زندگي نامه، رساله توضیح المسائل و مناسک حج آیت الله شیخ علی صافی گلپایگانی (رضوان الله تعالي عليه)

مشخصات كتاب

سرشناسه:صافي گلپايگاني، علي، - 1281

عنوان و نام پديدآور:زندگي نامه، رساله توضیح المسائل و مناسک حج آیت الله شیخ علی صافی گلپایگانی (رضوان الله تعالي عليه)/ مطابق با فتاواي علي صافي گلپايگاني

مشخصات نشر:[قم] : دفتر حضرت آيه الله العظمي حاج شيخ علي صافي گلپايگاني، 1419ق. = 1377.

مشخصات ظاهري:ص 576

شابك:7000ريال؛ 7000ريال

موضوع:فقه جعفري -- رساله عمليه

شناسه افزوده:دفتر حضرت آيه الله العظمي حاج شيخ علي صافي گلپايگاني

رده بندي كنگره:BP183/9/ص 243ر5 1377

رده بندي ديويي:297/3422

شماره كتابشناسي ملي:م 77-8673

ص: 1

زندگي نامه حضرت آيت الله العظمي حاج شيخ شيخ علي گلپايگاني (رضوان الله تعالي عليه)

اشاره

ايشان در سال 1332 هجري قمري در گلپايگان پا به عرصه وجود گذارد.كودكي و جواني اش صرف دانش اندوزي شد. تا سن هجده سالگي نزد پدر و دايي بزرگوارشان مرحوم حجت الاسلام والمسلمين آخوند ملا ابوالقاسم قطب (ره) به تحصيل پرداختند و سپس به قم هجرت نمودند. دروس سطح را در محضر آيت الله آقا ميرزا محمد همداني تكميل نمودند.درس خارج را نزد عالمان بلند آوازه عصر، از جمله آيت الله حجت و آيت الله العظمي بروجردي به پايان بردند.هوش و ذكاوت ونيروي استدلال وي در جلسه درس و مباحثه حضرت آيت الله العظمي بروجردي موجب شهرت او گرديد. آيت الله العظمي بروجردي چنان شيفته اين شاگرد درس خوان و هوشيار گرديد كه در برخي مجالس از وي ياد مي كرد و اين امر سبب شهرت ايشان در جمع طلاب علوم ديني شد و در رده برجسته ترينشان شناخته گرديد

آثار

آيت الله العظمي آقاي حاج آقا شيخ علي صافي، آثار ارزشمندي به نظم و نثر عربي و فارسي دارند كه برخي به چاپ رسيده، شماري از آنها زير چاپ و قسمتي به صورت دست نويس است. آثار چاپ

ص: 2

شده ايشان عبارتند از:

1.شرح استدلالي بر العروة الوثقي اثر آيت الله آقا سيد محمد كاظم يزدي طباطبايي از مراجع معروف بنام (ذخيرة العقبي في شرح العروة الوثقي) در 30 جلد

2.منتخب الحكام

3.مناسك حج

4.در انتظار وصال (مجموعه 59 قصيده و غزل و مخمس به مناسبت ولادت امام زمان (عج))

5.رساله عمليه توضيح المسائل فارسي

6.تقريرات اصول مرحوم آيت الله العظمي حجت به نام (المحجة في تقريرات الحجة) در دو جلد

7.راز دل (ديوان اشعار در بيش از هزار صفحه)

8.الدلالة الي من له الولاية

9.المحجة في تقريرات الحجة (2جلد)

10.تاريخ تحول فقه شيعه

11.منتخب الاحكام

12.اصول الفقه

13. تقريرات درس مرحوم آيت الله العظمي بروجردي (صلاة، وصيت و...)

14. تقريرات درس مرحوم آيت الله العظمي حجت (تيمم، بيع و...).

آيت الله العظمي حاج شيخ علي صافي (رحمة الله عليه) علاوه بر كارهاي تحقيقاتي و مطالعاتي و توجه عميق به اهميت تاليف و درس وبحث در زمينه هاي گوناگون، هيچ زماني از حضور موثر در اجتماع و تدبير مدن غافل نماند و به تعبيري درس و بحث هاي اصولي و كلامي و فقهي او را به گونه اي سرگرم نساخت تا جامعه و مردم را رها كند و فقط به بحث هاي روان حوزوي بپردازد. راستي مگر نه اين است كه علم و اجتهاد را بايد در متن جامعه به كار گرفت تا هم علم و آگاهي پرورده وپخته شود و مجتهد و پژوهشگر ديني نياز ها را احساس كند و پاسخ هر يك را با تلاش مجدد در يابد، هم اينكه وظيفه عالم بودن را در عمل و خدمت به مردم و جامعه

ص: 3

ايفاد نمايد؟ لذا اين مجتهد تلاشگر و در صحنه علم و عمل، با خطابه هاي بليغ و صراحت لهجه كه با همه وجودش آميخته است، و شجاعت وپايمردي و استقامت در خور، در مسير آزادي و اشاعه عدالت و انضباط اجتماعي و احياء حق و سركوب نمودن باطل و مبارزه با رژيم مستبد شاهي و ايادي استثمار و استكبار پرداخت و در اين راه متحمل سختي ها، فشار ها و تبعيد ها و... شد. از جمله كارهاي آن مرجع بزرگ و شخصيت علمي، نقش فوق العاده موثر در به ثمر رسيدن انقلاب اسلامي ايران و پيوند و وحدت در ميان مراجع عظام دانست. و اين وحدت و يگانگي را وسيله نجات و فلاح دانسته، به مذاكرات زياد در اين مورد پرداخت.در تحقيقات فقهي، ادبي و تاريخي صاحب نظر و با مشاهير زبان و ادبيات فارسي و عربي و سخنوران اين رشته از گذشته تا اكنون الفتي به تمام دارند.از جنبه هاي روحاني و خصوصيات اخلاقي وي احساسات شور انگيز و جوش و خروشي است كه در مجالست و مراودت با وي مي توان يافت. از طبعي روان وذوقي سليم برخوردارند.

رساله توضيح المسائل مطابق با فتاواي حضرت آيه الله العظمي آقاي حاج شيخ علي صافي گلپايگاني (رضوان الله تعالي عليه)

مشخصات كتاب

سرشناسه:صافي گلپايگاني، علي، - 1281

عنوان و نام پديدآور:رساله توضيح المسائل/ مطابق با فتاواي علي صافي گلپايگاني

مشخصات نشر:[قم] : دفتر حضرت آيه الله العظمي حاج شيخ علي صافي گلپايگاني، 1419ق. = 1377.

مشخصات ظاهري:ص 576

شابك:7000ريال؛ 7000ريال

موضوع:فقه جعفري -- رساله عمليه

شناسه افزوده:دفتر حضرت آيه الله العظمي حاج شيخ علي صافي گلپايگاني

رده بندي كنگره:BP183/9/ص 243ر5 1377

رده بندي ديويي:297/3422

شماره كتابشناسي ملي:م 77-8673

توضيح المسائل

احكام تقليد

تقليد

(مساله 1) عقيده مسلمان به اصول دين بايد از روي دليل باشد، و

ص: 4

نمي تواند دراصول دين تقليد نمايد، يعني بدون دليل گفته كسي را قبول كند، ولي اگر از گفته غير به عقايد ديني يقين پيدا كند در حكم به مسلمان بودن او كافي است، و در احكام دين بايد يا مجتهد باشد كه بتواند احكام را از روي دليل بدست آورد، يا از مجتهد تقليد كند، يعني بدستور او رفتار نمايد، يا از راه احتياط طوري به وظيفه خود عمل نمايد، كه يقين كند، تكليف خود را انجام داده است، مثلا اگر عده اي از مجتهدين عملي را حرام ميدانند، وعده ديگر مي گويند حرام نيست، آن عمل را انجام ندهد، و اگر عملي را بعضي واجب و بعضي مستحب ميدانند، آن را به جا آورد پس كساني كه مجتهد نيستند و نمي توانند به احتياط عمل كنند، واجب است از مجتهد تقليد نمايند.

(مساله 2) تقليد در احكام ياد گرفتن فتواي مجتهد است با التزام به عمل به آن، و از مجتهدي بايد تقليد كرد كه مرد و بالغ و عاقل و شيعه دوازده امامي و حلال زاده وزنده و عادل باشد، و عادل كسي است كه با ملكه عدالت كارهايي را كه بر او واجب است به جا آورد و كارهايي را كه حرام است ترك كند، و ملكه عدالت عبارت است از حالتي كه وادار كند انسان را به اطاعت و ترك معصيت، و نشانه آن اين است كه اگر از اهل محل يا همسايگان او يا كسانيكه با او معاشرت دارند حال او را بپرسند، خوبي او را تصديق نمايند، و مجتهدي كه انسان از او تقليد ميكند - در صورت علم

ص: 5

به مخالفت فتواي او با فتواي غير - بنابر احتياط واجب بايد غير، اعلم از او نباشد مگر آن كه فتواي غير اعلم موافق با احتياط باشد يا فتواي اعلم شاذ و نادر باشد كه در اين صورت بايد به قولي كه احوط است عمل نمايد، و اعلم يعني كسي كه در فهميدن حكم خدا از تمام مجتهدهاي زمان خود استادتر باشد.

(مساله 3) مجتهد و اعلم را از سه راه مي توان شناخت: اول - آن كه خود انسان يقين كند، مثل آن كه از اهل علم باشد و بتواند مجتهد واعلم را بشناسد.

دوم - آن كه دو نفر عالم عادل، كه مي توانند مجتهد و اعلم را تشخيص دهند، مجتهد بودن يا اعلم بودن كسي را تصديق كنند بشرط آن كه دو نفر عالم عادل ديگر با گفته آنان مخالفت ننمايند.

سوم - آن كه عده اي از اهل علم كه مي توانند مجتهد و اعلم را تشخيص دهند، و از گفته آنان اطمينان پيدا مي شود، مجتهد بودن يا اعلم بودن كسي را تصديق كنند.

(مساله 4) اگر شناختن اعلم مشكل باشد مي تواند از كسي تقليد كند كه يقين به اعلم بودن ديگران از او نداشته باشد يا مخالفت فتواي او با فتواي اعلم معلوم نباشد واگر چند نفر درنظر او اعلم از ديگران وبا يكديگر مساوي باشند، بايد از يكي از آنان تقليد كند. ولي چنانچه يكي پرهيزكارتر باشد بهتر آن است كه از او تقليد كند.

(مساله 5) بدست آوردن فتوي يعني دستور مجتهد چهار راه دارد: اول - شنيدن از خود مجتهد.

دوم - شنيدن از دو

ص: 6

نفر عادل.

سوم - شنيدن از كسي كه انسان به گفته او اطمينان دارد.

چهارم - ديدن در رساله مجتهد، در صورتي كه انسان بدرستي آن رساله اطمينان داشته باشد.

(مساله 6) تا انسان يقين نكند كه فتواي مجتهد عوض شده است، مي تواند به آنچه در رساله نوشته شده عمل نمايد، و اگر احتمال دهد كه فتواي او عوض شده جستجو لازم نيست.

(مساله 7) اگر مجتهد اعلم در مساله اي فتوي دهد، كسي كه از او تقليد مي كند، بنابر احتياط نمي تواند در آن مساله به فتواي مجتهد ديگر عمل كند ولي اگر فتوي ندهد و بفرمايد احتياط آن است كه فلان طور عمل شود، مثلا بفرمايد احتياط آن است كه در ركعت سوم و چهارم نماز، سه مرتبه تسبيحات اربعه يعني (سبحان اللّه والحمد للّه ولا اله الا اللّه واللّه اكبر) بگويند، مقلد بايد يا به اين احتياط، كه احتياط واجبش مي گويند عمل كند وسه مرتبه بگويد، يا به فتواي مجتهدي كه علم او از مجتهد اعلم كمتر و از مجتهدهاي ديگر بيشتر است عمل نمايد، پس اگر او يك مرتبه گفتن را كافي بداند، مي تواند يك مرتبه بگويد.

و همچنين است اگر مجتهد اعلم بفرمايد مساله محل تامل يا محل اشكال است.

(مساله 8) اگر مجتهد اعلم بعد از بيان فتوي در مساله اي احتياط كند مثلا بفرمايد يك مرتبه تسبيحات خواندن در ركعت سوم و چهارم كفايت مي كند اگرچه احتياط اين است كه سه مرتبه بخوانند، مقلد مي تواند به خواندن يك مرتبه اكتفا كند ومي تواند رعايت احتياط نموده، سه مرتبه بخواند و اين احتياط

ص: 7

را احتياط مستحب گويند.

(مساله 9) اگر مجتهدي كه انسان ازاو تقليد مي كند، از دنيا برود بايد از مجتهد زنده تقليد كند، ولي كسي كه در مساله اي به فتواي مجتهدي عمل كرده يا آن را ياد گرفته وملتزم به عمل به آن شده باشد، اگر بعد از مردن آن مجتهد در آن مساله به فتواي مجتهد زنده رفتار نكرده باشد، مي تواند در آن مساله به فتواي مجتهدي كه از دنيا رفته باقي باشد، بلكه جواز بقا بر تقليد او در ساير مسائل نيز بعيد نيست. ولي اگر مجتهد ميتي كه از او تقليد مي كرده اعلم از حي باشد بقا بر تقليد او بنابر احتياط واجب است چنانكه اگر مجتهد حي از ميت اعلم باشد عدول به حي واجب است.

(مساله 10) اگر در مساله اي به فتواي مجتهدي عمل كند، و بعد از مردن او در همان مساله به فتواي مجتهد زنده رفتار نمايد، دوباره نمي تواند آن را مطابق فتواي مجتهدي كه از دنيا رفته است انجام دهد. ولي اگر مجتهد زنده در مساله اي فتوي ندهد، واحتياط نمايد ومقلد مدتي به آن احتياط عمل كند، دوباره مي تواند به فتواي مجتهدي كه از دنيا رفته عمل نمايد، مثلا اگر مجتهدي گفتن يك مرتبه (سبحان اللّه والحمد للّه ولا اله الا اللّه واللّه اكبر) را در ركعت سوم و چهارم نماز كافي بداند، ومقلد مدتي به اين دستور عمل نمايد و يك مرتبه بگويد، چنانچه آن مجتهد زنده احتياط واجب را در سه مرتبه گفتن بداند و مقلد مدتي به اين احتياط عمل كند وسه مرتبه بگويد دوباره مي تواند

ص: 8

به فتواي مجتهدي كه از دنيا رفته برگردد و يك مرتبه بگويد.

(مساله 11) مسائلي را كه انسان غالبا به آنها احتياج دارد واجب است ياد بگيرد.

(مساله 12) اگر براي انسان مساله اي پيش آيد كه فتواي اعلم را نداند اگر مخالفت فتواي غير اعلم با اعلم معلوم نباشد يا فتواي غير اعلم موافق با احتياط باشد مي تواند به غير اعلم رجوع كند ومي تواند از روي احتياط وظيفه خودرا انجام دهد.

(مساله 13) اگر كسي فتواي مجتهدي را به ديگري بگويد چنانچه فتواي آن مجتهد عوض شود لازم نيست به او خبر دهد كه فتوي عوض شده ولي اگر بعد از گفتن فتوي بفهمد اشتباه كرده، در صورتي كه ممكن باشد بايد اشتباه را برطرف كند.

(مساله 14) اگر مكلف مدتي بدون تقليد عمل كند در صورتي صحيح است كه مطابق با واقع انجام شده باشد، واگر عبادي بوده به قصد قربت آن را به جا آورده باشد، و راه بدست آوردن مطابق شدن آن با واقع اين است كه يا بعد علم پيدا كند كه مطابق با واقع بوده يا آن كه مطابق فتواي مجتهدي كه فعلا وظيفه اش تقليد از اوست واقع شده باشد.

احكام طهارت

آب مطلق و مضاف

(مساله 15) آب يا مطلق است يا مضاف: آب مضاف آبي است كه آن را از چيزي بگيرند: مثل آب هندوانه و گلاب، يا با چيزي مخلوط باشد، مثل آبي كه بقدري باگل و مانند آن مخلوط شود، كه ديگر به آن آب نگويند و غير اينها آب مطلق است، وآن بر پنج قسم است: اول - آب كر.

دوم - آب قليل.

سوم - آب

ص: 9

جاري.

چهارم - آب باران.

پنجم - آب چاه.

1 - آب كر

(مساله 16) آب كر مقدار آبي است كه اگر در ظرفي كه طول و عرض و عمق آن هريك سه وجب باشد بريزند، آن ظرف را پر كند. و احتياط آن است كه هر بعد آن سه وجب و نيم باشد، و وزن آن از صد و بيست و هشت من تبريز بيست مثقال كمتراست.

(مساله 17) اگر عين نجس مانند بول و خون يا چيزي كه نجس شده است مانند لباس نجس به آب كر برسد، چنانچه آن آب، بو يا رنگ يا مزه نجاست را بگيرد، نجس مي شود و اگر تغيير نكند نجس نمي شود.

(مساله 18) اگر بوي آب كر بواسطه غير نجاست تغيير كند، نجس نمي شود.

(مساله 19) اگر عين نجس مانند خون به آبي كه بيشتر از كر است برسد و بو يا رنگ يا مزه قسمتي از آن را تغيير دهد، چنانچه مقداري كه تغيير نكرده كمتر از كر باشد تمام آب نجس مي شود و اگر به اندازه كر يا بيشتر باشد، فقط مقداري كه بو يا رنگ يا مزه آن تغيير كرده نجس است.

(مساله 20) آب فواره اگر متصل به كر باشد، آب نجس را پاك مي كند. ولي اگر قطره قطره روي آب نجس بريزد، آن را پاك نمي كند، مگر آن كه چيزي روي فواره بگيرند، تا آب آن قبل از قطره قطره شدن، به آب نجس متصل شود و بنابر احتياط واجب بايد آب فواره با آن آب نجس مخلوط گردد.

(مساله 21) اگر چيز نجس را زير شيري كه متصل به

ص: 10

كر است بشويند، آبي كه از آن چيز مي ريزد اگر متصل به كر باشد و بو يا رنگ يا مزه نجاست نگرفته باشد و عين نجاست هم در آن نباشد پاك است.

(مساله 22) اگر مقداري از آب كر يخ ببندد و باقي آن به قدر كر نباشد، چنانچه نجاست به آن برسد نجس مي شود، و هر قدر از يخ هم آب شود نجس است.

(مساله 23) آبي كه به اندازه كر بوده، اگر انسان شك كند از كر كمتر شده يا نه، مثل آب كر است، يعني نجاست را پاك مي كند و اگر نجاستي هم به آن برسد نجس نمي شود.

و آبي كه كمتر از كر بوده و انسان شك دارد به مقدار كر شده يا نه حكم آب كر را ندارد.

(مساله 24) كر بودن آب به دو راه ثابت مي شود: اول - آن كه خود انسان يقين يا اطمينان پيدا كند.

دوم - آن كه دو مرد عادل خبر دهند.

2 - آب قليل

(مساله 25)آب قليل آبي است كه از زمين نجوشد و از كر كمتر باشد.

(مساله 26)اگر آب قليل روي چيز نجس بريزد، يا چيز نجس به آن برسد نجس مي شود. ولي اگر از بالا با فشار روي چيز نجس بريزد، مقداري كه به آن چيز مي رسد نجس و هر چه بالاتر از آن است پاك مي باشد.

(مساله 27) آب قليلي كه براي برطرف كردن عين نجاست روي چيز نجس ريخته شود و از آن جدا گردد نجس است، و آب قليلي كه بعد از بر طرف شدن عين نجاست براي آب كشيدن روي آن

ص: 11

مي ريزند واز آن جدا مي شود و بعد از آن محل پاك مي شود پاك است، وآبي كه با آن مخرج بول وغائط رامي شويند با پنج شرط پاك است: اول: آن كه بو يا رنگ يا مزه نجاست نگرفته باشد.

دوم: نجاستي از خارج به آن نرسيده باشد.

سوم: نجاست ديگري مثل خون با بول يا غائط بيرون نيامده باشد.

چهارم: ذره هاي غائط در آب پيدا نباشد.

پنجم: بيشتر از مقدار معمول نجاست به اطراف مخرج نرسيده باشد.

3 - آب جاري

(مساله 28) آب جاري آبي است كه از زمين بجوشد و جريان داشته باشد مانند آب چشمه و قنات.

(مساله 29) آب جاري اگر چه كمتر از كر باشد، چنانچه نجاست به آن برسد، تا وقتي بو يا رنگ يا مزه آن بواسطه نجاست تغيير نكرده پاك است.

(مساله 30) اگر نجاستي به آب جاري برسد، مقداري از آن كه بو يا رنگ يا مزه اش بواسطه نجاست تغيير كرده نجس است. و طرفي كه متصل به چشمه است اگر چه كمتر از كر باشد پاك است. و آبهاي ديگر نهر اگر به اندازه كر باشد يا بواسطه آبي كه تغيير نكرده به آب طرف چشمه متصل باشد، پاك و گر نه نجس است.

(مساله 31) آب چشمه اي كه جاري نيست ولي طوري است كه اگر از آن بردارند بازمي جوشد، حكم آب جاري دارد. يعني: اگر نجاست به آن برسد، تا وقتي كه بو يا رنگ يا مزه آن بواسطه نجاست تغيير نكرده، پاك است.

(مساله 32) آبي كه كنار نهر، ايستاده و متصل به آب جاري است، حكم آب جاري را

ص: 12

دارد.

(مساله 33) چشمه اي كه مثلا در زمستان مي جوشد و در تابستان از جوشش مي افتد فقط وقتي كه مي جوشد حكم آب جاري را دارد.

(مساله 34) آب حوض حمام اگر چه كمتر از كر باشد، چنانچه به خزينه اي كه آب آن به اندازه كر است متصل باشد، مثل آب جاري است.

(مساله 35) آب لوله هاي حمام و عمارات كه از شيرها و دوشها مي ريزد اگر متصل به كر باشد مثل آب جاري است.

(مساله 36) آبي كه روي زمين جريان دارد ولي از زمين نمي جوشد، چنانچه كمتر از كر باشد و نجاست به آن برسد نجس مي شود اما اگر از بالا با فشار به پايين بريزد، چنانچه نجاست به پايين آن برسد بالاي آن نجس نمي شود. و اگر با فشار از پايين به بالا هم باشد مثل فواره اگر به بالاي آن چيز نجسي برسد پايين آن نجس نمي شود.

4 - آب باران

(مساله 37) اگر به چيز نجسي كه عين نجاست در آن نيست يك مرتبه باران ببارد، جايي كه باران به آن برسد پاك مي شود. و در فرش و لباس و مانند اينها فشار لازم نيست. ولي باريدن دو سه قطره فايده ندارد، بلكه بايد طوري باشد كه بگويند باران مي بارد و در زمين سخت جريان دارد و اگر ظرف به ولوغ سگ نجس شده باشد اقوي اين است كه اول خاكمال شود و سپس يك مرتبه در زير باران بگذارند پاك مي شود اگرچه احتياط لازم اين است كه دو مرتبه با آب باران شسته شود.

(مساله 38) اگر باران به عين نجس

ص: 13

ببارد و به جاي ديگر ترشح كند، چنانچه عين نجاست همراه آن نباشد، وبو يا رنگ يا مزه نجاست نگرفته باشد پاك است. پس اگر باران بر خون ببارد و ترشح كند، چنانچه ذره هاي خون در آن باشد، يا آن كه بو يا رنگ يا مزه خون گرفته باشد نجس مي باشد.

(مساله 39) اگر بر سقف عمارت يا روي بام آن عين نجاست باشد، تا وقتي باران به بام مي بارد، آبي كه به چيز نجس رسيده و از سقف يا ناودان مي ريزد پاك است وبعد از قطع شدن باران اگر معلوم باشد آبي كه مي ريزد، به چيز نجس رسيده است، نجس مي باشد.

(مساله 40) زمين نجسي كه باران بر آن ببارد پاك مي شود. و اگر باران بر زمين جاري شود و در حال باريدن به جاي نجسي كه زير سقف است برسد، آن را نيز پاك مي كند.

(مساله 41) خاك نجسي كه بواسطه باران گل شود و علم برسيدن باران به وصف اطلاق به تمام اجزاي آن حاصل شود پاك است ولي حصول علم به آن مشكل است.

(مساله 42) هر گاه آب باران در جايي جمع شود، اگر چه كمتر از كر باشد چنانچه موقعي كه باران مي آيد، چيز نجسي را در آن بشويند و آب، بو يا رنگ يا مزه نجاست نگيرد، آن چيز نجس پاك مي شود.

(مساله 43) اگر بر فرش پاكي كه روي زمين نجس است باران ببارد و در حال باريدن به زمين نجس برسد، فرش نجس نمي شود و زمين هم پاك مي گردد.

(مساله 44) اگر آب باران

ص: 14

يا آب ديگر در گودالي جمع شود، وكمتر از كر باشد، پس از قطع شدن باران، با رسيدن نجاست به آن نجس مي شود.

5 - آب چاه

(مساله 45) آب چاهي كه از زمين مي جوشد، اگر چه كمتر از كر باشد چنانچه نجاست به آن برسد، تا وقتي بو يا رنگ يا مزه آن بواسطه نجاست تغيير نكرده پاك است ولي مستحب است پس از رسيدن بعضي از نجاستها، مقداري كه در كتابهاي مفصل گفته شده از آب آن بكشند.

(مساله 46) اگر نجاستي در چاه بريزد و بو يا رنگ يا مزه آب آن را تغيير دهد، چنانچه تغيير آب چاه از بين برود، بنابر احتياط واجب موقعي پاك مي شود كه با آبي كه از چاه مي جوشد مخلوط گردد.

احكام آبها

(مساله 47) آب مضاف كه معني آن گفته شد، چيز نجس را پاك نمي كند، وضو وغسل هم با آن باطل است.

(مساله 48) آب مضاف هر قدر زياد باشد، اگر ذره اي نجاست به آن برسد نجس مي شود، بلي نجس شدن آب زياد غير متعارف و هر مايع ديگري مثل چاههاي نفت محل تامل است. وآب مضافي كه از بالا با فشار روي چيز نجس بريزد، مقداري كه به چيز نجس رسيده نجس و مقداري كه بالاتر از آن است پاك مي باشد. مثلا اگر گلاب را از گلابدان روي دست نجس بريزند، آنچه بدست رسيده نجس، و آنچه بدست نرسيده پاك است و همچنين اگر مثل فواره از پايين به بالا با فشار بيرون آيد پايين، بواسطه نجس شدن بالا، نجس نمي شود.

(مساله 49) اگر آب مضاف نجس طوري با آب

ص: 15

كر يا جاري مخلوط شود كه ديگر آب مضاف به آن نگويند پاك مي شود.

(مساله 50) آبي كه مطلق بوده و معلوم نيست مضاف شده يا نه، مثل آب مطلق است، يعني چيز نجس را پاك مي كند، وضو و غسل هم با آن صحيح است و آبي كه مضاف بوده و معلوم نيست مطلق شده يا نه مثل آب مضاف است، يعني چيز نجس را پاك نمي كند، وضو وغسل هم با آن باطل است

(مساله 51) آبي كه معلوم نيست مطلق است يا مضاف ومعلوم نيست كه قبلا مطلق يا مضاف بوده نجاست را پاك نمي كند. وضو و غسل هم با آن باطل است ولي اگر به اندازه كر يا بيشتر باشد ونجاست به آن برسد حكم به نجس بودن آن نمي شود.

(مساله 52) آبي كه عين نجاست مثل خون و بول به آن برسد و بو يا رنگ يا مزه آن را تغيير دهد، اگر چه كر يا جاري باشد نجس مي شود. ولي اگر بو يا رنگ يا مزه آب بواسطه نجاستي كه بيرون آب است عوض شود مثلا مرداري كه پهلوي آب است بوي آن را تغيير دهد نجس نمي شود.

(مساله 53) آبي كه عين نجاست مثل خون و بول در آن ريخته و بو يا رنگ يا مزه آن را تغيير داده، چنانچه به كر يا جاري متصل شود، يا باران بر آن ببارد، يا باد باران را در آن بريزد، يا آب باران از ناودان در حال باريدن در آن جاري شود و تغيير آن از بين برود پاك مي شود. ولي بنابر احتياط

ص: 16

واجب بايد آب كر يا جاري يا باران در حال باريدن با آن مخلوط گردد.

(مساله 54) اگر چيز نجسي را در كر يا جاري آب بكشند، آبي كه بعد از بيرون آوردن، از آن مي ريزد پاك است.

(مساله 55) آبي كه پاك بوده و معلوم نيست نجس شده باشد يا نه محكوم به طهارت است، و آبي كه نجس بوده ومعلوم نيست پاك شده يا نه محكوم به نجاست است.

(مساله 56) نيم خورده سگ و خوك و كافر، نجس و خوردن آن حرام است ونيم خورده حيوانات حرام گوشت، پاك و خوردن آن مكروه مي باشد.

احكام تخلي

بول و غائط كردن

(مساله 57) واجب است انسان وقت تخلي و مواقع ديگر، عورت خود را از كساني كه مكلفند، اگر چه مثل خواهر و مادر با او محرم باشند، و همچنين از ديوانه وبچه هاي مميز كه خوب و بد را مي فهمند بپوشاند ولي زن و مرد لازم نيست عورت خود را از يكديگر بپوشانند.

(مساله 58) لازم نيست با چيز مخصوصي عورت خود را بپوشاند و اگر مثلا با دست هم آن را بپوشاند كافي است.

(مساله 59) موقع تخلي بايد طرف جلوي بدن يعني شكم و سينه و زانوها رو به قبله يا پشت به قبله نباشد.

(مساله 60) اگر موقع تخلي طرف جلوي بدن كسي رو به قبله يا پشت به قبله باشد وعورت را از قبله بگرداند كفايت نمي كند. واگر جلوي بدن او رو به قبله يا پشت به قبله نباشد احتياط واجب آن است كه عورت را رو به قبله يا پشت به قبله ننمايد.

(مساله 61) احتياط مستحب آن است

ص: 17

كه طرف جلوي بدن در موقع استبرا كه احكام آن بعدا گفته مي شود، و موقع تطهير مخرج بول و غائط، رو به قبله و پشت به قبله نباشد.

(مساله 62) اگر براي آن كه نامحرم او را نبيند، مجبور شود، رو به قبله يا پشت به قبله بنشيند اشكال ندارد و نيز اگر از راه ديگر ناچار باشد كه رو به قبله يا پشت به قبله بنشيند مانعي ندارد.

(مساله 63) احتياط واجب آن است كه بچه را در وقت تخلي رو به قبله يا پشت به قبله ننشانند ولي اگر خود بچه بنشيند، جلوگيري از او واجب نيست.

(مساله 64) در چهار جا تخلي حرام است: اول - در كوچه هاي بن بست، در صورتي كه صاحبانش اجازه نداده باشند.

دوم - در ملك كسي كه اجازه تخلي نداده است.

سوم - در جايي كه براي عده مخصوصي وقف شده است مثل بعضي از مدرسه ها.

چهارم - روي قبر مومنين در صورتي كه بي احترامي به آنان باشد.

(مساله 65) در سه صورت مخرج غائط فقط با آب پاك مي شود: اول: آن كه با غائط نجاست ديگري مثل خون بيرون آمده باشد.

دوم: آن كه نجاستي از خارج به مخرج غائط رسيده باشد.

سوم: آن كه اطراف مخرج بيشتر از مقدار معمول آلوده شده باشد. و در غير اين سه صورت مي شود مخرج را با آب شست و يا به دستوري كه بعدا گفته مي شود با پارچه و سنگ و مانند اينها پاك كرد، اگر چه شستن با آب بهتر است.

(مساله 66) مخرج بول با غير آب، پاك

ص: 18

نمي شود. و در كر و جاري اگر بعد از برطرف شدن بول يك مرتبه بشويند كافي است ولي با آب قليل بنابر احتياط بايد دو مرتبه شست و بهتر است سه مرتبه شسته شود.

(مساله 67) اگر مخرج غائط را با آب بشويند، بايد چيزي از غائط در آن نماند. ولي باقي ماندن رنگ و بوي آن مانعي ندارد و اگر در دفعه اول طوري شسته شود كه ذره اي از غائط در آن نماند دوباره شستن لازم نيست.

(مساله 68) با سنگ و كلوخ و مانند اينها اگر خشك و پاك باشند مي شود مخرج غائط را تطهير كرد و چنانچه رطوبت كمي داشته باشند كه به مخرج نرسد اشكال ندارد، ولي سزاوار است از سه دفعه كمتر نباشد اگر چه اقوي آن است كه پاك مي شود اگر به يك مرتبه يا دو مرتبه مخرج پاكيزه شود.

(مساله 69) احتياط واجب آن است كه سنگ يا پارچه اي كه غائط را با آن بر طرف ميكنند سه قطعه باشد و اگر با سه سنگ بر طرف نشود، بايد به قدري سنگها را اضافه نمايند تا مخرج كاملا پاكيزه شود، ولي باقيماندن ذره هاي كوچكي كه ديده نمي شود اشكال ندارد.

(مساله 70) پاك كردن مخرج غائط با چيزهايي كه احترام آنها لازم است مانند كاغذي كه اسم خدا و پيغمبران بر آن نوشته شده معصيت و حرام است، و پاك شدن مخرج با استنجا به سرگين و استخوان محل اشكال است.

(مساله 71) اگر شك كند كه مخرج را تطهير كرده يا نه، اگر چه هميشه بعد از بول يا غائط فورا

ص: 19

تطهير مي كرده، احتياط واجب آن است كه تطهير نمايد.

(مساله 72) اگر بعد از نماز شك كند كه قبل از نماز، مخرج را تطهير كرده يا نه، نمازي كه خوانده صحيح است، ولي براي نمازهاي بعد بايد تطهير كند.

استبرا

(مساله 73) استبرا عمل مستحبي است كه مردها بعد از بيرون آمدن بول انجام مي دهند، براي آن كه يقين كنند بول در مجري نمانده است و آن داراي اقسامي است و بهترين آنها اين است كه بعد از قطع شدن بول، اگر مخرج غائط نجس شده، اول آن را تطهير كنند، بعد سه دفعه با انگشت ميانه دست چپ از مخرج غائط تا بيخ آلت بكشند و بعد، انگشت شصت را روي آلت و انگشت پهلوي شصت را زير آن بگذارند و سه مرتبه تا ختنه گاه بكشند و پس از آن سه مرتبه سر آلت را فشار دهند.

(مساله 74) آبي كه گاهي بعد از ملاعبه و بازي كردن از انسان خارج مي شود و به آن مذي مي گويند پاك است. و نيز آبي كه گاهي بعد از مني بيرون مي آيد و به آن وذي گفته مي شود، اگر ظاهر محل تطهير شده باشد، پاك است و آبي كه گاهي بعد از بول بيرون مي آيد و به آن ودي مي گويند، اگر بول به آن نرسيده باشد، پاك است. وچنانچه انسان بعد از بول، استبرا كند و بعد از تطهير محل، آبي از او خارج شود، وشك كند كه بول است يا يكي از اينها پاك مي باشد.

(مساله 75) اگر انسان شك كند استبرا كرده يا نه و رطوبتي

ص: 20

از او بيرون آيد كه نداند پاك است يا نه، نجس مي باشد و چنانچه وضو گرفته باشد باطل مي شود. ولي اگر شك كند استبرائي كه كرده درست بوده يا نه و رطوبتي از او بيرون آيد كه نداند پاك است يا نه پاك مي باشد، وضو را هم باطل نمي كند.

(مساله 76) كسي كه استبرا نكرده اگر بواسطه آن كه مدتي از بول كردن او گذشته، يقين يا اطمينان حاصل كند كه بول در مجري نمانده است و رطوبتي ببيند و شك كند پاك است يا نه، آن رطوبت پاك مي باشد، وضو را هم باطل نمي كند.

(مساله 77) اگر انسان بعد از بول استبرا كند و وضو بگيرد، چنانچه بعد از وضو رطوبتي ببيند كه بداند يا بول است يا مني، واجب است احتياطا غسل كند، وضو هم بگيرد. ولي اگر وضو نگرفته باشد فقط گرفتن وضو كافي است.

(مساله 78) براي زن استبرا از بول نيست و اگر رطوبتي ببيند و شك كند پاك است يا نه، پاك مي باشد، وضو و غسل او را هم باطل نمي كند.

مستحبات و مكروهات تخلي

(مساله 79) مستحب است در موقع تخلي جايي بنشيند كه كسي او را نبيند و موقع وارد شدن بمكان تخلي، اول پاي چپ و موقع بيرون آمدن، اول پاي راست را بگذارد و همچنين مستحب است در حال تخلي سر را بپوشاند و سنگيني بدن را برپاي چپ بيندازد.

(مساله 80) نشستن روبروي خورشيد وماه در موقع تخلي مكروه است ولي اگر عورت خود را بوسيله اي بپوشاند مكروه نيست. ونيز در موقع تخلي نشستن روبروي باد و در جاده

ص: 21

و خيابان و كوچه و درب خانه و زير درختي كه ميوه ميدهد و چيز خوردن و توقف زياد و تطهير كردن با دست راست مكروه ميباشد. و همچنين است حرف زدن در حال تخلي، ولي اگر ناچار باشد يا ذكر خدا بگويد مكروه نيست.

(مساله 81) ايستاده بول كردن و بول كردن در زمين سخت و سوراخ جانوران و درآب خصوصا آب ايستاده مكروه است.

(مساله 82) خودداري كردن از بول و غائط مكروه است. و اگر براي بدن ضرر داشته باشد حرام است.

(مساله 83) مستحب است انسان پيش از نماز و پيش از جماع و بعد از بيرون آمدن مني، بول كند.

نجاسات

نجاسات يازده چيز است

(مساله 84) نجاسات يازده چيز است: اول - بول.

دوم - غائط.

سوم - مني.

چهارم - مردار.

پنجم - خون.

ششم وهفتم - سگ و خوك.

هشتم - كافر.

نهم - شراب.

دهم - فقاع.

يازدهم - عرق حيوان نجاستخوار كه بنابر احتياط واجب بايد از آن اجتناب كرد.

1 و 2 - بول وغائط

(مساله 85) بول و غائط انسان وهر حيوان حرام گوشتي كه خون جهنده دارد يعني اگر رگ آن را ببرند، خون از آن جستن مي كند، نجس است و بنابر احتياط واجب بايداز بول حيوان حرام گوشتي كه خون آن جستن نمي كند اجتناب كرد، ولي فضله آنها خواه بزرگ باشند يا كوچك مثل پشه ومگس كه گوشت ندارند پاك است.

(مساله 86) فضله پرندگان حرام گوشت پاك است ولي خوب است احتياطا از آن اجتناب شود خصوصا در خفاش و مخصوصا نسبت به بول آن.

(مساله 87) بول و غائط حيوان نجاستخوار نجس است. و همچنين است بول وغائط

ص: 22

حيواني كه انسان آن را وطي كرده، يعني با آن نزديكي نموده، و گوسفند بلكه بنابر احتياط لازم هر حيوان حلال گوشتي كه گوشت آن از خوردن شير خوك محكم شده است.

3 - مني

(مساله 88) مني حيواني كه خون جهنده دارد نجس است.

4 - مردار

(مساله 89) مردار حيواني كه خون جهنده دارد نجس است، چه خودش مرده باشد يا به غير دستوري كه در شرع معين شده آن را كشته باشند. و ماهي چون خون جهنده ندارد، اگر چه درآب بميرد پاك است.

(مساله 90) چيزهايي از مردار - مثل پشم و مو و كرك و استخوان و دندان - كه روح ندارند پاك است

(مساله 91) اگر از بدن انسان يا حيواني كه خون جهنده دارد در حالي كه زنده است گوشت يا چيز ديگري را كه روح دارد جدا كنند نجس است.

(مساله 92) پوستهاي مختصر لب و جاهاي ديگر بدن كه موقع افتادنشان رسيده، اگر چه آنها را بكنند پاك است. ولي بنابر احتياط واجب بايد از پوستي كه موقع افتادنش نرسيده و آن را كنده اند اجتناب نمود.

(مساله 93) تخم مرغي كه از شكم مرغ مرده بيرون مي آيد، اگر پوست روي آن سفت شده باشد، پاك است ولي ظاهر آن را بايد آب كشيد.

(مساله 94) اگر بره و بزغاله پيش از آن كه علفخوار شوند بميرند، پنير مايه اي كه در شيردان آنها مي باشد، پاك است ولي ظاهر آن را بايد آب كشيد.

(مساله 95) دواهاي روان و عطر و روغن و واكس و صابون كه از خارج مي آورند، اگر انسان يقين به نجاست آنها نداشته باشد، پاك

ص: 23

است.

(مساله 96) گوشت و پيه و چرمي كه در بازار اسلام از دست مسلمانان گرفته شود پاك است و اگر از دست كافر گرفته شود بنابر احتياط واجب بايد از آن اجتناب شود مگر آن كه بدانيم از دست مسلمان گرفته و اگر در بازار كفار از دست كفار بگيرند نجس است مگر آن كه بدانيم از بلاد اسلام بوده و اگر يكي از اينها در بازار كفار در دست مسلمان باشد احتياط واجب اجتناب از آن است مگر آن كه مسلمان با آن معامله طهارت كند و احتمال داده شود كه طهارت آن را بدست آورده كه در اين صورت پاك است.

5 - خون

(مساله 97) خون انسان و هر حيواني كه خون جهنده دارد - يعني: حيواني كه اگر رگ آن را ببرند خون از آن جستن مي كند - نجس است، پس خون حيواني كه مانند ماهي و پشه خون جهنده ندارد پاك مي باشد.

(مساله 98) اگر حيوان حلال گوشت را به دستوري كه در شرع معين شده بكشند وخون آن به مقدار معمول بيرون آيد خوني كه در بدنش مي ماند پاك است، ولي اگر به علت نفس كشيدن يا بواسطه اين كه سر حيوان در جاي بلندي بوده، خون به بدن حيوان برگردد، آن خون نجس است و احتياط لازم اجتناب از خون باقيمانده در اجزاي حرام حلال گوشت است.

(مساله 99) بنابر احتياط واجب از تخم مرغي كه ذره اي خون در آن است بايد اجتناب كرد ولي اگر خون در زرده باشد تا پوست نازك روي آن پاره نشده سفيده پاك مي باشد.

(مساله 100) خوني كه گاهي

ص: 24

موقع دوشيدن شير ديده مي شود، نجس است و شير را نجس مي كند.

(مساله 101) خوني كه از لاي دندانها مي آيد، اگر بواسطه مخلوط شدن با آب دهان از بين برود، پاك است، ولي بهتر آن است كه آن را فرو نبرند.

(مساله 102) خوني كه بواسطه كوبيده شدن، زير ناخن يا زير پوست مي ميرد، اگر طوري شود كه ديگر به آن خون نگويند پاك است، و اگر به آن خون بگويند نجس است و در اين صورت اگر مشقت ندارد بايد براي وضو و غسل آن را برطرف سازند و اگر مشقت دارد بايد اطراف آن را بطوري كه نجاست زياد نشود بشويند و پارچه يا چيزي مثل پارچه بر آن بگذارند و روي پارچه دست تر بكشند و احتياطا تيمم هم بكنند.

(مساله 103) اگر انسان نداند كه خون، زير پوست مرده يا گوشت بواسطه كوبيده شدن به آن حالت در آمده پاك است.

(مساله 104) اگر موقع جوشيدن غذا ذره اي خون در آن بيفتد، تمام غذا و ظرف آن نجس مي شود و جوشيدن و حرارت و آتش پاك كننده نيست.

(مساله 105) زردابه اي كه در حال بهبودي زخم در اطراف آن پيدا مي شود، اگر معلوم نباشد كه با خون مخلوط است، پاك مي باشد.

6 و 7 - سگ و خوك

(مساله 106) سگ وخوكي كه در خشكي زندگي مي كنند حتي مو واستخوان وپنجه وناخن و رطوبت هاي آنها نجس است، ولي سگ و خوك دريايي پاك است.

8 - كافر

(مساله 107) كافر يعني كسي كه منكر خدا است يا براي خدا شريك قرار مي دهد، يا رسالت حضرت خاتم الانبيا محمد بن

ص: 25

عبداللّه (صلي الله عليه و اله) را قبول ندارد، نجس است. و نيز كسي كه يكي از ضروريات دين مبين اسلام را منكر شود، چنانچه بداند آن چيز ضروري دين است، نجس مي باشد، و اگر نداند احتياطا بايد از او اجتناب كرد. و نيز كافر كتابي بنابر قول مشهور نجس است و احتياط واجب رعايت اين قول است.

(مساله 108) تمام بدن كافر حتي مو و ناخن و رطوبت هاي او نجس است.

(مساله 109) اگر پدر و مادر و جد و جده بچه نابالغ كافر باشند آن بچه هم نجس است، و اگر يكي از اينها مسلمان باشد بچه پاك است.

(مساله 110) كسي كه معلوم نيست مسلمان است يا نه پاك مي باشد ولي اگر اماره اي بر اسلام او نباشد ودر بلاد اسلام هم نباشد، احكام ديگر مسلمانان را ندارد، مثلا زن مسلمان نمي تواند با او ازدواج كند و نبايد در قبرستان مسلمانان دفن شود.

(مساله 111) اگر مسلماني به يكي از دوازده امام (عليه السلام)دشنام دهد، يا با آنان دشمني داشته باشد، نجس است.

9 - شراب

(مساله 112) شراب و هر چيزي كه انسان را مست مي كند، چنانچه بخودي خود روان باشد نجس است، و اگر مثل بنگ و حشيش روان نباشد اگر چه چيزي در آن بريزند كه روان شود پاك است.

(مساله 113) الكل صنعتي كه براي رنگ كردن درب و ميز و صندلي و مانند اينها به كار مي برند، اگر انسان نداند كه مست كننده است و يا نداند كه آن را ابتدا از چيز مست كننده روان درست كرده اند، پاك است.

(مساله 114) اگر

ص: 26

انگور و آب انگور بخودي خود، يا بواسطه پختن جوش بيايد پاك است، ولي خوردن آن حرام است وآنچه به آتش جوش آمده اگر به آتش دو ثلث آن كم شود حلال مي شود وآنچه به غير آتش جوش آمده با سركه شدن حلال مي شود.

(مساله 115) خرما و مويز و كشمش و آب آنها اگر جوش بيايند پاك و خوردن آنها حلال است، اگر چه احتياط غير لازم آن است كه از آنها اجتناب كنند.

10 - فقاع

(مساله 116) فقاع كه از جو گرفته مي شود و به آن آب جو مي گويند نجس است، ولي آبي كه به دستور طبيب از جو مي گيرند و به آن ما الشعير مي گويند، پاك مي باشد.

11 - عرق حيوان نجاستخوار

(مساله 117) بنابر احتياط واجب بايد از عرق شتر نجاستخوار و هر حيواني كه به خوردن نجاست انسان عادت كرده اجتناب كرد.

(مساله 118) عرق جنب از حرام پاك است چه در حال جماع بيرون آيد يا بعد ازآن، از مرد باشد يا از زن، از زنا باشد يا از لواط، يا از وطي و نزديكي كردن با حيوانات يا استمنا، (و استمنا آن است كه انسان با خود كاري كند كه مني از او بيرون آيد) لكن بنابر احتياط واجب با بدن يا لباسي كه آلوده به آن است نمي شود نماز خواند.

(مساله 119) اگر انسان در موقعي كه نزديكي با زن حرام است مثلا در روزه ماه رمضان، با زن خود نزديكي كند، بنابر احتياط واجب نبايد با بدن ولباسي كه آلوده به آن عرق است نماز بخواند.

(مساله 120) اگر جنب از حرام عوض غسل تيمم

ص: 27

نمايد و بعد از تيمم عرق كند، تا عذر او باقي است نماز خواندن با آن عرق مانع ندارد.

(مساله 121) اگر كسي از حرام جنب شود و بعد با حلال خود نزديكي كند احتياط واجب آن است كه با لباس يا بدن آلوده به عرق خود نماز نخواند، و اگر اول از حلال جنب شده و بعد از حرام، نماز خواندن با آن مانع ندارد.

راه ثابت شدن نجاست

(مساله 122) نجاست هر چيز از سه راه ثابت مي شود:

اول - آن كه خود انسان يقين يا اطمينان كند چيزي نجس است، و اگر گمان داشته باشد چيزي نجس است، لازم نيست از آن اجتناب نمايد، بنابراين غذا خوردن در قهوه خانه ها و مهمانخانه هايي كه مردمان لا ابالي و كسانيكه پاكي و نجسي را مراعات نمي كنند در آنها غذا مي خورند، اگر انسان يقين يا اطمينان نداشته باشد، غذايي را كه براي او آورده اند نجس است، اشكال ندارد.

دوم - آن كه كسي كه چيزي در اختيار او است بگويد آن چيز نجس است، مثلا همسر انسان يا نوكر يا كلفت بگويد: ظرف يا چيز ديگري كه در اختيار او است، نجس مي باشد.

سوم - آن كه دو مرد عادل بگويند چيزي نجس است و نيز اگر يك نفر عادل هم بگويد چيزي نجس است بنابر احتياط لازم بايد از آن چيز اجتناب كرد.

(مساله 123) اگر بواسطه ندانستن مساله، نجس بودن وپاك بودن چيزي را نداند مثلا نداند عرق جنب از حرام پاك است يا نه، بايد مساله را بپرسد ولي اگر با اين كه مساله رامي داند چيزي را شك

ص: 28

كند پاك است يا نه مثلا شك كند آن چيز خون است يا نه، يا نداند كه خون پشه است يا خون انسان، پاك مي باشد و تحقيق لازم نيست.

(مساله 124) چيز نجسي كه انسان شك دارد پاك شده يا نه نجس است و چيز پاك را اگر شك كند نجس شده يا نه، پاك است و اگر هم بتواند نجس بودن يا پاك بودن آن را بفهمد لازم نيست تفحص و تحقيق كند.

(مساله 125) اگر بداند يكي از دو ظرفي كه از هر دو استفاده مي كند نجس شده ونداند كدام است بايد از هر دو اجتناب كند ولي اگر يكي از دو لباسي كه از هر دو استفاده مي كند نجس شده و نداند كدام است مي تواند دو نماز بخواند با هر لباس يك نماز چنانچه مي تواند از هر يك انتفاعات ديگر ببرد. بلي اگر در يكي از آنها نماز بخواند نمي تواند به آن اكتفا كند. و اگر با هر دو لباس رطوبت ملاقات كند محل ملاقات نجس مي شود چنانكه اگر با هردو يك نماز بخواند نماز او باطل است.

راه نجس شدن چيز پاك

(مساله 126) اگر چيز پاك به چيز نجس برسد و هر دو يا يكي از آنها بطوري تر باشد كه تري يكي به ديگري برسد چيز پاك نجس مي شود و اگر تري بقدري كم باشد كه به ديگري نرسد، چيزي كه پاك بوده نجس نمي شود.

(مساله 127) اگر چيز پاكي به چيز نجس برسد و انسان شك كند كه هر دو يا يكي از آنها تر بوده يا نه، آن چيز پاك نجس نمي شود.

ص: 29

مساله 128) دو چيزي كه انسان نمي داند كدام پاك و كدام نجس است، اگر چيز پاكي با رطوبت به يكي از آنها برسد نجس نمي شود.

(مساله 129) زمين و پارچه و مانند اينها اگر رطوبت داشته باشد هر قسمتي كه نجاست به آن برسد نجس مي شود و جاهاي ديگر آن پاك است و همچنين است خيار وخربزه ومانند اينها.

(مساله 130) هرگاه شيره وروغن ومانند اينها طوري باشد كه اگر مقداري از آن را بردارند جاي آن خالي نمي ماند همينكه يك نقطه از آن نجس شد، تمام آن نجس مي شود. ولي اگر طوري باشد كه جاي آن در موقع برداشتن خالي بماند، اگر چه بعد پر شود، فقط جايي كه نجاست به آن رسيده نجس مي باشد. پس اگر فضله موش درآن بيفتد جايي كه فضله افتاده نجس، و بقيه پاك است.

(مساله 131) اگر مگس يا حيواني مانند آن روي چيز نجسي كه تر است بنشيند وبعد روي چيز پاكي كه آن هم تر است بنشيند چنانچه انسان بداند نجاست همراه آن حيوان بوده، چيز پاك نجس مي شود. و اگر نداند پاك است.

(مساله 132) اگر جايي از بدن كه عرق دارد نجس شود وعرق از آنجا به جاي ديگر برود، هر جا كه عرق به آن برسد نجس مي شود.

(مساله 133) اخلاطي كه از بيني يا گلو مي آيد، اگر خون داشته باشد، جايي كه خون دارد نجس وبقيه آن پاك است. پس اگر به بيرون دهان يا بيني برسد، مقداري را كه انسان يقين دارد جاي نجس اخلاط به آن رسيده، نجس است و محلي

ص: 30

را كه شك دارد جاي نجس به آن رسيده يا نه پاك مي باشد.

(مساله 134) اگر آفتابه اي را كه ته آن سوراخ است روي زمين نجس بگذارند درحالي كه آب از آن بيرون مي آيد آب داخل آفتابه نجس نمي شود ولي در حالي كه آب از آن بيرون نمي آيد و آب نجس كه در زير آن جمع شده بواسطه سوراخ متصل به آب داخل آفتابه باشد آب داخل آنهم نجس مي شود.

(مساله 135) اگر چيزي داخل بدن شود وبه نجاست برسد، در صورتي كه بعد از بيرون آمدن آلوده به نجاست نباشد پاك است، پس اگر سوزن و چاقو ومانند اينها در بدن فرو رود وبعد از بيرون آمدن، به نجاست آلوده نباشد نجس نيست. و همچنين است آب دهان وبيني اگر در داخل به خون برسد وبعد از بيرون آمدن به خون آلوده نباشد.

احكام نجاسات

(مساله 136) نجس كردن خط و ورق قرآن حرام است و اگر نجس شود بايد فورا آن را آب بكشند.

(مساله 137) اگر جلد قرآن نجس شود در صورتي كه بي احترامي به قرآن باشد بايد آن را آب بكشند.

(مساله 138) گذاشتن قرآن روي عين نجس مانند خون ومردار اگر چه آن عين نجس خشك باشد، حرام است. وبرداشتن قرآن از روي آن، واجب مي باشد.

(مساله 139) نوشتن قرآن با مركب نجس اگر چه يك حرف آن باشد حرام است. واگر نوشته شود بايد آن را آب بكشند، و اگر ممكن نشود بواسطه تراشيدن و مانند آن كاري كنند كه از بين برود.

(مساله 140) دادن قرآن به كافر اگر هتك و توهين

ص: 31

شمرده شود و يا در معرض هتك باشد حرام و گرفتن قرآن از او واجب است.

(مساله 141) اگر ورق قرآن يا چيزي كه احترام آن لازم است، مثل كاغذي كه اسم خدا يا پيغمبر (صلي الله عليه و اله) يا امام (عليه السلام)بر آن نوشته شده، در مستراح بيفتد بيرون آوردن وآب كشيدن آن اگرچه خرج داشته باشد، واجب است و اگر بيرون آوردن آن ممكن نباشد، بايد به آن مستراح نروند تا يقين كنند آن ورق پوسيده است. و نيز اگر تربت در مستراح بيفتد و بيرون آوردن آن ممكن نباشد، بايد تا وقتي كه يقين نكرده اند به كلي از بين رفته به آن مستراح نروند.

(مساله 142) خوردن و آشاميدن عين نجس مثل مردار و شراب و خورانيدن آن حتي به اطفال، حرام است. بلكه بايد طفل را از خوردن آن منع نمايند، و خوردن وآشاميدن چيزي كه نجس شده و خورانيدن آن به اشخاص بالغ و همچنين خورانيدن متنجسي كه ضرر دارد به اطفال، حرام است. وبا عدم ضرر هم، احتياط مستحب ترك خورانيدن به اطفال است.

(مساله 143) فروختن و عاريه دادن چيز نجسي كه مي شود آن را آب كشيد اگر نجس بودن آن را به طرف بگويند اشكال ندارد. ولي در غير خوراكيها كه شستن آنها متعارف نيست يا براي آنچه طهارت واقعي شرط آن نيست بكار برده مي شود، اگر نگويد اشكال ندارد.

(مساله 144) اگر انسان ببيند كسي چيز نجسي را مي خورد يا با لباس نجس نماز مي خواند، لازم نيست به او بگويد.

(مساله 145) اگر جايي از خانه يا فرش كسي نجس

ص: 32

باشد و ببيند بدن يا لباس يا چيز ديگر كساني كه وارد خانه او مي شوند با رطوبت به جاي نجس رسيده است وجوب اعلام به آنان معلوم نيست.

(مساله 146) اگر صاحب خانه در بين غذا خوردن بفهمد غذا نجس است، بايد به مهمانان بگويد. اما اگر يكي از مهمانان بفهمد، لازم نيست به ديگران خبر دهد. ولي چنانچه طوري با آنان معاشرت دارد كه ممكن است بواسطه نجس بودن آنان خود او هم نجس شود، يا بعد از غذا به آنان بگويد يا خودش به وظيفه شخصي خود عمل كند.

(مساله 147) اگر چيزي را كه عاريه كرده نجس شود، چنانچه صاحبش آن چيز رادر كاري كه شرط آن پاكي وطهارت واقعي است استعمال مي كند مثل وضو و غسل، احتياط واجب آن است كه نجس شدن آن را به او بگويد. و اگر در كاري كه شرط آن طهارت ظاهري است استعمال مي كند مثل لباس نمازگزار، گفتن به او واجب نيست اگر چه مطابق بااحتياط است.

(مساله 148) اگر بچه اي كه تكليفش نزديك است، به پاك بودن يا نجس بودن چيزي كه در دست خودش مي باشد خبر دهد، پذيرفته است به شرط حصول اطمينان و اگر به پاكي يا نجس بودن چيزي كه در دست او نيست خبر دهد، گفته اش پذيرفته نيست.

مطهرات

پاك كنندها يازده چيز است:

(مساله 149) مطهرات (پاك كننده ها) يازده چيز است: اول - آب.

دوم - زمين.

سوم - آفتاب.

چهارم - استحاله.

پنجم -كم شدن دو سوم آب انگور بنابر قول به نجاست آن و گذشت كه با به جوش آمدن نجس نمي شود.

ششم - انتقال.

ص: 33

فتم - اسلام.

هشتم - تبعيت.

نهم - برطرف شدن عين نجاست.

دهم - استبرا حيوان نجاستخوار.

يازدهم -غايب شدن مسلمان، واحكام موارد فوق به طور تفصيل در مسائل آينده گفته خواهد شد.

1 - آب

(مساله 150) آب با چهار شرط چيز نجس را پاك مي كند: اول -آن كه مطلق باشد، پس آب مضاف مانند گلاب و عرق بيد چيز نجس را پاك نمي كند.

دوم - آن كه پاك باشد.

سوم -آن كه وقتي چيز نجس را مي شويند، آب مضاف نشود وبو يا رنگ يا مزه نجاست هم نگيرد.

چهارم -آن كه بعد از آب كشيدن چيز نجس عين نجاست در آن نباشد وپاك شدن چيز نجس با آب قليل يعني آب كمتر از كر شرطهاي ديگري هم دارد كه بعدا گفته مي شود.

(مساله 151) ظرف نجس را با آب قليل بايد سه مرتبه شست و در كر و جاري يك مرتبه كافي است، ولي ظرفي را كه سگ ليسيده يا از آن ظرف، آب يا چيز روان ديگري خورده، بايد اول با خاك پاك، خاكمال كرد و بعد با آب قليل دو مرتبه و با كر يا جاري نيز احتياطا دو مرتبه شست. و همچنين ظرفي را كه آب دهان سگ در آن ريخته بنابر احتياط واجب بايد پيش از شستن، خاكمال كرد.

(مساله 152) اگر دهانه ظرفي كه سگ دهن زده تنگ باشد ونشود آن را خاكمال كرد، چنانچه ممكن است بايد پارچه اي به چوبي بپيچند و به توسط آن، خاك را به آن ظرف بمالند، و اگر ممكن نيست بايد خاك را در آن بريزند و به شدت حركت

ص: 34

دهند تا به همه آن ظرف برسد.

(مساله 153) ظرفي را كه خوك بليسد يا از آن چيز بخورد، با آب قليل بايد هفت مرتبه شست و در كر و جاري نيز احتياطا هفت مرتبه بشويند، و لازم نيست آن را خاكمال كنند، اگر چه احتياط مستحب آن است كه خاكمال شود.

(مساله 154) اگر ظرفي را كه به شراب نجس شده، با آب قليل مثل ساير ظرفها آب بكشند، پاك مي شود ولي مستحب است كه آن را هفت مرتبه بشويند.

(مساله 155) كوزه اي كه از گل نجس ساخته شده ويا آب نجس در آن فرو رفته اگر در آب كر يا جاري بگذارند، به هر جاي آن كه آب برسد پاك مي شود و اگر بخواهند باطن آنهم پاك شود بايد بقدري در آب كر يا جاري بماند كه آب به تمام آن فرورود.

(مساله 156) ظرف نجس را با آب قليل دو جور مي شود آب كشيد: يكي آن كه سه مرتبه پر كنند وخالي كنند، ديگر آن كه سه دفعه قدري آب در آن بريزند ودر هر دفعه آب را طوري در آن بگردانند كه به جاهاي نجس آن برسد وبيرون بريزند.

(مساله 157) اگر ظرف بزرگي مثل پاتيل وخمره نجس شود، چنانچه سه مرتبه آن را از آب پر كنند وخالي كنند پاك مي شود. و همچنين است اگر سه مرتبه از بالا آب در آن بريزند، بطوريكه تمام اطراف آن را بگيرد و در هر دفعه آبي كه ته آن جمع مي شود بيرون آورند. و احتياط واجب آن است كه در هر دفعه ظرفي را كه با

ص: 35

آن آبها را بيرون مي آورند آب بكشند.

(مساله 158) اگر مس نجس و مانند آن را آب كنند و آب بكشند ظاهرش پاك مي شود.

(مساله 159) تنوري كه به بول نجس شده است، اگر دو مرتبه از بالا آب در آن بريزند، بطوريكه تمام اطراف آن را بگيرد پاك مي شود. و در غير بول اگر بعد از برطرف شدن نجاست يك مرتبه به دستوري كه گفته شد آب در آن بريزند كافي است. و بهتر است كه گودالي ته آن بكنند تا آبها در آن جمع شود و بيرون بياورند، بعد آن گودال را با خاك پاك پر كنند.

(مساله 160) اگر چيز نجس را بعد از بر طرف كردن عين نجاست يك مرتبه در آب كر يا جاري فرو برند كه آب به تمام جاهاي نجس آن برسد، پاك مي شود و در فرش و لباس و مانند اينها فشار لازم نيست.

(مساله 161) اگر بخواهند چيزي را كه به بول نجس شده با آب قليل آب بكشند چنانچه يك مرتبه آب روي آن بريزند و از آن جدا شود، در صورتي كه بول درآن چيز نمانده باشد، يك مرتبه ديگر كه آب روي آن بريزند پاك مي شود، ولي لباس وفرش و مانند اينها را بايد بعد از هر دفعه فشار دهند تا غساله آن بيرون آيد. (و غساله آبي است كه معمولا در وقت شستن و بعد از آن از چيزي كه شسته مي شود، خودبخود يا بوسيله فشار جدا مي شود)

(مساله 162) اگر چيزي به بول پسر شير خواري كه غذاخور نشده و شير خوك وزن كافره

ص: 36

نخورده، نجس شود، چنانچه يك مرتبه آب روي آن بريزند كه به تمام جاهاي نجس آن برسد پاك مي شود، ولي احتياط مستحب آن است كه يك مرتبه ديگر هم آب روي آن بريزند. و در لباس وفرش ومانند اينها فشار لازم نيست.

(مساله 163) اگر چيزي به غير بول نجس شود چنانچه بعد از بر طرف كردن نجاست يك مرتبه آب روي آن بريزند و از آن جدا شود پاك مي گردد. و نيز اگر در دفعه اولي كه آب روي آن مي ريزند تا بعد از بر طرف شدن نجاست آب ريختن را ادامه دهند بطوريكه پس از زوال نجاست هم آب روي آن بيايد پاك مي شود. ولي در هر صورت لباس ومانند آن را بايد فشار دهند تا غساله آن بيرون آيد.

(مساله 164) اگر حصير نجس را كه با نخ بافته شده در آب كر يا جاري فرو برند، بعد از بر طرف شدن عين نجاست پاك مي شود. و اگر بخواهند آن را با آب قليل آب بكشند، فشار دادن آن لازم نيست و رسيدن آب مطلق به باطن نخهاي آن كافي است.

(مساله 165) اگر ظاهر گندم وبرنج وصابون ومانند اينها نجس شود، چنانچه آنها رادر ظرفي ريخته و در آب كر يا جاري بگذارند وبقدري بماند كه رطوبت آب پاك به باطن آنها تا آنجايي كه رطوبت نجس سرايت كرده برسد، بعيد نيست كه گفته شود همين اندازه در تطهير باطن آنها كافي است، به شرط آن كه رطوبت نجس باطن آنها قبل از تطهير خشك شده باشد.

(مساله 166) اگر انسان شك كند كه آب نجس

ص: 37

به باطن صابون رسيده يا نه، باطن آن پاك است.

(مساله 167) اگر ظاهر برنج وگوشت يا چيزي مانند اينها به غير بول نجس شده باشد چنانچه آن را در ظرف پاكي بگذارند وبعد از زوال عين نجس، يك مرتبه آب روي آن بريزند وخالي كنند پاك مي شود. و اگر به بول نجس شده بعد از زوال عين، دو مرتبه آب روي آن بريزند وخالي كنند، پاك مي شود وظرف آنهم پاك مي گردد. ولي اگر بخواهند لباس يا چيزي را كه فشار لازم دارد در ظرفي بگذارند وآب بكشند، بايد در هر مرتبه كه آب روي آن مي ريزند، آن را فشار دهند و ظرف را كج كنند، تا غساله اي كه در آن جمع شده بيرون بريزد.

(مساله 168) لباس نجسي را كه به نيل ومانند آن رنگ شده اگر در آب كر يا جاري فرو برند وآب پيش از آن كه بواسطه رنگ پارچه مضاف شود به تمام آن برسد، آن لباس پاك مي شود، اگرچه موقع فشار دادن، آب مضاف يا رنگين از آن بيرون آيد.

(مساله 169) اگر لباسي را در كر يا جاري آب بكشند، وبعد مثلا لجن آب درآن ببينند، چنانچه احتمال ندهند كه جلوگيري از رسيدن آب كرده، آن لباس پاك است.

(مساله 170) اگر بعد از آب كشيدن لباس و مانند آن خرده گل يا اشنان در آن ديده شود و بداند كه آب مطلق زير آن گل يا اشنان رسيده، پاك است. ولي اگر آب نجس به باطن گل يا اشنان رسيده باشد، ظاهر گل واشنان پاك وباطن آنها نجس است.

(مساله 171) هر

ص: 38

چيز نجس، تا عين نجاست را از آن برطرف نكنند پاك نمي شود. ولي اگر بو يا رنگ نجاست در آن مانده باشد اشكال ندارد. پس اگر خون را از لباس برطرف كنند ولباس را آب بكشند ورنگ خون در آن بماند پاك ميباشد، اما چنانچه بواسطه بو يا رنگ يقين كنند يا احتمال دهند كه ذره هاي نجاست در آن چيز مانده نجس است.

(مساله 172) اگر نجاست بدن را در آب كر يا جاري برطرف كنند، بدن پاك مي شود. و بيرون آمدن و دوباره در آب رفتن لازم نيست.

(مساله 173) غذاي نجسي كه لاي دندانها مانده، اگر آب در دهان بگردانند و به تمام غذاي نجس برسد، پاك مي شود.

(مساله 174) اگر موي سر وصورت را با آب قليل آب بكشند بنابر احتياط واجب، بايد فشار دهند كه غساله آن جدا شود.

(مساله 175) اگر جايي از بدن يا لباس را با آب قليل آب بكشند، اطراف آنجا كه متصل به آن است و معمولا موقع آب كشيدن آنجا نجس مي شود، با پاك شدن جاي نجس پاك مي شود. و همچنين است اگر چيز پاكي را پهلوي چيز نجس بگذارند وروي هر دو آب بريزند. پس اگر براي آب كشيدن يك انگشت نجس، روي همه انگشتها آب بريزند و آب نجس به همه آنها برسد، بعد از پاك شدن انگشت نجس، تمام انگشتها پاك مي شود.

(مساله 176) گوشت ودنبه اي كه نجس شده، مثل چيزهاي ديگر، آب كشيده مي شود. و همچنين است اگر بدن يا لباس، چربي كمي داشته باشد كه از رسيدن آب به آنها جلوگيري

ص: 39

نكند.

(مساله 177) اگر ظرف يا بدن نجس باشد، و بعد بطوري چرب شود كه از رسيدن آب به آنها جلوگيري كند، چنانچه بخواهند ظرف و بدن را آب بكشند، بايد چربي را برطرف كنند تا آب به آنها برسد.

(مساله 178) چيز نجسي كه عين نجاست درآن نيست، اگر زير شيري كه متصل به كر است يكدفعه بشويند، پاك مي شود. ونيز اگر عين نجاست در آن باشد چناچه عين نجاست آن، زير شير يا بوسيله ديگر برطرف شود، وآبي كه از آن چيز مي ريزد بو يا رنگ يا مزه نجاست نگرفته باشد، با آب شير پاك مي گردد. اما اگر آبي كه از آن مي ريزد، بو يا رنگ يا مزه نجاست گرفته باشد، بايد بقدري آب شير روي آن بريزند تا در آبي كه از آن جدا مي شود بو يا رنگ يا مزه نجاست نباشد.

(مساله 179) اگر چيزي را آب بكشد ويقين كند پاك شده وبعد شك كند كه عين نجاست را از آن برطرف كرده يا نه. چنانچه موقع آب كشيدن، متوجه برطرف كردن عين نجاست بوده، آن چيز پاك است. و اگر متوجه برطرف كردن عين نجاست نبوده، بايد دوباره آن را آب بكشد.

(مساله 180) زميني كه آب در آن فرو نمي رود و از محل نجس هم به محل ديگر جاري نمي شود، اگر نجس شود با آب قليل پاك نمي گردد مگر آن كه غساله آن را با پارچه يا ظرف بگيرند، ولي زميني كه روي آن شن يا ريگ باشد چون آبي كه روي آن مي ريزند از آن جداشده ودر شن وريگ

ص: 40

فرومي رود با آب قليل پاك مي شود.

(مساله 181) زمين سنگ فرش وآجر فرش وزمين سختي كه آب در آن فرو نمي رود، اگر نجس شود با آب قليل پاك ميگردد، ولي بايد بقدري آب روي آن بريزند كه جاري شود. وچنانچه آبي كه روي آن ريخته اند از سوراخي بيرون رود همه زمين پاك مي شود. و اگر بيرون نرود جايي هم كه آبها جمع مي شود پاك است، مگر آن كه غساله بول باشد كه نجس مي شود. و براي پاك شدن محل غساله كافي است كه غساله آن را در هر مرتبه بوسيله ظرف يا پارچه بگيرند.

(مساله 182) اگر ظاهر نمك سنگ ومانند آن نجس شود، با آب كمتر از كر هم پاك مي شود.

(مساله 183) اگر شكر آب شده نجس را قند كنند و در آب كر يا جاري بگذارند پاك نمي شود.

2 - زمين

(مساله 184) زمين با سه شرط كف پا وته كفش نجس را، از نجاستي كه بواسطه راه رفتن روي زمين نجس حاصل شده، پاك ميكند و در نجاستي كه از خارج به پا يا ته كفش رسيده، احتياط لازم آن است كه در تطهير آن به راه رفتن روي زمين اكتفا نكنند: اول - آن كه پاك باشد.

دوم - آن كه خشك باشد.

سوم - آن كه اگر عين نجس مثل خون وبول، يا متنجس - مثل گلي كه نجس شده -در كف پا وته كفش باشد، بواسطه راه رفتن يا ماليدن پا به زمين برطرف شود. و نيز زمين بايد خاك يا سنگ و مانند اينها باشد و با راه رفتن روي فرش

ص: 41

و حصير و سبزه كف پا و ته كفش نجس پاك نمي شود. و بنابر احتياط با راه رفتن بر زميني كه مفروش به آجر يا چوب يا گچ يا قير باشد نيز پاك نمي شود.

(مساله 185) پاك شدن كف پا و ته كفش نجس، بواسطه راه رفتن روي زمين اسفالت و روي زميني كه با چوب فرش شده، محل اشكال است.

(مساله 186) براي پاك شدن كف پا وته كفش بهتر است پانزده قدم يا بيشتر راه بروند، اگر چه به كمتر از پانزده قدم يا ماليدن پا به زمين، نجاست برطرف شود.

(مساله 187) لازم نيست كف پا وته كفش نجس، تر باشد بلكه اگر خشك هم باشدبا راه رفتن پاك مي شود.

(مساله 188) بعد از آن كه كف پا يا ته كفش نجس براه رفتن پاك شد، مقداري از اطراف آن هم كه معمولا به گل آلوده مي شود پاك مي گردد.

(مساله 189) كسي كه با دست و زانو راه ميرود اگر كف دست يا زانوي او نجس شود، با راه رفتن پاك مي گردد. و همچنين است ته عصا وته پاي مصنوعي و نعل چهارپايان.

(مساله 190) اگر بعد از راه رفتن، بو يا رنگ يا ذره هاي كوچكي از نجاست كه ديده نمي شود، در كف پا يا ته كفش بماند اشكال ندارد. اگر چه احتياط مستحب آن است بقدري راه روند كه آنها هم برطرف شوند.

(مساله 191) داخل كفش ومقداري از كف پا كه به زمين نمي رسد، بواسطه راه رفتن پاك نمي شود وپاك شدن كف جوراب بواسطه راه رفتن محل اشكال است.

3 - آفتاب

(مساله

ص: 42

192) آفتاب، زمين وساختمان و چيزهايي كه مانند درب وپنجره در ساختمان بكار برده شده، و همچنين ميخي را كه به ديوار كوبيده اند، با پنج شرط پاك ميكند: اول - آن كه چيز نجس بطوري تر باشد، كه اگر چيز ديگري به آن برسد تر شود، پس اگر خشك باشد بايد بوسيله اي آن را تر كنند تا آفتاب خشك كند.

دوم - آن كه اگر عين نجاست در آن چيز باشد پيش از تابيدن آفتاب، آن را برطرف كنند.

سوم - آن كه چيزي از تابيدن آفتاب جلو گيري نكند، پس اگر آفتاب از پشت پرده يا ابر ومانند اينها بتابد وچيز نجس را خشك كند، آن چيز پاك نمي شود. ولي اگر ابر به قدري نازك باشد كه از تابيدن آفتاب جلو گيري نكند، اشكال ندارد.

چهارم - آن كه آفتاب به تنهايي چيز نجس را خشك كند. پس اگر مثلا چيز نجس بواسطه باد و آفتاب خشك شود، پاك نمي گردد. ولي اگر باد بقدري كم باشد كه نگويند به خشك شدن چيز نجس كمك كرده، اشكال ندارد.

پنجم - آن كه آفتاب مقداري از بنا يا ساختمان را كه نجاست به آن فرو رفته، يك مرتبه خشك كند. پس اگر يك مرتبه بر زمين يا ساختمان نجس بتابد وروي آن را خشك كند و دفعه ديگر زير آن را خشك نمايد، فقط روي آن پاك ميشود وزير آن نجس ميماند.

(مساله 193) پاك شدن حصير نجس بواسطه آفتاب محل اشكال است. ولي درخت و شاخه و برگ و ميوه آن و گياه ها در حال اتصال به زمين بواسطه آفتاب

ص: 43

پاك ميشوند.

(مساله 194) اگر آفتاب به زمين نجس بتابد، بعد انسان شك كند كه زمين موقع تابيدن آفتاب تر بوده يا نه، يا تري آن بواسطه آفتاب خشك شده يا نه، آن زمين نجس است. و همچنين است اگر شك كند كه پيش از تابش آفتاب عين نجاست ازآن برطرف شده يا نه، يا شك كند كه چيزي مانع تابش آفتاب بوده يا نه.

(مساله 195) اگر آفتاب به يك طرف ديوار نجس بتابد، طرفي كه آفتاب به آن نتابيده پاك نمي شود.

4 - استحاله

(مساله 196) اگر جنس چيز نجس بطوري عوض شود كه بصورت چيز پاكي در آيد پاك مي شود، و مي گويند استحاله شده است. مثل آن كه چوب نجس بسوزد وخاكستر گردد، يا سگ در نمكزار فرو رود و نمك شود. ولي اگر جنس آن عوض نشود مثل آن كه گندم نجس را آرد كنند يا نان بپزند پاك نمي شود.

(مساله 197) كوزه گلي ومانند آن كه از گل نجس ساخته شده و همچنين ذغال چوب نجس، نجس است.

(مساله 198) چيز نجسي كه معلوم نيست استحاله شده يا نه، نجس است.

(مساله 199) اگر شراب بخودي خود يا بواسطه آن كه چيزي - مثل سركه و نمك - در آن ريخته اند سركه شود، پاك مي گردد.

(مساله 200) شرابي كه از انگور نجس و مانند آن درست كنند، يا نجاست ديگري به آن برسد، بنابر احتياط به سركه شدن پاك نمي شود.

(مساله 201) سركه اي كه از انگور و كشمش و خرماي نجس درست كنند نجس است.

(مساله 202) اگر پوشال ريز انگور يا خرما داخل آنها

ص: 44

باشد وسركه بريزند ضرر ندارد. و اين بنابر آن است كه قائل به نجاست آن بوسيله جوش آمدن باشيم، وگذشت كه اقوي طهارت است.

5 - كم شدن دو سم آب انگور

(مساله 203) آب انگوري كه با آتش جوش آمده اگر آنقدر بجوشد كه ثلثان شود -يعني: دو قسمت آن كم شود ويك قسمت آن بماند - پاك مي شود. ولي اگر بخودي خود جوش بيايد يا به آتش جوش بيايد و به غير آتش ثلثان شود فقط به سركه شدن پاك مي شود. و اين حكم بنابر قول به نجاست عصير است به جوش آمدن وگذشت كه اقوي طهارت است.

(مساله 204) اگر دو قسمت آب انگور بدون جوش آمدن كم شود، چنانچه باقيمانده آن جوش بيايد نجس نيست ولي خوردن آن حرام است.

(مساله 205) خوردن آب انگوري كه معلوم نيست جوش آمده يا نه حلال است ولي اگر با آتش جوش بيايد تا انسان يقين نكند كه دو قسمت آن با آتش كم شده، حلال نمي شود و اگر بخودي خود جوش آيد تا سركه نشود حلال نمي شود.

(مساله 206) اگر مثلا در يك خوشه غوره يكدانه يا دو دانه انگور باشد چنانچه به آبي كه از آن خوشه گرفته مي شود، آب غوره بگويند واثري از شيريني انگور درآن نباشد وبجوشد پاك، وخوردن آن حلال است.

(مساله 207) اگر يكدانه انگور در چيزي كه به آتش مي جوشد بيفتد و بجوشد و درآن مستهلك شود، خوردن آن حلال است.

(مساله 208) اگر بخواهند در چند ديگ شيره بپزند، بايد كفگيري را كه در ديگ جوش آمده زده اند در ديگي كه جوش نيامده نزنند و اگر همه

ص: 45

جوش آمده باشد بايد كفگير ديگي را كه ثلثان نشده، در ديگي كه ثلثان شده نزنند و اين حكم بنابر قول به نجاست عصير است به جوش آمدن، ولي گذشت كه نجس نمي شود.

(مساله 209) چيزي كه معلوم نيست غوره است يا انگور، اگر جوش بيايد خوردن آن حلال است.

6 - انتقال

(مساله 210) اگر خون بدن انسان يا خون حيواني كه خون جهنده دارد - يعني:حيواني كه وقتي رگ آن را ببرند خون از آن جستن مي كند - به بدن حيواني كه خون جهنده ندارد برود وخون آن حيوان حساب شود، پاك مي گردد، و اين را انتقال گويند. پس خوني كه زالو از انسان مي مكد - چون خون زالو به آن گفته نمي شود ومي گويند خون انسان است - نجس مي باشد.

(مساله 211) اگر كسي پشه اي را كه به بدنش نشسته بكشد ونداند خوني كه از پشه بيرون آمده از او مكيده يا از خود پشه مي باشد، پاك است. و همچنين است اگر بداند از او مكيده ولي جز بدن پشه حساب شود، اما اگر فاصله بين مكيدن خون وكشتن پشه بقدري كم باشد - كه بگويند خون انسان است - آن خون نجس مي باشد. و اگر بداند كه آن خون را از انسان مكيده وشك كند كه جز بدن پشه شده يا نه، احتياط اجتناب از آن است.

7 - اسلام

(مساله 212) اگر كافر شهادتين بگويد - يعني بگويد: (اشهد ان لا اله الا اللّه واشهد ان محمدا رسول اللّه) مسلمان مي شود. و بعد از مسلمان شدن، بدن و آب دهان وبيني و عرق او پاك است.

ص: 46

ولي اگر موقع مسلمان شدن، عين نجاست به بدن او بوده، بايد بر طرف كند وجاي آن را آب بكشد. بلكه اگر پيش از مسلمان شدن عين نجاست برطرف شده باشد، احتياط واجب آن است كه جاي آن را آب بكشد.

(مساله 213) اگر موقعي كه كافر بوده لباس او با رطوبت به بدنش رسيده باشد و آن لباس در موقع مسلمان شدن در بدن او نباشد نجس است، بلكه اگر در بدن او هم باشد، بنابر احتياط لازم بايد از آن اجتناب كند.

(مساله 214) اگر كافر شهادتين بگويد، وانسان نداند قلبا مسلمان شده يا نه، پاك است، بلكه اگر بداند هم كه اعتقاد ندارد تا اظهار كفر نكرده بنابر اقوي پاك است.

8 - تبعيت

(مساله 215) تبعيت آن است كه چيز نجسي بواسطه پاك شدن چيز نجس ديگر پاك شود.

(مساله 216) اگر شراب سركه شود، ظرف آن هم تا جايي كه شراب موقع جوش آمدن به آنجا رسيده پاك مي شود. وپارچه وچيزي هم كه معمولا روي آن مي گذارند اگر به آن رطوبت نجس شود، پاك مي گردد. ولي اگر پشت ظرف به آن شراب آلوده شود، احتياط واجب آن است كه بعد از سركه شدن شراب، از آن اجتناب كنند.

(مساله 217) ظرفي كه آب انگور در آن جوش مي آيد وچيزهايي كه مانند كفگير براي پختن آب انگور، بكار مي رود - بنابر قول به نجاست آب انگور جوشان - بعد از كم شدن دو قسمت آب انگور پاك مي شود. ولي گذشت كه آب انگور به جوشيدن نجس نمي شود.

(مساله 218) تخته يا سنگي كه روي آن، ميت را

ص: 47

غسل مي دهند و پارچه اي كه با آن عورت ميت را مي پوشانند ودست كسي كه او را غسل مي دهد، بعد از تمام شدن غسل، پاك مي شود.

(مساله 219) كسي كه چيزي را با دست خود آب مي كشد بعد از پاك شدن آن چيز دست او هم پاك مي شود.

(مساله 220) اگر لباس ومانند آن را با آب قليل آب بكشند و به اندازه معمول فشار دهند تا آبي كه روي آن ريخته اند جدا شود، آبي كه در آن مي ماند پاك است.

(مساله 221) ظرف نجس را كه با آب قليل آب مي كشند، بعد از جدا شدن آبي كه براي پاك شدن روي آن ريخته اند، آب كمي كه در آن مي ماند پاك است.

9 - برطرف شدن عين نجاست

(مساله 222) اگر بدن حيوان به عين نجس مثل خون، يا متنجس مثل آب نجس آلوده شود، چنانچه آنها بر طرف شود، بدن آن حيوان پاك مي شود. و همچنين است باطن بدن انسان مثل داخل دهان وبيني. مثلا اگر خوني از لاي دندان بيرون آيد ودر دهان از بين برود، آب كشيدن داخل دهان لازم نيست. ولي اگر دندان عاريه در دهان نجس شود بنابر احتياط بايد آن را آب بكشند.

(مساله 223) اگر غذا لاي دندان مانده باشد وداخل دهان خون بيايد چنانچه انسان نداند كه خون به غذا رسيده آن غذا پاك است. واگر خون به آن برسد بنابر احتياط نجس مي شود.

(مساله 224) مقداري از لبها وپلك چشم كه موقع بستن، روي هم مي آيد ونيز جايي را كه انسان نمي داند از ظاهر بدن است يا

ص: 48

باطن آن، اگر نجس شود بنابراحتياط واجب بايد آب بكشد.

(مساله 225) اگر گرد وخاك نجس به لباس وفرش ومانند اينها بنشيند، چنانچه طوري آنها را تكان دهند كه گرد وخاك نجس از آنها بريزد، پاك مي شود.

10 - استبرا حيوان نجاستخوار

(مساله 226) بول وغائط حيواني كه به خوردن نجاست انسان عادت كرده، نجس است. واگر بخواهند پاك شود، بايد آن را استبرا كنند - يعني: تا مدتي كه بعد از آن مدت ديگر نجاستخوار به آن نگويند، ونگذارند نجاست بخورد وخوراك پاك به آن بدهند - وبنابر احتياط مستحب بايد شتر نجاستخوار را چهل روز وگاو را سي روز وگوسفند را ده روز ومرغابي را هفت يا پنج روز ومرغ خانگي را سه روز، از خوردن نجاست جلو گيري كنند وغذاي پاك به آنها بدهند واگر بعد از اين مدت باز هم نجاستخوار به آنها گفته شود واجب است تا مدتي كه بعد ازآن مدت ديگر نجاست خوار به آنها نگويند آنها را از خوردن نجاست جلو گيري نمايند.

11 - غايب شدن مسلمان

(مساله 227) اگر بدن يا لباس مسلمان يا چيز ديگري كه مانند ظرف و فرش دراختيار او است نجس شود وآن مسلمان غايب گردد با شش شرط پاك است: اول - آن كه آن مسلمان چيزي كه بدن يا لباسش را نجس كرده، نجس بداند پس اگر مثلا لباسش به عرق جنب از حرام آلوده شود وآن را نجس نداند، بعد از غايب شدن او نمي شود آن لباس را پاك دانست.

دوم - آن كه بداند بدن يا لباسش به چيز نجس رسيده است.

سوم - آن كه انسان ببيند آن چيز را در كاري كه شرط

ص: 49

آن پاكي است استعمال مي كند مثلا ببيند با آن لباس نماز مي خواند.

چهارم - آن كه آن مسلمان بداند شرط كاري كه با آن چيز انجام مي دهد پاكي است، پس اگر مثلا نداند كه بايد لباس نماز گزار پاك باشد، وبا لباسي كه نجس شده نماز بخواند، نمي شود آن لباس را پاك دانست.

پنجم - آن كه انسان احتمال دهد آن مسلمان چيزي را كه نجس شده آب كشيده است پس اگر يقين داشته باشد كه آب نكشيده، نبايد آن چيز را پاك بداند. و نيز اگر نجس و پاك در نظر آن مسلمان فرق نداشته باشد، پاك دانستن آن چيز محل اشكال است.

ششم - آن كه بنابر احتياط واجب آن مسلمان بالغ باشد.

(مساله 228) اگر خود انسان يقين كند كه چيزي كه نجس بوده پاك شده است، يا دو عادل به پاك شدن آن خبر دهند، آن چيز پاك است. و همچنين اگر كسي كه چيز نجس در اختيار او است بگويد آن چيز پاك شده، يا مسلماني چيز نجس را آب كشيده باشد اگر چه معلوم نباشد درست آب كشيده يا نه، پاك است.

(مساله 229) كسي كه وكيل شده است لباس انسان را آب بكشد، اگر بگويد آب كشيدم وانسان به گفته او اطمينان پيدا كند، آن لباس پاك است.

(مساله 230) اگر انسان حالي دارد كه در آب كشيدن چيز نجس يقين پيدا نمي كند مي تواند به گمان اكتفا نمايد.

ظرفها

احكام ظرفها

(مساله 231) ظرفي كه از پوست سگ يا خوك يا مردار ساخته شده است، خوردن وآشاميدن از آن حرام است ونبايد آن ظرف را

ص: 50

در وضو و غسل وكارهايي كه بايد با چيز پاك انجام داد، استعمال كنند. بلكه احتياط واجب آن است كه چرم سگ وخوك و مردار را، اگر چه ظرف هم نباشد استعمال نكنند.

(مساله 232) خوردن وآشاميدن از ظرف طلا و نقره حرام است و استعمال آنها مطلقا بنابر احتياط واجب، وحرمت نگاهداشتن آنها به قصد ذخيره مالي نه به عنوان ظرف، معلوم نيست اگر چه احوط است.

(مساله 233) ساختن ظرف طلا و نقره به قصد خوردن و آشاميدن از آن و ساير استعمالات محرمه و اجرت ساختن آن حرام است.

(مساله 234) خريد وفروش ظرف طلا ونقره به قصد خوردن و آشاميدن و ساير استعمالات محرمه وپول وعوضي هم كه فروشنده مي گيرد حرام است.

(مساله 235) گيره استكان كه از طلا يا نقره مي سازند اگر بعد از برداشتن استكان، ظرف به آن گفته شود، استعمال آن - چه به تنهايي وچه با استكان - حرام است. واگر ظرف به آن گفته نشود استعمال آن مانعي ندارد.

(مساله 236) استعمال ظرفي كه روي آن را آب طلا يا آب نقره داده اند اشكال ندارد.

(مساله 237) اگر فلزي را با طلا يا نقره مخلوط كنند وظرف بسازند. چنانچه مقدار آن فلز بقدري زياد باشد كه ظرف طلا يا نقره به آن ظرف نگويند، استعمال آن مانع ندارد.

(مساله 238) اگر انسان غذايي را كه در ظرف طلا يا نقره است به قصد اين كه چون غذا خوردن در ظرف طلا ونقره حرام مي باشد، در ظرف ديگر بريزند اشكال ندارد، واگر به اين قصد نباشد، ريختن غذا از ظرف طلا يا نقره

ص: 51

در ظرف ديگر حرام است. ولي در هر دو صورت خوردن غذا از ظرف دوم مانعي ندارد.

(مساله 239) استعمال باد گير قليان وغلاف شمشير وكارد و قاب قرآن، اگر از طلايا نقره باشد، اشكال ندارد. ولي احتياط آن است كه عطردان و سرمه دان طلا و نقره را استعمال نكنند.

(مساله 240) استعمال ظرف طلا يا نقره درحال ناچاري اشكال ندارد مگر براي وضو وغسل، كه در حال ناچاري هم نمي شود از ظرف طلا ونقره استفاده كرد.

(مساله 241) استعمال ظرفي كه معلوم نيست ازطلا يا نقره است يا از چيز ديگر اشكال ندارد.

وضو

وضو

(مساله 242) در وضو واجب است صورت ودستها را بشويند و جلوي سر و روي پاها را مسح كنند.

(مساله 243) در ازاي صورت را بايد از بالاي پيشاني، جايي كه موي سر بيرون مي آيد تا آخر چانه شست، و پهناي آن بمقداري كه بين انگشت وسط وشست قرار مي گيرد بايد شسته شود، واگر مختصري از اين مقدار را نشويد وضو باطل است. وبراي آن كه يقين كند اين مقدار كاملا شسته شده بايد كمي اطراف آن را هم بشويد.

(مساله 244) اگر صورت يا دست كسي كوچكتر يا بزرگتر از معمول مردم باشد، بايد ملاحظه كند كه مردمان معمولي تا كجاي صورت خود را مي شويند او هم تا همان جا را بشويد. ونيز اگر در پيشاني او مو روييده يا جلوي سرش مو ندارد بايد به اندازه معمول، پيشاني را بشويد.

(مساله 245) اگر احتمال دهد چرك يا چيز ديگري در ابروها و گوشه هاي چشم ولب او هست كه نمي گذارد آب به آنها

ص: 52

برسد، چنانچه احتمال او در نظر مردم به جا باشد، بايد پيش از وضو وارسي كند كه اگر هست برطرف نمايد.

(مساله 246) اگر پوست صورت از لاي مو پيدا باشد بايد آب را به پوست برساند. و اگر پيدا نباشد شستن مو كافي است ورساندن آب به زير آن لازم نيست.

(مساله 247) اگر شك كند كه پوست صورت از لاي مو پيدا است يا نه، بنابر احتياط واجب بايد مو را بشويد وآب را به پوست هم برساند.

(مساله 248) شستن داخل بيني و مقداري از لب و چشم كه در وقت بستن ديده نمي شود واجب نيست. ولي براي آن كه يقين كند از جاهايي كه بايد شسته شود، چيزي باقي نمانده، واجب است مقداري از آنها را هم بشويد. و كسي كه نمي دانسته بايد اين مقدار را بشويد، اگر بداند در وضوهايي كه گرفته مقدار واجب را شسته نمازهايي كه خوانده صحيح است.

(مساله 249) بايد صورت ودستها را از بالا به پايين شست واگر از پايين به بالابشويد وضو باطل است

(مساله 250) اگر دست را تر كند و بصورت و دستها بكشد، چنانچه تري دست بقدري باشد كه بواسطه كشيدن دست، آب كمي بر آنها جاري شود كافي است.

(مساله 251) بعد از شستن صورت بايد دست راست وبعد از آن دست چپ را از آرنج تا سر انگشتها بشويد.

(مساله 252) براي آن كه يقين كند آرنج را كاملا شسته، بايد مقداري بالاتر از آرنج را هم بشويد.

(مساله 253) كسي كه پيش از شستن صورت دستهاي خود را تا مچ شسته، در موقع وضو، بايد تا

ص: 53

سر انگشتان را بشويد، و اگر فقط تا مچ را بشويد وضوي او باطل است.

(مساله 254) در وضو، شستن صورت ودستها مرتبه اول واجب ومرتبه دوم مستحب ومرتبه سوم وبيشتر از آن حرام مي باشد. و اين كه كدام شستن، اول يا دوم يا سوم است مربوط به قصد كسي است كه وضو مي گيرد، پس اگر به قصد شستن مرتبه اول مثلا ده مرتبه آب به صورت بريزد، اشكال ندارد وهمه آنها شستن اول حساب مي شود، واگر به قصد اين كه سه مرتبه بشويد سه مرتبه آب بريزد مرتبه سوم آن حرام است.

(مساله 255) بعد از شستن هر دو دست، بايد جلوي سر را با تري آب وضو كه در دست مانده مسح كند، و احتياط واجب آن است كه با دست راست مسح نمايد، ونيز احتياط آن است كه مسح از بالا به پايين باشد، اگرچه اقوي جواز مسح از پايين به بالا است.

(مساله 256) يك قسمت از چهار قسمت سر، كه مقابل پيشاني است جاي مسح مي باشد. وهر جاي اين قسمت را به هر اندازه مسح كند كافي است، اگر چه احتياط مستحب آن است كه از درازا به اندازه درازي يك انگشت و از پهنا به اندازه پهناي سه انگشت بسته مسح نمايد.

(مساله 257) لازم نيست مسح سر بر پوست آن باشد، بلكه بر موي جلوي سرهم صحيح است، ولي كسي كه موي جلوي سر او به اندازه اي بلند است كه اگر مثلا شانه كند به صورتش مي ريزد، يا به جاي ديگر سر مي رسد، بايد بن موها را مسح كند، يا فرق

ص: 54

سر را باز كرده پوست سر را مسح نمايد. واگر موهايي را كه بصورت مي ريزد يا به جاهاي ديگر سر مي رسد، جلوي سر جمع كند وبر آنها مسح نمايد يا بر موي جاهاي ديگر سر، كه جلوي آن آمده مسح كند باطل است.

(مساله 258) بعد از مسح سر، بايد با تري آب وضو كه در دست مانده روي پاها را از سر يكي از انگشت ها تا برآمدگي روي پا مسح كند، واحتياط واجب آن است كه تا مفصل را هم مسح نمايد.

(مساله 259) پهناي مسح پا به هر اندازه باشد كافي است، ولي بهتر آن است كه به اندازه پهناي سه انگشت بسته مسح نمايد، وبهتر ازآن مسح تمام روي پا است.

(مساله 260) احتياط آن است كه در مسح پا، دست را بر سر انگشتها بگذارد وبعد به روي پا بكشد، هرچند اكتفا به اين كه تمام دست را روي پا بگذارد و كمي بكشد جايز است.

(مساله 261) در مسح سر و روي پا، بايد دست را روي آنها بكشد و اگر دست را نگهدارد وسر يا پا را به آن بكشد وضو باطل است. ولي اگر موقعي كه دست رامي كشد سر يا پا مختصري حركت كند اشكال ندارد.

(مساله 262) جاي مسح بايد خشك باشد واگر بقدري تر باشد كه رطوبت كف دست به آن اثر نكند، مسح باطل است. ولي اگر تري آن بقدري كم باشد كه رطوبتي كه بعد از مسح، درآن ديده مي شود بگويند فقط از تري كف دست است اشكال ندارد.

(مساله 263) اگر براي مسح، رطوبتي در كف دست نمانده

ص: 55

باشد، نمي تواند دست را با آب خارج تر كند، بلكه بايد از اعضا ديگر وضو رطوبت بگيرد وبا آن مسح نمايد.

(مساله 264) اگر رطوبت كف دست فقط به اندازه مسح سر باشد احتياط واجب آن است كه سر را با همان رطوبت مسح كند، وبراي مسح پاها از اعضا ديگر وضو رطوبت بگيرد.

(مساله 265) مسح كردن از روي جوراب وكفش باطل است ولي اگر بواسطه سرماي شديد يا ترس از دزد ودرنده ومانند اينها نتواند كفش يا جوراب را بيرون آورد، مسح كردن بر آنها اشكال ندارد. و اگر روي كفش نجس باشد، بايد چيز پاكي بر آن بيندازد وبر آن چيز مسح كند. واحتياط واجب آن است كه تيمم هم بنمايد.

(مساله 266)اگر روي پا نجس باشد ونتواند براي مسح، آن را آب بكشد بايد تيمم نمايد.

وضوي ارتماسي

(مساله 267) در وضوي ارتماسي احوط آن است كه انسان صورت و دست راست را به قصد وضو در آب فرو برد و با دست راست دست چپ را به قصد وضو بشويد، و مسح سر و پاها را انجام دهد.

(مساله 268) در وضوي ارتماسي هم بايد صورت ودستها از بالا به پايين شسته شود، به اين نحو كه صورت را از طرف پيشاني ودستها را از طرف آرنج در آب فرو برد.

(مساله 269) اگر وضوي بعضي از اعضا را ارتماسي وبعضي را غير ارتماسي انجام دهد اشكال ندارد.

دعاهايي كه موقع وضو گرفتن مستحب است

(مساله 270) كسي كه وضو مي گيرد مستحب است موقعي كه نگاهش به آب مي افتد بگويد: (بسم اللّه وباللّه والحمد للّه الذي جعل الما طهورا ولم يجعله نجسا) وموقعي كه پيش از

ص: 56

وضو دست خود را مي شويد بگويد: (اللهم اجعلني من التوابين واجعلني من المتطهرين) ودر وقت مضمضه - يعني آب در دهان گرداندن - بگويد: (اللهم لقني حجتي يوم القاك واطلق لساني بذكرك) و در موقع استنشاق - يعني آب در بيني كردن - بگويد: (اللهم لا تحرم علي ريح الجنه واجعلني ممن يشم ريحها وروحها وطيبها) وموقع شستن رو بگويد: (اللهم بيض وجهي يوم تسود فيه الوجوه ولا تسود وجهي يوم تبيض فيه الوجوه) ودر وقت شستن دست راست بخواند: (اللهم اعطني كتابي بيميني والخلد في الجنان بيساري وحاسبني حسابا يسيرا) وموقع شستن دست چپ بگويد: (اللهم لا تعطني كتابي بشمالي ولا من ورا ظهري ولا تجعلها مغلوله الي عنقي واعوذ بك من مقطعات النيران) وموقعي كه سر را مسح مي كند بگويد: (اللهم غشني برحمتك وبركاتك وعفوك) ودر وقت مسح پا بخواند: (اللهم ثبتني علي الصراط يوم تزل فيه الاقدام واجعل سعيي في ما يرضيك عني يا ذاالجلال والاكرام).

شرايط وضو

شرايط صحيح بودن وضو سيزده چيز است: شرط اول - آن كه آب وضو پاك باشد.

شرط دوم - آن كه مطلق باشد.

(مساله 271) وضو با آب نجس وآب مضاف باطل است، اگر چه انسان نجس بودن يا مضاف بودن آن را نداند يا فراموش كرده باشد. واگر با آن وضو نمازي هم خوانده باشد، بايد آن نماز را دو باره با وضوي صحيح بخواند.

(مساله 272) اگر غير از آب گل آلود مضاف آب ديگري براي وضو ندارد، چنانچه وقت نماز تنگ است، بايد تيمم كند واگر وقت دارد، احتياط واجب آن است كه صبر كند تا آب صاف شود ووضو بگيرد.

ص: 57

رط سوم - آن كه آب وضو و فضايي كه در آن وضو مي گيرد مباح باشد.

(مساله 273) وضو با آب غصبي و با آبي كه معلوم نيست صاحب آن راضي است يا نه حرام وباطل است. ونيز اگر آب وضو از صورت و دست ها در جاي غصبي بريزد، چنانچه در غير آنجا نتواند وضو بگيرد، وضوي او باطل مي باشد واگر در غير آنجا بتواند وضو بگيرد وضو صحيح است.

(مساله 274) وضو گرفتن از حوض مدرسه اي كه انسان نمي داند آن حوض را براي همه مردم وقف كرده اند يا براي محصلين همان مدرسه، در صورتي كه از وضوي مردم از آب آن اطمينان به عموم وقفيت آن پيدا شود، اشكال ندارد.

(مساله 275) اگر معلوم باشد كه حوض مسجدي اختصاص به نمازگزار در آن مسجد دارد، كسي كه نمي خواهد در آن مسجد نماز بخواند، نمي تواند در آن حوض وضو بگيرد و اگر اختصاص هم معلوم نباشد، احوط اين است كه از آن وضو نگيرد مگر اين كه از وضوي كساني كه نمي خواهند در آن مسجد نماز بخوانند و به طور معمول از آن وضو مي گيرند اطمينان به عدم اختصاص حاصل شود.

(مساله 276) وضو گرفتن از حوض تيمچه ومسافر خانه ومانند اينها براي كسانيكه ساكن آنجاها نيستند، با علم به رضايت صاحبان آن صحيح است. هر چند علم به رضايت، از وضو گرفتن كساني كه در آنجاها ساكن نيستند وممانعت نكردن صاحبان آنها، حاصل شود.

(مساله 277) وضو گرفتن در نهرهاي بزرگ اگر چه انسان نداند كه صاحبان آنها راضي هستند - اشكال ندارد، ولي

ص: 58

اگر صاحبان آنها از وضو گرفتن نهي كنند احتياط واجب آن است كه با آب آنها وضو نگيرند.

(مساله 278) اگر فراموش كند آب، غصبي است وبا آن وضو بگيرد صحيح است، ولي كسي كه خودش آب را غصب كرده، اگر غصبي بودن آن را فراموش كند ووضو بگيرد، بنابر احتياط وضوي او باطل است.

شرط چهارم - آن كه ظرف آب وضو مباح باشد.

شرط پنجم - آن كه ظرف آب وضو طلا ونقره نباشد.

(مساله 279) اگر آب وضو در ظرف غصبي يا طلا ونقره است وغير از آن آب ديگري ندارد بايد تيمم كند، ونمي تواند با آب آنها وضو بگيرد. و اگر آب ديگري دارد چنانچه در ظرف غصبي يا طلا يا نقره، وضوي ارتماسي بگيرد يا با آنها آب رابه صورت و دست ها بريزد، وضوي او باطل است. و در صورتي كه با مشت يا چيز ديگر آب را از آنها بردارد و به صورت و دست ها بريزد وضوي او صحيح است، هرچند بواسطه تصرف در ظرف غصبي معصيت كرده است.

(مساله 280) بنابر احتياط واجب، بايد در حوضي كه مثلا يك آجر يا يك سنگ آن غصبي است وضو نگيرد.

(مساله 281) اگر در صحن يكي از امامان يا امامزادگان كه سابقا قبرستان بوده است، حوض يا نهري بسازند، چنانچه انسان نداند كه زمين صحن را براي قبرستان وقف كرده اند، وضو گرفتن در آن حوض ونهر اشكال ندارد.

شرط ششم - آن كه اعضا وضو موقع شستن ومسح كردن پاك باشد.

(مساله 282) اگر پيش از تمام شدن وضو، جايي را كه شسته يا مسح كرده

ص: 59

نجس شود، وضو صحيح است.

(مساله 283) اگر غير از اعضاي وضو جايي از بدن نجس باشد، وضو صحيح است. ولي اگر مخرج را از بول يا غائط تطهير نكرده باشد، احتياط مستحب آن است كه اول آن را تطهير كند بعد وضو بگيرد.

(مساله 284) اگر يكي از اعضاي وضو نجس باشد وبعد از وضو شك كند كه پيش از وضو آنجا را آب كشيده يا نه، چنانچه در موقع وضو ملتفت پاك بودن ونجس بودن آنجا نبوده، وضو باطل است، واگر مي داند ملتفت بوده، يا شك دارد كه ملتفت بوده يا نه، وضو صحيح است، ودر هر صورت جايي را كه نجس بوده بايد آب بكشد مگر آن كه بداند در صورتي كه پيش از وضو آن را آب نكشيده باشد با شستن وضويي آب كشيده شده است.

(مساله 285) اگر در صورت يا دست ها بريدگي يا زخمي است كه خون آن بند نمي آيد وآب براي آن ضرر ندارد، چنانچه در آب كر يا جاري فرو برد وقدري فشار دهد كه خون بند بيايد، سپس به نيت وضو دست يا انگشت خود را روي آن بگذاردو به پايين بكشد كه آب بر آن جريان پيدا كند و شرايط ديگر مختل نشود، وضويش صحيح است.

شرط هفتم - آن كه وقت براي وضو ونماز كافي باشد.

(مساله 286) هرگاه وقت بقدري تنگ است كه اگر وضو بگيرد، تمام نماز يا مقداري از آن بعد از وقت خوانده مي شود، بايد تيمم كند ولي اگر براي وضو وتيمم يك اندازه وقت لازم است، بايد وضو بگيرد.

(مساله 287) كسي كه در تنگي

ص: 60

وقت نماز بايد تيمم كند، اگر به قصد قربت يا براي كار مستحبي مثل خواندن قرآن وضو بگيرد، صحيح است و اگر براي خواندن آن نماز وضو بگيرد، بطوريكه فعلا داعي او بر وضو گرفتن فقط آن نماز باشد، وضويش باطل است.

شرط هشتم - آن كه به قصد قربت - يعني براي انجام فرمان خداوند عالم - وضو بگيرد واگر براي خنك شدن يا به قصد ديگري وضو بگيرد باطل است.

(مساله 288) لازم نيست نيت وضو را بزبان بگويد يا از قلب خود بگذراند، ولي بايد در تمام وضو متوجه باشد كه وضو مي گيرد، بطوري كه اگر از او بپرسند چه ميكني بگويد، وضو مي گيرم.

شرط نهم - آن كه وضو را به ترتيبي كه گفته شد به جا آورد - يعني اول صورت و بعد دست راست وبعد دست چپ را بشويد وبعد از آن سر و بعد پاها را مسح نمايد - وبايد پاي چپ را پيش از پاي راست مسح نكند بلكه احتياط اين است كه پاي راست را پيش از پاي چپ مسح كند، و اگر به اين ترتيب وضو نگيرد باطل است.

شرط دهم - آن كه كارهاي وضو را پشت سر هم انجام دهد.

(مساله 289) اگر بين كارهاي وضو بقدري فاصله شود كه وقتي مي خواهد جايي را بشويد يا مسح كند، رطوبت جاهايي كه پيش از آن شسته يا مسح كرده، خشك شده باشد، وضو باطل است واگر فقط رطوبت يكي از جاهايي كه جلوتر شسته يا مسح كرده، خشك شده باشد مثلا موقعي كه مي خواهد دست چپ را بشويد رطوبت دست

ص: 61

راست يا رطوبت صورت خشك شده باشد، احتياط مستحب آن است كه به اين وضو اكتفا نكند.

(مساله 290) اگر كارهاي وضو را پشت سرهم به جا آورد ولي بواسطه گرماي هوا يا حرارت زياد بدن ومانند اينها رطوبت خشك شود وضوي او صحيح است.

(مساله 291) راه رفتن در بين وضو اشكال ندارد، پس اگر بعد از شستن صورت ودستها چند قدم راه برود وبعد سر وپا را مسح كند وضوي او صحيح است.

شرط يازدهم - آن كه شستن صورت ودستها ومسح سر وپاها را خود انسان انجام دهد واگر ديگري او را وضو دهد، يا در رساندن آب به صورت و دستها ومسح سروپاها به او كمك نمايد، وضو باطل است.

(مساله 292) كسي كه نمي تواند وضو بگيرد، بايد نايب بگيرد، كه او را وضو دهد وچنانچه مزد هم بخواهد، در صورتي كه بتواند بايد بدهد. ولي بايد خود او نيت وضو كند و با دست خود مسح نمايد، واگر نمي تواند بايد نايبش دست او را بگيرد وبه جاي مسح او بكشد، و اگر اين هم ممكن نيست بايد از دست او رطوبت بگيرد وبا آن رطوبت، سر وپاي او را مسح كند.

(مساله 293) هر كدام از كارهاي وضو را كه مي تواند بتنهايي انجام دهد، نبايد درآن كمك بگيرد.

شرط دوازدهم - آن كه استعمال آب براي او مانعي نداشته باشد.

(مساله 294) كسي كه بترسد كه اگر وضو بگيرد، مريض شود يا اگر آب را بمصرف وضو برساند تشنه بماند، نبايد وضو بگيرد وبايد تيمم كند واگر نداند كه آب براي او ضرر دارد ووضو بگيرد وبعد

ص: 62

بفهمد ضرر داشته، احتياط واجب آن است كه علاوه بر وضو تيمم نيز بنمايد واگر با آن وضو نماز را به جا آورده تيمم نيز بنمايد ونماز را اعاده كند واگر بعد از وضويي كه با جهل به ضرر گرفته ضرر رفع شد احتياطا دو باره وضو بگيرد.

(مساله 295) اگر رساندن آب به صورت ودستها به مقدار كمي كه وضو با آن صحيح است ضرر ندارد وبيشتر از آن ضرر دارد، بايد با همان مقدار وضو بگيرد.

شرط سيزدهم - آن كه در اعضاي وضو مانعي از رسيدن آب نباشد.

(مساله 296) اگر مي داند چيزي به اعضاي وضو چسبيده ولي شك دارد كه از رسيدن آب جلوگيري مي كند يا نه، بايد آن را برطرف كند يا آب را به زير آن برساند.

(مساله 297) اگر زير ناخن چرك باشد، وضو اشكال ندارد. ولي اگر ناخن را بگيرند، بايد براي وضو آن چرك را برطرف كنند، ونيز اگر ناخن بيشتر از معمول بلند باشد بايد چرك زير مقداري را كه از معمول بلندتر است برطرف نمايند.

(مساله 298) اگر در صورت و دست ها وجلوي سر وروي پاها بواسطه سوختن يا چيز ديگر برآمدگي پيدا شود شستن ومسح روي آن كافي است و چنانچه سوراخ شود، رساندن آب بزير پوست لازم نيست بلكه اگر پوست يك قسمت آن كنده شود لازم نيست آب را به زير قسمتي كه كنده نشده برساند، ولي چنانچه پوستي كه كنده شده گاهي به بدن مي چسبد وگاهي بلند مي شود، بايد آن را قطع كند يا آب را به زير آن برساند.

(مساله 299) اگر انسان شك

ص: 63

كند كه به اعضاي وضوي او چيزي چسبيده يا نه، چنانچه احتمال او در نظر مردم به جا باشد، مثل آن كه بعد از گلكاري شك كند گل بدست او چسبيده يا نه، بايد وارسي كند، يا بقدري دست بمالد كه اطمينان پيداكند كه اگر بوده بر طرف شده يا آب بزير آن رسيده است.

(مساله 300) جايي را كه بايد شست ومسح كرد هر قدر چرك باشد، اگر چرك آن مانع از رسيدن آب به بدن نباشد اشكال ندارد، وهمچنين است اگر بعد از گچكاري ومانند آن چيز سفيدي كه جلو گيري از رسيدن آب به پوست نمي نمايد بر دست بماند ولي اگر شك كند كه با بودن آنها آب به بدن مي رسد يا نه، بايد آنها را برطرف كند.

(مساله 301) اگر پيش از وضو بداند كه در بعضي از اعضاي وضو مانع از رسيدن آب هست وبعد از وضو شك كند كه در موقع وضو آب را به آنجا رسانده يا نه، چنانكه احتمال بدهد در حال وضو ملتفت بوده، وضوي او صحيح است.

(مساله 302) اگر در بعضي از اعضاي وضو مانعي باشد كه گاهي آب بخودي خود زير آن مي رسد وگاهي نمي رسد وانسان بعد از وضو شك كند كه آب زير آن رسيده يا نه، چنانچه بداند موقع وضو ملتفت رسيدن آب بزير آن نبوده، احتياط واجب آن است كه دو باره وضو بگيرد.

(مساله 303) اگر بعد از وضو چيزي كه مانع از رسيدن آب است در اعضاي وضو ببيند ونداند موقع وضو بوده يا بعد پيدا شده، وضوي او صحيح است. ولي اگر بداند

ص: 64

كه در وقت وضو ملتفت آن مانع نبوده، احتياط واجب آن است كه دوباره وضو بگيرد.

(مساله 304) اگر بعد از وضو شك كند چيزي كه مانع رسيدن آب است در اعضاي وضو بوده يا نه، واحتمال بدهد كه در وقت وضو ملتفت بوده واگر مانعي بوده برطرف كرده وضويش صحيح است ولي اگر بداند كه وقت وضو ملتفت نبوده احتياط لازم آن است كه دو باره وضو بگيرد.

احكام وضو

(مساله 305) كسي كه در كارهاي وضو وشرايط آن - مثل پاك بودن آب و غصبي نبودن آن - خيلي شك مي كند، بايد به شك خود اعتنا نكند.

(مساله 306) اگر شك كند كه وضوي او باطل شده است يا نه، بنا مي گذارد كه وضوي او باقي است. ولي اگر بعد از بول استبرا نكرده ووضو گرفته باشد وبعد از وضو رطوبتي از او بيرون آيد كه نداند بول است يا چيز ديگر، وضوي او باطل است.

(مساله 307) كسي كه شك دارد وضو گرفته يا نه بايد وضو بگيرد.

(مساله 308) كسي كه مي داند وضو گرفته وحدثي هم از او سر زده، مثلا بول كرده، اگر نداند كدام جلوتر بوده، چنانچه پيش از نماز است، بايد وضو بگيرد. و اگر در بين نماز است احتياط آن است كه نماز را تمام كند وبا وضوي ديگر اعاده كند و اگر بعد از نماز است نمازي كه خوانده صحيح است وبراي نمازهاي بعد بايد وضو بگيرد.

(مساله 309) اگر بعد از وضو يا در بين آن يقين كند كه بعضي جاها را نشسته يا مسح نكرده است، چنانچه رطوبت جاهايي كه پيش از آن

ص: 65

است خشك شده، بايد دو باره وضو بگيرد واگر خشك نشده بايد جايي را كه فراموش كرده وآنچه بعد از آن است بشويد يا مسح كند و اگر در بين وضو در شستن يا مسح كردن جايي شك كند بايد به همين دستور عمل كند.

(مساله 310) اگر بعد از نماز شك كند كه وضو گرفته يا نه، در صورتي كه احتمال مي دهد پيش از نماز به حكم لزوم وضو براي نماز ملتفت بوده، نماز او صحيح است، ولي بايد براي نمازهاي بعد وضو بگيرد.

(مساله 311) اگر در بين نماز شك كند كه وضو گرفته يا نه، احتياط لازم آن است كه نماز را تمام كند وبعد با وضوي ديگر آن را اعاده نمايد.

(مساله 312) اگر بعد از نماز شك كند، كه قبل از نماز وضوي او باطل شده يا بعد از نماز، نمازي كه خوانده صحيح است.

(مساله 313) اگر انسان مرضي دارد كه بول او قطره قطره مي ريزد يا نمي تواند از بيرون آمدن غائط خود داري كند، چنانچه يقين دارد كه از اول وقت نماز تا آخر آن به مقدار وضو گرفتن ونماز خواندن مهلت پيدا مي كند، بايد نماز را در وقتي كه مهلت پيدا مي كند بخواند واگر مهلت او به مقدار كارهاي واجب نماز است، بايد در وقتي كه مهلت دارد، فقط كارهاي واجب نماز را به جا آورد وكارهاي مستحب آن مانند اذان واقامه وقنوت را ترك نمايد.

(مساله 314) اگر به مقدار وضو ونماز مهلت پيدا نمي كند ودر بين نماز چند دفعه بول يا غائط از او خارج مي شود، كه اگر

ص: 66

بخواهد بعد از هر دفعه وضو بگيرد سخت نيست، بايد ظرف آبي پهلوي خود بگذارد وهر وقت بول يا غائط از او خارج شد، فورا وضو بگيرد وبقيه نماز را بخواند. و احتياط واجب آن است كه كسي كه نمي تواند خود را از بول يا خارج شدن غائط، نگاه دارد ووضو در بين نماز موجب به هم خوردن موالات نماز شود، همان نماز را دو باره با يك وضو بخواند واگر در بين آن نماز وضوي او باطل شد اعتنا نكند.

(مساله 315) كسي كه بول يا غائط طوري پي در پي از او خارج مي شود كه وضو گرفتن بعد از هر دفعه براي او سخت است، اگر بتواند مقداري از نماز را با وضو بخواند بايد براي هر نماز يك وضو بگيرد.

(مساله 316) كسي كه بول يا غائط پي در پي از او خارج مي شود اگر نتواند هيچ مقدار از نماز را با وضو بخواند، احتياط واجب آن است كه براي هر نماز يك وضو بگيرد.

(مساله 317) اگر مرضي دارد كه نمي تواند از خارج شدن باد جلوگيري كند بايد به وظيفه كساني كه نمي توانند از بيرون آمدن بول و غائط خودداري كنند عمل نمايد.

(مساله 318) كسي كه بول يا غائط پي در پي از او خارج مي شود، بايد براي هر نماز وضو بگيرد و فورا مشغول نماز شود ولي براي به جا آوردن سجده وتشهد فراموش شده ونماز احتياط كه بايد بعد از نماز انجام داد، در صورتي كه آنها را بعد از نماز فورا به جا بياورد، وضو گرفتن لازم نيست.

(مساله 319) كسي

ص: 67

كه بول او قطره قطره مي ريزد، بايد براي نماز بوسيله كيسه اي كه درآن پنبه يا چيز ديگري است كه از رسيدن بول به جاهاي ديگر جلوگيري مي كند، خود را حفظ نمايد، و احتياط واجب آن است كه پيش از هر نماز مخرج بول را كه نجس شده آب بكشد، ونيز كسي كه نمي تواند از بيرون آمدن غائط خودداري كند چنانچه ممكن باشد بايد به مقدار نماز از رسيدن غائط به جاهاي ديگر جلوگيري نمايد، واحتياط واجب آن است كه اگر مشقت ندارد، براي هر نماز مخرج غائط را آب بكشد.

(مساله 320) كسي كه نمي تواند از بيرون آمدن بول وغائط خودداري كند در صورتي كه ممكن باشد، بايد به مقدار نماز از خارج شدن بول وغائط جلوگيري نمايد اگر چه خرج داشته باشد. بلكه اگر مرض او به آساني معالجه مي شود، احتياط واجب آن است كه خود را معالجه نمايد.

(مساله 321) كسي كه نمي تواند از بيرون آمدن بول وغائط خود داري كند، بعد ازآن كه مرض او خوب شد، لازم نيست نمازهايي را كه در وقت مرض مطابق وظيفه اش خوانده قضا نمايد ولي اگر در بين وقت نماز مرض او خوب شود، بايد نمازي را كه در آنوقت خوانده دو باره بخواند.

اعمالي كه بايد براي آنها وضو گرفت

(مساله 322) براي شش عمل وضو گرفتن واجب است: اول - براي نمازهاي واجب غير از نماز ميت و در نمازهاي مستحب وضو شرط صحت است.

دوم - براي سجده وتشهد فراموش شده، اگر بين آنها ونماز، حدثي از او سر زده، مثلا بول كرده باشد، واحتياط واجب آن است كه براي سجده سهو

ص: 68

هم وضو بگيرد.

سوم - براي طواف واجب خانه كعبه.

چهارم - اگر نذر يا عهد كرده يا قسم خورده باشد كه وضو بگيرد.

پنجم - اگر نذر كرده باشد كه جايي از بدن خود را به خط قرآن برساند.

ششم - براي آب كشيدن قرآني كه نجس شده، يا بيرون آوردن آن از محلي كه بودن قرآن در آنجا اهانت به قرآن باشد در صورتي كه مجبور باشد، دست يا جاي ديگر بدن خود را به خط قرآن برساند، ولي چنانچه معطل شدن به مقدار وضو بي احترامي به قرآن باشد، بايد بدون اين كه وضو بگيرد، قرآن را از آنجا بيرون آوردو اگر نجس شد آب بكشد.

(مساله 323) مس نمودن خط قرآن - يعني رساندن جايي از بدن به خط قرآن -براي كسي كه وضو ندارد حرام است، واحتياط مستحب آن است كه موي خود راهم به خط قرآن نرساند. ولي اگر قرآن را به زبان فارسي يا به زبان ديگر ترجمه كنند مس آن اشكال ندارد.

(مساله 324) جلوگيري بچه و ديوانه از مس خط قرآن واجب نيست ولي اگر مس نمودن آنان بي احترامي به قرآن باشد، بايد از آنان جلوگيري كنند.

(مساله 325) كسي كه وضو ندارد، حرام است اسم خداوند متعال را به هر لغت نوشته شده باشد، مس نمايد. واحتياط واجب آن است كه اسم مبارك پيغمبر (ص)و امامان وحضرت زهرا (عليه السلام)را هم مس ننمايد.

(مساله 326) اگر پيش از وقت نماز به قصد اين كه با طهارت باشد، وضو بگيرد يا غسل كند صحيح است. ونزديك وقت نماز هم اگر به قصد مهيا بودن براي

ص: 69

نماز وضو بگيرد اشكال ندارد.

(مساله 327) كسي كه يقين دارد وقت داخل شده اگر نيت وضوي واجب كند وبعد از وضو بفهمد وقت داخل نشده وضوي او صحيح است.

(مساله 328) مستحب است انسان براي نماز ميت وزيارت اهل قبور ورفتن به مسجد وحرم ائمه (عليه السلام)وضو بگيرد، و همچنين براي همراه داشتن قرآن وخواندن ونوشتن آن ونيز براي مس حاشيه قرآن و براي خوابيدن، وضو گرفتن مستحب است. و نيز مستحب است كسي كه وضو دارد، دوباره وضو بگيرد. و اگر براي يكي ازاين كارها وضو بگيرد هر كاري را كه بايد با وضو انجام داد مي تواند به جا آورد مثلا مي تواند با آن وضو نماز بخواند.

مبطلات وضو

(مساله 329) هفت چيز وضو را باطل مي كند: اول - بول.

دوم - غائط.

سوم - باد معده وروده كه از مخرج غائط خارج شود.

چهارم - خوابي كه بواسطه آن چشم نبيند وگوش نشنود اما اگر چشم نبيند ولي گوش بشنود، وضو باطل نمي شود.

پنجم - چيزهايي كه عقل را از بين مي برد مانند: ديوانگي ومستي وبيهوشي.

ششم - استحاضه زنان كه بعدا گفته مي شود.

هفتم -كاري كه براي آن بايد غسل كرد مانند جنابت و حيض و نفاس، و حكم مس ميت در جاي خود گفته مي شود.

احكام وضوي جبيره اي

چيزي كه با آن زخم وشكسته را مي بندند ودوايي كه روي زخم ومانند آن مي گذارند جبيره ناميده مي شود.

(مساله 330) اگر در يكي از جاهاي وضو زخم يا دمل يا شكستگي باشد چنانچه روي آن باز است وآب براي آن ضرر ندارد، بايد به طور معمول وضو

ص: 70

گرفت.

(مساله 331) اگر زخم يا دمل يا شكستگي در صورت ودست ها است وروي آن باز است وآب ريختن روي آن ضرر دارد چنانچه كشيدن دست تر بر آن ضرر ندارد بنابراحتياط بايد دست تر بر آن بكشد واگر اين مقدار هم ضرر دارد يا زخم نجس است ونمي شود آب كشيد، بايد اطراف زخم را بطوري كه در وضو گفته شد از بالا به پايين بشويد وگذاردن پارچه روي زخم ودست برآن كشيدن لازم نيست اگر چه بهتر است. و در شكستگي، احتياط واجب ضم تيمم است.

(مساله 332) اگر زخم يا دمل يا شكستگي در جلوي سر يا روي پاها است و روي آن باز است، چنانچه نتواند آن را مسح كند، احوط آن است كه پارچه پاكي روي آن بگذارد و روي پارچه را با تري آب وضو كه در دست مانده مسح كند و اگر گذاشتن پارچه ممكن نباشد، مسح لازم نيست ولي در هر دو صورت بايد بعد از وضو تيمم نمايد.

(مساله 333) اگر روي دمل يا زخم يا شكستگي بسته باشد، چنانچه باز كردن آن ممكن است وآب هم براي آن ضرر ندارد، بايد باز كند و وضو بگيرد، چه زخم ومانند آن در صورت و دست ها باشد، يا جلوي سر وروي پاها.

(مساله 334) اگر زخم يا دمل يا شكستگي در صورت يا دستها باشد وبشود روي آن را باز كرد، چنانچه ريختن آب روي آن ضرر دارد و كشيدن دست تر ضرر ندارد كشيدن دست تر روي آن كافي است وپارچه گذاردن ودست روي آن كشيدن لازم نيست اگر چه احتياطا خوب است.

(مساله

ص: 71

335) اگر نمي شود روي زخم را باز كرد ولي زخم و چيزي كه روي آن گذاشته، پاك است ورساندن آب به زخم ممكن است وضرر هم ندارد، بايد آبه را به روي زخم برساند و اگر زخم يا چيزي كه روي آن گذاشته نجس است، چنانچه آب كشيدن آن ورساندن آب به روي زخم ممكن باشد، بايد آن را آب بكشد وموقع وضو آب را به زخم برساند، ودر صورتي كه آب براي زخم ضرر دارد، يا آن كه رساندن آب به روي زخم ممكن نيست، بايد اطراف زخم را بشويد واگر جبيره پاك است، روي آن مسح كند واگر جبيره نجس است يا نمي شود روي آن را دست تر كشيد -مثلا دوايي است كه بدست مي چسبد - احتياطا پارچه پاكي را بطوري كه به بستن ومانند آن جز جبيره حساب شود، روي آن قرار دهد ودست تر روي آن بكشدو اگر تمام محل تيمم يا بعض آن بي مانع باشد تيمم هم بنمايد و نيز اگر عمل به دستور مذكور ممكن نيست، احتياط واجب آن است كه وضو بگيرد وتيمم هم بنمايد، واگر مواضع تيمم پوشيده باشد وضوي جبيره اي كافي است وتيمم جبيره اي لازم نيست.

(مساله 336) اگر جبيره تمام صورت يا تمام يكي از دست ها يا تمام هر دو دست را گرفته باشد، بايد وضوي جبيره اي بگيرد وبنابر احتياط واجب اگر تمام يا بعض مواضع تيمم پوشيده نيست تيمم هم بنمايد.

(مساله 337) اگر جبيره تمام اعضاي وضو را گرفته باشد، بنابر احتياط واجب بايد وضوي جبيره اي بگيرد وتيمم هم بنمايد.

(مساله 338) كسي كه

ص: 72

در كف دست وانگشت ها جبيره دارد ودر موقع وضو دست روي آن كشيده است، بايد سر وپاها را با همان رطوبت مسح كند.

(مساله 339) اگر جبيره تمام پهناي روي پا را گرفته ولي مقداري از طرف انگشتان ومقداري از طرف بالاي پا باز است، بايد جاهايي كه باز است روي پا را، و جايي كه جبيره است روي جبيره را مسح كند.

(مساله 340) اگر در صورت يا دست ها چند جبيره باشد، بايد بين آنها را بشويد واگر جبيره ها در سر يا روي پاها باشد، بايد بين آنها را مسح كند ودر جاهايي كه جبيره است بايد به دستور جبيره عمل نمايد.

(مساله 341) اگر جبيره بيشتر از معمول اطراف زخم را گرفته و برداشتن آن ممكن نيست، بايد به دستور جبيره عمل كند وبنابر احتياط واجب تيمم هم بنمايد، واگر برداشتن جبيره ممكن است بايد جبيره را بردارد، پس اگر زخم در صورت ودست ها است اطراف آن را بشويد واگر در سر يا روي پاها است اطراف آن را مسح كند وبراي جاي زخم به دستور جبيره عمل نمايد.

(مساله 342) اگر در جاي وضو زخم و جراحت و شكستگي نيست ولي به جهت ديگري آب براي آن ضرر دارد، بايد تيمم كند واحتياط مستحب آن است كه وضوي جبيره اي هم بگيرد.

(مساله 343) اگر جايي از اعضاي وضو را رگ زده است ونمي تواند آن را آب بكشد يا آب براي آن ضرر دارد، به دستور جبيره عمل كند.

(مساله 344) اگر در جاي وضو يا غسل چيزي چسبيده است كه برداشتن آن ممكن نيست، يا به

ص: 73

قدري مشقت دارد كه نمي شود تحمل كرد، بايد به دستور جبيره عمل كند وبنابر احتياط واجب اگر تمام يا بعض محل تيمم بي مانع باشد، تيمم هم بنمايد چنانچه گفته شد.

(مساله 345) غسل جبيره اي مثل وضوي جبيره اي است، و احوط آن است كه ترتيبي به جا آورد.

(مساله 346) كسي كه وظيفه او تيمم است اگر در بعضي از جاهاي تيمم او زخم يا دمل يا شكستگي باشد، بايد دستور وضوي جبيره اي، تيمم جبيره اي نمايد.

(مساله 347) كسي كه بايد با وضو يا غسل جبيره اي نماز بخواند، چنانچه بداند كه تا آخر وقت عذر او برطرف نمي شود، مي تواند در اول وقت نماز بخواند. ولي اگر اميد دارد كه تا آخر وقت عذر او برطرف مي شود احتياط واجب آن است كه صبر كند واگر عذر او برطرف نشد در آخر وقت نماز را با وضو يا غسل جبيره اي بجاآورد.

(مساله 348) اگر انسان براي مرضي كه در چشم او است روي چشم خود را بچسباند، بايد وضو وغسل را جبيره اي انجام دهد واحتياط آن است كه تيمم هم بنمايد.

(مساله 349) كسي كه نمي داند وظيفه اش تيمم است يا وضوي جبيره اي بنابراحتياط واجب بايد هر دو را به جا آورد.

(مساله 350) نمازهايي را كه انسان با وضوي جبيره اي خوانده صحيح است ولي بعد از آن كه عذرش برطرف شد وهنوز وضوي جبيره اي باطل نشده است، براي نمازهاي بعد بنابراحتياط لازم بايد وضو بگيرد. بلكه بنابر احتياط اگر در وقت، عذرش برطرف شود نمازش را با وضوي جديد اعاده نمايد.

غسل

غسلهاي واجب

ص: 74

سلهاي واجب هفت است: اول - غسل جنابت.

دوم - غسل حيض.

سوم - غسل نفاس.

چهارم - غسل استحاضه.

پنجم - غسل مس ميت.

ششم - غسل ميت.

هفتم - غسلي كه بواسطه نذر وقسم ومانند اينها واجب مي شود.

احكام جنابت

(مساله 351) به دو چيز انسان جنب مي شود: اول - جماع.

دوم - بيرون آمدن مني، چه در خواب باشد يا بيداري، كم باشد يا زياد، با شهوت باشد يا بي شهوت، با اختيار باشد يا بي اختيار.

(مساله 352) اگر رطوبتي از انسان خارج شود ونداند مني است يا بول يا غير اينها، چنانچه با شهوت وجستن بيرون آمده ويا با جستن بيرون آمده وبعد از بيرون آمدن آن، بدن سست شده، آن رطوبت حكم مني دارد واگر هيچ يك از اين دو نشانه را نداشته باشد، حكم مني ندارد مگر آن كه علم يا اطمينان پيدا كند كه مني بوده است ودر مريض لازم نيست آن آب، با جستن بيرون آمده باشد، بلكه اگر با شهوت بيرون آيد در حكم مني است.

(مساله 353) اگر از مردي كه مريض نيست آبي با جستن بيرون آيد ونداند كه با شهوت بوده يا نه، يا بعد از بيرون آمدن، بدن سست شده يا نه، چنانچه پيش از بيرون آمدن آن آب، وضو داشته احتياط مستحب آن است كه غسل كند ووضو لازم نيست و اگر وضو نداشته غسل واجب نيست و احتياط مستحب است، و واجب است وضو بگيرد واگر بداند آنچه خارج شده يا بول است يا مني و قبلا وضو داشته بايد جمع بين غسل ووضو نمايد واگر وضو نداشته غسل

ص: 75

لازم نيست و وضو كافي است.

(مساله 354) مستحب است انسان بعد از بيرون آمدن مني بول كند و اگر بول نكند وبعد از غسل رطوبتي از او بيرون آيد، كه نداند مني است يا رطوبت ديگر، حكم مني دارد.

(مساله 355) اگر انسان جماع كند وبه اندازه ختنه گاه يا بيشتر داخل شود - در زن باشد يا در مرد، در قبل باشد يا در دبر، بالغ باشند يا نا بالغ - هر دو جنب مي شوند.اگر چه مني هم بيرون نيايد.

(مساله 356) اگر شك كند كه به مقدار ختنه گاه داخل شده يا نه، غسل بر او واجب نيست.

(مساله 357) اگر نعوذ باللّه حيواني را وطي كند، يعني با او نزديكي نمايد ومني ازاو بيرون آيد غسل تنها كافي است واگر مني بيرون نيايد، چنانچه پيش از وطي وضو داشته باز هم غسل تنها كافي است، و اگر وضو نداشته احتياط واجب آن است كه غسل كند ووضو هم بگيرد.

(مساله 358) اگر مني از جاي خود حركت كند وبيرون نيايد، يا انسان شك كند كه مني از او بيرون آمده يا نه، غسل بر او واجب نيست.

(مساله 359) كسي كه نمي تواند غسل كند ولي تيمم برايش ممكن است، بعد از داخل شدن وقت نماز هم مي تواند با عيال خود نزديكي كند.

(مساله 360) اگر در لباس خود مني ببيند وبداند كه از خود او است وبراي آن غسل نكرده، بايد غسل كند ونمازهايي را كه يقين دارد بعد از بيرون آمدن مني خوانده قضا كند، ولي نمازهايي را كه احتمال مي دهد، بعد از بيرون آمدن مني

ص: 76

خوانده، لازم نيست قضا نمايد.

اعمالي كه بر جنب حرام است

(مساله 361) پنج عمل بر جنب حرام است:

اول - رساندن جايي از بدن بخط قرآن، يا به اسم خدا و سائر اسما و صفات خاصه خدا، وبنابر احتياط رساندن جايي از بدن به نام پيغمبران وائمه (ع)، و حضرت زهرا(س)، بطوري كه در وضو گفته شد.

دوم - رفتن در مسجد الحرام ومسجد پيغمبر (صلي الله عليه و اله) اگر چه از يك در داخل و از در ديگر خارج شود.

سوم - توقف در مساجد ديگر، ولي اگر از يك در داخل و از در ديگر خارج شود، يا براي برداشتن چيزي برود مانعي ندارد. و احتياط واجب نرفتن در حرم ائمه (ع)است اگر چه از يك در وارد و از در ديگر خارج شود.

چهارم - گذاشتن چيزي در مسجد بلكه بنابر احتياط لازم از خارج هم چيزي در مسجد نگذارد،

پنجم - خواندن آيه اي كه سجده واجب دارد وآن در چهار سوره است:

اول - سوره سي ودوم قرآن (الم تنزيل).

دوم - سوره چهل ويكم (حم سجده).

سوم - سوره پنجاه وسوم (والنجم).

چهارم - سوره نود وششم (اقرا) واگر يك حرف ازاين چهار آيه را هم بخواند حرام است واحتياط مستحب آن است كه آيات ديگر سوره سجده دار را نيز نخواند.

اعمالي كه بر جنب مكروه است

(مساله 362) نه عمل بر جنب مكروه است: اول ودوم - خوردن وآشاميدن، ولي اگر وضو بگيرد يا دستها را بشويد مكروه نيست.

سوم - خواندن بيشتر از هفت آيه از سوره هايي كه سجده واجب ندارد.

چهارم - رساندن جايي از بدن به جلد وحاشيه وبين خطهاي قرآن.

پنجم -

ص: 77

همراه داشتن قرآن.

ششم - خوابيدن، ولي اگر وضو بگيرد يا بواسطه نداشتن آب، تيمم كند مكروه نيست ودر اين تيمم نيت كند به جهت امر خدا چه بدل از وضو يا غسل يا مستقل در رفع كراهت خوابيدن.

هفتم - خضاب كردن به حنا ومانند آن.

هشتم - ماليدن روغن به بدن.

نهم - جماع كردن، بعد از آن كه محتلم شده يعني در خواب از او مني بيرون آمده است.

غسل جنابت

(مساله 363) غسل جنابت براي تحصيل طهارت از جنابت مستحب است وبراي خواندن نماز واجب ومانند آن واجب مي شود ولي براي نماز ميت وسجده شكر وسجده هاي واجب قرآن غسل جنابت لازم نيست.

(مساله 364) لازم نيست در وقت غسل نيت كند كه غسل واجب يا مستحب مي كنم واگر فقط به قصد قربت - يعني: براي انجام فرمان خداوند عالم - غسل كند كافي است.

(مساله 365) اگر يقين كند وقت نماز شده ونيت غسل واجب كند بعد معلوم شود كه پيش از وقت غسل كرده غسل او صحيح است.

(مساله 366) غسل را - چه واجب باشد وچه مستحب - به دو قسم مي شود انجام داد: 1 - ترتيبي.

2 - ارتماسي.

غسل ترتيبي

(مساله 367) در غسل ترتيبي بايد به نيت غسل، اول سر و گردن، و بعد بنابراحتياط طرف راست، و بعد طرف چپ بدن را بشويد. واگر عمدا يا از روي فراموشي يا بواسطه ندانستن مساله، به اين ترتيب عمل نكند، غسل او در صورتي كه سر و گردن را اول نشويد باطل است و اگر طرف چپ را پيش از طرف راست بشويد بنابر احتياط غسلش باطل

ص: 78

است.

(مساله 368) نصف ناف ونصف عورت را بايد باطرف راست بدن ونصف ديگر را با طرف چپ بشويد، بلكه بهتر است تمام ناف وعورت با هر دو طرف شسته شود.

(مساله 369) براي آن كه يقين كند هر سه قسمت - يعني: سر وگردن و طرف راست وطرف چپ - را كاملا غسل داده، بايد هر قسمتي را كه مي شويد مقداري از قسمتهاي ديگر راهم با آن قسمت بشويد، بلكه احتياط آن است كه تمام طرف راست گردن را باطرف راست بدن وتمام طرف چپ گردن را با طرف چپ بدن، بشويد.

(مساله 370) اگر بعد از غسل بفهمد جايي از بدن را نشسته ونداند كجاي بدن است، بايد دو باره غسل كند.

(مساله 371) اگر بعد از غسل بفهمد مقداري از بدن را نشسته، چنانچه از طرف چپ باشد، شستن همان مقدار كافي است. واگر از طرف راست باشد، بايد بعد از شستن آن مقدار، دوباره طرف چپ را بشويد، و اگر از سر وگردن باشد بايد بعد از شستن آن مقدار دو باره طرف راست و بعد طرف چپ را بشويد.

(مساله 372) اگر پيش از تمام شدن غسل، در شستن مقداري از طرف چپ شك كند، شستن همان مقدار كافي است، ولي اگر در شستن مقداري از طرف راست شك كند، بايد بعد از شستن آن مقدار، طرف چپ را هم بشويد واگر در شستن مقداري ازسر وگردن شك كند، بايد بعد از شستن آن، دو باره طرف راست وطرف چپ را بشويد، واگر بعد از تمام شدن طرف چپ شك كند كه يكي از اعضاي سابق يا مقداري از

ص: 79

آن را شسته يا نه، به آن شك اعتنا نكند.

غسل ارتماسي

(مساله 373) در غسل ارتماسي بايد آب در يك آن تمام بدن را بگيرد، پس اگر به نيت غسل ارتماسي در آب فرو رود، چنانچه پاي او روي زمين باشد، بايد از زمين بلند كند.

(مساله 374) در غسل ارتماسي احتياط اين است كه موقعي نيت كند كه مقداري از بدن بيرون آب باشد.

(مساله 375) اگر بعد از غسل ارتماسي بفهمد به مقداري از بدن آب نرسيده چه جاي آن را بداند يا نداند، بايد دوباره غسل كند.

(مساله 376) اگر براي غسل ترتيبي وقت ندارد ولي براي ارتماسي وقت دارد، بايد غسل ارتماسي كند.

(مساله 377) كسي كه روزه واجب گرفته يا براي حج يا عمره احرام بسته نمي تواند غسل ارتماسي كند. ولي اگر از روي فراموشي غسل ارتماسي كند صحيح است.

احكام غسل كردن

(مساله 378) در غسل ارتماسي بايد تمام بدن پاك باشد ولي در غسل ترتيبي پاك بودن تمام بدن لازم نيست واگر تمام بدن نجس باشد و هر قسمتي را پيش از غسل دادن آن قسمت آب بكشد كافي است.

(مساله 379) گذشت كه عرق جنب از حرام نجس نيست، بنابراين اگر با آب گرم غسل كند، غسل او صحيح است و احتياط مستحب آن است كه با آب سرد غسل كند.

(مساله 380) اگر در غسل به اندازه سر مويي از بدن نشسته بماند، غسل باطل است ولي شستن جاهايي از بدن كه ديده نمي شود، مثل داخل گوش و بيني واجب نيست.

(مساله 381) جايي را كه شك دارد از ظاهر بدن است يا از باطن آن، بنابراحتياط واجب

ص: 80

بايد بشويد.

(مساله 382) اگر سوراخ جاي گوشواره و مانند آن به قدري گشاد باشد كه داخل آن ديده شود، بايد آن را شست واگر ديده نشود، شستن داخل آن لازم نيست.

(مساله 383) چيزي را كه مانع رسيدن آب به بدن است، بايد بر طرف كند و اگر پيش از آن كه يقين كند، بر طرف شده غسل نمايد، غسل او باطل است.

(مساله 384) اگر موقع غسل شك كند، چيزي كه مانع از رسيدن آب باشد در بدن او هست يا نه، بايد وارسي كند تا مطمئن شود كه مانعي نيست.

(مساله 385) در غسل بايد، موهاي كوتاهي را كه جز بدن حساب مي شود، بشويدو شستن موهاي بلند واجب نيست، بلكه اگر آب را طوري به پوست برساند كه آنها تر نشوند، غسل صحيح است ولي اگر رساندن آب به پوست، بدون شستن آنها ممكن نباشد بايد آنها را بشويد كه آب به بدن برسد.

(مساله 386) تمام شرطهايي كه براي صحيح بودن وضو گفته شد، مثل: پاك بودن آب وغصبي نبودن آن در صحيح بودن غسل هم شرط است، ولي در غسل لازم نيست بدن را از بالا به پايين بشويد ونيز در غسل ترتيبي لازم نيست، بعد از شستن هر قسمت، فورا قسمت ديگر را بشويد بلكه اگر بعد از شستن سر وگردن مقداري صبر كند وبعد طرف راست را بشويد و بعد از مدتي طرف چپ را بشويد اشكال ندارد. ولي كسي كه نمي تواند از بيرون آمدن بول وغائط خود داري كند اگر در تمام وقت به اندازه اي كه غسل كند ونماز بخواند بول وغائط از او

ص: 81

بيرون نمي آيد، بايد هر قسمت را فورا بعد از قسمت ديگر غسل دهد وبعد از غسل هم فورا نماز بخواند. وهمچنين است حكم مستحاضه كه بعدا گفته مي شود.

(مساله 387) كسي كه قصد دارد پول حمامي را ندهد يا بدون اين كه بداند حمامي راضي است بخواهد نسيه بگذارد، اگر چه بعد حمامي را راضي كند، غسل او باطل است. مگر آن كه از راضي نبودن حمامي غافل باشد وقربه الي اللّه غسل كند كه دراين صورت غسل صحيح است و ضامن اجره المثل است.

(مساله 388) اگر حمامي راضي باشد كه پول حمام نسيه بماند، ولي كسي كه غسل مي كند قصدش اين باشد كه طلب او را ندهد، يا از مال حرام بدهد، غسل او اشكال دارد، مگر اين كه بداند حمامي با اين وصف هم راضي به غسل هست، يا با غفلت از راضي بودن حمامي غسل كند كه در هر دو صورت غسل صحيح است.

(مساله 389) اگر بخواهد، پول حرام يا پولي كه خمس آن را نداده، به حمامي بدهد غسل او باطل است. ولي اگر يقين دارد كه حمامي با اين وصف راضي به غسل است، يا با غفلت از رضايت حمامي غسل كند، غسلش صحيح است.

(مساله 390) اگر كسي در موقع غسل بيش از حد متعارف آب مصرف نمايد وشك داشته باشد كه آيا حمامي راضي است يا نه، غسل او باطل است مگر اين كه پيش از غسل از حمامي اذن بگيرد.

(مساله 391) اگر شك كند كه غسل كرده يا نه، بايد غسل كند، ولي اگر بعد از غسل شك كند، كه غسل

ص: 82

او درست بوده يا نه، لازم نيست دوباره غسل نمايد.

(مساله 392) اگر در بين غسل، حدث اصغر از او سر بزند مثلا بول كند، مي تواند غسل را تمام نمايد وبعد، وضو بگيرد، وبهتر آن است كه غسل را احتياطا از سر بگيرد به قصد آنچه بر ذمه او است از اتمام يا اعاده لكن وضو بعد از غسل در اين صورت هم واجب است.

(مساله 393) اگر به خيال اين كه به اندازه غسل ونماز وقت دارد، براي خصوص آن نماز غسل كند ومعلوم شود كه كمتر از غسل وتمام نماز وقت داشته، غسل او اشكال دارد، ولي اگر به قصد طهارت از جنابت، غسل كرده كه بعد نماز هم بخواند غسلش صحيح است اگر چه معلوم شود هيچ وقت نداشته است.

(مساله 394) كسي كه جنب شده اگر شك كند غسل كرده يا نه، نمازهايي را كه خوانده صحيح است ولي براي نمازهاي بعد، بايد غسل كند.

(مساله 395) كسي كه چند غسل بر او واجب است، مي تواند به نيت همه آنها يك غسل به جا آورد، يا آنها را جدا جدا انجام دهد، ولي اگر در بين آنها غسل جنابت باشد وبه قصد آن غسل كند، غسلهاي ديگر ساقط مي شود.

(مساله 396) اگر بر جايي از بدن، آيه قرآن يا اسم خداوند متعال، نوشته شده باشد، بنابر احتياط واجب - اگر ممكن است - بايد آن را از بين ببرد، واگر ممكن نيست بايد وضو وغسل را ارتماسي انجام دهد، وچنانچه بخواهد وضو يا غسل را ترتيبي به جا آورد، بايد آب را طوري به بدن برساند كه دست

ص: 83

او بنوشته نرسد.

(مساله 397) كسي كه غسل جنابت كرده، نبايد براي نماز وضو بگيرد ولي با غسلهاي ديگر نمي شود نماز خواند وبايد وضو هم گرفت.

استحاضه

يكي از خونهايي كه از زن خارج مي شود خون استحاضه است وزن را در موقع ديدن خون استحاضه، مستحاضه مي گويند.

(مساله 398) خون استحاضه در بيشتر اوقات زرد رنگ وسرد است و بدون فشار وسوزش بيرون مي آيد و غليظ هم نيست، ولي ممكن است گاهي سياه يا سرخ و گرم وغليظ باشد و با فشار وسوزش، بيرون آيد.

(مساله 399) استحاضه، سه قسم است:

1 - قليله. 2 - متوسطه. 3 - كثيره.

استحاضه قليله آن است كه خون فقط روي پنبه اي را كه زن با خود برمي دارد آلوده كند ودر آن فرو نرود.

استحاضه متوسطه آن است كه خون در پنبه فرو رود، اگر چه در يك گوشه آن باشد، ولي از پنبه به دستمالي كه معمولا براي جلوگيري از خون مي بندند نرسد.

استحاضه كثيره آن است كه خون پنبه را بگيرد و به دستمال هم برسد.

احكام استحاضه

(مساله 400) در استحاضه قليله بايد براي هر نماز يك وضو بگيرد و پنبه را عوض كند و ظاهر فرج را اگر خون به آن رسيده آب بكشد.

(مساله 401) در استحاضه متوسطه بايد براي نماز صبح غسل كند و تا صبح ديگر براي هر نماز، كارهاي استحاضه قليله را كه در مساله پيش گفته شد، انجام دهد. واگر عمدا يا از روي فراموشي براي نماز صبح غسل نكند، بايد براي نماز ظهر وعصر غسل كند، واگر براي نماز ظهر و عصر غسل نكند

ص: 84

بايد پيش از نماز مغرب و عشا غسل نمايد، چه آن كه خون بيايد يا قطع شده باشد.

(مساله 402) در استحاضه كثيره علاوه بر كارهاي استحاضه متوسطه كه در مساله پيش گفته شد، بايد براي هر نماز دستمال را عوض كند، يا آب بكشد ويك غسل براي نماز ظهر وعصر ويكي براي نماز مغرب و عشا، به جا آورد، وبين نماز ظهر وعصر فاصله نيندازد واگر فاصله بيندازد، بايد براي نماز عصر دوباره غسل كند، ونيز اگر بين نماز مغرب وعشا فاصله بيندازد، بايد براي نماز عشا دو باره غسل كند وچون وجوب وضو در استحاضه كثيره محل تامل است، احتياط آن است كه پيش از غسل، بقصد رجا وضو بگيرد ودر ميان نماز ظهر وعصر ونماز مغرب و عشا اگر جمع بين آنها مي نمايد گرفتن وضو، براي مستحاضه كثيره، خلاف احتياط است مگر درحال گفتن اقامه نماز دوم كه با جمع عرفي منافي نباشد.

(مساله 403) اگر خون استحاضه پيش از وقت نماز بيايد وبعد قطع شود چنانچه براي آن خون، وضو وغسل به جا نياورده باشد، بايد در موقع نماز، وضو و غسل را به جا آورد.

(مساله 404) مستحاضه متوسطه كه بايد وضو بگيرد وغسل كند، هر كدام را اول به جا آورد صحيح است ومستحاضه كثيره چنانچه گذشت احوط آن است كه پيش از غسل، وضو بگيرد.

(مساله 405) اگر استحاضه قليله بعد از نماز صبح متوسطه شود، بايد براي نماز ظهر وعصر غسل كند، و اگر بعد از نماز ظهر وعصر متوسطه شود، بايد براي نماز مغرب و عشا غسل نمايد.

(مساله 406) اگر استحاضه قليله يا متوسطه

ص: 85

بعد از نماز صبح، كثيره شود بايد براي نماز ظهر وعصر يك غسل وبراي نماز مغرب وعشا غسل ديگري به جا آورد، و اگر بعد از نماز ظهر وعصر كثيره شود، بايد براي نماز مغرب و عشا غسل نمايد.

(مساله 407) مستحاضه كثيره يا متوسطه اگر پيش از داخل شدن وقت نماز براي نماز غسل كند، غسل او باطل است بلكه احتياط لازم آن است كه ميان غسل ونماز فاصله نيندازد مگر بخواندن نافله همان نماز.

(مساله 408) مستحاضه قليله ومتوسطه براي هر نماز - چه واجب وچه مستحب - بايد وضو بگيرد ونيز اگر بخواهد نمازي را كه خوانده احتياطا دوباره بخواند، يا بخواهد نمازي را كه تنها خوانده است دو باره با جماعت بخواند، بايد تمام كارهايي را كه براي مستحاضه گفته شد انجام دهد. ولي براي خواندن نماز احتياط وسجده فراموش شده وتشهد فراموش شده و سجده سهو، اگر آنها را بعد از نماز فورا به جا آورد، لازم نيست كارهاي مستحاضه را انجام دهد.

(مساله 409) مستحاضه بعد از آن كه خونش قطع شد، فقط براي نماز اولي كه مي خواند، بايد كارهاي مستحاضه را انجام دهد وبراي نمازهاي بعد لازم نيست.

(مساله 410) اگر نداند استحاضه او چه قسم است، موقعي كه مي خواهد نماز بخواند بايد مقداري پنبه داخل فرج نمايد و كمي صبر كند و بيرون آورد وبعد از آن كه فهميد استحاضه او كدام يك از آن سه قسم است، كارهايي را كه براي آن قسم دستور داده شده انجام دهد، ولي اگر بداند تا وقتي كه مي خواهد نماز بخواند استحاضه او تغيير نمي كند، پيش

ص: 86

از داخل شدن وقت هم مي تواند خود را وارسي نمايد.

(مساله 411) مستحاضه اگر پيش از آن كه خود را وارسي كند، مشغول نماز شود چنانچه قصد قربت داشته و به وظيفه خود عمل كرده - مثلا: استحاضه اش قليله بوده و به وظيفه استحاضه قليله عمل نموده - نماز او صحيح است واگر قصد قربت نداشته، يا عمل او مطابق وظيفه اش نبوده - مثل آن كه، استحاضه او متوسطه بوده و به وظيفه قليله رفتار كرده - نماز او باطل است.

(مساله 412) مستحاضه اگر نتواند خود را وارسي نمايد كه متوسطه يا قليله يا كثيره است، بايد بنحوي عمل كند كه يقين به برائت ذمه، حاصل كند پس در شك ميان قليله ومتوسطه يا متوسطه وكثيره، عمل به وظيفه هر دو نمايد ودر شك بين هر سه قسم، عمل به وظيفه هر سه قسم نمايد، ولي اگر بداند سابقا كدام يك از آن سه قسم بوده، بايد به وظيفه همان قسم رفتار نمايد.

(مساله 413) اگر خون استحاضه در باطن باشد واز محل خارج نشده باشد، وضو وغسل باطل نمي شود. واگر بيرون بيايد هر چند كم باشد وضو و غسل را باطل مي كند، و اگر از محل خود خارج شده و به محلي رسيده باشد كه اگر پنبه داخل كند، آلوده به خون مي شود، بنابر احتياط بايد به وظايفي كه گفته شد، عمل كند.

(مساله 414) مستحاضه اگر بعد از نماز، خود را وارسي كند وخون نبيند اگرچه بداند دو باره خون مي آيد، با وضويي كه دارد مي تواند نماز بخواند.

(مساله 415) مستحاضه تا وقتي اطمينان

ص: 87

دارد خون بيرون نمي آيد، مي تواند خواندن نماز را تاخير بيندازد.

(مساله 416) اگر مستحاضه بداند كه پيش از گذشتن وقت نماز، به كلي پاك مي شود يا به اندازه خواندن نماز خون بند مي آيد، بايد صبر كند ونماز را در وقتي كه پاك است، بخواند.

(مساله 417) اگر بعد از وضو وغسل، خون در ظاهر قطع شود و مستحاضه بداند كه اگر نماز را تاخير بيندازد، به مقداري كه وضو وغسل و نماز را به جا آورد، به كلي پاك مي شود، بايد نماز را تاخير بيندازد وموقعي كه به كلي پاك شد، دو باره وضو وغسل را به جا آورد ونماز را بخواند، و اگر وقت نماز تنك شد، لازم نيست وضو وغسل را دو باره به جا آورد، بلكه اگر وقت تيمم دارد، به جاي هر يك از وضو وغسل تيمم كند وبراي نمازهاي بعد، غسل و وضو به جا آورد، و اگر وقت تيمم هم ندارد به همين حال نماز بخواند وبعد با غسل ووضو آن را قضا كند.

(مساله 418) مستحاضه كثيره و متوسطه وقتي به كلي از خون پاك شد، بايد غسل كند. ولي اگر بداند از وقتي كه براي نماز پيش مشغول غسل شده، ديگر خون نيامده، لازم نيست دو باره غسل نمايد.

(مساله 419) مستحاضه قليله بعد از وضو و مستحاضه كثيره و متوسطه بعد از غسل و وضو، بايد فورا مشغول نماز شود ولي گفتن اذان و اقامه وخواندن دعاهاي قبل از نماز اشكال ندارد ودر نماز هم مي تواند كارهاي مستحب مثل قنوت و غير آن را به جا آورد.

(مساله 420) مستحاضه

ص: 88

اگر بين غسل ونماز فاصله بيندازد وخون ببيند، بايد دوباره غسل كند وبلا فاصله مشغول نماز شود.

(مساله 421) اگر خون استحاضه جريان دارد وقطع نمي شود، چنانچه براي او ضرر ندارد بايد پيش از غسل و بعد از آن به وسيله پنبه از بيرون آمدن خون جلوگيري نمايد، ولي اگر هميشه جريان ندارد، فقط بايد بعد از وضو وغسل از بيرون آمدن خون جلوگيري نمايد، و چنانچه كوتاهي كند و خون بيرون آيد، بايد دوباره بنابر احتياط لازم غسل كند، و اگر نماز هم خوانده، بايد دوباره بخواند.

(مساله 422) اگر در موقع غسل، خون قطع نشود، غسل صحيح است ولي اگر در بين غسل، استحاضه متوسطه، كثيره شود واجب است غسل را از سر بگيرد.

(مساله 423) احتياط مستحب آن است كه مستحاضه، در تمام روزي كه روزه است به مقداري كه مي تواند از بيرون آمدن خون، جلوگيري كند.

(مساله 424) روزه مستحاضه اي كه غسل بر او واجب مي باشد، در صورتي صحيح است كه بنابر احتياط لازم غسل نماز مغرب و عشاي شبي كه مي خواهد فرداي آن را روزه بگيرد، به جا آورد و بلكه بنابر احتياط غسل نماز مغرب و عشاي شب بعد را نيز، به جا آورد. و نيز در روز مستحاضه كثيره، بلكه متوسطه بنابر احوط غسلهايي را كه براي نمازهاي روزش واجب است انجام دهد.

(مساله 425) اگر بعد از نماز عصر مستحاضه شود وتا غروب غسل نكند، روزه او صحيح است وبنابر احتياط شرط است در صحت روزه اين روز، غسل نماز مغرب وعشا شب بعد، چنانچه گذشت.

(مساله 426) اگر استحاضه قليله پيش

ص: 89

از نماز، متوسطه يا كثيره شود، بايد كارهاي متوسطه يا كثيره را كه گفته شد، انجام دهد. و اگر استحاضه متوسطه، كثيره شود، بايد كارهاي استحاضه كثيره را انجام دهد. و چنانچه براي استحاضه متوسطه غسل كرده باشد، فايده ندارد وبايد دو باره براي كثيره غسل كند.

(مساله 427) اگر در بين نماز، استحاضه متوسطه، كثيره شود، بايد نماز را بشكند وبراي استحاضه كثيره غسل كند و وضو بگيرد وكارهاي ديگر آن را انجام دهد ونماز بخواند. واگر براي هيچ كدام از غسل ووضو وقت ندارد، بايد دو تيمم كند، يكي بدل از غسل، وديگري بدل از وضو و اگر براي يكي از آنها وقت ندارد، بايد عوض آن تيمم كند وديگري را به جا آورد، ولي اگر براي تيمم هم وقت ندارد نمي تواند نماز را بشكند وبايد نماز را تمام كند وبنابر احتياط واجب قضا هم نمايد، و همچنين است اگر در بين نماز، استحاضه قليله او، متوسطه يا كثيره شود.

(مساله 428) اگر در بين نماز خون بند بيايد ومستحاضه نداند كه در باطن هم قطع شده يا نه، چنانچه بعد از نماز بفهمد قطع شده بوده، بايد وضو وغسل ونماز را دوباره به جا آورد.

(مساله 429) اگر استحاضه كثيره متوسطه شود، بايد براي نماز اول، عمل كثيره وبراي نمازهاي بعد، عمل متوسطه را به جا آورد - مثلا اگر پيش از نماز ظهر استحاضه كثيره، متوسطه شود، بايد براي نماز ظهر غسل كند وبراي نماز عصر ومغرب وعشا فقط، وضو بگيرد - ولي اگر براي نماز ظهر غسل نكند وفقط به مقدار نماز عصر وقت داشته باشد، بايد براي نماز

ص: 90

عصر غسل نمايد واگر براي نماز عصر هم غسل نكند، بايد براي نماز مغرب غسل كند واگر براي آن هم غسل نكند وفقط به مقدار نماز عشا وقت داشته باشد، بايد براي نماز عشا غسل نمايد.

(مساله 430) اگر پيش از هر نماز، خون مستحاضه كثيره ويا متوسطه قطع شود ودوباره بيايد، براي هر نماز بايد يك غسل به جا آورد.

(مساله 431) اگر استحاضه كثيره، قليله شود، بايد براي نماز اول، وضو و غسل وبراي نمازهاي بعد، عمل قليله را به جا آورد و نيز اگر استحاضه متوسطه قليله شود، بايد براي نماز اول، عمل متوسطه وبراي نمازهاي بعد، عمل قليله را بجاآورد.

(مساله 432) اگر مستحاضه، يكي از كارهايي را كه بر او واجب مي باشد حتي عوض كردن پنبه را ترك كند، نمازش باطل است.

(مساله 433) احتياط آن است كه مستحاضه غير از نماز، هر كاري را كه شرط آن طهارت است - مثل دست كشيدن به خط قرآن - ترك كند مگر در صورتي كه بر او واجب باشد.

(مساله 434) اگر مستحاضه، غسلهاي واجب خود را به جا آورد، رفتن در مسجد وتوقف در آن وخواندن سوره اي كه سجده واجب دارد و نزديكي شوهر با او، حلال مي شود، اگر چه كارهاي ديگري را كه براي نماز واجب است - مثل عوض كردن پنبه ودستمال - انجام نداده باشد.

(مساله 435) اگر زن در استحاضه كثيره يا متوسطه، بخواهد پيش از وقت نماز، سوره اي را كه سجده واجب دارد بخواند، يا مسجد برود، بنابر احتياط واجب، بايد غسل نمايد، و همچنين است اگر شوهرش بخواهد با او

ص: 91

نزديكي كند.

(مساله 436) نماز آيات بر مستحاضه، واجب است. و بايد براي نماز آيات هم كارهايي را كه براي نماز يوميه گفته شد، انجام دهد.

(مساله 437) هر گاه، در وقت نماز يوميه، نماز آيات، بر مستحاضه واجب شود اگرچه بخواهد، هر دو را پشت سر هم به جا آورد، بايد براي نماز آيات هم تمام كارهايي را كه براي نماز يوميه بر او واجب است، انجام دهد ونمي تواند هر دو را با يك غسل ووضو بخواند.

(مساله 438) اگر مستحاضه بخواهد نماز قضا بخواند، بايد براي هر نماز، كارهايي را كه براي نماز ادا بر او واجب است، به جا آورد لكن احتياط لازم، ترك قضا است تاموقعي كه پاك شود مگر با خوف فوت.

(مساله 439) اگر زن بداند، خوني كه از او خارج مي شود، خون زخم نيست و بداند يا حيض است يا استحاضه، و يا نفاس است يا استحاضه، و علامت حيض و نفاس نداشته باشد، بايد به دستور استحاضه عمل كند و شرعا حكم حيض و نفاس را ندارد، بلكه اگر شك داشته باشد كه خون استحاضه است يا خونهاي ديگر، چنانچه نشانه آنها را نداشته باشد، بنابر احتياط واجب، بايد كارهاي مستحاضه را انجام دهد.

حيض

حيض، خوني است كه غالبا در هر ماه چند روزي از رحم زن خارج مي شود و زن رادر موقع ديدن خون حيض، حائض مي گويند.

(مساله 440) خون حيض در بيشتر اوقات، غليظ و گرم و رنگ آن سياه يا سرخ است و با فشار و كمي سوزش، بيرون مي آيد.

(مساله 441) زنان سيده، بعد از تمام شدن شصت

ص: 92

سال، يائسه مي شوند - يعني:خون حيض نمي بينند - وزناني كه سيده نيستند، بعد از تمام شدن پنجاه سال، يائسه مي شوند.

(مساله 442) خوني كه دختر، پيش از تمام شدن نه سال وزن، بعد از يائسه شدن مي بيند، حيض نيست.

(مساله 443) زن حامله و زني كه بچه شير مي دهد ممكن است حيض ببيند ولي اگر زن حامله بعد از گذشتن بيست روز از اول عادتش خون ببيند وخون به صفت حيض باشد به احتياط واجب بين تروك حائض و اعمال مستحاضه جمع كند.

(مساله 444) دختري كه نمي داند نه سالش تمام شده يا نه، اگر خوني ببيند كه نشانه هاي حيض را نداشته باشد، حيض نيست و اگر نشانه هاي حيض را داشته باشد، حكم به حيض بودن آن، محل اشكال است.

(مساله 445) زني كه شك دارد يائسه شده يا نه، اگر خوني ببيند و نداند حيض است يا نه، بايد بنا بگذارد كه يائسه نشده است.

(مساله 446) مدت حيض، كمتر از سه روز وبيشتر از ده روز، نمي شود. و اگر مختصري هم از سه روز كمتر باشد، حيض نيست.

(مساله 447) اگر سه روز اول حيض پشت سر هم نباشد - مثل آن كه: دو روز خون ببيند ويك روز پاك شود و دوباره يك روز خون ببيند - بنابر احتياط لازم، در روزهايي كه خون مي بيند، بايد جمع كند ميان كارهاي مستحاضه و تروك حائض ودر روزهايي كه خون نمي بيند، هم كارهايي را كه بر حائض حرام است، ترك كند وهم عبادتهاي خود را به جا آورد.

(مساله 448) لازم نيست در

ص: 93

تمام سه روز، خون بيرون بيايد بلكه اگر خون در فرج باشد بنحوي كه در اين سه روز هر موقع پنبه يا انگشت را داخل كند آلوده شود، كافي است به شرط آن كه از اول مقداري خون بخودي خود بيرون آمده باشد هر چند كم باشد و اگر بوسيله پنبه و غير آن بيرون آمده باشد يا فقط در فضاي فرج ريخته، احتياط آن است كه در هر دو صورت، هم عبادتهاي خود را به جا آورد و هم كارهايي را كه بر حائض حرام است ترك كند وهر گاه در بين سه روز مختصري پاك شود - كه در باطن خون نباشد - حكم به حيض بودن، مشكل است ولي اگر مدت پاكي كم باشد احتياط لازم آن است كه، بين تروك حائض و اعمال مستحاضه، جمع نمايد.

(مساله 449) لازم نيست شب اول و شب چهارم را خون ببيند ولي بايد در شب دوم و سوم قطع نشود، پس اگر از اول اذان صبح روز اول تا غروب روز سوم پشت سرهم خون بيايد و در شب دوم و سوم هيچ خون قطع نشود، حيض است ولي اگر در اواسط روز اول شروع و در همان موقع از روز چهارم قطع شود، به شرطي حيض است كه در شبهاي دوم وسوم وچهارم نيز خون قطع نشود.

(مساله 450) اگر سه روز پشت سر هم خون ببيند وپاك شود، چنانچه دوباره خون ببيند وروزهايي كه خون ديده وروزهايي كه در وسط پاك بوده، روي هم از ده روز بيشتر نشود احتياط آن است كه، در روزهاي پاكي، عبادتهاي خود را به جا آورد

ص: 94

وآنچه را بر حائض حرام است ترك كند.

(مساله 451) اگر در ايام عادت خوني ببيند كه از سه روز بيشتر و از ده روز كمتر باشد ونداند، خون دمل وزخم است يا خون حيض، بايد آن را حيض قرار دهد.

(مساله 452) اگر صاحب عادت وقتيه در ايام عادت خوني ببيند كه نداند خون زخم است يا حيض، بايد آن را حيض قرار دهد.

(مساله 453) اگر خوني ببيند وشك كند كه خون حيض است يا نفاس، به احكام حيض ونفاس عمل كند وغسل را بقصد ما في الذمه از حيض يا نفاس به جا آورد.

(مساله 454) اگر خوني ببيند كه نداند خون حيض است يا بكارت، بايد خود را وارسي كند، يعني مقداري پنبه داخل فرج نمايد و كمي صبر كند، بعد بيرون آورد پس اگر اطراف آن آلوده باشد، خون بكارت است و اگر به همه آن رسيده، حيض مي باشد.

(مساله 455) اگر كمتر از سه روز خون ببيند وپاك شود وبعد سه روز خون ببيند ومجموع خون اول و دوم و پاكي در بين، از ده روز بيشتر نباشد، خون دوم را حيض قرار دهد و در خون اول احتياط آن است كه جمع كند، بين كارهاي مستحاضه وترك آنچه بر حائض، حرام است و در پاكي در بين كارهايي را كه بر حائض حرام است ترك كند وعبادتهاي خود را، به جا آورد.

احكام حايض

(مساله 456) چند چيز بر حايض حرام است:

اول - عبادتهايي كه - مانند نماز - بايد با وضو يا غسل يا تيمم، به جا آورده شود، ولي به جا آوردن عبادتهايي كه وضو و

ص: 95

غسل و تيمم براي آنها لازم نيست - مانند نمازميت - مانعي ندارد.

دوم - تمام چيزهايي كه بر جنب حرام است و در احكام جنابت گفته شد.

سوم - جماع كردن در قبل، كه هم براي مرد حرام است و هم براي زن، اگر چه به مقدار ختنه گاه داخل شود و مني هم بيرون نيايد بلكه احتياط واجب آن است كه مقدار كمتر از ختنه گاه را هم داخل نكند و در دبر زن حايض هم وطي ننمايد چون كراهت شديده دارد.

(مساله 457) جماع كردن در روزهايي هم كه حيض قطعي نيست ولي شرعا بايد آن را حيض قرار دهد حرام است، پس زني كه بيشتر از ده روز خون مي بيند و بايد به دستوري كه بعدا گفته مي شود روزهاي عادت خويشان خود را حيض قرار دهد شوهرش نمي تواند در آن روزها با او نزديكي نمايد.

(مساله 458) اگر شماره روزهاي حيض به سه قسمت تقسيم شود و شوهر در قسمت اول آن با زن خود در قبل جماع كند، مستحب بلكه احوط است كه هيجده نخود طلا كفاره، به فقير بدهد و اگر در قسمت دوم جماع كند، نه نخود و اگر در قسمت سوم جماع كند چهار نخود ونيم بدهد، مثلا زني كه شش روز خون حيض مي بيند اگر شوهرش در شب يا روز اول و دوم با او جماع كند، مستحب بلكه احوط است كه هيجده نخود طلا و در شب يا روز سوم وچهارم، نه نخود و در شب يا روز پنجم و ششم، چهار نخود و نيم بدهد.

(مساله 459) بهتر آن است

ص: 96

كه طلاي كفاره را سكه دار، بدهد ولي اگر ممكن نباشد، قيمت آن كافي است.

(مساله 460) اگر قيمت طلا، در وقتي كه جماع كرده، با وقتي كه مي خواهد به فقير بدهد، فرق كرده باشد بايد قيمت وقتي را كه مي خواهد به فقير بدهد، حساب كند.

(مساله 461) اگر كسي، هم در قسمت اول و هم در قسمت دوم و هم در قسمت سوم حيض، با زن خود جماع كند، مستحب بلكه احوط آن است كه هر سه كفاره راكه روي هم سي و يك نخود و نيم مي شود بدهد.

(مساله 462) اگر انسان بعد از آن كه در حال حيض، جماع كرده و كفاره آنرا داده دوباره جماع كند، باز هم مستحب بلكه احوط است كه كفاره بدهد.

(مساله 463) اگر با حايض چند مرتبه جماع كند و در بين آنها، كفاره ندهد، احتياط مستحب آن است كه براي هر جماع يك كفاره بدهد.

(مساله 464) اگر مرد در حال جماع بفهمد زن حايض شده، بايد فورا از او جدا شود.

(مساله 465) اگر مردي با زن حايض زنا كند، يا با حايض نامحرمي - به گمان اين كه عيال خود او است جماع نمايد، احتياط مستحب آن است كه كفاره بدهد.

(مساله 466) كسي كه نمي تواند كفاره بدهد، استغفار كند، وهر وقت توانست احتياط مستحب آن است كه كفاره را بدهد.

(مساله 467) طلاق دادن زن در حال حيض بطوري كه در كتاب طلاق گفته مي شود، باطل است.

(مساله 468) اگر زن بگويد: حايض م يا از حيض پاك شده ام بايد حرف او را قبول كرد.

(مساله

ص: 97

469) اگر زن در بين نماز حايض شود، نماز او باطل است.

(مساله 470) اگر زن در بين نماز شك كند كه حايض شده يا نه، نماز او صحيح است.

(مساله 471) اگر بعد از نماز بفهمد كه در بين نماز حايض شده، نمازي كه خوانده باطل است.

(مساله 472) بعد از آن كه از خون حيض پاك شد، واجب است براي نماز وعبادتهاي ديگري كه بايد با وضو يا غسل يا تيمم به جا آورده شود، غسل كند. ودستور آن مثل غسل جنابت است ولي براي نماز بايد پيش از غسل يا بعد از آن وضو هم بگيرد. و اگر پيش از غسل، وضو بگيرد بهتر است.

(مساله 473) بعد از آن كه زن از خون حيض پاك شد اگرچه غسل نكرده باشد طلاق او صحيح است و شوهرش هم مي تواند با او جماع كند. و احتياط مستحب آن است كه پيش از غسل از جماع با او خود داري نمايد، اما كارهاي ديگري كه در وقت حيض، بر او حرام بوده مانند توقف در مسجد و مس خط قرآن تا غسل نكند بر او حلال نمي شود.

(مساله 474) اگر آب براي وضو و غسل، كافي نباشد وبه اندازه اي باشد كه بتواند، يا غسل كند يا وضو بگيرد، بايد غسل كند وبدل از وضو تيمم نمايد، و اگر فقط براي وضو كافي باشد، بايد وضو بگيرد و عوض غسل تيمم نمايد، و اگر براي هيچ يك از آنها آب ندارد، بايد دو تيمم كند يكي بدل از غسل وديگري بدل از وضو.

(مساله 475) نمازهاي يوميه اي كه در حال حيض

ص: 98

نخوانده، قضا ندارد ولي روزه هاي واجب را بايد قضا نمايد.

(مساله 476) هر گاه وقت نماز داخل شود و بداند كه اگر نماز را تاخير بيندازد حايض مي شود، بايد فورا نماز بخواند.

(مساله 477) اگر زن نماز را تاخير بيندازد و از اول وقت به اندازه خواندن يك نماز با طهارت از حدث بگذرد و حايض شود، بنابر احتياط واجب بايد قضاي آن نماز را به جا آورد، ولي در تند خواندن وكند خواندن و چيزهاي ديگر بايد ملاحظه حال خود را بكند، مثلا زني كه مسافر نيست اگر در اول ظهر نماز نخواند، قضاي آن درصورتي واجب مي شود كه به مقدار خواندن چهار ركعت نماز از اول ظهر بگذرد وحايض شود و براي كسي كه مسافر است گذشتن وقت به مقدار خواندن دو ركعت كافي است.

(مساله 478) اگر حايض در آخر وقت نماز از خون پاك شود و به اندازه غسل ووضو و مقدمات ديگر نماز - مانند تهيه كردن لباس يا آب كشيدن آن وخواندن يك ركعت يا بيشتر از يك ركعت - وقت داشته باشد، بايد نماز را بخواند و اگر نخواند، بايد قضاي آن را به جا آورد، بلكه اگر فقط به اندازه يك ركعت نماز با طهارت از حدث وقت داشته باشد، احتياط لازم خواندن نماز با طهارت است، اگرچه به قدر تهيه ساير مقدمات وقت نداشته باشد و اگر نخواند قضاي آن را به جا آورد.

(مساله 479) اگر حايض بعد از پاك شدن به اندازه غسل و وضو وقت ندارد، ولي مي تواند با تيمم نماز را در وقت بخواند، آن نماز بر او

ص: 99

واجب نيست، اما اگر قطع نظر از تنگي وقت تكليفش تيمم است - مثل آن كه آب برايش ضرر دارد - بايد تيمم كند وآن نماز را بخواند.

(مساله 480) اگر حايض - بعد از پاك شدن - شك كند كه براي نماز وقت دارد يا نه، بايد نمازش را بخواند.

(مساله 481) اگر بخيال اين كه به اندازه تهيه مقدمات نماز وخواندن يك ركعت وقت ندارد، نماز نخواند وبعد بفهمد وقت داشته، بايد قضاي آن نماز را به جا آورد.

(مساله 482) مستحب است زن حايض در وقت نماز، خود را از خون پاك نمايد وپنبه و دستمال را عوض كند و وضو بگيرد و اگر نمي تواند وضو بگيرد، تيمم نمايد ودر جاي نماز رو به قبله بنشيند و مشغول ذكر و دعا و صلوات شود.

(مساله 483) خواندن و همراه داشتن قرآن و رساندن جايي از بدن به ورق قرآن كه خط قرآن در آن نباشد - مثل حاشيه و بين سطرها - و نيز خضاب كردن به حنا ومانند آن، براي حايض مكروه است.

اقسام زنهاي حايض

(مساله 484) زنهاي حايض بر شش قسمند: اول - صاحب عادت وقتيه و عدديه و آن زني است كه دو ماه پشت سر هم در وقت معين، خون حيض ببيند و شماره روزهاي حيض او هم در آن دو ماه يك اندازه باشد، مثل آن كه دو ماه پشت سر هم از اول ماه تا هفتم خون ببيند.

دوم - صاحب عادت وقتيه و آن زني است كه دو ماه پشت سر هم در وقت معين، خون حيض ببيند ولي شماره روزهاي حيض او در آن دو

ص: 100

ماه يك اندازه نباشد، مثلا دو ماه پشت سر هم از روز اول ماه خون ببيند ولي ماه اول روز هفتم و ماه دوم روز هشتم از خون پاك شود.

سوم - صاحب عادت عدديه وآن زني است كه شماره روزهاي حيض او در دو ماه پشت سر هم به يك اندازه باشد، ولي وقت ديدن آن دو خون يكي نباشد مثل آن كه ماه اول از پنجم تا دهم و ماه دوم از دوازدهم تا هفدهم خون ببيند.

چهارم - مضطربه و آن زني است كه چند ماه خون ديده ولي عادت معيني پيدانكرده، يا عادتش به هم خورده و عادت تازه اي پيدا نكرده است.

پنجم - مبتدئه و آن زني است كه دفعه اول خون ديدن او است.

ششم - ناسيه و آن زني است كه عادت خود را فراموش كرده است.

و هر كدام اينها احكامي دارند كه در مسائل آينده گفته مي شود.

1 - صاحب عادت وقتيه و عدديه

(مساله 485) زناني كه عادت وقتيه وعدديه دارند سه دسته اند:

اول - زني كه دو ماه پشت سر هم در وقت معين، خون حيض ببيند و در وقت معين هم پاك شود، مثلا دو ماه پشت سر هم از روز اول ماه خون ببيند و روز هفتم پاك شود كه عادت حيض اين زن از اول ماه تا هفتم است.

دوم - زني كه از خون پاك نمي شود ولي دو ماه پشت سرهم چند روز معين - مثلا از اول ماه تا هشتم - خوني كه مي بيند، نشانه هاي حيض را دارد - يعني غليظ وسياه و گرم است و با فشار و سوزش

ص: 101

بيرون مي آيد - و بقيه نشانه هاي استحاضه را دارد، كه عادت او از اول ماه تا هشتم مي شود.

سوم - زني كه دو ماه پشت سرهم در وقت معين خون حيض ببيند وبعد از آن كه سه روز يا بيشتر خون ديد، يك روز يا بيشتر پاك شود ودوباره خون ببيند و تمام روزهايي كه خون ديده با روزهايي كه در وسط پاك بوده، از ده روز بيشتر نشود و در هر دو ماه همه روزهايي كه خون ديده با روزهايي كه در وسط پاك بوده، روي هم يك اندازه باشد، عادت او همان روزهايي است كه به طور متفرق خون ديده و در پاكي در بين، بايد احتياطا عبادتهاي خود را به جا آورد وآنچه را بر حايض حرام است، ترك كند و اگر در روزهاي پاكي ماههاي پيش، اتفاقا خون ببيند، بايد در آن روزها احتياطا جمع كند ميان كارهاي مستحاضه وتروك حايض.

(مساله 486) زني كه عادت وقتيه و عدديه دارد، اگر در وقت عادت دو روز جلوتر خون ببيند، - اگر چه آن خون، نشانه هاي حيض را نداشته باشد - بايد به احكامي كه براي حايض گفته شد عمل كند وچنانچه بعد بفهمد حيض نبوده - مثل اين كه پيش از سه روز پاك شود - بايد عبادتهايي را كه به جا نياورده، قضا نمايد.

(مساله 487) زني كه عادت وقتيه وعدديه دارد، اگر به نشانه هاي حيض چند روز پيش از عادت و چند روز بعد از عادت، يا همه روزهاي عادت، خون ببيند و روي هم از ده روز بيشتر نشود همه حيض است. و

ص: 102

اگر از ده روز بيشتر شود، فقط خوني راكه در روزهاي عادت خود ديده حيض است وخوني كه پيش از آن وبعد از آن ديده، استحاضه مي باشد وبايد عبادتهايي را كه در روزهاي پيش از عادت وبعد از عادت به جا نياورده، قضا نمايد و اگر همه روزهاي عادت را با چند روز پيش از عادت، به نشانه حيض خون ببيند وروي هم از ده روز بيشتر نشود، همه حيض است و اگر از ده روز بيشتر شود، فقط روزهاي عادت، حيض است و خوني كه جلوتر از آن ديده، استحاضه مي باشد وچنانچه در آن روزها عبادت نكرده بايد قضا نمايد و اگر همه روزهاي عادت را با چند روز بعد از عادت به نشانه هاي حيض خون ببيند وروي هم از ده روز بيشتر نشود، همه حيض است واگر بيشتر شود فقط روزهاي عادت حيض و باقي استحاضه است و اگر خوني كه پيش از عادت يا بعد از عادت مي بيند نشانه هاي حيض نداشته باشد و با عادت روي هم رفته بيشتر از ده روز نباشد احتياط در آن دو خون جمع بين تروك حايض و اعمال مستحاضه است.

(مساله 488) زني كه عادت وقتيه و عدديه دارد، اگر مقداري از روزهاي عادت را با چند روز پيش از عادت، به نشانه هاي حيض خون ببيند و روي هم از ده روز بيشتر نشود، همه حيض است و اگر از ده روز بيشتر شود روزهايي كه در عادت، خون ديده با چند روز پيش از آن كه روي هم به مقدار عادت او شود، حيض، و روزهاي اول را استحاضه

ص: 103

قرار دهد و اگر مقداري از روزهاي عادت را با چند روز بعد از عادت، به نشانه هاي حيض خون ببيند وروي هم از ده روز بيشتر نشود، همه حيض است و اگر بيشتر شود، بايد روزهايي كه در عادت، خون ديده با چند روز بعد از آن كه روي هم به مقدار عادت او شود، حيض وبقيه را استحاضه قرار دهد.

(مساله 489) زني كه عادت وقتيه و عدديه دارد، اگر بعد از آن كه سه روز يا بيشتر خون ديد، پاك شود و دوباره خون ببيند و فاصله بين دو خون كمتر از ده روز باشد وهمه روزهايي كه خون ديده با روزهايي كه در وسط پاك بوده از ده روز بيشتر باشد -مثل آن كه پنج روز خون ببيند و پنج روز پاك شود، و دوباره پنج روز خون ببيند -چند صورت دارد:

1 - آن كه تمام خوني كه دفعه اول ديده، يا مقداري از آن، در روزهاي عادت باشد وخون دوم كه بعد از پاك شدن مي بيند در روزهاي عادت نباشد كه بايد همه خون اول را حيض، وخون دوم را استحاضه قرار دهد.

2 - آن كه خون اول در روزهاي عادت نباشد، وتمام خون دوم يا مقداري از آن در روزهاي عادت باشد، كه بايد همه خون دوم را حيض، و خون اول را استحاضه قراردهد.

3 - آن كه مقداري از خون اول و دوم در روزهاي عادت باشد و خون اولي كه در روزهاي عادت بوده، از سه روز كمتر نباشد وبا پاكي وسط و مقداري از خون دوم كه آن هم در روزهاي عادت

ص: 104

بوده از ده روز بيشتر نباشد كه در اين صورت، اگر يك روز يا دو روز خون زود تر ديده باشد، احتياط آن است كه دراين دو روز آنچه را كه بر حايض حرام است ترك كند و كارهاي مستحاضه را به جا آورد و همچنين به مقدار آن از ايام عادت را در آخر ده روز، احتياط بنمايد ومقداري از خون اول را كه در عادت بوده با مقداري از خون دوم را كه در عادت بوده، حيض قرار دهد و در پاكي در بين، احتياط كند به ترك آنچه بر حايض حرام است وعبادتهاي خود را به جا آورد، مثلا -اگر عادتش از سوم ماه تا دهم بوده - در صورتي كه يك ماه از اول تا ششم، خون ببيند و يك روز پاك شود وبعد تا چهاردهم، خون ببيند در روز اول و دوم ماه و نهم و دهم، بايد چنانچه گفته شد احتياط نمايد و روز سوم تا ششم وهشتم را حيض قراردهد و در هفتم كه پاكي در بين است نيز به نحوي كه گفته شد، احتياط كند به ترك آنچه بر حايض حرام است و به جا آوردن عبادتها.

4 - آن كه مقداري از خون اول و دوم در روزهاي عادت باشد، ولي هر يك از خون اولي و دومي، كه در روزهاي عادت بوده، از سه روز كمتر باشد، كه بايد در تمام دو خون كارهايي را كه بر حايض حرام است، ترك كند وكارهاي مستحاضه را به جا آورد و در پاكي در بين، كارهايي را كه بر حايض حرام است، ترك كند و عبادتهاي خود

ص: 105

را انجام دهد.

(مساله 490) زني كه عادت وقتيه و عدديه دارد، اگر در وقت عادت، خون نبيند ودر غير آن وقت به شماره روزهاي حيضش با صفات حيض خون ببيند، بايد همان را حيض قرار دهد، چه پيش از وقت عادت ديده باشد چه بعد از آن.

(مساله 491) زني كه عادت وقتيه وعدديه دارد، اگر در وقت عادت خود خون ببيند ولي شماره روزهاي آن كمتر يا بيشتر از روزهاي عادت او باشد وبعد از پاك شدن، دوباره به شماره روزهاي عادتي كه داشته خون ببيند، بايد آنچه را در وقت ديده، حيض قرار دهد و اگر شماره روزهايش كمتر باشد، اگر ممكن است كسري عدد را از آنچه بعد از عادت ديده، تمام نمايد و در ما بقي عمل مستحاضه نمايد اگر از ده روز تجاوز كند، و اگر تجاوز نكند تمام روزهايي را كه خون ديده حيض قراردهد و در پاكي در بين، احتياط كند به ترك آنچه بر حايض حرام است و انجام عبادتهاي خود.

(مساله 492) زني كه عادت وقتيه وعدديه دارد، اگر بيشتر از ده روز خون ببيند، خوني كه در روزهاي عادت ديده - اگر چه نشانه هاي حيض را نداشته باشد -حيض است، وخوني كه بعد از روزهاي عادت ديده - اگر چه نشانه هاي حيض را داشته باشد - استحاضه است مثلا زني كه عادت حيض او از اول ماه تا هفتم است، اگر از اول تا دوازدهم خون ببيند، هفت روز اول آن، حيض وپنج روز بعد، استحاضه مي باشد.

2 - صاحب عادت وقتيه

(مساله 493) زناني كه عادت وقتيه دارند، سه دسته اند:

اول - زني كه

ص: 106

دو ماه پشت سرهم در وقت معين، خون حيض ببيند وبعد از چند روز پاك شود ولي شماره روزهاي آن در اين دو ماه يك اندازه نباشد، مثلا دو ماه پشت سر هم روز اول ماه، خون ببيند ولي ماه اول هفتم و ماه دوم روز هشتم از خون پاك شود، كه اين زن بايد روز اول ماه را روز اول عادت خود قرار دهد.

دوم - زني كه از خون پاك نمي شود ولي دو ماه پشت سر هم در وقت معين، خون او نشانه هاي حيض را دارد، يعني - غليظ وسياه و گرم است و با فشار و سوزش مي آيد - وبقيه آن نشانه استحاضه را دارد و شماره روزهايي كه خون او نشانه حيض دارد، در اين دو ماه يك اندازه نيست مثلا در ماه اول از اول ماه تا هفتم و در ماه دوم از اول ماه تا هشتم، خون او نشانه هاي حيض وبقيه نشانه استحاضه را داشته باشد، كه اين زن هم بايد روز اول ماه را روز اول عادت حيض خود قرار دهد.

سوم - زني كه دو ماه پشت سر هم در وقت معين سه روز يا بيشتر، خون حيض ببيند بعد پاك شود ودو مرتبه خون ببيند وتمام روزهايي كه خون ديده با روزهايي كه در وسط پاك بوده، از ده روز بيشتر نشود ولي ماه دوم كمتر يا بيشتر از ماه اول باشد، مثلا در ماه اول هشت روز و در ماه دوم نه روز باشد كه اين زن هم بايد روز اول ماه را روز اول عادت حيض خود قرار دهد.

(مساله

ص: 107

494) زني كه عادت وقتيه دارد، اگر در وقت عادت خود دو روز پيش از عادت خون ببيند - اگرچه آن خون، نشانه هاي حيض را نداشته باشد - بايد به احكامي كه براي حايض گفته شد، عمل نمايد و اگر بعد بفهمد حيض نبوده، مثل آن كه پيش از سه روز پاك شود، بايد عبادتهايي را كه به جا نياورده قضا نمايد.

(مساله 495) زني كه عادت وقتيه دارد، اگر بيشتر از ده روز خون ببيند و نتواند حيض را به واسطه نشانه هاي آن تشخيص دهد، بايد شماره عادت خويشان خود را حيض قرار دهد - چه پدري باشند چه مادري، زنده باشند يا مرده - ولي درصورتي مي تواند عادت آنان را حيض خود قرار دهد كه شماره روزهاي حيض همه آنان يك اندازه باشد و اگر شماره روزهاي حيض آنان يك اندازه نباشد - مثلا عادت بعضي پنج روز وعادت بعضي ديگر هفت روز باشد - نمي تواند عادت آنان را حيض خود قرار دهد، مگر اين كه كساني كه عادتشان با ديگران فرق دارد بقدري كم باشند كه در مقابل آنان هيچ حساب شوند كه در اين صورت بايد عادت بيشتر آنان را حيض خود قرار دهد. مع ذلك احتياط واجب اين است كه اين زن كه به عادت خويشان رجوع مي كند، اگر عادت آنها از هفت روز كمتر است، پس از پايان مدت عادت خويشانش تا هفت روز هم آنچه را حايض بايد ترك كند، ترك نمايد و هم آنچه را مستحاضه بايد انجام دهد، انجام دهد و همچنين اگر عادت خويشانش از هفت روز بيشتر است در

ص: 108

فاصله بين هفت روز تا پايان عادت آنها احتياط مذكور را مراعات نمايد.

(مساله 496) زني كه عادت وقتيه دارد وشماره عادت خويشان خود را حيض قرار مي دهد، بايد روزي را كه در هر ماه اول عادت او بوده، اول حيض خود قرار دهد - مثلا زني كه هر ماه، روز اول ماه خون مي ديده و گاهي روز هفتم و گاهي روز هشتم، پاك مي شده - چنانچه يك ماه، دوازده روز، خون ببيند وعادت خويشانش هفت روز باشد، بايد هفت روز اول ماه را، حيض وباقي را استحاضه قرار دهد.

(مساله 497) زني كه بايد شماره عادت خويشان خود را حيض قرار دهد چنانچه خويش نداشته باشد، يا شماره عادت آنان مثل هم نباشد، بايد در هر ماه از روزي كه خون مي بيند، شش روز يا هفت روز را، حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد، واحوط آن است كه آنچه را ماه اول، حيض قرار داده، در ماههاي بعد هم همان مقدار را حيض قرار دهد ولي اگر صاحب عادت وقتيه باشد وعادت او در روزهاي وسط يا آخر خون باشد، بايد شش روز يا هفت روز وسط يا آخر را كه در عادت است، حيض قرار دهد.

3 - صاحب عادت عدديه

(مساله 498) زناني كه عادت عدديه دارند سه دسته اند:

اول - زني كه شماره روزهاي حيض او، در دو ماه پشت سر هم، يك اندازه باشد، ولي وقت خون ديدن او يكي نباشد، كه در اين صورت هر چند روزي كه خون ديده، عادت او مي شود، مثلا اگر ماه اول از روز اول تا پنجم وماه دوم از يازدهم تا

ص: 109

پانزدهم خون ببيند، عادت او پنج روز مي شود.

دوم - زني كه از خون پاك نمي شود ولي دو ماه پشت سر هم، چند روز از خوني كه مي بيند نشانه حيض وبقيه نشانه استحاضه را دارد وشماره روزهايي كه خون نشانه حيض دارد در هر دو ماه يك اندازه است، اما وقت آن يكي نيست، كه در اين صورت هر چند روزي كه خون او نشانه حيض را دارد، عادت او مي شود مثلا اگر يك ماه از اول ماه تا پنجم وماه بعد از يازدهم تا پانزدهم خون او نشانه حيض وبقيه نشانه استحاضه را داشته باشد، شماره روزهاي عادت او پنج روز مي شود.

سوم - زني كه دو ماه پشت سر هم سه روز يا بيشتر، خون ببيند و يك روز يا بيشتر، پاك شود و دو مرتبه خون ببيند و وقت ديدن خون، در ماه اول با ماه دوم فرق داشته باشد كه اگر تمام روزهايي كه خون ديده وروزهايي كه در وسط پاك بوده از ده روز بيشتر نشود وشماره روزهاي آن هم به يك اندازه باشد، تمام روزهايي كه به طور متفرق خون ديده عادت او مي شود و در پاكي در بين، احتياط كند به ترك آنچه بر حايض حرام است وبه جا آوردن عبادتهاي خود. ولي اگر روزهايي كه در وسط پاك بوده در هر دو ماه به يك اندازه نباشد، تحقق عادت عدديه محل اشكال است، وترك نشود احتياط به اين كه در روزهاي پاكي، جمع بين وظيفه طاهر وحايض كند و در روزهايي كه خون مي بيند، جمع بين وظيفه حايض ومستحاضه نمايد.

ص: 110

مساله 499) زني كه عادت عدديه دارد، اگر بيشتر از شماره عادت خود خون ببيند واز ده روز بيشتر شود، چنانچه همه خونهايي كه ديده يك جور باشد، مي تواند به شماره روزهاي عادتش را از اول يا وسط، حيض و بقيه را استحاضه قراردهد، و اگر همه خونهايي كه ديده يك جور نباشد، بلكه چند روز از آن، نشانه حيض وچند روز ديگر نشانه استحاضه را داشته باشد، اگر روزهايي كه خون، نشانه حيض را دارد با شماره روزهاي عادت او يك اندازه است، بايد همان روزها را حيض وبقيه را استحاضه قرار دهد و اگر روزهايي كه خون نشانه حيض دارد از روزهاي عادت او بيشتر است، به اندازه روزهاي عادت را حيض، وبقيه را استحاضه قرار دهد.

و اگر روزهايي كه خون نشانه حيض دارد، از روزهاي عادت او كمتر است، بايد آن روزها را با چند روز ديگر كه روي هم به اندازه روزهاي عادتش شود، حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد.

4 - مضطربه

(مساله 500) مضطربه - يعني: زني كه چند ماه خون ديده ولي عادت معيني پيدا نكرده، يا عادتش به هم خورده وعادت ديگري پيدا نكرده است، اگر بيشتر از ده روزخون ببيند وهمه خونهايي كه ديده يك جور باشد، بايد به عادت خويشان خود رجوع كند - چه عادت آنان هفت روز باشد يا كمتر يا بيشتر -، ولي اگر عادت آنها از هفت روز كمتر يا بيشتر باشد بايد احتياطي را كه در مساله 495 گفته شد، رعايت نمايد و اگر خويشان عادتي ندارند يا در عادت مختلف باشند بايد در هر ماه از روزي كه خون

ص: 111

مي بيند، هفت روز يا شش روز را حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد.

(مساله 501) مضطربه اگر بيشتر از ده روز خوني ببيند كه چند روز آن نشانه حيض و چند روز ديگر نشانه استحاضه دارد، چنانچه خوني كه نشانه حيض دارد كمتر از سه روز يا بيشتر از ده روز باشد، بايد به دستوري كه در مساله قبل گفته شد رفتار نمايد واگر خوني كه نشانه حيض دارد كمتر از سه روز و بيشتر از ده روز نباشد، همه آن حيض است. ولي اگر پيش از گذشتن ده روز از خوني كه نشانه حيض دارد دوباره خوني ببيند كه آن هم نشانه حيض را داشته باشد - مثل آن كه پنج روز خون سياه ونه روز خون زرد و دوباره پنج روز خون سياه ببيند - بايد در هر دو خون كه نشانه حيض دارد احتياط كند به ترك آنچه بر حايض حرام است وبه جا آوردن كارهاي مستحاضه.

5 - مبتدئه

(مساله 502) مبتدئه يعني: زني كه دفعه اول خون ديدن او است - اگر بيشتر از ده روز خون ببيند وهمه خونهايي كه ديده يك جور باشد، بايد عادت خويشان خود را حيض وبقيه را استحاضه قرار دهد.

(مساله 503) مبتدئه اگر بيشتر از ده روز خوني ببيند كه چند روز آن نشانه حيض وچند روز ديگر نشانه استحاضه را داشته باشد، چنانچه خوني كه نشانه حيض دارد، كمتر از سه روز وبيشتر از ده روز نباشد همه آن حيض است ولي اگر پيش از گذشتن ده روز از خوني كه نشانه حيض دارد دوباره خوني ببيند كه آن هم نشانه حيض داشته

ص: 112

باشد - مثل آن كه پنج روز خون سياه ونه روز خون زرد ودوباره پنج روز خون سياه ببيند - بايد در هر دو خون كه نشانه حيض دارد احتياط كند به ترك آنچه بر حايض حرام است وانجام كارهاي مستحاضه.

(مساله 504) مبتدئه اگر بيشتر از ده روز خوني ببيند كه چند روز آن نشانه حيض وچند روز ديگر آن نشانه استحاضه داشته باشد، چنانچه خوني كه نشانه حيض دارد از سه روز كمتر يا از ده روز بيشتر باشد، بايد عادت خويشان خود را حيض وبقيه را استحاضه قرار دهد و اگر خويشانش عادت ندارند يا مختلف هستند در ماه اول حيض خود را هفت روز قرار مي دهد و پس از آن تا روز دهم احتياطا بين تروك حايض و اعمال مستحاضه جمع نمايد و در بعد از ماه اول، حيض را سه روز قراردهد و سپس تا روز ششم يا هفتم احتياط مذكور را انجام دهد.

6 - ناسيه

(مساله 505) ناسيه - يعني: زني كه عادت خود را فراموش كرده است - اگر بيشتر از ده روز خون ببيند، بايد روزهايي كه خون او نشانه حيض را دارد، حيض قرار دهدو اگر نتواند حيض را بواسطه نشانه هاي آن تشخيص دهد، بايد شش روز يا هفت روز اول را حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد و اختيار اول بنابر احتياط مستحب است.

مسائل متفرقه حيض

(مساله 506) مبتدئه ومضطربه وناسيه وصاحب عادت عدديه، اگر خوني ببيند كه نشانه حيض داشته باشد، ويقين كنند كه سه روز طول مي كشد، بايد عبادت را ترك كنند وچنانچه بعد بفهمند حيض نبوده بايد عبادتهايي را كه به جا

ص: 113

نياورده اند قضا نمايند، ولي اگر يقين نكنند كه تا سه روز طول مي كشد ونشانه حيض را هم نداشته باشد، بنابر احتياط واجب بايد كارهاي استحاضه را به جا آورند وكارهايي را كه بر حايض حرام است ترك نمايند اگر چه تا ده روز طول بكشد.

(مساله 507) زني كه در حيض عادت دارد، چه در وقت حيض عادت داشته باشد چه در عدد حيض يا هم در وقت وهم در عدد آن، اگر دو ماه پشت سر هم برخلاف عادت خود خوني ببيند كه وقت آن يا شماره روزهاي آن، يا هم وقت وهم شماره روزهاي آن يكي باشد، عادتش بر مي گردد به آنچه در اين دو ماه ديده است مثلا اگر از روز اول تا هفتم خون مي ديده وپاك مي شده چنانچه دو ماه از دهم تا هفدهم ماه خون ببيند و پاك شود، از دهم تا هفدهم عادت او مي شود.

(مساله 508) مقصود از يك ماه، از ابتداي خون ديدن است تا سي روز، نه از روز اول ماه تا آخر ماه.

(مساله 509) زني كه معمولا ماهي يك مرتبه خون مي بيند، اگر در يك ماه دو مرتبه خون ببيند و آن خون نشانه حيض را داشته باشد، چنانچه روزهايي كه در وسط پاك بود از ده روز كمتر نباشد بايد هر دو را حيض قرار دهد.

(مساله 510) اگر سه روز يا بيشتر خوني ببيند كه نشانه حيض را دارد، بعد ده روز يا بيشتر خوني ببيند كه نشانه استحاضه را دارد و دوباره سه روز يا بيشتر خوني با نشانه حيض ببيند، بايد خون اول

ص: 114

وخون آخر را حيض قرار دهد.

(مساله 511) اگر پيش از ده روز پاك شود وبداند كه در باطن خون نيست بايد براي عبادتهاي خود غسل كند، اگر چه گمان داشته باشد كه پيش از تمام شدن ده روز دوباره خون مي بيند، بلكه اگر يقين هم داشته باشد كه پيش از تمام شدن ده روز دوباره خون مي بيند احتياطا غسل كند و در پاكي در بين عبادتهاي خود را به جا آورد وآنچه را بر حايض حرام است ترك نمايد.

(مساله 512) اگر پيش از ده روز پاك شود، واحتمال دهد كه در باطن خون هست، بايد قدري پنبه داخل فرج نمايد وكمي صبر كند وبيرون آورد، پس اگر پاك بود غسل كند وعبادتهاي خود را به جا آورد و اگر پاك نبود - اگر چه به آب زرد رنگي هم آلوده باشد - چنانچه در حيض عادت ندارد، يا عادت او ده روز است، بايد صبر كند كه اگر پيش از ده روز پاك شد غسل نمايد و اگر آخر ده روز پاك شد، يا خون او از ده روز گذشت آخر ده روز غسل نمايد و چنانچه عادتش كمتر از ده روز است، درصورتي كه بداند پيش از تمام شدن ده روز يا آخر ده روز پاك مي شود، نبايد غسل كند، و اگر احتمال دهد خون او از ده روز مي گذرد، احتياط واجب آن است كه بعد از عادت، يك روز يا دو روز عبادت را ترك كند، يا جمع كند بين ترك كارهايي كه بر حايض حرام است وانجام كارهاي مستحاضه. و بعد از دو روز تا روز

ص: 115

دهم كارهاي استحاضه را به جا آورد وكارهايي را كه بر حايض حرام است ترك نمايد. پس اگر پيش از تمام شدن ده روز يا آخر ده روز از خون پاك شد، تمامش حيض است و اگر از ده روز گذشت، بايد عادت خود را حيض وبقيه را استحاضه قرار دهد وعبادتهايي راكه بعد از روزهاي عادت به جا نياورده قضا نمايد.

(مساله 513) اگر چند روز را حيض قرار دهد وعبادت نكند، بعد بفهمد حيض نبوده است. بايد نمازهايي كه در آن روزها به جا نياورده قضا نمايد. و اگر چند روز رابه گمان اين كه حيض نيست عبادت كند، بعد بفهمد حيض بوده، چنانچه آن روزها را روزه گرفته بايد قضا نمايد.

نفاس

(مساله 514) از وقتي كه اولين جز بچه از شكم مادر بيرون مي آيد، هر خوني كه زن مي بيند، اگر پيش از ده روز يا آخر ده روز قطع شود، خون نفاس است و زن را درحال نفاس، نفسا مي گويند.

(مساله 515) خوني كه پيش از بيرون آمدن اولين جز بچه مي بيند نفاس نيست.

(مساله 516) لازم نيست كه خلقت بچه تمام باشد، بلكه اگر خون بسته اي هم از رحم خارج شود وخود زن بداند، يا چهار نفر قابله بگويند، كه اگر در رحم مي ماند انسان مي شد، خوني كه تا ده روز ببيند خون نفاس است.

(مساله 517) ممكن است خون نفاس يك آن بيشتر نيايد، ولي بيشتر از ده روز نمي شود.

(مساله 518) هر گاه شك كند كه چيزي سقط شده يا نه، يا چيزي كه سقط شده اگر مي ماند انسان مي

ص: 116

شد يا نه، لازم نيست وارسي كند، وخوني كه از او خارج مي شود شرعا خون نفاس نيست.

(مساله 519) توقف در مسجد و رساندن جايي از بدن به خط قرآن و كارهاي ديگري كه بر حايض حرام است، بر نفسا هم حرام است، وآنچه بر حايض واجب ومستحب ومكروه است بر نفسا هم واجب ومستحب و مكروه مي باشد.

(مساله 520) طلاق زن در حال نفاس باطل است، و نزديكي كردن با او حرام مي باشد، و اگر شوهرش با او نزديكي كند، احتياط مستحب آن است به دستوري كه در احكام حيض گفته شد كفاره بدهد.

(مساله 521) وقتي از خون نفاس پاك شد، بايد غسل كند وعبادتهاي خود را بجاآورد و اگر دوباره خون ببيند چنانچه روزهايي كه خون ديده با روزهايي كه در وسط پاك بوده، روي هم ده روز يا كمتر از ده روز باشد، بنابر احتياط واجب روزهايي را كه خون ديده نفاس قرار دهد و در روزهايي كه در بين پاك بوده آنچه را بر نفسا حرام است ترك كند وعبادتهاي خود را به جا آورد.

(مساله 522) اگر از خون نفاس پاك شود واحتمال دهد كه در باطن خون هست، بايد مقداري پنبه داخل فرج نمايد و كمي صبر كند كه اگر پاك است. براي عبادتهاي خود غسل كند.

(مساله 523) اگر خون نفاس از ده روز بگذرد، چنانچه در حيض عادت دارد، به اندازه روزهاي عادت او نفاس وبقيه، استحاضه است. و اگر عادت ندارد، تا ده روز نفاس و بقيه، استحاضه مي باشد. واحتياط مستحب آن است كه كسي كه عادت دارد از روز بعد

ص: 117

از عادت و كسي كه ندارد، بعد از روز دهم تا روز هيجدهم زايمان، كارهاي استحاضه را به جا آورد، و كارهايي را كه بر نفسا حرام است ترك كند.

(مساله 524) زني كه عادت حيضش كمتر از ده روز است، اگر بعد از زايمان بيشتر از روزهاي عادتش خون ببيند، بايد به اندازه روزهاي عادت را نفاس قرار دهد وبعد از آن بنابر احتياط واجب تا دو روز عبادت را ترك نمايد وبعد از دو روز تا روز دهم، كارهاي استحاضه را به جا آورد و كارهايي را كه بر نفسا حرام است ترك نمايد، و اگر از ده روز بگذرد، استحاضه است وبايد روزهاي بعد از عادت تا روز دهم، را هم استحاضه قرار دهد وعبادتهايي را كه در آن روزها به جا نياورده قضا نمايد. مثلا زني كه عادت او شش روز بوده اگر بيشتر از شش روز خون ببيند بايد شش روز را نفاس قرار دهد وبنابر احتياط واجب در روز هفتم و هشتم عبادت را ترك كند و در روز نهم ودهم كارهاي استحاضه را به جا آورد و كارهايي را كه بر نفسا حرام است ترك نمايد، و اگر بيشتر از ده روز خون ديد، از روز بعد از عادت او استحاضه مي باشد.

(مساله 525) زني كه در حيض عادت دارد، اگر بعد از زايمان، تا يك ماه يا بيشتر از يك ماه پي در پي خون ببيند، به اندازه روزهاي عادت او نفاس است وده روز از خوني كه بعد از نفاس مي بيند - اگر چه در روزهاي عادت ماهانه اش باشد -استحاضه است. مثلا زني

ص: 118

كه عادت حيض او از بيستم ماه تا بيست وهفتم است، اگر روز دهم ماه زاييد وتا يكماه يا بيشتر پي در پي خون ديد، تا روز هفدهم نفاس واز روز هفدهم تا ده روز، حتي خوني كه در روزهاي عادت خود - كه از بيستم تا بيست و هفتم است - مي بيند، استحاضه مي باشد، و بعد از گذشتن ده روز، اگر خوني راكه مي بيند در روزهاي عادتش باشد، حيض است، چه نشانه حيض داشته باشد يا نداشته باشد و همچنين است اگر در روزهاي عادتش نباشد ولي نشانه حيض داشته باشد و اگر بعد از گذشتن ده روز از نفاس، در روزهايي كه عادت حيض او نباشد، خوني ببيند كه نشانه حيض نداشته باشد، بايد احتياطا تا وقتي كه ممكن است آن خون حيض باشد، آنچه را بر حايض حرام است ترك كند وكارهاي مستحاضه را بجاآورد.

(مساله 526) زني كه در حيض عادت ندارد. اگر بعد از زايمان تا يك ماه يا بيشتر از يك ماه خون ببيند، ده روز اول آن نفاس وده روز دوم آن استحاضه است وخوني كه بعد از آن مي بيند، اگر نشانه حيض داشته باشد حيض وگر نه آن هم استحاضه مي باشد.

غسل مس ميت

(مساله 527) اگر كسي بدن انسان مرده اي را، كه سرد شده و غسلش نداده اند مس كند - يعني: جايي از بدن خود را به آن برساند - بايد غسل مس ميت نمايد، چه در خواب مس كند چه در بيداري، با اختيار مس كند يا بي اختيار مس كند، حتي اگر ناخن يا استخوان او به ناخن يا استخوان

ص: 119

ميت برسد، بايد غسل كند، ولي اگر حيوان مرده اي را مس كند، غسل بر او واجب نيست.

(مساله 528) براي مس مرده اي كه تمام بدن او سرد نشده، غسل واجب نيست اگرچه جايي را كه سرد شده، مس نمايد.

(مساله 529) اگر موي خود را به بدن ميت برساند، يا بدن خود را به موي ميت يا موي خود را به موي ميت برساند، احتياط واجب آن است كه غسل كند.

(مساله 530) براي مس بچه مرده حتي بچه سقط شده اي كه چهار ماه او تمام شده و يا خلقتش تمام شده اگر چه كمتر از چهار ماهه باشد غسل واجب است. بلكه بنابر احتياط مستحب، براي مس بچه سقط شده اي كه از چهار ماه كمتر دارد وخلقتش هم تمام نشده بايد غسل كرد. بنابراين اگر بچه چهار ماهه اي مرده به دنيا بيايد وبدنش سرد شده باشد و ظاهر بدن مادر را مس كند، مادر او بايد غسل مس ميت كند و همچنين اگر بچه كمتر از چهار ماه داشته باشد ولي خلقتش تمام باشد كه در اين صورت نيز بنابر احتياط واجب مادر او بايد غسل مس ميت نمايد.

(مساله 531) بچه اي كه بعد از مردن مادر بدنيا مي آيد، وقتي بالغ شد بنابر احتياط واجب، بايد غسل مس ميت كند.

(مساله 532) اگر انسان، ميتي را كه سه غسل او كاملا تمام شده مس نمايد، غسل بر او واجب نمي شود ولي اگر پيش از آن كه غسل سوم تمام شود، جايي از بدن او را مس كند - اگر چه غسل سوم آنجا تمام شده باشد

ص: 120

- بايد غسل مس ميت نمايد.

(مساله 533) اگر ديوانه يا بچه نا بالغي ميت را مس كند، بعد از آن كه آن ديوانه عاقل يا بچه بالغ شد، بايد غسل مس ميت نمايد.

(مساله 534) اگر از بدن زنده يا مرده اي كه غسلش نداده اند، قسمتي كه داراي استخوان است جدا شود وپيش از آن كه قسمت جدا شده را غسل دهند، انسان آن را مس نمايد، بايد غسل مس ميت كند، ولي اگر قسمتي كه جدا شده استخوان نداشته باشد، اگر از ميت جدا شده بنابر احتياط واجب غسل مس ميت نمايد.

(مساله 535) براي مس استخواني كه گوشت ندارد وآن را غسل نداده اند - چه از مرده جدا شده باشد، چه از زنده - بنابر احتياط واجب، بايد غسل كرد و همچنين است براي مس دنداني كه از مرده جدا شده، در صورتي كه آن مرده را غسل نداده باشند، ولي براي مس دنداني كه از زنده جدا شده وگوشت ندارد، يا گوشت آن خيلي كم است، غسل واجب نيست.

(مساله 536) غسل مس ميت را بايد مثل غسل جنابت انجام دهند ولي كسي كه غسل مس ميت كرده اگر بخواهد نماز بخواند. بايد اگر وضو نداشته وضو هم بگيردو اگر وضو داشته چون باطل شدن وضو به مس ميت محل تامل است بنابر احتياط وضو هم بگيرد.

(مساله 537) اگر چند ميت را مس كند يا يك ميت را چند بار مس نمايد، يك غسل كافي است.

(مساله 538) براي كسي كه بعد از مس ميت، غسل نكرده است، توقف در مسجد و جماع و خواندن آيه هايي كه

ص: 121

سجده واجب دارد، مانعي ندارد ولي براي نماز ومانند آن، بايد غسل كند وراجع به وضو به دستور مساله پيش رفتار نمايد.

احكام محتضر

(مساله 539) بنابر احتياط واجب مسلماني را كه محتضر است - يعني: در حال جان دادن مي باشد - مرد باشد يا زن، بزرگ باشد يا كوچك - بايد به پشت بخوابانند، بطوري كه كف پاهايش به طرف قبله باشد و اگر خواباندن او كاملا به اين طور ممكن نيست، تا اندازه اي كه ممكن است، بايد به اين دستور عمل كنند و چنانچه خواباندن او به هيچ قسم ممكن نباشد، بهتر اين است كه او را رو به قبله بنشانند واگر آن هم نشود، او را به پهلوي راست يا به پهلوي چپ رو به قبله بخوابانند.

(مساله 540) احتياط آن است كه تا وقتي غسل ميت تمام نشده، او را رو به قبله بخوابانند ولي بعد از آن كه غسلش تمام شد، بهتر است او را مثل حالتي كه بر اونماز مي خوانند، بخوابانند.

(مساله 541) بنابر احتياط واجب رو به قبله كردن محتضر بر هر مسلمان واجب است و بنابر احتياط تا ممكن مي شود از ولي او اذن بگيرد.

(مساله 542) مستحب است شهادتين واقرار به دوازده امام (عليه السلام)و ساير عقايد حقه را، به كسي كه در حال جان دادن است، طوري تلقين كنند كه بفهمد و نيز مستحب است چيزهايي را كه گفته شد، تا وقت مرگ تكرار كنند.

(مساله 543) مستحب است اين دعاها را طوري به محتضر تلقين كنند كه بفهمد: (اللهم اغفر لي الكثير من معاصيك واقبل مني اليسير من طاعتك يا من يقبل

ص: 122

اليسير ويعفو عن الكثير اقبل مني اليسير واعف عني الكثير انك انت العفو الغفور اللهم ارحمني فانك رحيم).

(مساله 544) مستحب است كسي را كه سخت جان مي دهد، اگر ناراحت نمي شود بجايي كه نماز مي خوانده ببرند.

(مساله 545) مستحب است براي راحت شدن محتضر بر بالين او، سوره مباركه يس والصافات واحزاب وآيه الكرسي وآيه پنجاه و چهارم از سوره اعراف وسه آيه آخر سوره بقره، بلكه هر چه از قرآن ممكن است بخوانند.

(مساله 546) تنها گذاشتن محتضر، وگذاشتن چيزي روي شكم او، وبودن جنب وحايض نزد او، وحرف زدن زياد، وگريه كردن وتنها گذاشتن زنها نزد او، مكروه است.

احكام بعد از مرگ

(مساله 547) بعد از مرگ مستحب است، چشم ها و لب ها و چانه ميت را ببندند ودست وپاي او را دراز كنند و پارچه اي روي او بيندازند و اگر شب مرده است، در جايي كه مرده چراغ روشن كنند وبراي تشييع جنازه او، مومنين را خبر كنند و در تشييع، آداب اسلام را رعايت كنند و از شركت بانوان در تشييع كه مكروه است مخصوصا حركت آنان جلوتر از مردان آن هم با مظاهر غير اسلامي جلوگيري نمايندو منظره عبرت آور تشييع جنازه را به معصيت و تشبه به عادات و رسوم كفار كه حاكي از عدم استقلال فكري و نفوذ بيگانگان است آلوده نكنند واجازه ندهند كه آداب و رسوم مخالفين اسلام، به اجتماع مسلمين راه پيدا كند چه خوب است كه مسلمين براي حفظ سنن مذهبي واستقلال فكري خود در همه شئون روش اوليا اسلام (عليه السلام)را سر مشق قرار دهند و از عواقب وخيم تشبه به

ص: 123

بيگانگان بپرهيزند. و نيز مستحب است در دفن ميت عجله نمايند، ولي اگر يقين به مردن او ندارند، بايد صبر كنند تا معلوم شود و اگر ميت حامله باشد وبچه در شكم او زنده باشد، بايد بقدري دفن را عقب بيندازند، كه پهلوي چپ او را بشكافند وطفل را بيرون آورند و پهلو را بدوزند.

احكام غسل و كفن و نماز و دفن ميت

(مساله 548) غسل وكفن ونماز ودفن مسلمان - اگر چه دوازده امامي نباشد - برهر مكلفي واجب است و اگر بعضي انجام دهند، از ديگران ساقط مي شود وچنانچه هيچ كس انجام ندهد، همه معصيت كرده اند.

(مساله 549) اگر كسي مشغول كارهاي ميت شود بر ديگران واجب نيست اقدام نمايند، ولي اگر او عمل را نا تمام بگذارد، بايد ديگران تمام كنند.

(مساله 550) اگر انسان يقين كند كه ديگري مشغول كارهاي ميت شده، واجب نيست به كارهاي ميت اقدام كند، ولي اگر شك يا گمان دارد، بايد اقدام نمايد.

(مساله 551) اگر كسي بداند غسل يا كفن يا نماز يا دفن ميت را باطل انجام داده اند، بايد دوباره انجام دهد، ولي اگر گمان دارد كه باطل بوده، يا شك دارد كه درست بوده يا نه، لازم نيست اقدام نمايد.

(مساله 552) براي غسل وكفن ونماز ودفن ميت، بايداز ولي او اجازه بگيرند.

(مساله 553) ولي زن، شوهر او است وبعد از او، مرداني كه از ميت ارث مي برند مقدم بر زنان ايشانند.

(مساله 554) اگر كسي بگويد: من ولي يا وصي ميت مي باشم يا بگويد ولي ميت به من اجازه داده كه غسل وكفن ودفن او را انجام دهم و احتمال داده شود كه راست

ص: 124

مي گويد، انجام كارهاي ميت با او است مگر آن كه كس ديگر بگويد، كه من وصي يا ولي ميت هستم يا از ولي ميت اجازه دارم، كه در اين صورت حرف كسي پذيرفته است كه دو نفر عادل به گفته او، شهادت دهند.

(مساله 555) اگر ميت براي غسل و كفن و دفن و نماز خود غير از ولي، كس ديگر را معين كند، وصيت او صحيح است و احتياط آن است كه ولي هم به او در عمل به وصيت اجازه بدهد، و لازم نيست كسي كه ميت او را براي انجام اين كارها معين كرده، اين وصيت را قبول كند، ولي اگر قبول كرد بايد به آن عمل نمايد.

احكام غسل ميت

(مساله 556) واجب است ميت را، سه غسل بدهند:

اول - با آبي كه با سدر مخلوط باشد.

دوم - با آبي كه با كافور مخلوط باشد.

سوم - با آب خالص.

(مساله 557) سدر وكافور بايد به اندازه اي زياد نباشد، كه آب را مضاف كند، به اندازه اي هم كم نباشد، كه نگويند سدر وكافور با آب مخلوط شده است.

(مساله 558) اگر سدر وكافور به اندازه اي كه لازم است پيدا نشود، بنابر احتياط واجب بايد مقداري كه به آن دسترسي دارند در آب بريزند.

(مساله 559) اگر سدر وكافور يا يكي از اينها پيدا نشود، يا استعمال آن جايز نباشد- مثل آن كه غصبي باشد - بايد به جاي هر كدام كه ممكن نيست، ميت را با آب خالص غسل بدهند.

(مساله 560) كسي كه براي حج يا عمره احرام بسته است، اگر پيش از انجام سعي در احرام

ص: 125

حج و پيش از تقصير در احرام عمره بميرد نبايد او را با آب كافور غسل دهند و به جاي آن بايد با آب خالص غسلش بدهند.

(مساله 561) كسي كه ميت را غسل مي دهد، بايد مسلمان دوازده امامي و بالغ وعاقل باشد ومسائل غسل را هم بداند.

(مساله 562) كسي كه ميت را غسل مي دهد، بايد قصد قربت داشته باشد - يعني: غسل را براي انجام فرمان خداوند عالم به جا آورد - وبراي غسل دوم و سوم هم، نيت غسل را تجديد نمايد.

(مساله 563) غسل بچه مسلمان اگر چه از زنا باشد، واجب است. و غسل و كفن و دفن كافر واولاد او، جايز نيست. و كسي كه از بچگي ديوانه بوده وبه حال ديوانگي بالغ شده چنانچه پدر ومادر او يا يكي از آنان مسلمان باشند، بايد او را غسل داد واگر هيچ كدام آنان مسلمان نباشند، غسل دادن او جايز نيست و اگر بچه در دار اسلام پيدا شود ومعلوم نباشد كه پدر ومادر او يا يكي از آنان مسلمان است يا نه محكوم به اسلام است. و بايد او را غسل دهند.

(مساله 564) بچه سقط شده را، اگر چهار ماه يا بيشتر دارد يا اگر چهار ماه ندارد ولي خلقتش تمام باشد، بايد غسل بدهند و اگر چهار ماه ندارد وخلقتش هم تمام نشده، بايد در پارچه اي بپيچند وبدون غسل، دفن كنند.

(مساله 565) اگر مرد، زن را و زن مرد را غسل بدهد باطل است، ولي زن مي تواند شوهر خود و شوهر هم مي تواند زن خود را غسل دهد، اگر چه احتياط

ص: 126

مستحب آن است كه زن، شوهر خود وشوهر، زن خود را درحال اختيار غسل ندهد.

(مساله 566) مرد مي تواند دختر بچه اي را كه سن او از سه سال بيشتر نيست، غسل دهد و زن هم مي تواند پسر بچه اي را كه سه سال بيشتر ندارد، غسل دهد.

(مساله 567) اگر براي غسل دادن ميتي كه مرد است مرد پيدا نشود، زناني كه با او نسبت دارند ومحرمند، مثل مادر وخواهر وعمه وخاله، يا بواسطه شير خوردن با او محرم شده اند، مي توانند با رعايت ستر عورت، او را غسل بدهند. و نيز اگر براي غسل ميت زن، زن ديگري نباشد، مردهايي كه با او نسبت دارند ومحرمند، يا بواسطه شير خوردن با او محرم شده اند مي توانند با رعايت ستر عورت او را غسل دهند.

(مساله 568) اگر ميت و كسي كه او را غسل مي دهد هر دو مرد يا هر دو زن باشند بهتر آن است كه غير از عورت، جاهاي ديگر ميت برهنه باشد.

(مساله 569) نگاه كردن به عورت ميت حرام است و كسي كه او را غسل مي دهد، اگر نگاه كند معصيت كرده، ولي غسل باطل نمي شود.

(مساله 570) اگر جايي از بدن ميت نجس باشد، بايد پيش از آن كه آنجا را غسل بدهند، آب بكشند واحتياط مستحب آن است كه تمام بدن ميت، پيش از شروع به غسل پاك باشد.

(مساله 571) غسل ميت مثل غسل جنابت است. و احتياط واجب آن است كه تا غسل ترتيبي ممكن است، ميت را غسل ارتماسي ندهند. ولي در غسل ترتيبي فروبردن هر يك

ص: 127

از سه قسمت بدن ميت را در آب كثير بي اشكال است.

(مساله 572) كسي را كه درحال حيض يا در حال جنابت مرده، لازم نيست غسل حيض يا غسل جنابت بدهند، بلكه همان غسل ميت براي او كافي است.

(مساله 573) مزد گرفتن براي غسل دادن ميت، حرام است و اگر كسي براي گرفتن مزد، ميت را غسل دهد. آن غسل باطل است ولي مزد گرفتن براي كارهاي مقدماتي غسل حرام نيست.

(مساله 574) اگر آب پيدا نشود، يا استعمال آن مانعي داشته باشد، بايد عوض هر غسل ميت را يك تيمم بدهند، و احتياط واجب آن است كه يك تيمم ديگر هم عوض هر سه غسل بدهند و اگر كسي كه تيمم مي دهد، در تيمم سوم قصد ما في الذمه نمايد يعني: نيت كند كه اين تيمم را براي آن كه به تكليف عمل شده باشد، انجام مي دهم - تيمم چهارم لازم نيست.

(مساله 575) كسي كه ميت را تيمم مي دهد، بايد دست خود را به زمين بزند وبه صورت و پشت دستهاي ميت بكشد و اگر ممكن باشد، احتياط لازم آن است كه بادست ميت هم او را تيمم بدهد.

احكام كفن ميت

(مساله 576) ميت مسلمان را بايد با سه پارچه - كه آنها را لنگ و پيراهن وسر تا سري مي گويند - كفن نمايند.

(مساله 577) لنگ بايد از ناف تا زانو، اطراف بدن را بپوشاند. و بهتر آن است كه از سينه تا روي پا برسد. و پيراهن بايد از سر شانه، از دو طرف بدن، تا نصف ساق پا برسد كه تمام بدن را

ص: 128

تا نصف ساق پا بپوشاند و بهتر آن است كه تا روي پا برسد ودرازي سر تا سري بايد بقدري باشد كه بستن دو سر آن ممكن باشد و پهناي آن بايد به اندازه اي باشد كه يك طرف آن روي طرف ديگر بيايد.

(مساله 578) مقداري از لنگ، كه از ناف تا زانو را مي پوشاند و مقداري از پيراهن كه از شانه تا نصف ساق را مي پوشاند، مقدار واجب كفن است وآنچه بيشتر از اين مقدار در مساله قبل گفته شد، مقدار مستحب كفن مي باشد.

(مساله 579) اگر ورثه بالغ باشند واجازه دهند كه بيشتر از مقدار واجب كفن را -كه در مساله قبل گفته شد - از سهم آنان بردارند، اشكال ندارد واحتياط آن است كه بيشتر از مقدار واجب كفن را از سهم وارثي كه بالغ نشده، برندارند.

(مساله 580) اگر كسي وصيت كرده باشد كه مقدار مستحب كفن را از ثلث مال او بر دارند، يا وصيت كرده باشد ثلث مال را به مصرف خود او برسانند ولي مصرف آن را معين نكرده باشد، يا فقط مصرف مقداري از آن را معين كرده باشد، مي توانند مقدار مستحب كفن را از ثلث مال او بردارند.

(مساله 581) اگر ميت وصيت نكرده باشد كه كفن را از ثلث مال او بردارند وبخواهند از اصل مال بردارند احوط آن است كه در تكفين او به مقدار واجب كفن كه قيمتش مطابق شان ميت باشد اكتفا نمايند.

(مساله 582) كفن زن بر شوهر است، اگرچه زن از خود، مال داشته باشد وهمچنين اگر زن را به شرحي كه در كتاب طلاق

ص: 129

گفته مي شود، طلاق رجعي بدهند وپيش از تمام شدن عده بميرد، شوهرش بايد كفن او را بدهد وچنانچه شوهر بالغ نباشد يا ديوانه باشد ولي شوهر بايد از مال او كفن زن را بدهد.

(مساله 583) كفن ميت بر خويشان او واجب نيست، اگر چه مخارج او درحال حيات بر آنان واجب باشد.

(مساله 584) احتياط واجب آن است كه هر يك از سه پارچه كفن بقدري نازك نباشد، كه بدن ميت از زير آن پيدا باشد.

(مساله 585) كفن كردن با پوست مردار وچيز غصبي، اگر چيز ديگري هم پيدا نشود، جايز نيست. و چنانچه كفن ميت غصبي باشد وصاحب آن راضي نباشد، بايد از تنش بيرون آورند، اگر چه او را دفن كرده باشند.

(مساله 586) كفن كردن ميت با چيز نجس وبا پارچه ابريشمي خالص، يا پارچه اي كه با طلا بافته شده جايز نيست، ولي در حال ناچاري اشكال ندارد.

(مساله 587) كفن كردن با پارچه اي كه از پشم يا موي حيوان حرام گوشت تهيه شده، در حال اختيار جايز نيست، و احتياط واجب آن است كه با پوست حيوان حلال گوشتي هم كه به دستور شرع ذبح شده، ميت را كفن نكنند، ولي اگر كفن از مو وپشم حيوان حلال گوشت باشد اشكال ندارد، اگرچه احتياط مستحب آن است كه با اين دو هم كفن ننمايند.

(مساله 588) اگر كفن ميت به نجاست خود او، يا به نجاست ديگري نجس شود، چنانچه كفن ضايع نمي شود، بايد مقدار نجس را بشويند يا ببرند، اگر چه بعد از گذاشتن در قبر باشد و اگر شستن يا بريدن آن ممكن

ص: 130

نيست، در صورتي كه عوض كردن آن ممكن باشد، بايد عوض نمايند.

(مساله 589) كسي كه براي حج يا عمره احرام بسته اگر بميرد، بايد مثل ديگران كفن شود وپوشاندن سر وصورتش اشكال ندارد.

(مساله 590) مستحب است انسان در حال سلامت كفن و سدر و كافور خود را تهيه كند.

احكام حنوط

(مساله 591) بعد از غسل واجب است ميت را حنوط كنند - يعني: به پيشاني وكف دستها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاهاي او كافور بمالند - و بنابر احتياط واجب در اين چند موضع مقداري كافور هم بگذارند ومستحب است به سر بيني ميت هم كافور بمالند، وبايد كافور ساييده وتازه باشد، و اگر بواسطه كهنه بودن، عطر آن از بين رفته باشد بنابر احتياط كافي نيست.

(مساله 592) احتياط واجب آن است كه اول كافور را به پيشاني ميت بمالند، ولي در جاهاي ديگر ترتيب لازم نيست.

(مساله 593) بهتر آن است كه ميت را پيش از كفن كردن، حنوط نمايند اگر چه در بين كفن كردن وبعد از آن هم مانعي ندارد.

(مساله 594) كسي كه براي حج يا عمره احرام بسته است، اگر پيش از تقصير در احرام عمره و پيش از انجام سعي در احرام بميرد، حنوط كردن او جايز نيست.

(مساله 595) زني كه شوهر او مرده وهنوز عده اش تمام نشده، اگر چه حرام است خود را خوشبو كند، ولي چنانچه بميرد حنوط او واجب است.

(مساله 596) احتياط مستحب آن است كه، ميت را با مشك و عنبر و عود وعطرهاي ديگر خوشبو نكنند و اينها را با كافور هم مخلوط ننمايند.

(مساله

ص: 131

597) مستحب است، قدري تربت حضرت سيد الشهدا (عليه السلام)را با كافور مخلوط كنند ولي بايد از آن كافور به جاهايي كه بي احترامي مي شود نرسانند و نيز بايد تربت به قدري زياد نباشد، كه وقتي با كافور مخلوط شد آن را كافور نگويند.

(مساله 598) اگر كافور پيدا نشود، يا فقط به اندازه غسل باشد، حنوط لازم نيست، وچنانچه از غسل زياد بيايد ولي به همه هفت عضو نرسد، بايد اول پيشاني و اگر زياد آمد به جاهاي ديگر بمالند.

(مساله 599) مستحب است دو چوب تر وتازه در قبر همراه ميت بگذارند.

احكام نماز ميت

(مساله 600) نماز خواندن بر ميت مسلمان - اگر چه بچه باشد - واجب است، ولي بايد پدر ومادر آن بچه، يا يكي از آنان مسلمان باشند وشش سال بچه هم تمام شده باشد.

(مساله 601) نماز خواندن بر بچه اي كه شش سال او تمام نشده، مستحب است، ولي نماز خواندن بر بچه اي كه مرده بدنيا آمده، مستحب نيست.

(مساله 602) نمازميت بايد بعد از غسل وحنوط وكفن كردن او خوانده شود، واگر پيش از اينها بخوانند - اگر چه از روي فراموشي يا ندانستن مساله باشد - كافي نيست.

(مساله 603) كسي كه مي خواهد نماز ميت بخواند، لازم نيست با وضو يا غسل يا تيمم باشد وبدن ولباسش پاك باشد و اگر لباس او غصبي هم باشد اشكال ندارد، ولي احتياط لازم آن است كه تكلم وخنده وپشت به قبله كردن وكارهايي را كه مانند اينها، نماز را باطل مي كند ترك نمايد.

(مساله 604) كسي كه به ميت نماز مي خواند، بايد رو به قبله

ص: 132

باشد و نيز واجب است ميت را مقابل او به پشت بخوابانند، بطوري كه سر او بطرف راست نمازگزار وپاي او بطرف چپ نمازگزار باشد.

(مساله 605) مكان نمازگزار بايد غصبي نباشد و نيز بايد از جاي ميت پست تر يا بلند تر نباشد، ولي پستي وبلندي مختصر اشكال ندارد.

(مساله 606) نمازگزار بايد از ميت دور نباشد، ولي كسي كه نماز ميت را به جماعت مي خواند اگر از ميت دور باشد چنانچه صفها به يكديگر متصل باشند اشكال ندارد.

(مساله 607) نمازگزار بايد مقابل ميت بايستد، ولي اگر نماز به جماعت خوانده شود وصف جماعت از دو طرف ميت بگذرد نماز كساني كه مقابل ميت نيستند اشكال ندارد.

(مساله 608) بين ميت ونمازگزار، بايد پرده وديوار يا چيزي مانند اينها نباشد ولي اگر ميت در تابوت ومانند آن باشد اشكال ندارد.

(مساله 609) در وقت خواندن نماز، بايد عورت ميت پوشيده باشد واگر كفن كردن او ممكن نيست، بايد عورتش را - اگر چه با تخته و آجر و مانند اينها باشد - بپوشانند.

(مساله 610) نماز ميت را بايد ايستاده وبا قصد قربت بخواند و در موقع نيت، ميت را معين كند مثلا نيت كند، نماز مي خوانم بر اين ميت قربه الي اللّه.

(مساله 611) اگر كسي نباشد كه بتواند نماز ميت را ايستاده بخواند مي شود نشسته بر او نماز خواند.

(مساله 612) اگر ميت وصيت كرده باشد كه شخص معيني بر او نماز بخواند احتياط آن است كه آن شخص از ولي ميت اجازه بگيرد، و ولي هم اجازه بدهد.

(مساله 613) مكروه است بر ميت چند مرتبه نماز

ص: 133

بخوانند، ولي اگر ميت از اهل علم و تقوي باشد مكروه نيست.

(مساله 614) اگر ميت را عمدا يا از روي فراموشي، يا به جهت عذري بدون نماز دفن كنند، يا بعد از دفن معلوم شود، نمازي كه بر او خوانده شده باطل بوده است، تا وقتي جسد او از هم نپاشيده، واجب است با شرطهايي كه براي نماز ميت گفته شد به قبرش نماز بخوانند.

نماز ميت

(مساله 615) نماز ميت پنج تكبير دارد و اگر نمازگزار پنج تكبير به اين ترتيب بگويد كافي است:

بعد از نيت وگفتن تكبير اول بگويد: (اشهد ان لا اله الا اللّه وان محمدا رسول اللّه).

بعد از تكبير دوم بگويد: (اللهم صل علي محمد وآل محمد) و بعد از تكبير سوم بگويد: (اللهم اغفر للمومنين والمومنات).

وبعد از تكبير چهارم، اگر ميت مرد است بگويد: (اللهم اغفر لهذا الميت) و اگر زن است بگويد: (اللهم اغفر لهذه الميت).

وبعد تكبير پنجم را بگويد وبهتر است بعد از تكبير اول بگويد: (اشهد ان لا اله الا اللّه وحده لا شريك له واشهد ان محمدا عبده ورسوله ارسله بالحق بشيرا ونذيرا بين يدي الساعه).

و بعد از تكبير دوم بگويد: (اللهم صل علي محمد وآل محمد وبارك علي محمد وآل محمد وارحم محمدا وآل محمد كافضل ما صليت وباركت وترحمت علي ابراهيم وآل ابراهيم انك حميد مجيد وصل علي جميع الانبيا والمرسلين والشهدا والصديقين وجميع عباد اللّه الصالحين).

وبعد از تكبير سوم بگويد: (اللهم اغفر للمومنين والمومنات والمسلمين والمسلمات الاحيا منهم والاموات تابع بيننا وبينهم بالخيرات انك مجيب الدعوات انك علي كل شي قدير).

و بعد از تكبير چهارم

ص: 134

اگر ميت مرد است، بگويد: (اللهم ان هذا عبدك وابن عبدك وابن امتك نزل بك وانت خير منزول به اللهم انا لانعلم منه الا خيرا وانت اعلم به منا اللهم ان كان محسنا فزد في احسانه وان كان مسيئا فتجاوز عنه واغفر له. اللهم اجعله عندك في اعلي عليين واخلف علي اهله في الغابرين وارحمه برحمتك يا ارحم الراحمين). وبعد تكبير پنجم را بگويد.

ولي اگر ميت زن است بعد از تكبير چهارم بگويد: (اللهم ان هذه امتك وابنه عبدك وابن امتك نزلت بك وانت خير منزول به اللهم انا لانعلم منها الا خيرا وانت اعلم بها منا، اللهم ان كانت محسنه فزد في احسانها وان كانت مسيئه فتجاوز عنها واغفر لها اللهم اجعلها عندك في اعلي عليين واخلف علي اهلها في الغابرين وارحمها برحمتك يا ارحم الراحمين).

(مساله 616) بايد تكبيرها و دعاها را طوري پشت سر هم بخواند، كه نماز از صورت خود خارج نشود.

(مساله 617) كسي كه نماز ميت را به جماعت مي خواند، بايد تكبيرها و دعاهاي آن را هم بخواند.

مستحبات نماز ميت

(مساله 618) چند چيز در نماز ميت مستحب است:

اول -كسي كه نماز ميت مي خواند با وضو يا غسل يا تيمم باشد واحتياط مستحب آن است كه در صورتي تيمم كند كه وضو وغسل ممكن نباشد، يا بترسد كه اگر وضو بگيرد، يا غسل كند به نماز ميت نرسد.

دوم -اگر ميت مرد است، امام جماعت يا كسي كه فرادي بر او نماز مي خواند، مقابل وسط قامت او بايستد واگر ميت زن است، مقابل سينه اش بايستد.

سوم -پا برهنه نماز بخواند.

چهارم -در

ص: 135

هر تكبير دستها را بلند كند.

پنجم -فاصله او با ميت بقدري كم باشد، كه اگر باد لباسش را حركت دهد به جنازه برسد.

ششم -نماز ميت را به جماعت بخواند.

هفتم -امام جماعت تكبير و دعاها را بلند بخواند وكساني كه با او نماز مي خوانند آهسته بخوانند.

هشتم -در جماعت اگر چه ماموم يك نفر باشد، عقب امام بايستد.

نهم -نمازگزار به ميت ومومنين زياد دعا كند.

دهم - پيش از نماز سه مرتبه بگويد: (الصلاه).

يازدهم -نماز را در جايي بخوانند كه مردم براي نماز ميت بيشتر به آنجا مي روند.

دوازدهم -زن حايض اگر نماز ميت را به جماعت مي خواند، در صفي تنها بايستد.

(مساله 619) خواندن نماز ميت در مساجد مكروه است ولي در مسجد الحرام مكروه نيست.

احكام دفن

(مساله 620) واجب است ميت را طوري در زمين دفن كنند، كه بوي او بيرون نيايد و درندگان هم نتوانند بدنش را بيرون آورند و اگر ترس آن باشد كه جانور بدن او را بيرون آورد، بايد قبر را با آجر ومانند آن محكم كنند.

(مساله 621) اگر دفن ميت در زمين ممكن نباشد، مي توانند به جاي دفن، او را در بنا يا تابوتي بگذارند كه از درندگان محفوظ باشد و بوي او هم بيرون نيايد.

(مساله 622) ميت را بايد در قبر به پهلوي راست طوري بخوابانند كه جلو بدن او رو به قبله باشد.

(مساله 623) اگر كسي در كشتي بميرد، چنانچه جسد او فاسد نمي شود و بودن اودر كشتي مانعي ندارد، بايد صبر كنند تا به خشكي برسند واو را در زمين دفن كنند وگرنه، بايد

ص: 136

در كشتي غسلش بدهند و حنوط و كفن كنند و پس از خواندن نماز ميت بنابر احتياط در صورت امكان او را در خمره بگذارند و درش را ببندند و به دريا بيندازند و اگر ممكن نشد، چيز سنگيني به پايش ببندند و به دريا بيندازند و اگر ممكن است، بايد او را در جايي بيندازند كه فورا طعمه حيوانات نشود.

(مساله 624) اگر بترسند كه دشمن قبر ميت را بشكافد و بدن او را بيرون آورد وگوش يا بيني يا اعضاي ديگر او را ببرد، چنانچه ممكن باشد، بايد بطوري كه در مساله پيش گفته شد، او را به دريا بيندازند.

(مساله 625) مخارج انداختن در دريا و مخارج محكم كردن قبر ميت را، درصورتي كه لازم باشد، بايد از اصل مال ميت بردارند.

(مساله 626) اگر زن كافره بميرد و بچه در شكم او مرده باشد، يا هنوز روح به بدن او داخل نشده باشد، چنانچه پدر بچه مسلمان باشد، بايد زن را در قبر به پهلوي چپ پشت به قبله بخوابانند كه روي بچه به طرف قبله باشد.

(مساله 627) دفن مسلمان، در قبرستان كفار و دفن كافر، در قبرستان مسلمانان جايز نيست.

(مساله 628) دفن مسلمان در جايي كه بي احترامي باشد - مانند جايي كه خاكروبه و كثافت مي ريزند - جايز نيست.

(مساله 629) دفن ميت، در جاي غصبي و در زميني كه مثل مسجد براي غير دفن ميت وقف شده، جايز نيست.

(مساله 630) دفن ميت در قبر مرده ديگر جايز نيست، مگر آن كه قبر، كهنه شده وميت اولي از بين رفته باشد.

(مساله 631) چيزي كه

ص: 137

از ميت جدا مي شود - اگر چه مو وناخن و دندانش باشد- بنابر احتياط بايد با او دفن شود و دفن ناخن و دنداني كه در حال حيات از انسان جدا مي شود، مستحب است.

(مساله 632) اگر كسي در چاه بميرد و بيرون آوردنش ممكن نباشد، بايد درچاه را ببندند و همان چاه را قبر او قرار دهند و بر او نماز بگذارند.

(مساله 633) اگر بچه در رحم مادر بميرد و ماندنش در رحم براي مادر خطر داشته باشد، بايد به آسانترين راه او را بيرون آورند و چنانچه ناچار شوند كه او را قطعه قطعه كنند اشكال ندارد، ولي بايد بوسيله شوهرش اگر اهل فن است او را بيرون بياورند و اگر ممكن نيست زني كه اهل فن باشد و اگر آن هم ممكن نيست مرد محرمي كه اهل فن باشد و اگر آن هم ممكن نشود، مرد نا محرمي كه اهل فن باشد بچه را بيرون بياورد و درصورتي كه آن هم پيدا نشود زني كه اهل فن نباشد مي تواند بچه را بيرون آورد.

(مساله 634) هر گاه مادر بميرد وبچه در شكمش زنده باشد - اگرچه اميد زنده ماندن طفل را نداشته باشند - بايد بوسيله كساني كه در مساله پيش گفته شد پهلوي چپ او را بشكافند و بچه را بيرون آورند و دوباره بدوزند مگر اين كه تشخيص داده شود كه بچه از طرف ديگر سالم بيرون مي آيد و از طرف چپ سالم بيرون نمي آيد.

مستحبات دفن

(مساله 635) مستحب است، قبر را به اندازه قد انسان متوسط گود كنند و ميت رادر نزديكترين قبرستان دفن

ص: 138

نمايند، مگر آن كه قبرستان دورتر از جهتي بهتر باشد -مثل آن كه مردمان خوب در آنجا دفن شده باشند، يا مردم براي فاتحه اهل قبور بيشتر به آنجا بروند - و نيز مستحب است جنازه را در چند ذراعي قبر، زمين بگذارند و تا سه مرتبه كم كم نزديك ببرند و در هر مرتبه، زمين بگذارند و بردارند ودر نوبت چهارم وارد قبر كنند و اگر ميت مرد است، در دفعه سوم طوري زمين بگذارند كه سر او طرف پايين قبر باشد و در دفعه چهارم از طرف سر وارد قبر نمايندو اگر زن است در دفعه سوم طرف قبله قبر بگذارند و به پهنا وارد قبر كنند و در موقع وارد كردن، پارچه اي روي قبر بگيرند، و نيز مستحب است جنازه را به آرامي از تابوت بگيرند و وارد قبر كنند و دعاهايي كه دستور داده شد، پيش از دفن وموقع دفن بخوانند و بعد از آن كه ميت را در لحد گذاشتند، گره هاي كفن را باز كنند وصورت ميت را روي خاك بگذارند و بالشي از خاك زير سر او بسازند و پشت ميت خشت خام يا كلوخي بگذارند كه ميت به پشت برنگردد و پيش از آن كه لحد را بپوشانند، دست راست را بشانه راست ميت بزنند و دست چپ را به قوت بر شانه چپ ميت بگذارند و دهان را نزديك گوش او ببرند و بشدت حركتش دهند و سه مرتبه بگويند: (اسمع، افهم يا فلان بن فلان) و به جاي فلان بن فلان اسم ميت و پدرش را بگويند مثلا اگر اسم او محمد است و

ص: 139

اسم پدرش علي است سه مرتبه بگويند: (اسمع، افهم يا محمد بن علي) پس از آن بگويند: (هل انت علي العهد الذي فارقتنا عليه من شهاده ان لا اله الا اللّه وحده لا شريك له وان محمدا (صلي الله عليه و اله) عبده ورسوله وسيد النبيين وخاتم المرسلين وان عليا امير المومنين وسيد الوصيين وامام افترض اللّه طاعته علي العالمين وان الحسن والحسين وعلي بن الحسين ومحمد بن علي وجعفر بن محمد وموسي بن جعفر وعلي بن موسي ومحمد بن علي وعلي بن محمد والحسن بن علي والقائم الحجه المهدي صلوات اللّه عليهم ائمه المومنين وحجج اللّه علي الخلق اجمعين وائمتك ائمه هدي ابرار يا فلان بن فلان) وبه جاي فلان بن فلان اسم ميت و پدرش را بگويند وبعد بگويند: (اذا اتاك الملكان المقربان رسولين من عند اللّه تبارك وتعالي وسئلاك عن ربك وعن نبيك وعن دينك وعن كتابك وعن قبلتك وعن ائمتك فلا تخف ولا تحزن وقل في جوابهما اللّه ربي ومحمد (صلي الله عليه و اله) نبيي والاسلام ديني والقرآن كتابي والكعبه قبلتي وامير المومنين علي بن ابيطالب امامي والحسن بن علي المجتبي امامي والحسين بن علي الشهيد بكربلا امامي وعلي زين العابدين امامي ومحمد الباقر امامي وجعفر الصادق امامي وموسي الكاظم امامي وعلي الرضا امامي ومحمد الجواد امامي وعلي الهادي امامي والحسن العسكري امامي والحجه القائم المنتظر امامي هولا صلوات اللّه عليهم اجمعين ائمتي وسادتي و قادتي وشفعائي به هم اتولي ومن اعدائهم اتبر في الدنيا والاخره ثم اعلم يا فلان بن فلان) و به جاي فلان بن فلان اسم ميت وپدرش را بگويند بعد بگويند: (ان اللّه تبارك وتعالي نعم

ص: 140

الرب وان محمدا (صلي الله عليه و اله) نعم الرسول وان علي بن ابيطالب واولاده المعصومين الائمه الاثني عشر نعم الائمه وان ما جا به محمد (صلي الله عليه و اله) حق وان الموت حق وسوال منكر ونكير في القبر حق والبعث حق والنشور حق والصراط حق وتطاير الكتب حق وان الجنه حق والنار حق وان الساعه آتيه لاريب فيها وان اللّه يبعث من في القبور) پس بگويند: (افهمت يا فلان) وبه جاي فلان اسم ميت را بگويند پس از آن بگويند: (ثبتك اللّه بالقول الثابت وهداك اللّه الي صراط مستقيم وعرف اللّه بينك وبين اوليائك في مستقر من رحمته) پس بگويند: (اللهم جاف الارض عن جنبيه واصعد بروحه اليك ولقه منك برهانا اللهم عفوك عفوك).

(مساله 636) مستحب است كسي كه ميت را در قبر مي گذارد، با طهارت و سربرهنه و پا برهنه باشد و از طرف پاي ميت از قبر بيرون بيايد و غير از خويشان ميت كساني كه حاضرند، با پشت دست خاك بر قبر بريزند وبگويند (انا للّه وانا اليه راجعون) و اگر ميت زن است كسي كه با او محرم مي باشد او را در قبر بگذارد و اگر محرمي نباشد خويشانش او را در قبر بگذارند.

(مساله 637) مستحب است قبر را مربع يا مربع مستطيل بسازند و به اندازه چهار انگشت از زمين بلند كنند و نشانه اي روي آن بگذارند كه اشتباه نشود و روي قبر آب بپاشند و بعد از پاشيدن آب كساني كه حاضرند، دستها را بر قبر بگذارند و انگشتها را باز كرده، در خاك فرو برند وهفت مرتبه، سوره مباركه (انا انزلناه)

ص: 141

بخوانند وبراي ميت طلب آمرزش كنند واين دعا را بخوانند: (اللهم جاف الارض عن جنبيه واصعد اليك روحه ولقه منك رضوانا واسكن قبره من رحمتك ما تغنيه به عن رحمه من سواك).

(مساله 638) پس از رفتن كساني كه تشييع جنازه كرده اند، مستحب است ولي ميت، يا كسي كه ازطرف ميت اجازه دارد، دعاهايي را كه دستور داده شده به ميت تلقين كند.

(مساله 639) بعد از دفن، مستحب است صاحبان عزا را تسليت دهند ولي اگر مدتي گذشته است كه بواسطه تسليت دادن، مصيبت يادشان مي آيد، ترك آن بهتراست و نيز مستحب است تا سه روز براي اهل خانه ميت غذا بفرستند و غذاخوردن نزد آنان و در منزلشان مكروه است.

(مساله 640) مستحب است انسان در مرگ خويشان مخصوصا در مرگ فرزند صبر كند و هر وقت ميت را ياد مي كند (انا للّه وانا اليه راجعون) بگويد و براي ميت قرآن بخواند و سر قبر پدر ومادر، از خداوند حاجت بخواهد و قبر را محكم بسازد كه زود خراب نشود.

(مساله 641) جايز نيست، انسان در مرگ كسي صورت و بدن را بخراشد و به خود لطمه بزند.

(مساله 642) پاره كردن يقه در مرگ غير از پدر وبرادر جايز نيست.

(مساله 643) اگر زن در عزاي ميت صورت خود را بخراشد بطوري كه خونين شودو يا موي خود را بكند و يا مرد در مرگ زن و يا بچه خود يقه و لباس خود را پاره كند بايد يك بنده آزاد كند يا ده فقير را طعام دهد و يا آنها را بپوشاند و اگر بر هيچ يك ازآنها

ص: 142

قدرت نداشته باشد سه روز روزه بگيرد و اگر زن موي خود را در عزاي ميت ببرد، كفاره آن دو ماه پي درپي روزه گرفتن و يا يك بنده آزاد كردن و يا شصت مسكين طعام دادن است.

(مساله 644) احتياط واجب آن است كه در گريه بر ميت صدا را خيلي بلند نكنند.

نماز وحشت

(مساله 645) مستحب است در شب اول قبر، دو ركعت نماز وحشت براي ميت بخوانند ودستور آن اين است كه: در ركعت اول بعد از حمد، يك مرتبه آيه الكرسي و در ركعت دوم بعد از حمد ده مرتبه (انا انزلناه) بخوانند وبعد از سلام نماز بگويند: (اللهم صل علي محمد وآل محمد وابعث ثوابها الي قبر فلان) و به جاي كلمه فلان، اسم ميت را بگويند.

(مساله 646) نماز وحشت را در هر موقع از شب اول قبر مي شود خواند، ولي بهتر است در اول شب، بعد از نماز عشا خوانده شود.

(مساله 647) اگر بخواهند ميت را به شهر دوري ببرند، يا به جهت ديگر دفن او تاخير بيفتد، بايد نماز وحشت را تا شب اول دفن او تاخير بيندازند.

نبش قبر

(مساله 648) نبش قبر مسلمان - يعني: شكافتن قبر او - اگر چه طفل يا ديوانه باشد، حرام است ولي اگر بدنش از بين رفته و خاك شده باشد اشكال ندارد.

(مساله 649) نبش قبر امامزاده ها و شهدا و علما و صلحا اگر چه سالها بر آن گذشته باشد حرام است.

(مساله 650) شكافتن قبر در نه مورد حرام نيست بلكه در بعضي از آنها واجب است:

اول - آن كه ميت در زمين غصبي دفن شده

ص: 143

باشد ومالك زمين راضي نشود كه درآنجا بماند.

دوم - آن كه كفن يا چيز ديگري كه با ميت دفن شده، غصبي باشد و صاحب آن راضي نشود كه در قبر بماند و همچنين است اگر چيزي از مال خود ميت، كه به ورثه او رسيده، با او دفن شده باشد و ورثه راضي نشوند كه آن چيز در قبر بماند، ولي اگر وصيت كرده باشد كه دعا يا قرآن يا انگشتري را با او دفن كنند، براي بيرون آوردن اينها نمي توانند قبر را بشكافند مگر آن كه زيادتر از ثلث باشد و ورثه امضا نكرده باشند.

سوم - آن كه ميت بي غسل يا بي كفن دفن شده باشد، يا بفهمند غسلش باطل بوده، يا به غير دستور شرع كفن شده، يا در قبر او را رو به قبله نگذاشته اند ولي اگر نبش دراين صورت باعث هتك ميت و اذيت مردم شود جايز نيست.

چهارم - آن كه براي ثابت شدن حقي بخواهند بدن ميت را ببينند.

پنجم - آن كه ميت را در جايي كه بي احترامي به او است - مثل قبرستان كفار، يا جايي كه كثافت و خاكروبه مي ريزند - دفن كرده باشند.

ششم - آن كه براي يك مطلب شرعي كه اهميت آن از شكافتن قبر بيشتر است، قبر را بشكافند، مثلا بخواهند بچه زنده را از شكم زن حامله اي كه دفنش كرده اند بيرون آورند.

هفتم - آن كه بترسند درنده اي بدن ميت را پاره كند، يا سيل او را ببرد، يا دشمن بيرون آورد.

هشتم - آن كه قسمتي از بدن ميت با

ص: 144

او دفن نشده باشد، احتياط لازم آن است كه آن قسمت از بدن را طوري در قبر بگذارند كه بدن ميت ديده نشود.

نهم - آن كه ميت را بخواهند به يكي از مشاهد مشرفه نقل كنند كه جواز در اين صورت نيز مشروط به اين است كه نبش باعث هتك ميت نشود.

غسلهاي مستحب

(مساله 651) غسلهاي مستحب در شرع مقدس اسلام بسيار است و از آن جمله است:

1 - غسل جمعه، و وقت آن از اذان صبح است تا ظهر و بهتر است نزديك ظهر بجاآورده شود و اگر تا ظهر انجام ندهد بهتر است كه بدون نيت ادا و قضا تا غروب جمعه به جا آورد و اگر در روز جمعه غسل نكند مستحب است از صبح شنبه تا غروب قضاي آن را به جا آورد، و كسي كه مي ترسد در روز جمعه آب پيدا نكند مي تواند روز پنجشنبه غسل كند و يا در شب جمعه رجاءً غسل را انجام دهد ومستحب است در موقع غسل جمعه بگويد: (اشهد ان لا اله الا اللّه وحده لا شريك له وان محمدا عبده ورسوله. اللهم صل علي محمد وآل محمد واجعلني من التوابين واجعلني من المتطهرين).

2 - غسل شب اول ماه رمضان و تمام شبهاي طاق، مثل شب سوم و پنجم و هفتم، ولي از شب بيست و يكم مستحب است همه شب غسل كند و براي غسل شب اول و پانزدهم و هفدهم و نوزدهم و بيست و يكم و بيست و سوم و بيست و پنجم وبيست و هفتم و بيست و نهم، بيشتر سفارش شده است ووقت غسل شبهاي

ص: 145

ماه رمضان تمام شب است وبهتر است مقارن غروب، يا كمي پيش از غروب به جا آورده شود، ولي از شب بيست و يكم تا آخر ماه بهتر است غسل را بين نماز مغرب و عشا به جا آورد و نيز مستحب است در شب بيست و سوم غير از غسل اول شب، يك غسل هم در آخر شب انجام دهد.

3 - غسل روز عيد فطر و عيد قربان و وقت آن از اذان صبح است تا ظهر و چون احتمال مي رود كه وقت آن تا غروب باشد اگر بعد از ظهر آن را به جا آورد احتياط آن است كه به قصد رجا باشد.

4 -غسل شب عيد فطر و وقت آن از اول مغرب است تا اذان صبح و بهتر است در اول شب به جا آورده شود.

5 - غسل روزهشتم ونهم ذيحجه ودر روز نهم بهتر است آن را نزديك ظهر بجاآورد.

6 - غسل روز اول و پانزدهم و بيست و هفتم و آخر ماه رجب.

7 - غسل روز عيد غدير و بهتر است پيش از ظهر آن را انجام دهند.

8 - غسل روز بيست و چهارم ذيحجه.

9 -غسل روز عيد نوروز و پانزدهم شعبان و نهم و هفدهم ربيع الاول و روز بيست وپنجم ذيقعده.

10 -غسل دادن بچه اي كه تازه بدنيا آمده و وقت آن بعد از تولد است تا دو سه روز كه بگويند تازه بدنيا آمده و اگر تاخير شد رجاءً غسل بدهند.

11 - غسل زني كه براي غير شوهرش بوي خوش استعمال كرده است.

12 - غسل كسي

ص: 146

كه در حال مستي خوابيده.

13 - غسل كسي كه جايي از بدنش را به بدن ميتي كه غسل داده اند رسانده.

14 -غسل كسي كه در موقع گرفتن خورشيد و ماه نماز آيات را عمدا نخوانده درصورتي كه تمام ماه و خورشيد گرفته باشد بلكه احتياط ترك نكردن اين غسل است چنانچه احتياط آن است كه به قصد ما في الذمه به جا آورد از جهت تاخير نماز يا از جهت به جا آوردن قضاي نماز.

15 -غسل كسي كه براي تماشاي دار آويخته، رفته وآن را ديده باشد ولي اگر اتفاقا يا از روي ناچاري نگاهش بيفتد يا مثلا براي شهادت دادن رفته باشد، غسل مستحب نيست.

(مساله 652) پيش از داخل شدن در حرم مكه، شهر مكه، مسجد الحرام، خانه كعبه، حرم مدينه، شهر مدينه، مسجد پيغمبر (صلي الله عليه و اله) و حرم ائمه (عليه السلام)مستحب است انسان غسل كند، و اگر در يك روز چند مرتبه مشرف شود، يك غسل كافي است وكسي كه مي خواهد در يك روز داخل حرم مكه و مسجد الحرام و خانه كعبه شود، اگر به نيت همه يك غسل كند كافي است. و نيز اگر در يك روز بخواهد داخل حرم مدينه و شهر مدينه و مسجد پيغمبر (صلي الله عليه و اله) شود، يك غسل براي همه كفايت مي كندو براي زيارت پيغمبر (صلي الله عليه و اله) وائمه (عليه السلام)از دور يا نزديك و براي حاجت خواستن ازخداوند عالم و همچنين براي توبه ونشاط به جهت عبادت و براي سفر رفتن خصوصا سفر زيارت حضرت سيد الشهدا(عليه السلام)مستحب است انسان غسل كند

ص: 147

و اگر يكي از غسلهايي را كه در اين مساله گفته شد به جا آورد و بعد كاري كند كه وضو را باطل مي نمايد مثلا بخوابد، مستحب است دوباره غسل را به جا آورد.

(مساله 653) انسان نمي تواند با غسل مستحبي، كاري كه مانند نماز، وضو لازم دارد انجام دهد.

(مساله 654) اگر چند غسل بر كسي مستحب باشد و به نيت همه، يك غسل بجاآورد كافي است.

تيمم

در هفت مورد به جاي وضو و غسل بايد تيمم كرد

اول - آن كه تهيه آب بقدر وضو يا غسل ممكن نباشد.

(مساله 655) اگر انسان در آبادي باشد، بايد براي تهيه آب وضو و غسل بقدري جستجو كند كه از پيدا شدن آن نا اميد شود و اگر در بيابان باشد، چنانچه زمين آن پست و بلند است، بايد در هر يك از چهار طرف به اندازه پرتاب يك تير قديمي ((1)) كه با كمان پرتاب مي كردند، و اگر زمين آن پست وبلند نيست، بايد در هر طرف به اندازه پرتاب دو تير، جستجو نمايد.

(مساله 656) اگر بعضي از چهار طرف هموار وبعض ديگر پست و بلند باشد بايد در طرفي كه هموار است به اندازه پرتاب دو تير و در طرفي كه هموار نيست، به اندازه پرتاب يك تير جستجو كند.

(مساله 657) در هر طرفي كه يقين دارد آب نيست، درآن طرف جستجو لازم نيست.

(مساله 658) كسي كه وقت نماز او تنگ نيست و براي تهيه آب وقت دارد، اگر يقين يا اطمينان دارد، در محلي دورتر از مقداري كه بايد جستجو كند آب هست، بايد براي تهيه آب برود ولي اگر گمان دارد آب هست، رفتن به آن

ص: 148

محل لازم نيست.

(مساله 659) لازم نيست خود انسان در جستجوي آب برود.بلكه مي تواند كسي را كه به گفته او اطمينان دارد بفرستد.بنابراين اگر يك نفر از طرف چند نفر برود كافي است.

(مساله 660) اگر احتمال دهد كه داخل بار سفر خود يا در منزل، يا در قافله آب هست، بايد بقدري جستجو نمايد كه به نبودن آب يقين كند، يا از پيدا كردن آن نااميد شود.

(مساله 661) اگر پيش از وقت نماز جستجو نمايد و آب پيدا نكند و تا وقت نماز همانجا بماند، چنانچه احتمال دهد كه آب پيدا مي كند، احتياط مستحب آن است كه دوباره در جستجوي آب برود.

(مساله 662) اگر بعد از داخل شدن وقت نماز جستجو كند و آب پيدا نكند و تا وقت نماز ديگر در همان جا بماند، چنانچه احتمال دهد كه آب پيدا مي شود، احتياط مستحب آن است كه دوباره در جستجوي آب برود.

(مساله 663) اگر وقت نماز تنگ باشد، يا از دزد و درنده بترسد، يا جستجوي آب بقدري سخت باشد كه نتواند تحمل كند، جستجو لازم نيست.

(مساله 664) اگر در جستجوي آب نرود تا وقت نماز تنگ شود، معصيت كرده ولي نمازش با تيمم صحيح است.

(مساله 665) كسي كه يقين دارد آب پيدا نمي كند، چنانچه دنبال آب نرود و با تيمم نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد كه اگر جستجو مي كرد آب پيدا مي شد، نمازش باطل است.

(مساله 666) اگر بعد از جستجو، آب پيدا نكند و با تيمم نماز بخواند و بعد از وقت بفهمد، در جايي كه جستجو كرده آب

ص: 149

بوده، نماز او صحيح است و اگر در وقت فهميد احتياط، اعاده نماز با وضو است.

(مساله 667) كسي كه يقين دارد وقت نماز تنگ است، اگر بدون جستجو با تيمم نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد كه براي جستجو وقت داشته، احتياط واجب آن است كه دوباره نمازش را بخواند و اگر وقت گذشته قضا نمايد.

(مساله 668) اگر بعد از داخل شدن وقت نماز، وضو داشته باشد و بداند كه اگر وضوي خود را باطل كند، تهيه آب براي او ممكن نيست، يا نمي تواند وضو بگيرد چنانچه بتواند وضوي خود را نگهدارد، نبايد آن را باطل نمايد ولي مي تواند با زوجه خود نزديكي نمايد هر چند بداند بعدا امكان غسل براي او فراهم نخواهد شد.

(مساله 669) اگر پيش از وقت نماز، وضو داشته باشد و بداند كه اگر وضوي خودرا باطل كند، تهيه آب براي او ممكن نيست، چنانچه بتواند وضوي خود را نگهدارد، احتياط مستحب آن است كه آن را باطل نكند و تا ممكن است رعايت اين احتياط را بنمايد.

(مساله 670) كسي كه فقط به مقدار وضو، يا به مقدار غسل آب دارد و مي داند كه اگر آن را بريزد آب پيدا نمي كند، چنانچه وقت نماز داخل شده باشد، ريختن آن حرام است و احتياط مستحب آن است كه پيش از وقت نماز هم آن را نريزد و تا ممكن است اين احتياط را مراعات نمايد.

(مساله 671) كسي كه مي داند آب پيدا نمي كند، اگر بعد از داخل شدن وقت نماز وضوي خودرا باطل كند، يا آبي را كه دارد بريزد معصيت

ص: 150

كرده، ولي نمازش با تيمم صحيح است، اگرچه احتياط مستحب آن است كه قضاي آن نماز را بخواند.

دوم از موارد تيمم

(مساله 672) اگر بواسطه پيري، يا ترس از دزد و جانور و مانند اينها، يا نداشتن وسيله اي كه آب از چاه بكشد، دسترسي به آب نداشته باشد، بايد تيمم كند وهمچنين است اگر تهيه كردن آب يا استعمال آن، بقدري مشقت داشته باشد كه مردم تحمل آن را نكنند.

(مساله 673) اگر براي كشيدن آب از چاه، دلو وريسمان ومانند اينها لازم دارد ومجبور است بخرد، يا كرايه نمايد - اگر چه قيمت آن چند برابر معمول باشد - بايد تهيه كند و همچنين است اگر آب را به چندين برابر قيمتش بفروشند ولي اگر تهيه آنها بقدري پول مي خواهد كه نسبت به حال او آن مقدار ضرر دارد، واجب نيست تهيه نمايد.

(مساله 674) اگر ناچار شود كه براي تهيه آب قرض كند، بايد قرض نمايد ولي كسي كه مي داند يا گمان دارد كه نمي تواند قرض خود را بدهد، واجب نيست قرض كند.

(مساله 675) اگر كندن چاه مشقت ندارد، بايد براي تهيه آب چاه بكند.

(مساله 676) اگر كسي مقداري آب، بي منت به او ببخشد، بايد قبول كند.

سوم از موارد تيمم

(مساله 677) اگر از استعمال آب بر جان خود بترسد، يا بترسد كه بواسطه استعمال آن مرض يا عيبي در او پيدا شود، يا مرضش طول بكشد، يا شدت كند و يا به سختي معالجه شود، بايد تيمم نمايد ولي اگر براي او ضرر ندارد، بايد با آب گرم وضو بگيرد يا غسل كند.

ص: 151

مساله 678) لازم نيست يقين كند كه آب براي او ضرر دارد، بلكه اگر احتمال ضرر بدهد. چنانچه احتمال او در نظر مردم به جا باشد و از آن احتمال، ترس براي او پيدا شود، بايد تيمم كند.

(مساله 679) كسي كه مبتلا بدرد چشم است وآب براي او ضرر دارد، بايد تيمم كند.

(مساله 680) اگر بواسطه يقين يا ترس ضرر، تيمم كند وپيش از نماز بفهمد كه آب برايش ضرر ندارد، تيمم او باطل است. و اگر بعد از نماز پيش از گذشتن وقت بفهمد، بنابر احتياط واجب بايد دوباره نماز را با وضو يا غسل بخواند و اگر وقت گذشته باشد، قضا ندارد.

(مساله 681) كسي كه مي داند آب برايش ضرر ندارد، چنانچه غسل كند يا وضو بگيرد و بعد بفهمد كه آب براي او ضرر داشته، بنابر احتياط واجب بايد اگر در وقت است و نماز را نخوانده تيمم هم بنمايد و اگر نماز را خوانده دوباره آن را با تيمم بخواند و اگر وقت گذشته با وضو يا غسل آن را قضا نمايد.

چهارم از موارد تيمم

(مساله 682) هرگاه بترسد كه اگر آب را به مصرف وضو يا غسل برساند خود او يا عيال و اولاد او، يا رفيقش و كساني كه با او مربوطند - مانند نوكر و كلفت - از تشنگي بميرند، يا مريض شوند، يا بقدري تشنه شوند كه تحمل آن مشقت دارد، بايد به جاي وضو و غسل تيمم نمايد و نيز اگر بترسد حيواني كه مال خود او است از تشنگي تلف شود، بايد آب را به آن حيوان بدهد و تيمم نمايد

ص: 152

و همچنين است اگر كسي كه حفظ جان او واجب است، بطوري تشنه باشد كه اگر انسان آب را به او ندهد تلف شود.

(مساله 683) اگر غير از آب پاكي كه براي وضو وغسل دارد، آب نجسي هم به مقدار آشاميدن خود و كساني كه با او مربوطند داشته باشد، بايد آب پاك را براي آشاميدن بگذارد و با تيمم نماز بخواند، ولي چنانچه آب را براي حيوانش بخواهد، بايد آب نجس را به آن حيوان بدهد و با آب پاك، وضو و غسل را انجام دهد.

پنجم از موارد تيمم

(مساله 684) كسي كه بدن يا لباسش نجس است وكمي آب دارد كه اگر با آن وضو بگيرد يا غسل كند، براي آب كشيدن بدن يا لباس او نمي ماند، بايد بدن يا لباس را آب بكشد و با تيمم نماز بخواند، ولي اگر چيزي نداشته باشد كه بر آن تيمم كند، بايد آب را به مصرف وضو يا غسل برساند و با بدن يا لباس نجس نماز بخواند.

ششم از موارد تيمم

(مساله 685) اگر غير از آب يا ظرفي كه استعمال آن حرام است، آب يا ظرف ديگري ندارد، مثلا آب يا ظرفش غصبي است و غير از آن، آب وظرف ديگري ندارد، بايد به جاي وضو و غسل تيمم كند.

هفتم از موارد تيمم

(مساله 686) هرگاه وقت بقدري تنگ باشد كه اگر وضو بگيرد يا غسل كند تمام نماز، يا مقداري از آن بعد از وقت خوانده مي شود، بايد تيمم كند.

(مساله 687) اگر عمدا نماز را بقدري تاخير بيندازد كه وقت وضو يا غسل نداشته باشد، معصيت

ص: 153

كرده ولي نماز او با تيمم صحيح است اگرچه احتياط مستحب آن است كه قضاي آن نماز را بخواند.

(مساله 688) كسي كه شك دارد كه اگر وضو بگيرد، يا غسل كند وقت براي نماز او مي ماند يا نه، بايد تيمم كند و نماز بخواند.

(مساله 689) كسي كه بواسطه تنگي وقت تيمم كرده، چنانچه بعد از نماز آبي كه داشته از دستش برود، اگر چه تيمم خود را باطل نكرده باشد، در صورتي كه وظيفه اش تيمم باشد، بايد دوباره تيمم نمايد.

(مساله 690) كسي كه آب دارد، اگر بواسطه تنگي وقت با تيمم مشغول نماز شود و در بين نماز آبي كه داشته از دستش برود، چنانچه وظيفه اش تيمم باشد، احتياط مستحب آن است كه براي نمازهاي بعد دوباره تيمم كند.

(مساله 691) اگر انسان بقدري وقت دارد كه مي تواند وضو بگيرد، يا غسل كند ونماز را بدون كارهاي مستحبي آن - مثل اقامه و قنوت - بخواند، بايد غسل كند يا وضو بگيرد، و نماز را بدون كارهاي مستحبي آن به جا آورد بلكه اگر به اندازه سوره هم وقت ندارد، بايد غسل كند يا وضو بگيرد و نماز را بدون سوره بخواند.

چيزهايي كه تيمم به آنها صحيح است

(مساله 692) تيمم به خاك و ريگ و كلوخ و سنگ صحيح است ولي احتياط مستحب آن است كه اگر خاك ممكن باشد به چيز ديگر تيمم نكند واگر خاك نباشد، با ريگ و اگر ريگ نباشد، با كلوخ و چنانچه كلوخ هم نباشد، با سنگ تيمم نمايد.

(مساله 693) تيمم بر سنگ گچ و سنگ آهك صحيح است و با بودن چيزي كه تيمم بر

ص: 154

آن صحيح است. احوط آن است كه به گچ و آهك پخته تيمم نكند.

(مساله 694) اگر خاك و ريگ و كلوخ وسنگ پيدا نشود، بايد به گرد و غباري كه در فرش و لباس و مانند اينها نشسته اگر ظاهر است تيمم كند و اگر گرد و غبار آنها ظاهر نيست، ولي وقتي دست به آن مي زنند گرد برمي خيزد، احتياط جمع بين تيمم به آن و تيمم به گل است و چنانچه اصلا گرد پيدا نشود، بايد به گل تيمم كند و اگر گل هم پيدا نشود، احتياط آن است كه نماز را بدون تيمم بخواند ولي واجب است بعدا قضاي آن را به جا آورد.

(مساله 695) اگر بتواند با تكاندن فرش و مانند آن خاك تهيه كند، تيمم به گرد باطل است و اگر بتواند گل را خشك كند و از آن خاك تهيه نمايد، تيمم به گل باطل مي باشد.

(مساله 696) كسي كه آب ندارد اگر برف يا يخ داشته باشد، چنانچه ممكن است، بايد آن را آب كند و با آن وضو بگيرد يا غسل نمايد، و اگر ممكن نيست و چيزي هم كه تيمم به آن صحيح است ندارد، احتياط آن است كه با برف يا يخ، اعضاي وضو يا غسل را نمناك كند و اگر اين هم ممكن نيست به يخ يا برف تيمم نمايد ولي در هر دو صورت نمازي را كه خوانده بايد قضا كند.

(مساله 697) اگر با خاك و ريگ چيزي - مانند كاه - كه تيمم به آن باطل است مخلوط شود، نمي توان به آن تيمم كرد ولي اگر

ص: 155

آن چيز بقدري كم باشد، كه در خاك يا ريگ از بين رفته حساب شود، تيمم به آن خاك و ريگ صحيح است.

(مساله 698) اگر چيزي ندارد كه بر آن تيمم كند چنانچه ممكن است، بايد به خريدن ومانند آن تهيه نمايد.

(مساله 699) تيمم به ديوار گلي صحيح است واحتياط مستحب آن است كه با بودن زمين يا خاك خشك، به زمين يا خاك نمناك تيمم نكند.

(مساله 700) چيزي كه بر آن تيمم مي كند، بايد پاك باشد و اگر چيز پاكي كه تيمم به آن صحيح است ندارد، احتياط آن است كه نماز را بي تيمم بخواند ولي واجب است بعد قضاي آن را به جا آورد.

(مساله 701) اگر يقين داشته باشد كه تيمم به چيزي صحيح است و به آن تيمم نمايد، بعد بفهمد تيمم به آن باطل بوده، نمازهايي را كه با آن تيمم خوانده، بايد دوباره بخواند.

(مساله 702) چيزي كه بر آن تيمم مي كند مكان آن چيز بايد غصبي نباشد، پس اگر بر خاك غصبي تيمم كند، يا خاكي را كه مال خود او است بي اجازه، در ملك ديگري بگذارد وبر آن تيمم كند، باطل است.

(مساله 703) تيمم در فضاي غصبي باطل است پس اگر در ملك خود، دستها را به زمين بزند، وبي اجازه داخل ملك ديگري شود ودستها را به پيشاني بكشد باطل است.

(مساله 704) تيمم به چيز غصبي، يا در فضاي غصبي يا بر چيزي كه در ملك غصبي است، در صورتي باطل است كه انسان بداند غصب است و عمدا تيمم كند وچنانچه نداند يا فراموش كرده باشد،

ص: 156

تيمم صحيح است، ولي اگر چيزي را خودش غصب كند وفراموش كند كه غصب كرده وبر آن تيمم كند، يا ملكي را غصب نمايد و فراموش كند كه غصب كرده و چيزي را كه بر آن تيمم مي كند در آن ملك بگذارد، يا در فضاي آن ملك تيمم نمايد، باطل است.

(مساله 705) كسي كه در جاي غصبي حبس است، اگر آب و خاك آنجا غصبي است، بايد با تيمم نماز بخواند.

(مساله 706) مستحب است چيزي كه بر آن تيمم مي كند، گردي داشته باشد كه بدست بماند وبعد از زدن دست بر آن، مستحب است دست را بتكاند كه گرد آن بريزد.

(مساله 707) تيمم به زمين گود وخاك جاده وزمين شوره زاري كه نمك روي آن را نگرفته مكروه است و اگر نمك روي آن را گرفته باشد، باطل است.

تيمم بدل از وضو

(مساله 708) در تيمم بدل از وضو چهار چيز واجب است: اول - نيت.

دوم - زدن كف دو دست با هم بر چيزي كه تيمم به آن صحيح است.

سوم - كشيدن تمام كف هر دو دست به تمام پيشاني و دو طرف آن، از جايي كه موي سر مي رويد، تا ابروها وبالاي بيني واحتياطا بايد دستها روي ابروها هم، كشيده شود.

چهارم - كشيدن تمام كف دست چپ به تمام پشت دست راست وبعد از آن كشيدن تمام كف دست راست به تمام پشت دست چپ.

تيمم بدل از غسل

(مساله 709) تيمم بدل از غسل مثل تيمم بدل از وضو است. ولي احتياط مستحب آن است كه تيمم بدل از غسل را با دو ضرب انجام دهد به اين نحو كه:

ص: 157

يك مرتبه دستها را به زمين بزند وبه پيشاني بكشد و مرتبه ديگر دستها را به زمين بزند و به پشت دستها بكشد. بلكه احتياط مستحب آن است كه تيمم را - چه بدل از وضو باشد، چه بدل از غسل - به ترتيب زير به جا آورد: يك مرتبه دستها را به زمين بزند وبه پيشاني وپشت دستها بكشد، ويك مرتبه ديگر به زمين بزند وپشت دستها را مسح نمايد.

احكام تيمم

(مساله 710) اگر مختصري از پيشاني وپشت دستها را هم مسح نكند تيمم باطل است - چه عمدا مسح نكند، يا مساله را نداند، يا فراموش كرده باشد - ولي دقت زياد هم لازم نيست وهمين قدر كه بگويند تمام پيشاني و پشت دست مسح شده كافي است.

(مساله 711) براي آن كه يقين كند تمام پشت دست را مسح كرده، بايد مقداري بالاتر از مچ را هم مسح نمايد، ولي مسح بين انگشتان لازم نيست.

(مساله 712) پيشاني و پشت دستها را بنابر احتياط واجب بايد از بالا به پايين مسح نمايد و كارهاي آن را بايد پشت سر هم به جا آورد و اگر بين آنها بقدري فاصله دهد كه نگويند تيمم مي كند، باطل است.

(مساله 713) در موقع نيت بايد معين كند كه تيمم او بدل از غسل است، يا بدل از وضو و اگر بدل از غسل باشد، بايد آن غسل را معين نمايد وچنانچه اشتباها به جاي بدل از وضو، بدل از غسل يا به جاي بدل از غسل، بدل از وضو نيت كند، يا مثلا در تيمم بدل از غسل جنابت، نيت تيمم بدل از غسل مس

ص: 158

ميت نمايد، تيمم باطل است.

(مساله 714) بنابر احتياط در تيمم بايد پيشاني و كف دستها و پشت آنها پاك باشد و اگر كف دست نجس باشد ونتواند آن را آب بكشد، احتياط مستحب آن است كه دو تيمم كند: يكي با كف دست ويكي با پشت دست يعني پشت دست رابه چيزي كه تيمم به آن صحيح است بزند و به پيشاني و پشت دستها بكشد.

(مساله 715) انسان بايد براي تيمم انگشتر را از دست بيرون آورد و اگر در پيشاني يا پشت دستها يا كف آنها مانعي باشد - مثلا چيزي به آنها چسبيده باشد - برطرف نمايد.

(مساله 716) اگر پيشاني يا پشت دستها زخم است وپارچه يا چيز ديگري را كه برآن بسته نمي تواند باز كند، بايد دست را روي آن بكشد و نيز اگر كف دست زخم باشد وپارچه يا چيز ديگري را كه بر آن بسته نتواند باز كند، بايد دست را با همان پارچه به چيزي كه تيمم به آن صحيح است بزند و به پيشاني و پشت دستها بكشد.

(مساله 717) اگر پيشاني وپشت دستها مو داشته باشد اشكال ندارد ولي اگر موي سر، روي پيشاني آمده باشد بايد آن را عقب بزند.

(مساله 718) اگر احتمال دهد كه در پيشاني، يا كف دستها، يا پشت دستها مانعي هست، چنانچه احتمال او در نظر مردم به جا باشد، بايد جستجو نمايد، تا يقين يا اطمينان پيدا كند كه مانعي نيست.

(مساله 719) اگر وظيفه او تيمم است و نمي تواند تيمم كند، بايد نايب بگيرد وكسي كه نايب مي شود بايد او را با دست

ص: 159

خود او تيمم دهد و اگر ممكن نباشد، بايد نايب، دست خود را به چيزي كه تيمم به آن صحيح است بزند وبه پيشاني و پشت دستهاي او بكشد.

(مساله 720) اگر در بين تيمم شك كند كه قسمتي از آن را فراموش كرده يا نه، اگر از محل آن نگذشته، بايد آن قسمت را با آنچه بعد از آن است به جا آورد و اگر از محل آن گذشته، به شك خود اعتنا نكند.

(مساله 721) اگر بعد از مسح دست چپ شك كند كه درست تيمم كرده است يا نه، تيمم صحيح است.

(مساله 722) كسي كه وظيفه اش تيمم است نمي تواند پيش از وقت نماز، براي نماز تيمم كند، ولي اگر براي كار واجب ديگر، يا مستحبي تيمم كند وتا وقت نماز عذر او باقي باشد، مي تواند با همان تيمم نماز بخواند.

(مساله 723) كسي كه وظيفه اش تيمم است، اگر بداند تا آخر وقت عذر او باقي مي ماند، در وسعت وقت مي تواند با تيمم نماز بخواند ولي اگر بداند كه تا آخر وقت عذر او بر طرف مي شود، احتياط لازم آن است كه صبر كند وبا وضو يا غسل نماز بخواند بلكه اگر اميد دارد كه عذرش برطرف مي شود، نيز بنابر احتياط لازم صبر كند و با وضو يا غسل نماز بخواند يا در تنگي وقت با تيمم نماز بخواند.

(مساله 724) كسي كه نمي تواند وضو بگيرد، يا غسل كند، اگر احتمال ندهد كه عذرش بزودي برطرف شود، مي تواند نمازهاي قضاي خود را با تيمم بخواند ولي اگر احتمال دهد، بزودي عذر او

ص: 160

بر طرف مي شود، خواندن نماز قضا براي او اشكال دارد.

(مساله 725) كسي كه نمي تواند وضو بگيرد يا غسل كند، جايز است نمازهاي مستحبي را، كه مثل نافله هاي شبانه روز وقت معين دارد، با تيمم بخواند ولي اگر احتمال مي دهد كه تا آخر وقت آنها، عذر او بر طرف مي شود احتياط اين است كه آنها را در آخر وقت به جا بياورد.

(مساله 726) كسي كه احتياطا بايد غسل جبيره اي وتيمم نمايد - مثلا جراحتي در پشت او است - اگر بعد از غسل وتيمم حدث اصغري از او سر زند - مثلا بول كند - براي نمازهاي بعد تا عذرش باقي است تيمم بدل از غسل واجب نيست ووضو كافي است (مساله 727) اگر بواسطه نداشتن آب يا عذر ديگري تيمم كند، بعد از بر طرف شدن عذر، تيمم او باطل مي شود.

(مساله 728) چيزهايي كه وضو را باطل مي كند، تيمم بدل از وضو را هم باطل مي كند وچيزهايي كه غسل را باطل مي نمايد تيمم بدل از غسل را هم باطل مي نمايد.

(مساله 729) كسي كه نمي تواند غسل كند. اگر چند غسل بر او واجب باشد مي تواند به قصد بدل از همه، يك تيمم كند وبهتر آن است كه بدل از هر غسلي يك تيمم بنمايد. ولي اگر بدل از غسل جنابت تيمم كرد، ديگر بدل از ساير اغسال تيمم نكند مگر رجاءً.

(مساله 730) كسي كه نمي تواند غسل كند اگر بخواهد عملي را كه براي آن غسل واجب است انجام دهد، بايد بدل از غسل تيمم نمايد و اگر

ص: 161

نتواند وضو بگيرد وبخواهد عملي را كه براي آن وضو واجب است انجام دهد، بايد بدل از وضو تيمم نمايد.

(مساله 731) اگر بدل از غسل جنابت تيمم كند، نبايد براي نماز وضو بگيرد ولي اگر بدل از غسلهاي ديگر تيمم كند، بايد وضو بگيرد و اگر نتواند وضو بگيرد، بايد تيمم ديگري هم بدل از وضو بنمايد.

(مساله 732) اگر بدل از غسل تيمم كند وبعد كاري كه وضو را باطل مي كند براي او پيش آيد، چنانچه براي نمازهاي بعد نتواند غسل كند، بايد وضو بگيرد وبنابر احتياط واجب بدل از غسل تيمم نمايد و اگر نمي تواند وضو بگيرد دو تيمم كند، يكي بدل از غسل وديگري بدل از وضو، ولي اگر تيمم او بدل از غسل جنابت بوده، چنانچه يك تيمم نمايد، به قصد اين كه آنچه تكليف او است انجام داده باشد، كافي است.

(مساله 733) كسي كه بايد براي انجام عملي - مثلا براي خواندن نماز - بدل از وضو وبدل از غسل تيمم كند، احتياط مستحب آن است كه تيمم سومي هم به قصد اين كه بتواند آن عمل را انجام دهد بنمايد، ولي اگر در تيمم اول، نيت بدل از وضو به نيت بدل از غسل نمايد وتيمم دوم را به قصد اين كه وظيفه خود را انجام داده باشد، به جا آورد تيمم سوم لازم نيست.

(مساله 734) كسي كه وظيفه اش تيمم است اگر براي كاري تيمم كند، تا تيمم وعذر او باقي است، كارهايي را كه بايد با وضو يا غسل انجام داد، مي تواند به جا آورد ولي اگر عذرش تنگي وقت بوده،

ص: 162

يا با داشتن آب براي نماز ميت يا خوابيدن تيمم كرده فقط كاري را كه براي آن تيمم نموده، مي تواند انجام دهد.

(مساله 735) در چند مورد مستحب است نمازهايي را كه انسان با تيمم خوانده دوباره بخواند:

اول -آن كه از استعمال آب ترس داشته و عمدا خود را جنب كرده وبا تيمم نماز خوانده است.

دوم -آن كه مي دانسته يا گمان داشته كه آب پيدا نمي كند وعمدا خود را جنب كرده وبا تيمم نماز خوانده است.

سوم -آن كه تا آخر وقت، عمدا در جستجوي آب نرود و با تيمم نماز بخواند وبعد بفهمد كه اگر جستجو مي كرد، آب پيدا مي شد.

چهارم -آن كه عمدا نماز را تاخير انداخته و در آخر وقت با تيمم نماز خوانده است.

پنجم -آن كه مي دانسته يا گمان داشته كه آب پيدا نمي شود و آبي را كه داشته ريخته است.

نماز

احكام نماز

نماز مهمترين اعمال ديني است كه اگر قبول درگاه خداوند عالم شود، عبادتهاي ديگر هم قبول مي شود و اگر پذيرفته نشود اعمال ديگر هم قبول نمي شود.

وهمانطور كه اگر انسان شبانه روزي پنج نوبت در نهر آبي شستشو كند، چرك در بدنش نمي ماند نمازهاي پنجگانه هم انسان را از گناهان پاك مي كند.

و سزاوار است كه انسان نماز را در اول وقت بخواند و كسي كه نماز را پست و سبك شمارد، مانند كسي است كه نماز نمي خواند.

پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و اله) فرمود: كسي كه به نماز اهميت ندهد و آن را سبك شمارد، سزاوار عذاب آخرت است.

روزي حضرت در مسجد

ص: 163

تشريف داشتند مردي وارد ومشغول نماز شد وركوع وسجودش را كاملا به جا نياورد، حضرت فرمودند: اگر اين مرد در حالي كه نمازش اينطور است از دنيا برود، به دين من از دنيا نرفته است، پس انسان بايد مواظب باشد كه با عجله و شتابزدگي نماز نخواند و در حال نماز به ياد خدا وبا خضوع وخشوع ووقار باشد ومتوجه باشد كه با چه كسي سخن مي گويد وخود را در مقابل عظمت وبزرگي خداوند عالم بسيار پست وناچيز ببيند و اگر انسان در موقع نماز كاملا به اين مطلب توجه كند، از خود بي خبر مي شود، چنانكه در حال نماز تير را از پاي مبارك اميرالمومنين (عليه السلام)بيرون كشيدند و آن حضرت متوجه نشدند.

و نيز بايد نمازگزار توبه واستغفار نمايد وگناهاني كه مانع قبول شدن نماز است، مانند حسد، كبر، غيبت، خوردن حرام، آشاميدن مسكرات و ندادن خمس و زكات بلكه هر معصيتي را ترك كند و همچنين سزاوار است كارهايي كه ثواب نماز را كم مي كند به جا نياورد.

مثلا در حال خواب آلودگي وخود داري از بول به نماز نايستد ودر موقع نماز به آسمان نگاه نكند و نيز كارهايي كه ثواب نماز را زياد مي كند بجاآورد، مثلا انگشتري عقيق بدست كند ولباس پاكيزه بپوشد وشانه ومسواك كند وخود را خوشبو نمايد.

نمازهاي واجب

نمازهاي واجب شش است: اول - نماز يوميه.

دوم - نماز آيات.

سوم - نماز ميت.

چهارم - نماز طواف واجب خانه كعبه.

پنجم - نماز قضاي پدر ومادر كه بر پسر بزرگتر واجب است.

ششم - نمازي كه بواسطه اجاره و نذر و قسم و

ص: 164

عهد واجب مي شود.

نمازهاي واجب يوميه نمازهاي واجب يوميه پنج است ظهر وعصر، هر كدام چهار ركعت، مغرب سه ركعت، عشا چهار ركعت، صبح دو ركعت ونماز جمعه هم از نمازهاي روزانه است.

(مساله 736) در سفر بايد نمازهاي چهار ركعتي را با شرايطي كه گفته مي شود دو ركعت خواند.

وقت نماز ظهر و عصر

(مساله 737) اگر چوب يا چيزي مانند آن را، به طور عمودي در زمين هموار نصب كنند صبح كه خورشيد بيرون مي آيد، سايه آن بطرف مغرب مي افتد وهر چه آفتاب بالا آيد اين سايه كم مي شود و در شهرهاي ما در اول ظهر شرعي ((2)) به آخرين درجه كمي مي رسد وظهر كه گذشت، سايه آن بطرف مشرق بر مي گردد وهر چه خورشيد رو به مغرب مي رود سايه زيادتر مي شود. بنابراين وقتي سايه به آخرين درجه كمي رسيد ودو مرتبه رو به زياد شدن گذاشت، معلوم مي شود ظهر شرعي شده است ولي در بعضي شهرها مثل مكه كه گاهي موقع ظهر سايه به كلي از بين مي رود، بعد از آن كه سايه دوباره پيدا شد معلوم مي شود ظهر شده است.

(مساله 738) چوب يا چيز ديگري را كه براي معين كردن ظهر به زمين فرومي برند شاخص گويند.

(مساله 739) بنابر قول مشهور نماز ظهر و عصر هر كدام وقت مخصوص ومشتركي دارند، وقت مخصوص نماز ظهر از اول ظهر است تا وقتي كه از ظهر به اندازه خواندن نماز ظهر بگذرد كه اگر كسي سهوا تمام نماز عصر را در اين وقت بخواند، نمازش باطل است واين قول موافق با احتياط است. و

ص: 165

وقت مخصوص نماز عصر موقعي است كه به اندازه خواندن نماز عصر، وقت به مغرب مانده باشد كه اگر كسي تا اين موقع نماز ظهر را نخواند، نماز ظهر او قضا شده وبايد نماز عصر را بخواند وما بين وقت مخصوص نماز ظهر ووقت مخصوص نماز عصر، وقت مشترك نماز ظهر ونماز عصر است كه اگر كسي دراين وقت اشتباها تمام نماز عصر را پيش از نماز ظهر بخواند، نمازش صحيح است وبايد نماز ظهر را بعد از آن به جا آورد.

(مساله 740) اگر پيش از خواندن نماز ظهر، سهوا مشغول نماز عصر شود و در بين نماز بفهمد اشتباه كرده است، چنانچه در وقت مشترك باشد، بايد نيت را به نماز ظهر برگرداند - يعني: نيت كند كه آنچه تا حال خوانده ام وآنچه را مشغولم وآنچه بعد مي خوانم همه نماز ظهر باشد - وبعد از آن كه نماز را تمام كرد، نماز عصر را بخواند و اگر در وقت مخصوص به ظهر باشد، بنابر احتياط نيت را به نماز ظهر برگرداند و نماز را تمام كند، بعد هر دو نماز را به ترتيب به جا آورد.

(مساله 741) در زمان حضور امام (عليه السلام)واجب است انسان در روز جمعه به جاي نماز ظهر دو ركعت نماز جمعه بخواند، ولي در زمان غيبت اگر كسي نماز جمعه بخواند، احتياط واجب آن است كه نماز ظهر را هم بخواند.

(مساله 742) وقت نماز جمعه از اول ظهر است، تا مقداري كه مكلف بتواند نماز جمعه را با شرايط آن - تحصيل طهارت از حدث وخبث و حضور در اجتماع - بجاآورد.

وقت نماز مغرب و عشا

(مساله 743)

ص: 166

مغرب موقعي است كه سرخي طرف مشرق، كه بعد از غروب آفتاب پيدا مي شود، از بالاي سر انسان بگذرد.

(مساله 744) نماز مغرب و عشا هر كدام بنابر قول مشهور وقت مخصوص ومشتركي دارند: وقت مخصوص نماز مغرب از اول مغرب است، تا وقتي كه از مغرب به اندازه خواندن سه ركعت نماز بگذرد، كه اگر كسي مثلا مسافر باشد وتمام نماز عشا را سهوا در اين وقت بخواند، بنابر احتياط نماز باطل است. و وقت مخصوص نماز عشا موقعي است كه به اندازه خواندن نماز عشا به نصف شب مانده باشد، كه اگر كسي تا اين موقع نماز مغرب را نخوانده، بايد نماز عشا وبعد از آن نماز مغرب را بخواند وبين وقت مخصوص نماز مغرب و وقت مخصوص نماز عشا وقت مشترك نماز مغرب و عشا است، كه اگر كسي در اين وقت اشتباها نماز عشا را پيش از نماز مغرب بخواند وبعد از نماز ملتفت شود نمازش صحيح است وبايد نماز مغرب را بعد از آن به جا آورد.

(مساله 745) وقت مخصوص ومشترك كه معني آن در مساله پيش گفته شد براي اشخاص فرق مي كند، مثلا اگر به اندازه خواندن دو ركعت نماز از اول ظهر بگذرد وقت مخصوص نماز ظهر كسي كه مسافر است تمام شده وداخل وقت مشترك مي شود ولي براي كسي كه مسافر نيست، بايد به اندازه خواندن چهار ركعت نماز بگذرد.

(مساله 746) اگر پيش از خواندن نماز مغرب، سهوا مشغول نماز عشا شود و در بين نماز بفهمد كه اشتباه كرده، چنانچه تمام آنچه را خوانده يا مقداري از آن را در وقت

ص: 167

مشترك خوانده وبه ركوع چهارم نرفته است، بايد نيت را به نماز مغرب برگرداند ونماز را تمام كند وبعد نماز عشا را بخواند و اگر به ركوع ركعت چهارم رفته بايد نماز را تمام كند، بعد نماز مغرب را بخواند و احتياط لازم آن است كه بعد ازنماز مغرب نماز عشا را اعاده نمايد، اما اگر تمام آنچه را خوانده در وقت مخصوص نماز مغرب خوانده باشد وپيش از ركوع ركعت چهارم يادش بيايد، احتياطا نيت را به نماز مغرب برگرداند ونماز را تمام كند ودوباره نماز مغرب وبعد از آن نماز عشا را بخواند.

(مساله 747) آخر وقت نماز عشا نصف شب است. و شب را بايد از اول غروب تا اذان صبح حساب كرد - بنابر احتياط - نه تا اول آفتاب ((3)).ولي اگر تا موقعي كه به اندازه خواندن نماز عشا به نصف شب (از اول غروب تا طلوع صبح) بيشتر نمانده باشد، احتياط اين است كه نماز عشا را بخواند و بعد به قصد ما في الذمه نماز مغرب را بخواند و عشا را اعاده نمايد و اگر نماز مغرب را نخوانده باشد تا به اندازه نماز عشا به نصف شب (از اول غروب تا طلوع آفتاب) بيشتر نمانده باشد نماز عشا را رجاءً به قصد ادا بخواند و بعد، نماز مغرب و عشا را قضا نمايد.

(مساله 748) اگر از روي معصيت، يا بواسطه عذري نماز مغرب يا نماز عشا را تا نصف شب نخواند، بنابر احتياط واجب، بايد تا قبل از اذان صبح بدون اين كه نيت ادا وقضا كند به جا آورد.

وقت نماز صبح

(مساله 749) نزديك اذان صبح از

ص: 168

طرف مشرق، سفيده اي رو به بالا حركت مي كند كه آن را فجر اول گويند، موقعي كه آن سفيده پهن شد فجر دوم، و اول وقت نماز صبح است، و آخر وقت نماز صبح موقعي است كه آفتاب بيرون مي آيد.

احكام وقت نماز

(مساله 750) موقعي انسان مي تواند مشغول نماز شود كه يقين كند، يا اطمينان حاصل نمايد وقت داخل شده است، يا اذان گوي وقت شناس مورد وثوق اذان بگويد، يا دو مرد عادل به داخل شدن وقت خبر دهند.

(مساله 751) اگر بواسطه ابر يا غبار نتواند در اول وقت نماز، به داخل شدن وقت يقين كند، چنانچه گمان داشته باشد كه وقت داخل شده، مي تواند مشغول نماز شود لكن احتياط مستحب آن است كه نماز را تاخير بيندازد تا يقين كند وقت داخل شده است، ولي در مواقع غير عادي - مثل نابينايي و زنداني بودن - احتياط لازم اكتفا نكردن به ظن است.

(مساله 752) اگر دو مرد عادل به داخل شدن وقت خبر دهند، يا انسان يقين كند كه وقت نماز شده ومشغول نماز شود و در بين نماز بفهمد كه هنوز وقت داخل نشده نماز او باطل است، و همچنين است اگر بعد از نماز بفهمد كه تمام نماز را پيش از وقت خوانده. ولي اگر در بين نماز بفهمد وقت داخل شده، يا بعد از نماز بفهمد كه در بين نماز وقت داخل شده، نماز او صحيح است.

(مساله 753) اگر انسان ملتفت نباشد كه بايد با يقين به داخل شدن وقت مشغول نماز شود، چنانچه بعد از نماز بفهمد كه تمام نماز را در وقت خوانده،

ص: 169

نماز او صحيح است، و اگر بفهمد تمام نماز را پيش از وقت خوانده يا نفهمد كه در وقت خوانده يا پيش از وقت، نمازش باطل است. بلكه اگر بعد از نماز بفهمد كه در بين نماز وقت داخل شده است احتياط واجب آن است كه دوباره آن نماز را بخواند.

(مساله 754) اگر يقين كند وقت داخل شده ومشغول نماز شود و در بين نماز شك كند كه وقت داخل شده يا نه، نماز او باطل است، ولي اگر در بين نماز يقين داشته باشد كه وقت شده، وشك كند كه آنچه از نماز خوانده در وقت بوده يا نه نمازش صحيح است.

(مساله 755) اگر وقت نماز بقدري تنگ است، كه بواسطه به جا آوردن بعضي از كارهاي مستحب نماز مقداري از آن بعد از وقت خوانده مي شود بايد آن مستحب را به جا نياورد. مثلا اگر بواسطه خواندن قنوت مقداري از نماز بعد از وقت خوانده مي شود، بايد قنوت نخواند.

(مساله 756) كسي كه به اندازه خواندن يك ركعت نماز وقت دارد، بايد نماز را به نيت ادا بخواند. ولي نبايد عمدا نماز را تا اين وقت تاخير بيندازد.

(مساله 757) كسي كه مسافر نيست، اگر تا مغرب به اندازه خواندن پنج ركعت نماز وقت دارد، بايد فقط نماز ظهر وعصر هر دو را بخواند و اگر كمتر وقت دارد، بايد نماز عصر را بخواند و بعدا نماز ظهر را قضا كند، و همچنين اگر تا نصف شب به اندازه خواندن پنج ركعت نماز وقت دارد بايد نماز مغرب و عشا را بخواند و اگر كمتر وقت دارد، بايد فقط

ص: 170

عشا را بخواند وبعدا مغرب را به قصد ما في الذمه بجاآورد وتا مقدار يك ركعت به فجر مانده قصد ادا و قضا نكند.

(مساله 758) كسي كه مسافر است، اگر تا مغرب به اندازه خواندن سه ركعت نماز وقت دارد، بايد نماز ظهر وعصر را بخواند و اگر كمتر وقت دارد، بايد فقط نماز عصر را بخواند و بعدا نماز ظهر را قضا كند و اگر تا نصف شب به اندازه خواندن چهار ركعت نماز وقت دارد، بايد نماز مغرب و عشا را بخواند و اگر كمتر وقت دارد، بايد فقط عشا را بخواند، و بعدا مغرب را به قصد ما في الذمه به جا آورد وچنانچه بعد از خواندن عشا، معلوم شود كه به مقدار يك ركعت يا بيشتر وقت به نصف شب مانده است بايد فورا نماز مغرب را به نيت ادا به جا آورد.

(مساله 759) مستحب است انسان نماز را در اول وقت آن بخواند و راجع به آن خيلي سفارش شده است وهر چه به اول وقت نزديكتر باشد بهتر است، مگر آن كه تاخير آن از جهتي بهتر باشد، مثلا صبر كند كه نماز را به جماعت بخواند.

(مساله 760) هر گاه انسان عذري دارد كه اگر بخواهد در اول وقت نماز بخواند، ناچار است مثلا بدون ساتر يا با لباس نجس نماز بخواند، چنانچه بداند عذر او تا آخر وقت باقي است، مي تواند در اول وقت نماز بخواند، ولي اگر احتمال دهد كه عذر او از بين مي رود، بايد صبر كند تا عذرش بر طرف شود وچنانچه عذر او برطرف نشد، در آخر وقت مطابق

ص: 171

وظيفه اش نماز بخواند واما اگر ناچار است با تيمم نماز بخواند حكم آن در مساله 723 گذشت ولازم نيست بقدري صبر كند كه فقط بتواند كارهاي واجب نماز را انجام دهد، بلكه اگر براي مستحبات نماز مانند اذان واقامه وقنوت هم وقت دارد، مي تواند تيمم كند و نماز را با آن مستحبات به جا آورد.

(مساله 761) كسي كه مسائل نماز وشكيات وسهويات را نمي داند و احتمال مي دهد كه يكي از اينها در نماز پيش آيد، بايد براي ياد گرفتن اينها نماز را از اول وقت تاخير بيندازد، ولي اگر اطمينان دارد كه نماز را به طور صحيح تمام مي كند، مي تواند در اول وقت مشغول نماز شود، پس اگر در نماز مساله اي كه حكم آن رانمي داند پيش نيايد، نماز او صحيح است واگر مساله اي كه حكم آن را نمي داند پيش آيد، جايز است به يكي از دو طرفي كه احتمال مي دهد عمل نمايد ونماز را تمام كند، ولي بعد از نماز بايد مساله را بپرسد كه اگر نمازش باطل بوده، دوباره بخواند.

(مساله 762) اگر وقت نماز وسعت دارد وطلبكار هم طلب خود را مطالبه مي كند، در صورتي كه ممكن است، بايد اول قرض خود را بدهد، بعد نماز بخواند وهمچنين است اگر كار واجب ديگري كه بايد فورا آن را به جا آورد پيش آمد كند، مثلا ببيند مسجد نجس است، بايد اول مسجد را تطهير كند، بعد نماز بخواند و چنانچه اول نماز بخواند، معصيت كرده ولي نماز او صحيح است. نمازهايي كه بايد به ترتيب خوانده شوند (مساله 763) انسان

ص: 172

بايد نماز عصر را بعد از نماز ظهر ونماز عشا را بعد از نماز مغرب بخواند و اگر عمدا نماز عصر را پيش از نماز ظهر و يا نماز عشا را پيش از نماز مغرب بخواند باطل است.

(مساله 764) اگر به نيت نماز ظهر مشغول نماز شود و در بين نماز يادش بيايد كه نماز ظهر را خوانده است، نمي تواند نيت را به نماز عصر برگرداند، بلكه بايد آن را رها كند ونماز عصر را بخواند، و همين طور است در نماز مغرب و عشا.

(مساله 765) اگر در بين نماز عصر يقين كند كه نماز ظهر را نخوانده است و نيت رابه نماز ظهر بر گرداند چنانچه يادش بيايد كه نماز ظهر را خوانده بوده، بنابر احتياط واجب بايد نيت را به نماز عصر بر گرداند و بعد از تمام كردن نماز، دوباره نماز عصر را بخواند مگر آن كه پيش از به جا آوردن جزئي از اجزا به قصد ظهر يادش بيايد، كه دراين صورت نماز را به نيت عصر تمام مي كند واعاده لازم نيست.

(مساله 766) اگر در بين نماز عصر شك كند كه نماز ظهر را خوانده يا نه، بايد نيت را به نماز ظهر برگرداند، ولي اگر وقت بقدري كم است كه بعد از تمام شدن نماز، مغرب مي شود بايد بنا بگذارد كه ظهر را خوانده وبه نيت نماز عصر نماز را تمام كند.

(مساله 767) اگر در نماز عشا، پيش از ركوع ركعت چهارم شك كند كه نماز مغرب را خوانده يا نه، چنانچه وقت بقدري كم است كه بعد از تمام شدن نماز نصف

ص: 173

شب مي شود، بايد به نيت عشا نماز را تمام كند وبعد مغرب را به قصد ما في الذمه بجاآورد و اگر بيشتر وقت دارد ويك ركعت از آن در وقت مشترك واقع شده باشد، بايد نيت را به نماز مغرب بر گرداند ونماز را سه ركعتي تمام كند، بعد نماز عشا را بخواند.

(مساله 768) اگر در نماز عشا بعد از رسيدن به ركوع ركعت چهارم، شك كند كه نماز مغرب را خوانده يا نه، بايد نماز را تمام كند، بعد نماز مغرب را بخواند وبعد عشا را نيز اعاده نمايد، بنابر احتياط لازم، مگر اين كه اين شك در وقت مخصوص نماز عشا باشد كه در اين صورت خواندن نماز مغرب لازم نيست.

(مساله 769) اگر انسان نمازي را كه خوانده احتياطا دوباره بخواند و در بين نماز يادش بيايد نمازي را كه بايد پيش از آن بخواند نخوانده است نمي تواند نيت را به آن نماز بر گرداند مثلا موقعي كه نماز عصر را احتياطا مي خواند، اگر يادش بيايد نماز ظهر را نخوانده است، نمي تواند نيت را به نماز ظهر بر گرداند.

(مساله 770) برگرداندن نيت از نماز قضا به نماز ادا، و از نماز مستحب به نماز واجب، جايز نيست.

(مساله 771) اگر وقت نماز ادا وسعت داشته باشد مي تواند در بين نماز نيت را به نماز قضا بر گرداند، ولي بايد برگرداندن نيت به نماز قضا ممكن باشد مثلا اگر مشغول نماز ظهر است، در صورتي مي تواند نيت را به قضاي صبح برگرداند كه داخل ركوع ركعت سوم نشده باشد، ولي اگر با علم وتذكر به

ص: 174

قضا شروع به ادا كرده باشد عدول محل تامل است واحوط ترك آن است.

نمازهاي مستحب

(مساله 772) نمازهاي مستحب زياد است و آنها را نافله گويند و از بين نمازهاي مستحبي به خواندن نافله هاي شبانه روز بيشتر سفارش شده و آنها در غير روز جمعه سي و چهار ركعت است كه هشت ركعت آن نافله ظهر و هشت ركعت نافله عصر و چهار ركعت نافله مغرب و دو ركعت نافله عشا و يازده ركعت نافله شب و دو ركعت نافله صبح مي باشد و چون دو ركعت نافله عشا را بنابر احتياط واجب بايد نشسته خواند، يك ركعت حساب مي شود ولي در روز جمعه بر شانزده ركعت نافله ظهر وعصر، چهار ركعت اضافه مي شود، و بهتر اين است كه تمام بيست ركعت را پيش از ظهر به جا آورد.

(مساله 773) از يازده ركعت نافله شب، هشت ركعت آن بايد به نيت نافله شب و دو ركعت آن به نيت نماز شفع ويك ركعت آن، به نيت نماز وتر خوانده شود، وهشت ركعت نافله شب و همچنين نافله ظهر وعصر ومغرب را بايد مانند نماز صبح دو ركعتي بخوانند ودستور كامل نافله شب در كتابهاي دعا گفته شده است.

(مساله 774) نمازهاي نافله را مي شود نشسته خواند، ولي بهتر است دو ركعت نافله نشسته را يك ركعت حساب كند. مثلا كسي كه مي خواهد نافله ظهر را كه هشت ركعت است نشسته بخواند، بهتر است شانزده ركعت بخواند و اگر مي خواهد نماز وتر را نشسته بخواند دو نماز يك ركعتي نشسته بخواند.

(مساله 775) نافله ظهر وعصر را در سفر نبايد

ص: 175

خواند ولي نافله عشا را رجاءً مي توان خواند.

وقت نافله هاي يوميه

(مساله 776) نافله نماز ظهر پيش از نماز ظهر خوانده مي شود و وقت فضيلت آن از اول ظهر است تا موقعي كه آن مقدار از سايه شاخص كه بعد از ظهر پيدا مي شود به اندازه دو هفتم شاخص شود، مثلا اگر درازي شاخص هفت وجب باشد. هروقت مقدار سايه آن به دو وجب رسيد، آخر وقت فضيلت نافله ظهر است وتا آخر وقت فريضه هر گاه پيش از نماز عصر به قصد ادا به جا آورد صحيح است و همچنين وقت ادا نافله عصر تا وقت ادا فريضه عصر است.

(مساله 777) نافله عصر پيش از نماز عصر خوانده مي شود و وقت فضيلت آن تا موقعي است كه سايه شاخص به چهار هفتم آن برسد وچنانچه بخواهد نافله ظهر را بعد از نماز ظهر يا نافله عصر را بعد از نماز عصر بخواند بنابر احتياط واجب نيت ادا و قضا نكند و به قصد ما في الذمه به جا آورد.

(مساله 778) وقت نافله مغرب بعد از تمام شدن نماز مغرب است تا وقتي كه سرخي طرف مغرب كه بعد از غروب كردن آفتاب در آسمان پيدا مي شود از بين برود اگرچه بعيد نيست امتداد وقت نافله مغرب به امتداد وقت آن فريضه باشد.

(مساله 779) وقت نافله عشا بعد از تمام شدن نماز عشا تا نصف شب است وبهتر است بعد از نماز عشا بلا فاصله خوانده شود.

(مساله 780) نافله صبح پيش از نماز صبح خوانده مي شود و وقت آن بعد از فجر اول است تا وقتي كه سرخي

ص: 176

طرف مشرق پيدا شود، و نشانه فجر اول در وقت نماز صبح گفته شد. وممكن است نافله صبح را بعد از نافله شب بلا فاصله خواند.

(مساله 781) وقت نافله شب از نصف شب است تا اذان صبح و بهتر است نزديك اذان صبح خوانده شود.

(مساله 782) مسافر و كسي كه براي او سخت است، نافله شب را بعد از نصف شب بخواند، مي تواند آن را در اول شب به جا آورد.

نماز غفيله

(مساله 783) يكي از نمازهاي مستحب نماز غفيله است و وقت آن بين نماز مغرب وعشا است ودر ركعت اول آن، بعد از حمد بايد به جاي سوره اين آيه را بخوانند: (وذا النون اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانك اني كنت من الظالمين فاستجبنا له ونجيناه من الغم وكذلك ننجي المومنين). و در ركعت دوم بعد از حمد به جاي سوره اين آيه را بخوانند: (وعنده مفاتح الغيب لا يعلمها الا هو ويعلم ما في البر والبحر وما تسقط من ورقه الايعلمها ولا حبه في ظلمات الارض ولا رطب ولا يابس الا في كتاب مبين). و در قنوت آن بگويند: (اللهم اني اسالك بمفاتح الغيب التي لا يعلمها الا انت ان تصلي علي محمد وآل محمد وان تفعل بي كذا وكذا) وبه جاي كلمه كذا وكذا حاجتهاي خود را بگويند وبعد بگويند: (اللهم انت ولي نعمتي والقادر علي طلبتي تعلم حاجتي فاسئلك بحق محمد وآل محمد عليه وعليهم السلام لما قضيتها لي).

احكام قبله

(مساله 784) خانه كعبه كه در مكه معظمه مي باشد وجاي خانه تا منتهاي زمين وبالاي آن

ص: 177

تا منتهاي آسمان قبله است، وبايد رو بروي آن نماز خواند ولي كسي كه دور است، اگر طوري بايستد كه بگويند: رو به قبله نماز مي خواند كافيست. و همچنين است كارهاي ديگري - مانند سر بريدن حيوانات - كه بايد رو به قبله انجام گيرد.

(مساله 785) كسي كه نماز واجب را ايستاده مي خواند، بايد صورت و سينه وشكم و جلوي پاهاي او رو به قبله باشد واحتياط مستحب آن است كه انگشتان پاي او هم رو به قبله باشد بطوري كه بگويند: پاي او رو به قبله است.

(مساله 786) كسي كه بايد نشسته نماز بخواند، اگر نمي تواند به طور معمول بنشيند و در موقع نشستن كف پاها را به زمين مي گذارد، بايد در موقع نماز صورت و سينه وشكم و ساق پاي او رو به قبله باشد.

(مساله 787) كسي كه نمي تواند نشسته نماز بخواند، بايد در حال نماز به پهلوي راست طوري بخوابد كه جلوي بدن او رو به قبله باشد و اگر ممكن نيست، بايد به پهلوي چپ طوري بخوابد كه جلوي بدن او رو به قبله باشد و اگر اين را هم نتواند، بايد به پشت بخوابد بطوري كه كف پاهاي او رو به قبله باشد.

(مساله 788) نماز احتياط و سجده و تشهد فراموش شده را بايد رو به قبله خواند، و سجده سهو را نيز بنابر احتياط لازم بايد رو به قبله به جا آورد.

(مساله 789) نماز مستحبي را مي شود در حال راه رفتن و سواري خواند و اگر انسان در اين دو حال، نماز مستحب بخواند، لازم نيست رو به

ص: 178

قبله باشد.

(مساله 790) كسي كه مي خواهد نماز بخواند، بايد براي پيدا كردن قبله كوشش نمايد، تا يقين كند قبله كدام طرف است و اگر نتواند يقين پيدا كند، بايد به گماني كه از محراب مسجد مسلمانان يا قبرهاي آنان يا از راههاي ديگر پيدا مي شود عمل نمايد، حتي اگر از گفته فاسق يا كافري كه بواسطه قواعد علمي قبله را مي شناسد گمان به قبله پيدا كند كافيست.

(مساله 791) كسي كه گمان به قبله دارد، اگر بتواند گمان قوي تري پيدا كند نمي تواند به گمان خود عمل نمايد، مثلا اگر ميهمان از گفته صاحب خانه گمان به قبله پيدا كند ولي بتواند از راه ديگري گمان قويتري پيدا كند نبايد به حرف او عمل نمايد.

(مساله 792) اگر براي پيداكردن قبله وسيله اي ندارد، يا با اين كه كوشش كرده، گمانش به طرفي نمي رود، چنانچه وقت نماز وسعت دارد، بايد چهار نماز به چهارطرف بخواند و اگر به اندازه چهار نماز وقت ندارد، بايد به اندازه اي كه وقت دارد، نماز بخواند، مثلا اگر فقط به اندازه يك نماز وقت دارد، بايد يك نماز بهر طرفي كه مي خواهد بخواند وبعد از وقت با علم به قبله بنابر احتياط لازم نماز را قضا كند وبايد نمازها را طوري بخواند كه يقين كند يكي از آنها رو به قبله واقع شده، يا اگر روبه قبله نبوده، به سمت راست و يا سمت چپ قبله نرسيده است.

(مساله 793) اگر يقين يا گمان كند كه قبله در يكي از دو طرف است، بايد به هر دو طرف نماز بخواند ولي احتياط

ص: 179

مستحب آن است كه در صورت گمان، به چهار طرف نماز بخواند.

(مساله 794) كسي كه بايد به چند طرف نماز بخواند، اگر بخواهد دو نماز بخواند كه مثل نماز ظهر وعصر بايد يكي بعد از ديگري خوانده شود، مي تواند نماز اول رابه آن چند طرف كه واجب است بخواند، بعد نماز دوم را شروع كند و مي تواند هر دو را پشت سر هم به يك طرف به جا آورد وبعد به طرف ديگر شروع كند.

(مساله 795) كسي كه يقين به قبله ندارد، اگر بخواهد غير از نماز، كاري كند كه بايد آن را رو به قبله انجام داد - مثلا بخواهد سر حيواني را ببرد - بايد به گمان عمل نمايد و اگر گمان ممكن نيست به هر طرف كه انجام دهد صحيح است.

پوشانيدن بدن در نماز

(مساله 796) مرد بايد در حال نماز - اگر چه كسي او را نمي بيند - عورتين خود را بپوشاند وبهتر است از ناف تا زانو را بپوشاند.

(مساله 797) زن بايد در موقع نماز تمام بدن حتي سر وموي خود را بپوشاند ولي پوشاندن صورت به مقداري كه در وضو شسته مي شود ودستها تا مچ وپاها تا مچ پا لازم نيست، اما براي آن كه يقين كند كه مقدار واجب را پوشانده است، بايد مقداري از اطراف صورت وقدري پايين تر از مچ را هم بپوشاند.

(مساله 798) موقعي كه انسان قضاي سجده فراموش شده يا تشهد فراموش شده را به جا مي آورد، بلكه بنابر احتياط واجب در موقع سجده سهو هم بايد خود را مثل موقع نماز بپوشاند.

(مساله 799) اگر انسان عمدا

ص: 180

يا از روي ندانستن مساله در نماز عورتش را نپوشاند، نمازش باطل است.

(مساله 800) اگر در بين نماز بفهمد كه عورتش پيدا است، بايد آن را بپوشاند واحتياط واجب آن است كه نماز را تمام كند ودوباره بخواند، ولي اگر بعد از نماز بفهمد كه در نماز عورت او پيدا بوده نمازش صحيح است.

(مساله 801) اگر در حال ايستاده لباسش عورت او را مي پوشاند ولي ممكن است در حال ديگر، مثلا در حال ركوع و سجود نپوشاند، چنانچه موقعي كه عورت او پيدا مي شود، بوسيله اي كه پوشاندن به آن در حال اختيار جايز است آن را بپوشاند نماز او صحيح است، ولي احتياط مستحب آن است كه با آن لباس نماز نخواند.

(مساله 802) انسان مي تواند در نماز خود را با علف وبرگ درخت بپوشاند، ولي احتياط مستحب آن است كه موقعي خود را با اينها بپوشاند كه چيز ديگري نداشته باشد.

(مساله 803) انسان درحال نماز اگر ناچار باشد كه خود را با گل بپوشاند و نماز بخواند احتياط لازم آن است كه يك مرتبه ديگر مثل برهنه نماز بخواند، يعني با ايما و اشاره.

(مساله 804) اگر چيزي ندارد كه در نماز خود را با آن بپوشاند، چنانچه احتمال دهد كه پيدا مي كند، بنابر احتياط واجب بايد نماز را تاخير بيندازد و اگر چيزي پيدا نكرد، در آخر وقت مطابق وظيفه اش نماز بخواند.

(مساله 805) كسي كه مي خواهد نماز بخواند، اگر براي پوشاندن خود حتي برگ درخت و علف نداشته باشد و يا گودالي هم كه در آن بايستد پيدا نكند واحتمال ندهد كه

ص: 181

تا آخر وقت چيزي پيدا كند كه خود را با آن بپوشاند، در صورتي كه احتمال بدهد كه ناظر محترم او را مي بيند، نشسته نماز بخواند وبراي ركوع وسجود بقدري خم شود كه عورتش پيدا نباشد و براي سجود كمي بيشتر از ركوع خم شود ومهر را بالا بياورد و پيشاني را بر آن بگذارد و اگر اطمينان دارد كه ناظر محترم او را نمي بيند، احتياط آن است كه دو نماز ايستاده بخواند وموقعي كه ايستاده است قبل خود را با دست بپوشاند و در يكي از آن دو نماز، ركوع و سجود را به جا آورد و در ديگري به جاي ركوع وسجود با سر اشاره نمايد و اگر گودالي هست كه بتواند در آن بايستد بايد نماز مختار بخواند.

شرايط لباس نمازگزار

(مساله 806) لباس نمازگزار شش شرط دارد:

اول - آن كه پاك باشد.

دوم - آن كه مباح باشد.

سوم - آن كه از اجزا مردار نباشد.

چهارم - آن كه از حيوان حرام گوشت نباشد.

پنجم و ششم - آن كه اگر نمازگزار مرد است لباس او ابريشم خالص وطلا بافت نباشد وتفصيل اينها در مسائل آينده گفته مي شود.

شرط اول

(مساله 807) لباس نمازگزار بايد پاك باشد، و اگر كسي عمدا با بدن يا لباس نجس نماز بخواند، نمازش باطل است.

(مساله 808) كسي كه نمي داند با بدن ولباس نجس نماز باطل است، اگر با بدن يا لباس نجس نماز بخواند، بنابر احتياط لازم نمازش باطل مي باشد.

(مساله 809) اگر بواسطه ندانستن مساله، چيز نجسي را نداند نجس است، مثلا نداند عرق كافر نجس است وبا آن

ص: 182

نماز بخواند نمازش باطل است بنابر احتياط لازم.

(مساله 810) اگر نداند كه بدن يا لباسش نجس شده است وبعد از نماز بفهمد، نماز او صحيح است ولي احتياط مستحب آن است كه اگر وقت دارد، دوباره آن نماز را بخواند.

(مساله 811) اگر فراموش كند كه بدن يا لباسش نجس است و در بين نماز يا بعد ازآن يادش بيايد، بايد نماز را دوباره بخواند و اگر وقت گذشته قضا نمايد.

(مساله 812) كسي كه در وسعت وقت مشغول نماز است، اگر در بين نماز بدن يا لباس او نجس شود وپيش از آن كه چيزي از نماز را با نجاست بخواند، ملتفت شود كه نجس شده، يا بفهمد بدن يا لباس او نجس است وشك كند كه همان وقت نجس شده يا از پيش نجس بوده، در صورتي كه آب كشيدن بدن يا لباس، يا عوض كردن لباس، يا بيرون آوردن آن، نماز را به هم نمي زند، بايد در بين نماز بدن يا لباس را آب بكشد، يا لباس را عوض نمايد، يا اگر چيز ديگري عورت او را پوشانده، لباس را بيرون آورد، ولي چنانچه طوري باشد كه اگر بدن يا لباس را آب بكشد، يا لباس را عوض كند، يا بيرون آورد، نماز به هم مي خورد و يا اگر لباس را بيرون آورد برهنه مي ماند، بايد نماز را رها كند وبا بدن ولباس پاك نماز بخواند.

(مساله 813) كسي كه در تنگي وقت مشغول نماز است، اگر در بين نماز لباس او نجس شود وپيش از آن كه چيزي از نماز را با نجاست بخواند، بفهمد كه نجس

ص: 183

شده، يا بفهمد كه لباس او نجس است وشك كند كه همان وقت نجس شده يا از پيش نجس بوده، در صورتي كه آب كشيدن يا عوض كردن يا بيرون آوردن لباس، نماز را به هم نمي زند ومي تواند لباس را بيرون آورد، بايد لباس را آب بكشد يا عوض كند، يا اگر چيز ديگري عورت او را پوشانده لباس را بيرون آورد ونماز را تمام كند اما اگر چيز ديگري عورت او را نپوشانده ولباس را هم نمي تواند آب بكشد يا عوض كند وبه قدر تبديل يا تطهير و درك يك ركعت وقت ندارد در همان لباس نماز بخواند.

(مساله 814) كسي كه در تنگي وقت مشغول نماز است، اگر در بين نماز بدن او نجس شود و پيش از آن كه چيزي از نماز را با نجاست بخواند ملتفت شود كه نجس شده، يا بفهمد بدن او نجس است وشك كند كه همان وقت نجس شده يا از پيش نجس بوده، در صورتي كه آب كشيدن بدن نماز را به هم نمي زند، بايد آب بكشد و اگر نماز را به هم مي زند وبه قدر تطهير و درك يك ركعت وقت ندارد، بايد با همان حال نماز را تمام كند ونماز او صحيح است.

(مساله 815) كسي كه در پاك بودن بدن يا لباس خود شك دارد، چنانچه نماز بخواند وبعد از نماز بفهمد كه بدن يا لباسش نجس بوده، نماز او صحيح است.

(مساله 816) اگر لباس را آب بكشد ويقين كند كه پاك شده است وبا آن نماز بخواند وبعد از نماز بفهمد پاك نشده نمازي را كه

ص: 184

خوانده صحيح است.

(مساله 817) اگر خوني در بدن يا لباس خود به بيند ويقين كند كه از خونهاي نجس نيست، مثلا يقين كند كه خون پشه است، چنانچه بعد از نماز بفهمد از خونهايي بوده كه نمي شود با آن نماز خواند، نماز او صحيح است.

(مساله 818) اگر يقين كند خوني كه در بدن يا لباس اوست خون نجسي است كه نماز با آن صحيح است مثلا يقين كند خون زخم و دمل است، چنانچه بعد از نماز بفهمد خوني بوده كه نماز با آن باطل است، احتياط واجب آن است كه نماز را دوباره بخواند و اگر وقت گذشته قضا نمايد.

(مساله 819) اگر نجس بودن چيزي را فراموش كند وبدن يا لباسش با رطوبت به آن برسد و در حال فراموشي نماز بخواند وبعد از نماز يادش بيايد، نماز او صحيح است. ولي اگر بدنش با رطوبت به چيزي كه نجس بودن آن را فراموش كرده برسد وبدون اين كه خود را آب بكشد، غسل كند ونماز بخواند، غسل و نمازش باطل است و نيز اگر اعضا وضو با رطوبت به چيزي كه نجس بودن آن را فراموش كرده برسد وپيش از آن كه آنجا را آب بكشد وضو بگيرد ونماز بخواند، وضو و نمازش باطل مي باشد.

(مساله 820) كسي كه يك لباس دارد، اگر بدن ولباس نجس شود و به اندازه آب كشيدن يكي از آنها آب داشته باشد، بهتر اين است كه بدن را آب بكشد و با همان لباس نماز بخواند و احتياطا هم به دستوري كه براي برهنگان است نماز را اعاده نمايد ولي اگر مثلا

ص: 185

نجاست يكي بول است كه اگر بخواهد با آب قليل آب بكشد بايد دو مرتبه آب روي آن بريزد وديگري خون است كه يك مرتبه ريختن آب روي آن كافيست بايد آن را كه به بول نجس شده آب بكشد.

(مساله 821) كسي كه غير از لباس نجس لباس ديگري ندارد، با همان لباس نماز بخواند وبنابر احتياط مستحب هم نماز را به دستوري كه براي برهنگان گفته شد بجاآورد.

(مساله 822) كسي كه دو لباس دارد، اگر بداند يكي از آنها نجس است ونداند كدام يك آنهاست، چنانچه وقت دارد، بايد با هر دو لباس نماز بخواند مثلا اگر مي خواهد نماز ظهر وعصر بخواند بايد با هر كدام يك نماز ظهر ويك نماز عصر بخواند، ولي اگر وقت تنگ است، با يكي از آن دو لباس نماز بخواند كافي است.

شرط دوم

(مساله 823) لباس نمازگزار بايد مباح باشد و كسي كه مي داند پوشيدن لباس غصبي حرام است، اگر عمدا در لباس غصبي يا در لباسي كه نخ يا تكمه يا چيز ديگر آن غصبي است نماز بخواند، باطل است.

(مساله 824) كسي كه مي داند پوشيدن لباس غصبي حرام است، ولي نمي داند نماز را باطل مي كند، اگر عمدا با لباس غصبي نماز بخواند نمازش باطل است.

(مساله 725) اگر نداند يا فراموش كند كه لباس او غصبي است و با آن نماز بخواند، نمازش صحيح است ولي اگر كسي خودش لباسي را غصب نمايد و فراموش كند كه غصب كرده است و با آن نماز بخواند، نمازش باطل است بنابر احتياط لازم.

(مساله 826) اگر نداند يا فراموش كند

ص: 186

كه لباس او غصبي است و در بين نماز بفهمد، چنانچه چيز ديگري عورت او را پوشانده است و مي تواند فورا يا بدون اين كه موالات - يعني پي در پي بودن - نماز به هم بخورد، لباس غصبي را بيرون آورد، بايد آن را بيرون آورد و نمازش صحيح است ولي در صورت نسيان اگر خودش لباس را غصب كرده باشد گذشت كه بنابر احتياط لازم نماز را اعاده كند، و اگر چيز ديگري عورت او را نپوشانده، يا نمي تواند لباس غصبي را فورا بيرون آورد، يا اگر بيرون آورد، پي در پي بودن نماز به هم مي خورد در صورتي كه به مقدار يك ركعت هم وقت داشته باشد، بايد نماز را رها كند وبا لباس غير غصبي نماز بخواند و اگر به اين مقدار وقت ندارد، بايد در حال نماز لباس را بيرون آورد و به دستور نماز برهنگان نماز را تمام نمايد.

(مساله 827) اگر كسي براي حفظ جانش با لباس غصبي نماز بخواند، يا مثلا براي اين كه دزد لباس غصبي را نبرد با آن نماز بخواند، نمازش صحيح است.

(مساله 828) اگر با عين پولي كه خمس يا زكات آن را نداده لباس بخرد چنانچه درحال نماز به غصب بودن آن ملتفت باشد نماز خواندن درآن لباس باطل است، و درصورت عدم التفات نماز صحيح است، و اگر جاهل مقصر بحكم مساله است بنابر احتياط لازم بايد نماز را اعاده كند.

شرط سوم

(مساله 829) لباس نمازگزار بايد از اجزا حيوان مرده اي كه خون جهنده دارد يعني، حيواني كه اگر رگش را ببرند خون از آن

ص: 187

جستن مي كند، نباشد، بلكه اگر از حيوان مرده اي كه مانند ماهي و مار خون جهنده ندارد لباس تهيه كنند، احتياط واجب آن است كه با آن نماز نخواند.

(مساله 830) هرگاه چيزي از مردار مانند گوشت و پوست آن كه روح داشته همراه نمازگزار باشد، اگر چه لباس او نباشد بنابر احتياط نمازش باطل است.

(مساله 831) اگر چيزي از مردار حلال گوشت مانند مو و پشم كه روح ندارد همراه نمازگزار باشد، يا با لباسي كه از آنها تهيه كرده اند، نماز بخواند نمازش صحيح است.

شرط چهارم

(مساله 832) لباس نمازگزار بايد از حيوان حرام گوشت نباشد و اگر مويي از آن هم همراه او باشد، نمازش باطل است.

(مساله 833) اگر آب دهان يا بيني يا رطوبت ديگري از حيوان حرام گوشت مانند گربه بر بدن يا لباس نمازگزار باشد، چنانچه تر باشد نماز باطل و اگر خشك شده وعين آن بر طرف شده باشد نماز صحيح است.

(مساله 834) اگر مو و عرق و آب دهان كسي بر بدن يا لباس نمازگزار باشد، اشكال ندارد و همچنين است اگر مرواريد وموم و عسل همراه او باشد.

(مساله 835) اگر شك داشته باشد كه لباسي از حيوان حلال گوشت است يا حرام گوشت، چه در داخله تهيه شده باشد چه در خارجه، جايز است با آن نماز بخواند.

(مساله 836) تكمه صدفي ومانند آن كه معلوم نيست از حيوان حرام گوشت است، نماز خواندن با آن مانعي ندارد.

(مساله 837) پوشيدن خز خالص در نماز اشكال ندارد، واحتياط واجب آن است كه با پوست سنجاب نماز نخوانند.

(مساله 838) اگر

ص: 188

با لباسي كه نمي داند يا فراموش كرده كه از حيوان حرام گوشت است، نماز بخواند نماز او صحيح است.

شرط پنجم

(مساله 839) پوشيدن لباس طلا بافت در هر حال براي مرد حرام و نماز با آن باطل است، ولي براي زن در نماز وغير نماز اشكال ندارد.

(مساله 840) زينت كردن به طلا - مثل آويختن زنجير طلا به سينه و انگشتر طلا بدست كردن و بستن ساعت مچي طلا - براي مرد حرام و نماز خواندن با آنها باطل است و احتياط واجب آن است كه از استعمال عينك طلا هم خودداري كند، ولي زينت كردن به طلا، براي زن در نماز وغير نماز اشكال ندارد.

(مساله 841) اگر مردي نداند يا فراموش كند كه انگشتر يا لباس او از طلا است يا شك داشته باشد و با آن نماز بخواند، نمازش صحيح است.

شرط ششم

(مساله 842) لباس مرد نمازگزار حتي عرقچين وبند شلوار او نيز بنابر احتياط بايد ابريشم خالص نباشد و در غير نماز هم پوشيدن آن براي مرد حرام است.

(مساله 843) اگر تمام آستر لباس يا مقداري از آن كه زيادتر از چهار انگشت بسته است ابريشم خالص باشد، پوشيدن آن براي مرد حرام ونماز در آن باطل است.

(مساله 844) پوشيدن لباسي را كه نمي داند از ابريشم خالص است يا چيز ديگر، جايز است و نماز در آن اشكال ندارد.

(مساله 845) دستمال ابريشمي و مانند آن اگر در جيب مرد باشد، اشكال ندارد ونماز را باطل نمي كند.

(مساله 846) پوشيدن لباس ابريشمي براي زن، در نماز وغير نماز اشكال ندارد.

(مساله 847) پوشيدن

ص: 189

لباس غصبي و ابريشمي خالص و طلا بافت و لباسي كه از مردار تهيه شده در حال ناچاري مانعي ندارد و نيز كسي كه ناچار است لباس بپوشدو لباس ديگري غير از اينها ندارد، مي تواند با اين لباسها نماز بخواند.

(مساله 848) اگر غير از لباس غصبي ولباسي كه از مردار تهيه شده، لباس ديگري ندارد وناچار نيست لباس بپوشد، بايد به دستوري كه براي برهنگان گفته شد نماز بخواند.

(مساله 849) اگر غير از لباسي كه از حيوان حرام گوشت تهيه شده لباس ديگري ندارد، چنانچه در پوشيدن لباس ناچار باشد، مي تواند با همان لباس نماز بخواند واگر ناچار نباشد، بايد به دستوري كه براي برهنگان گفته شد نماز را به جا آورد.

(مساله 850) اگر مرد غير از لباس ابريشمي خالص يا طلا بافت، لباس ديگري نداشته باشد، چنانچه در پوشيدن لباس ناچار نباشد، بايد به دستوري كه براي برهنگان گفته شد نماز را به جا آورد.

(مساله 851) اگر چيزي ندارد كه در نماز عورت خود را با آن بپوشاند، واجب است اگر چه به كرايه يا خريداري باشد، تهيه نمايد ولي اگر تهيه آن بقدري پول لازم دارد كه نسبت به دارايي او زياد است، يا طوري است كه اگر پول را به مصرف لباس برساند، بحال او ضرر دارد مختار است به دستوري كه براي برهنگان گفته شد نماز بخواند، يا تحمل ضرر كند وبا لباس نماز بخواند.

(مساله 852) كسي كه لباس ندارد اگر ديگري لباس به او ببخشد يا عاريه دهد، چنانچه قبول كردن آن براي او مشقت نداشته باشد، بايد قبول كند بلكه اگر عاريه

ص: 190

كردن يا طلب بخشش براي او سخت نيست، بايد از كسي كه لباس دارد، طلب بخشش يا عاريه نمايد.

(مساله 853) پوشيدن لباسي كه پارچه يا رنگ يا دوخت آن براي كسي كه مي خواهد آن را بپوشد معمول نيست وموجب توهين يا شهرت او مي شود حرام است، ولي اگر با آن لباس نماز بخواند اشكال ندارد.

(مساله 854) احتياط واجب آن است كه مرد لباس زنانه و زن لباس مردانه نپوشد، ولي اگر با آن لباس نماز بخواند اشكال ندارد.

(مساله 855) كسي كه بايد خوابيده نماز بخواند، اگر برهنه باشد و لحاف او نجس يا ابريشم خالص يا از اجزا حيوان حرام گوشت باشد، احتياط واجب آن است كه در نماز، خود را با آن نپوشاند.

مواردي كه لازم نيست بدن و لباس نمازگزار پاك باشد

(مساله 856) در سه صورت اگر بدن يا لباس نمازگزار نجس باشد، نماز او صحيح است:

اول - آن كه بواسطه زخم يا جراحت يا دملي كه در بدن او است، لباس يا بدنش به خون آلوده شده باشد.

دوم - آن كه بدن يا لباس او به مقدار كمتر از درهم - كه تقريبا به اندازه يك اشرفي مي شود - به خون آلوده باشد.

سوم - آن كه ناچار باشد با بدن يا لباس نجس نماز بخواند.

و در دو صورت اگر فقط لباس نمازگزار نجس باشد، نماز او صحيح است:

اول - آن كه لباسهاي كوچك او مانند جوراب و عرقچين نجس باشد.

دوم - آن كه لباس زني كه پرستار بچه است نجس شده باشد واحكام اين پنج صورت مفصلا در مسائل بعد گفته مي شود.

(مساله 857) اگر در بدن يا

ص: 191

لباس نمازگزار، خون زخم يا جراحت يا دمل باشد چنانچه طوري است كه آب كشيدن بدن يا لباس يا عوض كردن لباس براي بيشتر مردم سخت است، تا وقتي كه زخم يا جراحت يا دمل خوب نشده مي تواند با آن خون نماز بخواند. و همچنين است اگر چركي كه با خون بيرون آمده يا دوايي كه روي زخم گذاشته اند ونجس شده، در بدن يا لباس او باشد.

(مساله 858) اگر خون بريدگي يا زخمي كه به زودي خوب مي شود و شستن آن آسان است، واز درهم زياد تر است در بدن يا لباس نمازگزار باشد، نماز او باطل است.

(مساله 859) اگر جايي از بدن يا لباس كه با زخم فاصله دارد، به رطوبت زخم نجس شود، جايز نيست با آن نماز بخواند. ولي اگر مقداري از بدن يا لباس كه معمولا به رطوبت زخم آلوده مي شود، به رطوبت آن نجس شود، نماز خواندن با آن مانعي ندارد.

(مساله 860) اگر از زخمي كه توي دهان وبيني ومانند اينها است، خوني به بدن يا لباس برسد در صورتي كه زياد تر از متعارف تجاوز به اطراف نكرده باشد نماز با آن صحيح است، اگر چه احتياط آن است كه با آن نماز نخواند و همچنين است خون بواسير در صورتي كه دانه هايش بيرون نباشد، واما با خون بواسيري كه دانه هاي آن بيرون است مي شود نماز خواند و مراعات اين احتياط لازم نيست.

(مساله 861) كسي كه بدنش زخم است، اگر در بدن يا لباس خود خوني كه بيشتر از درهم است ببيند و نداند از زخم است يا

ص: 192

خون ديگر احتياط اين است كه با آن نماز نخواند.

(مساله 862) اگر چند زخم در بدن باشد وبه طوري نزديك هم باشند كه يك زخم حساب شود، تا وقتي همه خوب نشده اند، نماز خواندن با خون آنها اشكال ندارد ولي اگر بقدري از هم دور باشند كه هركدام يك زخم حساب شود، هر كدام كه خوب شد، بايد براي نماز، بدن ولباس را از خون آن آب بكشد اگر مجموع زيادتر از درهم باشد.

(مساله 863) اگر سر سوزني خون سگ يا خوك يا كافر، يا مردار، يا حيوان حرام گوشت يا حيض و بنابر احتياط خون نفاس يا استحاضه در بدن، يا لباس نمازگزار باشد نماز او باطل است. ولي خونهاي ديگر مثل خون بدن انسان يا خون حيوان حلال گوشت اگر چه در چند جاي بدن ولباس باشد در صورتي كه روي هم كمتر از درهم باشد، - كه تقريبا به اندازه يك اشرفي مي شود - نماز خواندن با آن اشكال ندارد.

(مساله 864) خوني كه به لباس بي آستر بريزد و به پشت آن برسد، يك خون حساب مي شود ولي اگر پشت آن، جدا خوني شود وبواسطه اتصال يك خون حساب نشود، بايد هر كدام را جدا حساب نمود پس اگر خوني كه در پشت وروي لباس است روي هم كمتر از درهم باشد، نماز با آن صحيح و اگر بيشتر باشد، نماز با آن باطل است.

(مساله 865) اگر خون، روي لباسي كه آستر دارد بريزد وبه آستر آن برسد و يا به آستر بريزد وروي لباس خوني شود، بايد هر كدام را جدا حساب نمود، پس

ص: 193

اگر خون روي لباس وآستر، كمتر از درهم باشد، نماز با آن صحيح و اگر بيشتر باشد نماز با آن باطل است.

(مساله 866) اگر خون بدن يا لباس كمتر از درهم باشد ورطوبتي به آن برسد درصورتي كه خون ورطوبتي كه به آن رسيده به اندازه درهم يا بيشتر شود واطراف را آلوده كند، نماز با آن باطل است بلكه اگر رطوبت وخون به اندازه درهم، هم نشود واطراف را هم آلوده نكند، نماز خواندن با آن اشكال دارد مگر آن كه آب در خون مستهلك شود.

(مساله 867) اگر بدن يا لباس خوني نشود ولي بواسطه رسيدن به خون، نجس شود - اگرچه مقداري كه نجس شده كمتر از درهم باشد - نمي شود با آن نماز خواند.

(مساله 868) اگر خوني كه در بدن يا لباس است كمتر از درهم باشد و نجاست ديگري به آن برسد - مثلا يك قطره بول روي آن بريزد - نماز خواندن با آن جايز نيست.

(مساله 869) اگر لباسهاي كوچك نمازگزار مثل عرقچين و جوراب كه نمي شود با آنها عورت را پوشانيد نجس باشد - چنانچه از مردار، يا حيوان حرام گوشت درست نشده باشد - نماز با آنها صحيح است و نيز اگر با انگشتر نجس نماز بخواند اشكال ندارد.

(مساله 870) احتياط مستحب آن است كه چيز نجس كه ساتر عورت نباشد مانند دستمال وكليد وچاقوي نجس همراه نمازگزار نباشد.

(مساله 871) مادري كه پرستار بچه است وبيشتر از يك لباس ندارد، چنانچه نتواند لباس ديگر بخرد، يا كرايه كند و يا عاريه نمايد، هر گاه شبانه روزي يك مرتبه لباس خود

ص: 194

را آب بكشد، اگر چه تا روز ديگر لباسش به بول بچه نجس شود مي تواند با آن لباس نماز بخواند، ولي احتياط واجب آن است كه لباس خود را طرف عصر براي نماز ظهر وعصر آب بكشد و نيز اگر بيشتر از يك لباس دارد ولي ناچار است كه همه آنها را بپوشد، چنانچه شبانه روزي يك مرتبه همه آنها را آب بكشد كافي است و در اين كه پرستار بچه اگر مادر او نباشد اين حكم را داشته باشد اشكال است.

(مساله 872) مردي كه پرستار بچه است اگر لباسش به بول بچه نجس شود نمي تواند با آن لباس نماز بخواند.

مستحبات لباس نمازگزار

(مساله 873) چند چيز در لباس نمازگزار مستحب است كه از آن جمله است:عمامه با تحت الحنك، پوشيدن عبا ولباس سفيد و پاكيزه ترين لباسها واستعمال بوي خوش و دست كردن انگشتر عقيق.

مكروهات لباس نمازگزار

(مساله 874) چند چيز در لباس نمازگزار مكروه است واز آن جمله است:پوشيدن لباس سياه و چرك و تنگ و لباس شرابخوار و لباس كسي كه از نجاست پرهيز نمي كند ولباسي كه نقش صورت دارد و نيز باز بودن تكمه هاي لباس و دست كردن انگشتري كه نقش صورت دارد مكروه مي باشد.

مكان نمازگزار

مكان نمازگزار نه شرط دارد: شرط اول: آن كه مباح باشد.

(مساله 875) نماز خواندن در ملك غصبي اگرچه روي فرش و تخت و مانند اينها باشد، باطل است ولي نماز خواندن در زير سقف غصبي و خيمه غصبي مانعي ندارد، اگر تصرف در سقف يا خيمه صدق ننمايد.

(مساله 876) نماز خواندن در ملكي كه منفعت آن مال ديگري است، بدون اجازه صاحب

ص: 195

منفعت باطل است، مثلا در خانه اجاره اي اگر صاحب خانه يا ديگري بدون اجازه كسي كه آن خانه را اجاره كرده نماز بخواند، باطل است و همچنين است اگر در ملكي كه ديگري در آن حقي دارد نماز بخواند، مثلا اگر ميت وصيت كرده باشد كه ثلث مال او را به مصرفي برسانند، تا وقتي ثلث را جدا نكنند، نمي شود در ملك او نماز خواند.

(مساله 877) كسي كه در مسجد نشسته و يا رحل گذاشته اگر ديگري جاي او را غصب كند و در آن جا نماز بخواند باطل است.

(مساله 878) اگر در جايي كه نمي داند غصبي است نماز بخواند وبعد از نماز بفهمد، يا در جايي كه غصبي بودن آن را فراموش كرده نماز بخواند وبعد از نماز يادش بيايد، نماز او صحيح است ولي كسي كه خودش جايي را غصب كرده، اگر فراموش كند و در آنجا نماز بخواند، نمازش باطل است بنابر احتياط.

(مساله 879) اگر بداند جايي غصبي است ولي نداند كه در جاي غصبي نماز باطل است و در آنجا نماز بخواند، نماز او باطل مي باشد.

(مساله 880) كسي كه ناچار است نماز واجب را سواره بخواند چنانچه حيوان سواري يا زين آن غصبي باشد نماز او باطل است، و همچنين است اگر بخواهد برآن حيوان نماز مستحبي بخواند.

(مساله 881) كسي كه در ملكي با ديگري شريك است اگر سهم او جدا نباشد بدون اجازه شريكش نمي تواند در آن ملك تصرف كند ونماز بخواند.

(مساله 882) اگر با عين پولي كه خمس و زكات آن را نداده ملكي بخرد، تصرف او در

ص: 196

آن ملك حرام ونمازش هم در آن باطل است.

(مساله 883) اگر صاحب ملك به زبان، اجازه نماز خواندن بدهد و انسان بداندكه قلبا راضي نيست، نماز خواندن در ملك او باطل است و اگر اجازه ندهد و انسان يقين كند كه قلبا راضي است نماز صحيح است.

(مساله 884) تصرف در ملك ميتي كه خمس يا زكات بدهكار است، حرام و نماز در آن باطل است، ولي اگر بدهي او را بدهند يا ضامن شوند كه ادا نمايند، به نحوي كه دين از عهده ميت ساق ط شود، جايز است و اگر عين زكات يا خمس در مال ميت موجود باشد فقط تصرف و نماز در آن عين قبل از ادا جايز نيست ولي تصرف ونماز در غير آن اشكال ندارد.

(مساله 885) تصرف در ملك ميتي كه به مردم بدهكار است، حرام و نماز در آن باطل است ولي اگر ضامن شوند كه قرضهاي او را بپردازند، يا اين كه طلبكار و وصي ميت، اجازه بدهند، تصرف ونماز در ملك او مانعي ندارد و اگر ميت بدهكار افرادي است كه حاكم شرع بر آنها ولايت دارد، اذن حاكم معتبر است.

(مساله 886) اگر ميت قرض نداشته باشد ولي بعضي از ورثه او صغير يا ديوانه يا غايب باشند، تصرف در ملك او بدون اذن ولي شرعي حرام و نماز درآن باطل است.

(مساله 887) نماز خواندن در مسافرخانه و حمام و مانند اينها كه براي واردين آماده است اشكال ندارد، ولي در غير اين قبيل جاها در صورتي مي شود نماز خواند، كه مالك آن اجازه بدهد، يا حرفي بزند كه معلوم شود،

ص: 197

يا اطمينان حاصل شود كه براي نماز خواندن اذن داده است، مثل اين كه به كسي اجازه دهد در ملك او بنشيند وبخوابد، كه از اينها فهميده مي شود براي نماز خواندن هم اذن داده است.

(مساله 888) در زمين بسيار وسيعي كه براي بيشتر مردم مشكل است موقع نماز از آنجا به جاي ديگر بروند، بي اجازه مالك مي شود نماز خواند ولي اگر بداند كه مالك زمين راضي نيست احوط آن است كه در آنجا نماز نخواند.

شرط دوم: آن كه مكان نمازگزار بي حركت باشد.

(مساله 889) مكان نمازگزار بايد بي حركت باشد و اگر بواسطه تنگي وقت يا جهت ديگر ناچار باشد در جايي كه حركت دارد، مانند اتومبيل و كشتي وترن نماز بخواند، بقدري كه ممكن است بايد استقرار و قبله را رعايت نمايد و اگر آنها از قبله بطرف ديگر حركت كنند، بطرف قبله برگردد.

(مساله 890) نماز خواندن در اتومبيل و كشتي و ترن و مانند اينها، وقتي ايستاده اند مانعي ندارد.

(مساله 891) روي خرمن گندم وجو ومانند اينها كه نمي شود بي حركت ماند نماز باطل است.

شرط سوم: آن كه در جايي نماز بخواند كه احتمال بدهد مي تواند در آنجا نماز را تمام كند.

(مساله 892) بنابر احتياط، در جايي نماز بخواند كه اطمينان داشته باشد نماز را تمام مي كند و در جايي كه بواسطه احتمال باد و باران و زيادي جمعيت و مانند اينها اطمينان ندارد كه بتواند نماز را تمام كند، احتياط آن است كه نماز نخواند هر چند با احتمال امكان تمام كردن نماز، خواندن نماز جايز است ولي با

ص: 198

اطمينان به عدم امكان نماز صحيح نيست.

شرط چهارم: آن كه در جايي كه ماندن در آن حرام است، مثلا زير سقفي كه نزديك است خراب شود نماز نخواند.

(مساله 893) نماز در جايي كه تار ومانند آن استعمال مي كنند باطل است.

(مساله 894) بودن مرد و زن نامحرم در اطاقي كه كسي در آنجا نيست و كسي هم نمي تواند وارد شود حرام است ونمازشان هم در آنجا صحيح نيست ولي اگر يكي از آنان مشغول نماز باشد و ديگري كه با او نامحرم است وارد شود نماز او اشكال ندارد.

(مساله 895) مكروه است زن در نماز جلوتر از مرد يا محاذي با او بايستد وبهتر است طوري بايستد كه جاي سجده او كمي از جاي ايستادن مرد عقب تر باشد.

(مساله 896) اگر زن برابر مرد يا جلوتر بايستد نماز هر دو صحيح است چه با هم وارد نماز شوند يا به ترتيب، بلي ثواب نماز هر كدام كه بعد مشغول نماز شده اند كمتر است ولي بنابراحتياط موكد سزاوار است در صورتي كه هر دو با هم وارد نماز شوند، هر دو و در صورتي كه به ترتيب وارد شده باشند كسي كه بعد وارد شده نماز را اعاده نمايد.

(مساله 897) اگر بين مرد و زن، ديوار، يا پرده، يا چيز ديگري باشد كه يكديگر را نبينند، يا بين آنان اقلا ده ذراع كه تقريبا پنج ذرع مي شود، فاصله باشد، چنانچه زن برابر مرد يا جلوتر از او باشد نماز هر دو صحيح است وكراهت هم ندارد و همچنين است اگر مكان يكي از آنان بقدري بلند باشد

ص: 199

كه نگويند، زن جلوتر از مرد يا برابر او ايستاده است.

شرط پنجم: آن كه روي چيزي كه ايستادن ونشستن روي آن حرام است، مثل فرشي كه اسم خدا بر آن نوشته شده نماز نخواند.

شرط ششم: آن كه در جايي كه سقف آن كوتاه است ونمي تواند در آنجا راست بايستد، يا به اندازه اي كوچك است كه جاي ركوع و سجود ندارد، نماز نخواند و اگر ناچار شود كه در چنين جايي نماز بخواند، بايد بقدري كه ممكن است قيام و ركوع وسجود را به جا آورد.

شرط هفتم: آن كه مساوي يا جلوتر از قبر پيغمبر وائمه (عليه السلام)نماز نخواند.

(مساله 898) بنابر احتياط واجب بايد جلوتر يا مساوي با قبر پيغمبر و امام (ع)نماز نخواند.

(مساله 899) اگر در موقع نماز چيزي مانند ديوار بين نمازگزار و قبر مطهر باشد كه بي احترامي نشود اشكال ندارد، ولي فاصله شدن صندوق شريف و ضريح وپارچه اي كه روي آن افتاده كافي نيست.

(مساله 900) احتياط واجب آن است كه در خانه كعبه و بر بام آن نماز واجب نخوانند، ولي در حال ناچاري اشكال ندارد.

(مساله 901) خواندن نماز مستحب در خانه كعبه وبر بام آن اشكال ندارد بلكه مستحب است در داخل خانه مقابل هر ركني دو ركعت نماز بخوانند.

شرط هشتم: آن كه مكان نمازگزار اگر نجس است بطوري تر نباشد كه رطوبت آن به بدن يا لباس او برسد، ولي جايي كه پيشاني را بر آن مي گذارد اگر نجس باشد، اگرچه خشك هم باشد نماز باطل است واحتياط مستحب آن است كه مكان نمازگزار اصلا نجس نباشد.

شرط

ص: 200

نهم: آن كه جاي پيشاني نمازگزار از جاي زانوها و سر انگشتان پاي او بيش از چهار انگشت بسته پست تر يا بلند تر نباشد و تفصيل اين مساله در احكام سجده گفته مي شود. جاهايي كه نماز خواندن در آنها مستحب است (مساله 902) در شرع مقدس اسلام بسيار سفارش شده است، كه نماز را در مسجد بخوانند و بهتر از همه مسجدها مسجد الحرام است وبعد از آن مسجد پيغمبر (صلي الله عليه و اله) و بعد از آن مسجد كوفه، وبعد از آن مسجد بيت المقدس، و بعد از آن مسجد جامع هر شهر، و بعد از آن مسجد محله و بعد از آن مسجد بازار است.

(مساله 903) براي زن نماز خواندن درخانه بلكه در صندوقخانه و اطاق عقب بهتر است.

(مساله 904) نماز در حرم ائمه (عليه السلام)مستحب بلكه بهتر از مسجد است ونماز در حرم مطهر حضرت امير المومنين (عليه السلام)برابر با دويست هزار نماز است.

(مساله 905) زياد رفتن به مسجد و رفتن در مسجدي كه نمازگزار ندارد، مستحب است و همسايه مسجد اگر عذري نداشته باشد، مكروه است در غير مسجد نماز بخواند.

(مساله 906) مستحب است انسان با كسي كه در مسجد حاضر نمي شود غذا نخورد و در كارها با او مشورت نكند و همسايه او نشود و از او زن نگيرد و به او زن ندهد. جاهايي كه نماز خواندن در آنها مكروه است

(مساله 907) نماز خواندن در چند جا مكروه است و از آن جمله است: حمام، زمين نمك زار، مقابل انسان، مقابل دري كه باز است، در جاده و خيابان و

ص: 201

كوچه اگر براي كساني كه عبور مي كنند زحمت نباشد و چنانچه زحمت باشد حرام ونماز باطل است، مقابل آتش و چراغ و در آشپزخانه وهر جا كه كوره آتش باشد، مقابل چاه وگودالي كه محل بول باشد، روبروي عكس و مجسمه چيزي كه روح دارد مگر آن كه روي آن پرده بكشند، در اطاقي كه جنب در آن باشد، در جايي كه عكس باشد اگر چه رو بروي نمازگزار نباشد، مقابل قبر، روي قبر، بين دو قبر و در قبرستان.

(مساله 908) كسي كه در محل عبور مردم نماز مي خواند، يا كسي روبروي او است مستحب است جلوي خود چيزي بگذارد و اگر چوب يا ريسماني هم باشد كافي است.

احكام مسجد

(مساله 909) نجس كردن زمين وسقف و بام و طرف داخل ديوار مسجد حرام است وهر كس بفهمد كه نجس شده است بايد فورا نجاست آن را برطرف كند واحتياط واجب آن است كه طرف بيرون ديوار مسجد را هم نجس نكنند و اگر نجس شود نجاستش را بر طرف نمايند.

(مساله 910) اگر نتواند مسجد را تطهير نمايد. يا كمك لازم داشته باشد وپيدا نكند، تطهير مسجد بر او واجب نيست ولي بنابر احتياط واجب، بايد به كسي كه مي تواند تطهير كند اطلاع دهد.

(مساله 911) اگر جايي از مسجد نجس شود وتطهير آن بدون كندن يا خراب كردن مقدار كمي از آن ممكن نباشد، بايد آنجا را بكنند يا خراب نمايند وپر كردن وساختن آن قسمت هم واجب نيست مگر اين كه خود كسي كه نجس كرده خراب كند كه در اين صورت بنابر احتياط بايد آن قسمت را بسازد

ص: 202

و يا پر كند. و اگر مسجد به نحوي نجس شده باشد كه براي تطهير آن ناچار باشند تمام مسجد را خراب كنند، خراب كردن آن جايز نيست، چنانچه متبرعي هم باشد كه بعد از تخريب آن را بسازد، جايز بودن خراب كردن آن مشكل است ولي اگر ممكن است بايد ظاهر آن را بنابر احتياط تطهير نمايند، و اگر چيزي مانند آجر مسجد كه ممكن است آن را برگرداند، نجس شود، بايد بعد از تطهير آن را به مسجد بر گرداند.

(مساله 912) اگر مسجدي را غصب كنند وبه جاي آن خانه ومانند آن بسازند، يا به طوري خراب شود كه نماز خواندن در آن ممكن نباشد، باز هم نجس كردن آن حرام وتطهير آن واجب است.

(مساله 913) نجس كردن حرم ائمه (عليه السلام)حرام است و اگر نجس شود چنانچه نجس ماندن آن بي احترامي باشد، تطهير آن واجب است، بلكه احتياط واجب آن است كه اگر بي احترامي هم نباشد آن را تطهير كنند.

(مساله 914) اگر حصير مسجد نجس شود، بايد آن را آب بكشند، ولي چنانچه نجاست حصير بي احترامي به مسجد باشد و بواسطه آب كشيدن، خراب مي شود وبريدن جاي نجس بهتر است، بايد آن را ببرند.

(مساله 915) بردن عين نجس - مانند خون - در مسجد اگر بي احترامي به مسجد باشد حرام است بلكه احتياط مستحب آن است كه اگر بي احترامي هم نباشد، عين نجس را در مسجد نبرند و نيز بردن چيزي كه نجس شده، در صورتي كه بي احترامي به مسجد باشد، حرام است.

(مساله 916) اگر مسجد را براي روضه خواني

ص: 203

چادر بزنند و فرش كنند و سياهي بكوبند و اسباب چاي در آن ببرند، در صورتي كه اين كارها به مسجد ضرر نرساند ومانع نماز خواندن نشود، اشكال ندارد.

(مساله 917) زينت كردن مسجد به طلا حرام است بنابر احتياط واجب، و هم چنين است نقش كردن مسجد به صورت چيزهايي كه مثل انسان و حيوان روح دارد، و نقاشي چيزهايي كه روح ندارد، مثل گل و بوته مكروه است.

(مساله 918) اگر مسجد خراب هم بشود نمي توانند آن را بفروشند، يا داخل ملك و جاده نمايند.

(مساله 919) فروختن در وپنجره وچيزهاي ديگر مسجد حرام است و اگر مسجد خراب شود، بايد اينها را صرف تعمير همان مسجد كنند وچنانچه بدرد آن مسجد نخورد، بايد در مسجد ديگر مصرف شود ولي اگر بدرد مسجدهاي ديگر هم نخورد، مي توانند آن را بفروشند و پول آن را اگر ممكن است صرف تعمير همان مسجد وگرنه صرف تعمير مسجد ديگر نمايند.

(مساله 920) ساختن مسجد وتعمير مسجدي كه نزديك به خرابي مي باشد مستحب است و اگر مسجد به صورتي درآيد كه تعمير آن ممكن نباشد مي توانند آن را خراب كنند ودوباره بسازند بلكه مي توانند مسجدي را كه خراب نشده، براي احتياج مردم خراب كنند وبزرگتر بسازند.

(مساله 921) تميز كردن مسجد و روشن كردن چراغ در آن مستحب است و كسي كه مي خواهد مسجد برود، مستحب است خود را خوشبو كند ولباس پاكيزه وقيمتي بپوشد وته كفش خودرا وارسي كند كه نجاستي به آن نباشد وموقع داخل شدن به مسجد اول پاي راست و موقع بيرون آمدن، اول پاي چپ را

ص: 204

بگذارد و همچنين مستحب است از همه زودتر به مسجد آيد واز همه ديرتر از مسجد بيرون برود.

(مساله 922) وقتي انسان وارد مسجد مي شود، مستحب است دو ركعت نماز به قصد تحيت واحترام مسجد بخواند و اگر نماز واجب يا مستحب ديگري هم بخواند كافي است.

(مساله 923) خوابيدن در مسجد، اگر انسان ناچار نباشد وصحبت كردن راجع به كارهاي دنيا و مشغول صنعت شدن و خواندن شعري كه نصيحت ومانند آن نباشد مكروه است و نيز مكروه است آب دهان و بيني واخلاط سينه را در مسجد بيندازدو گمشده اي را طلب كند وصداي خود را بلند كند ولي بلند كردن صدا براي اذان مانعي ندارد.

(مساله 924) راه دادن بچه وديوانه به مسجد مكروه است وكسي كه پياز و سير ومانند اينها خورده كه بوي دهانش مردم را اذيت مي كند مكروه است به مسجد برود.

اذان و اقامه

(مساله 925) براي مرد و زن مستحب است پيش از نمازهاي واجب يوميه اذان واقامه بگويند، ولي پيش از نمازهاي واجب غير يوميه مثل نماز آيات، مستحب است سه مرتبه بگويند: (الصلاه).

(مساله 926) مستحب است در روز اولي كه بچه به دنيا مي آيد يا پيش از آن كه بند نافش بيفتد، در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه بگويند.

(مساله 927) اذان هيجده جمله است: (اللّه اكبر) چهار مرتبه، (اشهد ان لا اله الا اللّه)، (اشهد ان محمدا رسول اللّه)، (حي علي الصلاه)، (حي علي الفلاح)، (حي علي خير العمل)، (اللّه اكبر)، (لا اله الا اللّه) هر يك دو مرتبه.

اقامه هفده جمله است يعني: دو مرتبه (اللّه اكبر) از

ص: 205

اول اذان و يك مرتبه (لا اله الا اللّه) از آخر آن كم مي شود وبعد از گفتن (حي علي خير العمل) بايد دو مرتبه (قد قامت الصلاه) اضافه نمود.

(مساله 928) (اشهد ان عليا ولي اللّه) جزو اذان واقامه نيست، ولي خوب است بعد از (اشهد ان محمدا رسول اللّه،) به قصد قربت گفته شود.

ترجمه اذان و اقامه (اللّه اكبر) خداي تعالي بزرگتر از آن است كه او را وصف كنند.

(اشهد ان لا اله الا اللّه) شهادت مي دهم كه نيست خدايي جز خداي يكتا و بي همتا.

(اشهد ان محمدا رسول اللّه) شهادت مي دهم كه حضرت محمد بن عبداللّه (صلي الله عليه و اله) پيغمبر و فرستاده خداست.

(اشهد ان عليا امير المومنين ولي اللّه) شهادت مي دهم كه حضرت علي (عليه السلام)اميرالمومنين و ولي خدا بر همه خلق است.

(حي علي الصلاه،) بشتاب براي نماز.

(حي علي الفلاح،) بشتاب براي رستگاري.

(حي علي خير العمل،) بشتاب براي بهترين كارها كه نماز است.

(قد قامت الصلاه) به تحقيق نماز برپا شد.

(لا اله الا اللّه) نيست خدايي مگر خداي يكتا وبي همتا.

(مساله 929) بين جمله هاي اذان و اقامه بايد خيلي فاصله نشود و اگر بين آنها بيشتر از معمول فاصله بيندازد، بايد دوباره آن را از سر بگيرد.

(مساله 930) اگر در اذان و اقامه صدا را در گلو بيندازد، چنانچه غنا شود، يعني: به طور آوازه خواني كه در مجالس لهو و بازيگري معمول است اذان و اقامه را بگويد حرام است و اگر غنا نشود مكروه مي باشد.

(مساله 931) اذان عصر و عشا از كسي

ص: 206

كه بين ظهر و عصر و مغرب و عشا جمع مي كند ساق ط مي شود خواه در موارد استحباب جمع باشد - مثل نماز عصر روز جمعه، و نماز عصر روز عرفه كه روز نهم ذيحجه است در عرفات، و نماز عشا شب عيد قربان براي كسي كه در مشعر الحرام است، و خواه مثل زن مستحاضه يا كسي باشد كه نمي تواند از بيرون آمدن بول و غايط خودداري كند و جمع بين نماز ظهر وعصر و نماز مغرب و عشا مي نمايد، يا غير اين موارد باشد كه به هر حال اذان عصرو عشا در صورت جمع مذكور ساقط مي شود هر چند سقوط در عصر روز عرفه در عرفات و در عشا شب عيد قربان در مشعر به طور عزيمت است، و در عصر روز جمعه اگر بخواهد اذان بگويد رجاءً بگويد و در غير اين سه مورد سقوط به نحو رخصت است فقط مستحاضه و مسلوس احتياط را به نگفتن اذان ترك نكنند و درصورتي اذان ساقط مي شود، كه با نماز قبلي هيچ فاصله نشود، يا فاصله كمي بين آنها باشد، و فاصله شدن نافله كافي است براي عدم سقوط اذان بنابر اقوي.

(مساله 932) اگر براي نماز جماعتي اذان و اقامه گفته باشند، كسي كه با آن جماعت نماز مي خواند، نبايد براي نماز خود اذان و اقامه بگويد.

(مساله 933) اگر براي خواندن نماز جماعت به مسجد برود و ببيند جماعت تمام شده، تا وقتي كه صفها به هم نخورده وجمعيت متفرق نشده، مي تواند براي نماز خود، اذان و اقامه نگويد.

(مساله 934) در جايي كه

ص: 207

عده اي مشغول نماز جماعت اند، يا نماز آنان تازه تمام شده و صفها به هم نخورده است، اگر انسان بخواهد فرادي يا با جماعت ديگري كه برپا مي شود نماز بخواند با شش شرط اذان و اقامه از او ساقط مي شود:

اول - آن كه نماز جماعت در مسجد باشد و اگر در مسجد نباشد، رجاءً بگويد.

دوم - آن كه براي آن نماز اذان و اقامه گفته باشند.

سوم - آن كه نماز جماعت باطل نباشد.

چهارم - آن كه نماز او و نماز جماعت در يك مكان باشد، پس اگر نماز جماعت، داخل مسجد باشد واو بخواهد در بام مسجد نماز بخواند، مستحب است اذان واقامه بگويد.

پنجم - آن كه نماز او و نماز جماعت هر دو ادا باشد.

ششم - آن كه وقت نماز جماعت مشترك باشد، مثلا هر دو نماز ظهر، يا هر دو نماز عصر بخوانند، يا نمازي كه به جماعت خوانده مي شود، نماز ظهر باشد واو نماز عصر بخواند، يا او نماز ظهر بخواند و جماعت نماز عصر باشد.

(مساله 935) اگر در يكي از شرطهايي كه در مساله قبل گفته شد شك كند چنانچه رجاءً اذان و اقامه بگويد مطابق با احتياط عمل كرده است.

(مساله 936) كسي كه اذان و اقامه ديگري را مي شنود مستحب است هر قسمتي راكه مي شنود آهسته بگويد.

(مساله 937) كسي كه اذان و اقامه ديگري را شنيده، چه با او گفته باشد يا نه، درصورتي كه بين آن اذان و اقامه و نمازي كه مي خواهد بخواند، زياد فاصله نشده باشد مي تواند براي نماز خود

ص: 208

اذان و اقامه نگويد.

(مساله 938) اگر مرد اذان زن را با قصد لذت بشنود، اذان او ساقط نمي شود بلكه اگر قصد لذت هم نداشته باشد، ساقط شدن اذان اشكال دارد.

(مساله 939) هرگاه اذان و اقامه را فراموش كند ومشغول نماز شود اگر تا وارد ركوع ركعت اول نشده، يادش آمد، مي تواند نماز را رها كرده و پس از گفتن اذان و اقامه نماز را دوباره شروع كند.

(مساله 940) اقامه بايد بعد از اذان گفته شود واگر قبل از اذان بگويند صحيح نيست.

(مساله 941) اگر كلمات اذان واقامه را بدون ترتيب بگويد، مثلا (حي علي الفلاح) را پيش از (حي علي الصلاه) بگويد، بايد از جايي كه ترتيب به هم خورده دوباره بگويد.

(مساله 942) بايد بين اذان و اقامه فاصله ندهد و اگر بين آنها بقدري فاصله دهد، كه اذاني را كه گفته اذان اين اقامه حساب نشود، مستحب است دوباره اذان و اقامه را بگويد و نيز اگر بين اذان و اقامه و نماز بقدري فاصله دهد كه اذان و اقامه آن نماز حساب نشود، مستحب است دوباره براي آن نماز اذان و اقامه بگويد.

(مساله 943) اذان و اقامه بايد به عربي صحيح گفته شود، پس اگر به عربي غلط بگويد، يا به جاي حرفي حرف ديگر بگويد، يا مثلا ترجمه آنها را به فارسي بگويد صحيح نيست.

(مساله 944) اذان و اقامه بايد بعد از داخل شدن وقت نماز گفته شود و اگر عمدا يا از روي فراموشي پيش از وقت بگويد باطل است.

(مساله 945) اگر پيش از گفتن اقامه شك كند كه اذان گفته

ص: 209

يا نه، بايد اذان را بگويد، ولي اگر مشغول اقامه شود وشك كند كه اذان گفته يا نه، گفتن اذان لازم نيست.

(مساله 946) اگر در بين اذان يا اقامه پيش از آن كه قسمتي را بگويد شك كند كه قسمت پيش از آن را گفته يا نه، بايد قسمتي را كه در گفتن آن شك كرده بگويد، ولي اگر در حال گفتن قسمتي از اذان يا اقامه شك كند كه آنچه پيش از آن است گفته يا نه، گفتن آن لازم نيست.

(مساله 947) مستحب است انسان در موقع گفتن اذان، رو به قبله بايستد وبا وضو يا غسل باشد ودستها را به گوش بگذارد و صدا را بلند نمايد و بكشد و بين جمله هاي اذان كمي فاصله دهد وبين آنها حرف نزند، و اما در اقامه بايد با طهارت باشد بلكه بنابر احتياط لازم رو به قبله وايستاده باشد.

(مساله 948) مستحب است بدن انسان در موقع گفتن اقامه آرام باشد وآن را از اذان آهسته تر بگويد وجمله هاي آن را به هم نچسباند ولي به اندازه اي كه بين جمله هاي اذان فاصله مي دهد، بين جمله هاي اقامه فاصله ندهد.

(مساله 949) مستحب است بين اذان و اقامه يك قدم بردارد، يا قدري بنشيند، يا سجده كند، يا ذكر بگويد، يا دعا بخواند، يا قدري ساكت باشد، يا حرفي بزند يا دو ركعت نماز بخواند ولي حرف زدن بين اذان و اقامه نماز صبح و نماز خواندن بين اذان و اقامه نماز مغرب مستحب نيست.

(مساله 950) مستحب است كسي را كه براي گفتن اذان معين مي كنند، عادل

ص: 210

ووقت شناس وصدايش بلند باشد واذان را در جاي بلند بگويد.

واجبات نماز

واجبات نماز يازده چيز است:

اول - نيت.

دوم - قيام، يعني: ايستادن.

سوم - تكبيره الاحرام، يعني: گفتن (اللّه اكبر) در اول نماز.

چهارم - ركوع.

پنجم - سجود.

ششم - قرائت.

هفتم - ذكر.

هشتم - تشهد.

نهم - سلام.

دهم - ترتيب.

يازدهم - موالات، يعني: پي در پي بودن اجزا نماز.

(مساله 951) بعضي از واجبات نماز ركن است، يعني: اگر انسان آنها را به جا نياورد، يا در نماز اضافه كند، عمدا يا اشتباها، نماز باطل مي شود و بعضي ديگر ركن نيست، يعني: اگر عمدا كم يا زياد شود، نماز باطل مي شود وچنانچه اشتباها كم يا زياد گردد، نماز باطل نمي شود.

اركان نماز

پنج چيز است:

اول - نيت.

دوم -تكبيره الاحرام ولي زياد شدن سهوي آن بنابر احتياط موجب باطل شدن نماز است بنابراين، احتياط، اتمام نماز و اعاده آن است.

سوم -قيام در موقع گفتن تكبيره الاحرام وقيام متصل به ركوع، يعني:ايستادن پيش از ركوع.

چهارم - ركوع.

پنجم - دو سجده از يك ركعت.

نيت

(مساله 952) انسان بايد نماز را به نيت قربت، يعني، براي انجام فرمان خداوند عالم به جا آورد ولازم نيست نيت را از قلب خود بگذراند يا مثلا به زبان بگويد كه چهار ركعت نماز ظهر مي خوانم قربه الي اللّه بلكه در نماز احتياط، احتياط لازم نگفتن به زبان است.

(مساله 953) اگر در نماز ظهر يا نماز عصر نيت كند كه چهار ركعت نماز مي خوانم ومعين نكند ظهر است يا عصر، نماز او باطل است و نيز كسي

ص: 211

كه مثلا قضاي نماز ظهر بر او واجب است، اگر در وقت نماز ظهر بخواهد آن نماز قضايا نماز ظهر را بخواند، بايد نمازي را كه مي خواند، در نيت معين كند.

(مساله 954) انسان بايد از اول تا آخر نماز به نيت خود باقي باشد، پس اگر در بين نماز بطوري غافل شود كه اگر بپرسند چه مي كني؟ نداند چه بگويد نمازش باطل است.

(مساله 955) انسان بايد فقط براي انجام امر خداوند عالم نماز بخواند، پس كسي كه ريا كند يعني، براي نشان دادن به مردم نماز بخواند، نمازش باطل است خواه فقط براي مردم باشد، يا خدا و مردم هر دو را در نظر بگيرد.

(مساله 956) اگر قسمتي از نماز را هم براي غير خدا به جا آورد، نماز باطل است، چه آن قسمت، واجب باشد مثل حمد و سوره، چه مستحب باشد مانند قنوت، ولكن در مستحب احتياط لازم آن است كه نماز را تمام ودوباره اعاده نمايد بلكه اگر تمام نماز را براي خدا به جا آورد ولي براي نشان دادن به مردم در جاي مخصوصي مثل مسجد يا در وقت مخصوصي مثل اول وقت، يا به طرز مخصوصي مثلا با جماعت نماز بخواند نمازش باطل است.

تكبيره الاحرام

(مساله 957) گفتن (اللّه اكبر) در اول هر نماز واجب وركن است، و بايد حروف (اللّه) وحروف (اكبر) ودو كلمه (اللّه) و (اكبر) را پشت سر هم بگويد و نيز بايد اين دو كلمه به عربي صحيح گفته شود و اگر به عربي غلط بگويد، يا مثلا ترجمه آن را به فارسي بگويد صحيح نيست.

(مساله 958) احتياط واجب آن است

ص: 212

كه تكبيره الاحرام نماز را به چيزي كه پيش ازآن مي خواند، مثلا به اقامه يا به دعايي كه پيش از تكبير مي خواند نچسباند.

(مساله 959) اگر انسان بخواهد اللّه اكبر را به چيزي كه بعد از آن مي خواند مثلا به بسم اللّه الرحمن الرحيم بچسباند بايد را اكبر را با پيش بخواند.

(مساله 960) موقع گفتن تكبيره الاحرام بايد بدن آرام باشد و اگر عمدا در حاليكه بدنش حركت دارد، تكبيره الاحرام را بگويد باطل است.

(مساله 961) تكبير و حمد و سوره و ذكر و دعا را بايد طوري بخواند كه خودش بشنود و اگر بواسطه سنگيني يا كري گوش ياسر و صداي زياد نمي شنود، بايد طوري بگويد، كه اگر مانعي نباشد بشنود.

(مساله 962) كسي كه لال است يا زبان او مرضي دارد كه نمي تواند اللّه اكبر را درست بگويد، بايد بهر طور كه مي تواند بگويد و اگر هيچ نمي تواند بگويد، بايد در قلب خود بگذراند وبراي تكبير اشاره كند و زبانش را هم اگر مي تواند حركت دهد.

(مساله 963) مستحب است بعد از تكبيره الاحرام بگويد: يا محسن قد اتاك المسي وقد امرت المحسن ان يتجاوز عن المسي انت المحسن وانا المسي بحق محمد وآل محمد صل علي محمد وآل محمد وتجاوز عن قبيح ما تعلم مني. يعني: اي خدايي كه به بندگان احسان مي كني بنده گنه كار به در خانه تو آمده وتو امر كرده اي كه نيكوكار از گناهكار بگذرد، تو نيكوكاري و من گناهكار، به حق محمد وآل محمد (ع)رحمت خود را بر محمد وآل محمد (عليه السلام)بفرست واز بديهايي

ص: 213

كه مي داني از من سرزده بگذر.

(مساله 964) مستحب است موقع گفتن تكبير اول نماز وتكبيرهاي بين نماز دستها را تا مقابل گوشها بالا ببرد.

(مساله 965) اگر شك كند كه تكبيره الاحرام را گفته يا نه، چنانچه مشغول خواندن چيزي شده، به شك خود اعتنا نكند و اگر چيزي نخوانده، بايد تكبير را بگويد.

(مساله 966) اگر بعد از گفتن تكبيره الاحرام شك كند كه آن را صحيح گفته يا نه، چنانچه مشغول خواندن چيزي شده به شك خود اعتنا نكند و همچنين است اگر چيزي نخوانده ولكن احتياط مستحب آن است كه در اين صورت نماز را تمام كند ودوباره بخواند.

قيام ايستادن

(مساله 967) قيام در موقع گفتن تكبيره الاحرام وقيام پيش از ركوع كه آن را قيام متصل به ركوع مي گويند ركن است، ولي قيام در موقع خواندن حمد و سوره و قيام بعد از ركوع ركن نيست واگر كسي آن را از روي فراموشي ترك كند نمازش صحيح است.

(مساله 968) واجب است پيش از گفتن تكبير وبعد از آن مقداري بايستد تا يقين كند كه در حال ايستادن تكبير گفته است.

(مساله 969) اگر ركوع را فراموش كند وبعد از حمد وسوره بنشيند ويادش بيايد كه ركوع نكرده بايد بايستد وبه ركوع رود و اگر بدون اين كه بايستد بحال خميدگي به ركوع بر گردد، چون قيام متصل به ركوع را به جا نياورده، نماز او باطل است.

(مساله 970) موقعي كه براي تكبيره الاحرام يا قرائت ايستاده است، بايد بدن را حركت ندهد و به طرفي خم نشود و بجايي تكيه نكند ولي اگر از روي ناچاري باشد،

ص: 214

يا در حال خم شدن براي ركوع پاها را حركت دهد اشكال ندارد.

(مساله 971) اگر موقعي كه ايستاده، از روي فراموشي بدن را حركت دهد يا به طرفي خم شود يا بجايي تكيه كند، اشكال ندارد ولي در قيام موقع گفتن تكبيره الاحرام وقيام متصل به ركوع اگر از روي فراموشي هم باشد، بنابر احتياط مستحب، نماز را تمام كند و دوباره بخواند.

(مساله 972) احتياط واجب آن است كه در موقع ايستادن، هر دو پا روي زمين باشد، ولي لازم نيست سنگيني بدن روي هر دو پا باشد و اگر روي يك پا هم باشد اشكال ندارد.

(مساله 973) كسي كه مي تواند درست بايستد، اگر پاها را خيلي باز بگذارد بحدي كه به او ايستاده نگويند نمازش باطل است.

(مساله 974) موقعي كه انسان در نماز مشغول خواندن چيزي است حتي موقع گفتن ذكرهاي مستحبي نماز، بايد بدنش آرام باشد ودر موقعي كه مي خواهد كمي جلو يا عقب رود، يا كمي بدن را بطرف راست يا چپ حركت دهد، بايد چيزي نگويد ولي بحول اللّه وقوته اقوم واقعد را بايد در حال برخاستن بگويد.

(مساله 975) اگر در حال حركت بدن ذكر بگويد، مثلا موقع رفتن به ركوع يا رفتن به سجده تكبير بگويد، چنانچه آن را به قصد ذكري كه در نماز دستور داده اند بگويد، بايد احتياطا نماز را دوباره بخواند و اگر به اين قصد نگويد، بلكه بخواهد ذكري گفته باشد نماز صحيح است.

(مساله 976) حركت دادن دست و انگشتان در موقع خواندن حمد و سوره اشكال ندارد اگر چه احتياط مستحب آن است كه آنها را

ص: 215

هم حركت ندهد.

(مساله 977) اگر موقع خواندن حمد و سوره، يا خواندن تسبيحات بي اختيار بقدري حركت كند كه از حال آرام بودن بدن خارج شود، احتياط واجب آن است كه بعد از آرام گرفتن بدن، آنچه را در حال حركت خوانده دوباره بخواند.

(مساله 978) اگر در بين نماز از ايستادن عاجز شود، بايد بنشيند و اگر از نشستن هم عاجز شود، بايد بخوابد، ولي تا بدنش آرام نگرفته بايد چيزي نخواند.

(مساله 979) تا انسان مي تواند ايستاده نماز بخواند، نبايد بنشيند مثلا كسي كه در موقع ايستادن، بدنش حركت مي كند، يا مجبور است به چيزي تكيه دهد، يا بدنش را كج كند، يا خم شود يا پاها را بيشتر از معمول باز بگذارد، بايد بهر طور كه مي تواند بايستد و نماز بخواند ولي اگر به هيچ قسم حتي مثل حال ركوع هم نتواند بايستد، بايد راست بنشيند ونشسته نماز بخواند.

(مساله 980) تا انسان مي تواند بنشيند نبايد خوابيده نماز بخواند و اگر نتواند راست بنشيند، بايد هر طور كه مي تواند بنشيند و اگر به هيچ قسم نمي تواند بنشيند بايد بطوري كه در احكام قبله گفته شد، به پهلوي راست بخوابد و اگر نمي تواند به پهلوي چپ و اگر آنهم ممكن نيست به پشت بخوابد، بطوريكه كف پاهاي او رو به قبله باشد.

(مساله 981) كسي كه نشسته نماز مي خواند، اگر بعد از خواندن حمد و سوره بتواند بايستد، وركوع را ايستاده به جا آورد، بايد بايستد و از حال ايستاده به ركوع برود و اگر نتواند، بايد ركوع را هم نشسته به جا آورد.

ص: 216

مساله 982) كسي كه خوابيده نماز مي خواند، اگر در بين نماز بتواند بنشيند بايد مقداري را كه مي تواند، نشسته بخواند و نيز اگر مي تواند بايستد، بايد مقداري را كه مي تواند، ايستاده بخواند ولي تا بدنش آرام نگرفته، بايد چيزي نخواند.

(مساله 983) كسي كه نشسته نماز مي خواند اگر در بين نماز بتواند بايستد بايد مقداري را كه مي تواند، ايستاده بخواند ولي تا بدنش آرام نگرفته، بايد چيزي نخواند.

(مساله 984) كسي كه مي تواند بايستد اگر بترسد كه بواسطه ايستادن، مريض شود يا ضرري به او برسد، مي تواند نشسته نماز بخواند و اگر از نشستن هم بترسد، مي تواند خوابيده نماز بخواند.

(مساله 985) اگر انسان احتمال بدهد كه تا آخر وقت بتواند ايستاده نماز بخواند بنابر احتياط لازم بايد نماز را تاخير بيندازد. پس اگر نتوانست بايستد، درآخر وقت مطابق وظيفه اش نماز به جا آورد.

(مساله 986) مستحب است درحال ايستادن بدن را راست نگهدارد، شانه ها را پايين بيندازد، دستها را روي رانها بگذارد، انگشتها را به هم بچسباند، جاي سجده را نگاه كند، سنگيني بدن را به طور مساوي روي دو پا بيندازد، با خضوع وخشوع باشد پاها را پس وپيش نگذارد، اگر مرد است پاها را از سه انگشت باز تا يك وجب فاصله دهد و اگر زن است پاها را به هم بچسباند.

قرائت

(مساله 987) در ركعت اول و دوم نمازهاي واجب يوميه، انسان بايد اول حمد وبعد از آن يك سوره تمام بخواند، و دو سوره والضحي و الم نشرح و همچنين دو سوره فيل و لايلاف در نماز يك سوره

ص: 217

حساب مي شود.

(مساله 988) اگر وقت نماز تنگ باشد، يا انسان ناچار شود كه سوره را نخواند مثلا بترسد كه اگر سوره را بخواند، دزد يا درنده يا چيز ديگري به او صدمه بزند، نبايد سوره را بخواند.

(مساله 989) اگر عمدا سوره را پيش از حمد بخواند نمازش باطل است و اگر اشتباها سوره را پيش از حمد بخواند و در بين آن يادش بيايد، بايد سوره را رها كندو بعد از خواندن حمد، سوره را از اول بخواند.

(مساله 990) اگر حمد و سوره يا يكي از آنها را فراموش كند وبعد از رسيدن به ركوع بفهمد، نمازش صحيح است.

(مساله 991) اگر پيش از آن كه براي ركوع خم شود، بفهمد كه حمد و سوره را نخوانده، بايد بخواند و اگر بفهمد سوره را نخوانده بايد فقط سوره را بخواند ولي اگر بفهمد حمد تنها را نخوانده بايد اول حمد و بعد از آن دوباره سوره را بخواند و نيز اگر خم شود وپيش از آن كه به ركوع برسد، بفهمد حمد و سوره، يا سوره تنها، ياحمد تنها را نخوانده، بايد بايستد و به همين دستور عمل نمايد.

(مساله 992) اگر در نماز فريضه يكي از چهار سوره اي را كه آيه سجده دارد و در مساله 361 گفته شد، عمدا بخواند نمازش باطل است.

(مساله 993) اگر اشتباها مشغول خواندن سوره اي شود كه سجده واجب دارد چنانچه پيش از رسيدن به آيه سجده بفهمد بايد آن سوره را رها كند و سوره ديگر بخواند واگر بعد از خواندن آيه سجده بفهمد بنابر احتياط براي سجده واجب اشاره كند

ص: 218

و سوره را تمام كند وبعد يك سوره ديگر احتياطا به قصد قربت مطلقه بخواند وبه ركوع رود و نماز را تمام كند وبعد از نماز بنابر احتياط سجده آن را به جا آورد.

(مساله 994) اگر در نماز آيه سجده را بشنود، نمازش صحيح است و بنابر احتياط براي سجده واجب اشاره كند وبعد از نماز هم سجده را به جا آورد.

(مساله 995) در نماز مستحب خواندن سوره لازم نيست، اگر چه آن نماز بواسطه نذر كردن واجب شده باشد، ولي در بعضي از نمازهاي مستحبي مثل نماز وحشت كه سوره مخصوصي دارد، اگر بخواهد به دستور آن نماز رفتار كرده باشد، بايد همان سوره را بخواند.

(مساله 996) در نماز جمعه ودر نماز ظهر روز جمعه مستحب است در ركعت اول بعد از حمد، سوره جمعه و در ركعت دوم بعد از حمد، سوره منافقين بخواند و اگر مشغول يكي از اينها شود، بنابر احتياط واجب نمي تواند آن را رها كند و سوره ديگر بخواند.

(مساله 997) اگر بعد از حمد مشغول خواندن سوره توحيد يا سوره كافرون شود، نمي تواند آن را رها كند و سوره ديگر بخواند ولي در نماز جمعه و نماز ظهر روز جمعه اگر از روي فراموشي به جاي سوره جمعه و منافقين، يكي از اين دو سوره را بخواند، تا به نصف نرسيده، مي تواند آن را رها كند و سوره جمعه و منافقين را بخواند.

(مساله 998) اگر در نماز جمعه يا نماز ظهر روز جمعه عمدا سوره توحيد يا سوره كافرون بخواند، اگر چه به نصف نرسيده باشد، بنابر احتياط واجب نمي تواند

ص: 219

رها كند و سوره جمعه ومنافقين را بخواند.

(مساله 999) اگر در نماز، غير سوره توحيد و كافرون، سوره ديگري بخواند، تا به نصف نرسيده مي تواند رها كند و سوره ديگر بخواند و بنابر احتياط ما بين نصف وثلث آن را رها نكند و پس از اين كه به دو ثلث رسيد عدول جايز نيست.

(مساله 1000) اگر مقداري از سوره را فراموش كند، يا از روي ناچاري مثلا بواسطه تنگي وقت يا جهت ديگر نشود آن را تمام نمايد، مي تواند آن سوره را رها كند وسوره ديگر بخواند، اگر چه از نصف گذشته باشد، يا سوره اي را كه مي خوانده توحيد، يا كافرون باشد.

(مساله 1001) بر مرد واجب است حمد و سوره نماز صبح و مغرب و عشا را بلند بخواند وبر مرد وزن واجب است حمد وسوره نماز ظهر وعصر را آهسته بخوانند.

(مساله 1002) مرد بايد در نماز صبح و مغرب و عشا مواظب باشد كه تمام كلمات حمد و سوره حتي حرف آخر آنها را بلند بخواند.

(مساله 1003) زن مي تواند حمد و سوره نماز صبح ومغرب و عشا را بلند يا آهسته بخواند، ولي اگر نامحرم صدايش را بشنود، بنابر احتياط واجب بايد آهسته بخواند.

(مساله 1004) اگر در جايي كه بايد نماز را بلند بخواند، عمدا آهسته بخواند يا در جايي كه بايد آهسته بخواند، عمدا بلند بخواند، نمازش باطل است ولي اگر از روي فراموشي يا ندانستن مساله باشد صحيح است و اگر در بين خواندن حمد و سوره هم بفهمد اشتباه كرده، لازم نيست مقداري را كه خوانده دوباره بخواند.

(مساله 1005)

ص: 220

اگر كسي در خواندن حمد و سوره بيشتر از معمول صدايش را بلند كند، مثل آن كه آنها را با فرياد بخواند، نمازش باطل است.

(مساله 1006) انسان بايد نماز را ياد بگيرد كه غلط نخواند و كسي كه به هيچ قسم نمي تواند صحيح آن را ياد بگيرد، بايد هر طور كه مي تواند، بخواند و احتياط لازم آن است كه نماز را به جماعت به جا آورد مگر آن كه بر او حرج باشد.

(مساله 1007) كسي كه حمد و سوره و چيزهاي ديگر نماز را به خوبي نمي داند ومي تواند ياد بگيرد، چنانچه وقت نماز وسعت دارد، بايد ياد بگيرد و اگر وقت تنگ است بنابراحتياط واجب در صورتي كه ممكن باشد، بايد نمازش رابه جماعت بخواند.

(مساله 1008) مزد گرفتن براي ياد دادن واجبات نماز حرام است بنابر احتياط واجب. ولي براي مستحبات آن اشكال ندارد.

(مساله 1009) اگر يكي از كلمات حمد يا سوره را نداند يا عمدا آن را نگويد يا به جاي حرفي حرف ديگر بگويد مثلا به جاي ض ظ بگويد، يا جايي كه بايد بدون زير وزبر خوانده شود، زير وزبر بدهد، يا تشديد را نگويد نماز او باطل است.

(مساله 1010) اگر انسان كلمه اي را صحيح بداند ودر نماز همان طور بخواند وبعد بفهمد غلط خوانده، بايد دوباره نماز را بخواند و اگر وقت گذشته قضا نمايد.

(مساله 1011) اگر زير وزبر كلمه اي را نداند يا نداند مثلا كلمه اي به س است يابه ص، بايد ياد بگيرد وچنانچه دو جور يا بيشتر بخواند، مثل آن كه در اهدنا الصراط المستقيم، مستقيم

ص: 221

را يك مرتبه با سين ويك مرتبه با صاد بخواند، نمازش باطل است.

(مساله 1012) اگر در كلمه اي واو باشد وحرف قبل از واو در آن كلمه پيش داشته باشد وحرف بعد از واو در آن كلمه همزه باشد مثل كلمه سو بايد آن واو را مد بدهد يعني آن را بكشد و همچنين اگر در كلمه اي الف باشد وحرف بعد از الف درآن كلمه همزه باشد مثل ج بايد الف آن را بكشد و نيز اگر در كلمه اي ي باشد وحرف پيش از ي در آن كلمه زير داشته باشد وحرف بعد از ي درآن كلمه همزه باشد مثل جي بايد ي را بامد بخواند و اگر بعد از اين واو و الف و يا، به جاي همزه حرفي باشد كه ساكن است يعني زير وزبر وپيش ندارد باز هم بايد اين سه حرف را با مد بخواند، مثلا در ولا الضالين كه بعد از الف، حرف لام ساكن است، بايد الف آن را بامد بخواند وچنانچه به دستوري كه گفته شد رفتار نكند، احتياط آن است كه نماز را تمام كند ودوباره بخواند.

(مساله 1013) احتياط آن است كه در نماز وقف به حركت و وصل به سكون ننمايد. و معني وقف به حركت آن است كه زير يا زبر يا پيش آخر كلمه اي را بگويد و بين آن كلمه و كلمه بعد فاصله دهد مثلا بگويد الرحمن الرحيم وميم رحيم را زير بدهد وبعد قدري فاصله دهد وبگويد مالك يوم الدين و معني وصل به سكون آن است كه زير يا زبر يا پيش كلمه اي را نگويد

ص: 222

و آن كلمه را به كلمه بعد بچسباند مثل آن كه بگويد الرحمن الرحيم وميم الرحيم را زير ندهد وفورا مالك يوم الدين را بگويد.

(مساله 1014) در ركعت سوم وچهارم نماز مي تواند فقط يك حمد بخواند، يا يك مرتبه تسبيحات اربعه بگويد يعني بگويد، سبحان اللّه والحمد للّه ولا اله الا اللّه واللّه اكبر وبهتر آن است كه اين تسبيحات را سه مرتبه بگويد و مي تواند در يك ركعت حمد ودر ركعت ديگر تسبيحات بگويد وبهتر است در هر دو ركعت تسبيحات بخواند.

(مساله 1015) در تنگي وقت بايد تسبيحات اربعه را يك مرتبه بگويد و در وسعت وقت يك مرتبه كافي است، لكن سزاوار است ترك نشود سه مرتبه مگر در ضرورت.

(مساله 1016) بر مرد وزن واجب است كه در ركعت سوم و چهارم نماز، حمد يا تسبيحات را آهسته بخوانند.

(مساله 1017) اگر در ركعت سوم وچهارم حمد بخواند، بنابر احتياط واجب بايد بسم اللّه آن را هم آهسته بگويد.

(مساله 1018) كسي كه نمي تواند تسبيحات را ياد بگيرد يا درست بخواند، بايد در ركعت سوم وچهارم حمد بخواند.

(مساله 1019) اگر در دو ركعت اول نماز بخيال اين كه در دو ركعت آخر است تسبيحات بگويد، چنانچه پيش از ركوع بفهمد، بايد حمد و سوره را بخواند و اگر در ركوع يا بعد از ركوع بفهمد، نمازش صحيح است.

(مساله 1020) اگر در دو ركعت آخر نماز بخيال اين كه در دو ركعت اول است حمد بخواند، يا در دو ركعت اول نماز با گمان اين كه در دو ركعت آخر است حمد بخواند، چه پيش از

ص: 223

ركوع بفهمد چه بعد از آن نمازش صحيح است.

(مساله 1021) اگر در ركعت سوم يا چهارم مي خواست حمد بخواند تسبيحات به زبانش آمد، يا مي خواست تسبيحات بخواند حمد به زبانش آمد، بايد آن را رها كند ودوباره حمد يا تسبيحات را بخواند ولي اگر قصدش خواندن چيزي بوده كه به زبانش آمده اگر چه بواسطه عادت باشد، مي تواند همان را تمام كند و نمازش صحيح است.

(مساله 1022) كسي كه عادت دارد، در ركعت سوم وچهارم تسبيحات بخواند اگر با غفلت از عادت خود به قصد اداي وظيفه، حمد بخواند كفايت مي كند.

(مساله 1023) در ركعت سوم وچهارم مستحب است بعد از تسبيحات استغفار كند، مثلا بگويد: استغفر اللّه ربي واتوب اليه يا بگويد: اللهم اغفر لي. و كسي كه مشغول استغفار است، اگر شك كند كه حمد يا تسبيحات را خوانده يا نه چنانچه خود را در استغفار بعد از حمد يا تسبيحات ببيند بايد به شك خود اعتنا ننمايد والا بايد حمد يا تسبيحات را بخواند و نيز اگر نمازگزار پيش از خم شدن براي ركوع درحالي كه مشغول استغفار نيست شك كند كه حمد يا تسبيحات را خوانده يا نه بايد حمد يا تسبيحات را بخواند.

(مساله 1024) اگر در ركوع ركعت سوم يا چهارم يا در حال رفتن به ركوع شك كند كه حمد يا تسبيحات خوانده يا نه، به شك خود اعتنا نكند.

(مساله 1025) هرگاه بعد از تمام شدن آيه يا كلمه اي شك كند كه آن را درست گفته يا نه تا داخل در ركن بعد نشده مي تواند برگردد واحتياطا آن آيه

ص: 224

يا كلمه را به طور صحيح بگويد ولي اگر جز بعدي ركن باشد مثلا در ركوع شك كند كه سوره را درست خوانده يا نه نمي تواند برگردد و بايد به شك خود اعتنا نكند.

(مساله 1026) مستحب است در ركعت اول، پيش از خواندن حمد بگويد: اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم و در ركعت اول ودوم نماز ظهر و عصر بسم اللّه الرحمن الرحيم را بلند بگويد و نيز مستحب است در تمام نمازها حمد و سوره را شمرده بخواند و در آخر هر آيه وقف كند، يعني: آن را به آيه بعد نچسباند ودر حال خواندن حمد و سوره به معناي آيه توجه داشته باشد و اگر نماز را به جماعت مي خواند بعد از تمام شدن حمد امام و اگر فرادي مي خواند، بعد از آن كه حمد خودش تمام شد، بگويد: الحمد للّه رب العالمين، وبعد از خواندن سوره توحيد، يك، يا دو، يا سه مرتبه كذلك اللّه ربي يا سه مرتبه كذلك اللّه ربنا بگويد، وبعد از خواندن سوره، كمي صبر كند، بعد تكبير پيش از ركوع را بگويد، يا قنوت را بخواند.

(مساله 1027) مستحب است در تمام نمازها در ركعت اول سوره قدر و در ركعت دوم، سوره توحيد را بخواند.

(مساله 1028) مكروه است انسان در تمام نمازهاي يك شبانه روز سوره توحيد را نخواند.

(مساله 1029) خواندن سوره توحيد به يك نفس مكروه است.

(مساله 1030) سوره اي را كه در ركعت اول خوانده مكروه است در ركعت دوم بخواند ولي اگر سوره توحيد را در هر دو ركعت بخواند مكروه نيست.

ركوع

(مساله 1031) در هر

ص: 225

ركعت بعد از قرائت بايد به اندازه اي خم شود كه بتواند دست را به زانو بگذارد واين عمل را ركوع مي گويند.

(مساله 1032) اگر به اندازه ركوع خم شود، ولي دستها را به زانو نگذارد اشكال ندارد، اگر چه احتياط مستحب اين است كه دستها را به زانو بگذارد.

(مساله 1033) هرگاه ركوع را به طور غير معمول به جا آورد، مثلا به چپ يا راست خم شود، اگر چه دستهاي او به زانو برسد، صحيح نيست.

(مساله 1034) خم شدن بايد به قصد ركوع باشد، پس اگر به قصد كار ديگر - مثلا براي كشتن جانور خم شود - نمي تواند آن را ركوع حساب كند بلكه بايد بايستد ودوباره براي ركوع خم شود وبه واسطه اين عمل، ركن زياد نشده ونماز باطل نمي شود.

(مساله 1035) كسي كه دست يا زانوي او با دست و زانوي ديگران فرق دارد، مثلا دستش خيلي بلند است كه اگر كمي خم شود به زانو مي رسد، يا زانوي او پايين تر از مردم ديگر است كه بايد خيلي خم شود تا دستش به زانو برسد، بايد به اندازه معمول خم شود.

(مساله 1036) كسي كه نشسته ركوع مي كند، بايد بقدري خم شود كه صورتش مقابل زانوها برسد وبهتر است بقدري خم شود كه صورت نزديك جاي سجده برسد.

(مساله 1037) احتياط مستحب آن است كه در ركوع، سه مرتبه سبحان اللّه يا يك مرتبه سبحان ربي العظيم وبحمده بگويد، هر چند ظاهر اين است كه گفتن هر ذكري كه به اين مقدار باشد مثل سه مرتبه اللّه اكبر كفايت مي كند، ولي در

ص: 226

تنگي وقت و درحال ناچاري گفتن يك سبحان اللّه كافي است.

(مساله 1038) ذكر ركوع بايد به عربي صحيح گفته شود، و مستحب است آن راسه يا پنج يا هفت مرتبه بلكه بيشتر بگويند.

(مساله 1039) در ركوع بايد به مقدار ذكر واجب بدن آرام باشد، و در ذكر مستحب هم اگر آن را بقصد ذكري كه براي ركوع دستور داده اند، بگويد بنابر احتياط واجب، آرام بودن بدن لازم است.

(مساله 1040) اگر موقعي كه ذكر واجب ركوع را مي گويد، بي اختيار بقدري حركت كند كه از حال آرام بودن بدن خارج شود، بايد بعد از آرام گرفتن بدن دوباره ذكر را بگويد، ولي اگر كمي حركت كند كه از حال آرام بودن بدن خارج نشود، يا انگشتان را حركت دهد اشكال ندارد.

(مساله 1041) اگر پيش از آن كه به مقدار ركوع خم شود وبدن آرام گيرد عمدا ذكر ركوع را بگويد، بايد بعد از رسيدن به ركوع وآرام گرفتن بدن دوباره ذكر را بگويد، وبنابر احتياط لازم نماز را پس از اتمام، اعاده نمايد، و اگر بهمان ذكر اول اكتفا نمايد نماز باطل است.

(مساله 1042) اگر پيش از تمام شدن ذكر واجب، عمدا سر از ركوع بردارد نمازش باطل است، و اگر سهوا سر بردارد، چنانچه پيش از آن كه از حال ركوع خارج شود، يادش بيايد كه ذكر ركوع را تمام نكرده، بايد در حال آرامي بدن دوباره ذكر را بگويدو اگر بعد از آن كه از حال ركوع خارج شد يادش بيايد، نماز او صحيح است.

(مساله 1043) اگر نتواند به مقدار ذكر در ركوع بماند، احتياط واجب

ص: 227

آن است كه بقيه آن را در حال برخاستن بگويد.

(مساله 1044) اگر بواسطه مرض ومانند آن در ركوع آرام نگيرد، نماز صحيح است ولي بايد پيش از آن كه از حال ركوع خارج شود، ذكر واجب را بگويد.

(مساله 1045) هرگاه نتواند به اندازه ركوع خم شود، بايد به چيزي تكيه دهد وركوع كند و اگر موقعي هم كه تكيه داده نتواند به طور معمول ركوع كند، بايد به هر اندازه مي تواند، خم شود ودر اين صورت احتياط لازم آن است كه نماز را دوباره بخواند، و ركوع آن را نشسته به جا آورد، و اگر هيچ نتواند خم شود بايد موقع ركوع بنشيند ونشسته ركوع كند واحتياط لازم آن است كه نماز ديگري هم بخواند، و براي ركوع آن با سر اشاره نمايد.

(مساله 1046) كسي كه مي تواند ايستاده نماز بخواند، اگر در حال ايستاده يا نشسته نتواند ركوع كند، بايد ايستاده نماز بخواند وبراي ركوع با سر اشاره كند و اگر نتواند اشاره كند، بايد به نيت ركوع چشم ها را هم بگذارد وذكر آن را بگويد، و به نيت برخاستن از ركوع چشمها را باز كند و اگر از اين هم عاجز است، بايد در قلب نيت ركوع كند، و ذكر آن را بگويد.

(مساله 1047) كسي كه نمي تواند ايستاده يا نشسته ركوع كند وبراي ركوع فقط مي تواند در حالي كه نشسته است كمي خم شود، يا در حالي كه ايستاده است با سر اشاره كند، بايد ايستاده نماز بخواند، و براي ركوع با سر اشاره نمايد، و احتياط مستحب آن است كه نماز ديگري هم بخواند،

ص: 228

و موقع ركوع آن بنشيند، و هر قدر مي تواند براي ركوع خم شود.

(مساله 1048) اگر بعد از رسيدن به حد ركوع سر بردارد، و دو مرتبه به اندازه ركوع خم شود، يا بعد از آن كه به اندازه ركوع خم شود، بقدري خم شود كه از اندازه ركوع بگذرد و دوباره به ركوع برگردد، نمازش باطل است.

(مساله 1049) بعد از تمام شدن ذكر ركوع، بايد راست بايستد وبعد از آن كه بدن آرام گرفت به سجده رود، و اگر عمدا پيش از ايستادن، يا پيش از آرام گرفتن بدن به سجده رود، نمازش باطل است.

(مساله 1050) اگر ركوع را فراموش كند وپيش از آن كه به سجده برسد، يادش بيايد، بايد بايستد بعد به ركوع رود، و چنانچه بحالت خميدگي به ركوع برگردد، نمازش باطل است.

(مساله 1051) اگر بعد از آن كه براي سجده دوم پيشاني به زمين رسيد، يادش بيايد كه ركوع نكرده نمازش باطل است. ولي تا داخل سجده دوم نشده اگر يادش بيايد كه ركوع نكرده، بايد بايستد و ركوع را به جا آورد وبعد از تمام شدن نماز براي زيادي سجده احتياطا دو سجده سهو به جا آورد، و اگر احتياطا نماز را دوباره بخواند بهتر است.

(مساله 1052) مستحب است پيش از رفتن به ركوع در حالي كه راست ايستاده تكبير بگويد، و در ركوع زانوها را به عقب دهد، و پشت را صاف نگهدارد، و گردن را بكشد، و مساوي پشت نگهدارد، و بين دو قدم را نگاه كند، و پيش از ذكر يا بعد ازآن صلوات بفرستد، و بعد از آن كه از

ص: 229

ركوع برخاست و راست ايستاد در حال آرامي بدن بگويد: سمع اللّه لمن حمده.

(مساله 1053) مستحب است در ركوع زن دست را از زانو بالاتر بگذارد، و زانوها را به عقب ندهد.

سجود

(مساله 1054) نمازگزار بايد در هر ركعت از نمازهاي واجب و مستحب، بعد از ركوع دو سجده كند وسجده آن است كه پيشاني وكف دو دست وسر دو زانو وسر دو انگشت بزرگ پا را بر زمين بگذارد.

(مساله 1055) دو سجده از يك ركعت با هم ركن است، كه اگر كسي در نمازواجب عمدا يا از روي فراموشي هر دو را ترك كند، يا دو سجده اضافه نمايد، نمازش باطل است.

(مساله 1056) اگر عمدا يك سجده كم يا زياد كند، نمازش باطل مي شود. و اگر سهوا يك سجده كم كند، حكم آن بعدا در مسائل 1260 تا 1271 گفته خواهد شد.

(مساله 1057) اگر پيشاني را عمدا يا سهوا به زمين نگذارد، سجده نكرده است، اگر چه جاهاي ديگر به زمين برسد. ولي اگر پيشاني را به زمين بگذارد، و سهوا جاهاي ديگر را به زمين نرساند، يا سهوا ذكر نگويد سجده صحيح است.

(مساله 1058) احتياط مستحب آن است كه در سجده، سه مرتبه سبحان اللّه يا يك مرتبه سبحان ربي الاعلي وبحمده بگويد، هر چند ظاهر اين است كه اكتفا به گفتن هر ذكري كه به اين مقدار باشد، مثل سه مرتبه اللّه اكبر جايز است، و بايد اين كلمات به عربي صحيح گفته شود، و مستحب است سبحان ربي الاعلي وبحمده را سه يا پنج يا هفت مرتبه بگويد.

(مساله 1059) در سجده بايد به مقدار

ص: 230

ذكر واجب بدن آرام باشد، و موقع گفتن ذكر مستحب هم اگر آن را بقصد ذكري كه براي سجده دستور داده اند بگويد، آرام بودن بدن لازم است.

(مساله 1060) اگر پيش از آن كه پيشاني به زمين برسد يا پيش از آن كه بدن آرام بگيرد، عمدا ذكر سجده را بگويد، بايد بعد از رسيدن پيشاني به زمين وآرام گرفتن بدن دوباره ذكر را بگويد، وبنابر احتياط لازم نماز را پس از اتمام، اعاده نمايد و اگر به همان ذكر اول اكتفا نمايد نماز باطل است. و همچنين اگر پيش از تمام شدن ذكر عمدا سر از سجده بردارد، نماز باطل است.

(مساله 1061) اگر پيش از آن كه پيشاني به زمين برسد، و بدن آرام گيرد، سهوا ذكر سجده را بگويد، و پيش از آن كه سر از سجده بردارد، بفهمد اشتباه كرده است، بايد دوباره در حال آرام بودن، ذكر را بگويد.

(مساله 1062) اگر بعد از آن كه سر از سجده برداشت، بفهمد كه پيش از آرام گرفتن بدن ذكر را گفته، يا پيش از آن كه ذكر سجده تمام شود، سر برداشته، نمازش صحيح است.

(مساله 1063) اگر موقعي كه ذكر سجده را مي گويد، يكي از هفت عضو را عمدا از زمين بردارد، احتياط لازم آن است كه بعد از آرام گرفتن همه اعضا دوباره ذكر واجب را بگويد، و نماز را تمام كند و اعاده نمايد، ولي موقعي كه مشغول گفتن ذكر نيست، اگر غير پيشاني جاهاي ديگر را از زمين بردارد ودوباره بگذارد، اشكال ندارد.

(مساله 1064) اگر پيش از تمام شدن ذكر سجده سهوا پيشاني را

ص: 231

از زمين بردارد نمي تواند دوباره به زمين بگذارد، و بايد آن را يك سجده حساب كند. ولي اگر جاهاي ديگر را سهوا از زمين بردارد، بايد دو مرتبه به زمين بگذارد، و ذكر را بگويد.

(مساله 1065) بعد از تمام شدن ذكر سجده اول، بايد بنشيند تا بدن آرام گيرد ودوباره به سجده رود.

(مساله 1066) جاي پيشاني نمازگزار بايد از جاي زانوها وسر انگشتان پاي اوبلندتر از چهار انگشت بسته نباشد. بلكه احتياط واجب آن است كه جاي پيشاني او از جاي انگشتان وسر زانوهايش از چهار انگشت بسته پست تر نيز نباشد.

(مساله 1067) در زمين سراشيب كه سراشيبي آن درست معلوم نيست، اگر جاي پيشاني نمازگزار از جاي انگشتان پا وسر زانوهاي او مختصري بيش از چهار انگشت بسته بلندتر باشد، اشكال ندارد.

(مساله 1068) اگر پيشاني را به چيزي بگذارد كه از جاي انگشتان پا و سر زانوهاي او بلند تر از چهار انگشت بسته است، چنانچه بلندي آن بقدري است كه نمي گويند در حال سجده است، بايد سر را بردارد وبه چيزي كه بلندي آن به اندازه چهار انگشت بسته يا كمتر است، بگذارد و اگر بلندي آن بقدري است كه مي گويند درحال سجده است، احتياط واجب آن است كه پيشاني را از روي آن چيزي كه بلندي آن به اندازه چهار انگشت بسته يا كمتر است بكشد، و اگر كشيدن پيشاني ممكن نيست، بنابر احتياط واجب بايد نماز را تمام كند ودوباره بخواند.

(مساله 1069) بايد بين پيشاني وآنچه بر آن سجده مي كند، چيزي نباشد. پس اگر مهر بقدري چرك باشد كه پيشاني بخود مهر

ص: 232

نرسد، سجده باطل است. ولي اگر مثلا رنگ مهر تغيير كرده باشد، اشكال ندارد.

(مساله 1070) در سجده بايد كف هر دو دست را بر زمين بگذارد، ولي در حال ناچاري پشت دست هم مانعي ندارد. و اگر پشت دست ممكن نباشد، بايد مچ دست را بگذارد. و چنانچه آن را هم نتواند، بايد تا آرنج هر جا را كه مي تواند بر زمين بگذارد. و اگر آن هم ممكن نيست، گذاشتن بازو كافي است.

(مساله 1071) در سجده بايد سر دو انگشت بزرگ پا را به زمين بگذارد، و اگر انگشتان ديگر پا يا روي پا را به زمين بگذارد، وسر دو انگشت بزرگ رابه زمين نگذارد، يا بواسطه بلند بودن ناخن، سر شست به زمين نرسد، نماز باطل است. وكسي كه بواسطه ندانستن مساله نمازهاي خود را اينطور خوانده، بايد بنابر احتياط لازم دوباره بخواند.

(مساله 1072) كسي كه مقداري از شست پايش بريده، بايد بقيه آن را به زمين بگذارد و اگر چيزي از آن نمانده، يا اگر مانده خيلي كوتاه است، احتياط لازم آن است كه همان را به زمين بگذارد و ذكر سجده را بگويد، و باز بقيه انگشتان را به زمين بگذارد و دو مرتبه ذكر را بگويد و اگر هيچ انگشت ندارد، بايد هر مقداري كه از پا باقي مانده به زمين بگذارد.

(مساله 1073) اگر به طور غير معمول سجده كند، مثلا سينه و شكم را به زمين بچسباند، يا پاها را دراز كند، ولي هفت عضوي كه گفته شد به زمين برسد، اگر طوري است كه عرفا مي گويند: سجده كرده، صحيح است، والا باطل است.

ص: 233

مساله 1074) مهر يا چيز ديگري كه بر آن سجده مي كند، بايد پاك باشد، ولي اگر مثلا مهر را روي فرش نجس بگذارد، يا يك طرف مهر نجس باشد وپيشاني را بطرف پاك آن بگذارد، اشكال ندارد.

(مساله 1075) اگر در پيشاني دمل ومانند آن باشد، چنانچه ممكن است بايد باجاي سالم پيشاني سجده كند. و اگر ممكن نيست بايد زمين را گود كند ودمل را در گودال، و جاي سالم را به مقداري كه براي سجده كافي باشد، بر زمين بگذارد.

(مساله 1076) اگر دمل يا زخم تمام پيشاني را گرفته باشد، بايد به يكي از دو طرف پيشاني سجده كند. و اگر ممكن نيست، به چانه و اگر به چانه هم ممكن نيست، بايد به هر جايي از صورت كه ممكن است رجاءً سجده كند، و اگر به هيچ جاي از صورت ممكن نيست با جلوي سر سجده نمايد رجاءً، و در اين دو صورت با اشاره نيز رجاءً سجده نمايد.

(مساله 1077) كسي كه نمي تواند پيشاني را به زمين برساند، بايد بقدري كه مي تواند خم شود، و مهر يا چيز ديگري را كه سجده بر آن صحيح است، روي چيز بلندي گذاشته، و طوري پيشاني را بر آن بگذارد كه بگويند: سجده كرده است، ولي بايد كف دستها و زانوها وانگشتان پا را به طور معمول به زمين بگذارد.

(مساله 1078) كسي كه هيچ نمي تواند خم شود، بايد براي سجده بنشيند وبا سر اشاره كند و اگر نتواند، بايد با چشمها اشاره نمايد، و در هر دو صورت احتياط واجب آن است كه اگر مي تواند مهر را

ص: 234

بلند كند، و پيشاني را بر آن بگذارد و اگر ممكن نيست مهر را به پيشاني بگذارد، و اگر با سر يا چشمها هم نمي تواند اشاره كند، بايد در قلب نيت سجده كند، وبنابر احتياط واجب با دست ومانند آن هم براي سجده اشاره نمايد.

(مساله 1079) كسي كه نمي تواند بنشيند، بايد ايستاده نيت سجده كند، و چنانچه مي تواند، براي سجده با سر اشاره كند، و اگر نمي تواند با چشمها اشاره نمايد و اگر اين را هم نمي تواند، در قلب نيت سجده كند، و بنابر احتياط واجب با دست ومانند آن هم براي سجده اشاره نمايد.

(مساله 1080) اگر پيشاني بي اختيار به جاي سجده بخورد وبلند شود، سجده به عمل نيامده است، و بايد سجده را به طور صحيح به جا آورد وبعد از تمام شدن، احتياط مستحب آن است كه دو مرتبه نماز را بخواند.

(مساله 1081) جايي كه انسان بايد تقيه كند اگر بتواند بر حصير يا چيزي كه سجده بر آن صحيح مي باشد، طوري سجده كند كه به زحمت نيفتد، نبايد بر فرش ومانند آن سجده نمايد، و اگر نمي تواند، احتياط آن است كه در صورت امكان براي نماز به جاي ديگر برود، والا در همانجا نماز بخواند و بر فرش و مانند آن سجده نمايد. ظاهر اين است كه در مورد تقيه به جهت تحبيب وتاليف قلوب لازم نيست كه براي نماز به جاي ديگر برود.

(مساله 1082) اگر روي تشك پر يا چيز ديگري كه بدن روي آن آرام نمي گيرد سجده كند، باطل است. ولي چنانچه بعد از سر گذاشتن و

ص: 235

مقداري پايين رفتن بدن آرام بگيرد اشكال ندارد.

(مساله 1083) اگر انسان ناچار شود كه در زمين گل نماز بخواند، چنانچه آلوده شدن بدن ولباس براي او مشقت ندارد، بنابر احتياط لازم سجده و تشهد را به طور معمول به جا آورد. و اگر مشقت دارد، مي تواند در حالي كه ايستاده، براي سجده با سر اشاره كند وتشهد را ايستاده بخواند. و اگر در عين مشقت سجده و تشهد را به طور معمول به جا آورد، نمازش صحيح است.

(مساله 1084) در ركعت اول و ركعت سوم كه تشهد ندارد، مثل ركعت سوم نماز ظهر وعصر و عشا بنابر احتياط واجب، بايد بعد از سجده دوم قدري بي حركت بنشيند و بعد برخيزد، و اين عمل را جلسه استراحت مي گويند. چيزهايي كه سجده بر آنها صحيح است (مساله 1085) بايد بر زمين وچيزهاي غير خوراكي كه از زمين مي رويد، مانند چوب و برگ درخت سجده كرد وسجده بر چيزهاي خوراكي و پوشاكي و معدني مانند عقيق صحيح نيست.

(مساله 1086) احتياط واجب آن است كه بر برگ مو سجده نكنند.

(مساله 1087) سجده بر چيزهايي كه از زمين مي رويد، و خوراك حيوان است مثل علف وكاه صحيح است.

(مساله 1088) سجده بر گلهايي كه خوراكي نيستند، صحيح است، ولي سجده بر دواهاي خوراكي كه از زمين مي رويد، مانند گل بنفشه وگل گاوزبان صحيح نيست.

(مساله 1089) سجده بر گياهي كه خوردن آن در بعضي از شهرها معمول است ودر شهرهاي ديگر معمول نيست، و نيز سجده بر ميوه نارس اگر چه ماكول نباشد صحيح نيست.

(مساله 1090) سجده بر سنگ

ص: 236

آهك و سنگ گچ صحيح است. و جواز سجده درحال اختيار به گچ و آهك پخته و آجر و كوزه گلي ومانند آن مورد تامل است.

(مساله 1091) اگر كاغذ را از چيزهايي كه سجده بر آن صحيح است مثلا از كاه ساخته باشند، مي شود بر آن سجده كرد. ولي سجده بر كاغذي كه از پنبه ومانند آن ساخته شده، اشكال دارد و نيز سجده كردن بر كاغذي كه انسان نمي داند از چيزي كه سجده بر آن صحيح است، ساخته شده يا از چيزي كه سجده بر آن صحيح نيست، اشكال دارد.

(مساله 1092) براي سجده بهتر از هر چيز تربت حضرت سيد الشهدا (عليه السلام)مي باشد، بعد از آن خاك، بعد از خاك، سنگ وبعد از سنگ، گياه است.

(مساله 1093) اگر چيزي كه سجده بر آن صحيح است ندارد، يا اگر دارد بواسطه سرما يا گرماي زياد ومانند اينها نمي تواند بر آن سجده كند، بايد به لباسش سجده كند. و اگر بر آن هم نشود، بايد بر پشت دست يا چيز معدني مانند انگشتر عقيق سجده نمايد ولي احتياط لازم آن است كه تا سجده بر پشت دست ممكن است، بر چيز معدني سجده نكند.

(مساله 1094) سجده بر گل و خاك سستي كه پيشاني روي آن آرام نمي گيرد، باطل است.

(مساله 1095) اگر در سجده اول مهر به پيشاني بچسبد، و بدون اين كه مهر را بردارد، به سجده رود اشكال دارد، بلكه بايد مهر را از پيشاني بردارد، و بعد به سجده رود.

(مساله 1096) اگر در بين نماز چيزي كه بر آن سجده مي كند، گم

ص: 237

شود و چيز ديگري كه سجده بر آن صحيح است نداشته باشد، چنانچه وقت وسعت دارد بايد نماز را رها كند، و اگر وقت تنگ است، بايد به ترتيبي كه در مساله 1093 گفته شد عمل نمايد.

(مساله 1097) هرگاه در حال سجده بفهمد پيشاني را بر چيزي گذاشته كه سجده بر آن باطل است، اگر ممكن باشد بايد پيشاني را از روي آن به روي چيزي كه سجده بر آن صحيح است بكشد، و اگر ممكن نباشد، چنانچه وقت نماز وسعت دارد بايد نماز را رها كند. و اگر وقت تنگ است به ترتيبي كه در مساله 1093 گفته شد، عمل نمايد.

(مساله 1098) اگر بعد از سجده بفهمد پيشاني را روي چيزي گذاشته كه سجده برآن باطل است، اشكال ندارد.

(مساله 1099) سجده كردن براي غير خداوند متعال حرام مي باشد. و بعضي از مردم كه مقابل قبر ائمه (عليه السلام)پيشاني را به زمين مي گذارند، اگر براي شكر خداوند متعال باشد اشكال ندارد، وگرنه حرام است.

مستحبات و مكروهات سجده

(مساله 1100) در سجده چند چيز مستحب است:

1 - كسي كه ايستاده نماز مي خواند بعد از آن كه سر از ركوع برداشت، و كاملا ايستاد، و كسي كه نشسته نماز مي خواند، بعد از آن كه كاملا نشست، براي رفتن به سجده تكبير بگويد.

2 - موقعي كه مي خواهد به سجده برود، مرد اول دستها را، و زن اول زانوها را به زمين بگذارد.

3 - بيني را به مهر يا چيزي كه سجده بر آن صحيح است، بگذارد.

4 - در حال سجده انگشتان دست را به هم بچسباند وبرابر گوش بگذارد،

ص: 238

بطوري كه سر آنها رو به قبله باشد.

5 - در سجده دعا كند واز خدا حاجت بخواهد، و اين دعا را بخواند: يا خير المسئولين ويا خير المعطين ارزقني وارزق عيالي من فضلك فانك ذو الفضل العظيم يعني:اي بهترين كسي كه از او سوال مي كنند، و اي بهترين عطا كنندگان روزي بده به من و عيال من از فضل خودت، پس بدرستي كه تو داراي فضل بزرگي هستي.

6 - بعد از سجده بر ران چپ بنشيند، و روي پاي راست را بر كف پاي چپ بگذارد.

7 - بعد از هر سجده وقتي نشست و بدنش آرام گرفت، تكبير بگويد.

8 - بعد از سجده اول بدنش كه آرام گرفت استغفر اللّه ربي واتوب اليه بگويد.

9 - سجده را طول بدهد، و در موقع نشستن دستها را روي رانها بگذارد.

10 - براي رفتن به سجده دوم، در حال آرامي بدن اللّه اكبر بگويد.

11 - در سجده ها صلوات بفرستد.

12 - در موقع بلند شدن، مرد اول زانوها، و زن اول دستها را از زمين بردارد.

13 - مرد آرنجها وشكم را به زمين نچسباند، و بازوها را از پهلو جدا نگاه دارد، و زن آرنجها و شكم را بر زمين بگذارد، و اعضا بدن را به يكديگر بچسباند، و مستحبات ديگر سجده در كتابهاي مفصل گفته شده است.

(مساله 1101) قرآن خواندن در سجده مكروه است.

و نيز مكروه است براي برطرف كردن گرد وغبار، جاي سجده را فوت كند.

و اگر در اثر فوت كردن دو حرف از دهان بيرون آيد، نماز باطل است، و غير از

ص: 239

اينها مكروهات ديگري هم در كتابهاي مفصل گفته شده است.

سجده هاي واجب قرآن

(مساله 1102) در هريك از چهار سوره الم تنزيل 32 وحم سجده 41 والنجم 53 واقرا 96 يك آيه سجده است، كه اگر انسان بخواند يا استماع كند بعد از تمام شدن آيه بايد فورا سجده كند. و اگر فراموش كرد، هر وقت يادش آمد بايد سجده نمايد. و فرق نيست در استماع بين اين كه از خود گوينده بشنود، يا بوسيله بلندگو وراديو بشنود. و همچنين است حكم در سماع بنابر احتياط.

(مساله 1103) اگر انسان موقعي كه آيه سجده را مي خواند، از ديگري هم بشنود بنابر احتياط واجب، بايد دو سجده نمايد.

(مساله 1104) در غير نماز اگر در حال سجده، آيه سجده را بخواند يا بشنود، بايد سر از سجده بردارد و دوباره سجده كند.

(مساله 1105) اگر انسان از بچه غير مميز كه خوب و بد را نمي فهمد يا از كسي كه قصد خواندن قرآن ندارد، آيه سجده را بشنود، احتياط واجب آن است كه سجده كند. و همچنين است اگر از مثل نوار آيه سجده را بشنود.

(مساله 1106) در سجده واجب قرآن بايد جاي انسان غصبي نباشد، ولي لازم نيست با وضو يا غسل و رو به قبله باشد، و عورت خود را بپوشاند، و بدن و جاي پيشاني او پاك باشد، و نيز چيزهايي كه در لباس نمازگزار شرط مي باشد، در لباس او شرط نيست اما اگر لباس او غصبي است چنانچه سجده كردن تصرف در آن لباس باشد، سجده باطل است.

(مساله 1107) احتياط واجب آن است كه در سجده واجب قرآن، پيشاني را

ص: 240

بر مهر يا چيز ديگري كه سجده بر آن صحيح است بگذارد، و بنابر احتياط مستحب جاهاي ديگر بدن را به دستوري كه در سجده نماز گفته شد، بر زمين بگذارد.

(مساله 1108) هرگاه در سجده واجب قرآن پيشاني را بقصد سجده به زمين بگذارد، اگر چه ذكر نگويد كافيست ولي گفتن ذكر، مستحب ومطابق با احتياط است، و بهتر است بگويد: لا اله الا اللّه حقا حقا لا اله الا اللّه ايمانا وتصديقا لا اله الا اللّه عبوديه ورقا سجدت لك يا رب تعبدا ورقا لا مستنكفا ولا مستكبرا بل انا عبد ذليل ضعيف خائف مستجير.

تشهد

(مساله 1109) در ركعت دوم تمام نمازهاي واجب وركعت سوم نماز مغرب وركعت چهارم نماز ظهر و عصر و عشا، بايد انسان بعد از سجده دوم بنشيند ودر حال آرام بودن بدن، تشهد بخواند يعني بگويد: اشهد ان لا اله الا اللّه وحده لا شريك له واشهد ان محمدا عبده ورسوله اللهم صل علي محمد وآل محمد و كمتر از اين كفايت نمي كند و احتياط واجب آن است كه به همين ترتيب بگويد.

(مساله 1110) كلمات تشهد بايد به عربي صحيح و بطوري كه معمول است پشت سر هم گفته شود.

(مساله 1111) اگر تشهد را فراموش كند وبايستد وپيش از ركوع يادش بيايد كه تشهد را نخوانده، بايد بنشيند وتشهد را بخواند، و دوباره بايستد و آنچه بايد در آن ركعت خوانده شود بخواند و نماز را تمام كند. و بنابر احتياط واجب، بعد از نماز براي ايستادن بي جا، دو سجده سهو به جا آورد، و اگر در ركوع يا بعد از آن يادش بيايد،

ص: 241

بايد نماز را تمام كند، و بعد از سلام نماز، تشهد را قضا كند وبراي تشهد فراموش شده دو سجده سهو به جا آورد.

(مساله 1112) مستحب است در حال تشهد بر ران چپ بنشيند و روي پاي راست را به كف پاي چپ بگذارد، وپيش از تشهد بگويد: الحمد للّه يا بگويد: بسم اللّه وباللّه والحمد للّه وخير الاسماء للّه و نيز مستحب است دستها را بر رانها بگذارد و انگشتها رابه يكديگر بچسباند، و به دامان خود نگاه كند، وبعد از تمام شدن تشهد اول بگويد:وتقبل شفاعته وارفع درجته.

(مساله 1113) مستحب است زن در وقت خواندن تشهد، رانها را به هم بچسباند.

سلام نماز

(مساله 1114) بعد از تشهد ركعت آخر نماز، مستحب است در حاليكه نشسته وبدن آرام است بگويد: السلام عليك ايها النبي ورحمه اللّه وبركاته و بعد از آن واجب است بگويد: السلام عليكم ورحمه اللّه وبركاته يا بگويد: السلام علينا وعلي عباد اللّه الصالحين ولي اگر اين سلام را بگويد احتياط واجب آن است كه بعد از آن: السلام عليكم ورحمه اللّه وبركاته را هم بگويد، چنانكه وجوب گفتن ورحمه اللّه وبركاته اضافه بر السلام عليكم نيز بنابر احتياط است.

(مساله 1115) اگر سلام نماز را فراموش كند وموقعي يادش بيايد كه صورت نمازبهم نخورده، وكاري هم كه عمدي وسهوي آن نماز را باطل مي كند، مثل پشت به قبله كردن انجام نداده، بايد سلام را بگويد و نمازش صحيح است.

(مساله 1116) اگر سلام نماز را فراموش كند وموقعي يادش بيايد كه صورت نماز به هم خورده است، چنانچه پيش از آن كه صورت نماز به هم بخورد، كاري

ص: 242

كه عمدي وسهوي آن نماز را باطل مي كند، مثل پشت به قبله كردن انجام نداده باشد، نمازش صحيح است. و اگر پيش از آن كه صورت نماز به هم بخورد، كاري كه عمدي و سهوي آن نماز را باطل مي كند، انجام داده باشد، نمازش باطل است.

ترتيب

(مساله 1117) اگر عمدا ترتيب نماز را به هم بزند وجزئي را كه ركن نيست جلوتر بجاآورد، مثلا سوره را پيش از حمد بخواند، احتياط واجب آن است كه بعد از حمد، سوره را دوباره بخواند و نماز را تمام كند واعاده نمايد. ولي اگر به همان سوره كه پيش از حمد خوانده اكتفا كند، يا آن كه جزئي را كه ركن است به غير ترتيب به جا آورد، و يا يك سجده را پيش از ركوع به جا آورد، نماز باطل مي شود.

(مساله 1118) اگر ركني از نماز را فراموش كند وركن بعد از آن را به جا آورد، مثلا پيش از آن كه ركوع كند دو سجده نمايد، نماز باطل است.

(مساله 1119) اگر ركني را فراموش كند وچيزي را كه بعد از آن است و ركن نيست به جا آورد، مثلا پيش از آن كه دو سجده كند تشهد بخواند، بايد ركن را به جا آورد وآنچه را اشتباها پيش از آن خوانده دوباره بخواند.

(مساله 1120) اگر چيزي را كه ركن نيست فراموش كند وركن بعد از آن را به جا آورد مثلا حمد را فراموش كند ومشغول ركوع شود، نمازش صحيح است.

(مساله 1121) اگر چيزي را كه ركن نيست، فراموش كند وچيزي را كه بعد از آن است وآن هم

ص: 243

ركن نيست به جا آورد، مثلا حمد را فراموش كند و سوره را بخواند. چنانچه مشغول ركن بعد شده باشد، مثلا در ركوع يادش بيايد كه حمد را نخوانده بايد بگذرد و نماز او صحيح است، و اگر مشغول ركن بعد نشده باشد، بايد آنچه را فراموش كرده به جا آورد وبعد از آن چيزي را كه اشتباها جلوتر خوانده دوباره بخواند.

(مساله 1122) اگر سجده اول را به خيال اين كه سجده دوم است، يا سجده دوم رابه خيال اين كه سجده اول است به جا آورد، نماز صحيح است، و سجده اول او سجده اول و سجده دوم او، سجده دوم حساب مي شود.

موالات

(مساله 1123) انسان بايد نماز را با موالات بخواند، يعني، كارهاي نماز مانند ركوع و سجود و تشهد را پشت سر هم به جا آورد، و چيزهايي را كه در نماز مي خواند، بطوري كه معمول است پشت سر هم بخواند، و اگر بقدري بين آنها فاصله بيندازد كه نگويند نماز مي خواند، نمازش باطل است.

(مساله 1124) اگر در نماز سهوا بين حرفها يا كلمات فاصله بيندازد، و فاصله بقدري نباشد كه صورت نماز از بين برود، چنانچه مشغول ركن بعد نشده باشد، بايد آن حرفها يا كلمات را به طور معمول بخواند. و اگر مشغول ركن بعد شده باشد، نمازش صحيح است، مگر در تكبيره الاحرام كه اگر فاصله بين كلمات آن بقدري باشد كه از صورت تكبيره الاحرام خارج شود، نماز باطل است.

(مساله 1125) طول دادن ركوع وسجود وخواندن سوره هاي بزرگ، موالات را به هم نمي زند.

قنوت

(مساله 1126) در تمام نمازهاي واجب ومستحب

ص: 244

پيش از ركوع ركعت دوم مستحب است قنوت بخواند، و در نماز وتر با آن كه يك ركعت مي باشد، خواندن قنوت پيش از ركوع مستحب است، و نماز جمعه دو قنوت دارد، يكي پيش از ركوع ركعت اول، و يكي بعد از ركوع ركعت دوم، و نماز آيات در هر ركعت پنج قنوت، ونماز عيد فطر وقربان در ركعت اول پنج قنوت، و در ركعت دوم چهار قنوت دارد.

(مساله 1127) مستحب است در قنوت دستها را مقابل صورت و كف آنها را رو به آسمان وپهلوي هم نگهدارد وغير شست، انگشتهاي ديگر را به هم بچسباند و به كف دستها نگاه كند.

(مساله 1128) در قنوت هر ذكري بگويد، اگرچه يك سبحان اللّه باشد، كافي است و بهتر است بگويد: لا اله الا اللّه الحليم الكريم لا اله الا اللّه العلي العظيم سبحان اللّه رب السموات السبع ورب الارضين السبع وما فيهن وما بينهن ورب العرش العظيم والحمد للّه رب العالمين.

(مساله 1129) مستحب است انسان قنوت را بلند بخواند، ولي براي كسي كه نماز را به جماعت مي خواند، اگر امام جماعت صداي او را بشنود، بلند خواندن قنوت مستحب نيست.

(مساله 1130) اگر عمدا قنوت نخواند قضا ندارد، و اگر فراموش كند و پيش از آن كه به اندازه ركوع خم شود يادش بيايد، مستحب است بايستد و بخواند. و اگر در ركوع يادش بيايد، مستحب است بعد از ركوع قضا كند، و اگر در سجده يادش بيايد، مستحب است بعد از سلام نماز، قضا نمايد.

ترجمه نماز

1 - ترجمه سوره حمد بسم اللّه الرحمن الرحيم: بنام خداوند بخشنده مهربان.

الحمد للّه

ص: 245

رب العالمين: ستايش مخصوص خداوندي است كه پروردگار همه جهان است.

الرحمن الرحيم: پروردگاري كه بخشنده و مهربان است.

مالك يوم الدين: مالك روز جزا است.

اياك نعبد واياك نستعين: فقط ترا عبادت مي كنيم، و فقط از تو كمك مي خواهيم.

اهدنا الصراط المستقيم: هدايت كن ما را به راه راست كه آن دين اسلام است صراط الذين انعمت عليهم: راه كساني كه به آنان نعمت دادي كه آنان پيغمبران وجانشينان پيغمبران هستند.

غير المغضوب عليهم ولا الضالين: نه راه كساني كه غضب كرده اي بر ايشان، و نه آن كساني كه گمراهند.

2 - ترجمه سوره توحيد بسم اللّه الرحمن الرحيم قل هو اللّه احد: بگو اي محمد (صلي الله عليه و اله) كه خداوند خدايي است يگانه.

اللّه الصمد: خدايي كه از تمام موجودات بي نياز است.

لم يلد ولم يولد: فرزند ندارد، و فرزند كسي نيست.

ولم يكن له كفوا احد: هيچ يك از مخلوقات، مثل او نيست.

3 - ترجمه ذكر ركوع و سجود و ذكرهايي كه بعد از آنها مستحب است سبحان ربي العظيم وبحمده: پروردگار بزرگ من از هر عيب ونقصي پاك و منزه است، و من مشغول ستايش او هستم.

سمع اللّه لمن حمده: خداوند اجابت فرمايد ثناي كسي را كه او را ستايش مي كند.

سبحان ربي الاعلي وبحمده: پروردگار من كه از همه كس بالاتر مي باشد، از هر عيب ونقصي پاك ومنزه است، و من مشغول ستايش او هستم.

استغفر اللّه ربي واتوب اليه: طلب آمرزش و مغفرت مي كنم از خداوندي كه پروردگار من است، و به سوي او بازگشت مي نمايم.

بحول

ص: 246

اللّه وقوته اقوم واقعد: به ياري خداوند متعال و قوه او برمي خيزم و مي نشينم.

4 - ترجمه قنوت لا اله الا اللّه الحليم الكريم: نيست خدايي، مگر خداي يكتاي بي همتايي كه صاحب حلم وكرم است.

لا اله الا اللّه العلي العظيم: نيست خدايي، مگر خداي يكتاي بي همتايي كه بلند مرتبه وبزرگ است.

سبحان اللّه رب السموات السبع ورب الارضين السبع: پاك و منزه است خداوندي كه پروردگار هفت آسمان وپروردگار هفت زمين است.

وما فيهن وما بينهن ورب العرش العظيم: پروردگار هر چيزي است كه در آسمانها وزمينها و ما بين آنها است و پروردگار عرش بزرگ است.

والحمد للّه رب العالمين: حمد وثنا مخصوص خداوندي است كه پروردگار تمام موجودات است.

5 - ترجمه تسبيحات اربع سبحان اللّه والحمد للّه ولا اله الا اللّه واللّه اكبر: پاك و منزه است خداوند تعالي، و ثنا مخصوص اوست، و نيست خدايي مگر خداي بي همتا، و بزرگتر است از اين كه اورا وصف كنند.

6 - ترجمه تشهد و سلام الحمد للّه اشهد ان لا اله الا اللّه وحده لا شريك له: ستايش مخصوص خداوند تعالي است، و شهادت مي دهم كه نيست خدايي جز خداي يگانه و شريك ندارد.

واشهد ان محمدا عبده ورسوله: شهادت مي دهم كه حضرت محمد (صلي الله عليه و اله) بنده خدا وفرستاده او است.

اللهم صل علي محمد وآل محمد: خدايا رحمت بفرست بر محمد و آل محمد وتقبل شفاعته وارفع درجته: قبول فرما شفاعت پيغمبر را، و درجه آن حضرت را نزد خود بلند كن.

السلام عليك ايها النبي ورحمه اللّه وبركاته: سلام بر

ص: 247

تو اي پيغمبر و رحمت و بركات خداوند بر تو باد.

السلام علينا وعلي عباد اللّه الصالحين: سلام از خداوند عالم بر ما نمازگزاران وتمام بندگان خوب خدا.

السلام عليكم ورحمه اللّه وبركاته: سلام و رحمت و بركات خداوند بر شما مومنين باد.

تعقيب نماز

(مساله 1131) مستحب است انسان بعد از نماز مقداري مشغول تعقيب، يعني خواندن ذكر ودعا وقرآن شود، وبهتر است پيش از آن كه از جاي خود حركت كند ووضو و غسل و تيمم او باطل شود، رو به قبله تعقيب را بخواند، و لازم نيست تعقيب به عربي باشد، ولي بهتر است چيزهايي را كه در كتابهاي دعا دستور داده اند بخواند. و از تعقيب هايي كه خيلي سفارش شده است تسبيح حضرت زهرا (س)است، كه بايد به اين ترتيب گفته شود: 34 مرتبه اللّه اكبر، 33 مرتبه الحمد للّه و 33مرتبه سبحان اللّه، و مي شود سبحان اللّه را پيش از الحمد للّه گفت، ولي بهتر است بعد از الحمد للّه گفته شود. (مساله 1132) مستحب است بعد از نماز، سجده شكر نمايد، و همين قدر كه پيشاني را بقصد شكر بر زمين بگذارد كافي است، ولي بهتر است صد مرتبه يا سه مرتبه يا يك مرتبه، شكرا للّه، يا شكرا، يا عفوا بگويد، و نيز مستحب است هر وقت نعمتي به انسان مي رسد يا بلايي از او دور مي شود، سجده شكر به جا آورد.

صلوات بر پيغمبر (صلي الله عليه و اله)

(مساله 1133) هر وقت انسان اسم مبارك حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه و اله) مانند محمد واحمد (صلي الله عليه و اله) يا لقب و كنيه آن جناب را مثل مصطفي وابوالقاسم بگويد

ص: 248

يا بشنود اگر چه در نماز باشد، مستحب است صلوات بفرستد.

(مساله 1134) موقع نوشتن اسم مبارك حضرت رسول (صلي الله عليه و اله) مستحب است صلوات را هم بنويسد و نيز بهتر است هر وقت آن حضرت را ياد مي كند، صلوات بفرستد.

مبطلات نماز

(مساله 1135) دوازده چيز نماز را باطل مي كند، و آنها را مبطلات مي گويند:

اول - آن كه در بين نماز يكي از شرايط آن از بين برود، مثلا در بين نماز بفهمد مكانش غصبي است ووقت وسعت داشته باشد وبتواند از آن مكان غصبي بيرون برود ولي اگر وقت تنگ باشد بطوري كه اگر بخواهد بعد از بيرون رفتن نماز را بخواند، قضا مي شود نماز باطل نمي شود، ولي بايد آن را در حال بيرون رفتن تمام كند، و همچنين اگر نتواند بيرون برود مثل محبوس زنداني، بايد در همان جا نماز را تمام كند و صحيح است.

دوم - آن كه در بين نماز عمدا يا سهوا يا از روي ناچاري، چيزي كه وضو يا غسل را باطل مي كند پيش آيد، مثلا بول از او خارج شود. ولي كسي كه نمي تواند از بيرون آمدن بول و غايط خودداري كند، اگر در بين نماز بول يا غايط از او خارج شود، چنانچه به دستوري كه در مسائل 313 تا 321 گفته شد، رفتار نمايد نمازش باطل نمي شود و نيز اگر در بين نماز از مستحاضه خون خارج شود، در صورتي كه به دستور استحاضه رفتار كرده باشد. نمازش صحيح است.

(مساله 1136) كسي كه بي اختيار خوابش برده، اگر نداند كه در بين نماز خوابش

ص: 249

برده يا بعد از آن، بنابر احتياط لازم، بايد نمازش را دوباره بخواند.

(مساله 1137) اگر بداند به اختيار خودش خوابيده وشك كند كه بعد از نماز بوده يا در بين نماز يادش رفته كه مشغول نماز است وخوابيده، نمازش صحيح است.

(مساله 1138) اگر در حال سجده از خواب بيدار شود و شك كند كه در سجده آخر نماز است، يا در سجده شكر، چنانچه بداند بي اختيار خوابش برده است، بايد آن نماز را دوباره بخواند.

سوم - از مبطلات نماز آن است كه مثل بعض كساني كه شيعه نيستند دستها را روي هم بگذارد.

(مساله 1139) هرگاه براي ادب دستها را روي هم بگذارد، اگرچه مثل آنها نباشد، بنابر احتياط واجب بايد نماز را دوباره بخواند، ولي اگر از روي فراموشي يا ناچاري يا براي كار ديگر مثل خاراندن دست ومانند آن دستها را روي هم بگذارد، اشكال ندارد.

چهارم - از مبطلات نماز آن است كه بعد از خواندن حمد، آمين بگويد ولي اگر اشتباها يا از روي تقيه بگويد، نماز باطل نمي شود.

پنجم - از مبطلات نماز آن است كه عمدا يا از روي فراموشي پشت به قبله كند، يا به طرف راست يا چپ قبله بر گردد، بلكه اگر عمدا بقدري بر گردد كه نگويند: رو به قبله است، اگر چه بطرف راست يا چپ نرسد، نماز باطل است.

(مساله 1140) اگر عمدا سر را به پشت برگرداند نمازش باطل است، و اگر سهوا سر را به اين مقدار بگرداند، احتياط واجب آن است كه نماز را تمام كند و دوباره بخواند. ولي اگر سر را بطرف راست

ص: 250

يا چپ بگرداند عمدا باشد، يا اشتباها نمازش باطل نمي شود، ولي كراهت دارد.

ششم از مبطلات نماز آن است كه عمدا كلمه اي بگويد كه دو حرف يا بيشتر باشد، اگر چه معني هم نداشته باشد، ولي اگر سهوا بگويد، نماز باطل نمي شود.

(مساله 1141) اگر كلمه اي بگويد كه يك حرف دارد، چنانچه آن كلمه معني داشته باشد مثل ق كه در زبان عربي به معناي اين است كه، نگهداري كن، چنانچه معناي آن را بداند وقصد آن را بنمايد، نمازش باطل مي شود، بلكه اگر قصد معناي آن را نكند ولي ملتفت معناي آن باشد، احتياط واجب آن است كه نماز را دوباره بخواند. بلكه اگر كلمه يك حرفي، معنا هم نداشته باشد احتياط دوباره خواندن آن است.

(مساله 1142) سرفه كردن و آروغ زدن و آه كشيدن در نماز اشكال ندارد، ولي گفتن آخ و آه ومانند اينها كه دو حرف است، اگر عمدي باشد، نماز را باطل مي كند.

(مساله 1143) اگر كلمه اي را بقصد ذكر بگويد، مثلا بقصد ذكر بگويد: اللّه اكبر ودر موقع گفتن آن، صدا را بلند كند كه چيزي را به ديگري بفهماند، اشكال ندارد، بلكه چنانچه براي اين كه چيزي را به كسي بفهماند، به قصد ذكر آن را بگويد، نماز باطل نمي شود.

(مساله 1144) خواندن قرآن در نماز، غير از چهار سوره اي كه سجده واجب دارد و در مساله 361 گفته شد، و نيز دعا كردن در نماز اشكال ندارد ولي احتياط مستحب آن است كه به غير عربي دعا نكند.

(مساله 1145) اگر چيزي از حمد و سوره و

ص: 251

ذكرهاي نماز را عمدا يا احتياطا چند مرتبه بگويد اشكال ندارد، ولي اگر از روي وسواس چند مرتبه بگويد، اشكال دارد.

(مساله 1146) در حال نماز، انسان نبايد به ديگري سلام كند، و اگر ديگري به او سلام كند، بايد همانطور كه او سلام كرده جواب دهد، مثلا اگر گفته: سلام عليكم در جواب بگويد: سلام عليكم ولي در جواب عليكم السلام بايد بگويد: سلام عليكم.

(مساله 1147) انسان بايد جواب سلام را چه در نماز وچه در غير نماز، فورا بگويد، و اگر عمدا يا از روي فراموشي جواب سلام را بقدري طول دهد، كه اگر جواب بگويد جواب آن سلام حساب نشود، چنانچه در نماز باشد نبايد جواب دهد، و اگر در نماز نباشد، جواب دادن واجب نيست.

(مساله 1148) بايد جواب سلام را طوري بگويد كه سلام كننده بشنود، ولي اگر سلام كننده كر باشد، چنانچه انسان به طور معمول جواب او را بدهد كافي است، و درصورت امكان با حركت لب يا اشاره جواب را بفهماند.

(مساله 1149) جواب سلام را بايد به قصد رد تحيت بگويد، نه به قصد قرآن يا دعا.

(مساله 1150) اگر زن يا مرد نامحرم يا بچه مميز، يعني: بچه اي كه خوب و بد رامي فهمد، به نمازگزار سلام كند، نمازگزار بايد جواب او را بدهد ولي در جواب سلام زن بايد بگويد سلام عليك وكاف را زير و زبر و پيش ندهد.

(مساله 1151) اگر نمازگزار جواب سلام را ندهد اگرچه معصيت كرده، ولي نمازش صحيح است.

(مساله 1152) اگر كسي به نمازگزار غلط سلام كند، بطوري كه سلام حساب نشود، جواب او جايز

ص: 252

نيست ولي اگر سلام حساب شود، جواب او واجب است.

(مساله 1153) جواب سلام كسي كه از روي مسخره يا شوخي سلام مي كند، واجب نيست. و چنانچه در نماز باشد جايز نيست. و جواب سلام غير مسلمان در نماز جايز نيست و در غير حال نماز به گفتن عليك اكتفا شود.

(مساله 1154) اگر كسي به عده اي سلام كند جواب سلام او بر همه آنان واجب است، ولي اگر يكي از آنان جواب دهد، كافي است.

(مساله 1155)اگر كسي به عده اي سلام كند، و كسي كه سلام كننده قصد سلام دادن به او را نداشته جواب دهد، بازهم جواب سلام او بر آن عده واجب است.

(مساله 1156) اگر كسي به عده اي سلام كند، و كسي كه بين آنها مشغول نماز است شك كند كه سلام كننده قصد سلام كردن به او را هم داشته يا نه، نبايد جواب دهد. و همچنين است اگر بداند قصد او را هم داشته، ولي ديگري جواب سلام را بدهد. اما اگر بداند كه قصد او را هم داشته وديگري جواب ندهد، بايد جواب او را بگويد.

(مساله 1157) سلام كردن مستحب است، و خيلي سفارش شده است كه سواره به پياده و ايستاده به نشسته و كوچكتر به بزرگتر سلام كند.

(مساله 1158) اگر دو نفر با هم به يكديگر سلام كنند، بر هر يك واجب است جواب سلام ديگري را بدهد.

(مساله 1159) در غير نماز، مستحب است جواب سلام را بهتر از سلام بگويد، مثلا اگر كسي گفت: سلام عليكم در جواب بگويد، سلام عليكم ورحمه اللّه.

هفتم - از مبطلات نماز

ص: 253

خنده باصدا و عمدي است. و چنانچه سهوا هم با صدا بخندد، بطوري كه صورت نماز از بين برود نماز باطل است، ولي لبخند نماز را باطل نمي كند.

(مساله 1160) اگر براي جلوگيري از صداي خنده حالش تغيير كند بحدي كه از صورت نمازگزار خارج شود، نمازش باطل است.

هشتم - از مبطلات نماز آن است كه براي كار دنيا عمدا با صدا گريه كند، و احتياط واجب آن است كه براي كار دنيا بي صدا هم گريه نكند، ولي اگر از ترس خدا يا براي آخرت گريه كند، آهسته باشد يا بلند، اشكال ندارد، بلكه از بهترين اعمال است.

نهم - از مبطلات نماز كاري است كه صورت نماز را به هم بزند مثل دست زدن، و از روي بازي به هوا پريدن و مانند اينها كم باشد يا زياد، عمدا باشد يا از روي فراموشي، ولي كاري كه صورت نماز را به هم نزند، مثل اشاره كردن به دست اشكال ندارد.

(مساله 1161) اگر در بين نماز بقدري ساكت بماند كه نگويند: نماز مي خواند، نمازش باطل مي شود.

(مساله 1162) اگر در بين نماز كاري انجام دهد، يا مدتي ساكت شود وشك كند كه نماز به هم خورده يا نه، احتياط اين است كه نماز را تمام كند و دوباره بخواند، بلي اگر از جهت ندانستن حكم مساله باشد نماز را رجاءً تمام كند وبعد حكم مساله را بپرسدو مطابق وظيفه اش عمل نمايد.

دهم - از مبطلات نماز، خوردن، وآشاميدن است، كه اگر در نماز بنحوي بخورد يابياشامد كه نگويند نماز مي خواند - عمدا باشد يا از روي فراموشي

ص: 254

- نمازش باطل مي شود. ولي كسي كه مي خواهد روزه بگيرد اگر پيش از اذان صبح، نماز مستحبي بخواند وتشنه باشد، چنانچه بترسد كه اگر نماز را تمام كند صبح شود، در صورتي كه آب روبروي او در دو سه قدمي باشد مي تواند در بين نماز آب بياشامد، اما بايد كاري كه نماز را باطل مي كند، مثل پشت كردن به قبله انجام ندهد.

(مساله 1163) اگر بواسطه خوردن يا آشاميدن عمدي، موالات نماز به هم بخورد، يعني، طوري شود كه نگويند نماز را پشت سرهم مي خواند، احتياط واجب آن است كه نماز را دوباره بخواند.

(مساله 1164) اگر در بين نماز، غذايي را كه در دهان يا لاي دندانها مانده فرو ببرد، نمازش باطل نمي شود. و نيز اگر قند يا شكر ومانند اينها در دهان مانده باشد و درحال نماز كم كم آب شود، و فرو رود اشكال ندارد.

يازدهم - از مبطلات نماز، شك در ركعتهاي نماز دو ركعتي و سه، ركعتي يا در دو ركعت اول نمازهاي چهار ركعتي است، در صورتي كه نمازگزار در حال شك باقي بماند.

دوازدهم - از مبطلات نماز آن است كه ركن نماز را عمدا يا سهوا كم يا زياد كند، يا چيزي را كه ركن نيست، عمدا كم يا زياد نمايد. ولي زياد شدن سهوي تكبيره الاحرام چنانكه در مساله 951 گفته شد، بنابر احتياط موجب باطل شدن نماز است.

(مساله 1165) اگر بعد از نماز شك كند كه در بين نماز كاري كه نماز را باطل مي كند انجام داده يا نه، نماز صحيح است.

چيزهايي كه در نماز مكروه است

(مساله 1166) مكروه است در

ص: 255

نماز صورت را كمي بطرف راست يا چپ بگرداند، و چشمها را به هم بگذارد، يا بطرف راست وچپ بگرداند، و با ريش و دست خود بازي كند و انگشتها را داخل هم نمايد، و آب دهان بيندازد، و به خط قرآن يا كتاب يا خط انگشتر نگاه كند، و نيز مكروه است، موقع خواندن حمد و سوره وگفتن ذكر، براي شنيدن حرف كسي ساكت شود، بلكه هر كاري كه خضوع وخشوع را از بين ببرد، مكروه مي باشد.

(مساله 1167) موقعي كه انسان خوابش مي آيد، و نيز موقع خودداري كردن از بول وغايط، مكروه است نماز بخواند و همچنين پوشيدن جوراب تنگ كه پا را فشار دهد در نماز مكروه مي باشد وغير از اينها مكروهات ديگري هم در كتابهاي مفصل گفته شده است.

مواردي كه مي شود نماز واجب را شكست

(مساله 1168) شكستن نماز واجب از روي اختيار حرام است، ولي براي حفظ مال و جلوگيري از ضرر مالي يا بدني، مانعي ندارد.

(مساله 1169) اگر حفظ جان خود انسان، يا كسي كه حفظ جان او واجب است، يا حفظ مالي كه نگهداري آن واجب مي باشد، بدون شكستن نماز ممكن نباشد، بايد نماز را بشكند.

(مساله 1170) اگر در وسعت وقت مشغول نماز باشد وطلبكار طلب خود را از او مطالبه كند، چنانچه بتواند در بين نماز طلب او را بدهد، بايد در همان حال بپردازد واگر بدون شكستن نماز، دادن طلب او ممكن نيست، بايد نماز را بشكند و طلب او را بدهد، بعد نماز را بخواند.

(مساله 1171) اگر در بين نماز بفهمد كه مسجد نجس است، چنانچه وقت تنگ باشد، بايد نماز را تمام كند.

ص: 256

و اگر وقت وسعت دارد و تطهير مسجد نماز را به هم نمي زند، بايد در بين نماز تطهير كند، بعد بقيه نماز را بخواند. و اگر نماز را به هم مي زند، در صورتي كه بعد از نماز تطهير مسجد ممكن باشد، شكستن نماز جايز نيست. واگر بعد از نماز تطهير مسجد ممكن نباشد، يا تاخير تا بعد از نماز هتك مسجد باشد، بايد نماز را بشكند ومسجد را تطهير نمايد، بعد نماز را بخواند.

(مساله 1172) كسي كه بايد نماز را بشكند، اگر نماز را تمام كند اگرچه معصيت كرده ولي نماز او صحيح است، اگر چه احتياط مستحب آن است كه دوباره بخواند.

(مساله 1173) اگر پيش از آن كه به اندازه ركوع خم شود، يادش بيايد كه اذان واقامه را فراموش كرده چنانچه وقت نماز وسعت دارد، مستحب است براي گفتن آنها نماز را بشكند، و همچنين اگر پيش از قرائت يادش بيايد كه اقامه را فراموش كرده است.

شكيات شكيات

نماز 23 قسم است، هشت قسم آن شكهايي كه نماز را باطل مي كند، و به شش قسم آن نبايد اعتنا كرد، و نه قسم ديگر آن صحيح است.

شكهاي باطل

(مساله 1174) شكهايي كه نماز را باطل مي كند از اين قرار است:

اول - شك در شماره ركعتهاي نماز دو ركعتي مثل نماز صبح و نماز مسافر، ولي شك در شماره ركعتهاي نماز مستحب دو ركعتي و نماز احتياط نماز را باطل نمي كند.

دوم - شك در شماره ركعتهاي نماز سه ركعتي.

سوم - آن كه در نماز چهار ركعتي شك كند كه يك ركعت خوانده يا بيشتر.

چهارم - آن

ص: 257

كه در نماز چهار ركعتي پيش از تمام شدن سجده دوم، شك كند كه دو ركعت خوانده يا بيشتر.

پنجم - شك بين دو وپنج يا دو و بيشتر از پنج.

ششم - شك بين سه وشش يا سه وبيشتر از شش.

هفتم - شك در ركعتهاي نماز كه نداند چند ركعت خوانده است.

هشتم - شك بين چهار وشش يا چهار و بيشتر از شش.

(مساله 1175) اگر يكي از شكهاي باطل براي انسان پيش آيد بايد نماز را به هم نزند و بقدري فكر كند كه يا از صورت نمازگزار خارج شود، يا از پيدا شدن يقين يا گمان نااميد شود.

شكهايي كه نبايد به آنها اعتنا كرد

(مساله 1176) شكهايي كه نبايد به آنها اعتنا كرد، از اين قرار است:

اول - شك در چيزي كه محل به جا آوردن آن گذشته است. مثل آن كه در ركوع شك كند كه حمد را خوانده يا نه.

دوم - شك بعد از سلام نماز.

سوم - شك بعد از گذشتن وقت نماز.

چهارم - شك كثير الشك يعني كسي كه زياد شك مي كند.

پنجم - شك امام وماموم به تفصيلي كه ذكر خواهد شد.

ششم - شك در نماز مستحبي.

1 - شك در چيزي كه محل آن گذشته است

(مساله 1177)اگر در بين نماز شك كند كه يكي از كارهاي واجب آن را انجام داده يا نه، مثلا شك كند كه حمد خوانده يا نه، چنانچه مشغول كاري كه بعد از آن است نشده، بايد آنچه را كه در انجام آن شك كرده به جا آورد. و اگر مشغول كاري كه بعد ازآن است شده، به شك خود

ص: 258

اعتنا نكند.

(مساله 1178) اگر در بين خواندن آيه اي شك كند كه آيه پيش را خوانده يا نه، يا وقتي آخر آيه را مي خواند شك كند كه اول آن را خوانده يا نه، به شك خود اعتنا نكند.

(مساله 1179) اگر بعد از ركوع يا سجود شك كند كه كارهاي واجب آن، مانند ذكر وآرام بودن بدن را انجام داده يا نه، بايد به شك خود اعتنا نكند.

(مساله 1180) اگر در حالي كه به سجده مي رود شك كند كه ركوع كرده يا نه، يا شك كند كه بعد از ركوع ايستاده يا نه، به شك خود اعتنا نكند.

(مساله 1181) اگر در حال برخاستن شك كند كه سجده را به جا آورده يا نه، بايد برگردد و به جا آورد، واگر شك كند تشهد را به جا آورده يا نه احتياطا به قصد رجا بجاآورد.

(مساله 1182) كسي كه نشسته يا خوابيده نماز مي خواند، اگر موقعي كه حمد يا تسبيحات مي خواند، شك كند كه سجده يا تشهد را به جا آورده يا نه، بايد به شك خود اعتنا نكند. و اگر پيش از آن كه مشغول حمد يا تسبيحات شود، شك كند كه سجده يا تشهد را به جا آورده يا نه، بايد به جا آورد.

(مساله 1183) اگر شك كند كه يكي از ركنهاي نماز را به جا آورده يا نه، چنانچه مشغول كاري كه بعد از آن است نشده، بايد آن را به جا آورد، مثلا اگر پيش از خواندن تشهد، شك كند كه دو سجده را به جا آورده يا نه، بايد به جا آورد. و

ص: 259

چنانچه بعد يادش بيايد كه آن ركن را به جا آورده بوده، چون ركن زياد شده نماز باطل است.

(مساله 1184) اگر شك كند عملي را كه ركن نيست به جا آورده يا نه، چنانچه مشغول كاري كه بعد از آن است نشده، بايد آن را به جا آورد، مثلا اگر پيش از خواندن سوره، شك كند كه حمد را خوانده يا نه، بايد حمد را بخواند. و اگر بعد از انجام آن يادش بيايد كه آن را به جا آورده بوده، چون ركن زياد نشده نماز صحيح است.

(مساله 1185) اگر شك كند كه ركني را به جا آورده يا نه، چنانچه مشغول تشهد است، اگر شك كند كه دو سجده را به جا آورده يا نه، بايد به شك خود اعتنا نكند، و اگر يادش بيايد كه آن ركن را به جا نياورده، در صورتيكه مشغول ركن بعد نشده بايد آن را به جا آورد، و اگر مشغول ركن بعد شده نماز باطل است، مثلا اگر پيش از ركوع ركعت بعد يادش بيايد كه دو سجده را به جا نياورده بايد به جا آورد، و اگر در ركوع يا بعد از آن يادش بيايد نماز باطل است.

(مساله 1186) اگر شك كند عملي را كه ركن نيست به جا آورده يا نه، چنانچه مشغول كاري كه بعد از آن است شده، بايد به شك خود اعتنا نكند، مثلا موقعي كه مشغول خواندن سوره است، اگر شك كند كه حمد را خوانده يا نه، بايد به شك خود اعتنا نكند.و اگر بعد يادش بيايد كه آن را به جا نياورده، در صورتي كه مشغول

ص: 260

ركن بعد نشده، بايد به جا آورد.و اگر مشغول ركن بعد شده، نماز صحيح است، بنابر اين اگر مثلا در قنوت يادش بيايد كه حمد را نخوانده، بايد بخواند و اگر در ركوع يادش بيايد نماز صحيح است.

(مساله 1187) اگر شك كند كه سلام نماز را گفته يا نه، چنانچه مشغول تعقيب نماز يا مشغول نماز ديگر شده، يا بواسطه انجام كاري كه نماز را به هم مي زند، از حال نمازگزار بيرون رفته، بايد به شك خود اعتنا نكند.و اگر پيش از اينها شك كند بايد سلام را بگويد.و اگر شك كند سلام نماز را درست گفته يا نه اعتنا نكند، هر چند وارد عمل ديگر نشده باشد.

2 - شك بعد از سلام

(مساله 1188) اگر بعد از سلام نماز شك كند كه نمازش صحيح بوده يا نه، مثلا شك كند ركوع كرده يا نه، يا بعد از سلام نماز چهار ركعتي شك كند كه چهار ركعت خوانده يا پنج ركعت، به شك خود اعتنا نكند ولي اگر هر دو طرف شك او باطل باشد، مثلا بعد از سلام نماز چهار ركعتي، شك كند كه سه ركعت خوانده يا پنج ركعت، نماز باطل است.

3 - شك بعد از وقت

(مساله 1189) اگر بعد از گذشتن وقت نماز، شك كند كه نماز خوانده يا نه، يا گمان كند كه نخوانده، خواندن آن لازم نيست.ولي اگر پيش از گذشتن وقت، شك كند كه نماز خوانده يا نه، اگر چه گمان كند كه خوانده، بايد آن را به جا آورد.

(مساله 1190) اگر بعد از گذشتن وقت شك كند كه نماز را درست خوانده

ص: 261

يا نه، به شك خود اعتنا نكند.

(مساله 1191) اگر بعد از گذشتن وقت نماز ظهر وعصر بداند چهار ركعت نماز خوانده، ولي نداند به نيت ظهر خوانده يا به نيت عصر، بايد چهار ركعت نماز قضابه نيت نمازي كه بر او واجب است بخواند.

(مساله 1192) اگر بعد از گذشتن وقت نماز مغرب وعشا، بداند يك نماز خوانده ولي نداند سه ركعتي خوانده يا چهار ركعتي بايد قضاي نماز مغرب وعشا را بخواند.

4 - كثير الشك كسي كه زياد شك مي كند

(مساله 1193) كثير الشك كسي است كه عرفا بگويند زياد شك مي كند.و بعيد نيست كسي هم كه نتواند سه نماز پشت سر هم بدون شك بخواند، كثير الشك باشد، كه بايد به شك خود اعتنا نكند.

(مساله 1194) هرگاه كثيرالشك در به جا آوردن چيزي شك كند، بايد بنا بگذارد كه آن را به جا آورده، مگر اين كه اگر آن را به جا آورده باشد نماز باطل باشد كه دراين صورت، بايد بنا بگذارد كه آن را انجام نداده، مثلا اگر شك كند كه يك ركوع كرده يا بيشتر، چون با زياد شدن ركوع نماز باطل است، بايد بنا بگذارد كه بيشتر از يك ركوع نكرده است.

(مساله 1195) كسي كه در يك چيز نماز زياد شك مي كند، چنانچه در چيزهاي ديگر نماز شك كند، بايد به دستور آن رفتار نمايد، مثلا كسي كه زياد شك مي كند سجده كرده يا نه، اگر در به جا آوردن ركوع شك كند، بايد به دستور آن عمل نمايد يعني: اگر ايستاده ركوع را به جا آورد، و اگر به سجده

ص: 262

رفته اعتنا نكند.

(مساله 1196) كسي كه در نماز مخصوصي مثلا در نماز ظهر زياد شك مي كند اگر در نماز ديگر مثلا در نماز عصر شك كند، بايد به دستور شك رفتار نمايد.

(مساله 1197) كسي كه وقتي در جاي مخصوصي، نماز مي خواند، زياد شك مي كند، اگر در غير آنجا نماز بخواند وشكي براي او پيش آيد، بايد به دستور شك عمل نمايد.

(مساله 1198) اگر انسان شك كند كه كثير الشك شده يا نه، بايد به دستور شك عمل نمايد.و كثير الشك تا وقتي يقين نكند كه بحال معمول مردم برگشته، بايد به شك خود اعتنا نكند.

(مساله 1199) كسي كه زياد شك مي كند اگر شك كند ركني را به جا آورده يا نه، واعتنا نكند، بعد يادش بيايد كه آن را به جا نياورده، چنانچه مشغول ركن بعد نشده، بايد آن را به جا آورد. و اگر مشغول ركن بعد شده نماز باطل است، مثلا اگر شك كند ركوع كرده يا نه واعتنا نكند، چنانچه پيش از سجده دوم يادش بيايد كه ركوع نكرده، بايد برگردد و ركوع كند و نماز را تمام نمايد. و احتياط مستحب آن است كه نماز را دوباره بخواند، و اگر در سجده دوم يادش بيايد، نمازش باطل است.

(مساله 1200) كسي كه زياد شك مي كند، اگر شك كند چيزي را كه ركن نيست بجاآورده يا نه واعتنا نكند، و بعد يادش بيايد كه آن را به جا نياورده، چنانچه از محل به جا آوردن آن نگذشته، بايد آن را به جا آورد، و اگر از محل آن گذشته نمازش صحيح است، مثلا

ص: 263

اگر شك كند كه حمد خوانده يا نه واعتنا نكند، چنانچه در قنوت يادش بيايد كه حمد نخوانده، بايد بخواند و اگر در ركوع يادش بيايد، نماز او صحيح است.

5 - شك امام و ماموم

(مساله 1201) اگر امام جماعت در شماره ركعتهاي نماز شك كند، مثلا شك كند كه سه ركعت خوانده يا چهار ركعت، چنانچه ماموم يقين يا گمان داشته باشد كه چهار ركعت خوانده و به امام بفهماند كه چهار ركعت خوانده است، امام بايد نماز را تمام كند وخواندن نماز احتياط لازم نيست، و نيز اگر امام يقين يا گمان داشته باشد كه چند ركعت خوانده، و ماموم در شماره ركعتهاي نماز شك كند، بايد به شك خود اعتنا ننمايد.

6 - شك در نماز مستحبي

(مساله 1202) اگر در شماره ركعتهاي نماز مستحبي شك كند، چنانچه طرف بيشتر شك، نماز را باطل مي كند، بايد بنا را بر كمتر بگذارد، مثلا اگر در نافله صبح شك كند كه دو ركعت خوانده يا سه ركعت، بايد بنا بگذارد كه دو ركعت خوانده است. و اگر طرف بيشتر شك نماز را باطل نمي كند، مثلا شك كند كه دو ركعت خوانده يا يك ركعت بهر طرف شك عمل كند، نمازش صحيح است.

(مساله 1203) كم شدن ركن، نافله را باطل مي كند، ولي زياد شدن ركن، آن را باطل نمي كند، پس اگر يكي از كارهاي نافله را فراموش كند وموقعي يادش بيايد كه مشغول ركن بعد از آن شده، بايد آن كار را انجام دهد و دوباره آن ركن را به جا آورد، مثلا اگر در بين ركوع يادش بيايد

ص: 264

كه سوره را نخوانده، بايد برگردد و سوره را بخواند، و دوباره به ركوع رود.

(مساله 1204) اگر در يكي از كارهاي نافله شك كند - خواه ركن باشد يا غير ركن -چنانچه محل آن نگذشته باشد، بايد به جا آورد و اگر محل آن گذشته، به شك خود اعتنا نكند.

(مساله 1205) اگر در نماز مستحبي دو ركعتي، گمانش به سه ركعت يا بيشتر برود، بايد اعتنا نكند و نمازش صحيح است، و اگر گمانش به دو ركعت يا كمتر برود، بنابر احتياط واجب بايد بهمان گمان عمل كند، مثلا اگر گمانش به يك ركعت مي رود احتياطا بايد يك ركعت ديگر بخواند.

(مساله 1206) اگر در نماز نافله كاري كند كه براي آن در نماز واجب، سجده سهو واجب مي شود، يا يك سجده يا تشهد را فراموش نمايد، لازم نيست بعد از نماز، سجده سهو يا قضاي سجده وتشهد را به جا آورد.

(مساله 1207) اگر شك كند كه نماز مستحبي را خوانده يا نه، چنانچه آن نماز مثل نماز جعفر طيار وقت معين نداشته باشد، بنا بگذارد كه نخوانده است، و همچنين است اگر مثل نافله يوميه وقت معين داشته باشد ولكن پيش از گذشتن وقت، شك كند كه آن را به جا آورده يا نه، ولي اگر بعد از گذشتن وقت شك كند كه خوانده است يا نه، به شك خود اعتنا نكند.

شكهاي صحيح

(مساله 1208) در نه صورت اگر در شماره ركعتهاي نماز چهار ركعتي شك كند، بايد فورا فكر نمايد، پس اگر يقين يا گمان به يك طرف شك پيدا كرد همان طرف را بگيرد، و نماز را تمام

ص: 265

كند.والا به دستورهايي كه گفته مي شود، عمل نمايد. وآن نه صورت از اين قرار است:

اول - آن كه بعد از تمام شدن ذكر واجب سجده دوم شك كند دو ركعت خوانده يا سه ركعت، كه بايد بنا بگذارد سه ركعت خوانده، و يك ركعت ديگر بخواند و نماز را تمام كند، وبعد از نماز يك ركعت نماز احتياط ايستاده به دستوري كه بعدا گفته مي شود به جا آورد.

دوم - بين دو و چهار بعد از تمام شدن ذكر واجب سجده دوم كه بايد بنا بگذارد چهار ركعت خوانده و نماز را تمام كند، وبعد از نماز دو ركعت نماز احتياط ايستاده بخواند.

سوم - شك بين دو وسه وچهار بعد از تمام شدن ذكر واجب سجده دوم كه بايد بنابر چهار بگذارد، وبعد از نماز دو ركعت نماز احتياط ايستاده، وبعد دو ركعت نشسته به جا آورد.

چهارم - شك بين چهار وپنج بعد از تمام شدن ذكر واجب سجده دوم كه بايد بنابر چهار بگذارد و نماز را تمام كند، وبعد از نماز دو سجده سهو به جا آورد، ولي اگر يكي از اين چهار شك بعد از سجده اول، يا پيش از تمام شدن ذكر واجب سجده دوم، براي او پيش آيد نماز باطل است.

پنجم - شك بين سه و چهار كه در هر جاي نماز باشد، بايد بنابر چهار بگذارد ونماز را تمام كند، وبعد از نماز يك ركعت نماز احتياط ايستاده يا دو ركعت نشسته به جا آورد.

ششم - شك بين چهار وپنج در حال ايستاده كه بايد بنشيند وتشهد بخواند، و بعد از سلام

ص: 266

يك ركعت نماز احتياط ايستاده يا دو ركعت نشسته به جا آورد، و احتياط لازم آن است كه در اين صورت و همچنين در صورت هفتم وهشتم بعد از نماز احتياط دو سجده سهو نيز به جاي آورد.

هفتم - شك بين سه و پنج در حال ايستاده كه بايد بنشيند وتشهد بخواند، وبعد از سلام دو ركعت نماز احتياط ايستاده به جا آورد.

هشتم - شك بين سه و چهار وپنج در حال ايستاده كه بايد بنشيند وتشهد بخواند، وبعد از سلام دو ركعت نماز احتياط ايستاده، و بعد دو ركعت نشسته به جا آورد.

نهم - شك بين پنج وشش در حال ايستاده كه بايد بنشيند وتشهد بخواند، و بعد از سلام دو سجده سهو به جا آورد. وبنابر احتياط واجب دو سجده سهو ديگر هم براي ايستادن بيجا به جا آورد.

(مساله 1209) اگر يكي از شكهاي صحيح براي انسان پيش آيد، نبايد نماز را بشكند. و چنانچه نماز را بشكند معصيت كرده است. پس اگر پيش از انجام كاري كه نماز را باطل مي كند، مثل پشت كردن به قبله نماز را از سر گيرد، نماز دوم هم باطل است واگر بعد از انجام كاري كه نماز را باطل مي كند، مشغول نماز شود، نماز دوم صحيح است.

(مساله 1210) اگر يكي از شكهايي كه نماز احتياط براي آنها واجب است در نماز پيش آيد، چنانچه انسان نماز را تمام كند وبدون خواندن نماز احتياط، نماز را از سر بگيرد معصيت كرده است، پس اگر پيش از انجام كاري كه نماز را باطل مي كند، نماز را از سر گرفته، نماز

ص: 267

دوم هم باطل است و اگر بعد از انجام كاري كه نماز را باطل مي كند، مشغول نماز شده نماز دوم صحيح است.

(مساله 1211) وقتي يكي از شكهاي صحيح براي انسان پيش آيد، چنانكه گفته شد، بايد فورا فكر كند، ولي اگر چيزهايي كه بواسطه آنها ممكن است يقين يا گمان به يك طرف شك پيدا شود، از بين نمي رود، چنانچه كمي بعد فكر كند اشكال ندارد، مثلا اگر در سجده شك كند، مي تواند تا بعد از سجده فكر كردن را تاخير بيندازد.

(مساله 1212) اگر اول گمانش بيك طرف بيشتر باشد، بعد دو طرف در نظر او مساوي شود، بايد به دستور شك عمل نمايد. و اگر اول دو طرف در نظر او مساوي باشد و به طرفي كه وظيفه اوست بنا بگذارد، بعد گمانش بطرف ديگر برود، بايد طرف گمان را بگيرد و نماز را تمام كند.

(مساله 1213) كسي كه نمي داند گمانش به يك طرف بيشتر است يا هر دو طرف در نظر او مساوي است، اگر احتمال مي دهد بيك طرف گمانش زيادتر باشد، بايد آن طرف را بگيرد، والا به دستور شك عمل كند.

(مساله 1214) اگر بعد از نماز بداند كه در بين نماز حال ترديدي داشته، كه مثلا دو ركعت خوانده يا سه ركعت، و بنا را بر سه گذاشته، ولي نداند كه گمانش به خواندن سه ركعت بوده، يا هر دو طرف در نظر او مساوي بوده، خوب است نماز احتياط را بخواند.

(مساله 1215) اگر موقعي كه تشهد مي خواند، يا بعد از ايستادن شك كند كه دو سجده را به جا

ص: 268

آورده يا نه، ودر همان موقع يكي از شكهايي كه اگر بعد از تمام شدن دو سجده اتفاق بيفتد صحيح مي باشد، براي او پيش آيد، مثلا شك كند كه دو ركعت خوانده يا سه ركعت، چنانچه به دستور آن شك عمل كند، نمازش صحيح است.

(مساله 1216) اگر پيش از آن كه مشغول تشهد شود، يا پيش از ايستادن، شك كند كه دو سجده را به جا آورده يا نه، ودر همان موقع يكي از شكهايي كه بعد از تمام شدن دو سجده صحيح است، برايش پيش آيد، نماز باطل است.

(مساله 1217) اگر موقعي كه ايستاده بين سه و چهار، يا بين سه و چهار و پنج شك كند، و يادش بيايد كه يك سجده يا دو سجده را از ركعت پيش به جا نياورده، نمازش باطل است.

(مساله 1218) اگر شك او از بين برود وشك ديگري برايش پيش آيد، مثلا اول شك كند كه دو ركعت خوانده يا سه ركعت، بعد شك كند كه سه ركعت خوانده يا چهار ركعت، بايد به دستور شك دوم عمل نمايد.

(مساله 1219) اگر بعد از نماز شك كند كه در نماز مثلا بين دو و چهار شك كرده، يا بين سه وچهار، احتياط واجب آن است كه به دستور هردو عمل كند، و نماز را هم دوباره بخواند.

(مساله 1220) اگر بعد از نماز بفهمد كه در نماز شكي براي او پيش آمده ولي نداند از شكهاي باطل بوده يا از شكهاي صحيح، و اگر از شكهاي صحيح بوده كدام قسم آن بوده است، بايد دو ركعت نماز احتياط ايستاده، و يك ركعت ايستاده

ص: 269

ودو ركعت نشسته ودو سجده سهو به جا آورد و نماز را هم دوباره بخواند.

(مساله 1221) كسي كه نشسته نماز مي خواند، اگر شكي كند كه مختار است براي آن يك ركعت نماز احتياط ايستاده يا دو ركعت نشسته بخواند، بايد يك ركعت نشسته را به جا آورد، و همچنين اگر شكي كند كه معين است براي آن يك ركعت نماز احتياط ايستاده بخواند، يك ركعت نشسته به جاي يك ركعت ايستاده كافي است. وهمچنين دو ركعت نشسته به جاي دو ركعت ايستاده، ولكن در مثل دو و سه احتياط مستحب، جمع بين يك ركعت نشسته ودو ركعت نشسته، و دوباره خواندن نمازاست.

(مساله 1222) كسي كه ايستاده نماز مي خواند، اگر موقع خواندن نماز احتياط از ايستادن عاجز شود، بايد مثل كسي كه نماز را نشسته مي خواند، و حكم آن در مساله پيش گفته شد، نماز احتياط را به جا آورد.

(مساله 1223) كسي كه نشسته نماز مي خواند، اگر موقع خواندن نماز احتياط بتواند بايستد، بايد به وظيفه كسي كه نماز را ايستاده مي خواند عمل كند.

نماز احتياط

(مساله 1224) كسي كه نماز احتياط بر او واجب است، بعد از سلام نماز بايد فورا نيت نماز احتياط كند، و تكبير بگويد وحمد را بخواند و به ركوع رود و دو سجده نمايد. پس اگر يك ركعت نماز احتياط بر او واجب است، بعد از دو سجده، تشهد بخواند وسلام دهد، و اگر دو ركعت نماز احتياط بر او واجب است بعد از دو سجده، يك ركعت ديگر مثل ركعت اول به جا آورد وبعد از تشهد سلام دهد.

(مساله 1225) نماز احتياط

ص: 270

سوره و قنوت ندارد و بايد آن را آهسته بخوانند و نيت آن را به زبان نياورند، و احتياط واجب آن است كه بسم اللّه الرحمن الرحيم آن را هم آهسته بگويند.

(مساله 1226) اگر پيش از خواندن نماز احتياط بفهمد، نمازي كه خوانده درست بوده، لازم نيست نماز احتياط را بخواند، و اگر در بين نماز احتياط بفهمد، لازم نيست آن را تمام نمايد.

(مساله 1227) اگر پيش از خواندن نماز احتياط بفهمد كه ركعتهاي نمازش كم بوده، چنانچه كاري كه نماز را باطل مي كند انجام نداده، بايد آنچه از نماز را نخوانده بخواند، و براي سلام بيجا دو سجده سهو بنمايد، و اگر كاري كه نماز را باطل مي كند، انجام داده، مثلا پشت به قبله كرده، بايد نماز را دوباره به جا آورد.

(مساله 1228) اگر بعد از نماز احتياط بفهمد كسري نماز به مقدار نماز احتياط بوده، مثلا در شك بين سه وچهار، يك ركعت نماز احتياط ايستاده بخواند، بعد بفهمد نماز را سه ركعت خوانده، نمازش صحيح است.

(مساله 1229) اگر بعد از خواندن نماز احتياط بفهمد كسري نماز كمتر از نماز احتياط بوده، مثلا در شك بين دو و چهار، دو ركعت نماز احتياط ايستاده بخواند، بعد بفهمد نماز را سه ركعت خوانده چنانچه منافي به جا نياورده باشد بنابر احتياط لازم كسري را تمام كند، و نماز را دوباره بخواند، تا يقين كند به تكليف خود عمل كرده است.

(مساله 1230) اگر بعد از خواندن نماز احتياط بفهمد كسري نماز بيشتر از نماز احتياط بوده، مثلا در شك بين سه وچهار، يك ركعت نماز احتياط ايستاده بخواند،

ص: 271

بعد بفهمد نماز را دو ركعت خوانده، چنانچه بعد از نماز احتياط كاري كه نماز را باطل مي كند انجام داده، مثلا پشت به قبله كرده، نماز را دوباره بخواند و اگر كاري كه نماز را باطل مي كند انجام نداده، بنابر احتياط لازم بايد دو ركعت كسري نماز را بجاآورد، و نماز را هم دوباره بخواند.

(مساله 1231) اگر بين دو وسه وچهار شك كند، و بعد از خواندن دو ركعت نماز احتياط ايستاده، يادش بيايد كه نماز را دو ركعت خوانده، لازم نيست دو ركعت نماز احتياط نشسته را بخواند.

(مساله 1232) اگر بين سه و چهار شك كند، و موقعي كه دو ركعت نماز احتياط نشسته، يا يك ركعت ايستاده را مي خواند، يادش بيايد كه نماز را سه ركعت خوانده، بايد نماز احتياط را رها كند، و بنابر احتياط لازم كسري را به جا آورد و نماز را دوباره بخواند.

(مساله 1233) اگر بين دو وسه وچهار شك كند، و موقعي كه دو ركعت نماز احتياط ايستاده را مي خواند، پيش از ركوع ركعت دوم يادش بيايد كه نماز را سه ركعت خوانده، بايد نماز احتياط را رها كند، وبنابر احتياط لازم كسري نماز را بجاآورد، و نماز را دوباره بخواند.

(مساله 1234) اگر در بين نماز احتياط بفهمد كسري نمازش بيشتر يا كمتر از نماز احتياط بوده، بايد آن را رها كند، وبنابر احتياط لازم كسري نماز را به جا آورد، و نماز را دوباره بخواند، مثلا در شك بين سه وچهار اگر موقعي كه دو ركعت نماز احتياط نشسته را مي خواند، يادش بيايد كه نماز را دو ركعت

ص: 272

خوانده، بايد نماز احتياط نشسته را رها كند، و دو ركعت كسري نماز را بخواند، و نماز را هم دوباره به جا آورد.

(مساله 1235) اگر شك كند نماز احتياطي را كه بر او واجب بوده به جا آورده يا نه، چنانچه وقت نماز گذشته به شك خود اعتنا نكند، و اگر وقت دارد، و يا محل به جا آوردن نماز احتياط بعد از وقت باشد، مثل كسي كه بيشتر از يك ركعت از وقت را درك نكرده باشد در صورتي كه مشغول كار ديگري نشده واز جاي نماز بر نخاسته وكاري هم - مثل پشت كردن به قبله كه نماز را باطل مي كند - انجام نداده، بايد نماز احتياط را بخواند، و اگر مشغول كار ديگري شده، يا كاري كه نماز را باطل مي كند به جا آورده، يا بين نماز وشك او زياد طول كشيده، احتياط واجب آن است كه نماز احتياط را به جا آورد، و نماز را هم دوباره بخواند.

(مساله 1236) اگر در نماز احتياط ركني را زياد كند، يا مثلا به جاي يك ركعت دو ركعت بخواند، نماز احتياط باطل مي شود، و بايد دوباره نماز احتياط را بخواند، واصل نماز را هم اعاده نمايد.

(مساله 1237) موقعي كه مشغول نماز احتياط است، اگر در يكي از افعال آن شك كند، چنانچه محل آن نگذشته، بايد به جا آورد، و اگر محلش گذشته، بايد به شك خود اعتنا نكند، مثلا اگر شك كند كه حمد خوانده يا نه، چنانچه به ركوع نرفته، بايد بخواند و اگر به ركوع رفته، بايد به شك خود اعتنا نكند.

(مساله 1238) اگر

ص: 273

در شماره ركعتهاي نماز احتياط شك كند، چنانچه طرف بيشتر شك نماز را باطل مي كند، بايد بنا را بر كمتر بگذارد. و اگر طرف بيشتر شك نماز را باطل نمي كند، بايد بنا را بر بيشتر بگذارد و در هر دو صورت بعد از تمام شدن نماز احتياط، اصل نماز را نيز بنابر احتياط دوباره بخواند، مثلا موقعي كه مشغول خواندن دو ركعت نماز احتياط است، اگر شك كند كه دو ركعت خوانده يا سه ركعت، چون طرف بيشتر شك نماز را باطل مي كند، بايد بنا بگذارد كه دو ركعت خوانده، و اگر شك كند كه يك ركعت خوانده يا دو ركعت، چون طرف بيشتر شك نماز را باطل نمي كند، بايد بنا بگذارد كه دو ركعت خوانده است، و اصل نماز را نيز اعاده نمايد.

(مساله 1239) اگر در نماز احتياط چيزي كه ركن نيست، سهوا كم يا زياد شود، و از چيزهايي باشد كه در خود نماز سجده سهو دارد، احتياط لازم آن است كه سجده سهو را به جا آورد. و اگر از چيزهايي است كه سجده سهو ندارد در نماز احتياط نيز لازم نيست.

(مساله 1240) اگر بعد از سلام نماز احتياط شك كند كه يكي از اجزا يا شرايط آن را به جا آورده يا نه، به شك خود اعتنا نكند.

(مساله 1241) اگر در نماز احتياط، تشهد يا يك سجده را فراموش كند، احتياط واجب آن است كه بعد از سلام نماز، آن را قضا نمايد.

(مساله 1242) اگر نماز احتياط و قضاي يك سجده يا قضاي يك تشهد يا دو سجده سهو بر او واجب شود،

ص: 274

بايد اول نماز احتياط را به جا آورد.

(مساله 1243) حكم گمان در نماز مثل حكم يقين است، مثلا اگر انسان گمان دارد كه نماز را چهار ركعت خوانده، نبايد نماز احتياط بخواند، و اگر گمان دارد ركوع كرده، نبايد آن را به جا آورد، و اگر گمان دارد حمد را نخوانده، چنانچه به ركوع نرفته، بايد بخواند، و اگر به ركوع رفته نمازش صحيح است.

(مساله 1244)حكم شك و سهو و گمان در نمازهاي واجب يوميه و نمازهاي واجب ديگر فرق ندارد، مثلا اگر در نماز آيات شك كند كه يك ركعت خوانده يا دو ركعت، چون شك در نماز دو ركعتي است، نماز باطل مي شود.

سجده سهو

(مساله 1245) براي پنج چيز بعد از سلام نماز، انسان بايد دو سجده سهو به دستوري كه بعدا گفته مي شود به جا آورد:

اول - آن كه در بين نماز، سهوا حرف بزند.

دوم - جايي كه نبايد سلام نماز را بدهد، مثلا در ركعت اول سهوا سلام بدهد.

سوم - آن كه يك سجده را فراموش كند.

چهارم - آن كه تشهد را فراموش كند.

پنجم - آن كه در نماز چهار ركعتي بعد از سجده دوم شك كند كه چهار ركعت خوانده يا پنج ركعت، و اگر در جايي كه بايد بايستد، مثلا موقع خواندن حمد وسوره اشتباها بنشيند، يا در جايي كه بايد بنشيند، مثلا موقع خواندن تشهد اشتباها بايستد، بنابر احتياط واجب بايد دو سجده سهو به جا آورد. بلكه براي هر چيزي كه در نماز اشتباها كم يا زياد كند، احتياط مستحب آن است كه دو سجده سهو بنمايد. و احكام

ص: 275

اين چند صورت در مسائل آينده گفته مي شود.

(مساله 1246) اگر انسان اشتباها يا بخيال اين كه نمازش تمام شده حرف بزند، بايد دو سجده سهو به جا آورد.

(مساله 1247) براي حرفي كه از آه كشيدن وسرفه پيدا مي شود، سجده سهو واجب نيست، ولي اگر مثلا سهوا آخ يا آه بگويد، بايد سجده سهو نمايد.

(مساله 1248) اگر چيزي را كه غلط خوانده دوباره به طور صحيح بخواند، براي دوباره خواندن آن سجده سهو واجب نيست.

(مساله 1249) اگر در نماز سهوا چند كلمه حرف بزند وتمام آنها يك مرتبه حساب شود، دو سجده سهو بعد از سلام نماز كافي است.

(مساله 1250) اگر سهوا تسبيحات اربعه را نگويد، يا بيشتر از سه مرتبه بگويد احتياط مستحب آن است كه بعد از نماز دو سجده سهو به جا آورد.

(مساله 1251) اگر در جايي كه نبايد سلام نماز را بگويد سهوا بگويد: السلام علينا وعلي عباد اللّه الصالحين يا بگويد: السلام عليكم ورحمه اللّه وبركاته بايد دو سجده سهو بنمايد، و همچنين اگر سهوا مقداري از اين دو سلام را بگويد بايد دو سجده سهو بنمايد. ولي اگر سهوا بگويد: السلام عليك ايها النبي ورحمه اللّه وبركاته احتياط مستحب آن است كه دو سجده سهو به جا آورد.

(مساله 1252) اگر در جايي كه نبايد سلام دهد اشتباها هر سه سلام را بگويد، دو سجده سهو كافي است

(مساله 1253) اگر يك سجده يا تشهد را فراموش كند و پيش از ركوع ركعت بعد يادش بيايد، بايد برگردد و به جا آورد، و بعد از نماز بنابر احتياط واجب براي ايستادن بيجا،

ص: 276

دو سجده سهو بنمايد.

(مساله 1254)اگر در ركوع يا بعد از آن يادش بيايد كه يك سجده يا تشهد را از ركعت پيش فراموش كرده، بايد بعد از سلام نماز، سجده يا تشهد را قضا نمايد، وبعد از آن دو سجده سهو به جا آورد.

(مساله 1255) اگر سجده سهو را بعد از سلام نماز عمدا به جا نياورد، معصيت كرده ولي نماز باطل نمي شود، و واجب است هر چه زود تر آن را انجام دهد. و چنانچه سهوا به جا نياورد هر وقت يادش آمد بايد فورا انجام دهد.

(مساله 1256) اگر شك دارد كه سجده سهو بر او واجب شده يا نه، لازم نيست بجاآورد.

(مساله 1257) كسي كه شك دارد، مثلا دو سجده سهو بر او واجب شده يا چهار تا، اگر دو سجده بنمايد كافي است.

(مساله 1258) اگر بداند يكي از دو سجده سهو را به جا نياورده، و تدارك ممكن نباشد، و يا بداند سهوا سه سجده سهو كرده، بايد دوباره دو سجده سهو بنمايد.

دستور سجده سهو

(مساله 1259) دستور سجده سهو اين است كه بعد از سلام نماز فورا نيت سجده سهو كند، و پيشاني را به چيزي كه سجده بر آن صحيح است بگذارد، و ذكر بگويد، و ذكر سجده سهو را به سه نحو مي شود انجام داد.

اول - بسم اللّه وباللّه وصلي اللّه علي محمد وآله.

دوم - بسم اللّه وباللّه اللهم صل علي محمد وآل محمد.

سوم - بسم اللّه وباللّه السلام عليك ايها النبي ورحمه اللّه وبركاته، و احتياط اختيار قسم سوم است، بعد بايد بنشيند و دوباره به سجده رود وذكر را

ص: 277

بگويد و بنشيند و بعد از خواندن تشهد سلام دهد.

قضاي سجده و تشهد فراموش شده

(مساله 1260) سجده و تشهدي را كه انسان فراموش كرده، و بعد از نماز، قضاي آن را به جا مي آورد، بايد تمام شرايط نماز: مانند پاك بودن بدن و لباس و رو به قبله بودن و شرطهاي ديگر را داشته باشد.

(مساله 1261) اگر سجده يا تشهد را چند دفعه فراموش كند، مثلا يك سجده از ركعت اول و يك سجده از ركعت دوم فراموش نمايد، بايد بعد از نماز قضاي هر دورا با سجده هاي سهوي كه براي آنها لازم است به جا آورد، و لازم نيست معين كند كه قضاي كدام يك آنها است.

(مساله 1262) اگر يك سجده و تشهد را فراموش كند، احتياط واجب آن است كه هر كدام را اول فراموش كرده، اول قضا نمايد. و اگر نداند كدام اول فراموش شده، بايد احتياطا يك سجده و تشهد و بعد يك سجده ديگر به جا آورد، يا يك تشهد ويك سجده و بعد يك تشهد ديگر به جا آورد، تا يقين كند سجده و تشهد را به ترتيبي كه فراموش كرده قضا نموده است.

(مساله 1263) اگر بخيال اين كه اول، سجده را فراموش كرده، اول قضاي آن را بجاآورد، و بعد از خواندن تشهد يادش بيايد كه اول تشهد را فراموش كرده، احتياط واجب آن است كه دوباره سجده را قضا نمايد. و نيز اگر بخيال اين كه اول تشهد را فراموش كرده اول قضاي آن را به جا آورد، وبعد از سجده يادش بيايد كه اول سجده را فراموش كرده، بنابر احتياط واجب بايد دوباره تشهد را

ص: 278

بخواند.

(مساله 1264) اگر بين سلام نماز و قضاي سجده يا تشهد كاري كند كه اگر عمدا يا سهوا در نماز اتفاق بيفتد نماز باطل مي شود، مثلا پشت به قبله نمايد، احتياط مستحب آن است كه بعد از قضاي سجده و تشهد دوباره نماز را بخواند.

(مساله 1265) اگر بعد از سلام نماز يادش بيايد كه يك سجده از ركعت آخر را فراموش كرده، چنانچه كاري كه عمدي و سهوي آن نماز را باطل مي كند، مثل پشت كردن به قبله انجام نداده، بنابر احتياط واجب بايد بقصد اين كه وظيفه خود را انجام داده باشد سجده فراموش شده وبعد از آن تشهد و سلام و دو سجده سهو به جا آورد و نيز اگر يادش بيايد كه تشهد ركعت آخر را فراموش كرده، بايد احتياطا بقصد اين كه وظيفه خود را انجام داده باشد تشهد را بخواند، و بعد از آن سلام دهد و دو سجده سهو بنمايد، و در هر صورت احتياطا دو سجده سهو براي سلام بيجا نيز بجاآورد.

(مساله 1266) اگر بين سلام نماز و قضاي سجده يا تشهد كاري كند كه براي آن سجده سهو واجب مي شود، مثل آن كه سهوا حرف بزند، بنابر احتياط واجب بايد سجده يا تشهد را قضا كند، و غير از سجده سهوي كه براي قضاي سجده يا تشهد لازم است، دو سجده سهو ديگر نيز بنمايد.

(مساله 1267) اگر نداند كه سجده را فراموش كرده يا تشهد را، بايد هر دو را قضا نمايد، و هر كدام را اول به جا آورد اشكال ندارد.

(مساله 1268) اگر شك دارد كه سجده يا

ص: 279

تشهد را فراموش كرده يا نه، واجب نيست قضا نمايد.

(مساله 1269) اگر بداند سجده يا تشهد را فراموش كرده، و شك كند كه پيش از ركوع ركعت بعد به جا آورده يا نه، احتياط واجب آن است كه آن را قضا نمايد.

(مساله 1270) كسي كه بايد سجده يا تشهد را قضا نمايد، اگر براي كار ديگري هم سجده سهو بر او واجب شود، بنابر احتياط لازم بايد بعد از نماز سجده يا تشهد را قضا نمايد، بعد سجده سهو را به جا آورد.

(مساله 1271) اگر شك دارد كه بعد از نماز قضاي سجده يا تشهد فراموش شده را به جا آورده يا نه، چنانچه وقت نماز نگذشته، بايد سجده يا تشهد را قضا نمايد. و اگر وقت نماز گذشته، قضاي آن مستحب است.

كم و زياد كردن اجزا وشرايط نماز

(مساله 1272) هرگاه چيزي از واجبات نماز را عمدا كم يا زياد كند، اگر چه يك حرف آن باشد، نماز باطل است.

(مساله 1273) اگر به واسطه ندانستن مساله، چيزي از واجبات نماز را كم يا زياد كند، نماز باطل است. ولي چنانچه بواسطه ندانستن مساله، حمد و سوره نماز صبح ومغرب و عشا را آهسته بخواند، يا حمد و سوره نماز ظهر و عصر را بلند بخواند، يا در مسافرت نماز ظهر وعصر و عشا را چهار ركعت بخواند، نمازش صحيح است.

(مساله 1274) اگر در بين نماز بفهمد وضو يا غسلش باطل بوده، يا بدون وضو يا غسل مشغول نماز شده، بايد نماز را به هم بزند ودوباره با وضو يا غسل بخواند، و اگر بعد از نماز بفهمد، بايد دوباره نماز را با وضو يا غسل

ص: 280

به جا آورد، و اگر وقت گذشته قضا نمايد.

(مساله 1275) اگر بعد از رسيدن به ركوع، يادش بيايد كه دو سجده از ركعت پيش فراموش كرده، نمازش باطل است. و اگر پيش از رسيدن به ركوع يادش بيايد، بايد برگردد ودو سجده را به جا آورد وبر خيزد و حمد و سوره يا تسبيحات را بخواند و نماز را تمام كند، وبعد از نماز بنابر احتياط واجب، براي ايستادن بيجا دو سجده سهو بنمايد.

(مساله 1276) اگر پيش از گفتن السلام علينا...و السلام عليكم... يادش بيايد كه دو سجده ركعت آخر را به جا نياورده، بايد دو سجده را به جا آورد و دوباره تشهد بخواند و نماز را سلام دهد.

(مساله 1277) اگر پيش از سلام نماز يادش بيايد كه يك ركعت يا بيشتر از آخر نماز نخوانده، بايد مقداري را كه فراموش كرده به جا آورد.

(مساله 1278) اگر بعد از سلام نماز يادش بيايد كه يك ركعت يا بيشتر از آخر نماز را نخوانده، چنانچه كاري انجام داده كه اگر در نماز عمدا يا سهوا اتفاق بيفتد نماز را باطل مي كند، مثلا پشت به قبله كرده، نمازش باطل است. و اگر كاري كه عمدي وسهوي آن، نماز را باطل مي كند انجام نداده، بايد فورا مقداري را كه فراموش كرده به جا آورد، و براي سلام زيادي نيز دو سجده سهو بنمايد.

(مساله 1279) هرگاه بعد از سلام نماز عملي انجام دهد كه اگر در نماز عمدا يا سهوا اتفاق بيفتد نماز را باطل مي كند، مثلا پشت به قبله نمايد، و بعد يادش بيايد كه دو سجده آخر را

ص: 281

به جا نياورده، نمازش باطل است. و اگر پيش از انجام كاري كه نماز را باطل مي كند، يادش بيايد، بايد دو سجده اي را كه فراموش كرده به جا آورد، ودوباره تشهد بخواند و نماز را سلام دهد، و دو سجده سهو براي سلامي كه اول گفته است بنمايد.

(مساله 1280) اگر بفهمد نماز را پيش از وقت خوانده، يا از روي جهل و غفلت يا فراموشي پشت به قبله يا بطرف راست يا بطرف چپ قبله به جا آورده، بايد دوباره بخواند، و اگر وقت گذشته قضا نمايد، ولي اگر تفحص از قبله كرده ودر تشخيص قبله اشتباه نموده، اگر در وقت ملتفت شود بايد دوباره نماز را بخواند، و اگر در خارج وقت باشد قضا ندارد، بلي احتياط مستحب قضاي آن است.

نماز مسافر

مسافر بايد نماز ظهر وعصر و عشا را با هشت شرط شكسته قصر يعني دو ركعت بخواند.

شرط اول

آن كه سفر او كمتر از هشت فرسخ شرعي نباشد، و فرسخ شرعي دوازده هزار ذراع است، به ذراع متعارف، و بعضي گفته اند: اين مقدار تقريبا پنج كيلومتر ونيم است.

(مساله 1281) كسي كه مجموع رفتن وبر گشتن او هشت فرسخ است، چنانچه هيچ يك از رفتن وبرگشتن كمتر از چهار فرسخ نباشد، بايد نماز را شكسته بخواند. واگر رفتن سه فرسخ و برگشتن پنج فرسخ، يا رفتن پنج فرسخ و برگشتن سه فرسخ باشد، بايد نماز را تمام، يعني چهار ركعت بخواند. و اگر چه احتياط اين است كه اگر رفتن مثلا سه فرسخ و برگشتن پنج فرسخ باشد. جمع بين اتمام و قصر نمايد.

(مساله 1282) اگر رفتن و برگشتن،

ص: 282

هر يك از چهار فرسخ كمتر نباشد نمازش شكسته است، و روزه را نيز بايد افطار نمايد، اگرچه همان روز يا شب آن برنگردد، اگرچه احتياط اين است كه اگر همان روز يا شب آن برنمي گردد، تمام نيز بخواند.

(مساله 1283) اگر سفر مختصري از هشت فرسخ كمتر باشد، يا انسان نداند كه سفر او هشت فرسخ است يا نه، نبايد نماز را شكسته بخواند. و چنانچه شك كند كه سفر او هشت فرسخ است يا نه، در صورتي كه تحقيق كردن برايش مشقت دارد، بايد نمازش را تمام بخواند، و اگر مشقت ندارد، بنابر احتياط واجب بايد تحقيق كند، كه اگر دو عادل بگويند، يا بين مردم معروف باشد كه سفر او هشت فرسخ است، نماز را شكسته بخواند.

(مساله 1284) اگر يك عادل خبر دهد كه سفر انسان هشت فرسخ است، بنابر احتياط واجب بايد نماز را هم شكسته و هم تمام بخواند، و روزه بگيرد و قضاي آن را هم به جا آورد.

(مساله 1285) كسي كه يقين دارد سفر او هشت فرسخ است، اگر نماز را شكسته بخواند، و بعد بفهمد كه هشت فرسخ نبوده، بايد آن را چهار ركعتي به جا آورد، و اگر وقت گذشته قضا نمايد.

(مساله 1286) كسي كه قصد مسافرت به محل معيني نموده، و يقين دارد سفرش هشت فرسخ نيست، يا شك دارد كه هشت فرسخ هست يا نه، چنانچه در بين راه يا بعد از رسيدن به مقصد بفهمد كه سفر او هشت فرسخ بوده، بايد نماز را شكسته بخواند، و اگر تمام خوانده دوباره شكسته به جا آورد.

(مساله 1287) اگر بين

ص: 283

دو محلي كه فاصله آنها كمتر از چهار فرسخ است، چند مرتبه رفت و آمد كند، اگر چه روي هم رفته هشت فرسخ شود، بايد نماز را تمام بخواند.

(مساله 1288) اگر محلي دو راه داشته باشد، يك راه آن كمتر از هشت فرسخ، و راه ديگر آن هشت فرسخ يا بيشتر باشد، چنانچه انسان از راهي كه هشت فرسخ است به آنجا برود، بايد نماز را شكسته بخواند. و اگر از راهي كه هشت فرسخ نيست برود، بايد نماز را تمام بخواند.

(مساله 1289) اگر شهر ديوار دارد، بايد ابتداي هشت فرسخ را از ديوار شهر حساب كند، و اگر ديوار ندارد، بايد از خانه هاي آخر شهر حساب نمايد.

شرط دوم

آن كه از اول مسافرت قصد هشت فرسخ را داشته باشد، پس اگر به جايي كه كمتر از هشت فرسخ است مسافرت كند، وبعد از رسيدن به آنجا قصد كند جايي برود كه با مقداري كه آمده هشت فرسخ شود، چون از اول قصد هشت فرسخ را نداشته، بايد نماز را تمام بخواند، ولي اگر بخواهد از آنجا هشت فرسخ برود، يا چهار فرسخ برود و برگردد، بايد نماز را شكسته بخواند.

(مساله 1290) كسي كه نمي داند سفرش چند فرسخ است، مثلا براي پيدا كردن گمشده اي مسافرت مي كند ونمي داند كه چه مقدار بايد برود تا آن را پيدا كند، بايد نماز را تمام بخواند. ولي در برگشتن، چنانچه تا وطنش يا جايي كه مي خواهد ده روز در آنجا بماند، هشت فرسخ يا بيشتر باشد، بايد نماز را شكسته بخواند. و نيز اگر در بين رفتن قصد كند كه چهار

ص: 284

فرسخ برود، چنانچه رفتن وبرگشتن هشت فرسخ شود، بايد نماز را شكسته بخواند.

(مساله 1291) مسافر در صورتي بايد نماز را شكسته بخواند كه تصميم داشته باشد هشت فرسخ برود، پس كسي كه از شهر بيرون مي رود، و مثلا قصدش اين است كه اگر رفيق پيدا كند، سفر هشت فرسخي برود، چنانچه اطمينان دارد كه رفيق پيدا مي كند، بايد نماز را شكسته بخواند، و اگر اطمينان ندارد، بايد نماز را تمام بخواند.

(مساله 1292) كسي كه قصد هشت فرسخ دارد، اگر چه در هر روز مقدار كمي راه برود، وقتي بجايي برسد كه ديوار شهر را نبيند و اذان آن را نشنود، بايد نماز را شكسته بخواند. ولي اگر در هر روز مقدار خيلي كمي راه برود كه عرفا نگويند:مسافر است، بايد نماز را تمام بخواند. و احتياط مستحب آن است كه هم شكسته وهم تمام بخواند.

(مساله 1293) كسي كه در سفر به اختيار ديگري است، مانند نوكري كه با آقاي خود مسافرت مي كند، چنانچه بداند سفر او هشت فرسخ است، بايد نماز را شكسته بخواند. و اگر نداند بنابر احتياط واجب بايد از او بپرسد، كه اگر سفر او هشت فرسخ باشد، نماز را شكسته به جا آورد.

(مساله 1294) كسي كه در سفر به اختيار ديگري است، اگر بداند يا گمان داشته باشد كه پيش از رسيدن به چهار فرسخ از او جدا مي شود وسفر نمي كند، بايد نماز را تمام بخواند.

(مساله 1295) كسي كه در سفر به اختيار ديگري است، اگر شك دارد كه پيش از رسيدن به چهار فرسخ از او جدا مي شود يا

ص: 285

نه، بايد نماز را تمام بخواند. ولي اگر شك او از اين جهت است كه، احتمال مي دهد مانعي براي سفر او پيش آيد، چنانچه احتمال او در نظر مردم به جا نباشد، بايد نماز را شكسته بخواند.

شرط سوم

آن كه در بين راه از قصد خود برنگردد.

پس اگر پيش از رسيدن به چهار فرسخ از قصد خود برگردد، يا مردد شود، بايد نماز را تمام بخواند.

(مساله 1296) اگر بعد از رسيدن به چهار فرسخ از مسافرت منصرف شود، چنانچه تصميم داشته باشد، كه همانجا بماند يا بعد از ده روز برگردد، يا در برگشتن وماندن مردد باشد، بايد نماز را تمام بخواند.

(مساله 1297) اگر بعد از رسيدن به چهار فرسخ از مسافرت منصرف شود، وتصميم داشته باشد كه پيش از ماندن ده روز از آنجا برگردد، بايد نماز را شكسته بخواند.

(مساله 1298) اگر براي رفتن به محلي كه هشت فرسخ باشد حركت كند، و بعد از رفتن مقداري از راه بخواهد جاي ديگري برود، چنانچه از محل اولي كه حركت كرده تا جايي كه مي خواهد برود، هشت فرسخ باشد، بايد نماز را شكسته بخواند.

(مساله 1299) اگر پيش از آن كه به هشت فرسخ برسد، مردد شود كه بقيه راه را برود يا نه، يا تصميم بگيرد در صورتي كه به چهار فرسخ رسيده، و قصد دارد پيش از ده روز از آنجا برگردد، و هشت فرسخ ديگر برود، بايد تا آخر مسافرت نماز را شكسته بخواند.

(مساله 1300) اگر پيش از آن كه به هشت فرسخ برسد، مردد شود كه بقيه راه را برود يا نه، و در موقعي

ص: 286

كه مردد است مقداري راه برود، و بعد تصميم بگيرد كه هشت فرسخ ديگر برود، يا چهار فرسخ برود وچهار فرسخ برگردد، تا آخر مسافرت بايد نماز را شكسته بخواند.

(مساله 1301) اگر پيش از آن كه به هشت فرسخ برسد، مردد شود كه بقيه راه را برود يا نه، ودر موقعي كه مردد است مقداري راه برود، و بعد تصميم بگيرد كه بقيه راه را برود، چنانچه باقيمانده سفر او چهار فرسخ باشد كه با برگشتن هشت فرسخ شود، بايد نماز را شكسته بخواند. ولي اگر راهي كه پيش از مردد شدن وراهي كه بعد از آن مي رود، روي هم هشت فرسخ باشد، بنابر احتياط واجب بايد نماز را هم شكسته و هم تمام بخواند.

شرط چهارم

آن كه نخواهد پيش از رسيدن به هشت فرسخ از وطن خود بگذرد، يا ده روز يا بيشتر در جايي بماند. پس كسي كه مي خواهد پيش از رسيدن به هشت فرسخ از وطن خود بگذرد، يا ده روز در محلي بماند بايد نماز را تمام بخواند.

(مساله 1302) كسي كه نمي داند پيش از رسيدن به هشت فرسخ از وطنش مي گذرد يا نه، يا ده روز در محلي مي ماند يا نه، بايد نماز را تمام بخواند.

(مساله 1303) كسي كه مي خواهد پيش از رسيدن به هشت فرسخ از وطنش بگذرد، يا ده روز در محلي بماند، و نيز كسي كه مردد است كه از وطنش بگذرد يا ده روز در محلي بماند، اگر از ماندن ده روز يا گذشتن از وطن منصرف شود، باز هم بايد نماز را تمام بخواند. ولي اگر باقيمانده راه

ص: 287

هشت فرسخ باشد، يا چهار فرسخ باشد وبخواهد برود وبرگردد، بايد نماز را شكسته بخواند.

شرط پنجم

آن كه براي كار حرام سفر نكند، و اگر براي كار حرامي مانند دزدي سفر كند، بايد نماز را تمام بخواند. و همچنين است اگر خود سفر حرام باشد، مثل آن كه براي او ضرر داشته باشد، يا زن بدون اجازه شوهر و فرزند با نهي پدر و مادر كه باعث اذيت آنها شود، سفري بروند كه بر آنان واجب نباشد، ولي اگر مثل سفر حج واجب باشد، بايد نماز را شكسته بخوانند.

(مساله 1304) سفري كه اسباب اذيت پدر ومادر باشد حرام است، و انسان بايد در آن سفر نماز را تمام بخواند، و روزه هم بگيرد.

(مساله 1305) كسي كه سفر او حرام نيست وبراي كار حرام هم سفر نمي كند، اگرچه در سفر، معصيتي انجام دهد - مثلا غيبت كند يا شراب بخورد - بايد نماز را شكسته بخواند.

(مساله 1306) اگر مخصوصا براي آن كه كار واجبي را ترك كند، مسافرت نمايد نمازش تمام است، پس كسي كه بدهكار است، اگر بتواند بدهي خود را بدهد وطلبكار هم مطالبه كند، چنانچه در سفر نتواند بدهي خود را بدهد و مخصوصا براي فرار از دادن قرض مسافرت نمايد، بايد نماز را تمام بخواند. ولي اگر مخصوصا براي ترك واجب مسافرت نكند، بايد نماز را شكسته بخواند، اگر چه سفر باعث ترك واجب شود، و احتياط مستحب آن است كه در اين صورت هم شكسته و هم تمام بخواند.

(مساله 1307) اگر سفر او حرام نباشد، ولي حيوان سواري يا مركب ديگري كه سوار است غصبي باشد، يا

ص: 288

در زمين غصبي مسافرت كند، بنابر احتياط واجب بايد نماز را هم شكسته و هم تمام بخواند.

(مساله 1308) كسي كه با ظالم مسافرت مي كند، اگر ناچار نباشد و مسافرت او كمك به ظالم باشد، بايد نماز را تمام بخواند. و اگر ناچار باشد، يا مثلا براي نجات دادن مظلومي با او مسافرت كند، نمازش شكسته است.

(مساله 1309) اگر بقصد تفريح وگردش مسافرت كند، حرام نيست و بايد نماز را شكسته بخواند.

(مساله 1310) اگر براي لهو وخوش گذراني به شكار رود، نمازش تمام است. وچنانچه براي تهيه معاش به شكار رود، نمازش شكسته است. و اگر براي كسب وزياد كردن مال برود، احتياط واجب آن است كه نماز را هم شكسته و هم تمام بخواند، ولي بايد روزه نگيرد.

(مساله 1311) كسي كه براي معصيت سفر كرده، موقعي كه از سفر برمي گردد، اگر برگشتن به اندازه مسافت شرعي باشد، چنانچه توبه كرده، يا برگشت سفر مستقلي باشد، بايد نماز را شكسته بخواند. و اگر برگشت به اندازه مسافت شرعي نيست، ولي مجموع رفت وبرگشت به اندازه مسافت است، احتياط لازم آن است كه نماز راهم شكسته و هم تمام بخواند.

(مساله 1312) كسي كه سفر او سفر معصيت است، اگر در بين راه از قصد معصيت برگردد، چنانچه بقيه راه هشت فرسخ باشد، يا چهار فرسخ باشد كه با برگشت هشت فرسخ شود، و قصد اقامه ده روز نداشته باشد، بايد نماز را شكسته بخواند. واگر بقيه راه به اندازه مسافت شرعي نباشد، ولي مجموع راهي كه قبل از توبه رفته وبعد از توبه مي رود، به اندازه مسافت شرعي باشد،

ص: 289

احتياط لازم آن است كه نماز راهم شكسته و هم تمام بخواند.

(مساله 1313) كسي كه براي معصيت سفر نكرده، اگر در بين راه قصد كند كه بقيه راه را براي معصيت برود، بايد نماز را تمام بخواند. ولي نمازهايي را كه شكسته خوانده در صورتي كه راهي كه طي كرده مسافت بوده صحيح است و الا احتياط واجب اعاده آنهاست.

شرط ششم

آن كه از صحرانشينهايي نباشد كه در بيابانها گردش مي كنند وهر جا آب و خوراك براي خود و حشمشان پيدا كنند مي مانند. و بعد از چندي به جاي ديگر مي روند، پس صحرانشينها در اين مسافرتها بايد نماز را تمام بخوانند.

(مساله 1314) اگر يكي از صحرانشينها براي پيدا كردن منزل و چراگاه حيواناتشان سفر كند بدون چادر واثاثيه بلكه فقط بمنظور تعيين محل و مرتع مناسب براي احشام خودشان باشد چنانچه سفر او هشت فرسخ باشد، احتياط واجب آن است كه هم شكسته و هم تمام بخواند.

(مساله 1315) اگر صحرا نشين براي زيارت يا حج يا تجارت ومانند اينها مسافرت كند، بايد نماز را شكسته بخواند.

شرط هفتم

آن كه شغل او مسافرت نباشد، بنابراين شتر دار و راننده و چوبدار وكشتيبان ومانند اينها، اگرچه براي بردن اثاثيه منزل خود مسافرت كنند، در غير سفراول بايد نماز را تمام بخوانند. و همچنين در سفر اول اگر طول بكشد يا از مكاني به مكان ديگر برود كه عرفا بگويند عمل او سفر است بايد نماز را تمام بخواند. ولي اگر سفر طولاني نباشد بطوري كه عرفا نگويند: سفر عمل اوست نمازشان شكسته است.

(مساله 1316) كسي كه شغلش مسافرت است اگر براي كار

ص: 290

ديگري مثلا براي زيارت يا حج مسافرت كند، بايد نماز را شكسته بخواند، ولي اگر مثلا شوفر، اتومبيل خود را براي زيارت كرايه بدهد، و در ضمن خودش هم زيارت كند، بايد نماز را تمام بخواند.

(مساله 1317) حمله دار يعني: كسي كه براي رساندن حاجيها به مكه مسافرت مي كند، چنانچه شغلش مسافرت باشد، بايد نماز را تمام بخواند. و اگر شغلش مسافرت نباشد، بايد شكسته بخواند.

(مساله 1318) كسي كه شغل او حمله داري است و حاجيها را از راه دور به مكه مي برد، چنانچه تمام سال يا بيشتر سال را در راه باشد، بايد نماز را تمام بخواند.

(مساله 1319) كسي كه در مقداري از سال شغلش مسافرت است، مثل شوفري كه فقط در تابستان يا زمستان اتومبيل خود را كرايه مي دهد، بايد در سفري كه براي شغلش مي رود، نماز را تمام بخواند، ولي احتياط مستحب آن است كه هم شكسته و هم تمام بخواند.

(مساله 1320) راننده ودوره گردي كه در دو سه فرسخي شهر رفت و آمد مي كند، چنانچه اتفاقا سفر هشت فرسخي برود، بايد نماز را شكسته بخواند.

(مساله 1321)كسي كه شغلش مسافرت است، اگر ده روز يا بيشتر در وطن خود بماند، چه از اول قصد ماندن ده روز را داشته باشد، چه بدون قصد بماند، بايد در سفر اولي كه بعد از ده روز مي رود، نماز را شكسته بخواند.

(مساله 1322) كسي كه شغلش مسافرت است اگر در غير وطن خود ده روز بماند، چنانچه از اول قصد ماندن ده روز را داشته، در سفر اولي كه بعد از ده روز مي

ص: 291

رود بايد نماز را شكسته بخواند. و اگر از اول قصد ماندن ده روز را نداشته، احتياط لازم آن است كه هم شكسته و هم تمام بخواند، اگرچه اكتفا به تمام هم بدون توجيه نيست.

(مساله 1323) كسي كه شغلش مسافرت است، اگر شك كند كه در وطن خود يا جاي ديگر ده روز مانده يا نه، بايد نماز را تمام بخواند.

(مساله 1324) كسي كه در شهرها سياحت مي كند، و براي خود وطني اختيار نكرده، بايد نماز را تمام بخواند.

(مساله 1325) كسي كه شغلش مسافرت نيست، اگر مثلا در شهري يا در دهي جنسي دارد كه براي حمل آن مسافرتهاي پي در پي مي كند، بايد نماز را شكسته بخواند. ولي كسي كه كارش اين است كه هفته اي يكبار يا بيشتر براي انجام شغلي در محلي سفر مي كند، مثلا همه روزه از تهران به كرج براي تدريس يا درس خواندن مي رود، يا آن كه براي كاري مثل خريد و فروش از تهران به قم يا بالعكس سفر مي نمايد همين كه به مقداري سفر كند كه عرفا اين كار را شغل او بگويند، بايد نماز را تمام بخواند.

(مساله 1326)كسي كه از وطنش صرف نظر كرده، و مي خواهد وطن ديگري براي خود اختيار كند، اگر شغلش مسافرت نباشد، بايد در مسافرت نماز را شكسته بخواند.

شرط هشتم

آن كه به حد ترخص برسد، يعني از وطنش يا جايي را كه قصد دارد ده روز در آنجا مانده، بقدري دور شود كه ديوار شهر را نبيند و صداي اذان آن را نشنود، ولي بايد در هوا غبار يا چيز ديگري نباشد

ص: 292

كه از ديدن ديوار وشنيدن اذان جلوگيري كند. و لازم نيست بقدري دور شود كه مناره ها وگنبدها را نبيند، بلي اگر بقدري دور شده كه ديوار خانه هاي شهر كاملا معلوم نيست، ولي شبح آنها نمايان است، احتياط لازم آن است كه نماز نخواند تا وقتي كه شبح پنهان شود، يا هم شكسته بخواند و هم تمام.

(مساله 1327) كسي كه به سفر مي رود، اگر بجايي برسد كه اذان را نشنود، ولي ديوار شهر را ببيند، يا ديوارها را نبيند وصداي اذان را بشنود، چنانچه بخواهد درآنجا نماز بخواند، بنابر احتياط واجب بايد هم شكسته و هم تمام بخواند.

(مساله 1328) مسافري كه به وطنش برمي گردد، وقتي ديوار وطن خود را ببيند وصداي اذان آن را بشنود، بايد نماز را تمام بخواند. و نيز مسافري كه مي خواهد ده روز در محلي بماند، وقتي ديوار آنجا را ببيند و صداي اذانش را بشنود، بايد نماز را تمام بخواند واحتياط مستحب آن است كه نماز را تاخير بيندازد تا به منزل برسد يا هم شكسته و هم تمام بخواند و سزاوار است اين احتياط را ترك نكند.

(مساله 1329) هرگاه شهر در بلندي باشد كه از دور ديده شود، يا بقدري گود باشد كه اگر انسان كمي دور شود ديوار آن را نبيند، كسي كه از آن شهر مسافرت مي كند، وقتي به اندازه اي دور شود كه اگر آن شهر در زمين هموار بود، ديوارش از آنجا ديده نمي شد، بايد نماز خود را شكسته بخواند. و نيز اگر پستي و بلندي خانه ها بيشتر از معمول باشد، بايد ملاحظه معمول را

ص: 293

بنمايد.

(مساله 1330) اگر از محلي مسافرت كند كه خانه و ديوار ندارد، وقتي بجايي برسد كه اگر آن محل ديوار داشت از آنجا ديده نمي شد، بايد نماز را شكسته بخواند.

(مساله 1331) اگر بقدري دور شود كه نداند صدايي را كه مي شنود صداي اذان است يا صداي ديگر، بايد نماز را شكسته بخواند. ولي اگر بفهمد اذان مي گويند وكلمات آن را تشخيص ندهد، بايد تمام بخواند.

(مساله 1332) اگر بقدري دور شود كه اذان خانه ها را نشنود، ولي اذان شهر را كه معمولا در جاي بلند مي گويند بشنود، نبايد نماز را شكسته بخواند.

(مساله 1333) اگر بجايي برسد كه اذان شهر را كه معمولا در جاي بلند مي گويند نشنود، ولي اذاني را كه در جاي خيلي بلند مي گويند بشنود، بايد نماز را شكسته بخواند.

(مساله 1334) اگر چشم يا گوش او يا صداي اذان غير معمولي باشد، در محلي بايد نماز را شكسته بخواند كه چشم متوسط ديوار خانه ها را نبيند، و گوش متوسط صداي اذان معمولي را نشنود.

(مساله 1335) اگر موقعي كه سفر مي رود شك كند كه به حد ترخص - يعني: جايي كه اذان را نشنود وديوار را نبيند - رسيده يا نه، بايد نماز را تمام بخواند، و در موقع برگشتن، اگر شك كند كه به حد ترخص رسيده يا نه بايد شكسته بخواند، ولي اگر در برگشتن در همان جا كه در رفتن تمام خوانده شكسته بخواند، بنابر احتياط لازم بايد نمازي را كه در اين مكان تمام خوانده قضا نمايد، و نمازي را كه شكسته خوانده تمام اعاده نمايد،

ص: 294

و اگر اعاده نكرد قضاي آن را تمام به جا آورد.

(مساله 1336) مسافري كه در سفر از وطن خود عبور مي كند، وقتي بجايي برسد كه ديوار وطن خود را ببيند و صداي اذان آن را بشنود، بايد نماز را تمام بخواند.

(مساله 1337) مسافري كه در بين مسافرت به وطنش رسيده، تا وقتي در آنجا هست، بايد نماز را تمام بخواند. ولي اگر بخواهد از آنجا هشت فرسخ برود، يا چهار فرسخ برود وبر گردد، وقتي بجايي برسد كه ديوار وطن را نبيند وصداي اذان آن را نشنود، بايد نماز را شكسته بخواند.

(مساله 1338) محلي را كه انسان براي اقامت وزندگي خود اختيار كرده وطن اوست، چه در آنجا بدنيا آمده ووطن پدر ومادرش باشد، يا خودش آن جا را براي زندگي اختيار كرده باشد.

(مساله 1339) اگر قصد دارد در محلي كه وطن اصليش نيست مدتي بماند، و بعد به جاي ديگر رود، آنجا وطن او حساب نمي شود.

(مساله 1340) جايي را كه انسان محل زندگي خود قرار داده، و ماندن خود را درآنجا محدود به مقدار معين نكرده، و مثل كسي كه آنجا وطن اوست در آنجا زندگي مي كند كه اگر مسافرتي براي او پيش آيد، دوباره به همان جا بر مي گردد، اگر چه قصد نداشته باشد كه هميشه در آنجا بماند، در حكم وطن او حساب مي شود.

(مساله 1341) كسي كه در دو محل زندگي مي كند، مثلا شش ماه در شهري و شش ماه در شهر ديگر مي ماند، هر دو وطن اوست. و نيز اگر بيشتر از دو محل را براي زندگي خود

ص: 295

اختيار كرده باشد، همه آنها وطن او حساب مي شوند.

(مساله 1342) كسي كه در محلي ملك دارد، اگر موقعي كه آن ملك را دارد شش ماه در آنجا بماند، وقتي مي تواند نماز را آنجا تمام بخواند كه آنجا را براي خود وطن قرار داده باشد، و به نظر عرف وطن او محسوب شود، و تا به نظر عرف وطن حساب نشود بايد شكسته بخواند، ولي احتياط مستحب آن است كه كسي كه منزل مسكوني در محلي دارد، و شش ماه در آنجا مانده است، مادام كه آن منزل را دارد هر وقت در مسافرت به آنجا رسيد، نمازش را هم شكسته و هم تمام بخواند.

(مساله 1343) اگر بجايي برسد كه وطن او بوده واز آنجا صرفنظر كرده، نبايد نماز را تمام بخواند، اگر چه وطن ديگري هم براي خود اختيار نكرده باشد.

(مساله 1344) مسافري كه قصد دارد ده روز پشت سر هم در محلي بماند، يا مي داند كه بدون اختيار ده روز در محلي مي ماند، در آن محل بايد نماز را تمام بخواند.

(مساله 1345) مسافري كه مي خواهد ده روز در محلي بماند، لازم نيست قصد ماندن شب اول تا شب يازدهم را داشته باشد، و همين كه قصد كند از اذان صبح روز اول تا غروب روز دهم بماند، بايد نماز را تمام بخواند. و همچنين اگر مثلا قصدش اين باشد كه از ظهر روز اول تا ظهر روز يازدهم بماند، بايد نماز را تمام بخواند. و احتياط مستحب آن است كه در اين صورت نماز را هم شكسته و هم تمام بخواند.

(مساله 1346) مسافري كه

ص: 296

مي خواهد ده روز در محلي بماند، در صورتي بايد نماز را تمام بخواند كه بخواهد تمام ده روز را در يكجا بماند. پس اگر بخواهد مثلا ده روز در نجف وكوفه يا در تهران وشميران بماند، بايد نماز را شكسته بخواند.

(مساله 1347) مسافري كه مي خواهد ده روز در محلي بماند، بايد از اول قصد ماندن ده روز در آن محل يا توابع آن مانند باغها وبساتين را داشته باشد، و اگر از اول قصد بيرون رفتن از آن محل وتوابع آن را داشته باشد، هر چند به حد ترخص نرسد بايد شكسته بخواند.

(مساله 1348) مسافري كه تصميم قطعي ندارد ده روز در محلي بماند، مثلا قصدش اين است كه اگر رفيقش بيايد، يا منزل خوبي پيدا كند، ده روز بماند، بايد نماز را شكسته بخواند.

(مساله 1349) كسي كه تصميم دارد، ده روز در محلي بماند، اگر چه احتمال بدهد كه براي ماندن او مانعي برسد، در صورتي كه آن احتمال پيش مردم عقلايي نباشد، بايد نماز را تمام بخواند.

(مساله 1350) اگر مسافر بداند كه مثلا ده روز يا بيشتر به آخر ماه مانده، و قصد كند كه تا آخر ماه در جايي بماند، بايد نماز را تمام بخواند. ولي اگر نداند تا آخر ماه چقدر مانده، و قصد كند كه تا آخر ماه بماند، و بعد از قصد نيز علم پيدا نكند كه تا آخر ماه ده روز است، بايد نماز را شكسته بخواند، اگر چه از موقعي كه قصد كرده تا آخر ماه ده روز يا بيشتر باشد.

(مساله 1351) اگر مسافر قصد كند ده روز در محلي

ص: 297

بماند، چنانچه پيش از خواندن يك نماز چهار ركعتي از ماندن منصرف شود، يا مردد شود كه در آنجا بماند يا به جاي ديگر برود، بايد نماز را شكسته بخواند. و اگر بعد از خواندن يك نماز چهار ركعتي از ماندن منصرف شود، يا مردد شود، تا وقتي در آنجا هست بايد نماز را تمام بخواند.

(مساله 1352) مسافري كه قصد كرده ده روز در محلي بماند، اگر روزه بگيرد، وبعد از ظهر از ماندن در آنجا منصرف شود، چنانچه يك نماز چهار ركعتي خوانده باشد، روزه اش صحيح است، و تا وقتي در آنجا هست بايد نمازهاي خود را تمام بخواند. و اگر يك نماز چهار ركعتي نخوانده باشد، نمازهاي خود را بايد شكسته بخواند. و احتياط لازم آن است كه روزه آن روز را تمام كند، و قضاي آن را نيز بگيرد، و روزهاي بعد هم نمي تواند روزه بگيرد.

(مساله 1353) مسافري كه قصد كرده ده روز در محلي بماند، اگر از ماندن منصرف شود، وشك كند پيش از آن كه از قصد ماندن برگردد، يك نماز چهار ركعتي خوانده يا نه، نمازهاي خود را بايد در آنجا شكسته بخواند، اگرچه احتياط مستحب آن است كه تمام هم بخواند.

(مساله 1354) اگر مسافر به نيت اين كه نماز را شكسته بخواند، مشغول نماز شود، و در بين نماز تصميم بگيرد كه ده روز يا بيشتر بماند، بايد نماز را چهار ركعتي تمام نمايد.

(مساله 1355) مسافري كه قصد كرده ده روز در محلي بماند، اگر در بين نماز چهار ركعتي از قصد خود بر گردد، چنانچه داخل ركوع ركعت سوم نشده، بايد

ص: 298

بنشيند، ونماز را دو ركعتي تمام نمايد، و احتياطا براي قيام بيجا دو سجده سهو به جا آورد وبقيه نمازهاي خود را شكسته بخواند. و اگر داخل ركوع ركعت سوم شده نمازش باطل است، و تا وقتي در آنجا هست، بايد نماز را شكسته بخواند.

(مساله 1356) مسافري كه قصد كرده ده روز در محلي بماند، اگر بيشتر از ده روز در آنجا بماند، تا وقتي مسافرت نكرده، بايد نمازش را تمام بخواند، و لازم نيست دوباره قصد ماندن ده روز كند.

(مساله 1357) مسافري كه قصد كرده ده روز در محلي بماند، بايد روزه واجب را بگيرد، ومي تواند روزه مستحبي هم بگيرد، و نافله ظهر و عصر و عشا را هم بخواند.

(مساله 1358) مسافري كه قصد كرده ده روز در محلي بماند، اگر بعد از خواندن يك نماز چهار ركعتي بخواهد بجايي كه كمتر از چهار فرسخ است برود و برگردد، ودوباره در جاي اول ده روز بماند، از وقتي كه مي رود تا برمي گردد، و بعد از برگشتن بايد نماز را تمام بخواند. ولي اگر نخواهد بعد از برگشتن ده روز بماند، در موقع رفتن بجايي كه كمتر از چهار فرسخ است، و در مدتي كه آنجا مي ماند نماز او تمام است، و از آنجا كه بر مي گردد اگر قصد هشت فرسخ داشته باشد، شكسته است و اگر قصد هشت فرسخ نداشته باشد تمام است. پس مثل اهل علم كه براي تبليغ به محلي مي روند، اگر بعد از قصد ده روز وخواندن يك نماز چهار ركعتي به محل ديگر كه چهار فرسخ نباشد دعوت شوند، و بخواهند

ص: 299

يك دهه يا يك ماه در آن دو محل رفت و آمد كنند، نمازشان در هر دو محل تمام است مگر وقتي كه انشا سفر جديد نمايند، مثل اين كه روز آخر رفت وآمد از محل دوم به قصد وطن حركت كند كه دراين صورت بعد از خروج از حد ترخص نماز شكسته است، اگر چه از محل اول كه محل اقامه بوده عبور نمايد.

(مساله 1359) مسافري كه قصد كرده ده روز در محلي بماند، اگر بعد از خواندن يك نماز چهار ركعتي بخواهد به جاي ديگري كه كمتر از هشت فرسخ است برود و ده روز در آنجا بماند، بايد در رفتن و در محلي كه قصد ماندن ده روز دارد، نمازهاي خود را تمام بخواند، ولي اگر تا محلي كه مي خواهد برود هشت فرسخ يا بيشتر باشد، بايد موقع رفتن شكسته بخواند، و همچنين مدتي كه در آنجا مي ماند درصورتي كه نخواهد ده روز بماند.

(مساله 1360) مسافري كه قصد كرده ده روز در محلي بماند، اگر بعد از خواندن يك نماز چهار ركعتي بخواهد بجايي كه كمتر از چهار فرسخ است برود، چنانچه مردد باشد كه به محل اول برگردد يا نه، يا به كلي از برگشتن به آنجا غافل باشد، يا بخواهد برگردد، ولي مردد باشد كه ده روز در آنجا بماند يا نه، يا آن كه از ده روز ماندن در آنجا ومسافرت از آنجا غافل باشد، بايد از وقتي كه مي رود تا برمي گردد وبعد از برگشتن، نمازهاي خود را تمام بخواند.

(مساله 1361) اگر بخيال اين كه رفقايش مي خواهند ده روز در محلي

ص: 300

بمانند، قصد كند كه ده روز در آنجا بماند وبعد از خواندن يك نماز چهار ركعتي بفهمد كه آنها قصد نكرده اند، اگر چه خودش هم از ماندن منصرف شود، تا مدتي كه در آنجا هست، بايد نماز را تمام بخواند.

(مساله 1362) اگر مسافر بعد از رسيدن به هشت فرسخ سي روز در محلي بماند، و در تمام سي روز در رفتن وماندن مردد باشد، بعد از گذشتن سي روز اگر چه مقدار كمي در آنجا بماند، بايد نماز را تمام بخواند، و همچنين اگر پيش از رسيدن به هشت فرسخ مردد شود بين ماندن در آنجا، و رفتن بقيه راه از وقتي كه مردد مي شود بايد نماز را تمام بخواند، ولي اگر مردد شود بين رفتن بقيه راه و برگشتن به محل خود، در صورتي كه به مقدار چهار فرسخ آمده باشد، بايد نماز را شكسته بخواند، واگر بقدر چهار فرسخ نباشد نماز را تمام بخواند.

(مساله 1363) مسافري كه مي خواهد نه روز يا كمتر در محلي بماند، اگر بعد از آن كه نه روز يا كمتر در آنجا ماند، بخواهد دوباره نه روز ديگر يا كمتر، بماند و همينطور تا سي روز، روز سي و يكم بايد نماز را تمام بخواند.

(مساله 1364) مسافري كه سي روز مردد بوده، در صورتي بايد نماز را تمام بخواند كه سي روز را در يك جا بماند، پس اگر مقداري از آن را در جايي و مقداري را در جاي ديگر بماند، بعد از سي روز هم بايد نماز را شكسته بخواند.

مسائل متفرقه

(مساله 1365) مسافر مي تواند در مسجد الحرام ومسجد پيغمبر اكرم

ص: 301

(ص)، بلكه در تمام شهر مكه معظمه و مدينه طيبه و مسجد كوفه نماز را تمام بخواند. ولي اگر بخواهد در جايي كه اول جز مسجد كوفه نبوده، و بعد به اين مسجد اضافه شده نماز بخواند، احتياط واجب آن است كه شكسته بخواند. و نيز مسافر مي تواند در حائر حضرت سيد الشهدا (عليه السلام) نماز را تمام بخواند، ولي احتياط واجب آن است كه اگر دورتر از اطراف ضريح مقدس نماز بخواند، شكسته به جا آورد.

(مساله 1366) كسي كه مي داند مسافر است، و بايد نماز را شكسته بخواند، اگر در غير چهار مكاني كه در مساله پيش گفته شد عمدا تمام بخواند، نمازش باطل است. و همچنين است اگر فراموش كند كه نماز مسافر شكسته است، و تمام بخواند، و در وقت يادش بيايد، ولي اگر بعد از وقت يادش بيايد قضا ندارد.

(مساله 1367) كسي كه مي داند مسافر است وبايد نماز را شكسته بخواند، اگر غفلت كند وتمام بخواند، چنانچه در وقت يادش بيايد نمازش باطل است، و بايد دوباره شكسته بخواند، و اگر در خارج وقت يادش بيايد قضا ندارد.

(مساله 1368) مسافري كه نمي داند بايد نماز را شكسته بخواند، اگر تمام بخواند، نمازش صحيح است.

(مساله 1369) مسافري كه مي داند بايد نماز را شكسته بخواند، اگر بعضي از خصوصيات آن را نداند، مثلا نداند كه در سفر هشت فرسخي بايد شكسته بخواند، چنانچه تمام بخواند، و در وقت بفهمد نمازش باطل است، و اما اگر بعد از گذشتن وقت بفهمد قضا ندارد.

(مساله 1370) مسافري كه مي داند بايد نمازش را شكسته بخواند، اگر به

ص: 302

گمان اين كه سفر او كمتر از هشت فرسخ است تمام بخواند، و وقتي بفهمد سفرش هشت فرسخ بوده كه هنوز وقت نماز باقي است، نمازي را كه تمام خوانده بايد دوباره شكسته بخواند، و اگر وقت گذشته قضا ندارد. و در اين چهار مساله كه ذكر شد اگر در خارج وقت نيز احتياطا قضا نمايد، خوب است.

(مساله 1371) اگر فراموش كند كه مسافر است و نماز را تمام بخواند، چنانچه در وقت يادش بيايد، بايد شكسته به جا آورد، و اگر بعد از وقت يادش بيايد قضاي آن نماز بر او واجب نيست.

(مساله 1372) كسي كه بايد نماز را تمام بخواند، اگر شكسته به جا آورد در هر صورت نمازش باطل است.

(مساله 1373) اگر مشغول نماز چهار ركعتي شود، و در بين نماز يادش بيايد كه مسافر است، يا ملتفت شود كه سفر او تا مكاني كه منظور او بوده هشت فرسخ است، چنانچه به ركوع ركعت سوم نرفته، بايد نماز را دو ركعتي تمام كند و اگر بر ركوع ركعت سوم رفته نمازش باطل است. و در صورتي كه به مقدار خواندن يك ركعت هم وقت داشته باشد، بايد نماز را شكسته بخواند. و اما اگر قصد ملاقات شخصي را داشت، و گمان مي كرد سر هفت فرسخي است، بعد معلوم شود كه در سر هشت فرسخي است نمازش را بايد تمام بخواند، مگر آن كه فعلا قصد سفر هشت فرسخي نمايد.

(مساله 1374) اگر مسافر بعضي از خصوصيات نماز مسافر را نداند، مثلا نداند كه اگر چهار فرسخ برود وهمان روز يا شب آن برگردد بايد شكسته بخواند، چنانچه

ص: 303

به نيت نماز چهار ركعتي مشغول نماز شود، و پيش از ركوع ركعت سوم مساله را بفهمد، بايد نماز را دو ركعتي تمام كند، و اگر در ركوع ركعت سوم ملتفت شود نمازش باطل است. و در صورتي كه به مقدار يك ركعت از وقت هم مانده باشد بايد نماز را شكسته بخواند.

(مساله 1375) مسافري كه بايد نماز را تمام بخواند، اگر بواسطه ندانستن مساله به نيت نماز دو ركعتي مشغول نماز شود، و در بين نماز مساله را بفهمد، بايد نماز را چهار ركعتي تمام كند. واحتياط مستحب آن است كه بعد از تمام شدن نماز دوباره آن نماز را چهار ركعتي بخواند.

(مساله 1376) مسافري كه نماز نخوانده، اگر پيش از تمام شدن وقت به وطنش برسد، يا بجايي برسد كه مي خواهد ده روز در آنجا بماند، بايد نماز را تمام بخواند. و كسي كه مسافر نيست، اگر در اول وقت نماز نخواند و مسافرت كند، در سفر بايد نماز را شكسته بخواند.

(مساله 1377) اگر از مسافري كه بايد نماز را شكسته بخواند، نماز ظهر يا عصر يا عشا قضا شود، بايد آن را دو ركعتي قضا نمايد، اگر چه در غير سفر بخواهد قضاي آن را به جاي آورد، و اگر از كسي كه مسافر نيست يكي از اين سه نماز قضا شود، بايد چهار ركعتي قضا نمايد اگر چه در سفر بخواهد آن را قضا نمايد.

(مساله 1378) مستحب است مسافر بعد از هر نماز سي مرتبه بگويد: سبحان اللّه والحمد للّه ولا اله الا اللّه واللّه اكبر، و در تعقيب نماز ظهر و عصر و عشا بيشتر

ص: 304

سفارش شده است، بلكه بهتر است در تعقيب اين سه نماز شصت مرتبه بگويد.

نماز قضا

(مساله 1379) كسي كه نماز واجب خود را در وقت آن نخوانده، بايد قضاي آن را به جا آورد، اگر چه در تمام وقت نماز خواب مانده يا بواسطه مستي نماز نخوانده باشد، ولي نمازهاي يوميه اي را كه زن در حال حيض يا نفاس نخوانده قضا ندارد. وهمچنين كسي كه در تمام وقت بدون عمد بيهوش بوده قضا بر او واجب نيست.

(مساله 1380) اگر بعد از وقت نماز بفهمد نمازي را كه خوانده باطل بوده، بايد قضاي آن را بخواند.

(مساله 1381) كسي كه نماز قضا دارد، بايد در خواندن آن كوتاهي نكند. ولي واجب نيست فورا آن را به جا آورد.

(مساله 1382) كسي كه نماز قضا دارد مي تواند نماز مستحبي بخواند.

(مساله 1383) اگر انسان احتمال دهد كه نماز قضايي دارد، يا نمازهايي را كه خوانده صحيح نبوده، مستحب است احتياطا قضاي آنها را به جا آورد.

(مساله 1384) قضاي نمازهاي يوميه كه اداي آنها بايد به ترتيب خوانده شود مثل ظهر و عصر از يك روز، يا مغرب و عشا از يك شب، بايد قضاي آنها را نيز به ترتيب بخواند، مثلا اگر از كسي نماز ظهر وعصر يك روز فوت شود، بايد اول قضاي ظهر را بخواند و بعد از آن عصر را، ولي اگر كسي مثلا يك روز نماز ظهر و روز بعد نماز عصر را نخوانده، مي تواند اول نماز عصر وبعد از آن نماز ظهر را قضا نمايد، و ترتيب در بين آنها لازم نيست، هرچند سزاوار است تا ممكن است

ص: 305

رعايت ترتيب را بنمايد.

(مساله 1385) اگر بخواهد قضاي چند نماز غير يوميه مانند نماز آيات را بخواند، يا مثلا بخواهد يك نماز يوميه وچند نماز غير يوميه را بخواند، لازم نيست آنها را به ترتيب به جا آورد.

(مساله 1386) گذشت در مساله 1384 كه در قضاي نمازها ترتيب لازم نيست خصوصا در صورتي كه ترتيب فوت را فراموش كرده باشد، مگر در جايي كه در اداي آنها ترتيب واجب باشد، ولي اگر بخواهد احتياط كند، و مراعات ترتيب نمايد خوب است، و اگر بخواهد طوري آنها را بخواند كه يقين كند به ترتيبي كه قضا شده به جا آورده است، اگر قضاي يك نماز ظهر ويك نماز مغرب براو واجب است، و نمي داند كدام اول قضا شده، احتياطا بايد اول يك نماز مغرب وبعد از آن يك نماز ظهر ودوباره نماز مغرب را بخواند، يا اول يك نماز ظهر وبعد از آن يك نماز مغرب ودوباره نماز ظهر را بخواند، تا يقين كند هر كدام را كه اول قضا شده اول خوانده است.

(مساله 1387) اگر نماز ظهر يك روز، و نماز عصر روز ديگر، يا دو نماز ظهر يا دونماز عصر از او قضا شده، و نمي داند كدام اول قضا شده است، چنانچه دو نماز چهار ركعتي بخواند به نيت اين كه، اولي قضاي نماز روز اول، و دومي قضاي نماز روز دوم باشد كافي است.

(مساله 1388) اگر يك نماز ظهر ويك نماز عشا، يا يك نماز عصر و يك نماز عشا از او قضا شود، و نداند كدام اول قضا شده است، وبخواهد احتياط نمايد، بايد طوري آنها

ص: 306

را بخواند كه يقين كند به ترتيب به جا آورده است، مثلا اگر يك نماز ظهر ويك نماز عشا از او قضا شده و اولي آنها را نمي داند، بايد اول يك نماز ظهر، بعد يك نماز عشا دوباره يك نماز ظهر، يا اول يك نماز عشا بعد يك نماز ظهر، دوباره يك نماز عشا بخواند.

(مساله 1389) كسي كه مي داند يك نماز چهار ركعتي نخوانده، ولي نمي داند نماز ظهر است يا نماز عصر، اگر يك نماز چهار ركعتي به نيت قضاي نمازي كه نخوانده به جا آورد كافي است.

(مساله 1390) كسي كه پنج نماز پشت سر هم از او قضا شده و نمي داند اولي آنها كدام است، و بخواهد احتياطا مراعات ترتيب را نمايد، بايد نه نماز به ترتيب بخواند، مثلا از نماز صبح شروع كند و بعد از آن كه ظهر وعصر ومغرب و عشا را خواند دو مرتبه نماز صبح و ظهر و عصر و مغرب را بخواند. و اگر شش نماز پشت سر هم از او قضا شده و اولي آنها را نمي داند، بايد ده نماز به ترتيب قضا كند، وهمين طور براي هر يك نمازي كه به نمازهاي قضاي او اضافه مي شود، در صورتي كه پشت سر هم قضا شده باشد، بايد يك نماز بر مقداري كه گفته شد اضافه نمايد. مثلا اگر هفت نماز او قضا شده واولي آنها را نمي داند، بايد يازده نماز به ترتيب بجاآورد.

(مساله 1391) كسي كه مي داند نمازهاي پنجگانه او هر كدام از يك روز قضا شده وترتيب آنها را نمي داند، چنانچه نماز يك شبانه

ص: 307

روز را به جا آورد كافي است. ولي اگر بخواهد احتياط كند بايد شش شبانه روز نماز بخواند و همچنين براي هر نمازي كه به نمازهاي قضاي او اضافه شود، بايد يك روز بيشتر بخواند، تا يقين كند به ترتيبي كه قضا شده به جا آورده است، مثلا اگر هفت نماز از هفت روز نخوانده باشد، بايد هفت شبانه روز قضا نمايد.

(مساله 1392) كسي كه مثلا چند نماز صبح يا چند نماز ظهر از او قضا شده وشماره آنها را نمي داند، مثلا نمي داند كه سه يا چهار يا پنج نماز بوده، چنانچه مقدار كمتر را بخواند كافي است. ولي اگر شماره آنها را مي دانسته و فراموش كرده، بهتر آن است كه بقدري نماز بخواند كه يقين كند تمام آنها را خوانده است، مثلا اگر فراموش كرده كه چند نماز صبح از او قضا شده است، و يقين دارد كه بيشتر از ده تا نبوده، ده نماز صبح بخواند.

(مساله 1393) كسي كه فقط يك نماز قضا از روزهاي پيش دارد، بنابر احتياط مستحب اگر ممكن است بايد اول آن را بخواند بعد مشغول نماز آن روز شود. و نيز اگر از روزهاي پيش نماز قضا ندارد، ولي يك نماز يا بيشتر از همان روز از او قضا شده است، در صورتي كه ممكن باشد بنابر احتياط مستحب بايد نماز قضاي آن روز را پيش از نماز ادا بخواند.

(مساله 1394) اگر در بين نماز يادش بيايد كه يك نماز يا بيشتر از همان روز از او قضا شده، يا فقط يك نماز قضا از روزهاي پيش دارد، چنانچه وقت وسعت دارد،

ص: 308

وممكن است نيت را به نماز قضا برگرداند، مي تواند نيت نماز قضا كند، مثلا اگر در نماز ظهر پيش از تمام شدن ركعت دوم، يادش بيايد كه نماز صبح آن روز قضا شده، در صورتي كه وقت نماز ظهر تنگ نباشد، مي تواند نيت را به نماز صبح برگرداند وآن را دو ركعتي تمام كند، بعد نماز ظهر را بخواند، ولي اگر وقت تنگ است، يا نمي تواند نيت را به نماز قضا برگرداند، مثلا در ركوع ركعت سوم نماز ظهر يادش بيايد كه نماز صبح را نخوانده، چون اگر بخواهد نيت نماز صبح كند، يك ركوع كه ركن است زياد مي شود، نبايد نيت را به قضاي صبح برگرداند.

(مساله 1395) اگر از روزهاي گذشته نمازهاي قضا دارد، و يك نماز يا بيشتر هم از همان روز از او قضا شده، چنانچه براي قضاي تمام آنها وقت ندارد، يا نمي خواهد همه را در آنروز بخواند، مستحب است نماز قضاي آنروز را پيش از نماز ادا بخواند. و احتياط مستحب آن است كه بعد از خواندن قضاي نمازهاي سابق، دوباره نماز قضايي را كه در آن روز پيش از نماز ادا خوانده به جا آورد.

(مساله 1396) تا انسان زنده است اگر چه از خواندن نماز قضاهاي خود عاجز باشد، ديگري نمي تواند نمازهاي او را قضا نمايد.

(مساله 1397) نماز قضا را با جماعت مي شود خواند، چه نماز امام جماعت ادا باشد يا قضا، و لازم نيست هر دو يك نماز را بخوانند. مثلا اگر نماز قضاي صبح را با نماز ظهر يا عصر امام بخواند اشكال ندارد.

(مساله 1398) مستحب

ص: 309

است اطفال مميز را بخواندن نمازهاي واجب و نوافل تمرين و عادت دهند، بلكه مستحب است آنان را به قضاي نماز هم وادار نمايند. وهمچنين مستحب است تمرين و عادت دادن آنان بر هر عبادت و عمل صالح وخلق و روش نيك. و واجب است بر اوليا اطفال كه آنان را از هر كاري كه باعث ضرر بر خودشان و يا ديگران باشد، جلوگيري كنند، و از هر كاري كه شارع مقدس وجود آن را در خارج منع فرموده، مثل زنا، لواط، و دزدي واجب است اطفال را جلوگيري كرد، و مخصوصا در آموزش و پرورش آنها نظارت كامل داشته باشند، كه زير نظر معلمان صالح و متعهد باشد، و آنها را به كودكستان، دبستان و دبيرستان هايي كه ازهر جهت مورد اعتماد باشند، بفرستند، و حتي حسن انتخاب نام براي فرزندان خود را رعايت نمايند، و عقيده اولاد، بلكه اولاد اولاد خود را تا روز قيامت به گردن نگيرند.

نماز قضاي پدر و مادر كه بر پسر بزرگتر واجب است

(مساله 1399) اگر پدر به جهت عذري نماز يا روزه اش را به جا نياورده باشد، بعد از فوت او بر پسر بزرگتر واجب است قضا نمايد، يا براي انجام آن اجير بگيرد، هر چند پدر نتوانسته قضا كند، و بنابر احتياط اگر از روي نافرماني هم ترك كرده باشد، پسر بزرگتر بايد آن را قضا نمايد، يا براي او اجير بگيرد. در مورد مادر نيز احتياط واجب رعايت اين حكم است، بلكه در صورتي كه وصيت نكرده باشند، و پسر هم نداشته باشند، احتياط واجب اين است كه اكبر ذكور از اوليا ميت نماز و روزه او را قضا كند، و با نبود ذكور

ص: 310

اناث از آنها انجام دهند.

(مساله 1400) اگر پسر بزرگتر شك دارد كه پدر و مادرش نماز و روزه قضا داشته اند يا نه، چيزي بر او واجب نيست.

(مساله 1401) اگر پسر بزرگتر بداند كه پدر ومادرش نماز قضا داشته اند، و شك كند كه به جا آورده اند يا نه، بنابر احتياط واجب بايد قضا نمايد.

(مساله 1402) اگر معلوم نباشد كه پسر بزرگتر كدام است، قضاي نماز و روزه پدر ومادر بر هيچ كدام از پسرها واجب نيست، ولي احتياط مستحب آن است كه نماز وروزه آنان را بين خودشان قسمت كنند، يا براي انجام آن قرعه بزنند.

(مساله 1403) اگر ميت وصيت كرده باشد كه براي نماز وروزه او اجير بگيرند، بعد از آن كه اجير، نماز وروزه او را به طور صحيح به جا آورد، بر پسر بزرگتر چيزي واجب نيست.

(مساله 1404) اگر پسر بزرگتر بخواهد نماز پدر ومادر را بخواند، بايد به تكليف خود عمل كند، مثلا قضاي نماز صبح و مغرب و عشاي مادرش را بايد بلند بخواند.

(مساله 1405) كسي كه خودش نماز وروزه قضا دارد، اگر نماز وروزه پدر و مادر هم بر او واجب شود، هر كدام را اول به جا آورد صحيح است.

(مساله 1406) اگر پسر بزرگتر موقع مرگ پدر يا مادر نابالغ يا ديوانه باشد، وقتي كه بالغ شد يا عاقل گرديد، بايد نماز و روزه پدر ومادر را قضا نمايد، و چنانچه پيش از بالغ شدن يا عاقل شدن بميرد، بنابر احتياط مستحب بر پسر دوم است، و مراعات اين احتياط سزاوار است.

(مساله 1407) اگر پسر بزرگتر پيش از

ص: 311

آن كه نماز وروزه پدر يا مادر را قضا كند بميرد، چنانچه بين مرگ پدر يا مادر ومرگ او بقدري طول كشيده كه مي توانسته قضاي نماز وروزه آنها را به جا آورد، بر پسر دوم چيزي واجب نيست، و اگر اين مقدار طول نكشيده، قضاي آنها بنابر احتياط مستحب بر پسر دوم است، و مراعات اين احتياط سزاوار است.

نماز جماعت

(مساله 1408) مستحب است نمازهاي واجب خصوصا نمازهاي يوميه را به جماعت بخوانند.و در نماز صبح ومغرب و عشا، خصوصا براي همسايه مسجد وكسي كه صداي اذان مسجد را مي شنود بيشتر سفارش شده است.

(مساله 1409) در خبر است اگر يك نفر به امام جماعت اقتدا كند، هر ركعت از نماز آنان ثواب صد وپنجاه نماز دارد، و اگر دو نفر اقتدا كنند هر ركعت ثواب ششصد نماز دارد، و هرچه بيشتر شوند ثواب نمازشان بيشتر مي شود، تا به ده نفر برسند، و عده آنان كه از ده گذشت، اگر تمام آسمانها كاغذ و درياها مركب و درختها قلم و جن و انس و ملائكه نويسنده شود، نمي توانند ثواب يك ركعت آن را بنويسند.

(مساله 1410) حاضر نشدن به نماز جماعت از روي بي اعتنايي جايز نيست، وسزاوار نيست كه انسان بدون عذر نماز جماعت را ترك كند.

(مساله 1411) مستحب است انسان صبر كند كه نماز را به جماعت بخواند، ونماز جماعت اگر مقداري از نماز اول وقت به تاخير بيفتد، از نماز اول وقت كه فرادي خوانده شود، بهتر است، و نيز نماز جماعتي را كه مختصر بخوانند از نماز فرادي كه آن را طول بدهند بهتر مي باشد.

(مساله

ص: 312

1412) وقتي كه جماعت برپا مي شود، مستحب است كسي كه نمازش را فرادي خوانده، دوباره با جماعت بخواند، و اگر بعد بفهمد كه نماز اولش باطل بوده، نماز دوم او كافي است.

(مساله 1413) اگر امام يا ماموم بخواهد در نمازي كه به جماعت خوانده، دوباره براي ماموم ديگري كه جماعت نخوانده امام شود، و به جماعت بخواند جايز است.ولي اگر بخواهد براي دفعه سوم باز با جماعت بخواند اشكال دارد.

(مساله 1414) كسي كه در نماز وسواس دارد، و فقط در صورتي كه نماز را با جماعت بخواند، از وسواس راحت مي شود، بايد نماز را با جماعت بخواند.

(مساله 1415) اگر پدر يا مادر به فرزند خود امر كند كه نماز را به جماعت بخواند واز نافرماني او اذيت شوند، نماز جماعت بر او واجب مي شود.

(مساله 1416) نماز مستحب را نمي شود به جماعت خواند، مگر نماز استسقا كه براي آمدن باران مي خوانند.و نمازي كه واجب بوده و به جهتي مستحب شده است، مانند نماز عيد فطر وقربان كه در زمان امام (عليه السلام)واجب بوده، و بواسطه غايب شدن آن حضرت مستحب مي باشد.

(مساله 1417) موقعي كه امام جماعت نماز يوميه مي خواند، هر كدام از نمازهاي يوميه را مي شود به او اقتدا كرد، ولي اگر نماز يوميه اش را احتياطا دوباره مي خواند، اقتدا كردن به او اشكال دارد.

(مساله 1418) اگر امام جماعت قضاي نماز يوميه خود را مي خواند، مي شود به او اقتدا كرد، ولي اگر نمازش را احتياطا قضا مي كند، يا قضاي نماز كس ديگر رامي خواند، كه معلوم نيست اين

ص: 313

نماز از او فوت شده يا نه، اقتداي به او اشكال دارد.ولي اگر معلوم باشد كه اين نماز از ميت فوت شده، جايز است به او اقتدا كرد، هرچند براي آن نماز پول گرفته باشد.

(مساله 1419) اگر انسان نداند نمازي را كه امام مي خواند، نماز واجب يوميه است يا نماز مستحب، نمي تواند به او اقتدا كند.

(مساله 1420) اگر امام در محراب باشد، و كسي پشت سر او اقتدا نكرده باشد، كساني كه دو طرف محراب ايستاده اند، و بواسطه ديوار محراب امام را نمي بينند، نمي توانند اقتدا كنند، بلكه اگر كسي پشت سر امام اقتدا كرده باشد، اقتدا كردن كساني كه دو طرف او ايستاده اند، واتصال دارند و بواسطه ديوار محراب امام را نمي بينند محل تامل است.

(مساله 1421) اگر بواسطه درازي صف اول، كسانيكه دو طرف صف ايستاده اند امام را نبينند، مي توانند اقتدا كنند، و نيز اگر بواسطه درازي يكي از صفهاي ديگر كساني كه دو طرف ايستاده اند، صف جلو خود را نبينند، مي توانند اقتدا نمايند.

(مساله 1422) اگر صفهاي جماعت تا درب مسجد برسد، كسي كه مقابل درب پشت صف ايستاده نمازش صحيح است، و نيز نماز كساني كه پشت سر او اقتدا مي كنند صحيح مي باشد، و احتياط واجب آن است كه كساني كه دو طرف او ايستاده اند اگر صف جلو را نبينند، اقتدا ننمايند.

(مساله 1423) كسي كه پشت ستون ايستاده، اگر از طرف راست يا چپ بواسطه ماموم ديگر به امام متصل نباشد، نمي تواند اقتدا كند.

(مساله 1424) جاي ايستادن امام بايد از جاي ماموم بلندتر

ص: 314

نباشد، ولي اگر مكان امام مقدار خيلي كمي بلندتر باشد اشكال ندارد، و نيز اگر زمين سراشيب باشد وامام در طرفي كه بلندتر است بايستد، در صورتي كه سراشيبي آن زياد نباشد وطوري باشد كه به آن زمين مسطح بگويند مانعي ندارد.

(مساله 1425) اگر جاي ماموم بلندتر از جاي امام باشد اشكال ندارد، ولي اگر بقدري بلند باشد كه نگويند، اجتماع كرده اند، جماعت صحيح نيست.

(مساله 1426) اگر بين كساني كه در يك صف ايستاده اند بچه مميز - يعني:بچه اي كه خوب و بد را مي فهمد - فاصله شود، در صورتي كه بدانند نماز او صحيح است مي توانند اقتدا كنند، و اگر شك در صحت نماز او داشته باشند، و فاصله زياد باشد كه اتصال بقيه صف به امام بوسيله آن طفل باشد اقتدا مشكل است، بلي فاصله شدن يك طفل مانع نيست هر چند نماز او باطل باشد.

(مساله 1427) بعد از تكبير امام اگر صف جلو آماده نماز، و تكبير گفتن آنان نزديك باشد، كسي كه در صف بعد ايستاده، مي تواند تكبير بگويد، ولي احتياط مستحب آن است كه صبر كند تا تكبير صف جلو تمام شود.

(مساله 1428) اگر بداند نماز يك صف از صفهاي جلو باطل است، در صفهاي بعد نمي تواند اقتدا كند، ولي اگر نداند نماز آنان صحيح است يا نه، مي تواند اقتدا نمايد.

(مساله 1429) هر گاه بداند نماز امام باطل است، مثلا بداند امام وضو ندارد، اگرچه خود امام ملتفت نباشد، نمي تواند به او اقتدا كند.

(مساله 1430) اگر ماموم بعد از نماز بفهمد كه امام عادل نبوده، يا

ص: 315

به جهتي نمازش باطل بوده، مثلا بي وضو نماز خوانده، نماز ماموم صحيح است.

(مساله 1431) اگر در بين نماز شك كند كه اقتدا كرده يا نه، چنانچه در حالي باشد كه وظيفه ماموم است، مثلا به حمد و سوره امام گوش مي دهد، بايد نماز را به جماعت تمام كند، و اگر مشغول كاري باشد كه هم وظيفه منفرد و هم وظيفه ماموم است، مثلا در ركوع يا سجده باشد، بايد نماز را به نيت فرادي تمام نمايد.

(مساله 1432) احتياط واجب آن است كه در بين نماز جماعت تا ناچار نشود نيت فرادي نكند، بلي پيش از سلام امام بدون عذر مي تواند نيت فرادي نمايد.

(مساله 1433) اگر ماموم بواسطه عذري بعد از حمد و سوره امام نيت فرادي كند، لازم نيست حمد و سوره را بخواند، ولي اگر پيش از تمام شدن حمد و سوره نيت فرادي نمايد، بايد مقداري را كه امام نخوانده بخواند.بلكه بنابر احتياط مقداري راكه امام خوانده نيز بخواند.

(مساله 1434) اگر در بين نماز جماعت نيت فرادي نمايد، نمي تواند دوباره نيت جماعت كند.و اگر مردد شود كه نيت فرادي كند يا نه و بعد تصميم بگيرد كه نماز را با جماعت تمام كند، صحت جماعتش مورد اشكال است.

(مساله 1435) اگر شك كند كه نيت فرادي كرده يا نه، بايد بنا بگذارد كه نيت فرادي نكرده است.

(مساله 1436) اگر موقعي كه امام در ركوع است اقتدا كند وبه ركوع امام برسد، اگرچه ذكر امام تمام شده باشد، نمازش صحيح است، و يك ركعت حساب مي شود.اما اگر به مقدار ركوع خم شود و به

ص: 316

ركوع امام نرسد جماعت باطل است، و ليكن احتياط آن است كه سر از ركوع بر دارد و آن را يك ركعت حساب نموده و نماز را فرادي تمام كند وبعد دوباره بخواند، اگر چه حكم به صحت نماز بعيد نيست.

(مساله 1437) اگر موقعي كه امام در ركوع است اقتدا كند وبه مقدار ركوع خم شود، وپيش از ذكر ركوع شك كند كه به ركوع امام رسيده يا نه، جماعت باطل است، و مطابق احتياطي كه در مساله پيش گفته شد عمل نمايد، اگر چه حكم به صحت نماز چنانكه گذشت بعيد نيست، ولي اگر در حال اشتغال به ذكر ركوع يا بعد از آن شك كند، جماعت او محكوم به صحت است.

(مساله 1438) اگر موقعي كه امام در ركوع است اقتدا كند، و پيش از آن كه به اندازه ركوع خم شود، امام سر از ركوع بردارد، بنابر احتياط واجب بايد بايستد تا امام براي ركعت بعد برخيزد، و آن را ركعت اول نماز خود حساب كند، ولي اگر برخاستن امام بقدري طول بكشد كه نگويند: اين شخص نماز جماعت مي خواند، بايد نيت فرادي نمايد.

(مساله 1439) اگر اول نماز، يا بين حمد و سوره اقتدا كند، و پيش از آن كه به ركوع رود، امام سر از ركوع بردارد، چنانچه عمدا ركوع خود را تاخير نينداخته نماز او صحيح است، و الا احتياط لازم آن است كه نماز را تمام كند ودوباره بخواند.

(مساله 1440) اگر موقعي برسد كه امام مشغول خواندن تشهد آخر نماز است، چنانچه بخواهد به ثواب جماعت برسد، بايد بعد از نيت و گفتن تكبيره الاحرام

ص: 317

بنشيند وتشهد را با امام بخواند، ولي سلام را نگويد و صبر كند تا امام سلام نماز را بدهد، بعد بايستد و بدون آن كه دوباره نيت كند و تكبير بگويد، حمد و سوره را بخواند، و آن را ركعت اول نماز خود حساب كند.

(مساله 1441) ماموم نبايد جلوتر از امام بايستد، و بنابر احتياط واجب اگر ماموم يك نفر باشد، در طرف راست امام قدري عقب تر بايستد، و اگر متعدد باشند پشت سر امام بايستند، و در صورت اول اگر قد او بلندتر از امام است، بنابر احتياط واجب بايد طوري بايستد كه در ركوع و سجود جلوتر از امام نباشد.

(مساله 1442) در نماز جماعت بايد بين ماموم وامام پرده و مانند آن كه پشت آن ديده نمي شود فاصله نباشد، بلكه بنابر احتياط لازم شيشه و مانند آن نيز فاصله نباشد، و همچنين است بين انسان وماموم ديگري كه انسان بواسطه او به امام متصل شده است، ولي اگر امام مرد وماموم زن باشد، چنانچه بين آن زن وامام يا بين آن زن وماموم ديگري كه مرد است، و زن بواسطه او به امام متصل شده است پرده ومانند آن باشد اشكال ندارد.

(مساله 1443) اگر بعد از شروع به نماز بين ماموم وامام، يا بين ماموم وكسي كه ماموم بواسطه او متصل به امام است، پرده يا چيز ديگري كه پشت آن را نمي توان ديد فاصله شود، نمازش قهرا فرادي مي شود، و بايد به وظيفه فرادي عمل نموده ونماز را تمام كند.

(مساله 1444) احتياط واجب آن است كه بين جاي سجده ماموم و جاي ايستادن امام

ص: 318

بيشتر از يك قدم فراخ فاصله نباشد. و نيز اگر انسان بواسطه مامومي كه جلوي او ايستاده به امام متصل باشد، بنابر احتياط واجب بايد فاصله جاي سجده اش از جاي ايستادن او بيشتر از يك قدم فراخ نباشد.و احتياط مستحب آن است كه جاي سجده ماموم با جاي كسي كه جلوي او ايستاده بيشتر از يك قدم معمولي فاصله نداشته باشد، و بهتر اين است كه هيچ فاصله اي نباشد.

(مساله 1445) اگر ماموم بواسطه كسي كه طرف راست يا چپ او اقتدا كرده به امام متصل باشد، و از جلو به امام متصل نباشد، بنابر احتياط واجب بايد با كسي كه در طرف راست يا چپ او اقتدا كرده، بيشتر از يك قدم فراخ فاصله نداشته باشد.

(مساله 1446) اگر در نماز، بين ماموم وامام، يا بين ماموم وكسي كه ماموم بواسطه او به امام متصل است، بيشتر از يك قدم فاصله پيدا شود نمازش صحيح است، وقهرا فرادي مي شود، و قصد فرادي هم لازم نيست.

(مساله 1447) اگر نماز همه كساني كه در صف جلو هستند تمام شود، يا همه نيت فرادي نمايند، نماز صف بعد فرادي مي شود، هر چند صف جلو فورا براي نماز ديگري به امام اقتدا كنند.

(مساله 1448) اگر در ركعت دوم اقتدا كند، لازم نيست حمد و سوره بخواند، ولي قنوت و تشهد را با امام مي خواند، و احتياط آن است كه موقع خواندن تشهد، انگشتان دست وسينه پا را به زمين بگذارد، و زانوها را بلند كند، و بايد بعد از تشهد با امام برخيزد وحمد و سوره را بخواند، و اگر براي

ص: 319

سوره وقت ندارد، حمد را تمام كند و در ركوع خود را به امام برساند، و اگر درك ركوع هم نمي كند، احتياط واجب آن است كه حمد را تمام كند ودر سجده خود را به امام برساند، ولي اگر در سجده به امام برسد، بهتر است كه نماز را دوباره بخواند.

(مساله 1449) اگر موقعي كه امام در ركعت دوم نماز چهار ركعتي است اقتدا كند، بايد در ركعت دوم نمازش كه ركعت سوم امام است بعد از دو سجده بنشيند وتشهد را به مقدار واجب بخواند وبرخيزد، و چنانچه براي گفتن سه مرتبه تسبيحات وقت ندارد، يك مرتبه بگويد، و در ركوع يا سجده، خود را به امام برساند.

(مساله 1450) اگر امام در ركعت سوم يا چهارم باشد، و ماموم بداند كه اگر اقتدا كند وحمد را بخواند به ركوع امام نمي رسد، بنابر احتياط واجب بايد صبر كند تا امام به ركوع رود، بعد اقتدا نمايد.

(مساله 1451) اگر در ركعت سوم يا چهارم امام اقتدا كند، بايد حمد و سوره را بخواند، و اگر براي سوره وقت ندارد، بايد حمد را تمام كند و در ركوع خود را به امام برساند، و اگر درك ركوع هم نمي كند احتياط واجب آن است كه حمد را تمام كند و در سجده خود را به امام برساند، ولي اگر در سجده به امام برسد، بهتر است كه نماز را دوباره بخواند.

(مساله 1452) كسي كه مي داند اگر سوره يا قنوت را تمام كند به ركوع امام نمي رسد، چنانچه عمدا سوره يا قنوت را بخواند و به ركوع نرسد، نمازش اشكال

ص: 320

دارد.

(مساله 1453) كسي كه اطمينان دارد، كه اگر سوره را شروع كند يا تمام نمايد به ركوع امام مي رسد واجب نيست كه سوره را شروع كند، يا اگر شروع كرده تمام نمايد.بلكه مي تواند به مجرد رفتن امام به ركوع سوره را ترك نموده و به ركوع برود.

(مساله 1454) كسي كه يقين دارد، اگر سوره را بخواند به ركوع امام مي رسد، چنانچه سوره را بخواند وبه ركوع نرسد نمازش صحيح است.

(مساله 1455) اگر امام ايستاده باشد و ماموم نداند كه در كدام ركعت است مي تواند اقتدا كند، ولي بايد حمد و سوره را به قصد قربت بخواند، و اگر چه بعد بفهمد كه امام در ركعت اول يا دوم بوده، نمازش صحيح است.

(مساله 1456) اگر بخيال اين كه امام در ركعت اول يا دوم است، حمد و سوره نخواند، و بعد از ركوع بفهمد كه در ركعت سوم يا چهارم بوده، نمازش صحيح است ولي اگر پيش از ركوع بفهمد، بايد حمد و سوره را بخواند، و اگر وقت ندارد فقط حمد را بخواند و در ركوع يا سجده خود را به امام برساند.

(مساله 1457) اگر بخيال اين كه امام در ركعت سوم يا چهارم است حمد و سوره بخواند، و پيش از ركوع يا بعد از آن بفهمد كه در ركعت اول يا دوم بوده، نمازش صحيح است، و اگر در بين حمد و سوره بفهمد، لازم نيست آنها را تمام كند.

(مساله 1458) اگر موقعي كه مشغول نماز مستحبي است جماعت بر پا شود، چنانچه اطمينان ندارد كه اگر نماز را تمام كند به جماعت

ص: 321

برسد، مستحب است نماز را رها كند ومشغول نماز جماعت شود، بلكه اگر اطمينان نداشته باشد كه به ركعت اول برسد مستحب است به همين دستور رفتار نمايد.

(مساله 1459) اگر موقعي كه مشغول نماز سه ركعتي يا چهار ركعتي است جماعت بر پا شود، چنانچه به ركوع ركعت سوم نرفته و اطمينان ندارد كه اگر نماز را تمام كند به جماعت برسد، مستحب است به نيت نماز مستحبي نماز را دو ركعتي تمام كند، و خود را به جماعت برساند.

(مساله 1460) اگر نماز امام تمام شود وماموم مشغول تشهد يا سلام اول باشد، لازم نيست نيت فرادي كند.

(مساله 1461) كسي كه يك ركعت از امام عقب مانده، بنابر احتياط واجب بايد وقتي امام تشهد ركعت آخر را مي خواند، انگشتان دست و سينه پا را به زمين بگذارد و زانوها را بلند نگهدارد، و صبر كند تا امام تشهد نماز را بگويد وبعد برخيزد، و واجب نيست صبر كند تا امام سلام بگويد.

شرايط امام جماعت

(مساله 1462) امام جماعت بايد بالغ، عاقل، شيعه دوازده امامي، عادل و حلال زاده باشد، و نماز را به طور صحيح بخواند، و نيز اگر ماموم مرد است امام هم بايد مردباشد.و در غير نماز ميت امامت زن بر زنها كراهت دارد. و اقتدا كردن بچه مميز كه خوب و بد را مي فهمد به بچه مميز ديگر مانعي ندارد.

(مساله 1463) امامي را كه عادل مي دانسته، اگر شك كند به عدالت خود باقي است يا نه، مي تواند به او اقتدا نمايد.

(مساله 1464) كسي كه ايستاده نماز مي خواند، نمي تواند به كسي

ص: 322

كه نشسته يا خوابيده نماز مي خواند اقتدا كند، و كسي كه نشسته نماز مي خواند، نمي تواند به كسي كه خوابيده نماز مي خواند اقتدا نمايد.

(مساله 1465) كسي كه نشسته نماز مي خواند، مي تواند به كسي كه نشسته نماز مي خواند اقتدا كند، و اما كسي كه خوابيده نماز مي خواند، اگر بخواهد به كسي كه خوابيده نماز مي خواند اقتدا نمايد اشكال دارد.

(مساله 1466) اگر امام جماعت بواسطه عذري با تيمم يا با وضوي جبيره اي نماز بخواند، مي شود به او اقتدا كرد واما اگر بواسطه عذري با لباس نجس نماز بخواند، اقتداي به او اشكال دارد.

(مساله 1467) اگر كسي نمي تواند از بيرون آمدن بول و غايط خودداري كند، بنابراحتياط نمي شود به او اقتدا كرد.

(مساله 1468) كسي كه مرض خوره يا پيسي دارد، مكروه است امام جماعت شود.

احكام جماعت

(مساله 1469) موقعي كه ماموم نيت مي كند، بايد امام را معين نمايد، ولي دانستن اسم او لازم نيست، مثلا اگر نيت كند: اقتدا مي كنم به امام حاضر نمازش صحيح است.

(مساله 1470) ماموم بايد غير از حمد و سوره همه چيز نماز را خودش بخواند، ولي اگر ركعت اول يا دوم او ركعت سوم يا چهارم امام باشد، بايد حمد و سوره را بخواند.

(مساله 1471) اگر ماموم در ركعت اول ودوم نماز صبح ومغرب و عشا صداي حمد و سوره امام را بشنود، اگر چه كلمات را تشخيص ندهد، احتياط واجب آن است كه حمد و سوره نخواند، و اگر صداي امام را نشنود مستحب است حمد وسوره را بخواند، ولي بايد آهسته بخواند،

ص: 323

ولي احتياط اين است كه به نيت جزئيت نخواند، بلكه به قصد قربت مطلقه بخواند، و چنانچه سهوا بلند بخواند اشكال ندارد.

(مساله 1472) اگر ماموم بعضي از كلمات حمد وسوره امام را بشنود، احتياط واجب آن است كه حمد وسوره نخواند.

(مساله 1473) اگر ماموم سهوا حمد و سوره بخواند، يا خيال كند صدايي را كه مي شنود صداي امام نيست، و حمد و سوره بخواند، و بعد بفهمد صداي امام بوده، نمازش صحيح است.

(مساله 1474) اگر شك كند كه صداي امام را مي شنود يا نه، يا صدايي بشنود، ونداند صداي امام است يا صداي كس ديگر، مي تواند به قصد قربت مطلقه حمد وسوره بخواند.

(مساله 1475) مكروه است كه ماموم در ركعت اول ودوم نماز ظهر و عصر حمد وسوره بخواند، و مستحب است به جاي آن ذكر بگويد.

(مساله 1476) ماموم نبايد تكبيره الاحرام را پيش از امام بگويد.بلكه احتياط آن است كه تا تكبير امام تمام نشده تكبير نگويد.

(مساله 1477) اگر ماموم سلام امام را بشنود، يا بداند چه وقت سلام مي گويد، احتياط مستحب آن است كه پيش از امام سلام نگويد، و چنانچه عمدا يا سهوا پيش از امام سلام دهد، نمازش صحيح است، و لازم نيست دوباره با امام سلام دهد.

(مساله 1478) اگر ماموم غير از تكبيره الاحرام، چيزهاي ديگر نماز را پيش از امام بگويد اشكال ندارد ولي اگر آنها را بشنود يا بداند امام چه وقت مي گويد، احتياط مستحب آن است كه پيش از امام نگويد.

(مساله 1479) ماموم بايد غير از آنچه در نماز خوانده مي شود، كارهاي ديگر

ص: 324

آن، مانند ركوع و سجود را با امام يا كمي بعد از امام به جا آورد، و اگر عمدا پيش از امام يا مدتي بعد از امام انجام دهد، اگر چه معصيت كرده، ولي نماز و جماعتش صحيح است.و احتياط آن است كه نماز را تمام كند و دوباره بخواند.بلي اگر عمدا قبل از تمام شدن قرائت امام ركوع كند نمازش باطل مي شود.

(مساله 1480) اگر سهوا پيش از امام سر از ركوع بردارد، چنانچه امام در ركوع باشد، بايد به ركوع برگردد وبا امام سر بردارد، و در اين صورت زياد شدن ركوع كه ركن است نماز را باطل نمي كند، ولي اگر به ركوع برگردد و پيش از آن كه به ركوع برسد، امام سر بردارد نمازش باطل است.

(مساله 1481) اگر اشتباها سر بردارد و ببيند امام در سجده است، بايد به سجده برگردد، وچنانچه در هر دو سجده اين اتفاق بيفتد، براي زياد شدن دو سجده كه ركن است نماز باطل نمي شود.

(مساله 1482) كسي كه اشتباها پيش از امام سر از سجده برداشته هرگاه به سجده برگردد، وهنوز به سجده نرسيده امام سر بردارد، نمازش صحيح است، ولي اگر در هر دو سجده اين اتفاق بيفتد، نماز باطل است.

(مساله 1483) اگر اشتباها سر از ركوع يا سجده بردارد، و سهوا يا بخيال اين كه به امام نمي رسد، به ركوع يا سجده نرود، نمازش صحيح است.

(مساله 1484) اگر سر از سجده بردارد و ببيند امام در سجده است، چنانچه به خيال اين كه سجده اول امام است، به قصد اين كه با امام سجده كند به

ص: 325

سجده رود، و بفهمد سجده دوم امام بوده، سجده دوم او حساب مي شود و اگر به خيال اين كه سجده دوم امام است به سجده رود، و بفهمد سجده اول امام بوده، بايد به قصد اين كه با امام سجده كند تمام كند، و دوباره با امام به سجده رود، در هر دو صورت احتياط واجب آن است كه نماز را به جماعت تمام كند و دوباره بخواند.

(مساله 1485) اگر سهوا پيش از امام به ركوع رود، و طوري باشد كه اگر سر بردارد به مقداري از قرائت امام مي رسد، چنانچه سر بردارد وبا امام به ركوع رود نمازش صحيح است، و اگر عمدا برنگردد، نمازش باطل است.

(مساله 1486) اگر سهوا پيش از امام به ركوع رود، و طوري باشد كه اگر برگردد به چيزي از قرائت امام نمي رسد، در صورتيكه صبر كند تا امام به او برسد، نمازش صحيح است، و اگر به قصد اين كه با امام نماز بخواند سر بردارد وبا امام به ركوع رود، احتياط مستحب آن است كه بعد از تمام كردن نماز، دوباره آن را به جا آورد.

(مساله 1487) اگر سهوا پيش از امام به سجده رود، در صورتي كه صبر كند تا امام به او برسد، نمازش صحيح است و اگر بقصد اين كه با امام نماز بخواند سر بردارد، و با امام به سجده رود، احتياط مستحب آن است كه بعد از تمام كردن نماز، دوباره آن را بجاآورد.

(مساله 1488) اگر امام در ركعتي كه قنوت ندارد، اشتباها قنوت بخواند، يا در ركعتي كه تشهد ندارد، اشتباها مشغول خواندن تشهد

ص: 326

شود، ماموم نبايد قنوت وتشهد را بخواند، ولي نمي تواند پيش از امام به ركوع رود، يا پيش از ايستادن امام بايستد، بلكه بايد صبر كند تا قنوت وتشهد امام تمام شود و بقيه نماز را با او بخواند.

چيزهايي كه در نماز جماعت مستحب است

(مساله 1489) اگر ماموم يك مرد باشد، بنابر احتياط واجب طرف راست امام قدري عقب تر بايستد.و اگر يك زن باشد، مستحب است در طرف راست امام طوري بايستد كه جاي سجده اش مساوي زانو يا قدم امام باشد.و اگر يك مرد و يك زن، يا يك مرد و چند زن باشند، مستحب است مرد طرف راست امام وباقي پشت سر امام بايستند.و اگر چند مرد يا چند زن باشند، مستحب است پشت سر امام بايستند.و اگر چند مرد وچند زن باشند مردان پشت سر امام، و زنان پشت سر مردان بايستند.

(مساله 1490) اگر امام و ماموم هر دو زن باشند، بهتر است كه رديف يكديگر بايستند، و امام جلوتر از ديگران نايستد.

(مساله 1491) مستحب است امام در وسط صف بايستد، و اهل علم و كمال وتقوي در صف اول بايستند.

(مساله 1492) مستحب است صفهاي جماعت منظم باشد، و بين كساني كه دريك صف ايستاده اند فاصله نباشد، و شانه آنان رديف يكديگر باشد.

(مساله 1493) مستحب است بعد از گفتن قد قامت الصلاه مامومين برخيزند.

(مساله 1494) مستحب است امام جماعت حال مامومي را كه از ديگران ضعيف تر است رعايت كند، و قنوت و ركوع و سجود را طول ندهد، مگر بداند همه كساني كه به او اقتدا كرده اند، مايلند.

(مساله 1495) مستحب است امام جماعت در حمد و سوره

ص: 327

و ذكرهايي كه بلند مي خواند، صداي خود را بقدري بلند كند كه ديگران بشنوند، ولي اگر بايد بيش از اندازه صدا را بلند نكند.

(مساله 1496) اگر امام در ركوع بفهمد كسي تازه رسيد و مي خواهد اقتدا كند، مستحب است ركوع را دو برابر هميشه طول بدهد وبعد برخيزد، اگر چه بفهمد كس ديگري هم براي اقتدا وارد شده است.

چيزهايي كه در نماز جماعت مكروه است

(مساله 1497) اگر در صفهاي جماعت جا باشد، مكروه است انسان تنها بايستد.

(مساله 1498) مكروه است ماموم ذكرهاي نماز را طوري بگويد كه امام بشنود.

(مساله 1499) مسافري كه نماز ظهر وعصر و عشا را دو ركعت مي خواند مكروه است در اين نمازها به كسي كه مسافر نيست اقتدا كند.

و كسي كه مسافر نيست مكروه است در اين نمازها به مسافر اقتدا نمايد.

نماز آيات

(مساله 1500) نماز آيات كه دستور آن بعدا گفته خواهد شد، بواسطه چهار چيز واجب مي شود:

اول و دوم - گرفتن ماه وخورشيد اگر چه مقدار كمي از آنها گرفته شود و كسي هم ازآن نترسد.

سوم - زلزله اگر چه كسي هم نترسد.

چهارم - رعد وبرق وبادهاي سياه وسرخ ومانند اينها، از آيات آسماني در صورتي كه بيشتر مردم بترسند، و در حوادث زميني نيز كه موجب ترس بيشتر مردم مي شود، احتياط واجب خواندن نماز است.

(مساله 1501) اگر از چيزهايي كه نماز آيات براي آنها واجب است بيشتر از يكي اتفاق بيفتد، انسان بايد براي هر يك از آنها يك نماز آيات بخواند، مثلا اگر خورشيد بگيرد وزلزله هم بشود، بايد دو نماز آيات بخواند.

(مساله 1502) كسي كه چند نماز آيات

ص: 328

بر او واجب است، اگر همه آنها براي يك چيز بر او واجب شده باشد، مثلا سه مرتبه خورشيد گرفته ونماز آنها را نخوانده است، موقعي كه قضاي آنها را مي خواند، لازم نيست معين كند كه براي كدام دفعه آنها باشد، و همچنين است اگر چند نماز براي رعد وبرق وبادهاي سياه وسرخ ومانند اينها بر او واجب شده باشد، ولي اگر براي آفتاب گرفتن، ماه گرفتن وزلزله، يا براي دو تاي اينها نمازهايي بر او واجب شده باشد، اگر موقع نيت معين كند، نماز آياتي را كه مي خواند براي كدام يك آنها است موافق بااحتياط عمل كرده است.

(مساله 1503) چيزهايي كه نماز آيات براي آنها واجب است، در هر شهري اتفاق بيفتد، فقط مردم همان شهر بايد نماز آيات بخوانند وبر مردم جاهاي ديگر واجب نيست، ولي اگر مكان آنها، بقدري نزديك باشد كه با آن شهر يكي حساب شود نماز آيات بر آنها هم واجب است.

(مساله 1504) از وقتي كه خورشيد يا ماه شروع به گرفتن مي كند انسان مي تواند نماز آيات را بخواند، وبايد بقدري تاخير نيندازد كه تمام قرص باز شود بلكه احوط آن است كه از قبل از شروع در باز شدن تاخير نيندازد.

(مساله 1505) اگر خواندن نماز آيات را بقدري تاخير بيندازد كه تمام قرص آفتاب يا ماه باز شود، و بعد از باز شدن تمام آن نماز بخواند، بايد نيت قضا نمايد. و قبل از باز شدن تمام آن ادا است.

(مساله 1506) اگر مدت گرفتن خورشيد يا ماه به اندازه خواندن يك ركعت نماز باشد، نمازي كه مي خواند ادا است.

ص: 329

و همچنين است اگر مدت گرفتن آنها بيشتر باشد ولي انسان نماز را نخواند، تا به اندازه خواندن يك ركعت به باز شدن تمام قرص مانده باشد. ولي اگر مدت گرفتن ماه يا خورشيد به اندازه خواندن يك ركعت نباشد بنابر احتياط نيت ادا و قضا نكند وبه قصد ما في الذمه نماز را به جا آورد.

(مساله 1507) موقعي كه زلزله و رعد و برق و مانند اينها اتفاق مي افتد، انسان بايد فورا نماز آيات را بخواند و اگر نخواند معصيت كرده و تا آخر عمر بر او واجب است وهر وقت بخواند ادا است.

(مساله 1508) اگر بعد از باز شدن آفتاب يا ماه بفهمد كه تمام آن گرفته بوده، بايد قضاي نماز آيات را بخواند ولي اگر بفهمد مقداري از آن گرفته بوده قضا بر او واجب نيست.

(مساله 1509) اگر عده اي بگويند كه خورشيد يا ماه گرفته است، چنانچه انسان از گفته آنان يقين پيدا نكند ونماز آيات نخواند، وبعد معلوم شود راست گفته اند درصورتي كه تمام خورشيد يا ماه گرفته باشد بايد نماز آيات بخواند. بلكه اگر مقداري از آن هم گرفته باشد، بنابر احتياط مستحب نماز آيات را بخواند. و همچنين است اگر دو نفر كه عادل بودن آنان معلوم نيست، بگويند خورشيد يا ماه گرفته، بعد معلوم شود كه عادل بوده اند.

(مساله 1510) اگر انسان به گفته كساني كه از روي قاعده علمي، وقت گرفتن خورشيد و ماه را مي دانند، اطمينان پيدا كند كه خورشيد يا ماه گرفته، بايد نماز آيات را بخواند. و نيز اگر بگويند فلان وقت خورشيد يا ماه مي

ص: 330

گيرد وفلان مقدار طول مي كشد و انسان به گفته آنان اطمينان پيدا كند، بايد به حرف آنان عمل نمايد. مثلا اگر بگويند آفتاب فلان ساعت باز مي شود بايد نماز را تا آنوقت تاخير نيندازد.

(مساله 1511) اگر بفهمد نماز آياتي كه خوانده باطل بوده، بايد دوباره بخواند واگر وقت گذشته قضا نمايد.

(مساله 1512) اگر در وقت نماز يوميه نماز آيات هم بر انسان واجب شود، چنانچه براي هر دو نماز وقت دارد، هر كدام را اول بخواند اشكال ندارد و اگر وقت يكي ازآن دو تنگ باشد، بايد اول آن را بخواند. و اگر وقت هر دو تنگ باشد، بايد اول نماز يوميه را بخواند.

(مساله 1513) اگر در بين نماز يوميه بفهمد كه وقت نماز آيات تنگ است چنانچه وقت نماز يوميه هم تنگ باشد، بايد آن را تمام كند بعد نماز آيات را بخواند و اگر وقت نماز يوميه تنگ نباشد، بايد آن را بشكند و اول نماز آيات، بعد نماز يوميه را به جا آورد.

(مساله 1514) اگر در بين نماز آيات بفهمد كه وقت نماز يوميه تنگ است بايد نماز آيات را رها كند ومشغول نماز يوميه شود وبعد از آن كه نماز را تمام كرد پيش از انجام كاري كه نماز را به هم بزند، بقيه نماز آيات را از همانجا كه رها كرده بخواند.

(مساله 1515) نماز آيات بر حايض و نفسا در حال حيض يا نفاس واجب نيست، ولي بعد از پاك شدن بنابر احتياط مستحب آن را به جا آورد و در گرفتن ماه وخورشيد بنابر احتياط نيت ادا وقضا نكند ولي در غير

ص: 331

اين دو نيت ادا كند.

دستور نماز آيات

(مساله 1516) نماز آيات دو ركعت است و در هر ركعت پنج ركوع دارد ودستور آن اينست كه انسان بعد از نيت، تكبير بگويد ويك حمد و يك سوره تمام بخواند وبه ركوع رود وسر از ركوع بردارد، دوباره يك حمد ويك سوره بخواند، باز به ركوع رود تا پنج مرتبه وبعد از بلند شدن از ركوع پنجم دو سجده نمايد وبرخيزد و ركعت دوم را هم مثل ركعت اول به جا آورد وتشهد بخواند وسلام دهد.

(مساله 1517) در نماز آيات ممكن است انسان بعد از نيت وتكبير و خواندن حمد، آيه هاي يك سوره را پنج قسمت كند ويك آيه يا بيشتر يا كمتر از آن را بخواندو به ركوع رود وسر بردارد وبدون اين كه حمد بخواند، قسمت دوم از همان سوره را بخواند و به ركوع رود و همين طور تا پيش از ركوع پنجم سوره را تمام نمايد، مثلا به قصد سوره توحيد بسم اللّه الرحمن الرحيم بگويد وبه ركوع رود، بعد بايستد وبگويد:قل هو اللّه احد دوباره به ركوع رود وبعد از ركوع بايستد وبگويد: اللّه الصمد باز به ركوع رود و بعد بايستد وبگويد: لم يلد ولم يولد و برود به ركوع باز هم سر بردارد وبگويد: ولم يكن له كفوا احد وبعد از آن به ركوع پنجم رود وبعد از سر برداشتن، دو سجده كند و ركعت دوم راهم مثل ركعت اول به جا آورد وبعد از سجده دوم تشهد بخواند و سلام دهد.

(مساله 1518) اگر در يك ركعت از نماز آيات، پنج مرتبه حمد و سوره بخواند و در ركعت

ص: 332

ديگر يك حمد بخواند و سوره را پنج قسمت كند اشكال ندارد.

(مساله 1519) چيزهايي كه در نماز يوميه واجب ومستحب است، در نماز آيات هم واجب ومستحب مي باشد. ولي در نماز آيات در صورتي كه به جماعت باشد استحباب گفتن سه مرتبه: الصلاه بعيد نيست.

(مساله 1520) مستحب است بعد از ركوع پنجم ودهم بگويد، سمع اللّه لمن حمده ونيز پيش از هر ركوع وبعد از آن، تكبير گويد ولي بعد از ركوع پنجم ودهم گفتن تكبير مستحب نيست.

(مساله 1521) مستحب است پيش از ركوع دوم وچهارم وششم و هشتم ودهم قنوت بخواند. و اگر فقط يك قنوت پيش از ركوع دهم بخواند كافي است.

(مساله 1522) اگر در نماز آيات شك كند كه چند ركعت خوانده و فكرش به جايي نرسد نماز باطل است.

(مساله 1523) اگر شك كند كه در ركوع آخر ركعت اول است، يا در ركوع اول ركعت دوم وفكرش بجايي نرسد، نماز باطل است. ولي اگر مثلا شك كند كه چهار ركوع كرده يا پنج ركوع، چنانچه براي رفتن به سجده خم نشده، بايد ركوعي را كه شك دارد به جا آورده يا نه، به جا آورد و اگر براي رفتن به سجده خم شده، بايد به شك خود اعتنا نكند.

(مساله 1524) هر يك از ركوعهاي نماز آيات ركن است كه اگر عمدا يا اشتباها كم يا زياد شود نماز باطل است.

نماز عيد فطر و قربان

(مساله 1525) نماز عيد فطر وقربان در زمان حضور امام (عليه السلام)واجب است وبايد به جماعت خوانده شود. و در زمان ما كه امام (عليه السلام)غايب است، مستحب مي باشد. ومي شود آن را

ص: 333

به جماعت يا فرادي خواند ولي احتياط اين است كه به جماعت آن را رجاءً بخواند.

(مساله 1526) وقت نماز عيد فطر وقربان از اول آفتاب روز عيد تا ظهر مي باشد.

(مساله 1527) مستحب است نماز عيد قربان را بعد از بلند شدن آفتاب بخوانند. و در عيد فطر مستحب است، بعد از بلند شدن آفتاب افطار كنند و زكات فطره را هم بدهند يا جدا نمايند وبعد نماز عيد را بخوانند.

(مساله 1528) نماز عيد فطر وقربان دو ركعت است كه در ركعت اول بعد از خواندن حمد وسوره، بايد پنج تكبير بگويد وبعد از هر تكبير يك قنوت بخواند وبعد از قنوت پنجم تكبير ديگري بگويد و به ركوع رود و دو سجده به جا آورد وبرخيزد و در ركعت دوم چهار تكبير بگويد وبعد از هر تكبير قنوت بخواند وتكبير پنجم را بگويد وبه ركوع رود وبعد از ركوع دو سجده كند وتشهد بخواند ونماز را سلام دهد.

(مساله 1529) در قنوت نماز عيد فطر وقربان هر دعا وذكري بخوانند كافي است. ولي بهتر است اين دعا را بخوانند: اللهم اهل الكبريا والعظمه واهل الجود والجبروت واهل العفو والرحمه واهل التقوي والمغفره اسالك بحق هذا اليوم الذي جعلته للمسلمين عيدا ولمحمد(عليه السلام)ذخرا وشرفا وكرامه ومزيدا ان تصلي علي محمد وآل محمد وان تدخلني في كل خير ادخلت فيه محمدا وآل محمد وان تخرجني من كل سو اخرجت منه محمدا وآل محمد صلواتك عليه وعليهم اللهم اني اسالك خير ما سالك به عبادك الصالحون واعوذ بك ممااستعاذ منه عبادك المخلصون.

(مساله 1530) در زمان غايب بودن امام (عليه السلام)مستحب است بعد از

ص: 334

نماز عيد فطر وقربان دو خطبه بخوانند. و بهتر آن است كه در خطبه عيد فطر احكام زكات فطره ودر خطبه عيد قربان احكام قرباني را بگويند.

(مساله 1531) نماز عيد سوره مخصوصي ندارد ولي بهتر است كه در ركعت اول آن سوره شمس (سوره 91) و در ركعت دوم سوره غاشيه (سوره 88) را بخوانند يا در ركعت اول سوره سبح اسم (سوره 87) و در ركعت دوم سوره شمس (سوره 91)را بخوانند.

(مساله 1532) مستحب است نماز عيد را در صحرا بخوانند ولي در مكه مستحب است در مسجد الحرام خوانده شود.

(مساله 1533) مستحب است پياده وپا برهنه وبا وقار به نماز عيد بروند و پيش از نماز غسل كنند وعمامه سفيد بر سر بگذارند.

(مساله 1534) مستحب است در نماز عيد بر زمين سجده كنند و در حال گفتن تكبيرها دستها را بلند كنند وكسي كه نماز عيد مي خواند، اگر امام جماعت است يا فرادي نماز مي خواند، نماز را بلند بخواند.

(مساله 1535) بعد از نماز مغرب و عشا شب عيد فطر وبعد از نماز صبح آن وبعد از نماز عيد فطر بلكه بعد از نماز ظهر وعصر روز عيد نيز مستحب است اين تكبيرها را بگويد: اللّه اكبر اللّه اكبر لا اله الا اللّه واللّه اكبر اللّه اكبر وللّه الحمد، اللّه اكبر علي ما هدانا.

(مساله 1536) مستحب است انسان در عيد قربان بعد از ده نماز كه اول آنها نماز ظهر روز عيد وآخر آنها نماز صبح روز دوازدهم است تكبيرهايي را كه در مساله پيش گفته شد بگويد وبعد از آن بگويد: اللّه اكبر علي ما

ص: 335

رزقنا من بهيمه الانعام والحمد للّه علي ما ابلانا. ولي اگر عيد قربان را در مني باشد مستحب است بعد از پانزده نماز كه اول آنها نماز ظهر روز عيد و آخر آنها نماز صبح روز سيزدهم ذي الحجه است اين تكبيرها را بگويد.

(مساله 1537) احتياط مستحب آن است كه زن از رفتن به نماز عيد خودداري كند ولي اين احتياط براي زن پير نيست.

(مساله 1538) در نماز عيد هم مثل نمازهاي ديگر، ماموم بايد غير از حمد وسوره چيزهاي ديگر نماز را خودش بخواند.

(مساله 1539) اگر ماموم موقعي برسد كه امام مقداري از تكبيرها را گفته بعد از آن كه امام به ركوع رفت بايد آنچه از تكبيرها وقنوتها را كه با امام نگفته خودش بگويد واگر در هر قنوت يك سبحان اللّه و يك الحمد للّه بگويد كافي است.

(مساله 1540) اگر در نماز عيد موقعي برسد كه امام در ركوع است چنانچه بتواند اقتدا كند وتكبيرها وقنوتها را مختصرا اگر چه به يك سبحان اللّه باشد بگويد و درك ركوع امام كند اشكالي ندارد والا احتياط آن است كه در حال ركوع اقتدا نكند.

(مساله 1541) اگر در نماز عيد يك سجده يا تشهد را فراموش كند، احتياط آن است كه بعد از نماز آن را به جا آورد و نيز اگر كاري كه براي آن سجده سهو لازم است پيش آيد، بنابر احتياط بايد بعد از نماز دو سجده سهو بنمايد.

اجير گرفتن براي نماز

(مساله 1542) بعد از مرگ انسان، مي شود براي نماز وعبادتهاي ديگر او كه در زندگي به جا نياورده، ديگري را اجير كنند يعني به او مزد

ص: 336

دهند كه آنها را به جا آورد، واگر كسي بدون مزد هم آنها را انجام دهد صحيح است.

(مساله 1543) انسان مي تواند براي بعضي از كارهاي مستحبي مثل زيارت قبر پيغمبر (صلي الله عليه و اله) وائمه (ع)، از طرف زندگان اجير شود. و نيز مي تواند كار مستحبي را انجام دهد و ثواب آن را براي مردگان يا زندگان هديه نمايد.

(مساله 1544) كسي كه براي نماز قضاي ميت اجير شده، بايد يا مجتهد باشد يا مسائل نماز را از روي تقليد صحيح بداند يا عمل به احتياط كند.

(مساله 1545) اجير بايد موقع نيت، ميت را معين نمايد و لازم نيست اسم او را بداند، پس اگر نيت كند از طرف كسي نماز مي خوانم كه براي او اجير شده ام كافي است.

(مساله 1546) اجير بايد عمل را به قصد اطاعت امري كه ميت به آن مامور بوده به جا آورد ولي اگر عملي را انجام دهد وثواب آن را براي او هديه كند كافي نيست.

(مساله 1547) بايد كسي را اجير كنند كه اطمينان داشته باشند عمل را به طور صحيح انجام مي دهد.

(مساله 1548) كسي كه ديگري را براي نمازهاي ميت اجير كرده، اگر بفهمد كه عمل را به جا نياورده يا باطل انجام داده بايد دوباره اجير بگيرد.

(مساله 1549) هرگاه شك كند كه اجير عمل را انجام داده يا نه بايد دوباره اجير بگيرد. ولي اگر اجير بگويد عمل را انجام داده ام كافي است و دوباره اجير گرفتن لازم نيست، و اگر شك كند كه عمل او صحيح بوده يا نه، گرفتن اجير لازم نيست.

ص: 337

مساله 1550) كسي را كه عذر دارد و مثلا با تيمم يا نشسته نماز مي خواند نمي شود براي نمازهاي ميت اجير كرد اگر چه نماز ميت همانطور قضا شده باشد.

(مساله 1551) مرد براي زن وزن براي مرد مي تواند اجير شود و در بلند خواندن وآهسته خواندن نماز، بايد به تكليف خود عمل نمايد.

(مساله 1552) لازم نيست قضاي نمازهاي ميت به ترتيب خوانده شود مگر در آنچه در اداي آن ترتيب لازم است مثل ظهر وعصر يك روز.

(مساله 1553) اگر با اجير شرط كنند كه عمل را به طور مخصوصي انجام دهد بايد همان طور به جا آورد. و اگر با او شرط نكنند، بايد در آن عمل به تكليف خود رفتار نمايد و احتياط مستحب آن است كه از وظيفه خودش وميت هر كدام كه به احتياط نزديكتر است به آن عمل كند، مثلا اگر وظيفه ميت گفتن سه مرتبه تسبيحات اربع بوده، وتكليف او يك مرتبه است، سه مرتبه بگويد.

(مساله 1554) اگر با اجير شرط نكنند كه نماز را با چه مقدار از مستحبات آن بخواند، بايد مقداري از مستحبات نماز را كه معمول است به جا آورد.

(مساله 1555) اگر انسان چند نفر را براي نماز قضاي ميت اجير كند لازم نيست براي هر كدام از آنها وقتي را معين كند، ولي اگر بخواهد احتياط كند وترتيب را مراعات نمايد، بايد براي هر كدام آنها وقتي را معين نمايد، مثلا اگر با يكي از آنها قرار گذاشت كه از صبح تا ظهر نماز قضا بخواند، با ديگري قرار بگذارد كه از ظهر تا شب بخواند. و نيز

ص: 338

بايد نمازي را كه در هر دفعه شروع مي كند معين نمايد مثلا قرار بگذارد، اول نمازي را كه مي خواند صبح باشد يا ظهر يا عصر و همچنين بايد با آنها قرار بگذارد كه در هر دفعه، نماز يك شبانه روز را تمام كنند و اگر ناقص بگذارند آن را حساب نكنند و دفعه بعد نماز يك شبانه روز را از سر شروع نمايند.

(مساله 1556) اگر كسي اجير شود كه مثلا در مدت يك سال نمازهاي ميت را بخواند و پيش از تمام شدن سال بميرد، بايد براي نمازهايي كه مي دانند به جا نياورده ديگري را اجير نمايند. و همچنين براي نمازهايي كه احتمال مي دهند به جا نياورده باشد بنابر احتياط واجب اجير بگيرند.

(مساله 1557) كسي را كه براي نمازهاي ميت اجير كرده اند اگر پيش از تمام كردن نمازها بميرد و اجرت همه آنها را گرفته باشد، چنانچه شرط كرده باشند كه تمام نمازها را خودش بخواند، اگر قدرت بر عمل داشته، اجاره صحيح است و اجاره كننده مي تواند اجره المثل باقيمانده را بگيرد يا آن كه اجاره را فسخ نمايد و اجره المثل مقداري را كه اجير انجام داده از مال الاجاره كسر و مابقي را استرداد نمايد واگر قادر نبوده اجاره نسبت به بعد فوت اجير باطل است و مي تواند اجره المسماي باقيمانده را گرفته يا آن كه اجاره مدت گذشته را فسخ نمايد و اجره المثل آن را بدهدو اگر شرط نكرده باشند، بايد ورثه اش از مال او كسي را اجير بگيرند، اما اگر مال نداشته باشد بر ورثه او چيزي واجب نيست.

ص: 339

مساله 1558) اگر اجير پيش از تمام كردن نمازهاي ميت بميرد و خودش هم نماز قضا داشته باشد، بايد با توجه به آنچه در مساله پيش گفته شد از مال او براي نمازهايي كه اجير بوده ديگري را اجير نمايند و اگر چيزي زياد آمد، در صورتي كه وصيت كرده باشد، براي او نماز استيجار نمايند و ورثه هم وصيت او را در زايد بر ثلث اجازه كرده باشند باقيمانده تركه او را صرف استيجار نماز براي او نمايند و اگر ورثه اجازه نكردند ثلث باقيمانده را به مصرف نمازش برسانند.

روزه

احكام روزه

روزه آن است كه انسان براي انجام فرمان خداوند عالم از اذان صبح تا مغرب از چيزهايي كه روزه را باطل مي كند وشرح آنها بعدا گفته مي شود خودداري نمايد.

نيت

(مساله 1559) لازم نيست انسان نيت روزه را از قلب خود بگذراند، يا مثلا بگويد:فردا را روزه مي گيرم، بلكه همين قدر كه براي انجام فرمان خداوند عالم از اذان صبح تا مغرب كاري كه روزه را باطل مي كند انجام ندهد كافي است وبراي آن كه يقين كند تمام اين مدت را روزه بوده، بايد مقداري پيش از اذان صبح ومقداري هم بعد از مغرب، از انجام كاري كه روزه را باطل مي كند خودداري نمايد.

(مساله 1560) انسان مي تواند در هر شب از ماه رمضان براي روزه فرداي آن، نيت كند وبهتر است كه شب اول ماه هم نيت روزه همه ماه را بنمايد.

(مساله 1561) وقت نيت روزه ماه رمضان از اول شب است تا اذان صبح.

(مساله 1562) وقت نيت روزه مستحبي از اول شب است تا موقعي

ص: 340

كه به اندازه نيت كردن، به مغرب وقت مانده باشد كه اگر تا اين وقت كاري كه روزه را باطل مي كند انجام نداده باشد ونيت روزه مستحبي كند روزه او صحيح است.

(مساله 1563) كسي كه پيش از اذان صبح بدون نيت روزه خوابيده است، اگر پيش از ظهر بيدار شود ونيت كند، روزه او صحيح است چه روزه واجب باشد چه مستحب. و اگر بعد از ظهر بيدار شود، نمي تواند نيت روزه واجب نمايد. ولي در واجب مضيق مثل روزه ماه رمضان احتياط واجب آن است كه رجاءً نيت روزه بنمايد وآن را تمام كند وبعد هم قضاي آن را به جا آورد.

(مساله 1564) اگر بخواهد غير روزه رمضان روزه ديگري بگيرد بايد آن را معين نمايد، مثلا نيت كند كه روزه قضا يا روزه نذر مي گيرم. ولي در ماه رمضان لازم نيست نيت كند كه روزه ماه رمضان مي گيرم. و همچنين در روزه مستحبي و روزه اي كه زمانش معين است تعيين لازم نيست، بلكه در روزه ماه رمضان اگر نداند ماه رمضان است يا فراموش نمايد و روزه ديگري را نيت كند، روزه ماه رمضان حساب مي شود.

(مساله 1565) اگر بداند ماه رمضان است وعمدا نيت روزه غير رمضان كند، نه روزه رمضان حساب مي شود و نه روزه اي كه قصد كرده است.

(مساله 1566) اگر مثلا به نيت روز اول ماه روزه بگيرد، بعد بفهمد دوم يا سوم بوده، روزه او صحيح است.

(مساله 1567) اگر پيش از اذان صبح نيت كند وبي هوش شود و در بين روز به هوش آيد بنابر احتياط

ص: 341

واجب بايد روزه آن روز را تمام نمايد و اگر تمام نكرد قضاي آن را به جا آورد.

(مساله 1568) اگر پيش از اذان صبح نيت كند ومست شود و در بين روز به هوش آيد احتياطا امساك كند وبايد قضاي آن را به جا آورد.

(مساله 1569) اگر پيش از اذان صبح نيت كند وبخوابد وبعد از مغرب بيدار شود، روزه اش صحيح است.

(مساله 1570) اگر نداند يا فراموش كند كه ماه رمضان است وپيش از ظهر ملتفت شود، چنانچه كاري كه روزه را باطل مي كند انجام نداده باشد، بايد نيت كند و روزه او صحيح است و اگر كاري كه روزه را باطل مي كند انجام داده باشد، يا بعد از ظهر ملتفت شود كه ماه رمضان است، روزه او باطل مي باشد ولي بايد تا مغرب كاري كه روزه را باطل مي كند انجام ندهد و بعد از رمضان هم آن روزه را قضا نمايد.

(مساله 1571) اگر بچه پيش از اذان صبح ماه رمضان بالغ شود، بايد روزه بگيرد واحتياط واجب آن است كه اگر پيش از ظهر بالغ شود و مفطري به جا نياورده باشد آن روز را قصد روزه كند وتمام نمايد.

(مساله 1572) كسي كه براي به جا آوردن روزه ميتي اجير شده، اگر روزه مستحبي بگيرد اشكال ندارد. ولي كسي كه روزه قضا يا روزه واجب ديگري دارد، نمي تواند روزه مستحبي بگيرد وچنانچه فراموش كند و روزه مستحب بگيرد، در صورتي كه پيش از ظهر يادش بيايد، روزه مستحبي او به هم مي خورد و مي تواند نيت خود را به روزه واجب برگرداند

ص: 342

و اگر بعد از ظهر ملتفت شود، روزه او باطل است بلكه اگر بعد از مغرب يادش بيايد معلوم نيست روزه اش صحيح باشد.

(مساله 1573) اگر غير از روزه ماه رمضان روزه معين ديگري بر انسان واجب باشد، مثلا نذر كرده باشد كه روز معيني را روزه بگيرد، چنانچه عمدا تا اذان صبح نيت نكند، روزه اش باطل است و اگر نداند كه روزه آن روز بر او واجب است يا فراموش كند و پيش از ظهر يادش بيايد، چنانچه كاري كه روزه را باطل مي كند انجام نداده باشد، و بدون تاخير نيت كند روزه او صحيح و گرنه باطل مي باشد.

(مساله 1574) اگر براي روزه اي كه واجب است و روز آن معين نيست مثل روزه كفاره عمدا تا ظهر نيت نكند اشكال ندارد. بلكه اگر پيش از نيت تصميم داشته باشد كه روزه نگيرد، يا ترديد داشته باشد كه بگيرد يا نه، چنانچه كاري كه روزه را باطل مي كند انجام نداده باشد وپيش از ظهر نيت كند، روزه او صحيح است.

(مساله 1575) اگر در ماه رمضان، پيش از ظهر كافر مسلمان شود روزه بر او واجب نيست اگر چه از اذان صبح تا آن وقت كاري كه روزه را باطل مي كند انجام نداده باشد. بلي بعد از اسلام تا غروب از چيزهايي كه روزه دار بايد از آنها خودداري نمايد خوب است خودداري كند.

(مساله 1576) اگر مريض پيش از ظهر ماه رمضان خوب شود واجب نيست بر او كه نيت روزه كند اگر چه از اذان صبح تا آن وقت كاري كه روزه را باطل مي

ص: 343

كند انجام نداده باشد.

(مساله 1577) روزي را كه انسان شك دارد آخر شعبان است يا اول رمضان واجب نيست روزه بگيرد. و اگر بخواهد روزه بگيرد نمي تواند نيت روزه رمضان كند و بنابراحتياط نيت قضا و مانند آن بنمايد. و چنانچه بعد معلوم شود رمضان بوده، از رمضان حساب مي شود.

(مساله 1578) اگر روزي را كه شك دارد آخر شعبان است يا اول رمضان، به نيت روزه قضا يا روزه مستحبي ومانند آن روزه بگيرد و در بين روز بفهمد كه ماه رمضان است، بايد نيت روزه رمضان كند.

(مساله 1579) اگر در روزه واجب معيني - مثل روزه رمضان - مردد شود كه روزه خود را باطل كند يا نه يا قصد كند كه روزه را باطل كند، روزه اش باطل مي شود اگرچه از قصدي كه كرده توبه نمايد وكاري هم كه روزه را باطل مي كند انجام ندهد.

(مساله 1580) در روزه مستحب و روزه واجبي كه وقت آن معين نيست - مثل روزه كفاره - اگر قصد كند كاري كه روزه را باطل مي كند انجام دهد، يا مردد شود كه به جا آورد يا نه چنانچه به جا نياورد و در روزه واجب پيش از ظهر و در مستحب تا پيش از مغرب دوباره نيت روزه كند، روزه او صحيح است.

چيزهايي كه روزه را باطل مي كند

(مساله 1581) نه چيز روزه را باطل مي كند:

اول - خوردن وآشاميدن.

دوم - جماع.

سوم - استمنا.

چهارم - دروغ بستن به خداوند متعال وپيغمبر و جانشينان پيغمبر(ص).

پنجم - رساندن غبار غليظ به حلق.

ششم - فرو بردن تمام سر در آب كه

ص: 344

حرام است وبنابر احتياط لازم روزه را هم باطل مي كند.

هفتم - باقيماندن بر جنابت وحيض و نفاس تا اذان صبح.

هشتم - اماله كردن با چيزهاي روان.

نهم - قي كردن.

و احكام اين موارد در مسائل آينده گفته مي شود.

1 - خوردن و آشاميدن

(مساله 1582) اگر روزه دار عمدا چيزي بخورد يا بياشامد، روزه او باطل مي شود، چه خوردن وآشاميدن آن چيز معمول باشد مثل نان و آب، چه معمول نباشد. مثل خاك و شيره درخت و چه كم باشد يا زياد حتي اگر مسواك را از دهان بيرون آورد ودوباره به دهان ببرد و رطوبت آن را فرو برد، روزه او باطل مي شود بلكه اگر رطوبت مسواك در آب دهان بطوري از بين برود كه رطوبت خارج به آن گفته نشود ولي بداند كه در دهان باقي است بنابر احتياط لازم نبايد آن را فرو برد.

(مساله 1583) اگر موقعي كه مشغول غذا خوردن است بفهمد صبح شده، بايد لقمه را از دهان بيرون آورد وچنانچه عمدا فرو برد روزه اش باطل است و به دستوري كه بعدا گفته خواهد شد كفاره هم بر او واجب مي شود.

(مساله 1584) اگر روزه دار سهوا چيزي بخورد يا بياشامد روزه اش باطل نمي شود.

(مساله 1585) احتياط مستحب آن است كه روزه دار از استعمال آمپول خودداري كند، و فرقي بين آمپولها نيست. و اگر لازم شد و تزريق كرد روزه او باطل نمي شود.

(مساله 1586) اگر روزه دار چيزي را كه لاي دندان مانده است عمدا فرو ببرد، روزه اش باطل مي شود.

(مساله 1587) كسي كه مي خواهد روزه بگيرد،

ص: 345

لازم نيست پيش از اذان دندانهاي خود را خلال كند. ولي اگر بداند غذايي كه لاي دندان مانده در روز فرو مي رود، چنانچه خلال نكند، روزه اش باطل مي شود خواه چيزي از آن فرو رود يا فرو نرود.

(مساله 1588) فرو بردن آب دهان، اگر چه بواسطه خيال كردن ترشي ومانند آن در دهان جمع شده باشد، روزه را باطل نمي كند.

(مساله 1589) فرو بردن اخلاط سر وسينه، تا به فضاي دهان نرسيده اشكال ندارد ولي اگر داخل فضاي دهان شود، احتياط واجب آن است كه آن را فرو نبرد.

(مساله 1590) اگر روزه دار بقدري تشنه شود كه بترسد از تشنگي بميرد واجب است به اندازه اي كه از مردن نجات پيدا كند آب بياشامد ولي روزه او باطل مي شود و اگر ماه رمضان باشد، بايد در بقيه روز از به جا آوردن كاري كه روزه را باطل مي كند خودداري نمايد.

(مساله 1591) جويدن غذا براي بچه يا پرنده و چشيدن غذا و مانند اينها كه معمولا به حلق نمي رسد، اگر چه اتفاقا به حلق برسد، روزه را باطل نمي كند. ولي اگر انسان از اول بداند كه به حلق مي رسد، روزه اش باطل مي شود هر چند به حلق نرسد و بايد قضاي آن را بگيرد و اگر به حلق رسيده كفاره هم بر او واجب است.

(مساله 1592) انسان نمي تواند براي ضعف، روزه را بخورد ولي اگر ضعف او به قدري است كه معمولا نمي شود آن را تحمل كرد، خوردن روزه اشكال ندارد.

2 - جماع

(مساله 1593) جماع روزه را باطل مي كند، اگر چه

ص: 346

فقط به مقدار ختنه گاه داخل شود و مني هم بيرون نيايد.

(مساله 1594) اگر كمتر از مقدار ختنه گاه داخل شود و مني هم بيرون نيايد، روزه باطل نمي شود.

(مساله 1595) اگر شك كند كه به اندازه ختنه گاه داخل شده يا نه، كفاره بر او واجب نيست. و اگر قصد دخول داشته با علم به مفطر بودن دخول و دخول واقع نشده يا شك در آن نمايد روزه اش باطل است و قضاي آن واجب است.

(مساله 1596) اگر فراموش كند كه روزه است وجماع نمايد، يا با او جماع نمايند بطوري كه از اختيار او خارج باشد روزه او باطل نمي شود، ولي چنانچه در بين جماع يادش بيايد، يا در بين مختار شود بايد فورا از حال جماع خارج شود، واگر خارج نشود، روزه او باطل است. و همچنين اگر خودش از ترس جماع كند روزه اش باطل مي شود.

3 - استمنا

(مساله 1597) اگر روزه دار استمنا كند يعني: با خود كاري كند كه مني از او بيرون آيد، روزه اش باطل مي شود.

(مساله 1598) اگر بي اختيار مني از او بيرون آيد، روزه اش باطل نيست ولي اگر كاري كند كه بي اختيار مني از او بيرون آيد، روزه اش باطل مي شود.

(مساله 1599) هر گاه روزه دار بداند كه اگر در روز بخوابد محتلم مي شود - يعني:در خواب مني از او بيرون مي آيد، بنابر احتياط مستحب نخوابد، ولي اگر بخوابد روزه اش باطل نمي شود.

(مساله 1600) اگر روزه دار درحال بيرون آمدن مني از خواب بيدار شود، واجب نيست از بيرون آمدن آن جلو

ص: 347

گيري كند.

(مساله 1601) روزه داري كه محتلم شده، مي تواند بول كند وبه دستوري كه در مساله 73 گفته شد، استبرا نمايد اگر چه بداند بواسطه بول يا استبرا كردن باقيمانده مني از مجري بيرون مي آيد.

(مساله 1602) روزه داري كه محتلم شده، اگر بداند مني در مجري مانده و درصورتي كه پيش از غسل بول نكند بعد از غسل مني از او بيرون مي آيد، بنابر احتياط واجب بايد پيش از غسل بول كند.

(مساله 1603) كسي كه مي داند كه اگر عمدا مني از خود بيرون آورد روزه اش باطل مي شود، در صورتي كه به قصد بيرون آمدن مني با كسي بازي و شوخي كند روزه اش باطل مي شود و بايد قضاي آن را به جا آورد، اگر چه مني از او بيرون نيايد، واگر مني بيرون آيد علاوه بر قضا كفاره نيز بر او لازم مي شود و در هر دو صورت درماه رمضان بايد در بقيه روز از آنچه روزه را باطل مي كند خودداري نمايد.

(مساله 1604) اگر روزه دار بدون قصد بيرون آمدن مني با كسي بازي و شوخي كند، چنانچه اطمينان دارد كه مني از او خارج نمي شود، اگر چه اتفاقا مني بيرون آيد روزه او صحيح است، ولي اگر اطمينان ندارد، در صورتي كه مني از او بيرون آيد، روزه اش باطل است.

4 - دروغ بستن به خدا و پيغمبر (صلي الله عليه و اله)

(مساله 1605) اگر روزه دار به گفتن يا به نوشتن يا به اشاره و مانند اينها به خدا وپيغمبران وائمه (عليه السلام)عمدا نسبت دروغ بدهد، اگرچه فورا بگويد دروغ گفتم يا توبه كند روزه او باطل است. و بنابر

ص: 348

احتياط واجب نسبت دروغ به حضرت زهرا(سلام الله عليها)وبه جانشينان پيغمبران گذشته هم عين حكم را دارد.

(مساله 1606) اگر بخواهد خبري را كه نمي داند راست است يا دروغ نقل كند بنابراحتياط واجب بايد از كسي كه آن خبر را گفته، يا از كتابي كه آن خبر در آن نوشته شده نقل نمايد.

(مساله 1607) اگر چيزي را به اعتقاد اين كه راست است از قول خدا يا پيغمبر نقل كند و بعد بفهمد دروغ بوده، روزه اش باطل نمي شود.

(مساله 1608) اگر بداند دروغ بستن به خدا و پيغمبر روزه را باطل مي كند و چيزي را كه مي داند دروغ است به آنان نسبت دهد وبعدا بفهمد آنچه را كه گفته راست بوده، روزه اش باطل است و در ماه رمضان بايد تا مغرب از آنچه روزه را باطل مي كند خودداري كند، ولي كفاره بر او واجب نمي شود.

(مساله 1609) اگر دروغي را كه ديگري ساخته عمدا به خدا و پيغمبر (صلي الله عليه و اله) وجانشينان پيغمبر نسبت دهد روزه اش باطل مي شود ولي اگر از قول كسي كه آن دروغ را ساخته نقل كند اشكال ندارد.

(مساله 1610) اگر از روزه دار بپرسند كه آيا پيغمبر (صلي الله عليه و اله) چنين مطلبي فرموده اند واو جايي كه در جواب بايد بگويد نه، عمدا بگويد بلي، يا جايي كه بايد بگويد بلي عمدا بگويد نه، روزه اش باطل مي شود.

(مساله 1611) اگر از قول خدا يا پيغمبر (صلي الله عليه و اله) حرف راستي را بگويد، بعد بگويد دروغ گفتم، يا در شب دروغي را

ص: 349

به آنان نسبت دهد و فرداي آن، كه روزه مي باشد بگويد آنچه ديشب گفتم راست است، روزه اش باطل مي شود.

5 - رساندن غبار غليظ به حلق

(مساله 1612) رساندن غبار غليظ به حلق روزه را باطل مي كند، چه غبار چيزي باشد كه خوردن آن حلال است مثلا آرد، يا غبار چيزي باشد كه خوردن آن حرام است مثل خاك وبنابر احتياط واجب بايد غباري را هم كه غليظ نيست به حلق نرساند.

(مساله 1613) اگر بواسطه باد غبار غليظي پيدا شود وانسان با اين كه متوجه است مواظبت نكند و به حلق برسد روزه اش باطل مي شود.

(مساله 1614) احتياط واجب آن است كه روزه دار دود سيگار و تنباكو و مانند اينهارا هم به حلق نرساند.

(مساله 1615) اگر مواظبت نكند وغبار يا بخار يا دود ومانند اينها داخل حلق شود، چنانچه اطمينان داشته كه بحلق نمي رسد روزه اش صحيح است.

(مساله 1616) اگر فراموش كند كه روزه است و مواظبت نكند يا بي اختيار غبار ومانند آن به حلق او برسد روزه اش باطل نمي شود. و چنانچه ممكن است بايد آن را بيرون آورد.

6 - فرو بردن سر در آب

(مساله 1617) اگر روزه دار عمدا تمام سر را در آب فرو برد، اگر چه باقي بدن او از آب بيرون باشد بنابر احتياط واجب روزه اش باطل مي شود ولي اگر تمام بدن را آب بگيرد و مقداري از سر بيرون باشد، روزه باطل نمي شود.

(مساله 1618) اگر نصف سر را يك دفعه ونصف ديگر آن را دفعه ديگر در آب فرو برد كه هيچ وقت تمام سر زير آب نباشد، روزه اش باطل نمي شود.

(مساله

ص: 350

1619) اگر قصد داشت كه سر را زير آب فرو ببرد و شك كرد كه تمام سر زير آب رفت يا نه، بنابر احتياط واجب روزه اش باطل است.

(مساله 1620) اگر تمام سر زير آب برود ولي مقداري از موها بيرون بماند، روزه باطل مي شود.

(مساله 1621) اگر سر را در گلاب فرو برد بنابر احتياط واجب روزه باطل مي شود. چنانكه احتياط واجب آن است كه سر را در آب هاي مضاف ديگر هم فرو نبرد ولي در چيزهاي ديگر كه روان است اشكال ندارد.

(مساله 1622) اگر روزه دار بي اختيار در آب بيفتد وتمام سر او را آب بگيرد يا فراموش كند كه روزه است وسر را در آب فرو برد، روزه اش باطل نمي شود.

(مساله 1623) اگر با اطمينان به اين كه آب سر او را نمي گيرد، خود را در آب بيندازد وآب تمام سر او را بگيرد، روزه اش اشكال ندارد.

(مساله 1624) اگر فراموش كند كه روزه است وسر را در آب فرو برد، يا ديگري به زور سر او را در آب فرو برد، چنانچه در زير آب يادش بيايد كه روزه است يا آن كس دست خود را بردارد، بايد فورا سر را بيرون آورد و چنانچه بيرون نياورد بنابر احتياط واجب روزه اش باطل مي شود.

(مساله 1625) اگر فراموش كند كه روزه است و به نيت غسل سر را در آب فرو برد، روزه و غسل او صحيح است.

(مساله 1626) اگر بداند كه روزه است و عمدا براي غسل كردن سر را در آب فرو برد چنانچه روزه او مثل

ص: 351

روزه رمضان واجب معين باشد، روزه و غسل هر دو باطل است و اگر روزه مستحب باشد يا روزه واجبي باشد كه مثل روزه كفاره وقت معيني ندارد و تمام كردن آن واجب نباشد غسل صحيح و روزه باطل مي باشد.

(مساله 1627) اگر براي آن كه كسي را از غرق شدن نجات دهد، سر را در آب فرو برد اگر چه نجات دادن او واجب باشد، روزه اش باطل مي شود.

7 - باقي ماندن بر جنابت وحيض ونفاس تا اذان صبح

(مساله 1628) اگر جنب عمدا تا اذان صبح غسل نكند، يا اگر وظيفه او تيمم است عمدا تيمم ننمايد در روزه ماه رمضان و قضاي آن، روزه اش باطل است و در غير اين دو احوط باقي نماندن بر جنابت است تا صبح.

(مساله 1629) اگر در ماه رمضان تا اذان صبح غسل نكند وتيمم هم ننمايد ولي از روي عمد نباشد، مثل آن كه ديگري نگذارد غسل وتيمم كند روزه اش صحيح است.

(مساله 1630) كسي كه جنب است و مي خواهد روزه ماه رمضان يا قضاي آن را بگيرد، چنانچه عمدا غسل نكند تا وقت تنگ شود، معصيت كرده، و احوط آن است كه تيمم كند وروزه بگيرد و بعد هم آن را به جا آورد و در قضاي موسع روزه باطل است.

(مساله 1631) اگر جنب در ماه رمضان غسل را فراموش كند وبعد از يك روز يادش بيايد، بايد روزه آن روز را قضا نمايد و اگر بعد از چند روز يادش بيايد، بايد روزه هر چند روزي را كه يقين دارد جنب بوده قضا نمايد مثلا اگر نمي داند سه روز جنب بوده يا چهار روز، بايد روزه

ص: 352

سه روز را قضا كند.

(مساله 1632) كسي كه در شب ماه رمضان براي هيچ كدام از غسل و تيمم وقت ندارد، اگر خود را جنب كند، روزه اش باطل است و قضا و كفاره بر او واجب مي شود ولي اگر براي تيمم وقت دارد چنانچه خود را جنب كند معصيت كرده ولي واجب است تيمم نمايد وروزه اش صحيح است.

(مساله 1633) اگر گمان كند كه براي غسل وقت دارد وخود را جنب نمايد وبعد بفهمد وقت تنگ بوده - چه جستجو كرده وچه نكرده - واجب است با تيمم روزه بگيرد وروزه اش صحيح است.

(مساله 1634) كسي كه در شب ماه رمضان جنب است ومي داند كه اگر بخوابد تا صبح بيدار نمي شود، نبايد بخوابد وچنانچه بخوابد وتا صبح بيدار نشود، روزه اش باطل است و قضا و كفاره بر او واجب مي شود.

(مساله 1635) جنب اگر عادت واطمينان به بيدار شدن قبل از اذان صبح ندارد بنابر احتياط واجب نبايد پيش از غسل بخوابد و اگر بخوابد - خواب اول باشد يا دوم - حكم باقي ماندن عمدي با جنابت تا صبح را دارد كه بايد قضاي روزه را بگيرد وكفاره نيز بدهد.

(مساله 1636) كسي كه در شب ماه رمضان جنب است اگر عادت و اطمينان به بيدار شدن پيش از اذان صبح را دارد جايز است با تصميم به آن كه بعد از بيدار شدن غسل كند بخوابد و چنانچه در اين صورت اتفاقا تا صبح خواب بماند روزه اش صحيح است.

(مساله 1637) كسي كه در شب ماه رمضان جنب است ومي داند كه اگر

ص: 353

بخوابد پيش از اذان صبح بيدار مي شود، چنانچه غفلت داشته باشد كه بعد از بيدار شدن بايد غسل كند، در صورتي كه بخوابد و تا اذان صبح خواب بماند اگر خواب اول او باشد روزه اش صحيح است، نه قضا دارد ونه كفاره و در خواب دوم وسوم فقط قضا بر او واجب مي شود.

(مساله 1638) كسي كه در شب ماه رمضان جنب است و مي داند كه اگر بخوابد پيش از اذان صبح بيدار مي شود، چنانچه نخواهد بعد از بيدار شدن غسل كند، يا ترديد داشته باشد كه غسل كند يا نه، در صورتي كه بخوابد و بيدار نشود، روزه اش باطل است.

(مساله 1639) اگر جنب در شب ماه رمضان بخوابد و بيدار شود و بداند كه اگر دوباره بخوابد پيش از اذان صبح بيدار مي شود وتصميم هم داشته باشد كه بعد از بيدار شدن غسل كند، چنانچه دوباره بخوابد و تا اذان بيدار نشود، بايد روزه آن روز را قضا كند و همچنين اگر از خواب دوم بيدار شود و براي مرتبه سوم بخوابد و تا اذان صبح بيدار نشود، قضاي روزه آن روز بر او واجب مي شود و بنابر احتياط لازم كفاره هم بر او واجب مي شود.

(مساله 1640) بنابراحتياط واجب خوابي را كه درآن محتلم شده، بايد خواب اول حساب كند. پس اگر بعد از بيدار شدن دوباره بخوابد و بداند يا عادت به بيدار شدن داشته باشد وتصميم هم داشته باشد كه بعد از بيدار شدن غسل كند، چنانچه تا اذان خواب بماند بنابر احتياط واجب بايد قضاي آن روز را بگيرد. و

ص: 354

اگر دوباره بيدار شود وبداند يا عادت به بيدار شدن داشته باشد وتصميم داشته باشد كه بعد از بيدار شدن غسل كند در صورتي كه باز هم بخوابد و تا اذان خواب بماند، بايد قضاي آن روز را بگيرد وبنابر احتياط مستحب موكد كفاره هم بر او واجب مي شود.

(مساله 1641) اگر روزه دار، در روز محتلم شود، واجب نيست فورا غسل كند.

(مساله 1642) هرگاه در ماه رمضان بعد از اذان صبح بيدار شود و ببيند محتلم شده، اگر چه بداند پيش از اذان محتلم شده روزه اش صحيح است.

(مساله 1643) كسي كه مي خواهد قضاي روزه رمضان را بگيرد، هرگاه تا اذان صبح جنب بماند، اگر چه از روي عمد نباشد اگر وقت وسعت داشته باشد روزه اوباطل است و اگر وقت تنگ باشد، احتياط واجب، گرفتن روزه آن روز و عوض آن بعد از ماه مبارك است.

(مساله 1644) كسي كه مي خواهد قضاي روزه رمضان را بگيرد، اگر بعد از اذان صبح بيدار شود وببيند محتلم شده است وبداند پيش از اذان محتلم شده است چنانچه وقت قضاي روزه تنگ است، مثلا پنج روز روزه قضاي رمضان دارد وپنج روز هم به رمضان مانده است، بنابر احتياط واجب بايد آن روز را روزه بگيرد وبعد از رمضان هم عوض آن را به جا آورد و اگر وقت قضاي روزه تنگ نيست، روزه اش باطل است.

(مساله 1645) اگر در روزه واجب غير روزه رمضان وقضاي آن تا اذان صبح جنب بماند ولو از روي عمد باشد، چنانچه وقت آن روز معين است مثلا نذر كرده كه آن روز را

ص: 355

روزه بگيرد، روزه اش صحيح است، و اگر مثل روزه كفاره وقت آن معين نيست، احتياط مستحب آن است كه غير از آن روز روز ديگري را روزه بگيرد.

(مساله 1646) اگر زن، پيش از اذان صبح از حيض يا نفاس پاك شود و عمدا غسل نكند، يا اگر وظيفه او تيمم است عمدا تيمم نكند، روزه اش باطل است.

(مساله 1647) اگر زن، پيش از اذان صبح از حيض يا نفاس پاك شود و براي غسل وقت نداشته باشد، چنانچه بخواهد روزه واجبي بگيرد كه مثل روزه رمضان وقت آن معين است، بايد تيمم نمايد و بنابر احتياط مستحب تا اذان صبح بيدار بماند. واگر بخواهد روزه مستحب يا روزه واجبي بگيرد كه مثل روزه كفاره وقت آن معين نيست نمي تواند با تيمم روزه بگيرد.

(مساله 1648) اگر زن، نزديك اذان صبح از حيض يا نفاس پاك شود و براي هيچ كدام از غسل وتيمم وقت نداشته باشد، يا بعد از اذان بفهمد كه پيش از اذان پاك شده، چنانچه روزه اي را كه مي گيرد مثل روزه رمضان واجب معين باشد صحيح است و اگر روزه مستحب يا روزه اي باشد كه مثل روزه كفاره وقت آن معين نيست، صحيح بودن آن اشكال دارد (مساله 1649) اگر زن، بعد از اذان صبح از خون حيض يا نفاس پاك شود، يا در بين روز خون حيض يا نفاس ببيند، اگرچه نزديك مغرب باشد، روزه اش باطل است.

(مساله 1650) اگر زن، غسل حيض يا نفاس را فراموش كند وبعد از يك روز يا چند روز يادش بيايد، قضاي روزه هايي را كه گرفته

ص: 356

بنابر احتياط، مستحب است كه بگيرد.

(مساله 1651) اگر زن، پيش از اذان صبح از حيض يا نفاس پاك شود و در غسل كردن كوتاهي كند و تا اذان غسل نكند، روزه اش باطل است. ولي چنانچه كوتاهي نكند مثلا منتظر باشد كه حمام زنانه شود، اگر چه سه مرتبه بخوابد و تا اذان غسل نكند و در تنگي وقت تيمم كند يا از تيمم هم عاجز باشد روزه اش صحيح است.

(مساله 1652) اگر زني كه در حال استحاضه است، غسل هاي خود را به تفصيلي كه در مساله 423 - 424 گفته شد به جا آورد، روزه اش صحيح است.

(مساله 1653) كسي كه مس ميت كرده يعني جايي از بدن خود را به بدن ميت رسانده، مي تواند بدون غسل مس ميت روزه بگيرد و اگر در حال روزه هم ميت را مس نمايد، روزه اش باطل نمي شود.

8 - اماله كردن

(مساله 1654) اماله كردن با چيز روان اگر چه از روي ناچاري و براي معالجه باشد روزه را باطل مي كند.

9 - قي كردن

(مساله 1655) هرگاه روزه دار عمدا قي كند اگر چه بواسطه مرض و مانند آن ناچار باشد، روزه اش باطل مي شود ولي اگر سهوا يا بي اختيار قي كند اشكال ندارد.

(مساله 1656) اگر در شب چيزي بخورد كه مي داند بواسطه خوردن آن، در روز بي اختيار قي مي كند، احتياط واجب آن است كه روزه آن روز را قضا نمايد.

(مساله 1657) اگر روزه دار بتواند از قي كردن خودداري كند، چنانچه براي او ضرر و مشقت نداشته باشد، بايد خودداري نمايد.

(مساله 1658) اگر مگس در گلوي روزه

ص: 357

دار برود، چنانچه ممكن باشد، بايد آن را بيرون آورد و روزه اش باطل نمي شود ولي اگر بداند كه بواسطه بيرون آوردن آن، قي مي كند واجب نيست بيرون آوردن و روزه اش صحيح است.

(مساله 1659) اگر سهوا چيزي را فرو ببرد و پيش از رسيدن به شكم يادش بيايد كه روزه است چنانچه ممكن باشد، بايد آن را بيرون آورد و روزه اش صحيح است.

(مساله 1660) اگر يقين داشته باشد كه بواسطه آروغ زدن، چيزي از گلو بيرون مي آيد، نبايد عمدا آروغ بزند بلكه اگر احتمال بدهد بنابر احتياط واجب آروغ نزند.

(مساله 1661) اگر آروغ بزند و چيزي در گلو يا دهانش بيايد، بايد آن را بيرون بريزد ولي اگر بي اختيار فرو رود، روزه اش صحيح است.

احكام چيزهايي كه روزه را باطل مي كند

(مساله 1662) اگر انسان عمدا و از روي اختيار كاري كه روزه را باطل مي كند انجام دهد، روزه اش باطل مي شود وچنانچه از روي عمد نباشد، اشكال ندارد ولي جنب اگر بخوابد وبه تفصيلي كه در مساله 1640 گفته شد تا اذان صبح غسل نكند روزه اش باطل است.

(مساله 1663) اگر روزه دار سهوا يكي از كارهايي كه روزه را باطل مي كند انجام دهد وبه خيال اين كه روزه اش باطل شده، عمدا دوباره يكي از آنها را به جا آورد، روزه اش باطل مي شود.

(مساله 1664) اگر چيزي به زور در گلوي روزه دار بريزند، يا سر او را به زور در آب فرو برند، روزه اش باطل نمي شود ولي اگر مجبورش كنند كه روزه خود را باطل كند مثلا به او بگويند: اگر

ص: 358

غذا نخوري ضرر مالي يا جاني به تو مي زنيم و خودش براي جلوگيري از ضرر چيزي بخورد، روزه اش باطل مي شود.

(مساله 1665) روزه دار نبايد جايي برود كه مي داند يا ايمن از آن نباشد كه چيزي در گلويش مي ريزند يا مجبورش مي كنند كه خودش روزه خود را باطل كند، و اگر برود وچيزي در گلويش بريزند، يا از روي ناچاري كاري كه روزه را باطل مي كند انجام دهد روزه اش باطل مي شود، بلكه اگر قصد رفتن كند، اگر چه نرود روزه اش باطل است.

آنچه براي روزه دار مكروه است

(مساله 1666) چند چيز براي روزه دار مكروه است و از آن جمله است: دوا ريختن به چشم وسرمه كشيدن، در صورتي كه مزه يا بوي آن به حلق برسد، انجام دادن هر كاري كه مانند خون گرفتن وحمام رفتن باعث ضعف مي شود، انفيه كشيدن، اگر نداند كه به حلق مي رسد و اگر بداند به حلق مي رسد جايز نيست، بو كردن گياههاي معطر واحوط ترك نشستن زن است در آب، استعمال شياف، تر كردن لباسي كه در بدن است، كشيدن دندان و هر كاري كه بواسطه آن از دهان خون بيايد، مسواك كردن به چوب تر، بي جهت آب يا چيزي در دهان كردن و نيز مكروه است انسان بدون قصد بيرون آمدن مني، زن خود را ببوسد، يا كاري كند كه شهوت خودرا به حركت آورد. و اگر به قصد بيرون آمدن مني باشد روزه او باطل مي شود.

مواردي كه قضا وكفاره واجب است

(مساله 1667) اگر در روزه رمضان در شب جنب شود وبه تفصيلي كه در مساله 1640 گفته شد بيدار شود

ص: 359

ودوباره بخوابد وتا اذان صبح بيدار نشود و يا بيدار بشود وبراي مرتبه سوم بخوابد وبيدار نشود بايد قضاي آن روز را بگيرد وبنابر احتياط مستحب براي مرتبه سوم كفاره نيز بدهد، ولي اگر كار ديگري كه روزه را باطل مي كند عمدا انجام دهد، در صورتي كه مي دانسته آن كار روزه را باطل مي كند، قضا وكفاره بر او واجب مي شود واين حكم در ارتماس بنابر احتياط واجب است.

(مساله 1668) اگر بواسطه ندانستن مساله كاري انجام دهد كه روزه را باطل مي كند چنانچه در ياد گرفتن مساله تقصير كرده و در وقت به جا آوردن آن كار احتمال مفطر بودن آن را مي داده كفاره بر او واجب مي شود و اگر در وقت به جا آوردن آن غفلت داشته بنابر احتياط كفاره لازم است ولي اگر در ياد گرفتن مساله تقصير نكرده باشد كفاره واجب نيست.

كفاره روزه

(مساله 1669) كسي كه كفاره روزه رمضان بر او واجب است، بايد يك بنده آزاد كند، يا به دستوري كه در مساله بعد گفته مي شود دو ماه روزه بگيرد، يا شصت فقير را سير كند يا به هر كدام يك مد كه تقريبا ده سير است طعام يعني گندم يا جو ومانند اينها بدهد، و چنانچه اينها برايش ممكن نباشد هر مقدار مي تواند صدقه به فقرا بدهد و استغفار كند و اگر از دادن صدقه هم عاجز باشد اكتفا به استغفار نمايد اگر چه مثلا يك مرتبه بگويد استغفر اللّه و احتياط واجب آن است كه هر وقت بتواند كفاره را بدهد.

(مساله 1670) كسي كه مي خواهد دو ماه كفاره

ص: 360

روزه رمضان را بگيرد، بايد سي ويك روز آن را پي در پي بگيرد و اگر بقيه آن پي در پي نباشد اشكال ندارد.

(مساله 1671) كسي كه مي خواهد دو ماه كفاره روزه رمضان را بگيرد، نبايد موقعي شروع كند كه در بين سي ويك روز، روزي باشد كه مانند عيد قربان، روزه آن حرام است.

(مساله 1672) كسي كه بايد پي در پي روزه بگيرد اگر در بين آن بدون عذر يك روز روزه نگيرد، يا وقتي شروع كند كه در بين آن به روزي برسد كه روزه آن واجب است، مثلا به روزي برسد كه نذر كرده آن روز را روزه بگيرد، بايد روزه ها را از سر بگيرد.

(مساله 1673) اگر در بين روزهايي كه بايد پي در پي روزه بگيرد، عذري مثل حيض يا نفاس، يا سفري كه در رفتن آن مجبور است، براي او پيش آيد، بعد از برطرف شدن عذر واجب نيست روزها را از سر بگيرد، بلكه بقيه را بعد از برطرف شدن عذر به جا مي آورد.

(مساله 1674) اگر به چيز حرامي روزه خود را باطل كند، چه آن چيز اصلا حرام باشد مثل شراب وزنا، يا به جهتي حرام باشد، مثل خوردن غذاي حلالي كه براي انسان ضرر معتنابه دارد ونزديكي كردن با عيال خود درحال حيض، كفاره جمع براو واجب مي شود. يعني بايد يك بنده آزاد كند و دو ماه روزه بگيرد و شصت فقير را سير كند، يا به هر كدام آنها يك مد كه تقريبا ده سير است، گندم يا جو يا نان ومانند اينها بدهد، و چنانچه هر سه

ص: 361

برايش ممكن نباشد، هر كدام آنها كه ممكن است بايد انجام دهد.

(مساله 1675) اگر روزه دار دروغي را به خدا وپيغمبر (صلي الله عليه و اله) نسبت دهد بنابراحتياط كفاره جمع كه تفصيل آن در مساله پيش گفته شد بر او لازم مي شود.

(مساله 1676) اگر روزه دار دريك روز ماه رمضان چند مرتبه جماع كند، بنابراحتياط براي هر دفعه، يك كفاره بر او واجب است. ولي اگر جماع او حرام باشد، براي هر دفعه يك كفاره جمع واجب مي شود.

(مساله 1677) اگر روزه دار در يك روز ماه رمضان چند مرتبه غير جماع كار ديگري كه روزه را باطل مي كند انجام دهد، براي همه آنها يك كفاره كافي است.

(مساله 1678) اگر روزه دار غير جماع كار ديگري كه روزه را باطل مي كند انجام دهد وبعد با حلال خود جماع نمايد، بنابر احتياط براي هر كدام يك كفاره واجب مي شود.

(مساله 1679) اگر روزه دار غير جماع كار ديگري كه حلال است وروزه را باطل مي كند، انجام دهد مثلا آب بياشامد وبعد كار ديگري كه حرام است و روزه را باطل مي كند غير از جماع انجام دهد، مثلا غذاي حرام بخورد، يك كفاره كافي است.

(مساله 1680) اگر روزه دار آروغ بزند وچيزي در دهانش بيايد، چنانچه آن را فرو ببرد، روزه اش باطل است. و بايد قضاي آن را بگيرد و كفاره هم بر او واجب مي شود، و اگر خوردن آن چيز حرام باشد، مثلا موقع آروغ زدن خون يا غذايي كه از صورت غذا بودن خارج شده، به دهان او بيايد و عمدا

ص: 362

آن را فرو برد بايد قضاي آن روزه را بگيرد وكفاره جمع هم بر او واجب مي شود.

(مساله 1681) اگر نذر كند كه روز معيني را روزه بگيرد، چنانچه در آن روز عمدا روزه خود را باطل كند، در كفاره آن دو قول است: يكي اين است كه يك بنده آزاد نمايد و يا دو ماه پي در پي روزه بگيرد يا به شصت فقير طعام دهد و اين قول درصورت اختيار آزاد كردن بنده يا اطعام شصت فقير مطابق با احتياط است و قول ديگر تخيير بين آزاد كردن يك بنده و طعام دادن به ده فقير يا پوشاندن آنها و اگر هيچيك را نتواند، سه روز پي در پي روزه بگيرد.

(مساله 1682) كسي كه مي تواند وقت را تشخيص دهد، اگر به گفته كسي كه مي گويد مغرب شده افطار كند وبعد بفهمد مغرب نبوده است، قضا و كفاره بر او واجب مي شود.

(مساله 1683) كسي كه عمدا روزه خود را باطل كرده، اگر بعد از ظهر مسافرت كند، يا پيش از ظهر براي فرار از كفاره سفر نمايد كفاره از او ساقط نمي شود بلكه اگر قبل از ظهر مسافرتي براي او پيش آمد كند، بنابر احتياط كفاره بر او واجب است.

(مساله 1684) اگر عمدا روزه خود را باطل كند وبعد عذري مانند حيض يا نفاس يا مرض براي او پيدا شود، بنابر احتياط كفاره بر او واجب مي شود.

(مساله 1685) اگر يقين كند كه روز اول ماه رمضان است وعمدا روزه خود را باطل كند، بعد معلوم شود كه آخر شعبان بوده بنابر احتياط كفاره بر

ص: 363

او واجب نيست.

(مساله 1686) اگر انسان شك كند كه آخر رمضان است يا اول شوال و عمدا روزه خود را باطل كند، بعد معلوم شود اول شوال بوده كفاره بر او واجب نيست.

(مساله 1687) اگر روزه دار در رمضان با زن خود كه روزه دار است جماع كند، چنانچه زن را مجبور كرده باشد، كفاره روزه خودش و روزه زن را بايد بدهد و اگر زن به جماع راضي بوده، بر هر كدام يك كفاره واجب مي شود.

(مساله 1688) اگر زني شوهر روزه دار خود را مجبور كند كه جماع نمايد، يا كار ديگري كه روزه را باطل مي كند انجام دهد، واجب نيست كفاره روزه شوهر را بدهد.

(مساله 1689) اگر روزه دار در ماه رمضان، زن خود را مجبور به جماع كند و در بين جماع، زن راضي شود، بنابر احتياط واجب بايد مرد دو كفاره وزن يك كفاره بدهد.

(مساله 1690) اگر روزه دار در ماه رمضان با زن روزه دار خود كه خواب است جماع نمايد، يك كفاره بر او واجب مي شود و روزه زن صحيح است و كفاره هم بر او واجب نيست.

(مساله 1691) اگر مرد زن خود را مجبور كند كه غير جماع كار ديگري كه روزه را باطل مي كند به جا آورد، كفاره زن را نبايد بدهد وبر خود زن هم كفاره واجب نيست.

(مساله 1692) كسي كه بواسطه مسافرت يا مرض روزه نمي گيرد، نمي تواند زن روزه دار خود را مجبور به جماع كند. ولي اگر او را مجبور نمايد، كفاره بر مرد واجب نيست.

(مساله 1693) انسان نبايد در

ص: 364

به جا آوردن كفاره كوتاهي كند، ولي لازم نيست فورا آن را انجام دهد.

(مساله 1694) اگر كفاره بر انسان واجب شود و چند سال آن را به جا نياورد، چيزي بر آن اضافه نمي شود.

(مساله 1695) كسي كه بايد براي كفاره يك روز شصت فقير را طعام بدهد اگر به شصت فقير دسترسي دارد، نبايد بهر كدام از آنها بيشتر از يك مد كه تقريبا ده سير است طعام بدهد، يا يك فقير را بيشتر از يك مرتبه سير نمايد، ولي مي تواند براي هر يك از عيالات فقير اگر چه صغير باشند يك مد به آن فقير بدهد.

(مساله 1696) كسي كه قضاي روزه رمضان را گرفته، اگر بعد ازظهر عمدا كاري كه روزه را باطل مي كند انجام دهد، بايد به ده فقير هر كدام يك مد كه تقريبا ده سير است طعام بدهد و اگر نمي تواند، سه روز روزه بگيرد.

جاهايي كه فقط قضاي روزه واجب است

(مساله 1697) در چند صورت فقط قضاي روزه بر انسان واجب است و كفاره واجب نيست:

اول - آن كه در شب ماه رمضان جنب باشد و به تفصيلي كه در مساله 1640 گفته شد تا اذان صبح از خواب دوم بيدار نشود ولي در خواب سوم احتياط مستحب موكد، كفاره است.

دوم - عملي كه روزه را باطل مي كند به جا نياورد ولي نيت روزه نكند، يا ريا كند، يا قصد كند كه روزه نباشد، يا قصد كند كاري كه روز را باطل مي كند انجام دهد.

سوم - آن كه در ماه رمضان غسل جنابت را فراموش كند و با حال جنابت يك روز يا چند

ص: 365

روز روزه بگيرد.

چهارم - آن كه در ماه رمضان بدون اين كه تحقيق كند صبح شده يا نه، كاري كه روزه را باطل مي كند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده، و نيز اگر بعد از تحقيق با اين كه گمان دارد صبح شده، كاري كه روزه را باطل مي كند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده قضاي آن روزه بر او واجب است بلكه اگر بعد از تحقيق شك كند كه صبح شده يا نه يا ظن پيدا كند به آن كه صبح نشده وكاري كه روزه را باطل مي كند انجام دهد بعد معلوم شود صبح بوده احتياط واجب آن است كه قضاي روزه آن روز را به جا آورد.

پنجم - آن كه كسي بگويد صبح نشده و انسان به گفته او كاري كه روزه را باطل مي كند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده است.

ششم - آن كه كسي بگويد صبح شده و انسان به گفته او يقين نكند، يا خيال كند شوخي مي كند و كاري كه روزه را باطل مي كند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده است.

هفتم - آن كه كور ومانند آن به گفته ديگري افطار كنند، بعد معلوم شود مغرب نبوده است.

هشتم - آن كه در هواي صاف بواسطه تاريكي يقين كند كه مغرب شده و افطار كند، بعد معلوم شود مغرب نبوده است و اگر شك داشته باشد كه مغرب شده و افطار كند و معلوم شود مغرب نبوده كفاره هم واجب است. ولي اگر در هواي ابر به گمان اين كه مغرب شده افطار كند، بعد

ص: 366

معلوم شود مغرب نبوده، قضا لازم نيست

نهم - آن كه براي خنك شدن، مضمضه كند يعني آب در دهان بگرداند و بي اختيار فرو رود و اگر بي جهت مضمضه كند و فرو رود احتياط لازم قضا است ولي اگر فراموش كند كه روزه است و آب را فرو دهد يا براي وضو مضمضه كند و بي اختيار فرو رود قضا بر او واجب نيست.

دهم - آن كه روزه دار از جهت اكراه يا اضطرار يا تقيه افطار كند كه در اين صورت لازم است قضا نمايد و كفاره ندارد.

(مساله 1698) اگر غير آب چيز ديگري را در دهان ببرد وبي اختيار فرو رود يا آب داخل بيني كند وبي اختيار فرو رود، قضا بر او واجب نيست.

(مساله 1699) مضمضه زياد براي روزه دار مكروه است و اگر بعد از مضمضه بخواهد آب دهان را فرو برد، بهتر است سه مرتبه آب دهان را بيرون بريزد.

(مساله 1700) اگر انسان بداند يا ايمن نباشد كه بواسطه مضمضه بي اختيار يا از روي فراموشي آب وارد گلويش شود، نبايد مضمضه كند.

(مساله 1701) اگر در ماه رمضان، بعد از تحقيق يقين كند كه صبح نشده و كاري كه روزه را باطل مي كند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده، قضا لازم نيست.

(مساله 1702) اگر انسان شك كند كه مغرب شده يا نه نمي تواند افطار كند. ولي اگر شك كند كه صبح شده يا نه، پيش از تحقيق هم مي تواند كاري كه روزه را باطل مي كند انجام دهد.

احكام روزه قضا

(مساله 1703) اگر ديوانه عاقل شود، واجب نيست روزه هاي

ص: 367

وقتي را كه ديوانه بوده قضا نمايد.

(مساله 1704) اگر كافر پيش از ظهر روز ماه رمضان مسلمان شود و كاري كه روزه را باطل مي كند انجام نداده باشد احتياط واجب آن است كه آنروز را روزه بگيرد و اگر ترك نمود قضا نمايد و روزه هاي قبل قضا ندارد ولي اگر مسلماني كافر شود و دوباره مسلمان گردد روزهاي وقتي را كه كافر بوده بايد قضا نمايد.

(مساله 1705) روزه اي كه از انسان بواسطه مستي فوت شده، بايد قضا نمايد، اگرچه چيزي را كه بواسطه آن مست شده، براي معالجه خورده باشد.

(مساله 1706) اگر براي عذري چند روز روزه نگيرد وبعد شك كند كه چه وقت عذر او برطرف شده واجب نيست مقدار بيشتري را كه احتمال مي دهد روزه نگرفته قضا نمايد، مثلا كسي كه پيش از ماه رمضان مسافرت كرده و نمي داند پنجم رمضان از سفر برگشته و يا ششم و يا اين كه مثلا در اواخر ماه رمضان مسافرت كرده وبعد از رمضان برگشته و نمي داند كه بيست وپنجم مسافرت كرده يا بيست وششم در هر دو صورت مي تواند مقدار كمتر - يعني: پنج روز - را قضا كند اگر چه احتياط مستحب آن است كه مقدار بيشتر يعني شش روز را قضا نمايد.

(مساله 1707) اگر از چند ماه رمضان روزه قضا داشته باشد، هر كدام را كه اول بگيرد مانعي ندارد و اگر وقت قضاي رمضان آخر تنگ باشد، مثلا پنج روز از رمضان آخر قضا داشته باشد وپنج روز هم به رمضان مانده باشد، احتياط مستحب آن است كه اول قضاي رمضان

ص: 368

آخر را بگيرد.

(مساله 1708) اگر قضاي روزه چند رمضان بر او واجب باشد و در نيت معين نكند كه قضاي سال آخري است، قضاي آن سال حساب نمي شود و كفاره تاخير آن از او ساقط نمي گردد.

(مساله 1709) كسي كه قضاي روزه رمضان را گرفته، اگر وقت قضاي روزه او تنگ نباشد، مي تواند پيش از ظهر، روزه خود را باطل نمايد.

(مساله 1710) اگر قضاي روزه ميتي را گرفته باشد، احتياط مستحب آن است كه بعد از ظهر روزه را باطل نكند.

(مساله 1711) اگر بواسطه مرض يا حيض يا نفاس روزه رمضان را نگيرد و پيش از تمام شدن رمضان بميرد، لازم نيست روزه هايي را كه نگرفته براي او قضا كنند.

(مساله 1712) اگر بواسطه مرضي روزه رمضان را نگيرد و مرض او تا رمضان سال بعد طول بكشد، قضاي روزه هايي را كه نگرفته بر او واجب نيست و بايد براي هرروز يك مد كه تقريبا ده سير است طعام يعني: گندم يا جو ومانند اينها - به فقير بدهد، ولي اگر بواسطه عذر ديگري مثلا براي مسافرت روزه نگرفته باشد وعذر او تا رمضان بعد باقي بماند، روزه هايي را كه نگرفته بايد قضا كند واحتياط واجب آن است كه براي هر روز يك مد طعام هم به فقير بدهد.

(مساله 1713) اگر بواسطه مرضي روزه رمضان را نگيرد وبعد از رمضان مرض او برطرف شود ولي عذر ديگري پيدا كند كه نتواند تا رمضان بعد قضاي روزه را بگيرد، بايد روزه هايي را كه نگرفته قضا نمايد و نيز اگر در ماه رمضان غير مرض عذر

ص: 369

ديگري داشته باشد وبعد از رمضان آن عذر برطرف شود و تا رمضان سال بعد بواسطه مرض نتواند روزه بگيرد روزه هايي را كه نگرفته بايد قضا كند وبنابر احتياط مستحب كفاره نيز بدهد.

(مساله 1714) اگر در ماه رمضان بواسطه عذري روزه نگيرد و بعد از رمضان عذر او برطرف شود و تا رمضان آينده عمدا قضاي روزه را نگيرد، بايد روزه را قضا كند وبراي هر روز يك مد گندم يا جو و مانند اينها هم به فقير بدهد.

(مساله 1715) اگر در قضاي روزه كوتاهي كند تا وقت تنگ شود و در تنگي وقت عذري پيدا كند كه پيش از ماه مبارك نتواند قضا نمايد، بايد قضا را بعد بگيرد وبراي هرروز يك مد گندم يا جو ومانند اينها به فقير بدهد، هر چند موقعي كه عذر دارد، تصميم داشته باشد كه بعد از برطرف شدن عذر روزه هاي خود را قضا كند.

(مساله 1716) اگر مرض انسان چند سال طول بكشد، بعد از آن كه خوب شد بايد قضاي رمضان آخر را بگيرد وبراي هر روز از سالهاي پيش يك مد گندم يا جو ومانند اينها به فقير بدهد.

(مساله 1717) كسي كه بايد براي هر روز يك مد طعام به فقير بدهد، مي تواند كفاره چند روز را به يك فقير بدهد.

(مساله 1718) اگر قضاي روزه رمضان را چند سال تاخير بيندازد، بايد قضا را بگيرد وبراي هر روز يك مد طعام به فقير بدهد.

(مساله 1719) اگر روزه رمضان را عمدا نگيرد، بايد قضاي آن را به جا آورد و براي هر روز دو ماه روزه بگيرد، يا

ص: 370

به شصت فقير طعام بدهد، يا يك بنده آزاد كند وچنانچه تا رمضان آينده قضاي آن روزه را به جا نياورد، براي هر روز، دادن يك مد بنابر احتياط لازم مي شود.

(مساله 1720) اگر روزه رمضان را عمدا نگيرد و در روز مكرر جماع كند، بنابراحتياط واجب كفاره هم مكرر مي شود. ولي اگر چند مرتبه كار ديگري كه روزه را باطل مي كند انجام دهد، مثلا چند مرتبه غذا بخورد، يك كفاره كافي است.

(مساله 1721) بعد از فوت پدر و همچنين بنابر احتياط واجب مادر، پسر بزرگتر بايد قضاي نماز وروزه آنان را به تفصيلي كه در مساله 1399 گفته شد به جا آورد.

(مساله 1722) اگر پدر ومادر غير از روزه رمضان روزه واجب ديگري را مانند روزه نذر نگرفته باشند، احتياط واجب آن است كه پسر بزرگتر قضا نمايد.

احكام روزه مسافر

(مساله 1723) مسافري كه بايد نمازهاي چهار ركعتي را در سفر دو ركعت بخواند، نبايد روزه بگيرد، و مسافري كه نمازش را تمام مي خواند - مثل كسي كه شغلش مسافرت، يا سفر او سفر معصيت است - بايد در سفر روزه بگيرد.

(مساله 1724) مسافرت در ماه رمضان اشكال ندارد. ولي اگر براي فرار از روزه باشد مكروه است.

(مساله 1725) اگر غير روزه رمضان روزه معين ديگري بر انسان واجب باشد مثلا نذر كرده باشد روز معيني را روزه بگيرد، بنابر احتياط مستحب تا ناچار نشود، در آن روز مسافرت نكند و اگر در سفر باشد چنانچه ممكن است بنابر احتياط مستحب قصد كند كه ده روز در جايي بماند و آن روز را روزه بگيرد.

(مساله 1726) اگر

ص: 371

نذر كند روزه بگيرد وروز آن را معين نكند، نمي تواند آن را در سفر به جا آورد ولي چنانچه نذر كند كه روز معيني را در سفر روزه بگيرد، بايد آن را در سفر به جا آورد. و نيز اگر نذر كند روز معيني را چه مسافر باشد يا نباشد، روزه بگيرد، بايد آن روز را اگرچه مسافر باشد روزه بگيرد.

(مساله 1727) مسافر مي تواند براي خواستن حاجت سه روز در مدينه طيبه روزه مستحبي بگيرد.

(مساله 1728) كسي كه نمي داند روزه مسافر باطل است، اگر در سفر روزه بگيرد ودر بين روز مساله را بفهمد، روزه اش باطل مي شود و اگر تا مغرب نفهمد، روزه اش صحيح است.

(مساله 1729) اگر فراموش كند كه مسافر است، يا فراموش كند كه روزه مسافر باطل مي باشد و در سفر روزه بگيرد، روزه اش باطل است.

(مساله 1730) اگر روزه دار بعد از ظهر مسافرت نمايد بايد روزه خود را تمام كند ودر صورتي كه شب نيت سفر كرده باشد احتياط مستحب آن است كه قضاي آن را به جا آورد. و اگر پيش از ظهر مسافرت كند، وقتي به حد ترخص برسد، يعني بجايي برسد كه ديوار شهر را نبيند وصداي اذان آن را نشنود بايد نيت روزه نداشته باشد واگر از شب، قصد سفر نكرده باشد، احتياط مستحب اتمام روزه و قضاي آن است. واگر قبل از ظهر به وطن برگردد ومفطر به جا نياورده باشد، به حد ترخص كه رسيد، بايد نيت روزه نمايد وروزه اش صحيح است.

(مساله 1731) اگر مسافر پيش از ظهر به وطنش برسد، يا

ص: 372

بجايي برسد كه مي خواهد ده روز در آنجا بماند، چنانچه كاري كه روزه را باطل مي كند انجام نداده بايد آن روز را روزه بگيرد و اگر انجام داده نمي تواند آن روز را روزه بگيرد.

(مساله 1732) اگر مسافر بعد از ظهر به وطنش برسد، يا بجايي برسد كه مي خواهد ده روز در آنجا بماند، نبايد آنروز را روزه بگيرد.

(مساله 1733) مسافر وكسي كه از روزه گرفتن عذر دارد، مكروه است در روز ماه رمضان جماع نمايد و در خوردن وآشاميدن كاملا خود را سير كند.

كساني كه روزه بر آنان واجب نيست

(مساله 1734) كسي كه بواسطه پيري نمي تواند روزه بگيرد يا براي او مشقت دارد، روزه بر او واجب نيست ولي در صورت دوم بايد براي هر روز يك مد گندم يا جو و مانند اينها به فقير بدهد بلكه در صورت اول نيز بنابر احتياط لازم، يك مد طعام بدهد.

(مساله 1735) كسي كه بواسطه پيري روزه نگرفته، اگر بعد از ماه رمضان بتواند روزه بگيرد، قضاي روزه هايي را كه نگرفته، بنابر احتياط مستحب به جا آورد.

(مساله 1736) اگر انسان مرضي دارد كه زياد تشنه مي شود و نمي تواند تشنگي را تحمل كند، يا براي او مشقت دارد، روزه بر او واجب نيست. ولي در صورت دوم وبلكه در صورت اول هم بنابر احتياط لازم بايد براي هر روز يك مد گندم يا جو ومانند اينها به فقير بدهد. و احتياط مستحب آن است كه بيشتر از مقداري كه ناچار است آب نياشامد، وچنانچه بعد بتواند روزه بگيرد روزه هايي را كه نگرفته قضا نمايد.

(مساله 1737) زني كه زاييدن او

ص: 373

نزديك است وروزه براي حملش يا براي خودش ضرر دارد روزه بر او واجب نيست و در صورت اول بايد براي هر روز بنابر احتياط لازم يك مد طعام به فقير بدهد. ولي اگر روزه براي خودش ضرر دارد رعايت اين احتياط لازم نيست اگر چه بهتر است و روزه هايي را كه نگرفته بايد قضا نمايد.

(مساله 1738) زني كه بچه شير مي دهد و شير او كم است چه مادر بچه، يا دايه او باشد، يا بي اجرت شير دهد، اگر روزه براي بچه يا براي خودش ضرر دارد روزه بر او واجب نيست. و در صورت اول بايد براي هر روز يك مد طعام به فقير بدهد و در هردو صورت روزه هايي را كه نگرفته بايد قضا نمايد، ولي اگر كسي پيدا شود كه بي اجرت بچه را شير دهد، يا براي شيردادن بچه از پدر يا مادر بچه يا از كس ديگري كه اجرت او را بدهد اجرت بگيرد، احتياط واجب آن است كه بچه را به او بدهد وروزه بگيرد.

راه ثابت شدن اول ماه

(مساله 1739) اول ماه به پنج چيز ثابت مي شود:

اول - آن كه خود انسان ماه را ببيند.

دوم - آن كه عده اي كه از گفته آنان يقين يا اطمينان پيدا مي شود، بگويند ماه را ديده ايم، و همچنين است هر چيزي كه بواسطه آن يقين پيدا شود.

سوم - آن كه دو مرد عادل بگويند كه در شب ماه را ديده ايم به شرط اين كه صفت ماه را بر خلاف يكديگر نگويند و قول آنها قابل تصديق باشد، پس اگر برخلاف هم صفت ماه

ص: 374

را بگويند يا هوا ابر باشد و يا اگر آسمان صاف باشد هيچ كس غير از دونفر نبيند كفايت نمي كند.

چهارم - آن كه سي روز از اول ماه شعبان بگذرد كه بواسطه آن، اول ماه رمضان ثابت مي شود، وسي روز از اول رمضان بگذرد كه بواسطه آن، اول ماه شوال ثابت مي شود.

پنجم - آن كه حاكم شرع حكم كند كه اول ماه است.

(مساله 1740) اگر حاكم شرع حكم كند كه اول ماه است، كسي هم كه تقليد او را نمي كند، بايد به حكم او عمل نمايد. ولي كسي كه مي داند حاكم شرع اشتباه كرده نمي تواند به حكم او عمل نمايد.

(مساله 1741) اول ماه با پيشگويي منجمين ثابت نمي شود ولي اگر انسان از گفته آنان يقين پيدا كند، بايد به آن عمل نمايد.

(مساله 1742) بلند بودن ماه يا دير غروب كردن آن، دليل نمي شود كه شب پيش شب اول ماه بوده است.

(مساله 1743) اگر اول ماه رمضان براي كسي ثابت نشود وروزه نگيرد، چنانچه دو مرد عادل بگويند: شب پيش، ماه را ديده ايم، بايد روزه آن روز را قضا نمايد.

(مساله 1744) بعيد نيست كفايت رويت ماه در هر محلي براي ساير نقاط.

(مساله 1745) اول ماه به (تلگرام) ثابت نمي شود، مگر اين كه انسان بداند كه اگر(تلگرام) از روي حكم حاكم شرع يا شهادت دو مرد عادل بوده است.

(مساله 1746) روزي را كه انسان نمي داند آخر رمضان است يا اول شوال، بايد روزه بگيرد ولي اگر پيش از مغرب بفهمد كه اول شوال است بايد افطار كند.

ص: 375

مساله 1747) اگر زنداني نتواند به ماه رمضان يقين كند، بايد به گمان عمل نمايد. و اگر آن هم ممكن نباشد، هر ماهي را كه روزه بگيرد صحيح است ولي بايد بعد از گذشتن يازده ماه از ماهي كه روزه گرفته، دوباره يك ماه روزه بگيرد.

روزه هاي حرام و مكروه

(مساله 1748) روزه گرفتن در روز عيد فطر و قربان، حرام است. و نيز روزي را كه انسان نمي داند آخر شعبان است، يا اول رمضان، اگر به نيت اول رمضان روزه بگيرد حرام مي باشد.

(مساله 1749) اگر بواسطه گرفتن روزه مستحبي حق شوهر از بين برود، روزه بر زن حرام است. و احتياط مستحب آن است كه اگر حق شوهر هم از بين نرود، بدون اجازه او روزه مستحبي نگيرد.

(مساله 1750) روزه مستحبي اولاد اگر باعث اذيت پدر يا مادر شود با نهي آنان حرام است، بلكه اگر از آن نهي نكنند ولي سبب اذيت آنان شود، يا جد نهي نمايد وروزه سبب اذيت او شود بنابر احتياط واجب جايز نيست.

(مساله 1751) اگر پسر بدون اجازه پدر، روزه مستحبي بگيرد، و در بين روز پدر، او را نهي كند اگر در مخالفت نهي اذيت مي شود، بايد افطار نمايد.

(مساله 1752) كسي كه مي داند روزه براي او ضرر ندارد، اگر چه دكتر بگويد ضرر دارد، بايد روزه بگيرد وكسي كه يقين يا گمان دارد كه روزه برايش ضرر دارد، اگر چه دكتر بگويد ضرر ندارد، بايد روزه نگيرد و اگر روزه بگيرد صحيح نيست.

(مساله 1753) اگر انسان احتمال بدهد كه روزه برايش ضرر دارد، و از آن احتمال، ترس براي او پيدا شود

ص: 376

چنانچه احتمال او در نظر مردم به جا باشد، نبايد روزه بگيرد واگر روزه بگيرد صحيح نيست.

(مساله 1754) كسي كه عقيده اش اين است كه روزه براي او ضرر ندارد، اگر روزه بگيرد و بعد از مغرب بفهمد روزه براي او ضرر داشته، بنابر احتياط واجب بايد قضاي آن را به جا آورد.

(مساله 1755) غير از روزه هايي كه گفته شد، روزه هاي حرام ديگري هم هست كه در كتابهاي مفصل گفته شده است.

(مساله 1756) روزه روز عاشورا و روزي كه انسان شك دارد روزه عرفه است يا عيد قربان مكروه است.

روزه هاي مستحب

(مساله 1757) روزه تمام روزهاي سال، غير از روزه هاي حرام و مكروه كه گفته شد، مستحب است و براي بعضي از روزها بيشتر سفارش شده است كه از آن جمله است:

1 - پنجشنبه اول و پنجشنبه آخر هر ماه و چهارشنبه اولي كه بعد از روز دهم ماه است. و اگر كسي اينها را به جا نياورد، مستحب است قضا نمايد و چنانچه اصلا نتواند روزه بگيرد، مستحب است براي هر روز يك مد طعام يا 6/12 نخود نقره به فقير بدهد.

2 - سيزدهم وچهاردهم وپانزدهم هر ماه.

3 - تمام ماه رجب وشعبان وبعضي از اين دو ماه اگر چه يك روز باشد.

4 - روز عيد نوروز، و چهارم تا نهم شوال، روز بيست و پنجم، و بيست و نهم ذي قعده، روز اول تا روز نهم ذي حجه (روز عرفه)، ولي اگر بواسطه ضعف روزه نتواند دعاهاي روز عرفه را بخواند، روزه آنروز مكروه است، عيد سعيد غدير (18 ذي حجه) روز مباهله (24

ص: 377

ذي حجه) روز اول وسوم وهفتم محرم، ميلاد مسعود پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و اله) (17 ربيع الاول)، پانزدهم جمادي الاولي، روز مبعث حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه و اله) (27 رجب)، و اگر كسي روزه مستحبي بگيرد واجب نيست آن را به آخر برساند، بلكه اگر برادر مومنش او را به غذا دعوت كند، مستحب است دعوت او را قبول كند، و در بين روز افطار نمايد.

مواردي كه مستحب است انسان از كارهايي كه روزه را باطل مي كند خودداري نمايد

(مساله 1758) براي شش نفر مستحب است در ماه رمضان اگر چه روزه نيستند از كاري كه روزه را باطل مي كند خودداري نمايند:

اول - مسافري كه در سفر كاري كه روزه را باطل مي كند انجام داده باشد و پيش ازظهر به وطنش يا به جايي كه مي خواهد ده روز در آنجا بماند برسد.

دوم - مسافري كه بعد از ظهر به وطن خود يا به جايي كه مي خواهد ده روز در آنجا بماند برسد.

سوم - مريضي كه پيش از ظهر خوب شود وكاري كه روزه را باطل مي كند، انجام داده باشد.

چهارم - مريضي كه بعد از ظهر خوب شود.

پنجم - زني كه در بين روز از خون حيض يا نفاس پاك شود.

ششم - كافري كه بعد از ظهر مسلمان شود يا پيش از ظهر مسلمان شود و پيش از مسلمان شدن مفطر به جا آورده باشد.

(مساله 1759) مستحب است روزه دار نماز مغرب و عشا را پيش از افطار كردن بخواند ولي اگر كسي منتظر او است يا ميل

ص: 378

زيادي به غذا دارد كه نمي تواند با حضور قلب نماز بخواند، بهتر است اول افطار كند، ولي بقدري كه ممكن است نماز را در وقت فضيلت آن به جا آورد.

خمس

احكام خمس

(مساله 1760) در هفت چيز خمس واجب مي شود:

اول - منفعت كسب.

دوم - معدن.

سوم - گنج.

چهارم - مال حلال مخلوط به حرام.

پنجم - جواهري كه بواسطه غواصي يعني فرو رفتن در دريا بدست مي آيد.

ششم - غنيمت جنگ.

هفتم - زميني كه كافر ذمي از مسلمان بخرد.

و احكام هر كدام از موارد فوق مفصلا گفته خواهد شد.

1 - منفعت كسب

(مساله 1761) هرگاه انسان از تجارت يا صنعت، يا كسبهاي ديگر مالي بدست آورد، اگر چه مثلا نماز و روزه ميتي را به جا آورد و از اجرت آن، مالي تهيه كند آنچه از مخارج سال خود او و عيالاتش زياد بيايد، بايد خمس يعني پنج يك آن را به دستوري كه بعدا گفته مي شود بدهد.

(مساله 1762) اگر از غير كسب مالي بدست آورد، مثلا چيزي به وصيت به او بدهند يا ببخشند يا هديه كنند يا جايزه دهند اگر از مخارج سالش زياد بيايد، خمس آن را هم بايد بدهد.

(مساله 1763) مهري را كه زن مي گيرد و مالي را كه مرد عوض طلاق خلع دريافت مي كند خمس ندارد. و همچنين است ارثي كه به انسان مي رسد ولي اگر مثلا با كسي خويشاوندي دوري داشته باشد و نداند چنين خويشي دارد، احتياط واجب آن است خمس ارثي را كه از او مي برد، اگر از مخارج سالش زياد بيايد بدهد.

(مساله 1764) اگر مالي

ص: 379

به ارث به او برسد وبداند كسي كه اين مال از او به ارث رسيده خمس آن را نداده، بايد خمس آن را بدهد. و نيز اگر در خود آن مال خمس نباشد ولي انسان بداند كسي كه آن مال از او به ارث رسيده، خمس بدهكار است، بايد خمس را از مال او بدهد.

(مساله 1765) اگر بواسطه قناعت كردن، چيزي از مخارج سال انسان زياد بيايد، بايد خمس آن را بدهد و همچنين كسي كه ديگري مخارج او را مي دهد بايد خمس تمام مالي را كه بدست مي آورد بدهد.

(مساله 1766) چيزهايي كه زكات به آنها تعلق مي گيرد كه در مساله 1861 ذكر مي شود اگر بعد از دادن زكات آنها از مخارج سال زياد بيايد بايد خمس آنها را بدهد.

(مساله 1767) اگر ملكي را بر افراد معيني مثلا بر اولاد خود وقف نمايد، چنانچه در آن ملك زراعت و درختكاري كنند و از آن چيزي بدست آورند و از مخارج سال آنان زياد بيايد بايد خمس آن را بدهند. بلكه اگر طور ديگري هم از ملك نفع ببرند مثلا اجاره آن را بگيرند، بنابر احتياط واجب بايد خمس مقداري را كه از مخارج سالشان زياد مي آيد بدهند.

(مساله 1768) در مالي كه فقير بابت خمس و زكات گرفته خمس واجب نيست اما احتياط واجب آن است كه خمس مالي را كه بابت صدقه مستحبي به او داده اند اگر از مخارج سالش زياد بيايد بدهد ولي اگر از مالي كه به او بابت خمس و زكات وصدقه داده اند منفعتي ببرد مثلا از درختي كه بابت خمس

ص: 380

به او داده اند ميوه اي بدست آورد، و از مخارج سالش زياد بيايد، بايد خمس آن را بدهد.

(مساله 1769) اگر با عين پول خمس نداده جنسي را بخرد، يعني به فروشنده بگويد اين جنس را به اين پول مي خرم، چنانچه حاكم شرع معامله پنج يك آن را اجازه بدهد، معامله آن مقدار صحيح است. و انسان بايد پنج يك جنسي را كه خريده به حاكم شرع بدهد و اگر اجازه ندهد، معامله آن مقدار باطل است پس اگر پولي را كه فروشنده گرفته از بين نرفته حاكم شرع خمس همان پول را مي گيرد و اگر از بين رفته عوض خمس را از فروشنده يا خريدار مطالبه مي كند.

(مساله 1770) اگر جنسي را بخرد وبعد از معامله قيمت آن را از پول خمس نداده بدهد، معامله اي كه كرده صحيح است. ولي چون از پولي كه خمس در آن است به فروشنده داده، به مقدار پنج يك آن پول به او مديون مي باشد، و پولي را كه به فروشنده داده اگر از بين نرفته حاكم شرع پنج يك همان را مي گيرد و اگر از بين رفته عوض آن را از خريدار يا فروشنده مطالبه مي كند.

(مساله 1771) اگر مالي را كه خمس آن داده نشده بخرد، چنانچه حاكم شرع معامله پنج يك آن را اجازه ندهد معامله آن مقدار باطل است وحاكم شرع مي تواند پنج يك آن مال را بگيرد، و اگر اجازه بدهد معامله صحيح است، وخريدار بايد مقدار پنج يك پول آن را به حاكم شرع بدهد و اگر به فروشنده داده مي تواند از

ص: 381

او پس بگيرد.

(مساله 1772) اگر چيزي را كه خمس آن داده نشده به كسي ببخشد، پنج يك آن چيز، مال او نمي شود.

(مساله 1773) اگر از كافر يا از كسي كه به دادن خمس عقيده ندارد، مالي بدست انسان آيد، واجب نيست خمس آن را بدهد ولي زميني را كه از كافر ذمي بخرد كه او از مسلمان خريده و خمس آن را نداده باشد بايد خمسش را به شرحي كه گفته مي شود بدهد.

(مساله 1774) تاجر و كاسب و صنعتگر و مانند اينها از وقتي كه شروع به كاسبي مي كنند يك سال كه بگذرد، بايد خمس آنچه را كه از خرج سالشان زياد آيد بدهند و كسي كه شغلش كاسبي نيست، اگر اتفاقا منفعتي ببرد، بعد از آن كه يك سال از موقعي كه فايده برده بگذرد، بايد خمس مقداري را كه از خرج سالش زياد آمده، بدهد.

(مساله 1775) انسان مي تواند در بين سال هر وقت منفعتي به دستش آمد خمس آن را بدهد و جايز است دادن خمس را تا آخر سال تاخير بيندازد و اگر براي دادن خمس سال شمسي قرار دهد، مانعي ندارد.

(مساله 1776) كسي كه مانند تاجر و كاسب بايد براي دادن خمس، سال قرار دهد اگر منفعتي بدست آورد و در بين سال بميرد، بايد مخارج تا موقع مرگش را از آن منفعت كسر كنند و خمس باقي مانده را بدهند.

(مساله 1777) اگر قيمت جنسي كه براي تجارت خريده بالا رود، وآن را نفروشد ودر بين سال قيمت آن پايين آيد، خمس مقداري كه بالا رفته بر او واجب نيست.

(مساله

ص: 382

1778) اگر قيمت جنسي كه براي تجارت خريده بالا رود و به اميد اين كه قيمت آن بالاتر رود، تا بعد از تمام شدن سال آن را نفروشد و قيمتش پايين آيد، تمام خمس مقداري كه بالا رفته بر او واجب نيست، بلكه همان مقدار از عين را كه درحال استقرار خمس به نسبت تمام عين خمس آن شده در حال گراني عين و ارزاني آن بايد بدهد. مثلا اگر از سرمايه خمس داده جنسي را به هزار تومان خريد و در سر سال قيمت آن جنس شش هزار تومان شد شش يك آن جنس خمس آن مي شود كه اگر نپرداخت و قيمت آن در سال بعد هم ترقي كرد سپس تنزل نمود، مثلا به همان هزار تومان اول رسيد بايد شش يك هزار تومان كه قيمت روز ادا است بپردازد بلي اگر در حين ترقي قيمت عين در دست او تلف شده باشد وبعد تنزل قيمت پيدا كرده باشد و بدون عذر در اداي خمس آن تاخير كرده باشد خمس ترقي قيمت را تا روز تلف ضامن است.

(مساله 1779) اگر غير مال التجاره مالي داشته باشد كه خمس آن را داده، يا خمس ندارد وچنانچه قيمت آن بالا رود، اگر آن را بفروشد مقداري كه بر قيمت آن اضافه شده ربح سال فروش محسوب مي شود كه اگر از مخارج سالش زياد بيايد بايد خمس آن را بدهد.

(مساله 1780) اگر باغي احداث كند براي آن كه بعد از بالا رفتن قيمتش بفروشد، بايد بعد از باغ شدن خمس درختها وميوه ونمو درختها وزيادي قيمت باغ را بدهد ولي اگر باغ را

ص: 383

فقط براي ميوه خوردن خود و عائله خود احداث كند چنانچه در بعض جاها حاجت به آن دارند و جز موونه محسوب مي شود باغ و نمو آن هيچ كدام خمس ندارد و اگر براي اين كه ميوه آن را بفروشد و از قيمت آن استفاده كند آن را احداث كرده حكم سرمايه را دارد وخمس آن واجب است به اين معني كه پس ازآن كه باغ شد و درختهايش به حد كمال رسيد اگر زمين آن خمس نداشته خمس درختها را بدهد وبعد هم نمو درختها.

(مساله 1781) اگر درخت بيد وچنار ومانند اينهارا بكارد، سالي كه موقع فروش آنها است اگر چه آنها را نفروشد، بايد خمس آنها را بدهد. ولي اگر مثلا از شاخه هاي آن كه معمولا هر سال مي برند، استفاده اي ببرد وبه تنهايي يا با منفعتهاي ديگر كسبش از مخارج سال او زياد بيايد، در آخر هر سال بايد خمس آن را بدهد.

(مساله 1782) كسي كه چند رشته كسب دارد مثلا اجاره ملك مي گيرد وخريد وفروش وزراعت هم مي كند، بايد خمس آنچه را در آخر سال از مخارج او زياد مي آيد بدهد. و چنانچه از يك رشته نفع ببرد و از رشته ديگر ضرر كند بنابر احتياط واجب بايد خمس نفعي را كه برده بدهد ولي اگر دو تجارت داشته باشد مي تواند ضرر يكي را با نفع ديگري جبران نمايد.

(مساله 1783) خرجهايي را كه انسان براي بدست آوردن فايده مي كند مانند دلالي وحمالي كه عينش يا عوضش باقي نمي ماند جز مخارج كسب است كه اگر به خود آن خرجها خمس

ص: 384

تعلق نگرفته از فايده كسب مي توان جاي آن گذاشت و آن مقدار را جز فايده محسوب نكرد.

(مساله 1784) آنچه از منافع كسب در بين سال به مصرف خوراك و پوشاك و اثاثيه و خريد منزل و عروسي و جهيزيه دختر - اگر در وقتي تهيه شود كه معمولا به تهيه آن حاجت است - و زيارت و مانند اينها مي رساند در صورتي كه از شان او زياد نباشد و زياده روي هم نكرده باشد، خمس ندارد.

(مساله 1785) مالي را كه انسان به مصرف نذر وكفاره مي رساند، جز مخارج ساليانه است. و نيز مالي را كه به كسي مي بخشد يا جايزه مي دهد در صورتي كه ازشان او زياد نباشد از مخارج ساليانه حساب مي شود.

(مساله 1786) اگر انسان در شهري باشد كه معمولا هر سال مقداري از جهيزيه دختر را تهيه مي كنند، وتهيه آن مورد حاجت باشد چنانچه در بين سال از منافع آن سال جهيزيه بخرد، خمس آن را نبايد بدهد و اگر از منافع آن سال در سال بعد جهيزيه تهيه نمايد بايد خمس آن را بدهد.

(مساله 1787) مالي را كه خرج سفر حج و زيارت هاي ديگر مي كند، از مخارج سالي حساب مي شود كه در آن سال شروع به مسافرت كرده، اگر چه سفر او تا مقداري از سال بعد طول بكشد.

(مساله 1788) كسي كه از كسب وتجارت فايده اي برده اگر مال ديگري هم دارد كه خمس آن واجب نيست، مي تواند مخارج سال خودرا فقط از فايده كسب حساب كند.

(مساله 1789) اگر آذوقه اي كه براي مصرف

ص: 385

سالش خريده و در آخر سال زياد بيايد، بايد خمس آن را بدهد وچنانچه بخواهد قيمت آن را بدهد، در صورتيكه قيمتش از وقتي كه خريده زياد شده باشد، بايد قيمت آخر سال را حساب كند.

(مساله 1790) اگر از منفعت كسب پيش از دادن خمس اثاثيه اي براي منزل بخرد و در بين همان سال احتياجش از آن بر طرف شود اگر زايد بر مخارج سال باشد خمس آن را بنابر احتياط بدهد و همچنين است زيور آلات زنانه، ولي اگر در سالهاي بعد رفع احتياجش از آنها بشود رعايت اين احتياط لازم نيست (مساله 1791) اگر در يكسال منفعتي نبرد، نمي تواند مخارج آن سال را از منفعتي كه در سال بعد مي برد كسر نمايد.

(مساله 1792) اگر در اول سال منفعتي نبرد و از سرمايه خرج كند و پيش از تمام شدن سال منفعتي به دستش آيد، مي تواند مقداري كه از سرمايه برداشته از منافع كسر كند ولي احتياط اين است كه كسر ننمايد.

(مساله 1793) اگر مقداري از سرمايه يك رشته كسب به تلف يا ضرر در معامله بدون تقصير كم شود يا از بين برود و از باقي مانده آن رشته منافعي ببرد كه از خرج سالش زياد بيايد مي تواند مقداري را كه از سرمايه كم شده، از آن منافع بردارد ولي احتياط اين است كه از منافع بعد از كم شدن آن مقدار برندارد.

(مساله 1794) اگر غير از سرمايه چيز ديگري از مال هاي او از بين برود، نمي تواند از منفعتي كه به دستش مي آيد آن چيز را تهيه كند، ولي اگر در

ص: 386

همان سال به آن چيز احتياج داشته باشد، مي تواند در بين سال از منافع كسب آن را تهيه نمايد.

(مساله 1795) اگر در اول سال براي مخارج خود قرض كند و پيش از تمام شدن سال منفعتي ببرد، مي تواند مقدار قرض خود را از منفعت ادا نمايد.

(مساله 1796) اگر در تمام سال منفعتي نبرد وبراي مخارج خود قرض كند، مي تواند از منافع سالهاي بعد قرض خود را ادا نمايد.

(مساله 1797) اگر براي زياد كردن مال، يا خريدن ملكي كه به آن احتياج ندارد قرض كند، نمي تواند از منافع كسب آن قرض را بدهد. ولي اگر مالي را كه قرض كرده و چيزي را كه از قرض خريده از بين برود مي تواند از منافع كسب قرض را ادا نمايد.

(مساله 1798) انسان مي تواند خمس هر چيز را از همان چيز بدهد، يا به مقدار قيمت خمسي كه بدهكار است، پول بدهد هرچند كفايت دادن جنس نيز بعيد نيست.

(مساله 1799) بعد از تمام شدن سال ومستقر شدن خمس، تصرف در مالي كه خمس آن واجب شده بدون اذن حاكم شرع جايز نيست.

(مساله 1800) كسي كه خمس بدهكار است نمي تواند آن را به ذمه بگيرد يعني خود را بدهكار اهل خمس بداند و در تمام مال تصرف كند و چنانچه تصرف كند وآن مال تلف شود، بايد خمس آن را بدهد.

(مساله 1801) كسي كه خمس بدهكار است، اگر با اذن حاكم شرع خمس را به ذمه بگيرد كه بعد ادا نمايد مي تواند در تمام مال تصرف نمايد و منافعي كه از آن بدست مي آيد

ص: 387

مال خود او است.

(مساله 1802) كسي كه با ديگري شريك است، اگر خمس منافع خود را بدهد وشريك او ندهد و در سال بعد از مالي كه خمسش را نداده براي سرمايه شركت بگذارد هيچ كدام نمي توانند در آن تصرف كنند.

(مساله 1803) اگر بچه صغير سرمايه اي داشته باشد و از آن منافعي بدست آيد ولي او مي تواند پيش از بلوغ او خمس او را بدهد و اگر بعد از تمام شدن سال خمس را ندهد نمي تواند در آن مال تصرف نمايد و در اين صورت برخود صغير واجب است بعد از آن كه بالغ شد، خمس آن را بدهد.

(مساله 1804) انسان نمي تواند در مالي كه يقين دارد خمسش را نداده اند تصرف كند ولي در مالي كه شك دارد خمس آن را داده اند يا نه، مي تواند تصرف نمايد.

(مساله 1805) كسي كه از اول تكليف خمس نداده، اگر ملكي بخرد و قيمت آن بالا رود، چنانچه آن ملك را براي آن نخريده كه قيمتش بالا رود و بفروشد مثلا زميني را براي زراعت خريده است، در صورتي كه آن را به ذمه خريده و از پول خمس نداده قيمت آن را داده، بايد خمس قيمتي را كه خريده بدهد. ولي اگر به عين خريده مثلا پول خمس نداده را به فروشنده داده، وبه او گفته اين ملك را به اين پول مي خرم، در صورتي كه حاكم شرع معامله پنج يك آن را اجازه بدهد، خريدار بايد خمس مقداري را كه آن ملك ارزش دارد بدهد.

(مساله 1806) كسي كه از اول تكليف خمس نداده،

ص: 388

اگر از منافع كسب چيزي كه به آن احتياج ندارد خريده ويك سال از منافع بدست آمده گذشته، بايد خمس آن را بدهد. و اگر اثاث خانه وچيزهاي ديگري كه به آنها احتياج دارد مطابق شان خود خريده، در صورتي كه بداند در بين سالي كه در آن فايده برده آنها را خريده، لازم نيست خمس آنها را بدهد واگر نداند كه در بين سال خريده يا بعد از تمام شدن سال، بنابر احتياط مستحب بايد با حاكم شرع مصالحه كند.

2 - معدن

(مساله 1807) اگر از معدن طلا، نقره، سرب، مس، آهن، نفت، ذغال سنگ، فيروزه، عقيق، زاج، نمك و معدنهاي ديگر چيزي بدست آورد، در صورتي كه به مقدار نصاب باشد، بايد خمس آن را بدهد.

(مساله 1808) نصاب معدن 15 مثقال معمولي طلاي سكه دار است، كه مساوي با بيست مثقال شرعي است، يعني اگر قيمت چيزي را كه از معدن بيرون آورده، به 15مثقال طلا برسد، بايد خمس آن را بدهد و احتياط آن است كه مخارجي را كه براي بدست آوردن، مصرف كرده، در مقام احتساب نصاب كم نكند و در مقام اداي خمس آنچه را پس از كم كردن اين مخارج باقي مي ماند، بدهد.

(مساله 1809) استفاده اي كه از معدن برده، اگر قيمت آن به 15 مثقال طلا نرسد خمس آن در صورتي لازم است كه به تنهايي يا با منافع ديگر كسب او از مخارج سالش زياد بيايد.

(مساله 1810) احتياط لازم در گل سرشور و گچ و آهك و گل سرخ اگر به حد نصاب برسد دادن خمس است پيش از خارج كردن موونه سال و اگر

ص: 389

كمتر از نصاب باشد حكم ساير منافع سال را دارد.

(مساله 1811) كسي كه از معدن چيزي بدست مي آورد، بايد خمس آن را بدهد چه معدن روي زمين باشد، يا زير آن، در زميني باشد كه ملك است، يا در جايي باشد كه مالك ندارد.

(مساله 1812) اگر نداند قيمت چيزي را كه از معدن بيرون آورده به 15 مثقال طلا مي رسد يا نه، بايد به وزن كردن يا از راه ديگر، قيمت آن را معلوم كند.

(مساله 1813) اگر چند نفر چيزي از معدن بيرون آورند، چنانچه قيمت آن به 15 مثقال طلا برسد اگر چه سهم هر كدام آنها اين مقدار نباشد، بنابر احتياط واجب بايد خمس آن را بدهند.

(مساله 1814) اگر معدني را كه در ملك ديگري است بدون اجازه او بيرون آورد، آنچه از آن بدست مي آيد، مال صاحب ملك است. و چون صاحب ملك براي بيرون آوردن آن خرجي نكرده، بايد خمس تمام آنچه را كه از معدن بيرون آمده بدهد.

3 - گنج

(مساله 1815) گنج مالي است كه در زمين يا درخت يا كوه يا ديوار پنهان باشد وكسي آن را پيدا كند وطوري باشد كه به آن، گنج بگويند.

(مساله 1816) اگر انسان در زميني كه ملك كسي نيست گنجي پيدا كند، مال خود او است وبايد خمس آن را بدهد، لكن در صورتي كه آن گنج غير از طلا و نقره باشد وجوب خمس در آن بنابر احتياط است.

(مساله 1817) نصاب گنج در غير طلا و نقره بنابر احتياط 105 مثقال نقره سكه دار يا 15 مثقال طلاي سكه دار است يعني اگر قيمت

ص: 390

چيزي را كه از گنج بدست مي آورد، بعد از كم كردن مخارجي كه براي آن كرده به يكي از اين دو نصاب برسد، بنابر احتياط واجب بايد خمس آن را بدهد و اما نصاب گنج طلا، 15 مثقال طلاي سكه دار و گنج نقره 105 مثقال نقره سكه دار است.

(مساله 1818) اگر در زميني كه از ديگري خريده گنجي پيدا كند وبداند مال كساني كه قبلا مالك آن زمين بوده اند نيست، مال خود او مي شود و بايد خمس آن را بدهد. ولي اگر احتمال دهد كه مال يكي از آنان است، بايد به او اطلاع دهد وچنانچه معلوم شود مال او نيست، بايد به كسي كه پيش از او مالك زمين بوده اطلاع دهد و به همين ترتيب بنابر احتياط لازم به تمام كساني كه پيش از او مالك زمين بوده اند خبر دهد و اگر معلوم شود مال هيچ يك آنان نيست، مال خود او مي شود و بايد خمس آن را بدهد.

(مساله 1819) اگر در ظرفهاي متعددي كه در يكجا دفن شده مالي پيدا كند كه قيمت آنها روي هم 105 مثقال نقره يا 15 مثقال طلا باشد بايد خمس آن را بدهد ولي چنانچه در چند جا گنج پيدا كند، هر كدام آنها كه قيمتش به اين مقدار برسد، خمس آن واجب است وگنجي كه قيمت آن به اين مقدار نرسيده خمس ندارد.

(مساله 1820) اگر دو نفر گنجي پيدا كنند كه قيمت آن به 105 مثقال نقره يا 15 مثقال طلا برسد اگر سهم هر يك از آنان به اين مقدار نباشد، بنابر احتياط مستحب خمس

ص: 391

آن را بدهند.

(مساله 1821) اگر كسي حيواني را از قبيل چهارپايان بخرد و در شكم آن مالي پيداكند چنانچه احتمال دهد كه مال فروشنده است، بايد به او خبر دهد. و اگر معلوم شود مال او نيست، بنابر احتياط لازم بايد به ترتيب، صاحبان قبلي آن را خبر كند وچنانچه معلوم شود كه مال هيچ يك آنان نيست، ظاهر آن است كه حكم فايده وربح دارد و اگر حيوان از قبيل ماهي باشد لازم نيست به فروشنده خبر دهد و حكم فايده و ربح را دارد، هرچند احتياط در هر دو صورت الحاق آن در حكم به گنج است بدون رعايت نصاب.

4 - مال حلال مخلوط به حرام

(مساله 1822) اگر مال حلال با مال حرام بطوري مخلوط شود كه انسان نتواند آنها را از يكديگر تشخيص دهد وصاحب مال حرام و مقدار آن، هيچ كدام معلوم نباشد، بايد خمس تمام مال را بدهد وبعد از دادن خمس، بقيه مال حلال مي شود اگر از جهت ديگر متعلق خمس نشده باشد والا واجب است خمس ديگري هم از بقيه مال بدهد واحتياط لازم آن است كه اين خمس را به مصرف ساير خمسها برساند لكن به قصد ما في الذمه از خمس يا صدقه.

(مساله 1823) اگر مال حلال با حرام مخلوط شود وانسان مقدار حرام را بداند ولي صاحب آن را نشناسد بايد آن مقدار را به نيت صاحبش صدقه بدهد و احتياط واجب آن است كه از حاكم شرع هم اذن بگيرد.

(مساله 1824) اگر مال حلال با حرام مخلوط شود و انسان مقدار حرام را نداند ولي صاحبش را بشناسد، بايد يكديگر را راضي نمايند وچنانچه صاحب

ص: 392

مال راضي نشود، در صورتي كه انسان بداند چيز معيني مال او است و شك كند كه بيشتر از آن هم مال او هست يا نه، بايد چيزي را كه يقين دارد مال او است به او بدهد واحتياط مستحب آن است مقدار بيشتري را كه احتمال مي دهد مال او است به او بدهد.

(مساله 1825) اگر خمس مال حلال مخلوط به حرام را بدهد و بعد بفهمد كه مقدار حرام بيشتر از خمس بوده، بنابر احتياط واجب بايد مقداري كه مي داند از خمس بيشتر بوده، از طرف صاحب آن صدقه بدهد.

(مساله 1826) اگر خمس مال حلال مخلوط به حرام را بدهد و بعد از آن صاحبش معلوم شود چيزي بر او نيست. همچنين اگر مالي را كه صاحبش را نمي شناسد به نيت او صدقه بدهد وبعد از آن صاحبش پيدا شود، چيزي بر او نيست.

(مساله 1827) اگر مال حلالي با حرام مخلوط شود ومقدار حرام معلوم باشد وانسان بداند كه صاحب آن از چند نفر معين بيرون نيست ولي نتواند بفهمد كيست اگر ممكن است همه را راضي كند و اگر ممكن نشد آن مال را به طور مساوي بين آن چند نفر قسمت كند كافي است مگر آن كه آن مال به تقصير او تحت يدش قرار گرفته باشد.

5 - جواهري كه بواسطه غواصي بدست مي آيد

(مساله 1828) اگر بواسطه غواصي - يعني: فرو رفتن در دريا - لولو و مرجان يا جواهر ديگري بيرون آورند، روييدني باشد، يا معدني، اگر قيمت آن به 18 نخود طلا برسد بايد خمس آن را بدهند، چه در يك دفعه آن را از دريا بيرون آورده باشند يا

ص: 393

بنابر احتياط لازم در چند دفعه، آنچه بيرون آمده از يك جنس باشد، يا از چند جنس، يك نفر آن را بيرون آورده باشد، يا چند نفر، وبنابر احتياط واجب در اعتبار نصاب مخارج بيرون آوردن آن را كم نكنند و مخارج را از مجموع برداشت نمايند.

(مساله 1829) اگر بدون فرو رفتن در دريا بوسيله اسبابي جواهر بيرون آورد وقيمت آن به 18 نخود طلا برسد بنابر احتياط، خمس آن واجب است ولي اگر از روي آب دريا يا از كنار دريا جواهر بگيرد، در صورتي بايد خمس آن را بدهد كه آنچه را بدست آورده به تنهايي يا با منافع ديگر كسب او از مخارج سالش زيادتر باشد.

(مساله 1830) پرداخت خمس ماهي و حيوانات ديگري كه انسان با فرو رفتن و يا بدون فرو رفتن در دريا مي گيرد در صورتي كه صرف در موونه سال نشده باشد واجب است.

(مساله 1831) اگر انسان بدون قصد اين كه چيزي از دريا بيرون آورد در دريا فرو رود و اتفاقا جواهري به دستش آيد وقصد تملك آن را بنمايد بنابر احتياط واجب اگر به حد نصاب باشد بدون كم كردن موونه سال، بايد خمس آن را بدهد.

(مساله 1832) اگر انسان در دريا فرو رود وحيواني را بيرون آورد ودر شكم آن، جواهري پيدا كند كه قيمتش 18 نخود طلا يا بيشتر باشد، چنانچه آن حيوان مانند صدف باشد كه نوعا در شكمش جواهر هست، بايد خمس آن را بدهد و اگر اتفاقا جواهر بلعيده باشد، در صورتي خمس آن واجب است كه به تنهايي يا با منافع ديگر كسب او از مخارج

ص: 394

سالش زيادتر باشد.

(مساله 1833) اگر در رودخانه هاي بزرگ مانند دجله وفرات فرو رود و جواهري بيرون آورد، چنانچه در آن رودخانه جواهر عمل مي آيد، بايد خمس آن را بدهد.

(مساله 1834) اگر درآب فرو رود ومقداري عنبر بيرون آورد كه قيمت آن 18 نخود طلا يا بيشتر باشد، بايد خمس آن را بدهد، و چنانچه از روي آب يا از كنار دريا به دست آورد اگر قيمت آن به مقدار 18 نخود طلا برسد، بنابر احتياط همين حكم را دارد، بلكه اگر به مقدار نصاب هم نرسد بنابر احتياط خمس آن را بدون استثنا موونه سال بپردازد.

(مساله 1835) كسي كه كسبش غواصي يا بيرون آوردن معدن است، اگر خمس آنها را بدهد وچيزي از مخارج سالش زياد بيايد، لازم نيست، دوباره خمس آن را بدهد.

(مساله 1836) اگر بچه اي معدني را بيرون آورد، يا مال حلال مخلوط به حرام داشته باشد، يا گنجي پيدا كند، يا بواسطه فرو رفتن در دريا جواهري بيرون آورد، ولي او بايد خمس آنها را بدهد.

6 - غنيمت

(مساله 1837) اگر مسلمين به امر امام با كفار جنگ كنند وچيزهايي در جنگ بدست آورند، به آنها غنيمت گفته مي شود. و مخارجي را كه براي غنيمت مصرف كرده اند، مانند مخارج نگهداري و حمل ونقل آن و نيز مقداري را كه امام (عليه السلام)صلاح مي داند به مصرفي برساند. و چيزهايي كه مخصوص به امام است، بايد از غنيمت كنار بگذارند وخمس بقيه آن را بدهند، و آنچه در عصر غيبت در جنگ با كفار بدست مي آيد نيز بنابر احتياط همين حكم را دارد.

7 - زميني كه كافر ذمي از مسلمان بخرد

(مساله 1838)

ص: 395

اگر كافر ذمي زميني را از مسلمان بخرد، بايد خمس آن را از همان زمين يا از مال ديگرش بدهد. و نيز اگر خانه ودكان و مانند اينها را از مسلمان بخرد بايد خمس زمين آن را بدهد و در دادن اين خمس قصد قربت لازم نيست بلكه حاكم شرع هم كه خمس را از او مي گيرد، لازم نيست قصد قربت نمايد.

(مساله 1839) اگر كافر ذمي زميني را كه از مسلمان خريده وخمسش را نداده به مسلمان ديگري بفروشد، بايد خريدار خمس آن را بدهد و نيز اگر بميرد و مسلماني آن زمين را از او ارث ببرد، بايد وارث او خمس آن زمين را بدهد.

(مساله 1840) اگر كافر ذمي موقع خريدن زمين شرط كند كه خمس ندهد، يا شرط كند كه فروشنده خمس آن را بدهد، شرط او صحيح نيست و بايد خمس را بدهد ولي اگر شرط كند كه فروشنده مقدار خمس را از طرف او به صاحبان خمس بدهد لازم است مسلمانان به شرطي كه بر او شده عمل نمايد.

(مساله 1841) اگر مسلمان زميني را به غير خريد و فروش، ملك كافر كند و عوض آن را بگيرد مثلا به او صلح نمايد، كافر ذمي بايد خمس آن را بدهد.

(مساله 1842) اگر كافر ذمي صغير باشد وولي او برايش زميني بخرد، بايد خمس آن را بدهد.

مصرف خمس

(مساله 1843) خمس را بايد دو قسمت كنند، يك قسمت آن سهم سادات است وبايد به سيد فقير، يا سيد يتيم، يا به سيدي كه در سفر درمانده شده بدهند و نصف ديگر آن سهم امام است كه در

ص: 396

اين زمان بايد به مجتهد جامع الشرايط بدهند يا به مصرفي كه او اجازه مي دهد برسانند ولي اگر انسان بخواهد سهم امام را به مجتهدي كه از او تقليد نمي كند بدهد، در صورتي به او اذن داده مي شود كه بداند آن مجتهد ومجتهدي كه از او تقليد مي كند، سهم امام (عليه السلام)را به يك طور مصرف مي كنند.

(مساله 1844) سيد يتيمي كه به او خمس مي دهند، بايد فقير باشد ولي به سيدي كه در سفر درمانده شده، اگر چه در وطنش فقير نباشد، مي شود خمس داد.

(مساله 1845) به سيدي كه در سفر درمانده شده، اگر سفر او سفر معصيت باشد يا خودش در معصيت باشد بنابر احتياط واجب نبايد خمس بدهند.

(مساله 1846) به سيدي كه عادل نيست مي شود خمس داد ولي به سيدي كه دوازده امامي نيست، نبايد خمس بدهند.

(مساله 1847) به سيدي كه معصيت كار است، اگر خمس دادن كمك به معصيت او باشد نمي شود خمس داد. و به سيدي هم كه آشكارا معصيت مي كند، اگر ندادن خمس به او موجب بازداشتن او از گناه شود بنابر احتياط واجب نبايد خمس بدهند.

(مساله 1848) اگر كسي بگويد: سيدم نمي شود به او خمس داد، مگر آن كه دو نفر عادل، سيد بودن او را تصديق كنند، يا در بين مردم بطوري معروف باشد كه انسان يقين يا اطمينان پيدا كند كه سيد است

(مساله 1849) به كسي كه در شهر خودش مشهور باشد كه سيد است، اگر چه انسان به سيد بودن او يقين نداشته باشد، مي شود خمس داد.

(مساله

ص: 397

1850) كسي كه زنش سيده است بنابر احتياط واجب نبايد به او خمس بدهد كه به مصرف مخارج خودش برساند ولي اگر مخارج ديگران بر آن زن واجب باشد ونتواند مخارج آنان را بدهد جايز است انسان خمس به آن زن بدهد كه به مصرف آنان برساند.

(مساله 1851) اگر مخارج سيده اي كه زوجه انسان نيست بر انسان واجب باشد، بنابر احتياط واجب، نمي تواند از خمس خوراك و پوشاك او را بدهد يا آن كه ملك او كند كه به مصرف مخارج خودش برساند.

(مساله 1852) به سيد فقيري كه مخارجش بر ديگري واجب است و او نمي تواند مخارج آن سيد را بدهد، مي شود خمس داد.

(مساله 1853) احتياط واجب آن است كه بيشتر از مخارج يك سال به يك سيد فقير خمس ندهند.

(مساله 1854) اگر در شهر انسان سيد مستحقي نباشد واحتمال هم ندهد كه پيدا شود، يا نگهداري خمس تا پيدا شدن مستحق ممكن نباشد، بايد خمس را به شهر ديگر ببرد وبه مستحق برساند ومي تواند مخارج بردن آن را از خمس بردارد و اگر خمس از بين برود، چنانچه در نگهداري آن كوتاهي كرده، بايد عوض آن را بدهد واگر كوتاهي نكرده، چيزي بر او واجب نيست.

(مساله 1855) هرگاه در شهر خودش مستحقي نباشد ولي احتمال دهد كه پيدا شود اگر چه نگهداري خمس تا پيدا شدن مستحق ممكن باشد، مي تواند خمس رابه شهر ديگر ببرد و چنانچه در نگهداري آن كوتاهي نكند و تلف شود، نبايد چيزي بدهد ولي نمي تواند مخارج بردن آن را از خمس بردارد.

(مساله 1856) اگر در شهر

ص: 398

خودش مستحق پيدا شود، باز هم مي تواند خمس را به شهر ديگر ببرد و به مستحق برساند، ولي مخارج بردن آن را بايد از خودش بدهد ودر صورتي كه خمس از بين برود، اگر چه در نگهداري آن كوتاهي نكرده باشد ضامن است.

(مساله 1857) اگر با اذن حاكم شرع خمس را به شهر ديگر ببرد، و از بين برود لازم نيست دوباره خمس بدهد. و همچنين است اگر به كسي بدهد كه از طرف حاكم شرع وكيل بوده كه خمس را بگيرد و از آن شهر به شهر ديگر ببرد.

(مساله 1858) اگر خمس را از خود مال ندهد و از جنس ديگر بدهد، بايد به قيمت واقعي آن جنس حساب كند وچنانچه گرانتر از قيمت حساب كند، اگر چه مستحق به آن قيمت راضي شده باشد، بايد مقداري را كه زياد حساب كرده بدهد.

(مساله 1859) كسي كه از مستحق طلبكار است ومي خواهد طلب خود را بابت خمس حساب كند، بنابر احتياط واجب خمس را به او بدهد وبعد مستحق بابت بدهي خود به او برگرداند.

(مساله 1660) مستحق نمي تواند خمس را بگيرد و به مالك ببخشد، ولي كسي كه مقدار زيادي خمس بدهكار است و فقير شده و مي خواهد مديون اهل خمس نباشد، اگر مستحق راضي شود كه خمس را از او بگيرد و به او ببخشد اشكال نداردو در خمس هم مانند زكات قصد قربت معتبر است.

زكات

احكام زكات

(مساله 1861) زكات نه چيز واجب است:

اول - گندم.

دوم - جو.

سوم - خرما.

چهارم - كشمش.

پنجم - طلا.

ششم - نقره.

هفتم - شتر.

هشتم -

ص: 399

گاو.

نهم - گوسفند و اگر كسي مالك يكي از اين نه چيز باشد، با شرايطي كه بعدا گفته مي شود بايد مقداري را كه معين شده، به يكي از مصرفهايي كه دستور داده اند برساند.

(مساله 1862) سلت كه دانه ايست به نرمي گندم وخاصيت جو دارد و علس كه مثل گندم است و خوراك مردمان صنعا مي باشد، زكاتشان بنابر احتياط واجب بايد داده شود.

شرايط واجب شدن زكات

(مساله 1863) زكات در صورتي واجب مي شود كه مال، به مقدار نصاب كه بعدا گفته مي شود برسد ومالك آن، بالغ وعاقل وآزاد باشد وبتواند در آن مال تصرف كند.

(مساله 1864) اگر انسان يازده ماه مالك گاو و گوسفند و شتر و طلا و نقره باشد، اول ماه دوازدهم بايد زكات آن را بدهد ولي اول سال بعد را بايد بعد از تمام شدن ماه دوازدهم حساب كند.

(مساله 1865) اگر مالك گاو و گوسفند و شتر و طلا و نقره در بين سال بالغ شود، بايد اول سال را اول بالغ شدن خود قرار دهد.

(مساله 1866) بنابر احتياط واجب وقت واجب شدن زكات گندم و جو، وقت دانه بستن آنها است وزكات كشمش نيز بنابر احتياط، وقتي واجب مي شود كه غوره است وموقعي هم كه رنگ خرما زرد يا سرخ شد بنابر احتياط، زكات آن واجب مي شود و اگر اتفاقا ملاحظه موقعي كه به آنها گندم و جو وانگور وخرما گويند موافق با نفع فقرا باشد احتياط واجب ملاحظه صرفه فقرا است مثل آن كه كسي مالك گندم يا جو شود بعد از بسته شدن دانه هاي آنها وپيش از آن كه

ص: 400

به آنها گندم وجو بگويند كه در چنين صورتي احتياط واجب آن است كه زكات آن را مالك دوم نيز بدهد ولي وقت دادن زكات در گندم وجو موقع خرمن وجدا كردن كاه آنها و در خرما وكشمش موقعي است كه انگور، كشمش و رطب، تمر شده باشد.

(مساله 1867) اگر موقع واجب شدن زكات گندم وجو وكشمش و خرما كه در مساله پيش گفته شد، صاحب آنها بالغ باشد، بايد زكات آنها را بدهد.

(مساله 1868) اگر صاحب گاو وگوسفند وشتر وطلا و نقره در تمام سال ديوانه باشد، زكات بر او واجب نيست. ولي اگر در مقداري از سال ديوانه باشد و در آخر سال عاقل گردد، بنابر احتياط مستحب زكات را بدهد.

(مساله 1869) اگر صاحب گاو وگوسفند وشتر وطلا ونقره در مقداري از سال مست يا بيهوش شود، زكات از او ساقط نمي شود.

و همچنين است اگر موقع واجب شدن زكات گندم وجو وخرما وكشمش مست يا بيهوش باشد. (مساله 1870) مالي را كه از انسان غصب كرده اند ونمي تواند در آن تصرف كند زكات ندارد ولي اگر زراعتي را از او غصب كنند و موقعي كه زكات آن واجب مي شود و در دست غصب كننده باشد، هر وقت به صاحبش برگشت، احتياط واجب آن است كه زكات آن را بدهد.

(مساله 1871) اگر طلا ونقره يا چيز ديگري را كه زكات آن واجب است قرض كند ويك سال نزد او بماند، بايد زكات آن را بدهد وبر كسي كه قرض داده چيزي واجب نيست.

زكات گندم و جو و خرما و كشمش

(مساله 1872) زكات گندم وجو وخرما وكشمش وقتي واجب مي شود كه به

ص: 401

مقدارنصاب برسند ونصاب آنها 288 من تبريز الا 45 مثقال است كه تقريبا بنابر آنچه بعضي حساب كرده اند 885 كيلوگرم مي شود.

(مساله 1873) اگر پيش از دادن زكات از انگور وخرما وغوره آنها و از جو وگندم بيشتر از مقدار متعارف، مصرف كند، بايد زكات آن را بدهد ولي در مقدار متعارف لازم نيست.

(مساله 1874) اگر بعد از آن كه زكات گندم وجو وخرما وانگور واجب شد مالك آن بميرد، بايد مقدار زكات را از مال او بدهند. ولي اگر پيش از واجب شدن زكات بميرد، هر يك از ورثه كه سهم او به اندازه نصاب است، بايد زكات سهم خود را بدهد.

(مساله 1875) كسي كه از طرف حاكم شرع مامور جمع آوري زكات است موقع خرمن كه گندم وجو را از كاه جدا مي كنند وبعد از كشمش شدن انگور وتمر شدن رطب مي تواند زكات را مطالبه كند. و اگر مالك ندهد و چيزي كه زكات آن واجب شده، از بين برود بايد عوض آن را بدهد.

(مساله 1876) اگر بعد از مالك شدن درخت خرما وانگور يا زراعت گندم و جو زكات آنها واجب شود، مثلا خرما در ملك او زرد يا سرخ شود، بايد زكات آن را بدهد.

(مساله 1877) اگر بعد از آن كه زكات گندم وجو وخرما وانگور واجب شد، زراعت و درخت را بفروشد، بايد زكات آنها را بدهد.

(مساله 1878) اگر انسان گندم يا جو يا خرما يا انگور را بخرد وبداند كه فروشنده زكات آن را داده، يا شك كند كه داده يا نه، چيزي بر او واجب نيست. و اگر بداند

ص: 402

كه زكات آن را نداده، چنانچه حاكم شرع معامله مقداري را كه بايد از بابت زكات داده شود، اجازه ندهد معامله آن مقدار باطل است و حاكم شرع مي تواند مقدار زكات را از خريدار بگيرد و اگر معامله مقدار زكات را اجازه دهد، معامله صحيح است وخريدار بايد قيمت آن مقدار را به حاكم شرع بدهد و در صورتي كه قيمت آن مقدار را بفروشنده داده باشد، مي تواند از او پس بگيرد. و همچنين صحيح مي شود اگر بعد از معامله، خود فروشنده زكات آن را بدهد.

(مساله 1879) اگر وزن گندم وجو وخرما وكشمش موقعي كه تر است به حد نصاب برسد وبعد از خشك شدن كمتر از آن شود، زكات آن واجب نيست.

(مساله 1880) اگر گندم وجو وخرما را پيش از خشك شدن مصرف كند، چنانچه خشك آنها به اندازه نصاب باشد، بايد زكات آنها را بدهد.

(مساله 1881) خرمايي كه تازه آن را مي خورند و اگر بماند خيلي كم مي شود يا بعد از خشك شدن به آن خرما نمي گويند، چنانچه مقداري باشد كه خشك آن به حد نصاب برسد زكات آن واجب است.

(مساله 1882) گندم و جو و خرما و كشمشي كه زكات آنها را داده، اگر چند سال هم نزد او بماند زكات ندارد.

(مساله 1883) اگر گندم و جو و خرما و انگور از آب باران يا نهر مشروب شود، يا مثل زراعتهاي مصر از رطوبت زمين استفاده كند، زكات آن ده يك است و اگر با دلو و مانند آن آبياري شود، زكات آن بيست يك است واگر مقداري از باران، يا

ص: 403

نهر، يا رطوبت زمين استفاده كند و به همان مقدار از آبياري با دلو و مانند آن استفاده نمايد زكات نصف آن ده يك و زكات نصف ديگر آن بيست يك مي باشد يعني از چهل قسمت سه قسمت آن را بايد بابت زكات بدهند.

(مساله 1884) اگر گندم و جو و خرما و انگور، هم از باران مشروب شود وهم از آب دلو ومانند آن استفاده كند، چنانچه طوري باشد كه بگويند: آبياري با دلو ومانند آن شده، زكات آن بيست يك است و اگر بگويند: آبياري با آب نهر وباران شده زكات آن ده يك است و اگر آبياري با دلو غلبه داشته ولي چنان نباشد كه بگويند: با دلو آبياري شده بايد ملاحظه نسبت كنند واحتياط آن است كه در نصف ده يك و در نصف ديگر بيست يك زكات بدهند.

(مساله 1885) اگر شك كند كه آبياري با آب باران وآب دلو به يك اندازه بوده يا آب باران غلبه داشته، مي تواند از نصف آن ده يك و از نصف ديگر آن بيست و يك بدهد.

(مساله 1886) اگر گندم وجو وخرما وانگور با آب باران يا نهر مشروب شود وبه آب دلو ومانند آن محتاج نباشد ولي با آب دلو هم آبياري شود، وآب به زياد شدن محصول كمك نكند، زكات آن ده يك است و اگر با دلو ومانند آن آبياري شود و به آب نهر و باران محتاج نباشد ولي با آب نهر يا باران هم مشروب شود وآنها به زياد شدن محصول كمك نكنند، زكات آن بيست يك است.

(مساله 1887) اگر زراعتي را با دلو

ص: 404

ومانند آن آبياري كنند و در زميني كه پهلوي آن است زراعتي كنند كه از رطوبت آن زمين استفاده نمايد و محتاج به آبياري نشود، زكات زراعتي كه با دلو آبياري شده، بيست يك و زكات زراعتي كه پهلوي آن است، ده يك مي باشد.

(مساله 1888) مخارجي را كه براي گندم وجو وخرما وانگور كرده و معمول است كه آن مخارج را از خود زراعت مي دهند مي تواند از حاصل كسر كند وچنانچه باقيمانده آن به حد نصاب برسد، بايد زكات آن را بدهد وآنچه معمول نيست از خرمن بدهند بنابر احتياط لازم جز نصاب حساب نمايند لكن زكات آن واجب نيست.

(مساله 1889) تخمي را كه به مصرف زراعت رسانده، اگر از خودش باشد، به مقدار قيمت آن مي تواند از حاصل كسر كند. و اگر خريده باشد، مي تواند قيمتي راكه براي خريد آن داده جز مخارج حساب نمايد (مساله 1890) اگر زمين و وسايل زراعت يا يكي از اين دو ملك خود او باشد: نبايد كرايه آنها را جز مخارج حساب كند و نيز براي كارهايي كه خودش كرده، يا ديگري بي اجرت انجام داده چيزي از حاصل كسر نمي شود.

(مساله 1891) اگر درخت انگور يا خرما را بخرد، قيمت آن جز مخارج نيست. ولي اگر خرما يا انگور را پيش از چيدن وقبل از تعلق زكات در مواردي كه خريدن آن صحيح است بخرد، پولي را كه براي آن داده جز مخارج حساب مي شود.

(مساله 1892) اگر زميني را بخرد و در آن زمين گندم يا جو بكارد، پولي را كه براي خريد زمين داده جز مخارج

ص: 405

حساب نمي شود. ولي اگر زراعت را پيش از تعلق زكات بخرد پولي را كه براي خريد آن داده مي تواند جز مخارج حساب نمايد. و از حاصل كم كند، اما بايد قيمت كاهي را كه از آن بدست مي آيد، از پولي كه براي خريد زراعت داده كسر نمايد، يعني بايد مخارج را تقسيم كند آنچه سهم گندم باشد از گندم كم كند چنانكه در مخارج زراعت هميشه بايد اين جهت ملاحظه شود مثلا اگر زراعتي را پانصد تومان بخرد وسهم كاه آن وقت خريد صد تومان باشد، فقط چهارصد تومان آن را مي تواند جز مخارج حساب نمايد.

(مساله 1893) كسي كه بدون گاو و چيزهاي ديگري كه براي زراعت لازم است مي تواند زراعت كند، اگر اينها را بخرد، نبايد پولي را كه براي خريد اينها داده جز مخارج حساب نمايد.

(مساله 1894) كسي كه بدون گاو وچيزهاي ديگري كه براي زراعت لازم است نمي تواند زراعت كند، اگر آنها را بخرد وبواسطه زراعت به كلي از بين برود، مي تواند تمام قيمت آنها را جز مخارج حساب نمايد و اگر مقداري از قيمت آنها كم شود، مي تواند آن مقدار را جز مخارج حساب كند ولي اگر بعد از زراعت چيزي از قيمتشان كم نشود، نبايد چيزي از قيمت آنها را جز مخارج حساب نمايد.

(مساله 1895) اگر در يك زمين جو و گندم و چيزي مثل برنج و لوبيا كه زكات آن واجب نيست بكارد چنانچه بر حسب معمول استفاده از هر دو جنس در موقع كشت منظور باشد مخارج به نسبت مداخل تقسيم مي شود و اگر فايده يكي

ص: 406

از آنها به قدري كم باشد كه در موقع كشت منظور نباشد مخارج از چيزي محسوب مي شود كه منظور باشد.

(مساله 1896) اگر براي شخم زدن يا كار ديگري كه تا چند سال براي زراعت فايده دارد خريد كند اگر زراعت سال اول به آن محتاج باشد مي تواند آن را جز مخارج سال اول حساب نمايد.

(مساله 1897) اگر انسان در چند شهر كه فصل آنها با يكديگر اختلاف دارد وزراعت و ميوه آنها در يك وقت بدست نمي آيد گندم يا جو يا خرما يا انگور داشته باشد وهمه آنها محصول يك سال حساب شود، چنانچه چيزي كه اول مي رسد به اندازه نصاب باشد، بايد زكات آن را موقعي كه مي رسد بدهد و زكات بقيه را هروقت بدست مي آيد ادا نمايد. و اگر آنچه اول مي رسد به اندازه نصاب نباشد، درصورتي كه يقين دارد به آنچه بعد بدست مي آيد به اندازه نصاب مي شود، باز هم بعد از تعلق زكات به بقيه واجب است زكات آنچه را كه رسيده همان وقت وزكات بقيه را موقعي كه مي رسد بدهد و اگر يقين ندارد كه همه آنها به اندازه نصاب شود، صبر كند تا بقيه آن برسد، پس اگر روي هم به مقدار نصاب شود، زكات آن واجب است و اگر به مقدار نصاب نشود زكات آن واجب نيست.

(مساله 1898) اگر درخت خرما يا انگور در يكسال دو مرتبه ميوه دهد اگر در هر مرتبه به مقدار نصاب نباشد زكات آن واجب نيست براي اين كه زراعت دو فصل مثل زراعت دو سال است.

(مساله 1899) اگر

ص: 407

مقداري خرما يا انگور تازه دارد كه خشك آن به اندازه نصاب مي شود، چنانچه به قصد زكات از تازه آن بقدري به مستحق بدهد كه اگر خشك شود به اندازه زكاتي باشد كه بر او واجب است اشكال ندارد.

(مساله 1900) اگر زكات خرماي خشك يا كشمش بر او واجب باشد نمي تواند زكات آن را خرماي تازه يا انگور بدهد مگر خرما يا انگوري كه از جمله همان خرما وكشمش باشد كه زكات به آن تعلق گرفته و نيز اگر زكات خرماي تازه يا انگور بر او واجب باشد، نمي تواند زكات آن را خرماي خشك يا كشمش بدهد مگر آن كه خرماي خشك يا كشمش از جمله خرما وانگوري باشد كه زكات به آن تعلق گرفته ولي اگر يكي از اينها يا چيز ديگري را به قصد قيمت زكات بدهد مانعي ندارد.

(مساله 1901) كسي كه بدهكار است ومالي هم دارد كه زكات آن واجب شده اگر بميرد، بايد اول تمام زكات را از مالي كه زكات آن واجب شده بدهند، بعد قرض اورا ادا نمايند.

(مساله 1902) كسي كه بدهكار است و گندم يا جو يا خرما يا انگور هم دارد اگر بميرد و پيش از آن كه زكات اينها واجب شود، ورثه قرض او را از مال ديگر بدهند، هر كدام كه سهمشان به حد نصاب برسد، بايد زكات بدهد و اگر پيش از آن كه زكات اينها واجب شود قرض او را ندهند، چنانچه مال ميت فقط به اندازه بدهي او باشد، در صورتي كه بدهي او بقدري است كه اگر بخواهند ادا نمايند، بايد مقداري از گندم و

ص: 408

جو و خرما و انگور را هم به طلبكار بدهند، آنچه را به طلبكار مي دهند زكات ندارد و بقيه مال ورثه است و هر كدام آنان كه سهمش به اندازه نصاب شود، بايد زكات آن را بدهد.

(مساله 1903) اگر گندم و جو و خرما و كشمشي كه زكات آنها واجب شده خوب و بد دارد، احتياط واجب آن است كه زكات جنس خوب را از جنس بد ندهند.

نصاب طلا

(مساله 1904) طلا دو نصاب دارد:

نصاب اول آن بيست مثقال شرعي است كه هر مثقال آن 18 نخود است، پس وقتي طلا به بيست مثقال شرعي كه پانزده مثقال معمولي است برسد، اگر شرايط ديگر راهم كه گفته شد داشته باشد، بايد چهل يك آن را كه نه نخود مي شود از بابت زكات بدهد و اگر به اين مقدار نرسد، زكات آن واجب نيست.

نصاب دوم آن چهار مثقال شرعي است كه سه مثقال معمولي مي شود يعني اگر سه مثقال به پانزده مثقال اضافه شود، بايد زكات تمام 18 مثقال را از قرار چهل يك بدهد و اگر كمتر از سه مثقال اضافه شود، فقط بايد زكات 15 مثقال آن را بدهد وزيادي آن زكات ندارد. و همچنين است هر چه بالا رود، يعني اگر سه مثقال اضافه شود، بايد زكات تمام آنها را بدهد و اگر كمتر اضافه شود، مقداري كه اضافه شده زكات ندارد.

نصاب نقره

(مساله 1905) نقره دو نصاب دارد: نصاب اول آن 105 مثقال معمولي است كه اگر نقره به 105 مثقال برسد وشرايط ديگر را هم كه گفته شد داشته باشد، بايد چهل يك آن را كه 2

ص: 409

مثقال و 15 نخود است از بابت زكات بدهد و اگر به اين مقدار نرسد، زكات آن واجب نيست. و نصاب دوم آن 21 مثقال است، يعني اگر 21 مثقال به 105 مثقال اضافه شود، بايد زكات تمام 126 مثقال را بطوري كه گفته شد بدهد واگر كمتر از 21 مثقال اضافه شود، فقط بايد زكات 105 مثقال آن را بدهد و زيادي آن زكات ندارد. و همچنين است هر چه بالا رود، يعني اگر 21 مثقال اضافه شود، بايد زكات تمام آنها را بدهد و اگر كمتر اضافه شود، مقداري كه اضافه شده وكمتر از 21 مثقال است زكات ندارد بنابراين اگر انسان چهل يك هر چه طلا ونقره دارد بدهد، زكاتي را كه بر او واجب بوده داده وگاهي هم بيشتر از مقدار واجب داده است، مثلا كسي كه 110 مثقال نقره دارد، اگر چهل يك آن را بدهد زكات 105 مثقال آن را كه واجب بوده داده ومقداري هم براي 5 مثقال آن داده كه واجب نبوده است.

(مساله 1906) كسي كه طلا يا نقره او به اندازه نصاب است، اگر چه زكات آن را داده باشد، تا وقتي از نصاب اول كم نشده، همه ساله بايد زكات آن را بدهد.

(مساله 1907) زكات طلا ونقره در صورتي واجب مي شود كه آن را سكه زده باشند ومعامله با آن رايج باشد و اگر سكه آن از بين هم رفته باشد، بايد زكات آن را بدهند.

(مساله 1908) طلا ونقره سكه داري كه زن براي زينت بكار مي برد در صورتي كه معامله با آن رايج باشد، بنابر احتياط زكات آن واجب

ص: 410

است. و اگر معامله با آن رايج نباشد اگر چه پول طلا ونقره به آن بگويند، زكات آن واجب نيست.

(مساله 1909) كسي كه طلا ونقره دارد، اگر هيچ كدام آنها به اندازه نصاب اول نباشد - مثلا 104 مثقال نقره و14 مثقال طلا داشته باشد - زكات بر او واجب نيست.

(مساله 1910) چنانكه سابقا گفته شد زكات طلا ونقره در صورتي واجب مي شود كه انسان يازده ماه مالك مقدار نصاب باشد و اگر در بين يازده ماه، طلا و نقره از نصاب اول كمتر شود، زكات بر او واجب نيست.

(مساله 1911) اگر در بين يازده ماه طلا ونقره اي را كه دارد با طلا يا نقره يا چيز ديگر عوض نمايد يا آنها را آب كند، زكات بر او واجب نيست. ولي اگر براي فرار ازدادن زكات اين كارها را بكند، احتياط مستحب آن است كه زكات را بدهد.

(مساله 1912) اگر در ماه دوازدهم پول طلا ونقره را آب كند، بايد زكات آنها را بدهد وچنانچه بواسطه آب كردن، وزن يا قيمت آنها كم شود، بايد زكاتي را كه پيش از آب كردن بر او واجب بوده بدهد.

(مساله 1913) اگر طلا ونقره اي كه دارد خوب وبد داشته باشد، مي تواند زكات هركدام از خوب وبد را از خود آن بدهد ولي بهتر است زكات همه آنها را از طلا و نقره خوب بدهد.

(مساله 1914) طلا ونقره اي كه بيشتر از اندازه معمول فلز ديگر دارد، اگر خالص آن به اندازه نصاب برسد، انسان بايد زكات آن را بدهد. و چنانچه شك دارد كه خالص آن به اندازه

ص: 411

نصاب هست يا نه، بنابر احتياط واجب بايد بوسيله آب كردن يا از راه ديگر مقدار خالص آن را معلوم كند.

(مساله 1915) اگر طلا ونقره اي كه دارد به مقدار معمول فلز ديگر به آن مخلوط باشد، نمي تواند زكات آن را از طلا ونقره اي بدهد كه بيشتر از معمول فلز ديگر دارد ولي اگر بقدري بدهد كه يقين كند طلا ونقره خالصي كه در آن هست، به اندازه زكاتي مي باشد كه بر او واجب است اشكال ندارد.

زكات شتر و گاو و گوسفند

(مساله 1916) زكات شتر وگاو وگوسفند غير از شرطهايي كه گفته شد دو شرط ديگر دارد:

اول - آن كه حيوان در تمام سال بيكار باشد ولي اگر در تمام سال يكي دو روز كار كرده باشد، بنابر احتياط زكات آن واجب است.

دوم - آن كه در تمام سال از علف بيابان بچرد پس اگر تمام سال يا مقداري از آن را از علف چيده شده، يا از زراعتي كه ملك مالك يا ملك كس ديگر است بچرد زكات ندارد. ولي اگر در تمام سال يك روز يا دو روز از علف مالك بخورد، بنابر احتياط زكات آن واجب مي باشد.

(مساله 1917) اگر انسان براي شتر وگاو وگوسفند خود چراگاهي را كه كسي نكاشته بخرد، يا اجاره كند، يا براي چراندن در آن باج بدهد، بايد زكات را بدهد.

نصاب شتر

(مساله 1918) شتر دوازده نصاب دارد:

اول - پنج شتر وزكات آن يك گوسفند است وتا شماره شتر به اين مقدار نرسد زكات ندارد.

دوم - ده شتر وزكات آن دو گوسفند است.

سوم - پانزده شتر وزكات آن سه گوسفند است.

چهارم

ص: 412

- بيست شتر وزكات آن چهار گوسفند است.

پنجم -بيست وپنج شتر وزكات آن پنج گوسفند است.

ششم - بيست وشش شتر وزكات آن يك شتر است كه داخل سال دوم شده باشد.

هفتم - سي وشش شتر وزكات آن يك شتر است كه داخل سال سوم شده باشد.

هشتم - چهل وشش شتر وزكات آن يك شتر است كه داخل سال چهارم شده باشد.

نهم - شصت ويك شتر وزكات آن يك شتر است كه داخل سال پنجم شده باشد.

دهم - هفتاد وشش شتر وزكات آن دو شتر است كه داخل سال سوم شده باشد.

يازدهم - نود و يك شتر و زكات آن دو شتر است كه داخل سال چهارم شده باشد.

دوازدهم - صد و بيست ويك شتر و بالاتر از آن است، كه بايد يا چهل تا چهل تا حساب كند وبراي هر چهل تا يك شتري بدهد كه داخل سال سوم شده باشد، يا پنجاه تا پنجاه تا حساب كند وبراي هر پنجاه تا يك شتري بدهد كه داخل سال چهارم شده باشد و يا با چهل و پنجاه حساب كند ولي در هر صورت، بايد طوري حساب كند كه چيزي باقي نماند، يا اگر چيزي باقي مي ماند، از نه شتر بيشتر نباشد، مثلا اگر 140 شتر دارد، بايد براي صد تا دو شتر كه هر يك داخل سال چهارم شده وبراي چهل تا يك شتر كه داخل سال سوم شده بدهد و شتري كه بعنوان زكات داده مي شود بايد ماده باشد و اگر ندارد نر بدهد و چنانچه هيچ يك به سنهاي ذكر شده ندارد بايد

ص: 413

بخرد و در خريدن نر يا ماده اختيار دارد.

(مساله 1919) زكات ما بين دو نصاب واجب نيست پس اگر شماره شترهايي كه دارد از نصاب اول كه پنج است بگذرد، تا به نصاب دوم كه ده تا است نرسيده، فقط بايد زكات پنج تاي آن را بدهد. همچنين است در نصابهاي بعد.

نصاب گاو

(مساله 1920) گاو دو نصاب دارد: نصاب اول آن سي تا است كه وقتي شماره گاو به سي رسيد اگر شرايطي را كه گفته شد داشته باشد، بايد يك گوساله اي كه داخل سال دوم شده از بابت زكات بدهد واحتياط لازم اين است كه گوساله نر باشد. نصاب دوم آن چهل است وزكات آن يك گوساله ماده اي است كه داخل سال سوم شده باشد وزكات ما بين سي و چهل واجب نيست. مثلا كسي كه سي ونه گاو دارد، فقط بايد زكات سي تاي آنها را بدهدو نيز اگر از چهل گاو زيادتر داشته باشد تا به شصت نرسيده، فقط بايد زكات چهل تاي آن را بدهد. و بعد از آن كه به شصت رسيد، چون دو برابر نصاب اول را دارد، بايد دو گوساله اي كه داخل سال دوم شده اند بدهد. و همچنين هر چه بالا رود بايد يا سي تا سي تا حساب كند يا چهل تا چهل تا يا با سي وچهل حساب نمايد وزكات آن را به دستوري كه گفته شد بدهد. ولي بايد طوري حساب كند كه چيزي باقي نماند، يا اگر چيزي باقي مي ماند از نه تا بيشتر نباشد، مثلا اگر هفتاد گاو دارد، بايد به حساب سي و چهل حساب كند

ص: 414

وبراي سي تاي آن زكات سي تا وبراي چهل تاي آن زكات چهل تا را بدهد، چون اگر بحساب سي تا حساب كند، ده تا زكات نداده مي ماند. ولي در جايي كه رعايت اين جهت ممكن نيست، مثل آن كه پنجاه گاو داشته باشد احتياط آن است كه چهل را بگيرد اگر چه بازهم ده تا زياد مي آيد.

نصاب گوسفند

(مساله 1921) گوسفند پنج نصاب دارد:

اول - چهل، و زكات آن يك گوسفند است، و تا گوسفند به چهل نرسد زكات ندارد.

دوم - صد وبيست ويك، وزكات آن دو گوسفند است.

سوم - دويست ويك، وزكات آن سه گوسفند است.

چهارم - سيصد ويك، وزكات آن چهار گوسفند است.

پنجم - چهار صد وبالاتر از آن كه بايد آنها را صد تا صد تا حساب كند، وبراي هرصد تاي آنها يك گوسفند بدهد ولازم نيست زكات را از خود گوسفندها بدهد، بلكه اگر گوسفند ديگري بدهد، يا مطابق قيمت گوسفند پول يا جنس ديگر بدهد كافي است.

(مساله 1922) زكات ما بين دو نصاب واجب نيست، پس اگر شماره گوسفندهاي كسي از نصاب اول كه چهل است بيشتر باشد تا به نصاب دوم كه صد وبيست ويك است نرسيده، فقط بايد زكات چهل تاي آنها را بدهد وزيادي آنها زكات ندارد وهمچنين است در نصابهاي بعد.

(مساله 1923) زكات شتر و گاو و گوسفندي كه به مقدار نصاب رسيده واجب است چه همه آنها نر باشند، يا ماده، يا بعضي نر باشند وبعضي ماده.

(مساله 1924) در زكات، گاو و گاو ميش يك جنس حساب مي شوند و شتر عربي و غير عربي

ص: 415

يك جنس است. و همچنين بز و ميش و شيشك در زكات با هم فرق ندارند.

(مساله 1925) اگر گوسفند براي زكات بدهد، بنابر احتياط واجب بايد اقلا داخل سال دوم شده باشد. و اگر بز بدهد احتياطا بايد داخل سال سوم شده باشد.

(مساله 1926) گوسفندي را كه بابت زكات مي دهد اگر قيمتش از قيمت گوسفندهاي متوسط در بين نصاب كمتر باشد اشكال دارد. و بهتر است گوسفندي را كه قيمت آن از تمام گوسفندهايش بيشتر است بدهد. و همچنين است در گاو وشتر.

(مساله 1927) اگر چند نفر باهم شريك باشند هر كدام آنان كه سهمش به نصاب اول رسيده، بايد زكات بدهد وبر كسي كه سهم او كمتر از نصاب اول است زكات واجب نيست.

(مساله 1928) اگر يكنفر در چند جا گاو يا شتر يا گوسفند داشته باشد و روي هم به اندازه نصاب باشند، بايد زكات آنها را بدهد.

(مساله 1929) اگر گاو و گوسفند و شتري كه دارد مريض ومعيوب هم باشند، بايد زكات آنها را بدهد.

(مساله 1930) اگر گاو وگوسفند وشتري كه دارد مريض يامعيوب يا پير باشند، مي تواند زكات را از خود آنها بدهد. ولي اگر همه سالم و بي عيب و جوان باشند، نمي تواند زكات آنها را از مريض، يا معيوب يا پير بدهد. بلكه اگر بعضي از آنها سالم وبعضي مريض ودسته اي معيوب ودسته ديگربي عيب ومقداري پير ومقداري جوان باشند، احتياط واجب آن است كه براي زكات آنها سالم وبي عيب و جوان بدهد.

(مساله 1931) اگر پيش از تمام شدن ماه يازدهم، گاو وگوسفند و شتري را كه

ص: 416

دارد با چيز ديگر عوض كند، يا نصابي را كه دارد با مقدار نصاب از همان جنس عوض نمايد، مثلا چهل گوسفند بدهد وچهل گوسفند ديگر بگيرد، زكات بر او واجب نيست.

(مساله 1932) كسي كه بايد زكات گاو وگوسفند وشتر را بدهد، اگر زكات آنها را از مال ديگرش بدهد، تا وقتي شماره آنها از نصاب كم نشده، همه ساله بايد زكات را بدهد. و اگر از خود آنها بدهد واز نصاب اول كمتر شوند، زكات بر او واجب نيست، مثلا كسي كه چهل گوسفند دارد، اگر از مال ديگرش زكات آنها را بدهد تا وقتي كه گوسفندهاي او از چهل كم نشده، همه ساله بايد يك گوسفند بدهد و اگر از خود آنها بدهد تا وقتي به چهل نرسيده، زكات بر او واجب نيست.

مصرف زكات

(مساله 1933) انسان مي تواند زكات را در هشت مورد مصرف كند:

اول - فقير، وآن كسي است كه مخارج سال خود وعيالاتش را ندارد وكسي كه صنعت يا ملك يا سرمايه اي دارد كه مي تواند مخارج سال خود را از منافع آن بگذراند فقير نيست.

دوم - مسكين، وآن كسي است كه از فقير سخت تر مي گذراند.

سوم - كسي كه ازطرف امام (عليه السلام)يا نايب امام مامور است كه زكات را جمع ونگهداري نمايد وبه حساب آن رسيدگي كند وآن را به امام (عليه السلام)يا نايب امام يا فقرا برساند.

چهارم -كفاري كه اگر زكات به آنان بدهند به دين اسلام مايل مي شوند، يا در جنگ به مسلمانان كمك مي كنند ولي بعيد نيست كه اعطا و دادن اين قسم مخصوص به امام (عليه

ص: 417

السلام)باشد.

پنجم - خريداري بنده براي آزاد كردن.

ششم - بدهكاري كه نمي تواند قرض خود را بدهد.

هفتم - سبيل اللّه يعني هر كار خير وعمل نيكي كه از شارع مقدس نسبت به آن تشويق شده باشد، مثل ساختن مدرسه علوم دينيه وپل ومنزلگاه براي مسافرين و زوار و مسجد و دارالايتام و تعظيم شعائر و طبع كتب ديني و نشر معارف اسلامي وهر كاري كه موجب تقرب به خداوند متعال باشد.

هشتم -ابن السبيل يعني مسافري كه در سفر درمانده شده واحكام اينها در مسائل آينده گفته خواهد شد.

(مساله 1934) جايز است در يكدفعه مقداري زكات به فقير بدهند كه غني شود ولي اگر به مقدار مخارج يك سال گرفت بعد نمي تواند، تا بقدر مخارج سال دارد بگيرد.

(مساله 1935) كسي كه مخارج سالش را داشته، اگر مقداري از آن را مصرف كند وبعد شك كند كه آنچه باقي مانده به اندازه مخارج سال او هست يا نه، نمي تواند زكات بگيرد.

(مساله 1936) صنعتگر يا مالك يا تاجري كه درآمد او از مخارج سالش كمتراست، مي تواند براي كسري مخارجش زكات بگيرد، ولازم نيست ابزار كار، يا ملك يا سرمايه خود را به مصرف مخارج برساند.

(مساله 1937) فقيري كه خرج سال خود وعيالاتش را ندارد، اگر خانه اي دارد كه ملك او است ودر آن نشسته، يا مال سواري دارد، چنانچه بدون اينها نتواند زندگي كند، اگر چه براي حفظ آبرويش باشد، مي تواند زكات بگيرد. و همچنين است اثاث خانه وظرف ولباس تابستاني وزمستاني و چيزهايي كه به آنها احتياج دارد وفقيري كه اينها را ندارد، اگر به

ص: 418

اينها احتياج داشته باشد، مي تواند از زكات خريداري نمايد.

(مساله 1938) فقيري كه ياد گرفتن صنعت براي او مشكل نيست بنابر احتياط واجب بايد ياد بگيرد وبا گرفتن زكات زندگي نكند، ولي مادامي كه از تحصيل مخارج عاجز است، مي تواند زكات بگيرد.

(مساله 1939) به كسي كه قبلا فقير بوده ومي گويد: فقيرم، اگر چه انسان از گفته او اطمينان پيدا نكند، مي شود زكات داد.

(مساله 1940) كسي كه مي گويد فقيرم و قبلا فقير نبوده يا معلوم نيست فقير بوده يا نه، چنانچه از گفته او اطمينان پيدا نشود، احتياط واجب آن است كه به او زكات ندهند.

(مساله 1941) كسي كه بايد زكات بدهد، اگر از فقيري طلبكار باشد، مي تواند طلبي را كه از او دارد، بابت زكات حساب كند.

(مساله 1942) اگر فقير بميرد ومال او به اندازه قرضش نباشد، انسان مي تواند طلبي را كه از او دارد بابت زكات حساب كند، ولي اگر مال او به اندازه قرضش باشد وورثه قرض او را ندهند، يا به جهت ديگر، انسان نتواند طلب خود را بگيرد، بنابراحتياط واجب نبايد طلبي را كه از او دارد، بابت زكات حساب كند.

(مساله 1943) چيزي را كه انسان بابت زكات به فقير مي دهد لازم نيست به او بگويد كه زكات است، بلكه اگر فقير خجالت بكشد، مستحب است به اسم پيشكش بدهد ولي بايد قصد زكات نمايد.

(مساله 1944) اگر به خيال اين كه كسي فقير است به او زكات بدهد وبعد بفهمد فقير نبوده، يا از روي ندانستن مساله به كسي كه مي داند فقير نيست زكات بدهد، چنانچه

ص: 419

چيزي را كه به او داده باقي باشد، بايد از او بگيرد و به مستحق بدهد. و اگر از بين رفته باشد، پس اگر كسي كه آن چيز را گرفته مي دانسته زكات است انسان بايد عوض آن را از او بگيرد و به مستحق بدهد و اگر نمي دانسته زكات است، نمي تواند چيزي از او بگيرد وبايد از مال خودش زكات را به مستحق بدهد.

(مساله 1945) كسي كه بدهكار است ونمي تواند بدهي خود را بدهد، اگر چه مخارج سال خود را داشته باشد، مي تواند براي دادن قرض خود از سهم بدهكاران زكات بگيرد، ولي بايد مالي را كه قرض كرده در معصيت خرج نكرده باشد، يا اگر در معصيت خرج كرده، از آن معصيت توبه كرده باشد بلي از سهم فقرا مي تواند زكات بگيرد اگر چه از آن معصيت توبه نكرده باشد.

(مساله 1946) اگر به كسي كه بدهكار است و نمي تواند بدهي خود را بدهد از سهم بدهكاران زكات بدهد، بعد بفهمد قرض را در معصيت مصرف كرده، چنانچه آن بدهكار فقير باشد مي تواند آنچه را به او داده بابت زكات حساب كند ولي احتياط واجب آن است كه اگر از آن معصيت توبه نكرده، چيزي را كه به او داده بابت زكات حساب نكند.

(مساله 1947) كسي كه بدهكار است ونمي تواند بدهي خود را بدهد، اگر چه فقير نباشد، انسان مي تواند طلبي را كه از او دارد، بابت زكات حساب كند.

(مساله 1948) مسافري كه خرجي او تمام شده، يا مركبش از كار افتاده چنانچه سفر او سفر معصيت نباشد وخود او هم

ص: 420

در معصيت نباشد ونتواند با قرض كردن يا فروختن چيزي خود را به مقصد برساند، اگر چه در وطن خود فقير نباشد، مي تواند زكات بگيرد. ولي اگر بتواند در جاي ديگر با قرض كردن يا فروختن چيزي مخارج سفر خود را فراهم كند، فقط به مقداري كه به آنجا برسد، مي تواند زكات بگيرد.

(مساله 1949) مسافري كه در سفر درمانده شده وزكات گرفته بعد از آن كه به وطنش رسيد، اگر چيزي از زكات زياد آمده باشد، بايد بنابر احتياط لازم آن را به حاكم شرع بدهد، وبگويد: آن چيز زكات است.

شرايط كساني كه مستحق زكاتند

(مساله 1950) كسي كه زكات مي گيرد بايد شيعه دوازده امامي باشد و اگر انسان كسي را شيعه بداند وبه او زكات بدهد، بعد معلوم شود شيعه نبوده، بايد دوباره زكات بدهد.

(مساله 1951) اگر طفل يا ديوانه اي از شيعه فقير باشد، انسان مي تواند به ولي او زكات بدهد، به قصد اين كه آنچه را مي دهد ملك طفل يا ديوانه باشد.

(مساله 1952) اگر به ولي طفل وديوانه دسترسي ندارد، مي تواند خودش يا بوسيله يك نفر امين زكات را به مصرف طفل يا ديوانه برساند و بايد موقعي كه زكات به مصرف آنان مي رسد نيت زكات كند.

(مساله 1953) به فقيري كه گدايي مي كند، مي شود زكات داد. ولي به كسي كه زكات را در معصيت مصرف مي كند، نمي شود زكات داد.

(مساله 1954) به كسي كه معصيت كبيره را آشكارا به جا مي آورد، احتياط واجب آن است كه زكات ندهند.

(مساله 1955) به كسي كه بدهكار است ونمي تواند بدهي خود را

ص: 421

بدهد، اگر چه مخارج او بر انسان واجب باشد، مي شود زكات داد كه بدهي خود را بپردازد.

(مساله 1956) انسان نمي تواند مخارج كساني را كه مثل اولاد، خرجشان بر او واجب است از زكات بدهد، ولي اگر مخارج آنان را ندهد، ديگران مي توانند به آنان زكات بدهند.

(مساله 1957) اگر انسان زكات به پسرش بدهد كه خرج زن ونوكر و كلفت خود نمايد اشكال ندارد.

(مساله 1958) اگر پسر به كتابهاي علمي ديني احتياج داشته باشد، پدر مي تواند براي خريدن آنها به او زكات بدهد.

(مساله 1959) پدر مي تواند به پسرش كه متمكن از مخارج ازدواج نباشد، زكات بدهد كه براي خود زن بگيرد وپسر هم مي تواند براي آن كه پدرش زن بگيرد زكات خود را به او بدهد.

(مساله 1960) به زني كه شوهرش مخارج او را مي دهد، يا خرجي نمي دهد ولي ممكن است او را به دادن خرجي مجبور كنند، نمي شود زكات داد.

(مساله 1961) زني كه صيغه شده اگر فقير باشد، شوهرش وديگران مي توانند به او زكات بدهند. ولي اگر شوهرش در ضمن عقد شرط كند كه مخارج او را بدهد، يا به جهت ديگري دادن مخارجش بر او واجب باشد، در صورتي كه بتواند مخارج آن زن را بدهد، نمي شود به آن زن زكات داد مگر آن كه مخارجش را شوهر ندهد هرچند از روي معصيت باشد.

(مساله 1962) زن مي تواند به شوهر فقير خود زكات بدهد، اگر چه شوهر زكات را صرف مخارج خود آن زن نمايد.

(مساله 1963) سيد نمي تواند از غير سيد زكات بگيرد ولي

ص: 422

اگر خمس و ساير وجوهات كفايت مخارج او را نكند واز گرفتن زكات ناچار باشد، مي تواند از غير سيد زكات بگيرد.

(مساله 1964) به كسي كه معلوم نيست سيد است يا نه، مي شود زكات داد.

نيت زكات

(مساله 1965) انسان بايد زكات را به قصد قربت - يعني: براي انجام فرمان خداوند عالم - بدهد و در نيت معين كند كه آنچه را مي دهد زكات مال است، يا زكات فطره ولي اگر مثلا زكات گندم وجو بر او واجب باشد، لازم نيست معين كند چيزي را كه مي دهد زكات گندم است يا زكات جو.

(مساله 1966) كسي كه زكات چند مال بر او واجب شده، اگر مقداري زكات بدهد ونيت هيچ كدام آنها را نكند چنانچه چيزي را كه داده هم جنس يكي از آنها باشد، زكات همان جنس حساب مي شود و اگر هم جنس هيچ كدام آنها نباشد، به همه آنها قسمت مي شود، پس كسي كه زكات چهل گوسفند و زكات پانزده مثقال طلا بر او واجب است، اگر مثلا يك گوسفند از بابت زكات بدهد ونيت هيچ كدام آنها را نكند، زكات گوسفند حساب مي شود ولي اگر مقداري نقره بدهد به زكاتي كه براي گوسفند وطلا بدهكار است تقسيم مي شود.

(مساله 1967) اگر كسي را در دادن زكات وكيل كند بايد وكيل قصد قربت كند و در وكيل كردن و همچنين وقتي كه زكات را به وكيل مي دهد قصد قربت لازم نيست واگر كسي را فقط در رساندن زكات به فقير وكيل كند بايد خودش در موقع دادن زكات به وكيل قصد قربت نمايد و احتياطا

ص: 423

تا وقتي به فقير مي رسد به قصدش باقي باشد.

(مساله 1968) اگر مالك يا وكيل او بدون قصد قربت زكات را به فقير بدهد و پيش از آن كه آن مال از بين برود، خود مالك نيت زكات كند، زكات حساب مي شود.

مسائل متفرقه زكات

(مساله 1969) موقعي كه گندم وجو را از كاه جدا مي كنند وموقع خشك شدن خرما وانگور، انسان بايد زكات آن را به فقير بدهد، يا از مال خود جدا كند وزكات طلا ونقره وگاو وگوسفند وشتر را بعد از تمام شدن ماه يازدهم بايد به فقير بدهد، يا از مال خود جدا نمايد. و اگر منتظر فقير معيني باشد، يا بخواهد به فقيري بدهد كه از جهتي برتري دارد، بنابر احتياط لازم زكات را جدا كند تا بعد به آن فقير معين برساند.

(مساله 1970) بعد از جدا كردن زكات اگر انتظار مورد معيني را نداشته باشد احتياط لازم آن است كه فورا آن را به مستحق بدهد.

(مساله 1971) كسي كه مي تواند زكات را به مستحق برساند، اگر ندهد و بواسطه كوتاهي او از بين برود، بايد عوض آن را بدهد.

(مساله 1972) كسي كه مي تواند زكات را به مستحق برساند، اگر زكات را ندهد وبدون آن كه در نگهداري آن كوتاهي كند از بين برود، چنانچه دادن زكات را بقدري تاخير انداخته كه نمي گويند: فورا داده است، بايد عوض آن را بدهد. و اگر به اين مقدار تاخير نينداخته مثلا دو سه ساعت تاخير انداخته و در همان دو سه ساعت تلف شده، در صورتي كه مستحق حاضر نبوده، چيزي بر او واجب نيست و

ص: 424

اگر مستحق حاضر بوده، بنابر احتياط واجب، بايد عوض آن را بدهد.

(مساله 1973) اگر زكات را از خود مال كنار بگذارد، مي تواند در بقيه آن، تصرف كند و اگر از مال ديگرش كنار بگذارد، مي تواند در تمام مال تصرف نمايد.

(مساله 1974) انسان نمي تواند زكاتي را كه كنار گذاشته براي خود بردارد وچيز ديگري به جاي آن بگذارد.

(مساله 1975) اگر از زكاتي كه كنار گذاشته منفعتي ببرد مثلا گوسفندي كه براي زكات گذاشته بره بياورد، مال فقير است.

(مساله 1976) اگر موقعي كه زكات را كنار مي گذارد مستحقي حاضر باشد احتياط لازم آن است كه زكات را به او بدهد، مگر كسي را در نظر داشته باشد كه دادن زكات به او از جهتي بهتر باشد.

(مساله 1977) اگر بدون اجازه حاكم شرع با مالي كه براي زكات كنار گذاشته تجارت كند وضرر نمايد، نبايد چيزي از زكات كم كند ولي اگر منفعت كند بنابراحتياط واجب بايد آن را به مستحق بدهد.

(مساله 1978) اگر پيش از آن كه زكات بر او واجب شود، چيزي بابت زكات به فقير بدهد، زكات حساب نمي شود وبعد از آن كه زكات بر او واجب شد، اگر چيزي را كه به فقير داده از بين نرفته باشد وآن فقير هم به فقر خود باقي باشد مي تواند چيزي را كه به او داده بابت زكات حساب كند.

(مساله 1979) فقيري كه مي داند زكات بر انسان واجب نشده، اگر چيزي بابت زكات بگيرد وپيش او تلف شود ضامن است. پس موقعي كه زكات بر انسان واجب مي شود اگر آن فقير به

ص: 425

فقر خود باقي باشد، مي تواند عوض چيزي را كه به او داده بابت زكات حساب كند.

(مساله 1980) فقيري كه نمي داند زكات بر انسان واجب نشده، اگر چيزي بابت زكات بگيرد وپيش او تلف شود ضامن نيست وانسان نمي تواند عوض آن را بابت زكات حساب كند.

(مساله 1981) مستحب است زكات گاو وگوسفند وشتر را به فقيرهاي آبرومند بدهد و در دادن زكات، خويشان خود را بر ديگران، واهل علم و كمال را بر غير آنان وكساني را كه اهل سوال نيستند بر اهل سوال مقدم بدارد. ولي اگر دادن زكات به فقيري از جهت ديگري بهتر باشد، مستحب است زكات را به او بدهد.

(مساله 1982) بهتر است زكات را آشكارا و صدقه مستحبي را مخفي بدهند.

(مساله 1983) اگر در شهر كسي كه مي خواهد زكات بدهد مستحقي نباشد ونتواند زكات را به مصرف ديگري هم كه براي آن معين شده برساند، چنانچه اميد نداشته باشد كه بعدا مستحق پيدا كند بايد زكات را به شهر ديگر ببرد، و به مصرف زكات برساند ومي تواند مخارج بردن به آن شهر را از زكات بردارد و اگر زكات تلف شود ضامن نيست.

(مساله 1984) اگر در شهر خودش مستحق پيدا شود، مي تواند زكات را بشهر ديگر ببرد ولي مخارج بردن به آن شهر را بايد از خودش بدهد و اگر زكات تلف شود ضامن است، مگر آن كه با اجازه حاكم شرع برده باشد.

(مساله 1985) اجرت وزن كردن و پيمانه نمودن گندم و جو و كشمش و خرمايي راكه براي زكات مي دهد با خود او است.

(مساله 1986)

ص: 426

كسي كه 2 مثقال و15نخود نقره يا بيشتر از بابت زكات بدهكار است، بنابر احتياط مستحب كمتر از 2 مثقال و15 نخود نقره به يك فقير ندهد. و نيز اگر غير نقره چيز ديگري مثل گندم وجو بدهكار باشد و قيمت آن به 2 مثقال و15نخود نقره برسد، بنابر احتياط مستحب به يك فقير كمتر از آن ندهد.

(مساله 1987) مكروه است انسان از مستحق درخواست كند كه زكاتي را كه از او گرفته، به او بفروشد ولي اگر مستحق بخواهد چيزي را كه گرفته بفروشد بعد از آن كه به قيمت رساند، كسي كه زكات را به او داده در خريدن آن بر ديگران مقدم است.

(مساله 1988) اگر شك كند زكاتي را كه بر او واجب بوده داده يا نه، بايد زكات را بدهد، هر چند شك او براي زكات سالهاي پيش باشد.

(مساله 1989) فقير بنابر احتياط لازم نمي تواند زكات را به كمتر از مقدار آن صلح كند، يا چيزي را گرانتر از قيمت آن بابت زكات قبول نمايد يا زكات را از مالك بگيرد وبه او ببخشد ولي كسي كه زكات زيادي بدهكار است و فقير شده و نمي تواند زكات را بدهد، چنانچه بخواهد توبه كند، فقير مي تواند زكات را از او بگيرد وبه او ببخشد.

(مساله 1990) انسان مي تواند از زكات، قرآن يا كتاب ديني يا كتاب دعا بخرد ووقف نمايد، اگرچه بر اولاد خود وبر كساني وقف كند كه خرج آنان بر او واجب است و نيز مي تواند توليت وقف را براي خود يا اولاد خود قرار دهد.

(مساله 1991) بنابر احتياط لازم انسان

ص: 427

نمي تواند از زكات ملك بخرد و بر اولاد خود يا بر كساني كه مخارج آنان بر او واجب است وقف نمايد كه عايدي آن را به مصرف مخارج خود برسانند.

(مساله 1992) فقير مي تواند براي رفتن به حج وزيارت ومانند اينها زكات بگيرد ولي اگر به مقدار خرج سالش زكات گرفته باشد، براي زيارت و مانند آن نمي تواند از سهم فقرا زكات بگيرد ولي از سهم سبيل اللّه مانعي ندارد.

(مساله 1993) اگر مالك فقيري را وكيل كند كه زكات مال او را بدهد، چنانچه آن فقير احتمال دهد كه قصد مالك اين بوده كه خود آن فقير از زكات برندارد نمي تواند چيزي از آن براي خودش بردارد، و اگر يقين داشته باشد كه قصد مالك اين نبوده، براي خودش هم مي تواند بردارد. (مساله 1994) اگر فقير شتر وگاو وگوسفند وطلا ونقره را بابت زكات بگيرد چنانچه شرطهايي كه براي واجب شدن زكات گفته شد در آنها جمع شود، بايد زكات آنها را بدهد.

(مساله 1995) اگر دو نفر در مالي كه زكات آن واجب شده با هم شريك باشند ويكي از آنان زكات قسمت خود را بدهد وبعد مال را تقسيم كنند، چنانچه بداند شريكش زكات سهم خود را نداده، تصرف او در سهم خودش هم اشكال دارد.

(مساله 1996) كسي كه خمس يا زكات بدهكار است وكفاره ونذر و مانند اينها هم بر او واجب است وقرض هم دارد، چنانچه نتواند همه آنها را بدهد، اگر مالي كه خمس يا زكات آن واجب شده، از بين نرفته باشد، بايد خمس و زكات را بدهد. واگر از بين رفته

ص: 428

باشد احتياط لازم آن است كه اگر نذر دارد نذر را مقدم بدارد و اگر نذر ندارد مي تواند خمس يا زكات را بدهد، يا كفاره وقرض ومانند اينها را ادا نمايد و احوط توزيع بر اين موارد است.

(مساله 1997) كسي كه خمس يا زكات بدهكار است ونذر ومانند اينها هم بر او واجب است وقرض هم دارد، اگر بميرد ومال او براي همه آنها كافي نباشد چنانچه مالي كه خمس وزكات آن واجب شده، از بين نرفته باشد، بايد خمس يا زكات را بدهند و بقيه مال او را به چيزهاي ديگري كه بر او واجب است قسمت كنند و اگر مالي كه خمس وزكات آن واجب شده، از بين رفته باشد مال او به خمس و زكات وقرض ونذر ومانند اينها قسمت نمايند مثلا اگر چهل تومان خمس بر او واجب است وبيست تومان به كسي بدهكار است و همه مال او سي تومان است، بايد بيست تومان بابت خمس وده تومان به دين او بدهند.

(مساله 1998) كسي كه مشغول تحصيل علم است و اگر تحصيل نكند مي تواند براي معاش خود كسب كند، چنانچه تحصيل آن علم، واجب يا مستحب باشد، مي شود به او زكات داد. ولي احتياط براي اهل علم نگرفتن زكات است مگر درصورتي كه از تحصيل مخارج عاجز باشند ولكن جايز است اشتغال به تحصيل علم هر چند باعث عجز از تحصيل نفقه بشود.

زكات فطره

(مساله 1999) كسي كه موقع مغرب شب عيد فطر بالغ وعاقل وهشيار است وفقير وبنده كس ديگري نيست، بايد براي خودش وكساني كه نان خور او هستند، هر نفري يك صاع كه

ص: 429

تقريبا سه كيلو است گندم يا جو يا خرما يا كشمش يا برنج يا ذرت ومانند اينها را به مستحق بدهد و اگر پول يكي از اينها را هم بدهد كافي است، وبنابر احتياط، بر كسي كه موقع مغرب ماه شوال باشد نيز واجب است.

(مساله 2000) كسي كه مخارج سال خود وعيالاتش را ندارد و كسبي هم ندارد كه بتواند مخارج سال خود وعيالاتش را بگذراند فقير است و دادن زكات فطره بر او واجب نيست.

(مساله 2001) انسان بايد فطره كساني را كه موقع مغرب شب عيد فطر، نان خور او حساب مي شوند بدهد، كوچك باشند يا بزرگ، مسلمان باشند يا كافر، دادن خرج آنان بر او واجب باشد يا نه، در شهر خود او باشند يا در شهر ديگر.

(مساله 2002) اگر كسي را كه نان خور او است و در شهر ديگر است وكيل كند كه از مال او فطره خود را بدهد، چنانچه اطمينان داشته باشد كه فطره را مي دهد، لازم نيست خودش فطره او را بدهد.

(مساله 2003) فطره مهماني كه پيش از مغرب شب عيد فطر با رضايت صاحبخانه وارد شده در صورتي كه بگويند، امشب نان او را داده، بر او واجب است هر چند نان خور او حساب نشود.

(مساله 2004) فطره مهماني كه پيش از مغرب شب عيد فطر بدون رضايت صاحبخانه وارد مي شود ومدتي نزد او مي ماند، بنابر احتياط، واجب است وهمچنين است فطره كسي كه انسان را مجبور كرده اند كه خرجي او را بدهد.

(مساله 2005) فطره مهماني كه بعد از مغرب شب عيد فطر وارد مي شود،

ص: 430

بر صاحب خانه واجب نيست، اگر چه پيش از مغرب او را دعوت كرده باشد و در خانه او هم افطار كند.

(مساله 2006) اگر كسي موقع مغرب شب عيد فطر ديوانه باشد، زكات فطره بر او واجب نيست.

(مساله 2007) اگر پيش از مغرب يا مقارن آن بچه بالغ شود، يا ديوانه عاقل گردد، يا فقير غني شود، در صورتي كه شرايط واجب شدن فطره را دارا باشد، بايد زكات فطره را بدهد.

(مساله 2008) كسي كه موقع مغرب شب عيد فطر، زكات فطره بر او واجب نيست، اگر تا پيش از ظهر روز عيد شرطهاي واجب شدن فطره در او پيدا شود، مستحب است زكات فطره را بدهد.

(مساله 2009) كافري كه بعد از مغرب شب عيد فطر مسلمان شده فطره بر او واجب نيست، ولي مسلماني كه شيعه نبوده، اگر بعد از ديدن ماه شيعه شود، بايد زكات فطره را بدهد.

(مساله 2010) كسي كه فقط به اندازه يك صاع كه تقريبا سه كيلو است گندم ومانند آن دارد، مستحب است زكات فطره را بدهد و چنانچه عيالاتي داشته باشد وبخواهد فطره آنان را هم بدهد مي تواند به قصد فطره، آن يك صاع را به يكي از عيالاتش بدهد و او هم به همين قصد به ديگري بدهد و همچنين تا به نفر آخر برسد وبهتر است نفر آخر چيزي را كه مي گيرد به كسي بدهد كه از خودشان نباشد، و اگر يكي از آنها صغير باشد، ولي او به جاي او مي گيرد واحتياط آن است كه چيزي را كه براي صغير گرفته به كسي ندهد.

(مساله 2011) اگر

ص: 431

بعد از مغرب شب عيد فطر بچه دار شود، يا كسي نان خور او حساب شود، واجب نيست فطره او را بدهد، اگرچه مستحب است فطره كساني راكه بعد از مغرب تا پيش از ظهر روز عيد نان خور او حساب مي شوند بدهد.

(مساله 2012) اگر انسان نان خور كسي باشد وپيش از مغرب يا مقارن آن نان خور كس ديگر شود، فطره او بر كسي كه نان خور او شده واجب است. مثلا اگر دختر پيش از مغرب به خانه شوهر رود، شوهرش بايد فطره او را بدهد.

(مساله 2013) كسي كه ديگري بايد فطره او را بدهد، واجب نيست فطره خود را بدهد.

(مساله 2014) اگر فطره انسان بر كسي واجب باشد و او فطره را ندهد، بر خود انسان واجب نمي شود مگر آن كه شخص غني نان خور فقير باشد كه در اينصورت احتياط لازم آن است كه غني فطره خود را بدهد.

(مساله 2015) اگر كسي كه فطره او بر ديگري واجب است خودش فطره را بدهد، از كسي كه فطره بر او واجب شده ساقط نمي شود.

(مساله 2016) زني كه شوهرش مخارج او را نمي دهد، چنانچه نان خور كس ديگر باشد، فطره اش بر آنكس واجب است. و اگر نان خور كس ديگر نيست، در صورتي كه فقير نباشد، بايد فطره خود را بدهد.

(مساله 2017) كسي كه سيد نيست، نمي تواند به سيد فطره بدهد حتي اگر سيدي نان خور او باشد، نمي تواند فطره او را به سيد ديگر بدهد.

(مساله 2018) فطره طفلي كه از مادر يا دايه شير مي خورد، بر كسي

ص: 432

است كه مخارج مادر يا دايه را مي دهد. ولي اگر مادر يا دايه مخارج خود را از مال طفل برمي دارد، فطره طفل بر كسي واجب نيست.

(مساله 2019) انسان اگرچه مخارج عيالاتش را از مال حرام بدهد، بايد فطره آنان را از مال حلال بدهد.

(مساله 2020) اگر انسان كسي را اجير نمايد وشرط كند كه مخارج او را بدهد بايد فطره او را هم بدهد، ولي چنانچه شرط كند كه مقداري از مخارج او را بدهد ومثلا پولي براي مخارجش بدهد، واجب نيست فطره او را بدهد.

(مساله 2021) اگر كسي بعد از مغرب شب عيد فطر بميرد، بايد فطره او وعيالاتش را از مال او بدهند ولي اگر پيش از مغرب بميرد، واجب نيست فطره او وعيالاتش را از مال او بدهند.

مصرف زكات فطره

(مساله 2022) احتياط واجب آن است كه زكات فطره را به فقراي شيعه اثنا عشري بدهد اگرچه در شهر ديگر باشند و چون نقل اين زكات به شهر ديگر خلاف احتياط است اگر در شهر خودش فقير شيعه نباشد مال خود را به شهر ديگر ببرد ودر آنجا به قصد زكات به شيعه بدهد.

(مساله 2023) اگر طفل شيعه اي فقير باشد، انسان مي تواند فطره را با اذن ولي شرعي او به مصرف او برساند، يا بواسطه دادن به ولي طفل، ملك طفل نمايد.

(مساله 2024) فقيري كه فطره به او مي دهند، لازم نيست عادل باشد ولي احتياط واجب آن است كه به شراب خوار و كسي كه آشكارا معصيت مي كند فطره ندهند.

(مساله 2025) به كسي كه فطره رادر معصيت مصرف مي كند نبايد فطره

ص: 433

بدهند.

(مساله 2026) احتياط واجب آن است كه به يك فقير كمتر از يك صاع كه تقريبا سه كيلو است فطره ندهند. ولي اگر بيشتر بدهند اشكال ندارد.

(مساله 2027) اگر از جنسي كه قيمتش دو برابر قيمت معمولي آن است مثلا از گندمي كه قيمت آن دو برابر قيمت گندم معمولي است، نصف صاع كه معناي آن در مساله پيش گفته شد بدهد كافي نيست و اگر آن را به قصد قيمت فطره هم بدهد اشكال دارد.

(مساله 2028) انسان نمي تواند نصف صاع را از يك جنس مثلا گندم و نصف ديگر آن را از جنس ديگر مثلا جو بدهد، و اگر آن را به قصد قيمت فطره هم بدهد اشكال دارد.

(مساله 2029) مستحب است در دادن زكات فطره، خويشان فقير خود را بر ديگران مقدم بدارد وبعد همسايگان فقير را، بعد اهل علم فقير را ولي اگر ديگران از جهتي برتري داشته باشند، مستحب است آنها را مقدم بدارد.

(مساله 2030) اگر انسان بخيال اين كه كسي فقير است به او فطره بدهد و بعد بفهمد فقير نبوده، چنانچه مالي را كه به او داده از بين نرفته باشد، بايد پس بگيرد وبه مستحق بدهد. و اگر نتواند پس بگيرد، بايد از مال خودش فطره را بدهد، و اگر از بين رفته باشد، در صورتي كه گيرنده فطره مي دانسته آنچه را گرفته فطره است، بايد عوض آن را بدهد، و اگر نمي دانسته، دادن عوض بر او واجب نيست وانسان بايد دوباره فطره را بدهد.

(مساله 2031) اگر كسي بگويد فقيرم، نمي شود به او فطره داد، مگر آن كه

ص: 434

از گفته او اطمينان پيدا شود، يا انسان بداند كه قبلا فقير بوده است.

مسائل متفرقه زكات فطره

(مساله 2032) انسان بايد زكات فطره را به قصد قربت - يعني: براي انجام فرمان خداوند عالم - بدهد وموقعي كه آن را مي دهد، نيت دادن فطره نمايد.

(مساله 2033) اگر پيش از ماه رمضان فطره را بدهد صحيح نيست لكن جواز دادن آن در ماه رمضان بعيد نيست، و اگر پيش از رمضان يا در ماه رمضان به فقير قرض بدهد وبعد از آن كه فطره بر او واجب شد، طلب خود را بابت فطره حساب كند مانعي ندارد.

(مساله 2034) گندم يا چيز ديگري را كه براي فطره مي دهد، بايد به جنس ديگر يا خاك مخلوط نباشد، وچنانچه مخلوط باشد، اگر خالص آن به يك صاع كه تقريبا سه كيلو است برسد، يا آنچه مخلوط شده بقدري كم باشد كه قابل اعتنا نباشد اشكال ندارد.

(مساله 2035) اگر فطره را از چيز معيوب بدهد كافي نيست.

(مساله 2036) كسي كه فطره چند نفر را مي دهد، لازم نيست همه را از يك جنس بدهد و اگر مثلا فطره بعضي را گندم و فطره بعض ديگر را جو بدهد كافيست.

(مساله 2037) كسي كه نماز عيد مي خواند، بنابر احتياط واجب، بايد فطره را پيش از نماز عيد بدهد و يا جدا نمايد، ولي اگر نماز عيد نمي خواند، مي تواند دادن فطره را تا ظهر تاخير بيندازد.

(مساله 2038) اگر به نيت فطره مقداري از مال خود را كنار بگذارد وتا ظهر روز عيد به مستحق ندهد، احتياط واجب آن است كه هر وقت آن را مي

ص: 435

دهد نيت فطره نمايد.

(مساله 2039) اگر موقعي كه دادن زكات فطره واجب است، فطره را ندهد وكنار هم نگذارد، بعدا بايد بدون اين كه نيت ادا وقضا كند فطره را بدهد.

(مساله 2040) اگر فطره را كنار بگذارد، نمي تواند آن را براي خودش بردارد ومال ديگري را براي فطره بگذارد.

(مساله 2041) اگر انسان مالي داشته باشد كه قيمتش از فطره بيشتر است، چنانچه فطره را ندهد ونيت كند كه مقداري از آن مال براي فطره باشد اشكال دارد.

(مساله 2042) اگر مالي را كه براي فطره كنار گذاشته از بين برود، چنانچه دسترسي به فقير داشته ودادن فطره را تاخير انداخته، بايد عوض آن را بدهد، و اگر دسترسي به فقير نداشته ضامن نيست.

(مساله 2043) اگر در محل خودش مستحق پيدا شود، احتياط واجب آن است كه فطره را به جاي ديگر نبرد واگر به جاي ديگر ببرد وتلف شود، بايد عوض آن را بدهد.

حج

احكام حج

(مساله 2044) حج: زيارت كردن خانه خدا وانجام اعمالي است كه دستور داده اند در آنجا به جا آورده شود و در تمام عمر بر كسي كه اين شرايط را دارا باشد، يك مرتبه واجب مي شود:

1 - كمال، به اين كه بالغ و عاقل باشد.

2 - آن كه آزاد باشد.

3 - بواسطه رفتن به حج مجبور نشود كه كار حرامي را كه ترك آن از حج مهمتر است، انجام دهد، يا عمل واجبي را كه از حج مهمتر است ترك نمايد،

4 -آن كه مستطيع باشد ومستطيع بودن به چند چيز است:

اول - آن كه توشه راه ومركب سواري يا مالي

ص: 436

كه بتواند با آن مال، آنها را تهيه كند داشته باشد.

دوم - آن كه سلامت مزاج وتوانايي آن را داشته باشد كه بتواند مكه رود و حج را به جا آورد.

سوم - آن كه در راه مانعي از رفتن نباشد و اگر راه بسته باشد، يا انسان بترسد كه در راه جان يا عرض او از بين برود، يا مال او را ببرند، حج بر او واجب نيست. ولي اگر از راه ديگري بتواند برود، اگر چه دورتر باشد، بايد از آن راه برود.

چهارم - آن كه بقدر بجا آوردن اعمال حج وقت داشته باشد.

پنجم - آن كه مخارج كساني را كه خرجي آنان بر او واجب است مثل زن و بچه ومخارج كساني را كه مردم خرجي دادن به آنها را لازم مي دانند داشته باشد.

ششم - آن كه بعد از برگشتن كسب، يا زراعت، يا عايدي ملك، يا راه ديگري براي معاش خود داشته باشد كه مجبور نشود به زحمت زندگي كند.

(مساله 2045) كسي كه بدون خانه ملكي رفع احتياجش نمي شود، وقتي حج بر او واجب است كه پول خانه را هم داشته باشد.

(مساله 2046) زني كه مي تواند مكه برود، اگر بعد از برگشتن از خودش مال نداشته باشد وشوهرش هم مثلا فقير باشد وخرجي او را ندهد، وناچار شود كه به سختي زندگي كند، حج بر او واجب نيست.

(مساله 2047) اگر كسي توشه راه ومركب سواري نداشته باشد و ديگري به او بگويد حج برو من خرج تو وعيالات تو را در موقعي كه در سفر حج هستي مي دهم در صورتي

ص: 437

كه اطمينان داشته باشد كه خرج او و عيالاتش را مي دهد حج بر او واجب مي شود. اگرچه قرض داشته باشد و در موقع برگشتن هم مالي كه بتواند با آن زندگي كند نداشته باشد.

(مساله 2048) اگر خرجي رفتن وبرگشتن وخرجي عيالات كسي را در مدتي كه مكه مي رود وبر مي گردد، به او به بخشند وبا او شرط كنند كه حج كند بايد قبول نمايد وحج بر او واجب مي شود، اگرچه قرض داشته باشد و در موقع برگشتن هم مالي كه بتواند با آن زندگي كند نداشته باشد.

(مساله 2049) اگر مخارج رفتن و برگشتن و مخارج عيالات كسي را در مدتي كه مكه مي رود و برمي گردد به او بدهند و بگويند حج برو ولي ملك او نكنند، درصورتي كه اطمينان داشته باشد كه از او پس نمي گيرند، حج بر او واجب مي شود.

(مساله 2050) اگر مقداري مال كه براي حج كافي است به كسي بدهند و با او شرط كنند كه در راه مكه خدمت كسي كه مال را داده بنمايد، قبول كردن آن مال بر او واجب نمي شود.

(مساله 2051) اگر مقداري مال به كسي بدهند و حج بر او واجب شود، چنانچه حج نمايد، هر چند بعدا مالي از خود پيدا كند، و مستطيع شود، ديگر حج بر او واجب نيست.

(مساله 2052) اگر براي تجارت مثلا تا جده برود و مالي بدست آورد كه اگر بخواهد از آنجا به مكه رود مستطيع باشد، بايد حج كند و در صورتي كه حج نمايد، اگر چه بعدا مالي پيدا كند كه بتواند از

ص: 438

وطن خود به مكه رود، ديگر حج بر او واجب نيست.

(مساله 2053) اگر انسان اجير شود كه از طرف كس ديگر حج كند، چنانچه خودش نتواند برود وبخواهد ديگري را از طرف خودش بفرستد، بايد از كسي كه اورا اجير كرده اجازه بگيرد.

(مساله 2054) اگر كسي مستطيع شود ومكه نرود وفقير شود، بايد اگرچه به زحمت باشد بعدا حج كند و اگر به هيچ قسم نتواند حج برود، چنانچه كسي او را براي حج اجير كند، بايد به مكه رود وحج كسي را كه براي او اجير شده به جا آورد وتا سال بعد در مكه بماند وبراي خود حج نمايد. ولي اگر ممكن باشد كه اجير شود و اجرت را نقد بگيرد وكسي كه او را اجير كرده راضي شود كه حج او در سال بعد بجاآورده شود، بايد سال اول براي خود وسال بعد براي كسي كه اجير شده حج نمايد.

(مساله 2055) اگر در سال اولي كه مستطيع شده به مكه رود و در وقت معيني كه دستور داده اند به عرفات و مشعر الحرام نرسد، چنانچه در سالهاي بعد مستطيع نباشد، حج بر او واجب نيست. ولي اگر از سالهاي پيش مستطيع بوده و نرفته، اگرچه بزحمت باشد بايد حج كند.

(مساله 2056) اگر در سال اولي كه مستطيع شده حج نكند وبعد بواسطه پيري يا مرض يا ناتواني نتواند حج نمايد ونا اميد باشد از اين كه بعدا خودش حج كند بايد ديگري را از طرف خود بفرستد، بلكه اگر در سال اولي كه بقدر رفتن حج مال پيدا كرده بواسطه پيري يا مرض يا ناتواني نتواند حج

ص: 439

كند، احتياط واجب آن است كه كسي را از طرف خود بفرستد كه حج نمايد، و بهتر بلكه احوط اين است كه در اين صورتها كسي را به نيابت بفرستد كه اولين مرتبه حج او باشد.

(مساله 2057) كسي كه از طرف ديگري براي حج اجير شده، بايد طواف نسا را ازطرف او به جا آورد و اگر به جا نياورد، زن بر آن اجير حرام مي شود.

(مساله 2058) اگر طواف نسا را درست به جا نياورد يا فراموش كند چنانچه بعد از چند روز يادش بيايد واز بين راه برگردد وبجا آورد صحيح است.

خريد و فروش

احكام خريد و فروش

چيزهايي كه در خريد و فروش مستحب است

(مساله 2059) پنج چيز در خريد وفروش مستحب است:

اول - ياد گرفتن احكام آن، بلكه اگر بداند در ميان معاملاتي كه مي كند هم معامله حرام وباطل وهم حلال وصحيح است ونتواند تشخيص دهد واجب است يادگرفتن احكام آنها يا ترك آن معاملات. حضرت صادق (عليه السلام) فرمودند: كسي كه مي خواهد خريد و فروش كند، بايد احكام آن را ياد بگيرد و اگر پيش از ياد گرفتن احكام آن، خريد وفروش كند، بواسطه معامله هاي باطل وشبهه ناك به هلاكت مي افتد.

دوم - آن كه در قيمت جنس بين مشتريها فرق نگذارد مگر به لحاظ علم و تقوي.

سوم - آن كه در قيمت جنس سخت گيري نكند.

چهارم - آن كه چيزي را كه مي فروشد زيادتر بدهد و آنچه را كه مي خرد كمتر بگيرد.

پنجم - آن كه كسي كه با او معامله كرده، اگر پشيمان شود واز او تقاضا كند كه معامله را به

ص: 440

هم بزند، براي به هم زدن معامله حاضر شود.

(مساله 2060) اگر بواسطه ندانستن مساله نداند معامله اي كه كرده صحيح است يا باطل، نمي تواند در مالي كه گرفته تصرف نمايد.

(مساله 2061) كسي كه مال ندارد ومخارجي بر او واجب است مثل خرج زن وبچه، بايد كسب كند وبراي كارهاي مستحب مانند وسعت دادن به عيالات ودستگيري از فقرا كسب كردن مستحب است.

معاملات مكروه

(مساله 2062) عمده معاملات مكروه از اين قرار است:

اول - ملك فروشي.

دوم - قصابي.

سوم - كفن فروشي.

چهارم - معامله با مردمان پست.

پنجم - معامله بين طلوع صبح و اول آفتاب.

ششم - آن كه كار خود را خريد و فروش گندم وجو ومانند اينها قرار دهد.

هفتم - آن كه براي خريدن جنسي كه ديگري مي خواهد بخرد، داخل معامله او شود.

معاملات حرام

(مساله 2063) معاملات حرام وباطل بر شش قسم است:

اول - خريد و فروش عين نجس مثل مشروبات مسكر و خوك و مردار و بول وغايط، ولي در غير مشروبات مسكر و خوك و مردار، اگر قابل استفاده حلال از آنها باشد خريد و فروش آن جايز است، اگرچه احتياط در ترك آن است.

دوم - خريد وفروش مال غصبي، كه اگر مالكش امضا نكند باطل است وتصرف در آن حرام مي باشد.

سوم - خريد و فروش چيزي كه مال نيست مثل حيوانات درنده.

چهارم -معامله چيزي كه منافع معمولي آن فقط كار حرام باشد، مانند آلات قمار مثل نرد وشطرنج يا آلات لهو.

پنجم - معامله اي كه در آن ربا باشد.

ششم - فروش جنسي كه با چيز ديگر مخلوط

ص: 441

است، در صورتي كه آن چيز معلوم نباشد فروشنده هم به خريدار نگويد، مثل فروختن روغني كه آن را با پيه مخلوط كرده است واين عمل را غش مي گويند و مشتري هر وقت فهميد مي تواند معامله را فسخ كند و در بعض صور آن اصل معامله باطل است مثل اين كه چيزي را بر خلاف جنسش ارائه دهد، مثلا مس را به طلا روكش كند و به اسم طلا بفروشد. پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و اله) فرمود: از ما نيست كسي كه در معامله با مسلمانان غش كند يا به آنان ضرر بزند يا تقلب وحيله نمايد وهركس با برادر مسلمان خود غش كند، خداوند بركت روزي او را مي برد و راه معاش او را مي بندد و او را به خودش واگذار مي كند.

(مساله 2064) فروختن چيز پاكي كه نجس شده وآب كشيدن آن ممكن است اشكال ندارد، ولي اگر مشتري آن چيز را براي كاري بخواهد كه شرط آن پاك بودن است مثلا از قسم خوراكي باشد كه مي خواهد آن را بخورد و قابل تطهير است بايد فروشنده، نجس بودن آن را بگويد و اگر قابل تطهير نيست مثل سكنجبين نجس كه مورد استفاده ديگر نيست، خريد و فروش آن جايز نيست. ولي اگر از قسم خوراكي نباشد و مثل لباس باشد، اگرچه مشتري در آن نماز بخواند چون در نماز طهارت ظاهر بدن و لباس كافي است، لازم نيست نجس بودن آن را بگويد.

(مساله 2065)اگر چيز پاكي مانند روغن و نفت كه آب كشيدن آن ممكن نيست نجس شود، چنانچه آن را براي كاري بخواهند

ص: 442

كه شرطش پاك بودن است مثلا روغن نجس را براي خوردن بخواهند، بايد به خريدار بگويد و اگر غير از خوردن استفاده ديگر نيست فروش آن حرام است. و اگر براي كاري بخواهند كه شرط آن پاك بودن نيست، مثلا بخواهند نفت نجس را بسوزانند، فروش آن اشكال ندارد.

(مساله 2066) خريد وفروش دواهايي كه متنجس است واز اعيان نجسه مثل شراب ومردار نيست براي فايده اي كه حرام نباشد جايز است. و اگر از مثل مردار وشراب باشد، در صورتي كه در دوا مستهلك نباشد، خريد و فروش آن حرام است، ولي اگر پول را در مقابل ظرف آن يا در مقابل زحمت دوا فروش بدهند اشكال ندارد.

(مساله 2067) خريد و فروش روغن و دواهاي روان و عطرهايي كه از ممالك غيراسلامي مي آورند، اگر نجس بودن آنها معلوم نباشد اشكال ندارد. ولي روغني را كه از حيوان بعد از جان دادن آن مي گيرند، چنانچه در شهر كفار از دست كافر بگيرند واز حيواني باشد كه اگر رگ آن را ببرند خون از آن جستن مي كند، نجس است ومعامله آن باطل مي باشد.

(مساله 2068) اگر روباه را به غير دستوري كه در شرع معين شده كشته باشند، يا خودش مرده باشد، خريد و فروش پوست آن حرام و معامله آن باطل است.

(مساله 2069) خريد وفروش گوشت وپيه وچرمي كه از ممالك غير اسلامي مي آورند باطل است، و اگر از دست كافر در بازار اسلامي گرفته شود بنابر احتياط لازم معامله آن باطل است، ولي اگر انسان بداند كه آنها از حيواني است كه به دستور شرع كشته شده

ص: 443

خريد وفروش آنها اشكال ندارد.

(مساله 2070) خريد و فروش گوشت و پيه و چرمي كه از دست مسلمان در بازار اسلام گرفته شود اشكال ندارد. ولي اگر انسان بداند كه آن مسلمان آن را از دست كافر گرفته وتحقيق نكرده كه از حيواني است كه به دستور شرع كشته شده يا نه، معامله آن باطل است. و اگر از دست مسلمان در بازار كفار گرفته شود بنابر احتياط لازم معامله آن باطل است. مگر آن كه مسلمان با آن معامله پاك بودن كند واحتمال داده شود كه پاك بودن آن را بدست آورده.

(مساله 2071) خريد وفروش مسكرات حرام ومعامله آنها باطل است.

(مساله 2072) فروختن مال غصبي اگر مالك آن، معامله را رد كرد باطل است وفروشنده بايد پولي را كه از خريدار گرفته به او برگرداند.

(مساله 2073) اگر خريدار قصدش اين باشد كه پول جنس را ندهد بنحوي كه قصد معامله نداشته باشد معامله اشكال دارد و اگر جدا قصد معامله داشته باشد اشكال ندارد.

(مساله 2074) اگر خريدار معامله را به ذمه انجام دهد و بخواهد پول جنس را بعدااز حرام بدهد، معامله صحيح است، ولي بايد مقداري را كه بدهكار است از مال حلال بدهد و اگر از حرام بدهد دينش ادا نمي شود.

(مساله 2075) خريد و فروش و ساختن آلات قمار و آلات لهو ولعب مثل تار وساز و سنتور و غير اينها، حتي سازهاي كوچك حرام است، بلكه شكستن آنها وتغيير هيئت آنها واجب است.

(مساله 2076) اگر چيزي را كه مي شود استفاده حلال از آن ببرند به قصد اين بفروشد كه آن را در

ص: 444

حرام مصرف كنند مثلا انگور را به اين قصد بفروشد كه از آن شراب درست كنند، معامله آن حرام و باطل است.

(مساله 2077) ساختن مجسمه حرام است و احتياط واجب ترك خريد و فروش آن است.

(مساله 2078) خريدن چيزي كه از قمار يا دزدي، يا از معامله باطل تهيه شده باطل و تصرف در آن معصيت و حرام است، و اگر كسي آن را بخرد، بايد به صاحب اصليش برگرداند.

(مساله 2079) اگر روغني را كه با پيه مخلوط است بفروشد، چنانچه آن را معين كند مثلا بگويد: اين يك من روغن را مي فروشم، معامله به مقدار پيهي كه در آن است باطل مي شود و پولي كه فروشنده براي پيه آن گرفته مال مشتري وپيه مال فروشنده است. و مشتري مي تواند معامله روغن خالصي را هم كه در آن است به هم بزند ولي اگر آن را معين نكند بلكه يك من روغن بفروشد، بعد روغني كه پيه دارد بدهد مشتري مي تواند آن روغن را پس بدهد وروغن خالص مطالبه نمايد.

(مساله 2080) اگر مقداري از جنسي را كه با وزن يا پيمانه مي فروشند، به زيادتر از همان جنس بفروشد، مثلا يك من گندم را به يك من ونيم گندم بفروشد، ربا و حرام است، بلكه اگر يك نوع از آن جنس، سالم و ديگري معيوب، يا جنس يكي خوب وجنس ديگري بد باشد، يا با يكديگر تفاوت قيمت داشته باشند، چنانچه بيشتر از مقداري كه مي دهد بگيرد، باز هم ربا وحرام است، پس اگر مس درست را بدهد وبيشتر از آن مس شكسته بگيرد، يا برنج

ص: 445

صدري را بدهد وبيشتر از آن برنج گرده بگيرد يا طلاي ساخته را بدهد وبيشتر از آن طلاي نساخته بگيرد، ربا و حرام مي باشد.

(مساله 2081) اگر چيزي را كه اضافه مي گيرد غير از جنسي باشد كه مي فروشد، مثلا يك من گندم به يك من گندم و يك قران پول بفروشد باز هم ربا و حرام است. بلكه اگر چيزي زيادتر نگيرد ولي شرط كند كه خريدار عملي براي او انجام دهد، بازهم ربا وحرام مي باشد.

(مساله 2082) اگر كسي كه مقدار كمتر را مي دهد چيزي علاوه كند، مثلا يك من گندم ويك دستمال را به يك من ونيم گندم بفروشد، اشكال ندارد و همچنين است اگر از هر دو طرف چيزي زياد كنند مثلا يك من گندم ويك دستمال را به يك من ونيم گندم ويك دستمال بفروشد.

(مساله 2083) اگر چيزي را كه در مثل پارچه با متر وذرع مي فروشند، يا چيزي راكه مثل گردو و تخم مرغ با شماره معامله مي كنند، بفروشد و زيادتر بگيرد مثلا ده تا تخم مرغ بدهد ويازده تا بگيرد اشكال ندارد.

(مساله 2084) جنسي را كه بعضي از شهرها با وزن، يا پيمانه مي فروشند و در بعضي از شهرها با شماره معامله مي كنند، در شهري كه با وزن، يا پيمانه مي فروشند جايز نيست به زيادتر از آن بفروشد و در شهري كه با شماره مي فروشند جايز است به زيادتر از آن بفروشند. (مساله 2085) اگر چيزي را كه مي فروشد و عوضي را كه مي گيرد از يك جنس نباشد، زيادي گرفتن اشكال ندارد، پس اگر

ص: 446

يك من برنج بفروشد و دو من گندم بگيرد معامله صحيح است.

(مساله 2086) اگر جنسي را كه مي فروشد، وعوضي را كه مي گيرد، از يك چيز عمل آمده باشد، بايد در معامله زيادي نگيرد، پس اگر يك من روغن بفروشد و درعوض آن يك من ونيم پنير بگيرد، ربا وحرام است، و احتياط واجب آن است كه كه اگر ميوه رسيده را با ميوه نارس معامله كند زيادي نگيرد.

(مساله 2087) جو وگندم در ربا يك جنس حساب مي شود. پس اگر يك من گندم بدهد ويك من وپنج سير جو بگيرد، ربا وحرام است و نيز اگر مثلا ده من جو بخرد كه سر خرمن ده من گندم بدهد، چون جو را نقد گرفته وبعد از مدتي گندم رامي دهد، مثل آن است كه زيادي گرفته وحرام مي باشد.

(مساله 2088) اگر مسلمان از كافري كه در پناه اسلام نيست، ربا بگيرد اشكال ندارد، و نيز پدر وفرزند وزن وشوهر مي توانند از يكديگر ربا بگيرند.

شرايط فروشنده و خريدار

(مساله 2089) براي فروشنده وخريدار شش چيز شرط است:

اول - آن كه بالغ باشند.

دوم - آن كه عاقل باشند.

سوم - آن كه سفيه نباشند يعني: مال خود را در كارهاي بيخود وبيهوده مصرف نكنند.

چهارم - آن كه قصد خريد وفروش داشته باشند، پس اگر مثلا به شوخي بگويد مال خود را فروختم، معامله باطل است.

پنجم - آن كه كسي آنها را مجبور نكرده باشد.

ششم - جنس و عوضي را كه مي دهند مالك باشند، يا ولايت بر او يا وكالت از طرف او داشته باشند و احكام اينها در مسائل

ص: 447

آينده گفته مي شود.

(مساله 2090) معامله با بچه نابالغ باطل است، اگر چه پدر يا جد آن بچه به او اجازه داده باشند كه معامله كند. اما اگر طفل، اگرچه مميز هم نباشد، وسيله باشد كه پول را به فروشنده بدهد وجنس را به خريدار برساند، يا جنس را به خريدار بدهد وپول را به فروشنده برساند. چون واقعا دو نفر بالغ با يكديگر معامله كرده اند معامله صحيح است، ولي بايد فروشنده وخريدار يقين داشته باشند، كه طفل جنس وپول را به صاحب آن مي رساند يا آن كه صاحب پول يا جنس اذن داده باشند كه آن را به بچه بدهد تا به او برساند.

(مساله 2091) اگر از بچه نابالغ چيزي بخرد، يا چيزي به او بفروشد، بايد جنس يا پولي را كه از او گرفته به صاحب آن بدهد، يا از صاحبش رضايت بخواهد و اگر صاحب آن را نمي شناسد وبراي شناختن او هم وسيله اي ندارد، بايد چيزي را كه از بچه گرفته، از طرف صاحب آن مظالم بدهد واحتياط آن است كه از حاكم شرع هم اذن بگيرد و اگر پول يا جنس مال خود بچه باشد بايد به ولي او برساند يا از ولي او اذن بگيرد و اگر او را پيدا نكرد به حاكم شرع بدهد.

(مساله 2092) اگر كسي با بچه نابالغ معامله كند وجنس، يا پولي كه به بچه داده از بين برود، نمي تواند از بچه يا ولي او مطالبه نمايد.

(مساله 2093) اگر خريدار يا فروشنده را به معامله مجبور كنند، چنانچه بعد از معامله راضي شود وبگويد راضي هستم، معامله

ص: 448

صحيح است. ولي احتياط مستحب آن است كه دوباره صيغه معامله را بخوانند.

(مساله 2094) اگر انسان مال كسي را بدون اجازه او بفروشد، چنانچه صاحب مال بفروش آن راضي نشود واجازه نكند معامله باطل است.

(مساله 2095) پدر و جد پدري طفل - اگر براي طفل مفسده اي نداشته باشد - ونيز وصي پدر ووصي جد پدري - اگر براي طفل مصلحت باشد - مي توانند مال طفل را بفروشند، مجتهد عادل هم با نبودن ولي و با رعايت مصلحت مي تواند مال ديوانه يا طفل يتيم يا مال كسي را كه غايب است بفروشد.

(مساله 2096) اگر كسي مالي را غصب كند و بفروشد و بعد از فروش، صاحب مال معامله را اجازه دهد، معامله صحيح است. و چيزي را كه غصب كننده به مشتري داده و منفعتهاي آن از موقع معامله، ملك مشتري است و چيزي را كه مشتري داده و منفعتهاي آن از موقع معامله، ملك كسي است كه مال او را غصب كرده اند.

(مساله 2097) اگر كسي مالي را غصب كند وبفروشد، به قصد اين كه پول آن مال خودش باشد، چنانچه صاحب مال معامله را اجازه نكند، معامله باطل است. و اگر اجاره نمايد معامله صحيح است و پول مال مالك مي شود.

شرايط جنس وعوض آن

(مساله 2098) جنسي كه مي فروشند و چيزي كه عوض آن مي گيرند پنج شرط دارد:

اول - آن كه مقدار آن با وزن يا پيمانه يا شماره ومانند اينها معلوم باشد.

دوم -آن كه بتوانند آن را تحويل دهند، بنابر اين فروختن اسبي كه فرار كرده صحيح نيست ولي اگر اسبي را كه فرار

ص: 449

كرده با چيزي كه مي تواند تحويل دهد مثلا با يك فرش بفروشد، اگر چه آن اسب پيدا نشود، معامله صحيح است.

سوم - آن كه خصوصياتي را كه در جنس وعوض هست و بواسطه آنها ميل مردم به معامله فرق مي كند، معين نمايند.

چهارم - آن كه كسي در جنس، يا در عوض آن حقي نداشته باشد، پس مالي را كه انسان پيش كسي گرو گذاشته، بدون اجازه او نمي تواند بفروشد.

پنجم - آن كه خود جنس را بفروشد نه منفعت آن را پس اگر مثلا منفعت يك سال خانه را بفروشد، صحيح نيست، ولي چنانچه خريدار به جاي پول، منفعت ملك خود را بدهد، مثلا فرشي را از كسي بخرد وعوض آن، منفعت يك ساله خانه خود رابه او واگذار كند اشكال ندارد واحكام اينها در مسائل آينده گفته خواهد شد.

(مساله 2099) جنسي را كه در شهري با وزن يا پيمانه معامله مي كنند، در آن شهر انسان بايد با وزن يا پيمانه بخرد، ولي مي تواند همان جنس را در شهري كه با ديدن معامله مي كنند، با ديدن خريداري نمايد.

(مساله 2100) چيزي را كه با وزن خريد وفروش مي كنند با پيمانه هم مي شود معامله كرد، به اينطور كه اگر مثلا مي خواهد ده من گندم بفروشد، با پيمانه اي كه يك من گندم مي گيرد ده پيمانه بدهد.

(مساله 2101) اگر يكي از شرطهايي كه گفته شد غير از شرط چهارم در معامله نباشد، معامله باطل است. ولي اگر خريدار وفروشنده راضي باشند كه در مال يكديگر تصرف كنند، تصرف آنها اشكال ندارد. و در

ص: 450

شرط چهارم اگر گرو گيرنده معامله را امضا كند يا ملك از گرو بيرون بيايد معامله صحيح است.

(مساله 2102) معامله چيزي كه وقف شده باطل است، ولي اگر بطوري خراب شود كه نتوانند استفاده اي را كه مال براي آن وقف شده از آن ببرند، مثلا حصير مسجد بطوري پاره شود كه نتوانند روي آن نماز بخوانند فروش آن اشكال ندارد و درصورتي كه ممكن باشد، بايد پول آن را در همان مسجد به مصرفي برسانند كه به مقصود واقف آن نزديكتر باشد.

(مساله 2103) هرگاه بين كساني كه مال را براي آنان وقف كرده اند بطوري اختلاف پيدا شود كه اگر مال وقف را نفروشند، گمان آن برود كه مال يا جاني تلف شود، مي توانند آن مال را بفروشند و به مصرفي كه به مقصود واقف نزديكتر است برسانند.

(مساله 2104) خريد وفروش ملكي كه آن را به ديگري اجاره داده اند اشكال ندارد، ولي استفاده آن ملك در مدت اجاره، مال مستاجر است و اگر خريدار نداند كه آن ملك را اجاره داده اند يا به گمان اين كه مدت اجاره كم است ملك را خريده باشد، پس از اطلاع مي تواند معامله خودش را به هم بزند.

صيغه خريد و فروش

(مساله 2105) در خريد وفروش لازم نيست صيغه عربي بخوانند، بلكه اگر فروشنده به فارسي بگويد: اين مال را در عوض اين پول فروختم و مشتري بگويد: قبول كردم، معامله صحيح است ولي خريدار وفروشنده بايد قصد انشا داشته باشند يعني: بگفتن اين دو جمله مقصودشان خريد وفروش باشد.

(مساله 2106) اگر در موقع معامله صيغه نخوانند، ولي فروشنده در مقابل مالي كه

ص: 451

از خريدار مي گيرد، مال خود را ملك او كند و او بگيرد معامله صحيح است وهر دو مالك مي شوند.

خريد و فروش ميوه ها

(مساله 2107) فروش ميوه اي كه گل آن ريخته ودانه بسته، پيش از چيدن صحيح است و نيز فروختن غوره بر درخت اشكال ندارد.

(مساله 2108) اگر بخواهند ميوه اي را كه بر درخت است، پيش از آن كه دانه ببندد وگلش بريزد بفروشند، بايد او را به تبع چيزي از حاصل زمين مانند سبزيها بفروشندو همچنين است حكم بنابر احتياط لازم اگر ميوه بيش از يك سال را بفروشند، بلي اگر با مشتري شرط كنند كه ميوه را پيش از دانه بستن بچيند، بدون ضميمه معامله صحيح است.

(مساله 2109) اگر خرمايي را كه زرد يا سرخ شده، بر درخت بفروشند اشكال ندارد، ولي نبايد عوض آن را خرما بگيرند، اما اگر كسي يك درخت خرما در خانه يا باغ كس ديگر داشته باشد، در صورتي كه مقدار آن را تخمين بزنند و صاحب درخت آن را به صاحب خانه يا باغ بفروشد و عوض آن را از خرماي غير از آن درخت بگيرد چنانچه خرمايي را كه مي گيرد كمتر يا زيادتر از مقداري كه تخمين زده اند نباشد اشكال ندارد.

(مساله 2110) فروختن خيار و بادنجان و سبزيها و مانند اينها كه سالي چند مرتبه چيده مي شود، در صورتي كه ظاهر و نمايان شده باشد و معين كنند كه مشتري در سال چند دفعه آن را بچيند اشكال ندارد.

(مساله 2111) اگر خوشه گندم وجو را بعد از آن كه دانه بسته، به چيز ديگري غير گندم وجو بفروشد اشكال

ص: 452

ندارد.

نقد و نسيه

(مساله 2112) اگر جنسي را نقد بفروشند، خريدار وفروشنده بعد از معامله مي توانند جنس وپول را از يكديگر مطالبه نموده وتحويل بگيرند وتحويل دادن خانه وزمين ومانند اينها به اين است كه آن را در اختيار خريدار بگذارند كه بتواند در آن تصرف كند وتحويل دادن فرش ولباس ومانند اينها به اين است كه آن را طوري دراختيار خريدار بگذارند كه اگر بخواهد آن را به جاي ديگر ببرد فروشنده جلو گيري نكند.

(مساله 2113) در معامله نسيه بايد مدت كاملا معلوم باشد، پس اگر جنسي را بفروشد كه سر خرمن پول آن را بگيرد، چون مدت كاملا معين نشده معامله باطل است.

(مساله 2114) اگر جنسي را نسيه بفروشد، پيش از تمام شدن مدتي كه قرار گذاشته اند، نمي تواند عوض آن را از خريدار مطالبه نمايد. ولي اگر خريدار بميرد واز خودش مال داشته باشد، فروشنده مي تواند پيش از تمام شدن مدت، طلبي را كه دارد از ورثه او مطالبه نمايد.

(مساله 2115) اگر جنسي را نسيه بفروشد، بعد از تمام شدن مدتي كه قرار گذاشته اند، مي تواند عوض آن را از خريدار مطالبه نمايد ولي اگر خريدار نتواند بپردازد، بايد او را مهلت دهد.

@(مساله 2116) اگر به كسي كه قيمت جنس را نمي داند، مقداري نسيه بدهد وقيمت آن را به او نگويد معامله باطل است ولي اگر به كسي كه قيمت نقدي جنس را مي داند نسيه بدهد وگرانتر حساب كند، مثلا بگويد: جنسي را كه به تو نسيه مي دهم توماني يك ريال از قيمتي كه نقد مي فروشم گرانتر حساب مي كنم و او قبول

ص: 453

كند اشكال ندارد.

(مساله 2117) كسي كه جنسي را نسيه فروخته وبراي گرفتن پول آن مدتي قرارداده، اگر مثلا بعد از گذشتن نصف مدت، مقداري از طلب خود را كم كند وبقيه را نقد بگيرد اشكال ندارد.

معامله سلف

(مساله 2118) معامله سلف آن است كه مشتري پول را بدهد كه بعد از مدتي جنس را تحويل بگيرد و اگر بگويد: اين پول را مي دهم كه مثلا بعد از شش ماه فلان جنس را بگيرم وفروشنده بگويد: قبول كردم، يا فروشنده پول را بگيرد وبگويد: فلان جنس را فروختم كه بعد از شش ماه تحويل بدهم معامله صحيح است.

(مساله 2119) اگر پول طلا ونقره يا طلا ونقره را سلف بفروشد به پول طلا و نقره يا به طلا و نقره، معامله باطل است ولي اگر جنسي را سلف بفروشد و عوض آن را جنس ديگر يا پول بگيرد معامله صحيح است. و احتياط مستحب آن است درعوض جنسي كه مي فروشد پول بگيرد وجنس ديگر نگيرد.

شرايط معامله سلف

(مساله 2120) معامله سلف شش شرط دارد:

اول - خصوصياتي را كه قيمت جنس بواسطه آنها فرق مي كند معين نمايند ولي دقت زياد هم لازم نيست، همين قدر كه مردم بگويند: خصوصيات آن معلوم شده كافيست، پس معامله سلف در نان وگوشت وپوست حيوان ومانند اينها كه نمي شود خصوصياتشان را كاملا معين كرد باطل است.

دوم - پيش از آن كه خريدار وفروشنده از هم جدا شوند، خريدار تمام قيمت را به فروشنده بدهد، يا به مقدار پول آن از فروشنده طلبكار باشد وطلب خود را بابت قيمت جنس حساب كند و او قبول نمايد وچنانچه مقداري

ص: 454

از قيمت آن را بدهد، اگرچه معامله به آن مقدار صحيح است، ولي فروشنده مي تواند معامله همان مقدار را به هم بزند.

سوم - مدت را كاملا معين كنند، و اگر مثلا بگويد تا اول خرمن جنس را تحويل مي دهم چون مدت كاملا معلوم نشده معامله باطل است.

چهارم - وقتي را براي تحويل جنس معين كنند كه در آنوقت، جنس بقدري كمياب نباشد كه فروشنده نتواند آن را تحويل دهد.

پنجم - جاي تحويل جنس را معين نمايند، ولي اگر از حرفهاي آنان جاي آن معلوم باشد، لازم نيست اسم آنجا را ببرند.

ششم - وزن يا پيمانه آن را معين كنند وجنسي را هم كه معمولا با ديدن معامله مي كنند اگر سلف بفروشند اشكال ندارد، ولي بايد مثل بعضي از اقسام گردو و تخم مرغ تفاوت افراد آن بقدري كم باشد كه مردم به آن اهميت ندهند.

احكام معامله سلف

(مساله 2121) انسان نمي تواند جنسي را كه سلف خريده پيش از تمام شدن مدت بفروشد و بعد از تمام شدن مدت، اگر چه آن را تحويل نگرفته باشد، فروختن آن اشكال ندارد ولي فروختن غله، مانند گندم و جو پيش از تحويل گرفتن آن مكروه است.

(مساله 2122) در معامله سلف اگر فروشنده جنسي را كه قرارداد كرده، در موعدش تحويل بدهد مشتري بايد قبول كند. و نيز اگر بهتر از آنچه قرار گذاشته بدهد وطوري باشد كه از همان جنس حساب شود، مشتري بايد قبول نمايد.

(مساله 2123) اگر جنسي را كه فروشنده مي دهد، پست تر از جنسي باشد كه قرارداد كرده، مشتري مي تواند قبول نكند.

(مساله 2124) اگر

ص: 455

فروشنده به جاي جنسي كه قرار داد كرده، جنس ديگري بدهد، در صورتي كه مشتري راضي شود اشكال ندارد.

(مساله 2125) اگر جنسي را كه سلف فروخته در موقعي كه بايد آن را تحويل دهد ناياب شود ونتواند آن را تهيه كند، مشتري مي تواند صبر كند تا تهيه نمايد، يا معامله را به هم بزند وچيزي را كه داده پس بگيرد.

(مساله 2126) اگر جنسي را بفروشد وقرار بگذارد كه بعد از مدتي تحويل دهد وپول آن را هم بعد از مدتي بگيرد، معامله باطل است.

فروش طلا و نقره به طلا و نقره

(مساله 2127) اگر طلا را به طلا يا نقره را به نقره بفروشد، سكه دار باشد يا بي سكه، در صورتي كه وزن يكي از آنها زيادتر از ديگري باشد، معامله حرام و باطل است.

(مساله 2128) اگر طلا را به نقره يا نقره را به طلا بفروشد، معامله صحيح است ولازم نيست وزن آنها مساوي باشد.

(مساله 2129) اگر طلا يا نقره را به طلا يا نقره بفروشند، بايد فروشنده و خريدار پيش از آن كه از يكديگر جدا شوند، جنس وعوض آن را به يكديگر تحويل دهند واگر هيچ مقدار از چيزي را كه قرار گذاشته اند تحويل ندهند معامله باطل است.

(مساله 2130) اگر فروشنده يا خريدار تمام چيزي را كه قرار گذاشته تحويل دهد وديگري مقداري از آن را تحويل دهد واز يكديگر جدا شوند، اگرچه معامله به آن مقدار صحيح است ولي كسي كه تمام مال بدست او نرسيده مي تواند معامله را به هم بزند.

(مساله 2131) اگر خاك نقره معدن را به نقره خالص و خاك طلاي معدن را به طلاي

ص: 456

خالص بفروشند، معامله باطل است ولي فروختن خاك نقره به طلا و خاك طلا به نقره اشكال ندارد.

مواردي كه مي توان معامله را به هم زد

(مساله 2132) حق به هم زدن معامله را خيار مي گويند و خريدار و فروشنده در دوازده صورت مي توانند معامله را به هم بزنند:

اول - آن كه ازمجلس معامله متفرق نشده باشند واين خيار را خيار مجلس مي گويند.

دوم - آن كه فروشنده يا خريدار مغبون شده باشد (خيار غبن).

سوم - در معامله قرار داد كنند كه تا مدت معيني هر دو يا يكي از آنان بتوانند معامله را به هم بزنند (خيار شرط).

چهارم - فروشنده يا خريدار، مال خود را بهتر از آنچه هست نشان دهد وطوري كند كه قيمت مال در نظر مردم زياد شود (خيار تدليس).

پنجم - فروشنده يا خريدار شرط كند كه كاري انجام دهد، يا شرط كند مالي را كه مي دهد طور مخصوصي باشد، وبه آن شرط عمل نكند كه در اينصورت، ديگري مي تواند معامله را به هم بزند (خيار تخلف شرط).

ششم - در جنس يا عوض آن عيبي باشد (خيار عيب).

هفتم - معلوم شود جنسي كه فروخته شده ميان فروشنده وديگري به طور مشاع مشترك بوده خواه فروشنده مال غير را هم فروخته باشد يا فقط مال خودش را فروخته باشد ونگفته باشد با ديگري مشاع است كه در اينصورت خريدار اگر به معامله راضي نشد مي تواند معامله را به هم بزند (خيار شركت).

هشتم - اگر فروشنده مال خود را كه جدا است بامال شخص ديگر بفروشد و آن شخص رد كند خريدار مي تواند پول آن را از

ص: 457

فروشنده پس بگيرد يا اصل معامله را فسخ نمايد (خيار تبعض صفقه).

نهم - فروشنده خصوصيات جنس معيني را كه مشتري نديده به او بگويد، بعد معلوم شود طوري كه گفته نبوده است يعني ناقص تر است، كه در اينصورت مشتري مي تواند معامله را به هم بزند. و نيز اگر مشتري خصوصيات عوض معيني را كه مي دهد بگويد، بعد معلوم شود طوري كه گفته نبوده است، فروشنده مي تواند معامله را به هم بزند.و همچنين است اگر با رويت سابقه معامله شود و بعد معلوم گردد كه جنس يا عوض آن تغيير به نقص نموده كه در صورت اول خريدار و در صورت دوم فروشنده مي تواند معامله را به هم بزند (خيار رويت).

دهم - مشتري پول جنسي را كه نقد خريده تا سه روز ندهد وفروشنده هم جنس را تحويل ندهد كه اگر مشتري شرط نكرده باشد كه دادن پول را تاخير بيندازد، فروشنده مي تواند معامله را به هم بزند. ولي اگر جنسي را كه خريده مثل بعضي از ميوه ها باشد كه اگر يك روز بماند ضايع مي شود، چنانچه تا شب پول آن را ندهد وشرط نكرده باشد كه دادن پول را تاخير بيندازد، فروشنده مي تواند معامله را به هم بزند (خيار تاخير).

يازدهم - حيواني را خريده باشد كه تا سه روز مي تواند معامله را به هم بزند و اگر درعوض حيواني كه خريده، حيوان ديگري داده باشد، فروشنده هم تا سه روز مي تواند معامله را به هم بزند (خيار حيوان).

دوازدهم - فروشنده نتواند جنسي را كه فروخته تحويل دهد، مثلا اسبي را

ص: 458

كه فروخته فرار نمايد كه در اينصورت مشتري مي تواند معامله را به هم بزند (خيار تعذر تسليم).

و احكام اينها در مسائل آينده گفته مي شود.

(مساله 2133) اگر خريدار قيمت جنس را نداند يا در موقع معامله غفلت كند وجنس را گرانتر از قيمت معمولي آن بخرد، چنانچه بقدري گران خريده كه مردم به آن اهميت مي دهند، مي تواند معامله را به هم بزند. و نيز اگر فروشنده قيمت جنس را نداند، يا موقع معامله غفلت كند وجنس را ارزانتر از قيمت آن بفروشد در صورتي كه مردم به مقداري كه ارزان فروخته اهميت بدهند، مي تواند معامله را به هم بزند.

(مساله 2134) در معامله بيع شرط كه مثلا خانه هزار توماني را به دويست تومان مي فروشند وقرار مي گذارند كه اگر فروشنده سر مدت پول را بدهد بتواند معامله را به هم بزند، در صورتي كه خريدار وفروشنده قصد خريد وفروش داشته باشند معامله صحيح است.

(مساله 2135) در معامله بيع شرط اگر چه فروشنده اطمينان داشته باشد كه هرگاه سر مدت پول را ندهد، خريدار ملك را به او مي دهد معامله صحيح است. ولي اگر سر مدت پول را ندهد، حق ندارد ملك را از خريدار مطالبه كند.

(مساله 2136) اگر چاي اعلا را با چاي پست مخلوط كند و به اسم چاي اعلا بفروشد و مشتري نفهمد، بعد كه دانست مي تواند معامله را به هم بزند.

(مساله 2137) اگر معامله به مال مشخصي واقع شده باشد وخريدار بفهمد مالي را كه گرفته عيبي دارد مثلا حيواني را بخرد وبفهمد كه يك چشم آن كور است،

ص: 459

چنانچه آن عيب پيش از معامله در مال بوده و او نمي دانسته، مي تواند معامله را به هم بزند و آن مال را به فروشنده برگرداند و احتياط واجب اين است كه با امكان برگرداندن آن به فروشنده و به هم زدن معامله به آن اكتفا كند و اگر برگرداندن آن به فروشنده بواسطه تغييري كه در آن حاصل شده يا تصرفي كه مانع از رد باشد در آن كرده باشد در اين صورت فرق قيمت سالم ومعيوب آن را معين كند وبه نسبت تفاوت قيمت سالم ومعيوب از پولي كه به فروشنده داده پس بگيرد مثلا مالي را به چهار تومان خريده، اگر بفهمد معيوب است در صورتي كه قيمت سالم آن هشت تومان وقيمت معيوب آن شش تومان باشد، چون فرق قيمت سالم ومعيوب يك چهارم مي باشد، مي تواند يك چهارم پولي را كه داده يعني يك تومان از فروشنده بگيرد.

(مساله 2138) اگر فروشنده بفهمد در عوضي كه گرفته عيبي هست و معامله هم به شخص آن عوض واقع شده باشد نه بكلي آن، چنانچه آن عيب پيش از معامله درعوض بوده و او نمي دانسته مي تواند به دستوري كه در مساله پيش گفته شد يا معامله را به هم بزند و يا تفاوت قيمت سالم و معيوب را بگيرد.

(مساله 2139) اگر بعد از معامله وپيش از تحويل گرفتن مال عيبي در آن پيدا شود، و يا در عوض مال، بعد از معامله و پيش از تحويل گرفتن، عيبي پيدا شود، فروشنده با خريدار مي توانند به دستوري كه در مساله 2137 گفته شد عمل نمايند.

(مساله 2140)

ص: 460

اگر بعد از معامله عيب مال را بفهمد وفورا معامله را به هم نزند، ديگرحق به هم زدن معامله را ندارد مگر آن كه جاهل به مساله باشد كه وقتي فهميدمي تواند معامله را به هم بزند و اگر بعد از حصول مانع از رد مال به فروشنده، ملتفت عيب شود، اگر فورا تفاوت قيمت صحيح و معيوب را مطالبه نكرد حق مطالبه او ساقط مي شود..

(مساله 2141) هر گاه بعد از خريدن جنس عيب آن را بفهمد، اگرچه فروشنده حاضر نباشد، مي تواند معامله را به هم بزند.

(مساله 2142) در چهار صورت خريدار بواسطه عيبي كه در مال است، نمي تواند معامله را به هم بزند، يا تفاوت قيمت بگيرد:

اول - آن كه موقع خريدن عيب مال را بداند.

دوم - به عيب مال راضي شود.

سوم - در وقت معامله بگويد: اگر مال عيبي داشته باشد، پس نمي دهم وتفاوت قيمت هم نمي گيرم

چهارم - فروشنده در وقت معامله بگويد اين مال را با هر عيبي كه دارد مي فروشم، ولي اگر عيبي را معين كند وبگويد مال را با اين عيب مي فروشم ومعلوم شود عيب ديگري هم دارد، خريدار مي تواند براي عيبي كه فروشنده معين نكرده مال را پس دهد، و اگر پس دادن آن ممكن نيست، تفاوت قيمت بگيرد.

(مساله 2143) اگر خريدار در مال تصرف كند بطوري كه مال به حال اول نباشد وتغيير كند مثل آن كه جامه را ببرد يا گندم را آرد كند، بعد بفهمد مال، عيبي دارد، نمي تواند معامله را به هم بزند ولي مي تواند تفاوت قيمت بگيرد

ص: 461

و همچنين اگر بعد از تحويل گرفتن مال، عيب ديگري در آن پيدا شود ولي اگر حيوان معيوبي را بخردوپيش از گذشتن سه روز عيب ديگري پيدا كند اگر چه آن را تحويل گرفته باشد، بازهم مي تواند آن را پس دهد و نيز اگر فقط خريدار تا مدتي حق به هم زدن معامله راداشته باشد و در آن مدت، مال عيب ديگري پيدا كند، اگرچه آن را تحويل گرفته باشد، مي تواند معامله را به هم بزند.

(مساله 2144) اگر انسان مالي داشته باشد كه خودش آن را نديده و ديگري خصوصيات آن را براي او گفته باشد، چنانچه او همان خصوصيات را به مشتري بگويد وآن را بفروشد وبعد از فروش بفهمد كه بهتر ازآن بوده، مي تواند معامله را به هم بزند.

مسائل متفرقه

(مساله 2145) اگر فروشنده قيمت خريد جنس را به مشتري بگويد، بايد تمام چيزهايي را كه بواسطه آنها قيمت مال كم يا زياد مي شود بگويد، اگر چه به همان قيمت يا به كمتر از آن بفروشد مثلا بايد بگويد: كه نقد خريده يا نسيه وچنانچه بعضي از آن خصوصيات را نگويد وبعدا مشتري بفهمد مي تواند معامله را به هم بزند.

(مساله 2146) اگر انسان جنسي را به كسي بدهد وقيمت آن را معين كند و بگويد اين جنس را به اين قيمت بفروش وهر چه زياد تر فروختي اجرت خودت باشد، هرچه زيادتر از قيمت آن بفروشد مال صاحب مال است و فروشنده فقط مي تواند مزد زحمت خود را از صاحب مال بگيرد. ولي اگر زيادي را بعنوان جعاله براي او قراردهد صحيح است وهر چه زياد

ص: 462

تر فروخت مال او است نه مال صاحب مال وهمچنين اگر بگويد: اين جنس را به اين قيمت بتو فروختم و او بگويد: قبول كردم يا به قصد فروختن، جنس را به او بدهد و او هم به قصد خريدن بگيرد، هرچه زياد تراز آن قيمت بفروشد مال خود او است.

(مساله 2147) اگر قصاب گوشت نر بفروشد وبه جاي آن، گوشت ماده بدهد معصيت كرده است، پس اگر آن گوشت را معين كرده وگفته: اين گوشت نر رامي فروشم مشتري مي تواند معامله را به هم بزند واگر آن را معين نكرده، در صورتي كه مشتري به گوشتي كه گرفته راضي نشود، قصاب بايد گوشت نر به او بدهد.

(مساله 2148) اگر مشتري به بزاز بگويد پارچه اي مي خواهم كه رنگ آن نرود وبزاز پارچه اي به او بفروشد كه رنگ آن برود، مشتري مي تواند معامله را به هم بزند.

(مساله 2149) قسم خوردن در معامله اگر راست باشد مكروه و اگر دروغ باشد حرام است.

احكام شركت

(مساله 2150) اگر دو نفر بخواهند با هم شركت كنند، چنانچه هر كدام مقداري از مال خود را با مال ديگري بطوري مخلوط كند كه از يكديگر تشخيص داده نشود وبه عربي يا به زبان ديگر صيغه شركت را بخوانند، يا كاري كنند كه معلوم باشد مي خواهند با يكديگر شريك باشند، شركت آنان صحيح است.

(مساله 2151) اگر چند نفر در مزدي كه از كار خودشان مي گيرند با يكديگر شركت كنند، مثل دلاكها كه قرار مي گذارند هر قدر مزد گرفتند با هم قسمت كنند شركت آنان صحيح نيست وهر كدام مزد كار خود

ص: 463

را مالك مي شوند ولي اگر بخواهند به رضايت آنچه را مزد گرفته اند تقسيم نمايند اشكال ندارد.

(مساله 2152) اگر از كسي كه جنسي را براي خود خريده ديگري خواهش كند كه او را شريك كند وآن كس به قصد شريك بودن او بگويد: تو را شريك كردم و او هم بگويد: قبول كردم اين شركت صحيح است.

و بايد نصف پول را كسي كه شريك شده به او بدهد.

و همچنين اگر هركدام ديگري را وكيل كند كه جنس را براي او نسيه بخرد بعد هر شريكي جنس را براي خودش وشريكش بخرد كه هر دو بدهكار شوند شركت صحيح است.

لكن اگر دو نفر با يكديگر شركت كنند كه هر كدام با اعتبار خود جنسي بخرد وقيمت آن را خودش بدهكار شود ولي در جنسي كه هر كدام خريده اند و در استفاده آن با يكديگر شريك باشند صحيح نيست.

(مساله 2153) كساني كه بواسطه عقد شركت با هم شريك مي شوند، بايد مكلف وعاقل باشند واز روي قصد واختيار شركت كنند و نيز بايد بتوانند در مال خود تصرف نمايند، پس سفيه - كسي كه مال خود را در كارهاي بيهوده مصرف مي كند -چون حق ندارد در مال خود تصرف نمايد، اگر شركت كند صحيح نيست.

(مساله 2154) اگر در عقد شركت شرط كنند كسي كه كار مي كند، يا بيشتر از شريك ديگر كار مي كند بيشتر منفعت ببرد، بايد آنچه را شرط كرده اند به او بدهند.

ولي اگر شرط كنند كسي كه كار نمي كند يا كمتر كار مي كند بيشتر منفعت ببرد، آن شرط باطل است،

ص: 464

لكن شركتشان صحيح است، و منفعت به نسبت مال، بين آنها تقسيم مي شود مگر آن كه اذن در تصرف در مال مشترك مقيد به اين شرط باشد، كه در اين صورت اصل شركت باطل است.

(مساله 2155) اگر قرار بگذارند كه همه استفاده را يكنفر ببرد يا تمام ضرر يا بيشتر آن را يكي از آنان بدهد باطل است.

ولي اصل شركت صحيح است، و نفع و ضرر به نسبت مال، بين آنها تقسيم مي شود مگر در صورتي كه در مساله پيش گفته شد.

(مساله 2156) اگر شرط نكنند كه يكي از شريكها بيشتر منفعت ببرد، چنانچه سرمايه آنان به يك اندازه باشد منفعت وضرر را هم به يك اندازه مي برند.

و اگر سرمايه آنان به يك اندازه نباشد بايد منفعت و ضرر را به نسبت سرمايه قسمت نمايند، مثلا اگر دو نفر شركت كنند و سرمايه يكي از آنان دو برابر سرمايه ديگري باشد سهم او از منفعت وضرر دو برابر سهم ديگري است چه هر دو به يك اندازه كار كنند، يا يكي كمتر كار كند يا هيچ كار نكند.

(مساله 2157) اگر در عقد شركت شرط كنند كه هر دو با هم خريد و فروش نمايند يا هر كدام به تنهايي معامله كند، يا فقط يكي از آنان معامله كند، بايد به قرارداد عمل نمايند.

(مساله 2158) اگر معين نكنند كه كدام يك از آنان با سرمايه خريد و فروش نمايد، هيچ يك از آنان بدون اجازه ديگري نمي تواند با آن سرمايه معامله كند.

(مساله 2159) شريكي كه اختيار سرمايه شركت با او است بايد به قرارداد شركت

ص: 465

عمل كند، مثلا اگر با او قرار گذاشته اند كه نسيه بخرد، يا نقد بفروشد، يا جنس را از محل مخصوصي بخرد، بايد به همان قرارداد رفتار نمايد، و اگر با او قراري نگذاشته باشند، بايد به طور معمول معامله كند وداد وستدي نمايد كه براي شركت ضرر نداشته باشد وبايد معاملات را بطوري كه متعارف است انجام دهد، پس اگر مثلا معمول است كه نقد بفروشد يا مال شركت را در مسافرت همراه خود نبرد بايد به همين طور عمل نمايد و اگر معمول است كه نسيه بدهد يا مال را به سفر ببرد مي تواند همينطور عمل كند.

(مساله 2160) شريكي كه با سرمايه شركت معامله مي كند، اگر بر خلاف قراردادي كه با او كرده اند خريد وفروش كند وخسارتي براي شركت پيش آيد ضامن است.

ولي اگر بعدا بقرار دادي كه شده معامله كند صحيح است، و نيز اگر با او قراردادي نكرده باشند وبر خلاف معمول معامله كند، ضامن مي باشد.

اما اگر بعدا مطابق معمول معامله كند معامله او صحيح است مگر آن كه اذن شركا مقيد باشد به اين كه بر خلاف قرار داد در صورت اول وخلاف معمول در صورت دوم عمل نكند كه بنابر اين معامله بعد در هر دو صورت نسبت به سهم شريك فضولي است وچنانچه اجازه نكند مي تواند عين مالش را و در صورت تلف عين عوض آن را بگيرد.

(مساله 2161) شريكي كه با سرمايه شركت معامله مي كند اگر زياده روي ننمايد ودر نگهداري سرمايه كوتاهي نكند واتفاقا مقداري از آن يا تمام آن تلف شود ضامن نيست.

(مساله 2162)

ص: 466

شريكي كه با سرمايه شركت معامله مي كند اگر بگويد سرمايه تلف شده وپيش حاكم شرع قسم بخورد، بايد حرف او را قبول كرد.

(مساله 2163) اگر تمام شركا از اجازه اي كه به تصرف در مال يكديگر داده اند برگردند، هيچ كدام نمي تواند در مال شركت تصرف كند و اگر يكي از آنان از اجازه خود برگردد، شركاي ديگر حق تصرف ندارند ولي كسي كه از اجازه خود برگشته، مي تواند در مال شركت تصرف كند.

(مساله 2164) هر وقت يكي از شركا تقاضا كند كه سرمايه شركت را قسمت كنند، اگرچه شركت مدت داشته باشد، بايد ديگران قبول نمايند.

(مساله 2165) اگر يكي از شركا بميرد، يا ديوانه، يا بيهوش شود، شركاي ديگر نمي توانند در مال شركت تصرف كنند و همچنين است اگر يكي از آنان سفيه شود يعني مال خود را در كارهاي بيهوده مصرف نمايد يا از جهت مفلس شدن بحكم حاكم شرع از تصرف در مالش ممنوع شود.

(مساله 2166) اگر شريك، چيزي را نسيه براي خود بخرد، نفع و ضررش مال خود اوست ولي اگر براي شركت بخرد وشريك ديگر بگويد: به آن معامله راضي هستم، نفع وضررش مال هر دو است.

(مساله 2167) اگر با سرمايه شركت معامله اي كنند، بعد بفهمند شركت باطل بوده، چنانچه طوري باشد كه اگر مي دانستند شركت درست نيست، به تصرف درمال يكديگر راضي بودند، معامله صحيح است وهر چه از آن معامله پيدا شود، مال همه آنان است، و اگر اينطور نباشد، در صورتي كه كساني كه به تصرف ديگران راضي نبوده اند، بگويند، به آن معامله راضي هستيم،

ص: 467

معامله صحيح وگر نه باطل مي باشد و در هر صورت هر كدام از آنان كه براي شركت كاري كرده است، اگر به قصد مجاني كار نكرده، مي تواند مزد زحمتهاي خود را به اندازه معمول از شركاي ديگر بگيرد، بلي كاري كه انجام داده اگر معامله فضولي باشد مزد ندارد اگرچه صاحب مال معامله را امضا نمايد.

صلح

احكام صلح

(مساله 2168) صلح آن است كه انسان با ديگري سازش كند كه مقداري از مال يا منفعت مال خود را ملك او كند، يا از طلب يا حق خود بگذرد كه او هم در عوض مقداري از مال يا منفعت مال خود را به او واگذار نمايد، يا از طلب، يا حقي كه دارد بگذرد، بلكه اگر بدون آن كه عوض بگيرد مقداري از مال، يا منفعت مال خود را به كسي واگذار كند، يا از طلب يا حق خود بگذرد، باز هم صلح صحيح است.

@$(مساله 2169) كسي كه چيزي را به ديگري صلح مي كند، بايد بالغ و عاقل باشد وكسي او را مجبور نكرده باشد وقصد صلح داشته باشد و سفيه و ممنوع از تصرف دراموالشان به حكم حاكم شرع بواسطه افلاس نباشد.

(مساله 2170) لازم نيست صيغه صلح به عربي خوانده شود، بلكه با هر لفظي كه بفهماند با هم صلح وسازش كرده اند صحيح است.

(مساله 2171) اگر كسي گوسفندهاي خود را به چوپان بدهد كه مثلا يكسال نگهداري كند واز شيرآنها استفاده نمايد ومقداري روغن بدهد، چنانچه شيرگوسفند را در مقابل زحمتهاي چوپان و آن روغن صلح كند و قرار نگذارند كه روغن حاصل از خود آن شير باشد صحيح است.

ص: 468

و نيز اگر گوسفند را يكسال به چوپان اجاره دهد كه از شير آنها استفاده كند و در عوض، مقداري روغن بدهد صحيح است.

(مساله 2172) اگر كسي بخواهد طلب يا حق خود را بديگري صلح كند درصورتي صحيح است كه او قبول نمايد. ولي اگر بخواهد از طلب يا حق خود بدون صلح بگذرد قبول كردن او لازم نيست.

(مساله 2173) اگر انسان مقدار بدهي خود را بداند وطلبكار او نداند، چنانچه طلبكار طلب خود را به كمتر از مقداري كه هست صلح كند، مثلا پنجاه تومان طلبكار باشد وطلب خود را به ده تومان صلح نمايد، زيادي براي بدهكار حلال نيست، مگر آن كه مقدار بدهي خود را به او بگويد و او را راضي كند يا طوري باشد كه اگر مقدار طلب خود را مي دانست، بازهم به آن مقدار صلح مي كرد.

(مساله 2174) اگر بخواهند دو چيزي را كه از يك جنس ووزن آنها معلوم است به يكديگر صلح كنند، بايد وزن يكي بيشتر از ديگري نباشد، بلكه اگر وزن آنها معلوم نباشد واحتمال دهند كه وزن يكي بيشتر از ديگري است احتياط آن است كه آنها رابه يكديگر صلح نكنند.

(مساله 2175) اگر دو نفر از يك نفر طلبكار باشند يا دو نفر از دو نفر ديگر طلبكار باشند و بخواهند طلبهاي خود را به يكديگر صلح كنند، چنانچه طلب آنان از يك جنس و وزن آنها يكي باشد مثلا هر دو ده من گندم طلبكار باشند، مصالحه صحيح است. و همچنين است اگر جنس طلب آنان يكي نباشد، مثلا يكي ده من برنج وديگري دوازده من گندم طلبكار

ص: 469

باشد ولي اگر طلب آنان از يك جنس وچيزي باشد كه معمولا با وزن يا پيمانه آن را معامله مي كنند، در صورتي كه وزن يا پيمانه آنها مساوي نباشد، مصالحه آنان باطل است.

(مساله 2176) اگر از كسي طلبي دارد كه بايد بعد از مدتي بگيرد، چنانچه طلب خود را به مقدار كمتري صلح كند ومقصودش اين باشد كه از مقداري از طلب خود گذشت كند و بقيه را نقد بگيرد اشكال ندارد.

(مساله 2177) اگر دو نفر چيزي را باهم صلح كنند، با رضايت يكديگر مي توانند صلح را به هم بزنند و نيز اگر در ضمن معامله براي هر دو، يا يكي از آنان حق به هم زدن معامله را قرار داده باشند، كسي كه آن حق را دارد مي تواند صلح را به هم بزند.

(مساله 2178) تا وقتي خريدار وفروشنده از مجلس معامله متفرق نشده اند مي توانند معامله را به هم بزنند. و نيز اگر مشتري حيواني را بخرد، تا سه روز حق به هم زدن معامله را دارد. و همچنين اگر پول جنسي را كه نقد خريده تا سه روز ندهد وجنس را تحويل نگيرد، فروشنده مي تواند معامله را به هم بزند، ولي كسي كه مالي را صلح مي كند در اين سه صورت حق به هم زدن صلح را ندارد و در نه صورت ديگر كه در احكام خريد وفروش گفته شد مي تواند صلح را به هم بزند.

(مساله 2179) اگر چيزي را كه به صلح گرفته معيوب باشد، مي تواند صلح را به هم بزند، ولي اگر بخواهد تفاوت قيمت صحيح ومعيوب را بگيرد

ص: 470

اشكال دارد.

(مساله 2180) هرگاه مال خود را به كسي صلح نمايد وبا او شرط كند كه بايد چيزي را كه به تو صلح كردم وقف كني و او هم اين شرط را قبول كند، بايد به شرط عمل نمايد.

اجاره

احكام اجاره

(مساله 2181) اجاره دهنده وكسي كه چيزي را اجاره مي كند بايد مكلف وعاقل باشند و به اختيار خودشان اجاره را انجام دهند و نيز بايد در مال خود حق تصرف داشته باشند. پس سفيه كه مال خود را در كارهاي بيهوده مصرف مي كند چون حق ندارد در مال خود تصرف نمايد وكسي كه از تصرف در مالش بحكم حاكم شرع ممنوع شده اگر چيزي را به اموالي كه از تصرف در آنها ممنوع شده اجاره كند يا آن اموال را اجاره دهد صحيح نيست.

(مساله 2182) انسان مي تواند از طرف ديگري وكيل شود ومال او را اجاره دهد.

(مساله 2183) اگر ولي، يا قيم بچه مال او را با رعايت مصلحت او اجاره دهد، يا خود او را اجير ديگري نمايد اشكال ندارد. و اگر مدتي از زمان بالغ شدن او را جز مدت اجاره قرار دهد، بعد از آن كه بچه بالغ شد، نسبت به اجاره اموالش نمي تواند بقيه اجاره را به هم بزند و نسبت به خودش نفوذ اجازه ولي محل اشكال است مگر مصلحتي كه استيفا آن لازم باشد مثل حفظ حيات صغير در آن ملاحظه شده باشد.

(مساله 2184) بچه صغيري را كه ولي ندارد، بدون اجازه مجتهد نمي شود اجير كرد. و كسي كه به مجتهد دسترسي ندارد، مي تواند از چند نفر مومن كه عادل

ص: 471

باشند، اجازه بگيرد و او را اجير نمايد.

(مساله 2185) اجاره دهنده ومستاجر لازم نيست صيغه عربي بخوانند، بلكه اگر مالك به كسي بگويد: ملك خود را به تو اجاره دادم و او بگويد: قبول كردم، اجاره صحيح است. و نيز اگر حرفي نزنند ومالك به قصد اين كه ملك را اجاره دهد، آن رابه مستاجر واگذار كند و او هم به قصد اجاره كردن بگيرد اجاره صحيح مي باشد.

(مساله 2186) اگر انسان بدون صيغه خواندن بخواهد براي انجام عملي اجير شود، همين كه مشغول آن عمل شد اجاره صحيح است.

(مساله 2187) كسي كه نمي تواند حرف بزند، اگر با اشاره بفهماند كه ملك را اجاره داده، يا اجاره كرده صحيح است.

(مساله 2188) اگر خانه يا دكان يا اطاقي را اجاره كند وصاحب ملك با او شرط كند كه فقط خود او از آن استفاده نمايد، مستاجر نمي تواند آن را به ديگري اجاره دهدو اگر شرط نكند مي تواند آن را به ديگري اجاره دهد ولي اگر بخواهد به زيادتر از مقداري كه اجاره كرده آن را اجاره دهد، بنابر احتياط لازم بايد در آن، كاري مانند تعمير و سفيدكاري انجام داده باشد، خواه به غير جنسي كه اجاره كرده آن را اجاره دهد يا به همان جنس.

(مساله 2189) اگر اجير با انسان شرط كند كه فقط براي خود انسان كار كند، نمي شود او را به ديگري اجاره داد و اگر شرط نكند بنابر احتياط لازم بايد به زيادتر از آنچه كه او را اجاره كرده اجاره ندهد، خواه به همان جنس اجاره دهد يا به غير جنسي كه

ص: 472

اجاره كرده است.

(مساله 2190) احتياط لازم اجاره ندادن زمين و كشتي و آسياب است به زيادتر از آنچه اجاره كرده، ولي در غير اين سه چيز وغير خانه ودكان و اجير، اگر چيز ديگر را اجاره كند ومالك با او شرط نكند كه فقط خودش استفاده نمايد، مي تواند به بيشتر از مقداري كه اجاره كرده اجاره دهد.

(مساله 2191) اگر خانه يا دكاني را مثلا يكساله به صد تومان اجاره كند واز نصف آن خودش استفاده نمايد، مي تواند نصف ديگر آن را به صد تومان اجاره دهد ولي اگر بخواهد نصف آن را به زيادتر از مقداري كه اجاره كرده مثلا به صد و بيست تومان اجاره دهد، بايد در آن، كاري مانند تعمير انجام داده باشد.

شرايط مالي كه آن را اجاره مي دهند

(مساله 2192) مالي را كه اجاره مي دهند چند شرط دارد:

اول - آن كه معين باشد، پس اگر بگويد: يكي از خانه هاي خود را اجاره دادم درست نيست.

دوم - مستاجر آن را ببيند، يا كسي كه آن را اجاره مي دهد طوري خصوصيات آن را بگويد كه كاملا معلوم باشد.

سوم - تحويل دادن آن ممكن باشد، پس اجاره دادن اسبي كه فرار كرده باطل است.

چهارم - استفاده از آن مال به تلف كردن و از بين بردنش باشد، پس اجاره دادن نان وميوه وخوردنيهاي ديگر صحيح نيست.

پنجم - استفاده اي كه مال را براي آن، اجاره داده اند ممكن باشد، پس اجاره دادن زمين براي زراعت درصورتي كه آب باران كفايت آن را نكند واز آب نهر هم مشروب نشود، صحيح نيست.

ششم - چيزي را كه اجاره مي

ص: 473

دهد مال خود او باشد و اگر مال كس ديگر را اجاره دهد، در صورتي صحيح است كه صاحبش رضايت دهد.

(مساله 2193) اجاره دادن درخت اگر عين ميوه آن را به عنوان منافع درخت تمليك كنند اشكال دارد، اما اگر درخت را در حالي كه ميوه نداشته باشد اجاره دهد به جهت انتفاع از آن، به صرف ميوه آن صحيح است.

(مساله 2194) زن مي تواند براي آن كه از شيرش استفاده كنند اجير شود ولازم نيست از شوهر خود اجازه بگيرد، ولي اگر بواسطه شير دادن، حق شوهر از بين برود بدون اجازه او نمي تواند اجير شود.

شرايط استفاده اي كه مال را براي آن اجاره مي دهند

(مساله 2195) استفاده اي كه مال را براي آن اجاره مي دهند چهار شرط دارد:

اول - آن كه حلال باشد، بنابراين اجاره دادن دكان براي شراب فروشي يا نگهداري شراب وكرايه دادن حيوان براي حمل ونقل شراب باطل است.

دوم - آن كه پول دادن براي آن استفاده در نظر مردم بيهوده نباشد. و همچنين آن عمل از طرف شرع به طور مجان واجب نشده باشد، پس اجير شدن براي انجام نمازهاي روزانه خودش و يا تغسيل و تكفين و دفن اموات جايز نيست ولي اجير شدن براي انجام واجباتي كه جهت حفظ نظام و مصلحت واجب است مثل انواع صنعتها و پيشه ها مثل داروسازي و طبابت جايز است.

سوم - آن كه اگر چيزي را كه اجاره مي دهند چند فايده دارد، استفاده اي كه مستاجر بايد از آن بكند معين نمايند، مثلا اگر حيواني راكه سواري مي دهد وبار مي برد اجاره دهند، بايد در موقع اجاره معين كنند كه سواري

ص: 474

يا بار بري آن، مال مستاجر است يا همه استفاده هاي آن.

چهارم - آن كه مدت استفاده را معين نمايند. و اگر مدت، معلوم نباشد ولي عمل را معين كنند مثلا با خياط قرار بگذارند كه لباس معيني را به طور مخصوصي بدوزد كافيست.

(مساله 2196) اگر ابتداي مدت اجاره را معين نكنند، ابتداي آن بعد از خواندن صيغه اجاره است.

(مساله 2197) اگر خانه اي را مثلا يكساله اجاره دهند و ابتداي آن را يك ماه بعد از خواندن صيغه قرار دهند، اجاره صحيح است، اگر چه موقعي كه صيغه مي خوانند خانه در اجاره ديگري باشد.

(مساله 2198) اگر مدت اجاره را معلوم نكند وبگويد: هر وقت در خانه نشستي اجاره آن، ماهي ده تومان است، اجاره صحيح نيست.

(مساله 2199) اگر به مستاجر بگويد: خانه را يك ماهه به ده تومان به تو اجاره دادم وبعد از آن هم هر قدر بنشيني اجاره آن ماهي ده تومان است و او هم بگويد:قبول كردم در صورتي كه ابتداي مدت اجاره را معين كنند يا ابتداي آن معلوم باشد، اجاره ماه اول صحيح است.

(مساله 2200) خانه اي را كه غربا و زوار در آن منزل مي كنند، ومعلوم نيست چقدر در آن مي مانند، اگر قرار بگذارند كه مثلا شبي يك تومان بدهند وصاحب خانه راضي شود، استفاده از آن خانه اشكال ندارد.

ولي چون مدت اجاره را معلوم نكرده اند اجاره صحيح نيست وصاحب خانه هر وقت بخواهد مي تواند آنان را بيرون كند.

مسائل متفرقه اجاره

(مساله 2201) مالي را كه مستاجر بابت اجاره مي دهد بايد معلوم باشد، پس اگر از چيزهايي

ص: 475

است كه مثل گندم با وزن معامله مي كنند، بايد وزن آن معلوم باشد و اگر از چيزهايي است كه مثل تخم مرغ با شماره معامله مي كنند، بايد شماره آن معين باشد و اگر مثل اسب وگوسفند است، بايد اجاره دهنده آن را ببيند، يا مستاجر خصوصيات آن را به او بگويد.

(مساله 2202) اگر زميني را براي زراعت جو، يا گندم اجاره دهد ومال الاجاره را جو، يا گندم همان زمين قرار دهد، اجاره صحيح نيست.

(مساله 2203) كسي كه چيزي را اجاره داده، تا آن چيز را تحويل ندهد، حق ندارد اجاره آن را مطالبه كند و نيز اگر براي انجام عملي اجير شده باشد پيش از انجام عمل حق مطالبه اجرت ندارد مگر آن كه شرط كرده باشد يا معمول باشد كه قبل از عمل اجرت را بدهند.

(مساله 2204) هرگاه چيزي را كه اجاره داده تحويل دهد، اگر چه مستاجر تحويل نگيرد، يا تحويل بگيرد وتا آخر مدت اجاره از آن استفاده نكند، بايد مال الاجاره آن را بدهد.

(مساله 2205) اگر انسان اجير شود كه در روز معيني كاري را انجام دهد و در آن روز براي انجام آن كار حاضر شود، كسي كه او را اجير كرده اگر چه در آن كار به او مراجعه نكند، بايد اجرت او را بدهد، مثلا اگر خياطي را در روز معيني براي دوختن لباسي اجير نمايد و خياط در آن روز آماده كار باشد، اگرچه پارچه را به او ندهد كه بدوزد، بايد اجرتش را بدهد چه خياط بيكار باشد، چه براي خودش يا ديگري كار كند.

(مساله 2206) اگر بعد

ص: 476

از تمام شدن مدت اجاره معلوم شود كه اجاره باطل بوده، مستاجر بايد مال الاجاره (اجاره بها) را به مقدار معمول به صاحب ملك بدهد، مثلا اگر خانه اي را يكساله به صد تومان اجاره كند، بعد بفهمد اجاره باطل بوده، چنانچه اجاره آن خانه معمولا پنجاه تومان است، بايد پنجاه تومان را بدهد و اگر دويست تومان است، بايد دويست تومان را بپردازد. و نيز اگر بعد از گذشتن مقداري از مدت اجاره معلوم شود كه اجاره باطل بوده، بايد اجاره آن مدت را به مقدار معمول به صاحب ملك بدهد.

(مساله 2207) اگر چيزي را كه اجاره كرده از بين برود، چنانچه در نگهداري آن كوتاهي نكرده و در استفاده بردن از آن هم زياده روي ننموده ضامن نيست. و نيز اگر مثلا پارچه اي راكه به خياط داده از بين برود، در صورتي كه خياط بر خلاف دستور او عمل نكرده و در نگهداري آن هم كوتاهي نكرده باشد، نبايد عوض آن را بدهد.

(مساله 2208) هرگاه صنعتگر چيزي را كه گرفته ضايع كند ضامن است.

(مساله 2209) اگر قصاب سر حيواني را ببرد وآن را حرام كند چه مزد گرفته باشد، چه مجاني سر بريده باشد، بايد قيمت آن را به صاحبش بدهد.

(مساله 2210) اگر حيواني را اجاره كند ومعين نمايد كه چقدر بار بر آن بگذارد، چنانچه بيشتر از آن مقدار بار كند وآن حيوان بميرد يا معيوب شود ضامن است. ونيز اگر مقدار بار را معين نكرده باشد وبيشتر از معمول بار كند وحيوان تلف شود، يا معيوب گردد ضامن مي باشد و در هر دو صورت اجرت

ص: 477

زيادي بار را بر حسب معمول نيز بايد بدهد.

(مساله 2211) اگر حيواني را براي بردن بار شكستني اجاره دهد، چنانچه آن حيوان بلغزد، يا رم كند وبار را بشكند، صاحب حيوان ضامن نيست ولي اگر بواسطه زدن ومانند آن كاري كند كه حيوان زمين بخورد و بار را بشكند ضامن است.

(مساله 2212) اگر كسي بچه اي را ختنه كند وضرري به آن بچه برسد، يا بميرد چنانچه بيشتر از معمول بريده باشد ضامن است. و اگر بيشتر از معمول نبريده باشد اگر فقط به او رجوع شده باشد ضامن نيست. و اما اگر تشخيص ضرر داشتن يا ضرر نداشتن را هم به عهده او گذاشته باشد جراح ضامن است.

(مساله 2213) اگر دكتر بدست خود به مريض دوا بدهد، يا درد و دواي مريض رابه او بگويد ومريض دوا را بخورد، چنانچه در معالجه خطا كند و به مريض ضرري برسد يا بميرد، دكتر ضامن است ولي اگر فقط بگويد: فلان دوا براي فلان مرض فايده دارد و بواسطه خوردن دوا ضرري به مريض برسد يا بميرد دكتر ضامن نيست.

(مساله 2214) هر گاه دكتر به مريض يا ولي او بگويد: كه اگر ضرري به مريض برسد ضامن نباشد، در صورتي كه دقت واحتياط خود را بكند و به مريض ضرري برسد يا بميرد دكتر ضامن نيست.

(مساله 2215) مستاجر وكسي كه چيزي را اجاره داده، با رضايت يكديگر مي توانند معامله را به هم بزنند. و نيز اگر در اجاره شرط كنند كه هر دو يا يكي از آنان حق به هم زدن معامله را داشته باشند، مي توانند مطابق قرار داد،

ص: 478

اجاره را به هم بزنند.

(مساله 2216) اگر اجاره دهنده، يا مستاجر بفهمد كه مغبون شده است، چنانچه در موقع خواندن صيغه ملتفت نباشد كه مغبون است، مي تواند اجاره را به هم بزند، ولي اگر در صيغه اجاره شرط كنند كه اگر مغبون هم باشند حق به هم زدن معامله را نداشته باشند، نمي توانند اجاره را به هم بزنند.

(مساله 2217) اگر چيزي را اجاره دهد وپيش از آن كه تحويل دهد كسي آن را غصب نمايد، مستاجر مي تواند اجاره را به هم بزند وچيزي را كه به اجاره دهنده داده پس بگيرد، يا اجاره را به هم نزند واجاره مدتي را كه در تصرف غاصب بوده به ميزان معمول از او بگيرد، پس اگر حيواني را يك ماهه به ده تومان اجاره نمايد وكسي آن را ده روز غصب كند واجاره معمولي ده روز آن پانزده تومان باشد، مي تواند پانزده تومان را از غاصب بگيرد.

(مساله 2218) اگر چيزي را كه اجاره كرده تحويل بگيرد و بعد ديگري آن را غصب كند، نمي تواند اجاره را به هم بزند و فقط حق دارد كرايه آن چيز را به مقدار معمول از غاصب بگيرد.

(مساله 2219) اگر پيش از آن كه اجاره تمام شود، ملك را به مستاجر بفروشد، اجاره باطل نمي شود و مستاجر بايد مال الاجاره را بدهد. همچنين اگر آن را به ديگري بفروشد اجاره به هم نمي خورد.

(مساله 2220) اگر پيش از ابتداي مدت اجاره، ملك بطوري خراب شود كه هيچ قابل استفاده نباشد، يا قابل استفاده اي كه شرط كرده اند نباشد، اجاره باطل مي

ص: 479

شودو پولي كه مستاجر به صاحب ملك داده به او برمي گردد. بلكه اگر طوري باشد كه بتواند استفاده مختصري هم از آن ببرد، مي تواند اجاره را به هم بزند.

(مساله 2221) اگر ملكي را اجاره كند وبعد از گذشتن مقداري از مدت اجاره بطوري خراب شود كه هيچ قابل استفاده نباشد يا قابل استفاده اي كه شرط كرده اند نباشد، اجاره مدتي كه باقيمانده باطل مي شود و اگر استفاده مختصري هم بتواند ازآن ببرد، مي تواند اجاره مدت باقيمانده را به هم بزند.

(مساله 2222) اگر خانه اي را كه مثلا دو اطاق دارد اجاره دهد و يك اطاق آن خراب شود، اگر هر يك از اطاقها جز اجاره باشد اجاره نسبت به اطاقي كه خراب شده باطل مي شود اگرچه فورا آن را بسازد ومستاجر مي تواند اجاره باقيمانده را به هم بزند.

(مساله 2223) اگر اجاره دهنده يا مستاجر بميرد، اجاره باطل نمي شود. ولي اگر خانه مال اجاره دهنده نباشد مثلا ديگري وصيت كرده باشد كه تا او زنده است منفعت خانه مال او باشد، چنانچه آن خانه را اجاره دهد وپيش از تمام شدن مدت اجاره بميرد، از وقتي كه مرده اجاره باطل است.

(مساله 2224) اگر صاحب كار بنا را وكيل كند كه براي او عمله بگيرد، چنانچه بنا كمتر از مقداري كه از صاحب كار مي گيرد به عمله بدهد، زيادي آن بر او حرام است وبايد آن را به صاحب كار بدهد و نيز اگر اجير شود كه ساختمان را تمام كند وبراي خود اختيار بگذارد كه خودش بسازد، يا به ديگري بدهد در صورتي

ص: 480

كه كمتر از مقداري كه اجير شده به ديگري بدهد، زيادي آن براي او حرام مي باشد، مگر آنكه مقداري خودش كار كرده باشد و باقي مانده را به كمتر از آن مقدار بدهد.

(مساله 2225) اگر رنگرز قرار بگذارد كه مثلا پارچه را با نيل رنگ كند، چنانچه با رنگ ديگر رنگ نمايد حق ندارد چيزي بگيرد.

جعاله

احكام جعاله

(مساله 2226) جعاله آن است كه انسان قرار بگذارد در مقابل كاري كه براي او انجام مي دهند مال معيني بدهد، مثلا بگويد هر كس گمشده مرا پيدا كند، ده تومان به او مي دهم. و به كسي كه اين قرار را مي گذارد جاعل وبه كسي كه كار را انجام مي دهد عامل مي گويند وفرق بين جعاله واين كه كسي را براي كاري اجير كنند، اين است كه در اجاره بعد از خواندن صيغه، اجير بايد عمل را انجام دهد وكسي هم كه او را اجير كرده اجرت را به او بدهكار مي شود، ولي در جعاله اگرچه عامل شخص معين باشد، عامل مي تواند مشغول عمل نشود وتا عمل را انجام ندهد، جاعل بدهكار نمي شود.

(مساله 2227) جاعل بايد بالغ وعاقل باشد واز روي قصد واختيار قرار داد كند وشرعا بتواند در مال خود تصرف نمايد، بنابراين جعاله آدم سفيه - كسي كه مال خود را در كارهاي بيهوده مصرف مي كند - و جعاله محجور نسبت به اموالي كه شرعا از تصرف در آنها ممنوع است صحيح نيست.

(مساله 2228) كاري را كه جاعل مي گويد انجام دهند، بايد حرام يا بي فايده يا از واجباتي كه شرعا لازم نيست مجانا آورده

ص: 481

شود، نباشد، پس اگر بگويد هر كس شراب بخورد، يا در شب به جاي تاريكي برود ده تومان به او مي دهم، جعاله صحيح نيست.

(مساله 2229) اگر مالي را كه قرار مي گذارد بدهد معين كند مثلا بگويد: هر كس اسب مرا پيدا كند، اين گندم را به او مي دهم، لازم نيست بگويد: آن گندم مال كجاست وقيمت آن چقدر است ولي اگر مال را معين نكند مثلا بگويد: كسي كه اسب مرا پيدا كند ده من گندم به او مي دهم، بايد خصوصيات آن را كاملا معين نمايد.

(مساله 2230) اگر جاعل مزد معيني براي كار قرار ندهد، مثلا بگويد: هر كس بچه مرا پيدا كند پولي به او مي دهم و مقدار آن را معين نكند جعاله صحيح نيست، ولي چنانچه كسي آن عمل را انجام دهد، بايد مزد او را بمقداري كه كار او در نظر مردم ارزش دارد بدهد.

(مساله 2231) اگر عامل پيش از قرار داد، كار را انجام داده باشد، يا بعد از قرار داد، به قصد اين كه پول نگيرد انجام دهد، حقي به مزد ندارد.

(مساله 2232) پيش از آن كه عامل شروع بكار كند، جاعل مي تواند جعاله را به هم بزند.

(مساله 2233) بعد از آن كه عامل شروع بكار كرد، اگر جاعل بخواهد جعاله را به هم بزند اشكال دارد.

(مساله 2234) عامل مي تواند عمل را ناتمام بگذارد، ولي اگر تمام نكردن عمل اسباب ضرر جاعل شود، بايد آن را تمام نمايد. مثلا اگر كسي بگويد: هر كس چشم مرا عمل كند فلان مقدار به او مي دهم ودكتر جراحي شروع

ص: 482

بعمل كند، چنانچه طوري باشد كه اگر عمل را تمام نكند، چشم معيوب مي شود، بايد آن را تمام نمايدو در صورتي كه ناتمام بگذارد، حقي به جاعل ندارد و ضامن عيبي كه حاصل مي شود نيز مي باشد.

(مساله 2235) اگر عامل كار را ناتمام بگذارد، چنانچه آن كار مثل پيدا كردن اسب است كه تا تمام نشود، براي جاعل فايده ندارد، عامل نمي تواند چيزي مطالبه كند وهمچنين است اگر جاعل مزد را براي تمام كردن عمل قرار بگذارد مثلا بگويد: هركس لباس مرا بدوزد ده تومان به او مي دهم، ولي اگر مقصودش اين باشد كه هر مقدار از عمل كه انجام گيرد، براي آن مقدار مزد بدهد، جاعل بايد مزد مقداري راكه انجام شده به عامل بدهد، اگر چه احتياط اين است كه به طور مصالحه يكديگر را راضي نمايند.

مزارعه

احكام مزارعه

(مساله 2236) مزارعه آن است كه مالك با زارع به اين قسم معامله كند كه زمين رادر اختيار او بگذارد، تا زراعت كند ومقداري از حاصل آن را به مالك بدهد.

(مساله 2237) مزارعه چند شرط دارد:

اول - آن كه مالك به زارع بگويد زمين رابه تو واگذار كردم و زارع هم بگويد قبول كردم، يا بدون اين كه حرفي بزنند مالك، زمين را واگذار كند وزارع قبول نمايد، ولي در اينصورت تا زارع مشغول كار نشده مالك، وزارع مي توانند معامله را به هم بزنند. ولي در اين صورت تا زارع مشغول كار نشده در ترتيب آثار لزوم و جواز، مراعات احتياط لازم است

دوم - آن كه مالك وزارع هر دو مكلف وعاقل باشند وبا قصد واختيار خود

ص: 483

مزارعه را انجام دهند وسفيه نباشند يعني مال خود را در كارهاي بيهوده مصرف نكنند و مالك و بلكه زارع اگر بذر از مال او باشد و يا زرع نياز به تصرف در مال داشته باشد محجور از تصرف در مال نباشد. سوم - آن كه مالك وزارع از تمام حاصل زمين ببرند، پس اگر مثلا شرط كنند كه آنچه اول يا آخر مي رسد، مال يكي از آنان باشد مزارعه باطل است.

چهارم - آن كه سهم هر كدام نصف يا ثلث حاصل ومانند اينها باشد پس اگر مالك بگويد در اين زمين زراعت كن و هر چه مي خواهي بمن بده صحيح نيست وهمچنين اگر مقدار معيني از حاصل را مثلا ده من فقط براي زارع يا مالك قرار دهند صحيح نيست.

پنجم - آن كه مدتي را كه بايد زمين در اختيار زارع باشد معين كنند وبايد مدت بقدري باشد كه درآن مدت بدست آمدن حاصل ممكن باشد و اگر اول مدت را روز معيني وآخر آن را موقعي قرار دهند كه حاصل آن سال بدست مي آيد وبه حسب عادت، آن موقع معلوم باشد صحيح است.

ششم - آن كه زمين قابل زراعت باشد و اگر زراعت در آن ممكن نباشد، اما بتوانند كاري كنند كه زراعت ممكن شود، مزارعه صحيح است.

هفتم - آن كه اگر منظور هر كدام آنان زراعت مخصوصي است، چيزي را كه زارع بايد بكارد معين كنند ولي اگر زراعت معيني رادر نظر ندارند، يا زراعتي را كه هر دو در نظر دارند معلوم است، لازم نيست آن رامعين نمايند.

هشتم - آن كه مالك، زمين

ص: 484

را معين كند، پس كسي كه چند قطعه زمين دارد وبا هم تفاوت دارند، اگر به زارع بگويد در يكي از اين زمينها زراعت كن وآن رامعين نكند مزارعه باطل است.

نهم - خرجي را كه هر كدام آنان بايد بكنند معين نمايند ولي اگر خرجي را كه هر كدام بايد بكنند معلوم باشد، لازم نيست آن را معين نمايند.

(مساله 2238) اگر مالك يا زارع شرط كند كه مقداري از حاصل براي او باشد وبقيه را بين خودشان قسمت كنند، بدانند كه بعد از برداشتن آن مقدار، مقداري ديگر باقي مي ماند، صحت مزارعه بعيد نيست ولي احتياط اين است كه اين شرط را نكنند.

(مساله 2239) اگر مدت مزارعه تمام شود وحاصل بدست نيايد، چنانچه مالك راضي شود كه با اجاره يا بدون اجاره زراعت در زمين او بماند وزارع هم راضي شود مانعي ندارد و اگر مالك راضي نشود، مي تواند زارع را وادار كند كه زراعت را بچيندو اگر براي چيدن زراعت ضرري به زارع برسد لازم نيست عوض آن را به او بدهد ولي زارع اگرچه راضي شود كه به مالك چيزي بدهد، نمي تواند مالك را مجبور كند كه زراعت در زمين بماند.

(مساله 2240) اگر بواسطه پيش آمدي زراعت در زمين ممكن نباشد مثلا آب از زمين قطع شود، مزارعه به هم مي خورد و اگر زارع بدون عذر زراعت نكند، چنانچه زمين در تصرف او بوده ومالك در آن تصرفي نداشته است، بايد اجاره آن مدت رابه مقدار معمول به مالك بدهد.

(مساله 2241) اگر مالك وزارع صيغه خوانده باشند، بدون رضايت يكديگر نمي توانند مزارعه را

ص: 485

به هم بزنند ونيز اگر مالك بقصد مزارعه زميني را به كسي واگذار كند، بعد از آن كه او مشغول عمل شد، جايز نيست بدون رضايت يكديگر معامله را به هم بزنند، ولي اگر در ضمن خواندن صيغه مزارعه شرط كرده باشند كه هر دو يا يكي از آنان حق به هم زدن معامله را داشته باشند، مي توانند مطابق قراري كه گذاشته اند معامله را به هم بزنند.

(مساله 2242) اگر بعد از قرار داد مزارعه، مالك يا زارع بميرد، مزارعه به هم نمي خورد و وارثشان به جاي آنان است، ولي اگر زارع بميرد و شرط كرده باشند كه خود زارع زراعت را انجام دهد، مزارعه به هم مي خورد وچنانچه زراعت نمايان شده باشد بايد سهم او را به ورثه اش بدهد وحقوق ديگري هم كه زارع داشته، ورثه او ارث مي برند ولي نمي توانند مالك را مجبور كنند كه زراعت در زمين باقي بماند.

(مساله 2243) اگر بعد از زراعت بفهمند كه مزارعه باطل بوده، چنانچه بذر مال مالك بوده حاصلي هم كه بدست مي آيد مال او است وبايد اگر زارع به امر مالك كار كرده مالك مزد او ومخارجي را كه كرده وكرايه گاو يا حيوان ديگري را كه مال زارع بوده و در آن زمين كار كرده به او بدهد، و اگر بذر مال زارع بوده زراعت هم مال او است وبايد اجاره زمين را اگر زمين در دست زارع بوده وخرجهايي را كه مالك با مزارع كرده و همچنين كرايه گاو يا حيوان ديگري كه مال مالك بوده و در آن زراعت كار كرده به او

ص: 486

بدهد.

(مساله 2244) اگر بذر مال زارع باشد وبعد از زراعت بفهمند كه مزارعه باطل بوده، چنانچه مالك وزارع راضي شوند كه با اجرت يا بي اجرت زراعت در زمين بماند اشكال ندارد. و اگر مالك راضي نشود، پيش از رسيدن زراعت هم مي تواند زارع را وادار كند كه زراعت را بچيند، وزارع اگر چه راضي شود چيزي به مالك بدهد، نمي تواند او را مجبور كند كه زراعت در زمين بماند و نيز مالك نمي تواند زارع را مجبور كند كه اجاره بدهد وزراعت را در زمين باقي بگذارد.

(مساله 2245) اگر بعد از جمع كردن حاصل وتمام شدن مدت مزارعه ريشه زراعت در زمين بماند وسال بعد دو مرتبه حاصل دهد، چنانچه مالك وزارع از زراعت صرفنظر نكرده باشند، حاصل سال دوم را هم بايد مثل سال اول قسمت كنند اگر معمول باشد، كه از اين حاصل بيشتر از يك سال استفاده كنند و اگر زايد بر يك سال معمول نباشد تمام حاصل سال دوم مال صاحب بذر است.

مساقات

احكام مساقات

(مساله 2246) اگر انسان با كسي به اين قسم معامله كند كه درختهاي ميوه اي را كه ميوه آن مال خود اوست، يا اختيار ميوه هاي آن با اوست، تا مدت معيني به آن كس واگذار كند كه تربيت نمايد وآب دهد وبه مقداري كه قرار مي گذارند از ميوه آن بردارد، اين معامله را مساقات مي گويند.

(مساله 2247) معامله مساقات در درختهايي كه مثل بيد وچنار ميوه نمي دهند صحيح نيست. و در مثل درخت حنا كه از برگ آن يا درختي كه از گل آن استفاده مي كنند صحت آن

ص: 487

بعيد نيست.

(مساله 2248) در معامله مساقات لازم نيست صيغه بخوانند بلكه اگر صاحب درخت به قصد مساقات آن را واگذار كند وكسي كه كار مي كند به همين قصد مشغول كار شود، معامله صحيح است.

(مساله 2249) مالك و كسي كه تربيت درختها را به عهده مي گيرد، بايد مكلف وعاقل باشند و كسي آنها را مجبور نكرده باشد و نيز بايد سفيه نباشند، يعني مال خود را در كارهاي بيهوده مصرف نكنند و نيز بايد مالك، از تصرف در مالش به حكم حاكم شرع ممنوع نباشد.

(مساله 2250) مدت مساقات بايد معلوم باشد و اگر اول آن را معين كنند وآخر آن را موقعي قرار دهند كه ميوه آن سال بدست مي آيد و بحسب عادت آن موقع معلوم باشد صحيح است.

(مساله 2251) بايد سهم هر كدام نصف يا ثلث حاصل ومانند اينها باشد و اگر قرار بگذارند كه مثلا صد من از ميوه ها مال مالك وبقيه مال كسي باشد كه كار مي كند معامله باطل است.

(مساله 2252) بايد قرار مساقات را پيش از ظاهر شدن ميوه بگذارند و اگر بعد از ظاهر شدن ميوه وپيش از رسيدن آن قرار بگذارند پس اگر كاري كه مثل آبياري كه براي درخت لازم است، باقي مانده باشد، معامله صحيح است وگرنه اشكال دارد اگر چه احتياج بكاري مانند چيدن ميوه ونگهداري آن داشته باشد.

(مساله 2253) معامله مساقات در بوته خربزه وخيار و مانند اينها بنابر احتياط صحيح نيست.

(مساله 2254) درختي كه از آب باران يا رطوبت زمين استفاده مي كند و به آبياري احتياج ندارد، اگر به كارهاي ديگر مانند

ص: 488

بيل زدن و كود دادن براي زياد شدن ميوه محتاج باشد، معامله مساقات در آن صحيح است.

(مساله 2255) دو نفري كه مساقات كرده اند، با رضايت يكديگر مي توانند معامله را به هم بزنند و نيز اگر در ضمن قرارداد مساقات، شرط كنند كه هر دو يا يكي از آنان حق به هم زدن معامله را داشته باشند، مطابق قراري كه گذاشته اند، به هم زدن معامله اشكال ندارد و اگر در معامله شرطي كنند وعملي نشود، كسي كه براي نفع او شرط كرده اند، مي تواند معامله را به هم بزند.

(مساله 2256) اگر مالك بميرد، معامله مساقات به هم نمي خورد و ورثه اش به جاي او هستند.

(مساله 2257) اگر كسي كه تربيت درختها به او واگذار شده بميرد معامله مساقات باطل نمي شود پس اگر در عقد شرط نكرده باشند كه خودش آنها را تربيت كند، ورثه اش به جاي او هستند وچنانچه خودشان عمل را انجام ندهند واجير هم نگيرند، حاكم شرع از مال ميت اجير مي گيرد وحاصل را بين ورثه ميت و مالك قسمت مي كند و اگر شرط كرده باشند كه خود او درختها را تربيت نمايد مالك با مردن او مي تواند معامله را فسخ كند يا راضي شود كه ورثه او يا كسي كه آنها اجيرش مي كنند درختها را تربيت نمايد بلي اگر عقد بر خصوص مساقات به مباشرت واقع شده باشد با مردن او معامله باطل مي شود.

(مساله 2258) اگر شرط كند كه تمام حاصل براي مالك باشد، مساقات باطل است وميوه مال مالك مي باشد وكسي كه كار مي كند

ص: 489

نمي تواند مطالبه اجرت نمايد ولي اگر باطل بودن مساقات به جهت ديگر باشد، اگر كسي كه درختها را تربيت كرده به امر مالك كار كرده باشد مزد كارش را از مالك طلبكار است.

(مساله 2259) اگر زميني را به ديگري واگذار كند كه در آن درخت بكارد و آنچه عمل مي آيد مال هر دو باشد بنابر احتياط لازم معامله باطل است، پس اگر درختها مال صاحب زمين بوده، بعد از تربيت هم مال اوست وبايد مزد كسي كه آنها را تربيت كرده اگر به امر او كار كرده بدهد و اگر مال كسي بوده كه آنها را تربيت كرده، بعد از تربيت هم مال اوست ومي تواند آنها را بكند ولي بايد گودالهايي را كه بواسطه كندن درختها پيدا شده پر كند و اجاره زمين را از روزي كه درختها را كاشته به صاحب زمين بدهد ومالك هم مي تواند او را مجبور نمايد كه درختها را بكند وچنانچه بواسطه كندن درخت، عيبي در آن پيدا شود اگر مالك آن را كنده باشد، بايد تفاوت قيمت آن را به صاحب درخت بدهد، وهيچكدام نمي تواند ديگري را مجبور نمايد كه با اجاره يا بدون اجاره، درخت را در زمين باقي بگذارد.

كساني كه نمي توانند در مال خودشان تصرف كنند

احكام كساني كه نمي توانند در مال خود تصرف كنند

(مساله 2260) بچه اي كه بالغ نشده شرعا نمي تواند در مال خود تصرف كند ونشانه بالغ شدن در زن و مرد يكي از سه چيز است:

اول - تمام شدن پانزده سال قمري در مرد و نه سال قمري در زن.

دوم - روييدن موي درشت زير شكم بالاي عورت.

سوم - بيرون آمدن مني.

(مساله 2261) روييدن موي درشت در

ص: 490

صورت وپشت لب و در سينه وزير بغل ودرشت شدن صدا ومانند اينها نشانه بالغ شدن نيست، مگر آن كه انسان بواسطه اينها به بالغ شدن يقين كند.

(مساله 2262) ديوانه و سفيه يعني: كسي كه مال خود را در كارهاي بيهوده مصرف مي كند وكسي كه بواسطه افلاس حاكم شرع او را از تصرف در مالش منع كرده باشد نمي توانند در مال خود تصرف نمايند.

(مساله 2263) كسي كه گاهي عاقل وگاهي ديوانه است، تصرفي كه موقع ديوانگي در مال خود مي كند صحيح نيست.

(مساله 2264) انسان مي تواند در مرضي كه به آن مرض از دنيا مي رود، هر قدر از مال خود را به مصرف خود وعيال ومهمان وكارهايي كه اسراف شمرده نمي شود برساند و نيز اگر مال خود را به قيمت بفروشد، يا اجاره دهد اشكال ندارد بلكه اگر مثلا مال خود را به كسي ببخشد يا ارزانتر از قيمت بفروشد بنابر اقوي تصرف او صحيح است اگرچه در تمام مال باشد و محتاج به اجازه ورثه نيست.

وكالت

احكام وكالت

وكالت آن است كه انسان كاري را كه مي تواند در آن دخالت كند، به ديگري واگذار نمايد تا از طرف او انجام دهد، مثلا كسي را وكيل كند كه خانه او را بفروشد يا زني را براي او عقد نمايد، پس آدم سفيهي كه مال خود را در كارهاي بيهوده مصرف مي كند، چون حق ندارد در مال خود تصرف كند وكسي كه حاكم شرع او را از تصرف در مالش منع كرده باشد نمي تواند براي فروش آن، كسي را وكيل نمايد.

(مساله 2265) در وكالت شرط است

ص: 491

كه منجز باشد يعني اصل وكالت معلق بر چيزي نباشد پس اگر بگويد چنانچه مسافر من بيايد يا وقتي كه اول ماه شد تو در فروش خانه وكيل من هستي كه خود وكالت معلق بر آمدن مسافرت يا رسيدن اول ماه شده باطل است ولي تعليق در متعلق وكالت مثل اين كه بگويد تو در فروختن خانه ام وكيل من هستي لكن خانه را وقتي مسافر من آمد يا وقتي اول ماه شد بفروش اشكال ندارد. و در وكالت لازم نيست صيغه بخوانند پس اگر انسان به ديگري بفهماند كه او را وكيل كرده و او هم بفهماند كه قبول نموده - مثلا مال خود را به كسي بدهد كه براي او بفروشد و او مال را بگيرد وكالت صحيح است.

(مساله 2266) اگر انسان كسي را كه در شهر ديگر است وكيل نمايد وبراي او وكالتنامه بفرستد واو قبول كند اگرچه وكالتنامه بعد از مدتي برسد، وكالت صحيح است.

(مساله 2267) موكل يعني كسي كه ديگري را وكيل مي كند و نيز كسي كه وكيل مي شود، بايد بالغ و عاقل باشند و از روي قصد و اختيار اقدام كنند.

(مساله 2268) كاري را كه انسان نمي تواند انجام دهد، يا شرعا نبايد انجام دهد نمي تواند براي انجام آن از طرف ديگري وكيل شود، مثلا كسي كه در احرام حج است، چون نبايد صيغه عقد زناشويي را بخواند نمي تواند براي خواندن صيغه ازطرف ديگري وكيل شود.

(مساله 2269) اگر انسان كسي را براي انجام تمام كارهاي خودش وكيل كند صحيح است، ولي اگر براي يكي از كارهاي خود وكيل نمايد و آن

ص: 492

كار را معين نكند وكالت صحيح نيست.

(مساله 2270) اگر وكيل را عزل كند يعني از كار بركنار نمايد، بعد از آن كه خبر به او رسيد نمي تواند آن كار را انجام دهد، ولي اگر پيش از رسيدن خبر آن كار را انجام داده باشد صحيح است.

(مساله 2271) وكيل مي تواند از وكالت كناره گيري كند و اگر موكل غايب هم باشد اشكال ندارد.

(مساله 2272) وكيل نمي تواند براي انجام كاري كه به او واگذار شده ديگري را وكيل نمايد ولي اگر موكل به او اجازه داده باشد كه وكيل بگيرد، به هر طوري كه به او دستور داده، مي تواند رفتار نمايد، پس اگر گفته باشد براي من وكيل بگير، بايد ازطرف او وكيل بگيرد و نمي تواند كسي را از طرف خودش وكيل كند.

(مساله 2273) اگر انسان با اجازه موكل خودش كسي را از طرف او وكيل كند نمي تواند آن وكيل را عزل نمايد و اگر وكيل اول بميرد، يا موكل، او را عزل كند وكالت دومي باطل نمي شود.

(مساله 2274) اگر وكيل با اجازه موكل، كسي را از طرف خودش وكيل كند موكل ووكيل اول مي توانند آن وكيل را عزل كنند و اگر وكيل اول بميرد، يا عزل شود وكالت دومي باطل مي شود.

(مساله 2275) اگر چند نفر را براي انجام كاري وكيل كند وبه آنها اجازه دهد كه هركدام به تنهايي در آن كار اقدام كنند، هر يك از آنان مي تواند آن كار را انجام دهد وچنانچه يكي از آنان بميرد، وكالت ديگران باطل نمي شود، ولي اگر نگفته باشد كه با

ص: 493

هم يا به تنهايي انجام دهند، يا گفته باشد كه با هم انجام دهند، نمي توانند به تنهايي اقدام نمايند و در صورتي كه يكي از آنان بميرد، وكالت ديگران باطل مي شود.

(مساله 2276) اگر وكيل يا موكل بميرد وكالت باطل مي شود و نيز اگر چيزي كه براي تصرف در آن وكيل شده است از بين برود، مثلا گوسفندي كه براي فروش آن وكيل شده بميرد، وكالت باطل مي شود و اگر يكي از وكيل يا موكل ديوانه يا بيهوش شود، در موقع ديوانگي و بي هوشي وكالت اثري ندارد، اما بطلان آن به نحوي كه بعد از زوال بي هوشي يا ديوانگي عملش بي اثر باشد محل تامل است.

(مساله 2277) اگر انسان كسي را براي كاري وكيل كند وچيزي براي او قرار بگذارد، بعد از انجام آن كار، چيزي را كه قرار گذاشته بايد به او بدهد.

(مساله 2278) اگر وكيل در نگهداري مالي كه در اختيار اوست كوتاهي نكند و غير از تصرفي كه به او اجازه داده اند، تصرف ديگري در آن ننمايد واتفاقا آن مال از بين برود، نبايد عوض آن را بدهد.

(مساله 2279) اگر وكيل در نگهداري مالي كه در اختيار اوست كوتاهي كند، يا غير از تصرفي كه به او اجازه داده اند تصرف ديگري در آن بنمايد وآن مال از بين برود، ضامن است. پس اگر لباسي را كه گفته اند بفروش، بپوشد وآن لباس تلف شود، بايد عوض آن را بدهد.

(مساله 2280) اگر وكيل غير از تصرفي كه به او اجازه داده اند، تصرف ديگري در مال بكند، مثلا لباسي را كه

ص: 494

گفته اند بفروش، بپوشد وبعدا تصرفي را كه به او اجازه داده اند بنمايد، آن تصرف صحيح است.

قرض

احكام قرض

قرض دادن از كارهاي مستحبي است كه در آيات قرآن واخبار راجع به آن زياد سفارش شده است، از پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و اله) روايت شده كه هر كس به برادر مسلمان خود قرض بدهد مال او زياد مي شود وملائكه بر او رحمت مي فرستند و اگر با بدهكار خود مدارا كند، بدون حساب و به سرعت از صراط مي گذرد وكسي كه برادر مسلمانش از او قرض بخواهد و ندهد، بهشت بر او حرام مي شود.

(مساله 2281) در قرض لازم نيست صيغه بخوانند بلكه اگر چيزي را به نيت قرض به كسي بدهد و او هم به همين قصد بگيرد، صحيح است ولي مقدار آن بايد كاملا معلوم باشد.

(مساله 2282) اگر دين مدت نداشته باشد هر وقت بدهكار بدهي خود را بدهد طلبكار بايد قبول نمايد، و اگر مدت داشته باشد پيش از مدت، بنابر احتياط بايد قبول كند.

(مساله 2283) اگر در صيغه قرض براي پرداخت آن مدتي قرار دهند، احتياط واجب آن است كه طلبكار پيش از تمام شدن مدت، طلب خود را مطالبه نكند ولي اگر مدت نداشته باشد طلبكار هر وقت بخواهد، مي تواند طلب خود را مطالبه نمايد.

(مساله 2284) اگر طلبكار طلب خود را مطالبه كند، چنانچه بدهكار بتواند بدهي خود را بدهد بايد فورا آن را بپردازد و اگر تاخير بيندازد گناهكار است.

(مساله 2285) اگر بدهكار غير از خانه اي كه در آن نشسته واثاثيه منزل و چيزهاي ديگري كه به آنها احتياج

ص: 495

دارد چيزي نداشته باشد طلبكار نمي تواند طلب خود را ازاو مطالبه نمايد، بلكه بايد صبر كند تا بتواند بدهي خود را بدهد.

(مساله 2286) كسي كه بدهكار است ونمي تواند بدهي خود را بدهد، چنانچه بتواند كاسبي كند، واجب است كه كسب كند وبدهي خود را بدهد.

(مساله 2287) كسي كه دسترسي به طلبكار خود ندارد، چنانچه اميد نداشته باشد كه او را پيدا كند، بايد با اجازه حاكم شرع طلب او را به فقير بدهد و اگر طلبكار او سيد نباشد، احتياط واجب آن است كه طلب اورا به سيد فقير ندهد.

(مساله 2288) اگر مال ميت بيشتر از خرج واجب كفن ودفن وبدهي او نباشد بايد مالش را به همين مصرفها برسانند وبه وارث او چيزي نمي رسد.

(مساله 2289) اگر كسي مقداري پول طلا يا نقره قرض كند وقيمت آن كم شود چنانچه همان مقدار را كه گرفته پس بدهد كافي است و اگر قيمت آن زياد تر گردد لازم است همان مقدار را كه گرفته بدهد ولي در هر دو صورت اگر بدهكار وطلبكار به غير آن راضي شوند اشكال ندارد.

(مساله 2290) اگر مالي را كه قرض كرده از بين نرفته باشد وصاحب مال آن را مطالبه كند، احتياط مستحب آن است كه بدهكار همان مال را به او بدهد.

(مساله 2291) اگر كسي كه قرض مي دهد شرط كند كه زيادتر از مقداري كه مي دهد بگيرد، مثلا يك من گندم بدهد وشرط كند كه يك من و پنج سير بگيرد، يا ده تخم مرغ بدهد كه يازده تا بگيرد، ربا وحرام است. بلكه اگر قرار بگذارد كه

ص: 496

بدهكار كاري براي او انجام دهد، يا چيزي را كه قرض كرده با مقداري جنس ديگر پس دهد مثلا شرط كند كه يك توماني را كه قرض كرده با يك كبريت پس دهد، ربا وحرام است. و نيز اگر با او شرط كند كه ساخته پس بگيرد، بازهم ربا و حرام مي باشد ولي اگر بدون اين كه شرط كند، خود بدهكار زيادتر از آنچه قرض كرده پس بدهد اشكال ندارد بلكه مستحب است.

(مساله 2292) ربا دادن مثل ربا گرفتن حرام است و مالك شدن گيرنده قرض ربايي و جواز تصرف او در آن محل تامل است. ولي چنانچه قرض دهنده با علم به بطلان قرض ومالك نشدن سود راضي به تصرف قرض گيرنده باشد - بطوري كه رضايت او مبني بر اين معامله باطل نباشد - تصرف قرض گيرنده در آن مال جايز است.

(مساله 2293) اگر گندم، يا چيزي مانند آن را به طور قرض ربايي بگيرد وبا آن زراعت كند، احتياط اين است كه حاصلي كه از آن بدست مي آيد با قرض دهنده مصالحه نمايند، مگر آن كه بر حسب صورت دوم مساله قبل، قرض دهنده راضي به تصرف قرض گيرنده باشد، بي آنكه رضايت او مبني بر معامله ربايي باشد كه در اين صورت، حاصل، مال قرض گيرنده است.

(مساله 2294) اگر لباسي را به ذمه بخرد وبعدا از پولي كه به قرض ربايي گرفته، يا از پول حلالي كه مخلوط با ربا است به صاحب لباس بدهد، پوشيدن آن لباس و نماز خواندن با آن اشكال ندارد. ولي اگر به فروشنده بگويد كه اين لباس را با اين

ص: 497

پول مي خرم، پوشيدن آن لباس حرام است. و اگر بداند پوشيدن آن حرام است نماز هم با آن باطل مي باشد.

(مساله 2295) اگر انسان مقداري پول به تاجري بدهد كه در شهر ديگر از طرف او كمتر بگيرد، اشكال ندارد واين را صرف برات مي گويند.

(مساله 2296) اگر مقداري پول به كسي بدهد كه بعد از چند روز در شهر ديگر زيادتر بگيرد، مثلا نهصد ونود تومان بدهد كه بعد از ده روز در شهر ديگر هزار تومان بگيرد ربا وحرام است، ولي اگر كسي كه زيادي را مي گيرد در مقابل زيادي، جنس بدهد يا عملي انجام دهد اشكال ندارد.

(مساله 2297) اگر در مقابل طلبي كه از كسي دارد سفته يا براتي داشته باشد وبخواهد طلب خود را پيش از و عده آن به كمتر از آن بفروشد اشكال ندارد.

حواله دادن

احكام حواله دادن

(مساله 2298) اگر انسان طلبكار خود را حواله دهد كه طلبش را از ديگري بگيرد وطلبكار وآن ديگري قبول نمايند، كسي كه به او حواله شده بدهكار مي شود، وديگر طلبكار نمي تواند از بدهكار اولي مطالبه نمايد.

(مساله 2299) بدهكار و طلبكار وكسي كه به او حواله شده در صورتي كه مديون نباشد، بايد مكلف و عاقل باشند وكسي آنان را مجبور نكرده باشد و نيز بايد سفيه نباشند، يعني مال خود را در كارهاي بيهوده مصرف نكنند وهم چنين بايد محجور(كسي كه حاكم شرع او را از تصرف در مالش ممنوع كرده) نباشند ولي اگر حواله بركسي كه مديون نيست داده شود اگر حواله دهنده وكسي كه به او حواله شده مهجور باشند، اشكال ندارد.

(مساله 2300) حواله

ص: 498

در صورتي صحيح است كه كسي كه بر او حواله مي شود اگر بدهكار نيست قبول نمايد و همچنين اگر بدهكار باشد و غير آن جنسي را كه بدهكار است به او حواله دهند مثلا اگر جو بدهكار است، گندم حواله كنند، درصورتي صحيح است كه قبول نمايد بلكه احتياط مستحب اين است كه اگر همان جنسي را كه بدهكار است هم به او حواله نمايند، قبول كند.

(مساله 2301) موقعي كه انسان حواله مي دهد بايد بدهكار باشد، پس اگر بخواهداز كسي قرض كند، تا وقتي از او قرض نكرده نمي تواند او را به كسي حواله دهد كه آنچه را بعدا قرض مي دهد از آن كس بگيرد.

(مساله 2302) حواله دهنده وطلبكار بايد مقدار حواله و جنس آن را بدانند پس اگر مثلا ده من گندم وده تومان پول به يك نفر بدهكار باشد و به او بگويد يكي از دو طلب خود را از فلاني بگير وآن را معين نكند، حواله درست نيست.

(مساله 2303) اگر بدهي واقعا معين باشد ولي بدهكار وطلبكار در موقع حواله دادن، مقدار آن يا جنس آن را ندانند حواله صحيح است مثلا اگر طلب كسي را در دفتر نوشته باشد وپيش از ديدن دفتر حواله بدهد وبعد دفتر را ببيند و به طلبكار مقدار طلبش را بگويد حواله صحيح مي باشد.

(مساله 2304) طلبكار مي تواند حواله را قبول نكند، اگر چه كسي كه به او حواله شده فقير نباشد و در پرداختن حواله هم كوتاهي ننمايد.

(مساله 2305) اگر بر كسي حواله بدهد كه بدهكار نيست، چنانچه او حواله را قبول كند، پيش از

ص: 499

پرداختن حواله نمي تواند مقدار حواله را از حواله دهنده بگيرد ولي اگر طلبكار طلب خود را به مقدار كمتري صلح كند، كسي كه حواله را قبول كرده مي تواند تمام مقدار حواله شده را از حواله دهنده مطالبه نمايد.

(مساله 2306) بعد از آن كه حواله درست شد، حواله دهنده وكسي كه به او حواله شده، نمي توانند حواله را به هم بزنند وهر گاه كسي كه به او حواله شده در موقع حواله فقير نباشد، اگر چه بعدا فقير شود، طلبكار نمي تواند حواله را به هم بزند، و همچنين است اگر موقع حواله فقير باشد وطلبكار بداند فقير است، ولي اگر نداند فقير است وبعد بفهمد، اگرچه در آنوقت مالدار شده باشد، طلبكار مي تواند حواله را به هم بزند وطلب خود را از حواله دهنده بگيرد.

(مساله 2307) اگر بدهكار وطلبكار وكسي كه به او حواله شده، (در صورتي كه قبول او در صحت حواله معتبر باشد) يا يكي از آنان براي خود حق به هم زدن حواله را قرار دهند، مطابق قراري كه گذاشته اند، مي توانند حواله را به هم بزنند.

(مساله 2308) اگر حواله دهنده خودش طلب طلبكار را بدهد، چنانچه به خواهش كسي كه به او حواله شده و مديون حواله دهنده بوده است، داده است، مي تواند چيزي را كه داده از او بگيرد و اگر بدون خواهش او داده، يا اين كه او مديون حواله دهنده نبوده، نمي تواند چيزي را كه داده از او مطالبه نمايد.

رهن

احكام رهن

(مساله 2309) رهن آن است كه بدهكار مقداري از مال خود را نزد طلبكار بگذارد كه اگر طلب

ص: 500

او را ندهد طلبش را از آن مال بدست آورد.

(مساله 2310) در رهن لازم نيست صيغه بخوانند و همين قدر كه بدهكار مال خود را به قصد گرو به طلبكار بدهد وطلبكار هم به همين قصد بگيرد رهن صحيح است.

(مساله 2311) گرو دهنده وكسي كه مال را گرو مي گيرد بايد مكلف وعاقل باشند وكسي آنان را مجبور نكرده باشد و نيز بايد گرو دهنده سفيه نباشد يعني: مال خود رادر كارهاي بيهوده مصرف نكند وهم چنين بايد از طرف حاكم شرع از تصرف در مالش ممنوع نباشد.

(مساله 2312) انسان مالي را مي تواند گرو بگذارد كه شرعا بتواند در آن تصرف كند و اگر مال كس ديگر را، با اذن او گرو بگذارد، صحيح است.

(مساله 2313) چيزي را كه گرو مي گذارند، بايد خريد وفروش آن صحيح باشد پس اگر شراب ومانند آن را گرو بگذارند درست نيست.

(مساله 2314) استفاده چيزي را كه گرو مي گذارند، مال صاحب آن است.

(مساله 2315) طلبكار و بدهكار نمي توانند مالي را كه گرو گذاشته شده، بدون اجازه يكديگر ملك كسي كنند، مثلا ببخشند يا بفروشند. ولي اگر مالك آن را ببخشد يا بفروشد، بعد طلبكار بگويد راضي هستم اشكال ندارد.

(مساله 2316) اگر طلبكار چيزي را كه گرو برداشته با اجازه بدهكار بفروشد پول آن هم مثل خود مال، گرو مي باشد.

(مساله 2317) اگر موقعي كه بايد بدهي خود را بدهد طلبكار مطالبه كند و او ندهد، طلبكار مي تواند مالي را كه گرو برداشته بفروشد وطلب خود را بردارد وبايد بقيه را به بدهكار بدهد، ولي اگر به حاكم

ص: 501

شرع دسترسي دارد، بايد براي فروش آن از حاكم شرع بنابر احتياط لازم اجازه بگيرد.

(مساله 2318) اگر بدهكار غير از خانه اي كه در آن نشسته وچيزهايي كه مانند اثاثيه خانه محل احتياج او است، چيز ديگري نداشته باشد، طلبكار نمي تواند طلب خود را از او مطالبه كند ولي اگر مالي را كه گرو گذاشته خانه واثاثيه هم باشد، طلبكار مي تواند بفروشد وطلب خود را بردارد.

ضامن شدن

احكام ضامن شدن

(مساله 2319) اگر انسان بخواهد ضامن شود كه بدهي كسي را بدهد، ضامن شدن او در صورتي صحيح است كه به هر لفظي اگر چه عربي نباشد به طلبكار بگويد كه من ضامن شده ام طلب تو را بدهم وطلبكار هم رضايت خود را بفهماند، ولي راضي بودن بدهكار شرط نيست.

(مساله 2320) ضامن و طلبكار بايد مكلف و عاقل باشند و كسي هم آنان را مجبور نكرده باشد ونيز بايد سفيه نباشند يعني: مال خود را در كارهاي بيهوده مصرف نكنند وطلبكار از تصرف در مالش شرعا ممنوع نباشد ولي اين شرطها در بدهكار نيست مثلا اگر كسي ضامن شود كه بدهي بچه يا ديوانه را بدهد صحيح است.

(مساله 2321) هرگاه براي ضامن شدن خودش شرطي قرار دهد، مثلا بگويد اگر بدهكار قرض تو را نداد من مي دهم ضامن شدن او باطل است.

(مساله 2322) كسي كه انسان ضامن بدهي او مي شود بايد بدهكار باشد، پس اگركسي بخواهد از ديگري قرض كند، تا وقتي قرض نكرده، انسان نمي تواند ضامن او شود.

(مساله 2323) در صورتي انسان مي تواند ضامن شود كه طلبكار وبدهكار وجنس بدهي همه معين باشد، پس اگر دو

ص: 502

نفر از كسي طلبكار باشند وانسان بگويد من ضامن هستم كه طلب يكي از شماها را بدهم، چون معين نكرده كه طلب كدام رامي دهد، ضامن شدن او باطل است. و نيز اگر كسي از دو نفر طلبكار باشد وانسان بگويد من ضامن هستم كه طلب يكي از آن دو نفر را به تو بدهم، چون معين نكرده كه بدهي كدام را مي دهد، ضامن شدن او باطل مي باشد و همچنين اگر كسي از ديگري مثلا ده من گندم وده تومان پول طلبكار باشد وانسان بگويد من ضامن يكي از دو طلب تو هستم ومعين نكند كه ضامن گندم است يا ضامن پول، صحيح نيست.

(مساله 2324) اگر طلبكار ذمه ضامن را از تمام طلب خود بري كند، ضامن نمي تواند از بدهكار چيزي بگيرد و اگر از مقداري بري كند، نمي تواند آن مقدار را مطالبه نمايد.

(مساله 2325) اگر انسان ضامن شود كه بدهي كسي را بدهد، نمي تواند از ضامن شدن خود برگردد.

(مساله 2326) ضامن وطلبكار مي توانند شرط كنند كه هر وقت بخواهند ضامن بودن ضامن را به هم بزنند.

(مساله 2327) هرگاه انسان در موقع ضامن شدن، بتواند طلب طلبكار را بدهد اگر چه بعد فقير شود، طلبكار نمي تواند ضامن بودن او را به هم بزند وطلب خود را از بدهكار اول مطالبه نمايد و همچنين است اگر در آن موقع نتواند طلب او را بدهد ولي طلبكار بداند وبه ضامن شدن او راضي شود.

(مساله 2328) اگر انسان در موقعي كه ضامن مي شود، نتواند طلب طلبكار را بدهد وطلبكار در آنوقت نداند وبعد ملتفت شود،

ص: 503

مي تواند ضامن بودن او را به هم بزند واگر پيش از آن كه طلبكار ملتفت شود، ضامن قدرت پيدا كرده باشد احتياط لازم اين است كه طلبكار ضمانت را به هم نزند.

(مساله 2329) اگر كسي بدون اجازه بدهكار ضامن شود كه بدهي او را بدهد، نمي تواند چيزي از او بگيرد.

(مساله 2330) اگر كسي با اجازه بدهكار ضامن شود كه بدهي او را بدهد، مي تواند مقداري راكه ضامن شده پس از پرداخت آن از او مطالبه نمايد، ولي اگر به جاي جنسي كه بدهكار بوده جنس ديگري به طلبكار او بدهد، نمي تواند چيزي را كه داده از او مطالبه نمايد مثلا اگر ده من گندم بدهكار باشد وضامن، ده من برنج بدهد، نمي تواند برنج را از او مطالبه نمايد، اما اگر خودش راضي شود كه برنج بدهد اشكال ندارد.

كفالت

احكام كفالت

(مساله 2331) كفالت آن است كه انسان ضامن شود كه هر وقت طلبكار بدهكار را خواست، بدست او بدهد وبه كسي كه اينطور ضامن مي شود كفيل مي گويند.

(مساله 2332) كفالت درصورتي صحيح است كه كفيل بهر لفظي اگر چه عربي نباشد به طلبكار بگويد كه من ضامنم هر وقت بدهكار خود را بخواهي بدست تو بدهم وطلبكار هم قبول نمايد.

(مساله 2333) كفيل بايد مكلف وعاقل باشد و او را در كفالت مجبور نكرده باشند وبتواند كسي را كه كفيل او شده حاضر نمايد.

(مساله 2334) يكي از پنج چيز، كفالت را به هم مي زند:

اول - كفيل، بدهكار را بدست طلبكار بدهد.

دوم - طلب طلبكار داده شود.

سوم - طلبكار از طلب خود بگذرد.

چهارم

ص: 504

- بدهكار بميرد.

پنجم - طلبكار كفيل را از كفالت آزاد كند.

(مساله 2335) اگر كسي بزور بدهكار را از دست طلبكار رها كند، چنانچه طلبكار دسترسي به او نداشته باشد، كسي كه بدهكار را رها كرده، بايد او را بدست طلبكار بدهد ويا طلب طلبكار را بپردازد.

وديعه

احكام وديعه

(امانت)

(مساله 2336) اگر انسان مال خود را به كسي بدهد و بگويد نزد تو امانت باشد واو هم قبول كند يا بدون اين كه حرفي بزنند صاحب مال بفهماند كه مال را براي نگهداري به او مي دهد و او هم به قصد نگهداري كردن بگيرد، بايد به احكام وديعه و امانت داري كه بعدا گفته مي شود عمل نمايد.

(مساله 2337) امانت دار وكسي كه مال را امانت مي گذارد، بايد هر دو بالغ وعاقل باشند، پس اگر انسان مالي را پيش بچه يا ديوانه امانت بگذارد، يا ديوانه وبچه مالي را پيش كسي امانت بگذارند صحيح نيست.

(مساله 2338) اگر از بچه يا ديوانه چيزي را به طور امانت قبول كند، بايد آن را به صاحبش بدهد و اگر آن چيز مال خود بچه يا ديوانه است به ولي او برساند وچنانچه پيش از آن كه به صاحبش يا به ولي طفل برساند تلف شود، بايد عوض آن را بدهد مگر آن كه به قصد حفظ ورساندن به آنان گرفته باشد كه اگر در رساندن مال به آنان كوتاهي نكرده باشد ضامن نيست.

(مساله 2339) كسي كه نمي تواند امانت را نگهداري نمايد، جايز نيست امانت را قبول كند مگر آن كه حال خود را به صاحب مال اظهار دارد.

(مساله 2340) اگر انسان

ص: 505

به صاحب مال بفهماند كه براي نگهداري مال او حاضر نيست، چنانچه او مال را بگذارد وبرود وآن مال تلف شود، كسي كه امانت را قبول نكرده ضامن نيست، ولي احتياط مستحب آن است كه اگر ممكن باشد آن را نگهداري نمايد.

(مساله 2341) كسي كه چيزي را امانت مي گذارد، هر وقت بخواهد مي تواند آن راپس بگيرد وكسي هم كه امانت را قبول مي كند، هر وقت بخواهد مي تواند آن را به صاحبش برگرداند.

(مساله 2342) اگر انسان از نگهداري امانت منصرف شود ووديعه را به هم بزند، بايد هرچه زود تر مال را به صاحب آن يا وكيل يا ولي صاحبش برساند، يا به آنان خبر دهد كه به نگهداري حاضر نيست و اگر بدون عذر، مال را به آنان نرساند وخبر هم ندهد، چنانچه مال تلف شود بايد عوض آن را بدهد.

(مساله 2343) كسي كه امانت را قبول مي كند، اگر براي آن، جاي مناسبي ندارد، بايد جاي مناسب تهيه نمايد وطوري آن را نگهداري كند كه مردم نگويند در امانت خيانت كرده و در نگهداري آن كوتاهي نموده است و اگر در جايي كه مناسب نيست بگذارد وتلف شود، بايد عوض آن را بدهد.

(مساله 2344) كسي كه امانت را قبول مي كند، اگر در نگهداري آن كوتاهي نكند وتعدي يعني: زياده روي هم ننمايد و اتفاقا آن مال تلف شود، ضامن نيست ولي اگر آن را در جايي بگذارد كه گمان مي رود ظالمي بفهمد وآن را ببرد، چنانچه تلف شود بايد عوض آن را به صاحبش بدهد.

(مساله 2345) اگر صاحب مال براي نگهداري مال خود

ص: 506

جايي را معين كند وبه كسي كه امانت را قبول كرده بگويد: كه بايد مال را در اينجا حفظ كني و اگر احتمال هم بدهي كه از بين برود، نبايد آن را به جاي ديگري ببري، چنانچه امانت دار احتمال دهد كه در آنجا از بين برود وبداند چون آنجا در نظر صاحب مال براي حفظ بهتر بوده گفته است كه نبايد از آنجا بيرون ببري، مي تواند آن را به جاي ديگر كه به نظر خودش براي حفظ بهتر باشد ببرد و اگر به آنجا ببرد وتلف شود ضامن نيست. ولي اگر نداند بچه جهت گفته كه به جاي ديگر نبرد چنانچه به جاي ديگر ببرد وتلف شود، واجب است كه عوض آن را بدهد.

(مساله 2346) اگر صاحب مال براي نگهداري مال خود جايي را معين كند ولي به كسي كه امانت را قبول كرده نگويد كه آن را به جاي ديگر نبر، چنانچه امانت دار احتمال دهد كه در آنجا از بين برود، مي تواند آن را به جاي ديگري كه مال در آنجا محفوظتر است ببرد وچنانچه مال در آنجا تلف شود ضامن نيست.

(مساله 2347) اگر صاحب مال ديوانه شود، كسي كه امانت را قبول كرده بايد فورا امانت را به ولي او برساند ويا به ولي او خبر دهد، و اگر بدون عذر شرعي مال را به ولي او ندهد ودر خبر دادن هم كوتاهي كند ومال تلف شود، بايد عوض آن را بدهد.

(مساله 2348) اگر صاحب مال بميرد، امانت دار بايد مال را به وارث او برساند، يا به وارث او خبر دهد، و چنانچه مال را

ص: 507

به وارث او ندهد و در خبر دادن هم كوتاهي كند و مال تلف شود ضامن است. ولي اگر براي آن كه مي خواهد بفهمد كسي كه مي گويد من وارث ميتم راست مي گويد يا نه، يا ميت وارث ديگري دارد يا نه، مال را ندهد و در خبر دادن هم كوتاهي كند ومال تلف شود ضامن نيست.

(مساله 2349) اگر صاحب مال بميرد وچند وارث داشته باشد، كسي كه امانت را قبول كرده بايد مال را به همه ورثه بدهد، يا به كسي بدهد كه همه آنان تحويل گرفتن مال را به او واگذار كرده اند. پس اگر بدون اجازه ديگران تمام مال را به يكي از ورثه بدهد ضامن سهم ديگران است.

(مساله 2350) اگر كسي كه امانت را قبول كرده بميرد، يا ديوانه شود، هر كس كه امانت در پيش او باشد بايد هرچه زودتر آن را به صاحبش برساند.

(مساله 2351) اگر امانت دار نشانه هاي مرگ را در خود ببيند، چنانچه ممكن است، بايد امانت را به صاحب آن يا وكيل او برساند و اگر ممكن نيست بايد آن را به حاكم شرع بدهد، و چنانچه به حاكم شرع دسترسي ندارد، در صورتي كه وارث او امين است واز امانت اطلاع دارد، لازم نيست وصيت كند وگرنه بايد وصيت كند وشاهد بگيرد و به وصي و شاهد اسم صاحب مال و جنس و خصوصيات مال ومحل آن را بگويد.

(مساله 2352) اگر امانت دار نشانه هاي مرگ را در خود ببيند و به وظيفه اي كه در مساله پيش گفته شد عمل نكند، چنانچه آن امانت از بين برود،

ص: 508

بايد بنابر احتياط لازم عوضش را بدهد، اگرچه در نگهداري آن كوتاهي نكرده باشد ومرض او خوب شود، يا بعد از مدتي پشيمان شود و وصيت كند.

احكام عاريه

(مساله 2353) عاريه آن است كه انسان مال خود را به ديگري بدهد كه از آن استفاده كند و در عوض، چيزي هم از او نگيرد.

(مساله 2354) لازم نيست در عاريه صيغه بخوانند، و اگر مثلا لباس را به قصد عاريه به كسي بدهد و او به همين قصد بگيرد عاريه صحيح است.

(مساله 2355) عاريه دادن چيز غصبي وچيزي كه مال انسان است ولي منفعت آن را به ديگري واگذار كرده مثلا آن را اجاره داده در صورتي صحيح است كه مالك چيز غصبي يا كسي كه آن چيز را اجاره كرده، بگويد: به عاريه دادن راضي هستم.

(مساله 2356) چيزي را كه منفعتش مال انسان است مثلا آن را اجاره كرده، مي تواند عاريه بدهد. ولي اگر در اجاره شرط كرده باشند كه خودش از آن استفاده كند، نمي تواند آن را به ديگري عاريه دهد.

(مساله 2357) اگر ديوانه وبچه وسفيه ومفلس مال خود را عاريه بدهند صحيح نيست. اما اگر ولي مصلحت بداند مال كسي را كه بر او ولايت دارد عاريه دهد اشكال ندارد. و همچنين اگر مفلس با اذن غرما (طلبكاران) عاريه دهد.

(مساله 2358) اگر در نگهداري چيزي كه عاريه كرده كوتاهي نكند و در استفاده ازآن هم زياده روي ننمايد و اتفاقا آن چيز تلف شود ضامن نيست. ولي چنانچه شرط كند كه اگر تلف شود عاريه كننده ضامن باشد، يا چيزي را كه عاريه كرده طلا

ص: 509

ونقره باشد، بايد عوض آن را بدهد.

(مساله 2359) اگر طلا ونقره را عاريه نمايد وشرط كند كه اگر تلف شود ضامن نباشد صحت آن شرط اشكال دارد، ولي شرط سقوط يا اسقاط ما في الذمه مانعي ندارد.

(مساله 2360) اگر عاريه دهنده بميرد، عاريه گيرنده بايد چيزي را كه عاريه كرده به ورثه او بدهد.

(مساله 2361) اگر عاريه دهنده طوري شود كه شرعا نتواند در مال خود تصرف كند مثلا ديوانه شود، عاريه كننده بايد مالي را كه عاريه كرده به ولي او بدهد.

(مساله 2362) كسي كه چيزي را عاريه داده هر وقت بخواهد مي تواند آن را پس بگيرد وكسي هم كه عاريه كرده هر وقت بخواهد مي تواند آن را پس دهد.

(مساله 2363) عاريه دادن چيزي كه استفاده حلال ندارد مثل ظرف طلا و نقره جهت استعمال و آلات لهو و قمار باطل است.

(مساله 2364) عاريه دادن گوسفند براي استفاده از شير و پشم آن و عاريه دادن حيوان نر براي آبستن كردن حيوان ماده صحيح است.

(مساله 2365) اگر چيزي را كه عاريه كرده به مالك، يا وكيل، يا ولي او بدهد و بعد آن چيز تلف بشود، عاريه كننده ضامن نيست ولي اگر بدون اجازه صاحب مال يا وكيل، يا ولي او به جايي ببرد كه صاحبش معمولا به آنجا مي برده مثلا اسب را در اصطبلي كه صاحبش براي آن درست كرده ببندد وبعد تلف شود، يا كسي آن را تلف كند ضامن است.

(مساله 2366) اگر چيز نجس را براي كاري كه شرط آن پاكي است عاريه دهد مثلا ظرف نجس را عاريه دهد

ص: 510

كه در آن غذا بخورند، واجب بايد نجس بودن آن را به كسي كه عاريه مي كند بگويد. اما اگر لباس نجس را عاريه دهد، لازم نيست نجس بودن آن را بگويد، هر چند بداند عاريه گيرنده با آن نماز مي خواند.

(مساله 2367) چيزي را كه عاريه كرده بدون اجازه صاحب آن نمي تواند به ديگري اجاره يا عاريه دهد.

(مساله 2368) اگر چيزي را كه عاريه كرده با اجازه صاحب آن به ديگري عاريه دهد، چنانچه كسي كه اول آن چيز را عاريه كرده بميرد يا ديوانه شود عاريه دومي باطل نمي شود.

(مساله 2369) اگر بداند مالي را كه عاريه كرده غصبي است، بايد آن را به صاحبش برساند ونمي تواند به عاريه دهنده بدهد.

(مساله 2370) اگر مالي را كه مي داند غصبي است عاريه كند واز آن استفاده اي ببرد و در دست او از بين برود، مالك مي تواند عوض مال و عوض استفاده اي را كه عاريه كننده برده، از او يا از كسي كه مال را غصب كرده مطالبه كند و اگر از عاريه كننده بگيرد، او نمي تواند چيزي را كه به مالك مي دهد از عاريه دهنده مطالبه نمايد.

(مساله 2371) اگر نداند مالي را كه عاريه كرده غصبي است و در دست او از بين برود، چنانچه صاحب مال عوض آن را از او بگيرد، او هم مي تواند آنچه را به صاحب مال داده از عاريه دهنده مطالبه نمايد. ولي اگر چيزي را كه عاريه كرده طلاو نقره باشد يا عاريه دهنده با او شرط كرده باشد كه اگر آن چيز از بين

ص: 511

برود عوضش را بدهد، نمي تواند چيزي را كه به صاحب مال مي دهد، از عاريه دهنده مطالبه نمايد.

نكاح

احكام نكاح

(ازدواج و زناشويي) بواسطه عقد ازدواج، زن به مرد حلال مي شود وآن بر دو قسم است: دائم وغير دائم.

عقد دائم آن است كه مدت زناشويي در آن معين نشود وزني را كه به اين قسم عقد مي كنند زوجه دائمه مي گويند.

و عقد غير دائم آن است كه مدت زناشويي درآن معين شود، مثلا زن را به مدت يك ساعت يا يك روز يا يكماه يا يكسال يا بيشتر عقد نمايند وزني را كه به اين قسم عقد كنند متعه وصيغه مي نامند.

احكام عقد

(مساله 2372) در زناشويي - چه دائم و چه غير دائم - بايد صيغه خوانده شود وتنها راضي بودن زن ومرد كافي نيست و صيغه عقد را يا خود زن ومرد مي خوانند، يا ديگري را وكيل مي كنند كه از طرف آنان بخواند.

(مساله 2373) وكيل لازم نيست مرد باشد، زن هم مي تواند براي خواندن صيغه عقد از طرف ديگري وكيل شود.

(مساله 2374) زن و مرد تا يقين نكنند كه وكيل آنان صيغه را خوانده است نمي توانند به يكديگر نگاه محرمانه نمايند. و گمان به اين كه وكيل صيغه را خوانده است كفايت نمي كند. ولي اگر وكيل بگويد صيغه را خوانده ام كافي است.

(مساله 2375) اگر زني، كسي را وكيل كند كه مثلا ده روزه او را به عقد مردي درآورد وابتداي ده روز را معين نكند، آن وكيل مي تواند هر وقت كه بخواهد اورا ده روزه به عقد آن مرد در آورد

ص: 512

ولي اگر معلوم باشد كه زن، روز يا ساعت معيني را قصد كرده، بايد صيغه را مطابق قصد او بخواند.

(مساله 2376) يك نفر مي تواند براي خواندن صيغه عقد دائم يا غير دائم از طرف زن و مرد، وكيل شود. و نيز مرد مي تواند از طرف زن وكيل شود و او را براي خود به طور دائم يا غير دائم عقد كند. و همچنين زن مي تواند از طرف مرد وكيل شود كه خود را به عقد او در آورد. ولي احتياط مستحب آن است كه عقد را دو نفر بخوانند.

دستور خواندن عقد دائم

(مساله 2377) اگر صيغه عقد دائم را خود زن و مرد بخوانند و اول زن بگويد:زوجتك نفسي علي الصداق المعلوم (يعني خودرا زن تو نمودم به مهري كه معين شده)، پس از آن بدون فاصله مرد بگويد: قبلت التزويج (يعني قبول كردم ازدواج را) عقد صحيح است واگر ديگري را وكيل كنند كه از طرف آنان صيغه عقد را بخواند چنانچه مثلا اسم مرد احمد واسم زن فاطمه باشد ووكيل زن بگويد: زوجت موكلتي فاطمه موكلك احمد علي الصداق المعلوم، پس بدون فاصله وكيل مرد بگويد: قبلت التزويج لموكلي احمد علي الصداق المعلوم صحيح مي باشد. و بهتر آن است لفظي كه مردمي گويد با لفظي كه زن مي گويد مطابق باشد، مثلا اگر زن زوجت مي گويد مرد هم قبلت التزويج بگويد.

دستور خواندن عقد غير دائم

(مساله 2378) اگر خود زن و مرد بخواهند صيغه عقد غير دائم را بخوانند بعد ازآن كه مدت ومهر را معين كردند، چنانچه زن بگويد: (زوجتك نفسي في المده المعلومه علي المهر المعلوم) بعد بدون فاصله مرد بگويد: (قبلت)

ص: 513

صحيح است. و اگر ديگري را وكيل كنند واول، وكيل زن به وكيل مرد بگويد: (متعت موكلتي موكلك في المده المعلومه علي المهر المعلوم) پس بدون فاصله وكيل مرد بگويد: (قبلت لموكلي هكذا) صحيح مي باشد.

شرايط عقد

(مساله 2379) عقد ازدواج چند شرط دارد:

اول - آن كه به عربي صحيح خوانده شود و اگر خود مرد و زن نتوانند صيغه را به عربي صحيح بخوانند بهتر بلكه احوط آن است كه كسي را كه مي تواند به عربي صحيح بخواند وكيل كنند، لكن لازم نيست. و خودشان هم مي توانند به غير عربي بخوانند، اما بايد لفظي بگويند كه معني زوجت و قبلت را بفهماند.

دوم - مرد و زن يا وكيل آنان كه صيغه را مي خوانند، قصد انشا داشته باشند يعني اگر خود مرد و زن صيغه را مي خوانند زن بگفتن (زوجتك نفسي) قصدش اين باشد كه خود را زن او قرار دهد و مرد به گفتن (قبلت التزويج) زن بودن او را براي خود قبول نمايد، و اگر وكيل مرد و وكيل زن صيغه را مي خوانند، به گفتن (زوجت (الخ) وقبلت) قصدشان اين باشد كه مرد و زني كه آنان را وكيل كرده اند زن و شوهر شوند.

سوم - كسي كه صيغه را مي خواند عاقل وبنابر احتياط لازم بالغ باشد چه براي خودش بخواند، يا از طرف ديگري وكيل شده باشد.

چهارم - اگر وكيل زن و شوهر يا ولي آنان صيغه را مي خوانند، در عقد، زن و شوهر را معين كنند، مثلا اسم آنان را ببرند يا به آنان اشاره نمايند. پس كسي كه چند دختر

ص: 514

دارد، اگر به مردي بگويد: (زوجتك احدي بناتي) يعني: زن تو نمودم يكي از دخترانم را. و او بگويد (قبلت) يعني: قبول كردم چون در موقع عقد، دختر را معين نكرده اند عقد باطل است.

پنجم - زن و مرد به ازدواج راضي باشند، ولي اگر زن ظاهرا با كراهت اذن دهد ومعلوم باشد قلبا راضي است عقد صحيح است.

(مساله 2380) اگر در عقد يك حرف غلط خوانده شود كه معناي آن را عوض كند عقد باطل است.

(مساله 2381) كسي كه دستور زبان عربي را نمي داند، اگر قرائتش صحيح باشد ومعناي هر كلمه از عقد را جداگانه بداند، و از هر لفظي معناي آن را قصد نمايد مي تواند عقد بخواند.

(مساله 2382) اگر زني را براي مردي بدون اجازه آنان عقد كنند، و بعدا زن و مرد بگويند: به آن عقد راضي هستيم، عقد صحيح است.

(مساله 2383) اگر زن ومرد يا يكي از آن دو را به ازدواج مجبور نمايند، و بعد از خواندن عقد راضي شوند وبگويند: به آن عقد راضي هستيم، اگر عقد با قصد خوانده شده باشد، لازم نيست دوباره بخوانند اگرچه بهتر است.

(مساله 2384) پدر وجد پدري مي توانند براي فرزند نابالغ، يا ديوانه خود كه به حال ديوانگي بالغ شده است همسر انتخاب كند، و بعد از آن كه آن طفل بالغ شد، يا ديوانه عاقل گرديد، اگر ازدواجي كه براي او كرده اند، مفسده اي نداشته، نمي تواند آن را به هم بزند و اگر مفسده اي داشته، مي تواند آن را به هم بزند.

(مساله 2385) دختري كه به حد بلوغ رسيده

ص: 515

ورشيده است - يعني: مصلحت خودرا تشخيص مي دهد - اگر بخواهد شوهر كند، چنانچه باكره باشد، بنابر احتياط واجب بايد از پدر يا جد پدري خود اجازه بگيرد، اجازه مادر و برادر لازم نيست.

(مساله 2386) اگر پدر وجد پدري غايب باشند، و اجازه گرفتن از آنان ممكن نباشد، و حاجت به تزويج باشد يا دختر باكره نباشد، اجازه پدر وجد لازم نيست.

(مساله 2387) اگر پدر، يا جد پدري براي پسر نابالغ خود زن بگيرد، پسر بايد بعد از بالغ شدن خرج آن زن را بدهد. و همچنين پيش از بلوغ با قابليت پسر براي استمتاع از او، و تمكين زوجه، بايد از مال پسر نفقه او داده شود.

(مساله 2388) اگر پدر يا جد پدري براي پسر نابالغ خود زن بگيرد، چنانچه پسر در موقع عقد مالي داشته، مديون مهر زن است. و اگر در موقع عقد مالي نداشته، پدر يا جد او بايد مهر زن را بدهند.

عيبهايي كه بواسطه آنها مي شود عقد را به هم زد

(مساله 2389) اگر مرد بعد از عقد بفهمد كه زن يكي از اين هفت عيب را دارد مي تواند عقد را به هم بزند، به شرط آن كه معلوم شود كه عيب پيش از عقد بوده:

اول -ديوانگي.

دوم -مرض خوره.

سوم -مرض برص (پيسي).

چهارم -كوري.

پنجم -زمين گير بودن.

ششم -آن كه افضا شده باشد يعني: راه بول و حيض يا راه حيض و غايط او يكي شده باشد.

هفتم -آن كه گوشت، يا استخواني در فرج او باشد كه مانع از نزديكي شود.

(مساله 2390) اگر زن بعد از عقد بفهمد كه شوهر او ديوانه بوده است، يا بعد از عقد

ص: 516

ديوانه شود، يا بفهمد كه آلت مردي ندارد، يا مرضي دارد كه نمي تواند وطي ونزديكي نمايد، يا اين دو عيب بعد از عقد وپيش از وطي پيدا شود، يا بفهمد تخمهاي او را پيش از عقد كشيده اند و امر را بر او مشتبه كرده باشند مي تواند عقد را به هم بزند ولي در صورتي كه مرد نمي تواند نزديكي نمايد زن اگر بخواهد فسخ نمايد بايد به حاكم شرعي رجوع نمايد تا حاكم شرع تا يكسال به مرد مهلت دهد چنانچه نتوانست با آن زن يا زني ديگر نزديكي كند پس از آن مي تواند عقد را به هم بزند.

(مساله 2391) اگر مرد يا زن بواسطه يكي از عيبهايي كه در دو مساله پيش گفته شد عقد را به هم بزند، بايد بدون طلاق از هم جدا شوند.

(مساله 2392) اگر بواسطه آن كه مرد نمي تواند وطي ونزديكي كند، زن عقد را به هم بزند، شوهر بايد نصف مهر را بدهد. ولي اگر بواسطه يكي از عيبهاي ديگري كه گفته شد مرد، يا زن عقد را به هم بزند، چنانچه مرد با زن نزديكي نكرده باشد، چيزي بر او نيست. و اگر نزديكي كرده، بايد تمام مهر را بدهد.

عده اي از زناني كه ازدواج با آنان حرام است

(مساله 2393) ازدواج با زنهائي كه با انسان محرم هستند مثل مادر وخواهر و دخترو عمه و خاله و دختر برادر و دختر خواهر ومادر زن كه حرام است.

(مساله 2394) اگر كسي زني را براي خود عقد نمايد، اگرچه با او نزديكي نكند، مادر ومادر مادر آن زن، و مادر پدر او هر چه بالا روند به آن مرد محرم

ص: 517

مي شوند.

(مساله 2395) اگر زني را عقد كند وبا او نزديكي نمايد، دختر و نوه دختري وپسري آن زن هرچه پايين روند، چه در وقت عقد باشند يا بعدا به دنيا بيايند به آن مرد محرم مي شوند.

(مساله 2396) اگر با زني كه براي خود عقد كرده نزديكي نكرده باشد، تا وقتي كه آن زن در عقد اوست نمي تواند با دختر او ازدواج كند.

(مساله 2397) عمه وخاله خود شخص و عمه وخاله پدر، و عمه و خاله پدر پدر، و عمه و خاله مادر و عمه و خاله مادر مادر، هرچه بالا روند به انسان محرمند.

(مساله 2398) پدر وجد شوهر، هر چه بالا روند، و پسر ونوه پسري و دختري او هر چه پايين آيند، چه در موقع عقد باشند، يا بعدا بدنيا بيايند، به زن او محرم هستند.

(مساله 2399) اگر زني را براي خود عقد كند، خواه دائمه باشد، يا غير دائمه تا وقتي كه آن زن در عقد اوست نمي تواند با خواهر آن زن ازدواج نمايد.

(مساله 2400) اگر زن خود را به ترتيبي كه در كتاب طلاق گفته مي شود طلاق رجعي دهد، در بين عده نمي تواند خواهر او را عقد نمايد. و اگر زني را متعه كرده باشد ومدت او را بخشيده يا تمام شده باشد، در عده او بنابر احتياط لازم نبايد خواهر او را بگيرد، بلكه در عده طلاق بائن هم كه بعدا بيان مي شود، احتياط مستحب آن است كه از ازدواج با خواهر او خودداري نمايد.

(مساله 2401) انسان نمي تواند بدون اجازه زن خود با خواهر زاده و

ص: 518

برادرزاده او ازدواج كند، ولي اگر بدون اجازه زنش آنان را عقد نمايد، و بعدا زن بگويد به آن عقد راضي هستم، اشكال ندارد. لكن احتياط مستحب موكد آن است كه دوباره اورا عقد نمايد.

(مساله 2402) اگر زن بفهمد شوهرش برادر زاده يا خواهرزاده او را عقد كرده وحرفي نزند، چنانچه بعدا رضايت ندهد عقد آنان باطل است.

(مساله 2403) اگر انسان پيش از آن كه دختر خاله خود را بگيرد با مادر او زنا كند، ديگر نمي تواند با او ازدواج نمايد و بنابر احتياط واجب دختر عمه نيز همين حكم را دارد.

(مساله 2404) اگر با دختر عمه يا دختر خاله خود ازدواج نمايد، و پيش از آن كه با آنان نزديكي كند با مادرشان زنا نمايد، احتياط واجب آن است كه از ايشان به طلاق دادن جدا شود.

(مساله 2405) اگر با زني غير از عمه وخاله خود زنا كند، احتياط واجب آن است كه با دختر او ازدواج نكند، ولي اگر زني را عقد نمايد وبا او نزديكي كند، و بعد با مادر او زنا كند آن زن بر او حرام نمي شود، و اما اگر بعد از عقد و پيش از آن كه با او نزديكي كند، با مادر او زنا نمايد، احتياط واجب آن است كه آن زن را طلاق دهد وديگر هم او را نگيرد.

(مساله 2406) زن مسلمان نمي تواند به عقد كافر در آيد، مرد مسلمان هم نمي تواند با زن كافره غير اهل كتاب ازدواج نمايد، ولي متعه كردن زن اهل كتاب مانند يهود و نصاري مانعي ندارد، بلكه جواز ازدواج آنان به طور

ص: 519

دائم نيز خالي ازقوت نيست، ولي در صورت تمكن از ازدواج با مسلمه كراهت شديده دارد، بلكه در اين صورت احتياط ترك نشود.

(مساله 2407) اگر با زني كه در عده طلاق رجعي است، زنا كند آن زن بر او بنابراحتياط واجب حرام مي شود. و اگر با زني كه در عده متعه، يا طلاق باين، يا عده وفات است زنا كند، بعدا مي تواند او را عقد نمايد، اگرچه احتياط مستحب آن است كه با او ازدواج نكند. و معناي طلاق رجعي وطلاق باين و عده متعه و عده وفات در احكام طلاق گفته خواهد شد.

(مساله 2408) اگر با زن بي شوهري كه در عده نيست زنا كند، بعدا مي تواند آن زن را براي خود عقد نمايد. ولي احتياط مستحب آن است كه صبر كند تا آن زن حيض ببيند بعد او را عقد نمايد. و همچنين است اگر ديگري بخواهد آن زن را عقد كند.

(مساله 2409) اگر زني را كه در عده ديگري است براي خود عقد كند، چنانچه مرد و زن، يا يكي از آنان بدانند كه عده زن تمام نشده، و بدانند عقد كردن زن در عده حرام است، آن زن بر او حرام مي شود، اگر چه مرد بعد از عقد با آن زن نزديكي نكرده باشد.

(مساله 2410) اگر زني را براي خود عقد كند، و بعد معلوم شود كه در عده بوده، در صورتي كه با او نزديكي كرده باشد، آن زن بر او حرام مي شود، اگر چه هيچ كدام نمي دانسته اند كه زن در عده است، و نمي دانسته اند عقد كردن

ص: 520

زن در عده حرام است.

(مساله 2411) اگر انسان بداند زني شوهر دارد و با او ازدواج كند، چه با او نزديكي كرده باشد يا نه، واجب است فورا از او جدا شود، وبعدا هم او را براي خود عقد نكند. وچنانچه نداند كه شوهر دارد وبا او ازدواج كند، پس اگر دخول واقع شود آن زن بر او حرام ابدي مي شود، و اگر پيش از دخول متوجه شد، واجب است از او جدا شود، ولي بعدا مي تواند او را براي خود عقد كند.

(مساله 2412) زن شوهردار اگر زنا بدهد بر شوهر خود حرام نمي شود، و چنانچه توبه نكند وبر عمل خود باقي باشد، اگر مشهور به زانيه بودن شود، احتياط لازم آن است كه شوهر، او را طلاق دهد، و تا توبه نكند او را نگيرد، ولي بايد مهرش را بدهد.

(مساله 2413) زني را كه طلاق داده اند وزني كه متعه بوده وشوهرش مدت او را بخشيده، يا مدتش تمام شده، چنانچه بعد از مدتي شوهر كند وبعد شك كند كه موقع عقد شوهر دوم، عده شوهر اول تمام بوده، يا از راه غفلت يا معصيت در عده، شوهر كرده، بايد به شك خود اعتنا نكند.

(مساله 2414) مادر و خواهر و دختر پسري كه لواط داده، بر لواط كننده درصورتيكه بالغ بوده حرام است، ولي اگر گمان كند كه دخول شده، يا شك كند كه دخول شده يا نه، بر او حرام نمي شود.

(مساله 2415) اگر با مادر يا خواهر يا دختر كسي ازدواج نمايد، وبعد از ازدواج ودخول به زوجه، با آن كس لواط كند، آنان

ص: 521

بر او حرام نمي شوند. و اگر بعد از عقد وپيش از دخول لواط كند، بنابر احتياط واجب آن زن بر او حرام مي شود.

(مساله 2416) اگر كسي در حال احرام كه يكي از كارهاي حج است، با زني ازدواج نمايد، عقد او باطل است. و چنانچه مي دانسته كه زن گرفتن بر او حرام است، ديگر نمي تواند آن زن را براي خود عقد كند.

(مساله 2417) اگر زني كه در حال احرام است با مردي كه در حال احرام نيست ازدواج كند، عقد او باطل است. و اگر زن مي دانسته كه ازدواج كردن در حال احرام حرام است، بايد بعدا با آن مرد ازدواج نكند.

(مساله 2418) اگر مرد طواف نسا را كه يكي از كارهاي حج است به جا نياورد، زنش كه بواسطه احرام بر او حرام شده بود، حلال نمي شود. و نيز اگر زن طواف نسا نكند، شوهرش كه بواسطه احرام بر او حرام شده بود، حلال نمي شود. ولي اگر بعدا طواف نسا را انجام دهند به يكديگر حلال مي شوند.

(مساله 2419) اگر كسي دختر نابالغي را براي خود عقد كند، نبايد پيش از آن كه نه سال دختر تمام شود، با او نزديكي ودخول كند، و اگر پيش از آنكه نه سالش تمام شود با او نزديكي كرد ظاهر اين است كه موجب حرمت نزديكي با او بعد از نه سال نمي شود اگرچه احتياط اين است كه تا آخر عمر خصوصا اگر افضا نموده باشد از دخول به او با رضايت او خودداري نمايد و الا او را طلاق دهد.

(مساله 2420) زني كه

ص: 522

شوهرش او را سه مرتبه طلاق داده بر شوهرش حرام مي شود، ولي اگر با شرايطي كه در كتاب طلاق گفته مي شود با مرد ديگري ازدواج كند، بعد از مرگ يا طلاق شوهر دوم وگذشتن مقدار عده او، شوهر اول مي تواند دوباره او را براي خود عقد نمايد.

احكام عقد دائم

(مساله 2421) زني كه عقد دائم شده نبايد بدون اجازه شوهر از خانه بيرون رود، و بايد خود را براي هر لذتي كه او مي خواهد تسليم نمايد، و بدون عذر شرعي از نزديكي كردن او جلوگيري نكند، و اگر در اينها از شوهر اطاعت كند، تهيه غذا ولباس و منزل او بر شوهر واجب است، و اگر تهيه نكند چه توانايي داشته باشد، يا نداشته باشد مديون زن است.

(مساله 2422) اگر زن در كارهايي كه در مساله پيش گفته شد اطاعت شوهر را نكند، گناهكار است و حق غذا و لباس و منزل و همخوابي ندارد، ولي مهر او از بين نمي رود.

(مساله 2423) مرد حق ندارد زن خود را به خدمت خانه مجبور كند.

(مساله 2424) مخارج سفر زن اگر بيشتر از مخارج وطن باشد با شوهر نيست، ولي اگر شوهر مايل باشد كه زن را سفر ببرد، بايد خرج سفر او را بدهد.

(مساله 2425) زني كه از شوهر اطاعت مي كند و شوهر خرج او را نمي دهد، اگر ممكن است مي تواند خرج خود را بدون اجازه از مال او بردارد، و اگر ممكن نيست، چنانچه ناچار باشد كه معاش خود را تهيه كند، اگر نمي تواند با اطاعت شوهر تهيه معاش كند، در موقعي كه مشغول تهيه

ص: 523

معاش است، اطاعت از شوهر بر او واجب نيست.

(مساله 2426) اگر مرد بيش از يك زن دائمي داشته باشد، و نزد يكي از آنها يك شب بماند بايد نزد ديگران نيز در چهار شب يك شب بماند، بلكه اگر يك زن داشته باشد نيز بنابر احتياط مستحب.

(مساله 2427) شوهر نمي تواند بيش از چهار ماه نزديكي با عيال جوان خود را ترك كند، بلكه بنابر احتياط بيش از اين مدت نزديكي با عيال پير خود را نيز ترك نكند.

(مساله 2428) اگر در عقد دائم، مهر را معين نكنند، عقد صحيح است. و چنانچه مرد با زن نزديكي كند، بايد مهر او را مطابق مهر زناني كه مثل او هستند بدهد.

(مساله 2429) اگر موقع خواندن عقد دائم براي دادن مهر مدتي معين نكرده باشند، زن مي تواند پيش از گرفتن مهر از نزديكي كردن شوهر جلوگيري كند، چه شوهر توانايي دادن مهر را داشته باشد. چه نداشته باشد. ولي اگر پيش از گرفتن مهربه نزديكي راضي شود، وشوهر با او نزديكي كند، ديگر نمي تواند بدون عذر شرعي از نزديكي شوهر جلوگيري نمايد.

متعه يا عقد غير دائم

(مساله 2430) متعه كردن زن اگر چه براي لذت بردن هم نباشد صحيح است.

(مساله 2431) واجب است كه شوهر بيش از چهار ماه نزديكي با متعه خود را اگر جوان باشد ترك نكند. وبنابر احتياط بيش از اين مدت، نزديكي با متعه پير خود را نيز ترك نكند.

(مساله 2432) زني كه متعه مي شود، اگر در عقد شرط كند كه شوهر با او نزديكي نكند، عقد و شرط او صحيح است، و شوهر فقط مي تواند لذتهاي

ص: 524

ديگر از او ببرد، ولي اگر بعدا به نزديكي راضي شود، شوهر مي تواند با او نزديكي نمايد.

(مساله 2433) زني كه متعه شده، اگرچه آبستن شود حق خرجي ندارد.

(مساله 2434) زني كه متعه شده، حق همخوابي ندارد، و از شوهر ارث نمي برد، و شوهر هم از او ارث نمي برد.

(مساله 2435) زني كه متعه شده اگر نداند كه حق خرجي و همخوابي ندارد عقد او صحيح است، و براي آن كه نمي دانسته، حقي به شوهر پيدا نمي كند.

(مساله 2436) زني كه متعه شده مي تواند بدون اجازه شوهر از خانه بيرون برود. ولي اگر بواسطه بيرون رفتن، حق شوهر از بين مي رود، بيرون رفتن او حرام است.

(مساله 2437) اگر زني مردي را وكيل كند، كه به مدت و مبلغ معين او را براي خود متعه نمايد، چنانچه مرد او را به عقد دائم خود در آورد، يا به غير از مدت يا مبلغي كه معين شده او را متعه كند، وقتي كه آن زن فهميد، اگر بگويد راضي هستم عقد صحيح وگرنه باطل است.

(مساله 2438) اگر پدر يا جد پدري براي محرم شدن، يك ساعت يا دو ساعت زني رابه عقد پسر نابالغ خود درآورد كافي است. ونيز مي تواند دختر نابالغ خود را براي محرم شدن، به عقد كسي در آورد، ولي بايد آن عقد براي دختر مفسده نداشته باشد.

(مساله 2439) اگر پدر يا جد پدري، طفل خود را كه در محل ديگري است ونمي داند زنده است يا مرده، براي محرم شدن به عقد كسي در آورد، بر حسب ظاهر محرم بودن حاصل

ص: 525

مي شود، وچنانچه بعدا معلوم شود كه در موقع عقد، آن دختر زنده نبوده، عقد باطل است، وكساني كه بواسطه عقد ظاهرا محرم شده بودند نامحرمند.

(مساله 2440) اگر مرد مدت متعه زن را ببخشد، چنانچه با او نزديكي كرده، بايد تمام چيزي را كه قرار گذاشته به او بدهد و اگر نزديكي نكرده، بايد نصف آن را بدهد.

(مساله 2441) مرد مي تواند زني را كه متعه او بوده وهنوز عده اش تمام نشده، به عقد دائم خود در آورد.

احكام نگاه كردن

(مساله 2442) نگاه كردن به بدن زن نامحرم ودختري كه نه سالش تمام نشده، ولي خوب وبد را مي فهمد، و نگاه كردن به او عادتا امكان تهييج وتحريك شهوت دارد، و همچنين نگاه كردن به موي آنان چه با قصد لذت وچه بدون آن حرام است. و نگاه كردن به صورت و دست آنان اگر به قصد لذت باشد حرام است، و بدون قصد لذت هم بنابر احتياط ترك آن لازم است. و نيز نگاه كردن زن به بدن مرد نامحرم حرام مي باشد.

(مساله 2443) اگر انسان بدون قصد لذت به صورت و دست زنان كفار و جاهائي از بدنشان كه عادت بر نپوشاندن آن دارند، در صورتي كه نترسد كه به حرام بيفتد، اشكال ندارد.

(مساله 2444) زن بايد بدن و موي خود را از مرد نامحرم بپوشاند، بلكه احتياط واجب آن است كه از پسري هم كه بالغ نشده، ولي خوب و بد رامي فهمد و از نگاه كردن تحريك و تهييج شهوت او عادتا ممكن باشد، بدن و موي خود را بپوشاند.

(مساله 2445) نگاه كردن به عورت ديگري

ص: 526

حتي به عورت بچه مميزي كه خوب و بد را مي فهمد حرام است، اگر چه از پشت شيشه يا در آينه يا آب صاف و مانند اينها باشد. ولي زن و شوهر مي توانند به تمام بدن يكديگر نگاه كنند.

(مساله 2446) مرد وزني كه با يكديگر محرمند، اگر قصد لذت نداشته باشند مي توانند غير از عورت به تمام بدن يكديگر نگاه كنند اگرچه احتياط اين است كه به مابين ناف و زانوها نگاه نكنند.

(مساله 2447) مرد نبايد با قصد لذت به بدن مرد ديگر نگاه كند، و نگاه كردن زن هم به بدن زن ديگر با قصد لذت حرام است.

(مساله 2448) مرد نبايد عكس زن نامحرم را بيندازد، و اگر زن نامحرمي را بشناسد، نبايد به عكس او خصوصا در مواردي كه معرض هتك و فساد باشد نگاه كند.

(مساله 2449) اگر در حال ناچاري زن بخواهد زن ديگر، يا مردي غير از شوهر خود را تنقيه كند، يا عورت او را آب بكشد، بايد چيزي در دست كند كه دست او به عورت آن مرد يا زن نرسد، و همچنين است اگر مرد بخواهد در حال ناچاري مرد ديگر، يا زني غير زن خود را تنقيه كند، يا عورت او را آب بكشد.

(مساله 2450) اگر مرد براي معالجه زن نا محرم ناچار باشد كه او را نگاه كند، ودست به بدن او بزند اشكال ندارد. ولي اگر با نگاه كردن بتواند معالجه كند، نبايد دست به بدن او بزند، و اگر با دست زدن بتواند معالجه كند نبايد او را نگاه كند.

(مساله 2451) اگر انسان براي معالجه

ص: 527

كسي ناچار شود كه به عورت او نگاه كند، اشكال ندارد.

مسائل متفرقه زناشويي

(مساله 2452) كسي كه بواسطه نداشتن زن به حرام مي افتد، واجب است زن بگيرد.

(مساله 2453) اگر شوهر در عقد شرط كند كه زن باكره باشد، و بعد از عقد معلوم شود كه باكره نبوده، مي تواند به نسبت تفاوت بين مهر باكره و غير باكره از مهر كم نمايد و بنابر احتياط اگر ميخواهد از او جدا شود او را طلاق دهد.

(مساله 2454) بودن مرد و زن نامحرم در محل خلوتي كه كسي در آنجا نيست، وديگري هم نمي تواند وارد شود حرام است، چه به ذكر خدا مشغول باشند يا به صحبت ديگر، خواب باشند يا بيدار، و نمازشان هم در آنجا صحيح نيست. ولي اگر طوري باشد كه كسي ديگر بتواند وارد شود، يا بچه اي كه خوب و بد را مي فهمد درآنجا باشد اشكال ندارد.

(مساله 2455) اگر مرد مهر زن را در عقد معين كند، و قصدش اين باشد كه آن را ندهد، عقد صحيح است و مهر را هم بايد بدهد.

(مساله 2456) مسلماني كه منكر خدا يا پيغمبر شود، يا حكم ضروري دين يعني:حكمي را كه مسلمانان جز دين اسلام مي دانند مثلا واجب بودن نماز و روزه را انكار كند، در صورتي كه بداند آن حكم ضروري دين است مرتد مي شود.

(مساله 2457) اگر زن پيش از آن كه شوهرش با او نزديكي كند، بطوري كه در مساله پيش گفته شد مرتد شود، عقد او باطل مي گردد. و همچنين است اگر بعد از نزديكي مرتد شود، ولي يائسه باشد يعني: اگر

ص: 528

سيده است شصت سال، و اگر سيده نيست پنجاه سال او تمام شده باشد، اما اگر يائسه نباشد، بايد به دستوري كه در احكام طلاق گفته خواهد شد عده نگهدارد. و اگر تا آخر عده مرتد بماند عقد باطل است و اگر در بين عده مسلمان شود بنابر مشهور عقد باقي است و مراعات احتياط لازم است.

(مساله 2458) مردي كه مسلمان زاده است اگر مرتد شود، زنش بر او حرام مي شود و بايد به مقداري كه در احكام طلاق گفته مي شود عده وفات نگهدارد. و در اصطلاح به چنين شخصي مرتد فطري مي گويند.

(مساله 2459) مردي كه از پدر ومادر غير مسلمان بدنيا آمده و مسلمان شده اگر پيش از نزديكي با عيالش مرتد شود، و يا زنش يائسه باشد عقد او باطل مي گردد. و اگر بعد از نزديكي مرتد شود، وزن او در سن زناني باشد كه حيض مي بينند، بايد آن زن به مقدار عده طلاق كه در احكام طلاق گفته مي شود عده نگهدارد، پس اگر پيش از تمام شدن عده، شوهر او مسلمان شود بنابر مشهور عقد او باقي است لكن مراعات احتياط لازم است و در اصطلاح به چنين شخصي مرتد ملي مي گويند.

(مساله 2460) اگر زن در عقد با مرد شرط كند، كه اورا از شهري بيرون نبرد و مرد هم قبول كند، نبايد زن را از آن شهر بدون رضايت او بيرون ببرد.

(مساله 2461) اگر زني از شوهر سابقش دختري داشته باشد، شوهر بعدي مي تواند آن دختر را براي پسر خود كه از آن زن نيست عقد كند. و نيز

ص: 529

اگر دختري را براي پسر خود عقد كند، مي تواند با مادر آن دختر ازدواج نمايد.

(مساله 2462) اگر زني از زنا آبستن شود، در صورتي كه خود آن زن، يا مردي كه با او زنا كرده، يا هر دوي آنان مسلمان باشند، براي آن زن جايز نيست بچه را سقط كند.

(مساله 2463) اگر كسي با زني كه شوهر ندارد، و در عده كسي هم نيست زنا كند، چنانچه بعد او را عقد كند وبچه از آنان پيدا شود، در صورتي كه ندانند از نطفه حلال است يا حرام، آن بچه حلال زاده است.

(مساله 2464) اگر مرد نداند كه زن در عده است يا نداند كه عقد در عده حرام است و با او ازدواج كند، چنانچه زن هم نداند وبچه اي از آنان بدنيا آيد، حلال زاده است و شرعا فرزند هر دو مي باشد ولي اگر زن مي دانسته كه در عده است ومي دانسته كه عقد در عده حرام است شرعا بچه، فرزند پدر است و در هر دوصورت عقد آنان باطل است و به يكديگر حرام مي باشند.

(مساله 2465) اگر زن بگويد يائسه ام نبايد حرف او را قبول كرد، ولي اگر بگويد شوهر ندارم يا در عده نيستم حرف او قبول مي شود.

(مساله 2466) اگر بعد از آن كه انسان با زني ازدواج كرد، كسي بگويد آن زن شوهر داشته، و زن بگويد نداشتم، چنانچه شرعا ثابت نشود كه زن شوهر داشته، نبايد حرف آن كس را قبول كرد.

(مساله 2467) تا دو سال پسر يا دختر تمام نشده پدر نمي تواند او را از مادر

ص: 530

جدا كند و سزاوار و بلكه احتياط اين است كه تا هفت سال آنها تمام نشده آنها را از مادر جدا نكند و رعايت اين احتياط در مورد دختر موكد است.

(مساله 2468) مستحب است در شوهر دادن دختر كه بالغه است، يعني مكلف شده عجله كنند، حضرت صادق (عليه السلام)فرمودند: يكي از سعادتهاي مرد آن است كه دخترش در خانه او حيض نبيند.

(مساله 2469) اگر زن مهر خود را به شوهر صلح كند كه زن ديگر نگيرد، بايد زن مهر را نگيرد، و شوهر هم با زن ديگر ازدواج نكند.

(مساله 2470) كسي كه از زنا به دنيا آمده، اگر زن بگيرد و بچه اي پيدا كند، آن بچه، حلال زاده است.

(مساله 2471) هرگاه شوهر در روزه ماه رمضان، يا در حال حيض زنش با او نزديكي كند معصيت كرده، ولي اگر بچه اي از آنان بدنيا آيد حلال زاده است.

(مساله 2472) زني كه يقين دارد شوهرش در سفر مرده، اگر بعد از عده وفات كه مقدار آن در احكام طلاق گفته خواهد شد، شوهر كند وشوهر اول از سفر برگردد، بايد از شوهر دوم جدا شود و به شوهر اول حلال است ولي اگر شوهر دوم با او نزديكي كرده باشد، زن بايد عده نگهدارد و شوهر دوم بايد مهر او را بدهد و اگر مهر المسماي او با مهر المثل تفاوت دارد در تفاوت آن بنابر احتياط با هم مصالحه نمايند ولي خرج عده ندارد.

احكام شير دادن

(مساله 2473) اگر زني بچه اي را با شرايطي كه در مساله 2483 گفته خواهد شد شير دهد، آن بچه به اين عده محرم

ص: 531

مي شود:

اول -خود زن و او را مادر رضاعي مي گويند.

دوم -شوهر زن كه شير مال اوست و او را پدر رضاعي مي گويند.

سوم -پدر و مادر آن زن هر چه بالا روند، اگر چه پدر و مادر رضاعي او باشند.

چهارم -بچه هايي كه از آن زن بدنيا آمده اند، يا بدنيا مي آيند.

پنجم -بچه هاي اولاد آن زن هرچه پايين روند، چه از اولاد او بدنيا آمده، يا اولاد او آن بچه ها را شير داده باشند.

ششم -خواهر و برادر آن زن اگر چه رضاعي باشند.

هفتم -عمو و عمه آن زن اگر چه رضاعي باشند.

هشتم -دايي و خاله آن زن اگرچه رضاعي باشند.

نهم -اولاد شوهر آن زن كه شير مال آن شوهر است، هر چه پايين روند، اگرچه اولاد رضاعي او باشند.

دهم -پدر و مادر شوهر آن زن كه شير مال آن شوهر است، هر چه بالا روند.

يازدهم -خواهر وبرادر شوهري كه شير مال اوست اگر چه خواهر وبرادر رضاعي او باشند.

دوازدهم -عمو و عمه و دايي و خاله شوهري كه شير مال اوست هر چه بالا روند، اگر چه رضاعي باشند و نيز افراد ديگري هم كه در مسائل بعد گفته مي شود، بواسطه شير دادن محرم مي شوند.

(مساله 2474) اگر زني بچه اي را با شرايطي كه در مساله 2483 گفته مي شود شير دهد، پدر آن بچه نمي تواند با دختراني كه از آن زن بدنيا آمده اند ازدواج كند و نيز نمي تواند دختران شوهري را كه شير مال او است، اگر چه دختران رضاعي او باشند

ص: 532

براي خود عقد نمايد ولي جايز است با دختران رضاعي آن زن ازدواج كند اگرچه احتياط مستحب آن است كه با آنان ازدواج نكند.

(مساله 2475) اگر زني بچه اي را با شرايطي كه در مساله 2483 گفته مي شود شير دهد، شوهر آن زن كه صاحب شير است به خواهرهاي آن بچه محرم نمي شود، ولي احتياط مستحب آن است كه با آنان ازدواج ننمايد، و نيز خويشان شوهر به خواهر وبرادر آن بچه محرم نمي شود.

(مساله 2476) اگر زني بچه اي را شير دهد، به برادرهاي آن بچه محرم نمي شود. ونيز خويشان آن زن به برادر وخواهر بچه اي كه شير خورده محرم نمي شوند.

(مساله 2477) اگر انسان با زني كه دختري را شير كامل داده ازدواج كند، و با آن زن نزديكي نمايد، ديگر نمي تواند آن دختر را براي خود عقد كند.

(مساله 2478) اگر انسان با دختري ازدواج كند، ديگر نمي تواند با زني كه آن دختر را شير كامل داده ازدواج نمايد.

(مساله 2479) انسان نمي تواند با دختري كه مادر، يا مادر بزرگ انسان او را شير كامل داده ازدواج كند، و نيز اگر زن پدر انسان، از شير پدر او دختري را شير داده باشد، انسان نمي تواند با آن دختر ازدواج نمايد. و چنانچه دختر شيرخواري را براي خود عقد كند، بعد مادر، يا مادر بزرگ، يا زن پدر او آن دختر را شير دهد، عقد باطل مي شود.

(مساله 2480) با دختري كه خواهر، يا زن برادر انسان از شير برادر، او را شير كامل داده، نمي شود ازدواج كرد، و همچنين

ص: 533

است اگر خواهر زاده، يا برادر زاده، يا نوه خواهر، يا نوه برادر انسان، آن دختر را شير داده باشد.

(مساله 2481) اگر زني بچه دختر خود را شير دهد، آن دختر به شوهر خود حرام مي شود. و همچنين است اگر بچه اي را كه شوهر دخترش از زن ديگر دارد شير دهد. ولي اگر بچه پسر خود را شير دهد، زن پسرش كه مادر آن طفل شير خوار است بر شوهر خود حرام نمي شود.

(مساله 2482) اگر زن پدر دختري، بچه شوهر آن دختر را از شير آن پدر شير دهد آن دختر به شوهر خود حرام مي شود، چه بچه از همان دختر يا از زن ديگر شوهر او باشد.

شرايط شير دادني كه علت محرم شدن است

(مساله 2483) شير دادني كه علت محرم شدن است هشت شرط دارد:

اول - بچه شير زن زنده را بخورد، پس اگر از پستان زني كه مرده است شير بخورد فايده ندارد.

دوم - شير آن زن از حرام نباشد، پس اگر شير بچه اي را كه از زنا بدنيا آمده به بچه ديگر بدهند، بواسطه آن شير، بچه به كسي محرم نمي شود.

سوم - بچه شير را از پستان بمكد، پس اگر شير را در گلوي او بريزند اثري ندارد.

چهارم - شير، خالص باشد و با چيز ديگري مخلوط نباشد.

پنجم - شير از يك شوهر باشد. پس اگر زن شير دهي را طلاق دهند، بعد شوهر ديگري كند و از او آبستن شود وتا موقع زاييدن، شيري كه از شوهر اول داشته باقي باشد ومثلا هشت دفعه پيش از زاييدن از شير شوهر اول وهفت دفعه بعد

ص: 534

از زاييدن از شير شوهر دوم به بچه اي بدهد، آن بچه به كسي محرم نمي شود.

ششم - بچه بواسطه مرض شير را قي نكند و اگر قي كند بنابر احتياط واجب كساني كه بواسطه شير خوردن به آن بچه محرم مي شوند، بايد با او ازدواج نكنند ونگاه محرمانه هم با او ننمايند.

هفتم - پانزده مرتبه، يا يك شبانه روز بطوري كه در مساله بعد گفته مي شود شير سير بخورد، يا مقداري شير به او بدهند كه بگويند: از آن شير استخوانش محكم شده وگوشت در بدنش روييده است، بلكه اگر ده مرتبه هم به او شير دهند، احتياط مستحب آن است كساني كه بواسطه شير خوردن با او محرم مي شوند، با او ازدواج نكنند.

هشتم - دو سال بچه تمام نشده باشد و اگر بعد از تمام شدن دو سال، او را شير دهند به كسي محرم نمي شود، بلكه اگر مثلا پيش از تمام شدن دو سال، چهارده مرتبه وبعد از آن، يك مرتبه شير بخورد به كسي محرم نمي شود، ولي چنانچه از موقع زاييدن زن شيرده بيشتر از دو سال گذشته باشد و شير او باقي باشد وبچه اي را شير دهد آن بچه به كساني كه گفته شد بنابر احتياط لازم محرم مي شود ولي احتياط به ترك نظر كساني كه به اين رضاع به او محرم شده اند ترك نشود.

(مساله 2484) بايد بچه در بين يك شبانه روز، غذا يا شير كس ديگر را نخورد ولي اگر كمي غذا بخورد كه نگويند در بين، غذا خورده اشكال ندارد و نيز بايد پانزده مرتبه

ص: 535

را از شير يك زن بخورد و در بين پانزده مرتبه شير كس ديگر را نخورد و در هر دفعه بدون فاصله شير بخورد، ولي اگر در بين شير خوردن نفس تازه كند، يا كمي صبر كند كه از اولي كه پستان در دهان مي گيرد تا وقتي سير مي شود، يك دفعه حساب شود اشكال ندارد.

(مساله 2485) اگر زن از شير شوهر خود بچه اي را شير دهد، بعد شوهر ديگر كندو از شير آن شوهر هم بچه ديگري را شير دهد آن دو بچه به يكديگر محرم نمي شوند اگر چه بهتر است با هم ازدواج نكنند.

(مساله 2486) اگر زن از شير يك شوهر چندين بچه را شير دهد، همه آنان به يكديگر و به شوهر و به زني كه آنان را شير داده محرم مي شوند.

(مساله 2487) اگر كسي چند زن داشته باشد، و هر كدام آنان با شرايطي كه گفتيم بچه هايي را شير دهد، همه آن بچه ها به يكديگر و به آن مرد و به همه آن زنان محرم مي شوند.

(مساله 2488) اگر كسي دو زن داشته باشد و يكي از آنان بچه اي را مثلا هشت مرتبه وديگري هفت مرتبه شير بدهد آن بچه به كسي محرم نمي شود.

(مساله 2489) اگر زني از شير يك شوهر پسر و دختري را شير كامل بدهد خواهر وبرادر آن دختر به خواهر و برادر آن پسر محرم نمي شوند ولي احتياط مستحب آن است كه با يكديگر ازدواج نكنند.

(مساله 2490) انسان نمي تواند بدون اذن زن خود، با زناني كه بواسطه شيرخوردن، خواهر زاده يا

ص: 536

برادر زاده زن او شده اند ازدواج كند و نيز اگر با پسري لواط كند، احتياط واجب آن است كه دختر و خواهر و مادر ومادر بزرگ آن پسر را كه رضاعي هستند يعني بواسطه شير خوردن، دختر و خواهر و مادر او شده اند، براي خود عقد نكند.

(مساله 2491) زني كه برادر انسان را شير داده، به انسان محرم نمي شود، اگرچه احتياط مستحب آن است كه با او ازدواج نكند.

(مساله 2492) انسان نمي تواند با دو خواهر، اگر چه رضاعي باشند، يعني بواسطه شير خوردن، خواهر يكديگر شده باشند ازدواج كند. و چنانچه دو زن را عقد كند و بعد بفهمد خواهر بوده اند، در صورتي كه عقد آنان در يك وقت بوده در اختيار هر يك از آنها مخير است ولي احتياط ترك نشود به طلاق هر دو و عقد جديد به يكي از آنها. و اگر دريك وقت نبوده عقد اولي صحيح و عقد دومي باطل مي باشد.

(مساله 2493) اگر زن از شير شوهر خود كساني را كه گفته مي شود شير دهد، شوهرش بر او حرام نمي شود، اگر چه بهتر آن است كه احتياط كند.

اول - برادر وخواهر خود را.

دوم - عمو و عمه و دايي و خاله خود را.

سوم - اولاد عمو و اولاد دايي خود را.

چهارم - برادر زاده خود را.

پنجم - برادر شوهر، يا خواهر شوهر خود را.

ششم - خواهر زاده خود، يا خواهر زاده شوهرش را.

هفتم - عمو و عمه و دايي و خاله شوهرش را.

هشتم - نوه زن ديگر شوهر خود را.

(مساله

ص: 537

2494) اگر كسي دختر عمه يا دختر خاله انسان را شير دهد، به او محرم نمي شود، ولي احتياط مستحب آن است كه از ازدواج با او خودداري نمايد.

(مساله 2495) مردي كه دو زن دارد، اگر يكي از آن دو زن، فرزند عموي زن ديگر را شير دهد، زني كه فرزند عموي او شير خورده، به شوهر خود حرام نمي شود.

آداب شير دادن

(مساله 2496) براي شير دادن بچه بهتر از هر كس مادر اوست. و سزاوار است كه مادر براي شيردادن از شوهر خود مزد نگيرد، وخوب است كه شوهر مزد بدهد. و اگر مادر بخواهد بيشتر از دايه مزد بگيرد، شوهر مي تواند بچه را از او گرفته و به دايه بدهد.

(مساله 2497) مستحب است دايه اي كه براي طفل مي گيرند، دوازده امامي، وداراي عقل وعفت و صورت نيكو باشد، و مكروه است كم عقل، يا غير دوازده امامي يا بد صورت، يا بد خلق، يا زنا زاده باشد. و نيز مكروه است دايه اي بگيرند كه شيرش از بچه اي است كه از زنا بدنيا آمده باشد.

مسائل متفرقه شير دادن

(مساله 2498) مستحب است از زن جلوگيري كرد كه هر بچه اي را شير ندهد. زيرا ممكن است فراموش شود كه به چه كساني شير داده، و بعدا دو نفر محرم با يكديگر ازدواج نمايند.

(مساله 2499) كساني كه بواسطه شير خوردن، خويشي پيدا مي كنند، مستحب است يكديگر را احترام نمايند، ولي از يكديگر ارث نمي برند، و حقوق خويشي كه انسان با خويشان خود دارد براي آنان نيست.

(مساله 2500) در صورتي كه ممكن باشد، مستحب است بچه را دو سال تمام

ص: 538

شير بدهند.

(مساله 2501) اگر بواسطه شير دادن، حق شوهر از بين نرود، زن مي تواند بدون اجازه شوهر، بچه ديگري را شير دهد، ولي جايز نيست بچه اي را شير دهد كه بواسطه شير دادن به آن بچه به شوهر خود حرام شود، مثلا اگر شوهر او دختر شيرخواري را براي خود عقد كرده باشد، زن نبايد آن دختر را شير دهد، چون اگر آن دختر را شير دهد، مادر زن شوهرش مي شود و بر او حرام مي گردد.

(مساله 2502) اگر كسي بخواهد زن برادرش به او محرم شود، بايد دختر شير خواري را مثلا دو روزه براي خود عقد كند، و در آن دو روز با شرايطي كه در مساله 2483 گفته شد، زن برادرش آن دختر را شير دهد.

(مساله 2503) اگر مرد پيش از آن كه زني را براي خود عقد كند، بگويد: بواسطه شير خوردن، آن زن بر او حرام شده - مثلا بگويد شير مادر او را خورده، چنانچه تصديق او ممكن باشد، نمي تواند با آن زن ازدواج كند. و اگر بعد از عقد بگويد وخود زن هم حرف او را قبول نمايد، عقد باطل است. پس اگر مرد با او نزديكي نكرده باشد، يا نزديكي كرده باشد ولي در وقت نزديكي كردن، زن بداند بر آن مرد حرام است، مهر ندارد و اگر بعد از نزديكي بفهمد كه بر آن مرد حرام بوده، شوهر بايد مهر او را بدهد، و اگر مهر المثل او با مهر المسمي تفاوت دارد، در مقدار تفاوت با هم مصالحه نمايند.

(مساله 2504) اگر زن پيش از عقد بگويد: بواسطه

ص: 539

شير خوردن بر مردي حرام شده، چنانچه تصديق او ممكن باشد، نمي تواند با آن مرد ازدواج كند. و اگر بعد از عقد بگويد، مثل صورتي است كه مرد بعد از عقد بگويد كه زن بر او حرام است، وحكم آن در مساله پيش گفته شد.

(مساله 2505) شيردادني كه علت محرم شدن است به دو چيز ثابت مي شود:

اول - خبر دادن عده اي كه انسان از گفته آنان يقين يا اطمينان پيدا كند.

دوم - شهادت دو مرد عادل يا يك مرد و دو زن يا چهار زن عادله، ولي بايد شرايط شير دادن را هم بگويند مثلا بگويند: ما ديده ايم كه فلان بچه بيست وچهار ساعت از پستان فلان زن شير خورده، و چيزي هم در بين نخورده، و همچنين ساير شرايط را كه در مساله 2483 گفته شد شرح دهند.

(مساله 2506) اگر شك كنند بچه به مقداري كه علت محرم شدن است شيرخورده يا نه، يا گمان داشته باشند كه به آن مقدار شير خورده، بچه به كسي محرم نمي شود، ولي بهتر آن است كه احتياط كنند.

طلاق

احكام طلاق

(مساله 2507) مردي كه زن خود را طلاق مي دهد، بايد بالغ وعاقل باشد، و به اختيار خود طلاق دهد، و اگر او را مجبور كنند كه زنش را طلاق دهد، طلاق باطل است، و نيز بايد قصد طلاق داشته باشد، پس اگر صيغه طلاق را به شوخي بگويد صحيح نيست.

(مساله 2508) زن بايد در وقت طلاق از خون حيض ونفاس پاك باشد، و شوهرش در آن پاكي با او نزديكي نكرده باشد. و تفصيل اين دو شرط در

ص: 540

مسائل آينده گفته مي شود.

(مساله 2509) طلاق دادن زن در حال حيض يا نفاس در سه صورت صحيح است:

اول -آن كه شوهرش بعد از ازدواج با او نزديكي نكرده باشد.

دوم -آن كه معلوم باشد آبستن است، و اگر معلوم نباشد و شوهر در حال حيض طلاقش بدهد، بعد بفهمد آبستن بوده، احتياط مستحب آن است كه دوباره او را طلاق دهد ولي قبل از طلاق دوم با او معامله زن و شوهري ننمايد.

سوم -آن كه مرد بواسطه غايب بودن، نتواند بفهمد كه زن از خون حيض يا نفاس پاك است يا نه.

(مساله 2510) اگر زن را از خون حيض پاك بداند و طلاقش دهد، بعد معلوم شود كه موقع طلاق در حال حيض بوده، طلاق باطل است. و اگر او را در حيض بداند وطلاقش دهد، بعد معلوم شود پاك بوده، طلاق صحيح است.

(مساله 2511) كسي كه مي داند زنش در حال حيض يا نفاس است، اگر غايب شود- مثلا مسافرت كند - وبخواهد او را طلاق دهد، بايد تا مدتي كه معمولا زن از حيض يا نفاس پاك مي شود صبر كند، و بعد طلاق دهد.

(مساله 2512) اگر مردي كه غايب است، بخواهد زن خود را طلاق دهد، چنانچه بتواند اطلاع پيدا كند كه زن او در حال حيض يا نفاس است يا نه، اگر چه اطلاع او از روي عادت حيض زن، يا نشانه هاي ديگري باشد كه در شرع معين شده، بايد تا مدتي كه معمولا زنان از حيض يا نفاس پاك مي شوند صبر كند.

(مساله 2513) اگر با عيالش كه از خون حيض

ص: 541

ونفاس پاك است، نزديكي كند وبخواهد طلاقش دهد، بايد صبر كند تا دوباره حيض ببيند و پاك شود، و همچنين اگر در حال حيض يا نفاس با او نزديكي كند، نمي تواند در پاكي بعد از آن حيض يا نفاس او را طلاق دهد، اگر چه در آن پاكي با او نزديكي نكرده باشد، ولي زني را كه نه سالش تمام نشده، يا آبستن است، يا اين كه يائسه شده، اگر بعد از نزديكي طلاق دهند اشكال ندارد.

(مساله 2514) اگر با زني كه از خون حيض ونفاس پاك است نزديكي كند، و در همان پاكي طلاقش دهد، چنانچه بعد معلوم شود كه موقع طلاق آبستن بوده، بنابراحتياط مستحب دوباره او را طلاق دهد.

(مساله 2515) اگر با زني كه از خون حيض و نفاس پاك است نزديكي كند ومسافرت نمايد، چنانچه بخواهد در سفر طلاقش دهد، بايد بقدري كه زن معمولا بعد از آن پاكي خون مي بيند و دوباره پاك مي شود، صبر كند و بنابر احتياط واجب اين مدت كمتر از يك ماه نباشد.

(مساله 2516) اگر مرد بخواهد زن خود را كه بواسطه اصل خلقت يا مرضي حيض نمي بيند طلاق دهد، بايد از وقتي كه با او نزديكي كرده تا سه ماه از جماع با او خودداري نمايد، و بعد او را طلاق دهد.

(مساله 2517) طلاق بايد به صيغه عربي صحيح به كلمه طالق خوانده شود، و دو مرد عادل آن را بشنوند، و اگر خود شوهر بخواهد صيغه طلاق را بخواند و اسم زن او مثلا فاطمه باشد، بايد بگويد: (زوجتي فاطمه طالق) يعني: زن من فاطمه رها

ص: 542

است. و اگر ديگري را وكيل كند، وكيل بايد بگويد: (زوجه موكلي فاطمه طالق).

(مساله 2518) زني كه متعه شده، مثلا يك ماهه يا يك ساله او را عقد كرده اند طلاق ندارد، و رها شدن او به اين است كه مدتش تمام شود، يا مرد مدت را به او ببخشد، به اين ترتيب كه بگويد: مدت را به تو بخشيدم. و شاهد گرفتن و پاك بودن زن از حيض لازم نيست.

عده طلاق

(مساله 2519) زني كه نه سالش تمام نشده و نيز زن يائسه عده ندارد، يعني: اگرچه شوهرش با او نزديكي كرده باشد، بعد از طلاق مي تواند فورا شوهر كند.

(مساله 2520) زني كه نه سالش تمام شده و يائسه نيست، و شوهرش با او نزديكي كند اگر طلاقش دهد، بعد از طلاق بايد عده نگهدارد يعني: بعد از آن كه در پاكي طلاقش داد، ومقداري هر چند كم باشد بعد از طلاق پاك بود، بقدري صبر كند كه دو بار حيض ببيند و پاك شود، وهمين كه حيض سوم را ديد عده او تمام مي شود ومي تواند شوهر كند، ولي اگر بعد از عقد با او نزديكي نكرده باشد و طلاقش بدهد عده ندارد يعني: مي تواند بعد از طلاق فورا شوهر كند.

(مساله 2521) زني كه حيض نمي بيند، اگر در سن زناني باشد كه حيض مي بينند، چنانچه شوهرش او را طلاق دهد، بايد بعد از طلاق سه ماه عده نگهدارد.

(مساله 2522) زني كه عده او سه ماه است، اگر اول ماه طلاقش بدهند، بايد سه ماه هلالي يعني: از موقعي كه ماه ديده مي شود، تا سه

ص: 543

ماه عده نگهدارد. و اگر در بين ماه طلاقش بدهند، بايد باقي ماه را با دو ماه بعد از آن، و نيز كسري ماه اول را از ماه چهارم عده نگهدارد تا سه ماه تمام شود، مثلا اگر غروب روز بيستم ماه طلاقش بدهند، و آن ماه بيست ونه روز باشد، بايد نه روز باقي ماه را با دو ماه بعد از آن وبيست روز از ماه چهارم عده نگهدارد، و احتياط مستحب آن است كه از ماه چهارم بيست و يك روز عده نگهدارد، تا با مقداري كه از ماه اول عده نگهداشته سي روز شود.

(مساله 2523) اگر زن آبستن را كه حملش از شوهرش است طلاق دهند، عده اش تا دنيا آمدن، يا سقط شدن بچه او است، بنابراين اگر مثلا يك ساعت بعد از طلاق بچه او به دنيا بيايد، عده اش تمام مي شود، و اگر حمل از شوهرش نباشد خواه از زنا باشد يا از شبهه، به وضع حمل عده طلاق تمام نمي شود، بلي عده وطي به شبهه به وضع حمل تمام مي شود، و زنا عده ندارد.

(مساله 2524) زني كه نه سالش تمام شده و يائسه نيست، اگر متعه شود مثلا يك ماهه يا يك ساله شوهر كند، چنانچه شوهرش با او نزديكي نمايد، و مدت آن زن تمام شود، يا شوهر مدت را به او ببخشد، بايد عده نگهدارد، پس اگر حيض مي بيند، واجب است به مقدار دو حيض عده نگهدارد، و اگر حيض نمي بيند، بايد چهل وپنج روز از شوهر كردن خودداري نمايد و اگر آبستن باشد بنابر احتياط لازم هر كدام

ص: 544

از زائيدن و چهل و پنج روز را كه بيشتر است عده قرار دهد.

(مساله 2525) ابتداي عده طلاق از موقعي است كه خواندن صيغه طلاق تمام مي شود، چه زن بداند طلاقش داده اند، يا نداند، پس اگر بعد از تمام شدن عده بفهمد كه او را طلاق داده اند، لازم نيست دوباره عده نگهدارد.

عده زني كه شوهرش مرده

(مساله 2526) زني كه شوهرش مرده اگر آبستن نباشد، بايد چهار ماه و ده روز عده نگهدارد يعني: از شوهر كردن خودداري نمايد، اگرچه يائسه يا متعه باشد، يا شوهرش با او نزديكي نكرده باشد، و اگر آبستن باشد، بايد تا موقع وضع حمل عده نگهدارد. ولي اگر پيش از گذشتن چهار ماه و ده روز، بچه اش بدنيا بيايد بايد تا چهار ماه و ده روز پس از مرگ شوهرش صبر كند، و اين عده را عده وفات مي گويند.

(مساله 2527) زني كه در عده وفات مي باشد، حرام است لباس الوان بپوشد وسرمه بكشد، وهمچنين كارهاي ديگري كه زينت حساب شود، بر او حرام مي باشد.

(مساله 2528) اگر زن يقين كند كه شوهرش مرده، و بعد از تمام شدن عده وفات شوهر كند، چنانچه معلوم شود شوهر او بعدا مرده است، بايد از شوهر دوم جدا شود، و در صورتي كه آبستن باشد به مقداري كه در عده طلاق گفته شد يعني: تا موقع زاييدن براي شوهر دوم عده طلاق، و بعد براي شوهر اول عده وفات نگهدارد، و اگر آبستن نباشد، براي شوهر اول عده وفات وبعد براي شوهر دوم عده طلاق نگهدارد، و ابتداي عده وفات را از موقعي كه خبر صحيح وفات

ص: 545

شوهر به او رسيده قرار دهد.

(مساله 2529) ابتداي عده وفات از موقعي است، كه زن از مرگ شوهر مطلع شود.

(مساله 2530) اگر زن بگويد عده ام تمام شده، با دو شرط از او قبول مي شود: اول -آن كه مورد تهمت نباشد.

دوم -آن كه از طلاق يا مردن شوهر بقدري گذشته باشد كه در آن مدت تمام شدن عده ممكن باشد.

طلاق بائن و طلاق رجعي

(مساله 2531) طلاق بائن آن است كه بعد از طلاق، مرد حق ندارد به زن خود رجوع كند يعني: نمي تواند بدون عقد او را به زني قبول نمايد، وآن بر پنج قسم است:

اول - طلاق زني كه نه سالش تمام نشده باشد.

دوم - طلاق زني كه يائسه باشد.

سوم - طلاق زني كه شوهرش بعد از عقد با او نزديكي نكرده باشد.

چهارم - طلاق سوم زني كه او را سه دفعه طلاق داده اند.

پنجم -طلاق خلع ومبارات.

واحكام اينها بعدا گفته خواهد شد، و غير اينها طلاق رجعي است، كه بعد از طلاق تا وقتي زن در عده است، مردمي تواند به او رجوع نمايد.

(مساله 2532) كسي كه زنش را طلاق رجعي داده، حرام است او را از خانه اي كه موقع طلاق در آن خانه بوده بيرون كند، ولي در بعضي از مواقع كه در كتابهاي مفصل گفته شده، و از جمله آنها فحاشي و رفت وآمد با اجانب است، بيرون كردن او اشكال ندارد، و نيز حرام است زن براي كارهاي غير لازم از آن خانه بيرون برود.

احكام رجوع كردن

(مساله 2533) در طلاق رجعي مرد به دو قسم مي تواند به زن خود رجوع

ص: 546

كند:

اول - حرفي بزند كه معنايش اين باشد، كه او را دوباره زن خود قرار داده است.

دوم - كاري كند كه از آن بفهمند رجوع كرده است.

(مساله 2534) براي رجوع كردن لازم نيست مرد شاهد بگيرد، يا به زن خبر دهد، بلكه اگر بدون اين كه كسي بفهمد، بگويد: به زنم رجوع كردم صحيح است، ولي اگر بعد از تمام شدن عده، مرد بگويد كه در عده رجوع نموده ام، لازم است اثبات نمايد.

(مساله 2535) مردي كه زن خود را طلاق رجعي داده، اگر مالي از او بگيرد و با او صلح كند كه ديگر به او رجوع نكند اگرچه بايد رجوع ننمايد ولي حق رجوع او از بين نمي رود و اگر رجوع كرد رجوع محقق مي شود.

(مساله 2536) اگر زني را دو مرتبه طلاق دهد و به او رجوع كند، يا دو مرتبه او راطلاق دهد، و بعد از هر طلاق عقدش كند، بعد از طلاق سوم، آن زن بر او حرام است. ولي اگر بعد از طلاق سوم به ديگري شوهر كند، با پنج شرط به شوهر اول حلال مي شود، يعني: مي تواند آن زن را دوباره عقد نمايد:

اول -آن كه عقد شوهر دوم عقد دائم باشد، و اگر مثلا يك ماهه يا يك ساله اورا عقد كند بعد از آن كه از او جدا شد، شوهر اول نمي تواند او را عقد كند.

دوم -آن كه شوهر دوم با او نزديكي و دخول كند، و بنابر احتياط واجب نزديكي از جلو باشد و انزال هم بنمايد.

سوم - آن كه شوهر دوم طلاقش دهد

ص: 547

يا بميرد.

چهارم - عده طلاق يا عده وفات شوهر دوم تمام شود.

پنجم - آنكه بنابر احتياط شوهر دوم بالغ باشد.

طلاق خلع

(مساله 2537) طلاق زني را كه به شوهرش مايل نيست، و مهر يا مال ديگر خود رابه او مي بخشد كه طلاقش دهد، طلاق خلع گويند.

(مساله 2538) اگر خود شوهر بخواهد صيغه طلاق را بخواند، چنانچه اسم زن مثلا فاطمه باشد، پس از بذل مي گويد: (زوجتي فاطمه خالعتها علي ما بذلت هي طالق) يعني: زنم فاطمه را در مقابل چيزي كه بذل نموده طلاق خلع دادم او رها است.

(مساله 2539) اگر زني كسي را وكيل كند كه مهر او را به شوهرش ببخشد، و شوهر همان كس را وكيل كند كه زن را طلاق دهد، چنانچه مثلا اسم شوهر محمد و اسم زن فاطمه باشد، وكيل صيغه طلاق را اين طور مي خواند: (عن موكلتي فاطمه بذلت مهرها لموكلي محمد ليخلعها عليه). پس از آن بدون فاصله مي گويد: (زوجه موكلي خالعتها علي ما بذلت هي طالق). و اگر زني كسي را وكيل كند كه غير از مهر، چيز ديگري را به شوهر او ببخشد كه او را طلاق دهد، وكيل بايد به جاي كلمه (مهرها) آن چيز را بگويد، مثلا اگر صد تومان داده بايد بگويد: (بذلت ماه تومان).

طلاق مبارات

(مساله 2540) اگر زن و شوهر يكديگر را نخواهند، و زن مالي به مرد بدهد كه او را طلاق دهد، آن طلاق را مبارات گويند.

(مساله 2541) اگر شوهر بخواهد صيغه مبارات را بخواند، چنانچه مثلا اسم زن فاطمه باشد، بايد بگويد: (بارات زوجتي فاطمه علي ما بذلت فهي طالق)

ص: 548

يعني مبارات كردم زنم فاطمه را در مقابل آنچه بذل كرده او، پس او رهاست و اگر ديگري را وكيل كند، وكيل بايد بگويد: (بارات زوجه موكلي فاطمه علي ما بذلت فهي طالق) ودر هردو صورت اگر به جاي كلمه (علي ما بذلت (بمابذلت)) بگويد، اشكال ندارد.

(مساله 2542) صيغه طلاق خلع و مبارات بايد به عربي خوانده شود. ولي اگر زن براي آن كه مال خود را به شوهر ببخشد، مثلا به فارسي بگويد: براي طلاق، فلان مال را به تو بخشيدم اشكال ندارد.

(مساله 2543) اگر زن در بين عده طلاق خلع، يا مبارات از بخشش خود برگردد، شوهر مي تواند رجوع كند، و بدون عقد دوباره او را زن خود قرار دهد.

(مساله 2544) مالي را كه شوهر براي طلاق مبارات مي گيرد، بايد بيشتر از مهر نباشد. ولي در طلاق خلع اگر بيشتر باشد اشكال ندارد.

احكام متفرقه طلاق

(مساله 2545) اگر با زن نامحرمي به گمان اين كه عيال خود اوست، نزديكي كند، چه زن بداند كه او شوهرش نيست، يا گمان كند شوهرش مي باشد، بايد عده نگهدارد.

(مساله 2546) اگر با زني كه مي داند عيالش نيست زنا كند، چنانچه زن بداند كه آن مرد شوهر او نيست، لازم نيست عده نگهدارد، و در صورتي كه زن گمان كند شوهرش مي باشد، احتياط مستحب نگهداشتن عده است.

(مساله 2547) اگر مرد، زني را گول بزند كه از شوهرش طلاق بگيرد، و زن او شود، طلاق و عقد آن زن صحيح است، ولي هر دو معصيت بزرگي كرده اند.

(مساله 2548) هرگاه زن در ضمن عقد با شوهر شرط كند كه اگر

ص: 549

شوهر مسافرت نمايد، يا مثلا شش ماه به او خرجي ندهد اختيار طلاق با او باشد، اين شرط باطل است. ولي چنانچه شرط كند وكالت فعلي خود را از طرف شوهر به اين كه در ضمن عقد شرط شود، كه مثلا زن از حين عقد وكيل باشد كه اگر شوهر مسافرت كند يا مثلا تا شش ماه خرجي ندهد، طلاق خود را بدهد، اين شرط صحيح است، و تا شوهر او را عزل نكرده، و يا عزلش از وكالت به او نرسيده، چنانچه خود را طلاق دهد صحيح است. ولي چنانچه وكالت معلق بر خرجي ندادن يا مسافرت شوهر باشد صحيح نيست.

(مساله 2549) زني كه شوهرش گم شده، اگر بخواهد به ديگري شوهر كند بايد نزد مجتهد عادل برود و به دستور او عمل نمايد.

(مساله 2550) پدر و جد پدري ديوانه، كه ديوانگي او متصل به زمان صغير بودنش باشد، مي توانند زن او را طلاق بدهند. و اگر متصل نباشد با حاكم شرع است. و احتياط لازم آن است كه حاكم شرع هم از آنان اذن بگيرد.

(مساله 2551) اگر پدر يا جد پدري براي طفل خود زني را متعه كند، اگر چه مقداري از زمان تكليف بچه جز مدت عقد باشد، مثلا براي پسر چهارده ساله اش زني را دو ساله متعه كند، چنانچه صلاح بچه باشد، مي تواند مدت آن زن را ببخشد، ولي زن دائمي او را نمي تواند طلاق دهد.

(مساله 2552) اگر از روي علاماتي كه در شرع معين شده، مرد دو نفر را عادل بداند، و زن خود را پيش آن دو طلاق بدهد، ديگري كه

ص: 550

شك در عدالت آن دو داشته باشد، مي تواند آن زن را بعد از تمام شدن عده اش براي خود، يا براي كس ديگر عقد كند. ولي براي كسي كه آن دو را فاسق بداند اكتفا به آن طلاق اشكال دارد، و احتياط واجب آن است كه از ازدواج با او خودداري نمايد وبراي ديگري هم او را عقد نكند.

(مساله 2553) اگر كسي زن خود را بدون اين كه او بفهمد طلاق بدهد، چنانچه مخارج او مثل وقتي كه زنش بوده بدهد، و مثلا بعد از يك سال بگويد: يك سال پيش تو را طلاق دادم وشرعا هم ثابت كند، مي تواند چيزهايي را كه در آن مدت براي زن تهيه نموده، و او مصرف نكرده است، از او پس بگيرد، ولي چيزهايي را كه مصرف كرده نمي تواند از او مطالبه نمايد.

غصب

احكام غصب

غصب آن است كه انسان از روي ظلم، بر مال يا حق كسي مسلط شود، و اين يكي از گناهان بزرگ است كه اگر كسي انجام دهد، در قيامت به عذاب سخت گرفتار مي شود.

از حضرت پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و اله) روايت شده است كه: هر كس يك وجب زمين از ديگري غصب كند، در قيامت آن زمين را از هفت طبقه آن مثل طوق به گردن او مي اندازند.

(مساله 2554) اگر انسان نگذارد مردم از مسجد و مدرسه و پل و جاهاي ديگري كه براي عموم ساخته شده استفاده كنند، حق آنان را غصب نموده، و همچنين است اگر كسي در مسجد جايي براي خود بگيرد وديگري نگذارد كه از آنجا استفاده نمايد.

(مساله 2555) چيزي

ص: 551

را كه انسان پيش طلبكار گرو مي گذارد، بايد پيش او بماند، كه اگر طلب او را ندهد، طلب خود را از آن بدست آورد، پس اگر پيش از آن كه طلب او را بدهد آن چيز را به زور از او بگيرد، حق او را غصب كرده است.

(مساله 2556) مالي را كه نزد كسي گرو گذاشته اند، اگر ديگري غصب كند صاحب مال و طلبكار مي توانند چيزي را كه غصب كرده، از او مطالبه نمايند و چنانچه آن چيز را از او بگيرند، باز هم در گرو است. و اگر آن چيز از بين برود و عوض آن را بگيرند، آن عوض هم مثل خود آن چيز گرو مي باشد.

(مساله 2557) اگر انسان چيزي را غصب كند، بايد به صاحبش برگرداند، و اگر آن چيز از بين برود، بايد عوض آن را به او بدهد.

(مساله 2558) اگر از چيزي كه غصب كرده منفعتي بدست آيد، مثلا از گوسفند بره اي پيدا شود، مال صاحب مال است. و نيز كسي كه مثلا خانه اي را غصب كرده، اگرچه در آن ننشيند بايد اجاره آن را بدهد.

(مساله 2559) اگر از بچه يا ديوانه چيزي را غصب كند، بايد آن را به ولي او بدهد، و اگر از بين رفته بايد عوض آن را بدهد.

(مساله 2560) هرگاه دو نفر با هم چيزي را غصب كنند، هر كدام از آن دو ضامن نصف آن است، اگرچه هر يك به تنهايي مي توانسته آن را غصب نمايد.

(مساله 2561) اگر چيزي را كه غصب كرده با چيز ديگري مخلوط كند، مثلا گندمي را

ص: 552

كه غصب كرده با جو مخلوط نمايد، چنانچه جدا كردن آنها ممكن است، اگر چه زحمت داشته باشد، بايد جدا كند و به صاحبش برگرداند.

(مساله 2562) اگر مثلا گوشواره اي را كه غصب كرده خراب نمايد، بايد آن را با مزد ساختنش به صاحب آن بدهد، و چنانچه براي اين كه مزد ندهد، بگويد آن را مثل اولش مي سازم، مالك مجبور نيست قبول نمايد. و نيز مالك نمي تواند او را مجبور كند كه آن را مثل اولش بسازد.

(مساله 2563) اگر چيزي را كه غصب كرده بطوري تغيير دهد كه از اولش بهتر شود، مثلا طلايي را كه غصب كرده گوشواره بسازد، چنانچه صاحب مال بگويد: مال را به همين صورت بده، بايد به او بدهد، و نمي تواند براي زحمتي كه كشيده مزد بگيرد، بلكه بدون اجازه مالك حق ندارد آن را به صورت اولش در آورد، و اگر بدون اجازه او آن چيز را مثل اولش كند، بايد تفاوت قيمت ساخته ونساخته آنرا هم به صاحبش بدهد.

(مساله 2564) اگر چيزي را كه غصب كرده بطوري تغيير دهد كه از اولش بهتر شود، وصاحب مال بگويد بايد آن را به صورت اول درآوري، واجب است آن را به صورت اولش در آورد اگر قيمت آن بواسطه تغيير دادن آن صورت از قيمت اولش كمتر شود بايد تفاوت قيمت را بدهد.

(مساله 2565) اگر در زميني كه غصب كرده زراعت كند، يا درخت بنشاند، زراعت و درخت و ميوه آن مال خود اوست. و چنانچه صاحب زمين راضي نباشد كه زراعت و درخت در زمين بماند، غاصب بايد فورا زراعت يا

ص: 553

درخت خود را اگرچه ضرر نمايد، از زمين بكند و نيز بايد اجاره زمين را در مدتي كه زراعت و درخت درآن بوده به صاحب زمين بدهد وخرابيهايي را كه در زمين پيدا شده، درست كند، مثلا جاي درختها را پر نمايد و اگر بواسطه اينها قيمت زمين از اولش كمتر شود، بايد تفاوت آن را هم بدهد و نمي تواند صاحب زمين را مجبور كند كه زمين را به او بفروشد، يا اجاره دهد. و نيز صاحب زمين نمي تواند او را مجبور كند كه درخت يا زراعت را به او بفروشد.

(مساله 2566) اگر صاحب زمين راضي شود كه زراعت و درخت در زمين او بماند، كسي كه آن را غصب كرده، لازم نيست درخت وزراعت را بكند، ولي بايد اجاره آن زمين را از وقتي كه غصب كرده تا وقتي كه صاحب زمين راضي شده بدهد.

(مساله 2567) اگر چيزي را كه غصب كرده از بين برود، در صورتي كه مثل گاو وگوسفند باشد كه قيمت افراد آن بواسطه خصوصياتي كه دارند فرق دارد بايد قيمت آن را بدهد. و چنانچه قيمت بازار آن فرق كرده باشد، بايد قيمت وقتي را كه تلف شده بدهد. واحتياط مستحب آن است كه بالاترين قيمتي را كه از زمان غصب تا زمان پرداخت قيمت داشته، بدهد.

(مساله 2568) اگر چيزي را كه غصب كرده و از بين رفته مانند گندم و جو باشد كه قيمت افرادش در جهت خصوصيات فردي باهم فرق ندارد، بايد مثل همان چيزي را كه غصب كرده بدهد، ولي چيزي را كه مي دهد، بايد خصوصيات نوعي و سنخي آن مثل

ص: 554

چيزي باشد كه آن را غصب كرده و از بين رفته است مثلا اگر از نوع اعلاي برنج غصب كرده بايد از همان نوع بدهد.

(مساله 2569) اگر چيزي را مثل گوسفند غصب نمايد و از بين برود، چنانچه قيمت بازار آن فرق نكرده باشد، ولي در مدتي كه پيش او بوده مثلا چاق شده باشد، بايد قيمت وقتي را كه چاق بوده بدهد.

(مساله 2570) اگر چيزي را كه غصب كرده، ديگري از او غصب نمايد و از بين برود، صاحب مال مي تواند عوض آن را از هر يك از آنان بگيرد، يا از هر كدام آنان مقداري از عوض آن را مطالبه نمايد، و چنانچه عوض مال را از اولي بگيرد، اولي مي تواند آنچه را داده از دومي بگيرد، ولي اگر از دومي بگيرد، او نمي تواند آنچه را داده از اولي مطالبه نمايد.

(مساله 2571) اگر چيزي را كه مي فروشد يكي از شرايط معامله در آن نباشد - مثلا چيزي را كه بايد با وزن خريد وفروش كنند، بدون وزن معامله نمايد معامله باطل است. و چنانچه فروشنده وخريدار با قطع نظر از معامله راضي باشند كه در مال يكديگر تصرف كنند، اشكال ندارد، وگرنه چيزي را كه از يكديگر گرفته اند مثل مال غصبي است و بايد آن را به هم برگردانند، و در صورتي كه مال هر يك در دست ديگري تلف شود، چه بداند وچه نداند، معامله باطل است، و بايد عوض آن را بدهد.

(مساله 2572) هرگاه مالي را از فروشنده بگيرد كه آن را ببيند، يا مدتي نزد خود نگهدارد تا اگر پسنديد بخرد،

ص: 555

در صورتي كه آن مال تلف شود، بايد عوض آن را به صاحبش بدهد.

مالي كه انسان آن را پيدا مي كند

احكام مالي كه انسان آن را پيدا مي كند

(مساله 2573) مال گمشده را اگر انسان پيدا كند و از قسم حيوان نباشد، اگر نشانه اي ندا شته باشد كه بواسطه آن، صاحبش معلوم شود، و قيمت آن كمتر از يك درهم (6/12 نخود نقره سكه دار) نباشد بنابر احتياط لازم بايد از طرف صاحبش صدقه بدهد.

(مساله 2574) اگر مالي پيدا كند كه نشانه دارد وقيمت آن از 6 / 12 نخود نقره سكه دار كمتر است، چنانچه صاحب آن معلوم باشد، و انسان نداند راضي است يا نه، نمي تواند بدون اجازه او بردارد، واگر صاحب آن معلوم نباشد، مي تواند به قصد اينكه ملك خودش شود بردارد، واحتياط واجب آن است كه هر وقت صاحبش پيدا شد، اگر عين مال باقي است آن را به صاحبش رد كند، و اگر عين از بين رفته دادن عوض لازم نيست.

(مساله 2575) هرگاه چيزي كه پيدا كرده نشانه اي دارد كه بواسطه آن مي تواند صاحبش را پيدا كند، اگر چه بداند صاحب آن كافري است كه در امان مسلمانان است در صورتي كه قيمت آن چيز به 6 / 12 نخود نقره سكه دار برسد بايد از روزي كه آن را پيدا كرده تا يك سال در جاهايي كه مردم اجتماع مي كنند اعلان كند ولازم نيست كه هرروز اعلان كند، بلكه اگر تا يك سال طوري بگويد واعلان كند كه مردم بگويند اعلان مي كند، كافي است.

(مساله 2576) اگر انسان خودش نخواهد اعلان كند، مي تواند به كسي كه اطمينان دارد بگويد كه از طرف او

ص: 556

اعلان نمايد.

(مساله 2577) اگر تا يك سال اعلان كند و صاحب مال پيدا نشود، در صورتي كه آن مال را در غير حرم پيدا كرده باشد مي تواند آن را براي خود بردارد، بقصد اين كه هر وقت صاحبش پيدا شد عوض آن را به او بدهد، يا براي او نگهداري كند كه هروقت پيدا شد به او بدهد، ولي احتياط مستحب آن است كه از طرف صاحبش صدقه بدهد و اگر آن مال را در حرم پيدا كرده باشد بنابر احتياط واجب آن را صدقه بدهد.

(مساله 2578) اگر بعد از آن كه يك سال اعلان كرد وصاحب مال پيدا نشد، مال را براي صاحبش نگهداري كند و از بين برود، چنانچه در نگهداري آن كوتاهي نكرده، و تعدي يعني زياده روي هم ننموده ضامن نيست، ولي اگر از طرف صاحبش صدقه داده باشد يا براي خود برداشته باشد، ضامن است.

(مساله 2579) كسي كه مالي را پيدا كرده، اگر عمدا به دستوري كه گفته شد اعلان نكند، گذشته از اين كه معصيت كرده، باز هم واجب است اعلان كند.

(مساله 2580) اگر بچه نابالغ چيزي پيدا كند، ولي او بايد اعلان نمايد.

(مساله 2581) اگر انسان در بين سالي كه اعلان مي كند، از پيدا شدن صاحب مال نااميد شود، و بخواهد آن را صدقه بدهد اشكال ندارد.

(مساله 2582) اگر در بين سالي كه اعلان مي كند مال از بين برود، چنانچه در نگهداري آن كوتاهي كرده، يا تعدي يعني زياده روي كرده باشد، بايد عوض آن را به صاحبش بدهد، واگر كوتاهي نكرده وزياده روي هم ننموده، چيزي بر او

ص: 557

واجب نيست.

(مساله 2583) اگر مالي را كه نشانه دارد و قيمت آن به 6 / 12 نخود نقره سكه دارمي رسد، در جايي پيدا كند كه معلوم است بواسطه اعلان، صاحب آن پيدا نمي شود، مي تواند در روز اول آن را از طرف صاحبش صدقه بدهد. و چنانچه صاحبش پيدا شود، و به صدقه دادن راضي نشود، بايد عوض آن را به او بدهد، وثواب صدقه اي كه داده مال خود اوست.

(مساله 2584) اگر چيزي را پيدا كند و به خيال اين كه مال خود او است بردارد وبعد بفهمد مال خودش نبوده، بايد تا يك سال اعلان نمايد و همچنين است اگر مثلا پاي خود را به گمشده اي بزند، و آن را از جاي خودش حركت دهد.

(مساله 2585) لازم نيست موقع اعلان، جنس چيزي را كه پيدا كرده معين نمايد، بلكه به نحوي كه در نظر عرف صدق تعريف كند، كه كسي كه مال را گم كرده است ملتفت شود اگرچه بگويد چيزي پيدا كرده ام كافي است.

(مساله 2586) اگر كسي چيزي را پيدا كند، و ديگري بگويد مال من است درصورتي بايد به او بدهد كه نشانه هاي آن را بگويد. ولي لازم نيست نشانه هايي را كه بيشتر اوقات صاحب مال هم ملتفت آنها نيست بگويد.

(مساله 2587) اگر قيمت چيزي را كه پيدا كرده به 6/12 نخود نقره سكه دار برسد، چنانچه اعلان نكند ودر مسجد، يا جاي ديگري كه محل اجتماع مردم است بگذارد و آن چيز از بين برود، يا ديگري آن را بردارد، كسي كه آن را پيدا كرده ضامن است.

(مساله

ص: 558

2588) هرگاه چيزي پيدا كند كه اگر بماند فاسد مي شود، بايد قيمت آن رامعين كند، يا براي خودش بردارد، و يا به ديگري بفروشد، و پولش را براي صاحبش نگهدارد. و احتياط لازم آن است كه اين كار با اذن حاكم شرع، يا وكيل او باشد، و در هر دو صورت، وجوب اعلان تا يك سال ساقط نمي شود، و اگر تا يك سال صاحبش پيدا نشد، مي تواند در ثمن تصرف كند و يا آن را از طرف صاحبش صدقه بدهد، وهر وقت صاحب مال پيدا شود، بايد عوض ثمن و يا قيمتي را كه به عهده گرفته ومال را براي خود برداشته، به او رد كند، ولي اگر ثمن را صدقه داده باشد، وصاحب مال به صدقه راضي شود، چيزي بر او نيست.

(مساله 2589) اگر چيزي را كه پيدا كرده موقع وضو گرفتن و نماز خواندن همراه او باشد، در صورتي كه قصدش اين باشد كه صاحب آن را پيدا كند، اشكال ندارد.

(مساله 2590) اگر كفش او را ببرند و كفش ديگري به جاي آن بگذارند، چنانچه بداند كفشي كه مانده مال كسي است كه كفش او را برده، مي تواند به جاي كفش خودش بردارد، به شرط آنكه قيمت آن از كفش خودش بيشتر نباشد، ولي اگر قيمتش بيشتر باشد و از دسترسي به صاحبش نااميد باشد حكم مجهول المالك را دارد واگر بخواهد آن را بردارد بايد با اذن حاكم شرع و پرداخت زيادي قيمت به حاكم شرع باشد چنانكه مي تواند زيادي قيمت را با اذن حاكم شرع از طرف صاحبش صدقه بدهد و اگر احتمال دهد

ص: 559

كفشي كه مانده مال كسي نيست كه كفش او را برده، در صورتي كه قيمت آن از 6 / 12 نخود نقره سكه دار كمتر باشد، و مايوس از دسترسي به صاحبش باشد، احتياطا آن را به حكم مجهول المالك عمل نمايد و اگر بيشتر باشد تا يك سال اعلان كند وبعد از يك سال احتياطا از طرف صاحبش صدقه بدهد.

(مساله 2591) اگر مالي را كه كمتر از 6 / 12 نخود نقره سكه دار ارزش دارد پيداكند، و از آن صرف نظر نمايد، و در مسجد يا جاي ديگر بگذارد، چنانچه كسي آن را بردارد، براي او حلال است.

سر بريدن و شكار نمودن حيوانات

احكام سر بريدن وشكار كردن حيوانات

(مساله 2592) اگر حيوان حلال گوشت را به دستوري كه بعدا گفته مي شود سر ببرند - وحشي باشد يا اهلي - بعد از جان دادن، گوشت آن حلال وبدن آن پاك است. ولي حيواني كه نجاست خوار شده، اگر به دستوري كه در شرع معين نموده اند، آن را استبرا نكرده باشند، و حيواني كه انسان با آن وطي (نزديكي) كرده وگوسفندي كه شير خوك بقدري خورده باشد كه استخوانش از آن سخت شده باشد بعد از سر بريدن، گوشت آن حلال نيست.

(مساله 2593) حيوان حلال گوشت وحشي مانند آهو و كبك و بز كوهي و حيوان حلال گوشتي كه اهلي بوده و بعدا وحشي شده، مثل گاو وشتر اهلي كه فرار كرده ووحشي شده است، و به سهولت ذبحش ميسر نيست، اگر به دستوري كه بعدا گفته مي شود آنها را شكار كنند، پاك و حلال است. ولي حيوان حلال گوشت اهلي مانند گوسفند و مرغ خانگي، و حيوان حلال گوشت

ص: 560

وحشي كه بواسطه تربيت كردن اهلي شده است و ذبحش به سهولت ميسور است، با شكار كردن پاك و حلال نمي شود.

(مساله 2594) حيوان حلال گوشت وحشي در صورتي با شكار كردن پاك و حلال مي شود، كه بتواند فرار كند يا پرواز نمايد، بنابراين بچه آهو كه نمي تواند فرار كند، وبچه كبك كه نمي تواند پرواز نمايد، باشكار كردن پاك و حلال نمي شود. و اگر آهوو بچه اش را كه نمي تواند فرار كند، با يك تير شكار نمايند، آهو حلال و بچه اش حرام است.

(مساله 2595) حيوان حلال گوشتي كه مانند ماهي خون جهنده ندارد، اگر بخودي خود بميرد، يا به غير دستور شرعي كه در صيد ماهي گفته مي شود، آن را بكشند پاك است، ولي گوشت آن را نمي شود خورد.

(مساله 2596) حيوان حرام گوشتي كه خون جهنده ندارد، مانند مار با سربريدن حلال نمي شود، ولي مرده آن پاك است، چه خودش بميرد يا سرش را ببرند.

(مساله 2597) سگ و خوك بواسطه سربريدن و شكار كردن پاك نمي شوند وخوردن گوشت آنها هم حرام است. وحيوان حرام گوشتي را كه درنده وگوشت خوار است. مانند گرگ وپلنگ اگر به دستوري كه گفته مي شود سر ببرند، يا با تير ومانند آن شكار كنند پاك است، ولي گوشت آن حلال نمي شود، و اگر با سگ شكاري آن را شكار كنند، پاك شدنش هم اشكال دارد.

(مساله 2598) فيل و خرس و بوزينه و موش و حيواناتي كه مانند مار و سوسمار در داخل زمين زندگي مي كنند، اگر خون جهنده داشته باشند وبه خودي

ص: 561

خود بميرد نجس اند، بلكه اگر سر آنها را هم ببرند، يا آنها را شكار نمايند، پاك شدن بدنشان اشكال دارد، و احتياط لازم اجتناب از آنها است.

(مساله 2599) اگر از شكم حيوان زنده، بچه مرده اي بيرون آيد، يا آن را بيرون آورند، خوردن گوشت آن حرام است.

دستور سر بريدن حيوان

(مساله 2600) دستور سر بريدن حيوان آن است كه حلقوم (مجراي نفس) ومري (مجراي غذا) و دو شاهرگ را كه در دو طرف حلقوم است، كه به آنها اوداج اربعه (چهار رگ) گفته مي شود، از پايين برآمدگي زير گلو به طور كامل ببرند، و اگر آنها را بشكافند كافي نيست.

(مساله 2601) اگر بعضي از چهار رگ را ببرند و صبر كنند تا حيوان بميرد بعد بقيه را ببرند فايده ندارد، بلكه اگر به اين مقدار هم صبر نكنند، ولي به طور معمول چهار رگ را طوري پشت سرهم نبرند كه يك كار شمرده شود، اشكال دارد اگر چه پيش از جان دادن حيوان، بقيه رگها را ببرند.

(مساله 2602) اگر گرگ گلوي گوسفند را بطوري بكند كه از چهار رگي كه در گردن است و بايد بريده شود، چيزي نماند، آن گوسفند حرام مي شود، ولي اگر مقداري از گردن را بكند وچهار رگ باقي باشد، يا جاي ديگر بدن را بكند، در صورتي كه گوسفند زنده باشد، و به دستوري كه گفته شد سر آن را ببرند، حلال و پاك مي باشد.

شرايط سر بريدن حيوان

(مساله 2603) سر بريدن حيوان پنج شرط دارد:

اول - كسي كه سر حيوان را مي برد - چه مرد باشد چه زن، بايد مسلمان باشد واظهار دشمني با اهل

ص: 562

بيت پيغمبر (صلي الله عليه و اله) نكند. وبچه مسلمان هم اگر مميز باشد يعني: خوب وبد را بفهمد مي تواند سر حيوان را ببرد.

دوم - سر حيوان را با چيزي ببرند كه از آهن باشد ولي چنانچه آهن پيدا نشود و محتاج به ذبح حيوان باشند با چيز تيزي كه چهار رگ را جدا كند - مانند شيشه و سنگ تيز -مي شود سر حيوان را بريد و احتياط مستحب اين است كه در صورتي با اين اشيا ذبح نمايند كه بيم اين باشد كه اگر سر حيوان را نبرند بميرد يا مضطر به سر بريدن آن باشند.

سوم - در موقع سر بريدن، صورت ودست وپا وشكم حيوان رو به قبله باشد وكسي كه مي داند بايد رو به قبله سرببرد، اگر عمدا حيوان را رو بقبله نكند، حيوان حرام مي شود. ولي اگر فراموش كند، يا مساله را نداند، يا قبله را اشتباه كند، يا نداند قبله كدام طرف است، يا نتواند حيوان را رو به قبله كند، اشكال ندارد و احتياط مستحب آن است كه ذبح كننده نيز رو به قبله باشد.

چهارم - وقتي مي خواهد سر حيوان را ببرد، يا كارد به گلويش بگذارد، به نيت سربريدن نام خدا را ببرد، و همين قدر كه بگويد (بسم اللّه) يا (الحمد للّه) يا (اللّه اكبر) كافي است. و اگر بدون قصد سر بريدن نام خدا را ببرد، آن حيوان پاك نمي شود، و گوشت آنهم حرام است و همچنين است اگر از روي جهل به مساله نام خدا را نبرد، ولي اگر از روي فراموشي نام خدا را نبرد،

ص: 563

اشكال ندارد.

پنجم - در صورتيكه زنده بودن حيوان در حال ذبح معلوم نباشد بايد حيوان بعد از سر بريدن حركتي بكند، اگر چه مثلا چشم يا دم خود را حركت دهد، يا پاي خود رابه زمين زند و يا آن كه به اندازه معمول خون از بدنش بيرون آيد اگرچه احتياط بنابر اعتبار حركت است.

دستور كشتن شتر

(مساله 2604) در تذكيه شتر علاوه بر پنج شرطي كه براي سر بريدن حيوانات گفته شد، بايد كارد يا چيز ديگري را كه از آهن وبرنده باشد، در گودي بين گردن وسينه اش فرو كنند.

(مساله 2605) وقتي مي خواهند كارد را به گردن شتر فرو ببرند، بهتر است كه شتر ايستاده باشد، ولي اگر در حالي كه زانوها را به زمين زده، يا به پهلو خوابيده و دست و پا و سينه اش رو به قبله است، كارد را در گودي گردنش فرو كنند اشكال ندارد.

(مساله 2606) اگر به جاي اين كه كارد در گودي گردن شتر فرو كنند سر آن را ببرند، يا گوسفند و گاو و مانند اينها را مثل شتر كارد در گودي گردنشان فرو كنند، گوشت آنها حرام و بدن آنها نجس است، ولي اگر چهار رگ شتر را ببرند و تا زنده است كارد در گودي گردنش فرو كنند، گوشت آن حلال و بدن آن پاك است. و نيز اگر كارد در گودي گردن گاو يا گوسفند و مانند اينها فرو كنند، و تا زنده است سر آن را به دستوري كه قبلا گفته شد ببرند، حلال و پاك مي باشد.

(مساله 2607) اگر حيواني سركش شود، و نتوانند آن را به

ص: 564

دستوري كه در شرع معين شده بكشند، يا مثلا در چاه بيفتد واحتمال بدهند كه در آنجا بميرد، و كشتن آن به دستور شرع ممكن نباشد، هرجاي بدنش را كه زخم بزنند و در اثر آن زخم جان بدهد حلال مي شود و رو به قبله بودن آن لازم نيست ولي بايد شرايط ديگري را كه براي سر بريدن حيوان گفته شد، دارا باشد.

مستحبات سر بريدن حيوان

(مساله 2608) چند چيز در سر بريدن حيوان مستحب است:

اول - موقع سر بريدن گوسفند، دو دست ويك پاي آن را ببندند وپاي ديگرش را باز بگذارند وموقع سربريدن گاو چهار دست وپايش را ببندند ودم آن را باز بگذارند، و موقع كشتن شتر دو دست آن را از پايين تا زانو، يا زير بغل به يكديگر ببندند، و پاهايش را باز بگذارند. و مستحب است مرغ را بعد از سر بريدن رها كنند تا پر و بال بزند.

دوم - كسي كه حيوان را مي كشد رو به قبله باشد.

سوم - پيش از كشتن حيوان آب جلوي آن بگذارند.

چهارم -كاري كنند كه حيوان كمتر اذيت شود، مثلا كارد را خوب تيز كنند و باعجله سر حيوان را ببرند.

مكروهات سر بريدن حيوان

(مساله 2609) چند چيز در سر بريدن حيوان مكروه است:

اول - آن كه كارد را پشت حلقوم فرو كنند و به طرف جلو بياورند كه حلقوم از پشت آن بريده شود.

دوم - آن كه پيش از بيرون آمدن روح، سر حيوان را از بدنش جدا كنند، بلكه احتياط واجب ترك اين كار است، اگر چه گوشت ذبيحه بواسطه آن حرام نمي شود، ولي

ص: 565

اگر از روي غفلت يا بواسطه تيز بودن كارد بي اختيار سر حيوان جدا شود، مكروه نيست.

سوم - آن كه پيش از بيرون آمدن روح، پوست حيوان را بكنند، بلكه احتياط واجب ترك آن است اگر چه گوشت ذبيحه بواسطه آن حرام نمي شود.

چهارم - آن كه پيش از بيرون آمدن روح، مغز حرام را كه در تيره پشت است ببرند بلكه احتياط ترك اين كار است.

پنجم - آن كه در جايي حيوان را بكشند كه حيوان ديگر آن را ببيند.

ششم - آن كه در شب يا پيش از ظهر روز جمعه سر حيوان را ببرند، ولي در صورت احتياج عيبي ندارد.

هفتم - آن كه خود انسان چهار پايي را كه پرورش داده است بكشد.

احكام شكار كردن با اسلحه

(مساله 2610) اگر حيوان حلال گوشت وحشي و يا اهلي را كه وحشي شده با اسلحه شكار كنند، با پنج شرط حلال و بدنش پاك است:

اول - آن كه اسلحه شكار مثل كارد و شمشير برنده باشد، يا مثل نيزه وتير، تيز باشد كه بواسطه تيز بودن، بدن حيوان را پاره كند، و اگر بوسيله دام يا چوب و سنگ ومانند اينها حيوان را شكار كنند پاك نمي شود، و خوردن آن هم حرام است. و اگر حيواني را با تفنگ شكار كنند، چنانچه گلوله آن تيز باشد كه در بدن حيوان فرو رودو آن را پاره كند پاك و حلال است، و اگر گلوله تيز نباشد بلكه با فشار در بدن حيوان فرو رود و حيوان را بكشد، يا بواسطه حرارتش بدن حيوان را بسوزاند و در اثر سوزاندن، حيوان بميرد، پاك و

ص: 566

حلال بودنش اشكال دارد.

دوم - كسي كه شكار مي كند، بايد مسلمان باشد يا بچه مسلمان باشد كه خوب وبد را بفهمد. و اگر كافر يا كسي كه اظهار دشمني با اهل بيت پيغمبر (صلي الله عليه و اله) را مي كند حيواني را شكار نمايد، آن شكار حلال نيست.

سوم - اسلحه را براي شكار كردن حيوان بكار برد، و اگر مثلا جايي را نشان كند واتفاقا حيواني را بكشد، آن حيوان پاك نيست وخوردن آن هم حرام است.

چهارم - در وقت بكار بردن اسلحه نام خدا را ببرد، و چنانچه عمدا نام خدا را نبرد شكار حلال نمي شود ولي اگر فراموش كند اشكال ندارد.

پنجم - وقتي به حيوان برسد كه مرده باشد، يا اگر زنده است به اندازه سر بريدن آن وقت نباشد و چنانچه به اندازه سربريدن وقت باشد و سر حيوان را نبرد تا بميرد حرام است.

(مساله 2611) اگر دو نفر حيواني را شكار كنند، و يكي از آنان مسلمان و ديگري كافر باشد آن حيوان حلال نيست. و اگر هر دو مسلمان باشند و يكي از آن دو نام خدا را ببرد، و ديگري عمدا نام خدا را نبرد، آن حيوان حلال نيست، بنابر احتياط لازم.

(مساله 2612) اگر بعد از آن كه حيواني را تير زدند مثلا در آب بيفتد، و انسان بداند كه حيوان بواسطه تير و افتادن در آب جان داده، حلال نيست، بلكه اگر شك كند كه فقط براي تير بوده يا نه، حلال نمي باشد. و اگر حيواني را شكار كنند و از نظر ناپديد شود و بعد از آن

ص: 567

مرده آن حيوان پيدا شود اگر بدانند كه موت آن فقط مستند به سلاح شكار بوده حلال، ولي اگر احتمال دهند كه سلاح شكار به ضميمه چيز ديگر سبب مرگ حيوان شده، محكوم به نجاست و حرمت است.

(مساله 2613) اگر با سگ غصبي يا اسلحه غصبي حيواني را شكار كند، شكار حلال است و مال خود او مي شود ولي گذشته از اين كه گناه كرده، بايد اجرت اسلحه يا سگ را به صاحبش بدهد.

(مساله 2614) اگر با شمشير يا چيز ديگري كه شكار كردن با آن صحيح است با شرطهايي كه در مساله 2610 گفته شد، حيواني را دو قسمت كنند، وسر و گردن دريك قسمت بماند، و انسان وقتي برسد كه حيوان جان داده باشد، هر دو قسمت حلال است. و همچنين است اگر حيوان زنده باشد، ولي به اندازه سر بريدن وقت نباشد، اما اگر به اندازه سر بريدن وقت باشد، و ممكن باشد كه مقداري زنده بماند، قسمتي كه سر وگردن ندارد حرام وقسمتي كه سرو گردن دارد، اگر سر آن را به دستوري كه در شرع معين شده ببرند حلال، وگرنه آن هم حرام مي باشد.

(مساله 2615) اگر با چوب يا سنگ يا چيز ديگري كه شكار كردن با آن صحيح نيست، حيواني را دو قسمت كنند، قسمتي كه سر و گردن ندارد حرام است، وقسمتي كه سر و گردن دارد، اگر زنده باشد و ممكن باشد كه مقداري زنده بماند وسر آن را به دستوري كه در شرع معين شده ببرند، حلال، وگرنه آن قسمت هم حرام مي باشد.

(مساله 2616) اگر حيواني را شكار كنند،

ص: 568

يا سر ببرند وبچه زنده اي از شكم آن بيرون آيد، چنانچه آن بچه را به دستوري كه در شرع معين شده سر ببرند حلال، وگرنه حرام مي باشد.

(مساله 2617) اگر حيواني را شكار كنند يا سر ببرند، و بچه مرده اي از شكمش بيرون آورند، چنانچه خلقت آن كامل باشد ومو يا پشم در بدنش روييده باشد پاك وحلال است.

شكار كردن با سگ شكاري

(مساله 2618) اگر سگ شكاري، حيوان وحشي و يا اهلي وحشي شده حلال گوشتي را شكار كند، پاك وحلال بودن آن حيوان شش شرط دارد:

اول - سگ به طوري تربيت شده باشد كه هر وقت آن را براي گرفتن شكار بفرستند برود، و هر وقت از رفتن جلوگيري كنند بايستد. و نيز بايد عادتش اين باشد كه تا صاحبش نرسد از شكار نخورد، ولي اگر اتفاقا از شكار بخورد اشكال ندارد.

دوم - صاحبش آن را بفرستد و اگر پيش خود دنبال شكار رود وحيواني را شكار كند، خوردن آن حيوان حرام است. بلكه اگر پيش خود دنبال شكار رود، و بعدا صاحبش بانگ بزند كه زودتر آن را به شكار برساند، اگر چه بواسطه صداي صاحبش شتاب كند، بنابر احتياط واجب بايد از خوردن آن شكار خودداري نمايند.

سوم - كسي كه سگ را مي فرستد بايد مسلمان باشد، يا بچه مسلمان باشد كه خوب و بد را بفهمد. و اگر كافر يا كسي كه اظهار دشمني با اهل بيت پيغمبر (ص)مي كند سگ را بفرستد، شكار آن سگ حرام است.

چهارم - وقت فرستادن سگ نام خدا را ببرد، و اگر عمدا نام خدا را نبرد، آن شكار حرام است،

ص: 569

ولي اگر فراموش كند اشكال ندارد.

پنجم - شكار بواسطه زخمي كه از دندان سگ پيدا كرده بميرد، پس اگر سگ شكار را خفه كند، يا شكار از دويدن يا ترس بميرد، حلال نيست.

ششم - كسي كه سگ را فرستاده، وقتي برسد كه حيوان مرده باشد، يا اگر زنده است به اندازه سر بريدن آن وقت نباشد، و چنانچه وقتي برسد كه به اندازه سربريدن وقت باشد، و سر حيوان را نبرد تا بميرد حلال نيست.

(مساله 2619) كسي كه سگ را فرستاده، اگر وقتي برسد كه بتواند سر حيوان را ببرد، چنانچه مثلا بواسطه بيرون آوردن كارد ومانند آن وقت بگذرد، و آن حيوان بميرد حلال است، ولي اگر چيزي همراه او نباشد كه با آن سر حيوان را ببرد وحيوان بميرد، احتياط واجب آن است كه از خوردن آن خودداري كنند.

(مساله 2620) اگر چند سگ را بفرستند و با هم حيواني را شكار كنند، چنانچه همه آنها داراي شرايطي كه در مساله 2618 گفته شد، بوده اند، شكار حلال است، واگر يكي از آنها داراي شرايط نبوده، شكار حرام است.

(مساله 2621) اگر سگ را براي شكار حيواني بفرستد، و آن سگ حيوان ديگري را شكار كند، آن شكار حلال و پاك است. و نيز اگر آن حيوان را با حيوان ديگري شكار كند، هر دوي آنها حلال و پاك مي باشند.

(مساله 2622) اگر چند نفر با هم سگ را بفرستند، و يكي از آنان كافر باشد، آن شكار حرام است، و اگر همه مسلمان باشند، و يكي از آنان عمدا نام خدا را نبرد، بنابر احتياط لازم آن شكار

ص: 570

حرام است.

(مساله 2623) اگر باز يا حيوان ديگري غير سگ شكاري حيواني را شكار كند، آن شكار حلال نيست، ولي اگر وقتي برسند كه حيوان زنده باشد، و به دستوري كه در شرع معين شده سر آن را ببرند، حلال است.

صيد ماهي

(مساله 2624) اگر ماهي فلس دار را زنده از آب بگيرند، و بيرون آب جان دهد پاك و خوردن آن حلال است. و چنانچه در آب بميرد پاك است ولي خوردن آن حرام مي باشد. ولي اگر دامي در آب براي صيد ماهي نصب كنند، و ماهي بعد از به دام افتادن، در آب بميرد حليت آن بعيد نيست، اگرچه احوط ترك خوردن آن است. وماهي بي فلس را اگر چه زنده از آب بگيرند وبيرون آب جان دهد، حرام است.

(مساله 2625) اگر ماهي از آب بيرون بيفتد، يا موج آن را بيرون بيندازد، يا آب فرو رود و ماهي در خشكي بماند، چنانچه پيش از آن كه بميرد، با دست يا بوسيله ديگر كسي آن را بگيرد، بعد از جان دادن حلال است.

(مساله 2626) كسي كه ماهي را صيد مي كند، لازم نيست مسلمان باشد و در موقع گرفتن، نام خدا را ببرد.

(مساله 2627) ماهي مرده اي كه معلوم نيست آن را زنده از آب گرفته اند يا مرده، چنانچه در دست مسلمان باشد و با آن معامله ماهي حلال بنمايد، حلال است و اگر در دست كافر باشد، اگر چه بگويد آن را زنده گرفته ام حرام مي باشد، مگر آن كه يقين حاصل شود يا دو شاهد عادل شهادت دهند كه راست مي گويد.

(مساله 2628) بنابر

ص: 571

احتياط بايد از خوردن ماهي زنده خودداري كرد، هر چند حليت آن بعد از گرفتن بعيد نيست.

(مساله 2629) اگر ماهي زنده را بريان كنند، يا در بيرون آب پيش از جان دادن بكشند، احتياط آن است كه از خوردن آن خودداري نمايند، اگرچه حليت آن بعيد نيست.

(مساله 2630) اگر ماهي را بيرون آب دو قسمت كنند، و يك قسمت آن در حالي كه زنده است در آب بيفتد، بنابر احتياط واجب قسمتي را كه بيرون آب مانده نبايد خورد.

صيد ملخ

(مساله 2631) اگر ملخ را با دست يا بوسيله ديگري زنده بگيرند، بعد از جان دادن خوردن آن حلال است، و لازم نيست كسي كه آن را مي گيرد مسلمان باشد، و در موقع گرفتن، نام خدا را ببرد. ولي اگر ملخ مرده اي در دست كافر باشد، و معلوم نباشد كه آن را زنده گرفته يا نه، اگر چه بگويد زنده گرفته ام حلال نيست، مگر آن كه يقين حاصل شود، يا دو شاهد عادل شهادت دهند كه راست مي گويد.

(مساله 2632) خوردن ملخي كه بال درنياورده، ونمي تواند پرواز كند حرام است.

خوردنيها و آشاميدنيها

احكام خوردنيها و آشاميدنيها

(مساله 2633) خوردن گوشت مرغ خانگي و كبوتر و اقسام گنجشك حلال است وشب پره و طاووس و بنابر احتياط واجب جميع انواع كلاغ حرام است و همچنين هر پرنده اي كه مثل شاهين و عقاب و باز چنگال دارد يا هنگام پرواز بال زدنش كمتر از صاف نگهداشتن بالش باشد و نيز مرغي كه چينه دان و سنگ دان و خار پشت پا ندارد حرام است و گوشت پرستوك و هدهد مكروه است.

(مساله 2634) اگر چيزي را

ص: 572

كه روح دارد از حيوان زنده جدا نمايند، مثلا دنبه يا مقداري گوشت از گوسفند زنده ببرند، نجس وحرام مي باشد.

(مساله 2635) چند چيز از اجزا حيوان حلال گوشت بي اشكال حرام است و چند چيز بنابر احتياط واجب حرام است و مجموع چهارده چيز است:

1 - خون.

2 - فضله.

3 - نري.

4 - فرج.

5 - بچه دان.

6 - غدد كه آن را دشول مي گويند

7 - تخم كه آن را دنبلان مي گويند.

8 - چيزي كه در مغز كله است، و به شكل نخود مي باشد.

9 - مغز حرام كه در ميان تيره پشت است.

10 - پي كه در دو طرف تيره پشت است.

11 - زهره دان.

12 - سپرز (طحال).

13 - بول دان (مثانه).

14 - حدقه چشم (مردمك).

و نيز بنابر احتياط مستحب از چيزي كه در ميان سم است، و به آن ذات الاشاجع مي گويند اجتناب شود.

(مساله 2636) خوردن بول شتر حلال است ولي از بول سائر حيوانات حلال گوشت و چيزهايي كه طبيعت انسان از آن متنفر است بنابر احتياط اجتناب شود.

(مساله 2637) خوردن خاك حرام است، ولي خوردن كمي از تربت حضرت سيدالشهدا (عليه السلام)براي شفا اشكال ندارد.

(مساله 2638) فرو بردن آب بيني، و خلط سينه كه در فضاي دهن نيامده باشد، حرام نيست ولي اخلاط بيني و سينه كه در فضاي دهن وارد شده، احتياط ترك فرو بردن آن است، وفرو بردن غذايي كه موقع خلال كردن، از لاي دندان بيرون مي آيد اشكال ندارد.

(مساله 2639) خوردن چيزي كه براي عقل

ص: 573

انسان يا سلامتي او ضرر دارد حرام است، ولي اگر ضرر موقت يا كم باشد كه عقلا اعتنا نكنند، حرام نيست.

(مساله 2640) خوردن گوشت اسب و قاطر و الاغ مكروه است، و اگر كسي با آنها وطي كند، يعني: نزديكي نمايد، خود و نسلشان حرام مي شوند، و بول و سرگين آنها نجس مي شود، و بايد آنها را از شهر بيرون ببرند، و در جاي ديگر بفروشند، و بر وطي كننده لازم است قيمتش را به صاحبش بدهد.

(مساله 2641) اگر با حيوان حلال گوشتي كه مرسوم است گوشت آن رامي خورند، مانند گاو و گوسفند نزديكي كند، بول و سرگين خود آنها و نسل متجدد آنها نجس مي شود، و خوردن گوشت و آشاميدن شير آنها، و همين طور خوردن گوشت وآشاميدن شير نسل متجدد آنها حرام است، چه وطي در قبل باشد و چه در دبر، و وطي كننده صغير باشد يا كبير، عالم باشد يا جاهل، مختار باشد يا مكره، وموطو نر باشد يا ماده و بايد فوري آن حيوان را بكشند و بسوزانند، و كسي كه با آن وطي كرده، پول آن را به صاحبش بدهد.

(مساله 2642) آشاميدن شراب حرام، و در بعضي از اخبار بزرگترين گناه شمرده شده است، و اگر كسي آن را حلال بداند كافر است. از حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام)روايت شده است كه فرمودند: شراب ريشه بديها ومنشا گناهان است، و كسي كه شراب مي خورد، عقل خود را از دست مي دهد، و در آن موقع خدا را نمي شناسد، و از هيچ گناهي باك ندارد، واحترام هيچكس را نگه نمي

ص: 574

دارد، حق خويشان نزديك را رعايت نمي كند، و از زشتيهاي آشكار رو نمي گرداند، و روح ايمان و خدا شناسي از بدن او بيرون مي رود، و روح ناقص خبيثي كه از رحمت خدا دور است در او مي ماند، وخدا و فرشتگان و پيغمبران و مومنين او را لعنت مي كنند، وتا چهل روز نماز او قبول نمي شود، و روز قيامت روي او سياه است، و زبان او از دهانش بيرون مي آيد، وآب دهان او به سينه اش مي ريزد وفرياد تشنگي او بلند است.

(مساله 2643) نشستن سر سفره اي كه در آن شراب مي خورند، اگر انسان يكي از آنان حساب شود حرام و چيز خوردن از آن سفره نيز حرام است.

(مساله 2644) گوشتهايي كه از بلاد كفار مي آورند، و تذكيه آنها شرعا ثابت نشده، نجس و خوردن آن حرام است، و خريد و فروش آنها نيز جايز نيست، و نوشته وگفته اشخاص غير موثق ومجهول الحال شرعا اعتبار ندارد.

مستحبات غذا خوردن

(مساله 2645) چند چيز در غذا خوردن مستحب است:

اول - هر دو دست را پيش از غذا بشويد.

دوم - بعد از غذا نيز هر دو دست را بشويد و با دستمال خشك كند.

سوم - ميزبان پيش از همه شروع به غذا خوردن كند، و بعد از همه دست بكشد، وپيش از غذا اول ميزبان دست خود را بشويد، بعد كسي كه طرف راست او نشسته وهمين طور تا برسد به كسي كه طرف چپ او نشسته، و بعد از غذا اول كسي كه طرف چپ ميزبان نشسته دست خود را بشويد، و همينطور تا

ص: 575

به طرف راست ميزبان برسد و به ميزبان ختم شود.

چهارم -در اول غذا (بسم اللّه) بگويد، و اگر سر يك سفره چند جور غذا باشد، در وقت خوردن هركدام آنها گفتن (بسم اللّه) مستحب است.

پنجم - با دست راست غذا بخورد.

ششم - با سه انگشت يا بيشتر غذا بخورد، و با دو انگشت نخورد.

هفتم - اگر چند نفر سر يك سفره نشسته اند، هركسي از غذاي جلوي خودش بخورد.

هشتم - لقمه را كوچك بردارد.

نهم - سر سفره زياد بنشيند وغذا خوردن را طول بدهد.

دهم - غذا را خوب بجود.

يازدهم - بعد از غذا خداوند عالم را حمد كند.

دوازدهم - انگشتان را بليسد.

سيزدهم - بعد از غذا خلال نمايد، ولي با چوب انار و چوب ريحان و ني و برگ درخت خرما خلال نكند.

چهاردهم - آنچه بيرون سفره مي ريزد جمع كند و بخورد، ولي اگر در بيابان غذا مي خورد، مستحب است آنچه مي ريزد، براي پرندگان وحيوانات بگذارد.

پانزدهم - در اول روز واول شب غذا بخورد، ودر بين روز و در بين شب غذا نخورد.

شانزدهم - بعد از خوردن غذا به پشت بخوابد، و پاي راست را روي پاي چپ بيندازد.

هفدهم - در اول غذا و آخر آن نمك بخورد.

هيجدهم - ميوه را پيش از خوردن با آب بشويد.

مكروهات غذا خوردن

(مساله 2646) چند چيز در غذا خوردن مكروه است:

اول - در حال سيري غذا خوردن.

دوم - پر خوردن، و در خبر است كه خداوند عالم بيشتر از هر چيز از شكم پر بدش مي آيد.

سوم - نگاه

ص: 576

كردن به صورت ديگران در موقع غذا خوردن.

چهارم - خوردن غذاي داغ.

پنجم - فوت كردن چيزي كه مي خورد يا مي آشامد.

ششم - بعد از گذاشتن نان در سفره، منتظر چيز ديگر شدن.

هفتم - پاره كردن نان با كارد.

هشتم - گذاشتن نان زير ظرف غذا.

نهم - پاك كردن گوشتي كه به استخوان چسبيده بطوري كه چيزي در آن نماند.

دهم - پوست كندن ميوه.

يازدهم - دور انداختن ميوه پيش از آن كه كاملا آن را بخورد.

مستحبات آب آشاميدن

(مساله 2647) در آشاميدن آب چند چيز مستحب است:

اول - آب را به طور مكيدن بياشامد.

دوم - در روز ايستاده آب بخورد.

سوم - پيش از آشاميدن آب (بسم اللّه) وبعد از آن (الحمد للّه) بگويد.

چهارم - به سه نفس آب بياشامد.

پنجم - از روي ميل آب بياشامد.

ششم - بعد از آشاميدن آب حضرت ابا عبداللّه الحسين (عليه السلام)واهل بيت بزرگوارش را ياد كند، و قاتلان آن حضرت را لعنت نمايد.

مكروهات آب آشاميدن

(مساله 2648) زياد آشاميدن آب، و آشاميدن آن بعد از غذاي چرب، و در شب به حال ايستاده مكروه است، و نيز آشاميدن آب با دست چپ، و همچنين از جاي شكسته كوزه و جايي كه دسته آن است مكروه مي باشد.

نذر و عهد

احكام نذر و عهد

(مساله 2649) نذر آن است كه انسان بر خود واجب كند كه كار خيري را براي خدا به جا آورد، يا كاري را كه نكردن آن بهتر است براي خدا ترك نمايد.

(مساله 2650) در نذر بايد صيغه خوانده شود، و لازم نيست آن را به عربي بخواند. پس اگر بگويد:

ص: 577

از براي خدا بر من، يا بر عهده من يا بر ذمه من است كه اگرمريض من خوب شود، ده تومان به فقير بدهم، نذر او صحيح است.

(مساله 2651) نذر كننده بايد مكلف وعاقل باشد، و به اختيار خود نذر كند، بنابراين نذر كسي كه او را مجبور كرده اند، يا بواسطه عصباني شدن بي اختيار نذر كرده، صحيح نيست.

(مساله 2652) آدم سفيهي كه مال خود را در كارهاي بيهوده مصرف مي كند، اگر نذر كند مالش را به مصرفي برساند، صحيح نيست.

(مساله 2653) نذر زن در موردي كه منافي با حق شوهر باشد بدون اذن او منعقد نمي شود بلكه بنابر احتياط در امور مالي غير از حج و زكات و احسان به پدر و مادر و صله رحم نيز با اذن شوهر نذر نمايد.

(مساله 2654) اگر زن با اجازه شوهر نذر كند، شوهرش نمي تواند نذر او را به هم بزند، يا او را از عمل كردن به نذر جلوگيري نمايد.

(مساله 2655) اگر فرزند با اجازه پدر نذر كند، بايد به آن نذر عمل نمايد، بلكه اگر بدون اجازه او هم نذر كند، عمل كردن به آن نذر واجب است. ولي اگر پدر از كاري منع كرده باشد، و يا بعد از نذر از آن كار منع كند، آن نذر صحيح نيست.

(مساله 2656) انسان كاري را مي تواند نذر كند كه انجام آن برايش ممكن باشد بنابراين كسي كه نمي تواند پياده كربلا برود، اگر نذر كند كه پياده برود، نذر او صحيح نيست.

(مساله 2657) اگر نذر كند كه كار حرام يا مكروهي را انجام دهد،

ص: 578

يا كار واجب يا مستحبي را ترك كند، نذر او صحيح نيست.

(مساله 2658) اگر نذر كند كه كار مباحي را انجام دهد يا ترك نمايد، چنانچه بجا آوردن آن و تركش از هر جهت مساوي باشد، نذر او صحيح نيست. و اگر انجام آن از جهتي بهتر باشد، و انسان به قصد همان جهت نذر كند، مثلا نذر كند غذايي را بخورد كه براي عبادت قوت بگيرد، نذر او صحيح است. و نيز اگر ترك آن از جهتي بهتر باشد، و انسان براي همان جهت نذر كند كه آن را ترك نمايد، مثلا براي اين كه دود مضر است نذر كند كه آن را استعمال نكند، نذر او صحيح مي باشد.

(مساله 2659) اگر نذر كند نماز واجب خود را در جايي بخواند كه بخودي خود ثواب نماز در آنجا زياد نيست، مثلا نذر كند نماز را در اطاق بخواند، چنانچه نماز خواندن در آنجا از جهتي بهتر باشد مثلا بواسطه اين كه در مكان خلوت، انسان حضور قلب پيدا مي كند، نذر صحيح است.

(مساله 2660) اگر نذر كند عملي را انجام دهد، بايد همانطور كه نذر كرده بجاآورد، پس اگر نذر كند كه روز اول ماه صدقه بدهد يا روزه بگيرد، چنانچه قبل از آن روز يا بعد از آن به جا آورد كفايت نمي كند. و نيز اگر نذر كند كه وقتي مريض او خوب شد صدقه بدهد، چنانچه پيش از آن كه خوب شود صدقه را بدهد، كافي نيست.

(مساله 2661) اگر نذر كند روزه بگيرد ولي وقت و مقدار آن را معين نكند، چنانچه يك روز روزه بگيرد كافي

ص: 579

است. و اگر نذر كند نماز بخواند و مقدار و خصوصيات آن را معين نكند، اگر يك نماز دو ركعتي بخواند كفايت مي كند. و اگر نذر كند صدقه بدهد و جنس و مقدار آن را معين نكند، اگر چيزي بدهد كه بگويند صدقه داده، به نذر عمل كرده است. و اگر نذر كند كاري براي خدا به جا آورد، در صورتي كه يك نماز بخواند يا يك روز روزه بگيرد، يا چيزي صدقه بدهد، نذر خود را انجام داده است.

(مساله 2662) اگر نذر كند روز معيني را روزه بگيرد: بايد همان روز را روزه بگيرد و اگر عمدا روزه نگيرد بايد گذشته از قضاي آنروز كفاره هم بدهد و احوط در كفاره نذر در مساله 1681 گفته شد ولي در آن روز اختيارا مي تواند مسافرت كند يا اگر مسافر است قصد اقامه نمايد اگرچه موافق با احتياط ترك سفر يا قصد اقامه است.

(مساله 2663) اگر انسان از روي اختيار به نذر خود عمل نكند، بايد به مقداري كه در مساله پيش گفته شد كفاره بدهد.

(مساله 2664) اگر نذر كند كه تا وقت معيني عملي را ترك كند، بعد از گذشتن آن وقت مي تواند آن عمل را به جا آورد، و اگر پيش از گذشتن آن وقت از روي فراموشي يا ناچاري انجام دهد، چيزي بر او واجب نيست، ولي باز هم لازم است كه تا آن وقت آن عمل را به جا نياورد. و چنانچه دوباره پيش از رسيدن آن وقت بدون عذر آن عمل را انجام دهد، بايد به مقداري كه در دو مساله پيش گفته شد كفاره

ص: 580

بدهد.

(مساله 2665) كسي كه نذر كرده عملي را ترك كند و وقتي براي آن معين نكرده است، اگر از روي فراموشي، يا ناچاري، يا ندانستن، آن عمل را انجام دهد كفاره براو واجب نيست. ولي بعدا هر وقت از روي اختيار آن را به جا آورد، بايد كفاره بدهد.

(مساله 2666) اگر نذر كند كه در هر هفته روز معيني مثلا روز جمعه را روزه بگيرد، چنانچه يكي از جمعه ها عيد فطر يا قربان باشد، يا در روز جمعه عذر ديگري مانند حيض براي او پيدا شود، بايد آن روز را روزه نگيرد، و بايد قضاي آن را به جا آورد.

(مساله 2667) اگر نذر كند كه مقدار معيني صدقه بدهد، چنانچه پيش از دادن صدقه بميرد، احتياط لازم اين است كه كبار ورثه آن مقدار را از سهم خود از مال او صدقه بدهند.

(مساله 2668) اگر نذر كند كه به فقير معيني صدقه بدهد، نمي تواند آن را به فقير ديگر بدهد و اگر آن فقير بميرد، بنابر احتياط بايد به ورثه او بدهد.

(مساله 2669) اگر نذر كند كه به زيارت يكي از ائمه (ع)، مثلا به زيارت حضرت اباعبداللّه (عليه السلام)مشرف شود، چنانچه به زيارت امام ديگر برود كافي نيست، و اگر بواسطه عذري نتواند آن امام را زيارت كند، چيزي بر او واجب نيست.

(مساله 2670) كسي كه نذر كرده زيارت برود، و غسل زيارت و نماز آن را نذر نكرده، لازم نيست آنها را به جا آورد.

(مساله 2671) اگر براي حرم يكي از ائمه (عليه السلام)يا امامزادگان چيزي نذر كند، بايد آن را در تعمير و

ص: 581

روشنايي و فرش حرم و مانند اينها مصرف كند، يا به زوار و خدام آنان بدهد.

(مساله 2672) اگر براي خود امام (عليه السلام)چيزي نذر كند، چنانچه مصرف معيني را قصد كرده، بايد به همان مصرف برساند، و اگر مصرف معيني را قصد نكرده بايد به فقرا و زوار بدهد، يا مسجد و مانند آن بسازد، و ثواب آن را هديه آن امام نمايد، وهمچنين است اگر چيزي را براي امامزاده اي نذر كند.

(مساله 2673) گوسفندي را كه براي صدقه، يا براي يكي از ائمه (عليه السلام)نذر كرده اند، اگر پيش از آن كه به مصرف نذر برسد شير بدهد، و يا بچه بياورد، مال كسي است كه آن را نذر كرده، ولي پشم گوسفند ومقداري كه چاق مي شود، جز نذر است.

(مساله 2674) هرگاه نذر كند كه اگر مريض او خوب شود، يا مسافر او بيايد، عملي را انجام دهد، چنانچه معلوم شود كه پيش از نذر كردن مريض خوب شده، يا مسافر آمده است، عمل كردن به نذر لازم نيست

(مساله 2675) اگر پدر يا مادر نذر كند كه دختر خود را به سيد شوهر دهد، بعد ازآن كه دختر به تكليف رسيد، اختيار با خود اوست، ونذر آنان اعتبار ندارد.

(مساله 2676) هرگاه با خدا عهد كند كه اگر به حاجت شرعي خود برسد كارخيري را انجام دهد، بعد از آن كه حاجتش برآورده شد، بايد آن كار را انجام دهد، ونيز اگر بدون آن كه حاجتي داشته باشد، عهد كند كه عمل خيري را انجام دهد، آن عمل بر او واجب مي شود.

(مساله 2677) در عهد هم مثل

ص: 582

نذر بايد صيغه خوانده شود، و نيز كاري را كه عهد مي كند انجام دهد، بايد يا عبادت باشد مثل نماز واجب و مستحب، يا كاري باشد كه انجام آن بهتر از تركش باشد ولي در صورتي كه مورد عهد شرعا مرجوح نباشد بنابر احتياط لازم به عهد خود عمل نمايد.

(مساله 2678) اگر به عهد خود عمل نكند، بايد كفاره بدهد يعني: شصت فقير را سير كند، يا دو ماه روزه بگيرد، يا يك بنده آزاد كند.

قسم خوردن

احكام قسم خوردن

(مساله 2679) اگر قسم بخورد كه كاري را انجام دهد يا ترك كند، مثلا قسم بخورد كه روزه بگيرد، يا دود استعمال نكند، چنانچه عمدا مخالفت كند، بايد كفاره بدهد يعني: يك بنده آزاد كند، يا ده مسكين را اطعام كند يا ده فقير را بپوشاند، و اگر اينهارا نتواند، بايد سه روز روزه بگيرد، و بايد روزه پي در پي باشد.

(مساله 2680) قسم چند شرط دارد:

اول - كسي كه قسم مي خورد بايد بالغ و عاقل باشد، و از روي قصد و اختيار قسم بخورد، پس قسم خوردن بچه و ديوانه و مست و كسي كه مجبورش كرده اند، درست نيست. و همچنين است اگر در حال عصباني بودن بي اختيار قسم بخورد.

دوم - كاري را كه قسم مي خورد انجام دهد، بايد حرام و مكروه نباشد، و كاري را كه قسم مي خورد ترك كند، بايد واجب و مستحب نباشد، و اگر قسم بخورد كه كار مباحي را به جا آورد، بايد ترك آن در نظر مردم بهتر از انجامش نباشد، و نيز اگر قسم بخورد كار مباحي را ترك كند، بايد

ص: 583

انجام آن در نظر مردم بهتر از تركش نباشد.

سوم - به يكي از اسمهاي خداوند عالم قسم بخورد كه به غير ذات مقدس او گفته نمي شود مانند خدا - و - اللّه. و نيز اگر به اسمي قسم بخورد كه به غير خدا هم مي گويند، ولي بقدري به خدا گفته مي شود كه هر وقت كسي آن اسم را بگويد، ذات مقدس حق در نظر مي آيد: مثل آن كه به خالق و رازق قسم بخورد صحيح است بلكه بنابر احتياط واجب در غير اينصورت هم به قسم عمل نمايد.

چهارم - قسم را به زبان بياورد و اگر بنويسد يا در قلبش آن را قصد كند صحيح نيست، ولي آدم لال اگر با اشاره قسم بخورد صحيح است.

پنجم - عمل كردن به قسم براي او ممكن باشد، و اگر موقعي كه قسم مي خورد ممكن باشد، و بعدا از عمل به آن عاجز شود، از وقتي كه عاجز مي شود، قسم او به هم مي خورد، و نيز اگر عمل كردن به قسم بقدري مشقت پيدا كند كه نشود آن را تحمل كرد، و يا اين كه متعلق قسم در موقع عمل مرجوح يا حرام شود، قسم به هم مي خورد و همين طور است حكم در عهد ونذر.

(مساله 2681) اگر پدر آنچه را فرزند قسم خورده به جا بياورد، بگويد: به جا نياور، وآنچه را قسم خورده به جا نياورد، بگويد: به جا آور، قسم او بي اثر مي شود.

(مساله 2682) اگر زن بدون اجازه شوهر قسم بخورد، وشوهر كاري را كه زن قسم خورده به جا

ص: 584

نياورد بگويد: به جا آور، يا قسم خورده به جا آورد بگويد: به جا نياور، قسم زن بي اثر مي شود.

(مساله 2683) اگر انسان از روي فراموشي، يا ناچاري به قسم عمل نكند كفاره براو واجب نيست. و همچنين است اگر مجبورش كنند كه به قسم عمل ننمايد. وقسمي كه آدم وسواسي مي خورد، مثل اين كه مي گويد واللّه الان مشغول نماز مي شوم، و بواسطه وسواس مشغول نمي شود، اگر وسواس او طوري باشد كه بي اختيار به قسم عمل نكند كفاره ندارد.

(مساله 2684) كسي كه قسم مي خورد، اگر حرف او راست باشد، قسم خوردن او مكروه است، و اگر دروغ باشد، حرام و از گناهان بزرگ مي باشد، ولي اگر براي اين كه خودش يا مسلمان ديگري را از شر ظالمي نجات دهد، قسم دروغ بخورد اشكال ندارد، بلكه گاهي واجب مي شود، اما اگر بتواند توريه كند، يعني: موقع قسم خوردن طوري نيت كند كه دروغ نشود، بنابر احتياط واجب بايد توريه نمايد، مثلا اگر ظالمي بخواهد كسي را اذيت كند، و از انسان بپرسد كه او را نديده اي، و انسان يك ساعت قبل او را ديده باشد، بگويد او را نديده ام و قصد كند كه از پنج دقيقه پيش مثلا نديده ام.

وقف

احكام وقف

(مساله 2685) اگر كسي چيزي را وقف كند، از ملك او خارج مي شود، و خود او وديگران نمي توانند آن را ببخشند، يا بفروشند، و كسي هم از آن ملك ارث نمي برد ولي در بعضي از موارد كه در مساله 2102 و 2103 گفته شد، فروختن آن اشكال ندارد.

(مساله 2686)

ص: 585

لازم نيست صيغه وقف را به عربي بخواند، بلكه اگر مثلا بگويد:خانه خود را وقف كردم، و خودش يا كسي كه خانه را براي او وقف كرده، يا وكيل، يا ولي آن كس بگويد: قبول كردم، وقف صحيح است. ولي اگر براي افراد مخصوصي وقف نكند، بلكه مثل مسجد ومدرسه براي عموم وقف كند، يا مثلا بر فقرا يا سادات وقف نمايد، احوط و اولي آن است كه حاكم شرع يا كسي كه از طرف او منصوب است قبول نمايد و چنانكه وقف به صيغه واقع مي شود به عمل نيز واقع ميشود پس اگر خانه اي را بقصد اينكه وقف باشد به كسي كه بر او وقف كرده بدهد و او هم بقصد قبول آن را بگيرد صحيح است و همچنين اگر فرشي را بقصد وقف در مسجد بيندازد يا مكاني را به قصد مسجد بودن در اختيار نماز گزاران بگذارد وقفيت حاصل مي شود.

(مساله 2687) اگر ملكي را براي وقف معين كند، و پيش از خواندن صيغه وقف پشيمان شود، يا بميرد، وقف درست نيست.

(مساله 2688) كسي كه مالي را وقف مي كند، و از موقع خواندن صيغه، مال را براي هميشه وقف كند، و اگر مثلا بگويد: اين مال بعد از مردن من وقف باشد، چون از موقع خواندن صيغه تا مردنش وقف نبوده، صحيح نيست، و نيز اگر بگويد: تا ده سال وقف باشد وبعد از آن نباشد، يا بگويد: تا ده سال وقف باشد، بعد پنج سال وقف نباشد، و دوباره وقف باشد، وقف صحيح نيست.

(مساله 2689) وقف در صورتي صحيح است كه مال وقف را به

ص: 586

تصرف كسي كه براي او وقف شده، يا وكيل، يا ولي او بدهند. ولي اگر چيزي را بر اولاد صغير خود وقف كند و به قصد اين كه آن چيز ملك آنان شود، از طرف آنان نگهداري نمايد، وقف صحيح است.

(مساله 2690) اگر مسجدي را وقف كنند، بعد از آن كه يك نفر در آن مسجد نماز خواند، وقف درست مي شود.

(مساله 2691) كسي كه مال خود را وقف مي كند، بايد مكلف وعاقل و با قصد واختيار باشد، و شرعا بتواند در مال خود تصرف كند، بنابراين سفيهي كه مال خود رادر كارهاي بيهوده مصرف مي كند، چون حق ندارد در مال خود تصرف نمايد، اگر چيزي را وقف كند صحيح نيست. و همچنين است محجور نسبت به اموالي كه به حكم حاكم شرع از تصرف در آنها منع شده است.

(مساله 2692) اگر مالي را براي كساني كه به دنيا نيامده اند وقف كند، درست نيست، ولي اگر براي زندگان و بعد از آنان براي كساني كه بعدا بدنيا مي آيند وقف نمايد. مثلا چيزي را بر اولاد خود وقف كند كه بعد از آنان وقف نوه هاي او باشد، وهر دسته اي بعد از دسته ديگر از وقف استفاده كنند، صحيح است.

(مساله 2693) اگر چيزي را بر خودش وقف كند مثل اين كه دكاني را وقف كند كه عايدي آن را بعد از مرگ او خرج مقبره اش نمايند، صحيح نيست. ولي اگر مالي را بر فقرا وقف كند و خودش فقير شود، مي تواند از منافع وقف استفاده نمايد.

(مساله 2694) اگر براي چيزي كه وقف كرده متولي

ص: 587

معين كند، بايد مطابق قرارداد او رفتار نمايند. و اگر معين نكند، چنانچه بر افراد مخصوصي مثلا بر اولاد خود وقف كرده باشد وآنان بالغ باشند، اختيار با خود آنان است، و اگر بالغ نباشند، اختيار با ولي ايشان است، و براي استفاده از وقف اجازه حاكم شرع لازم نيست.

(مساله 2695) اگر ملكي را مثلا بر فقرا يا سادات وقف كند، يا وقف كند كه منافع آن به مصرف خيرات برسد، در صورتي كه براي آن ملك متولي معين نكرده باشد، اختيار آن با حاكم شرع است.

(مساله 2696) اگر ملكي را بر افراد مخصوصي مثلا بر اولاد خود وقف كند، كه هر طبقه اي بعد از طبقه ديگر از آن استفاده كنند، چنانچه متولي ملك آن را اجاره دهد وبميرد، احتياط لازم آن است كه مستاجر از متولي بعد نيز اجاره كند. ولي اگر متولي نداشته باشد، و يك طبقه از كساني كه ملك بر آنان وقف شده، آن را اجاره دهند ودر بين مدت اجاره بميرند، اجاره باطل مي شود. و در صورتي كه مستاجر مال الاجاره تمام مدت را داده باشد، مال الاجاره از زمان مردنشان تا آخر مدت اجاره از مال آنان گرفته مي شود.

(مساله 2697) اگر ملك وقف خراب شود، از وقف بودن بيرون نمي رود.

(مساله 2698) ملكي كه مقداري از آن وقف است، و مقداري از آن وقف نيست اگر تقسيم نشده باشد، حاكم شرع يا متولي وقف مي تواند با نظر خبره سهم وقف را جدا كند.

(مساله 2699) اگر متولي وقف خيانت كند و عايدات آن را به مصرفي كه معين شده نرساند، حاكم

ص: 588

شرع بايد شخص اميني را بدو ضميمه نمايد كه مانع از خيانتش گردد و در صورتيكه ممكن نباشد به جاي او متولي اميني معين نمايد.

(مساله 2700) فرشي را كه براي حسينيه وقف كرده اند، نمي شود براي نماز به مسجد ببرند، اگر چه آن مسجد نزديك حسينيه باشد.

(مساله 2701) اگر ملكي را براي تعمير مسجدي وقف نمايند، چنانچه آن مسجد احتياج به تعمير ندارد، و انتظار هم نمي رود كه تا مدتي احتياج به تعمير پيدا كند، مي توانند عايدات آن ملك را به مصرف مسجدي كه احتياج به تعميرات دارد برسانند.

(مساله 2702) اگر ملكي را وقف كند كه عايدي آن را خرج تعمير مسجد نمايند، وبه امام جماعت و به كسي كه در آن مسجد اذان مي گويد بدهند، در صورتي كه بدانند يا اطمينان داشته باشند كه براي هر يك چه مقدار معين كرده، بايد همانطور مصرف كنند، و اگر يقين يا اطمينان نداشته باشند، بايد اول، مسجد را تعمير كنند واگر چيزي زياد آمد، امام جماعت وكسي كه اذان مي گويد در تقسيم آن با يكديگر مصالحه كنند.

وصيت

احكام وصيت

(مساله 2703) وصيت آن است كه انسان سفارش كند بعد از مرگش براي او كارهايي انجام دهند، يا بگويد: بعد از مرگش چيزي از مال او ملك كسي باشد، يا اين كه چيزي از مال او را به كسي تمليك، يا صرف در خيرات ومبرات كنند، يا براي اولاد خود و كساني كه اختيار آنان با او است قيم و سرپرست معين كند وكسي را كه به او وصيت مي كنند، وصي مي گويند.

(مساله 2704) كسي كه نمي تواند حرف

ص: 589

بزند، اگر با اشاره مقصود خود را بفهماند، براي هر كاري مي تواند وصيت كند، ولي كسي كه مي تواند حرف بزند، بنابر احتياط اكتفا به اشاره يا نوشته نكند اگرچه صحت آن در صورتيكه مقصودش مثل كلامش ازآن فهميده شود بعيد نيست.

(مساله 2705) اگر نوشته اي به امضا يا مهر ميت ببينند، چنانچه مقصود او را بفهماند، و معلوم باشد كه براي آنكه وصيتش باشد نوشته، بايد به آن عمل كنند بلكه اگر بدانند مقصودش يادداشت و نوشتن و چيزهايي بوده است براي اينكه بعدا مطابق آن وصيت كند، بعيد نيست براي وصيت كافي باشد.

(مساله 2706) كسي كه وصيت مي كند بايد عاقل باشد، و از روي اختيار وصيت كند، و بايد سفيه نباشد يعني: مال خود را در كارهاي بيهوده مصرف نكند، ولي بالغ بودن شرط صحت وصيت نيست، و همين قدر كه وصيت كننده ده سال داشته باشد و راه هاي خير و كارهاي نيك را بشناسد، مي تواند به كارهاي خير براي ارحامش وصيت كند.

(مساله 2707) كسي كه از روي عمد به قصد خودكشي، مثلا زخمي به خود زده، ياسمي خورده است كه بواسطه آن، يقين يا گمان به مردن او پيدا مي شود، اگر وصيت كند كه مقداري از مال او را به مصرفي برسانند، صحيح نيست.

(مساله 2708) در وصيت تمليك يه قبول موصي له معتبر است، پس اگر شخصي وصيت كند كه چيزي به كسي بدهند، در صورتي آن كس آن چيز را مالك مي شود كه وصيت را قبول كند، و لازم نيست قبول بعد از موت وصيت كننده باشد، بلكه اگر پيش از

ص: 590

موت او هم باشد كفايت مي كند، بلي اگر قبول پيش از موت وصيت كننده باشد، به مجرد قبول آن چيز را مالك نمي شود، بلكه بعد از موت وصيت كننده بدون حاجت به قبول ديگر مالك مي شود، و اگر قبول بعد از موت باشد به مجرد قبول آن چيز را مالك مي شود.

(مساله 2709) وقتي انسان نشانه هاي مرگ را در خود ديد، بايد فورا امانتهاي مردم را به صاحبانش برگرداند و اگر به مردم بدهكار است، و موقع دادن آن بدهي رسيده، بايد بدهد، و اگر خودش نمي تواند بدهد، يا موقع دادن بدهي او نرسيده، بايد وصيت كند، و بر وصيت شاهد بگيرد، ولي اگر بدهي او معلوم باشد، و اطمينان دارد كه ورثه مي پردازند، وصيت كردن لازم نيست.

(مساله 2710) كسي كه نشانه هاي مرگ را در خود مي بيند، اگر خمس و زكات ومظالم بدهكار است، بايد فورا بدهد، و اگر نمي تواند بدهد، چنانچه از خودش مال دارد، يا احتمال مي دهد كسي آنها را ادا نمايد، بايد وصيت كند. و همچنين است اگر حج بر او واجب باشد.

(مساله 2711) كسي كه نشانه هاي مرگ را در خود مي بيند، اگر نماز و روزه قضا دارد، بايد وصيت كند كه از مال خودش براي آنها اجير بگيرند، بلكه اگر مال نداشته باشد، ولي احتمال بدهد كسي بدون آن كه چيزي بگيرد آنها را انجام مي دهد، بازهم واجب است وصيت نمايد، و اگر قضاي نماز و روزه او به تفصيلي كه در مساله 1399 گفته شد، بر پسر بزرگترش واجب مي باشد، بايد به او

ص: 591

اطلاع دهد، يا وصيت كند كه براي او به جا آورند.

(مساله 2712) كسي كه نشانه هاي مرگ را در خود مي بيند، اگر مالي پيش كسي دارد، يا در جايي پنهان كرده است كه ورثه نمي دانند، چنانچه بواسطه ندانستن حقشان از بين برود، بايد به آنان اطلاع دهد، و لازم نيست براي بچه هاي صغير خود قيم و سرپرست معين كند، ولي در صورتي كه بدون قيم مالشان از بين مي رود، يا خودشان ضايع مي شوند، بايد براي آنان قيم اميني معين نمايد.

(مساله 2713) وصي بايد مسلمان و عاقل باشد و اگر منفرد است بالغ باشد و در اموري كه مربوط به غير موصي است و يا مربوط به تكاليفي است كه شرعا بعهده دارد مورد اطمينان باشد.

(مساله 2714) اگر كسي چند وصي براي خود معين كند، چنانچه اجازه داده باشد كه هر كدام به تنهايي به وصيت عمل كنند، لازم نيست در انجام وصيت از يكديگر اجازه بگيرند، و اگر اجازه نداده باشد، چه گفته باشد كه همه باهم به وصيت عمل كنند، يا نگفته باشد، بايد با نظر يكديگر به وصيت عمل نمايند، و اگر حاضر نشوند كه با يكديگر به وصيت عمل كنند، حاكم شرع آنان را مجبور مي كند و اگر اطاعت نكنند، به جاي آنان ديگران را معين مي نمايد.

(مساله 2715) اگر انسان از وصيت خود برگردد، مثلا بگويد: ثلث مالش را به كسي بدهند، بعد بگويد: به او ندهند، وصيت باطل مي شود، و اگر وصيت خود را تغيير دهد، مثل آن كه قيمي براي بچه هاي خود معين كند، بعد ديگري را

ص: 592

به جاي او قيم نمايد، وصيت اولش باطل مي شود، و بايد به وصيت دوم او عمل نمايند.

(مساله 2716) اگر كاري كند كه معلوم شود از وصيت خود برگشته، مثلا خانه اي راكه وصيت كرده به كسي بدهند، بفروشد، يا ديگري را براي فروش آن وكيل نمايد وصيت باطل مي شود.

(مساله 2717) اگر وصيت كند چيز معيني را به كسي بدهند، بعد وصيت كند كه نصف همان را به ديگري بدهند، بايد آن چيز را دو قسمت كنند، و به هر كدام از آن دو نفر يك قسمت آن را بدهند.

(مساله 2718) اگر كسي در مرضي كه به آن مرض مي ميرد، مقداري از مالش را به كسي ببخشد، و وصيت كند كه بعد از مردن او هم مقداري به كس ديگر بدهند، آنچه بخشيده از اصل خارج مي شود، و آنچه وصيت كرده اگر بيشتر از ثلث نباشد، يا اگر بيشتر است وورثه اجازه بدهند، به وصيت او عمل مي شود، و اگر آنچه وصيت كرده بيشتر از ثلث باشد، و ورثه هم اجازه ندهند، بايد به مقدار ثلث تركه او به وصيتش عمل شود.

(مساله 2719) اگر وصيت كند كه ثلث مال او را نفروشند، و عايدي آن را به مصرفي برسانند، بايد مطابق گفته او عمل نمايند.

(مساله 2720) اگر در مرضي كه به آن مرض مي ميرد، بگويد: مقداري به كسي بدهكار است، چنانچه متهم باشد كه براي ضرر زدن به ورثه گفته است، بايد مقداري را كه معين كرده از ثلث او بدهند، و اگر متهم نباشد، و كسي هم منكر گفته او نشود بايد از اصل

ص: 593

مالش بدهند.

(مساله 2721) كسي را كه انسان وصيت مي كند كه چيزي به او بدهند، اگرچه درحال وصيت وجود نداشته باشد، اگر پس از مرگ وصيت كننده وجود پيدا كند بايد آن چيز را به او بدهند پس اگر وصيت كند به بچه اي كه فلان زن به او حامله شود چيزي بدهند اگر آن بچه پس از مرگ موصي موجود شد بايد آن چيز را به او بدهند ولي اگر وصيت كند كه بعد از مرگش چيزي از مال او ملك كسي باشد و آن كس موجود نباشد وصيت صحيح نيست.

(مساله 2722) اگر انسان بفهمد كسي او را وصي كرده، چنانچه به اطلاع وصيت كننده برساند، كه براي انجام وصيت او حاضر نيست، لازم نيست بعد از مردن او به وصيت عمل كند. ولي اگر پيش از مردن او نفهمد كه او را وصي كرده، يا بفهمد و به او اطلاع ندهد كه براي عمل كردن به وصيت حاضر نيست، در صورتي كه مشقت نداشته باشد، بايد وصيت او را بنابر احتياط لازم انجام دهد و نيز اگر وصي پيش از مرگ موصي، موقعي ملتفت شود كه موصي بواسطه شدت مرض نتواند به ديگري وصيت كند، بنابر احتياط لازم بايد وصيت را قبول نمايد.

(مساله 2723) اگر كسي كه وصيت كرده بميرد و در وصيتش نگفته باشد كه وصي كارهائي را كه به او سفارش شده خودش انجام دهد و از وصيت هم بحسب عرف چنين چيزي استفاده نشود وصي مي تواند ديگري را براي انجام كارهاي ميت وكيل كند، در غير اين صورت بايد خودش انجام دهد و نمي تواند به

ص: 594

ديگري واگذار كند.

(مساله 2724) اگر كسي دو نفر را وصي كند، كه با هم به وصيت او عمل كنند، چنانچه يكي از آن دو بميرد، يا ديوانه، يا كافر شود، حاكم شرع يك نفر ديگر رابه جاي او معين مي كند، و اگر هر دو بميرند، يا ديوانه، يا كافر شوند، چنانچه معلوم باشد كه ميت در نظر داشته، دو نفر كارهايش را انجام دهند، حاكم شرع، دو نفر رابه جاي آنها معين ميكند و اگر معلوم نباشد كه نظر به دو نفر داشته تعيين يك نفر كافي است بلكه بعيد نيست كه در صورت اولي هم در صورتي كه يك نفر بتواند كار دونفر را انجام دهد تعيين يك نفر كافي باشد.

(مساله 2725) اگر وصي نتواند به تنهايي كارهاي ميت را انجام دهد، حاكم شرع براي كمك او يك نفر ديگر را معين مي كند.

(مساله 2726) اگر مقداري از مال ميت در دست وصي تلف شود، چنانچه در نگهداري آن كوتاهي وتعدي نكرده ضامن نيست، و اگر كوتاهي كرده و يا تعدي نموده، مثلا ميت وصيت كرده است كه فلان مقدار به فقراي فلان شهر بده، و او مال را به شهر ديگري برده و در راه از بين رفته، ضامن است، بلكه اگر در بين راه هم تلف نشود، و به فقراي شهري دهد كه مورد وصيت نبوده ضامن است.

(مساله 2727) هرگاه انسان كسي را وصي كند، وبگويد كه اگر آن كس بميرد، فلاني وصي باشد، بعد از آن كه وصي اول مرد، وصي دوم بايد كارهاي ميت را انجام دهد.

(مساله 2728) حجي كه بر ميت واجب است

ص: 595

و بدهكاري و حقوقي كه مثل خمس و زكات و مظالم ادا كردن آنها واجب مي باشد، بايد از اصل مال ميت داده شود، اگرچه ميت براي آنها وصيت نكرده باشد.

(مساله 2729) اگر مال ميت از بدهي وحج واجب، و حقوقي كه مثل خمس وزكات و مظالم بر او واجب است زياد بيايد، چنانچه وصيت كرده باشد كه ثلث يا مقداري از ثلث را به مصرفي برسانند، بايد به وصيت او عمل كنند، و اگر وصيت نكرده باشد، آنچه مي ماند مال ورثه است.

(مساله 2730) اگر مصرفي را كه ميت معين كرده، از ثلث مال او بيشتر باشد، وصيت او در بيشتر از ثلث در صورتي صحيح است كه ورثه حرفي بزنند، يا كاري كنند كه معلوم شود عملي شدن وصيت را اجازه داده اند، و تنها راضي بودن آنان كافي نيست، و اگر مدتي بعد از مردن او هم اجازه بدهند، صحيح است.

(مساله 2731) اگر مصرفي را كه ميت معين كرده، از ثلث مال او بيشتر باشد، وپيش از مردن او ورثه اجازه بدهند كه وصيت او عملي شود، بعد از مردن او نمي توانند از اجازه خود برگردند.

(مساله 2732) اگر وصيت كند كه از ثلث او خمس و زكات يا بدهي ديگر او را بدهند، و براي نماز و روزه او اجير بگيرند، و كار مستحبي هم مثل اطعام به فقرا انجام دهند، بايد اول بدهي او را از ثلث بدهند، و اگر چيزي زياد آمد براي نماز و روزه او اجير بگيرند، و اگر از آن هم زياد آمد به مصرف كار مستحبي كه معين كرده برسانند، و

ص: 596

چنانچه ثلث مال او فقط به اندازه بدهي او باشد، و ورثه هم اجازه ندهند كه بيشتر از ثلث مال، مصرف شود، وصيت براي نماز وروزه وكارهاي مستحبي باطل است.

(مساله 2733) اگر وصيت كند كه بدهي او را بدهند، و براي نماز و روزه او اجير بگيرند، و كار مستحبي هم انجام دهند. چنانچه وصيت نكرده باشد كه اينها را از ثلث بدهند، بايد بدهي او را از اصل مال بدهند، و اگر چيزي زياد آمد، ثلث آن را به مصرف نماز وروزه وكارهاي مستحبي كه معين كرده برسانند، و در صورتي كه ثلث كافي نباشد، پس اگر ورثه اجازه بدهند، بايد وصيت او عملي شود و اگر اجازه ندهند، بايد نماز وروزه را از ثلث بدهند، و اگر چيزي زياد آمد به مصرف كار مستحبي كه معين كرده برسانند.

(مساله 2734) اگر كسي بگويد كه ميت وصيت كرده فلان مبلغ به من بدهند، چنانچه دو مرد عادل گفته او را تصديق كنند، يا قسم بخورد و يك مرد عادل هم گفته او را تصديق نمايد، يا يك مرد عادل و دو زن عادله يا چهار زن عادله به گفته او شهادت دهند، بايد مقداري را كه مي گويد به او بدهند، و اگر يك زن عادله شهادت دهد، در يك چهارم چيزي را كه مطالبه مي كند به او بدهند، و اگر دو زن عادله شهادت دهند، نصف آن را و اگر سه زن عادله شهادت دهند، بايد سه چهارم آن رابه او بدهند، و نيز اگر دو مرد كافر ذمي كه در دين خود عادل باشند، گفته او را تصديق كنند، در

ص: 597

صورتي كه ميت ناچار بوده است كه وصيت كند، و مرد و زن عادلي هم در موقع وصيت نبوده، بايد چيزي را كه مطالبه مي كند به او بدهند.

(مساله 2735) اگر كسي بگويد من وصي ميتم، كه مال او را به مصرفي برسانم، يا ميت مرا قيم بچه هاي خود قرار داده، در صورتي بايد حرف او را قبول كرد كه دو مرد عادل گفته او را تصديق نمايند.

(مساله 2736) اگر وصيت كند چيزي از مال او براي كسي باشد و آن كس پيش ازآن كه قبول كند يا رد نمايد بميرد، تا وقتي ورثه او وصيت را رد نكرده اند، مي توانند آن چيز را قبول نمايند، ولي اين در صورتي است كه وصيت كننده از وصيت خود برنگردد وگر نه حقي به آن چيز ندارند.

ارث

احكام ارث

(مساله 2737) كساني كه بواسطه خويشي ارث مي برند سه دسته هستند:

دسته اول - پدر و مادر و اولاد ميت است، و با نبودن اولاد، اولاد اولاد هر چه پايين روند، هر كدام آنان كه به ميت نزديكتر است ارث مي برد، و تا يك نفر از اين دسته هست دسته دوم ارث نمي برند.

دسته دوم - جد، يعني: پدر بزرگ و جده يعني: مادر بزرگ، و خواهر و برادر است وبا نبودن برادر و خواهر اولاد ايشان، هر كدام آنان كه به ميت نزديكتر است ارث مي برد، و تا يك نفر از اين دسته هست دسته سوم ارث نمي برند.

دسته سوم - عمو و عمه و دايي و خاله و اولاد آنان است، و تا يك نفر از عموها وعمه ها

ص: 598

و دايي ها و خاله هاي ميت زنده اند، اولاد آنان ارث نمي برند، ولي اگر ميت عموي پدري و پسر عموي پدر و مادري داشته باشد، ارث به پسر عموي پدر ومادري مي رسد، و عموي پدري ارث نمي برد.

(مساله 2738) اگر عمو و عمه و دايي و خاله خود ميت، و اولاد آنان و اولاد اولاد آنان نباشند، عمو و عمه و دايي و خاله پدر و مادر ميت ارث مي برند، و اگر اينان نباشند، اولادشان ارث مي برند، و اگر اينان هم نباشند، عمو و عمه و دايي و خاله جد و جده ميت، و اگر اينان نباشند، اولادشان ارث مي برند.

(مساله 2739) زن و شوهر به تفصيلي كه در مسائل 2779 تا 2788 گفته مي شود، از يكديگر ارث مي برند.

ارث دسته اول

(مساله 2740) اگر وارث ميت فقط يك نفر از دسته اول باشد، مثلا پدر يا مادر يا يك پسر يا يك دختر باشد، همه مال ميت به او مي رسد، و اگر چند پسر يا چند دختر باشند، همه مال به طور مساوي بين آنان قسمت مي شود، و اگر يك پسر و يك دختر باشد مال را سه قسمت مي كنند، دو قسمت را پسر و يك قسمت را دختر مي برد، و اگر چند پسر وچند دختر باشند، مال را طوري قسمت مي كنند كه هر پسري دو برابر دختر ببرد.

(مساله 2741) اگر وارث ميت فقط پدر و مادر او باشند، مال سه قسمت مي شود، دو قسمت آن را پدر، و يك قسمت را مادر مي برد. ولي اگر ميت دو برادر، يا

ص: 599

چهار خواهر، يا يك برادر ودو خواهر هم داشته باشد كه همه آنان پدري باشند يعني: پدر آنان با پدر ميت يكي باشد، خواه مادرشان هم با مادر ميت يكي باشد يا نه، اگر چه تا ميت پدر و مادر دارد، اينان ارث نمي برند، اما بواسطه بودن اينان مادر شش يك مال را مي برد، و بقيه را به پدر مي دهند.

(مساله 2742) اگر وارث ميت فقط پدر و مادر و يك دختر باشد، چنانچه ميت دو برادر و چهار خواهر، يا يك برادر ودو خواهر پدري نداشته باشد، مال را پنج قسمت مي كنند، پدر و مادر، هر كدام يك قسمت، و دختر سه قسمت آن را مي برد. و اگر دو برادر يا چهار خواهر، يا يك برادر ودو خواهر پدري داشته باشد، مال را شش قسمت مي كنند، پدر و مادر، هر كدام يك قسمت، و دختر سه قسمت مي برد، و يك قسمت باقيمانده را چهار قسمت مي كنند، يك قسمت را به پدر و سه قسمت را به دختر مي دهند مثلا اگر مال را 24 قسمت كنند، 15 قسمت آن را به دختر، و 5 قسمت آن را به پدر، و 4 قسمت آن را به مادر مي دهند.

(مساله 2743) اگر وارث ميت فقط پدر و مادر و يك پسر باشد، مال را شش قسمت مي كنند، پدر و مادر هركدام يك قسمت، و پسر چهار قسمت آن را مي برد، و اگر چند پسر يا چند دختر باشند آن چهار قسمت را به طور مساوي بين خودشان قسمت مي كنند، و اگر پسر و دختر

ص: 600

باشند، آن چهار قسمت را طوري تقسيم مي كنند كه هر پسري دو برابر دختر ببرد.

(مساله 2744) اگر وارث ميت فقط پدر ويك پسر، يا مادر ويك پسر باشد، مال را شش قسمت مي كنند، يك قسمت آن را پدر يا مادر، و پنج قسمت را پسر مي برد.

(مساله 2745) اگر وارث ميت فقط پدر، يا مادر، با پسر ودختر باشد، مال را شش قسمت مي كنند، يك قسمت آن را پدر، يا مادر مي برد، و بقيه را طوري قسمت مي كنند كه هر پسري دو برابر دختر ببرد.

(مساله 2746) اگر وارث ميت فقط پدر ويك دختر، يا مادر ويك دختر باشد، مال را چهار قسمت مي كنند، يك قسمت آن را پدر يا مادر، و بقيه را دختر مي برد.

(مساله 2747) اگر وارث ميت فقط پدر و چند دختر، يا مادر و چند دختر باشد، مال را پنج قسمت مي كنند، يك قسمت را پدر يا مادر مي برد، و چهار قسمت را دختران به طور مساوي بين خودشان قسمت مي كنند.

(مساله 2748) اگر ميت اولاد نداشته باشد، نوه پسري او اگر چه دختر باشد سهم پسر ميت را مي برد، و نوه دختري او اگر چه پسر باشد، سهم دختر ميت را مي برد، مثلا اگر ميت يك پسر از دختر خود، و يك دختر از پسرش داشته باشد، مال را سه قسمت مي كنند، يك قسمت را به پسر دختر ودو قسمت را به دختر پسر مي دهند.

ارث دسته دوم

(مساله 2749) دسته دوم از كساني كه بواسطه خويشي ارث مي برند، جد يعني پدر بزرگ و جده

ص: 601

يعني: مادر بزرگ وبرادر وخواهر ميت است، و اگر برادر و خواهر نداشته باشد، اولادشان ارث مي برند.

(مساله 2750) اگر وارث ميت فقط يك برادر، يا يك خواهر باشد، همه مال به او مي رسد، و اگر چند برادر پدر و مادري، يا چند خواهر پدر و مادري باشد، مال به طور مساوي بين آنان قسمت مي شود، و اگر برادر و خواهر پدر و مادري با هم باشند، هر برادري دو برابر خواهر مي برد، مثلا اگر دو برادر و يك خواهر پدر و مادري دارد، مال را پنج قسمت مي كنند، هريك از برادران دو قسمت، و خواهر يك قسمت آن رامي برد.

(مساله 2751) اگر ميت برادر وخواهر پدر و مادري دارد، برادر وخواهر پدري كه از مادر با ميت جدا هستند ارث نمي برند، و اگر برادر وخواهر پدر و مادري ندارد، چنانچه فقط يك خواهر يا يك برادر پدري داشته باشد، همه مال به او مي رسد، واگر چند برادر يا چند خواهر پدري داشته باشد، مال به طور مساوي بين آنان قسمت مي شود، و اگر هم برادر وهم خواهر پدري داشته باشد، هر برادري دو برابر خواهر مي برد.

(مساله 2752) اگر وارث ميت فقط يك خواهر، يا يك برادر مادري باشد، همه مال به او مي رسد. و اگر چند برادر مادري، يا چند خواهر مادري، يا چند برادر و خواهرمادري باشند، مال به طور مساوي بين آنان قسمت مي شود.

(مساله 2753) اگر ميت برادر وخواهر پدر و مادري، و برادر و خواهر پدري، و يك برادر يا يك خواهر مادري داشته باشد، برادر وخواهر

ص: 602

پدري ارث نمي برند، و مال را شش قسمت مي كنند، يك قسمت آن را به برادر يا خواهر مادري، و بقيه را به برادر وخواهر پدر و مادري مي دهند، و هر برادر دو برابر خواهر مي برد.

(مساله 2754) اگر ميت برادر وخواهر پدر و مادري، و برادر و خواهر پدري و برادر و خواهر مادري داشته باشد، برادر وخواهر پدري ارث نمي برد، و مال را سه قسمت مي كنند، يك قسمت آن را برادر وخواهر مادري به طور مساوي بين خودشان قسمت مي كنند، و بقيه را به برادر و خواهر پدر و مادري مي دهند، و هر برادر دوبرابر خواهر مي برد.

(مساله 2755) اگر وارث ميت فقط برادر و خواهر پدري، و يك برادر مادري، يايك خواهر مادري باشد، مال را شش قسمت مي كنند، يك قسمت آن را برادر ياخواهر مادري مي برد، و بقيه را به برادر وخواهر پدري مي دهند، و هر برادر دو برابر خواهر مي برد.

(مساله 2756) اگر وارث ميت فقط برادر و خواهر پدري، و چند برادر و خواهرمادري باشد، مال را سه قسمت مي كنند، يك قسمت آن را برادر وخواهر مادري به طور مساوي بين خودشان قسمت مي كنند، و بقيه را به برادر و خواهر پدري مي دهند، و هر برادر دو برابر خواهر مي برد.

(مساله 2757) اگر وارث ميت فقط برادر وخواهر وزن او باشد، زن ارث خود را به تفصيلي كه گفته مي شود مي برد، و خواهر و برادر بطوري كه در مسائل گذشته گفته شد ارث خود را مي برند. و نيز اگر زني

ص: 603

بميرد، و وارث او فقط خواهر وبرادر و شوهر او باشد، شوهر نصف مال را مي برد، و خواهر و برادر بطوري كه در مسائل پيش گفته شد، ارث خود را مي برند. ولي براي آن كه زن يا شوهر ارث مي برد، از سهم برادر و خواهر مادري چيزي كم نمي شود، و از سهم برادر و خواهر پدر و مادري يا پدري كم مي شود، مثلا اگر وارث ميت شوهر وبرادر وخواهر مادري و برادر وخواهر پدر و مادري او باشد، نصف مال به شوهر مي رسد، و يك قسمت از سه قسمت اصل مال را به برادر وخواهر مادري مي دهند، و آنچه مي ماند مال برادر و خواهر پدر و مادري است، پس اگر همه مال او شش تومان باشد، سه تومان به شوهر، و دو تومان به برادر و خواهر مادري، و يك تومان به برادر و خواهر پدر و مادري مي دهند.

(مساله 2758) اگر ميت خواهر و برادر نداشته باشد، سهم ارث آنان را به اولادشان مي دهند، و سهم برادرزاده و خواهرزاده مادري به طور مساوي بين آنان قسمت مي شود، و از سهمي كه به برادر زاده و خواهرزاده پدري، يا پدر و مادري مي رسد، هر پسري دو برابر دختر مي برد.

(مساله 2759) اگر وارث ميت فقط يك جد يا يك جده است، چه پدري باشد يامادري، همه مال به او مي رسد و با بودن جد ميت، پدر جد او ارث نمي برد.

(مساله 2760) اگر وارث ميت فقط جد و جده پدري باشد، مال سه قسمت مي شود، دو قسمت را جد

ص: 604

و يك قسمت را جده مي برد و اگر جد و جده مادري باشد مال را به طور مساوي بين خودشان قسمت مي كنند.

(مساله 2761) اگر وارث ميت فقط يك جد يا جده پدري و يك جد يا جده مادري باشد مال سه قسمت مي شود، دو قسمت را جد يا جده پدري ويك قسمت را جد يا جده مادري مي برد.

(مساله 2762) اگر وارث ميت جد و جده پدري و جد و جده مادري باشند مال سه قسمت مي شود، يك قسمت آن را جد و جده مادري به طور مساوي بين خودشان قسمت مي كنند و دو قسمت آن را به جد و جده پدري مي دهند و جد دوبرابر جده مي برد.

(مساله 2763) اگر وارث ميت فقط زن، جد و جده پدري و جد و جده مادري او باشد زن ارث خود را به تفصيلي كه گفته مي شود مي برد و يك قسمت از سه قسمت اصل مال را به جد و جده مادري مي دهند كه به طور مساوي بين خودشان قسمت مي كنند و بقيه را به جد و جده پدري مي دهند و جد دو برابر جده مي برد. و اگر وارث ميت شوهر و جد و جده باشند، شوهر نصف مال را مي برد و جد و جده به دستوري كه در مسائل گذشته گفته شد ارث خود را مي برند.

ارث دسته سوم

(مساله 2764) دسته سوم، عمو و عمه و دايي و خاله و اولاد آنان است به تفصيلي كه گفته شد كه اگر از طبقه اول و دوم كسي نباشد، اينها ارث مي برند.

ص: 605

مساله 2765) اگر وارث ميت فقط يك عمو يا يك عمه است، چه پدر و مادري باشد يعني: با پدر ميت از يك پدر و مادر باشد، يا پدري باشد يا مادري همه مال به او مي رسد و اگر چند عمو يا چند عمه باشند و همه پدر و مادري، يا همه پدري يا همه مادري باشند، مال به طور مساوي بين آنان قسمت مي شود. و اگر عمو و عمه هردو باشند و همه پدر و مادري، يا همه پدري باشند، عمو دو برابر عمه مي برد مثلا اگر وارث ميت دو عمو ويك عمه باشند، مال را پنج قسمت مي كنند، يك قسمت رابه عمه مي دهند وچهار قسمت را عموها به طور مساوي بين خودشان قسمت مي كنند.

(مساله 2766) اگر وارث ميت فقط عمو و عمه مادري باشند مال به طور مساوي بين آنان قسمت مي شود ولي احتياط اين است كه در مازاد بر ثلث عمه رضايت عمو را جلب كند.

(مساله 2767) اگر وارث ميت عمو و عمه باشد بعضي پدري وبعضي مادري وبعضي پدر و مادري باشند، عمو و عمه پدري، ارث نمي برند، پس اگر ميت يك عمو يا يك عمه مادري دارد مال را شش قسمت مي كنند، يك قسمت را به عمو يا عمه مادري وبقيه را به عمو و عمه پدر و مادري مي دهند، و عموي پدر و مادري دوبرابر عمه پدر و مادري مي برد و اگر هم عمو وهم عمه مادري دارد، مال را سه قسمت مي كنند دو قسمت را به عمو و عمه پدر و مادري مي دهند

ص: 606

و عمو دو برابر عمه ميبرد ويك قسمت را به عمو و عمه مادري مي دهند كه به طور مساوي بين خودشان قسمت مي كنند واحتياط آن است كه در تقسيم با يكديگر مصالحه كنند.

(مساله 2768) اگر وارث ميت فقط يك دايي، يا يك خاله باشد، همه مال به او مي رسد و اگر هم دايي وهم خاله باشد وهمه پدر و مادري، يا پدري، يا مادري باشند، مال به طور مساوي بين آنان قسمت مي شود واحتياط آن است كه در تقسيم با يكديگر مصالحه كنند.

(مساله 2769) اگر وارث ميت فقط يك دايي، يا يك خاله مادري، و دايي و خاله پدري و مادري و دايي و خاله پدري باشند، دايي و خاله پدري ارث نمي برند، و مال را شش قسمت مي كنند، يك قسمت را به دايي يا خاله مادري و بقيه را به دايي وخاله پدرومادري مي دهند واحتياط آن است كه در تقسيم با يكديگر مصالحه كنند.

(مساله 2770) اگر وارث ميت فقط دايي و خاله پدري و دايي و خاله مادري و دايي وخاله پدر و مادري باشند، دايي و خاله پدري ارث نمي برند و بايد مال را سه قسمت كنند، يك قسمت آن را دايي و خاله مادري به طور مساوي بين خودشان قسمت نمايند وبقيه را به دايي و خاله پدر و مادري بدهند واحتياط آن است كه در تقسيم آن با يكديگر مصالحه كنند و مراعات اين احتياط در صورت اولي نيز خوب است.

(مساله 2771) اگر وارث ميت يك دايي يا يك خاله ويك عمو يا يك عمه باشند مال را سه

ص: 607

قسمت مي كنند، يك قسمت را دايي يا خاله و بقيه را عمو يا عمه مي برد.

(مساله 2772) اگر وارث ميت يك دايي يا يك خاله و عمو و عمه باشند، چنانچه عمو و عمه پدر و مادري يا پدري باشند، مال را سه قسمت مي كنند، يك قسمت را دايي يا خاله مي برد و از بقيه دو قسمت به عمو و يك قسمت به عمه مي دهند، بنابراين اگر مال را نه قسمت كنند، سه قسمت آن را به دايي يا خاله و چهار قسمت را به عمو و دو قسمت را به عمه مي دهند.

(مساله 2773) اگر وارث ميت يك دايي يا يك خاله و يك عمو يا يك عمه مادري و عمو و عمه پدر و مادري يا پدري باشند، مال را سه قسمت مي كنند يك قسمت آن را به دايي يا خاله مي دهند و دو قسمت باقيمانده را شش قسمت مي كنند، يك قسمت را به عمو يا عمه مادري و بقيه را به عمو و عمه پدر و مادري يا پدري مي دهند، و عمو دو برابر عمه مي برد، بنابراين اگر مال را نه قسمت كنند، سه قسمت را به دايي يا خاله و يك قسمت را به عمو يا عمه مادري و پنج قسمت ديگر را به عمو و عمه پدر و مادري يا پدري مي دهند.

(مساله 2774) اگر وارث ميت يك دايي يا يك خاله و عمو و عمه مادري و عمو وعمه پدر و مادري يا پدري باشند، مال را سه قسمت مي كنند يك قسمت را دايي يا خاله

ص: 608

مي برد ودو قسمت باقيمانده را سه سهم مي كنند، يك سهم آن را به طور مساوي بين عمو و عمه مادري قسمت مي كنند و دو سهم ديگر را بين عمو و عمه پدر ومادري يا پدري قسمت مي نمايند و عمو دو برابر عمه مي برد بنابراين اگر مال را نه قسمت كنند، سه قسمت آن سهم خاله يا دايي و دو قسمت سهم عمو و عمه مادري و چهار قسمت سهم عمو و عمه پدر و مادري يا پدري مي باشد.

(مساله 2775) اگر وارث ميت چند دايي وچند خاله باشند كه همه پدر و مادري يا پدري يا مادري باشند و عمو و عمه هم داشته باشد، مال سه سهم مي شود، دو سهم آن را به دستوري كه در مساله پيش گفته شد، عمو و عمه بين خودشان قسمت مي كنند و يك سهم آن را دايي ها و خاله ها به طور مساوي بين خودشان قسمت مي نمايند.

(مساله 2776) اگر وارث ميت، دايي يا خاله مادري و چند دايي و خاله پدر ومادري يا پدري و عمو و عمه باشند، مال سه سهم مي شود، دو سهم آن را به دستوري كه سابقا گفته شد عمو و عمه بين خودشان قسمت مي كنند، پس اگر ميت يك دايي يا يك خاله مادري دارد يك سهم ديگر آن را شش قسمت مي كنند، يك قسمت را به دايي يا خاله مادري مي دهند و بقيه را به دايي و خاله پدر و مادري يا پدري مي دهند كه بنابر احتياط در تقسيم آن با هم مصالحه مي كنند و

ص: 609

اگر چند دايي مادري يا چند خاله مادري يا هم دايي مادري و هم خاله مادري دارد آن يك سهم را سه قسمت مي كنند يك قسمت را دايي ها و خاله هاي مادري به طور مساوي بين خودشان قسمت مي كنند و بقيه را به دايي و خاله پدر و مادري يا پدري مي دهند كه بنابر احتياط در تقسيم آن با هم مصالحه مي كنند.

(مساله 2777) اگر ميت عمو و عمه و دايي و خاله نداشته باشد، مقداري كه به عمو و عمه مي رسد، به اولاد آنان و مقداري كه به دايي و خاله مي رسد، به اولاد آنان داده مي شود.

(مساله 2778) اگر وارث ميت عمو و عمه و دايي و خاله پدر و عمو و عمه و دايي و خاله مادر او باشند، مال سه سهم مي شود، يك سهم آن را عمو و عمه و دايي وخاله مادر ميت به طور مساوي بين خودشان قسمت مي كنند و دو سهم ديگر آن راسه قسمت مي كنند يك قسمت را دايي و خاله پدر ميت به طور مساوي بين خودشان قسمت مي نمايند و دو قسمت ديگر آن را به عمو و عمه پدر ميت مي دهند و عمو دو برابر عمه مي برد.

ارث زن و شوهر

(مساله 2779) اگر زني بميرد و اولاد نداشته باشد، نصف مال را شوهر او و بقيه را ورثه ديگر مي برند و اگر از آن شوهر يا از شوهر ديگر اولاد داشته باشد، چهار يك مال را شوهر و بقيه را ورثه ديگر مي برند.

(مساله 2780) اگر مردي بميرد و اولاد نداشته باشد

ص: 610

چهار يك مال را زن وبقيه را ورثه ديگر مي برند و اگر از آن زن يا از زن ديگر اولاد داشته باشد، هشت يك مال را زن وبقيه را ورثه ديگر مي برند، وزني كه از ميت فرزند ندارد از زمين خانه ارث نمي برد، نه از خود زمين ونه از قيمت آن ولي از قيمت هوايي آن ارث مي برد. چنانكه از ساير تركه ميت ارث مي برد. اما زني كه از ميت فرزند دارد، از همه اموال او ارث مي برد.

(مساله 2781) اگر زن بخواهد در چيزهايي كه از آنها ارث نمي برد، مانند زمين خانه مسكوني تصرف كند، بايد از ورثه ديگر اجازه بگيرد. و نيز احتياط مستحب آن است كه ورثه تا سهم زن را نداده اند، در چيزهايي كه زن از قيمت آنها ارث مي برد، مانند بنا و درخت بدون اجازه او تصرف نكنند. وچنانچه پيش از دادن سهم زن، اينها را بفروشند، معامله صحيح است و محتاج به اجازه زن نيست.

(مساله 2782) اگر بخواهند بنا و درخت و مانند آن را قيمت نمايند، بايد حساب كنند كه اگر آنها بدون اجاره در زمين بمانند تا از بين بروند، چقدر ارزش دارند وسهم زن را از آن قيمت بدهند.

(مساله 2783) زني كه فرزندش پسر است با زني كه فرزندش دختر يا خنثي است در حكم مساوي هستند.

(مساله 2784) اگر ميت بيش از يك زن داشته باشد، چنانچه اولاد نداشته باشد، چهار يك مال، و اگر اولاد داشته باشد، هشت يك مال به شرحي كه گفته شد، به طور مساوي بين زنان او قسمت مي

ص: 611

شود، اگر چه شوهر با هيچ يك از آنان يا بعض آنان نزديكي نكرده باشد، ولي اگر در مرضي كه به آن مرض از دنيا رفته، زني را عقد كرده و با او نزديكي نكرده است، آن زن از او ارث نمي برد وحق مهر هم ندارد. و اگر در آن مرض به مرض يا علت ديگر بميرد احتياط آن است كه زن با ساير ورثه در مهر وارث مصالحه نمايند و زن احتياطا عده وفات نگاه بدارد.

(مساله 2785) اگر زن در حال مرض، شوهر كند و به همان مرض بميرد، شوهرش اگر چه با او نزديكي نكرده باشد، از او ارث مي برد.

(مساله 2786) اگر زن را به ترتيبي كه در احكام طلاق گفته شد، طلاق رجعي بدهند و در بين عده بميرد، شوهرش از او ارث مي برد و نيز اگر شوهر در بين عده زن بميرد زن از او ارث مي برد. ولي اگر بعد از گذشتن عده رجعي يا در عده طلاق بائن يكي از آنان بميرد، ديگري از او ارث نمي برد.

(مساله 2787) اگر شوهر در حال مرض عيالش را طلاق دهد وپيش از گذشتن دوازده ماه هلالي بميرد، زن با سه شرط از او ارث مي برد.

اول - آن كه در اين مدت شوهر ديگر نكرده باشد.

دوم - بواسطه بي ميلي به شوهر، مالي به او نداده باشد كه به طلاق دادن راضي شود. بلكه اگر چيزي هم به شوهر ندهد ولي طلاق به تقاضاي زن باشد، باز هم ارث بردنش اشكال دارد.

سوم - شوهر، در مرضي كه در آن مرض زن را

ص: 612

طلاق داده، بواسطه آن مرض بميرد پس اگر از آن مرض خوب شود و به جهت ديگري از دنيا برود، زن از او ارث نمي برد. و اگر از آن مرض خوب نشد لكن به مرض ديگر از دنيا رفت بنابر احتياط لازم زن با ساير ورثه مصالحه نمايند.

(مساله 2788) لباسي كه مرد براي پوشيدن زن خود گرفته، اگر چه زن آن را پوشيده باشد، بعد از مردن شوهر، جز مال شوهر است.

مسائل متفرقه ارث

(مساله 2789) اگر مردي بميرد وغير از قرآن وانگشتر وشمشير ولباسي را كه پوشيده، مال داشته باشد اين چهار چيز مال پسر بزرگتر است و اگر غير از اينها مالي نداشته باشد اينها مال همه ورثه است و اگر ميت از اين چهار چيز بيشتر از يكي دارد، مثلا دو قرآن يا دو انگشتر دارد، احتياط واجب آن است كه پسر بزرگ در آنها با ورثه ديگر مصالحه كند.

(مساله 2790) اگر پسر بزرگ ميت بيش از يكي باشد مثلا از دو زن او در يك وقت دو پسر بدنيا آمده باشند، بايد لباس وقرآن وانگشتر وشمشير ميت را به طور مساوي بين خودشان قسمت كنند.

(مساله 2791) اگر ميت قرض داشته باشد، چنانچه قرضش به اندازه مال او يا زيادتر باشد، بايد چهار چيزي هم كه مال پسر بزرگتر است و در مساله پيش گفته شد به قرض او بدهند و اگر قرضش كمتر از مال او باشد، بايد از آن چهار چيزي هم كه به پسر بزرگتر مي رسد، به نسبت به قرض او بدهند، مثلا اگر همه دارايي او شصت تومان است و به مقدار بيست تومان آن

ص: 613

از چيزهايي است كه مال پسر بزرگتر است وسي تومان هم قرض دارد، پسر بزرگ بايد به مقدار ده تومان از آن چهار چيز را بابت قرض ميت بدهد.

(مساله 2792) مسلمان از كافر ارث مي برد ولي كافر اگرچه پدر يا پسر ميت باشد از مسلمان ارث نمي برد.

(مساله 2793) اگر كسي يكي از خويشان خود را عمدا وبناحق بكشد، از او ارث نمي برد ولي اگر از روي خطا باشد مثل آن كه سنگ را به هوا بيندازد واتفاقا به يكي از خويشان او بخورد و اورا بكشد از او ارث مي برد ولي ارث بردن او از ديه قتل كه بعدا گفته مي شود محل اشكال است.

(مساله 2794) هرگاه بخواهند ارث را تقسيم كنند، براي بچه اي كه در شكم است كه اگر زنده بدنيا بيايد ارث مي برد، اگر احتمال بدهند دو بچه است سهم دو پسر را كنار مي گذارند و اگر احتمال بدهند بيشتر است مثلا احتمال بدهند كه زن به سه بچه حامله باشد، سهم سه پسر را كنار مي گذارند، وچنانچه مثلا يك پسر يا يك دختر بدنيا آمد، زيادي را ورثه بين خودشان تقسيم مي كنند. احكام حدي كه براي بعضي از گناهان معين شده است

(مساله 2795) اگر كسي با يكي از محارم خود كه مثل مادر وخواهر با او نسبت دارند زنا كند، به حكم حاكم شرع بايد او را بكشند. و همچنين است اگر مرد كافر با زن مسلمان زنا كند. و در اخبار بسيار وارد شده است كه انجام دادن يكي از حدها باعث مي شود كه مردم كار نامشروع

ص: 614

نكنند ودنيا وآخرت آنان را حفظ مي كند ومنفعتش براي آنان بيشتر است از اين كه چهل روز باران ببارد.

(مساله 2796) اگر مرد مسلمان آزادي با غير محارم خود زنا كند، بدون اكراه زن، بايد او را صد تازيانه بزنند وچنانچه سه مرتبه زنا كند و در هر دفعه صد تازيانه اش بزنند، در دفعه چهارم بايد او را بكشند و اگر زن را اكراه نمايد، بايد آن مرد را بكشند.

(مساله 2797) اگر كسي كه زن عقد دائمي يا كنيز مملوك دارد، و در حالي كه بالغ وعاقل و آزاد بوده با او نزديكي كرده، وهر وقت هم بخواهد مي تواند با او نزديكي كند، اگر با زني كه بالغه و عاقله است زنا كند، بايد او را سنگسار نمايند بلكه بعيد نيست جمع بين صد تازيانه كه اول بزنند وسنگسار نمودن كه بعد از تازيانه باشد واگر زن داشته باشد وتاكنون با او نزديكي نكرده باشد، بايد علاوه بر صد تازيانه سراو را بتراشند و از شهري كه اين عمل را در آن مرتكب شده تا يك سال بيرون كنند.

(مساله 2798) اگر مرد مكلف عاقلي با مكلف عاقل ديگر لواط كند، اگر هر دو به اين عمل راضي باشند بايد هر دوي آنان را بكشند و اگر يكي مكره باشد و از ترس جانش مرتكب شده او را نبايد كشت وحاكم شرع مي تواند لواط كننده را با شمشير بكشد، يا زنده به آتش بسوزاند، يا دست وپاي او را ببندد و از جاي بلندي به زيراندازد و با شرايطي كه در مساله 2796 گفته شد او را سنگسار نمايد.

(مساله

ص: 615

2799) اگر يك نفر كسي ديگر را امر كند كه بناحق كسي را بكشد، درصورتي كه قاتل وكسي كه به او دستور داده، هر دو مكلف و عاقل باشند، قاتل را بايد كشت و كسي را كه امر كرده بايد حبس كرد تا بميرد.

(مساله 2800) اگر فرزندي، پدر يا مادر را عمدا بكشد، بايد او را بكشند، ولي اگر پدري فرزند خود را عمدا بكشد، بايد به دستوري كه در احكام ديه گفته مي شود ديه بدهد وهر قدر حاكم شرع صلاح مي داند او را تعزير نمايد.

(مساله 2801) هرگاه كسي پسري را از روي شهوت ببوسد، حاكم شرع از سي تا نود و نه تازيانه هر قدر صلاح مي داند به او مي زند، وروايت شده است كه خداوند عالم دهانه اي از آتش به دهان او مي زند و ملائكه آسمان وزمين وملائكه رحمت وغضب براو لعنت مي كنند وجهنم براي او مهيا خواهد بود. ولي اگر توبه كند توبه او قبول مي شود.

(مساله 2802) اگر كسي مرد و زن را براي زنا يا دو نفر را براي لواط به هم برساند، بايد هفتاد وپنج تازيانه به او بزنند و اگر مرد باشد علاوه بر هفتاد وپنج تازيانه از محلي كه در آن محل اينكار را كرده بيرونش كنند.

(مساله 2803) اگر كسي بخواهد با زني زنا كند، يا با پسري لواط نمايد وبدون آن كه او را بكشند جلو گيري از او ممكن نباشد، كشتن او جايز است.

(مساله 2804) اگر شخص بالغ عاقل به مرد يا زن مسلماني كه بالغ و عاقل و آزاد است و علنا زنا

ص: 616

كار نباشد نسبت زنا يا لواط بدهد، يا ولد الزنا بگويد، بايد هشتاد تازيانه از روي لباس به او بزنند.

(مساله 2805) كسي كه مكلف وعاقل است اگر از روي اختيار شراب بخورد در دفعه اول ودوم بايد اگر مرد باشد تمام بدنش را غير از عورت برهنه كنند وهشتاد تازيانه به او بزنند و در دفعه سوم يا چهارم بايد او را بكشند وزن را نبايد برهنه كنند.

(مساله 2806) كسي كه مكلف وعاقل است اگر چهار نخود ونيم طلاي سكه دار يا چيز ديگري را كه به اين مقدار ارزش دارد بدزدد چنانچه شرايطي را كه در شرع براي آن معين شده دارا باشد. در دفعه اول بايد چهار انگشت دست راست او را از بيخ ببرند وكف دست و شست او را بگذارند و در دفعه دوم بنابر احتياط بايد پاي چپ او را از وسط قدم ببرند و در دفعه سوم بايد او را حبس كنند تا بميرد و چنانچه مال دارد از مال خودش و اگر ندارد از بيت المال بدهند و در صورتيكه در زندان دزدي كند، بايد او را بكشند.

ديه

احكام ديه

(مساله 2807) اگر شخص بالغ و عاقل عمدا و به ناحق مسلماني را بكشد، ولي كشته مي تواند قاتل را عفو كند يا با رعايت شرايط قصاص در قاتل و مقتول او را بكشد يا با مصالحه طرفين مالي كه به مقدار ديه يا كمتر يا بيشتر از آن باشد از او بگيرد. اما اگر از روي خطا يا شبه عمد بكشد مثلا براي حيواني تير بيندازد و اشتباها كسي را بكشد يا كسي را به چيزي كه

ص: 617

نوعا نمي كشد بزند و به آن زدن كشته شود دراين دو صورت ولي كشته حق ندارد او را بكشد اما مي تواند ديه بگيرد.

(مساله 2808) ديه كشتن مرد مسلمان آزاد يكي از شش چيز است به اين تفصيل كه در قتل شبه عمد:

اول - سي نفر شتر داخل در سال سوم و سي نفر داخل در سال چهارم و چهل نفر داخل سال ششم شده و حمل داشته باشند.

دوم - دويست گاو.

سوم - هزار گوسفند.

چهارم - دويست حله وهر حله دو پارچه است و احتياط اين است اگر يافت شود از نوع يمني آن باشد.

پنجم - هزار مثقال شرعي طلا كه هر مثقال آن 18 نخود سكه دار است.

ششم - ده هزار درهم كه هر درهمي 6 / 12نخود نقره سكه دار است.

و در قتل خطا بيست نفر شتر داخل در سال دوم و بيست نفر شتر نر و سي نفر شتر ماده داخل در سال سوم و سي نفر كه داخل در سال چهارم شده باشند و در پنج مورد ذكر شده ديگر تفاوت ندارند و در همه اينها ديه زن مسلمان آزاد نصف هر يك است.

و در قتل عمد مصالحه طرفين به مقدار ديه يا كمتر يا بيشتر چنانچه در مساله قبل بيان شد جايز است و در مواردي كه در قتل عمد حكم قصاص نيست ديه قتل عمد نيز چنانچه گفته شد شش چيز است فقط در شتر صد شتري است كه داخل در سال ششم شده باشد.

(مساله 2809) ديه چند چيز مثل ديه كشتن است كه مقدار آن در مساله

ص: 618

پيش گفته شد:

اول - آن كه دو چشم كسي را كور كند، يا چهار پلك چشم او را از بين ببرد و اگر يك چشم او را كور كند، بايد نصف ديه كشتن را بدهد.

دوم - دو گوش كسي را ببرد يا كاري كند كه هر دو گوش او كر شود و اميد خوب شدن در آن نباشد و اگر يك گوش او را ببرد يا كر كند، بايد نصف ديه كشتن را بدهدو اگر نرمه گوش او را ببرد، بايد ثلث ديه كشتن را بدهد.

سوم - تمام بيني يا نرمه بيني كسي را ببرد.

چهارم - زبان كسي را كه لال نيست از بيخ ببرد و اگر مقداري از آن را ببرد بايد به نسبت نقص حروف بيست وهشتگانه ديه بدهد كه اگر يك حرف نتواند بگويد يك بيست وهشتم ديه و اگر دو حرف نتواند دو بيست وهشتم، و اگر تمام زبان كسي كه لال باشد ببرد، ثلث ديه را بايد بدهد و اگر مقداري از زبان لال را ببرد، بايد به نسبت نقص زبان ديه بدهد، يعني در نصف نصف ثلث، و در ربع ثلث ديه را بدهد.

پنجم - تمام دندانهاي كسي را از بين ببرد وديه هر كدام از دوازده دندان جلوي دهان كه شش عدد بالا و شش عدد پايين مي باشد، پنجاه مثقال شرعي طلا است وهر مثقال شرعي 18 نخود است و اگر يكي از شانزده دندان عقب را كه هشت عدد آنها بالا وهشت عدد پايين است از بين ببرد بايد بيست وپنج مثقال شرعي طلا بدهد و اگر زن باشد تا به

ص: 619

مقداري كه به ثلث ديه نرسد با ديه مرد مساوي است و درصورتي كه به ثلث برسد ديه دندانهاي او نصف ديه مرد است.

ششم - هر دو دست كسي را از بند جدا كند و اگر يك دست را از بند جدا كند، بايد نصف ديه كشتن مثل او را بدهد.

هفتم - ده انگشت كسي را ببرد و در ديه هر انگشت دو قول است: قول ارجح اين است كه ديه هر انگشت ده يك ديه كشتن است و قول ديگر اين است كه ديه انگشت ابهام ثلث ديه دست و ديه ساير انگشتها هر كدام يك ششم آن است و احتياط رعايت تفاوت بين دو قول است كه در ديه ابهام به قول دوم و در ساير انگشتان به قول اول عمل شود و بهرحال ديه در زن اگر به ثلث برسد نصف ديه مرد است و اگر بخواهند به احتياط عمل كنند. تفاوت بين دو قول را نسبت به رسيدن به ثلث بنابر هر دو قول ملاحظه نمايند.

هشتم - پشت كسي را طوري بشكند كه نتواند بنشيند وديگر درست نشود.

نهم - هر دو پستان زني را ببرد و اگر يكي از آنها را ببرد بايد نصف ديه كشتن را بدهد.

دهم - هر دو پاي كسي را تا مفصل، يا همه ده انگشت پا را ببرد وديه هر انگشت پا مثل ديه آن از انگشت دست است.

يازدهم - تخم هاي مردي را از بين ببرد.

دوازدهم - طوري به كسي آسيب برساند كه عقل او از بين برود.

سيزدهم - به كسي صدمه اي بزند كه عقلش زايل

ص: 620

شود.

چهاردهم - آنكه پشت كسي را طوري بشكند كه ديگر درست نشود و اگر به كسي صدمه بزند كه ديگر بوي خوب وبد را نفهمد و يا به كسي صدمه اي بزند كه مني ازاو خارج نشود، بنابر احتياط واجب ديه كامله بدهد.

(مساله 2810) اگر انسان كسي را عمدا و بناحق بكشد و ولي مقتول عفو كند يا ديه از او بگيرد بايد دو ماه روزه بگيرد و شصت فقير را سير كند و يك بنده آزاد نمايد واگر او را بكشند احتياط لازم آن است كه كبار از ورثه كفاره را بنحوي كه ذكر شد ازسهم الارث خود بدهند ولي اگر اشتباها بكشد عاقله يعني قوم وخويش پدري قاتل مانند پدر و عمو وبرادر بلكه پسران واجداد پدري قاتل بطوري كه در كتب مفصله بيان شده بايد ديه او را بدهند و خود قاتل يك بنده آزاد كند و اگر نتواند بنده آزاد كند، دو ماه روزه بگيرد و اگر اين را هم نتواند، شصت فقير را سير كند.

(مساله 2811) كسي كه سوار حيوان است، اگر كاري كند كه آن حيوان به كسي آسيب برساند، ضامن است و نيز اگر ديگري كاري كند كه حيوان به سوار خود يا به كس ديگر صدمه بزند، ضامن مي باشد.

(مساله 2812) اگر انسان كاري كند كه زن حامله سقط كند وسقط شده محكوم به اسلام وحريت باشد چنانچه چيزي كه سقط شده نطفه باشد، ديه اش بيست مثقال شرعي طلاي سكه دار است، كه هر مثقال آن 18 نخود مي باشد. و اگر علقه يعني خون بسته باشد، چهل مثقال. و اگر مضغه

ص: 621

يعني پاره گوشت باشد، شصت مثقال. واگر استخوان شده باشد، هشتاد مثقال. و اگر گوشت آورده ولي هنوز روح در او دميده نشده، صد مثقال. و اگر روح در او دميده شده، چنانچه پسر باشد، ديه او هزار مثقال و اگر دختر باشد، ديه او پانصد مثقال شرعي طلا است و در جميع اين فروع اگر به جاي يك دينار طلا ده درهم بدهد كافي است.

(مساله 2813) اگر زن حامله كاري كند كه بچه اش سقط شود، بايد ديه آن را به تفصيلي كه در مساله پيش گفته شد به وارث بچه بدهد وبه خود زن چيزي از آن نمي رسد.

(مساله 2814) اگر كسي زن حامله را بكشد، بايد ديه زن وبچه را بدهد.

(مساله 2815) اگر پوست سر يا صورت مردي را پاره كند، بايد يك شتر به او بدهد و اگر به گوشت برسد وقدري از آن را هم ببرد، بايد دو شتر بدهد. و اگر خيلي از گوشت را پاره كند، بايد سه شتر بدهد. و اگر به پرده نازك استخوان برسد، چهار شترو اگر استخوان نمايان شود، پنج شتر و اگر استخوان بشكند، ده شتر و اگر بعضي از ريزه هاي استخوان از جاي خود بيرون آيد، پانزده شتر. و اگر به پرده مغز سر برسد، بايد سي وسه شتر بدهد.

(مساله 2816) اگر بصورت كسي سيلي يا چيز ديگر بزند بطوريكه صورت او سرخ شود، بايد يك مثقال ونيم شرعي طلاي سكه دار كه هر مثقالي 18 نخود است بدهد و اگر كبود شود، سه مثقال و اگر سياه شود بايد شش مثقال شرعي طلا بدهد ولي اگر

ص: 622

جاي ديگر بدن كسي را بواسطه زدن، سرخ يا كبود يا سياه كند، بايد نصف آنچه را كه گفته شد بدهد.

(مساله 2817) اگر به حيوان حلال گوشت يا حرام گوشت كه ملك او باشد كسي زخم بزند يا چيزي از بدن آن را ببرد بايد تفاوت قيمت سالم و معيوب آن را به صاحبش بدهد.

(مساله 2818) اگر انسان سگ شكاري كسي را بكشد، بايد بيست و يك مثقال معمولي نقره سكه دار به او بدهد. و اگر سگي كه نگهداري خانه را مي كند يا سگ گله كسي را تلف نمايد، و قيمت آن از ده مثقال ونيم نقره سكه دار كمتر باشد بنابراحتياط همين مقدار را بدهد و اگر سگي كه پاسباني زراعت را مي كند بكشد وقيمتش از نه من ونيم وسه سير وچهارده مثقال ونيم گندم كه تقريبا 29 كيلو و75 گرم مي شود كمتر باشد همين مقدار را بنابر احتياط بدهد و اگر قيمت سگهاي نوع دوم وسوم و چهارم بيشتر از مقادير مذكوره در مازاد بر اين مقادير هم بنابر احتياط مصالحه نمايند بلكه در سگ شكاري نيز سزاوار است مراعات اين احتياط بشود.

(مساله 2819) اگر حيوان، زراعت يا مال كسي را از بين ببرد، چنانچه صاحب حيوان در نگهداري آن كوتاهي كرده باشد، بايد مقداري را كه ضرر زده به صاحب مال يا زراعت بدهد.

(مساله 2820) اگر بچه يكي از گناهان كبيره را انجام دهد، ولي يا ديگري به اذن ولي او مي تواند بقدري كه ادب شود و ديه واجب نشود او را بزند.

(مساله 2821) اگر كسي بچه اي را طوري بزند كه

ص: 623

ديه واجب شود، ديه مال طفل است و اگر مرده، بايد به ورثه او بدهد وچنانچه مثلا پدر بچه بقدري او را بزند كه بميرد ديه او را ورثه ديگرش مي برند و به خود پدر از ديه چيزي نمي رسد.

(مساله 2822) ديه اعضا و جراحات وارده بر زن تا به مقدار ثلث ديه مرد نرسيده با مرد مساوي است و به مقدار ثلث ديه مرد كه رسيد ديه زن نصف ديه مرد است.

مسائل متفرقه

(مساله 2823) اگر ريشه درخت همسايه در ملك انسان بيايد، مي تواند از آن جلوگيري كند وچنانچه ضرري هم از ريشه درخت به او برسد، مي تواند از صاحب درخت بگيرد.

(مساله 2824) جهيزيه اي كه پدر به دختر مي دهد، اگر مثلا بواسطه صلح يا بخشش ملك او كرده باشد، نمي تواند از او پس بگيرد و اگر ملك او نكرده باشد، پس گرفتن آن اشكال ندارد.

(مساله 2825) اگر كسي بميرد، ورثه بالغ او مي توانند از سهم خودشان خرج عزاداري ميت نمايند، ولي از سهم صغير نمي شود چيزي برداشت.

(مساله 2826) اگر انسان غيبت مسلماني را بكند، اگر مفسده اي پيدا نشود و آن مسلمان از شنيدن اين حرف اذيت نمي شود خوب است از آن مسلمان خواهش كند كه او را حلال نمايد. و چنانچه ممكن نباشد، براي او از خدا طلب آمرزش كند واگر بواسطه غيبتي كه كرده توهيني به آن مسلمان شده، در صورتي كه ممكن است، بايد آن توهين را بر طرف نمايد.

(مساله 2827) انسان نمي تواند بدون اذن حاكم شرع از مال كسي كه مي داند خمس نمي دهد، خمس

ص: 624

را بردارد و به حاكم شرع برساند.

(مساله 2828) آوازي كه مخصوص مجالس لهو و بازيگري است، غنا و حرام مي باشد، اگر نوحه يا روضه يا قرآن را هم با غنا بخوانند حرام است ولي اگر آن را با صداي خوب بخوانند كه غنا نباشد اشكال ندارد.

(مساله 2829) كشتن حيواني كه اذيت مي رساند ومال كسي نيست، اشكال ندارد.

(مساله 2830) جوايزي كه بانكها براي تشويق صاحبان حساب قرض الحسنه مي دهند حلال است.

(مساله 2831) اگر چيزي را به صنعتگري بدهند كه درست كند و صاحب آن نيايد آن را ببرد، چنانچه صنعتگر جستجو كند واز پيدا كردن صاحب آن نااميد شود، بايد آن را به نيت صاحبش صدقه بدهد ومي تواند به مقدار مزد كاري كه انجام داده از آن بردارد وبنابر احتياط براي صدقه دادن ومزد برداشتن از حاكم شرع هم اذن بگيرد.

(مساله 2832) سينه زدن در كوچه و بازار با اين كه زنان عبور مي كنند، در صورتيكه سينه زن پيراهن پوشيده باشد اشكال ندارد. و نيز اگر جلوي جمعيت عزادار بيرق ومانند آن ببرند، مانعي ندارد ولي بايد استعمال آلات لهو نشود.

(مساله 2833) تعزيه و شبيه خواني اگر مشتمل بر آلات لهو از قبيل طبل و شيپور وصنج نباشد و اشعار دروغ و غنا نخوانند و مرد لباس زن نپوشد، اشكال ندارد. ولي سزاوار است كه به تعزيه خواني تنها اكتفا نكنند ومجالس روضه كه درآنها علاوه برذكر مصائب حضرت خامس آل عبا(ع)، معارف وعقايد اسلامي وتفسير آيات واحاديث واحكام شرعيه بيان مي شود نيز تشكيل دهند.

(مساله 2834) گذاشتن دندان طلا ودنداني كه روكش طلا

ص: 625

دارد، براي زن مانعي ندارد وبراي مرد اگر زينت حساب شود جايز نيست.

(مساله 2835) حرام است انسان استمنا كند يعني: باخود كاري كند كه مني از او بيرون آيد.

(مساله 2836) تراشيدن ريش وماشين كردن آن اگر مثل تراشيدن باشد حرام است ودر اين حكم تمام مردم يكسانند و حكم خدا بواسطه مسخره مردم تغيير نمي كند پس كسي هم كه اول تكليف اوست، يا اگر ريش نتراشد مردم او را مسخره مي كنند، چنانچه ريش بتراشد يا طوري ماشين كند كه مثل تراشيدن ريش باشد حرام مي باشد.

(مساله 2837) مستحب بلكه احوط است كه ولي بچه پيش از آن كه بچه بالغ شود اورا ختنه نمايد و اگر او را ختنه نكند، بعد از بالغ شدن بر خود بچه واجب است.

(مساله 2838) سركشيدن ونگاه كردن به خانه مردم بي اجازه صاحب خانه حرام است خواه از بالاي بام يا از روزنه و مانند آن باشد.

(مساله 2839) اگر پدر و مادر فقير باشند ونتوانند كاسبي كنند، و فرزند آنان بتواند، بايد خرجي آنان را بدهد.

(مساله 2840) اگر كسي فقير باشد ونتواند كاسبي كند، پدر او بايد خرجي او را بدهد. و اگر پدر ندارد، يا نمي تواند خرجي او را بدهد، چنانچه فرزندي هم نداشته باشد كه بتواند خرجي او را بدهد، جد پدري او بايد خرجي او را بدهد و اگر جد پدري ندارد، يا نمي تواند خرجي او را بدهد، مادرش بايد خرجي او را بدهد و اگر مادر هم ندارد يا نمي تواند خرجي او را بدهد، بايد مادر پدر، و مادر مادر، وپدر مادر با هم

ص: 626

خرجي او را بدهند، و اگر مادر پدر و مادر مادر ندارد يا نمي توانند خرجي او را بدهند، پدر مادر اگر مي تواند، بايد خرجي او را بدهد.

(مساله 2841) ديواري كه مال دو نفر است، هيچ كدام آنان حق ندارد، بدون اذن شريك ديگر آن را بسازد، يا سر تير يا پايه عمارت خود را روي آن ديوار بگذارد يا ميخ به ديوار بكوبد ولي كارهايي كه معلوم است شريك راضي است يا آن كارها تصرف شمرده نشود مانند تكيه دادن به ديوار ولباس انداختن روي آن اشكال ندارد.

(مساله 2842) عكاسي ونقاشي صورت، مكروه است.

(مساله 2843) درخت ميوه اي كه شاخه آن از ديوار باغ بيرون آمده، اگر انسان نداند صاحبش راضي است، نمي تواند از ميوه آن بچيند و اگر ميوه آن روي زمين هم ريخته باشد، نمي تواند آن را بردارد.

(مساله 2844) كسي كه مدتي خمس نمي داده ودر آن مدت املاكي خريداري نموده وآن املاك ترقي قيمت پيدا كرده، اگر خريد آنها براي تجارت بوده، براي اداي خمس، بايد قيمت فعلي را حساب كند و اگر براي تجارت نبوده چنانچه معامله را به ذمه انجام داده و پولي كه به عنوان قيمت آن ملك پرداخته خمس به آن تعلق گرفته بوده در اين صورت بايد خمس قيمت خريد را بپردازد، و اگر معامله را به عين آن پول واقع ساخته، در صورتي كه حاكم شرع آن معامله را امضا كند خمس قيمت يوم الادا واجب است و نيز اگر قيمت ملك را از ربح سال خريد ملك پرداخته باشد بايد خمس قيمت فعلي را بپردازد خواه معامله

ص: 627

را به ذمه انجام داده باشد و يا به عين ربح و همچنين است حكم اگر ملك را نسيه خريده باشد و قيمت آن را از ربح بين سال پرداخت نموده باشد كه در اين صورت هم قيمت فعلي ملك حساب مي شود.

(مساله 2845) كسي كه مدتي خمس نمي داده و در آن مدت اثاث خانه و لوازم زندگي خريده، اگر مي داند كه آنها را در سال حصول فايده از فايده همان سال خريداري نموده، خمس به آنها تعلق نمي گيرد و اگر نمي داند احوط مصالحه با حاكم شرع است هر چند اين احتياط لازم نيست.

(مساله 2846) انتفاع بردن از خون در غير خوردن و نيز فروختن آن براي انتفاع حلال جايز است، پس آنچه اكنون متعارف است كه خون را مي فروشند براي استفاده مريض ها ومجروحين اشكال ندارد و لكن كسي كه مي خواهد خون خود رابه ديگري بدهد احتياط آن است كه پول را در مقابل اجازه خون گرفتن از او بگيرد، و اين احتياط حتي الامكان ترك نشود، لكن اگر گرفتن خون براي صاحب آن ضرر داشته باشد اشكال دارد و اگر ضرر زياد باشد جايز نيست.

(مساله 2847) تلقيح نطفه مرد به عيال خودش مانعي ندارد و اولاد ملحق به طرفين هستند واز پدر و مادر ارث مي برند وتلقيح نطفه اجنبي به اجنبيه حرام است.

(مساله 2848) تشريح مرده مسلمان حرام است اگر چه براي ياد گرفتن باشد وقطع اعضا آن ديه دارد ولي تشريح مرده غير مسلمان جايز است وديه ندارد.

(مساله 2849) اگر جزئي از اجزا ميته به ظاهر بدن انسان زنده وصل

ص: 628

شود چنانچه حيات در آن حلول كند، جز بدن او محسوب است، و قبل از حلول حيات چون مضطر است در حمل آن، در حال نماز احكام ضرورت بر آن جاري است.

(مساله 2850) اگر جزئي از حيوان نجس العين را به بدن انسان زنده وصل كنند درصورتيكه بيمار مضطر به چنين عملي باشد مانعي ندارد وبعد از حلول حيات درآن، جز بدن انسان محسوب مي شود وطاهر است.

سرقفلي

(مساله 2851) كسي كه ملكي را اجاره مي كند ودر هنگام اجاره در ضمن عقد لازم با مالك شرط مي كند كه پس از انقضا مدت اجاره باز هم ملك را به او يا هر كس اومعين ميكند اجاره بدهد و يا به غير آنها اجاره ندهد اقوي صحت اين شرط است وبر مالك تكليفا واجب است كه بر طبق شرط عمل كند وچنانچه عمل نكند معصيت كرده، بنابراين اگر بخواهد به ديگري اجاره دهد بايد با اجازه ورضايت مستاجر اول باشد و در اين صورت مستاجر اول مي تواند وجهي از مالك بگيرد ورضايت دهد كه به ديگري اجاره داده شود يا از ديگري وجهي بگيرد و او را معين نمايد و نيز مالك مي تواند موقعي كه مي خواهد ملكي را اجاره دهد با مستاجر قرار بگذارد كه اين ملك را اجاره مي دهم مثلا به مدت دو سال به مال الاجاره يكصد هزار تومان نقد وماهي يكصد تومان و آنچه بعنوان سر قفلي گرفته مي شود چنانچه بنحوي كه ذكر شد انجام گيرد بي اشكال است. و جايز نيست مستاجر به استناد بعض قوانين غير مشروعه پس از انقضا مدت اجاره از تخليه

ص: 629

ملك خودداري كند وچنانچه خودداري كند غاصب و ضامن است.

(مساله 2852) اگر كسي از پول خمس داده شده سرقفلي ملكي را بخرد چنانچه بخواهد در آخر سال آن را بفروشد، مازاد را بايد جز منافع سال به حساب آورد، واگر از منافع بين سال براي تجارت، سرقفلي را خريده باشد مانند منافع ديگر تجاري است كه بايد در آخر سال حق سرقفلي را قيمت كرده و خمس آن را پرداخت كند، قيمت آن زياد شده باشد يا كم، ولي اگر براي كسب در آن محل خريده چون سرقفلي عين خارجي نيست و ترقي قيمت آن در صورتيكه براي كسب در آن محل خريده در نظر عرف ربح حساب نمي شود تا نفروخته خمس همان مقدار كه خريده واجب است وترقي قيمت آن خمس ندارد، بلي هر وقت آن را فروخت زيادي قيمت جز منافع همان سال است.

چك و سفته

(مساله 2853) آنچه در اين زمان مرسوم است كه چك يا سفته اي مثلا به مبلغ سه هزار تومان بمدت معين به بانك يا به شخص ديگر واگذار مي كنند به مبلغ كمتر، مادامي كه قرض و استقراض نباشد، بلكه فروش ما في الذمه باشد عيبي ندارد به شرط آن كه اگر ما في الذمه مكيل وموزون باشد به مثل خودش فروخته نشود ونيز به شرط آن كه چك يا سفته بي مورد و صوري نباشد.

(مساله 2854) خريد وفروش چك وسفته صوري كه در اين زمان معمول شده باطل است و راه صحيح و شرعي آن اين است كه دهنده چك يا سفته وكالت دهد به فروشنده كه مبلغ مكتوب در سفته را به بانك مثلا

ص: 630

در عهده من بفروش و مبلغ ماخوذ در قبال آن را براي خودت قرض بردار، لكن در موقع پرداخت وجه به بانك اين زيادي را از باب ابرا ذمه دهنده سفته تبرعا بپردازد و اگر آن مبلغ را بخود دهنده سفته پرداخت كند، بايد زيادي را بذل كند و نيز دهنده سفته نمي تواند در ابتدا زيادي را با قرض گيرنده در ضمن قرض دادن شرط نمايد ولي اگر بگويد من به تو وكالت مي دهم كه مثلا هزار تومان در عهده من به بانك بفروشي به نهصد تومان ونهصد تومان را بعنوان قرض الحسنه برداري، لكن چون اين وكالت مستلزم يكصد تومان ضرر من است، وكالت را به شرط آن مي دهم كه ضرر مرا تو متحمل شوي و در موقع پرداخت وجه به بانك ذمه مرا بري نمايي، صحيح است و بايد اين وكالت را بااين شرط در ضمن عقد خارج لازم قرار دهند كه بعدا حق الزام داشته باشد.

بيمه

(مساله 2855) اگر شخصي با شركتي قرارداد كند كه هر سال مبلغي بدون عوض بدهد و در مقابل شرط كند كه اگر آسيبي به تجارتخانه يا ماشين يا منزل يا وجود خودش برسد، آن شركت خسارت او را جبران، يا آسيب را بر طرف، يا مرض را معالجه نمايد، عمل به اين قرار داد با رضايت طرفين اشكال ندارد و در صورت عدم رضايت واجبار، گيرنده وجه ضامن است، بلي اگر در ضمن عقد صلح چنين شرطي بنمايند صحت چنين صلحي با اين شرط بعيد نيست و الزام آور است.

(مساله 2856) ازدواج مسلم يا مسلمه با بهايي جايز نيست و اگر عقد

ص: 631

بين آنها واقع شود باطل است، چه زن باشد و چه مرد، و جدا شدن آنها واجب است و بر مسلمانان لازم است آنها را جدا كنند و محتاج به طلاق نيست، لكن اگر زن نمي دانسته كه مرد بهايي است يا مساله را نمي دانسته كه نبايد به بهايي شوهر كند، بعد از جدايي از او بايد عده وطي به شبهه كه عده طلاق است نگهدارد.

(مساله 2857) كسب كردن بقدر ما يحتاج خود و عيال واجب النفقه در صورت تمكن واجب است، بلكه به جهت ادا دين هم بنابر احتياط واجب مي باشد.

(مساله 2858) بر هر مسلماني واجب است مسلمان ديگري را كه نزديك است از گرسنگي يا تشنگي بميرد، نان و آب داده و او را از مرگ نجات دهد.

امر به معروف و نهي از منكر

(مساله 2859) امر به معروف و نهي از منكر، يكي از تعاليم مهمه اسلامي است كه حيثيت و شرافت و بقا عزت و ترقي و تعالي مسلمانان، و اجراي احكام و جلوگيري از فحشا و فساد وتامين امنيت اجتماعي، به آن وابسته است.

(مساله 2860) اگر معروف، واجب باشد و انسان ملتفت شود كه شخصي آن را ترك مي كند امر به آن - با شرايطي كه بعدا ذكر مي شود - واجب است.

(مساله 2861) معروف اگر مستحب باشد امر به آن مستحب است و چون منكر عبارت است از فعل قبيح حرام، نهي از آن واجب است و وجوب، در هر دو، وجوب كفايي است و به فعل ديگري، ساقط مي شود.

شرايط امر به معروف و نهي از منكر

(مساله 2862) شرايط امر به معروف و نهي از

ص: 632

منكر پنج چيز است:

اول - آن كه آمر وناهي، معروف و منكر را بشناسد ويقين داشته باشد به وجوب معروف وحرمت منكر، وايمن باشد از اشتباه خودش.

دوم - آن كه احتمال بدهد كه امر و نهي او تاثير داشته باشد، پس اگر احتمال عقلايي ندهد كه امر و نهي او اثر دارد، وجوب آن ساقط مي شود.

سوم - آن كه كسي كه واجب را ترك نموده و يا فعل حرام را به جا آورده، اصرار به آن داشته باشد، پس اگر بداند كه مرتدع شده و بعد مرتكب نمي شود ساقط مي شود.

چهارم - آن كه واجب بودن معروف و حرام بودن منكر در حق فاعل، منجز و ثابت باشد و در ترك واجب وفعل حرام عذري نداشته باشد، پس اگر فاعل معتقد باشد به مباح بودن فعل حرامي و يا به جواز ترك واجبي در اين صورت امر به معروف ونهي از منكر، ساقط مي شود. وهمينطور است در هر موردي كه تارك واجب و فاعل حرام عذر داشته باشد. بلي از راه تنبيه غافل و ارشاد جاهل، تنبيه و ارشاد، لازم است.

پنجم - آن كه در امر و نهي او مفسده و ضرري نباشد، پس با احتمال عقلايي به ضرر و مفسده، ساقط مي شود.

درجات امر به معروف و نهي از منكر

(مساله 2863) لازمه ايمان به خداوند متعال وايمان به انبيا عظام صلوات اللّه عليهم اجمعين وايمان به احكام الهي آن است كه شخص مومن، قلبا از منكر ومعصيت خداوند متعال، منزجر باشد ومنكر را قلبا انكار كند.

(مساله 2864) چون مقصود از امر به معروف

ص: 633

و نهي از منكر آن است كه مرتكب فعل حرام وترك واجب، اين عمل را ترك كند پس اگر به مجرد اظهار كراهت از اين عمل - ولو به اعراض و ترك معاشرت و مراوده - مرتكب، مرتدع مي شود و ترك مي كند، كافي است در ادا وظيفه امر به معروف و نهي از منكر و حاجت به امر و نهي علاوه نيست واين، درجه اول از امر به معروف و نهي از منكر است.

(مساله 2865) درجه دوم از امر به معروف و نهي از منكر آن است كه اگر مرتكب منكر، با اظهار كراهت، ترك معصيت نكرد با حسن خلق و كلام حسن او را امر به ترك منكر نمايد و مصالح ترك منكر و فعل معروف و مفاسد عكس آن را بيان كند تا مرتكب، متنبه شود و ترك معصيت بنمايد، و اگر به همين مقدار مرتكب، متنبه شدو معصيت را ترك كرد ادا وظيفه شده است.

(مساله 2866) درجه سوم از امر به معروف و نهي از منكر آن است كه اگر معصيت كار، به زبان خوش و كلام حسن، ترك معصيت نكرد با غلظت وكلام خشن و تعيير وسرزنش، امر و نهي كند با مراعات ترتيب درجات زبري و خشونت.

(مساله 2867) درجه چهارم از امر به معروف و نهي از منكر آن است كه معصيت كار، از درجات مذكوره، ترك معصيت نكند ومصر باشد در اين صورت اگر بداند به زدن، ترك مي كند و يا اقلا احتمال عقلايي باشد كه زدن، موثر است و از ضرر به جان ومال وعرض خود يا مسلمان ديگري ايمن باشد واجب

ص: 634

است زدن به مقداري كه ترك معصيت كند به شرط آن كه منجر به جرح و قتل نشود.

(مساله 2868) اگر شخص با اهل معصيت، محشور باشد و بتواند به ترك معصيت، از معصيت آنها جلوگيري نمايد، بهترين طريقه امر به معروف و نهي از منكر است مثلا اگر رفيق انسان بخواهد غيبت كند انسان از استماع، معذرت بخواهد و بگويد من از خدا مي ترسم غيبت كنم و اگر در بين تارك الصلاه ها باشد مراقب خواندن نماز باشد يا بين روزه خورها مراقب روزه باشد تا آنها به همين خواندن نماز و گرفتن روزه، تشويق شوند و نماز بخوانند و روزه بگيرند، بهترين اقسام نهي از منكر وامر به معروف را انجام داده است.

(مساله 2869) به جاي آوردن معروف و ترك نمودن منكر، بر هر مسلمان، واجب است و لكن آنانكه امر و نهي مي كنند بايد در عمل به معروف و ترك منكر، بر ديگران، پيشقدم باشند زيرا عمل، شرط تاثير گفتار است.

(مساله 2870) وجوب امر به معروف و نهي از منكر، در باره مكلف، نسبت به اهل خودش تاكيد بيشتر دارد پس اگر انسان ببيند كه اهل خودش از واجبات، تهاون مي ورزد، مثلا نماز نمي خواند يا اگر بخواند داراي قرائت صحيح نيست يا وضوي صحيح نمي گيرد يا آن كه با بدن ولباس نجس، نماز مي خواند در اين صورت لازم است به ترتيبي كه گفته شد، آنها را امر و نهي كند.

مسائل اجتماعي اسلام

(مساله 2871) تحصيل اعتقاد به اصول دين ومباني اسلام بر هر مسلمان، واجب است.

(مساله 2872) ياد گرفتن و ياد دادن علوم و صنايعي

ص: 635

كه مورد احتياج عموم است وهمچنين علوم و صنايعي كه سبب قوت و شوكت جامعه مسلمين، و برتري قواي دفاعي آنها بر كفار مي شود، بر همه واجب موكد است به وجوب كفايي و بايد مسلمانان بنحوي قوي شوند كه قطع طمع كفار را از بلاد و نواميس و اعراض واموال و معادن و ثروت خود بنمايند.

(مساله 2873) از مهمترين مطالب اسلامي، توجه به وضع تعليم و تربيت فرزندان و مراقبت در حسن ترقي و تكامل علمي و تربيتي آنها است.

(مساله 2874) فرستادن فرزندان به دبستانها و دبيرستانها و كودكستانهايي كه اسلاميت و امانت و علاقه مندي موسس و معلمان آنها به سنن اسلامي محرز وشناخته نشده و معرض انحراف فكر و عقيده و فساد اخلاق باشد، جايز نيست.

(مساله 2875) كفار حق ندارند در بلاد اسلام، مدرسه داير كنند وتعليم و تربيت اطفال مسلمانان را عهده دار شوند، و جايز نيست مسلمانان فرزندان خود را به مدارس و كودكستانهاي آنها بفرستند.

(مساله 2876) تاسيس مدارس مختلط بصورتي كه سنن اسلامي در ارتباط با بانوان و مردان رعايت نشود اعم از ابتدايي و عالي و تدريس در آن مدارس و همكاري با آنها و فرستادن فرزندان به آن مدارس و مدارسي كه در برنامه هاي تعليماتي آنها تعليم كارهاي حرام مثل خواندن غنا و نواختن آلات موسيقي باشد جايز نيست وبايد مدارس و مراكز تعليم و تربيت و همه موسسات كار و عمل مسلمانان مثل كل جامعه آنها شخصيت اسلامي و تعهد به رعايت مقررات اسلامي داشته باشند.

(مساله 2877) بر مسلمانان واجب است در صورتي كه در كشوري باشند كه در مدارس

ص: 636

و دانشگاه ها و دانشكده هاي علوم و صنايع مورد احتياج عموم، آداب وسنن واحكام اسلام رعايت نمي شود ويا به مقدار كافي مدارس اسلامي وجود ندارد، خودشان مستقيما به تاسيس اين گونه مدارس و دانشگاه ها بر اساس تعاليم مقدسه اسلام و اجراي برنامه هاي ديني، اقدام نمايند ومهما امكن طوري ترتيب بدهند كه از تمام طبقات هر كس استعدادش بيشتر است بتواند به تحصيل ادامه دهد.

(مساله 2878) دانش آموزان و دانشجوها در هر رشته اي از علوم مباحه اگر غرضشان از تحصيل، خدمت به جامعه و ازدياد عظمت اسلام ورفع حاجت مسلمانان از بيگانگان باشد، اجر وثواب بسيار دارند.

(مساله 2879) حضور در كلاس درسي كه استاد آن، فساد عقيده داشته باشد و در ضمن درس، به طور ضمني، عليه اسلام تبليغ مي كند، جايز نيست.

(مساله 2880) خريد وفروش اجناس وامتعه بيگانگاني كه با مسلمانان، در حال جنگ هستند در صورتي كه سبب قوت آنها و ضعف مسلمانان شود، جز در موارد اضطرار و ضرورت، مثل معالجه بيمار وامثال آن، جايز نيست بايد مسلمانان در مسائل مالي و اقتصادي مخصوصا روابط كلي هميشه، قوت مسلمين و رفع حاجاتشان را از كفار رعايت نمايند.

(مساله 2881) بر تجار و بازرگانان مسلمان، واجب است - به وجوب كفايي - كه از رخنه كردن بيگانگان داخلي و خارجي در امور تجارت و صنايع و موسسات بازرگاني با همكاري و مشورت يكديگر و تاسيس شركتهاي مشابه، جلوگيري نمايند و نگذارند فرق ضاله و بيگانه زمامدار امور اقتصادي مسلمين شوند و به هروسيله اي ممكن است ايادي آنها را قطع نمايند.

(مساله 2882) همكاري و شركت

ص: 637

با موسسات فرهنگي بيگانگان و فرق ضاله كه ازعوامل مهم استعمار وتضعيف مسلمين وتقويت كفار بوده وهست جايز نيست.

(مساله 2883) شركت در مجالس ومحافل اهل بدع وفرق ضاله، حرام است مگر براي كساني كه اطلاع كامل و مهارت در رد آنها بخواهند باطل آنها را آشكار وشبهات آنها را رد نمايند.

(مساله 2884) عمل به برنامه هايي كه برخلاف شعائر و دستورات و احكام شرع مقدس اسلام باشد حرام است وبر هر مسلماني خودداري و جلوگيري از عمل به آن، واجب است.

(مساله 2885) سازش با بيگانگان، عليه منافع مسلمانان واتكا به آنها و همدستي باآنها همه از گناهان بزرگ ومعاصي كبيره است.

(مساله 2886) ساختن وبناي اماكن فساد وخانه هاي گناه و رفتن در آن خانه ها و اماكن، حرام است و همچنين اجاره دادن منازل، براي اينگونه محرمات، حرام است.

(مساله 2887) كسب مال بايد از راه حلال ومشروع باشد و از راه هاي حرام، مثل قمار و دزدي و ربا وغنا و مسابقه هاي جديده محرمه، حرام است.

(مساله 2888) از چيزهايي كه احترام بسيار دارد، جان و مال و آبروي مسلمان است كه هيچ كس بدون حكم شرع، حق تجاوز به آنها را ندارد.

(مساله 2889) خانه افراد مسلمين محترم است و بدون اذن صاحبش ورود در آن، جايز نيست بلكه سر كشيدن به خانه غير، از بالاي بام، يا شكاف ديوار يا روزنه در، جايز نيست.

(مساله 2890) خريد و فروش و كمك به مطبوعات ونشريات و روزنامه و مجلات گمراه كننده و خواندن آنها حرام است مگر براي اطلاع بر مفاسد ورفع آن در صورت تمكن، براي كساني

ص: 638

كه واقعا اهليت و شايستگي رفع آن را دارند.

(مساله 2891) اعانت وكمك وهمكاري با نشريات صحيح و مورد اعتماد، از وظايف مهمه است و از اموري است كه سبب تعميم و توسعه معارف و تبليغات اسلامي مي شود.

(مساله 2892) اعانت ظلمه وكساني كه با دين و احكام دين، ضديت ومعاندت دارند وهمراهي نمودن با آنها در ظلم وستم، تجاوز به حريم دين و حرام است.

(مساله 2893) بر مسلمانان لازم است كه حقوق وروابط اجتماعي خود را طبق احكام اسلام، مرتب و منظم كنند و از بدع و سنتهاي بيگانگان، جدا پرهيز نمايند.

(مساله 2894) هر مسلماني بايد سعي كند روش ورفتار واخلاق او، طبق تعاليم اخلاقي و فقهي اسلام باشد تا هم خودش سعادتمند گردد وهم بر آبروي جامعه اسلامي بيفزايد.

(مساله 2895) كساني كه متدين وملتزم به احكام اسلام نيستند واهل نماز و روزه ووظايف شرعيه نمي باشند لياقت عهده داري مشاغل اجتماعي اسلامي ومناصب عمومي را ندارند و اگر عهده دار شوند، غاصب ومتجاوز به حقوق عمومي شناخته مي شوند.

(مساله 2896) وظيفه هر مسلمان است كه در بهبودي امور وضع معاش واقتصادي مسلمانان اهتمام نمايد كه (من اصبح ولم يهتم بامور المسلمين، فليس بمسلم).

(مساله 2897) مسلمانان بايد در بين خودشان با گذشت، و همكار يكديگر باشند و نسبت به كفار سخت و از دادن هر گونه اختيار وسلطه به آنها نسبت به امور مسلمين، اجتناب نمايند.

(مساله 2898) حسن سلوك و رفتار مسلمان با بيگانه و مسلمان، بايد بر اساس تعاليم اسلام در نهايت اعتدال و خيرخواهي براي همه خلق باشد.

(مساله 2899) مسافرت به بلاد كفار ونقاطي

ص: 639

كه انسان در آن نقاط نمي تواند وظايف اسلامي خود را انجام دهد جز در موارد ضرورت وارشاد آنها، جايز نيست.

(مساله 2900) غصب اموال مردم، حرام است وحتي در دانه وهسته اي از مال كسي بدون رضايت او نمي توان تصرف كرد.

(مساله 2901) ربا دادن و ربا گرفتن وهر گونه معاملات ربوي، چه طرف، شخصي باشد، يا موسسات، از قبيل بانكها وساير شركتها، حرام است.

(مساله 2902) چون اقتصاد و تجارت جامعه مسلمانان در حدي امروزه وابسته به بانكها است، در هر كشوري از كشورها كه وضع بانكها با تعاليم اقتصادي اسلامي تطبيق ندارد، مسلمانان متمكن با همكاري يكديگر موسسات قرض الحسنه اسلامي تاسيس كنند تا اقتصاد مسلمانان از خطراتي كه ربا دارد مصون بماند.

(مساله 2903) مسلمانان بايد در تجارت و معامله و كليه مناسبات و روابط فيمابين خود وبيگانه، دستورات اسلام را از هر جهت، رعايت كنند و از غش و كم فروشي وخيانت واجحاف، خودداري نمايند.

(مساله 2904) مسلمانان بايد فراگيري عقايد و احكام ديني به اشخاصي كه صلاحيت علمي و اخلاقي آنها محرز است مراجعه نمايند و مواظب باشند كه در معرض اضلال بعض فرق كه گاه حتي به عنوانهاي به ظاهر مقبول بندگان خدا را گمراه ميكنند قرار ندهند.

(مساله 2905) تصرف ودخالت در امور اوقاف مجهول التوليه و (غيب و قصر)و مدارس ديني و كتابخانه هاي موقوفه و ساير موقوفاتي كه متولي منصوص ندارد براي غير مجتهد جامع الشرايط يا ماذون از طرف او جايز نيست.

(مساله 2906) هر مسلماني بايد استقلال جامعه مسلمانان و اعلا كلمه اسلام وقوت و قدرت مسلمين را در برابر كفار از

ص: 640

اهم مقاصد دانسته و جريان امور را زير نظر داشته باشد.

(مساله 2907) مسلمان اگر بتواند جامعه ومملكت را در مسير اجراي احكام اسلام قرار دهد واحكام اسلام را اجرا سازد، بايد اقدام كند و واجب است با كساني كه اين نيت را دارند، همكاري وتشريك مساعي نمايد.

(مساله 2908) همكاري مردها بازنهاي اجنبيه وبيگانه در امور تجاري و اداري بنحوي كه به تقليد از بيگانگان مرسوم شده كه از محرمات، پرهيز نمي كنند ومراعات احكام شرعيه را نمي نمايند، جايز نيست.

(مساله 2909) هيچ كس حق ندارد در مقدار قضاوت به استناد قانوني، غير از قانون اسلام خواه از امور جزايي باشد يا حقوقي، كسي را محكوم يا حاكم سازد.

(مساله 2910) هيچ فرد مسلماني نمي تواند بعنوان دستور مافوق، فرمان غيرشرعي او را اجرا نمايد و او را در جلو گيري از شعائر اسلام وغصب حقوق وآزادي هاي مشروعه وكارهاي ضد اسلامي، كمك و ياري نمايد.

(مساله 2911) جعل قوانين خلاف شرع و اجبار مردم بر عمل به آن و كمك به اجرا كنندگان اين قوانين، حرام است.

(مساله 2912) مبارزه با نفوذ اقتصادي وفكري وسياسي بيگانگان، در بلاد اسلام، بر هر مسلمان واجب است وكمك كردن به آن حرام است.

(مساله 2913) سلب آزادي هاي مشروعه مردم وتحكم واستبداد بر امور آنها، جايز نيست.

(مساله 2914) ساختن مجسمه و خضوع در مقابل آن، حرام است و نيايش واحترام در برابر مجسمه ها و نصب آنها در معابر و ميادين، حرام است.

(مساله 2915) اعانت ظلمه و كساني كه با دين و احكام دين، ضديت و معاندت دارند، تجاوز به حريم دين وحرام

ص: 641

است.

(مساله 2916) پوشيدن لباس مخصوص به مردها بر زنها، ولباس مخصوص به زنها بر مردها حرام است.

(مساله 2917) استخدام كفار اعم از ذمي و غير ذمي در ادارات و سازمانهايي كه بايد بر جريان امور، نظارت و يا امور دفاعي كشور اسلام را تحت نظر داشته باشند، جايز نيست و پاسبان وافسر وقاضي ومتصديان مشاغل ديگر از اين قبيل، همه بايد مسلمان باشند.

مناسك حج و عمره مطابق با فتاوي حضرت آيه الله العظمي آقاي حاج شيخ علي صافي گلپايگاني (رضوان الله تعالي عليه)

مشخصات كتاب

سرشناسه: صافي گلپايگاني، علي، - 1281

عنوان و نام پديدآور: مناسك حج و احكام عمره مطابق با فتواي علي صافي گلپايگاني

مشخصات نشر: قم: دفتر نشر معارف اسلامي، 1414ق. = 1373.

مشخصات ظاهري: ص 355

موضوع: حج

موضوع: فقه جعفري -- رساله عمليه

رده بندي كنگره: BP188/8/ص17م8 1373

رده بندي ديويي: 297/357

شماره كتابشناسي ملي: م 73-170

مناسك حج

فضيلت حج

بِسْمِ الله الرّحْمن الرّحِيْم

اَلْحَمدُللهِ رَبِّ الْعالَمِيْنَ، وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ، عَلي خَيْرِ خَلْقِهِ وَاَشْرَف بَريَّتِهِ مُحَمَّد وَ آلِهِ الطّاهِرِينَ، لاَسيَّما بَقيَّةُ اللّهِ في الأرضينَ، وَلَعْنَةُ اللهِ عَلي أَعْدائِهِمْ أجمَعينَ إلي قِيامِ يَوْمِ الدَينِ.

قال الله تعالي: «ولله عَلي النّاسِ حِجُّ البَيْتِ مَنِ استَطَاعَ إِليهِ سَبِيلا وَمَنْ كَفَرَ فإنِّ الله غَنِيٌّ عَنِ العَالمينَ»

(سوره آل عمران، آيه 97).

حجّ بيت الله الحرام، در بين واجبات و فرائض دين اسلام داراي موقعيت خاص و جايگاه ويژه است.

حكمت ها و منافع تربيتي، اجتماعي و سياسي آن بسيار است. حج، مدرسه عالي و دانشگاهي است كه در كلاس هايش بخش هاي مهمّي از معارف قرآن كريم و تعاليم و هدايت هاي اسلام، ضمن عمل به اركان و دستورات آن آموخته مي شود.

اسلام حقيقي، كه تسليم محض در برابر احكام و اطاعت خالص از خداوند متعال است در

ص: 642

عمل به برنامه هاي آن ظاهر مي گردد. همه مواقف و مشاعر آن سازنده و موجب رشد فكر و پرواز روح به عوالم غير متناهي و درس و جهاد با نفس و سير در فضاهاي رحماني و ملكوتي است.

حج، مشتمل بر عبادات و وظايف مهم ديني است مثل نماز، دعا، انفاق، خضوع و خشوع در درگاه الهي، خويشتن داري و صبر و بازداري از مشتهيات، آشنايي با مسلمانان مسائل اجتماعي و سياسي جهان اسلام و اعلاء، كلمه اسلام و ظهور نفوذ دعوت حضرت خاتم الانبياء صلي الله عليه وآله در شرق و غرب و دورترين نقاط و حضور در يك اجتماع ميليوني از نمايندگان مردم سراسر جهان و امور بسيار ديگر، همه در حج مندرج است.

خلاصه; فضايل اين فريضه بزرگ، بسيار بوده و ثواب هايي كه براي يكايك آن اعمال مقرر است بيشمار مي باشد. بايد كساني كه به حج مشرف مي شوند درك تشرّف انجام اين مراسم نوراني و حضور در اين اجتماع پر فيض را توفيقي بزرگ شمرده، خودسازي و استفاده هاي معنوي در هر كدام از مواقف آن را نصب العين خود قرار دهند. و مخصوصاً تعجيل فرج حضرت صاحب الامر ارواح العالمين له الفداء را در همه آن مشاهد مقدسه از خداوند متعال مسئلت نمايند.

احكام حج

(مسأله 1) بر هر مكلف مستطيع در تمام عمر يك بار حجة الاسلام واجب مي شود كه بايد اعمال آن را به جا آورد.

(مسأله 2) واجب است مستطيع در سال اول استطاعت به حج برود، و تأخير آن بدون عذر، گناه كبيره است و اگر در سال اول نرفت، و تا سال بعد

ص: 643

از استطاعت افتاد حج از او ساقط نمي شود، و بايد به هر صورت ممكن حج نمايد.

اقسام حج

(مسأله 3) حج بر سه قسم است:

1- «حج تمتع» و اين وظيفه كساني است كه منازل آنان تا مكه معظمه 16 فرسخ شرعي يا بيشتر باشد.

2 و 3- «حج قران» و «افراد» و اين وظيفه اهالي مكه معظمه و كساني است كه فاصله منازل آنان از مكه معظمه كمتر از 16 فرسخ شرعي است و بر اينها واجب است بعد از حج «عمره مفرده» به جا آورد.

(مسأله 4) آن چه ذكر شد از تعيين وظيفه نسبت به حجة الاسلام است، اما در حج مستحبي اهل مكه هم مي توانند حج تمتع به جا آوردند، و اشخاصي كه منزلشان از مكه 16 فرسخ يا زيادتر، دور باشد مي توانند حج قران يا افراد به جا آورند، بلي تمتع براي هر دو طايفه در حج مستحبي افضل است.

حج قران

كيفيّت حج قران مانند حج افراد است در همه اعمال مگر اينكه حج افراد قرباني ندارد و در حج قران كه مكلف قرباني به همراه خود مي آورد بايد همان قرباني را ذبح يا نحر كند و چنين شخصي مخير است در عقد احرام بين اينكه تلبيه بگويد يا اشعار و يا تقليد نمايد و به هر كدام ابتدا كرد احرامش بهمان منعقد مي شود و چون حج افراد و قران خيلي مورد ابتلاء نيست به همين اشاره مختصر اكتفا مي شود و وظيفه كساني كه عمره تمتع آنها به جهت بعض عذرها مبدل به حج افراد مي شود در جاي خود بيان خواهد شد.

حج افراد

كيفيت و آداب و

ص: 644

اعمال واجبه و مستحبه حج افراد مانند حج تمتع است، الاّ چند چيز:

1- مكلف بايد از ميقات هاي معروفه محرم شود و به عرفات برود برخلاف حج تمتع كه از مكه محرم مي شود بلي كساني كه وظيفه آن ها حج تمتع است و از ميقات براي عمره تمتع محرم مي شوند و بعد به جهت عذري عمره آنها مبدل به حج افراد مي شود يا همان احرام به عرفات مي روند.

2- قرباني ندارد.

3- بعد از انجام آن بايد عمره مفرده به جا آورد.

4- جايز است براي كسيكه حج افراد به جا مي آورد كه طواف زيارت و سعي را قبل از وقوف در عرفات و مشعر انجام دهد ليكن مكروه است و ترك آن احوط است برخلاف حج تمتع كه در آن جايز نيست تقديم طواف و سعي بر وقوفين مگر در وقت اضطرار كه در مسائل آينده ذكر مي شود.

حج تمتّع

چون نوع واجب حج بر فارسي زبانان و ايرانيان بلكه بر بيشتر مسلمانان حج تمتع است.

احكام و مسائل حج تمتع مشروحاً بيان خواهد شد انشاء الله تعالي.

(مسأله 5) حج تمتع، مركب از دو عبادت است كه اول را «عمره تمتع» و دوم را «حج تمتع» گويند، و بايد عمره تمتع قبل از حج تمتع به جا آورده شود. و اگر كسي به شرحي كه بعد گفته خواهد شد بواسطه عذري نتواند عمره تمتع را پيش از حج تمتع به جا آورد حج او، «حج افراد» مي شود.

(مسأله 6) در انجام حج هم مثل ساير عبادات ديگر «قصد قربت» لازم است، و همين مقدار كه پيش از

ص: 645

پوشيدن لباس احرام، قصد كند به جا آوردن عمره و حج واجب خود را براي خدا كافي است، و لازم نيست كه در ابتدا، صورت حج تمتع را بداند، پس اگر وقتي كه مي خواهد احرام ببندد تمام كارهاي واجب حج را نداند ولي نيت كند كه براي اطاعت امر خداوند متعال عمره و حج واجب خود را به جا مي آورم، و قصدش اين باشد كه بعد از مشغول شدن به عمل، هر چه را لازم است مطابق رساله اي كه نزد اوست، يا مطابق دستور مجتهد يا عالم مورد وثوق كه همراه اوست انجام دهد كفايت مي كند، و عمل او صحيح است.

عُمره تمتّع

(مسأله 7) در مسأله 5 گذشت كه، اول از كارهاي «حج تمتع»، «عمره تمتع» است و كارهاي واجب عمره تمتع پنج چيز است:

1- احرام.

2- طواف خانه كعبه.

3- دو ركعت نماز طواف.

4- سعي بين صفا و مروه.

5- تقصير.

كه در شرح احكام هر يك خواهد آمد، ان شاء الله تعالي.

مستحبات اِحْرام عمره

(مسأله 8) كارهائي كه پيش از احرام، و در وقت مهيّا شدن براي احرام و در حال بستن احرام و بعد از آن، مستحب است ده چيز است:

1- پيش از احرام پاكيزه كردن بدن و گرفتن ناخن و شارب و زائل كردن موي زير بغل و موي عانه (زير شكم) با نوره.

2- غسل احرام در ميقات، و هر گاه بترسد كه در ميقات آب نيايد، جايز است كه پيش از رسيدن به ميقات غسل كند. و اگر پيش از ميقات غسل كرد و در ميقات آب يافت، مستحب است كه در ميقات دوباره غسل

ص: 646

كند، و اگر بعد از غسل خواب برود، يا چيزي را كه خوردنش و يا پوشيدنش براي محرم جائز نيست بخورد يا بپوشد، يا استعمال بوي خوش كند، مستحب است دوباره غسل را به جا آورد. و اگر محدث، به حدث اصغر، غير از خواب بشود، بهتر است رجاءاً غسل را اعاده كند، و غسل روز براي شب و غسل شب براي روز كفايت مي كند، خصوصاً اگر غسل شب در آخر شب، و غسل روز در آخر روز باشد، و بهتر آن است كه به غسل اول روز براي روز و به غسل اول شب براي شب اكتفا كند. و غسل احرام بر حائض و نفسا نيز مستحب است و شرط احرام، طهارت از حدث نيست.

3- خواندن اين دعا در وقت غسل است:

بِسْمِ اللهِ وَبِاللهِ، اَللّهُمَّ اجْعَلْهُ لِي نُوراً وَطَهُوراً وَحِرْزاً وَاَمْناً مِنْ كُلِّ خَوْف وَ شِفآءً مِنْ كُلِّ دآء وَسُقْم، اَللّهُمَّ طَهِّرْنِي وَ طَهِّرْ قَلْبِي، وَاشْرَحْ لِي صَدْري، وَاَجْرِ عَلي لِسانِي مَحَبَّتَكَ وَمِدْحَتَكَ وَالثَّنآءَ عَلَيْكَ، فَاِنَّهُ لا قُوَّةَ لِي اِلاّ بِكَ وَقَدْ عَلِمْتُ اَنَّ قِوامَ دِينِي التَّسْلِيمُ لَكَ، وَالاِْتِّباعُ لِسُنَّةِ نَبِيِّكَ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَآلِهِ.

4-نتراشيدن و نگرفتن موي سر و ريش از اول ذيقعده بنابر مشهور بين علما، بلكه احوط و اولي ترك آن است، و استحباب نگرفتن موي سر براي زن ها هم از اول ذيقعده بعيد نيست.

5- آن كه بعد از نماز ظهر محرم شود، و اگر در وقت نمازهاي ديگر مي خواهد محرم شود بعد از يكي از آنها، و اگر نه، بعد از نماز قضا احرام ببندد، و اگر نماز قضا بر ذمه ندارد شش ركعت

ص: 647

نماز يا اقلا دو ركعت نماز بخواند، و در ركعت اول، بعد از حمد، سوره قُلْ هُوَ اللهُ اَحَد (توحيد) و در ركعت دوم، بعد از حمد سوره قُلْ يا اَيُّها الْكافِرُون (جحد) را بخواند، و چون از نماز فارغ شود و بخواهد نيت احرام كند، حمد و ثناي خدا به جاي آورد، و صلوات بر محمد و آل محمد صلوات الله عليهم بفرستد و اين دعاء را بخواند:

اَللّهُمَّ اِنِّي اَسْأَلُك أنْ تَجْعَلَنِي مِمَّنِ اسْتَجابَ لَكَ وَامَنَ بِوَعْدِكَ واتَّبَعَ اَمْرَكَ، فَاِنِّي عَبْدُكَ وفِي قَبْضَتِكَ، لا اُوقي اِلاّ ما وَقَيْتَ وَلا اخُذُ اِلاّ ما اَعْطَيْتَ، وَقَدْ ذَكَرْتَ الْحَجَّ فَاَسْأَلُكَ اَنْ تَعْزِمَ لِي عَلَيْهِ عَلي كِتابِكَ وَسُنَّةِ نَبِيِّكَ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَتُقَوَّيَنِي عَلي ما ضَعُفْتُ عَنْهُ وَتُسَلِّمَ لِي مَناسِكِي فِي يُسْر مِنْكَ وَعافِيَة، وَاجْعَلْنِي مِنْ وَفْدِكَ الَّذِين رَضِيتَ واْتَضَيْتَ وَ سَمَّيْتَ وَكَتَبْتَ، اَللّهُمَّ اِنِّي خَرَجْتُ مِنْ شُقَّة بَعِيدَة، وَاَنْفَقْتُ مالِيَ ابْتِغآءَ مَرْضاتِكَ، اَللّهُمَّ فَتَمِّمْ لِي حَجَّتِي وَعُمْرَتِي، اَللّهُمَّ اِنِّي اُرِيدُ التَّمَتُّعَ بِالْعُمْرَةِ اِلي الْحجِّ عَلي كِتابِكَ وَسُنِّةِ نَبِيِّكَ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَآلِه، فَاِنْ عَرَضَ لِي عارِضٌ يَحْبِسُنِي فَحُلَّنِي حَيْثُ حَبَسْتَنِي بِقَدرِكَ الَّذِي قَدَّرْتَ عَلَيَّ، اَللّهُمَّ إنْ لَمْ تَكُنْ حِجَّةً فَعُمْرَةً اُحْرِمُ لَكَ شَعْرِي و بَشَرِي وَلَحْمِي وَدَمِي وَعِظامِي وَمُخِّي وَعَصَبِي مِنَ النِّسآءِ وَالثِّيابِ وَالطِّيْبِ اَبْتَغِي بِذلِكَ وَجْهَكَ وَالدّارَ الآخِرَة.

پس دو جامه احرام را بطوري كه در واجبات گفته مي شود بپوشد.

6- جامه احرام از پنبه باشد، و در حال پوشيدن احرام بگويد:

اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي رَزَقَنِي ما اُوارِي بِهِ عَوْرَتِي وَاُؤَدِّي فِيْهِ فَرْضِي وَاَعْبُدُ فِيْهِ رِبِّي وَاَنْتَهِي فِيْهِ اِلي ما اَمَرَنِي، اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي قَصَدْتُهُ فَبَلَّغَنِي وَاَرَدْتُهُ فَاَعانَنِي وَقَبِلَنِي وَلَمْ يَقْطَعْ بِي وَوَجْهَهُ اَرَدْتُ فَسَلَّمَنِي

ص: 648

فَهُوَ حِصْنِي وَكَهْفِي وَحِرْزِي وَظَهْرِي وَمَلاذِي وَمَلْجأِي وَمَنْجايَ وَذُخْرِي وَعُدَّتِي فِي شِدَّتِي وَرَخائِي.

7- نيت احرام را به زبان بياورد، و چنان كه در واجبات احرام هم گفته خواهد شد واجب است مقارن نيت بگويد:

لَبَّيْكَ اَللّهُمَّ لَبَّيْكَ لَبِّيْكَ لا شَرِيكَ لَكَ لَبَّيْك.

و بنابر احتياط واجب جمله ذيل را هم بگويد:

اِنَّ الْحَمْدَ وَالنِّعْمَةَ لَكَ وَالْمُلْكَ لا شَرِيكَ لَك.

و بهتر آن است كه بعد از اين جمله، يك لَبَّيْكَ ديگر نيز بگويد.

8- پس از آن مستحب است بگويد:

«لَبَّيْكَ ذَا الْمَعارِجِ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ دَاعِياً إلَي دارِ السَّلامِ لَبَّيْكَ، لبَّيكَ غَفّارَالذُّنُوبِ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ أهْلَ التَّلْبِيَةِ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ ذَاالْجَلالِ وَالأكْرامِ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ تُبْدِءُ وَالْمَعَادُ إلَيْكَ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ تَسْتَغْني وَيُفْتَقَرُ إلَيْكَ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ مَرْغُوباً وَمَرْهُوباً إلَيْكَ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ إلهَ الحَقِّ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ ذَاالنَّعْمَآءِ وَالفَضْلِ الحَسَنِ الجَمِيلِ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ كَشّافَ الْكُرَبِ العِظآمِ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ عَبْدُكَ وَابْنُ عَبْدَيكَ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ يَا كَرِيْمُ لَبَّيْكَ».

و اين جمله را نيز برجاء استجاب بخواند:

لَبَّيْكَ اَتَقَرَّبُ اِلَيْكَ بِمُحَمّد وَآلِ مُحَمَّد لَبَّيْكَ لَبَّيْكَ بِعُمْرَة.

و در احرام حج بگويد: لَبِّيْكَ بِحُجَّة و پس از آن، در عمره تمتع بگويد:

«لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ وَهذِهِ عُمْرَةُ مُتْعَة اِلي الْحَجِّ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ اَهْلَ التَّلْبِيَةِ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ تَلْبِيَةً تَمامُها وَبَلاغُها عَلَيْكَ.

9- مرد تَلْبِيه را بلند بگويد مگر در ميقات مدينه، كه در آنجا بهتر آن است كه اگر سواره است آهسته تَلْبِيَه بگويد، و وقتي كه زمين بيداء (هموار) نمايان شود بلند بگويد، و كسي كه از مكه محرم به حج مي شود مستحب است وقتي كه به (رقطاء) مي رسد، يا مشرف بر (ابطح) شود بلند بگويد.

10- در وقت بيدار شدن از خواب،

ص: 649

و عقب هر نماز واجب و مستحب، و وقت رسيدن به منزل، و وقتي كه به سواره برسد، و وقت سوار شدن، و وقت بالا رفتن برتلي، و پائين رفتن از سراشيبي نيز تلبيه بگويد، و در سحرها بسيار بگويد، هر چند جنب يا حايض باشد، و تَلبِيَه را قطع نكند در عمره تمتع تا خانه هاي مكه را ببيند، و در حج تمتع تا ظهر روز عرفه.

مكروهات احرام

(مسأله 9) در احرام، ده چيز مكروه است:

1- پوشيدن لباس سياه، بلكه اولي ترك پوشيدن هر پارچه رنگ شده است مگر رنگ سبز كه در بعضي روايات معتبره استثناء شده است.

2- خوابيدن در رختخواب و مَخدّه زرد، و هم چنين مكروه است محرم شدن در جامه كثيف. و سزاوار است جامه احرام نظيف باشد، و بهتر آن است كه تا نجس نشود آن را نشويد.

3- حنا بستن بدون قصد زينت، ولي با قصد زينت خلاف احتياط است، بلكه احتياط آن است كه مطلقا حنا نبندد، حتي پيش از احرام در صورتي كه اثرش تا حال احرام باقي بماند، و نيز مكروه است براي زن پيش از احرام حنا بستن، هر گاه رنگ آن تا حال احرام باقي بماند.

4- حمام رفتن و سائيدن بدن.

5- لبَّيْك گفتن در جواب كسي كه او را بخواند.

5- شستن بدن با آب سرد.

7- مبالغه در مسواك كردن و سائيدن رو.

8- كشتي گرفتن، و هر كاري كه در آن بيم مجروح شدن، يا افتادن موي از بدن باشد.

9- شعر خواندن.

10- استعمال رياحين و گل هاي خوشبو، و بهتر ترك شستن سر، و خطمي مي

ص: 650

باشد.

مواقيت احرام

(مسأله 10) محلي را كه در آن احرام بستن واجب است «ميقات» گويند و هر كس بايد در آن ميقاتي كه در راه او به مكه است محرم شود به اين شرح:

1-«مسجد شجره» و آن ميقات اهل مدينه و كساني است كه از راه مدينه منوره به مكه مشرف مي شوند، مثل بسياري از حاجيان ايران و آن را «ذوالحليفه» نيز مي نامند، و اكنون به «آبار علي» معروف است. و فاصله آن، بنابر نقل بعضي تا مكه 464 كيلومتر است، و تا مدينه تقريبا هفت كيلومتر است. و بهتر بلكه احوط آن است كه در داخل مسجد محرم شوند و جنب و حائض در حال عبور از داخل مسجد محرم شوند. و اگر از پشت مسجد هم محرم شوند، صحيح است. و در وقت ضرورت، احرام بستن را تا ميقات اهل شام كه «جحفه» است مي توانند به تأخير اندازند، و در «جحفه» محرم شود.

2- «جحفه»، و آن ميقات اهل جحفه و نواحي آن، و ميقات مردم مصر و شام و شهرهاي مغرب و اروپا مي باشد، و هر كسي كه از كانال سوئز به قصد مكه عبور مي كند، بايد در دريا در محاذات جحفه محرم شود، و تقريبا مسافت بين مكه و جحفه 220 كيلومتر است و به «رابغ» نزديك است و احرام از رابغ مجزي نيست.

3- «وادي عقيق»، و آن ميقات اهل نجد و عراق و كساني است كه از آن طريق به حج مي روند، و افضل آن است كه از اول آن، كه «مسلخ» است اگر به طور يقين معلوم شود محرم گردند، والا وقتي كه

ص: 651

يقين كردند به وادي عقيق رسيده اند پيش از رسيدن «به ذات عرق» محرم شوند. و اگر بواسطه تقيه ناچار شوند از تأخير احرام تا ذات عرق، قبل از آن كه به آنجا برسند در لباسي كه پوشيده اند، نيت احرام نموده، و آهسته «تلبيه» بگويند. و اگر ممكن شود لباس هاي خود را بيرون آورده، و دو جامه احرام را بپوشند، و بعد لباس احرام را درآورده و لباس خود را بپوشند، و به جهت آن بطوري كه گفته خواهد شد فديه دهند، و هر گاه كه به ذات عرق رسيدند آن جا جامه احرام را بپوشند.

4- «قرن المنازل» كوهي است مشرف به عرفات، در 94 كيلومتري مكه، و آن ميقات اهل طائف و نواحي آن و كساني است كه از آن طريق به مكه مشرف مي شوند.

5- «يلملم» كوهي است از كوه هاي تهامه، در 94 كيلومتري مكه، و آن ميقات اهل يمن و كساني است كه از آن طريق به حج مشرف مي شوند.

(مسأله 11) لازم است تحصيل علم، يا بينه شرعيه، به رسيدن به ميقاتي كه بايد در آن محرم شود، و اگر تحصيل هيچيك ممكن نشود، اكتفا به ظن حاصل از گفته اهل اطلاع و معرفت به آن اماكن جايز است.

(مسأله 12) هر كس منزل او از اين ميقات ها به مكه نزديكتر باشد، يعني منزل او بعد از يكي از اين ميقات ها باشد، ميقات او همان منزل اوست كه از همانجا بايد محرم شود.

(مسأله 13) بهتر آن است كه از راهي برود كه از يكي از ميقات ها عبور كند، و اگر از

ص: 652

راهي مي رود كه به هيچ يك از اين پنج ميقات عبور نمي كند، بايد در محاذي هر ميقاتي كه ابتدءاً از آن عبور مي كند احرام ببندد، هر چند كه نسبت به ميقات ديگر دورتر از مكه باشد، يا فاصله اش با اصل ميقات بيشتر باشد، (1) و اگر بعد از آن، در راه خود به محاذات ميقات ديگر رسيد در آنجا هم تجديد احرام كند، و اگر تحصيل علم به محاذات ميقات ممكن نشود، و بينه هم نباشد، ظن حاصل از گفته اهل اطلاع به آن اماكن كافي است، و اگر ظن هم ممكن نشود، در اولين نقطه اي كه احتمال محاذات با يكي از مواقيت را مي دهد، رجاءاً محرم شود و تَلْبِيه بگويد، و بعد در هر جا كه احتمال محاذات مي دهد، تجديد نيت كند، و تَلْبِيه را تكرار نمايد، تا يقين كند كه در محاذات ميقات احرام بسته است، و بهتر آن است كه براي تجديد نيت، لباس احرام را نيز باز كند و ببندد، و احوط، نسبت به غير مسجد شجره، ترك رفتن از راهي است كه به يكي از مواقيت مرور نكند. و اما در مسجد شجره در صورتي كه شخص قاصد حج باشد، و در مدينه يك ماه مانده باشد، احرام از محاذات شجره كافي است، و تا ممكن است اين احتياط را ترك ننمايد، مگر آن كه نذر كرده باشد كه پيش از رسيدن به ميقات در محل معيني محرم شود، كه در اين صورت رعايت اين احتياط لازم نيست، بلكه واجب است در محلي كه نذر كرده است محرم شود، و بعد، از هر

ص: 653

طرف برود اشكال ندارد.

(مسأله 14) اگر كسي احرام بستن از ميقات را فراموش كند، بعد از آن كه يادش آمد خواه بعد از داخل شدن به حرم يادش بيايد يا پيش از وارد شدن به حرم اگر برگشتن به ميقات ممكن است، برگردد و از ميقات محرم شود، و اگر برگشتن به ميقات ممكن نيست، احتياط واجب آن است كه هر مقدار ممكن است بسوي ميقات برگردد و از آنجا محرم شود، و اگر برگشتن هيچ ممكن نيست، از همان مكان خود احرام خود را ببندد، و هم چنين است حكم در جاهل، مثل آن كه زن حائض گمان كرده كه احرام براي او صحيح نيست و بدون احرام از ميقات گذشته است.

(مسأله 15) در احرام، طهارت از حدث اصغر و حدث اكبر شرط نيست، پس جايز است شخص جنب و زن حائض و نفسا محرم شوند، بلكه اگر وقت نباشد كه صبر كند تا از حيض و نفاس پاك شود، واجب است با همان حال از ميقات احرام ببندد، و غسل احرام براي حائض و نفساء مستحب است.

(مسأله 16) زن اگر در حال حيض محرم شود به احرام عمره تمتع، و گمان كند كه براي عمره پاك مي شود، ولي پاك نشود، تا وقت آن بگذرد، حج او مبدل به «افراد» مي شود، و لازم است با همان احرام به عرفات و مشعر برود، و وقوفين را با مردم به جا آورد، و بعد به مني بيايد، و اعمال مني را انجام دهد، و در حج افراد قرباني واجب نيست، و روز دوازدهم يا سيزدهم به مكه مراجعت نمايد و در

ص: 654

آنجا بماند، هر وقت پاك شد طواف زيارت و نماز آن را به جا آورد، و بعد سعي بين صفا و مروه نمايد، پس از آن طواف نساء و نماز آن را به جا آورد، و آنگاه به خارج حرم رفته و محرم شود به احرام عمره مفرده، و به مكه آمده و اعمال عمره را تمام نمايد.

(مسأله 17) در مسأله سابق اگر آن زن نمي تواند بماند تا پاك شود مثلا همسفرهاي او مهلت نمي دهند و ناچار از مراجعت است بايد براي طواف زيارت و نماز آن نايب بگيرد، و پس از آن كه نايب، طواف و نماز آن را به جا آورد، آن زن سعي بين صفا و مروه نمايد، و پس از آن براي طواف نساء و نماز آن نايب بگيرد، و بعد برود خارج حرم و محرم به احرام عمره مفرده شود و بيايد مكه، و براي طواف عمره و نماز آن نايب بگيرد، و بعد خودش سعي بين صفا و مروه نمايد، و بعد «تقصير» كند و بعد براي طواف نساء و نماز آن نايب بگيرد.

(مسأله 18) اگر زن در ميقات پاك باشد و محرم شود به احرام عمره تمتع، و قبل از طواف عمره، حائض شود و پاك نشود تا وقت عمره بگذرد، عدول به حج افراد نموده، و بنحوي كه قبلا ذكر شد عمل نمايد.

(مسأله 19) اگر زن در حال احرام پاك بود و محرم به احرام عمره تمتع شد، و در بين طواف حائض شد، واجب است فوراً از مسجد الحرام خارج شود، پس اگر بعد از چهار «شوط» حائض شده، عمره تمتع

ص: 655

او صحيح است، مي رود سعي بين صفا و مروه مي نمايد و بعد تقصير مي نمايد، و از عمره محل مي شود، و بعد در خارج از مسجد در مكه محرم شود به احرام حج، و اعمال عرفات و مشعر و مني را به جا آورد، و بعد از مراجعت از مني هر وقت پاك شد طواف زيارت و نماز آن و سعي و طواف نساء و نماز آن را به ترتيب به جا آورد، پيش از طواف حج آنچه از طواف عمره و نماز طواف باقي مانده آن را به جا آورد، و احتياطاً سعي را هم اعاده نمايد، هر چند لازم نيست، و اگر قبل از پاك شدن ناچار است از مراجعت به وطن، براي كسري طواف عمره و نماز آن و براي طواف زيارت و نماز آن نايب بگيرد، و بعد از آن كه نايب، طواف و نماز آن را به جا آورد خودش سعي نمايد، و بعد براي طواف نساء و نماز آن نايب بگيرد و اگر بعد از سه شوط و نيم و پيش از تمام شدن شوط چهارم حائض شود احوط اين است كه سعي بين صفا و مروه را رجاءاً بقصد سعي عمره تمتع انجام دهد و تقصير كند و در خارج مسجد در مكه، به احرام حج تمتع، رجاءاً محرم شود و اعمال عرفات، مشعر و مني را بقصد ما في الذمّه از حج تمتع يا افراد به جا آورد و بعد از مراجعت از مني هر وقت پاك شد باقي مانده طواف عمره و سعي را رجاءاً قبل از طواف زيارت به جا آورد و

ص: 656

طواف زيارت و نماز آن و رجاءاً سعي و طواف نساء و نماز آن را بقصد ما في الذمه به جا آورد، سپس يك عمره مفرده به جا آورد و احتياطاً براي تقصير كفاره بدهد.

(مسأله 20) اگر زن در ميقات پاك است، لكن احتمال مي دهد كه قبل از طواف عمره حائض شود و پاك نشود، تا وقت عمره بگذرد، يا آن كه در ميقات حائض باشد و احتمال بدهد پاك نشود تا وقت عمره بگذرد، احتياط آن است كه در وقت احرام قصد كند محرم مي شوم به احرامي كه بر من واجب است از عمره تمتع يا حج افراد، پس اگر قبل از گذشتن وقت عمره پاك شد اعمال را تمام كند و محل شود، و بعد اعمال حج را به جا آورد و حج تمتع او صحيح است و اگر پاك نشد، با همان احرام اعمال حج را به جا آورد و بعد عمره مفرده به جا آورد، و حج او حج افراد است. و اگر فرصت طواف ها را ندارد بنحوي كه در مسائل گذشته ذكر شد براي طواف ها نايب بگيرد.

(مسأله 21) اگر زن در ميقات حائض است و يقين دارد پاك نمي شود تا وقت عمره تمتع بگذرد، يا آن كه در ميقات پاك است و يقين دارد قبل از طواف عمره حائض مي شود و پاك نمي شود تا وقت عمره بگذرد جمعي فرموده اند: واجب است از ميقات محرم به حج افراد شود، ليكن چون اين يقين بر حسب عادت است و امكان دارد برخلاف عادت پاك شود، و يا در فرع دوم در حيض

ص: 657

تأخير شود، احتياط مسأله قبل را ترك نكند و به همان نحو عمل نمايد.

(مسأله 22) اگر زن چون يقين داشت براي عمره تمتع پاك نيست به قصد حج افراد محرم شد، و اتفاقاً در مكه بر خلاف عادت پاك بود، لازم است از حج افراد عدول به عمره تمتع كند يعني طواف و نماز آن و سعي را به جا آورد و تقصير نمايد، و بعد براي حج محرم شود و اعمال حج را به جا آورد، و اين مخصوص كسي است كه مكلف به حج تمتع باشد، و اما كسي كه حج افراد هم از او صحيح است مختار است كه عدول نمايد به تمتع يا حج افراد را تمام كند.

(مسأله 23) اگر زن در بين طواف قبل از سه شوط و نيم حائض شود، و تا گذشتن وقت عمره پاك نشود، حكم حائض شدن قبل از طواف را دارد، و عمره تمتع او باطل است، و واجب است عدول به حج افراد نمايد بنحوي كه گذشت.

(مسأله 24) اگر كسي احرام را فراموش نمايد، و تا بعد از انجام جميع واجبات به خاطرش نيايد، اقوي صحت آن عمره است، و جاهل به مسأله در حكم ناسي است، و هم چنين است حكم، در ترك تِلبيَه جهلا يا نسياناً.

(مسأله 25) اگر كسي عمداً احرام را ترك كند، و برگشتن به ميقات ممكن نباشد اقوي فساد عمره اوست، اگر چه احوط آن است كه از هر مكاني كه ممكن باشد محرم شود و عمره را انجام دهد و بعد هم قضاء آن را به جا آورد.

(مسأله 26) ميقات بودن جدّه بنظر

ص: 658

حقير محرز نيست، لذا اشخاصي كه از ايران يا ساير ممالك از طريق هوائي وارد جدّه مي شوند، لازم است يا قبل از حركت نذر كنند كه در محل خود محرم شوند، و بعد از احرام حركت كنند، و براي نشستن زير سقف يك گوسفند كفاره در مكه ذبح نمايند، در اين صورت از هر طريق بخواهند مي توانند وارد مكه شوند، و با همان احرام اعمال عمره را به جا آورند و تجديد نيت هم لازم نيست، هر چند از يكي از ميقات ها عبور نمايند و يا آن كه اگر نذر نمي كنند لازم است در اين حركت، عازم ورود به مكه نباشند، بلكه قصد كنند كه مي رويم جدّه كه از آنجا به يكي از ميقات ها برويم، و در اين صورت واجب است پس از ورود به جدّه به يكي از ميقات ها بروند واز آنجا محرم شوند، چنانچه با اين فرض نتوانستند به ميقات بروند، احتياطاً هر مقدار ممكن است بجانب ميقات بروند محرم شوند، و اگر نتوانستند بجانب ميقات بروند، در جدّه محرم شوند، و در «حدبيه» و يا «جعرانه» يا «ادني الحل» احتياطاً تجديد نيت كنند، و در غير اين صورت در جدّه نمي توانند محرم شوند.

نذر احرام پيش از ميقات

(مسأله 27) چنانچه گفته شد پيش از رسيدن به ميقات يا محاذات آن، احرام بستن جائز نيست، ولي اگر كسي نذر كند كه پيش از رسيدن به ميقات در محل معيني محرم شود، مثلا نذر كند كه در تهران يا مشهد يا كوفه محرم شود بايد به نذر خود وفا كند، و در همان محل معين كه نذر كرده است احرام

ص: 659

ببندد، و احرام او صحيح است.

(مسأله 28) براي صحت نذر احرام قبل از ميقات، كافي است بگويد مثلا:

للهِ عَليَّ أنْ اُحْرِمَ مِنْ طِهْران

يا فارسي بگويد:

از براي خدا بر من است كه از تهران محرم شوم.

(مسأله 29) در هر جا كه تشخيص ميقات يا محاذات آن به علم يا ظن معتبر ممكن نشود، بهتر آن است كه نذر كند پيش از ميقات يا پيش از محاذات ميقات، در محل معيني احرام ببندد، و از همان محلي كه نذر كرده محرم شود.

(مسأله 30) اگر در وقت نذر احرام پيش از ميقات، بنا داشته باشد كه به وسيله سقف دار مثل هواپيما يا كشتي يا اتومبيل مسقّف سوار شود، نذر او صحيح است، ولي مرد بايد تا ممكن مي شود در حال حركت و طيّ منزل، زير سقف ننشيند، و اگر مضطر باشد جايز است، و كفاره دارد كه در محلش ذكر مي شود.

(مسأله 31) كسي كه مي خواهد با هواييما به حج برود، اگر ناچار باشد و طور ديگر ممكن نباشد، جايز است نذر كند از محل خود محرم شود، ولي در حين احرام قصد كند كه تا بتوانم تظليل نكنم، و با اضطرار، هر چند از جهت ضيق وقت يا نبودن وسيله اي غير آن باشد، جايز است به هواپيما سوار شود، و براي تظليل فديه بدهد، ليكن اگر هواپيما شب حركت كند وجوب فديه معلوم نيست، ولي مطابق احتياط است.

واجبات احرام

(مسأله 32) واجبات احرام سه چيز است:

اول پوشيدن دو جامه احرام، و واجب است كه يكي از آنها از ناف تا زانو را بپوشاند كه آن را

ص: 660

«لنگ» گويند، و ديگري بايد بر دوش انداخته شود، و بقدري باشد كه شانه ها را بپوشاند و آن را «ردا» گويند، و احتياط لازم آن است كه پيش از نيت و گفتن تلبيه هاي واجب، لباس دوخته را درآورد، و لباس احرام را بپوشد و بعد نيت كند، و احتياط مستحب آن است كه زن ها نيز اين دو جامه را بپوشند، اگر چه در آوردن لباس دوخته بر آنها واجب نيست، و جايز است بعد از احرام، دو جامه احرام را بيرون بياورند، و با لباس خودشان باشند، و بهتر آن است كه در حال سعي و طواف دو جامه احرام را در برداشته باشند.

(مسأله 33) احرام بايد در لباسي باشد كه نماز خواندن در آن صحيح باشد، پس اگر لباس احرام حرير (ابريشم) خالص باشد، يا از اجزاي حيوان حرام گوشت، يا نجس باشد به نجاستي كه در حال نماز از آن عفو نشده يا غصبي باشد، احرام در آن صحيح نيست، ولي اگر لباس احرام به نجاستي كه نماز خواندن با آن صحيح است نجس باشد، مثل خون زخم و جراحت و دمل ضرر ندارد.

(مسأله 34) بايد پارچه اي كه از ناف تا زانو را مي پوشاند، بقدري نازك نباشد كه پوست بدن از زير آن نمايان باشد، و احوط در پارچه اي كه بدوش انداخته مي شود نيز اين است، كه به حدي كه گفته شد نازك نباشد.

(مسأله 35) اگر لباس احرام در بعض حالات احرام نجس شود، احتياط مستحبّ آن است كه آن را عوض كند و يا تطهير نمايد، بلكه احوط و اولي آن است

ص: 661

كه اگر محرم بدنش نجس شود نجاست را از آن زايل كند.

(مسأله 36) جامه احرام زن نيز مثل جامه احرام مرد، بايد از ابريشم خالص نباشد، بلكه احتياط آن است كه ساير لباس هاي او نيز از ابريشم خالص نباشد.

(مسأله 37) احتياط واجب آن است كه لباس احرام يافته باشد، چه محرم مرد باشد و چه زن، و از پوست يا مثل نمد ماليده نباشد، و هم چنين از اجناس جديد مثل پلاستيك و نايلون و امثال آن اگر بافته نيستند، نباشد.

دوم از واجبات احرام، نيت است، يعني قصد كند كه احرام مي بندم براي عمره تمتع حجة الاسلام به جهت اطاعت فرمان خداوند عالم. و معناي احرام بستن، آن است كه برخود قرار دهد و ملتزم شود براي توجه به مكه، و به جا آوردن اعمال حج و عمره، كارهائي را كه در عمره تمتع بر او حرام است ترك نمايد، و مستحب است كه نيت احرام را به زبان بياورد چنانچه گذشت.

سوم گفتن چهار تلبيه است بعد از نيت، و صورت آن اين است كه بگويد:

«لَّبَّيْكَ اَللّْهُمَّ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ لا شَرِيكَ لَكَ لَبَّيْكَ»،

و بنابر احتياط واجب جمله ذيل نيز گفته شود.

«إنَّ الْحَمْدَ وَالنِّعْمَةَ لَكَ وَالْمُلْكَ، لاشريك لَكَ»

و بهتر، اضافه يك لَبَّيْكَ ديگر است بعد از لا شَرِيكَ لَكَ، و واجب است كه اين عبارت را به عربي صحيح بگويد، و احوط و اولي كسر همزه «اِنَّ» و فتح كاف «الملك» است، و واجب است كسي كه اين عبارت را نمي داند به طور صحيح آن را ياد بگيرد، يا كسي به او در وقت گفتن

ص: 662

تلقين كند، و اگر ممكن نشد، به هر صورت كه مي تواند بگويد، و ترجمه اش را به فارسي(2) يا زبان ديگر بگويد، و نايب هم بگيرد رجاءاً كه از طرف او به طور صحيح بگويد.

(مسأله 38) مكرر گفتن اين چهار تلبيه مستحب است، و بيش از يك مرتبه گفتن آن واجب نيست.

(مسأله 39) شخص محرم تا محل نشده جايز نيست لباس دوخته بپوشد، ولي بيرون آوردن لباس احرام براي او در صورتي كه ناظر محترم نباشد جايز است.

(مسأله 40) هر گاه پوشيدن لباس احرام را فراموش نمايد، و پيش از آن كه مشغول طواف شود، بخاطرش بيايد، احوط آن است كه به ميقات برگردد، و لباس احرام را بپوشد، و تلبيه را هم رجاءاً بگويد، و اگر برگشتن به ميقات ممكن نباشد، هر مقدار ممكن است برگردد، و در آنجا بپوشد، و اگر برگشتن اصلا ممكن نشود، هر جا به خاطرش آمد همانجا لباس احرام بپوشد، و تلبِيَه را بنحوي كه ذكر شد بگويد، و اگر با تمكن برنگشت، و هر جا يادش آمد لباس احرام پوشيد، احرام او صحيح است علي الظاهر، گرچه خلاف احتياط است.

(مسأله 41) معلوم شد كه احرام اين است كه شخص ملتزم شود، و بر خود قرار دهد، ترك كارهائي را كه در حال احرام حرام است. پس لازم است آن كارها را، پيش از نيت احرام به طور اجمال بشناسد، تا در موقع نيت، ترك آنها را بر خود قرار دهد، و كفايت مي كند كه در نظر داشته باشد ترك محرماتي كه در مناسك نوشته شده، و لازم نيست كه به طور تفصيل

ص: 663

در وقت احرام آن كارها در نظرش باشد.

25 چيز بر محرم حرام است

1-شكار حيوان صحرائي.

2- جماع (نزديكي) با زن و ساير لذات.

3- عقد كردن زن.

4- شاهد عقد شدن.

5- استمناء.

6- بوئيدن بوي خوش و گرفتن بيني از بوي بد.

7- پوشيدن چيز دوخته براي مرد.

8- سرمه كشيدن.

9- نگاه كردن در آينه.

10- پوشيدن روي پا براي مرد.

11- دروغ گفتن و فحش دادن.

12- قسم خوردن.

13- كشتن جانوران بدن.

14- براي زينت انگشتر بدست نمودن.

15- پوشيدن زيور براي زن.

16- ماليدن روغن به بدن.

17- ازاله كردن مود از بدن.

18- پوشاندن مرد سر و گوش خود را.

19- پوشاندن زن صورت خود را.

20- استظلال براي مرد.

21- بيرون آوردن خود از بدن خود.

22- ناخن گرفتن.

23- كندن دندان.

24- كندن درخت حرم.

25- بستن آلات حرب بر بدن.

و تفصيل اين امور به شرح ذيل است:

اول شكار حيوان صحرائي وحشي، حلال گوشت باشد يا حرام گوشت، مثل روباه و خرگوش و آهو و ملخ و طيور، و حرام است كمك به صياد، و نشان دادن شكار به او، و خوردن گوشت آن، و نگاه داشتن آن، هر چند پيش از احرام مالك آن شده باشد. و هر حيواني كه شكار كردن آن برمحرم حرام است، برداشتن تخم و جوجه آن نيز، بر محرم حرام است.

(مسأله 42) صيد حيوانات وحشي در حرم، و هم چنين برداشتن جوجه و تخم آنها و خوردن آن بر غير محرم نيز حرام است.

(مسأله 43) شكار حيوان دريائي و كشتن حيوان اهلي، مثل گاو و گوسفند و شتر و خوردن گوشت

ص: 664

آنها بر محرم حلال است، و هم چنين كشتن حيوان صحرايي وحشي كه از اذيت آن ترس داشته باشد، مانعي ندارد.

(مسأله 44) محرم شكار وحشي را مالك نمي شود، و اگر كسي آن را به او بفروشد يا ببخشد ملك او نمي شود، و اگر پيش از احرام آن را شكار كرده باشد و با خود آورده باشد، وقتي محرم شد از ملك او بيرون مي رود و بايد آن را رها كند.

(مسأله 45) اگر محرم حيواني را كه شكارش حرام است بكشد، بايد كفاره بدهد. و تفصيل آن را در كتاب هاي حج، فقها ذكر فرموده اند.

(مسأله 46) اگر محرم صيدي را ذبح كند ميته است، و خوردن آن بر محرم، و محل حرام است.

دوم جماع كردن با زن و بوسيدن، و بازي كردن، و نگاه كردن به شهوت به او است بلكه بردن هر لذتي از زن حرام است، هر چند حلال خودش باشد، و لذّت بردن مرد محرم از زن نامحرم، و يا مرد از مرد، علاوه بر آن كه پيش از احرام حرام بوده، بواسطه احرام مؤكد مي شود.

(مسأله 47) اگر كسي با علم و عمد، در عمره تمتع جماع كند، خواه در فرج باشد يا در دبر، اگر پيش از سعي باشد بنابر مشهور عمره او فاسد است، و بايد احتياطاً آن را تمام كند، و بعد از تمام كردن عمره، پيش از حج، واجب است عمره را اعاده نمايد، و يك شتر كفاره بر او واجب است. و اگر وقت اتمام و اعاده نمايد. و اگر به واسطه تنگي وقت نتواند، آن را پيش

ص: 665

از حج اعاده كند، ولي مي تواند اتمام كند، اتمام كند، و تقصير نمايد. و احتياطاً به يكي از مواقيت برود، و محرم به احرام حج افراد شود، و اگر وقت تنگ است هر چه مي تواند بطرف ميقات برود و محرم شود و به مكه بيايد، و درمكه نيز احتياطاً محرم به احرام حج تمتع شود، و ساير اعمال را بقصد ما في الذمه از حج تمتع يا افراد به جا آورد، و بعد يك عمره مفرده به جا آورد. و احوط اعاده حج است در سال آينده. و اگر بعد از سعي جماع كند فقط يك شتر، كفاره بر او لازم است، و حج او صحيح است.

(مسأله 48) اگر كسي در احرام حج جماع كند، اگر پيش از وقوف به عرفات و مشعر بوده حج او فاسد است، و بايد آن را تمام كند، و در سال ديگر قضاء آن را به جا آورد. و هم چنين است حكم، بنابر اشهر، اگر بعد از وقوف به عرفات و پيش از مشعر جماع كند، و بايد در هر دو صورت تا تمام شدن مناسك حج بين ايشان جدائي باشد، يا شخصي ثالثي نزد آنان باشد، و اين حكم در سال بعد نيز كه حج مي كنند و به اين محل مي رسند در حق ايشان جاري است، و حكم زن، مثل حكم مرد است اگر راضي باشد، و اگر مرد، او را مجبور نموده حج زن صحيح است، و دو كفاره بر مرد است. و اگر بعد از وقوف عرفات و مشعر باشد در صورتي كه پنج شوط از طواف نساء را به

ص: 666

جا نياورده باشد فقط كفاره بر او لازم است و حج او صحيح است، و بعد از پنج شرط، كفاره بر او نيست اگر چه احوط است.

(مسأله 49) كفاره بوسيدن زن اگر از روي شهوت باشد يك شتر است، و اگر به غير شهوت نيز باشد، بنابر احتياط واجب، يك شتر است.

(مسأله 50) اگر محرم عمداً از روي شهوت به زن خود نگاه كند و مني از او بيرون آيد، يا زن خود را ببوسد، كفاره آن يك شتر است، و اگر به غير عيال خود نگاه كند و مني از او بيرون آيد، بنابر احتياط واجب كفاره آن يك شتر است، و اگر نتواند، يك گاو و اگر آن را هم نتواند يك گوسفند كفاره بدهد.

سوم آن كه، زني را براي خودش يا براي شخص ديگر عقد كند، اگر چه آن شخص محرم نباشد، و عقد هم باطل است. و احتياط واجب آن است كه زن را خواستگاري هم نكند ولي رجوع به مطلقه رجعيه در عده مانعي ندارد.

(مسأله 51) كسي كه زني را براي محرمي عقد كند، و آن محرم به آن زن دخول كند، بر آن كسي كه عقد كرده اگر چه محرم نباشد، و بر محرمي كه دخول كرده، هر يك، يك شتر كفاره واجب است. و بر زن نيز اگر چه محل باشد و بداند كه شوهرش محرم است همين كفاره لازم است. ولي اگر دخول واقع نشود بر هيچ يك كفاره نيست.

چهارم آن كه شاهد عقد ازدواج شود، و اگر پيش از احرام شاهد شده است در حال احرام شهادت بر آن جايز نيست.

ص: 667

نجم استمناء است (استمناء به غير ملاعبه با حليله خود، در غير حال احرام نيز حرام است) يعني كارهائي كه به سبب آنها مني از انسان خارج مي شود، مثل ملاعبه با زن، بلكه با دست يا خيالات شهوت انگيز كه مني از او بيرون آيد، كفاره آن يك شتر است. و احوط آن است كه اين كارها را ترك كند، اگر چه سبب بيرون آمدن مني نشود.

ششم بوئيدن بوي خوش، مثل مشك و زعفران و كافور و عود و عنبر، و نيز ماليدن آنها بر بدن و خوردن آن و پوشيدن لباسي كه در آن بوي خوش باشد اگر اثرش باقي باشد حرام است و در صورت احتياج به خوردن يا پوشيدن، بايد بيني خود را بگيرد، و بنابر احتياط لازم، بايد استعمال گل هاي خوشبو را نيز ترك كند، و بنابر احتياط، از بوئيدن ميوه هاي خوشبو، مثل سيب و به، خودداري كند، ولي خوردن آنها ضرر ندارد.

(مسأله 52) چنانچه اتفاقاً از برابر دكان هاي عطر فروشي عبور كند، بنابر احتياط لازم، بيني خود را بگيرد كه بوي خوش به آن نرسد.

(مسأله 53) احوط آن است كه از بوهاي خوش كعبه هم خودداري كند، ولي آنچه به غير اختيار در حال طواف از بوي آن به شامه يا به لباس يا بدن مي رسد ظاهراً اشكال ندارد، و گرفتن بيني يا شستن لباس و بدن واجب نيست.

(مسأله 54) كفاره استعمال بوي خوش بنابر احتياط واجب كشتن يك گوسفند است.

(مسأله 55) در حال احرام گرفتن بيني از بوي بد حرام است ولي از آن به تعجيل گذشتن حرام نيست.

ص: 668

فتم پوشيدن چيز دوخته است، هر چند كوچك باشد، ولي بستن هميان پول به كمر عيبي ندارد هر چند دوخته باشد، و بهتر آن است كه طوري ببندد كه بدون گره باشد و بستن فتق بند نيز، اگر ناچار باشد مانعي ندارد اگر چه دوخته باشد ولي بنابر احتياط مستحب، يك گوسفند كفاره دارد.

(مسأله 56) احتياط لازم آن است كه به لباس احرام خصوصاً ردا، گره نزند و تكمه در آن ندوزند و به چوپ يا سوزن و سنجاق آن را به هم وصل ننمايند.

(مسأله 57) حرمت پوشيدن لباس دوخته مخصوص مردها است، پس جايز است زن ها لباس دوخته بپوشند، ولي بايد از پوشيدن قفازين كه دستكش مخصوصي است خودداري نمايند.

(مسأله 58) گذاردن سنگ در لاي لباس احرام، و بستن و پيچيدن آن با نخ، بدون آن كه گره بزند مانعي ندارد، بشرط آن كه دو طرف رداء را روي يكديگر نگذارد كه مثل گريبان (يقه) شود، و جايز نيست رداء را سوارخ كند و سرش را از رداء بيرون آورد.

هشتم سرمه كشيدن است به چيز سياهي كه اسباب زينت باشد اگر چه قصد زينت هم نداشته باشد. و احوط آن است كه به چيزي كه سياه هم نباشد به قصد زينت خصوصاً اگر بوي خوش داشته باشد سرمه نكشد.

نهم نگاه كردن در آينه براي محرم حرام است مگر در حال ضرورت، مثل راننده كه گاهي از اوقات براي او ضرورت دارد، ولي نگاه كردن در آب صاف ضرر ندارد، اگر چه احتياط مستحب ترك آن است، و هم چنين احتياط مستحب ترك عينك زدن است.

دهم از چيزهائي

ص: 669

كه بر مرد مُحرم حرام است پوشيدن چيزي است كه تمام روي پا را بپوشاند مثل چكمه و جوراب، و احتياط آن است كه از پوشيدن چيزي كه قسمتي از روي پا را هم بپوشاند نيز خودداري كند، ولي بند نعلين كه مقداري از روي پا را مي پوشاند اشكال ندارد، و اگر محتاج شود به پوشيدن چيزي كه تمام روي پا را بپوشاند از جهت نداشتن نعلين، احوط شكافتن روي آنها است.

يازدهم فسوق است فسوق در غير حال احرام نيز حرام است، و آن دروغ و فحش دادن است. و نيز حرام است عيبي را از خود دور و به ديگري نسبت دهد، يا صفت خوبي را براي خود بگويد، و آن را از ديگري سلب كند، بلكه احتياط آن است كه از هر سخن زشت و ناروائي در حال احرام خودداري كند.

(مسأله 59) دروغ و فحش دادن سبب فساد احرام نمي شود، و كفاره آن استغفار است. و مستحب است صدقه دادن به چيزي، بلكه كشتن يك گاو، مستحب است.

دوازدهم جدال است، و آن قسم خوردن به گفتن «لا والله» يا گفتن «بلي والله» است، خواه راست باشد يا دروغ، و احتياط واجب آن است كه به غير اين دو لفظ هم قسم نخورد، و در موقع ناچاري كه اثبات حق يا رد باطل به غير آن نشود مانعي ندارد. و «آري والله» و «بله والله» و «نه واللهَ» ملحق به آن است بنابر احتياط لازم.

(مسأله 60) اگر قسمي كه خورده است راست باشد تا دو مرتبه كفاره ندارد و بايد استغفار كند، و در مرتبه سوم، كفاره آن

ص: 670

يك گوسفند است و امّا قسم دروغ در مرتبه اول، كفاره آن يك گوسفند، و در مرتبه دوم، يك گاو، و در مرتبه سوم، يك شتر است.

سيزدهم كشتن شپش يا كك و كنه و مانند اينها است، در بدن باشد يا در لباس. و هم چنين انداختن شپش و كك از بدن، بلكه آنها را از جاي خودشان به جاي ديگر در صورتي كه جاي اول محفوظ تر باشد نقل ندهند، و اما اگر جاي اول محفوظ تر نيست، عوض كردن جاي آنها مانعي ندارد.

چهاردهم به جهت زينت، انگشتر بدست كردن براي محرم حرام است، ولي به قصد استحباب عيبي ندارد. و احتياط آن است كه از بستن حنا به قصد زينت، بلكه به غير قصد زينت، در حال احرام و پيش از احرام، اگر اثرش تا حال احرام باقي مي ماند خودداري كند.

پانزدهم پوشيدن زيور است براي زن به قصد زينت، ولي آنچه را عادت بپوشيدن آن پيش از حال احرام داشته، لازم نيست بيرون بياورد، ولي نبايد براي شوهرش با مرد ديگر آن را نمايان سازد.

شانزدهم ماليدن روغن به بدن است، هر چند در آن بوي خوش نباشد، و نيز پيش از احرام روغن ماليدن، اگر در آن بوي خوش باشد، و اثرش تا حال احرام باقي بماند جايز نيست.

(مسأله 61) اگر در حال احرام ناچار شود از ماليدن روغن، در اين صورت ماليدن آن، مانعي ندارد.

هفدهم ازاله كردن مو است از بدن خود، يا از بدن كس ديگر، اگر چه آن كس محرم نباشد، اگر چه يك مو باشد، ولي اگر ناچار باشد، مثل آن كه

ص: 671

براي رفع درد سر مو را برطرف كند، يا آن كه مو، چشم را اذيت كند، ازاله آن حرام نيست.

(مسأله 62) كنده شدن مو در حال وضو يا غسل بدون قصد ضرر ندارد.

(مسأله 63) كفاره تراشيدن سر، و ازاله، موي زير هر دو بغل، بلكه زير يك بغل، اگر ناچار شود، يك گوسفند، يا سه روز روزه، يا صدقه دادن ده مُدّ، بر ده مسكين است. و بعضي دوازده مُدّ بر شش مسكين فرموده اند. و اين مطابق با احتياط است و ترك نشود، و اگر ناچار نشود بنابر احتياط واجب، كفاره كشتن گوسفند است. و هر گاه دست به سر يا به ريش خود بكشد، و يك مو يا دو بيفتد، احتياطاً يك مشت گندم يا جو و مانند اينها صدقه بدهد.

هيجدهم آن كه مرد، سر و گوش خود را بپوشاند، و احتياط واجب آن است كه گل و حنا به سر نمالد، و چيزي هم بر سر نگذارد، بلكه احتياط مستحب اين است كه با دست نيز سر را نپوشاند.

(مسأله 64) پوشيدن قسمتي از سر نيز حرام است، ولي گزاردن بند مشك آب بر سر مانعي ندارد، و پوشيده شدن مقداري از سر، يا تمام آن، بواسطه دستمالي كه براي درد سر به سر مي بندد مانعي ندارد، ليكن يك گوسفند كفاره دارد، چنان كه مذكور خواهد شد.

(مسأله 65) در حال احرام، سر به زير آب يا مايع ديگر فرو كردن، براي مرد جايز نيست، بلكه احتياط براي زن نيز ترك آن است.

(مسأله 66) پوشاندن صورت براي مردها جايز است.

(مسأله 67) كفاره پوشيدن سر، يك گوسفند

ص: 672

است، اگر چه از روي ناچاري باشد، و احتياط آن است كه اگر بيش از يكبار سر را بپوشاند، براي هر بار جداگانه كفاره بدهد، خصوصاً اگر بدون عذر باشد، و مخصوصاً اگر مجلس آن هم متعدد شود.

نوزدهم آن كه زن، تمام يا قسمتي از صورت خود را با نقاب يا چيز ديگر بپوشاند.

(مسأله 68) اگر زن در موقع نماز، براي آن كه يقين كند سر و گردن او پوشيده شده، مقداري از اطراف صورت را بپوشاند اشكال ندارد، ولي بايد بعد از نماز فوراً آن مقدار را باز كند.

(مسأله 69) جايز است به جهت روگرفتن از نامحرم، مقداري از چادر يا چيز ديگري كه به سر انداخته، تا محاذي چانه پائين بيندازد، ليكن احتياط لازم اين است كه آن را بدست يا به چوب دور از صورت نگاهدارد، كه مثل نقاب نشود، و در غير اين صورت يك گوسفند كفاره بر او لازم است.

بيستم آن كه مرد محرم، در روز در حال راه پيمودن، بالاي سر خود سايه قرار دهد، چه سواره باشد و چه پياده، و احتياط مستحب آن است كه در شب هم در حال راه پيمودن، براي خود سايه قرار ندهد.

(مسأله 70) براي زن و بچه، بالاي سر، سايه قرار دادن اشكال ندارد.

(مسأله 71) احتياط مستحب آن است كه مرد محرم، در حال راه پيمودن، در سايه چيزي كه بالاي سر او هم نيست نباشد.

(مسأله 72) در وقت ناچاري، مثل شدت سرما يا گرما يا باران، در حال راه پيمايي، زير سايه رفتن جايز است، ولي يك گوسفند كفاره آن بر او واجب مي

ص: 673

شود، و اما اگر در احرام عمره يا حج، مكرر سوار مركب سقف دار شود و پياده شود، به تكرار آن، كفاره تكرار نمي شود، بلي اگر هم در احرام عمره و هم در احرام حج سوار مركب سقف دار شود، بايد براي هر يك جداگانه كفاره بدهد. و احتياط آن است كه اگر بتواند براي هر روز يك گوسفند كفاره بدهد.

(مسأله 73) مرد محرم، در وقتي كه منزل مي كند، زير طاق و مانند آن برود، يا چتر به سر بگيرد اشكال ندارد، اگر چه در حال رفت و آمد براي كارهاي منزل باشد، و نشسته نباشد، ولي احتياط آن است كه در وقت رفت و آمد در كارهاي منزل هم، زير سايه نباشد هر چند مراعات آن لازم نيست.

بيست و يكم آن كه از بدن خودش خون بيرون بياورد، هر چند به خراشاندن بدن يا مسواك كردن باشد، اگر بداند كه اين كارها سبب بيرون آمدن خون مي شود، ولي در حال ناچاري مانعي ندارد، و كفاره آن بنابر احوط و اولي يك گوسفند است.

(مسأله 74) اگر از بدن شخص ديگر خون بيرون آورد، مثل اين كه رگ او را بزند اشكال ندارد.

بيست و دوم ناخن گرفتن است، اگر چه مقدار كمي از يك ناخن باشد، و اما اگر ناچار باشد مثل آن كه مقداري از آن افتاده باشد، و باقي مانده، او را اذيت كند گرفتن آن جايز است، و كفاره آن يك مُدّ (تقريباً سه ربع كيلو) طعام است، مثل گندم يا جو و مانند اينها كه بايد به فقير بدهد. و كفاره گرفتن تمام ناخن نيز

ص: 674

يك مُدّ است، و اگر تمام ناخن هاي دست و پا را در يك مجلس بگيرد، يك گوسفند لازم است، و اگر ناخن دست ها را در يك مجلس، و پاها را در مجلس ديگر بگيرد، دو گوسفند لازم است. و اگر شخصي اشتباهاً به محرمي بگويد: گرفتن ناخن در حال احرام اشكال ندارد، و آن محرم باور كند، و ناخن بگيرد و اتفاقاً خون بيفتد، بايد كسي كه مسأله را اشتباه گفته يك گوسفند كفاره بدهد، چه محرم باشد، و چه محل و چه مجتهد باشد يا نباشد.

بيست و سوم كندن دندان است، هر چند خون نيايد، و كفاره آن بنابر احتياط، يك گوسفند است.

بيست و چهارم كندن درخت و گياهي است كه در حرم روئيده باشد، ولي كندن درخت و گياهي كه در ملك خودش روئيده باشد مانعي ندارد.

(مسأله 75) اگر محرم، درختي را كه كندن آن در حال احرام حرام است بكند، جمعي فرموده اند: كه اگر بزرگ باشد كفاره آن يك گاو و اگر كوچك باشد يك گوسفند است، و اين قول مشهور است. و بعضي فرموده اند: قيمت آن را به فقير بدهد. و ظاهر اين است كه اگر گاو يا گوسفند را، به قصد ما في الذمه، از عين آنها يا قيمت درخت بدهد، و قيمت درخت بيشتر نباشد، كافي است. و اگر مقداري از يك درخت را بكند، بايد به مقدار قيمت آن به فقير بدهد. و اگر گياهي را بكند، استغفار كند ولي كفاره ندارد.

(مسأله 76) كندن درخت يا گياه حرم به تفصيلي كه گفته شد براي كسي كه محرم هم نيست حرام

ص: 675

است، ولي جايز است حيوان خود را رها كند تا علف را بخورد، بدون آن كه خودش به جهت او آن را قطع كند، چنانچه راه رفتن به طور متعارف، اگر موجب كنده شدن گياه حرم شود مانعي ندارد.

بيست و پنجم اسلحه و آلات حرب بر خود بستن است، و بعضي زره و خُود و هر چه از وسائل دفاع باشد نيز جز سلاح شمرده، و پوشيدن آنها را حرام دانسته اند.

(مسأله 77) احتياط واجب آن است كه اسلحه را اگر نمايان باشد همراه برندارد، اگر چه به تن او نباشد.

محل ذبح كفاره

(مسأله 78) محل ذبح يا نحر كفاره صيد، اگر در احرام عمره باشد «مكه» است، و اگر در احرام حج باشد «مني» است. و بنابر احتياط، محل ذبح كفاره غير صيد نيز در احرام حج مني است، و در احرام عمره مكه است، ولي اگر متمكن از آن در مكه يا مني نشد يا فقيري كه آن را به او صدقه بدهد نبود و يا به هر جهت ديگر ترك شد در وطنش ذبح كند، و به فقير بدهد.

(مسأله 79) از كارهائي كه بر محرم حرام است، پانزده قسم آن كفاره دارد، ليكن در بعضي از آن اقسام كفاره بنابر احتياط است.

1-شكار.

2- عقد به شرط دخول.

3- استمناء.

4- جماع و بوسيدن زن.

5- استعمال بوي خوش.

6- پوشيدن چيز دوخته براي مرد.

7- جدال.

8- زايل كردن موي زير بغل و تراشيدن سر (تراشيدن و زايل كردن موي زير بغل غير، كفاره ندارد، اگر چه حرام است).

9- پوشانيدن سر براي مرد.

10- پوشانيدن زن تمام يا قسمتي

ص: 676

از صورت خود را.

11- سايه بالاي سر قرار دادن براي مرد در حال سير.

12- بيرون آوردن خون از بدن خود.

13- ناخن گرفتن.

14- كندن دندان.

15- كندن درخت و گياه حرم.

و شرح هر يك به مقداري كه در اين رساله مناسب بود گفته شد.

(مسأله 80) اگر كسي از روي فراموشي يا ندانستن مسأله، يكي از كارهائي را كه سبب كفاره مي شود انجام دهد، كفاره بر او واجب نمي شود، مگر در شكار، و بعض موارد ديگر كه حكم آن بعداً ذكر مي شود كه در صورت فراموشي و ندانستن مسأله نيز كفاره لازم مي شود.

طواف عمره

(مسأله 81) دانسته شد كه دوم از اعمال واجب عمره تمتع، طواف خانه كعبه است. و پيش از بيان احكام آن، مستحبات داخل شدن به حرم، و مستحبات داخل شدن به مكه، و مستحبات داخل شدن به مسجد الحرام را به تفصيل شرح مي دهيم انشاء الله.

مستحبات داخل شدن به حرم

(مسأله 82) بدان كه مقداري از زمين هائي كه از جهات چهارگانه محيط به مكه است، حرم مي باشد، و طول و عرض آن هر يك چهار فرسخ است، لكن مسافت آن از تمام جهات به مكه مساوي نيست و علاماتي از طرف جدّه و عرفات، و ساير اطراف كه وارد مكه مي شوند نصب شده است كه معلوم است.

(مسأله 83) مستحب است چون به حرم رسد، قبل از ورود به آن پياده شود، و براي وارد شدن به حرم غسل كند، و پا را برهنه كند، و مستحبات داخل شدن به مسجدالحرام m

نعلين را در دست گيرد، و وارد حرم شود. و در حديث

ص: 677

است كسي كه چنين كند براي تواضع و فروتني نسبت به خداوند متعال، خداوند عالم، جلّ ذكره، محو كند از او صد هزار گناه، و بنويسد از براي او صد هزار حسنه، و صد هزار حاجت او را برآورد، و مستحب است كه در وقت وارد شدن به حرم، اين دعا را بخواند:

«أللَّهُمَّ إنَّكَ قُلْتَ في كِتَابِكَ وَقَوْلُكَ الحَقُّ: وَأذِّنْ في النَّاسِ بِالَحَجَّ يَأتُوْكَ رِجَالا وَعَلَي كُلِّ ضامِر يَأتِيْنَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيق. اللَّهُمَّ إنّي أَرْجُوْ أَنْ أَكُوْنَ مِمَّنْ أَجَابَ دَعْوَتَكَ، وَقَدْ جِئْتُ مِنْ شُقَّة بَعِيدَة وَفَجّ عَمِيق، سَامِعاً لِنِدَآئكَ وَمُسْتَجِيباً لَكَ، مُطِيعاً لاِمْرِكَ، وَكُلُّ ذَلِكَ بِفَضْلِكَ عَلَيَّ وَإحْسَانِكَ إلَيَّ، فَلَكَ الحَمْدُ عَلَي مَاوَفَّقْتَني لَهُ، أبْتَغِيْ بِذَلِكَ الزُّلْفَةَ عِنْدَكَ، وَالْقُرْبَةَ إلَيْكَ، وَالْمَنْزِلَةَ لَدَيْكَ، وَالْمَغْفِرَةَ لِذُنُوبِي، وَالتَّوْبَةَ عَلَيَّ مِنْهَا بِمَنِّكَ. اللّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّد و آل مُحَمَّد، وَحَرِّمْ بَدَني عَلَي النَّارِ، وَآمِنِّي مِنْ عَذَابِكَ وَعِقَابِكَ بِرَحْمَتِكَ يَا أرْحَمَ الرَّاحِمِيْنَ».

مستحبات داخل شدن به مكه معظمه

بدان كه مكه معظمه مركز طلوع انوار وجود محمدي، و مشرق آفتاب هدايت اسلامي، و مهبط ملائكه مقربين، و محل بزرگ ترين و باشكوه ترين اجتماع مؤمنين و موحدين، و مكان نزول امطار رحمت و مغفرت، و آيات بينات الهي، و مقام ابراهيم خليل است. و از اين جهات و جهات بسيار ديگر، مخصوصاً از جهت وجود بيت الله الحرام در آن، شرافت و حرمت آن بسيار است. كسي كه وارد آن شهر مقدس مي شود بايد فضايل مشاهد بزرگ و شعائر اسلامي را كه خداوند متعال مقرر داشته متوجه باشد، تا براي ادراك بركات و فضايل آن اماكن مقدسه آماده شود، و نور حقيقت بر حال او ظاهر شده،

ص: 678

و گناهانش آمرزيده، و عيوبش بر طرف شود، انشاء الله تعالي.

اِنَّما سُمِّيَتْ مَكَّةَ لاِنَّها تَمُكُّ الذُّنُوبَ اَيْ تُزِيْلُها كُلَّها.

(مسأله 84) مستحب است به جهت وارد شدن به مكه اگر ممكن شود غسل ديگر كند، و با آرامش دل و بدن با فروتني و وقار وارد مكه شود، و چون وارد مكه شود از راه بالاي مكه داخل شود از عقبه (كداء) كه در شمال مكه است. و بعضي اين حكم را مختص به كساني دانسته اند كه از راه مدينه مي روند. و در موقع خروج، از عقبه «ذي طوي» كه در جنوب مكه واقع است خارج شود.

مستحبات داخل شدن به مسجدالحرام

(مسأله 85) بنا به فرموده بعضي از علما، مستحب است غسل به جهت وارد شدن به مسجدالحرام و مستحب است كه از در «بني شيبه» كه مقابل «باب السلام» است، و بواسطه توسعه مسجد در خود مسجد واقع شده است وارد شود. و در كمال خضوع و خشوع، و آرامش دل و بدن، در نزد آن بايستد و بگويد چنان كه در خبر صحيح است:

«السَّلامُ عَلَيْكَ أيُّهَا النَّبِيُّ وَرَحْمَةُ الله وَبَرَكَاتُهُ بِسْمِ اللهِ وَبِاللهِ وَمِنَ اللهِ وَمَاشَآءَ اللهُ، السَّلاَمُ عَلَي أنْبِياءِ اللهِ وَرُسُلِهِ، السَّلامُ عَلَي رَسُوْلِ اللهِ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ اَلسَّلامُ عَلَي إبْرَاهِيْمَ خَلِيْلِ اللهِ وَالْحَمْدُ للهِ رَبِّ العَالَمِيْنَ».

و در روايت ديگر وارد است كه ميگويد:

«بِسْمِ اللهِ وَبِاللهِ وَمِنَ اللهِ وَإلَي الله وَمَاشَاءَ اللهُ، وَعَلَي مِلَّةِ رَسُولِ اللهِ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَخَيْرُ الأَسْمَاءِ للهِ، وَالحَمْدُلِلّهِ اَلسَّلامُ عَلَي رَسُوْلِ اللهِ، اَلسَّلاَمُ عَلَي مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أيُّهَاالنَّبِيُّ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكَاتُهُ، السَّلامُ عَلَي أنْبِيَاءِ الله وَرُسُلِهِ، اَلسَّلاَمُ عَلَي إبْرَاهِيْمَ خَلِيْلِ الرَّحْمنِ،

ص: 679

اَلسَّلامُ عَلَي المُرْسَلِيْنَ، وَالحَمْدُلله رَبِّ العَالَميْنَ، اَلسَّلامُ عَلَيْنَا وَعَلَي عِبَادِ اللهِ الصَّالِحِيْنَ. اللَّهُمَ صَلِّ عَلَي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَبَارِكْ عَلَي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَارْحَمْ مُحَمَّداً وَآلَ مُحَمَّد، كَمَا صَلَّيْتَ وَبَارَكْتَ وَتَرَحَّمْتَ عَلَي إبْرَاهِيْمَ وَآلِ إِبْراهِيْمَ إنَّكَ حَمِيْدٌ مَجِيْدٌ. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد عَبْدِكَ وَرَسُوْلَكِ، اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي إبْراهِيْمَ خَلِيْلِكَ، وَعَلَي أنْبِيَائِكَ وَرُسُلِكَ وَسَلِّمْ عَلَيْهِمْ، وَسَلاَمٌ عَلَي المُرْسَلِيْنَ، وَالْحَمْدُللهِ رَبِّ العَالَمَيْنَ. اَللَّهُمَّ افْتَحْ لِي أَبَوابَ رَحْمَتِكَ، وَاسْتَعْمِلْني في طَاعَتِكَ وَمَرْضَاتِكَ، وَاحْفَظْنِي بِحِفْظِ الايْمَانِ أَبَداً مَاأبْقَيْتَنِي، جَلَّ ثَنَاءُ وَجْهِكَ، اَلْحَمْدِلِلّهِ الَّذِي جَعَلَنِي مِنْ وَفْدِهِ وَزُوَّارِهِ، وَجَعَلَنِي مِمَّنْ يَعْمُرُ مَسَاجِدَهُ، وَجَعَلَنِي مِمَّنْ يُنَاجِيْهِ. اَللَّهُمَّ إنِّي عَبْدُكَ وَزَائِرُكَ في بَيْتِكَ وَعَلي كُلِّ مَأتِيٍّ حَقٌّ لِمَنْ أتَاهُ وَزَارَهُ، وَأنْتَ خَيْرٌ مَأتِيٍّ وَأكْرَمُ مَزُوْر، فَأَسْأَلُكَ يا الله يا رَحْمنُ بِأنَّكَ أنْتَ اللهُ لاَ إلَهَ إلاَّ أنْت، وَحْدَكَ لاَ شَرِيْكَ لَكَ، بِأِنّكَ واحِدٌ اَحَدٌ صَمَدٌ لَمْ تَلِدْ وَلَمْ تُولَدْ، وَلَمْ يَكُنْ لَهُ (لَكَ خ ل) كُفُوّاً أحَدٌ، وَأنَّ مُحَمَّداً عَبْدُكَ وَرَسُولُكَ، صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَعَلَي أهلِ بَيْتِهِ، يَا جَوادُ يَا كَرِيْمُ يَا مَاجِدُ يَا جَبَّارُ يَا كَرِيْمُ، أسْألُكَ أنْ تَجْعَلَ تُحْفَتَكَ إيَّايَ بِزِيَارَتي إيّاكَ أوَّلَ شَيء تُعْطِيَني فَكَاكَ رَقَبَتِي مِنَ النَّارِ».

پس سه مرتبه مي گويي:

اَللّهُمَّ فُكّ رَقَبَتِي مِنَ النّار.

پس ميگوئي:

وَاَوْسِعْ عَلَيَّ مِنْ رِزْقِكَ الْحَلالِ الطَيِّب، وَادْرَأْ عَنِّي شَرَّ شَياطِينِ الْجِنَّ وَالاِْنسِ وَشَرَّ فَسَقَةِ الْعَربِ وَالْعَجَمِ.

پس داخل مسجد مي شوي و مي گويي:

«بِسْمِ اللهِ وَبِاللهِ وَعَلَي مِلَّةِ رَسُوْلِ اللهِ صَلّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِه».

پس دست ها را بردار و روي به كعبه معظمه كن و بگو:

«اَللَّهُمَّ إنِّي أسْأَلُكَ في مَقَامِي هَذَا، و فِي أوَّلِ مَنَاسِكِي أنْ تَقْبَلَ تَوْبَتِي، وَأَنْ تَتَجَاوَزَ عَنْ خَطِيْئَتِي، وَأَنْ تَضَعَ

ص: 680

عَنِّي وِزْرِيْ، اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذِيْ بَلَّغَنِيْ بَيْتَهُ الْحَرامَ. اَللّهُمَّ إنّي أَشْهَدُ أنَّ هَذَا بَيْتُكَ الْحَرَامُ الَّذِيْ جَعَلْتَهُ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْناً مُبَارَكاً وَهُديً لِلْعَالَمينَ، اَللّهُمَّ الْعَبْدُ عَبْدُكَ وَالْبَلَدُ بَلَدُكَ وَالْبَيْتُ بَيْتُكَ، جِئْتُ أطْلُبُ رَحْمَتَكَ وَأَؤُمُّ طَاعَتَكَ، مُطِيعاً لأَمْرِكَ رَاضِياً بِقَدَرِكَ، أَسْأَلُكَ مَسْأَلَةَ الفَقِيْرِ إلَيْكَ، الْخَائِفِ مِنْ عُقُوْبَتِكَ. اَللّهُمَّ افْتَحْ لِي أَبْوَابَ رَحْمَتِكَ، وَاسْتَعمِلْنِي بِطَاعَتِكَ وَمَرْضَاتِكَ».

پس خطاب به كعبه كن و بگو:

«اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذي عَظَّمَكِ وَشَرَّفَكِ وَ كَرَّمَكِ وَجَعَلَكِ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأمْناً مُبَارَكاً وَهُديً لِلْعَالَمَيْنَ».

و چون نظر بر حجر الاسود افتد رو بسوي او كن و بگو:

«اَلَحَمْدُلِلّهِ الّذي هَدَانَا لِهَذَا وَما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْلا أنْ هَدَانَا اللهُ، سُبْحَانَ اللهِ وَالحَمْدُلِلّهِ وَلاَ إلهَ إلاَّ اللهُ وَاللهُ أكْبَرُ، اللهُ أكْبَرُ مِنْ خَلْقِهِ، وَاللهُ أكْبَرُ مِمّا أخشَي وَأَحْذَرُ، لا إلهَ إلاَّ اللهُ وَحَدَهُ لاَ شَرِيْكَ لَهُ، لَهُ المُلْكُ وَلَهُ الحَمْدُ يَحْيِيْ وَيُمِيْتُ وَيُمِيْتُ وَيُحْيِيْ وَهُوَ حَيُّ لاَ يَمُوْتُ بِيَدِهِ الْخَيْرُ وَ هُوَ عَلَي كُلِّ شَيء قَدِيْرٌ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَبَارِكْ عَلَي مُحَمَّد وَ آلِهِ، مَا صَلَّيْتَ وَبَارَكْتَ وَتَرَحَّمْتَ عَلَي إبْرَاهِيْمَ وَآلِ إبْراهِيْمَ إنَّكَ حَميْدٌ مَجِيْدٌ، وَسلاَمٌ عَلَي جَمِيْعِ النَّبِيِّيْنَ وَالمُرْسَلِيْنَ، وَالحَمْدُللهِ رَبِّ العَالَميْنَ. اللَّهُمَّ إنِّي أُؤمِنُ بِوَعْدِكَ وَ اُصَدِّقُ رُسُلَكَ وَأتَّبِعُ كِتَابَكَ».

پس به تأني روانه شو و گام ها را كوتاه بگذار از ترس عذاب خدا پس چون به نزديك حجر الاسود رسيدي دست ها را بردار و حمد و ثناي الهي به جا آور و صلوات بر محمد و آل محمد فرست و بگو:

اَللّهُمَّ تَقَبَّلْ مِنِّي.

پس دست و رو و بدن را به حجر الاسود مي مالي و مي بوسي آن را و اگر نتوانستي ببوسي دست به مال و اگر

ص: 681

نتواني دست را بمالي اشاره كن و بگو:

«اللَّهُمَّ أمانَتِي أَدَّيْتُهَا، وَمِيثَاقِي تَعَاهَدْتُهُ، لِتَشْهَدَ لِي بِالْمُوَافَاةِ. اَللّهُمَّ تَصْدِيقاً بِكِتَابِكَ وَعَلَي سُنَّةِ نَبِيِّكَ صَلَوَاتُكَ عَلَيْهِ وَآلِهِ، أشْهَدُ أنْ لاَ إله إلاّ اللهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيْكَ لَهُ، وَأنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، آمنْتُ بِاللهِ وَكَفَرْتُ بِالجِبْتِ وَالطَّاغُوْتِ وَاللاّتِ وَالعُزّي، وَعِبَادَةِ الشَّيْطَانِ، وَعِبَادَةِ كُلِّ نِدٍّ يُدْعي مِنْ دُوْنِ اللهِ».

و اگر نتوانستي همه را بخواني بعضي را بخوان و بگو:

«اَللّهُمَّ إلَيْكَ بَسَطْتُ يَدِي، وَفِيما عِنْدَكَ عَظُمَتْ رَغْبَتِيْ، فَاقْبَلْ سُبْحَتي، وَاغْفِرْلي، وَارْحَمْني، اَللَّهُمَّ إنِّي أعُوْذُبِكَ مِنَ الكُفْرِ، وَالفَقْرِ، وَمَوَاقِفِ الخِزْيِ فِي الدُّنْيا والآخِرَةِ».

و بعد از آن شروع بطواف كن.

احكام طواف عمره تمتع

(مسأله 86) كسي كه وظيفه او عمره تمتع است بعد از احرام، و وارد شدن به مكه معظمه، واجب است هفت «شوط» طواف كند. يعني هفت مرتبه دور كعبه بگردد، كه آن را طواف عمره تمتع مي گويند.

(مسأله 87) طواف ركن عمره است، يعني اگر كسي عمداً طواف را ترك كند و وقتش بگذرد عمره او باطل است، چه عالم باشد چه جاهل، چه تمام طواف را ترك كند چه بعض آن را، و موقعي وقت آن مي گذرد كه نتواند پيش از وقوف به عرفات آن را به جا آورد، كه در اين حال چون بعيد نيست كه احرام او نيز باطل شده باشد بنابر احتياط واجب به ميقات برود و اگر بواسطه تنگي وقت متمكن از رفتن به ميقات نيست هر مقدار مي تواند به طرف ميقات برود و رجاءاً محرم به احرام حج افراد شود و به عرفات برود. و كارهاي حج را انجام دهد، و بعد از آن عمره مفرده به جا آورد، در

ص: 682

سال ديگر نيز بايد حج خود را به جا آورد. ولي كسي كه حج تمتع او بواسطه عذري چنان كه گفته خواهد شد بدل به افراد شود بعد از تمام كردن حج افراد و به جا آوردن عمره مفرده به تكليف خود عمل كرده، و ديگر در سال بعد حج بر او لازم نيست.

)مسأله 88) اگر كسي طواف را فراموش كند بايد هر وقت بخاطرش آمد آن را انجام دهد، و اگر بعد از رفتن به شهرش يادش آمد، و برگشتن براي او ممكن نباشد يا دشوار باشد، نايب بگيرد كه از طرف او طواف و نماز آن را به جا آورد.

) مسأله 89) كسي كه طواف را فراموش كرده و سعي را به جا آورده باشد، بنابر احتياط لازم بايد خود يا نايبي كه از طرف او طواف را به جا آورده، سعي هم بنمايد.

) مسأله 90) اگر مريض نمي تواند طواف كند، او را بطوري طواف دهند كه پاهايش بر زمين كشيده شود، و اگر ممكن نشود او را توسط دوش يا چيز ديگر طواف دهند، و اگر هيچ گونه ممكن نشود نايب بگيرد كه از براي او طواف كند.

شرايط طواف

در طواف پنج چيز شرط است.

شرط اول آن كه با طهارت باشد، پس محدث به حدث اكبر يا اصغر، طواف واجب او باطل است، اگر چه از روي فراموشي يا جهل به حكم باشد.

(مسأله 91) اگر در وقتي كه مشغول طواف است وضوء يا غسل او بي اختيار باطل شود، يا عذر ديگري برايش پيدا شود كه نتواند طواف را تمام كند، پس اگر شوط چهارم را تمام

ص: 683

كرده است، از همانجا طواف را رها كند، و بعد از وضوء يا غسل يا بعد از رفع عذر، طواف را از همانجا كه رها كرده تمام نمايد، و اگر قبل از تمام كردن شوط چهارم بوده، اگر به سه شوط و نيم نرسيده، طواف او باطل است، و بايد بعد از وضوء يا غسل يا بعد از رفع عذر، طواف را از سر بگيرد، و اگر به سه شوط و نيم رسيده و شوط چهارم را تمام نكرده، احتياط آن است كه بعد از وضو يا غسل يا بعد از برطرف شدن عذر، باقي مانده را از همانجا كه رها كرده تمام كند، و دو ركعت نماز طواف بخواند و دوباره هفت دور طواف كند و دو ركعت ديگر نماز طواف را نيز به جا آورد.

(مسأله 92) كسي كه قبل از طواف، يا در بين طواف قبل از تمام شدن هفت شوط شك كند كه غسل كرده يا وضو گرفته يا نه، يا بداند كه حدثي از او صادر شده و غسل يا وضو هم گرفته، ولي نداند كدام جلوتر بوده بايد غسل كند يا وضوء بگيرد. و بعد، طواف را از سر بگيرد و اگر بعد از طواف شك نمايد اعتنا به آن شك نكند. و كسي كه شك كند كه وضوء يا غسلش باطل شده يا نه به آن شك اعتنا نكند، و طواف را به جا آورد، چه قبل از طواف باشد، و چه در بين، و چه بعد از طواف.

(مسأله 93) اگر كسي بواسطه عذري نتواند وضو بگيرد يا غسل كند، احتياط واجب آن است كه صبر كند

ص: 684

تا عذرش برطرف شود. و اگر عذرش تا تنگي وقت برطرف نشود، بايد براي طواف بدل از غسل يا وضو تيمم كند، بطوري كه در تيمم نماز عمل مي كند. و كسي كه تيمم بدل از غسل جنابت كرده بعد از آن كه خودش طواف را به جا آورد احتياطاً نائب هم بگيرد.)(مسأله 94) اگر آب براي وضو يا غسل، و چيزي كه به آن تيمم كند نباشد، و مأيوس از تحصيل آنها باشد، بايد نايب بگيرد. و احتياط واجب آن است كه اگر جنب نباشد يا غسل حيض و نفاس بر او نباشد خودش نيز طواف كند، و الا رفتن در مسجدالحرام بر او حرام است.

)مسأله 95) زن حائض بعد از پاك شدن و قبل از غسل، حكم او حكم جنب است، در وجوب غسل با امكان، و تيمم با عدم امكان غسل، و اگر در تمام مدتي كه در مكه است پاك نشود، بايد براي هر طواف و نماز آن نائب بگيرد، و خودش طواف نكند. ولي ساير اعمال را خودش به جا آورد.

شرط دوّم طواف پاك بودن بدن و لباس است، بطوري كه در نماز شرط شده است، بلكه احتياط واجب آن است كه در صورت امكان، با خون كمتر از درهم و خون زخم و جراحت كه در نماز عفو شده نيز طواف نكند، و براي طواف، آن را برطرف نمايد، و تطهير كند و اگر بر طرف كردن و تطهير آن ممكن نيست، احتياط آن است كه هم خودش با آن حال طواف كند و هم نائب بگيرد تا براي او طواف نمايد. ولي در وسعت وقت به

ص: 685

احتياط واجب تأخير طواف با امكان تطهير لازم است.

)مسأله 96) اگر بعد از طواف بفهمد كه لباس يا بدنش نجس بوده طوافش صحيح است. و اگر فراموش كرد و با بدن يا لباس نجس طواف كرد، احتياط لازم آن است كه طواف را دوباره به جا آورد.

)مسأله 97) اگر در بين طواف لباس يا بدنش نجس شود، يا بفهمد كه از پيش نجس بوده، و بدون رها كردن طواف شستن آن ممكن نباشد، طواف را رها نمايد. و اگر چهار دور يا بيشتر طواف كرده، بعد از تطهير بدن يا لباس، طواف را تمام كند. و اگر به سه دور و نيم نرسيده، طواف او باطل است، و بايد بعد از تطهير از سر بگيرد. و اگر از سه دور و نيم گذشته، و چهار دور را تمام نكرده، احتياط آن است كه بعد از تطهير از همانجا كه رها كرده طواف را تمام كند، و نماز طواف را بخواند و دوباره طواف و نماز آن را به جا آورد.

شرط سوم آن است كه مرد طواف كننده ختنه شده باشد. پس اگر ختنه نكرده باشد طواف او باطل است، و بنابراين، طواف نساء از مرد غير مختون باطل است، و بنابر احتياط لازم بچه اي كه ختنه نشده اگر طواف نساء كند يا او را طواف دهند، طوافش باطل خواهد بود و بعد از ختنه تا خودش يا نايبش از طرف او طواف هايي را كه بر ذمّه دارد به جا نياورد، زن بر او حلال نخواهد شد.

شرط چهارم پوشانيدن عورت است با چيزي كه مباح باشد و غصبي نباشد. بلكه

ص: 686

احتياط آن است كه در آن تمام شرايط لباس نمازگزار رعايت شود.

شرط پنجم آن است كه نيت كند كه براي اطاعت فرمان خداوند عالم هفت دور طواف خانه كعبه انجام مي دهم طواف عمره تمتع حجّة الاسلام.

واجبات طواف

واجبات طواف هفت چيز است:

اول و دوم آن است كه طواف را در هر دور از حجر الاسود شروع كند و به حجر الاسود تمام كند، و براي اين كه يقين نمايد در هر دور، ابتدا به جزء اول حجر نموده و به جزء اول تمام كرده، در طواف اول بايد كمي پيش از رسيدن به حجر الاسود نيت كند، و قصد نمايد كه ابتدا در هر دور از محاذي اولين جزء حجر باشد، و انتهاي آن همان موضعي كه واقعاً انتهاي دور است باشد، و با همين نيت هفت دور طواف كند.

سوم آن كه طوري طواف كند كه در تمام مدتي كه به طواف مشغول است خانه كعبه طرف دست چپ او باشد پس اگر در بين طواف رو به خانه كعبه كند براي بوسيدن اركان يا جهت ديگر، يا آن كه به بواسطه زيادي جمعيت پشت به خانه يا روي به خانه كند، آن مقدار جزء طواف محسوب نمي شود، و بايد برگردد و آن مقدار را بطوري كه خانه كعبه بطرف دست چپش باشد به جا آورد، و اگر نمي تواند برگردد آن موضع را نشان كند، و بدون نيت دور بزند تا به آن موضع كه رسيد از آنجا قصد طواف كند، و طواف را تمام كند.

(مسأله 98) براي اين كه در تمام احوال طواف، شانه چپ، مقابل خانه كعبه

ص: 687

باشد دستور داده اند بهتر اين است كه وقتي از «حجر الاسود» گذشت، پيش از رسيدن به در «حجر اسماعيل» كمي بدن را به طرف چپ خود كج كند، و پيش از رسيدن به در ديگر حجر اسماعيل نيز قدري بدن را به طرف راست كج كند، تا شانه چپ از خانه رد نشود، و مقابل هر ركني كه مي رسد به همين دستور عمل كند، ولي رعايت اين دقت ها لازم نيست، و همين كه به طور متعارف هفت شوط را انجام دهد كافي است.

چهارم آن است كه حجر حضرت اسماعيل (عليه السلام) را كه مدفن مادر آن حضرت، بلكه مدفن بسياري از انبياء علي نبينا و آله و عليهم السلام است، در طواف خود داخل كند، يعني در خارج حجر طواف كند، و داخل آن نشود، و چنانچه از داخل حجر طواف نمايد آن دور از طواف او باطل مي شود، و اعاده آن از موضعي كه داخل حجر شده كافي نيست، بلكه بايد آن دور را از سر بگيرد، و اگر اعاده نكند طواف او باطل است و در اين جهت فرقي بين عالم و جاهل و ناسي نيست.

و با اعاده چون احتمال باطل شدن اصل طواف نيز مي رود، احتياط لازم آن است كه پس از تمام كردن طواف و خواندن نماز، دوباره طواف كند، و نماز آن را بخواند.

پنجم آن كه در حال طواف بيشتر از بيست و شش ذراع و نيم از كعبه دور نشود (ذراع از آرنج است تا سر انگشتان) پس اگر در بين طواف بيشتر از اين مقدار از خانه دور شود، بايد

ص: 688

آن مقدار را كه دور بوده از طواف حساب نكند، و دوباره به طور صحيح به جا آورد، ولي اگر چاره اي از طواف در خارج از اين فاصله نباشد طواف در دورتر از اين فاصله بشرط صدق طواف و رعايت نزديكي ممكن اشكال ندارد.

ششم آن كه در حال طواف از خانه و آنچه از خانه حساب مي شود خارج باشد، پس اگر روي سكوي اطراف خانه كه آن را «شاذروان» گويند راه برود، آن مقدار از طواف كه بر روي سكو راه رفته باطل است، و بايد آن مقدار را به طور صحيح دوباره به جا آورد، و طواف را تمام و بعد از خواندن نماز طواف دوباره آن را با نمازش، احتياطاً اعاده نمايد، و هم چنين اگر در اثناء طواف روي حجر اسماعيل برود بلكه احتياط آن است كه در بين طواف روي شاذروان براي دست ماليدن به ركن ها يا غير آن، دست دراز نكند و نيز دست را روي ديوار حجر نگذارد تا اين كه در تمام طواف، تمام بدن او از خانه و حجر خارج باشد.

هفتم آن كه هفت شوط يعني هفت دور طواف كند و آن را كم و زياد نكند.

(مسأله 99) اگر عمداً يك شوط يا بيشتر كم كند، واجب است آن را تمام كند در صورتي كه كاري كه موالات و پي درپي بودن طواف را به هم مي زند انجام نداده باشد، و اگر تمام نكند تا موالات به هم بخورد، در حكم ترك طواف است پس اگر وقت باقي است بايد طواف را عاده كند و اگر وقت گذشته حكم مسأله

ص: 689

87 را دارد كه گذشت.

(مسأله 100) اگر سهواً كمتر از هفت دور طواف كند، پس اگر از سه دور و نيم نگذشته، بايد طواف را از سر بگيرد، و اگر از سه دور و نيم گذشته، و فقط يك دور كم كرده آن را تمام كند، و اگر بيشتر از يك دور كم كرده بنابر احتياط لازم آن را تمام كند و نماز طواف بخواند و دوباره هفت دور طواف و نماز آن را به جا آورد، ولي در طواف مستحب تمام كردن كافي است.

(مسأله 101) اگر عمداً يك دور يا بيشتر از يك دور زياد كند به قصد آن كه جزء طواف ديگر باشد قرآن (جمع) بين طوافين است كه در طواف مستحب مكروه، و در طواف واجب، حرام است. بلكه بنابر احتياط لازم سبب باطل شدن طواف مي شود، چه آن كه از اول طواف، اين قصد را كرده باشد يا در بين يا در آخر، و اگر به قصد لغويت آن را به جا آورده باشد ضرري به طواف نمي زند، و اگر به قصد آن كه جزء طواف اول باشد به جا آورد پس اگر از ابتداي طواف قصد داشته، بي اشكال طوافش باطل است، و اگر در بين طواف قصد كند از همان وقت باطل مي شود، و اگر در آخر طواف قصد كند، مشهور فرموده اند: طوافش باطل است، ولي احتياط اين است كه نماز را بخواند و بعد طواف را با نماز آن اعاده نمايد.

(مسأله 102) اگر از روي فراموشي بر هفت شوط زياد كند، پس اگر كمتر از يك دور است آن را رها

ص: 690

كند، و طواف او صحيح است، و اگر يك شوط يا بيشتر زياد كند طواف واجب او صحيح است، و مستحب است كه آنچه را زياد كرده به قصد قربت مطلقه به هفت دور برساند، و در اين صورت احوط آن است كه يك نماز طواف پيش از سعي، جهت طواف واجب، و يك نماز طواف بعد از سعي، جهت طواف مستحب، به جا آورد، و بهتر آن است كه بعد از عمل به اين احتياط، اصل طواف و نماز آن را دوباره قبل از سعي به جا آورد.

(مسأله 103) كسي كه تمام طواف يا بعض آن را فراموش كند، و يادش نيايد تا به شهر خود برگردد، و براي او مشكل باشد كه به مكه مراجعت نمايد، و آنچه را فراموش كرده به جا آورده، واجب است نائب بگيرد كه براي او طواف كند، و نماز طواف بخواند و بنابر احتياط لازم سعي هم بنمايد و در اين صورت بنابر احتياط واجب «هدي» بفرستد، و احوط آن است كه شتر باشد، و در مواردي كه گفته شد بايد وجوباً يا احتياطاً بعد از اتمام و نماز طواف، اعاده نمايد، نايب نيز به همان شرح عمل كند.

(مسأله 104) اگر بعد از طواف، در عدد دروهاي آن شك كند، به آن شك اعتنا نكند، و اگر در آخر يكي از دورها شك كند كه آن شوط هفتم بوده يا هشتم، بنا گذارد كه دور هفتم بوده است، و اگر در بين شوطي شك كند كه هفتم است يا هشتم، احوط به جا آوردن نماز طواف و اعاده طواف با نماز آن است.

)مسأله 105)

ص: 691

اگر يقين داشته باشد كه بيشتر از هفت شوط طواف نكرده، و شك در عدد آن كند، وجوب از سر گرفتن طواف، خالي از قوت نيست، و احتياط آن است كه بنا را بر اقل گذارد. و تمام كند، و نماز طواف بخواند، و بعد طواف را از سر بگيرد.

)مسأله 106) اگر ازدحام جمعيت، انسان را مقداري در طواف جلو ببرد، در صورتي كه بكلي از اختيار او خارج نشود و قصد طواف داشته باشد اشكال ندارد.

)مسأله 107) طواف و سعي بوسيله چرخ هايي كه اخيراً معمول شده، يا نشستن در طبقها، يا سوار شدن بر دوش ديگران اشكال ندارد، و اگر با پاي خود برود ثواب آن زيادتر است.

مستحبات و مكروهات طواف

(مسأله 108) مستحب است كه در حال طواف سر برهنه و پابرهنه، و مشغول دعاءِ، و ذكر خدا باشد، و حرف بيهوده نزند، و كارهائي كه در نماز مكروه است انجام ندهد، و گام ها را كوچك بردارد، به سند معتبر از حضرت رسول صلَّي الله عليه و آله روايت شده، كه هر كس طواف خانه كعبه كند در وقت زوال با سر برهنه، و گام ها را تنگ بردارد، و چشم خود را از نامحرم و عورت بپوشاند، و دست يا بدنش را در هر شوطي به حجر الاسود بمالد، بدون آن كه به كسي آزار رساند و ذكر خدا را از زبان نيندازد، خداي تعالي بنويسد براي او به عدد هر گامي هفتاد هزار حسنه، و محو كند از او هفتاد هزار گناه، و بلند گرداند از براي او هفتاد هزار درجه، و بنويسد از براي او ثواب آزاد كردن هفتاد

ص: 692

هزار بنده، كه بهاي هر يك ده هزار درهم باشد، و او را شفيع سازد در هفتاد هزار كس از اهل بيت او، و برآورد از براي او هفتاد هزار حاجت، كه اگر خواهد در دنيا به او رساند، و اگر خواهد در آخرت، و مستحب است كه در حال طواف اين دعا را بخواند:

«اللَّهمَّ إنِّي أسْألُكَ بِاسْمِكَ الَّذِيْ يُمْشي بِهِ عَلَي طلَلِ الْمَاءِ كَمَا يُمْشي بِهِ عَلَي جُدَدِ الأرْضِ، وَأسْألُكَ بِاسْمِكَ الَّذِيْ يَهْتَزُّ لَهُ عَرْشُكَ، وَأسْألُكَ بِاسْمِكَ الَّذِيْ تَهْتَزُّ لَهُ أقْدَامُ مَلائِكَتِكَ، وَأسْألُكَ بِاسْمِكَ الَّذِيْ دَعَاكَ بِهِ مُوْسي مِنْ جَانِبِ الطُّوْرِ فَاسْتَجَبْتَ لَهُ وَأَلْقَيْتَ عَلَيْهِ مَحَبَّةً مِنْكَ، وَاَسْألُكَ بِاسْمِكَ الَّذِيْ غَفَرْتَ بِهِ لِمُحَمَّد صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَمَا تَأخَّرَ، وَاَتْمَمْتَ عَلَيْهِ نِعْمَتَكَ أنْ تَفْعَلَ بي (كذا و كذا).

و حاجت خود را بطلبد، و سنت است كه در حال طواف نيز بگويد:

«اَللَّهُمَّ إنّي إلَيْكَ فَقِيْرٌ، وَ إنِّي خَائِفٌ مُسْتَجِيْرٌ، فَلاَ تُبَدِّلِ اسْمِيْ، فَلاَ تُغَيِّرْ جِسْمِي».

و در هر شوط كه به در خانه كعبه رسد صلوات بر محمد و آل محمد بفرستد و اين دعاء را بخواند:

«سَائِلُكَ فَقِيرُكَ مِسْكِيْنُكَ بِبَابِكَ، فَتَصَدَّقْ عَلَيْهِ بِالْجَنَّةِ، اَللّهُمَّ البَيْتُ بَيْتُكَ، وَالْحَرَمُ حَرَمُكَ، وَالعَبْدُ عَبْدُكَ، وَهَذَا مَقَامُ العَائِذِ، المُسْتَجِيْرِبِكَ مِنَ النَّارِ، فَاعْتِقْنِيْ وَوَالِدَيَّ وَأهْلِيْ وَوُلْدِيْ وَإخْوَانِيَ المُؤمِنِيْنَ مِنَ النَّارِ، يَا جَوَادٌ يَا كَرِيْمُ».

و چون به حجر حضرت اسماعيل علي نبينا و آله و عليه السلام برسد نگاه به ناودان طلا كند و بگويد:

«اللَّهُمَّ أدْخِلّنِي الجَنَّةَ، بِرَحْمَتِكَ وَأجِرْنِيْ بِرَحْمَتِكَ مِنَ النَّارِ وَعَافِنِيْ مِنَ السَّقْمِ، وَ أَوْسِعْ عَلَيَّ مِنَ الرِّزْقِ الحَلالِ، وَاَدْرَأ عَنِّي شَرَّ فَسَقَةِ الجِنِّ وَالإنْسِ، وَشَرَّ فَسَقَةِ الْعَرَبَِ وَالْعَجَمِ».

و

ص: 693

چون از حجر بگذرد و به پشت كعبه برسد بگويد:

«يَاذَا الْمَنِّ وَالطَّوْلِ، يَاذَا الجُوْدِ وَالْكَرَمِ، إِنَّ عَمَلِيْ ضَعِيفٌ فَضَاعِفْهُ وَتَقَبَّلْهُ مِنِّي إنَّكَ أنْتَ السَّمِيْعُ العَلِيْم».

و چون به ركن يماني برسد دست بردارد و بگويد:

«يَااللهُ يَا وَلِيَّ العَافِيَةِ، وَ خَالِقَ العَافِيَةِ، وَرَازِقَ العَافَيِة، وَالمُنْعِم بالعافيةَ، وَالمُتَّفَضِّلَ بِالعَافِيَةِ عَلَيَّ وَعَلي جَمِيْعِ خَلْقِكِ، يَا رَحْمنَ الدُّنْيا وَالآخِرَةِ وَرَحِيْمَهُمَا، صَلِّ عَلَي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد، وَارْزُقُنَا العَافِيَةَ وَ تَمَامَ العَافِيَةِ وَشُكْرَ العَافِيَةِ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةَ يَا أرْحَمَ الرَّاحِمِيْنَ».

پس سر به جانب كعبه بالا كند و بگويد:

«الحَمْدُللهِ الَّذِي شَرَّفَكِ وَعَظَّمَكِ، وَالحَمْدُللهِ الَّذِيْ بَعَثَ مُحَمَّداً نَبِيّاً وَ جَعَلَ عَلِيّاً إمَاماً. أللهُمَّ اهْدِ لَهُ خِيَارَ خَلْقِكَ، وَجَنِّبْهُ شِرَارَ خَلْقِكَ».

و چون ميان ركن يماني و حجر الاسود برسد بگويد:

«رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنةً، وَفِي الآخِرَةِ حَسَنَةً، وَقِنَا عَذَابَ النَّارَ».

و چون در شوط هفتم به مستجار رسد و آن پشت كعبه است نزديك به ركن يماني برابر در خانه بايستد، و دست ها را بگشايد رو به خانه، و روي خود و شكم خود را برساند به كعبه و بگويد:

«اللَّهُمَّ البَيْتُ بَيْتُكَ، وَالعَبْدُ عَبْدُكَ، وَهَذَا مَقَامُ الْعَائِذِ بِكَ مِنَ النَّارِ. اَللّهُمَّ مِنْ قِبْلِكَ الرَّوْحُ وَالْفَرَجُ وَالْعَافِيَةُ. اَللّهُمَّ إنَّ عَمَلْي ضَعِيفٌ فَضَاعِفُهُ لِي، وَاغْفِرْ لِي مَا اطَّلَعْتَ عَلَيْهِ مِنَّي وَخَفِيَ عَلَي خَلْقِكَ، أسْتَجِيْرُ بِاللهِ مِنَ النَّارِ».

و بگويد:

«اَللّهُمَّ إنَّ عِنْدِي أفْوَاجاً مِنْ ذُنُوب، وَأفْوَاجاً مِنْ خَطَايَا، وَعِنْدَكَ أفْواجٌ مِنْ رَحْمَة، و أفْواجٌ مِنْ مَغْفِرَة، يَا مَنِ اسْتَجَابَ لاَِبْغَضِ خَلْقِهِ إذْ قَالَ أنْظِرْنِيْ إلَي يَوْمِ يُبْعَثُونَ اِسْتَجِبْ لي».

پس حاجت خود را بطلبد، و دعا بسيار كند و اقرار بگناهان خود هر چه داند مفصلا بكند،

ص: 694

و هر چه را بخاطر نداشته باشد مجملا اقرار كند، و طلب آمرزش كند كه البته آمرزيده مي شود، انشاء الله تعالي. پس چون به حجر الاسود رسد بگويد:

«اَللّهُمَّ قَنَعِّمْنِي بِمَا رَزَقْتَنِي وَبَارِكْ لِي فِيْما آتَيْتَنِي».

و مي بايد كمال ملاحظه را بكند در هر مرتبه كه مي رود حجر را ببوسد، و اگر نتواند ببوسد، استلام كند، و اگر استلام، باعث زحمت باشد از دور اشاره كند، و هم چنين مستحب است استلام ساير اركان، و هم چنين مستحب است كه خود را به مستجار بمالد، و آنجا را نشان كند، و چون اين اعمال را به جا آورد باز به جاي خود رود، و از آنجا به طواف ادامه دهد، تا زياده و كم، در طواف حاصل نشود.

نماز طواف

(مسأله 109) واجب است بعد از هر طواف واجب، دو ركعت نماز مثل نماز صبح، به نيت نماز طواف در نزد مقام حضرت ابراهيم (عليه السلام) به جا آورد، جهراً يا اخفاتاً، و احتياط آن است كه نماز را بعد از طواف فوراً بخواند، و نيز احتياط آن است كه نماز را در پشت مقام بخواند يعني طوري بايستد كه سنگي كه نشانه پاي حضرت ابراهيم (عليه السلام) بر آن است روبروي او باشد و اما اگر به علت زيادي جمعيت نتواند در جائي بايستد كه عرفاً بگويند پشت مقام ايستاده است، بايد در يكي از دو طرف مقام بايستد، و نماز بخواند، و اگر آن هم ممكن نباشد در هر جائي از مسجد كه به پشت مقام و دو طرف آن نزديكتر است نماز را بخواند، و بهتر آن است كه هر وقت

ص: 695

توانست نماز را دوباره پشت مقام بخواند رجاءاً.

(مسأله 110) نماز طواف مستحب را مي توان در هر جاي از مسجد به جا آورد، بلكه بعضي فرموده اند كه ترك آن عمداً جايز است ليكن سزاوار نيست ترك كند.

(مسأله 111) اگر كسي نماز طواف واجب را فراموش كرد، هر وقت بيادش آمد بايد در پشت مقام به تفصيلي كه در مسأله قبل ذكر شد به جا آورد و اگر سعي و كارهاي ديگر را به جا آورده، لازم نيست دوباره به جا آورد، اگر چه احوط است.

(مسأله 112) بنابر آن كه ترتيب، در بين نماز طواف و كارهاي بعد از آن معتبر باشد، بعضي فرموده اند: كه كسي كه واجبات نماز مثل قرائت و غير آن را نداند عمره او باطل است، و از حجة الاسلام بريء الذمه نخواهد شد، پس علاوه بر آن كه براي نمازهاي واجب ديگر لازم است انسان قرائت صحيح و احكام واجبه نماز را بياموزد، در وقتي كه اراده حج دارد نيز بايد قرائت خود را صحيح نمايد، و واجبات نماز را ياد بگيرد، و اگر ممكن نشود، نماز طواف را به جماعت بخواند، ولي اكتفا به آن اشكال دارد، و واجب است به طور فرادي نيز بخواند، و اگر نائب هم بگيرد جهت نماز، بهتر و مطابق با احتياط است.

(مسأله 113)كسي كه نماز طواف را فراموش كرده است، بايد برگردد پشت مقام به جا آورد، و اگر برگشتن به مسجد برايش دشوار باشد، مي تواند آن را در هر محلي كه يادش آمد بخواند، هر چند در شهر ديگر باشد، و بهتر آن است كه نايب

ص: 696

هم بگيرد تا پشت مقام براي او به جا آورد.

)مسأله 114) اگر كسي نماز طواف واجب را فراموش كند و پيش از به جا آوردن آن بميرد، بايد پسر بزرگ تر، قضاي آن را به جا آورد، مثل ساير نمازهائي كه از ميت فوت شده.

مستحبات نماز طواف

مستحب است كه در ركعت اول نماز طواف، بعد از حمد سوره «قُلْ هُوَ اللهُ أحَد» و در ركعت دوم بعد از حمد سوره «قُلْ يا اَيَّها الكافِرُون» بخواند، و چون از نماز فارغ شود حمد و ثناي الهي را به جا آورد، و صلوات بفرستد و بگويد:

«اللَّهُمَّ تَقَبَّلْ مِنِّي وَلاَ تَجْعَلْهُ آخِرَ العَهْدِ مِنِّي، اَلْحَمْدُللهِ بِمَحَامِدِهِ كُلِّهَا عَلَي نَعْمَاءِهِ كُلِّهَا، حَتَّي يَنْتَهِيَ الْحَمْدُ إلَي مَا يُحِبُّ وَيَرْضَي، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّد وَآلِهِ وَتَقَبَّلْ مِنِّي وَطَهِّر قَلْبِيْ وَزَكِّ عَمَلِيْ».

و در بعضي از روايات وارد است كه بگويد:

«اللَّهُمَّ ارْحَمْنِيْ بِطَاعَتِيْ إيَّاكَ وَطَاعَةِ رَسُولِكَ صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ، اللَّهُمَّ جَنِّبْنِي أنْ أتَعَدَّي حُدُودَكَ، وَاجْعَلْنِي مِمَّنْ يُحِبُّكَ وَيُحِبُّ رَسُولَكَ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَمَلائِكَتَكَ وَعِبَادَكَ الصَّالِحِيْنَ».

پس به سجده رود و بگويد:

«سَجَدَ لَكَ وَجْهِيْ تَعَبُّداً وَرِقّاً، لاَ الهَ إلاّ أنْتَ حَقّاً حَقّاً، الأوَّلُ قَبْلَ كُلِّ شَيء وَالآخِرُ بَعْدَ كُلِّ شَيء، وَهَا أنَاذا بَيْنَ يَدَيْكَ، نَاصِيَتِي بِيَدِكَ، فَاغْفِرْ لِي إنَّهُ لاَيَغْفِرُ الذَّنْبَ العَظِيْمَ غَيْرُك، فَاغْفِرْلِي فَانِّي مُقِرُّ بِذُنُوبِي عَلَي نَفْسِي، وَلاَ يَدْفَعُ الذَّنْبَ العَظِيْمَ غَيْرُكَ».

سعي

(مسأله 115) بعد از نماز طواف، واجب است هفت مرتبه بين صفا و مروه سعي نمايد، يعني از ابتدا ء صفا پياده يا سواره يا بر دوش كسي به مروه برود، و اين يك مرتبه حساب مي شود، و از مروه به صفا

ص: 697

برگردد، كه با رسيدن به صفا دو مرتبه سعي كرده است، پس به هر رفتن از صفا به مروه و برگشتن، دو سعي حاصل مي شود و به اين ترتيب سعي را به جا آورد، و سعي هفتم در مروه تمام مي شود.

(مسأله 116) سعي مثل طواف، ركن است. و اگر كسي آن را عمداً يا از جهت ندانستن مسأله ترك كرده باشد، چنانچه قبل از وقوف به عرفات متوجه شود و مي تواند سعي و تقصير را به جاي آورد، بايد تدارك نمايد، و اگر وقت گذشته، احتياطاً حج افراد با عمره مفرده به جاي آورد، و چون احتمال مي رود كه احرام او نيز باطل شده باشد، چنانچه وقت براي رفتن به ميقات تنگ نيست، به ميقات برود و رجاءاً محرم به احرام حج افراد شود و اگر وقت تنگ است هر مقدار كه مي تواند به طرف ميقات برود و محرم شود. ليكن به اين حج اكتفاء نكند و سال بعد حج تمتع به جا آورد، هر چند مستطيع نباشد.

(مسأله 117) در سعي، وضو و غسل و پاك بودن بدن و لباس شرط نيست، ولي احتياط مستحب آن است كه با غسل يا وضو باشد.

واجبات سعي

(مسأله 118) هشت چيز در سعي واجب است:

اول نيت است: پس اگر سعي او براي عمره تمتع است: چنين نيت كند كه براي انجام فرمان خداوند عالم هفت مرتبه سعي عمره تمتع حجّة الاسلام را بين صفا و مروه به جا مي آورم، و مستحب است نيت را به زبان بياورد، و بايد پيش از شروع به سعي نيت كند كه از اول جزء

ص: 698

آن با نيت باشد.

دوم و سوم آن است كه سعي را از صفا ابتداء و به مروه تمام كند. و احتياط آن است كه براي تحصيل اطمينان قدري از تلّي كه در جانب صفا و مروه است بالا رود، و از آنجا شروع و به آنجا ختم كند.

چهارم آن است كه هفت مرتبه سعي كند، نه كمتر و نه بيشتر.

(مسأله 119) اگر عمداً بيشتر از هفت بار سعي كند سعيش باطل مي شود، و اگر از جهت ندانستن مسأله يا فراموشي، زياد كند سعيش صحيح است.

)مسأله 120) اگر سعي را فراموش كرده و يا سهواً از هفت مرتبه كمتر به جا آورد، بايد هر وقت بيادش آمد تمام يا بقيه آن را انجام دهد، و اگر از مكه بيرون رفته، اگر چه به وطنش رسيده باشد، بايد برگردد و آن را به جا آورد. و اگر نتواند برگردد بايد نايب بگيرد، و احتياط مستحب آن است كه اگر چهار مرتبه سعي نكرده، بعد از اتمام اول، آن را از سر بگيرد.

)مسأله 121) كسي كه سهواً از هفت مرتبه كمتر سعي كند، آنچه بر او به سبب احرام حرام شده، تا بقيه سعيش را انجام ندهد حلال نمي شود، و اگر به خيال آن كه محل شده با زن نزديكي كند، يك بقره كفاره دارد بنابر احوط، و هم چنين است اگر ناخن بگيرد.

)مسأله 122) اگر كسي سعي را فراموش كند و يادش نيايد، تا به شهر خودش برگردد، و براي او مشكل باشد كه به مكه برگردد بايد نايب بگيرد و اگر قبل از انجام سعي با زن نزديكي

ص: 699

كرده باشد بايد كفاره بدهد. و اگر «تقليم اظفار» نمايد بايد بنابر احتياط كفاره بدهد.

)مسأله 123) اگر بعد از منصرف شدن از سعي، شك در عدد آن كند، به آن شك اعتنا نكند، و سعيش صحيح است، ليكن اگر احتمال مي دهد كه كمتر از هفت مرتبه سعي كرده است، احتياط آن است كه دوباره سعي كند.

)مسأله 124) اگر در بين آن كه مشغول سعي است و در مروه مي باشد شك كند كه هفت بار سعي كرده يا بيشتر، به شكّش اعتنا نكند، و بنا را بر تمام گذارد.

)مسأله 125) اگر در بين صفا و مروه شك كند كه اين مرتبه هفتم است يا هشتم، سعيش باطل است، و بايد از سر بگيرد.

پنجم آن است كه سعي بين صفا و مروه از طريق معمول و متعارف باشد، و از غير آن صحيح نيست.

ششم آن است كه در وقت رفتن به مروه رو به مروه باشد، و در وقت برگشتن به صفا رو به صفا، پس اگر به طور قهقري برود و برگردد كه در وقت رفتن به مروه رويش به صفا، و در برگشتن رويش به مروه باشد، سعيش صحيح نيست.

هفتم آن است كه لباس و كفش او مباح باشد، بلكه بنابر احوط چيز غصبي همراه نداشته باشد، و اگر سواره سعي مي كند بايد مركب او غصبي نباشد.

هشتم از واجبات، ترتيب بين طواف و سعي است، و اگر فراموش كرد يا به جهت ندانستن مسأله، پيش از طواف سعي كرد، احتياط واجب آن است كه دوباره بعد از طواف سعي را به جا آورد.

مستحبات سعي

)مسأله 126)

ص: 700

مستحب است كسي كه مي خواهد سعي كند نزد حجر الاسود برود، و آن را ببوسد و دست ها يا بدن را به آن بمالد، يا اشاره كند، پس به نزد چاه زمزم رود، و مقداري از آب آن بردارد، و بر سر و پشت و شكم بريزد و بخورد، و اين دعا را بخواند:

«اَللَّهمَّ اجْعَلْهُ عِلْماً نَافِعاً، وَرِزْقاً واسِعاً، وَشِفاءً مِنْ كُلِّ دَاء وَسُقْم».

پس متوجه صفا شود از دري كه محاذي حجر الاسود است و آن دري است كه حضرت رسول خدا صلي الله عليه و آله از آن در بيرون رفت با آرامش و خضوع برود بالاي كوه صفا، تا نظر كند به خانه كعبه، و رو به ركن عراقي كند و حمد و ثناي الهي را به جا آورد، و از نعمت هاي الهي بخاطر آورد، پس هفت نوبت الله اكبر بگويد، و هفت نوبت الحمدلله، و هفت نوبت لا اله الاّ الله، پس سه مرتبه بگويد:

«لا إلهَ إلاّ اللهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيْكَ لَهُ، لَهُ المُلْكُ وَلَهُ الحَمْدُ، يُحْيِي وَيُمِيْتُ وَيُمِيتُ وَ، يُحْيِي، وَهُوَ حَيُّ لاَ يَمُوْتُ بِيَدِهِ الخَيْرُ، وَهُوَ عَلَي كُلِّ شَيء قَدِيْرٌ».

پس صلوات بر محمد و آل محمد بفرستد و سه نوبت بگويد:

«اللهُ أكْبَرُ عَلَي مَاهَدَانَا، وَالْحَمْدُللهِ عَلَي مَا أَبْلانا، وَالحَمْدُللهِ الحَيِّ القَيُّومِ، وَالحَمْدُللهِ الحَيِّ الدَّائِمِ».

پس سه نوبت بگويد:

«أشْهَدُ أنْ لاَ إلَهَ إلاّ الله وَأشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُوْلُهُ، لاَ نَعْبُدُ إلاّ إيَّاهُ مُخْلِصِيْنَ لَهُ الدِّيْنَ وَلَوْ كَرِهَ المُشْرِكُوْنَ».

و سه مرتبه بگويد:

«اللَّهُمَّ إنِّي اُسْألُكَ الْعَفْوَ وَالْعافِيَةَ وَالْيَقِيْنَ في الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ».

پس سه مرتبه بگويد:

«اللَّهُمَّ آتِنَا في الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفي الآخِرَةِ

ص: 701

حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ».

پس صد مرتبه بگويد: الله اكبر و صد مرتبه لا اله الاّ الله و صد مرتبه الحمدلله و صد نوبت سبحان الله پس بگويد:

«لاَ إلَهَ إلاّ اللهُ وَحَدَهُ وَحْدَهُ أنْجَزَ وَعْدَهُ وَنَصَرَ عَبْدَهُ وَغَلَبَ الأحْزَابَ وَحْدَهُ، فَلَهُ المُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ وَحْدَهُ. اَللّهُمَّ بَارِكْ لي في المَوْتِ، وَفِيْما بَعْدَ المَوْتِ. اللَّهُمَّ إنّي أعُوْذُ بِكَ مِنْ ظُلْمَةِ القَبْرِ وَوَحْشَتِهِ، اللَّهُمَّ أظِلَّنِي في ظِلِّ عَرْشِكَ يَوْمَ لاَ ظِلَّ إلاّ ظِلُّكَ».

و بسيار تكرار كند سپردن دين و نفس و اهل خود را به خداوند عالم و بگويد:

«أسْتَوْدِعُ اللهَ الرَّحمنَ الرَّحِيْمَ، الَّذِيْ لاَ تَضِيْعُ وَدَائِعُهُ، دِيْنِي وَنَفْسِي وَأهْلِي وَمَالي وَوُلْدِي. اَللَّهُمَّ اسْتَعْمِلْني عَلَي كِتَابِكَ وَسُنَّةِ نَبِيَّكَ، وَتَوَفَّنِي عَلَي مِلَّتِهِ وَأَعِذْنِي مِنَ الفِتْنَةِ».

پس سه نوبت بگويد: الله اكبر پس دو مرتبه دعاي سابق را بخواند، پس يكبار تكبير بگويد و بخواند دعاي سابق را و اگر همه آنچه را كه ذكر شد نتواند بخواند پس هر قدر كه مي تواند بخواند.

و مستحب است كه اين دعا را بخواند:

«اَللّهُمَّ اغْفِرْلي كُلَّ ذَنْب أذْنَبْتُهُ قَطُّ، فَإنْ عُدْتُ فَعُدْ عَلَيَّ بِالمَغْفِرَةِ، فَإنَّكَ أنْتَ الْغَفُورُ الرَّحِيْمُ. اَللّهُمَّ افْعَلْ بي مَا أنْتَ أهْلُهُ فَإنّكَ إنْ تَفْعَلْ بِي مَا اَنْتَ أهْلُهُ تَرْحَمْني، وَإنْ تُعَذِّبْنِي فَأنْتَ غَنِيُّ عَنْ عَذَابِي، وَأنَا مُحْتَاجٌ إلَي رَحْمَتِك، فَيَا مَنْ أنَا مُحْتَآجُ إلَي رَحْمَتِهِ إرْحَمْني، اَللّهُمَّ لاَتَفْعَلْ بِي مَا أنَا أهْلُهُ، فَإنَّكَ إنْ تَفْعَلْ بي مَا أنَا أهْلُهُ تُعَذِّبْني وَلَمْ تَظْلِمْني، أصْبَحْتُ أتَّقِيْ عَدْلَكَ وَلاَ أخَافُ جَوْرَكَ، فَيَا مَنْ هُوَ عَدْلٌ لاَيَجُوْرُ ارْحَمْني».

پس بگويد:

«يَامَنْ لاَيخِيبُ سَائِلُهُ، ولايَنْفَذُ نائِلُهُ، صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وأَجِرْنِي مِنَ النَّارِ بِرَحْمَتِكَ».

و در صفا در

ص: 702

بالاي تل رو به كعبه اين دعا را بخواند:

«اَللّهُمَّ إنّي أعُوذُبِكَ مِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ وَفِتْنَتِهِ وَغُرْبَتِهِ وَوَحْشَتِهِ وَظُلْمَتِهِ وَضِيِقِهِ وَضَنْكِهِ. اَللّهُمَّ أَظِلَّني في ظِلِّ عَرْشِكَ يَوْمَ لاظِلَّ إلاّ ظِلُّكَ».

پس از آن قدري پائين آيد و بگويد:

«يَارَبَّ العَفْوِ، يَامَنْ أَمَرَ بِالْعَفْوِ، يَامَنْ هُوَ أَوْلي بِالْعَفْوِ، يَامَنْ يُثِيْبُ عَلَي الْعَفْوِ اَلْعَفْوَ، العَفْوَ، العَفْوَ يَا جَوَادُ يَاكَرِيْمُ يَا قَرِيْبُ يَا بَعِيدُ، أُرْدُدْ عَلَيَّ نِعْمَتَكَ، وَاسْتَعْمِلْنِي بِطَاعَتِكَ وَمَرْضَاتِكَ».

(مسأله 127) مستحب است كه پس از نماز طواف، مبادرت به سعي كند و در حال سعي، بدن و لباس او پاك و با وضو يا غسل باشد، و از صفا تا محلي كه علامت هروله در آنجا نصب شده، به طور متوسط راه برود، يعني نه تند برود نه كُند، و از آنجا تا علامت ديگر اگر مرد باشد هروله كند، يعني قدم ها را كوتاه و تند بردارد.

و براي زن ها هروله مستحب نيست، و چون به محل هروله برسد بگويد:

«بِسْمِ اللهِ وَبِاللهِ، وَاللهُ أكْبَرُ، وَصَلَّي اللهُ عَلَي مُحَمَّد وأهْلِ بَيْتِهِ. اَللّهُمَّ اغْفِرْ وَارْحَمْ، وَتجَاوَزْ عَمَّا تَعْلَمُ، إنَّكَ أنْتَ الأعَزُّ الأكْرَمُ، وَاهْدِني لِلَّتي هِيَ أقْوَمُ. اَللّهُمَّ إنَّ عَمَلِي ضَعِيفٌ، فَضَاعِفْهُ لِي وَتَقَبَّلْهُ مِنِّي. اَللّهُمَّ لَكَ سَعْيِي، وَبِكَ حَوْلي وَقُوَّتِي، تَقَبَّلْ مِنِّي عَمَلِي يَامَنْ يَقْبَلُ عَمَلَ الْمُتَّقِيْنَ».

پس تند برود تا به محل ديگر كه علامت نصب شده، و آنجا هروله را ترك كند، و چون از آنجا بگذرد بگويد:

«يَا ذَا المَنِّ وَالفَضْلِ وَالكَرَمِ وَالنَّعْمَاءِ وَالجُوْدِ، إغْفِرْلي ذُنُوبِي إنَّه لاَيَغْفِرُ الذُّنُوْبَ إلاّ أنْتَ».

و چون به مروه رسيد دعاي اول را بخواند كه در صفا خواند و بگويد:

«اللَّهُمَّ يَامَنْ أمَرَ بِالْعَفْوِ، يَامَنْ يُحِبُّ

ص: 703

الْعَفْوَ، يَامَنْ يُعْطِي عَلَي الْعَفْوِ، يَا مَنْ يَعْفُو عَلَي الْعَفُوِ، يَارَبِّ الٌعَفْوِ اَلْعَفْوَ الْعَفْوَ اَلْعَفْوَ».

و اهتمام كند در گريه كردن، و خود را به گريه بدارد، و دعا بسيار كند در حال سعي و اين دعاء را بخواند:

«اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْألُكَ حُسْنَ الظَّنِّ بِكَ عَلَي كُلِّ حَال، وَصِدْقَ النِّيَّةِ فِي التَّوَكُّلِ عَلَيْكَ».

و اگر هروله را فراموش كرد، هر جا بخاطرش آمد به طور قهقري برگردد تا به موضع هروله برسد، پس هروله كند، و هم چنين مستحب است هروله، وقتي از مروه بسوي صفا سعي مي كند.

تقصير

)مسأله 128)بعد از تمام شدن سعي بايد «تقصير» كند، يعني به قصد حلال شدن چيزهائي كه در عمره تمتع حجة الاسلام بر او حرام بوده است براي انجام فرمان خداوند متعال مقداري از ناخن ها يا موي سر يا ريش يا شارب خود را به چيند، و تراشيدن سر در عمره تمتع كافي نيست بلكه حرام است.

)مسأله 129) اگر كسي در عمره تمتع به جاي تقصير، حلق كند، و تمام سر را به تراشد بنابر احتياط، يك گوسفند قرباني كند هر چند از روي جهل يا نسيان باشد.

)مسأله 130) اگر كسي تقصير را فراموش كند و تا بعد از احرام حج، يادش نيايد، عمره او صحيح است، و بنابر احتياط واجب يك گوسفند كفاره بر او واجب مي شود.

)مسأله 131) اگر كسي عمداً تقصير را ترك كند تا محرم به حج شود، عمره تمتع او باطل است، و حج او حج افراد مي شود، پس بايد حج را تمام كند، و بنابر احتياط واجب بعد از حج، يك عمره مفرده به جا آورد،

ص: 704

و سال بعد نيز دوباره حج كند.

)مسأله 132) بعد از تقصير در عمره تمتع، هر كاري كه بر او به سبب احرام حرام شده بود غير از تراشيدن سر حلال مي شود، ولي تراشيدن سر جايز نيست، و اگر سر بتراشد بايد يك گوسفند كفاره بدهد بنابر احتياط هر چند جاهل يا ناسي باشد.

)مسأله 133) اقوي آن است كه در عمره تمتع طواف نساء واجب نيست، و وجوب آن مخصوص به حج و عمره مفرده است خواه، واجب باشد يا مستحب.

)مسأله 134) اگر وقت بقدري تنگ باشد كه اگر بخواهد در وقت ورود به مكه عمره تمتع را به جا آورد بوقوف به عرفات نمي رسد، يا زن حائض اگر بخواهد صبر كند تا پاك شود و طواف را به جا آورد وقت وقوف به عرفات مي گذرد، بايد به جاي حج تمتع حج افراد به جا آورد، پس اگر بواسطه عذري مثل بيماري و فراموشي و ندانستن مسأله از ميقات احرام نه بسته است و فعلا هم متمكن نيست كه به ميقات برگردد هر چند «ادني الحل» باشد يابد هر كجا هست محرم شود به احرام حج افراد، و اگر در ميقات به جهت عمره تمتع احرام بسته است عدول كند به حج افراد، و با همان احرام اول، تمام اعمال حج را به نحوي كه بعداً شرح داده مي شود به نيت حج افراد به جا آورد، مگر قرباني را كه در حج افراد واجب نيست.

و بعد از تمام شدن اعمال حج افراد، بايد از حرم بيرون رود، و به نيت عمره مفرده محرم شود، و به مكه برگردد

ص: 705

و طواف و سعي و تقصير و طواف نساء و نماز آن را بطوري كه شرح داده شد انجام دهد، و اگر بدون عذر در ميقات احرام نبسته، احرام بستن او از مكه محل اشكال است.

)مسأله 135) اگر موقعي عمره تمتع را باطل كند كه وقت آن كه دوباره آن را به جا آورد، نداشته باشد بايد حج افراد كند، و بعد از آن عمره مفرده به جا آورد، و بنابر احتياط و اجب بايد سال بعد حج تمتع را به جا آورد.

مسائل حج تمتع

)مسأله 136) چنان كه گفته شد حج تمتع، مركب است از عمره تمتع و حج تمتع و گذشت كسي كه تكليف او حج تمتع است بايد اول عمره تمتع را به جا آورد، و پس از انجام اعمال عمره تمتع به شرحي كه گفته شد واجب است جزء ديگر حج تمتع را كه به آن نيز حج تمتع مي گويند به جا آورد و واجبات آن سيزده چيز است.

اول: احرام.

دوم: و وقف به عرفات يعني ماندن در عرفات كه معروف است.

سوم: وقوف به مشعر الحرام كه به آن «مزدلفه» و «جمع» نيز مي گويند، و بين مني و عرفات است.

چهارم و پنجم و ششم: اعمال مني است، و اعمال آن در روز عيد، انداختن سنگريزه بر «جمره عقبه»، قرباني كردن، تراشيدن سر يا گرفتن كمي از ناخن يا موي سر است.

هفتم: طواف زيارت.

هشتم: دو ركعت نماز طواف زيارت.

نهم: سعي بين صفا و مروه.

دهم: طواف نساء.

يازدهم: دو ركعت نماز طواف نساء.

دوازدهم: ماندن در مني در شب هاي يازدهم و دوازدهم ذي حجه

ص: 706

و بر بعضي حاجيان واجب است كه شب سيزدهم را نيز در مني بمانند.

سيزدهم: انداختن سنگريزه بر سه جمره در مني در روز يازدهم و دوازدهم و بعضي بايد در روز سيزدهم، به جمره سنگريزه بيندازند، و احكام هر يك از اينها به طور مفصل بيان مي شود انشاء الله تعالي.

احرام حج

)مسأله 137) بعد از تمام شدن عمره تمتع واجب است محرم شدن براي حج تمتع، و وقت آن موسع است ولي اگر وقت به قدري تنگ شود كه اگر در آن وقت محرم نشود وقوف به عرفات در روز عرفه (نهم ذي حجه) از او فوت مي شود بايد فوراً محرم شود كه روز عرفه وقوف به عرفات را درك كند.

)مسأله 138) پيش از روز ترويه (هشتم ذي حجه) احرام بستن جايز است، و احتياط آن است كه بيشتر از سه روز پيش از ترويه احرام نبندد چنان كه احتياط آن است كه اگر مُحرم شد پيش از روز ترويه از مكه خارج نشود، و مستحب آن است كه در روز ترويه مُحرم شود.

)مسأله 139) در احرام حج تمتع نيز پوشيدن دو جامه احرام (بعد از بيرون آوردن لباس دوخته براي مردها) و نيت و تلبيه به نحوي كه در احرام عمره تمتع گذشت واجب است، پس بايد نيت كند كه احرام مي بندم براي حج تمتع يعني: ملتزم مي شوم و برخود قرار مي دهم كارهائي را كه در حال احرام حرام است ترك نمايم در حج تمتع، به جهت اطاعت فرمان خداوند متعال، و دستور احرام و كارهائي كه در حال احرام ترك آنها واجب است به شرحي است

ص: 707

كه در احرام عمره گفته شد.

)مسأله 140) محل احرام بستن براي حج تمتع، مكه است و بنابر احتياط واجب تا مي تواند از مكّه قديم محرم شود.

)مسأله 141) اگر كسي از روي فراموشي يا ندانستن مسأله مُحرم نشود، تا برود به مني يا عرفات، و قبل از اعمال ملتفت شود، بايد به مكه برگردد، و محرم شود و با احرام، اعمال را به جا آورد، و اگر براي تنگي وقت يا عذر ديگر نتواند برگردد، احتياط آن است كه هر قدر مي تواند برگردد، و اگر نتوانست برگردد، واجب است از همانجائي كه ملتفت شده محرم شود.

)مسأله 142) اگر از روي فراموشي يا ندانستن مسأله محرم نشود، و بعد از تمام كردن اعمال حج ملتفت شود، حجش صحيح است ولي اگر بعد از گذشتن وقت وقوف به عرفات و مشعر الحرام، و يا پيش از تمام شدن ساير اعمال حج بفهمد كه محرم نشده، واجب است فوراً همانجا محرم شود و حج را تمام كند، و احتياط آن است كه سال آينده، دوباره به جا آورد، اگر چه بعيد نيست جواز اكتفا به حج اول.

)مسأله 143) اگر كسي عمداً براي حج محرم نشود، تا وقت وقوف به عرفات و مشعر بگذرد، حج او باطل است.

مستحبات احرام حج تا وقت وقوف به عرفات

)مسأله 144) بهترين اوقات احرام بستن براي حج، روز ترويه است تا قبل از زوال، بطوري كه بتواند نماز ظهر را در مني به جا آورد، و يا بعد از نماز ظهر است و اگر ممكن نشد بعد از نماز عصر، و اگر ممكن نشد بعد از نماز واجب ديگر، اگر چه نماز قضا باشد، و

ص: 708

اگر نماز قضاء هم بر ذمه نداشته باشد بعد از نماز احرام كه اقل آن دو ركعت است محرم شود، به نحوي كه در احرام عمره شرح داده شد، و بهترين جاهاي مكه براي احرام مسجدالحرام است، و بهترين جا در مسجد الحرام براي احرام، حجر اسماعيل يا مقام حضرت ابراهيم عليه السلام است، پس در آنجا بعد از پوشيدن جامه احرام و كارهائي كه پيش از اين در احرام عمره گذشت واجب است نيت كند، و لبيّك هاي واجب را به دستوري كه در احرام عمره گذشت بگويد ولي در عوض كلماتي كه مخصوص به عمره است كلمات ديگر بگويد مثلا عوض (وَهذِهِ عُمْرةُ مُتْعة اِليَ الحَجِّ) بگويد: (وَهذِهِ حَجَّةُ تَمَتُّع) و چون مشرف بر ابطح شود به صداي بلند تلبيه بگويد، و چون متوجه مني شود بگويد:

«اَللّهُمَّ إيّاكَ أَرْجُو، وَاِيّاكَ أَدْعُو، فَبَلِّغْني أَمَلِي، وَأَصْلِحْ لي عَمَلِيْ».

و با آرام تن و دل برود با تسبيح و تقديس و ذكر حق تعالي. و چون به مني رسيد بگويد:

«اَلْحَمْدُللهِ الَّذِيْ أقْدَمَنِيْها صَالِحاً في عَافِيَة وَبَلَّغِني هَذَا المَكَانَ».

پس بگويد:

«اللَّهُمَّ هذِهِ مِنَي، وَهِيَ مِمَّا مَنَنْتَ بِهِ عَلَيْنا مِنَ الْمَناسِكِ، فَأسْألُكَ أنْ تَمُنَّ عَلَيَّ بِمَا مَنَنْتَ عَلي أنْبِيَائكَ، فِإنَّمَا أنَا عَبْدُكَ وَفِي قَبْضَتِكَ».

و مستحب است كه شب عرفه در مني باشد، و مشغول طاعت الهي باشد، و بهتر آن است كه اين عبادت ها را خصوصاً نمازها را در مسجد خيف به جا آورد و چون نماز صبح خواند تعقيب بخواند تا طلوع آفتاب و روانه عرفات شود و اگر بخواهد مي تواند بعد از طلوع فجر روانه شود و ليكن سنت بلكه

ص: 709

احوط آن است كه از وادي محسّر رد نشود تا آفتاب طلوع كند و مكروه است كه پيش از فجر روانه شود بلكه خلاف احتياط است. مگر از جهت ضرورتي مثل بيماري و كسي كه خوف ازدحام مردم را داشته باشد و چون متوجه عرفات شود اين دعا را بخواند:

«اَللّهُمَّ إلَيْكَ صَمَدْتُ، و إيّاكَ اعْتَمَدْتُ، وَوَجْهَكَ أردْتُ، أسْألُكَ أن تُبَارِكَ لِي فِي رِحْلَتِي، وَ اَنْ تَقْضِيَ لي حَاجَتي، وَأنْ تَجْعَلَنِي اليَوْمَ مِمَّن تُبَاهِي بِهِ مَنْ هُوَ أفْضَلُ مِنِّي».

و تلبيه بگويد: تا به عرفات برسد و چون رسيد خيمه اش را در نمره كه نزديك عرفات است بزند.

وقوف به عرفات

)مسأله 145) واجب است بر كسي كه حج به جا مي آورد ماندن در عرفات، و بنابر احتياط واجب وقت آن از ظهر روز عرفه (نهم ذيحجه) است تا مغرب، پس بايد در تمام وقت در آنجا بماند، و از حدود عرفات از ظهر تا مغرب خارج نشود، و اين وقت، وقت اختياري عرفه است، و در ماندن در عرفات فرق نمي كند كه پياده باشد يا سواره، راه برود يا نشسته و يا خوابيده باشد.

)مسأله 146) اگر كسي از ظهر تا مغرب روز عرفه در عرفات خواب يا بيهوش باشد، وقوف او باطل است. و اگر بعد از قصد وقوف و دخول وقت بخوابد ضرر ندارد، وقوف او صحيح است.

(مسأله 147) بودن در عرفات از ظهر تا مغرب اگر چه بنابر احتياط واجب است، ولي آن مقداري كه ركن است اين است كه بين ظهر تا مغرب به قدري در عرفات بماند كه عرفا بگويند در آنجا توقف كرده است، و كسي كه

ص: 710

عمداً اين مقدار را ترك كند حجش باطل مي شود، اگر چه بوقوف اضطراري عرفات برسد، يعني شب دهم را در عرفات بماند و وقوف مشعر را هم درك كند، و چنانچه سهواً ترك كرد حج او باطل نيست، مگر آن كه وقوف به مشعر را هم عمداً يا سهواً ترك كند، كه در اين صورت حجش باطل است، و تفصيل آن ذكر مي شود انشاء الله.

)مسأله 148) در وقوف به عرفات نيت واجب است، به اين نحو كه نيت كند از ظهر امروز تا مغرب براي حج تمتع حجة الاسلام براي اطاعت فرمان خداوند عالم در عرفات مي مانم.

)مسأله 149) اگر كسي عمداً بعد از گذشتن مقداري از ظهر در عرفات حاضر شود، وقوفش صحيح است و كفاره ندارد، ولي خلاف احتياط نموده، و بنابر آن كه وقوف از اول ظهر تا مغرب واجب باشد گناه كرده است.

)مسأله 150) جايز نيست پيش از مغرب از عرفات خارج شود، و اگر كسي عمداً پيش از مغرب از عرفات بيرون برود و در همان روز برنگردد، بر او واجب است قرباني كردن يك شتر، كه در راه خدا در روز عيد در مني نحر كند، و اگر نتواند، هيجده روز پي درپي روزه بگيرد، و بر او واجب است در صورت توانائي، برگشتن به عرفات و ماندن در

آنجا تا غروب، و اگر پشيمان شد و در همان روز به عرفات برگشت نيز بنابر احتياط مستحبّ كفاره از او ساقط نمي شود.

)مسأله 151) اگر كسي از روي فراموشي يا ندانستن مسأله پيش از مغرب از عرفات بيرون رفت، پس اگر در همان

ص: 711

روز ملتفت شد، بايد برگردد و اگر برنگردد معصيت كرده است، و بنابر احتياط، كفاره بدهد و اگر بعد از مغرب ملتفت شد چيزي بر او نيست.

)مسأله 152) اگر بواسطه فراموشي يا تنگي وقت، يا عذر ديگر، نتواند هيچ مقداري از ظهر تا مغرب روز عرفه را در عرفات بماند بايد مقداري از شب عيد را تا فجر طالع نشده هر چند كم باشد در عرفات بماند و اين زمان را وقت اضطراري عرفه مي گويند و اگر عمداً هيچ مقداري از شب عيد را هم در آنجا نماند حج او باطل مي شود اگر چه وقوف به مشعر را درك نمايد.

)مسأله 153) اگر كسي وقوف به عرفات را به عذري مثل فراموشي يا ندانستن مسأله در وقت اختياري و اضطراري ترك نمود، ولي وقوف در مشعر الحرام را شب عيد يا بين الطلوعين چنانچه خواهد آمد درك كند حجش صحيح است.

)مسأله 154) هر گاه در پيش قاضي عامه، اول ماه ذي حجه ثابت شود و براي شيعه شرعاً ثابت نشده باشد، و به اين جهت روز نهم ذي حجه در نزد آن ها روز هشتم در پيش شيعه باشد، احتياط واجب آن است كه اگر ممكن است وقوف اختياري عرفات را در روزي كه پيش شيعه نهم است انجام دهد و اگر ممكن نشد اضطراري آن را درك كند، و به مشعز رفته و وقوف در آن جا را نيز درك كند، و اعمال روز عيد را در مني به جا آورد، و اگر درك اضطراري عرفات هم ممكن نشد درك اختياري مشعر كافي است، و حجش صحيح است و درك

ص: 712

اضطراري عرفه و اضطراري مشعر نيز چنانچه گفته خواهد شد بنابر اقوي كفايت مي كند، و اگر درك هيچ يك از اين مواقف ميسر نشود حكم آن، در مسأله بعد ذكر خواهد شد.

)مسأله 155) هر گاه هلال، نزد قاضي عامه ثابت شود و نزد شيعه ثابت نشده باشد، ليكن از جهت تقيه ناچار به متابعت باشند و از عمل به وظيفه خود خائف باشند، اقوي صحت و كفايت همين حج است از حجة الاسلام، هر چند عالم به خلاف باشند و اگر بدون خوف متمكن از عمل به وظيفه باشند احوط آن است كه با آنها رجاءاً متابعت كنند، و بعد واجب است عمل به وظيفه خود نمايند، حتي با عدم علم به خلاف.

مستحبات وقوف به عرفات

1-خيمه اش را در محلي كه آن را نمره گويند و متصل به عرفات است بزند.

2- در دست چپ كوه و پائين آن در زمين هموار وقوف كند و مكروه است كه بالاي كوه رود.

3- با رفقا در يك جا وقوف كند.

4- با طهارت باشد و غسل كند.

5- هر چه را كه باعث تشويش حواس و مانع از كمال توجه به خدا مي شود رفع كند.

6- نماز ظهر و عصر را اول وقت با يك اذان و دو اقامه به جا آورد.

7- بعد از نماز بايستد و مشغول دعا شود.

8- در تمام مدت وقوف، بايستد و نشسته يا سواره بودن در حال وقوف مكروه است، و اگر نمي تواند بايستد هر قدر مي تواند بايستد، و اگر ايستادن مانع از حضور قلب و توجه باشد نشستن بهتر است.

9- رو به قبله كند،

ص: 713

و دل خود را متوجه به خداوند عالم نمايد و حمد و ثناي او را به جا آورد، و تمجيد و تهليل بكند و صد مرتبه الله اكبر و صد مرتبه الحمدلله و صد مرتبه سبحان الله و صد مرتبه لا اله الاّ الله بگويد و صد مرتبه آية الكرسي بخواند و صد مرتبه صلوات بر محمد و آل محمد صلَّي الله عليه و آله بفرستد و هم چنين صد مرتبه سوره انا انزلناه بخواند و صدمرتبه لا حول ولا قوة الاّ بالله بگويد و صد مرتبه سوره قل هو الله احد بخواند.

10- آنچه مي خواهد دعا كند و دعا زياد كند كه اين روز روز دعا و مسألت است و هيچ چيز در نزد شياطين خوشتر از اين نيست كه انسان را از خداوند متعال غافل سازند.

11- پناه بردن به خدا از شيطان.

12- شمردن گناهان و توبه و استغفار كردن.

13- گريه كردن، و اگر نتواند، خودش را بگريه وادار بدارد.

14- دعا براي خود و پدر و مادر و برادران مؤمن، و اقل آن چهل نفر است، و در حديث است كه آنچه او براي برادر مؤمن طلب كند فرشته اي موكل است كه براي او صدهزار برابر آن را طلب كند.

15- تمام زمان وقوف را به دعا و استغفار و ذكر خدا صرف كند، و بعضي از علما اين را واجب دانسته اند، و دعاهاي منقوله را بخواند خصوصاً دعاي صحيفه كامله، و دعاي حضرت امام حسين عليه السلام و زيارت آن حضرت و دعاي حضرت امام زين العابدين عليه السلام.

و مستحب است كه بگويد:

«اللّهُمَّ إنِّي

ص: 714

عَبْدُكَ، فَلاَ تَجْعَلْنِيْ منْ أخْيَبِ وَفْدِكَ، وَارْحَمْ مَسِيْريْ الَيْكَ مِنَ الفَجِّ العَمِيقِ».

«اَللّهُمَّ رَبَّ الْمَشَاعِرِ كُلِّهَا، فُكَّ رَقَبَتِيْ مِنَ النَّار، وَأَوْسِعْ عَليَّ مِنْ رِزْقِكَ الحَلاَلِ، وَادْرَأ عَنِّي شَرَّ فَسَقَة الجِنِّ وَالإنْسِ. اَللّهُمَّ لاتَمْكُرْبِي وَلاَ تَخْدَعْنِي وَلاَتَسْتَدْرِجْنِيْ. اَللّهُمَّ إنِّي أسْألُكَ بَحَوْلِكِ وَجُوْدِكَ وَكَرَمِكَ وَفَضْلِكَ وَمَنِّكَ، يَاأسْمَعَ السَّامِعِيْنَ وَيَا أبْصَرَ النَّاظِرِيْنَ وَيَا أسْرَعَ الحَاسِبِيْنَ وَيَا أرْحَمَ الرَّاحِمِيْنَ، أنْ تُصَلِّيَ عَلَي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَأن تَفْعَلَ بِيْ (كذا و كذا) (وأَنْ تَرْزُقَنِي خَيْرَ الدُّنْيا وَالآخرَة).

حاجت خود را نام ببرد پس دست بجانب آسمان بردارد و بگويد:

«اللَّهُمَّ حَاجَتِيْ اِلَيْكَ إنْ أعْطَيْتَنِيْهَا لَمْ يَضُرُّنِيْ مَامَنَعْتَني، وَإنْ مَنَعْتَنِيْهَا لَمْ يَنْفَعْنِي مَا أعْطَيْتَنِي، أسْألُكَ خَلاَصَ رَقَبَتِيْ مِنَ النَّارِ. اَللّهُمَّ إنِّي عَبْدُكَ، وَمُلْكُ نَاصِيَتِيْ بِيَدِكَ وَأَجلِيْ بِعِلْمِكَ، أسْألُكَ أنْ تُوَفِّقَنِي لِمَا يُرْضِيْكَ عَنِّي، وَأنْ تُسَلِّمَ مِنِّي مَنَاسِكِي الَّتِيْ أرَيْتَها خَلِيْلَكَ إبْرَاهِيْمَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ، وَدَلَلْتَ عَلَيْهَا نَبِيَّكَ مُحَمَّداً صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ».

«اللَّهُمَّ اجْعَلْنِيْ مِمَّنْ رَضِيْتَ عَمَلَهُ، وَأطَلْتَ عُمْرَهُ، وَأحْيَيْتَهُ بَعْدَ المَوْتِ حَيوةً طَيِّبَةً».

پس بگويد:

لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ، يُحْيِي وَيُمِيتُ، وَهُوَ حَيُّ لا يَمُوتُ بِيَدِهِ الْخَيْرُ وَهُوَ عَلي كُلِّ شَيء قَدِيرٌ، اَللّهُمَّ لَك الحَمْدُ كَالَّذِي تَقُولُ وَخَيْراً مِمّا نَقُولُ وَفَوْقَ ما يَقُولُ الْقائِلُونَ اَللّهُمَّ لَكَ صَلاتِي وَنُسُكِي وَ مَحْيايَ وَمَماتِي وَلَكَ تُراثِي وَبِكَ حَوْلِي وَمِنْكَ قُوَّتِي اللَّهُمَّ إنِّي أعوذُبِكَ مِنَ الفَقْرِ وَمِنْ وَساوِسِ الصَّدرِ وَمِنْ شَتاتِ الاَمْرِ وَمِنْ عَذابِ الْقَبْرِ، اَللّهُمَّ إنِّي أَسْأَلُكَ خَيْرَ ما تَجيءُ بهِ الرِّياحُ فَاَسْأَلُكَ خَيْرَ اللَّيْلِ وَخَيْرَ النَّهارِ، اَللّهُمَّ اَجْعَلْ فِي قَلْبِي نُوراً وَفِي سَمْعِي نُوراً وَفِي بَصَري نُوراً وَفِي لَحْمِي وَدَمِي وَعِظامِي وَعُرُوقِي وَمَقْعَدِي وَمَقامِي وَمَدْخَلِي وَمَخْرَجِي نُوراً وَاَعْظِمْ لِي نُوراً يا رَبِّي يَوْمَ اَلْقاكَ

ص: 715

إنَّكَ عَلي كُلِّ شَيء قَدِيرٌ.

و تا تواند در اين روز از خيرات و تصدقات كوتاهي نكند خصوصاً بنده آزاد كردن و ديگر رو به قبله كند و بگويد:

)سُبْحَانَ الله) صدر بار و (اَللهُ اَكْبَرُ) صد بار و (ما شاءَ اَللهُ وَلا قُوَّةَ إلاّ بِاللهِ) صد بار (اَشهَدْ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، لَهُ المُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ يُحْيِي وَيُميتُ وَيُميتُ وَيُحيْي وَ هُوَ حَيُّ لا يَمُوتُ بِيَدِهِ الْخَيْرُ وَهُوَ عَلي كُلّ شَيء قَدِير). صدبار

ده آيه اول سوره بقره را بخواند و آن ده آيه اين است:

بسم الله الرحمن الرحيم

اَلمْ ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيْهِ هُديً لِلْمُتَّقِينَ اَلَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلوةَ وَمِمّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ.

تا آخر آيه دهم. ديگر سوره قل هو الله احد سه نوبت بخواند و آية الكرسي را بخواند و آيه سخره را بخواند و آن آيه اين است.

اِنَّ رَبَّكُمْ اللهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمواتِ وَالاَرْضَ فِي سِتَّةِ اَيّام ثُمَّ اسْتَوي عَلي الْعرْشِ يُغْشِي اللَّيلَ النَّهارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثاً وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرات بِاَمْرِهِ اَلا لَهُ الْخَلْقُ وَالاَمْرُ تَبارَكَ اللهُ رَبُّ الْعالَمِينَ.

و آن در سوره اعراف است آيه (54) پس معوذتين را بخواند پس نعمت هاي الهي را يك يك بشمارد آنچه بداند از اهل و مال و ساير نعمت ها و رفع بلا و بگويد:

اَللّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ عَلي نَعْمائِكَ الَّتِي لا تُحْصي بِعَدَد وَلا تُكافي بِعَمَل.

و حمد كند حق سبحانه و تعالي را به هر آيه اي كه در آن حمد كرده است خداوند عالم را با آن در قرآن، و تكبير كند به هر تكبيري كه خداوند عالم تكبير خود

ص: 716

كرده است در قرآن، و تهليل كند بذكر لا اله الاّ الله كه حق سبحانه و تعالي تهليل خود كرده است به آن در قرآن، و صلوات بر محمد و آل محمد بسيار بفرستد و جهد و سعي كند در آن، و بخواند حق سبحانه تعالي را به هر نام كه خود را به آن خوانده است در قرآن و به هر اسمي كه داند و به اسماء آخر سوره حشر، و بگويد.

«أسْألُكَ يَا اللهُ يَا رَحْمنُ بِكُلِّ اسْم هُوَ لَكَ، وأسْألُكَ بِقُوَّتِكَ وَعِزَّتِكَ وَجَمِيْعَ مَا أحَاطَ بِهِ عِلْمُكَ وَبِأرْكَانِكَ كُلِّهَا، وَبِحَقِّ رَسُولِكَ صَلَوَاتُكَ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَبِاِسْمِكَ الأكْبَرِ الأكْبَرِ الأكْبَرِ، وَبِاسْمِكَ العَظِيْمِ الَّذِيْ مَنْ دَعَاكَ بِهِ كَانَ حَقّاً عَلَيْكَ أَنْ لاَتَرُدَّهُ وَأنْ تُعْطِيَهُ مَاسَأَلَكَ أنْ تَغْفِرَلِي جَمِيعَ ذُنُوبِي في جَمِيْعِ عِلْمِكَ فِيَّ».

و هر حاجت كه دارد بخواهد و از حق سبحانه و تعالي طلب كند كه توفيق حج بيابد در سال آينده و هر سالي و هفتاد مرتبه بگويد:

)أَسْأَلُكَ الْجَنَّةَ) و هفتاد مرتبه (اَسْتَغْفِرُ اللهَ رَبِّي وَاَتُوبُ اِلَيْه) بگويد. پس بخواند دعائي را كه جبرئيل در اين مقام به حضرت آدم عليه السلام تعليم نمود براي قبول توبه او:

سُبْحانَكَ اللّهُمَّ وَبِحَمْدِكَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ عَمِلْتُ سُوءاً وَظَلَمْتُ نَفْسِي فَاعْتَرَفْتُ بِذَنْبِي فَاغْفِرْلِي اِنَّكَ اَنْتَ خَيْرُ الْغافِرِينَ سُبْحانَكَ اللّهُمَّ وَبِحَمْدِكَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ عَمِلْتُ سُوءاً وَظَلَمْتُ نَفْسي فَاعْتَرَفْتُ بِذَنْبِي فَاغْفِرْلِي اِنَّكَ اَنْتَ التَّوّابُ الرَّحِيم.

و چون آفتاب فرو رود بگويد:

«اللَّهُمَّ إنِّي أعوذُبِكَ مِنَ الفَقْرِ وَمِن تَشَتُّتِ الأمْرِ وَمِنْ شَرِّ مَايَحْدُثُ لِي بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ، أمْسَي ظُلْمِيْ مُسْتَجِيْراً بِعَفْوِكَ، وَأمْسَي خَوْفِي مُسْتَجِيراً بِأمَانِكَ، وَأمْسَي ذَنْبِي مُسْتَجِيْراً بِعِزِّكَ، وَأمْسَي وَجْهِيَ الفَاني مُسْتَجِيْراً بِوَجْهِكَ

ص: 717

البَاقي، يَاخَيْرَ مَنْ سُئلَ وَيا أجْوَدَ مَنْ أعْطَي، يَا أرْحَمَ مَنِ اسْتُرْحِمَ، جَلِّلْنِي بِرَحْمَتِكَ، وَألْبِسْني عَافِيَتَكَ، وَاصْرِف عَنِّي شَرَّ جَمِيْعِ خَلْقِكَ وَارْزُقْنِي خَيْرَ الُّدنْيا وَالآخِرَة.»

پس روانه به جانب مشعر الحرام شود با آرام تن و استغفار كند و اين دعا را بخواند:

«اللَّهُمَّ لاَتَجْعَلْهُ آخِرَ العَهْدِ مِنْ هَذَا المَوْقِفِ، وَارْزُقْني العَوْدَ أبَداً مَا أبْقَيْتَنِي، وَاقْلِبْنِي اليَوْمَ مُفْلِحاً مُنْجِحاً مُسْتَجاباً لِي، مَرْحُوْماً مَغْفُوراً لي، بِأفْضَلِ مَايَنْقَلِبُ بِهِ اليَوْمَ أحَدٌ مِنْ وَفْدِكَ وَحُجَّاجِ بَيْتِكَ الحَرَامِ، وَاجْعَلْنِي اليَوْمَ مِنْ أكْرَمِ وَفْدِكَ عَلَيْكَ، وَأَعْطِنِي أفْضَلَ مَاأعْطَيْتَ أحَداً مِنْهُمْ مِنَ الخَيْرِ وَالبَرْكَةِ وَالرَّحْمَةِ وَالرِّضْوَانِ وَالمَغْفِرَةِ، وَبَارِكْ لي فِيْما أرْجِعُ إلَيْهِ مِنْ أهْل أوْمَال أوْ قَلِيْل أوْ كَثِيْر، وَبَارِكْ لَهُمْ فِيَّ».

و بسيار بگويد:

اَللّهُمَّ اَعْتِقْنِي مِنَ النّار.

و بگويد:

«اللَّهُمَّ ارْحَمْ مَوْقِفِي، وَزِدْ في عَمَلي، وَسَلِّمْ دِيْني، وَتَقَبَّلْ مَنَاسِكِي».

وقوف به مشعر

)مسأله 156) بر كسي كه حج به جا مي آورد بعد از وقوف به عرفات، وقوف به مشعر الحرام كه آن را «مزدلفه» و «جمع» نيز مي نامند واجب است، و آن مكاني است كه در بين عرفات و مني واقع است. و معروف است، پس بايد بعد از غروب روز نهم از عرفات بسوي مشعر كوچ كند، و احتياط واجب آن است كه عمداً تا طلوع فجر تأخير نيندازد، هر چند اگر تأخير انداخت و بين الطلوعين را درك كرد حج او صحيح است، و واجب است كه شب را در آنجا بماند و احتياط آن است كه در مشعر ذكر خدا را ترك نكند، هر چند مختصر و كم باشد. و بايد نيت كند كه براي اطاعت فرمان خداوند عالم در حج تمتع حجة الاسلام شب را تا

ص: 718

صبح در مشعر الحرام مي مانم، و نبايد عمداً بدون عذر پيش از اذان صبح كوچ كند، هر چند اگر مقداري از شب مانده باشد و كوچ كند حجش صحيح است، و ليكن معصيت كرده و يك گوسفند كفاره بايد ذبح كند، و چون فجر طالع شود دوباره جهت بين الطلوعين نيت وقوف كند، پس در حج تمتع قصد كند كه براي اطاعت فرمان خداوند متعال در حج تمتع حجة الاسلام از حالا تا اول طلوع آفتاب در مشعر الحرام مي مانم، و ممكن است كه از ابتدا قصد كند شب را تا طلوع فجر و از طلوع فجر تا اول آفتاب مي مانم و به همان قصد باقي باشد.

)مسأله 157) اگر چه اشهر و احوط آن است كه ماندن در مشعر تا طلوع آفتاب واجب است، ليكن بعيد نيست استحباب كوچ كردن كمي پيش از آفتاب، ولي بايد از وادي «محسّر» كه اسم محلي است نگذرد، بلكه بنابر احتياط، وارد وادي «محسّر» نشود، پس اگر عمداً پيش از طلوع آفتاب از وادي محسّر بگذرد گناه كرده است، و احوط آن است كه يك گوسفند كفاره بدهد، اگر چه اقوي واجب نبودن كفاره است.

)مسأله 158) ماندن در مشعر الحرام از طلوع فجر تا طلوع آفتاب بمقداري كه عرفاً بگويند در آنجا توقف كرده است ركن مي باشد، پس اگر كسي عمداً آن را ترك كند حجش را باطل مي شود، مگر آن كه مقداري از شب را در مشعر توقف كرده باشد، كه در اين صورت حج او صحيح است ليكن گناه كرده است، و به كفاره كه يك گوسفند است جبران مي

ص: 719

شود.

)مسأله 159) كساني كه كار ضروري داشته باشند و پيرمردها و زن ها و بيماران كه اگر تا صبح در مشعر بمانند بواسطه ازدحام و زيادي جمعيت در زحمت مي افتند، اگر شب را در مشعر به قصد وقوف مانده باشند مي توانند پيش از طلوع فجر از مشعر به مني بروند، و اگر بدون عذر پيش از اذان صبح از مشعر بيرون بروند حجشان صحيح است، به شرط آن كه وقوف به عرفات را انجام داده باشند، و شب را در مشعر به قصد وقوف مانده باشند، وليكن بر آنها يك گوسفند كفاره واجب است.

و اگر سهواً يا جهلا قبل از طلوع فجر كوچ كنند كفاره بر آنها واجب نمي شود، وليكن بايد بعد از التفات و تنبه در صورتي كه متمكن از رجوع باشند براي وقوف بين الطلوعين برگردند.

)مسأله 160) كسي كه شب و بين الطلوعين روز عيد به جهت عذري نتوانسته است در مشعر وقوف كند، در صورتي كه از اول آفتاب روز عيد تا پيش از ظهر مقداري در آنجا بماند حجش صحيح است، به شرط آن كه درك اختياري يا اضطراري عرفه را كرده باشد.

)مسأله 161) چنان كه معلوم شد وقوف در مشعر سه قسم است كه دو قسم آن وقوف اضطراري مشعر است.

اول وقوف شب عيد است براي كساني كه بواسطه عذري نتوانند بعد از طلوع فجر در مشعر بمانند.

دوم وقوف در روز عيد تا پيش از ظهر است براي كساني كه به وقوف شب و وقوف از طلوع صبح تا طلوع آفتاب نرسيده باشند، و يك قسم آن وقوف اختياري مشعر است،

ص: 720

و آن از اذان صبح تا اول آفتاب روز عيد است، و چون عرفات هم به شرحي كه گفته شد دو وقوف دارد، يكي وقوف اختياري و آن ماندن در عرفات است از ظهر تا مغرب روز نهم و يكي وقوف اضطراري و آن ماندن در عرفات است در مقداري از شب دهم، پس به ملاحظه ادراك هر دو وقوف (وقوف به مشعر و وقوف به عرفات) يا ادراك اضطراري يكي، و اختياري ديگري، و نرسيدن به اضطراري و اختياري هر دو وقوف، اقسام آن، نه قسم مي شود:

اول آن كه وقوف به عرفات و وقوف به مشعر هر دو را در وقت اختياري انجام دهد، كه حج او بي اشكال صحيح است.

دوم آن كه هيچ يك از اختياري و اضطراري دو وقوف را درك نكند، كه در اين صورت حج از او فوت شده است، پس به همان احرام حج، عمره مفرده كه عبارت از طواف و نماز و سعي و تقصير و طواف نساء و نماز آن باشد به جا مي آورد، و بعد از اين اعمال از احرام بيرون مي رود، و اگر گوسفند همراه او باشد، قرباني كند، و مستحب است كه بماند در مني با حاجيان و چون به مكه رود اعمال عمره را به جا آورد و اگر حج بر او مستقر بوده بايد در سال آينده به حج برود، و هم چنين در صورتي كه حج بر او مستقر نشده اگر سال بعد مستطيع شود بايد حج كند.

سوم آن كه اختياري عرفه را با اضطراري مشعر درك كند، كه در اين صورت حجش صحيح است.

ص: 721

هارم آن كه اختياري مشعر و اضطراري عرفات را درك كند، كه در اين صورت نيز حجش صحيح است.

پنجم آن كه اضطراري هر دو وقوف را درك كند، كه اقوي در اين صورت هم صحت حج است، اگر چه احتياط مستحب آن است كه در سال آينده با بقاء شرايط وجوب، اعاده نمايد.

ششم آن كه فقط وقوف اضطراري مشعر را درك كند، كه در اين صورت اگر چه صحّت حجّش بعيد نيست ولي احتياط ترك نشود به انجام اعمال به قصد ما في الذّمه از عمره و حج و به جا آوردن حج در سال آينده در صورت استقرار حج بر او يا بقاء استطاعت.

هفتم ادراك وقوف اختياري عرفات تنها است، و احتياط در آن ترك نشود به اين كه اعمال را بقصد ما في الذمّه از عمره و حج به جاي آورد و در سال بعد نيز در صورتي كه حج بر او مستقر بوده يا استطاعتش باقي باشد حج به جاي آورد.

هشتم ادراك اختياري مشعر است، كه در اين صورت نيز حجش صحيح است.

نهم آن كه فقط اضطراي عرفات را درك كند كه حج در اين صورت صحيح نيست.

)مسأله 162) كسي كه يكي از وقوف اختياري يا اضطراري عرفات يا مشعر را عمداً ترك كند حج او باطل است مثلا اگر از ظهر تا غروب با تمكن عمداً در عرفات هيچ توقف نكرد حج او باطل است چه مقداري از شب در عرفات بماند يا نماند و چه شب عيد يا ما بين الطلوعين يا پيش از ظهر آن در مشعر توقف كند يا نكند و هم

ص: 722

چنين اگر از ظهر تا غروب معذور باشد از توقف در عرفات، امّا وقوف مقداري از شب عيد را در عرفات عمداً ترك كند حج او باطل است، اضطراري مشعر يا اختياري آن را درك كند يا نكند، و هم چنين اگر بين الطلوعين مشعر را بدون عذر ترك كند حج او باطل است، چه اختياري يا اضطراري عرفات را درك كرده باشد يا نكرده باشد، و چه تا ظهر مشعر را درك كرده باشد يا نكرده باشد، و اگر بين طلوعين از جهت عذر ترك شود، لكن وقوف مقداري از شب عيد را در مشعر با تمكن ترك كرده حج او باطل است، چه ساير وقوفات را درك كرده باشد يا درك نكرده باشد، و اگر كسي بواسطه عذر، تكليف او وقوف قبل از ظهر عيد شد در مشعر، و عمداً آن را ترك كند حج او باطل است، هر چند وقوف عرفات را درك كرده باشد.

مستحبات وقوف به مشعر

)مسأله 163)مستحبات وقوف به مشعر چند چيز است: از جمله آن كه از عرفات به سوي مشعر الحرام با وقار و آرامي دل و بدن برود، و استغفار كند، و مركب را، تند نراند، و كسي را آزار نرساند، و چون به تل سرخ رسد از طرف دست راست راه برود و بگويد:

«اللَّهُمَّ ارْحَمْ مَوْقِفِي، وَزِدْ في عَمَلي، وَسَلِّمْ لي دِيْني، وَتَقَبَّلْ مَنَاسِكِي».

و شهيد (قدس سره) در دروس فرموده كه بعد از اين دعا بگويد:

«اللَّهُمَّ لاَتَجْعَلْهُ آخِرَ العَهْدِ مِنْ هَذَا المَوْقِفِ، وَارْزُقْنِيهِ أبَداً مَا أبْقَيْتَنِي.

و در حال حركت بسيار بگويد:

اَللّهُمَّ اَعْتِقْ رَقَبَتِي مِنَ النّار.

و نماز مغرب و عشا را تأخير كند

ص: 723

تا مشعر الحرام، و اگر چه ثلث شب بگذرد.

ولي اگر نتواند پيش از نصف شب به مشعر برسد بايد پيش از رسيدن به مشعر نماز را به جا آورد. و براي نماز مغرب اذان و اقامه و براي عشا فقط اقامه بگويد، و ميان نماز مغرب و عشا فاصله نيندازد، بلكه نافله مغرب را بعد از نماز عشا رجاءاً بخواند. و در وادي فرود آيد در جانب راست راه، و اين دعا را بخواند.

«اللَّهُمَّ إنِّي اسْألُكَ أنْ تَجْمَعَ لي فِيْهَا جَوَامِعَ الخَيْرِ. اللَّهُمَّ لاَتُؤْيِسني مِنَ الخَيْرِ الَّذِي سَألْتُكَ أنْ تَجْمَعَهُ لِي فِي قَلْبِي، وَأطْلُبُ إلَيْكَ أنْ تُعَرِّفِني مَاعَرَّفْتَ أوْلِياءَكَ فِي مَنْزِلِي هذَا، وَاَنْ تَقِيَني جَوَامِعَ الشَّرِّ».

و تا مقدور باشد آن شب را به عبادت و طاعت الهي به روز آورد، كه در خبر است كه درهاي آسمان در اين شب بسته نمي شود، و اصوات مؤمنان بالا مي رود، و خداوند عالم مي فرمايد: «من خداوند شمايم و شما بندگان من هستيد، ادا كرديد حق مرا و بر من لازم است كه اجابت نمايم دعاهاي شما را» پس بعضي ايشان را تمام گناهان مي آمرزد، و بعضي را بعض گناهان مي آمرزد، و مستحب است كه هفتاد سنگريزه براي رمي جمرات در اين شب از اينجا بردارد، و مستحب است كه غسل كند و با وضو باشد در حال وقوف، و دعاهاي منقوله از ائمه عليهم السلام را بخواند، و حمد و ثناي الهي را به جاي آورد، و اين دعا را نيز بخواند:

«اللَّهُمَّ رَبِّ المَشْعَرِ الحَرَامِ، فُكّ رَقَبَتِيْ مِنَ النَّارِ، وَأَوْسِعْ عَلَيَّ مِنْ رِزْقِكَ الحَلاَلِ الطَّيِّبِ، وَادْرَأ عَنِّي شَرَّ فَسَقَة

ص: 724

الْجِنِّ وَالإنْسِ. اَللّهُمَّ أَنْتَ خَيْرُ مَطْلُوْب إلَيْهِ، وَخْيْرُ مَدْعُوِّ، وَخَيْرُ مَسْؤُول، وَلِكُلِّ وَافِد جَائِزَةٌ فَاجْعَلْ جَائِزَتِي فِي مَوْطِنِي وَمَوقِفِي هَذَا أنْ تُقيِلَنِي عَثْرَتِيْ وَتَقْبَلَ مَعْذِرَتي، وَ أَنْ تَتَجَاوَزَ عَنْ خَطِيئَتي، ثُمَّ اجْعَلِ التَّقْوي مِنَ الدُّنْيَا زادِي وَتَقْلِبَني مُفْلِحاً مُنْجِحاً مُسْتَجاباً لِي بِاَفْضَلِ ما يَرْجِعُ بِهِ اَحَدٌ مِنْ وَفْدِكَ وَزُوّارِ بَيْتِكَ الْحَرام.

و دعا بسيار كند به جهت پدر و مادر و برادران و اهل و مال و فرزندان، و احتياط آن است كه بمقداري كه عرفاً گفته شود ذكر خداوند عالم نموده دعا كند، يا ذكر خداوند متعال بنمايد.

و براي غير امام بهتر آن است كه كمي پيش از طلوع آفتاب از مشعر كوچ كند، ليكن بنابر احتياط داخل وادي محسّر نشود تا طلوع كند.

و چون آفتاب به كوه ثبير افتد هفت مرتبه بگناهان خود اقرار كند، و هفت مرتبه استغفار نمايد و چون روانه مني شود با ذكر و استغفار و آرامي و وقار برود، و چون به وادي محسّر برسد، هروله كند به نحوي كه در سعي گفته شد، اگر پياده باشد، و اگر سواره باشد مركب خود را تند براند، و اگر هروله را فراموش كرد برگردد و هروله كند، و در وقت هروله بگويد:

«اَللّهُمَّ سَلِّمْ عَهْدِيْ، وَاقْبَلْ تَوْبَتِي، وَأَجِبْ دَعْوَتِي، وَاخْلُفنِي فِيْمَنْ تَرَكْتُ بَعْدِي (و بگويد) رَبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَتَجاوَزْ عَمّا تَعْلمُ َِنَّكَ اَنْتَ الاَْعزُّ الاَْكْرَمُ.

اعمال مني در روز عيد

(مسأله 164) چهارم و پنجم و ششم از كارهاي حج تمتع اعمال واجب مني است و آن سه عمل است:

1-رمي جمره عقبه.

2- قرباني.

3- حلق يا تقصير، كه در روز عيد بايد حجاج از مشعر الحرام به محلي كه آن

ص: 725

را مني مي گويند بروند، و در آن جا اين سه عمل را به شرحي كه گفته مي شود انجام دهند.

رمي جمره عقبه

(مسأله 165) اول از كارهاي واجب در مني رمي جمره عقبه يعني انداختن هفت سنگريزه به جمره عقبه است، و وقت آن بعد از طلوع آفتاب روز عيد تا غروب است، و اگر سهواً يا جهلا ترك كرد بايد روز بعد تا روز سيزدهم، روزها به جا آورد، و اگر تا روز سيزدهم ملتفت نشد بايد در سال آينده خودش برود رمي كند، يا نايب بگيرد كه از طرف او به جا آورد.

)مسأله 166) جايز نيست رمي جمره در شب، مگر براي مريض و خائف (كسي كه از دشمن مي ترسد) و كساني كه از رمي در روز عذر داشته باشند، تا وقتي كه خودشان بتوانند در شب رمي كنند نبايد در روز براي خود نايب بگيرند، و فرق نيست در جواز رمي در شب براي صاحبان عذر، كه شب قبل رمي كنند يا شب بعد، و اگر متمكن نباشند كه رمي هر روز را در شب آن روز انجام دهند مي توانند رمي سه روز را در يك شب به جا آورد.

)مسأله 167) سنگريزه ها بايد طوري باشد كه عرفاً آنها را سنگ بگويند، و از سنگريزه هاي حرم و بكر باشد، يعني خودش يا كس ديگر قبلا به طور صحيح با آنها رمي نكرده باشد.

)مسأله 168) در رمي پنج چيز شرط است:

اول نيت كند كه هفت سنگ به جمره عقبه در حج تمتع حجّة الاسلام براي اطاعت فرمان خداوند عالم مي اندازم.

دوم انداختن سنگريزه هاست، پس اگر

ص: 726

آنها را به جمره بگذارد كافي نيست.

سوم آن كه سنگريزه ها بواسطه انداختن به جمره برسد، پس اگر به جاي ديگر بخورد و از آنجا به جمره برسد، يا بواسطه انسان ديگر يا حيواني به جمره برسد كافي نيست، و اگر شك كند كه به جمره خورده يا نه بنا را بر نخوردن بگذارد.

چهارم آن كه سنگ هائي كه مي اندازد از هفت عدد كمتر نباشد.

پنجم آن كه آنها را پشت سر هم جدا جدا بيندازد، پس اگر با هم بيندازد صحيح نيست، اگر چه پشت سر هم به جمره برسند، و اگر پشت سر هم بيندازد و با هم به جمره برسند، صحيح است هر چند وقوعش به اين نحو بعيد است.

)مسأله 169) اگر سهواً يا جهلا كمتر از هفت سنگريزه رمي كند، و پيش از به هم خوردن موالات عرفيه متوجه گردد، بايد بقيه را به جا آورد، و اگر موالات به هم خورده باشد احتياط آن است كه باقي مانده را به جا آورد، و دوباره رمي نمايد.

)مسأله 170) اگر در عدد سنگريزه هائي كه انداخته، شك كند، بنا را بر كمتر بگذارد و عدد را تمام كند.

مستحبات رمي

)مسأله 171) مستحب است كه سنگريزه ها را شب عيد از مشعر بردارد، و مستحب است كه سنگريزه ها رنگين يا برنگ سرمه اي يا رنگ ديگر و نقطه دار باشند. و آنها را دانه دانه از روي زمين بردارد و بقدر سر انگشت و سست باشند، و مستحب است كه در وقت سنگ انداختن پياده و با وضو باشد، بلكه احوط آن است، كه سنگ ها را بدست

ص: 727

چپ بگيرد و با دست راست بيندازد، و نيز مستحب است كه رمي مقارن ظهر باشد. و وقتي سنگريزه ها را بدست مي گيرد اين دعا را بخواند:

اَللّهُمَ هذِهِ حَصَياتِي فَأَحْصِهِنَّ لِي، وَارْفَعْهُنَّ فِي عَمَلِي.

و هر سنگريزه كه مي اندازد اين دعا را بخواند:

«اَلله أكْبَرُ، اَللّهُمَّ ادْحَرْ عَنِّي الشَّيْطَانَ، اللَّهُمَّ تَصْدِيقاً بِكِتَابِكَ وَعَلَي سُنَّةِ نَبِيَّكَ مُحَمَّد صَلَّي اللهُ عَلَيه وَآلِهِ، اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ لِي حَجّاً مَبُرُوْراً، وَعمَلا مَقْبُولا، وَسَعْياً مَشْكُوْراً وَذَنْباً مَغْفُوراً».

و ميانه او و جمره ده ذراع يا پانزده ذراع فاصله باشد، و پشت به قبله كند و روي به جمره، به خلاف دو جمره ديگر كه مستحب است در آنها رو به جانب قبله باشد، و آن كه سنگريزه را برانگشت بزرگ بگذارد، و با ناخن انگشت شهادت (سبابه) بيندازد، و چون به جاي خود آيد در مني، سنت است كه اين دعا را بخواند:

«اللَّهُمَّ بِكَ وَثِقْتُ، وَعَلَيْكَ تَوَكَّلْتُ، فَنِعْمَ الرَّبُّ وَنِعْمَ المَوْلي وَنِعْمَ النَّصِيْرُ».

قرباني

)مسأله 172) واجب دوم از واجبات مني در حج تمتع بعد از رمي جمره عقبه قرباني كردن يك شتر، يا يك گاو يا يك گوسفند در روز عيد است، و از دو نفر يا بيشتر يك قرباني كفايت نمي كند، بلكه بر هر حاجي يك قرباني واجب است.

)مسأله 173) اگر كسي از روي جهل يا نسيان يا بواسطه عذري در روز عيد قرباني نكرد، بايد تا آخر ذي حجه قرباني نمايد، و احوط آن است هر چه ممكن است زودتر قرباني كند.

)مسأله 174) در قرباني نيت قرباني شرط است، پس اگر خودش قرباني را ذبح مي كند بايد در حج تمتع قصد

ص: 728

كند ذبح يا نحر قرباني را، كه در حج تمتع حجة الاسلام واجب است براي اطاعت امر خداوند متعال، و اگر براي ذبح نايب مي گيرد بايد نايب نيت كند كه ذبح مي كنم قرباني واجب حج تمتع حجة الاسلام كسي را كه مرا نايب نموده براي اطاعت فرمان خداوند متعال، و احوط آن است كه علاوه بر نايب، خودش هم اگر در وقت ذبح حاضر باشد نيت كند و اگر حاضر نيست موقعي كه نايب يا وكيلي را كه از طرف او براي ذبح نائب مي گيرد مي فرستد، نيت كند و نيت را تا وقت ذبح مستمر بدارد، و چنان كه به آن اشاره شد لازم نيست نيت را در دل خطور دهد، بلكه همين قدر كه داعي او بر اين كار اطاعت خداوند متعال باشد كافي است و همين قدر كه غفلت از حج و وظيفه نباشد به طور عادي اين امور با نيّت و قصد قربت واقع مي شود و مشكلي نيست.

)مسأله 175) اگر قرباني پيدا نشود بايد پول آن را نزد شخص مورد اعتمادي بگذارد كه در بقيه ماه ذي الحجه بگيرد و ذبح كند، و اگر در اين سال ممكن نشد در سال آينده بگيرد و ذبح نمايد.

)مسأله 176) اگر قرباني شتر باشد، شرط است كه پنج سال آن تمام شده باشد، و داخل در سال ششم شده باشد، و اگر گاو يا بز باشد احوط آن است كه دو سالش تمام و داخل در سال سوم شده باشد، و اگر ميش باشد احوط آن است كه سال اولش تمام و داخل در سال دوم شده باشد.

ص: 729

مسأله 177) قرباني بايد صحيح باشد و اعضايش ناقص نباشد، پس قرباني كور و لنگ و ناخوش و بسيار پير كافي نيست، حتي اگر كمي از گوش آن بريده باشند يا از شاخ داخلي او چيزي كم باشد كفايت نمي كند، و نيز بايد لاغر نباشد، و مشهور آن است كه همين قدر كه در گرده آن پيه باشد كافي است، و احوط آن است كه علاوه بر اين طوري باشد كه عرفاً آن را لاغر نگويند.

)مسأله 178) اگر گوش قرباني شكافته يا سوراخ باشد ضرر ندارد.

)مسأله 179) احتياط واجب آن است كه حيواني را كه شاخ يا گوش يا دم در اصل خلقت ندارد قرباني نكند.

)مسأله 180) قرباني كردن حيواني كه بيضتينش را كشيده اند كفايت نمي كند و احتياط آن است كه حيواني كه عروق و بيضتين او را ماليده باشند قرباني نكند.

)مسأله 181) اگر حيواني را خريد و ذبح كرد، به گمان آن كه صحيح است، و بعد معلوم شد ناقص است كفايت نمي كند.

)مسأله 182) اگر قرباني را بگمان چاقي ذبح كرد و لاغر درآمد كافي است.

)مسأله 183) اگر قرباني را با گمان لاغري ذبح كرد به احتمال آن كه چاق باشد و چاق درآمد كافي است، ولي اگر لاغر درآمد كافي نيست.

)مسأله 184) اگر حيواني را با علم به اين كه لاغر است از راه ندانستن مسأله قرباني كند، و بعد معلوم شود چاق است كفايت مي كند، ولي اگر با علم به لاغر بودن و دانستن مسأله آن را ذبح نمايد هر چند چاق در آيد كفايت نمي كند.

)مسأله 185) اگر

ص: 730

قرباني با خود نداشته باشد، و پول هم ندارد، كه بتواند آن را بخرد، بايد ده روز روزه بگيرد سه روز پي درپي در حج، و آن روز هفتم و هشتم و نهم ذيحجه است، و بعد از آن كه به وطنش برگشت هفت روز ديگر روزه بگيرد، و احتياط مستحب در اين هفت روز روزه آن است كه پي درپي و متوالي باشد.

)مسأله 186) اگر كسي كه نمي تواند قرباني بخرد نتواند روز هفتم را روزه بگيرد، بايد روز هشتم و نهم و يك روز هم بعد از برگشتن از مني روزه بگيرد، و احتياط مستحب آن است كه در اين صورت بعد از برگشتن از مني سه روز متوالي روزه بگيرد كه اول آن سه روز، روز كوچ كردن و حركت از مني باشد، و قصدش انجام تكليف سه روزه در ضمن پنج روز باشد. و اگر روز هشتم را روزه نگرفت روز نهم را نگيرد، بلكه صبر كند بعد از مراجعت از مني بگيرد، و احتياط آن است كه بعد از مراجعت از مني هر چه زودتر بگيرد، اگر چه اشهر آن است كه تا آخر ذي حجه مي شود به جا آورد.

)مسأله 187) اگر بعد از روزه سه روز قادر بر خريدن قرباني شد احتياط آن است كه بخرد و ذبح نمايد.

)مسأله 188) اگر قرباني ناقص و مريض يافت شود و گوسفند بي عيب و سالم نباشد، واجب است ناقص را قرباني كند و به آن اكتفا مي شود، و احتياط مستحب آن است كه سه روز در حج و هفت روز پس از حج به شرحي كه

ص: 731

گفته شد روزه بگيرد.

)مسأله 189) احتياط واجب آن است كه قدري از قرباني را خودش بخورد و قدري را هديه دهد، و مقداري را به فقير مؤمن صدقه بدهد، و احتياط آن است كه هديه را هم به مؤمن دهد، و اين كه هر يك از صدقه و هديه كمتر از ثلث قرباني نباشد، و در هديه فقر شرط نيست.

)مسأله 190) لازم نيست كه سهم هر يك را جدا كند، بلكه اگر همين طور هديه و تصدق كند، و بعد آن فقير مؤمن، و مؤمني كه هديه را قبول كرده سهم خود را به ديگري صدقه بدهد اشكال ندارد، و اگر پيش از عمل كردن به اين احتياط، افرادي قرباني را به دزدي يا غارت ببرند، لازم نيست دوباره قرباني كند. ولي اگر قرباني را به آنها بدهد، بايد قيمت گوشت قرباني سهم فقرا را به فقرا برساند، نه قيمت گوسفند زنده را.

)مسأله 191) چون ممكن است در مني بواسطه حاضر نبودن فقير مؤمن، تصدق دادن ثلث قرباني به مؤمن فقير و هم چنين هديه دادن ثلث آن به مؤمن ممكن نباشد، بهتر اين است كه از بعض برادران ديني خود، و از بعض فقراي مؤمن كه آنها را مي شناسد در شهر خود، وكالت بگيرد كه از جانب آنها ثلث قرباني را به هديه، و ثلث آن را به صدقه قبول كند، و هم چنين وكالت بگيرد كه بعد از قبول كردن از جانب آنها هر علمي مي خواهد انجام دهد، در اين صورت در مني ثلث آن را به فقير مؤمني كه از طرف او وكالت دارد صدقه دهد، و

ص: 732

ثلث ديگر را بمؤمن ديگري كه از جانب او وكيل است هديه بدهد، و از طرف آنها قبول كند و بعد به هر كس خواست بدهد يا همانجا بگذارد و برود.

)مسأله 192) اگر حاجي عمداً خودش از گوشت قرباني نخورد، گناه كرده ليكن به حج او ضرر نمي رساند.

مستحبات قرباني

)مسأله 193) مستحبات قرباني شش چيز است:

1-آن كه قرباني شتر باشد و بعد از آن گاو و بعد از گاو گوسفند.

2- قرباني بسيار چاق و فربه باشد.

3- اگر شتر يا گاو است ماده باشد، و اگر ميش يا بز است نر باشد.

4- شتر در حال نحر ايستاده و از سر دست ها تا زانوي آن بسته باشد، و كسي كه قرباني مي كند در طرف راست شتر بايستد و كارد يا نيزه يا خنجر را به گودي گردنش فرو برد.

5- در وقت نحر شتر يا ذبح گاو و گوسفند بگويد:

«وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِيْ فَطَرَ السَّمآوَاتِ وَالاْرْضَ حَنِيفاً مُسْلِماً وَمَا أنَا مِنَ المُشْرِكِيْنَ، إنَّ صَلاَتِيْ وَنُسُكِيْ وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي للهِ رَبِّ العَالَمِينَ، لاَشَرِيكَ لَهُ وَبِذلِكَ اُمِرْتُ وَأنَا مِنَ المُسْلِمِيْنَ، اَللّهُمَّ مِنْكَ وَلَكَ، بِاسْمِ اللهِ وَاللهُ أكْبَرُ، اَللّهُمَّ تَقَبَّلْ مِنِّي».

)و در بعضي روايات وارد شده اين تتمه)

«اَللّهُمَّ تَقَبَّلْ مِنِّي كَمَا تَقَبَّلْتَ مِنْ إبْرَاهِيْمَ خَلِيلِكَ وَمُوْسَي كَلِيمِكَ وَمُحَمَّد حَبِيبِكَ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَعَلَيهِمْ».

6- مستحب است كه خودش قرباني را نحر يا ذبح كند و اگر نمي تواند دست روي دست كسي كه آن را مي كشد بگذارد.

)مسأله 194) قرباني را به كسي مي توان داد سر ببرد كه ذبيحه او حلال باشد (يعني مسلمان باشد هر چند اثنا عشري

ص: 733

نباشد)

حلق يا تقصير

)مسأله 195) بعد از قرباني كردن بايد حلق كنند، يعني سرشان را بتراشند يا تقصير نمايند، يعني قدري از ناخن يا موي شارب خود را بگيرند، و براي مردي كه موي سر خود را با يكي از مواد چسبنده چسبانيده، يا موي خود را جمع كرده و گره زده و درهم پيچيده و بافته باشد، احتياط لازم تراشيدن تمام سر است، و هم چنين هر كسي كه حج اول او باشد احتياط واجب براي او تراشيدن موي تمام سر و اكتفا نكردن به تقصير است.

)مسأله 196) بر زن ها و خنثي، يعني كسي كه هم آلت مردي و هم آلت زني دارد، واجب است تقصير كردن، يعني ناخن گرفتن يا از مو گرفتن و براي آنها سر تراشيدن جايز نيست.

)مسأله 197) در حلق يا تقصير بايد نيت كند كه براي انجام فرمان خداوند متعال در حج تمتع حجة الاسلام سر خود را مي تراشم يا مو يا ناخن خود را مي گيرم، و بهتر آن است كه كسي سر او را مي تراشد نيز نيت كند.

)مسأله 198) وقتي حاجي حلق يا تقصير نمود، هر چه بر او در احرام حرام شده بود حلال مي شود، مگر زن و صيد و بوي خودش.

)مسأله 199) بنابر احتياط واجب بايد رمي و قرباني و حلق يا تقصير را به ترتيب به جا آورد، ولي اگر از روي فراموشي يا ندانستن مسأله اول قرباني كرد و بعد رمي و حلق نمود يا اول حلق كرد و بعد رمي و قرباني را انجام داد، ضرر ندارد و اگر عمداً خلاف ترتيب عمل

ص: 734

كند مشهور آن است كه اعاده واجب نيست، ولي اگر احتياط ممكن باشد ترك نكند.

)مسأله 200) اگر در روز عيد حلق يا تقصير را فراموش كرد تا از مني بيرون رفت، واجب است برگردد و حلق يا تقصير كند، و اگر ممكن نشود در هر جا يادش آمد حلق يا تقصير كند، و مستحب است اگر ممكن شود موي خود را بمني بفرستد، كه در آنجا دفن شود.

)مسأله 201) اگر حلق يا تقصير را فراموش كند، و بعد از طواف يادش بيايد بايد حلق يا تقصير كند، و دوباره طواف را به جا آورد، و اگر بعد از طواف و سعي يادش بيايد، بايد بعد از حلق يا تقصير دوباره طواف و سعي را انجام دهد.

مستحبات حلق و تقصير

)مسأله 202) مستحبات حلق و تقصير سه چيز است.

1-در وقت سر تراشيدن رو به قبله كند.

2- از طرف راست جلو سر شروع كند و اين دعا را بخواند.

اَللّهُمَّ أَعْطِنِي بِكُلِّ شَعْرَة نُوراً يَوْمَ الْقِيامَة.

3- موي سر را در مني در محل خيمه خود دفن كند، و احوط آن است كه از اطراف سر و ريش و شارب مو بگيرد، و ناخنها را نيز بگيرد.

واجبات بعد از اعمال مني

)مسأله 203) هفتم و هشتم و نهم و دهم و يازدهم از واجبات حج تمتع، طواف زيارت و نماز آن و سعي بين صفا و مروه و طواف نساء و نماز آن مي باشد، پس واجب است بعد از رمي و قرباني و حلق يا تقصير، از مني به مكه برگردد، و آنها را به دستوري كه در عمره تمتع گفته شد به جا آورد، ليكن واجب نيست كه

ص: 735

بعد از اعمال مني فوراً به مكه برگردد، بلكه مي تواند تا روز يازدهم برگشتن به مكه را تأخير بيندازد، و بلكه بعيد نيست جايز باشد تا آخر ذي حجه اعمال مكه را تأخير بيندازد، اگر چه احوط آن است كه تأخير نيندازد.

)مسأله 204) جايز نيست براي متمتع پيش از رفتن به عرفات و مشعر و مني به جا آوردن طواف و سعي، ولي كسي كه نتواند بعد از برگشتن به مكه آن را به جا آورد مثل زن كه گمان كند بعد از برگشتن از مني حيض يا نفاس ببيند يا آن كه پيرمرد بواسطه زيادي جمعيت بعد از برگشتن نتواند طواف كند، در اين صورت براي او جايز است پيش از رفتن به عرفات و مشعر و مني طواف و سعي را به جا آورد، و احتياط آن است كه بعد از برگشتن اگر ممكن شود در ايام تشريق (روز يازدهم و دوازدهم و سيزدهم) و اگر نه تا آخر ذيحجه طواف و سعي را دوباره به جا آورد.

)مسأله 205) كسي كه يقين دارد بعد از برگشتن از مني در تمام ماه براي او طواف و سعي ممكن نمي شود، واجب است پيش از رفتن به عرفات و مشعر و مني طواف و سعي را به جا آورد، ولي احوط آن است كه پس از مراجعت از مني كسي را نائب بگيرد كه از طرف او طواف و نماز و سعي را به جا آورد.

)مسأله 206) بعد از به جا آوردن طواف زيارت و نماز آن، و سعي بين صفا و مروه علاوه بر آنچه بواسطه تقصير بر او حلال

ص: 736

شده بود، بوي خوش نيز بر او حلال مي شود، ولي صيد و زن بر او حرام است، و وقتي طواف نساء و نماز آن را كه دستورش مثل طواف زيارت و نماز آن است به جا آورد، زن و صيدهائي كه براي احرام بر او حرام شده بود بر او حلال مي شود، اما صيد حيوانات حرم كه حرمت آن براي حرم است بر او حرام مي باشد، و احتياط واجب در حج تمتع آن است كه پيش از طواف نساء و نماز آن از بوي خوش نيز اجتناب كند.

)مسأله 207) از آنچه گفته شد معلوم شد كه هر كس حج تمتع به جا مي آورد بتدريج محرمات احرام در سه مرتبه بر او حلال مي شود: اوّل بعد از حلق يا تقصير. دوم بعد از سعي بين صفا و مروه. سوم بعد از نماز طواف نساء.

)مسأله 208) اگر كسي عمداً اگر چه جاهل باشد يا سهواً طواف نساء و نماز آن را ترك نمايد حجش فاسد نمي شود، بلكه واجب است آن را به جا آورد، و تا آن را به جا نياورد زن بر او حلال نمي شود، حتي عقد كردن و شاهد عقد شدن هم حرام است، و احتياط واجب آن است كه اداي شهادت هم ننمايد، و هم چنين زن تا طواف نساء را به جا نياورد مرد بر او حلال نمي شود.

مستحبات طواف زيارت و سعي و طواف نساء

)مسأله 209) مستحبات طواف زيارت و سعي و طواف نساء چند چيز است:

از جمله آن كه روز عيد، بعد از اعمال مني به مكه برگردد، و اگر نشد فرداي آن روز كه روز يازدهم

ص: 737

است مراجعت به مكه كند، و ديگر آن كه غسل كند، و متوجه مسجدالحرام شود، و ذكر و تمجيد و تعظيم الهي را به جا آورد، و بر محمد و آل محمد صلوات الله عليهم، صلوات بفرستد، و چون به در مسجدالحرام آيد اين دعا را بخواند:

«اَللّهُمَّ أعِنِّي عَلَي نُسُكِكَ، وَسَلِّمْنِيْ لَهُ وَسَلِّمْهُ لِي. اَللّهُمَّ إنِّي أسْألُكَ مَسْألَةَ العَلِيْلِ الذَّلِيْلِ المُعْتَرِفِ بِذَنْبِهِ، أنْ تَغْفِرَ لِيْ ذُنُوبِيْ، وَأنْ ترْجِعَنِيْ بِحاجَتِيْ. اَللّهُمَّ إنِّي عَبْدُكَ، وَ الْبَلَدُ بَلَدُكَ، وَالْبَيْتُ بَيْتُكَ، جِئْتُ أطْلُبُ رَحْمَتَكَ وَأؤُمُّ طَاعَتَكَ، مُتَّبِعاً لاَِمْرِكَ راضِياً بِقَدرِكَ، أسْأَلُكَ مَسْأَلَةَ الفَقِيْر المُضْطرِّ إلَيْكَ، المُطِيْعِ لاَِمْرِكَ، اَلْمُشْفِقِ مِنْ عَذَابِكَ، اَلْخَائِفِ لِعُقُوبَتِكَ، أنْ تُبَلِّغَنِيْ عَفْوَكَ، وَتُجِيرَنِيْ مِنَ النَّارِ بِرَحْمَتِكَ».

پس به نزد حجر الاسود بيايد و آن را ببوسد، و آنچه در طواف عمره به جاي آورده به جا آورد، و تكبير بگويد و نيت كند، و هفت شوط بدستوري كه در طواف عمره گفته شد طواف كند، آداب طواف زيارت و نماز آن و سعي و طواف نساء و نماز آن، چنان است كه سابقاً در طواف و سعي عمره گفته شد.

ماندن در مني در شب هاي تشريق شب هاي يازدهم و دوازدهم و سيزدهم

)مسأله 210) دوازدهم از واجبات حج تمتع، ماندن در مني در شب هاي يازدهم و دوازدهم است، و اگر از زن يا صيد پرهيز نكرده باشد واجب است شب سيزدهم را نيز بماند، پس بر كسي كه حج مي گذارد اگر روز عيد براي طواف و سعي به مكه رفته باشد، واجب است براي آن كه اين شبها را در مني به سر برد به مني برگردد.

)مسأله 211) برگشتن از مني بعد از ظهر روز دوازدهم جايز است، و قبل از ظهر جايز نيست.

ص: 738

و اگر تا شب برنگشت بايد شب را در آنجا بماند، و در روز سيزدهم نيز به سه جمره سنگ بيندازد.

)مسأله 212) براي ماندن در مني در اين شبها بايد نيت كند كه اين شب را در مني مي مانم از براي حج تمتع حجة الاسلام براي اطاعت فرمان خداوند متعال.

)مسأله 213) بايد تا بعد از نصف شب در مني بماند، پس اگر بعد از نصف شب بيرون رود ضرر ندارد، و احتياط مستحب آن است كه پيش از طلوع فجر وارد مكه نشود.

)مسأله 214) اگر كسي بدون عذر، ماندن در اين شبها را در مني ترك كند گناه نموده ليكن حج او صحيح است، و واجب است كه براي هر شبي يك گوسفند ذبح نمايد. و احتياط آن است كه اگر از روي فراموشي يا ندانستن مسأله و عذر ديگر، مثل بيماري و پرستار بودن ترك كرد يك گوسفند ذبح نمايد، هر چند گناه نكرده است.

)مسأله 215) براي كسي كه اين شبها را به عبادت در مكه احيا كند، و بكار ديگر غير از عبادت مشغول نباشد مگر كارهاي ضروري، مانند خوردن و آشاميدن و تجديد وضو، ماندن در مني واجب نيست و كفاره ندارد.

رمي جمرات سه گانه

)مسأله 216) واجب است در روز يازدهم و دوازدهم رمي جمرات، يعني انداختن هفت سنگريزه به سه جمره، به اين ترتيب:

اول جمره اولي.

دوم جمره وسطي.

سوم جمره عقبه.

پس اگر برخلاف اين ترتيب رمي مي كند بايد دوباره آنچه را برخلاف ترتيب انجام داده از سر بگيرد كه ترتيب بعمل آيد. پس اگر مثلا اول به جمره وسطي سنگ انداخت، و بعد به

ص: 739

جمره اولي، بايد رمي جمره وسطي را دوباره انجام دهد و بعد از آن رمي جمره عقبه را به جا آورد.

)مسأله 217) در روز سيزدهم نيز بر كسي كه ماندن شب بر او به شرحي كه گفته شد واجب شده باشد، رمي جمرات سه گانه واجب است.

)مسأله 218) اگر چهار سنگ به جمره انداخت و از روي فراموشي مشغول رمي جمره بعد شد كفايت مي كند، و سه سنگ باقي مانده را بعد از آن به جمره اي كه چهار سنگ زده بزند، و اگر عمداً باشد احتياط لازم آن است كه با رعايت ترتيب رمي را دوباره انجام دهد، چنان كه احوط الحاق جاهل است به عامد.

)مسأله 219) واجبات ديگر رمي، به شرحي است كه در اعمال مني در رمي عقبه گفته شد.

)مسأله 220) اگر كسي رمي جمرات سه گانه را سهواً يا عمداً اگر چه جاهل باشد ترك كرد، بايد اگر به مكه يا خارج مكه هم رفته تا ايام تشريق نگذشته برگردد به مني، و رمي را به جا آورد، و اگر متمكن از رجوع نيست نايب بگيرد و اگر تا ايام تشريق خودش يا نايبش به جا نياورد، بايد در سال بعد خودش يا نايبش رمي را قضا نمايد در ايام تشريق.

)مسأله 221) اگر كسي مريض باشد و مأيوس باشد از اين كه بتواند در وقتي كه گفته شد رمي نمايد، ديگري با نيابت او رمي كند، و اگر ممكن باشد سنگ را بدست خود بگيرد، و ديگري رمي كند، و اگر خوب شد اعاده رمي لازم نيست، اگر چه احوط آن است كه در صورتي

ص: 740

كه در ايام تشريق خوب شود خودش آن را به جا آورد.

)مسأله 223) كسي كه عمداً رمي جمرات را ترك كند حجش باطل نمي شود ولي گناه كرده.

)مسأله 223) اگر كسي نتواند بواسطه عذري در روز، رمي كند، مي تواند در شب قبل از آن روز، آن را انجام دهد.

)مسأله 224) اگر رمي يك روز را فراموش كرد روز ديگر يادش آمد، بايد اول قضاي رمي روز گذشته را انجام دهد، و بعد رمي واجب آن روز را به جا آورد.

)مسأله 225) كسي كه بر او ماندن شب سيزدهم در مني واجب نيست، لازم نيست روز سيزدهم رمي جمرات نمايد.

مستحبات مني در روزهاي

يازدهم و دوازدهم و سيزدهم

)مسأله 226) در اين روزها چند چيز مستحب است:

1-چون از مكه به مني مراجعت كند بگويد:

«اللَّهُمَّ بِكَ وَثِقْتُ، وَ بِكَ آمَنْتُ وَلَكَ اَسْلَمْتُ وَعَلَيْكَ تَوَكَّلْتُ، فَنِعْمَ الرَّبُّ وَنِعْمَ المَوْلَي وَنِعْمَ النَّصِيْرُ».

2- آن كه اگر طواف زيارت را روز عيد به جا آورده در اين سه روز از مني بيرون نرود، حتي به جهت طواف مستحب.

3- در وقت رمي جمره اُولي و وُسطي رو به قبله كند، و در جانب چپ جمره بايستد و رمي كند، و در رمي جمره عقبه رو به روي آن بايستد و پشت به قبله نمايد، بلكه احوط است چنان كه گذشت.

3- موقع رمي، الله اكبر بگويد، و حمد و ثناي خداوند عالم به جا آورد، و صلوات بفرستد، پس اندكي پيش رود و دعا كند و بگويد:

اَللّهُمَّ تَقَبَّلْ مِنِّي

پس كمي بيشتر رود و دعائي را كه روز دهم در وقت

ص: 741

رمي مي خواند بخواند و رمي كند.

5- تكبير گفتن در مني مستحب است، و احوط آن است كه آن را در مني و غير آن ترك نكند، و در مني عقب پانزده نماز، از نماز ظهر روز عيد تا نماز صبح روز سيزدهم، تكبير بگويد، و كيفيت آن چنانچه در بعض روايات است اين است:

«اَلله اَكْبَرُ اَلله اَكْبَرُ لا إلَهَ إلاّ اللهُ، وَاللهُ أكْبَرُ، اللهُ أكْبَرُ، وَللهِ الحَمْدُ، اللهُ أكْبَرُ عَلَي ما هَدانَا، اَللهُ اَكْبَرُ عَلَي مَا رَزَقَنَا مِنْ بَهِيْمَةِ الانْعَامِ.

و در بعضي از روايات در آخر آن اين جمله نيز هست:

وَالْحَمْدُللهِ عَلَي مَا أبْلاَنَا».

6- اگر روز دوازدهم از مني كوچ كرد بيست و يك سنگريزه را در مني دفن كند.

7- نمازهاي واجب و مستحب را در مسجد خيف به جا آورد، و در حديث است كه هر كه در مسجد خيف صد ركعت نماز بگزارد پيش از آن كه مسجد بيرون رود، برابر است با عبادت هفتاد سال و هر كه صد مرتبه سبحان الله بگويد بنويسد از براي او ثواب بنده آزاد كردن، و هر كه صد مرتبه لا اِلهَ إلاَّ اللهُ بگويد برابر است با ثواب احياء نفسي، و هر كه صد مرتبه الحمدلله بگويد، برابر است با خراج عراقين كه در راه خدا صدقه دهد.

مستحبات بازگشت به مكه براي طواف وداع

)مسأله 227) مستحب است مراجعت از مني به مكه به جهت طواف وداع، هر گاه طواف واجب و سعي و طواف نساء را قبلا انجام داده باشد، و اگر انجام نداده باشد واجب است برگشتن به مكه براي به جا آوردن آنها.

)مسأله 228) مستحب است پيش از حركت از

ص: 742

مني شش ركعت نماز در مسجد خيف بخواند.

)مسأله 229) مستحب است كه چون به مكه رود داخل خانه كعبه شود خصوصاً اگر حج اولش باشد، كه در حديث است: داخل شدن در كعبه داخل شدن در رحمت خدا است، و بيرون رفتن از آن بيرون رفتن از گناهان است.

)مسأله 230) مستحب است به جهت وارد شدن در خانه كعبه غسل كند، و پاي برهنه وارد شود، و پيش از ورود هر دو حلقه در را بگيرد و بگويد:

اَللّهُمَّ إنَّ الْبَيْتَ بَيْتُكَ، وَالْعَبْدَ عَبْدُكَ، وَقَدْ قُلْتَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً، فَآمِنِّي مِنْ عَذابِكَ، وَاَجِرْنِي مِنْ سَخَطِكَ.

)پس داخل شود و بگويد(

اَللّهُمَّ اَنْتَ قُلْتَ فِي كِتابِكَ، وَمَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً، اَللّهُمَّ فَآمِنِّي مِنْ عَذابِكَ عَذابِ النار.

پس دو ركعت نماز بخواند در ميان دو ستون سرسنگ سرخ، و در ركعت اول بعد از حمد، سوره (حم سجده) و در ركعت دوم بعد از حمد، پنجاه و چهار آيه از ساير قرآن بخواند، و در گوشه هاي خانه نيز نماز بخواند، پس به ركني آيد كه در آنجا حجر الاسود است، و بطن خود را به آن بچسباند، پس دور ستون بگردد و ظهر و بطن خود را به آن ستون بمالد، و چون خواست بيرون آيد نردبان را بدست چپ بگيرد، و نزديك كعبه دو ركعت نماز بخواند.

)مسأله 231) مستحب است بسيار طواف كردن، و آن براي حاجيان از نماز مستحبي بهتر است، لكن در سعي غير از سعي واجب در هر يك از حج و عمره مشروع بودن آن، چه براي خود و چه به نيابت از غير، محل اشكال است.

ص: 743

مسأله 232) مستحب است طواف به نيابت حضرت پيغمبر صلي الله عليه و آله و حضرت فاطمه عليهاالسلام و حضرات دوازده امام عليهم السلام، و به نيابت پدر و مادر و زن و فرزند، و اهل شهر و ساير مؤمنين و ثواب آن بسيار است و ممكن است يك طواف به نيابت چند نفر به جا آورد.

)مسأله 233) مستحب است به جا آوردن سيصد و شصت طواف به عدد ايام سال و اگر نتوانست سيصد و شصت دور طواف كند كه پنجاه و يك طواف و سه شوط مي شود و چون هر طواف بايد هفت دور باشد چهار دور ديگر بر آن اضافه كند كه پنجاه و دو طواف شود.

(مسأله 234) مستحب است ختم قرآن مجيد در مكه، و مشرف شدن به مكان ولادت حضرت رسول الله صلي الله عليه و آله و منزل حضرت خديجه ام المؤمنين، و زيارت قبر حضرت أبي طالب و عبدالمطلب و آمنه مادر مكرمه پيغمبر صلّي الله عليه وآله و قبر خديجه ام المؤمنين كه در حجون معروف است، و رفتن به غار حرا كه حضرت رسول صلّي الله عليه و آله در ابتداي بعثت در آن عبادت مي كردند و رفتن به غار ثور.

دستور عمره مفرده

)مسأله 235) بعد از انجام اعمال حج عمره مفرده مستحب است و فاصله بين عمره مفرده بعد از حج عمره تمتع معتبر نيست پس مي تواند بلافاصله بعد از انجام حج تمتع، عمره مفرده به جاي آورد. بلي اگر عمره مفرده را براي خودش انجام داده باشد و بخواهد مكرراً براي خودش به جاي آورد يا اگر براي ديگري به جاي

ص: 744

آورده و بخواهد مكرراً براي همان شخص به جا آورد چون در همان ماهي است كه عمره اولي را به جاي آورده عمره دوّم را رجاءاً به جا آورد ولي در تكرار عمره به قصد اشخاص مختلف فصل معتبر نيست.

)مسأله 236) ميقات احرام عمره مفرده ادني الحلّ است و مقصود از آن اولين مكان خارج حرم است از هر طرف و بهتر احرام بستن از «جعرانه» يا «تنعيم» يا «حديبيه» است.

)مسأله 237) در عمره مفرده بعد از احرام، طواف و نماز طواف و سعي و تقصير كند، و طواف نساء و نماز آن لازم است، و تا به جا نياورد زن بر مرد و مرد بر زن حلال نمي شود.

طواف وداع

(مسأله 238) چون بخواهد از مكه بيرون رود مستحب است غسل كند، و طواف وداع به جا آورد، و در هر دوري دست يا بدن به حجرالاسود و ركن يماني برساند، و چون به مستجار رسد دعاهائي را كه پيش از اين گفته شد بخواند، پس به نزد حجرالاسود بيايد، و خود را به خانه بسايد، و يك دست به حجرالاسود گذارد و دست ديگر بجانب خانه بگشايد، و حمد و ثناي خداوند متعال را به جا آورد، و صلوات بر محمد آل محمد عليهم السلام بفرستد، و مستحب است كه از در حناطين كه مقابل ركن شامي است بيرون رود، و عزم كند كه دوباره به حج برگردد، و از خدا بخواهد كه به او توفيق مراجعت عنايت فرمايد، و در وقت بيرون رفتن يك درهم خرما بگيرد و تصدق بدهد بر فقرا، براي احتمال آن كه در حال احرام از روي

ص: 745

غفلت بعض محرمات حال احرام را مرتكب شده باشد.

استفتاآت حجّ

س اگر كسي نذر احرام پيش از ميقات كرده باشد و پيش از ميقات محرم شود و بعد از ورود به جدّه وسايل حركت او به مدينه فراهم شود، آيا مي تواند محل شود و به مدينه برود و بعد از آن ميقات ديگر محرم شده و وارد مكه شود؟

ج انصراف از نيت احرام، سبب بيرون آمدن از احرام نمي شود، و با آن كه احرام بسته، تجديد بنحو جزم مشروع نمي باشد، بلي رجاءً بخواهد در مسجد شجره تجديد نيت كند مانعي ندارد.

س اگر از حاجي در حال احرام عملي سرزند كه موجب كفاره است حيوان كفاره را در كجا بايد ذبح يا نحر كند؟

ج در احرام عمره تمتع احوط آن است كه در مكه ذبح يا نحر نمايد، و اگر در احرام حج است بايد در مني نحر يا ذبح كند، و اگر عمداً يا از روي فراموشي در اين دو مكان ذبح نكرد، در صورت امكان بايد نايب بگيرد كه از طرف او در مني يا مكه ذبح نمايد، و اگر ممكن نشد هر چند به واسطه عدم دسترسي به فقير مؤمن در مكه و مني باشد در شهر خودش يا در جاي ديگر رجاءاً ذبح نمايد.

س در حيوان كفاره نيز، رعايت شرايط حيوان قرباني در مني لازم است يا خير؟

ج احتياط مستحب رعايت آن شرايط است.

س سجده كردن بر سنگ هائي كه مسجدالحرام و مشاهد مشرفه به آن فرش شده، از سنگ مرمر و غيره آن جايز است يا خير؟

ج بلي جايز است، و معادني

ص: 746

كه سجده بر آن جايز نيست معادني است كه عرفاً به آنها زمين گفته نمي شود مثل طلا و نقره و عقيق و مس و برنج و ساير فلزات.

س اگر جامه احرام را با پول خمس يا زكات نداده خريده باشند، احرام در آن صحيح است يا خير؟

ج اگر به عين آن پول معامله واقع شده باشد احرام در آن جايز نيست، و هم چنين اگر خود جامه احرام متعلق خمس شده باشد محرم شدن در آن جايز نيست، و طواف در آن باطل است ولي اگر آن را با پول كلي خريده باشد احرام در آن ضرر ندارد هر چند در مقام پرداخت قيمت، پول خمس يا زكات نداده را بدهد لكن ذمه او به مقدار خمس يا زكات بري نمي شود، و ضامن آن مقدار خمس و زكات مي باشد.

س در مقام حضرت ابراهيم عليه السلام بواسطه ازدحام و كثرت جمعيت، ممكن نمي شود كه در موقع نماز طواف، مرد يا زن طوري بايستند كه محاذي هم نباشند و يا زن، جلو مشغول نماز نباشد، در اين صورت نماز آنها صحيح است يا خير؟

ج بلي صحيح است.

س كسي كه مي دانسته است در سعي بايد از صفا شروع و به مروه ختم كند، ولي جاي آنها را نمي دانسته و از كسي پرسيده و او مروه را به جاي صفا به او نشان داده، و بنا بگفته او از مروه شروع به سعي كرده، پس از اين كه هفت مرتبه سعي انجام داده، ملتفت اشتباه شده، و يك مرتبه ديگر سعي نموده، آيا سعي او صحيح است يا

ص: 747

خير؟

ج احوط اعاده سعي است.

س اگر زن بعد از اعمال حج در مني حائض شود، و به مكه بيايد، و پيش از آن كه پاك شود ناچار به رفتن از مكه شود، مثل اين كه همراهان او عازم مراجعت باشند، آيا مي تواند براي طواف حج و نماز آن، و طواف نساء و نماز آن، نايب بگيرد؟

ج بلي لازم است بر او كه نايب بگيرد، و بعد از آن كه نايب، طواف حج و نماز آن را انجام داد، خودش سعي را به جا آورد، و بعد از سعي براي طواف نساء و نماز آن نايب بگيرد.

س كسي كه حج تمتع به جا مي آورد اگر پس از احرام و بعد از وارد شدن به حرم فوت شود، كفايت از ساير اعمال حج مي نمايد يا بايد براي او نائب گرفته شود؟

ج كفايت مي كند و گرفتن نايب لازم نيست خواه حج خودش باشد يا نايب از غير باشد.

س اگر زن پس از اعمال حج اثر عادت در خود ببيند و شك كند كه پيش از انجام عمل، حايض شده يا بعد از تمام شدن اعمال، حج او صحيح است يا خير؟

ج اعتنا به اين شك نكند و حج او محكوم به صحت است.

س كسي كه با احرام عمره تمتع وارد جدّه شد، و به واسطه نبودن وسيله، احرام را به هم زد و رفت به مدينه منوره، كه در مراجعت، از مسجد شجره محرم شود حكمش چيست؟

ج شخص مذكور اگر احرام اول او صحيح بوده تا اعمال عمره را تمام نكند از احرام بيرون نمي

ص: 748

رود، اگر چه قصد به هم زدن آن را كرده باشد، و بايد با همان احرام، عمره را تمام كند، و تجديد احرام، بعد از برگشت از مدينه لازم نيست، ليكن اگر بخواهد رجاءً در مسجد شجره تجديد احرام كند مانعي ندارد، ولي لازم نيست، و اگر به گمان اينكه احرامش به هم خورده مرتكب يكي از محرمات شود، حكم آن در احكام محرمات احرام گفته شد.

س شخصي كه به احرام عمره تمتع، در ماه شوال و ذي قعده و ذي حجه وارد مكه معظمه شود و بعد از اتمام عمره قصد رفتن به مدينه يا محل ديگري كرد كه در مراجعت از ميقات، مجدداً احرام ببندد آيا اين كار صحيح است يا خير؟

ج كسي كه عمره تمتع را به جا آورده و محل شده، تا حج را به جا نياورد جايز نيست از مكه بيرون رود مگر براي حاجت، كه در اين صورت مي تواند از سه روز پيش از ترويه در مكه محرم شود به احرام حج تمتع، و بعد براي انجام حاجت خود از مكه بيرون برود، و پس از مراجعت، با همان احرام، باقي اعمال حج را به جا آورد. اما قبل از سه روز در صورتي كه ترك خروج براي او حرجي باشد مي تواند بدون احرام بيرون برود، پس اگر مراجعتش در همان ماهي باشد كه عمره اولي را به جا آورده همان عمره اولي كافي است، و جايز نيست دوباره محرم شود به احرام عمره، و اگر در غير آن ماه باشد بايد در ميقات محرم به احرام عمره تمتع شود، و بعد از وارد شدن

ص: 749

به مكه عمره تمتع را انجام دهد و عمره اولي مفرده مي شود، و بعد محرم به احرام حج شود.

س كفاره كشتن ملخ در حال احرام چيست؟

ج يك كف طعام يا يك دانه خرما است به طور تخيير، و اگر هر دو را بدهد بهتر است.

س اگر ملخ را در حال احرام بكشد و بخورد كفاره آن چيست؟

ج يك گوسفند قرباني بر او واجب مي شود.

س اگر ملخ بسيار باشد و همه آنها را بكشد حكم آن چيست؟

ج احوط آن است كه اگر بيشتر از يك ملخ كشته باشد يك گوسفند قرباني كند، و احوط از آن، ضميمه ساختن يك كف طعام و يك دانه خرما است.

س اگر از جهت زيادي ملخ در بين راه نتواند خود را از كشتن آنها حفظ نمايد چه كند؟

ج در اين صورت چيزي بر او واجب نيست.

س روزه گرفتن در روزهاي تشريق جايز است يا نه؟

ج بر كسي كه در مني باشد حرام است، و روزه عيد قربان بر همه كس حرام است.

س طواف نساء و نماز آن كه اگر در عمره مفرده و در حج به جا آورده نشود زن حلال نمي شود، بر زن ها نيز اين طواف و نماز آن لازم است يا نه؟

ج بلي بر زن نيز لازم است و تا آن را به جا نياورد مرد بر او حلال نمي شود، بلكه اگر طفل را هم محرم نمودند طواف نساء او هم لازم است، و تا طواف نساء او انجام نشود زن بر او حلال نمي شود.

س نماز طواف مستحب، واجب

ص: 750

است يا مستحب؟

ج مستحب است.

س در حرم بر محل، صيد كردن حرام است يا نه؟

ج هر صيدي كه بر محرم در حال احرام حرام است بر محل نيز در حرم حرام است.

س كسي كه بدون وصيت فوت نموده و مستطيع نيز بوده است، آيا حج بلدي براي او واجب است يا غير بلدي هم كفايت مي كند؟

ج حج ميقاتي كفايت مي كند.

س زن ها در حال احرام مي توانند جوراب بپوشند يا بايستي روي پاي آنها مثل مردان باز باشد؟

ج اقوي جواز پوشيدن جوراب است براي زن.

س بر حسب فتواي حضرت مستطاب عالي جايز است كه محرم، در منزل زير سقف و سايه برود يا چتر بر سر بگيرد، آيا مراد از منزل، شهر مكه است يا منزلي كه در شهر مكه دارد، و هم چنين در مني و عرفات؟

ج مراد از منزل، محل نزول است، در مقابل حال طي طريق، پس در شهر مكه و مني و عرفات و قهوه خانه هاي بين راه و امثال آن، براي محرم بعد از منزل كردن تا قبل از كوچ كردن استظلال مانعي ندارد، هر چند درآمد و شد براي حوائج باشد.

س پوشيده شدن روي پا در حال احرام در موقع نشستن، يا آمدن جامه احرام روي پا، در حال سير، يا در منزل چه صورت دارد؟

چ اشكال ندارد.

س در منزل سر روي بالش نرم گذاشتن كه باعث پوشيدن مقداري از سر مي شود چه صورت دارد؟

ج سر روي بالش گذاردن مانعي ندارد.

س در اثر هجوم جمعيت، وقت بوسيدن حجرالاسود ممكن است جامه

ص: 751

احرام بعض از حاجيان سر آنها را يا سر ساير حجاج را بپوشاند، اگر تصادفاً اين طور شد چه صورت دارد؟

ج در صورت تصادف اشكال ندارد.

س محرم اگر روي لباس دوخته يا پتوي دوخته بنشيند يا بخوابد، يا زير پتوي دوخته يا لحاف بخوابد، چه صورت دارد؟

ج اقوي جواز آن است، ليكن پتو و لحاف را بخود نپيچد كه مثل لباس شود.

س در غير حال طواف و نماز آن اگر جامه احرام يا بدن محرم نجس شود، مثل نجس شدن بدن يا لباس در قربانگاه، آيا براي حرام او اشكال دارد يا نه؟

ج براي احرام او اشكال ندارد ولكن احوط آن است كه در صورت امكان تطهير يا تبديل نمايد.

س نظر حضرت عالي درباره كسي كه در عمره مفرده نماز طواف نساء را نخوانده، و به ولايت خود مراجعت كرده چيست؟

ج اگر برگشتن به مسجدالحرام براي او دشوار باشد مي تواند آن را در هر محلي كه يادش آمد بخواند، هر چند در شهر ديگر باشد.

س شخصي بواسطه ندانستن مسأله، طواف نساء را به جا نياورده، ولي نيت طواف مستحب كرده، به اين نيت كه اين طواف را براي هر نقصاني كه در طواف داشته ام قربة الي الله به جا مي آورم، و بعد از گذشتن يك سال ملتفت شده آيا اين طواف او، از طواف نساء كفايت مي كند؟

ج در مورد سؤال احوط آن است كه بعد از التفات، با زن نزديكي نكند، و در صورت تمكن برود طواف نساء را خودش به جا آورد، و اگر مشقت دارد نايب بگيرد كه براي او

ص: 752

طواف نساء و نماز آن را به جا آورد، اگر چه در غير ماه حج باشد.

س در حج لازم است كه طواف نساء و نماز آن را بعد از طواف حج و نماز و سعي به جا آورد يا خير؟

ج بلي لازم است طواف نساء را بعد از سعي به جا آورد، و اگر عمداً مقدم داشت اعاده آن با نمازش بعد از سعي لازم است، و در صورت جهل و فراموشي اعاده آن احوط است، و اگر خودش نمي تواند اعاده كند نائب بگيرد.

س كسي كه عمره مفرده استحبابي به جا مي آورد، اگر طواف نساء آن را عمداً اگر چه جاهل به حكم باشد يا سهواً ترك كند، آيا زن بر او حرام مي شود؟

ج بلي تا طواف نساء را به جا نياورد زن بر او حلال نمي شود، و از اين جهت فرقي ميان عمره مفرده واجب و مستحب نيست.

س در صورتي كه جهلا نماز را قبل از طواف به جا آورد تكليف او چيست؟

ج نماز را دوباره به جا آورد.

س اگر نماز طواف حج را بعد از سعي به جا آورد آيا لازم است براي حفظ ترتيب، سعي را اعاده نمايد؟

ج احتياط مستحب اعاده سعي است.

س اگر جهلا سعي را بر طواف زيارت مقدم دارد چه حكمي دارد؟

ج احتياط واجب آن است كه سعي را اعاده نمايد.

س روي صفا و مروه طاقي زده شده محاذي زير، آيا سعي را در طبقه فوقاني صحيح مي دانيد يا خير؟

ج در صورتي كه فوقاني بلندتر از كوه صفا و مروه نباشد بطوري

ص: 753

كه سعي بين دو كوه صدق بكند مانعي ندارد.

س آيا لازم است كه تقصير در عمره تمتع را بعد از سعي، بدون فاصله به جا آورد يا نه؟

ج قبل از احرام حج تقصير نمايد كافي است، و مدركي براي فوريت آن بنظر نرسيده.

س آيا اجازه مي دهيد كه در حال ضرورت، يك نفر به نيابت از چند نفر قرباني نمايد؟

ج در قرباني مباشرت شرط نيست، و مي تواند وكيل اين كار را انجام دهد، هر چند ضرورت نباشد لكن بايد در حين قرباني قصد كند كه اين گوسفند قرباني زيد است مثلا اگر چه گوسفند بقصد چند نفر قرباني كند بدون قصد تعيين، صحيح نيست.

آداب تشرف به مدينه طيبه و زيارت حضرت پيغمبر اكرم صلّي الله عليه وآله وسلم

)مسأله 239) يكي از مستحبات مؤكده مخصوصاً براي حاجيان، زيارت مرقد منور و روضه مطهره حضرت رسول خدا صلّي الله عليه وآله و مراقد مقدسه اهل بيت عليهم السلام و خصوصاً حضرت فاطمه زهرا عليها السلام و ائمه بقيع عليهم السلام است. و در حديث وارد شده كه ترك زيارت حضرت پيغمبر صلّي الله عليه وآله بعد از حج، جفا بر آن حضرت است، و شرح فضايل و ثواب و آداب زيارت هر يك با زيارت هايي كه وارد شده، در كتاب هاي دعا و زيارت مفصلا مذكور است، كه سزاوار است به آن كتابها رجوع شود، و به طور اختصار به بعض مستحبات و آداب اشاره مي شود.

1-مستحب است پيش از ورود به شهر مدينه يا پس از ورود به آن غُسل كردن، و هم چنين مستحب است غسل، براي ورود در مسجد پيغمبر صلّي الله عليه و آله و براي زيارت آن حضرت،

ص: 754

و اگر در غسل اول هر سه را نيت كند كافي است.

2- از باب جبرئيل وارد شود.

3- اذن دخول بخواند.

4- با آرامي و وقار وارد مسجد شود.

5- در وقت ورود دعاهائي را كه وارد شده بخواند.

6- دو ركعت نماز تحيت به جا آورد.

7- سلام دادن به آن حضرت از جانب پدر و مادر و رفقا.

8- دو ركعت نماز براي زيارت، و هديه نمودن ثواب آن براي آن حضرت.

9- نزد منبر ايستادن، و حمد و ثناي خدا به جا آوردن و دعا كردن.

10- نماز و دعا در مقام جبرئيل عليه السلام

11- نماز در خصوص روضه (بين قبر و منبر).

12- نماز در بيت فاطمه عليها السلام.

13- صلوات فرستادن بر پيغمبر صلّي الله عليه وآله در وقت ورود و خروج از مسجد.

14- نماز در مقام پيغمبر صلّي الله عليه و آله.

15- دو ركعت نماز نزد اسطوانه ابي لبابه معروف به اسطوانه توبه، و خواندن نمازهاي وارده.

16- مواظبت بر اداء نمازهاي واجب در مسجد پيغمبر صلّي الله عليه وآله.

و بر حسب بعض روايات، ثواب نماز در مسجد آن حضرت معادل با هزار نماز در مساجد ديگر غير از مسجد الحرام، و در بعض روايات برابر ده هزار نماز است.

17- در مسجد رسول خدا صلّي الله عليه و آله صدا را بلند نكند.

18- در مدينه از تصدق به فقير هر چه مي تواند كوتاهي نكند و هم چنين بسيار تسبيح و ذكر بگويد، و قرائت قرآن بكند و استغفار بنمايد و صلوات بسيار بفرستد.

19- زيارت حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها

ص: 755

در خانه آن حضرت، و بين قبر و منبر (روضه) و در بقيع بنمايد.

20- زيارت فاطمه بنت اسد عليها السلام مادر محترمه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام و ابراهيم فرزند رسول خدا صلّي الله عليه و آله.

21- زيارت جناب حمزه و ساير شهداء احد در احد.

22- رفتن به مسجد قبا و مشربه ام ابراهيم فرزند رسول خدا، و مسجد فضيخ كه در آن ردّ شمس براي اميرالمؤمنين عليه السلام شده، و مسجد احزاب و مساجد ديگر كه در اين مساجد نماز خواندن خصوصاً مسجد قبا فضيلت بسيار دارد.

23- مستحب است نماز در مسجد غدير خم كه در بين مكه و مدينه در طرف رابغ واقع است.

آداب زيارت مدينه منوره

اما زيارت حضرت رسول صلّي الله عليه وآله.

شيخ كفعمي فرموده چون خواستي داخل شوي به مسجد حضرت رسول الله صلي الله عليه و آله يا در يكي از مشاهده مشرفه ائمه طاهرين عليهم السلام پس بگو:

اَللّهُمَّ إنِّي قَدْ وَقَفْتُ عَلي باب مَنْ أَبْوابِ بُيُوتِ نَبِيِّكَ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَقَدْ مَنَعْتَ النَّاسَ اَنْ يَدْخُلُوا اِلاّ بِاِذْنِهِ، فَقُلْتَ (يا اَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاتَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ اِلاّ اَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ) اَللّهُمَّ اِنِّي اَعْتَقِدُ حُرْمَةَ صاحِبِ هذا الْمَشْهَدِ الشَّرِيفِ فِي غَيْبَتِهِ، كَما اَعْتَقِدُها فِي حَضْرَتِهِ، وَاَعْلَمُ اَنَّ رَسُولَكَ وَخُلَفاءَكَ عَلَيْهِمُ السَّلامُ اَحْياءٌ عِنْدَكَ يُرْزَقُونَ، يَرَوْنَ مَقامِي وَيَسْمَعُونَ كَلامِي وَيَرُدُّونَ سَلامِي، وَاَنَّكَ حَجَبْتَ عَنْ سَمْعِي كَلامَهُمْ، وَفَتَحْتَ بَابَ فَهْمِي بِلَذِيذِ مُناجاتِهِمْ، وَاِنِّي اَسْتَأْذِنُكَ يا رَبِّ أَوَّلا، وَاَسْتَأْذِنُ رَسُولَكَ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ ثانِياً، وَاَسْتَأْذِنُ خَلِيفَتَكَ الاِمامَ الْمَفْروضَ عَلَيَّ طاعَتُهُ

نام آن امامي را كه زيارت كند ذكر مي كند و هم چنين نام پدرش را ببرد مثلا اگر در

ص: 756

زيارت امام حسين عليه السلام است بگويد:

«اَلْحُسَينَ بْنَ عَلِيِّ عَلَيهِمَا السَّلام...».

و هكذا پس بگويد:

وَالمَلائِكَةَ المُوَكَّلِينَ بِهذِهِ البُقْعَةِ المُبارَكَةِ ثالِثاً، ءَأَدْخُلُ يا رَسُولَ اللهِ، ءَأَدْخُلُ يا حُجَةَ اللهِ، ءَأَدْخُلُ يا مَلائِكَةَ اللهِ المُقَرَّبِيْنَ المُقِيمِينَ فِي هَذَا الْمَشْهَدِ، فَأْذَنْ لِي يا مَولايَ فِي الدّخُولِ اَفْضَلَ ما اَذِنْتَ لاَِحَد مِنْ اَوْلِيائِكَ، فَاِنْ لَمْ اَكُنْ اَهْلا لِذلِكَ فَاَنْتَ اَهْلٌ لِذْلِك.

پس داخل شو و بگو:

بِسْمِ اللهِ وَبِاللهِ وَفِي سَبِيلِ اللهِ، وَعَلي مِلَّةِ رَسُولِ اللهِ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، اَللَّهُمَّ اغْفِرْلِي وَارْحَمْنِي، وَتُبْ عَلَيَّ، اِنَّكَ اَنْتَ التَّوّابُ الرَّحِيم.

زيارت اول كيفيت زيارت رسول خدا صلّي الله عليه وآله

اما كيفيت زيارت حضرت رسول صلّي الله عليه وآله و سلم پس چنين است هر گاه وارد شدي به مدينه پيغمبر صلّي الله عليه وآله و سلم پس غسل كن براي زيارت و چون خواستي داخل مسجد آن حضرت شوي، بايست نزد در و بخوان اذن دخول را و داخل شو از در جبرئيل و مقدم بدار پاي راست را در وقت دخول پس صد مرتبه «الله اكبر» بگو پس دو ركعت نماز تحيت مسجد بگذار و برو به سمت حجره شريفه و بگو:

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نَبِيّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مُحَمَّدَ بْنَ عَبْدِاللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا خاتَمَ النَّبِيِّينَ، اَشْهَدُ اَنَّكَ قَدْ بَلَّغْتَ الرِّسالَةَ، وَاَقَمْتَ الصَّلاةَ، وَآتَيْتَ الزَّكوةَ، وَاَمَرْتَ بِالمَعْرُوف، وَنَهَيْتَ عَنِ المُنْكَرِ، وَعَبَدْتَ اللهَ مُخْلِصاً حَتَّي أَتاكَ الْيَقِينُ، فَصَلَواتُ اللهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ وَعَلي اَهْلِ بَيْتِكَ الطَّاهِرِينَ.

پس بايست نزد ستون پيش كه از جانب راست قبر مطهر است و رو به قبله كه دوش چپ بجانب قبر باشد و دوش راست بجانب منبر كه موضع سر رسول خدا صلّي الله عليه

ص: 757

و آله است و بگو:

اَشٌْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِيك لَهُ، وَاَشْهَدُ اَنَّ مُحمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، وَاَشْهَدآُ اَنَّكَ رَسُولُ اللهِ، وَاَنَّكَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِاللهِ، وَاَشْهَدُ اَنَّكَ قَدْ بَلَّغْتَ رِسالاتِ رَبِّكَ، وَنَصَحْتَ لاُِمَّتِكَ، وَجاهَدْتَ فِي سَبِيلِ اللهِ وَعَبَدْتَ اللهَ حَتّي أَتاكَ الْيَقِينُ بِالْحِكْمَةِ وَالمُوَعِظَةِ الْحَسَنَةِ، وَاَدَّيْتَ الَّذِي عَلَيْكَ مِنَ الْحَقِّ، وَاَنَّكَ قَدْ رَؤُفْتَ بِالمُؤْمِنينَ، وَغَلُظْتَ عَلَي الكافِرِينَ، فَبَلِّغَ اللهُ بِكَ اَفْضَلَ شَرَفِ مَحَلِّ المُكَرَّمِينَ، اَلْحَمْدُ للهِ الَّذِي اسْتَنْقَذَنا بِكَ مِنَ الشِّرْكِ وَالضَّلالَةِ، اَللَّهُمَّ فَاجْعَلْ صَلَواتِكَ وَصَلَواتِ مَلائِكَتِكَ المُقَرَّبِينَ وَ اَنْبِيائِكَ المُرْسَلِينَ وَعِبادِكَ الصّالِحينَ، وَاَهْلِ السَّماواتِ وَالاَْرَضِينَ، وَمَنْ سَبَّحَ لَكَ يا رَبَّ الْعَالَمِينَ مِنَ الاَْوَّلِينَ وَالْآخِرِينَ، عَلي مُحَمَّد عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ وَنَبِيِّكَ وَاَمِينِكَ وَنَجِيِّكَ وَحَبِيبِكَ وَصَفِيِّكَ وَخاصَّتِكَ وَصَفْوَتِكَ وَخِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ، اَللّهُمَّ اَعْطِهِ الدَّرَجَةَ الرَّفِيَعَةَ، وَآتِهِ الْوَسِيلَةَ مِنَ الْجَنَّةِ، وَابْعَثْهُ مَقاماً مَحْمُوداً، يَغْبِطُهُ بِهِ الاَوَّلُونَ وَالآخِرُونَ، اَللَّهُمَّ اِنَّكَ قُلْتَ: (وَلَوْ اَنَّهُمْ اِذْ ظَلَمُوا اَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوّاباً رَحِيماً)، وَاِنِّي اَتَيْتُ نَبِيَّكَ مُسْتَغْفِراً تائِباً مِنْ ذُنُوبِي، وَيا مُحَمَّدُ اِنِّي اَتَوَجَّهُ بِكَ اِلَي اللهِ رَبِّي وَرَبِّكَ لِيَغْفِرَ لِي ذُنُوبِي.

و اگر ترا حاجتي باشد رو به قبله كن و دست ها را بردار و حاجت خود را بطلب بدرستي كه سزاوار است كه برآورده شود إن شاء الله تعالي.

پس زيارت كن حضرت فاطمه سلام الله عليها را از نزد روضه مطهره و مستحب است كه بگوئي:

اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيكِ يا بِنْتَ نَبِيِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ حَبِيبِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ صَفِيِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ اَمِينِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ خَيْرِ خَلْقِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ أفْضَلِ اَنْبِياءِ

ص: 758

اللهِ وَرُسُلِهِ وَمَلائِكَتِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ خَيْرِ الْبَرِيَّةِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يا سَيِّدَةِ نِساءِ الْعالِمينَ مِنَ الأَوَّلِينَ وَالْآخِرِينَ. اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا زَوْجَةَ وَلِيِّ اللهِ وَخَيْرِ الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا اُمَّ الحَسَنِ وَالحُسَينِ سَيِّدَيْ شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الصِّدِّيقَةُ الشَّهِيدَةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الْمَرْضِيَّةُ الرِّضِيَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيّتُهَا الْفاضِلَةُ الزَّكِيَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الحَوْراءُ الاِنْسِيَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا التَّقِيَّةُ النَّقِيَةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا المُحْدَّثَةُ الْعَلِيمَةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْمَغْصُوبَةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الْمُضْطَهَدَةُ الْمقهُورَةُ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا فاطِمَةُ بِنْتَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ وَعَلي بَعْلِكِ وَبَنِيكِ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ، صَلَّي اللهُ عَلَيْكِ وَعَلي رُوحِكِ وَبَدَنِكِ، اَشْهَدُ اَنَّكِ مَضَيْتِ عَلي بَيِّنَة مِنْ رَبِّكِ، وَاَنَّ مَنْ سَرِّكِ فَقَدْ سَرَّ رَسُولَ اللهِ، صَلَّي اللهُ عَليْهِ وَآلِهِ، وَمَنْ جَفاكِ فَقَدْ جَفا رَسُولَ اللهِ، صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَمَنْ آذاكِ فَقَدْ آذي رَسُولَ اللهِ صَلَّي اللهُ، عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَمَنْ وَصَلَكِ فَقَدْ وَصَلَ رَسُولَ اللهِ، صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَمَنْ قَطَعَكِ فَقَدْ قَطَعَ رَسُولَ اللهِ، صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، لاَِنَّكِ بَضْعَةٌ مِنْهُ، وَرُوحُهُ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْهِ، اُشْهِدُ اللهَ وَرُسُلَهُ وَمَلائِكَتَهُ، اَنّي راض عَمَّنْ رَضِيتِ عَنْهُ، ساخِطٌ عَلي مَنْ سَخِطْتِ عَلَيْهِ، مُتَبَرِّءٌ مِمَّنْ تَبَرَّأْتِ مِنْهُ، مُوال لِمَنْ وَالَيْتِ، مُعاد لِمَنْ عادَيْتِ، مُبْغِضٌ لِمَنْ اَبْغَضْتِ، مُحِبُّ لِمَنْ اَحْبَبْتِ، وَكَفي بِاللهِ شَهِيداً وَحَسِيباً وَجازِياً وَمُثِيباً.

پس صلوات مي فرستي بر حضرت رسول و ائمه علهيم السلام.

زيارت دوم

زيارت دوم زيارتي است كه سيد بن طاووس عليه الرحمه نقل نموده:

اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا سَيَّدَةَ نِساءِ الْعالَمينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا والِدَةَ الْحُجَجِ عَلَي النَّاسِ اَجْمَعِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْمَمْنُوعَةُ حَقُّها.

پس بگو:

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي اَمَتِكَ وَابْنَةِ نَبِيِّكَ وَزَوجَةِ وَصِيِّ نَبِيِّكَ،

ص: 759

صَلاةً تُزْلِفُها فَوْقَ زُلْفي عِبادِكَ المُكْرَّمِينَ مِنْ اَهْلِ السَّماواتِ وَاَهْلِ الأَرْضِينَ.

كه روايت شده است كه هر كه به اين زيارت آن حضرت را زيارت كند و از خداوند طلب آمرزش كند حق تعالي گناهانش را بيامرزد و او را داخل بهشت نمايد و بعضي از علماء اين زيارت را اختصاص داده اند به روز وفات آن مظلومه كه سوم جمادي الثاني باشد و صلوات بر آن مظلومه اين است:

اَللُّهُمَّ صَلِّ عَلَي الصِّدِّيقَةِ فاطِمَةَ الزَّكِيَّةِ حَبِيبَةِ حَبِيبِكَ وَنَبِيِّكَ وَامِّ اَحِبّائِكَ وَاَصْفِيآئِكَ الَّتِي انْتَجَبْتَهَا وَفَضَّلْتَهَا وَاخْتَرْتَهَا عَلي نِساءِ الْعالَمينَ، اَللَّهُمَّ كُنِ الطّالِبَ لَها مِمَّنْ ظَلَمَهَا وَاسْتَخَفَّ بِحَقِّهَا وَكُنِ الثّائِرَ اَللّهُمَّ بِدَم اَوْلادِها، اَللَّهُمَّ وَكَمَا جَعَلْتَها اُمَّ اَئِمَّةِ الْهُدي وَحَلِيلَةَ صاحِبِ اللِّوآ، وَالكَرِيمَةَ عِنْدَ الْمَلأ الاَعْلي، فَصَلِّ عَلَيهَا وَعَلي اُمِّهَا صَلاةً تُكْرِمُ بِها وَجْهَ اَبِيها مُحَمَّد صَلّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَتُقِرُّ بِها اَعْينَ ذُرِّيَّتِها، وَاَبْلِغْهُمْ عَنِّي فِي هذِهِ السَّاعَةِ اَفْضَلَ التَّحِيَّةِ وَالسَّلام.

در «بحارالانوار» از «تهذيب» نقل مي كند از ابراهيم بن محمد عريضي كه حضرت باقر عليه السلام فرمودند: وقتي كه موفق شدي به زيارت جدّه خود فاطمه سلام الله عليها بگو:

يا مُمْتَحَنةُ امْتَحَنَكِ اللهُ الَّذِي خَلَقَكِ قَبْلَ اَنْ يَخْلُقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صابِرَةً، وَزَعَمْنا اَنّا لَكِ اَوْلِياءُ وَمُصَدِّقُونَ وَصابِرُونَ لِكُلِّ ما اَتانا بِهِ اَبُوكِ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَاَتانا بِهِ وَصِيُّهُ، فَاِنّا نَسْأَلُكِ اِنْ كُنّا صَدَّقْناكِ اِلاّ اَلْحَقْتِنا بِتَصدِيقِنا لَهُمَا لِنُبَشِّرَ اَنْفُسَنا بِاَنَّا قَدْ طَهُرْنا بِوِلايَتِكِ

زيارت ائمه بقيع عليهم السلام

زيارت ائمه بقيع عليهم السلام يعني حضرت امام حسن مجتبي و امام زين العابدين و امام محمد باقر و امام جعفر صادق عليهم السلام.

چون خواستي زيارت كني اين بزرگواران را بايد بعمل آوري آنچه در آداب

ص: 760

زيارت ذكر شد از غسل و طهارت و پوشيدن جامه هاي پاك و پاكيزه و استعمال بوي خوش و رخصت طلبيدن در دخول و نحو اينها و نيز بگو:

يَا مَوالِيَّ يَا اَبْنَاءَ رَسُولِ اللهِ، عَبْدُكُمْ وَابْنُ اَمَتِكُمْ، اَلذَّلِيلُ بِيْنَ اَيْدِيكُمْ، وَالْمُضْعِفُ فِي عُلُوِّ قَدْرِكُمْ، وَالْمُعْتَرِفُ بِحَقِّكُمْ، جاءَكُمْ مُسْتَجِيراً بِكُمْ، قاصِداً اِلي حَرَمِكُمْ، مُتَقَرِّباً اِلي مَقامِكُمْ، مُتَوَسِّلا اِلَي اللهِ تَعالي بِكُمْ، ءَاَدْخُلُ يامَوالِيَّ، ءَأَدْخُلُ يا اَوْلِياءَ اللهِ، ءَأَدْخُلُ يا مَلائِكَةَ اللهِ المُحْدِقينَ بِهذَا الْحَرَمِ، الْمُقيِمِينَ بِهَذَا المَشْهَدِ.

و بعد از خضوع و خشوع و رقت داخل شو و پاي راست را مقدم دار و بگو:

اللهُ اَكْبَرُ كَبِيراً، وَالْحَمْدُ للهِ كَثِيراً، وَسُبْحانَ اللهِ بُكْرَةً وَاَصِيلا، وَالْحَمْدُ للهِ الْفَرْدِ الصَّمَدِ، الْماجِدِ الاَحَدِ، الْمُتَفَضِّلِ المَّنّانِ، اَلمُتَطَوِّلِ الْحَنَّانِ، الَّذِي مَنَّ بِطَوْلِهِ، وَسَهَّلَ زِيارَةَ ساداتِي بِاِحْسانِهِ وَلَمْ يَجْعَلْنِي عَنْ زِيارَتِهِمْ مَمْنُوعاً، بَلْ تَطَوَّلَ وَمَنَح.

پس نزديك قبور مقدسه ايشان برو و پشت به قبله و رو به قبر ايشان كن و بگو:

اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ اَئِمَّةَ الْهُدَي، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ اَهْلَ التَّقْوي، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ اَيُّهَا الحُجَجُ عَلي اَهْلِ الدُّنْيا، اَلسَّلامُ عَلَيكُمْ اَيّهَا القُوَّامُ فِي البَرِيَّةِ بِالْقِسْطِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ اَهْلَ الصَّفْوَةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ آلَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُم اَهْلَ النَّجْوَي، اَشْهَدُ اَنَّكُمْ قَدْ بَلَّغْتُمْ وَنَصَحْتُمْ وَصَبَرْتُمْ فِي ذاتِ اللهِ، وَكُذِّبْتُمْ وَاُسِيءَ اِلَيْكُمْ فَغَفَرْتُمْ، وَاَشْهَدُ أنَّكُمُ الْاَئِمَّةُ الرّاشِدُونَ الْمُهتَدُونَ، وَاَنَّ طاعَتَكُمْ مَفْرُوضَةٌ، وَاَنَّ قَوْلَكُمُ الصِّدْقُ، وَاَنَّكُمْ دَعَوْتُمْ فَلَمْ تُجابُوا، وَاَمَرْتُمْ فَلَمْ تُطاعُوا، وَاَنَّكُمْ دَعائِمُ الدِّينِ وَاَرْكانُ الاَرْضِ، لَمْ تَزالُوا بِعَيْنِ اللهِ، يَنْسَخُكُمْ مِنْ اَصْلابِ كُلِّ مُطَهَّر، وَيَنْقُلُكُمْ مِنْ أرْحامِ المُطَهَّراتِ، لَمْ تُدَنِّسْكُمُ الجاهِلَيَّةُ الْجَهلاءُ، وَلَمْ تَشْرَكْ فِيْكُمْ فِتَنُ الاَهْواءِ، طِبْتُمْ وَطابَ مَنْبَتُكُمْ، مَنَّ بِكُمْ عَلَيْنا دَيَّانُ الدِّينِ، فَجَعَلَكُمْ فِي بُيُوت اَذِنَ اللهُ اَنْ

ص: 761

تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ، وَجَعَلَ صَلواتَنَا عَلَيْكُمْ رَحْمَةً لَنا وَكَفّارَةً لِذُنُوبِنا، اِذِ اخْتارَكُمُ اللهُ لَنَا، وَطَيَّبَ خَلْقَنا بِما مَنَّ بِهِ عَلَيْنا مِنْ وِلايَتِكُمْ، وَكُنّا عِنْدَهُ مُسَمَّيْنَ بِعِلْمِكُمْ، مُعْتَرِفِينَ بِتَصْديقِنا اِيّاكُمْ، وَهذا مَقامُ مِنْ اَسْرَفَ وَاَخْطَأَ وَاسْتَكانَ وَاَقَرَّ بِما جَني، وَرَجي بِمَقامِهِ الْخَلاصَ، وَاَنْ يَسْتَنْقِذَهُ بِكُمْ مُسْتَنْقِذُ الْهَلْكَي مِنَ الرَّدي، فَكُونُوا لِي شُفَعاءَ، فَقَدْ وَفَدْتُ اِلَيْكُمْ اِذْ رَغِبَ عَنْكُمْ اَهْلُ الدُّنْيا، وَاتَّخَذُوا آياتِ اللهِ هُزُواً، وَاسْتَكْبَرُوا عَنْها، يا مَنْ هُوَ قَائِمٌ لا يَسْهُو، وَدائِمٌ لا يَلْهُو، وَمُحِيطٌ بِكُلِّ شَيء، لَكَ المَنُّ بِما وَفَّقْتَنِي، وَعَرَّفْتَنِي بِما اَقَمْتَنِي عَلَيْهِ، اِذْ صَدَّ عَنْهُ عِبادُكَ وَجَهِلُوا مَعْرِفَتَهُ، وَاسْتَخَفُّوا بِحَقَّهِ، وَمالُوا اِلي سِواهُ، فَكانَتِ المِنَّةُ مِنْكَ عَلَيَّ مَعَ اَقْوام خَصَصْتَهُمْ بِما خَصَصْتَني بِهِ، فَلَكَ الحَمْدُ اِذْكُنْتُ عِنْدَكَ فِي مَقامِي هذا مَذْكُوراً مَكْتُوباً، فَلا تَحْرِمْنِي ما رَجَوْتُ، وَلا تُخَيِّبْنِي فِيما دَعَوْتُ بِحُرْمَةِ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرِينَ، وَصَلَّي اللهُ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد.

پس دعا كن از براي خود به هر چه خواهي و بعد از آن هشت ركعت نماز زيارت بكن يعني از براي هر امامي دو ركعت.

زيارت امين الله

كه در جميع روضات مقدسه بايد به آن مواظبت نمود از حضرت امام زين العابدين عليه السلام مأثور است كه به زيارت اميرالمؤمنين عليه السلام آمد، نزد قبر ايستاد و گريست و گفت:

اَلسَّلامٌ عَلَيْكَ يا اَمِينَ اللهِ فِي اَرْضِهِ وَحُجَّتَهُ عَلي عِبادِهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَمِيرَ المُؤمِنينَ.

(اگر زيارت براي غير اميرالمؤمنين خوانده شود) اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَميرَ المُؤمِنينَ در آن گفته نمي شود، بلكه رجاءاً نام امامي را كه زيارت مي كند ببرد و بعد بدون هيچ تغييري زيارت را تا آخر بخواند ليكن در قبرستان بقيع كه قبور شريفه چهار امام در

ص: 762

آنجا است هر گاه همه آن بزرگواران با هم بيك مرتبه زيارت امين الله خواندن زيارت شوند زيارت را باين نحو شروع كند.

اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اُمَناءَ اللهِ فِي اَرْضِهِ وَحُجَجَهُ عَلي عِبادِهِ اَشْهَدُ اَنَّكُمْ جاهَدْتُمْ فِي اللهِ حَقَّ جِهادِهِ وَعَمِلْتُمْ بِكِتابِهِ، وَاتَّبَعْتُمْ سُنَنَ نَبِيِّهِ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ حَتّي دَعاكُمُ اللهُ اِلي جِوارِهِ فَقَبَضَكُمْ اِلَيْهِ به اختيار هِ، وَاَلْزَمَ أَعْداءَكُمْ الحُجَّةَ مَعَ مالَكُمْ مِنَ الحُجَجِ الْبالِغَةِ عَلي جَمِيعِ خَلْقِةِ، و از جمله (اَللّهُمّ اجْعَلْ).

بدون تغيير زيارت را تا آخر بخواند.

اَللَّهُمَّ اجْعَلْ نَفْسِي مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِكَ راضِيَةً بِقَضائِكَ مُولَعَةً بِذِكْرِكَ وَدُعائِكَ، مُحِبَّةً لِصَفْوَةِ اَوْلِيائِكَ، مَحْبُوبَةً فِي اَرْضِكَ وَسَمائِكَ، صابِرَةً عَلي نُزُولِ بَلائِكَ، شاكِرَةً لِفَواضِلِ نَعْمائِكَ ذاكِرَةً لِسَوابِغ آلائِكَ، مُشْتاقَةً إلي فَرْحَةِ لِقائِكَ، مُتَزَوِّدَةًن التَّقْوَي لِيَوْمْ جَزائِكَ، مُسْتَنَّةً بَسُنُنِ اَوْلِيائِكَ، مُفارِقَةً لاَِخْلاقِ اَعْدائِكَ، مَشْغُولَةً عَنِ الدُّنْيا بِحَمْدِكَ وَثَنائِكَ.

پس پهلوي روي مبارك خود را بر قبر گذاشت و گفت:

اَللَّهُمَّ اِنَّ قُلُوبَ المُخْبِتِينَ اِلَيْكَ وَاِلهَةٌ وَسُبُلَ الرّاغِبِينَ اِلَيْكَ شارِعَةٌ وَاَعْلامَ الْقاصِدِينَ اِلَيْكَ واضِحَةٌ وَاَفْئِدَةَ الْعارِفِينَ مِنْكَ فازِعَةٌ وَاَصْواتَ الدّاعِينَ اِلَيْكَ صاعِدَةٌ وَاَبْوابَ الاِْجابَةِ لَهُمْ مُفَتَّحَةٌ وَدَعْوَةَ مَنْ ناجاكَ مُسْتَجابَةٌ وَتَوْبَةَ مَنْ اَنابَ اِلَيْكَ مَقْبُولَةٌ وَعَبْرَةَ مَنْ بَكي مِنْ خَوْفِكَ مَرْحومَةٌ وَالاِغاثَةَ لِمَنْ اسْتَغاثَ بِكَ مَوْجُودَةٌ وَالاِعانَةَ لِمَنِ اسْتَعانَ بِكَ مَبْذُولَةٌ وَعِداتِكَ لِعبادِكَ مُنْجَزَةٌ وَزَلَلَ مَنِ اسْتَقالَكَ مُقالَةٌ وَاَعْمالَ الْعامِلينَ لَدَيكَ مَحْفُوظَةٌ وَاَرْزاقَكَ اِلَي الْخَلائِقِ مِنْ لَدُنْكَ نازِلَةٌ وَعَوائِدَ الْمَزِيدِ اِلَيْهِم وَاصِلَةٌ وَذُنُوبَ المُسْتَغْفِرِينَ مَغْفُورَةٌ وَحَوائجَ خَلْقِكَ عِنْدَكَ مَقْضِيَّةٌ وَجَوائِزَ السّائلِينَ عِنْدَكَ مُوَفَّرَةٌ وَعَوائِدَ الْمَزِيدِ مُتَواتِرَةٌ وَمَوائِدَ المُسْتَطْعِمِينَ مُعَدَّةٌ وَمَناهِلَ الظّماءِ مُتْرَعَةٌ، اَللّهُمَّ فَاسْتَجِبْ دُعائِي وَاقْبَلْ ثَنائِي وَاجْمَعْ بَيْنِي وَبَيْنَ اَوْلِيائِي بِحَقِّ مُحَمَّد وَعَلِيَّ وَفاطِمَةَ وَالْحَسَنِ وَالحُسَيْنِ، اِنَّكَ وَلِيُّ نَعْمائِي وَمُنْتَهي مُنايَ وَغايَةُ رَجائِي فِي مُنْقَلَبِي

ص: 763

وَمَثْوايَ.

و در كامل الزياره اين اضافات مسطور است.

اَنْتَ اِلهِي وَسَيِّدِي وَمَوْلايَ اغْفِرْ لاَِوْلِيائِنا وَكُفَّ عَنّا اَعْدائَنَا وَاشْغَلْهُمْ عَنْ اَذانا وَاَظْهِرْ كَلِمَةَ الْحَقِّ وَاجْعَلْهَا الْعُلْيا وَاَدْحِضْ كَلِمَةَ الْباطِلِ وَاجْعَلْهَا السُّفْلي اِنَّكَ عَلي كُلِّ شَيء قَدِيرٌ.

ذكر ساير زيارات در مدينه طيبه

در زيارت ابراهيم فرزند رسول الله صلّي الله عليه وآله و سلَّم مي ايستي نزديك قبر و مي گويي:

اَلسَلامُ عَلي رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلي نَبِيِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلي حَبِيبِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلي صَفِي اللهِ، اَلسَّلامُ عَلي نَجِيِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلي مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللهِ، سَيِّدِ الأنْبِياءِ وَخَاتَمِ المُرْسَلِينَ وَخِيَرَةِ اللهِ مِنْ خَلْقِهِ فِي اَرْضِهِ وَسَمائِهِ، اَلسَّلامُ عَلي جَميعِ اَنْبِيائِهِ وَرُسُلِهِ، اَلسَّلامُ عَلي الشُّهَداءِ وَالسُّعَداءِ وَالصَّالِحينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْنا وَعَلي عِبادِ اللهِ الصّالِحيِنَ، اَلسَّلامُ عَلَيْنا اَيَّتُهَا الرُّوحُ الزّاكِيَةِ، اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ اَيَّتُهَا النَّفْسُ الشَّرِيفَةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيَّتُهَا السُّلالَةُ الطّاهِرَةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيَّتُهَا النَّسَمَةُ الزّاكِيَةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ خَيْرِ الْوَري، اَلسَّلامُ عَليْكَ يَابْنَ النَّبِيِّ المُجْتَبي، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ المَبْعُوثِ اِلي كافَّةِ الْوَري، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ الْبَشِيرِ النَّذِيرِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ السِّراجِ المُنِيرِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ المُؤَيَّدِ بِالقُرْآنِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ المُرْسَلِ اِلَي الاِنْسِ وَالْجانَّ، اَلسَّلامُ عَليْكَ يَابْنَ صاحِبِ الرّايَةِ وَ الْعَلامَةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ الشَّفِيعِ يَوْمَ الْقِيامَةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ مَنْ حباهُ اللهُ بِالكَرامَةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهِ اَشْهَدُ اَنِّكَ قَدِ اخْتَارَ اللهُ لَكَ دارَ اِنْعامِهِ قَبْلَ اَنْ يَكْتُبَ عَلَيْكَ اَحْكامَهُ اَوْ يُكَلِّفَكَ حَلالَهُ وَحَرَامَهُ فنَقَلَكَ اِلَيْهِ طَيِّباً زاكياً مَرْضِيّاً طاهِراً مِنْ كُلِّ نَجَس مُقَدَّساً مِنْ كُلِّ دَنَس وَبَوَّأَكَ جَنَّةَ المَأْوي وَرَفَعَكَ اِلَي الدَّرجاتِ الْعُلي وَصَلَّي اللهُ عَلَيْكَ صَلاةً تَقَرُّ بِها عَيْنُ رَسُولِهِ وَتُبَلِّغُهُ اَكْبَرَ مَأْمُولِهِ.

اَللَّهُمَّ اجْعَلْ اَفْضَلَ صَلَواتِكَ وَاَزْكاها وَانْمي بَرَكاتِكَ وَأَوْفاها عَلي رَسُولِكَ وَنَبِيِّكَ مِنْ خَلْقِكَ مُحَمَّد خَاتَمِ النَّبِيِّنَ،

ص: 764

وَعَلي مَنْ نَسَلَ مِنْ اَوْلادِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ وَعَلي مَنْ خَلَّفَ مِنْ عِتْرتِهِ الطّاهِرِينَ بِرَحْمَتِكَ يا اَرْحَمَ الراحمينَ. اَللّهُمَّ اِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّد صَفِيَكَ وَإبْراهِيمَ نَجْلِ نَبِيِّكَ اَنْ تَجْعَلَ سَعْيِي به هم مَشْكُوراً وَذَنْبِي به هم مَغْفُوراً وَحَياتِي به هم سَعِيدَةً وَعاقِبَتي به هم مَرْضِيَّةً وَ اُمُورِي به هم مَسْعُودَةً وَشُئُونِي به هم مَحْمُودَةً، اَللَّهُمَّ وَاَحْسِنْ لِيَ التَّوْفِيقَ وَنَفِّسْ عَنِّي كُلَّ هَمٍّ وَضِيق، اَللَّهُمَّ جَنِّبْنِي عِقابَكَ وَامْنَحْنِي ثَوابَكَ وَاَسْكِنِّي جِنانَكَ وَارْزُقْنِي رِضْوانَكَ وَاَمانَكَ وَاَشْرِكْ لِي فِي صالحِ دُعائِي والِدَيَّ وَوُلْدِي وَجَمِيعَ الْمُؤْمِنينَ وَالمُؤْمِناتِ الاَحْياءِ مِنْهُمْ وَالاَمْواتَ اِنَّكَ وَلِيُّ الْباقِياتِ الصَّالِحاتِ، آمِينَ ربَّ العالَمينَ.

پس بخواه حاجات خود را و دو ركعت نماز زيارت بخوان.

زيارت جناب فاطمه بنت اسد والده محترمه اميرالمؤمنين عليه السلام مي ايستي نزد قبر شريفش و مي گويي:

اَلسَّلامُ عَلي نَبِيِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلي رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلي مُحَمَّد سَيِّدِ المُرْسَلِينَ، اَلسَّلامُ عَلي مُحَمَّد سَيِّدِ الأَوَّلِينَ، اَلسَّلامُ عَلي مُحَمَّد سَيِّدِ الآخِرِينَ، اَلسَّلامُ عَلي مَنْ بَعَثَهُ اللهُ رَحْمَةً لِلْعالَمينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا النَّبِيُّ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ، اَلسَّلامُ عَلي فاطِمَةَ بِنْتِ اَسَد الهْاشِمِيَّة، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الصِّدِّيقَةُ الْمَرضِيّةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا كافِلَةَ مُحَمَّد خَاتَمِ النَّبِيِّينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا والِدَةَ سَيِّدِ الْوَصِيِّينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا مَنْ ظَ هَرَتْ شَفَقَتُها عَلي رَسُولِ اللهِ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا مَنْ تَرْبِيَتُها لِوَلِيِّ اللهِ الاَمِينِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ وَعَلي رُوحِكِ وَبَدَنِكِ الطّاهِرِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ وَعَلي وَلَدِكِ، وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ، اَشْهَدُ اَنَّكِ أَحْسَنْتِ الكَفالَةَ، وَاَدَّيْتِ الأَمانَةَ، وَاجْتَهَدْتِ فِي مَرْضاتِ اللهِ، وَبالَغْتِ فِي حِفْظِ رَسُولِ اللهِ، عارِفَةً بِحَقِّهِ، مُؤْمِنَةً بِصِدْقِهِ، مُعْتَرِفَةً بِنُبُوَّتِهِ، مُسْتَبْصِرَةً بِنِعْمَتِهِ، كافِلَةً بِتَرْبِيَتِهِ، مُشْفِقَةً عَلي نَفْسِهِ، واقِفَةً علي خِدْمَتِهِ، مُخْتَارَةً رِضاهُ، مُؤْثِرَةً هَواهُ، وَاشْهَدُ اَنَّكِ مَضَيْتِ عَلَي الاِيْمانِ

ص: 765

وَالتَّمَسُّكِ بِاَشْرِفِ الاَدْيانِ، راضِيَةً مَرْضِيَّةً، طاهِرَةً زَكِيَّةً، تَقِيَّةً نَقِيَّةً، فَرَضِيَ اللهُ عَنْكِ وَاَرْضاكِ، وَجَعَلَ الجَنَّةَ مَنْزِلَكِ وَمَأْواكِ، اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَّمد وَآل مُحَمَّد، وَانْفَعْنِي بِزيارَتِها، وَثَبِّتْنِي عَلي مَحَبَّتِها وَلا تَحْرِمْنِي شَفاعَتَها وَشَفاعَةَ الاََئِمَّةِ مِنْ ذُرِّيَّتِها، وَارْزُقْنِي مُرافَقَتَها، وَاحْشُرْنِي مَعَها وَمَعَ اَوْلادِها الطّاهِرِينَ، اَلَّلهُمَّ لاتَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِيارَتِي إيّاها، وَارْزُقْنِي الْعَوْدَ اِلَيْها اَبَداً ما اَبْقَيْتَنِي، وَاِذا تَوَفَّيْتَنِي فَاحْشُرْنِي فِي زُمْرَتِها، وَاَدْخِلْنِي فِي شَفاعَتِها، بِرَحْمَتِكَ يا اَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ، اَللَّهُمَّ بِحَقِّهَا عِنْدَكَ وَمَنْزِلَتِها لَدَيْكَ، اِغْفِرْلِي وَلِوالِدَيَّ ولِجَمِيعِ المُؤْمِنِينَ وَالمُؤْمِناتِ، وَآتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَفِي الآخِرَةِ حَسَنَةً، وَقِنا بِرَحْمَتِكَ عَذابَ النّار.

پس دو ركعت نماز زيارت مي كني و دعا مي كني به آنچه خواهي.

زيارت حضرت حمزه عم بزرگوار پپيغمبر صلّي الله عليه و آله در احد

چون به زيارت آن حضرت رفتي مي گويي نزد قبرش:

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَمَّ رَسُولِ اللهِ، صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا خَيْرَ الشُّهَداءِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَسَدَ اللهِ وَاَسَدَ رَسُولِهِ، اَشْهَدُ اَنَّكَ قَدْ جاهَدْتَ فِي اللهِ عَزَّ وَجَلَّ، وَجُدْتَ بِنَفْسِكَ، وَنَصَحْتَ رَسُولَ اللهِ، وَكُنْتَ فِيما عِنْدَ اللهِ سُبْحانَهُ راغِباً، بِاَبِي أَنْتَ وَاُمِّي، اَتَيْتُكَ مُتَقَرِّباً اِلَي اللهِ عَزَّ وَجَلَّ بِزِيارَتِكَ، وَمُتَقَرِّباً اِلي رَسُولِ اللهِ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ بِذلِكَ، راغِباً اِلَيْكَ فِي الشَّفاعَةِ، اَبْتَغِي بِزِيارَتِكَ خَلاصَ نَفْسِي مُتَعَوِّذاً بِكَ مِنْ نارنِ اسْتَحَقَّهَا مِثْلِي بِما جَنَيْتُ عَلي نَفْسِي، هارِباً مِنْ ذُنُوبِيَ الَّتِي احْتَطَبْتُها عَلي ظَهرِي، فَزِعاً اِلَيْكَ رَجاءَ رَحْمَةِ رَبِّي، اَتَيْتُكَ مِنْ شُقَّة بَعِيدَة، طالِباً فَكاكَ رَقَبَتِي مِنَ النَّارِ، وَقَدْ اَوْقَرَتْ ظَهْرِي ذُنُوبِي، وَاَتَيْتُ مَا اَسْخَطَ رَبِّي، وَلَمْ اَجِدْ اَحَداً اَفْزَعُ اِلَيْهِ خَيْراً لِي مِنْكُمْ اَهْلَ بَيْتِ الرَّحْمَةِ، فَكُنْ لِي شَفيعاً يَوْمَ فَقْرِي وَحاجَتِي، فَقَدْ سِرْتُ اِلَيْكَ مَحْزُوناً، وَاَتَيْتُكَ مَكْرُوباً، وَسَكَبْتُ عَبْرَتِي عِنْدَكَ باكِياً، وَصِرْتُ اِلَيْكَ مُفْرَداً، وَاَنْتَ مِمَّنْ اَمَرَنِيَ اللهُ بِصِلَتِهِ، وَحَثَّنِي

ص: 766

عَلي بِرِّهِ، وَدَلَّنِي عَلي فَضْلِهِ، وَهَدانِي لِحُبِّهِ، وَرَغَّبَنِي فِي الْوِفادَةِ اِلَيْهِ، وَاَلْهَمَنِي طَلَبَ الْحَوائِجِ عِنْدَهُ، اَنْتُمْ اَهْلُ بَيْت لا يَشْقي مَنْ تَوَلاَّكُمْ، وَلا يَخِيبُ مَنْ أتَاكُمْ، وَلا يَخْسَرُ مَنْ يَهْواكُمْ، وَلايَسْعَدُ مَنْ عاداكُمْ.

پس رو به قبله كن و دو ركعت نماز زيارت به جا آورد و بعد از فراغ خود را به قبر بچسبان و بگو:

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، اَللَّهُمَّ اِنِّي تَعَرَّضْتُ لِرَحْمَتِكَ بِلُزُومي لِقَبْرِ عَمِّ نَبِيِّكَ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، لِيُجِيرَنِي مِنْ نِقْمَتِكَ فِي يَوْم تَكْثُرُ فِيهِ الاَصْواتُ، وَتُشْغَلُ كُلُّ نَفْس بِما قَدَّمَتْ، وَتُجادِلُ عَنْ نَفْسِها، فَاِنْ تَرْحَمْنِي الْيَوْمَ فَلا خَوْفٌ عَلَيَّ وَلا حُزْنٌ، وَاِنْ تُعَاقِبْ فَمَوْليً لَهُ القُدْرَةُ عَلي عَبْدِهِ، وَلاتُخَيِّبْنِي بَعْدَ الْيَوْمِ، وَلاتَصْرِفْنِي به غير حاجَتِي، فَقَدْ لَصِقْتُ بِقَبْرِ عَمِّ نَبِيِّكَ، وَتَقرَّبْتُ بِهِ اِلَيْكَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِكَ وَرَجاءَ رَحْمَتِكَ، فَتَقَّبَلْ مِنِّي، وَعُدْ بِحِلْمِكَ عَلي جَهْلِي، وَبِرَأْفَتِكَ عَلي جِنايَةِ نَفْسِي، فَقَدْ عَظُمَ جُرْمِي، وَما اَخافُ اَنْ تَظْلِمَنِي، وَلكِنْ اَخافُ سُوءَ الْحِسابِ، فَانْظُرِ الْيَوْمَ تَقَلُّبِي عَلي قَبْرِ عَمِّ نَبِيِّك، فَبِهِما فُكَّني مِنَ النّارِ، ولا تُخيِّبْ سَعْيي، ولا يَهُونَنَّ عَلَيْكَ ابْتِهالِي، وَلاتَحْجُبَنَّ عَنْكَ صَوْتِي، وَلاتَقْلِبْنِي به غير حَوائِجِي، ياغياثَ كُلِّ مَكْرُوب وَمَحْزُون، وَيا مُفَرِّجاً عَنِ الْمَلْهُوفِ الحَيْرانِ الْغَرِيقِ المُشْرِفِ عَلَي الْهَلكَةِ، فَصَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَانْظُرْ اِلَيَّ نَظْرَةً لا اَشْقي بَعْدَها اَبَداً، وَارْحَمْ تَضَرُّعِي وَعَبْرَتِي وَانْفِرادِي، فَقَدْ رَجَوْتُ رِضاكَ، وَتَحَرَّيْتُ الْخَيْرَ الَّذِي لا يُعْطِيهِ اَحَدٌ سِواكَ، فَلا ترُدَّ اَمَلِي، اَلّلهُمَّ اِنْ تُعاقِبْ فَمَوْليً لَهُ القُدْرَةُ عَلي عَبْدِهِ وَجَزاءِهِ بِسُوءِ فِعْلِهِ، فَلا اَخِيبَنَّ الْيَوْمَ، وَلاتَصْرِفْنِي به غير حاجَتِي، وَلاتُخَيِّبَنَّ شُخُوْصِي وَوِفادَتِي، فَقَدْ اَنْفَدْتُ نَفَقَتِي، وَاَتْعَبْتُ بَدَنِي، وَقَطَعْتُ المَفازاتِ، وَخَلَّفْتُ الاَهْلَ وَالْمالَ وَما خَوَّلْتَنِي، وَآثَرْتُ ماعِنْدَكَ عَلي نَفْسِي، وَلُذْتُ بِقَبْرِ عَمِّ نَبِيَّكَ صَلَّي

ص: 767

اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَتَقَرَّبْتُ بِهِ ابْتِغاءَ مَرْضاتِكَ، فَعُدْ بِحِلْمِكَ عَلي جَهْلِي، وَبِرَأْفَتِكَ عَلي ذَنْبِي، فَقَدْ عَظُمَ جُرْمِي، بِرَحْمَتِكَ يا كَرِيمُ يا كَرِيم.

زيارت قبور شهداء احد رضوان الله عليهم

اشاره

اَلسَّلامُ عَلي رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلي نَبِيِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلي مُحَمَّدِ ابْنِ عَبْدِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلي اَهْلِ بَيْتِهِ الطَّاهِرِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ اَيُّهَا الشُّهَداءُ المُؤْمِنُونَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَهلَ بَيْتِ الاِيمانِ وَالتَّوحِيدِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصَارَ دِينِ اللهِ وَاَنْصارَ رسُولِهِ عَلَيْهِ وَآلِهِ اَلسَّلامُ سَلامٌ عَلَيكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنْعِمَ عُقْبَي الدّار، اَشْهَدُ اَنَّ اللهَ اخْتارَكُمْ لِدِينِهِ وَاصْطَفاكُمْ لِرَسُولِه، وَاَشْهَدُ اَنَّكُمْ قَدْ جاهَدْتُمْ فِي اللهِ حَقَّ جِهادِهِ وَذَبَبْتُمْ عَنْ دينِ اللهِ و عَنْ نَبِيِّهِ وَجُدْتُمْ بِاَنْفُسِكُمْ دُونَهُ، وَاَشْهَدُ اَنَّكُمْ قُتِلْتُمْ عَلي مِنْهاجِ رَسُولِ اللهِ فَجَزاكُمُ اللهُ عَنْ نَبِيِّهِ وَعَنِ الاِسْلامِ وَاَهْلِهِ اَفْضَلَ الْجَزاءِ، وَعَرَّفَنا وُجُوهَكُمْ فِي مَحَلِّ رِضْوانِهِ وَمَوْضِعِ اِكْرامِهِ مَعَ النَّبِيِّينَ وَالصِّديقِينَ وَالشُّهَدآءِ وَالصَّالِحينَ وَحَسُنَ اُولِئِكَ رَفِيقاً.

اَشْهَدُ اَنَّكُمْ حِزْبُ اللهِ وَانَّ مَنْ حارَبَكُمْ فَقَدْ حَارَبَ اللهَ وَاَنَّكُمْ لَمِنَ المُقَرَّبِينَ الْفائِزِينَ الَّذِينَ هُمْ اَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ، فَعَلي مَنْ قَتَلَكُمْ لَعنَةُ اللهِ وَالملائِكَةِ وَالنّاسِ اَجْمَعِينَ، اَتَيْتُكُمْ يا اَهْلَ التَّوحِيدِ زائِراً وَبِحَقِّكُمْ عارِفاً وَبِزِيارَتِكُمْ اِلَي اللهِ مُتَقَرِّباً وَبِما سَبَقَ مِنْ شَرِيفِ الاَعْمالِ وَمَرَضِيِّ الاَفْعالِ عالِماً، فَعَلَيْكُمْ سَلامُ اللهِ وَرَحْمَتُهُ وَبَرَكاتُهُ، وَعَلي مَنْ قَتَلَكُمْ لَعْنَةُ اللهِ وَغَضَبُهُ وَسَخَطُهُ، اَللّهُمَّ انْفَعْنِي بِزِيارَتِهِمْ وَثَبِّتْنِي عَلي قَصْدِهِمْ وَتَوَفِّنِي عَلي مَا تَوَفَّيْتَهُمْ عَلَيْهِ وَاجْمَعْ بَيْنِي وَبَيْنَهُمْ فِي مُسْتَقَرِّ دارِ رَحْمَتِكَ، اَشْهَدُ اَنَّكُمْ لَنا فَرَطٌ وَنَحْنُ بِكُمْ لاحِقُونَ.

و ميخواني سوره انّا انزلناه في ليلة القدر را آنچه تواني.

زيارت وداع

هر گاه خواستي از مدينه بيرون آئي غسل كن و برو نزد قبر پيغمبر صلّي الله عليه و آله و زيارت آن بزرگوار را به جا آور پس وداع كن آن حضرت را

ص: 768

و بگو:

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللهِ، اَسْتَوْدِعُكَ اللهَ وَاَسْتَرْعِيكَ وَاَقْرَأُ عَلَيْكَ السَّلامَ، آمَنْتُ بِاللهِ وَبِما جِئْتَ بِهِ وَدَلَلْتَ عَلَيْهِ، اَللَّهُمَّ لاتَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّي لِزِيارَةِ قَبْرِ نَبِيِّكَ، فَاِنْ تَوَفَّيْتَنِي قَبْلَ ذلِكَ فَاِنِّي اَشْهَدُ فِي مَماتِي عَلي ما شَهِدْتُ عَلَيْهِ فِي حَياتِي، اَنْ لا اِلهِ اِلاّ اَنْتَ، وَاَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُكَ وَرَسُولُكَ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ.

و حضرت صادق عليه السلام (علي المحكي) در وداع قبر پيغمبر به يونس بن يعقوب فرموده بگو:

صَلَّي اللهُ عَلَيْكَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ لاجَعَلَهُ اللهُ آخِرَ تَسْلِيمي عَلَيْكَ.

دعاي امام حسين عليه السلام در روز عرفه

«بِشْر و بَشير» فرزندان «غالب» روايت نموده اند، كه در روز عرفه خدمت امام حسين عليه السلام رسيديم در حالي كه آن حضرت با اهل بيت و فرزندان و پيروانش از خيمه خارج شده و در طرف چپ كوه زير آسمان روي پا ايستاده دست ها را مقابل صورت گرفته و به حالت خضوع و خشوع كامل چنين مي خواندند:

بِسْمِ الله الرَّحمنِ الرَّحِيم

اَلْحَمْدُ للهِِ الَّذِي لَيْسَ لِقَضاءِهِ دافِعٌ، وَلا لِعَطاءِهِ مانِعٌ، وَلا كَصُنْعِهِ صُنْعُ صانِع، وَهُوَ الْجَوادُ الْواسِعُ، فَطَرَ اَجْناسَ الْبَدائِعَ، وَاَتْقَنَ بِحِكْمَتِهِ الصَّنائِعَ، لاتَخْفي عَلَيْهِ الطَّلائِعُ، وَلا تَضِيعُ عِنْدَهُ الْوَدائِعُ، جازِي كُلِّ صانِع، وَرائِشُ كُلِّ قانِع، وَراحِمُ كُلِّ ضارِع، وَمُنْزِلُ الْمَنافِعِ، وَالْكِتابِ الْجامِعِ بِالنُّورِ السّاطِعِ، وَهُوَ لِلدَّعَواتِ سامِعٌ، وَلِلْكُرُباتِ دافِعٌ وَلِلدَّرَجاتِ رافِعٌ، وَلِلْجَبابِرَةِ قامِعٌ، فَلا اِلهَ غَيْرُهُ وَلا شَيْءَ يَعْدِلُهُ، وَلَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ، وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ، وَهُوَ عَلي كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ.

اَللّهُمَّ اِنِّي اَرْغَبُ اِلَيْكَ، وَاَشْهَدُ بِالرُّبُوبِيَّةِ لَكَ، مُقِرّاً بِاَنَّكَ رَبِّي، وَاَنَّ اِلَيْكَ مَرَدِّي، اِبْتَدَاْتَنِي بِنِعْمَتِكَ قَبْلَ اَنْ اَكُونَ شَيْئاً مَذْكُوراً، وَخَلَقْتَنِي مِنَ التُّرابِ ثُمَّ اَسْكَنْتَنِي الاَْصْلابَ، آمِناً لِرَيْبِ الْمَنُونِ، وَاخْتِلافِ الدُّهُورِ وَالسِّنِينَ، فَلَمْ اَزَلْ ظاعِناً مِنْ صُلْب

ص: 769

اِلي رَحِم فِي تَقادُم مِنَ الاَْيّامِ الْماضِيَةِ وَ الْقُرُونِ الْخالِيَةِ، لَمْ تُخْرِجْنِي لِرَاْفَتِكَ بِي، وَ لُطْفِكَ لِي، وَ اِحْسانِكَ اِلَيَّ فِي دَوْلَةِ اَئِمَّةِ الْكُفْرِ، اَلَّذِينَ نَقَضُوا عَهْدَكَ، وَ كَذَّبُوا رُسُلَكَ، لكِنَّكَ اَخْرَجْتَنِي لِلَّذِي سَبَقَ لِي مِنَ الْهُدي الَّذِي لَهُ يَسَّرْتَنِي، وَ فِيهِ اَنْشَاْتَنِي، وَ مِنْ قَبْلِ ذلِكَ رَؤُفْتَ بِي، بِجَمِيلِ صُنْعِكَ وَ سَوابِغِ نِعَمِكَ، فَابْتَدَعْتَ خَلْقِي مِنْ مَنِيٍّ يُمْني، وَ اَسْكَنْتَنِي فِي ظُلُمات ثَلاث، بَيْنَ لَحْم وَ دَم وَ جِلْد، لَمْ تُشْهِدْنِي خَلْقِي، وَلَمْ تَجْعَلْ اِلَيَّ شَيْئاً مِنْ اَمْرِي، ثُمَّ اَخْرَجْتَنِي لِلَّذِي سَبَقَ لِي مِنَ الْهُدي اِلَي الدُّنْيا تامّاً سَوِيّاً، وَ حَفِظْتَنِي فِي الْمَهْدِ طِفْلا صَبِيّاً، وَرَزَقْتَنِي مِنَ الْغِذاءِ لَبَناً مَرِيّاً، وَ عَطَفْتَ عَلَيَّ قُلُوبَ الْحَواضِنِ، وَ كَفَّلْتَنِي الاُْمَّهاتِ الرَّواحِمَ، وَ كَلاَتَنِي مِنْ طَوارِقِ الْجانِّ، وَسَلَّمْتَنِي مِنَ الزِّيادَةِ وَ النُّقْصانِ، فَتَعالَيْتَ يا رَحِيمُ يا رَحْمنُ، حَتّي اِذَا اسْتَهْلَلْتُ ناطِقاً بِالْكَلامِ، اَتْمَمْتَ عَلَيَّ سَوابِغَ الاِْنْعامِ، وَ رَبَّيْتَنِي زائداً فِي كُلِّ عامِ، حَتّي اِذَا اكْتَمَلَتْ فِطْرَتِي، وَاعْتَدَلَتْ مِرَّتِي، اَوْجَبْتَ عَلَيَّ حُجَّتَكَ بِاَنْ اَلْهَمْتَنِي مَعْرِفَتَكَ، وَ رَوَّعْتَنِي بِعَجائِبِ حِكْمَتِكَ، وَ اَيْقَظْتَنِي لِما ذَرَاْتَ فِي سَماءِكَ وَاَرْضِكَ مِنْ بَدائِعِ خَلْقِكَ، وَ نَبَّهْتَنِي لِشُكْرِكَ وَ ذِكْرِكَ، وَاَوْجَبْتَ عَلَيَّ طاعَتَكَ وَ عِبادَتَكَ، وَ فَهَّمْتَنِي ما جاءَتْ بِهِ رُسُلُكَ، وَ يَسَّرْتَ لِي تَقَبُّلَ مَرْضاتِكَ، وَ مَنَنْتَ عَلَيَّ فِي جَمِيعِ ذلِكَ بِعَوْنِكَ وَ لُطْفِكَ، ثُمَّ اِذْ خَلَقْتَنِي مِنْ خَيْرِ الثَّري، وَلَمْ تَرْضَ لِي يا اِلهِي نِعْمَةً دُونَ اُخْري، وَ رَزَقْتَنِي مِنْ اَنْواعِ الْمَعاشِ، وَ صُنُوفِ الرِّياشِ، بِمَنِّكَ الْعَظِيمِ الاَْعَظَمِ عَلَيَّ، وَ اِحْسانِكَ الْقَدِيمِ اِلَيَّ، حَتّي اِذا اَتْمَمْتَ عَلَيَّ جَمِيعَ النِّعَمِ، وَ صَرَفْتَ عَنِّي كُلَّ النِّقَمِ، لَمْ يَمْنَعْكَ جَهْلِي وَ جُرْاَتِي عَلَيْكَ اَنْ دَلَلْتَنِي اِلي ما يُقَرِّبُنِي اِلَيْكَ، وَ وَفَّقْتَنِي لِما يُزْلِفُنِي لَدَيْكَ، فَاِنْ

ص: 770

دَعَوْتُكَ اَجَبْتَنِي وَاِنْ سَأَلْتُكَ اَعْطَيْتَنِي، وَ اِنْ اَطَعْتُكَ شَكَرْتَنِي، وَ اِنْ شَكَرْتُكَ زِدْتَنِي، كُلُّ ذلِكَ اِكْمالٌ لاَِنْعُمِكَ عَلَيَّ، وَ اِحْسانِكَ اِلَيَّ، فَسُبْحانَكَ سُبْحانَكَ مِنْ مُبْدِئ مُعِيد حَمِيد مَجِيد، وَ تَقَدَّسَتْ اَسْماؤُكَ، وَ عَظُمَتْ آلاؤُكَ، فَاَيُّ نِعَمِكَ يا اِلهِي اُحْصِي عَدَداً وَ ذِكْراً، اَمْ اَيُّ عَطاياكَ اَقُومُ بِها شُكْراً، وَ هِيَ يا رَبِّ اَكْثَرُ مِنْ اَنْ يُحْصِيَهَا الْعادُّونَ، اَوْ يَبْلُغَ عِلْماً بِهَا الْحافِظُونَ، ثُمَّ ما صَرَفْتَ وَدَرَاْتَ عَنِّي.

اَللّهُمَّ مِنَ الضُّرِّ وَ الضَّرّاءِ اَكْثَرُ مِمّا ظَهَرَ لِي مِنَ الْعافِيَةِ وَ السَّرّاءِ، وَ اَنَا اَشْهَدُ يا اِلهِي بِحَقِيقَةِ اِيمانِي، وَعَقْدِ عَزَماتِ يَقِينِي، وَ خالِصِ صَرِيحِ تَوْحِيدِي، وَ باطِنِ مَكْنُونِ ضَمِيرِي، وَ عَلائِقِ مَجارِي نُورِ بَصَرِي، وَ اَسارِيرِ صَفْحَةِ جَبِينِي، وَ خُرْقِ مَسارِبِ نَفْسِي، وَ خَذارِيفِ مارِنِ عِرْنِينِي، وَ مَسارِبِ سِماخِ سَمْعِي، وَما ضُمَّتْ وَ اَطْبَقَتْ عَلَيْهِ شَفَتايَ، وَ حَرَكاتِ لَفْظِ لِسانِي، وَ مَغْرَزِ حَنَكِ فَمِي وَ فَكِّي، وَ مَنابِتِ اَضْراسِي، وَ مَساغِ مَطْعَمِي وَ مَشْرَبِي، وَ حِمالَةِ اُمِّ رَأسِي، وَ بَلُوعِ فارِغِ حَبائِلِ عُنُقِي، وَ مَااشْتَمَلَ عَلَيْهِ تامُورُ صَدْرِي، وَ حَمائِلِ حَبْلِ وَتِينِي، وَ نِياِط حِجابِ قَلْبِي، وَ اَفْلاذِ حَواشِي كَبِدِي، وَ ما حَوَتْهُ شَراسِيفُ اَضْلاعِي، وَ حِقاقُ مَفاصِلِي، وَ قَبْضُ عَوامِلِي، وَ اَطْرافُ اَنامِلِي، وَ لَحْمِي، وَ دَمِي، وَ شَعْرِي، وَ بَشَرِي، وَ عَصَبِي، وَ قَصَبِي، وَ عِظامِي، وَ مُخِّي وَ عُرُوقِي، وَ جَمِيعُ جَوارِحِي، وَ مَا انْتَسَجَ عَلي ذلِكَ اَيّامَ رِضاعِي، وَ ما اَقَلَّتِ الاَْرْضُ مِنِّي، وَ نَوْمِي، وَ يَقْظَتِي، وَسُكُونِي، وَ حَرَكاتِ رُكُوعِي وَ سُجُودِي، اَنْ لَوْ حاَولْتُ وَ اجْتَهَدْتُ مَدَي الاَْعْصارِ وَ الاَْحْقابِ لَوْ عُمِّرْتُها اَنْ اُؤَدِّيَ شُكْرَ واحِدَة مِنْ اَنْعُمِكَ مَا اسْتَطَعْتُ ذلِكَ اِلاّ بِمَنِّكَ، الْمُوجَبِ عَلَيَّ بِهِ شُكْرُكَ اَبَداً جَدِيداً، وَ

ص: 771

ثَناءاً طارِفاً عَتِيداً، اَجَلْ، وَلَوْ حَرَصْتُ اَنَا وَ الْعادُّونَ مِنْ اَنامِكَ اَنْ نُحْصِيَ مَدي اِنْعامِكَ سالِفِهِ وَآنِفِهِ ما حَصَرْناهُ عَدَداً، وَ لا اَحْصَيْناهُ اَمَداً، هَيْهاتَ اَنّي ذلِكَ، وَ اَنْتَ الُْمخْبِرُ فِي كِتابِكَ النّاطِقِ، وَ النَّبَأِ الصّادِقِ (وَ اِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللهِ لا تُحْصُوها)، صَدَقَ كِتابُكَ اَللّهُمَّ وَ اِنْباؤُكَ، وَ بَلَّغَتْ اَنْبِياؤُكَ وَ رُسُلُكَ ما اَنْزَلْتَ عَلَيْهِمْ مِنْ وَحْيِكَ، وَشَرَعْتَ لَهُمْ وَ به هم مِنْ دِينِكَ، غَيْرَ اَنِّي يا اِلهِي اَشْهَدُ بِجَهْدِي وَ جِدِّي، وَ مَبْلَغِ طاقَتِي وَ وُسْعِي، وَ اَقُولُ مُؤْمِناً مُوقِناً: اَلْحَمْدُ للهِِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً فَيَكُونَ مَوْرُوثاً، وَلَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي مُلْكِهِ فَيُضادَّهُ فِيَما ابْتَدَعَ، وَلا وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ فَيُرْفِدَهُ فِيما صَنَعَ، فَسُبْحانَهُ سُبْحانَهُ، لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ اِلاَّ اللهُ لَفَسَدَتا وَ تَفَطَّرَتا، سُبْحانَ اللهِ الْواحِدِ الاَْحَدِ الصَّمَدِ الَّذِي لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ، وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً اَحَدٌ، اَلْحَمْدُ للهِِ حَمْداً يُعادِلُ حَمْدَ مَلائِكَتِهِ الْمُقَرَّبِينَ، وَ اَنْبِياءِهِ الْمُرْسَلِينَ، وَصَلَّي اللهُ عَلي خِيَرَتِهِ مُحَمَّد خاتَمِ النَّبِيِّينَ وَآلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ الُْمخْلَصِينَ وَسَلَّمَ.

سپس شروع به درخواست هاي خود از خداوند نمود، و در دعا اهتمام ميورزيد، و در حالي كه مي گريست، مي فرمود:

اَللّهُمَّ اجْعَلْنِي اَخْشاكَ كَاَنِّي اَراكَ، وَ اَسْعِدْنِي بِتَقْواكَ، وَ لا تُشْقِنِي بِمَعْصِيِتِكَ، وَ خِرْلِي فِي قَضاءِكَ، وَ بارِكْ لِي فِي قَدَرِكَ، حَتّي لا اُحِبُّ تَعْجِيلَ ما اَخَّرْتَ، وَلا تَاْخِيرَ ما عَجَّلْتَ.اَللّهُمَّ اجْعَلْ غِنايَ فِي نَفْسِي، وَالْيَقِينَ فِي قَلْبِي، وَ الاِْخْلاصَ فِي عَمَلِي، وَ النُّورَ فِي بَصَرِي، وَ الْبَصِيرَةَ فِي دِينِي، وَ مَتِّعْنِي بِجَوارِحِي، وَاجْعَلْ سَمْعِي وَ بَصَرِي الْوارِثَيْنِ مِنِّي، وَ انْصُرْنِي عَلي مَنْ ظَلَمَنِي، واَرِنِي فِيهِ ثارِي وَ مَآرِبِي، وَاَقِرِّ بِذلِكَ عَيْنِي.اَللّهُمَّ اكْشِفْ كُرْبَتِي، وَاسْتُرْ عَوْرَتِي، وَاغْفِرْ لِي

ص: 772

خَطِيئَتِي، وَاخْسَأ شَيْطانِي، وَفُكَّ رِهانِي، وَاجْعَلْ لِي يا اِلهِي الدَّرَجَةَ الْعُلْيا فِي الاْخِرَةِ وَ الاُْولي.اَللّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ كَما خَلَقْتَنِي فَجَعَلْتَنِي سَمِيعاً بَصِيراً، وَلَكَ الْحَمْدُ كَما خَلَقْتَنِي فَجَعَلْتَنِي خَلْقاً سَوِيّاً رَحْمَةً بِي، وَقَدْ كُنْتَ عَنْ خَلْقِي غَنِيّاً.رَبِّ بِما بَرَأتَنِي فَعَدَّلْتَ فِطْرَتِي، رَبِّ بِما اَنْشَأَتَنِي فَاَحْسَنْتَ صُورَتِي، رَبِّ بَما اَحْسَنْتَ اِلَيَّ وَفِي نَفْسِي عافَيْتَنِي، رَبِّ بِما كَلاَْتَنِي وَ وَفَّقْتَنِي، رَبِّ بِما اَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَهَدَيْتَنِي، رَبِّ بِما اَوْلَيْتَنِي وَ مِنْ كُلِّ خَيْر اَعْطَيْتَنِي، رَبِّ بِما اَطْعَمْتَنِي وَ سَقَيْتَنِي، رَبِّ بِما اَغْنَيْتَنِي وَ اَقْنَيْتَنِي، رَبِّ بِما اَعَنْتَنِي وَ اَعْزَزْتَنِي، رَبِّ بِما اَلْبَسْتَنِي مِنْ سِتْرِكَ الصّافِي، وَيَسَّرْتَ لِي مِنْ صُنْعِكَ الْكافِي، صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَاَعِنِّي عَلي بَوائِقِ الدُّهُورِ وَصُرُوفِ اللَّيالِي وَ الاَْيّامِ، وَنَجِّنِي مِنْ اَهْوالِ الدُّنْيا وَكُرُبَاتِ الاْخِرَةِ، وَاكْفِنِي شَرَّ ما يَعْمَلُ الظّالِمُونَ فِي الاَْرْضِ.اَللّهُمَّ ما اَخافُ فَاكْفِنِي، وَ ما اَحْذَرُ فَقِنِي، وَفِي نَفْسِي وَدِينِي فَاحْرُسْنِي، وَفِي سَفَرِي فَاحْفَظْنِي، وَفِي اَهْلِي وَمالِي فَاخْلُفْنِي، وَفِيما رَزَقْتَنِي فَبارِكْ لِي، وَفِي نَفْسِي فَذَلِّلْنِي، وَفِي أَعْيُنِ النّاسِ فَعَظِّمْنِي، وَ مِنْ شَرِّ الْجِنِّ وَ الاَِْنْسِ فَسَلِّمْنِي، وَبذُنُوبِي فَلا تَفْضَحْنِي، وَبِسَرِيرَتِي فَلا تُخْزِنِي، وَبِعَمَلِي فَلا تَبْتَلِنِي، وَ نِعَمَكَ فَلا تَسْلُبْنِي، وَاِلي غَيْرِكَ فَلا تَكِلْنِي.اِلهِي اِلي مَنْ تَكِلُنِي، اِلي قَرِيب فَيَقْطَعُنِي، اَمْ اِلي بَعِيد فَيَتَجَهَّمُنِي، اَمْ اِلَي الْمُسْتَضْعَفِينَ لِي، وَاَنْتَ رَبِّي وَ مَلِيكُ اَمْرِي، اَشْكُو اِلَيْكَ غُرْبَتِي وَ بُعْدَ دارِي، وَ هَوانِي عَلي مَنْ مَلَّكْتَهُ اَمْرِي.اِلهِي فَلا تُحْلِلْ عَلَيَّ غَضَبَكَ، فَاِنْ لَمْ تَكُنْ غَضِبْتَ عَلَيَّ فَلا اُبالِي سِواكَ، سُبْحانَكَ غَيْرَ اَنَّ عافِيَتَكَ اَوْسَعُ لِي، فَاَسْئَلُكَ يا رَبِّ بِنُورِ وَجْهِكَ الَّذِي اَشْرَقَتْ لَهُ الاَْرْضُ وَالسَّمواتُ، وَكُشِفَتْ بِهِ الظُّلُماتُ، وَصَلُحَ بِهِ اَمْرُ الاَْوَّلِينَ وَالاْخِرِينَ، اَنْ لا تُمِيتَنِي عَلي غَضَبِكَ، وَلا تُنْزِلَ بِي سَخَطِكَ، لَكَ الْعُتْبي حَتّي تَرْضي

ص: 773

قَبْلَ ذلِكَ، لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ، رَبَّ الْبَلَدِ الْحَرامِ، وَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ، وَ الْبَيْتِ الْعَتِيقِ، اَلَّذِي اَحْلَلْتَهُ الْبَرَكَةَ، وَجَعَلْتَهُ لِلنّاسِ اَمْناً، يا مَنْ عَفا عَنْ عَظِيمِ الذُّنُوبِ بِحِلْمِهِ، يا مِنْ اَسْبَغَ النَّعْماءَ بِفَضْلِهِ، يا مِنْ اَعْطَي الْجَزِيلَ بِكَرَمِهِ، يا عُدَّتِي فِي شِدَّتِي، يا صاحِبِي فِي وَحْدَتِي، يا غِياثِي فِي كُرْبَتِي، يا وَلِيِّي فِي نِعْمَتِي.يا اِلهِي وَاِلهَ آبائِي اِبْراهِيمَ وَ اِسْمعِيلَ وَ اِسْحقَ وَ يَعْقُوبَ وَ رَبَّ جَبْرِئِيلَ وَ مِيكائِيلَ وَ اِسْرافِيلَ، وَ رَبَّ مُحَمَّد خاتَمِ النَّبِيِّينَ وَآلِهِ الْمُنْتَجَبِينَ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَ الاِْنْجِيلِ وَ الزَّبُورِ وَ الْفُرْقانِ، وَ مُنَزِّلَ كهيعص وَ طه وَيس وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ، اَنْتَ كَهْفِي حِينَ تُعْيِينِيَ الْمَذاهِبُ فِي سَعَتِها، وَ تَضِيقُ بِيَ الاَْرْضُ بِرُحْبِها، وَلَوْلا رَحْمَتُكَ لَكُنْتُ مِنَ الْهالِكِينَ، وَ اَنْتَ مُقِيلُ عَثْرَتِي، وَ لَوْلا سَتْرُكَ اِيّايَ لَكُنْتُ مِنَ الْمَفْضُوحِينَ، وَ اَنْتَ مُؤَيِّدِي بِالنَّصْرِ عَلي اَعْدائِي، وَلَوْلا نَصْرُكَ اِيّايَ لَكُنْتُ مِنَ الْمَغْلُوبِينَ.يا مَنْ خَصَّ نَفْسَهُ بِالسُّمُوِّ وَالرِّفْعَةِ، فاولِياءُهُ بِعِزِّهِ يَعْتَزُّونَ، يا مَنْ جَعَلَتْ لَهُ المُلُوكُ نِيرَ الْمَذَلَّةِ عَلي اَعْناقِهِمْ، فَهُمْ مِنْ سَطَواتِهِ خائِفُونَ، يَعْلَمُ خائِنَةَ الاَْعْينِ وَ ما تُخْفِي الْصُّدُورُ، وَ غَيْبَ ما تَأتِي بِهِ الاَْزْمِنَةُ وَ الدُّهُورُ، يا مَنْ لا يَعْلَمُ كَيْفَ هُوَ اِلاّ هُوَ، يا مَنْ لا يَعْلَمُ ما هُوَ اِلاّ هُوَ، يا مَنْ لا يَعْلَمُهُ اِلاّ هُوَ، يا مَنْ كَبَسَ الاَْرْضَ عَلَي الْماءِ، وَ سَدَّ الْهَواءَ بِالسَّماءِ، يا مَنْ لَهُ اَكْرَمُ الاَْسْماءِ، يا ذَا الْمَعْرُوفِ الَّذِي لا يَنْقَطِعُ اَبَداً، يا مُقَيِّضَ الرَّكْبِ لِيُوسُفَ فِي الْبَلَدِ الْقَفْرِ، وَ مُخْرِجَهُ مِنَ الْجُبِّ، وَ جاعِلَهُ بَعْدَ الْعُبُودِيَّةِ مَلِكاً، يا رادَّهُ عَلي يَعْقُوبَ بَعْدَ اَنِ ابْيَضَّتْ عَيْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيمُ، يا كاشِفَ الضُّرِّ وَ الْبَلْوي عَنْ اَيُّوبَ، وَيا مُمْسِكَ يَدَيْ اِبْراهِيمَ

ص: 774

عَنْ ذَبْحِ ابْنِهِ بَعْدَ كِبَرِ سِنِّهِ وَفَناءِ عُمْرِهِ، يا مَنِ اسْتَجابَ لِزَكَرِيّا فَوَهَبَ لَهُ يَحْيي، وَلَمْ يَدَعْهُ فَرْداً وَحِيداً يا مَنِ اَخْرَجَ يُونُسَ مِنْ بَطْنِ الْحُوتِ، يا مَنْ فَلَقَ الْبَحْرَ لِبَنِي اِسْرائِيلَ فَاَنْجيهُمْ، وَجَعَلَ فِرْعَونَ وَ جُنُودَهُ مِنَ الْمُغْرَقِينَ، يا مَنْ اَرْسَلَ الرِّياحَ مُبَشِّرات بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ يا مَنْ لَمْ يَجْعَلْ عَلي مَنْ عَصاهُ مِنْ خَلْقِهِ، يا مَنِ اسْتَنْقَذَ السَّحَرَةَ مِنْ بَعْدِ طُولِ الْجُحُودِ، وَقَدْ غَدَوْا فِي نِعْمَتِهِ يَأْكُلُونَ رِزْقَهُ وَ يَعْبُدُونَ غَيْرَهُ، وَ قَدْ حادُّوهُ وَنادُوهُ وَكَذَّبُوا رُسُلَهُ.يا اَللهُ يااَللهُ يا بَدِئُ، يا بَدِيعاً لانِدَّلَكَ، يا دائِماً لا نَفادَ لَكَ، يا حَيّاً حِينَ لا حَيَّ، يا مُحْيِيَ الْمَوْتي، يا مَنْ هُوَ قائِمٌّ عَلي كُلِّ نَفْس بِما كَسَبَتْ، يا مَنْ قَلَّ لَهُ شُكْرِي فَلَمْ يَحْرِمْنِي، وَ عَظُمَتْ خَطِيئَتِي فَلَمْ يَفْضَحْنِي، وَرَآنِي عَلَي الْمَعاصِي فَلَمْ يَشْهَرْنِي، يا مَنْ حَفِظَنِي فِي صِغَرِي، يا مَنْ رَزَقَنِي فِي كِبَرِي، يا مَنْ اَيادِيهِ عِنْدِي لا تُحْصي، وَ نِعَمُهُ لا تُجازي، يا مَنْ عارَضَنِي بِالْخَيْرِ وَالاِْحْسانِ وَعارَضْتُهُ بِالاِْساءَةِ وَالْعِصْيانِ، يا مَنْ هَدانِي للاْيمان مِنْ قَبْلِ اَنْ اَعْرِفَ شُكْرَ الاِْمْتِنانِ، يا مَنْ دَعَوْتُهُ مَرِيضاً فَشَفانِي، وَعُرْياناً فَكَسانِي، وَ جائِعاً فَاَشْبَعَنِي، وَعَطْشاناً فَاَرْوانِي، وَ ذَلِيلا فَاَعَزَّنِي، وَجاهِلا فَعَرَّفَنِي، وَوَحِيداً فَكَثَّرَنِي، وَ غائِباً فَرَدَّنِي، وَ مُقِلاّ فَاَغْنانِي، وَ مُنْتَصِراً فَنَصَرَنِي، وَ غَنِيّاً فَلَمْ يَسْلُبْنِي، وَ اَمْسَكْتُ عَنْ جَمِيعِ ذلِك فَابْتَدَأَنِي فَلَكَ الْحَمْدُ وَالشٌّكْرُ، يا مَنْ اَقالَ عَثْرَتِي، وَ نَفَّسَ كُرْبَتِي وَ اَجابَ دَعْوَتِي، وَ سَتَرَ عَوْرَتِي، وَ غَفَرَ ذُنُوبِي، وَ بَلَّغَنِي طَلِبَتِي، وَ نَصَرَنِي عَلي عَدُوِّي، وَ اِنْ اَعُدَّ نِعَمَكَ وَ مِنَنَكَ وَ كَرائِمَ مِنَحِكَ لا اُحْصِيها.يا مَوْلاي، اَنْتَ الَّذِي مَنَنْتَ، اَنْتَ الَّذِي اَنْعَمْتَ، اَنْتَ الَّذِي اَحْسَنْتَ، اَنْتَ الَّذِي اَجْمَلْتَ، اَنْتَ الَّذِي اَفْضَلْتَ اَنْتَ

ص: 775

الَّذِي اَكْمَلْتَ، اَنْتَ الَّذِي رَزَقْتَ، اَنْتَ الَّذِي وَ فَّقْتَ، اَنْتَ الَّذِي اَعْطَيْتَ، اَنْتَ الَّذِي اَغْنَيْتَ، اَنْتَ الَّذِي اَقْنَيْتَ، اَنْتَ الَّذِي آوَيْتَ، اَنْتَ الَّذِي كَفَيْتَ، اَنْتَ الَّذِي هَدَيْتَ، اَنْتَ الَّذِي عَصَمْتَ، اَنْتَ الَّذِي سَتَرْتَ، اَنْتَ الَّذِي غَفَرْتَ، اَنْتَ الَّذِي اَقَلْتَ، اَنْتَ الَّذِي مَكَّنْتَ، اَنْتَ الَّذِي اَعْزَزْتَ، اَنْتَ الَّذِي اَعَنْتَ، اَنْتَ الَّذِي عَضَدْتَ، اَنْتَ الَّذِي اَيَّدْتَ، اَنْتَ الَّذِي نَصَرْتَ، اَنْتَ الَّذِي شَفَيْتَ، اَنْتَ الَّذِي عافَيْتَ، اَنْتَ الَّذِي اَكْرَمْتَ، تَبارَكْتَ وَ تَعالَيْتَ، فَلَكَ الْحَمْدُ دائِماً، وَلَكَ الشُّكْرُ واصِباً اَبَداً.ثُمَّ اَنَا يا اِلهِي الْمُعْتَرِفُ بِذُنُوبِي فَاغْفِرْها لِي، اَنَا الَّذِي اَسَأْتُ، اَنَا الَّذِي اَخْطَأْتُ، اَنَا الَّذِي هَمَمْتُ، اَنَا الَّذِي جَهِلْتُ، اَنَا الَّذِي غَفَلْتُ، اَنَا الَّذِي سَهَوْتُ، اَنَا الَّذِي اعْتَمَدْتُ، اَنَا الَّذِي تَعَمَّدْتُ، اَنَا الَّذِي وَعَدْتُ وَ اَنَا الَّذِي اَخْلَفْتُ، اَنَا الَّذِي نَكَثْتُ، اَنَا الَّذِي اَقْرَرْتُ، اَنَا الَّذِي اعْتَرَفْتُ بِنِعْمَتِكَ عَلَيَّ وَعِنْدِي، وَاَبُوءُ بِذُنُوبِي فَاغْفِرْها لِي، يا مَنْ لا تَضُرُّهُ ذُنُوبُ عِبادِهِ، وَ هُوَ الْغَنِيُّ عَنْ طاعَتِهِمْ، وَ الْمُوَفِّقُ مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْهُمْ بِمَعُونَتِهِ وَرَحْمَتِهِ، فَلَكَ الْحَمْدُ اِلهِي وَسَيِّدِي.اِلهِي اَمَرْتَنِي فَعَصَيْتُكَ، وَ نَهَيْتَنِي فَارْتَكَبْتُ نَهْيَكَ، فَاَصْبَحْتُ لا ذا بَرائَة لِي فَاَعْتَذِرُ، وَلا ذا قُوَّة فَاَنْتَصِرُ، فَبِاَيِّ شَيء اَسْتَقْبِلُكَ يا مَوْلايَ، اَبِسَمْعِي اَمْ بِبَصَرِي اَمْ بِلِسانِي اَمْ بِيَدِي اَمْ بِرِجْلِي، اَلَيْسَ كُلُّها نِعَمَكَ عِنْدِي، وَ بِكُلِّها عَصَيْتُكَ يا مَوْلايَ، فَلَكَ الْحُجَّةُ وَالسَّبِيلُ عَلَيَّ، يا مَنْ سَتَرَنِي مِنَ الاْباءِ وَالاُْمَّهاتِ اَنْ يَزْجُرُونِي، وَ مِنَ الْعَشائِرِ وَ الاِْخْوانِ اَنْ يُعَيِّرُونِي، وَ مِنَ السَّلاطِينِ اَنْ يُعاقِبُونِي، وَلَوِ اطَّلَعُوا يا مَوْلايَ عَلَيَّ مَا اطَّلَعْتَ عَلَيْهِ مِنِّي اِذاً ما اَنْظَرُونِي، وَلَرَفَضُونِي وَ قَطَعُونِي، فَها اَنَا ذا يا اِلهِي بَيْنَ يَدَيْكَ يا سَيِّدِي خاضِعٌ ذَلِيلٌ حَصِيرٌ حَقِيرٌ، لا ذُو بَرائَة فَاَعْتَذِرُ، وَلا ذُو قُوَّة فَاَنْتَصِرُ، وَلا حُجَّة فَاَحْتَجُّ

ص: 776

بِها، وَلا قائِلٌ لَمْ اَجْتَرِحْ وَلَمْ اَعْمَلْ سُوءً وَ ما عَسَي الْجُحُودُ، وَلَوْ جَحَدْتُ يا مَوْلايَ يَنْفَعُنِي، كَيْفَ و اَنّي ذلِكَ، وَ جَوارِحِي كُلُّها شاهِدَةٌ عَلَيَّ بِما قَدْ عَمِلْتُ، وَ عَلِمْتُ يَقِيناً غَيْرُ ذِي شَكٍّ اَنَّكَ سائِلِي مِنْ عَظائِمِ الاُْمُورِ، وَ اَنَّكَ الْحَكَمُ الْعَدْلُ الَّذِي لا يَجُورُ، وَ عَدْلُكَ مُهْلِكِي، وَ مِنْ كُلِّ عَدْلِكَ مَهْرَبِي، فَاِنْ تُعَذِّبْنِي يا اِلهِي فَبِذُنُوبِي بَعْدَ حُجَّتِكَ عَلَيَّ، وَ اِنْ تَعْفُ عَنِّي فَبِحِلْمِكَ وَجُودِكَ وَ كَرَمِكَ.لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَكَ اِنِّي كُنْتُ مِنَ الظّالِمِينَ، لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَكَ اِنِّي كُنْتُ مِنَ الْمُسْتَغْفِرِينَ، لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَكَ اِنِّي كُنْتُ مِنَ الْمُوَحِّدِينَ، لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَكَ اِنِّي كُنْتُ مِنَ الْخائِفِينَ، لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَكَ اِنِّي كُنْتُ مِنَ الْوَجِلِينَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَكَ اِنِّي كُنْتُ مِنَ الرّاجِينَ، لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَكَ اِنِّي كُنْتُ مِنَ الرّاغِبِينَ، لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَكَ اِنِّي كُنْتُ مِنَ الْمُهَلِّلِينَ، لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَكَ اِنِّي كُنْتُ مِنَ السّائِلِينَ، لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَكَ اِنِّي كُنْتُ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ، لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَكَ اِنِّي كُنْتُ مِنَ الْمُكَبِّرِينَ، لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَكَ رَبِّي وَ رَبُّ آبائِيَ الاَْوَّلِينَ.اَللّهُمَّ هذا ثَنائِي عَلَيْكَ مُمَجِّداً، وَ اِخْلاصِي لِذِكْرِكَ مُوَحِّداً، وَ اِقْرارِي بِآلاءِكَ مُعَدِّداً، وَ اِنْ كُنْتُ مُقِرّاً اَنِّي لَمْ اُحْصِها لِكَثْرَتِها وَ سُبُوغِها وَ تَظاهُرِها وَ تَقادُمِها اِلي حادِث، ما لَمْ تَزَلْ تَتَعَهَّدُنِي بِهِ مَعَها مُنْذُ خَلَقْتَنِي وَ بَرَأْتَنِي مِنْ اَوَّلِ الْعُمْرِ مِنَ الاِْغْناءِ مِنَ الْفَقْرِ وَ كَشْفِ الضُّرِّ وَ تَسْبِيبِ الْيُسْرِ وَ دَفْعِ الْعُسْرِ وَ تَفْرِيجِ الْكَرْبِ وَ الْعافِيَةِ فِي الْبَدَنِ وَ السَّلامَةِ فِي الدِّينِ، وَلَوْ رَفَدَنِي عَلي قَدْرِ ذِكْرِ نِعْمَتِكَ جَمِيعُ الْعالَمِينَ مِنَ الاَْوَّلِينَ وَ

ص: 777

الاْخِرِينَ ما قَدَرْتُ وَلا هُمْ عَلي ذلِكَ، تَقَدَّسْتَ وَ تَعالَيْتَ مِنْ رَبٍّ كَرِيم عَظِيم رَحِيم، لا تُحْصي آلاؤُكَ، وَلا يُبْلَغُ ثَناؤُكَ، وَ لا تُكافي نَعْماؤُكَ، صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَ اَتْمِمْ عَلَيْنا نِعَمَكَ، وَ اَسْعِدْنا بِطاعَتِكَ، سُبْحانَكَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ.اَللّهُمَّ اِنَّكَ تُجِيبُ الْمُضْطَرَّ وَ تَكْشِفُ السُّوءَ، وَ تُغِيثُ الْمَكْرُوبَ، وَ تَشْفِي السَّقِيمَ، وَ تُغْنِي الْفَقِيرَ، وَ تَجْبُرُ الْكَسِيرَ، وَ تَرْحَمُ الصَّغِيرَ، وَ تُعِينُ الْكَبِيرَ، وَلَيْسَ دُونَكَ ظَهِيرٌ، وَلا فَوْقَكَ قَدِيرٌ، وَاَنْتَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ، يا مُطْلِقَ الْمُكَبَّلِ الاَْسِيرِ، يا رازِقَ الطِّفْلِ الصَّغِيرِ، يا عِصْمَةَ الْخائِفِ الْمُسْتَجِيرِ، يا مَنْ لا شَرِيكَ لَهُ وَلا وَزِيرَ، صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد، وَاَعْطِنِي فِي هذِهِ الْعَشِيَّةِ، اَفْضَلَ ما اَعْطَيتَ وَ اَنَلْتَ اَحَداً مِنْ عِبادِكَ مِنْ نِعْمَة تُولِيها، وَآلاء تُجَدِّدُها، وَبَلِيَّة تَصْرِفُها، وَكُرْبَة تَكْشِفُها، وَدَعْوَة تَسْمَعُها، وَ حَسَنَة تَتَقَبَّلُها، وَسَيِّئَة تَتَغَمَّدُها، اِنَّكَ لَطِيفٌ بِما تَشاءُ خَبِيرٌ، وَعَلي كُلِّ شَيء قَدِيرٌ.اَللّهُمَّ اِنَّكَ اَقْرَبُ مَنْ دُعِيَ، وَاَسْرَعُ مَنْ اَجابَ، وَاَكْرَمُ مَنْ عَفي، وَاَوْسَعُ مَنْ اَعْطي، وَاَسْمَعُ مَنْ سُئِلَ، يا رَحْمنَ الدُّنْيا وَ الاْخِرَةِ وَ رَحِيمَهُما، لَيْسَ كَمِثْلِكَ مَسْئُولٌ وَلا سِواكَ مَاْمُولٌ، دَعَوْتُكَ فَاَجَبْتَنِي، وَسَئَلْتُكَ فَاَعْطَيْتَنِي، وَ رَغِبْتُ اِلَيْكَ فَرَحِمْتَنِي، وَوَثِقْتُ بِكَ فَنَجَّيْتَنِي، وَفَزِعْتُ اِلَيْكَ فَكَفَيتَنِي.اَللّهُمَّ فَصَلِّ عَلي مُحَمَّد عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ وَنَبِيِّكَ، وَعَلي آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطّاهِرِينَ اَجْمَعِينَ، وَ تَمِّمْ لَنا نَعْماءَكَ، وَهَنِّئْنا عَطاءَكَ، وَاكْتُبْنا لَكَ شاكِرِينَ، وَلاِلائِكَ ذاكِرِينَ، آمِينَ آمِينَ رَبَّ الْعالَمِينَ.اَللّهُمَّ يا مَنْ مَلَكَ فَقَدَرَ، وَقَدَرَ فَقَهَرَ، وَعُصِيَ فَسَتَرَ، وَاسْتُغْفِرَ فَغَفَرَ، يا غايَةَ الطّالِبِينَ الرّاغِبِينَ، وَ مُنْتَهي اَمَلِ الرّاجِينَ، يا مَنْ اَحاطَ بِكُلِّ شَيء عِلْماً، وَوَسِعَ الْمُسْتَقِيلِينَ رَأفَةً وَرَحْمَةً وَحِلْماً.اَللّهُمَّ اِنّا نَتَوَجَّهُ اِلَيْكَ فِي هذِهِ الْعَشِيَّةِ، اَلَّتِي شَرَّفْتَها وَ عَظَّمْتَها بِمُحَمَد نَبِيِّكَ وَرَسُولِكَ وَ خِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ، وَاَمِينِكَ عَلي وَحْيِكَ،

ص: 778

اَلْبَشِيرِ النَّذِيرِ، اَلسِّراجِ الْمُنِيرِ، اَلَّذِي اَنْعَمْتَ بِهِ عَلَي الْمُسْلِمِينَ، وَجَعَلْتَهُ رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ.اَللّهُمَّ فَصَلِّ عَلي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد كَما مُحَمَّدٌ اَهْلٌ لِذلِكَ مِنْكَ يا عَظِيمُ، فَصَلِّ عَلَيْهِ وَعَلي آلِهِ الْمُنْتَجَبِينَ الطَّيِّبِينَ الطّاهِرِينَ اَجْمَعِينَ، وَ تَغَمَّدْنا بِعَفْوِكَ عَنّا، فَاِلَيْكَ عَجَّتِ الاَْصْواتُ بِصُنُوفِ اللُّغاتِ، فَاجْعَلْ لَنَا اللّهُمَّ فِي هذِهِ الْعَشِيَّةِ نَصِيباً مِنْ كُلِّ خَيْر تَقْسِمُهُ بَيْنَ عِبادِكَ، وَ نُور تَهْدِي بِهِ، وَرَحْمَة تَنْشُرُها، وَبَرَكَة تُنْزِلُها، وَ عافِيَة تُجَلِّلُها، وَرِزْق تَبْسُطُهُ، يا اَرْحَمَ الرّاحِمِينَ.اَللّهُمَّ اَقْلِبْنا فِي هذَا الْوَقْتِ مُنْجِحِينَ مُفْلِحِينَ مَبْرُورِينَ غانِمِينَ وَلا تَجْعَلْنا مِنَ الْقانِطِينَ، وَلا تُخْلِنا مِنْ رَحْمَتِكَ، وَلا تَحْرِمْنا ما نُؤَمِّلُهُ مِنْ فَضْلِكَ، وَلا تَجْعَلْنا مِنْ رَحْمَتِكَ مَحْرُومِينَ، وَلا لِفَضْلِ ما نُؤَمِّلُهُ مِنْ عَطاءِكَ قانِطِينَ، وَلا تَرُدَّنا خائِبِينَ، وَلا مِنْ بابِكَ مَطْرُودِينَ، يا اَجْوَدَ الاَْجْوَدِينَ وَ اَكْرَمَ الاَْكْرَمِينَ، اِلَيْكَ اَقْبَلْنا مُوقِنِينَ، وَلِبَيْتِكَ الْحَرامِ آمِّينَ قاصِدِينَ، فَاَعِنّا عَلي مَناسِكِنا، وَاَكْمِلْ لَنا حَجَّنا، وَاعْفُ عَنا وَعافِنا، فَقَدْ مَدَدْنا اَلَيْكَ اَيْدِينا، فَهِيَ بِذِلَّةِ الاِْعْتِرافِ مَوْسُومَةٌ.اَللّهُمَّ فَاَعْطِنا فِي هذِهِ الْعَشِيَّةِ ما سَئَلْناكَ، وَاكْفِنا مَا اسْتَكْفَيْناكَ، فَلا كافِيَ لَنا سِواكَ، وَلا رَبَّ لَنا غَيْرُكَ، نافِذٌ فِينا حُكْمُكَ، مُحِيطٌ بِنا عِلْمُكَ، عَدْلٌ فِينا قَضاؤُكَ، اِقْضِ لَنَا الْخَيْرَ، وَاجْعَلْنا مِنْ اَهْلِ الْخَيْرِ.اَللّهُمَّ اَوْجِبْ لَنا بِجُودِكَ عَظِيمَ الاَْجْرِ وَ كَرِيمَ الذُّخْرِ وَ دَوامَ الْيُسْرِ، وَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا اَجْمَعِينَ، وَلا تُهْلِكْنا مَعَ الْهالِكِينَ، وَلا تَصْرِفْ عَنّا رَأفَتَكَ وَرَحْمَتَكَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمِينَ.اَللّهُمَّ اجْعَلْنا فِي هذا الْوَقْتِ مِمَّنْ سَئَلَكَ فَاَعْطَيْتَهُ، وَشَكَرَكَ فَزِدْتَهُ، وَتابَ اِلَيْكَ فَقَبِلْتَهُ، وَ تَنَصَّلَ اِلَيْكَ مِنْ ذُنُوبِهِ كُلِّها فَغَفَرْتَها لَهُ، يا ذَا الْجَلالِ وَالاِْكْرامِ.اَللّهُمَّ وَنَقِّنا وَسَدِّدْنا وَاعْصِمْنا، وَاقْبَلْ تَضَرُّعَنا يا خَيْرَ مَنْ سُئِلَ، وَيا اَرْحَمَ مَنِ اسْتُرْحِمَ، يا مَنْ لا يَخْفي عَلَيْهِ اِغْماضُ الْجُفُونِ، وَلا لَحْظُ الْعُيُونِ، وَلا مَا اسْتَقَرَّ فِي الْمَكْنُونِ، وَلا

ص: 779

مَا انْطَوَتْ عَلَيْهِ مُضْمَراتُ الْقُلُوبِ، اَلا كُلُّ ذلِكَ قَدْ اَحْصاهُ عِلْمُكَ وَوَسِعَهُ حِلْمُكَ، سُبْحانَكَ وَ تَعالِيتَ عَمّا يَقُولُ الظّالِمُونَ عُلُواً كَبِيراً، تُسَبِّحُ لَكَ السَّمواتُ السَّبْعُ وَ الاَْرَضُونَ وَ مَنْ فِيهِنَّ، وَاِنْ مِنْ شَيء اِلاّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ، فَلَكَ الْحَمْدُ وَ الَْمجْدُ وَ عُلُوُّ الْجَدِّ، يا ذَا الْجَلالِ وَ الاِْكْرامِ وَ الْفَضْلِ وَ الاِْنْعامِ، وَ الاَْيادِي الْجِسامِ، وَ اَنْتَ الْجَوادُ الْكَرِيمُ الرَّءُوفُ الرَّحِيمُ.اَللّهُمَّ اَوْسِعْ عَلَيَّ مِنْ رِزْقِكَ الْجَلالِ، وَ عافِنِي فِي بَدَنِي وَدِينِي، وَآمِنْ خَوْفِي وَ اَعْتِقْ رَقَبَتِي مِنَ النّارِ.اَللّهُمَّ لا تَمْكُرْ بِي، وَلا تَسْتَدْرِجْنِي، وَلا تَخْدَعْنِي، وَادْرَءْ عَنِّي شَرَّ فَسَقَةِ الْجِنِّ وَ الاِْنْسِ.

سپس آن حضرت عليه السّلام سر به آسمان برداشته، و در حالي كه بر گونه هاي شريفش اشك مي ريخت، با صداي بلند مي فرمود:

يا اَسْمَعَ السّامِعِينَ، يا اَبْصَرَ النّاظِرِينَ، وَ يا اَسْرَعَ الْحاسِبِينَ، وَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمِينَ، صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد السّادَةِ الْمَيامِينَ، وَ اَسْئَلُكَ اللّهُمَّ حاجَتِيَ الَّتِي اِنْ اَعْطَيْتَنِيها لَمْ يَضُرَّنِي ما مَنَعْتَنِي، وَاِنْ مَنَعْتَنِيها لَمْ يَنْفَعْنِي ما اَعْطَيْتَنِي، اَسْئَلُكَ فَكاكَ رَقَبَتِي مِنَ النّارِ، لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ وَحْدَكَ لا شَرِيكَ لَكَ، لَكَ الْمُلْكُ وَ لَكَ الْحَمْدُ، وَ اَنْتَ عَلي كُلِّ شَيء قَدِيرٌ، يا رَبِّ يا رَبِّ.

و مكرّر مي گفت يا رَبِّ كساني كه همراه حضرت بودند گوش مي دادند و فقط آمين مي گفتند پس صداهايشان بلند شد به گريستن با آن حضرت تا آفتاب غروب كرد و روانه بطرف مشعرالحرام شدند و «سيد بن طاووس» در كتاب «اقبال» بعد از كلمه «يا رب» اين دعا را نيز افزوده است.

اِلهِي اَنَا الْفَقِيرُ فِي غِنايَ، فَكَيْفَ لا اَكُونُ فَقِيراً فِي فَقْرِي، اِلهِي اَنَا الْجاهِلُ فِي عِلْمِي، فَكَيْفَ

ص: 780

لا اَكُونُ جَهُولا فِي جَهْلِي.اِلهِي اِنَّ اخْتِلافَ تَدْبِيرِكَ وَسُرْعَةَ طَواءِ مَقادِيرِكَ مَنَعا عِبادَكَ الْعارِفِينَ بِكَ عَنِ السُّكُونِ اِلي عَطاء وَ الْيَأْسِ مِنْكَ فِي بَلاء، اِلهِي مِنِّي ما يَلِيقُ بِلُؤْمِي، وَ مِنْكَ ما يَلِيقُ بِكَرَمِكَ.اِلهِي وَصَفْتَ نَفْسَكَ بِاللُّطْفِ وَ الرَّأفَةِ لِي قَبْلَ وُجُودِ ضَعْفِي، اَفَتَمْنَعُنِي مِنْهُما بَعْدَ وُجُودِ ضَعْفِي.اِلهِي اِنْ ظَهَرَتِ الَْمحاسِنُ مِنِّي فَبِفَضْلِكَ وَلَكَ الْمِنَّةُ عَلِيَّ، وَ اِنْ ظَهَرَتِ الْمَساوِي مِنِّي فَبِعَدْلِكَ وَلَكَ الْحُجَّةُ عَلَيَّ.اِلهِي كَيْفَ تَكِلُنِي وَقَدْ تَكَفَّلْتَ لِي، وَكَيْفَ اُضامُ وَاَنْتَ النّاصِرُ لِي، اَمْ كَيْفَ اَخِيبُ وَ اَنْتَ الْحَفِيُّ بِي، ها اَنَا اَتَوَسَّلُ اِلَيْكَ بِفَقْرِي اِلَيْكَ، وَكَيْفَ اَتَوَسَّلُ اِلَيْكَ بِما هُوَ مَحالٌ اَنْ يَصِلَ اِلَيْكَ، اَمْ كَيْفَ اَشْكُو اِلَيْكَ حالِي وَ هُوَ لا يَخْفي عَلَيْكَ، اَمْ كَيْفَ اُتَرْجِمُ بِمَقالِي وَ هُوَ مِنْكَ بَرَزٌ اِلَيْكَ، اَمْ كَيْفَ تُخَيِّبُ آمالِي وَ هِيَ قَدْ وَفَدَتْ اِلَيْكَ، اَمْ كَيْفَ لا تُحْسِنُ اَحْوالِي وَبِكَ قامَتْ.اِلهِي ما اَلْطَفَكَ بِي مَعَ عَظِيمِ جَهْلِي، وَ ما اَرْحَمَكَ بِي مَعَ قَبِيحِ فِعْلِي.اِلهِي ما اَقْرَبَكَ مِنِّي وَ اَبْعَدَنِي عَنْكَ، وَ ما اَرْاَفَكَ بِي فَمَا الَّذِي يَحْجُبُنِي عَنْكَ.اِلهِي عَلِمْتُ بِاخْتِلافِ الاْثارِ وَ تَنَقُّلاتِ الاَْطْوارِ اَنَّ مُرادَكَ مِنِّي اَنْ تَتَعَرَّفَ اِلَيَّ فِي كُلِّ شَيء حَتّي لا اَجْهَلَكَ فِي شَيء.اِلهِي كُلَّما اَخْرَسَنِي لُؤْمِي اَنْطَقَنِي كَرَمُكَ، وَ كُلَّما آيَسَتْنِي اَوْصافِي اَطْمَعَتْنِي مِنَنُكَ.اِلهِي مَنْ كانَتْ مَحاسِنُهُ مَساوِيَ، فَكَيْفَ لا تَكُونُ مَساوِيهِ مَساوِيَ، وَ مَنْ كانَتْ حَقائِقُهُ دَعاوِيَ، فَكَيْفَ لا تَكُونُ دَعاوِيهِ دَعاوِيَ.اِلهِي حُكْمُكَ النّافِذُ وَ مَشِيَّتُكَ الْقاهِرَةُ لَمْ يَتْرُكا لِذِي مَقال مَقالا، وَ لا لِذِي حال حالا.اِلهِي كَمْ مِنْ طاعَة بَنَيْتُها، وَ حالَة شَيَّدْتُها، هَدَمَ اعْتِمادِي عَلَيْها عَدْلُكَ، بَلْ اَقالَنِي مِنْها فَضْلُكَ.اِلهِي اِنَّكَ تَعْلَمُ اَنِّي وَ اِنْ لَمْ تَدُم الطّاعَةُ مِنِّي فِعْلا جَزْماً فَقَدْ دامَتْ مَحَبَّةً وَ عَزْماً،

ص: 781

اِلهِي كَيْفَ اَعْزِمُ وَاَنْتَ الْقاهِرُ، وَ كَيْفَ لا اَعْزِمُ وَ اَنْتَ الاْمِرُ.اِلهِي تَرَدُّدِي فِي الاْثارِ يُوجِبُ بُعْدَ الْمَزارِ، فَاجْمَعْنِي عَلَيْكَ بِخِدْمَة تُوصِلُنِي اِلَيْكَ، كَيْفَ يُسْتَدَلُّ عَلَيْكَ بِما هُوَ فِي وُجُودِهِ مُفْتَقَرٌ اِلَيْكَ، اَيَكُونُ لِغَيْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ ما لَيْسَ لَكَ حَتّي يَكُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَكَ، مَتي غِبْتَ حَتّي تَحْتاجَ اِلي دَلِيل يَدُلُّ عَلَيْكَ، وَ مَتي بَعُدْتَ حَتّي تَكُونَ الاْثارُ هِيَ الَّتِي تُوصِلُ اِلَيْكَ، عَمِيَتْ عَيْنٌ لا تَراكَ عَلَيْها رَقِيباً، وَ خَسِرَتْ صَفْقَةُ عَبْد لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّكَ نَصِيباً.اِلهِي اَمَرْتَ بِالرُّجُوعِ اِلَي الاْثارِ، فَاَرْجِعْنِي اِلَيْكَ بِكِسْوَةِ الاَْنْوارِ وَ هِدايَةِ الاِْسْتِبْصارِ حَتّي اَرْجِعَ اِلَيْكَ مِنْها كَما دَخَلْتُ اِلَيْكَ مِنْها مَصُونَ السِّرِّ عَنِ النَّظَرِ اِلَيْها، وَ مَرْفُوعَ الْهِمَّةِ عَنِ الاِْعْتِمادِ عَلَيْها، اِنَّكَ عَلي كُلِّ شَيء قَدِيرٌ.اِلهِي هذا ذُلِّي ظاهِرٌ بَيْنَ يَدَيْكَ، وَ هذا حالِي لا يَخْفي عَلَيْكَ، مِنْكَ اَطْلُبُ الْوُصُولَ اِلَيْكَ، وَ بِكَ اَسْتَدِلُّ عَلَيْكَ، فَاهْدِنِي بِنُورِكَ اِلَيْكَ، وَ اَقِمْنِي بِصِدْقِ الْعُبُودِيَّةِ بَيْنَ يَدَيْكَ.اِلهِي عَلِّمْنِي مِنْ عِلْمِكَ الَْمخُزونِ، وَصُنِّي بِسِتْرِكَ الْمَصُونِ.اِلهِي حَقِّقْنِي بِحَقائِقِ اَهْلِ الْقُرْبِ، وَ اسْلُكَ بِي مَسْلَكَ اَهْلِ الْجَذْبِ.اِلهِي اَغْنِنِي بِتَدْبِيرِكَ لِي عَنْ تَدْبِيرِي، وَ به اختيار كَ عَنِ اخْتِيارِي، وَ اَوْقِفْنِي عَلي مَراكِزِ اضْطِرارِي.اِلهِي اَخْرِجْنِي مِنْ ذُلِّ نَفْسِي، وَ طَهِّرْنِي مِنْ شَكِّي وَ شِرْكِي قَبْلَ حُلُولِ رَمْسِي، بِكَ اَنْتَصِرُ فَانْصُرْنِي، وَ عَلَيْكَ اَتَوَكَّلُ فَلا تَكِلْنِي، وَ اِيّاكَ اَسْئَلُ فَلا تُخَيِّبْنِي، وَفِي فَضْلِكَ اَرْغَبُ فَلا تَحْرِمْنِي، وَ بِجَنابِكَ اَنْتَسِبُ فَلا تُبْعِدْنِي، وَ بِبابِكَ اَقِفُ فَلا تَطْرُدْنِي.اِلهِي تَقَدَّسَ رِضاكَ اَنْ يَكُونَ لَهُ عِلَّةٌ مِنْكَ، فَكَيْفَ تَكُونُ لَهُ عِلَّةٌ مِنِّي.اِلهِي اَنْتَ الْغَنِيُّ بِذاتِكَ اَنْ يَصِلَ اَلَيْكَ النَّفْعُ مِنْكَ، فَكَيْفَ لا تَكُونُ غَنِيّاً عَنِّي.اِلهِي اِنَّ الْقَضاءَ وَ الْقَدَرَ يُمَنِّينِي، وَ اِنَّ الْهَوي بِوَثائِقِ الشَّهْوَةِ اَسَرَنِي، فَكُنْ اَنْتَ النَّصِيرَ لِي

ص: 782

حَتّي تَنْصُرَنِي وَ تُبَصِّرَنِي، وَ اَغْنِنِي بِفَضْلِكَ حَتّي اَسْتَغْنِيَ بِكَ عَنْ طَلَبِي.اَنْتَ الَّذِي اَشْرَقْتَ الاَْنْوارَ فِي قُلُوبِ اَوْلِياءِكَ حَتّي عَرَفُوكَ وَوَحَّدُوكَ، وَ اَنْتَ الَّذِي اَزَلْتَ الاَْغْيارَ عَنْ قُلُوبِ اَحِبّاءِكَ حَتّي لَمْ يُحِبُّوا سِواكَ، وَلَمْ يَلْجَئُوا اِلي غَيْرِكَ، اَنْتَ الْمُونِسُ لَهُمْ حَيْثُ اَوْحَشَتْهُمُ الْعَوالِمُ، وَ اَنْتَ الَّذِي هَدَيْتَهُمْ حَيْثُ اسْتَبانَتْ لَهُمُ الْمَعالِمُ، ماذا وَجَدَ مَنْ فَقَدَكَ، وَ مَا الَّذِي فَقَدَ مَنْ وَجَدَكَ، لَقَدْ خابَ مَنْ رَضِيَ دُونَكَ بَدَلا، وَلَقَدْ خَسِرَ مَنْ بَغي عَنْكَ مُتَحَوِّلا، كَيْفَ يُرْجي سِواكَ وَ اَنْتَ ما قَطَعْتَ الاِْحْسانَ، وَكَيْفَ يُطْلَبُ مِنْ غَيْرِكَ وَ اَنْتَ ما بَدَّلْتَ عادَةَ الاِْمْتِنانِ، يا مَنْ اَذاقَ اَحِبّاءَهُ حَلاوَةَ الْمُؤانَسَةِ فَقامُوا بَيْنَ يَدَيْهِ مُتَمَلِّقِينَ، وَ يا مَنْ اَلْبَسَ اَوْلِياءَهُ مَلابِسَ هَيْبَتِهِ فَقامُوا بَيْنَ يَدَيْهِ مُسْتَغْفِرينَ، اَنْتَ الذّاكِرُ قَبْلَ الذّاكِرِينَ، وَ اَنْتَ الْبادِي بِالاِْحْسانِ قَبْلَ تَوَجُّهِ الْعابِدِينَ، وَ اَنْتَ الْجَوادُ بِالْعَطاءِ قَبْلَ طَلَبِ الطّالِبِينَ، وَ اَنْتَ الْوَهّابُ ثُمَّ لِما وَهَبْتَ لَنا مِنَ الْمُسْتَقْرِضِينَ.اِلهِي اطْلُبْنِي بِرَحْمَتِكَ حَتّي اَصِلَ اِلَيْكَ، وَ اجْذِبْنِي بِمَنِّكَ حَتّي اُقْبِلَ عَلَيْكَ.اِلهِي اِنَّ رَجائِي لا يَنْقَطِعُ عَنْكَ وَ اِنْ عَصَيْتُكَ، كَما اَنَّ خَوْفِي لا يُزايِلُنِي وَ اِنْ اَطَعْتُكَ، فَقَدْ دَفَعَتْنِي الْعَوالِمُ اِلَيْكَ، وَ قَدْ اَوْقَعَنِي عِلْمِي بِكَرَمِكَ عَلَيْكَ.اِلهِي كَيْفَ اَخِيبُ وَ اَنْتَ اَمَلِي، اَمْ كَيْفَ اُهانُ وَ عَلَيْكَ مُتَّكَلِي، اِلهِي كَيْفَ اَسْتَعِزُّ وَ فِي الذِّلَّةِ اَرْكَزْتَنِي، اَمْ كَيْفَ لا اَسْتَعِزُّ وَ اِلَيْكَ نَسَبْتَنِي، اِلهِي كَيْفَ لا اَفْتَقِرُ وَ اَنْتَ الَّذِي فِي الْفُقَراءِ اَقَمْتَنِي، اَمْ كَيْفَ اَفْتَقِرُ وَ اَنْتَ الَّذِي بِجُودِكَ اَغْنَيْتَنِي، وَ اَنْتَ الَّذِي لا اِلهَ غَيْرُكَ، تَعَرَّفْتَ لِكُلِّ شَيء فَما جَهِلَكَ شَيءٌ، وَ اَنْتَ الَّذِي تَعَرَّفْتَ اِلَيَّ فِي كُلِّ شَيء، فَرَاَيْتُكَ ظاهِراً فِي كُلِّ شَيء، وَ اَنْتَ الظّاهِرُ لِكُلِّ شَيء.يا مَنْ اسْتَوي بِرَحْمانِيَّتِهِ فَصارَ الْعَرْشُ غَيْباً

ص: 783

فِي ذاتِهِ، مَحَقْتَ الاْثارَ بِالاْثارِ، وَ مَحَوْتَ الاَْغْيارَ بِمُحِيطاتِ اَفْلاكِ الاَْنْوارِ، يا مَنِ احْتَجَبَ فِي سُرادِقاتِ عَرْشِهِ عَنْ اَنْ تُدْرِكَهُ الاَْبْصارُ، يا مَنْ تَجَلّي بِكَمالِ بَهاءِهِ فَتَحَقَّقَتْ عَظَمَتُهُ الاِْسْتِواءَ، كَيْفَ تَخْفي وَ اَنْتَ الظّاهِرُ، اَمْ كَيْفَ تَغِيبُ وَ اَنْتَ الرَّقِيبُ الْحاضِرُ، اِنَّكَ عَلي كُلِّ شَيء قَدِيرٌ، وَ الْحَمْدُ للهِِ وَ حْدَهُ».

زيارت وداع

هر گاه خواستي از مدينه بيرون آئي غسل كن و برو نزد قبر پيغمبر صلّي الله عليه و آله و زيارت آن بزرگوار را به جا آور پس وداع كن آن حضرت را و بگو:

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللهِ، اَسْتَوْدِعُكَ اللهَ وَاَسْتَرْعِيكَ وَاَقْرَأُ عَلَيْكَ السَّلامَ، آمَنْتُ بِاللهِ وَبِما جِئْتَ بِهِ وَدَلَلْتَ عَلَيْهِ، اَللَّهُمَّ لاتَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّي لِزِيارَةِ قَبْرِ نَبِيِّكَ، فَاِنْ تَوَفَّيْتَنِي قَبْلَ ذلِكَ فَاِنِّي اَشْهَدُ فِي مَماتِي عَلي ما شَهِدْتُ عَلَيْهِ فِي حَياتِي، اَنْ لا اِلهِ اِلاّ اَنْتَ، وَاَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُكَ وَرَسُولُكَ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ.

و حضرت صادق عليه السلام (علي المحكي) در وداع قبر پيغمبر به يونس بن يعقوب فرموده بگو:

صَلَّي اللهُ عَلَيْكَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ لاجَعَلَهُ اللهُ آخِرَ تَسْلِيمي عَلَيْكَ.

زيارت حضرت امام حسين عليه السلام در روز عرفه

يكي از مستحبات روز عرفه زيارت حضرت امام حسين عليه السلام است پس اين زيارت را بقصد رجاء بخوان:

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ آدَمَ صَفَوَةِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ نُوح نَبِيِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ إِبْراهيمَ خَليلِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وَارِثَ مُوسي كَليمِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ عيسي رُوحِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ مُحَمَّد حَبيبِ الله، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ اَميرالمؤْمِنين، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ فاطِمَةَ الزَهْراءِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ مُحَمَّد الْمُصْطَفي، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ عَلِيّ المُرْتَضي، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْن فاطِمَةِ الزَّهْراءِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ

ص: 784

يَابْنَ خديجَةَ الْكُبْري، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ثارَالله وَابْنَ ثارِهِ وَالْوِتْرَ الموتُور اَشْهَدُ اَنَّكَ قَدْ اَقَمْتَ الصَّلاةَ، وَآتَيْتَ الزَّكاةَ، وَآمَرْت بِالْمَعْرُوف، وَنَهَيتَ عَنِ الْمُنْكَرِ، وأَطَعْتَ الله حَتّي أَتيكَ اليَقينْ، فَلَعَنَ الله أُمَّةً قَتلَتكَ لَعَنَ اللهُ اُمَّةً سَمِعَتْ بِذلِكَ فَرَضِيَتْ بِه، يا مَوْلاي يا اَبا عَبْداللهِ، أُشْهِدُ اللهَ وَمَلائَكَتَهُ وَ اَنْبِياءَهُ وَرَسُلَهُ اَنِّي بِكُمْ مُؤْمِنٌ وَ بِاِيابِكُمْ مُوقِنٌ، بِشَرائِعِ ديني، وَخوَاتِيم عَمَلي، وَ مُنْقَلَبِي اِلي رَبِّي، فَصلواتُ اللهِ عَلَيْكُمْ وَعَلي اَرْواحِكُمْ وَعَلي اَجْسادِكُمْ وَعَلي شاهِدِكُمْ وَعَلي غائِبِكُمْ وَظاهِرِكُمْ وَباطِنِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ خاتَمِ النَّبِيِينَ، وَابْنَ سَيِّدِ الْوَصِيّينَ، وَابْنَ اِمَامِ الْمُتَّقِينَ، وَابْنَ قائِدِ الغُرِّ المحَجَّلِينَ اِلي جَنّاتِ النَّعيمِ، وَكَيْفَ لا تَكُونُ كَذلِكَ وَاَنْتَ بابُ الهُدي، وَامامُ التُّقي، وَالْعُرْوَةُ الْوُثْقي، وَالحُجَّةُ عَلي اَهْلِ الدُّنْيا، وَخامِسُ اَصْحابِ الْكِساءِ، غَدَّتْكَ يَدُ الرَّحْمَةِ، وَرُضِعْتَ مِنْ ثَدْيِ الاِيمانِ، وَرُبِيّتَ في حِجْرِ الاِسْلامِ، فَالنَّفْسُ غَيْرُ راضِيَة بِفِراقِكَ، وَلاشاكَّة فِي حَياتِكَ، صَلَواتُ اللهِ عَلَيْكَ وَعَلي آباءِكَ وَابْناءِكَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا صَرِيعَ الْعَبْرَةِ السّاكِبَةِ، وَقَرِينَ الْمُصِيبَةِ الرّاتِبَةِ، لَعَنَ اللهُ اُمَّةً اسْتَحَلَّتْ مِنْكَ الْمَحارِمَ، وَانْتَهَكَتْ فِيكَ حُرْمَةَ الاِسْلامِ، فَقُتِلْتَ صَلَّي اللهُ عَلَيْكَ مَقْهوراً، وَاَصْبَحَ رَسُولُ اللهِ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ بِكَ مَوْتُوراً، وَاَصْبَحَ كِتابُ اللهِ بِفَقْدِكَ مَهْجُوراً، اَلَسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلي جَدِّكَ وَاَبِيِّكَ، وَاُمِّكَ وَاَخِيكَ، وَعَلَي الاَْئِمَةِ مِنْ بَنِيكَ، وَعَلَي الْمُسْتَشْهِدِينَ مَعَكَ، وَعَلَي الْمَلائِكَةِ الْحافِّينَ بِقَبْرِكَ، وَالشّاهِدِينِ لِزُوّارِكَ، اَلْمُؤْمِنينَ بِالْقَبُولِ عَلي دُعاءِ شِيعَتِكَ، وَالسَّلامُ عَلَيْكَ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ، بِاَبِي اَنْتَ وَاُمِّي يَابْنَ رَسُولِ اللهِ، بِاَبِي اَنْتَ وَاُمِّي يا اَبا عَبْدِاللهِ، لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِيَّةُ، وَجَلَّتِ الْمُصِيبَةُ بِكَ عَلَيْنا وَعَلي جَميعِ اَهْلِ السَّمَاواتِ وَالاَرْضِ، فَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً اَسْرَجَتْ وَاَلْجَمَتْ وَتَهَيَّأَتْ لِقِتالِكَ، يا مَوْلايَ يا اَبا عَبْدِاللهِ، قَصَدْتُ حَرمَكَ وأَتَيْتُ مَشْهَدَكَ اَسْأَلُ اللهَ بِالْشَأْنِ الَّذِي لَكَ عِنْدَهُ، وَبِالمَحَلِّ الَّذِي لَكَ لَدَيْهِ،

ص: 785

اَنْ يُصَلِّي عَلَي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَ اَنْ يَجْعَلَني مَعَكُمْ فِي الدُّنْيا وَالاخِرَةِ، بِمَنِّه وَجُودِهِ وَكَرَمِهِ.»

سپس دو ركعت نماز بخوان و بگو:

اَللَّهُمَّ اِنِّي صَلَّيْتُ وَرَكَعْتُ وَسَجَدْتُ لَكَ وَحْدَكَ لا شَرِيكَ لَكَ، لِاَنَّ الصَّلاةَ وَالرُّكُؤعَ وَالسُّجُودَ لاتَكُونُ إِلاّ لَكَ، لاِنَّكَ اَنْتَ اللهُ لااِلهَ اِلاّ اَنْتَ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَاَبْلِغُهُمْ عَنِّي اَفْضَلَ التَحِيَّةِ وَالسَّلامِ اَللّهُمَّ وَهَاتانِ الرَّكْعَتانِ هَدِيَّةٌ مِنِي اِلي مَوْلاي وَسَيِّدِي وَاِمامِيَ الْحُسِيْنِ بْنِ عَلِيِّ عَلَيْهِمَا اَلسَّلامُ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَتَقَبَّلُ ذلِكَ مِنِّي، وَاجرنِي عَلي اَفْضَلَ اَمَلِي وَرَجاءِي فِيكَ، وَفِي وَلِِّيكَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ.

و در زيارت حضرت علي اكبر عليه صلوات الله بگو:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ نَبِيَّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ اَميرِالمُؤْمِنِينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابنَ الحُسَيْنِ الشَّهِيدِ، الَسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الشَّهيدُ بْنُ الشَّهيد، اَلسّلامُ عَلَيْكَ اَيُّها المَظْلُومُ ابْنُ الْمَظْلُوم، لَعَنَ اللهُ اُمَّةُ قَتَلَتْكَ، وَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً ظَلَمْتْكَ، وَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً سَمِعَتْ بِذلِكَ فَرَضِيَتُ بِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَوْلايَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وَلِيَّ اللهِ وَابْنَ وَلِيِّه، لَقَدْ عَظُمَتِ المُصِيبَةُ، وَجَلَّتِ الرَّزِيَّةُ بِكَ عَلَيْنا وَعَلي جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ، فَلَعنَ اللهُ اُمَّةً قَتَلَتْكَ، وَاَبْرَءُ اِلَي اللهِ وَاِلَيْكَ مِنْهُمْ فِي الدُّنْيا وَالآخِرَةِ.

و در زيارت ساير شهداء عليهم السلام بگو:

اَلَسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَوْلِياءَ اللهِ وَاَحِبّاءَهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَصْفِياءَ اللهِ وَاَوِدّاءَهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ دِينِ اللهِ، وَاَنْصارَ نَبِيِّهِ، وَاَنْصارَ اَميرِالمُؤمِنينَ، وَاَنْصارَ فاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِساءِ الْعالَمينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ اَبِي محَمَّد الْحَسَنِ الْوَلِيِّ النّاصِحِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارِ اَبِي عَبْدِاللهِ الْحُسَيْنِ الشَّهِيدِ الْمَظْلُومِ، صَلَواتُ اللهِ عَلَيْهِمْ اَجْمَعينَ، بِاَبِي اَنْتُمْ وَاُمِّي، طِبْتُمْ وَطابَتِ الاَرْضُ الَّتِي فِيهَا دُفِنْتُمْ، وَفُزْتُمْ وَاللهِ فَوْزاً عَظِيماً، يالَيْتَنِي كُنْتُ مَعَكُمْ فَاَفُوزَ مَعَكُمْ

ص: 786

فِي الجِنانِ مَعَ الشُّهَداءِ وَالصّالِحِينَ، وَحَسُنَ اُولئِكَ رَفِيقاً، وَاَلَسَّلامُ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ.»

و از حضرت صادق عليه السلام نقل شده، هر كس زيارت كند آن حضرت را در هر كجا و در هر وقت به اين كيفيت كه بجانب راست و چپ نظر كند پس سر به جانب آسمان كند و اين كلمات را بگويد:

اَلَسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ اَلَسَّلامُ عَلَيْكَ وَرَحْمَةُ اللهِ وبَرَكاتُهُ.

اميد است كه ثواب حج و عمره براي او نوشته شود بنابراين شايسته است كساني كه روز عرفه در عرفات هستند اين سلام مختصر را نيز ترك نكنند.

1. مثلا اگر به محاذي مسجد شجره رسيده بايد همانجا محرم شود هر چند كه فاصله ميقات ديگر تا مكّه كمتر باشد و يا فاصله محاذي مسجد شجره با مكه دورتر از فاصله خود مسجد شجره با مكه باشد.

2. ترجمه تلبيه ها اين است: اجابت و اطاعت مي كنم ترا، خدايا اجابت مي كنم ترا، اجابت مي كنم ترا، براي تو شريكي نيست، اجابت مي كنم ترا، بدرستي كه ستايش و نعمت و پادشاهي براي تست، شريك براي تو نيست، اجابت مي كنم ترا.

اعمال و ادعيه مكّه مكرّمه

پيشگفتار

دعا و اقسام آن

مركز تحقيقات حج

دعا در لغت به معناي خواندن و در اصطلاح، درخواست حاجت از خداوند مي باشد.

دعا بر دو قسم است:

1. گاه دعا كننده مطالب و نيازهاي خود را به زبان خود و به هر بياني كه قدرت بر آن دارد در پيشگاه خداوند اظهار مي كند، اين قسم را «دعاهاي غير وارده» مي نامند.

2. وگاه دعا كننده مطالب و خواسته هاي خود را با الفاظ مخصوصي كه از معصومين(عليهم السلام) رسيده

ص: 787

است اظهار مي نمايد، اين قسم ادعيه را «دعاهاي وارده» يا «ادعيه مأثوره» مي نامند.

ادعيه مأثوره نيز بر دو قسم است:

الف ادعيه اي كه بايد در شرايط خاصّي خوانده شود، مثلاً در وقت مخصوص يا محل معلوم، و بالاخره آداب و شرايط ويژه اي از زبان معصوم(عليه السلام) براي آن ذكر شده باشد.

ب دعاهايي كه از معصوم رسيده ولي براي آنها هيچ گونه شرطي ذكر نشده است.

البته هر نوع دعا و درخواست از پروردگار يكتا، مطلوب شارع است، و در روايت وارد شده: «الدُّعاءُ مُخُّ العِبادة»(بحار، ج93، ص300)مغز و روح عبادت همان دعا است. همچنين در قرآن كريم در مناسبت هاي مختلف از زبان پيامبران و اولياي الهي دعاهايي نقل شده است، لكن ثواب و فضيلت دعاهاي مأثوره وارده از معصوم(عليه السلام) براي كسي كه آشنا به معاني آنها باشد، به مراتب بيش از دعاهاي معمولي است، زيرا معصومين(عليهم السلام) به امراض روحي فرد و جامعه آشناتر و به كيفيّت راز و نياز با حق تعالي آگاه تر هستند، و ساير انسان ها گاهي به جاي خير خويش شرّ، و گاهي به جاي سود و سعادت، زيان و شقاوت مي طلبند: " وَيَدْعُ الاِْنسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَيْرِ وَ كانَ الاْنْسانُ عَجُولاً ".(اِسراء: 11، ترجمه: «انسان (بر اثر شتابزدگي) بديها را طلب مي كند آنگونه كه نيكي ها را مي طلبد و انسان هميشه عجول بوده است.»)بنابر اين سزاوار است دعا كننده چگونگي درخواست مطالب و حاجات خود را از معصوم فرا گيرد.البته تشخيص دادن دعاهاي وارده و آگاهي از سخن معصوم كار آساني نيست. اگر كسي بتواند از مدارك موجود، و

ص: 788

با موازين علمي صحّت صدور دعا از معصوم را به دست آورد، مي تواند آن را به قصد ورود بخواند، ولي اگر دليل معتبر و مدرك قابل اعتمادي پيدا نكند و در پژوهش ها و بررسي هاي خود به اين نتيجه برسد كه سند فلان دعا ضعيف و غير قابل اعتماد است، نبايد آن را به طور جزم به معصوم نسبت دهد، بلكه به اميد درك ثواب و رسيدن به پاداش آن را بخواند، در اين صورت حتّي اگر در تشخيص خود به خطا رفته باشد، به ثواب آن خواهد رسيد.

رجاء مطلوبيت

گاهي دعا يا عملي كه سند معتبر هم دارد مربوط به زمان يا مكان خاصّي است، مانند دعاهاي ماه رمضان يا مناجات مسجد كوفه، در چنين مواردي اگر كسي بخواهد آنها را در غير آن زمان يا آن مكان انجام دهد بايد آنها را فقط به عنوان رجاء و احتمال مطلوبيت به جا آورد، نه به قصد استحباب يا ثواب ثابت، يعني چنين نيت كند: «اين دعا را مي خوانم و اين عمل را انجام مي دهم به اميد آنكه مطلوب باشد و مأجور باشم».

شرايط استجابت و قبولي دعا:

در احاديث و روايات ما براي اجابت دعا شرايط متعدّدي بيان شده كه براي آگاهي از آنها مي توان به كتاب هاي مفصّل روايي مراجعه كرد كه ما در اينجا به برخي از آنها اشاره مي كنيم(نك: بحار، ج93 طبع ايران.):امام صادق(عليه السلام) درجواب قومي كه عرض كردند:ما دعا مي كنيم ولي مستجاب نمي شود، فرمودند: چون كسي را مي خوانيد كه نمي شناسيد: «لاَِنَّكُمْ تَدْعُونَ مَنْ لا تَعْرِفُونَهُ».(بحار، ج90، ص368)شرط اوّل استجابت دعا

ص: 789

معرفت پروردگار است، زيرا هر كس را به قدر معرفتش مزد مي دهند.از حضرت علي(عليه السلام) سؤال شد: «فَما بالُنا نَدْعُوا فَلا نُجابُ؟» چرا دعاي ما مستجاب نمي شود؟ حضرت فرمود:«إِنَّ قُلُوبَكُمْ خانَتْ بِثَمَانِ خِصال: أَوَّلُها أَنَّكُمْ عَرَفْتُمُ اللَّهَ فَلَمْ تُؤَدُّوا حَقَّهُ كَما أَوْجَبَ عَلَيْكُمْ...».(بحار، ج90، ص376)اوّلين علّت آن است كه نسبت به خداوند معرفت و شناخت پيدا كرديد، ولي حقّ معرفت را عملاً پياده نكرديد.رسول اكرم(صلي الله عليه وآله) فرمود: هر كس مي خواهد دعايش مستجاب شود بايد لقمه و كارش حلال باشد.(همان، ص372)امام باقر(عليه السلام) فرمود: خداوند دعاي بنده اي را كه برعهده اش، مظالم و حقوق مردم باشد يا غذاي حرام بخورد، قبول نمي كند.(. همان، ص372)رسول اكرم(صلي الله عليه وآله) فرمود: خداوند دعاي كسي را كه حضور قلب ندارد، قبول نمي كند.(همان، ص321)

امام صادق(عليه السلام) فرمود: خداوند به عزّت و جلال خود قسم ياد كرده كه من دعاي مظلومي را كه خود در حقّ ديگري چنين ظلمي نموده است، مستجاب نمي كنم.(بحار، ج90، ص320)رسول اكرم(صلي الله عليه وآله) فرمود: دعايي كه اوّلش «بِسْمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحِيمِ» باشد، رَد نمي شود.(همان، ص313)رسول گرامي(صلي الله عليه وآله) فرمود: صلوات شما بر من مايه اجابت دعاي شما خواهد بود.(بحار، ج91، ص54)امام صادق(عليه السلام) فرمود: هر كس پيش از خود به چهل مؤمن دعا كند، دعايش مستجاب مي شود.(بحار، ج90، ص317)در حديث قُدسي وارد شده است: خداوند به حضرت عيسي(عليه السلام) فرمود: اي عيسي مرا بخوان همانند خواندن شخص اندوهناك و غرق شده اي كه هيچ فريادرسي ندارد(همان، ص314).

ملاحظه مي كنيد كه براي اجابت دعا شرايطي بيان شده است، و از همه بيشتر

ص: 790

بر روي خود سازي و آمادگي براي ضيافت پروردگار و شناخت ميزبان حقيقي تكيه شده است.

آثار پذيرفته شدن دعا و زيارت در زندگي انسان

قبولي دعا و زيارت از دو جهت قابل بررسي است:الف: صحيح خواندن و قصد قربت داشتن ادعيه و زيارات و اگر غلط خوانده شود معناي آن به كلّي تغيير يافته و انسان را از رسيدن به اهداف آن دور مي كند.

ب: قبولي دعا و زيارت و پذيرفته شدن عند الله. يعني علاوه بر اينكه قربةً إلَي الله انجام داده است، حضور قلب و معرفت الهي هم داشته و توانسته از تمايلات نفساني رهايي پيدا كند، و باخضوع و خشوع دعا و زيارت را انجام دهد، و در طول سفر خصلت هاي زشت دروني را يكي پس از ديگري ترك كرده و از سفره گسترده حق تعالي بهره مند شود، يعني در مهماني رسول خدا(صلي الله عليه وآله) و زهراي مرضيه(عليها السلام) و ائمه بقيع(عليهم السلام) شركت نمايد و به قدر توان از غذاهاي معنوي تناول كند. چنين فردي توانسته است درجاتي از تقوا را به دست آورد. قرآن كريم مي فرمايد: گوشت و خون قرباني به خدا نمي رسد، "...وَ لكِنْ يَنالُهُ التَّقْوي مِنْكُمْ... " (حج: 37) بلكه تقواي حاصل از قرباني است كه انسان را بالا مي برد و به خدا نزديك مي كند. در آيه ديگر مي فرمايد: در روزهاي مشخّص به ياد خدا باشيد (اشاره به مَناسك منا).آنگاه مي فرمايد: "...وَاتَّقُوا اللهَ... " ;(بقره: 203) «از خدا پروا كنيد.» اگر زائر حرمين شريفين به ياد خدا باشد، خود را از گناه حفظ نمايد، تمرين ترك معاصي داشته باشد، و حالت تقوا و پرهيزكاري پيدا كند،

ص: 791

پس از حج مرتكب گناه نمي شود، و خصلت هاي خدايي در درونش جوانه مي زند، رسول گرامي اسلام(صلي الله عليه وآله) مي فرمايد: «آيَةُ قَبُولِ الْحَجِّ تَرْكُ ما كانَ عَلَيْهِ الْعَبْدُ مُقِيماً مِنَ الذُّنُوبِ»، (مستدرك الوسائل، ج10، ص165، ح11767) نشانه قبولي حج، ترك گناهان گذشته است.بنابراين نشانه قبولي اعمال، دستيابي به تقوا و مراعات حدود الهي، پرهيز از گناه، و دوري از خصلت هاي زشت است، و اين معنا امكان ندارد مگر اينكه انسان هميشه خود را در محضر حق سبحانه و تعالي ببيند، و مراقب اعمال و رفتار خود باشد، هر كاري را جهت رضاي پروردگار انجام دهد، با مردم آن گونه رفتار نمايد كه دوست دارد مردم با او رفتار كنند، بندگان خدا از دست و زبانش در امان باشند، در سختي ها و گرفتاري ها تكيه گاه محكمي براي نزديكان به حساب آيد، به اعمال عبادي بويژه نماز اهميّت دهد، و سعي كند نمازهاي واجب را اوّل وقت و به «جماعت» برگزار نمايد.

چند توصيه در زمينه وحدت امّت اسلامي
اشاره

اگرچه درباره توصيه هاي لازم به حجّاج محترم كتاب هاي جداگانه اي نوشته شده و به طور مفصّل نكاتي را تذكّر داده اند، و ما هم در همين كتاب به مناسبت هاي مختلف به بعضي از آنها اشاره كرده ايم، لكن به خاطر اهمّيّت موضوع سزاوار است برخي از نكات يادآوري شود:

الف اهميّت وحدت امّت اسلامي

يكي از اسرار اعمال و مناسك حج و زيارت مَشاهد مشرّفه، تمرين تواضع و اخلاص، متخلّق شدن به اخلاق الهي، نمايش وحدت و عزّت امّت اسلامي و ارتباط نزديك با برادران ديني، و همدلي و تبادل نظر با آنها است. از اين رو زائر بيت الله

ص: 792

الحرام و حرم نبوي(صلي الله عليه وآله) بايد به همه ميهمانان خانه خدا با هر مليّت و مذهب و از هر سرزميني كه باشند، با چشم عزّت و برادري بنگرد، و با برخورد مودّت آميز، آنگونه كه مايل است بندگان خدا با او رفتار نمايند، با ديگران رفتار كند، و با اقتدا به پيشوايان ديني خود مايه عزّت و زينت اسلام و رسول الله(صلي الله عليه وآله) و ائمّه اطهار(عليهم السلام) باشد، و در يك سخن اختلاف در مذهب نبايد موجب بدبيني و تشتّت گردد; زيرا مشتركات موجود ميان ما و مسلمانان فراوان است، و بايد تمام مسلمين در برابر دشمنان قرآن و انسانيّت يَد واحده باشند، و از عظمت و عزّت قرآن و اسلام دفاع كنند، و شايد به همين دليل است كه در روايات ما توصيه هاي مؤكّد درباره شركت در جماعات برادران ديني شده است.پس زائران محترم از انجام كارهايي كه موجب بدبيني و تفرقه وجدايي امّت بزرگ اسلامي مي شود بايد پرهيز نمايند.

ب ميهمانان خدا در سفر الهي حج

زيارت خانه خداوقبر مطهرپيامبراكرم وائمّه بقيع صلوات الله عليهم اجمعين سفر الهي و داراي ابعاد گوناگون مي باشد، و چه بسا در زندگي تنها يك بار توفيق اين سفر معنوي نصيب انسان گردد، لذا سزاوار است به اهميّت و سازندگي آن بيش از پيش توجّه كنيم، و از هنگام تصميم و عزم به مسافرت تا پايان آن قدم به قدم، الهي بودنِ اين ميهماني را مدّ نظر داشته باشيم، و از ارزش و منزلت همسفران و رعايت حقوق آنها غفلت نكنيم، و در مواقع ازدحام و شلوغي روحيه عفو و اغماض و چشم پوشي از خطاي ديگران را

ص: 793

پيشه خود سازيم، و از كمك و همراهي و خدمت به ميهمانان خانه خدا غفلت نورزيم، و اين سنّت ارزشمند پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) و ائمّه معصومين(عليهم السلام) را زنده نگه داريم.

ج فرصت را مغتنم بشماريم

عمر سفر كوتاه، و ايّام زيارت به زودي سپري مي گردد، بايد با برنامه ريزي منظم بهترين استفاده را از اوقات شبانه روز خود بنماييم، و به جاي وقت گذراني براي كارهاي بي نتيجه يا كم نتيجه، بيشترين وقت خود را صرف شناخت احكام و آداب و اسرار حج و زيارت و بهره مندي از مَشاهد شريفه و مواقف كريمه نماييم، كه از جمله آنها، حضور و شركت به موقع در نمازهاي جماعت مسجدالحرام و مسجدالنبي(صلي الله عليه وآله) و قرائت قرآن در اين دو مسجد با عظمت (حداقل يك ختم قرآن در مسجدالحرام و يك ختم در مسجدالنبي(صلي الله عليه وآله)) و خواندن دعاها و مناجات هاي وارده از طرف معصومين(عليهم السلام)در ايّام و مناسبت هاي مختلف مي باشد.

د كيفيّت عبادت را فداي كميّت آن نكنيم

همان گونه كه قبلاً تذكّر داديم، روح و عظمت دعا و عبادت و مناسك حجّ به معرفت و اخلاص و رعايت ادب و حضور در محضر خداوند متعال بستگي دارد. لذا بايد تنها به مقدار و كميّت اعمال و عبادات خود اكتفا نكرده، بيشتر به كيفيّت آن بپردازيم; زيرا اگر يك دعا يا زيارت و يا نماز، از روي معرفت واخلاص باشد، موجب شكستن دل و تحوّل دروني انسان مي گردد، و باعث نجات از عذاب الهي و دست يافتن به بهشت جاويد خواهد شد. «رَزَقَنَا اللهُ وَإِيّاكُمْ إِنْ شاءَ اللهُ تَعالي».

جايگاه حج

حج درلغت به معناي: «قصد» ودر اصطلاح شرع به معناي:

ص: 794

قصد زيارت خانه خدا وانجام اعمال ومناسك مخصوص مي باشد.حجّ به معناي زيارت خانه خدا وانجام اعمال مخصوصه و يكي از اركان پنج گانه اسلام است، و به اتفاق نظر علماي فريقين، از ضروريات دين، ومنكر آن كافر مي باشد ولذا تارك حج مورد تهديد شديد خداوند واقع شده است.و رسول اكرم(صلي الله عليه وآله) فرموده:«مَنْ سَوَّفَ الْحَجَّ حَتّي يَمُوتَ بَعَثَهُ اللهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَهُودِيّاً «كسي كه حجّ رابه تأخير اندازد تا مرگ او فرا رسد، خداوند در روز رستاخيز اورا يهودي وياأَوْ نَصْرانِيّاً».(وسائل الشيعه، ج5، ص21 چاپ اسلاميه تهران.) نصراني محشور سازد.»و اميرالمؤمنين(عليه السلام) در وصيّت نامه خود مي فرمايد: وَ اللهَ، اللهَ فِي بَيْتِ رَبِّكُمْ لا تُخَلُّوهُ ما بَقِيتُمْ فَإِنَّهُ إِنْ تُرِكَ لَمْ تُناظَرُوا».(نهج البلاغه، نامه 47 ; وسائل الشيعه، ج5، ص15) وخدا را، خدا را، در مورد خانه خدا «كعبه» تا هستيد، مبادا آن را خالي بگذاريد، كه اگر ترك شود مهلت داده نمي شويد.»

فلسفه تشريع حجّ

دستور وجوب حجّ، بعد از هجرت رسول اكرم(صلي الله عليه وآله) به مدينه نازل گرديده، واز هر مسلمان مستطيعي در تمام دوران عمر يك بار به عنوان حج واجب (حَجَّةُ الإسلام) خواسته شده است. (صرف نظر از عناوين ديگري كه موجب وجوب حج مي شود مانند نذر و...).حجّ گرچه جزو فروع دين به حساب مي آيد، ولي از افضل عبادات است. وداراي فوايد وآثار بسيار عظيم دنيوي، اُخروي، فردي، اجتماعي، سياسي ومعنوي است كه در كمتر عبادتي ديده مي شود.حجّ نمايش تعبّد محض وعبادت خالص خدا واظهار بندگي وايجاد ارتباط قلبي با خداوند است.حجّ كلاس تعليم و تربيت است، زمينه اي است براي تحصيل علم زندگي و

ص: 795

حسن معاشرت، وتحكيم مباني اخلاق اسلامي در عمل.حجّ درس جهاد و فداكاري بامال و جان و گسستن ازخود و خودخواهي ها، و جدا شدن از تعلّقات و جذبات زندگي مادّي، و رو آوردن به عالم معنا، و حركت به سوي خدا است.حجّ به ما آموزش توحيد در عقيده ووحدت در رويّه و ضرورت تبادل افكار و آرا و همكاري هاي اجتماعي، علمي، فرهنگي، اقتصادي وسياسي را مي دهد، و خلاصه حجّ در مجموعه اعمال ومناسك، تابلويي از تماميّت دين مقدس اسلام وحيات دنيا وآخرت را به نمايش مي گذارد، وانسان حج گزار را از عالَم خاكي به اوج مي برد، وبه عالَم قدس وملكوت پرواز مي دهد، وحياتي نوين از معنويت وارتباط با حقّ وحضور نزد ربّ، در كالبد خسته حاجي مي دمد.امام صادق(عليه السلام) در بيان آداب باطني حجّ مي فرمايند:«إِذا أَرَدْتَ الْحَجَّ فَجَرِّدْ قَلْبَكَ لِلّهِ عَزَّ وَجَلَّ مِنْ قَبْلِ عَزْمِكَ مِنْ كُلِّ شاغِل وَحِجابِ كُلِّ حاجِب، وَفَوِّضْ أُمُورَكَ كُلَّها إِلي خالِقِكَ، وَتَوَكَّلْ عَلَيْهِ فِي جَمِيعِ ما يَظْهَرُ مِنْ حَرَكاتِكَ وَسَكَناتِكَ، وَسَلِّمْ لِقَضائِهِ وَحُكْمِهِ وَقَدَرِهِ، وَوَدِّعِ الدُّنْيا وَالرّاحَةَ وَالْخَلْقَ... ثُمَّ اغْتَسِلْ بِماءِ التَّوْبَةِ الْخالِصَةِ مِنَ الذُّنُوبِ، وَ الْبَسْ كِسْوَةَ الصِّدْقِ وَالصَّفاءِ وَ الْخُضُوعِ وَ الْخُشُوعِ، وَ أَحْرِمْ عَنْ كُلِّشَيْء يَمْنَعُكَ مِنْ ذِكْرِاللهِ عَزَّ وَجَلَّ وَيَحْجُبُكَ عَنْ طاعَتِهِ، وَلَبِّ بِمَعْني إِجابَة صافِيَة خالِصَة زاكِيَة لِلّهِ عَزَّ وَجَلَّ فِي دَعْوَتِكَ، مُتَمَسِّكاً بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقي، وَطُفْ بِقَلْبِكَ مَعَ الْمَلائِكَةِ حَوْلَ الْعَرْشِ كَطَوافِكَ مَع الْمُسْلِمِينَ بِنَفْسِكَ حَوْلَ الْبَيْتِ...».(مصباح الشريعه، ص16 و 17) «هنگامي كه اراده حج نمودي، پيش از هر تصميم دل خود را از هر چه غير خدا است خالي، وهرحجابي راكه ميان تو و او حاجب وحائل

ص: 796

شده است برطرف كن، وتمام امورخويش رابه آفريدگارت واگذار.در تمام حركات وسكنات خود، بر او تو كّل كن، وبر قضا و قدر الهي وحكم وتقدير او تسليم باش، و از آسايش دنيا و مردم منقطع شو...، سپس با آب زلال وخالص توبه گناهانت را شستشو كن، ولباسصداقت وراستي، پاكي، صفا، خضوع وخشوع را بر تن نما، واز آنچه كه تو را از ياد وذكر خدا باز مي دارد ومانع تو از اطاعت او ميگردد، «اِحرام» بند، ولبّيكهايت، شفافترين وخالصانه ترين پاسخ واجابت دعوت خداي متعال باشد. در حالي كهبه ريسمان محكم الهي تمسّك جسته (ازغيراودل بريده اي). ازصميم قلب ودرعالَم دل، به همراهي فرشتگان عرش الهي طواف كن، هم چنان كه خود با مسلمانان، دور كعبه طواف مي كني».

حضور قلب در دعا در مراسم حج

قبلاً اشاره كرديم كه حجّ از اعظم عبادات اسلامي است، ومي دانيم كه هر عبادتي را ظاهري است وباطني.

وباطن عبادات را، توجّه خالص وارتباط دائم قلبي ومراقبت ومواظبت هميشگي تشكيل مي دهد.كه بنده خود را در محضر ربّ العالمين مشاهده كند.بر اين اساس، دعا در لسان پيشوايان بزرگوار اسلام به «مُخُّ الْعِبادَةِ»، «أَفْضَلُ الْعِبادَةِ»، «سِلاحُ الْمُؤْمِنِ»، «عَمُودُ الدِّينِ»، «نُورُ السَّماواتِ وَالاَْرْضِ»، «تُرْسُ الْمُؤْمِنِ»، «سِلاحُ الاَْنْبِياءِ»، «مَفاتِيحُ النَّجاحِ» و«مَقالِيدُ الْفَلاحِ» تعبير شده است.(بحار، ج93)

يعني دعا مغز عبادت، برترين نيايش، سلاح مؤمن، ستون دين، فروغ آسمان و زمين، سپر مؤمن، سلاح انبيا، كليد پيروزي و رستگاري مي باشد.و مرحوم كليني در «اصول كافي» به اسناد خود از زراره از امام باقر(عليه السلام) ذيل آيه شريفه " إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِينَ ".(مؤمن: 60، ترجمه: «آناني كه از عبادت من تكبّر ورزند به زودي

ص: 797

با خفت و خواري وارد دوزخ گردند.»)آورده كه حضرت فرمودند: منظور از عبادت در آيه شريفه دعا است. وبعد فرمودند: «وَأَفْضَلُ الْعِبادَةِ الدُّعاءُ»، «وبهترين عبادتها، دعا است».(اصول كافي، ج2، ص467)و آنچه از شيوه زندگي معنوي پيامبران الهي وائمه معصومين وبزرگان اسلام به ما رسيده نيز اين معنا را تصديق و تأييد مي كند، كه بالاترين مقام انسان، مقام عبوديّت است كه توفيق بندگي حضرت ذوالجلال نصيبش مي گردد، و اصلي ترين مرتبه و شيرين ترين مرحله عبادت، مرحله دعا و ايجاد ارتباط بنده با خدا، وتوفيق تضرّع و توبه، واظهار خضوع وخشوع، واعلان تقديس وتسبيح وتحميد حقّ است، كه اگر بنده اهل دعا نباشد مورد توجّه خدا نخواهد بود: "...قُلْ ما يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْ لا دُعاؤُكُمْ... ".(فرقان: 77، ترجمه: «بگو: اگر دعاي شما نبود، پروردگار من چه اعتنا وتوجهي به شما مي كرد؟»)و حاجي بايد بداند كه گرچه در عتبات عاليات ومَشاهد مشرّفه واماكن وازمنه حجّ، عرض حاجت دنيوي واُخروي به محضر حضرت حقّ بردن خلاف نيست ولي نزد اولياي خدا وشيفتگان جمال ذوالجلالش دعا براي رسيدن به مرحله «كمال الانقطاع» وتحصيل نورانيّت، بصيرت قلوب و وصول و اتّصال به معدن عظمت، وكنار زدن حجاب هاي ظلمت، وسر بر آستانش سودن، و آسودن است.اي برادران وخواهران، اينك كه به توفيق حقّ عازم حريم حرم امن «الهي» وراهي سرزمين مقدّس وحي، گشته ايد.به آواي آن شب زنده دار معصوم; حضرت سالار شهيدان، گوش فرا دهيد، كه در مناجات شعبانيه اش به درگاه واهب المواهب عرض مي كند:«...إِلهِي هَبْ لِي كَمالَ الاِْنْقِطاعِ إِلَيْكَ، وَ أَنِرْ أَبْصارَ قُلُوبِنا بِضِياءِ نَظَرِها إِلَيْكَ، حَتّي تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ،

ص: 798

فَتَصِلَ إِلي مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ، وَ تَصِيرَ أَرْواحُنا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِكَ...». «بار الها كمال انقطاع وبريدن از ديگران وپيوستن به خويش رابه من عنايت فرما، وديدگان دل هاي ما را به نور ديدارت روشن گردان. تا آنجا كه ديدگان و بصيرت دل، حجاب هاي مانع نور را پاره كنند، وبه معدن عظمت واصل گردند، و روح وجان ما (تنها وتنها) به پيشگاه مقدّس تو تعلّق و وابستگي بيابند، وبه مقام قدس تو بياويزند».وبه دعاي امام حسين(عليه السلام) كه در سرزمين عرفات به درگاه خداوند مي نالد، توجه كنيد:

«إِلهِي تَرَدُّدِي فِي الاْثارِ يُوجِبُ بُعْدَ الْمَزارِ، فَاجْمَعْنِي عَلَيْكَ بِخِدْمَة تُوصِلُنِي إِلَيْكَ، كَيْفَ يُسْتَدَلُّ عَلَيْكَ بِما هُوَ فِي وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ إِلَيْكَ، أَ يَكُونُ لِغَيْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ ما لَيْسَ لَكَ، حَتّي يَكُونَ هُوَ الْمُظْهِرُ لَكَ، مَتي غِبْتَ حَتّي تَحْتاجَ إِلي دَلِيل يَدُلُّ عَلَيْكَ، وَ مَتي بَعُدْتَ حَتّي تَكُونَ الاْثارُ هِيَ الَّتِي تُوصِلُ وَمَرْفُوعَ الْهِمَّةِ عَنِ الاِْعْتِمادِ عَلَيْها، إِنَّكَ عَلي كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ».تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّكَ نَصِيباً، إِلهِي أَمَرْتَ بِالرُّجُوعِ إِلَي الاْثارِ، فَارْجِعْنِي إِلَيْكَ بِكِسْوَةِ الاَْنْوارِ وَ هِدايَةِ الاِْسْتِبْصارِ، حَتّي أَرْجِعَ إِلَيْكَ مِنْها كَما دَخَلْتُ إِلَيْكَ مِنْها، مَصُونَ السِّرِّ عَنِ النَّظَرِ إِلَيْها، إِلَيْكَ، عَمِيَتْ عَيْنٌ لا تَراكَ عَلَيْها رَقِيباً، وَ خَسِرَتْ صَفْقَةُ عَبْد لَمْ «خداوندا جستجويم در آثار قدرت و عظمت تو، موجب دوريم از زيارت جمالت مي گردد، پس مرا خدمتي فرماتا به مقام وصلت نايل گردم. چگونه براي قرب وجودت، به آثاري استدلال شود كه خود در وجود خويش نيازمند تو مي باشند. آيا ظهور وپيدايش براي غير تو هست كه آن ظهور، از تو و براي تو نباشد تا در نتيجه دليل ظهور تو گردد؟ چه وقت

ص: 799

غايب از نظر بوده اي تا براي ظهورت نياز به دليل و برهان باشد؟ و چه وقت دور بوده اي تا آثار وپديده هايت دليل نزديكي و وصلت باشند؟ كور است ديده اي كه تو را نبيند، در صورتي كه همواره مراقب او، با او و در كنار او هستي در خسران و زيان است بنده اي كه از عشق ومحبت تو نصيبي ندارد معبودا! همگان را امر كردي كه به آثار قدرت وعظمتت رجوع كنند، ولي مرا به تجلّيات انوار خودت رجوع ده، وبا مشاهده واستبصار، هدايتم فرما، تا از آثار بگذرم و به تو واصل گردم، همچنان كه از آنها گذشته ودر سِرّ درونم بدون توجّه به آنها، بر تو وارد گشته. همّتم را چنان بلند گردان كه نياز واعتماد بر پديده و آثار نداشته باشم كه تنها تو بر همه چيز توانايي...» وشما زائران محترم خانه خدا در تمام مراحل ومواقيت ومواقف ودر ضمن اعمال ومناسك، اذكار وادعيه اي داريد كه سزاوار است آنها را با توجّه وخلوص كامل بخوانيد، و بدانيد كه روح حجّ، تزكيه وتعالي روحي است كه با انجام مناسك حجّ و ملازمت بر دعوات و اذكار وارده وقرائت قرآن كريم ودقّت در ثمرات معنوي واسرار باطني و عمل به واجبات و مستحبّات، حاصل مي گردد.

بخش اول اعمال وآداب حجّ

واجبات عمره تمتّع

در عمره تمتع پنج چيز واجب است:

1. اِحرام.

2. طواف كعبه.

3. نماز طواف.

4. سعي بين صفا و مروه.

5. تقصير (گرفتن قدري از مو يا ناخُن).

احكام مربوط به عمره تمتع را در مناسك بخوانيد، وادعيه واذكار در همين كتاب خواهد آمد.

واجبات عمره مفرده

در عمره مفرده هفت چيز واجب است:

1.

ص: 800

احرام.

2. طواف كعبه.

3. نماز طواف.

4. سعي بين صفا ومروه.

5. تقصير (كوتاه كردن ناخن يا مو).

6. طواف نساء.

7. نماز طواف نساء.

احكام مربوط به واجبات عمره مفرده را در كتاب هاي مناسك، وادعيه واذكار مربوطه را در همين كتاب بخوانيد.

ميقات هاي احرام

كساني كه به قصد حج يا عمره عازم بيت الله الحرام مي باشند، بايد با احرام وارد مكّه شوند. محلّي كه براي احرام بستن معيّن شده «ميقات» ناميده مي شود. وميقات حجّاج به اختلاف راههايي كه از آنها به طرف مكّه مي روند مختلف مي شود، وآن پنج محلّ است:

1. ميقات كساني كه از طرف مدينه به مكه عازم

هستند «ذو الْحُلَيْفَه» است كه همان «مسجد شجره»

مي باشد.

2. و براي كساني كه از طرف شام مي آيند «جُحفه» است.

3. و براي كساني كه از عراق ونجد عازمند «وادي عقيق» است.

4. وبراي كساني كه از طرف طائف مي آيند «قَرْنُ المنازل» است.

5. و براي كساني كه از سوي يمن عازم هستند «يَلَمْلَم» مي باشد.

واجبات احرام:

براي مُحرِم شدن سه امر واجب است.

1. پوشيدن دو قطعه لباس اِحرام (لنگ و رِدا).

2. نيّت: در نيّت بايد به سه نكته توجّه شود:

الف: قربةً الي الله باشد.

ب: همراه با شروع پوشيدن لباس احرام باشد.

ج: تعيين نوع احرام كه براي عمره، حجّ، براي خود يا به نيابت است.

3. تلبيه: كه گفتن اين ذكر شريف مي باشد:

«لَبَّيْكَ اللّهُمَّ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ لا شَرِيكَ لَكَ لَبَّيْكَ، اِنَّ الْحَمْدَ وَالنِّعْمَةَ لَكَ وَالْمُلْكَ، لا شَرِيكَ لَكَ لَبَّيْكَ». «اجابت كردم خداوند را! اجابت كردم، اجابت كردم، شريكي برايت نمي باشد،

ص: 801

اجابت كردم، سپاس و نعمت و ملك هستي ترا است، شريكي برايت نيست، اجابت كردم.»

مستحبّات احرام

1. غسل: مستحب است قبل از اِحرام، به قصد اِحرام غسل كنند، وبهتر است كه بعد از اداي نماز فريضه اِحرام ببندند.شيخ صدوق فرموده: مستحب است اين دعا هنگام غسل اِحرام خوانده شود: «بِسْمِ اللهِ وَبِاللهِ. اَللّهُمَّ اجْعَلْهُ لِي نُوراً وَطَهُوراً وَحِرْزًا وَأَمْنًا مِنْ كُلِّ خَوْف، وَشِفاءً مِنْ كُلِّ داء وَسُقْم. اَللّهُمَّ طَهِّرْنِي وَطَهِّرْ لِي قَلْبِي، وَاشْرَحْ لِي صَدْرِي، وَ أَجْرِ عَلي لِسانِي مَحَبَّتَكَ وَمِدْحَتَكَ وَ الثَّناءَ عَلَيْكَ، فَإِنَّهُ لا قُوَّةَ لِي إِلاّ بِكَ، وَقَدْ عَلِمْتُ أَنَّ قِوامَ دِينِي التَّسْلِيمُ لاَِمْرِكَ، وَالاِْتِّباعُ لِسُنَّةِ نَبِيِّكَ، صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَآلِهِ».

سپس جامه هاي احرام را پوشيده واين دعا را بخواند: «اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي رَزَقَنِي ما أُوارِي بِهِ عَوْرَتِي، وَأُؤَدِّي بِهِ فَرْضِي، وَأَعْبُدُ فِيهِ رَبِّي، وَأَنْتَهِي فِيهِ إِلي ما أَمَرَنِي، اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي قَصَدْتُهُ فَبَلَّغَنِي، وَأَرَدْتُهُ فَأَعانَنِي وَقَبِلَنِي، وَلَمْ يَقْطَعْ بِي، وَوَجْهَهُ أَرَدْتُ فَسَلَّمَنِي، فَهُوَ حِصْنِي وَكَهْفِي وَحِرْزِي وَظَهْرِي ومَلاذِي وَمَلْجَئِيوَمَنْجايَوذُخْرِيوَعُدَّتِي فِي شِدَّتِي وَرَخائِي».

و مستحب است بعد از تلبيه واجب بگويد: «لَبَّيْكَ ذَا الْمَعارِجِ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ داعِيًا إِلي دارِ السَّلامِ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ غَفّارَ الذُّنُوبِ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ أَهْلَ التَّلْبِيَةِ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ ذَا الْجَلالِ وَالاِْكْرامِ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ تُبْدِئُ وَ الْمَعادُ إِلَيْكَ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ تَسْتَغْنِي وَيُفْتَقَرُ إِلَيْكَ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ مَرْهُوباً وَمَرْغُوباً إِلَيْكَ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ إِلهَ الْحَقِّ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ ذَا النَّعْماءِ وَالْفَضْلِ الْحَسَنِ الْجَمِيلِ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ كَشّافَ الْكُرَبِ الْعِظامِ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ عَبْدُكَ وَابْنُ عَبْدَيْكَ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ يا كَرِيمُ لَبَّيْكَ.»

و خوب است اين جملات را نيز بگويد:

لَبَّيْكَ أَتَقَرَّبُ إِلَيْكَ بِمُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ بِحَجَّة وَعُمْرَة مَعاً لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ هذِهِ عُمْرَةُ مُتْعَة إِلَي الْحَجِّ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ

ص: 802

أَهْلَ التَّلْبِيَةِ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ تَلْبِيَةً تَمامُها وَبَلاغُها عَلَيْكَ.»

مستحبات ورود به حرم:

1. غسل كردن.

2. پياده شدن از وسيله نقليّه.

3. خواندن اين دعا:

«اَللّهُمَّ إِنَّكَ قُلْتَ فِي كِتابِكَ الْمُنْزَلِ وَقَوْلُكَ الْحَقُّ: " وَأَذِّنْ فِي النّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالاً وَعَلي كُلِّ ضامِر يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجّ عَمِيق "، اَللّهُمَّ إِنِّي أَرْجُو أَنْ أَكُونَ مِمَّنْ أَجابَ دَعْوَتَكَ، وَقَدْ جِئْتُ مِنْ شُقَّة بَعِيدَة وَ مِنْ فَجّ عَمِيق، سامِعاً لِنِدائِكَ، وَمُسْتَجِيباً لَكَ، مُطِيعًا لاَِمْرِكَ، وَكُلُّ ذلِكَ بِفَضْلِكَ عَلَيَّ وَإِحْسانِكَ إِلَيَّ، فَلَكَ الْحَمْدُ عَلي مَا وَفَّقْتَنِي لَهُ، أَبْتَغِي بِذلِكَ الزُّلْفَةَ عِنْدَكَ، وَالْقُرْبَةَ إِلَيْكَ، وَ الْمَنْزِلَةَ لَدَيْكَ، وَالْمَغْفِرَةَ لِذُنُوبِي، وَالتَّوْبَةَ عَلَيَّ مِنْها بِمَنِّكَ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَحَرِّمْ بَدَنِي عَلَي النّارِ، وَ آمِنِّي مِنْ عَذابِكَ وَعِقابِكَ، بِرَحْمَتِكَ يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ».

آداب ورود به مسجد الحرام

1. غسل كردن.

2. پاي برهنه با حالت متانت ووقار قدم برداشتن.

3. ورود از باب بني شيبه كه مقابل باب السّلام كنوني مي باشد.

ومستحب است بر در مسجدالحرام ايستاده، بگويد:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النَّبِيُّ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ، بِسْمِ اللهِ

وَبِاللهِ وَمِنَ اللهِ وَماشاءَ اللهُ، اَلسَّلامُ عَلي رَسُولِ اللهِ وَ آلِهِ، اَلسَّلاَمُ عَلي اِبْراهِيمَ وَآلِهِ، وَالسَّلامُ عَلي أَنْبِياءِاللهِ وَرُسُلِهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ».

و در روايت ديگر وارد است كه نزد در مسجد بگويد:

«بِسْمِ اللهِ وَبِاللهِ وَمِنَ اللهِ وَإِلَي اللهِ وَما شاءَ اللهُ وَعَلي مِلَّةِ رَسُولِ اللهِ، صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَخَيْرُ الاَْسْماءِ لِلّهِ،

وَالْحَمْدُ لِلّهِ، وَالسَّلامُ عَلي رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلي مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النَّبِيُّ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ، اَلسَّلامُ عَلي أَنْبِياءِ اللهِ وَرُسُلِهِ، اَلسَّلامُ عَلي إِبْراهِيمَ خَلِيلِ الرَّحْمانِ، اَلسَّلامُ عَلَي الْمُرْسَلِينَ، وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْنا وَعَلي عِبادِ اللهِ

ص: 803

الصّالِحِينَ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَبارِكْ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَارْحَمْ مُحَمَّداً وَآلَ مُحَمَّد، كَماصَلَّيْتَ وَبارَكْتَ وَتَرَحَّمْتَ عَلي إِبْراهِيمَ وَآلِ إِبْراهِيمَ، إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ، وَعَلي إِبْراهِيمَ خَلِيلِكَ وَعَلي أَنْبِيائِكَ وَرُسُلِكَ وَسَلِّمْ عَلَيْهِمْ، وَسَلامٌ عَلَي الْمُرْسَلِينَ، وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ، اَللّهُمَّ افْتَحْ لِي أَبْوابَ رَحْمَتِكَ، وَاسْتَعْمِلْنِي فِي طاعَتِكَ وَمَرْضاتِكَ، وَاحْفَظْنِي بِحِفْظِ الاِْيمانِ أَبَداً ما أَبْقَيْتَنِي، جَلَّ ثَناءُ وَجْهِكَ، اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي جَعَلَنِي مِنْ وَفْدِهِ وَزُوّارِهِ، وَجَعَلَنِي مِمَّنْ يَعْمُرُ مَساجِدَهُ، وَجَعَلَنِي مِمَّنْ يُناجِيهِ.اَللّهُمَّ إِنِّي عَبْدُكَ وَزائِرُكَ فِي بَيْتِكَ، وَعَلي كُلِّ مَأْتِيّ حَقٌّ لِمَنْ أَتاهُ وَزارَهُ، وَأَنْتَ خَيْرُ مَأْتِيّ وَأَكْرَمُ مَزُور، فَأَسْأَلُكَ يا اَللهُ يا رَحْمانُ بِأَنَّكَ أَنْتَ اللهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، وَحْدَكَ لا شَرِيكَ لَكَ، بِأَنَّكَ واحِدٌ أَحَدٌ صَمَدٌ، لَمْ تَلِدْ وَلَمْ تُولَدْ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ] لَكَ[كُفُواً أَحَدٌ، وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُكَ وَرَسُولُكَ، صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَعَلي أَهْلِ بَيْتِهِ، يا جَوادُ يا كَرِيمُ يا ماجِدُ يا جَبّارُ يا كَرِيمُ، أَسْأَلُكَ أَنْ تَجْعَلَ تُحْفَتَكَ إِيّايَ بِزِيارَتِي إِيّاكَ أَوَّلَ شَيْء تُعْطِيَنِي فَكاكَ رَقَبَتِي مِنَ النّارِ».

پس سه مرتبه بگويد: «اَللّهُمَّ فُكَّ رَقَبَتِي مِنَ النّارِ».

آنگاه چنين ادامه دهد:

«وَ أَوْسِعْ عَلَيَّ مِنْ رِزْقِكَ الْحَلالِ الطَيِّبِ، وَادْرَأْ عَنِّي شَرَّ شَياطِينِ الاِْنْسِ وَالْجِنِّ وَشَرَّ فَسَقَةِ الْعَرَبِ وَالْعَجَمِ». «اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ فِي مَقامِي هذا، فِي أَوَّلِ مَناسِكِي أَنْ تَقْبَلَ تَوْبَتِي، وَ أَنْ تَجاوَزَ عَنْ خَطِيئَتِي وَ تَضَعَ عَنِّي وِزْرِي، اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي بَلَّغَنِي بَيْتَهُ الْحَرامَ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَشْهَدُ أَنَّ هذا بَيْتُكَ الْحَرامُ الَّذِي جَعَلْتَهُ مَثابَةً لِلنّاسِ وَأَمْناً مُبارَكاً وَ هُديً لِلْعالَمِينَ. اَللّهُمَّ إِنِّي عَبْدُكَ، وَالْبَلَدَ بَلَدُكَ، وَالْبَيْتَ بَيْتُكَ، جِئْتُ أَطْلُبُ رَحْمَتَكَ، وَأَؤُمُّ طاعَتَكَ، مُطِيعًا لاَِمْرِكَ، راضِياً بِقَدَرِكَ، أَسْأَلُكَ مَسْأَلَةَ الْمُضْطَرِّ إِلَيْكَ

ص: 804

الْخائِفِ لِعُقُوبَتِكَ. اَللّهُمَّ افْتَحْ لِي أَبْوابَ رَحْمَتِكَ، وَاسْتَعْمِلْنِي بِطاعَتِكَ وَمَرْضاتِكَ».

بعد خطاب كند به كعبه و بگويد:

«اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي عَظَّمَكِ وَشَرَّفَكِ وَكَرَّمَكِ وَجَعَلَكِ مَثابَةً لِلنّاسِ وَأَمْناً مُبارَكاً وَهُديً لِلْعالَمِينَ».

ومستحب است وقتي به محاذي «حجر الأسود» رسيد، بگويد: «أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ،

وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، آمَنْتُ بِاللهِ، وَكَفَرْتُ بِالْجِبْتِ وَالطّاغُوتِ وَبِاللاّتِ وَالْعُزّي، وَعِبادَةِ الشَّيْطانِ، وَعِبادَةِ كُلِّ نِدّ يُدْعي مِنْ دُونِ اللّهِ».

امام صادق(عليه السلام) به ابوبصير فرمود: هنگامي كه داخل مسجد شدي جلو برو تا روبروي «حجرالأسود» كه رسيدي متوجّه آن شده، اين دعا را بخوان:

«اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي هَدانا لِهذا وَما كُنّا لِنَهْتَدِيَ لَوْلا أَنْ هَدانَا اللهُ، سُبْحانَ اللهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ وَلا إِلهَ إلاَّ اللهُ وَاللهُ أَكْبَرُ، أَكْبَرُ مِنْ خَلْقِهِ، وَأَكْبَرُ مِمّا أَخْشي وَأَحْذَرُ، لا إِلهَ إلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، لَهُ الْمُلْكُوَلَهُ الْحَمْدُ، يُحْيِيوَيُمِيتُ، وَيُمِيتُ وَيُحْيِي، بِيَدِهِ الْخَيْرُ، وَهُوَ عَلي كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَبارِكْ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، كَأَفْضَلِ ما صَلَّيْتَ وَ بارَكْتَ وَتَرَحَّمْتَ عَلي إِبْراهِيمَ وَآلِ إِبْراهِيمَ، إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ، وَسَلامٌ عَلي جَمِيعِ النَّبِيِّينَ وَالْمُرْسَلِينَ، وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ. اَللّهُمَّ إِنِّي أُومِنُ بِوَعْدِكَ، وَأُصَدِّ قُ رُسُلَكَ، وَأَتَّبِعُ كِتابَكَ». و در روايت معتبر وارد است كه وقتي نزديك حجرالأسود رسيدي دست هاي خود را بلند كن، وحمد وثناي الهي را به جا آور، وصلوات بر پيغمبر بفرست، واز خداوندِ عالَم بخواه كه حجّ تو را قبول كند، پس از آن حَجَر را بوسيده واستلام نما. واگر بوسيدن ممكن نشد لمس كن، واگر آن هم ممكن نشد اشاره به آن كن، وبگو: «اَللّهُمَّ أَمانَتِي أَدَّيْتُها وَمِيثاقِي تَعاهَدْتُهُ لِتَشْهَدَ لِي

ص: 805

بِالْمُوافاةِ، اَللّهُمَّ تَصْدِيقاً بِكِتابِكَ وَعَلي سُنَّةِ نَبِيِّكَ، أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، آمَنْتُ بِاللهِ، وَكَفَرْتُ بِالْجِبْتِ وَالطّاغُوتِ وَبِاللاّتِ وَالْعُزّي، وَعِبادَةِ الشَّيْطانِ، وَعَبادَةِ كُلِّ نِدّ يُدْعي مِنْ دُونِ اللهِ». اَللَّهُمَّ إِلَيْكَ بَسَطْتُ يَدِي وَ فِيما عِنْدَكَ عَظُمَتْ رَغْبَتِي فَاقْبَلْ سُبْحَتِي، وَاغْفِرْ لِي وَارْحَمْنِي، اَللّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْكُفْرِ وَالْفَقْرِ وَمَواقِفِ الْخِزْيِ فِي الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ».

مستحبات طواف

مستحب است حاجي در حال طواف، با كمال خلوص وتوجّه به خدا، در هر دوري از طواف هاي هفت گانه، راز و نيازي آهسته و آرام، با حضرت حق داشته باشد، پس علاوه بر اذكاري كه دارد، مي تواند در هر شوط اين ادعيه را بخواند:

دعاي اشواط طواف
اشاره

براي اينكه طواف كننده در تعداد دورهاي طواف شك نكند، مي تواند دعاهاي وارده را تقسيم كرده و در هر دور طواف بخشي از آن را به قصد رجاء بخواند، واگر تكرار شد مانعي ندارد.

دعاي دور اوّل

«اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذِي يُمْشي بِه عَلي طَلَلِ الْماءِ، كَما يُمْشي بِه عَلي جَدَدِ الاَْرْضِ، وَأَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذِي يَهْتَزُّلَهُ عَرْشُكَ، وَأَسْأَلُكَ بِاِسْمِكَ الَّذِي تَهْتَزُّ لَهُ أَقْدامُ مَلائِكَتِكَ، وَأَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذِي دَعاكَ بِهِ مُوسي مِنْ جانِبِ الطُّورِ، فَاسْتَجَبْتَ لَهُ، وَأَلْقَيْتَ عَلَيْهِ مَحَبَّةً مِنْكَ، وَأَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذِي غَفَرْتَ بِهِ لِمُحَمَّد صَلَّي اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَما تَأَخَّرَ، وَأَتْمَمْتَ عَلَيْهِ نِعْمَتَكَ، أَنْ تَرْزُقَنِي خَيْرَ الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ» و حاجات خود را مي خواهي.

دعاي دور دوم

«اَللّهُمَّ إِنِّي إِلَيْكَ فَقِيرٌ، وَإِنِّي خائِفٌ مُسْتَجِيرٌ، فَلا تُغَيِّرْ جِسْمِي وَلا تُبَدِّلِ اسْمِي».

سپس مي گويي:سائِلُكَ فَقِيرُكَ مِسْكِينُكَ بِبابِكَ، فَتَصَدَّقْ عَلَيْهِ بِالْجَنَّةِ. اَللّهُمَّ الْبَيْتُ بَيْتُكَ، وَالْحَرَمُ حَرَمُكَ، وَالْعَبْدُ عَبْدُكَ، وَهذا مَقامُ الْعائِذِ الْمُسْتَجِيرِ بِكَ مِنَ النّارِ، فَأَعْتِقْنِي وَ

ص: 806

والِدَيَّ وَ أَهْلِي وَوُلْدِي وَإِخْوانِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنَ النّارِ، يا جَوادُ يا كَرِيمُ».

دعاي دور سوم

«اَللّهُمَّ أَدْخِلْنِي الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِكَ، وَأَجِرْنِي بِرَحْمَتِكَ مِنَ النّارِ، وَعافِنِي مِنَ السُّقْمِ، وَأَوْسِعْ عَلَيَّ مِنَ الرِّزْقِ الْحَلالِ، وَادْرَأْ عَنِّي شَرَّ فَسَقَةِ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ، وَشَرَّ فَسَقَةِ الْعَرَبِ وَالْعَجَمِ، يا ذَا الْمَنِّ وَالطَّوْلِ، وَالْجُودِ وَالْكَرَمِ، اِنَّ عَمَلِي ضَعِيفٌ فَضاعِفْهُ لِي، وَتَقَبَّلْهُ مِنِّي، إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ».

دعاي دور چهارم

«يا اَللهُ يا وَلِيَّ الْعافِيَةِ، وَخالِقَ الْعافِيَةِ، وَرازِقَ الْعافِيَةِ، وَالْمُنْعِمَ بِالْعافِيَةِ، وَ الْمَنَّانَ بِالْعَافِيَةِ، وَالْمُتَفَضِّلُ بِالْعافِيَةِ عَلَيَّ

وَعَلي جَمِيعِ خَلْقِكَ، يا رَحْمانَ الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ وَرَحِيمَهُما، صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَارْزُقْنا الْعافِيَةَ، وَ دَوَامَ الْعَافِيَةِ، وَتَمامَ الْعافِيَةِ، وَشُكْرَ الْعافِيَةِ فِي الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ، يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ».

دعاي دور پنجم

«اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي شَرَّفَكِ وَعَظَّمَكِ، وَالْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً نَبِيّاً، وَجَعَلَ عَلِيّاً إِماماً. اَللّهُمَّ اهْدِ لَهُ خِيارَ خَلْقِكَ، وَجَنِّبْهُ شِرارَ خَلْقِكَ».

آنگاه مي گويي:" رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الاْخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النّارِ ".

دعاي دور ششم

«اَللّهُمَّ الْبَيْتُ بَيْتُكَ، وَالْعَبْدُ عَبْدُكَ، وَ هذا مَقامُ الْعائِذِ بِكَ مِنَ النّارِ. اَللّهُمَّ مِنْ قِبَلِكَ الرَّوْحُ وَالْفَرَجُ وَالْعافِيَةُ. اَللّهُمَّ اِنَّ عَمَلِي ضَعِيفٌ فَضاعِفْهُ لِي، وَاغْفِرْ لِي مَا اطَّلَعْتَ عَلَيْهِ مِنِّي وَ خَفِيَ عَلي خَلْقِكَ، أَسْتَجِيرُ بِاللهِ مِنَ النّارِ».

دعاي دور هفتم

«اَللّهُمَّ إِنَّ عِنْدِي أَفْواجاً مِنْ ذُنُوب، وَ أَفْواجاً مِنْ خَطايا وَعِنْدَكَ أَفْواجٌ مِنْ رَحْمَة، وَ أَفْواجٌ مِنْ مَغْفِرَة، يا مَنِ اسْتَجابَ لاَِبْغَضِ خَلْقِهِ إِلَيْهِ إِذْ قالَ أَنْظِرْنِي إِلي يَوْمِ يُبْعَثُونَ، اِسْتَجِبْ لِي». سپس حاجاتت را بخواه و آنگاه بگو:

«اَللّهُمَّ قَنِّعْنِي بِما رَزَقْتَنِي، وَبارِكْ لِي فِيما آتَيْتَنِي». و هنگامي كه مقابل مقام حضرت ابراهيم رسيدي، بگو:«اَللّهُمَّ أَعْتِقْ رَقَبَتِي مِنَ النّارِ، وَوَسِّعْ عَلَيَّ مِنَ الرِّزْقِ الْحَلالِ، وَادْرَأْ عَنِّي شَرَّفَسَقَةِ الْعَرَبِ وَالْعَجَمِ وَشَرَّ فَسَقَةِ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ». وامام سجّاد(عليه السلام) هنگام

ص: 807

طواف، به ناودان نگاه مي كرد، و عرضه مي داشت:

«اَللّهُمَّ أَدْخِلْنِي الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِكَ، وَأَجِرْنِي بِرَحْمَتِكَ مِنَ النّارِ، وَعافِنِي مِنَ السُّقْمِ، وَأَوْسِعْ عَلَيَّ مِنَ الرِّزْقِ الْحَلالِ، وَادْرَأْ عَنِّي شَرَّ فَسَقَةِ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ، وَشَرَّ فَسَقَةِ الْعَرَبِ وَالْعَجَمِ».

مستحبات نماز طواف

در نماز طواف مستحب است بعد از حمد، در ركعت اوّل سوره «توحيد» ودر ركعت دوّم سوره " قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ " را بخواند، وپس از نماز، حمد وثناي الهي را به جا آورده وصلوات بر محمّد وآل محمّد بفرستد، واز خداوند عالم طلب قبول نمايد، وبگويد:«اَللّهُمَّ تَقَبَّلْ مِنِّي، وَلا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّي، اَلْحَمْدُ لِلّهِ بِمَحامِدِهِ كُلِّها عَلي نَعْمائِهِ كُلِّها، حَتّي يَنْتَهِيَ الْحَمْدُ إِلي ما يُحِبُّ رَبِّي وَيَرْضي. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِهِ، وَتَقَبَّلْ مِنِّي، وَطَهِّرْ قَلْبِي، وَزَكِّ عَمَلِي». و در روايت ديگر چنين آمده است: «اَللّهُمَّ ارْحَمْنِي بِطَواعِيَتِي إِيّاكَ، وَطَواعِيَتِي رَسُولِكَ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ. اَللّهُمَّ جَنِّبْنِي أَنْ أَتَعَدّي حُدُودَكَ، وَاجْعَلْنِي مِمَّنْ يُحِبُّكَ وَيُحِبُّ رَسُولَكَ وَمَلائِكَتَكَ وَعِبادَكَ الصّالِحِينَ».

و در بعضي از روايات است كه حضرت صادق(عليه السلام) بعد از نماز طواف به سجده رفته و چنين مي گفت: «سَجَدَ وَجْهِي لَكَ تَعَبُّداً وَرِقّاً، لاإِلهَ إِلاّ أَنْتَ حَقّاً حَقّاً، اَلاَْوَّلُ قَبْلَ كُلِّ شَيْء، وَالاْخِرُ بَعْدَ كُلِّ شَيْء، وَها أَنَا ذا بَيْنَ يَدَيْكَ ناصِيَتِي بِيَدِكَ، فَاغْفِرْ لِي، إِنَّهُ لا يَغْفِرُ الذَّنْبَ الْعَظِيمَ غَيْرُكَ، فَاغْفِرْ لِي، فَإِنِّي مُقِرٌّ بِذُنُوبِي عَلي نَفْسِي، وَلا يَدْفَعُ الذَّنْبَ الْعَظِيمَ غَيْرُكَ». و بعد از سجده، روي مبارك آن حضرت از گريه چنان بود كه گويا در آب فرو رفته باشد.

مستحبّات سعي

مستحب است پس از خواندن نماز طواف وپيش از سعي، مقداري از آب زمزم بياشامد و به سر و پشت و شكم خود

ص: 808

بريزد و بگويد:«اَللّهُمَّ اجْعَلْهُ عِلْماً نافِعاً، وَرِزْقاً واسِعاً، وَشِفاءً مِنْ كُلِّ داء وَسُقْم». پس از آن نزديك حجرالأسود بيايد، ومستحب است از دري كه روبروي حجرالأسود است به سوي صفا متوجه شود، و با آرامش دل وبدن بالاي صفا رفته، وبه خانه كعبه نظر كند، و به ركني كه حجرالأسود در آن است رو نمايد، وحمد وثناي الهي را به جا آورد، ونعمت هاي الهي را به خاطر بياورد، آنگاه اين ذكر را بگويد: «اَللهُ أَكْبَرُ» هفت مرتبه.

«اَلْحَمْدُ لِلّهِ» هفت مرتبه. «لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ» هفت مرتبه. «لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ، يُحْيِي وَيُمِيتُ، وَهُوَ حَيٌّ لا يَمُوتُ، بِيَدِهِ الْخَيْرُ، وَهُوَ عَلي كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ» (سه مرتبه).پس صلوات بر محمّد وآل محمّد بفرستد، وسه مرتبه بگويد: «اَللهُ أَكْبَرُ عَلي ما هَدانا، وَالْحَمْدُ لِلّهِ عَلي ما أَبْلانا، وَالْحَمْدُ

لِلّهِ الْحَيِّ الْقَيُّومِ، وَالْحَمْدُ لِلّهِ الْحَيِّ الدّائِمِ».

پس سه مرتبه بگويد:

«أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، لا نَعْبُدُ إِلاّ إِيّاهُ، مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ، وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ».

پس سه مرتبه بگويد:

«اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ الْعَفْوَ وَالْعافِيَةَ وَالْيَقِينَ فِي الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ».

و سه مرتبه بگويد:

«اَللّهُمَّ آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَفِي الاْخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنا عَذابَ النّارِ».

پس بگويد:

«اَللهُ أَكْبَرُ» صد مرتبه. «لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ» صد مرتبه. «اَلْحَمْدُ لِلّهِ» صد مرتبه. «سُبْحانَ اللهِ» صد مرتبه.

پس بگويد:«لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ، أَنْجَزَ وَعْدَهُ، وَنَصَرَ عَبْدَهُ، وَغَلَبَ الاَْحْزابَ وَحْدَهُ، فَلَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ وَحْدَهُ. اَللّهُمَّ بارِكْ لِي فِي الْمَوْتِ وَفِيما بَعْدَ الْمَوتِ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ ظُلْمَةِ الْقَبْرِ وَوَحْشَتِهِ. اَللّهُمَّ أَظِلَّنِي فِي ظِلِّ عَرْشِكَ يَوْمَ

ص: 809

لا ظِلَّ إِلاّ ظِلُّكَ».

و بسيار دعاي بعد را كه سپردن دين و نفس و اهل و مال خود به خداوند عالم است، تكرار كند، بگويد:

«اَسْتَوْدِعُ اللهَ الرَّحْمنَ الرَّحِيمَ الَّذِي لا تَضِيعُ وَدائِعُهُ دِينِي وَنَفْسِي وَأَهْلِي. اَللّهُمَّ اسْتَعْمِلْنِي عَلي كِتَابِكَ وَسُنَّةِ نَبِيِّكَ، وَتَوَفَّنِي عَلي مِلَّتِهِ، وَاَعِذْنِي مِنَ الْفِتْنَةِ». پس «اَللهُ أَكْبَرُ» سه مرتبه بگويد.

بعد دعاي سابق را دو مرتبه تكرار كند، آنگاه يك بار ديگر تكبير ودعا را بخواند، واگر تمام اين عمل رانتواند انجام دهد هر قدر كه مي تواند بخواند. و مستحب است كه رو به كعبه نمايد، واين دعا را بخواند:

«اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِي كُلَّ ذَنْب أَذْنَبْتُهُ قَطُّ، فَإِنْ عُدْتُ فَعُدْ عَلَيَّ بِالْمَغْفِرَةِ، فَإِنَّكَ أَنْتَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ. اَللّهُمَّ افْعَلْ بِي ما أَنْتَ أَهْلُهُ، فَإِنَّكَ إِنْ تَفْعَلْ بِي ما أَنْتَ أَهْلُهُ تَرْحَمْنِي، وَإِنْ تُعَذِّبْنِي فَأَنْتَ غَنِيٌّ عَنْ عَذابِي، وَأَنَا مُحْتَاجٌ إِلي رَحْمَتِكَ، فَيا مَنْ أَنَا مُحْتاجٌ إِلي رَحْمَتِهِ اِرْحَمْنِي. اَللّهُمَّ لا تَفْعَلْ بِي ما أَنَا أَهْلُهُ، فَإِنَّكَ إِنْ تَفْعَلْ بِي ما أَنَا اهْلُهُ تُعَذِّبْنِي، وَلَمْ تَظْلِمْنِي، أَصْبَحْتُ أَتَّقِي عَدْلَكَ، وَلا أَخافُ جَوْرَكَ، فَيا مَنْ هُوَ عَدْلٌ لا يَجُورُ اِرْحَمْنِي».

پس بگويد: «يا مَنْ لا يَخِيبُ سائِلُهُ، وَلا يَنْفَدُ نائِلُهُ، صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَأَعِذْنِي مِنَ النّارِ بِرَحْمَتِكَ».

و در حديث شريف وارد شده است: ايستادن بر صفا را طول دهد، وهنگامي كه از صفا پايين مي آيد رو به خانه كعبه كند و بگويد: «اَللّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ عَذابِ الْقَبْرِ وَفِتْنَتِهِ وَغُرْبَتِهِ وَوَحْشَتِهِ وَظُلْمَتِهِ وَضِيقِهِ وَضَنْكِهِ. اَللّهُمَّ اَظِلَّنِي فِي ظِلِّ عَرْشِكَ يَوْمَ لا ظِلَّ إِلاّ ظِلُّكَ».

سپس مي گويي:

«يا رَبَّ الْعَفْوِ، يا مَنْ أَمَرَ بِالْعَفْوِ، يا مَنْ هُوَ

ص: 810

أَوْلي بِالْعَفْوِ، يامَنْ يُثِيبُ عَلَي الْعَفْوِ، اَلْعَفْوَ اَلْعَفْوَ اَلْعَفْوَ، يَا جَوادُ يَاكَرِيمُ يَا قَرِيبُ، يَا بَعِيدُ، اُرْدُدْ عَلَيَّ نِعْمَتَكَ، وَاسْتَعْمِلْنِي بِطاعَتِكَ وَمَرْضاتِكَ». و مستحب است پياده سعي نمايد، و از صفا تا مناره ميانه، راه رود، واز آنجا تا جايي كه محل بازار عطاران بوده است (اين فاصله با چراغ سبز مشخص شده)، (هَرْوَلَه كند)، و اگر سوار باشد اين فاصله را كمي تند نمايد، و از براي زنها هَرْوَلَه نيست، و مستحب است در هنگامي كه به اين محل مي رسد، بگويد:

«بِسْمِ اللهِ وَاللهُ أَكْبَرُ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، اَللّهُمَّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَتَجاوَزْ عَمّا تَعْلَمُ، إِنَّكَ أَنْتَ الاَْعَزُّ الاَْكْرَمُ، وَاهْدِنِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ. اَللّهُمَّ إِنَّ عَمَلِي ضَعِيفٌ فَضاعِفْهُ لِي، وَتَقَبَّلْ مِنِّي. اَللّهُمَّ لَكَ سَعْيِي، وَبِكَ حَوْلِي

وَقُوَّتِي، تَقَبَّلْ عَمَلِي، يا مَنْ يَقْبَلُ عَمَلَ الْمُتَّقِينَ».

و چون از اين قسمت گذشتي بگو:

«يا ذَا الْمَنِّ وَالْفَضْلِ وَالْكَرَمِ وَالنَّعْماءِ وَالْجُودِ، اِغْفِرْ لِي ذُنُوبِي، إِنَّهُ لا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاّ أَنْتَ».

و هنگامي كه به مروه رسيد بالاي آن برود، وبجا آورد آنچه را كه در صفا به جا آورد، وبخواند دعاهاي آنجا را به ترتيبي كه ذكر شد. وپس از آن بگويد:

«يا مَنْ أَمَرَ بِالْعَفْوِ، يا مَنْ يُحِبُّ الْعَفْوَ، يا مَنْ يُعْطِي عَلَي الْعَفْوِ، يا مَنْ يَعْفُو عَلَي الْعَفْوِ، يارَبَّ الْعَفْوِ، اَلْعَفْوَ اَلْعَفْوَ اَلْعَفْوَ». و مستحب است در گريه كردن بكوشد و خود را به گريه وا دارد، ودر حال سعي دعا بسيار كند، وبخواند اين دعا را:

«اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ حُسْنَ الظَّنِّ بِكَ عَلي كُلِّ حَال، وَصِدْقَ النِّيَّةِ فِي التَّوَكُّلِ عَلَيْكَ».

آداب تقصير عمره

واجب است پس از اتمام دور سعي بين صفا و مروه،

ص: 811

قسمتي از مو يا ناخن خود را به نيّت تقصير كوتاه كند، وبهتر آن است كه اكتفا به گرفتن ناخن نكند بلكه از موي خود هم قدري كوتاه كند، كه موافق احتياط است، وتراشيدن سر در تقصير عمره تمتع كفايت نمي كند، بلكه حرام مي باشد.و هنگام تقصير مناسب است اين دعا را بخواند:«اَللّهُمَّ أَعْطِنِي بِكُلِّ شَعْرَة نُوراً يَوْمَ الْقِيامَةِ».

اقسام حج
حجّ بر سه قسم است:

1. «حجّ تمتّع» وآن وظيفه كساني است كه 48 ميل(يعني شانزده فرسخ) از مكّه دور باشند، وحجّ تمتع همراه عمره تمتع است.

2. «حجّ افراد» كه عين حجّ تمتع است با اين فرق كه در حجّ تمتّع قرباني واجب است و در حجّ إفراد واجب نيست.

3. «حجّ قِران» مانند حجّ افراد است با اين تفاوت كه در حجّ قِران، همراه آوردن قرباني لازم است. تفصيل مسائل اقسام حجّ را در مناسك مطالعه كنيد.

واجبات حجّ تمتع
واجبات حجّ تمتّع 13 عمل است:

1. احرام بستن در مكّه.

2. وقوف در عرفات.

3. وقوف در مشعرالحرام.

4. زدن سنگ بر جمره عقبه در روز عيد.

5. قرباني در منا.

6. تراشيدن سر يا تقصير كردن در منا.

7. طواف زيارت در مكّه.

8. دو ركعت نماز طواف.

9. سعي بين صفا ومروه.

10. طواف نساء.

11. دو ركعت نماز طواف نساء.

12. ماندن در منا شب يازدهم ودوازدهم (ودر بعضي موارد شب سيزدهم).

13. رمي جمرات در روز يازدهم ودوازدهم.

ودعاهاي وارده ضمن اين اعمال از قرار زير مي باشد:

مستحبات إحرام حجّ تا وقوف به عرفات

اموري كه در احرام عمره مستحب بود در احرام حجّ نيز مستحب است، وپس از اين كه شخص احرام بست واز مكه بيرون آمد، همين كه بر «أَبْطَح» مشرِف شد، به آواز بلند تلبيه

ص: 812

ويد، وچون متوجّه منا شود بگويد:

«اَللّهُمَّ إِيّاكَ أَرْجُو وَإِيّاكَ أَدْعُو، فَبَلِّغْنِي أَمَلِي، وَأَصْلِحْ لِي عَمَلِي».

و با وقار و دل آرام، و در حال گفتن سبحان الله و ذكر حق تعالي حركت كند، وچون به منا رسيد بگويد:

«اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي أَقْدَمَنِيها صالِحاً فِي عافِيَة وَبَلَّغَنِي هذَا الْمَكانَ».

پس بگويد:

«اَللّهُمَّ هذِهِ مِنًي وَهِيَ مِمّا مَنَنْتَ بِهِ مِنَ الْمَناسِكِ، فَأَسْأَلُكَ أَنْ تَمُنَّ عَلَيَّ فِيها بِما مَنَنْتَ بِهِ عَلي أَوْلِيائِكَ، فَإِنَّما أَنَا عَبْدُكَ وَفِي قَبْضَتِكَ».

ومستحب است شب عرفه را در منا بوده، وبه اطاعت الهي مشغول باشد، وبهتر آن است كه عبادات وخصوصاً نمازها را در مسجد خَيفْ به جا آورد، وچون نماز صبح را خواند تا طلوع آفتاب تعقيب نماز بخواند، پس به سوي عرفات روانه شود، واگر خواسته باشد بعد از طلوع صبح برود مانعي ندارد، ولي سنّت آن است كه تا آفتاب طلوع نكرده از وادي مُحَسَّر رد نشود، وروانه شدن پيش از صبح مكروه است، وچون به عرفات متوجّه شود، اين دعا را بخواند:«اَللّهُمَّ إِلَيْكَ صَمَدْتُ، وَإِيّاكَ اعْتَمَدْتُ، وَوَجْهَكَ أَرَدْتُ، أَسْأَلُكَ أَنْ تُبارِكَ لِي فِي رِحْلَتِي، وَأَنْ تَقْضِيَ لِي حاجَتِي، وَأَنْ تَجْعَلَنِي مِمَّنْ تُباهِي بِهِ الْيَوْمَ مَنْ هُوَ أَفْضَلُ مِنِّي».

مستحبات واعمال شب عرفه

شب نهم ذي حجه كه شب عرفه است در فضيلت و احيا و دعا وعبادت مانند روز عرفه است، و مستحب است كه در آن شب اين دعاها خوانده شود.

دعاي شب عرفه

«اَللّهُمَّ يا شاهِدَ كُلِّ نَجْوي، وَمَوْضِعَ كُلِّ شَكْوي، وَعالِمَ كُلِّ خَفِيَّة، وَمُنْتَهي كُلِّ حاجَة، يا مُبْتَدِئاً بِالنِّعَمِ عَلَي الْعِبادِ، يا كَرِيمَ الْعَفْوِ، يا حَسَنَ التَّجاوُزِ، يا جَوادُ، يا مَنْ لا يُوارِي مِنْهُ لَيْلٌ داج، وَلا بَحْرٌ عَجّاجٌ، وَلا سَماءٌ ذاتُ

ص: 813

أَبْراج، وَلا ظُلَمٌ ذاتُ ارْتِتاج، يا مَنِ الظُّلْمَةُ عِنْدَهُ ضِياءٌ، أَسْأَلُكَ بِنُورِ وَجْهِكَ الْكَرِيمِ، الَّذِي تَجَلَّيْتَ بِهِ لِلْجَبَلِ، فَجَعَلْتَهُ دَكّاً وَخَرَّ مُوسي صَعِقاً، وَبِاسْمِكَ الَّذِي رَفَعْتَ بِهِ السَّماواتِ بِلا عَمَد، وَسَطَحْتَ بِهِ الاَْرْضَ عَلي وَجْهِ ماء جَمَد، وَبِاسْمِكَ الْمَخْزُونِ الْمَكْنُونِ الْمَكْتُوبِ الطّاهِرِ الَّذِي إِذا دُعِيتَ بِهِ اَجَبْتَ، وَإِذا سُئِلْتَ بِهِ أَعْطَيْتَ، وَبِاسْمِكَ السُّبُّوحِ الْقُدُّوسِ الْبُرْهانِ الَّذِي هُوَ نُورٌ عَلي كُلِّ نُور، وَنُورٌ مِنْ نُور، يُضِيْءُ مِنْهُ كُلُّ نُور، إِذا بَلَغَ الاَْرْضَ انْشَقَّتْ، وَإِذا بَلَغَ السَّماواتِ فُتِحَتْ، وَإِذا بَلَغَ الْعَرْشَ اهْتَزَّ، وَبِاسْمِكَ الَّذِي تَرْتَعِدُ مِنْهُ فَرائِصُ مَلائِكَتِكَ، وَأَسْأَلُكَ بِحَقِّ جَبْرَئِيلَ وَمِيكائِيلَ وَاِسْرافِيلَ، وَبِحَقِّ مُحَمَّد الْمُصْطَفي صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَعَلي جَمِيعِ الاَْنْبِياءِ وَجَمِيعِ الْمَلائِكَةِ، وَبِالاِْسْمِ الَّذِي مَشي بِهِ الْخِْضرُ عَلي طَلَلِ الْماءِ كَما مَشي بِهِ عَلي جَدَدِ الاَْرْضِ، وَبِاسْمِكَ الَّذِي فَلَقْتَ بِهِ الْبَحْرَ لِمُوسي، وَأَغْرَقْتَ فِرْعَونَ وَقَوْمَهُ، وَأَنْجَيْتَ بِهِ مُوسَي بْنَ عِمْرانَ مِنْ جانِبِ الطُّورِ الاَْيْمَنِ، فَاسْتَجَبْتَ لَهُ وَاَلْقَيْتَ عَلَيْهِ مَحَبَّةً مِنْكَ، وَبِاسْمِكَ الَّذِي بِهِ أَحْيا عِيسَي بْنُ مَرْيمَ الْمَوْتي، وَتَكَلَّمَ فِي المَهْدِ صَبِيّاً، وَأَبْرَءَ الاَْكْمَهَ وَالاَْبْرَصَ بِإِذْنِكَ، وَبِاسْمِكَ الَّذِي دَعاكَ بِهِ حَمَلَةُ عَرْشِكَ وَجَبْرَئِيلُ وَمِيكائِيلُ وَأِسْرافِيلُ، وَحَبِيبُكَ مُحَمَّدٌ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَمَلائِكَتُكَ الْمُقَرَّبُونَ، وَأَنْبِياؤُكَ الْمُرسَلُونَ، وَعِبادُكَ الصّالِحُونَ مِنْ أَهْلِ السَّماواتِ وَالاَْرَضِينَ، وَبِاسْمِكَ الَّذِي دَعاكَ بِهِ ذُوالنُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِبِاً فَظَنَّ أَنْ لَنْ تَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنادي فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظّالِمِينَ، فَاسْتَجَبْتَ لَهُ وَنَجَّيْتَهُ مِنَ الْغَمِّ، وَكَذلِكَ تُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ، وَبِاسْمِكَ الْعَظِيمِ الَّذِي دَعاكَ بِهِ داوُدُ وَخَرَّ لَكَ ساجِداً، فَغَفَرْتَ لَهُ ذَنْبَهُ، وَبِاسْمِكَ الَّذِي دَعَتْكَ بِهِ آسِيَةُ امْرَاَةُ فِرْعَوْنَ إِذْ قالَتْ رَبِّ

ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ وَنَجِّنِي مِنْ فِرْعَونَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظّالِمِينَ، فَاسْتَجَبْتَ لَها دُعاءَها، وَبِاسْمِكَ

ص: 814

الَّذِي دَعاكَ بِهِ أَيُّوبُ إِذْحَلَّ بِهِ الْبَلاءُ، فَعافَيْتَهُ وَآتَيْتَهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِكَ وَذِكْري لِلْعابِدِينَ، وَبِاسْمِكَ الَّذِي دَعاكَ بِهِ يَعْقُوبُ، فَرَدَدْتَ عَلَيْهِ بَصَرَهُ وَقُرَّةَ عَيْنِهِ يُوسُفَ، وَجَمَعْتَ شَمْلَهُ، وَبِاسْمِكَ الَّذِي دَعاكَ بِهِ سُلَيمانُ، فَوَهَبْتَ لَهُ مُلْكاً لا يَنْبَغِي لاَِحَد مِنْ بَعْدِهِ، إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهّابُ، وَبِاسْمِكَ الَّذِي سَخَّرْتَ بِهِ الْبُراقَ لِمُحَمَّد صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَآلِه، إِذْ قالَ تَعالي: " سُبْحانَ الَّذِي اَسْري بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَي الْمَسْجِدِ الاَْقْصي "، وَقَوْلُهُ: " سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنا هذا وَما كُنّا لَهُ مُقْرِنِينَ وَاِنّا إِلي رَبِّنا لَمنُقَلِبُونَ "، وَبِاسْمِكَ الَّذِي تَنَزَّلَ بِهِ جَبْرَئِيلُ عَلي مُحَمَّد صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَباِسْمِكَ الَّذِي دَعاكَ بِهِ آدَمُ، فَغَفَرْتَ لَهُ ذَنْبَهُ وَاَسْكَنْتَهُ جَنَّتَكَ، وأَسْأَلُكَ بِحَقِّ الْقُرْآنِ الْعَظِيمِ، وَبِحَقِّ مُحَمَّد خاتَمِ النَّبِيِّينَ، وَبِحَقِّ اِبراهِيمَ وَبِحَقِّ فَصْلِكَ يَوْمَ الْقَضاءِ، وَبِحَقِّ الْمَوازِينِ إِذا نُصِبَتْ، وَ الصُّحُفِ إِذا نُشِرَتْ، وَبِحَقِّ الْقَلَمِ وَما جَري وَاللَّوْحِ وَما أَحْصي، وَبِحَقِّ الاِْسْمِ الَّذِي كَتَبْتَهُ عَلي سُرادِقِ الْعَرْشِ قَبْلَ خَلْقِكَ الْخَلْقَ وَالدُّنْيا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ بِأَلْفَيْ عام، وَأَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، وأَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الْمَخْزُونِ فِي خَزائِنِكَ الَّذِي خَلْقِكَ، لا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَلا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ وَلا عَبْدٌ مُصْطَفيً، وَأَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذِي شَقَقْتَ بِهِ الْبِحارَ، وَقامَتْ بِهِ الْجِبالُ، وَاخْتَلَفَ بِهِ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ، وَبِحَقِّ السَّبْعِ الْمَثانِي وَالْقُرْآنِ الْعَظِيمِ، وَبِحَقِّ الْكِرامِ الْكاتِبِينَ، وَبِحَقِّ «طا ها» وَ «يا سِينِ» وَ «كاف ها يا

عين صاد» وَ«حا ميم عين سين قاف»، وَبِحَقِّ تَوْراةِ مُوسي، وَإِنْجِيلِ عِيسي، وَزَبُورِ داوُدَ، وَفُرْقانِ مُحَمَّد، صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَعَلي جَمِيعِ الرُّسُلِوَبِآهِيّاًوَشَراهِيّاً.اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَقِّ تِلْكَ الْمُناجاةِ الَّتِي كانَتْ بَيْنَكَ وَبَيْنَ مُوسَي بنِ عِمْرانَ فَوْقَ جَبَلِ طُورِ سَيْناءَ، وأَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ

ص: 815

الَّذِي عَلَّمْتَهُ مَلَكَ الْمَوْتِ لِقَبْضِ الاَْرْواحِ، وأَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذِي كُتِبَ عَلي وَرَقِ الزَّيْتُونِ، فَخَضَعَتِ النِّيرانُ لِتِلْكَ الوَرَقَةِ، فَقُلْتَ: " يا نارُ كُونِي بَرْداً وَسَلاماً "، وَأَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذِي كَتَبْتَهُ عَلي سُرادِقِ الْمَجْدِ وَالْكَرامَةِ، يامَنْ لايُحْفِيهِ سائِلٌ وَلا يَنْقُصُهُ نائِلٌ، يا مَنْ بِه ِيُسْتَغاثُ وَإِلَيْهِ يُلْجَاُ، أَسْأَلُكَ بِمَعاقِدِ الْعِزِّ مِنْ عَرْشِكَ، وَمُنْتَهَي الرَّحْمَةِ مِنْ كِتابِكَ، وَبِاسْمِكَ الاَْعْظَمِ، وَجَدِّكَ الاَْعْلي، وَكَلِماتِكَ التّامّاتِ الْعُلي. اَللّهُمَّ رَبَّ الرِّياحِ وَما ذَرَتْ، وَالسَّماءِ وَما أَظَلَّتْ، وَالاَْرْضِ وَما أَقَلَّتْ، وَالشَّياطِينِ وَما اَضَلَّتْ، وَالْبِحارِ وَما جَرَتْ، وَبحَقِّ كُلِّ حَقّ هُوَ عَلَيْكَ حَقٌّ، وَبِحَقِّ الْمَلائِكَةِ الْمُقَرَّبِينَ وَالرَّوْحانِيِّينَ وَالْكَرُّوبِيِّينَ

وَالْمُسَبِّحِينَ لَكَ بِاللَّيْلِ وَالنَّهارِ لا يَفْتُرُونَ، وَبِحَقِّ اِبْراهِيمَ خَلِيلِكَ، وَبِحَقِّ كُلِّ وَلِيّ يُنادِيكَ بَيْنَ الصَّفا وَالْمَرْوَةِ،

وَتَسْتَجِيبُ لَهُ دُعاءَهُ يا مُجِيبُ، أَسْأَلُكَ بِحَقِّ هذِهِ الاَْسْماءِ وَبِهذِهِ الدَّعَواتِ أَنْ تَغْفِرَ لَنا ما قَدَّمْنا وَما اَخَّرْنا وَما أَسْرَرْنا وَما أَعْلَنّا وَما أَبْدَيْنا وَما أَخْفَيْنا وَما أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنّا، إِنَّكَ عَلي كُلِّشَيْء قَدِيرٌ، بِرَحْمَتِكَ يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ، يا حافِظَ كُلِّ غَرِيب، يا مُونِسَ كُلِّ وَحِيد، يا قُوَّةَ كُلِّ ضَعِيف، يا ناصِرَ كُلِّ مَظْلُوم، يا رازِقَ كُلِّ مَحْرُوم، يا مُونِسَ كُلِّ مُسْتَوْحِش، يا صاحِبَ كُلِّ مُسافِر، يا عِمادَ كُلِّ حاضِر، يا غافِرَ كُلِّ ذَنْب وَخَطِيئَة، يا غِياثَ الْمُسْتَغِيثِينَ، يا صَرِيخَ الْمُسْتَصْرِخِينَ، يا كاشِفَ كَرْبِ الْمَكْرُوبِينَ، يا فارِجَ هَمِّ الْمَهْمُومِينَ، يا بَدِيعَ السَّماواتِ وَالاَْرَضِينَ، يا مُنْتَهي غايَةِ الطّالِبِينَ، يا مُجِيبَ دَعْوَةِ الْمُضْطَرِّينَ، يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ، يا رَبَّ الْعالَمِينَ، يا دَيّانَ يَوْمِ الدِّينِ، يا أَجْوَدَ الاَْجْوَدِينَ، يا أَكْرَمَ الاَْكْرَمِينَ، يا أَسْمَعَ السّامِعِينَ، يا أَبْصَرَ النّاظِرِينَ، يا أَقْدَرَ الْقادِرِينَ، اِغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تُغَيِّرُ النِّعَمَ، وَاغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تُورِثُ النَّدَمَ، وَاغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تُورِثُ السَّقَمَ، وَاغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَهْتِكُ

ص: 816

الْعِصَمَ، وَاغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَرُدُّ الدُّعاءَ، وَاغْفِرْ ليَِ الذُّنُوبَ الَّتِي تَحْبِسُ قَطْرَ السَّماءِ، وَاغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تُعَجِّلُ الْفَناءَ، وَاغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَجْلِبُ الشَّقاءَ، وَاغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تُظْلِمُ الْهَواءَ، وَاغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَكْشِفُ الْغِطاءَ، وَاغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي لا يَغْفِرُها غَيْرُكَ يا اَللهُ، وَاحْمِلْ عَنِّي كُلَّ تَبِعَة لاَِحَد مِنْ خَلْقِكَ، وَاجْعَلْ لِي مِنْ أَمْرِي فَرَجاً وَمَخْرَجاً وَيُسْراً، وَأَنْزِلْ يَقِينَكَ فِي صَدْرِي، وَرَجاءَكَ فِي قَلبِْي، حَتّي لا أَرْجُوَ غَيْرَكَ. اَللّهُمَّ احْفَظْنِي، وَعافِنِي فِي مَقامِي، وَاصْحَبْنِي فِي لَيْلِي وَنَهارِي وَمِنْ بَيْنِ يَدَيَّ وَمِنْ خَلْفِي وَعَنْ يَمِينِي وَعَنْ شِمالِي وَمِنْ فَوْقِي وَمِنْ تَحْتِي، وَيَسِّرْ لِيَ السَّبِيلَ، وَأَحْسِنْ لِيَ التَّيْسِيرَ، وَلا تَخْذُلْنِي فِي الْعَسِيرِ، وَاهْدِنِي يا خَيْرَ دَلِيل، وَلا تَكِلْنِي إِلي نَفْسِي فِي الاُْمُورِ، وَلَقِّنِي كُلَّ سُرُور، وَاقْلِبْنِي إِلي أَهْلِي بِالْفَلاِح وَالنَّجاحِ مَحْبُوراً فِي الْعاجِلِ وَالاْجِلِ، إِنَّكَ عَلي كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ، وَارْزُقْنِي مِنْ فَضْلِكَ، وَأَوْسِعْ عَلَيَّ مِنْ طَيِّباتِ رِزْقِكَ، وَاسْتَعْمِلْنِي فِي طاعَتِكَ، وَأَجِرْنِي مِنْ عَذابِكَ وَنارِكَ، وَاقْلِبْنِي إِذا تَوَفَّيْتَنِي إِلي جَنَّتِكَ بِرَحْمَتِكَ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ زَوالِ نِعْمَتِكَ، وَمِنْ تَحْوِيلِ عافِيَتِكَ، وَمِنْ حُلُولِ نَقِمَتِكَ، وَمِنْ نُزُولِ عَذابِكَ، وَأَعُوذُ بِكَ مِنْ جَهْدِ الْبَلاءِ، وَدَرَكِ الشَّقاءِ، وَمِنْ سُوءِ الْقَضاءِ وَشَماتَةِ الاَْعْداءِ، وَمِنْ شَرِّ ما يَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ، وَمِنْ شَرِّ ما فِي الْكِتابِ الْمُنْزَلِ. اَللّهُمَّ لا تَجْعَلْنِي مِنَ الاَْشْرارِ، وَلا مِنْ أَصْحابِ النّارِ، وَلا تَحْرِمْنِي صُحْبَةَ الاَْخْيارِ، وَأَحْيِنِي حَياةً طَيِّبَةً، وَتَوَفَّنِي وَفاةً طَيِّبَةً تُلْحِقُنِي بِالاَْبْرارِ، وَارْزُقْنِي مُرافَقَةَ الاَْنْبِياءِ فِي مَقْعَدِ صِدْق عِنْدَ مَلِيك مُقْتَدِر. اَللّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ عَلي حُسْنِ بَلائِكَ وَصُنْعِكَ، وَلَكَ الْحَمْدُ عَلَي الاِْسْلامِ، وَاتِّباعِ السُنَّةِ، يا رَبِّكَما هَدَيْتَهُمْ لِدِينِكَ، وَعَلَّمْتَهُمْ كِتابَكَ، فَاهْدِنا وَعَلِّمْنا، وَلَكَ الْحَمْدُ عَلي حُسْنِ بَلائِكَ، وَصُنْعِكَ عِنْدِي خاصَّةً، كَما خَلَقْتَنِي فَأَحْسَنْتَ خَلْقِي،

ص: 817

وَعَلَّمْتَنِي فَأَحْسَنْتَ تَعْلِيمِي، وَهَدَيْتَنِي فَأَحْسَنْتَ هِدايَتِي، فَلَكَ الْحَمْدُ عَلي إِنْعامِكَ عَلَيَّ قَدِيماً وَحَدِيثاً، فَكَمْ مِنْ كَرْب يا سَيِّدِي قَدْ فَرَّجْتَهُ، وَكَمْ مِنْ غَمّ يا سَيِّدِي قَدْ نَفَّسْتَهُ، وَكَمْ مِنْ هَمّ يا سَيِّدِي قَدْ كَشَفْتَهُ، وَكَمْ مِنْ بَلاء يا سَيِّدِي قَدْ صَرَفْتَهُ، وَكَمْ مِنْ عَيْب يا سَيِّدِي قَدْ سَتَرْتَهُ، فَلَكَ الْحَمْدُ عَلي كُلِّ حال فِي كُلِّ مَثْويً وَزَمان، وَمُنْقَلَب وَمَقام، وَعَلي هذِهِ الْحالِ وَكُلِّ حال. اَللّهُمَّ اجْعَلْنِي مِنْ أَفْضَلِ عِبادِكَ نَصِيباً فِي هذَا الْيَوْمِ، مِنْ خَيْر تَقْسِمُهُ، أَوْ ضُرّ تَكْشِفُهُ، أَوْ سُوء

تَصْرِفُهُ، أَوْ بَلاء تَدْفَعُهُ، أَوْ خَيْر تَسُوقُهُ، أَوْ رَحْمَة تَنْشُرُها، أَو عافِيَة تُلْبِسُها، فَإِنَّكَ عَلي كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ، وَبِيَدِكَ خَزائِنُ السَّماواتِ وَالاَْرْضِ، وَأَنْتَ الْواحِدُ الْكَرِيمُ الْمُعْطِي الَّذِي لا يُرَدُّ سائِلُهُ، وَلا يُخَيَّبُ آمِلُهُ، وَلا يَنْقُصُ نائِلُهُ، وَلا يَنْفَدُ ما عِنْدَهُ، بَلْ يَزْدادُ كَثْرَةً وَطِيباً وَعَطاءً وَجُوداً، وَارْزُقْنِي مِنْ خَزائِنِكَ الَّتِي لا تَفْني، وَمِنْ رَحْمَتِكَ الْواسِعَةِ، اِنَّ عَطاءَكَ لَمْ يَكُنْ مَحْظُوراً، وَأَنْتَ عَلي كُلِّشَيْء قَدِيرٌ، بِرَحْمَتِكَ يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ».

ونيز اين دعا را كه جمعي از بزرگان علما آن را، از جمله اعمال شب و روز جمعه وعرفه ذكر كرده اند بخواند. دعا به نقل مرحوم كفعمي در مصباح اين است: «اَللّهُمَّ مَنْ تَعَبَّأَ وَتَهَيَّأَ وَأَعَدَّ وَاسْتَعَدَّ لِوِفادَة إِلي مَخْلُوق، رَجاءَ رِفْدِهِ وَطَلَبَ نائِلِهِ وَجائِزَتِهِ، فَإِلَيْكَ يارَبِّ تَعْبِيَتِي وَاسْتِعْدادي، رَجاءَ عَفْوِكَ، وَطَلَبَ نائِلِكَ وَجائِزَتِكَ، فَلا تُخَيِّبْ دُعائِي، يا مَنْ لا يَخِيبُ عَلَيْهِ سائِلٌ وَلا يَنْقُصُهُ نائِلٌ، فَإِنِّي لَمْ آتِكَ ثِقَةً بِعَمَل صالِح عَمِلْتُهُ، وَلا لِوِفادَة إِلي مَخْلُوق رَجَوْتُهُ، أَتَيْتُكَ مُقِرّاً عَلي نَفْسِي بِالاِْساءَةِ وَالظُّلْمِ، مُعْتَرِفاً بِأَنْ لا حُجَّةَ لِي وَلا عُذْرَ، أَتَيْتُكَ أَرْجُو عَظِيمَ عَفْوِكَ، الَّذِي عَفَوْتَ بِهِ عَنِ الْخاطِئِينَ، فَلَمْ يَمْنَعْكَ طُولُ عُكُوفِهِمْ عَلي

ص: 818

عَظِيمِ الْجُرْمِ، أَنْ عُدْتَ عَلَيْهِمْ بِالرَّحْمَةِ، فَيا مَنْ رَحْمَتُهُ واسِعَةٌ وَعَفْوُهُ عَظِيمٌ، يا عَظِيمُ يا عَظِيمُ يا عَظِيمُ، لا يَرُدُّ غَضَبَكَ إِلاّ حِلْمُكَ، وَلا يُنْجِي مِنْ سَخَطِكَ إِلاَّ التَّضَرُّعُ إِلَيْكَ، فَهَبْ لِي يا إِلهِي فَرَجاً بالقُدْرَةِ الَّتِي تُحْيِي بِها مَيْتَ الْبِلادِ، وَلا تُهْلِكْنِي غَمّاً حَتّي تَسْتَجِيبَ لِي، وَتُعَرِّفَنِي الاِْجابَةَ فِي دُعائي، وَأَذِقْنِي طَعْمَ الْعافِيَةِ إِلي مُنْتَهي أَجَلِي، وَلا تُشْمِتْ بِي عَدُوِّي، وَلا تُسَلِّطْهُ عَلَيَّ، وَلا تُمَكِّنْهُ مِنْ عُنُقِي. اَللّهُمَّ إِنْ وَضَعْتَنِي فَمَنْ ذَا الَّذِي يَرْفَعُنِي، وَإِنْ رَفَعْتَنِي فَمَنْ ذَا الَّذِي يَضَعُنِي، وَإِنْ أَهْلَكْتَنِي فَمَنْ ذَا الَّذِي يَعْرُضُ لَكَ فِي عَبْدِكَ، أَوْ يَسْأَلُكَ عَنْ أَمْرِهِ، وَقَدْ عَلِمْتُ أَنَّهُ لَيْسَ فِي حُكْمِكَ ظُلْمٌ، وَلا فِي نَقِمَتِكَ عَجَلَةٌ، وَإِنَّما يَعْجَلُ مَنْ يَخافُ الْفَوْتَ، وَإِنَّما يَحْتاجُ إِلَي الظُّلْمِ الضَّعِيفُ، وَقَدْ تَعالَيْتَ يا إِلهِي عَنْ ذلِكَ عُلُوّاً كَبِيراً. اَللّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ فَأَعِذْنِي، وَاَسْتَجِيرُ بِكَ فَأَجِرْنِي، وَاَسْتَرْزِقُكَ فَارْزُقْنِي، وَ أَتَوَكَّلُ عَلَيْكَ فَاكْفِنِي، وَاَسْتَنْصِرُكَ عَلي عَدُوِّي فَانْصُرْنِي، وَاَسْتَعِينُ بِكَ فَأَعِنِّي، وَاَسْتَغْفِرُكَ يا إِلهِي فَاغْفِرْ لِي، آمِينَ آمِينَ آمِينَ».

مستحبات وقوف به عرفات

در هنگام وقوف در عرفات چند چيز مستحب است.

1. با طهارت بودن.

2. غسل نمودن وبهتر است نزديك ظهر باشد.

3. توجه قلبي به خدا، واز خود دور ساختن چيزهايي كه موجب تفرقه حواس مي شود.

4. وقوف در طرف چپ جبل الرّحمه.

5. وقوف در زمين هموار.

6. خواندن نماز ظهر وعصر با يك اذان ودو اقامه.

7. خواندن دعاهاي وارده وتضرع به درگاه خداوند.

ادعيه وقوف به عرفات

وآنها بسيار است از جمله گفتن «اَللهُ أَكْبَرُ» صد مرتبه، و «لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ» صد مرتبه، و«اَلْحَمْدُ لِلّهِ» صد مرتبه، و«سُبْحانَ اللهِ» صد مرتبه، و«ما شاءَ اللهُ وَلا قُوَّةَ إِلاّ بِاللهِ» صد مرتبه، و«اَللّهُمَّ صَلِّ

ص: 819

عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد» صد مرتبه.

نيز صد مرتبه بگويد:

«أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، لَه الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ، يُحْيِي وَيُمِيتُ، وَيُمِيتُ وَيُحْيِي، وَهُوَ حَيٌّ لا يَمُوتُ، بِيَدِهِ الْخَيْرُ، وَهُوَ عَلي كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ».

هر كدام از سوره " قُلْ هُوَ اللهُ أَحَدٌ " و «آية الْكُرْسِي» و سوره " إِنّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ " را صد مرتبه بخواند.

ومستحب است خواندن اين دعا:

«أَسْأَلُ اللهَ بِأَنَّهُ هُوَ اللهُ الَّذِي لا إِلهَ إلاّ هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبّارُ الْمُتَكَبِّرُ، سُبْحانَ اللهِ عَمّا يُشْرِكُونَ، هُوَ اللهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الاَْسْماءُ الْحُسْني، يُسَبِّحُ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَالاَْرْضِ، وَهُوَ الْعَزِيْزُ الْحَكِيمُ».

پس بگو: «اَللّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ عَلي نَعْمائِكَ الَّتِي لا تُحصي بِعَدَد، وَلا تُكافَأُ بِعَمَل».

پس بخوان اين دعا را:

«أَسْأَلُكَ يا اَللهُ يا رَحْمانُ بِكُلِّ اسْم هُوَ لَكَ، وَأَسْأَلُكَ بِقُوَّتِكَ وَقُدْرَتِكَ وَعِزَّتِكَ وَبجَمِيعِ ما أَحاطَ بِهِ عِلْمُكَ

وَبِأَرْكانِكَ كُلِّها، وَبِحَقِّ رَسُولِكَ صَلَواتُ اللهِ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَبِاسْمِكَ الاَْكْبَرِ الاَْكْبَرِ، وَبِاسْمِكَ الْعَظِيمِ الَّذِي مَنْ دَعاكَ بِهِ كانَ حَقّاً عَلَيْكَ أَنْ لا تُخَيِّبَهُ، وَبِاسْمِكَ الاَْعْظَمِ الاَْعْظَمِ الاَْعْظَمِ الَّذِي مَنْ دَعاكَ بِهِ كانَ حَقّاً عَلَيْكَ أَنْ لا تَرُدَّهُ، وَأَنْ تُعْطِيَهُ ما سَئَلَ، أَنْ تَغْفِرَ لِي ذُنُوبِي فِي جَمِيعِ عِلْمِكَ فِيَّ»

و اين دُعا را نيز بخوان:

«اَللّهُمَّ فُكَّنِي مِنَ النّارِ، وَأَوْسِعْ عَلَيَّ مِنْ رِزْقِكَ الْحَلالِ الطَّيِّبِ، وَادْرَأْ عَنِّي شَرَّ فَسَقَةِ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ، وَشَرَّ فَسَقَةِ الْعَرَبِ وَالْعَجَمِ»،

وبخواند اين دُعا را:

«اَللّهُمَّ إِنِّي عَبْدُكَ، فَلا تَجْعَلْنِي مِنْ أَخْيَبِ وَفْدِكَ، وَارْحَمْ مَسِيرِي إِلَيْكَ مِنَ الْفَجِّ الْعَمِيقِ. اَللّهُمَّ رَبَّ الْمَشاعِرِ كُلِّها، فُكَّ رَقَبَتِي مِنَ النّارِ، وَأَوْسِعْ عَلَيَّ مِنْ رِزْقِكَ الْحَلالِ، وَادْرَأْ عَنِّي شَرَّ

ص: 820

فَسَقَةِ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ. اَللّهُمَّ لا تَمْكُرْ بِي، وَلا تَخْدَعْنِي، وَلا تَستَدْرِجْنِي. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَوْلِكَ وَجُودِكَ وَكَرَمِكَ وَمَنِّكَ وَفَضْلِكَ، يا أَسْمَعَ السّامِعِينَ، وَيا أَبْصَرَ النّاظِرِينَ، وَيا أَسْرَعَ الْحاسِبِينَ، وَيا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ، أَنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد.(وَأَنْ تَرْزُقَنِي خَيْرَ الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ». پس حاجت خود را بخواهد، آنگاه دست به آسمان بردارد واين دُعا را بخواند:

اَللّهُمَّ حاجَتِي إِلَيْكَ الَّتِي إِنْ أَعْطَيْتَنِيها لَمْ يَضُرَّنِي ما مَنَعْتَنِي، وَالَّتِي إِنْ مَنَعْتَنِيها لَمْ يَنْفَعْنِي ما أَعْطَيْتَنِي، أَسْأَلُكَ خَلاصَ رَقَبَتِي مِنَ النّارِ، اَللّهُمَّ إِنِّي عَبْدُكَ، وَمِلْكُ يَدِكَ ناصِيَتِي بِيَدِكَ، وَأَجَلِي بِعِلْمِكَ، أَسْأَلُكَ أَنْ تُوَفِّقَنِي لِما يُرْضِيكَ عَنِّي، وَأَنْ تُسَلِّمَ مِنِّي مَناسِكِي الَّتِي اَرَيْتَها خَلِيلَكَ اِبراهِيمَ عَلَيْهِ السَّلامُ، وَدَلَلْتَ عَلَيْها نَبِيَّكَ مُحَمَّداً صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ. اَللّهُمَّ اجْعَلْنِي مِمَّنْ رَضِيتَ عَمَلَهُ، وَأَطَلْتَ عُمُرَهُ، وَأَحْيَيْتَهُ بَعْدَ الْمَوْتِ حَياةً طَيِّبَةً».

ونيز مُستحبّ است در روز عَرَفه هنگام غرُوب آفتاب اين دُعا خوانده شود:

«اَللّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْفَقْرِ، وَمِنْ تَشَتُّتِ الاْمْرِ، وَمِنْ شَرِّ ما يَحْدُثُ بِاللَّيْلِ وَالنَّهارِ، أَمْسي ظُلْمِي مُسْتَجِيراً بِعَفْوِكَ، وَأَمْسي خَوْفِي مُسْتَجِيراً بِأَمانِكَ، وَأَمْسي ذُلِّي مُسْتَجِيراً بِعِزِّكَ، وَأَمْسي وَجْهِيَ الْفانِي مُسْتَجِيراً بِوَجْهِكَ

الْباقِي، يا خَيْرَ مَنْ سُئِلَ، وَيا أَجْوَدَ مَنْ أَعْطي، يا أَرْحَمَ مَنِ اسْتُرْحِمَ، جَلِّلْنِي بِرَحْمَتِكَ، وَأَلْبِسْنِي عافِيَتَكَ، وَاصْرِفْ عَنِّي شَرَّ جَمِيعِ خَلْقِكَ وَارْزُقْنِي خَيْرَ الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ».

ونيز مُستحبّ است بعد از غرُوب آفتاب اين دُعا خوانده شود:

«اَللّهُمَّ لا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ هذَا الْمَوْقِفِ، وَارْزُقْنِيهِ أَبَداً ما أَبْقَيْتَنِي، وَاقْلِبْنِي الْيَوْمَ مُفْلِحاً مُنْجِحاً مُسْتَجاباً لِي، مَرْحُوماً مَغْفُوراً لِي، بِأَفْضَلِ ما يَنْقَلِبُ بِهِ الْيَوْمَ أَحَدٌ مِنْ وَفْدِكَ، وَحُجّاجِ بَيْتِكَ الْحَرامِ، وَاجْعَلْنِي الْيَوْمَ مِنْ أَكْرَمِ وَفْدِكَ عَلَيْكَ، وَأَعْطِنِي أَفْضَلَ ما أَعْطَيْتَ أَحَداً مِنْهُمْ مِنَ الْخَيْرِ وَالْبَرَكَةِ وَالْعافِيَةِ وَالرَّحْمَةِ وَالرِّضوانِ وَالْمَغْفِرَةِ،

ص: 821

وَبارِكْ لِي فِيما أَرْجِعُ إِلَيْهِ مِنْ أَهْل أَوْ مال أَوْ قَلِيل أَوْ كَثِير، وَبارِكْ لَهُمْ فِيَّ».

دعاي امام حسين(ع) در روز عَرَفه

دعاي امام حسين(عليه السلام) در روز عَرَفه: «اَلْحَمْدُ للهِِ الَّذِي لَيْسَ لِقَضائِهِ دافِعٌ، وَلا لِعَطائِهِ مانِعٌ، وَلا كَصُنْعِهِ صُنْعُ صانِع، وَهُوَ الْجَوادُ الْواسِعُ، فَطَرَ أَجْناسَ الْبَدائِعِ، وَأَتْقَنَ بِحِكْمَتِهِ الصَّنائِعَ، لا تَخْفي عَلَيْهِ الطَّلائِعُ، وَلا تَضِيعُ عِنْدَهُ الْوَدائِعُ، جازِي كُلِّ صانِع، وَرائِشُ كُلِّ قانع، وَراحِمُ كُلِّ ضارِ ع، وَمُنْزِلُ الْمَنافِعِ، وَالْكِتابِ الْجامِعِ، بِالنُّورِالسّاطِعِ، وَهُوَلِلدَّعَواتِ سامِعٌ، وَلِلْكُرُباتِ دافِعٌ، وَلِلدَّرَجاتِ رافِعٌ، وَلِلْجَبابِرَةِ قامِعٌ، فَلا إِلهَ غَيْرُهُ، وَلا شَيْءَ يَعْدِلُهُ، وَلَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ، وَهُوَالسَّمِيعُ الْبَصِيرُ، اَللَّطِيفُ الْخَبِيرُ، وَهُوَ عَلي كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَرْغَبُ إِلَيْكَ، وَأَشْهَدُ بِالرُّبُوبِيَّةِ لَكَ، مُقِرّاً بِأَنَّكَ رَبِّي، وَإِلَيْكَ مَرَدِّ ي، اِبْتَدَأْتَنِي بِنِعْمَتِكَ قَبْلَ أَنْ أَكُونَ شَيْئاً مَذْكُوراً، وَخَلَقْتَنِي مِنَ التُّرابِ، ثُمَّ أَسْكَنْتَنِي الاَْصْلابَ، آمِناً لِرَيْبِ الْمَنُونِ، وَاخْتِلافِ الدُّهُورِ والسِّنِينَ، فَلَمْ أَزَلْ ظاعِناً مِنْ صُلْب إِلي رَحِم، فِي تَقادُم مِنَ الاَْيّامِ الْماضِيَةِ، وَالْقُرُونِ الْخالِيَةِ، لَمْ تُخْرِجْنِي ِرَأْفَتِكَ بِي، وَلُطْفِكَ لِي، وَإِحْسانِكَ إِلَيَّ، فِي دَوْلَةِ أَئِمَّةِ الْكُفْرِ، اَلَّذِينَ نَقَضُواعَهْدَكَ، وَكَذَّبُوا رُسُلَكَ، لكِنَّكَ أَخْرَجْتَنِي رَأْفَةً مِنْكَ وَتَحَنُّناًعَلَيَّ لِلَّذِي سَبَقَ لِي مِنَ الْهُدي، الَّذِي لَهُ يَسَّرْتَنِي، وَفِيهِ أَنْشَأْتَنِي، مِنْ قَبْلِ ذلِكَ رَؤُفْتَ بِي بِجَمِيلِ صُنْعِكَ، وَسَوابِغِ نِعَمِكَ، فَابْتَدَعْتَ خَلْقِي مِنْ مَنِيّ يُمْني، وَأَسْكَنْتَنِي فِي ظُلُمات ثَلاث، مِنْ بَيْنَ لَحْم وَدَم وَجِلْد، لَمْ تُشْهِدْنِي خَلْقِي، وَلَمْ تَجْعَلْ لِي شَيْئاًمِنْ أَمْرِي، ثُمَّ أَخْرَجْتَنِي لِلَّذِي سَبَقَ لِي مِنَ الْهُدي إِلَي الدُّنْيا تامّاً سَوِيّاً،

وَحَفِظْتَنِي فِي الْمَهْدِ طِفْلاً صَبِيّاً، وَرَزَقْتَنِي مِنَ الْغِذاءِ لَبَناً مَرِيّاً، وَعَطَفْتَ عَلَيَّ قُلُوبَ الْحَواضِنِ، وَكَفَّلْتَنِي الاُْمَّهاتِ الرَّواحِمَ، وَكَلاَْتَنِي مِنْ طَوارِقِ الْجانِّ، وَسَلَّمْتَنِي مِنَ الزِّ يادَةِ وَالنُّقْصانِ، فَتَعالَيْتَ يا رَحِيمُ يا رَحْمانُ. حَتّي إِذَا اسْتَهْلَلْتُ ناطِقاً بِالْكَلامِ، أَتْمَمْتَ عَلَيَّ سَوابِغَ الاِْنْعامِ، وَرَبَّيْتَنِي زائِداً

ص: 822

فِي كُلِّ عام، حَتّي إِذَا اكْتَمَلَتْ فِطْرَتِي، وَاعْتَدَلَتْ مِرَّتِي، أَوْجَبْتَ عَلَيَّ حُجَّتَكَ، بِأَنْ أَلْهَمْتَنِي مَعْرِفَتَكَ، وَرَوَّعْتَنِي بِعَجائِبِ حِكْمَتِكَ، وَأَيْقَظْتَنِي لِما ذَرَأْتَ فِي سَمائِكَ وَأَرْضِكَ مِنْ بَدائِعِ خَلْقِكَ، وَنَبَّهْتَنِي لِشُكْرِكَ وَذِكْرِكَ، وَأَوجَبْتَ عَلَيَّ طاعَتَكَ وَعِبادَتَكَ، وَفَهَّمْتَنِي ما جاءَتْ بِهِ رُسُلُكَ، وَيَسَّرْتَ لِي تَقَبُّلَ مَرْضاتِكَ، وَمَنَنْتَ عَلَيَّ فِي جَمِيعِ ذلِكَ بِعَونِكَ وَلُطْفِكَ. ثُمَّ إِذْ خَلَقْتَنِي مِنْ حَرِّ الثَّري، لَمْ تَرْضَ لِي يا إِلهِي نِعْمَةً دُونَ أُخْري، وَرَزَقْتَنِي مِنْ أَنْواعِ الْمَعاشِ، وَصُنُوفِ الرِّ ياشِ بِمَنِّكَ الْعَظِيمِ الاَْعْظَمِ عَلَيَّ، وَإِحْسانِكَ الْقَدِيمِ إِلَيَّ. حَتّي إِذا أَتْمَمْتَ عَلَيَّ جَمِيعَ النِّعَمِ، وَصَرَفْتَ عَنِّي كُلَّ النِّقَمِ، لَمْ يَمْنَعْكَ جَهْلِي وَجُرْأَتِي عَلَيْكَ أَنْ دَلَلْتَنِي إِلي ما يُقَرِّبُنِي إِلَيْكَ، وَوَفَّقْتَنِي لِما يُزْلِفُنِي لَدَيْكَ، فَإِنْ دَعَوْتُكَ أَجَبْتَنِي، وَإِنْ سَأَلْتُكَ أَعْطَيْتَنِي، وَإِنْ أَطَعْتُكَ شَكَرْتَنِي، وَإِنْ شَكَرْتُكَ زِدْتَنِي، كُلُّ ذلِكَ إِكْمالٌ لاَِنْعُمِكَ عَلَيَّ، وَإِحْسانِكَ إِلَيَّ، فَسُبْحانَكَ سُبْحانَكَ، مِنْ مُبْدِئ مُعِيد حَمِيد مجِيد، تَقَدَّسَتْ أَسْماؤُكَ، وَعَظُمَتْ آلاؤُكَ، فَأَيُّ نِعَمِكَ يا إِلهِي أُحْصِي عَدَداًوَذِكْراً، أَمْ أَيُّ عَطاياكَ أَقُومُ بِهاشُكْراً، وَهِيَ يا رَبِّ أَكْثَرُ مِنْ أَنْ يُحْصِيَهَا الْعادّوُنَ، أَوْ يَبْلُغَ عِلْماً بِهَا الْحافِظُونَ، ثُمَّ ما صَرَفْتَ وَدَرَأْتَ عَنِّي اَللّهُمَّ مِنَ الضُرِّ وَالضَّرّاءِ أَكْثَرُ مِمّا ظَهَرَ لِي مِنَ الْعافِيَةِ وَالسَّرّاءِ. فَأَنَا أَشْهَدُ يا إِلهِي بِحَقِيقَةِ إِيمانِي، وَعَقْدِ عَزَماتِ يَقِينِي، وَخالِصِ صَرِيحِ تَوْحِيدِي،

وَباطِنِ مَكْنُونِ ضَمِيرِي، وَعَلائِقِ مَجارِي نُورِ بَصَرِي، وَأَسارِيرِ صَفْحَةِ جَبِينِي، وَخُرْقِ مَسارِبِ نَفَسِي، وَخَذارِيفِ مارِنِ عِرْنِينِي، وَمَسارِبِ صِماخِ سَمْعِي، وَما ضُمَّتْ وَأَطْبَقَتْ عَلَيْهِ شَفَتايَ، وَحَرَكاتِ لَفْظِ لِسانِي، وَمَغْرَزِ حَنَكِ فَمِي وَفَكِّي، وَمَنابِتِ أَضْراسِي، وَمَساغِ مَطْعَمِي وَمَشْرَبِي، وَحِمالَةِ أُمِّ رَأْسِي، وَبُلُوغِ فارِغِ حَبائِلِ عُنُقِي. وَمَا اشْتَمَلَ عَلَيْهِ تامُورُ صَدْرِي، وَحَمائِلِ حَبْلِ وَتِينِي، وَنِياطِ حِجابِ قَلْبِي، وَأَفْلاذِ حَواشِي كَبِدِي. وَما حَوَتْهُ شَراسِيفُ أَضْلاعِي، وَحِقاقُ مَفاصِلِي، وَقَبضُ عَوامِلِي، وَأَطرافُ أَنامِلِي وَلَحْمِي وَدَمِي، وَشَعْرِي

ص: 823

وَبَشَرِي، وَعَصَبِي وَقَصَبِي، وَعِظامِي وَمُخِّي وَعُرُوقِي، وَجَمِيعُ جَوارِحِي، وَمَا انْتَسَجَ عَلي ذلِكَ أَيّامَ رِضاعِي، وَما أَقَلَّتِ الاَْرْضُ مِنِّي، وَنَوْمِي وَيقْظَتِي وَسُكُونِي، وَحَرَكاتِ رُكُوعِي وَسُجُودِي، أَنْ لَوْ حاوَلْتُ وَاجْتَهَدْتُ مَدَي الاَْعصارِ وَالاَْحْقابِ لَوْ عُمِّرْتُها أَنْ أُؤَدِّيَ شُكْرَ واحِدَة مِنْ أَنْعُمِكَ مَا اسْتَطَعْتُ ذلِكَ، إِلاّ بِمَنِّكَ، اَلْمُوجَبِ عَلَيَّ بِهِ شُكْرُكَ أَبَداً جَدِيداً، وَثَناءً طارِفاً عَتِيداً. أَجَلْ، وَلَوْ حَرَصْتُ أَنَا وَالْعادُّونَ مِنْ أَنامِكَ، أَنْ نُحْصِيَ مَدي إِنْعامِكَ، سالِفِهِ وَآنِفِهِ ما حَصَرْناهُ عَدَداً، وَلا أَحْصَيناهُ أَمَداً. هَيْهاتَ أَنّي ذلِكَ وَأَنْتَ الْمُخْبِرُ فِي كِتابِكَ النّاطِقِ، وَالنَّبَأِ الصّادِقِ: وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللهِ لا تُحْصُوها، صَدَقَ كِتابُكَ اللّهُمَّ وَ نَبَؤُكَ، وَبَلَّغَتْ أَنْبِياؤُكَ وَرُسُلُكَ، ما أَنْزَلْتَ عَلَيْهِمْ مِنْ وَحْيِكَ، وَشَرَعْتَ لَهُمْ وَبِهِمْ مِنْ دِينِكَ. غَيْرَ أَنِّي يا إِلهِي أَشْهَدُ بِجُهْدِي وَجِدِّي، وَمَبْلَغِ طاقَتِي وَوُسْعِي، وَأَقُولُ مُؤْمِناً مُوقِناً، اَلْحَمْدُ للهِِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً فَيَكُونَ مَوْرُوثاً، وَلَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ فَيُضادَّهُ فِيمَا ابْتَدَعَ، وَلا وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ فَيُرْفِدَهُ فِيما صَنَعَ، فَسُبْحانَهُ سُبْحانَهُ، لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللهُ لَفَسَدَتا وَتَفَطَّرَتا. سُبْحانَ اللهِ الْواحِدِ الاَْحَدِ الصَّمَدِ الَّذِي لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ، وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ، اَلْحَمْدُ للهِِ حَمْداً يُعادِلُ حَمْدَ مَلائِكَتِهِ الْمُقَرَّبِينَ، وَأَنْبِيائِهِ الْمُرْسَلِينَ. وَصَلَّي اللهُ عَلي خِيَرَتِهِ مُحَمَّد خاتَمِ النَّبِيِّينَ، وَآلِهِ الطَّيِّبِينَ الطّاهِرِينَ الْمُخْلَصِينَ».

آنگاه حضرت شروع كرد به درخواست از پيشگاه خداوند متعال و سعي و اهتمام نمود در دعا و اشك از ديدگان مباركش جاري بود، پس گفت: «اَللّهُمَّ اجْعَلْنِي أَخْشاكَ كَأَنِّي أَراكَ، وَأَسْعِدْنِي بِتَقْواكَ، وَلا تُشْقِنِي بِمَعْصِيَتِكَ، وَخِرْ لِي فِي قَضائِكَ، وَبارِكْ لِي فِي قَدَرِكَ، حَتّي لا أُحِبَّ تَعْجِيلَ ماأَخَّرْتَ، وَلا تَأْخِيرَ ما عَجَّلْتَ.

اَللّهُمَّ اجْعَلْ غِنايَ فِي نَفْسِي، وَالْيَقِينَ فِي قَلْبِي، وَالاِْخْلاصَ فِي عَمَلِي، وَالنُّورَ فِي بَصَرِي،

ص: 824

وَالْبَصِيرَةَ فِي دِينِي، وَمَتِّعْنِي بِجَوارِحِي، وَاجْعَلْ سَمْعِي وَبَصَرِيَ الْوارِثَيْنِ مِنِّي، وَانْصُرْنِي عَلي مَنْ ظَلَمَنِي، وَأَرِنِي فِيهِ ثارِي وَمَآرِبِي، وَأَقِرَّ بِذلِكَ عَيْنِي. اَللَّهُمَّ اكْشِفْ كُرْبَتِي، وَاسْتُرْ عَوْرَتِي، وَاغْفِرْ لِي خَطِيئَتِي، وَاخْسَأْ شَيْطانِي، وَفُكَّ رِهانِي، وَاجْعَلْ لِي يا إِلهِي الدَّرَجَةَ الْعُلْيا فِي الاْخِرَةِ وَالاُْولي. اَللّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ كَما خَلَقْتَنِي فَجَعَلْتَنِي سَمِيعاً بَصِيراً، وَلَكَ الْحَمْدُ كَما خَلَقْتَنِي فَجَعَلْتَنِي خَلْقاً سَوِيّاً رَحْمَةً بِي، وَقَدْ كُنْتَ عَنْ خَلْقِي غَنِيّاً، رَبِّ بِمابَرَأْتَنِْي فَعَدَّلْتَ فِطْرَتِي، رَبِّ بِما أَنْشَأْتَنِي فَأَحْسَنْتَ صُورَتِي، رَبِّ بِما أَحْسَنْتَ إِلَيَّ وَفِي نَفْسِي عافَيْتَنِي، رَبِّ بِما كَلاَْتَنِي وَوَفَّقْتَنِي، رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَهَدَيْتَنِي، رَبِّ بِما أَوْلَيْتَنِي وَمِنْ كُلِّ خَيْر أَعْطَيْتَنِي، رَبِّ بِما أَطْعَمْتَنِي وَسَقَيْتَنِي، رَبِّ بِما أَغْنَيْتَنِي وَأَقْنَيْتَنِي، رَبِّ بِما أَعَنْتَنِي وَأَعْزَزْتَنِي، رَبِّ بِما أَلْبَسْتَنِي مِنْ سِتْرِكَ الصّافِي، وَيَسَّرْتَ لِي مِنْ صُنْعِكَ الْكافِي، صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَأَعِنِّي عَلي بَوائِقِ الدُّهُورِ، وَصُرُوفِ اللَّيالِي وَالاَْيّامِ، وَنَجِّنِي مِنْ أَهْوالِ

الدُّنْيا وَكُرُباتِ الاْخِرَةِ، وَاكْفِنِي شَرَّ ما يَعْمَلُ الظّالِمُونَ فِي الاَْرْضِ. اَللّهُمَّ ما أَخافُ فَاكْفِنِي، وَما أَحْذَرُ فَقِنِي، وَفِي نَفْسِي وَدِينِي فَاحْرُسْنِي، وَفِي سَفَرِي فَاحْفَظْنِي، وَفِي أَهْلِي وَمالِي فَاخْلُفْنِي، وَفِي ما رَزَقْتَنِي فَبارِكْ لِي، وَفِي نَفْسِي فَذَلِّلْنِي، وَفِي أَعْيُنِ النّاسِ فَعَظِّمْنِي، وَمِنْ شَرِّ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ فَسَلِّمْنِي، وَبِذُ نُوبِي فَلا تَفْضَحْنِي وَبِسَرِيرَتِي فَلا تُخْزِنِي، وَبِعَمَلِي فَلا تَبْتَلِنِي، وَنِعَمَكَ فَلا تَسْلُبْنِي، وَإِلي غَيْرِكَ فَلا تَكِلْنِي، إِلهِي إِلي مَنْ تَكِلُنِي، إِلي قَرِيب فَيَقْطَعُنِي، أَمْ إِلي بَعيد فَيَتَجَهَّمُنِي، أَمْ إِلَي الْمُسْتَضْعَفِينَ لِي، وَأَنْتَ رَبِّيوَمَلِيكُ أَمْرِي، أَشْكُو إِلَيْكَ غُرْبَتِي، وَبُعْدَ دارِي، وَهَوانِي عَلي مَنْ مَلَّكْتَهُ أَمْرِي. إِلهِي فَلا تُحْلِلْ عَلَيَّ غَضَبَكَ، فَإِنْ لَمْ تَكُنْ غَضِبْتَ عَلَيَّ فَلا أُبالِي سِواكَ، سُبْحانَكَ غَيْرَ أَنَّ عافِيَتَكَ أَوْسَعُ لِي، فَأَسْأَ لُكَ يا رَبِّ بِنُورِ وَجْهِكَ الَّذِي أَشْرَقَتْ لَهُ الاَْرْضُ وَالسَّماواتُ، وَكُشِفَتْ

ص: 825

بِهِ الظُّلُماتُ، وَصَلُحَ بِهِ أَمْرُ الاَْوَّلِينَ وَالاْخِرِينَ، أَنْ لا تُمِيتَنِي عَلي غَضَبِكَ، وَلا تُنْزِلْ بِي سَخَطَكَ، لَكَ الْعُتْبي حَتّي تَرْضي قَبْلَ ذلِكَ. لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، رَبَّ الْبَلَدِ الْحَرامِ وَالْمَشْعَرِ الْحَرامِ، وَالْبَيْتِ الْعَتِيقِ، الَّذِي أَحْلَلْتَهُ الْبَرَكَةَ، وَجَعَلْتَهُ لِلنّاسِ أَمْنَاً، يا مَنْ عَفا عَنْ عَظِيمِ الذُّنُوبِ بِحِلْمِهِ، يا مَنْ أَسْبَغَ النَّعْماءَ بِفَضْلِهِ، يا مَنْ أَعْطَي الْجَزِيلَ بِكَرَمِهِ، يا عُدَّتِي فِي شِدَّتِي، يا صاحِبِي فِي وَحْدَتِي، يا غِياثِي فِي كُرْبَتِي، يا وَلِيِّي فِي نِعْمَتِي، يا إِلهِي وَإِلهَ آبائِي إِبْراهِيمَ وَإِسْماعِيلَ وَإِسْحاقَ وَيَعْقُوبَ، وَرَبَّ جَبْرَئِيلَ وَمِيكائِيلَ وَإِسْرافِيلَ، وَربَّ مُحَمَّد خاتَمِ النَّبِيِّينَ وَآلِهِ الْمُنْتَجَبِينَ، وَمُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالاِْنْجِيلِ، وَالزَّبُورِ وَالْفُرْقانِ، وَمُنَزِّلَ كهيعص، وَطه وَيس، وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ، أَنْتَ كَهْفِي حِينَ تُعِْيينِي الْمَذاهِبُ فِي سَعَتِها، وَتَضِيقُ بِيَ الاَْرْضُ بِرُحْبِها، وَلَوْلا رَحْمَتُكَ لَكُنْتُ مِنَ الْهالِكِينَ، وَأَنْتَ مُقِيلُ عَثْرَتِي، وَلَوْلا سَتْرُكَ إِيّايَ لَكُنْتُ مِنَ الْمَفْضُوحِينَ، وَأَنْتَ مُؤَيِّدِي بِالنَّصْرِ عَلي أَعْدائِي، وَلَوْلا نَصْرُكَ إِيّايَ لَكُنْتُ مِنَ الْمَغْلُوبِينَ. يا مَنْ خَصَّ نَفْسَهُ بِالْسُّمُوِّ وَالرِّفْعَةِ، فَأَوْلِياؤُهُ بِعِزِّهِ يَعْتَزُّونَ، يا مَنْ جَعَلَتْ لَهُ الْمُلُوكُ نِيرَ الْمَذَلَّةِ عَلي أَعْناقِهِمْ، فَهُمْ مِنْ سَطَواتِهِ خائِفُونَ،

يَعْلَمُ خائِنَةَ الاَْعْيُنِ وَما تُخْفِي الصُّدُورُ، وَغَيْبَ ما تَأْتِي بِهِ الاَْزْمِنَةُ وَالدُّهُورُ، يا مَنْ لا يَعْلَمُ كَيْفَ هُوَ إِلاّ هُوَ، يا مَنْ لا يَعْلَمُ ماهُوَ إِلاّ هُوَ، يامَنْ لايَعْلَمُ مايَعْلَمُهُ إِلاّهُوَ، يامَنْ كَبَسَ الاَْرْضَ عَلَي الْماءِ، وَسَدَّ الْهَواءَ بِالسَّماءِ، يا مَنْ لَهُ أَكْرَمُ الاَْسْماءِ، يا ذَا الْمَعْرُوفِ الَّذِي لا يَنْقَطِعُ أَبَداً، يا مُقَيِّضَ الرَّكْبِ لِيُوسُفَ فِي الْبَلَدِ الْقَفْرِ، وَمُخْرِجَهُ مِنَ الْجُبِّ وَجاعِلَهُ بَعْدَ الْعُبُودِيَّةِ مَلِكاً، يا رآدَّهُ عَلي يَعْقُوبَ بَعْدَ أَنِ ابْيَضَّتْ عَيْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَكَظِيمٌ، يا كاشِفَ الضُّرِّ وَالْبَلْوي عَنْ أَيُّوبَ، وَمُمْسِكَ يَدَيْ إِبْراهِيمَ عَنْ ذَبْحِ ابْنِهِ بَعْدَ كِبَرِ سِنِّهِ، وَفَناءِ عُمُرِهِ، يا مَنِ اسْتَجابَ

ص: 826

لِزَكَرِيّا فَوَهَبَ لَهُ يَحْيي، وَلَمْ يَدَعْهُ فَرْداً وَحِيداً، يامَنْ أَخْرَجَ يُونُسَ مِنْ بَطْنِ الْحُوتِ، يا مَنْ فَلَقَ الْبَحْرَ لِبَنِي إِسْرائِيلَ فَأَنْجاهُمْ، وَجَعَلَ فِرْعَوْنَ وَجُنُودَهُ مِنَ الْمُغْرَقِينَ، يا مَنْ أَرْسَلَ الرِّياحَ مُبَشِّرات بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ، يا مَنْ لَمْ يَعْجَلْ عَلي مَنْ عَصاهُ مِنْ خَلْقِهِ، يا مَنِ اسْتَنْقَذَ السَّحَرَةَ مِنْ بَعْدِ طُولِ الْجُحُودِ، وَقَدْ غَدَوْا فِي نِعْمَتِهِ يَأْكُلُونَ رِزْقَهُ، وَيَعْبُدُونَ غَيْرَهُ، وَقَدْ حادُّوهُ وَنادُّوهُ وَكَذَّبُوا رُسُلَهُ. يا اَللهُ يا اَللهُ يا بَدِيُ يا بَدِيعُ، لا نِدَّ لَكَ، يا دائِمُ لا نَفَادَ لَكَ، يا حَيُّ حِينَ لا حَيَّ، يا مُحْيِيَ الْمَوْتي، يا مَنْ هُوَ قائِمٌ عَلي كُلِّ نَفْس بِما كَسَبَتْ، يا مَنْ قَلَّ لَهُ شُكْرِي فَلَمْ يَحْرِمْنِي، وَعَظُمَتْ خَطِيئَتِي فَلَمْ يَفْضَحْنِي، وَرَآنِي عَلَي الْمَعاصِي فَلَمْ يَشْهَرْنِي، يا مَنْ حَفِظَنِي فِي صِغَرِي، يا مَنْ رَزَقَنِي فِي كِبَرِي، يا مَنْ أَيادِيهِ عِنْدِي لاتُحْصي، وَنِعَمُهُ لاتُجازي، يامَنْ عارَضَنِي بِالْخَيْرِ وَالاِْحْسانِ، وَعارَضْتُهُ بِالاِْساءَةِ وَالْعِصْيانِ، يامَنْ هَدانِي لِلاِْيمانِ مِنْ قَبْلِ أَنْ أَعْرِفَ شُكْرَ الاِمْتِنانِ، يا مَنْ دَعَوْتُهُ مَرِيضاً فَشَفانِي، وَعُرْياناً فَكَسانِي، وَجائِعاً فَأَشْبَعَنِي، وَعَطْشانَ فَأَرْوانِي، وَذَلِيلاً فَأَعَزَّنِي، وَجاهِلاً فَعَرَّفَنِي، وَوَحِيداً فَكَثَّرَنِي، وَغائِباً فَرَدَّنِي، وَمُقِلاًّ فَأَغْنانِي، وَمُنْتَصِراً فَنَصَرَنِي، وَغَنِيّاً فَلَمْ يَسْلُبْنِي، وَأَمْسَكْتُ عَنْ جَمِيعِ ذلِكَ فَابْتَدَأَنِي. فَلَكَ الْحَمْدُ وَالشُّكْرُ، يامَنْ أَقالَ عَثْرَتِي، وَنَفَّسَ كُرْبَتِي، وَأَجابَ دَعْوَتِي، وَسَتَرَ عَوْرَتِي، وَغَفَرَ ذُ نُوبِي، وَبَلَّغَنِي طَلِبَتِي، وَنَصَرَنِي عَلي عَدُوِّي، وَإِنْ أَعُدَّ نِعَمَكَ وَمِنَنَكَ وَكَرائِمَ مِنَحِكَ لاأُحْصِيها. يامَوْلايَ أَنْتَ الَّذِي مَنَنْتَ، أَنْتَ الَّذِي أَنْعَمْتَ، أَنْتَ الَّذِي أَحْسَنْتَ، أَنْتَ الَّذِي أَجْمَلْتَ، أَنْتَ الَّذِي أَفْضَلْتَ، أَنْتَ الَّذِي أَكْمَلْتَ، أَنْتَ الَّذِي رَزَقْتَ، أَنْتَ الَّذِي وَفَّقْتَ، أَنْتَ الَّذِي أَعْطَيْتَ، أَنْتَ الَّذِي أَغْنَيْتَ، أَنْتَ الَّذِي أَقْنَيْتَ، أَنْتَ الَّذِي آوَيْتَ، أَنْتَ الَّذِي كَفَيْتَ، أَنْتَ الَّذِي هَدَيْتَ، أَنْتَ الَّذِي عَصَمْتَ، أَنْتَ الَّذِي سَتَرْتَ، أَنْتَ الَّذِي

ص: 827

غَفَرْتَ، أَنْتَ الَّذِي أَقَلْتَ، أَنْتَ الَّذِي مَكَّنْتَ، أَنْتَ الَّذِي أَعْزَزْتَ، أَنْتَ الَّذِي أَعَنْتَ، أَنْتَ الَّذِي عَضَدْتَ، أَنْتَ الَّذِي أَيَّدْتَ، أَنْتَ الَّذِي نَصَرْتَ، أَنْتَ الَّذِي شَفَيْتَ، أَنْتَ الَّذِي عافَيْتَ، أَنْتَ الَّذِي أَكْرَمْتَ، تَبارَكْتَ وَتَعالَيْتَ، فَلَكَ الْحَمْدُدائِماً، وَلَكَ الشُّكْرُ واصِباً أَبَداً. ثُمَّ أَنَا يا إِلهِي اَلْمُعْتَرِفُ بِذُ نُوبِي فَاغْفِرْها لِي، أَنَا الَّذِي أَسَأْتُ، أَنَا الَّذِي أَخْطَأْتُ، أَنَا الَّذِي هَمَمْتُ، أَنَاالَّذِي جَهِلْتُ، أَنَاالَّذِي غَفَلْتُ، أَنَاالَّذِي سَهَوْتُ، أَنَاالَّذِي اعْتَمَدْتُ، أَنَا الَّذِي تَعَمَّدْتُ، أَنَا الَّذِي وَعَدْتُ، أَنَا الَّذِي أَخْلَفْتُ، أَنَا الَّذِي نَكَثْتُ، أَنَا الَّذِي أَقْرَرْتُ، أَنَا الَّذِي اعْتَرَفْتُ بِنِعْمَتِكَ عَلَيَّ وَعِنْدِي، وَأَبُوءُ بِذُ نُوبِي فَاغْفِرْها لِي. يا مَنْ لا تَضُرُّهُ ذُنُوبُ عِبادِهِ، وَهُوَ الْغَنِيُّ عَنْ طاعَتِهِمْ، وَالْمُوَفِّقُ مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْهُمْ بِمَعُونَتِهِ وَرَحْمَتِهِ، فَلَكَ الْحَمْدُ إِلهِي وَسيِّدِي، إِلهِي أَمَرْتَنِي فَعَصَيْتُكَ، وَنَهَيْتَنِي فَارْتَكَبْتُ نَهْيَكَ، فَأَصْبَحْتُ لا ذا بَراءَة لِي فَأَعْتَذِرُ، وَلاذا قُوَّة فَأَنْتَصِرُ، فَبِأَيِّ شَيْء أَسْتَقْبِلُكَ يامَوْلايَ، أَبِسَمْعِي أَمْ بِبَصَرِي، أَمْ بِلِسانِي، أَمْ بِيَدِي، أَمْ بِرِجْلِي، أَ لَيْسَ كُلُّها نِعَمَكَ عِندِي، وَبِكُلِّها عَصَيْتُكَ يا مَوْلايَ، فَلَكَ الْحُجَّةُ وَالسَّبِيلُ عَليَّ، يا مَنْ سَتَرَنِي مِنَ الاْباءِ وَالاُْمَّهاتِ أَنْ يَزْجُرُونِي، وَمِنَ الْعَشائِرِ وَالاِْخْوانِ أَنْ يُعَيِّرُونِي، وَمِنَ السَّلاطِينِ أَنْ يُعاقِبُونِي، وَلَوِاطَّلَعُوا يامَوْلايَ عَلي مَا اطَّلَعْتَ عَلَيْهِ مِنِّي إِذاً ما أَنْظَرُونِي، وَلَرَفَضُونِي وَقَطَعُونِي. فَها أَنَا ذا يا إِلهِي، بَيْنَ يَدَيْكَ يا سَيِّدِي، خاضِعٌ ذَلِيلٌ حَصِيرٌحَقِيرٌ، لا ذُو بَراءَة فَأَعْتَذِرُ، وَلا ذُو قُوَّة فَأَنْتَصِرُ، وَلا ذُوحُجَّة فَأَحْتَجُّ بِها، وَلا قائِلٌ لَمْ أَجْتَرِحْ، وَلَمْ أَعْمَلْ سُوءًا، وَما عَسَي الْجُحُودُ لَوْ جَحَدْتُ يامَوْلايَ يَنْفَعُنِي، كَيْفَ وَأَنّي ذلِكَ وَجَوارِحِي كُلُّها شاهِدَةٌ عَلَيَّ بِما قَدْ عَمِلْتُ، وَقَدْ عَلِمْتُ يَقِيناً غَيْرَ ذِي شَكٍّ أَنَّكَ سائِلِي مِنْ عَظائِمِ الاُْمُورِ، وَأَنَّكَ الْحَكَمُ الْعَدْلُ الَّذِي لا تَجُورُ، وَعَدْلُكَ مُهْلِكِي، وَمِنْ كُلِّ عَدْلِكَ مَهْرَبِي، فَإِنْ تُعَذِّبْنِي

ص: 828

يا إِلهِي فَبِذُ نُوبِي بَعْدَ حُجَّتِكَ عَلَيَّ، وَإِنْ تَعْفُ عَنِّي فَبِحِلْمِكَ وَجُودِكَ وَكَرَمِكَ. لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظّالِمِينَ، لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الْمُسْتَغْفِرِينَ، لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الْمُوَحِّدِينَ، لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الْخائِفِينَ، لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الْوَجِلِينَ، لاإِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الرّاجِينَ، لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الرّاغِبِينَ، لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الْمُهَلِّلِينَ، لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ السّائِلِينَ، لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ، لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الْمُكَبِّرِينَ، لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ رَبِّيوَرَبُّ آبائِيَ الاَْوَّلِينَ. اَللّهُمَّ هذا ثَنائِي عَلَيْكَ مُمَجِّداً، وَإِخْلاصِي لِذِكْرِكَ مُوَحِّداً، وَإِقْرارِي بِآلائكَ مَعَدِّداً، وَإِنْ كُنْتُ مُقِرّاً أَنِّي لَمْ أُحْصِها لِكَثْرَتِها وَسُبُوغِها، وَتَظاهُرِهاوَتَقادُمِهاإِلي حادِث، مالَمْ تَزَلْ تَتَعَهَّدُنِي بِهِ مَعَهامُنْذُخَلَقْتَنِي وَبَرَأْتَنِي مِنْ أَوَّلِ الْعُمُرِ مِنَ الاِْغْناءِ مِنَ الْفَقْرِ، وَكَشْفِ الضُّرِّ، وَتَسْبِيبِ الْيُسْرِ، وَدَفْعِ الْعُسْرِ، وَتَفرِيجِ الْكَرْبِ، وَالْعافِيَةِ فِي الْبَدَنِ، وَالسَّلامَةِ فِي الدِّينِ. وَلَوْ رَفَدَنِي عَلي قَدْرِ ذِكْرِ نِعْمَتِكَ جَمِيعُ الْعالَمِينَ مِنَ الاَْوَّلِينَ وَالاْخِرِينَ،، ما قَدَرْتُ وَلاهُمْ عَلي ذلِكَ. تَقَدَّسْتَ وَتَعالَيْتَ مِنْ رَبٍّ كَرِيم، عَظِيم رَحِيم، لا تُحْصي آلاؤُكَ، وَلا يُبْلَغُ ثَناؤُكَ، وَلا تُكافَأُ نَعْماؤُكَ، صَلِّعَلي مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد، وَأَتْمِمْ عَلَيْنانِعَمَكَ، وَأَسْعِدْنابِطاعَتِكَ. سُبْحانَكَ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، أَللَّهُمَّ إِنَّكَ تُجِيبُ الْمُضْطَرَّ، وَتَكْشِفُ السُّوءَ، وَتُغِيثُ الْمَكْرُوبَ، وَتَشْفِي السَّقِيمَ، وَتُغْنِي الْفَقِيرَ، وَتَجْبُرُ الْكَسِيرَ، وَتَرْحَمُ الصَّغِيرَ، وَتُعِينُ الْكَبِيرَ، وَلَيْسَ دُونَكَ ظَهِيرٌ، وَلا فَوْقَكَ قَدِيرٌ، وَأَنْتَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ. يا مُطْلِقَ الْمُكَبَّلِ الاَْسِيرِ، يا رازِقَ الطِّفْلِ الصَّغِيرِ، يا عِصْمَةَ الْخائِفِ الْمُسْتَجِيرِ، يا مَنْ لا شَرِيكَ لَهُ وَلا

ص: 829

وَزِيرَ، صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَأَعْطِنِي فِي هذِهِ الْعَشِيَّةِ، أَفْضَلَ ما أَعْطَيْتَ وَأَنَلْتَ أَحَداً مِنْ عِبادِكَ، مِنْ نِعْمَة تُولِيها، وَآلاء تُجَدِّدُها، وَبَلِيَّة تَصْرِفُها، وَكُرْبَة تَكْشِفُها، وَدَعْوَة تَسْمَعُها، وَحَسَنَة تَتَقَبَّلُها، وَسَيِّئَة تَتَغَمَّدُها، إِنَّكَ لَطِيفٌ بِما تَشاءُ خَبِيرٌ، وَعَلي كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ. أَللَّهُمَّ إِنَّكَ أَقْرَبُ مَنْ دُعِيَ، وَأَسْرَعُ مَنْ أَجابَ، وَأَكْرَمُ مَنْ عَفا، وَأَوْسَعُ مَنْ أَعْطي، وَأَسْمَعُ مَنْ سُئِلَ، يا رَحْمانُ الدُّنْيا والاْخِرَةِ وَرحِيمَهُما، لَيْسَ كَمِثْلِكَ مَسْؤُولٌ، وَلا سِواكَ مَأْمُولٌ، دَعَوْتُكَ فَأَجَبْتَنِي، وَسَأَلْتُكَ فَأَعْطَيْتَنِي، وَرَغِبْتُ إِلَيْكَ فَرَحِمْتَنِي، وَوَثِقْتُ بِكَ فَنَجَّيْتَنِي، وَفَزِعْتُ إِلَيْكَ فَكَفَيْتَنِي. اَللّهُمَّ فَصَلِّعَلي مُحَمَّد عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ وَنَبِيِّكَ، وَعَلي آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطّاهِرِينَ أَجْمَعِينَ، وَتَمِّمْ لَنا نَعْماءَكَ، وَهَنِّئْناعَطاءَكَ، وَاكْتُبْنا لَكَ شاكِرِينَ، وَلاِلائِكَ ذاكِرِينَ، آمِينَ آمِينَ رَبَّ الْعالَمِينَ. اَللّهُمَّ يا مَنْ مَلَكَ فَقَدَرَ، وَقَدَرَ فَقَهَرَ، وَعُصِيَ فَسَتَرَ، وَاسْتُغْفِرَ فَغَفَرَ، يا غايَةَ الطّالِبِينَ، وَمُنْتَهي أَمَلِ الرّاجِينَ، يا مَنْ أَحاطَ بِكُلِّ شَيْء عِلْماً، وَوَسِعَ الْمُسْتَقِيلِينَ رَأْفَةً وَرَحْمَةً وَحِلْماً. اَللّهُمَّ إِنّا نَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ فِي هذِهِ الْعَشِيَّةِ، الَّتِي شَرَّفْتَها وَعَظَّمْتَها

بِمُحَمَّد نَبِيِّكَ وَرَسُولِكَ، وَخِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ، وَأَمِينِكَ عَلي وَحْيِكَ، اَلْبَشِيرِ النَّذِيرِ، اَلسِّراجِ الْمُنِيرِ، اَلَّذِي أَنْعَمْتَ بِهِ عَلَي الْمُسْلِمِينَ، وَجَعَلْتَهُ رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ.اَللّهُمَّ فَصَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، كَما مُحَمَّدٌ أَهْلٌ لِذلِكَ مِنْكَ يا عَظِيمُ، فَصَلِّ عَلَيْهِ وَعَلَي الْمُنْتَجَبِينَ الطَّيِّبِينَ الطّاهِرِينَ أَجْمَعِينَ، وَتَغَمَّدْنا بِعَفْوِكَ عَنّا، فَإِلَيْكَ عَجَّتِ الاَْصْواتُ بِصُنُوفِ اللُّغاتِ، فَاجْعَلْ لَنَا اللّهُمَّ فِي هذِهِ الْعَشِيَّةِ نَصِيباً مِنْ كُلِّ خَيْر تَقْسِمُهُ بَيْنَ عِبادِكَ، وَنُور تَهْدِي بِهِ، وَرَحْمَة تَنْشُرُها، وَبَرَكَة تُنْزِلُها، وَعافِيَة تُجَلِّلُها، وَرِزْق تَبْسُطُهُ، يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ. اَللّهُمَّ أَقْلِبْنا فِي هذَا الْوَقْتِ مُنْجِحِينَ مُفْلِحِينَ مَبْرُورِينَ غانِمِينَ، وَلا تَجْعَلْنا مِنَ الْقانِطِينَ، وَلا تُخْلِنا مِنْ رَحْمَتِكَ، وَلا تَحْرِمْنا ما نُؤَمِّلُهُ مِنْ فَضْلِكَ، وَلاتَجْعَلْنا مِنْ رَحْمَتِكَ مَحْرُومِينَ، وَلا لِفَضْلِ مانُؤَمِّلُهُ مِنْ عَطائِكَ قانِطِينَ، وَلا تَرُدَّنا خائِبِينَ،

ص: 830

وَلا مِنْ بابِكَ مَطْرُودِينَ، يا أَجْوَدَ الاَْجْوَدِينَ، وَأَكْرَمَ الاَْكْرَمِينَ، إِلَيْكَ أَقْبَلْنا مُوقِنِينَ، وَلِبَيْتِكَ الْحَرامِ آمِّينَ قاصِدِينَ، فَأَعِنّاعَلي مَناسِكِنا، وَأَكْمِلْ لَناحَجَّنا، وَاْعْفُ عَنّا وَعافِنا، فَقَدْ مَدَدْنا إِلَيْكَ أَيْدِيَنا، فَهِيَ بِذِلَّةِ الاِعْتِرافِ مَوْسُومَةٌ. اَللّهُمَّ فَأَعْطِنا فِي هذِهِ الْعَشِيَّةِ ما سَأَلْناكَ، وَاكْفِنا مَا اسْتَكْفَيْناكَ، فَلا كافِيَ لَنا سِواكَ، وَلا رَبَّ لَنا غَيْرُكَ، نافِذٌ فِينا حُكْمُكَ، مُحِيطٌ بِنا عِلْمُكَ، عَدْلٌ فِينا قَضاؤُكَ، اِقْضِ لَنَا الْخَيْرَ، وَاجْعَلْنا مِنْ أَهْلِ الْخَيْرِ. اَللّهُمَّ أَوْجِبْ لَنا بِجُودِكَ عَظِيمَ الاَْجْرِ، وَكَرِيمَ الذُّخْرِ، وَدَوامَ الْيُسْرِ، وَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا أَجْمَعِينَ، وَلاتُهْلِكْنامَعَ الْهالِكِينَ، وَلاتَصْرِفْ عَنّارَأْفَتَكَوَرَحْمَتَكَ، يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ. اَللّهُمَّ اجْعَلْنا فِي هذَا الْوَقْتِ مِمَّنْ سَأَلَكَ فَأَعْطَيْتَهُ، وَشَكَرَكَ فَزِدْتَهُ، وَتابَ إِلَيْكَ فَقَبِلْتَهُ، وَتَنَصَّلَ إِلَيْكَ مِنْ ذُنُوبِهِ كُلِّها فَغَفَرْتَها لَهُ، يا ذَا الْجَلالِ وَالاِْكْرامِ. اَللّهُمَّ وَفِّقْنا وَسَدِّدْنا وَاعصِمنا وَاقْبَلْ تَضَرُّعَنا، يا خَيْرَ مَنْ سُئِلَ، وَيا أَرْحَمَ مَنِ اسْتُرْحِمَ، يا مَنْ لا يَخْفي عَلَيْهِ إِغْماضُ الْجُفُونِ، وَلا لَحْظُ الْعُيُونِ، وَلا مَااسْتَقَرَّ فِي الْمَكْنُونِ، وَلا مَا انْطَوَتْ عَلَيْهِ مُضْمَراتُ الْقُلُوبِ، أَلا كُلُّ ذلِكَ قَدْ أَحْصاهُ عِلْمُكَ، وَوَسِعَهُ حِلْمُكَ، سُبْحانَكَ وَتَعالَيْتَ عَمّا يَقُولُ الظّالِمُونَ عُلُوّاً كَبِيراً، تُسَبِّحُ لَكَ السَّماواتُ السَّبْعُ، وَالاَْرَضُونَ وَمَنْ فِيهِنَّ، وَإِنْ مِنْ شَيْء إِلاّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ، فَلَكَ الْحَمْدُ وَالْمَجْدُ، وَعُلُوُّ الْجَدِّ، يا ذَا الْجَلالِ وَالاِْكْرامِ، وَالْفَضْلِ وَالاِْنْعامِ، وَالاَْيادِي الْجِسامِ، وَأَنْتَ الْجَوادُ الْكَرِيمُ، الرَّؤُوفُ الرَّحِيمُ. اَللّهُمَّ أَوْسِعْ عَلَيَّ مِنْ رِزْقِكَ الْحَلالِ، وَعافِنِي فِي بَدَنِي وَدِينِي، وَآمِنْ خَوْفِي، وَأَعْتِقْ رَقَبَتِي مِنَ النّارِ. اَللّهُمَّ لا تَمْكُرْ بِي، وَلا تَسْتَدْرِجْنِي، وَلا تَخْدَعْنِي، وَادْرَأْ عَنِّي شَرَّ فَسَقَةِ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ».

آنگاه صورت را به سوي آسمان كرد، درحالي كه از ديده هاي مباركش اشك مي ريخت، با صداي بلند عرضه مي داشت: «ياأَسْمَعَ السّامِعِينَ، وَياأَبْصَرَالنّاظِرِينَ، وَياأَسْرَعَ الْحاسِبِينَ، وَيا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ، صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد

ص: 831

السّادَةِ الْمَيامِينِ، وَأَسْأَ لُكَ اللّهُمَّ حاجَتِيَ الَّتِي إِنْ أَعْطَيْتَنِيها لَمْ يَضُرَّنِي ما مَنَعْتَنِي، وَإِنْ مَنَعْتَنِيها لَمْ يَنْفَعْنِي ما أَعْطَيْتَنِي، أَسْأَ لُكَ فَكاكَ رَقَبَتِي مِنَ النّارِ، لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، وَحْدَكَ لا شَرِيكَ لَكَ، لَكَ الْمُلْكُ، وَلَكَ الْحَمْدُ، وَأَنْتَ عَلي كُلِّ شَيء قَدِيرٌ، يارَبِّ يا رَبِّ».

پس مكرّر مي گفت: يا رَبِّ، و كساني كه دور آن حضرت بودند گوش به دعاي آن حضرت فراداده، و به آمين گفتن اكتفا كرده بودند. و صدايشان همراه حضرت به گريه بلند شد تا آفتاب غُروب كرد، آنگاه روانه به سوي مشعرالحرام شدند. سيّد بن طاووس در اقبال بعد از «يارَبِّ يا رَبِّ يا رَبِّ» نقل كرده، كه حضرت در ادامه عرضه داشت: «إِلهِي أَنَا الْفَقِيرُ فِي غِنايَ فَكَيْفَ لا أَكُونُ فَقِيراً فِي فَقْرِي، إِلهِي أَنَا الْجاهِلُ فِي عِلْمِي فَكَيْفَ لا أَكُونُ جَهُولاً فِي جَهْلِي، إِلهِي إِنَّ اخْتِلافَ تَدْبِيرِكَ، وَسُرْعَةَ طَواءِ مَقادِيرِكَ، مَنَعا عِبادَكَ الْعارِفِينَ بِكَ عَنِ السُّكُونِ إِلي عَطاء، وَالْيَأْسِ مِنْكَ فِي بَلاء. إِلهِي مِنِّي ما يَلِيقُ بِلُؤْمِي، وَمِنْكَ مايَلِيقُ بِكَرَمِكَ. إِلهِي وَصَفْتَ

نَفْسَكَ بِاللُّطْفِ وَالرَّأْفَةِ لِي قَبْلَ وُجُودِ ضَعْفِي، أَفَتَمْنَعُنِي مِنْهُما بَعْدَ وُجُودِ ضَعْفِي، إِلهِي إِنْ ظَهَرَتِ الْمَحاسِنُ مِنِّي فَبِفَضْلِكَ، وَلَكَ الْمِنَّةُ عَلَيَّ، وَإِنْ ظَهَرَتِ الْمَساوِيُ مِنِّي فَبِعَدْلِكَ، وَلَكَ الْحُجَّةُ عَلَيَّ. إِلهِي كَيْفَ تَكِلُنِيوَقَدْتَكَفَّلْتَ لِي، وَكَيْفَ أُضامُ وَأَنْتَ النّاصِرُ لِي، أَمْ كَيْفَ أَخِيبُ وَأَنْتَ الْحَفِيُّ بِي، ها أَنَا أَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِفَقْرِي إِلَيْكَ، وَكَيْفَ أَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِما هُوَ مَحالٌ أَنْ يَصِلَ إِلَيْكَ، أَمْ كَيْفَ أَشْكُوإِلَيْكَ حالِي وَهُوَ لا يَخْفي عَلَيْكَ، أَمْ كَيْفَ أُتَرْجِمُ بِمَقالِي، وَهُوَمِنْكَ بَرَزٌ إِلَيْكَ، أَمْ كَيْفَ تُخَيِّبُ آمالِي وَهِيَ قَدْ وَفَدَتْ إِلَيْكَ، أَمْ كَيْفَ لا تُحْسِنُ أَحْوالِيوَبِكَ قامَتْ يا إِلهِي ما أَلْطَفَكَ بِي مَعَ عَظِيمِ

ص: 832

جَهْلِي وَما أَرْحَمَكَ بِي مَعَ قَبِيحِ فِعْلِي إِلهِي ما أَقْرَبَكَ مِنِّي وَ قَدْ أَبْعَدَنِي عَنْكَ! وَما أَرْأَفَكَ بِي فَمَاالَّذِي يَحْجُبُنِي عَنْكَ، إِلهِي عَلِمْتُ بِاخْتِلافِ الاْثارِ، وَتَنَقُّلاتِ الاَْطْوارِ، أَنَّ مُرادَكَ مِنِّي أَنْ تَتَعَرَّفَ إِلَيَّ فِي كُلِّ شَيْء، حَتّي لا أَجْهَلَكَ فِي شَيْء. إِلهِي كُلَّماأَخْرَسَنِي لُؤْمِي أَنْطَقَنِي كَرَمُكَ، وَكُلَّما آيَسَتْنِي أَوْصافِي أَطْمَعَتْنِي مِنَنُكَ. إِلهِي مَنْ كانَتْ مَحاسِنُهُ مَساوِيَ فَكَيْفَ لا تَكُونُ مَساوِيهِ مَساوِيَ، وَمَنْ كانَتْ حَقائِقُهُ دَعاوِيَ، فَكَيْفَ لاتَكُونُ دَعاوِيهِ دَعاوِيَ، إِلهِي حُكْمُكَ النّافِذُ وَمَشِيَّتُكَ الْقاهِرَةُ لَمْ يَتْرُكا لِذِي مَقال مَقالاً، وَلا لِذِي حال حالاً. إِلهِي كَمْ مِنْ طاعَة بَنَيْتُها، وَحالَة شَيَّدْتُها، هَدَمَ اعْتِمادِي عَلَيْها عَدْلُكَ، بَلْ أَقالَنِي مِنْها فَضْلُكَ. إِلهِي إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنِّي وَإِنْ لَمْ تَدُمِ الطّاعَةُ مِنِّي فِعْلاً جَزْماً فَقَدْ دامَتْ مَحَبَّةً وَعَزْماً. إِلهِي كَيْفَ أَعْزِمُوَأَنْتَ الْقاهِرُ، وَكَيْفَ لاأَعْزِمُوَأَنْتَ الاْمِرُ، إِلهِي تَرَدُّدِي فِي الاْثارِ يُوجِبُ بُعْدَ الْمَزارِ، فَاجْمَعْنِي عَلَيْكَ بِخِدْمَة تُوصِلُنِي إِلَيْكَ، كَيْفَ يُسْتَدَلُّ عَلَيْكَ بِما هُوَ فِي وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ إِلَيْكَ، أَيَكُونُ لِغَيْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ ما لَيْسَ لَكَ حَتّي يَكُونَ هُوَ الْمُظْهِرَلَكَ، مَتي غِبْتَ حَتّي تَحْتاجَ إِلي دَلِيل يَدُلُّ عَلَيْكَ، وَمَتي َعُدْتَ حَتّي تَكُونَ الاْثارُ هِيَ الَّتِي تُوصِلُ إِلَيْكَ، عَمِيَتْ عَيْنٌ لا تَراكَ عَلَيْها رَقِيباً، وَخَسِرَتْ صَفْقَةُ عَبْد لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّكَ نَصِيباً.إِلهِي أَمَرْتَ بِالرُّجُوعِ إِلَي الاْثارِ، فَأَرْجِعْنِي إِلَيْكَ بِكِسْوَةِ الاَْنْوارِ، وَهِدايَةِ الاِسْتِبْصارِ، حَتّي أَرْجِعَ إِلَيْكَ مِنْها كَما دَخَلْتُ إِلَيْكَ مِنْها، مَصُونَ السِّرِّ عَنِ النَّظَرِ إِلَيْها، وَمَرْفُوعَ الْهِمَّةِ عَنِ الاِعْتِمادِعَلَيْها، إِنَّكَ عَلي كُلِّ شَيءقَدِيرٌ. إِلهِي هذاذُلِّي ظاهِرٌ بَيْنَ يَدَيْكَ، وَهذا حالِي لا يَخْفي عَلَيْكَ، مِنْكَ أَطْلُبُ الْوُصُولَ

إِلَيْكَ، وَبِكَ أَسْتَدِلُّ عَلَيْكَ، فَاهْدِنِي بِنُورِكَ إِلَيْكَ، وَأَقِمْنِي بِصِدْقِ الْعُبُودِيَّةِ بَيْنَ يَدَيْكَ. إِلهِي عَلِّمْنِي مِنْ عِلْمِكَ الْمَخْزُونِ، وَصُنِّي بِسِتْرِكَ الْمَصُونِ. إِلهِي حَقِّقْنِي بِحَقائِقِ أَهْلِ الْقُرْبِ، وَاسْلُكْ بِي

ص: 833

مَسْلَكَ أَهْلِ الْجَذْبِ. إِلهِي أَغْنِنِي بِتَدْبِيرِكَ لِي عَنْ تَدْبِيرِي، وَبه اختيار كَ عَنِ اخْتِيارِي، وَأَوْقِفْنِي عَلي مَراكِزِ اضْطِرارِي. إِلهِي أَخْرِجْنِي مِنْ ذُلِّ نَفْسِي، وَطَهِّرْنِي مِنْ شَكِّي وَشِرْكِي قَبْلَ حُلُولِ رَمْسِي، بِكَ أَنْتَصِرُ فَانْصُرْنِي، وَعَلَيْكَ

أَتَوَكَّلُ فَلا تَكِلْنِي، وَإِيّاكَ أَسْأَلُ فَلا تُخَيِّبْنِي، وَفِي فَضْلِكَ رْغَبُ فَلا تَحْرِمْنِي، وَبِجَنابِكَ أَنْتَسِبُ فَلا تُبْعِدْنِي، وَبِبابِكَ أَقِفُ فَلا تَطْرُدْنِي. إِلهِي تَقَدَّسَ رِضاكَ أَنْ تَكُونَ لَهُ عِلَّةٌ مِنْكَ، فَكَيْفَ يَكُونُ لَهُ عِلَّةٌ مِنِّي، إِلهِي أَنْتَ الْغَنِيُّ بِذاتِكَ أَنْ يَصِلَ إِلَيْكَ النَّفْعُ مِنْكَ، فَكَيْفَ لا تَكُونُ غَنِيّاً عَنِّي، إِلهِي إِنَّ الْقَضآءَ وَالْقَدَرَ يُمَنِّينِي، وَإِنَّ الْهَوي بِوَثائِقِ الشَّهْوَةِ أَسَرَنِي، فَكُنْ أَنْتَ النَّصِيرَ لِي، حَتّي تَنْصُرَنِي وَتُبَصِّرَنِي، وَأَغْنِنِي بِفَضْلِكَ حَتّي أَسْتَغْنِيَ بِكَ عَنْ طَلَبِي، أَنْتَ الَّذِي أَشْرَقْتَ الاَْنْوارَ فِي قُلُوبِ أَوْلِيائِكَ حَتّي عَرَفُوكَ وَوَحَّدُوكَ، وَأَنْتَ الَّذِي أَزَلْتَ الاَْغْيارَ عَنْ قُلُوبِ أَحِبّائِكَ حَتّي لَمْ يُحِبُّوا سِواكَ، وَلَمْ يَلْجَأُوا إِلي غَيْرِكَ، أَنْتَ الْمُونِسُ لَهُمْ حَيْثُ أَوْحَشَتْهُمُ الْعَوالِمُ، وَأَنْتَ الَّذِي هَدَيْتَهُمْ حَيْثُ اسْتَبانَتْ لَهُمُ الْمَعالِمُ. يا إِلهِي ماذا وَجَدَ مَنْ فَقَدَكَ؟ وَمَا الَّذِي فَقَدَ مَنْ وَجَدَكَ؟ لَقَدْ خابَ مَنْ رَضِيَ دُونَكَ بَدَلاً، وَلَقَدْ خَسِرَ مَنْ بَغي عَنْكَ مُتَحَوِّلاً، كَيْفَ يُرْجي سِواكَ وَأَنْتَ ماقَطَعْتَ الاِْحْسانَ، وَكَيْفَ يُطْلَبُ مِنْ غَيْرِكَ وَأَنْتَ ما بَدَّلْتَ عادَةَ الاِمْتِنانِ، يا مَنْ أَذاقَ أَحِبّاءَهُ حَلاوَةَ الْمُؤانَسَةِ، فَقامُوا بَيْنَ يَدَيْهِ مُتَمَلِّقِينَ، وَيا مَنْ أَلْبَسَ أَوْلِياءَهُ مَلابِسَ هَيْبَتِهِ، فَقامُوا بَيْنَ يَدَيْهِ مُسْتَغْفِرِينَ. أَنْتَ الذّاكِرُ قَبْلَ الذّاكِرِينَ، وَأَنْتَ الْبادِي بِالاِْحْسانِ قَبْلَ تَوَجُّهِ الْعابِدِينَ، وَأَنْتَ الْجَوادُ بِالْعَطاءِ قَبْلَ طَلَبِ الطّالِبِينَ، وَأَنْتَ الْوَهّابُ ثُمَّ لِما وَهَبْتَ لَنا مِنَ الْمُسْتَقْرِضِينَ. إِلهِي اُطْلُبْنِي بِرَحْمَتِكَ حَتّي أَصِلَ إِلَيْكَ، وَاجْذِبْنِي بِمَنِّكَ حَتّي أُقْبِلَ عَلَيْكَ. إِلهِي إِنَّ رَجائِي لا يَنْقَطِعُ عَنْكَ وَإِنْ عَصَيْتُكَ، كَما أَنَّ خَوْفِي لا يُزايِلُنِي وَإِنْ أَطَعْتُكَ، فَقَدْ دَفَعْتَنِي الْعَوالِمُ إِلَيْكَ،

ص: 834

وَقَدْ أَوْقَعَنِي عِلْمِي بِكَرَمِكَ عَلَيْكَ. إِلهِي كَيْفَ أَخِيبُ وَأَنْتَ أَمَلِي، أَمْ كَيْفَ أُهانُ وَعَلَيْكَ مُتَّكَلِي، إِلهِي كَيْفَ أَسْتَعِزُّ وَفِي الذِّلَّةِ أَرْكَزْتَنِي، أَمْ كَيْفَ لا أَسْتَعِزُّوَإِلَيْكَ نَسَبْتَنِي، إِلهِي كَيْفَ لا أَفْتَقِرُ وَأَنْتَ الَّذِي فِي الْفُقَرآءِأَقَمْتَنِي، أَمْ كَيْفَ أَفْتَقِرُ وَأَنْتَ الَّذِي بِجُودِكَ أَغْنَيْتَنِي، وَأَنْتَ الَّذِي لا إِلهَ غَيْرُكَ تَعَرَّفْتَ لِكُلِّ شَيْء فَما جَهِلَكَ شَيْءٌ، وَأَنْتَ الَّذِي تَعَرَّفْتَ إِلَيَّ فِي كُلِّ شَيْء، فَرَأَيْتُكَ ظاهِراً فِي كُلِّ شَيْء، وَأَنْتَ الظّاهِرُ لِكُلِّ شَيْء، يا مَنِ اسْتَوي بِرَحْمانِيَّتِهِ فَصارَ الْعَرْشُ غَيْباً فِي ذاتِهِ، مَحَقْتَ الاْثارَ بِالاْثارِ، وَمَحَوْتَ الاَْغْيارَ بِمُحِيطاتِ أَفْلاكِ الاَْنْوارِ، يا مَنِ احْتَجَبَ فِي سُرادِقاتِ عَرْشِهِ عَنْ أَنْ تُدْرِكَهُ الاَْبْصارُ، يا مَنْ تَجَلّي بِكَمالِ بَهائِهِ، فَتَحَقَّقَتْ عَظَمَتُهُ الاِسْتِواءَ، كَيْفَ تَخْفي وَأَنْتَ الظّاهِرُ، أَمْ كَيْفَ تَغِيبُ وَأَنْتَ الرَّقِيبُ الْحاضِرُ، إِنَّكَ عَلي كُلِّ شَيْء قَدِير، وَالْحَمْدُ للهِِ وَحْدَهُ».

دعاي امام سجّاد(ع) در روز عرفه

دعاي امام سجّاد(عليه السلام) در روز عرفه «اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ. اَللّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ بَدِيعَ السَّماواتِ وَالاَْرْضِ، ذَا الْجَلالِ وَالاِْكْرامِ، رَبَّ الاَْرْبابِ، وَإِلهَ كُلِّ مَأْلُوه، وَخالِقَ كُلِّ مَخْلُوق، وَوارِثَ كُلِّ شَيْء، لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ، وَ لايَعْزُبُ عَنْهُ عِلْمُ شَيْء، وَهُوَ بِكُلِّ شَيْء مُحِيطٌ، وَهُوَ عَلي كُلِّشَيْء رَقِيبٌ، أَنْتَ اللهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، اَلاَْحَدُ الْمُتَوَحِّدُ، اَلْفَرْدُ الْمُتَفَرِّدُ، وَأَنْتَ اللهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، اَلْكَرِيمُ الْمُتَكَرِّمُ، اَلْعَظِيمُ الْمُتَعَظِّمُ، اَلْكَبِيرُ الْمُتَكَبِّرُ، وَأَنْتَ اللهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، اَلْعَلِيُّ الْمُتَعالِ، اَلشَّدِيدُ الْمِحالِ، وَأَنْتَ اللهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، اَلرَّحْمنُ الرَّحِيمُ، اَلْعَلِيمُ الْحَكِيمُ، وَأَنْتَ اللهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، اَلسَّمِيعُ الْبَصِيرُ، اَلْقَدِيمُ الْخَبِيرُ، وَأَنْتَ اللهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، اَلْكَرِيمُ الاَْكْرَمُ، اَلدّائِمُ الاَْدْوَمُ، وَأَنْتَ اللهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، اَلاَْوَّلُ قَبْلَ كُلِّ أَحَد، وَالاْخِرُ بَعْدَ كُلِّ عَدَد، وَأَنْتَ اللهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، اَلدّانِي فِي عُلُوِّهِ، وَالْعالِي فِي

ص: 835

دُنُوِّهِ، وَأَنْتَ اللهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، ذُوالْبَهاءِ وَالْمَجْدِ، وَالْكِبْرِياءِ وَالْحَمْدِ، وَأَنْتَ اللهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، الَّذِي أَنْشَأْتَ الاَْشْياءَ مِنْ غَيْرِ سِنْخ، وَصَوَّرْتَ ما صَوَّرْتَ مِنْ غَيْرِ مِثال، وَابْتَدَعْتَ الْمُبْتَدَعاتِ بِلاَ احْتِذاء، أَنْتَ الَّذِي قَدَّرْتَ كُلَّ شَيْء تَقْدِيراً، وَيَسَّرْتَ كُلَّ شَيْء تَيْسِيراً، وَدَبَّرْتَ ما دُونَكَ تَدْبِيراً، أَنْتَ الَّذِي لَمْ يُعِنْكَ عَلي خَلْقِكَ شَرِيكٌ، وَلَمْ يُؤازِرْكَ فِي أَمْرِكَ وَزِيرٌ، وَلَمْ يَكُنْ لَكَ مُشاهِدٌ وَلا نَظِيرٌ، أَنْتَ الَّذِي أَرَدْتَ فَكانَ حَتْماً ما أَرَدْتَ، وَقَضَيْتَ فَكانَ عَدْلاً ما قَضَيْتَ، وَحَكَمْتَ فَكانَ نِصْفاً ما حَكَمْتَ، أَنْتَ الَّذِي لا يَحْوِيكَ مَكانٌ، وَلَمْ يَقُمْ لِسُلْطانِكَ سُلْطانٌ، وَلَمْ يُعْيِكَ بُرْهانٌ وَلا بَيانٌ، أَنْتَ الَّذِي أَحْصَيْتَ كُلَّ شَيْء عَدَداً، وَجَعَلْتَ لِكُلِّ شَيْء أَمَداً، وَقَدَّرْتَ كُلَّ شَيْء تَقْدِيراً، أَنْتَ الَّذِي قَصُرَتِ الاَْوْهامُ عَنْ ذاتِيَّتِكَ، وَعَجَزَتِ الاَْفْهامُ عَنْ كَيْفِيَّتِكَ، وَلَمْ تُدْرِكِ الاَْبْصارُ مَوْضِعَ أَيْنِيَّتِكَ، أَنْتَ الَّذِي لا تُحَدُّ فَتَكُونَ مَحْدُوداً، وَلَمْ تُمَثَّلْ فَتَكُونَ مَوْجُوداً، وَلَمْ تَلِدْ فَتَكُونَ مَوْلُوداً، أَنْتَ الَّذِي لا ضِدَّ مَعَكَ فَيُعانِدَكَ، وَلا عِدْلَ لَكَ فَيُكاثِرَكَ، وَلانِدَّ لَكَ فَيُعارِضَكَ، أَنْتَ الَّذِي ابْتَدَأَ وَاخْتَرَعَ وَاسْتَحْدَثَ وَابْتَدَعَ، وَأَحْسَنَ صُنْعَ ما صَنَعَ، سُبْحانَكَ ما أَجَلَّ شَأْنَكَ، وَأَسْني فِي الاَْماكِنِ مَكانَكَ، وَأَصْدَعَ بِالْحَقِّ فُرْقانَكَ، سُبْحانَكَ مِنْ لَطِيف ما أَلْطَفَكَ، وَرَءُوف ما أَرْأَفَكَ، وَحَكِيم ما أَعْرَفَكَ، سُبْحانَكَ مِنْ مَلِيك ما أَمْنَعَكَ، وَجَواد ما أَوْسَعَكَ، وَرَفِيع ما أَرْفَعَكَ، ذُو الْبَهاءِ وَالْمَجْدِ، وَالْكِبْرِياءِ وَالْحَمْدِ، سُبْحانَكَ بَسَطْتَ بِالْخَيْراتِ يَدَكَ، وَعُرِفَتِ الْهِدايَةُ مِنْ عِنْدِكَ، فَمَنِ الْتَمَسَكَ لِدِين أَوْ دُنْيا وَجَدَكَ، سُبْحانَكَ خَضَعَ لَكَ مَنْ جَري فِي عِلْمِكَ، وَخَشَعَ لِعَظَمَتِكَ ما دُونَ عَرْشِكَ، وَانْقادَ لِلتَّسْلِيمِ لَكَ كُلُّ خَلْقِكَ، سُبْحانَكَ لا تُحَسُّ وَلا تُجَسُّ وَلا تُمَسُّ، وَلا تُكادُ وَلا تُماطُ وَلا تُنازَعُ، وَلا تُجاري وَلا تُماري وَلا تُخادَعُ وَلا تُماكَرُ، سُبْحانَكَ سَبِيلُكَ جَدَدٌ،

ص: 836

وَأَمْرُكَ رَشَدٌ، وَأَنْتَ حَيٌّ صَمَدٌ، سُبْحانَكَ قَوْلُكَ حُكْمٌ، وَقَضاؤُكَ حَتْمٌ، وَإِرادَتُكَ عَزْمٌ، سُبْحانَكَ لا رادَّ لِمَشِيَّتِكَ، وَلا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِكَ، سُبْحانَكَ قاهِرَ الاَْرْبابِ، باهِرَ لاْياتِ، فاطِرَ السَّماواتِ، بارِئَ النَّسَماتِ، لَكَ الْحَمْدُ حَمْداً يَدُومُ بِدَوامِكَ، وَلَكَ الْحَمْدُ حَمْداً خالِداً نِعْمَتِكَ، وَلَكَ الْحَمْدُ حَمْداً يُوازِي صُنْعَكَ، وَلَكَ الْحَمْدُ حَمْداً يَزِيدُ عَلي رِضاكَ، وَلَكَ الْحَمْدُ حَمْداً مَعَ حَمْدِ كُلِّ حامِد، وَشُكْراً يَقْصُرُ عَنْهُ شُكْرُ كُلِّ شاكِر، حَمْداً لا يَنْبَغِي إِلاّ لَكَ، وَلا يُتَقَرَّبُ بِهِ إِلاّ إِلَيْكَ، حَمْداً يُسْتَدامُ بِهِ الاَْوَّلُ، وَيُسْتَدْعي بِهِ دَوامُ الاْخِرِ، حَمْداً يَتَضاعَفُ عَلي كُرُورِ الاَْزْمِنَةِ، وَيَتَزايَدُ أَضْعافاً مُتَرادِفَةً، حَمْداً يَعْجِزُ عَنْ إِحْصائِهِ الْحَفَظَةُ، وَيَزِيدُ عَلي ما أَحْصَتْهُ فِي كِتابِكَ الْكَتَبَةُ، حَمْداً يُوازِنُ عَرْشَكَ الْمَجِيدَ، وَيُعادِلُ كُرْسِيَّكَ الرَّفِيعَ،

حَمْداً يَكْمُلُ لَدَيْكَ ثَوابُهُ، وَيَسْتَغْرِقُ كُلَّ جَزاء جَزاؤُهُ، حَمْداً ظاهِرُهُ وَفْقٌ لِباطِنِهِ، وَ باطِنُهُ وَفْقٌ لِصِدْقِ النِّيَّةِ، حَمْداً

لَمْ يَحْمَدْكَ خَلْقٌ مِثْلَهُ، وَلا يَعْرِفُ أَحَدٌ سِواكَ فَضْلَهُ، حَمْداً يُعانُ مَنِ اجْتَهَدَ فِي تَعْدِيدِهِ، وَيُؤَيَّدُ مَنْ أَغْرَقَ نَزْعاً فِي تَوْفِيَتِهِ، حَمْداً يَجْمَعُ ما خَلَقْتَ مِنَ الْحَمْدِ، وَيَنْتَظِمُ ما أَنْتَ خالِقُهُ مِنْ بَعْدُ، حَمْداً لا حَمْدَ أَقْرَبُ إِلي قَوْلِكَ مِنْهُ، وَلا أَحْمَدَ مِمَّنْ يَحْمَدُكَ بِهِ، حَمْداً يُوجِبُ بِكَرَمِكَ الْمَزِيدَ بِوُفُورِهِ، وَتَصِلُهُ بِمَزِيد بَعْدَ مَزِيد طَوْلاً مِنْكَ، حَمْداً يَجِبُ لِكَرَمِ وَجْهِكَ، وَيُقابِلُ عِزَّ جَلالِكَ، رَبِّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد الْمُنْتَجَبِ الْمُصْطَفي الْمُكَرَّمِ الْمُقَرَّبِ أَفْضَلَ صَلَواتِكَ، وَبارِكْ عَلَيْهِ أَتَمَّ بَرَكاتِكَ، وَتَرَحَّمْ عَلَيْهِ أَمْتَعَ رَحَماتِكَ، رَبِّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِهِ صَلاةً زاكِيَةً لا تَكُونُ صَلاةٌ أَزْكي مِنْها، وَصَلِّ عَلَيْهِ صَلاةً نامِيَةً لا تَكُونُ صَلاةٌ أَنْمي مِنْها، وَصَلِّ عَلَيْهِ صَلاةً راضِيَةً لا تَكُونُ صَلاةٌ رِضاهُ، وَصَلِّ عَلَيْهِ صَلاةً تُرْضِيكَ وَتَزِيدُ عَلي رِضاكَ لَهُ، وَصَلِّ عَلَيْهِ صَلاةً لا تَرْضي لَهُ إِلاّ بِها، وَلا تَري

ص: 837

غَيْرَهُ لَها أَهْلاً، رَبِّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِهِ صَلاةً تُجاوِزُ رِضْوانَكَ، وَيَتَّصِلُ اتِّصالُها بِبَقائِكَ، وَلا يَنْفَدُ كَما لا تَنْفَدُ كَلِماتُكَ، رَبِّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِهِ صَلاةً تَنْتَظِمُ صَلَواتِ مَلائِكَتِكَ وَأَنْبِيائِكَ وَرُسُلِكَ وَأَهْلِ طاعَتِكَ، وَتَشْتَمِلُ عَلي صَلَواتِ عِبادِكَ مِنْ جِنِّكَ وَإِنْسِكَ وَأَهْلِ إِجابَتِكَ، وَتَجْتَمِعُ عَلي صَلاةِ كُلِّ مَنْ ذَرَأْتَ وَبَرَأْتَ مِنْ أَصْنافِ خَلْقِكَ، رَبِّ صَلِّ عَلَيْهِ وَآلِهِ صَلاةً تُحِيطُ بِكُلِّ صَلاة سالِفَة وَمُسْتَأْنَفَة، وَصَلِّ عَلَيْهِ وَعَلي آلِهِ صَلاةً مَرْضِيَّةً لَكَ وَلِمَنْ دُونَكَ، وَتُنْشِئُ مَعَ ذلِكَ صَلَوات تُضاعِفُ مَعَها تِلْكَ الصَّلَواتِ عِنْدَها، وَتَزِيدُها عَلي كُرُورِ الاَْيّامِ زِيادَةً فِي

تَضاعِيفَ لا يَعُدُّها غَيْرُكَ، رَبِّ صَلِّ عَلي اَطائِبِ أَهْلِ بَيْتِهِ، اَلَّذِينَ اخْتَرْتَهُمْ لاَِمْرِكَ، وَجَعَلْتَهُمْ خَزَنَةَ عِلْمِكَ، وَحَفَظَةَ دِينِكَ، وَخُلَفاءَكَ فِي أَرْضِكَ، وَحُجَجَكَ عَلي عِبادِكَ، وَطَهَّرْتَهُمْ مِنَ الرِّجْسِ وَالدَّنَسِ تَطْهِيراً بِإِرادَتِكَ، وَجَعَلْتَهُمُ الْوَسِيلَةَ إِلَيْكَ، وَالْمَسْلَكَ إِلي جَنَّتِكَ، رَبِّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِهِ صَلاةً تُجْزِلُ لَهُمْ بِها مِنْ نِحَلِكَ وَكَرامَتِكَ، وَتُكْمِلُ لَهُمُ الاَْشْياءَ مِنْ عَطاياكَ وَنَوافِلِكَ، وَتُوَفِّرُ عَلَيْهِمُ الْحَظَّ مِنْ عَوائِدِكَ وَفَوائِدِكَ، رَبِّ صَلّ عَلَيْهِ وَعَلَيْهِمْ صَلاةً لا أَمَدَ فِي أَوَّلِها، وَلا غايَةَ لاَِمَدِها، وَلانِهايَةَ لاِخِرِها، رَبِّ صَلِّ عَلَيْهِم ْزِنَةَ عَرْشِكَ وَما دُونَهُ، وَمِلاَْ سَماواتِكَ وَما فَوْقَهُنَّ، وَعَدَدَ أَرَضِيكَ وَما تَحْتَهُنَّ وَما بَيْنَهُنَّ، صَلاةً تُقَرِّبُهُمْ مِنْكَ زُلْفي، وَتَكُونُ لَكَ وَلَهُمْ رِضيً، وَمُتَّصِلَةً بِنَظائِرِهِنَّ أَبَداً. اَللّهُمَّ إِنَّكَ أَيَّدْتَ دِينَكَ فِي كُلِّ أَوان بِاِمام أَقَمْتَهُ عَلَماً لِعِبادِكَ، وَمَناراً فِي بِلادِكَ، بَعْدَ أَنْ وَصَلْتَ حَبْلَهُ بِحَبْلِكَ، جَعَلْتَهُ الذَّرِيعَةَ إِلي رِضْوانِكَ، وَافْتَرَضْتَ طاعَتَهُ، وَحَذَّرْتَ مَعْصِيَتَهُ، وَأَمَرْتَ بِامْتِثالِ أَمْرِهِ وَ الاِْنْتِهاءِ عِنْدَ نَهْيِهِ، وَأَلاّ يَتَقَدَّمَهُ مُتَقَدِّمٌ، وَلا يَتَأَخَّرَ عَنْهُ مُتَأَخِّرٌ، فَهُوَعِصْمَةُ اللاَّئِذِينَ، وَكَهْفُ الْمُؤْمِنِينَ، وَعُرْوَةُ الْمُتَمَسِّكِينَ، وَبَهاءُ الْعالَمِينَ. اَللّهُمَّ فَأَوْزِ عْ لِوَلِيِّكَ شُكْرَ ما أَنْعَمْتَ بِهِ عَلَيْهِ، وَأَوْزِعْنا مِثْلَهُ فِيهِ، وَآتِهِ مِنْ لَدُنْكَ سُلْطاناً نَصِيراً، وَافْتَحْ

ص: 838

لَهُ فَتْحاً يَسِيراً، وَأَعِنْهُ بِرُكْنِكَ الاَْعَزِّ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَقَوِّ عَضُدَهُ، وَراعِهِ بِعَيْنِكَ، وَاحْمِهِ بِحِفْظِكَ، وَانْصُرْهُ بِمَلائِكَتِكَ، وَامْدُدْهُ بِجُنْدِكَ الاَْغْلَبِ، وَأَقِمْ بِهِ كِتابَكَ وَحُدُودَكَ وَشَرائِعَكَ وَسُنَنَ رَسُولِكَ صَلَواتُكَ اللّهُمَّ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَأَحْيِ بِهِ ما أَماتَهُ الظّالِمُونَ مِنْ مَعالِمِ دِينِكَ، وَاجْلُ بِهِ صَداءَ الْجَوْرِ عَنْ طَرِيقَتِكَ، وَأَبِنْ بِهِ الضَّرّاءَ مِنْ سَبِيلِكَ، وَأَزِلْ بِهِ النّاكِبِينَ عَنْ صِراطِكَ، وَامْحَقْ بِهِ بُغاةَ قَصْدِكَ عِوَجاً، وَأَلِنْ جانِبَهُ لاَِوْلِيائِكَ، وَابْسُطْ يَدَهُ عَلي أَعْدائِكَ، وَهَبْ لَنا رَأْفَتَهُ وَرَحْمَتَهُ وَتَعَطُّفَهُ وَتَحَنُّنَهُ، وَاجْعَلْنا لَهُ سامِعِينَ مُطِيعِينَ، وَفِي

رِضاهُ ساعِينَ، وَإِلي نُصْرَتِهِ وَالْمُدافَعَةِ عَنْهُ مُكْنِفِينَ، وَإِلَيْكَ وَإِلي رَسُولِكَ صَلَواتُكَ اللّهُمَّ عَلَيْهِ وَآلِهِ بِذلِكَ مُتَقَرِّبِينَ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي أَوْلِياءِهِمُ الْمُعْتَرِفِينَ بِمَقامِهِمْ، اَلْمُتَّبِعِينَ مَنْهَجَهُمْ، اَلْمُقْتَفِينَ آثارَهُم، اَلْمُسْتَمْسِكِينَ بِعُرْوَتِهِمْ، اَلْمُتَمَسِّكِينَ بِوِلايَتِهِم، اَلْمُؤْتَمِّينَ بِإِمامَتِهِم، اَلْمُسَلِّمِينَ لاَِمْرِهِم، اَلْمُجْتَهِدِينَ فِي طاعَتِهِمْ، اَلْمُنْتَظِرِينَ أَيّامَهُم، اَلْمادِّينَ إِلَيْهِمْ أَعْيُنَهُم، اَلصَّلَواتِ الْمُبارَكاتِ الزّاكِياتِ النّامِياتِ الْغادِياتِ الرّائِحاتِ، وَسَلِّمْ عَلَيْهِمْ وَعَلي أَرْواحِهِمْ، وَاجْمَعْ عَلَي التَّقْوي أَمْرَهُمْ، وَأَصْلِحْ لَهُمْ شُؤُونَهُمْ، وَتُبْ عَلَيْهِمْ، إِنَّكَ أَنْتَ التَّوّابُ الرَّحِيمُ، وَخَيْرُالْغافِرِينَ، وَاجْعَلْنا مَعَهُمْ فِي دارِ السَّلامِ، بِرَحْمَتِكَ ياأَرْحَمَ الرّاحِمِينَ. اَللّهُمَّ هذا يَوْمُ عَرَفَةَ، يَوْمٌ شَرَّفْتَهُ وَكَرَّمْتَهُ وَعَظَّمْتَهُ، نَشَرْتَ فِيهِ رَحْمَتَكَ، وَمَنَنْتَ فِيهِ بِعَفْوِكَ، وَأَجْزَلْتَ فِيهِ عَطِيَّتَكَ، وَتَفَضَّلْتَ بِهِ عَلي عِبادِكَ. اَللّهُمَّ وَأَنَا عَبْدُكَ الَّذِي أَنْعَمْتَ عَلَيْهِ قَبْلَ خَلْقِكَ لَهُ، وَبَعْدَ خَلْقِكَ إِيّاهُ، فَجَعَلْتَهُ مِمَّنْ هَدَيْتَهُ لِدِينِكَ، وَوَفَّقْتَهُ لِحَقِّكَ، وَعَصَمْتَهُ بَحَبْلِكَ، وَأَدْخَلْتَهُ فِي حِزْبِكَ، وَ أَرْشَدْتَهُ لِمُوالاةِ أَوْلِيائِكَ، وَمُعاداةِ أَعْدائِكَ، ثُمَّ أَمَرْتَهُ فَلَمْ يَأْتَمِرْ، وَزَجَرْتَهُ فَلَمْ يَنْزَجِرْ، وَنَهَيْتَهُ عَنْ مَعْصِيَتِكَ، فَخالَفَ أَمْرَكَ إِلي نَهْيِكَ، لا مُعانَدَةً لَكَ وَلاَ اسْتِكْباراً عَلَيْكَ، بَلْ دَعاهُ هَواهُ إِلي ما زَيَّلْتَهُ وَإِلي ما حَذَّرْتَهُ، وَأَعانَهُ عَلي ذلِكَ عَدُوُّكَ وَعَدُوُّهُ، فَأَقْدَمَ عَلَيْهِ عارِفاً بِوَعِيدِكَ، راجِياً لِعَفْوِكَ، واثِقاً بِتَجاوُزِكَ، وَكانَ أَحَقَّ عِبادِكَ مَعَ ما مَنَنْتَ عَلَيْهِ أَلاّ يَفْعَلَ، وَها أَنَاذا بَيْنَ

ص: 839

يَدَيْكَ صاغِراً ذَلِيلاً، خاضِعاً خاشِعاً، خائِفاً مُعْتَرِفاً بِعَظِيم مِنَ الذُّنُوبِ تَحَمَّلْتُهُ، وَجَلِيل مِنَ الْخَطايَا اِجْتَرَمْتُهُ، مُسْتَجِيراً بِصَفْحِكَ، لائِذاً بِرَحْمَتِكَ، مُوقِناً أَنَّهُ لا يُجِيرُنِي مِنْكَ مُجِيرٌ، وَلا يَمْنَعُنِي مِنْكَ مانِعٌ، فَعُدْ عَلَيَّ بِما تَعُودُ بِهِ عَلي مَنِ اقْتَرَفَ مِنْ تَغَمُّدِكَ، وَجُدْ عَلَيَّ بما تَجُودُ بِهِ عَلي مَنْ أَلقي بِيَدِهِ إِلَيْكَ مِنْ عَفْوِكَ، وَامْنُنْ عَلَيَّ بِما لاْ يَتَعاظَمُكَ أَنْ تَمُنَّ بِهِ عَلي مَنْ أَمَّلَكَ مِنْ غُفْرانِكَ، وَاجْعَلْ لِي فِي هذَا الْيَوْمِ نَصِيباً أَنالُ بِهِ حَظّاً مِنْ رِضْوانِكَ، وَلا تَرُدَّنِي صِفْراً مِمّا يَنْقَلِبُ بِهِ الْمُتَعَبِّدُونَ لَكَ مِنْ عِبادِكَ، وَإِنِّي وَإِنْ لَمْ أُقَدِّمْ ما قَدَّمُوهُ مِنَ الصّالِحاتِ فَقَدْ قَدَّمْتُ تَوْحِيدَكَ، وَنَفْيَ الاَْضْدادِ وَالاَْنْدادِ وَالاَْشْباهِ عَنْكَ، وَأَتَيْتُكَ مِن الاَْبْوابِ الَّتِي أَمَرْتَ أَنْ تُؤْتي مِنْها، وَتَقَرَّبْتُ إِلَيْكَ بِما لا يَقْرُبُ بِهِ أَحَدٌ مِنْكَ إِلاّ بِالتَّقَرُّبِ بِهِ، ثُمَّ أَتْبَعْتُ ذلِكَ بِالاِْنابَةِ إِلَيْكَ، وَالتَّذَلُّلِ وَالاِسْتِكانَةِ لَكَ، وَحُسْنَ الظَّنِّ بِكَ، وَالثِّقَةِ بِما عِنْدَكَ، وَشَفَعْتُهُ بِرَجائِكَ الَّذِي قَلَّ ما يَخِيبُ عَلَيْهِ راجِيكَ، وَسَأَلْتُكَ مَسْأَلَةَ الْحَقِيرِ الذَّلِيلِ، اَلْبائِسِ الْفَقِيرِ، اَلْخائِفِ الْمُسْتَجِيرِ، وَمَعَ ذلِكَ خِيفَةً وَتَضَرُّعاً وَتَعَوُّذاً وَتَلَوُّذاً، لامُسْتَطِيلاً بِتَكَبُّرِ الْمُتَكَبِّرِينَ، وَلا مُتَعالِياً بِدالَّةِ الْمُطِيعِينَ، وَلا مُسْتَطِيلاً بِشَفاعَةِ الشّافِعِينَ، وَأَنَا بَعْدُ أَقَلُّ الاَْقَلِّينَ، وَأَذَلُّ الاَْذَلِّينَ، وَمِثْلُ الذَّرَّةِ أَوْ دُونَها، فَيا مَنْ لَمْ يُعاجِلِ الْمُسِيئِينَ، وَلايَنْدَهُ الْمُتْرَفِينَ، وَيا مَنْ يَمُنُّ بِإِقالَةِ الْعاثِرِينَ، وَيَتَفَضَّلُ بِإِنْظارِ الْخاطِئِينَ، أَنَا الْمُسِيءُ الْمُعْتَرِفُ الْخاطِئُ الْعاثِرُ، أَنَا الَّذِي أَقْدَمَ عَلَيْكَ مُجْتَرِئاً، أَنَا الَّذِي عَصاكَ مُتَعَمِّداً، أَنَا الَّذِي اسْتَخْفي مِنْ عِبادِكَ وَبارَزَكَ، أَنَا الَّذِي هابَ عِبادَكَ وَأَمِنَكَ، أَنَا الَّذِي لَمْ يَرْهَبْ سَطْوَتَكَ وَلَمْ يَخَفْ بَأْسَكَ، أَنَا الْجانِي عَلي نَفْسِهِ، أَنَا الْمُرْتَهَنُ بِبَلِيَّتِهِ، أَنَا الْقَلِيلُ الْحَياءِ، أَنَا الطَّوِيلُ الْعِناءِ، بِحَقِّ مَنِ انْتَجَبْتَ مِنْ خَلْقِكَ، وَبِمَنِ اصْطَفَيْتَهُ لِنَفْسِكَ، بِحَقِّ مَنِ اخْتَرْتَ مِنْ بَرِيَّتِكَ، وَمَنِ اجْتَبَيْتَ لِشَأْنِكَ، بِحَقِّ

ص: 840

مَنْ وَصَلْتَ طاعَتَهُ بِطاعَتِكَ، وَمَنْ جَعَلْتَ مَعْصِيَتَهُ كَمَعْصِيَتِكَ، بِحَقِّ مَنْ قَرَنْتَ مُوالاتَهُ بِمُوالاتِكَ، وَمَنْ نُطْتَ مُعاداتَهُ بِمُعاداتِكَ، تَغَمَّدْنِي فِي يَوْمِي هذا بِما تَتَغَمَّدُ بِهِ مَنْ جَأَرَ إِلَيْكَ مُتَنَصِّلاً، وَعاذَ بِاسْتِغْفارِكَ تائِباً، وَتَوَلَّنِي بِما تَتَوَلّي بِهِ أَهْلَ طاعَتِكَ، وَالزُّلْفي لَدَيْكَ، وَالْمَكانَةِ مِنْكَ، وَتَوَحَّدْنِي بِما تَتَوَحَّدُ بِهِ مَنْ وَفي بِعَهْدِكَ، وَأَتْعَبَ نَفْسَهُ فِي ذاتِكَ، وَأَجْهَدَها فِي مَرْضاتِكَ، وَلاتُؤاخِذْنِي بِتَفْرِيطِي فِي جَنْبِكَ، وَتَعَدِّي طَوْرِي فِي حُدُودِكَ، وَمُجاوَزَةِ أَحْكامِكَ، وَلا تَسْتَدْرِجْنِي بِإِمْلائِكَ لِي اسْتِدْراجَ مَنْ مَنَعَنِي خَيْرَ ما عِنْدَهُ، وَلَمْ يَشْرَكْكَ فِي حُلُولِ نِعْمَتِهِ بِي، وَنَبِّهْنِي مِنْ رَقْدَةِ الْغافِلِينَ، وَسِنَةِ الْمُسْرِفِينَ، وَنَعْسَةِ الْمَخْذُولِينَ، وَخُذْ بِقَلْبِي إِلي مَا اسْتَعْمَلْتَ بِهِ الْقانِتِينَ، وَاسْتَعْبَدْتَ بِهِ الْمُتَعَبِّدِينَ، وَاسْتَنْقَذْتَ بِهِ الْمُتَهاوِنِينَ، وَأَعِذْنِي مِمّا يُباعِدُنِي عَنْكَ، وَيَحُولُ بَيْنِي وَبَيْنَ حَظِّي مِنْكَ، وَ يَصُدُّنِي عَمّا أُحاوِلُ لَدَيْكَ، وَسَهِّلْ لِي مَسْلَكَ الْخَيْراتِ إِلَيْكَ، وَالْمُسابَقَةَ إِلَيْها مِنْ حَيْثُ أَمَرْتَ، وَالْمُشاحَّةَ فِيها عَلي ما أَرَدْتَ، وَلا تَمْحَقْنِي فِيمَنْ تَمْحَقُ مِنَ الْمُسْتَخِفِّينَ بِما أَوْعَدْتَ، وَلا تُهْلِكْنِي مَعَ مَنْ تُهْلِكُ مِنَ الْمُتَعَرِّضِينَ لِمَقْتِكَ، وَلا تُتَبِّرْنِي فِيمَنْ تُتَبِّرُ مِنَ الْمُنْحَرِفِينَ عَنْ سُبُلِكَ، وَنَجِّنِي مِنْ غَمَراتِ الْفِتْنَةِ، وَخَلِّصْنِي مِنْ لَهَواتِ الْبَلْوي، وَأَجِرْنِي مِنْ أَخْذِ الاِْمْلاءِ، وَحُلْ بَيْنِي وَبَيْنَ عَدُوّ يُضِلُّنِي، وَهَويً يُوبِقُنِي، وَمَنْقَصَة تَرْهَقُنِي، وَلا تُعْرِضْ عَنِّي إِعْراضَ مَنْ لا تَرْضي عَنْهُ بَعْدَ غَضَبِكَ، وَلا تُؤْيِسْنِي مِنَ الاَْمَلِ فِيكَ فَيَغْلِبَ عَلَيَّ الْقُنُوطُ مِنْ رَحْمَتِكَ، وَلا تَمْتَحِنِّي بِما لا طاقَةَ لِي بِهِ فَتَبْهَظَنِي مِمّا تُحَمِّلُنِيهِ مِنْ فَضْلِ مَحَبَّتِكَ، وَلا تُرْسِلْنِي مِنْ يَدِكَ إِرْسالَ مَنْ لا خَيْرَ فِيهِ، وَلا حاجَةَ بِكَ إِلَيْهِ، وَلا إِنابَةَ لَهُ، وَ لاتَرْمِ بِي رَمْيَ مَنْ سَقَطَ مِنْ عَيْنِ رِعايَتِكَ، وَمَنِ اشْتَمَلَ عَلَيْهِ الْخِزْيُ مِنْ عِنْدِكَ، بَلْ خُذْ بِيَدِي مِنْ سَقْطَةِ الْمُتَرَدِّينَ، وَوَهْلَةِ الْمُتَعَسِّفِينَ، وَزَلَّةِ الْمَغْرُورِينَ، وَوَرْطَةِ الْهالِكِينَ، وَ عافِنِي مِمَّا

ص: 841

ابْتَلَيْتَ بِهِ طَبَقاتِ عَبِيدِكَ وَ إِمائِكَ، وَبَلِّغْنِي مَبالِغَ مَنْ عُنِيتَ بِهِ، وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ وَرَضِيتَ عَنْهُ، فَأَعَشْتَهُ حَمِيداً، وَتَوَفَّيْتَهُ سَعِيداً، وَطَوِّقْنِي طَوْقَ الاِْقْلاعِ عَمّا يُحْبِطُ الْحَسَناتِ، وَيَذْهَبُ بِالْبَرَكاتِ، وَأَشْعِرْ قَلْبِيَ الاِْزْدِجارَ عَنْ قَبائِحِ السَّيِّئاتِ، وَفَواضِحِ الْحَوْباتِ، وَلا تَشْغَلْنِي بِما لا أُدْرِكُهُ إِلاّ بِكَ عَمّا لا يُرْضِيكَ عَنِّي غَيْرُهُ، وَأَنْزِعْ مِنْ قَلْبِي حُبَّ دُنْيا دَنِيَّة تَنْهي عَمّا عِنْدَكَ، وَتَصُدُّ عَنِ ابْتِغاءِ الْوَسِيلَةِ إِلَيْكَ، وَتُذْهِلُ عَنِ التَّقَرُّبِ مِنْكَ، وَزَيِّنْ لِيَ التَّفَرُّدَ بِمُناجاتِكَ بِاللَّيْلِ وَالنَّهارِ، وَهَبْ لِي عِصْمَةً تُدْنِينِي مِنْ خَشْيَتِكَ، وَتَقْطَعُنِي عَنْ رُكُوبِ مَحارِمِكَ، وَتَفُكَّنِي مِنْ أَسْرِ الْعَظائِمِ، وَهَبْ لِيَ التَّطْهِيرَ مِنْ دَنَسِ الْعِصْيانِ، وَأَذْهِبْ عَنِّي دَرَنَ الْخَطايا، وَسَرْبِلْنِي بِسِرْبالِ عافِيَتِكَ، وَرَدِّنِي رِداءَ مُعافاتِكَ، وَجَلِّلْنِي سَوابِغَ نَعْمائِكَ، وَظاهِرْ لَدَيَّ فَضْلَكَ وَطَوْلَكَ، وَأَيِّدْنِي بِتَوْفِيقِكَ وَتَسْدِيدِكَ، وَأَعِنِّي عَلي صالِحِ النِّيَّةِ، وَمَرْضِيِّ الْقَوْلِ، وَمُسْتَحْسَنِ الْعَمَلِ، وَلا تَكِلْنِي إِلي حَوْلِي وَقُوَّتِي دُونَ حَوْلِكَ وَقُوَّتِكَ، وَلا تُخْزِنِي يَوْمَ تَبْعَثُنِي لِلِقائِكَ، وَلا تَفْضَحْنِي بَيْنَ يَدَيْ أَوْلِيائِكَ، وَلا تُنْسِنِي ذِكْرَكَ، وَلا تُذْهِبْ عَنِّي شُكْرَكَ، بَلْ أَلْزِمْنِيهِ فِي أَحْوالِ السَّهْوِ عِنْدَ غَفَلاتِ الْجاهِلِينَ لاِلائِكَ، وَأَوْزِعْنِي أَنْ أُثْنِيَ بِما أَوْلَيْتَنِيهِ، وَأَعْتَرِفَ بِما أَسْدَيْتَهُ إِلَيَّ، وَاجْعَلْ رَغْبَتِي إِلَيْكَ فَوْقَ رَغْبَةِ الرّاغِبِينَ، وَحَمْدِي إِيّاكَ فَوْقَ حَمْدِ الْحامِدِينَ، وَلا تَخْذُلْنِي عِنْدَ فاقَتِي إِلَيْكَ، وَلا تُهْلِكْنِي بِما أَسْدَيْتُهُ إِلَيْكَ، وَلا تَجْبَهْنِي بِما جَبَهْتَ بِهِ الْمُعانِدِينَ لَكَ، فَإِنِّي لَكَ مُسَلِّمٌ، أَعْلَمُ أَنَّ الْحُجَّةَ لَكَ، وَأَنَّكَ أَوْلي بِالْفَضْلِ، وَأَعْوَدُ بِالاِْحْسانِ، وَأَهْلُ التَّقْوي وَأَهْلُ الْمَغْفِرَةِ، وَأَنَّكَ بِأَنْ تَعْفُوَ أَوْلي مِنْكَ بِأَنْ تُعاقِبَ، وَأَنَّكَ بِأَنْ تَسْتُرَ أَقْرَبُ مِنْكَ إِلي أَنْ تَشْهَرَ، فَأَحْيِنِي حَياةً طَيِّبَةً تَنْتَظِمُ بِما أُرِيدُ، وَتَبْلُغُ ما أُحِبُّ مِنْ حَيْثُ لا آتِي ما تَكْرَهُ، وَلا أَرْتَكِبُ ما نَهَيْتَ عَنْهُ، وَأَمِتْنِي

مِيْتَةَ مَنْ يَسْعي نُورُهُ بَيْنَ يَدَيْهِ وَعَنْ يَمِينِهِ، وَذَلِّلْنِي بَيْنَ يَدَيْكَ، وَأَعِزَّنِي عِنْدَ

ص: 842

خَلْقِكَ، وَضَعْنِي إِذا خَلَوْتُ بِكَ، وَارْفَعْنِي بَيْنَ عِبادِكَ، وَأَغْنِنِي عَمَّنْ هُوَ غَنِيٌّ عَنِّي، وَزِدْنِي إِلَيْكَ فاقَةً وَفَقْراً، وَأَعِذْنِي مِنْ شَماتَةِ الاَْعْداءِ، وَمِنْ حُلُولِ الْبَلاءِ، وَمِنَ الذُّلِّ وَالْعَناءِ، تَغَمَّدْنِي فِيمَا اطَّلَعْتَ عَلَيْهِ مِنِّي بِما يَتَغَمَّدُ بِهِ الْقادِرُ عَلَي الْبَطْشِ لَوْلا حِلْمُهُ، وَالاْخِذُ عَلَي الْجَرِيرَةِ لَوْلا أَناتُهُ، وَإِذا أَرَدْتَ بِقَوْم فِتْنَةً أَوْ سُوءاً فَنَجِّنِي مِنْها لِواذاً بِكَ، وِإِذْ لَمْ تُقِمْنِي مَقامَ فَضِيحَة فِي دُنْياكَ فَلا تُقِمْنِي مِثْلَهُ فِي آخِرَتِكَ، وَاشْفَعْ لِي أَوائِلَ مِنَنِكَ بِأَواخِرِها، وَقَدِيمَ فَوائِدِكَ بَحَوادِثِها، وَلا تَمْدُدْ لِي

مَدّاً يَقْسُو مَعَهُ قَلْبِي، وَلا تَقْرَعْنِي قارِعَةً يَذْهَبُ لَها بَهائِي، وَ لاتَسُمْنِي خَسِيسَةً يَصْغُرُ لَها قَدْرِي، وَلا نَقِيصَةً يُجْهَلُ مِنْ أَجْلِها مَكانِي، وَلا تَرُعْنِي رَوْعَةً أُبْلِسُ بِها، وَلا خِيفَةً أُوجِسُ دُونَها، اِجْعَلْ هَيْبَتِي فِي وَعِيدِكَ، وَحَذَرِي مِنْ إِعْذارِكَ وَإِنْذارِكَ، وَرَهْبَتِي عِنْدَ تِلاوَةِ آياتِكَ، وَاعْمُرْ لَيْلِي بِإِيقاظِي فِيهِ لِعِبادَتِكَ، وَتَفَرُّدِي بِالتَّهَجُّدِ لَكَ، وَتَجَرُّدِي بِسُكُونِي إِلَيْكَ، وَإِنْزالِ حَوائِجِي بِكَ، وَمُنازَلَتِي إِيّاكَ فِي فَكاكِ رَقَبَتِي مِنْ نارِكَ، وَإِجارَتِي مِمّا فِيهِ أَهْلُها مِنْ عَذابِكَ، وَلا تَذَرْنِي فِي طُغْيانِي عامِهاً، وَلا فِي غَمْرَتِي سَاهِياً حَتّي حِين، وَلا تَجْعَلْنِي عِظَةً لِمَنِ اتَّعَظَ، وَلا نَكالاً لِمَنِ اعْتَبَرَ، وَلا فِتْنَةً لِمَنْ نَظَرَ، وَلا تَمْكُرْ بِي فِيمَنْ تَمْكُرُ بِهِ، وَلا تَسْتَبْدِلْ بِي غَيْرِي، وَلا تُغَيِّرْ لِي اِسْماً، وَ لا تُبَدِّلْ لِي جِسْماً، وَلا تَتَّخِذْنِي هُزُواً لِخَلْقِكَ، وَلا سُخْرِيّاً لَكَ وَلا تَبَعاً إِلاّ لِمَرْضاتِكَ، وَلا مُمْتَهَناً إِلاّ بِالاِنْتِقامِ لَكَ، وَأَوْجِدْنِي بَرْدَ عَفْوِكَ وَحَلاوَةَ رَحْمَتِكَ، وَرَوْحِكَوَرَيْحانِكَوَجَنَّةِ نَعِيمِكَ، وَأَذِقْنِي طَعْمَ الْفَراغِ لِما تُحِبُّ بِسَعَة مِنْ سَعَتِكَ، وَالاِجْتِهادِ فِيما يُزْلِفُ لَدَيْكَ وَعِنْدَكَ، وَ أَتْحِفْنِي بِتُحْفَة مِنْ تُحَفاتِكَ، وَاجْعَلْ تِجارَتِي رابِحَةً، وَكَرَّتِي غَيْرَ خاسِرَة، وَأَخِفْنِي مَقامَكَ، وَشَوِّقْنِي لِقاءَكَ، وَتُبْ عَلَيَّ تَوْبَةً نَصُوحاً، لا تُبْقِ مَعَها ذُنُوباً صَغِيرَةً وَلا كَبِيرَةً، وَلا تَذَرْ

ص: 843

مَعَها عَلانِيَةً وَلا سَرِيرَةً، وَانْزِعِ الْغِلَّ مِنْ صَدْرِي لِلْمُؤْمِنِينَ، وَاعْطِفْ بِقَلْبِي عَلَي الْخاشِعِينَ، وَكُنْ لِي كَما تَكُونُ لِلصّالِحِينَ، وَحَلِّنِي حِلْيَةَ الْمُتَّقِينَ، وَاجْعَلْ لِي لِسانَ صِدْق فِي الْغابِرِينَ، وَذِكْراًنامِياً فِي الاْخِرِينَ، وَوافِ بِي عَرْصَةَ الاَْوَّلِينَ، وَتَمِّمْ سُبُوغَ نِعْمَتِكَ عَلَيَّ، وَظاهِرْ كَراماتِها لَدَيَّ، إِمْلاَْ مِنْ فَوائِدِكَ يَدِي، وَسُقْ كَرائِمَ مَواهِبِكَ إِلَيَّ، وَجاوِرْ بِيَ الاَْطْيَبِينَ مِنْ أَوْلِيائِكَ فِي الْجِنانِ الَّتِي زَيَّنْتَها لاَِصْفِيائِكَ، وَجَلِّلْنِي شَرائِفَ نِحَلِكَ فِي الْمَقاماتِ الْمُعَدَّةِ لاَِحِبّائِكَ، وَاجْعَلْ لِي عِنْدَكَ مَقِيلاً آوِي إِلَيْهِ مُطْمَئِنّاً، وَمَثابَةً أَتَبَوَّأُها وَأَقَرُّ عَيْناً، وَلا تُقايِسْنِي بِعَظِيماتِ الْجَرائِرِ، وَلا تُهْلِكْنِي يَوْمَ تُبْلَي السَّرائِرُ، وَأَزِلْ عَنِّي كُلَّ شَكّ وَشُبْهَة، وَاجْعَلْ لِي فِي الْحَقِّ طَرِيقاً مِنْ كُلِّ رَحْمَة، وَأَجْزِلْ لِي قِسَمَ الْمَواهِبِ مِنْ نَوالِكَ، وَوَفِّرْ عَلَيَّ حُظُوظَ الاِْحْسانِ مِنْ إِفْضالِكَ، وَاجْعَلْ قَلْبِي واثِقاً بِما عِنْدَكَ، وَهَمِّي مُسْتَفْرَغاً لِما هُوَلَكَ، وَاسْتَعْمِلْنِي بِما تَسْتَعْمِلُ بِهِ خالِصَتَكَ، وَ أَشْرِبْ قَلْبِي عِنْدَ ذُهُولِ الْعُقُولِ طاعَتَكَ، وَاجْمَعْ لِيَ الْغِني وَالْعَفافَ وَالدَّعَةَ وَالْمُعافاةَ وَالصِّحَّةَ وَالسَّعَةَ وَالطُّمَأْنِينَةَ وَالْعافِيَةَ، وَلا تُحْبِطْ حَسَناتِي بِما يَشُوبُها مِنْ مَعْصِيَتِكَ، وَلا خَلَواتِي بِما يَعْرِضُ لِي مِنْ نَزَغاتِ فِتْنَتِكَ، وَصُنْ وَجْهِي عَنِ الطَّلَبِ إِلي أَحَد مِنَ الْعالَمِينَ، وَذُبَّنِي عَنِ الْتِماسِ ما عِنْدَ الْفاسِقِينَ، وَ لا تَجْعَلْنِي لِلظّالِمِينَ ظَهِيراً، وَلا لَهُمْ عَلي مَحْوِ كِتابِكَ يَداً وَنَصِيراً، وَحُطْنِي مِنْ حَيْثُ لا أَعْلَمُ حِياطَةً تَقِينِي بِها، وَافْتَحْ لِي أَبْوابَ تَوْبَتِكَ وَرَحْمَتِكَ وَرَأْفَتِكَ وَرِزْقِكَ الْواسِعِ، إِنِّي إِلَيْكَ مِنَ الرّاغِبِينَ، وَأَتْمِمْ لِي إِنْعامَكَ إِنَّكَ خَيْرُ الْمُنْعِمِينَ، وَاجْعَلْ باقِيَ عُمُرِي فِي الْحَجِّ وَالْعُمْرَةِ ابْتِغاءَ وَجْهِكَ يا رَبَّ الْعالَمِينَ، وَصَلَّي اللهُ عَلي مُحَمَّد وَآلِهِ الطَّيِّبِينَ الطّاهِرِينَ، وَالسَّلامُ عَلَيْهِ وَعَلَيْهِمْ أَبَدَ الاْبِدِينَ».

زيارت امام حسين(عليه السلام) در روز عرفه

از جمله مستحبات اين روز شريف، زيارت حضرت سيدالشهدا(عليه السلام) مي باشد و زيارتي كه براي آن حضرت دراين روز نقل شده است،

ص: 844

اختصاص به كساني دارد كه در سرزمين مقدّس كربلا توفيق زيارت آن حضرت را پيدا مي كنند، علاقمندان به زيارت آن حضرت از راه دور، مي توانند همان زيارت وارث يا جامعه را كه در فصل نخست اين كتاب آمده است در اين روز بخوانند.

برخي از مستحبّات وقوف به مشعرالحرام

مستحبّ است حاجي با دلي آرام از عرفات به سوي مشعرالحرام حركت كرده و در حال استغفار باشد، امام صادق(عليه السلام) فرمود: در راه رفتن نه تند رود و نه آهسته، بلكه به طور معمول حركت كند و كسي را آزار ندهد، و مستحبّ است نماز را تا مزدلفه به تأخير اندازد، اگر چه ثلث شب نيز بگذرد، و هر دو نماز را با يك اذان و دو اقامه جمع كند، و نوافل مغرب را بعد از نماز عشا به جا آورد، و درصورتي كه از رسيدن به مزدلفه پيش از نصف شب مانعي رسيد، بايد نماز مغرب وعشا را به تأخير نياندازد، و در ميان راه بخواند.

ومستحبّ است كه در وسط وادي ازطرف راست نزول نمايد، واگر حاجي صروره باشد (سال اوّل حجّ او باشد)، مستحبّ است كه در مشعرالحرام قدم بگذارد، و آن شب را هر مقدار كه ممكن باشد به عبادت واطاعت الهي بسر برد، واين دعا را بخواند:«اَللّهُمَّ هذِهِ جَمْعٌ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ أَنْ تَجْمَعَ لِي فِيها جَوامِعَ الْخَيْرِ. اَللّهُمَّ لا تُؤْيِسْنِي مِنَ الْخَيْرِ الَّذِي سَأَلْتُكَ أَنْ تَجْمَعَهُ لِي فِي قَلْبِي، وَأَطْلُبُ إِلَيْكَ أَنْ تُعَرِّفَنِي ماعَرَّفْتَ أَوْلِياءَكَ فِي مَنْزِلِي هذا، وَأَنْ تَقِيَنِي جَوامِعَ الشَّرِّ».

امام صادق(عليه السلام) فرمود: مستحبّ است بعد از نماز صبح در حال طهارت حمد و ثناي الهي را به جا آورد،

ص: 845

و به هر مقدار كه بتواند از نعمتها وتفضّلات حضرت حق ذكر كند، و بر محمّد وآل محمّد صلوات بفرستد، آنگاه دعا نمايد، واين دعا را نيز بخواند:

«اَللّهُمَّ رَبَّ الْمَشْعَرِالْحَرامِ، فُكَّ رَقَبَتِي مِنَ النّارِ، وَأَوْسِعْ عَلَيَّ مِنْ رِزْقِكَ الْحَلالِ، وَ ادْرَأْ عَنِّي شَرَّ فَسَقَةِ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ، اَللّهُمَّ أَنْتَ خَيْرُ مَطْلُوب إِلَيْهِ، وَخَيْرُ مَدْعُوّ وَخَيْرُ مَسْؤُول، وَلِكُلِّ وافِد جائِزَةٌ، فَاجْعَلْ جائِزَتِي فِي مَوْطِنِي هذا أَنْ تُقِيلَنِي عَثْرَتِي، وَتَقْبَلَ مَعْذِرَتِي، وَأَنْ تَجاوَزَ عَنْ خَطِيئَتِي، ثُمَّ اجْعَلِ التَّقْوي مِنَ الدُّنْيا زادِي».

مستحبّ است سنگ ريزه هايي را كه در منا رمي خواهد نمود از مزدلفه بردارد، كه مجموع آنها هفتاد دانه است. ومستحبّ است وقتي از مزدلفه به سوي منا حركت كرد وبه وادي محسّر رسيد، به مقدار صد قدم هَرْوَلَه كند و بگويد:

«اَللّهُمَّ سَلِّمْ لِي عَهْدِي، وَاقْبَلْ تَوْبَتِي، وَأَجِبْ دَعْوَتِي، وَاخْلُفْنِي فِيمَنْ تَرَكْتُ بَعْدِي».

مستحبّات رمي جمرات

در رمي جمرات چند چيز مستحبّ است:

1. طهارت.

2. امام صادق(عليه السلام) فرمود: هنگامي كه سنگ ها را در دست

گرفته وآماده رمي است، اين دعا را بخواند:

«اَللّهُمَّ هذِهِ حَصَياتِي، فَأَحْصِهِنَّ لِي، وَارْفَعْهُنَّ فِي عَمَلِي».

3. با هر سنگي كه مي اندازد تكبير بگويد.

4. باهر سنگي كه مي اندازد اين دعا را بخواند:

«اَللهُ أَكْبَرُ. اَللّهُمَّ ادْحَرْ عَنِّي الشَّيْطانَ. اَللّهُمَّ تَصْدِيقاً بِكِتابِكَ وَعَلي سُنَّةِ نَبِيِّكَ. اَللّهُمَّ اجْعَلْهُ لِي حَجّاً مَبْرُوراً، وَعَمَلاً مَقْبُولاً، وَسَعْياً مَشْكُوراً، وَذَنْباً مَغْفُوراً».

5. در جمره عقبه ميان او و جمره، ده تا پانزده ذراع فاصله باشد، و در جَمَره اُولي و وُسطي كنار جمره بايستد.

6. جمره عقبه را رو به جمره وپشت به قبله رمي نمايد، وجمره اُولي ووُسطي را رو به قبله

ص: 846

رمي نمايد.

7. سنگ ريزه را بر انگشت ابهام گذارده، وبا ناخنِ انگشت شهادت بيندازد.

8. پس از برگشت به جاي خود در منا، اين دعا را بخواند:

«اَللّهُمَّ بِكَ وَثِقْتُ، وَعَلَيْكَ تَوَكَّلْتُ، فَنِعْمَ الرَّبُّ، وَنِعْمَ الْمَوْلي وَنِعْمَ النَّصِيرُ».

آداب قرباني

مستحبّات قرباني چند چيز است:

1. درصورت تمكّن، قرباني شتر باشد. اگر نبود گاو، واگر گاو هم نبود گوسفند باشد.

2. قرباني بسيار فربه و چاق باشد.

3. درصورت شتر يا گاو بودن از جنس ماده باشد. ودرصورت گوسفند يا بز بودن از جنس نر باشد.

4. اگر قرباني شتر است ايستاده او را نحر كنند. و از سر دست ها تا زانوي او را ببندند. و شخص از جانب راست او بايستد. كارد يا نيزه و يا خنجر به گودال گردن او فرو بَرَد.

امام صادق(عليه السلام) فرمود: قرباني را رو به قبله قرار داده، وهنگام ذبح يا نحر اين دعا را بخواند:

«وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَالاَْرْضَ حَنِيفاً مُسْلِماً وَما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ، اِنَّ صَلاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيايَ وَمَماتي لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ، لا شَرِيكَ لَهُ، وَبِذلِكَ اُمِرْتُ وَأَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ، اَللّهُمَّ مِنْكَ وَلَكَ بِسْمِ اللهِ وَاللهُ أَكْبَرُ، اَللّهُمَ تَقَبَّلْ مِنِّي».

مستحبّات حلق وتقصير

مستحبّ است رو به قبله نام خدا را بر زبان جاري كرده، و از جانب راست پيش سر را ابتدا كند، و اين دعا را بخواند:«اَللّهُمَّ أَعْطِنِيْ بِكُلِّ شَعْرَة نُوراً يَوْمَ الْقِيامَةِ، وَحَسَنات مُضاعَفات، إِنَّكَ عَلي كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ».

ونيز مستحبّ است موي سر خود را در منا در خيمه خود دفن نمايد، و بهتر اين است كه بعد از حلق از اطراف ريش و شارب خود گرفته، و هم چنين ناخن ها را

ص: 847

بگيرد.

مستحبّات منا

1. مستحبّ است حاجي ايّام تشريق يعني يازدهم، دوازدهم وسيزدهم را در منا بماند، و اين ماندن در منا

بهتر است از اينكه به مكه رفته، و طواف مستحبّي انجام

دهد.

2. مستحبّ است حاجي در منا بعد از پانزده نماز واجب ودر غير منا بعد از ده نماز كه اوّل آن نماز ظهر روز عيد است، اين تكبيرات را بخواند:

«اَللهُ أَكْبَرُ اَللهُ أَكْبَرُ، لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَاللهُ أَكْبَرُ، اَللهُ أَكْبَر وَلِلّهِ الْحَمْدُ، اَللهُ أَكْبرُ عَلي ما هَدانا، اَللهُ أَكْبَرُ عَلي ما رَزَقَنا مِنْ بَهِيمَةِ الاَْنْعامِ، وَالْحَمْدُ لِلّهِ عَلي ما أَبْلانا».

مستحبّات مسجد خَيفْ

1. مستحبّ است حاجي نمازهاي شبانه روزي خود را چه واجب وچه مستحب در مسجد خَيفْ بخواند، و بهترين محلّ جايگاه نماز نبيّ اكرم(صلي الله عليه وآله) مي باشد كه از مناره تا سي ذراع از طرف قبله واز سمت راست وچپ و پشت سر قرار دارد.

2. صد مرتبه سُبْحانَ الله گفتن.

3. صدمرتبه لا إِلهَ إِلاَّ الله گفتن.

4. صد مرتبه اَلْحَمْدُ للهِ گفتن.

5. خواندن شش ركعت نماز در جايگاه اصلي مسجد، و بهتر است اين نماز را هنگام مراجعت به مكّه روز سيزدهم انجام دهد.

مستحبّات برگشت به مكّه معظّمه

1. غسل جهت ورود به شهر مكه معظّمه ومسجد الحرام.

2. وارد شدن به مسجد الحرام ازباب السّلام.

3. از امام صادق(عليه السلام) روايت شده كه اگر روز عيد قربان به زيارت خانه خدا مشرّف شدي بر در مسجد بايست، واين دعا را بخوان:

«اَللّهُمَّ اَعِنِّي عَلي نُسُكِكَ، وَسَلِّمْنِي لَهُ وَسَلِّمْهُ لِي، أَسْأَلُكَ مَسْأَلَةَ الْعَلِيلِ الذَّلِيلِ الْمُعْتَرِفُ بِذَنْبِهِ، أَنْ تَغْفِرَ لِي ذُنُوبِي، وَأَنْ تَرْجِعَنِي بِحاجَتِي. اَللّهُمَّ إِنِّي عَبْدُكَ، وَالْبَلَدُ بَلَدُكَ، وَالْبَيْتُ بَيْتُكَ، جِئْتُ

ص: 848

اَطْلُبُ رَحْمَتَكَ، وَاَؤُمُّ طاعَتَكَ، مُتَّبِعاً لاَِمْرِكَ، راضِياً بِقَدَرِكَ، أَسْأَلُكَ مَسْأَلَةَ الْمُضْطَرِّ إِلَيْكَ، اَلْمُطِيعِ لاَِمْرِكَ، اَلْمُشْفِقِ مِنْ عَذابِكَ، اَلْخائِفِ لِعُقُوبَتِكَ، أَنْ تُبَلِّغَنِي عَفْوَكَ، وَتُجِيرَنِي مِنَ النّارِ بِرَحْمَتِكَ».

مستحبّات واعمال مكّه مكرّمه

1. نمازهاي واجب را در مسجد الحرام به جا آورد.

2. ذكر خدا را بسيار بگويد، وحالت تذكّر وتنبّه را در خود حفظ نمايد.

3. قرآن را ختم نمايد، تا نميرد مگر اينكه جاي خود را در بهشت ديده، وحضرت رسول اكرم(صلي الله عليه وآله) را ببيند.

4. بسيار به كعبه معظّمه نگاه كند، كه موجب آمرزش گناهان مي شود.

5. به هر اندازه كه بتواند براي خود وپدر و مادر و خويشاوندان طواف مستحبّي انجام دهد، واگر بتواند به تعداد ايّام سال طواف نمايد ثواب بسيار دارد.

6. از آب زمزم بنوشد.

7. طواف وداع انجام دهد.

طواف وداع

بدان كه براي كسي كه مي خواهد ازمكه بيرون رود، مستحبّ است طواف وداع نمايد، ودر هر دور حجرالأسود و ركن يماني را درصورت امكان استلام كند، و چون به مستجار كه نام ديگر آن ملتزم است و نزديك ركن يماني است رسد مستحبّاتي را كه قبلاً براي آن مكان ذكر شد به جا آورد، وآنچه خواهد دعا كند. بعد حجرالأسود را استلام نموده، وشكم خود را به خانه كعبه بچسباند، يك دست را بر حَجَر ودست ديگر را به طرف در گذاشته، وحمد وثناي الهي نمايد، وصلوات بر پيغمبر وآل او بفرستد، واين دعا را بخواند:«اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ، وَنَبِيِّكَ وَأَمِينِكَ، وَحَبِيبِكَ وَنَجِيِّكَ، وَخِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ. اَللّهُمَّ كَما بَلَّغَ رِسالاتِكَ، وَجاهَدَ فِي سَبِيلِكَ، وَصَدَعَ بِأَمْرِكَ، وَأُوذِيَ فِي جَنْبِكَ حَتّي أَتاهُ الْيَقِينُ. اَللّهُمَّ اقْلِبْنِي مُفْلِحاً مُنْجِحاً مُسْتَجاباً لِي، بِأَفْضَلِ

ص: 849

ما يَرْجِعُ بِهِ أَحَدٌ مِنْ وَفْدِكَ مِنَ الْمَغْفِرَةِ وَالْبَرَكَةِ وَالرِّضْوانِ وَالْعافِيَةِ، (مِمّا يَسَعُنِي أَنْ أَطْلُبَ أَنْ تُعْطِيَنِي مِثْلَ الَّذِي أَعْطَيْتَهُ أَفْضَلَ مَنْ عَبَدَكَ، وَتَزِيدُنِي عَلَيْهِ) اَللّهُمَّ إِنْ أَمَتَّنِي فَاغْفِرْ لِي وَإِنْ أَحْيَيْتَنِي فَارْزُقْنِيهِ مِنْ قابِل. اَللّهُمَّ لا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ بَيْتِكَ. اَللّهُمَّ إِنِّي عَبْدُكَ وَابْنُ عَبْدِكَ وَابْنُ أَمَتِكَ، حَمَلْتَنِي عَلي دابَّتِكَ، وَسَيَّرْتَنِي فِي بِلادِكَ، حَتّي أَدْخَلْتَنِي حَرَمَكَ وَأَمْنَكَ، وَقَدْ كانَ فِي حُسْنِ ظَنِّي بِكَ أَنْ تَغْفِرَلِي ذُنُوبِي، فَإِنْ كُنْتَ قَدْ غَفَرْتَ لِي ذُنُوبِي فَازْدَدْ عَنِّي رِضيً، وَقَرِّبْنِي إِلَيْكَ زُلْفي، وَلاتُباعِدْنِي، وَإِنْ كُنْتَ لَمْ تَغْفِرْلِي فَمِنَ الاْنَ فَاغْفِرْ لِي قَبْلَ أَنْ تَنْأي عَنْ بَيْتِكَ دارِي، وَهذا أَوانُ انْصِرافِي، إِنْ كُنْتَ أَذِنْتَ لِي غَيْرَ راغِب عَنْكَ وَلا عَنْ بَيْتِكَ، وَلا مُسْتَبْدِل بِكَ وَلا بِهِ. اَللّهُمَّ احْفَظْنِي مِنْ بَيْنِ يَدَيَّ وَمِنْ خَلْفِي وَعَنْ يَمِينِي وَعَنْ شِمالِي، حَتّي تُبَلِّغَنِي أَهْلِي، وَاكْفِنِي مَؤُونَةَ عِبادِكَ وَ عِيالِي، فَإِنَّكَ وَلِيُّ ذلِكَ مِنْ خَلْقِكَ وَمِنِّي».

پس مقداري از آب زمزم بياشامد، واين دُعا را بخواند:

«آئِبُونَ تائِبُونَ عابِدُونَ لِرَبِّنا حامِدُونَ، إِلي رَبِّنا راغِبُونَ، إِلي اللهِ راجِعُونَ إِنْ شاءَ اللهُ».

بخش دوّم: زيارت مزارهاي متبرّكه مكّه مكرّمه

توضيحي كوتاه درباره مزارهاي مكّه مكرّمه

يكي از اعمال مفيد وسازنده كه با تأكيدات فراوان مورد توجّه وتوصيه ائمّه اطهار وپيشوايان دين قرار گرفته، ياد گذشتگان وزيارت قبور آنان مي باشد.

براين اساس محلّ مراقدي كه در مكّه مشخص است و حجّاج محترم مي توانند با حضور در كنار قبور آن بزرگواران يا از دور درك فيض نمايند، يادآوري مي گردد:

1. قبرستان ابوطالب
اشاره

قبرستان ابوطالب كه به آن حُجُون وجنّة المُعلّي نيز گفته مي شود پس از بقيع اشرف مقابر است، و رسول اكرم(صلي الله عليه وآله) مكرّر به آنجا رفتوآمد داشته اند.

و در آنجا حضرت عبدمناف جدّ اعلاي پيامبر،

ص: 850

حضرت عبدالمطّلب جدّ پيامبر، حضرت ابو طالب عموي پيامبر، حضرت خديجه همسر پيامبر، وعدّه اي از علماي بزرگ وجمع بسياري از مؤمنين، مدفون مي باشند.

وبنابر قولي مدفن والده مكرّمه حضرت نبيّ اَكرم «آمنه بنت وهب» نيز در اين قبرستان قرار دارد. گر چه مشهور اين است كه قبر آن جناب در أَبْواء بين مكّه و مدينه است.

زيارت عبد مناف(عليه السلام) جدّ اعلاي پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا السَّيِّدُ النَّبِيلُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْغُصْنُ الْمُثْمِرُ مِنْ شَجَرَةِ إِبْراهِيمَ الْخَلِيلِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا جَدَّ خَيْرِ الْوَري، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ الاَْنْبِياءِ الاَْصْفِياءِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ الاَْوْصِياءِ الاَْوْلِياءِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَيِّدَ الْحَرَمِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ مَقامِ إِبْراهِيمَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا صاحِبَ بَيْتِ اللهِ الْعَظِيمِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلي آبائِكَ الطّاهِرِينَ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

زيارت عبدالمطّلب جدّ پيغمبر خدا(صلي الله عليه وآله)

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَيِّدَ الْبَطْحاءِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ ناداهُ هاتِفُ الْغَيْبِ بِأَكْرَمِ نِداء، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ إِبْراهِيمَ الْخَلِيلِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ الذَّبِيحِ إِسْماعِيلَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ أَهْلَكَ اللهُ بِدُعائِهِ أَصْحابَ الْفِيلِ، وَجَعَلَ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيل، وَأَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْراً أَبابِيلَ، تَرْمِيهِمْ بِحِجارَة مِنْ سِجِّيل، فَجَعَلَهُمْ كَعَصْف مَأْكُول، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ تَضَرَّعَ فِي حاجاتِهِ إِلَي اللهِ، وَتَوَسَّلَ فِي دُعائِهِ بِنُورِ رَسُولِ اللهِ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنِ اسْتَجابَ اللهُ دُعاءَهُ، وَنُودِيَ فِي الْكَعْبَةِ، وَبُشِّرَ بِالاِْجابَةِ فِي دُعائِهِ، وَأَسْجَدَ اللهُ الْفِيلَ إِكْراماً وَإِعْظاماً لَهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ أَنْبَعَ اللهُ لَهُ الْماءَ حَتّي شَرِبَ وَارْتَوي فِي الاَْرْضِ الْقَفْراءِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ الذَّبِيحِ وَأَبَا الذَّبِيحِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ساقِيَ الْحَجِيجِ وَحافِرَ زَمْزَمَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ جَعَلَ اللهُ مِنْ نَسْلِهِ سَيِّدَ الْمُرْسَلِينَ وَخَيْرَ أَهْلِ السَّماواتِ وَالاَْرَضِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ طافَ حَوْلَ الْكَعْبَةِ وَجَعَلَهُ سَبْعَةَ أَشْواط، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ

ص: 851

يا مَنْ رَأي فِي

الْمَنامِ سِلْسِلَةَ النُّورِ وَعَلِمَ أَنَّهُ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا شَيْبَةَ الْحَمْدِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلي آبائِكَ وَأَجْدادِكَ وَأَبْنائِكَ جَمِيعاً وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

زيارت حضرت ابوطالب عموي گرامي پيامبر(صلي الله عليه وآله)و پدر بزرگوار اميرمؤمنان(عليه السلام)

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَيِّدَ الْبَطْحاءِ وَابْنَ رَئِيسِها، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ الْكَعْبَةِ بَعْدَ تَأْسِيسِها، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا كافِلَ الرَّسُولِ وَناصِرَهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَمَّ الْمُصْطَفي وَأَبَا الْمُرْتَضي، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا بَيْضَةَ الْبَلَدِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الذّابُّ عَنِ الدِّينِ، وَالْباذِلُ نَفْسَهُ فِي نُصْرَةِ سَيِّدِ الْمُرْسَلِينِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلي وَلَدِكَ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

زيارت حضرت خديجه، همسر گرامي پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله)

«اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا اُمَّ الْمُؤْمِنِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا زَوْجَةَ سَيِّدِ الْمُرْسَلِينِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا اُمَّ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَيِّدَةِ نِساءِ الْعالَمِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا أَوَّلَ الْمُؤْمِناتِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا مَنْ أَنْفَقَتْ مالَها فِي نُصْرَةِ سَيِّدِ الاَْنْبِياءِ، وَنَصَرَتْهُ مَااسْتَطاعَتْ وَدافَعَتْ عَنْهُ الاَْعْداءَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا مَنْ سَلَّمَ عَلَيْها جَبْرَئِيلُ، وَبلَّغَهَا السَّلامَ مِنَ اللهِ الْجَلِيلِ، فَهَنِيئاً لَكِ بِما أَوْلاكِ اللهُ مِنْ فَضْل، وَالسَّلامُ عَلَيْكِ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

زيارت حضرت قاسم فرزند رسول اكرم(صلي الله عليه وآله)

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَيِّدَنا يا قاسِمَ بْنَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ نَبِيِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ حَبِيبِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ الْمُصْطَفي، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلي مَنْ حَوْلِكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِناتِ، رَضِيَ اللهُ تَعالي عَنْكُمْ وَأَرْضاكُمْ أَحْسَنَ الرِّضا، وَجَعَلَ الْجَنَّةَ مَنْزِلَكُمْ وَمَسْكَنَكُمْ وَمَأْويكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

2. مزار شهداي فخّ
اشاره

در اين مكان كه نزديك مسجد تنعيم است حدود صد نفر از فرزندان حضرت زهرا(عليها السلام) به دستور خليفه عبّاسي «موسي الهادي» به شهادت رسيده، و به خاك سپرده شده اند با همان زيارت كه امام زادگان زيارت مي شوند، آنان زيارت مي گردند:

مزار شهداي فخّ

«اَلسَّلامُ عَلي جَدِّكُمُ الْمُصْطَفي، اَلسَّلامُ عَلي أَبِيكُمُ الْمُرْتَضَي الرِّضا، اَلسَّلامُ عَلَي السَّيِّدَيْنِ الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ،

اَلسَّلامُ عَلي خَدِيجَةَ اُمِّ الْمُؤْمِنِينَ اُمِّ

ص: 852

سَيِّدَةِ نِساءِ الْعالَمِينَ، اَلسَّلامُ عَلي فاطِمَةَ أُمِّ الاَْئِمَّةِ الطّاهِرِينَ، اَلسَّلامُ عَلَي النُّفُوسِ الْفاخِرَةِ، بُحُورِالْعُلُومِ الزّاخِرَةِ، شُفَعائِي فِي الاْخِرَةِ، وَأَوْلِيائِي عِنْدَ عَوْدِ الرُّوحِ إِلَي الْعِظامِ النَّخِرَةِ، أَئِمَّةِ الْخَلْقِ وَوُلاةِ الْحَقِّ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ أَيُّها الاَْشْخاصُ الشَّرِيفَةُ الطّاهِرَةُ الْكَرِيمَةُ، أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَمُصْطَفاهُ، وَأَنَّ عَلِيّاً وَلِيُّهُ وَمُجْتَباهُ، وَأَنَّ الاِْمامَةَ فِي وُلْدِهِ إِلي يَوْمِ الدِّينِ، نَعْلَمُ ذلِكَ عِلْمَ الْيَقِينِ، وَنَحْنُ لِذلِكَ مُعْتَقِدُونَ، وَفِي نَصْرِهِمْ مُجْتَهِدُونَ».

3. حِجر اسماعيل: در داخل مسجد الحرام كنار خانه كعبه حدّ فاصل ركن شمالي وركن غربي، خانه حضرت اسماعيل بوده است كه در آن قبر مبارك حضرت اسماعيل ومادرش هاجر وقبور جمع زيادي از پيامبران(عليهم السلام) قرار دارد. واز برخي روايات استفاده مي شود كه اطراف خانه كعبه قبور انبياي الهي فراوان است، كه در اين مكان زيارت مي شوند.
اشاره

ومستحبّ است اِحرام حجّ تمتُّع در حِجر اسماعيل زير ناودان رحمت انجام گيرد، و آن جا مكان دعا واستغفار وطلب رحمت وحاجت مي باشد.

زيارت حضرت اسماعيل وهاجر(عليهما السلام) در حِجر اسماعيل

«اَلسَّلامُ عَلي سَيِّدِنا إِسْماعِيلَ ذَبِيحِ اللهِ ابْنِ إِبْراهِيمَ خَلِيلِ الله اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نَبِيَّ اللهِ وَابْنَ نَبِيِّهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا صَفِيَّ اللهِ وَابْنَ صَفِيِّهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ أَنْبَعَ اللهُ لَهُ بِئْرَ زَمْزَم حِينَ أَسْكَنَهُ أَبُوهُ بِواد غَيْرِ ذِي زَرْع عِنْدَ بَيْتِ اللهِ الْمُحَرَّمِ، وَاسْتَجابَ اللهُ فِيهِ دَعْوَةَ أَبِيهِ إِبْراهِيمَ حِينَ قَالَ: " رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِواد غَيْرِ ذِي زَرْع عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقِيمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعلَّهُمْ يَشْكُرُونَ "، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ سَلَّمَ نَفْسَهُ لِلذَّبْحِ طاعَةً لاَِمْرِاللهِ تَعالي إِذْ قالَ لَهُ اَبُوهُ: " إِنِّي أَري فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ماذا تَري قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللهُ مِنَ الصّابِرِينَ "، فَدَفَعَ اللهُ عَنْهُ الذِّبْحَ وَفَداهُ بِذِبْح عَظِيم، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ أَعانَ أَباهُ عَلي بِناءِ الْكَعْبَةِ كَما قالَ اللهُ تَعالي: " وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْمعِيلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ "، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ مَدَحَهُ اللهُ تَعالي فِي كِتابِهِ بِقَوْلِهِ: "

ص: 853

وَاذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِسْماعِيلَ إِنَّهُ كانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَكانَ رَسُولاً نَبِيّاً وَكانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَالزَّكاةِ وَكانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِيّاً "، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ جَعَلَ اللهُ مِنْ ذُرّيَّتِهِ مُحَمَّداً سَيِّدَ الْمُرْسَلِينَ وَخاتَمَ النَّبِيِّينَ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلي أَبِيكَ إِبْراهِيمَ خَلِيلِ اللهِ، وَعَلي أَخِيكَ اِسْحقَ نَبِيِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلي جَمِيعِ أَنْبِياءِ اللهِ الْمَدْفُونِينَ بِهذِهِ الْبُقْعَةِ الْمُبارَكَةِ الْمُعَظَّمَةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلي أُمِّكَ الطّاهِرَةِ الصّابِرَةِ هاجَرَ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ، حَشَرَنَا اللهُ فِي زُمْرَتِكُمْ تَحْتَ لِواءِ مُحَمَّد صلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ

زِيارَتِكُمْ، وَالسَّلامُ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

پس دو ركعت نماز زيارت بخوان، و ثوابش را به آن حضرت اهدا كن.

زيارت ساير انبياي عظام(عليهم السلام) در حجر اسماعيل

به نيّت زيارت ارواح طيّبه هريك از انبياي عظام الهي سلام الله عليهم اجمعين يا به نيّت زيارت تمامي آنان مي خواني زيارتي را كه مرحوم كُليني در كتاب شريف كافي، ومرحوم شيخ طوسي در تهذيب، وابن قولويه در كامل الزّيارات آورده اند. اين زيارت كه اوّل آن «اَلسَّلامُ عَلي أَوْلِياءِ اللهِ وَأَصْفِيائِهِ...» مي باشد، ودر فصل اوّل اين كتاب به عنوان زيارت جامعه اوّل قرار داده شده، در زيارت همه مرقدهاي متبرّكه جايز است، و پس از پايان آن بسيار بر محمَّد و آل محمَّد صلوات مي فرستي، وبراي خود ومؤمنين ومؤمنات به هر نحو كه بخواهي دعا مي كني.

بخش سوّم: اماكن متبركه مكّه مكرّمه

اماكن متبركه مكّه مكرّمه

مركز جهاني اهل بيت عليه السلام

حدود حرم:

اطراف مكّه معظّمه، محدوده اي به عنوان حرم در نظر گرفته شده است، وحرم از هر جانب مكّه عبارت از آن حدّي است كه نمي شود بدون احرام از آن حدّ گذشت، وخداوند متعال آن حدّ را محلّ

ص: 854

امن براي انسان و حيوان و گياهان قرار داده است. محدوده حرم از اين قرار مي باشد:

1. از جانب شمال مسجد تنعيم است، كه در راه مدينه و حدود شش كيلومتر تا مسجدالحرام فاصله دارد.

2. از جانب جنوب محلّ اِضائَةُ لِبْن است، كه سر راه يمن وفاصله آن تا مسجدالحرام حدود دوازده كيلومتر مي باشد.

3. از جانب شرق جعرانه است كه سر راه طائف قرار گرفته، ورسول اكرم(صلي الله عليه وآله) از اين حدّ براي عمره مُحرم شدند.

4 از جانب غرب منطقه حُدَيبيّه (شُمَيسي) مي باشد، كه در كنار راه سابق جدّه، و محل بيعت رضوان است.

حرم در فقه داراي احكامي است كه حجّاج و واردين به اين سرزمين بايد بدان توجّه نمايند، ودر كتب فقهيه و مناسك ذكر شده است.

برخي از مساجد شهر مكّه

در شهر مكّه علاوه بر مسجد الحرام مساجد تاريخي زيادي وجود دارد، كه از آن جمله است:

1. مسجد جِنّ، كه نزديك بازار معروف به ابوسفيان است، و محلّ نزول سوره مباركه جنّ بر پيامبر عظيم الشّأن مي باشد، و سزاوار است در آن دو ركعت نماز تحيّت خوانده شود.

2. مسجد الرّايه، كه بعد از فتح مكّه رسول اكرم(صلي الله عليه وآله) دستور دادند آنجا پرچم پيروزي را به پا داشتند، وبه اين مناسبت آن جا مسجدي ساخته اند به نام مسجد الرّايه.

مسجد الحرام وخصوصيات كعبه

مسجد الحرام مسجدي است بسيار با عظمت كه در فضيلت و شرافت بي نظير مي باشد، يك نماز در آن برابري مي كند با صد هزار نماز در مساجد ديگر، پس بايستي وقت را غنيمت شمرده واز فضيلت هاي معنوي مسجدالحرام حدّاكثر بهره را بُرد.

ص: 855

عبه در وسط مسجد الحرام قرار دارد با بنايي ساده ومكعب شكل، به ارتفاع حدود 15 متر.

وچون كعبه را مي بيني بگو:«اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي عَظَّمَكِ وَشَرَّفَكِ وَجَعَلَكِ مَثابَةً لِلنّاسِ وَأَمْناً مُبارَكاً وَهُديً لِلْعالَمِينَ».

اركان كعبه

ركن شرقي: كه حجر الأسود در آن منصوب است.

ركن عراقي يا شمالي، بعد از در كعبه قرار دارد.

ركن غربي: در طواف از حِجر اسماعيل كه مي گذري به آن مي رسي.

ركن جنوبي: كه به نام ركن يماني معروف است، بعد از ركن غربي ومحاذي ركن شرقي است، امام صادق(عليه السلام) فرمود:

ركن يماني در ورود ما به بهشت مي باشد.(مجمع البيان، ج1، ص478، ركن يماني در ورود ما به بهشت مي باشد 1)

حَجَر الأسود: سنگ سياه رنگ بيضي شكلي است كه در ركن شرقي كعبه قرار دارد، و به دست حضرت اِبراهيم(عليه السلام)نصب گرديده است. ارتفاع آن از سطح زمين يك متر ونيم مي باشد.

مُلْتَزَم: نزديك ركن يماني مقابل در كعبه مي باشد و آنجا جاي دعا و استغفار است. ومستحبّ است انسان خود را به آنجا چسبانده، واين دعا را بخواند:

«اَللّهُمَّ الْبَيْتُ بَيْتُكَ، وَالْعَبْدُ عَبْدُكَ، وَهذا مَقامُ الْعائِذِ بِكَ مِنَ النّارِ...».

واز خدا طلب آمرزش نمايد.

مُسْتَجار: همان ملتزم است و آن مكاني است كه گناهكاران بدان جا پناه مي برند.

ناودان رحمت: بالاي كعبه در طرف حِجر اسماعيل قرار گرفته، وآنجا محلّ نزول رحمت وجاي تضرّع واستغفار است.

حَطِيم: محلّي است كه بين درب كعبه وحجر الأسود قرار دارد، وحطيم ناميده اند چون در اين جا مردم تلاش مي كنند تا استلام حجر نموده وبيكديگر فشار مي آورند.

وبرخي گفته اند حطيم نام

ص: 856

ديوار منحني نيم دايره اي است كه حِجر اسماعيل را محصور نموده، وما بين دو زاويه شمالي وغربي خانه كعبه به ارتفاع 31/1 متر وعرض 52/1 متر از بالا و 44/1 متر از پايين قرار دارد، وفاصله نهايي ديوار حِجر اسماعيل (حطيم) تا ديوار خانه از قسمت وسط حدود ده متر است.

حِجر اسماعيل:

بنايي است به شكل نيم دايره با ديواري به ارتفاع يك متر و 30 سانتيمتر كه در جانب شمالي كعبه قرار دارد، و قبر حضرت اسمعيل و هاجر، مادر آن حضرت در آن جا مي باشد، وبنابر بعض روايات قبور جمعي از انبيا(عليهم السلام) هم در آن جا است.

مقام ابراهيم:

محلي است در نزديك كعبه، به فاصله حدود 13 متر، داراي گنبدي كوچك كه با شيشه احاطه شده، و در آن سنگي قرار دارد، كه گفته مي شود حضرت ابراهيم خليل عليه السّلام بر آن ايستاده، ومردم را به حجّ خدا دعوت كرده است، واثر پاهاي مباركش در آن پيدا مي باشد، حجاج محترم نماز طواف خود را پشت اين مقام به جاي مي آورند.

زمزم

نام چاه آبي است كه خداوند به لطف خود در زير پاي حضرت اسماعيل جاري ساخت، و در طول تاريخ و پيش آمد حوادث، بارها مرمَّت ولايروبي گرديده، وفعلاً آب آن نيز مورد استفاده حُجّاج بيت الله الحرام قرار مي گيرد، و آب آن مورد توجّه خاصّ نبيّ اكرم(صلي الله عليه وآله) بوده است، و در طول تاريخ اسلام مؤمنين بدان تبرّك مي جسته اند. آب زمزم، مبارك و موجب شفاست.

رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در مدينه آب زمزم را درخواست مي فرمودند. ودر روايت وارد شده: وقتي

ص: 857

از آب زمزم نوشيدي، بگو:

«اَللّهُمَّ اجْعَلْهُ عِلْماًنافِعاً وَرِزْقاًواسِعاً وَشِفاءاًمِنْ كُلِّ داء وَسُقْم».

نوشيدن آب زمزم بعد از نماز طواف مستحب است.

صفا و مروه

صفا در سمت جنوب شرقي ومروه در سمت شمال شرقي كعبه قرار دارند.

منظره صفا ومروه بسيار زيبا و باشكوه مي باشد، ومستحب است مردها قريب هفتاد متر از سعي را به طور «هَرْوَلَه» حركت كنند، كه حدود آن با رنگ وچراغ سبز مشخّص گرديده است.

شِعب ابي طالب

شعب ابي طالب در شمال شرقي مسجدالحرام و در نزديكي صفا ومروهواقع شده، و محلّ ولادت رسول خدا(صلي الله عليه وآله)و فاطمه زهرا(عليها السلام) است. خاندان بني هاشم و عبدالمطلب در همين مكان زندگي مي كرده اند و پس از بعثت توسط مشركان حدود سه سال محاصره اقتصادي شدند. طبق نقل مورّخين

عده اي از سران قريش در دارالندوه گردآمدند و عهدنامه اي تنظيم و پيمان بستند كه نسبت به فرزندان عبدالمطلب سختگيريوآنهاراتحريم اقتصاديوتحت اذيت و آزار قرار دهند، سرانجام بعد از گذشت سه سال از اين پيمان پنج نفر از مشركين پشيمان شده وعهدنامه را پاره كردند.

محلّ ولادت پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله)

در نزديكي صفا و مروه مي داني است كه در آنجا كتابخانه اي به نام «مكتبة مكّة المكرّمه» واقع شده، در اين بقعه نور عالم تاب نبيّ اكرم(صلي الله عليه وآله) بر جهانيان تابيد، ودر همين محل مدّتي در كنار مادرش آمنه زندگي نمود. حجّاج محترم اين دعا را در اين مكان مقدّس مي خوانند:

«اَللّهُمَّ بِجاهِ نَبِيِّكَ الْمُصْطَفي، وَرَسُولِكَ الْمُرْتَضي، وَأَمِينِكَ عَلي وَحْيِ السَّماءِ، طَهِّرْ قُلُوبَنا مِنْ كُلِّ وَصْف يُباعِدُنا عَنْ مُشاهَدَتِكَ وَمَحَبَّتِكَ، وَأَمِتْنَا عَلي مُوالاةِ أَوْلِيائِكَ، وَمُعاداةِ أَعْدائِكَ، وَالشَّوْقِ إِلي لِقائِكَ، يا ذَاالْجَلالِ وَالاِْكْرامِ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَوْدَعْتُ

ص: 858

فِي هذَا الْمَحَلِّ الشَّرِيفِ مِنْ يَوْمِنا هذا إِلي يَوْمِ الْقِيامَةِ خالِصاً مُخْلِصاً، أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ».

غار حِرا

جبل النور، اسم كوهي است در داخل شهر مكه، و در

آن غاري مي باشد به نام غارِ حِرا كه رسول اكرم(صلي الله عليه وآله) قبل از بعثت در آن به تفكّر و عبادت خداوند مي پرداخت، و در هر فرصتي به سوي آن مي شتافت، تا اينكه در 27 رجب، جبرئيل بر آن حضرت نازل شد، وبا آوردن آيات سوره علق " اِقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ " آن حضرت به نبوّت مبعوث شد. مناسب است اگر موفّق به ديدن غار حرا شدي، با خواندن دو ركعت نماز وخواندن زيارت آن حضرت از راه دور ياد زحمات طاقت فرساي رسول اكرم(صلي الله عليه وآله)را گرامي داري.

كوه ثَوْر

كوهي است كه در پايين شهر مكّه، تقريباً در دو فرسخي مسجدالحرام واقع شده، در آن كوه غاري است كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در وقت مهاجرت به جانب مدينه در آن پنهان شدند، و اين كوه را جبل الثّور ناميده اند، از آن جهت كه ثور بن عبد مناف زماني در آن نزول كرده است.

مرحوم شيخ انصاري(رحمه الله) در مناسك اين دعا را براي كوه ثور نقل كرده، كه به قصد رجاء مي خواني:

«اَللّهُمَّ بِجاهِ مُحَمَّد وَأَمِينِهِ وَصِدِّيقِهِ يَسِّرْ اُمُورَنا، وَاشْرَحْ صُدُورَنا، وَنَوِّرْ قُلُوبَنا، وَاخْتِمْ بِالْخَيْرِ اُمُورَنا، اَللّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ

سِرِّي وَعَلانِيَتِي فَاقْبَلْ مَعْذِرَتِي، وَتَعْلَمُ حاجَتِي وَتَعْلَمُ ما فِي نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي ذُنُوبِي، فَإِنَّهُ لا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاّ أَنْتَ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَوْدَعْتُ فِي هذَا الْمَحَلِّ الشَّرِيفِ مِنْ يَوْمِنا هذا إِلي يَوْمِ الْقِيامَةِ

ص: 859

خالِصاً مُخْلِصاً، أَنِّي أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ».

عَرَفات

سرزمين عرفات بيابان وسيع وهمواري است كه در شمال مكّه در مسافت حدود 21 كيلومتري واقع شده است، واز حدّ حرم خارج است.

عرفات سرزميني است كه آدم و حوّا(عليهما السلام) بعد از جدايي طولاني، در اين سرزمين به يكديگر رسيدند، ونسبت به هم آشنا وعارف گرديدند.

عرفات سرزميني است كه آدم در اين سرزمين اعتراف به گناه خويش كرده است.

عرفات سرزميني است كه دعا در آن مستجاب است، كوه عرفات را «جبل الرّحمه» مي گويند، وامام حسين(عليه السلام) دعاي معروف عرفه را در كنار همين كوه خواندند.

وقوف در عرفات از اركان حج مي باشد، و مستحبّات و دعاهاي مربوط به آن قبلاً گذشت.

مُزدَلفه (مشعرالحرام)

از انتهاي مأزَمَين در سمت عرفات تا وادي مُحَسِّر در سمت مِني، مُزدلفه يا مَشعرالحرام ناميده شده است، در سال هاي اخير حدود مشعرالحرام علامت گذاري شده. وقوف به مشعر در شب دهم ذي حجّه بين الطّلوعين از اركان حج مي باشد، مستحبّات و ادعيه مربوط به مشعر قبلاً بيان شد.

مِنا

منا، سرزميني است ميان وادي مُحَسِّر و جمره عقبه كه جزو حرم مي باشد، و در فاصله كمي در جانب شرقي بين مكّه و مشعرالحرام قرار دارد. از جمره عقبه كه حدّ نهايي مكّه است تا وادي محسّر در طرف مُزدلفه، منا است، وطول آن حدود «3600 متر» مي باشد.

يكي از جهاتي كه اين جا را منا گفته اند آن است كه جبرئيل امين در اين حصار به حضرت ابراهيم گفت از خدا تمنّا و درخواست كن.

مسجد خَيفْ

از مساجد بسيار باعظمت است و در

ص: 860

منا قرار دارد.

رمي جمرات، قرباني، حلق يا تقصير وبيتوته شب يازدهم ودوازدهم، ودر بعض موارد شب سيزدهم ذي حجه از اعمالي است كه بايد در منا انجام شود. اعمال مستحبّ منا ومسجد خَيفْ قبلاً گذشت.

بخش چهارم: اماكن مقدّسه بين راه مكّه ومدينه

اماكن مقدّسه بين راه مكّه ومدينه

پايان بخش اين قسمت يادي از اماكن ومَشاهد مقدّسه اي است كه در مسير راه مكّه ومدينه وجود دارد، مانند:

قبر عبدالله بن عبّاس در وادي طائف، قبر ميمونه همسر رسول اكرم(صلي الله عليه وآله) در سَرَف واقع در دو فرسخي مكه، قبر حوّا در جدّه، وآمنه در اَبواء، مسجد غدير خم در نزديكي جُحفه با فاصله سه ميل يا دو ميل از جُحفه، و قبور شهدا بدر در بدر، ومدفن عبدالله بن الحارث بن عبدالمطلب كه در مراجعه از جنگ بدر در اثر زخم هاي زيادي شهيد شد، و در «رَوحاء» 17 كيلومتري مدينه به خاك سپرده شد.

مناسب است در خاتمه كتاب درباره برخي از آنها به طور خلاصه مطالبي را يادآور شويم:

مسجد غدير خم:

غدير خم در سه ميلي جُحفه و به روايت ديگر در دو ميلي آن واقع شده است.

مرحوم شيخ صدوق در «فقيه» از امام صادق(عليه السلام) روايت كرده كه نماز در مسجد غدير خم مستحبّ است.

اَبواء

اَبواء، نام قريه اي است در سيزده ميلي ميقات جُحفه، كه مادر رسول خدا جناب آمنه بنت وهب پس از زيارت قبر همسرش عبدالله در مدينه، ومراجعت به سوي مكه در آن قريه مريض شد واز دنيا رفت، و در آن محل به خاك سپرده شد.

زيارت آمنه بنت وهب مادرگرامي حضرت رسول(صلي الله عليه وآله)

«اَلسَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الطّاهِرَةُ الْمُطَهَّرَةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا مَنْ خَصَّهَا اللهُ بِأَعْلَي الشَّرَفِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا مَنْ سَطَعَ مِنْ جَبِينِها نُورُ سَيِّدِ

ص: 861

الاَْنْبِياءِ، فَأَضاءَتْ بِهِ الاَْرْضُ وَالسَّماءُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا مَنْ نَزَلَتْ لاَِجْلِهَا الْمَلائِكَةُ، وَضُرِبَتْ لَها حُجُبُ الْجَنَّةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا مَنْ نَزَلَتْ لِخِدْمَتِهَا الْحُورُ الْعِينُ، وَسَقَيْنَها مِنْ شَرابِ الْجَنَّةِ، وَبَشَّرْنَها بِوِلادَةِ خَيْرِ الاَْنْبِياءِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا أُمَّ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا أُمَّ حَبِيبِ اللهِ، فَهَنِيئاً لَكِ بِما آتَاكِ اللهُ مِنْ فَضْل، وَالسَّلامُ عَلَيْكِ وَعَلي رَسُولِ اللهِ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

بَدر

در رمضان سال دوّم هجري، جنگ بدر كبري در آنجا به وقوع پيوست كه در جريان آن چهارده تن از اصحاب

آن حضرت به شهادت رسيدند، در زيارت آن شهدا مي گويي:

«اَلسَّلامُ عَلي رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلي نَبِيِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلي مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلي أَهْلِ بَيْتِهِ الطّاهِرِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ أَيُّها الشُّهَداءُ الْمُؤْمِنُونَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أَهْلَ بَيْتِ الاِْيمانِ وَالتَّوْحِيدِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أَنْصارَ دِينِ اللهِ وَأَنْصارَ رَسُولِهِ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَي الدّارِ، أَشْهَدُ أَنَّ اللهَ قَدِ اخْتارَكُمْ لِدِينِهِ وَاصْطَفاكُمْ لِرَسُولِهِ، وَأَشْهَدُ أَنَّكُمْ قَدْ جاهَدْتُمْ فِي اللهِ حَقَّ جِهادِهِ، وَنَصَرْتُمْ لِدِينِ اللهِ وَسُنَّةِ رَسُولِهِ، وَجُدْتُمْ بِأَنْفُسِكُمْ دُونَهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّكُمْ قُتِلْتُمْ عَلي مِنْهاجِ رَسُولِ اللهِ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، فَجَزاكُمُ اللهُ عَنْ نَبِيِّهِ وَعَنِ الاِْسْلامِ وَأَهْلِهِ أَفْضَلَ الْجَزاءِ، وَعَرَّفَنا فِي مَحَلِّ رِضْوانِهِ وَمَوْضِعِ إِكْرامِهِ مَعَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَداءِ وَالصّالِحِينَ، وَحَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً، أَشْهَدُ أَنَّكُمْ حِزْبُ اللهِ، وَأَنَّ مَنْ حارَبَكُمْ فَقَدْ حارَبَ اللهَ، وَأَنَّكُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ الْفائِزِينَ، اَلَّذِينَ هُمْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ، فَعَلي مَنْ قَتَلَكُمْ لَعْنَةُ اللهِ وَالْمَلائِكَةِ وَالنّاسِ أَجْمَعِينَ، وَالسَّلامُ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكاتُهُ».

ربذه

«ربذه» در فاصله حدود 200 كيلومتري شمال شرقي مدينه در كوه هاي حجاز غربي، بر خط طولي 41-18

ص: 862

و خط عرضي 24-40 قراردارد. نزديك ترين راه براي رسيدن به آن، از راه قصيم به مدينه است كه حدود70كيلومترازمدينه فاصله دارد.(ميقات حج، ش48، ربذه كجاست؟ سيد علي قاضي عسكر)جناب ابوذر غفاري و جمعي از صحابه در آن جا مدفون مي باشند.ومستحبّ است ابوذر را به اين عبارات زيارت كنيد:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا أَبا ذَرِّ الْغِفارِيُّ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا صاحِبَ رَسُولِ اللهِ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ،

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ قالَ فِي حَقِّهِ رَسُولُ اللهِ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ: ما أَقَلَّتِ الْغَبْراءُ وَلا أَظَلَّتِ الْخَضْراءُ عَلي ذِي لَهْجَة أَصْدَقَ مِنْ أَبِي ذَرّ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ نَطَقَ بِالْحَقِّ، وَلَمْ يَخَفْ فِي اللهِ لَوْمَةَ لائِم، وَلا ظُلْمَ ظالِم، أَتَيْتُكَ زائِراً شاكِراً لِبَلائِكَ فِي الاِْسْلامِ، فَأَسْأَلُ اللهَ الَّذِي خَصَّكَ بِصِدْقِ اللَّهْجَةِ وَالْخُشُونَةِ في ذاتِ اللهِ وَمُتابَعَةِ الْخَيِّرِينَ الْفاضِلِينَ أَنْ يُحْيِيَنِي حَياتَكَ، وَيُمِيتَنِي مَماتَكَ، وَيَحْشُرَنِي مَحْشَرَكَ، عَلي إِنْكارِ ما أَنْكَرْتَ، وَمُنابَذَةِ مَنْ نابَذْتَ، جَمَعَ اللهُ بَيْنَنا وَبَيْنَكَ وَبَيْنَ رَسُولِهِ وَآلِهِ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَعَلَيْهِمْ فِي مُسْتَقَرِّ رَحْمَتِهِ، وَالسَّلامُ عَلَيْكَ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

اعمال و ادعيه مدينه منوره

آداب سفر

آداب و ادعيه سفر

مركز تحقيقات حج

آداب و ادعيه سفر بسيار است، و ما در اينجا به برخي از آنها اشاره مي كنيم:

1 وصيّت: مستحب است انسان قبل از شروع به سفر وصيّت كند، خصوصاً نسبت به حقوق واجبه و اداي دُيون. در روايات اهل بيت (عليهم السلام) نيز درباره وصيّت كردن به ويژه براي كسي كه قصد سفر دارد، تأكيد زيادي شده است.

2 آگاه نمودن برادران ديني وآشنايان: از پيغمبر اكرم (صلي الله عليه وآله) روايت شده كه فرمودند: از حقوق مسلمان بر برادر ديني خود، يكي اين است كه هرگاه خواست سفر

ص: 863

كند آنان را مطّلع سازد، و او بر برادران ايماني حق دارد كه پس از مراجعت به ديدارش بيايند.

3 دعاي سفر: مجلسي در تحفة الزائر مي فرمايد: مستحب است كه پيش از مسافرت غسل كند، و بگويد:

«بِسْمِ اللهِ وَبِاللهِ وَلاحَوْلَ وَلاقُوَّةَ إِلاّ بِاللهِ وَعَلي مِلَّةِ رَسُولِ اللهِ وَالصّادِقِينَ عَنِ اللهِ صَلَواتُ اللهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ. اَللّهُمَّ طَهِّرْ بِهِ قَلْبِي وَاشْرَحْ بِهِ صَدْرِي وَنَوِّرْ بِهِ قَبْرِي. اَللّهُمَّ اجْعَلْهُ لِي نُوراً وَطَهُوراً وَحِرْزاً وَشِفاءً مِنْ كُلِّ داء وَآفَة وَعاهَة وَسُوء مِمّا أَخافُ وَأَحْذَرُ، وَطَهِّرْ قَلْبِيوَجَوارِحِي وَعِظامِي وَدَمِي وَشَعْرِي وَبَشَرِي وَمُخِّي وَعَصَبِي وَما أَقَلَّتِ الاَْرْضُ مِنِّي. اَللّهُمَّ اجْعَلْهُ لِي شاهِداً يَوْمَ حاجَتِي وَفَقْرِي وَفاقَتِي إِلَيْكَ يا رَبَّ الْعالَمِينَ، "إِنَّكَ عَلي كُلِّ شَيْ ء قَدِيرٌ "».

4 خانواده خود را جمع كند و دو ركعت (و بنابر قولي چهار ركعت) نمازبگزارد، در ركعت اوّل حمد و سوره توحيد و در ركعت دوّم حمد و سوره قدر را بخواند، و بعد از نماز تسبيحات حضرت زهراء (عليها السلام) را بگويد و از خداوند طلب خير كند به اين كيفيت كه بگويد: «أَسْتَخِيرُ اللهَ بِرَحْمَتِهِ خِيَرَةً فِي عافِيَة»، و آية الكرسي را بخواند، و حمد و ثناي الهي را به جا آورد، و صلوات و تحيّات بر حضرت رسول و آل او بفرستد، و بگويد:

«اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْتَوْدِعُكَ الْيَوْمَ نَفْسِي وَأَهْلِي وَمالِي وَوُلْدِي وَمَنْ كانَ مِنِّي بِسَبِيلِ الاِْيمانِ الشّاهِدَ مِنْهُمْ وَالْغائِبَ. اَللّهُمَّ احْفَظْنا بِحِفْظِ الاِْيمانِ وَاحْفَظْ عَلَيْنا. اَللّهُمَّ اجْمَعْنا فِي رَحْمَتِكَ وَلا تَسْلُبْنا فَضْلَكَ إِنّا إِلَيْكَ راغِبُونَ. اَللّهُمَّ إِنّا نَعُوذُ بِكَ مِنْ وَعْثاءِ السَّفَرِ وَكَ آبَةِ الْمُنْقَلَبِ وَسُوءِ الْمَنْظَرِ فِي الاَْهْلِ وَالْمالِ وَالْوَلَدِ فِي الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ هذَا التَّوَجُّهَ طَلَباً لِمَرْضاتِكَ وَتَقَرُّباً

ص: 864

إِلَيْكَ، اَللّهُمَّ فَبَلِّغْنِي ما أُؤَمِّلُهُ وَأَرْجُوهُ فِيكَ وَفِي أَوْلِيائِكَ يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ».

و اگر خواست بگويد:

«اَللّهُمَّ إِنِّي خَرَجْتُ فِي وَجْهِي هذا بِلا ثِقَة مِنِّي لِغَيْرِكَ، وَلا رَجاء يَأْوِي بِي إِلاّ إِلَيْكَ، وَلا قُوَّة اَتَّكِلُ عَلَيْها، وَلا حِيلَة اَلْجَأُ إِلَيْها إِلاّ طَلَبَ رِضاكَ وَابْتِغاءَ رَحْمَتِكَ وَتَعَرُّضاً لِثَوابِكَ وَسُكُوناً إِلي حُسْنِ عائِدَتِكَ، وَأَنْتَ أَعْلَمُ بِما سَبَقَ لِي فِي عِلْمِكَ فِي وَجْهِي مِمّا أُحِبُّ وَأَكْرَهُ. اَللّهُمَّ فَاصْرِفْ عَنِّي مَقادِيرَ كُلِّ بَلاء وَمَقْضِيَّ كُلِّ لاَْواء، وَابْسُطْ عَلَيَّ كَنَفاً مِنْ رَحْمَتِكَ وَلُطْفًا مِنْ عَفْوِكَ وَحِرْزاً مِنْ حِفْظِكَ وَسَعَةً مِنْ رِزْقِكَ وَتَماماً مِنْ نِعْمَتِكَ وَجِماعاً مِنْ مُعافاتِكَ، وَوَفِّقْ لِي يارَبِّ فِيهِ جَمِيعَ قَضائِكَ عَلي مُوافَقَةِ هَوايَ وَحَقِيقَةِ أَمَلِي، وَادْفَعْ عَنِّي ما أَحْذَرُ وَما لا أَحْذَرُ

عَلي نَفْسِي مِمّا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّي، وَاجْعَلْ ذلِكَ خَيْراً لِي لاِخِرَتِي وَدُنْيايَ مَعَ ما أَسْأَلُكَ أَنْ تَخْلُفَنِي فِيمَنْ خَلَّفْتُ وَرائِي مِنْ وُلْدِي وَأَهْلِي وَمالِي وَإِخْوانِي وَجَمِيعِ حُزانَتِي بِأَفْضَلِ ما تَخْلُفُ فِيهِ غائِباً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فِي تَحْصِينِ كُلِّ عَوْرَة وَحِفْظِ كُلِّ مَضِيعَة وَتَمامِ كُلِّ نِعْمَة وَدِفاعِ كُلِّ سَيِّئَة وَكِفايَةِ كُلِّ مَحْذُور وَصَرْفِ كُلِّ مَكْرُوه وَكَمالِ ما تَجْمَعُ لِي بِهِ الرِّضا وَالسُّرُورَ فِي الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ، ثُمَّ ارْزُقْنِي ذِكْرَكَ وَشُكْرَكَ وَطاعَتَكَ وَعِبادَتَكَ حَتّي تَرْضي وَبَعْدَ الرِّضا. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْتَوْدِعُكَ الْيَوْمَ دِينِي وَنَفْسِي وَمالِي وَأَهْلِي وَذُرِّيَّتِي وَجَمِيعَ إِخْوانِي. اَللّهُمَّ احْفَظِ الشّاهِدَ مِنّا وَالْغائِبَ. اَللّهُمَّ احْفَظْنا وَاحْفَظْ عَلَيْنا. اَللّهُمَّ اجْعَلْنا فِي جِوارِكَ وَلا تَسْلُبْنا نِعْمَتَكَ وَلا تُغَيِّرْ ما بِنا مِنْ نِعْمَة وَعافِيَة وَفَضْل».

5 روايت شده كه مسافر پيش از سفر، سوره حمد و "قُل أَعوذُ بِرَبِّ النّاس" و "قُل أَعوذُ بِرَبِّ الفَلَق " و آيةُ الكُرسي و سوره "إِنّا أَنزَلناهُ فِي لَيلَةِ القَدْرِ" و آيات 191 تا 194 سوره آل

ص: 865

عمران را كه از اين قرار است بخواند:

" إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَالاَْرْضِ وَاخْتِلافِ اللَّيْلِ وَالنَّهارِ لاَيات لاُِولِي الاَْلْبابِ * الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللهَ قِياماً وَقُعُوداً وَعَلي جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَالاَْرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النّارِ * رَبَّنا إِنَّكَ مَنْ تُدْخِلِ النّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ وَما لِلظّالِمِينَ مِنْ أَنْصار * رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً يُنادِي لِلاِْيمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَ آمَنّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَكَفِّرْ عَنّا سَيِّئاتِنا وَتَوَفَّنا مَعَ الاَْبْرارِ * رَبَّنا وَآتِنا ما وَعَدْتَنا عَلي رُسُلِكَ وَلاتُخْزِنا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّكَ لاتُخْلِفُ الْمِيعاد ".

سپس بگويد:

«اَللّهُمَّ بِكَ يَصُولُ الصّائِلُ وَبِقُدْرَتِكَ يَطُولُ الطّائِلُ وَلاحَوْلَ لِكُلِّ ذِي حَوْل إِلاّ بِكَ وَلاقُوَّةً يَمْتَلِدُها ذُو قُوَّة إِلاّ مِنْكَ، أَسْأَلُكَ بِصَفْوَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ وَخِيَرَتِكَ مِنْ بَرِيَّتِكَ مُحَمَّد نَبِيِّكَ وَعِتْرَتِهِ وَسُلالَتِهِ عَلَيْهِ وَ عليهم السلام، صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَعَلَيْهِمْ، وَاكْفِنِي شَرَّ هذَا الْيَوْمِ وَضُرَّهُ، وَارْزُقْنِي خَيْرَهُ ويُمْنَهُ، وَاقْضِ لِي فِي مُتَصَرِّفاتِي بِحُسْنِ الْعاقِبَةِ وَبُلُوغِ الْمَحَبَّةِ وَالظَّفَرِ بِالاُْمْنِيَّةِ وَكِفايَة ِالطّاغِيَةِ الْغَوِيَّةِ وَكُلِّ ذِي قُدْرَة لِي عَلي اَذِيَّة، حَتّي اَكُونَ فِي جُنَّة وَعِصْمَة مِنْ كُلِّ بَلاء وَنِقْمَة، وَأَبْدِلْنِي فِيهِ مِنَ الْمَخاوِفِ أَمْناً وَمِنَ الْعَوائِقِ فِيهِ يُسْراً، حَتّي لايَصُدَّنِي صادٌّ عَنِ الْمُرادِ وَلايَحُلَّ بِي طارِقٌ مِنْ اَذَي الْعِبادِ، إِنَّكَ عَلي كُلِّ شَيْ ء قَدِيرٌ، وَالاُْمُورُ إِلَيْكَ تَصِيرُ، يامَنْ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ ءٌ وَهُوَالسَّمِيعُ الْبَصِيرُ».

6 سپس با خانواده وداع كند، و بر درِ خانه بايستد، و تسبيح حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) را بگويد، وسوره حمد و آية الكرسي را از جلو و از طرف راست و چپ بخواند، و بگويد:

«اَللّهُمَّ إِلَيْكَوَجَّهْتُ وَجْهِي وَعَلَيْكَ خَلَّفْتُ أَهْلِي وَمالِي وَما خَوَّلْتَنِي وَقَدْ وَثِقْتُ بِكَ، فَلا تُخَيِّبْنِي يا مَنْ لايُخَيِّبُ مَنْ أَرادَهُ وَلا يُضَيِّعُ مَنْ حَفِظَهُ.

ص: 866

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وآلِهِ وَاحْفَظْنِي فِيما غِبْتُ عَنْهُ وَلاتَكِلْنِي إِلي نَفْسِي يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ. اَللّهُمَّ بَلِّغْنِي ما تَوَجَّهْتُ لَهُ وَسَبِّبْ لِيَ الْمُرادَ وَسَخِّرْ لِي عِبادَكَ وَبِلادَكَ وَارْزُقْنِي زِيارَةَ نَبِيِّكَ وَوَلِيِّكَ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ وَالاَْئِمَّةِ مِنْ وُلْدِهِ وَجَمِيعِ أَهْلِ بَيْتِهِ عَلَيْهِ وَ عليهم السلام، وَمُدَّنِي مِنْكَ بِالْمَعُونَةِ فِي جَمِيعِ أَحْوالِي، وَلاتَكِلْنِي إِلي نَفْسِي وَلا إِلي غَيْرِي فَأَكِلَّ وَأَعْطَبَ، وَزَوِّدْنِي التَّقْوي، وَاغْفِرْلِي فِي الاْخِرَةِ وَالاُْولي. اَللّهُمَّ اجْعَلْنِي أَوْجَهَ مَنْ تَوَجَّهَ إِلَيْكَ».

و باز مي گويي:

«بِسْمِ اللهِ وَبِاللهِ، تَوَكَّلْتُ عَلَي اللهِ وَاسْتَعَنْتُ بِاللهِ وَاَلْجَأْتُ ظَهْرِي إِلَي اللهِ وَفَوَّضْتُ أَمْرِي إِلَي اللهِ رَهْبَةً مِنَ اللهِ وَرَغْبَةً إِلَي اللهِ وَلامَلْجَأَ وَلامَنْجا وَلا مَفَرَّ مِنَ اللهِ إِلاّ إِلَي اللهِ، رَبِّ آمَنْتُ بِكِتابِكَ الَّذِي أَنْزَلْتَ وَبِنَبِيِّكَ الَّذِي أَرْسَلْتَ لاَِنَّهُ لايَأْتِي بِالْخَيْرِ إِلهِي إِلاّ أَنْتَ، وَلا يَصْرِفُ السُّوءَ إِلاّ أَنْتَ، عَزَّ جارُكَ وَجَلَّ ثَناؤُكَ وَتَقَدَّسَتْ أَسْماؤُكَ وَعَظُمَتْ آلاؤُكَ وَلا إِلهَ غَيْرُكَ».

روايت شده: «هر كس هنگام صبح اين دعا را بخواند و از خانه بيرون رود، تا شام بلايي به او نرسد تا به خانه برگردد، و اگر شام شود و اين دعا را بخواند، بلايي به او نرسد تا صبح به منزل خود بازگردد.» (بحار، ج 76، ص 241)

7 پس از آن سوره «قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ» را يازده مرتبه، و سوره «إِنّا أَنْزَلْناهُ» و «آية الكرسي» و سوره «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النّاسِ» و «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ» را بخواند، و بعد دست بر بدن خود بكشد، و در لحظه سوار شدن به وسيله نقليه بگويد: " سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لنا هذا وَما كُنّا لَهُ مُقْرِنِينَ " (زخرف: 13)، پس هفت مرتبه بگويد: «سُبْحانَ اللهِ وَالْحَمْدُ للهِ ِ وَلا إِلهَ إِلاَّ اللهُ».

8 قبل از مسافرت

ص: 867

صدقه دهد به هرچه ممكن باشد. «روايت شده: مردي از اصحاب امام باقر (عليه السلام) هنگامي كه اراده سفر كرد، خدمت آن حضرت آمد تا خدا حافظي كند، حضرت به او فرمود: پدرم عليّ بن الحسين (عليهما السلام) هرگاه آهنگ سفر مي كرد، سلامتي خود را با صدقه دادن از خداوند مي خريد، و چون از سفر به سلامت مراجعت مي كرد، خدا را شكر كرده و صدقه مي داد. (بحار، ج 76، ص 231؛ ج 9، ص 233»

بعد از دادن صدقه بگويد:

«اَللّهُمَّ إِنِّي اشْتَرَيْتُ بِهذِهِ الصَّدَقَةِ سَلامَتِي وَسَلامَةَ سَفَرِي وَما مَعِي، فَسَلِّمْنِي وَسَلِّمْ ما مَعِي وَبَلِّغْنِي وَبَلِّغْ ما مَعِي بِبَلاغِكَ الْحَسَنِ الْجَمِيلِ».

پس بگويد:

«لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ الْحَلِيمُ الْكَرِيمُ، لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ، سُبْحانَ اللهِ رَبِّ السَّماواتِ السَّبْعِ وَرَبِّ الاَْرَضِينَ السَّبْعِ وَما فِيهِنَّ وَما بَيْنَهُنَّ وَرَبِّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ، وَسَلامٌ عَلَي الْمُرْسَلِينَ وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ، وَ صلي الله عَلي مُحَمَّد وَآلِهِ الطَّيِّبِينَ الطّاهِرِينَ. اَللّهُمَّ كُنْ لِي جاراً مِنْ كُلِّ جَبّار عَنِيد وَمِنْ كُلِّ شَيْطان مَرِيد، بِسْمِ اللهِ دَخَلْتُ وَبِسْمِ اللهِ خَرَجْتُ. اَللّهُمَّ إِنِّي اُقَدِّمُ بَيْنَ يَدَيْ نِسْيانِي وَعَجَلَتِي بِسْمِ اللهِ وَما شاءَ اللهُ فِي سَفَرِي هذا ذَكَرْتُهُ أَمْ نَسَيْتُهُ. اَللّهُمَّ أَنْتَ الْمُسْتَعانُ عَلَي الاُْمُورِ كُلِّها وَأَنْتَ الصّاحِبُ فِي السَّفَرِ وَالْخَلِيفَةُ فِي الاَْهْلِ. اَللّهُمَّ هَوِّنْ عَلَيْنا سَفَرَنا وَاطْوِ لَنَاالاَْرْضَ وَسَيِّرْنا فِيها بِطاعَتِكَ وَطاعَةِ رَسُولِكَ. اَللّهُمَّ أَصْلِحْ لَنا ظَهْرَنا وَبارِكْ لَنا فِيما رَزَقْتَنا وَقِنا عَذابَ النّارِ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ وَعْثاءِ السَّفَرِ وَكَ آبَةِ الْمُنْقَلَبِ وَسُوءِ الْمَنْظَرِ فِي الاَْهْلِ وَالْمالِ وَالْوَلَدِ. اَللّهُمَّ أَنْتَ عَضُدِي وَناصِرِي. اَللّهُمَّ اقْطَعْ عَنِّي بُعْدَهُ وَمَشَقَّتَهُ وَاصْحَبْنِي فِيهِ وَاخْلُفْنِي فِي أَهْلِي بِخَيْر وَلاحَوْلَ وَلاقُوَّةَ إِلاّ بِاللهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ».

و هنگامي كه سوار

ص: 868

بر وسيله نقليه شد، بگويد:

«اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي هَدانا لِلاِْسْلامِ وَمَنَّ عَلَيْنا بِمُحَمَّد صلي الله عَلَيْهِ وَآلِهِ، " سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنا هذا وَما كُنّا لَهُ

مُقْرِنِينَ وَإِنّا إِلي رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ "، وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ. اَللّهُمَّ أَنْتَ الْحامِلُ عَلَي الظَّهْرِ وَالْمُسْتَعانُ عَلَي الاَْمْرِ، اَللّهُمَّ بَلِّغْنا بَلاغاً يَبْلُغُ إِلي خَيْرِ بَلاغ وَيَبْلُغُ إِلي مَغْفِرَتِكَ وَرِضْوانِكَ. اَللّهُمَّ لا طَيْرَ إِلاّ طَيْرُكَ وَلا خَيْرَ إِلاّ خَيْرُكَ وَلاحافِظَ غَيْرُكَ».

9 از امام صادق (عليه السلام) منقول است كسي كه در سفر هر شب آية الكرسي را بخواند، خود و آنچه با اوست سالم بماند. (مكارم الاخلاق، ص 266؛ بحار، ج 76، ص 252)

10 در سفر اين دعا را بخواند تا در امان پروردگار باشد:

«بِسْمِ اللهِ وَبِاللهِ وَمِنَ اللهِ وَإِلَي اللهِ وَفِي سَبِيلِ اللهِ. اَللّهُمَّ إِلَيْكَ أَسْلَمْتُ نَفْسِي، وَإِلَيْكَ وَجَّهْتُ وَجْهِي، وَإِلَيْكَ فَوَّضْتُ أَمْرِي، فَاحْفَظْنِي بِحِفْظِ الاِْيمانِ مِنْ بَيْنِ يَدَيَّ وَمِنْ خَلْفِي وَعَنْ يَمِينِي وَعَنْ شِمالِي وَمِنْ فَوقِي وَمِنْ تَحْتِي وَادْفَعْ عَنِّي بِحَوْلِكَ وَقُوَّتِكَ، فَإِنَّهُ لاحَوْلَ وَلاقُوَّةَ إِلاّ بِاللهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ».

11 بر زائران محترم سزاوار است بيش از ديگران

به اخلاص در اعمال و مراقبت از حدود الهي اهتمام

داشته باشند، زيرا گذشته از اينكه به مهماني پروردگار مي روند، و مهمان بايد رضايت صاحب خانه را فراهم

آورد، طبق حديث شريف: «كُونُوا لَنا زَيْناً وَلا تَكُونُوا عَلَيْنا شَيْناً»، (وسائل الشيعه، ج 12، ص 8) بايد آيينه تمام نماي اسلام ناب محمّدي باشند، و لازم است مراقب اعمال خود بوده، و به نمازهاي واجب در اوّل وقت اهتمام بيشتري دهند، در جماعات برادران اهل سنّت شركت كنند، تا از ثواب جماعت بهره مند شوند، و خداي نخواسته نبايد بعضي افراد ناآگاه كاري

ص: 869

كنند كه در شأن يك زائر ايراني نبوده و موجب نفرت ديگران گردد، و در نتيجه اعمال صالحه سايرين را هم تحت الشُّعاع قرار دهد. خداوند به همه ما توفيق دهد تا بتوانيم به وظايف ديني خود عمل نماييم و آنگونه باشيم كه خداوند فرموده است.

12 در سفر تأكيد شده كه مسافر بعد از هر نماز، سي مرتبه بگويد: «سُبْحانَ اللهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ وَ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَاللهُ أَكْبَرُ».

13 اخلاق حسنه و كمك به يكديگر: در سفر لازم است به همراهان كمك كرده، و در انجام كارها پيشقدم بوده، و از برآوردن احتياجات ديگران روگردان نباشد، تا خداوند متعال او را از گرفتاري هاي دنيا و آخرت نجات دهد، در حديث آمده است: در سفر، بدترين افراد آن كسي است كه بتواند به ديگران كمك نمايد ولي كوتاهي كند و منتظر كمك ديگران باشد. هم چنين اكيداً سفارش شده كه با دوستان و همراهان، با اخلاق خوب وخوش، برخورد نموده و به آنان كمك نماييم، وبه ويژه در مشكلات و سختي ها صبور و بردبار باشيم.

فصل اوّل: ادعيه و زيارات

ادعيه و زيارات مشتركه

تعقيبات مشتركه نمازهاي روزانه»:

از مصباح شيخ طوسي (رحمه الله) و غيره نقل شده هرگاه سلام نماز را دادي، سه مرتبه اَللهُ أَكْبَر بگو، و در هر يك دست ها را تا محاذي گوش ها بلند كن و سپس بگو:

«لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ إِلهاً واحِداً وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ، لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، وَلا نَعْبُدُ إِلاّ إِيّاهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ، لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، رَبُّنا وَرَبُّ آباءِنَا الاَْوَّلِينَ، لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، وَحْدَهُ وَحْدَهُ وَحْدَهُ، أَنْجَزَ وَعْدَهُ، وَنَصَرَ عَبْدَهُ، وَأَعَزَّ جُنْدَهُ، وَهَزَمَ الاَْحْزابَ

ص: 870

وَحْدَهُ، فَلَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ، يُحْيِي وَيُمِيتُ، وَيُمِيتُ وَيُحْيِي، وَهُوَ حَيٌّ لا يَمُوتُ، بِيَدِهِ الْخَيْرُ، وَهُوَ عَلي كُلِّ شَي ء قَدِيرٌ».

پس بگو:

«أَسْتَغْفِرُ اللهَ الَّذِي لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ وَاَتُوبُ إِلَيْهِ».

آنگاه بگو:

«اَللّهُمَّ اهْدِنِي مِنْ عِنْدِكَ، وَاَفِضْ عَلَيَّ مِنْ فَضْلِكَ، وَانْشُرْ عَلَيَّ مِنْ رَحْمَتِكَ، وَأَنْزِلْ عَلَيَّ مِنْ بَرَكاتِكَ، سُبْحانَكَ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، اِغْفِرْ لِي ذُنُوبِي كُلَّها جَمِيعاً، فَإِنَّهُ لا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ كُلَّها جَمِيعاً إِلاّ أَنْتَ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ مِنْ كُلِّ خَيْر أَحاطَ بِهِ عِلْمُكَ وَأَعُوذُ بِكَ مِنْ كُلِّ شَرّ أَحاطَ بِهِ عِلْمُكَ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ عافِيَتَكَ فِي أُمُورِي كُلِّها، وَأَعُوذُ بِكَ مِنْ خِزْيِ الدُّنْيا وَعَذابِ الاْخِرَةِ، وَأَعُوذُ بِوَجْهِكَ الْكَرِيمِ وَعِزَّتِكَ الَّتِي لا تُرامُ وَقُدْرَتِكَ الَّتِي لا يَمْتَنِعُ مِنْها شَيْ ءٌ مِنْ شَرِّ الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ وَمِنْ شَرِّ الاَْوْجاعِ كُلِّها وَمِنْ شَرِّ كُلِّ دابَّة أَنْتَ آخِذٌ بِناصِيَتِها، إِنَّ رَبِّي عَلي صِراط مُسْتَقِيم، وَلاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلاّ بِاللهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ، تَوَكَّلْتُ عَلَي الْحَيِّ الَّذِي لا يَمُوتُ وَالْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً وَلَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ وَكَبِّرْهُ تَكْبِيراً».

پس تسبيح حضرت زهرا (عليها السلام) را مي گويي، و پيش از آنكه از جاي خود حركت كني ده مرتبه بگو: «أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، إِلهاً واحِداً أَحَداً

فَرْداً صَمَداً لَمْ يَتَّخِذْ صاحِبَةً وَلا وَلَداً».

و براي اين تهليل، به خصوص در تعقيب نماز صبح و شام و هنگام طلوع و غروب آفتاب، فضيلت بسيار وارد شده است، پس مي گويي:

«سُبْحانَ اللهِ كُلَّما سَبَّحَ اللهَ شَيْ ءٌ وَكَما يُحِبُّ اللهُ أَنْ يُسَبَّحَ وَكَما هُوَ أَهْلُهُ وَكَما يَنْبَغِي لِكَرَمِ وَجْهِهِ وَعِزِّ جَلالِهِ، وَالْحَمْدُ لِلّهِ كُلَّما

ص: 871

حَمِدَ اللهَ شَيْ ءٌ وَكَما يُحِبُّ اللهُ أَنْ يُحْمَدَ وَكَما هُوَ أَهْلُهُ وَكَما يَنْبَغِي لِكَرَمِ وَجْهِهِ وَعِزِّ جَلالِهِ، وَلا إِلهَ إِلاَّ اللهُ كُلَّما هَلَّلَ اللهَ شَيْ ءٌ وَكَما يُحِبُّ اللهُ أَنْ يُهَلَّلَ وَكَما هُوَ أَهْلُهُ وَكَما يَنْبَغِي لِكَرَمِ وَجْهِهِ وَعِزِّ جَلالِهِ، وَاللهُ أَكْبَرُ كُلَّما كَبَّرَ اللهَ شَيْ ءٌ وَكَما يُحِبُّ اللهُ أَنْ يُكَبَّرَ وَكَما هُوَ أَهْلُهُ وَكَما يَنْبَغِي لِكَرَمِ وَجْهِهِ وَعِزِّ جَلالِهِ، سُبْحانَ اللهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ وَلا إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَاللهُ أَكْبَرُ عَلي كُلِ ّ نِعْمَة أَنْعَمَ بِها عَلَيَّ وَعَلي كُلِّ أَحَد مِنْ خَلْقِهِ مِمَّنْ كانَ أَوْ يَكُونُ إِلي يَوْمِ الْقِيامةِ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَأَسْأَلُكَ مِنْ خَيْرِ ما أَرْجُو وَخَيْرِ ما لا أَرْجُو، وَأَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّ ما أَحْذَرُ وَمِنْ شَرِّ ما لا أَحْذَرُ».

پس مي خواني سوره حمد و آية الكرسي " وَشَهِدَ اللهُ { وآيه "قُلِ اللّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ " و آيه سخره (و آن سه آيه است از سوره اعراف كه اوّل آن " إِنَّ رَبَّكُمُ اللهُ " و آخر آن " مِنَ الْمُحْسِنِينَ " است، پس سه مرتبه مي گويي:

سُبْحانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمّا يَصِفُونَ وَسَلامٌ عَلَي الْمُرْسَلِينَ وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِين ".

سپس سه مرتبه مي گويي:

«اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَاجْعَلْ لِي مِنْ أَمْرِي فَرَجاً وَمَخْرَجاً وَارْزُقْنِي مِنْ حَيْثُ أَحْتَسِبُ وَمِنْ حَيْثُ

لا أَحْتَسِبُ».

واين دعايي است كه جبرئيل تعليم حضرت يوسف) عليه السلام) كرد هنگامي كه در زندان بود، پس محاسن خود را به دست گير، و كف دست چپ را به آسمان گرفته، هفت مرتبه بگو:

«يا رَبَّ مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَ آلِ مُحَمَّد».

به

ص: 872

همان حال سه مرتبه بگو:

«يا ذَا الْجَلالِ وَالاِْكْرامِ، صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَارْحَمْنِي وَأَجِرْنِي مِنَ النّارِ».

پس مي خواني دوازده مرتبه " قُلْ هُوَ اللهُ أَحَدٌ " را و مي گويي:

«اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الْمَكْنُونِ الْمَخْزُونِ الطّاهِرِ الطُّهْرِ الْمُبارَكِ، وَأَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الْعَظِيمِ وَسُلْطانِكَ الْقَدِيمِ، يا واهِبَ الْعَطايا وَيا مُطْلِقَ الاُْساري وَيا فَكّاكَ الرِّقابِ مِنَ النّارِ، أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَأَنْ تُعْتِقَ رَقَبَتِي مِنَ النّارِ، وَأَنْ تُخْرِجَنِي مِنَ الدُّنْيا سالِماً وَتُدْخِلَنِي الْجَنَّةَ آمِناً، وَأَنْ تَجْعَلَ دُعائِي اَوَّلَهُ فَلاحاً وَأَوْسَطَهُ نَجاحاً وَآخِرَهُ صَلاحاً، إِنَّكَ أَنْتَ عَلاّمُ الْغُيُوبِ».

و در صحيفه علويّه است كه در تعقيب هر فريضه بخوان:

«يا مَنْ لا يَشْغَلُهُ سَمْعٌ عَنْ سَمْع، يا مَنْ لا يُغَلِّطُهُ السّائِلُونَ يا مَنْ لا يُبْرِمُهُ اِلْحاحُ الْمُلِحِّينَ، أَذِقْنِي بَرْدَ عَفْوِكَ وَحَلاوَةَ رَحْمَتِكَ وَمَغْفِرَتِكَ».

و نيز مي گويي:

«إِلهِي هذِهِ صَلاتِي صَلَّيْتُها لا لِحاجَة مِنْكَ إِلَيْها وَلا رَغْبَة مِنْكَ فِيها إِلاّ تَعْظِيماً وَطاعَةً وَإِجابَةً لَكَ إِلي ما أَمَرْتَنِي بِهِ، إِنْ كانَ فِيهاخَلَلٌ أَوْ نَقْصٌ مِنْ رُكُوعِها أَوْ سُجُودِها فَلا تُؤاخِذْنِي وَتَفَضَّلْ عَلَيَّ بِالْقَبُولِ وَالْغُفْرانِ بِرَحْمَتِكَ يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ».

و نيز بعد از هر نماز اين دعا را كه پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) براي تقويت حافظه تعليم اميرالمؤمنين (عليه السلام) نمود، مي خواني:

«سُبْحانَ مَنْ لا يَعْتَدِي عَلي أَهْلِ مَمْلَكَتِهِ، سُبْحانَ مَنْ لا يَأْخُذُ أَهْلَ الاَْرْضِ بِأَلْوانِ الْعَذابِ، سُبْحانَ الرَّءُوفِ الرَّحِيمِ، اَللّهُمَّ اجْعَلْ لِي فِي قَلْبِي نُوراً وَبَصَراً وَفَهْماً وَعِلْماً، إِنَّكَ عَلي كُلِّ شَيْ ء قَدِيرٌ».

و در البلد الأمين است كه سه مرتبه بعد از هر نماز بگو:

«اُعِيذُ نَفْسِي وَدِينِي وَأَهْلِي وَمالِي وَوُلْدِي وإِخْوانِي فِي دِينِي وَما رَزَقَنِي رَبِّي وَخَواتِيمِ

ص: 873

عَمَلِي وَمَنْ يَعْنِينِي أَمْرُهُ بِاللهِ الْواحِدِ الاَْحَدِ الصَّمَدِ الَّذِي "لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ"، وَ "بِرَبِّ الْفَلَقِ مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ وَمِنْ شَرِّ غاسِق إِذا وَقَبَ وَمِنْ شَرِّ النَّفّاثاتِ فِي الْعُقَدِ وَمِنْ شَرِّ حاسِد إِذا حَسَدَ"، وَ "بِرَبِّ النّاسِ مَلِكِ النّاسِ إِلهِ النّاسِ مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنّاسِ الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النّاسِ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنّاسِ"».

و از شيخ شهيد نقل شده است كه حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) فرموده: هر كس بخواهد خدا او را در قيامت بر اعمال بدش مطّلع نگرداند و ديوان گناهانش نگشايد، بعد از هر نماز اين دعا را بخواند:

«اَللّهُمَّ إِنَّ مَغْفِرَتَكَ أَرْجي مِنْ عَمَلِي، وَإِنَّ رَحْمَتَكَ أَوْسَعُ مِنْ ذَنْبِي. اَللّهُمَّ إِنْ كانَ ذَنْبِي عِنْدَكَ عَظِيماً فَعَفْوُكَ أَعْظَمُ مِنْ ذَنْبِي. اَللّهُمَّ إِنْ لَمْ اَكُنْ أَهْلاً تَرْحَمَنِي فَرَحْمَتُكَ أَهْلٌ أَنْ تَبْلُغَنِي وَتَسَعَنِي، لاَِنَّها وَسِعَتْ كُلَّ شَي ء بِرَحْمَتِكَ يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ».

و از ابن بابويه (رحمه الله) نقل شده است كه فرموده: چون از تسبيح حضرت فاطمه (عليها السلام) فارغ شوي، بگو:

«اَللّهُمَّ أَنْتَ السَّلامُ، وَمِنْكَ السَّلامُ، وَلَكَ السَّلامُ، وَإِلَيْكَ يَعُودُ السَّلامُ، "سُبْحانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمّا يَصِفُونَ، وَسَلامٌ عَلَي الْمُرْسَلِينَ، وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ"، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النَّبِيُّ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ، اَلسَّلامُ عَلَي الاَْئِمَّةِ الْهادِينَ الْمَهْدِيِّينَ، اَلسَّلامُ عَلي جَمِيعِ أَنْبِياءِ اللهِ وَرُسُلِهِ وَمَلائِكَتِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْنا وَعَلي عِبادِ اللهِ الصّالِحِينَ، اَلسَّلامُ عَلي عَلِيّ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ، اَلسَّلامُ عَلَي الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ سَيِّدَيْ شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ مِنَ الْخَلْقِ أَجْمَعِينَ، اَلسَّلامُ عَلي عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ زَيْنِ الْعابِدِينَ، اَلسَّلامُ عَلي مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيّ باقِرِ عِلْمِ النَّبِيِّينَ، اَلسَّلامُ عَلي جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدالصّادِقِ، اَلسَّلامُ عَلي مُوسَي بْنِ جَعْفَر الْكاظِمِ، اَلسَّلامُ عَلي عَلِيِّ بْنِ مُوسَي الرِّضا، اَلسَّلامُ عَلي مُحَمَّدِ

ص: 874

بْنِ عَلِيّ الْجَوادِ، اَلسَّلامُ عَلي عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّد الْهادِي، اَلسَّلامُ عَلَي الْحَسَنِ بْنِ عَلِيّ الزَّكِيِّ الْعَسْكَرِيِّ، اَلسَّلامُ عَلَي الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ الْقائِمِ الْمَهْدِيّ، صَلَواتُ اللهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ».

پس هر حاجت كه داري از خدا بخواه. شيخ كفعمي فرموده: بعد از هر نماز مي گويي:

«رَضِيتُ بِاللهِ رَبّاً، وَبِالاِْسْلامِ دِيناً، وَبِمُحَمَّد صلي الله عَلَيْهِ وَآلِهِ نَبِيّاً وَبِعَلِيّ إِماماً وَبِالْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ وَعِلِيّ وَمُحَمَّد

وَجَعْفَر وَمُوسي وَعَلِيّ وَمُحَمَّدوَعَلِيّ وَالْحَسَنِ وَمُحَمَّد الْخَلَفِ الصّالِحِ عليهم السلام أَئِمَّةً وَسادَةً وَقادَةً، به هم أَتَوَلّي وَمِنْ أَعْدائِهِمْ أَتَبَرَّأُ».

پس سه مرتبه بگو:

«اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ الْعَفْوَ وَالْعافِيَةَ وَالْمُعافاةَ فِي الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ».

دعاي كميل

اين دعا از دعاهاي معروفي است كه حضرت علي (عليه السلام) آن را به «كميل بن زياد» كه از اصحاب خاصّ وي بود تعليم داد. نيايشي عاشقانه و عارفانه است كه بنده اي به درگاه خداي غفّار انجام مي دهد، و از پروردگار، رحمت و بخشايش مي طلبد.

علامه مجلسي (رحمه الله) آن را از بهترين دعاها شمرده است.

اين دعا در شب هاي نيمه شعبان و در هر شب جمعه خوانده مي شود، و براي ايمني از گزند دشمنان و افزايش روزي و آمرزش گناهان مفيد است.

دعاي سمات

دعاي سمات كه به دعاي شبّور هم معروف است محتوايي اعتقادي و تاريخي دارد، و با اشاره به نامهاي پروردگار و شگفتي هاي خلقت خدا و قدرت بي نظير او كه در بعثت پيامبران و معجزه ها آشكار مي شد، و با يادي از حضرت موسي، حضرت ابراهيم، حضرت يعقوب، حضرت اسحاق، و حضرت محمّد (صلي الله عليه وآله)، و حوادث مربوط به پيامبران الهي، خداوند را به همه مقدّسات سوگند مي دهد، و

ص: 875

مغفرت و رحمت او را مي طلبد.

اين دعا در «مصباح» شيخ طوسي و «جمال الأسبوع» سيّد ابن طاووس وكتاب هاي كفعمي از «محمّدبن عثمان عمري» كه يكي از نوّاب چهارگانه حضرت مهدي عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف بود از امام باقر و امام صادق (عليهما السلام) روايت شده، و مستحب است اين دعا را در ساعات آخر روز جمعه بخوانند. بيشتر علماي گذشته بر خواندن اين دعا مواظبت مي كردند.

دعاي توسّل

حاجتها را بايد از خداوند خواست، امّا براي برآورده شدن آنها بايد كساني را كه مقرّب درگاه خدايند، وسيله قرار داد، و خدا را به حق و مقام و منزلت آنان قسم داد، و آنان را شفيع ساخت. اين كار «توسّل» نام دارد. مرحوم علامه مجلسي نقل مي فرمايد: دعاي توسل را محمّد بن بابويه از معصوم (عليه السلام) روايت كرده و گفته است: در هيچ امري اين دعا را نخواندم، مگر آن كه به زودي اثر اجابت آن را يافتم.

دعاي رفع گرفتاري

مرحوم شيخ كفعمي در بلدالأمين دعايي از حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) روايت كرده كه هر ملهوف و مكروب و محزون و گرفتار و ترساني آنرا بخواند، حقّ تعالي او را فرج كرامت فرمايد، و آن دعا اين است:

«يا عِمادَ مَنْ لاعِمادَ لَهُ، وَيا ذُخْرَ مَنْ لاذُخْرَ لَهُ، وَيا سَنَدَ مَنْ لا سَنَدَ لَهُ، وَيا حِرْزَ مَنْ لا حِرْزَ لَهُ، وَيا غِياثَ مَنْ لاغِياثَ لَهُ، وَيا كَنْزَ مَنْ لا كَنْزَ لَهُ، وَيا عِزَّ مَنْ لا عِزَّ لَهُ، يا كَرِيمَ الْعَفْوِ، يا حَسَنَ التَّجاوُزِ، يا عَوْنَ الضُّعَفاءِ، يا كَنْزَ الْفُقَراءِ، يا عَظِيمَ الرَّجاءِ، يا مُنْقِذَ الْغَرْقي، يا مُنْجِيَ الْهَلْكي، يا مُحْسِنُ يا مُجْمِلُ يا مُنْعِمُ

ص: 876

يا مُفْضِلُ، أَنْتَ الَّذِي سَجَدَ لَكَ سَوادُ اللَّيْلِ وَنُورُ النَّهارِ وَضَوْءُ الْقَمَرِ وَشُعاعُ الشَّمْسِ وَحَفِيفُ الشَّجَرِ وَدَوِيُّ الْماءِ، يا اَللهُ يا اَللهُ يا اَللهُ، لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، وَحْدَكَ لاشَرِيكَ لَكَ، يا رَبّاهُ يا اَللهُ، صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَافْعَلْ بِنا ما أَنْتَ أَهْلُهُ».

پس هر چه حاجت داري طلب كن.

دعاي فَرَج

مرحوم كفعمي در كتاب «مصباح» دعايي نقل كرده و فرموده است: اين دعا را امام هادي (عليه السلام) به «يَسَع بن حمزه قمي» تعليم داد، و فرمود كه آل محمّد (صلي الله عليه وآله) هنگام پيش آمدن بلاها و مواجهه با دشمنان و خوف از خطر و فقر اين دعا را مي خوانند، و براي ايمني مفيد مي باشد. و اين دعا، از دعاهاي صحيفه سجّاديه است:

«يا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُالْمَكارِهِ، وَيا مَنْ يُفْثَأُ بِهِ حَدُّالشَّدائِدِ، وَيا مَنْ يُلْتَمَسُ مِنْهُ الْمَخْرَجُ إِلي رَوْحِ الْفَرَجِ، ذَلَّتْ لِقُدْرَتِكَ الصِّعابُ، وَتَسَبَّبَتْ بِلُطْفِكَ الاَْسْبابُ، وَجَري بِقُدْرَتِكَ الْقَضاءُ، وَمَضَتْ عَلي إِرادَتِكَ الاَْشْياءُ، فَهِيَ بِمَشِيَّتِكَ دُونَ قَوْلِكَ مُؤْتَمِرَةٌ، وَبِاِرادَتِكَ دُونَ نَهْيِكَ مُنْزَجِرَةٌ، أَنْتَ الْمَدْعُوُّ لِلْمُهِمّاتِ، وَأَنْتَ الْمَفْزَعُ فِي الْمُلِمّاتِ، لا يَنْدَفِعُ مِنْها إِلاّ ما دَفَعْتَ، وَلا يَنْكَشِفُ مِنْها إِلاّ ما كَشَفْتَ، وَقَدْ نَزَلَ بِي يا رَبِّ ما قَدْ تَكَأَّدَنِي ثِقْلُهُ، وَاَلَمَّ بِي ما قَدْ بَهَظَنِي حَمْلُهُ، وَبِقُدْرَتِكَ أَوْرَدْتَهُ عَلَيَّ، وَبِسُلْطانِكَ وَجَّهْتَهُ إِلَيَّ، فَلا مُصْدِرَ لِما أَوْرَدْتَ، وَلا صارِفَ لِما وَجَّهْتَ، وَلا فاتِحَ لِما أَغْلَقْتَ، وَلا مُغْلِقَ لِما فَتَحْتَ، وَلا مُيَسِّرَ لِما عَسَّرْتَ، وَلا ناصِرَ لِمَنْ خَذَلْتَ، فَصَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِهِ، وَافْتَحْ لِي يا رَبِّ بابَ الْفَرَجِ بِطَوْلِكَ، وَاكْسِرْ عَنِّي سُلْطانَ الْهَمِّ بِحَوْلِكَ، وأَنِلْنِي حُسْنَ النَّظَرِ فِيما شَكَوْتُ، وَأَذِقْنِي حَلاوَةَ الصُّنْعِ فِيما سَأَلْتُ، وَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَفَرَجاً هَنِيئاً،

ص: 877

وَاجْعَلْ لِي مِنْ عِنْدِكَ مَخْرَجاً وَحِيّاً، وَلا تَشْغَلْنِي بِالاْهْتِمامِ عَنْ تَعاهُدِ فُرُوضِكَ وَاسْتِعْمالِ سُنَّتِكَ، فَقَدْ ضِقْتُ لِما نَزَلَ بِي يا رَبِّ ذَرْعاً، وَامْتَلاَْتُ بِحَمْلِ ما حَدَثَ عَلَيَّ هَمّاً، وَأَنْتَ الْقادِرُ عَلي كَشْفِ ما مُنِيتُ بِهِ، وَدَفْعِ ما وَقَعْتُ فِيهِ، فَافْعَلْ بِي ذلِكَ وَإِنْ لَمْ أَسْتَوْجِبْهُ مِنْكَ، يا ذَا الْعَرْشِ الْعَظِيمِ وَذَا الْمَنِّ الْكَرِيمِ، فَأَنْتَ قادِرٌ ياأَرْحَمَ الرّاحِمِينَ، آمِينَ رَبَّ الْعالَمِينَ».

دعاي سريع الإجابه

مرحوم كفعمي در «مصباح» دعايي از حضرت امام موسي كاظم (عليه السلام) نقل كرده، و فرموده است: اين دعا منزلتي عظيم دارد، و زود به اجابت مي رسد. متن دعا چنين است:

«اَللّهُمَّ إِنِّي أَطَعْتُكَ فِي أَحَبِّ الاَْشْياءِ إِلَيْكَ وَهُوَ التَّوْحِيدُ، وَلَمْ أَعْصِكَ فِي أَبْغَضِ الاَْشْياءِ إِلَيْكَ وَهُوَ الْكُفْرُ، فَاغْفِرْ لِي ما بَيْنَهُما يا مَنْ إِلَيْهِ مَفَرِّي، آمِنِّي مِمّا فَزِعْتُ مِنْهُ إِلَيْكَ. اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الْكَثِيرَ مِنْ مَعاصِيكَ، وَاقْبَلْ مِنِّي الْيَسِيرَ مِنْ طاعَتِكَ، يا عُدَّتِي دُونَ الْعُدَدِ، ويا رَجائِي وَالْمُعْتَمَدَ، وَيا كَهْفِي وَالسَّنَدَ، وَيا واحِدُ يا أَحَدُ، يا قُلْ هُوَ اللهُ أَحَدٌ، اَللهُ الصَّمَدُ، لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ، وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ، أَسْأَلُكَ بِحَقِّ مَنِ اصْطَفَيْتَهُمْ مِنْ خَلْقِكَ، وَلَمْ تَجْعَلْ فِي خَلْقِكَ مِثْلَهُمْ أَحَداً، أَنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِهِ، وَ أَنْ تَفْعَلَ بِي ما أَنْتَ أَهْلُهُ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِالْوَحْدانِيَّةِ الْكُبْري، وَالْمُحَمَّدِيَّةِ الْبَيْضاءَ، وَالْعَلَوِيَّةِ الْعُلْيا، وَبِجَمِيعِ مَا احْتَجَجْتَ بِهِ عَلي عِبادِكَ، وَبِالاِْسْمِ الَّذِي حَجَبْتَهُ عَنْ خَلْقِكَ، فَلَمْ يَخْرُجْ مِنْكَ إِلاّ إِلَيْكَ، صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِهِ، وَاجْعَلْ لِي مِنْ أَمْرِي فَرَجاً وَمَخْرَجاً، وَارْزُقْنِي مِنْ حَيْثُ أَحْتَسِبُ وَمِنْ حَيْثُ لا أَحْتَسِبُ، إِنَّكَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ به غير حِساب».

دعاي حضرت مهدي صلوات اللّه عليه

«اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِيقَ الطّاعَةِ، وَبُعْدَ الْمَعْصِيَةِ، وَصِدْقَ النِّيَّةِ، وَعِرْفانَ الْحُرْمَةِ، وَأَكْرِمْنا بِالْهُدي وَالاِْسْتِقامَةِ، وَسَدِّدْ أَلْسِنَتَنا بِالصَّوابِ وَالْحِكْمَةِ، وَامْلاَْ قُلُوبَنا

ص: 878

بِالْعِلْمِ وَالْمَعْرِفَةِ، وَطَهِّرْ بُطُونَنا مِنَ الْحَرامِ وَالشُّبْهَةِ، وَاكْفُفْ اَيْدِيَنا عَنِ الظُّلْمِ وَالسَّرِقَةِ، وَاغْضُضْ أَبْصارَنا عَنِ الْفُجُورِ وَالْخِيانَةِ، وَاسْدُدْ أَسْماعَنا عَنِ اللَّغْوِ وَالْغِيبَةِ، وَتَفَضَّلْ عَلي عُلَمائِنا بِالزُّهْدِ وَالنَّصِيحَةِ، وَعَلَي الْمُتَعَلِّمِينَ بِالْجُهْدِ وَالرَّغْبَةِ، وَعَلَي الْمُسْتَمِعِينَ بِالاِْتِّباعِ وَالْمَوْعِظَةِ، وَعَلي مَرْضَي الْمُسْلِمِينَ بِالشِّفاءِ وَالرّاحَةِ، وَعَلي مَوْتاهُمْ بِالرَّأْفَةِ وَالرَّحْمَةِ، وَعَلي مَشايِخِنا بِالْوَقارِ وَالسَّكِينَةِ، وَعَلَي الشَّبابِ بِالاِْنابَةِ وَالتوبه، وَعَلَي النِّساءِ بِالْحَياءِ وَالْعِفَّةِ، وَعَلَي الاَْغْنِياءِ بِالتَّواضُعِ وَالسَّعَةِ، وَعَلَي الْفُقَراءِ بِالصَّبْرِ وَالْقَناعَةِ، وَعَلَي الْغُزاةِ بِالنَّصْرِ وَالْغَلَبَةِ، وَعَلَي الأُسَراءِ بِالْخَلاصِ وَالرّاحَةِ، وَعَلَي الاُْمَراءِ بِالْعَدْلِ وَالشَّفَقَةِ، وَعَلَي الرَّعِيَّةِ بِالاِْنْصافِ وَحُسْنِ السيره، وَبارِكْ لِلْحُجّاجِ وَالزُّوّارِ فِي الزّادِ وَالنّفقه، وَاقْضِ ما أَوْجَبْتَ عَلَيْهِمْ مِنَ الْحَجِّ وَالْعمره، بِفَضْلِكَ وَرَحْمَتِكَ يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ».

مناجات شعبانيّه

دعايي است سرشار از مضامين عرفاني و بلند، و اين دعا از «ابن خالويه» روايت شده است. وي گفته است: اين مناجات حضرت اميرالمؤمنين و ديگر امامان معصوم (عليهم السلام) بوده، و آنان بر خواندن اين دعا در ماه شعبان مداومت مي كردند. و بدين جهت بزرگان دين، مانند حضرت امام خميني (قدس سره) به اين مناجات علاقه خاصي داشتند.

خواندن اين مناجات، با مفاهيم عاليه اي كه دارد براي هر وقتي كه انسان حضور قلب و توجّه داشته باشد مناسب است.

«اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَاسْمَعْ دُعائِي إِذا دَعَوْتُكَ وَاسْمَعْ نِدائِي إِذا نادَيْتُكَ، وَأَقْبِلْ عَلَيَّ إِذا ناجَيْتُكَ، فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَيْكَ، وَوَقَفْتُ بَيْنَ يَدَيْكَ، مُسْتَكِيناً مِسْكِيْناً لَكَ مُتَضَرِّعاً إِلَيْكَ، راجِياً لِمالَدَيْكَ ثَوابِي، وَتَعْلَمُ مافِي نَفْسِي، وَتَخْبُرُ حاجَتِي، وَتَعْرِفُ ضَمِيرِي، وَلا يَخْفي عَلَيْكَ أَمْرُ مُنْقَلَبِي وَمَثْوايَ، وَما اُرِيدُ أَنْ اُبْدِئَ بِهِ مِنْ مَنْطِقِي وَأَتَفَوَّهُ بِهِ مِنْ طَلِبَتِي، وَأَرْجُوهُ لِعاقِبَةِ أَمْرِي، وَقَدْ جَرَتْ مَقادِيرُكَ عَلَيَّ ياسَيِّدِي فِيما يَكُونُ مِنِّي إِلي آخِرِ عُمُرِي مِنْ سَرِيرَتِي وَعَلانِيَتِي، وَبِيَدِكَ لا بِيَدِ

ص: 879

غَيْرِكَ زِيادَتِي وَنَقْصِي وَنَفْعِي وَضَرِّي، إِلهِي إِنْ حَرَمْتَنِي فَمَنْ ذَا الَّذِي يَرْزُقُنِي، وَإِنْ خَذَلْتَنِي فَمَنْ ذَا الَّذِي يَنْصُرُنِي، إِلهِي أَعُوذُ بِكَ مِنْ غَضَبِكَ وَحُلُولِ سَخَطِكَ، إِلهِي إِنْ كُنْتُ غَيْرَ مُسْتَأْهِل لِرَحْمَتِكَ فَأَنْتَ أَهْلٌ أَنْ تَجُودَ عَلَيَّ بِفَضْلِ سَعَتِكَ، إِلهِي كَأَنِّي بِنَفْسِي واقِفَةٌ بَيْنَ يَدَيْكَ وَقَدْ أَظَلَّها حُسْنُ تَوَكُّلِي عَلَيْكَ، فَفَعَلْتَ ما أَنْتَ أَهْلُهُ وَتَغَمَّدْتَنِي بِعَفْوِكَ، إِلهِي إِنْ عَفَوْتَ فَمَنْ أَوْلي مِنْكَ بِذلِكَ، وَإِنْ كانَ قَدْ دَنا اَجَلِي وَلَمْ يُدْنِنِي مِنْكَ عَمَلِي، فَقَدْ جَعَلْتُ الاِْقْرارَ بِالذَّنْبِ إِلَيْكَ وَسِيلَتِي، إِلهِي قَدْ جُرْتُ عَلي نَفْسِي فِي النَّظَرِ لَها، فَلَهَا الْوَيْلُ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَها، إِلهِي لَم يَزَلْ بِرُّكَ عَلَيَّ أَيّامَ حَياتِي، فَلا تَقْطَعْ بِرَّكَ عَنِّي فِي مَماتِي، إِلهِي كَيْفَ آيَسُ مِنْ حُسْنِ نَظَرِكَ لِي بَعْدَ مَماتِي، وَأَنْتَ لَمْ تُوَلِّنِي إِلاَّ الْجَمِيلَ فِي حَياتِي، إِلهِي تَوَلَّ مِنْ أَمْرِي ما أَنْتَ أَهْلُهُ، وَعُدْ عَلَيَّ بِفَضْلِكَ عَلي مُذْنِب قَدْ غَمَرَهُ جَهْلُهُ، إِلهِي قَدْ سَتَرْتَ عَلَيَّ ذُنُوباً فِي الدُّنْيا، وَأَنَا أَحْوَجُ إِلي سَتْرِها عَلَيَّ مِنْكَ فِي الاُْخْري، إِلهِي قَدْ أَحْسَنْتَ إِلَيَّ إِذْ لَمْ تُظْهِرْها لاَِحَد مِنْ عِبادِكَ الصّالِحِينَ، فَلا تَفْضَحْنِي يَوْمَ الْقِيامَةِ عَلي رُؤُسِ الاَْشْهادِ، إِلهِي جُودُكَ بَسَطَ أَمَلِي، وَعَفْوُكَ أَفْضَلُ مِنْ عَمَلِي، إِلهِي فَسُرَّنِي بِلِقائِكَ يَوْمَ تَقْضِي فِيهِ بَيْنَ عِبادِكَ، إِلهِي اعْتِذارِي إِلَيْكَ اعْتِذارُ مَنْ لَمْ يَسْتَغْنِ عَنْ قَبُولِ عُذْرِهِ، فَاقْبَلْ عُذْرِي يا أَكْرَمَ مَنِ اعْتَذَرَ إِلَيْهِ الْمُسِيئُونَ، إِلهِي لا تَرُدَّ حاجَتِي وَلا تُخَيِّبْ طَمَعِي، وَلا تَقْطَعْ مِنْكَ رَجائِي وَأَمَلِي، إِلهِي لَوْ أَرَدْتَ هَوانِي لَمْ تَهْدِنِي، وَلَوْ أَرَدْتَ فَضِيحَتِي لَمْ تُعافِنِي، إِلهِي ما اَظُنُّكَ تَرُدُّنِي فِي حاجَة قَدْ أَفْنَيْتُ عُمُرِي فِي طَلَبِها مِنْكَ، إِلهِي فَلَكَ الْحَمْدُ أَبَداً أَبَداً دائِماً سَرْمَداً، يَزِيدُ وَلا يَبِيدُ كَما تُحِبُّ وَتَرْضي، إِلهِي إِنْ اَخَذْتَنِي بِجُرْمِي اَخَذْتُكَ بِعَفْوِكَ، وَإِنْ اَخَذْتَنِي بِذُنُوبِي اَخَذْتُكَ بِمَغْفِرَتِكَ،

ص: 880

وَإِنْ أَدْخَلْتَنِي النّارَ أَعْلَمْتُ أَهْلَها أَنِّي أُحِبُّكَ، إِلهِي إِنْ كانَ صَغُرَ فِي جَنْبِ طاعَتِكَ عَمَلِي، فَقَدْ كَبُرَ فِي جَنْبِ رَجائِكَ أَمَلِي، إِلهِي كَيْفَ أَنْقَلِبُ مِنْ عِنْدِكَ باِلْخَيْبَةِ مَحْرُوماً، وَقَدْ كانَ حُسْنُ ظَنِّي بِجُودِكَ أَنْ تَقْلِبَنِي بِالنَّجاةِ مَرْحُوماً، إِلهِي وَقَدْ أَفْنَيْتُ عُمُرِي فِي شِرَّةِ السَّهْوِ عَنْكَ، وَأَبْلَيْتُ شَبابِي فِي سَكْرَةِ التَّباعُدِ مِنْكَ، إِلهِي فَلَمْ أَسْتَيْقِظْ أَيّامَ اغْتِرارِي بِكَ وَرُكُونِي إِلي سَبِيلِ سَخَطِكَ، إِلهِي وَأَنَا عَبْدُكَ وَابْنُ عَبْدِكَ قائِمٌ بَيْنَ يَدَيْكَ، مُتَوَسِّلٌ بِكَرَمِكَ إِلَيْكَ، إِلهِي أَنَا عَبْدٌ أَتَنَصَّلُ إِلَيْكَ مِمّا كُنْتُ اُواجِهُكَ بِهِ مِنْ قِلَّةِ اسْتِحْيائِي مِنْ نَظَرِكَ، وَأَطْلُبُ الْعَفْوَ مِنْكَ، اِذِ الْعَفْوُ نَعْتٌ لِكَرَمِكَ، إِلهِي لَمْ يَكُنْ لِي حَوْلٌ فَأَنْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِيَتِكَ إِلاّ فِي وَقْت اَيْقَظْتَنِي لِمَحَبَّتِكَ، وَكَما أَرَدْتَ أَنْ أَكُونَ كُنْتُ، فَشَكَرْتُكَ بِإِدْخالِي فِي كَرَمِكَ وَلِتَطْهِيرِ قَلْبِي مِنْ أَوْساخِ الْغَفْلَةِ عَنْكَ، إِلهِي أُنْظُرْ إِلَيَّ نَظَرَ مَنْ نادَيْتَهُ فَأَجابَكَ، وَاسْتَعْمَلْتَهُ بِمَعُونَتِكَ فَأَطاعَكَ، يا قَرِيباً لا يَبْعُدُ عَنِ الْمُغْتَرِّ بِهِ، وَيا جَواداً لا يَبْخَلُ عَمَّنْ رَجا ثَوابَهُ، إِلهِي هَبْ لِي قَلْباً يُدْنِيهِ مِنْكَ شَوْقُهُ، وَلِساناً يُرْفَعُهُ إِلَيْكَ صِدْقُهُ، وَنَظَراً يُقَرِّبُهُ مِنْكَ حَقُّهُ، إِلهِي إِنَّ مَنْ تَعَرَّفَ بِكَ غَيْرُ مَجْهُول، وَمَنْ لاذَ بِكَ غَيْرُ مَخْذُول، وَمَنْ أَقْبَلْتَ عَلَيْهِ غَيْرُ مَمْلُول، إِلهِي إِنَّ مَنِ انْتَهَجَ بِكَ لَمُسْتَنِيرٌ، وَإِنَّ مَنِ اعْتَصَمَ بِكَ لَمُسْتَجِيرٌ، وَقَدْ لُذْتُ بِكَ يا إِلهِي، فَلا تُخَيِّبْ ظَنِّي مِنْ رَحْمَتِكَ وَلا تَحْجُبْنِي عَنْ رَاْفَتِكَ، إِلهِي اَقِمْنِي فِي أَهْلِ وِلايَتِكَ مُقامَ مَنْ رَجَا الزِّيادَةَ مِنْ مَحَبَّتِكَ، إِلهِي وَاَلْهِمْنِي وَلَهاً بِذِكْرِكَ إِلي ذِكْرِكَ، وَهِمَّتِي فِي رَوْحِ نَجاحِ أَسْمائِكَ وَمَحَلِّ قُدْسِكَ، إِلهِي بِكَ عَلَيْكَ إِلاّ اَلْحَقْتَنِي بِمَحَلِّ أَهْلِ طاعَتِكَ، وَالْمَثْوَي الصّالِحِ مِنْ مَرْضاتِكَ، فَإِنِّي لا أَقْدِرُ لِنَفْسِي دَفْعاً وَلا أَمْلِكُ لَها نَفْعاً، إِلهِي أَنَا عَبْدُكَ الضَّعِيفُ الْمُذْنِبُ وَمَمْلُوكُكَ الْمُنِيبُ، فَلا تَجْعَلْنِي مِمَّنْ صَرَفْتَ عَنْهُ وَجْهَكَ،

ص: 881

وَحَجَبَهُ سَهْوُهُ عَنْ عَفْوِكَ، إِلهِي هَبْ لِي كَمالَ الاِْنْقِطاعِ إِلَيْكَ، وَأَنِرْ أَبْصارَ قُلُوبِنا بِضِياءِ نَظَرِها إِلَيْكَ، حَتّي تَخْرِقَ أَبْصارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ، فَتَصِلَ إِلي مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ، وَتَصِيرَ أَرْواحُنا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِكَ، إِلهِي وَاجْعَلْنِي مِمَّنْ نادَيْتَهُ فَأَجابَكَ، وَلاحَظْتَهُ فَصَعِقَ لِجَلالِكَ، فَناجَيْتَهُ سِرّاً وَعَمِلَ لَكَ جَهْراً، إِلهِي لَمْ اُسَلِّطْ عَلي حُسْنِ ظَنِّي قُنُوطَ الاَْياسِ، وَلاَ انْقَطَعَ رَجائِي مِنْ جَمِيلِ كَرَمِكَ، إِلهِي إِنْ كانَتِ الْخَطايا قَدْ أَسْقَطَتْنِي لَدَيْكَ، فَاصْفَحْ عَنِّي بِحُسْنِ تَوَكُّلِي عَلَيْكَ، إِلهِي إِنْ حَطَّتْنِي الذُّنُوبُ مِنْ مَكارِمِ لُطْفِكَ، فَقَدْ نَبَّهَنِي الْيَقِينُ إِلي كَرَمِ عَطْفِكَ، إِلهِي إِنْ أَنامَتْنِي الْغَفْلَةُ عَنِ الاِْسْتِعْدادِ لِلِقائِكَ، فَقَدْ نَبَّهَتْنِي الْمَعْرِفَةُ بِكَرَمِ آلائِكَ، إِلهِي إِنْ دَعانِي إِلَي النّارِ عَظِيمُ عِقابِكَ فَقَدْ دَعانِي إِلَي الْجَنَّةِ جَزِيلُ ثَوابِكَ، إِلهِي فَلَكَ أَسْأَلُ وَإِلَيْكَ أَبْتَهِلُ وَأَرْغَبُ، وَأَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَأَنْ تَجْعَلَنِي مِمَّنْ يُدِيمُ ذِكْرَكَ، وَلا يَنْقُضُ عَهْدَكَ، وَلا يَغْفُلُ عَنْ شُكْرِكَ، وَلا يَسْتَخِفُّ بِأَمْرِكَ، إِلهِي وَاَلْحِقْنِي بِنُورِ عِزِّكَ الاَْبْهَجِ، فَأَكُونَ لَكَ عارِفاً وَعَنْ سِواكَ ُنْحَرِفاً وَمِنْكَ خائِفاً مُراقِباً، يا ذَا الْجَلالِ وَالاِْكْرامِ، وَ صلي الله عَلي مُحَمَّد رَسُولِهِ وَآلِهِ الطّاهِرِينَ وَسَلَّمَ تَسْلِيماً كَثِيراً».

مناجات امير مؤمنان (عليه السلام)

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ «اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ الاَْمانَ يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَلا بَنُونَ إِلاّ مَنْ أَتَي اللهَ بِقَلْب سَليم، وَأَسْأَلُكَ الاَْمانَ يَومَ يَعَضُّ الظّالِمُ عَلي يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبيلاً، وَأَسْأَلُكَ الاَْمانَ يَوْمَ يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسيماهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّواصِي وَالاَْقْدامِ، وَأَسْأَلُكَ الاَْمانَ يَوْمَ لا يَجْزِي والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَلا مَوْلُودٌ هُوَ جاز عَنْ والِدِهِ شَيْئاً إِنَّ وَعْدَ اللهِ حَقٌّ، وَأَسْأَلُكَ الاَْمانَ يَوْمَ لا يَنْفَعُ الظّالِمِينَ مَعْذِرَتُهُمْ وَلَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدّارِ، وَأَسْأَلُكَ الاَْمانَ يَوْمَ لا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْس شَيْئاً وَالاَْمْرُ يَومَئِذ لِلّهِ، وَأَسْأَلُكَ الاَْمانَ يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ وَأُمِّهِ

ص: 882

وَأَبِيهِ وَصاحِبَتِهِ وَبَنِيهِ لِكُلِّ امْرِي مِنْهُمْ يَوْمَئِذ شَأْنٌ يُغْنِيهِ، وَأَسْأَلُكَ الاَْمانَ يَوْمَ يَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ يَفْتَدِي مِنْ عَذابِ يَوْمَئِذ بِبَنِيهِ وَصاحِبَتِهِ وَاَخِيهِ وَفَصِيلَتِهِ الَّتِي تُؤْوِيهِ وَمَنْ فِي الاَْرْضِ جَمِيعاً ثُمَّ يُنْجِيهِ كَلاّ إِنَّها لَظي نَزّاعَةً لِلشَّوي، مَوْلايَ يا مَوْلايَ أَنْتَ الْمَوْلي وَأَنَا الْعَبْدُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْعَبْدَ إِلاَّ الْمَوْلي، مَوْلايَ يا مَوْلايَ أَنْتَ الْمالِكُ وَأَنَا الْمَمْلُوكُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْمَمْلُوكَ إِلاَّ الْمالِكُ، مَوْلايَ يا مَوْلايَ أَنْتَ الْعَزِيزُ وَأَنَا الذَّلِيلُ وَهَلْ يَرْحَمُ الذَّلِيلَ إِلاَّ الْعَزِيزُ، مَوْلايَ يا

مَوْلايَ أَنْتَ الْخالِقُ وَأَنَا الْمَخْلُوقُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْمَخْلُوقَ إِلاَّ الْخالِقُ، مَوْلايَ يا مَوْلايَ أَنْتَ الْعَظِيمُ وَأَنَا الْحَقِيرُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْحَقِيرَ إِلاَّالْعَظِيمُ، مَوْلايَ يا مَوْلايَ أَنْتَ الْقَوِيُّ وَ أَنَا الضَّعِيْفُ، وَهَلْ يَرْحَمُ الضَّعِيْفَ إِلاَّ الْقَوِيُّ، مَوْلايَ يا مَوْلايَ أَنْتَ الغَنِيُّ وَأَنَا الْفَقِيرُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْفَقِيرَ إِلاَّ الْغَنِيُّ، مَوْلايَ يا مَوْلايَ أَنْتَ الْمُعْطِي وَأَنَا السَّائِلُ، وَهَلْ يَرْحَمُ السّائِلَ إِلاَّ الْمُعْطِي، مَوْلايَ يا مَوْلايَ أَنْتَ الْحَيُّ، وَأَنَا الْمَيِّتُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْمَيِّتَ إِلاَّ الْحَيُّ، مَوْلايَ يا

مَوْلايَ أَنْتَ الْباقِي وَأَنَا الْفانِي وَهَلْ يَرْحَمُ الْفانِيَ إِلاَّ الْباقِي، مَوْلايَ يا مَوْلايَ أَنْتَ الدّائِمُ وَأَنَا الزّائِلُ وَهَلْ يَرْحَمُ الزَّائِلَ إِلاَّ الدّائِمُ، مَوْلايَ يا مَوْلايَ أَنْتَ الرّازِقُ وَأَنَا الْمَرْزُوقُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْمَرْزُوقَ إِلاَّ الرّازِقُ، مَوْلايَ يا مَوْلايَ أَنْتَ الْجَوادُ وَأَنَا الْبَخِيلُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْبَخِيلَ إِلاَّ الْجَوادُ، مَوْلايَ يا مَوْلايَ أَنْتَ الْمُعافِي وَأَنَا الْمُبْتَلي وَهَلْ يَرْحَمُ الْمُبْتَلي إِلاَّ الْمُعافِي، مَوْلايَ يا مَوْلايَ أَنْتَ الْكَبِيرُ وَأَنَا الصَّغِيرُ وَهَلْ يَرْحَمُ الصَّغِيرَ إِلاَّ الْكَبِيرُ، مَوْلايَ يا مَوْلايَ أَنْتَ الْهادِي وَأَنَا الضّالُّ وَهَلْ يَرْحَمُ الضّالَّ إِلاَّ الْهادِي، مَوْلايَ يا مَوْلايَ أَنْتَ الرَّحْمانُ وَأَنَا الْمَرْحُومُ وَهَلْ يَرْحَمُ

الْمَرْحُومَ إِلاَّ الرَّحْمانُ، مَوْلايَ يا مَوْلايَ أَنْتَ السُّلْطانُ وَأَنَا الْمُمْتَحَنُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْمُمْتَحَنَ إِلاَّ السُّلْطانُ، مَوْلايَ يا مَوْلايَ أَنْتَ

ص: 883

الدَّلِيلُ وَأَنَا الْمُتَحَيِّرُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْمُتَحَيِّرَ إِلاَّ الدَّلِيلُ، مَوْلايَ يا مَوْلايَ أَنْتَ الْغَفُورُ، وَأَنَا الْمُذْنِبُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْمُذْنِبَ إِلاَّ الْغَفُورُ مَوْلايَ يا مَوْلايَ أَنْتَ الْغالِبُ وَأَنَا الْمَغْلُوبُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْمَغْلُوبَ إِلاَّ الْغالِبُ، مَوْلايَ يا مَوْلايَ أَنْتَ الرَّبُّ وَأَنَا الْمَرْبُوبُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْمَرْبُوبَ إِلاَّ الرَّبُّ، مَوْلايَ يا مَوْلايَ أَنْتَ الْمُتَكَبِّرُ وَأَنَا الْخاشِعُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْخاشِعَ إِلاَّ الْمُتَكَبِّرُ، مَوْلايَ يا مَوْلايَ اِرْحَمْنِي بِرَحْمَتِكَ، وَارْضَ عَنِّي بِجُودِكَ وَكَرَمِكَ وَفَضْلِكَ يا ذَا

الْجُودِ وَالاِْحْسانِ وَالطَّوْلِ وَالاِْمْتِنانِ بِرَحْمَتِكَ ياأَرْحَمَ الرّاحِمِينَ».

چند مناجات از مناجات خمسة عشر
اشاره

پانزده مناجات از امام زين العابدين (عليه السلام) روايت شده كه مرحوم علاّمه مجلسي در بحار الأنوار فرموده: من اين مناجات را در كتب بعضي از اصحاب ديدم. كه چند نمونه آن را در اينجا ذكر مي كنيم:

مناجات تائبين

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

«إِلهِي اَلْبَسَتْنِي الْخَطايا ثَوْبَ مَذَلَّتِي، وَجَلَّلَنِي التَّباعُدُ مِنْكَ لِباسَ مَسْكَنَتِي، وَأَماتَ قَلْبِي عَظِيمُ جِنايَتِي، فَأَحْيِهِ بِتوبه مِنْكَ يا أَمَلِي وَبُغْيَتِي، وَيا سُؤْلِي وَمُنْيَتِي، فَوَعِزَّتِكَ ما أَجِدُ لِذُنُوبِي سِواكَ غافِراً، وَلا اَري لِكَسْرِي غَيْرَكَ جابِراً، وَقَدْ خَضَعْتُ بِالاِْنابَةِ إِلَيْكَ، وَعَنَوْتُ باِلاِْسْتِكانَةِ لَدَيْكَ، فَاِنْ طَرَدْتَنِي مِنْ بابِكَ فَبِمَنْ اَلُوذُ، وَإِنْ رَدَدْتَنِي عَنْ جَنابِكَ فَبِمَنْ أَعُوذُ، فَوا اَسَفاهُ مِنْ خَجْلَتِي وَافْتِضاحِي، وَوالَهْفاهُ مِنْ سُوءِ عَمَلِي وَ اجْتِراحِي، أَسْأَلُكَ يا غافِرَ الذَّنْبِ الْكَبِيرِ، وَيا جابِرَ الْعَظْمِ الْكَسِيرِ، أَنْ تَهَبَ لِي مُوبِقاتِ الْجَرائِرِ، وَتَسْتُرَ عَلَيَّ فاضِحاتِ السَّرائِرِ، وَلا تُخْلِنِي فِي مَشْهَدِ الْقِيامَةِ مِنْ بَرْدِ عَفْوِكَ وَغَفْرِكَ، وَلا تُعْرِنِي مِنْ جَمِيلِ صَفْحِكَ وَسَتْرِكَ، إِلهِي ظَلِّلْ عَلي ذُنُوبِي غَمامَ رَحْمَتِكَ، وَأَرْسِلْ عَلي عُيُوبِي سَحابَ رَأْفَتِكَ، إِلهِي هَلْ يَرْجِعُ الْعَبْدُ الاْبِقُ إِلاّ إِلي مَوْلاهُ، أَمْ هَلْ يُجِيرُهُ مِنْ سَخَطِهِ أَحَدٌ سِواهُ، إِلهِي إِنْ كانَ النَّدَمُ عَلَي الذَّنْبِ توبه فَإِنِّي وَعِزَّتِكَ مِنَ النّادِمِينَ، وَإِنْ كانَ الاِْسْتِغْفارُ مِنَ الْخَطِيئَةِ حِطَّةً فَإِنِّي لَكَ مِنَ

ص: 884

الْمُسْتَغْفِرِينَ، لَكَ الْعُتْبي حَتّي تَرْضي، إِلهِي بِقُدْرَتِكَ عَلَيَّ تُبْ عَلَيَّ، وَبِحِلْمِكَ عَنِّي اعْفُ عَنِّي، وَبِعِلْمِكَ بِي اِرْفَقْ بِي، إِلهِي أَنْتَ الَّذِي فَتَحْتَ لِعِبادِكَ باباً إِلي عَفْوِكَ سَمَّيْتَهُ التوبه، فَقُلْتَ تُوبُوا إِلَي اللهِ توبه نَصُوحاً، فَما عُذْرُ مَنْ أَغْفَلَ دُخُولَ الْبابِ بَعْدَ فَتْحِهِ، إِلهِي إِنْ كانَ قَبُحَ الذَّنْبُ مِنْ عَبْدِكَ فَلْيَحْسُنِ الْعَفْوُ مِنْ عِنْدِكَ، إِلهِي ما أَنَا بِأَوَّلِ مَنْ عَصاكَ فَتُبْتَ عَلَيْهِ وَتَعَرَّضَ لِمَعْرُوفِكَ فَجُدْتَ عَلَيْهِ، يا مُجِيبَ الْمُضْطَرِّ، يا كاشِفَ الضُّرِّ، يا عَظِيمَ الْبِرِّ، يا عَلِيماً بِما فِي السِّرِّ، يا جَمِيلَ السِّتْرِ، اِسْتَشْفَعْتُ بِجُودِكَ وَكَرَمِكَ إِلَيْكَ، وَتَوَسَّلْتُ بِحَنانِكَ، وَتَرَحُّمِكَ لَدَيْكَ، فَاسْتَجِبْ دُعائِي، وَلا تُخَيِّبْ فِيكَ رَجائِي، وَتَقَبَّلْ تَوْبَتِي، وَكَفِّرْ خَطِيئَتِي، بِمَنِّكَ وَرَحْمَتِكَ يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ».

مناجات شاكين

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

«إِلهِي إِلَيْكَ أَشْكُو نَفْساً بِالسُّوءِ اَمّارَةً، وَإِلَي الْخَطِيئَةِ مُبادِرَةً، وَبِمَعاصِيكَ مُولَعَةً، وَ لِسَخَطِكَ مُتَعَرِّضَةً، تَسْلُكُ بِي مَسالِكَ الْمَهالِكَ، وَتَجْعَلُنِي عِنْدَكَ أَهْوَنَ هالِك، كَثِيرَةَ الْعِلَلِ طَوِيلَةَ الاَْمَلِ، إِنْ مَسَّهَا الشَّرُّ تَجْزَعُ، وَإِنْ مَسَّهَا الْخَيْرُ تَمْنَعُ، مَيّالَةً إِلَي اللَّعِبِ وَاللَّهْوِ، مَمْلُوَّةً بِالْغَفْلَةِ وَالسَّهْوِ، تُسْرِعُ بِي إِلَي الْحَوْبَةِ، وَتُسَوِّفُنِي بِالتوبه، إِلهِي أَشْكُو إِلَيْكَ عَدُوّاً يُضِلُّنِي، وَشَيْطاناً يُغْوِينِي، قَدْ مَلاََ بِالْوَسْواسِ صَدْرِي، وَأَحاطَتْ هَواجِسُهُ بِقَلْبِي، يُعاضِدُ لِيَ الْهَوي، وَيُزَيِّنُ لِي حُبَّ الدُّنْيا، وَيَحُولُ بَيْنِي وَبَيْنَ الطّاعَةِ وَالزُّلْفي، إِلهِي إِلَيْكَ أَشْكُو قَلْباً قاسِياً، مَعَ الْوَسْواسِ مُتَقَلِّباً، وَبِالرَّيْنِ وَ الطَّبْعِ مُتَلَبِّساً، وَ عَيْناً عَنِ الْبُكاءِ مِنْ خَوْفِكَ جامِدَةً، وَ إِلي ما يَسُرُّها طامِحَةً، إِلهِي لا حَوْلَ لِي وَ لا قُوَّةَ إِلاّ بِقُدْرَتِكَ، وَلا نَجاةَ لِي مِنْ مَكارِهِ الدُّنْيا إِلاّ بِعِصْمَتِكَ، فَأَسْأَلُكَ بِبَلاغَةِ حِكْمَتِكَ، وَنَفاذِ مَشِيَّتِكَ، أَنْ لا تَجْعَلَنِي لِغَيْرِ جُودِكَ مُتَعَرِّضاً، وَلا تُصَيِّرَنِي لِلْفِتَنِ غَرَضاً، وَكُنْ لِي عَلَي الاَْعْداءِ ناصِراً، وَعَلَي الْمَخازِي وَالْعُيُوبِ ساتِراً، وَمِنَ الْبَلايا واقِياً، وَعَنِ الْمَعاصِي عاصِماً، بِرَأْفَتِكَ وَرَحْمَتِكَ يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ».

مناجات خائفين

بِسْمِ

ص: 885

اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

«إِلهِي أَتَراكَ بَعْدَ الاِْيمانِ بِكَ تُعَذِّبُنِي، أَمْ بَعْدِ حُبِّي إِيّاكَ تُبَعِّدُنِي، أَمْ مَعَ رَجائِي لِرَحْمَتِكَ وَصَفْحِكَ تَحْرِمُنِي، اَم مَعَ اسْتِجارَتِي بِعَفْوِكَ تُسْلِمُنِي، حاشا لِوَجْهِكَ الْكَرِيمِ أَنْ تُخَيِّبَنِي، لَيْتَ شِعْرِي اَلِلشَّقاءِ وَلَدَتْنِي أُمِّي، أَمْ لِلْعَناءِ رَبَّتْنِي، فَلَيْتَها لَمْ تَلِدْنِي وَلَمْ تُرَبِّنِي، وَلَيْتَنِي عَلِمْتُ اَمِنْ أَهْلِ السَّعادَةِ جَعَلْتَنِي، وَبِقُرْبِكَ وَجِوارِكَ خَصَصْتَنِي، فَتَقَرَّ بِذلِكَ عَيْنِي وَتَطْمَئِنَّ لَهُ نَفْسِي، إِلهِي هَلْ تُسَوِّدُ وُجُوهاً خَرَّتْ ساجِدَةً لِعَظَمَتِكَ، أَوْ تُخْرِسُ أَلْسِنَةً نَطَقَتْ بِالثَّناءِ عَلي مَجْدِكَ وَجَلالَتِكَ، أَوْ تَطْبَعُ عَلي قُلُوب انْطَوَتْ عَلي مَحَبَّتِكَ، أَوْ تُصِمُّ أَسْماعاً تَلَذَّذَتْ بِسَماعِ ذِكْرِكَ فِي إِرادَتِكَ، أَوْ تَغُلُّ اَكُفّاً رَفَعَتْهَا الاْمالُ إِلَيْكَ رَجاءَ رَأْفَتِكَ، أَوْ تُعاقِبُ أَبْداناً عَمِلَتْ بِطاعَتِكَ حَتّي نَحِلَتْ فِي مُجاهَدَتِكَ، أَوْ تُعَذِّبُ أَرْجُلاً سَعَتْ فِي عِبادَتِكَ، إِلهِي لا تُغْلِقْ عَلي مُوَحِّدِيكَ أَبْوابَ رَحْمَتِكَ، وَلا تَحْجُبْ مُشْتاقِيكَ عَنِ النَّظَرِ إِلي جَمِيلِ رُؤْيَتِكَ، إِلهِي نَفْسٌ أَعْزَزْتَها بِتَوْحِيدِكَ كَيْفَ تُذِلُّها بِمَهانَةِ هِجْرانِكَ، وَضَمِيرٌ نْعَقَدَ عَلي مَوَدَّتِكَ كَيْفَ تُحْرِقُهُ بِحَرارَةِ نِيرانِكَ، إِلهِي أَجِرْنِي مِنْ أَلِيمِ غَضَبِكَ وَعَظِيمِ سَخَطِكَ، يا حَنّانُ يا مَنّانُ، يا رَحِيمُ يا رَحْمانُ، يا جَبّارُ ياقَهّارُ، يا غَفّارُ يا سَتّارُ، نَجِّنِي بِرَحْمَتِكَ مِنْ عَذابِ النّارِ، وَفَضِيحَةِ الْعارِ، اِذَا امْتازَ الاَْخْيارُ مِنَ الاَْشْرارِ، وَحالَتِ الاَْحْوالُ، وَقَرُبَ الْمُحْسِنُونَ، وَبَعُدَ الْمُسِيئُونَ، "وَوُفِّيَتْ كُلُّ نَفْس ما كَسَبَتْ وَهُمْ لايُظْلَمُونَ "».

زيارت اوّل جامعه

اين زيارت در كتب كافي، تهذيب و كامل الزيارات نقل شده است، و در تمام زيارتگاه هاي ائمّه و انبيا واوصيا (عليهم السلام) خوانده مي شود:

«اَلسَّلامُ عَلي أَوْلِياءِ اللهِ وَأَصْفِيائِهِ، اَلسَّلامُ عَلي اُمَناءِ اللهِ وَأَحِبّائِهِ، اَلسَّلامُ عَلي أَنْصارِ اللهِ وَخُلَفائِهِ، اَلسَّلامُ عَلي مَحالِّ مَعْرِفَةِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلي مَساكِنِ ذِكْرِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلي مُظهِرِي أَمْرِ اللهِ وَنَهْيِهِ، اَلسَّلامُ عَلَي الدُّعاةِ إِلَي اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَي المُسْتَقِرِّينَ فِي مَرْضاةِ اللهِ، اَلسَّلامُ

ص: 886

عَلَي الْمُخْلِصِينَ فِي طاعَةِ اللهِ، السَّلامُ عَلَي الاَْدِلاّءِ عَلَي اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَي الَّذِينَ مَنْ والاهُمْ فَقَدْ والَي اللهَ، وَمَنْ عاداهُمْ فَقَدْ عادَي اللهَ، وَمَنْ عَرَفَهُمْ فَقَدْ عَرَفَ اللهَ، وَمَنْ جَهِلَهُمْ فَقَدْ جَهِلَ اللهَ، وَمَنِ اعْتَصَمَ به هم فَقَدِ اعْتَصَمَ بِاللهِ، وَمَنْ تَخَلّي مِنْهُمْ فَقَدْ تَخَلّي مِنَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ، وَاُشْهِدُ اللهَ أَنِّي سِلْمٌ لِمَنْ سالَمْتُمْ، وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبْتُمْ، مُؤْمِنٌ بِسِرِّكُمْ وَعَلانِيَتِكُمْ، مُفَوِّضٌ فِي ذلِكَ كُلِّهِ إِلَيْكُمْ، لَعَنَ اللهُ عَدُوَّ آلِ مُحَمَّد مِنَ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ، وَأَبْرَأُ إِلَي اللهِ مِنْهُمْ، وَ صلي الله عَلي مُحَمَّد وَآلِهِ».

زيارت جامعه كبيره

زيارت جامعه، زيارتي است كه به خاطر جامع بودن مطالب و تعبيرها و صفات و خصوصيات امامان (عليهم السلام) كه در آن بيان شده، جامعيّت خاصّي دارد، و مي توان هر يك از امامان و معصومين (عليهم السلام) را با آن زيارت كرد.

نمونه هاي متعدّدي به عنوان زيارت جامعه در كتاب ها آمده است، كه «زيارت جامعه كبيره» مفصّل تر و جامع تر از همه است، و يك دوره «امام شناسي» به حساب مي آيد. صفات و فضايل و ويژگي هاي ائمّه معصومين (عليهم السلام) در اين زيارت گرد آمده، و كتاب هاي متعدّدي هم در شرح آن نوشته شده است.

زائري كه با معرفت و از روي بصيرت اين زيارت را با توجه به معنايش در كنار قبور ائمّه (عليهم السلام) بخواند، نوعي مرور بر اعتقادات و باورها و تجديد ميثاق با اولياي دين كرده است.

شيخ صدوق در «فقيه» و «عيون» روايت كرده از موسَي بن عبداللّه نخعي، كه گفت: به حضرت امام عليّ النّقي (عليه السلام) عرض كردم: يابن رسول اللّه! مرا تعليم فرما زيارتي كه با بلاغت كامل

ص: 887

باشد، هرگاه خواستم زيارت كنم يكي از شما را، آن را بخوانم.

زيارت امين اللّه

يكي از زيارت هاي بسيار معروف و معتبر است كه در كتاب هاي زيارات نقل شده است. مرحوم علامه مجلسي آن را از نظر متن و سند از بهترين زيارات دانسته كه مناسب است در همه حرمها و مزارهاي ائمّه (عليهم السلام) بر آن مداومت شود.

اين زيارت، هم از زيارتهاي مطلقه محسوب مي شود كه در هر وقت مي توان خواند، هم از زيارتهاي مخصوصه روز غديرخم است، و هم از زيارات جامعه اي است كه در همه حرمهاي مقدّس ائمّه (عليهم السلام) خوانده مي شود. محتوايي عرفاني و سراسر شور و اشتياق به قرب الهي دارد. كيفيّت آن چنان است كه به سندهاي معتبر روايت شده از جابر از امام محمّدباقر (عليه السلام) كه امام زين العابدين (عليه السلام) به زيارت اميرالمؤمنين (عليه السلام) آمد، و نزد قبر آن حضرت ايستاد، و گريست، و گفت:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا أَمِينَ اللهِ فِي أَرْضِهِ وَحُجَّتَهُ عَلي عِبادِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ، أَشْهَدُ أَنَّكَ جاهَدْتَ فِي اللهِ حَقَّ جِهادِهِ، وَعَمِلْتَ بِكِتابِهِ، وَاتَّبَعْتَ سُنَنَ نَبِيِّهِ صلي الله عَلَيْهِ وَآلِهِ، حَتّي دَعاكَ اللهُ إِلي جِوارِهِ، فَقَبَضَكَ إِلَيْهِ به اختيار هِ، وَاَلْزَمَ أَعْداءَكَ الْحُجَّةَ مَعَ ما لَكَ مِنَ الْحُجَجِ الْبالِغَةِ عَلي جَمِيعِ خَلْقِهِ، اَللّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِي مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِكَ، راضِيَةً بِقَضائِكَ، مُولَعَةً بِذِكْرِكَ وَدُعائِكَ، مُحِبَّةً لِصَفْوَةِ أَوْلِيائِكَ، مَحْبُوبَةً فِي أَرْضِكَ وَسَمائِكَ، صابِرَةً عَلي نُزُولِ بَلائِكَ، شاكِرَةً لِفَواضِلِ نَعْمائِكَ، ذاكِرَةً لِسَوابِغِ آلائِكَ، مُشْتاقَةً إِلي فَرْحَةِ لِقائِكَ، مُتَزَوِّدَةً التَّقْوي لِيَوْمِ جَزائِكَ، مُسْتَنَّةً بِسُنَنِ أَوْلِيائِكَ، مُفارِقَةً لاَِخْلاقِ أَعْدائِكَ، مَشْغُولَةً عَنِ الدُّنْيا بِحَمْدِكَ وَثَنائِكَ».

پس گونه خود را بر قبر گذاشت و گفت:

ص: 888

اَللّهُمَّ إِنَّ قُلُوبَ الْمُخْبِتِينَ إِلَيْكَ والِهَةٌ، وَسُبُلَ الرّاغِبِينَ إِلَيْكَ شارِعَةٌ، وَأَعْلامَ الْقاصِدِينَ إِلَيْكَ واضِحَةٌ، وَأَفْئِدَةَ الْعارِفِينَ مِنْكَ فازِعَةٌ، وَأَصْواتَ الدّاعِينَ إِلَيْكَ صاعِدَةٌ، وَأَبْوابَ الاِْجابَةِ لَهُمْ مُفَتَّحَةٌ، وَدَعْوَةَ مَنْ ناجاكَ مُسْتَجابَةٌ، وَتوبه مَنْ أَنابَ إِلَيْكَ مَقْبُولَةٌ، وَعَبْرَةَ مَنْ بَكي مِنْ خَوْفِكَ مَرْحُومَةٌ، وَالاِْغاثَةَ لِمَنِ اسْتَغاثَ بِكَ مَوْجُودَةٌ، وَالاِْعانَةَ لِمَنِ اسْتَعانَ بِكَ مَبْذُولَةٌ، وَعِداتِكَ لِعِبادِكَ مُنْجَزَةٌ، وَزَلَلَ مَنِ اسْتَقالَكَ مُقالَةٌ، وَأَعْمالَ الْعامِلِينَ لَدَيْكَ مَحْفُوظَةٌ، وَأَرْزاقَكَ إِلَي الْخَلائِقِ مِنْ لَدُنْكَ ناِزلَةٌ، وَعَوائِدَ الْمَزِيدِ إِلَيْهِمْ واصِلَةٌ، وَذُنُوبَ الْمُسْتَغْفِرِينَ مَغْفُورَةٌ، وَحَوائِجَ خَلْقِكَ عِنْدَكَ مَقْضِيَّةٌ، وَجَوائِزَ السّائِلِينَ عِنْدَكَ مُوَفَّرَةٌ، وَعَوائِدَ الْمَزِيدِ مُتَواتِرَةٌ، وَمَوائِدَ الْمُسْتَطْعِمِينَ معده، وَمَناهِلَ الظِّماءِ لَدَيْكَ مُتْرَعَةٌ. اَللّهُمَّ فَاسْتَجِبْ دُعائِي، وَاقْبَلْ ثَنائِي، وَاجْمَعْ بَيْنِي وَبَيْنَ أَوْلِيائِي، بِحَقِّ مُحَمَّد وَعَلِيّ وَفاطِمَةَ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ، إِنَّكَ وَلِيُّ نَعْمائِي وَمُنْتَهي مُنايَ وَغايَةُ رَجائِي فِي مُنْقَلَبِي وَمَثْوايَ». «أَنْتَ إِلهِي وَسَيِّدِي وَمَوْلايَ، اِغْفِرْ لِي وَ لاَِوْلِيائِنا، وَكُفَّ عَنّا أَعْداءَنا، وَاشْغَلْهُمْ عَنْ اَذانا، وَاَظْهِرْ كَلِمَةَ الْحَقِّ وَاجْعَلْهَا الْعُلْيا، وَأَدْحِضْ كَلِمَةَ الْباطِلِ وَاجْعَلْهَاالسُّفْلي، إِنَّكَ عَلي كُلِّ شَيْ ء قَدِيرٌ».

زيارت وارث

زيارت مطلقه امام حسين (عليه السلام) معروف به زيارت وارث اين زيارت معتبر و پرمحتوا، ابراز علاقه و همبستگي با سيدالشّهدا و شهداي ديگر (عليهم السلام) كربلاست، و سلسله نوراني نياكان امام حسين و دودمان رسالت (عليهم السلام) را به ياد مي آورد. و پيوند زائر را با اهلبيت عصمت تحكيم مي كند. پس چون قصد زيارت امام حسين (عليه السلام) نمودي بگو:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ آدَمَ صَفْوَةِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ نُوح نَبِيِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ إِبْراهِيمَ خَلِيلِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ ياوارِثَ مُوسي كَلِيمِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ عِيسي رُوحِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ مُحَمَّد حَبِيبِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ، اَلسَّلامُ

ص: 889

عَلَيْكَ يَا ابْنَ مُحَمَّد الْمُصْطَفي، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ عَلِيّ الْمُرْتَضي، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ فاطِمَةَ الزَّهْراءَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ خَدِيجَةَ الْكُبْري، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ وَالْوِتْرَ الْمَوْتُورَ، أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلاةَ، وَآتَيْتَ الزَّكاةَ، وَأَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ، وَنَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ، وَأَطَعْتَ اللهَ وَرَسُولَهُ حَتّي أَتاكَ الْيَقِينُ، فَلَعَنَ اللهُ أُمَّةً قَتَلَتْكَ، وَلَعَنَ اللهُ أُمَّةً ظَلَمَتْكَ، وَلَعَنَ اللهُ أُمَّةً سَمِعَتْ بِذلِكَ فَرَضِيَتْ بِهِ، يا مَوْلايَ ياأَباعَبْدِاللهِ، أَشْهَدُ أَنَّكَ كُنْتَ نُوراً فِي الاَْصْلابِ الشّامِخَةِ وَالاَْرْحامِ الْمُطَهَّرَةِ، لَمْ تُنَجِّسْكَ الْجاهِلِيَّةُ بِأَنْجاسِها، وَلَمْ تُلْبِسْكَ مِنْ مُدْلَهِمّاتِ ثِيابِها، وَأَشْهَدُ أَنَّكَ مِنْ دَعائِمِ الدِّينِ وَأَرْكانِ الْمُؤْمِنِينَ، وَأَشْهَدُ أَنَّكَ الاِْمامُ الْبَرُّ التَّقِيُّ الرَّضِيُّ الزَّكِيُّ الْهادِي الْمَهْدِيُّ، وَأَشْهَدُ أَنَّ الاَْئِمَّةَ مِنْ وُلْدِكَ كَلِمَةُ التَّقْوي، وَأَعْلامُ الْهُدي، وَالْعُرْوَةُ الْوُثْقي، وَالْحُجَّةُ عَلي أَهْلِ الدُّنْيا، وَاُشْهِدُ اللهَ وَمَلائِكَتَهُ وَأَنْبِياءَهُ وَرُسُلَهُ، أَنِّي بِكُمْ مُؤْمِنٌ وَبِاِيابِكُمْ مُوقِنٌ، بِشَرائِعِ دِينِي وَخَواتِيمِ عَمَلِي، وَقَلْبِي لِقَلْبِكُمْ سِلْمٌ، وَأَمْرِي لاَِمْرِكُمْ مُتَّبِعٌ، صَلَواتُ اللهِ عَلَيْكُمْ، وَعَلي أَرْواحِكُمْ، وَعَلي أَجْسادِكُمْ، وَعَلي أَجْسامِكُمْ، وَعَلي شاهِدِكُمْ، وَعَلي غائِبِكُمْ، وَعَلي ظاهِرِكُمْ، وَعَلي باطِنِكُمْ، بِأَبِي أَنْتَ وَأُمِّي يَاابْنَ رَسُولِ اللهِ، بِأَبِي أَنْتَ وَأُمِّي يا أَباعَبْدِاللهِ، لَقَدْعَظُمَتِ الرَّزِيَّةُ، وَجَلَّتِ الْمُصِيبَةُ بِكَ عَلَيْنا وَعَلي جَمِيعِ أَهْلِ السَّماواتِ وَالاَْرْضِ، فَلَعَنَ اللهُ أُمَّةً أَسْرَجَتْ وَاَلْجَمَتْ وَتَهَيَّأَتْ لِقِتالِكَ، يا مَوْلايَ يا أَباعَبْدِاللهِ، قَصَدْتُ حَرَمَكَ وَأَتَيْتُ مَشْهَدَكَ أَسْأَلُ اللهَ بِالشَّأنِ الَّذِي لَكَ عِنْدَهُ وَبِالْمَحَلِّ الَّذِي لَكَ لَدَيْهِ أَنْ يُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَأَنْ يَجْعَلَنِي مَعَكُمْ فِي الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ». «اَللّهُمَّ إِنِّي صَلَّيْتُ وَرَكَعْتُ وَسَجَدْتُ لَكَ، وَحْدَكَ لا شَرِيكَ لَكَ، لاَِنَّ الصَّلاةَ وَالرُّكُوعَ وَالسُّجُودَ لا تَكُونُ إِلاّ لَكَ، لاَِنَّكَ أَنْتَ اللهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد، وَأَبْلِغْهُمْ عَنِّي أَفْضَلَ السَّلامِ وَالتَّحِيَّةِ، وَارْدُدْ عَلَيَّ مِنْهُمُ السَّلامَ. اَللّهُمَّ وَهاتانِ الرَّكْعَتانِ هديه مِنِّي إِلي مَوْلايَ الْحُسَيْنِ بْنِ

ص: 890

عَلِيّ عَلَيْهِمَا السَّلامُ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَعَلَيْهِ، وَتَقَبَّلْ مِنِّي، وَاجْزِنِي عَلي ذلِكَ بِأَفْضَلِ أَمَلِي وَرَجائِي فِيكَ وفِي وَلِيِّكَ، يا وَلِيَّ الْمُؤْمِنِينَ».

آنگاه به قصد زيارت عليّ بن الحسين (عليهما السلام) بگو:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ نَبِيِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ الْحُسَيْنِ الشَّهِيدِ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الشَّهِيدُ بْنُ الشَّهِيدِ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمَظْلُومُ بْنُ الْمَظْلُومِ، لَعَنَ اللهُ أُمَّةً قَتَلَتْكَ، وَ لَعَنَ اللهُ أُمَّةً ظَلَمَتْكَ، وَ لَعَنَ اللهُ أُمَّةً سَمِعَتْ بِذلِكَ فَرَضِيَتْ بِهِ. أَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وَلِيَّ اللهِ وَ ابْنَ وَلِيِّهِ، لَقَدْ عَظُمَتِ الْمُصِيبَةُ وَ جَلَّتِ الرَّزِيَّةُ بِكَ عَلَيْنا وَ عَلي جَمِيعِ الْمُسْلِمِينَ، فَلَعَنَ اللهُ أُمَّةً قَتَلَتْكَ، وَ أَبْرَأُ إِلَي اللهِ وَ إِلَيْكَ مِنْهُمْ».

سپس به نيّت زيارت ديگر شهداي كربلا بگو:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أَوْلِياءَ اللهِ وَ أَحِبّائَهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أَصْفِياءَ اللهِ وَ اَوِدّائَهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أَنْصارَ دِينِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أَنْصارَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أَنْصارَ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنصارَ فاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِساءِ الْعالَمِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أَنْصارَ أَبِي مُحَمَّد الْحَسَنِ بْنِ عَلِيّ الْوَلِيِّ الزَّكِيِّ النّاصِحِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أَنْصارَ أَبِي عَبْدِاللهِ، بِأَبِي أَنْتُمْ وَأُمِّي، طِبْتُمْ وَطابَتِ الاَْرْضُ الَّتِي فِيها دُفِنْتُمْ، وَفُزْتُمْ فَوْزاً عَظِيماً، فَيا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَكُمْ فَأَفُوزَ مَعَكُمْ فِي الجِنانِ مَعَ الشُّهَداءِ وَالصّالِحينَ وَحَسُنَ أُولئِكَ رَفيقاً وَالسَّلامُ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

زيارة آل يس

مرحوم مجلسي در كتاب بحار الأنوار به نقل از ناحيه مقدّسه چنين آورده است كه هرگاه خواستي به وسيله ما به سوي خداوند تبارك وتعالي و به سوي ما توجه كنيد، بگوييد:

«سَلامٌ عَلي آلِ يس، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا داعِيَ اللهِ وَرَبّانِيَّ آياتِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا بابَ اللهِ وَدَيّانَ دِينِهِ،

ص: 891

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا خَلِيفَةَ اللهِ وَناصِرَ حَقِّهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّةَ اللهِ وَدَلِيلَ إِرادَتِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا تالِيَ كِتابِ اللهِ وَتَرْجُمانَهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ فِي آناءِ لَيْلِكَ وَأَطْرافِ نَهارِكَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا بَقِيَّةَ اللهِ فِي أَرْضِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ميثاقَ اللهِ الَّذِي اَخَذَهُ وَوَكَّدَهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وَعْدَ اللهِ الَّذي ضَمِنَهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَلَمُ الْمَنْصُوبُ، وَالْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ، وَالْغَوْثُ وَالرَّحْمَةُ الْواسِعَةُ وَعْداً غَيْرَ مَكْذُوب، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تَقُومُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تَقْعُدُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تَقْرَأُ وَتُبَيِّنُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تُصَلِّي وَتَقْنُتُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تَرْكَعُ وَتَسْجُدُ، اَلسَّلامُ

عَلَيْكَ حِينَ تُهَلِّلُ وَتُكَبِّرُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تَحْمَدُ وَتَسْتَغْفِرُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تُصْبِحُ وَتُمْسِي، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ فِي اللَّيْلِ إِذا يَغْشي وَالنَّهارِ اِذا تَجَلّي، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الاِْمامُ الْمَأْمُونُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمُقَدَّمُ الْمَأْمُولُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ بِجَوامِعِ السَّلام، أُشْهِدُكَ يا مَوْلايَ أَنِّي أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، وَأَنَّ مُحَمَّداً عبْدُهُ وَرَسُولُهُ لا حَبِيبَ إِلاّ هُوَ وَأَهْلُهُ، وَأُشْهِدُكَ يا مَوْلايَ أَنَّ عَلِيّاً أَمِيرَ الْمُؤْمِنينَ حُجَّتُهُ، وَالْحَسَنَ حُجَّتُهُ، وَالْحُسَيْنَ حُجَّتُهُ وَعَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ حُجَّتُهُ، وَمُحَمَّدَ بْنَ عَلِيّ حُجَّتُهُ، وَجَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدّ حُجَّتُهُ، وَ مُوسَي بْنَ جَعْفَر حُجَّتُهُ، وَعَلِيَّ بْنَ مُوسي حُجَّتُهُ، وَمُحَمَّدَ بْنَ عَلِيّ حُجَّتُهُ، وَعَلِيَّ ابْنَ مُحَمَّد حُجَّتُهُ، وَالْحَسَنَ بْنَ عَلِيّ حُجَّتُهُ، وَأَشْهَدُأَنَّكَ حُجَّةُ اللهِ، أَنْتُمُ الاَْوَّلُ وَالاْخِرُ، وَأَنَّ رَجْعَتَكُمْ حَقٌّ " لا رَيْبَ فِيها، يَوْمَ لا يَنْفَعُ نَفْساً اِيمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي اِيمانِها خَيْراً "، وَأَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ، وَأَنَّ ناكِراً وَنَكِيراًحَقٌّ، وَأَشْهَدُ أَنَّ النَّشْرَ حَقٌّ، وَالْبَعْثَ حَقٌّ، وَأَنَّ الصِّراطَ حَقٌّ، وَالْمِرْصادَ حَقٌّ، وَالْمِيزانَ حَقٌّ، وَالْحَشْرَ حَقٌّ، وَالْحِسابَ حَقٌّ، وَالْجَنَّةَ وَالنَّارَ حَقٌّ، وَالْوَعْدَ وَالْوَعِيدَ بِهِما حَقٌّ، يا مَوْلايَ شَقِيَ مَنْ

ص: 892

خالَفَكُمْ وَسَعِدَ مَنْ أَطاعَكُمْ، فَاشْهَدْ عَلي ما أَشْهَدْتُكَ عَلَيْهِ، وَأَنَا وَلِيٌّ لَكَ بَرِي ءٌ مِنْ عَدُوِّكَ، فَالْحَقُّ ما رَضِيتُمُوهُ، وَالْباطِلُ ما سَخَطْتُمُوهُ، وَالْمَعْرُوفُ ما أَمَرْتُمْ بِهِ، وَالْمُنْكَرُ ما نَهَيْتُمْ عَنْهُ، فَنَفْسِي مُؤْمِنَةٌ بِاللهِ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، وَبِرَسُولِهِ وَبِأَميرِ الْمُؤْمِنينَ وَبِكُمْ يا مَوْلايَ اَوَّلِكُمْ وَآخِرِكُمْ، وَنُصْرَتِي معده لَكُمْ، وَمَوَدَّتِي خالِصَةٌ لَكُمْ آمينَ آمينَ».

سپس بگو:

«اَللّهُمَّ اِنِّي أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد نَبِيِّ رَحْمَتِكَ وَكَلِمَةِ نُورِكَ، وَأَنْ تَمْلاََ قَلْبِي نُورَ الْيَقِينِ، وَصَدْرِي نُورَ الاِْيمانِ، وَفِكْرِي نُورَ النِّيّاتِ، وَعَزْمِي نُورَ الْعِلْمِ، وَقُوَّتِي نُورَ الْعَمَلِ، وَلِسانِي نُورَ الصِّدْقِ، وَدِينِي نُورَ الْبَصائِرِ مِنْ عِنْدِكَ، وَبَصَرِي نُورَ الضِّياءِ، وَسَمْعِي نُورَ الْحِكْمَةِ، وَمَوَدَّتِي نُورَ الْمُوالاةِ لِمُحَمَّد وَآلِهِ عليهم السلام حَتّي أَلْقاكَ وَقَدْ وَفَيْتُ بِعَهْدِكَ وَميثاقِكَ فَتُغَشِّيَنِي رَحْمَتَكَ يا وَلِيُّ يا حَمِيدُ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد حُجَّتِكَ فِي أَرْضِكَ، وَخَليفَتِكَ فِي بِلادِكَ، وَالدّاعِي إِلي سَبِيلِكَ، وَالْقائِمِ بِقِسْطِكَ، وَالثّائِرِ بِأَمْرِكَ، وَلِيِّ الْمُؤْمِنِينَ وَبَوارِ الْكافِرِينَ، وَمُجَلِّي الظُّلْمَةِ، وَمُنِيرِ الْحَقِّ، وَالنّاطِقِ بِالْحِكْمَةِ وَالصِّدْقِ، وَكَلِمَتِكَ التّامَّةِ فِي أَرْضِكَ، الْمُرْتَقِبِ الْخائِفِ وَالْوَلِيِّ النّاصِحِ، سَفِينَةِ النَّجاةِ وَعَلَمِ الْهُدي وَنُورِ أَبْصارِ الْوَري، وَخَيْرِ مَنْ تَقَمَّصَ وَارْتَدي، وَمُجَلِّي الْعَمي الَّذِي يَمْلاَُ الاَْرْضَ عَدْلاً وَقِسْطاً كَما مُلِئَتْ ظُلْماً وَجَوْراً، إِنَّكَ عَلي كُلِّ شَيْ ء قَدِيرٌ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي وَلِيِّكَ وَابْنِ أَوْلِيائِكَ الَّذِينَ فَرَضْتَ طاعَتَهُمْ، وَأَوْجَبْتَ حَقَّهُمْ، وَأَذْهَبْتَ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَطَهَّرْتَهُمْ تَطْهِيراً، اَللّهُمَّ انْصُرْهُ وَانْتَصِرْ بِهِ لِدِينِكَ، وَانْصُرْ بِهِ أَوْلِياءَكَ وَأَوْلِياءَهُ وَشيعَتَهُ وَأَنْصارَهُ، وَاجْعَلْنا مِنْهُمْ. اَللّهُمَّ اَعِذْهُ مِنْ شَرِّ كُلِّ باغ وَطاغ وَمِنْ شَرِّ جَمِيعِ خَلْقِكَ، وَاحْفَظْهُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ وَعَنْ يَمِينِهِ وَعَنْ شِمالِهِ، وَاحْرُسْهُ وَامْنَعْهُ مِنْ أَنْ يُوصَلَ إِلَيْهِ بِسُوء، وَاحْفَظْ فيهِ رَسُولَكَ وَآلَ رَسُولِكَ، وَاَظْهِرْ بِهِ الْعَدْلَ، وَاَيِّدْهُ بِالنَّصْرِ، وَانْصُرْ ناصِرِيهِ، وَاخْذُلْ خاذِلِيهِ، وَاقْصِمْ

قاصِمِيهِ، وَاقْصِمْ بِهِ جَبابِرَةَ الْكُفْرِ، وَاقْتُلْ بِهِ

ص: 893

الْكُفّارَ وَالْمُنافِقِينَ وَجَمِيعَ الْمُلْحِدِينَ حَيْثُ كانُوا مِنْ مَشارِقِ الاَْرْضِ وَمَغارِبِها بَرِّها وَبَحْرِها، وَامْلاَْ بِهِ الاَْرْضَ عَدْلاً، وَاَظْهِرْ بِهِ دِينَ نَبِيِّكَ صلي الله عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَاجْعَلْنِي اللّهُمَّ مِنْ أَنْصارِهِ وَأَعْوانِهِ وَأَتْباعِهِ وَشِيعَتِهِ، وَأَرِنِي فِي آلِ مُحَمَّد عليهم السلام ما يَأْمُلُونَ وَفِي عَدُوِّهِمْ ما يَحْذَرُونَ، إِلهَ الْحَقِّ آمِينَ، يا ذَا الْجَلالِ وَالاِْكْرامِ يا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ».

دعاي بعد از زيارت ائمّه (عليهم السلام)

اين دعا به خاطر مفاهيم بسيار ارزشمند و عالي آن، به دعاي عالية المضامين معروف است كه آن را سيد بن طاوس در مصباح الزاير بعد از زيارت جامعه مذكوره نقل فرموده و آن دعاي شريف اين است:

«اَللَّهُمَّ إِنِّي زُرْتُ هَذَا الاِْمامَ مُقِرّاً بِإِمامَتِهِ مُعْتَقِداً لِفَرْضِ طَاعَتِهِ فَقَصَدْتُ مَشْهَدَهُ بِذُنُوبِي وَ عُيُوبِي وَ مُوبِقاتِ آثامِي وَ كَثْرَةِ سَيِّئاتِي وَ خَطَايايَ وَ ما تَعْرِفُهُ مِنِّي مُسْتَجِيراً بِعَفْوِكَ مُسْتَعِيذاً بِحِلْمِكَ راجِياً رَحْمَتَكَ لاجِئاً إِلَي رُكْنِكَ عَائِذاً بِرَأْفَتِكَ مُسْتَشْفِعاً بِوَلِيِّكَ وَ ابْنِ أَوْلِيَائِكَ وَ صَفِيِّكَ وَ ابْنِ أَصْفِيَائِكَ وَ أَمِينِكَ وَ ابْنِ أُمَنائِكَ وَ خَلِيفَتِكَ وَ ابْنِ خُلَفَائِكَ الَّذِينَ جَعَلْتَهُمُ الْوسيله إِلي رَحْمَتِكَ وَ رِضْوانِكَ وَ الذَّرِيعَةَ إِلَي رَأْفَتِكَ وَ غُفْرَانِكَ أَللَّهُمَّ وَ أَوَّلُ حَاجَتِي إِلَيْكَ أَنْ تَغْفِرَ لِي مَا سَلَفَ مِنْ ذُنُوبِي عَلي كَثْرَتِهَا وَ أَنْ تَعْصِمَنِي فِيما بَقِيَ مِنْ عُمُرِي وَ تُطَهِّرَ دِينِي مِمَّا يُدَنِّسُهُ وَ يَشِينُهُ وَ يُزْرِي بِهِ وَ تَحْمِيَهُ مِنَ الرَّيْبِ وَ الشَّكِّ وَ الْفَسَادِ وَ الشِّرْكِ وَ تُثَبِّتَنِي عَلي طَاعَتِكَ وَ طَاعَةِ رَسُولِكَ وَ ذُرِّيَّتِهِ النُّجَبَاءِ السُّعَدَاءِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِمْ وَ رَحْمَتُكَ وَ سَلامُكَ وَ بَرَكَاتُكَ وَ تُحْيِيَنِي ما أَحْيَيْتَنِي عَلَي طَاعَتِهِمْ وَ تُمِيتَنِي إِذَا أَمَتَّنِي عَلي طَاعَتِهِمْ وَ أَنْ لا تَمْحُوَ مِنْ قَلْبِي مَوَدَّتَهُمْ وَ مَحَبَّتَهُمْ وَ بُغْضَ أَعْدَائِهِمْ وَ مُرَافَقَةَ أَوْلِيَائِهِمْ وَ بِرَّهُمْ وَ أَسْأَلُكَ يا رَبِّ أَنْ تَقْبَلَ

ص: 894

ذَلِكَ مِنِّي وَ تُحَبِّبَ إِلَيَّ عِبَادَتَكَ وَ الْمُواظَبَةَ عَلَيْهَا وَ تُنَشِّطَنِي لَهَا وَ تُبَغِّضَ إِلَيَّ مَعَاصِيَكَ وَ مَحَارِمَكَ وَ تَدْفَعَنِي عَنْهَا وَ تُجَنِّبَنِي التَّقْصِيرَ فِي صَلاتِي وَالاِْسْتِهَانَةَ بِهَا وَ التَّرَاخِيَ عَنْهَا وَ تُوَفِّقَنِي لِتَأْدِيَتِهَا كَما فَرَضْتَ وَ أَمَرْتَ بِهِ عَلي سُنَّةِ رَسُولِكَ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ رَحْمَتُكَ وَ بَرَكَاتُكَ خُضُوعاً وَ خُشُوعاً وَ تَشْرَحَ صَدْرِي لاِِيتاءِ الزَّكَاةِ وَ إِعْطَاءِ الصَّدَقَاتِ وَ بَذْلِ الْمَعْرُوفِ وَ الاِْحْسَانِ إِلَي شِيعَةِ آلِ مُحَمَّد عليهم السلام وَ مُواسَاتِهِمْ وَ لا تَتَوَفَّانِي إِلاّ بَعْدَ أَنْ تَرْزُقَنِي حَجَّ بَيْتِكَ الْحَرَامِ وَ زِيَارَةَ قَبْرِ نَبِيِّكَ وَقُبُورِ الاَْئِمَّةِ عليهم السلام وَ أَسْأَلُكَ يا رَبِّ توبه نَصُوحاً تَرْضَاهَا وَ نِيَّةً تَحْمَدُهَا وَ عَمَلاً صَالِحاً تَقْبَلُهُ وَ أَنْ تَغْفِرَ لِي وَ تَرْحَمَنِي إِذَا تَوَفَّيْتَنِي وَ تُهَوِّنَ عَلَيَّ سَكَرَاتِ الْمَوْتِ وَ تَحْشُرَنِي فِي زمره مُحَمَّد وَ آلِهِ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمْ وَ تُدْخِلَنِي الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِكَ وَ تَجْعَلَ دَمْعِي غَزِيراً فِي طَاعَتِكَ وَ عَبْرَتِي جَارِيَةً فِيما يُقَرِّبُنِي مِنْكَ وَ قَلْبِي عَطُوفاً عَلي أَوْلِيَائِكَ وَ تَصُونَنِي فِي هَذِهِ الدُّنْيَا مِنَ الْعَاهَاتِ وَ الاْفَاتِ وَ الاَْمْرَاضِ الشَّديده وَ الاَْسْقامِ الْمُزْمِنَةِ وَ

جَمِيعِ أَنْواعِ الْبَلاءِ وَ الْحَوادِثِ وَ تَصْرِفَ قَلْبِي عَنِ الْحَرَامِ وَ تُبَغِّضَ إِلَيَّ مَعَاصِيَكَ وَ تُحَبِّبَ إِلَيَّ الْحَلالَ وَ تَفْتَحَ لِي أَبْوابَهُ وَ تُثَبِّتَ نِيَّتِي وَ فِعْلِي عَلَيْهِ وَ تَمُدَّ فِي عُمُرِي وَ تُغْلِقَ أَبْوابَ الْمِحَنِ عَنِّي وَ لا تَسْلُبَنِي ما مَنَنْتَ بِهِ عَلَيَّ وَ لا تَسْتَرِدَّ شَيْئاً مِمَّا أَحْسَنْتَ بِهِ إِلَيَّ وَ لا تَنْزِعَ مِنِّي النِّعَمَ الَّتِي أَنْعَمْتَ بِهَا عَلَيَّ وَ تَزِيدَ فِيما خَوَّلْتَنِي وَ تُضَاعِفَهُ أَضْعَافاً مُضَاعَفَةً وَ تَرْزُقَنِي مَالاً كَثِيراً وَاسِعاً سَائِغاً هَنِيئاً نَامِياً وَافِياً وَ عِزّاً بَاقِياً كَافِياً وَ جَاهاً عَرِيضاً مَنِيعاً وَ

نِعْمَةً

ص: 895

سَابِغَةً عَامَّةً وَ تُغْنِيَنِي بِذَلِكَ عَنِ الْمَطَالِبِ الْمُنَكَّدَةِ وَ الْمَوارِدِ الصَّعْبَةِ وَ تُخَلِّصَنِي مِنْهَا مُعَافيً فِي دِينِي وَ نَفْسِي وَ وُلْدِي وَ ما أَعْطَيْتَنِي وَ مَنَحْتَنِي وَ تَحْفَظَ عَلَيَّ مَالِي وَ جَمِيعَ مَا خَوَّلْتَنِي وَ تَقْبِضَ عَنِّي أَيْدِيَ الْجَبَابِرَةِ وَ تَرُدَّنِي إِلَي وَطَنِي وَ تُبَلِّغَنِي نِهَايَةَ أَمَلِي فِي دُنْيَايَ وَ آخِرَتِي وَ تَجْعَلَ عَاقِبَةَ أَمْرِي مَحْمُودَةً حَسَنَةً سَلِيمَةً وَ تَجْعَلَنِي رَحِيبَ الصَّدْرِ وَاسِعَ الْحَالِ حَسَنَ الْخُلْقِ بَعِيداً مِنَ الْبُخْلِ وَ الْمَنْعِ وَ النِّفَاقِ وَالْكِذْبِ وَالْبَهْتِ وَ قَوْلِ الزُّورِ وَتُرْسِخَ فِي قَلْبِي مَحَبَّةَ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ شِيعَتِهِمْ وَ تَحْرُسَنِي يا رَبِّ فِي نَفْسِي وَ أَهْلِي وَ مَالِي وَ وُلْدِي وَ أَهْلِ حُزَانَتِي وَ إِخْوانِي وَ أَهْلِ مَوَدَّتِي وَ ذُرِّيَّتِي بِرَحْمَتِكَ وَ جُودِكَ اللَّهُمَّ هَذِهِ حَاجَاتِي عِنْدَكَ وَ قَدِ اسْتَكْثَرْتُهَا لِلُؤْمِي وَشُحِّي وَ هِيَ عِنْدَكَ صَغِيرَةٌ حَقِيرَةٌ وَ عَلَيْكَ سَهْلَةٌ يَسيره فَأَسْأَلُكَ بِجَاهِ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد عَلَيْهِ وَ عليهم السلام عِنْدَكَ وَ بِحَقِّهِمْ عَلَيْكَ وَ بِما أَوْجَبْتَ لَهُمْ وَ بِسَائِرِ أَنْبِيَائِكَ وَ رُسُلِكَ وَ أَصْفِيَائِكَ وَ أَوْلِيَائِكَ الْمُخْلَصِينَ مِنْ عِبَادِكَ وَ بِاسْمِكَ الاَْعْظَمِ الاَْعْظَمِ لَمَّا قَضَيْتَها كُلَّها وَ أَسْعَفْتَنِي بِهَا وَ لَمْ تُخَيِّبْ أَمَلِي وَ رَجَائِي، اَللَّهُمَّ وَشَفِّعْ صَاحِبَ هَذَا الْقَبْرِ فِيَّ يا سَيِّدِي يا وَلِيَّ اللَّهِ يا أَمِينَ اللَّهِ أَسْأَلُكَ أَنْ تَشْفَعَ لِي إِلَي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي هَذِهِ الْحَاجَاتِ كُلِّهَا بِحَقِّ آبَائِكَ الطَّاهِرِينَ وَ بِحَقِّ أَوْلادِكَ الْمُنْتَجَبِينَ فَإِنَّ لَكَ عِنْدَ اللَّهِ تَقَدَّسَتْ أَسْماؤُهُ الْمنزله الشَّرِيفَةَ وَ الْمرتبه الْجَلِيلَةَ وَ الْجَاهَ الْعَرِيضَ اَللَّهُمَّ لَوْ عَرَفْتُ مَنْ هُوَ أَوْجَهُ عِنْدَكَ مِنْ هَذَا الاِْمامِ وَ مِنْ آبَائِهِ وَ أَبْنائِهِ الطَّاهِرِينَ عليهم السلام وَ الصَّلاةُ لَجَعَلْتُهُمْ شُفَعَائِي وَ قَدَّمْتُهُمْ أَمامَ حَاجَتِي وَ طَلِبَاتِي هَذِهِ فَاسْمَعْ مِنِّي

ص: 896

وَ اسْتَجِبْ لِي وَ افْعَلْ بِي ما أَنْتَ أَهْلُهُ يا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ، اَللَّهُمَّ وَ ما قَصُرَتْ عَنْهُ مَسْأَلَتِي وَ عَجَزَتْ عَنْهُ قُوَّتِي وَ لَمْ تَبْلُغْهُ فِطْنَتِي مِنْ صَالِحِ دِينِي وَ دُنْيَايَ وَ آخِرَتِي فَامْنُنْ بِهِ عَلَيَّ وَ احْفَظْنِي وَ احْرُسْنِي وَ هَبْ لِي وَ اغْفِرْ لِي وَ مَنْ أَرَادَنِي بِسُوء أَوْ مَكْرُوه مِنْ شَيْطَان مَرِيد أَوْ سُلْطَان عَنِيد أَوْ مُخَالِف فِي دِين أَوْ مُنازِ ع فِي دُنْيَا أَوْ حاسِد عَلَيَّ نِعْمَةً أَوْ ظالِم أَوْ بَاغ فَاقْبِضْ عَنِّي يَدَهُ وَ اصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُ وَ اشْغَلْهُ عَنِّي بِنَفْسِهِ وَ اكْفِنِي شَرَّهُ وَ شَرَّ أَتْباعِهِ وَ شَيَاطِينِهِ وَ أَجِرْنِي مِنْ كُلِّ مَا يَضُرُّنِي وَ يُجْحِفُ بِي وَ أَعْطِنِي جَمِيعَ الْخَيْرِ كُلِّهِ مِمَّا أَعْلَمُ وَ مِمَّا لا أَعْلَمُ، اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ اغْفِرْ لِي وَ لِوالِدَيَّ وَ لاِِخْوانِي وَ أَخَواتِي وَ أَعْمامِي وَ عَمَّاتِي وَ أَخْوالِي وَ خَالاتِي وَ أَجْدَادِي وَ جَدَّاتِي وَ أَوْلادِهِمْ وَ ذَرَارِيهِمْ وَ أَزْوَاجِي وَ ذُرِّيَّاتِي وَ أَقْرِبَائِي وَ أَصْدِقَائِي وَ جِيرَانِي وَ إِخْوانِي فِيكَ مِنْ أَهْلِ الشَّرْقِ وَ الْغَرْبِ وَ لِجَمِيعِ أَهْلِ مَوَدَّتِي مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ، اَلاَْحْيَاءِ مِنْهُمْ وَ الاَْمْواتِ وَ لِجَمِيعِ مَنْ عَلَّمَنِي خَيْراً أَوْ تَعَلَّمَ مِنِّي عِلْماً، اَللَّهُمَّ أَشْرِكْهُمْ فِي صَالِحِ دُعَائِي وَ زِيَارَتِي لِمَشْهَدِ حُجَّتِكَ وَ وَلِيِّكَ وَ أَشْرِكْنِي فِي صَالِحِ أَدْعِيَتِهِمْ بِرَحْمَتِكَ يا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ وَ بَلِّغْ وَلِيَّكَ مِنْهُمُ السَّلامَ وَ السَّلامُ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ يا سَيِّدِي وَ مَوْلايَ يَا فُلانَ بْنَ فُلان به جاي «فلان بن فلان» نام امامي را كه زيارت مي كند و نام پدر آن بزرگوار را بگويد:

صلي الله عَلَيْكَ وَ عَلي رُوحِكَ وَ بَدَنِكَ أَنْتَ وَسِيلَتِي

ص: 897

إِلَي اللَّهِ وَ ذَرِيعَتِي إِلَيْهِ وَ لِي حَقُّ مُوالاتِي وَ تَأْمِيلِي فَكُنْ شَفِيعِي إِلَي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي الْوُقُوفِ عَلَي قِصَّتِي هَذِهِ وَ صَرْفِي عَنْ مَوْقِفِي هَذَا بِالنُّجْحِ بِما سَأَلْتُهُ كُلِّهِ بِرَحْمَتِهِ وَ قُدْرَتِهِ اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي عَقْلاً كَامِلاً وَ لُبّاً رَاجِحاً وَ عِزّاً بَاقِياً وَ قَلْباً زَكِيّاً وَ عَمَلاً كَثِيراً وَ أَدَباً بَارِعاً وَ اجْعَلْ ذَلِكَ كُلَّهُ لِي وَ لا تَجْعَلْهُ عَلَيَّ بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ».

دعا براي حضرت حجة بن الحسن عجل الله فرجه الشريف

هرگاه بخواهي براي خويش يا ديگران دست به دعا برداري بهتر آن است كه نخست به نيّت دعا براي حضرت ولي عصر (عجل اللّه فرجه الشريف) اين دعا را بخواني:

«اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ، صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلي آبائِهِ، فِي هذِهِ السّاعَةِ وَفِي كُلِّ ساعَة، وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلِيلاً وَعَيْناً، حَتّي تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً، وَتُمَتِّعَهُ فِيها طَوِيلاً».

دعاي عهد

از حضرت صادق (عليه السلام) روايت است كه هر كس چهل بامداد اين دعا را بخواند از ياوران قائم ما باشد و چنانچه پيش از ظهور آن حضرت بميرد خداوند او را زنده سازد تا در خدمت آن حضرت باشد و خداوند به هر كلمه اين دعا هزار حسنه به او كرامت فرمايد و هزار گناه از او محو كند.

«اَللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظِيمِ، وَرَبَّ الْكُرْسِيِّ الرَّفِيعِ، وَرَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَمُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالاِْنْجِيلِ وَالزَّبُورِ، وَرَبَّ الظِّلِ

وَالْحَرُورِ، وَمُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظِيمِ، وَرَبَّ الْمَلائِكَةِ الْمُقَرَّبِينَ وَالاَْنْبِياءِ وَالْمُرْسَلِينَ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِوَجْهِكَ الْكَرِيمِ، وَبِنُور وَجْهِكَ الْمُنِيرِ وَمُلْكِكَ الْقَدِيمِ، يا حَيُّ يا قَيُّومُ أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذِي أَشْرَقَتْ بِهِ السَّماواتُ وَالاَْرَضُونَ، وَبِاسْمِكَ الَّذي يَصْلَحُ بِهِ الاَْوَّلُونَ وَالآخِرُونَ، يا حَيٌّ قَبْلَ كُلِّ حَيّ، وَيا حَيٌّ بَعْدَ كُلِّ حَيّ، وَيا حَيٌّ حِينَ لا حَيَّ، يا مُحْيِيَ

ص: 898

الْمَوْتي وَمُمِيتَ الاَْحْياءِ، يا حَيُّ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ. اَللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَاالاِْمامَ الْهادِيَ الْمَهْدِيَّ الْقائِمَ بِأَمْرِكَ، صَلَواتُ اللهِ عَلَيْهِ وَعَلي آبائِهِ الطّاهِرِينَ، عَنْ جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِناتِ فِي مَشارِقِ الاَْرْضِ وَمَغارِبِها، سَهْلِها وَجَبَلِها وَبَرِّها وَبَحْرِها، وَعَنِّي وَ عَنْ والِدَيَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللهِ وَمِدادَ كَلِماتِهِ وَما أَحْصاهُ عِلْمُهُ وَأَحاطَ بِهِ كِتابُهُ. اَللّهُمَّ إِنِّي أُجَدِّدُ لَهُ فِي صَبِيحَةِ يَوْمِي هذا وَما عِشْتُ مِنْ أَيّامِي عَهْداً وَعَقْداً وَبَيْعَةً لَهُ فِي عُنُقِي، لا أَحُولُ عَنْها وَلا أَزُولُ أَبَداً. اَللّهُمَّ اجْعَلْنِي مِنْ أَنْصارِهِ وَأَعْوانِهِ، وَالذّابِّينَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعِينَ إِلَيْهِ فِي قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلِينَ لاَِوامِرِهِ، وَالْمُحامِينَ عَنْهُ، وَالسَّابِقِينَ إِلي إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدِينَ بَيْنَ يَدَيْهِ. اَللّهُمَّ إِنْ حالَ بَيْنِي وَبَيْنَهُ الْمَوْتُ الَّذِي جَعَلْتَهُ عَلي عِبادِكَ حَتْماً مَقْضِيّاً، فَأَخْرِجْنِي مِنْ قَبْرِي، مُؤْتَزِراً كَفَنِي، شاهِراً سَيْفِي، مُجَرَّداً قَناتِي، مُلَبِّياً دَعْوَةَ الدّاعِي فِي الْحاضِرِ وَالْبادِي. اَللّهُمَّ أَرِنِي الطَّلْعَةَ الرَّشِيدَةَ، والْغُرَّةَ الْحَمِيدَةَ، وَاكْحَلْ ناظِرِي بِنَظْرَة مِنِّي إِلَيْهِ، وَعَجِّلْ فَرَجَهُ وَسَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَأَوْسِعْ مَنْهَجَهُ وَاسْلُكْ بِي مَحَجَّتَهُ، وَأَنْفِذْ أَمْرَهُ وَاشْدُدْ اَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَكَ، وَأَحْيِ بِهِ عِبادَكَ، فَإِنَّكَ قُلْتَ وَقَوْلُكَ الْحَقُّ: " ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ اَيْدِي النّاسِ "، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِيَّكَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِيِّكَ الْمُسَمّي بِاسْمِ رَسُولِكَ حَتّي لا يَظْفَرَ بِشَيْ ء مِنَ الْباطِلِ إِلاّ مَزَّقَهُ، ويُحِقَّ الْحَقَّ وَيُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِكَ، وَناصِراً لِمَنْ لا يَجِدُ لَهُ ناصِراً غَيْرَكَ، وَمُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْكامِ كِتابِكَ، وَمُشَيِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دِينِكَ وَسُنَنِ نَبِيِّكَ صلي الله عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّن حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدِينَ. اَللّهُمَّ وَسُرَّ نَبِيَّكَ مُحَمَّداً صلي الله عَلَيْهِ وَآلِهِ بِرُؤْيَتِهِ وَمَنْ تَبِعَهُ عَلي دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِكانَتَنا بَعْدَهُ، اَللّهُمَّ اكْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الاُْمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَعَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداًوَنَراهُ

ص: 899

قَرِيباً، بِرَحْمَتِكَ ياأَرْحَمَ الرّاحِمِينَ».

پس سه بار دست بر ران راست خود مي زني و هربارمي گويي:

«اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ يا مَوْلايَ يا صاحِبَ الزَّمانِ».

نماز شب

روايات وارده از سوي پيشوايان معصوم در فضيلت نماز شب فراوان است كه به ذكر برخي از آنها مي پردازيم:

امام صادق (عليه السلام) از پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) روايت كرده است كه آن حضرت به وصيّش حضرت علي بن ابي طالب (عليه السلام) فرمود: يا علي ترا به چند چيز سفارش مي كنم به خاطر بسپار... و بر تو باد به نماز شب، و بر تو باد به نماز شب، و بر تو باد به نماز شب، (كافي، ج 8، ص 79) و از انس نقل شده است كه گويد: از پيامبر شنيدم كه مي فرمود: دو ركعت نماز در دل شب بهتر است از دنيا و آنچه كه در اوست. (بحار، ج 87، ص 148)

كيفيت نماز شب

نماز شب يازده ركعت است، و مي توان در هر ركعت به حمد تنها اكتفا كرد، هشت ركعت آن را به نيت نماز شب بايد خواند و بعد از هر دو ركعت سلام گفت، سپس دو ركعت به نيت نماز شَفْع و يك ركعت به نيت نماز وِتْر و بهتر است كه نمازگزار در قنوت نماز وتر هفتاد مرتبه «أَسْتَغْفِرُ اللهَ رَبّي وَاَتُوبُ إِلَيْهِ» و سپس هفت بار: «هذا مَقامُ الْعائِذِ بِكَ مِنَ النّارِ» و بعد سيصد مرتبه «اَلْعَفْو» بگويد و آنگاه براي چهل نفر از مؤمنان دعا كند و بعد براي خويش دعا نمايد و چون از قنوت فارغ شد ركوع و سجود گزارد و نماز را تمام نمايد و پس از نماز، تسبيح حضرت

ص: 900

فاطمه زهرا (عليها السلام) را انجام دهد و بعد هر چه مي خواهد دعا كند.

نماز حضرت فاطمه (عليها السلام)

روايت شده كه حضرت فاطمه (عليها السلام) دو ركعت نماز مي گزارد كه جبرئيل (عليه السلام) تعليم او كرده بود، در ركعت اوّل بعد از حمد صد مرتبه سوره قَدْر و در ركعت دوّم بعد از حمد صد مرتبه سوره توحيد و چون سلام مي گفت اين دعا را مي خواند:

«سُبْحانَ ذِي الْعِزِّ الشّامِخِ الْمُنِيفِ، سُبْحانَ ذِي الْجَلالِ الْباذِخِ الْعَظِيمِ، سُبْحانَ ذِي الْمُلْكِ الْفاخِرِ الْقَدِيمِ، سُبْحانَ مَنْ لَبِسَ الْبَهْجَةَ وَالْجَمالَ، سُبْحانَ مَنْ تَرَدّي بِالنُّورِ وَالْوَقارِ، سُبْحانَ مَنْ يَري اَثَرَ النَّمْلِ فِي الصَّفا، سُبْحانَ مَنْ يَري وَقْعَ الطَّيْرِ فِي الْهَواءِ، سُبْحانَ مَنْ هُوَ هكَذا لا هكَذا غَيْرُهُ».

شيخ در مصباح المتهجدين فرموده: سزاوار است كسي كه اين نماز را به جا مي آورد چون از تسبيح فارغ شود زانوها و ذراعها را برهنه نمايد و بچسباند همه مواضِع سجود خود را بزمين بدون حاجز و حايلي و حاجت خود را از خدا بخواهد و دعا كند آنچه مي خواهد و در همان حال سجده بگويد:

«يا مَنْ لَيْسَ غَيْرَهُ رَبٌّ يُدْعي، يا مَنْ لَيْسَ فَوْقَهُ إِلهٌ يُخْشي، يا مَنْ لَيْسَ دُونَهُ مَلِكٌ يُتَّقي، يا مَنْ لَيْسَ لَهُ وَزِيرٌ يُؤْتي، يا مَنْ لَيْسَ لَهُ حاجِبٌ يُرْشي، يا مَنْ لَيْسَ لَهُ بَوّابٌ يُغْشي، يا مَنْ لا يَزْدادُ عَلي كَثْرَةِ السُّؤالِ إِلاّ كَرَماً وَ جُوداً وَعَلي كَثْرَةِ الذُّنُوبِ إِلاّ عَفْواً وَصَفْحاً، صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَافْعَلْ بي كَذا وَكَذا». و به جاي كلمه «كذا و كذا» حاجات خود را از خدا بخواهد.

نماز ديگر از حضرت فاطمه (عليها السلام)

شيخ طوسي و سيّد بن طاوس روايت كرده اند از صفوان كه

ص: 901

محمّد بن عليّ حلبي روز جمعه خدمت حضرت صادق (عليه السلام) شرفياب شد و عرض كرد: مي خواهم مرا عملي تعليم فرمائي كه در اين روز بهترين اعمال باشد.

حضرت فرمود: من كسي را بهتر از حضرت فاطمه (عليها السلام)، نزد پيامبر سراغ ندارم و چيزي را بهتر از آنچه حضرت به او آموخت نشان ندارم.

سپس فرمود: هر كس در روز جمعه غسل كند و چهار ركعت نماز گزارد بدو سلام و بخواند در ركعت اوّل بعد از حمد پنجاه مرتبه توحيد، در ركعت دوّم بعد از حمد پنجاه مرتبه "وَالْعادِياتِ" در ركعت سوّم بعد از حمد پنجاه مرتبه "إِذا زُلزِلَتْ" و در ركعت چهارم بعد از حمد پنجاه مرتبه (إِذا جآءَ نَصْرُ اللهِ" چون از نماز فارغ شود اين دعا بخواند: «إِلهِي وَسَيِّدِي مَنْ تَهَيَّأَ أَوْ تَعَبَّأَ أَوْ اَعَدَّ اَوِ اسْتَعَدَّ لِوِفادَةِ مَخْلُوق رَجاءَ رِفْدِهِ وَفَوائِدِهِ ونائِلِهِ وَفَواضِلِهِ وَجَوائِزِهِ، فَإِلَيْكَ يا إِلهِي كانَتْ تَهْيِئَتِي وَتَعْبِئَتِي وَإِعْدادِي وَاسْتِعْدادِي، رَجاءَ فَوائِدِكَ وَمَعْرُوفِكَ وَنائِلِكَ وَجَوائِزِكَ، فَلاتُخَيِّبْنِي مِنْ ذلِكَ، يا مَنْ لا تَخِيبُ عَلَيْهِ مَساله السّائِلِ، وَلا تَنْقُصُهُ عَطِيَّةُ نائِل، فَإِنِّي لَمْ آتِكَ بِعَمَل صالِح قَدَّمْتُهُ، وَلا شَفاعَةِ مَخْلُوق رَجَوْتُهُ أَتَقَرَّبُ إِلَيْكَ بِشَفاعَتِهِ، إِلاّ مُحَمَّداً وَأَهْلَ بَيْتِهِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلَيْهِمْ، أَتَيْتُكَ أَرْجُو عَظيمَ عَفْوِكَ الَّذِي عُدْتَ بِهِ عَلَي الْخاطِئِينَ عِنْدَ عُكُوفِهِمْ عَلَي الْمَحارِمِ، فَلَمْ يَمْنَعْكَ طُولُ عُكُوفِهِمْ عَلَي الْمَحارِمِ أَنْ جُدْتَ عَلَيْهِمْ بِالْمَغْفِرَةِ، وَأَنْتَ سَيِّدِي الْعَوّادُ بِالنَّعْماءِ، وَأَنَا الْعَوّادُ بِالْخَطاءِ، أَسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرِينَ أَنْ تَغْفِرَ لِي ذَنْبِيَ الْعَظِيمَ، فَإِنَّهُ لا يَغْفِرُ الْعَظِيمَ إِلاَّ الْعَظِيمُ، ياعَظِيمُ ياعَظِيمُ ياعَظِيمُ ياعَظِيمُ ياعَظِيمُ ياعَظِيمُ ياعَظيمُ».

نماز حضرت صاحب الزَّمان (عليه السلام)

نماز حضرت صاحب الزَّمان عَجَّلَ اللهُ تَعالي فَرَجَهُ دو ركعت است مي خواني در هر ركعت

ص: 902

سوره حَمْد را و چون به "إِيّاكَ نَعْبُدُ وَإِيّاكَ نَسْتَعِينُ" رسيدي آن را صد مرتبه تكرار مي كني و سپس بقيه سوره را مي خواني و بعد "قُلْ هُوَ اللهُ أَحَدٌ" را يكبار مي خواني و چون از نماز فارغ شدي اين دعا را مي خواني:

«اَللّهُمَّ عَظُمَ الْبَلاءُ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ، وَضاقَتِ الأَرْضُ بِما وَسِعَتِ السَّماءُ، وَإِلَيْكَ يا رَبِّ الْمُشْتَكي،

وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَةِ وَالرَّخاءِ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، اَلَّذِينَ أَمَرْتَنا بِطاعَتِهِمْ، وَعَجِّلِ اللّهُمَّ فَرَجَهُمْ بِقائِمِهِمْ، وَاَظْهِرْ إِعْزازَهُ، يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ، اِكْفِيانِي فَإِنَّكُما كافِيايَ، يا مُحَمَّدُ يا عَليُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ، اُنْصُرانِي فَإِنَّكُما ناصِرايَ، يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ، اِحْفَظانِي فَإِنَّكُما حافِظايَ، يا مَوْلايَ يا صاحِبَ الزَّمانِ، يا مَوْلايَ يا صاحِبَ الزَّمانِ، يا مَوْلايَ يا صاحِبَ الزَّمانِ، اَلْغَوثَ الْغَوثَ الْغَوْثَ، أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي، اَلأَمانَ الاَْمانَ الاَْمانَ».

نماز حاجت

نماز حاجت به صورت هاي مختلفي روايت شده است و از جمله آنها نمازي است كه مرحوم كليني (رحمه الله) در كتاب كافي به سند معتبر از عبدالرحيم قصير روايت كرده است كه مي گويد: حضرت صادق (عليه السلام) به من فرمود: چون مشكلي به تو روي آورد، پناه بياور به رسول خدا (صلي الله عليه وآله) و سپس دو ركعت نماز بگزار و آن را به آن حضرت هديه كن، و چون سلام گفتي اين دعا را بخوان:

«اَللّهُمَّ أَنْتَ السَّلامُ وَمِنْكَ السَّلامُ، وَإِلَيْكَ يَرجِعُ السَّلامُ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَبَلِّغْ رُوحَ مُحَمَّد مِنِّي السَّلامُ، وَ أَرْواحَ الاَْئِمَّةِ الصادِقِينَ سَلامِي، وَارْدُدْ عَلَيَّ مِنْهُمُ السَّلامُ، وَالسَّلامُ عَلَيْهِمْ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ. اَللّهُمَّ إِنَّ هاتَيْنِ الرَّكْعَتَيْنِ هديه مِنِّي

ص: 903

إِلي رَسُولِ اللهِ صلي الله عَلَيْه ِو آله و َسَلَّمَ فَأَثِبْنِي عَلَيْهِما ما أَمَّلْتُ وَرَجَوْتُ فِيكَ وَفِي رَسُولِكَ يا وَلِيَّ المُؤْمِنينَ». سپس سجده كن و چهل مرتبه بگو:

«يا حَيُّ يا قَيُّومُ، يا حَيُّ لايَمُوتُ، يا حَيُّ لاإِلهَ إِلاَّ أَنْتَ، يا ذَا الْجَلالِ وَالإكْرامِ، يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ».

آنگاه گونه راست را بر زمين گذار و همين دعا را كه در سجده گفتي چهل بار بگو بعد گونه چپ را به زمين بگذار و همين دعا را چهل بار تكرار كن، پس سر از سجده بردار و دست راست را بلند كن و چهل مرتبه آن را بخوان، بعد دست ها را روي گردن خود بگذار و با انگشت سبّابه اشاره كن و چهل مرتبه آن دعا را بگو، سپس محاسن خود را به دست چپ بگير و شروع به گريه نما و چنانچه نتوانستي گريه كني حالت گريه و زاري بخود بگير و بگو:

«يا مُحَمَّدُ يا رَسُولَ اللّهِ (صلي الله عليه وآله) أَشْكُو إِلَي اللهِ وَإِلَيكَ حاجَتِي، وإِلي أَهْلِ بَيْتِكَ الرّاشِدِينَ حاجَتِي، وَبِكُمْ أَتَوَجَّهُ إِلَي اللهِ فِي حاجَتِي».

سپس سجده كن و در همان حال به اندازه يك نفس بگو: «يا اَللهُ يا اَللهُ»، بعد صلوات فرست وحاجتت را از خدا بخواه.

امام صادق (عليه السلام) فرمود: كسي كه اين عمل را به جا آورد، من از سوي خداي عزّوجل ضمانت مي كنم كه از جاي خود برنخيزد جز آنكه حاجت او برآورده گردد.

نماز جعفر طيّار

نماز جعفر طيّار (عليه السلام) با فضيلت وسند بسيار معتبر وارد شده، كه مهمترين فضيلت آن، بخشيده شدن گناهان كبيره است، و افضل اوقات آن پيش از ظهر روز جمعه است،

ص: 904

وچگونگي آن چهار ركعت است؛ دو نماز دو ركعتي، در هر ركعت پس از حمد و سوره، قبل از آن كه ركوع كند، پانزده مرتبه بگويد:

«سُبْحانَ اللهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ وَلا إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَاللهُ أَكْبَرُ»، و در ركوع پس از ذكر ركوع ده مرتبه آن را بگويد، و پس از ركوع در حال قيام ده مرتبه، و در سجده بعد از ذكر سجده ده مرتبه، و در جلوس بين دو سجده ده مرتبه، و در سجده دوم ده مرتبه، و پس از سجده دوم ده مرتبه بگويد، و در هر چهار ركعت به همين كيفيّت عمل كند، كه مجموع آن سيصد تسبيح مي شود، و سوره مخصوصي در اين نماز معيّن نشده، ولي افضل است كه در ركعت اوّل پس از حمد، سوره «إِذا زُلْزِلَت» و در ركعت دوّم بعد از حمد، سوره «وَالْعادِيات» و در ركعت سوّم «إِذا جاءَ نَصْرُ اللّه» و در ركعت چهارم «قُلْ هُوَ اللهُ أَحَدٌ» را بخواند. و نيز مستحب است در سجده دوم از ركعت چهارم پس از اتمامِ تسبيحات بگويد:

«سُبْحانَ مَنْ لَبِسَ الْعِزَّ وَالْوَقارَ، سُبْحانَ مَنْ تَعَطَّفَ بِالْمَجْدِ وَتَكَرَّمَ بِهِ، سُبْحانَ مَنْ لا يَنْبَغِي التَّسْبِيحُ إِلاّ لَهُ، سُبْحانَ مَنْ أَحْصي كُلَّ شَيْ ء عِلْمُهُ، سُبْحانَ ذِي الْمَنِّ وَالنِّعَمِ، سُبْحانَ ذِي الْقُدْرَةِ وَالْكَرَمِ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِمَعاقِدِ الْعِزِّ مِنْ عَرْشِكَ، وَمُنتَهَي الرَّحْمَةِ مِن كِتابِكَ، وَاسْمِكَ الاَْعْظَمِ، وَكَلِماتِكَ التّامَّةِ الَّتِي تَمَّتْ صِدْقاً وَعَدْلاً، صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَأَهْلِ بَيْتِهِ وَافْعَلْ بِي كَذا وَكَذا».

و به جاي «وَافْعَلْ بِي كَذا وَكَذا» حاجت خود را از خدا بخواهد كه برآورده مي شود إن شاء اللّه تعالي و مستحبّ است پس از اتمام چهار

ص: 905

ركعت نماز دست ها را به دعا بردارد و بگويد:

«يا رَبّ يا رَبّ» به قدر يك نفس و نيز كلمه «يا رَبّاهُ يا رَبّاهُ» را تكرار كند به قدر يك نفس، و «رَبِّ رَبِّ» به اندازه يك نفس، و «يا اَللهُ يا اَللهُ» به قدر يك نفس، و «يا حَيُّ يا حَيُّ» به اندازه يك نفس، و «يا رَحِيمُ يا رَحِيمُ» به اندازه يك نفس، و بعد «يا رَحْمانُ يا رَحْمانُ» هفت مرتبه، و «يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ» هفت مرتبه، بگويد و آنگاه اين دعا را بخواند:

«اَللّهُمَّ إِنِّي أَفْتَتِحُ الْقَوْلَ بِحَمْدِكَ، وَأَنْطِقُ بِالثَّناءِ عَلَيْكَ، وَاُمَجِّدُكَ وَلا غايَةَ لِمَدْحِكَ، وَاُثْنِي عَلَيْكَ، وَمَنْ يَبْلُغُ غايَةَ ثَنائِكَ، وَأَمَدَ مَجْدِكَ وَأَنّي لِخَلِيقَتِكَ كُنْهُ مَعْرِفَةِ مَجْدِكَ؟ وَأَيَّ زَمَن لَمْ تَكُنْ مَمْدُوحاً بِفَضْلِكَ، مَوْصُوفاً بِمَجْدِكَ، عَوّاداً عَلَي الْمُذْنِبِينَ بِحِلْمِكَ تَخَلَّفَ سُكّانُ أَرْضِكَ عَنْ طاعَتِكَ، فَكُنْتَ عَلَيْهِمْ عَطُوفاً بِجُودِكَ، جَواداً بِفَضْلِكَ، عَوّاداً بِكَرَمِكَ، يا لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ الْمَنّانُ ذُوالْجَلالِ وَالاِْكْرامِ».

اعمال دهه اوّل ذي حجّه

ذي حجّه از ماه هاي شريف است، و از اين رو چون اين ماه داخل مي شد صُلَحاي صحابه و تابعين در عبادت و نماز و نيايش نهايت سعي و اهتمام را داشتند. و ايّام دهه اوّل آن «ايّام معلومات» است كه در قرآن كريم ذكر شده است، و در نهايتِ فضيلت و بركت است. از رسول خدا (صلي الله عليه وآله) روايت شده: كه عمل خير و عبادت در هيچ ايّامي نزد حقّ تعالي از اين دهه محبوبتر نمي باشد، و از براي اين دهه اعمالي است:

اوّل: روزه گرفتن نُه روز اوّل اين دهه كه ثواب روزه تمام عُمر را دارد.

دوّم: خواندن دو ركعت نماز بين مغرب

ص: 906

و عشاء در تمام شب هاي اين دهه، در هر ركعت بعد از حمد يك مرتبه توحيد، و آيه " وَواعَدْنا مُوسي ثَلثِينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْر فَتَمَّ مِيقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيلَةً وَقالَ مُوسي لاَِخِيهِ هرُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ " را بخواند تا با ثواب حاجيان شريك شود.

سوّم: از روز اوّل تا عصر روز عَرَفه بعد از نماز صبح و پيش از مغرب اين دعا را، كه شيخ و سيّد از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده اند بخواند:

«اَللّهُمَّ هذِهِ الاَْيّامُ الَّتِي فَضَّلْتَها عَلَي غَيْرِها مِنَ الاَْيّامِ وَشَرَّفْتَها، وَقَدْ بَلَّغْتَنِيها بِمَنِّكَ وَرَحْمَتِكَ، فَأَنْزِلْ عَلَيْنا مِنْ بَرَكاتِكَ، وَأَوْسِعْ عَلَيْنا فِيها مِنْ نَعْمائِكَ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَأَنْ تَهْدِيَنا فِيها لِسَبِيلِ الْهُدي وَالْعَفافِ وَالْغِني، وَالْعَمَلِ فِيها بِما تُحِبُّ وتَرْضي. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ يا مَوْضِعَ كُلِّ شَكْوي، وَيا سامِعَ كُلِّ نَجْوي، وَيا شاهِدَ كُلِّ مَلاَء، وَياعالِمَ كُلِّ خَفِيَّة، أَنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَأَنْ تَكْشِفَ عَنّا فِيهَا الْبَلاءَ، وَتَسْتَجِيبَ لَنا فِيهَا الدُّعاءَ، وَتُقَوِّيَنا فِيها وَتُعِينَنا، وَتُوَفِّقَنا فِيها لِما تُحِبُّ رَبَّنا وَتَرْضي، وَعَلي مَا افْتَرَضْتَ عَلَيْنا مِنْ طاعَتِكَ وَطاعَةِ رَسُولِكَ وَأَهْلِ وِلايَتِكَ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَأَنْ تَهَبَ لَنا فِيهَا الرِّضا، إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعاءِ، وَلا تَحْرِمْنا خَيْرَ ما تُنْزِلُ فِيها مِنَ السَّماءِ، وَطَهِّرْنا مِنَ الذُّنُوبِ يا عَلّامَ الْغُيُوبِ، وَأَوْجِبْ لَنا فِيها دارَ الْخُلُودِ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَلا تَتْرُكْ لَنا فِيها ذَنْباً إِلاّغَفَرْتَهُ، وَلا هَمّاً إِلاّفَرَّجْتَهُ، وَلا دَيْناً إِلاّ قَضَيْتَهُ، وَلا غائِباً إِلاّ أَدَّيْتَهُ، وَلا حاجَةً مِنْ حَوائِجِ الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ إِلاّ سَهَّلْتَها وَيَسَّرْتَها، إِنَّكَ عَلي كُلِّ

ص: 907

شَيْ ء قَدِيرٌ. اَللّهُمَّ يا عالِمَ الْخَفِيّاتِ، يا راحِمَ الْعَبَراتِ، يا مُجِيبَ الدَّعَواتِ، يا رَبَّ الاَْرَضِينَ وَالسَّماواتِ، يا مَنْ لا تَتَشابَهُ عَلَيْهِ الاَْصْواتُ، صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَاجْعَلْنا فِيها مِنْ عُتَقائِكَ وَطُلَقائِكَ مِنَ النّارِ، وَالْفائِزِينَ بِجَنَّتِكَ، النّاجِينَ بِرَحْمَتِكَ، يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ، وَ صلي الله عَلي سَيِّدِنا مُحَمَّدوَآلِهِ أَجْمَعِينَ، وَسَلِّمْ عَلَيْهِمْ تَسْلِيماً».

چهارم: در هر روز از دهه بخواند پنج دعايي را كه حضرت جبرئيل از سوي خداوند براي حضرت عيسي هديه آورده كه در اين دهه بخواند، و آن پنچ دعا اين است:

(1) (أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ، بِيَدِهِ الْخَيْرُ، وَهُوَ عَلي كُلِّ شَيْ ء قَدِيرٌ». (2) (أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، أَحَداً صَمَداً لَمْ يَتَّخِذْ صاحِبَةً وَلا وَلَداً». (3) (أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، أَحَداً صَمَداً لَم يَلِدْ وَلَم يُولَدْ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ». (4) (أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ، يُحْيِي وَيُمِيتُ، وَهُوَ حَيٌّ لا يَمُوتُ، بِيَدِهِ الْخَيْرُ، وَهُوَ عَلي كُلِّ شَيْ ء قَدِيرٌ». (5) (حَسْبِيَ اللهُ وكَفي، سَمِعَ اللهُ لِمَنْ دَعا، لَيْسَ وَراءَ اللهِ مُنْتَهي، أَشْهَدُ لِلّهِ بِما دَعا، وَأَنَّهُ بَرِي ءٌ مِمَّنْ تَبَرَّءَ، وَأَنَّ لِلّهِ الاْخِرَةَ وَالاُْولي».

حضرت عيسي (عليه السلام) ثواب بسياري براي خواندن هر كدام از اين پنج دعا را صد بار، نقل كرده است.

پنجم: بخواند در هر روزِ اين دهه اين تهليلات را كه از اميرالمؤمنين (عليه السلام) روايت شده است با ثواب بسيار، و اگر روزي ده مرتبه بخواند بهتر است.

«لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ عَدَدَ اللَّيالِي وَالدُّهُورِ، لا إِلهَ

ص: 908

إِلاَّ اللهُ عَدَدَ أَمْواجِ الْبُحُورِ، لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَرَحْمَتُهُ خَيْرٌ مِمّا يَجْمَعُونَ، لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ عَدَدَ الشَّوْكِ وَالشَّجَرِ، لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ عَدَدَ الشَّعْرِ وَالْوَبَرِ، لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ عَدَدَ الْحَجَرِ وَالْمَدَرِ، لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ عَدَدَ لَمْحِ الْعُيُونِ، لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ " فِي اللَّيْلِ إِذاعَسْعَسَ "، وَفِي " الصُّبْحِ إِذا تَنَفَّسَ "، لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ عَدَدَ الرِّ ياحِ فِي البَرارِي وَالصُّخُورِ، لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ مِنَ الْيَوْمِ إِلي يَوْمِ " يُنْفَخُ فِي الصُّورِ "».

روز اوّل ذي حجّه: روز بسيار مباركي است، و در آن چند عمل وارد است:

اوّل: روزه كه ثواب روزه هشتاد ماه را دارد.

دوّم: خواندن نماز حضرت فاطمه (عليها السلام)، و طبق روايتي كه شيخ نقل كرده، چهار ركعت است؛ دو نماز دو ركعتي، مثل نماز اميرالمؤمنين (عليه السلام)، در هر ركعت حمد يك مرتبه، و توحيد پنجاه مرتبه، وبعد از نماز، تسبيح حضرت را بخواند، و بگويد:

«سُبْحانَ ذِي الْعِزِّ الشّامِخِ الْمُنِيفِ، سُبْحانَ ذِي الْجَلالِ الْباذِخِ الْعَظِيمِ، سُبْحانَ ذِي الْمُلْكِ الْفاخِرِ الْقَدِيمِ، سُبْحانَ مَنْ يَري اَثَرَ النَّمْلَةِ فِي الصَّفا، سُبْحانَ مَنْ يَري وَقْعَ الطَّيْرِ فِي الْهَواءِ، سُبْحانَ مَنْ هُوَ هكَذا وَلا هكَذا غَيْرُهُ».

سوّم: نيم ساعت پيش از اذان ظهر، دو ركعت نماز گزارد، در هر ركعت حمد يك مرتبه، و بعد هر كدام از توحيد و آية الكرسي و سوره قدر، را ده مرتبه بخواند.

چهارم: هر كس از ظالمي بترسد در اين روز بگويد: «حَسْبِي حَسْبِي حَسْبِي مِنْ سُؤالِي عِلْمُكَ بِحالِي».

و بدان كه در اين روز حضرت ابراهيم خليل (عليه السلام) متولّد شده، و به روايت شيخين تزويج حضرت فاطمه با امير

ص: 909

المؤمنين (عليهما السلام) در اين روز مي باشد.

روز هفتم: سال صد و چهارده هجري قمري، شهادت حضرت امام محمّد باقر (عليه السلام) در مدينه واقع شده، كه روز حُزن شيعه است.

روز هشتم: روز ترْوِيَه است، وروزه اش فضيلت دارد، و روايت شده كه كفّاره شصت سال گناه است، و شيخ شهيد غسل اين روز را مستحب دانسته است.

شب نهم: شب عرفه، كه از ليالي متبرّكه و شب مناجات با قاضي الحاجات است، و توبه در آن شب مقبول، و دعا در آن مستجاب است، و كسي كه آن شب را به عبادت به سر آورد اجر صد و هفتاد سال عبادت دارد، و از براي آن شب چند عمل است كه در بخش اوّل فصل سوّم ذكر مي شود.

روز نُهم: روز عرفه، و از اعياد عظيمه است، اگر چه به اسم عيد ناميده نشده است، و روزي است كه حق تعالي بندگان خويش را به عبادت و اطاعت خود خوانده، و جود و احسان خود را براي ايشان گسترانيده، و شيطان در اين روز خوار و حقير و رانده تر و خشمگين تر از همه اوقات خواهد بود.

براي اين روز چند عمل است، كه بعضي از آنها در اعمال روز عرفه (ادعيه و زيارات مكه مكرمه) خواهد آمد.

شب دهم: از ليالي متبرّكه و از جمله چهار شبي است كه احياي آنها مستحب است، و درهاي آسمان در اين شب باز است، و سنّت است در آن زيارت امام حسين (عليه السلام) و دعاي:

«يا دائِمَ الْفَضْلِ عَلَي الْبَرِيَّةِ، يا باسِطَ الْيَدَيْنِ بِالْعَطِيَّةِ، يا صاحِبَ الْمَواهِبِ السَّنِيَّةِ، صَلِّ عَلي مُحَمَّد

ص: 910

وَآلِهِ خَيْرِ الْوَري سَجِيَّة، وَاغْفِرْ لَنا يا ذَا الْعُلي فِي هذِهِ الْعَشِيَّةِ».

روز دهم: روز عيد قربان وبسيار روز شريفي است، وبعضي اعمال آن در (ادعيه و زيارات مكه مكرمه) خواهد آمد.

اعمال عيد غدير

عيد غدير، براي پيروان اهل بيت (عليهم السلام)، از اهميّت خاصّي برخوردار است، چرا كه عيد آل محمّد (عليهم السلام) و عيد عدالت و رهبري است، و نزد ائمّه داراي حرمت و قداست بسياري مي باشد. در اين روز رسول خدا (صلي الله عليه وآله) در غدير خم حضرت علي (عليه السلام) را به ولايت و جانشيني خويش منصوب فرمود.

اعمالي كه براي اين روز مبارك نوشته اند بسيار است، از جمله چند عمل زير است:

اوّل: روزه، كه كفّاره گناهان است و پاداش بسيار دارد.

دوّم: غسل.

سوّم: زيارت حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام)، بخصوص «زيارت امينُ اللّه».

چهارم: دو ركعت نماز و بهتر است در ركعت اوّل بعد از حمد سوره قَدْر و در ركعت دوّم بعد از حمد سوره توحيد را بخواند وپس از پايان نماز به سجده رود وصد مرتبه شكر خدا كند (شُكْراً للهِ ِ)، سپس سر از سجده بردارد واين دعا را بخواند:

«اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِأَنَّ لَكَ الْحَمْدَ وَحْدَكَ لا شَرِيكَ لَكَ، وَأَنَّكَ واحِدٌ أَحَدٌ صَمَدٌ، لَمْ تَلِدْ وَلَمْ تُولَدْ، وَلَمْ يَكُنْ لَكَ كُفُواً أَحَدٌ، وَأَنَّ مَحَمَّداً عَبْدُكَ وَرَسُولُكَ، صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَآلِهِ، يا مَنْ هُوَ كُلَّ يَوْم فِي شَأْن، كَما كانَ مِنْ شَأْنِكَ أَنْ تَفَضَّلْتَ عَلَيَّ بِأَنْ جَعَلْتَنِي مِنْ أَهْلِ إِجابَتِكَ، وَأَهْلِ دِينِكَ، وَأَهْلِ دَعْوَتِكَ، وَوَفَّقْتَنِي لِذلِكَ فِي مُبْتَدَإ خَلْقِي، تَفَضُّلاً مِنْكَ وَكَرَماً وَجُوداً، ثُمَّ أَرْدَفْتَ الْفَضْلَ فَضْلاً وَالْجُودَ جُوداً وَالْكَرَمَ كَرَماً، رَأْفَةً مِنْكَ وَرَحْمَةً، إِلي أَنْ جَدَّدْتَ ذلِكَ

ص: 911

الْعَهْدَ لِي تَجْدِيداً بَعْدَ تَجْدِيدِكَ خَلْقِي، وَكُنْتُ نَسْياً مَنْسِيّاً ناسِياً ساهِياً غافِلاً، فَأَتْمَمْتَ نِعْمَتَكَ بِأَنْ ذَكَّرْتَنِي ذلِكَ، وَمَنَنْتَ بِهِ عَلَيَّ، وَهَدَيْتَنِي لَهُ، فَلْيَكُنْ مِنْ شَأْنِكَ يا إِلهِي وَسَيِّدِي وَمَوْلايَ أَنْ تُتِمَّ لِي ذلِكَ، ولا تَسْلُبْنِيهِ حَتّي تَتَوَفّانِي عَلي ذلِكَ وَأَنْتَ عَنِّي راض، فَإِنَّكَ أَحَقُّ الْمُنْعِمِينَ أَنْ تُتِمَّ نِعْمَتَكَ عَلَيَّ. اَللّهُمَّ سَمِعْنا وأَطَعْنا وَاَجَبْنا داعِيكَ بِمَنِّكَ، فَلَكَ الْحَمْدُ، " غُفْرانَكَ رَبَّناوَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ "، آمَنّا بِاللهِ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، وَبِرَسُولِهِ مَحَمَّد، وَصَدَّقْنا وَاَجَبْنا داعِيَ اللهِ، وَاتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فِي مُوالاةِ مَوْلانا وَمَوْلَي المُؤْمِنِينَ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طالِب، عَبْدِ اللهِ وَاَخِي رَسُولِهِ، وَالصِّدِّيقِ الاَْكْبَرِ وَالْحُجَّةِ عَلي بَرِيَّتِهِ، اَلْمُؤَيِّدِ بِهِ نَبِيَّهُ وَدِينَهُ الْحَقَّ الْمُبِينَ، عَلَماً لِدِينِ اللهِ، وَخازِناً لِعِلْمِهِ، وَعَيْبَةَ غَيْبِ اللهِ، وَمَوْضِعَ سِرِّ اللهِ، وَأَمِينَ اللهِ عَلي خَلْقِهِ، وَشاهِدَهُ فِي بَريَّتِهِ. اَللّهُمَّ "رَبَّناإِنَّناسَمِعْنا مُنادِياً يُنادِي لِلاِْيمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ ف آمَنّا، رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَكَفِّرْ عَنّا سَيِّئاتِنا وَتَوَفَّنا مَعَ الاَْبْرارِ،

رَبَّنا وَآتِنا ما وَعَدْتَنا عَلي رُسُلِكَ وَلا تُخْزِنا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّكَ لا تُخْلِفُ الْمِيعادَ "، فَاِنّا يارَبَّنا بِمَنِّكَ وَلُطْفِكَ اَجَبْنا داعِيكَ، وَاتَّبَعْنَا الرَّسُولَ، وَصَدَّقْناهُ وَصَدَّقْنا مَوْلَي الْمُؤْمِنِينَ، وَكَفَرْنا بِالْجِبْتِ وَالطّاغُوتِ، فَوَلِّنا ما تَوَلَّيْنا، وَاحْشُرْنا مَعَ أَئِمَّتِنا، فَاِنّا به هم مُؤْمِنُونَ مُوقِنُونَ، وَلَهُمْ مُسَلِّمُونَ، آمَنّا بِسِرِّهِمْ وَعَلانِيَتِهِمْ وَشاهِدِهِمْ وَغائِبِهِمْ وَحَيِّهِمْ وَمَيِّتِهِمْ، وَرَضِينا به هم أَئِمَّةً وَقادَةً وَسادَةً، وَحَسْبُنا به هم بَيْنَنا وَبَيْنَ اللهِ دُونَ خَلْقِهِ، لا نَبْتَغِي به هم بَدَلاً، ولا نَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِمْ وَلِيجَةً، وَبَرِئْنا إِلَي اللهِ مِنْ كُلِّ مَنْ نَصَبَ لَهُمْ حَرْباً مِنَ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ مِنَ الاَْوَّلِينَ وَالاْخِرِينَ، وَكَفَرْنا بِالْجِبْتِ وَالطّاغُوتِ وَالاَْوْثانِ الاَْرْبَعَةِ وَأَشْياعِهِمْ وَأَتْباعِهِمْ وَكُلِّ مَنْ والاهُمْ مِنَ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ، مِنْ أَوَّلِ الدَّهْرِ إِلي آخِرِهِ. اَللّهُمَّ إِنّا نُشْهِدُكَ أَنّا نَدِينُ بِما دانَ بِهِ مُحَمَّدٌ وَآلُ مُحَمَّد،

ص: 912

صلي الله عَلَيْهِ وَعَلَيْهِمْ، وَقَوْلُنا ما قالُوا، وَدِينُنا ما دانُوا

بِهِ، ما قالُوا بِهِ قُلْنا، وَما دانُوا بِهِ دِنّا، وَما أَنْكَرُوا أَنْكَرْنا، وَمَنْ والَوْا والَيْنا، وَمَنْ عادَوْا عادَيْنا، وَمَنْ لَعَنُوا لَعَنّا، وَمَنْ تَبَرَّءُوا مِنْهُ تَبَرَّأْنا مِنْهُ، وَمَنْ تَرَحَّمُوا عَلَيْهِ تَرَحَّمْنا عَلَيْهِ، آمَنّا وَسَلَّمْنا وَرَضِينا وَاتَّبَعْنا مَوالِيَنا، صَلَواتُ اللهِ عَلَيْهِمْ. اَللّهُمَّ فَتَمِّمْ لَنا ذلِكَ وَلا تَسْلُبْناهُ، وَاجْعَلْهُ مُسْتَقِرّاً ثابِتاً عِنْدَنا وَلا تَجْعَلْهُ مُسْتَعاراً، وَأَحْيِنا ما أَحْيَيْتَنا عَلَيْهِ، وَاَمِتْنا إِذا أَمَتَّنا عَلَيْهِ، آلُ مُحَمَّد أَئِمَّتُنا، فَبِهِمْ نَأْتَمُّ وَإِيّاهُمْ نُوالِي، وَعَدُوَّهُمْ عَدُوَّ اللهِ نُعادِي، فَاجْعَلْنا مَعَهُمْ فِي الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ، فَاِنّا بِذلِكَ راضُونَ، يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ».

باز به سجده رود و صد مرتبه «اَلْحَمْدُ للهِ ِ» و صد مرتبه «شُكْراً لِلّهِ» بگويد. و روايت شده كه هر كس اين عمل را به جا آورد ثواب كسي داشته باشد كه در روز عيد غدير نزد حضرت رسول خدا (صلي الله عليه وآله) حاضر شده باشد، و با آن حضرت بر ولايت بيعت كرده باشد، و بهتر آن است كه اين نماز را نزديك زوال گذارد، كه حضرت در آن ساعت اميرالمؤمنين (عليه السلام) را در غدير خم به امامت و خلافت براي مردم نصب فرمود.

پنجم: خواندن دعاي ندبه.

ششم: خواندن اين دعا، كه سيد بن طاوس از شيخ مفيد نقل كرده است:

«اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّد نَبِيِّكَ، وَعَلِيّ وَلِيِّكَ، وَالشَّأْنِ وَالْقَدْرِ الَّذِي خَصَصْتَهُما بِهِ دُونَ خَلْقِكَ، أَنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَعَلِيّ، وَأَنْ تَبْدَأَ بِهِما فِي كُلِّ خَيْر عاجِل. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، اَلاَْئِمَّةِ الْقادَةِ، وَالدُّعاةِ السّادَةِ، وَالنُّجُومِ الزّاهِرَةِ، وَالاَْعْلامِ الْباهِرَةِ، وَساسَةِ الْعِبادِ، وَأَرْكانِ الْبِلادِ، وَالنّاقَةِ الْمُرْسَلَةِ، وَالسَّفِينَةِ النّاجِيَةِ الْجارِيَةِ فِي اللُّجَجِ الْغامِرَةِ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد

ص: 913

وَآلِ مُحَمَّد، خُزّانِ عِلْمِكَ، وَأَرْكانِ تَوْحِيدِكَ، وَدَعائِمِ دِينِكَ، وَمَعادِنِ كَرامَتِكَ، وَصَفْوَتِكَ مِنْ بَرِيَّتِكَ، وَخِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ، اَلاَْتْقِياءِ الاَْنْقِياءِ النُّجَباءِ الاَْبْرارِ، وَالْبابِ الْمُبْتَلي بِهِ النّاسُ، مَنْ اَتاهُ نَجا، وَمَنْ أَباهُ هَوي. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، أَهْلِ الذِّكْرِ الَّذِينَ أَمَرْتَ بِمَسْأَلَتِهِمْ، وَذَوِي الْقُرْبَي الَّذِينَ أَمَرْتَ بِمَوَدَّتِهِمْ، وَفَرَضْتَ حَقَّهُمْ، وَجَعَلْتَ الْجَنَّةَ مَعادَ مَنِ اقْتَصَّ آثارَهُمْ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، كَما أَمَرُوا بِطاعَتِكَ، وَنَهَوْا عَنْ مَعْصِيَتِكَ، وَدَلُّوا عِبادَكَ عَلي وَحْدانِيَّتِكَ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِحَقِّ مُحَمَّد نَبِيِّكَ وَنَجِيِّكَ وَصَفْوَتِكَ وَأَمِينِكَ وَرَسُولِكَ إِلي خَلْقِكَ، وَبِحَقِّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِنَ، وَيَعْسُوبِ الدِّينِ، وَقائِدِ الغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ، الْوَصِيِّ الْوَفِيِّ، وَالصِّدِّيقِ الاَْكْبَرِ، وَالْفارُوقِ بَيْنَ الْحَقِّ وَالْباطِلِ، وَالشّاهِدِ لَكَ، وَالدّالِّ عَلَيْكَ، وَالصّادِعِ بِأَمْرِكَ، وَالْمُجاهِدِ فِي سَبِيلِكَ، لَمْ تَأْخُذْهُ فِيكَ لَوْمَةُ لائِم، أَنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَأَنْ تَجْعَلَنِي فِي هذَا الْيَوْمِ الَّذِي عَقَدْتَ فِيهِ لِوَلِيِّكَ الْعَهْدَ فِي أَعْناقِ خَلْقِكَ، وَأَكْمَلْتَ لَهُمُ الدِّينَ مِنَ الْعارِفِينَ بِحُرْمَتِهِ، وَالْمُقِرِّينَ بِفَضْلِهِ، مِنْ عُتَقائِكَ وَطُلَقائِكَ مِنَ النّارِ، وَلا تُشْمِتْ بِي حاسِدِي النِّعَمِ. اَللّهُمَّ فَكَما جَعَلْتَهُ عِيدَكَ الاَْكْبَرَ، وَسَمَّيْتَهُ فِي السَّماءِ يَوْمَ الْعَهْدِ الْمَعْهُودِ، وَفِي الاَْرْضِ يَوْمَ الْمِيثاقِ الْمَأْخُوذِ وَالْجَمْعِ الْمَسْؤُولِ، صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مَحَمَّد، وَأَقْرِرْ بِهِ عُيُونَنا، وَاجْمَعْ بِهِ شَمْلَنا، وَلاتُضِلَّنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنا، وَاجْعَلْنا لاَِنْعُمِكَ مِنَ الشّاكِرِينَ، يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ، اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي عَرَّفَنا فَضْلَ هذَا الْيَوْمِ، وَبَصَّرَنا حُرْمَتَهُ، وَكَرَّمَنا بِهِ، وَشَرَّفَنا بِمَعْرِفَتِهِ، وَهَدانا بِنُورِهِ، يا رَسُولَ اللهِ، يا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، عَلَيْكُما وَعَلي عِتْرَتِكُما وَعَلي مُحِبِّيكُما مِنِّي أَفْضَلُ السَّلامِ ما بَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ، وَبِكُما أَتَوَجَّهُ إِلَي اللهِ رَبِّي وَربِّكُما فِي نَجاحِ طَلِبَتِي، وَقَضاءِ حَوائِجِي، وتَيْسِيرِ أُمُورِي».

هفتم: آنكه در ديدار با برادران مؤمن، اين تهنيت را به يكديگر بگويند كه سپاس نعمت ولايت است:

«اَلْحَمْدُ للهِ ِ الَّذِي جَعَلَنا مِنَ

ص: 914

الْمُتَمَسِّكِينَ بِوِلايَةِ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ وَالاَْئِمَّةِ عليهم السلام».

ونيز بخواند:

«اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي أَكْرَمَنا بِهذَا الْيَوْمِ، وَجَعَلَنا مِنَ الْمُوفِينَ بِعَهْدِهِ إِلَيْنا وَمِيثاقِهِ الَّذِي واثَقَنا بِهِ مِنْ وِلايَةِ وُلاةِ أَمْرِهِ، وَالْقُوّامِ بِقِسْطِهِ، وَلَمْ يَجْعَلْنا مِنَ الْجاحِدِينَ وَالْمُكَذِّبِينَ بِيَوْمِ الدِّينِ».

هشتم آنكه صد مرتبه بگويد:

«اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي جَعَلَ كَمالَ دِينِهِ وَتَمامَ نِعْمَتِهِ بِوِلايَةِ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طالِب عَلَيْهِ السَّلامُ».

اعمال روز مباهله

طبق يك سنّت ديرين، گاه دو نفر يا دو گروه با هم در مسأله اي اختلاف نظر داشتند و هيچ يك به گفته ديگري قانع نمي شدند، باهم «مباهله» مي كردند، و از خداوند مي خواستند كه طرف باطل را با فرستادن عذابي هلاك كند و طرف حق پيروز شود.

مسيحيان نجران، چون به رسالت پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) ايمان نداشتند، مي خواستند كه با مباهله، حق آشكار شود. نصاراي نجران در تاريخ مقرّر و مكان معيّن با همه زيورها و آرايش ها و تشريفات حاضر شدند. رسول خدا (صلي الله عليه وآله) هم همراه با اهل بيت خاصّ خود براي مباهله حاضر شدند.

رسول خدا پيش از آنكه خواست مباهله كند، عبا بر دوش مبارك گرفت و سپس اميرالمؤمنين و فاطمه و حسن و حسين (عليهم السلام) را داخل در زير عبا نمود، و گفت: پروردگارا! هر پيغمبري را اهل بيتي بوده است كه مخصوصترين خلق بوده اند، بار خداوندا! اينها اهل بيت من مي باشند، پس از ايشان برطرف كن شكّ و گناه را، و پاك كن ايشان را. پس جبرئيل نازل شد و آيه تطهير را در شأن ايشان آورد. پس حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) آن چهار بزرگوار را بيرون برد از

ص: 915

براي مباهله، چون نگاه نصاري بر ايشان افتاد و حقّانيّت آن حضرت و آثار نزول عذاب را مشاهده كردند، جرأت مباهله ننمودند، و درخواست مصالحه و قبول جزيه نمودند.

در اين روز نيز حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) در حال ركوع انگشتري خود را به سائل داد، و آيه " إنَّما وَلِيُّكُمُ اللهُ... "در شأنش نازل شد، وبالجمله اين روز، روز شريفي است، ودر آن چند عمل وارد است:

اوّل: غسل، دوّم: روزه، سوّم: دو ركعت نماز، مثل نمازِ روز عيد غدير كه از نظر وقت و كيفيّت و ثواب و خواندن آية الكرسي مثل نماز روز عيد غدير است.

چهارم: خواندن دعاي مباهله كه شبيه به دعاي سحر ماه رمضان است، و شيخ و سيّد هر دو دعاي روز مباهله را از حضرت صادق (عليه السلام) چنين نقل كرده اند:

«اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ مِنْ بَهائِكَ بِأَبْهاهُ وكُلُّ بَهائِكَ بَهِيٌّ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِبَهائِكَ كُلِّهِ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ مِنْ جَلالِكَ بِأَجَلِّهِ وَكُلُّ جَلالِكَ جَلِيلٌ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِجَلالِكَ كُلِّهِ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ مِنْ جَمالِكَ بِأَجْمَلِهِ وَكُلُّ جَمالِكَ جَمِيلٌ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِجَمالِكَ كُلِّهِ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَدْعُوكَ كَما أَمَرْتَنِي، فَاسْتَجِبْ لِي كَما وَعَدْتَنِي. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ مِنْ عَظَمَتِكَ بِأَعْظَمِها وَكُلُّ عَظَمَتِكَ عَظِيمَةٌ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِعَظَمَتِكَ كُلِّها. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ مِنْ نُورِكَ بِأَنْوَرِهِ وَكُلُّ نُورِكَ نَيِّرٌ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِنُورِكَ كُلِّهِ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ مِنْ رَحْمَتِكَ بِأَوْسَعِها وَكُلُّ رَحْمَتِكَ واسِعَةٌ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِرَحْمَتِكَ كُلِّها. اَللّهُمَّ إِنِّي أَدْعُوكَ كَما أَمَرْتَنِي، فَاسْتَجِبْ لِي كَما وَعَدْتَنِي. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ مِنْ كَمالِكَ بِأَكْمَلِهِ وَكُلُّ كَمالِكَ كامِلٌ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ

ص: 916

بِكَمالِكَ كُلِّهِ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ مِنْ كَلِماتِكَ بِأَتَمِّها وَكُلُّ كَلِماتِكَ تامَّةٌ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِكَلِماتِكَ كُلِّها. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ مِنْ أَسْمائِكَ بِأَكْبَرِها وَكُلُّ أَسْمائِكَ كَبِيرَةٌ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِأَسْمائِكَ كُلِّها. اَللّهُمَّ إِنِّي أَدْعُوكَ كَما أَمَرْتَنِي، فَاسْتَجِبْ لِي كَما وَعَدْتَنِي. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ مِنْ عِزَّتِكَ بِأَعَزِّها وَكُلُّ عِزَّتِكَ عَزِيزَةٌ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِعِزَّتِكَ كُلِّها. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ مِنْ مَشِيَّتِكَ بِأَمْضاها وَكُلُّ مَشِيَّتِكَ ماضِيَةٌ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِمَشِيَّتِكَ كُلِّها. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِقُدْرَتِكَ الَّتِي اسْتَطَلْتَ بِها عَلي كُلِّ شَيْ ء وَكُلُّ قُدْرَتِكَ مُسْتَطِيلَةٌ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِقُدْرَتِكَ كُلِّها. اَللّهُمَّ إِنِّي أَدْعُوكَ كَما أَمَرْتَنِي، فَاسْتَجِبْ لِي كَما وَعَدْتَنِي. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ مِنْ عِلْمِكَ بِأَنْفَذِهِ وَكُلُّ عِلْمِكَ نافِذٌ، اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِعِلْمِكَ كُلِّهِ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ مِنْ قَوْلِكَ بِأَرْضاهُ وَكُلُّ قَوْلِكَ رَضِيٌّ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِقَوْلِكَ كُلِّهِ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ مِنْ مَسائِلِكَ بِأَحَبِّهاإِلَيْكَ وَكُلُّهاإِلَيْكَ حَبِيبَةٌ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِمَسائِلِكَ كُلِّها. اَللّهُمَّ إِنِّي أَدْعُوكَ كَما أَمَرْتَنِي، فَاسْتَجِبْ لِي كَما وَعَدْتَنِي. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ مِنْ شَرَفِكَ بِأَشْرَفِهِ وَكُلُّ شَرَفِكَ شَرِيفٌ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِشَرَفِكَ كُلِّهِ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ مِنْ سُلْطانِكَ بِأَدْوَمِهِ وَكُلُّ سُلْطانِكَ دائِمٌ، اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِسُلْطانِكَ كُلِّهِ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ مِنْ مُلْكِكَ بِأَفْخَرِهِ وَكُلُ مُلْكِكَ فاخِرٌ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِمُلْكِكَ كُلِّهِ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَدْعُوكَ كَما أَمَرْتَنِي، فَاسْتَجِبْ لِي كَما وَعَدْتَنِي. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ مِنْ عَلائِكَ بِأَعْلاهُ وَكُلُّ عَلائِكَ عال. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِعَلائِكَ كُلِّهِ، اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ مِنْ آياتِكَ بِأَعْجَبِها وَكُلُّ آياتِكَ عَجِيبَةٌ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِ آياتِكَ كُلِّها. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ مِنْ مَنِّكَ بِأَقْدَمِهِ وَكُلُّ مَنِّكَ قَدِيمٌ.

ص: 917

اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِمَنِّكَ كُلِّهِ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَدْعُوكَ كَما أَمَرْتَنِي، فَاسْتَجِبْ لِي كَما وَعَدْتَنِي. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِما أَنْتَ فِيهِ مِنَ الشُّئُونِ وَالْجَبَرُوتِ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِكُلِّ شَأْن وَكُلِّ جَبَرُوت. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِما تُجِيبُنِي بِهِ حِينَ أَسْأَلُكَ، يا اَللهُ يا لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، أَسْأَ لُكَ بِبَهاءِ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، يا لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، أَسْأَ لُكَ بِجَلالِ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، يا لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، أَسْأَ لُكَ بِلا إِلهَ إلاّ أَنْتَ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَدْعُوكَ كَما أَمَرْتَنِي، فَاسْتَجِبْ لِي كَما وَعَدْتَنِي. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ مِنْ رِزْقِكَ بِأَعَمِّهِ وَكُلُّ رِزْقِكَ عامٌّ، اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِرِزْقِكَ كُلِّهِ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ مِنْ عَطائِكَ بِأَهْنَئِهِ وَكُلُّ عَطائِكَ هَنِيئٌ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِعَطائِكَ كُلِّهِ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ مِنْ خَيْرِكَ بِأَعْجَلِهِ وَكُلُّ خَيْرِكَ عاجِلٌ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِخَيْرِكَ كُلِّهِ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ مِنْ فَضْلِكَ بِأَفْضَلِهِ وَكُلُّ فَضْلِكَ فاضِلٌ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِفَضْلِكَ كُلِّهِ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَدْعُوكَ كَما أَمَرْتَنِي، فَاسْتَجِبْ لِي كَما وَعَدْتَنِي. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَابْعَثْنِي عَلَي الاِْيمانِ بِكَ وَالتَّصْدِيقِ بِرَسُولِكَ عَلَيْهِ وَآلِهِ السَّلامُ، وَالْوِلايَةِ لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طالِب، وَالْبَراءَةِ مِنْ عَدُوِّهِ، وَالاِْيتِمامِ بِالاَْئِمَّةِ مِنْ آلِ مُحَمَّد عليهم السلام، فَإِنِّي قَدْ رَضِيتُ بِذلِكَ يا رَبِّ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ فِي الاَْوَّلِينَ، وَصَلِّ عَلي مُحَمَّد فِي الاْخِرِينَ، وَصَلِّ عَلي مُحَمَّد فِي الْمَلاَِ الاَْعْلي، وَصَلِّ عَلي مُحَمَّد فِي الْمُرْسَلِينَ. اَللّهُمَّ أَعْطِ مُحَمَّداً الْوسيله وَالشَّرَفَ وَالْفَضِيلَةَ وَالدَّرَجَةَ الْكَبِيرَةَ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَقَنِّعْنِي بِما رَزَقْتَنِي، وَبارِكْ لِي فِيما أَعْطَيْتَنِي، وَاحْفَظْنِي فِي غَيْبَتِي وَفِي كُلِّ غائِب هُوَ لِي. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَابْعَثْنِي عَلَي الاِْيمانِ بِكَ وَالتَّصْدِيقِ بِرَسُولِكَ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد

ص: 918

وَآلِ مُحَمَّد، وَأَسْأَلُكَ خَيْرَ الْخَيْرِ رِضْوانَكَ وَالْجَنَّةَ، وَأَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّ الشَّرِّ سَخَطِكَ وَالنّارِ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَاحْفَظْنِي مِنْ كُلِّ مُصِيبَة، وَمِنْ كُلِّ بَلِيَّة، وَمِنْ كُلِّ عُقُوبَة، وَمِنْ كُلِّ فِتْنَة، وَمِنْ كُلِّ بَلاء، وَمِنْ كُلِّ شَرّ، وَمِنْ كُلِّ مَكْرُوه، وَمِنْ كُلِّ مُصِيبَة، وَمِنْ كُلِّ آفَة نَزَلَتْ أَوْ تَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ إِلَي الاَْرْضِ، فِي هذِهِ السّاعَةِ، وَفِي هذِهِ اللَّيْلَةِ، وَفِي هذَا الْيَوْمِ، وَفِي هذَا الشَّهْرِ، وَفِي هذِهِ السَّنَةِ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَاقْسِمْ لِي مِنْ كُلِّ سُرُور، وَمِنْ كُلِّ بَهْجَة، وَمِنْ كُلِّ اِسْتِقامَة، وَمِنْ كُلِّ فَرَج، وَمِنْ كُلِّ عافِيَة، وَمِنْ كُلِّ سَلامَة، وَمِنْ كُلِّ كَرامَة، وَمِنْ كُلِّ رِزْق واسِع حَلال طَيِّب، وَمِنْ كُلِّ نِعْمَة، وَمِنْ كُلِّ سَعَة نَزَلَتْ أَوْ تَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ إِلَي الاَْرْضِ، فِي هذِهِ السّاعَةِ، وَفِي هذِهِ اللَّيْلَةِ، وَفِي هذَا الْيَوْمِ، وَفِي هذَا الشَّهْرِ، وَفِي هذِهِ السَّنَةِ. اَللّهُمَّ إِنْ كانَتْ ذُنُوبِي قَدْ أَخْلَقَتْ وَجْهِي عِنْدَكَ، وَحالَتْ بَيْنِي وَبَيْنَكَ، وَغَيَّرَتْ حالِي عِنْدَكَ، فَإِنِّي أَسْأَلُكَ بِنُورِ وَجْهِكَ الَّذِي لايُطْفَأُ، وَبِوَجْهِ مُحَمَّد حَبِيبِكَ الْمُصْطَفي، وَبِوَجْهِ وَلِيِّكَ عَلِيّ الْمُرْتَضي، وَبِحَقِّ أَوْلِيائِكَ الَّذِينَ انْتَجَبْتَهُمْ، أَنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَأَنْ تَغْفِرَلِي ما مَضي مِنْ ذُنُوبِي، وَأَنْ تَعْصِمَنِي فِيما بَقِيَ مِنْ عُمُرِي، وَأَعُوذُ بِكَ اَللّهُمَّ أَنْ أَعُودَ فِي شَيْ ء مِنْ مَعاصِيكَ أَبَداً ما أَبقَيْتَنِي، حَتّي تَتَوَفّانِي وَأَنَا لَكَ مُطِيعٌ وَأَنْتَ عَنِّي راض، وَأَنْ تَخْتِمَ لِي عَمَلِي بِأَحْسَنِهِ، وَتَجْعَلَ لِي ثَوابَهُ الْجَنَّةَ، وَأَنْ تَفْعَلَ بِي ما أَنْتَ أَهْلُهُ، يا أَهْلَ التَّقْوي وَيا أَهْلَ الْمَغْفِرَةِ، صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَارْحَمْنِي بِرَحْمَتِكَ يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ».

فصل دوّم: اعمال مدينه منوّره

فضيلت زيارت پيامبر صلي الله عليه وآله و حضرت فاطمه زهرا و ائمّه بقيع عليهم السلام

مستحب موٌكّد است براي مردم، خصوصاً حُجّاج، مُشرّف شدن به زيارت روضه مُطهّره و آستانه منوّره فخر عالميان حضرت سيّد المرسلين محمّد بن

ص: 919

عبداللّه (صلي الله عليه وآله)، و ترك زيارت آن حضرت باعث جفا در حقّ او مي شود.

و شيخ شهيد فرموده: اگر مردم ترك زيارت آن حضرت كنند، بر امام است كه ايشان را مجبور كند به رفتن زيارت آن حضرت، زيرا كه ترك زيارت آن حضرت موجب جفا در حقّ پيامبر (صلي الله عليه وآله) است.

شيخ صدوق از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده كه فرمود: هرگاه كسي از شما حجّ كند، بايد حَجّش را ختم كند به زيارت ما، زيرا كه اين از تمامي حجّ است. و نيز روايت كرده از حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) كه فرمود: تمام كنيد حجّ خود را به زيارت حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) كه ترك زيارت آن حضرت بعد از حجّ جفا و خلاف ادب است، و شما را امر به اين كرده اند، و برويد به زيارت قبوري كه حق تعالي لازم گردانيده است بر شما حقّ آنها و زيارت آنها را، و روزي از حق تعالي طلب كنيد نزد آن قبرها، و نيز از ابو الصّلت هَرَوي روايت كرده كه گفت: به خدمت حضرت امام رضا (عليه السلام) عرض كردم كه نظر شما درباره اين حديث كه مؤمنين از منازل خويش در بهشت، زيارت مي كنند پروردگارشان را چيست؟

حضرت در جواب او فرمودند: اي ابا الصّلت! حق تعالي پيغمبرش حضرت محمّد (صلي الله عليه وآله) را بر جميع خلقش از پيغمبران و فرشتگان برتري بخشيده و اطاعت او را اطاعت خود، و بيعت با او را بيعت با خود، و زيارت او را زيارت خودش شمرده است، چنانچه در سوره نساء آيه

ص: 920

80 فرمود: " مَن يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللهَ "، و در سوره فتح، آيه 48 فرموده: "إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللهَ يَدُ اللهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ".

حضرت رسُول (صلي الله عليه وآله) فرموده: «هر كس مرا زيارت كند در حال حيات يا بعد از فوت من چنان است كه حق تعالي را زيارت كرده باشد...».

و حِميَري در «قرب الاسناد» از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده كه فرمود: رسُول خدا (صلي الله عليه وآله) فرموده: هركس مرا زيارت كند در حيات من يا بعد از فوت من شفيع او گردم در روز قيامت.

و در حديثي است كه حضرت صادق (عليه السلام) روز عيدي رفت به زيارت رسول اللّه (صلي الله عليه وآله) و بر آن حضرت سلام كرد، و فرمود: ما به سبب زيارت و سلام بر رسول خدا (صلي الله عليه وآله) بر اهل همه شهرها مكّه و غير مكّه، فضيلت داريم.

و مرحوم شيخ طوسي در تهذيب از يزيد بن عبدالملك روايت كرده، و او از پدرش، از جدّش، كه گفت: به خدمت حضرت فاطمه (عليها السلام) مشرّف شدم، آن حضرت بر من سلام كرد، سپس از من پرسيد كه براي چه آمده اي؟ عرض كردم: براي طلب بركت و ثواب. فرمود: خبر داد مرا پدرم، و اينك حاضر است كه هر كس بر او و بر من سه روز سلام كند، حق تعالي بهشت را از براي او واجب گرداند، گفتم: در حال حياتتان؟ فرمود: بلي، و هم چنين بعد از موت ما.

علاّمه مجلسي فرموده كه در حديث معتبر از عبداللّه بن عبّاس منقول است كه حضرت رسول

ص: 921

(صلي الله عليه وآله) فرمود: هر كس امام حسن (عليه السلام) را در بقيع زيارت كند قدمش بر صراط ثابت گردد و نلغزد در روزي كه قدم ها بر آن بلغزد.

و در «مقنعه» از حضرت صادق (عليه السلام) روايت شده كه فرمود: هر كس مرا زيارت كند گناهانش آمرزيده شود و فقير و پريشان نميرد.

ابن قولويه در كامل الزيارات حديث طولاني از هشام بن سالم از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده و از جمله فرازهاي آن اين است كه: مردي به خدمت حضرت صادق (عليه السلام) شرفياب شد، و عرض كرد: آيا بايد زيارت كرد پدرت را؟ فرمود: بلي. عرض كرد: پاداش آن چيست؟ فرمود: اگر با اعتقاد و متابعت از امامت او باشد پاداش آن بهشت است. عرض كرد: كسي كه اعراض كند از زيارت او چه خواهد داشت؟ فرمود: حسرت خواهد داشت در يوم الحسرة كه روز قيامت است... و احاديث در اين باب بسيار است.

آداب زيارت

زيارت، ديدار با روحهاي پاك و الگوهاي كمال و آيينه هاي حق نماست. زائر، خود را در برابر وجودهاي والا و پيشوايان معصومي ديده، با اعتراف به نقص خود و كمال آن اولياي الهي، به فضايل آنان اشاره مي كند، و درودهاي خود را نثارشان مي نمايد، و پيوند خويش را با آنان و با راه و تعاليم و فرهنگشان ابراز مي دارد.

از اين رو، نخستين شرط زيارت، «ادب» است، و ادب هم در سايه معرفت و محبّت پديد مي آيد.

خود را در محضر رسول الله (صلي الله عليه وآله) ديدن، و در برابر قبور پاك امامان ايستادن، هم آدابِ ظاهري دارد، هم

ص: 922

آدابِ باطني.

آنچه در منابع روايي مانند «بحار الأنوار» و نوشته هاي علما درباره آداب زيارت آمده، بسيار است، و در اين جا برخي از آن آداب را نقل مي كنيم:

1 قبل از ورود به زيارتگاه، غسل كردن و باطهارت بودن و خواندن اين دعا هنگام غسل زيارت مستحب است: «بِسْمِ اللهِ وَبِاللهِ. اَللّهُمَّ اجْعَلْهُ نُوراً وَطَهُوراً وَحِرْزاً وَشِفاءً مِنْ كُلِّ داء وَسُقْم وَآفَة وَعاهَة. اَللّهُمَّ طَهِّرْ بِهِ قَلْبِي،

وَاشْرَحْ بِهِ صَدْرِي، وَسَهِّلْ لِي بِهِ أَمْرِي».

2 لباس هاي پاكيزه پوشيدن و عطر و بوي خوش استعمال كردن.

3 هنگام رفتن به زيارت، قدم هاي كوتاه برداشتن، با آرامش و وقار راه رفتن، با خضوع و خشوع آمدن، سر به زير انداختن و به اين طرف و آن طرف و بالا نگاه نكردن، و ترك كلمات بيهوده و مخاصمه و مجادله نمودن در راه، تا رسيدن به حرم.

4 هنگام رفتن به حرم و زيارت، زبان به تسبيح و حمد خدا گشودن، و صلوات بر محمّد و آل او فرستادن، ودهان را با ياد خدا و نام اهل بيت معطّر ساختن.

5 بر درگاه حرم ايستادن، و دعا خواندن، و اجازه ورود خواستن، و سعي در تحصيل رقّت قلب و خشوع دل نمودن، و مقام و عظمت صاحب قبر را تصوّر نمودن، و اين كه او ما را مي بيند، سخن ما را مي شنود، و سلام ما را پاسخ مي دهد. هرگاه رقّت قلب حاصل شد و آمادگي روحي پديد آمد، در اين حال وارد شود، و زيارت نمايد

6 در وقت داخل شدن، پاي راست را مقدّم داشتن، و هنگام خروج از حرم

ص: 923

پاي چپ را، آن گونه كه در ورود و خروج مسجد مستحب است.

7 در برابر ضريح ايستادن و زيارت نامه هايي را كه از ائمه (عليهم السلام) رسيده، خواندن.

8 در زيارت قبر معصومين (عليهم السلام) رو به قبر منوّر آنها ايستادن، و پس از فراغت از زيارت، با تضرّع دعا كردن، و از خداوند حاجت خواستن، سپس به طرف بالاي سر رفتن، و رو به قبله دعا كردن، و زيارت خواندن.

9 صاحب قبر را براي بر آمدن حاجت و رفع نياز نزد خداوند شفيع قرار دادن.

10 ايستادن هنگام خواندن زيارت، اگر عذري و ضعفي ندارد.

11 هنگام مشاهده قبر مطهّر و پيش از خواندن زيارت، (آرام) اَللّهُ أَكْبَر بگويد.

12 خواندن دو ركعت نماز زيارت در حرم مطهّر، و اگر زيارت ائمّه است، بالاي سر بهتر است. و پس از نماز، دعاهاي منقول را خواندن، و حاجت طلبيدن، و تلاوت قرآن با آرامش و ترتيل و طمأنينه، و هديه كردن ثواب آن به روح مقدّس آن معصوم.

13 پرهيز از سخنان ناشايست، و كلمات لغو و بيهوده، و جدال هاي بي مورد در حرم ها و زيارتگاه ها.

14 صداي خود را در نماز و زيارت خيلي بلند نكردن، كه مزاحم زيارت ديگران نشود.

15 وداع كردن با پيامبر (صلي الله عليه وآله) و امام (عليه السلام)، هنگام بيرون آمدن از شهر (زيارت وداع حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) و ائمّه در همين كتاب آمده است).

16 پس از زيارت، تعجيل در بيرون آمدن، تا هم شدّت شوق براي رجوع به زيارت بيشتر شود و هم نوبت و فرصت براي ديگران

ص: 924

باشد، و پرهيز از اختلاط با زنان در مَشاهد مشرّفه، و رعايت حرمت و دوري از هر نوع خطا و گناه. هم چنين در صورت ازدحام و كثرت زوّار، رعايت حال آنان را كردن، و مكان و فرصت زيارت به آنان دادن.

17 حضور قلب داشتن در تمام مراحل زيارت، و نيز توبه و استغفار و صدقه به نيازمندان و انفاق به مستحقّان.

18 هنگام زيارت، بايد زمينه اي براي كمال روحي و رشد معنوي و تصفيه قلب انسان فراهم شود، تا زائر را در اخلاق و زندگي و عفاف و تقوا به اولياء اللّه نزديك سازد، و وسيله اي براي توبه، تطهير، و تزكيه باطني وي گردد. اين جز با توفيق الهي و جز با داشتن «معرفت» و «محبّت» نسبت به اين بزرگواران، فراهم نمي شود. اساس ارزش زيارت هم به معرفت است، و درباره زيارت ائمّه و معصومين (عليهم السلام) تعبير «عارِفاً بِحَقِّهِ» اشاره به همين نكته است، و گرنه، زيارت بي معرفت، آن ثواب و كمال مطلوب را ندارد.

زيارت اوّل حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم

هرگاه به مدينة الرّسول وارد شدي، پس از غسل زيارت اذن دخول بخوان:

«اَللّهُمَّ اِنِّي قَدْ وَقَفْتُ عَلي باب مِنْ اَبْوابِ بُيُوتِ نَبِيِّكَ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَقَدْ مَنَعْتَ النّاسَ أَنْ يَدْخُلُوا إِلاّ بِإِذْنِهِ،

فَقُلْتَ: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِ ّ إِلاّ أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ»، اَللّهُمَّ إِنِّي أَعْتَقِدُ حُرْمَةَ صاحِبِ هذَا الْمَشْهَدِ

الشَّرِيفِ فِي غَيْبَتِهِ، كَماأَعْتَقِدُها فِي حَضْرَتِهِ، وَاَعْلَمُ أَنَّ رَسُولَكَ وَخُلَفاءَكَ عليهم السلام أَحْياءٌ عِنْدَكَ يُرْزَقُونَ، يَرَوْنَ مَقامِي وَيَسْمَعُونَ كَلامِي وَيَرُدُّونَ سَلامِي، وَأَنَّكَ حَجَبْتَ عَنْ سَمْعِي كَلامَهُمْ، وَفَتَحْتَ بابَ فَهْمِي بِلَذِيذِ مُناجاتِهِمْ، وَإِنِّي أَسْتَأذِنُكَ يا رَبِ ّ أَوَّلاً، وَأَسْتَأْذِنُ رَسُولَكَ صلي الله عَلَيْهِ وَآلِهِ ثانِياً...

ص: 925

ءَاَدْخُلُ يارَسُولَ اللّهِ، ءَاَدْخُلُ يا حُجَّةَ اللّهِ، ءَاَدْخُلُ يا مَلائِكَةَ اللّهِ الْمُقَرَّبِينَ اَلْمُقِيمِينَ فِي هذَا الْمَشْهَدِ، فَأْذَنْ لِي يا مَوْلايَ فِي الدُّخُولِ أَفْضَلَ ما اَذِنْتَ لاَِحَد مِنْ أَوْلِياءِكَ، فَاِنْ لَمْ أَكُنْ أَهْلاً لِذلِكَ فَاَنْتَ اَهْلٌ لِذلِكَ»،

پس داخل شو، وبگو:

«بِسْمِ اللهِ وَبِاللهِ وَفِي سَبِيلِ اللهِ، وَعَلي مِلَّةِ رَسُولِ اللّهِ صلي الله عَلَيْهِ وَآلِهِ، اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِي وَارْحَمْنِي، وَتُبْ عَلَيَّ، اِنَّكَ اَنْتَ التَّوّابُ الرَّحِيمُ».

از در جبرئيل داخل شو، و مُقدّم دار پاي راست را، و صد مرتبه اَللهُ أَكْبَرُ بگو. آنگاه دو ركعت نماز تحيّت مسجد «اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يارَسُولَ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نَبِيَّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مُحَمَّدَبْنَ عَبْدِاللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا خاتَمَ

النَّبِيِّينَ، أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ بَلَّغْتَ الرِّ ساله، وَأَقَمْتَ الصَّلاَةَ، وَآتَيْتَ الزَّكَاةَ، وَأَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ، وَنَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ، وَعَبَدْتَ اللهَ مُخْلِصاً حَتّي أَتاكَ الْيَقِينُ، فَصَلَواتُ اللهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ وَعَلي أَهْلِ بَيْتِكَ الطّاهِرِينَ».

سپس رو به قبله در كنار ستوني كه در سمت راست مرقد مطهّر است بايست، در حالي كه قبر مطهّر در سمت چپ تو و منبر در سمت راست تو باشد كه در اين حال در بالا سَرِ رسول خدا (صلي الله عليه وآله) قرار رفته اي و بگو:

«أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّكَ رَسُولُ اللهِ، وَأَنَّكَ مُحَمَّدُ ابْنُ عَبْدِاللهِ، وَأَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ بَلَّغْتَ رِسالاتِ رَبِّكَ، وَنَصَحْتَ لاُِمَّتِكَ، وَجاهَدْتَ فِي سَبِيلِ اللهِ، وَعَبَدْتَ اللهَ مُخْلِصاً حَتّي أَتاكَ الْيَقِينُ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، وَأَدَّيْتَ الَّذِي عَلَيْكَ مِنَ الْحَقِّ، وَأَنَّكَ قَدْ رَؤُفْتَ بِالْمُؤْمِنِينَ، وَغَلُظْتَ عَلَي الْكافِرِينَ، فَبَلَغَ اللهُ بِكَ أَفْضَلَ شَرَفِ مَحَلِّ الْمُكْرَمِينَ، اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي اسْتَنْقَذَنا بِكَ مِنَ الشِّرْكِ وَالضَّلالَةِ.

ص: 926

اَللّهُمَّ فَاجْعَلْ صَلَواتِكَ وَصَلَواتِ مَلائِكَتِكَ الْمُقَرَّبِينَ وَأَنْبِيائِكَ الْمُرْسَلِينَ وَعِبادِكَ الصّالِحِينَ، وَأَهْلِ السَّماواتِوَالاَْرَضِينَ، وَمَنْ سَبَّحَ لَكَ يارَبَّ الْعالَمِينَ مِنَ الاَْوَّلِينَ وَالاْخِرِينَ، عَلي مُحَمَّد عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ وَنَبِيِّكَ وَأَمِينِكَ وَنَجِيِّكَ وَحَبِيبِكَ وَصَفِيِّكَ وَخاصَّتِكَ وَصَفْوَتِكَ وَخِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ. اَللّهُمَّ أَعْطِهِ الدَّرَجَةَ الرَّفِيعَةَ، وَآتِهِ

الْوسيله مِنَ الْجَنَّةِ، وَابْعَثْهُ مَقاماً مَحْمُوداً يَغْبِطُهُ بِهِ الاَْوَّلُون وَالاْخِرُونَ. اَللّهُمَّ إِنَّكَ قُلْتَ: " وَلَو أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوّاباً رَحِيماً "، وَإِنِّي أَتَيْتُكَ مُسْتَغْفِراً تائِباً مِنْ ذُنُوبِي، وَإِنِّي أَتَوَجَّهُ بِكَ إِلَي اللهِ رَبِّي وَرَبِّكَ لِيَغْفِرَ لِي ذُنُوبِي».

و حاجت خود را بطلب، اميد است كه برآورده شود.

پس صلوات و درودهاي مخصوص بر رسول اكرم (صلي الله عليه وآله) را بخوان:

«اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد كَما حَمَلَ وَحْيَكَ وَ بَلَّغَ رِسالاتِكَ، وَصَلِّ عَلي مُحَمَّد كَما أَحَلَّ حَلالَكَ، وَحَرَّمَ حَرامَكَ، وَعَلَّمَ كِتَابَكَ، وَصَلِّ عَلي مُحَمَّد كَما اَقامَ الصَّلاةَ، وَآتَي الزَّكَاةَ، وَدَعا إِلي دِينِكَ، وَصَلِّ عَلي مُحَمَّد كَما صَدَّقَ بِوَعْدِكَ، وَأَشْفَقَ مِنْ وَعِيدِكَ، وَصَلِّ عَلي مُحَمَّد كَما غَفَرْتَ بِهِ الذُّنُوبَ، وَسَتَرْتَ بِهِ الْعُيُوبَ، وَفَرَّجْتَ بِهِ الْكُرُوبَ، وَصَلِّ عَلي مُحَمَّد كَما دَفَعْتَ بِهِ الشَّقاءَ، وَكَشَفْتَ بِهِ الْغَمّاءَ، وَأَجَبْتَ بِهِ الدُّعاءَ، وَنَجَّيْتَ بِهِ مِنَ الْبَلاءِ، وَصَلِّ عَلي مُحَمَّد كَما رَحِمْتَ بِهِ الْعِبادَ، وَأَحْيَيْتَ بِهِ الْبِلادَ، وَقَصَمْتَ بِهِ الْجَبابِرَةَ، وَأَهْلَكْتَ بِهِ الْفَراعِنَةَ، وَصَلِّ عَلي مُحَمَّد كَما أَضْعَفْتَ بِهِ الاَْمْوالَ، وَأَحْرَزْتَ بِهِ مِنَ الاَْهْوالِ، وَكَسَرْتَ بِهِ الاَْصْنامَ، وَرَحِمْتَ بِهِ الاَْنامَ، وَصَلِّ عَلي مُحَمَّد كَما بَعَثْتَهُ بِخَيْرِ الاَْدْيانِ، وَأَعْزَزْتَ بِهِ الاِْيمانَ، وَتَبَّرْتَ بِهِ الاَْوْثانَ، وَعَظَّمْتَ بِهِ الْبَيْتَ الْحَرامَ، وَصَلِّ عَلي مُحَمَّد وَأَهْلِ بَيْتِهِ الطّاهِرِينَ الاَْخْيارِ وَسَلِّمْ تَسْلِيماً».

زيارت دوّم حضرت رسول (صلي الله عليه وآله)

با سند صحيح و با دو روايت، از امام رضا (عليه السلام) روايت شده است كه رو

ص: 927

به قبر مطهّر پيامبر (صلي الله عليه وآله) ايستاده، و چنين مي خواني:

«اَلسَّلامُ عَلي رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مُحَمَّدَ بْنَ عَبْدِاللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا خِيَرَةَ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حَبِيبَ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا صَِفْوَةَ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا أَمِينَ اللهِ. أَشْهَدُ أَنَّكَ رَسُولُ اللهِ، وَأَشْهَدُ أَنَّكَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِاللهِ، وَأَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ نَصَحْتَ لاُِمَّتِكَ، وجاهَدْتَ فِي سَبِيلِ رَبِّكَ، وَعَبَدْتَهُ

حَتّي اَتيكَ الْيَقِينُ، فَجَزاكَ اللهُ أَفْضَلَ ما جَزي نَبِيّاً عَنْ أُمَّتِهِ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، أَفْضَلَ ما صَلَّيْتَ عَلي اِبراهِيمَ وَآلِ اِبراهِيمَ، إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ».

سپس رو به قبله كن، و اين دعا را كه امام سجاد (عليه السلام) پس از زيارت قبر رسول خدا (صلي الله عليه وآله) مي خواند، بخوان:

«اَللّهُمَّ إِلَيْكَ اَلْجَأْتُ أَمْرِي، وَإِلي قَبْرِ نَبِيِّكَ مُحَمَّد صلي الله عَلَيْهِ وَآلِهِ عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ أَسْنَدْتُ ظَهْرِي، وَالْقِبْلَةَ الَّتِي رَضِيتَ لِمُحَمَّد صلي الله عَلَيْهِ وَآلِهِ اسْتَقْبَلْتُ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَصْبَحْتُ لا أَمْلِكُ لِنَفْسِي خَيْرَ ماأَرْجُو لَها، وَلا أَدْفَعُ عَنْها شَرَّ ما أَحْذَرُعَلَيْها، وَأَصْبَحَتِ الاُْمُورُكُلُّهابِيَدِكَ، وَلا فَقِيرَ أَفْقَرُ مِنِّي، إِنِّي لِما أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْر فَقِيرٌ. اَللّهُمَّ ارْدُدْنِي مِنْكَ بِخَيْر وَلا رَادَّ لِفَضْلِكَ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ أَنْ تُبَدِّلَ اسْمِي، وَأَنْ تُغَيِّرَ جِسْمِي، أَوْ تُزِيلَ نِعْمَتَكَ عَنِّي. اَللّهُمَّ زَيِّنِّي بِالتَّقْوي، وَجَمِّلْنِي بِالنِّعَمِ، وَاغْمُرْنِي بِالْعافِيَةِ، وَارْزُقْنِي شُكْرَ الْعافِيَةِ».

در بسياري از زيارات آمده كه پس از آن يازده بار سوره «قدر» را بخواند، و اگر حاجتي دارد، رو به قبله دست ها را بالا ببرد، و حاجات خود را بطلبد، كه إن شاءاللّه برآورده شود.

نماز زيارت و دعاي بعد از آن

سپس دو ركعت نماز زيارت مي خواني، و ثواب آن را به پيامبر

ص: 928

(صلي الله عليه وآله) اهدا مي كني و مي گويي:

«اَللّهُمَّ إِنِّي صَلَّيْتُ وَرَكَعْتُ وَسَجَدْتُ لَكَ، وَحْدَكَ لا شَرِيكَ لَكَ، لاَِنَّ الصَّلاةَ وَالرُّكُوعَ وَالسُّجُودَ لا تَكُونُ إِلاّ لَكَ، لاَِنَّكَ أَنْتَ اللهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ. اَللّهُمَّ وَهاتانِ الرَّكْعَتانِ هديه مِنِّي إِلي سَيِّدِي وَمَوْلايَ رَسُولِ اللهِ صلي الله عَلَيْهِ وَآلِهِ، فَتَقَبَّلْهُما مِنِّي بِأَحْسَنِ قَبُولِكَ، وَأْجُرْنِي عَلي ذلِكَ بِأَفْضَلِ أَمَلِي، وَرَجائِي فِيكَ وَفِي رَسُولِكَ، يا وَلِيَّ الْمُؤْمِنِينَ».

و نيز مستحب است بعد از نماز اين دعا را بخواني:

«اَللّهُمَّ إِنَّكَ قُلْتَ لِنَبِيِّكَ مُحَمَّد صلي الله عَلَيْهِ وَآلِهِ: " وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوّاباً رَحِيماً "، وَلَمْ أَحْضُرْ زَمانَ رَسُولِكَ عَلَيْهِ وَآلِهِ السَّلامُ، وَقَدْ زُرْتُهُ راغِباً تائِباً مِنْ سَيِ ءِ عَمَلِي، وَمُسْتَغْفِراً لَكَ مِنْ ذُنُوبِي، وَمُقِرّاً لَكَ بِها، وَأَنْتَ أَعْلَمُ بِها مِنِّي، وَمُتَوَجِّهاً إِلَيْكَ بِنَبِيِّكَ نَبِيِّ الرَّحْمَةِ، صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَآلِهِ، فَاجْعَلْنِي اللّهُمَّ بِمُحَمَّد وَأَهْلِ بَيْتِهِ عِنْدَكَ وَجِيهاً فِي الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ، وَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ، يا مُحَمَّدُ يا رَسُولَ اللهِ، بِأَبِي أَنْتَ وَأُمِّي يا نَبِيَّ اللهِ، يا سَيِّدَ خَلْقِ اللهِ، إِنِّي أَتَوَجَّهُ بِكَ إِلَي اللهِ رَبِّكَ وَرَبِّي، لِيَغْفِرَ لِي ذُنُوبِي، وَيَتَقَبَّلَ مِنِّي عَمَلِي، وَيَقْضِيَ لِي حَوائِجِي، فَكُنْ لِي شَفِيعاً عِنْدَ رَبِّكَ وَرَبِّي، فَنِعْمَ الْمَسْؤُولُ رَبِّي، وَنِعْمَ الشَّفِيعُ أَنْتَ يا مُحَمَّدُ، عَلَيْكَ وَعَلي أَهْلِ بَيْتِكَ السَّلامُ. اَللّهُمَّ أَوْجِبْ لِي مِنْكَ الْمَغْفِرَةَ وَالرَّحْمَةَ، وَالرِّزْقَ الْواسِعَ الطَّيِّبَ النّافِعَ، كَما أَوْجَبْتَ لِمَنْ اَتي نَبِيَّكَ مُحَمَّداً صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَهُوَ حَيٌّ، فَأَقَرَّ لَهُ بِذُنُوبِهِ، وَاسْتَغْفَرَ لَهُ رَسُولُكَ عَلَيْهِ السَّلامُ، فَغَفَرْتَ لَهُ بِرَحْمَتِكَ يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ».

بخشي از مستحبّات مسجدالنّبي (صلي الله عليه وآله)

در مسجد پيغمبر (صلي الله عليه وآله) بسيار نماز بگزار، چون كه براي هر نماز در آن مكان شريف، معادل ثواب يك هزار نماز در نامه

ص: 929

اعمال نمازگزار مي نويسند، و خصوصاً بين منبر و مرقد منوّر آن حضرت افضل است. از حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) مروي است كه فرمودند: بين قبر و منبر من باغي از باغ هاي بهشت است، و حدود روضه شريفه طولاً از قبر منوّر تا موضع منبر آن حضرت، و عرضاً از منبر تا ستون چهارم قرار گرفته، و مستحبّ است اين دعا را در روضه مباركه بخوانند:

«اَللّهُمَّ إِنَّ هذِهِ رَوْضَةٌ مِنْ رِياضِ جَنَّتِكَ، وَشُعْبَةٌ مِنْ شُعَبِ رَحْمَتِكَ، الَّتِي ذَكَرَها رَسُولُكَ وَأَبانَ عَنْ فَضْلِها، وَشَرَفِ التَّعَبُّدِ لَكَ فِيها، فَقَدْ بَلَّغْتَنِيها فِي سَلامَةِ نَفْسِي، فَلَكَ الْحَمْدُ يا سَيِّدِي عَلي عَظِيمِ نِعْمَتِكَ عَلَيَّ فِي ذلِكَ، وَعَلي ما رَزَقْتَنِيهِ مِنْ طاعَتِكَ، وَطَلَبِ مَرْضاتِكَ، وَتَعْظِيمِ حُرْمَةِ نَبِيِّكَ صلي الله عَلَيْهِ وَ آلِهِ، بِزِيارَةِ قَبْرِهِ وَالتَّسْلِيمِ عَلَيْهِ، وَالتَّرَدُّدِ فِي مَشاهِدِهِ وَمَواقِفِهِ، فَلَكَ الْحَمْدُ يا مَوْلايَ، حَمْداً يَنْتَظِمُ بِهِ مَحامِدُ حَمَلَةِ عَرْشِكَ، وَسُكّانِ سَماواتِكَ لَكَ، وَيَقْصُرُ عَنْهُ حَمْدُ مَنْ مَضي، وَيَفْضُلُ حَمْدَ مَنْ بَقِيَ مِنْ خَلْقِكَ، وَلَكَ الْحَمْدُ يا مَوْلايَ، حَمْدَ مَنْ عَرَفَ الْحَمْدَ لَكَ، وَالتَّوْفِيقَ لِلْحَمْدِ مِنْكَ، حَمْداً يَمْلاَُ ماخَلَقْتَ وَيَبْلُغُ حَيْثُ ما أَرَدْتَ، وَلا يَحْجُبُ عَنْكَ وَلا يَنْقَضِي دُونَكَ، وَيَبْلُغُ أَقْصي رِضاكَ وَلا يَبْلُغُ آخِرَهُ أَوائِلُ مَحامِدِ خَلْقِكَ لَكَ، وَلَكَ الْحَمْدُ ما عُرِفَ الْحَمْدُ، واعْتُقِدَ الْحَمْدُ، وَجُعِلَ ابْتِداءُ الْكَلامِ الْحَمْدُ، يا باقِيَ الْعِزِّ وَالْعَظَمَةِ، وَدائِمَ السُّلْطانِ وَالْقُدْرَةِ وَشَدِيدَ الْبَطْشِوَالْقُوَّةِ، وَنافِذَالاَْمْرِ وَالاِْرادَةِ، وَواسِعَ الرَّحْمَةِ وَالْمَغْفِرَةِ، وَرَبَّ الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ، كَمْ مِنْ نِعْمَة لَكَ عَلَيَّ يَقْصُرُ عَنْ اَيْسَرِها حَمْدِي، وَلا يَبْلُغُ أَدْناها شُكْرِي، وَكَمْ مِنْ صَنائِعَ مِنْكَ إِلَيَّ لايُحِيطُ بِكَثْرَتِها وَهْمِي، وَلايُقَيِّدُها فِكْرِي. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي نَبِيِّكَ الْمُصْطَفي، بَيْنَ الْبَرِيَّةِ طِفْلاً وَخَيْرِها شابّاً وَكَهْلاً، أَطْهَرِ الْمُطَهَّرِينَ شِيمَةً، وَأَجْوَدِ الْمُسْتَمْتَرِينَ دِيمَةً، وَأَعْظَمِ الْخَلْقِ

ص: 930

جُرْثُومَةً، اَلَّذِي أَوْضَحْتَ بِهِ الدِّلالاتِ، وَأَقَمْتَ بِهِ الرِّسالاتِ، وَخَتَمْتَ بِهِ النُّبُوّاتِ، وَفَتَحْتَ بِهِ بابَ الْخَيْراتِ، وَ أَظْهَرْتَهُ مَظْهَراً، وَابْتَعَثْتَهُ نَبِيّاً وَهادِياً أَمِيناً مَهْدِيّاً، داعِياً إِلَيْكَ، وَدالاًّ عَلَيْكَ، وَحُجَّةً بَيْنَ يَدَيْكَ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلَي الْمَعْصُومِينَ مِنْ عِتْرَتِهِ وَالطَّيِّبِينَ مِن اُسْرَتِهِ، وَشَرِّفْ لَدَيْكَ بِهِ مَنازِلَهُمْ، وَعَظِّمْ عِنْدَكَ مَراتِبَهُمْ، وَاجْعَلْ فِي الرَّفِيقِ الاَْعْلي مَجالِسَهُمْ، وَارْفَعْ إِلي قُرْبِ رَسُولِكَ دَرَجاتِهِمْ، وَتَمِّمْ بِلِقائِهِ سُرُورَهُمْ، وَوَفِّرْ بِمَكانِهِ اُنْسَهُمْ».

دعا و نماز نزد ستون توبه

دو ركعت نماز نزديك ستون ابولبابه كه معروف به «ستون توبه» است بگزار، وبعد از آن اين دعا را بخوان:

«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ. اَللّهُمَّ لاتُهِنِّي بِالْفَقْرِ، وَلا تُذِلَّنِي بِالدَّيْنِ، وَلا تَرُدَّنِي إِلَي الْهَلَكَةِ، وَأَعْصِمْنِي كَيْ أَعتَصِمَ، وَأَصْلِحْنِي كَيْ أَنْصَلِحَ، وَاهْدِنِي كَيْ أَهْتَدِيَ. اَللّهُمَّ اَعِنِّي عَلَي اجْتِهادِ نَفْسِي، وَلا تُعَذِّبْنِي بِسُوءِ ظَنِّي، وَلا تُهْلِكْنِي وَأَنْتَ رَجائِي، وَأَنْتَ أَهْلٌ أَنْ تَغْفِرَلِي وَقَدْ أَخْطَأْتُ، وَأَنْتَ أَهْلٌ أَنْ تَعْفُوَ عَنِّي وَقَدْ أَقْرَرْتُ، وَأَنْتَ أَهْلٌ أَنْ تُقِيلَ وَقَدْ عَثِرْتُ، وَأَنْتَ أَهْلٌ أَنْ تُحْسِنَ وَقَدْ اَسَأْتُ، وَأَنْتَ أَهْلُ التَّقْوي وَ الْمَغْفِرَة، فَوَفِّقْنِي لِما تُحِبُّ وَتَرْضي، وَيَسِّرْ لِيَ الْيَسِيرَ، وَجَنِّبْنِي كُلَّ عَسِير. اَللّهُمَّ أَغْنِنِي بِالْحَلالِ مِنَ الْحَرامِ، وَبِالطّاعاتِ عَنِ الْمَعاصِي، وَبِالْغِني عَنِ الْفَقْرِ، وَبِالْجَنَّةِ عَنِ النّارِ، وَبِالاَْبْرارِ عَنِ الفُجّارِ، يا مَنْ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ ءٌ، وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ، وَأَنْتَ عَلي كُلِّ شَي ء قَدِيرٌ» پس حاجات خود را طلب كن، كه به خواست خدا مُستجاب مي شود.

استحباب روزه ودعا در مدينه منوّره ومسجد النّبي (صلي الله عليه وآله)

مستحبّ است سه روز در مدينه منوّره به قصد برآورده شدن حاجات روزه بگيرند، گرچه مسافر باشند، و شايسته است روزهاي چهارشنبه و پنجشنبه و جمعه باشد، و نيز مستحب است شب چهارشنبه و روز آن نزديك ستون ابولبابه نماز گزارند، و شب پنجشنبه و روز آن نزد ستوني كه مقابل آن قرار گرفته نماز گزارند، و

ص: 931

شب و روز جمعه نزد ستوني كه جنب محراب حضرت رسُول اكرم (صلي الله عليه وآله) واقع شده نماز گزارند، و جهت برآورده شدن حاجات دُنيوي واُخروي خود از درگاه الهي مسئلت نمايند، و ضمن دعاهايي كه مي خواني اين دعا باشد:

«اَللّهُمَّ ما كانَتْ لِي إِلَيْكَ مِنْ حاجَة شَرَعْتُ أَنَا فِي طَلَبِها وَالْتِماسِهاأَوْ لَمْ أَشْرَعْ، سَأَلْتُكَهاأَوْ لَمْ أَسْأَلْكَها، فَإِنِّي أَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّكَ مُحَمَّد نَبِيِّ الرَّحْمَةِ صلي الله عَلَيْهِ وَآلِهِ، فِي قَضاءِ حَوائِجِي صَغِيرِها وَكَبِيرِها. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِعِزَّتِكَ وَقُوَّتِكَ وَقُدْرَتِكَ، وَجَمِيعِ ما أَحاطَ بِهِ عِلْمُكَ، أَنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد صلي الله عَلَيْهِ و آلِهِ، وأَنْ تَفْعَلَ بِي كَذا وَكَذا». وآنگاه حاجات خودرا بطلب، كه إن شاءالله مستجاب مي شود.

نماز و دعا نزد مقام جبرئيل

مستحب است در مقام جبرئيل نماز گزارد، و دعا بخواند، و آن همان مقامي است كه جبرئيل هنگام ورود بر پيغمبر اكرم (صلي الله عليه وآله) به آنجا كه مي رسيد از ايشان اذن ورود مي طلبيد، و مكان آن زير ناوداني است كه بالاي درِ خانه حضرت زهرا (عليها السلام) قرار گرفته، و درِ خانه آن حضرت بنابر رواياتي كه قبر آن بانوي معظّمه را در خانه اش معيّن كرده است همان دري است كه محاذي قبرآن حضرت است، و پس از نماز بگو:

«يامَنْ خَلَقَ السَّماواتِ، وَمَلاََها جُنُوداً مِنَ الْمُسَبِّحِينَ لَهُ مِنْ مَلائِكَتِهِ، وَالْمُمَجِّدِينَ لِقُدْرَتِهِ وَعَظَمَتِهِ، وَأَفْرَغَ عَلي أَبْدانِهِمْ حُلَلَ الْكَراماتِ، وَأَنْطَقَ أَلْسِنَتَهُمْ بِضُرُوبِ اللُّغاتِ، وَاَلْبَسَهُمْ شِعارَ التَّقْوي، وَقَلَّدَهُمْ قَلائِدَ النُّهي، وَجَعَلَهُمْ أَوْفَرَ أَجْناسِ خَلْقِهِ مَعْرِفَةً بِوَحْدانِيَّتِهِوَقُدْرَتِهِ وَجَلالَتِهِ وَعَظَمَتِهِ، وَأَكْمَلَهُمْ عِلْماً بِهِ، وَاَشَدَّهُمْ فَرَقاً، وأَدْوَمَهُمْ لَهُ طاعَةًوَخُضُوعاًوَاسْتِكانَةً وَخُشُوعاً، يا مَنْ فَضَّلَ الاَْمِينَ جَبْرَئِيلَ عَلَيْهِ السَّلامُ بِخَصائِصِهِ وَدَرَجاتِهِ وَمَنازِلِهِ، وَاخْتارَهُ لِوَحْيِهِ وَسِفارَتِهِ وَعَهْدِهِ

ص: 932

وَأَمانَتِهِ، وَإِنْزالِ كُتُبِهِ وَأَوامِرِهِ عَلي أَنْبِيائِهِ وَرُسُلِهِ، وَجَعَلَهُ واسطه بَيْنَ نَفْسِهِ وَبَينَهُمْ، أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَعَلي جَمِيعِ مَلائِكَتِكَ وَسُكّانِ سَماواتِكَ، أَعْلَمِ خَلْقِكَ بِكَ، وَأَخْوَفِ خَلْقِكَ لَكَ، وَأَقْرَبِ خَلْقِكَ مِنْكَ، وَأَعْمَلِ خَلْقِكَ بِطاعَتِكَ، اَلَّذِينَ لا يَغْشاهُمْ نَوْمُ الْعُيُونِ، وَلا سَهْوُ الْعُقُولِ، وَلا فَتْرَةُ الاَْبْدانِ، اَلْمُكَرَّمِينَ بِجِوارِكَ، وَالْمُؤْتَمَنِينَ عَلي وَحْيِكَ، اَلْمُجْتَنَبِينَ الاْفاتِ، وَالْمُوقِينَ السَّيِّئاتِ. اَللّهُمَّ وَاخْصُصِ الرُّوحَ الاَْمِينَ، صَلَواتُكَ عَلَيْهِ بأَضْعافِها مِنْكَ، وَعَلي مَلائِكَتِكَ الْمُقَرَّبِينَ وَطَبَقاتِ الكَرُّوبِيِّينَ وَالرُّوحانِيِّينَ، وَزِدْ فِي مَراتِبِهِ عِنْدَكَ، وَحُقُوقِهِ الَّتِي لَهُ عَلي أَهْلِ الاَْرْضِ، بِما كانَ يَنْزِلُ بِهِ مِنْ شَرائِعِ دِينِكَ، وَما بَيَّنْتَهُ عَلي أَلْسِنَةِ أَنْبِيائِكَ، مِنْ مُحَلَّلاتِكَ وَمُحَرَّماتِكَ. اَللّهُمَّ أَكْثِرْ صَلَواتِكَ عَلي جَبْرَئِيلَ، فَإِنَّهُ قُدْوَةُ الاَْنْبِياءِ، وَهادِي الاَْصْفِياءِ وَسادِسُ أَصْحابِ الْكِساءِ. اَللّهُمَّ اجْعَلْ وُقُوفِي فِي مَقامِهِ هذا سَبَباً لِنِزُولِ رَحْمَتِكَ عَلَيَّ، وَتَجاوُزِكَ عَنِّي، أَي جَوادُ أَي كَرِيمُ، أَي قَرِيبُ أَي بَعِيدُ، أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَأَنْ تُوَفِّقَنِي لِطاعَتِكَ، وَلا تُزِيلَ عَنِّي نِعْمَتَكَ، وَاَن تَرْزُقَنِي الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِكَ، وَتُوَسِّعَ عَلَيَّ مِنْ فَضْلِكَ، وَتُغْنِيَنِي عَنْ شِرارِ خَلْقِكَ، وَتُلْهِمَنِي شُكْرَكَ وَذِكْرَكَ، وَلا تُخَيِّبَ يا رَبِّ دُعائِي، وَلا تَقْطَعَ رَجائِي، بِمُحَمَّد وَآلِهِ».

و سپس بگو:

«وَأَسْأَلُكَ بِأَنَّكَ أَنْتَ اللهُ لَيْسَ كَمِثْلِكَ شَيْ ءٌ، أَنْ تَعْصِمَنِي مِنَ الْمَهالِكِ، وَأَنْ تُسَلِّمَنِي مِنْ آفاتِ الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ، وَوَعْثاءِ السَّفَرِ وَسُوءِ الْمُنْقَلَبِ، وَأَنْ تَرُدَّنِي سالِماً إِلي وَطَنِي، بَعْدَ حَجّ مَقبُول وَسَعْي مَشْكُور وَعَمَل مُتَقَبَّل، وَلا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ حَرَمِكَ وَحَرَمِ نَبِيِّكَ، صلي الله عَلَيْهِ وَآلِهِ».

و از حضرت امام صادق (عليه السلام) روايت است كه نزد مقام جبرئيل (عليه السلام) بايست و بگو:

«أَي جَوادُ أَي كَرِيمُ، أَي قَرِيبُ أَي بَعِيدُ، أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَأَهْلِ بَيتِهِ، وَأَنْ تَرُدَّ عَلَيَّ نِعْمَتَكَ».

زيارت وداع رسول اكرم (صلي الله عليه وآله)

هرگاه خواستي از مدينه خارج

ص: 933

شوي غُسل كن، و برو نزد قبر پيغمبر (صلي الله عليه وآله) برو و عمل كن آنچه را قبلاً انجام مي دادي، پس وداع كن آن حضرت را، و بگو:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللهِ، أَسْتَودِعُكَ اللهَ وَأَسْتَرْعِيكَ وَأَقْرَأُ عَلَيْكَ السَّلامَ، آمَنْتُ باِللهِ وَبِما جِئْتَ بِهِ وَدَلَلْتَ عَلَيهِ، اَللّهُمَّ لاتَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّي لِزِيارَةِ قَبْرِ نَبِيِّكَ، فَاِنْ تَوَفَّيْتَنِي قَبْلَ ذلِكَ فَإِنِّي أَشْهَدُ فِي مَماتِي عَلي ما شَهِدْتُ عَلَيْهِ فِي حَياتِي، أَشْهَدُأَنْ لا إِلهَ إِلاّأَنْتَ، وَأَنَّ مُحَمَّداًعَبْدُكَوَرَسُولُكَ، صلي الله عَلَيْهِ وَآلِهِ».

حضرت صادق (عليه السلام) در وداع قبر پيغمبر (صلي الله عليه وآله) به يونس بن يعقوب فرموده، بگو:

«صلي الله عَلَيْكَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ، لا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ تَسْلِيمِي عَلَيْكَ».

در نقل ديگري آمده است: هرگاه خواستي از مدينه منوّره خارج شوي، پس از اتمام كليّه اعمال غُسل كن، و پاك ترين لباسهايت را بپوش، و به زيارت رسول خدا (صلي الله عليه وآله) مُشَرَّف شو، و به همان زياراتي كه قبلاً گفته شد زيارت كن، سپس در وداع آن حضرت بگو:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْبَشِيرُ النَّذِيرُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا السِّراجُ الْمُنِيرُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا السَّفِيرُ بَيْنَ اللهِ وَبَيْنَ خَلْقِهِ، أَشْهَدُ يا رَسُولَ اللهِ أَنَّكَ كُنْتَ نُوراً فِي الاَْصْلابِ الشّامِخَةِ وَالاَْرْحامِ الْمُطَهَّرَةِ، لَمْ تُنَجِّسْكَ الْجاهِلِيَّةُ بِأَنْجاسِهَا، وَلَمْ تُلْبِسْكَ مِنْ مُدْلَهِمّاتِ ثِيابِها، وَأَشْهَدُ يا رَسُولَ اللهِ أَنِّي مُؤْمِنٌ بِكَ وَبِالاَْئِمَّةِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِكَ مُوقِنٌ بِجَمِيعِ ما أَتَيْتَ بِهِ راض مُؤْمِنٌ وَأَشْهَدُ أَنَّ الاَْئِمَّةَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِكَ أَعْلامِ الْهُدي، وَالْعُرْوَةِ الْوُثْقي، وَالْحُجَّةِ عَلي أَهْلِ الدُّنْيا. اَللّهُمَّ لاتَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِيارَةِ نَبِيِّكَ عَلَيْهِ السَّلامُ، وَإِنْ تَوَفَّيْتَنِي فَإِنِّي أَشْهَدُ فِي مَماتِي عَلي ما أَشْهَدُ

ص: 934

عَلَيْهِ فِي حَياتِي، أَنَّكَ أَنْتَ اللهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، وَحْدَكَ لاشَرِيكَ لَكَ، وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُكَ وَرَسُولُكَ، وَأَنَّ الاَْئِمَّةَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ أَوْلِياؤُكَ وَأَنْصارُكَ وَحُجَجُكَ عَلي خَلْقِكَ، وَخُلَفاؤُكَ فِي عِبادِكَ وَأَعْلامُكَ فِي بِلادِكَ، وَخُزّانُ عِلْمِكَ، وَحَفَظَةُ سِرِّكَ، وَتَراجِمَةُ وَحْيِكَ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَبَلِّغْ رُوحَ نَبِيِّكَ مُحَمَّد وَآلِهِ، فِي ساعَتِي هذِهِ وَفِي كُلِّ ساعَة تَحِيَّةً مِنِّي وَسَلاماً، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللهِ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ، لا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ تَسْلِيمِي عَلَيْكَ».

وبگو:

«اَللّهُمَّ لاتَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِيارَةِ قَبْرِ نَبِيِّكَ، فَاِنْ تَوَفَّيْتَنِي قَبْلَ ذلِكَ، فَإِنِّي أَشْهَدُ فِي مَماتِي عَلي ما أَشْهَدُ عَلَيْهِ فِي حَياتِي، أَنْ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، وَأَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُكَ وَرَسُولُكَ، وَأَنَّكَ قَدِاخْتَرْتَهُ مِنْ خَلْقِكَ، ثُمَّ اخْتَرْتَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ الاَْئِمَّةِ الطّاهِرِينَ، الَّذِينَ أَذْهَبْتَ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَطَهَّرْتَهُمْ تَطْهِيرًا، فَاحْشُرْنا مَعَهُمْ، وَفِي زُمْرَتِهِمْ وَتَحْتَ لِوائِهِمْ، وَلا تُفَرِّقْ بَيْنَنا وَبَيْنَهُمْ فِي الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ، يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ».

زيارت حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام)

حضرت زهرا (عليها السلام) نزد خداوند مقامي بس والا دارد، و در زيارت آن بانوي بزرگ و فداكار، پاداشي عظيم است. به نقل علامه مجلسي در «مصباح الأنوار»، از حضرت فاطمه (عليها السلام): كه پدرم به من فرمود: هر كس بر تو صلوات بفرستد، خداوند متعال او را بيامرزد، و در هر جاي از بهشت كه باشم، او را به من ملحق سازد.

مرحوم شيخ طوسي در «تهذيب» نوشته است: آنچه در فضيلت زيارت حضرت زهرا (عليها السلام) روايت شده، بيش از آن است كه به شمار آيد.

حضرت فاطمه (عليها السلام) در سال هاي اوّل بعثت به دنيا آمد، و در دامان پيامبر (صلي الله عليه وآله)، بزرگ شد، و در دوران سخت رسالت رسول خدا (صلي الله

ص: 935

عليه وآله) به مراقبت و ياري پدر پرداخت. با عليّ بن ابي طالب (عليه السلام) ازدواج كرد، و پس از رحلت پدر بزرگوارش، به فاصله 75 روز (يا 95 روز) دار فاني دنيا را وِداع گفت.

جاي دقيق قبر آن حضرت، معلوم نيست. برخي مدفن او را در حرم پيامبر (بين قبر و منبر) مي دانند، برخي گفته اند در خانه خودش (كنار مرقد پيامبر) دفن شده، بعضي هم مدفن او را در بقيع و در كنار قبر ائمّه (عليهم السلام) مي دانند. آنچه بيشتر نزد اصحاب ما مطرح است، زيارت آن حضرت در روضه و كنار قبر رسول اللّه (صلي الله عليه وآله) است، و بهتر است كه در هر سه مكان، آن حضرت را زيارت كني.

زيارت اوّل حضرت فاطمه (عليها السلام)

وقتي در هر يك از اين مواضع ايستادي، خطاب به آن معصومه مطهّره و پاره تن پيغمبر اكرم (صلي الله عليه وآله) كرده، و بگو:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ نَبِيِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ حَبِيبِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ خَلِيلِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ صَفِيِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ أَمِينِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ خَيْرِ خَلْقِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ أَفْضَلِ أَنْبِياءِ اللهِ وَرُسُلِهِ وَمَلائِكَتِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ خَيْرِ الْبَرِيَّةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا سَيِّدَةَ نِساءِ الْعالَمِينَ، مِنَ الاَْوَّلِينَ وَالاْخِرِينَ». «اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا زَوْجَةَ وَلِيِّ اللهِ وَخَيْرِ الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا أُمَّ الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ سَيِّدَيْ شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الصِّدِّيقَةُ الشَّهِيدَةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الرَّضِيَّةُ الْمَرْضِيَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْفاضِلَةُ الزَّكِيَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْحَوْراءُ الاِْنْسِيَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا التَّقِيَّةُ

ص: 936

النَّقِيَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمُحَدَّثَةُ الْعَلِيْمَةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمُضْطَهَدَةُ الْمَقْهُورَةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا فاطِمَةُ بِنْتَ رَسُولِ اللهِ، وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ»، صلي الله عَلَيْكِ وَعَلي رُوحِكِ وَبَدَنِكِ، أَشْهَدُ أَنَّكِ مَضَيْتِ عَلي بَيِّنَة مِنْ رَبِّكِ، وَأَنَّ مَنْ سَرَّكِ فَقَدْ سَرَّ رَسُولَ اللهِ صلي الله عَلَيْهِ وَ آلِهِ، وَمَنْ جَفاكِ فَقَدْ جَفا رَسُولَ اللهِ، وَمَنْ آذاكِ فَقَدْ آذي رَسُولَ اللهِ صلي الله عَلَيْهِ وَ آلِهِ، وَمَنْ وَصَلَكِ فَقَدْ وَصَلَ رَسُولَ اللهِ صلي الله عَلَيْهِ وَ آلِهِ، وَمَنْ قَطَعَكِ فَقَدْ قَطَعَ رَسُولَ اللهِ، لاَِنَّكِ بَضْعَةٌ مِنْهُ، وَرُوحُهُ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْهِ، كَما قالَ عَلَيْهِ أَفْضَلُ سَلامِ اللهِ وَأَفْضَلُ صَلَواتِهِ، اُشْهِدُ اللهَ وَرَسُولَهُ أَنِّي راض عَمَّنْ رَضِيتِ عَنْهُ، ساخِطٌ عَمَّنْ سَخِطْتِ عَلَيْهِ، مُتَبَرِّءٌ مِمَّنْ تَبَرَّاْتِ مِنْهُ، مُوال لِمَنْ والَيْتِ، مُعاد لِمَنْ عادَيْتِ، مُبْغِضٌ لِمَنْ أَبْغَضْتِ، مُحِبٌّ لِمَنْ أَحْبَبْتِ، وَكَفي بِاللهِ شَهِيداً وَحَسِيباً وَجازِياً وَمُثِيباً».

سپس مي گويي: «اَللّهُمَّ صَلِّ وَسَلِّمْ عَلي عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللهِ خاتَمِ النَّبِيِّينَ، وَخَيْرِالْخَلائِقِ أَجْمَعِينَ، وَصَلِّ عَليوَصِيِّهِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طالِب أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ، وَاِمامِ الْمُسْلِمِينَ، وَخَيْرِ الْوَصِيِّينَ، وَصَلِّ عَلي فاطِمَةَ بِنْتِ مُحَمَّد سَيِّدَةِ نِساءِ الْعالَمِينَ، وَصَلِّ عَلي سَيِّدَيْ شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، اَلْحَسَنِ والْحُسَيْنِ، وَصَلِّ عَلي زَيْنِ الْعابِدِينَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ، وَصَلِّ عَلي مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيّ باقِرِ عِلْمِ النَّبِيِّينَ، وَصَلِّ عَلَي الصّادِقِ عَنِ اللهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّد، وَصَلِّ عَلي كاظِمِ الْغَيْظِ فِي اللهِ مُوسَي بْنِ جَعْفَر، وَصَلِّ عَلَي الرِّضا عَلِيِّ بْنِ مُوسي، وَصَلِّ عَلَي التَّقِيِّ مُحَمَّدِ بْنِ عَليّ، وَصَلِّ عَلَي النَّقِيِّ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّد، وَصَلِّ عَلَي الزَّكِيِّ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيّ، وَصَلِّ عَلَي الْحُجَّةِ الْقائِمِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيّ. اَللّهُمَّ أَحْيِ بِهِ الْعَدْلَ، وَأَمِتْ بِهِ الْجَوْرَ، وَ زَيِّنْ بِطَوْلِ بَقائِهِ الاَْرْضَ، وَأَظْهِرْ بِهِ دِينَكَ وَسُنَّةَ نَبِيِّكَ، حَتّي لا

ص: 937

يَسْتَخْفِيَ بِشَيْ ء مِنَ الْحَقِّ مَخافَةَ أَحَد مِنَ الْخَلْقِ، وَاجْعَلْنا مِنْ أَعْوانِهِ وَ أَشْياعِهِ، وَالْمَقْبُولِينَ فِي زمره أَوْلِيائِهِ، يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَأَهْلِ بَيْتِهِ، اَلَّذِينَ أَذْهَبْتَ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَطَهَّرْتَهُمْ تَطْهِيراً»،

سپس دو ركعت نماز بگزار در مسجد پيامبر (صلي الله عليه وآله)، و ثواب آن را به روح منوّر حضرت زهرا (عليها السلام) هديه كن، آنگاه اين دعا را بخوان:

«اَللّهُمَّ إِنِّي أَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّنا مُحَمَّد، وَبِأَهْلِ بَيْتِهِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِمْ، وَأَسْأَلُكَ بِحَقِّكَ الْعَظِيمِ الَّذِي لا يَعْلَمُ كُنْهَهُ سِواكَ، وَأَسْأَلُكَ بِحَقِّ مَنْ حَقُّهُ عِنْدَكَ عَظِيمٌ، وَبِأَسْمائِكَ الْحُسْنَي الَّتِي أَمَرْتَنِي أَنْ أَدْعُوَكَ بِها، وأَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الاَْعْظَمِ الَّذِي أَمَرْتَ بِهِ إِبْراهِيمَ، أَنْ يَدْعُوَ بِهِ الطَّيْرَ فَأَجابَتْهُ، وَبِاسْمِكَ الْعَظِيمِ الَّذِي قُلْتَ لِلنّارِ "كُونِي بَرْداً وَسَلاماً عَلي إِبْراهِيمَ "، فَكانَتْ بَرْداً، وَبِأَحَبِّ الاَْسْماءِ إِلَيْكَ وَأَشْرَفِها وَأَعْظَمِها لَدَيْكَ، وَأَسْرَعِها إِجابةً وَأَنْجَحِها طَلِبَةً، وَبِما أَنْتَ أَهْلُهُ وَمُسْتَحِقُّهُ وَمُسْتَوْجِبُهُ، وأَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ وَأَرْغَبُ إِلَيْكَ، وَأَتَضَرَّعُ إِلَيْكَ، وأُلِحُّ عَلَيْكَ، وَأَسْأَلُكَ بِكُتُبِكَ الَّتِي أَنْزَلْتَها عَلي أَنْبِيائِكَ وَرُسُلِكَ صَلَواتُكَ عَلَيْهِمْ، مِنَ التَّوْريةِ وَالاِْنْجِيلِ وَالزَّبُورِ وَالْقُرْآنِ الْعَظِيمِ، فَاِنَّ فِيهَا اسْمَكَ الاَْعْظَمَ، وَبِما فِيها مِنْ أَسْمائِكَ الْعُظْمي، أَنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وأَنْ تُفَرِّجَ عَنْ آلِ مُحَمَّد وَشِيعَتِهِمْ وَمُحِبِّيهِمْ وَعَنِّي، وَتَفْتَحَ أَبْوابَ السَّماءِ لِدُعائِي، وَتَرْفَعَهُ فِي عِلِّيينَ، وَتَأْذَنَ لِي فِي هذَا اليَوْمِ وَفِي هذِهِ السّاعَةِ بِفَرَجِي وَإِعْطاءِ أَمَلِي وَسُؤْلِي فِي الدُّنْياوَالاْخِرَةِ، يا مَنْ لا يَعْلَمُ أَحَدٌ كَيْفَ هُوَ وَقُدْرَتَهُ إِلاّ هُوَ، يا مَنْ سَدَّ الْهَواءَ بِالسَّماءِ، وَكَبَسَ الاَْرْضَ عَلَي الْماءِ، وَاخْتارَ لِنَفْسِهِ أَحْسَنَ الاَْسْماءِ، يا مَنْ سَمّي نَفْسَهُ بِالاِْسْمِ الَّذِي تُقْضي بِهِ حاجَةُ مَنْ يَدْعُوهُ، أَسْأَلُكَ بِحَقِّ ذلِكَ الاِْسْمِ، فَلا شَفِيعَ أَقْوي لِي مِنْهُ، أَنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وأَنْ تَقْضِيَ لِي حَوائِجِي، وَتُسْمِعَ بِمُحَمَّد

ص: 938

وَعَلِيّ وَفاطِمَةَ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ، وَعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ، وَمُحَمَّدِ بْنِ عَلِيّ وَجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّد، وَمُوسَي بْنِ جَعْفَر وَعَلِيِّ بْنِ مُوسي، وَمُحَمَّدِ بْنِ عَلِيّ وَعَلِيِّ بْنِ مُحَمَّد، والْحَسَنِ بْنِ عَلِيّ والْحُجَّةِ المُنْتَظَرِ لاِِذْنِكَ، صَلَواتُكَ وَسَلامُكَ وَرَحْمَتُكَ وَبَرَكاتُكَ عَلَيْهِمْ صَوْتِي لِيَشْفَعُوا لِي إِلَيْكَ، وَتُشَفِّعَهُمْ فِيَّ، وَلا تَرُدَّنِي خائِباً، بِحَقِّ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ».

سپس حاجاتت را بخواه كه إن شاء اللّه برآورده مي شود.

زيارت دوّم حضرت فاطمه زهرا عليها السلام

«اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يامُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ الَّذِي خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَكِ، فَوَجَدَكِ لِما امْتَحَنَكِ صابِرَةً، وَ زَعَمْنا أنّا لَكِ أَوْلِياءُ وَمُصَدِّقُونَ وَ صابِرُونَ، وَلِكُلِّ ما أَتانا بِهِ أَبُوكِ، صلي الله عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَأَتانا بِهِ وَصِيُّهُ عَلَيْهِ السَّلامُ، فَاِنّا نَسْأَلُكِ إِنْ كُنّا صَدَّقْناكِ إِلاّ أَلْحَقْتِنا بِتَصْدِيقِنا لَهُما لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنا بِأَنّا قَدْ طَهُرْنا بِوِلايَتِكِ».

آنگاه مي گويي:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ نَبِيِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ حَبِيبِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ خَلِيلِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ أَمِينِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ خَيْرِ خَلْقِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمُحَدِّ ثَةِ الْعَلِيْمَةِ، اُشْهِدُ اللهَ وَرَسُولَهُ وَمَلائِكَتَهُ أَنِّي راض عَمَّنْ رَضِيتِ عَنْهُ، ساخِطٌ عَلي مَنْ سَخِطْتِ عَلَيْهِ، مُتَبَرِّءٌ مِمَّنْ تَبَرَّأْتِ مِنْهُ، مُوال لِمَنْ والَيْتِ، مُعاد لِمَنْ عادَيْتِ، مُبْغِضٌ لِمَنْ أَبْغَضْتِ، مُحِبٌّ لِمَنْ أَحْبَبْتِ، وَكَفي بِاللهِ شَهِيداً وَحَسِيباً وَجازِياً وَمُثِيباً».

پس دو ركعت نماز زيارت بگزار، به همان ترتيبي كه در زيارت اوّل آن حضرت ذكر كرديم.

زيارت ائمّه بقيع عليهم السلام

چون خواستي اين بزرگواران را زيارت كني آنچه در آداب زيارت ذكر شد (از غسل، طهارت، پوشيدن جامه هاي پاك و پاكيزه، استعمال بوي خوش و إذن دخول و امثال آن) اينجا نيز به جاي آور، و در اذن دخول بگو:

«يا مَوالِيَّ يا أَبْناءَ

ص: 939

رَسُولِ اللهِ، عَبْدُكُمْ وَابْنُ أَمَتِكُم، اَلذَّلِيلُ بَيْنَ اَيْدِيكُمْ، وَالْمُضْعَفُ فِي عُلُوِّ قَدْرِكُمْ، وَالْمُعْتَرِفُ بَحَقِّكُمْ، جاءَكُمْ مُسْتَجِيراً بِكُمْ، قاصِداً إِلي حَرَمِكُمْ، مُتَقَرِّباً إِلي مَقامِكُمْ، مُتَوَسِّلاً إِلَي اللهِ تَعالي بِكُمْ، أَ أَدخُلُ يا مَوالِيَّ، أَ أَدخُلُ يا أَوْلِياءَ اللهِ، أَ أَدخُلُ يا مَلائِكَةَ اللهِ الْمُحْدِقِينَ بِهذَا الْحَرَمِ، اَلْمُقِيمِينَ بِهذَا الْمَشْهَدِ».

و بعد از خضوع و خشوع و رقّت قلب داخل شو و پاي راست را مقدّم دار، و بگو:

«اَللهُ أَكْبَرُ كَبِيراً، وَالْحَمْدُ لِلّهِ كَثِيراً، وَسُبْحانَ اللهِ بُكْرَةً وَاَصِيلاً، وَالْحَمْدُ لِلّهِ الْفَرْدِ الصَّمَدِ، اَلْماجِدِ الاَْحَدِ، اَلْمُتَفَضِّلِ

الْمَنّانِ، اَلْمُتَطَوِّلِ الْحَنّانِ، اَلَّذِي مَنَّ بِطَوْلِهِ، وَسَهَّلَ زِيارَةَ سادَتِي بِإِحْسانِهِ، وَلَمْ يَجْعَلْنِي عَنْ زِيارَتِهِمْ مَمْنُوعاً، بَلْ تَطَوَّلَ وَمَنَحَ».

پس نزديك قبور مقدّسه ايشان برو، و رو به قبر آن بزرگواران بايست و بگو:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ أَئِمَّةَ الْهُدي، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ التَّقْوي، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ أَيُّهَا الْحُجَّةُ عَلي أَهْلِ الدُّنْيا، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ أَيُّهَا الْقُوّامُ فِي الْبَرِيَّةِ بِالْقِسْطِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الصَّفْوَةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ آلَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ النَّجْوي، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ الْعُرْوَةُ الْوُثْقي، أَشْهَدُ أَنَّكُمْ قَدْ بَلَّغْتُمْ وَنَصَحْتُمْ وَصَبَرْتُمْ فِي ذاتِ اللهِ، وَكُذِّبْتُمْ وَأُسِيَ إِلَيْكُمْ فَعَفَوتُمْ، وَأَشْهَدُ أَنَّكُمُ الاَْئِمَّةُ الرّاشِدُونَ الْمُهْتَدُونَ، وَأَنَّ طاعَتَكُمْ مَفْرُوضَةٌ، وَأَنَّ قَوْلَكُمُ الصِّدْقُ، وَأَنَّكُمْ دَعَوْتُم فَلَمْ تُجابُوا، وَأَمَرْتُمْ فَلَمْ تُطاعُوا، وَأَنَّكُمْ دَعائِمُ الدِّينِ وَأَرْكانُ الاَْرْضِ، لَمْ تَزالُوا بِعَيْنِ اللهِ، يَنْسَخُكُمْ مِنْ أَصْلابِ كُلِّ مُطَهَّر، وَيَنْقُلُكُمْ فِي أَرْحامِ الْمُطَهَّراتِ، لَمْ تُدَنِّسْكُمُ الْجاهِلِيَّةُ الْجَهْلاءُ، وَلَمْ تَشْرَكْ فِيكُمْ فِتَنُ الاَْهْواءِ، طِبْتُمْ وَطابَ مَنْشَؤُكُمْ، مَنَّ بِكُمْ عَلَيْنا دَيّانُ الدِّينِ، فَجَعَلَكُمْ فِي بُيُوت اَذِنَ اللهُ أَنْ تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا سْمُهُ، وَجَعَلَ صَلَواتَنا عَلَيْكُمْ رَحْمَةً لَنا وَكفّاره لِذُنُوبِنا، اِذِ اخْتارَكُمُ لَنا، وَطَيَّبَ خَلْقَنا بِما مَنَّ بِهِ عَلَيْنا مِنْوِلايَتِكُمْ، وَكُنّا عِنْدَهُ مُسَمِّينَ بِعِلْمِكُمْ، مُعْتَرِفِينَ بِتَصْدِيقِنا

ص: 940

إِيّاكُمْ، وَهذا مَقامُ مَنْ أَسْرَفَ وَأَخْطَأَ وَاسْتَكانَ وَأَقَرَّ بِما جَني، وَرَجي بِمَقامِهِ الْخَلاصَ، وَأَنْ يَسْتَنْقِذَهُ بِكُمْ مُسْتَنْقِذُ الْهَلْكي مِنَ الرَّدي، فَكُونُوا لِي شُفَعاءَ، فَقَدْ وَفَدْتُ إِلَيْكُمْ إِذْ رَغِبَ عَنْكُمْ أَهْلُ الدُّنْيا، وَاتَّخَذُوا آياتِ اللهِ هُزُواً، وَاسْتَكْبَرُوا عَنْها، يا مَنْ هُوَ قائِمٌ لايَسْهُو، وَدائِمٌ لا يَلْهُو، وَمُحِيطٌ بِكُلِّ شَيْ ء، لَكَ الْمَنُّ بِما وَفَّقْتَنِي، وَعَرَّفْتَنِي بِما إِئْتَمَنْتَنِي عَلَيْهِ، إِذْ صَدَّ عَنْهُ عِبادُكَ وَجَحَدُوا مَعْرِفَتَهُ، وَاسْتَخَفُّوا بِحَقِّهِ، وَمالُوا إِلي سِواهُ، فَكانَتِ الْمِنَّةُ لَكَ وَ مِنْكَ عَلَيَّ مَعَ أَقْوام خَصَصْتَهُمْ بِما خَصَصْتَنِي بِهِ، فَلَكَ الْحَمْدُ إِذْ كُنْتُ عِنْدَكَ فِي مَقامِي مَذْكُوراً مَكْتُوباً، فَلا تَحْرِمْنِي ما رَجَوْتُ، وَلا تُخَيِّبْنِي فِيما دَعَوْتُ».

پس دعا كن از براي خود هر چه خواهي.

به تصريح اكثر بزرگان بهترين زيارت براي ائمّه بقيع همان زيارت جامعه كبيره است كه در ادعيه و زيارات مشتركه ذكر شد و داراي مفاهيم عالي و بيان اوصاف و مناقب اهل بيت (عليهم السلام) است.

زيارت ديگر ائمه بقيع عليهم السلام

علامه مجلسي (رحمه الله) در «بحار الأنوار» گويد: اين زيارت را به قصد ائمه بقيع بخوان:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ أَئِمَّةَ الْمُؤْمِنِينَ، وَسادَةَ الْمُتَّقِينَ، وَكُبَراءَ الصِّدِّيقِينَ، وَأُمَراءَ الصّالِحِينَ، وَقادَةَ الْمُحْسِنِينَ، وَأَعْلامَ الْمُهْتَدِينَ، وَأَنْوارَ الْعارِفِينَ، وَوَرَثَةَ الاَْنْبِياءِ، وَصَفْوَةَ الاَْصْفِياءِ، وَخِيَرَةَ الاَْتْقِياءِ، وَعِبادَ الرَّحْمانِ، وَشُرَكاءَ الْفُرْقانِ، وَمَناهِجَ الاِْيمانِ، وَمَعادِنَ الْحَقائِقِ، وَشُفَعاءَ الْخَلائِقِ، وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ، أَشْهَدُ أَنَّكُمْ أَبْوابُ نِعَمِ اللهِ الَّتِي فَتَحَها عَلي بَرِيَّتِهِ، وَالاَْعْلامُ الَّتِي فَطَرَها لاِِرْشادِ خَلِيقَتِهِ، وَالْمَوازِينُ الَّتِي نَصَبَها لِتَهْذِيبِ شَرِيعَتِهِ، وَإنَّكُمْ مَفاتِيحُ رَحْمَتِهِ، وَمَقالِيدُ مَغْفِرَتِهِ، وَسَحائِبُ رِضْوانِهِ، وَمَفاتِيحُ جِنانِهِ، وَحَمَلَةُ فُرْقانِهِ، وَخَزَنَةُ عِلْمِهِ، وَحَفَظَةُ سِرِّهِ، وَمَهْبِطُ وَحْيِهِ، وَمَعادِنُ أَمْرِهِ وَنَهْيِهِ، وَأَماناتُ النُّبُوَّةِ، وَوَدائِعُ الرِّساله، وَفِي بَيْتِكُمْ نَزَلَ الْقُرآنُ، وَمِنْ دارِكُمْ ظَهَرَ الاِْسْلامُ وَالاِْيمانُ، وَإِلَيْكُمْ مُخْتَلَفُ رُسُلِ اللهِ وَالْمَلائِكَةِ، وَأَنْتُمْ أَهْلُ إِبْراهِيمَ عَلَيْهِ السَّلامُ الَّذِينَ ارْتَضاكُمُ

ص: 941

اللهُ عَزَّوَجَلَّ لِلاِْمامَةِ، وَاجْتَباكُمْ لِلْخِلافَةِ، وَعَصَمَكُمْ مِنَ الذُّنُوبِ، وَبَرَأَكُمْ مِنَ الْعُيُوبِ، وَطَهَّرَكُمْ مِنَ الرِّجْسِ، وَفَضَّلَكُمْ بِالنَّوْعِ وَالْجِنْسِ، وَاصْطَفاكُمْ عَلَي العالَمِينَ بِالنُّورِ وَالْهُدي، وَالْعِلْمِ وَالتُّقي وَالْحِلْمِ وَالنُّهي، وَالسَّكِينَةِ وَالْوَقارِ، وَالْخَشْيَةِ وَالاِْسْتِغْفارِ، وَالْحِكْمَةِ وَالاْثارِ، وَالتَّقْوي وَالْعَفافِ، وَالرِّضا وَالْكَفافِ، وَالْقُلُوبِ الزّاكِيَةِ، وَالنُّفُوسِ الْعالِيَةِ، وَالاَْشْخاصِ الْمُنِيرَةِ، وَالاَْحْسابِ الْكَبِيرَةِ، وَالاَْنْسابِ الطّاهِرَةِ، وَالاَْنْوارِ الْباهِرَةِ لْمَوْصُولَةِ، وَالاَْحْكامِ الْمَقْرُونَةِ، وَأَكْرَمَكُمْ بِالاْياتِ، وَأَيَّدَكُمْ بِالْبَيِّناتِ، وَأَعَزَّكُمْ بِالْحُجَجِ الْبالِغَةِ، وَالاَْدِلَّةِ الْواضِحَةِ، وَخَصَّكُمْ بِالاَْقْوالِ الصّادِقَةِ، وَالاَْمْثالِ النّاطِقَةِ، وَالْمَواعِظِ الشّافِيَةِ، وَالْحِكَمِ الْبالِغَةِ، وَوَرِثَكُمْ عِلْمَ الْكِتابِ، وَمَنَحَكُمْ فَصْلَ الْخِطابِ، وَأَرْشَدَكُمْ لِطُرُقِ الصَّوابِ، وَأَوْدَعَكُمْ عِلْمَ الْمَنايا وَالْبَلايا، وَمَكْنُونَ الْخَفايا، وَمَعالِمَ التَّنْزِيلِ، وَمَفاصِلَ التَّأْوِيلِ، وَمَوارِيثَ الاَْنْبِياءِ، كَتابُوتِ الْحِكْمَةِ، وَشِعارِ الْخَلِيلِ، وَمِنْسَأَةِ الْكَلِيمِ، وَسابِغَةِ داوُدَ، وَخاتَمِ الْمُلْكِ، وَفَضْلِ الْمُصْطَفي، وَسَيْفِ الْمُرْتَضي، وَالْجَفْرِ الْعَظِيمِ، وَالاِْرْثِ الْقَدِيمِ، وَضَرَبَ لَكُمْ فِي الْقُرْآنِ أَمْثالاً، وَامْتَحَنَكُمْ بَلْويً، وَأَحَلَّكُمْ مَحَلَّ نَهْرِ طالُوتَ، وَحَرَّمَ عَلَيْكُمُ الصَّدَقَةَ، وَأَحَلَّ لَكُمُ الْخُمْسَ، وَنَزَّهَكُمْ عَنِ الْخَبائِثِ ماظَهَرَ مِنْهاوَمابَطَنَ، فَأَنْتُمُ الْعِبادُالْمُكْرَمُونَ، وَالْخُلَفاءُ الرّاشِدُونَ، وَالاَْوْصِياءُالْمُصْطَفَوْنَ، وَالاَْئِمَّةُ الْمَعْصُومُونَ، وَالاَْوْلِياءِ الْمَرْضِيُّونَ وَالْعُلَماءُ الصّادِقُونَ، وَالْحُكَماءُ الرّاسِخُونَ الْمُبَيِّنُونَ، وَالْبُشَراءُ النُّذَراءُ الشُّرَفاءُ الْفُضَلاءُ، وَالسّادَةُ الاَْتْقِياءُ، اَلاْمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ، وَالنّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ، وَاللاّبِسُونَ شِعارَ الْبَلْوي وَرِداءَ التَّقْوي، وَالْمُتَسَرْبِلُونَ نُورَ الْهُدي، وَالصّابِرُونَ فِي الْبَأْساءِ وَالضَّرّاءِ وَحِينَ الْبَأْسِ، وَلَدَكُمُ الْحَقُّ، وَرَبّاكُمُ الصِّدْقُ، وَغَذّاكُمُ الْيَقينُ، وَنَطَقَ بِفَضْلِكُمُ الدِّينَ، وَأَشْهَدُ أَنَّكُمُ السَّبِيلُ إِلَي اللهِ عَزَّ وَجَلَّ، وَالطُّرُقُ إِلي ثَوابِهِ، وَالْهُداةُ إِلي خَلِيقَتِهِ، وَالاَْعْلامُ فِي بَرِيَّتِهِ، وَالسُّفَراءُ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ خَلْقِهِ، وَأَوْتادُهُ فِي أَرْضِهِ، وَخُزّانُهُ عَلي عِلْمِهِ، وَأَنْصارُ كَلِمَةِ التَّقْوي، وَمَعالِمُ سُبُلِ الْهُدي، وَمَفْزَعُ الْعِبادِ اِذَا اخْتَلَفُوا، وَ الدّالُّونَ عَلَي الْحَقِّ إِذا تَنازَعُوا، وَالنُّجُومُ الَّتِي بِكُمْ يُهْتَدي، وَبِأَقْوالِكُمْ وَأَفْعالِكُمْ يُقْتَدي، وَبِفَضْلِكُمْ نَطَقَ الْقُرْآنُ، وَبِوِلايَتِكُمْ كَمُلَ الدِّينُ وَالاِْيمانُ، وَإِنَّكُمْ عَلي مِنْهاجِ الْحَقِّ، وَمَنْ خالَفَكُمْ عَلي مِنْهاجِ الْباطِلِ، وَأَنَّ اللهَ أَوْدَعَ قُلُوبَكُمْ أَسْرارَ الْغُيُوبِ وَمَقادِيرَ الْخُطُوبِ، وَأَوْفَدَ إِلَيْكُمْ تَأْيِيدَ

ص: 942

السَّكِينَةِ وَطُمَأْنِينَةَ الْوَقارِ، وَجَعَلَ أَبْصارَكُمْ مَأْلِفاً لِلْقُدْرَةِ، وَأَرْواحَكُمْ مَعادِنَ لِلْقُدْسِ، فَلا يَنْعَتُكُمْ إِلاَّ الْمَلائِكَةُ، وَلا يَصِفُكُمْ إِلاَّ الرُّسُلُ، أَنْتُمْ اُمَناءُ اللهِ وَأَحِبّاؤُهُ، وَعِبادُهُ لِلْقُدْسِ وَأَصْفِياؤُهُ، وَأَنْصارُ تَوْحِيدِهِ، وَأَرْكانُ تَمْجِيدِهِ، وَدَعائِمُ تَحْمِيدِهِ، وَدُعاتُهُ إِلي دِينِهِ، وَحَرَسَةُ خَلائِقِهِ، وَحَفَظَةُ شَرائِعِهِ، وَأَنَا اُشْهِدُ اللهَ خالِقِي، وَاُشْهِدُ مَلائِكَتَهُ وَأَنْبِياءَهُ وَرُسُلَهُ، وَاُشْهِدُكُمْ أَنِّي مُؤْمِنٌ بِكُمْ، مُقِرٌّ بِفَضْلِكُمْ، مُعْتَقِدٌ لاِِمامَتِكُمْ، مُؤْمِنٌ بِعِصْمَتِكُمْ، خاضِعٌ لِوِلايَتِكُمْ، مُتَقَرِّبٌ إِلَي اللهِ سُبْحانَهُ بِحُبِّكُمْ، وَبِالْبَراءَةِ مِنْ أَعْدائِكُمْ، عالِمٌ بِأَنَّ اللهَ جَلَّ جَلالُهُ قَدْ طَهَّرَكُمْ مِنَ الْفَواحِشِ ماظَهَرَ مِنْهاوَمابَطَنَ، وَمِنْ كُلِّ رَيْبَة وَ رَجاسَة وَدَنائَة وَنَجاسَة، وَأَعْطاكُمْ رايَةَ الْحَقِّ، الَّتِي مَنْ قَدَّمَها ضَلَّ، مَنْ تَخَلَّفَ عَنْها ذَلَّ، وَفَرَضَ طاعَتَكُمْ وَمَوَدَّتَكُمْ عَلي كُلِّ أَسْوَدَ وَأَبْيَضَ مِنْ عِبادِهِ، فَصَلَواتُ اللهِ عَلي أَرْواحِكُمْ وَأَجْسادِكُمْ».

آنگاه بگو:

«اَلسَّلامُ عَلي أَبِي مُحَمَّد الْحَسَنِ بْنِ عَلِيّ، سَيِّدِ شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، اَلسَّلامُ عَلي أَبِي الْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ زَيْنِ الْعابِدِينَ، اَلسَّلامُ عَلي أَبِي جَعْفَر مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيّ باقِرِ عِلْمِ الدِّينِ، اَلسَّلامُ عَلي أَبِي عَبْدِاللهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّد الصّادِقِ الاَْمِينِ، وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ، بِأَبِي أَنْتُمْ وَأُمّي، لَقَدْ رُضِعْتُمْ ثَدْيَ الاِْيمانِ، وَرُبِّيتُمْ فِي حِجْرِ الاِْسْلامِ، وَاصْطَفَاكُمُ اللهُ عَلَي النّاسِ، وَوَرِثَكُمْ عِلْمَ الْكِتابِ، وَعَلَّمَكُمْ فَصْلَ الْخِطابِ، وَأَجْري فِيكُمْ مَوارِيثَ النُّبُوَّةِ، وَفَجَّرَ بِكُمْ يَنابِيعَ الْحِكْمَةِ، وَاَلْزَمَكُمْ بِحِفْظِ الشَّرِيعَةِ، وَفَرَضَ طاعَتَكُمْ وَمَوَدَّتَكُمْ عَلَي النّاسِ، اَلسَّلامُ عَلَي الْحَسَنِ ابْنِ عَلِيّ، خَليفَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ، الاِْمامِ الرَّضِيِّ الْهادِي الْمَرْضِيِّ، عَلَمِ الدِّينِ وَإِمامِ الْمُتَّقِينَ، اَلْعامِلِ بِالْحَقِّ وَالْقائِمِ بِالْقِسْطِ، أَفْضَلَ وَأَطْيَبَ وَاَزْكي، وَأَنْمي ما صَلَّيْتَ عَلي أَحَد مِنْ أَوْلِيائِكَ وَأَصْفِيائِكَ وَ أَحِبّائِكَ، صَلاةً تُبَيِّضُ بِها وَجْهَهُ، وَتُطَيِّبُ بِها رُوحَهُ، فَقَدْ لَزِمَ عَنْ آبائِهِ الْوَصِيَّةَ، وَدَفَعَ عَنِ الاِْسْلامِ الْبَلِيَّةَ، فَلَمّا خافَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ الْفِتَنَ رَكَنَ إِلَي الَّذِي إِلَيْهِ رَكَنَ، وَكانَ بِما أَتاهُ اللهُ عالِماً، وَبِدِينِهِ

ص: 943

قائِماً، فَأَجْزِهِ اللّهُمَّ جَزاءَ الْعارِفِينَ، وَصَلِّ عَلَيْهِ فِي الاَْوَّلِينَ وَالاْخِرِينَ، وَبَلِّغْهُ مِنَّا السَّلامَ، وَارْدُدْ عَلَيْنا مِنْهُ السَّلامَ، بِرَحْمَتِكَ يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلَي الاِْمامِ الْوَصِيِّ، وَالسَّيِّدِ الرَّضِيِّ، وَالْعابِدِ الاَْمِينِ، عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ زَيْنِ الْعابِدِينَ، اِمامِ الْمُؤْمِنِينَ، وَوارِثِ عِلْمِ النَّبِيِّينَ، اَللّهُمَّ اخْصُصْهُ بِما خَصَصْتَ بِهِ أَوْلِياءَكَ مِنْ شَرائِفِ رِضْوانِكَ، وَكَرائِمِ تَحِيّاتِكَ، وَنَوامِي بَرَكاتِكَ، فَلَقَدْ بَلَّغَ فِي عِبادِهِ، وَنَصَحَ لَكَ فِي طاعَتِهِ، وَسارَعَ فِي رِضاكَ، وَسَلَكَ بِالاُْمَّةِ طَرِيقَ هُداكَ، وَقَضي ما كانَ عَلَيْهِ مِنْ حَقِّكَ فِي دَوْلَتِهِ، وَأَدّي ما وَجَبَ عَلَيْهِ فِي وِلايَتِهِ، حَتَّي انْقَضَتْ أَيّامُهُ، وَ كانَ بِشِيعَتِهِ رَؤُوفاً، وَبِرَعِيَّتِهِ رَحِيماً. اَللّهُمَّ بَلِّغْهُ مِنَّا السَّلامَ، وَارْدُدْ مِنْهُ عَلَيْنا السَّلامَ، وَالسَّلامُ عَلَيهِ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ. اَللّهُمَّ وَصَلِّ عَلَي الْوَصِيِّ الْباقِرِ، وَالاِْمامِ الطّاهِرِ، وَالْعَلَمِ الظّاهِرِ، مُحَمَّدِ بْنِ عِلِيّ، أَبِي جَعْفَر الْباقِرِ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي وَلِيِّكَ، الصّادِعِ بِالْحَقِّ، وَالنّاطِقِ بِالصِّدْقِ، الَّذِي بَقَرَالْعِلْمَ بَقْراً وَبَيَّنَهُ سِرّاً وَجَهْراً، وَقَضي بِالْحَقِّ الَّذِي كانَ عَلَيْهِ، وَأَدَّي الاَْمانَةَ الَّتِي صارَتْ إِلَيْهِ، وَأَمَرَ بِطاعَتِكَ، وَ نَهي عَنْ مَعْصِيَتِكَ. اَللّهُمَّ فَكَما جَعَلْتَهُ نُوراً يَسْتَضِيُ بِهِ الْمُؤْمِنُونَ، وَفَضْلاً يَقْتَدِي بِهِ الْمُتَّقُونَ، فَصَلِّ عَلَيْهِ وَعَلي آبائِهِ الطّاهِرِينَ، وَأَبْنائِهِ الْمَعْصُومِينَ، أَفْضَلَ الصَّلاةِ وَأَجْزَلَها، وَأَعْطِهِ سُؤْلَهُ وَغايَةَ مَأْمُولِهِ، وَأَبْلِغْهُ مِنَّا السَّلامَ، وَارْدُدْ عَلَيْنا مِنْهُ السَّلامَ، وَالسَّلامُ عَلَيْهِ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ. اَللّهُمَّ وَصَلِّ عَلَي الاِْمامِ الْهادِي، وَصِيِّ الاَْوْصِياءِ، وَوارِثِ عِلْمِ الاَْنْبِياءِ، عَلَمِ الدِّينِ، وَالنّاطِقِ بِالْحَقِّ الْيَقِينِ، وَأَبِي الْمَساكِينِ، جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّد الصّادِقِ الاَْمِينِ. اَللّهُمَّ فَصَلِّ عَلَيْهِ كَما عَبَدَكَ مُخْلِصاً وَأَطاعَكَ مُخْلِصاً مُجْتَهِداً، وَاجْزِهِ عَنْ إِحْياءِ سُنَّتِكَ وَاقامه فَرائِضِكَ خَيْرَ جَزاءِ الْمُتَّقِينَ، وأَفْضَلَ ثَوابِ الصّالِحِينَ، وَخُصَّهُ مِنّا بِالسَّلامِ، وَارْدُدْ عَلَيْنا مِنْهُ السَّلامَ، وَالسَّلامُ عَلَيْهِ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

زيارت امام حسن مجتبي (عليه السلام)

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ رَسُولِ رَبِّ الْعالَمِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ فاطِمَةَ

ص: 944

الزَّهْراءِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حَبِيبَ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا صَفْوَةَ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا أَمِينَ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّةَ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نُورَ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا صِراطَ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا بَيانَ حُكْمِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ناصِرَ دِينِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا السَّيِّدُ الزَّكِيُّ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْبَرُُّ الْوَفِيُّ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْقائِمُ الاَْمِينُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعالِمُ بِالتَّأْوِيلِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْهادِي الْمَهْدِيُّ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الطّاهِرُ الزَّكِيُّ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُهَا التَّقِيُّ النَّقِيُّ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْحَقُّ الْحَقِيقُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ الشَّهِيدُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا أَبا مُحَمَّد الْحَسَنِ بْنِ عَلِيّ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكاتُهُ».

زيارت امام زين العابدين (عليه السلام)

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا زَيْنَ الْعابِدِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا زَيْنَ الْمُتَهَجِّدِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اِمامَ الْمُتَّقِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وَلِيَّ الْمُسْلِمِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا قُرَّةَ عَيْنِ النّاظِرِينَ الْعارِفِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وَصِيَّ الْوَصِيِّينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا خازِنَ وَصايَا الْمُرْسَلِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ضَوْءَ الْمُسْتَوْحِشِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نُورَ الْمُجْتَهِدِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سِراجَ الْمُرْتاضِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ذَخِيرَةَ الْمُتَعَبِّدِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مِصْباحَ الْعالَمِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَفِينَةَ الْعِلْمِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَكِينَةَ الْحِلْمِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مِيزانَ الْقِصاصِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَفِينَةَ الْخَلاصِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا بَحْرَ النَّدي، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا بَدْرَ الدُّجي، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الاَْوّاهُ الْحَلِيمُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الصّابِرُ الْحَكِيمُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا رَئِيسَ الْبَكّائِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ امِصْباحَ الْمُؤْمِنِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَوْلايَ يا أَبا مُحَمَّد، أَشْهَدُ أَنَّكَ حُجَّةُ اللهِ وَابْنُ حُجَّتِهِ وَأَبُو حُجَجِهِ، وَابْنُ أَمِينِهِ وَابْنُ اُمَنائِهِ، وَأَنَّكَ ناصَحْتَ فِي عِبادَةِ رَبِّكَ، وَسارَعْتَ فِي مَرْضاتِهِ، وَخَيَّبْتَ أَعْداءَهُ، وَسَرَرْتَ أَوْلِياءَهُ، أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ عَبَدْتَ اللهَ حَقَّ عِبادَتِهِ، وَاتَّقَيْتَهُ حَقَّ تُقاتِهِ، وَأَطَعْتَهُ حَقَّ

ص: 945

طاعَتِهِ، حَتّي اَتيكَ الْيَقِينُ، فَعَلَيْكَ يا مَوْلايَ يَاابْنَ رَسُولِ اللهِ أَفْضَلَ التَّحِيَّةِ، وَالسَّلامُ عَلَيْكَ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

زيارت امام محمّد باقر (عليه السلام)

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْباقِرُ بِعِلْمِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْفاحِصُ عَنْ دِينِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمُبَيِّنُ لِحُكْمِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْقائِمُ بِقِسْطِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النّاصِحُ لِعِبادِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الدّاعِي إِلَي اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الدَّلِيلُ عَلَي اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْحَبْلُ الْمَتِينُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْفَضْلُ الْمُبِينُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النُّورُ السّاطِعُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْبَدْرُ اللاّمِعُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْحَقُّ الاَْبْلَجُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا السِّراجُ الاَْسْرَجُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النَّجْمُ الاَْزْهَرُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْكَوْكَبُ الاَْبْهَرُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمُنَزَّهُ عَنِ الْمُعْضَلاتِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمَعْصُومُ مِنَ الزَّلاّتِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الزَّكِيُّ فِي الْحَسَبِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الرَّفِيعُ فِي النَّسَبِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْقَصْرُ الْمَشِيدُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّةَ اللهِ عَلي خَلْقِهِ أَجْمَعِينَ، أَشْهَدُ يا مَوْلايَ أَنَّكَ قَدْ صَدَعْتَ بِالْحَقِّ صَدْعاً، وَبَقَرْتَ الْعِلْمَ بَقْراً، وَنَثَرْتَهُ نَثْراً، لَمْ تَأْخُذْكَ فِي اللهِ لَوْمَةُ لائِم، وَكُنْتَ لِدِينِ اللهِ مُكاتِماً، وَقَضَيْتَ ما كانَ عَلَيْكَ، وَأَخْرَجْتَ أَوْلِياءَكَ مِنْ وِلايَةِ غَيْرِ اللهِ إِلي وِلايَةِ اللهِ، وَأَمَرْتَ بِطاعَةِ اللهِ، وَنَهَيْتَ عَنْ مَعْصِيَةِ اللهِ، حَتّي قَبَضَكَ اللهُ إِلي رِضْوانِهِ، وَذَهَبَ بِكَ إِلي دارِ كَرامَتِهِ، وَإِلي مَسَاكِنِ أَصْفِيائِهِ، وَمُجاوِرَةِ أَوْلِيائِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

زيارت امام صادق (عليه السلام)

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الاِْمامُ الصّادِقُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْوَصِيُّ النّاطِقُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْفائِقُ الرّائِقُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا السَّنامُ الاَْعْظَمُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الصِّراطُ الاَْقْوَمُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مِصْباحَ الظُّلُماتِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا دافِعَ المُعْضَلاتِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مِفْتاحَ الْخَيْراتِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَعْدِنَ الْبَرَكاتِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا صاحِبَ الْحُجَجِ وَالدَّلالاتِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا صاحِبَ

ص: 946

الْبَراهِينَ الْواضِحاتِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ناصِرَ دِينِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ناشِرَ حُكْمِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا فاصِلَ الْخَطاباتِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا كاشِفَ الْكُرُباتِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَمِيدَ الصّادِقِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا لِسانَ النّاطِقِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا خَلَفَ الْخائِفِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا زَعِيمَ الصّادِقِينَ الصّالِحِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَيِّدَ الْمُسْلِمِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا هادِيَ الْمُضِلِّينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَكَنَ الطّائِعِينَ، أَشْهَدُ يا مَوْلايَ إِنَّكَ عَلَي الْهُدي، وَالْعُرْوَةُ الْوُثْقي، وَشَمْسُ الضُّحي، وَبَحْرُ الْمَدي، وَكَهْفُ الْوَري، وَالْمَثَلُ الاَْعْلي، صلي الله عَلي رُوحِكَ وَبَدَنِكَ، والسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلَي الْعَبّاسِ عَمِّ رَسُولِ اللهِ، صلي الله عَلَيْهِ وآلِهِ وَسَلَّمَ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

زيارت وداع ائمّه بقيع (عليهم السلام)

مرحوم شيخ طوسي و سيّد بن طاوس گفته اند كه چون خواستي ائمّه بقيع را وداع كني، بگو:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ أَئِمَّةَ الْهُدي وَرَحْمَةُ اللهِوَبَرَكاتُهُ، أَسْتَوْدِعُكُمُ اللهَ وَأَقْرَأُ عَلَيْكُمُ السَّلامَ، آمَنّا باِللهِ وَباِلرَّسُولِ وَبِما جِئْتُم بِهِ وَدَلَلْتُمْ عَلَيْهِ. اَللّهُمَّ فَاكتُبْنا مَعَ الشّاهِدِينَ».

پس دعا بسياركن، و از خداوند بخواه كه بارديگر زيارت ايشان را نصيب تو گرداند، و اين آخرين زيارت تو نباشد.

زيارت عبّاس بن عبدالمطّلب (عليهما السلام)

عباس بن عبدالمطّلب، عموي پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) مقامي والا دارد، و در راه اسلام فداكاري هاي بسيار كرده و از حاميان رسول خدا (صلي الله عليه وآله) بوده، كه قبر او در قبرستان بقيع است. در مفتاح الجنّات اين زيارت براي آن بزرگوار نقل شده است:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ ياعَبّاسُ بْنُ عَبْدِالْمُطَّلِبِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَمَّ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا صاحِبَ السِّقايَةِ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

زيارت فاطمه بنت اسد مادر گرامي اميرالمؤمنين (عليهما السلام)

فاطمه بنت اسد، از زنان عالي مقام و مورد احترام خاصّ رسول خدا (صلي الله عليه وآله) بود، و فرزندي هم چون عليّ بن ابي طالب (عليه السلام) به

ص: 947

دنيا آورد. قبر ايشان نزديك قبور ائمّه بقيع است، لكن بعضي گفته اند قبر آن مخدّره نزديك قبر حليمه سعديّه دايه پيامبر (صلي الله عليه وآله) مي باشد. نزد قبر آن بانوي مجلّله مي گويي:

«اَلسَّلامُ عَلي نَبِيِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلي رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلي مُحَمَّد سَيِّدِ الْمُرْسَلِينَ، اَلسَّلامُ عَلي مُحَمَّد سَيِّدِ الاَْوَّلِينَ، اَلسَّلامُ عَلي مُحَمَّد سَيِّدِ الاْخِرِينَ، اَلسَّلامُ عَلي مَنْ بَعَثَهُ اللهُ رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النَّبِيُّ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ، اَلسَّلامُ عَلي فاطِمَةَ بِنْتِ اَسَد الْهاشِمِيَّةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الصِّدِّيقَةُ الْمَرْضِيَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا التَّقِيَّةُ النَّقِيَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْكَرِيمَةُ الرَّضِيَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا كافِلَةَ مُحَمَّد خاتَمِ النَّبِيِّينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا والِدَةَ سَيِّدِ الْوَصِيِّينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا مَنْ ظَهَرَتْ شَفَقَتُها عَلي رَسُولِ اللهِ خاتَمِ النَّبِيِّينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا مَنْ تَربِيَتُها لِوَلِيِّ اللهِ الاَْمِينِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ وَعَلي رُوحِكِ وَبَدَنِكِ الطّاهِرِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ وَعَلي وَلَدِكِ، وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ، أَشْهَدُ أَنَّكِ أَحْسَنْتِ الْكَفالَةَ، وَأَدَّيْتِ الاَْمانَةَ، وَاجْتَهَدْتِ فِي مَرْضاةِ اللهِ، وَبالَغْتِ فِي حِفْظِ رَسُولِ اللهِ، عارِفَةً بِحَقِّهِ، مُؤْمِنَةً بِصِدْقِهِ، مُعْتَرِفَةً بِنُبُوَّتِهِ، مُسْتَبْصِرَةً بِنِعْمَتِهِ، كافِلَةً بِتَرْبِيَتِهِ، مُشْفِقَةً عَلي نَفْسِهِ، واقِفَةً عَلي خِدْمَتِهِ، مُخْتارَةً رِضاهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّكِ مَضَيْتِ عَلَي الاِْيمانِ وَالتَّمَسُّكِ بِأَشْرَفِ الاَْدْيانِ، راضِيَةً مَرْضِيَّةً، طاهِرَةً زَكِيَّةً، تَقِيَّةً نَقِيَّةً، فَرَضِيَ اللهُ عَنْكِ وَأَرْضاكِ، وَجَعَلَ الْجَنَّةَ مَنْزِلَكِ وَمَأْواكِ، اَلَلّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَانْفَعْنِي بِزِيارَتِها، وَثَبِّتْنِي عَلي مَحَبَّتِها، وَلا تَحرِمْنِي شَفاعَتَها وَشَفاعَةَ الاَْئِمَّةِ مِن ذُرِّيَّتِها، وَارْزُقْنِي مُرافَقَتَها، وَاحْشُرْنِي مَعَها وَمَعَ أَوْلادِهَا الطّاهِرِينَ، اَللّهُمَّ لا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِيارَتِي إِيّاها، وَارْزُقْنِي الْعَوْدَ إِلَيْها أَبَداً ما أَبْقَيْتَنِي، وَإِذا تَوَفَّيْتَنِي فَاحْشُرْنِي فِي زُمْرَتِها، وَأَدْخِلْنِي فِي شَفاعَتِها، بِرَحْمَتِكَ يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ. اَللّهُمَّ بِحَقِّها عِندَكَ وَمَنزِلَتِها لَدَيْكَ، اِغْفِرلِي وَلِوالِدَيَّ وَلِجَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِناتِ، وَآتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً

ص: 948

وَفِي الاْخِرَةِ حَسَنَةً، وَقِنا بِرَحْمَتِكَ عَذابَ النّارِ».

زيارت دختران حضرت رسول (صلي الله عليه وآله)

رسول خدا (صلي الله عليه وآله) غير از فاطمه زهرا (عليها السلام) دختران ديگري هم به نام هاي «زينب»، «امّ كلثوم» و «رقيّه» داشته است كه قبرشان در بقيع مي باشد.

براي زيارت آنان، نزديك قبورشان مي ايستي و به اميد ثواب، چنين مي گويي: «اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ رَبِّ الْعالَمِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا صَفْوَةَ جَمِيعِ الاَْنْبِياءِ وَالْمُرْسَلِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنِ اخْتارَهُ اللهُ عَلَي الْخَلْقِ أَجْمَعِينَ، وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ، اَلسَّلامُ عَلي بَناتِ السَّيِّدِ الْمُصْطَفي، اَلسَّلامُ عَلي بَناتِ النَّبِيِّ الْمُجْتَبي، اَلسَّلامُ عَلي بَناتِ مَنِ اصْطَفيهُ اللهُ فِي السَّماءِ، وَفَضَّلَهُ عَلي جَمِيعِ الْبَرِيَّةِ وَالْوَري، اَلسَّلامُ عَلي ذُرِّيَّةِ السَّيِّدِ الْجَلِيلِ، مِنْ نَسْلِ إِسْماعِيلَ، وَسُلالَةِ إِبْراهِيمَ الْخَلِيلِ، اَلسَّلامُ عَلي بَناتِ النَّبِيِّ الرَّسُولِ، اَلسَّلامُ عَلي اَخَواتِ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ الْبَتُولِ، اَلسَّلامُ عَلي زَيْنَبَ وَأُمِّ كُلْثُومَ وَرُقَيَّةَ، اَلسَّلامُ عَلَي الشَّرِيفاتِ الاَْحْسابِ، وَالطّاهِراتِ الاَْنْسابِ، اَلسَّلامُ عَلي بَناتِ الاْباءِ الاَْعاظِمِ، وَسُلالَةِ الاَْجْدادِ الاَْكارِمِ الاَْفاخِمِ، عَبْدِالْمُطَّلِبِ وَعَبْدِمَناف وَهاشِم، وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

زيارت جناب عقيل وجناب عبداللّه فرزند جعفر طيّار (عليهما السلام)

عقيل و جعفر طيّار هر دو برادران عليّ بن ابي طالب هستند. عبدالله پسر جعفر طيّار، همسر حضرت زينب (عليها السلام) است.

قبر عقيل و عبدالله بن جعفر در بقيع قرار دارد. در زيارت اين دو بزرگوار چنين مي گويي:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَيِّدَنا ياعَقِيلَ بْنَ اَبيطالِب، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ عَمِّ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ عَمِّ نَبِيِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ عَمِّ حَبِيبِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ عَمِّ الْمُصْطَفي، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا أَخا عَلِيّ الْمُرْتَضي، اَلسَّلامُ عَلي عَبْدِاللهِ بْنِ جَعْفَرالطَّيّارِ فِي الْجِنانِ، وَعَلي مَنْ حَوْلَكُما مِنْ أَصْحابِ رَسُولِ اللهِ رَضِيَ اللهُ تَعالي عَنْكُما وَ أَرْضاكُما أَحْسَنَ الرِّضا، وَ جَعَلَ الْجَنَّةَ مَنْزِلَكُما وَ مَسْكَنَكُما وَ مَحَلَّكُما

ص: 949

وَمَأْويكُما، اَلسَّلامُ عَلَيْكُما وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَركاتُهُ».

زيارت ابراهيم، فرزند رسول اكرم (صلي الله عليه وآله)

ابراهيم، پسر رسول الله (صلي الله عليه وآله) در كودكي از دنيا رفت و پيغمبر خدا (صلي الله عليه وآله) را داغدار كرد. درگذشت ابراهيم، پيامبر را به شدّت غمگين ساخت و آن حضرت در سوگ فرزند، اشك مي ريخت و مي فرمود: «چشم اشك فشان است و غمگين، ولي سخني نمي گويم كه موجب ناخوشنودي پروردگارمان گردد». (بحار، ج 16، ص 235، ح 35 و ج 77، ص 142، ح 1)

اين فرزند، كه مورد علاقه شديد پيامبر (صلي الله عليه و اله) بود، در بقيع به خاك سپرده شد. براي زيارت او، در قبرستان بقيع، نزديك قبر او مي ايستي و چنين مي گويي:

«اَلسَّلامُ عَلي رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلي نَبِيِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلي حَبِيبِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلي صَفِيِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلي نَجِيِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلي مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللهِ، سَيِّدِ الاَْنْبِياءِ وَخاتَمِ الْمُرْسَلِينَ، وَخِيَرَةِ اللهِ مِنْ خَلْقِهِ فِي أَرْضِهِ وَسَمائِهِ، اَلسَّلامُ عَلي جَمِيعِ أَنْبِياءِ اللهِ وَرُسُلِهِ، اَلسَّلامُ عَلَي السُّعَداءِ وَ الشُّهَداءِ وَالصّالِحِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْنا وَعَلي عِبادِاللهِ الصّالِحِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيَّتُهَا الرُّوحُ الزّاكِيَةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيَّتُهَا النَّفْسُ الشَّرِيفَةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيَّتُهَا السُّلالَةُ الطّاهِرَةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيَّتُهَا النَّسَمَةُ الزّاكِيَةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ خَيْرِ الْوَري، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ النَّبِيِّ الْمُجْتَبي، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ الْمَبْعُوثِ إِلي كافَّةِ الْوَري، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ الْبَشِيرِ النَّذِيرِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ السِّراجِ الْمُنِيرِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ الْمُؤَيَّدِ بِالْقُرْآنِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ الْمُرْسَلِ إِلَي الاِْنْسِ وَالْجانِّ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ صاحِبِ الرّايَةِ وَالْعَلامَةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ الشَّفِيعِ يَوْمَ الْقِيامَةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ مَنْ حَباهُ اللهُ بِالْكَرامَةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَرَحْمَةُ اللهِ وبَرَكاتُهُ، أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ اِخْتارَ اللهُ لَكَ دارَ إِنْعامِهِ قَبْلَ أَنْ يَكْتُبَ عَلَيْكَ أَحْكامَهُ، أَوْ يُكَلِّفَكَ

ص: 950

حَلالَهُ وَحَرامَهُ، فَنَقَلَكَ إِلَيْهِ طَيِّباً زاكِياً مَرْضِيّاً طاهِراً مِنْ كُلِّ نَجَس، مُقَدَّساً مِنْ كُلِّ دَنَس، وَبَوَّأَكَ جَنَّةَ الْمَأْوي، وَرَفَعَكَ إِلَي الدَّرَجاتِ الْعُلي، وَ صلي الله عَلَيْكَ صَلاةً تَقَرُّ بِها عَيْنُ رَسُولِهِ، وَتُبَلِّغُهُ أَكْبَرَ مَأْمُولِهِ. اَللّهُمَّ اجْعَلْ أَفْضَلَ صَلَواتِكَ وَأَزْكاها، وَأَنْمي بَرَكاتِكَ وَأَوْفاها، عَلي رَسُولِكَ وَنَبِيِّكَ وَخِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ، مُحَمَّد خاتَمِ النَّبِيِّينَ، وَعَلي مَنْ نَسَلَ مِنْ أَوْلادِهِ الطَّيِّبِينَ، وَعَلي ما خَلَّفَ مِنْ عِتْرَتِهِ الطّاهِرِينَ، بِرَحْمَتِكَ يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّد صَفِيِّكَ، وَإِبْراهِيمَ نَجْلِ نَبِيِّكَ أَنْ تَجْعَلَ سَعْيِي به هم مَشْكُوراً، وَذَنْبِي به هم مَغْفُوراً، وَحَياتِي بِهِمْ سَعِيدَةً، وَعاقِبَتِي به هم حَمِيدَةً، وَحَوائِجِي به هم مَقْضِيَّةً، وَأَفْعالِي به هم مَرْضِيَّةً، وَأُمُورِي به هم مَسْعُودَةً، وَشُؤُونِي به هم مَحْمُودَةً. اَللّهُمَّ وَأَحْسِنْ لِيَ التَّوْفِيقَ، وَنَفِّسْ عَنِّي كُلَّ هَمّ وَضِيق. اَللّهُمَّ جَنِّبْنِي عِقابَكَ، وَامْنَحْنِي ثَوابَكَ، وَأَسْكِنِّي جِنانَكَ، وَارْزُقْنِي رِضْوانَكَ وَأَمانَكَ، وَأَشْرِكْ لِي فِي صالِحِ دُعائِي والِدَيَّ وَوُلْدِي وَجَمِيعَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِناتِ، اَلاَْحْياءَ مِنْهُمْ وَالاَْمْواتَ، إِنَّكَ وَلِيُّ الْباقِياتِ الصّالِحاتِ، آمِينَ رَبَّ الْعالَمِينَ».

زيارت اسماعيل فرزند امام صادق (عليهما السلام)

اسماعيل، فرزند بزرگ امام صادق (عليه السلام) بود، و عدّه اي از شيعيان پس از امام صادق به امامت او اعتقاد پيدا كردند و به «اسماعيليّه» معروف شدند، اگر چه خود به امامت برادرش امام موسي كاظم عقيده داشت و مورد احترام آن حضرت بود. در زيارت اسماعيل مي گويي:

«اَلسَّلامُ عَلي جَدِّكَ الْمُصْطَفي، اَلسَّلامُ عَلي أَبِيكَ الْمُرتَضَي الرِّضا، اَلسَّلامُ عَلَي السَيِّدَيْنِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَينِ، اَلسَّلامُ عَلي خَدِيجَةَ أُمِّ الْمُؤْمِنِينَ أُمِّ سَيِّدَةِ نِساءِ الْعالَمِينَ، اَلسَّلامُ عَلي فاطِمَةَ أُمِّ الاَْئِمَّةِ الطّاهِرِينَ، اَلسَّلامُ عَلَي النُّفُوسِ الْفاخِرَةِ، بُحُورِ الْعُلُومِ الزّاخِرَةِ، شُفَعائِي فِي الاْخِرَةِ، وَ أَوْلِيائِي عِنْدَ عَوْدِ الرُّوحِ إِلَي الْعِظامِ النَّخِرَةِ، أَئِمَّةِ الْخَلْقِ وَوُلاةِ الْحَقِّ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الشَّخْصُ الشَّريِفُ، الطّاهِرِ الْكَرِيمِ،

ص: 951

أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَمُصْطَفيهُ، وَأَنَّ عَلِيّاً وَلِيُّهُ وَمُجْتَباهُ، وَأَنَّ الاِْمامَةَ فِي وُلْدِهِ إِلي يَوْمِ الدِّينِ، نَعْلَمُ ذلِكَ عِلْمَ الْيَقِينِ، وَنَحْنُ لِذلِكَ مُعْتَقِدُونَ، وَفِي نَصْرِهِمْ مُجْتَهِدُونَ».

زيارت حليمه سعديّه (عليها السلام)

حليمه سعديّه، دايه و مادر رضاعي رسول خدا (صلي الله عليه وآله) بود كه آن حضرت را در كودكي از عبدالمطّلب (جدّ پيامبر) تحويل گرفت و ميان قبيله خود در بيرون مكّه برد، و به او شير داد و بزرگش كرد. زني با عاطفه و مهربان كه افتخار دايگي پيامبر (صلي الله عليه وآله) را داشت، و مورد احترام و علاقه حضرت بود.

در زيارت آن بانوي عظيم الشّأن چنين مي گويي:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا أُمَّ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا أُمَّ صَفِيِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا أُمَّ حَبِيبِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا

أُمَّ الْمُصْطَفي، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يامُرْضِعَةَ رَسُولِ اللهِ، اَلسّلامُ عَلَيْكِ يا حَلِيمَةَ السَّعْدِيَّةِ، فَرَضِيَ اللهُ تَعالي عَنْكِ وَأَرْضاكِ، وَجَعَلَ الْجَنَّةَ مَنْزِلَكِ وَ مَأْواكِ، وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

زيارت عمّه هاي رسول اكرم (صلي الله عليه وآله)

قبر اين دو بانوي بزرگوار «صفيّه و عاتكه»، دختران عبدالمطّلب و امّ البنين مادر حضرت ابوالفضل (عليه السلام) در بقيع در كنار هم قرار دارند. صفيّه، زني شجاع، با كمال و اديب و شاعر بود، و در آغاز ظهور اسلام مسلمان شد، و با پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله) بيعت كرد، و به مدينه هجرت نمود. در جنگ اُحُد و خندق هم حاضر بود، و در سال 20 هجري در سن 73 سالگي از دنيا رفت.

عاتكه نيز زني با ايمان بود، و در رديف صحابه پيامبر قرار داشت، و همراه مسلمانان مهاجر به مدينه هجرت كرد. در زيارت دو عمّه حضرت رسول (صلي الله

ص: 952

عليه وآله) صفيّه و عاتكه مي گويي:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكُما يا عَمَّتَيْ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُما يا عَمَّتَيْ نَبِيِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُما يا عَمَّتَيْ حَبِيبِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُما يا عَمَّتَيِ الْمُصْطَفي، رَضِيَ اللهُ تَعالي عَنْكُما وَجَعَلَ الجَنَّةَ مَنْزِلَكُما وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

زيارت امّ البنين مادر حضرت ابوالفضل (عليه السلام)

امّ البنين، كه نامش «فاطمه» دختر حزام است، زني رشيد، شجاع و عارف و فاضل و نجيب و با اخلاص بود كه پس از شهادت حضرت زهرا (عليها السلام)، به همسري اميرالمؤمنين در آمد، و صاحب چهار فرزند رشيد به نامهاي عباس، عبداللّه، جعفر و عثمان شد كه هر چهار نفر در كربلا، در ركاب امام حسين (عليه السلام) جنگيدند، و شربت شهادت نوشيدند. امّ البنين براي شهداي كربلا و چهار شهيد خود در مدينه عزاداري مي كرد، و در رثايشان شعر مي سرود، واز احياگران ياد كربلا و شهدا بود.

در زيارت امّ البنين (عليها السلام) مي گويي:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا زَوْجَةَ وَلِيِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا زَوْجَةَ أَمِيرِالمُؤْمِنِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا أُمَّ الْبَنِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا أُمَّ الْعَبّاسِ بْنِ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طالِب، رَضِيَ اللهُ تَعالي عَنْكِ، وَجَعَلَ الجَنَّةَ مَنْزِلَكِ وَمَأْويكِ، وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

زيارت اهل قبور

اين زيارت براي ديگر اموات مؤمن و مؤمنه مدفون در بقيع و در ديگر قبرستان ها خوانده مي شود:

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ «اَلسَّلامُ عَلي أَهْلِ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، مِنْ أَهْلِ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، يا أَهْلَ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، بِحَقِّ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، كَيْفَ وَجَدْتُمْ قَوْلَ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، مِنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، يا لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، بِحَقِّ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، اِغْفِرْ لِمَنْ قالَ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، وَاحْشُرْنا فِي

ص: 953

زمره مَنْ قالَ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ عَلِيٌّ وَلِيُّ اللهِ».

از اميرالمؤمنين (عليه السلام) روايت شده هر كس به قبرستان براي زيارت اهل قبور برود، خداوند متعال ثواب پنجاه سال عبادت به او عطا فرمايد، و گناه پنجاه ساله او و والدينش را ببخشد. از پيغمبر اكرم (صلي الله عليه وآله) نقل است هر كس هفت مرتبه سوره " إِنّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ القَدْر " را نزد قبر مؤمني بخواند، خداوند متعال فرشته اي را نزد قبر او مي فرستد كه پرستش خدا كند، و ثوابش را به نام آن ميّت مي نويسد. پس چون روز قيامت شود به هر هولي از اهوال قيامت برسد، خداوند آن هول را از او برطرف كند، تا اينكه داخل بهشت شود.

زيارت حضرت عبد اللّه بن عبدالمطّلب (عليهما السلام)

پدر گرامي حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه وآله) پس از مراجعت از سفر شام و قبل از ولادت رسول خدا (صلي الله عليه وآله) از دنيا رفت، قبر آن بزرگوار تقريباً روبه روي «باب السّلام در محلّ مُصَلّي» قرار داشت كه پس از طرح توسعه حرم، در داخل شبستان مسجد قرار گرفت و هم اكنون جاي دقيق آن معلوم نيست.

در زيارت آن حضرت بگو:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وَلِيَّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا أَمِينَ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نُورَ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مُسْتَوْدَعَ نُورِ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا والِدَ خاتَمِ الاَْنْبِياءِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنِ انْتَهي إِلَيْهِ الْوَدِيعَةُ وَالاَْمانَةُ الْمَنِيعَةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ أَوْدَعَ اللهُ فِي صُلْبِهِ الطَّيِّبِ الطّاهِرِ الْمَكِينِ نُورَ رَسُولِ اللهِ الصّادِقِ الاَْمِينِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا والِدَ سَيِّدِ الاَْنْبِياءِ وَالْمُرْسَلِينَ، أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ حَفِظْتَ الْوَصِيَّةَ، وَأَدَّيْتَ الاَْمانَةَ عَنْ

ص: 954

رَبِّ الْعالَمِينَ فِي رَسُولِهِ، وَكُنْتَ فِي دِينِكَ عَلي يَقِين، وَأَشْهَدُ أَنَّكَ اتَّبَعْتَ دِينَ اللهِ عَلي مِنْهاجِ جَدِّكَ إِبْراهِيمَ خَلِيلِ اللهِ فِي حَياتِكَ وَبَعْدَ وَفاتِكَ، عَلي مَرْضاتِ اللهِ فِي رَسُولِهِ، وَأَقْرَرْتَ وَصَدَّقْتَ بِنُبُوَّةِ رَسُولِ اللهِ صلي الله عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَوِلايَةِ أَمِيرِالمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلامُ، وَالاَْئِمَّةِ الطّاهِرِينَ عليهم السلام، فَ صلي الله عَلَيْكَ حَيّاً وَمَيِّتاً، وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَركاتُهُ».

زيارت دوم حضرت عبدالله بن عبدالمطّلب (عليهما السلام)

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا صاحِبَ الْمَجْدِ الاَْثِيلِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا خِيَرَةَ فَرْع مِنْ دَوْحَةِ الْخَلِيلِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ لذَّبِيحِ إِسْماعِيلَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سُلالَةَ الاَْبْرارِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا أَبَا النَّبِيِّ الْمُخْتارِ، وَعَمَّ الْوَصِيِّ الْكَرّارِ، وَوالِدَ الاَْئِمَّةِ الاَْطْهارِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ أَضاءَتْ بِنُورِ جَبِينِهِ عِنْدَ وِلادَتِهِ أَطْرافُ السَّماءِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا يُوسُفَ آلِ عَبْدِ مَناف، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ سَلَكَ مَسْلَكَ جَدِّهِ إِسْماعِيلَ، فَأَسْلَمَ لاَِبِيهِ لِيَذْبَحَهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ فَداهُ اللهُ بِما فَداهُ، فَتَقَبَّلَهُ فَأَعْطاهُ اللهُ وَأَباهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حامِلَ نُورِ النُّبُوَّةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا أَشْرَفَ النّاسِ فِي الاُْبُوَّةِ وَالْبُنُوَّةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا والِدَ خاتَمِ النَّبِيِّينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا أَبَا الطّاهِرِينَ بَعْدَ الطّاهِرِينَ، وَابْنَ الطّاهِرِينَ، وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

فضيلت زيارت حضرت حمزه و ساير شُهداي اُحُد

در سال سوّم هجري در شمال مدينه، در دامنه كوه اُحُد جنگي ميان مسلمانان و كفّار اتّفاق افتاد كه ابتدا مسلمانان پيروز شدند، ولي در مرحله بعد در اثر تخلّف، عدّه اي از فرمان رهبري سرپيچي كردند، و در نتيجه بيش از هفتاد نفر از مسلمانان شهيد شدند. فخر المحقّقين در رساله فخريّه نوشته: مُستحب است زيارت حضرت حمزه (عليه السلام) و ديگر شهداي اُحُد در قبرستان اُحد.

از حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه وآله) نقل است كه هر كس مرا زيارت كند و عمويم حمزه را زيارت ننمايد، به من

ص: 955

جفا كرده است. شيخ مفيد (رحمه الله) فرموده كه پيغمبر اكرم (صلي الله عليه وآله) به زيارت قبر حمزه امر مي فرمود وبه زيارت ايشان و شهدا اهتمام مي كرد.

حضرت فاطمه (عليها السلام) پس از رحلت رسول اكرم (صلي الله عليه وآله) بر زيارت قبر آن بزرگوار مواظبت مي نمود. و از زمان حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) سنّت شده است كه مسلمانان به زيارت عموي گرامي آن حضرت مي روند، و در كنار قبرش درنگ مي كنند.

ودر حديث است كه حضرت فاطمه (عليها السلام) پس از رحلت پدر روزهاي دوشنبه و پنج شنبه هر هفته به زيارت قبور شُهدا مي رفت و با اشاره به مواضع مسلمانان در صحنه جنگ اُحُد، مي فرمود: اين جا موضع رسول خدا (صلي الله عليه وآله) بود، و در اين مكان مشركين، وبه نقلي ديگر در آن جا نماز مي گزارد ودعا مي كرد. شهداي اُحُد رضوان اللّه عليهم حدود هفتاد نفر مي باشند.

زيارت حضرت حمزه عموي پيامبر (صلي الله عليه وآله)

چون به زيارت آن حضرت در اُحُد رفتي نزد قبرش بايست و اين زيارت را بخوان:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَمَّ رَسُولِ اللهِ، صلي الله عَلَيْهِ وَآلِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا خَيْرَ الشُّهَداءِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا أَسَدَاللهِ وَأَسَدَ رَسُولِهِ، أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ جاهَدْتَ فِي اللهِ عَزَّ وَجَلَّ، وَجُدْتَ بِنَفْسِكَ، وَنَصَحْتَ رَسُولَ اللهِ، وَكُنْتَ فِيما عِنْدَ اللهِ سُبْحانَهُ راغِباً، بِأَبِي أَنْتَ وَأُمِّي، أَتَيْتُكَ مُتَقَرِّباً إِلَي اللهِ عَزَّ وَجَلَّ بِزِيارَتِكَ، وَمُتَقَرِّباً إِلي رَسُولِ اللهِ صلي الله عَلَيْهِ وَآلِهِ بِذلِكَ، راغِباً إِلَيْكَ فِي الشَّفاعَةِ، أَبْتَغِي بِزِيارَتِكَ خَلاصَ نَفْسِي مَتَعَوِّذاً كَ مِنْ نار اسْتَحَقَّها مِثْلِي بِما جَنَيْتُ عَلي نَفْسِي، هارِباً مِنْ ذُنُوبِي الَّتِي احْتَطَبْتُها عَلي ظَهْرِي، فَزِعاً إِلَيْكَ رَجاءَ رَحْمَةِ رَبِّي، أَتَيْتُكَ مِنْ شُقَّة

ص: 956

بَعِيدَة، طالِباً فَكاكَ رَقَبَتِي مِنَ النّارِ، وَقَدْ أَوْقَرَتْ ظَهْرِي ذُنُوبِي، وَأَتَيْتُ ما أَسْخَطَ رَبِّي، وَلَمْ أَجِدْ أَحَداً أَفْزَعُ إِلَيْهِ خَيْراً لِي مِنْكُمْ أَهْلَ بَيْتِ الرَّحْمَةِ، فَكُنْ لِي شَفِيعاً يَوْمَ فَقْرِي وَحاجَتِي، فَقَدْ سِرْتُ إِلَيْكَ مَحْزُوناً، وَأَتَيْتُكَ مَكْرُوباً، وَسَكَبْتُ عَبْرَتِي عِنْدَكَ باكِياً، وَصِرْتُ إِلَيْكَ مُفْرَداً، وَأَنْتَ مِمَّنْ أَمَرَنِيَ اللهُ بِصِلَتِهِ، وَحَثَّنِي عَلي بِرِّهِ، وَدَلَّنِي عَلي فَضْلِهِ، وَهَدانِي لِحُبِّهِ، وَرَغَّبَنِي فِي الْوِفادَةِ إِلَيْهِ، وَاَلْهَمَنِي طَلَبَ الْحَوائِجِ عِنْدَهُ، أَنْتُمْ أَهْلُ بَيْت لا يَشْقي مَنْ تَوَلاّكُمْ، وَلايَخِيبُ مَنْ أَتاكُمْ، وَلايَخْسَرُ مَنْ يَهْواكُمْ، وَلا يَسْعَدُ مَنْ عاديكُمْ».

پس رو به قبله مي كني و مي گويي:

«اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد. اَللّهُمَّ إِنِّي تَعَرَّضْتُ لِرَحْمَتِكَ بِلُزُومِي لِقَبْرِ عَمِّ نَبِيِّكَ صلي الله عَلَيْهِ وَآلِهِ، لِيُجِيرَنِي مِنْ نِقْمَتِكَ وَسَخَطِكَ وَمَقْتِكَ فِي يَوْم تَكْثُرُ فِيهِ الاَْصْواتُ، وَتَشْغَلُ كُلُّ نَفْس بِما قَدَّمَتْ، وَتُجادِلُ عَنْ نَفْسِها، فَاِنْ تَرْحَمْنِي الْيَوْمَ فَلا خَوْفَ عَلَيَّ وَلاحُزْنَ، وَإِنْ تُعاقِبْ فَمَوْليً لَهُ الْقُدْرَةُ عَلي عَبْدِهِ، وَلاتُخَيِّبْنِي بَعْدَ الْيَوْمِ، وَلاتَصْرِفْنِي به غير حاجَتِي، فَقَدْ لَصِقْتُ بِقَبْرِ عَمِّ نَبِيِّكَ، وَتَقَرَّبْتُ بِهِ إِلَيْكَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِكَ وَرَجاءَ رَحْمَتِكَ، فَتَقَبَّلْ مِنِّي، وَعُدْ بِحِلْمِكَ عَلي جَهْلِي، وَبِرَأْفَتِكَ عَلي جِنايَةِ نَفْسِي، فَقَدْ عَظُمَ جُرْمِي، وَما أَخافُ أَنْ تَظْلِمَنِي، وَلكِنْ أَخافُ سُوءَ الْحِسابِ، فَانْظُرِ الْيَوْمَ تَقَلُّبِي عَلي قَبْرِ عَمِّ نَبِيِّكَ، فَبِهِما فُكَّنِي مِنَ النّارِ، وَلاتُخَيِّبْ سَعْيِي، وَلا يَهُونَنَّ عَلَيْكَ ابْتِهالِي، وَلاتَحْجُبَنَّ عَنْكَ صَوْتِي، وَلاتَقْلِبْنِي به غير حَوائِجِي، يا غِياثَ كُلِّ مَكْرُوب وَمَحْزُون، وَيا مُفَرِّجاً عَنِ الْمَلْهُوفِ الْحَيْرانِ الْغَرِيقِ الْمُشْرِفِ عَلَي الْهَلَكَةِ، فَصَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَانْظُرْ إِلَيَّ نَظْرَةً لا أَشْقي بَعْدَها أَبَداً، وَارْحَمْ تَضَرُّعِي وَعَبْرَتِي وَانْفِرادِي، فَقَدْ رَجَوْتُ رِضاكَ، وَتَحَرَّيْتُ الْخَيْرَ الَّذِي لايُعْطِيهِ أَحَدٌ سِواكَ، فَلا تَرُدَّ أَمَلِي، اَللّهُمَّ إِنْ تُعاقِبْ فَمَوْليً لَهُ الْقُدْرَةُ عَلي عَبْدِهِ وَجَزائِهِ بِسُوءِ فِعْلِهِ،

ص: 957

فَلا اَخِيبَنَّ الْيَوْمَ، وَلاتَصْرِفْنِي به غير حاجَتِي، وَلاتُخَيِّبَنَّ شُخُوصِي وَوِفادَتِي، فَقَدْ أَنْفَدْتُ نَفَقَتِي، وَ أَتْعَبْتُ بَدَنِي، وَقَطَعْتُ الْمَفازاتِ، وَخَلَّفْتُ الاَْهْلَ وَالْمالَ وَما خَوَّلْتَنِي، وَآثَرْتُ ما عِنْدَكَ عَلي نَفْسِي، وَلُذْتُ بِقَبْرِ عَمِّ نَبِيِّكَ صلي الله عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَتَقَرَّبْتُ بِهِ ابْتِغاءَ مَرْضاتِكَ، فَعُدْ بِحِلْمِكَ عَلي جَهْلِي، وَبِرَأْفَتِكَ عَلي ذَنْبِي، فَقَدْعَظُمَ جُرْمِي، بِرَحْمَتِكَ ياكَرِيمُ ياكَرِيمُ».

زيارت ديگر شهداي اُحُد

در زيارت شهداي جنگ اُحُد كه در دامنه كوه اُحُد دفن هستند، چنين مي گويي:

«اَلسَّلامُ عَلي رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلي نَبِيِّ اللّهِ، اَلسَّلامُ عَلي مُحَمَّدِبْنِ عَبْدِاللهِ، اَلسَّلامُ عَلي أَهْلِ بَيْتِهِ الطّاهِرِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ أَيُّهَا الشُّهَداءُ الْمُؤْمِنُونَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أَهْلَ بَيْتِ الاِْيمانِ وَالتَّوْحِيدِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أَنْصارَ دِينِ اللهِ وَأَنْصارَ رَسُولِهِ، عَلَيْهِ وَآلِهِ السَّلامُ، سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَي الدّارِ، أَشْهَدُ أَنَّ اللهَ اخْتارَكُمْ لِدِينِهِ، وَاصْطَفاكُمْ لِرَسُولِهِ، وَأَشْهَدُ أَنَّكُمْ قَدْ جاهَدْتُمْ فِي اللهِ حَقَّ جِهادِهِ، وَذَبَبْتُمْ عَنْ دِينِ اللهِ وَعَنْ نَبِيِّهِ، وَجُدْتُمْ بِأَنْفُسِكُمْ دُونَهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّكُمْ قُتِلْتُمْ عَلي مِنْهاجِ رَسُولِ اللهِ، فَجَزاكُمُ اللهُ عَنْ نَبِيِّهِ وَعَنِ الاِْسْلامِ وَأَهْلِهِ أَفْضَلَ الْجَزاءِ، وَعَرَّفَنا وُجُوهَكُمْ فِي مَحَلِّ رِضْوانِهِ وَمَوْضِعِ إِكْرامِهِ مَعَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَداءِ والصّالِحِينَ، وَحَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً، أَشْهَدُ أَنَّكُمْ حِزْبُ اللهِ، وَأَنَّ مَنْ حارَبَكُمْ فَقَدْ حارَبَ اللهَ، وَ إِنَّكُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ الْفائِزِينَ، الَّذِينَ هُمْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ، فَعَلي مَنْ قَتَلَكُمْ لَعْنَةُ اللهِ وَالْمَلائِكَةِ وَالنّاسِ أَجْمَعِينَ، أَتَيْتُكُمْ يا أَهْلَ التَّوْحِيدِ زائِراً وَبِحَقِّكُمْ عارِفاً، وَبِزِيارَتِكُمْ إِلَي اللهِ مُتَقَرِّباً، وَبِما سَبَقَ مِنْ شَرِيفِ الاَْعْمالِ وَمَرْضِيِّ الاَْفْعالِ عالِماً، فَعَلَيْكُمْ سَلامُ اللهِ وَرَحْمَتُهُ وَبَرَكاتُهُ، وَعَلي مَنْ قَتَلَكُمْ لَعْنَةُ اللهِ وَغَضَبُهُ وَسَخَطُهُ، اَلَلّهُمَّ انْفَعْنِي بِزِيارَتِهِمْ، وَثَبِّتْنِي عَلي قَصْدِهِمْ، وَتَوَفَّنِي عَلي ما تَوَفَّيْتَهُمْ عَلَيْهِ، وَاجْمَعْ بَيْنِي وَبَيْنَهُمْ فِي مُسْتَقَرِّ دارِ رَحْمَتِكَ، أَشْهَدُ أَنَّكُمْ لَنا فَرَطٌ، وَنَحْنُ بِكُمْ لاحِقُونَ».

و سپس هر چه مي

ص: 958

تواني سوره " اِنّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ "بخوان و ثواب آن را به ارواح مطهّره اين شهدا هديه كن.

مساجد و اماكن متبرّكه در مدينه منوّره

مركز جهاني اهل بيت عليه السلام

آثار و بناهاي ارزشمند اسلامي در مدينه منوّره بقدري زياد است كه توضيح و تشريح ويژگي هاي آن، نياز به كتاب جداگانه اي دارد، و از آنجا كه توسط معاونت آموزش و تحقيقات بعثه مقام معظم رهبري، كتاب هايي در اين زمينه تهيه و منتشر شده است، لذا از معرّفي اماكن، همراه كتاب ادعيه و زيارات، صرف نظر نموده، تنها به ذكر اسامي و مستحبّات برخي از آنان اكتفا مي شود:

مسجد النّبي (صلي الله عليه وآله)

اين مسجد، توسّط نبي اكرم (صلي الله عليه وآله) و با كمك و همراهي مسلمانان صدر اسلام بنا گرديد. حدود آن در زمان آن حضرت از شمال به جنوب 35 متر، و از مشرق به مغرب 30 متر بود كه با ده ستون از درخت خرما ساخته شد، و در سال هفتم هجري پس از فتح خيبر به واسطه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) توسعه يافت.

جاهاي مهمّ مسجد عبارتند از

الف: حُجره مطهّره:

طول حجره مطهّره رسول اكرم (صلي الله عليه وآله) 16 متر و عرض آن 15 متر مي باشد، و گنبدي به نام قبّة الخضرا بر روي آن قرار دارد.

ب: منبر رسول اللّه (صلي الله عليه وآله):

در سال 5 هجرت براي پيامبر منبري با سه پلّه ساختند كه آن حضرت بر پله سوم نشسته و براي مردم سخن مي گفتند.

ج: محراب: در زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) و خلفا، مسجدالنّبي محراب نداشت، امّا در دوران خلافت عمر بن عبدالعزيز محرابي در محلّ نماز رسول

ص: 959

خدا (صلي الله عليه وآله) ساختند، كه هم اينك به نام محراب النّبي (صلي الله عليه وآله) معروف است.

د: روضه منوّره

ه: ستون هاي مسجد كه به نام هاي توبه يا ابولبابه، حنّانه، مهاجرين، سرير و مخلّقه معروف است.

و: مقام جبرئيل

ز: محلّ اصحاب صفّه

ح: محراب تهجّد

ط: خانه حضرت فاطمه (عليها السلام)

قبرستان بقيع

در اين قبرستان چهار امام معصوم يعني: امام حسن مجتبي، امام زين العابدين، امام محمّد باقر، امام جعفر صادق (عليهم السلام)، و بسياري از صحابه، همسران و دختران، و ابراهيم فرزند رسول اكرم (صلي الله عليه وآله)، و تعداد زيادي از مردان و زنان صدر اسلام مدفونند.

مسجد قُبا

اوّلين مسجدي كه بر اساس تقوا، توسّط پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) در مدينه ساخته شد، مسجد قُبا بود.

مَشرَبه اُم ّابراهيم ومسجد فضيخ يا ردّ الشّمس

مَشرَبه اُم ّابراهيم ومسجد فضيخ يا ردّ الشّمس كه در نزديكي قُبا بوده است.

مسجد الجمعة

مسجد الجمعة كه در مسير قُبا به مدينه قرار دارد.

قبرستان اُحد

قبرستان اُحد در اين مكان حمزه سيّدالشّهدا و ساير شهداي جنگ اُحد مدفون هستند

مسجد العسكر

مسجد العسكر و مسجد ثناياي رسول اللّه كه در اُحد قرار داشته است.

مساجد سبعه

مساجد سبعه اين مساجد كه شمارشان كمتر از هفت مي باشد ولي به مساجد سبعه معروف است، و بعد از پيامبر (صلي الله عليه وآله) در محلّ وقوع جنگ احزاب بنا گرديده است، عبارتند از:

الف: مسجد فتح

ب: مسجد علي (عليه السلام)

ج: مسجد فاطمه (عليها السلام)

د: مسجد سلمان (رحمه الله)

برخي از اين مساجد در سال هاي اخير تخريب گرديده است.

مسجد ذوالقبلتين

مسجد ذوالقبلتين در اين مسجد قبله تغيير يافت، و مسلمين كه به طرف مسجد الأقصي نماز مي

ص: 960

خواندند، موظّف شدند از آن پس به طرف كعبه نماز بگزارند.

مسجد غمامه يا مصلّي النّبي (صلي الله عليه وآله)

مسجد غمامه يا مصلّي النّبي (صلي الله عليه وآله)

مسجد حضرت علي (عليه السلام) و مسجد حضرت زهرا (عليها السلام)

مسجد حضرت علي (عليه السلام) و مسجد حضرت زهرا (عليها السلام) كه در مناخه و نزديك به يكديگر قرار داشته اند.

مسجد مباهله

مسجد مباهله در محلّ اين مسجد پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) همراه با علي و فاطمه و حسن و حسين (عليهم السلام) براي مباهله با نصاراي نجران آمدند.

مسجد شجره

مسجد شجره كه همان ميقات اهل مدينه و كساني است كه از مدينه عازم حجّ و زيارت بيت الله الحرام مي باشند.

مسجد مُعَرَّس

مسجد مُعَرَّس كه اينك از آن خبري نيست.

محلّه بني هاشم

محلّه بني هاشم خانه امام سجاد (عليه السلام) و امام صادق (عليه السلام) و ذرّيّه رسول اكرم (صلي الله عليه وآله) در اين محل بوده، و در توسعه حرم تخريب گشته و از بين رفته است.

مساجد ديگري

مسجد ابوذر، مسجد نفس زكيه، مسجد ظفر يا مسجد بني ظفر، مسجد سُقيا، مسجد مُسَيْجِد، مسجد غزاله يا مسجد منصرف، مسجد بني سالم، مسجد بني قريظه، مسجد الراية، و...

برخي از اين اماكن اعمال و مستحبّات خاصّي دارند كه به اختصار متذكّر مي شويم:

مستحبّات مدينه منوّره و مسجدالنّبي (صلي الله عليه وآله)

1 غسل ورود به مدينه و مسجدالنّبي (صلي الله عليه وآله) وزيارت پيامبر (صلي الله عليه وآله) و ائمّه بقيع (عليهم السلام)، كه مي توان با يك غسل همه را نيّت كرد.

2 اقامت در مدينه منوّره: صاحب جواهر مي فرمايد كه اختلافي در استحباب سكونت و مجاورت مدينه منوّره نيست، و مرحوم شهيد در دروس بر اين مطلب ادّعاي اجماع كرده است.

سمهودي از مالك بن انس امام مالكيه نقل مي كند كه از

ص: 961

او سؤال شد: سكونت در مدينه نزد تو بهتر است يا در مكّه؟ گفت: مدينه، و چرا مدينه محبوب تر نباشد؟ و حال آنكه راهي در آن نيست مگر اينكه رسول خدا بر آن عبور فرموده، و جبرئيل از جانب پروردگار بر آن حضرت نازل شده است.

3 مستحبّ است در مدّت اقامت يك ختم قرآن يا بيشتر در مدينه و به خصوص در مسجدالنّبي (صلي الله عليه وآله) بخواند.

4 مستحبّ است هر مقدار مي تواند در مدينه صدقه بدهد، و مرحوم مجلسي روايت كرده كه يك دِرهم صدقه در مدينه معادل ده هزار دِرهم در جاي ديگر است. بنابراين سعي كند در كمك كردن به برادران ديني مخصوصاً سادات و ذرّيه پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) كوتاهي نشود.

5 مواظب اعمال و رفتار خود باشد، و فرصت را غنيمت شمرد، و هرچه مي تواند نماز بخواند، به ويژه در مسجدالنّبي (صلي الله عليه وآله) كه هر ركعت نماز در مسجدالنّبي (صلي الله عليه وآله) مساوي هزار ركعت نماز در غير آن است مگر مسجد الحرام، و براي نماز افضل اماكن، روضه رسول اللّه (صلي الله عليه وآله) مي باشد.

6 در وقت ورود و خروج از مسجد صلوات بفرستد.

7 هنگام ورود در مسجد دو ركعت نماز تحيّت مسجد به جا آورد.

8 از طرف والدين و برادران ديني و آشنايان، به پيغمبر اكرم (صلي الله عليه وآله) سلام كند.

9 پس از زيارت چنانكه قبلا گفته شد دو ركعت نماز زيارت بخواند، و ثوابش را به پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) هديه كند.

10 نزديك مرقد مطهر رسول خدا بايستد، و

ص: 962

حمد و ثناي الهي را به جاي آورد، و دعا كند.

11 در مقام جبرئيل نماز و دعا بخواند.

12 در محراب رسول خدا در صورت امكان نماز بگزارد.

13 در مسجد صدا را بلند نكند.

14 دو ركعت نماز نزد ستون ابولبابه (ستون توبه) به جا آورد، و دعا كند.

15 نماز و دعا در روضه مباركه حضرت رسول و هم چنين در خانه حضرت زهرا (عليها السلام) مستحب است، و در صورتي كه امكان نداشته باشد، مناسب است اين كار هر چه نزديك تر به اين دو مكان شريف انجام گيرد.

قابل توجّه اينكه، روضه مباركه مسجدالنّبي، ستون توبه و مقام جبرئيل هر كدام دعاي مخصوصي دارند كه در همين كتاب پس از زيارت حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) زير عنوان خاصّ خود ذكر شده است.

مسجد قُبا

حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) به هنگام هجرت از مكّه به مدينه، روز دوشنبه دوازدهم ربيع الاوّل، سال اوّل هجري، وارد قريه قُبا (5 كيلومتري جنوب مدينه) شد، و تا روز جمعه (4 روز) در اين محل توقّف كرد، تا حضرت علي (عليه السلام) در مكّه امانات مردم را كه نزد حضرت رسول بود به آنان برگردانده، و ساير دستورهاي حضرت را اجرا، و چند تن از زنان كه حضرت فاطمه (عليها السلام) در ميانشان بود، به حضرتش ملحق شود، و از طرفي ديگر مردم مدينه خود را براي ورود حضرت آماده كنند. در اين توقّف چهار روزه، حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) اوّلين مسجد را با كمك مسلمانان بنا نمود، كه زمين آن را مردم قُبا هديه كردند، و حضرت با نوك سرنيزه خود

ص: 963

حدود آن را روي زمين مشخّص كرد. گفته اند كه هر ضلع آن 66 ذراع بوده است.

در ساختن اين مسجد پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) مانند ديگر مسلمانان شركت داشت، و سنگ و گِل حمل مي نمود، و دوشادوش ديگران كار مي كرد، و در جواب آنان كه از حضرت مي خواستند كه گوشه اي بنشيند و فقط فرمان دهد مي فرمود:

قَدْ أَفْلَحَ مَنْ يَعْمُرُالْمَساجِدا *** يَقْرَأُ الْقُرآنَ قائِماً وَقاعِداً آيه شريفه " لَمَسْجِدٌ اُسِّسَ عَلَي التَّقْوي مِنْ أَوَّلِ يَوْم أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِيهِ، فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَاللهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ " «توبه: 108) در مورد همين مسجد نازل شده است.

مسجد قبا بارها تجديد بنا و توسعه يافته، زيرا نزد مسلمين اهمّيّت بسزايي داشته، و رسول اكرم (صلي الله عليه وآله) هر هفته روزهاي دوشنبه به قبا تشريف مي برده، و در آنجا نماز مي گزاردند. از آن حضرت روايت شده كه: هر كس در خانه اش وضو بگيرد و به مسجد قبا رود و دو ركعت نماز بخواند، ثواب يك عُمره را براي او مي نويسند. و حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام) نيز فرمود: هنگام زيارت مَشاهد و مساجد اطراف مدينه، ابتدا به مسجد قبا رفته و در آنجا بسيار نماز بخوان.

اعمال مسجد قبا

وقت تشرّف، دو ركعت نماز تحيّت مسجد به جا آور،

بعد تسبيحات حضرت زهرا (عليها السلام) را بگو، و زيارت جامعه اوّل را بخوان آنگاه دعا كن، و بهتر است كه به اين جملات

دعا كني:

«اَللّهُمَّ إِنَّكَ قُلْتَ وَقَوْلُكَ الْحَقُّ فِي كِتابِكَ الْمُنْزَلُ عَلي صَدْرِ نَبِيِّكَ الْمُرْسَلِ: " لَمَسْجِدٌ اُسِّسَ عَلَي التَّقْوي مِنْ أَوَّلِ يَوْم أَحَقُّ

ص: 964

أَنْ تَقُومَ فِيهِ، فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَاللهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ ". اَللّهُمَّ طَهِّرْ قُلُوبَنا مِنَ النِّفاقِ، وَأَعْمالَنا مِنَ الرِّيا، وَفُرُوجَنا مِنَ الزِّنا، وَأَلْسِنَتَنا مِنَ الْكِذْبِ وَالْغَيْبَةِ، وَأَعْيُنَنا مِنَ الْخِيانَةِ، فَإِنَّكَ تَعْلَمُ خائِنَةَ الاَْعْيُنِ وَما تُخْفِي الصُّدُورُ، رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَتَرْحَمْنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ».

پشت اين مسجد منزلي بوده متعلّق به اميرالمؤمنين (عليه السلام)، و جلوي مسجد چاه آب شيريني كه فعلاً اثري از آن نيست.

گفته شده كه انگشتر پيغمبر (صلي الله عليه وآله) در آن چاه افتاده و بدين جهت به «چاه انگشتر» ناميده ده، و نيز به «چاه آب دهان» هم معروف است، زيرا نقل شده پيغمبر (صلي الله عليه وآله) آب دهان مبارك را در آن چاه افكندند و آبش پس از شوري، شيرين شد.

نكته قابل توجّه اينكه: در سال نُهم هجري گروهي از منافقين مسجدي ساختند تا از آن به عنوان پايگاهي بر ضدّ اسلام و مسلمانان بهره گيرند، و از پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) درخواست كردند كه آن را افتتاح نمايد و براي تبرّك در آن نماز بخواند، پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) هم قول مساعد دادند كه در فرصت مناسب چنين كند، ولي با نزول آيه شريفه "... وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَكُفْراً... " نقشه منافقين آشكار شد، و پيامبر (صلي الله عليه وآله) دستور تخريب آن را صادر فرمود.

مسجد ذو قبلتين

بنابر مشهور در نيمه رجب يا شعبان سال دوم هجري، رسول گرامي (صلي الله عليه وآله) به دعوت «اُمُّ بِشْر» به ميان قبيله بني سالم در شمال غربي مدينه رفتند، و هنگام نماز ظهر دو ركعت نماز را طبق

ص: 965

معمول به سوي بيت المقدّس خواندند. فرمان الهي مبني بر روگرداندن به سوي كعبه نازل شد، و بقيه نماز را به طرف كعبه گزاردند، و از آن پس كعبه مكرّمه قبله دائمي مسلمانان شد. بدين مناسبت اين مسجد را مسجد ذو قبلتين يا مسجد قبلتين ناميده اند. اين مسجد در جانب غربي مسجد فتح، با فاصله كمي واقع شده است.

يكي از آيات كريمه اي كه به اين مناسبت نازل شد آيه كريمه: "قَدْ نَري تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ «ما تو را كه صورتت را به سوي آسمان مي گرداني مي بينيم، اكنون تو را به قِبْلَةً تَرْضيها فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَحَيْثُ ما سوي قبله اي كه از آن خوشنود باشي مي گردانيم، روي خود را به سوي مسجد الحرام بگردان، و هرجا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ) (بقره: 144) مي باشد.

سابقاً در اين مسجد دو محراب، روبروي هم شمالي و جنوبي يكي به طرف كعبه و ديگري به طرف بيت المقدس قرار داشته، ولي متأسّفانه در سال هاي اخير كه مسجد را تجديد بنا كرده اند، تنها جاي يك محراب در آن باقي مانده، و آثار قبلي اين حادثه بزرگ، محو شده است.

مستحب است در مسجد ذو قبلتين دو ركعت نماز تحيّت مسجد خوانده شود، و مناسب است بعد از آن اين دعا را بخواني:

«اَللّهُمَّ إِنَّ هذا مَسْجِدُ الْقِبْلَتَيْنِ، وَمُصَلّي نَبِيِّنا وَحَبِيبِنا وَسَيِّدِنا مُحَمَّد صلي الله عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ. اَللّهُمَّ إِنَّكَ قُلْتَ وَقَوْلُكَ الْحَقُّ فِي كِتابِكَ الْمُنْزَلِ عَلي صَدْرِ نَبِيِّكَ الْمُرْسَلِ: " قَدْ نَري تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضيها فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ ". اَللّهُمَّ كَما بَلَّغْتَنا

ص: 966

فِي الدُّنْيا زِيارَتَهُ وَمَ آثِرَهُ الشَّرِيفَةَ، فَلا تُحْرِمْنا يا اَللهُ فِي الاْخِرَةِ مِنْ فَضْلِ شَفاعَةِ مُحَمَّد صلي الله عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ، وَاحْشُرْنا فِي زُمْرَتِهِ وَتَحْتَ لِوائِهِ، وَ أَمِتْنا عَلي مَحَبَّتِهِ وَسُنَّتِهِ، وَاسْقِنا مِنْ حَوْضِهِ الْمَوْرِدِ بِيَدِهِ الشَّرِيفَةِ، شَرْبَةً هَنِيئَةً مَرِيئَةً لا نَظْمَأُ بَعْدَها أَبَداً، إِنَّكَ عَلي كُلِّ شَيْ ء قَدِيرٌ».

مسجد فتح (مسجد احزاب)

در كنار رشته كوه سلع، چند مسجد كوچك است كه موقعيّت جنگ احزاب (خندق) را نشان مي دهد، و گفته مي شود لشكر اسلام در اين قسمت اردو زده بود. در همين محل بر فراز كوه، مسجدي بنا شده كه معروف به مسجد فتح است، در سبب نامگذاري آن گفته شده: پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) در اين مكان براي پيروزي مسلمانان دعا كرد، و خبر فتح و پيروزي لشكر اسلام در همين مكان به پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) رسيد. در همين جنگ بود كه به دست تواناي عليّ بن ابي طالب (عليهما السلام)، عَمْرِو بْن عبدوُدّ عامري پهلوان نامي عرب كشته شد، و نوشته اند: پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) در اين هنگام فرمود: «ضَرْبَةُ عَلِيّ يَوْمَ الْخَنْدَقِ خَيْرٌ مِنْ عِبادَةِ الثَّقَلَيْنِ (بحار، ج 39، ص 2)

مستحب است بعد از خواندن دو ركعت نماز تحيّت مسجد، اين دعا را بخواني:

«يا صَرِيخَ الْمَكْرُوبِينَ، وَيا مُجِيبَ دَعْوَةِ الْمُضْطَرِّينَ، وَيا مُغِيْثَ الْمَهْمُومِينَ، إِكْشِفْ عَنِّي ضُرِّي وَهَمِّي وَكَرْبِي وَغَمِّي، كَما كَشَفْتَ عَنْ نَبِيِّكَ صلي الله عَلَيْهِ وَآلِهِ هَمَّهُ، وَكَفَيْتَهُ هَوْلَ عَدُوِّهِ، وَاكْفِنِي مااَهَمَّنِي مِنْ أَمْرِالدُّنْياوَالاْخِرَةِ، ياأَرْحَمَ الرّاحِمِينَ».

دعا در مسجد الاجابه

مسجد اجابة همان مسجد مباهله است كه در روز بيست و چهارم ذي حجّة داستان مباهله رسول اكرم (صلي الله عليه وآله) با نصاراي نجران در آن مكان

ص: 967

واقع شد.

در مسجد الإجابه پس از دو ركعت نماز تحيّت مسجد، اين دعا را مي خواني:

«اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ صَبْرَ الشّاكِرِينَ لَكَ، وَعَمَلَ الْخائِفِينَ مِنْكَ، وَيَقِينَ الْعابِدِينَ لَكَ. اَللّهُمَّ أَنْتَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ، وَأَنَا عَبْدُكَ الْبائِسُ الْفَقِيرُ، وَ أَنْتَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ، وَأَنَا الْعَبْدُ الذَّلِيلُ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَامْنُنْ بِغِناكَ عَلي فَقْرِي، وَبِحِلْمِكَ عَلي جَهْلِي، وَبِقُوَّتِكَ عَلي ضَعْفِي، يا قَوِيُّ يا عَزِيزُ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد الاَْوْصِياءِ الْمَرْضِيِّينَ، وَاكْفِنِي ما أَهَمَّنِي مِنْ أَمْرِ الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ».

فرهنگ واژگان حج

مقدمه

فرهنگ اصطلاحات حج

گردآوري: محمّد يوسف حريري

بسم الله الرحمن الرحيم

حج عبادتي مقدس است و مكه و مدينه هم مقدس ترين ديار جهان، و آرزوي هر مسلماني انجام حج است و زيارت اين دو مهبط وحي الهي. اين كتاب با اين هدف و اميد كه بتواند اطلاعات عمومي مختصري را در اختيار علاقه مندان و زائران «بيت الله» قرار دهد، مدون شده است، با اين تذكار كه در مسائل فقهي ضمانت عملي ندارد. با مسئلت توفيقِ زيارت مقبول از درگاه الهي براي همه آرزومندان. ربنا لا تؤاخذنا ان نسينا أو أخطانا تقديم به پدر و مادرم، هستي دهندگان زندگي ام و همسرم، همراه و همسفر زندگي ام

ا

ائمه بقيع

چهار امام معصوم (امام دوم، چهارم، پنجم و ششم) مدفون در مدينه در قبرستان تاريخي بقيع.

آبار علي

نام ديگر منطقه (ك) مسجد شجره.

اباطع

(اَ طِ) شهرت قريشيان ابطحي كه در داخل دره مكه مكان داشتند. (مروج الذهب، ج 1، ص 420).

ابراج شهداء

اَ) شهرت برج (ساختمان) هايي است در شهر مكه جهت سكونت زائران واقع در منطقه () شهداي فخ.

ابطح

(اَ طَ) جايي است بين مكه و مني

ص: 968

و مسافت آن از هر دو به يك اندازه است و شايد به مني نزديك تر است و از اين جهت به مكه و مني هر دو نسبت داده مي شود. (لغت نامه).

ابطحي

اهل مكه را مي گفتند، منسوب به (ك) ابطح.

ابوا

(اَ) منطقه و زيارتگاهي است بين مكه و مدينه. اين جا:

1. محل ولادت حضرت امام كاظم (عليه السلام) است.

2. محل دفن حضرت آمنه مادر رسول الله است (به نظر بيشتر مورخين). نوشته اند رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در سال حديبيه در گذر از ابواء قبر مادرش را زيارت كرد و آن را مرمت نمود و بر سر مزار مادر گريست و مسلمين هم گريستند.

3. محل وفات و دفن عبدالرحمن بن حسن مجتبي است كه همراه امام حسين (عليه السلام) به حج مشرف مي شد.

4. محل وقوع غزوه ابواء است كه طبق نقل، نخستين غزوه اي است كه در صفر سال دوم هجري رخ داد، اما كار بدون جنگ به صلح انجاميد. پرچمدار اين غزوه حضرت حمزه سيدالشهداء بود.

نيروي مسلمين را دويست تن و شمار دشمن را نامعلوم ذكر كرده اند.

ابوقبيس

(ك) كوه ابوقبيس.

ابيار علي

(اَ) نام ديگر منطقه (ك) مسجد شجره.

اتمام حج

افعال حج را بدون خلل ونقص به جاي آوردن. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق).

اتمو الصف الاول فالاول (اَ تِ مُّ صَّ فَّ لْ اَ وَّ لْ فَ لْ اَ وَّ لْ).

امام جماعت اهل سنت قبل از گفتن تكبيرة الاحرام. با اين جمله و جملات ديگر نظير «سدوا الخلل» و «سووا صفوفكم» و «استووا» نمازگزاران را به تسويه صفوف و منظم ايستادن در صف دعوت

ص: 969

مي كند. اگر در صف هاي جلو جاي خالي وجود دارد، در صف بعد نايستيد. (ميقات حج، ش 36، ص 65).

اثبره

(اَ بَ رَ) جمع ثبير. عمده كوه هاي بزرگ مكه را گويند. از جمله اند: ثبير غينا (كه بلندترين اين ثبيرهاست)، ثبير الزنج، ثبير الخضراء، ثبيرا التصح، ثبير احدب. (ميقات حج، ش 15، ص 91 به بعد).

اثرب

اَ رِ) نام ديگري از يثرب (مدينه) است (لغت نامه، ميقات حج، ش 5، ص 91).

اجازه

(اِ زِ) نامي براي انتقال سريع از عرفه به مزدلفه در (ك) حج جاهلي.

اجزي صوفه

نوعي اجازه گرفتن براي شروع (ك) حج جاهلي.

اجياد

(اَ) يا «جياد» در تلفظ گويش هاي عاميانه به دو دره از دره هاي مكه اطلاق مي شود؛ يكي از جنوب امتدا يافته به سمت شمال مي رود و ديگري از كوه اعرف در شرق آمده و سپس روبه روي مسجد الحرام از سمت جنوب به يكديگر مي پيوندد. اين دره ها امروزه با پديد آمدن و گسترش محلات متعدد شهري، مسكوني شده است. (ميقات حج، ش 13، ص 151).

احجاج

(اِ) به حج فرستادن (لغت نامه، فرهنگ جامع).

احجار الزيت

(اَ رُ زَّ) محلي است در مدينه در ضلع شرقي كوه سلع و موضع نماز استسقاء است.

اين جا مدفن قيامگر علوي از نوادگان امام مجتبي (عليه السلام) محمدبن عبدالله مشهور به نفس زكيه (متولد 100 متوفي 145 هجري) است. با سركوبي علويان توسط عباسيان، نفس زكيه در زمان منصور به سال 145 هجري به همراه عده اي از سادات و بزرگان در مدينه قيام نمود و اهل مدينه با وي بيعت كردند، اما در برخورد با عيسي بن موسي در

ص: 970

«احجار الزيت» به شهادت رسيد. لقب نفس زكيه را براساس خبري از رسول الله مي دانند كه فرمود: نفس زكيه از فرزندانم در احجار الزيت كشته مي شود.

احجار المراء

(اَ رُ لْ مِ َ) (1) قبا كه در خارج مدينه منوره است (لغت نامه)

جايي است در مكه، در حديث آمده است: پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) در محل احجار المراء جبرئيل را ديدار كرد. به نقلي ديگر احجار المراء در قبا، از توابع مدينه، قرار دارد. (ميقات حج، ش 36، ص 112).

احد

(اُ حُ) منطقه اي است در شمال مدينه (كه امروزه به علت گسترش محلات شهري تقريباً متصل به مدينه شده است) اين جا محل رويداد غزوه احد و مدفن شهداي اين نبرد است.

كوه احد

كوهي است از ديگر كوه ها به مدينه نزديك تر و كوهي است مستقل از ديگر كوه ها و طولاني ترين كوه در شبه جزيره عربستان است و احاديث متعددي از رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در فضل آن نقل شده است. (ك) كوه احد.

غزوه احد: در پانزدهم شوال سال سوم هجري در دامنه كوه احد غزوه احد اتفاق افتاد. هفتصد (يا هزار) مسلمان در مصاف با سه (يا پنج) هزار كافر قريشي به سركردگي ابوسفيان و صفوان بن اميه ابتدا آنها را گريزاندند و با اين فتح ابتدايي عده اي از محافظان پنجاه (يا صد) نفري تنگه پشت سر مسلمين برخلاف فرمان رسول الله براي كسب غنايم جايگاه خود را ترك كردند. با اين ترك سنگر، سواران كمين كرده قريش به فرماندهي خالد بن وليد با هجوم به باقي مانده محافظان تنگه و كشتن آنها از

ص: 971

پشت سر به مسلمين حمله آوردند و آنها را پراكنده ساختند. در اين موقعيت حضرت خود به نبرد پرداختند و با ياري پسر عمش حضرت علي (عليه السلام) و تني چند از اصحاب، سپاه اسلام را از نابودي نجات دادند و كفار ناموفق در كشتن رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) به مكه بازگشتند.

قبرستان احد: محاذات كوه احد، مدفن حضرت حمزه سيدالشهداء و ديگر مجاهداني است كه در غزوه احد به شهادت رسيدند. اين جا به «مقبرة الشهداء» و يا «قبورالشهداء» معروف است. مدفن مقدس آن حضرت قبه و بارگاهي داشت كه در سال 570 (يا 590) هجري توسط مادر ناصرالدين بالله عباسي ساخته شد و سلطان اشرف قايتباي از مماليك مصر (در اواخر قرن نهم) آن را تعمير كرد و توسعه داد و نيز در زمان حكومت عبدالمجيد عثماني مرمت شد. اما وهابيون آن را (مانند ديگر زيارتگاه هاي مدينه) تخريب كردند و قبر آن حضرت و ساير شهدا را با زمين مسطح ساختند و سرانجام براي عدم دسترسي زائران به آن مزارهاي شريف، در سال 1383

1. مِ (لغت نامه) مَ (ميقات حج، ش 36 ص 112).

هجري قمري دور تا دور «مقابر شهداي احد» را به صورت صحن مستطيل با ديواري سيماني و درب و پنجره هاي فولادي محصور ساختند. (درب اين صحن تا سال هاي اخير بر روي زائران گشوده بود، ولي از سال 1396 قمري در موسم حج مانع از ورود زائران به محوطه مزار شهداي احد مي شوند).

در وسط اين قبرستان صورت سه قبر مشخص است كه مرقد مطهر حضرت حمزه (در قسمت شرقي) و مزار

ص: 972

عبدالله بن جحش و مصعب بن عمير (در قسمت غرب) مي باشد، و در ضلع شمالي قبر حضرت حمزه، محوطه گود مربع شكلي وجود دارد كه ساير شهدا مدفونند.

زيارت شهداي احد: درباره فضيلت زيارت شهداي احد احاديث فراواني نقل شده است؛ از جمله روايت شده كه رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) فرمودند: هر كس مرا زيارت كند و عمويم را زيارت نكند بر من جفاكرده است. و روايت است كه آن حضرت فرمان دادند تا قبر آن حضرت زيارت شود و خود به زيارت آن جناب و ساير شهدا مي رفتند. حضرت فاطمه (عليها السلام) نيز براي زيارت به احد مي رفتند. زيارت شهداي احد در روزهاي دوشنبه و پنجشنبه مستحب ذكر شده است.

مساجد احد: در اين منطقه مساجد چندي وجود دارد، چون: مسجد حمزه، مسجد جبل احد (مسجد فسح)، مسجد جبل عينين (مسجد جبل الرماة)، مسجد ثنايا (قبه الثنايا)، مسجد الدرع (مسجد الشيخين مسجد البدائع)، مسجد المصرع (مسجد الوادي مسجد العسكر)، مسجد المستراح (مسجد استراحت).

احرام

(اِ) در لغت به معني منع است و در اصطلاح عبارت است از آهنگ حج نمودن، به حرم در آمدن، دو پارچه نادوخته (احرامي)، حرام كردن اموري در مراسم حج.

احرام اولين عمل از واجبات حج (و عمره) است كه از اركان مي باشد و با بيرون آمدن از لباس معمولي و در بركردن لباس احرامي و حرام شدن اموري بر مكلف (محرم) ضمن انجام آدابي صورت مي گيرد. حالتي است كه مكلف حج در آن ملتزم به ترك محرمات و حفظ آداب آن است.

واجبات احرام:

احرامي پوشيدن.

نيت احرام (حج عمره) نمودن.

ذكر

ص: 973

تلبيه (لبيك) را گفتن.

مكان احرام: در بر كردن احرامي (لباس احرام) بايد در ميقات صورت گيرد و ميقات (مكان احرام بستن) با توجه به نقطه ورود به حرم و با توجه به نوع عبادت (حج يا عمره) متعدد و متفاوت است و اين مكان ها در:

1. عمره تمتع عبارتند از: يلملم، وادي عقيق، قرن المنازل، ذوالحليفه (مسجد شجره)، جحفه، محاذي ادني الحل، فخ (براي كودكان).

2. حج تمتع عبارت است از مكه با افضليت مسجدالحرام (در مقام ابراهيم، حجر اسماعيل زير ناودان طلا).

3. عمره مفرده، همان ميقات هاي عمره، تمتع است، و در مورد انجام عمره مفرده از داخل مكه ميقات ها عبارتند از: تنعيم، حديبيه، جعرانه، اضأه لبن، وادي نحله، وادي عرفه، ادني الحل.

زمان احرام: 1. عمره تمتع طول ماه هاي شوال و ذي قعده و نُه روز اول ذي حجه (تا پيش از ظهر) است.

2. حج طول ماه هاي شوال و ذي قعده و نُه روز اول ذي حجه تا پيش از ظهر است (در حج تمتع بعد از اتمام عمره تمتع است).

3. عمره مفرده طول ايام سال است، بجز ايام اختصاصي حج.

لباس احرام: احرام (احرامي) مجازاً نام دو قطعه جامه است كه زائران خانه خدا جهت اجراي مراسم حج (و عمره) برتن مي كنند. و استفاده از لباس احرام اختصاصاً براي مردان است. آنها بايد كليه لباس هاي معمولي خود را از تن در آورند و لباس احرام (احرامي) بر تن نمايند. اين لباس متشكل از دو تكه پارچه است كه يكي به صورت «ازار» (مانند لنگ به كمر بسته شده و) از ناف تا

ص: 974

زانو را مي پوشاند و ديگري به صورت «ردا» كه (به دوش افكنده مي شده و كتف را در بر مي گيرد و) شانه و بازو را پوشش مي دهد (و استفاده بيش از دو قطعه پارچه احرامي و تبديل آن را جايز دانسته اند) اما در مورد زنان همان لباس معمولشان، احرام به حساب مي آيد اگر چه به زعم بعضي از فقها و مراجع تقليد خانم ها بايد لباس احرام را بپوشند و پس از نيت و تلبيه مجازند آن را در آورند و با همان لباس معمول خودشان باشند.

واجبات احرام:

طاهر بودن.

غصبي نبودن.

ندوخته بودن.

بافته بودن.

بدن نما نبودن.

گره خورده نبودن.

از حلال تهيه شدن.

از طلا و ابريشم خالص و اجزاي حيوان حرام گوشت نبودن.

مستحبات احرامي:

فراخ بودن.

سفيد بودن.

بلند تا ساق بودن.

پنبه اي (خالص) بودن.

مكروهات احرامي:

چرك بودن.

سياه و رنگي (غير از سبز) بودن.

راه راه (رنگي) بودن (براي مردان).

از پارچه با تار و پود ابريشم بودن.

محرمات احرام:

يا «محرمات محرم»، «تروك محرمه»، «تروك احرام»، «محظورات احرام» اموري هستند كه بر محرم (شخص احرام بسته) حرام بوده و بايد ترك شوند (1) و لذا ارتكاب عمدي اكثر اين محرمات موجب كفاره است و ارتكاب برخي از آنها موجب ابطال حج است (و ارتكاب برخي نيز نه كفاره دارد و نه مبطل حج است و اما تعداد و شماره تروك (محرمات) احرام را متفاوت ذكر كرده اند از آن جهت كه برخي از فقها محرمات فاقد كفاره را جزء تروك احرام محسوب نساخته اند و يا برخي از محرمات را

ص: 975

تحت يك شماره ذكر نموده اند، در حالي كه فقهاي ديگر آنها را از هم تفكيك كرده اند. به هر حال فهرست محرمات احرام حسب مشهور (كه اكثر آنها مشترك بين زن و مرد است و اندكي اختصاصي مردان يا اختصاصي زنان) چنين است.

1. ناخن گرفتن.

2. استمنا نمودن.

3. روغن ماليدن.

4. دندان كشيدن.

5. سلاح به خود بستن.

6. در آينه نگاه كردن.

7. درخت و گياه حرم كندن.

8. خون از بدن خارج كردن.

9. سرمه (زينتي) به چشم كشيدن.

10. انگشتر (زينتي) به دست نمودن.

11. جانور بدن را كشتن و انداختن.

12. مو (از بدن خود و غير) ازاله نمودن.

13. جدال (با قسم خوردن به اسم خدا) نمودن.

14. زن را عقد نمودن و شاهد عقد نكاح گرديدن.

15. رفث (آميزش و لمس و نگاه به شهوت) نمودن.

16. فسوق (دروغگويي، فحاشي، تفاخر، مباهات) نمودن.

17. بوي خوش و عطريات بوييدن (2) و مشام از بوي ناخوش گرفتن.

18. صيد حيوان صحرايي و كمك در اين كار نمودن و گوشت آن را خوردن.

1. بايد توجه داشت كه حتي در غير حالت احرام هم بعضي از امور ذاتاً حرام هستند (مثل استمنا) و بعضي محرمات خاص حرم هستند (مثل صيد).

2. غير از خلوق كعبه و گياهان: اذخر و خزامي و شيح و قيصوم.

19. سر خود را پوشانيدن (براي مردان).

20. سر خود را به زير آب فرو بردن (براي مردان).

21. تمام روي پاهاي خود را پوشانيدن (براي مردان).

22. در مسير راه زير سايه حركت كردن (براي مردان) (1).

23. زينت كردن (براي زنان).

24.

ص: 976

صورت پوشانيدن (براي زنان).

مستحبات احرام:

1. نيت به زبان راندن.

2. بلند تلبيه گفتن (مردان).

3. تلبيه را تكرار نمودن.

4. نماز نافله احرام به جا آوردن.

5. پيش از احرام در ميقات غسل نمودن.

6. بعد از نماز ظهر (يا نماز واجب ديگر) احرام بستن.

7. موي سر و صورت را از روز اول ذي قعده نتراشيدن.

8. موي زير بغل و صورت و شارب و ناخن قبل از احرام گرفتن.

9. دعاهاي وارده را هنگام غسل و نيت احرام و پوشيدنِ احرامي خواندن.

10. با خداوند جهت مُحِلّ شدن (در صورت پيش آمدن مانعي جهت اتمام اعمال) شرط كردن.

مكروهات احرام:

1. كشتي گرفتن.

2. شعر خواندن.

3. صورت ساييدن.

4. زانو به بغل نشستن.

5. در جواب كسي لبيك گفتن.

6. در مسواك زياده روي كردن.

7. بر رخت و فرش و بالش زرد و سياه خوابيدن.

8. پيش از محرم شدن حنا بستن (در صورت باقي ماندن اثر تاحال احرام).

9. حمام رفتن، بدن با آب سرد شستن، با دست و كيسه و امثال آن بدن را ساييدن.

10. هر كاري كه در انجام آن بيم باشد از مجروح شدن يا موي از بدن افتادن.

تلبيه احرام:

ذكر تلبيه به هنگام پوشيدن لباس احرام و نيت احرام از واجبات احرام است و به واسطه اداي اين ذكر احرام بسته شده و مي توان وارد محدوده حرم و مكه گرديد (بدون احرام و تلبيه نمي توان وارد محدوده حرم شد) و اين دستور اختصاص به موسم حج ندارد بلكه در تمام دوران سال هر مسلماني كه بخواهد وارد اين سرزمين شود

ص: 977

بايد احرام ببندد و تلبيه بگويد كه ذكر آن عبارت است از:

لبيك، اللهم لبيك، لبيك، لا شريك لك لبيك (ان الحمد والنعمه لك والملك لا شريك لك).

مستحبات تلبيه:

1. بلند گفتن (براي مردان).

2. تكرار كردن بعد از بيدار شدن از خواب، بعد از نمازهاي واجب و مستحب، وقت سوار و پياده شدن، هنگام زوال خورشيد، هنگام بالا رفتن از بلندي و پايين آمدن از بلندي، موقع ملاقات سوارها، وقت سحر، تا موقع ديدن خانه هاي مكه (در احرام عمره) و تا ظهر روز عرفه (در احرام حج) و تا مسجد الحرام (در احرام عمره مفرده اي كه از مكه صورت گرفته).

3. ذكر خواندن لبيك ذا المعارج، لبيك لبيك داعيا الي دارالسلام، لبيك لبيك غفار الذنوب، لبيك لبيك اهل التلبية، لبيك لبيك ذوالجلال و الاكرام...

رمز تلبيه:

تلبيه سرودي است براي اظهار بندگي نسبت به خداوند و جواب دادن دعوت حضرت ابراهيم (عليه السلام) و به مفهوم كلامي از امام سجاد (عليه السلام) در گفتن لبيك بايد قصد آن داشت كه از اين پس فقط در موارد رضاي حق سخن گفت و زبان به گناه و معصيت نگشود.

بين الاحرامين:

فاصله بين دو احرام حج (احرام عمره تمتع و احرام حج

1. نه در هنگام توقف در منزلگاه ها يا توقفگاه ها.

تمتع) است. در اين زمان گرچه اعمالي (مثل متعه حج يعني بهره مندي همسران از هم) مجاز است ولي برخي اعمال نيز مجاز نمي باشد مثل:

1. عمره مفرده كردن.

2. موي سر را تراشيدن.

3. از شهر مكه بيرون رفتن.

4. در حرم (براي هميشه) صيد كردن.

5. درخت

ص: 978

و گياه حرم (براي هميشه) كندن.

كفارات احرام:

كفاراتي است براي ارتكاب پاره اي از اعمال كه در حال احرام ممنوع و حرام است. (ارتكاب بعضي اعمال در حرم مكه هم مطلقاً ممنوع است و كفاره دارد.) اين كفارات با توجه به نوع عمل متفاوتند و عبارتند از:

1. روزه گرفتن.

2. اطعام مساكين نمودن.

3. درهم و دينار پرداختن.

4. شتر و گاو و گوسفند قرباني كردن.

وفات در احرام:

از امام صادق (عليه السلام) نقل است كه فرمودند: «كسي كه در حال احرام بميرد، لبيك گويان از قبر برانگيخته مي شود».

همراه با احرام:

به مفهوم كلامي از امام سجاد (عليه السلام):

هنگام بيرون كردن جامه، بايد نيت آن را داشت كه لباس گناه از تن بيرون مي كنند و از ريا و نفاق و شبهات برهنه مي شوند.

هنگام غسل براين انديشه بايد بود كه گناهان خود را مي شويند و به نور توبه خالص، خود را پاكيزه مي كنند.

هنگام در بركردن جامه احرام بايد قصد آن نمود كه در بقيه عمر حرام مي نمايند بر نفس خود آنچه را كه خداوند حرام كرده است.

احرام بستن

پوشيدن دو جامه نادوخته احرام و آهنگ حج (و عمره) نمودن.

احرام بند

آن كه احرام بسته باشد. (لغت نامه).

احرام بيت الحرام

پرده هاي كعبه را بر چهار ديوار آن به اندازه يك قد و نيم بالا كشند و اين عمل را احرام بيت الحرام خوانند و گويند كعبه احرام بسته است. (سفرنامه ابن جبير، ص 210).

احرام حج

همان (ك) احرام.

احرام گرفتن

مراسم احرام (در حج) به جاي آوردن. (لغت نامه)

احرام گرفته

محرم است (لغت نامه).

احرامي

1. حاجي محرم

ص: 979

را گويند.

2. جامه نادوخته كه حاجيان در شروع احرام برتن كنند. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق).

احصار (

اِ) و اتموا الحج و العمره لله فان احصرتم (بقره 196).

از حصر است به معني حبس و منع در سفر، و در باب حج منع حج گزار محرم از ادامه اعمال حج است. (لغت نامه دايرة المعارف بزرگ اسلامي) (ك) حج محصور.

احكام حج

واجباتي است كه در زيارت كعبه در مراسم حج (افراد، قرآن و تمتع) صورت مي گيرد.

احكام عمره

واجباتي است كه در زيارت كعبه در مراسم عمره (مفرده و تمتع) صورت مي گيرد.

احلال

(اِ) بيرون آمدن از حال احرام است با «حلق» يا با «تقصير»

احمس

(اَمَ) قبايلي از عرب (قريش، كنانه و قيس) كه (در مراسم حج جاهلي) از منطقه حرم بيرون نمي رفتند و مي گفتند ما خويشاوندان خداييم. جمع آن حمس است و لغت نويسان عرب ريشه كلمه را به حماسه (شجاعت) مي رسانند. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق، طبقات، ص 351).

اختياري عرفات

مراد وقوف اختياري است هنگام (ك) وقوف در عرفات.

اختياري مشعر

مراد وقوف اختياري است هنگام (ك) وقوف در مشعر.

آخر مدينه

همان (ك) پس مدينه.

اخشبان

(اَ شَ) تثنيه اخشب به معناي كوه دشوار و سخت صعود و تعبيري است از:

1. دو كوه مني.

2. دو كوه ابوقبيس وقعيقعان.

3. دو كوه مشرف بر مزدلفه از سمت مشرق (ميقات حج، ش 3، ص 153؛ حرمين شريفين، ص 15).

اخوه

همان (ك) خاوه.

آداب حج

چگونگي انجام دادن فريضه حج (از اركان و واجبات و مستحبات و محرمات و مكروهات) است.

اداره الحرام

(اِ رَ تُ لْ حَ رَ) سازماني است كه توسط حكومت سعودي براي اداره مسجد الحرام ايجاد شده و در باب

ص: 980

السعود در جهت جنوب مسجد مستقر مي باشد. (راهنماي حرمين شريفين، ج 1، ص 214).

اداره شئون الحرمين الشريفين

اداره اي كه بر مسجد الحرام و مسجد النبي نظارت دارد. (ميقات حج، ش 27، ص 122).

ادراك و قوفين

همان (ك) درك و قوفين.

ادماء محرم

(اِ) بيرون آوردن خون از بدن محرم.

ادهان

(اَ) روغن مالي بدن است كه از محرمات احرام است (فقه فارسي با مدارك، ص 115).

ادني الحل

(اَ نَ لْ حِ لَ) ادني يعني نزديك تر، و ادني الحل جايي است كه از ديگر مواضع حل به مكه نزديك تر است. مراد نزديك ترين محلي است كه از حرم بيرون است. مكاني است كه منتهي اليه حرم به آن متصل باشد يا اولين نقطه خارج حرم است و از آن جا ورود به داخل حرم بدون احرام جايز نيست و ميقات كساني است كه از هيچ كدام از ميقات ها و يا محاذي آنها عبور نكرده و تمكن رفتن به يكي از آنها را هم ندارند. از جمله جاهاي معروف ادني الحل حديبيه و تنعيم و جعرانه است.

اذاخر

(اَخِ) موضعي است نزديك مكه، و پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) در عام الفتح از اذاخر داخل شد و به اعلاي مكه فرود آمد و آن جا قبه خويش بر پا كرد. (لغت نامه)

اذخر

همان (ك) گياه اذخر.

اراق المولد

محلي در مكه. محله ولادت نبي اكرم (ميقات حج، ش 21، ص 98).

اراك

(اَ) محلي است در عرفه از جانب شام، از حدود عرفات است ولي خارج از آن است و وقوف در آن كفايت نمي كند از عرفات (مبسوط در ترمينولوژي حقوق، فلسفه و اسرار حج، ص 180).

ارض الله

(اَ ضُ لاّ) الم تكن ارض

ص: 981

الله (نساء 97).

به نقلي از نام هاي مدينه است. (حرمين شريفين، ص 116؛ احكام حج و اسرار آن، ص 293؛ ميقات حج، ش 7، ص 159).

ارض الهجره

(لْ هِ رِ) از نام هاي مدينه است به معني زميني كه هجرت در آن تحقق پيدا كرد. (ميقات حج، ش 7، ص 159؛ احكام حج و اسرار آن، ص 293).

اركان بيت

همان (ك) اركان كعبه.

اركان چهارگانه

همان (ك) اركان كعبه.

اركان حج

اعمالي است كه تركش (عمدي يا سهوي) موجب بطلان حج است كه عبارتند از:

احرام، وقوف در عرفات، وقوف در مشعر، طواف زيارت و سعي.

اركان عمره

اعمالي است كه تركش موجب بطلان عمره است كه عبارتند از: احرام، طواف و سعي.

اركان كعبه

يا اركان بيت. چهار ركن (چهار زاويه، چهار گوشه) خانه خدا را مي گويند و هر يك از اين اركان به نامي مشهور هستند:

1. ركن شرقي يا «ركن جنوب شرقي» (بين جنوب و شرق) آن زاويه است كه حجرالاسود در آن نصب شده است و بدين اعتبار آن را «ركن حجر» و «ركن اسود» و «ركن حجرالاسود» نيز مي گويند. برخي منابع به جهت آن كه تقريباً در سمت عراق واقع شده به عنوان «ركن عراقي» نيز از آن ياد كرده اند. ركن شرقي مواجه با ايران و قسمتي از جنوب بلاد حجاز و استراليا و جنوب هندوچين است. طواف خانه خدا از اين ركن آغاز مي شود و بدان هم طواف

ختم مي شود. استلام اين ركن مستحب است.

2. ركن شمالي يا ركن «شمال شرقي» (بين شمال و شرق). آن زاويه است كه در جهت طواف بعد از گذشتن از درب كعبه پيش از رسيدن به

ص: 982

حجر اسماعيل قرار دارد. اين ركن چون در موقع نماز مورد توجه اهل عراق و شام است از آن به عنوان «ركن عراقي» و «ركن بصري» و «ركن شامي» هم ياد كرده اند.

3. ركن غربي يا «ركن شمال غربي» (بين شمال و مغرب) آن زاويه است كه در جهت طواف پس از گذشتن از حجر اسماعيل قرار دارد. اين ركن چون در موقع نماز مورد توجه اهل غرب (غرب روسيه و همه اروپا و مغرب) است آن را «ركن مغربي» هم مي گويند.

4. ركن جنوبي يا «ركن جنوبي غربي» (بين جنوب و مغرب) آن زاويه است كه در جهت طواف قبل از «ركن حجرالاسود» قرار دارد و چون مقابل يمن است آن را «ركن يماني» هم مي گويند. اين ركن را بعد از «ركن حجرالاسود» شريف تر از ديگر ركن ها معرفي كرده اند و استلام اين ركن مستحب است.

ازار

(اِ) آن قطعه از احرام كه به كمر بندند و از ناف تا زانو را مي پوشاند. (فقه فارسي با مدارك، ص 93 و...)

اسباب تحلل

(تَ حَ لُّ لْ) آنچه كه قاطع تروك احرام است و به يكي از آن اسباب محرم، مُحِلّ مي گردد كه عبارتند از اتمام مناسك حج يا عمره، حصر و صد (مبسوط در ترمينولوژي حقوق).

استار كعبه

(اَ) همان (ك) پرده كعبه (لغت نامه).

استحلال كعبه

(اِتِ) حلال دانستن اموري كه در حرم كعبه اقدام به آن حرام است مثل كشتن صيد و صيد كردن كبوتران حرم و امثال آن كه از گناهان به شمار مي آيد. (شرح اربعين، ص 363).

استطاعت

(اِتِ) ولله علي الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلا (آل عمران

ص: 983

97).

حجة الاسلام با وجود استطاعت واجب مي شود (كه بايد در همان اولين سال وجود استطاعت برگزار.

گردد) و عبارت است از:

1. استطاعت عقلي، يعني داشتن عقل.

2. استطاعت شرعي، يعني داشتن سن تكليف و عدم ابتلا به واجب يا حرام مهم تر.

3. استطاعت عرفي، يعني داشتن توانايي هاي راهي، بدني، زماني و مالي.

شرط استطاعت عرفي:

1. استطاعت راهي، يعني امن و بي مانع و باز بودن و امكان پيمودن راه سفر.

2. استطاعت زماني، يعني وسعت و كفايت داشتن وقت براي انجام اعمال حج.

3. استطاعت بدني، يعني داشتن توانايي براي پيمودن راه سفر و انجام مناسك.

4. استطاعت مالي، يعني داشتن امكانات اقتصادي مطابق با حال و شأن از جهات:

راحله: وسيله سواري جهت رفت و برگشت.

زاد: توشه راه (از خوردني و آشاميدني و ساير مايحتاج) در رفت و برگشت.

مؤنه: مخارج عائله و خانواده و كساني كه خرجي آنها واجب است از زمان رفت تا برگشت.

رجوع به كفايت، كه بعد از بازگشت زندگي عادي را كفايت كند، يا به زحمت نيفتادن به لحاظ كسب و كار و زراعت بعد از برگشت (مناسك حج، مسئله 17؛ خلاصه مناسك حج؛ اسرار، مناسك، ادله حج، ص 32 الي 44؛ راهنماي حرمين شريفين، ج 3، ص 13؛ فرهنگ علوم).

استطاعت بذلي

(ب) استطاعتي است (مالي) جهت انجام حج كه بابذل (بخشيدن) هزينه آن توسط شخص ديگر ايجاد مي شود.

استطاعت جعلي

(ج) استطاعتي است كه با نذر و قسم و عهده براي انجام حج، ايجاد مي شود.

استظلال

(اِ تِ) همان (ك) تظليل.

استقرار حج

كسي كه شرعاً قادر به اجراي مناسك حج يا عمره يا هر

ص: 984

دو باشد (بي فرق بين حج واجب به اصل شرع

و يا به نذر) اگر در عام الاستطاعه در رفتن به حج اهمال ورزد تا حدي كه اجراي مناسك از وي فوت شود با فوت آن، حج در ذمه او مستقر مي گردد. پس استقرار حج بستگي دارد به گذشتن زماني كه در آن زمان ممكن باشد به جاي آوردن همه افعال حج به اختيار و با بودن همه شروط حج رفتن و حج كردن (مبسوط در ترمينولوژي حقوق).

استقيموا

(اِ تَ) همان (ك) استووا.

استلام

(اِ تِ) در اصطلاح لمس كردن ركن كعبه است (ك).

استلام حَجَر

لمس كردن (ك) حجرالاسود.

استلام ركن

مسح و تماس شكم و دست با ركن كعبه است. برخي از فقها استلام ركن يماني را مستحب مي دانند و از امام صادق (عليه السلام) نقل است كه «ركن يماني بابي است كه ما خانواده از آن باب وارد بهشت مي شويم.» و برخي از فقهاي استلام تمام اركان كعبه را مستحب دانسته اند. (ميقات حج، ش 12، ص 51؛ و...)

استمتاع

(اِ تِ) عمره گزاردن با حج (لغت نامه).

استمتاع به عمره

گزاردن حجة الاسلام با مقدمه آن كه عمره تمتع است (مبسوط در ترمينولوژي حقوق).

استنابه

(اِ تِ بِ) در حج يعني نيابت به ديگري دادن كه از جانب او حج كند (مبسوط در ترمينولوژي حقوق).

استن

(اُ تُ) مخفف «استون» و «ستون». در مورد «استن هاي مسجدالنبي» كه برخي از آنها نام هاي خاصي دارند. رجوع كنيد به قسمت «ستون».

استوانه (اسطوانه

) در مورد استوانه هاي مسجدالنبي كه نام هاي خاصي دارند. رجوع كنيد به قسمت «ستون».

استون

در مورد «استون هاي مسجدالنبي». رجوع كنيد به قسمت «ستون».

استووا

(اِ تَ وُ)

ص: 985

پيشنمازهاي اهل سنت قبل از تكبير الاحرام با برگشت به سوي صفوف جماعت با صداي بلند با گفتن «استووا» يا «استقيموا» يا «اعتدلوا» فرمان منظم ساختن صف نماز را مي دهند. (نكاتي در رابطه با حج و زيارت، ص 20).

اسدال

(اِ) نقاب زدن زن است در حال احرام به طوري كه روي صورت نيفتد. پوشانيدن صورت زن در حال احرام حرام است. (ثواب اعمال حج، ص 106).

اسواف (

اَ) نام حرم مدينه، و گفته اند موضعي است به «عينه» در ناحيه بقيع و آن از حرم مدينه است. (لغت نامه)

اسواق الآخره

(اَ قُ خِ لْ رِ) تعبيري است از حج و عمره در روايتي منقول از امام صادق (عليه السلام).

اشعار

(اِ) نشان كردن قرباني فرستاده شده به مكه است و آن چنان است كه كوهان شتر قرباني را از جانب راست بشكافند و با خون او آغشته كنند و از ميقات بدين گونه به سوي مني سوق دهند. اشعار خاص حج قرآن است (كه هدي را از ميقات سوق مي دهند) و در حج قرآن اگر قرباني شتر باشد در بستن احرام با تلبيه و يا با اشعار اختيار است و با اشعار، احرام محقق شده و احتياجي به تلبيه (لبيك گفتن) نيست. (توضيح مناسك حج، ص 15؛ فلسفه و اسرار حج، ص 173؛ حج و عمره، ص 9؛ حجة التفاسير، مقدمه، ص 939؛ ناسخ التواريخ، حضرت رسول، ج 4، ص 3).

اشعار البدن

(اِ رُ لْ بُ) تفصيل (ك) اشعار (مبسوط در ترمينولوژي حقوق).

اشعار بدنه

(بَ دَ نِ) تفصيل (ك) اشعار.

اشواطه

(اَ) جمع (ك) شوط (لغت نامه).

اشواط سبعه

هفت (ك) شوط.

اشُهر حج

(اَ هُ رِ) ماه هاي حج كه عبارتند از

ص: 986

شوال، ذي قعده، ذي حجه (ميقات حج، ش 4، ص 92).

اشهر حرم

(حُ رُ) فاذا انسلخ الاشهرالحرام (توبه 6).

به گفته برخي مقصود چهار ماه حرام (ذي قعده، ذي حجه، محرم و رجب) است. يعني همان چهار ماهي كه كشتار در آن حرام شده و از اين ميان ماه هاي ذي قعده و ذي حجه ماه انجام مناسك حج هستند. (مجمع البيان؛ و...)

اشهر معلومات

(مَ) الحج اشهر معلومات (بقره 197).

اشهر حج، ماه هاي حج، كه عبارتند از شوال، ذي قعده، ذي حجه (مجمع البيان؛ و...)

اصحاب صفه

عنوان مهاجرين ساكن در (ك) صفه.

اصحاب عقبه

(عَ قَ بِ) اهل عقبه. اصحاب كيد. شهرت 13 (يا 14 يا 16) تن از صحابه كه در مراجعت رسول الله از حجة الوداع در عقبه (گردنه) به نيت كشتن آن حضرت قصد رم دادن شتر ايشان يا قطع تسمه زير شكم شتر و حمله به حضرت را نمودند. (برخي شكل گرفتن اين نيت را در مراجعت از غزوه تبوك ذكر كرده اند) اما حضرت به وحي از اين نيت آگاه شد و اين عده نقاب پوش بر قصد خود موفق نشدند و حضرت نام اينان را براي حذيفه شمرد و فرمود تا زمان حيات پيامبر اين اسامي را فاش نكند. (ريحانة الادب؛ حيوة القلوب، ج 2، ص 482؛ مجمع البيان، ج 11، ص 158؛ تبصرة العوام).

اصحاب عقبه اول

شهرت دوازده تن از مردم يثرب (شش تن از قبيله اوس و شش تن از قبيله خزرج) كه در سال دوازدهم بعثت در موسم حج در محل عقبه با رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) بيعت كردند.

اصحاب عقبه دوم

شهرت هفتاد (يا هفتاد و دو يا هفتاد و سه)

ص: 987

تن از مردم يثرب (از قبايل اوس و خزرج) كه در سال سيزدهم بعثت در ايام تشريق از ماه ذي حجه (ماه حج) در محل عقبه با رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) بيعت كردند.

اصحاب فيل

الم تر كيف فعل ربك باصحاب الفيل (فيل 1).

شهرت گروهي كه همراه فيلان عازم مكه شدند جهت تخريب (ك) كعبه.

اصحاب معلقات

شهرت شاعراني كه اشعار خود را بر ديوار كعبه آويخته بودند، يعني صاحبان (ك) معلقات.

اصناف الاسلام

(اَ فُ لْ اِ) همان اهل (ك) صفه (فهرست كشف الاسرار، ص 802).

اضأة ابن عقش

همان (ك) اضأة لبن.

اضأة لبن

(اَ ء ة ل) يا اضأه ابن عقش (به معني دره يا مسيل ابن عقش) محلي است كه از جانب جنوب حد حرم مكه مي باشد و در سر راه يمن در فاصله دوازده كيلومتري قرار دارد و ميقات عمره مفرده (از داخل مكه) است. (لغت نامه؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 130؛ فرهنگنامه حج و عمره، دفتر اول، ص 28؛ قبل از حج بخوانيد، ص 77).

اضحات

(اَ). 1. روز اضحي (روز عيد قربان).

2. گوسفند كه در روز اضحي ذبح كنند. (لغت نامه) (ع).

اضحي (اَ حا) روز عيد قربان. دهم ذي حجه كه حجاج در مني و مسلمانان در خانه خود قرباني كنند. «اضحي» از ماده «ضحي» است به معناي ارتفاع روز امتداد نور آفتاب و هنگامي است كه خورشيد بالا مي آيد (قبل از ظهر) و آن موقع را «ضحي» گويند. و چون قرباني قبل از ظهر (دهم ذي حجه) و در وقت گسترش نور آفتاب ذبح مي شود آن را «اضحيه» يا «ضحيه» گويند.

اضحيه (اُ يَ ّ) قرباني مستحب روز عيد

ص: 988

(ك) اضحي.

اضطباع (اِ طِ) رداء (احرام) را از زير بغل راست بر كتف چپ انداختن؛ در اين صورت دوش راست برهنه ماند و دوش چپ پوشيده گردد. (لغت نامه).

رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در عمره قضيه دستور داد كه رداي احرام را از زير بغل راست بر روي شانه چپ بيفكنند و اين تكليف مخصوص عمره قضيه و اوضاع و احوال ويژه آن روز بوده است. اينك تكليف احرام همان كيفيت معهود است كه بازوي چپ و راست هر دو پوشيده باشد. (آداب عمره قرآن، ص 40 و 43).

اضطراري اول

همان (ك) اضطراري مشعر (1).

اضطراري دوم

همان (ك) اضطراري مشعر (2).

اضطراري روزانه

همان (ك) اضطراري مشعر (2).

اضطراري شبانه

1. همان (ك) اضطراري عرفات.

2. همان (ك) اضطراري مشعر (1).

اضطراري عرفات

يا اضطراري شبانه مراد وقوف در عرفات است در شب دهم ذي حجه براي شخص مضطر.

اضطراري مشعر

مراد وقوف در مشعر است (به دو گونه) براي شخص مضطر:

1. اضطراري اول

يا اضطراري شبانه، وقوف در مقداري

از شب دهم ذي حجه است در مشعر.

2. اضطراري دوم

يا اضطراري روزانه وقوف بعد از طلوع آفتاب دهم ذي حجه است تا پيش از ظهر در مشعر.

اطحل

(اَ حَ) همان (ك) كوه ثور

اطرست

حروفي رمزي است در اشاره به اعمال عمره تمتع كه توسط شيخ بهايي وضع شد:

1 احرام (بستن).

ط طواف (خانه كعبه نمودن).

ر ركعتين (دو ركعت نماز طواف گزاردن).

س سعي (رفت و برگشت ميان صفا و مروه نمودن).

ت تقصير (از مو يا ناخن چيدن) (حجة التفاسير، ج 6، ص 173؛ اصول فقه، فقه، ص 94).

آطام

جمع «اُطم» نام دژهايي است كه در عصر جاهلي در مدينه وجود داشته

ص: 989

اند و تعداد آن ها زياد بوده است. در حديث آمده است كه پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) از ويران كردن آطام اهل مدينه نهي كرد و فرمود: اين ها زيور مدينه هستند. (ميقات حج، ش 36، ص 109).

اعتدلوا

(اِ تَ دِ لُ) (ك) استووا.

اعتمار

(اِ تِ) عمره به جاي آوردن (لغت نامه).

اعلام حرم

(اَ) نام ستون هايي بتوني مكعب مستطيل شكلي كه به ارتفاع سه متر در انتهاي هر يك از حدود حرم مكه نصب شده اند. (ميعادگاه عشاق، ص 119).

اعمال حج

(اَ) احكام و افعال و واجباتي هستند كه در زيارت كعبه در مراسم حج (افراد، تمتع و قرآن) انجام مي دهند.

اعمال عمره

احكام و افعال و واجباتي هستند كه در زيارت كعبه در مراسم عمره (تمتع، مفرده) انجام مي گيرند.

اعمال مني

افعالي كه در روز عيد قربان (دهم ذي حجه) بايد در سرزمين مني به جا آورد.

اعنه

(اَ عِ نَ ّ) از (ك) مناصب كعبه (1).

آغاوات

خواجگان حرم مسجد النبي را گويند كه از يادگارهاي دوره عثماني بودند. (حج آن طور كه من رفتم، ص 44). ع

اغوات

(اَ غَ) شهرت خواجگان حرم مدينه در ميان مردم. (ميقات حج، ش 17، ص 155). ل

افاضه

(اِ ضِ) ثم افيضوا من حيث افاض الناس. (بقره 199).

1. افاضه از عرفات

كوچ كردن از عرفات و رفتن به مشعرالحرام است پس از غروب روز نهم ذي حجه.

2. افاضه از مشعر

كوچ كردن از مشعرالحرام و رفتن به مني است پس از سر زدن خورشيد روز دهم ذي حجه.

3. افاضه از مني

كوچ كردن از مني و رفتن به مكه است در عصر روز دوازدهم ذي حجه.

آفاقي

همان (ك) اهل آفاق

افراد

همان (ك) حج افراد

افساد حج

(اِ) يعني ابطال حج به

ص: 990

وسيله زائر به اين كه كاري كند كه حج خود را تباه و باطل گرداند. افساد حج ناشي از اخلال عمدي در افعال حج است. گاه اخلال سهوي هم به حكم شارع ملحق به اخلال عمدي مي شود. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

افعال حج

افعال واجبه حج

افعال عمره

افعال واجبه عمره

اقتراض مستطيع

قرض كردن مستطيع است براي حج گزاردن آن گاه كه او را مالي باشد كه نتواند با آن زاد و راحله تهيه كند. پس در وقت مناسب مال خود را بفروشد و آن قرض را بدهد و يا از محلي ديگر اداي دين كند. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

اقسام حج

عبارتند از: حج افراد، حج تمتع و حج قرآن (رساله نوين، ج 1، ص 218؛ فقه فارسي با مدارك، ص 70)

اقسام عمره عبارتند از: عمره مفرده و عمره تمتع (مناسك حج، مسئله 135؛ فقه فارسي با مدارك، ص 78)

اكالة البلدان

(اَ كَّ لَ تُ لْ بُ لْ) از اسامي مدينه است به جهت آن كه:

1. بر ساير شهرها علو مقام و برتري دارد. (احكام حج و

اسرار آن، ص 293)

2. بر ساير شهرهاي اين منطقه از نظر ارتفاع مسلط بود. (حرمين شريفين، ص 293)

3. مخارج شهر مدينه از طريق پرداخت ماليات شهرهايي كه توسط مسلمين فتح شده بود تأمين مي گرديد. (ميقات حج، ش 7، ص 160)

اكالة القري

(قُ را) از اسامي مدينه است به جهت آن كه:

1. شهرهاي ديگر را تحت الشعاع خود قرار داد. (احكام حج و اسرار آن، ص 293)

2. مخارج شهر مدينه از طريق پرداخت ماليات هاي شهرهاي ديگري كه توسط مسلمانان فتح شده بود تأمين مي گرديد. (ميقات حج، ش

ص: 991

7، ص 159 و 160)

3. از آن جا به ساير شهرها و بلاد غير مسلمان كه درصدد توطئه عليه اسلام برمي آمدند حمله مي شد و بعد از پيروزي اموال غنيمتي و اسيران به مدينه منتقل مي شدند.

الال

(اَ) همان (ك) كوه رحمت

الحاد

(اِ) از حد در گذشتن در حرم (كعبه). ميل به ظلم در آن و رعايت نكردن و هتك حرمت آن. به قولي ستم كردن در حرم. به قولي احتكار در حرم مكه (لغت نامه)

آل سعود

خاندان حاكم بر كشور (ك) عربستان سعودي

آل شيبه

(شَ بِ) خانداني در مقام (ك) سدانت

الملم

(اَ لَ لَ) همان (ك) يلملم

ام

(اُ م ّ) از اسامي مكه است چون اعظم بلاد است يا قبله گاه امم است يا وسط كره ارض است. (ميقات حج، ش 21، ص 123)

امارت حج

سرپرستي قافله حج. منصبي كه ارتباط مستقيم با حكومت اسلامي دارد و از زمان صدر اسلام حاكمان جامعه با تأسي به سيره پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) در موسم حج يا خود عازم زيارت بيت الله شده و امارت حج را برعهده داشتند و يا فردي را به عنوان نماينده خود اميرالحاج منصوب مي كردند. در سال نهم هجري رسول خدا امارت حجاج و انجام مراسم حج را به حضرت امير علي (عليه السلام) واگذار فرمود (ابتدا آن جناب ابوبكر را به سرپرستي روانه كرد اما به فرمان خداوند حضرت علي (عليه السلام) را مأمور ابلاغ آيات سوره برائت به كفار مكه نمود و ايشان در راه آيات از راه ابوبكر گرفتند.) حضرت امير (عليه السلام) طبق روايات منقول در يوم النحر خطبه ايراد فرمود كه كسي عريان طواف

ص: 992

خانه نكند و مشركي در اين سال حج به جاي نياورد و هر كه مدتي (براي پيمان) دارد همان مدت محترم است و هر كه مهلتي ندارد مهلت او چهار ماه است. در سال دهم هجري رسول الله خود شخصاً سرپرستي حج را داشت و بعدها وظيفه امارت حج به خلفا اختصاص يافت كه كه شخصاً قافله حج را سرپرستي مي كردند و يا كسي را به اميري حج منصوب مي نمودند. و وظيفه امير حج رهبري حجاج مكه و عودت و محافظت آنان و امنيت در اثناي سفر بوده است. ماوردي گويد «اميرحاج» بايد مراقب ده چيز باشد:

1. فراهم بودن و پراكنده نشدن مردم هنگام عزيمت و حركت و نزول.

2. معين كردن رهبري براي هر طايفه تا در حركت پيرو او باشند و در نزول اطراف او فرود آيند و از دور نشوند.

3. آهسته رفتن كاروان تا واماندگان بتوانند بدان برسند و ضعيفان همراه بتوانند راه سپرند.

4. بردن كاروان از راه آساني كه در آن آب و آذوقه فراوان باشد (نه از راه سخت و كم آب)

5. جست و جوي آب و آذوقه در صورت كمبود و نبود.

6. گماردن نگهبانان بر كاروان به هنگام حركت و نزول تا دزدان در مال ايشان طمع نكنند.

7. دور كردن مزاحمان سفر كه مانع كاروان مي شوند به جنگ يا به بذل.

8. فيصله دادن اختلافات كاروانيان نه به اجبار، مگر آن كه دو طرف به حكم او تسليم شوند و او صلاحيت قضا داشته باشد.

9. آرام كردن آشوبگران قافله و تأديب نمودن خائنان (در حد تنبيه)

10. رعايت وقت

ص: 993

حركت و مدت سفر تا كاروان به موقع به حج رسد و از تنگي وقت ناچار به شتاب نشود و چون به

ميقات رسد فرصت احرام به كاروان دهد و اگر وقت باشد كاروان را به مكه برد تا با مكيان به مواقف روند، و اگر وقف تنگ باشد يكسر به عرفه رود كه مبادا به موقع نرسد و حج فوت شود... و چون مردم حج بكردند روزي چند براي انجام كارهايشان فرصت دهد و در حركت عجله نكند و به هنگام بازگشت كاروان را از مدينه ببرد تا قبر پيغمبر را زيارت كند كه اقتضاي حرمت پيغمبر و حقوق وي چنين است. تا به هنگام بازگشت نيز همه شرايط رفتن را رعايت كند تا كاروان به شهر خود برسد آن گاه ولايت وي پايان پذيرد. (تاريخ سياسي اسلام، ترجمه پاينده، ج 2، ص 350؛ ناسخ التواريخ، حضرت رسول، ج 3، ص 248؛ تفسير نمونه، ج 7، ص 278؛ دايرة المعارف فارسي؛ لغت نامه؛ ميقات حج، ش 30، ص 82)

ام الارضين

(اُ م لْ اَ) از نام هاي مكه است (فرهنگ نفيسي)

ام الدود

(د ُّ) موضعي است بر سر دو راهي ورود به مكه كه يك راه به محله باب السعود در منطقه حرم و صفا و مروه منتهي مي شود كه آن را «طريق الحرام» مي گويند؛ ديگري راهي است كه معابده منتهي مي گردد كه آن را «طريق الخريق» مي نامند و از نزديكي ام الدود است كه تلبيه قطع مي شود. (با ما به مكه بياييد، ص 28)

ام راحم

(اُ مَ ر) از نام هاي مكه است. (ميقات حج، ش 4، ص 141)

ام رحم

(رُ) از

ص: 994

نام هاي مكه معظمه است به مناسبت رحمتي كه خداوند به اين شهر عطا فرموده و اين كه پناهندگان به اين خانه در رحمت آفريدگار قرار مي گيرند. (تاريخ تحليلي اسلام، ج 1، ص 65؛ حرمين شريفين، ص 14؛ فرهنگ نفيسي؛ ميقات حج، ش 2، ص 219، ش 4، ص 141)

ام رحمان (

رَ) از نام هاي مكه است (تاريخ و آثار اسلامي، ص 37)

ام رحمه

(رَ مِ) از نام هاي مكه است (ميقات حج، ش 4، ص 141)

ام روح

از نام هاي مكه است به علت رحمت فراوان پيرامون آن (ميقات حج، ش 4، ص 145؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 37)

ام زحم

(زُ) از نام هاي مكه است به علت ازدحام مردم در آن (تاريخ و آثار اسلامي، ص 37؛ ميقات حج، ش 4، ص 141)

ام صبح

(صُ) از نام هاي مكه است (لغت نامه؛ فرهنگ نفيسي)

ام صح

(1) از نام هاي مكه است (ميقات حج، ش 4، ص 133 و 145)

ام الصفا

(اُ م ص َّ) از نام هاي مكه است، چون براي كساني با خلوص ايفاي فريضه حج مي كنند گشايش خاطر و صفا حاصل مي گردد. (ميقات حج، ش 21، ص 123)

ام القري

(لْ قُ را) لتنذر ام القري (انعام، 92؛ شوري، 70)

نام مكه معظمه است (به معني مادر واصل قريه ها) و در جهت اين نام وجوهي گفته اند چون:

1. قبله مسلمين است.

2. داراي مركزيت است.

3. مركز آبادي هاي حجاز است.

4. در وسط زمين (نزديك خط استوا) است.

5. مقام آن نسبت به شهرها و قراي ديگر بلندتر است. از لحاظ عظمت و قداست مهم ترين شهر روي زمين است.

6. زيارتگاه خدا

ص: 995

پرستان است، چرا كه در قلب خود خانه اي را جاي داده كه نخستين خانه براي همه انسان ها و مايه بركت و هدايتگر جهانيان است و اين خود انگيزه اي است براي انسان هاي با ايمان كه از تمام نقاط به سوي اين ديار روي آورند.

7. زمين از زير آن گسترده شده است. يعني اولين محل منعقد شده و خشكيده از زمين است. در آغاز آفرينش نخستين محلي كه از زير آب بيرون آمد محل بيت الحرام بود و خشكي هاي زمين از آن جا گسترش پيدا كرد. پس 1. در «لغت نامه» كلمه «صح» (صُ حّ) به معني بهي و برائت از هر عيب آمده است. اصل و مبدأ هر سرزميني و هر دياري است. (قاموس قرآن؛ دائرة الفرائد؛ تاريخ مكه، ص 16؛ ميقات حج، ش 2، ص 212 به بعد، ش 4، ص 137 به بعد)

ام المشاعر

(لْ مَ عِ) از نام هاي مكه است چون اصل مشاعر حج و مركز مواضع مسعوده اي است كه در آن امكنه اداي عبادت حج مي شود. (ميقات حج، ش 21، ص 123 و 130)

ام كوثي

(ثا) از نام هاي مكه است. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 37؛ ميقات حج، ش 4، ص 143)

امير حاج

سرپرست قافله حج. صاحب منصب (ك) امارت حج

امير حج

پيشواي حاجيان (فرهنگ آنندراج) صاحب منصب (ك) امارت حج

امين

(اَ) و هذاالبلد الامين (تين 3)

لقب مكه معظمه كه از طرف خداوند شهر امن و داراي امنيت معرفي گرديده و خداوند به آن سوگند ياد كرده است، و گويند مكه قبل از بعثت رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) نيز محل امنيت بوده

ص: 996

است. (دائرة الفرائد، ج 2، ص 851)

امينه

(اَ نِ) از اسامي مكه است چون مطلع وجود حضرت نبي امين است. (ميقات حج، ش 21، ص 123)

انصاب

(اَ) جمع نصب، به تفاوت نقل:

1. سنگ هاي مخصوصي بوده اند كه بت پرستان در اطراف كعبه نگهداري مي كرده و قرباني هاي خود را براي بت روي آن ذبح مي كردند.

2 بت هاي مخصوصي بوده اند كه در جايگاه خاصي نگهداري مي شده و قرباني ها را روي آن ذبح مي نمودند و با خون قرباني آن را رنگين مي كردند.

انصاب الحرم

(اَ بُ لْ حَ رَ) حدهاي حرم. سنگ ها كه بركنار حرم نهاده بودند. علاماتي بود كه عثمان

در سال 26 هجري به وسيله آنها حرم را تحديد حدود كرد. (لغت نامه؛ مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

انصار

(اَ) جمع نصير و ناصر (ياري كننده) لقب آن دسته از مسلمانان اهل مدينه است كه پس از هجرت پيامبر از مكه به مدينه به او ايمان آوردند و نصرتش دادند و ياري كردند و در پيشرفت اسلام كمك هاي بسياري نمودند. اين صفت چنان بر اين دسته غلبه يافت كه حكم اسم پيدا كرد و اين لقب چنان اهميت يافت و موجب مباهات و مفاخره گرديد كه انصار آن را بر نام قبيله هاي خود (اوس و خزرج) ترجيح دادند. (دايرة المعارف فارسي)

انقاب المدينه

(اَ بُ لْ) انقاب جمع «نَقب» است به معناي راه تنگ و باريك. و مراد از انقاب المدينه راه هاي مدينه منوره است. (ميقات حج، ش 36، ص 118)

اودية المدينه

(اَ يِ تُ لْ) وادي هاي مدينه (ميقات حج، ش 36، ص 119)

اوطاس

وادي عقيق كه

ص: 997

ميقات است از اوطاس يا «بريدالبعث» شروع مي شود تا مسلخ و از آن جا تا... (فقه فارسي با مدارك، ج 3، ص 84)

اولاد شيخ

شهرت نسل شيخ محمد بن عبدالوهاب مؤسس فرقه وهابيه، مذهب حاكم در () عربستان سعودي.

اول مدينه

همان (ك) پيش مدينه.

او وار نحط رس طرمر

رمز حج تمتع است. حروف رمز در اشاره به اعمال حج كه شيخ بهايي ترتيب داد:

ا احرام بستن

و وقوف (عرفات)

و وقوف (مشعرالحرام)

ا افاضه (كوچ از مشعر به مني)

ر رمي (جمره عقبه)

ن نحر (شتر يا ذبح گاو و يا گوسفند يا بز)

ح حلق (تراشيدن موي سر)

ط طواف (زيارت خانه خدا)

ر ركعتين (دو ركعت نماز طواف)

س سعي (بين صفا و مروه)

ط طواف (نساء)

ر ركعتين (دو ركعت نماز طواف)

م مبيت (بيتوته در مني)

ر رمي جمرات ثلاث (حجة التفاسير، ج 6، ص 173؛ حج برنامه تكامل)

اهل آفاق

آفاقي (منسوب به آفاق جمع افق، آنچه كه از اطراف زمين ظاهر است) اصطلاحي است كه در فقه شيعه توسط متأخران به كار برده شده، به معني كسي است كه از خارج از مواقيت به حرم مي آيد؛ در برابر اهل مكه. ميقات آفاقيان برحسب اختلاف جهاتي كه از آن به سوي حرم مي آيند مختلف است. آفاقي حج تمتع را بايد انجام دهد. (دايرة المعارف فارسي، ذيل آفاقي؛ و...)

اهلال

(اِ) 1. در احاديث مجازاً مترادف احرام به كار رفته. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

2. بانك لبيك زدن. بلند گفتن حاج لبيك را (مبسوط در ترمينولوژي حقوق؛ لغت نامه)

اهل الله

(اَ لُ لاّ) اهل مكه را گويند. (ميقات حج، ش 7، ص 18؛مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

اهل التلبيه

ص: 998

يِ) «لبيك اهل التلبيه»

از اذكار «تلبيه مستحب» است و «اهل التلبيه» خداوند متعال است كه شايسته است لبيكش گفته شود.

اهل الحاضره

(لْ ضِ رِ) از تاريخ هجرت پيامبر تا روز فتح مكه، سكنه شهر مدينه را اهل الحاضره ناميدند. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

اهل حج

همان (ك) اهل موسم

اهل حرم

اهالي مكه را گويند. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

اهل حرمين

(حَ رَ مَ) اهل مكه و مدينه. (دايرة المعارف بزرگ اسلامي، ذيل اجماع)

اهل حله

همان (ك) حله

اهل حمس

همان (ك) حمس

اهل صفه

عنوان مهاجرين ساكن در (ك) صفه

اهل موسم

(مَ سِ) اهل حج، زائران بيت الله. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

اهل موقف

(مَ قِ) آنان كه در (موقف) عرفات و مشعر براي انجام مراسم حج حاضر مي شوند.

اهل مكه

آنان كه نوع حجشان افراد يا قرآن است. در مقابل اهل آفاق (كه حج تمتع به جا مي آورند.)

اهلّه قمر

(اَ هِ لَ ءِ قَ مَ) يسئلونك عن الأهلة قل هي مواقيت للناس و الحج (بقره 189)

اشكال مختلفه قسمت روشن ماه است در ضمن دوران به گرد زمين در ظرف يك ماه قمري، و از آن جا كه بناي اكثر اعمال مسلمين از جمله حج برمبناي ماه هاي قمري است رؤيت هلال ماه جهت تعيين اول ماه ضروري و مورد احتياج است.

اهليه

صورتي به شكل هلال از برنج كه بر سر هر گنبد در مسجدالحرام گذارده اند. (ميقات حج، ش 12، ص 132)

آيات بينات

(بَ يِّ) فيه آيات بينات مقام ابراهيم و من دخله كان آمنا (آل عمران 67)

نشانه هاي آشكار كعبه و از نشانه هاي روشن خانه كعبه مقام ابراهيم و امنيت آن است و به گفته مفسرين آيات روشن عبارت است از مقام ابراهيم، حجرالاسود، حطيم،

ص: 999

زمزم، مشعرها، اركان بيت، ازدحام بيت و بزرگداشت آن. و از امام صادق (عليه السلام) روايت شده كه درباره آيات بينات از مقام ابراهيم و حجرالاسود و حجراسماعيل نام بردند. (مجمع البيان؛ ميقات حج، ش 8، ص 106؛ نگرشي اجتماعي به كعبه و حج، ص 44)

آيات حج

(حَ جّ) برخي از آيات قرآن مجيد در باب حج عبارتند از:

1. و اذن في الناس بالحج (حج 28)

2. واتمواالحج والعمره لله (بقره 196)

3. واذان من الله ورسول الي الناس يوم الحج الاكبر (توبه 3)

4. و لله علي الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلاً (آل عمران 97)

5. ان الصفا و المروة من شعائر الله فمن حج البيت او اعتمر (بقره 158)

ايام احرام

روزهايي كه شخص در مراسم حج در حال

احرام به سر مي برد و محرم است.

ايام تشريق

(تَ) روزهاي يازدهم و دوازدهم ذي حجه را گويند (1) و به اختلاف نقل به جهت:

1. تابش ماهتاب در طول شب

2. رمي و قرباني بعد از طلوع آفتاب

3. رفتن به سوي مشرق (به طرف مساكن خود)

4. منع از قرباني گوسفند مشرقه (گوش شكافته)

5. برق زدن خورشيد بر خون هايي ريخته شده و تلألو و درخشندگي آنها

6. خشك كردن گوشت قرباني در آفتاب ظرف سه روز پس از عيد قربان براي ذخيره

ايام جمع

همان (ك) ايام مني (لغت نامه، ذيل جمع)

ايام حج

ماه هاي حج يعني شوال، ذي قعده، ذي حجه.

ايام رمي

روزهاي دهم و يازدهم ودوازدهم (و سيزدهم) ذي حجه كه در مراسم حج، جمرات رمي مي شوند. (روز سيزدهم ذي حجه براي كسي است كه تاقبل از غروب آفتاب روز دوازدهم ذي

ص: 1000

حجه از مني بيرون نرفته باشد.)

ايام رمي

الجمار يوم النحر و ايام تشريق (مبسوط در ترمينولوژي حقوق) (ك)

ايام قرباني

روزهاي دهم و يازدهم و دوازدهم ذي حجه و در مني در روز دهم قرباني كنند. (ك)

ايام نحر

ايام معدودات

(مَ) واذكروالله في ايام معدودات (بقره 203)

1. ماه رمضان است.

2. روز عيد قربان و دو روز بعد از عيد است.

3. سه روز بعد از عيد قربان است يعني ايام تشريق. (حجة التفاسير، تعاليق، ص 82، ج 1، ص 155)

ايام معلومات

(مَ) ليشهدوا منافع لهم ويذكروا اسم في ايام معلومات (حج 28)

1. دهه اول ذي حجه را گويند.

2. روز عيد (قربان) است و سه روز بعد از آن يعني ايام تشريق. (مجمع البيان؛ دائرة المعارف تشيع)

ايام مني

(مِ نا) روزهاي دهم و يازدهم و دوازدهم ذي حجه كه طي آن حجاج در مراسم حج در سرزمين مني اعمالي را انجام مي دهند:

1. روز دهم، رمي جمره عقبه، قرباني و حلق (يا تقصير)

2. روز يازدهم، رمي جمره اولي و جمره وسطي و جمره عقبي.

3. روز دوازدهم، رمي جمره اولي و جمره وسطي و جمره عقبي.

ايام نحر

(نَ) روزهاي دهم و يازدهم و دوازدهم ذي حجه (فرهنگ علوم)

پنجمين عمل از اعمال حج تمتع قرباني كردن در سرزمين مني مي باشد و اصطلاح نحر در مورد قرباني كردن شتر به كار برده مي شود.

ايام وقفه

(وَ فِ) روزهاي توقف حجّاج در مكه جهت انجام حج.

ايداع

واجب گردانيدن حج بر خود. واجب كردن حج را برخود به تطيب زعفران به جهت احرام. (لغت

نامه)

ايمان

والذين تبوّءوالدّار والايمان من قبلهم (حشر 9)

نام مدينه است، زيرا مردم مدينه الگو و مظهر

ص: 1001

ايمان بودند. (ميقات حج، ش 7، ص 160؛ اعلاق النفيسه، ص 88؛ حرمين شريفين، ص 116)

آينه نگاه كردن در آيينه (چه براي زينت باشد چه براي زينت نباشد) براي محرم حرام است ولكن اگر نگاه كرد به آيينه مستحب است دوبار تلبيه بگويد. (توضيح مناسك حج، ص 44)
ايوان صفه

همان (ك) صفه

1. و اسم با مسمايي است زيرا اين ايام روشني جان و روح انسان است و چه بسا انسان هايي كه در پرتو اين مراسم عالي و ياد خدا بودن روح و روانشان روشن گردد. (ميقات حج، ش 29، ص 11)

ب

بئر

(ب ءْ) در مورد انواع «بئر» رجوع فرماييد به قسمت «چاه»

باب آل محمد

از ركن يماني (از اركان كعبه) تا به حجر به باب آل محمد و شيعيان آنان معروف است. (ميقات حج، ش 7، ص 20)

باب البقيع

1. از باب هاي مسجد النبي در قسمت شرقي كه جديداً گشودند (سيري در اماكن سرزمين وحي، ص 28)

2. و از شهر مدينه دروازه اي به سوي آن (بقيع غرقد) گشوده مي شود كه به باب البقيع شهرت دارد. (سفرنامه ابن جبير، ص 244)

باب بني الشمس

همان (ك) باب بني شيبه

باب بني شيبه

(شَ بِ) يا باب بني الشمس از حدود مسجدالحرام در قبل از بعثت بوده است و دري بوده است در قسمت شرقي مسجد مقابل مقام ابراهيم بين مدخل چاه زمزم و منبري كه سلطان سليمان عثماني ساخته بود و طبق گفته ها مقابل باب السلام قرار داشت و ورود از اين باب را مستحب مي شمردند و مطابق نقل، رسول الله و بعضي از ائمه معصومين (صلوات الله عليهم اجمعين) از اين باب وارد مسجد مي شدند. آورده اند كه بت هبل در اين نقطه مدفون شد. آثار اين باب را كه طاقي بوده است نيم دايره (و در ميان مسجدالحرام قرار داشت) سعودي ها برداشتند.

باب البيت

همان (ك) باب الكعبه

باب التوبه

ص: 1002

. يا «باب علي» شهرت دري است در زاويه شمال شرقي داخل كعبه در برابر پلكاني كه به بام كعبه ختم مي شود. (راهنماي حرمين شريفين، ج 1، ص 177؛ ميقات حج، ش 20، ص 113)

2. يا «باب الرسول» از باب هاي ضريح مقدس رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) است. در جهت قبله (جهت جنوبي) حجره، ضريحي از مس است كه به صورت مشبك در حد ميان دو ستون به دو قسمت مساوي و متحدالشكل تقسيم شده است و ميان آنها درِ كوچكي است كه باب التوبه است.

(مدينه شناسي، ج 1، ص 85؛ فلسفه و اسرار حج، ص 194؛ احكام حج و اسرار آن، ص 304)

باب الجبر (جَ) همان (ك) باب جبرئيل
باب الجبرئيل

از مهم ترين درهاي مسجدالنبي است واقع در سمت شرق و از درهاي اصلي زمان رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) است كه در توسعه هاي بعد از غزوه خيبر و زمان عثمان و دوران عثماني ازمكان اصلي خود عقب تر رفته است. اين باب به جهاتي به نام هايي موسوم است:

1. باب جبرئيل، از آن جهت كه آن مأمور وحي از اين راه به

حضور حضرت شرفياب مي شد و نزول وحي مي نمود.

2. باب جنائز، از آن جهت كه پس از اقامه نماز بر ميت وي را از اين در خارج مي ساختند.

3. باب جبر، از آن جهت كه خاندان ميت مجبور بودند مرده خويش را از اين در خارج سازند. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 231 الي 233 و 237)

باب الجنائز

(جَ ءِ)

1. همان (ك) باب جبرئيل

2. نام بابي در طرف شرق مسجدالحرام كه جنازه ها را

ص: 1003

به طرف قبرستان از آن جا خارج مي كردند. (حرمين شريفين، ص 87)

باب حجره طاهره

ضريح مقدس پيامبر اكرم داراي چهار در است:

1. باب تهجد، در شمال

2. باب فاطمه، در شرق

3. باب وفود، در غرب

4. باب توبه يا باب رسول، در جنوب (فلسفه و اسرار حج، ص 194؛ احكام حج و اسرار آن، ص 304)

باب الحرم

درِ حرم (مسجدالنبي و مسجد الحرام) را گويند.

باب الحناطين

(حَ نّ) از باب هاي مسجدالحرام در برابر ركن شامي و داخل در مسجد بوده است و جهت نام از آن جا است كه نزديك آن گندم فروشان يا حنوط فروشان بوده اند، و سنت است كه از اين

باب بيرون روند و عزم بر مراجعت داشته باشند و در آن حين كه بيرون روند دعا كنند و از خدا بخواهند كه بار ديگر زيارت خانه اش را روزي كند. (لمعه، ج 1، پاورقي ص 138)

باب الرحمه

1. ركن حجرالاسود را گويند (ميقات حج، ش 7، ص 20)

2. دري است در درون كعبه كه از آن جا به بام آن خانه مكرم بالا مي روند. (سفرنامه ابن جبير، ص 121) (ك) باب التوبه (1)

3. دري است در ديوار غربي مسجدالنبي و از درهاي اصلي مسجد در زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) بوده است. اين در بر اثر توسعه مسجد در همان ضلع غربي تغيير محل يافت ولي نامش باقي مانده است. در وجه تسميه باب الرحمه گويند از اين در عربي نزد حضرت آمد و طلب باران نمود و حضرت هم دعا فرمودند. (حرمين شريفين، ص 149؛ راهنماي حرمين شريفين، ج 5، ص 5؛ تاريخ و

ص: 1004

آثار اسلامي، ص 231 و 237)

باب الرسول

همان (ك) باب التوبه (2)

باب السلام

1. از درهاي مسجدالحرام است در سمت شرق

2. از درهاي مسجد النبي است در سمت غرب كه بعد از باب الرحمه قرار داشته و از افزوده هاي خليفه دوم است و باب مروان هم گفته مي شد چون نزديك خانه مروان حكم بوده است.

باب عاتكه

از درهاي مسجدالنبي است به جهت آن كه مقابل خانه زني به نام عاتكه قرار داشت. اين در:

1. در قسمت غرب مسجد واقع بود و همان باب الرحمه است. (حرمين شريفين، ص 149؛ تعمير و توسعه مسجد شريف نبوي، ص 51)

2. در ديوار جنوبي بود و رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) هنگام تغيير قبله به سوي مكه آن را مسدود ساخت (تاريخ و آثار اسلامي، ص 231)

باب قبله

از درهاي مسحدالنبي بود و بعد كه كعبه قبله گشت اين باب مسدود شد. (راهنماي حرمين

شريفين، ج 5، ص 57)

باب الكعبه

يا «باب البيت» درِ خانه خداست كه از آن وارد كعبه مي شوند. اين در بين ركن عراقي و ركن حجر يعني بر ضلع شرقي خانه در جنب «حجرالاسود» (با فاصله حدود يك متري) به ارتفاع حدود دو متر از كف مسجد نصب گرديده است و براي رسيدن به آن از پلكان متحرك (1)

1. دَرَج يا مَدْرَج نام پلكان متحركي است كه براي رفتن به درون كعبه از آن استفاده مي كنند. (دايرة المعارف فارسي، ذيل كعبه)

استفاده مي كنند. درِ كعبه با قفل بزرگي از نقره كه سلطان سليمان در سال 959 هجري تقديم داشته بود بسته مي شد و هم اكنون قفل جديدي از

ص: 1005

طلا ساخته اند كه از آن استفاده مي شود. درِ كعبه در تمام مدت سال بسته است ولي به طور معمول درموارد ويژه و در ايام و اوقاتي كه مقرر مي باشد گشوده مي شود؛ از جمله براي شست وشوي خانه (كه همه ساله قبل از موسم حج يا بعد از موسم حج انجام مي گرفت. اين مراسم در اين سال ها معمولاً در روز هفتم ذي حجه انجام مي گيرد و در برخي سال ها به مناسبت هايي روز شست و شو تغيير مي يابد، مثلاً در بيستم ذي حجه و يا چند سالي در اول ذي حجه صورت گرفته است) واز جمله براي مواقعي كه شخصيت هاي بزرگ اسلامي را به زيارت درون خانه خدا مشرف مي سازند. كعبه در روزگاران پيشين در نداشت (و تنها در سمت شرقي آن، قسمتي از ديوار را باز گذاشتند تا براي ورود به داخل كعبه از آن استفاده شود) و بعدها براي آن دري قرار داده شد كه ابتدا همسطح زمين بود و در دوران جاهليت در تجديد بناي كعبه جهت جلوگيري از نفوذ آب، قريش در را از سطح زمين بالاتر قرار داد. دري كه كعبه داشت دري يك لنگه و يكپارچه بود تا اين كه:

1. سال 64 هجري، ابن زبير در بازسازي كعبه درِ دو لنگه اي قرار داد و بر ضلع غربي هم دري نصب نمود.

2. سال 74 هجري، حجاج ثقفي در بازسازي كعبه درِ ضلع غربي را بست.

3. سال 550 هجري، جمال الدين محمد بن ابي منصور معروف به جواد اصفهاني (اصبهاني) وزير اتابكان موصل دري نصب كرد كه

ص: 1006

در آن صنعت ظريفكاري به كار رفته بود.

4. سال 551 هجري، مقتفي خليفه عباسي دري كار گذاشت كه آن را مزين به زيورآلات نمودند. (ابن جبير از نوشته اي بر درِ كعبه ياد مي كند كه دستور ساخت آن توسط مقتفي به سال 550 نگاشته شده بود)

5. سال 656 هجري، ملك مظفر امير يمن دري نصب كرد كه بر آن تكه هاي نقره قرار دادند.

6. قرن هشتم هجري، ملك ناصر محمد بن قلاوون، امير مصر دري از چوب سَلَم يا اَقاقيا قرار داد.

7. سال 761 هجري، ملك ناصر حسن، امير مصر دري از چوب ساج نصب نمود و نيز در سال 776 زيورآلاتي بر اين در اضافه كرد.

8. قرن نهم هجري، بر درِ كعبه تا سال 816 هجري زيورآلات اضافه مي شد و نيز زين الدين عثماني در سال 871 در را مزين نمود.

9. در سال 961، از طرف سلطان سليمان بر درِ كعبه ورقه هايي از نقره قرار دارد. دوباره به سال 964 از طرف سليمان عثماني امر شد كه در را تعمير و بر آن الواحي از چوب آس سياه رنگ كه مزين به طلا و نقره بود قرار دهند.

10. سال 1045 هجري، سلطان مراد عثماني دري كار گذارد.

11. سال 1363 هجري، دولت سعودي دري نصب نمود.

12. سال 1389 هجري قمري به دستور خالدبن عبدالعزيز دري نصب گرديد كه در آن بالغ بر 280 كيلوگرم طلا با عيار 0/999/9 به كار رفته است (حرمين شريفين، ص 89 و 90؛ راهنماي حرمين شريفين، ج 1، ص 174 و 177؛ حج و انقلاب اسلامي، ص 78؛

ص: 1007

سيري در اماكن سرزمين وحي، ص 112؛ آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 30؛ تاريخ مكه، ص 112؛ عرشيان، ص 51؛ سفرنامه ابن جبير، ص 128؛ ميقات حج، ش 25، ص 84)

باب النبي

دري است كه از منزل رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) به درون مسجدالنبي باز مي شد. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 232)

باب النساء

دري است در مسجدالنبي در سمت شرق كه بعد از باب جبرئيل قرار دارد و از افزوده هاي خليفه دوم است و بعضي آن را از درهاي اصلي زمان پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) مي دانند. باب النساء هم اكنون (مقداري عقب تر از مكان اصلي آن) چسبيده به ايوان صفه بوده و زنان غالباً از اين در داخل مسجد شده و فعلاً هم ساعاتي از روز مخصوص

عبور زنان است. اين باب به جهاتي نام هايي دارد:

1. باب النساء، از آن جهت كه «عمره» گفت «هذا باب النساء» و اين براساس فرمايش پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) بود كه ميل داشتند دري مخصوص زنان به مسجد باز شود.

2. باب ريطه، از آن جهت كه اين در روبه روي خانه ريطه دختر ابي العباس سفاح قرار داشت.

3. باب ابوبكر، از آن جهت كه خانه ريطه را همان خانه ابوبكر دانسته اند. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 333)

باب هاي مسجدالحرام

از درهاي مسجدالحرام در كتب و منابع مختلف متعدد و به اختلاف ياد شده است، چرا كه با انجام تعميرات و تغييرات در مسجد درها نيز كاهش و با افزايش مي بافتند و يا تعويض مي شدند و يا تغيير نام پيدا مي كردند. اكثر درها

ص: 1008

در دوره سلاطين آل عثمان وامراي (خديوي) مصر نامگذاري شده اند و از جمله باب هايي كه به نام هايي معروف بوده اند عبارتند از در قسمت:

1. شرق، باب السلام، باب قايتباي، باب علي (باب بني هاشم) باب عباس، باب نبي (باب الجنائز)

2. غرب، باب ابراهيم (باب الحناطين)، باب وداع (باب حزوره، باب حزاميه، باب قروه) باب داوديه، باب عمره (باب بني سهم).

3. شمال، باب دريبه، باب محكمه (1)، باب زياده (2) (باب سويقه)، باب باسطيه (باب عجله)، باب زماميه، باب عتيق (باب سده)، باب مدرسه (باب مدرسه سليمانيه، باب كتبخانه)، باب قبطي.

4. جنوب باب بازان (باب نساء، باب القره قول)، باب بغله (باب بني سفيان)، باب صفا (باب بني مخزوم)، باب اجياد (باب جياد، باب اجياد صغير)، باب رحمه (باب اجياد كبير، باب مجاهديه)، باب تكيه (باب مدرسه الشريف عجلان)، باب ام هاني (باب الفرج، باب حميديه). (حرمين شريفين، ص 87 به بعد؛ فلسفه و اسرار حج، ص 25؛ احكام حج و اسرار آن، ص 86؛ ميقات حج، ش 11، ص 129 الي 131).

امروزه مسجدالحرام مجموعاً 30 در دارد به نام هاي باب عبدالعزيز، اجياد، بلال، حنين، اسماعيل، الصفا، بني هاشم، علي، عباس، النبي، السلام، بني شيبه، الحجون، معلاه، المدعي، المروه، المحضب، عرفه، القراره، الفتح، الزبير، عمر، الندوه، الشاميه، القدس، المدينة المنورة، الحديبيه، المهدي، العمره، ملك فهد، (ميقات حج، ش 14، ص 199 كه از هفته نامه «المسلمون» چاپ عربستان سعودي نقل مي كند.)

باب هاي مسجدالنبي از هنگام بناي مسجدالنبي تاكنون با توجه به تغييرات و نوسازي و توسعه هايي كه صورت گرفته تعداد درها و نام آنها

ص: 1009

در حال تغيير بوده است. به اين ترتيب كه از زمان خليفه دوم به بعد تعداد درهاي مسجد كه در زمان رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) تعبيه گرديد تا دوران سلاطين عثماني در تغيير بوده است و بعد از تجديد بنايي كه توسط سلطان عبدالحميد عثماني انجام شد در مسجدالنبي پنج در وجود داشت: باب جبرئيل و باب النساء (در شرق)، باب السلام (باب مروان) و باب الرحمه (در غرب)، باب مجيدي يا همان باب توسل (در شمال)، و اما با دو توسعه اي كه سعودي ها در مسجدالنبي انجام داده اند بر تعداد درهاي مسجد افزوده شد كه تا قبل از توسعه دوم عبارتند از در قسمت:

1. شرق، باب جبرئيل، باب نساء، باب عبدالعزيز.

2. غرب، باب الرحمه، باب السلام، باب ابوبكر، باب سعود.

3. شمال، باب مجيدي (باب عبدالمجيد، باب توسل) باب عثمان، باب عمر. (فلسفه و اسرار حج، ص 194؛ حرمين شريفين، ص 148؛ قبل از حج بخوانيد، ص 154؛ احكام حج و اسرار آن، ص 300؛ فرهنگنامه حج وعمره، دفتر دوم، ص 22)

بادي

«والمسجدالحرام الذي جعلناه للناس سواء العاكف فيه و الباد» (حج 25)

1. در برخي منابع باب الحكمه.

2. در برخي منابع باب الزياره.

كسي است كه از نقاط ديگر به قصد حج آيد و از اهل آن سامان نيست. (تفسير نمونه؛ نهج البلاغه، ص 1053)

باره

(رَّ) از نام هاي مدينه است به علت كثرت احسان آن نسبت به همه جهانيان به ويژه اهالي آن شهر، زيرا منبع اسرار و اشراق انوار و بركات نبويه است. (احكام حج و اسرار آن، ص 293؛ حرمين شريفين، ص

ص: 1010

116؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 180)

بازار عطاران

بازاري بود در فاصله بين صفا و مروه كه در اين قسمت هروله صورت مي گرفت. اما امروزه اين بازار در تعميرات و تغييراتي كه سعودي ها در مسجدالحرام صورت دادند از بين رفته و ديگر وجود

ندارد.

بازار عكاظ

(عُ) بازار بزرگي بود كه در ايام جاهليت سالي يك بار در ماه شوال يا به هنگام مراسم حج در ماه ذي قعده در بيابان وسيعي بين طايف و نخله و يا بين طايف و مكه برپا مي شد. در اين بازار مردم به داد و ستد مي پرداختند و اشعار خويش را مي خواندند و بريكديگر مفاخره مي كردند و آن گاه به اجراي مناسك حج مي پرداختند و سپس متفرق مي شدند.

باسه

(سَّ) از نام هاي مكه است به معناي درهم شكننده، چون در عهد عَماليق و جُرهُم جباراني در مكه فرود آمدند و هر كدام از آنان كه قصد سويي نسبت به بيت الحرام كرد خداوند او را نابود ساخت. (تاريخ مكه، ص 27؛ حرمين شريفين، ص 14؛ ميقات حج، ش 4، ص 141)

باغ فدك

در اصطلاح حجاج به منطقه اي در مدينه گفته مي شد با نخلستان ها و استخرهاي بزرگ با چاه هاي عميق، و محصول عمده اين محله خرما و ميوه و سبزيجات است. شيعيان اثنا عشري و سادات در اين جا زندگي مي كنند.

بحر

(بَ) از نام هاي مدينه منوره است، و بحر اطلاقي است به سرزمين وسيع و نيز روستا. (ميقات حج، ش 7، ص 160)

بحره

(بَ ر) از نام هاي مدينه منوره است، و بحره زميني است كه نسبت به اطرافش پست و

ص: 1011

يا داراي بوستان ها و نخلستان ها است. (لغت نامه؛ حرمين شريفين، ص 116؛ احكام حج و اسرار آن، ص 293)

بحيره

(بُ حَ رِ) (بَ رِ) از نام هاي مدينه است، تصغير (ك) بحر (ميقات حج، ش 7، ص 160؛ حرمين شريفين، ص 116؛ لغت نامه)

بدر

(بَ) محلي است در 150 كيلومتري جاده قديمي مدينه به مكه و 310 كيلومتري مكه و 45 كيلومتري درياي سرخ. (بدر امروزه در تقسيمات اداري عربستان سعودي در جنوب غربي مدينه شهري است داراي امارت و روستاهاي متعددي تابع آن است و جزئي از منطقه امارت مدينه منوره به شمار مي آيد) وجه تسميه «بدر» را به مناسبت نام شخصي گفته اند. بدر محل رويداد غزوه بدر و مدفن شهداي اين نبرد است.

بازار بدر

در جاهليت سالي سه روز در بدر به هنگام حج بازاري تشكيل مي شد و در اين بازار اعراب ابتدا به معاملات و خريد و فروش اجناس دست مي زدند و پس از آن به اجراي مراسم مذهبي خود مي پرداختند.

غزوه بدر

در روز جمعه 17 رمضان سال دوم هجري غزوه بدر در اراضي بدر اتفاق افتاد كه اولين نبرد رسمي بين مسلمين و كفار قريش محسوب مي شود. رهبري مشركين در اين جنگ با ابوسفيان بود. آنها 900 يا 950 تن بودند و 100 اسب و 700 شتر داشتند، اما مسلمين 313 تن بودند و 2 اسب داشتند. اين جنگ با كشته شدن 70 تن از كفار و اسارت 70 تن از آنها و شهادت 14 تن از مسلمين به پيروزي سپاه اسلام انجاميد.

زيارتگاه بدر

در فاصله كمي از محل درگيري مسلمين و كفار، شهداي غزوه بدر

ص: 1012

مدفونند. مزار شهداي بدر (در چهار صد متري چاه هاي بدر) با ديواري محصور شده است. در دوران اخير به علت تغيير مسير و احداث بزرگراه مكه به مدينه اين سرزمين از راه عمومي به كنار شده است و زائران بيت الله از زيارت شهداي بدر محروم گرديده اند.

بدن

(بُ) والبدان جعلناها لكم من شعائرالله (حج 36)

جمع بدنه است و بدنه از ماده بدن است و دلالت بر تنومندي دارد و مقصود قرباني حج است. شتر بزرگ و فربه و به قولي شتر و گاو كه در مكه قربان كنند و ظاهراً شامل هر كشتاري كه در حج كنند حتي فدا و كفاره. و در موارد متعدد از حيواني كه بايد از باب كفاره احرام قرباني شود تعبير به «بدنه» شده است. و از آن جا كه چنين حيواني (بزرگ و چاق و گوشت دار) براي مراسم قرباني و اطعام فقرا مناسب تر است مخصوصاً بر آن تكيه شده است. (تفسير نمونه؛ لغات قرآن؛ لغت نامه؛ مجازات هاي مالي در حقوق اسلامي، ص 53)

بدنه

(بَ دَ نَ) (ك) بدن

بدنة الافساد

(تُ لْ اِ) شتري كه قربان كند آن كه حج خود را تباه كرده است. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

برش

(بُ) مستحب است ريگ ها براي رمي جمرات برش باشد يعني در آنها رنگ مختلف باشد. (حج البيت، ص 120)

برطله

(بُ طَ لِ) (1) (بُ طُ ل ّ) (2) (بَ طُ لِ) (3) كلاه درازي (كه زي يهوديان) است و در ايام پيشين مواقع طواف به سر داشتند و پوشيدن آن هنگام طواف كعبه از مكروهات است. (توضيح مناسك حج، ص 79؛ حج و عمره، ص

ص: 1013

188؛ لغت نامه)

برقع

(بُ قَ) پرده درِ كعبه را گويند. (سيري در اماكن سرزمين وحي، ص 102؛ ميقات حج، ش 29، ص 109)

بركه

(بِ كِّ) از اسامي زمزم است. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 60)

بره

(بَ رِّ)

1. نام زمزم است. به معني پرمنفعت. (اعلاق النفيسه، ص 55؛ طبقات، ص 76)

2. نام مكه است به علت بلدالابرار بودن (تاريخ و آثار اسلامي، ص 37؛ ميقات حج، ش 21، ص 123)

3. نام مدينه است. مقصود از آن زيادي بركات و فيضي است كه شامل مردم مدينه منوره و همه مردم جهان مي شود، از آن جا كه سرچشمه اسرار معنوي و محل درخشش انوار الهي و بركات نبوي است (حرمين شريفين، ص 116؛ ميقات حج، ش 7، ص 160)

بريدالبعث

يا (ك) اوطاس

بساسه

(بَ سِ) از نام هاي مكه است. وجه تسميه بساسه (از بس به معني راندن) از آن جهت است كه:

1. هر آن كس در آن جا پرهيزكار نبود شتران را بس بس مي كرد. (لغت نامه)

2. چون هر وقت ظلم در آن مي كردند هلاك مي شدند. (ثواب اعمال حج، ص 71)

3. آنها كه قصد بي احترامي به كعبه را مي كردند صاحب خانه آنها را رانده و هلاك مي نمود مانند اصحاب فيل، و بعضي را آگاه مي نمود مانند تبع اول. (ميعادگاه عشاق، ص 124)

بساق

(بُ)

1. نام كوهي در عرفات (به زعم برخي)

2. نام واديي است بين مدينه و جار

3. شهري است به حجاز. برخي از نام هاي مكه دانسته اند. (لغت نامه؛ ميقات حج، ش 4، ص 46)

بست

(بَ) پناهگاه محوطه اي است

ص: 1014

كه اگر مقصر در آن وارد شود در امان است. مسافت وسيعي كه شهر مكه در آن واقع شده و روضه نبوي بست هستند.

بست حرم

يعني حرم كعبه (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

بست مكه

مسافت نسبتاً وسيعي است كه شهر مكه در آن واقع شده (فقه فارسي با مدارك، ج 3، ص 31)

بشري

(بُ را) از نام هاي زمزم است. (الاعلاق النفيسه، ص 55؛ ميقات حج، ش 10، ص 91)

بطحا

(بَ) نام مكه. نام وادي مكه (لغت نامه)

بطحيا

(بُ طَ) نامي كه خليفه دوم بر تالاري وسيع نهاد كه به هنگام توسعه مسجدالنبي در جانب شمال شرقي از

1. لغت نامه.

2. لغت نامه ذيل «برطل».

3. مبسوط در ترمينولوژي حقوق.

مسجد شريف نبوي بساخت (و آن را به ريگ هاي «عرصة الحمراء» فرش كردند) و مردم را گفت هر كس خواهد در امور دنيا صحبت كند به آن جا رود تا كسي در مسجد هياهو نكند. (تعمير و توسعه مسجد شريف نبوي، ص 102)

بطن عرنه

همان (ك) عرنه

بطن عقيق

همان (ك) وادي عقيق (1)

بطن محسر

همان (ك) محسر

بطن مكه

داخل و درون مكه (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

بطن وج

(وَ جّ) شهر طايف است. (تعليقات و حواشي بر تجارب السلف، ص 42)

بعثه

(بِ ثِ)

1. مكاني را گويند كه سرپرست حجاج و ديگر مسئولين، در مكه و مدينه در آن جايند.

2. افرادي را گويند كه در رابطه با امور حج از طرف رهبر و مراجع تقليد به عربستان روانه شده و داراي

مسئوليتي هستند.

بقره

(بَ قَ رِ) در مواردي از حيواني كه بايد از باب كفاره احرام قرباني شود تعبير به بقره (گاو) شده است. (مجازات هاي مالي در حقوق اسلامي، ص

ص: 1015

54)

بقعه ائمه اربعه

همان (ك) بقعه اهل بيت النبي

بقعه اهل بيت النبي

شهرت مقابر اهل بيت در بقيع كه به صورت بقعه اي مرتفع مورد توجه و زيارت مسلمين بوده است. اصل بقعه ائمه اربعه از بناهاي ناصربن المستضي (در قرن ششم) است. سعودي ها آن را تخريب كردند (مدينه شناسي، ج 1، ص 341؛ ميقات حج، ش 16، ص 153) (ق)

بقيع
اشاره

(بَ) يا «جنة البقيع» شهرت گورستان مقدس و تاريخي مدينه است. مشهورترين قبرستان تاريخي جهان اسلام در قسمت شرق مدينه (و تقريباً در وسط شهر) و در فاصله حدود 200 متري شرق مسجدالنبي قرار دارد و محدود است از:

شمال به شارع ملك عبدالعزيز

شرق به شارع ستين (شارع ملك فيصل)

غرب به شارع ابوذر (مقابل مسجدالنبي)

جنوب به شارع باب العوالي (شارع امام علي)

تسميه بقيع

از بقعه گرفته شده است، زيرا مقابر اين قبرستان داراي بقعه بود.

مكان وسيعي را مي گفتند كه در آن درخت فراوان باشد (و يا ريشه آن باشد) و در اين مكان درختان خاردار معروف به «غرقد» وجود داشت و لذا آن را بقيع الغرقد مي گفتند.

سابقه بقيع

اين مكان كه طي سال هاي متمادي در خارج از يثرب واقع شده بود طبق نقل، قبرستان اهل يثرب بود و قبل از اسلام مردگان قبلايل در آن به خاك سپرده مي شدند و پس از اسلام به مناسبت دفن جسد عثمان بن مظعون (در سال دوم هجري) در بقيع، به اين مكان توجه شد و صرفاً براي دفن مردگان مسلمان اختصاص و مردگان غير مسلمان در منطقه اي در سمت جنوب شرقي آن به خاك سپرده مي شدند كه «حش كوكب» نام داشت. (و باغي بود

ص: 1016

متعلق به مردي قديمي به نام كوكب يا مردي از اصحاب به نام كوكب و يا زني يهوديه به نام كوكب) تا اين كه به د ستور معاوية بن ابي سفيان باغ و ديوار را ويران ساختند و اين قطعه زمين به بقيع متصل شد و به نقلي مروان آن را ضميمه بقيع كرد.

فضيلت بقيع

اين قبرستان كه مدفن برخي از معصومين (عليهم السلام) و بسياري از مقربان الهي و شهداي صدر اسلام است از قداست خاصي برخوردار است. طبق روايت رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) فرمود كسي كه در مقبره ما (بقيع) مدفون گردد از شفاعت من برخوردار خواهد شد و حضرت خود بر اهل بقيع سلام مي فرستاد و برايشان طلب مغفرت مي كرد و به زيارتشان مي رفت.

مشاهير بقيع

1. جانشينان پيامبر. قبور مقدس چهار امام معصوم (مجتبي، سجاد، باقر و صادق) (عليه السلام) در منتهي اليه سمت غرب در محوطه اي به مساحت حدود سي و دو متر (هشت در چهار) به ترتيب در كنار هم قرار دارد و تنها چهار سنگ روي مزار مقدسشان به جهت نشانه نصب است.

2. فرزندان پيامبر. قبور بنات النبي (حضرت زينب، حضرت ام كلثوم و حضرت رقيه) در قسمت غرب قبرستان و مزار حضرت ابراهيم در قسمت شمال قبرستان و مزار حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) به روايتي در محوطه قبور ائمه مي باشد.

3. همسران پيامبر. قبور نه تن از ازواج النبي (زينب بنت جحش، زينب بنت خزيمه (1) صفيه، ام سلمه، ام حبيبه: حفصه، عايشه، سوده و جويره) در وسط اين قبرستان (در قسمت غرب) واقع است (اگر چه تعداد آنها را

ص: 1017

دقيقاً مشخص ندانسته اند. بعضي از مورخان و محدثان پيشين نظرشان اين است كه چهار تن در اين محل دفن شده اند.)

4. بستگان پيامبر. قبور منسوبين به رسول الله در نقاط مختلف بقيع واقع است، از جمله اند: عباس عموي

حضرت (در محوطه قبور ائمه)، صفيه و عاتكه عمه هاي حضرت، حليمه سعديه دايه حضرت، عقيل پسر عم حضرت (طبق نقلي)، عبدالله بن جعفر طيار فرزند پسر عم حضرت (طبق نقلي)، محمد حنفيه (طبق نقلي)، حضرت اسماعيل بن امام صادق (عليهما السلام)، حضرت فاطمه.

بنت اسد مادر حضرت امير (به زعمي در محوطه قبور ائمه)، ام البنين همسر امير (عليه السلام) و...

5. اصحاب پيامبر. قبور اصحاب بسيار زياد است و نخستين كسي كه در اسلام در بقيع مدفون شد از مهاجرين عثمان بن مظعون است و از انصار، اسعدبن زراره.

مستحبات بقيع

زيارت ائمه بقيع (و حضرت ابراهيم و حضرت فاطمه بنت اسد) مستحب مؤكد است و براي زيارت ايشان آدابي است (2) چون:

غسل

آهسته و آرام آمدن

با خضوع و خشوع آمدن

لباس هاي پاكيزه تر پوشيدن

عطر خوشبوتر استعمال كردن

در ورود اذن دخول خواندن

در ورود ابتدا پاي راست گذاشتن

بعد از ورود نماز زيارت به جاي آوردن

دعاها و زيارت هاي وارده را خواندن

وقت زيارت صداي خود را بلند ننمودن

ثواب تلاوت قرآن مجيد به روح مطهر هديه كردن

به جهت گناهان خود توبه كردن و استغفار نمودن

سخنان بيهوده نگفتن و سخنان دنيايي را ترك كردن

قسمت هاي بقيع

1. محوطه حرم، قبور محوطه حرم در سمت غربي و منتهي اليه بقيع در زير يك گنبد و داراي ضريح و صندوق

ص: 1018

زيبا بود. حرم مطهر هشت ضلعي و داراي دو درب بود اما صحن و سرا نداشت ولي داراي محراب بود. بناي اصلي گنبد و بارگاه حرم در قرن پنجم به دستور «مجدالملك براوستاني» صورت گرفت و تعميرات چندي از جمله در قرن ششم به وسيله مستر شدبالله عباسي و در قرن هفتم به وسيله مستنصر بالله عباسي و در قرن سيزدهم قمري به دستور سلطان محمود عثماني در آن انجام پذيرفت، اما وهابيون در شوال سال 1344 هجري قمري آن را تخريب كردند. (3)

1. برخي به جاي او از ميمونه ياد كرده اند در حالي كه برخي قبر ميمونه را در سَرِف مي دانند.

2. متأسفانه آل سعود درِ بقيع را به روي زائران بسته اند و از سال 1365 شمسي براي ساعاتي آن را مي گشايند و زنان نيز از ورود محرومند.

3. در بقيع برخي از قبور رواق و قبه و گنبدهاي بزرگ و ضريح هاي آهني يا مسي يا نقره اي داشتند و بسياري از قبور نيز داراي كتيبه و سنگ نوشته هايي بودند كه نام و نشان صاحبان قبر را مشخص مي نمود اما متأسفانه وهابيون برپايه معتقدات بي اساس خود با جسارت نسبت به قبور مقدس بقيع و ساير بقاع آن هرگونه اثر و نشاني را تحت عنوان شرك و بدعت تخريب كرده اند كه از جمله است:

الف بقعه ائمه اربعه (بقعه اهل بيت النبي)

ب قبة الزوجات (گنبد و بارگاه همسران نبي)

ج قبة بنات الرسول (گنبد و بارگاه دختران رسول الله)

د قبة الاحزان (قبة الحزن، گنبدي كه بر بيت الاحزان بود)

ه قبة العباسيه (قبة

ص: 1019

العباس عم النبي بر مزار عباس عموي پيامبر)

2. روحاء، قسمتي در بخش مياني بقيع است كه قبر حضرت ابراهيم فرزند رسول الله و قبر عثمان بن مظعون در آن واقع است و وجه تسميه روحا (به معني جايگاه انبساط) از بيان حضرت رسول بود كه هنگام دفن عثمان بن مظعون فرمودند: «هذه الروحاء».

3. شهداء الجنه، قبور شهيداني است كه در قسمت شمالي بقيع مدفونند و ديوار كوتاهي در اطراف آرامگاه آنها كشيده شده بود. اين شهيدان عبارت بودند از شهداي احد (يعني آن دسته از شهيدان غزوه احد كه در مدينه به خاك سپرده شدند) و شهداي حره (آنان كه واقعه حره در سال 62 يا 63 هجري توسط سپاه يزيدبن معاويه به فرماندهي مسلم بن عقبه در مدينه به شهادت رسيدند).

4. بقيع العمات، مقابر عمه هاي رسول الله (صفيه و عاتكه) است واقع در شمال (غربي) بقيع كه ابتدا به عنوان جزئي از بقيع الغرقد به وسيله ديواري از آن جدا بود ولي بعداً اين ديوار برداشته شد و به صورت يك قبرستان در آمد، اما اين را نيز نوشته اند كه در اين محل تنها «صفيه» مدفون است و تا نيمه قرن سيزدهم نه هيچ يك از نويسندگان از عاتكه ياد كرده اند و نه تعبير بقيع العمات را آورده اند (و اين خود حاكي از آن است كه قبر دوم متعلق به هر كسي كه باشد پس از اين تاريخ به وجود آمده) و اصولاً از نظر تاريخي هجرت عاتكه به مدينه معلوم نيست.

5. بيت الحزن يا (ك) بيت الاحزان. (حرمين شريفين، ص 162؛ تاريخ و آثار اسلامي،

ص: 1020

ص 315 الي 330؛ راهنماي حرمين شريفين، ج 5، ص 155، ج 2، ص 172؛ مدينه شناسي، ج 1، ص 391و 393؛ الغدير، ج 18، ص 37 و 40؛ توضيح مناسك حج؛ ميقات حج، ش 11، ص 166، ش 19، ص 91 و 92 و ش 4، ص 177 و 190؛ آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 103؛ و...)

بقيع خيل

(خَ) موضعي است در مدينه، عامه كشتگان احد در اين مكان به خاك سپرده شدند. (لغت نامه)

بقيع العمات

(عَ مَ) شهرت مقابر عمه هاي پيامبر اكرم واقع در شمال غربي قبرستان (ك) بقيع

بقيع الغرقد

(غَ قَ) همان قبرستان (ك) بقيع

بقيع مصلي

(مُصَ لاّ) موضعي در مدينه كه طبق نقل رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در آن جا

نماز عيد به جاي آوردند. (1)

بكه

(بَ كَّ) «ان اول بيت وضع للناس للّذي ببكة مباركا و هدي للعالمين» (آل عمران 97)

به اختلاف نقل: از نام هاي مكه است. همان مكه است (ميم بدل به با شده. حجر است. محل حجر است. كعبه است. محل كعبه است. مطاف است. ساحت ميان دو كوه و ساخت مسجدالحرام است. تمام

منطقه حرم است.

مبارك بودن بكه

مبارك، نمو يافتن و زياد شدن پيوسته خيرات و طاعات و عبادات در بكه است، يعني طاعات و عباداتي كه در آن جا به جاي آورده مي شود ثوابي فزون تر دارد. يا بقاء و دوام و ثبوت دايمي خيرات و عبادات و طاعات در بكه است يعني هيچ گاه از عبادت كنندگان خالي نيست و يا هيچ گاه از توجه نمازگزاران گوشه اي از اين جهان پهناور منفك و جدا نيست.

وجه تسميه بكه

ص: 1021

ز «بكاء» (گريه) است، به جهت گريه كردن مردم در مكه

1. پايه معتقدات بي اساس خود با جسارت نسبت به قبور مقدس بقيع و ساير بقاع آن هرگونه اثر و نشاني را تحت عنوان شرك و بدعت تخريب كرده اند كه از جمله است:

الف بقعه ائمه اربعه (بقعه اهل بيت النبي)

ب قبة الزوجات (گنبد و بارگاه همسران نبي)

ج قبة بنات الرسول (گنبد و بارگاه دختران رسول الله)

د قبة الاحزان (قبة الحزن، گنبدي كه بر بيت الاحزان بود)

ه قبة العباسيه (قبة العباس عم النبي بر مزار عباس عموي پيامبر)

در داخل و اطراف كعبه.

از «تباك» (ازدحام و راندن) است، به جهت ازدحام جمعيت در جايگاه كعبه و در هنگام طواف.

از «بك» (شكستن) است، به جهت شكسته شدن غرور و نخوت مغروران و گردنكشان و شكسته شدن ستمكاران در مكه. (الاتقان، ج 2، ص 451 و 454؛ دائرة الفرائد؛ تفسير نمونه؛ مجمع البيان؛ تاريخ مكه، ص 21، 42 الي 44؛ ميقات حج، ش 2، ص 210، ش 4، ص 136)

بلاد العرب

(بِ دُ لْ عَ رَ) يا جزيرة العرب، نامي است كه عرب از همان اوان ظهور اسلام سرزمين مسكوني خويش را بدان مي خواند. (كعبه، ص 3)

بلاط

(بَ) سرزمين سنگفرش شده.

1. از اسامي مدينه است چون زمينش مفروش بود. (حرمين شريفين، ص 116؛ احكام حج و اسرار آن، ص 293)

2. موضع خاصي است در مدينه مابين مسجد نبوي و بازار كه در آن سنگ ها گسترده اند. (لغت نامه؛ ميقات حج، ش 7، ص 161)

بلاطه حمراء

(بَ طِ ءِ حَ) همان (ك) حجرالسماق

بلد

(بَ لَ) لااقسم بهذاالبلد و

ص: 1022

انت حل بهذا البلد (بلد 1 و 2)

1. از نام هاي مكه است (تفسير نمونه؛ تاريخ مكه، ص 5؛ فرهنگ جامع)

2. از نام هاي مدينه است. (حرمين شريفين، ص 116؛ ميقات حج، ش 7، ص 161)

بلد استيطان

(اِ) اقامتگاه شخص، در باب حج از آن ياد كرده اند. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

بلد آمن

(مِ) و اذ قال ابراهيم رب اجعل هذا بلداً آمنا (بقره 126)

مكه است كه حضرت ابراهيم (عليه السلام) بعد از بناي كعبه امنيت آن را از خداوند در خواست نمود و خدا دعاي او از اجابت كرد و آن را يك مركز امن قرار داد كه هم مايه آرامش روح و امنيت اجتماعي مردم است كه به سوي آن مي آيند و هم از نظر قوانين مذهبي امنيت آن، آن چنان محترم

شمرده شده كه هرگونه جنگ و مبارزه در آن ممنوع است و افراد انساني كه به آن پناه مي برند در امان هستند و حتي حيوانات اين سرزمين از هر نظر بايد در امنيت باشند و كسي مزاحم آنها نشود. (تفسير نمونه)

بلدالله

(بَ لَ دُ لاّ) نام مكه است چون شهر خداست (ميقات حج، ش 4، ص 147)

بلدالله تعالي

از نام هاي مكه است (تاريخ و آثار اسلامي، ص 36)

بلدالامين

(لْ اَ) و هذاالبلد الامين (تين 3)

شهر امن، كنايه از مكه معظمه است كه حتي در عصر جاهليت به عنوان منطقه امن و حرم خدا شمرده مي شده و كسي در آن جاحق تعرض به ديگري نداشت حتي مجرمان و قاتلان وقتي به آن سرزمين مي رسيدند در امنيت بودند. در اسلام اين سرزمين اهميت فوق العاده اي دارد.

ص: 1023

در اين جا حيوانات و درختان و پرندگان تا چه رسد به انسان از امنيت خاصي برخوردار مي باشند. منشأ امنيت اين شهر كعبه و مناسك آن است كه هسته مركزي و اولين بنا و اجتماع آن بوده است. كعبه با آداب و احكامش صورت تمثل و تبلور يافته توحيد حضرت ابراهيم (عليه السلام) را شرح و بيان نموده تا از اين طريق مردم حق جو به يكتايي ذات و صفات و اراده خداوند ايمان آرند و دعوت حضرت ابراهيم (عليه السلام) را لبيك گويند و فقط محكوم حكم و مجري اراده و احكام او كه همان عدل و خير است گردند. همين توحيد فكري و عملي مبدأ تشريع و تنظيم و تشخيص حقوق و حدود همه جانبه و عادلانه و يكسان و موجب امنيت فردي و اجتماعي است. (تفسير نمونه؛ فرهنگ پرتوي از قرآن)

بلدالحرام

(لْ حَ) مكه است. به واسطه آن كه:

1. محل نقص و كم شدن گناه يا فاني شدن آن است.

2. هر كس قصد آن كند، از روي ظلم و عدوان هلاك مي گردد.

3. ايمن است و مردم در آن مأمون مي باشند. (شرح

اربعين، ص 251؛ ميقات حج، ش 4، ص 147)

بلد رسول الله

از نام هاي مدينه است. (ميقات حج، ش 7، ص 161)

بلدالمساجد

(لْ مَ جِ) مدينه منوره را بلدالمساجد مي شناسند (همشهري، ويژنامه 75/9/20، ص 7)

بلدالنذر

(نِّ) محلي كه نذر حج كردن در آن شده باشد. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

بلداليسار

(لْ يَ) محلي كه در آن جا براي حج كردن مستطيع شده باشند. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

بلده (بَ لَ دَ) انما امرت ان اعبد رب هذه البلده (نمل 91)

مكه معظمه را گويند. (تفسير نمونه؛ دائرة الفرائد)

بلدة المروزقه

(تُ لْ

ص: 1024

مَ قِ) مكه را گويند چون حضرت ابراهيم (عليه السلام) اهل مكه را دعا كرد به «و ارزق اهله من الثمرات» (ميقات حج، ش 21، ص 123)

بني شيبه

(شَ بِ) خانداني در مقام (ك) سدانت

بوسيدن حجر (حَ جَ) در روايات، بوسيدن حجر (الاسود) مورد سفارش قرار گرفته و طبق نقل ها رسول الله مقيّد به استلام و بوسيدن آن بوده اند (همراه با زائران خانه خدا ص 91)
بهره

(بَ رِ) همان (ك) حده (سفرنامه مكه ص 246).

بيت

(بَ) نامي است در قرآن براي كعبه.

1. ولله علي الناس حجّ البيت (آل عمران 97)

2. و اذا جعلنا البيت مثابة للناس (بقره 125)

3. ان اول بيت وضع للناس ببكّة مباركاً (آل عمران 96)

بيت ابي النبي

(اَ بِ نَّ) همان (ك) دارالنابغه

بيت اسماعيل

حجر است در روايات از امام صادق (عليه السلام): «الحجر بيت اسماعيل» (ميقات حج ش 9 ص 128)

بيت الاحزان

(بَ تُ لْ اَ) و يا «بيت الحزن» شهرت مكاني است در مدينه به جهت آن كه محل اظهار حزن و اندوه حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) در فراق پدر و شِكوه از اوضاع زمانه بوده است. مورخان و سياحان مدينه از «بيت الحزن» به عنوان يكي از بقاع و اماكن زيارتي ياد نموده اند. اما در تعيين مكان اين نقطه تاريخي اختلاف شده (كه اين خود سند ديگري است بر استبداد رفته بر اهل بيت وحي). به نقل برخي «بيت الاحزان» در خارج مدينه و در سمت مشرق بقيع بوده است كه با گسترش شهر مدينه در داخل شهر واقع شد (و سپس در اين اواخر در توسعه هاي ساختماني شهر مدينه، آثار اين مكان از بين رفته است) اما براي اين نظر كه «بيت الاحزان» در خارج مدينه بوده مأخذ و مستندي از قرون گذشته وجود ندارد و به نقل بسياري «بيت الحزن» در داخل مدينه و در بقيع و

ص: 1025

در مجاورت قبور ائمه و يا نزديك قبر حضرت ابراهيم (عليه السلام) بوده و در دوران عثماني ضريح كوچكي داشته كه احتمالاً وهابيون آن را همانند رواق و بارگاه ساير قبور بقيع تخريب نموده اند (طبق نقلي در سال 1344 قمري به امر ملك عبدالعزيز منهدم گرديد).

1. عمر بن شبه نميري (متولد 173 متوفي 262 هجري) از گفتارش در «تاريخ المدينه» (كه قديمي ترين تاريخ موجود درباره مدينه است) درباره بقيع دو مطلب به وضوح به دست مي آيد. يكي اين كه بيت الاحزان تا سال 61 هجري مانند حال حيات حضرت زهرا (عليها السلام) به صورت خيمه و چادر و محلي بوده است معين و مشخص و حضرت امام حسين (عليه السلام) بر حفظ آن عنايت و اهتمام داشت و ديگر اين كه بيت الاحزان پس از اين دوران و در اواخر قرن دوم و اوائل قرن سوم داراي ساختمان بوده است.

2. ابن جبير (متولد 540 متوفي 614 هجري) سياح معروف عرب كه مدينه و بقيع را زيارت كرده در سفرنامه خود ضمن توضيح بقيع مي گويد: «خانه اي است منسوب به فاطمه (عليها السلام) دختر پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) كه به بيت الحزن معروف است و گويند همين خانه است كه آن بانو (عليها السلام) در سوگ رحلت پدر خود مصطفي (صلي الله عليه وآله وسلم) در آن مأوا گرفت و ديري ملازم آن خانه شد و به اندوه دايم نشست».

3. سمهودي (متولد 844، متوفي 911 هجري) مورخ مشهور مصر بيت الاحزان را در بقيع مي داند.

4. فرهاد ميرزا (معتمد السلطنه) در آخر قرن سيزدهم هجري و

ص: 1026

ابراهيم رفعت پاشا اميرالحاج مصري در اوايل 14 هجري قمري از بيت الاحزان در بقيع ياد كرده اند.

(ميقات حج، ش، ص 121 و 126؛ راهنماي حرمين شريفين، ج 5، ص 168؛ تاريخ و آثار اسلامي؛ سيري در اماكن سرزمين وحي، ص 50؛ سفرنامه ابن جبير، ص 245)

بيت الارقم

(لْ اَ قَ) همان (ك) دارالارقم

بيت الاسلام

(لْ اِ) همان (ك) دارالارقم

بيت الله

(لاّ) كعبه و از مشهورترين نام هاي آن مي باشد و نشانه اي از شرافت اين خانه است كه به خداوند منتسب شده (لغت نامه؛ و...)

بيت الله الحرام

كعبه را گويند.

بيت الحرام

(لْ حَ) جعل الله الكعبه البيت الحرام (مائده 97)

1. كعبه است به جهت بزرگداشت حرمت آن.

2. كعبه است به جهت حرمت شكار حيوانات و قطع اشجار آن.

3. كعبه است به جهت حرام بودن داخل شدن مشركين در آن. (مجمع البيان، ج 2، ص 38؛ ج 7 ص 186)

بيت الحرم

(لْ حَ رَ) بيت الحرام. بيت الله (لغت نامه) (ل)

بيت الحزن

(لْ حَ زَ) (1) (لْ حُ) (2) همان (ك) بيت الاحزان (لغت نامه؛ مدينه شناسي، ج 1، ص 394)

بيت الدعا

(دُّ) مكه معظمه (فرهنگ آنندراج)

بيت الرسول

(رَّ) از اسامي مدينه است (حرمين شريفين، ص 116)

بيت الشيخ

(شَ ِ) شهرت خاندان شيخ محمد بن عبدالوهاب مؤسس فرقه وهابيه. (فرقه وهابيه، ص 30)

بيت الصلوه

(صَّ لا) شبستان مسجد پيغمبر كه محراب و منبر رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) در آن جا است. (در راه خانه خدا، ص 188)

بيت الضراح

(ضُّ) به روايتي خانه اي بود در موضع خانه كعبه و ملائكه طواف آن مي كردند و چون حضرت آدم (عليه السلام) به زمين هبوط نمود مأمور حج و طواف آن شد و

ص: 1027

در زمان طوفان آن را به آسمان چهارم بردند (منهج الصادقين، ج 2، ص 277).

بيت العتيق

(لْ عَ) وليطوفوا بالبيت العتيق (حج 29)

1. كعبه است، به جهت كرامت و شرافت، چون هر چيز مكرم و زيبا را عتيق مي نامند و كعبه هم اين دو مزيت را دارد.

2. كعبه است، به جهت قدمت (عتيق). كعبه نخستين خانه اي است كه براي پرستش خداوند در زمين بنا شد و قديمي ترين كانون توحيد است.

3. كعبه است، به جهت آزادي (3) (عتيق) و كعبه آزاد است از ملك مردم (و در هيچ زماني جز خدا مالكي نداشته است) يا از تسلط جباران يا از غرق گرديدن در طوفان (كه به آسمان برده شد) يا اين كه زيارت كننده آن از آتش جهنم آزاد است. (مجمع البيان؛ تفسير نمونه؛ قصص قرآن؛ تاريخ مكه، ص 26؛ راهنماي حرمين شريفين، ج 1، ص 157)

بيت العروس

(لْ عَ) كنايه از مكه معظمه است. (فرهنگ آنندراج)

بيت المعمور

(لْ مَ) و البيت المعمور (طور 4)

1. خانه كعبه است كه با انجام حج آباد است.

2. حقيقت مثالي كعبه است در عوالم غيبي (خانه اي در آسمان است برابر كعبه) و آن مسجد ملائكه

است.

3. خانه قلب مؤمن است كه با ايمان و ذكر خدا آباد است. (لغات قرآن؛ تفسير نمونه؛ فرهنگ آنندراج)

بيتوته در مشعر

در مراسم حج شب به سر بردن در

1. ضبط سفرنامه ابن جبير، ص 245.

2. ضبط لغت نامه.

3. كعبه آزاد و مستقل و تملك ناپذير است و هيچ شخصي و دولت و مرجع بين المللي نمي تواند و حق هم ندارد كه براي كعبه تعيين تكليف كند.

ص: 1028

حق و تكليف كعبه را فقط و فقط اسلام معين كرده است و بس.

مشعر الحرام است (ك) وقوف در مشعر.

بيتوته در مني

در مراسم حج شب به سر بردن در مني است (ك) وقوف در مني.

بيداء

(بَ يْ) تلي است در يك ميلي مسجد شجره. مرداني كه محرم هستند هنگام عبور از اين محل مستحب است صدا را به تلبيه (لبيك) بلند كنند. و از امام صادق (عليه السلام) روايت است كه اگر سواري، از بيداء آواز تلبيه را بلند كن. (فقه فارسي با مدارك، ص 90؛ گزيده از مسائل و فرهنگنامه حج، ص 57)

بين الاحرامين

(بَ نُ لْ اِ مَ) فاصله بين دو احرام حج (يعني احرام عمره تمتع و احرام حج تمتع) را گويند كه طي آن اعمالي مثل سر تراشيدن، عمره مفرده، بيرون رفتن از مكه، صيد در حرم (هميشه) كندن درخت و گياه حرم (هميشه) جايز نيست. (ميقات حج، ش 12، ص 73)

بين الحرمين

(حَ رَ مَ) ميان دو حرم (لغت نامه)

پ

اشاره

1. از نام هاي مكه است. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 36؛ ميقات حج، ش 4، ص 147)

2. از نام هاي كعبه است و اعراب بسيار «برب هذه البينة» قسم مي خوردند. (تاريخ مفصل اسلام، ج 1، ص 60)

پرده كعبه

(پَ دِ) «حجاب البيت»، «كسوت كعبه»، «جامعه كعبه»، «ستار كعبه»، «پيراهن كعبه»، پوشش (روپوش) قسمت خارجي كعبه را گويند، و در اين كه اول بار چه كسي درصد پوشانيدن كعبه برآمد و جنس پوشش چه بود اختلاف زيادي وجود دارد و از كساني چون حضرت ابراهيم و حضرت اسماعيل و حضرت هاجر و عدنان (عليه السلام) نام برده اند. بر اساس روايتي،

ص: 1029

حضرت آدم (عليه السلام) كه اساس خانه كعبه را نهاد آن را با پيراهن مويي پوشانيد و حضرت ابراهيم (عليه السلام) پيراهن كعبه را از بافته خرما بساخت و حضرت سليمان (عليه السلام) با پارچه قطبي پيراهنش كرد. اما سابقه تاريخي پوشش كعبه طبق نظر مورخان:

1. پوشش كعبه به تُبَّع حميري نسبت داده شده كه درباره نام او (به نقلي اسعد ابو كرب) و زمان او (به نقلي در قرن پنجم ميلادي يا حوالي 220 سال قبل از هجرت) اختلاف است. به نوشته ارباب قصص، تبع از پادشاهان جهانگشاي يمن وارد مكه شد و قصد ويران كردن كعبه را نمود لكن دچار زكام شديدي شد به قسمي كه اطباء از درمان او عاجز شدند. حكيمي از ملازمانش تشخيص داد كه اگر از قصد خود پشيمان شود و استغفار كند درمان خواهد شد و تبع منصرف از قصد شد و نذر كرد كه خانه كعبه را محترم دارد و براي آن پوشش و پيراهني ترتيب دهد. (به نقلي ديگر تبع قبل از ورود به مكه بر اثر كسب آگاهي از ارزش كعبه توسط دو تن از كاهنان، با ايمان و احترام به مكه وارد شد). تبع اول بار كعبه را به طور كامل با پارچه ضخيمي (به نام پلاس) و بعد با پارچه هاي بهتري (به نام هاي مَعافِر ملاء وصائل رَيْطَه) پوشانيد (و به اين نحو پوشانيدن كعبه مورد پيروي جانشينان تبع و مردم قرار گرفت.) به زعمي نيز عدنان (جد بيستم پيامبر اسلام) اولين كسي است كه كعبه را پوشانيد. به نظر مي رسد كه بعد از تبع كعبه پوشانيده نشد تا زمان

ص: 1030

عدنان (البته اگر از لحاظ زماني عدنان بعد از تبع بوده باشد) و چون عدنان پس از گذشت مدت زيادي براي كعبه پوششي آماده كرد لذا او را نخستين كسي دانسته اند كه كعبه را پوشش نمود.

2. عهد جاهليت. از دوران تبع تا زمان اسلام اطلاعات اندكي از پوشانيدن كعبه در دست است. آورده اند كه قبايل عرب در زمان جاهليت در تهيه كسوت كعبه مشاركت داشتند و بعد از تجديد بناي كعبه توسط قريش، پوشش

توسط آنها صورت مي گرفت تا اين كه قُصَي بن كِلاب براي تهيه پيراهن كعبه براي قبايل سهمي قرار داد تا كعبه با هزينه عموم مردم پوشانده شود و لذا پوشش زمان قريش را عدل مي ناميدند (و يا اين كه ابوربيعة بن مغيره به دليل تجارت با يمن به درجه اي از ثروت رسيد كه به قريش گفت سالي خود به تنهايي پوشش كعبه را به عهده مي گيرم و سالي ديگر شما همگي آن را بپوشانيد و از آن پس تا زنده بود با پارچه حبري يمني بسيار نيكويي كعبه را مي پوشانيد و قريش او را عدل نام نهاد). در دوران جاهليت و پيش از اسلام خالد بن جعفر كلاب را نخستين كسي مي دانند كه كعبه را با ديباج (پارچه ابريشمي) پوشانيد و از «نُتَيلَه» مادر عباس بن عبدالمطلب به عنوان نخستين زني ياد مي كنند كه به علت نذرش (در پيدا كردن كودك گمشده اش عباس) كعبه را (با ديباج) پوشانيد.

3. صدر اسلام. در عصر اسلام اولين كسي كه به كعبه كسوه كرد خود پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) بود

ص: 1031

كه بعد از فتح مكه كعبه را (با هزينه بيت المال) با پارچه يماني پوشاند و ابوبكر نيز جامه قباطي (نوعي پارچه مصري) بر كعبه قرار داد. در زمان عمر، پرده كعبه از جنس قباطي بود. او به عامل خود در مصر نوشت كه كسوه كعبه در آن جا بافته شود. نوشته اند او همه ساله پرده اي نو دستور مي داد و پرده قديمي در قطعات كوچكي ميان حاجيان تقسيم مي شد. در زمان عثمان كسوه از جنس قباطي و گاهي از برد يماني بود تا اين كه در يكي از سال ها به جامه قباطي اكتفا نكرد و جامه ديگري از برد يماني بر آن پوشانيد (و لذا او را نخستين كسي مي دانند كه در اسلام دو جامه يكي بر ديگري بر كعبه قرار داد.) در زمان حضرت علي امير مؤمنان طبق روايتي از امام صادق (عليهما السلام) كسوه بيت همه ساله از عراق فرستاده مي شد.

4. عهد امويان. معاويه ابتدا پرده اي از كتان و حرير بياويخت و بعداً با پارچه هاي يماني راه راه پوشش نمود. نوشته اند او نخستين كسي است كه جامه كعبه را در سال دو بار تعويض نمود. جامه قباطي (در پايان ماه رمضان) و جامه ديبا (در روز عاشورا) بر كعبه مي پوشانيد و ديگر خلفاي اموي نيز كعبه را با پارچه هاي قباطي و ديبا مي پوشانيدند.

5. عهد عباسيان. به دستور خلفاي عباسي، جامه كعبه از گرانبهاترين انواع ابريشم در مصر (در شهر «تنيس» و گاه در دو دهكده «تونه» و «شطا» كه همگي در بافت منسوجات گران قيمت شهرت بسزايي داشتند)

ص: 1032

تهيه مي شد. در سال 160 هجري مهدي عباسي به درخواست خادمان كعبه (كه از تراكم پوشش هاي بر روي هم كعبه از خوف فرو ريزي سقف بيت شكايت داشتند) دستور داد تا جز يك جامه همه پوشش ها را از روي كعبه بردارند و دستور داد تا پرده كعبه از قباطي مصر به صورت بافته هاي «تنيس» مهيا شود. در سال 161 به امر مهدي جامه ديگري براي كعبه مهيا گرديد. او نخسيتن كسي است كه كعبه را به وسيله سه جامه (قباطي، خز و ابريشم) يكي بر ديگري پوشش داد. در سال 190 به دستور هارون جامه از قباطي مصر بر كعبه انداختند. در سال 206 به امر مأمون جامه اي از ديباي سفيد بر كعبه آويختند، و از آن پس در هر سال سه جامه بر كعبه قرار مي دادند؛ جامه اي از ديباي سرخ (در روز نهم ذي حجه)، جامه قباطي (در اول ماه رجب)، ديباي سپيد (در 27 رمضان). ازرقي تعداد جامه هاي كعبه بين سال هاي 200 تا 244 قمري را 170 جامه شمارش كرده و از اين گفته چنين بر مي آيد كه در يك سال بيش از يك جامه و گاه تا چهار جامه بر كعبه پوشانده مي شد. از هنگامي كه دولت عباسيان روبه ضعف نهاد جامه كعبه از سوي حكام و فرمانداران و پادشاهان همچنان ارسال مي گرديد. (گاه از سوي مصر، گاه از يمن، گاه از ايران) و در اوج رقابت خلفاي عباسي و فاطمي نمايندگان رسمي آنها در حج، گاه در آن واحد پرده هاي خود را بر كعبه مي آويختند. در سال

ص: 1033

532 هجري چون از سوي كشورهاي اسلامي پرده اي براي كعبه فرستاده نشد، بازرگاني ايراني الاصل به نام شيخ ابوالقاسم را مشت، كعبه را با جامه اي حبري (و جز آن) پوشانيد. ناصرالدين الله عباسي (573

622) نخستين كسي بود كه كعبه را به وسيله جامه اي از ديباي سياه بياراست و از آن هنگام ديباي سياه به عنوان جامه اي براي كعبه معمول گرديد.

6. يمني ها. ملك مظفر يوسف پادشاه يمن، نخستين پادشاهي است كه بعد از سقوط بني عباس جامه كعبه را (به سال 659) فرستاد. او چندين سال به همراه پادشاهان مصر كعبه را جامه مي پوشانيد و در بعضي از سال ها به علت افزايش قدرت و نفوذش به تنهايي اين كار را انجام مي داد. 7. عهد مماليك مصر. با استيلاي ملوك مصر بر حجاز (در قرن هفتم هجري قمري) پوشانيدن كعبه در انحصار آنها در آمد. سلطان بَيْبرَس (1) بند قُداري نخستين پادشاه مصري است كه كعبه را (به سال 661 هجري) پوشانيد و ملك صالح اسماعيل (743 746) سه دهكده را در مصر جهت تهيه پرده كعبه (و پرده حجره نبوي) وقف نمود و سلاطين مماليك از آغاز اين وقف همواره جامه سياهي را ويژه كعبه در هر سال ارسال مي داشتند و آخرين جامه كعبه دوران مماليك از سوي اشرف طومان باي (در 922 هجري) فرستاده شد.

8. عهد عثمانيان. با تسلط عثماني ها بر حجاز و مصر (از قرن دهم هجري) تهيه كسوه انحصاري آنان گرديد. در دوران عثماني ها پرده كعبه در مصر از حرير و ديباج (و معمولاً به رنگ سياه) تهيه مي

ص: 1034

گرديد. سلطان سليم عثماني با استيلا بر مصر نخستين سلطان عثماني است كه جامه كعبه را (در مصر) تهيه و ارسال داشت (به سال 923 هجري) و سلطان سليمان قانوني (در سال 947 هجري) هفت دهكده مصري را خريداري و وقف تهيه پرده كعبه (و پرده حجري نبوي) نمود (و به اين ترتيب بر سه دهكده وقف شده قبلي توسط ملك صالح اسماعيلي از مماليك مصر براي تهيه پرده، هفت دهكده افزوده شد) (2) جامه كعبه در طول دوران عثماني از محل در آمد اوقاف ياد شده همه از مصر با تشريفات خاصي به مكه حمل مي شد (جز در طول سال هاي 1213 الي 1215 كه مصر توسط فرانسويان تصرف شده بود.)

9. عهد سعودي ها. با تسلط آل سعود بر عربستان پرده كعبه همچنان در مصر ساخته مي شد و به مكه حمل مي گرديد تا اين كه در اواخر قرن چهاردهم هجري كسوه كعبه در خود مكه (از حرير طبيعي مشكلي) بافته شده و هر ساله تعويض مي گردد. با اين ترتيب از آن جا كه بافتن پرده كعبه از نظر سياسي بسيار اهميت داشته (و براي بافنده آن مايه افتخار مي باشد) دولت سعودي كوشيد تا خود اين كار را انجام داده و به اين وسيله نفوذ ساير دولت ها را در زمينه امور ديني قطع كند؛ پس عبدالعزيز سعودي در سال 1346 هجري قمري فرمان داد تا كارگاه ويژه اي براي تهيه و بافت جامه كعبه مشرفه احداث گردد و بي درنگ كار احداث آن در ماه محرم همان سال (در محله اجياد مكه) آغاز شد و در ماه رجب

ص: 1035

پايان يافت و از هند بافندگاني آوردند و به اين ترتيب در اين كارگاه، جامه كعبه به وسيله عرب ها و هندي ها بافته مي شد و همه ساله يك پوشش تهيه مي گرديد تا اين كه در سال 1352 هجري قمري نخستين جامه كعبه فقط به وسيله خود عرب ها بافته شد. كارگاه جامه بافي اجياد همچنان تا سال 1358 هجري قمري به فعاليت خويش ادامه داد تا اين كه براساس يادداشت تفاهمي ميان دو دولت مصر و سعودي در اين سال، مصر ارسال جامه به كعبه معظمه را از سرگرفت. اين وضع همچنان تا سال 1381 هجري قمري ادامه يافت. عربستان در اين سال مانع از پياده شدن جامه از كشتي شد و خود در سال 1382 هجري قمري اقدام به بازگشايي كارگاه جامه بافي در جايگاه تازه اي به نام «جروَل» در مكه

1. بَ بَ (ضبط دايرة المعارف فارسي) بِ بَ (ضبط لغت نامه، ذيل طاهر بيبرس) بَ (ضبط لغت نامه، ذيل بيبرس بدون اشاره به تلفظ حرف بعد) بَ بُ (منبع ديگر).

2. سلاطين مصري (مماليك) و سلاطين عثماني هنگام به سلطنت رسيدن جامه ويژه اي (به رنگ سرخ) براي درون كعبه ارسال مي كردند. به نظر مي رسد اولين بار در دوران عباسي از جامه دروني كعبه (در سفرنامه ابن جبير به سال 579 هجري) سخن به ميان آمده و شايد به وسيله ناصرلدين الله عباسي جامه درون كعبه قرار داده شده باشد كه به سال 573 هجري خلافت را به دست گرفت. و شايد از پادشاهان عثماني هيچ كس پيش از سلطان سليمان جامه اي درون كعبه قرار

ص: 1036

نداده است.

مكرمه نمود.

اين كارگاه تا سال 1397 هجري قمري به ساخت جامه كعبه مشرفه مي پرداخت كه در اين سال ساختمان كارگاه جديد در منطقه «ام الجود» واقع در مكه مكرمه آغاز به فعاليت نمود و از آن زمان تاكنون اين كارگاه به فعاليت در زمينه تهيه و ساخت جامه كعبه مشغول است.

مشخصات پرده

پرده حاليه كعبه تا پايين ديوار خانه مي رسد و در آن جا با حلقه ها به شاذروان بسته مي شود (اما در مراسم حج مقداري از پيراهن كعبه را از پايين لوله كرده و بالا مي زنند تا در دسترس حجاج قرار نگيرد). اين پرده هر ساله در روز نهم (يا دهم) ذي حجه طي مراسم و تشريفات با حضور پادشاه كشور و نمايندگان رسمي ديگر كشورهاي اسلامي تعويض مي گردد و بني شيبه (كليدداران كعبه) تحت نظارت حكومت، پرده تعويض شده را ميان خود تقسيم مي كنند و برخي از آنان سهم خود را به افراد و طبقات خاص و دوستان خود در داخل و خارج كشور هديه مي دهند. و اما از جمله ويژگي هاي پرده حاليه كعبه اين كه:

1. جنس آن از ابريشم ضخيم است و به رنگ سياه (و آستري پرده به رنگ غير سياه است).

2. در كل از 54 قطعه تركيب يافته كه طول هر قطعه 14 متر و عرض آن 95 سانتي متر است و مساحت كلي آن به 2650 متر مربع بالغ مي گردد.

3. در حد يك سوم بالاي پرده، كمربند مانندي (حزام) است كه از 16 قطعه تركيب يافته با عرض 95 سانتيمتر و طول 47

ص: 1037

متر و محيط آن 45 متر مي باشد.

4. پرده درِ كعبه موسوم به برقع (چه ساخته مصر چه ساخت عربستان) از چهار قطعه متصل به هم تشكيل شده به ارتفاع 6/5 متر و عرض 3/5 متر. ليكن در دوران اخير قطعه پنجمي را در پايين پرده قرار داده و عبارت اهدا را بر روي آن نقش كرده اند به طوري كه با پيوستن قطعه پنجم اكنون طول پرده 7/5 متر و عرض آن به 4 متر رسيده است.

5. روي جامه كعبه كلمات «لا اله الا الله، محمد رسول الله» (در ميان مربع ها) با رشته هاي ابريشمي بافته شده و در كنار راست و كنار چپ آن لفظ «جل جلاله» نقش گرديده است و در خاليگاه آن لفظ «يا الله» منقوش مي باشد. روي كمربند پرده در قسمت شمالي عبارت «هذه السكوة صنعت في مكة المكرمه بامر خادم الحرمين الشريفين» درج گرديده است و در قسمت هاي ديگر كمربند (حزام) آياتي از قرآن كريم با رشته هاي نقره اي طلا فام نقش بسته است. در روي پره درب كعبه آياتي از قرآن كريم به اشكال گرد و مربع با رشته هاي طلا فام (نخ نقره مطلا) نوشته شده است.

6. براي تهيه پرده به 670 كيلوگرم ابريشم (حرير) طبيعي سفيد خالص نياز است (تا با 720 كيلوگرم مواد رنگ آميزي گردد) براي كمربند و پرده كعبه، رشته هاي نقره اي طلافام مورد احتياج 120 كيلوگرم مي باشد.

فضيلت پرده

در روايات منقول از اهل بيت بوسيدن آن مستحب شمرده است.

در روايات منقول از اهل بيت، به گرفتن پرده كعبه و تضرع و

ص: 1038

دعا در اين حال به درگاه خداوند تصريح

گرديده است.

حوادث پرده اشتياق به پوشانيدن كعبه در ميان سلاطين حوادث خواندني را ايجاد كرده است، از جمله اين كه در سال 751 هجري «ملك مجاهد» پادشاه يمن تصميم گرفت تا جامه مصري كعبه را برداشته و جامه ديگري را (كه نام او بر آن بود) برخانه بپوشاند، و لذا هنگام وقوف در عرفات جنگي ميان او و «امير طاز» (امير الحاج محمل مصري) در گرفت كه منجر به پيروزي اميرالحاج مصر شد و او «امير مجاهد» را زنجير بسته به قاهره برد. اما سلطان «ناصر حسن» وي را از زنجير آزاد كرد و بااحترام فراوان به همراه «امير قشتمر منصوري» به كشور خويش روانه ساخت.

در ينبع «ملك مجاهد» قصد كشتن امير همراه خود را كرد، ولي امير ينبع او را به زنجير درآورد و در اختيار «امير قشتمر» قرار داد و بار ديگر به قاهره برده شد. سلطان با آگاهي از جريان بر «ملك مجاهد» غضب كرد و فرمان داد تا در مرز اسكندريه زنداني اش كنند. هم چنين در سال 838 هجري «شاهرخ ميرزا» حاكم شيراز از «اشرف بَرْسباي» پادشاه مصر تقاضا كرد تا كعبه را از درون يا بيرون جامه كند و چون تقاضايش پذيرفته نشد، بدين صورت تجديد تقاضا كرد كه به علت نذري كه نموده است درخواست دارد جامه را ابتدا به مصر ارسال كرده و آنها از سوي خود جامه را به مكه برند و كعبه را حتي براي يك روز به وسيله آن پوشش دهند.

«اشرف بَرْسباي» مطلب را با علما در ميان گذارد. برخي از دادن پاسخ

ص: 1039

خودداري كردند و برخي ديگر از بيم ايجاد فتنه نظر دادند تا تقاضاي «شاهرخ ميرزا» عملي نشود و اين مطلب عملي نشد، تا اين كه در سال 848 هجري «شاهرخ ميرزا» از «ظاهر چَقْمَق» (1) جقمق) (2) شاه مصر درخواست نمود كه جامه كعبه را در آن سال برعهده گيرد و چون ظاهر پذيرفت، شاهرخ ميرزا جامه كعبه را به مصر گسيل داشت و از آن جا به همراه كاروان محمل مصري به مكه روانه شد و در روز عيد قربان درون كعبه را با آن جامه پوشش دادند، زيرا سلطان «ظاهر چقمق» (جقمق) اجازه نداد تا جامه ارسالي «شاهرخ ميرزا» بر روي كعبه قرار داده شود، تا اين كه در رمضان سال 856 هجري به فرمان سلطان جامه دروني كعبه (ارسالي شاهرخ ميرزا) را برداشتند و كعبه را بدان پوشش دادند.

(ميقات حج، ش 12، ص 84 الي 99؛ ش 15، ص 85 الي 90؛ ش 16، ص 175؛ ش 17، ص 122 الي 124؛ ش 25، ص 84 الي 95؛ ش 26، ص 114 الي 122؛ ش 27، ص 56 الي 65؛ ش 28، ص 75 و 76؛ ش 31، ص 117؛ ش 38، ص 100؛ ش 37، ص 124؛ درس هايي از تاريخ تحليلي اسلام، ج 2، ص 116؛ حج و انقلاب اسلامي، ص 78؛ قبل از حج بخوانيد، ص 95؛ ميعادگاه عشاق، ص 175؛ سيري در اماكن وحي، ص 102؛ حرمين شريفين، ص 60 و 90؛ احكام حج و اسرار آن، ص 106؛ اعلام قرآن، ص 257 و 258؛ تاريخ مكه ص 59 ش 38 ص 100).

پس مدينه

آخر مدينه، مدينه بعد،

ص: 1040

مدينه آخر، واژه هايي هستند كه در سنوات اخير در ايران در مورد آن دسته از زائران (ايراني) عازم مراسم حج به كار مي رود كه بعد از ورود به جده (حدود اوايل ذي حجه) ابتدا به مكه معظمه مشرف شده و بعد از اتمام حج به مدينه منوره غزيمت مي نمايند و توفيق زيارت معصومين (صلوات الله عليهم اجمعين) را مي يابند. روايات تقدم زيارت كعبه را افضل شمرده، و از حضرت رسول (صلي الله عليه وآله وسلم) نقل شده كه «حج خودتان را به زيارت ما ختم كامل گردانيد».

پشت كعبه

دبر الكعبه. آن قسمت از پشت خانه (درست پشت باب كعبه) كه براي حضرت فاطمه بنت اسد به امر خداي تعالي شكافته شد. (حج البيت، ص 148)

پشت مقام ابراهيم

آن جا كه در مراسم حج و عمره نماز طواف به جاي آورند.

پلاس

(پَ) نام پارچه اي از پشم ضخيم كه اسعد ابوكرب پادشاه حمير دو قرن قبل از هجرت كعبه را به آن پوشانيد. (حرمين شريفين، ص 90)

پل جمرات

(جَ مَ) پلي است در سرزمين مني بر فراز سه جمره كه توسط سعودي ها جهت تردد حجاج و كم كردن فشار جمعيت به هنگام رمي جمرات ساخته شد. ساختمان اين پل طويل بدون پله از سطح زمين به صورت قوسي شكل به نحوي است كه جمره ها از فراز آن قابل مشاهده است و بسياري از حجاج اهل سنت از آن جا جمرات را رمي مي نمايند. اين پل با وجود وسعت و بزرگي، به علت ازدحام جمعيت در موقع رمي شاهد سقوط برخي حجاج بوده است.

پوشش كعبه

پارچه سياهي كه بر كعبه كشيده اند. (ميقات حج، ش

ص: 1041

24، ص 116)

پوشيدن احرام

در بركردن دو جامه نادوخته احرام و آهنگ حج و عمره كردن.

1. ضبط دايرة المعارف فارسي و لغت نامه ذيل ظاهر سيف الدين.

2. ضبط لغت نامه.

پيراهن كعبه

همان (ك) پرده كعبه

پيش مدينه

اول مدينه، مدينه بعد، مدينه جلو، واژه هايي هستند كه در سال هاي اخير در مورد آن دسته از زائران (ايراني) عازم مراسم حج به كار مي رود كه بعد از ورود به جده (حدوده دهه آخر ذي قعده) ابتدا به مدينه منوره جهت زيارت معصومين (صلوات الله عليهم اجمعين) مشرف شده و بعد از مدتي براي انجام فرايض حج عازم مكه مي شوند. براي اين دسته از زائران توفيق محرم شدن از مسجد شجره به وجود مي آيد كه محل احرام بستن رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) بود و ثواب بسياري براي آن روايت شده است.

ت

تاج

از نام هاي مكه است (ميقات حج، ش 4، ص 148)

تارك الحج

(رِ كُ لْ حك جّ) ترك كننده فريضه حج با وجود استطاعت و شرايط انجام حج، از نظر روايات جزو مرتكبين گناه كبيره به شمار مي آيد.

تعزير

(تَ ءْ) همان (ك) شاذروان

تبع

(تُ بَّ) طبق قصص از پادشاهان يمن و اول كسي است كه كعبه را پوشش كرد.

تجريد در حج

حج بدون عمره كردن (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

تجليل

(تَ) قرباني حج (قرآن) را به جامه اي يا مانند آن پوشاندن تا اين كه معلوم شود قرباني است، و بعيد نيست كه تجليل به جاي تقليد كفايت كند. (مناسك حج، مسئله 182)

تجمير

(تَ) افكندن سنگ جمره. يكي از واجبات مراسم حج سنگ انداختن به جمرات است در مني. (مبادي فقه و اصول، ص

ص: 1042

267؛ و...)

تحريم

(تَ)

1. بستن (ك) احرام

2. در حرم آمدن. (لغت نامه)

تحلل

(تَ حَ لُّ لْ) طلب حليت. مواضع تحلل مقاطعي است از حج كه همه يا بخشي از تروك احرام بر محرم روا گردد. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

تحلل به هدي

(هَ دْ) يعني زائر كعبه به جهت برخورد به حَصْر يا صَدّ قرباني كند و از احرام حج يا عمره به در شود. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

تحللل به نحر

(نَ) حلال شدن تروك احرام به سبب قرباني كردن در مني (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

تحليق همان

(ك) حلق

تحمس

(تَ حَ مُّ) چيزهاي تازه اي كه حمس (قريش) در دين خود (در حج جاهلي) به وجود آورد. (طبقات، ص 63)

تحويل قبله

برگشتن قبله از مسجد الاقصي به سوي كعبه (ك) مسجد قبلتين

ترمينال حجاج

(تِ) عنوان بخشي از فضا و سالن فرودگاه بين المللي تهران است كه در ايام حج به پروازهاي حج گزاران (ايراني به عربستان) اختصاص مي يابد.

تروك احرام

آنچه كه بايد ترك شود در حال (ك) احرام

تروك محرم

(مُ رِ) آنچه كه شخص بايد ترك كند در حال (ك) احرام

تروك محرمه

(مُ حَ رِّ مِ) آنچه كه انجامش حرام است در حال (ك) احرام

ترويه

روز هشتم ذي حجه يا (ك) يوم الترويه

تشريق

همان (ك) ايام تشريق

تصديه

(تَ يِ) كف زدن و غوغا كردن در طواف كعبه از مناسك (ك) حج جاهلي

تضحيه

(تَ يِ) ذبح و قربان كردن در روز اضحي (فرهنگ فارسي؛ لغت نامه)

تطيب

(تَ طَ يُّ) عطر زدن و از تروك احرام است (دايرة المعارف تشيع)

تظليل

(تَ) يا استظلال. پناه بردن به سايه. سايه بر سر قرار دادن. به زير سايه رفتن. و در اصطلاح سايبان روي سر قرار دادن محرم است

ص: 1043

به هنگام طي طريق. و يكي از تروك (محرمات) احرام براي مرد تظليل است در حال حركت و سير (پياده يا سوار) مانند چتر بر سر گرفتن، استفاده از هواپيما و اتومبيل مسقف و واگن ترن مسقف. (دايرة المعارف تشيع؛ فقه فارسي با مدارك، ص 123؛ احكام عمره، ص 36؛ مبادي فقه و اصول، ص 253؛ احكام حج و اسرار آن، ص 206)

تغطية الرأس

(تَ طِ يَ تُ رَّ ءْ) سايه بر سر قرار دادن كه در حين حركت براي مردان از تروك احرام است. (ل)

تغيير قبله

برگشتن قبله از مسجدالاقصي به سوي كعبه (ك) مسجد قبلتين

تفث

(تَ فَ) ثم ليقضوا تفثهم (حج 29)

تقصير كردن و بيرون آمدن از احرام است در روز عيد قربان پس از قرباني. بعضي گويند مراد مطلق مناسك حج است. (لغات قرآن)

تفريق ابدان

(تَ قِ اَ) در باب حج عبارت است از اين كه زن و شوهر در حال احرام پيش از وقوف مشعرالحرام بي اكراه نزديكي كنند پس از آن لحظه تا پايان مناسك حج بايد جدا از يكديگر باشند و بدون حضور ثالت نزد هم نباشند و آن ثالث نبايد صغير و غير مميز و يا زوجه ديگر آن مرد و يا كنيز او باشد. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

تقبيل حجر

(تَ لِ حَ جَ) بوسيدن حجرالاسود كه از مستحبات است.

تقصير

(تَ) ثم ليقضوا تفثهم (حج 29)

يعني چيدن مقداري از موي سر يا صورت يا شارب و يا چيدن مقداري از ناخن دست يا پا كه يكي از واجبات (غير ركني) در مراسم حج و عمره است. با انجام تقصير محرم از حال حرام بيرون مي آمد و محرمات احرام (جز

ص: 1044

برخي) بر او حلال مي شود. (به اين ترتيب تقصير يكي از اسباب تحليل محرم است)

زمان و مكان تقصير

1. در عمره. تقصير در عمره تمتع (و عمره مفرده) پنجمين واجب است كه در پايان سعي در مكه (و معمولاً دركنار مروه) صورت مي گيرد و با تقصير تمام محرمات احرام (غير از محرمات ذاتي و محرمات خاص حرم) حلال مي شود. (در عمره مفرده زن همچنان جزو محرمات است. در عمره مفرده هم چنين مي توان به جاي تقصير به حلق يعني تراشيدن موي سر اقدام كرد).

2. در حج. تقصير ششمين واجب است كه در دهم ذي حجه بعد از قرباني كردن و در مني صورت مي گيرد و با تقصير، تمام محرمات احرام (غير از محرمات ذاتي و محرمات خاص حرم و زن و بوي خوش) حلال مي شود. البته به جاي «تقصير» مي توان به «حلق» (تراشيدن موي سر) اقدام كرد و به فرموده فقها «حلق» افضل است خصوصاً براي كسي كه بار اول به حج مي آيد. و به حكم برخي از مراجع تقليد آنان كه سال اول حجشان مي باشد لزوماً بايد اقدام به «حلق» كنند. (حلق براي زنان مطلقاً حرام است.)

مستحبات حلق و تقصير

نيت به زبان آوردن

رو به قبله قرار گرفتن

با بسم الله شروع كردن

بين مو و ناخن جمع نمودن

صلوات فرستادن و دعا نمودن

موقع و بعد تراشيدن سه بار تكبير گفتن

از موي روي پيشاني و سپس از تمام جوانب چيدن

از طرف راست جلو سر و بعد طرف چپ را تراشيدن

موي سر را در خيمه مورد سكونت (در

ص: 1045

سرزمين مني) دفن نمودن

همراه با حلق

به مفهوم كلامي از امام سجاد (عليه السلام)، هنگام تراشيدن سر بايد نيت پاك شدن از گناهان و مظالم بندگان داشت چون روز تولد پاك.

تقليد

(تَ) آن است كه كفشي را كه در آن نماز خوانده اند (1) به گردن قرباني (گاو يا گوسفند) بيندازند و از ميقاتگاه بدين گونه به سوي مني برانند. تقليد خاص حج قرآن است (كه هدي را از ميقات سوق مي دهند) و با تقليد احرام محقق شده و احتياجي به تلبيه (لبيك گفتن) نيست. بنابراين در حج قرآن اگر قرباني گاو يا گوسفند باشد، در احرام بستن با تلبيه يا با تقليد اختيار است. (توضيح مناسك حج، ص 150؛ حج و عمره، ص 9)

در حج قرآن تقليد، بستن نعلين است به گردن شتر يا رشته به گردن گاو و گوسفند كه نشانه قرباني باشد و با آن احرام منعقد مي گردد. (فقه فارسي با مدارك، ج 3، ص 88)

تقليد هدي

(هَ دْ) اصطلاح تفصيلي (ك) تقليد

تقليم الاظفار (تَ مُ لْ اَ) گرفتن ناخن ها كه از تروك احرام است (فرهنگنامه حج، ص 58)
تكبيرات عيد

عبارت است از «الله اكبر، الله اكبر لا اله الا الله و الله اكبر... و الحمدلله علي ما ابلانا» كه مستحب است در عيد قربان خوانده شود. و از اعمال روز عيد قربان براي كسي كه در مني است آن است كه عقب پانزده نماز از ظهر روز عيد تا صبح روز سيزدهم ذي حجه اين تكبيرات را بخواند. (مفاتيح الجنان؛ معارف و معاريف)

تكتم

(تُ تَ) از اسامي زمزم است. (ميقات حج، ش 10، ص 90؛ ش 28، ص 122)

تلبيات اربع (تَ) چهار تلبيه (لبيك، اللهم لبيك، لبيك ان الحمد و النعمة والملك لاشريك لك لبيك) كه براي احرام بايد گفته شود. (فرهنگ معارف اسلامي) (ع)
تلبيد

(تَ) گذاشتن ماده اي در ميان موي سر جهت خودداري از مرتب كردن و كشتن شپش

ص: 1046

آن در مراسم حج جاهلي (ك)

تلبيه

(تَ يِ) لبيك گفتن در (ك) احرام

1. تلبيه واجب. ذكر واجبي است كه به واسطه گفتن آنها احرام بسته مي شود و آن چهار لبيك است: لبيك، اللهم لبيك، لبيك، لاشريك لك لبيك (ان الحمد والنعمة لك والملك لاشريك لك).

2. تلبيه مستحب. ذكر مستحبي است كه بعد از تلبيه واجب (ل) مي خوانند: لبيك ذالمعارج، لبيك لبيك داعيا الي دارالسلام، لبيك لبيك غفارالذنوب، لبيك لبيك اهل التلبية، لبيك لبيك ذالجلال والاكرام...

تل سرخ

(تَ لِّ سُ) كثيب الاحمر. تپه اي است از شن سرخ در جانب راست راه براي كسي كه از عرفات به مشعر الحرام كوچ مي كند و مستحب است با تن و دلي آرام از عرفات به سوي مشعر متوجه شوند و همين كه به تل سرخ رسند اين دعا خوانند: «اللهم ارحم موقفي و زدني عملي وسلم ديني و تقبل مناسكي». (لمعه، ج 1، ص 129؛ توضيح مناسك حج، ص 114؛ خلاصه مناسك حج، ص 62)

تل قرين

تلي است در بيرون قلعه مدينه در بالايش جايي ساخته اند كه مردم بدان جا رفته شهر را تماشا مي نمايند. (به سوي ام القري، ص 320)

تندد

(تَ دَ) از نام هاي مدينه است. (حرمين شريفين، ص 116؛ ميقات حج، ش 7، ص 174؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 180)

تندر

(تَ دَ) از نام هاي مدينه است. (حرمين شريفين، ص 116؛ ميقات حج، ش 7، ص 174؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 180)

تنعيم

(تَ) مكاني است در شمال (غربي) مكه در سر راه

1. كفشي كه امكان سجده صحيح را مي داده.

مدينه به مكه و يكي از محدوده

ص: 1047

هاي حرم مكه است يعني بدون احرام نمي توان از آن عبور كرد و وارد مكه شد (و امروزه با توسعه شهر مكه تنعيم متصل به مكه شده) تنعيم ميقات عمره مفرده است براي كسي كه بخواهد از مكه معظمه عمره مفرده به جا آورد.

تمتع

1. همان (ك) عمره تمتع

2. همان (ك) حج تمتع

توسعه اول

1. توسعه مسجدالنبي است طي سال هاي 1372 الي 1375 قمري

2. توسعه مسجدالحرام است طي سال هاي 1375 الي 1395 هجري قمري

توسعه دوم

1. توسعه مسجدالنبي است كه از سال 1406 هجري قمري آغاز شد.

2. توسعه مسجدالحرام است كه از سال 1409 هجري قمري شروع گرديد.

توقيف

وقوف آوردن حج در پي يكديگر.

توليت كعبه

(ك) كعبه

تهامه

(تِ مِ)

1. مكه معظمه را گويند. (لغت نامه؛ راهنماي دانشوران)

2. زميني است كه مكه معظمه متصل به آن است. (لغت نامه)

3. ناحيه اي است شامل مكه و شهرهاي جنوبي حجاز. (فرهنگ فارسي)

4. خطه اي است ميان حجاز و يمن. (راهنماي دانشوران)

تهامه بخشي از شبه جزيره عربستان است كه امروزه در خاك عربستان سعودي و در خاك يمن (قسمت شمالي) واقع شده و چون هوايي بسيار گرم دارد به تهامه موسوم شده است.

تين

والتين والزيتون (تين 1)

1. به نقلي مسجدالحرام است. (تفسير ابوالفتوح رازي)

2. مدينه است طبق حديثي منقول از رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم). (تفسير نمونه؛ ميقات حج، ش 7، ص 162)

ث

ثبير

(ك) كوه ثبير

ثج (ثَ جّ) رسول گرامي اسلام فرمودند: خداوند تبارك و تعالي از هر چيز چهار تا برگزيد و از حج چهار چيز را برگزيد: الثج (نحر و قرباني) العج (ضجه مردم به تلبيه) الاحرام والطواف (ميقات حج، ش 5، ص 52)
ثني

(ثَ) واجب است در قرباني (هدي تمتع) «جذع» از ميش يا «ثني» از غير ميش. و ثني گاو نري است كه به سال دوم در آمده و شتر به سال ششم

ص: 1048

در آمده. (لمعه، ج 1، ص 132)

ثنية البيضاء

(ثَ يَّ تُ لْ بَ) همان (ك) ثنية الكدي

ثنية الحل

(حِ لّ) گفته شده حد حرم مكه در سمت عراق در ثنية الحل است كه در محلي به نام مقطع واقع است. (ميقات حج، ش 10، ص 121)

ثنية الكدي

(كُ دَ يّ) ثنية البيضاء. معبري است در قسمت سفلي مكه واقع بين دو كوه كه در تنگناي آن تلي سنگي قرار داشت و هر كس از آن جا رد مي شد سنگي بر آن مي ا نداخت. مي گويند قبر ابولهب و زن او در اين محل واقع است و رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در حجة الوداع از اين راه وارد شهر مكه شد. (حرمين شريفين، ص 101)

ثنية العليا

(عُ) در سنن ابن ماجه آمده است كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) از ثنية العليا وارد مكه مي شد و هرگاه مي خواست خارج شود از ثنية السفي خارج مي شد. ثنيه عليا همان جايي است كه امروزه به آن «معلاة» مي گويند. ثنيه سفلي عبارت است از «مسفله» (ميقات حج، ش 37، ص 136)

ثنية المحدث

در حديث تعيين حدود حرم مدينه آمده است كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) ميان دولابه مدينه را تاعير و تا ثنية المحدث و تا ثنية الحضياء... را حرم قرار داد. (ميقات حج، ش 37، ص 137)

ثنية الوداع

(وَ) مكاني در مدينه كه مسافران مدينه از آن حد، به سوي مكه و به سوي شام توديع و بدرقه مي شده اند و چون پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) در آن جايگاه حضور مكرر داشتند ثنية الوداع در تاريخ

ص: 1049

مدينه موقعيت خاصي پيدا نمود. (مدينه شناسي، ج 1، ص 219)

ثواب

همان (ك) كوه سلع

ثور

همان (ك) كوه ثور

ثويه

(ثَ يِّ) از حدود عرفات است اما جزء موقف نيست و وقوف در اين نقطه كفايت نمي كند از عرفات (مناسك حج، از مسئله 365؛ فلسفه و اسرار حج، ص 180)

ثيات لقي

(لَ قا) لباس دور انداختني در حج جاهلي (ك)

حمس

ج

جابره

(بِ رِ) از اسامي مدينه است (در تورات و احاديث نبوي) كه در آن فقير و ورشكسته بي نياز مي گرديد و اين كه شهرهاي غير مسلمان را مجبور به قبول اسلام مي نمود. (حرمين شريفين، ص 117؛ اعلاق النفيسة، ص 88؛ ميقات حج، ش 7، ص 162)

جارالله

(رُ لاّ) اهالي مكه اند. (ناسخ التواريخ؛ حضرت رسول، ج 2، پاورقي ص 395)

جامع ابراهيم

مسجد نمره (در عرفات) را گويند.

جامع خيف

مسجد خيف (در مني) را گويند.

جامع مدينه

مسجدالنبي (در مدينه) را گويند.

جامعه

از اسامي مكه است چون نقطه تجمع اقسام اقوام مسلمين است (ميقات حج، ش 7، ص 174)

جامه احرام

دو قعطه لباس ندوخته است كه زائران خانه خدا از ميقات بر تن كنند. (تفسير نمونه، ج 2، ص 25)

جامه كعبه

همان (ك) پرده كعبه

جايزه

(يِ زِ) از اسامي مدينه است (ميقات حج، ش 7، ص 174)

جبار

(جُ) از اسامي مدينه است (ميقات حج، ش 7، ص 162 و 174؛ حرمين شريفين، ص 116) (ع)

جباره

(جَ بّ رِ) از اسامي مدينه است زيرا در اين شهر فقير و ورشكسته بي نياز مي گرديد و اين كه ديگر شهرها را مجبور به قبول دين مبين اسلام مي نمود. (حرمين شريفين، ص 116؛ ميقات حج، ش 7، ص 162)

جبل

(جَ بَ) براي آن

ص: 1050

چه كه ذيل «جبل» مي جوييد مراجعه فرماييد به قسمت «كوه».

جحفه

(جُ فِ) مكاني است در شمال غربي مكه به فاصله تقريبي 156 كيلومتري و منطقه غديرخم در نزديكي اش قرار دارد. اين جا (كه «مهيعه» نيز ناميده مي شد) از جمله ميقات ها است. و ميقات عمره تمتع و مفرده است براي اهل شام و مصر و مغرب و ديگر كساني كه از اين راه و از راه جده به مكه مي روند در صورتي كه پيش از اين به ميقات ديگري برخورد نكرده باشند والا بايد در همان ميقات پيشين احرام بست، اما اگر بدون احرام از ميقات پيشين عبور شود و برگشتن به آن ممكن نباشد لازم است از جحفه محرم شد. در وجه تسميه نام ها گفته اند:

1. جحفه، به معني محلي است كه سيل بر آن وارد شده يا چون در جاهليت سيلي در اين منطقه عده اي را هلاك كرد آن جا را جحفه گفتند، زيرا به ساكنان خود اجحاف كرد.

2. مهيعه، به معني با وسعت و اين منطقه را بدان علت كه از آغاز غدير خم تا ساحل درياي سرخ وسيع است مهيعه خوانده اند. (ميقات حج، ش 7، ص 150؛ فقه فارسي با مدارك، ج 3، ص 84؛ لغت نامه ذيل مهيعه؛ توضيح مناسك

حج، ص 34؛ و...)

جحفة الوداع

ميقات است (ل) (رياحين الشريعه، ج 2، ص 219)

جد

(جُ دّ) ساحل درياي مكه (لغت نامه)

جدارالحجر

(جِ رُ لْ حِ) ديار قوسي شكل (ك) حجر اسماعيل

جدال

(جِ) ولا جدال في الحج (بقره 197)

از محرمات احرام است و قسم خوردن به نام خداوند متعال است در مقام

ص: 1051

رد و انكار و نزاع مانند والله. بالله. تالله. لاوالله. (احكام حج و اسرار آن، ص 201)

جده (جَ (1) جُ (2) دِّ) شهري است در منطقه حجاز در كنار درياي سرخ و بندر ورودي مكه است. جده در غرب مكه واقع شده (در حدود 70 كيلومتري) و با مدينه حدود 425 كيلومتر و با رياض حدود 950 كيلومتر فاصله دارد. جده بندرگاه و فرودگاه رسمي زائران مكه است. فرودگاه جده از غروب روز 7 ذي حجه بسته مي شود تا اين كه كار پروازهاي برگشتي شروع گردد. جده بزرگ ترين شهر تجاري عربستان سعودي است و به علت وجود سفارتخانه هاي خارجي در آن، يك شهر سياسي نيز مي باشد. قسمت جديد اين شهر را سعودي ها بسيار مدرن ساخته اند و وهابيون در قسمت شمالي شهر قبه و بارگاهي منسوب به حضرت حوا را تخريب نموده اند. (فاصله تهران تا جده 2200 كيلومتر هوايي است كه معمولاً حدود دو ساعت و نيم اين مسافت طي مي شود.)

جدي

(جَ دْ) بزغاله كه در كفارات احرام بايد قرباني شود. (مجازات هاي مالي در حقوق اسلامي، ص 55)

جزعه

(جَ زَ عِ) نام (ك) ستون حنانه

جزور

(جَ) عنواني است براي شتر يا گوسفندي كه بايد در كفاره احرام قرباني شود در روايات. (مجازات هاي مالي در حقوق اسلامي، ص 55)

جزيره

(جَ رِ) از نام هاي مدينه است. عباس مي گويد: با رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) از مدينه خارج شديم. آن حضرت رو به سوي مدينه نموده فرمود: «ان الله تعالي قد برأ هذه الجزيرة من الشرك» (ميقات حج، ش 7، ص 163)

جزيرة العرب

1. عربستان

ص: 1052

را گويند.

2. از رسول الله نقل شده كه فرمودند: «اخرجوا المشركين من جزيرة العرب» و مقصود يا حجاز است يا از نام هاي مدينه است (ميقات حج، ش 7، ص 162)

جعرانه

(جِ عِ رّ نِ) (جِ، جُ (3) نِ) مكاني است بين مكه و طايف و روستاي كوچكي است در كناد وادي سَرِف در جانب شمال (شرقي) مكه و در حدود 26 (يا 29 يا...) كيلومتري آن قرار دارد و يكي از محدوده هاي حرم مكه (در جانب شمالي) است و بدون احرام نمي توان از آن جا عبور كرد وارد مكه شد. جعرانه ميقات عمره مفرده است و رواياتي از احرام بستن رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در سال هشتم هجري در اين مكان نقل گرديده است. مسجد جعرانه كه در آغاز خط حرم قرار دارد يكي از مساجدي است كه در فضيلتش روايات زيادي وارده شده است و اين مسجد را يكي از قريش در مكان احرام بستن رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) با كشيدن ديواري برگرد آن بساخت، سپس ابن زبير در بناي آن كوشيد و در ادوار بعد مورد ترميم و توسعه قرار گرفت و در سال 1370 و 1384 هجري قمري توسط سعودي ها (در مساحت 1600 متر مربع) بازسازي گرديد. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 130 و 134؛ آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 47؛ ميقات حج، ش 6، ص 140؛ و...)

جمار

(جِ) جمع (ك) جمره. اصطلاحاً سه ستون سنگي واقع در سرزمين مني را گويند كه رمي آنها از واجبات حج است و به نام هاي مختلفي خوانده شده اند:

1. جمار ثلاث

ص: 1053

. جمار ثلاثه

3. جمار ثلث

1. به اعتبار مدفن جده انسان ها حضرت حوا.

2. به اعتبار واقع بودن در ساحل دريا.

3. جِ ضبط واژه شناسان. جُ تلفظ امروزه مكيان (ميقات حج، ش 15، ص 96).

4. جمار حج

جماوات

كوه هاي سه گانه اي هستند و در قسمت غرب حره غربي در راه وادي عقيق به سمت جرف.

جمرات

(جَ مَ) جمع (ك) جمره. اصطلاحاً سه ستون سنگي واقع در مني را گويند كه رمي آنها از واجبات حج است و به نام هاي مختلفي خوانده شده اند:

1. جمرات ثلاث

2. جمرات ثلاثه

3. جمرات حج

4. جمرات المناسك

جمره

(جَ مَ رِ) (جَ رِ) به معاني توده سنگريزه، محل سنگريزه، سرعت، اجتماع قبيله. در اصطلاح هر يك از سه ستون سنگي واقع در مني را گويند كه در مناسك حج بايد به ترتيب خاصي رمي شوند (يعني تعداد هفت سنگريزه به سوي هر كدامشان پرتاب نمود) اين سه ستون سنگي كه به جمار يا جمرات معروفند از دامنه كوهي كه فاصل ميان مكه و مني است شروع و به طرف عمق مني تا طول 271 متر پيش مي روند. اينك هر يك از اين جمار (جمرات) ثلاثه به صورت ستوني است چهارگوش از سنگ هاي برهم چيده شده با ملاطي از سيمان بارتفاع حدود 9 متر و اطراف هر يك از اين جمره ها را مانند حوض و كاسه اي بزرگ به ارتفاع 1/30 متر جهت جمع شدن سنگ ريزه هاي پرتاب شده ساخته اند. (فضاي اطراف جمرات نيز باز است و اخيراً با ايجاد پل هوايي و دو طبقه شدن فضاي اطراف

ص: 1054

جمرات برخي حجاج عمل رمي (پرتاب سنگريزه به جمره) را از طبقه فوقاني انجام مي دهند و راه ها نيز طوري تعبيه شده كه مي توان از مسيري براي عمل رمي رفت و از مسيري ديگر نيز بازگشت).

تسميه جمره در جهت ناميده شدن اين ستون هاي سنگي به جمره به اختلاف گفته اند چون:

1. به آن سنگ مي اندازند.

2. جاي جمع سنگريزه است.

3. مردم به سوي آن شتاب مي كنند.

نام جمره هر يك از جمرات ثلاثه مني نام هاي مخصوصي دارند كه به ترتيب هنگام خروج از مني و

رفتن به مكه عبارتند از: جمره الاولي. جمره الوسطي. جمره الاخري. (ع)

جمره الاخري

(جَ مَ رَ تُ لْ اُ را) سومين (ك) جمره از جمرات ثلاث مني و نزديك ترين آن به مكه است كه در اول پيچ كوه مني به طرف مكه واقع شده و لذا به جمره العقبه (يعني گردنه) مشهور مي باشد و نام هاي ديگر آن «جمره الكبري» و «جمره العظمي» و «جمره الكبيره» مي باشد. اين جمره در هر يك از روزهاي دهم و يازدهم و دوازدهم ذي حجه رمي مي شود.

جمره الاولي

(لْ اُ لا) اولين (ك) جمره از جمرات ثلاث مني است در نزديكي مسجد خيف و شايد علت نام آن باشد كه چون از دل مني به جمرات روي مي آورند نخستين جمره اي است كه به آن مي رسند. و نام هاي ديگر آن «جمره الصغري» و «جمره الدنيا» مي باشد. اين جمره در روزهاي يازدهم و دوازدهم ذي حجه رمي مي شود.

جمره الدنيا

(دُّ) همان (ك) جمره الاولي

جمره الصغري

(صُّ را) همان (ك) جمره الاولي

جمره العظمي

ص: 1055

لْ عُ ما) همان (ك) جمره الاخري

جمره العقبه

(لْ عَ قَ بِ) همان (ك) جمره الاخري

جمره الكبري

(لْ كُ را) همان (ك) جمره الاخري

جمره الكبيره

(لْ كَ رِ) همان (ك) جمره الاخري

جمره الوسطي

(لْ وُ طا) دومين (ك) جمره، از جمرات ثلاثه مني است كه در فاصله 155 متري از جمره بعد از خود و به فاصله 116 متري جمره قبل از خود قرار گرفته است و در هر يك از روزهاي يازدهم و دوازدهم ذي حجه رمي مي شود.

جمع

(جَ)

1. نام روز عرفه است (لغت نامه)

2. نام مزدلفه است. (لغت نامه؛ الاتقان، ج 2، ص 456)

جمعه خونين مكه

اشاره به كشتاري است كه رژيم آل سعود در جمعه ششم ذي حجة الحرام سال 1407 هجري

قمري (برابر با 9 مرداد 1366 هجري شمسي) از زائران ايراني خانه خدا كه در مراسم برائت از مشركين شركت داشتند به عمل آورد. (فرقه وهابي)

جنة البقيع

(جَ نِّ تُ لْ بِ) همان (ك) بقيع

جنة الحصينه

(جُ نِّ تُ لْ حِ نِ) از اسامي مدينه است. به معني سپر محم (براي مسلمين). رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در غزوه احد فرمود: «انا في جنة حصينة» من در قلعه و حصار محافظت شده هستم. (ميقات حج، ش 7، ص 163؛ احكام حج و اسرار آن، ص 293)

جنة المعلي

(جَ نَّ تُ لْ مُ عَ لّا) قبرستان تاريخي شهر مكه است واقع در قسمت شمال شرقي شهر در منطقه سليمانيه و حجون (در انتهاي پل بزرگ هوايي) قريب يك كيلومتري مسجدالحرام و به نام هاي ديگري نيز موسوم است چون: جنة المعلاة، مقبرة المعلي (المعلاة)، مقبرة الحجون، مقبرة المطيبين، مقبره بني هاشم، قبرستان معلاة، قبرستان حجون،

ص: 1056

قبرستان بني هاشم، قبرستان ابوطالب، قبرستان قريش. اين جا شعبي بوده است موسوم به شعب جَزّارين و نيز شعب ابي دُبّ (به علت سكونت مردي بدين نام در آن) و دره اي است در دهانه كوه حجون كه مردم مكه در دوره جاهلي و آغاز اسلام مردگان خود را در اين دره (كه بخشي از حجون است) دفن مي كردند و لذا اين دره را «شعب المقبره» نيز مي ناميدند. امروزه جنة المعلي به دو ناحيه مجزا (قديمي و جديدي) تقسيم شده است. قسمت جلوي آن قبرستان عمومي مكه است و قسمت عقب آن قبرستان قديمي است كه در دامنه كوه قرار گرفته و از سه طرف به وسيله كوه احاطه شده است (و متأسفانه درب اين قسمت قديمي از سال 1396 هجري قمري توسط آل سعود بر روي زائران مسدود گرديد).

در قسمت اصلي و قديمي جنة المعلاة طبق مشهور بزرگان و آباء و اجداد رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) و نيز وابستگان به آن جناب به خاك سپرده شده اند كه شاخص ترين آنها عبارتند از:

1. حضرت خديجه (همسر رسول الله)

2. قاسم و طيب (فرزندان رسول الله)

3. قُصَي (1) بن كِلاب (جد اعلاي رسول الله)

4. عبد مناف بن قصي (از اجداد رسول الله)

5. هاشم (2) بن عبد مناف (از اجداد رسول الله)

6. عبدالمطلب بن هاشم (جد رسول الله)

7. ابوطالب بن عبدالمطلب (عموي رسول الله)

8. بعضي فرزندان و نوادگان ائمه اطهار (از نسل رسول الله)

9. سميه و ياسر والدين عمار ياسر (از اصحاب گران قدر رسول الله)

اهميت معلي

طبق نوشته ها رسول

ص: 1057

اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) تا زماني كه در مكه بودند در روزهاي دوشنبه و پنجشنبه براي زيارت بستگان خود به قبرستان قريش مي رفتند و براي آنها طلب مغفرت مي نمودند اما حكومت سعودي در جفا به آنان گنبد و بارگاه باشكوهي را كه بنابر مشهور بر مقابر حضرت خديجه و حضرت ابوطالب و حضرت عبدمناف و حضرت عبدالمطلب وجود داشت تخريب و محو كرد و سنگ هاي روي قبور نيز شكسته شد و زيارت آنان غير ممكن گرديد.

جواز السفر

(جَ زُ سَّ فَ) اعراب پاسپورت را گويند. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

جهت جنوبي

يا جهت قِبلي (قبله) در تاريخ جغرافيايي مدينه اصطلاحاً مكاني را مي گفتند كه مسافران مدينه از آن حد به سوي مكه توديع و بدرقه مي شده اند. (مدينه شناسي، ج 1، ص 219)

جهت شامي

همان (ك) جهت شمال

جهت شمالي

يا جهت شامي در تاريخ جغرافيايي مدينه اصطلاحاً مكاني را مي گفتند كه مسافران مدينه از آن حد به

1. نوشته اند قصي اولين كسي بود كه در اين شعب به خاك سپرده شد و پس از وي مردم مردگان خود را در كنار او (در شعب ابي دب) مدفون ساختند.

2. طبق نقلي.

سوي شام توديع و بدرقه مي شده اند. (مدينه شناسي، ج 1، ص 219)

جهت قبلي

(ق) همان (ك) جهت جنوبي

جياد

همان (ك) اجياد

جيبه

(جَ بِ) از نام هاي مدينه است (تاريخ و آثار اسلامي، ص 180)

جيران رسول الله

اهل مدينه را ناميده اند. (ميقات حج، ش 7، ص 18)

چ

چاه اريس

(اَ اُ) (1) از چاه هاي مدينه است در كنار مسجد قبا (به فاصله پنجاه متري غرب آن) رسول اكرم (صلي الله عليه وآله

ص: 1058

وسلم) از آب آن وضو ساخت و غسل كرد. اين چاه در سال 1384 هجري قمري در توسعه ميدان غربي مسجد قبا محو گرديد. اين چاه به جهاتي نام هايي دارد:

1. اريس، چون منسوب بود به شخصي يهودي به نام اريس.

2. تفله، چون آب شور آن با تفله (آب دهان) مبارك رسول الله گوارا گرديد (و مردم آب آن را براي تبرك مي نوشيدند).

3. خاتم، چون خاتم (انگشتري) رسول الله در سال ششم خلافت عثمان از دست او (يا از دست غلام او) درون چاه افتاد و ديگر به دست نيامد. (حرمين شريفين، ص 120؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 343؛ به سوي ام القري، ص 322؛ ناسخ التواريخ، حضرت رسول، ج 4، ص 219 سفرنامه ابن جبير، ص 246)

چاه اسماعيل

چاه زمزم. (آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 35؛ احكام حج و اسرار آن، ص 87)

چاه انس

(اَ نَ) از چاه هاي مدينه واقع در سمت شرق مسجدالنبي كه به دست مالك بن انس خادم رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) حفر شد و حضرت از آن آشاميد و خود را شست و شو داد. اين چاه در دوران سعودي در توسعه شرق مسجدالنبي تخريب شد. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 261 و 345)

چاه بضاعه

(بُ عِ) از چاه هاي مدينه است در سمت شمال غربي مسجدالنبي در فاصله پانصدمتري در محله بني ساعده قرار داشت. رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) از آن آشاميد و با دست خود به مردم نوشانيد. نقل شده كه با اين آب مريض ها غسل مي كردند و سه روز نمي گذشت كه عافيت مي يافتند.

ص: 1059

اين چاه در دوران عثماني مورد توجه و استفاده مزارع اطراف بود اما اخيراً در توسعه مسجدالنبي محو گرديده است (تاريخ و آثار اسلامي، ص 344؛ حرمين شريفين، ص 120؛ به سوي ام القري، ص 303)

چاه بوصه

از چاه هاي مدينه در نزديكي قبرستان بقيع در منطقه باب العوالي قرار داشته و به نقلي رسول خدا در آن غسل جمعه فرموده اند. امروز اثري از آن نيست. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 346)

چاه تفله

(ت لِ) همان (ك) چاه اريس

چاه حاء (2) از چاه هاي مدينه واقع در سمت شمال مسجد النبي. اين چاه را ابوطلحه انصاري به رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم)

1. اَ (ضبط لغت نامه) اُ (ضبط ميقات حج، ش 28، ص 134).

2. بعضي گفته اند حاء نام قبيله و يا شخصي است.

بخشيد و حضرت از آن وضو ساخت و آن را صدقه قرار داد. آب اين چاه بسيار شيرين بود و مريض ها خود را با آن شسته و شفا مي يافتند و تا دهه هاي گذشته همچنان مورد استفاده و سقايت زائران بود اما در دوران سعودي در توسعه مسجدالنبي تخريب و مكان آن در محدوده ميدان مجيدي محو گرديد (تاريخ و آثار اسلامي، ص 260 و 345؛ ميقات حج، ش 24، ص 81)

چاه خاتم

(تَ) همان (ك) چاه اريس

چاه ذوالهرم

(ذُ لْ هَ) نوشته اند چاهي است كه عبدالمطلب (پس از حفر زمزم در مكه) آن را در طايف حفر نمود.

چاه رومه

(مِ) از چاه هاي مدينه در شمال شهر (و شمال مسجد ذوقبلتين) و آب مشروب مدينه پيش از اسلام و بعد از اسلام از آن بود. اين چاه در ميان بني مازن حفر شده بود و به رومه غفاري تعلق داشت و چون عثمان آن را يا نيمي از آنرا (از يك يهودي)

ص: 1060

خريد و صدقه داد به نام عثمان نيز معروف شد. رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در فضل اين چاه سخناني فرمود و از آب آن وضو مي ساخت. در سال هاي اخير مكان اين چاه به مقر اداره حكومتي تبديل شده و اثري از آن ديده نمي شد. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 344؛ حرمين شريفين، ص 120؛ سفرنامه ابن جبير، ص 247)

چاه زمزم

(زَ زَ)

1. همان چشمه معروف مكه به نام (ك) زمزم (لغت نامه)

2. از چاه هاي مدينه واقع در اطراف مسجدالنبي در داخل خانه فاطمه بنت امام حسين (عليه السلام) و به دست او حفر شد. چاه زمزم يا چاه فاطمه در دوران سعودي در توسعه غربي مسجد تخريب شد. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 261؛ ميقات حج، ش 28، ص 157)

3. از چاه هاي مدينه واقع در حره غربي. پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) روزي ضمن استفاده از آن براي صاحبش دعا فرمودند. اين چاه به مرور زمان از بين رفت. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 345)

چاه سقيا

(سُ) از چاه هاي مدينه واقع در حره غربي در باب عنبريه و در جنوب مسجد سقيا. رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) از آب آن آشاميدند و وضو ساختند و در كنارش نماز گزاردند و در مكان نماز آن حضرت مسجدي ساختند. اكنون اثري از اين چاه نيست. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 281، 345؛ و...)

چاه عثمان

همان (ك) چاه رومه

چاه عسيله

(عُ سَ لِ) از چاه هاي مكه واقع در زاهر (محلي بين مكه و تنعيم كه اكنون جزء شهر مكه است) نقل است جمعي از اهالي

ص: 1061

زاهر نزد پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) آمدند و از شوري آب چاهشان شكوه داشتند. حضرت به كنار آن چاه رفت و آب دهان مبارك در آن بيفكند و چاه كه علاوه بر شوري كم آب نيز بود فوراً پرآب و شيرين شد. (معارف و معاريف، ذيل زاهر)

چاه علي

از چاه هاي مدينه. چاه هايي كه حضرت علي (عليه السلام) در منطقه مسجد شجره براي آبياري مزارع حفر فرمودند. آبار علي. ابيار علي.

چاه غرس

(غَ غُ) (1) از چاه هاي مدينه واقع در شرق مسجد قبا. طبق نقل پيامبر اكرم آن را به پاكيزگي ستود و مبارك شمرد و از آب آن نوشيدند و وضو ساختند و به حضرت علي (عليه السلام) فرمودند پس از مرگ مرا از آب چاه غرس غسل بده و آن حضرت نيز چنين كرد. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 343؛ حرمين شريفين، ص 121؛ ناسخ التواريخ، ج 4، ص 156؛ لغت نامه ذيل غرس؛ ميقات حج، ش 28، ص 134)

چاه فخ

(فَ خّ) همان (ك) چاه ميمون

چاه فضا

از چاه هاي مدينه. اين چاه با آب دهان مبارك رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) بركت يافت و شفاي امراض شد. (ميقات حج، ش 28، ص 134)

چاه قراصه

از چاه هاي مدينه واقع در سمت مساجد سبعه متعلق به جابربن عبدالله انصاري كه پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) از آب آن آشاميد و براي صاحبش دعا فرمود. اكنون اثري از آن 1. غُ (ضبط تاريخ و آثار اسلامي) غَ (ضبط لغت نامه و ميقات حج). نيست. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 326)

چاه ميمون

از چاه هاي مكه است. چاهي است معروف در سرزمين ابطح

ص: 1062

و از مستحبات ورود به مسجدالحرام وطواف، غسل كردن از چاه ميمون است پيش از ورود به مكه. چاه فخ هم گفته مي شد. (لمعه، ج 1، ص 122؛ توضيح مناسك حج، ص 56)

چتر

در احرام حج و عمره بر سر قرار دادن چتر در حال حركت براي مردان مجاز نبوده و از محرمات است.

چهار تلبيه

از واجبات احرام گفتن چهار تلبيه است بعد از نيت. و صورت آن اين است كه بگويد: «لبيك، اللهم لبيك، لبيك، لاشريك لك لبيك (ان الحمد والنعمة لك و الملك لا شريك لك لبيك) مكرر گفتن اين چهار تلبيه مستحب است و بيش از يك مرتبه گفتن آن واجب نيست. (مناسك حج و احكام عمره، ص 26 الي 29؛ فقه فارسي با مدارك، ج 3، ص 88)

چهار ركن

منار شامي و يماني و عراقي و حجرالاسود و اين هر چهار از اركان كعبه است. (فرهنگ آنندراج؛ فرهنگ غياث اللغات)

چهار ركن كعبه

منار شامي و يماني و عراقي و حجرالاسود. (فرهنگ نفيسي)

چهار لبيك

همان (ك) چهار تلبيه

ح

حائط

نام كنوني فدك است. (مدينه شناسي، ج 2، ص 492)

حاج

الحاج و المعتمر وفدالله (منقول از امام صادق).

حج رونده. حج كننده. عنوان كسي كه اعمال و مناسك حج را به جاي آورده است.

حاج صروره

به جا آورنده (ك) حج صروره

حاج قارن

به جا آورنده (ك) حج قرآن

حاج متمتع

به جا آورنده (ك) حج تمتع

حاج محصور

به جا آورنده (ك) حج محصور

حاج مصدود

به جا آورنده (ك) حج مصدود

حاج مفرد

به جا آورنده (ك) حج افراد

حاجه

(جِّ) زني كه به زيارت خانه كعبه توفيق يافته. (لغت نامه)

حاجي

آن كه فريضه حج گزارده (لغت نامه)

حاج به معني حج گزار و افزوده «يا» در آخر

ص: 1063

آن از اغلاط مشهور است (راهنماي دانشوران)

حاجيانه

(نِ) حجيه. مالي كه از دارايي ميت به نايب زيارت در حج داده مي شود و از جمله واجبات مالي متوفي است. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

حاجي حرمين

(حَ رَ مَ) كسي كه هم حج كرده باشد (حرم مكه) و هم به مدينه طيبه (حرم مدينه و مدفن رسول الله) مشرف شده باشد.

حاجيه

(ي) زني حج گزارنده (لغت نامه)

حاشيه مطاف

جاي طواف كعبه كه با حاشيه اي از سنگ سياه در كف حرم (مسجدالحرام) مشخص گرديده است.

حاضر

(ضِ) ذلك لمن لم يكن اهله حاضري المسجدالحرام (بقره 196)

اهل مكه. كسي كه نزديك مكه است. كسي كه وطنش كمتر از شانزده فرسخ با مكه فاصله دارد و وظيفه اش به جاي آوردن حج افراد يا حج قرآن است (نه حج تمتع)

حاطمه

(طِ مِ) از نام هاي مكه است از آن جهت كه هر كس را كه بدان اهانت روا دارد در هم شكند، و لذا اصحاب فيل را كه قصد نابودي اصل كعبه را داشت با اعجاز غيبي به هلاكت نشاند. (لغت نامه؛ تاريخ تحليلي اسلام، ج 1، ص 65؛ ميقات حج، ش 4، ص 144؛ كتاب حج، ص 45)

حبري

(حِ بَ يّ) روپوش يا پارچه سياه رنگي كه گاه كعبه را بدان مي پوشانيدند (ميقات حج، ش 25، ص 97)

حبش

(ك) كوه حبش

حبيبه

(حَ بِ) از اسامي مدنيه است به خاطر علاقه پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) به آن (حرمين شريفين، ص 117؛ ميقات حج، ش 7، ص 163)

حج

(حِ جّ) و لله علي الناس حج البيت (آل عمران 97)

نتيجه قصد است كه زيارت مقصود باشد و حِج

ص: 1064

البيت زيارت قصد شده خانه خداست و حَج (قصد زيارت) مقدمه حِج (زيارت قصد شده) است. (1) (اسرار، مناسك، ادله حج، ص 7)

حج
اشاره

(حَ جّ) و اذن في الناس بالحج (حج 28)

حج به معني قصد و قصد زيارت و در اصطلاح فقها قصد خانه خدا و زيارت بيت الله است. حج انجام مراسم و تشريفات و مناسك خاصي است در مكاني (مكه) و زماني خاص (ماه هاي حج)، و علت ناميده شدن مراسم و تشريفات زيارت بيت الله (كعبه) به «حج» براي آن است كه در لغت حج به معني قصد و رفتن به سوي كسي و جايي به منظور ديدار و زيارت است و هنگام حركت به سوي مكه براي شركت در اين مراسم قصد زيارت بيت الله مي شود. حج از واجبات و ضروريات است و از اركان مهم دين اسلام است و در ترتيب متداول ابواب فقه، حج باب (و يا ركن) پنجم از ابواب و اركان فروع احكام به اسلام به شمار رفته است. در سال وجوب حج (و نيز در تعداد حج رسول الله) گر چه اختلاف كرده اندولي آنچه مورد اتفاق است آن است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) در سال دهم هجرت حج نمودند. حج بر هر مسلمان (با وجود استطاعت) در تمام عمر يك بار واجب مي گردد (و آن را «حجة الاسلام» گويند).

ترك حج

طبق روايات، ترك حج، ترك شريعت است، باعث هلاكت است، باعث نابينا محشور شدن است.

طبق فرموده فقها، ترك حج با اقرار به وجوب از گناهان كبيره است (و تارك حج در صورت عدم انكار وجوب آن مرتكب گناه

ص: 1065

كبيره شده است) و ترك حج با انكار وجوب (در صورتي كه به انكار خدا و يا توحيد و يا نبوت برگردد) موجب كفر است (و تارك حج در صورت انكار وجوب حج كافر است).

فوايد حج

(2) برقراري دين

تندرستي بدن

پاكي از گناهان

وارد شدن به جنان

بي نيازي از ديگران

شفاعت كردن از ديگران

رهايي از فقر و نداشتن

جلوگيري از بدن مردن

در پناه خداوند در آمدن

از فشار قبر رهايي يافتن

از آتش جهنم آزاد شدن

مال و روزي را زياد كردن

اهل و مال را حفظ نمودن (3)

مستحبات سفر حج

صدقه دادن

وصيت كردن

غسل سفر حج كردن

دوستان راخبر كردن

دو ركعت نماز خواندن

اهل خود به خداوند سپردن

تربت سيدالشهداء همراه بردن

توبه و به واقع به خداوند برگشتن

نيت براي خداوند خالص كردن

خير و بركت از خداوند طلب نمودن

انگشتر عقيق و فيروزه در انگشت كردن

توشه سفر خوب و كافي به همراه بردن

مال از حق الله و حق الناس پاك كردن (4)

از ذمه حقوق اخلاقي ديگران به در آمدن

با خانواده و بستگان و دوستان وداع نمودن

همسفر صالح، دانا و خوش خلق انتخاب كردن

1. و از نظر كساني ميان حَج و حِج تفاوتي ندارد. (ميقات حج، ش 4، ص 20).

2. طبق روايات منقول از معصومين (عليهم السلام).

3. و نيز توجه كنيم به آثار اخلاقي واجتماعي و سياسي و اقتصادي و فرهنگي جهاني حج.

4. اصولاً هيچ عبادتي را خداوند با مال حرام نمي پذيرد.

همسفران را در راه سفر خدمتگزاري كردن

با همسفران مروت و جوانمردي و خوشرفتاري كردن

ص: 1066

ز مشكلات (مالي و بدني) احتمالي سفر افسرده نشدن

در راه سفر ترك كلام بيهوده و خصومت و مجادله نمودن

دعاهاي وارده (چون دعاي فرج) را هنگام خروج از خانه خواندن

قرآن (آيه الكرسي، قدر، معوذتين و يازده قل هوالله) هنگام خروج از خانه خواندن

سخاوت كردن و به طور گروهي غذا خوردن و همسفران را بر سر سفره (غذا) دعوت كردن

در حال سير استغفار كردن و تسبيح و تهليل و تكبير گفتن و بر محمد و اهل بيتش صلوات فرستادن

رهاورد وسوغاتي سفر خريدن و در بازگشت از سفر حج وليمه دادن

راه هاي وجوب حج

حج به يكي از سه راه واجب مي شود: حجة الاسلام، حج بالنذر و حج استيجاري.

شرايط وجوب حج

عبارتند از: بلوغ، عقل، حريت و استطاعت (مالي، بدني، راهي و زماني)

مناسك حج

اصطلاحاً مراسم و اعمال حج (عبادت مخصوص حج) را گويند، يعني مجموعه آداب و افعالي كه جهت زيارت بيت الله صورت مي گيرد. حج به طور كلي از دو عبادت عمره (1) و حج تشكيل مي شود. اقسام حج

عبارتند از: حج افراد، حج قران و حج تمتع.

اعمال (واجبات) حج

1. احرام (در ميقات)

2. وقوف در عرفات

3. وقوف در مشعرالحرام

4. رمي جمره العقبه (در مني)

5. قرباني كردن (2) (در مني)

6. حلق يا تقصير (در مني)

7. طواف زيارت (كعبه)

8. نماز طواف زيارت (كعبه)

9. سعي صفا و مروه (در مكه)

10. طواف نساء (كعبه)

11. نماز طواف نساء (كعبه)

12. بيتوته كردن (در مني)

13. رمي جمرات ثلاثه (در مني)

نوع واجبات حج

1. واجبات ركني، عبارتند از: احرام، وقوف در عرفات، وقوف در مشعر، طواف زيارت و سعي.

ص: 1067

. واجبات غير ركني، عبارتند از: نماز طواف زيارت، طواف نساء، نماز طواف نساء، رمي، قرباني، حلق (يا تقصير) و بيتوته در مني.

زمان انجام حج

ماه هاي حج ماه هاي شوال و ذي قعده و ذي حجه است و شروع حج كه با احرام است مي تواند از اول ماه شوال به بعد انجام پذيرد.

تفاوت انواع حج

1. در حج افراد و حج قران (كه عبادت عمره مفرده بعد از عبادت حج صورت مي گيرد) مي توان هر موقع از اول ماه شوال به بعد احرام بست و از ظهر روز نهم ذي حجه الي دوازدهم (يا سيزدهم) ذي حجه بقيه اعمال حج را انجام داد. اما در حج تمتع (كه عبادت عمره تمتع (3) قبل از عبادت حج صورت مي گيرد) ابتدا عمره تمتع را هر موقع از اول ماه شوال به بعد تا قبل از ظهر روز نهم ذي حجه انجام مي دهند و آنگاه احرام حج مي بندند (4) و بقيه اعمال حج را بعداز ظهر روز نهم ذي حجه الي دوازدهم (يا سيزدهم) ذي حجه به جاي مي آورند.

2. حج افراد و حج قران براي اهل مكه و حوالي آن است

1. رجوع كنيد به قسمت عمره».

2. در حج افراد قرباني نيست.

3. رجوع كنيد به قسمت «عمره».

4. و معمولاً از روز هشتم ذي حجه اين كار را انجام مي دهند.

ولي حج تمتع براي غير اهالي مكه (يعني براي اهل آفاق) مي باشد.

3. احرام در حج افراد و حج تمتع با تلبيه منعقد مي شود ولي در حج قران اختيار است بين تلبيه و اشعار و تقليد.

4. ميقات (جاي

ص: 1068

احرام بستن) حج افراد و حج قران در غير مكه و در نقاط مختلف است اما ميقات حج تمتع در مكه است.

5. قرباني در حج تمتع در اصل واجب است و در حج قران به سبب اشعار يا تقليد واجب است و در حج افراد واجب نيست.

6. دو طواف و نيز سعي را در حج قرآن و حج افراد مي توان بدون عذر تا آخر ذي حجه به تأخير انداخت ولي در حج تمتع تنها در مورد عذر جايز است.

7. در حج افراد و حج قران عمره و حج دو عبادت هستند و استطاعتشان جداست ولي در حج تمتع يك عبادتند و استطاعتشان يك جا است.

8. در حج افراد و حج قران پس از احرام و پيش از رفتن به عرفات مي توان طواف مستحبي انجام داد ولي در حج تمتع تا حلق (يا تقصير) در مني انجام نشود طواف مستحبي وجود ندارد.

9. در حج افراد و حج قرآن مي توان براي هر يك از عمره و حج نايبي جداگانه گرفت ولي در حج تمتع نايب براي عمره و حج تنها يك نفر است.

حجاب البيت

(حِ بُ لْ بَ) همان (ك) پرده كعبه

حجابت

(حِ بَ) همان (ك) سدانت. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

حج ابراهيمي

يعني حج واقعي و حقيقي كه خداوند تشريع كرد و به حضرت ابراهيم (عليه السلام)

دستور داد كه «واذن في الناس بالحج» و در عصر رسول الله اين حج توسط آن جناب تجديد حيات يافت، و حجي است كه با انگيزه اي خاص و جهت تحقق فلسفه مهم آن كه اظهار عبوديت الهي و نفي شرك و الحاد و

ص: 1069

رسيدن به قله كمال و سعادت است انجام مي گيرد. (ميقات حج، ش 2، ص 32؛ ص 239)

حجاج

(جُ جّ) حاجيان. حج كنندگان (لغت نامه)

حجاج مدينه بعد

واژه اي است براي معرفي آن دسته از زائران ايراني بيت الله كه بعد از انجام مناسك حج به مدينه مشرف مي شوند. همان (ك) پس مدينه

حجاج مدينه قبل

واژه اي است براي معرفي آن گروه از زائران ايراني خانه كعبه كه قبل از انجام مناسك حج به مدينه مشرف مي شوند. همان (ك) پيش مدينه

حجاز

(حِ)

1. از اسامي مكه است از جهت واقع شدن در منطقه حجاز. (ميقات حج، ش 21، ص 92 و 123)

2. منطقه اي است در شمال شبه جزيره عربستان واقع ميان نجد و تهامه، و گويند چون ميان اين دو جدايي انداخته آن را حجاز (از ماده حَجْز به معناي فاصله و حايل) ناميدند و سرزميني است با بيابان هاي وسيع ولي بيشتر ريگزار و بي آب و حاصل. حجاز از نظر تاريخ اسلام مهم ترين قسمت عربستان مي باشد، و تاريخ حجاز همان تاريخ مكه و مدينه است كه در اين قسمت واقعند. بعد از سقوط بني عباس (سال 656 هجري قمري) حجاز تابع دولت مصر شد و پس از استيلاي دولت عثماني بر مصر (به سال 923 هجري قمري) حجاز به تابعيت عثماني درآمد ولي حكومت آن عمدتاً در دست شرفاي مكه باقي ماند و تا سال 1845 ميلادي حجاز از طرف مصر اداره مي شد و از آن پس دولت عثماني مستقيماً بدان جا والي فرستاد. در سال 1916 ميلادي شريف مكه به ياري متحدين جنگ جهاني اول حجاز را از تبعيت

ص: 1070

عثماني آزاد كرد و مملكت مستقلي تشكيل داد اما فرمانروايي هاشميان با شورش وهابيه و سعوديه در سال 1343 هجري قمري برافتاد و سعودي ها بر نجد و حجاز مسلط شدند.

حج الاسباب

(حَ جُّ لْ اَ) حجي است كه به يكي از اسباب همچون نذر، عهد، يمين و غير اينها بر كسي واجب گردد. (فرهنگ اصطلاحات فقهي)

حج استحبابي

(حَ جِّ اِ تِ) يا حج مستحب. حج ثوابي،

حج غير واجب است كه از افضل مستحبات است و در هر سال انجام آن نيكو شمرده شده و ترك آن در پنج سال متوالي مكروه معرفي گشته. حتي فرموده اند تكرار آن در هر سال مطلوب است اگر چه موجب استقراض شود در صورتي كه قدرت بر پرداخت آن باشد. در انجام حج مستحب چه اهل مكه و چه اهل آفاق در انتخاب هر يك از انواع سه گانه حج (افراد، تمتع و قرآن) مختارند (ولي انجام تمتع را افضل دانسته اند).

حج استطاله

(اِ تِ لِ) طبق روايت حجي است براي گدايي كه تهيدستان كنند.

حج استيجاري

(اِ) حجي است كه به خاطر اجير شدن بر نايب واجب مي شود. حجي است كه اجير از جانب ميت به جاي مي آورد. اگر مكلف حجي را كه بر او واجب بوده انجام نداده باشد پس از فوت او شخصي را اجير مي كنند تا از جانب وي حج كند. و حجة الاسلام از ميقات براي ميت كفايت مي كند مگر آن كه وصيت به خصوص حج بلدي كرده باشد.

حج اسلام

(اِ)

1. همان (ك) حجة الاسلام

2. همان (ك) حجة الوداع

حج اصغر

(اَ غَ) تعبيري است از «عمره» (مجمع البيان، ج 11، ص 15)

حج افراد

(اِ)

ص: 1071

يا «حج مفرده» از انواع حج واجب (حجة الاسلام) است و بر كساني واجب است كه:

1. اهل مكه هستند.

2. محل سكونت آنها تا مكه كمتر از 48 ميل (16 فرسخ شرعي) (1) مي باشد.

3. وظيفه آنها انجام حج تمتع است ولي به عللي بايد حج افراد انجام دهند، مثل اين كه دير به مكه رسيده و فرصت عمره تمتع نباشد، يا در عمره مريض شوند و وقت وقوف به عرفات تنگ باشد به طوري كه اگر عمره را به جا آورند تا آخر روز نهم به عرفات نمي رسند.

وجه تسميه افراد

چون قرباني همراه قاصد حج نمي باشد.

چون حج از عمره جداست. (2) (عمره را در نيت حج ضميمه نكنند)

اعمال (واجبات) حج افراد

1. احرام (از ميقات)

2. وقوف در عرفات

3. وقوف در مشعر

4. رمي جمره عقبه

5. حلق (يا تقصير)

6. طواف زيارت كعبه

7. نماز طواف زيارت

8. سعي بين صفا و مروه

9. طواف نساء كعبه

10. نماز طواف نساء

11. بيتوته كردن در مني

12. رمي جمرات ثلاثه

زمان انجام حج افراد

اعمال حج افراد از روز نهم ذي حجه شروع مي شود كه تا روز دوازدهم (يا سيزدهم) ذي حجه به طول مي انجامد. گر چه برخي اعمال (مثل دو طواف و سعي) را مي توان تا آخر ذي حجه به تأخير انداخت، ولي احرام اين حج را مي توان از ابتداي ماه هاي حج يعني از اول شوال بست.

حج افسادي

(اِ) حج باطل شده را گويند.

حج اكبر

(اَ بَ) واذان من الله و رسوله الي الناس يوم الحج الاكبر. (توبه 3)

1. نام

ص: 1072

ديگر «حجة الوداع» است.

2. تعبيري است از حج (در مقابل عمره)

3. حج سالي است كه عيد قربان جمعه باشد.

4. روز عرفه و يا روز عيد قربان است.

1. هر فرسخ حدود 5/5 كيلومتر است.

2. حج افراد داراي دو عبادت حج و عمره است كه هر يك واجب مستقل و جداگانه اي است و بعد از حج افراد، عمره مفرده را در صورت استطاعت به جا مي آورند.

5. روز عيد قربان سال نهم هجري كه بزرگ ترين اجتماع مسلمانان و مشركين بود. (1)

6. ظهور حضرت قائم (عليه السلام) است و اعلان دعوت مردم. (مجمع البيان؛ تفسير نمونه؛ كتاب حج، ص 135؛ و...)

حج بالعهد

(بِ لْ عَ) حجي كه به واسطه نذر واجب شود.

حج بالنذر

(بَ نَّ) حجي كه به واسطه نذر واجب شود.

حج بالنيابه

(بَ نّ بِ)

1. انجام مراسم حج به جاي ديگري.

2. حجي كه به جهت اجير شدن بر نايب واجب مي شود.

حج باليمين

(بِ لْ يَ) حجي كه به وسيله قسم و سوگند واجب آيد. (لغت نامه)

حج بذلي

(بَ) حجي كه با پولي كه ديگري بخشيده است به جاي آورند و كفايت از حجة الاسلام مي كند، و گيرنده اگر پس از اين خودش مستطيع شد ديگر حجي بر او واجب نخواهد شد. و اگر مالي براي خصوص حج بخشيده شود واجب است قبول كردن (براي كسي كه حجة الاسلام نكرده) و دين مانع از وجوب حج بذلي نيست (مگر آن كه حال باشد و مانع از اداي آن گردد)، و در حج بذلي رجوع به كفايت شرط نيست. (مناسك حج، مسئله 53؛ فقه فارسي با مدارك، ج 3، ص 49)

حج بلاغ

ص: 1073

بَ) همان (ك) حجة الوداع

حج بلاغه

(بَ غِ) همان (ك) حجة الوداع

حج بلدي

(بَ لَ) مقابل حج ميقاتي. حجي است نيابتي و نايب از شهر ميت به قصد حج حركت مي كند.

حج بيت

(بَ) حج البيت، حجة الاسلام (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

حج تبرع

(تَ بَ رُّ) همان (ك) حج تطوع

حج تجارت

(تِ رَ) طبق روايت حجي است براي تجارت كه ثروتمندان كنند.

حج تطوع

(تَ تَ وُّ) حج تبرع. آن است كه پس از وفات ديگري بدون اخذ اجرت و به نيابت وي حج كند. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

حج تمام

همان (ك) حجة الوداع

حج تمتع

(تَ مَ تُّ) از انواع حج واجب (حجة الاسلام) است و بر كساني (افراد مستطيعي) واجب است كه فاصله محل سكونتشان تا مكه 16 فرسخ شرعي يا بيشتر باشد (يعني وطن آنها تا مكه تقريباً 87 كيلومتر يا لااقل 48 ميل فاصله دارد) حج تمتع داراي دو عبادت متصل به هم عمره تمتع و حج تمتع است كه هر دو در يك سال (و ابتدا عمره تمتع و سپس حج تمتع) صورت مي پذيرد.

وجه تسميه تمتع

جهت ناميدن اين حج را به تمتع از آن جهت ذكر كرده اند كه مي توان در فاصله بين انجام اعمال عمره و انجام اعمال حج از آنچه كه بر محرم حرام بوده متمتع و بهره مند گرديد. به اين نحو كه حاج پس از پايان اعمال عمره مُحِلّ شده (از احرام بيرون مي آيد) و در فاصله اي كه تا احرام مجدد براي عمل حج موجود است از چيزهايي كه بر محرم حرام بوده تمتع حاصل مي نمايد.

زمان انجام حج

1. عمره: وسعت زماني انجام عمره از اول ماه شوال

ص: 1074

تا قبل از ظهر روز نهم ذي حجه است.

2. حج: شروع اعمال حج بعد از پايان يافتن عمره است كه با احرام شروع مي شود. (و معمولاً از روز هشتم ذي حجه اين كار را انجام مي دهند) (2) و بقيه اعمال از بعد از ظهر روز نهم ذي حجه الي دوازدهم (يا سيزدهم) ذي حجه انجام مي شود.

اعمال عمره تمتع

1. احرام (از ميقات عمره)

2. طواف زيارت خانه خدا

3. نماز طواف زيارت خانه خدا

4. سعي بين صفا و مروه (در مكه)

1. و پس از آن سال ديگر هيچ مشركي حق شركت در مراسم حج نيافت.

2. احرام حج تمتع خوب است روز هشتم ذي حجه باشد (فقه فارسي با مدارك، ج 3، ص 77)

5. تقصير (در مكه و معمولاً در كنار مروه)

اعمال حج تمتع

1. احرام (از ميقات مكه)

2. وقوف در عرفات (از ظهرروز نهم ذي حجه)

3. وقوف مشعر (از طلوع فجر تا سر زدن خورشيد دهم ذي حجه)

4. رمي جمره العقبه (در مني در روز دهم ذي حجه)

5. قرباني كردن (در مني در روز دهم ذي حجه)

6. حلق يا تقصير (در مني در روز دهم ذي حجه)

7. طواف زيارت خانه خدا

8. نماز طواف زيارت خانه خدا

9. سعي بين صفا ومروه

10. طواف نساء خانه خدا

11. نماز طواف نساء خانه خدا

12. بيتوته در مني (شب هاي يازدهم و دوازدهم ذي حجه).

13. رمي جمرات ثلاثه (در مني، روزهاي يازدهم و دوازدهم)

حج جاهلي

(هِ) يا حج مشركين، حجي كه در جاهليت آميخته با آداب شرك آلود انجام مي

ص: 1075

گرفت. زيارت بيت الله الحرام عبادتي است كه سابقه تاريخي توحيدي آن به زمان بناي كعبه به دست تواناي پيامبرعظيم الشأن الهي حضرت ابراهيم (عليه السلام) مي رسد. زيارت بيت الله و انجام مراسم حج در طول زمان همچنان صورت مي گرفت حتي در آن دوران كه پايگاه توحيدي كعبه به فراموشي سپرده شده بود، و به اين ترتيب حج را نه تنها موحدان كه مشركان نيز انجام مي دادند و اعراب جاهلي به زيارت بيت الله مي پرداختند كه اگر چه با آداب شرك آلود صورت مي گرفت ولي با اين همه در ميان ايشان باز مانده هايي از رسوم عصر حضرت ابراهيم و حضرت اسماعيل (عليهما السلام) بر جاي ماند كه از آن پيروي مي كردند همانند تعظيم و طواف كعبه و حج و عمره و وقوف بر عرفه و مزدلفه و قرباني شتران و تهليل و تلبيه در حج و عمره با افزودن چيزهايي بر آن. اعراف جاهلي به هنگام موسم حج، در بيابان وسيعي بين طايف و نخله (يا بين طايف و مكه) در اول ذي قعده بازاري (به نام عكاظ) بر پا مي كردند تا بيستم (يا بيست و يكم و يا سي ام) ماه به طول مي كشيد. آنها در اين بازار به داد و ستد مي پرداختند و اشعار خويش را مي خواندند و بريكديگر مفاخره مي كردند و پس از آن در ماه ذي حجه به اجراي مناسك حج مي پرداختند و در موقع حج عرب ها خطاب به قوم «صوفه» با گفتن «اجز صوفه» يا «اجيزي صوفه» اجازه (1) حج مي گرفتند. اجازه حج و حركت

ص: 1076

از عرفه به مني و از مني به مكه مخصوص صوفه (غوث بن مُر و اولاد او) بود (تا آن كه طايفه «عدوان» آن را گرفتند و با اينان بود تا قريش آن مقام را به دست آورد) و اعراب جاهلي با توجه به برخي تفاوت و امتيازات بين خود، حج خاص خود را انجام مي دادند (حج حمس، حج حله و حج طلس) و برخي از ويژگي هاي حج جاهلي عبارت بود از:

نسئي، عبارت بود از جا به جايي ماه ذي حجه (ماه حج) جهت رهايي از گرماي طاقت فرساي آن. (2)

تلبيد، آن بود كه حج كننده مقداري از گياه خطمي و آس و سدر را با كمي كتيرا به هم مي آميخت و آن را در ميان موي سرش مي نهاد از براي آن كه از مرتب كردن آن و كشتن شپش آن خودداري نمايد.

تصديه، آن بود كه چون حج كننده به كعبه مي رسيد به كف زدن و غوغا كردن مي پرداخت و تا پايان طواف برگرد كعبه ادامه مي داد.

مكاء، (3) آن بود كه حج كننده چون به كعبه مي رسيد به صفير كشيدن و سوت زدن مي پرداخت و اين عمل را تا

1. در حج جاهلي انتقال سريع از عرفه به مزدلفه را «اجازه» مي گفتند و كساني بودند كه پيشاپيش، افراد را هدايت مي كردند و طبق سيره ابن هشام «غوث بن مُرُبن اُدّ» مسئول اجازه عرفه بود و پس از او فرزندانش اين مسئوليت را بر عهده داشتند و او و فرزندانش را صوفه مي گفتند و در وجه اين نامگذاري گفته اند

ص: 1077

هنگامي كه مادرش او را به كعبه بست پارچه اي پشمين (صوف) بر او انداخت. و بنابر نقل ابن عباس، پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) از حركت شتابان منع فرمود و دستور حركت به آرامي صادر كرد.

2. رجوع كنيد به واژه «نسيئي».

3. و ما كان صلاتهم عندالبيت الامكاء و تصدية (انفال 35).

پايان طواف بر گرد خانه كعبه ادامه مي داد. (1) (ميقات حج، ش 4، ص 101 الي 104، ص 112؛ تلبيس ابليس، ص 134 و 135؛ تاريخ تحليلي اسلام، ج 1، ص 48؛ و...)

حج جاهليت

همان (ك) حج جاهلي

حج حله

(ك) حله

حج حمس

(ك) حمس

حج خدمه

(حَ دَ مِ) فقهاي عظام در باب حج خدمه (كه ضمن خدمت به حجاج، مناسك حج را نيز انجام مي دهند) بابي از فقه گشوده اند و مسائل آن را تبيين كرده اند. (ميقات حج، ش 73، ص 44)

حجر

(حِ) همان (ك) حجراسماعيل

حجر

(حَّ جَ) همان (ك) حجرالاسود

حجرات

(حُ جُ) منظور منزل مسكوني پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) و اطاق زنان آن حضرت است. (دايرة المعارف قرآن كريم)

حجراسماعيل

(جِ) «حجر» يا «حجراسماعيل» يا «حجرالكعبه» مكاني (فضايي سطحي) است در قسمت شمالي ديوار خانه كعبه (در جانب ناودان طلا) كه با ديواري قوسي و نيمدايره (حجرالحجر) محصور است. (2) اين ديوار به ارتفاع يك متر و سي (يا چهل) سانت از يك طرف به ركن شمالي (ركن شمال شرقي) و از طرف ديگر به ركن غربي (ركن شمال غربي) منتهي مي گردد. اما امتداد آن در حدود دو متر مانده به دو ركن قطع مي گردد تا به اين ترتيب راه ورود و خروج (حجر) ممكن گردد.

ص: 1078

فاصله اين فضا از وسط ديوار كعبه تا ديوار قوسي از داخل 8/36 متر و عرض خود ديوار قوسي 1/5 متر مي باشد (و در نتيجه فاصله اين فضا از ديوار كعبه تا ديوار قوسي شكل از خارج 9/86 متر است). ديوار حجر اسماعيل و نيز فضاي حجر اسماعيل از سنگ مرمر پوشيده شده است. حجر به فرموده فقها:

1. داخل در طواف است.

2. هنگام طواف واجب نبايد از آن عبور كرد.

3. هنگام طواف حركت روي ديوار جايز نمي باشد.

4. نماز طواف واجب را نمي توان در درون آن به جاي آورد.

اهميت حجر

از آيات بينات است.

زير ناودان طلا امكان استجابت دعا بيشتر است.

آب ناودان كه به حجر مي ريزد شفا دهنده بيمار است.

قبور جمعي از انبيا از جمله حضرت اسماعيل در اين عرصه است.

نماز در اين مكان به خصوص در زير ناودان طلا فضيلت بيشتري دارد.

احرام بستن براي حج تمتع در اين مكان استحباب و فضيلت بيشتري دارد.

به زعم برخي قسمتي از خانه كعبه است (كه در بازسازي كعبه از خانه خارج گرديد) و قريش روي آن ساختمان بنا نكرد و در تجديد بازسازي كعبه توسط ابن زبير اين قسمت جزء خانه قرار گرفت ولي حجاج دوباره آن را به صورت قبلي در آورد و بيرون از خانه قرار داد و نيز طبق روايات متعدد حج اسماعيل جزء خانه نمي باشد و برخي از فقها نيز آن را جزء خانه نمي دانند.

تسميه حجر

1. اين جا محل نزول و مأواي حضرت اسماعيل و مادرش حضرت هاجر بوده و طبق رواياتي منقول از امام

ص: 1079

صادق (عليه السلام) حجر خانه اسماعيل است و آن حضرت مادر خود را در آن دفن نمود و به خاطر اين كه زير پاي مردم قرار نگيرد اطراف آن را سنگ چين كرد.

2. در جهت اضافه «اسماعيل» به «حجر» (حجر اسماعيل) گفته اند چون ديوارهاي كعبه برافراشته شد آن حضرت از گرماي خورشيد در كنار اين ديوار در سايه مي نشست و يا اين كه سايباني در كنار آن براي خود بر مي افراشت و يا

1. حج جاهلي آميزه اي از شرك، افتخارات قبيله اي و اغراض تجاري و اهداف سياسي قومي بود، از اين رو به هنگام گرد آمدن هر قبيله سعي داشت تا با بانگ بلند مظاهر اين آميزه هاي ناهمگن را در يك ميدان رقابتي به نمايش بگذارد.

2. و در برخي از كتاب ها خود اين ديوار، حجر اسماعيل معرفي شده.

طبق برخي نقل ها ايشان در همين جا به خاك سپرده شدند. (ميقات حج، ش 8، ص 110، ش 13، ص 56، ش 20، ص 111 الي 114؛ راهنماي حرمين شريفين، ج 1، ص 196؛ قبل از حج بخوانيد، ص 92؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 57؛ سفرنامه ناصر خسرو، ص 97؛ لغت نامه، ذيل حجر الكعبه)

حجرالاسعد

(حَ جَ رُ لْ اَ عَ) به «حجرالاسود» گفته مي شود. (فرهنگ آنندراج، ذيل محك زرايمان؛ ميقات حج، ش 10، ص 33)

حجرالاسود

(لْ اَ وَ) «حجر» يا «حجرالاسود» يا «حجر الاسعد» يا «درة البيضاء» سنگي است منصوب بر ديوار كعبه در ركن شرقي (ركن جنوب شرقي) اين سنگ بيضي شكل با قطري قريب به سي سانتيمتر در حدود 1/5 متري از

ص: 1080

كف مسجدالحرام بر ديوار كعبه نصب است و از اطراف با روپوشي از نقره خالص به صورت مستدير (مدور) كه بتوان با سر و صورت و دست آن را لمس نمود محصور گرديده است. اين سنگ در ابتدا يكپارچه بود ولي به علت آسيب هايي كه در طول زمان بر آن وارد آمد به صورت قطعاتي چند در آمد. طبق روايات تاريخي در سال 64 هجري كه سپاه يزيد در مقابله با ابن زبير مكه را سنگباران كرد، حجرالاسود سه قطعه شد و عبدالله بن زبير آن را در قابي نقره اي محصور ساخت، تا اين كه در سال 189 هجري به علت سست شدن قاب نقره اي، به دستور هارون الرشيد بالا و پايين قاب را سوراخ كرده و در آن سرب يا نقره مذاب ريختند و محكم نمودند. به نوشته «ابن جبير» سياح معروف عرب (در قرن ششم و هفتم هجري قمري) كه «حجرالاسود» را زيارت كرده حجر «چهار قطعه به يكديگر پيوسته است كه اطراف آن را با صفحه اي سيمين استوار كرده اند» ابن جبير مي نويسد: «گويند قرمطي (كه خدايش لعنت كناد) آن را شكسته». طبق نقلي در سال 1290 هجري قمري حجر در 17 قطعه (سه قطعه درشت و بقيه ريزتر) به يكديگر در درون قاب نقره اي پيوست داده شد و مطابق سفرنامه يكي از ايرانيان (و احتمالاً از وابستگان به دربار ناصرالدين شاه) كه در سال 1296 هجري قمري نگاشته شد ()

«حجرالاسود» قريب بيست قطعه است در طوقي نقره اي (ولي در كتاب «سفرنامه مكه» آمده است كه پنجاه قطعه است كه درهم در قاب نقره

ص: 1081

محفوظ است) رنگ اين سنگ سياه متمايل به سرخ (با نقطه ها و لكه هايي سرخ و رگه هايي زرد) است و رگه هاي زرد آن در اثر جوش خوردن تَرَك ها مي باشد. طبق روايات «حجر» در ابتدا سفيد و روشن بود ولي در اثر تماس بدن كفار و مشركين و گناهكاران و يا بر اثر آتش سوزي هايي كه در كعبه روي داد به رنگ فعلي (سياه متمايل به سرخ) در آمد. ابن جبير در سفرنامه خود مي نويسد: در بخش سالم مانده حجرالاسود (برابر سمت راست كسي كه براي بسودن و بوسيدن مقابل آن قرار مي گيرد) نقطه كوچك سپيد درخشاني وجود دارد كه گويي خالي بر اين صفحه خجسته است و اين لكه سپيد را خاصيتي است كه چشم را روشني مي بخشد.

احكام حجر طبق فتواي فقها در مراسم حج عمره:

1. حجر مبدأ نيت و آغاز طواف كعبه مي باشد.

2. حجر مرحله پاياني و ختم طواف كعبه مي باشد.

استلام حجر مراد از استلام حجر در روايات و اصطلاح فقها، مسح كردن و تماس بدن با حجرالاسود است از طريق: بوسيدن، مسح با دست، چسباندن شكم، تماس مقداري از بدن (و در صورت عدم امكان چسباندن شكم و مسح، به اشاره از دور يا اشاره با سر و عصا) و در اين رابطه:

1. استلام حجر از مستحبات است و در طواف (و در تمام شوط ها) نيز مستحب است، و در شوط اول و شوط آخر مورد تأكيد قرار گرفته است.

2. مستحب است در استلام حجر: الله اكبر گفتن، صلوات فرستادن، دعا نمودن، بوسيدن، صورت بر

ص: 1082

آن قرار دادن، بلند كردن دست ها، با دست راست لمس كردن، بوسيدن دست و بوسيدن عصا اگر توسط آن استلام شود.

3. و از آثار استلام حجر است: شعار طواف بودن، اجابت

دعا، شهادت حجر در قيامت، بيعت با خداوند طبق روايتي منقول از رسول خدا، حجر الاسود به منزله دست خداوند در زمين است كه به وسيله آن با بندگان مؤمن مصافحه مي كند (و مردم با دست كشيدن بر آن و بوسيدنش با خدا بيعت و اطاعت خدا را تثبيت مي كنند) و از ابن عباس نقل شده كه دست گذاردن بر سنگ به منزله بيعت با رسول خداست (1) كه از ميان ما رفته است.

4. به روايتي منقول از رسول الله «بايد آخرين عهد با كعبه استلام حجر باشد.» و از امام كاظم درباره پيامبر اكرم (صلوات الله عليهما) آمده كه در هر طوافي بدون آن كه كسي را آزار دهد «حجرالاسود» را لمس مي فرمود.

5. با وجود سفارش هاي بسياري كه براي لمس و بوسيدن حجر شده است و ائمه نيز بر آن مواظبت عملي مي كردند ليكن اگر به خاطر كثرت جمعيت انجام آن مشكل باشد و سبب مزاحمت ديگران گردد اين تأكيد برداشته شده و سزاوار دانسته اند كه فرد با اشاره از دورتر اكتفا كند، زيرا مصلحت جمع اقتضا مي كند تا فرد از اين وظيفه مستحبي به خاطر يك واجب اجتماعي (رعايت حقوق مردم) دست بردارد تا در مقابل خداوند اجر بيشتري نصيبش سازد.

اهميت حجر طبق روايات:

از سنگ ها يا ياقوت ها بهشتي است.

حضرت آدم از بهشت روي آن فرود آمد.

ص: 1083

ز كوه ابوقبيس است كه از جانب خدا فرود آمد.

دست كشيدن به آن گناهان شخص را از بين مي برد.

چون دست خدا در زمين است كه با بندگان به وسيله آن مصافحه فرمايد.

آن كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) را درك نكرده با مس آن مثل اين است كه با خدا و پيامبرش بيعت كرده.

شاخصه توحيدي حجر

اين سنگ و كعبه در طول تاريخ نمودار آثار توحيد و يگانه پرستي اند و مظهر مبارزه با شرك و نبرد با پس مانده هاي بت پرستي و جنگ با موهومات به شمار مي روند. عرب هاي قبل از اسلام از مواد و اشياء گوناگون بت و معبود مي ساختند ولي كعبه و حجرالاسود تنها چيزهايي بودند كه دور از جنبه الوهيت شرك آميز قرار داشتند و هيچ عربي آن دو را به هيچ وجه به عنوان معبود يا بت مورد پرستش قرار نداده است و با ظهور اسلام كفر ستيز و مخالف با بت و بت پرستي، كعبه و حجرالاسود بار ديگر شاخصه توحيد ابراهيمي گشتند.

نصب حجر كعبه با وجود آن كه در ادوار مختلف تجديد بنا شد ولي جايگاه حجر (اين تنها سنگ ثابت و تغيير نيافته كعبه از ابتداي بنا) هيچ گاه تغيير نكرده است و توسط شايستگاني در جاي خود نصب شده است:

1. حضرت ابراهيم خليل الله. حجر براي نخستين بار توسط آن پيامبر عظيم الشأن توحيدي هنگام بناي كعبه به ديوار كعبه گذارده شد.

2. حضرت محمد رسول الله. حجر پنج سال قبل از بعثت در تجديد بناي كعبه به علت تخريب ناشي از سيل،

ص: 1084

به دست نبي مكرم در ديوار كعبه جاي گذاشته شد. آن گاه كه قسمتي از ديوار كعبه بالا آمد و بين قبايل بر سر نصب حجر اختلاف افتاد، همگان بر قبول تصميمي كه آن امين خردمند بگيرد اتفاق كردند؛ پس به دستور آن ستوده بزرگ ردايي گستردند، حجر را به درون آن نهاد و بفرمود تا بزرگان قبايل گوشه هاي ردا را برداشته و پاي ديوار كعبه آورند، آن گاه حضرت به دستان مبارك خود آن را نصب نمود.

3. حضرت سجاد ولي الله. حجر در سال 73 (يا 74) هجري در تجديد بناي كعبه (به علت تخريب ناشي از سنگباران مكه) به دست امام سجاد (عليه السلام) كار گذاشته شد. در سال 64 هجري سپاه يزيد در مقابله با ابن زبير (كه بر حجاز مسلط شده بود) مكه را سنگباران كرد كه در اين درگيري قسمت هايي از كعبه آسيب ديد و بعد از پايان محاصره، ابن زبير كعبه را ترميم و حجر اسماعيل را داخل كعبه

1. و لذا آيا هدف از استلام حجر نمي تواند مجسم ساختن يك پيمان قلبي باشد؟!

نمود، ولي كعبه باز در جريان محاصره مكه توسط «حجاج» آسيب ديد و چون ابن زبير كشته شد، عبدالملك بن مروان دستور بازسازي آن را داد كه در اين تجديد بنا «حجاج» كعبه را به شكل قبلي اش در آورد. (حجر اسماعيل را در خارج از خانه قرار داد) و حجرالاسود را امام زين العباد نصب فرمود.

4. حضرت ولي الله اعظم. حجر در سال 337 (يا 339) هجري بعد از ربوده شدن توسط قرامطه به وسيله امام زمان حضرت حجت

ص: 1085

ولي عصر (عليه السلام) كار گذاشته شد. در ايام خلافت مقتدر بالله هيجدهمين خليفه عباسي (295 320) كه از دوره هاي تيره و پرآشوب حكومت عباسي است در سال 317 (يا 310) هجري قرامطه با قوت گرفتن در بحرين با سپاهي به فرماندهي ابوطاهر سليمان بن ابوسعيد حسن جنّابي قرمطي به عنوان حج عازم مكه شدند ولي در روز نهم ذي حجه خانه هاي مكه و اموال حاج را غارت نمودند و مردم را در مسجدالحرام كشتند (1) (و به طوري كه نقل كرده اند، آنها طي مدت 6 يا 7 يا 8 يا 11 روزي كه در مكه بودند تعداد هزار و هفتصد نفر را در حالي كه از استار كعبه گرفته بودند، كشتند و تعداد كشتگان مجموعاً به حدود سي هزار نفر رسيد). آنها در 14 ذي حجه حجرالاسود را از كعبه جدا ساختند و به هَجَر (2) از بلاد احساء بردند (طبق برخي نوشته ها بر اين منظور كه در آن جا عبادتگاهي بسازند و مردم را از كعبه منصرف كنند و به آن جا بكشانند). آنها مدت ها حجرالاسود را نزد خود نگه داشتند و پيشنهادات دو قطب سياسي جهان اسلام يعني بني عباس در بغداد و فاطمي ها در افريقا را براي برگرداندن حجر، رد مي كردند تا آن كه مأيوس از موفقيت در جلب نظر مردم و هلاكت قرمطي (به علت ابتلا به بيماري جذام و كرم افتادن به تنش) حاضر به برگشت دادن حجرالاسود گرديدند. به نقلي «الراضي بالله» حجر را به مبلغ 50000 دينار خريد ولي اين قول را با توجه به سال وفات الراضي (329) و

ص: 1086

سال نصب حجر (337 يا 339) صحيح نمي دانند. به قولي ديگر وكلاي «المطيع لله» (خليفه عباسي از 334 تا 363 هجري) در سال 337 هجري حجرالاسود را به مبلغ 30000 دينار خريدند و خليفه آن را به مكه فرستاد. به نقلي نيز در سال 339 هجري قرامطه به دستور خليفه فاطمي افريقيه حجر را برگرداندند و يا به وساطت شريف يحيي بن حسين از نسل امام حسين (عليه السلام) آن را باز پس فرستادند. همچنين نوشته اند چون عبيدالله نخستين خليفه فاطمي به خلافت رسيد، قرمطي به نام او خطبه خواند ولي عبيدالله در جواب نامه قرمطي او را به خاطر كشتار زائران و ربودن حجرالاسود لعنت كرد و در نتيجه قرمطي سر از فرمان وي پيچيد تا آن كه مبتلاي به بيماري شد و قرامطه مأيوس از موفقيت حجر را به مكه حمل نمودند، و گفته اند پيش از حمل به مكه آن را به كوفه بردند و بر ستون هفتم از ستون هاي مسجد جامع آويختند تا اين كه به مكه فرستاده شد و از افرادي نام برده اند كه حجر را نصب نموده اند ولي براساس شواهدي كه در جريان نصب حجر روي داد فقهاي شيعه مسلم گرفته اند كه حجرالاسود به دست مبارك امام زمان (ارواحنا لتراب مقدمه الفداء) بر ديوار كعبه نصب شد. (سفرنامه ابن جبير، ص 126؛ سفرنامه مكه، ص 257؛ ميقات حج، ش 12، ص 45 الي 58؛ ش 19، ص 175؛ نگرشي اجتماعي به كعبه و حج، ص 252 و 253؛ همراه با زائران خانه خدا، ص 90، و منابع متعدد ديگر)

حجرالزيت

(زَّ) گويند از اين

ص: 1087

سنگ (در مدينه) براي پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) روغن زيتون تراويده است. (سفرنامه ابن جبير، ص 247)

حجر السماق

(سَّ) يا «بلاطه حمراء» سنگي است درون كعبه كه حضرت علي امير المؤمنين (عليه السلام) بر روي آن به دنيا

1. و پس از يازده قرن در روز هشتم ذي حجه سال 1407 هجري قمري حجاج ايراني هنگام اظهار برائت از مشركين و عزيمت به سوي بيت الحرام زير رگبار گلوله هاي حكومت كشته و مجروح و هتك حرمت شدند.

2. هجر مركز بحرين بود و گاهي هم به همه بلاد بحرين هجر گويند. در آن زمان به منطقه وسيعي از شمال عربستان فعلي بحرين يا هجر گفته مي شد، و شهر احساء داخل همين منطقه قرار داشت (ميقات حج، ش 5، ص 78 و 81).

آمد و الان اين سنگ در نزديكي درب كعبه مي باشد. در روايت دارد كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) بر بلاطه حمراء نماز خواندند و سپس روي كردند به اركان خانه به هر ركني تكبير گفتند. (ميقات حج، ش 7، ص 161؛ حج و عمره، ص 163)

حجر الكعبه

(حِ رُ لْ كَ بِ) همان (ك) حجر اسماعيل (ميقات حج، ش 21، ص 94)

حجره شريفه

(حُ رِ ءِ شَ فِ) همان (ك) حجره طاهره

حجره طاهره

(هِ رِ) يا «حجره شريفه» يا «حجره مطهره» يا «مقصوره شريفه» اطلاقي است به مدفن حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) واقع در خانه مسكوني آن جناب كه فعلاً در زاويه جنوب شرقي مسجدالنبي واقع شده است (ولي قبل از توسعه در خارج از مسجد و در كنار آن بود) و از جمله اقداماتي

ص: 1088

كه در مورد آن صورت گرفته طبقه نوشته ها عبارت است از:

1. سال 17 هجري، خليفه دوم آن گاه كه مقداري بر مسجد بيفزود، در پيرامون مرقد مطهر ديواري بالا برد تا مدفن حضرت مستور ماند.

2. سال 88 هجري، عبدالملك مروان آن گاه كه دستور تخريب خانه همسران رسول الله و توسعه مسجد را داد، براي اين كه مدفن حضرت در مسجد نمايان نباشد ديواري اطراف آن كشيد كه به نام حجره طاهره معروف شد. نخستين كسي كه به عمران مرقد منور پرداخت و چهار درب براي ورود و خروج آن قرار داد عمربن عبدالعزيز بود

3. سال 577 هجري، به دستور نورالدين زنگي پادشاه شام اطراف حجره شريفه را كندند و سپس با آهن و فولاد ديواري بالا آوردند و بر روي اين ديوارها شبكه اي از فولاد نصب نمودند و قبه و بارگاهي از فولاد بنا كردند.

4. سال 668 هجري، الملك الظاهر بَيْبَرس مقصوره اي از چوب ساخت كه سه درب داشت.

5. سال 678 هجري، ملك مصر قبه اي بر روي مدفن بنا نمود.

6. سال 694 هجري، الملك العادل زين الدين كَتْبُغا بر ديواره هاي مقصوره افزود تا به سقف رسيد.

7. سال 886 هجري، سلطان قايِتباي از مماليك برخي مصر بناهايي را كه اكنون در حجره طاهره موجود است و ضريح مقدس و تزيينات آن را بساخت.

خصوصيات حجره

طول اين حجره در هر يك از دو ضلع شمالي و جنوبي 16 متر و عرض آن در هر يك از دو ضلع شرقي و غربي 15 متر و مساحت كلي آن 240 متر مربع است.

در گوشه

ص: 1089

هاي حجره طاهره ستون هايي از سنگ مرمر قرار دارد كه قبه خضراء بر آنها استوار است.

حصار مشبك اطراف حجره به شكل ضريحي از مس و فولاد است كه ميناكاري و طلاكاري است مگر طرف جنوبي آن كه برنجي مي باشد.

ضريح شريف در طول داراي شش طاق نما و در عرض داراي سه طاق نما مي باشد كه چهار طاق نماي در طول مربوط به قسمتي است كه مرقد حضرت در آن قرار دارد و دو طاق نماي ديگر مربوط به قسمتي است كه منسوب به حضرت زهرا (عليها السلام) مي باشد.

مرقد مطهر در قسمت جنوبي و مرقد حضرت فاطمه (بنابر رواياتي) در قسمت شمالي حجره واقع

است. داخل حجره قبر منور پيامبر مشخص است و اطراف آن ديوار كشيده شده كه تا زير گنبد ادامه دارد (و قبر شيخين خارج از اين ديوار و داخل در محوطه پنجره هاي فولادي مي باشد).

حجره طاهره داراي 4باب مي باشد. باب تهجد (در شمال)، باب فاطمه (در شرق)، باب وفود (در غرب)، باب توبه يا باب رسول الله (در جنوب).

جامه حجره

1. دوران بني العباس: اولين بار «حسين بن ابي الهيجا» داماد «طائع بن زريك» وزير خليفه العاضد فاطمي (557 - 567 هجري قمري) حجره نبوي را جامه پوشانيد. او جامه اي بزرگ و سفيد تهيه كرد كه روي آن با نقش و نگار و كمربندهايي از ابريشم زرد و سرخ آذين شده و با سوره ياسين مزين گرديده بود، اما امير مدينه از قرار دادن آن در حجره نبوي امتناع كرد و اجازه خليفه عباسي المستضئي بامرالله را ضروري دانست، و

ص: 1090

چون خليفه اجاره داد جامه مزبور در حجره نبوي شريف آويزان گرديد، تا اين كه بعد از حدود دو سال مستضئ بامرالله خليفه عباسي، جامه اي از ابريشم بنفش را كه گلدوزي و نقش و نگار و كمربندهاي سفيد نوشته شده داشت ارسال نمود و آن را جايگزين جامه «حسين بن ابي الهيجاء» كردند. سپس الناصرلدين الله عباسي (573 622 هجري قمري) جامه اي از ابريشم سياه ارسال كرد كه آن را بر روي جامه قبلي (جامه مستضئي بامرالله) قرار دادند و چون مادر اين خليفه حج گزارد، جامه ديگري همانند جامه فرزندش را بر روي دو جامه پيشين در حجره نبوي آويخت و از آن پس خلفاي بني العباس (تا دوران انقراض خلافتشان) همواره جامه هايي را براي حجره نبوي مي فرستادند.

2. دوران مماليك: سلاطين مصر جامه حجره نبوي را همچنان ولي به صورت نامنظم ارسال مي كردند تا اين كه با وقف سه دهكده در مصر جهت تهيه پرده هاي كعبه و حجره نبوي توسط ملك صالح اسماعيل (743 - 746 هجري قمري) جامه حجره نبوي هر پنج سال يك بار بافته و فرستاده مي شد و افزون بر آن سلاطين مصر به هنگام رسيدن به سلطنت جامه اي سبز رنگ براي حجره نبوي ارسال مي نمودند.

3. دوران عثماني: در زمان خلفاي عثماني جامه حجره نبوي هر پانزده سال يك بار در مصر تهيه و فرستاده مي شد و علاوه بر آن هر يك از سلاطين عثماني به هنگام جلوس بر كرسي خلافت جامه اي نيز براي حجره نبوي روانه مي كردند. (راهنماي حرمين شريفين، ج 5، ص 72 الي 77؛

ص: 1091

ميقات حج، ش 28، ص 73 الي 76)

حجره فاطمه

(طِ مِ) حجره اي است متصل به حجره رسول الله كه اكنون در داخل «حجره طاهره» واقع شده است و گفته اند اين خانه همان است كه:

در آن دو نور چشم پيامبر حسنين (صلوات الله عليهم) ولادت يافتند.

درِ آن به سوي مسجد، به فرمان خداوند از بسته شدن استثنا شد.

درِ آن جهت اخذ بيعت از شوي آن بانو به آتش كشيده شد.

در آن بانويِ سراي، در حمايت از همسرش در برابر حكومتيان بين درب و ديوار پهلو شكسته شد.

در آن سيده زنان دو عالم بنابر احتمالي به خاك سپرده شد و يكي از مواضع مزار آن بانوست.

حجره مطهره

(مُ طَ هَّ رِ) همان (ك) حجره طاهره

حجرين

(حَ جَ رَ) مراد حجرالاسود و صخره اي (سنگي) است در بيت المقدس كه مانند حجرالاسود آن را زيارت كنند. (فرهنگ فارسي، ذيل صخره)

حج سنتي

(حَ جِّ سُ نَّ) همان (ك) حج استحبابي

حج صروره

(صَ رِ) حج كسي است كه سابقه حج كردن نداشته باشد. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

حج طلس

»ك) طلس

حج عقوبه

(عُ بِ) آن كه حج خود را تباه و باطل گرداند از احرام به در نشود وبايد آن حج را به پايان برد. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

حج عمره

1. همان (ك) عمره تمتع

2. همان (ك) عمره مفرده

حج فرضي

(فَ) حج واجب است (ميقات حج، ش 8، ص 24) (ع)

حج فريضه

(فَ ضِ) حج الاسلام است كه زائر صحيحاً به پايان برد و تكليف واجب به جاي آورد.

(مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

حج فقرا

(فُ قَ) تعبيري است از زيارت مرقد امام رضا (عليه السلام) در روايت.

حج قران

(قِ) از انواع حج واجب (حجة

ص: 1092

الاسلام) است و بركساني واجب است كه:

اهل مكه هستند.

محل سكونت آنها تامكه كمتر از 48 ميل (16 فرسخ شرعي) مي باشد.

وجه تسميه قران

حج گزار براي احرام حج و عمره (1) دو نيت را مقارن مي كند و به يك نيت احرام مي بندد.

حج گزار قارن است يعني از ميقات و از آغاز احرام و حين احرام قرباني را قرين خود مي كند.

اعمال (واجبات) حج قران

1. احرام (از ميقات)

2. وقوف در عرفات

3. وقوف در مشعر

4. رمي جمره عقبه

5. قرباني كردن

6. حلق يا تقصير

7. طواف زيارت

8. نماز طواف زيارت

9. سعي بين صفا و مروه

10. طواف نساء كعبه

11. نماز طواف نساء

12. بيتوته كردن در مني

13. رمي جمرات ثلاثه

زمان انجام حج قران

اعمال حج قران از روز نهم ذي حجه شروع مي شود كه تا روز دوازدهم (يا سيزدهم) ذي حجه به طول مي انجامد، گر چه برخي اعمال (مثل دو طواف و سعي) را مي توان تا آخر ذي حجه به تأخير انداخت، ولي احرام اين حج را مي توان از ابتداي ماه هاي حج يعني از اول شوال بست.

حج قضاء

(قَ) حجي كه بابت قضاي حج فوت يا تباه شده بايد كرد. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

حج كمال

(كَ) همان (ك) حجة الوداع

حج للناس

(لِ نّ) حجي كه به خاطر مردم كنند و طبق روايت بايد پاداش آن را از مردم گيرند. (ع)

حج لله

(لِ لاّ) حجي كه براي خاطر خدا كنند. طبق روايت منقول از امام صادق (عليه السلام): «حج دو نوع است: حج لله و حج للناس. هر كه براي

ص: 1093

خدا حج كند پاداش او بهشت است و هر كه براي مردم حج رود در قيامت پاداش خود را بايد از مردم بگيرد.» (فقه فارسي با مدارك، ج 3، ص 72؛ و...)

حج مبدله

(مُ بَ دَّ لِ) حج تمتعي كه بدل به حج افراد شود. اگر كسي از روي ندانستن مسئله، تقصير عمره تمتع را ترك كند و چون احرام بسته است براي او قضاي آن يا اعاده آن ممكن نيست بنابراين حج تمتع او به حج افراد مبدل مي شود يعني افعال حج را تماماً به جا آورده و سپس به ميقات رفته عمره احرام مفرده مي بندد و اعمال عمره را انجام مي دهند. (حج البيت، ص 103)

حج مبرور

(مَ) ان تكتبني من حجاج بيتك الحرام، المبرور حجهم (مفاتيح الجنان، دعاي بعد از فريضه در ماه رمضان).

حج نيكو و پسنديده است كه در دعا به درگاه خداوند بايد درخواست توفيق آن را داشت. طبق حديث، رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) «حج مبرور» را از دنيا و مافيها بهتر مي داند و پاداش آن را تنها، بهشت ذكر مي فرمايد.

حج متسكع

(مُ تَ سَ كِّ) حج كسي است كه استطاعت ندارد و به دريوزه و ستدن زاد و راحله از اين و آن حج كند. اين كار (2) مسقط فريضه او نيست، يعني اگر مستطيع گردد بايد حج كند. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

حج متمتع

(مُ تَ مَ تِّ) همان (ك) حج تمتع

حج محصور

(مَ) ممنوع شدن حج به علت پيش آمدن مرض است. محصور كسي است كه پس از محرم شدن براي حج (يا عمره) به علت بيماري و مريض شدن نتواند اعمال را انجام

ص: 1094

دهد و از حج باز ماند و محصور بايد با

1. حج قران داراي دو عبادت حج و عمره است كه هر يك واجب مستقل هستند و بعد از حج عمره مفرده را (در صورت استطاعت) به جا آورند.

2. تسكع دريوزه كردن و يا بي زاد و راحله از خود حج كردن.

قرباني كردن از احرام به در آيد. و اما در اين كه در چه جايي بايد قرباني كند (مكه، مني، همان محل...) نظرها مختلف است. (نهايه، ص 285؛ توضيح مناسك حج، ص 147؛ دايرة المعارف بزرگ اسلامي، ذيل احصار)

حج مستحب

(مُ تَ حَ بّ) همان (ك) حج استحبابي

حج مستقر

(مُ تَ قَ رّ) هرگاه كسي با وجود شرايط استطاعت حج را ترك كند حج بر او مستقر مي شود و بايد به هر صورت كه مي تواند به حج برود. (فرهنگ اصطلاحات فقهي)

حج مشركين

(مُ رِ) همان (ك) حج جاهلي

حج مصدود

(مَ) هم الذين كفروا و صدوكم عن السمجدالحرام والهدي (فتح 25)

ممنوع شدن حج است به علت پيدا شدن دشمن. مصدود كسي است كه پس از احرام (محرم شدن) براي حج (يا عمره) از به جا آوردن اعمال ممنوع شده باشد (كسي كه دشمن او را از حج و عمره بازداشته باشد و نگذارد به مكه وارد شود يا در مكه مانع انجام اعمال حج او گردد. كسي كه به عللي زنداني شده). و مصدود بايد با قرباني كردن از احرام به در آيد و درباره اين كه قرباني در چه جايي (مكه، مني، همان محل) بايد صورت گيرد اختلاف نظر است. (توضيح مناسك حج، ص 147؛ احكام حج و اسرار آن، ص 181؛ دايرة

ص: 1095

المعارف بزرگ اسلامي، ذيل احصار)

حج مفرده

(مُ رَ) همان (ك) حج افراد. (ناسخ التواريخ، حضرت رسول، ج 4، ص 15)

حج مفرده

(مُ رَ دِ) همان (ك) حج افراد.

حج مقبول

(مَ) و ان تجعل في عامي هذا الي بيتك الحرام سبيلاً حجه مبرورة متقبلة (مفاتيح الجنان).

حج پذيرفته شده است و در دعاها كه از خداوند متعال بايد طلب حج مقبول نمود.

حج منذور

(مَ) حج النذر. حجة النذر. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

حج ميقاتي

حجي كه هزينه سفر (ك) «حجه فروش» فقط از محل ميقات تا مكه و بازگشت به ميقات پرداخت مي شود. (لغت نامه)

حج ندبي

(نَ) همان (ك) حج استحبابي (ميقات حج، ش 8، ص 24)

حج نذري

(نَ) حجي كه بر اثر نذر بر نذر كننده واجب مي شود.

اگر شخص بالغ عاقل با خواندن صيغه شرعي نذر و يا عهد و يمين را منعقد نمايد كه به حج برود انجام حج بر او واجب مي شود و اگر نذر مقيد به سال خاصي باشد در صورت تخلف با تمكن از انجام حج، حنث نذر كرده و علاوه بر انجام حج، كفاره بر او واجب مي شود و در صورتي كه نذر مقيد به سال خاصي نباشد با داشتن تمكن تأخير جايز نيست. (آداب واحكام حج، مسئله 164، ص 70)

حج نزهت

(نُ هَ) طبق روايت، حجي است براي تفريح كه پادشاهان كنند.

حج نيابتي

(بَ) همان (ك) حج بالنيابه

حج واجب

(جِ) حجي است كه به يكي از سه راه واجب مي شود:

1. حجة الاسلام كه در تمام عمر يك مرتبه واجب مي شود.

2. حجي كه به واسطه نذر يا عهد يا قسم بر شخص واجب مي شود.

3. حجي كه به جهت اجير شدن

ص: 1096

بر نايب واجب مي شود. (توضيح مناسك حج، ص 4)

حج الوداع

همان (ك) حجة الوداع

حجول

(حُ) تلفظ امروز عامه مردم است از «حجون» (ميقات حج، ش 15، ص 100 و 102)

حجون

(حَ حُ)

1. نام ديگر قبرستان تاريخي مكه است. (مقبرة الحجون)

2. نام كوهي است در شمال شرقي مكه مشرف بر گورستان تاريخي مكه «يعني بر دامنه جنوب غربي آن مقبره الحجون (جنة المعلي) قرار دارد.

حجة الاسلام

(حَ جَ تُّ لْ اِ)

1. همان (ك) حجة الوداع

2. حجي (اولين حج) كه بر هر مسلمان مستطيع در طول عمر فقط يك بار واجب مي گردد و از آن جهت حجة الاسلام ناميده شد كه مانند نماز و روزه و خمس و زكات، اسلام بر آن بنا نهاده شده است، يا اين كه اين حج به اصل شرع اسلام (و به تكليف شارع) واجب شده نه به تكليف مكلف بر ذمه مثل نذر و اجاره.

حجة البلاغ

(لْ بَ) همان (ك) حجة الوداع

حجة البلاغه

(لْ بَ غِ) همان (ك) حجة الوداع

حجة التمام

(تَّ) همان (ر) حجة الوداع

حجة الكمال

(لْ كَ) همان (ك) حجة الوداع

حجة الوداع

(لْ وَ) نام آخرين حجي است كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در سال دهم هجرت (به اتفاق مسلمين) به جاي آورد. طبق نقل، حضرت در 25 ذي قعده حركت فرمود و در 4 ذي حجه به مكه رسيد. برا ي اين حج به جهاتي نام هاي مختلفي ذكر شده است:

1. حجة الاسلام، چون حضرت احكام حج را طبق دستورات اسلام و وجوب آن را تا روز قيامت بيان فرمودند.

2. حجة البلاغ (البلاغه)، چون حضرت با نزول آيه «يا ايها الرسول بلغ» (مائده 97)

ص: 1097

در غدير خم به امر الهي ولايت و جانشيني حضرت علي (عليه السلام) را اعلام نموده و خطاب به مسلمين فرمودند: اي مردم آيا ابلاغ كردم؟ و يا خدا را شاهد گرفتند كه: «اللهم هل بلغت».

3. حجة التمام، چون با نزول آيه «اليوم اكملت لكم دينكم واتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام ديناً» (مائده 3) به دنبال خطبه رسول اللّه در روز عيد غدير خم، تمام نعمت بر مردم ارزاني شد و نعمت خداوندي به تماميّت خود رسيد.

4. حجة الكمال، چون با نزول آيه «اليوم اكملت لكم دينكم» در روز عيد غدير، دين كامل شد.

5. حجة الوداع، چون حضرت در عرفات يا در مني با مسلمانان وداع فرمود و خبر داد كه بعد از اين سال، آنها را در اين موقف ملاقات نخواهد كرد. (التنبيه والاشراف، ص 254؛ ناسخ التواريخ، حضرت رسول، ج 4، ص 2؛ امام شناسي، ج 6، ص 31 و 32؛ كتاب حج، ص 154 الي 156)

حجه فروش

(حِ جِّ) شهرت كسي كه به نيابت از ميت مستطيع و واجب الحج در ازاي مزدي حج گزارد. (لغت نامه)

حجيه

(حَ جَ يِّ) همان (ك) حاجيانه

حدا

(حَ دّ) نام قديم (ك) حده (ميقات حج، ش 10، ص 126)

حدائق الفتح

(حَ ءِ قُ لْ فَ) عنوان «مساجد سبعه» (به سوي ام القري، ص 74)

حدائق سبعه

همان (ك) حوائط اسبعه

حد طواف

(حَ دِّ طَ) همان (ك) حد مطاف

حد عرفات

(عَ رَ) مواضعي در صحراي عرفات هستند كه به گفته فقها ماندن در آن كافي نيست از عرفات كه عبارتند از: نمره، عرفه، ثويه، ذوالمجاز، اراك. (تبصرة المتعلمين، ص 183؛ لمعه، ج 1، ص 128) ق

حد مزدلفه

(مُ دَ

ص: 1098

لَ فِ) از مأزمي تا حياض وادي محسر مي باشد. (فقه تطبيقي، ص 192) (ك)

حد مشعر

(مَ عَ) از مأزمين (در جانب مشرق مشعر) و وادي محسر (طرف مغرب و مشعر) تا جايي به نام حياض ادامه دارد. (تبصرة المتعلمين، ص 185؛ فلسفه و اسرار حج، ص 180)

حد مطاف

(مَ) حد طواف. آن مقدار از اطراف كعبه كه طواف در آن مجاز مي باشد، كه از ديوار خانه حدود 13 متر است.

حد مني

(مِ نا) از عقبه تا وادي محسر است. (لمعه، ج 1، پاورقي ص 131)

حدود حرم

(ك) مكه

حده

(حَ دِّ) نام منزلي است ميان جده و مكه (حدود چهار فرسنگي مكه) كه نزديك به حد حرم است و زائران خانه قبل از ورود مكه به اين مكان مي رسند و افراد غير مسلمان حق عبور از اين محل و ورود به مكه را ندارند. كساني كه از

راه جده وارد حجاز مي شوند ولي به جحفه نمي روند واز جده محرم مي شوند معمولاً در حده تجديد احرام مي كنند.

حديبيه

(حُ دَ يْ يِّ) سرزميني است مابين جده و مكه در مغرب حرم نزديك مكه (به نقلي حدود 20

كيلومتري) كه ميقات عمره مفرده است و گفته اند نيمي از اين محل جزء حل و نيمي ديگر جزء حرم است و وجه تسميه از جهت نام چاهي است در اين جا و يا به مناسبت وجود درخت خميده (حدبا) و كهنسالي است كه در اين سرزمين در كنار چشمه اي قرار داشت. حديبيه به لحاظ تاريخي محل وقوع يك جريان بزرگ در رابطه با عمره رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) است. آن گاه كه حضرت

ص: 1099

در سال ششم هجري با حدود 1300 (يا 1500) مسلمان به قصد عمره عازم مكه گرديد، قريش با ورود ايشان مخالفت ورزيد و در نتيجه اصحاب در اين نقطه براي دفاع از حضرت بيعتي با پيامبر انجام دادند كه به خاطر نام اين سرزمين به بيعت حديبيه معروف شد (و نيز از آن جا كه اين بيعت در زير درختي صورت گرفت به «بيعت شجره» و به خاطر وعده رسول الله به بهشت به «بيعت رضوان» و به دليل عهد مسلمانان تا سرحد مرگ به «بيعت مرگ» معروف گرديد). در اين سرزمين با مذاكرات دو طرف در ماه ذي قعده صلحي به مدت ده (يا بين دو تا ده) سال بين مسلمانان و كفار منعقد شد كه به مناسبت نام اين سرزمين به «صلح حديبيه» يا «عهد حديبيه» معروف است. طبق مفاد يكي از مواد صلحنامه قرار شد كه در اين سال مسلمين به مدينه برگردند و سال ديگر به حج آيند مشروط به اين كه بيش از سه روز در مكه اقامت ننمايند. و چون پس از دوسال، قريش با كمك كردن به قبيله بنوبكر در حمله به قبيله خزاعه (و نيز عدم قبول پرداخت خونبهاي كشتگان و يا جدا ساختن خود از قبيله بنوبكر) يكي از مواد عهدنامه را زير پاگذاشت و موجب لغو صلح حديبيه شد، رسول اسلام در اواخر سال هشتم هجري به سوي مكه آمد و آن جا را فتح نمود.

حرا

همان (ك) كوه حرا

حرام

(حَ) از نام هاي مكه است. (ميقات حج، ش 21، ص 123)

حرامان

(حَ) مكه و مدينه (لغت نامه)

حرس

(حَ رَ) (حَ) همان (ك) ستون محرس

حرم

ص: 1100

حِ) مرد محرم. (لغت نامه؛ فرهنگ جامع)

حرم

(حُ) احرام به حج (لغت نامه؛ فرهنگ جامع)

حرم

(حُ رُ)

1. احرام گرفتگان (لغت نامه؛ فرهنگ جامع)

2. ده روز اول ماه ذي حجه. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

حرم

(حَ رَ) پناهگاه. چيزي كه هتك حرمت آن سزاوار نيست.

1. مكه معظمه را گويند.

2. مدينه منوره را گويند.

حرم آمن

(مِ) اولم نمكن حرماً آمنا (قصص 57)

حرم مكه است. از امام صادق (عليه السلام) نقل است كسي كه داخل حرم گردد در حالي كه به آن پناه آورده باشد از غضب پروردگار ايمن است و حيوانات وحشي و پرندگاني كه به حرم داخل مي گردند تا از حرم بيرون نرفته اند امنيت دارند و كسي حق ندارد آنها را رم بدهد يا اذيت كند. (مجمع البيان، ذيل آيه 57 قصص و آيه 126 بقره)

حرم ائمه بقيع

مزار چهار امام معصوم (امام مجتبي، امام سجاد، امام باقر، امام صادق) واقع در مدينه در سمت غربي و منتهي اليه قبرستان تاريخ (ك) بقيع.

حرمات الله

(حُ رُ تِ لاّ) ذلك ومن يعظم حرمات الله فهو خير له عند ربه (حج 30)

مراد از «حرمات»، حج، مسجدالحرام، كعبه و غير آنهاست كه بزرگداشت آنها سبب خير است و مي شود گفت «حرمات» اعم از اينهاست. (قاموس قرآن، ذيل حرام)

حرم الله

(حَ رَ مُ لاّ)

1. گرداگرد خانه كعبه.

2. مكه. چون خداوند حرمتش را واجب شمرد. آن را ايمن و مردم را در آن مأمون قرار داده است. (ميقات حج، ش 4، ص 147؛ لغت نامه؛ دايرة المعارف فارسي)

حرم الله تعالي

از اسامي مكه است. (تاريخ و آثار اسلام، ص 36)

حرم الرسول

(رَّ) نام مدينه است. (مكتب اسلام، ش 319،

ص: 1101

23)

حرم امن

(حَ رَ مِ اَ) شهرت مكه (ميقات حج، ش 4، ص 139)

حرمان

(حَ رَ) دو حرم مكه و مدينه. (لغت نامه؛ فرهنگ جامع)

حرمان شريفين

(شَ فَ) دو حرم شريف مكه و مدينه را گويند.

حرم اهل بيت

همان (ك) حرم ائمه بقيع (ميقات حج، ش 4، ص 175)

حرم رسول الله

1. از اسامي مدينه (حرمين شريفين، ص 117؛ ميقات حج، ش 7، ص 164)

2. گرداگرد روضه مقدسه حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه وآله وسلم) را (در مسجدالنبي) گويند.

حرم مدينه

حريم و پناهگاه شهر مقدس (ك) مدينه

حرم مكه

حريم و پناهگاه شهر مقدس (ك) مكه

حرمه

(حُ مِ) از نام هاي مكه است (تاريخ و آثار اسلام، ص 36؛ ميقات حج، ش 4، ص 147)

حرمي

(حَ رَ) منسوب به حرم (مكه مدينه)

حرمين

(حَ رَ مَ)

1. مكه معظمه و مدينه منوره.

2. كعبه و روضه حضرت رسول. (فرهنگ غياث اللغات)

حرمين شريفين

1. حرم مكه و حرم مدينه.

2. كعبه و روضه حضرت رسول. (لغت نامه)

حره

(حَ رِّ) زمين سنگلاخ يا سنگريزه دار سياه مدور. و بيشتر زمين هاي اطراف مدينه اين چنين است كه از سه طرف جنوب و شرق و غرب اين شهر را احاطه كرده است (و در سمت شمال حره اي وجود ندارد) حره به صورت اضافه مستعمل شده است مانند:

1. حره و بره، حره قسمت غربي شهر است.

2. حره بني سليم، كه جنگ بئر معونه در آن رخ داد.

3. حره بني حارثه، كه طبق نقل، رسول الله در غزوه احد شبانه از آن جا گذشت.

4. حره واقم، در قسمت شرق مدينه است و سپاه يزيد در سال 63 هجري به فرماندهي مسلم بن

ص: 1102

عقبه قيام مردم مدينه را در اين نقطه سركوب كرد و به قتل عام مردم پرداخت (و شهداي حره در قسمت شمالي قبرستان بقيع به خاك سپرده شدند).

حري

(حُ ر ا) كوهي است به مكه (لغت نام) (ك) كوه حرا

حريق اول

مراد آتش سوزي مسجدالنبي است در شب اول ماه رمضان سال 654 هجري قمري.

حريق دوم

مراد آتش سوزي مسجدالنبي است در شب سيزدهم (يا يكي از شب هاي دهه دوم) ماه رمضان سال 886 هجري قمري.

حزام

(حِ) كمربند قسمت بالاي پرده كعبه را گويند كه به عرض 95 سانتيمتر است و دور تا دور آن آيات قرآن باخطوط نقره آميخته با طلا بافته مي شود. (سيري در اماكن سرزمين وحي، ص 102)

حزوره

(حَ وَ رِ) محلي بين مسجدالحرام و مسعي (در كنار مروه) كه قرباني (مستحب عمره) را در آن جا ذبح مي كردند و فعلاً داخل در مسجد شده است. (احكام و آداب حج، زيرنويس، ص 172؛ و...)

حسنه

(حَ سَ نِ) از اسامي مدينه است. (حرمين شريفين، ص 117؛ ميقات حج، ش 7، ص 164)

حش كوكب

(حُ حَ شِّ كُ كَ) حش (به معني بستان) باغي بوده است در جنوب شرقي بقيع متعلق به كوكب (شخصي قديمي، يكي از اصحاب، زني يهوديه) در كنار گورستان يهوديان (و يا جايي كه به گورستان يهوديان تبديل شد) عثمان را در حش كوكب به خاك سپردند و معاويه حكم

داد تا مسلمانان مردگان خويش را در بقيع از آن سوي كه عثمان مدفون بود به خاك سپردند تا مدفن او به بقيع متصل شد. (الغدير، ج 18، ص 37 و 40؛ نقش عايشه در اسلام، ج 1، ص 145؛

ص: 1103

ميقات حج، ش 28، ص 138 و 144)

حصاب

(حَ) همان (ك) محصب

حصبه

(حَ بِ)

1. بطحاست.

2. يوم نفر ثاني است (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

حصن العزاب

(حِ نُ لْ عُ زّ) دژي است بر كناره خندق مشهور كه اكنون ويران شده. گويند عمر آن دژ را براي مردان عزب مدينه بساخت. (سفرنامه ابن جبير، ص 247)

حصن كوكب

(حِ) شهرت باغي بيرون بقيع (محل دفن عثمان) كه مروان آن را ضميمه بقيع نمود. (ميقات حج، ش 17، ص 175) (ك) حش كوكب

حصوه

(حَ وِ) و در دوران عثماني، صحن هايي در شمال مسجدالنبي بود كه رواق هاي مسقف با گنبدهايي بر آنها وجود داشت. اين رواق ها و گنبدها كه بر ستون هايي بلند و مرتفعي دركناره ها استوار بودند در توسعه شمالي مسجدالنبي تخريب گرديدند. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 261)

حصي

(حَ صا) سنگريزه. و در مراسم حج در مني بايد به جمرات سنگريزه پرتاب نمود و رمي كرد.

حصي الجمار

(حَ صَ لْ جِ) سنگ هاي جمرات (ل) (فرهنگ اصطلاحات فقهي)

حصي الخذف

(خَ) در رمي جمرات ريگ ها كه پشت ناخن مي گذارند و مي افكنند. (ميقات حج، ش 28، ص 110)

حطاب

(حَ طّ) كسي است كه براي آوردن هيزم و فروش آن از حرم خارج و به حرم وارد شود و از جمله كساني است كه اجازه دارند بدون احرام وارد حرم شوند. (احكام عمره، ص 13؛ و...)

حطيم

(حَ) بنابر روايات يكي از اماكن با فضيلت كعبه و از با شرافت ترين قسمت هاي مسجد الحرام است كه نماز خواندن در آن فضيلت داشته و بدان سفارش شده است و اما در مقدار و محيط حطيم (در يك

ص: 1104

نيمدايره فرضي در فاصله ركن اسود و مقام ابراهيم و چاه زمزم و حجر اسماعيل) اختلاف قول است و به تفاوت گفته اند:

1. حجر اسماعيل است. (1)

2. مقام ابراهيم است.

3. ديوار قوسي حجراسماعيل است.

4. فاصله بين ركن اسود و درِ كعبه است. (2)

5. فاصله بين ركن اسود و مقام ابراهيم است.

6. فاصله بين ركن اسود و مقام ابراهيم و چاه زمزم است.

7. فاصله بين ركن اسود و مقام ابراهيم و حجراسماعيل است.

وجه تسميه حطيم

در آن جا اگر كسي سوگند دروغ ياد مي كرد عقوبتش فوري بود.

در آن جا با نفرين مظلوم و بر ظالم كمتر مي شد كه نفرينش ظالم را هلاك نكند.

آن جا (يعني حجراسماعيل) از بيت الله جدا و شكسته (حطيم) است.

آن جا (يعني ديوار قوسي حجراسماعيل) مستقيم نبوده و داراي انحنا و شكستگي است.

در آن جا (يعني در حجراسماعيل) اعراب جاهلي به هنگام طواف لباس هاي كهنه خود را مي انداختند كه به تدريج فرسوده (محطوم) مي شد.

در آن جا مردم براي خواندن دعا و استغاثه، ازدحام (حطم) نموده و يكديگر را مي فشردند. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 53؛ راهنماي حرمين شريفين، ج 1، ص 194؛ ميقات حج، ش 8، ص 19 و 114؛ احكام حج و اسرار آن، ص 83 و 84؛ فرهنگ دانستني هاي پيش از سفر به خانه خدا، ص 202)

1. نوشته اند اهل سنت حجراسماعيل را حطيم ناميده اند.

2. نوشته اند اهل تشيع برحسب روايات حطيم را در مكاني در حد فاصل ميان درب كعبه و حجرالاسود مي دانند.

حظيره رسول الله

(حَ رِ)

ص: 1105

در پهلوي منبر مسجد (النبي) است چون رو به قبله نمايند جانب چپ (سفرنامه ناصر خسرو، ص 70)

حفره توبه

حفره اي بود نزديك در كعبه. گويند آن جا محلي است كه حضرت آدم (عليه السلام) ايستاد و از خداوند طلب مغفرت كرد و خداوند توبه اش را پذيرفت. (ميقات حج، ش 36، ص 106)

حفيره عباس

(حُ فَ رِ) از نام هاي چاه زمزم. (لغت نامه؛ ميقات حج، ش 10، ص 91)

حفيره عبدالمطلب

از نام هاي زمزم است چون به دست آن حضرت حفر گرديد. (ثواب اعمال حج، ص 35؛ راهنماي حرمين شريفين، ج 1، ص 203)

حل

(حِ لّ). حلال و حلال شدن.

1. بيرون حرم مكه

2. بيرون آمدن از حرم

3. بيرون آمدن از احرام

4. آن كه از حرم بيرون آيد

5. آن كه از احرام بيرون آيد

6. وقت بيرون آمدن از احرام

حلال

(حَ)

1. از (ماه هاي) حرام بيرون آمدن.

2. كسي كه از احرام بيرون آمده باشد. (لغت نامه)

حلق

(حَ) ولا تحلقوا رءُوسكم حتي يبلغ الهدي محله (بقره 196)

تراشيدن سر را گويند و يكي از اسباب تحليل محرم در حج است (فرهنگ علوم) (ك) تقصير

حله

(حِ لِّ) اهل حله، قبايل خارج از حرم بودند كه در حل مي زيستند. آنان در ايام حج برخلاف (ك) «حمس» روغن ذوب مي كردند و خوراك «اقط» (شير خشكانده) و گوشت مي خوردند و بر خود روغن مي ماليدند. از پشم و مو لباس مي بافتند و چادر بر پا مي كردند. در لباس خود مناسك به جاي مي آوردند. پس از فراغت چون داخل كعبه مي شدند كفش و لباس را صدقه مي دادند. آنان

ص: 1106

براي طواف (اول) از حمسيان لباس كرايه مي كردند. (ميقات حج، ش، ص 109)

حلي الكعبه

(حَ لْ يُ لْ كَ بِ) زيور كعبه را مي گفتند.

نقل شده كه در زمان خلافت عمربن خطاب نزد او سخن درباره زيور كعبه و بسياري آن به ميان آمد. گروهي گفتند آن را برداشته صرف سپاه مسلمانان كني ثواب و پاداشش بيشتر است و كعبه زيور مي خواهد چه كند. عمر تصميم گرفت بردارد و درباره آن از اميرالمؤمنين پرسيد. آن حضرت فرمود قرآن بر پيغمبر (صلي الله عليه وآله وسلم) فرود آمد و دارايي ها چهار جور بود: اموال مسلمانان، غنيمت، خمس، صدقات... و زيور كعبه آن روز در آن بود خدا آن را به حال خود گذاشت (دستوري براي تصرف در آن نداد) و از روي فراموشي آن را رها نكرد و مكان و جاي آن بر او پنهان و پوشيده نبود، پس بر جا گذار آن را همان طور كه خدا و رسول قرار داد. عمر گفت اگر تو نبودي ما رسوا مي شديم و زيور را به جاي خود گذاشت. (نهج البلاغه، ص 1208)

حمام الحرم

(حَ مُ لْ حَ رَ) كبوتري كه در حرم مكه خانه و لانه و مسكن دارد و شكار چنين كبوتري حرام است. (لغت نامه)

حمس

(حُ) يا اهل حمس قريش (و منسوبان به آنها يعني خزاعه و جديله و كنانه) را مي گفتند به جهت:

نزول ايشان در حرم (حمساء)

التجاي ايشان به كعبه (حمساء)

شدت (حمس) داشتن در دين

شدت (حمس) داشتن در شجاعت

(فرود آمدن از ديوار به خانه در ايام مني و عدم استفاده از غذاهاي سرخ كردني.

امتيازات

ص: 1107

حمس طوايف قريش از آن جا كه خود را اولاد حضرت ابراهيم (عليه السلام) و اهل حرم و واليان كعبه مي دانستند در مراسم حج براي خود نسبت به سايرين امتيازاتي قائل بودند چون:

1. ترك وقوف و افاضه. آنان از منطقه حرم بيرون نرفته و در عرفات وقوف نمي كردند و حداكثر تا مسافتي مانده به مزدلفه نمي بايست بيشتر مي رفتند (و چون حج كنندگان در عرفه قرار مي گرفتند اينان در اطراف حرم وقوف مي كردند و شامگاهان به مزدلفه مي رفتند).

2. نزول از ديوار. در ايام مني از ديوار و پشت بام ها وارد خانه مي شدند نه از درب خانه.

3. سكونت در خيمه. در ايام مني و در حال احرام در خيمه هايي از چرم سرخ رنگ سكونت مي كردند و داخل شدن در چادرهاي پشمي و مويي را حرام مي شمردند.

4. خوراك خاص. آنها روغن داغ نمي كردند و «اقط» (شير خشكانده) نمي پختند و گوشت نمي خوردند و از گياه حرم مصرف نمي كردند (و غير اهل حرم مي بايست از طعام اهل حرم بخورند بر وجه مهماني يا از راه خريدن).

5. لباس خاص. آنها از مو و پشم (شتر و گوسفند و بز) و پنبه پارچه نمي بافتند و لباس جديد بر تن مي كردند و طواف مي بايست در لباس حمس انجام شود. به اين نحو هر كس (كه اول بار به حج يا عمره مي آمد) مي بايست اولين طواف خود را در جامه اي انجام دهد كه از حمس (به عاريه يا به اجاره) گرفته باشد و اگر كسي از

ص: 1108

آن لباس نمي يافت و با لباس غير حمس طواف مي كرد مي بايست به طور حتم پس از طواف لباس را در مكاني نزديك مكه به دور افكند نه خود حق استفاده مجدد از آن را داشت و نه ديگران (و اين لباس ها به «ثيات لقي» معروف بود) و چنان چه كسي نمي خواست از لباس خود چشم بپوشد و آن را دور افكند مي بايست برهنه طواف نمايد. (حرمين شريفين، ص 39؛ تفسير نمونه، ج 2، ص 35؛ تاريخ تحليلي اسلام، ج 1، ص 48؛ كتاب حج، ص 206، الي 208؛ ميقات حج، ش 4، ص 108؛ و...)

حمسا

(حُ) كعبه را مي گفتند كه با احجار سفيد مايل به سياه بنا شده بود. (لغت نامه؛ كتاب حج، ص 206)

حمل

(حَ مَ) بره، كه در كفارات احرام بايد قرباني شود. (مجازات هاي مالي در حقوق اسلام، ص 54)

حمله دار (حَ لِ) اصطلاحاً به رئيس كاروان حج گفته مي شد كه عده اي را به حج مي برد و مناسك حج به راهنمايي او صورت مي گرفت.

حنانه

همان (ك) ستون حنانه

حوائطه سبعه

(حَ ءِ طِ سَ عِ) يا حوائط النبي يا حدائق سبعه يا حيطان شيعه شهرت باغستان هاي هفتگانه اي در مدينه بوده است كه يكي از علماي يهود به نام مُخَيْريق از بني قَيْنُقاع يا بني نَضير به رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) هبه نمود و به نقلي ديگر اين اراضي متعلق به يهود بني نضير يا متعلق به سلام بن مشكم از بني نضير بود كه پس از مصالحه به حضرت واگذار شد و چون مصالحه بدون جنگ صورت

ص: 1109

پذيرفت خاص آن جناب گرديد و از ايشان به وقف (يا به ميراث) خاص حضرت زهرا (عليها السلام) گشت و «مشربه ام ابراهيم» يكي از اين باغات است. (حجة التفاسير، مقدمه، ص 100؛ جنايات تاريخ، ج 2، ص 34؛ مقدمه اي بر فرهنگ وقف، ص 15 و 138؛ و...)

حوائط النبي

(حَ ءِ طُ نَّ) همان (ك) حوائط سبعه.

حواج

(حَ جّ) زنان حج گزار (لغت نامه)

حياض

جايي است از (ك) حد مشعر.

حيره

يا (ك) مسجد علي (2).

حي الشهدا

(حَ يُّ شُّ هَ) شهرت ديگري از (ك) شهداي فخ

حيطان سبعه

همان (ك) حوائط سبعه.

خ

خاتون خياب

مكه معظمه را گفته اند.

خاتون عرب

كنايه از مكه معظمه (فرهنگ رشيدي؛ فرهنگ غياث اللغات)

خاتون كائنات

1. مكه معظمه (برهان قاطع؛ لغت نامه)

2. كعبه معظمه (فرهنگ رشيدي؛ لغت نامه)

خادم الحرمين (دِ مُ لْ حَ رَ مَ) خادم الحرمين الشريفين.

1. لقب ملك فهد از سلاطين آل سعود (كه در حال حاضر بر عربستان سعودي حكومت دارد).

2. لقب سلاطين عثماني. پس از اين كه سلطان سليم بر مصر استيلا يافت و قاهره در سال 923 هجري فتح گرديد و آخرين خليفه عباسي عنوان خلافت خود را واگذاشت و تركان بر حجاز و بر دنياي اسلام مسلط شدند از اين زمان لقب خادم الحرمين (خادم الحرمين الشريفين) را گرفتند.

نوشته اند هنگامي كه «سليم» گفته سخنران را در تمجيد خود شنيد كه مي گفت «خادم الحرمين الشرفين» به درگاه الهي سجده شكر گزارد و گفت: «پروردگار را شكر گزارم كه به من افتخار خادم الحرمين الشريفين را ارزاني داشت». او از ملقب شدنش به «خادم الحرمين» ابراز خرسندي و شادماني نمود. (دايرة المعارف فارسي، ذيل عربستان؛ حرمين شريفين، ص 61؛ ميقات حج، ش 31، ص 113)

خادم الحرمين الشريفين

(ك) خادم

ص: 1110

الحرمين

خامه حمراء

(مِ ءِ حَ) سنگ نرم سرخ كه در كعبه است. (ترجمه و شرح تبصره علامه، ج 1، ص 234) (ك) رخام حمراء

خانه جبرئيل

تعبيري است از (ك) مقام جبرئيل

خانه خدا

1. مسجد

2. مسجدالحرام

3. كعبه معظمه

خانه كعبه

همان (ك) كعبه

خاوه

(وِ) اخوه. پولي (وروديه اي) است كه هنگام داخل شدن به عربستان بايد پرداخت نمود.

خذف

(خَ) سنگ را بر باطن انگشت ابهام گذاردن و با ناخن انگشت سبابه آن را انداختن است كه يكي از مستحبات در رمي جمره است. (لمعه، ج 1، ص 132)

خزامي

يا (ك) گياه خزامي

خزانه الزيت

(خِ نَ تُ زَّ) خانه اي است در ساحت مسجدالحرام واندر و شمع و روغن و قناديل است. (سفرنامه ناصر خسرو، ص 99؛ و...)

خزانة الكعبه

(لْ كَ بِ) حفره اي بوده است مانند چاه به

عمق سه ذرع كه در زمان حضرت ابراهيم (عليه السلام) بنا گرديد. و هر كس متاع يا پارچه حرير و طلا و نقره اي به كعبه تقديم مي داشت در آن حفره نگاهداري مي شد. هنگامي كه قريش در كعبه تجديد بنا كرد هبل را در آن نصب كردند و هنگامي كه عبداللله بن زبير كعبه را تجديد بنا كرد آن چاه معدوم گرديد. (كعبه، ص 34)

خضراء قريش

(خَ) بندگان يا رعيت قريش، بيشتر مردم و ساكنين شهر مكه را مي گفتند (ميقات حج، ش 3، ص 107)

خطبه وداع

(وَ) خطبه اي كه حضرت رسول (صلي الله عليه وآله وسلم) در حجة الوداع خواند و در آن حضرت امير علي (عليه السلام) را خليفه خود كرد. (لغت نامه)

خطم الحجون

(خَ طَ مُ لْ حُ) در برگيرنده گورستان مكيان است، و خطم راهي ميان بر از كوه به

ص: 1111

زمين است (ميقات حج، ش 15، ص 108)

خل المقطع

(خِ لُّ لْ مُ قَ طَّ) حرم مكه از سمت عراق. وجه تسميه اين است كه عبدالله بن زبير براي ترميم كعبه از اين مكان قطعه هاي سنگ را براي امر عمارت كعبه حمل مي نمود و نيز «المقطع» نام كوهي است در اين حدود. (تاريخ و آثار مكه، ص 130)

خلف مقام

(خَ فِ مَ) بيشتر فقهاي ما در تعبير از محل نماز طواف عبارت «خلف مقام» (پشت مقام) را برگزيده اند. (ميقات حج، ش 36، ص 103)

خلوق كعبه

(خَ) ماده اي كه بخش عمده آن از زعفران است مخلوط با قضيب الذريره و اشنان و قرنفل و قرفه نرم (كه كوبند و پزند با روغن و گلاب، گُل آلود كنند) و كعبه را با اين ماده خوشبو مي نمايند و از حرمت بوي خوش در حال احرام استثنا شده است. (فقه فارسي با مدرك، ج 3، ص 114؛ و...)

خم غدير

همان (ك) غدير خم

خيرالبلاد

(خَ رُ لْ بِ)

1. كنايه از مكه است

2. كنايه از مدينه است (لغت نامه)

خيره

(خَ يَّ رِ) (خِ يَ رِ) نام مدينه منوره است از آن جهت كه اين شهر داراي خيرات زيادي است. (لغت نامه؛ حرمين شريفين، ص 117؛ ميقات حج، ش 7، ص 164)

خيرة الاصفر

(خَ رَ تُ لْ اَ فَ) نام يكي از كوه هاي مكه (لغت نامه)

خيرة المدود (

مَ) نام يكي از كوه هاي مكه است. (لغت نامه)

خيف

همان (ك) مسجد خيف

خيمه جمانه

(جَ نِ) مكان مسجد تنعيم قبلاً به خيمه جمانه معروف بوده است، چرا كه جمانه دختر حضرت ابي طالب (عليه السلام) براي سفيان بن حارث در اين مكان فرزندي

ص: 1112

به دنيا آورد (تاريخ و آثار اسلام، ص 133)

د

دايره حرم

دايره اي است كوچك تر از دايره ميقات ها در اطراف مكه معظمه كه مشخص كننده حدود حرم مكه است و نقاطي كه شعاع حرم را به لحاظ جغرافيايي مشخص مي كنند. طبق نقل ها عبارتند از: تنعيم (در شمال)، نمره (در جنوب)، جعرانه (در شرق)، حديبيه يا علمين (در غرب).

دايره طواف

يا دايره مطاف، دايره اي است كه گرداگرد خانه كعبه كه محيط آن بر روي زمين با مرمرهاي سياه مشخص مي باشد و طواف بايد در درون اين دايره صورت گيرد. حد مطاف از ديوار خانه حدود 13 متر است. حد فاصل ميان ديوار كعبه و مقام ابراهيم.

دايره كعبه

دايره اي است محيط بر كعبه مانند مواقيت. دايره مسجدالحرام. دايره حرم.

دايره مطاف

همان (ك) دايره طواف

دايره مواقيت

همان (ك) دايره ميقات ها

دايره ميقات ها

يا دايره مواقيت، دايره اي است كه وارد شونده به مكه نبايد از آن عبور كند مگر اين كه محرم شود. (هر يك از مواضعي كه بايد در آن احرام بست و محرم شد به ميقات مشهور است).

دار

والذين تبوء والدر (حشر 9)

از نام هاي مدينه است. (حجة التفاسير، مقدمه، ص 1064؛ حرمين شريفين، ص 117)

دار الابرار

(رُ لْ اَ) از اسامي مدينه است كه جايگاه انسان هاي شايسته هم چون مهاجرين و انصار است. (ميقات حج، ش 7، ص 165؛ حرمين شرفين، ص 117)

دار ابو ايوب

سرايي بود در مدينه در زاويه جنوب شرقي مسجدالنبي و وقتي رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) به مدينه هجرت فرمود حدود هفت ماه در آن اقامت گزيد. خانه ابو ايوب در دوران سعودي به سال 1407 هجري قمري تخريب

ص: 1113

گرديد. (تاريخ آثار اسلامي، ص 303)

دار ابوطالب

سرايي بود در مكه در ابتداي منازل بني هاشم در چند متري مولد النبي محل زندگي حضرت ابوطالب و حضرت امير و نيز محل رشد و زندگي پيامبر اكرم (صلوات الله عليهم اجمعين)، در دوران سعودي در توسعه ميدان پشت صفا و مروه تخريب شد. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 96)

دار ابو يوسف

(ك) دار البيضاء

دار الاخيام

(رُ لْ اَ) از اسامي مدينه است. (حرمين شريفين، ص 117)

دار الارقم

(رُ لْ اَ قَ) خانه اي بود در مكه بر دامنه كوه صفا و زيارتگاه حاجيان به شمار مي آمد چرا كه در اين خانه رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) مردم را نهاني به اسلام دعوت مي نمود. اين سرا در سال هاي مختلف از جمله در سال 555 هجري به دست منصور اصفهاني وزير شام و موصل تعمير گرديد و بعدهامبدل به كتابخانه گرديد تا سال 1395 هجري قمري كه در طرح توسعه مسجد، توسط سعودي هاي تخريب گشت. اين خانه به جهاتي نام هاي مختلفي داشته است.

1. دار الارقم، يا «بيت الارقم» به خاطر آن كه متعلق بود به «ابو عبدالله ارقم بن ابي الارقم» (متوفي به سال 55 هجري در بيش از هشتاد سالگي) او هفتمين يا هشتمين يا دهمين كسي بود كه اسلام آورد و در سختي كار رسول الله در خانه را به روي ايشان گشود. او از مهاجرين اوليه و از صحابه بدري و متصدي صدقات حضرت بود.

2. بيت الاسلام، چون رسول الله در اين خانه مردم را به اسلام دعوت مي فرمود.

3. دارالخيزران، چون منصور عباسي اين خانه را خريد و به

ص: 1114

فرزندش مهدي داد و او نيز آن را به همسرش خيزران بخشيد (و به نقلي ا ين خانه را خيزران خريد) و از آن پس به دارالخيزران موسوم شد. (تفسير ابوالفتوح، ج 5، ص 44؛ ناسخ التواريخ، خلفا، ج 3، ص 289؛ تاريخ پيامبر اسلام، ص 98؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 94؛ آثار عجم، ص 77؛ دايرة المعارف فارسي، ذيل ارقم؛ لغت نامه، ذيل ارقم)

دار الاعنه

(لْ اَ عِ نّ) از مناصب مكه و اداره امور ستوران قريش و احشام و اغنام و مركب هاي جنگي بود. (تاريخ جفرافيايي مكه و مدينه، ص 117)

دار الايمان

(لْ) والذين تبوءوالدار والايمان من قبلهم يحبون من هاجر اليهم (حشر 9)

از اسامي مدينه است، و در حديث آمده است: المدينة قبة الاسلام و دار الايمان. (حرمين شريفين، ص 117؛ احكام حج و اسرار آن، ص 249)

دار البيضاء

(لْ بَ) خانه محل تولد حضرت رسول (مولد النبي) را محمد بن يوسف ثقفي (برادر حجاج) از فرزندان عقيل خريداري نمود و به خانه خويش ملحق ساخت و نام آن را دارالبيضاء (خانه سفيد) نهاد، زيرا كه آن را از گچ ساخته و اطراف آن را نيز گچ كشيده بودند و در نتيجه تمامي ساختمان به رنگ سفيد بود و از آن پس به خانه ابو يوسف شهرت يافت. (ميقات حج، ش 3، ص 155)

دار الخيزران

(لْ خَ زُ) (ك) دارالارقم

دار السفاره

(سَّ رِ) از مناصب مكه است و فرستادن سفير به كشورهاي همجوار براي صلح و جنگ و اقتصاد بود. (تاريخ جغرافيايي مكه و مدينه، ص 117)

دار السلامه

(سَّ مِ) از اسامي مدينه است. خداي سبحان رسول گرامي اش را در مدينه منوره حفظ نمود.

ص: 1115

(حرمين شريفين، ص 117؛ ميقات حج، ش 7، ص 165)

دارالسنه

(سُّ نِّ) از اسامي مدينه است. محلي كه شريعت و قانون خدا در آن جا تدوين شده و لباس عمل پوشيده. (حرمين شريفين، ص 117؛ ميقات حج، ش 7، ص 165)

دار الشوري

(شُّ را) از مناصب اجتماعي مكه است كه در دست بني اسد قرار داشت و كارهاي مهم قريش با صوا بديد و مشورت رجال اسد انجام مي گرفت (تاريخ جفرافيايي مكه و مدينه، ص 116)

دار الصفا

(صَّ) خانه كعبه است. (فرهنگ آنندراج)

دار الضيافه

(ضّ فِ) قصري كه آل سعود بر كوه ابو قبيس (با تخريب آثار تاريخي آن) ساخته است، اين جا مخصوص ميهمانان و سران كشورهاي خارجي است (تاريخ و آثار اسلامي، ص 105 و 106)

دار الضيفان (

ضَّ) خانه عبدالرحمن بن عوف (در مدينه) به مناسبت اين كه محل ضيافت و پذيرايي مهمانان رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) بود. طبق شواهد تاريخي آن حضرت پس از ورود به مدينه زمين وسيعي را كه در سمت غربي بقيع قرار داشت جهت ساختن منزل تقطيع و هر قطعه اي را در اختيار يكي از مهاجرين از صحابه قرار داد كه يكي از اين منزل ها متعلق به عبدالرحمن بن عوف بود، و خانه او

اولين خانه اي است كه در اين نقطه احداث گرديد. (ميقات حج، ش 7، ص 109)

دارالعجله

(لْ عَ جَ لِ) خانه سعيدبن سعد بود در مكه كه خاندان او (بنوسعد) آن را نخستين بناي قريش مي دانند و مي گويند پيش از دارالندوه ساخته شده است. (لغت نامه)

دارالعجله

در سمت صفا و مروه قرار داشت و در دوران سعودي تخريب شد. (تاريخ

ص: 1116

و آثار اسلامي، ص 101)

دارالعماره

(لْ عِ رِ) از مناصب مكه است جهت نگهباني و عمران و آبادي و مراقبت در حفظ بنا و ترميم و تعمير مسجدالحرام و كعبه و آيين حج و طواف وافدين و واردين كه بديت قريش بود. (تاريخ جغرافيايي مكه و مدينه، ص 117)

دارالفتح

(لْ فَ) از اسامي مدينه است (حرمين شريفين، ص 117)

دارالقبه

(لْ قُ بِّ) از مناصب مكه است و انبار اسلحه (اسلحه خانه) بود از چادر و شمشير و سپر و تير و غيره و زير نظر قريش قرار داشت. (تاريخ جغرافيايي مكه و مدينه، ص 117) (ك)

مناصب كعبه

دارالقراء

(لْ قُ رّ) خانه مَخْرَمة بن نوفل در مدينه كه پايگاه قاريان قرآن بود. او از قريشي هاي مخالف اسلام بود و در مكه مي زيست. در اوايل قاريان قرآن با اهل صفه يك جا مي زيستند كه تا حدود سال چهارم هجري به طول انجاميد اما وقتي تعدادشان بيشر شد خانه او را پايگاه ساختند به طوري كه نام آن دارالقراء گشت. (تاريخ قرآن، ص 246)

دارالكسوه

(لْ كِ وَ) كارگاه تهيه پرده كعبه كه عبدالعزيز سلطان حجاز و نجد در مكه بنا نمود. (ميقات حج، ش 16، ص 175)

دارالمختار

(لْ مُ) از نام هاي مدينه است. رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) مدينه را منزلگاه دوم خود اختيار نمود. (ميقات حج، ش 7، ص 165)

دارالمنتدي

(لْ مُ تَ دا) مؤسسه اي مشورتي در جاهليت (ك) دارالندوه

دارالمهاجرين

(لْ مُ جِ) از اين واژه كه در حديث نبوي آمده است بيشتر شهر مدينه در عصر پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) متبادر مي شود كه محل اجتماع

ص: 1117

و زندگي مهاجرين بوده است. (فقه سياسي، ج 3، ص 301)

دارالنابغه

(نّ بِ غِ) خانه اي در مدينه در ميان خانه هاي قبيله بني نجار ومتعلق به شخصي از اين قبيله به نام نابغه و شهرت محل دفن حضرت عبدالله پدر گرامي رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) است. آن حضرت به مناسبت سابقه قوم و خويشي ميان قبيله بني نجار و قبيله حضرت آمن بنت وهب و به هنگام مراجعت از سفر شام در مدينه به اين قبيله وارد شد ولي در همان جا مريض گرديد و از دنيا رفت و پيكرش طبق روال آن روزگار در داخل همان خانه (دار النابغه) به خاك سپرده شد. دار النابغه كه به «بيت ابي النبي» نيز معروف شد در كوچه اي به نام «زقال الطوال» در خيابان مناخه مقابل دارالسلام قرار داشت و تا اين اواخر زائران، مزار آن جناب را زيارت مي كردند. در زمان عثماني ها آرامگاه آن جناب به طور مجللي ساخته شد. و در سال 1396 هجري قمري (برابر 1355 شمسي) در زمان خالدبن عبدالعزيز به تخريب آرامگاه اقدام شد و در سنوات اخير (1363 شمسي؟) تمام كوچه ها و بازار مجاور و بقعه مباركه تخريب و مسطح گشت و اينكه هيچ اثري از خيابان و كوچه باقي نمي باشد. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 322؛ راهنماي حرمين شريفين، ج 5، ص 185؛ تاريخ پيامبر اسلام، ص 59، به سوي ام القري، ص 317؛ ميقات حج، ش 22، ص 108)

دارالندوه

(نَّ وِ) شهرت مكان انجمن شورايي قبايل قريش در مكه است واقع در شمال غربي خانه كعبه. تأسيس دار الندوه را

ص: 1118

توسط زعيم قريش جد اعلاي رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) يعني قُصَي بن كلاب گفته اند و آن را اولين بنا (يا جزء اولين بناهايي) مي دانند كه قريش در مكه ساخت. درِ دار الندوه به سوي كعبه باز مي شد و اين محل با سابقه اي طولاني در تاريخ مكه، انجمن بزرگان قبايل بود (كه

تعدادشان را مختلف و گاه تا صد ذكر كرده اند) در دارالندوه امور مهمي مربوط به زناشويي، سلاح جنگي، معامله بزرگان و شئون اجتماعي مطرح مي گرديد وبعد از موافقت به مرحله اجرا در مي آمد و سرپرستي آن مقارن ظهور اسلام به دست عثمان بن طلحه (از بني عَبْدُ الدّار) بود. دارالندوه در دوران سيزده ساله بعثت و قبل از فتح مكه همچنان از اهميت خاصي برخوردار بود. و به نقلي در اين جا بود كه تصميمات شومي عليه پيامبر اسلام جهت محاصره اقتصادي اجتماعي و سپس جهت قتل آن حضرت گرفته شد كه منجر به هجرت گرديد. اين خانه در دوران پس از حضرت از اعتبار چنداني برخوردار نبود. معاويه در دوران سلطنت خود دارالندوه را از اولاد عبدالدار خريد و هرگاه به مكه مي آمد در آن جا مسكن مي گزيد و بعد از او نيز در موسم حج محل نزول خلفا و امرا بود و معمولاً در آن جا به طواف و نماز مي رفتند ولي در غير موسم حج دارالندوه محل قرآن پاره ها بود. بخشي از دارالندوه در توسعه مسجدالحرام توسط عبدالملك و فرزندانش، ضميمه مسجدالحرام شد. اين مكان در دوره عباسي نيز محل اقامت خلفا و حاكمان مكه بود. طبق

ص: 1119

نقل در زمان متعضد عباسي به سال 280 (يا 284) هجري، دارالندوه را به شكل مسجدي (داخل مسجدالحرام) ساختند و يا به دستور معتصم آن مكان را به مسجد تبديل كردند. بعدها درهاي دارالندوه را كه به سوي مسجدالحرام باز مي شد توسعه دادند به طوري كه دارالندوه از صورت مسجد مستقل خارج و ضميمه بيوتات مسجدالحرام گشت و نمازگزار مي توانست از اين جا كعبه را ببيند. در سال 957 هجري امير مكه آن را خراب نمود و به جاي آن ساختماني جهت امام مسجد و نمازگزاران ساخت و در حال حاضر هيچ اثري از آن نيست و جزء مسجدالحرام شده است.

دارالهجره

(لْ هِ رِ) از اسامي مدينه است. (حرمين شريفين، ص 117؛ فهرست كشف الاسرار، ص 941)

دبرالكعبه

(دُ بُ رُ لْ كَ بِ) همان (ك) پشت كعبه

درج

(دَ رَ) يا «مدرج» نام پلكان متحركي است كه براي رفتن به درون كعبه از آن استفاده مي كنند (دايرة المعارف فارسي، ذيل كعبه)

پرده داران خانه از دودمان بني شيبه پيش مي آيند و يكي از ايشان به آوردن كرسي بزرگي كه شبيه منبري عريض است مي پردازد. (اين پلكان متحرك) را نه پله مستطيل و پايه هايي چوبي است كه آن را بر زمين استوار مي دارند و چهار قرقره بزرگ پوشيده به ورق آهن دارد كه به وسيله آنها بر زمين كشانيده مي شود تا به بيت كريم (كعبه) مي رسد و پله زيرين آن در محاذات آستانه مبارك درِ كعبه قرار مي گيرد، آن گاه رئيس شيبيان كه پيري كهنسال است و زيبا منظر و خوش هيئت و كليد قفل مبارك (كعبه)

ص: 1120

را به دست دارد بر فراز آن (پلكان چرخدار) مي رود و يكي از پرده داران كه همراه اوست و پرده اي سياه رنگ به دست دارد هنگامي كه رئيس شيبيان آن خجسته در را مي گشايد... (سفرنامه ابن جبير، ص 129 و 130)

درع (دِ) پيراهن. زير جامه. قبا و هر لباسي است كه دست هاي انساني در دست او داخل گردد و بر مردان حرام است اين گونه لباس ها را بپوشند (مناسك حج، ص 94)

درك اختياري

1. درك اختياري عرفات، عبارت است از وقوف اختياري عرفات

2. درك اختياري مشعر، عبارت است از وقوف اختياري مشعر

درك اضطراري

1. درك اضطراري عرفات، عبارت است از وقوف اضطراري عرفات

2. درك اضطراري مشعر، عبارت است از وقوف اضطراري مشعر

درك وقوف

درك وقوف عرفات. درك وقوف مشعر (ل ع)

درك وقوفين

(وُ فَ) درك وقوف عرفات و وقوف مشعر است. عرفات و مشعر هر كدام دو موقف اختياري

و اضطراري دارند و حاجيان نسبت به ادراك دو وقوف هشت قسم مي شوند:

1. درك اختياري عرفات

2. درك اضطراري عرفات

3. درك اختياري مشعر

4. درك اضطراري مشعر،

5. درك اختياري عرفات و مشعر

6. درك اختياري عرفات و مشعر

7. درك اختياري عرفات و اضطراري مشعر

8. درك اضطراري عرفات و اختياري مشعر. (فقه فارسي با مدارك، ج 3، ص 178)

درة البيضاء

(دُ رَ تُ لْ بَ) نام حجرالاسود كه در ابتدا سفيد و براق و شفاف بود. (ارمغان كعبه، ص 53)

دره هارون

(ك) قبه هارون

دست خدا

در اصطلاح «حجرالاسود» را نامند. (ارمغان كعبه، ص 166)

دعا

همان (ك) كوه رحمت

دعاي عرفه

دعاي مشهوري است كه حضرت سيدالشهداء (عليه السلام) در روز عرفه در عرفات

ص: 1121

خواندند. آن حضرت در حالي كه با گروهي از اهل بيت و فرزندان و شيعيان خود در جانب چپ كوه ايستادند و روي مبارك را به سوي كعبه گردانيدند و دست ها را در برابر رو داشتند، مانند مسكيني اين دعا را خواندند: الحمدالله الذي ليس لقضائه... (مفاتيح الجنان؛ ناسخ التواريخ، حضرت سيد الشهداء، ج 4، ص 285)

دكة الاغوات

(دَ كَّ تُ لْ اَ) ايوان صفه (محل اهل صفه) در مسجدالنبي است در اصطلاح مورخان و محدثان، زيرا اين محل جايگاهي براي بيچارگان در جست و جوي چاره بوده است. (مدينه شناسي، ج 1، ص 109؛ ميقات حج، ش 27، ص 129)

برخي از مورخان مي پندارند كه دكة الاغوات مكان «صفه» بوده است حال آن كه حقيقت اين است كه آن جا صفه اي است كه در شرق مكان صفه واقع شده هنگامي كه وليدبن عبدالملك مسجد نبوي را تا اين مكان توسعه داد. (تعمير و توسعه مسجد شريف نبوي، ص 57)

دكة الاقوات

(اَ) همان (ك) محراب عثماني

دله

(دَ لّ) نام شركتي است كه مدتي كار اداره مسجد نبوي و مسجدالحرام را به عهده داشت.

دليل

(دَ) يا «مزور» به افرادي گفته مي شود كه از طرف حاكم مدينه مأمور رسيدگي به وضع زائران مدينه اند. اينان هر يك دفتري دارند (كه اكثر در شارع ابوذر بوده) و «اداره الحج و الزيارة» ناميده مي شود. زائران با ورود به مدينه بايد گذرنامه ها را به يكي از اين دفاتر برده تا نمايندگاني كه در آن دفاتر هستند گذرنامه را گرفته، تاريخ ورود به شهر مدينه را (كه در مدخل شهر مأمورين سعودي ثبت كرده اند) در دفتر

ص: 1122

خودشان نيز ثبت و يادداشت كنند و گذرنامه را نزد خود نگه داشته و رسيد داده و روز حركت را مشخص نمايند. (راهنماي حرمين شريفين، ج 5، ص 39)

دماء الحج

(دِ ءُ لْ حَ جّ) يعني قرباني ها كه در حج به دستور شرع كنند، خواه به اصل شرع باشد يا به سبب فعلي كه حكم آن فعل قرباني باشد. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

دم التحلل

(دَ مُ تَّ حَ لَ لْ) همان (ك) دم التمتع

دم التمتع

(تَّ مَ تُّ) قرباني در مني در روز دهم ذي حجه است. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

دم المتعه

(لْ مُ عِ) دم التمتع است و آن را هدي المتعه و هدي تمتع هم گويند. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

دم شاة

از گوسفند كه در كفارات احرام بايد قرباني شود در بسياري از موارد به شاه يا دم شاه تعبير شده است. (مجازات هاي مالي در حقوق اسلامي، ص 54)

دواير كعبه

مانند دايره مواقيت. دايره حرم. دايره مسجدالحرام.

دوار

(دَ وّ)

1. كعبه، بدان سبب كه حاجيان به دور آن مي گردند. (لغت نامه)

2. نام طواف بت پرستان به دور انصاب (و اصنام و اوثان) كسي كه نمي توانست بتي برپا دارد يا بتكده اي بسازد سنگي پيشاپيش حرم و يا پيشاپيش چيزي از آنچه مي پسنديد نصب مي كرد و آن گاه به طواف آن مي پرداخت همچنان كه كعبه را طواف مي كرد. (تاريخ و مقرارت جنگ در اسلام، ص 13)

دم خون

مرا قرباني است در كفارات. و انواع حيواناتي كه در كفارات احرام و حرم مقرر شده عبارتند از: شتر و گاو و گوسفند و در بعضي موارد كه به طور مطلق فرموده اند دو خون

ص: 1123

بر عهده مرتكب است با قرباني كردن دو گوسفند امتثال مي شود.

دورق

(دَ رَ) نام سبويي يك دسته جهت استفاده از آب زمزم. (سفرنامه ابن جبير، ص 125؛ حرمين شريفين، ص 23)

دويرة الاهل

(دُ وَ رَ تُ لْ اَ) منزل، خانه. فرموده اند ميقات است براي كساني كه فاصله منزلشان تا مكه كمتر از فاصله ميقات تا مكه است.

ديوار حجر

(حِ) ديوار قوسي شكل (ك) حجر اسماعيل

ديوار مستجار

(مُ تَ) قسمتي از بدنه ديوار غربي كعبه كه در آن جا به خداوند مستجير (و پناهنده) مي شوند.

ذ

ذا

از اسامي مدينه است (تاريخ و آثار اسلامي، ص 180)

ذات انواط

(تُ اَ) نام درختي است به جاهليت، قريش (يا اهل مدينه و يا مردم يمن) را كه آن را چون بت و معبودي ستايش و پرستش مي نمودند و همه ساله به روزي معين بر وي گرد مي آمدند و سلاح خود را بدان مي آويختند و بر آن طواف مي كردند و قربان ها آورده ذبح مي كردند. آنها اين روز را خوش مي خوردند و خوش مي آشاميدند. (لغت نامه؛ ناسخ التواريخ، حضرت عيسي، ج 3، ص 80)

ذات الحجر

(لْ حُ جَ) از اسامي مدينه است كه داراي خانه هاي زيادي بود. (حرمين شريفين، ص 117؛ ميقات حج، ش 7، ص 165)

ذات الحرار

(لْ حِ) از اسامي مدينه است از آن جهت كه داراي سنگ هاي سياه فراواني بود. (حرمين شريفين، ص 117؛ ميقات حج، ش 7، ص 165)

ذات السلقه

(سَّ لِ قِ) از اسامي مدينه (در تورات) به جهت دوري شهر از كوه هاي اطراف. (ميقات حج، ش 7، ص 166)

ذات السليم

(سَّ) حد حرم مكه در طريق عرفات و طايف در

ص: 1124

يازده ميلي بر رأس كوه ضحاضح (احكام عمره، ص 81)

ذات عرق

(عِ) ميقات است آخر (ك) وادي عقيق (النهايه، ص 217؛ لمعه، ج 1، ص 115؛ تبصره المتعلمين، ص 155)

ذات النخل

(نَّ) از اسامي مدينه است چون داراي درخت هاي نخل (خرما) فراواني بود. (حرمين شريفين، ص 117؛ ميقات حج، ش 7، ص 166)

ذات الودع

(لْ وَ دَ) خانه كعبه از آن رو كه بر پرده هايش ودعه (مهره هاي بحري) مي آويختند (لغت نامه).

ذبح

(ذِ)

1. سر بريدن گاو و گوسفند و مانند آنها.

2. قرباني عيد اضحي. (فرهنگ فارسي)

ذبح اكبر

ذبيح اكبر. گوسفند كه به فديه اسماعيل از بهشت آمد. (لغت نامه، ذيل ذبح)

ذبح قرباني

كشتن (سر بريدن) قرباني در اعمال حج.

ذبح اكبر

(ذَ) همان (ك) ذبح اكبر

ذكر تلبيه

لبيك، اللهم لبيك، لبيك، لاشريك لك لبيك. (ان الحمد والنعمة لك والملك لاشريك لك)

ذوالحجه

(ذُ لْ حَ جِّ) ذوالحجة الحرام. ذي حجه. آخرين ماه سال قمري عرب و مسلمين است كه پس از ماه

ذي قعده وجود دارد. وجه تسميه:

1. ذوالحجه، از آن جهت است كه ماه حج است.

2. ذوالحجة، از آن جهت است كه جزو ماه هاي حرام است.

ذوالحجة الحرام

همان (ك) ذوالحجه

ذوالحليفه

(حُ لَ فِ) ميقات عمره تمتع است در چند كيلومتري مدينه و در اين جا است (ك) مسجد شجره

ذوالخلصه

(خَ لَ صِ) (ك) كعبه يمانيه

ذوقبلتين

نام ديگر (ك) مسجد قبلتين

ذوالقعده

(قَ دِ) از ماه هاي سال قمري عرب و مسلمين. پس از ماه شوال و قبل از ماه ذوالحجه است و از ماه هاي حج است.

ذوالكعبات

همان (ك) كعبات

ذوالمجاز

(مَ) از حدود عرفات است اما جزء موقف نيست و وقوف در اين نقطه كفايت از عرفات

ص: 1125

نمي كند. (مناسك حج، مسأله 365؛ فلسفه و اسرار حج، ص 180)

ذوالندوه

(ذ نَّ وِ) همان (ك) دارلندوه (لغت نامه)

ذوالهرم

همان (ك) چاه ذوالهرم

ذي طوي

(طَ، طِ، طُ وا) موضعي است نزديك مكه و بدان جا چاه هايي است كه غسل با آب آنها مستحب است. در سال ششم هجري كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) با پيروان خود آهنگ سفر حج نمود، بزرگان قريش درذي طوي اجتماع كردند و براي آگاهي از قصد آن حضرت فرستادگاني روانه نمودند. به روز فتح مكه حضرت در اين نقطه فرمان داد كه زبير با مهاجر از اعلاي مكه در آمده رايتي كه بر دوش داشته در حجون نصب كند.

ذي المنزلين

(ذِ لْ مَ زِ لَ) همان (ك) ذي الوطنين

ذي الوطنين

(َ وَ طَ نَ) ذي المنزلين. يعني آن كه دو يا چند اقامتگاه دارد، و اقسام سه گانه حج (تمتع، افراد و قران) با تعدد اقامتگاه رابطه دارد. اگر مدت اقامت چنين كسي در يكي بيش از ديگري باشد در نوع حج تابع همان اقامتگاه است. اگر مدت اقامت در دو اقامتگاه مساوي باشد او در انتخاب نوع حج مخير است. شرط تعدد اقامتگاه در رابطه با حج اين است كه بر اقامت و مجاورت او در مكه دو سال تمام بگذرد و وارد سال سوم شده باشد، خواه اقامت و مجاورت در مكه اختياري باشد يا اضطراري. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

ر

الراء

از نام هاي زمزم است. (ميقات حج، ش 10، ص 91)

راحله

(حِ لِ) وسيله سواري. از شرايط وجوب حج داشتن راحله (يعني وسيله سواري كه مكلف بتواند طي مسافت رفت و برگشت را بنمايد) است مطابق

ص: 1126

شأن. (مناسك حج، مسئله 17)

رأس

(رَ ءْ) يا «رأسي» از نام هاي مكه است چون من جهة الشرف شبيه سر انسان است و در وسط دنيا واقع است و يا شريف ترين نقطه زمين است يا آن كه نسبت به آسمان از بلاد سائره پيش تر خلق شده است. (ميقات حج، ش 4، ص 142؛ ش 21، ص 123 و 127؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 36)

رأسي

همان (ك) رأس

راقصات

(قِ) به شتراني گفته مي شد كه زائران خانه خدا را از مكه به مني و عرفات مي بردند (قصه كربلا، نظري منفرد، پاورقي، ص 442)

ربذه

(رَ بَ ذِ) مكاني بر چهار منزلي از مدينه كه ابوذر غفاري از آن جاست و به دستور خليفه سوم به اين مكان تبعيد شد و در همين جا (به سال 34 هجري) در گذشت و به خاك سپرده شد. سابقاً حجاج مي توانستند در مسير حركت خود مزار اين صحابه عاليقدر را زيارت كنند.

رتاج

(رِ) از نام هاي مكه است به معني باب عظيم. (لغت نامه؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 36؛ ميقات حج، ش 4، ص 145، ش 21، ص 129)

رجوع به كفايت

در اصطلاح حج، مراد برخورداري از امكاناتي است كه بعد از بازگشت حاج از حج زندگي عادي او (و اهل او) را كفايت كند. برخي از فقها در استطاعت، رجوع به كفايت را شرط مي دانند.

رحم

از نام هاي مكه است. (ميقات حج، ش 21، ص 123)

رخام حمراء

(رُ مِ حَ) سنگ هاي سرخي كه زمين كعبه به آن فرش شده و مستحب است حاجي در وداع كعبه روي رخام حمراء نماز كند. درباره امام هفتم (عليه

ص: 1127

السلام) وارد است كه داخل كعبه شد و دو ركعت نماز بر رخامه حمراء خواندند. (فلسفه و اسرار حج، ص 183؛ حج و عمره، ص 163)

رداء

(رِ) قطعه اي از احرام (پوشش نادوخته) كه محرم به دوش افكند.

رفادت

(رِ دَ) از (ك) مناصب كعبه

رفث

(رَ فَ) فلا رفث ولافسوق ولاجدال في الحج (بقره 197)

توجه به نزديكي با زن كه در حال احرام حرام است و بايد ترك گردد.

رفيق المرئه

(رَ قُ لْ مَ ءِ) كسي كه به خاطر خون زن همراه وي به حج رفته باشد و نمي تواند از آن جدا شود.

(فرهنگ اصطلاحات فقهي)

رقطاء

جايي است در مكه. و اولي براي كسي كه مي خواهد از مسجدالحرام احرام ببندد اين است كه گفتن تلبيه را تا «رقطاء» به تأخير اندازد. «رقطاء» قبل از «ردم» قرار گرفته و «ردم» نام جايي است در مكه در نزديكي مسجد رايه (قبل از مسجد جن و در نزديكي آن) و گفته شده كه نام فعلي جايي كه «ردم» به آن گفته مي شد، «مدعي» است. (مناسك حج، مسئله 185)

ركاز

(رِ) وليمه بعد از سفر حج است كه به خاطر ثواب زيادش (همچون غنيمت و ركاز) به آن سفارش گرديده.

ركضة جبرئيل

(رَ ضَ تُ) از نام هاي زمزم است. و ركضه به معني زمين گود است. (راهنماي حرمين شريفين، ج 1، ص 203؛ ميقات حج، ش 5، ص 140)

ركن

(رُ)

1. اختصاصاً، ركن اسود (كعبه) را گويند.

2. عموماً، هر يك از اركان (چهارگانه) كعبه را گويند.

3. منظور در حج عملي است كه ترك آن سبب بطلان حج مي شود.

ركن اسود

(رُ نِ اَ وَ) همان (ك) ركن شرقي

ركن بصري

ص: 1128

-َ بَ) همان (ك) ركن شمالي

ركن جنوبي

(جَ) از اركان كعبه است كه به «ركن يماني» نيز موسوم است و از آن به عنوان دري از بهشت ياد شده و روايات بر استلام اين ركن تأكيد دارند.

ركن حجر

(حَ جَ) همان (ك) ركن شرقي

ركن حجرالاسود

(حَ جَ رُ لْ اَ وَ) همان (ك) ركن شرقي

ركن شامي

همان (ك) ركن شمالي

ركن شرقي

(شَ) از اركان كعبه است كه به «ركن اسود» و «ركن حجر» و «ركن حجرالاسود» نيز موسوم (و در برخي منابع به عنوان «ركن عراقي» هم از آن ياد شده است.) روايات بر استلام اين ركن تأكيد دارند.

ركن شمالي

(شِ) از اركان كعبه است كه به «ركن بصري» و «ركن شامي» و «ركن عراقي» نيز موسوم است.

ركن عراقي

(عِ) همان (ك) ركن شمالي

ركن غربي

(غَ) از اركان كعبه است كه به «ركن مغربي» نيز موسوم است.

ركن مغربي

(مَ رِ) همان (ك) ركن غربي

ركن يماني

(يَ) همان (ك) ركن جنوبي

رمل

(رَ مَ) حالتي بين دويدن و راه رفتن عادي، سرعت گرفتن با قدم هاي نزديك به هم.

1. يعني انجام (ك) هروله (آداب عمره قران، ص 43)

2. از آداب طواف است در سه شوط و مقصود اوليه از اين نوع حركت اظهار صلابت و قوت بود به كفار تا از مسلمانان قطع طمع كنند. هنگامي كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) بعد از صلح حديبيه به مكه وارد شدند مردم را امر فرمودند كه محكم و با صلابت باشند و آن گاه باحالت رمل طواف كردند تا به مشركان نشان دهند كه خستگي و تعب در آنها راه ندارد. (نگرشي اجتماعي به كعبه و حج، ص 256 الي 258)

رمي

(رَ مْ) اصطلاحاً

ص: 1129

پرتاب (هفت) سنگريزه به هر يك از «جمرات ثلاث» در مني را در مراسم حج (تمتع، افراد و قران) رمي گويند. رمي از واجبات (غير ركني) حج مي باشد و زمان رمي «جمار ثلاثه» از طلوع آفتاب است تا غروب آفتاب در ايام مني به توالي در:

1. دهم ذي حجه رمي جمره اخري (كه چهارمين واجب حج است و با آمدن از مشعرالحرام به مني و در لباس احرام انجام مي پذيرد).

2. يازدهم ذي حجه رمي جمرات ثلاث (به ترتيب اولي و وسطي و اخري كه سيزدهمين (1) و آخرين واجب است و در لباس معمولي انجام مي گيرد).

3. دوازدهم ذي حجه رمي جمرات ثلاث (به ترتيب اولي و وسطي و اخري كه سيزدهمين (2) و آخرين واجب است و در لباس معمولي انجام مي پذيرد). (3)

1 در حج افراد دوازدهمين عمل.

2 در حج افراد دوازدهمين عمل.

3 و اگر كسي تا قبل از طلوع آفتاب 12 ذي حجه از مني بيرون نرفته باشد بايد شب را در مني مانده و در روز 13 ذي حجه جمرات سه گانه را به ترتيب رمي نمايد.

واجبات رمي

نيت كردن

پرتاب كردن

هفت بار پرتاب كردن

تك تك پرتاب كردن

پرتاب كردن (سنگ ها) نه گذاردن

مستقيماً سنگ را به جمره پرتاب نمودن

مستحبات رمي

پياده رمي كردن

با طهارت رمي كردن

با هر رمي تكبير گفتن

با هر رمي دعاي «الله اكبر اللهم ادحر...» خواندن

هنگام آمادگي براي رمي دعاي «اللهم هذه حصياتي فاحصهن وارفعهن في عملي» خواندن

هنگام رمي، سنگريزه را به دست چپ گرفتن و با دست راست انداختن

ص: 1130

نگريزه را برانگشت ابهام (بزرگ) گذاردن و با ناخن انگشت شهادت انداختن (خذف)

پشت به قبله (و از رو به رو) جمره عقبه (اخري) را رمي كردن ولي جمره هاي اولي و وسطي را رو به قبله رمي كردن

با فاصله (5/5 يا 7/5 متري) جمره اخري (عقبه) و بدون فاصله (و در كنار ايستادن) جمره هاي اولي و وسطي را رمي نمودن

واجبات سنگ رمي

ريگ بودن

بكر بودن

مباح بودن

از حرم بودن (ولي نه از ريگ هاي مسجدالحرام و مسجد خيف)

مستحبات سنگ رمي

سياه بودن

شكسته نبودن

از مشعر بودن

به اندازه سرانگشت بودن

سست و نيز خيلي سخت نبودن

نقطه نقطه و رنگ هاي مختلف داشتن

دانه دانه از زمين جمع آوري گرديدن

در صورت كثيف بودن شست و شويش دادن

نيابت رمي

فرموده اند در صورت وجود مشقت و حرج در رمي مي توان براي انجام آن نايب گرفت.

پاداش رمي

طبق روايت منقول از امام صادق (عليه السلام) هر كس رمي جمره كند، خداوند به پاداش هر سنگي گناهي از وي پاك مي كند. چون مؤمن سنگ اندازد فرشته اي آن را مي گيرد و اگر غير مؤمن اندازد شيطان به او ناسزا گويد و مي گويد تو سنگ نزدي.

همراه رمي

جمرات سمبل شيطان شمرده شده اند و رمي به آنها در مناسك حج به منزله طرد و نفي شيطان تلقي مي شود و ابراز نوعي نفرت و انزجار از اوست و به مفهوم كلامي از امام سجاد (عليه السلام) هنگام رمي بر اين قصد بايد بود كه شيطان زده و رانده مي شود.

سابقه رمي (1)

ص: 1131

. محل جمرات، در جاهليت محل نصب سه بت بوده است.

2. محل جمرات، محل سنگسار شدن سه تن از اهالي مكه است كه در حمله ابرهه به مكه براي منافع شخصي با او همدست شده به جاسوسي مبادرت كردند.

3. حضرت آدم (عليه السلام) در محل جمرات شيطان را كه بر او آشكار شده بود با هفت سنگريزه براند.

4. حضرت ابراهيم (عليه السلام) بعد از ساختن خانه خدا شيطان را كه در محل جمرات بر او آشكار شده بود با هفت سنگريزه

1. طبق نقل ها

از خود براند (هم در روز قرباني و هم در دو روز بعد).

5. حضرت ابراهيم (عليه السلام) به هنگام قرباني كردن حضرت اسماعيل (عليه السلام) شيطان را كه در صدد برآمد تا او را از اين كار باز دارد در محل جمرات رمي نمود.

6. حضرت ابراهيم و حضرت اسماعيل و حضرت هاجر (عليهم السلام) شيطان را كه در مواضع جمرات در قيافه ناصحي درصدد برآمد با وسوسه آنها را از قرباني نمودن (حضرت اسماعيل) باز دارد به ترتيب (در يكي از مواضع) با هفت سنگريزه براندند.

رمي جمار

(جِ) اصطلاح تفصيلي (ك) رمي

1. رمي جمار ثلاث

2. رمي جمار ثلاثه

3. رمي جمار ثلث

4. رمي جمار حج

رمي جمرات

(جَ مَ) اصطلاح تفصيلي (ك) رمي

1. رمي جمرات ثلاث

2. رمي جمرات ثلاثه

3. رمي جمرات ثلث

4. رمي جمرات حج

رمي جمره اخري

(جَ مَ رَ ءِ اُ را) در مراسم حج، پرتاب هفت سنگريزه است به سومين جمره در مني (يعني جمره عقبه) در هر يك از روزهاي دهم و يازدهم و دوازدهم ذي حجه. در روز دهم

ص: 1132

(روز عيد) فقط همين يك جمره رمي مي شود و چهارمين عمل حج است و در دو روز بعد آخرين رمي جمره هاست كه بعد از رمي جمره وسطي صورت مي پذيرد (و آخرين عمل حج هستند).

رمي جمره اولي

(اُ لا) در مراسم حج، پرتاب هفت سنگريزه است به اولين جمره در مني (جمره الصغري) در هر يك از روزهاي يازدهم و دوازدهم ذي حجه و اولين رمي جمره ها نيز در اين دو روز هست (كه آخرين عمل حج مي باشند).

رمي جمره وسطي

(وُ طا) در مراسم حج، پرتاب هفت سنگريزه است به دومين جمره در مني در هر يك از روزهاي يازدهم و دوازدهم ذي حجه و دومين رمي جمره هاست كه بعد از رمي جمره اولي صورت مي گيرد (و آخرين عمل حج مي باشند)

رمي سه جمره

رمي جمار (جمرات) ثلاث (ل) همان (ك) رمي

رنك

(رِ) در پرده كعبه پره هايي هستند كه در زمينه اش عبارات ياحنان، يا منان و يا سبحان نوشته شده و در جامه مصري در فاصله ميان قطعه هاي كمربند قرار داده مي شد اما در جامه سعودي از آن استفاده نمي شود. (ميقات حج ش 38 ص 100).

رنوك

ابن جبير در سفرنامه خود از ظهور نوشته هاي نوين بر جامه كعبه ياد كرده كه آن «دو طغراي سرخ با دايره هاي سفيد كوچك» است و نوشته هايي در متن دايره هاي ياد شده وجود داشته كه شامل آياتي از قرآن كريم و نام خليفه بوده است. به نظر مي رسد كه اين نوشته ها همان آذين هاي زربفت بوده كه بعد از اين به نام قطعه هاي طلايي نوشته شده يا به

ص: 1133

رنوك و يا كردشيات معروف گرديده. (ميقات حج ش 29 ص 112).

الرواء

(رَ) از اسامي زمزم است به معني آب گوارا و همواره جاري و جوشان (ميقات حج، ش 28، ص 121)

روپوش كعبه

نام ديگري براي (ك) پرده كعبه

روحاء

نام قسمتي در بخش مياني (ك) بقيع

روزه دم متعه

(دَ مُ مُ عِ) روزه بدل هدي در حج است.

«در صورت فقدان قرباني در حج تمتع در مني (كه از واجبات است) بدل آن بايد ده روز روزه گرفت. سه روز در حج و مكه و هفت روز بعد از مراجعت» (ترجمه و شرح تبصره علامه، ص 176)

روضه

(رَ ضِ) اختصار (ك) روضة النبي

روضه بهشتي

(رَ ضِ ءِ بِ هِ) (ك) روضة النبي

روضه رسول

(رَ) اختصار (ك) روضة النبي

روضه شريفه

(شَ فِ) اختصار (ك) روضة النبي

روضه مسجدالنبي

(َ مَ جِ دُ نَّ) اختصار (ك) روضة النبي

روضه مطهره

(مُ طَ هَّ رِ) اختصار (ك) روضة النبي

روضه نبوي

(نَ بَ) اختصار (ك) روضة النبي

روضة النبي

(رَ ضَ تُ نَّ) مكاني است در ناحيه جنوبي مسجدالنبي به شكل مربع مستطيل به درازاي حدود 22 متر از غرب به شرق (بين حجره طاهره و منبر) و عرض حدود 15 متر از جنوب به شمال (از آغاز حد اوليه قبله مسجد تا منتهي اليه ديوار شمالي حجره) مجموعاً به مساحت 330 متر مربع. شهرت اين مكان به «روضه» (و نيز روضه نبوي، روضه شريفه، روضه مطهره، روضه رسول، روضة النبي) بر اساس حديثي از رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) است كه فرمودند: «ما بين بيتي (1) و منبري روضة من رياض الجنة» و در معني و تفسير «روض الجنة» گفته اند مقصود اين است كه اين قسمت در آخرت

ص: 1134

به بهشت منتقل مي شود (و همانند ساير زمين ها از بين نمي رود) و عبادت كننده در آن همانند كسي است

كه داخل باغي از باغ هاي بهشت شده است.

مقامات روضه در محدوده روضة النبي، منبر و محراب و خانه و مرقد رسول الله و خانه حضرت زهرا و مزار احتمالي آن بانو قرار دارد.

فضيلت روضه روضة النبي برترين مكان اين مسجد و از بهترين اماكن روي زمين است. رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) همه روزه در اين جا براي اقامه نماز و جلوس بر منبر شريف رفت و آمد مي فرمود و روايات زيادي از آن جناب در فضيلت اين نقطه نقل شده و نماز خواندن و دعا نمودن و قرآن تلاوت كردن در روضة النبي افضل از ديگر مكان ها شمرده شده است. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 217؛ راهنماي حرمين

شريفين، ج 5، ص 79)

روماه

يا (ك) كوه عينين

رومه

يا (ك) چاه رومه

رياض

شهري است در ناحيه نجد در شمال شرقي مكه و مشرق مدينه و در فاصله حدود 950 كيلومتري جده. اين شهر پايتخت كشور عربستان سعودي است.

ريال

واحد پول كشور عربستان سعودي است معادل 20 قروش.

ريطه

(رَ طِ) پارچه اي لطيف و نرم (پارچه اي قرمز راه راه يمني) كه اسعد ابوكرب پادشاه حمير دو قرن قبل از هجرت كعبه را با آن پوشاند. (حرمين شريفين، ص 90؛ ميقات حج، ش 25، ص 86)

1. و به روايتي ديگر «قبري».

ز

زائر

(ءِ) مقابل مجاور و مقيم. كسي است كه به زيارت (و ديدار) مكان مقدسي مي رود. مثلاً به زيارت بيت الله، به زيارت قبر نبي

ص: 1135

الله و به زيارت قبور ائمه هدي و غالب مسلمانان به زيارت مزار پيامبر و ائمه (صلوات الله عليهم اجمعين) مي روند و با خواندن زيارتنامه اداي احترام مي نمايند. گر چه وهابيه كه بر عربستان سعودي حاكمند غالباً زيارت قبور و اقامه نماز در بقاع را ناروا مي شمرند اما غالب اهل سنت زيارت قبور را جايز و سبب حصول تنبه و كسب ثواب مي دانند. شيعه مخصوصاً در فضيلت و ثواب زيارت قبور معصومين و امامزاده ها اخبار بسيار نقل مي كند.

زائران بيت الله

مسلماناني كه بنابر وجوب ديني يا از روي استحباب به زيارت خانه خدا مي روند.

زائران مدينه بعد

حاجياني كه بعد از انجام مناسك حج، به مدينه جهت زيارت مزار رسول خدا (و ائمه اطهار) مشرف مي شوند.

زائران مدينه قبل

مسلماناني كه قبل از انجام مناسك حج، به مدينه جهت زيارت مزار رسول خدا (و ائمه اطهار) مشرف مي شوند.

زاد توشه راه.

از شرايط وجوب حج داشتن زاد است مطابق شأن مكلف، از خوردني و آشاميدني و ساير مايحتاج انسان در سفر يا پول نقد به اندازه اي كه بتوان توشه رفت و برگشت را فراهم نمود. (مناسك حج، مسئله 17)

زاد و راحله

از شرايط وجوب حج داشتن زاد (توشه راه) و راحله (وسيله سواري) است مطابق شأن

زقاق الحجر

(زُ قُ لْ حِ) كوچه اي (تخريب شده) در مكه در محل (ك) مولد فاطمه

زقاق الطوال

(طُّ) كوچه اي (تخريب شده) در مدينه در محل (ك) دارالنابغه

زقاق العطارين

(لْ عَ طّ) كوچه اي (تخريب شده) در مكه در محل (ك) مولد فاطمه

زقاق المولد

(لْ مُ لِ) كوچه اي (تخريب شده) در مكه در محل (مولد نبي)

زمازم

(زَ زَ) از نام هاي زمزم است. (ع)

زمزم

(زَ

ص: 1136

زَ) (زُ مَ زَ) (1) (زُ مَّ زِ) (2) نام چاه (يا چشمه) مقدسي است داخل مسجدالحرام واقع در 18 متري

جنوب شرقي كعبه مقابل زاويه اي كه حجرالاسود در آن قرار دارد. طبق روايات اين چشمه را حضرت جبرئيل آن گاه پديد آورد كه تشنگي بر حضرت اسماعيل و حضرت

1. ضبط (ميقات حج، ش 28، ص 124).

2. ضبط (ميقات حج، ش 28، ص 124).

هاجر (كه توسط حضرت ابراهيم از سرزمين فلسطين كنعان به صحراي خشك و بي آب عربستان كوچانده شدند) غلبه كرد. و برخي روايات جوشش آب زمزم را به سودن پاشنه پاي حضرت اسماعيل (تشنه و بي قرار) به زمين نسبت داده اند. پيدايش چاه زمزم در مكه سبب شد تا قبايلي در آن سكني گزينند و بعدها قبيله جُرهُم كه حرمت حرم و خانه كعبه را رعايت ننمودند چون دانستند ولايت و رياست كعبه از دستشان خارج مي شود، چاه زمزم را پر كردند تا اين كه چند سال قبل از ولادت حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) اين چاه به دست مبارك حضرت عبدالمطلب حفر گرديد (و بعداً حوض هايي در پيرامون زمزم به طور مجزا ساخته شد كه براي آشاميدن و وضو از آن استفاده مي شد، حوضي در سمت ركن حجرالاسود براي آشاميدن و حوضي در مقابل صفا براي وضو ساختن). چاه زمزم در طي زمان كم آب شد به طوري كه گاهي اوقات مي خشكيد، از جمله در عهد مهدي و هارون و امين عباسي حفاري به عمل آمد و در سال هاي 223 و 224 هجري نيز بر عمق آن افزودند.

ص: 1137

در سال 322 هجري نيز بر عمق آن افزودند. در سال 322 آب آن قطع گرديد كه پس از لايروبي قدرت آبدهي آن چندين برابر گرديد. در سال 822 هجري چاه زمزم تعمير و توسعه يافت و در سال 1383 هجري قمري آل سعود ساختمان دو طبقه روي زمزم را تخريب كردند و به صورت زيرزميني در آوردند. در اين تغييرات چاه زمزم به فاصله حدود 5 متري از كف مسجدالحرام واقع شد و دهانه يك متري آن وسعتي دو و نيم متري يافت و عمق كم چاه نيز به 30 (يا 40) متر رسيد. حاليه براي رفتن بر سر چاه زمزم دو رديف پله هاي عريض جداگانه (جهت مردان و زنان) تعبيه شده كه به زير صحن مسجد منتهي مي شود كه محوطه اي نسبتاً وسيع است و در انتهاي سمت چپ محوطه مردانه چاه زمزم قرار دارد كه درون اتاقكي شيشه اي با نرده هاي آهني محصور شده و روي چاه موتور پمپ برقي نصب گرديده كه آب چاه را به درون مخازن زيرزميني شبستان هدايت مي كند و از آن جا توسط لوله هاي شيرداري كه در اطراف كشيده شده در درون محوطه و ديگر نقاط حرم در اختيار زائران است. زمزم معجزه بي پايان الهي است.

فضيلت زمزم

بهترين آبي كه از زمين مي جوشد آب زمزم است. (منقول از رسول الله)

خداوند زمزم را حايلي ميان بهشت و دوزخ قرار داده است. (منقول از حضرت امير)

زمزم نهري بهشتي است كه جرعه اي از آن در زمين جوشيده است. (روايت)

تسميه زمزم جهت نام را با توجه به معاني مختلف

ص: 1138

زمزم (1) متفاوت ذكر كرده اند. به خاطر:

زيادتي آب آن

گوارايي آب آن

حركت و جوشش آب آن

زمزمه حضرت جبرئيل بر سر آن

زمزمه فارسيان در حج بر سر آن

زمزمه و نيايش عده اي بر سر آن

زمزمه شاپور شاه ايران بر سر آن

زمزمه ملايم آب در حال جوشش آن

جلوگيري كردن حضرت هاجر از پراكندگي آن (با ريختن خاك در اطراف چشمه)

خطاب حضرت هاجر به آن جهت ايستادن. آن گاه كه آب جوشيد و زيادتي كرد آن حضرت از بيم آن كه پيش از پركردن ظرف خود، آب پراكنده شود (و در زمين فرو رود) و يا اين كه زيادتي آب براي فرزندش خطر به بار آورد در مقام خطاب به آب دو واژه مشابه «زم» «زم» (به معني بس است يا از حركت بايست) را به كار برد.

استحباب زمزم طبق روايت مستحب است استفاده از زمزم:

1. كثرت، حركت، محل زمزمه اهل دعا، خواندن مجوس در هنگام نيايش و غذا خوردن، كنترل آب از پراكندگي، ايست كردن، آب گواراي شيرين اندكي شورطعم.

براي خوردن

براي بدن شستن

براي شفا نوشيدن

براي هديه بردن

براي سعي (صفا و مروه) نوشيدن

براي پس از طواف و نماز، نوشيدن و سر و صورت شستن

همراه زمزم به مفهوم كلامي از امام سجاد (عليه السلام) بر سر آب زمزم نيت آن بايد داشت كه از اين پس نظر به انجام اطاعت باشد و چشم بر گناهان بسته.

اسامي زمزم براي زمزم اسامي متعددي نقل شده كه از جمله اند:

ابرار، بركه، بره، بشري، تكتم، حفيره عباسي، حفيره عبدالمطلب، حرميه، الراء، ركضه

ص: 1139

جبرئيل، الروا، زمازم، زمم، سالمه، سقيا، سقياء اسماعيل، سقياء الله اسماعيل، سيده، شافيه، شباعه، شباعه العيال، شراب الابرار، شفاء، شفاء سقم، صافيه، طاهره، طعام، طعام الابرار، طعام طعم، طيبه، عافيه، عصمه، عونه، قرية النمل، كافيه، لا تدم، لا شرق، مباركه، مرويه، مضمونه، مضنونه، مغذيه، مكتومه، مكنونه، مؤنسه، ميمونه، نافعه، نقرة الغراب، هزمه اسماعيل، هزمه جبرئيل، هزمه ملك. (حرمين شريفين، ص 20 و 23 و 55 و 113؛ راهنماي حرمين شريفين، ج 1، ص 203 و 204؛ الاعلاق النفيسه، ص 55؛ توضيح مناسك حج، ص 141؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 60 و 61؛ حجة التفاسير، ص 94؛ احكام حج و اسرار آن، ص 90؛ ثواب اعمال حج، ص 35؛ طبقات، ص 67؛ ميقات حج، ش 4 و 5 و 10 و 28؛ دايرة المعارف فارسي؛ لغت نامه؛ و...)

زمزميين

(زَ زَ مَ) گروهي كه به سقايت حجاج مي پرداختند. گروه زمزميه كه در نزديكي حرم وسايل كار خود را از قبيل كوزه و مخازني (كه آب را خنك نگه مي داشت) به حجاج اجاره مي دادند و علاوه بر اين به انجام برخي خدمات براي حجاج (در مقابل دريافت پول) مي پرداختند. (نگاه كنيد به: ميقات حج، ش 17، ص 130 و 131)

زمم

(زَ مَّ) از نام هاي زمزم است (ميقات حج، ش 10، ص 9؛ ش 28، ص 121)

زيارت

رفتن به اماكن مقدسه مدينه و به جا آوردن آداب آن را «الزياره» گويند.

زيارت حج

مقصود به جاي آوردن اعمال حج است.

زيارت دوره

مقصود رفتن به اماكن زيارتي و ديدني اطراف مدينه است. (حج آن طور كه من رفتم، ص 53)

زيارت عمره

مقصود به جاي آوردن اعمال عمره است.

زينت كعبه

ص: 1140

واف است. (ميقات حج، ش 7، ص 21)

زيورهاي كعبه

(ك) حلي الكعبه

س

سابقه الحاج

(بِ قُ لْ)

1. كسي را گويند كه بر حاجيان در رسيدن به مكه پيشي گيرد. (راهنماي دانشوران)

2. آن كه پيشاپيش كاروان حجاج به شهر آيد و خبر فرا رسيدن آنان باز دهد. (فرهنگ فارسي؛ لغت نامه)

سادات نخاوله

(ك) نخاوله

ساق

از اسامي مكه است. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 36)

سالار حاج

امير حاج (ك) امارت حج

سالمه

(لِ مِ) از اسامي زمزم است (الاعلاق النفيسه، ص 55؛ حرمين شريفين، ص 23)

سبوحه

(سَ بُّ حِ) (سَ حِ) از اسامي مكه است و اسم دره اي است در قرب جبل الرحمه (لغت نامه؛ ميقات حج، ش 4، ص 146؛ ش 21، ص 128؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 36)

ستار كعبه

(س) همان (ك) پرده كعبه

ستون ابولبابه

(سُ نِ اَ لُ بِ) همان (ك) ستون توبه

ستون اماميه

(اِ يِّ) از ستون هاي مسجدالنبي است. بعضي از رسائل ستون پيش جانب غربي حجره طاهره را گويند كه محاذي سرمقدس رسول الله است. (راهنماي حرمين شريفين، ج 5، ص 108 و 109)

ستون توبه

(تَ بِ) يا «ستون ابولبابه» از ستون هاي مسجدالنبي است واقع ميان ستون عايشه و ستون حرس (و دومين ستون از حجره و چهارمين ستون از منبر مي باشد) و دعا كردن و نماز خواندن در كنار آن معروف و مستحب است و رسول خدا نوافل خود را در اين جا به جاي مي آورد و بعضاً «در اين جا اعتكاف مي فرموده اند» و اكنون نام «اسطوانة التوبه» بر آن است. شهرت اين ستون به «ابولبابه» و «توبه» از آن جهت است كه ابولبابه (رفاعة بن عبدالمنذر) از صحابه خود را

ص: 1141

به آن بست و از عمل خويش توبه نمود. عمل او به نقلي تخلف از غزوه تبوك بود و به نقلي ديگر نوعي اطلاع رساني به دشمن بود، به اين ترتيب كه او به تقاضاي يهود بني قريظه كه به علت خيانت در محاصره مسلمين قرار گرفته بودند روانه مذاكره شد و در جواب پرسش آنها كه در صورت تسليم چه اتفاق خواهد افتاد با اشاره به گلوي خود به كشته شدن آنها اشاره كرد. ابولبابه در بازگشت از اين اطلاع رساني به دشمن كه برخلاف وظيفه اش بود آن چنان پشيمان شد كه به قصد توبه مستقيماً به طرف مسجد رفت و خود را به ستوني بست و سوگند خورد تا آب و غذا نخورد مگر اين كه خداوند توبه اش را بپذيرد. ابولبابه مدت 3 (يا 6 يا 7 يا 15) شبانه روز تنها به جهت اداي فرايض از ستون (و به وسيله همسر يا دخترش) باز مي شد تا به حالت بيهوشي در آمد.

و خداوند توبه اش را پذيرفت و پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) او را بگشاد. (مجمع البيان، ج 10، ص 197؛ منهج الصادقين، ج 4، ص 181 و 311؛ النهايه، ص 291؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 204)

ستون تهجد

(تَ هَ جُّ) از ستون هاي مسجدالنبي است و آخرين ستوني است كه در دوران حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) وجود داشت و اين جا محل تهجد و شب زنده داري آن جناب بوده است. مكان اين ستون در كنار محل اصلي باب جبرئيل قبل از توسعه مسجدالنبي قرار داشته كه اكنون در داخل ضريح

ص: 1142

قرار گرفته است. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 208)

ستون جزعه

(جَ زَ عِ) همان (ك) ستون حنانه

ستون حرس

(حَ رَ) (حَ) همان (ك) ستون محرس

ستون حنانه

(حَ نّ نِ) از ستون هاي مسجدالنبي است واقع در سمت مغرب محراب نبوي و نزديك ترين ستون ها به محراب نماز رسول اكرم است و چسبيده به ديوار قبلي مسجد. اين ستون به نام هايي موسوم است:

1. علم رسول الله

2. جزعه. نامي است كه بعدها به آن داده شد.

3. مخلقه. به جهت آن كه عطر و خلوق بر آن مي سوزانيدند و يا اصحاب قبل از ملاقات با حضرت در اين مكان خود را خوشبو و عطرآگين مي نمودند.

4. حنانه. تا اوايل قرن چهاردهم بر بالاي اين ستون نام «استوانه حنانه» ديده شده است. حنانه به معني نالنده است و گويند در اين محل درخت خرمايي بود كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) هنگام خطبه بر آن تكيه مي فرمود (و چون منبر ساخته شد، اين درخت از فراق حضرت حنين (ناله) سرداد و لذا آن را حنانه (به معني بانگ شتر ماده اي كه از بچه خود جدا مي شود) گفتند و حضرت اين درخت را در بر گرفت تا آرام شد. طبق نقل ها، اين درخت بعداً دفن گرديديا به فرموده حضرت درخت را كندند (و در زير منبر) مدفون نمودند و يا بني اميه هنگام نوسازي مسجد اين درخت را بريدند. (حيوة القلوب، ج 2، ص 201؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 203 و 212 و 213؛ و...)

ستون سرير

(سَ) از ستون هاي مسجدالنبي است و اولين ستون از سمت قبله و متصل

ص: 1143

به ضريح و ديواره غربي حجره پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) است و تسميه سرير از آن جهت است كه:

تخت حضرت در كنار آن قرار داشت و با تكيه بر آن به پاسخگويي مسائل مسلمين و برآورده ساختن نيازمندي هاي ايشان مي پرداختند.

در اين جا كه مكان اعتكاف حضرت بود، برگ بزرگ خرمايي مي گسترانيدند و آن جناب بر آن دراز مي كشيدند. (مدينه شناسي، ج 1، ص 108؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 206)

ستون عايشه

همان (ك) ستون مهاجرين

ستون علي

همان (ك) ستون محرس

ستون قرعه

(قُ عِ) همان (ك) ستون مهاجرين

ستون محرس

) مُ حَ رِّ) (مَ رَ) از ستون هاي مسجدالنبي است و دومين ستون مدوري است كه متصل به ضريح از ديوار غربي است (و ميان ستون هاي سرير و وفود قرار دارد). اين ستون به نام هايي موسوم است:

1. ستون علي بن ابي طالب (ع)

2. مصلي علي. به نقلي چون محل نماز حضرت علي (عليه السلام) بوده است.

3. حرس. و امروزه نيز نام «استوانة الحرس» بر آن ديده مي شود. ظاهراً هنگامي كه گروه هاي ناآشنا به ملاقات پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) مي آمدند حضرت علي (عليه السلام) در كنار آن از آن جناب حراست مي كردند. (مدينه شناسي، ج 1، ص 107؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 207؛ حج و انقلاب اسلامي، ص 122؛ قبل از حج بخوانيد، ص 156)

ستون مخلقه

(مُ خَ لَّ قِ) از ستون هاي مسجدالنبي.

1. (ك) ستون حنانه

2. (ك) ستون مهاجرين

ستون مربعة القبر

(مُ رَ بَّ عَ تُ لْ قَ) همان (ك) ستون مقام جبرئيل

ستون مقام جبرئيل از ستون هاي مسجدالنبي

ص: 1144

است كه ستون «مربعة القبر» هم ناميده مي شود و به موازات ستون هاي محرس و وفود است. ليكن اكنون ستون «مربع قبر» در داخل ضريح و منتهي اليه حجره شريف قرار دارد و قابل ديدن نيست. در كنار اين ستون درِ خانه حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) قرار داشت و هنگامي كه دسترسي بدين محل ممكن بود به عنوان يكي از نقاط بسيار متبرك، محل عبادت به شمار مي آمد ولي قرن ها است كه قابل دسترسي نمي باشد. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 208؛ آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 78)

ستون مهاجرين

(مُ جِ) از ستون هاي مسجدالنبي است كه در وسط ستون هاي اصلي ديگر مسجد و در كنار ستون توبه قرار دارد. (سومين ستون است از منبر و از قبر) نماز گزاردن در كنار اين ستون مورد سفارش بسيار قرار گرفته است. اين ستون به جهاتي به نام هايي موسوم است:

1. مخلقه. به جهت آن كه بر آن خلوق مي آويختند.

2. مهاجرين. چون مهاجرين گرداگرد آن نشسته و نماز مي گزاردند و لذا محل اين ستون «مجلس المهاجرين» هم نام گرفت.

3. عايشه. به جهت آن كه عايشه احاديثي در فضل اين ستون روايت كرد و اكنون نيز بر بالاي آن نام «اسطوانة العايشه» ديده مي شود.

4. قرعه. به جهت روايت منقول از پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) كه فرمودند در مسجد من مكاني است قبل از اين ستون كه اگر مردم مي دانستند در كنار آن نماز نمي گزاردند مگر آن كه بين خود (براي نماز خواندن) قرعه مي زدند. (مدينه شناسي، ج 1، ص 108؛

ص: 1145

تعمير و توسعه مسجد شريف نبوي، ص 77؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 203)

ستون وفود

(وُ) از ستون هاي مسجد النبي است. سومين ستون گرد و مدور از سمت قبله مي باشد (كه بعد از ستون هاي سرير و محرس) به ضريح حضرت (در ضلع غربي) متصل است. اين جا محل جلوس پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) براي ديدار با وفود و دسته ها و قبايل عرب بود كه در اين مكان اسلام مي آوردند و يا با ايشان ملاقات مي كردند. (و به اين علت نام وفود به خود گرفته است) قبل از مسقف شدن قسمت صحن مسجد در زمان آن جناب، اين ستون آخرين ستون شبستان از سمت شمال بوده است. رجال و بزرگان صحابه به ويژه بني هاشم در كنار آن مي نشسته اند و به اين علت به محل آن «مجلس قلاده» نيز گفته مي شد. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 207؛ تعمير و توسعه مسجد شريف نبوي، ص 80)

سدانت

(سِ نَ) از (ك) مناصب كعبه و آن كليدداري و پرده داري بيت الله مي باشد و بعد از بناي بيت به دست حضرت ابراهيم (عليه السلام) سدانت كعبه با حضرت اسماعيل (عليه السلام) و سپس با اولاد آن حضرت بود. طبق نقل بني جُرهُم آن را غصب نمودند و بني خُزاعِه نيز آن را از بني جرهم گرفتند و مدت پنج قرن متولي كعبه بودند تا آن كه مبتلا به فساد شدند و قُصَي بن كِلاب آنان را راند و به پسر خود عَبْدُالدار سپرد و آن گاه به «شيبه» رسيد. و قبل از فتح مكه سدانت كعبه را

ص: 1146

آل شَبْيَه (بني شيبه) به عهده داشت و بعد از فتح مكه نيز رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) كليد كعبه را به آنان سپرد و از آن زمان تاكنون كليد در دست خاندان «شبيه» است و بزرگ ترين فرد خانواده «كبيرالسدنه» است. (ميقات حج، ش 15، ص 82 و 86 و 101؛ ش 16، ص 175؛ و...)

سدنة البيت

(سَ دَ نَ تُ لْ بَ) پرده داران خانه كعبه. (ل)

سدنه كعبه

(سَ دَ نِ ءِ) خادمان كعبه (لغت نامه، ذيل سدنه) (ل)

سدوا الخلل

(سَ دُّ لْ خِ لَ لَ) اتموالصف الاول فالاول

سر تراشيدن

همان (ك) حلق

سعديه

معروفيت ميقات يلملم (ارمغان حج، ص 27)

سعودي

شهر دودمان حاكم بر (ك) عربستان سعودي

سعي

اصطلاح خلاصه شده (ك) سعي صفا و مروه

سعي بين صفا و مروه

اصطلاح تفصيلي (ك) سعي صفا و مروه

سعي صفا و مروه

(سَ عْ يِ صَ وَ مَ وِ) ان الصفا والمروة من شعائر الله فمن حج البيت اواعتمر (بقره 98 158)

سعي طي فاصله (رفت و برگشت) ميان دو كوه صفا و مروه است در مكه جنب مسجدالحرام در مراسم حج و عمره با رعايت شرايط خاص و از واجبات ركني است. عبادت سعي در حج و عمره بعد از نماز طواف زيارت بايد صورت گيرد و زمان انجام آن در حج و عمره متفاوت است:

1. عمره. سعي چهارمين عمل عمره (ها) است كه در لباس احرام صورت مي گيرد. در عمره تمتع از اول شوال تا قبل از ظهر روز نهم ذي حجه و در عمره مفرده در طول سال (جز ايام اختصاصي حج).

2. حج. سعي نهمين (1) عمل حج (تمتع وقران) است كه در لباس غير احرام (لباس معمولي) صورت

ص: 1147

مي گيرد و زمان آن از روز دهم تا روز دوازدهم (و يا تا آخر) ذي حجه است.

واجبات سعي

نيت كردن

از صفا شروع كردن

به مروه آن را ختم نمودن

هفت بار (2) رفت و برگشت كردن.

از راه متعارف رفت و برگشت نمودن

به طور مستقيم و از جلو رفت و برگشت نمودن (نه به حالت عقبي و يا پهلو رفتن)

مستحاب سعي

به حال گريه بودن

با لباس طاهر بودن

با غسل و وضو بودن

پياده رفت و برگشت كردن

ابتدا از باب صفا به كوه صفا رفتن

با سكينه و اعتدال رفت و برگشت نمودن

در قسمتي از مسير حركت (مردان) هروله كردن

رفت و برگشت را بدون ضرورت قطع ننمودن

در ابتداي رفتن به صفا حجرالاسود را بوسيدن و مس كردن

رفت و برگشت را بلافاصله بعد از نماز طواف به جاي آوردن

ماندن بر كوه هاي صفا و مروه (بالاخص صفا) را طولاني كردن

روي كوه ها و طول رفت و برگشت اذكار و ادعيه (وارده را) خواندن

بيش از رفت و برگشت از آب زمزم خوردن و به سر و پشت و شكم پاشيدن

در آغاز سعي بر بالاي كوه صفا رفتن و به جانب كعبه و ركن نظر كردن و ايمان خود و بستگان را به خداوند سپردن و نعمت هاي خداي تعالي را به خاطر آوردن و ذكر اذكار (وارده) نمودن.

هروله

نوعي راه رفتن و حركت است از دويدن پايين تر و از راه رفتن معمولي بالاتر (كوتاه برداشتن قدم ها) همراه با تكان دادن شانه ها. و اما فاصله اي كه در مسعي مستحب

ص: 1148

است به صورت هروله طي شود حدود هفتاد و پنج متر است كه از طرف مسجد حد اين مسافت از يك طرف برابر است با باب بازان و از طرف ديگر برابر است با باب علي و در هر يك از دو مسير رفت و برگشت دو ستون سبز رنگ (كه با چراغ مهتابي سبز رنگ هم مشخص شده) نقطه شروع و ختم هروله را مشخص كرده اند. و از جهت سابقه عمل هروله به اختلاف گفته اند:

در اين قسمت شيطان بر حضرت ابراهيم (عليه السلام) ظاهر شد و آن جناب اين قسمت را تندتر پيمود.

در اين قسمت حضرت هاجر (عليها السلام) در رفت و آمد براي جست و جوي آب، با اضطراب ناشي از تشنگي فرزند مي گذشت.

ناشي از دستور حضرت رسول (صلي الله عليه وآله وسلم) در عمره القضاء است از باب آن كه مشركين خبر دادند كه ياران پيامبر در

1. هشتمين عمل حج افراد.

2. هفت شوط.

سختي به سر برده و خسته اند و آن جناب براي خنثي نمودن اين شايعه فرمان هروله و آشكار ساختن قدرت را صادر فرمود.

سابقه سعي

حضرت هاجر (عليهاالسلام) در جست و جوي آب براي رفع تشنگي فرزندش حضرت اسماعيل (عليه السلام) فاصله صفا و مروه را طي كرد. (1)

حضرت ابراهيم (عليه السلام) در اين جا به تعقيب شيطان كه تجسم يافت پرداخت و او را از ساحت قدس خداوند دور ساخت.

نيابت سعي

فرموده اند در صورت مشقت و حرج در سعي، مي توان براي انجام اين عمل نايب گرفت.

همراه سعي

به مفهوم كلامي از امام سجاد (عليه

ص: 1149

السلام) در سعي قصد آن بايد داشت كه از آن پس بين حالت خوف و رجا به سر برند، و بنابر روايات اين جا محل بيدار كردن متكبران است.

سعي وادي محسر

يعني هروله كردن در زمان عبور از وادي (ك) محسر (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

سعي هفت شوط

اصطلاح ديگري است از (ك) سعي صفا و مروه. چون هر رفت و يا برگشتي را بين صفا و مروه شوط گويند. و لذا چهار شوط از صفا به مروه است و سه شوط از مروه به صفا.

سعيين

(سَ يِ) مقصود دو سعي صفا و مروه است يكي در عمره و يكي در حج.

سفارت

(سَ رَ) يكي از (ك) مناصب كعبه

سفرالي الله

(اِ لَ لاّ) سفر مكه را گويند. (تفسير نمونه، ج 9، ص 103)

سقايت

(سِ يَ) آب دادن زائران كعبه از (ك) «مناصب كعبه» كه در اختيار عباس بن المطلب بود. (ع)

سقاية الحاج

(سِ يَ تُ لْ جّ) يا (ك) سقاية العباس (مسالك و ممالك، ص 18)

سقاية العباس

(َ عَ بّ) اتاقي بود در مسجدالحرام در فاصله 80 ذراعي حجرالاسود (در شرق كعبه و جنوب زمزم) و گويند جايي بوده كه عباس بن عبدالمطلب حاجيان را آب مي داده است.

اين اتاق بزرگ يا خانه به شكل مربع بوده و در بالاي آن گنبد بزرگي قرار داشت و در چهار قسمت آن شبكه هاي آهني قرار داده بودند و در جهت شمالي آن از خارج دو حوض وجود داشت كه بين آن دو، در سقاية العباس قرار داشت. در وسط خانه (اتاق) حوض بزرگي بود كه از آب زمزم پر شده بدين طريق كه آب زمزم از مجرايي (به نام سماويه) از ديوار خانه

ص: 1150

گذشته و سپس از فواره حوض بزرگ وسط سقاية العباس خارج مي گرديد. ابن جبير سياح معروف عرب در قرن ششم كه بيت الله را زيارت كرده از «قبة الشراب» ياد مي كند كه به عباس منسوب است كه براي آب دادن به حاجيان ساخته شده و آب زمزم در آن جا خنك مي شود و اين كه شبانگاه آن را براي آشاميدن حاجيان در كوزه هايي به نام دَوْرَق (كه يك دسته دارد) بيرون مي آورند. ناصر خسرو نيز از «سقاية الحاج» ياد مي كند در برابر زمزم كه اندر آن خم ها نهاده باشند كه حاجيان از آن جا آب خورند. سقاية الحاج در سال 807 هجري تعمير گرديد ولي امروزه اثري از آن نيست. (حرمين شريفين، ص 23 سفرنامه ابن جبير، ص 125؛ سفرنامه ناصر خسرو، ص 95)

سقياء

(سُ) آب دادن و خوردن.

1. همان (ك) چاه سقيا

2. از اسامي زمزم است كه از طرف خداوند در برابر تضرع هاجر به آن مادر و فرزندش اسماعيل عطا شد و لذا به آن سقياء اسماعيل و سقياء الله اسماعيل هم گفته اند. (ميقات حج، ش 10، ص 90 و 91؛ ش 28، ص 28، ص 120؛ راهنماي حرمين شريفين، ج 1، ص 203)

سقياء اسماعيل

همان (ك) سقياء (2)

سقياء الله اسماعيل

همان (ك) سقياء (2)

1. و لذا گفته اند سعي تجسم حالت انساني است كه تلاش كرد و از رحمت خداوند مأيوس نشد.

سقيفه بني ساعده

(سَ فِ ءِ بَ عِ دِ) سايباني از حصير و شاخه هاي نخل متعلق به قبيله بني ساعده از انصار كه در باب شامي و دركنار چاه بضاعه قرار داشت و در

ص: 1151

اين جا با هم به مشورت در امور مهم قبيله مي پرداختند و در اين جا بود كه در سال يازدهم هجري با رحلت نبي اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) مهاجر و انصار با ناديده گرفتن جانشيني منصوص (حضرت علي اميرالمؤمنين) جانشيني انتخابي را شكل دادند و در اين مكان بود كه براي خليفه منتخب بيعت گرفتند. در سال 1030 هجري قمري در محل سقيفه بنايي ساخته شد كه تا اوايل سده سيزدهم هجري پا بر جا بود. اما اكنون مكان سقيفه (كه در شمال غربي مسجدالنبي و به فاصله 500 متري آن قرار داشت) در تخريب ساختمان هاي اطراف مسجد از بين رفته است.

سكوي خواجه ها

سكوي موجود در مسجدالنبي در سمت راست درب ورودي باب جبرئيل و سمت چپ ورودي باب النساء. (ميقات حج، ش 21، ص 71)

سلام

(سَ) از نام هاي مكه است چون مركز امنيت و آرامش است. (ميقات حج، ش 4، ص 141؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 36)

سلع

همان (ك) كوه سلع

سلقه

(سَ لِ قِ) از نام هاي مدينه (كه در تورات آمده) به جهت دوري شهر از كوه هاي اطراف (ميقات حج، ش 7، ص 166؛ حرمين شريفين، ص 117)

سنگ زدن

همان (ك) رمي

سنگ مقام

1. حجرالاسود است.

2. مقام ابراهيم است.

سوق الطوال

(سُ قِ طُّ) بازار مجاور (ك) دارالنابغه

سوق هدي

(سَ قِ هَ دْ) همراه بردن قرباني از حين احرام در حج قران (فقه فارسي با مدارك، ج 3، ص 75)

سويقه

(سُ وَ قِ) دهي بود در اطراف مدينه و پيوسته مركز سكونت فرزندان امام مجتبي (عليه السلام) بود تا اين كه در زمان متوكل سويقه را ويران كردند و نخل هاي

ص: 1152

آن را بريدند و ديگر آباد نشد. (مقاتل الطالبيين، ص 410 و 462)

سه جمره

جمرات ثلاث، جمار ثلاثه، جمع (ك) جمره

سياق هدي

(هَ دْ) همراه بردن قرباني در حج قران. (گزيده اي از مسائل و فرهنگنامه حج، ص 64)

سيده

(سَ يِ دَ) از اسامي زمزم است. (اعلاق النفيسه، ص 55؛ ميقات حج، ش 10، ص 91)

سيدة البلدان

(تُ لْ بُ) از اسامي مدينه است كه سيدالمرسلين را در خود دارد. (حرمين شريفين، ص 117؛ ميقات حج، ش 7، ص 166)

سيل

از نام هاي مكه است. ميقات حج، ش 4، ص 148؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 36)

سيل ام نهشل

(اُ مِ نَ شَ) شهرت سيلي است كه در زمان خليفه دوم وارد مسجدالحرام شد و سبب گرديد تا مقام ابراهيم از جاي خود كنده و به كعبه بچسبد و به زعم برخي به محلات پايين كعبه برده شود. وجه تسميه آن است كه صاحب اين نام در اين سيل غرق گرديد. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 56)

سيل كبير

همان (ك) قرن المنازل

ش

شئون الحاج

(شُ ءُ نُ لْ) اداره اي است در مكه و جده و عرفات و مني براي راهنمايي و رسيدگي به اظهارات حجاج (راهنماي حرمين شريفين، ج 1، ص 230؛ راهنماي حجاج و تاريخچه حرمين و مزارات، ص 63)

شاخ داخلي

شاخ سفيد و كوچكي است كه درون شاخ معمولي حيوان قرار دارد و در قرباني اگر شاخ داخلي شكسته باشد كفايت نمي كند. (مناسك حج، مسئله 384)

شاخ شيطان

تعبيري از فرقه مذهبي (وهابيه) حاكم بر (ك) عربستان سعودي

شادروان

همان (ك) شاذروان

شاذروان

(ذُ ذِ ذُ) يا «شادروان» (اصل اين كلمه فارسي است و در عربي به صورت شاذروان وارد شده) نام قسمتي از

ص: 1153

بناي كعبه است و آن برآمدگي هاي كوتاهي مي باشد كه پايين ديوارهاي خارجي كعبه را احاطه كرده است. اين برآ مدگي (يا سنگ نماي پايين خانه كعبه) در جهات شرقي و غربي و جنوبي بشكل پخ و سراشيب (مورب) مي باشد و در جهت شمالي (طرف حجر اسماعيل) به صورت پله است. شاذروان را «تأزير» هم مي گويند، چون براي كعبه مانند ازاري است. شاذروان قسمت باقي مانده يا نشانه محل ديوار قبلي كعبه است و فقها آن را جزو خانه خدا و سطح اوليه آن مي دانند كه هنگام طواف واجب نبايد بر روي آن راه رفت و دست و يا پا روي آن گذاشت و به همين منظور سطح شاذروان را سراشيب ساخته اند و در اطراف حجر هم كه سراشيب نيست از آن جهت است كه در طواف نبايد وارد حجر شد. حدود ارتفاع شاذروان را از سطح زمين و عرض آن را به نقلي چنين آورده اند:

شمال، ارتفاع 15، عرض 35 سانتيمتر

جنوب، ارتفاع 24، عرض 87 سانتيمتر

شرق، ارتفاع 22، عرض 66 سانتيمتر

غرب، ارتفاع 28، عرض 80 سانتيمتر (1) (تاريخ و آثار اسلامي، ص 49؛ حج و انقلاب اسلامي، ص 79؛ حرمين و شريفين، ص 74؛ سفرنامه مكه، ص 257؛ حج و عمره، ص 158؛ فرهنگ دانستني هاي پيش از سفر به خانه خدا، ص 206؛ دايرة المعارف فارسي، ذيل كعبه)

شاعره

(عِ رِ) نشان هاي حج و طاعت ها كه آن جا كنند. (لغت نامه)

شافيه (يِ)

1. از نام هاي زمزم است. و شفاء من كل سقم (سيري در اماكن سرزمين وحي، ص 112)

1. شاذروان

ص: 1154

در آخرين مرمت كعبه در سال 1417 هجري بازسازي شد و ارقام جديد در صورت تغيير به دست نيامد.

2. از نام هاي مدينه است. ترابها شفاء من كل داء. (حرمين شريفين، ص 117؛ ميقات حج، ش 7، ص 166)

شاة

يا (ك) دم شاة

شاهد

(هِ) و شاهد و مشهود (بروج 3)

1. روز عيد قربان است.

2. حجر الاسود و يا... (تفسير نمونه)

شاه مربع نشين

كنايه از خانه كعبه به اعتبار آن كه مربع است (فرهنگ: رشيدي، نفيسي، برهان قاطع)

شباشعه

از نام هاي مكه است (تاريخ مكه، ص 15)

شباعه

(شُ عِ) از نامهاي زمزم در عهد جاهليت چون سير كننده خورنده است (لغت نامه؛ ميقات حج، ش 10، ص 90)

شباعة العيال

(شُ بّ عَ تُ لْ عِ) از نام هاي زمزم. (ميقات حج، ش، ص 91)

شباك

(شُ بّ) بناي فعلي مقصوره يا حجره در زاويه جنوب شرقي مسجدالنبي داراي ضريح يا حصاري خارجي است كه در اصطلاح اهل مسجد به «الشباك» معروف است. (مدينه شناسي، ج 1، ص 85)

شب ماندن در مشعر

همان (ك) وقوف در مشعر

شب ماندن در مني

همان (ك) وقوف در مني

شب هاي تشريق

(ك) ايام تشريق

شيبيين

(شَ يِّ) پرده داران كعبه اند (سفرنامه ابن جبير، ص 130)

شجره

(شَ جَ رِ) نام درختي است در ذي الحليفه. حضرت رسول (صلي الله عليه وآله وسلم) هر وقت از مدينه به مكه مي آمدند در آن جا محرم مي شدند. (لغت نامه)

شجره

حنانه همان (ك) ستون حنانه

شراب الابرار

(شَ بُ لْ اَ) از اسامي زمزم است كه نوشيدني پارسايان است. (ميقات حج، ش 10، ص 90)

شرط تحلل

(تَ حَ لُّ لْ) آن است كه زائر كعبه زمان احرام گرفتن از خداي مي خواهد كه او را وقت

ص: 1155

احصار حلال كند و به تعهدات ناشي از احرام نگيرد. اما با صراحت سوره بقره (196) كه آمره است و دستور داده كه هَديْ تحلل (قرباني احلال) به قربانگاه فرستد و پيش از ذبح سر نتراشد شرط مذكور خلاف آيه و بي اعتبار است. قارن اگر شرط تحلل كند هدي سياق از او ساقط نگردد و بايد در سال آينده حج قران كند. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

شرطة الحاج

(شُ طَ تُ لْ) سرپرستي حفاظتي حجاج (در عربستان سعودي) است.

شرفاي مكه

(شُ رَ) حج (ك) شريف مكه

شريفه

(شَ رَ يِ ّ) مدينة الحاج. آسايشگاه هايي بوده است نزديك فرودگاه سابق جده، مختص اقامت موقت حجاج هنگام ورود و خروج.

شريف مكه

(شَ) لقب بزرگ و رئيس مكه. عنوان كسي كه در مكه حكومت مي كرد. شريف امر نگهباني و مراقبت و سرپرستي حجاج را عهده دار بود. در دوره شرفاء مراسم حج بسيار باشكوه برگزار مي شد. گويند در مراسم حج، شريف مكه لباس سفيد پوشيده به نشانه اطاعت از خدا شمشيري به گردن خود آويخته به طواف برگرد خانه كعبه مي پرداخت و پس از آن كه شريف مكه طواف خود را به پايان مي رسانيد، ديگران طواف خانه خدا را آغاز مي كردند.

شعائر

(شَ ءِ) نشان ها در حج و طاعتي كه در آن جا كنند. هر يك از مناسك حج را گويند از وقوف به عرفات و مشعر و مني و رمي جمرات و طواف و سعي و ديگر اعمال. (كتاب حج، ص 125؛ لغت نامه؛ فرهنگ فارسي)

شعائرالله

(شَ ءِ رَ لاّ) علامت هايي است كه انسان را به ياد خدا مي اندازد. كلمه شعائر در قرآن معمولاً

ص: 1156

در مورد مراسم حج به كار رفته است. (تفسير نمونه، ج 1، ص 539؛ ج 2، ص 250)

1. ذلك ومن يعظم شعائر الله. (حج - 32)

2. ان الصفا والمروة من شعائرالله. (بقره 158)

3. يا ايها الذين آمنوا لاتحلوا شعائرالله. (مائده 2)

4. والبدن جعلناها لكم من شعائرالله. (حج 36)

شعائر حج

نشانه هاي حج و طاعت ها كه آن جا كنند. (لغت نامه)

شعار

(شِ) نشان در حج، طاعت در حج. (لغت نامه)

شعار الحج

(شِ رُ لْ حَ جّ) مناسك حج و علامات آن (فرهنگ نفيسي)

شعار محرم

(مُ َ رِ) تلبيه. امام اول فرمايد: جبرئيل به پيغمبر گفت تلبيه شعار محرم است. (فقه فارسي با مدارك، ج 3، ص 91)

شعاره

(شِ رِ) اصل مناسك حج و معظم آن مانند وقوف و طواف و امثال آن (فرهنگ نفيسي)

شعاع حرم

(ك) دايره حرم

شعاع طواف

(ك) دايره مطاف

شعب ابي دب

(شِ بِ اَ دُ بّ) دره اي است در مكه در دهانه كوه حجون به علت سكونت مردي به نام «ابي دب» در آن. مردم مكه در دوره جاهلي و آغاز اسلام مردگان خود را در اين دره كه بخشي از حجون است دفن مي كردند و لذا اين دره را «شعب المقبره» مي گفتند و به «شعب جزارين» نيز موسوم بود. اين قبرستان شناخته شده است به معلي. همان (ك) جنة المعلي (ميقات حج، ش 3، ص 150؛ ش 4، ص 166)

شعب ابي طالب

شهرت دره اي است محل سكونت خاندان بني هاشم كه به آنها اختصاص داشته است. اين جا محل محاصره اقتصادي اجتماعي پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) و بني هاشم و بني عبدالمطلب توسط كفار قريش و يادآور خاطره مقاومت شكوهمند

ص: 1157

هاشميان در برابر تحريم همه جانبه طي مدت سه سال (از محرم سال هفتم تا سال دهم بعثت) مي باشد. سران كفار قريش با اجتماع در دارالندوه عهدنامه اي بين خود منعقد نمودند تا براساس آن هاشميان را تحريم كنند تا مجبور گردند حضرت محمد (صلي الله عليه وآله وسلم) را براي رهايي از محاصره به قريش بسپرند (تا قريش حضرت را به قتل برساند) و بدين منظور مواد عهدنامه را چنين تنظيم كردند كه از آنان همسر نگيرند و به آنان همسر ندهند. از آنان چيزي نخرند و به آنان چيزي نفروشند. با ايشان رفت و آمدي نكنند و گفت و شنودي نداشته باشند. در مدتي كه هاشميان در محاصره قرار داشتند سختي هاي بسياري را متحمل شدند به طوري كه تعدادي از آنان از شدت گرسنگي از دنيا رفتند. آنها تنها در موسم كه مقاتله حرام بود مي توانستند با خروج از شعب با قبايل عرب كه در مكه حاضر مي شدند معامله نمايند، اما قريش اين را نيز روا نمي داشت و چون يكي از آنها كالايي مي خريد با پيشنهاد خريد به قيمت گران تر مانع خريد بني هاشم مي شد. طريق ديگر دستيابي به آذوقه چيزهايي بود كه به وسيله ابوالعاص بن ربيع داماد پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) و يا هشام بن عمر و برادرزاده حضرت خديجه (عليها السلام) بر پشت شتر در شعب رها مي شد، اما اين را نيز قريش تاب نمي آورد و اگر آگاه مي شد كسي از قريش به سبب قرابت خوراكي به شعب فرستاده براي او ايجاد مزاحمت مي كرد. اما به

ص: 1158

هر حال اين سختي ها هيچ اثري در تصميم حضرت ابي طالب به حمايت از برادرزاده اش نداشت و هاشميان با صبر و تحمل خود سبب شدند تا برخي از محاصره كنندگان ناراحت از اقدام خود و مأيوس از موفقيت خود درصدد ابطال عهدنامه برآيند و با خبري كه حضرت ابوطالب از سوي رسول الله مبني بر محو متن عهدنامه (بجز نام خدا) به وسيله موريانه براي كفار برد بني هاشم از محاصره رها گرديد. اما موضع محاصره را برخي ها در شعب كنار قبرستان ابوطالب مي دانند ولي بسياري از مورخين مكان شعب مورد محاصره را در شعبي كنار كعبه ذكر كرده اند و مي گويند شعب ابي طالب در نزديكي مسجدالحرام و در سمت كوه صفا در فاصله كوه ابوقبيس و كوه خندمه قرار داشته و بني هاشم و بني عبدالمطلب همگي در اين مكان زندگي مي كردند. شعب مذكور در سال 1399 هجري قمري در وسعت شارع غزه تخريب گرديد و با ساختمان سازي ها و تغييراتي كه آل سعود در اين قسمت داد اين مكان تاريخي محو شده است. اين شعب به جهاتي اسامي مختلفي داشته است چون:

1. قشاشيه، نام امروزي آن است.

2. شعب علي (عليه السلام)، شهرتي كه در دوره فاطميان يافت.

3. شعب مولد، چون پيامبر اكرم در اين مكان تولد يافت.

4. شعب ابي يوسف، چون در دوران بني اميه مردي به نام ابويوسف اين دره را خريد. (طبقات؛ ناسخ التواريخ؛ منتهي الآمال؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 122؛ ميقات حج، ش 3، ص 165)

شعب ابي يوسف

همان (ك) شعب ابي طالب

شعب جزارين

(جَ زّ) همان (ك) ابي دب

شعب علي (عليه السلام)

ص: 1159

مان (ك) شعب ابي طالب

شعب مقبره

(مَ بَ رِ) همان (ك) شعب ابي دب

شعب مولد

(مُ لِ) همان (ك) شعب ابي طالب

شعيره

(شَ رِ) علامت:

1. قرباني حج

2. افعال حج

3. اصل عبادت حج

4. آنچه بروي از براي حج نشان باشد (لغت نامه)

شفاء

(شِ) از اسامي زمزم است. «آنهاطعام طعم وشفاء سقم» (تاريخ و آثار اسلام، ص 60؛ لغت نامه، ذيل طعم)

شفاء سقم

(شِ ءِ سُ) از اسامي زمزم است چون شفاي بيماري هاست. (ل) (ميقات حج، ش 10، ص 90)

شميبي

گفته اند حديبيه همان چاهي است كه امروزه سر راه جده به نام چاه شميبي معروف است و در بعضي نسخه ها شميسي آمده و اكنون هم به همين نام معروف است (ميقات حج، ش 10، ص 123 و 127)

شميسي

(شُ مَ) حديبيه را گويند. (مناسك حج، ص 205؛ راهنماي حرمين شريفين، ج 3، ص 146).

شوال

(شَ وّ) ماه دهم سال قمري و اولين ماه از ماه هاي اختصاصي حج است. از اول شوال مي توان براي حج احرام بست و عمره تمتع را انجام داد.

شوط

(شَ) به معين نهايت دويدن تا هدف، در اعمال حج:

1. در طواف كعبه هر دور را گويند كه مجموعاً بايد هفت مرتبه صورت گيرد. شروع شوط از حجرالاسود است و به آن نيز ختم مي شود.

2. در سعي صفا و مروه، هر يك بار رفت يا برگشت را گويند كه مجموعاً بايد هفت مرتبه صورت گيرد. چهار شوط از صفا به مروه و سه شوط از مروه به صفا.

شهدا

(شُ هَ) شهرت ديگري از (ك) شهداي فخ

شهداي احد

(اُ ح ُ) شهرت مزار شهيدان غزوه احد است كه

ص: 1160

در مدينه در دو نقطه مدفونند؛ يكي در سرزمين احد و ديگر در قسمت شمالي قبرستان بقيع.

شهداي بدر

(بَ) شهرت مزار شهيدان غزوه بدر، در سرزمين بدر است واز زيارتگاه هاست ولي امروزه به علت تغيير مسير راه مدينه به مكه زائران از زيارت آنهامحروم گشته اند.

شهداي جنت

(جَ نَ) شهداءالجنه شهرت قبور شهداي حره و شهداي احد در بقيع است كه در قسمت شمالي قبرستان واقع شده. (راهنماي حرمين شريفين، ج 5، ص 172)

شهداي حره

(- حَ رّ) شهرت قبور شهيدان واقعه حره است در قبرستان بقيع در قسمت شمالي.

شهداي فخ

(- فَ خَّ) شهرت قبور شهيدان واقعه فخ در مكه در وادي (ك) فخ، كه به «الشهداء» و «حي شهدا» (محله شهيدان) و «مسجد شهدا» معروف شده و اخيراً در اين جا برج هايي ساخته اند كه به «ابراج شهداء» موسوم است.

در هشتم ذي حجه سال 169 هجري سپاهيان هادي عباسي در اين وادي (كه مدخل ورودي مكه و نزديك مسجد تنعيم است) حسين بن علي بن مثلث از اعقاب امام مجتبي (عليه السلام) و بسياري از علويان همراه او را (در حدود سيصدتن) كه پس از تصرف مدينه (به علت ستم هاي نايب حاكم مدينه) به سمت مكه مي آمدند قتل عام كردند و سپس سرهاي بيش از يكصدتن از شهدا را همراه اسرا نزد خليفه سفاك عباسي فرستادند. بدن هاي بي سر شهداي فخ پس از سه روز در همان محل دفن گرديد. (و گفته اند پس از فاجعه كربلا هولناك تر از حادثه فخ واقع نگرديده است) امروزه مزار شهداي فخ به علت عقايد نادرست حكام سعودي مورد تعرض و بي حرمتي قرار

ص: 1161

گرفته و

صاف و مسطح شده و قابل تشخيص نيست. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 84؛ دايرة المعارف فارسي، ذيل فخ؛ سيري در اماكن سرزمين وحي، ص 129؛ ميقات حج، ش 4، ص 192؛ ش 6، ص 139؛ ش 13، ص 158)

شهر حرام

(حَ) جعل الله الكعبه البيت الحرام قياماً للناس والشهر الحرام (مائده 97)

ماه حرام. ماهي كه جنگ در آن حرام است و چهار ماه ذي قعده، ذي حجه، محرم و رجب ماه هاي حرامند. عرب ها در ايام ماه هاي حرام كينه و كدورت ها را كنار مي گذاشتند و آزادانه به معاشرت و تجارت مي پرداختند و چون از جنگ در اين ماه ها خبري نبود آن را ماه هاي حرام مي ناميدند.

اسلام در راستاي ارزشي كه براي كعبه قائل شده قسمتي از ايام سال را نيز از ارزشي برخوردار كرد تا مردم با استفاده از حرمت زمان و مكان مصالح و منافع خويش را تأمين كنند و با تفاهمي كه در اين دوران مي يابند زمينه كنارگذاردن خوي تجاوزگري فراهم آيد و به اين ترتيب ماه حرام مايه قوام زندگي مردم قرار داده شده است. و مراسم حج و عمره نيز در اين ماه هاست:

1. عمره مفرده، در ماه رجب مورد تأكيد فراوان قرار گرفته.

2. عمره تمتع، در ماه ذي قعده و ذي حجه مي تواند صورت گيرد.

3. حج، اقسام حج (تمتع، افراد و قران) بايد در ذي حجه انجام شود.

شيح

يا (ك) گياه شيح

شيطان

اصطلاحاً جمره را گويند.

1. شيطان بزرگ، مراد جمره عقبه (يا جمره كبري) است.

2. شيطان كوچك، مراد جمره اولي (يا جمره

ص: 1162

صغري) است.

3. شيطان ميانه، مراد جمره وسطي است. (دانستني هاي پيش از سفر به خانه خدا، ص 300)

شيعيان نخاوله

(ك) نخاوله

ص

صاحب الرفاده

(حِ بُ رِّ دِ) شخصي را مي گفتند كه از نذورات و موقوفاتي كه عرب به عنوان خانه كعبه مي داد براي زائران و فقرا طعام فراهم مي نمود.

صاحب السقايه

(سِ يِ) كسي را مي گفتند كه با مشك و شتر براي رفاه حجاج و زوار آب شيرين از خارج به مكه مي آورد.

صافيه

(يِ) از نام هاي زمزم است (اعلاق النفيسه، ص 55؛ ميقات حج، ش 10، ص 91)

صحراي عرفات

همان (ك) عرفات

صحراي مشعر

همان (ك) مشعر

صحراي مني

همان (ك) مني

صد

(صَ) عبارت است از بازداشتن دشمن و مانند آن كسي را كه در مسير رفتن به حج يا عمره باشد از رسيدن به عرفات يا مكه. (معارف و معاريف)

صدر

(صَ دَ)

1. بازگشت از حج

2. روز چهارم از روزهاي نحر (لغت نامه)

صرور

(صَ) حج ناكرده (لغت نامه) (ع)

صروره

(صَ رِ) آن كه (زن و مردي كه) براي اولين بار به حج مشرف شده. (تفسير نمونه، ج 22، ص 348؛ ميقات حج، ش 8، ص 55)

صفا

همان (ك) كوه صفا

صفاح

(صُ فّ) حد حرم (مكه) در طريق عراق در هفت ميلي بر كوهي به نام «مُقْطَع» قرار دارد. (احكام عمره، ص 81)

صفا و مروه

(صَ وَ مَ وِ) دو كوه هستند در مكه در جنب مسجدالحرام و فاصله بين اين دو كوه به نام (ك) «مسعي» محل انجام يكي از اعمال حج و عمره است به نام (ك) سعي صفا و مروه.

صفه

(صُ فِ) شهرت سكو و ايواني است در مسجدالنبي واقع در جهت شمال حجره مطهر در

ص: 1163

مدخل باب جبرئيل به ارتفاع 40 (يا 50) سانتيمتر از كف مسجد و به مساحت 96 متر مربع (به طول 12 متر در عرض 8 متر) و تلاوت قرآن واقامه نماز را در اين جا مستحب شمرده اند (و اكنون زائران روي ايوان صفه رحل هاي قرآن قرار مي دهند و به قرائت قرآن مجيد مشغول مي شوند) و اما در زمان رسول الله جماعتي از فقراي مهاجر به علت فقدان مسكن در اين ايوان (كه در آن موقع پشت ديوار مسجد اوليه محسوب مي شد) سكونت مي كردند و حضرت توانگران صحابه را ترغيب مي فرمود تا به آنها انفاق كنند و حضرت خود با آنها مي نشست و قرآن بديشان مي آموخت. اهل صفه را بر حسب تفاوت حال و مقتضيات زمان از 10 تا 93

نفر ذكر كرده اند و آنچه مشهور است آن است كه آنها عبارت بودند از: بلال، ابوعبيده، عمار ياسر، عبدالله بن مسعود، عتبة بن مسعود. مقداد بن اسود، عتبة بن غزوان، زيدبن خطاب، ابوكبشه و... اهل صفه بعدها با توسعه و قدرت يافتن اسلام تاحدي بي نياز شدند ليكن عنوان اهل (اصحاب) صفه به عنوان امتيازي همچنان براي آنها باقي ماند. با پيدا شدن خواجگان حرم، آنها بر ايوان صفه مي نشستند. واما سكوي موجود كنوني در سمت راست ورودي باب جبرئيل و سمت چپ ورودي باب النساء كه امروزه به آن «سكوي خواجه ها» گويند به گمان برخي از نويسندگان و پژوهشگران همان جاي صفه است، اما به زعمي ديگر مكان اصلي صفه كه در احاديث شريف نبوي آمده نمي باشد. طبق نوشته ها يك سوم

ص: 1164

قسمت جنوبي صفه (به سمت قبله) از دوران پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) وجود داشته و بقيه از افزوده هاي عمربن عبدالعزيز است. ايوان صفه را به نام (ك) «دكة الاغوات» نيز گفته اند.

(مجمع البيان، ج 3، ص 174؛ دايرة المعارف فارسي؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 211؛ سيري در اماكن سرزمين وحي؛ فرهنگ دانستني هاي پيش از سفر به خانه خدا، ص 72؛ ميقات حج، ش 21، ص 71 و 72)

صلاح

(صُ) از نام هاي مكه است چون مركز امنيت و آرامش است. (حرمين شريفين، ص 14؛ لغت نامه؛ ميقات حج، ش 4، ص 141)

صما

(صَ مّ) سنگ كبود رنگ متمايل به سياه است و نوشته اند كه ديوارهاي كعبه با سنگ هاي حجاري

شده «صما» بنا شده است.

صنابير

(صَ) از قرن هفتم به بعد كه سقاخانه هاي داخل صحن مسجدالنبي را برچيدند به جايش صنابير (1) حنفيات (حوضچه هايي با آب شير) بين باب جبرئيل وباب النساء ساختند. (حرمين شريفين، ص 143 و 148)

صوره

(رِ)

1. مكاني است در صدر يلملم از اراضي مكه (لغت نامه)

2. شهرت قسمت شمالي (شامي) مدينه. (ميقات حج، ش 28، ص 154)

صيد

(صَ) يا ايهاالذين آمنوا لاتقتلوا الصيد و انتم حرم (مائده 95)

از محرمات احرام، شكار حيوان صحرايي (وحشي) است و همچنين اعانت در صيد و خوردن گوشت آن حرام است و اصولاً صيد در حرم حرام است. (ع)

صيد احرامي

(اِ) صيدي است كه به جهت احرام ممنوع است خواه آن صيد در حرم باشد خواه بيرون حرم (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

صيد حرمي

(حَ رَ) صيدي است كه به جهت حضورش در حرم قتل آن

ص: 1165

ممنوع است خواه كشنده مُحل باشد خواه مُحْرِم (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

1. صنايير جمع صنبور به معني دهانه كاريز، ناودان حوضي و سوراخي كه آب حوض از آن بيرون رود. (فرهنگ نفيسي)

ط

طائب

(ءِ) از نام هاي مدينه است در تورات. (ميقات حج، ش 7، ص 167)

طائف

(ءِ)

1. طواف كننده (لغت نامه)

2. از شهرهاي حجاز در عربستان در 120 كيلومتري جنوب شرقي مكه كه از بهترين ييلاقات مكه به شمار مي آيد و قبر عبدالله بن عباس پسر عموي رسول خدا (صلوات الله عليه) در آن جاست. طايف در قديم مركز قبيله ثقيف بود و مقارن طلوع اسلام دومين شهر عربستان غربي به حساب مي آمد.

اهالي آن پيامبر اكرم را كه براي دعوت به ميانشان رفته بود با آزار واذيت بيرون نمودند. در هجوم وهابيه شهرهاي مختلف حجاز، طايف نيز تاراج گرديد.

طائفين

(ءِ) طهر بيتي للطائفين (بقره 125)

كساني هستند كه بر گرد خانه كعبه مشغول طواف مي باشند. به نقلي كساني هستند كه از آفاق به منظور اداي مراسم حج آمده اند. (مجمع البيان)

طابه

(بِ) از نام هاي مدينه است. (اعلاق النفيسه، ص 88؛ حرمين شريفين، ص 117)

طاهره

(هِ رِ) از نام هاي زمزم است. (اعلاق النفيسه، ص 55؛ حرمين شريفين، ص 23)

طبابا

(طِ) از نام هاي مدينه است كه بر سرزمين مستطيل شكل اطلاق مي شود. (ميقات حج، ش 7، ص 167)

طراز

(ط) كمربند جامه (پرده) كعبه. (ميقات حج، ش 29، ص 109 و 120)

طعام

(طً) آب زمزم. (لغت نامه؛ ميقات حج، ش 28، ص 122)

طعام الابرار

(طَ مُ لْ اَ) از اسامي زمزم است. (ميقات حج، ش 10، ص 90؛

ص: 1166

ش 28، ص 122)

طعام طعم

از اسامي زمزم است كه غذايي از خوراكي هاست. (ميقات حج، ش 10، ص 90؛ ش 28، ص 122)

طلس

(طَ طِ طُ) قبايلي از اعراب كه در مراسم حج بعضي از اعمال «حمس» (اهل حرم) و بعضي از

اعمال «حله» (قبايل خارج حرم) را انجام مي دادند، و گفته اند اينان يمينان اهالي حَضْرَموت و عَك و عجيب و اياذبن نزارند. اينان در احرام بسان اهل حله اما در پوشيدن لباس و دخول به خانه خدا چون اهل حمس عمل مي كردند. اهل طلس چون از مكان هاي دور مي آمدند ودر حالي كه غبار راه بر آنها نشسته بود به طواف خانه خدا

مي پرداختند بدين نام خوانده شدند. (كتاب حج، ص 208، سيره رسول الله، ص 64؛ ميقات حج، ش 4، ص 109)

طواف

(طَ) ليطوفوا بالبيت العتيق (حج 29)

عبارت است از هفت بار دور زدن خانه كعبه در مراسم حج و عمره طبق شرايطي (و هر بار گرديدن را يك شوط گويند.) (1). طواف در مراسم و مناسك زيارت بيت الله دو گونه است: «طواف زيارت» (كه واجب ركني است) و «طواف نساء» (كه واجب غير ركني است) وقت انجام اين طواف ها در حج و عمره متفاوت است.

1. عمره تمتع. اين عبادت يك «طواف زيارت» واجب دارد كه در طول ماه شوال تا ظهر نهم ذي حجه مي تواند انجام گيرد.

2. عمره مفرده. اين عبادت دو طواف زيارت و نساء واجب دارد كه در طول سال (به جز ايام اختصاصي حج) مي تواند انجام گيرد.

3. حج. اين عبادت (حج افراد، حج قران و حج

ص: 1167

تمتع) دوطواف زيارت و نساء واجب دارد كه فرصت انجام آن از روز دهم ذي حجه تا دوازدهم (و گاه تا آخر) ذي حجه است.

واجبات طواف

نيت كردن

ختنه بودن (2)

وضو داشتن

ستر عورتين نمودن

مباح بودن لباس

طاهر بودن لباس و بدن

از حجرالاسود شروع نمودن

به ركن حجرالاسود ختم كردن

هفت دور (شوط) تمام زدن

دورها را پي در پي انجام دادن

حجر اسماعيل را در دورها داخل كردن

بدن را از كعبه و اجزاي آن (درون كعبه، ديوار كعبه، شاذروان) خارج داشتن

كعبه را در سمت چپ قرار دادن (رو يا پشت يا شانه راست به كعبه نكردن. بنابراين طواف كعبه بيضي شكل است نه مربع و از غرب به شرق است) (3).

در مطاف (محدوده مجاز طواف) دور زدن. يعني در فاصله بين كعبه و مقام ابراهيم بودن. اين فاصله از ديوار خانه حدود 26/5 ذراع (حدود 13 متر) مي باشد (و از طرف حجر، حد مطاف از ديوار حجر 6/5 ذراع است) و بر روي زمين اطراف بيت با حاشيه اي از سنگ سياه مشخص گشته. به نظر برخي فقها طواف در خارج از اين حد (در پشت مقام ابراهيم) در حال تقيه يا در حال اضطرار يا در صورت ازدحام طواف كنندگان (تا حدي كه عرفاً اتصال آنان محفوظ باشد) صحيح است.

مستحبات طواف

پياده بودن

پا برهنه بودن

نزديك خانه بودن

چشم به زير انداختن

موقع ظهر به جاي آوردن

قدم ها را كوچك برداشتن

حجرالاسود را مس كردن و بوسيدن

به دعا و قرآن و تهليل و تكبير و صلوات مشغول بودن

در شوط هفتم

ص: 1168

در مستجار بر ديوار كعبه دست گشودن و شكم چسباندن

دعاهاي وارده را در برابر درِ كعبه و برابر اسماعيل و در ركن يماني خواندن.

مكروهات طواف

1. طواف نزد قريش عددي نداشت، پس حضرت عبدالمطلب هفت شوط مقرر كرد و خدا چنين مقرر فرمود. (منتهي الآمال)

2. براي مردان.

3. با ايستادن بر بام كعبه مي توان ديد كه طواف كنندگان از طرف راست مي آيند و به طرف چپ مي روند و همان طور كه جهت حركت وضعي و انتقالي زمين و جهت حركت خورشيد و سيارات آن همه از غرب به شرق و همه در مدار بيضي است، طواف نيز همگام با حركت سيارات از غرب به شرق و بيضي است. (قاموس قرآن، ذيل كعبه).

برطله گذاشتن (1)

خوردن و نوشيدن

به قضاي حاجت نياز داشتن

به غير ذكر خدا و آيات و دعا سخن گفتن

دهن دره و خميازه كردن و خنديدن و انگشت به صدا در آوردن

نيابت طواف

به فرموده فقها در صورت مشقت و حرج مي توان براي طواف نايب گرفت.

پاداش طواف (2)

- عذاب نشدن

بالا رفتن درجات

بخشيده شدن گناهان

ثواب آزاد كردن بنده يافتن.

همراه طواف

به مفهوم كلامي از امام سجاد (عليه السلام) در طواف بايد قصد آن داشت كه گشتن دور خانه گريزي است از همه چيز به سوي خدا و در پناه امن او در آمدن است.

طواف آخرالعهد

(خِ رُ لْ عَ) طواف وداع. طواف مستحبي خانه كعبه است در موقع بازگشت از آن جا و مستحب است از خداوند متعال توفيق مراجعت طلب كردن (لغت نامه)

و به مفهوم كلامي از

ص: 1169

امام سجاد (عليه السلام) در طواف وداع نيت بر اين بايد داشت كه با رحمت پروردگار كوچ مي كنند و بر اين تصميم بايد بود كه از اين پس واجبات الهي را ادا كنند و به دنبال اعمالي باشند كه آنها را به حضرت حق نزديك تر كند.

طواف افاضه

(اِ ضِ) طواف زيارت حج را گويند چون براي اين طواف از مني به مكه كوچ مي كنند.

طواف اول طواف

زيارت را گويند. (كه در عمره ها و حج اولين طواف است)

طواف اول عهد

طواف تحيت، طواف قدوم، طواف لقاء، طواف موقع دخول به مكه است. (لغت نامه)

طواف بيت الله

طواف خانه كعبه.

طواف تحيت

(تَ يَّ) همان (ك) طواف اول عهد

طواف حامل و محمول

آن چنان است كه يكي به ضرورتي ديگري را بر شانه يا پشت گيرد و حمل كند تا او طواف را صورت دهد. حامل مي تواند ضمن حمل او براي خود نيت طواف كند. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

طواف حج

طواف واجب خانه كعبه است در ضمن انجام مناسك حج (افراد، تمتع و قران) و دوبار انجام مي شود: يكي (ك) «طواف زيارت» و ديگري (ك) «طواف نساء».

طواف دوم

طواف نساء را گويند. (كه در عمره مفرده و حج دومين طواف است).

طواف ركن

طواف زيارت را گويند. (كه واجب ركني است)

طواف زنان

همان طواف نساء است. (لغت نامه)

طواف زيارت

طواف واجب (ركني) بيت الله است در مراسم حج (و عمره) موسوم به طواف اول. طواف فرض، طواف فرضيه، طواف ركن، اين طواف در:

1. عمره مفرده،

دومين عمل است كه بعد از احرام و در لباس احرام صورت مي گيرد، و زمان انجام آن طول ايام سال است (بجز ايام اختصاصي حج).

2. عمره تمتع،

دومين عمل است كه بعد از احرام و در لباس

ص: 1170

احرام صورت مي گيرد و زمان انجام آن از اول ماه شوال است تا قبل از روز نهم ذي حجه.

3. حج،

هفتمين عمل حج (تمتع و قران) (3) است كه بعد از حلق يا تقصير (در مني و بيرون آمدن از احرام) در روز دهم ذي حجه با كوچ (افاضه) از مني به مكه صورت مي گيرد. (4) اين طواف را بعد از مراجعت از مني (در روز دوازدهم ذي حجه) نيز مي توان انجام داد، ولي مستحب

1. كلاه درازي است (كه زي يهوديان است) و در ايام پيشين موقع طواف بر سر مي كردند.

2. طبق روايات منقول از معصومين (عليهم السلام).

3. و ششمين عمل حج افراد.

4. و لذا اين طواف علاوه بر اسامي ديگرش به طواف افاضه نيز موسوم است.

است كه در همان روز عيد صورت گيرد. اين طواف در غير لباس احرام (لباس معمولي) صورت مي گيرد چون با انجام حلق (يا تقصير) از لباس احرام بيرون مي آيند.

طواف سنت

(سُ نَّ) (ك) طواف مستحب

طواف صدر

(صَ) (1) (صَ دَ) (2)

1. طواف وداع را گويند. (لغت نامه؛ در راه خانه خدا، ص 169)

2. طواف افاضه. (پيامبر) «همچنان سواره طواف افاضه كرد واين طواف را طواف صدر نيز گويند» (ناسخ التواريخ، حضرت رسول، ج 4، ص 29)

طواف عربان

طوافي كه عرب در حج جاهلي مي بايست در لباس حمس انجام دهد؛ يعني هر كس كه اول بار به حج يا عمره مي آمد مي بايست اولين طواف خود را در جامه اي انجام دهد كه از «حمس» «عاريه» و يا «اجاره» كرده باشد و اگر در لباس غير حمس طواف مي

ص: 1171

كرد مي بايست آن را به دور افكند و اگر نمي خواست لباسش را از دست بدهد مي بايست برهنه طواف نمايد.

طواف عمره

طواف واجب خانه خداست ضمن انجام مناسك عمره:

1. عمره تمتع،

يك طواف واجب دارد به نام (ك) «طواف زيارت».

2. عمره مفرده،

دو طواف واجب دارد، يكي به نام (ك) «طواف زيارت» و ديگري به نام (ك) «طواف نساء».

طواف فرض

(فَ) طواف زيارت را گويند. (لغت نامه)

طواف فريضه

(فَ ضِ) طواف زيارت را گويند. (لغت نامه)

طواف قدوم

(قُ) همان (ك) طواف اول عهد

طواف لقا

(لِ) همان (ك) طواف اول عهد

طواف مستحب

هفت بار گرديدن غير واجب گرد كعبه است. و فرموده اند مستحب است در ايام توقف در مكه 52 يا 360 طواف و يا 360 شوط يا هر چه توانند طواف كردن. طواف وداع، طواف به نيابت معصومين و والدين و همسر و اولاد و خويشان و دوستان و مؤمنين زنده و مرده و جنابان ابوطالب، عبدالله، عبدالمطلب، هاشم، آمنه و فاطمه بنت اسد نيز مستحب معرفي شده اند. در طول مستحبي طهارت (با وضوع بودن) شرط نيست.

طواف متمتع

(مُ تَ مَ تِ ّ) طواف آن كس كه عمره تمتع كند. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

طواف متعه

(مُ عِ) طواف عمره تمتع (فرهنگ معارف اسلامي، ذيل طواف)

طواف نساء

(نِ) طواف واجب (غير ركني) بيت الله است در مراسم حج (و عمره) موسوم به طواف دوم و طواف زنان. (3) اين طواف با لباس غير احرام است و در:

1. عمره تمتع،

وجود ندارد.

2. عمره مفرده،

ششمين عمل است كه بعد از حلق يا تقصير صورت مي گيرد و زمان انجام آن طول ايام سال است (بجز ايام اختصاصي حج).

3. حج، دهمين عمل (حج تمتع و حج قرآن) (4) است كه بعد

ص: 1172

از خاتمه واجبات مني تا روز دهم (يا

دوازدهم) و مراجعت به مكه بعد از سعي صفا و مروه صورت مي گيرد.

طواف نافله

(فِ لِ) طوافي كه فرض نباشد چون طواف الوداع. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

طواف نيابتي از جمله طواف هاي مستحبي است كه به نيابت از ديگران و يا به نيابت از معصومين (عليهم السلام) انجام مي شود.

طواف واجب

هر يك از دو طواف زيارت و نساء است.

طواف وداع

(مِ) يا (ك) طواف آخرالعهد

طوافين

(طَ فَ) دو طواف زيارت و نساء را گويند.

طيب

بوي خوش. استعمال و بوييدن طيب و عطريات از محرمات احرام است و در صورت ارتكاب موجب كفاره است.

1. لغت نامه.

2. مبسوط در ترمينولوژي حقوق.

3. با انجام اين طواف و خواندن نماز آن، زن كه از محرمات احرام است حلال مي گردد.

4. نهمين عمل حج افراد.

طيبه

(بِ)

1. نام زمزم است. (لغت نامه)

2. نام مدينه است. (لغت نامه؛ حرمين شريفين، ص 117)

طيبه

(طَ يِ ّ بِ)

1. از نام هاي مكه است. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 36)

2. از نام هاي مدينه است. (حرمين شريفين، ص 117؛ ميقات حج، ش 7، ص 167)

طيبه

(طَ يْ بِ) نام مدينه است. (ميقات حج، ش 7، ص 167)

طيبه

(طَ يْ بِ) نام زمزم است. (طبقات، ص 67، ميقات حج، ش 10، ص 91)

ظ

ظبايا

(ظ) از نام هاي مدينه است به معناي سرزمين گرم و داغ، و خداي سبحان، به بركت دعاي رسول الله (صلوات الله عليه) گرماي شديد آن را منتقل به جحفه نمود. (ميقات حج، ش 7، ص 167).

ظلا

(ظُ لّ) سكويي در قسمت قديمي مسجد النبي كه آن را

ص: 1173

«صفه» يا «ظلا» مي گويند (سيري در اماكن سرزمين وحي، ص 29) (ع).

ظلال

از مضمون روايات و نقل مدينه شناسان استفاده مي شود كه مدتي طولاني و در زمان ائمه (عليهم السلام) بخشي از مسجد النبي (بيرون از مسجد اصلي) در سمت شمال و در نزديكي صحن، داراي سايباني بوده كه از آن به «ظلال» و «مظله» تعبير شده است. (ميقات حج، ش 26، ص 102).

ع

عائر

همان (ك) كوه عائر

عاصمه

(صِ مِ) از اسامي مدينه است از آن جهت كه مهاجرين و انصار را حفظ كرد. (اعلاق النفيسه، ص 88؛ ميقات حج، ش 7، ص 167)

عافيه

(ي) از اسامي زمزم است (اعلاق النفيسه، ص 55؛ حرمين شريفين، ص 23)

عاقر

(قَ) از اسامي مكه است، مسطور در كتاب شعياء و در مفاد مسجد الحرام است. (ميقات حج، ش 21، ص 123)

عاكف

(كِ) و المسجد الحرام الذي جعلناه للناس سواءً العاكف فيه و الباد (حج 25)

عاكف كسي است كه مجاور خانه كعبه باشد. بومي مكه. (مجمع البيان، ذيل آيه 25 حج آيه 125 بقره)

عاليه

(يِ)

1. سرزمين حجاز كه مشتمل بر بلاد واسعه و مواضع شريفه و يا آن قسمتي كه از رمه تجاوز كند تا مكه و يا مشتمل بر همه آن قسمتي از قريه ها و آبادي هاي مدينه كه از طرف نجد تا تهامه يافت مي شود. (لغت نامه)

2. نام محله اي در مدينه كه در آن خانه هايي از قبيله بني نضير بود كه به رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) رسيد و حضرت، ماريه را در اين محل در خانه اي سكونت داد كه به مشربه ابراهيم معروف است.

ص: 1174

(نقش عايشه در تاريخ اسلام، ج 1، ص 86)

عام الاستطاعه

(مُ لْ اِ تِ عِ) سالي كه استطاعت رفتن به حج فراهم مي آيد. سال مستطيع شدن براي عبادت حج.

عام الحصر

(حَ) سالي است كه زائر كعبه به جهت بيماري از اتمام مناسك حج باز ماند و اين در صورتي است كه حصر را مختص مرض بدانيم. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

عبا

(عَ) رداء. قطعه اي از احرام كه به دوش افكنند. (ميقات حج، ش 5، ص 49؛ و...)

عبادت مختلط

حج كردن عبادتي است كه دو جنبه مالي و بدني دارد. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

عبدالدار

(عَ دُ دّ) نامي است كه در دوره جاهلي برخي از اقوام به جهت تعظيم و تكريم خانه كعبه بر فرزندان خويش مي نهادند. (كعبه، ص 44)

و بني عبدالدار طايفه اي بودند كه مقارن ظهور اسلام منصب حجابت و سدانت كعبه را در اختيار داشتند.

عتيق

(عَ) كعبه همان (ك) بيت العتيق

عج

(عَ جّ) ضجه و فرياد مردم به تلبيه (ك) ثج

عدل

(عَ) در زمان قريش نامي بود براي (ك) پيراهن كعبه

عذرا

(عَ)

1. از نام هاي مكه. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 63؛ ميقات

حج، ش 4، ص 148)

2. از نام هاي مدينه است (در تورات) زيرا از آن سرزمين با دشمنان اسلام سخت برخورد شد تا به دست رسول الله رسيد. (حرمين شريفين، ص 117؛ ميقات حج، ش 7 ص 167)

عراء

(عَ) از نام هاي مدينه است از آن جهت كه ساختمان هاي شهر مدينه كوتاه بود و سعي مي شد تا از خانه رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) مرتفع و بلندتر نگردد. (حرمين شريفين، ص 117؛ ميقات حج،

ص: 1175

ش 7، ص 167)

عرب

(عَ رَ) اصلا نام مردم و قوم سامي عربستان يا جزيرة العرب است (ولي اكنون نام همه مردمي است كه زبان مادري آنها عربي است). مورخين عرب را به طور كلي به دو دسته تقسيم مي كنند.

عرب منقرضه و عرب باقيه:

1. عرب بائده

عرب منقرضه، عرب اصل و از نسل سام بوده اند؛ مثل قبايل عاد، ثَمود، عَمالِقِه، جُرهُم اولي، حَضْرَ موت، طَسم، جَديس، اَميم، جاسم، عَبيل، عبد ضَخْم، حَضورا. و همه اين قبايل قبل از ظهور اسلام از بين رفته بودند.

2. عرب باقيه

دو دسته هستند: عدناني و قحطاني.

الف عرب عدناني يا «عرب شمالي» عرب هايي هستند كه به مناسبت سكونت در عربستان و مجاورت با قبايل خالص، عرب شده اند (عرب مستعربه اند). عدنانيان در تهامه و نجد و حجاز تا مرزهاي شام و حدود عراق سكونت داشتند و اكثر آنان (بجز قريش و ثقيف) صحرا گرد و بيابان نشين بودند، و يكي از دو دسته بزرگ عرب در زمان ظهور اسلام بودند. نسبت آنها را به مُضَربنِ نزاربنِ مَعَدّ بن عدنان از اخلاف حضرت اسماعيل پيغمبر (عليه السلام) رسانيده اند ولذا آنها را عرب مُضري و عرب نزاري و عرب مَعَدي و عرب اسماعيلي نيز مي خوانند.

ب عرب قطحاني يا «عرب جنوبي» ساكن عربستان جنوبي به خصوص يمن بوده و به قولي قسمتي از ايشان به شمال عربستان مهاجرت كردند (مثلا اوس و خزرج از جمله عرب هاي يماني و قحطاني هستند) و يكي از دو دسته بزرگ عرب در زمان ظهور اسلام قحطانيان بودند. نسبت قحطانيان را به يَعرُب بن قَحطان (از اولاد سام) رسانيده اند و اما

ص: 1176

به قولي اينان نيز جزو عرب هاي خالص نبوده و مستعربه هستند.

عربستان

(سَ، سُ) كشوري است كه مقدس ترين اماكن جهان (مكه و مدينه) در آن جا است. كشوري كه سرزمين وحي است. كشوري كه اعمال حج و عمره در آن صورت مي گيرد. كشور عربستان سعودي (1) با مساحتي حدود 2149690 (و به نقلي ديگر 2260000) كيلومتر مربع بزرگ ترين قسمت شبه جزيره عربستان (و تقريباً 54) را تشكيل مي دهد و در دورترين قسمت جنوب غربي آسيا قرار دارد. اين كشور از چهار بخش (نَجد، اَحساء، حِجاز و عَسير) تشكيل يافته و داراي سيزده استان مي باشد و جمعيتي حدود 18 ميليون (2) نفر دارد. مكه پايتخت ديني آن و رياض پايتخت رسمي مي باشد و جده محل سفارتخانه هاي كشورهاي خارجي است. اين كشور محدود است از جنوب به يمن، از شمال به اردن و عراق و كويت، از غرب به درياي سرخ، از شرق به خليج فارس و امارات متحده عربي وقطر و عمان.

مذهب سعودي

مذهبي كه امروزه در سرزمين مقدس وحي رواج دارد مذهب «وهابيه» است، منتسب به محمد بن عبدالوهاب بن سليمان تَميمي (متولد 1111 يا 1115 هجري قمري در «عُيَيْنِه» در وادي حَنيفه در نجد، متوفي سال 1206 يا 1207 هجري قمري در «درْعيّه» از عرب هاي بياباني نجد و شاگرد شيخ محمد مهدي بصري. ابتدا ظهور او به سال 1143 هجري بود كه سخناني عليه اعمال و عقايد متفق عليه مسلمين به ميان آورد و پدرش كه قاضي «عيينه» بود با

1. و چه تأسف بار است اين تخصيص و اضافه «سعودي» به سرزمين اسلام و

ص: 1177

مهبط وحي الهي!

2. كه 4/5 ميليون نفر خارجي مي باشند. (روزنامه اطلاعات، 31/ 3/ 79، ص 12) 22 ميليون نفر كه 5/3 ميليون نفر از آنها مهاجرين خارجي هستند (روزنامه اطلاعات، 31/ 3/ 79، ضميمه، ص 8).

وي مخالفت كرد بعد از مرگ پدر در سال 1153 هجري جرأت بيشتري به خود داد و به انكار قسمتي از اعمال مذهبي پرداخت تا اين كه در سال 1160 هجري از «عيينه» رانده شد و رهسپار شهرك «درعيه» گرديد. وي در آن جا با جلب نظر حكمران شهر «محمد بن سعود» و در پرتو كمك هاي نظامي سعودي ها داعيه خويش را گسترش داد و رهبر مذهبي گرديد و بدين ترتيب وهابيه (1) در طي دو قرن توانست مذهب رسمي عربستان سعودي گردد. اعتقادات وهابيت بر اساس ويرانه هاي عقايد «ابن تَيميّه حراني» (متولد سال 661، متوفي سال 728 هجري قمري) از فقهاي ظاهر و مفسر مكتب حنبلي و شاگرد او «ابن قَيِم» (متولد سال 691، متوفي سال 751 هجري قمري) بنا شده است و در اصول و فروع پيرو تعاليم تقي الدين تيميه هستند. آنها

براي خداوند جهت و جسميت قائلند.

آنچه را كه در كتاب خدا و سنت پيامبر نمي يابند بدعت مي شمارند.

بر پا كردن ياد بود براي پيامبر و امام و ايجاد بنابر قبور را حرام مي دانند.

ياري و شفاعت طلبيدن از پيامبر و تبرك جستن به مزار حضرتش را كفر و شرك مي دانند.

تقليد يكي از مذاهب اربعه را لازم نمي دانند بلكه احياناً بر خلاف آن مذاهب اجتهاد مي كنند.

تمام فرق اسلامي و مسلمين را به

ص: 1178

دليل زيارت قبور اولياء الله و طلب حاجت و شفاعت از ايشان به الحاد و شرك متهم ساخته و خونشان را روا شمرده و مالشان را حلال كرده اند.

حكومت سعودي

تاريخ سياسي و حكومتي عربستان، تاريخ سر بر آوردن سلسله آل سعود است. از سال 1351 هجري قمري كه ابن سعود عنوان سلطان عربستان را يافت) جريان پيدايي اين دودمان در تاريخ با پيدايش وهابيه شروع مي شود. آن گاه كه محمد بن عبدالوهاب در سال 1160 هجري رهسپار «درعيه» گرديد، محمد بن سعود حكمران آن جا را به سلطنت نجد تطميع كرد و حاكم نيز با پذيرش اين دعوت به ترويج اعتقادات وي اهتمام نمود و با اين توافق هم شيخ محمد توانست داعيه مذهبي خود را گسترش دهد و هم آل سعود موفق شد در طي دو قرن به پشتوانه آورده هاي وهابيت كه قصد نابودي و قطعه قطعه كردن حكومت عثماني را داشتند و با تاخت و تاز به شهرهاي مختلف به تدريج در طي سه دوره مختلف به قدرت رسيدند:

1. در دوره اول، مقر قدرت آل سعود در «درعيه» بود و محمد بن سعود «متوفي 1179 هجري قمري) اهالي «درعيه» را براي جنگ با مردم نجد فرا خواند و بارها با اهالي نجد و احساء جنگيد. بعد از او پسرش عبد العزيز اول (طي سال هاي 1179 1218 قمري) وسپس سعود (2) بن عبد العزيز (طي سال هاي 1218 1229 قمري) با تاخت و تاز به سرزمين هاي مختلف تصرفاتي در شبه جزيره و خليج فارس انجام دادندو كشتارهاي بسياري نمودند (3) تا اين كه با تصرف مدينه و

ص: 1179

مكه، حجاز را در تصرف خود در آوردند و قدرتشان به جايي رسيد كه شريف غالب پادشاه حجاز از هول جان در تصرف خود در آورند و قدرتشان به جاي رسيد كه شريف غالب پادشاه حجاز از هول جان تظاهر به وهابيگري كرد و مذهب آنان

1. يا شاخ شيطان. بخاري روايت مي كند پيغمر (صلي الله عليه وآله) فرمود: نجد جاي زلزله و فتنه هاست و شاخ شيطان از آن جا بيرون مي آيد. (فرقه وهابي، ص 231).

2. او نوه دختري محمد بن عبدالوهاب هم مي شود (يعني حاصل پيوند سياسي مذهبي).

3. از جمله در سال 1216 قمري سعود به فرمان پدرش عبدالعزيز با استفاده از تعطيلي شهر كربلا حمله غافلگيرانه اي به آن كرد و در روز عيد غدير مردم بسياري را از دم تيغ گذرانيد و اماكن مقدسه شيعه را ويران ساخت. (قبر امام ويران، ضريح از جاي كنده و گنجينه ها به غارت برده شد). آنها در همين سال (و سال هاي 1221 و 1222 قمري) به نجف حمله كردند اما شكست خورده بازگشتند. در محرم سال 1218 قمري بدون جنگ بر مكه دست يافتند وقبه و بارگاه حضرت عبدالمطلب و حضرت ابوطالب و حضرت خديجه وقبه زادگاه پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) و ديگر قبه هاي اطراف كعبه (از جمله قبه زمزم) راخراب كردند. در سال 1220 قمري سعودبن عبدالعزيز با تصرف مدينه مقابر مقدسه را ويران و بارگاه ائمه شيعه را تخريب و ذخاير بارگاه شريف نبوي را غارت نمود.

را در حجاز رسميت داد. سرانجام دولت عثماني، حكمران جديد مصر محمد علي پاشا را مأمور

ص: 1180

براندازي ايشان كرد. ابراهيم پاشا ارتشي مركب از سربازان ترك و آلباني و عرب را به فرماندهي پسرش طوسوس پاشا به سوي حجاز اعزام داشت. طوسوس در سال 1227 قمري از بندر ينبع وارد مدينه شد و آن را گشود و مقاومت وهابيون مكه را در هم شكست اما موفق به فتح «درعيه» نشد. ابراهيم پاشا، پسر ديگرش را مأمور تسخير نجد كرد و او در سال 1233 قمري «درعيه» پايتخت آل سعود را متصرف شد.

2. در دوره دوم، آل سعود بعد از سركوب شدن توسط «محمد علي پاشا» با كمك هاي نهاني دوباره جان گرفتند و حكومت آل سعود در رياض با سر بر آوردن «تُركي بن عبدالله بن محمد» آغاز گرديد. او در سال 1235 قمري با همراه ساختن جمعي از اعراب در «رياض» دولت گونه اي تشكيل داد و چون (در سال 1249 قمري) در گذشت چند تن حكومت كردند، تا اين كه به علت جنگ خانگي سعودي ها، رياض به دست آل رشيد حكومت مورد حمايت عثماني در «نجد» (كه در جبل شَمَّر اقامت داشتند «حائل» را پايتخت قرار داده بودند) افتاد.

3. در دوره سوم، رياض در سال 1319 قمري توسط «عبد العزيز بن سعود» مشهور به «ابن سعود» (متولد 1293، متوفي 1373 هجري قمري) از آل رشيد پس گرفته شد. و با غلبه او بر امير نجد (عبد العزيز بن رشيد) تمام نجد (به سال 1322 قمري) تسليم وي شد. ابن سعود كه خود را امام وهابيه و امير نجد خواند، در سال 1324 قمري «ابن رشيد» را شكست قطعي داد و به قتل رسانيد و در سال

ص: 1181

1326 قمري ارتش عثماني را از «نجد» و در سال 1331 قمري از «احسا» بيرون راند. در جنگ جهاني اول، بريتانيا «ابن سعود» را به عنوان حكمران مستقل نجد شناخت و كمك هاي مالي زيادي به وي نمود و پس از جنگ جهاني اول «ابن سعود» ملك حسين (شريف مكه) را مغلوب كرد و راند و در سال 1340 قمري «آل رشيد» را برانداخت. و چون در سال 1343 قمري بر دولت هاشميان در حجاز مسلط گشت خود را رسماً پادشاه حجاز و نجد و در سال 1351 قمري پادشاه «عربستان سعودي» اعلام نمود و براي جلب نظر مسلمانان جهان زيارت مكه و مدينه را آزاد ساخت.

(تاريخ مكه، ص 170 الي 190؛ تاريخ اديان، ص 298؛ ترجمه كشف الارتياب، دايرة المعارف فارسي ذيل عناوين مربوط، مكتب اسلام، ش 337، فرقه وهابي).

عرش

(عُ رُ) (عُ عَ) از نام هاي مكه است (ميقات حج، ش 2، ص 219؛ ش 4، ص 142؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 36).

عرش الله

(عَ شُ لاّ) از نام هاي مكه است (ميقات حج، ش 212، ص 92)

عرفات

(عَ رَ) فاذا افضتم من عرفات (بقره 198)

وادي عرفات بيابان و صحراي وسيع و همواري است بين مكه و طايف حدود 20 (الي 24) كيلومتري جنوب شرقي مكه (واقع در دامنه جبل الرحمه). عرفات از هر طرف با كوه هاي شيب دار و پلكاني مانند احاطه شده است. مساحت اين وادي را حدود هشت كيلومتر مربع ذكر كرده اند و طول عرض آن را دو ميل در دو ميل نوشته اند. (1) عرفات يكي از مواقف حج است و تنها موقفي است كه

ص: 1182

خارج از محدوده حرم است (بخش عمده آن خارج از حرم است) و به نظر فقها چند موضع در اطراف صحراي عرفات (به نام هاي ثويه، عرنه، نمره، ذوالمجاز، اراك) سر حدات عرفات مي باشند. در سمت مغرب مسجد نمره و از سمت شمال دو مناره 5 متري با فاصله زياد حدود عرفات را مشخص مي كنند. سراسر مشرق عرفات را دامنه وسيع قوسي شكلي محصور كرده و در جنوب اين قوس تا راه طايف پيش رفته و دنباله شمالي اين قوس هم كمي به سمت مغرب جلو رفته تا جبل

1. ارقام ديگري نيز ذكر كرده اند؛ چون طول و عرض 2 كيلومتر در 2 كيلومتر يا حتي طول 11 يا 12 يا 13 كيلومتر در عرض 6/5 يا 8 يا 8/5 كيلومتر.

الرحمه كه دامنه جنوبي حد ديگر عرفات است و سومين عمل از اعمال حج (ك) «وقوف در عرفات» است (يعني توقف در آن از اول و ظهر روز نهم ذي حجه تا غروب شرعي همين روز).

تسميه عرفات

جمع عرفه است به معني كوه و بلندي.

از جهت رفعت و بلندي اين موقف است.

محيط بسيار آماده است براي معرفت به خدا.

حضرت آدم (عليه السلام) در اين نقطه اعتراف نمود.

حاجيان در اين نقطه به گناه خودشان اعتراف مي نمايند.

حضرت جبرئيل در اين جا امت ها را به حضرت ابراهيم (عليه السلام) معرفي كرد.

حضرت ابراهيم (عليه السلام) در اين جا هنگام بيان جبرئيل در مورد اعمال حج مي فرمود: «عرفت عرفت».

حضرت ابراهيم (عليه السلام) در اين جا با خواب ديدن درباره فرزندش نسبت به وظيفه اش عارف

ص: 1183

گرديد.

حضرت آدم و حضرت حوا (عليهما السلام) بعد از هبوط و جدايي در اين جا يكديگر را يافتند و نسبت به هم عارف گرديدند.

به علت صبر حاجيان بر وقوف در اين نقطه (و يا به علت صبر حاجيان براي رسيدن به اين نقطه) اين مكان عرفات (به معني صبر) ناميده شد.

عرفه

(عَ رَ فِ)

1. سرزمين (ك) عرفات (طبقات، ص 20)

2. تلي است بر فراز كوه عرفات به ارتفاع 60 متر كه جبل الرحمه هم خوانده مي شود (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

3. روز نهم ذي حجه كه طي آن حجاج در مراسم حج در عرفات وقوف مي كنند. (حجة التفاسير، تعاليق، ص 80)

عرنه

(عُ رَ نِ) از حدود عرفات است اما جزء موقف نيست و ماندن در اين نقطه كفايت از عرفات نمي كند. (فلسفه و اسرار حج، ص 180؛ مناسك حج، مسئله 365)

عروس عرب

كنايه از مكه معظمه است (فرهنگ هاي: رشيدي، آنندراج، نفيسي، برهان قاطع)

عروش

(عُ عَ)

1. خانه هاي مكه. (فرهنگ نفيسي؛ ميقات حج، ش 4، ص 142)

2. از نام هاي مكه. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 36؛ ميقات حج، ش 4، ص 142)

عروض

(عَ) سرزمين داراي پستي هايي كه سيل بر آن جاري مي شود.

1. مكه و حوالي آن است. (لغت نامه؛ تاريخ مكه، ص 15)

2. مدينه و حوالي آن است. (لغت نامه؛ حرمين شريفين، ص 117)

3. قمستي از شبه جزيرة العرب و در دنباله نجد است كه به كناره هاي خليج فارس منتهي شده و مشتمل است بر يمامه و احساء و عمان و حوالي آن.

عري

(عُ را) از نام هاي مدينه است

ص: 1184

(به معني مردان بزرگي كه ضعفا به آنها پناه مي برند) از آن جهت كه بعد از رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) مردم مستضعف زيادي رو به مدينه آوردند تا در پناه آن حضرت زندگي سعاتمندي داشته باشند (ميقات حج، ش 7، ص 167)

عريش

(عَ)

1. خانه هاي مكه. (فرهنگ نفيسي)

2. از نام هاي مكه. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 36)

عسكران

(عَ كَ) عرفه و مني. (لغت نامه؛ فرهنگ نفيسي)

عسيله

(ك) چاه عسيله

عشره كامله

(عَ شَ رِ) و اتموا الحج و العمره لله فان احصر تم فما استيسر من الهدي... تلك عشرة كاملة (بقره 169)

كنايه از ده روزه حاجيان كه سه روز در ايام حج دارند و هفت روز بعد از حج و اين حكم بر كساني است كه قدرت قرباني ندارند. (فرهنگ غياث اللغات)

عصفر

(ك) گياه عصفر

عصمه

(عَ صِ مِ) از اسامي زمزم است. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 60؛ ميقات حج، ش 10، ص 91)

عقبه

(عَ قَ بِ) ناحيه اي است واقع بين مكه و مني كه در اين محل جمره اي واقع شده است كه در مناسك حج رمي مي شود. فعلا عقبه براي شيطان آخر عَلَم شده و اگر به طور مطلق گفته مي شود منصرف به جمره عقبه مي شود. (راهنماي حرمين شريفين، ج 4، ص 106؛ فرهنگ فارسي؛ دايرة المعارف فارسي)

عقبه اخري

همان (ك) جمره الاخري

عقبه اولي

همان (ك) جمره الاولي

عقبه وسطي

همان (ك) جمره الوسطي

عقيق

(ك) وادي عقيق

عكاظ

همان (ك) بازار عكاظ

علايم حرم

همان (ك) انصاب الحرم

علم اسلام

(عَ لَ) تعبيري از حج در خطبه اول نهج البلاغه «و جعله سبحانه و تعالي بالاسلام علماً»، خداوند سبحان آن خانه را

ص: 1185

علامت و نشانه اسلام قرار داد. (نهج البلاغه، ص 32)

علمين

(عَ لَ مَ)

1. ظاهراً مراد دو تنگناي واقع در بين عرفات و مشعر و بين مكه و مني است كه مأزمين نيز گفته مي شود. (حج برنامه تكامل، ص 431)

2. حدود حرم مكه از طرف مغرب (كه از جانب جده باشد) جايي است كه علمين (يا حديبيه) گفته مي شود. در علمين دو ستون ساده و كوتاه (از گچ و آجر) مقابل يكديگر روي زمين بر پا شده به عنوان علامت و نشانه آغاز محدوده و دوازده ورود به مكه مي باشد. (توضيح مناسك حج، ص 53؛ حج و عمره، ص 134؛ احكام و آداب حج، ص 189؛ با ما به مكه بياييد، ص 28)

علمين حرم

علايم حرم همان (ك) انصاب الحرم

عليه دم

(عَ لَ هِ دَ) كسي است كه به علت ارتكاب حرام در حال احرام و حرم بايد قرباني كند.

عمار

(عُ مّ) عمره گزاردن (لغت نامه)

عمارت

(عِ رَ) از (ك) مناصب كعبه

عمره

(عُ رَِ) و تموا الحج و العمره لله (بقره 196)

در اصطلاح فقها انجام اعمال و مناسك خاصي است در زيارت خانه خدا (زيارت كعبه است با آداب و مناسك مخصوصه). عمره از واجباتي است كه در ارتباط با حج صورت مي گيرد و در طول عمر مكلف يك بار به صورت عمره تمتع و يا عمره مفرده واجب مي گردد.

تسميه عمره

عمره عنواني است بر گرفته از كلمه عمارت به معناي:

1. آبادي. كساني كه به قصد زيارت به مكه معظمه مشرف مي شوند با اجتماع خود موجب عمران آن شده و يا عمره باعث آباد بودن بيت الله است.

2.

ص: 1186

زيادت. و عمره اضافه بر حج است.

زمان عمره

با توجه به اقسام حج، دو نوع عمره وجود دارد:

1. عمره تمتع انجام آن براي كساني است كه استطاعت حج تمتع پيدا مي كنند يعني براي اهل آفاق (غير اهالي مكه و ساكنين حوالي آن) مي باشد و پيش از حج تمتع از اول ماه شوال تا قبل از روز نهم ذيحجه مي تواند صورت گيرد.

2. عمره مفرده، انجام آن براي كساني است كه وظيفه شان حج افراد و قران است، يعني براي اهالي مكه و ساكنين حوالي آن مي باشد، كه بعد از انجام حج (در صورت تمكن) و در طول سال مي تواند صورت گيرد. (غير از ايام اختصاصي حج)

واجبات عمره اين عبادت دو نوع واجبات دارد:

1. واجب ركني، احرام و طواف زيارت و سعي از واجبات ركني هستند.

2. واجب غير ركني، تقصير و نمازطواف زيارت و طواف نساء و نماز طواف نساء از واجبات غير ركني هستند.

تفاوت دو عمره

1. عمره مفرده اختصاص به ماه هاي حج ندارد ولي عمره تمتع بايد در اشهر حج انجام شود.

2. عمره مفرده را مي توان جدا از حج به جا آورد ولي عمره تمتع همراه حج انجام مي شود.

3. عمره مفرده داراي طواف نساء و نماز طواف نساء

مي باشد ولي عمره تمتع اين دو عمل را ندارد.

4. در عمره مفرده مرد مخير است بين انجام حلق و تقصير، ولي در عمره تمتع اين اختيار و جود ندارد و فقط بايد تقصير نمود.

5. در عمره مفرده آميزش جنسي قبل از فراغ از سعي، عمره را فاسد مي كند

ص: 1187

و بايد ضمن تمام كردن عمره آن را اعاده نمود اما در عمره تمتع فساد آن را محل حرف و بحث دانسته اند.

عمره استحبابي

(اِ تِ) عمره مفرده است كه مستحب است براي همه مسلمانان جهان چه اهل مكه و چه اهل آفاق، و در ماه رجب، استحباب تاكيد مؤكد دارد.

عمره الاسلام

(عَ رَ تُ لْ) عمره نخستين است (اسرار، مناسك، ادله حج، ص 9)

عمره افراد

(اِ) عمره مفرده را گويند. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

عمره اكمه

(اَ كَ مِ) عمره بيست و هفتم ماه رجب نزد اهل مكه. ريشه عمره اكمي نزد مكيان آن است كه چون عبدالله بن زبير از ساختمان كعبه مقدس بپرداخت عمره اي گزارد و اهل مكه همراه او بودند تا به محل «اكمه» رسيد و از آن جا احرام بست و اين واقعه روز بيست و هفتم ماه رجب بود. (سفر نامه ابن جبير، ص 179)

عمره بتلا

(بَ) عمره بدون حج است. (فرهنگ جامع؛ دائرة الفرائد، ج 3، ص 29)

عمره تطوع

(تَ طَ وُّ) همان (ك) عمره استحبابي

عمره تمتع

(تَ مَ تُّ) نام اعمال مخصوصي است در زيارت خانه خدا كه با واجب شدن حج تمتع واجب مي شود (يعني مخصوص اهل آفاق است، يعني كساني كه وطن آنها تا مكه بيش از 16 فرسخ شرعي يا 87 كيلومتر مي باشد). بنابراين وجوب اين عمره براي كساني است كه استطاعت تمتع را پيدا مي كنند.

تسميه تمتع اين عمره از آن جا كه با حج تمتع در ارتباط است و بايد در همان سال حج تمتع (و قبل از آن) انجام گيرد عمره تمتع ناميده شده است.

زمان تمتع وقت مخصوص اين عمره شهر حج است (يعني

ص: 1188

از اول ماه شوال تا قبل از ظهر روز نهم ذي حجه) و انجام اين عمل طي اين زمان خاص بيش از يك بار جايز نيست.

اعمال تمتع واجبات اين عمره به ترتيب عبارتند از (1):

1. احرام، در ميقات محرم شدن.

2. طواف زيارت، در مسجد الحرام دور خانه كعبه هفت بار گرديدن.

3. نماز طواف زيارت، در مسجد الحرام پشت مقام ابراهيم دو ركعت نماز خواندن.

4. سعي صفا و مروه، جنب مسجد الحرام بين دو كوه صفا و مروه هفت بار رفت و برگشت نمودن.

5. تقصير، در مكه (و معمولا جنب مسجد الحرام در مروه) مقداري از موي سر يا صورت چيدن يا مقداري از ناخن دست يا پا گرفتن.

ميقات تمتع مكان هايي كه در يكي از آنها مي توان احرام عمره تمتع را بست عبارتند از:

1. جحفه، در شمال غربي مكه

2. يلملم، در جنوب شرقي مكه

3. ذو الحليفه، در جنوب مدينه

4. وادي عقيق، در شمال شرقي مكه

5. قرن المنازل، در شرق مكه

6. محاذي، با ميقات (ل)

7. ادني الحل، نزديك ترين موضع حل

8. خانه، در صورت نزديك تر بودن به مكه از ميقات هاي پنجگانه

9. فخ، در مكه براي كودكان (2)

مكه و تمتع

بعد از خاتمه اعمال عمره تمتع، تا روز هشتم ذي حجه (زمان محرم شدن براي اعمال حج تمتع)

1. در مورد توضيح بيشتر اعمال عمره رجوع كنيد به هر يك از «عناوين» مربوطه.

2. در مورد ميقات ها رجوع كنيد به هر يك از «عناوين» مربوطه و يا قسمت «ميقات».

خروج از مكه جايز نيست.

عمره جعرانه (جِ عِ رّ

ص: 1189

نِ) (جُ ِ نِ) عمره اي كه احرام از جعرانه گرفته شود. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

عمره حديبيه

نام عمره اي از رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) كه به جا آورده نشد و متوقف ماند به علت انعقاد صلح (ك) حديبيه.

عمره رجبيه

(رَ جَ يِّ) شهرت عمره مفرده اي كه در ماه رجب صورت گيرد. براي عمره اين ماه فضيلت بسياري ذكر شده است. از جمله از امام نهم (عليه السلام) منقول است كه افضل عمره ها عمره رجب است.

عمره صلح

همان (ك) عمره قضا

عمره القصاص

(قِ) همان (ك) عمره قضا

عمره قضا

(قَ) نام عمره اي است كه رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) در ذي قعده سال هفتم هجري (به اتفاق اصحاب) (1) به جاي آورد و به اسامي ديگري هم معروف است.

1. عمره الصلح - چون براساس صلح حديبيه انجام شد.

2. عمره القصاص چون به تلافي صلح حديبيه انجام شد.

3. عمره القضيه چون در صلح حديبيه، حكم و فرمان (قضيه) شد كه عمره در سال هفتم (هجري) انجام پذيرد.

4. عمره القضا - چون در سال ششم هجري مشركين مانع از ورود حضرت رسول براي اداي عمره شدند و اجراي آن به سال ديگر موكول گرديد، گويي عمره سال هفتم قضاي عمره سال ششم است، و نيز قضا به معني حكم است، و درسال ششم در حديبيه حكم بر آن قرار گرفت كه عمره در سال هفتم انجام گيرد. (حجة التفاسير، مقدمه، ص 170)

عمره قضيه

همان (ك) عمره قضا

عمره مبتوله

(مَ لِ) عمره بريده شده يعني عمره بدون حج، عمره افراد، عمره مفرده، عمره قران.

(فرهنگ معارف اسلامي؛ آداب عمره قران، ص 54، فرهنگنامه حج و

ص: 1190

عمره، دفتر اول، ص 20؛ حج البيت، ص 155)

عمره مستحبي

همان (ك) عمره استحبابي

عمره مفرده

(مُ رَ دِ) نام اعمال مخصوصي است در زيارت خانه خدا، و وجوب آن (2) براي كساني است كه:

1. اهل مكه اند. (3)

2. در حكم اهل مكه اند و منزل آنان تا مكه كمتر از 16 فرسخ شرعي (يا 48 ميل يا 87 كيلومتر) مي باشد (4)

3. در قيد نذر و عهد و يمين و شرط ضمن عقد هستند و يا حج را فاسد كرده اند و يا حج از آنان فوت شده است. (5)

تسميه مفرده اين عمره از آن جا كه جدا از اعمال حج (افراد و قران) به جاي آورده مي شود مفرده ناميده شده است.

زمان مفرده اين عمره پس از حج افراد و يا حج قران به جا آورده مي شود و وقت مخصوصي برايش معين نشده و در طول سال (جز در ايام اختصاصي حج) مي توان آن را به جاي آورد. اين عمره براي مكلف يك بار واجب است ولي تكرار عمره مفرده استحبابي در طول سال (جز در ايام اختصاصي حج) مجاز است و براي اهل آفاق هم مجاز است (البته اهل آفاق در فاصله پايان عمره تمتع تا پايان حج نمي تواند عمره مفرده به جاي آورد).

اعمال مفرده واجبات اين عمره به ترتيب عبارتند از: (6)

1. احرام، در ميقات محرم شدن.

2. طواف زيارت، در مسجد الحرام هفت بار به دور كعبه گرديدن.

3. نماز طواف زيارت، در مسجد الحرام در پشت مقام ابراهيم دو ركعت نماز خواندن.

4. سعي بين صفا و مروه، جنب مسجد الحرام بين

ص: 1191

دو كوه صفا و مروه هفت بار رفت و برگشت كردن.

5. تقصير صورت (يا حلق)، در مكه (و معمولا جنب

1. با همان عده از اصحاب كه در حديبيه شركت داشتند جز چند نفري كه در خيبر به شهادت رسيدند، يا وفات كردند (تاريخ پيامبر اسلام، ص 523).

2. شروط و وجوب آن مانند شروط وجوب حج است.

3. به عنوان واجب اصلي.

4. به عنوان واجب اصلي.

5. به عنوان واجب عرضي.

6. براي توضيح بيشتر اعمال اين عمره رجوع كنيد به هر يك از «عناوين» مربوطه.

مسجد الحرام در مروه) مقداري از موي سر يا صورت چيدن يا مقداري از ناخن دست يا پا گرفتن (تقصير) و يا موي سر تراشيدن (حلق).

6. طواف نساء، در مسجد الحرام هفت بار به دور خانه خدا (كعبه) گرديدن.

7. نماز طواف نساء، در مسجد الحرام در پشت مقام ابراهيم دو ركعت نماز گزاردن.

ميقات مفرده مكان هايي كه در يكي از آنها مي توان احرام بست به تناسب آن كه عمره از داخل مكه صورت مي گيرد يا از خارج آن متفاوت است:

1. ميقات از خارج مكه، براي كسي كه از مكه دور است و بخواهد در جهت و رود به مكه و انجام عمره مفرده احرام ببندد. ميقات ها عبارتند از: ذو الحليفه، وادي عقيق، جحفه، قرن المنازل، يلملم، محاذي، ادني الحل، خانه، فخ.

2. ميقات از داخل مكه، براي كسي كه در داخل مكه است و بخواهد عمره مفرده به جاي آورد.

ميقات ها براي احرام بستن عبارتند از: تنعيم، حديبيه، جعرانه، أضأه لبن. وادي نخله، وادي عرفه.

ادني الحل (1)

عمره مفروضه

ص: 1192

مَ ضِ) عمره مفرده، عمره الاسلام. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

عمره واجب

عمره الاسلام. عمره مفرده (در مقابل عمره مستحب)

عمود

از اسطوانه (هاي) مسجد النبي با عنوان «عمود» نيز نام برده اند. رجوع كنيد به قسمت «ستون».

عمور

(عُ) عمره به جاي آوردن، زيارت خانه خدا كردن (لغت نامه)

عندالمقام

(عِ دَ لْ مَ) گروه زيادي از فقهاي ما در تعبير از محل نماز طواف عبارت «عندالمقام» (نزد مقام) را برگزيده اند. (ميقات حج، ش 36، ص 103).

عوالي

(عَ) از محله هاي مدينه است و فعلا خياباني بدين نام (باب العوالي) در سمت قبله بقيع رو به طرف جنوب شهر كشيده شده (شارع علي بن ابي طالب) و منتهي به مسجد قبا مي شود و اغلب ساكنين اين حدود شيعه اثنا عشري هستند و بر مدارس و مغازه هاي آنان نام هاي ائمه ديده مي شود عوالي قبلاً روستاهاي پشت قلعه مدينه بود كه باغ هاي پرميوه و سرسبزي اطراف آن قرار داشت و گفته اند ظاهراً منظور همان حوائط سبعه بوده است.

عونه

(عَ نِ) از اسامي زمزم است. (ميقات حج، ش 10، ص 91؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 60)

عيد اضحي

(اَحا) همان (ك) عيد قربان

عيد قربان

عيد اضحي، روز دهم ذي حجه و از بزرگ ترين اعياد در اسلام است و وجه تسميه اين كه:

1. عيد قربان گويند چون در اين روز حاجيان در مني يكي از واجبات حج را كه قرباني كردن. (شتر يا گاوه يا گوسفند) باشد انجام مي دهند (و در ساير نقاط جهان اسلام نيز مسلمين در اين روز به طور استحبابي قربان مي كنند).

2. عيد اضحي گويند چون قرباني كردن (معمولا) قبل

ص: 1193

از ظهر و هنگام ضحي (موقع بالا آمدن آفتاب) انجام مي پذيرد.

عير

(ك) كوه عير

عين ارزق

(عَ نِ اَ رَ) يا «عين زرقا» در قمست جنوب مدينه قرار داشته و از چاهي در قبا (در سمت غرب مسجد) سر چشمه مي گرفت و آب مشروب مردم مدينه از آن بود. اين چشمه را مروان بن حكم به دستور معاويه به شهر مدينه روان ساخت (و علت تسميه آن است كه چشمه را مروان بن حكم كبود چشم روان ساخت و يا اين كه اين چشمه در ملك ازرق متعلق به بني اميه واقع شده بود.) بعدها روي آن گنبدي بر پا كردند كه از سمت شمال و جنوب باز بود و از هر طرف پلكاني قرار داده بودند كه مردم از آن پايين مي رفتند و از چشمه آب بر مي داشتند. در قرن ششم قسمتي از آب اين چشمه را از دهانه اش از زير گنبد جدا و به سوي آستانه دري از مسجد النبي كه در

1. در مورد ميقات ها رجوع كنيد به هر يك از عناوين مربوطه و يا قسمت «ميقات».

جهت باب السلام بود رسانيدند و در آن جا آبشخوري بنا كردند (و مردم مدينه از آن مي نوشيدند) و بعداً از اين آبشخوري مجراي كوچكي جدا ساخته به سوي صحن مسجد النبي برده و در آبشخوري كه در وسط آن فواره اي داشت ظاهر ساختند. چشمه ارزق (زرقا) پيوسته در طول تاريخ اسلام مورد توجه پادشاهان و امراء و بزرگان بود و مورد تعمير و تجديد بنا قرار مي گرفت و آب چاه هاي ديگر نيز به منابع آب چشمه

ص: 1194

زرقا اضافه مي شد. آب اين چشمه را سقاها به وسيله مشك در خانه هاي مدينه توزيع مي نمودند. (حرمين شريفين، ص 121 و 122؛ و...)

عين زرقا

(زَ) همان (ك) عين ارزق

عين عرفه

(عَ رَ فِ) معاويه حدود 10 رشته قنات آب به سوي مكه جاري ساخت تا اين كه در اواخر بني اميه، عبدالله بن عامر دستور داد آب تمام چشمه هاي مكه را در يك مجراي واحد جاري سازند كه آن را در ميدان صحراي عرفات به نام چشمه عرفه ظاهر ساختند. بعدها در دوران عباسي و حكام مقتدر ديگر آب چشمه عرفه را از طريق مجاري متعددي به مكه روان ساختند. اين چشمه در طول تاريخ بارها خراب و بارها تعمير شد. (حرمين شريفين، ص 26)

عينين

همان (ك) كوه عينين

غ

غار ثور

غار پناهگاه رسول الله در هجرت واقع در (ك) كوه ثور

غار حرا

غار عبادتگاه رسول الله قبل از بعثت واقع در (ك) كوه حرا

غار مرسلات

غار محل نزول سوره مرسلات بر رسول الله واقع در (ك) كوه صفايح

غاشه

از نام هاي مكه است (تاريخ مكه، ص 15)

غبغب

(غَ غَ)

1. كوهكي است در مني كه محل نحر بوده است. گويند متعب بن قيس خانه اي موسوم به غبغب داشته كه نزد مردم مانند خانه كعبه محترم بود و در آن حج مي كردند.

2. جايگاهي است در طايف كه در آن جا براي لات و عزي شتر نحر مي كردند، و مخزن هدايايي كه به اين دو بت تقديم شده در اين محل بوده است. (لغت نامه)

غدير جحفه

(غَ رِ جَ فِ) همان (ك) غدير خم

غدير خم

(خُ) منطقه اي است بين مكه و مدينه در ناحيه جحفه

ص: 1195

26 كيلومتري دهستان رابغ (و غدير گودالي است كه هنگام ريزش باران آب در آن جمع مي شود و لذا اين منطقه را غدير خم يا خم غدير گفته اند). در صدر اسلام از اين نقطه حجاج عراق و شام و يمن و... براي بازگشت به سرزمين هاي خويش از يكديگر جدا مي شدند و مسيرهاي خاص خود را پيش مي گرفتند. در حجة الوداع به روز هيجده ذي حجه سال دهم هجري رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در اين منطقه با دستور توقف و تجمع حاجيان حضرت علي (عليه السلام) را در ميان آن جمع عظيم رسماً به جانشيني خويش منصوب نمودند و فرمودند: «من كنت مولاه فهذا علي مولاه». در محل اين واقعه شكوهمند بعدها مسجدي ساخته شد كه به مسجد غدير خم معروف گرديد.

غرا

(غَ رّ) از اسامي مدينه است كه بر ساير شهرها شرافت و در مقابل آنها برجستگي و درخشندگي دارد. (ميقات حج، ش 7، ص 168؛ حرمين شريفين، ص 117؛ لغت نامه)

غرس

همان (ك) چاه غرس

غروب شرعي

زماني است كه حمره مشرقيه از بالاي سر گذشته باشد و حجاج بايد در شروع مناسك حج (بعد از احرام) تا غروب شرعي روز نهم ذي حجه در عرفات بمانند.

غزال كعبه

(غَ) آهو بره اي طلايي كه در جاهليت آن را به كعبه آويختند. آورده اند كه «مدد» فرمانرواي مكه به خاطر بيم از نزول غضب خداوند بر جُرهُم (به علت بي احترامي هايي كه در خانه مقدس مي شد) گنجينه هاي كعبه را (شامل دو غزال زرين و چند شمشير) در چاه زمزم

پنهان كرد و عازم باديه شد و يا

ص: 1196

«عمروبن حارث» رئيس جرهمي ها (كه يقين داشتند رياست مكه از ايشان فوت مي شود) دستور داد تا آهو بره زريني را كه از آنِ مكه بود و ديگر سلاح هايي را كه در خانه كعبه بود در چاه زمزم پنهان كردند و چاه را با خاك بيانباشتند، تا اين كه حضرت عبدالمطلب در صدد حفر زمزم بر آمد، آهويي طلايي و شمشيري مزين به جواهرات گرانبها بيرون آمد. قرعه زد كه آن ها را چه كند. قرعه به نام كعبه در آمد و در كعبه آويختند و چون مدتي آويخته ماند اهل كعبه، غزال كعبه نامش كردند و اين اولين زينتي بود كه كعبه را بدان آراستند. نقل شده دو آهوي طلا كه حضرت عبدالمطلب در چاه زمزم يافت از پيشكش هاي فارسياني بود كه به حج مي آمدند. (لغت نامه؛ حرمين شريفين، ص 18؛ فقه فارسي با مدارك ج 3، ص 25)

غزه

(غَ زِّ) نام (ك) شعب ابي طالب (ميقات حج، ش 3، ص 165)

غسل سفَر (

سَ فَ) سفر حج و عمره غسل واجب ندارد اما اغسال مستحبي چندي را نام برده اند:

1. زماني، مانند غسل روز هشتم و نهم ذي حجه.

2. مكاني، مانند غسل براي رفتن به اماكني چون: حرم و شهر مكه، مسجد الحرام (و كعبه، حرم و شهر مدينه، مسجد النبي و بقيع).

3. فعلي، مانند غسل براي افعالي چون احرام و يا وداع با پيامبر و معصومين (صلوات الله عليهم اجمعين).

غلبه

(غَ لَ بِ) از اسامي مدينه است به خاطر:

1. استيلا وبلندي آن بر بلاد ديگر.

2. استيلاي قومي بر قوم ديگر چون استيلاي يهود بر عمالقه

ص: 1197

و اوس و خزرج بر يهود و مهاجرين و انصار بر اوس و خزرج (حرمين شريفين، ص 118 و 126؛ ميقات حج، ش 7، ص 168)

غمره (غَ رِ) ميقات است وسط (ك) وادي عقيق. (النهايه، ص 217؛ لمعه ج 1، ص 115؛ تبصره المتعلمين، ص 155)

ف

فاران

از اسم هاي مكه و به قولي اسم كوه هاي مكه است و فاران يكي از سلاطين عمالقه بود كه در تقسيم اراضي حجاز، مكه معظمه و اطراف آن سهم وي و به نام او ناميده شد. (حجة التفاسير، مقدمه، ص 186؛ راهنماي حرمين شريفين، ج 1، ص 261)

فاضحه

(ضِ حِ) از اسامي مدينه است از آن جهت كه افراد فاسد العقيده رسوا و مفتضح مي گردند (ميقات حج، ش 7، ص 169؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 180)

فتح مكه

در دهم رمضان سال هشتم هجري پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) با ده هزار مسلمان از مدينه عازم مكه شدند و بعد از ده روز به مكه رسيدند و در ناحيه ذي طوي سپاه را چهار قسمت نمودند و هر كدام را از جهتي روانه شهر ساختند. مكيان كه تاب مقاومت در خود نديدند به پيشباز شتافتند و حضرت بدون خونريزي وارد مكه شد و براهالي مكه رحمت آورد و آزادشان ساخت. نقل كرده اند كه آن حضرت در روز فتح مكه فرمودند: خداوند روزي كه آسمان ها و زمين را آفريد مكه را محترم قرار داد تا روز قيامت و براي هيچ كس جايز نبود و نيست كه احترام آن را بشكند، تنها براي من در يك ساعت از روز جايز گرديد كه به قصد فتح و تسخير آن با سپاه وارد آن گردم.

فخ

(فَ خّ) يا وادي فخ نام محلي است در مدخل ورودي مكه در

ص: 1198

محدوده مسجد تنعيم و يكي از نقاط آغازين حرم است و از اين مكان كسي بدون احرام حق و ود به مكه را ندارد. فخ ميقات بچه ها (كودكان و نابالغ ها) است. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 84؛ فقه فارسي با مدارك، ج 3، ص 86)

فدك

(فَ دَ) نام محلي بوده است (1) متشكل از چند قريه در نزديكي (حدود 140 كيلومتري) مدينه. اين منطقه قبل از اسلام حاصلخيز و يهودنشين بود. به اتفاق نظرمحدثين و سيره نويسان هنگامي كه خبر شكست يهوديان به فدك رسيد يهوديان آن حاضر به واگذاري فدك و مصالحه شدند. و به اين نحو چون فدك بدون جنگ به دست آمد از مواد فَئْي و ملك رسول الله شد. دانشمندان شيعي و گروهي از محدثان سني اتفاق نظر دارند كه آن حضرت فدك را به دختر خود حضرت زهرا (عليها السلام) بخشيدند و آن معصومه در آمد فدك را بين نيازمندان تقسيم مي نمودند اما بعد از رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) فدك سرنوشتي ديگر پيدا كرد. (نگاه كنيد به مكتب اسلام، ش 193 به بعد)

فرار الي الله

ترك ما سوي الله و طلب الله است. حج را گويند. (صهباي صفا، ص 33)

فراشان

(فَ رّ) شهرت گروهي از مردم مدينه كه به

1. امروزه «الحائط» نام دارد: (مدينه شناسي، ج 2، ص 492).

خدمت در مسجد مشغولند. اين فراشان همزمان به كارهايي از قبيل راهنمايي زوار و زيارت دادن آنان و يا خواندن نماز غايب بر مردگان مي پردازند. (ميقات حج، ش 17، ص 156).

فسخ حج

ابن اثير گويد رخصتي بود از سوي نبي اكرم (صلي الله عليه وآله

ص: 1199

وسلم) به اصحاب كه نيت حج نكرده بودند پس آن را نقض كنند و مبدل به عمره نمايند سپس رجعت كرده و حج تمتع كنند يا در حكم حج تمتع. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

فسوق

(فُ) و لا فسوق و لا جدال في الحج (بقره 197)

يكي از محرمات احرام است و مقصود دروغ گفتن (و فحاشي و...) مي باشد كه در هر حال حرام است ليكن حرمت آن در حال احرام شديدتر است (مجمع البيان؛ احكام حج و اسرار آن، ص 201)

فوات حج

(فَ) فوت حج. مربوط است به اوقات شرعي وابسته به آن، مانند اين كه در وقت اضطراري حضور در عرفات و مشعر الحرام در عرفات و مشعر الحرام حاضر گردد كه بنابر قول مشهور حج از او فوت شده و بايد تحلل به عمره مفرده كند و سال بعد حج فوت شده را قضا نمايد. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

فوت حج

(ك) فوات حج

في المقام

(فِ لْ مَ) جمعي از فقها در تعبير از محل نماز طواف عبارت «في المقام» (در مقام) را به كار برده اند (ميقات حج، ش 36، ص 103)

ق

قادس

(د)

1. از نام هاي كعبه است در زمان هاي بسيار قديم (دايرة المعارف فارسي)

2. از نام هاي مكه است چون گناهان را پاك مي كند يا به علت واقع بودن در ارض مقدس. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 36؛ ميقات حج، ش 4، ص 144؛ ش 21، ص 128)

قادسه

(دِ سِ) مكه است چون گناهان را پاك مي كند (ميقات حج، ش 4، ص 144)

قادسيه

(دِ سِ) از نام هاي مكه است، به علت واقع بودن در ارض مقدس. (تاريخ و

ص: 1200

آثار اسلامي، ص 36؛ ميقات حج، ش 4، ص 144؛ ش 21، ص 128)

قارن

(رِ) به جا آورنده حج قران. كسي كه در حج قران از براي قرباني هدي با خود ببرد. (مبادي فقه و اصول، ص 325؛ ناسخ التواريخ، حضرت رسول، ج 4، ص 3)

قاصمه

(صِ مِ) از اسامي مدينه است از آن جهت كه دشمنان ستمگري كه بدان جا تجاوز كردند خود شكست خوردند. (حرمين شريفين ص 118؛ ميقات حج، ش 7، ص 168)

قبا

ناحيه اي است در جنوب غربي مدينه با مسجد معروفش به نام (ك) مسجد قبا

قباطي

(قُ) پارچه سفيد و ظريفي بود كه به وسيله مصريان بافته مي شد و از جمله پارچه هايي است كه كعبه را بدان مي پوشانيدند.

قبتين

(قُ بَّ تَ) تا يك قرن پيش دو بنا در پيش بناي زمزم قرار داشت كه به منزله انبار بوده است و هر يك از اين دو بنا قبه اي داشته و از اين رو «قبتين» ناميده مي شده است، ولي بعداً قبه ها را برداشته اند. (اعلام قرآن، ص 598)

قبرستان ابوطالب

همان (ك) جنة المعلي

قبرستان احد

واقع در (ك) احد

قبرستان بدر

واقع در (ك) بدر

قبرستان بقيع

همان (ك) بقيع

قبرستان بني هاشم

همان (ك) جنة المعلي

قبرستان حجون

همان (ك) جنة المعلي

قبرستان قريش

همان (ك) جنة المعلي

قبرستان معلا

همان (ك) جنة المعلي

قبلتين

(قِ لَ تَ) دو قبله.

1. همان (ك) مسجد قبلتين

2. (مكه معظمه» و «بيت المقدس» را گويند از جهت آن كه قبل از قبله شدن مكه، به سمت بيت المقدس نماز خوانده

مي شد. (لغت نامه، و...)

«بيت المقدس» يا «قدس» يا «قدس شريف» يا «اورشليم» (شهر سلامتي و در اصل «اورسالم» شهر صلح) يا «دارالسلام»

ص: 1201

يا «قرية السلام» يا «ايلياء» يا «يبوس» (1) طبق نقل از بناي «ايليا» پسر سام بن نوح است و از قرن پانزدهم قبل از ميلاد سابقه دارد. حضرت داود (عليه السلام) يازده قرن قبل از ميلاد پس از نشستن بر تخت سلطنت در «حَبرون» «اورشليم» را پايتخت خود قرار داد و حضرت سليمان (عليه السلام) در آن معبدي ساخت و بر شكوهش افزود و پس از مرگ او و تجزيه دولت يهود، مصر اورشليم را گرفت و سپس «سارگُن» پادشاه آشور همه فلسطين (از جمله اورشليم) را متصرف شد و عده اي از اعراب را به اين نواحي كوچانيد. در سال 586 قبل از ميلاد «بُختُ النَّصر» پادشاه بابل، اورشليم را به تصرف درآورد و 70 سال بعد يهوديان با كمك «كورش» پادشاه ايران به اورشليم بازگشتند اما دولت اسرائيل ديگر احيا نشد. يك قرن قبل از ميلاد، حكومت روم اورشليم را گرفت و «سِزار» يك يهودي را به حكومت آن جا برگزيد كه به «هِرود كبير» معروف شد. با ظهور حضرت مسيح (عليه السلام) و گرايش مردم به آن حضرت بر اثر سعايت سران قوم يهود در اورشليم حكام رومي در تعقيب آن حضرت برآمدند. در قرن هفتم ميلادي «اورشليم» توسط مسلمين فتح شد و از آن تاريخ مسلمانان اين شهر را بيت المقدس خواندند. در پايان قرن يازدهم ميلادي «بيت المقدس» بار ديگر به تصرف مسيحيان اروپايي درآمد، ولي 88 سال بعد دوباره آن را طي جنگ هاي صليبي از دست دادند و بيت المقدس محل قبور انبيا و اوليا و بزرگان علما و اوتاد است و مشهورترين آن، منطقه خليل الرحمن است

ص: 1202

كه قبور حضرت ابراهيم و اسحاق و زكريا و يحيي (عليهم السلام) در آن جاست. بيت المقدس، اين شهر مقدس و تاريخي، مراكز مقدس سه دين اسلام و مسيحيت و يهوديت را در خود جاي داده و زيارتگاه مسلمانان و مسيحيان و يهوديان مي باشد. «ديوار ندبه» نزد يهوديان مقدس است و مسيحيان مخصوصاً كليساي قبر مقدس (يا كليساي قيامت) را تقديس مي كنند و مسلمانان «قبة الصخره» و «مسجد الاقصي» را زيارت مي نمايند و پيش از آن كه كعبه قبله مسلمين شود، مسلمين به طرف بيت المقدس نماز مي گزاردند. اين شهر در 55 كيلومتري غرب رود اردن و به فاصله 80 كيلومتري سوي درياي مديترانه بر روي ارتفاعات متوسط واقع شده است. بيت المقدس امروزه از نظر شهرسازي و معماري از دو قسمت تشكيل گرديده؛ يكي بيت المقدس قديم كه تماماً در داخل قلعه و حصاري محكم (كه براي آخرين بار در زمان عثمانيان بازسازي و احداث شده و حرم شريف و مسجدالاقصي و كليسا و معابد قديمي يهود در آنند) قرار دارد كه به چهار محله مسلمانان، مسيحيان، ارمنيان و يهوديان تقسيم شده است. ديگر بيت المقدس در منطقه جديد الاحداث كه در خارج از حصار است و از نظر بافت و معماري شهري دو بخش دارد. بخشي محل سكونت و بازار اعراب و يهودياني است كه در دو قرن اخير در بيت المقدس سكونت گزيده اند و بخشي نوساز كه از زمان اشغال دولت متجاوز اسرائيل احداث گرديده و ساكنان آن عموماً سرمايه داران و تحصيل كرده هاي يهودي هستند كه از نقاط ديگر جهان به اين شهر مهاجرت نموده

ص: 1203

اند. (به اميد روز آزادسازي قدس شريف و به اميد آنكه صداي همبستگي مسلمين جهان در پايگاه وحي الهي در مراسم حج بتواند زمينه ساز اين رهايي بخشي گردد).

3. (مسجدالحرام» و «مسجدالاقصي» از جهت آن كه تا قبل از قبله شدن مسجد الحرام (كعبه)، به سوي مسجدالاقصي (بيت المقدس) نماز خوانده مي شد (لغت نامه).

مسجدالاقصي (كه حجاج بيت الله الحرام در موسم حج فرياد رهايي آن را از چنگال متجاوزين سر مي دهند) امروزه براي اطلاق به دو بناي مقدس و تاريخي به كار برده مي شود. صخره اي و مسجدي. صخره مقدس صخره اي است كه حرم شريف بر روي آن قرار دارد و

1. در لغت نامه با ضبط نامعلوم آمده.

حضرت سليمان اولين معبد يهوديان را بر آن ساخت و صخره اي است كه بر اساس روايت آخرين منزلگاه زميني رسول الله در شب معراج بود. و مسجدالاقصي مسجدي است در جنوب (ك) «قبة الصخره» كه عبدالملك بن مروان خليفه پنجم اموي آن را بنا كرده و پسرش وليد آن را به پايان رسانده و مسجدي است كه طبق روايات نماز در آن ثواب فوق العاده اي دارد.

قبله

(قِ لِ) اقبال كردن و مواجهه و ايستادن در برابر خانه كعبه است با تمام اعضا و اندام با نظم و احترام و با حضور ذهن كه كم كم اين نام به خود خانه كعبه اطلاق شده است و هر كس در هر نقطه از زمين است در اقامه نماز بايد رو به سوي كعبه كند و فقها در مورد قبله نظرياتي فرموده اند:

1. كعبه معظمه قبله است.

2. كعبه و

ص: 1204

مسجدالحرام قبله است.

3. كعبه قبله براي مسجدالحرام است و مسجدالحرام قبله براي اهل شهر مكه و جمله شهر مكه قبله اهل حرم و سراسر حرم قبله اهل دنيا و هر كس كه خارج از حرم است. (احكام حج و اسرار آن، ص 137 و 138).

قبله انام

(اَ) و فرض عليكم حج بيته الحرام الذي جعله قبلة للانام.

خداوند متعال حج بيت الحرام را بر شما واجب گردانيد و آن را قبله مردم قرار داد (نهج البلاغه، خطبه اول).

قبله اول

كعبه را گويند كه قبله حقيقي است (البته اولين قبله اي است كه مسلمين به سوي آن نماز مي خواندند بيت المقدس بوده است).

قبله دوم

اصطلاحاً مدينه (مزار رسول اكرم و ائمه معصوم بقيع) را گويند. (از باب اقبال و توجه به اين بزرگان نه از باب نماز؛ همچنان كه اصطلاحاً نجف را قبله سوم و كربلا را قبله چهارم و كاظمين را قبله پنجم و سامراء را قبله ششم گفته اند).

قبله مدينه

قبله مدينه طيبه (در مسجدالنبي) تنها معجزه فعلي باقيه رسول الله است، چرا كه معجزات فعلي (برخلاف معجزات قولي) موقت و محدود به زمان و مكان و زود گذرند و بعد از وقوع فقط عنوان تاريخي و سِمَتِ خبري دارند. رسول الله بدون آلات نجومي و قواعد هيوي و يا در دست داشتن زيج و ديگر منابع طول و عرض جغرافيايي آن را در غايت دقت و استوا تعيين كرد و به سوي كعبه ايستاد و فرمود: «محرابي علي الميزاب» و قبله مدينه آن چنان كه پيغمبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) به سوي آن نماز خوانده است تا امروز به حال خود باقي است

ص: 1205

و دانشمندان رياضي، قبله مدينه را چنان يافتند كه رسول الله بدون آنها يافت و اين ممكن نيست مگر به وحي و الهام ملكوتي (ميقات حج، ش 2، ص 44).

قبور الشهداء (

قُ رُ شُّ هَ) مزار شهداي (ك) احد (سفرنامه ناصرخسرو، ص 77).

قبوه

(قُ و) همان (ك) قبا (مدينه شناسي، ج 1، ص 5؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 191).

قبه

(قُ بَّ) از (ك) مناصب كعبه.

قبه آدم

(قُ بَّ ءِ دَ)

1. قبه اي است در كوه جبل الرحمه كه نماز گزاردن در آن جا مكروه است (تاريخ و آثار اسلامي، ص 141).

2. قبه اي از ياقوت بهشتي كه حضرت جبرئيل به موضع كعبه آورد و نصب نمود و حضرت آدم (عليه السلام) را كه در اين هنگام بالاي كوه صفا بود در جوار قبه جاي داد و آن حضرت به تعليم جبرئيل طواف كرد و حج به جاي آورد. و روايت است خدا قبه آدم را قبل از طوفان نوح به آسمان عروج داد. (فرهنگ دانستني هاي پيش از سفر به خانه خدا، ص 185 و 199).

قبة الاحزان

(تُ لْ اَ) گنبد (ك) بيت الاحزان (گنجينه هاي ويران، ص 101).

قبة الاسلام (

تُ لْ اِ) از نام هاي مدينه. در حديث آمده: المدينة قبة الاسلام (حرمين شرفين، ص 118؛ ميقات حج، ش 7، ص 168).

قبه بنات الرسول

(ءِ بَ تُ رَّ) شهرت قبه اي بر مزار حضرت رقيه، حضرت ام كلثوم و حضرت زينب دختران رسول الله در قبرستان بقيع كه به وسيله وهابيون تخريب

شد (آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 103).

قبة البيضاء

(تُ لْ بَ) همان (ك) قبة الخضراء (تعمير و توسعه مسجد شريف نبوي، ص 70)

قبة الثنايا

(تُ ثَّ)

ص: 1206

يا (ك) مسجد ثنايا.

قبه جده

(ءِ جَ دِّ) گنبدي بر روي تربت حضرت حوا در شهر جده كه مورد زيارت مسلمانان بود و پس از تسلط آل سعود با خاك يكسان گرديد. (گنجينه هاي ويران، ص 184).

قبة الحزن

(تُ لْ حُ) (حَ زَ) همان (ك) بيت الاحزان، (گنجينه هاي ويران، ص 101؛ ميقات حج، ش 2، ص 127).

قبة الخضراء

(تُ لْ خَ) شهرت گنبد حرم رسول الله است به علت پوشش سبزش. اين گنبد با نام اوليه «قبة الزرقا»، «قبة البيضاء»، «قبة الضيحاء» در طول قرون تعميرات و تغييرات مختلفي به خود ديد:

1. سال 678 هجري به دستور ملك منصور قَلاوون از مماليك بحري مصر (يا به دستور احمد بن برهان عبدالقوي والي شهر قوص از شهرهاي مصر) بر ضريح مقبره شريف رسول الله گنبدي ساختند و آن را با الواح سربي روكش نمودند تا مانع نفوذ آب باران شود. اين گنبد بر ستون هاي اطراف مقبره و در داخل و زير سقف مسجد و بالاي مقبره قرار داشت.

2. سال 755 هجري، در عهد سلطان الناصر حسن بن محمد قلاوون صفحات سربي اين گنبد تجديد گرديد.

3. سال 765 هجري، در زمان سلطان ناصرالدين شعبان حسين بن الناصر از مماليك مصر گنبد با الواح سربي مورد مرمت قرار گرفت.

4. سال 887 هجري، قبة الزرقا در حريق (سال 886) مسجدالنبي به كلي سوخت و لذا به دستور سلطان قايِتباي از مماليك برجي مصر، گنبد را (ضمن قرار دادن پايه هاي ستون در داخل مقبره) بر روي مقبره رسول الله (در سال 887 يا 888) بنا نمودند.

5. سال 891 (892) هجري، چون قسمت بالاي گنبد شكاف

ص: 1207

برداشت به دستور سلطان قايتباي بناي گنبد با گچ سفيد تجديد شد.

6. سال 898 هجري، به علت اصابت صاعقه سلطان قايتباي امر به مرمت گنبد داد.

7. سال 1228 هجري، سلطان محمود بن سلطان عبدالحميد عثماني در مرمت آرامگاه شريف، اين گنبد را نيز مرمت و تكميل كرد. طبق نقلي چون در زمان سلطنت اين پادشاه (1223 - 1255) گنبد شكاف برداشت او آن را برچيد و گنبد تازه اي پوشيده در سرب (به سال 1228 يا 1233 يا 1250) بنا نمود و رنگ آن را (به سال 1228 يا 1253 يا 1255) سبز نمود و از اين پس آن را «قبة الخضرا» ناميدند.

8. سال 1265 هجري، در زمان عبدالمجيد بن سلطان محمود سلطان عثماني (1255 1277) كه طي سال هاي 1265 الي 1227 هجري قمري تعميرات بزرگي در مسجدالنبي صورت گرفت گنبد را نوسازي كردند و به زعمي روپوش سربي آن را به رنگ سبز درآوردند و از اين پس «قبة الخضراء» نام گرفت. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 243 و 246 و 247؛ حرمين شريفين، ص 142 و 145 و 160؛ راهنماي حرمين شريفين، ج 5، ص 60؛ تعمير و توسعه مسجد شريف نبوي، ص 70؛ مدينه شناسي، ج 1، ص 62 و 84 و 85؛ و...).

قبة الخضراء

(تُ لْ خَ) بنايي است كه منصور عباسي براي برگرداندن نظر مسلمانان از مكه و مدينه بساخت تا مردم بدان جا رفته اعمال حج به جا آورند و مقرري معمول اهل مدينه را قطع كرد. فقيه اهل تسنن مالك بن انس پس از استفتاي مردم مدينه در خلع بيت منصور به خلع او فتوا

ص: 1208

داد (تاريخ تمدن اسلام، ج 3، ص 103).

در سال 305 غريب دايي مقتدر مرد و مادر خليفه در عزاي وي دستور داد تا قصر وي، قبة الخضراء را ويران كنند. (نگاه كنيد به: تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري، ج 2، ص 131؛ ج 1، ص 19).

قبة الرئوس

(تُ رُّ ءُ) شهرت (ك) مسجد سقياء.

قبة الزرقاء

(تُ زَّ) همان (ك) قبة الخضراء (تعمير و توسعه مسجد شريف نبوي، ص 70).

قبة الزوجات

(تُ زّ) گنبد و بارگاه همسران رسول الله در بقيع (ميقات حج، ش 11، ص 166).

قبة الزيت

(تُ زَّ) يا قبة الشمع، شهرت ساختماني بود در مسجد النبي (ميقات حج، ش 17، ص 168).

قبة السقايه

(تُ سِّ يِ) قبه عباسيه. گنبد آبرساني در مسجد الحرام (سفرنامه ابن جبير، ص 137). (ع)

قبة الشراب

(تُ شَّ) قبه اي است در مسجدالحرام منسوب به عباس. براي آب دادن به حاجيان ساخته شد و آب زمزم در آن جا خنك مي شود و شبانگاه آن را براي حاجيان در كوزه هايي به نام دَورَق كه يك دسته دارد بيرون مي آورند و اكنون خزانه قرآن ها و كتاب ها و شمعدان ها و ديگر چيزهاست البته قبه عباسيه صفت و نسبت آشاميدني خود را از دست نداده است، (سفرنامه ابن جبير، ص 125).

قبة الشمع

(تُ شَّ) همان (ك) قبة الزيت.

قبة الصخره

(تُ صَّ رِ) نام ساختماني است در بيت المقدس كه طي سال هاي 69 الي 72 هجري به وسيله عبدالملك بن مروان خليفه اموي بر گرد تخته سنگي (صخره اي) بنا شد و هدف اوليه عبدالملك از ساختن اين قبه آن بود كه مردم به جاي اين كه براي انجام مناسك حج

ص: 1209

به مكه (كه در آن زمان در تصرف عبدالله بن زبير رقيب امويان بود) بروند، به طواف «قبة الصخره» بيايند. قبة الصخره توسط مأمون ترميم شد و در زمان سلطان سليمان قانوني (پادشاه عثماني) بناي آن كاملا تجديد شد و در زمان سلاطين عثماني گنبد مطلا گرديد. قبة الصخره يكي از زيباترين اماكن مقدس روي زمين و در شمار ساختمان هاي بي نظير جهان محسوب مي گردد و عبارت است از ساختمان هشت ضلعي بلندي كه يك گنبد بزرگ دارد و در وسط صحن حرم شريف واقع است.

اين ساختمان چون از دو قسمت قبه «گنبد» و صخره «سنگ» تركيب يافته «قبة الصخره» ناميده شده است. قطعه سنگ بزرگي كه در زير اين گنبد واقع شده در حقيقت قله و بلندترين نقطه كوه طور يا موريا بود. صخره در نزد يهوديان و مسيحيان و مسلمانان مقدس است. در برخي روايات آمده كه رسول الله (صلي الله عليه وآله وسلم) در سير شبانه و معراج معروف خود پس از حركت از مكه در بيت المقدس فرود آمد و پس از خواندن نماز در آن جا از فراز همين سنگ به معراج رفت و از اين نقطه نظر سنگ قداست ويژه اي دارد (و بر قطعه اي از يك ستون مرمرين در جنوب غربي صخره «قدم محمد» قرار دارد كه جاي پاي حضرت است در شبي كه به معراج رفت) قبة الصخره به نام «مسجد عمر» و «مسجد صخره» نيز ناميده شده است ولي با توجه به وجود مسجدي به نام «مسجد عمر» در سمت شرقي مسجدالاقصي اطلاق «مسجد عمر» به «قبة الصخره» هر چند كه فعلا

ص: 1210

هم معمول است صحيح به نظر نمي رسد و نيز با توجه به اين كه داخل صخره مقدس به صورت غار زيرزميني كوچكي درآمده كه در حال حاضر جايگاه نماز و مسجد مي باشد به نظر مي رسد كه «مسجد صخره» به همين محل نماز در داخل صخره اطلاق مي گردد. (دايرة المعارف فارسي؛ مكتب اسلام، س 22؛ ص 412 به بعد؛ روزنامه اطلاعات، 77/2/24، ص 12).

قبة الضيحاء

(تُ ض) همان (ك) قبة الخضراء (تعمير و توسعه مسجد شريف نبوي، ص 70).

قبة العباس عم النبي

(تُ لْ عَ بّ) يا «قبة العباسيه» شهرت قبه اي است بر مزار عباس در بقيع كه در سال 519 هجري توسط خلفاي بني العباس ساخته شد. (ميقات حج، ش 17، ص 176).

قبه عباسيه

(ءِ عَ بّ يِّ)

1. (ك) قبة السقايه

2. (ك) قبة العباس عم النبي

قبة العتيق

(تُ لْ عَ)

قبه و بارگاه قبر شريف حضرت حوا در مدافن المسلمين كه توسط وهابي ها ويران گرديد. (راهنماي حرمين شريفين، ج 2، ص 124).

قبه علي (عليه السلام)

(ءِ عَ)

قبه امير مؤمنان علي، قبه اي است در

سمت جنوب مسجد قبا. انتساب اين مكان به آن حضرت بدان جهت است كه هنگام هجرت، ايشان در اين جا به پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) ملحق شدند و بعيد نيست همين جا تا پايان ساختمان مسجد النبي و حجرات اطراف، خانه حضرت بوده باشد. (سيري در اماكن سرزمين وحي، ص 56).

قبه فاطمه (ءِ طِ مَ)

1. قبة الحزن است. (سفرنامه حج، صافي گلپايگاني، ص 143).

2. قبه اي بوده است در قبا. و بعضي علما فرموده اند كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در موقع ورود به قبا در آن

ص: 1211

جا براي حضرت فاطمه (عليها السلام) خيمه زدند تا در آن سكونت كند. (حج البيت، ص 213).

قبة الفراشين (تُ لْ فَ رّ)

سقاية الحاج، عباس آن را بنا كرد تا حاجيان از آن جا آب زمزم بياشامند. (ميقات حج، ش 12، ص 128).

قبه مصرع

قبه اي است در قسمت شرق مسجد مصرع (در احد) و آن جايي است كه حضرت حمزه سيدالشهداء در آن جا از اسب خود فرود آمد و مشركان او را احاطه كردند و وحشي حبشي او را با نيزه از ناحيه پهلو مجروح ساخت. گنبد را حاج «رمزي پاشا» بنا نهاد. (ميقات حج، ش 27، ص 137 و 141).

قبة الوحي (تُ لْ وَ)

قبه اي است كه (بعدها) در خانه حضرت خديجه در محل نزول حضرت جبرئيل بر نبي اكرم ساخته شد. (حرمين شريفين، ص 106؛ سفرنامه ابن جبير، ص 103 و 208).

قبه هارون

(ءِ)

قبه اي است در بالاترين نقطه كوه احد (در مدينه) به صورت سنگ هاي انباشته اي در ابعاد 1/5*1 متر

و به ارتفاع 1/5 متر. روايت كرده اند كه قبر هارون پيامبر (عليه السلام) است كه در راه حج يا عمره در اين نقطه درگذشت. و بعضي نيز در وجود قبر هارون پيامبر شك كرده اند و گفته اند شخصي به نام هارون در اين مكان بوده و مردم پنداشته اند كه برادر حضرت موسي (عليه السلام) بوده است. (ميقات حج، ش 7، ص 132 و 133).

سمهودي مي گويد در كوه احد دره اي است معروف به «دره هارون» و عوام الناس خيال مي كنند قبر هارون در انتهاي آن است. سمهودي اين مطلب را تضعيف مي كند. گفتني است در اين اواخر در بعضي از

ص: 1212

كتاب هاي فارسي كه از اين قبر خيالي (طبق نظريه سمهودي در «وفاء الوفاء)» سخن به ميان آمده به هنگام استنساخ و چاپ، كلمه «قبر» به «قبه» تبديل شده است و چون قبه و بقعه داراي يك مفهوم هستند، به تدريج همان كلمه بقعه را به كار برده اند. اگر اصل موضوع و دفن شدن وي صحت داشته باشد اينك بعد از هزاران سال از اين قبر و از اين بقعه نام و نشاني نيست. (ميقات حج، ش 31، ص 50).

قبيس

كوهي است به مكه (لغت نامه) (ك) كوه ابوقبيس.

قران

همان (ك) حج قربان.

قران طواف

(قِ)

يعني دو طواف را پشت سر هم آوردن به طوري كه نماز طواف در ميان آن دو برگزار نشود. قران دو طواف واجب جايز نيست و در طواف مستحب مكروه است. (مبادي فقه و اصول، ص 327).

قربانگاه

جايگاهي است در مني جهت ذبح حيوان (ك) قرباني.

قرباني (قُ)

والبدن جعلناها لكم من شعائر الله (حج، 36).

مقصود از قرباني ذبح (و نحر) حيوان (گاو يا گوسفند يا شتر) است در مراسم حج (و به خود حيواني كه ذبح و يا نحر مي شود نيز قرباني گويند) و ذبح (يا نحر) حيوان پنجمين عمل از واجبات حج است (و واجبي غيرركني است) كه در روز دهم ذي حجه (روز عيد قربان) بعد از عمل رمي جمره عقبه صورت مي گيرد (كه با وجود عذر تا آخر ماه ذي حجه فرصت ذبح و نحر است).

تسميه قرباني

گفته اند از آن جهت است كه موجب قرب انسان به خداوند است.

مكان قرباني

ذبح (و نحر) حيوان بايد در سرزمين مني صورت گيرد و در هر نقطه اي از

ص: 1213

آن، قربان كردن جايز است. امروزه در سر راه

مشعر الحرام به مني در سمت راست مكان محصور وسيعي را براي قربان نمودن اختصاص داده اند. (1) اين قربانگاه يا كشتارگاه (مذبح، مسلخ، منحر) را در خارج از مني دانسته اند و برخي از فقها قرباني در اين محل را اجازه داده اند.

واجبات حيوان قرباني

پير نبودن

لاغر نبودن

تام الاجزاء بودن. (در اصل خلقت بي دم و بي بيضه و بي شاخ و بي گوش نبودن به نظر برخي فقها)

صحيح الاعضاء بودن. (مريض، چلاق، اخته، دم بريده، شاخ داخلي شكسته يا بريده، كور و گوش بريده نبودن)

داخل سن قرباني بودن (شتر از 5 سال تمام، گاو و بز از 2 سال تمام و به زعمي يك ساله، گوسفند از 1 سال و برخي كمتر از يك سال هم فرموده اند).

مستحبات حيوان قرباني

فربه و چاق بودن.

از صحراي عرفات در روز عرفه عبور داده شدن.

شتر ماده، بعد گاو ماده وگرنه گوسفند و بز نر و يا قوچ شاخدار بودن.

مستحبات عمل قرباني

در وقت ذبح يا نحر نمودن.

به هنگام ذبح يا نحر حيوان را آب دادن.

شتر را ايستاده و دست ها را از زانو بسته از طرف راست نحر نمودن.

شخصاً ذبح يا نحر كردن و در صورت نتوانستن، دست بر بالاي دست كشنده گذاشتن.

دعاي «وجّهت وجهي للذي فطر السموات و...» را در وقت ذبح و يا نحر خواندن.

دعاي وارده «اللهم تقبل مني...» را پس از ذبح يا نحر خواندن.

نيابت عمل قرباني

ذبح يا نحر حيوان را خود محرم و يا شخص ديگري به نيابت او مي تواند انجام دهد.

هدف از قرباني

فرموده اند بر اساس قرآن مجيد

ص: 1214

(فكلوا منها واطعموا البائس الفقير) هدف از قربان نمودن حيوان تغذيه محرومين است «مردم را نداي حج داده تا پياده سوي تو آيند و سوار بر مركبان سبك رو از دره هاي عميق بيايند تا شاهد منافع خويشتن باشند و روزي چند، نام خدا را بر آن حيوانات بسته زبان كه روزيشان داده است ياد كنند، از آن بخوريد و به درمانده فقير بخورانيد» (حج، 27 و 28) و فرموده اند مستحب است تقسيم گوشت قرباني به سه قسمت جهت صدقه دادن و هديه به همسفران نمودن و خود مصرف كردن و از امام صادق (عليه السلام) نقل است كه «يك سوم آن را خود مصرف نما و يك سوم را هديه كن و قسمت سوم را به فقيران و مستمندان بده» و فقها امروزه بيرون بردن گوشت قرباني را از مني جهت رسانيدن به نيازمندان بدون مانع مي دانند.

كفاره و قرباني

عمل قربان كردن جهت كفاره ارتكاب برخي محرمات احرام از واجبات است.

همراه قرباني

به مفهوم كلامي از امام سجاد (عليه السلام) به هنگام قرباني كردن بايد نيت آن داشت كه حنجره حرص و طمع را با دست زدن به حقيقت مي برند و پاره مي كنند.

قرن (قَ)

1. ميان حج و عمره جمع كردن.

2. كوهي است مشرف بر عرفات (لغت نامه).

قرن (قَ) (قَ رَ) اختصار (ك) قرن المنازل.
قرن الثعالب (نُ ثَّ لِ)

1. و در اين جا شتر و گاو و گوسفند و ميش و بز بسياري براي فروش آماده است.

1. همان (ك) قرن المنازل

2. نام محلي است در دامنه مني نزديك مسجد خيف (ميقات حج، ش 15، ص 81).

قرن المنازل (نُ لْ مَ زِ)

يا «قرن الثعالب» كه در بسياري از عبارات علما با حذف منازل و به اختصار

ص: 1215

«قرن» ياد مي شود، يكي از منازل و مناطق سر راه حاجيان است و موضعي است نزديك طايف واقع در شرق مكه به فاصله 94 كيلومتري و ميقات عمره (تمتع و مفرده) است براي اهل نجد و اهل طايف و كساني كه از اين راه عازم مكه هستند و لذا «وادي محرم» هم به آن گفته مي شود. امروزه قرن المنازل قريه كوچكي است كه «سيل» و «سيل كبير» ناميده مي شود. در وادي سيل دو مسجد قديمي و يك مسجد نوساز وجود دارد كه براي احرام ساخته اند. اين قريه از راه رياض مكه حدود 80 كيلومتر تا مكه فاصله دارد. (ميقات حج، ش 15، ص 73 الي 78؛ ارمغان حج، ص 27؛ و...)

قريتان (قَ يَ)

مكه و طايف (لغت نامه) (ع)

قريتين (قَ يَ تَ)

و قالوا لولانزل هذا القران علي رجل من القريتين عظيم (زخرف 9)

مقصود دو شهر مكه معظمه و طايف است (ميقات حج، ش 7، ص 169)

قريش (قُ رَ)

از قبايل معروف عرب عدناني (و از اولاد حضرت اسماعيل پيامبر) است كه در جاهليت در حجاز اهميت يافت و پيش از ظهور اسلام بر مكه مسلط شد و توليت خانه كعبه را يافت و مناصبي براي كعبه قرار داد و بر كعبه پرده پوشانيد و براي خود در انجام مناسك ويژگي هاي خاصي را نسبت به ديگران قائل گرديد و يك بار ساختمان كعبه را تجديد بنا نمود.

قريش به دو قبيله عمده تقسيم مي شود؛ قريش ابطحي و قريش ظواهر و در جهت نام اين قبايل به قريش گفته اند:

1. نسبت آنها به قريش نضربن كنانه (از اجداد پيامبر) مي رسد.

2. مشتق از قرش

ص: 1216

است به معني تجارت كه شغل عمده آنها بوده است.

3. مأخوذ از تقريش است به معني مجتمع ساختن؛ زيرا قصي بن كلاب (جد رسول الله» افراد قبيله را كه در حدود حجاز پراكنده بودند جمع كرد.

قريش ابطحي

يا قريش بطحا يا قريش بطاح. قريشياني بودند كه در شهر مكه و مركز آن (آن جا كه آب زمزم جمع و بطحا ناميده مي شد) سكونت گزيدند و به بازرگاني معروف بودند. بطون يا طوايف مهم قريش بطاح عبارت بودند از ده بطن بني هاشم، بني اميه، بني نَوفَل، بني زُهرِه، بني مَخزوم، بني اَسَد، بني جُمَح، بني سَهم، بني تَيم، بني عَدٌي.

قريش ظواهر

قريشياني بودند كه در پشت (خارج) شهر مكه و دامنه و شعب تپه هاي اطراف آن سكونت داشتند و ظاهراً با بعض قبايل مجاور مخلوط شده بودند. ظواهر از نفوذ كمتري برخوردار بودند اما در دلاوري و جنگجويي نام و آوازه بيشتري داشتند و تيره هاي آن عبارت بودند از بني معيص، بني تميم، بني محارب و بني حارث. (تاريخ تحليلي اسلام، ج 1، ص 62؛ طبقات، ص 62؛ و...).

قرين (قَ)

1. ك كوه رحمت

2. حج مقرون به عمره (لغت نامه)

قريه (قَ يِ)

1. در حديث بر مدينه اطلاق شده است. (ميقات حج، ش 7، ص 169).

2. در قرآن از نام هاي مكه معظمه است. (ميقات حج، ش 4، ص 100 و 138؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 36).

قرية الانصار

(قَ يَ تُ لْ اَ) از اسامي مدينه منوره است (حرمين شريفين، ص 118؛ مكتب اسلام، ش 319، ص 34).

قرية الحمس (لْ حُ)

از نام هاي مكه است بعلت آن كه قريش (حمس) در اين شهر مقدس سكونت داشتند.

ص: 1217

(ميقات حج، ش 4، ص 147؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص

36).

قرية رسول الله

از اسامي مدينه است. (حرمين شريفين، ص 118؛ ميقات حج، ش 7، ص 169).

قرية القديمه (لْ قَ مَ)

از نام هاي كعبه است در زمان هاي بسيار قديم (دايرة المعارف فارسي، ذيل كعبه).

قرية النمل (نَّ)

1. از اسامي (مجازي) زمزم است. (ميقات حج، ش 4، ص 144؛ ش 10، ص 91).

2. از اسامي مكه است. (ميقات حج، ش 4، ص 144؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 36).

قزح همان (ك) كوه قزح
قشاشيه (قَ شّ يِّ)

همان (ك) شعب ابي طالب

قصر الكسوه (قَ رُ لْ كِ وَ)

شهرت كارگاهي در مصر بود كه براي بافت كسوه (پوشش كعبه) تأسيس گرديد. (ميقات حج، ش 11، ص 95).

قعيقعان همان (ك) كوه قعيقعان
قفازين (قُ فّ) نوعي دستكش است (دو پارچه پر از پنبه كه زنان عرب براي دفع سرما به دست خود مي پوشاندند) پوشيدن قفازين بر زنان در حال احرام حرام است. مناسك حج، ص 95؛ احكام و آداب حج، ص 156).
فلائد (قَ ء) جعل الله الكعبه البيت الحرام قياماً للناس و الشهر الحرام والهدي و القلائد ذلك لتعلموا... (مائده 97).

قلائد جمع قلاده و براي آن دو معني گفته اند: يكي به معني مقلد است يعني آن هَدْي ها كه قلاده در گردن آن مي افكنند. (چهارپاياني كه براي قرباني در مراسم حج آنها را نشان مي گذارند) و ديگر عين قلاده است يعني آن گردن آويزي كه بر حيوان قرباني در مراسم حج مي گذارند.

قرآن مجيد قلائد و هدي را در رديف كعبه و ماه حرام را وسيله قوام زندگي معرفي مي كند، چرا كه اينها هم از اعمال حج هستند و به شئون خانه خدا بستگي دارند. و بدين جهت قلائد از دستبرد تجاوزگران و دزدان مصون بودند و اين امر به گونه اي بود كه گاه عربي از گرسنگي مي مرد ولي متعرض هدي كه نشانه گذاري شده بود نمي شد و صاحبش نيز متعرض او نمي گشت و همه اينها به خاطر اين بود كه خداوند عظمت خانه را در قلب هايشان قرار داد. (حج در قرآن، ص 23؛ كشف الاسرار، ج 3،

ص: 1218

ص 9؛ تفسير نمونه، ذيل آيه 2 سوره مائده؛ مجمع البيان؛ نگرشي اجتماعي به كعبه و حج، ص 84).

قلب الايمان

(قَ بُ لْ) از اسامي مدينه است. (حرمين شريفين، ص 118؛ ميقات حج، ش 7، ص 169).

قليس

(قُ لَّ) (قَ) نام كنيسه اي كه اَبرَهِه حاكم (حبشي) يمن از مرمر و چوب هاي گرانبها در صنعاء بساخت تا مردم را از زيارت كعبه منصرف سازد و لذا همه طوايف و قبايل يمن را به طواف آن تكليف كرد و چون فردي از كِنانه، شبانه آن را آلوده ساخت (و يا بر اثر آتشي كه عده اي از بازرگانان قريشي براي گرم شدن در اين كنيسه افروخته بودند آتش گرفت) ابرهه خشمگين از اين حادثه مصمم به تخريب كعبه شد (و يا نجاشي، ابرهه را با گروه بسياري از حبشيان، به جنگ عرب فرستاد) ابرهه با لشكر و فيل عازم تخريب كعبه شد اما همگي نابود شدند. (الاصنام، ترجمه فارسي؛ منهج الصادقين، ج 1، ص 346؛ و...).

قيادت

(دَ) از (ك) مناصب كعبه.

قيام ناس

جعل الله الكعبه البيت الحرام قياماً للناس (مائده، 98).

در حالي كه هر خانه معمولا براي قعود است، قرآن مجيد خانه كعبه را قيام معرفي مي كند و اغلب مفسرين اشاره كرده اند كه كعبه مايه قوام و تأمين مصالح مردم در امور ديني و دنيوي (هر دو) است. (نگرشي اجتماعي به كعبه و حج، ص 78 و 81).

قيصوم همان (ك) گياه قيصوم

منوي اصلي

گ

گاو

يكي از حيواناتي است كه در مراسم حج در مني مي توان قربان نمود.

گروه مراجعات

جمعي از علما و افراد صلاحيت دار هستند كه به دعوت سرپرست حجاج ايراني در بعثه رهبري حضور دارند و

ص: 1219

روزانه در ساعات معيني آماده پاسخگويي مسلمانان از كشورهاي مختلف هستند. (راهنماي حجاج، ص 144).

گنبد

در مورد «گنبد»ها مراجعه فرماييد به قسمت «قبه».

گوسفند

يكي از حيواناتي است كه در مراسم حج در مني مي توان قربان نمود.

گياه اذخر (اِ خَ ِ)

گياه خوشبويي است با شاخه هاي باريك و برگهاي ريز سرخ يا زرد و با شكوفه هايي سفيد و بامنافع متعدد. جويدن اين گياه در احرام به وقت ورود به حرم (مكه) مستحب است و بوييدنش در حال احرام بلامانع است و كندنش نيز بر محرم و غير محرم جايز است (لمعه، ج 1، ص 122؛ توضيح مناسك حج، ص 55؛ احكام حج و اسرار آن، ص 200؛ راهنماي مصور حج، ص 84؛ لغت نامه، ذيل اذخر).

گياه خزامي (خُ مَ)

گياه خوشبويي است كه بوييدنش در حال احرام بلامانع است. (مناسك حج، مسئله 238؛ فقه فارسي با مدارك، ج 3، ص 114؛ احكام حج و اسرار آن، ص 200)

گياه شيح

گياه خوشبويي است كه بوييدنش در حال احرام بلامانع است. (مناسك حج، مسئله 238؛ فقه فارسي با مدارك، ج 3، ص 114؛ احكام حج و اسرار آن، ص 200)

گياه عصفر (عُ فَ)

گياهي است كه از آن رنگي سرخ گرفته مي شود و مكروه است احرام در جامه سياه و رنگ شده به عصفر (لمعه، ج 1، ص 118)

گياه قيصوم (قَ)

گياه خوشبويي است كه بوييدنش در حال احرام بلامانع است. (مناسك حج، مسئله 238؛ فقه فارسي با مدارك، ص 114؛ احكام حج و اسرار آن)

لابه

زمين سنگلاخ سوخته سياهرنگ كه مشرق و مغرب مدينه را پوشانيده. حره نيز مي گويند.

(روزنامه همشهري، ويژه نامه، 20/ 9/ 75، ص 7)

لاتدم

از اسامي زمزم است. (ميقات حج، ش

ص: 1220

10، ص 91)

لاشرق

از اسامي زمزم است. (ميقات حج، ش 10، ص 91)

لباس احرام

همان (ك) (احرامي (2)

لباس حمس

(ك) حمس

لباس درع

(ك) درع

لباس لقي (لَ قا)

جامه دور انداختني در حج جاهلي (ك) حمس

لباس مصبوغ (مَ)

لباس رنگ كرده شده و در احرام كراهت دارد. (غير از رنگ سبز)

لب الايمان (لُ بُّ لْ)

از نام هاي مدينه است (تاريخ و آثار اسلامي، ص 180)

لبيك (ل بً)

اجابت باد تو را. كلمه اي كه به هنگام اداي احرام (در مراسم حج و عمره) گفته مي شود (ك) تلبيه

لحياجمل (لَ جَ مَ)

موضعي است ميان مكه و مدينه و آن عقبه جحفه است. (لغت نامه)

لقطه حرم (لُ قَ طَء حَ رَ)

مالي كه در حرم شريف مكه بيابند. جسته در حرم ملك جوينده نمي شود بلكه بايد آن را بعد از يك سال تعريف نمودن يا صدقه داد يا امانت پيش خود نگه داشت (فقه فارسي با مدارك، ص 34؛ و...)

لنگ (لُ)

ازار. قطعه اي از احرام كه به كمر بندند و از ناف تا زانو را مي پوشاند.

لوا (ل) (ك)

از مناصب كعبه

لوري

كاميون هاي غير مسقفي را گويند كه حجاج محرم (مرد) سوار آن مي شوند.

ليله اضحي (لَ لَ ء اَحا)

شب عيد اضحي (قربان) كه مبارك شبي است.

ليله جمع (جَ)

شب عيد قربان (تفسير نمونه، ج 26، ص 447)

ليله حصبه (حَ بِ)

شب روز سيزدهم ذي حجه كه آن را ليله نفر (نفر ثاني) هم گويند. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

ليله مزدلفه (مُ دَ لَ فِ)

شب مشعر، شب جمع، شبي كه حجاج در مشعر الحرام به سر مي برند و در آن بيتوته مي كنند.

ليله مشعر (مَ عَ)

همان (ك) ليله مزدلفه

ليله نفر (نَ) همان (ك) ليله حصبه
ليلي زمين سنگلاخي كه حد حرم مدينه است. (مناسك حج، ص 205)
لي لي (لَ لَ) با يك پا راه رفتن و هر وله را بعضي «لي لي» كردن تعبير نموده اند و صحيح نمي باشد و در اعمال حج «لي لي» كردن وجود ندارد. (احكام حج و اسرار آن، ص 234)

م

ماحي

از نام هاي مكه معظمه است (فرهنگ نفيسي، آنندراج، لغت نامه)

مأذنه بلال (م ذَ ن)

همان (ك) مقام بلال

مأذنه مسجد الحرام

همان (ك) مناره مسجد الحرام

مأذنه مسجد النبي

همان (ك) مناره مسجد النبي

مأرز الايمان (مَ رِ زُ لْ)

از اسامي مدينه است. ملجأ ايمان (تعبير و توسعه مسجد

ص: 1221

شريف نبوي، ص 30)

مأزم

(مَ زِ) زمين تنگ، راه تنگ مابين دو كوه.

1. تنگنايي ميان مزدلفه و عرفه.

2. تنگنايي ميان مكه و مني. (لغت نامه)

مأزمان

تثنيه (ك) مأزم. (لغت نامه)

مأزمين

(مَ) تثنيه (ك) مأزم (لغت نامه)

1. معمولاً وادي محسر را مأزمين گويند. (حرمين شريفين، ص 101)

2. شعبي است ميان دو كوه كه آخرش به ميدان عرفات پيوندد (حرمين شريفين، ص 102؛ مسالك و ممالك، ص 19)

تنگه اي است بين عرفات و مشعر الحرام و از حدود عرفات است اما جزء موقف نيست (مناسك حج، ص 266 و 272؛ فقه فارسي با مدارك، ص 174)

مال الله

(لُ لاّ) نوشته اند در سوق الليل (در مكه) خانه اي است كه مال الله ناميده مي شود و در آن به مريض ها كمك كرده به آنها غذا مي دهند، نزديك شعب علي. (ميقات حج، ش 3، ص 166)

مال ام ابراهيم

همان (ك) مشربه ام ابراهيم (نگاهي به وقف، ص 56)

مال الجهات

(لُ لْ جِ) مالياتي است كه به مصرف خواروبار كاروان حج مي رسيد (فرهنگ فارسي، ذيل جهات)

ماه حج

هر يك از ماه هاي شوال و ذي قعده و ذي حجه (توضيح مناسك حج، ص 10؛ فقه فارسي با مدارك، ج 3، ص 72)

ماه حرام

همان (ك) شهر حرام

ماه خون

به نقلي ماه ذي حجه را گويند كه مسلمانان قرباني كنند. (بحار الانوار، ج 13، ص 1056)

مبارك

توصيفي از (ك) بكه

مباركه

(مُ رَ كِ) 1. از نام هاي زمزم است (تاريخ و آثار اسلامي، ص 60؛ ميقات حج، ش 10، ص 91)

2. از نام هاي مدينه است كه جايگاه پر بركت و مبارك است و پيامبر اكرم براي اين

ص: 1222

شهر درخواست بركت نمود. (حرمين شريفين، ص 118؛ ميقات حج، ش 7، ص 169)

مبرك

(مَ رَ) نشستنگاه. آن جاي از مدينه كه شتر حضرت رسول (صلي الله عليه وآله وسلم) در هجرت در آن جاي خفت (لغت نامه)

مبرك الناقه

(كُ نّ قِ) محل نشستن شتر. در صحن مسجد (قبا) گنبد كوچكي قرار گرفته كه به مبرك النافه معروف است (ميقات حج، ش 27، ص 131)

در ميان آن مسجد (قبا) جاي زانو زدن ناقه پيامبر است كه بر آن سنگ چيني مدور و كوتاه شبيه به روضه اي كوچك بر آورده اند و مردم براي تبرك در آن نماز گزاردند. (سفر نامه ابن جبير، ص 246)

مبطلات حج

آنچه كه باعث ابطال حج مي شود.

مبوء الحلال و الحرام (مَ وَ ءُ لْ)

از نام هاي مدينه كه محل احكام خدا (حلال و حرام) است.

(حرمين شريفين، ص 118؛ ميقات حج، ش 7، ص 165)

مبيت مني (مَ تِ مَ ِ نا) شب را در مني گذرانيدن. حضور حاجيان در مني است. پس از ختم مناسك حج كه بايد در شب هاي يازدهم و دوازدهم (و سيزدهم) در مني باشند از غروب تا نيمه شب و نيت مبيت كنند. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

مبين الحلال و الحرام (مَ بَ يِّ نُ لْ) از نام هاي مدينه است (حرمين شريفين، ص 118)

متحفه از اسامي مكه است چون جيران بيت، از جانب حق به اتّحاف (تحفه فرستادن) بر سر افراز مي شوند. (ميقات حج، ش 21، ص 123 و 139)

متسكع به جا آورنده (ك) حج متسكع

متعبدات (مُ تَ عَ بِّ) اعمال و قرباني هايي كه در ايام حج در مكه معظمه به جاي مي آورند.

(فرهنگ

ص: 1223

نفيسي)

متعتان (مُ عَ)

متعه حج و متعه نساء (الغدير، ج 12، ص 25)

متعود (مُ تَ عَ وِّ)

همان (ك) مستجار

متعه حج (مُ عِ)

جواز تمتع در فاصله عمره تمتع و حج تمتع است؛ يعني در مدتي كه شخصي از احرام عمره تمتع خارج مي شود تا زماني كه براي حج محرم مي شود مي تواند از آنچه كه هنگام احرام بستن حرام شده بود تمتع گيرد (و زن و شوهر از هم بهره مند مي شوند). در فقه اهل سنت حج تمتع جايز نيست و طبق نقل تاريخ، خليفه دوم (در مقابل فرمان خدا اجتهاد كرد و) گفت: دو متعه در زمان پيامبر بود و من آن دو را حرام و مرتكبش را مجازات مي كنم؛ يكي حج تمتع و ديگر متعه نساء. و علت نهي او را اين طور نقل مي كنند كه مي گفت خوش ندارم مردم ميان دو عمل زناشويي كنند و در حالي كه قطرات غسل جنابت از موهايشان مي چكد احرام ببندند.

متعة الحجه

(مُ عَ تُ لْ حَ جِّ) همان (ك) متعه حج (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

متكرر

(مُ تَ كَ رِّ) براي دخول در مكه براي احدي جايز نيست كه از ميقات بدون احرام بگذرد، مگر بر متكرر مانند حطاب (جمع آورنده هيزم) وحشاش (جمع آورنده علف خشك) (حج البيت، ص 157)

متمتع

(مُ تَ مَ تِّ) آن كه عمره با حج به جاي مي آورد. (لغت نامه)

متمتع به عمره الي الحج

اصطلاح تفصيلي (ك) متمتع. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

متمتعه

(ء) مؤنث (ك) متمتع

مثابه

(مَ بَ ِ) و اذا جعلنا البيت مثابة للناس (بقره 125)

كعبه است به معناي پناهگاه، محل اجتماع، مرجع (چون مردم هر سال به سويش روي مي آورند، يا چون نوعاً مسلماناني كه

ص: 1224

از خانه كعبه باز مي گردند قصد دارند دوباره به سوي آن بازگردند). محل استحقاق ثواب چون مردم هر سال به منظور انجام مراسم حج به زيارت آن مي آيند و مستحق ثواب مي گردند. (مجمع البيان)

مجبوره

(مَ رِ) از نام هاي مدينه است چون ديگر شهرهاي غير مسلمان را به قبول اسلام مجبور مي نمود و يا اين كه فقير و ورشكسته در اين شهر بي نياز مي گردد. (اعلاق النفيسه، ص 88؛ حرمين شريفين، ص 118؛ ميقات حج، ش 7، ص 162)

مجلس قلاده

محل (ك) ستون وفود

مجلس مهاجرين

محل (ك) ستون مهاجرين

محاذي

(مُ) مراد از آن در اعمال حج آن است كه هنگام رفتن به مكه به جايي رسند كه اگر رو به قبله بايستند ميقات بدون فاصله زياد در سمت راست يا چپ قرار گيرد (عرفاً) به طوري كه اگر از آن جا بگذرند ميقات متمايل به پشت شود. و اگر در راه محاذي با يكي از ميقات ها شوند گذشتن از آن جا بدون احرام (مانند خود ميقات) جايز نمي باشد.

محببه

(مُ حَ بِّ بِ) (1) (مُ حَ بْ بِ) (2) از نام هاي مدينه است (ميقات حج، ش 7، ص 163؛ لغت نامه؛ حرمين شريفين، ص 118)

محبوبه

(مَ بِ) از نام هاي مدينه است (حرمين شريفين، ص 118؛ الاعلاق النفيسه، ص 88؛ ميقات حج، ش 7، ص 163)

محبوره

(مَ رِ) از نام هاي مدينه است. وجه نامگذاري مدينه به محبوره به معني شاد با نعمت هاي فراوانش روشن و آشكار است. (حرمين شريفين، ص 118؛ ميقات حج، ش 7، ص 170)

محبه

(مُ حَ بِّ) از نام هاي مدينه است (لغت نامه؛ حرمين

ص: 1225

شريفين، ص 118؛ الاعلاق النفيسه، ص 88؛ ميقات حج، ش 7، ص 174)

محراب تهجد

(مِ بِ تَ هَ جُّ) از محراب هاي مسجد النبي است واقع در پشت حجره حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) يعني در منتهي اليه حجره شريفه پيامبر و مقابل ايوان (صفه) و در سمت باب جبرئيل قرار داشت و محل تهجد و نماز شب رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) بوده است و حضرت زهرا (عليها السلام) نيز در آن جا نماز مي گزارد و لذا به همين علت، محراب تهجد نام گرفت. بناي محراب از دوران عثماني بود و در دوران اخير سعودي ها آن را برداشتند و به موازات آن در بيرون حجره شريفه يعني دقيقاً مقابل ايوان صفه، ايواني به ارتفاع 30 سانت و عرض حدود 6 متر ساخته اند كه زائران براي تبرك و درك فضيلت نماز در محراب تهجد به ناچار بر روي آن به اقامه نماز مي پرداختند. اين ايوان يا محراب امروزه به نام همان محراب تهجد معروف است.

محراب حنفي

(حَ نَ) از محراب هاي مسجد النبي، واقع در خارج از روضة النبي و در سمت غرب منبر در امتداد حد قبلي مسجد النبي (در عصر پيامبر) در محل ستون سوم غرب منبر و ستون هفتم از باب السلام. اين محراب حوالي سال 860 قمري توسط «طوغان شيخ» ساخته شد تا امام حنفي ها در مدينه در آن جا بايستد. اين محراب توسط سلطان سليمان عثماني تجديد بنا شد و لذا به نام محراب سليماني نيز شهرت دارد. در دوران عثماني يك شمع در اين محراب روشن مي شد. امروزه در اين محراب نمازي اقامه

ص: 1226

نمي گردد.

محراب دكة الاقوات

(دَ كَّ تُ لْ اَ) همان (ك) محراب عثماني

محراب سليماني

(سُ لَ) همان (ك) محراب حنفي

محراب عثماني

(عُ) از محراب هاي مسجد النبي است متصل به ديوار جنوبي (قبله مسجد) و ساخته عثمان بن عفان است (طبق نقلي) و قسمتي كه اين محراب در آن قرار دارد از افزوده هاي دوران خليفه سوم است. بناي كنوني محراب از آثار قرن نهم هجري است كه توسط سلطان قايتباي از مماليك مصر ساخته شد و اكنون امام جماعت مسجد النبي در اين محراب اقامه نماز مي كند. آن را «محراب دكة الاقوات» نيز مي نامند.

محراب فاطمه (س)

از محراب هاي مسجد النبي واقع در داخل مقصوره حرم (و در جنوب محراب تهجد) محل اقامه نماز آن حضرت بوده و اكنون قابل رؤيت نيست.

محراب مشايخ حرم

از محراب هاي مسجد النبي و محرابي است در پشت ايوان صفه و در قسمت جنوب غربي مسجد كه به صورت ايواني مي باشد و در قرون گذشته براي اقامت نمازهاي تراويح توسط شيخ حرم ساخته شد. اين محراب بعدها مخصوص اقامه زنان شد و امام جماعت آنان در اين مكان ايستاده و نماز تراويح مي خواند.

1. ضبط (ميقات حج).

2. ضبط (لغت نامه).

محراب نبوي

از محراب هاي مسجد النبي. محراب پيامبر و محراب النبي، محرابي است كه در داخل روضة النبي و در محل نماز آن حضرت بر طرف چپ (شرق) منبر و طرف راست قبر مطهر (ميان حجره و منبر) قرار دارد. اين محراب در دوران آن جناب وجود نداشت و طي سال هاي 88 الي 91 هجري اولين محراب را بر مكان نماز ايشان عمر بن عبد العزيز والي مدينه در زمان خلافت

ص: 1227

وليد بن عبدالملك بساخت. اين محراب به صورت حفره و تو خالي ساخته شد كه در حريق دوم مسجد (در 886 هجري قمري) از بين رفت و پس از آن محرابي از سنگ كه داراي حفره اي مربع بود ساخته شد. در دوران سلطان اشرف قايتباي از مماليك مصري (در اواخر قرن نهم هجري) محراب نفيسي از سنگ مرمر (كه بر بالاي آن آيات قرآني با تذهيب بسيار زيبا به چشم مي خورد) ساخته شد و بعدها حفره درون آن پر گرديد و همسطح زمين شد. اين محراب به زعم تزيينات و تغييرات در دوران عثماني همچنان موجود است و به ستون مخلقه چسبيده است (به طوري كه ستون در غرب آن قرار دارد) در فضيلت اين محراب گفته اند كه به منزله كعبه است و كسي كه به آن مي نگرد مثل آن است كه به كعبه نظر دوخته است.

محراب النبي

(1) (مِ بُ نَّ) همان (ك) محراب نبوي

محرم (مُ حَ رَّ)

1. گرداگرد كعبه

2. گرداگرد مكه. (لغت نامه)

محرم

(مُ رِ)

كسي كه قصد احرام كرده و لباس احرام پوشيده و بر او اعمالي واجب و اعمالي حرام است (فرهنگ علوم)

محرمات احرام (مُ حَ رَّ) اموري كه ارتكاب آن ها حرام است در حال (ك) احرام

محرمات حج اموري كه ارتكاب آن ها حرام است در مناسك حج در حال (ك) احرام

محرمات محرم اموري كه ارتكاب آن ها حرام است بر محرم يعني شخص در حال (ك) احرام.

محرمه

(مُ حَ رَّ مِ) از نام هاي مدينه است كه از مصونيت و تقدس خاصي برخوردار است (حرمين شريفين، ص 118؛ ميقات حج،

ص: 1228

ش 7، ص 163)

محروسه

(مَ سِ) از نام هاي مدينه است از جهت آن كه مدينه حفظ و پاسداري مي شود به واسطه فرشتگاني كه بر سر هر يك از راه هاي منتهي به آن نگهباني مي دهند (ميقات حج، ش 7، ص 170؛ آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 61)

محسر

(مُ حَ سَ ِ) (2) راه تنگ و باريكي است به طول تقريبي نيم كيلومتري (با عرض صد قدم برابر صد ذراع) بين دو كوه و ميان مشعرومني كه به تفاوت نقل:

بخش از مني است.

بخشي از آن داخل مني و بخشي از آن در مزدلفه است.

جزء هيچ يك از مزدلفه و مني نمي باشد (كه قول مشهور و اكثريت است).

احكام و آداب محسر

1. حجاج كه بايد در صبح روز دهم ذي حجه (عيد قربان) مشعر را به سوي مني ترك كنند تا نزديكي وادي محسر آمده و توقف مي كنند و با طلوع خورشيد از اين سرزمين مي گذرند و به مني مي روند. (محرم نبايد قبل از طلوع آفتاب از اين وادي عبور كند)

2. مستحب است هنگام عبور از وادي محسر (چه سواره و چه پياده) اين فاصله را به سرعت طي نمود. (و رسول الله وقتي به اين وادي مي رسيد مركب خود را با شتاب مي راند)

3. دعايي هنگام عبور از محسر از رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) رسيده است: «اللهم سلم عهدي...»

1. منابع مورد استفاده در مورد محراب هاي مسجد النبي: حرمين شريفين، ص 151؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 214 الي 216؛ مدينه شناسي ج 1، ص 94 الي 202؛

ص: 1229

تاريخ جغرافيايي مكه و مدينه، ص 365؛ راهنماي حرمين شريفين، ج 5 ص 81.

2. سَ (ضبط لغت نامه ذيل «وادي محسر» سِ (ضبط لغت نامه ذيل» بطن محسر، دايرة المعارف فارسي؛ سفرنامه ابن جبير).

تسميه محسر اين وادي به جهاتي اسامي متعددي دارد:

1. وادي النار، نامي كه مردم مكه آن را مي خوانند.

2. مهلل، زيرا وقتي مردم به اين وادي مي رسند، شتاب مي گيرند.

3. مهلهل، زيرا نزد مردم مشهور است و يا به اين دليل است كه وقتي به اين جا مي رسند، شتاب مي گيرند.

4. محسر، يا بطن محسر يا وادي محسر. بر اساس روايات تاريخي اصحاب فيل (ياران ابرهه) در اين نقطه شكست و هلاكت يافتند و به خاطر اين شكست حسرت خوردند (تقويم البلدان، ص 180؛ قبل از حج بخوانيد، ص 110؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 143؛ ميقات حج، ش 3، ص 174 به بعد؛ لغت نامه؛ فقه فارسي با مدارك، ص 177)

محصب (مُ حَ صَّ) يا «حصاب» جايي است در مني (بين مكه و مني). جاي سنگريزه انداختن به مني است و سنت است كه حاجي چون از مني آيد در مسجد حصباء (كه محل نزول رسول الله بوده است) قدري به پشت استراحت كند و سپس به سوي مكه برود، زيرا در عام الفتح، حضرت محل نزول خود را در محصب قرار دادند و نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را در محصب به جاي آوردند و قدري كوتاه به پشت خوابيدند و استراحت كردند. وجه تسميه يا:

1. از جهت وجود حصا (ريگ هاي ريز و خرد آن جا)

ص: 1230

است.

2. به مناسبت رمي جمرات (پرتاب سنگريزه به جمرات است. (لغت نامه؛ حرمين شريفين، ص 104؛ امام شناسي، 6، ص 228 الي 231)

محصر

(مُ ص) همان (ك) محصور (حج و عمره، ص 288)

محصور

(مَ) به جا آورنده (ك) حج محصور

محظورات احرام

(مَ) اموري كه ارتكاب آن ها حرام است در حال (ك) احرام.

محفوظه

(مَ ظِ) از اسامي مدينه است از آن جهت كه خداي سبحان مدينه را مصون و محفوظ داشته (حرمين شريفين، ص 118؛ ميقات حج، ش 7، ص 171)

محفوفه

(مَ فِ) از اسامي مدينه است از آن جهت كه مدينه را بر كات الهي و ملائكه رحمتش احاطه نموده اند. (حرمين شريفين، ص 118؛ ميقات حج، ش 7، ص 170)

محل

(مُ حِ لّ)

1. آن كه از احرام بيرون آمد.

2. آن كه از حرم بيرون آمد. (لغت نامه)

محل

(مَ حِ لّ)

1. جاي كشتن هدي

2. زمان كشتن هدي (لغت نامه)

محل سعي

(مَ حَ لِّ سَ عْ) همان (ك) سعي

محل كفاره

(ك فّ رِ) جاي اداي كفاره. آنچه از كفارات (قرباني) در مراسم حج بر شخص واجب مي شود در:

1. عمره، بايد در مكه بكشد.

2. حج، بايد در مني ذبح كند.

3. در صورتي كه در مكان ذبح، فقير (يا وكيل فقير) يافت نگردد اختيار است بين ذبح در آن جا يا در شهر خود و تقسيم آن بين فقرا. (با توجه به «توضيح مناسك حج»، ص 52)

محلل

(مُ حَ لِّ لْ) عملي است كه محرم را از احرام بيرون مي برد. (مبادي فقه و اصول، ص 344)

محلل اول

شهرت تقصير (آداب الحرمين، ص 148)

محلل دوم

شهرت سعي صفا و مروه (آداب الحرمين، ص

ص: 1231

148)

محلل سوم

شهرت طواف نساء. (آداب الحرمين، ص 148)

محل الهدي

(مَ حِ لِّ لْ هَ دْ) هم به معني مكان است و هم زمان. رسيدن هدي به محل يعني وصول قرباني به مكان و زمان ذبح. محل هدي موضعي است كه قرباني به حكم شرع براي حج صورت مي گيرد. مواضع هدي عبارت است از:

1. مني، در مورد حج

2. مكه، در مورد عمره

3. مكه يا مني، در مورد محصر (1)

4. محل صد، درمورد مصدود. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

محله بني هاشم

محله اي بسيار قديمي در مدينة النبي (در مقابل باب جبرئيل و باب النساء) در فاصله بين حرم و قبرستان بقيع و در آن «كوچه بني هاشم» مشهور است. در كوچه هاي تنگ و باريك با ديوارهاي بلند اين محله خانه بني هاشم و ائمه اطهار (عليهم السلام) وجود داشت كه در دوران مختلف همچنان محفوظ و بعضاً بازسازي مي شد، اما در توسعه دوم حرم رسول الله، آل سعود (طي سال هاي 1364 الي 1366 شمسي) اين محله و كوچه هاي آن را تخريب كردند به طوري كه اثري از آن به جا نمانده است و به اين ترتيب به دستاويزي توسعه اطراف حرم يكي ديگر از آثار ائمه شيعه محو گرديد.

محله شهداء

همان (ك) شهداي فخ

محله نخاوله

محله اي در مدينه محل سكونت (ك) نخاوله

محمل

(مَ مِ) كجاوه (خالي از بار) زينت شده اي بود كه (از قرن هفتم هجري) از جانب ايران و شاهان مسلمان پيشاپيش كاروان حج به مكه فرستاده مي شد (2) و علامت استقلال كشور فرستنده بود و به تدريج منحصر به فرستادن محمل از طرف مصر شد. محمل به صورت هودجي

ص: 1232

به شكل مربع از تخت چوب هايي ساخته مي شد و داراي سقفي بود كه از چهار طرف به سوي وسط محمل بالا مي رفت تا به ستوني كه به يك شكل هلالي منتهي مي شد، برسد و معمولا آن را با پارچه هاي گران قيمت تزيين مي كردند و هنگام سفر به مكه آن را پشت شتر مي بستند. در شهرهايي كه محمل از آن جا فرستاده مي شد و مخصوصاً در مصر مردم مجالس جشن و سرور مجللي ترتيب مي دادند و اين محمل ها را به همراه گروهي مي فرستادند. در محمل كسي سوار نمي شد و فقط نشانه جاه و جلال حكومت بود تا به مردم اعلام دارند حاكمي كه آن را فرستاده است شايسته داشتن چنان منصبي است. سال ها حكومت مصر به همراه محمل پرده كعبه را هم به مكه فرستاد، اما در سال 1218 هجري قمري سعود بن عبد العزيز آوردن محمل را منع كرد. محملي كه از مصر مي آوردند منسوب به حضرت فاطمه (عليها السلام) بود و محملي كه از شام مي آوردند به عايشه منسوب بود. (در راه خانه خدا، ص 55؛ عرشيان، ص 66؛ سفر نامه مكه، ص 254؛ مكتب اسلام، ش 359 ص 21؛ دايرة المعارف فارسي)

محيط حرم

يا دايره (ك) حرم

محيط مواقيت

(مَ) يا (ك) دائره ميقات ها

مخازن الزيت

(مَ زِ نُ زَّ) مخازن روغن براي روشن ساختن قنديل هاي مسجد النبي بودند كه در سمت شمالي مسجد قرارداشت و از آثار دوره عثماني بود. اين مخازن در توسعه شمالي مسجد دردوران سعودي تخريب گرديد. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 262)

مختاره

(مُ رِ) از نام

ص: 1233

هاي مدينه است. رسول خدا مدينه را منزلگاه دوم خود اختيار نمود. (حرمين شريفين، ص 118؛ ميقات حج، ش 7، ص 165)

مختبي

(مُ تَ با) مكاني در (ك) مولد فاطمه

مخرج صدق

(مُ رَ) رب ادخلني مدخل صدق و اخرجني مخرج صدق (اسرا - 80)

مخلقه

مكه است (مجمع البيان، مدينه شناسي، ج 1، ص 140؛ ميقات حج، ش 4، ص 140) يا (ك) ستون مخلقه

مدار طواف

حد (ك) مطاف

مدخل

(مَ خَ) از نام هاي مدينه است (حرمين شريفين، ص 118)

1 و 2. در اين كه مصدود و محصر در چه جايي (مكه، مني، همان محل،...) بايد قرباني كند نظرها مختلف است.

3. تاريخ نگاران هر يك زماني را به عنوان ظهور محمل ياد كرده اند. برخي از آنان گفته اند كه تاريخ پيدايش آن، سال 645 هجري قمري بوده است. در مقابل برخي ديگر معتقدند كه محمل، تاريخي كهن تر از آن دارد و احتمالاً تاريخ آن به پيش از اسلام نيز مي رسد. به سختي مي توان زمان معيني را به عنوان تاريخ ظهور محمل ياد كرد؛ زيرا حركت كاروان محمل كه تنها حاصل هداياي ويژه اي براي بيت العتيق باشد، امري عادي بوده كه ممكن است به پيش از اسلام برگردد. (ميقات حج) ش 36، ص 76)

مدخل صدق

رب ادخلني مدخل صدق (اسرا 80)

مدرج

(مَ رَ) همان (ك) درج

مدينه

(مَ نِ) شهر هجرتگاه و اقامتگاه و آرامگاه حضرت محمد مصطفي رسول گرامي اسلام و پايگاه صدور اسلام در صدر اسلام مي باشد. مدينه از شهرهاي قديمي عربستان و جزو استان حجاز است كه راجع به بناي آن اطلاعاتي در دست نيست و تاريخ روشن آن با

ص: 1234

مهاجرت يهود به اين ناحيه شروع مي شود كه در زمان شروع مهاجرت آنهابه اين منطقه نيز اختلاف است (و بنا به برخي احتمالات از ويراني اورشليم به دست بُختُ النَّصر مي باشد) دومين گروه ساكنان مدينه را مهاجران عرب يمني (يعني قبايل اوس و خزرج) تشكيل مي دادند كه پس از تسلط حبشي هاي به يمن و يا بعد از خرابي سد مَأرِب به مدينه كوچ كردند و از قرن چهارم ميلادي به بعد دراين جا سكونت گزيدند. مدينه در دشتي وسيع به ارتفاع 600 (يا 625) متر از سطح دريا واقع است. اين شهر در شمال شرقي جده به فاصله 295 كيلومتري و در شمال مكه به فاصله 420 كيلومتري قرارگرفته و با رياض 990 كيلومتر فاصله دارد و حدود است ازجهات شمال و مشرق و جنوب به دشت هاي لم يزرع و كوه هاي سياه و از طرف مغرب به دريا. مدينه با سلسله كوه هايي درجنوب و شمال از فلات مرتفع عربستان جدا شده است. اين جا در ابتدا صورت شهر نداشت و مجموعه خانه هايي بودكه باغ ها و مزارعي اطراف آن را فرا گرفته و زراعت منبع در آمد ساكنان آن به شمار مي آمد. اين شهر كه در ابتدا «يثرب» ناميده مي شد بعد از هجرت نبي الله الاعظم از مكه بدان جا نام «مدينة النبي» و «مدينة الرسول» را به خود گرفت (كه به اختصار به «مدينه مشهور شد). مدينه پايگاه نشراسلام و صدور فرامين و پايتخت حكومت اسلام شد. از اين شهر بود كه به فرمان رسول اكرم مسلمانان به نقاط مختلف عربستان گسيل گشتند و

ص: 1235

طوايف را به اسلام فرا خواندند. از مدينه بود كه رسولان آن نبي اعظم به مراكز سياسي بزرگترين حكومت هاي وقت اعزام شدند و نامه دعوت اسلام را به پادشاهان و امپراطوران جهان ابلاغ نمودند. سپاه مسلمين با حركت از مدينه ستيز سپاهيان ابر قدرت هاي زمانه را در هم شكست و پرچم توحيد را در سرزمين هاي دور و نزديك به اهتزاز در آورد. مدينه جايگاه نشو و نشر علوم اسلامي نيز بود. در اين دانشگاه دانش اسلام ريشه زد و به ديگر نقاط عالم شاخ و برگ گسترانيد و ائمه معصومين در اين شهر در راه نمود سياست اسلام و تبيين معارف اسلام تن و جان به زخمه زهر سپردند.

فضايل مدينه

مأمن رسول الله از شر كفار است.

مدفن برترين موجود عالم خلقت است.

مهبط وحي و جايگاه نزول امين و حي الهي است.

نشاندار قدم ها و سنت هاي اشرف مخلوقات هستي است.

حرم امن شده و وامدار كلام تحسين سرور كائنات است.

زادگاه و منزلگاه و آرامگاه جانشينان و پاره هاي تن نبي اعظم اسلام است.

حرم مدينه

مدينه منوره حرمي دارد كه در حدود آن اختلاف است. به نقلي كوه ثَور (در شمال) و كوه عَير (در جنوب) مدينه، حد حرم است. و نيز گفته اند حدود آن از سمت مغرب و مشرق يك طرف «عائر» است و از طرف ديگر «عَير» (يا وعير) و اين دو كلمه اسم است از براي دو كوه كه از مشرق تا مغرب محيط به مدينه است و در حقيقت بين اين دو كوه حرم است. و چهار فرسخ در چهار فرسخ هم

ص: 1236

گفته اند. و اگر چه احرام در حرم مدينه واجب نمي باشد وليكن درخت آن را (خصوصاً اگر سبز باشد) نبايد قطع كرد (مگر در مواردي كه در حدود مكه استثنا شده است) و صيد در حرم مدينه كراهت شديد دارد.

مستحبات ورود به مدينه

غسل نمودن

صدقه دادن

جامه بهترين را پوشيدن

صلوات را مكرر فرستادن

- دعاي بسم الله و علي ملة رسول الله... را خواندن

مستحبات حضور در مدينه

سه روز روزه گرفتن

زيارت معصومين نمودن

غسل زيارت معصومين كردن

زيارت مزار بزرگان بقيع كردن

مشاهد مقدسه را زيارت كردن

آداب مسجد النبي را مراعات نمودن

اسامي و القاب مدينه

اثرب، ارض الله، ارض الهجره، اكالة البلدان، اكالة القري، ايمان، باره، بحر، بحره

بحيره، بره، بلاط، بلد، بلدرسول الله، بلد المساجد، بيت الرسول، تندد، تندر، تين، جابره،

جباره، جايزه، جنة الحصينه، حبيبه، حرم، حرم رسول، حرم رسول الله، حسنه، خير البلاد،

دار، دار الابرار، دار الاخيار، دار الايمان، دار السلامه، دار السنه، دارالفتح، دارالمختار، دار الهجره،

ذاء، ذات الاحرين، ذات الاحرار، ذات الحجر، ذات النخل، سلقه، سيدة البلدان، شافيه، طابه،

طبابا، طيبه، ظبايا، عاصمه، عذرا، عرا، عروض، عري، غرا، غلبه، فاضحه، قاصمه، قبة الاسلام، قريه، قربة الانصار، قرية الرسول، قلب الايمان، لب الايمان، مأزر الايمان، مباركه،

حبوء الحلال، و الحرام، مبين الحلال، و الحرام، مجبوره، محببه، محبوره، محبه، محفوظه، محفوفه،

محرومه، محروسه، محرمه، مختاره، مدخل، مدخل الصدق، مدينه الرسول، مدينة السماء،

مدينه طيبه، مدينة العذراّ، مدينه مشرفه، مدينه مكرمه، مدينه منوره، مدينة النبي،

مرحومه، مرزوقه، مسكينه، مسلمه، مضجع رسول الله، مطيبه، معصومه، مقدسه، مقر، مكينه، موفيه، مؤمنه، مهاجر رسول الله، ناجيه، نجر،

ص: 1237

هذراء، يثرب.

مساجد مدينه

آبار (ابيار) (علي شجره، احرام، محرم، ذوالحليفه)، ابراهيم (مشربه ام ابراهيم)، ابوبكر، ابوذر (سجده، بحير)، ابي بن كعب (بني جديله، بقيع)، اجابه (مباهله)، احد (جبل احد، فسح) احزاب (فتح، خندق، اعلي، اجابه)، بدائع، بغله (بني ظفر، مائده)، بلال، بني، زريق، بني ساعده، تقوي، ثنايا، جبل الرماه، (جبل العينين)، جمعه (بني سالم، عاتكه، وادي)، حمزه (شهدا)، دارالنابغه (بني عدي) درع، ذباب، رايت، رد شمس (نخل، بوعي، فضيخ) رسول، زهرا (فاطمه)، سبق، سرف، سقيا سلمان، شمس (شمسي)، شيخين، عرفات، عريش، عسكر (مصرع) علي، عمر، غمامه (مصلي العيد، استسقاء)، قبا، قبلتين (ذوقبلتين، بني سلمه) قشله عسكريه، كبير، مسيجد (منصرف، غزاله) مستراح (استراحت)، مصبح، معرس، منارتين، نبوي (نبي، مدينه).

مناطق و محلات مدينه

، ابوا، احد، بدر، بقيع، ربذه، سقيفه بني ساعده، عاليه، عوالي، قبا، محله بني هاشم، محله نخاوله، مشربه ام ابراهيم، مصلي استسقاء، حوائط النبي، فدك، ينبوع، خيبر، ثنية الوداع، سويقه، لابه، وادي ابي جيده (وادي بطحان) وادي جن، وادي حصون النيق، وادي رانونا، وادي عقيق (وادي مبارك).

خانه هاي مدينه

، دار ابوايوب، دار الضيفان، دار القراء، دار النابغه.

چاه هاي مدينه

چاه اريس (تفله، خاتم)، چاه انس، چاه بضاعه، چاه حاء، چاه رومه (عثمان)، چاه سقياء، چاه زمزم، چاه علي، چاه غرس، چاه فضا، عين ارزق.

كوههاي مدينه

، كوه احد، كوه ثور، كوه سلع (ثواب) كوه عائر، كوه عير، كوه عينين (رماه)، جماوات.

مدينه آخر

همان (ك) پس مدينه

مدينه اول

همان (ك) پيش مدينه

مدينه بعد

همان (ك) پس مدينه

مدينه جلو

همان (ك) پيش مدينه

مدينة الحاج

(مَ نَ تُ لْ) نام يك رشته ساختمان هاي چند ضلعي سه طبقه (داراي آب و برق و حمام و توالت) در حدود 3 كيلومتري جده متصل به فرودگاه (سابق) جده كه جهت

ص: 1238

اقامت موقت حجاج (هنگام ورود و خروج) اختصاص يافته بود. طبقه سوم اين ساختمان ها داراي تختخواب بوده و هيئت هاي پزشكي و سرپرستي كشورها نيز در آنجا متمركز مي شدند. در جلو اطاق هاي طبقه دوم و سوم ايوان هاي بزرگي وجود داشت. درطبقه اول نمايندگي مطوفان و پاره اي از ادارات مورد لزوم قرار داشت. (اطلاق هاي طبقه دوم و سوم مخصوص سكونت زائران بود) در مدينة الجاج پولي از كسي دريافت نمي شد. اما امروزه در فضاي بسيار وسيع متصل به فرودگاه جديد جده زير چادرهاي مخصوص و بسيار مرتفع و زيبا زائران از كشورهاي مختلف پس از ورود به استراحت پرداخته و سپس عازم مكه و يا مدينه مي شوند و بعد از بازگشت به جده در همين نقطه اطراق مي كنند تا نوبت پروازشان بشود. در اين جا در فواصلي چند مراكزي در اختيار هيئت هاي حج هر كشور قرار داده مي شود و مؤسساتي نيز براي راهنمايي و درمان و سرويس غذا وجود دارند.

مدينة الرب

(رّ بّ) از اسامي مكه مسطوره در انجيل و به معني بيت الحرام است. (ميقات حج، ش 21، ص 123)

مدينة الرسول

(رَّ) از نام هاي شهر مدينه است. (حرمين شريفين، ص 118)

مدينة السماء

(سَّ) از نام هاي مدينة الرسول است. (مكتب اسلام، ش 319، ص 23)

مدينة العذرا

(لْ عَ) لقب مدينة الرسول است. (لغت نامه، ذيل عذرا)

مدينه طيبه

(طَ يِّ بِ) نام ديگر مدينة الرسول است (مكتب اسلام، ش 319، ص 23)

مدينه قبل

همان (ك) پيش مدينه

مدينه مشرفه

(مُ شَ رَّ فِ) لقب مدينة الرسول.

مدينه مكرمه

(مُ كَ رَّ مِ) لقب مدينة الرسول.

مدينه منوره

(مُ نَ وَّ رِ) نام ديگر مدينة الرسول (مكتب

ص: 1239

اسلام، ش 319، ص 23).

مدينة النبي

(مَ نَ تُ نَّ) لقب مدينة الرسول.

مدينه يثرب

(يَ رِ) حسان بن ثابت و كعب بن مالك از شعراي قديم مدينه، از مدينه تحت عنوان مدينه يثرب نام برده اند. (اعلام قرآن، ص 576)

مذاد

(مَ) نام موضعي است در مدينه كه پيامبر اكرم در آن جا يا نزديك آن جا خندق حفر نمود.

(لغت نامه؛ مقاتل الطالبيين، پاورقي ص 249)

مذبح

(مَ بَ). قربانگاه. نام جايگاهي در مني براي قرباني كردن.

مذهب

(مُ هَ)

1. از نام هاي كعبه است (لغت نامه؛ ميقات حج، ش 4، ص 145)

2. از نام هاي مكه است (ميقات حج، ش 2، ص 219؛ ش 4، ص 140)

مراهق

(مُ هِ) كسي كه آخر وقت حج در مكه آيد. (لغت نامه)

مراهقه

(مُ هَ قِ) قريب آخر وقت حج به مكه رسيدن. (لغت نامه)

مربد

(مِ بَ) نام مكاني در وسط شهر مدينه كه در آن جا مسجد شريف نبوي ساخته شد. (تعمير و توسعه مسجد شريف نبوي، ص 39 و 41)

مربعة القبر

(مُ رَ بَّ عَ تُ لْ قَ) همان (ك) ستون مقام جبرئيل

مرحومه

(مَ مِ) از نام هاي مدينه است (در تورات) زيرا جايگاه مبعوث و فرستاده پروردگار به همراه رحمت مي باشد. (اعلاق النفيسه، ص 88؛ حرمين شريفين، ص 188؛ ميقات حج، ش 7، ص 172)

مرزوقه

(مَ ز) از نام هاي مدينه است چون در آن جا خداوند به بركت رسول خدا بهره و حظ اهل آن را زياد

كرده و بهترين روزي را نصيب آنان نموده است. (حرمين شريفين، ص 188؛ ميقات حج، ش 7، ص 172)

مرضوض الخصيتين

(مَ ضُ ضُ لْ خِ يَ تَ) حيواني است كه

ص: 1240

تخم هاي او را ماليده باشند و در حج احوط اين است كه قرباني مرضوض الخصيتين نباشد: (مناسك حج، ص 168)

مرقد رسول الله

همان (ك) حجرة طاهره

مرقد مطهره

(مُ طَ هَّ رِ) همان (ك) حجره طاهره

مروتين

(مَ وَ تَ) دو كوه صفا و مروه واقع در مكه را گويند كه يكي از اعمال حج و عمره به نام سعي بين اين دو كوه انجام مي شود.

مروه

همان (ك) كوه مروه

مرويه

از اسامي مكه است (ميقات حج، ش 21، ص 123)

مريد الاعتمار

(مُ دُ لْ اِ تِ) كسي كه قصد انجام عمره دارد. (فرهنگ اصطلاحات فقهي)

مزدلفه

(مُ دَ لَ فِ) همان (ك) مشعر الحرام

مزور

(مُ زَ وّ)

1. همان (ك) دليل

2. نام زيارت خواناني در حرم پيغمبر كه در قبال مبلغي، آداب زيارت را ياد داده و براي آن حضرت زيارت مي خوانند و زائران تكرار مي كنند. مشتريان مزورها بيشتر حجاج اهل تسنن هستند (حج آن طور كه من رفتم، ص 46)

مزوله

(مَ وَ لِ) ساعتي آفتابي در صحن مسجد النبي براي شناخت اوقات روز و پنجگانه. دو ساعت آفتابي (مزوله) ساخته بودند كه در توسعه شمالي مسجد در دوران سعودي برداشته شد. اين ساعت ها از لحاظ قدمت و فن و هنر اسلامي اهميت بسزايي داشت كه محتملا قبل از دوران عثماني ساخته شده بود. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 261)

مساجد اربعه

(مَ جِ دِ اَ بَ عِ) مسجد الحرام، مسجد النبي، مسجد كوفه، مسجد بصره. (لمعه، ج 1، ص 99).

مساجد ثلاثه

(ثَ ثِ) مسجد الحرام، مسجد النبي، مسجد الاقصي.

مساجد دوره

(دَ رِ) مساجد سبعه است (راهنماي قدم به قدم حجاج، علوي، ص 73)

مساجد سبعه

(سَ عِ) مساجد هفتگانه. شهرت هفت

ص: 1241

مسجد در شمال غربي مدينه در دامنه و بالاي كوه سلع در منطقه عملياتي غزوه خندق (احزاب). اين مساجد را به يادبود افرادي كه در آن جا در سنگر بوده اند و يا نماز خوانده اند ساختند. از اين ميان شش مسجد فتح (احزاب)، مسجد علي، مسجد فاطمه، مسجد سلمان، مسجد ابوبكر، مسجد عمر (يعني مساجد سته) در اين منطقه مشخص اند و هفتمين مسجد را برخي مسجد عثمان مي دانند (كه تخريب شده) و بعضي مسجد ذوقبلتين.

مساجد سته

(سِ تِّ) شهرت مساجد ششگانه (فتح، علي، فاطمه، سلمان، ابوبكر، عمر) واقع در منطقه غزوه احزاب.

مساجد فتح

يا (ك) مساجد سبعه (مدينه منوره، ص 257)

مساجد مدينه

از جمله مساجد قديمي عبارتند از مسجدهاي: آبار (ابيار) علي (شجره، احرام، محرم، ذوالحليفه) ابراهيم (مشربه ام ابراهيم)، ابوبكر، ابوذر (سجده بحير) ابي بن كعب (بني جديله، بقيع)، اجابه (مباهله) احد، (جبل احد فسح) احزاب (فتح خندق اعلي اجابه) بدائع، بغله (بني ظفر، مائده) بلال، بني زريق، بني ساعده، تقوي، ثنايا، جبل الرماه (جبل العينين) جمعه (بني سالم، عاتكه، وادي) حمزه (شهداء) دار النابغه (بني عدي) درع، ذباب، رايت، ردشمس (نخل، بوعي، فضيخ) رسول، زهرا (فاطمه)، سبق، سرف، سقيا، سلمان، شمس (شمسي) شيخَين، عرفات، عريش، عسكر (مصرع)، علي، عمر. غمامه (مصلي العيد، استسقاء) قباء. قبلتين (ذوقبلتين، بني سلمه) قشله عسكريه، كبير، مسيجد (منصرف، غزاله). مستراح (استراحت) مصبح، معرس، منارتين، نبوي (مدينه)

مساجد مكه

از جمله مساجد قديمي مكه عبارتند از

مسجد الحرام و مسجدهاي: اجابه، انشقاق قمر (شق القمر)، ابراهيم، ابوبكر، بلال، بيت، (عقبه) تنعيم (عمره) جعرانه، جن (بيعت، حرس) حديبيه. حمزه، خيف (مني). شجره، رأيت، صفايح، غدير خم. كبش (قوچ، نحر، صخره)، كوثر، مختبي،

ص: 1242

مزدلفه (مشعر الحرام)، نمره (عرفه عرنه)

مستجار

(مُ تَ) قسمتي از بدنه ديوار غربي كعبه (نزديك ركن يماني) است و اين جا نقطه اي است كه حضرت فاطمه بنت اسد به هنگام ولادت فرزند به خدا پناه برد و به اراده پروردگار ديوار كعبه شكافته شد و آن بانوي ارجمند به درون كعبه رفت و ديوار به هم آمد و چون نوزاد كعبه (علي مرتضي (عليه السلام» به دنيا آمد ديوار دوباره شكافته شد و آن گرامي مادر با فرزندش از كعبه بيرون آمد و ديوار نيز به هم آمد. و فرموده اند كه مستحب است در شوط هفتم طواف كعبه، طواف كننده شكم خود را به مستجار چسبانده به گناهان خود يكايك اعتراف نموده توبه كند. اين مكان به جهاتي به نام هايي موسوم است:

1. مستجار، چون به خدا مستجير مي شوند.

2. متعوذ، چون به خدا پناه مي برند.

3. ملتزم، چون بدان التزام مي جويند.

4. دبر الكعبه، چون پشت باب الكعبه قرار دارد.

مستحبات حج

اموري هستند كه هنگام سفر حج و زيارت خانه خدا و انجام مناسك حج و عمره به رعايت آنها تأكيد شده است.

مستطيع

(مُ تَ) واجب الحج، كسي كه براي رفتن به زيارت حج بيت الله داراي شرايط و امكانات لازم مي باشد. دارنده (ك) استطاعت

مستطيعه

مؤنث (ك) مستطيع

مستلفه

(مُ تَ لَ فِ) مزدلفه را گويند (ميقات حج، ش 15، ص 49)

مستمع

(مُ تَ تِ) عمره و يا حج گزارنده (فرهنگ نفيسي)

مستوفره

(مُ تَ ف رِ) حد حرم (مكه) در طريق جعرانه در نه ميلي در محلي به نام شرير با اَعلام مشخص است (احكام عمره، ص 81)

مسجد

(1)

ص: 1243

آبار مساجد مدينه. نام ديگر (ك) مسجد شجره

مسجد ابراهيم

از مساجد مكه

1. همان (ك) مسجد نمره

2. مسجدي است در بالاي كوه ابوقبيس به نقلي متأثر از نام شخصي است به نام ابراهيم قبيسي كه در اين مكان مي زيست. در اين جا پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) نماز مي خواندند. اين مسجد به علت بناي دار الضيافه توسط سعودي ها تخريب گرديد.

مسجد ابراهيم

از مساجد مدينه، مسجد ام ابراهيم، مسجد مشربه ام ابراهيم. مسجدي است كه در مشربه ام ابراهيم ساخته شد كه تا اواخر دوران عثماني مورد توجه كامل بود و اكنون بصورت مخروبه اي در آمده است.

مسجد ابوبكر

از مساجد مكه مسجدي است در منطقه مسفله و در مصادر تاريخي از قرن سوم به بعد از آن ياده شده. مسجد فعلي در محل قبلي بنا شده و فاصله آن تا مسجد الحرام حدود 200 متر است.

مسجد ابوبكر

از مساجد مدينه.

1. مسجدي است در شمال غربي شهر در دامنه كوه سلع در منطقه عملياتي غزوه احزاب و از مساجد سبعه است و بعد از مسجد سلمان در جهت غرب آن است و امام جماعت رسمي دارد.

2. مسجدي است پايين تر از مسجد غمامه. گويند ابوبكر در دوران خلافتش در اين مكان نماز عيد به جاي مي آورد. بناي اوليه مسجد از عمربن عبدالعزيز است و سلطان محمود عثماني در سال 1254 قمري و سلطان عبد المجيد

1. منابع مورد استفاده در معرفي مساجد:

تاريخ و آثار اسلامي مكه معظمه و مدينه منوره (با بيشترين سهم) مدينه شناسي (با بيشترين سهم) ميقات حج (شماره هاي مختلف)، مدينه منوره؛ حرمين شريفين؛ راهنماي حرمين شريفين؛

ص: 1244

آثار اسلامي مكه و مدينه؛ راهنماي حجاج در مكه معظمه و مدينه طيبه؛ سيري در اماكن سرزمين وحي؛ قبل از حج بخوانيد؛ با راهيان قبله؛ فلسفه و اسرار حج؛ تاريخ جغرافيايي مكه معظمه و مدينه طيبه و...

عثماني در سال 1267 هجري قمري آن را تجديد بنا و تعمير كردند.

مسجد ابوذر

از مساجد مدينه. مسجدي است در جهت شمال شهر واقع درشارع ابوذر در فاصله حدود 500 متري از شمال مسجد نبوي و جديداً آن را از نو بنا كردند. اين مسجد به جهاتي به نام هايي موسوم است:

1. ابوذر. شايد اين نامگذاري به دليل قرار گرفتن اين مسجد در خياباني به همين نام باشد و به نقلي اينجا خانه ابوذر غفاري صحابه معروف بوده است.

2. بحير. به علت آن كه در جنب باغي بوده به اين نام. اين نام به مرور زمان فراموش شده است.

3. سجده. گويند رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) در اين محل نماز با سجده هاي طولاني به جاي آورده اند و يك بار پس از تشهد فرمودند جبرئيل به من مژده داد هر كس بر من درود فرستند، خدا بر او درود خواهد فرستاد.

مسجد ابيار

(اَ) از مساجد مدينه به نام ديگر (ك) مسجد شجره

مسجد ابي بن كعب

(اُ بَ يّ) از مساجد مدينه. و نيز موسوم است به مسجد بني جديله. مسجد بقيع مسجدي بود در داخل قبرستان بقيع متعلق به «ابي بن كعب» از صحابه بزرگ رسول الله و از ياران باوفاي امير المؤمنين. مكان آن تقريباً رو به روي قبور ائمه اطهار در سمت غرب و متصل به ديواره غربي بقيع (پايين تر از درب اصلي كنوني

ص: 1245

بقيع) بوده است (و لذا آن را مسجد البقيع هم مي گفتند) حكومت عثماني آن را تجديد بنا نمود و محرابي براي آن قرار داد ليكن در دوران سعودي پس از تخريب گنبد و بارگاه هاي موجود در بقيع و در بازسازي ديوار غربي بقيع، اين مسجد (كه پيامبر در آن بسيار نماز گزارده بود) تخريب و با زمين يكسان شد.

مسجد اجابه

(اِ بِ) از مساجد مكه. مسجدي است مشهور واقع در شمال شهر در شارع ابطح و نزديك ميدان معابده. آورده اند رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) هنگام عزيمت به طايف در اين جا نماز گزاردند از بناي نخستين آن اطلاعي در دست نيست و برخي مورخان قرن سوم از آن ياد كرده و به عصر آن حضرت منسوب داشته اند. در سال 1394 قمري ساختمان قديمي مسجد را خراب كردند و بناي جديد در همان محل قبلي در مساحتي 400 متري ساخته شد.

مسجد اجابه

از مساجد مدينه

1. نام ديگر (ك) مسجد احزاب

2. مسجدي است در جانب شرقي بقيع در شارع ستين (ملك فيصل) و در شمال شرقي مسجد نبوي و در فاصله تقريبي 650 متري آن واقع است. اين مسجد در دوران عثماني از نو بنا و باز سازي شده و امروزه نيز بناي آن تجديد گشته و نسبتاً بزرگ و مجلل ساخته شده است. اين مسجد به جهاتي به نام هايي موسوم است:

الف: ملك فهد بن عبد العزيز؛ چون در اين زمان تجديد بنا شد.

ب: اجابه؛ جهت آن را اجابت دعاي رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) از درگاه الهي ذكر كرده اند.

ج: مباهله؛ به علت

ص: 1246

وقوع جريان مباهله در اين نقطه (1)

مسجد احد

(اُ حُ) از مساجد مدينه است. مسجد كوچكي است چسبيده به كوه كه حدود 1/5 كيلومتر با مزار شهداي احد (در شمال شرقي) فاصله دارد. طبق نوشته ها رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) نماز ظهر و عصر روز نبرد احد را در اين جا اقامه فرمودند. در دوران عثماني اين مسجد تعمير شد ولي به مرور زمان رو به ويراني نهاد و اكنون چيزي جز ديواره هاي خراب آن باقي نمانده و اطراف آن نيز حصاري آهني كشيده شده است. اين مسجد به جهاتي به نام هايي موسوم است:

1. احد، به علت واقع بودن در احد.

2. جبل احد، به علت متصل بودن به كوه احد.

3. فسخ، به نقلي به جهت نزول آيه «يا ايها الذين آمنوا اذا

1. دليل و مدركي بر وجود مسجد مباهله اعم از شيعه و اهل سنت به دست نيامده و از نظر حديثي و تاريخي وجود چنين مسجدي را نمي توان مورد تأييد قرار داد. (ميقات حج ش 41 ص 123، مقاله مسجد الاجابه يا مسجد مباهله، نوشته آقاي محمد صادق نجمي).

قيل لكم تفسحوا في المجالس» (مجادله 11)

مسجد احرام

(اِ) از مساجد مدينه. نام ديگر (ك) مسجد شجره

مسجد احزاب

(اَ) از مساجد مدينه و از جمله مساجد سبعه است واقع در مرتفع ترين نقطه (در شمال غربي) كوه سلع (و براي رسيدن به آن بايد از پله هاي طولاني بالا رفت) اين مسجد توسط عمربن عبدالعزيز به سال 88 هجري مرمت و معماري و در سال 565 هجري توسط وزير فاطمي «سيف الدين حسين بن ابي الهيجا» تجديد بنا

ص: 1247

شد و حكومت عثماني نيز به عمران آن پرداخت. اين مسجد حدود 24 متر مربع مساحت و 3 متر ارتفاع دارد. در جهت جنوبي (قبله) داراي شبستان و در قسمت شمالي داراي صحن است. در روايات اهل بيت نماز خواندن در اين جا مورد تأكيد و سفارش قرار گرفته است. اين مسجد به جهاتي نام هايي دارد:

1. احزاب، از آن جهت كه در محل رويداد غزوه احزاب بنا شد.

2. اعلي، شايد از آن جهت كه نسبت به ديگر مساجد در ارتفاع بالاتري از كوه سلع قرار گرفته است.

3. اجابه، از آن جهت كه خداوند دعاي پيامبرش را براي پيروزي در جنگ (و پيروزي حضرت علي بر عمربن عبدود) مستجاب فرمود.

4. خندق، از آن جهت كه در محل رويداد غزوه جهت جلوگيري از ورود كفار به مدينه خندق حفر گرديد.

5. فتح، از آن جهت كه در اين جا رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) براي سپاه اسلام طلب فتح كرد و يا خداوند خبر فتح و پيروزي سپاه اسلام را در اين محل به آن حضرت رسانيد و به نقل برخي از آن جاست كه سوره فتح در اين مكان نازل گرديد. (1)

مسجد استسقاء

(اِ تِ) نام ديگر (ك) مسجد غمامه

مسجد استراحت

نام ديگر (ك) مسجد مستراح

مسجد اعلي

(اَلا) از مساجد سبعه (مدينه) به اختلاف نقل:

1. مسجد احزاب است. (به سوي ام القري، ص 318)

2. مسجد سلمان فارسي است. (سيري در اماكن وحي، ص 73)

مسجد الاقصي

(اَصا) سبحان الذي اسري بعبده ليلا من المسجد الحرام الي المسجد الاقصي (بني اسرائيل 1)

مسجد الاقصي مسجدي است كه حجاج بيت الله الحرام در موسم

ص: 1248

حج فرياد رهايي آن را از چنگال متجاوزين و غاصبين سر مي دهند و مسجد الحرام و مسجد الاقصي را «قبلتين» گويند از آن جهت كه تا قبل از قبله شدن كعبه، به سوي مسجد الاقصي (بيت المقدس) نماز به جاي آورده مي شد. مراد از لفظ مسجد الاقصي مذكور در قرآن مجيد بيت المقدس مي باشد و به نقلي به اعتبار دوري آن از مكه «اقصي» (دورتر) خوانده شد و به اعتبار آن كه بعداً از مساجد بزرگ مسلمين خواهد شد به عنوان «مسجد» وصف گرديد (و لذا گفته اند كه اين خود از جمله معجزات قرآن مجيد است. امروزه نام مسجد الاقصي براي اطلاق به دو بناي مقدس و تاريخي به كار برده مي شود؛ براي صخره اي و براي مسجدي:

1. صخره مقدس؛ صخره اي است كه حرم شريف بر روي آن قرار دارد و حضرت سليمان (عليه السلام) اولين معبد يهوديان را بر روي آن ساخت. صخره اي كه بر اساس روايات آخرين منزلگاه زميني رسول الله در شب معراج بود.

2. مسجد الاقصي؛ مسجدي است در جنوب قبة الصخره. اين مسجد را عبدالملك بن مروان (و به نقلي در جاي مسجد عمر كه هنگام فتح قدس بنا شد) احداث كرده و پسرش وليد آن را به پايان رساند. مسجد الاقصي بارها در طول تاريخ تجديد بنا شد و از جمله در سال 1187 هجري قمري توسط صلاح الدين ايوبي از نو بنا گرديد. مسجد الاقصي در برخي روايات يكي از چهار مسجد پر فضيلت و با عظمتي است كه نماز در آن ثواب فوق العاده اي دارد (و در 21

ص: 1249

اوت 1969 ميلادي برابر با 30 مرداد ماه 1348

1. و برخي در جواب گفته اند كه سوره فتح مربوط به صلح حديبيه و فتح مكه است.

شمسي آتش سوزي عظيمي به دست غاصبين صهيونيست در مسجد الاقصي روي داد و خسارت عمده اي به بار آمد).

مسجد ام ابراهيم

از مساجد مدينه. همان (ك) مسجد ابراهيم

مسجدان

(مَ جِ) مساجد مكه و مسجد مدينه. (لغت نامه)

مسجد انشقاق قمر

همان (ك) مسجد شق القمر

مسجد بحير

همان (ك) مسجد ابوذر

مسجد بدائع

همان (ك) مسجد درع

مسجد بغله

(بَ غَ لِ) از مساجد مدينه. مسجدي است در مشرق بقيع در 500 متري خيابان ملك عبدالعزيز. آورده اند كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در آن جا نماز گزاردند و بر سنگي در اين مكان نشستند و قرائت قرآن نمودند و بر اين سنگ شكافي قرارداشت كه حضرت ضمن تكيه بر اين سنگ سر مبارك خود را به خاطر آفتاب در آن مي گذاشتند. ملك مصر در سال 603 هجري قمري اين مسجد را تعمير كرد و در حكومت اخير تخريب شد. اين مسجد به جهاتي نام هايي دارد:

1. بني ظفر؛ چون متعلق به بني ظفر از قبيله اوس بوده است.

2. مائده؛ به نقلي از آن جهت كه سوره مائده در اين جا بر حضرت رسول (صلي الله عليه وآله وسلم) نازل گرديد.

3. بغله؛ از آن جهت است كه طبق نقل جاي پاي بغله (استر) پيامبر بر آن سنگ مانده و يا اين كه

اين جا مكان دفن بغله آن حضرت بوده است.

مسجد بقيع

همان (ك) مسجد ابي بن كعب

مسجد بلال

(بَ) از مساجد مدينه. مسجدي كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در

ص: 1250

سال هفتم هجري در آن نماز عيد اقامه فرمود و بعدها به نام مؤذن با وفاي ايشان نامگذاري شد. اين مسجد توسط حكومت فعلي تخريب گرديد (اكنون در بازار بلال مسجدي به نام بلال در طبقه فوقاني بازارچه وجود دارد.

مسجد بلال

از مساجد مكه، مسجدي در بالاي كوه ابوقبيس. در اين مكان بلال مؤذن رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) معمولا اذان مي گفت. اين مسجد در دوران سعودي ها تخريب و به جايش قصر چندين طبقه اي ساخته شد. بعضي مسجد بلال و مسجد شق القمر را يكي مي دانند.

مسجد بني جديله

(جَ لِ) همان (ك) مسجد ابي بن كعب.

مسجد بني زريق

از مساجد مدينه. مسجدي بود در مقابل باب السلام واقع در خيابان مناخه. رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در آن نماز گزاردند و قرآن خواندند. اين مسجد در توسعه اطراف مسجد النبي در حكومت اخير تخريب گرديد.

مسجد بني ساعده

(عِ دِ) از مساجد مدينه. مسجدي بود واقع در بني ساعده (نزديك چاه بضاعه) و در شمال غربي مسجد النبي در خيابان سحيمي قرار داشت. نوشته اند رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در آن نماز گزاردند و قرآن خواندند. اين مسجد در توسعه اطراف مسجد النبي در حكومت اخير تخريب گرديد.

مسجد بني سالم

(لِ) همان (ك) مسجد جمعه

مسجد بني سلمه

همان (ك) مسجد قبلتين

مسجد بني ظفر

(ظَ فَ) همان (ك) مسجد بغله

مسجد بني عاتكه

(تِ كِ) همان (ك) مسجد جمعه

مسجد بني عدي

(عَ يَّ) همان (ك) مسجد دار النابغه

مسجد بوعي

همان (ك) مسجد ردشمس

مسجد بيعت

از مساجد مكه

1. همان (ك) از مسجد جن

2. مسجدي است در ابتداي مني نزديك جمره عقبه كه به فرمان منصور عباسي ساخته شد و بعدها توسط مستنصر عباسي تعمير گرديد

ص: 1251

و اكنون مخروبه است. اين مسجد به جهاتي به نام هايي موسوم است:

الف: بيعت؛ از جهت وقوع بيعت النساء و بيعت الحرب اهالي يثرب با رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در اين جا.

ب: عقبه؛ از جهت صورت گرفتن بيعت در اين عقبه.

مسجد پيامبر

همان (ك) مسجد النبي

مسجد تقوي

از مساجد مدينه. مسجدي است كه در حق آن آيه شريفه «لمسجد اسس علي التقوي من اول يوم»

(توبه 108) نازل شده كه به اختلاف نقل:

1. مسجد النبي

2. مسجد قباست. (به احتمال بيشتر)

3. هر دو مسجد قبا و مسجد النبي مي باشد.

4. همه مساجدي است كه بر اساس تقوا بنا شود. (سفرنامه ابن جبير، ص 245؛ تفسير نمونه؛ مدينه شناسي ج 1، ص 9؛ لغت نامه؛ فقه فارسي با مدارك، ص 232)

مسجد تنعيم

(تَ) از مساجد مكه در منطقه حرم در شمال (غربي) مكه و در جاده اصلي مدينه به مكه و به فاصله چند كيلومتري مسجد الحرام واقع است و از نزديك ترين مساجد حدود حرم است كه اكنون متصل به شهر مكه مي باشد. از اين مسجد به بعد كسي بدون احرام حق ورود به مكه را ندارد. اين مسجد را والي مكه در سال 240 هجري ترميم نمود و بر چاه آن گنبدي ساخت. در سال هاي 645 و 678 و 918 و 1011 هجري قمري نيز اين مسجد ترميم شد و در سال 1398 قمري توسط سعودي هاي با مساحتي حدود 1200 متر مربع بازسازي گرديد و در توسعه اخير با بنايي بسيار جديد و زيبا تجديد ساختمان گرديد. مسجد تنعيم را مسجد عمره هم مي گويند. با

ص: 1252

اين وجه تسميه ها:

1. تنعيم؛ چون اين منطقه نامش «نعمان» است؛ يا ميان دو كوه به نام «ناعم» (در سمت راست) و «نعيم» يا «منعم» (در سمت چپ) قرار دارد، يا «تنعيم» نام درختي است كه در باديه شناخته شده است.

2. عمره؛ چون اين جا ميقات عمره مفرده است (و براي انجام عمره مفرده از مكه بيشتر در اين مسجد محرم مي شوند) و به نقلي رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) جهت عمره از تنعيم محرم شدند (و لذا در مكان احرام آن حضرت مسجد را ساختند).

مسجد ثنايا

(ثَ) از مساجد مدينه و از آن به نام قبة الثنايا نيز ياد شده. مسجد كوچكي بود در نزديكي كوه احد (در 200 متري شمال شرقي مقابر شهداي احد) نوشته اند در غزوه احد دندان رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در اين نقطه شكست. اين مسجد بعدها ساخته شد و داراي گنبد بود و به مرور زمان منهدم گرديد. گويند ديواره هاي مخروب اين مسجد در دامنه كوه احد مشاهده مي شود.

مسجد جبل احد

(جَ بَ ل) يا (ك) مسجد احد

مسجد جبل الرماه

(جَ بَّ لُ رُّ) يا (ك) مسجد جبل العينين

مسجد جبل العينين

(لْ عَ نَ) از مساجد مدينه. جبل الرماه هم نام دارد. مسجدي بود بر سمت شرقي كوه عينين كه در سنگر گاه و يا عبادتگاه پنجاه تير انداز سپاه اسلام در غزوه احد ساخته شد. اين مسجد در دوران عثماني ترميم ولي به مرور زمان و در اثر بي توجهي تقريباً از بين رفت و اكنون جز ديوارهاي كوتاه و خشتي آن چيزي باقي نمانده است.

مسجد جحفه

(جُ فِ) مسجد واقع در جحفه كه ميقات

ص: 1253

است.

مسجد جعرانه

(جِ نِ) (جِ عِ رّ نِ) از مساجد منطقه حرم مكه است (بين مكه و طايف) به نقلي حدود 29 كيلومتري مكه و در جانب شمال (شرقي) آن. جعرانه ميقات عمره مفرده است و رواياتي از احرام بستن رسول الله (صلي الله عليه وآله وسلم) در سال هشتم هجري در جعرانه نقل گرديده است.

مسجد جعرانه كه در آغاز خط حرم قرار دارد يكي از مساجدي است كه در فضيلتش روايات زيادي وارد شده است. و اين مسجد را يكي از قريش در مكان احرام رسول الله با كشيدن ديواري بر گرد آن بساخت. سپس ابن زبير در بناي آن كوشيد و در ادوار بعد مورد توسعه و ترميم قرار گرفت از جمله در سال 1263 هجري قمري توسط يكي از شاهان حيدرآباد هند باز سازي شد و در سال 1370 و بعد 1384 قمري توسط سعودي ها (در مساحت 1600 متر مربع) بازسازي گرديد.

مسجد جمعه

از مساجد مدينه. به مسجد بني سالم و مسجد عاتكه و مسجد وادي (وادي رانونا) نيز موسوم است. بين قبا و مدينه واقع است. طبق برخي نوشته ها اولين نماز جمعه در تاريخ اسلام در اين نقطه اقامه گرديد

كه در مسير مهاجرت رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در ميان قبيله بني سالم بن عوف قرار داشت. اين مسجد از گل و خشت ساخته شده بود و سقفي كوچك داشت و بعدها با سنگ تجديد بنا گرديد و در دوره عثماني اندكي بزرگ تر و از اساس بنا شد. امروزه سعودي ها به جاي آن مسجد زيبايي ساخته اند. برخي معتقدند كه برگشت قبله از بيت المقدس به

ص: 1254

كعبه در اين جا بوده است. (در مقابل مسجد جمعه در فضاي باز، مسجد كوچكي هست كه برخي معتقدند مسجد جمعه مي باشد)

مسجد جن

از مساجد مكه و مسجدي تاريخي است واقع در مشرق خيابان مسجد الحرام در منطقه حجون حدود 200 متري قبرستان ابوطالب. اين مسجد در قرن دوم هجري وجود داشت و به جهاتي به نام هايي خوانده شد.

1. جن؛ به علت نزول آيات سوره جن در اين نقطه.

2. بيعت؛ به علت بيعت طايفه جن با رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در اين نقطه.

3. حرس؛ به علت توقف و ملاقات حرس (گشتي هاي شبانه) مناطق مختلف مكه در اين نقطه.

مسجد حديبيه

(حَ دَ يِ) (يِّ) از مساجد منطقه حرم مكه است كه در زمان خليفه دوم ساخته شد و به جهاتي به نام هايي موسوم است:

1. حديبيه؛ به علت واقع شدن در محل حديبيه.

2. رضوان؛ به علت آن كه در محل بيعت رضوان ساخته شد. (امروزه در مجاورت اين بناي قديمي مسجد جديدي به نام حديبيه ساخته اند)

مسجد الحرام

و لا تقاتلوهم عند المسجد الحرام حتي يقاتلوكم فيه (بقره 191)

مفسرين مراد از مسجد الحرام را در چند آيه مكه (يا حرم) دانسته اند. (ميقات حج، ش 4، ص 140؛ تاريخ مكه، ص 26؛ اعلام قرآن، ص 598)

مسجد الحرام

فول وجهك شطر المسجد الحرام (بقره 144)

از مساجد مكه معظمه است كه در وسط شهر واقع گشته و به شكل تقريبي مربع مستطيل بوده و كف آن نسبت به سطح خيابان هاي اطراف در جهات مختلف از 1/5 الي 3 متر پايين تر است.

طبق برخي نقل ها مسجد الحرام

ص: 1255

اولين مسجد بنا شده روي زمين است ولي تاريخ آن با بناي كعبه به دست حضرت ابراهيم پيامبر عظيم الشأن (عليه السلام) آغاز مي شود. مي گويند آن زمان كه آن رسول منادي توحيد، كعبه را بساخت فضايي را در اطراف آن جهت طواف و نماز در نظر گرفت اما شكل و اندازه آن به درستي معلوم نمي باشد. اما در مورد سابقه اسلامي اين مسجد آورده اند كه:

1. در زمان پيامبر، اين مسجد بسيار محدود بود و تا دوره خليفه اول ديواري نداشت.

2. سال 17 هجري، خليفه دوم خانه هاي اطراف را خريد و جزو مسجد نمود و ديوار كوتاهي به ارتفاع كمتر از قامت انسان به دورش كشيد و درب هايي كار گذاشته شد.

3. سال 26 هجري، خليفه سوم صحن مسجد را افزايش داد و در اطراف آن شبستان بنا گرديد.

4. سال 64 (يا 66) هجري، عبدالله بن زبير كار خليفه سوم را ادامه داد.

5. سال 73 (يا 74) هجري، عبد الملك خليفه اموي ديوارهاي مسجد را بلندتر كرد و براي آن سقفي از چوب ساج بساخت و در تزيين ستون ها از طلا استفاده نمود (و بخشي از دارالندوه نيز در زمان او و فرزندش ضميمه مسجد گرديد).

6. سال 88 (يا 91) هجري، وليد بن عبدالملك به ترميم مسجد دست زد و به صحن مسجد افزود و براي نخستين بار ستون هاي مرمرين به مسجد الحرام آورد و براي آن سقف يكپارچه اي كه بر ستون هاي و پايه هاي مرمرين قرار داشت بساخت و آن گاه با چوپ ساج آراسته و تزيين شده آن را

ص: 1256

پوشانيد. سطح مسجد را سنگفرش كرد و براي اولين بار در مسجد الحرام كاشي به كار برد و كنگره ها و غرفه هايي بنا نمود.

7. سال 137 هجري، منصور عباسي در قسمت شمال و

غرب بر مساحت مسجد افزود و به كاشي كاري و تزيين مسجد اقدام نمود و رواق هايي در اطراف بساخت (كه تا سال 140 به طول انجاميد).

8. سال 160 (يا161) هجري، مهدي عباسي به توسعه و ترميم مسجد اقدام نمود. تقريباً تمام خانه هاي بين مسجد الحرام و مسعي (محل سعي صفا و مروه) خراب گرديد و رواقهايي در اطراف مسجد ساخته شد و به درها افزوده گشت و ستون هاي مرمرين زيادي بر پا شد و بر اين ستون ها سقف هاي گنبدي شكل ساختند و با اين توسعه، كعبه در وسط مسجد واقع گرديد و هادي عباسي دنباله كار پدر را تكميل نمود و به صحن مسجد افزود.

9. سال 280 (يا 284) هجري، معتضد عباسي به پاره اي از تعميرات دست زد و دار الندوه را به مسجدي (در داخل مسجد الحرام) تبديل نمود.

10. سال 306 هجري، مقتدر عباسي صحن را از جانب غربي توسعه داد.

11. سال 803 هجري، ناصر بن بَرقوق (1) پادشاه مصر فرمان به تجديد بناي قسمتي از مسجد داد (چرا كه آتش سوزي سال 802 قريب يك سوم مسجد را از جانب ركن شامي فرا گرفت) اين تجديد بنا در سال 804 به اتمام رسيد ولي چوپ پوش سقف و رواقها تا سال 807 هجري به طور انجاميد.

12. سال 873 هجري، قايتباي از مماليك برجي مصر بر تزيينات مسجد

ص: 1257

افزود

13. سال 979 هجري، سلطان سليم دوم عثماني فرمان به تخريب رواق شرقي مسجد كه رو به انهدام بود داد و سقف چوبي اين جانب و جوانب ديگر مسجد را بدل به قبه هاي خشتي نمودند.

14. سال 984 هجري، سلطان مراد (سوم) عثماني دنباله كار سلطان سليم را به پايان رسانيد.

15. سال 990 هجري، ستون هاي موجود در رواق ها را با ستون هاي مرمرين عوض كردند و بدين نحو به جاي يك سقف هموار برروي رواق ها، پانصد گنبد كوچك پيازي شكل به سبك عثماني ديده مي شود و در سال 994 نيز تعميرات و تزييناتي صورت گرفت (و در پايان دوره عثماني وسعت مسجد را به اختلاف نقل حدود 25000 يا 27000 يا 29000 يا 30000 يا 35000 متر مربع ذكر كرده اند.

16. سال 1375 هجري، در زمان ملك سعود با خريد خانه ها و اماكن اطراف، نوسازي مسجد الحرام از چهار سمت آغاز گرديد و با توسعه اي كه طي مدت 20 سال به طول انجاميد (معروف به توسعه اول) دور تا دور مسجد الحرام با شبستان هاي عظيم به صورت دو طبقه به ارتفاع 22 متر در آمد (13 متر طبقه اول و 9 متر طبقه دوم) و سطح مسجد با 130 پله به بام شبستان هاي مسجد مربوط گرديد و مسجد با اسلوبي جديد و با توجه به معماري سنتي اسلامي وسعتي حدود 160000 متر مربع يافت.

17. سال 1409 هجري، در دوران ملك فهد توسعه ديگري (معروف به توسعه دوم) در مسجد صورت گرفت كه سبب شد مساحت مسجد بيش از 230000 متر مربع گردد. در

ص: 1258

اين توسعه علاوه بر احداث ساختمان هاي جديد از نظر تزيينات و وسايل رفاهي اقدامات متعددي صورت يافت (اما متأسفانه برخي از اماكن واجد ارزش تاريخي اسلام نيز محو گرديد).

فضايل مسجد

افضل مساجد جهان است.

از قصرهاي بهشت در دنيا شمرده شده است.

در دل آن خانه خدا، (كعبه) جلوه گري مي كند.

بر ساير اماكن دنيا (جز مكان دفن رسول الله) افضليت دارد.

قسمتي از مناسك حج و عمره در فضاي اين مكان مقدس صورت مي پذيرد.

نماز خواندن در آن معادل با صد هزار نماز و يا هر ركعت نماز در آن برابر با هزار ركعت نماز معرفي شده است.

1. ضبط دايرة المعارف فارسي (و در لغت نامه بُ).

احكام مسجد

عدم جواز قصاص پناهنده به آن

عدم جواز عبور جنب و حايض از آن

جواز قصر و اتمام نماز براي مسافر در آن

حرمت خارج كردن سنگريزه و خاك آن

حرمت (يا كراهت) بناي بلندتر از كعبه در اطراف آن

زدن شخص عامل آلوده به نجاست كردن عمدي آن

متعلقات مسجد

كعبه، باب ها، حجر اسماعيل، حطيم، دار الندوه، زمزم، سقاية الحاج، مسعي، مقام ابراهيم، مناره ها منبر، و...

مستحبات مسجد

با غسل وارد شدن

با پاي برهنه وارد شدن

از باب بني شيبه وارد شدن. (1)

باوقار و خشوع و تذلل وارد شدن.

دو ركعت نماز تحيت مسجد را به جاي آوردن.

بر درب مسجد دعاي «السلام عليك ايها النبي...» را خواندن.

بعد از ورود خطاب به كعبه «الحمد لله الذي...» را گفتن.

رو به كعبه دعاي «اللهم اني اسألك في مقامي...» را خواندن.

حجر الاسود را بوسيدن و

ص: 1259

لمس كردن و در برابرش دعاي «اشهد ان لا اله الا الله...» و دعاي «الحمد لله الذي هدانا...» را خواندن.

مسجد حرس

(حَ رَ) همان (ك) مسجد جن

مسجد حمزه

از مساجد مكه واقع در منطقه مسفله در نزديكي تلاقي خيابان هاي ابراهيم و حمزه.

مسجد حمزه

از مساجد مدينه. مسجدي بود و در احد. در گذشته بر قبر حضرت حمزه ضريح و بارگاهي ساخته بودند و در آن جا مسجدي نيز وجود داشت كه چون مورد توجه زائران بود ضريح و بارگاه تخريب گرديد و پيرامون قبر آن حضرت نيز ديواري كشيده شد تا مانع ورود زائران باشد.

به مشهد شهداء نيز موسوم بود. مسجد حمزه اي كه امروزه در كنار قبرستان وجود دارد مسجدي جديد است.

مسجد خندق

(خَ دَ) همان (ك) مسجد احزاب

مسجد خيف

(خَ) (2) از مساجد مكه واقع در مني. مسجد خيف (مسجد مني) از محترم ترين مساجد است و اهميتي تاريخي دارد. مسجد خيف در صدر اسلام از وسيع ترين مساجد به شمار مي رفته (و حتي وسيع تر از مسجد الحرام معرفي گرديده) و مسجدي روباز بود و تا دوران عثماني تنها در قسمت مصلاي رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) و مقداري از اطراف ديوارها، سقف و شبستان داشت قبه اي در وسط اين مسجد موجود بود و داخل قبه محراب رسول الله بود كه آن را «مسجد عيثومه» (3) مي گفتند. و از جمله اقداماتي كه جهت ساخت و تعميرات در اين مسجد صورت گرفته است

عبارت است از:

1. سال 240 هجري، و بعد در سال 256 هجري، به علت تخريب بر اثر سيل توسط معتمد عباسي تجديد بنا و تعمير اساسي شد

ص: 1260

و سيل بندي نيز براي حفاظ ساخته گرديد.

2. سال 556 (و يا 559) هجري، وزير سلجوقي جواد اصفهاني آن را تجديد بنا كرد و وسعت داد.

3. سال 720 هجري، احمد بن عمر معروف به ابن مرجاني در آن تغييراتي داد.

4. سال 874 (يا 894) هجري، سلطان قايتباي از مماليك برجي مصر مسجد را ساختماني تازه نمود (در زمان او مساحت مسجد تقريباً بيش از 10000 متر مربع بود)

5. سال 1025 هجري، سلطان احمدبن سلطان محمد عثماني آن را نوسازي كرد.

1. طبق نقل پس از شكستن بت هبل آن را در اين محل دفن كرده اند، و اگر چنين باشد مظهربت و بت پرستي زير پاي گذارده مي شود.

2. ضبط لغت نامه (تحت عناوين) «مسجد خيف» و «خيف مني» و سفرنامه ابن جبير (ص 203)؛ اما در لغت نامه تحت عنوان «خيف» بدون فتح آمده است (بر وزن ليف).

3. به معني كندر و اسپنج (تاريخ و اماكن اسلامي، ص 146).

6. سال 1072 و 1092 هجري سلطان محمد تغييراتي در آن به عمل آورد.

7. سال 1362 هجري، در دوران سعودي ها مسجد با ايجاد رواق هاي متعدد، مساحت بسياري يافت.

8. قرن پانزدهم، در بازسازي هاي سال هاي اخير سعودي ها، اين مسجد به كلي دگرگون شد و با وسعت زيادي به شكلي مدرن و مسقف ساخته شد (و متأسفانه در اين بازسازي قبه معروف و محراب نبوي برداشته گرديد).

تسميه مسجد

خيف به معني زمين بين دو كوه است و اين مسجد ميان دو كوه واقع است.

خيف به معني زمين مرتفعي است كه سيل به آن

ص: 1261

آسيب نمي رساند و اين مسجد به علت واقع بودن در دامنه كوه مني، سيل گير نمي باشد.

اهميت مسجد

مدفن بسياري از پيامبران (يا هفتاد پيامبر) است.

عبادتگاه حضرت ابراهيم و بسياري از پيامبران (عليهم السلام) بوده است.

خداوند متعال در اين مكان گوسفند قرباني را براي فدا به سوي حضرت ابراهيم فرستاد.

هفتاد پيامبر از جمله حضرت موسي كليم الله و حضرت عيسي روح الله (عليهما السلام) در اين جا نماز خواندند.

اين جا محل نماز رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) بوده و آن حضرت هرگاه به مني مي آمدند و در مواقع حج، در اين مسجد حضور يافته نماز مي گزاردند.

حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) يكي از خطبه هاي مشهور خويش را در حجة الوداع در اين جا براي جماعت مسلمين ايراد فرمودند.

محل اين مسجد در جريان فتح مكه (بسال هشتم هجري) اردوگاه ارتش اسلام بوده است.

فضيلت مسجد

هر ركعت نماز در آن ثوابش برابر صد ركعت معرفي شده (1)

استحباب اداي نمازهاي يوميه در آن در ايام تشريق و بيتوته در مني.

اجر بسيار صدبار خواندن هريك از تسبيح و تهليل و تحميد در اين جا.

مسجد دار النابغه

(رُ نّ بِ غِ) از مساجد مدينه. مسجد بني عدي نيز گفته مي شد و در خيابان مناخه مقابل دار السلام در دارالنابغه (يعني در كنار مقبره حضرت عبدالله پدر گرامي رسول الله) قرار داشت و گفته اند كه رسول الله در اين جا نماز گزاردند. اين مسجد در تعريض و توسعه اين خيابان به همراه مقبره آن حضرت تخريب گرديد.

مسجد درع

(دِ) از مساجد مدينه. مسجدي است

ص: 1262

واقع در احد (در سمت چپ كسي كه به سوي كوه احد و مقابر شهداي احد مي رود) بناي مخروبه و قديمي مسجد الدرع از دوران عثماني است. اين مسجد به نام هايي موسوم است:

1. بدايع

2. درع؛ طبق روايت رسول الله هنگام عزيمت به سوي احد در شيخان (كه به بدايع نيز معروف است) بيتوته فرمود و نماز صبح را خواند و هنگام بيتوته و اقامه نماز درع (زره) خود را كه براي نبرد پوشيده بود در آورد و در آن جا نهاد (و يا در آن جا درع پوشيدند).

3. شيخين؛ نامگذاري اين جا به شيخين در انتساب به «اجمة الشيخين» صورت گرفت كه در واقع جايگاهي متعلق به يهوديان بود و گفته اند از آن جهت «اجمة الشيخين» نام يافت كه مرد و زني كه عمر آنها هر يك از صد سال گذشته بود در همين مكان به ديدار هم مي آمدند و مردم از اين موضوع تعجب كرده و اين مكان را بدين اسم ناميدند (و يا اين كه اين مسجد را زن و شوهري پير و سالخورده بنا نهادند).

مسجد ذباب

(دِ) از مساجد مدينه. مسجدي است بر فراز

1. به مفهوم كلامي از امام سجاد (عليه السلام) با نماز خواندن در مسجد خيف بايد قصد آن داشت كه جز از خدا و از گناه خود نبايد ترسيد و جز به رحمت حق اميد نبايد بست.

كوه ذباب (درشرق كوه سلع) كه آثار مخروبه آن همچنان موجود و بدون سقف است. نوشته اند رسول الله (صلي الله عليه وآله وسلم) بر فراز كوه ذباب هنگام جنگ خندق نماز گزارد و يا

ص: 1263

در روزهاي قبل از نبرد خندق بر اين كوه بر امر تقسيم نيروها و كندن خندق ها نظارت مي فرمود. در تسميه اين كوه به ذباب گفته اند مردي از يمن به نام ذباب به وسيله مروان بن حكم اموي بر فراز آن گردن زده شد.

مسجد ذو الحليفه

(ذُ لْ حُ لَ فِ) از مساحد مدينه. همان (ك) مسجد شجره

مسجد ذوقبلتين

همان (ك) مسجد قبلتين

مسجد رايت

(يَ) از مساجد مكه. مسجدي است واقع در شرق شهر در محلي به نام جورديه و وجه تسميه به خاطر استقرار رايت پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) در اين مكان است براي فتح مكه اين مسجد به دست يكي از نوادگان عباس بن عبدالمطلب بنا شد و معتصم عباسي در سال 640 هجري آن را بازسازي كرد و امير قطلبك عمارت آن را از نو برافراشت و در زمان سعودي ها به سال 1361 هجري قمري تعمير شد، ولي در سال 1394 محل اين مسجد (در طرح توسعه جاده حجون به ام لدود) تغيير پيدا كرد و مسجد ديگري در نزديكي آن ساخته شد.

مسجد رايت

از مساجد مدينه و مسجدي است بر فراز كوه ذباب و برخي آن را همان مسجد ذباب دانسته اند. مسجد در شمال مسجد نبوي و در فاصله 1800 متري آن واقع است. در تسميه به اختلاف گفته اند:

1. در غزوه خندق، رايت مدني ها در روي كوه ذباب به اهتزاز در آمد.

2. در جنگ حره (قتل عام اهل مدينه توسط سپاه يزيد) سپاه مدينه نخست بر فراز كوه ذباب صف كشيد و در آن جا رايت نصب نمود.

3. در قرن اول هجري يزيدبن هرمز

ص: 1264

كه در پشت كوه ذباب با مواليان مي جنگيد پرچم خود را بر فراز اين كوه مستقر ساخت.

مسجد رد شمس

(رَ دِّ شَ) از مساجد مدينه. مسجدي است در جنوب شرقي شهر در انتهاي خيابان عوالي به مساحت اوليه پنج متر مربع كه در دوران عثماني تعمير و بناي محكم بر آن ساخته و رواق هايي بر آن قرار داده شده و صحن بزرگي نيز در پشت داشت. اين مسجد بارها بازسازي گرديد.

اين مسجد به جهاتي به نام هايي موسوم است:

1. نخل، به خاطر وجود نخلي در اين نقطه.

2. بوعي، چون نزديك باغي بوعي بود.

3. شمس، به علت اولين تابش آفتاب بر آن.

4. فضيخ، چون در اين محل درخت فضيخ (خرما) زياد بود. يا در اين محل فضيخ مي ريخته اند.

يا اين جا مكان نزول آيات تحريم شراب است. يا در اين جا عده اي از اصحاب با نزول آيات شراب كوزه هاي فضيح (شراب) را شكستند.

5. ردشمس، از آن جهت است كه رسول الله در اين مكان سر بر زانوي حضرت علي (عليه السلام) به خواب رفتند و چون بيدار شدند وقت نماز عصر (و به نقلي وقت فضيلت نماز عصر) گذشته بود و لذا دعا فرمودند كه خداوند، اگر علي در طاعت تو و رسول توست خورشيد را براي او باز گردان و خورشيد برگشت و حضرت نماز عصر را به موقع به جاي آوردند (و به نقلي اين واقعه در خيبر اتفاق افتاد.

مسجد رسول از مساجد سبعه

1. نام ديگر (ك) مسجد النبي

2. مسجدي است در احد در شمال قبور شهداي احد.

مسجد زهرا

همان (ك) مسجد فاطمه

مسجد سبق

از مساجد مدينه. مسجدي

ص: 1265

است در شمال شرقي مسجد نبوي در فاصله 500 متري.

علت نامگذاري را از آن جا ذكر كرده اند كه در وسط ميدان اسب دواني واقع شده است كه در زمان رسول الله وجود داشت.

مسجد سجده

همان (ك) مسجد ابوذر

مسجد سرف

(سَ رِ) مسجدي است واقع در ميان راه مكه

و وادي مرو. سرف اردوگاهي براي لشكريان اسلام بوده است كه عمدتاً در غزوه هاي خارج مدينه، رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) به همراه سپاه در اين مكان اردو مي زد.

مسجد سقيا

(سُ) ازمساجد مدينه. مسجدي است در حره غربي شهرمقابل ميدان عنبريه. اين مسجد كه در غرب مسجد نبوي و درفاصله 2100 متري آن واقع است، (بعدها) در محل دعا و نماز رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) هنگام حركت به سوي بدر در كنار چاه سقيا ساخته شد. در دوران عثماني بر پايه هاي اوليه، مسجد را مجدداً بنا كردند كه اكنون با همان ساختمان به طول تقريبي چهار متر در عرض سه متر باقي مانده است. اين مسجد به «قبة الرئوس» نيز مشهور است، (1) از جمله به اين علت كه در پايان عصر عثماني پس از جنگ، سرهاي برخي اعراب در اين مكان دفن شده است.

مسجد سلمان

از مساجد مدينه و از مساجد سبعه است كه در كنار مسجد فتح و در سمت قبله آن در زمين مسطحي قرار دارد با شبستان وصحني به طول 8/50 و عرض 7 متر. اين جا محل تهجد و دعاي سلمان بود و نيز به خاطر نقش او در جريان حفر خندق اين مسجد بنا گرديد.

مسجد شجره

(شَ جَ رِ) از مساجد مكه

1. مسجدي است واقع

ص: 1266

در حجون (كمي بالاتر از مسجد جن در تقاطع شارع مسجد الحرام و شارع نونه) به روايتي در اين مكان شجره اي به نبوت پيامبر اكرم شهادت داد و اين مسجد به ياد بود اين معجزه ساخته شد.

2. مسجدي است در حديبيه، در جاي شجره اي كه صلح حديبيه منعقد گرديد. اين مسجد در حكومت سعودي تخريب گرديد.

مسجد شجره

از مساجد مدينه. مسجدي است در چند كيلومتري جنوب مدينه به طرف مكه (و به فاصله 486 كيلومتري مكه). اين جا در روزهاي نخست و مقارن با حيات رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) به صورت مسجد در آمد. اين مسجد در قرن هشتم دچار خرابي شد ولي مورد استفاده بود. در قرن هشتم و نهم تنها ديواري بر گرد آن قرار داشت. به سال 961 (زين الدين الاستار» مسجد را از نو پايه گذاري كرد. در سال 1058 قمري يكي ازمسلمانان هند آن را بازسازي نمود و مناره اي بر آن ساخته شد. در دوران سعودي بار ديگر بازسازي گرديد و بناهاي جديد بر آن افزودند و در آخرين تجديد بنا در سال هاي اخير مساحتي چندين برابر يافته است. اين مسجد به جهاتي به نام هايي موسوم است:

1. مسجد محرم، به علت آن كه زائر بيت الله در اين جا محرم مي شود. (ع)

2. مسجد احرام، به علت آن كه زائر بيت الله در اين جا احرام مي بندد. اين جا ميقات عمره (تمتع و مفرده) است و از جميع ميقات هاي ديگر نسبت به مكه دورتر مي باشد و افضل ميقات ها از نظر وثوق است. رسول خدا (صلي الله

ص: 1267

عليه وآله وسلم) در اين مكان (در عمره حديبيه سال ششم و در عمره القضا، سال هفتم و در فتح مكه به سال هشتم و در جحة الوداع سال دهم) احرام بست.

3. مسجد شجره، به علت آن كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در كنار و يا زير سايه شجره سمره كه در اين مكان وجود داشت احرام بست. يا به علت وجود شجره (عطف) حلفا كه تا زانو بلند مي شود و يا از جهت مشاجره (مجادله) كه درآخر منجر به تحالف شد. (ع)

4. مسجد ذوالحليفه، به علت نام اين منطقه، از آن رو كه «حليفه» نام آبي بوده و يا حَلفا نام گياهي بود و يا از حلف (قسم) است چون در جاهليت جمعي در اين نقطه هم قسم گرديدند.

5. مسجد آبار علي، يا مسجد ابيار علي به علت آن كه حضرت علي (صلي الله عليه وآله وسلم) براي آبياري مزارع چاه هايي (ابيار) در اين جا حفر نمودند و اين منطقه اكنون هم به آبار علي موسوم است.

مسجد شق القمر

(شَ قُّ لْ قَ مَ) اقتربت الساعة و انشق القمر. (قمر 1)

1. در كتاب «مدينه شناسي» (ج 1، ص 136 الي 139) عللي براي اين شهرت ذكر شده است.

يا مسجد انشقاق القمر از مساجد مكه. مسجدي است تاريخي كه در بالاي كوه ابوقبيس در محل انجام يكي از معجزات نبي اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) يعني شكافته شدن ماه (شق القمر) ساخته شد. طبق روايات در اواخر دوران مكه به درخواست مشركان يا به درخواست حقيقت جويان يثربي درشب سيزدهم شوال يا در شب چهارم ذي

ص: 1268

حجه برفراز كوه ابو قبيس به اشاره حضرت و به اذن پروردگار ماه دو قسمت شد. برخي مسجد شق القمر را همان مسجد بلال (واقع بر فراز كوه ابوقبيس) مي دانند و برخي ها مستقل از يكديگر. امروزه حكومت سعودي با تخريب اين مسجد تاريخي قصر دارالضيافه را بر فراز كوه ابوقبيس ساخته است.

مسجد شمس

(شَ) از مساجد مدينه. مسجد شمسي هم گفته مي شود و بين قبا و عوالي بر تپه اي بر شرق قبا واقع است و چون خورشيد در اولين زمان طلوع به آن مي تابيد نام شمس بر خود گرفته است و اكنون آثار آن از بين رفته. به زعم برخي اين مسجد همان مسجد ردشمس (مسجد فضيخ) است.

مسجد شمسي

همان (ك) مسجد شمس

مسجد شهداء

همان (ك) مسجد حمزه

مسجد شيخين

همان (ك) مسجد درع (به نقلي مسجد المستراح را گويند)

مسجد صخره

همان (ك) مسجد كبش

مسجد صفايح

(صَ يِ) از مساجد مكه واقع در مني دامنه كوهي به نام صفايح. اين مسجد در جنوب مسجد خيف قرار داشت ولي امروز اثري از آن نيست و احتمالاً در دوران سعودي تخريب شده است. دركنار و دامنه كوه صفايح غاري داير مانند و مستدير الشكل به اندازه سر يك انسان وجود داشت كه به علت نزول سوره مرسلات در اين جا بعدها به غار مرسلات معروف شد.

اين نقطه را محلي مي دانند كه نبي گرامي اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) جهت مصونيت از تابش آفتاب سرخويش را در آن قرار داد و مردم به آن تبرك مي جستند.

مسجد ضرار

(ضِ) والذين اتخذوا مسجداً ضراراً و كفراً و تفريقاً بين المؤمنين (توبه 107)

از مساجد مدينه. توسط گروهي از منافقان

ص: 1269

اهل عقبه و به دستور ابوعامر (براي ضربه زدن به اسلام و براي ايجاد تفرقه و كمينگاهي براي دشمنان اسلام) در زمان غزوه تبوك ساخته شد. پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) بعد از مراجعت گروهي را براي تخريب آن اعزام فرمود.

مسجد عاتكه

(تِ كِ) همان (ك) مسجد جمعه

مسجد عرفات

(عَ رَ) از مساجد مدينه. در پشت مسجد قبا از سمت جنوب واقع بود كه در دوران سعودي در توسعه ميدان قبا تخريب شد. اين مسجد در مكاني ساخته شده بود كه طبق نقل رسول اكرم در روز عرفه سالي كه عازم حج نبودند حاجيان را نظاره مي كردند. (1)

مسجد عرنه

(عُ رَ نِ) همان (ك) مسجد نمره

مسجد عريش

از مساجد مدينه. مسجدي است در كنار مزار شهداي بدر. اين جا محل عبادت و نماز شب پيامبر گرامي اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) در شب غزوه بدر بوده است.

مسجد عسكر

(عَ كَ) از مساجد مدينه. در سمت شرقي پايين جبل الرماه در احد و در مكان شهادت حضرت حمزه سيد الشهداء ساخته شد. ديواره هاي اين مسجد تا دوران سعودي پا برجا بود ليكن پس از تخريب گنبد و بارگاه آن حضرت و قبور شهداي احد، اين مسجد را نيز در تعريض محوطه اطراف تخريب نمودند. مسجد الوادي و يا مسجد المصرع نيز گفته مي شد.

مسجد عقبه

(عَ قَ بِ) همان (ك) مسجد بيت

مسجد علي

(عليه السلام) از مساجد مدينه.

1. از مساجد سبعه است كه در مقابل مسجد فتح و در جنوب غربي آن بالاتر از مسجد فاطمه بر روي كوه سلع قرار دارد و براي رسيدن به آن بايد از پله هاي متعدد بالا

1. در آخر اين

ص: 1270

روستا (قبا) و مشرف بر آن تپه اي است معروف به عرفات. اين تپه را از آن رو عرفات خوانند كه پيامبر به روز عرفه بر آن تپه درنگ كرد و از آن جا زمين برابر او جمع آمد و هموار شد و حضرتش عرفات (مكه) را به مردم نشان داد (سفرنامه ابن جبير، ص 246).

رفت. اين جا محل عبادت و ديده باني و پاسداري آن حضرت از خطوط دفاعي مسلمين در غزوه خندق بوده است و طبق روايت نماز در اين جا مستحب مؤكد است.

2. مسجدي است در احد درجهت شرقي صحن مزار جناب حمزه سيد الشهداء و در كتب تاريخي آن را «حيره» گفته اند، و انتساب اين مسجد به آن حضرت يا از لحاظ دلاوري هاي ايشان در اين مكان در غزوه احد است يا آن كه محل عبادت ايشان بعد از رحلت رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) بود و امام صادق (عليه السلام) زيارت آن را توصيه فرمودند. اين مسجد كمي پايين تر از مكان قبلي و تاريخي خود نوسازي شده است. برخي آن را «مسجد عسكر» مي دانند.

3. مسجدي است در شمال غربي (و تقريباً در فاصله 90 متري) مسجد غمامه و در حدود 400 متري رو به روي باب السلام. رسول الله (صلي الله عليه وآله وسلم) نماز عيد را در اين مكان اقامه مي فرمود. طبق روايات حضرت امير (عليه السلام) در اين مكان نماز خواندند. در زمان عمربن عبدالعزيز اين جا به صورت مسجد ساخته شد، و برخي گويند در اين زمان مورد ترميم و بازسازي قرار گرفته بود. حكمرانان دوره عثماني

ص: 1271

اهتمام خاصي به تعمير و حفظ اين مسجد داشته و بناي كنوني از دوران عثماني است و يك مناره دارد كه متعلق به قرن نهم هجري مي باشد.

مسجد عمر

از مساجد مدينه

1. از مساجد سبعه است و ما بين مسجد ابي بكر و مسجد فاطمه (عليها السلام) قرار دارد.

2. مسجدي است در جنوب مسجد غمامه (و نزديك پل مَدرج) در اين جا پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) در سال سوم هجري نماز عيد را اقامه فرمودند. به نقلي اين مسجد را شخصي به نام شمس الدين پس از سال 580 هجري ساخته است. نماي كنوني اين مسجد از دوران عثماني است كه در سال 1266 (يا 1267) هجري قمري توسط سلطان عبدالمجيد تعمير (يا بازسازي) گرديد و سپس مناره اي در آخر مسجد ساخت شد و به دوران سعودي نيز تعميراتي در آن انجام گرفت.

مسجد عمره

همان (ك) مسجد تنعيم

مسجد غدير خم

(خُ) مسجدي است واقع در منطقه غدير خم در سه مايلي جحفه در محل واقعه عظيم نصب حضرت امير علي (عليه السلام) اولين گرونده به رسول خدا به جانشيني حضرتش.

به موجب روايات نماز خواندن در اين مسجد فضيلت بسيار دارد و سمت چپ اين مسجد به سمت قبله از ساير نقاط مسجد براي نماز گزاردن افضل است (چون محل ايستادن رسول الله براي انتخاب و معرفي حضرت امير (عليه السلام) بود است) ساختمان اين مسجد را تعدادي از ملوك شيعي هند بازسازي كردند. اين مسجد در دوران عثماني بر اثر سيل خراب شد و گوشه هايي از آن همچنان بر جاي مانده است.

مسجد غزاله

(غَ لِ) همان (ك) مسجد مسيجد

مسجد غمامه

(غَ مِ) از

ص: 1272

مساجد مدينه. در محلي به نام مناخه در ناحيه غرب (جنوب غربي) مسجد النبي و در ابتداي صحن جديد حرم نبوي واقع است. اين مسجد را عمربن عبد العزيز در دوران وليدبن عبدالملك بنا نهاد و تعمير نمود و در قرن دوم و هشتم و نهم نيز مجدداً تعمير و اصلاح گرديد. در زمان حكومت عثماني هم عمارت آن تكميل شد و دولت سعودي نيز در آن تعميراتي انجام داد. اين مسجد با مساحت 338 متر مربع به طول 26 و عرض 13 متر) و ارتفاع 12 متري داراي يك گنبد بزرگ و پنج گنبد كوچك است كه آن را از ساير مساجد جدا و ممتاز مي سازد مناره هاي بلند آن در قسمت شمال غربي مسجد قرار دارد. ديوارهاي مسجد از سنگ هاي سياه ضخيم ساخته شده و محراب آن نيز سنگي مي باشد. دو مسجد علي (عليه السلام) و عمر در دو طرف اين مسجد قرار گرفته اند. اين مسجد به جهاتي به نام هايي موسوم است:

1. استسقاء؛ چون رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در هنگام خشكسالي در اين مكان نماز استسقاء گزاردند.

2. غمامه؛ چون بر بالاي سر رسول خدا كه در هواي بسيار گرم مشغول نماز بودند قطعه ابري (غمام) ظاهر شد و تا پايان نماز باقي ماند و سپس ناپديد گرديد. و يا اين كه حضرت از نماز استسقاء فارغ نشده بودند كه ابر (غمام) سايه افكند و باران باريد.

3. مصلي العيد؛ چون اين جا مصلاي رسول الله در نمازهاي عيد بود و اولين نماز عيدي كه حضرت در مدينه به جاي آوردند نماز عيد قربان

ص: 1273

بود كه در اين مكان برگزار شد و بعدها به مصلي العيد شهرت يافت و طبق نقل نماز عيدين تا اواخر قرن نهم هجري در اين جا خوانده مي شد.

مسجد فاطمه

(عليها السلام) از مساجد مدينه

1. مسجدي است در جهت شمال شرقي مسجد غمامه (در كنار بازار فرش فروش ها در طبقه فوقاني) و در نوسازي اخير تخريب شد.

2. از مساجد سبعه است. مسجد كوچك و بدون سقفي است كه داراي محراب كوچكي نيز مي باشد و پايين ترين مساجد اين منطقه بوده و در كنار خيابان اصلي واقع است و از آن جهت به نام آن بزرگوار نامگذاري شده كه ظاهراً آن حضرت در غزوه خندق در اين مكان براي پدر و همسرشان غذا مي آوردند و يا شايد از آن سبب است كه آن معصومه به ياد روزهاي سخت اين سرزمين و جنگ احزاب در اين جا نماز شكر خوانده اند.

مسجد فتح

همان (ك) مسجد احزاب

مسجد فسخ

(فَ) همان (ك) مسجد احد

مسجد فضيخ

(فَ) همان (ك) مسجد ردشمس

مسجد قبا

(قُ) از مساجد مدينه. واقع در قبا (و بعضي آن را قبوه نيز خوانده اند) كه نام قريه و ناحيه اي (و به قولي نام چاهي) بوده است در نزديكي جنوب (غربي) مدينه كه امروزه به هم متصل شده اند. مسجد در سال اول هجري بنا گرديد. آن گاه كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در هجرت از مكه در هشتم (يا دوازدهم) ربيع الاول به قبا (يعني آخرين منزلگاه براي رسيدن به مدينه) وارد شدند به مدت 4 (يا 12 يا 13 يا 17 يا 20) روز در اين منطقه ماندند تا حضرت علي

ص: 1274

و حضرت فاطمه (عليها السلام) و ديگر بستگان از مكه وارد شوند و طي اين مدت آن حضرت به پيشنهاد عمار ياسر و يا به تقاضاي ساكنان محل مسجدي را در قبا بنا نمود كه در حقيقت اولين مسجدي است كه در اولين روزهاي هجرت به دست مبارك آن نبي مكرم و صحابه براي عموم مسلمانان ساخته شد. ديوارهاي اين مسجد با سنگ و خشت بر پا گرديد و سقف بر روي چند رديف ستون استوار گشت. آورده اند كه حضرت شخصاً كار مي كردند و خشت ها را به دوش مي كشيدند به طوري كه اصحاب متأثر از اين حالت تقاضا نمودند تا ايشان فقط ناظر امور باشند اما آن بزرگوار نپذيرفتند و كار مي نمودند. بعد از ساختمان زمان رسول اكرم تاكنون به تدريج بسياري از حكومت هاي وقت در تعمير اين مسجد سهمي داشته اند و از جمله تجديد كنندگان بناهاي اساسي اين مسجد عبارتند از:

1. عثمان؛ در زمان اين خليفه مسجد مختصري گسترش يافت.

2. عمربن عبد العزيز؛ والي مدينه به دستور وليد بناي اوليه مسجد را تخريب كرده و بنايي استوار از سنگ و گچ بر پا نمود. رواق هايي ساخت و ستون و مناره ايجاد كرد.

3. ابويَعلي احمد حسيني در سال 435 قمري تعمير و مرمت در مسجد صورت داد.

4. جمال الدين جواد اصفهاني از وزراي اتابكان موصل در سال 555 قمري فرمان به تجديد بناي مسجد داد.

5. ملك الظاهر بَيْبَرس بند قُداري از مماليك بحري مصر (658 676) اقدام به اصلاحات وسيعي در مسجد كرد.

6. ناصر محمد بن قَلاوون از مماليك بحري مصر

ص: 1275

در سال 733 هجري به تعميرات اساسي مسجد همت گماشت.

7. اشرف بَرْسباي از مماليك بحري مصر در سال 840 هجري قمري به تجديد و ترميم برخي قسمت هاي مسجد فرمان داد.

8. اشرف قايتباي از مماليك برجي مصر در سال 881 قمري به تجديد بناي مناره و قسمت هايي از مسجد دستور صادر كرد.

9. آل عثمان؛ سلاطين عثماني مسجد را مرمت مي كردند و آخرين آنها توسط سلطان محمود و فرزندش سلطان عبدالحميد طي سال هاي 1240 الي 1245 قمري صورت گرفت و مسجد از نو بنا شد.

10. آل سعود؛ در زمان ملك فيصل به سال 1388 قمري مساحت مسجد وسعت يافت (و از 1276 متر مربع به 1420 متر مربع رسيد) و در دوران اخير به كلي وضع مسجد دگرگون شد و تغييرات عمده اي در آن ايجاد گرديد و با وسعت بيشتري (به مساحت 6000 متر مربع) ساخته شد (1) و قبه هاي متعدد و مناره هاي طويلي بر پاگرديد ولي متأسفانه در آخرين بازسازي مسجد، محرابي كه محل نزول آيه تقوي را نشان مي داد برچيده شد.

فضيلت مسجد

دو ركعت نماز در مسجد قبا برابر با حج و عمره ذكر شده است.

براي آن دعاي مخصوص و تسبيحات ويژه اي وارد شده است. (2)

رسول الله روز شنبه (يا يكشنبه يا دوشنبه) براي نماز و عبادت به اين جا مي آمدند.

آيه «لمسجد اسس علي التقوي من اول يوم» (توبه 108) به نقل بسياري از مفسران درباره اين مسجد نزول يافته و محل نزول هم در جنب جنوب غربي مسجد بود (كه محرابي برايش ساخته بودند).

مسجد قبلتين

(قِ لَ

ص: 1276

تَ) از مساجد مدينه. مسجد «قبلتين» و يا مسجد «ذوقبلتين» (كه به نام بني سلمه معروف بود) مسجدي است تاريخي (و به نقلي از جمله مساجد سبعه است) كه داراي دو قبله بود و بر بلندي حرة الوبر در طرف شمال غربي شهر واقع مي باشد. اين مسجد داراي دو محراب در برابر هم (شمالي و جنوبي) بود و وجه تسميه از آن جهت است كه در اين جا مسئله تغيير قبله صورت گرفت و نيز يك نماز به دو قبله خوانده شد. رسول الله (صلي الله عليه وآله وسلم) در طول سيزده سال اقامت در مكه و پس از ورود به مدينه به مدت 10 (يا 16 يا 17 يا 19 و يا...) ماه نماز را به سوي شمال يعني به سوي بيت المقدس به جاي مي آوردند. طبق آنچه كه مشهور است آن حضرت در نيمه شعبان (يا نيمه رجب) در اين مسجد در حال به جا آوردن نماز ظهر بودند كه فرمان تغيير قبله رسيد و ايشان دو ركعت آخر نماز را به سوي كعبه خواندند. به نقلي نيز نماز ظهر تمام شده بود كه فرمان رسيد و نماز عصر به سمت كعبه ادا گرديد. به گفته اي ديگر هنگام ركعت دوم نماز صبح بود كه آيه نازل گرديد و حضرت بقيه نماز را به سوي كعبه خواندند. (برخي مسجد قبلتين را مسجد قبا و برخي مسجد النبي و برخي مسجد جمعه يعني مسجد بني سالم مي دانند) مسجد قبلتين در زمان عمربن عبد العزيز به احتمال زياد بازسازي گرديد (ولي منابع به بازسازي ها يا اصلاحات بنا قبل از زمان قايتباي

ص: 1277

اشاره اي ندارند). مسجد در دوره سلطان سليمان قانوني در سال 950 قمري از نو بنا گرديد و در آخرين بازسازي توسط سعودي ها به طرز زيبايي تجديد بنا گرديد ولي محراب شمالي آن را برداشتند.

مسجد قشله عسكريه

از مساجد مدينه، واقع در نزديكي ميدان عنبريه در جنوب غربي مسجد النبي (به فاصله دو كيلو متري). در دوران عثماني به سبك مساجد عثماني در استانبول به ياد نماز عيد رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) در اين مكان (داخل پادگان نظامي) ساخته شد اما با تخريب پادگان در دوران سعودي مسجد داخل آن نيز تخريب گرديد.

مسجد قوچ

همان (ك) مسجد كبش

مسجد كبش

(كَ) از مساجد مكه واقع در مني بين جمره اولي و جمره وسطي (يا در سمت شمال جمره عقبه به مسافت 200 متري و در دامنه كوه ثبير) كه به خاطر احداث پل هوايي جمرات ثلاثه تخريب گرديد. اين مسجد به جهاتي به نامهايي موسوم است:

1. مساحت مسجد قبا به 13500 متر مربع رسيده است (عرشيان، ص 108).

2. و از اعمال مسجد قبا «زيارت جامعه» و دعاي «يا كائنا قبل كل شي...» است (فقه فارسي با مدارك، ص 233).

1. مسجد قوچ

2. مسجد كبش، به خاطر ظاهر گرديدن كبش فدا (به جاي حضرت اسماعيل) در اين مكان.

3. مسجد نحر، به خاطر ذبح قوچ (كبش) در اين جا.

4. مسجد صخره، به خاطر ذبح قوچ (كبش) در جوار صخره اي. صخره در جوار مسجد به دليل لمس و مسح توسط مردم تخريب شد.

مسجد كبير

از مساجد مدينه

1. يا (ك) مسجد شجره (1)

2. يا مصلي استسقاء

مسجد كوثر

از مساجد مكه واقع در وسط مني

ص: 1278

(در جانب راست كسي كه به عرفات مي رفت) طبق نقلي سوره كوثر در اين مكان نازل گرديد. اين مسجد در جريان احداث پل هاي هوايي مسير مني عرفات تخريب شد.

مسجد مائده

همان (ك) مسجد بغله

مسجد مباهله

(مُ هِ لِ) از مساجد مدينه. همان (ك) اجابه (2)

مسجد محرم

(مُ رِ) از مساجد مدينه. همان (ك) مسجد شجره

مسجد مختبي

(مُ تَ با) از مساجد مكه. مسجدي بود در سوق الليل مجاور با ولادتگاه رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم). گويند محل اختفاي حضرت بود از شرّ مشركين و كفار مكه.

مسجد مدينه

همان (ك) مسجد النبي

مسجد مزدلفه

(مُ دَ لَ فِ) همان (ك) مسجد مشعر الحرام

مسجد مستراح

(مُ تَ) از مساجد مدينه. مسجد استراحت. مسجدي است واقع در منطقه احد.

اين مسجد نسبتاً كوچك در سمت راست كسي قرار دارد كه به سمت مقابر شهداي احد مي رود.

اين مسجد در مكان استراحت رسول الله هنگام باز گشت از غزوه احد و به دوران عثماني ساخته شد.

مسجد مسيجد

(مُ سَ جَ) يا مسجد مسيجيد، مسجد منصرف، مسجد غزاله، مسجدي است در كنار كوه شرقي راه جده نزديكي مدرسة الصحراء. رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) هنگام ترك مدينه به سوي بدر در اين مكان نماز گزاردند.

مسجد مشربه ام ابراهيم

همان (ك) مسجد ابراهيم

مسجد مشعر الحرام

(مَ عَ رُ لْ حَ) از مساجد مكه، واقع در مشعر (مزدلفه) طبق نقل حضرت جبرئيل در اين مكان بر رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) نازل شد و در مورد مشعر الحرام و اهميت اعمال آن دستورات و آياتي ابلاغ كرد. بيشتر حجاج هنگام وقوف در همين مسجد كه بخشي از مشعر الحرام است نماز مغرب و عشا را برگزار

ص: 1279

مي نمايند. مساحت اوليه مسجد مشعر الحرام (يا مسجد مزدلفه) حدود 1700 متر مربع بود كه در عهد عباسي به 4000 متر مربع رسيد و مسجد بي سقفي بود و تنها حصاري در اطراف داشت. عثماني ها در سال 1072 قمري آن را بازسازي نمودند و سعودي ها در سال 1399 قمري بناي جديد آن را به پايان بردند و اكنون مساحت حدود 6000 متر مربع است.

مسجد مصبح

(مَ بَ) از مساجد مدينه. مسجدي است در بالاي تپه مرتفعي در جنوب غربي قبا و در راهي است كه رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) هنگام هجرت به مدينه از آن جا عبور فرمودند و وجه تسميه آن است كه حضرت درهجرت در صبح ابتدا به اين مكان وارد شدند. امروزه جز ديواره هاي مخروبه آن چيزي باقي نمانده است.

مسجد مصرع

همان (ك) مسجد عسكر

مسجد مصلي

(مُ صْ لاّ) همان (ك) غمامه

مسجد معرس

(مُ عّ رَّ) از مساجد مدينه. مسجد معرس (يا معرس البني يا معرس ذي الحليفه) نزديك (مقابل) مسجد شجره در ذي الحليفه است و طبق روايت مكاني است كه رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) موقع هجرت براي استراحت در اين مكان تعريس فرمودند (يعني در آخر شب فرود آمدند) و حضرت غالباً در راه حج يا پس از بازگشت از غزوه اي در اين مكان استراحت مي نمودند. پس از چندي ديواري برگرد اين محل كشيده شد و نام

1. ميقات حج، ش 6، ص 145.

مسجد معرس را به خود گرفت و به مرور زمان بقاياي اين مسجد رو به ويراني گذاشت و امروزه جز چند تكه سنگ چيده شده از آن

ص: 1280

اثري باقي نمانده است. در روايات اهل بيت به بيتوته در اين مسجد سفارش شده و برخي فقهاي شيعه لزوم توقف در اين مسجد را براي كسي كه از آن جا عبور مي كند، فتوا داده اند.

مسجد مكه

همان (ك) مسجد الحرام

مسجد منارتين

(مَ رَ تَ) از مساجد مدينه، واقع در غرب مسجد السقيا و در فاصله يك كيلومتري آن كه حالت ويرانه اي يافته. در اين محل نبي اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) نماز گزاردند و به همين خاطر در آن، مسجد احداث گرديد.

مسجد منصرف

(مُ صَ رَ) همان (ك) مسجد مسيجد

مسجد مني

(مَ نا) همان (ك) مسجد خيف

مسجد نبوي

(نَ بَ) همان (ك) مسجد النبي

مسجد النبي

(نَ) مسجد نبوي، مسجد مدينه، مسجد پيامبر، مسجد تاريخي مدينه است كه در قسمت شرقي (و در وسط) شهر مدينه بنا شده است. اين مسجد را نبي گرامي اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) در سال اول هجري و در نخستين روزهاي ورود به مدينه به دست خود و به همراهي مهاجر و انصار ساختند كه به نقلي مربع شكل 50 متر در 50 متر (100 ذراع در 100 ذراع) بود و يا طبق اكثر نقل ها مسجدي مستطيل شكل به مساحت 1050 متر مربع (به طول تقريبي 35 متر از شمال به جنوب و عرض تقريبي 30 متر از شرق به غرب) بوده است كه از سنگ و گل و بدون سقف ظرف مدت هفت ماه بنا گرديد و پس از مدتي براي قسمتي از مسجد سقفي از شاخ و برگ هاي درخت خرما بر روي ستون هايي از تنه درخت خرما تعبيه شد. همزمان با ساختن مسجد حجراتي براي سكونت

ص: 1281

حضرت و همسرانش در شرق مسجد ساخته شد كه بعداً بر تعداد آن افزوده گرديد و اصحاب نيز حجراتي در كنار مسجد ساختند كه درب هايي به مسجد داشت و از همان جا وارد مسجد مي شدند تا اين كه به فرمان الهي درِ خانه صحابه كه به سوي مسجد باز مي شد بسته گرديد مگر درِ خانه حضرت علي (عليه السلام) و از آن پس مسجد تعمير و توسعه متعددي به خود ديد.

1. سال 7 هجري، در اولين توسعه و بعد از غزوه خيبر وسعت مسجد النبي به 1800 (يا 2433 يا 2475) متر مربع رسيد و شكل چهار گوش يافت.

2. سال 16 (يا 17) هجري، خليفه دوم با خريد خانه هاي اطراف بر مساحت مسجد از سمت جنوب و غرب (يا جنوب و شمال) و بر ستون درهاي آن افزود و صحن نامسقف بساخت و تيرك هاي چوبي مسجد را تبديل به ستون هايي از خشت نمود. مساحت مسجد در اين زمان (به تفاوت نقل) به 3575 (يا 3649 يا 4087 يا 4875) متر مربع رسيد.

3. سال 29 هجري، خليفه سوم بر مساحت مسجد از جنوب و غرب (و به نقلي از سه جهت جنوب و شمال و غرب) افزود و مساحت مسجد (به تفاوت نقل) به 4071 (يا 4583 يا 5950) متر مربع رسيد. او مسجد را نوسازي كرد و به نقلي محرابي بساخت كه به نام او مشهور شد. و نيز مي گويند عثمان نخستين كسي است كه تزيينات مسجد كرد. او ديوارها را با سنگ هاي منقوش بازسازي كرد و ستون هاي مسجد را با سنگ هاي

ص: 1282

حجاري و منقش شده تجديد بنا كرد و سقف آن را با چوب ساج ترميم نمود.

4. سال 88 هجري، عمربن عبدالعزيز والي مدينه به دستور عبد الملك و سپس در سال 91 به دستور وليدبن عبدالملك تعميرات و توسعه عمده اي در قسمت هاي غرب و شمال و شرق مسجد انجام داد (و تا آن زمان توسعه در طرف شرق صورت نگرفته بود). او (بقاياي خانه زوجات پيامبر و خانه هاي متصل و نزديك به مسجد را خريد و خراب كرد و به مسجد افزود و مساحت مسجد به 6440 (و يا 6953) متر مربع رسيد. او حجره و مقبره حضرت را محصور ساخت و در چهار گوشه مسجد چهار مناره بنا نمود و محرابي در محل نماز رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) بنا كرد (كه طبق نقلي نخستين محراب مسجد است) وي ديوارهاي مسجد را كاشيكاري نمود و از جمله تزييناتي كه براي اولين بار صورت مي گرفت نقش آيات قرآني بر روي كاشي ها و ديوار مسجد بود.

5. سال 160 (يا 161 يا 162) هجري، والي مدينه به دستور مهدي عباسي مسجد را در قسمت شمالي توسعه داد و در اين توسعه كه تا سال 165 به طول انجاميد بر شمارستون ها نيز افزوده شد و مساحت مسجد به 8890 (و يا 9403) متر مربع رسيد.

6. سال 193 هجري، در عهد هارون و 202 در عهد مأمون و 246 در عهد متوكل و 282 در عهد معتضد و 576 در عهد ناصر الدين الله تعميرات و اصلاحاتي درسقف و صحن و ديوارهاي مسجد انجام پذيرفت.

7. سال 655

ص: 1283

هجري، مستعصم بالله دستور تجديد بناي مسجد را صادر كرد، چرا كه در شب اول ماه رمضان سال 654 به علت آتش گرفتن يكي از مشعل ها (يا افتادن آتش شمع) مسجد دچار حريق شد و (جز مدفن رسول الله گنبدي كه در صحن بود) چيزي باقي نماند (1) مستعصم مهندسين و كارگران و مواد و مصالح ساختماني را در موسم حج به مدينه فرستاد و كار معماري آغاز شد.

8. سال 656، با سقوط مستعصم (آخرين خليفه عباسي) و قطع ارتباط مدينه با مركز خلافت و توقف كار ساختماني وسايل لازم جهت ادامه كار از جانب امير مصر منصور الدين ابن معز اَبْيِك صالحي تأمين گرديد و سپس از طرف امير يمن المظفرشمس الدين يوسف (از بني رسول) و سايل و بودجه و معماران يمني به سوي مدينه گسيل گرديد.

9. سال 657 هجري، در عهد سلطان سيف الدين قُطُز، كار نوسازي در سمت جنوب تا سال 658 به بيابان رسيد.

10. سال 661 هجري، و در عهد ملك الظاهر بَيْبَرس بند قُداري آنچه از كارها باقي مانده بود و نياز به باز سازي داشت پايان گرفت.

11. سال 678 هجري، در زمان ملك منصور قَلاوون و يا به دستور احمد بن برهان والي شهر قوص (از شهرهاي مصر) قبه اي بر ضريح پيامبر ساختند.

12. سال 701 هجري، ملك ناصر محمد بن قلاوون سقف روضه و سقف قسمت شرقي مسجد و آستانه درها و نيز قسمت غربي مسجد را (تا سال 729) تعمير نمود.

13. سال 755 هجري، در عهد سلطان ناصر حسن بن محمد قلاوون برخي اصلاحات در مسجد صورت گرفت.

14.

ص: 1284

سال 765 هجري، در عهد سلطان شعبان بن حسين بن ناصر محمد بن قلاوون گنبد مرقد تعمير شد و براي مسجد شرفه هايي (كنگره هايي) ترتيب داده شد.

15. سال 831 هجري، اشرف بَرْسباي (از مماليك برجي مصر) دو رديف رواق مسقف در طرف قبله مسجد كه در كنار صحن قرار داشت اضافه نمود و آنچه را كه خراب بود تعمير كرد.

16. سال 853 هجري، الملك الظاهر جَقْمَق (2) (چَقْمَق) (3) ازمماليك برجي مصر سقف آرامگاه شريف و بعضي از سقف هاي فرو ريخته مسجد را تعمير كرد و قسمت هايي از زمين مسجد را به رخام (مرمر) مفروش نمود.

17. سال 879 (و 881) هجري، ملك اشرف قايتباي از مماليك برجي مصر تغييرات مهمي را در مسجد النبي شروع كرد كه شامل بعضي از ستون ها و سقف ها و ديوارها و حجره نبوي و مناره ها بود كه تا 884 هجري به طول انجاميد.

18. سال 886 هجري، به علت اصابت صاعقه به مأذنه جنوب شرقي (مأذنه رئيسيه) در شب سيزدهم (يا يكي از شب هاي دهه دوم) ماه رمضان تمامي مسجد (جز آرامگاه شريف و گنبد وسط صحن) دچار آتش سوزي شد. (4) و مردم مدينه از حاكم مصر سلطان قايتباي (از مماليك برجي مصر) درخواست كمك كردند و به فرمان سلطان مرمت هاي فراواني صورت گرفت كه تا سال 888 هجري

1. اين آتش سوزي به حريق اول شهرت يافته است.

2. ضبط (لغت نامه).

3. ضبط دايرة المعارف فارسي) و لغت نامه، ذيل ظاهر سيف الدين.

4. اين آتش سوزي به حريق دوم موسوم شد.

به طول انجاميد. او

ص: 1285

محدوده و سيعي به حجره شريف افزود و اطراف آن را با نرده و يا شبكه محصور ساخت و قبه اي بر قبر مطهر پيامبر بنا نمود و مناره رئيسيه را تجديد بنا كرد و مساحت مسجد در اين زمان به 9010 (و يا 9523) متر مربع رسيد.

19. قرن دهم هجري، در عهد سلطان سليم و سليمان و سليم ثاني و مراد ثاني (از سلاطين عثماني) توسعه مختصر و تعميراتي (از جمله ترميم گنبدها و مناره ها و درها و ستون ها و محراب ها) صورت گرفت.

20. قرون يازده و دوازدهم هجري، سلاطين عثماني تعميرات و نوسازي هايي در سقف و رواق و مناره و زمين مسجد صورت دادند.

21. سال 1228 (يا 1233) هجري، سلطان محمود دوم به تجديد بناي گنبد مسجد همت گماشت و بناي گنبد كه با مرمت هايي در قسمت بام مسجد توأم بود به نظر مورخان تا سال 1255 هجري به طول انجاميد.

22. سال 1265 هجري، سلطان عبد المجيد اول تعميرات و توسعه عمده اي در سراسر مسجد (جز حجره شريف و محراب هاي سه گانه و منبر و مناره اصلي) انجام داد كه تا سال 1277 (يا 1280) به طول انجاميد و كل مساحت مسجد به حدود 10303 (يا 10939) متر مربع رسيد.

23. سال 1307 هجري، سلطان عبد الحميد ثاني تعميراتي در مسجد به عمل آورد.

24. سال 1348 (و 1350) هجري، در زمان حكومت عبد العزيز از آل سعود اصلاحاتي در سطح رواق ها اطراف صحن و برخي ستون هاي رواق ها انجام شد.

25. سال 1368 هجري، در زمان حكومت عبدالعزيز از آل

ص: 1286

سعود در 12 شعبان اين سال، تصميم به توسعه مسجد النبي خطاب به مسلمانان اعلام شد و با انهدام ساختمان هاي اطراف مسجد در 5 شوال 1370 امر توسعه آغاز گرديد و سنگ بناي عمده ترين توسعه مسجد (با حفظ بناي قبلي) عملاً از سال 1372 هجري قمري آغاز شد كه تا آخر سال 1374 قمري به طول انجاميد و در پنجم ربيع الاول سال 1375 قمري مسجد پس از توسعه رسماً افتتاح گرديد. در اين توسعه (1) (كه در قسمت هاي شمالي و غربي و شرقي صورت گرفت) به ميزان 6024 (يا 6033) مترمربع بر وسعت مسجد اضافه شد و مجموع مساحت مسجد النبي به 16327 (يا 16963) متر مربع رسيد.

26. سال 1395 هجري، در عهد ملك فيصل و سپس در عهد ملك خالد مصلايي با سايبان موقت در خارج و غرب مسجد النبي ساخته شد (اين توسعه ساختمان مسجد را در بر نمي گرفت).

27. سال 1406 هجري قمري، درزمان ملك فهد توسعه اي درقسمت هاي شمالي و غربي و شرقي مسجد شروع شد كه آخرين سنگ بناي توسعه اش توسط فهد در سال 1414 هجري نصب گرديد. در اين توسعه 82000 متر مربع به مساحت مسجد افزوده شد و به اين ترتيب مساحت مسجد به 98500 متر مربع رسيد و با احتساب سطح توسعه (پشت بام مسجد) براي نماز (به مقدار 670000 متر مربع) مساحت تقرييبي مسجد به 165500 متر مربع رسيد و اما فضاهايي كه محيط بر مسجد شريف نبوي تسطيح شده به مساحت 235000 متر مربع است كه بخش بزرگي از آن (به مقدار 135000 متر مربع) داراي سايبان

ص: 1287

هايي است كه به طور خود كار باز و بسته مي شوند تا بر نماز گزاران هنگام نماز سايه افكنند و در نهايت مجموع مساحت مسجد و مساحت سطح نماز و مساحت ميدان هاي محيط به مسجد 4005000 متر مربع مي گردد.

فضايل مسجد

افضل مساجد جهان (بعد از مسجد الحرام) است.

طبق روايات نماز در آن معادل ده هزار نماز در جاي ديگر است.

در بردارنده روضة النبي در دل خود است كه باغي از باغ هاي بهشت است.

آداب مسجد

1. معروف به توسعه اول.

غسل (ورود و زيارت) نمودن

عطر و بوي خوش استعمال نمودن

با لباس تميز عازم حرم نبوي شدن

با قدم هاي كوتاه و سر به زير رفتن.

از باب نساء وارد شدن (زنان)

از باب جبرئيل وارد شدن (مردان)

اذن دخول به حرم نبوي را خواندن.

در ورود با صلوات پاي راست را مقدم داشتن.

دو ركعت نماز تحيت مسجد نبوي را به جاي آوردن.

نمازهاي فريضه را در وقت خودش به جاي آوردن.

در محراب پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) نماز خواندن.

نزد منبر نبوي رفتن و آن منبر محترم را لمس كردن.

نزد مقام جبرئيل (و نيز برخي ستون هاي خاص) رفتن.

نزد مزار حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) دعا و حمد خدا نمودن

از جانب والدين و دوستان خود به رسول خدا سلام دادن

زيارت حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) را به جاي آوردن

در تمام مراحل زيارت حضور قلب داشتن و توبه و استغفار نمودن

هنگام خروج از مسجد به رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) صلوات فرستادن.

ص: 1288

جزاء و اماكن مسجد

باب ها، حجره ها، روضة النبي، ستون ها، صفه، قبه، محراب ها، مقام بلال، مقام جبرئيل، مكان جنائز، مناره ها، منبر نبوي، مزوله، و...

مسجد نحر

) نَ) همان (ك) مسجد كبش

مسجد نحل

(نَ) همان (ك) مسجد رد شمس

مسجد نمره

(نَ مِ رِ) از مساجد مكه واقع در عرفات. طبق شهرت رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) نماز ظهر و عصر را به جمع در اين جا به جاي آوردند. اين مسجد كه به نام مسجد عرفه و مسجد عرنه و مسجد ابراهيم و جامع ابراهيم نيز خوانده شده همواره مورد توجه مورخان و سفرنامه نويسان بوده است و اين مسجد در عهد عباسيان در سال 150 هجري ساخته شد (ولي به احتمالي اين مسجد از قرن اول هجري بر پا بود و بعداً در جاي آن مجدداً مسجدي ساخته اند) طبق نقل مساحت مسجد در زمان مهدي عباسي حدود 8000 متر مربع بود. و جواد اصفهاني از وزراي حكام موصل در سال 559 هجري آن را بازسازي كرد و وسعت داد. و به نقلي مساحت مسجد به 14400 متر مربع رسيد. گويا اين مسجد در اين زمان بدون سقف و رواق بوده است و در عهد عثماني رواق هايي برايش ساخته شد و در عهد سعودي ها بناي فعلي مسجد ساخته شد و مساحت آن به حدود 18000 متر مربع رسيد و اما در جهت نام هاي مختلف اين مسجد گفته اند:

1. عرنه، چون عرنه از حدود عرفات است.

2. عرفه، چون در ابتداي عرفات واقع شده است.

3. نمره، چون در وادي نمره مي باشد (و نمره نام كوهي است در

ص: 1289

عرفات كه از يك سوي موقف عرفات را محدود مي كند).

4. ابراهيم، چون طبق نقل حضرت ابراهيم (عليه السلام) در اين مكان وقوف كردند و به نماز و عبادت پرداختند.

مسجد وادي

1. همان (ك) مسجد جمعه

2. همان (ك) مسجد عسكر

مسجد ين

(مَ جِ دَ) مسجد الحرام و مسجد النبي را گويند. (فرهنگ علوم؛ لغت نامه)

مس حجر

(مَ سّ) همان (ك) استلام حجر

مسعي

(مَ عا) محل سعي. فاصله بين دو كوه صفا و مروه را گويند كه در شرق مسجد الحرام واقع است و يكي از واجبات حج و عمره در اين جا صورت مي گيرد. مسعي در زمان رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) به صورت يك وادي بود كه مقداري از آن مسيل بود و سطحش نسبت به ساير نقاط مسير بين صفا و مروه عميق تر بوده است و بعدها در طرفين فاصله بين صفا و مروه دكاكين و مغازه هايي ايجاد شد. مسعي كه قبلا در خارج از محوطه مسجد الحرام بود در توسعه هايي كه دولت سعودي در مساحت مسجد الحرام به وجود آورد

متصل به مسجد گرديد و مسجد و مسعي پيوند خورده و درهايي از طريق مسجد به مسعي گشوده شد. مشخصات مسعي چنين است:

1. فاصله بين صفا و مروه به طول حدود 420 متر و به عرض 20 متر به صورت راهروي سر پوشيده اي در دو طبقه در آمده است.

2. طبقه اول (تحتاني) 13 متر و طبقه دوم (فوقاني) 9 متر ارتفاع دارد و طبقه اول به وسيله پله هايي كه حتي اشخاص پير و ناتوان به آساني مي توانند از آن رفت و آمد

ص: 1290

نمايند به طبقه دوم متصل مي گردد.

3. در ميانه خيابان طبقه اول (تحتاني) دو ديواره كوتاه (به ارتفاع نيم متري) با فاصله از هم تعبيه شده كه قسمت رفتن از صفا به مروه و قسمت باز گشتن از مروه به صفا را مجزا مي كند.

4. در حد فاصل دو ديوار تعبيه شده در طبقه اول مسيري است كه براي رفت و آمد افراد بيمار و پير و ناتوان با استفاده از چرخ هاي مخصوص اختصاص يافته است.

5. در دو طرف از ديواره هاي مسعي نزديك به صفا دو پايه سبز رنگ (و با نور چراغ هاي سبز)

محل هروله را مشخص مي كنند.

6. مسعي در جهت خارج (از مسجد) داراي 8 باب است كه به فضاي بسيار بازي مرتبط مي شود و رو به روي اين ابواب نيز مداخل به جانب مسجد و فضايي كه منتهي به باب السلام مي شود دارد. (ممالك و مسالك، ص 8 دايرة المعارف فارسي، ذيل سعي، امام شناسي، ج 6، ص 48؛ آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 36؛ راهنماي حرمين شريفين، ج 1 ص 218؛ حج برنامه تكامل)

مسفله

(مَ فَ لِ) وادي مسفله. ادامه (ك) وادي ابراهيم

مسكينه

(مِ نِ) از نام ها و القاب مدينه منوره در تورات و نيز از نام هايي كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) نهاد. از سكن به معني رحمت و بركت است و نيز از آن جهت است كه مساكين به حضرت حق در آن مي زيسته اند. (الاعلاق النفيسه، ص 88؛ حرمين شريفين، ص 118؛ لغت نامه، ميقات حج، ش 7، ص 172)

مسلخ

(مَ لَ)

ص: 1291

. نام قربانگاه مني.

2. اول وادي عقيق كه ميقات است. (تبصرة المتعلمين، ص 155؛ النهايه، ص 117)

مسلمه

(مُ لِ مِ) از نام هاي مدينه است، زيرا مردم مدينه در مقابل خدا و رسولش مطيع بودند و آنها در ياري رسول خدا كوتاهي نكردند. (ميقات حج، ش 7، 172)

مشاعر (

مَ عِ) همان (ك) مشاعر حج

مشاعر حج

نقاط متبرك حج از قبيل خانه خدا و عرفات و مني (و جمرات و قربانگاه) و مشعر الحرام و صفا و مروه و ميقات و مكه و... (حجة التفاسير، مقدمه، ص 966؛ و...)

مشاعر معظمه

نشانه هاي با عظمت. تعبيري است از آثار مقدسه اي كه در مكه به جاي مانده، مانند زادگاه پيامبر و نياكان ايشان، آرامگاه اجداد پيامبر. زادگاه حضرت امير علي (عليه السلام) و حمزه و جعفر طيار. آرامگاه اكثر وابستگان به رسول خدا و حضرت خديجه (راهنماي حرمين شريفين، ج 1، ص 242)

مشربه ام ابراهيم

(مَ رَ بِ) شهرت مكاني (غرفه اي، اطاقي، بستاني) (1) در جهت شرقي مدينه در منطقه عوالي در نزديكي (يا دو هزار قدمي) مسجد قبا (و به نقلي در جنوب شرقي مسجد قبا كه اكنون در داخل صحن مسجد قرار گرفته است) طبق نوشته ها رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) حضرت ماريه را در اين جا سكونت دادند و آن گاه كه پيامبر به مدت يك ماه از برخي از همسران خود كناره گرفته بودند در خانه ام ابراهيم ماندند. حضرت در اين جا نماز گزاردند. ماريه قبطيه حضرت ابراهيم (عليه السلام) را در اين مكان به دنيا آوردند و طبق نقل روايات، زيارت مشربه ام ابراهيم

1. مشربه را چند معني است:

ص: 1292

صفه، كه با آن نوشتند، آبشخور، زمين نرمي كه در آن رستني رويد وظاهراً به همين معني است كه بستاني بوده است؛ و معروف است كه پيامبر در آنجا خمره هاي آب نهاده بود تا از آن بنوشد (عرشيان، ص 117).

توصيه شده است.

مشرفه

از القاب مكه است چون اشرف از جميع بلاد است (ميقات حج، ش 21، ص 123)

مشعر

اختصار (ك) مشعر الحرام

مشعر الاقصي

(مَ عَ رُ لْ اَ صا) عرفه را گويند.

مشعر الحرام

(حَ) فاذا افضتم من عرفات فاذكرو الله عند المشعر الحرام (بقره 198)

مشعر يا مشعر الحرام وادي طويل وبياباني گسترده و شني است به طول 4 كيلومتر (يا بيشتر) كه در خارج شهر مكه ميان سرزمين مني و عرفات واقع شده است و جزو حرم است و يكي از مواقف حج است و سومين عمل از اعمال حج (ك) «وقوف در مشعر» است از شب دهم ماه ذي حجه تا طلوع آفتاب روز دهم ذي حجه. و نيز مستحب است از اين وادي براي رمي جمرات سنگريزه برداشتن. در مورد حد مشعر برخي فقها فرموده اند مشعر سرزميني مشخص در مزدلفه است و براي مشعر و مزدلفه محدوده اي معين كرده اند به اين نحو كه از آخر وادي محسر (كه متصل به مني است) تا اول مأزمين (كه محل عبور به عرفات است) از مزدلفه محسوب مي شود و مشعر در انتهاي مزدلفه است (و يا اين كه حد مشعر از مأزمين است تا حياض وادي محسر) اين وادي به جهاتي به نام هاي چندي موسوم است.

1. قزح؛ چون كوه هاي اينجا مانند قوس وقزح است.

2. مشعر؛ چون مركزي

ص: 1293

براي شعائر حج و نشانه اي از اين مراسم عظيم است و نيز اسم مكان شعور است.

3. مشعر الحرام؛ چون در محدوده حرم واقع شده است و براي حرمت و احترام اين مكان است زيرا نشان حج است.

4. جمع چون حضرت آدم و حوا (عليهما السلام) در اين جا جمع آمدند و به يكديگر رسيدند. يا چون مردم در اين جا براي عبادت جمع مي شوند. يا چون در اين جا با سقوط اذان از نماز عشا، جمع بين الصلوتين مي شود، يعني با يك اذان و دو اقامه نمازهاي مغرب و عشا به جاي آورده مي شود.

5. مزدلفه؛ چون از زُلَف (به معني شب) است و مردمان در شب به سوي اين نقطه كوچ مي كنند. يا از «اِزدِلاف» (به معني تقرب و اجتماع) است و حضرت آدم و حوا در اين جا اجتماع كردند و حاجيان در اين جا اجتماع مي كنند و به خدا تقرب مي يابند و در قرب يكديگر عبادت مي نمايند و دو نماز مغرب و عشا با هم خوانده مي شوند و يا سنگ هاي پراكنده را در اين جا جمع مي كنند.

مشهود

(مَ) و شاهد و مشهود (بروج 3)

روز عرفه است. يا حاجيان هستند كه در كنار حجر مي آيند و دست بر آن مي نهند و يا... (تفسير نمونه)

مصدود

به جا آورنده (ك) حج مصدود

مصلا

(مُ صَ لّ)

1. نماز گاه در كعبه.

2. جايي كه مردم در عيد قربان و عيد فطر در آن نماز گزارند. (لغت نامه)

مصلي استسقاء

(مُ ص لاّ) يا مسجد الكبير شهرت محلي است در مدينه در ضلع

ص: 1294

شرقي كوه سلع موضع نماز استسقاء.

مصلي علي

همان (ك) ستون محرس

مصلي عيد

همان (ك) مسجد غمامه

مضجع رسول الله

(مَ جَ) از نام هاي مدينه (حرمين شريفين، ص 118؛ ميقات حج، ش 7، ص 172)

مضمونه

(مَ نِ) از نام هاي زمزم است كه مايه سلامت از هر درد است. (ميقات حج، ش 28، ص 122؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 60)

مضنونه

(مَ نِ) از نام هاي زمزم است به معني نفيس و گرانبها (طبقات، ص 76، اعلاق النفيسه، ص 55؛ ميقات حج، ش 28، ص 121)

مطاف

(مَ) جاي طواف كردن. آن مقدار از زمين اطراف كعبه كه محل مجاز براي طواف خانه كعبه است. حد فاصل بين ديوار كعبه و مقام ابراهيم.

مطوف

(مُ طَ وِّ) طواف دهنده. كسي كه حاجيان را به گرد كعبه طواف مي دهد. آن كه راهنما و عهده دار نشان دادن مواضع و طواف دادن حجاج و ساير اعمال و مناسك حج است. در سنوات اخير مطوفين (كه از طرف دولت سعودي تعيين مي شوند) مسئول فراهم آوردن وسايل رفت و آمد حجاج از جده به مكه و مدينه و عرفات و مشعر و مني (طبق برنامه هاي دولتي) بوده و در مني و عرفات خيمه حجاج را آماده مي سازند و انجام تشريفات ثبت و ويزاي ورودي و خروجي گذرنامه ها با آنها مي باشد و در حقيقت نماينده دولت و رابط بين حجاج و دولت سعودي هستند.

هر يك از مطوفين در نقاط مختلف دفتر و نمايندگي دارند كه حمله دارها (و كاروان ها) به آن ها مراجعه مي كنند. در جده نمايندگان هر مطوف گذرنامه مربوط به خود را جمع آوري مي كند

ص: 1295

(نام مطوف مربوطه روي جلد گذرنامه نوشته مي شود) و از اين پس گذرنامه در اختيار مطوف يا حمله دار است تا هنگام مراجعت كه رد مي كنند.

مطيبه

(مُ طَ يَّ بِ) از نام هاي مدينه منوره است. (فرهنگ آنندراج؛ حرمين شريفين، ص 118؛ ميقات حج، ش 7، ص 167)

مظله

(مَ ظَ لِّ) خيمه و سايبان

1. همان (ك) ظلال

2. در مراسم حج و عمره، در حالت احرام زير خيمه و سايبان قرار گرفتن در توقفگاه ها و منزلگاه ها از محرمات نمي باشد.

معاد

(مَ) ان الذي فرض عليك القرآن لرادّك الي معاد (قصص 85).

از نام هاي مكه مكرمه است. (ميقات حج، ش 2، ص 219؛ ش 4، ص 138)

معافر

(مُ فِ) حجه فروش. آن كه از بهر مردم حج كند. (لغت نامه)

معافري

(مَ فِ) نام پارچه اي (يمني) كع تُبَّع كعبه را با آن پوشانيد (تاريخ مكه، ص 59؛ ميقات حج، ش 3، ص 108؛ حرمين شريفين، ص 90)

معتمر

(مُ تَ مِ) الجاج و المعتمر وفد الله (منقول از امام صادق (صلي الله عليه وآله وسلم»

به جاي آورنده عمره (مبادي فقه و اصول، ص 349)

معجم

فاصله بين درِ كعبه تا حجر اسماعيل (با راهيان قبله، ص 196؛ فرهنگ دانستني هاي پيش ازسفر به خانه خدا، ص 231).

معجنه

(مُ جَ نِ) نام گودالي است نزديك شاذروان ميان باب كعبه و حجرالاسود كه بعدها پوشانيده شد. گويند حضرت ابراهيم خليل (عليه السلام) در آن جا گل مي ساخت (يُحَجَنُ فيه الملاط) تا در ساخت كعبه به كار گيرد. و نيز گفته شده حضرت جبرئيل با پيغمبر خدا در اين جا نمازهاي پنجگانه را

ص: 1296

براي اول دفعه به جاي آوردند و اين نقطه محراب آن جناب گرديد. (حجة التفاسير، مقدمه، ص 1051؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 53؛ تاريخ مفصل اسلام، ص 60)

معدودات

(ك) ايام معدودات

معرس النبي

(مُ عَ رَّ سُ نَّ) همان (ك) مسجد معرس

معرس ذي الحليفه

(ذُ لْ حُ لَ فِ) همان (ك) مسجد معرس

معصومه

(مَ مِ) از نام هاي مدينه. (آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 61)

معطشه

(مُ عَ طَّ شِ) از نام هاي مكه ذكر شده است چون كعبه الله در موقع قليل المائي اتفاق افتاده. (ميقات حج، ش 4، ص 145؛ ش 21)

معلا

(مُ عَ لّ) همان (ك) جنة المعلي

معلقات

(مُ عَ لَّ) شهرت اشعاري است كه قبل از اسلام شاعران بر ديوار كعبه مي آويختند. رسم عرب بر اين بود كه بهترين اشعار را بر ديوار كعبه مي آويختند و تا شعري نيكوتر نمي يافتند آنها را از ديوار كعبه بر نمي داشتند. مهم ترين مسابقه شعري در بازار عكاظ طرح مي شد و در اين بازار به مدت يك ماه تقريباً هر روز قبايل مختلف به زبان شاعران خود، هنرنمايي مي كردند و بهترين قصايدي را كه در اين بازار خوانده مي شد (طبق گفته روات) با

حروف طلا بر حرير مصري ثبت مي كردند و بر ديوار كعبه مي آويختند و بدين جهت عربان اين قصايد را معلقات (جمع معلقه به معني آويخته شده) مي گفتند و براي مدتي مديد معلقاتي چند (همگي بر محور معاشقه، زن، جنگ، غارت، اسب، شتر جنگي و...) بر كعبه آويخته شده بود كه پايين آورده نشد تا اين كه با نزول آيات قرآن مجيد و كلام وزين و

ص: 1297

زيباي آن اصحاب معلقات اشعار خود را شبانه و پنهاني از ديوار كعبه برداشتند. در تعداد معلقات اختلاف است، اما اكثراً ذكر كرده اند كه تا قبل از نزول قرآن مجيد هفت معلقه موسوم به «معلقات سَبع» يا «سبعه معلقه» بر كعبه بود و اصحاب «معلقات سبعه» عبارت بودند از: اِمرَؤ القَيسِ بنِ حُجر، عَمِرو بْنَ كُلثوم ثَعلبي، طَرَفَةِ بنِ عَبدِ بَكري، زُهَيرِبنِ اَبي سُلمي مَزَني، لَبيدِ بنِ رَبيعَه عامري، عَنْتَرَهِ بن شَدّاد عَبَسي، حارِثِ بنِ حَلْزَه يَشْكُري. (فرهنگ اصطلاحات قرآني)

معلومات

(ك) ايام معلومات

معلي

(مُ عَ لّا) همان (ك) جنة المعلي.

مغذيه

(مَ يِّ) از نام هاي زمزم است (اعلاق النفيسه، ص 55؛ حرمين شريفين، ص 23)

مفخمه

(مُ فَ خَّ مِ) از القاب مكه است چون داراي عظمت و تفخيم است (ميقات حج، ش 21، ص 123)

مفداه

(از نام هاي زمزم است (ميقات حج، ش 10، ص 91)

مفرد

(مُ رِ)

1. به جا آورنده حج افراد.

2. به جا آورنده عمره مفرد.

مفسدات حج

(مُ سَ) آنچه حج را فاسد مي كند.

مقابر بني هاشم

(مَ بِ) شهرت مجموع قبور ائمه و عباس و حضرت فاطمه بنت اسد و همسران و دختران و عمات رسول الله و ام البنين در قبرستان بقيع (ميقات حج، ش 4، ص 177)

مقابر حجون

(حَ حُ) همان (ك) جنة المعلي

مقابر شهداي احد

مزار شهيدان غزوه (ك) احد

مقام اختصار

(ك) مقام ابراهيم

مقام ابراهيم

(مَ) فيه آيات بينات مقام ابراهيم. (آل عمران 97)

جايگاهي است واقع در كنار كعبه. و آن سنگي است تيره رنگ (ميانه سفيد و سياه) با قطري حدود دو وجب و به ابعاد 35*45 سانتيمتر با اثر دو كف پاي عميق. اين مقام به فاصله قريب به 13/5 متري روبه روي در بيت

ص: 1298

الله (يعني مقابل ديوار شرقي بيت) درون محفظه اي محصور است و جاي پاها بر روي سنگ متعلق به حضرت ابراهيم پيامبر عظيم الشان (عليه السلام) است كه به اراده خداوندي نرم گرديد تا اثر پاها بر آن نقش بست و سپس به حالت سنگي درآمد و در طول قرون نيز به اراده الهي همچنان باقي مانده است. در جهت ظهور اين اثر بر روي سنگ به تفاوت گفته اند كه حضرت خليل الله:

هنگام ديدار فرزندش بر آن ايستاد.

هنگام ساخت ديوار كعبه بر روي آن ايستاد.

هنگام اعلام دعوت مردم به حج بيت الله بالاي آن ايستاد.

هنگام ديدار فرزند و ساخت كعبه و دعوت مردم بر بالاي آن ايستاد.

فضيلت مقام

طبق قرآن از آيات بينات است.

طبق روايت از سنگ هاي بهشتي است.

طبق روايت افضل مقامات مسجد الحرام است.

طبق روايت نماز خواندن نزد آن مورد سفارش قرار گرفته است.

احكام مقام در مناسك حج و عمره

1. طواف خانه كعبه بايد در فاصله كعبه و مقام ابراهيم انجام شود.

2. نماز طواف خانه كعبه بايد در پشت و نزديكي مقام ابراهيم به جا آورده شود. (و اتخذوا من مقام ابراهيم مصلي. بقره 125)

مكان مقام

طبق گزارشات و روايت سنگ مقام ابراهيم در كنار و چسبيده به خانه خدا قرار داشت و در جاهليت آن را از خانه خدا جدا و به مكان فعلي منتقل كردند و رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) بعد از فتح مكه آن را به خانه متصل نمود و خليفه دوم براي وسيع تر كردن محل طواف و نماز دستور جا به جايي آن را به محل دوران

ص: 1299

جاهليت (محل فعلي) صادر نمود و چون در زمان او سيلي عظيم (موسوم به سيل ام نهشل) وارد مسجد الحرام شد و سبب گرديد تا مقام ابراهيم از جاي خود كنده و به كعبه بچسبد (و به نقلي به محلات پايين كعبه برده شد) پس پايه اي ساختند و آن را به جاي خود منتقل كردند (و اين پايه تا به امروز باقي است) به نوشته ابن جبير سياح معروف عرب (در قرن ششم و هفتم هجري) مقام ابراهيم در خانه كعبه بود و به هنگام حج آن را براي زيارت حاجيان بيرون آورده و در جاي مخصوصش (كه تا امروز همچنان باقي است) قرار مي داده اند. (1)

حصار مقام

اين سنگ با طوق زريني بر گردش درون محفظه اي كريستالي مستقر است و اين محفظه خود در ميان حجره و ضريح كوچك و چهار گوش و مشبكي قرار گرفته است (ابتداي پوشش طلاي اين سنگ از زمان مهدي عباسي ذكر شده است. نقلي است كه در سال 161 هجري به دستور مهدي مقام را از بالا تا پايين به صورتي استوار در آوردند و در سال 236 متوكل علي الله به وسيله طلا پوشش ديگري را بر تزيين مهدي افزود و در سال 256 به دستور علي بن حسن عباسي عهده دار امور مكه دو طوق از طلا به مقدار 922 مثقال و طوقي ديگر از نقره ساختند و به وسيله جيوه سنگ مقام را در ميان طوق ها قرار دادند) سابقاً بر روي محفظه اين سنگ قبه اي از آجر و سنگ و چوب بنا شده بود (كه اطراف آن را آيات قرآني مزين

ص: 1300

مي نمود) ولي از آن جهت كه اين قبه از فضاي مطاف مي كاست در سال 1385 هجري قمري به دستور دولت سعودي اين قبه تخريب گرديد و ضريح كوچك (فعلي) بر آن ساخته شد و بدين ترتيب طبق نوشته ها بر مساحت مطاف پنج متر اضافه گشت.

همراه مقام

به مفهوم كلامي از امام سجاد (عليه السلام) با قرار در مقام ابراهيم بايد نيت آن داشت كه با هر چه گناه است و عصيان، مخالفت ورزيد و بر آنچه اطاعت است و فرمانبري مقاومت كرد.

مقام بلال

بناي مربع شكل مرمريني است در مسجد النبي كه به ارتفاع دو متر بر هشت پايه (ستون) سنگي و تقريباًدر محل اذان بلال (بر ديوار غربي مسجد اوليه) ساخته شده و در شروع اوقات پنجگانه نماز بر آن اذان مي گويند و زائران مرقد شريف رسول لله براي درك ثواب در زير اين مكان چهارگوش به نماز مي ايستند. به «مأذنه بلال» و «مكبريه» و «مقصورة المبلغين» نيز موسوم است. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 230؛ راهنماي حجاج در مكه و مدينه؛ و...)

مقام جبرئيل

يا مهبط وحي مكاني است در مسجد النبي و جهت نام از آن جهت است كه امين وحي الهي از اين مكان بر رسوللله وارد مي شد و محل نزول وحي غالباً اين جا بوده است. اما درباره محل مقام و مهبط جبرئيل به اختلاف گفته اند:

1. داخل حجره است در منتهي اليه جنوب شرقي محل تلاقي دو ديواره جنوبي و شرقي (منبع؟)

2. محل كوچك مربع مستطيل شكلي است با يك در كه در زاويه جنوب شرقي (در محل تلاقي دو ديوار جنوبي و شرقي مسجد) قرار

ص: 1301

دارد، بين باب بقيع و ديوار جنوبي (سيري در اماكن سرزمين وحي، ص 28).

3. محلي است داخل ضريح در چند متر بالاتر از ديواره شمال شرقي حجره مطهره چرا كه حضرت جبرئيل هنگام غزوه بني قريظه در مقابل باب آل عثمان (يعني در نزديكي موضع و مكان جنايز) بر آن حضرت نزول يافت و لذا اين باب به باب جبرئيل مشهور گرديد و ستون مقام جبرئيل

1. سفرنامه ابن جبير، ص 121 و زير نويس مترجم؛همچنين نگاه كنيد به تحقيقي در اين زمينه در فصلنامه «ميقات حج»، ش 7، ص 58 الي 64، ص 46 الي 48.

هم اكنون در داخل ضريح و منتهي اليه حجره شريف قرار دارد كه قابل ديدن نيست. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 229 و 230)

مقام حنبلي

(حَ بَ) نام محلي (چارطاقي) بود در صحن مسجد الحرام (در محل دارالندوه) مخصوص نماز گزاردن حنبل مؤسس مذهب حنبلي و فعلا اثري از آن نيست.

مقام حنفي

(حَ نَ) نام محلي بود (چارطاقي) در صحن مسجد الحرام در ضلع شمال غربي مخصوص نماز گزاردن ابوحنيفه مؤسس مذهب حنفي و فعلا اثري از آن نيست.

مقام شافعي

(فِ) نام محلي بود در صحن مسجد الحرام در بالاي ساختماني كه چاه زمزم در آن قرار داشت مخصوص نماز گزاردن شافعي مؤسس مذهب شافعي. طبق نوشته ها مقام شافعي وجود نداشت. و او پشت مقام ابراهيم يا بر زمين اطراف زمزم نماز مي خواند و مقام شافعي بعدها ساخته شد و فعلا نيز اثري از آن نيست.

مقام مالكي

(لِ) نام محلي بود (چارطاقي) در صحن مسجد الحرام در ضلع جنوب شرقي مخصوص نماز گزاردن مالك مؤسس مذهب مالكي و فعلا اثري از

ص: 1302

آن نيست. (1)

مقام ملتزم

(ك) ملتزم

مقام مصلا

(مُ صَ لّ) جايي را گويند كه حضرت ابراهيم (عليه السلام) در آن جا نماز گزارده بود. (برهان قاطع) (ك) مقام ابراهيم

مقبرة البقيع

(مَ بَ رَ تُ لْ بَ) همان (ك) بقيع

مقبرة الحجون

(لْ حَ) همان (ك) جنة المعلي

مقبرة الشهداء

(شُّ هَ) مزار شهيدان غزوه احد در منطقه (ك) احد

مقبرة المطيبين

(لْ مُ ط ي) شهرت مقبره معلاه. (ميقات حج، ش 21، ص 117)

مقبرة المعلاه

(لْ مُ عَ لّ) همان (ك) جنة المعلي

مقبره بني هاشم

همان (ك) جنة المعلي

مقدسه

(مُ قَ دَّ سِ)

1. از نام هاي مكه است. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 36؛ ميقات حج، ش 2، ص 219؛ ش 4، ص 144)

2. از نام هاي مدينه است چون از شرك و آلودگي ها پاك شد. چون در جوار رسول الله بودن سبب مي شود كه گناهان معصيتكار ريخته گردد. (حرمين شريفين؛ ميقات حج، ش 7؛ ص 172)

مقدمات وجوبي حج

عبارتند از استطاعت مالي و استطاعت بدني: بلوغ، عقل، حريت، باز بودن راه، زادو راحله. (گزيده اي از مسائل و فرهنگنامه حج، ص 75)

مقدمات وجوديه حج

مقدماتي كه در وجود حج دخالت دارند (نه در وجوب) مثل گذرنامه و كاروان. (گزيده اي از مسائل و فرهنگنامه حج، ص 75)

مقر

(مَ قَّ) از نام هاي مدينه است كه از قرار آمده و روايت شده هر گاه رسول الله از سفري به مدينه باز مي گشت مي فرمود: «اللهم اجعل لنا بها قراراً و رزقاً حسناً («حرمين شريفين، ص 118، ميقات حج، ش 7، ص 173)

مقصورة الشريفه

(مَ رَ تُ شَّ فِ) همان (ك) حجره طاهره

مقصورة المبلغين

(لْ مُ بَ لِّ) همان (ك) مقام بلال

مقطع

(مُ قَ طَّ) (مَ طَ) گفته شده حد حرم

ص: 1303

مكه در سمت عراق در ثنية الحل است كه در محلي به نام مقطع واقع است، و وجه تسميه به اختلاف نقل اينكه:

1. در زمان عبدالله بن زبير سنگ هاي آن را براي ساختن كعبه كنده و بريدند از اين رو مُقَطَّع (بريده و كنده شده) ناميده گرديد.

2. در زمان جاهليت اهل مكه كه به سفر مي رفتند از پوست درختان حرم بريده و به گردن شترشان و اگر پياده بودند به گردن خود مي آويختند (و از اين رو هر جا مي رفتند در امنيت بودند) و در برگشت از سفر در اين محل پوست ها

1. سابقاً هر يك از فرق چهارگونه (حنبلي، حنفي، شافعي، مالكي) در مقام خود نماز مي خواندند و در سال 1343 هجري قمري دولت عربستان تعدد جماعات را ملغي ساخت و اكنون يك نماز جماعت بر پا مي شود و امام جماعت از سعودي ها است كه بين حجر الاسود و ركن شامي اقامه نماز مي كند. (احكام حج و اسرار آن، ص 97).

را از گردن شتر يا خودشان جدا مي كردند و لذا اين محل مقَطَع ناميده شد. (ميقات حج، ش 10، ص 121)

مكا

(مُ) از جمله مراسم (ك) حج جاهلي

مكان احرام

ميقات را گويند.

مكان الجنائز

(مَ نُ لْ جَ ءِ) «موضع الجنائز» نام محلي است در نزديك خانه رسول الله كه براي نماز ميت اختصاص يافت و حضرت در اين جا بر مردگان نماز مي گزاردند. (مسلمانان گفتند به خدا سوگند بهتر اين است كه به سراغ پيامبر نفرستيم بلكه ميت را در كنار خانه پيامبر ببريم و بعد خبر دهيم كه براي نمازگزاردن بيايد

ص: 1304

و اين كار براي ايشان آسوده تر خواهد بود) و از اين جهت است كه آن جا به جايگاه جنازه نامگذاري شد زيرا جنازه ها را بدان جا مي بردند. مكان الجنائز طبق نقلي نزديك منبر پيامبر بود و بر اساس قول ديگر در كنار و خارج ديوار شرقي خانه پيامبر بود (كه اكنون داخل ضريح شرقي قرار گرفته) و بعضي گويند بعداً نماز مردگان در دو محل مسجد النبي انجام مي شد؛ بر سادات و علويين و امراء و بزرگان مدينه در روضة النبي (بين منبر و محراب) نماز مي خواندند و بر ساير مسلمانان در مشرق مسجد يعني كنار حجره و مرقد نماز مي گزاردند به طوري كه قبر مطهر در سمت راست امام جماعت قرار مي گرفت و تا سال 942 قمري به اين صورت عمل مي شد و جز براي اشراف علوي بر كسي از شيعه در مسجد نماز نمي گزاردند و تا قرون بعد نيز اختلاف فتوايي بين مذاهب اسلامي در اين مورد وجود داشته است. در هر حال اين روش همچنان تا امروز ادامه دارد و در اين دوران نماز ميت در كنار مكان الجنائز (كه در داخل ضريح قرار گرفته) يعني در سمت چپ مقبره اقامه مي گردد. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 228؛ طبقات ص 225؛ مدينه شناسي، ج 1، ص 120و 121).

مكبريه

(مُ كَ بِّ يِّ) همان (ك) مقام بلال

مكتان

(مُ كَّ) از نام هاي مكه است. طبق نقلي چون مكه بالا و پايين داشته (يعني برخي از محله هايش در ارتفاعات و برخي ديگر در پايين واقع شده) و در اشعار عرب از مكه بالا

ص: 1305

و مكه پايين ياد شده است، به هر دو قسمت آن مكتان گفته اند. (ميقات حج، ش 4، ص 146)

مكتومه

(مَ مِ) از اسامي زمزم است به معني پنهان شده و اشاره به دوراني است كه در دل خاك پنهان بود تا به دست حضرت عبدالمطلب حفر گرديد. (لغت نامه؛ ميقات حج، ش 10، ص 91؛ ش 28)

مكرمه

(مُ كَ رَّ مِ) از القاب مكه است. در كتاب مبين به ذكر جميل تكريم فرموده شده است. (ميقات حج، ش 21، ص 123)

مكنونه

(مَ نِ) از نام هاي زمزم است. (لغت نامه)

مكه
مكه

(مَ كَ ِ) «و هو الذي كف ايديهم عنكم و ايديكم عنهم ببطن مكة» (فتح 24)

مكه شهر كعبه و شهر مسجد الحرام است. شهري است كوهستاني و بسيار خشك و سوزان و مهم ترين شهر كشور عربستان و جزو استان حجاز مي باشد كه در بخش غربي شبه جزيره عربستان قرار دارد. اين شهر در بستر وادي ابراهيم و در دره اي تنگ و هلالي شكل به نام ابطح ميان رشته كوه هاي مرتفعي (از طرف مشرق و مغرب) محصور شده است. ارتفاع تقريبي آن از سطح دريا 330 متر ذكر شده. مكه در شرق درياي سرخ و به فاصله 62 كيلومتري بندر جده قرار دارد و محدود است از شمال به مدينه و از غرب به جده و از شرق به رياض و نجد و از جنوب به يمن و عسير. منطقه مكه از قديم الايام در مسير كاروانيان راه يمن و شام بود ولي تاريخ جغرافيايي و آباداني اش با اسكان حضرت هاجر و حضرت اسماعيل (عليه السلام) در آن شروع مي شود.

ص: 1306

آن زمان كه حضرت ابراهيم پيامبر عظيم الشأن (عليه السلام) زن و فرزند خود را به امر الهي در بيابان غيرذي ذرع و بي آب ساكن ساخت، به اراده الهي چشمه آبي زير پاي كودك حضرت هاجر (عليه السلام) جوشيد و با پيدايش آب (زمزم) قوم جرهم (از قبايل يمني) كه در حدود مكه به سر مي بردند در اين نقطه اقامت گزيدند و آن گاه كه كعبه به دست تواناي پيامبر گران قدر حضرت ابراهيم و با كمك فرزندش حضرت اسماعيل (عليه السلام) بنا گرديد

مكه از جهت تشريفات مذهبي و از جهت امور بازرگاني ارزش و اعتبار يافت. و اما مكه شهري كه پايگاه توحيد قرار داده شده اهميت حياتي و جهاني اش را با ظهور پيامبر اسلام آغاز نمود. با تولد اسلام مكه جايگاه توحيد ابراهيمي خود را كه در سير زمان فراموش شده بود دوباره به دست آورد. در ابتدا كفار و مشركين با آزار و قصد قتل پيامبر اسلام سبب شدند كه حضرت بعد از سيزدهمين سال بعثت در شب ربيع الاول به امر الهي مكه را ترك گويد و به مدينه مهاجرت فرمايد. تا اين كه حضرت در دهم رمضان سال هشتم هجري با سپاهي متشكل از ده هزار مسلمان از مدينه عازم مكه گرديدند و بعد از ده روز به مكه رسيدند و در ناحيه ذي طوي سپاه را چهار قسمت كردند كه هر كدام از جهتي روانه شهر گشتند. مكيان تاب مقاومت در خود نديدند و به پيشتاز شتافتند. مكه بدون خونريزي فتح گرديد و حضرت برمكيان رحمت آورد و آزادشان ساخت. مكه از قيد كفر آزاد

ص: 1307

گرديد و پايگاه توحيد گشت.

فضايل مكه

راه رفتن در آن ثواب عبادت دارد.

خواب كننده در آن مثل شب زنده دار ديگر شهرهاست.

طعام خوردن در آن فضيلت روزه گرفتن در ديگر جاها را دارد.

سجده كننده در آن مثل به خون خود غلطيده در راه خداست.

بهترين زمين نزد خداست و هيچ خاكي محبوب تر از خاك مكه نزد خداوند نيست.

هيچ سنگي و درختي و كوهي و آبي از مكه محبوب تر نزد پروردگار عالم نمي باشد.

محبوب ترين زمين خداوند نزد رسول الله است كه اگر ناچار نمي شدند هرگز از آن خارج نمي گرديدند.

هر كه در حرم (مكه و مدينه) بميرد به حساب عرضه نشود و در سلك مهاجران به خدا درآيد و در قيامت با اصحاب بدر محشور گردد.

حرم مكه

مكه حرم است و حرم بودن مكه از آن جاست كه بي احترامي بدان حرام است و اين شهر و اهل آن در حمايت پروردگار متعال هستند و انجام چيزهايي كه در ساير نقاط حرام نيست در اين جا حرام است و اما حرم مكه محدوده خاصي است كه اطراف آن را احاطه كرده است. اين محدوده را حضرت جبرئيل براي حضرت ابراهيم (عليه السلام) مشخص نمود و آن حضرت علايمي را براي شناسايي در آن حدود نصب نمود (و به نقلي نيز حضرت اسماعيل پس از پدر علايم را نصب فرمود) اين علايم در اطراف مكه در پي هر تخريبي در اعصار مختلف تجديد بنا مي شد تا اين كه در زمان رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) آن علايم بار ديگر تثبيت گرديد و تا به حال با

ص: 1308

ترميم و تجديد بنا محفوظ نگاه داشته شده است كه پاره اي از آنها جديد است و با سيمان و سنگ رخام ساخته شده و بعضي ديگر قديمي است و با سنگ و آهك بنا گشته و بعضي ديگر سنگ چين مي باشند (و آن را انصاب حرم گويند) محدوده حرم در مكه در تمام جهات يكسان نيست و دايره اي دارد به نام دايره حرم كه حد و مرز مكه را مشخص مي نمايد و نقاطي كه شعاع حرم را به لحاظ جغرافيايي مشخص مي كنند طبق نوشته ها عبارتند از:

1. شمال، در طريق مدينه، تنعيم است با فاصله حدود 6كيلومتري مسجد الحرام.

2. جنوب، در طريق عرفه، نمره است با فاصله حدود 12كيلومتري مسجد الحرام.

3. شرق، در طريق نجد، جعرانه است با فاصله حدود 26كيلومتري (1) مسجد الحرام.

4. غرب، در طريق جده، حديبيه (علمين) است با فاصله حدود 20كيلومتري مسجد الحرام.

احكام حرم

وجوب احرام جهت ورود

1. فاصله آن تا مكه را حدود نه مايل و بعضي دوازده مايل ذكر كرده اند. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 130).

استحباب غسل جهت ورود

استحباب برهنه پايي هنگام ورود

استحباب جويدن گياه اذخر هنگام ورود

استحباب دعاي «اللهم انك قلت...»هنگام ورود

حرمت اخذ لقطه در آن

حرمت صيد و شكار در آن

حرمت ورود غير مسلمان به آن

حرمت جنگ و خونريزي در آن

حرمت دفن كردن كافران در آن

حرمت ورود با سلاح آشكار به آن

حرمت بيرون بردن سنگ و خاك آن

حرمت بريدن و شكستن و كندن درختان آن

حرمت تعقيب پناه برنده به آن (مگر مرتكب جرم در حرم)

كراهت

ص: 1309

مجاورت دايمي در مكه (طبق نظر مشهور فقها)

كراهت مطالبه قرض و سلام به مقروض كه سبب يادآوري مقروض بودن و خجالت او شود

اختيار شكسته (قصر) و يا تمام خواندن نماز براي مسافران مكه (طبق نظر برخي فقها)

و...

مستحبات مكه

با غسل وارد شدن.

از بالاي مكه (از راه مدينه) وارد شدن

كفش به دست و پا برهنه و آرام و فروتن وارد شدن

با خواندن دعاي «اللهم البلد بلدك و البيت بيتك...» وارد شدن.

در مكه انفاق نمودن و روزه گرفتن و ذكر خدا نمودن و قرآن خواندن و ختم قرآن كردن و آب زمزم خوردن.

به زيارت غار حرا رفتن و در مولدالنبي دعا و نماز به جاي آوردن و بستگان رسول الله رادر قبرستان معلي زيارت نمودن و آداب كعبه را انجام دادن و نمازهاي فريضه را در مسجد الحرام به جاي آوردن.

در خروج از مكه صدقه دادن و از پايين مكه بيرون رفتن.

تسميه مكه به تفاوت نقل:

1. از «مك»است به معناي از بين بردن، و مكه نخوت مستبدين را از بين مي برد.

2. از «مك»است به معناي بسط، و مكه جايي است كه خداوند كره زمين را از آن گسترش داده است.

3. از «مك»است به معناي ازدحام، و مكه جايي است كه مردم از هر جا به آن مي آيند و در آن ازدحام مي كنند.

4. از «مك»است به معناي جذب، و مكه جايي است كه (به دعاي حضرت ابراهيم (عليه السلام» مردم از هر دياري به آن جذب مي شوند.

5. از «مك» است به معناي كم آبي، و مكه كم آب است (گويي آب

ص: 1310

آن را زمين مكيده است) يا علاقه مردم را با آخرين قطره آب نشان مي دهد.

6. از «مك»است به معناي مكيدن و كاستن و مكه گناهان را مكيده و نابود مي كند (يا گناه شخص در مكه كاسته مي شود. حالت تقوايي در شخص پيدا مي شود كه عامل پرهيز از گناه است).

7. از «مَكّ»است به معناي نابودي و مكه جايي است كه هر كس نسبت به آن قصد سويي داشته باشد نابود خواهد شد (يا در ابتدا در جاهليت چنان بود كه هر كس در مكه ظلم مي كرد او را نابود مي كردند و يا از مكه بيرون مي راندند).

8. از «تَمَكِّكتُ العظم» است به معناي درون مغز استخوان، و مكه گويي وسط زمين است همان گونه كه مغز استخوان در وسط آن قرار دارد.

9. از «مَكّوك» است به معناي ظرفي كه بالاي آن تنگ و وسط آن فراخ باشد و مكه در ميان دو كوه مرتفع و در ميان دره مثل ظرفي است كه بالاي آن تنگ و وسط آن فراخ باشد.

10. از «مكا» است به معناي خانه (كه لغتي بابلي است) و چون حضرت ابراهيم (عليه السلام) اهل بابل بود نام خانه را كه بساخت مكه نهاد، اين نام اول شهر باقي ماند.

11. از «مُكا» است به معناي صداي نوعي پرنده و در مكه صداي مردم كه خداي را مي خوانند بلند است و زمزمه

ملكوتي حاجيان در اطراف كعبه همواره به گوش مي رسد. يا در حج جاهلي هنگام حج مي گفتند: حج ما به اتمام نخواهد رسيد مگر آن كه به كنار كعبه

ص: 1311

رويم و در آن جا سوت بكشيم.

12. از «مَكوربا» (و به تلفظ يوناني «مقوروبا)» است و به زعم برخي از محققين جديد يونانيان از آن نام، شهري را به معني مكان تقرب به خدا مراد كرده اند كه همان مكه است.

13. از «مَهْگَه» است به معني جايگاه ما و ريشه اي ايراني دارد.

اسامي و القاب مكه

ام، ام الارضين، ام راحم، ام رحم، ام رحمان، ام رحمه، ام روح، ام زحم، ام صبح، ام الصفا، ام القري، ام كوثي، ام المشاعر، امين، امينه، باسه، بره، بساسه، بساق، بطحا، بكه، بلد، بلدامين، بلدالله، بلدالله تعالي، بلدالامين، بلد حرام، بلده، بلدة المروزقه، بيت الدعا، بيت العروس، بينه، تاج، تهامه، جامعه، حاطمه، حجاز، حرام، حرم، حرم آمن، حرم الله، حرم الله تعالي، حرم امن، حرمه، خير البلاد، رأس، رتاج، رحم، ساق، سبوحه، سلام، سيل، شباشعه، صلاح، طيبه، عاقر، عذراء، عرش، عرش الله، عروش، عروض، عريش، عزيز، غاشه، فاران، قادس، قادسيه، قريه، قرية الحمس، قرية النمل، كبيره، كريساء، كوثي، ماحي، مباركه، متحفه، مخرج صدق، مدينة الرب، مذهب، مرويه، مشرفه، مسجد الحرام، معاد، معطشه، مفخمه، مقدسه، مكتان، مكرمه، مهابه، مهبط، نادره، ناسه، ناشته، ناشر، ناشه، ناميه، نجر، نساسه، نقرة الغراب، وادي، وادي، وادي غير ذي ذرع، والده.

كوه هاي مكه

اثبره، ابوقبيس، اخشبان (امين)، ثبير، ثور (اطحل)، حبش، حجون، حرا (جبل الاسلام جبل القرآن، جبل فاران)، رحمت (جبل نابت، جبل الدعا، جبل الال، جبل عرفات، جبل قرين، جبل المشاه،) صفا، صفايح، قزح، طير، قعيقعان، مروه، نمره، نور.

خانه هاي مكه

دار الارقم (بيت اسلام، بيت الارقم، دارالخيزران) دار ابوطالب، دار البيضاء (دارابو يوسف)

دار خديجه (مولد فاطمه)، دارالضيافه، دارالعجله، دارالمنتدي، دار الندوه، مولد النبيشعب

ص: 1312

هاي مكه

اجياد (جياد)، شعب ابي طالب (شعب مولد، شعب علي، شعب ابي يوسف، قشاشيه)، شعب جزارين (شعب ابي دب، شعب المقبره).

آب هاي مكه

چاه اسماعيل (زمزم)، چاه عسيله، چاه فخ (ميمون)، عين جديده، عين زبيده، عين عرفه، ذو طوي.

وادي هاي مكه

وادي ابراهيم، وادي عرفات، وادي عقيق، وادي فاطمه، وادي فخ، وادي محسر، وادي مشعر، وادي مني، وادي مسفله.

مساجد مكه

مسجد الحرام، اجابه، ابراهيم، ابوبكر، بلال، بيعت (عقبه)، تنعيم (عمره)، جن (حرس، بيعت)، جعرانه، حديبيه، حمزه، خيف (مني)، رأيت، شجره، شق القمر (انشقاق قمر)، صفايح، غدير خم، كبش (قوچ، صخره، نحر)، كوثر، مختبي، مزدلفه (مشعر الحرام) نمره (عرفه، عرنه).

حكومت مكه

حكمراني شهر مكه يكي از مسائل مهم پيچيده تاريخ حجاز است. اين شهر گاهي به دست مصر و گاهي به دست عراق و زماني به دست يمن و گاهي به دست علويان و گاهي به دست مكيان و غير آنها اداره مي شد. ابتدا از سال هشتم هجري كه رسول الله وارد مكه گرديد پيوسته حاكمان مكه از جانب آن جانب منصوب مي شدند و از آن پس توسط خلفاي خمسه و اموي و عباسي انتخاب مي گرديدند.

بعد از مرگ معاويه در سال 60 هجري عبدالله بن زبير كه

خود را خليفه خواند مكه را مركز خلافت قرار داد تا سال 73 هجري كه كشته شد. و آن گاه تا پايان دوره اموي يعني سال 132 هجري اداره مكه با امويان بود و حاكمان شهر از جانب خليفه دمشق تعيين مي شدند. و در دوره عباسي حاكم مكه از سوي بغداد معين مي گرديد تا اين كه جعفر بن محمد حسني (از دودمان

ص: 1313

امام حسن مجتبي (عليه السلام» در سال 338 هجري به نام خليفه فاطمي خطبه خواند و نفوذ عباسي در مكه قطع گرديد. به روايتي در سال 358 هجري كه معزالدين خليفه فاطمي به مكه تشرف يافت اولين شريف مكه را به نام جعفر بن محمد حسني (ملقب به ثائر) بر گزيد و او چندين سال در آن جا حكومت كرد. و پس از ثائر پسرش عيسي به حكومت مكه دست يافت و بدين گونه حكومت شرفا (به طور توارث) در مكه آغاز شد و يك شريف در مكه حكومت مي كرد.

اما حكومت شرفا از شاخه سادات حسني با مرگ شُكْر (كه فرزندي نداشت) در سال 453 هجري پايان يافت و پس از او بنوشَيَبه مدتي در مكه فرمانروايي كردند تا اين كه امير يمن (علي بن محمد صُلَيحي) در كار مكه دخالت كرد و يكي از سادات حسني به نام ابو هاشم محمد را به امارت برگزيد و او تا سال 487 هجري در مكه امارت كرد. حكومت اين خاندان حسني (كه در تاريخ مكه به نام «هَواشِم» معروف شده اند) تا حدود سال 597 هجري ادامه يافت و سپس شاخه اي ديگر از سادات حسني در مكه فرمانروا شدند. حكومت شرفا تا سال 630 هجري تا حدودي مستقل بود و از اين تاريخ به بعد شرفا گاهي تابع پادشاهان مصر و زماني تابع امراي يمن و شام بودند و چون در سال 923 هجري سلطان سليم اول عثماني بر مصر و حرمين تسلط يافت شرفا تابع سلاطين عثماني گرديدند و حاكمي كه براي مصر تعيين مي شد بر حجاز نظارت داشت و چون

ص: 1314

در سال 1228 هجري قمري محمد علي پاشا والي مصر قصد كرد مصر را از عثماني مستقل كند از اين وقت حكومت حجاز تابع مصر گرديد تا اين كه در سال 1256 قمري حجاز از مصر منتزع گرديد و بار ديگر سلطان عثماني (سلطان عبدالمجيد) رسماً شريف مكه را برگزيد. و آن گاه كه در سال 1323 هجري قمري شريفي مكه به شريف حسين رسيد او به ياري سردمداران جنگ جهاني اول حجاز را در سال 1334 هجري از تبعيت عثماني (كه با آلمان متحد و وارد جنگ شده بود) آزاد كرد (و بعد از جنگ) خود را خليفه مسلمانان خواند، ولي طولي نكشيد كه در مقابله با ابن سعود (كه مورد حمايت دول استعمارگر قرار گرفته و توسط بريتانيا به عنوان حكمران مستقل نجد به رسميت شناخته شد) مغلوب گرديد و سلسله شرفاي مكه برافتاد و سلاطين سعودي حاكم شدند. (1)

مكه مكرمه

(مُ كَ رَّ مِ) لقب شهر مكه كه كعبه در آن واقع است.

مكه معظمه

(مُ عَ ظَّ مِ) لقب شهر مكه كه كعبه در آن واقع است.

مكينه

(مَ نِ) از نام هاي مدينه است (حرمين شريفين، ص 119).

ملاء

از بهترين پارچه هاي يمن كه تبع كعبه را با آن پوشانيد (مكه، ص 59).

ملتزم

(مُ تَ زَ) نقطه اي در كعبه، قسمتي از ديوار كعبه، جاي دعا و استغفار (جاي اقرار به گناه و اعتذار جستن و جاي پذيرفته شدن دعا) و در جهت تسميه آن گفته اند كه طبق روايات هيچ بنده اي به اين مكان التجاه و پناه نمي گيرد و التزام نمي جويد جز آن كه خداوند حاجتش را بر آورده مي

ص: 1315

كند. پيامبر اكرم و ائمه اطهار (عليهم السلام) و صحابه بزرگ سر و صورت و دستها و سينه خود را به اين مكان چسبانيده اند و زائران نيز در اين قسمت به ديوار ملتزم شده و دعا مي خوانند. اما در موضع اين جايگاه دو نقل مختلف است به اين كه:

1. بين حجرالاسود و در كعبه است در ديوار شرقي.

2. مستجار است پشت در كعبه در ديوار غربي نزديك ركن

1. نگاه كنيد به كتاب هاي: تاريخ مكه، ص 151 به بعد؛ حرمين شريفين، ص 59 الي 68؛ دايرة المعارف فارسي، ذيل مكه.

يماني. (امام شناسي، ج 6، ص 233؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 52 و 53؛ حرمين شريفين، ص 77؛ سفرنامه ابن جبير، ص 116 و 119).

ململم (مَ لَ لَ) همان (ك) يلملم.

منا

همان (ك) مني.

منار مسجد الحرم

(مَ رُ لْ حَ رَ) علامات منصوب به وسيله حضرت ابراهيم (عليه السلام) گرد حرم براي تميز حدود حرم از حل (مبسوط در ترمينولوژي حقوق).

مناره مسجد الحرام

(مَ رِ) بر سر هر يك از سه باب اصلي مسجد (به نام هاي باب ملك عبدالعزيز، باب العمره، باب السلام) دو مناره به ارتفاع 92 متر (از كف مسجد) با قاعده اي به ابعاد 7*7 متر واقع است (و بر تارك هر مناره هلالي به ارتفاع 5/6 متر از برنز طلا كاري نصب است) هفتمين مناره بر باب الصفا واقع است (و در سال هاي اخير دو مناره ديگر ساخته شد و در نتيجه تعداد مناره ها به 9 رسيده است) اسلوب ساختماني مناره هايي كه در زمان سعودي ها ساخته شد از هندوستان و چين اقتباس گرديده

ص: 1316

است و هر يك از اين مناره ها داراي نامي هستند كه عبارتند از:

1. مناره باب علي

2. مناره باب العمره

3. مناره باب السلام

4. مناره باب قايتباي

5. مناره باب المحكمه (حكمه) (1)

6. مناره باب الزياده (الزياره) (2)

7. مناره باب الوداع يا حزوره (حرمين شريفين، ص 112؛ فلسفه و اسرار حج، ص 26؛ احكام حج و اسرار آن، ص 86؛ عرشيان، ص 48).

مناره مسجد النبي سابقه ايجاد مناره در مسجد النبي به دوران امويان مربوط مي شود كه توسط عمر بن عبدالعزيز والي مدينه ساخته شد. او در زمان واليگري خود در مدينه طي سال هاي 88 الي 91 هجري چهار مناره در چهار گوشه مسجد بنا نمود و بعدها بر اثر تعميرات و اصطلاحات مسجد توسط امرا و سلاطين تعداد مناره ها افزون گشت. در دوران سلاطين عثماني تعداد مناره ها پنج عدد بوده است. (مناره خمسه) و امروزه در زواياي مسجد نبوي مناره هاي عظيمي سر بر افراشته اند و ارتفاع شش مناره جديد كه ساخته شده هر يك 104 متر است و مجموع مناره هاي موجود مسجد النبي را 10 عدد ذكر كرده اند. و از جمله مناره هاي آن عبارتند از:

مناره باب السلام

مناره اي است در زاويه جنوب غربي. ابتدا در زمان وليد و توسط والي مدينه عمر بن عبدالعزيز بنا شد ولي به علت اشراف بر منزل «مروان حكم» و به دستور «سليمان بن عبد الملك» تخريب گرديد تا اين كه در سال 706 هجري مجدداً به دستور سلطان محمد بن قلاوون بنا گرديد و برخي گويند از ساخته هاي شيخ الخدام شبل الدوله معروف

ص: 1317

به حريري است. اين مناره توسط سعودي ها حفظ شده است.

مناره رئيسيه

(رأسيه) مناره اي است در زاويه جنوب شرقي و از آثار سلطان اشرف قايتباي است كه (به سال 886 هجري) به ارتفاع شصت متر در كنار «قبة الخضرا» ساخته شد و وجه تسميه رئيسيه از آن جاست كه رئيس مؤذنين بر آن اذان مي گفت. سعودي ها آن را هر چند گاه تعمير مي كردند.

مناره باب الرحمه

مناره اي است كه در ضلع غربي نزديك باب الرحمه قرار داشت و توسط سلطان قايتباي در سال 888 هجري ساخته شد اما در جريان توسعه اول مسجد در دوران سعودي تخريب گرديد.

مناره سليمانيه

(عزيزيه) مناره اي است كه در زاويه شمال شرقي قرار داشت بر گرفته از نام سلطان سليمان قانوني. سلطان سليمان اين مناره را به جاي مناره سنجاريه (كه ظاهراً از آثار امير سَنْجَر جاوُلي متوفي 745 هجري بود) قرار داد. اين مناره را «العزيزيه» هم مي گويند زيرا عبدالعزيز خان بن محمود آن را تعمير نمود. و سعودي ها

1. و در برخي منابع باب حكمه.

2. و در برخي منابع باب الزياره.

آن را تخريب كردند و مناره ديگري در جاي آن توسط ملك عبدالعزيز سعودي به ارتفاع 70 متر بنا گرديد.

مناره مجيديه

مناره اي است كه در زاويه شمال غربي قرار داشت و توسط عبدالمجيد عثماني بنا شد اما توسط سعودي ها تخريب گرديد و مناره ديگري در جاي آن در دوران ملك عبدالعزيز سعودي به ارتفاع 70 متر بنا گشت، اما اين مناره هم اخيراً در توسعه شمالي مسجد تخريب گرديد. به «التشكيليه» (شكيليه) و «اشكليه» و «الخشيبه» نيز معروف بود. (حرمين شريفين، ص

ص: 1318

148؛ مدينه شناسي، ج 1، ص 122 و 123؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 238 و 262؛ با راهيان قبله، ص 87؛ به سوي ام القري، ص 315؛ و...)

مناسك

(مَ سِ) اختصار (ك) مناسك حج

مناسك حج

فَاذا قضيتم مناسككم فاذكروا الله (بقره 200)

اصطلاحاً مراسم و اعمال حج (عبادات مخصوص حج) را گويند. مجموعه آداب و افعالي كه در زماني خاص و در اماكني خاص جهت زيارت بيت الله صورت مي گيرد و به طور كلي از دو عبادت عمره و حج تشكيل مي شود و اعمال اين دو، مقداري تفاوت دارد و در دو زمان مختلف صورت مي پذيرد.

مناسك مني

عبادات يوم النحر (روز دهم ذي حجه) است كه به ترتيب عبارت است از رمي جمره العقبه، ذبح و حلق رأس (مبسوط در ترمينولوژي حقوق).

مناصب قريش

(ك) مناصب كعبه

مناصب كعبه
اشاره

يا مناصب قريش، به مناصبي گفته مي شود كه در ارتباط با سرپرستي امور كعبه و مؤسسات مربوطه مورد عنايت وافر قريش بود و در حقيقت اقتصاد و سياست قريش بر اساس مناصب مربوط به كعبه استوار بود. رياست هر يك از مؤسسات وابسته به كعبه را بزرگ يكي از طوايف قريش به عهده داشت. مقارن با ظهور اسلام (1) مسئوليت اين مناصب در دست ده طايفه مهم قريش (بني هاشم، بني سهم، بني اُمَيه، بني نَوفَل، بني عَبُدالدّار، بني اَسَد، بني تَيْم، بني مَخزوم، بني عَديّ و بني جُمَح) بود و انواع مؤسسات قريش و كعبه عبارت بود از:

1. اعنه

سر پرستي ستوران قريش در هنگام جنگ بود.

. 2 ايسار و ازلام،

در رابطه با بخت آزمايي و فالگيري بود كه به دست صفوان بن اميه از بني جمح قرار داشت.

3. حجابت

درباني

ص: 1319

و كليد داري كعبه كه به دست عثمان بن طلحه از بني عبدالدار بود.

4. حفاظت

جمع آوري و نگهداري اموال متعلق به كعبه و بت ها كه به دست صفوان بن اميه از بني جمح قرار داشت.

5. ديه

در مورد پرداخت غرامت بود كه به دست طايفه بني تميم قرار داشت.

6. رفادت

در رابطه با مهمانداري و پذيرايي از زائران كعبه بود به اين نحو كه قريش در مواقع معين مبالغي پول را از ميان خود جمع مي كرد و براي اطعام به متصديان رفاده مي داد. تصدي رفاده با حارث بن عامر از بني نوفل بود و بعد در اختيار بني هاشم قرار گرفت. (2)

7. سدانت

خادمي و پرده داري كعبه كه به دست عثمان بن طلحه از بني عبدالدار بود.

8. سفارت

در رابطه با روانه كردن نماينده براي انجام مذاكرات صلح يا جنگ يا اظهار مفاخرت در برابر اقوام

1. با ظهور اسلام از مناصب كعبه و قريش چيزي باقي نماند جز آن كه رسول خدا منصب توليت و سدانت را به عثمان بن طلحه (و فرزندان او) و منصب سقايت را به عباس بن عبدالمطلب بخشيد.

2. هاشم هر موقع كه هلال ذي حجه را مي ديد بامدادان به سوي كعبه مي آمد. و به ديوار كعبه تكيه مي كرد و مي گفت: گروه قريش! شما بالاترين و گرامي ترين تيره جامعه عرب هستيد. خدا شما را در خانه خود جاي داده است و اين فضيلت را براي شما از ميان فرزندان اسماعيل برگزيده است. هان اي مردم! زائران خانه خدا در اين ماه با شور عجيبي به سوي شما مي آيند. آنان مهمانان خدا هستند. پذيرايي

ص: 1320

از آنان به عهده شماست و در ميان آنها افراد تهيدست كه از نقطه دور به اين جا مي آيند فراوانند. به صاحب اين خانه سوگند، اگر قدرت و توانايي داشتم همه را پذيرايي نموده از شما كمك نمي طلبيدم ولي آنچه الان در توان دارم و از راه حلال به دست آورده ام در اين راه خرج مي كنم ولي همه شما را به خدا سوگند مي دهم مبادا از زائران خانه خدا با مال حرام پذيرايي كنيد، مالي كه آن را از طريق ظلم و ستم به دست آورده ايد و يا آن كه در بذل مال حلال خود دچار ريا و اكراه و اجبار شويد. آن كس كه در بذل مال خود طيب نفس ندارد از انفاق خودداري كند (تاريخ اسلام، سبحاني، ص 16).

ديگر كه به دست عمر بن خطاب از بني عدي بود.

9. سقايت

آب دادن حاجيان و زائران كعبه كه به دست عباس بن عبدالمطلب از بني هاشم بود.

10. عمارت

نگاهباني مسجدالحرام و مراقبت به اين كه كسي در آن محل مقدس ياوه سرايي و بدگويي نكند و فرياد نزند كه به دست شيبة بن عثمان از بني عبدالدار بود.

11. قبه

اسلحه خانه، خيمه اي چرمي بود كه در مواقع معين و هنگام لزوم بر پا مي شد و مهمات جنگي در آن فراهم مي گشت و به دست خالدبن وليد از بني مخزوم بود.

12. قضا

داوري در خصومات بود.

13. قيادت

سرداري و سرپرستي كاروان هاي بازرگاني و يا سپاهيان كه به دست ابوسفيان از بني اميه بود.

14. لواء

پرچمداري (با پرچمي به نام عقاب كه در موقع جنگ بيرون مي آوردند كه به دست

ص: 1321

ابوسفيان از بني اميه بود.

15. مشورت

مؤسسه اي مشورتي كه به دست يزيدبن زمعه از بني اسد بود.

16. ندوه

انجمن شوراي دارالندوه كه به دست عثمان بن طلحه از بني عبدالدار بود. (تاريخ پيامبر اسلام، ص 25 الي 27؛ تاريخ تمدن اسلام، ج 1، ص 20 به بعد؛ زندگاني محمد، ترجمه پاينده، ص 583)

مناصب مكه

(ك) مناصب كعبه

منبر پيامبر

همان (ك) منبر نبوي

منبر مسجد الحرام

منبري بود به ارتفاع 12 متر (از صحن مسجد الحرام) واقع در قسمت شمالي مقام ابراهيم كه در سال 996 قمري در زمان سلطان سليمان قانوني پادشاه عثماني از مرمر سفيد ساخته شد (و قبل از آن نيز منبرهاي كوچك تري وجود داشت) اين منبر در توسعه و تعميرات مسجد الحرام در زمان سعودي ها برداشته شد.

منبر مسجد النبي

همان (ك) منبر نبوي

منبر نبوي

منبري است در مسجد النبي واقع در جايگاه وعظ و خطابه رسول الله (و در غرب محراب نبوي مستقر است) طبق نقل آن حضرت در مسجد النبي پشت به ستوني يا تنه درخت خرمايي مردم را در امور ديني و اجتماعي ارشاد مي فرمود تا اين كه در سال پنجم هجري براي تكيه دادن حضرت (به جاي استفاده از تنه درخت) منبري ساخته شد (1) و به نقلي اولين منبر از گل ساخته شد و تنها مرتفع بود و پله نداشت و به نقلي هم در سال هفتم هجري منبري از چوب جنگلي ساخته شد با دو سه پله (يك جايگاه و دو پله) و رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) بر پله زبرين مي نشست و پاهاي مباركش را بر پله ميانين مي گذاشت. در مورد نخستين كسي كه براي حضرتش منبري از

ص: 1322

چوب بساخت به اختلاف از مروان و از غلام عباس بن عبدالمطلب و از غلام سعيد بن عاص و از غلام زني انصاري ياد كرده اند. بعضي منابع اين فكر را به تميم داري نسبت مي دهند و مي گويند وي منبر را ساخته است و برخي هم از «يا قوم رومي» ياد مي كنند و اما در مورد تعميرات و تغييرات منبر از جمله آورده اند:

1. پس از رحلت، منبر همچنان باقي بود تا اين كه معاويه شش پله از پايين به آن افزود كه مجموعاً نه پله شد. به نقلي ديگر اين منبر همچنان بود و مروان حكم والي مدينه در زمان معاويه دستور داد منبر داراي شش درجه براي او ساختند.

2. سال 150 هجري، به دستور والي مدينه، منبر را با مرمر مفروش نمودند.

3. سال 654 هجري، منبر در آتش سوزي مسجد النبي بسوخت و لذا در اين سال (يا سال 656) الملك المظفر امير يمن منبري از چوب صندل فرستاد كه در جاي منبر نبوي نصب گرديد.

4. سال 664 هجري، الملك الظاهر بَيْبَرس بند قُداري منبر جديدي فرستاد كه به جاي منبر قبلي گذاشته شد.

5. سال 797 هجري، الملك الظاهر برقوق منبري ارسال

1. و در روايت آمده كه بعد از ساخت منبر، آن تنه درخت در فراق حضرت حنين (ناله) سر داد و رسول خدا به سويش آمد و در برش كشيد تا خاموش شد.

كرد كه به جاي منبر بيبرس نصب گرديد.

6. سال 820 هجري، الملك المؤيد شيخ محمودي منبري فرستاد كه در محل نصب منبر برقوق گذاشته شد.

7. سال 886 هجري،

ص: 1323

منبر الملك المؤيد شيخ در آتش سوزي مسجد النبي بسوخت و مردم مدينه منبري از آجر ساختند و آن را در گچ و آهك گرفتند و در مكان آن جاي دادند.

8. سال 888 (يا 889) هجري، منبري از مرمر و ظاهراً به دستور الملك قايِتباي روانه مدينه شد كه آن را به جاي منبر آجري قرار دادند.

9. سال 998 هجري، به دستور سلطان مراد سوم عثماني منبري يكپارچه از سنگ مرمر ساخته شد و به جاي منبر سلطان قايتباي نهادند. (1) اين منبر هم اكنون نيز در مسجد النبي و در سمت راست محراب النبي و در مقابل محل اذان بلال (و در ناحيه غربي روضة النبي مقابل ستون حنانه) در جايگاه اصلي منبر قرار دارد. اين منبر 12 پله بوده و با طلا و نقره تذهيب شده و بين سه پله تحتاني و نه پله فوقاني آن دري نصب گرديده است. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 212 و 213؛ راهنماي حرمين شريفين، ج 5، ص 82؛ آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 73؛ مدينه شناسي، ج 1، ص 19؛و...)

منحر

(مِ حَ) محل نحر. قربانگاه سرزمين مني را گويند.

منسك (مَ سَ)

1. عبادت خاص حج.

2. جاي قرباني در حج (لغت نامه)

مني

(مَ، مِ، مُ، نا) (2) بيابان وسيعي است كه در جانب شرقي مكه و ميان مكه و وادي مشعر الحرام قرار گرفته است و در فاصله حدود 10 كيلومتري بيت الله بين دو رشته كوه با سنگ هاي سخت و درشت محصور مي باشد. طول وادي مني حدود 3/5) 3) كيلومتر بوده و وسعتي حدود شش كيلومتر مربع دارد و

ص: 1324

اخيراً با تراشيدن كوه ها بر فضاي مورد استفاده اضافه مي نمايند. مني جزء حرم مكه است و حد آن از جمره عقبه است تا وادي محسر، در رابطه با حج، مني محل توقف حاجيان و محل انجام اعمالي است.

واجبات مني

پس از طلوع صبح دهم ذي حجه كه حاجيان با حال احرام از مشعر به سوي مني مي آيند، طي سه روز و دو شب واجباتي (اعمالي و وقوف) به جاي مي آورند.

در روز دهم، چهارمين و پنجمين و ششمين عمل از اعمال حج (يعني رمي جمره عقبه، قرباني، حلق يا تقصير) را بايد انجام داد.

در روز يازدهم و دوازدهم، سيزدهمين عمل حج (يعني رمي جمرات ثلاث) را بايد انجام داد.

در شب يازدهم و دوازدهم، دوازدهمين عمل حج (يعني وقوف در مني) را بايد به عمل آورد.

مستحبات مني

غسل روز عيد نمودن

نماز روز عيد خواندن

دعاهاي روز عيد خواندن

حمد خدا پس از اعمال روز عيد كردن

نماز در مساجد كبش و بيعت خواندن

شب سيزدهم ذي حجه را در مني به سر بردن (3)

ريگ هاي مازاد مشعر را در مني دفن نمودن

صد ركعت نماز مستحبي در مسجد خيف خواندن

مستحبات هر يك از اعمال واجب (رمي، قرباني، حلق يا تقصير) را به جا آوردن

هر يك از اذكار (سبحان الله)، (لا اله الا الله)، (الحمدالله) را صد بار در مسجد خيف گفتن

تكبيرات (الله اكبر... و الحمد علي ما ابلانا) را بعد از 15 نماز (از ظهر روز عيد تا صبح روز سيزدهم) خواندن

تسميه مني به تفاوت نقل:

نام كوهي است در اين سرزمين.

ص: 1325

. منبر سلطان قايتباي را به مسجد قبا منتقل كردند كه هم اكنون نيز در آن جاست.

2. (مَ) لغت نامه، (مِ) فرهنگ فارسي، (مَ مِ مُ) عرشيان، ص 79.

3. در اين صورت بايد در روز سيزدهم جمرات ثلاثه را رمي كند.

در اين جا حضرت جبرئيل به حضرت ابراهيم گفت: «تمنا» كن.

حضرت آدم و حضرت حوا در اين نقطه آمرزش الهي را «تمنا» كردند.

حضرت آدم (عليه السلام) در اين جا در پاسخ به سؤال جبرئيل كه آيا تمنايي داري؟ گفت: تمناي جنت.

از «اِمناء» (به معني خون ريختن) است، چرا كه در اين جا خون قرباني ريخته مي شود.

از «منت» است و خداوند بر مردم منت گذاشت و در اين جا اعمال حج را به آنان ياد داد.

اماكن مني

1. مساجد، چون: مسجد خيف، مسجد صفايح، مسجد كبش، مسجد بيعت، مسجد كوثر.

2. قربانگاه، موسوم به مسلخ و مذبح و منحر. محل وسيع و محصوري است در سر راه مشعر در ورود به مني (1) در سمت راست كه براي قرباني كردن اختصاص يافته است (گرچه قربان كردن در هر نقطه اي از مني جايز است).

3. جمرات يا جمار (جمع جمره) سه ستون سنگي است كه از دامنه كوهي كه فاصل ميان مكه و مني است شروع شده و به عمق مني تا طول 271پيش مي رود.

وقايع مني

- بعد از بعثت سه واقعه تاريخي مهم در وادي مني اتفاق افتاد.

1. در اين جا صحيفه ملعونه براي محاصره اقتصادي اجتماعي پيامبر و بني هاشم تنظيم شد.

2. در اين جا در سال هاي دوازده و سيزده هجري اهالي

ص: 1326

يثرب با پيامبر اكرم (عليه السلام) بيعت كردند.

3. در اين جا بود كه به سال هشتم هجري در فتح مكه سپاه پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) اردو زد.

همراه مني

به مفهوم كلامي از امام سجاد (عليه السلام) در رفتن به مني بايد قصد آن داشت كه بعد از اين از دست و زبان و دلمان براي مردم ايمني باشد.

مواجهه

(مُ جَ هِ) جهت قبلي (قبله) حجره رسول الله يعني المواجهه... (مدينه شناسي، ج 1، ص 85)

مواضع

اربعه (مَ ضِ) همان (ك) مواطن اربعه

مواطن اربعه

(مَ طِ) مواضع اربعه. مساجدي هستند كه مسافر ميان قصر (شكسته) يا اتمام نماز مخير است و عبارتند از مسجد مكه (مسجد الحرام) مسجد مدينه (مسجد النبي) مسجد كوفه و حاير حسيني (منهج الصادقين، ج 3، ص 99؛ اصول فقه، ص 91؛ فقه فارسي با مدارك، ص 199 و 286).

مواقف

(مَ قِ) نقاطي كه براي اجراي آداب و اعمال حج در آن جا بايد توقف نمود، مانند: عرفات، مشعر الحرام، مني.

مواقيت

(مَ). جمع ميقات. اختصار (ك) مواقيت حج

مواقيت احرام

همان (ك) مواقيت حج

مواقيت حج

يا مواقيت احرام، اماكن معيني هستند كه جهت ورود به مكه و نيز جهت انجام حج بايد در آن احرام بست.

مواقيت

يا (ك) «ميقات»ها در نقاط مختلفي پراكنده اند.

مواقيت معروفه

ميقات هاي پنجگانه (يلملم، وادي عقيق، قرن المنازل، جحفه، مسجد شجره) را گويند.

موجوء

(مَ) حيواني كه رگ هاي او را ماليده باشند. در حج احوط اين است كه قرباني موجوء نباشد. (مناسك حج، ص 168)

موسم

(مَ سِ) هنگام گردن آمدن حاجيان براي حج كه نيمه اول ذي حجه است. (سفرنامه ناصر خسرو، ضمايم، ص 189)

موسم الحاج

(مُ لْ جّ) همان

ص: 1327

(ك) موسم (مبسوط درترمينولوژي حقوق)

موضع الجنائز

(مَ ضِ عُ لْ جَ ءِ) همان (ك) مكان الجنائز

موفيه

(مُ وَ فّ يِ) از نام هاي مدينه است، زيرا حقوق ميهمانان را ادا مي كند و با نعمت هاي فراوان و معنويت از واردين پذيرايي مي نمايد و خاكش دردها را شفا مي بخشد و غبارش جزام را از بين مي برد. (حرمين شرفين، ص 119؛ ميقات حج، ش 7، ص 173؛ لغت نامه)

1. گفته اند قربانگاه جديد بيرون از مني است.

موقف

(مَ قِ) آنجا كه حج كنند. (لغت نامه)

وقتي پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) در عرفه توقف كرد، كوهي را كه بر آن ايستاده بود موقف ناميد، و همه عرفه موقف است و صبحگاه كه بر قزح ايستاده بود فرمود اين جا موقف است و همه مزدلفه موقف است (تاريخ طبري، ص 1279)

موقف اختياري

عرفات و مشعر آن گاه كه بر اساس اختيار وقوف شود.

موقف اضطراري

عرفات و مشعر آن گاه كه بر اساس اضطرار وقوف شود.

موقف اول

عرفات را گويند.

موقف دوم

مشعر الحرام را گويند.

موقفين

(مَ قِ فَ) دو موقف عرفات و مشعر الحرام. (مبادي فقه و اصول، ص 353)

مولد سيده فاطمه

(عليها السلام) شهرت خانه حضرت خديجه در مكه زادگاه اولاد رسول اكرم. (حج يوسف، ص 56) (ك) مولد فاطمه.

مولد علي

(عليه السلام) كعبه مكرمه است.

مولد فاطمه

(عليها السلام) شهرت خانه حضرت خديجه (عليها السلام) در مكه در نزديكي «مولدالنبي» در محلي معروف به «القشاشيه» (در شرق مسجد الحرام) در كوچه اي به نام «زقاق الحجر» (زقاق العطارين) و رسول الله تا زمان هجرت در آن سكونت داشتند و سپس عقيل بن ابي طالب آن را گرفت. اين خانه در

ص: 1328

طول تاريخ توسط سلاطين مختلفي تعمير و تجديد بنا شد تا اين كه سعودي ها آن را تخريب كردند و مكان تقريبي آن حدود 150متري مروه بود كه اكنون داخل ميدان ترمينال اتوبوس شهري در پشت صفا و مروه و خيابان غزه محو شده است. اين خانه كه از مشاهد متبركه مكه بود حوادث متعددي به خود ديده است چون:

ازدواج رسول الله

تولد حضرت فاطمه

وفات حضرت خديجه

نزول جبرئيل بر نبي اكرم

حادثه ليلة المبيت و شروع هجرت

وجود مكاني در اين خانه معروف به «مختبي» به جهت دعوت مخفيانه به اسلام در اين جا و يا به جهت اختفاي حضرت از سنگ پراني مشركان. نوشته اند حضرت در پناه تخته سنگي خود را از سنگ پراني از سوي خانه ابولهب در امان قرار مي دادند و اين تخته سنگ تا قبل از تخريب خانه باقي بود. (ميقات حج، ش 3، ص 166 و 176؛ حرمين شريفين، ص 106؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 94)

مولد النبي

(مُ لِ دُ نَّ) شهرت خانه محل تولد پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) يعني خانه حضرت آمنه بنت وهب همسر حضرت عبدالله بن عبدالمطلب (عليهم السلام). اين خانه بسيار مقدس و با ارزش در تاريخ اسلام، از مشاهد متبركه مكه است و در شعب ابي طالب در كنار سوق الليل (در كوچه اي مشهور به زقاق المولد) واقع است. اين خانه بعد از هجرت حوادث چندي به خود ديد كه برخي از آنها عبارتند از:

عقيل آن رادر تصرف خود گرفت و به زعمي حضرت آن را به عقيل بخشيد.

محمد بن يوسف ثقفي برادر حجاج

ص: 1329

ثقفي آن را از فرزندان عقيل خريد و جزء خانه خود كرد.

خيزران مادر هارون الرشيد در سال 171هجري آن را گرفت و از خانه محمد بن يوسف ثقفي جدا ساخت و به مسجد تبديل كرد (كه در نزديكي محراب آن به نشانه محل تولد رسول الله حفره اي كندند و با نقره تزيين نمودند) و در ي از آن به «زقاق المولد» باز نمود.

ناصر عباسي در سال 576 و ملك مظفر امير يمن در سال 659 (يا666) و ملك مجاهد نوه ملك مظفر در سال 740 و امير شيخون دولتمرد مصري در سال 757 و ملك ناصرالدين اشرف شعبان از مماليك بحري مصر در سال 766 و ملك برقوق ظاهر از مماليك برجي مصر (امارت طي سال هاي 785 801 هجري قمري) آن را تعمير نمودند.

در دوران عثماني سلطان سليمان در سال 937 هجري بر آن گنبدي ساخت و در سال 963 گنبد را تعمير كردند و در سال 1009 هجري سلطان محمد (پسر سلطان مراد خان) عثماني آن را از نو عمارت كرد و براي آن قبه و مناره ساخت.

در دوران آل سعود در زمان ملك عبدالعزيز اين خانه مقدس و تاريخي كه مورد توجه و زيارت زائران بود (به منظور محو آثار اسلامي) تخريب گرديد ولي بعداً به علت بازتاب منفي اين عمل در ميان مسلمين جهان به ناچار ساختمان دو طبقه اي به عنوان كتابخانه در آن ساختند كه اكنون تابلوي «وزارة الحج و الاوقاف، المكتبة المكة المكرمه» بر آن ديده مي شود. اين ساختمان با نمايي سفيد و پنجره هاي متعدد در سمت ميدان صفا و مروه

ص: 1330

(كه ايستگاه اتوبوس است) قرار دارد و تنها اين بنا در ميدان مذكور ديده مي شود. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 87 و 88؛ ميقات حج، ش 3، ص 165؛ تاريخ پيامبر اسلام، ص 55؛ حرمين شريفين، ص 107؛ عرشيان، ص 71)

مؤمنه

(مُ مِ نِ) از نام هاي مدينه است (حرمين شريفين، ص 118؛ ميقات حج، ش 7، ص 169)

مؤنسه

از نام هاي زمزم است (ميقات حج، ش 10، ص 91)

مهابه

(مَ بَ) از القاب مكه است چون ملحدين و جبابره از مهابت خلقي و طبيعي كعبه خوف و هراس دارند. (ميقات حج، ش 21، ص 123).

مهاجر رسول الله

(مُ جَ) از نام هاي مدينه است. (حرمين شريفين، ص 119)

مهاجرين

(مُ جِ) عنوان مسلماناني است كه در عصر رسول الله در سال سيزدهم بعد از بعثت به فرمان آن حضرت از مكه به مدينه مهاجرت نمودند.

مهبط

(مَ بِ) از نام هاي مكه است. (لغت نامه)

مهبط جبرئيل

همان (ك) مقام جبرئيل

مهراس

(مِ) سنگلابي. به زعمي در راه احد واقع شده است. در پايان غزوه احد حضرت امير با سپر خويش از مهراس (آبي كه در گودي سنگ هاي كوه جمع شده بود) مي آورد و به صورت رسول خدا مي ريخت. (مدينه شناسي، ج 2، ص 241؛ ميقات حج، ش 31، ص 54)

مهل

(مُ هَ لّ) ميقات (لغت نامه)

مهل

(مُ هِ لّ) احرام بسته. تلبيه (لبيك) گوينده (كتاب حج، ص 254)

مهلل

نام ديگر وادي (ك) محسر

مهلهل

نام ديگر وادي (ك) محسر

مهيعه

(مَ يَ عِ) نام قديم (ك) جحفه

ميزاب نام

(ك) ناودان كعبه

ميزاب رحمت

نام (ك) ناودان كعبه

ميقات

نشانگر زماني مخصوص و بيانگر مكاني مخصوص است. محلي كه در وقت معين در

ص: 1331

آن اجتماع مي كنند و زمان خاصي كه براي كار معيني قرار داده مي شود و در مبحث حج ميقات بر دو قسم است:

ميقات زماني مراد وقت مجاز براي محرم شدن و انجام اعمال حج و عمره است و اين زمان در:

1. عمره مفرده، طول ايام سال است (بجز ايام اختصاصي حج) جهت محرم شدن و جهت انجام عمره.

2. عمره تمتع، طول ماه هاي شوال و ذي قعده و نه روز اول ذي حجه (تا پيش از ظهر) است جهت محرم شدن و جهت انجام عمره.

3. حج، طول ماه هاي شوال و ذي قعده و نه روز اول ذي حجه (تا پيش از ظهر) است براي محرم شدن (1) و تا روز دوازدهم (يا سيزدهم) ذي حجه است براي انجام حج (و تا آخر ذي حجه براي برخي از اعمال حج).

ميقات مكاني موضع خاص محرم شدن جهت ورود به مكه و جهت انجام عمره و حج است. ميقات ها (2) متعددند و با توجه به نوع عبادت حج و يا عمره و نيز با توجه به نقطه ورود به حرم متفاوتند و مانند يك خط دايره اي اطراف مكه را فرا گرفته اند. و عبور از اين ميقات ها و يا محاذي

1. در حج تمتع بعد ازاتمام عمره تمتع است تا هنگامي كه بتوان خود را براي بعد از ظهر روز نهم ذي حجه به وقوف اختياري عرفات رسانيد.

2. و چون «ميقات»به طور مطلق و بدون قيد مكان آورند منظور ميقات مكاني است.

آنها (براي مسافر يا ساكن و براي قاصد حج و عمره يا فاقد قصد) بدون

ص: 1332

احرام، حرام است.

ميقات حج تمتع

يعني محل احرام بستن براي انجام حج تمتع است. ميقات حج تمتع (كه پس از انجام عمره تمتع صورت مي گيرد) خود شهر مكه است با افضليت در:

1. مسجد الحرام

2. مقام ابراهيم

3. حجر اسماعيل و زير ناودان طلا

ميقات عمره تمتع

مكان احرام بستن براي ورود به مكه و انجام عمره تمتع است (و اجازه نيست كه از ميقات يا محاذي آن بدون احرام عبور نمود و وارد مكه شد) و در چند مكان (ميقات) مي توان احرام بست و اين ميقات ها (مواقيت) كه در خارج از حرم واقع هستند عبارتند از:

1. ذوالحليفه؛ ميقاتي است در حدود چند كيلومتري جنوب مدينه به طرف مكه (و به فاصله تقريبي 486 كيلومتري) و از جميع ميقات هاي ديگر نسبت به مكه دورتر است و افضل همه ميقات هاست از نظر وثوق. در اين جا مسجد شجره قرار دارد كه در هر جاي آن مي توان محرم شد. اين جا ميقات همه كساني است كه از راه مدينه عازم مكه هستند.

2. وادي عقيق؛ ميقاتي است در شمال شرقي مكه (به فاصله تقريبي 94 كيلومتري) اوايل اين ميقات را از طرف عراق «مسلخ» و اواسط آن را «غمره»و اواخر آن را «ذات عرق» گويند و در همه جاي اين وادي مي توان احرام بست و افضل بستن احرام از «مسلخ»است. اين جا ميقات اهل عراق و نجد و همه كساني است كه از آن راه عازم مكه هستند.

3. جحفه؛ ميقاتي است در شمال غربي مكه (به فاصله تقريبي 156 كيلومتري) جحفه (كه در قديم «مهيعه» ناميده مي شد به معني با وسعت)،

ص: 1333

ميقات اهل شام و مصر و مغرب و همه كساني است كه از اين راه (و از راه جده) به مكه مي روند در صورتي كه پيش از آن به ميقات ديگري برخورد نكرده باشند (و الا بايد در همان ميقات جلوتر احرام بست) اما اگر بدون احرام از ميقات پيشين عبور شود و برگشتن به آن ممكن نباشد لازم است از جحفه محرم شد.

4. قرن المنازل يا «قرن الثعالب» ميقاتي است در شرق مكه (به فاصله تقريبي 94 كيلومتري و از راه رياض حدود 80 كيلومتري، اين جا ميقات اهل طايف و همه كساني است كه از اين راه عازم مكه مي شوند.

5. يلملم يا «الملم» يا «ململم» يا «يرمرم» كوهي است از كوه هاي تهامه، و وادي يلملم ميقاتي است در جنوب شرقي مكه (به فاصله تقريبي 94 كيلومتري و از راه جديد 54 كيلومتري)، اين جا ميقات يمن و كساني است كه از اين راه عازم مكه مي شوند. (1)

6. محاذي؛ در مواردي محاذي، ميقات است يعني اگر هنگام رفتن به مكه به جايي رسند كه در صورت رو به قبله ايستادن، ميقات بدون فاصله زياد در سمت راست يا چپ قرار گيرد (عرفاً) به طوري كه اگر از آن جا بگذرند ميقات متمايل به پشت شود گذشتن از آن جا بدون احرام جايز نيست.

7. خانه، دويرة الاهل؛ ميقات اشخاصي كه خانه هايشان به مكه نزديك تر از ميقات هاي پنجگانه (ذوالحليفه، وادي عقيق، جحفه، قرن المنازل، يلملم) است خانه هاي خودشان است.

8. ادني الحل؛ جايي است كه از ديگر مواضع حِلّ به مكه نزديك تر است

ص: 1334

(نزديك ترين محلي كه از حرم بيرون مي باشد) و از آن جا ورود به حرم بدون احرام جايز نيست و ميقات كساني است كه از هيچ كدام از ميقات ها و يا محاذي آنها عبور نكرده و تمكن رفتن به يكي از آنها را هم ندارند.

9. فخ نقطه اي است در مدخل ورودي مكه (در محدوده

1. چوادي هاي پنجگانه مسجد شجره (ذوالحليفه)، وادي عقيق، قرن المنازل، جحفه و يلملم را رسول گرامي اسلام تعيين فرمودند. (ميقات حج، ش 6، ص 142).

مسجد تنعيم) كه يكي از نقاط آغازين حرم است و به نظر برخي فقها ميقات كودكان و نابالغ ها (كه طاقت سرما و گرما را ندارند) مي باشد. (ميقات صبيان)

ميقات عمره مفرده

مكان احرام بستن براي انجام عمره مفرده با توجه به ورود به مكه و يا حضور در مكه متفاوت است:

الف: ميقات خارج مكه: كسي كه از مكه دور است و بخواهد جهت ورود به مكه و انجام اعمال مفرده احرام ببندد، ميقات ها همان ميقات هاي عمره تمتع (يعني: ذوالحليفه، وادي عقيق، جحفه، قرن المنازل، يلملم، محاذي، ادني الحل، خانه، فخ) مي باشد. (ق)

ب: ميقات داخل مكه: كسي كه در داخل مكه است و بخواهد جهت انجام اعمال عمره مفرده احرام ببندد بايد به خارج از حرم رود و در ميقات هاي خاصي احرام بندد كه عبارتند از:

1. تنعيم: مكاني است در شمال (غربي) مكه در سر راه مدينه به مكه (كه امروزه متصل به شهر مكه شده است).

2. حديبيه: سرزميني است ما بين جده و مكه در مغرب حرم در نزديكي مكه (به نقلي در فاصله

ص: 1335

حدود 20 كيلومتري).

3. جعرانه: سرزميني است ما بين طايف و مكه در جانب شمالي حرم (در فاصله تقريبي 26 يا 29 كيلومتري) و روستاي كوچكي است در كنار وادي سرف. (1)

4. اضأه لبن يا «اضأه ابن عقش» محلي است در سر راه يمن كه از جانب جنوب (شرقي) حد حرم مكه است. (در فاصله دوازده كيلومتري)

5. وادي نخله: مكاني است در شرق حرم

6. وادي عرنه: مكاني است در شرق حرم.

7. ادني الحل: مراد اولين نقطه خارج از حرم است كه از همه جوانب محقق است. «ادني» يعني نزديك ترين و ادني الحل جايي است كه از ديگر مواضع حل به مكه نزديك تر است كه منتهي اليه حرم به آن متصل است و يا اولين نقطه خارج حرم است و از جمله جاهاي معروف «ادني الحل» همان حديبيه و تنعيم و جعرانه است. (2)

ميمون

(ك) چاه ميمون

ميمونه

(مَ نِ) از نام هاي زمزم است.

1. افضل و قدر متيقن اين ميقات ها، تنعيم و حديبيه و جعرانه است و رسول گرامي اسلام در اين نقاط محرم شدند. پيدا كردن حد حرم در بقيه موارد مقداري مشكل است.

2. منابع مورد استفاده درباره ميقات:

لمعه، ج 1، ص 114؛ تبصره المتعلمين، ص 155؛ توضيح مناسك حج، ص 13 الي 35؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 127 الي 130؛ ميقات حج، ش 2 و ش 6؛ فرهنگنامه حج و عمره، دفتر اول، ص 26؛ فقه فارسي با مدارك، ص 86؛و...

ن

نائي

(ءِ) كسي است كه منزل او 48 ميل (16 فرسخ) از مكه فاصله دارد و بر نائي تمتع فرض مي باشد. (احكام

ص: 1336

عمره، ص 6؛ ناسخ التواريخ، حضرت رسول، ج 4، ص 3)

نابت

(بِ) يا (ك) كوه رحمت

نابيه

(يِ) از نام هاي مكه است. (ميقات حج، ش 4، ص 133)

ناجيه

(يِ) از نام هاي مدينه است. (حرمين شريفين، ص 119)

ناخن چيدن

همان (ك) تقصير

نادره

(دِرِ) از نام هاي مكه است. (ميقات حج، ش 4، ص 147؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 36)

ناذر

(ذِ) نام كعبه در زمان هاي بسيار قديم (دايرة المعارف فارسي، ذيل كعبه)

نارالغدر

(رُلْ غَ) هر گاه كسي با همسايه نيرنگ مي كرد در ايام حج بر فراز يكي از دو كوه اخشب در مني آتش مي افروختند و بانگ مي زدند اين نيرنگ فلان است. (دايرة المعارف بزرگ اسلامي، ذيل آتش)

نار المزدلفه

(مُ دَ لَ فِ) آتشي كه اعراب در مزدلفه (از مشاعر حج) مي افروختند براي راهنمايي كسي كه راه عرفه را گم كرده بود و اول كسي كه اين آتش را برافروخت قصي بن كلاب بود. (دايرة المعارف بزرگ اسلامي، ذيل آتش؛ لغت نامه)

ناسه

(سِّ) از نام هاي مكه است به علت كم آبي يا اين كه هر كس در آن الحاد ورزد خدا او را طرد كند. (ميقات حج، ش 4، ص 142؛ حرمين شريفين، ص 14؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 36)

ناشته

(ش ت) از نام هاي مكه ذكر شده است. (ميقات حج، ش 4، ص 146)

ناشر

(ش) از نام هاي مكه است. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 36)

ناشه

(ش) از نام هاي مكه است (ميقات حج، ش 4، ص 146)

ناظر الكسوه

(ظِ رُ لْ كِ وِ) رئيس دارالكسوه (كارگاه تهيه پوشش كعبه) را مي گفتند. (ميقات حج، ش 11، ص 95)

نافعه

(فِ

ص: 1337

عِ) از نام هاي زمزم است.

ناقل الميره

(قِ لُ لْ رِ) كسي است كه براي نقل خواربار، رفت و آمد دارد چنين شخصي اجازه دارد بدون احرام وارد حرم شود. (احكام عمره، ص 13، و...)

ناميه

(يِ) از نام هاي مكه است. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 37)

ناودان رحمت

نام (ك) ناودان كعبه

ناودان طلا

نام (ك) ناودان كعبه

نادوان كعبه

ناوداني است مستقر در بالاي سقف كعبه در ضلع شمالي (طرف حجر اسماعيل) كه آب باران را به ميان حجر منتقل مي كند. اين ناودان بنام هاي متعددي موسوم است، چون: ناودان رحمت، ناودان طلا، ميزاب رحمت، ميزاب و در مورد كارگذاري اين ناودان از جمله آورده اند:

1. قريش اولين ناودان را 5 سال پيش از بعثت (هنگام تجديد بناي كعبه) از چوب نصب نمود (و قبل از اين كعبه ناودان نداشت).

2. عبدالله بن زبير در اسلام نخستين كسي بود كه به سال 64 هجري نصب ناودان نمود.

3. حجاج بن يوسف در بازسازي كعبه به دستور عبدالملك به سال 74 هجري ناوداني به بام كعبه گذاشت.

4. خالد بن عبدالله قَسْريّ به دستور وليد بن عبدالملك ناودان خانه را از طلا بساخت يا اين كه با اوراق طلا ناودان نقره اي را از درون و بيرون طلا كاري كرد.

5. شيخ ابوالقاسم را مشت فارسي صاحب رباط مشهور مكه ناودان را تغيير داد كه در سال 537 هجري پس از مرگش توسط خادم او نصب شد.

6. مقتفي خليفه عباسي در سال 541 هجري ناوداني ديگر كار گذارد.

7. ناصر عباسي ناوداني از چوب كه با قلع اندود شده بود نصب نمود.

8. در سال 781 هجري ناودان

ص: 1338

تزيين شد.

9. بعدها ناودان ديگري از مس كارگذاري شد.

10. سلطان سليمان قانوني در سال 954 (يا 959) هجري ناودان مسي را برداشت و ناوداني نقره اي بر بام كعبه قرار داد.

11. از مصر در سال 962 هجري ناوداني از طلا فرستاده شد كه به جاي ناودان نقره اي نصب گرديد.

12. سلطان احمد خان عثماني در سال 1012 هجري ناوداني نقره اي منقش به طلا و مينا و لاجورد بر كعبه گذارد.

13. سلطان مراد عثماني در دوباره سازي كعبه به سال 1040 هجري ناوداني از چوب كه بر آن صفحه هاي نقره زرين كاري شده بود نصب كرد.

14. سلطان عبدالمجيد عثماني در سال 1270 (يا 1273 يا 1276) هجري قمري ناوداني يكپارچه از طلا (كه در قسطنطنيه ساخته شده بود) قرار داد كه همچنان باقي است. (حرمين شريفين، ص 54و 63و69؛ كعبه، ص 35؛ تاريخ مكه ص 117؛ احكام حج و اسرار آن، ص 96؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 50؛ تاريخ جغرافيايي مكه معظمه و مدينه طيبه، ص 142)

نايب

(يِ)

1. كسي كه در حج نيابتي كليه اعمال حج را به نيابت ديگري انجام مي دهد.

2. كسي كه بعضي از اعمال حج را به نيابت ديگري انجام مي دهد مثل نيابت براي رمي جمرات يا قرباني و...

نبلاء

(نُ بَ) از نام هاي مدينه است. (حرمين شريفين، ص 119)

نبيذ سقايه

(نَ) آبي است كه در آن خرما يا كشمش مي ريختند تا شيرين شود و حاجيان بنوشند. آميزه اين آب به حدي نبود كه مسكر و حرام باشد (ميقات حج، ش 28، ص 128)

نتف

(نَ) موي بركندن است و در

ص: 1339

احرام از محرمات است.

نتف الابط

(نَ فُ لْ اِ) ازاله موي زير بغل و در احرام از محرمات است.

نجد

(نَ) بخشي از شبه جزيرة العرب (و قلب صحرا) است و سرزميني كوهستاني است كه چون نسبت به نقاط مجاور بلندتر است نجد ناميده شد و حدودش به حجاز و يمن و شام و عراق متصل است. نجد موطن آل سعود و منشأ فرقه وهابي مي باشد.

نجر

(نَ) حرارت، رنگ

1. نام زمين مكه است.

2. نام زمين مدينه است. (لغت نامه)

نحر

(نَ)

1. نام مكه به جهت شدت حرارت

2. نام مدينه به جهت شدت حرارت يا رنگارنگي بازارش. (ميقات حج، ش 7، ص 173) (ل)

نخاوله

(نَ وِ لِ) طائفه اي از قبايل عربي اسلامي اصيل و ريشه دار در مدينه منوره هستند كه طوايفي از سادات نيز مخلوط آنهايند و در قسمت جنوب شهر در محله اي به نام محله نخاوله ساكنند و عوام آنان را نخولي خوانند. اين طايفه كه از ديرباز در مدينه طيبه مي زيسته اند و نيز سادات آنها (كه از نسل حسنين (عليهما السلام) هستند) همه از شيعيان اماميه و داراي جمعيتي زياد هستند. نخاوله در زمان عثماني اتحاديه اي داشتند ولي سعودي ها اتحاديه كشاورزي آنها را منحل نموده و به علت تشيع مورد تحقير و بدرفتاري قرار دادند. نخاوله در ربيع الثاني سال 1346 قمري قيام نمودند اما سعودي ها آن را سركوب كرده و بيش از هفت هزار نفر را كشتند و بر زنان آنها به عنوان زنان كفار تعدي نمودند. پس از اين نهضت ملي شيعي، آل سعود به تحقير نخاوله اي ها پرداختند و فرمان

ص: 1340

دادند تا با آنان رفت و آمد و مصاحبت نشود و اجازه كسب و كار نيابند و جز در كارهاي پست و بي ارزش استخدام نگردند. در سال 1371 قمري نخاوله ها خواستار رفتار منصفانه با خود شدند اما مورد حمله وزير كشور قرار گرفتند. آنها در فقر به سر مي برند و حجاج ايراني در موسم حج به آنان كمك مادي مي نمودند تا اين كه در اثر تحولات اخير در اوضاع سياسي منطقه، نخاوله اي ها وضع اقتصادي بهتري يافته اند. در تسميه اينان به تفاوت گفته اند:

1. منسوب به قريه نخله (بين مكه و مدينه) هستند.

2. از نسل ابونخليه سعيد يا لهبي (هر دو از صحابه) هستند.

3. در كشاورزي نخل (در كارگاه گرده افشاني نخل) داراي مهارت هستند. (تاريخ مكه، ص 271 الي 277؛ راهنماي حرمين شريفين، ج 5، ص 144)

نخله

همان (ك) وادي نخله

نخولي

(نَ) يا (ك) نخاوله

نزول مني

(مَ ِ نا) از واجبات افعال حج است كه زائر پس از افاضه از مشعرالحرام روز دهم ذي حجه وارد مني شود تا مناسك آن جا (رمي جمره، ذبح، حلق) را به جاي آورد. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

نساسه

(نَ سّ سِ) از نام هاي مكه است. (لغت نامه؛ ميقات حج، ش 2، ص 219؛ ش 4، ص 142؛ ش 21، ص 92)

نسك

(نُ سُ) (نَ نِ - نُ) عبادت خدا. هر كاري كه وسيله تقرب به خدا باشد، لكن غالباً در مورد قرباني به كار مي رود. (برهان قاطع؛ مجمع البيان، ج 9، ص 34)

نسكين

يعني حج و عمره (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

نسي ء

(نَ) انما النسي ء زيادة في الكفر (توبه 37)

ص: 1341

سي ء (به معناي تأخير و افزودن) جا به جايي بعضي از ماه ها توسط اعراب جاهلي بود كه (تا سال نهم هجري) طي مراسم خاصي آن را انجام مي دادند (ولي اسلام از آن نهي فرمود) اين كار توسط متصديان ويژه اي صورت مي گرفت كه به آنها «قلامسه» مي گفتند از آن جهت كه گويند اولين كسي كه ماه ها را براي عرب نسي ء مي كرد «قُلَمَّس» نام داشت، و در اين كه هدف از نسي ء و جا به جا كردن ماه ها توسط عرب چه بوده دو نظر وجود دارد:

1. چون عرب در ماه هاي حرام (ذي قعده، ذي حجه، محرم، رجب) كه سه ماه آن پشت سر هم بود، به علت تحريم جنگ و غارت دچار مضيقه مالي مي شد لذا ماه هاي حرام را جا به جا مي كرد به اين نحو كه حرام بودن ماه محرم را به ماه صفر واگذار مي نمود تا فرصتي براي جنگ و كسب غنايم جنگلي پيدا شود.

2. چون عرب مي خواست حج را در هواي مناسب انجام دهد ماه ها را جا به جا مي كرد يعني از آن جا كه حج بايد در ماه ذي حجه انجام مي شد و گاهي ذي حجه به فصل گرماي طاقت فرساي مكه مي افتاد لذا هم حج گزاران در زحمت بودند و هم به علت نبودن ميوه و پوست در بازار، مبادلات

به نحو مطلوب صورت نمي گرفت؛ اين بود كه با عمل نسئي كاري مي كردند كه موسم حج در يك زمان معتدل باشد (تا بتوان با عرضه محصولات، بازار پر رونقي داشت)

ص: 1342

طبق اين نظر نسئي فقط تأخير يك ماه حرام به ماه ديگر نبود بلكه نوعي كبيسه كردن و تطبيق سال هاي قمري به سال هاي شمسي (توسط قلامسه) بود به اين نحو كه با توجه به اختلاف ده روز بين سال هاي قمري و شمسي كه در هر سه سال يك ماه تفاوت مي كرد سال سوم را يك ماه زياد كرده و آن را سيزده ماه مي گرفتند و روي اين حساب مبدأ سال سوم اول ماه صفر مي شد ولي آن را ماه محرم مي ناميدند، و لذا حج اين سال را قهراً در ماه محرم حقيقي انجام مي دادند و با گذشتن دو سال حج در ماه صفر قرار مي گرفت و همچنين تا يك دور تمام گردد. (ميقات حج، ش 3، ص 118 الي 125؛ و...)

نسيكه

(نَ كِ)

1. ذبح، قرباني

2. خون قرباني

3. ذبيحه. آن چه كه قربان كنند به مني (لغت نامه)

نشانه

(نِ نِ) آن است كه كفش خود را به خون شتر و قرباني بيالايد و بدان بر كوهان زند تا دانسته شود كه قرباني است و يا رقعه اي مشعر بر اين كه آن قرباني است نويسد و آن را در شتر قرباني گذارد. (لمعه، ج 1، ص 134، و پاورقي)

نصف درهم

پرداختي است در كفاره كشتن جوجه كبوتر توسط شخص مُحِلّ در حرم مجازات هاي مالي در حقوق اسلامي، ص 52)

نفر

(نَ فَ) (نَ) بيرون شدن حاجيان از مني در يوم النفر (لغت نامه) (ع)

نفر اول

بيرون رفتن از مني را به نيت ختم عمل روز دوازدهم (ذي حجه) نفر اول گويند كه بايد پس از ظهر

ص: 1343

باشد. (تبصرة المتعلمين، ص 198)

نفر ثاني

بيرون رفتن از مني را در روز سيزدهم (ذي حجه) نفر دوم گويند كه پيش از ظهر جايز است. (تبصرة المتعلمين، ص 198)

نقرة الغراب

(نُ رَ تُ لْ غُ)

1. از اسامي مجازي زمزم است (ميقات حج، ش 4، ص 144؛ ش 10، ص 91)

2. از نام هاي مكه است (ميقات حج، ش 4، ص 144؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 63)

نقع

(نَ قَ) گويند اسم است براي ما بين عرفات تا مزدلفه (الاتقان، ج 2، ص 452)

گاه به كعبه

پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) فرمود: «نگاه به كعبه از كنار آن، گناهان را نابود مي سازد». (معارف و معاريف)

از آداب كعبه نگاه به آن است. امام صادق (عليه السلام) فرمود: نگاه كردن به خانه كعبه عبادت است (فقه فارسي با مدارك، ج 3، ص 137)

نماز استداره اي

(اِ تِ رِ) نماز جماعت در مسجد الحرام در دايره كعبه.

نماز طواف

نمازي است كه در مراسم حج و عمره بعد از انجام عمل طواف هاي (زيارت و نساء) مي خوانند. نماز طواف از واجبات (غير ركني) است و نمازي دو ركعتي است بدون اذان و اقامه كه (به طور بلند يا آهسته) در مسجد الحرام در پشت و نزديك مقام ابراهيم ادا مي شود به طوري كه مقام ابراهيم بين نمازگزار و خانه كعبه قرار گيرد و در صورت (ازدحام جمعيت) و عدم امكان اداي آن به اين حالت فرموده اند كه در يكي از دو طرف و نزديك مقام ابراهيم نماز به جاي آورده شود. نماز طواف دو گونه است:

نماز طواف زيارت

اين نماز بعد از انجام «طواف زيارت» بايد ادا شود. اين نماز:

1.

ص: 1344

در عمره (تمتع و مفرده)، سومين عمل است و با لباس احرام خوانده مي شود.

2. در حج تمتع، هشتمين عمل است و بدون لباس احرام خوانده مي شود و براي اداي آن از روز دهم تا دوازدهم (و در مواردي تا آخر) ذي حجه فرصت هست.

نماز طواف نساء

اين نماز بعد از انجام «طواف نساء»

بايد ادا شود. اين نماز:

1. در عمره مفرده (1) هفتمين عمل است كه بدون لباس احرام خوانده مي شود و با انجام آن عمره مفرده پايان مي پذيرد.

2. در حج تمتع يازدهمين عمل است كه بدون لباس احرام خوانده مي شود و براي اداي آن از روز دهم تا دوازدهم (و در مواردي تا آخري) ذي حجه فرصت هست.

مستحبات نماز

بعد از طواف فوراً به جاي آوردن

بعد از حمد ركعت اول، سوره توحيد خواندن

بعد از حمد ركعت دوم، سوره كافرون خواندن

بعد از نماز، حمد و ثناي خداوند متعال به جاي آوردن

بعد از نماز، بر معصومين (عليهم السلام) صلوات فرستادن

بعد از نماز، حجر الاسود را لمس كردن و آن را بوسه زدن

بعد از نماز، قبولي اعمال را از درگاه پروردگار طلب نمودن

بعد از نماز، از زمزم نوشيدن و به سر و پشت و شكم پاشيدن

همراه نماز

به مفهوم كلامي از امام سجاد (عليه السلام) بايد توجه داشت كه با نماز در مقام ابراهيم از اين پس بايد نمازهاي ابراهيمي بر پا داشت و با نماز بيني شيطان را به خاك ماليد.

نماز طواف زيارت

(ك) نماز طواف

نماز طواف نساء

(ك) نماز طواف

نمرات

(نَ مِ) نشانه هاي حرم كه بالاي كوه نمره منصوب است (بروشور «حقيقت حج)».

نمره

ص: 1345

نَ مَ رِ) (نَ رِ) نام كوهي (يا ناحيه اي) است در حد عرفات و يكي از حدود حرم مكه است كه نشانه هاي حرم بر آن نصب است و بدون احرام نمي توان از آن جا وارد مكه شد. نمره از حدود عرفات هست ولي جزء موقف نيست.

همراه نمره

به مفهوم كلامي از امام سجاد (عليه السلام) هنگام ديدار از وادي نمره بايد قصد آن كرد كه از اين پس كسي را امر نكنند مگر اين كه خود بدان عامل باشند و كسي را از كاري نهي نكنند مگر آن كه خود، آن فعل را ترك كرده باشند.

نواخله

(نَ خِ لِ) شهرت ديگري از (ك) نخاوله (ميقات حج، ش 17، ص 158 و 159)

نوحاجي

در تأليفات فقه فارسي به كسي گفته اند كه حجة الاسلام را به جاي آورد. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

از آداب كعبه آن است كه داخل خانه كعبه شود، خصوص اگر نوحاجي باشد. (فقه فارسي با مدارك، ج 3، ص 137)

نيابت

(بَ)

1. نايب بودن (جانشيني) در انجام حج.

2. نايب بودن (جانشيني) در انجام برخي از اعمال حج به خاطر مشقت و حرج آن براي زائر مثلا در سعي يا طواف يا رمي يا قرباني.

1. در عمره تمتع اين نماز نيست.

و

واجبات حج

احكام حج. اعمال حج. امور واجبي كه در زيارت خانه خدا و در مراسم و مناسك حج بايد رعايت شوند؛ مثل واجبات احرام، تقصير (حلق)، رمي، سعي، طواف، عرفات، قرباني، مشعر، مني، نماز طواف.

واجبات عمره

احكام عمره. اعمال عمره. افعال عمره. امور واجبي هستند كه در زيارت بيت الله و در مراسم عمره (تمتع و مفرده) بايد

ص: 1346

رعايت گردند؛ مثل واجبات احرام، تقصير، سعي، طواف، نماز طواف.

واجب الحج

(جِ بُ لْ حَ جّ) شخص داراي امكانات مالي و جسمي و امنيتي در حدي كه حجة الاسلام بر او واجب شود. كسي كه براي زيارت بيت الله الحرام مستطيع است. داراي (ك) استطاعت.

وادي

از نام هاي مكه است (ميقات حج، ش 4، ص 138؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 36)

وادي ابراهيم

شهر مكه در بستر وادي ابراهيم قرار دارد كه از شمال شرقي به جنوب غربي كشيده مي شود و پس از آن كه از مسجدالحرام گذشت وادي مسفله ناميده مي شود. (دايرة المعارف فارسي، ذيل مكه)

وادي ابي جيده

(جَ دِ) همان (ك) وادي بطحان

وادي بطحان

(بَ طِ) (بَ بُ) مشهور به وادي ابي جيده از وادي هاي مدينه است ابتداي آن نزديك ماجشويه و آخر آن نزديك مسجد فتح مي باشد. از پيامبر اكرم نقل شده كه بطحان بركه اي از بركه هاي بهشت است. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 395)

وادي جمع

همان (ك) مشعر الحرام

وادي جن

(جِ نّ) محلي نزديك مدينه كه پريان در آن جا اسلام آوردند. (لغت نامه)

وادي الحرم

(يُ لْ حَ رَ) از نام هاي مكه است (تاريخ مكه، ص 15)

وادي حصون النيق

(ح نُ نّ) مساحت ما بين مسجد شجره تا مسجد ذو قبلتين را گويند (سيري در اماكن سرزمين وحي، ص 12)

وادي رانونا

مساحت ما بين شرق مدينه و جنوب آن را گويند. وادي رانونا جزئي از قبا در قطاع جنوبي به شمار مي رود و مسجد جمعه در بني سالم كه پيامبر اكرم نخستين نماز جمعه را در آن برگزار كرد در ميان اين وادي قرار داشته

است. (سيري در اماكن وحي، ص 12؛ مدينه شناسي،

ص: 1347

ج 1، ص 25؛ تاريخ و آثار اسلامي)

وادي سيل

همان (ك) قرن المنازل

وادي عرفات

همان (ك) عرفات

وادي عقيق

اطلاقي است براي چند وادي در

عربستان. (و هر وادي را كه سيل بشكافد و وسعت دهد عقيق گويند)

1. ميقاتي است در شمال شرقي مكه (به فاصله تقريبي 94 كيلومتري) اوايل اين ميقات را از سمت عراق «مسلخ» و اواسط آن را «غمره» و اواخر آن را «ذات عرق» گويند، و اين جا (بطن عقيق) ميقات اهل عراق و نجد و كساني است كه از اين راه عازم مكه هستند و فرموده اند افضل آن است كه از مسلخ احرام بندند. (توضيح مناسك حج، ص 33؛ فقه فارسي با مدارك، ص 84)

2. دره اي است در غرب مدينه و راه مدينه از آن مي گذرد. اين وادي پس از باران هاي سنگين چندان پر آب مي شد كه آن را به فرات تشبيه كردند. پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) عقيق را دوست مي داشت. و آن را «وادي مبارك» مي خواند. اين وادي به بخش هاي صغير و كبير و اكبر تقسيم شده است و قسمت اكبر آن در دست حضرت علي اميرالمؤمنين (عليه السلام) بود و حضرت چاه هايي در آن حفر نمود و اين چاه ها در منطقه شجره كنوني قرار داشته و به همين جهت مسجد شجره به مسجد آبار و يا ابيار علي معروف است. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 359؛ دايرة المعارف فارسي، ذيل عقيق)

وادي غير ذي ذرع

ربنا اني اسكنت من ذريتي بواد غير ذي ذرع (ابراهيم 37)

وادي بي كشت و ذرع وادي مكه يعني ابطح است كه در آن زمان در وادي مكه

ص: 1348

آب و زراعتي وجود نداشت. اما همين وادي غير قابل كشت كه شاهد كمال بندگي و طاعت حضرت ابراهيم (عليه السلام) در برابر خداي تعالي بود به بركت وجود حضرت اسماعيل و به دعاي حضرت ابراهيم (وارزقهم من الثمرات ابراهيم 37) جداي از جنبه مقدس ترين مكان عبادي عالم، داراي آب و كشت شد و چهره اي آبادان يافت.

وادي فاطمه (س)

در 85 كيلومتري شمال غربي مكه نرسيده به محدوده حرم قرار دارد و در آن چشمه هاي فراوان و نحلستان هاي زيادي است. سنگ هاي معدني بسيار عالي اين وادي در تعميرات و نوسازي مسجد النبي و مسجدالحرام در سطح گسترده اي مورد استفاده قرار گرفته است. اكثر آب هاي گوارايي كه در ظروف پلاستيكي در ايام حج به زائران خانه خدا داده مي شود از همين وادي تهيه شده و نام وادي فاطمه نيز بر آن ديده مي شود. (راهنماي حرمين شريفين، ج 5، ص 265؛ احكام حج و اسرار آن، ص 81؛ با راهيان قبله، ص 174)

وادي فخ

همان (ك) فخ

وادي قرن

همان (ك) قرن المنازل

وادي مأزمين

همان (ك) مأزمين

وادي مبارك

همان (ك) وادي عقيق (2)

وادي محرم

همان (ك) قرن المنازل

وادي محسر

پهمان (ك) محسر

وادي محصب

همان (ك) محصب

وادي مسفله

(1) (مَ فَ لِ) ادامه (ك) وادي ابراهيم

وادي مشعر

همان (ك) مشعر الحرام

وادي مني

همان (ك) مني

وادي النار

همان (ك) محسر

وادي نخله

(نَ لِ) مكاني است در شرق مكه. ميقاتي است براي عمره مفرده از داخل مكه.

وادي يلملم

همان (ك) يلملم

واقم

(قِ) زمين سنگلاخي كه از حدود حرم مدينه است در شرق (مناسك ص 205؛ دايرة المعارف تشيع، ذيل حره).

والده

از القاب مكه است چون زوار و حجاج پس ازقضاي مناسك حج (به آن جا عود و رجوع)

ص: 1349

مراجعت مي كنند. (ميقات حج، ش 21، ص 123)

وشاح

(وِ) رداء. قطعه اي از احرام كه محرم به دوش مي افكند (ميقات حج، ش 5، ص 50، و...)

وصائل

1. از بهترين پارچه هاي بافت يمن كه تبع كعبه را با آن پوشاند. (تاريخ مكه، ص 59)

1. مِ (ضبط دايرة المعارف فارسي ذيل مكه) مَ (ضبط سفرنامه ابن جبير، ص 147).

2. چون پوشش كعبه با رنگ هاي گوناگون و وصله وصله بود عرب آن را وصائل ناميده است (احكام حج و اسرار آن، ص 106)

وصيت حج

يعني كسي وصيت كند كه ديگري از جانب او حج كند. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

وقت احرام

مراد وقت مجاز براي محرم شدن است. اين زمان در:

1. عمره مفرده، طول ايام سال است (بجز ايام اختصاصي حج).

2. عمره تمتع، طول ماه هاي شوال و ذي قعده و نه روز اول ذي حجه تا پيش از ظهر است.

3. حج، طول ماه هاي شوال و ذي قعده و نه روز اول ذي حجه تا پيش از ظهر (و در حج تمتع از بعد از اتمام عمره تمتع).

وقت احلال

وقت بيرون شدن از احرام (لغت نامه، ذيل حل)

وقت اختياري

در اصطلاح مراسم حج:

1. وقت اختياري عرفات، وقت وقوف اختياري در عرفات است، يعني از روز نهم ذي حجه تا غروب شرعي همين روز براي شخص مختار.

2. وقت اختياري مشعر، وقت وقوف اختياري در مشعر است، يعني از شب دهم ذي حجه تا طلوع آفتاب براي شخص مختار. (رساله نوين، ج 1، ص 245؛ توضيح مناسك، ص 111)

وقت اضطراري

در مراسم حج:

1. وقت اضطراري عرفات، وقت وقوف اضطراري در عرفات است، يعني

ص: 1350

شب عيد قربان براي شخص معذور.

2. وقت اضطراري اول مشعر، وقت وقوف اضطراري در مشعر است، يعني شب عيد قربان براي شخص معذور از توقف بين الطلوعين.

3. وقت اضطراري دوم مشعر، وقت وقوف اضطراري در مشعر است، يعني از طلوع آفتاب تا ظهر روز عيد قربان حتي به مقدار اندك براي شخص معذور. (رساله نوين، ص 245)

وقت حج

زمان انجام عبادت و مراسم حج است. و طول ماه هاي شوال و ذي قعده و نه روز اول ذي حجه تا پيش از ظهر است براي محرم شدن (1) و تا روز دوازدهم (يا سيزدهم) ذي حجه است براي انجام حج (و براي برخي از اعمال حج تا آخر ذي حجه).

وقت عمره

زمان انجام عبادت و مراسم عمره است در:

1. عمره مفرده، طول ايام سال است (بجز ايام اختصاصي حج).

2. عمره تمتع، طول ماه هاي شوال و ذي قعده و نه روز اول ذي حجه تا (پيش از ظهر) است.

وقفه عرفيه

(عَ رَ يَّ) درنگ (وقوف) در عرفات است (سفرنامه ابن جبير، ص 171)

وقوف

(وُ) در اصطلاح حج، مراد توقف است در چند مكان به ترتيب:

1. وقوف عرفات

2. وقوف در مشعر

3. وقوف در مني

وقوف اختياري

در اصطلاح حج، مراد:

1. وقوف اختياري عرفات است. (ك) وقوف در عرفات

2. وقوف اختياري مشعر است. (ك) وقوف در مشعر

وقوف اضطراري

در اصطلاح حج، مراد:

1. وقوف اضطراري عرفات است. (ك) وقوف در عرفات

2. وقوف اضطراري مشعر است. (ك) وقوف در مشعر

وقوف در عرفات

فاذا افضتم من عرفات... (بقره 198).

وقوف در عرفات عبارت است از توقف (و ماندن) در صحراي عرفات. (2) و وقوف در عرفات از

ص: 1351

واجبات ركني حج است و دومين واجب از مراسم حج است كه پس از احرام در ميقات و آمدن به عرفات انجام مي پذيرد. و

1. در حج تمتع بعد از اتمام عمره تمتع است تا هنگامي كه بتوان خود را براي بعد از ظهر نهم ذي حجه به وقوف اختياري عرفات رسانيد.

2. رجوع كنيد به «عرفات».

كيفيت وقوف در عرفات (كه موقف اول در مراسم حج است) مي تواند در حالات مختلفي باشد، چون راه رفتن، پياده بودن، نشسته بودن، سواره بودن، خوابيده بودن (البته در قسمتي از وقت وقوف). وقوف در عرفات را در دو وقت مي توان انجام داد كه تنها يك مقدار از اين زمان ركن است (و اگر در اين يك مقدار زمان وقوف صورت نگيرد حج باطل مي شود) كه عبارت است از:

وقوف اختياري، ماندن در عرفات است از اول ظهر عرفه (روز نهم ذي حجه) تا غروب شرعي اين روز براي شخصي كه مختار است.

وقوف اضطراري، ماندن در عرفات است در شب عيد قربان (شب دهم ذي حجه) از غروب شرعي تا طلوع فجر براي شخصي كه مضطر است (يعني كسي كه تمكن ماندن در عرفات را از ظهر تا غروب روز نهم ذي حجه نداشته است) و اين وقوف اضطراري عرفات را «اضطراري شبانه» هم گويند.

مستحبات وقوف

نيت به زبان آوردن

رو به قبله به سر بردن

با وضو به سر بردن

در نمره قرار گرفتن

در حال گريه بودن

زير آسمان به سر بردن

به حالت ايستاده بودن

با همسفران به سر بردن

به خيرات اقدام كردن

- از شيطان به خدا

ص: 1352

پناه بردن

يادآوري گناه و استغفار نمودن

حمد و ثناي الهي را به جاي آوردن

زيارت حضرت سيدالشهداء را خواندن

بر پيامبر اكرم و آل او صلوات فرستادن

عطاياي الهي را يادآوري و شكرگزاري كردن

حاجات دنيايي و آخرتي را از خداوند خواستن

هفتاد مرتبه از خداوند تقاضاي بهشت نمودن

براي خود و والدين خود و ديگران دعا كردن

ذهن خود را از مانع توجه به خداوند دور داشتن

قبل از زوال (يعني نزديك ظهر) غسل به جاي آوردن

دعاي عرفه امام حسين و امام سجاد (عليه السلام) را خواندن

توفيق زيارت كردن هر ساله كعبه را از درگاه الهي طلب نمودن

دو نماز ظهر و عصر را در اول وقت به يك اذان و دو اقامه به جاي آوردن

سُوَري از قرآن مجيد را (مانند سوره هاي توحيد و ناس و فلق) تلاوت نمودن

آياتي از قرآن مجيد را كه در آنها حمد و تسبيح و تكبير و اسماي نيكوي الهي است قرائت كردن

هر يك از اذكار «الله اكبر، لا اله الا الله، الحمدلله، سبحان الله، ماشاءالله و لاقوة الا بالله، اللهم صل علي محمد و آل محمد» را صد مرتبه گفتن.

در طرف پايين چپ كوه (نسبت به كسي كه از مكه مكرمه به سوي عرفات مي آيد) در زمين هموار قرار گرفتن.

همراه عرفات

به مفهوم كلامي از امام سجاد (عليه السلام) در عرفات بايد به معرفت خداوندي رسيد و به اين فكر بايد بود كه نامه كارها و كتاب اعمال نزد خداوند است و او بر پنهاني ها آگاه است. (تفسير نمونه؛ مجمع البيان؛ تبصرة المتعلمين، ص 183؛ لمعه، ج 1، ص

ص: 1353

128؛ احكام حج و اسرار آن، ص 237؛ ميقات حج، ش 12، ص 164؛ و...).

وقوف در مشعر

فاذا افضتم من عرفات فاذكروا الله عند المشعر الحرام (بقره 198).

وقوف در مشعر، عبارت است از توقف (و ماندن) در بيابان مشعر. (1) و وقوف در مشعر از واجبات ركني حج است و سومين واجب از مراسم حج است كه (پس از وقوف در عرفات) با حركت از عرفات و آمدن به مشعر

1. رجوع كنيد به «مشعر الحرام».

الحرام صورت مي گيرد به اين ترتيب كه در حال احرام بعد از غروب شرعي روز عرفه (نهم ذي حجه) از عرفات به سمت مشعر حركت مي كنند. كيفيت وقوف در مشعر (كه موقف دوم است) مي تواند در حالات مختلفي باشد چون: راه رفتن، پياده بودن، نشسته بودن، سواره بودن، خوابيده بودن (البته در قسمتي از وقت وقوف).

وقوف در مشعر را در سه وقت مي توان انجام داد كه تنها يك مقدار از اين زمان ركن است (و اگر در اين يك مقدار وقت، وقوف صورت نگيرد حج باطل مي شود) كه عبارت است از:

وقوف اختياري؛ ماندن در مشعر است از شب دهم ذي حجه (شب عيد قربان) تا طلوع آفتاب براي شخص مختار.

ركن واجب اين وقوف از طلوع فجر است تا طلوع آفتاب (و مدت قبل از آن واجب غير ركني است).

وقوف اضطراري اول؛ ماندن در مشعر است در مقداري از شب عيد قربان (شب دهم ذي حجه) براي شخص مضطر و معذور چون پير و مريض و كسي كه كار ضروري دارد (و به اين ترتيب قبل از طلوع آفتاب به مني مي

ص: 1354

روند) اين وقوف را «اضطراري شبانه» هم مي گويند.

وقوف اضطراري دوم؛ ماندن در مشعر است بعد از طلوع آفتاب روز عيد قربان (دهم ذي حجه) تا پيش از ظهر براي شخص مضطر يعني كسي كه از روي فراموشي يا عذر ديگري از وقوف ما بين طلوع فجر تا طلوع آفتاب متمكن نشده است. اين وقوف را «اضطراري روزانه» هم مي گويند.

مستحبات وقوف

با وضو بودن

به حال احيا بودن

دعاي مشلول خواندن

هفتاد عدد سنگريزه برداشتن (1)

در دامنه كوه و رو به قبله بودن

حمد و ثناي پروردگار را به جاي آوردن

نعمت ها و عظمت و بلاي الهي را به نظر آوردن

دعاي «اللهمَّ اني اسئلك ان تجمع...» را خواندن

دعاي «اللهم ارحم موقفي...» را در تل سرخ خواندن

پا برهنه در بالاي كوه قزح قدم زدن و ذكر خداوند نمودن

در حق خود و والدين و اولاد و اهل و مال ديگران دعا كردن

براي ائمه و تعجيل فرج دعا كردن و از اعداي ايشان بيزاري جستن

در وسط وادي مشعر الحرام و در طرف سمت راست جاده جاي گزيدن

نمازهاي مغرب و عشا را به يك اذان و دو اقامه بدون فاصله به جاي آوردن

هر يك از اذكار «الله اكبر، الحمدلله، سبحان الله، لا اله الا الله، اللهم صل علي محمد و آل محمد» را صد بار گفتن

نزديك طلوع آفتاب بر بالاي كوه ثبير هفت مرتبه اعتراف به گناهان و هفت مرتبه استغفار كردن

پيش از طلوع آفتاب كوچ كردن و تا طلوع آفتاب از وادي محسر خارج نشدن

با آرامش و وقار و ذكر و استغفار

ص: 1355

راه افتادن و در وادي محسر هروله كردن

همراه مشعر

به مفهوم كلامي از امام سجاد (عليه السلام) به هنگام برداشتن ريگ در مزدلفه (مشعر) بايد قصد كناره گيري از گناه و ناداني و استواري بر دانش و عمل را داشت و با گذشتن از مشعر الحرام بايد دل را به نشانه شعار تقوا و خوف از خدا نشانه گذاري كرد.

وقوف در مني

عبارت است از توقف (بيتوته) كردن در وادي مني. (2) وقوف در مني از واجبات غير ركني حج است و دوازدهمين واجب از مراسم حج (3) است كه پس از حركت از مشعرالحرام بعد از طلوع آفتاب روز دهم ذي

1. 49 ريگ براي رمي جمرات و 21 ريگ جهت ذخيره.

2. رجوع كنيد به «مني».

3. و در «حج افراد» يازدهمين واجب.

حجه و آمدن به وادي مني صورت مي گيرد و زمان وقوف (بيتوته) در مني از غروب شرعي تا نيمه شب است در هر يك از دو (يا سه) شب:

شب هاي يازدهم و دوازدهم: حجاج چه آنها كه براي ادامه اعمال حج از مني به مكه رفته اند و چه آنها كه نرفته اند و در مني باقي مانده اند بايد شب هاي يازدهم و دوازدهم ذي حجه را در مني باشند و بنابراين آنها كه به مكه رفته اند بايد قبل از غروب به مني باز گردند.

شب سيزدهم: اگر حاج نتواند تا غروب روز دوازدهم ذي حجه از مني خارج شود در اين صورت بايد شب سيزدهم را هم در مني وقوف (بيتوته) كند و در روز سيزدهم رمي جمرات ثلاثه نموده از مني خارج شود.

همراه مني

ص: 1356

ه مفهوم كلامي از امام سجاد (عليه السلام) در رفتن به مني بايد قصد آن داشت كه بعد از اين از دست و زبان و دلمان براي مردم ايمني باشد.

وقوف سه گانه

مراد است از:

1. وقوف در عرفات

2. وقوف در مشعر

3. وقوف در مني

وقوف عرفات همان (ك) وقوف در عرفات

وقوف مشعر همان (ك) وقوف در مشعر

وقوف مني همان (ك) وقوف در مني

وقوفين

(و فَ)

1. وقوف عرفات و وقوف در مشعر را گويند.

2. وقوف اختياري و وقوف اضطراري را گويند.

وهابيان

همان (ك) وهابيه (دايرة المعارف فارسي)

وهابيه

(وَ هّ يِّ) مذهبي نو ساخته به نام اسلام و حاكم در سرزمين (ك) عربستان سعودي.

ه

هجرت

مراد آمدن رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) از مكه به مدينه است. آن جناب بر اثر شدت آزار كفار و مشركين مكه اين شهر را در پنجشنبه اول ربيع الاول سال چهاردهم بعثت به سمت مدينه ترك كردند و در دوازدهمين روز ماه ربيع الاول (به قولي) وارد قبا شدند و پس از اندك توقفي با پيوستن حضرت امير علي (عليه السلام) و همراهانش (فواطم ثلاثه) به اتفاق وارد مدينه گرديدند.

هدي

(هَ دْ) جعل الله الكعبه البيت الحرام قياماً للناس و الشهر الحرام و الهدي و القلائد (مائده 97) هدي قرباني مخصوص بيت الله الحرام است (حيواني كه در حج براي قرباني به مكه فرستند). هدي در قرآن در رديف كعبه و ماه حرام، وسيله زندگي مردم معرفي شده و معلوم مي شود كه هدي قسمتي از اعمال حج است و به شئون خانه خدا بستگي دارد. هدي در مراسم حج در مني قرباني مي شود

ص: 1357

و در مراسم عمره كه قرباني مستحب است، در مكه قرباني مي شود (در كنار مسجد در «حزوره» در كنار مروه كه البته امروزه اين امكان وجود ندارد) وجه تسميه هدي را از آن جهت گفته اند كه:

1. قرباني به خانه كعبه اهدا مي گردد.

2. قرباني به سوي كعبه و حرم سوق داده و هدايت مي گردد.

هدي تحلل

(هَ دْ يِ تَ حَ لُّ لْ) قرباني كه مصدود يا محصور مي كند و از حال احرام بيرون مي شود. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

هدي تمتع

(تَ مَ تُّ) قرباني زائر است در حج تمتع، هدي المتعه، دم المتعه. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

هدي السياق

(سّ) همان (ك) هدي القران

هدي القران

(لْ قِ) هدي السياق. شتري است كه زائر در حج قران با خود براند، و همين راندن است كه وجه تسميه هدي السياق است (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

هدي متعه

(مُ عِ) همان (ك) هدي تمتع

هدي مندوب

(مَ) هر قرباني است بر زائر كعبه كه واجب نباشد. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

هدي واجب

قرباني واجب است بر زائر كعبه، مانند قرباني در حج تمتع و قرباني كه به نذر و يا به عنوان جزا (مانند كفاره) واجب گردد، و نيز قرباني در هدي القران كه به اشعار و تقليد واجب گردد. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

هدي للعالمين

(هُ دَ نْ لِ لْ لَ) ان اول بيت وضع للناس للذي ببكة مباركا و هدي للعالمين (آل عمران 96)

هدي للعالمين صفتي است كه كعبه به آن متصف است، چرا كه دلالت و هدايت جهانيان است به سوي خداوند و قبله جهانيان است، و بدين گونه آنان را به جهت نمازشان هدايت مي كند. با حج و طواف

ص: 1358

آن به سوي جنت هدايت مي كند و دلالت بر وجود خداي يكتا و صدق رسالت پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) مي كند.

آري كعبه عامل هدايت است و هدايتش به ساكنين مكه و يا به حجاجي كه از دور و نزديك به زيارت آن مي آيند محدود نمي شود و همه جهانيان را در بر مي گيرد و حتي محدود به دوران اسلام هم نمي شود. و قبل از بعثت پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) هم علي رغم آن كه مراسم حج آلوده به خرافات و نادرستي ها بود، مع ذلك جلو پاره اي از كج روي ها را مي گرفت و جايگاه هدايت بود. كعبه مسلمانان را به سعادت دنيوي كه همان وحدت كلمه و يگانگي امت باشد رهبري مي كند و غير مسلمانان را هم بيدار مي كند تا به نتايج وحدت اسلامي و هماهنگي قواي مختلف و متشتت آن پي برده از خواب غفلت بيدار شوند. (ميقات حج، ش 4، ص 156؛ نگرشي اجتماعي به كعبه و حج از ديدگاه قرآن، ص 40).

هذراء

(هَ) از نام هاي مدينه است به جهت زيادي شدت گرمايش يا به جهت زيادي آب هايش. (ميقات حج، ش 7، ص 173).

هروله

(هَ وَ لِ) نوعي كوتاه قدم برداشتن همراه با تكان دادن شانه هاست كه انجام آن مستحب است در فاصله اي از (ك) سعي بين صفا و مروه.

هزمه اسماعيل

(هَ مِ ءِ) از نام هاي زمزم است. (ميقات حج، ش 10، ص 91).

هزمه جبرئيل

از اسامي زمزم است چون جبرئيل آن را معرفي نمود. (حرمين شريفين، ص 23، ثواب اعمال حج، ص 35).

هزمه ملك

ص: 1359

مَ لَ) از اسماي زمزم است. (ميقات حج، ش 5، ص 140؛ ش 10، ص 90).

هفت تكبير

هفت بار تكبير گفتن در سعي (از اعمال حج). پس از ايستادن در صفا هفت بار تكبير گويند. (فرهنگ فارسي).

هفت تهليل

هفت بار تهليل گفتن در سعي (از اعمال حج). پس از ايستادن در صفا هفت بار تهليل خدا كنند. (فرهنگ

فارسي).

هفت سنگ

رمي هفت سنگ از واجبات حج است. (فرهنگ اصطلاحات و تعريفات نفايس الفنون).

هفت شوط

1. هفت بار گرديدن به دور خانه كعبه در طواف.

2. هفت بار رفت و آمد كردن بين صفا و مروه در سعي.

هفت مسجد

همان (ك) مساجد سبعه.

هي بركه

از اسامي زمزم است. (ميقات حج، ش 10، ص 91).

ي

يثرب

(يَ رِ) و اذا قالت طائفة منهم يا اهل يثرب. (احزاب 13)

يثرب نام مدينه (مدينة الرسول) قبل از هجرت رسول الله به آنجا بوده است (و به اقوالي ديگر نام ناحيه اي از مدينه بود يا نام ناحيه اي كه مدينه جزو آن بود) و رسول خدا اسم يثرب را دوست نداشت و پس از ورود به آن فرمودند اين كلمه به كار برده نشود و آن را طابه و يا طيبه ناميدند. در وجه تسميه يثرب به اختلاف گفته اند:

1. از ماده «ثَرَبَ» است به معناي عيب و فساد.

2. از ماده «تَثريب» است به معناي جبران و مؤاخذه به واسطه گناهي كه انجام شده.

3. مأخوذ از نام شخص غير موحدي است كه اين شهر را بنا كرد. از نام يثرب از نژاد ارم بن سام بن نوح (تاريخ و آثار اسلامي، ص 173؛ تاريخ تحليلي اسلام، ص 97؛ ميقات حج، ش 6 و7 ص

ص: 1360

91، ص 174؛ الاتقاق، ج 2، ص 452؛ و...).

يرمرم (يَ رَ رَ) همان (ك) يلملم.

يك خون قرباني كردن است در كفارات حج. انواع حيواناتي كه در كفارات احرام و حرم مقرر شده عبارتند از شتر و گاو و گوسفند، و در بعضي موارد كه مطلقاً فرموده اند يك خون بر عهده مرتكب (عليه دم) است با قربان كردن گوسفند امتثال مي شود. (مجازات هاي مالي در حقوق اسلامي ص 53).

يك درهم پرداختي است در كفارات احرام و حرم.

1. كفاره شكستن تخم كبوتري است (كه در آن جوجه اي باشد كه بجنبد) توسط شخص محرم در حرم.

2. كفاره كشتن كبوتر است توسط شخص محل در حرم (مجازات هاي مالي در حقوق اسلامي، ص 52).

يك ربع پرداختي است در كفارات و آن كفاره شكستن تخم كبوتري است (كه در آن جوجه اي باشد كه بجنبد) توسط شخص محل در حرم (مجازات هاي مالي در حقوق اسلامي، ص 52).

يك شتر

كفاره ارتكاب عملي است كه از محرمات احرام باشد مانند بوسيدن زن، آميزش جنسي، استمنا، سوگند دروغ در مرتبه سوم، نگاهي كه سبب خروج مني شود. (گزيده اي از مسائل و فرهنگنامه حج، ص 46 و 70).

يك گاو

كفاره ارتكاب عملي است كه در محرمات احرام باشد، مانند سوگند دروغ در مرتبه دوم، كندن درخت بزرگ حرم. (گزيده اي از مسائل و فرهنگنامه حج، ص 46 و 70).

يك گوسفند

كفاره ارتكاب عملي است كه از محرمات احرام باشد مانند استعمال بوي خوش، ترك بيتوته مني،

پوشاندن سر براي مردان، پوشيدن صورت براي زنان (به نظر بعضي فقها) پوشيدن لباس دوخته براي مردان، خارج كردن خون

ص: 1361

از بدن، چيدن همه ناخن هاي دست، چيدن همه ناخن هاي پا، چيدن همه ناخن هاي دست و پا در يك نوبت، سايه بر سر قرار دادن در حال سير براي مردان، روغن معطر ماليدن، سوگند دروغ در مرتبه اول، سوگند راست در مرتبه سوم، كندن و بريدن درخت كوچك حرم، كندن موي زير بغل ها و... (گزيده اي از مسائل و فرهنگنامه حج، ص 46 و 70).

يلملم

(يَ لَ لَ) يا «الملم» يا «ململم» يا «يرمرم» از كوه هاي تهامه است. و وادي يلملم در جنوب شرقي مكه به فاصله تقريبي 94 (و از راه جديد 54) كيلومتري از ميقات هاي عمره (تمتع و مفرده) است. براي اهل يمن و كساني كه از اين راه عازم مكه اند. (ميقات حج، ش 6، ص 150؛ ش 19، ص 102؛ ش 23، ص 118؛ لغت نامه؛ و...).

يمين الله

(يَ نُ لّا) عنوان حجرالاسود در روايات (ميقات حج، ش 31، ص 147؛ سفرنامه ابن جبير، ص 126).

ينبع

(يَ بُ) همان (ك) ينبوع.

ينبوع

(يَ) يا «ينبع» (چشمه) قريه اي است در حدود دويست كيلومتري راه مدينه به مكه، و از آن جا كه اين قريه چشمه ها و آب هاي فراوان دارد به اين نام شهرت يافته است. در اين جا مسجدي ساخته بودند كه طبق نقل، رسول الله در آن نماز گزاردند، و ينبع هنگام تقسيم فَيْ ء توسط نبي اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) سهم حضرت علي (عليه السلام) شد و آن حضرت با حفر چاه هايي به ايجاد نخلستان پرداخت و درآمد حاصله را به يتيمان و مستمندان بني هاشم اختصاص داد. آن حضرت تا قبل

ص: 1362

از خلافت عمدتاً در ينبع سكونت داشت و به كار مشغول بود. ينبع در دست بني الحسن بود و امروزه اين جا يكي از زيارتگاه هاي مهم (ولي فراموش شده) است، چرا كه چند تن از اولاد ائمه و سادات جليل القدر در آن مدفون هستند كه معروف ترين آنان عبارتند از:

1. عمر الاطراف آخرين فرزند حضرت امير (عليه السلام) است كه فردي با تقواو با فضيلت بود.

2. علي اصغر، نوه امام حسين و كوچك ترين فرزند امام سجاد (عليه السلام) است.

3. داود بن محمد، از نوادگان حضرت ابوالفضل عباس (عليه السلام) كه در مكه و مدينه عليه جور و ستم حكومت برخاست و در اين جا به شهادت رسيد.

4. احمد بن علي، از نوادگان محمد حنيفه كه در اين جا به شهادت رسيد. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 158؛راهنماي حرمين شريفين، ج 5، ص 236)

يندد

(يَ دَ) از اسامي مدينه است. (لغت نامه؛حرمين شريفين، ص 119؛ميقات حج، ش 7، ص 174)

يندر

(يَ دَ) از اسامي مدينه است. (حرمين شريفين، ص 119؛ ميقات حج، ش 7، ص 174)

يوم استفتاح

(اِ تِ) يا «يوم افتتاح» روز پانزدهم رجب را گويند از آن جهت كه در اين روز درب كعبه را به روي زائران مي گشودند (و در اقوال ديگر به جهت گشوده بودن درهاي آسمان در اين روز يا گشوده بودن درهاي رحمت الهي در اين روز).

يوم افتتاح

همان (ك) يوم استفتاح

يوم الاكارع

(يَ مُ ل اَ رِ) يا «يوم الاكرع» روز دوازدهم ذي حجه را گويند چون در اين روز حاجيان «اكارع» (جمع كراع به معني پاچه) شتران و گوسفندان را مي پزند. (امام شناسي، ج 6، ص 224؛ ناسخ التواريخ، حضرت رسول،

ص: 1363

ج 4، ص 30)

يوم الاكرع

(ل اَ رُ) همان (ك) يوم الاكرع

يوم التحصيب

(تَّ) يوم الحصبه. روز نفرثاني (يعني روز13ذي حجه) را گويند. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

يوم الترويه

(تَّ يِ) روز هشتم ذي حجه را گويند كه روز قبل از آغاز شروع اعمال حج است و معمولا در اين روز حجاج (جهت رسيدن به موقع به عرفات) احرام بسته و به عرفات مي روند و در وجه تسميه آن به تفاوت گفته اند كه از ريشه:

1. تروي، به معني فكر كردن است و حضرت خليل الله به

جهت خواب در باب قرباني فرزند، متفكر بود تا آخر الامر ذبح او را در روز عيد اضحي به خاطر مباركش قرار داد.

2. روايت، به معني بيان كردن است و حضرت مناسك و احكام حج را در اين روز براي مردم روايت (بيان) مي فرمود.

3. ريّ، به معني سيراب شدن و آب دادن است.

4. ارتوا، به معني آب برداشتن است. در اين روز حضرت جبرئيل نزد حضرت ابراهيم (عليه السلام) آمد و گفت: اي ابراهيم براي خود و خانواده ات آب بردار و براي عرفات آماده شو. و معمولا حاجيان به جهت آن كه در عرفات آب نبود، آب آشاميدني مورد نياز خود را براي عرفات در اين روز تهيه مي كردند و در روز هشتم كه از مكه آب بر مي داشتند به هم كه

مي رسيدند مي گفتند «ترويم»آب برداشتيد. آب برداريد. (حجة التفاسير، تعاليق، احكام حج و اسرار آن، ص 142؛ راهنماي حرمين شريفين، ج 4، ص 10؛ كتاب حج، ص 254؛ ثواب اعمال حج، ص 7)

يوم الجمع

(لْ جَ) روز عرفه است. (لغت نامه، ذيل جمع)

يوم الحج

(ل حَ جّ)

ص: 1364

به نقلي روز عيد قربان است. (ميقات حج، ش 2، ص 175)

يوم الحج الاكبر

(ك) حج اكبر

يوم الحصبه

(ل حَ بِ) همان (ك) يوم التحصيب

يوم الرئوس

(رُّ ءُ) يا «يوم القر» روز يازدهم ذي حجه را گويند به جهت آن كه حاجيان در اين روز سرهاي حيوانات ذبح و نحر شده را مي پزند و مي خورند. (امام شناسي، ج 6، ص 224؛ ناسخ التواريخ، حضرت رسول، ج 4، ص 30)

يوم الصدر

(صَّ دَ) روز چهارم از روزهاي نحر (با توجه به لغت نامه، ذيل صدر)

يوم العرفه

(لْ عَ رَ فِ) روز نهم ذي حجه را گويند. روزي كه حاجيان در عرفات وقوف مي كنند.

و حضرت سجاد (عليه السلام) مي فرمايد: «بار خدا اين روز عرفه، روزي است كه آن را شريف و گرامي و بزرگ داشته اي و رحمتت را در آن گسترده و عفوت را انعام نموده و عطايت را در آن بسيار كرده و به سبب آن بر بندگانت تفضل و احسان فرموده اي» (صحيفه كامله سجاديه، ترجمه فيض الاسلام، ص 340).

يوم الفتح

(لْ فَ) مراد روز فتح مكه است در سال هشتم هجري. طبق نقل تاريخ حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) در دهم ماه رمضان اين سال از مدينه حركت فرمودند و بعد از ده روز به مكه رسيدند.

يوم القدر

(لْ قَ) روز دوازدهم ذي حجه (ميقات حج، ش 29، ص 17).

يوم القر

(- لْ قَ رّ) همان (ك) يوم الرئوس.

يوم المزدلفه

(لْ مُ دَ لَ فِ) روزي كه حجاج در مزدلفه هستند.

يوم مشهود

(مَ) روز عرفه. (لغت نامه؛ الاتقان، ج 2، ص 643).

يوم النحر

(نَّ) روز دهم ذي حجه. روزي كه حجاج در مني قرباني كنند.

يوم النفر

(نَّ) روز كوچ حاجيان

ص: 1365

از مني را گويند. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق). (ع)

يوم النفر الاول

(نّ رِ لْ ا وَّ) روز كوچ اول. روز دوازدهم ذي حجه كه حجاج كارشان تمام شده از مني كوچ مي كنند. (امام شناسي، ج 6، ص 224؛ فهرست كشف الاسرار، ص 829).

يوم النفر الثاني

(نَّ رِ ثّ) روز كوچ دوم. روز سيزدهم ذي حجه را گويند به جهت آن كه حجاجي كه در كوچ اول از مني نرفته اند در اين روز كوچ خواهند نمود. (امام شناسي، ج 6، ص 224؛ فهرست كشف الاسرار، ص 829).

يوم النفور

(نُّ) يوم النفر (لغت نامه، ذيل نفر).

روز كوچ حاجيان از مني و روز

منابع

1. قرآن مجيد، با ترجمه (هاي) فارسي.

2. نهج البلاغه، ترجمه و شرح فيض الاسلام.

3. اسرار حج - امام سجاد (عليه السلام) (1)

4. تفسير منهج الصادقين - ملا فتح الله كاشاني.

5. تفسير مجمع البيان شيخ طبرسي ترجمه فارسي.

6. تفسير الروض الجنان ابوالفتوح رازي.

7. تفسير نمونه آيت الله مكارم شيرازي.

8. حجه التفاسير سيد عبدالحجت بلاغي.

9. قاموس قرآن سيد علي اكبر قرشي.

10. اعلام قرآن دكتر محمد خزائلي.

11. قصص قرآن صدر بلاغي.

12. دائرة الفرائد در فرهنگ قرآن دكتر محمد باقر محقق.

13. دائرة المعارف لغات قرآن حاج ميرزا ابوالحسن شعراني.

14. الاتقان في علوم القرآن جلال الدين سيوطي ترجمه دكتر مهدي حائري.

15. فهرست كشف الاسرار وعدة الابرار دكتر محمد جواد شريعت.

16. شرح اربعين ابن خاتون عاملي.

17. حيوة القلوب علامه مجلسي.

18. بحار الانوار علامه مجسلي ج 13 ترجمه علي دواني.

19. مفاتيح الجنان حاج شيخ عباس قمي.

20. مبادي فقه و اصول دكتر عليرضا فيض.

21. تبصرة

ص: 1366

المتعلمين علامه حلي ترجمه و شرح شعراني.

22. لمعه محمد بن مكي ترجمه دكتر عليرضا فيض دكتر علي مهذب.

23. النهايه شيخ طوسي ترجمه محمد تقي دانش پژوه سيد محمد باقر سبزواري.

24. ترجمه و شرح تبصره علامه حلي زين العابدين ذوالمجدين.

25. فقه فارسي با مدارك فروع دين و نصوص احكام ج 3 (راهنماي حج و مناسك) آيت الله محمد باقر كمره اي.

26. خلاصه مناسك حج امام خميني.

27. مناسك حج آيت الله خويي.

28. مناسك حج آيت الله سيستاني.

29. توضيح مناسك حج آيت الله شاهرودي.

30. آداب و احكام حج آيت الله گلپايگاني.

31. مناسك حج و احكام عمره آيت الله گلپايگاني.

1. گفت و گوي امام با شبلي درباره اسرار و واقعيات حج.

32. برنامه حج بعثه آيت الله گلپايگاني.

33. احكام عمره آيت الله گلپايگاني نگارش علي افتخاري گلپايگاني.

34. حج و عمره محمد رحمتي سيرجاني.

35. آداب عمره قران محمد باقر بهبودي.

36. اسرار، مناسك، ادله حج صادقي.

37. كتاب حج جمعي از صاحب نظران.

38. قبل از حج بخوانيد علي افتخاري گلپايگاني.

39. ثواب اعمال حج موسوي دهسرخي اصفهاني.

40. احكام حج و اسرار آن حسن بيگلري.

41. حج البيت محمد جواد آيت الهي.

42. حج آن طور كه من رفتم علي اصغر فقيهي.

43. همراه با زائران خانه خدا محمد تقي رهبر.

44. كعبه دكتر ناصرالدين شاه حسيني.

45. به سوي ام القري رسول جعفريان.

46. راهنماي مصور حجاج محمد حسين فلاح زاده.

47. آموزش مناسك حج محمد حسين فلاح زاده محمود مهدي پور.

48. آثار اسلامي مكه و مدينه رسول جعفريان.

49. راهنماي مصور حجاج

ص: 1367

در مكه معظمه و مدينه طيبه جعفر وجداني.

50. آداب الحرمين سيد جواد حسيني آل علي شاهرودي.

51. در راه خانه خدا عزالدين قلوز ترجمه سيد جعفر شهيدي.

52. حج برنامه تكامل سيد محمود ضياء آبادي.

53. فلسفه و اسرار حج ابوالقاسم سحاب.

54. تاريخ و آثار اسلامي مكه معظمه و مدينه منوره اصغر قائدان.

55. حرمين شريفين دكتر حسين قره چانلو.

56. تاريخ جغرافيايي مكه معظمه و مدينه طيبه حسين عمادزاده.

57. نگرشي اجتماعي به كعبه و حج از ديدگاه قرآن سيد محمد حسيني كشكوئيه.

58. تاريخ مكه دكتر محمد هادي اميني ترجمه محسن آخوندي.

59. الاعلاق النفيسه ابن رسته ترجمه دكتر حسين قره چانلو.

60. مدينه شناسي سيد محمد باقر نجفي.

61. عرشيان دكتر سيد محمد جعفر شهيدي.

62. سفر نامه مكه مهديقلي هدايت به كوشش دكتر سيد محمد دبير سياقي.

63. سفر نامه ابن جبير محمد بن احمد بن جبير ترجمه پرويز اتابكي.

64. سفرنامه ناصر خسرو به كوشش نادر وزين پور. (به كوشش محمد دبير سياقي)

65. راهنماي حرمين شريفين ابراهيم غفاري.

66. با راهيان قبله عليرضا محمد خاني.

67. ميعادگاه عشاق احمد محدث خراساني.

68. سيري در اماكن سرزمين وحي علي اكبر حسني.

69. با ما به مكه بياييد دكتر عبدالمهدي يادگاري.

70. مدينه منوره تحولات عمراني و ميراث معماري صالح لمعي مصطفي ترجمه صديقه وسمقي.

71. تعمير و توسعه مسجد شريف نبوي در طول تاريخ ناجي محمد حسن عبدالقادر الانصاري ترجمه عبدالمحمد آيتي.

72. گنجينه هاي ويران محمد عبايي خراساني سيد رضا حسيني نسب.

73. گزيده اي از مسائل و فرهنگنامه حج محمد افتخاري.

74. الغدير علامه مجلسي ترجمه

ص: 1368

فارسي.

75. طبقات واقدي ترجمه دكتر محمود مهدوي دامغاني.

76. تاريخ مفصل اسلام ج 1 عمادزاده.

77. ناسخ التواريخ ميرزا محمد تقي سپهر.

78. تاريخ پيامبر اسلام - دكتر محمد ابراهيم آيتي.

79. تاريخ تمدن اسلام جرجي زيدان ترجمه علي جواهر كلام.

80. مروج الذهب مسعودي ترجمه ابوالقاسم پاينده.

81. مقاتل الطالبيين - ابوالفرج اصفهاني ترجمه رسولي محلاتي.

82. التنبيه و الاشراف مسعودي ترجمه ابوالقاسم پاينده.

83. منتهي الآمال حاج شيخ عباس قمي.

84. فرقه وهابي علي دواني.

85. اصول فقه، فقه مرتضي مطهري.

86. رساله نوين امام خميني ترجمه و تنظيم بي آزار شيرازي.

87. مسالك و ممالك ابواسحق ابراهيم اصطخري به اهتمام ايرج افشار.

88. امام شناسي سيد محمد حسين حسيني طهراني.

89. مجازات هاي مالي در حقوق اسلامي سيد محمد حسيني.

90. لفت نامه علي اكبر دهخدا.

91. فرهنگ فارسي دكتر محمد معين.

92. فرهنگ جامع احمد سياح.

93. فرهنگ نفيسي دكتر علي اكبر نفيسي.

94. فرهنگ آنندراج محمد پادشاه (شاد).

95. فرهنگ رشيدي عبدالرشيد حسين مدني تتوي.

96. فرهنگ غياث اللغات غياث الدين رامپوري.

97. فرهنگ علوم دكتر سيد جعفر سجادي.

98. فرهنگ معارف اسلامي دكتر سيد جعفر سجادي.

99. فرهنگ اصطلاحات فقهي محمد حسين مختاري علي اصغر مرادي.

100. دايرة المعارف تشيع - احمد صدر حاج سيد جوادي.

101. دايرة المعارف بزرگ اسلامي كاظم موسوي بجنوردي.

102. دايرة المعارف فارسي غلامحسين مصاحب (و...)

103. فرهنگنامه حج و عمره و اماكن مربوطه مهريزي.

104. فرهنگ دانستني هاي پيش از سفر به خانه خدا مهدي ملتجي.

105. معارف و معاريف سيد مصطفي حسيني دشتي.

106. راهنمايي دانشوران سيد علي اكبر برقعي قمي.

ص: 1369

07. مبسوط در ترمينولوژي حقوق - دكتر محمد جعفر جعفري لنگرودي.

108. ماهنامه مكتب اسلام.

109. روزنامه همشهري و اطلاعات.

110. فصلنامه (1) ميقات حج.

لطفاً توجه فرماييد:

1. (ك) رجوع كنيد به

2. ممكن است آيه قرآن به طور كامل ذكر نشده باشد.

3. ذكر منبع به معني نقل بي كم و كاست از آن منبع نمي باشد.

4. حرف ما قبل (ه) در آخر كلمه، بنا به تداول فارسي مكسور ضبط شده.

1. و منابع متعدد ديگري كه به برخي از آنها در متن اشاره شده است.

ص: 1370

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109