طوبای هدایت : پاسخی به شبهات وهابیت

مشخصات کتاب

سرشناسه: آقا دادی احمدرضا.

عنوان و نام پدیدآور: طوبای هدایت (پاسخی به شبهات وهابیت) احمدرضا مرتضوی (آقادادی).

مشخصات نشر: قم، کومه 1388

مشخصات ظاهری 288 ص : شابک 6-81-2598-964-978

وضعیت فهرست نویسی: فیپا

یادداشت: واژه نامه

موضوع: وهابيه - دفاعیه ها و ردیه ها. موضوع: شیعه - دفاعیه ها و ردیه ها رده بندی :کنگره 91387 ط 66 238/6/2 BP

رده بندی دیویی: 297/527

شماره کتابشناسی ملی: 1735663.

طوبای هدایت پاسخی به شبهات وهابیت.

احمدرضا آقادادی.

با مقدمه آیت الله مهدوی.

دارالولایه امام امیرالمومنین.

ص: 1

اشاره

طوبای هدایت (پاسخی به شبهات وهابیت)

احمدرضا آقادادی

انتشارات: کومه

مجری تولید: کتابسرای سلام

ویرایش صفحه آرائی: فرشته میرفندرسکی.

اجرای گرافیک متنک نفیسه میرفندرسکی.

طرح جلد: ایمان موسوی.

شمارگان 12000 نسخه.

چاپ هفتم زمستان 1388

شابک: 6-81-2598-964-978

بهاء 3200 تومان.

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

مقدمه حضرت آیت الله مهدوی (زید عزه)

بسم الله الرحمن الرحيم.

دین اسلام برای تسلیم نمودن انسان در برابر پروردگار از راه استدلال و برهان قوی آمده است و چون انسان دارای حاکمی همچون عقل می باشد، وقتی که دلیل قوی و محکم را برای اثبات توحید و معاد و نبوت و امامت و صفات پروردگار همچون عدل یافت، معترف به حقانیت این اصول از دین می شود. از همین جهت فرمود: لا اکراه فی الدین، زیرا با وجود دلیل های کامل و رسا و متین بر حقانیت ریشه و اساس دین اسلام نیازی به تحمیل آن نیست، بلکه می توان گفت خلاف حکمت و مصلحت الهی است که با وجود اختیار و اراده ی انسان که می تواند به فرمان عقل استدلال بر حقانیت دین اسلام را درک کرده و آن را بپذیرد او را مجبور به پذیرش دین بدون ذکر دلیلی نمایند.

قرآن کریم به پیامبرش می فرماید، بگو که این راه من است که من و امامان بعد از من دعوت از روی بصیرت و آگاهی بسوی خدای متعال می کنیم (یوسف/ 108)

اهل بيت علیهم السلام همین روش دعوت همراه با بصیرت را تعلیم یاران و اصحاب و شیعیان خود داده اند. و عالمان بزرگوار دین در طول قرنها که از دین اسلام و تشیع می گذرد، همیشه با بیان دلیل و برهان محکم، مخالفین را مجاب کرده و آنها را دعوت به اسلام عزیز می نموده اند، که یک نمونه ی آن دعوت امام راحل عظيم الشأن رحمة الله عليه از رئیس جمهور سابق شوروی برای تحقیق پیرامون توحید و پذیرش آن بعد از فهم دلیل عقلی آن بود.

خدای متعال هیچگاه حق را متعدد نیافریده است تا افراد در شناخت آن دچار سرگردانی شوند، بخلاف باطل که متعدد است.

همچنانکه او هیچگاه برای باطل دلیل صحیح عقل پسند قرار نداده است و الا مردم در پذیرش حق و تشخیص آن از باطل دچار حیران می شدند.

ص: 6

همچنانکه در زمان غیبت امام زمان علیه السلام بنابراین نبوده است که استدلالها برای اصول الدین كم يا مجمل و مبهم گردد، که این بر خلاف اراده پروردگار است که می خواهد انسانها در هر عصری دین حق را شناخته و آن را به فرمان عقل بپذیرند.

همچنانکه در آخر سوره عنکبوت ضمانت فرموده که اگر کسی تلاش خالصانه برای فهم حق نمود، حتماً حتماً او را به راههایی که منتهی به شناخت پروردگار است هدایت خواهد نمود و در آیه 125 سوره نمل اولین روش دعوت به حق و دین اسلام را روش حکیمانه و مستدلانه قرار داده است.

و بر همین اساس علمای شیعه و مراجع معظم تقلید پذیرش اصول الدین را از راه تقلید جائز ندانسته یا کافی ندانسته اند و این از امتیازات علمای شیعه در طول تاریخ بوده که آزادترین فکر را داشته و دارند.

و جناب فاضل ارجمند حجة السلام آقای آقادادی با زحمتی که کشیده اند، کتابی مستدل در بیان برخی اشکالات وهابیون و جواب های آن نوشته که امیدوارم چنانچه بدون دیده ی تعصب خوانده شود باعث هدایت آنها گردد.

والسلام على من اتبع الهدى.

سید ابوالحسن مهدوی.

ص: 7

مقدمه

و كلبهم باسط ذراعيه بالوصيد.

از روزی که پیامبر خدا صلی الله علیه واله وسلم در غدیر خم و در آن آخرین حج مسیر خلافت را برای امت پس از خویش ترسیم نمودند، جریان های نفاق و یهودیان امت با یکدیگر پیمان بستند که هرگز نگذارند آل محمد و علی علیهم السلام طلوع آفتابی را با خوشی دیده و با آرامش شبی را در بستر خواب سپری کنند.

از همان روز قسم خوردند که به هر قیمتی که هست امام امیرالمؤمنین علی علیه السلام را خانه نشین کرده و اجازه ندهند که بر منبر پیامبر صلی الله علیه واله وسلم تکیه زند.

بر مبنای همین پیمان و قسم بود که دیگر اجازه ندادند پیامبر صلی الله علیه واله وسلم وصیت و سفارشی پیرامون ولایت و وصایت بنماید و حتی زمانی که پیامبر صلی الله علیه واله وسلم در حالت احتضار افتاده و خواستند وصیتی برای مسلمانان به عنوان آخرین وصیت و آخرین کلام که عمل به آن ضامن هدایت و سعادت جامعه بوده، بنمایند بی ادبی که می دانست منظور رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم از این وصیت چیست مانع آخرین سفارشات آن حضرت شده و در حالیکه خود حتی از قرائت سوره های قرآن محروم بود با قطع نمودن سخن پیامبر صلی الله علیه واله وسلم ضمن توهین به آن حضرت صلی الله علیه واله وسلم و هذیان گو معرفی کردن آن بزرگوار ندای حسبنا کتاب الله در داد.

و ای کاش کسی مدعی کفایت قرآن برای هدایت امت شده بود که خود لااقل از خواندن ظاهر قرآن محروم نبود.

حال که توانسته بودند در نزد مسلمانان و مقابل چشم این همه صحابی، پیامبر صلی الله علیه واله وسلم را آن هم در زمان حیات آن حضرت و در حضور ایشان انسانی هذیان گو و غیر قابل تبعیت معرفی کنند و دیدند که با چنین جسارتی آب از آب هم تکان نخورد فهمیدند که در جامعه ای چنین مرده و بیعاطفه به راحتی خواهند توانست که حکومت را مانند لقمه ای بدون دردسر ببلعند و هیچ کس هم واقعه غدیر و دیگر موارد مشابه را اهمیتی نخواهد داد.

پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه واله وسلم مانند کسانی که ماموریت الهی برای تعیین جانشین پیامبر صلی الله علیه واله وسلم داشته و بدون توجه به اینکه آن پیامبر که درود خدا بر او و خاندانش باد خود خلیفه خویش را -

ص: 8

معرفی فرموده اند در زیر سقفی جمع شده و جانشینی که هیچ مزیتی به دیگران نداشت را به امت تحمیل کردند.

حال که خیالشان از بحث حکومت و خلافت راحت شد باید کاری کنند که مبادا کسی غدیر را به یاد آورده و این لقمه چرب خلافت را از ایشان برباید.

بهترین کار، شکستن قداست و حرمت بیت علی و آل علی علیهم السلام بود که شاید در ابتدای امر کار بدین سهولت و سادگی نمود نمی کرد.

اما وقتی دوبار قنفذ را به در خانه ای که پیامبر صلی الله علیه واله وسلم و جبرئیل بر آن بی اجازه وارد نمی شدند فرستادند و دیدند که خیر، مردم مدینه کاملاً خواب و غافلند و اصلاً برایشان اهمیتی ندارد که این خانه، خانه خدا و رسول و عترت اوست و این خانه از مصادیق «فی بيوت اذن الله ان ترفع و يذكر فيها اسمه» است و گویا فراموش کرده اند که در این خانه دختر پاک، پاکترین انسانها در فراق پدر عزادار است با جرأت تمام در حالیکه به دستی آتش و هیزم و به دست دیگر تازیانه و شمشیر حمل می کردند و خود می دانستند که برای عرض تسلیت و سر سلامتی به تنها یادگاران رسول رحمت صلی الله علیه واله وسلم هیچ احتیاجی به آتش و تازیانه نیست به پشت در خانه وحی رسیدند. چه بسا در راه به این فکر بودند که اگر مردم مدینه و انصار و اصحاب رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم این صحنه را ببینند چه عکس العملی از خویش نشان خواهند داد؟ اما هرچه جلوتر رفتند دیدند که مردم راه را برایشان باز گذارده و بلکه عده ای زودتر از ایشان به پشت در خانه فاطمه علیها السلام جمع شده اند که صحنه را خود از نزدیک مشاهده نمایند.

مهاجمین نیز چون چنین دیدند با خیالی راحت و بدون دغدغه فتوحات خویش را شروع و خانه رسالت را فتح و از هیچ عملی که قداست و عظمت این خاندان را در چشم ها خورد کند دریغ نکردند و چه خوب این مأموریت را به انجام رساندند، در اثر این فتح الفتوح ایشان بود که یگانه یادگار پیامبر صلی الله علیه واله وسلم می فرمود:

صبّت على مصائب لو أنها *** صُبَّت على الايام صرن ليالياً.

و چون بیوفایی این مردم را در عدم حمایت از خاندان رسالت مشاهده فرمود با عجله بار مفارقت را از امت بسته و با قلبی مجروح و پهلویی مضروب و داغی بر جگر در اثر قتل فرزندش محسن به پدر خویش ملحق شد تا شکایت منافقان را به ایشان بنماید.

ص: 9

آنهایی که حرمت غدیر را پاس نداشتند و از محمد و آل محمد علیهم السلام کینه بر دل داشتند در گلوی حجت خدا استخوان و در چشم وی خاری فرو کرده و در نهایت فرق سرش را با تیغ کین شکافتند.

همان ها بودند که بر جگر نازنین مجتبی علیه السلام آن سبط اکبر الماس زهر ریختند و برای اینکه مبادا از مظلومیت پدر و مادر خویش چیزی کمتر داشته باشد جنازه بی جان و معصومش را آماج تیرهای حسادت و کینه کردند.

و همیشان بودند که حسین غریب علیه السلام را چون گوسفندی ذبح کردند و عترتش را به اسارت برده و بدنش را پایمال سم ستوران نمودند.

و مارماه آذر ماه حرمله *** و انما رماه من مهدله.

سهم اتى من جانب السقيفه *** وقوسه على يد الخليفه.

آری همان سقیفه نشینان بودند که در هر کجای عالم چه حجاز و چه ایران و چه عراق و چه افغانستان و... اولاد و ذراری محمد و على عليهما و آلهما السلام را می یافتند از ترس اینکه مبادا ادعای مقام پدر و جد خویش را بکنند قبل از اینکه زبان به کلامی گشایند سرشان را بالای نیزه کرده و بدنهایشان را مثله و عده ای را نیز زنده زنده دفن نمودند.

تعجب مکن همه اینها به خاطر حب دنیا و حکومت دو روزه آن بود و عمل نکردن به آیه «قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فی القربی» و دیگر آیات و روایات مشابه در راه رسیدن به آن حکومت سختی چندانی نداشت لکن نمی دانستند که انتقام خدا نزدیک است.

اصحاب سقیفه یعنی همانها که به قول عده ای از پیامبر رحمت صلی الله علیه واله وسلم به حال امت دلسوز ترند چون دیدند که پیامبر صلی الله علیه واله وسلم دلش به حال امت پس از خویش نسوخت و ایشان را بی سرپرست رها کرد و رفت چونان پدری شفیق به حال امت نگران شده و برای ایشان والی و سرپرستی معین نمودند و در واقع خویش را بر امت تحمیل نمودند.

البته این سخن را نیز همان اصحاب سقیفه بر سر زبانها انداختند و مردم نیز که ایشان را از خدا و رسول صلى الله عليه وسلم بیشتر دوست داشتند در ذهنشان بر این گفتار احمقانه لباس حق و حقیقت را پوشاندند.

سالها گذشت، مردی از آل علی علیه السلام در قم قیام کرد. انقلاب او صدای خفته سلمان ها و ابوذرها، مقدادها عمارها و مالک اشترها را به گوش جهانیان و من جمله اصحاب سقیفه رسانید. اصحاب سقیفه که سرمست غصب حکومت بودند هیچگاه گمان نمی کردند که -

ص: 10

روزی آل على علیه السلام و اصحاب او با تأسی بر غدیر و ولایت مطلقه آل الله علیهم السلام و با ندای يالثارات الحسين علیه السلام به قدرتی برسند، از هر راهی که گمان می نمودند که برای خفه کردن این صدا مناسب است وارد شده و به مبارزه با آن بازمانده آل علی علیه السلام و آن مبشر قیام منتقم بزرگ پرداختند.

روزی دیوانه ای را که در همسایگی او بود چون قنفذ به در خانه او فرستادند و او را هشت سال تجهیز مالی کرده و تمام هزینه های جنگ را برای وی تامین کردند، پس از آن روزی زائران ایرانی را در حرم امن خدا با فجیع ترین وضعیتی که قابل تصور است به خاک و خون کشیده و بسیاری از زنانشان را... آن چنان این جنایات هتاکانه بود که آن پیر خمين رحمة الله علیه فرمود: اگر از آمریکا بگذریم و اگر از مسأله قدس چشم بپوشیم هرگز از آل سعود نخواهیم گذشت.

آری وهابیون آل سعود نام جدید اصحاب سقیفه بود که ایشان بر خود نهاده بودند.

اصحاب سقیفه نزدیک به 15 قرن است که فقط مشغول قتل و غارت و جنایتند. اما امروزه به غیر از راهکارهای وحشیانه و ظالمانه به خاطر فضای فرهنگی دنیا کمی به خود حالت مدرنیزه داده و مانند یک عامی که به روی لباس های محلی خویش یک کت نیز پوشیده باشد و یا چون یک شخص نظامی که در یک پا پوتین و در پای دیگر نعلین کرده باشد،کتاب به دست در ردّ عقاید محمد و علی و آل ایشان علیهم السلام پا به میدان گذاشته و با دلایل پوچ و نابخردانه سعی در تزلزل عقاید پیروان محمد و آل محمد علیهم السلام دارند.

اما جفاست که نگویم تمام اقدامات مذبوحانه اینان از ترس آن پیرمرد مبارز نشأت گرفته همو که از قم با یاران فراوان قیام کرد و بشارت ظهور بزرگ قائم و منتقم و آخرین بازمانده جبهه علی و آل علی علیهم السلام یعنی علی زمانه امام الحجة صلوات الله علیه در کلام او متجلی بود. راستی آن مرد خدا بود که لرزه بر قامت ایشان افکند که مبادا قیام شیعی او حکومت سقیفه ای ها را بر هم زند.

حال اینان که چنین ترسیده و به دامن مادر خویش یعنی یهود پناهنده شده اند اگر با ذو الفقار على علیه السلام در دست مردی از تبار علی علیه السلام روبرو شوند چه خواهند کرد؟

و آن روز نزدیک است که قال الله تعالى: اليس الصبح بقريب.

ص: 11

درباره کتاب

مدتی قبل کتابی بدستم رسید با عنوان سوالاتی که باعث هدایت جوانان شد این کتاب را که ترجمه کتاب اسئلة قادت شباب الی الحق می باشد یکی از نویسندگان وهابی در رد عقاید شیعه و سست نمودن پایه های اعتقادی جوانان نوشته و با کمال تأسف رایگان در بین حجاج و معتمرین ما در مکه و مدینه توزیع می گردد. حقیر را اعتقاد بر اینست که بر حجاج و معتمرین شیعه لازم است قبل از سفر به حجاز با شبهات وهابیون و جواب آنها آشنا شده و حتی در این عصر ارتباطات این امر بر دیگر طبقات جامعه نیز ضرورت دارد. اینجانب بر مبنای فرمایش رهبر انقلاب حضرت آیه الله خامنه ای که فرمودند: انتشار کتاب های حاوی استدلال های مستحکم و منطقی همچنان که علمای شیعه در طول تاریخ انجام داده اند و انجام خواهند داد هیچ مانعی ندارد.

و با صرف وقت کافی و استفاده از قرآن کریم و کتب صحاح و معتبره اهل سنت به جوابگویی به سوالات آن کتاب پرداخته و به این جهت که اصل آن کتاب در تیراژهای بالا در اختیار بسیاری از زوار و حجاج ایرانی مخصوصاً دانش آموزان و دانشجویان قرار گرفته بود از ذکر اصل سوال خودداری نکردم. البته ناگفته نماند که سوالات وی بیش از آن تعدادی است که شما در کتاب می بینید لکن بنده بعضی از سوالات را در یک سوال گنجانیده و بعضی را که اصلا قابل ذکر نبوده است را متعرض نگردیده ام در اینجا به شما خوانندگان عزیز گوشزد می نمایم که اگر در سئوالات نسبت به ائمه علیهم السلام بی ادبی مشاهده می فرمائید به این دلیل است که سعی شده الفاظ سوال کننده عيناً منتقل شود و تصرفی در الفاظ آن صورت نگیرد.

رجاء واثق دارم که این صغیره حقیر مقبول نظر ام الائمه النجبا حضرت صدیقه کبری فاطمه زهرا سلام الله علیها بیفتد و رضایت آن بضعة الرسول مرضیه ی زهرا علیها السلام را جلب نماید.

در پایان از دوستانی که نسبت به محتوای کتاب انتقاد و یا پیشنهادی دارند عاجزانه تقاضا می نمایم که این کمترین را از الطاف خویش محروم نسازند. والله المنة.

اللهم انا نشكوا اليك فقد نبينا صلواتك عليه وآله وغيبة ولينا وقلة عددنا وكثرة عدونا وتظاهر الزمان علينا.

نهم ربيع الاول 1430 قمری.

برابر با هفدهم اسفند 1387 شمسی.

اصفهان - احمد رضا.

در صورت تمایل جهت تماس با مولف به آدرس مراجعه فرمائید.

www.Ahmadreza-Aghadadi.ir

ص: 12

موضوع اول: شیعه معتقد است که اهل بیت علیهم السلام و در رأس ایشان حضرت امير المؤمنين على علیه السلام با خلفاء (مخصوصاً چند نفر اول) ارتباط خوبی نداشته اند و بلکه بین ایشان عداوت و دشمنی بوده است در حالی که این ادعایی بیش نیست و در واقع خرافه ای از خرافات شیعه

اشاره

شیعه معتقد است که اهل بیت علیهم السلام و در رأس ایشان حضرت امير المؤمنين على علیه السلام با خلفاء (مخصوصاً چند نفر اول) ارتباط خوبی نداشته اند و بلکه بین ایشان عداوت و دشمنی بوده است در حالی که این ادعایی بیش نیست و در واقع خرافه ای از خرافات شیعه است.

ص: 13

ارتباط اهلبیت علیهم السلام با دستگاه خلافت

شیعه معتقد است که اهل بیت علیهم السلام و در رأس ایشان حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام با خلفاء (مخصوصاً چند نفر اول) ارتباط خوبی نداشته اند و بلکه بین ایشان عداوت و دشمنی بوده است در حالی که این ادعایی بیش نیست و در واقع خرافه ای از خرافات شیعه است.

جواب

یکی از ترفندهای دشمنان انکار واقعیت های تاریخی و حقایق آن و ساختن وقایع تاریخی کذب است. (البته آن واقعیت هایی را انکار می کنند که به حالشان ضرر دارد).

حال برای روشن شدن واقعیت و در جهت اینکه مشخص شود بین ائمه علیهم السلام و بین خلفاء دوستی بوده است یا دشمنی به مرور بعضی از مدارک در روایات صحیحه می پردازیم.

در ابتدا از نویسنده کتاب اسئله قادت شباب الى الحق سؤال می کنیم که اگر به ادعای نادرست شما بین حضرت على علیه السلام و خلفاء رابطه حسنه ای وجود داشته است پس این جملاتی که مسلم نیشابوری در کتاب صحیح که از نظر اهل سنت بسیار معتبر است آورده چگونه توجیه می شود. وی نوشته است که حضرت علی علیه السلام و عباس عموی پیامبر صلی الله علیه واله وسلم که بزرگان اهلبیت پیامبر صلی الله علیه واله وسلم بودند به نزد خلیفه دوم رفته و از او طلب میراث پیامبر صلی الله علیه واله وسلم را کردند. پس او، ایشان را از ارث پیامبر صلی الله علیه واله وسلم محروم کرده و گفت شما دو نفر در زمان ابوبکر همین درخواست را از وی کردید و او شما را اجابت نکرد و شما دو نفر او را دروغگو گنه کار و خائن پنداشتید و الان نیز همین نظر را درباره من دارید.

(فرأيتماه كاذباً آثماً غادراً خائناً *** فرأيتماني كاذباً آثماً غادراً خائناً).(1)

ص: 14


1- صحیح مسلم کتاب الجهاد والسير باب 15 حكم الفيء صفحهى 787 البته بخاری نیز در چند جای کتاب صحیح خویش مانند کتاب الاعتصام باب 5 حدیث 7305 صفحه 1290 و کتاب النفقات باب 3 حدیث 5358 صفحه 983 این روایت را ذکر کرده لکن مانند همیشه به سانسور روایت پرداخته و به جای کلماتی که عمر به حضرت علی علیه السلام و عباس گفته و نظر ایشان را نسبت به دستگاه خلافت بیان کرده است کلمه کذا به معنی جمله ای مبهم آورده است.

شما خواننده عزیز خوب توجه کردید که خلیفه دوم درباره ی رابطه بین اهلبیت پیامبر صلی الله علیه واله و دستگاه خلافت چگونه نظر داده و به اعتقاد او اهلبیت علیهم السلام که در رأس ایشان امیرمؤمنان علی علیه السلام وجود دارد اولی و دومی را دروغگو، گنه کار، فریبکار و خائن می دانسته اند.

همچنین در تأیید این مطلب بخاری و مسلم در صحیحین به صراحت عدم وجود ارتباط حسنه بین اهلبیت علیهم السلام و دستگاه خلافت را متذکر شده اند، آنجا که نوشته اند:

(فارسل الى ابى بكر ان ائتنا ولا يأتنا احد معك كراهية لمحضر عمر...). (1)

یعنی علی علیه السلام به دنبال اولی فرستاده و فرمود به نزد ما بیا و هیچکس را با خود نیاور و منظور او این بود که عمر به همراه او نیاید زیرا حضور وی را دوست نداشت.

ابن قتیبه دینوری از علماء بزرگ سنی در کتاب معروف خویش الامامه و السياسه درباره ی کیفیت بیعت حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام با خلیفه اول آورده است:

پس علی را به سمت ابابکر آوردند در حالی که می فرمود: من بنده خدا و برادر رسول الله هستم به او گفته شد با ابابکر بیعت کن و او در جواب فرمود: من از شما بر امر خلافت سزاوارترم. من با شما بیعت نمی کنم در حالی که شما از من به بیعت کردن اولی ترید.

(فقال: انا احق بهذا الامر منكم لا ابايعكم و انتم اولى بالبيعه لی). (2)

او در ادامه می نویسد:

(وخرج على كرم الله وجهه يحمل فاطمه بنت رسول الله صلى الله عليه وسلم على دابه ليلا في مجالس الانصار تسألهم النصره). (3)

یعنی: على بن ابيطالب علیه السلام دختر پیامبر را در حالی که سوار بر چهار پایی بود شبها در مجالس انصار یعنی نزد مردم مدینه حاضر فرموده و از ایشان طلب یاری می کرد.

حال سؤال اینجاست که آیا انسان در برابر دوست یاری می طلبد یا در مقابل دشمن؟

ص: 15


1- صحیح بخاری، کتاب المغازى، باب 40 غزوة الخبیر حدیث 4240 و 4241 صفحه 749 و صحیح مسلم، کتاب الجهاد و السير باب 16 قول النبي صلى الله علیه و آله لانورث حدیث 1759 صفحه 788.
2- الامامة و السياسة /11.
3- همان /12.

ابن قتیبه سپس اشاره به حمله خلیفه دوم به خانه حضرت زهرا (سلام الله عليها) نموده و پس از ذکر خارج کردن امیرالمؤمنین علیه السلام از منزل اینگونه ادامه می دهد:

(فمضوا به الى ابى بكر فقالوا له: بايع فقال إن انالم افعل فمه؟ قالوا: اذا والله الذي لا اله الا هو نضرب عنقك قال: اذا تقتلون عبدالله و أخا رسوله قال عمر: اما عبدالله فنعم و اما اخو رسوله فلا). (1)

پس علی را به سمت ابابکر آوردند و به او دستور دادند که با ابابکر بیعت کن او در جواب فرمود: اگر نکنم چه؟ گفتند به خدا قسم در این حال گردنت را خواهیم زد! حضرت علی علیه السلام نیز فرمودند: پس شما بنده خدا و برادر رسول خدا را کشته اید. عمر نیز در جواب گفت: اما اینکه گفتی بنده خدا صحیح است ولی تو برادر رسول خدا نیستی. (2)

این جملات که به عنوان نمونه بیان شد از دو کتاب صحیح بخاری و صحیح مسلم که از معتبرترین کتب اهل سنت است نقل گردید و در همه آنها به صراحت وجود ارتباط حسنه بین اهلبیت علیهم السلام خصوصاً امیرالمومنین علی علیه السلام و دستگاه خلافت را انکار می کند.

خوانندگان عزیز، حال خود قضاوت کنید آیا از این جملات رد و بدل شده بین امیرمؤمنان علی علیه السلام و عده ای از صحابه ی رسول اکرم صلى الله عليه وسلم دوستی برمی آید؟ اگر دوستی این است پس دشمنی چه می باشد؟ و یا اگر این عملها، اعمال دوستان است پس دشمنان چگونه اند؟

اما ادامه ماجرا نیز قابل بررسی می باشد. آنجا که ابن قتیبه می نویسد:

(فقال عمر لا بي بكر انطلق بنا الى فاطمه فانا قد اغضبناها فانطلقا جميعاً فاستأذنا على فاطمه فلم تأذن لهما). (3)

دومی به اولی گفت بیا به دیدار فاطمه برویم زیرا که ما او را غضبناک کردیم. پس به در خانه او رفتند و او ایشان را به خانه راه نداد.

ص: 16


1- همان / 13.
2- خوب بنگرید که انکار فضائل و مناقب امام العارفين على بن ابيطالب (عليه السلام) از کجا و توسط چه کسانی پایه گذاری شد. شما می توانید درباره موضوع برادری و اخوت بین پیامبر اکرم و امام علی بن ابیطالب عليهما و آلهما السلام به کتاب های کنز العمال جلد 13 صفحه 605 حدیث 36345 سنن ترمذی کتاب المناقب باب 21 حدیث .3729 ينابيع الموده قندوزی حنفی، جلد 1 صفحه .177 مناقب ابن مغازی صفحه 38 حدیث 60 که تمامی از منابع اهل تسنن است مراجعه فرمائید.
3- الامامة و السياسة /13.

پس فاطمه علیها السلام به ایشان فرمود: شما را به خدا قسم آیا نشنیده اید که پدرم رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم فرمودند: رضایت فاطمه از رضایت من و سخط او از سخط من می باشد. آن دو در جواب گفتند: آری این حدیث را از پیامبر خدا شنیده ایم.

حضرت زهرا علیها السلام فرمودند: من خدا و ملائکه را شاهد می گیرم که شما دو نفر مرا غضبناک کردید و من از شما راضی نیستم و در صورتی که پیامبر خدا را ملاقات کنم (پس از مرگ) شکایت شما را به او خواهم کرد.(1)

ای شیعیان غیرتمندی که الآن مشغول مطالعه این سطور هستید، بدانید که تمام این جملات عیناً از کتاب یکی از بزرگان سنی مذهب به نام ابن قتیبه دینوری نقل گردیده است و تعجب اینجاست که با وجود این وقایعی که در کتاب های اهل سنّت ذکر شده چگونه عده ای از فریب خوردگان وهابی و یا مغرضین ایشان سعی در انکار تاریخ و حقایق آن را دارند.

حال ما از اهل تسنن سؤال می کنیم با وجود چنین وقایعی که در کتاب های خود ذکر کرده اید چگونه حقیقت را منکر می شوید و ادعای ارتباط حسنه بین عترت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم و خلفاء خویش را می کنید.

البته باید برای این عده متأسف بود که برای انکار حقیقت مشغول حذف این روایات و حقایق تاریخی از کتب خویش می باشند و یا اگر کسی از ایشان در کتاب خویش از این روایات و اخبار بهره ببرد او را متهم به تشیّع کرده و اصلاً از دایره علماء خودشان خارج می کنند.

همانطور که نویسنده کتاب اسئله... که الآن مشغول پاسخگویی به شبهات او هستیم نام ابن ابی الحدید معتزلی را که از بزرگان سنی می باشد به خاطر ذکر بعضی از حقایق تاریخی و بعضی از فضائل حضرت امیرمؤمنان علی علیه السلام در کتاب خویش که به نفع اهل تسنن نمی باشد در زمره علمای شیعه آورده است و البته این عمل او انکار تسنن او را نمی تواند بکند چون هر کس فقط جلد اول کتاب شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید را مطالعه نماید متوجه خواهد شد که او نیز سنی است لكن وهابی و منکر بعضی از مسلمات تاریخ نمی باشد.

ص: 17


1- الامامة و السياسة / 14 .

مع هذا اگر بین اهلبیت علیهم السلام و بین خلفاء اختلافی نبوده است پس چرا بدن مطهر دختر پیامبر صلی الله علیه واله و یکدانه یادگار او باید شبانه مدفون گردد و امروز قبر او مخفی بماند و چرا شیخین یعنی آن دو خلیفه بر جنازه او نماز نگذاردند و چرا سومین پسر او یعنی محسن سقط گردید و چرا ...؟؟؟

صلاح الدین شافعی در کتاب خود آورده است:

(إن عمر ضرب بطن فاطمه يوم البيعه حتى القت المحسن من بطنها). (1)

یعنی: عمر در روزی که برای ابابکر بیعت گرفته می شد چنان به شکم فاطمه علیها السلام ضربه ای زد که محسن از شکم او سقط گردید.

و همچنین بخاری و مسلم در کتاب های خویش که از مورد اعتمادترین کتب اهل تسنن می باشند آورده اند:

(فغضبت فاطمه بنت رسول الله صلى الله عليه وسلم فهجرت ابابکر فلم تزل مهاجرته حتى توفيت و عاشت بعد رسول الله صلی الله علیه واله وسلم سته اشهر).(2)

پس فاطمه دختر پیامبر غضبناک گردید و از ابابکر روی گردانیده و قهر نمود و این قهر او تا زمانی که وفات یافت ادامه داشت.

و در جای دیگر آورده اند:

(فلما توفيت دفنها زوجها على ليلاً و لم يؤذن بها ابابكر وصلى عليها). (3)

پس زمانی که فاطمه علیها السلام وفات یافت شوهرش علی بن ابیطالب علیه السلام او را شبانه دفن کرد، بر او نماز گذارد و ابابکر را خبردار نفرمود.

البته علت این کار را هم در جملات قبل بیان کرده و گفته است علت ناراحتی حضرت صدیقه اطهر علیها السلام از دستگاه خلافت بوده است.

ص: 18


1- الوافی بالوفیات 347/5.
2- صحیح بخاری، صفحه 550 کتاب فرض الخمس باب 1 حدیث 3093 و صحیح مسلم، كتاب الجهاد و السير باب قول النبي صلى الله و علیه و آله لانورث حدیث 1759 صفحه 788 البته مسلم به جای کلمه فغضبت فاطمة آورده است: فوجدت فاطمة علی ابی ابکر که در معنا فرق چندانی ندارند.
3- صحیح مسلم، صفحه 789 ، كتاب الجهاد والسير باب قول النبى (صلی الله و علیه و آله) لانورث حدیث 1759 و صحیح بخاری، کتاب المغازی باب 40 غزوہ خیبر حدیث 4240 و 4241 صفحه 749.

حال از سلیمان خراشی نویسنده کتاب اسئله... سؤال می کنم آیا این اعمال دلیل بر ارتباط حسنه ی دختر رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم و همچنین نزدیکترین افراد و خاندان با دستگاه خلافت و شخص خلفاست؟

و جهت اطلاع به او می گویم که سری به کتاب نهج البلاغه خطبه سوم بزن و که چگونه مولا امیرمؤمنان علی علیه السلام از ابن ابی قحافه (اولی)، دومی و شورای او و همچنین از عثمان بن عفان شکایت می کند و ایشان را چگونه معرفی می کند.

البته اینکه او را به کتاب نهج البلاغه حواله کرده ام به این دلیل است که او در جای جای کتاب گمراه کننده خویش برای فریب ساده لوحان از خطبه ها و کلمات حضرت امیرمؤمنان علی علیه السلام در نهج البلاغه استفاده کرده و بدان آدرس داده است. نکته قابل اشاره دیگری که باقی می ماند اینست که عده ای برای انکار برائت و دشمنی با اعداء اهلبیت علیهم السلام ادعا می کنند که در منابع شیعه چیزی درباره برائت از دشمنان اهل بیت علیهم السلام و لعن بر ایشان یافت نمی شود و بدون تحقیق و صرفاً با توجه به بعضی از روایات صادره از ذوات مقدسه ائمه علیهم السلام که با در نظر گرفتن شرایط تقیه وارد شده است به انکار بحث تبری و لعن روی آورده و همصدا با بلندگوهای وهابی داد حمایت از خلفاء و وجود رابطه حسنه بین ایشان را می زنند. ما نیز در اینجا فرصت را غنمیت شمرده و برای پی بردن به وجود یا عدم وجود رابطه حسنه بین اهل بیت علیهم السلام و خلفاء به ذکر چند روایت از منابع معتبر شیعه به عنوان مشتی نمونه خروار می پردازیم.

روایاتی پیرامون لعن در منابع شیعه

اولین روایت را از کتاب شریف تهذيب الاحكام انتخاب می کنیم کتابی درباره ی عظمت آن که از کتب اربعه شیعه است و همچنین بزرگ مؤلف آن یعنی شیخ طوسی رضوان الله تعالی نیازی به توضیح نیست.

راوی روایت حارث بن مغيرة النصری است که در وصف او جمله ثقة ثقة صادر شده است. (1)

او می گوید بر امام باقر علیه السلام وارد شده و در محضر ایشان نشستم و عرض نمودم:

«ما تقول فى فلان و فلان؟» نظر شما درباره ی اولی و دومی چیست؟

ص: 19


1- جامع الرواة 175/1.

امام علیه السلام در جواب فرمودند:

(هما و الله اول من ظلمنا حقنا فى كتاب الله و أوّل من حمل الناس على رقابنا و دماؤنا في اعناقهما الى يوم القيامه بظلمنا اهل البيت). (1)

یعنی: این دو نفر اولین کسانی هستند که نسبت به حق ما که در قرآن کریم آمده است به ما ظلم کردند و اولین کسانی هستند که مردم را برگردن های ما سوار کردند و خون ما تا روز قیامت به خاطر آن ظلمی که به ما اهل بیت نموده اند به گردن ایشان است.

روایت دیگر از کتاب شریف کافی که آن هم از کتب اربعه و از کتب معتبر شیعه می باشد انتخاب شده است. راوی روایت، کمیت بن زید الاسدی است که او نیز از جلالت قدری در نزد ائمه علیهم السلام برخوردار بوده و در کتب رجالی از او به خوبی یاد شده است.

کمیت می گوید: به امام باقر علیه السلام عرض کردم:

(خَبّرنى عن الرجلين) درباره ی خلیفه اول و دوم به من خبر دهید.

(قال و الله یا کمیت ما اهريق محجمه من دم و لا اخذ مال من غير حلّه و لا قلب حجر عن حجر الا ذلك في اعناقهما). (2)

امام علیه السلام فرمودند: ای کمیت به خدا سوگند هیچ خونی (به ظلم) ولو به اندازه ی خون حجامت (کنایه از کمی آن) ریخته نمی شود و هیچ مالی به حرام گرفته نمی شود و هیچ سنگی از سنگ دیگر جابجا نمی شود (کنایه از کمترین ظلم) مگر اینکه گناه آن به گردن آن دو نفر است.

روایت دیگر از کتاب ثمین بحارالانوار اثر گرانقدر علامه مجلسی اعلی الله مقامه انتخاب شده است.

راوی روایت جناب ابو حمزه ثمالی رحمة الله علیه می باشد که نام اصلی او ثابت بن دینار و از بزرگان اصحاب چهار تن از ائمه معصومین علیهم السلام ما یعنی امام زین العابدین، حضرت باقرالعلوم ،امام جعفر صادق و امام موسی کاظم (صلوات الله عليهم اجمعين) است.(3)

ص: 20


1- تهذیب الاحکام 145/4.
2- الکافی 102/8.
3- جامع الرواة 134/1 .

(عن ابی حمزه الثمالى قال قلت لعلى بن الحسين علیهما السلام و قد خلا أخبرني عن هذين الرجلين قال: هما اول من ظلمنا حقنا و اخذا ميراثنا و جلسا مجلساً كنا احق به منهما لا غفر الله لهما و لارحمهما ،کافران كافر من تولّاها). (1)

ابوحمزه ثمالی می گوید: در خلوت از امام زین العابدین علیه السلام درباره ی آندو نفر ظالم اول سؤال کردم. حضرت سجاد علیه السلام افرمودند: آن دو اولین کسانی بودند که به حق ما ظلم کردند و ارث ما را گرفتند و در جایی که ما سزاوارتر بودیم نشستند (یعنی اریکه خلافت و حکومت) خداوند ایشان را نیامرزد و به آن دو رحم نکند. هر دو کافر بودند و دوستان ایشان نیز کافرند.

محدث نوری رضوان الله تعالی علیه در کتاب مستدرک الوسائل آورده است:

(قال امير المؤمنين علیه السلام إن فلانا و فلانا غصبونا حقنا... ) .(2)

حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام فرمودند: دو خلیفه اول حق ما را غصب کردند.

اگر چه این روایات در برابر آنچه در کتب ما مذکور است چیزی جز قطره در برابر دریا نمی باشد، لکن جهت رد ادعای ارتباط حسنه بین اهل بیت علیهم السلام و خلفاء به همین اندازه اکتفا می کنیم.(3) آن ادعای غلطی که مؤلف کتاب اسئله... آن را توهم کرده و از طریق همین توهم نیز قصد تضعیف مذهب تشیّع را نموده است چیزی جز وهم و خیالی بیش نبوده است او در واقع می خواهد اثبات کند که اختلافی بین ایشان نبوده است و این اختلاف ادعای شیعیان بوده و در واقع ایشان پیرو اهل بیت علیهم السلام نیز نمی باشند.

در حقیقت با ذکر همین چند روایت و واقعیت تاریخی از کتب و منابع شیعه و سنی می توان قضاوت کرد که کدام یک خرافه پرداز و دروغگو هستند آیا منکر این همه سند و مدرک خیال پرداز است یا آن کس که تسلیم دلیل و منطق می باشد.

سلیمان خراشی برای اثبات ادعای خویش مبنی بر دوستی اهل بیت علیهم السلام با خلفاء به رشته های سستی چنگ زده که بیان و نقد آنها خالی از لطف نیست.

ص: 21


1- بحار الانوار 218/30.
2- مستدرک الوسائل 303/7.
3- محققین گرامی برای بررسی بیشتر موضوع لعن و تبری به کتاب های کافی جلد 1 صفحه 413 به بعد و جلد 3 صفحه 342 تهذیب الاحکام جلد 4 صفحه ،145 وسائل الشيعه، جلد 6 صفحه 462 بحار الانوار، جلد 29 28 ،27 تفسیر عیاشی، تفسیر نور الثقلین و تفسیر البرهان و نفحات اللاهوت فى لعن الجبت والطاغوت اثر محقق کرکی و ... مراجعه فرمایند.

ازدواج ام کلثوم با خلیفه دوم

1- اگر بین علی و خلیفه ثانی اختلافی وجود داشت چرا او دخترش ام کلثوم را به عقد عمر در آورد یا اینکه علی معصوم نیست که دخترش را به عقد کافری در آورده و یا دومی مسلمان بوده و علی دوست داشته که دومی داماد او بشود؟

جواب

در بعضی از کتب روایی ما روایاتی مبنی بر ازدواج ام الکلثوم با خلیفه دوم وارد شده است کتاب هایی چون کافی جلد ششم صفحه 115، تهذیب جلد هشتم صفحه 161 و کتب دیگری همچون مناقب آل ابی طالب علیهم السلام.

البته در ابتدا ما از نویسنده کتاب اسئله... سؤال می کنیم که عصمت امام امیرالمؤمنین علیه السلام چه ارتباطی به ازدواج ام کلثوم با خلیفه دوم دارد؟

در واقع این چه نتیجه ایست که شما گرفته اید که چون حضرت امیر علیه السلام دخترشان را به نکاح خلیفه شما درآورده اند، این عمل به معنای عدم وجود اختلاف بین اهل بيت علیهم السلام و دستگاه غصب خلافت است و یا اینکه حضرت على علیه السلام اصلاً دارای عصمت نبوده که دخترش را به کسی که به او ظلم کرده و به قول مؤلف وهابی کتاب از نظر عده ای کافر می باشد داده است. در نتیجه یا اینکه خلیفه دوم بر خلاف اعتقاد شیعه انسان خوبی بوده است و یا اگر هم مطابق نظر شیعه انسان سالمی نبوده ایراد به حضرت علی علیه السلام گرفته می شود که چرا دخترشان را به چنین شخص فاجری تزویج نموده اند.

او با این شبهه می خواهد القا کند که بین ائمه علیهم السلام و خلفاء مشکلی نبوده و اگر این را قبول نکنید و بگویید اینها به اهل بیت علیهم السلام ظلم نموده و در نتیجه کافر شده اند. پس ائمه شما معصوم نیستند زیرا دخترشان را به کافری تزویج نموده اند، در حالی که تزویج مسلمان به کافر حرام بوده و خلاف عصمت است.

اما ما در جواب می گوییم اولاً ممکن است حقیقت مطلب چیز دیگری باشد و علت این ازدواج مصلحتی بوده که باید بررسی شود، از آن مصالحی که حتی حضرت مولا علیه السلام بالاتر از آن را در راهش فدا نموده است. امام علی بن ابیطالب علیه السلام به خاطر حفظ امر خدای عزوجل و به خاطر رعایت مصالح، از اصل خلافت خویش -

ص: 22

به ظاهر صرف نظر نموده و دست بیعت با خلیفه دوم داد آیا این بیعت کردن مهم تر است یا تزویج ام کلثوم به دومی؟

بله اگر کسی تاریخ را انکار کند و عدم رضایت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را از خلفاء بپوشاند می تواند به ظاهر این تزویج برای وجود ارتباط حسنه بین ایشان حکم کند.

در حالی که حضرت علی علیه السلام برای حفظ آن مصالح که خدا و رسولش صلی الله علیه واله وسلم ایشان را بدان سفارش کرده بودند از خیلی چیزها صرف نظر فرمودند که یکی از آنها بیعت کردن با کسی بود که به هیچ عنوان لیاقت امر خلافت را نداشت حال بیعت با او مهم تر است یا تزویج دختر به او؟

ثانیاً از نظر شما (اهل سنّت) مقام امامت و خاصه مقام امیرالمؤمنین علیه السلام از مقام نبوت و انبیاء نازلتر است و همچنین می گوئید امامت با نبوت قابل قیاس نیست و خود مؤلف در کتابش به عصمت انبیاء اقرار کرده در حالی که عصمت ائمه را انکار نموده است. (1)

به هر حال، بر این مبنا (که با نظر شیعه متفاوت است) از مؤلف کتاب و جمیع همفکران او سؤال می کنم آیا مقام حضرت لوط علیه السلام بالاتر است یا مقام امیرمؤمنان علی علیه السلام؟

ایشان در جواب می گویند مسلماً لوط پیامبر به علت نبوتش از امام علی بن ابی طالب علیه السلام برتر است.

باز ما سؤال می کنیم آیا خلیفه دوم پست تر است یا قوم لوط؟

ایشان در جواب می گویند مسلماً قوم لوط.

حال که طبق اعتقاد شما لوط پیامبر از امیرمؤمنان علی علیه السلام بالاتر است چرا حاضر شد دخترانش را به تزویج عده ای کافر، خدا نشناس و... در آورد.

(و جاءه قومه يهرعون اليه و من قبل كانوا يعملون السيئات قال يا قوم هولاء بناتى هنّ اطهر لكم فاتقوا الله ولا تخزون فى ضيفى أليس منكم رجل رشيد) (2)

و چون فرشتگان به صورت جوانان زیبا به خانه ی لوط در آمدند «قوم لوط» آگاه شده به قصد عمل زشتی که در آن سابقه داشتند به سرعت به درگاه او وارد شدند لوط به آنان -

ص: 23


1- صفحه 116.
2- سوره هود/ 78.

گفت این دختران من برای شما پاکیزه و نکوترند از خدا بترسید و مرا نزد مهمانان به عمل زشت خود خوار مکنید آیا در میان شما یک مرد رشید خدا پرست نیست؟

و در جای دیگر می فرماید: (قال هولاء بناتى إن كنتم فاعلين). (1)

لوط به ایشان گفت: من این دخترانم را به نکاح شما می دهم تا اگر خیال عملی دارید انجام دهید.

و درباره ی قوم لوط نیز می فرماید: (كذبت قوم لوط بالنذر). (2)

قوم لوط نیز کتاب و رسول حق را تکذیب کردند.

از نظر سنی ها بین حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام و حضرت لوط که پیامبر خداست درجات زیادی فاصله است. البته کفه ترازوی ایشان به نفع حضرت لوط علیه السلام می چربد به خلاف نظر شیعه که دلیل این مدعی در منابع مفصل موجود است.

و همینطور بین خلیفه و قوم لوط اگر در بعضی جهات اشتراک هست لکن از جهاتی اختلاف نیز وجود دارد و آن هم این است که قوم لوط رسماً کفر به خدای خویش ورزیده و به این مطلب اظهار می کردند ولی خلیفه به زبان خویش اقرار به توحید و رسالت حضرت رسول اکرم صلى الله عليه وسلم می کرده و همین اقرار زبانی جواز ازدواج یک نفر را با مسلمانی دیگر چه زن و چه مرد باشد صادر می کند و اگر کسی دخترش را به تزویج او در آورد ولو اینکه او در دل چیز دیگری مانند کفر را پنهان نموده باشد شرعاً بی اشکال است و اصلاً ملاک در ازدواج ما فی الضمیر و درون افراد نیست و نیت ایشان ولو اینکه بر کفر باشد تأثیری در صحت و سقم ازدواج ندارد. حال اگر کسی با این مطلب مخالفت کرده به او جواب داده می شود که طبق آیات قرآن مگر شما ندیدید که حضرت لوط حاضر شد دخترانش را به ازدواج قومی که علناً اهل کفر و تکذیب آیات خداوند بودند در آورد و این امر را با عصمت خود در تضاد ندید پس اگر امیرمؤمنان علیه السلام نیز در واقع دخترشان ام کلثوم علیه السلام را به تزویج خلیفه دوم در آورده باشند و خلیفه نیز در باطن خلاف ادعای خویش بر اسلام را داشته باشد باز هم رضایت به این تزویج خلاف عصمت امام علی علیه السلام را اثبات نمی کند زیرا همانطور که -

ص: 24


1- سوره حجر / 71.
2- سوره قمر /33.

طبق مصلحتی، لوط برای جلوگیری از گناه زشتی حاضر به تزویج دخترانش با قوم کافر شد همان مصلحت و یا شبیه آن می تواند جواز تزویج ام کلثوم علیه السلام به عمر را توجیه کند. البته تکرار می کنم که اصلاً در ازدواج یک مسلمان با دیگری صرف شهادت زبانی به توحید و نبوت کفایت کرده و جواز آن را امضاء می کند که این شهادت زبانی را خلیفه داشته است. در اینجا ممکن است کسی بگوید دختران لوط نیز چون قوم او کافر بوده اند.

در جواب می گوییم خداوند متعال غیر آن را فرموده است.

(فاسر باهلک بقطع من الليل و لا يلتفت منكم احد الا امرأتك ....).(1)

تو با اهل بیت خود شبانه از این دیار بیرون شو و از اهل خود هیچ کس جز آن زن کافرت که آن هم با قوم باید هلاک شود را وا مگذار.

با توجه به این آیه دریافت می شود که فقط زن لوط با بدکاران بوده و دیگر افراد اهل بیت او جزء نجات یافتگان می باشند.

در تکمیل این بحث می توان به روایت امام صادق علیه السلام که در آن به اعجازی از امام امیر المومنین علیه السلام پیرامون یک جنیه و تمثیل او به شکل ام کلثوم اشاره کرد(2) و لذا ما به خاطر غرابت معنوی آن بر عموم افراد از ذکر آن خودداری می کنیم از این روایت مشخص می شود که در حقیقت ازدواجی بین دختر امیرالمؤمنین علیه السلام و خلیفه دوم صورت نگرفته است و حتی ممکن است گفته شود که آن ام کلثومی که در روایات کافی و... به تزویج عمر در آمده و پس از قتل او توسط حضرت مولا علیه السلام از خانه عمر خارج شده همان جنّیه بوده و امام طبق گمان مردم در آن مسأله فقهی تکلم فرموده و در آن مسأله ظاهر را بیان نموده اند. البته ناگفته نماند که درباره موضوع این ازدواج نظرات گوناگونی ارائه شده که به طور اجمال بدان اشاره می کنم.

اول اینکه عده ای از محققین در اصل اینکه حضرت علی علیه السلام دختری به نام ام کلثوم داشته باشند تردید کرده و ام کلثوم را کنیه حضرت زینب علیها السلام می دانند و می گویند او نیز به ازدواج عبدالله بن جعفر درآمده است.

ص: 25


1- هود / 81.
2- بحار الانوار، جلد 42 صفحه 88.

دوم اینکه آن ام کلثومی که خلیفه دوم درخواست ازدواج با او را داشت دختر خلیفه اول بوده نه دختر امام علی علیه السلام و پس از ازدواج حضرت علی علیه السلام با همسر ابابکر به منزل مولا رفته و همانند محمد بن ابابکر تحت تربیت آن حضرت قرار گرفته است و در اصطلاح ربیبه یعنی دختر همسر ایشان بوده است.

مطلب آخر اینکه مدعیان ازدواج ام کلثوم با عمر معتقدند که پس از عمر محمد بن جعفر و پس از او عون بن جعفر و سپس برادر سوم ایشان عبدالله بن جعفر با ایشان ازدواج کرده است که این سخن از چند جهت مورد تردید است. اولاً دو برادر اول یعنی محمد و عون هر دو در زمان حیات عمر در جنگی به شهادت رسیدند، پس امکان ندارد که پس از مرگ او وجود داشته و با ام کلثوم همسر وی ازدواج کنند و ثانیاً عبدالله بن جعفر که برادر سوم بوده با زینب علیها السلام ازدواج کرده و معقول نیست که با خواهر زینب یعنی ام کلثوم نیز پیمان زناشویی ببندد زیرا همه می دانند که جمع بین اختین یعنی ازدواج همزمان با دو خواهر شرعاً پذیرفته نیست و حرام است.(1)

مولف کتاب الوهمى و الحقيقى فى سيرة عمر بن الخطاب با تمسک به دو امر موضوع این ازدواج را از افسانه های باور نکردنی می داند. اول: چگونه ممکن است که حضرت علی علیه السلام دختر خویش را به کسی تزویج کنند که بر اساس منابع معتبر شیعه و سنی مادر وی در حالی از دنیا رفته که بر آن مرد غضبناک و ساخط بوده است.(2)

دوم: همه می دانند پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم با وجود اینکه می فرمودند اگر مردی که دین و اخلاقش را می پسندید از شما دختر خواست او را رد نکنید خواستگاری عمر از حضرت زهرا علیها السلام را رد کردند و در عرب قبیح است که کسی با وجود اینکه جواب رد از زنی شنیده است باز به خواستگاری دختری از خانواده ی او برود.(3)

حال با وجود این همه تردید و نظرات مختلف در پایان بحث به عنوان خلاصه جواب گفته می شود که اولاً با فرض چنین ازدواجی به هیچ عنوان نمی توان وجود محبّت و دوستی بین اهلبیت علیهم السلام و خلفاء را اثبات نمود و چگونه می شود با این فرض به عصمت ائمه علیهم السلام خدشه وارد کرد؟ و ثانیاً در اصل وجود چنین تزویجی تردید وجود دارد.(4)

ص: 26


1- حياة فاطمة الزهرا عليها السلام / 219 باقر شریف قریشی.
2- در صفحه 225 به بعد همین کتابی که در دست دارید منابع اهل سنت این مطلب آمده است.
3- الوهمى والحقيقي في سيرة عمر بن الخطاب /390.
4- آقای علی حسینی میلانی کتابی با عنوان تزویج ام کلثوم من عمر تالیف نموده اند که جهت استفاده به محققین گرامی معرفی می شود.

بیعت حضرت علی علیه السلام با خلفا

2 - شیعه می گوید که شیخین کافر بوده اند و از آن طرف هم می بینیم که علی علیه السلام را معصوم می دانند اما همین علی علیه السلام با هر دو آنها بیعت نموده است از این لازم می آید که علی علیه السلام معصوم نباشد، زیرا با دو نفر فاجر ستمگر بیعت کرده است و یا اینکه کار امام علی علیه السلام درست بوده و ابابکر و عمر دو خلیفه مؤمن و صادق و عادل بوده اند از طرف دیگر او پس از به خلافت رسیدن از شیخین انتقاد نکرد و نگفت که ایشان خلافت را غصب کرده اند فدک را باز نگردانید و.... بدعتهایی را که شما به عمر نسبت می دهید حذف نکرد و علی علیه السلام کسی است که از جان عثمان در برابر شورشی ها حفاظت کرد و فرزندانش را برای حفاظت او از منزل خارج کرد و همه اینها دلالت بر دوستی علی بن ابیطالب علیه السلام با خلفاء می کند.

جواب

مؤلف با طرح چند سؤال قصد دارد که مسلمات تاریخ را انکار کرده و با چنگ زدن به چند مورد که جواب آنها کاملاً واضح است درصدد انکار اصول مسلمه شیعه برآمده است.

در ابتدا درباره ی بیعت حضرت علی علیه السلام با خلفاء به کتاب ها و نوشته هایی از بزرگان اهل سنت اشاره می کنیم.

كتاب الامامه و السیاسه نوشته ابن قتیبه دینوری.

(و إنّ ابابكر تفقد قوماً تخلفوا عن بيعته عند على كرّم الله وجهه فبعث اليهم عمر فجاء فناداهم و هم فى دار على فابوا أن يخرجوا فدعا بالحطب و قال و الذي نفس عمر بيده لتخرجَنَّ أو لا حرقنها على من فيها، فقيل له يا ابا حفص إن فيها فاطمه!؟ فقال و إن..).(1)

همانا خلیفه اول سراغ گروهی را که در نزد امام علی بن ابیطالب علیه السلام جمع شده و از بیعت با او سرپیچی کرده بودند را گرفته و عمر را به سمت ایشان روانه ساخت. او نیز ایشان را که در خانه حضرت علی علیه السلام اجتماع کرده بودند صدا زد (و از ایشان خواست تا از خانه خارج شوند) ولیکن آن گروه از خروج از خانه خودداری کرده و این کار سبب شد که عمر هیزم طلبیده و بگوید: قسم به آن کسی که جان عمر به دست اوست باید از خانه خارج شوید و گرنه -

ص: 27


1- الامامة و السياسة /12.

خانه را با اهلش می سوزانم به او گفته شد در این خانه فاطمه زندگی میکند او نیز جواب داد حضرت فاطمه علیها السلام را نیز آتش می زنم!!

البته ماجرا به این جا ختم نمی شود ابن قتیبه پس از ذکر مفصل ماجرا که شامل بیرون آوردن اجباری و زوری اهل بیت از جمله امیرمؤمنان علی علیه السلام از خانه و تهدید به قتل ایشان توسط عمر .... است این عبارت را متذکر می شود:

(فلم يبايع على كرّم الله وجهه حتى ماتت فاطمه رضى الله عنها ولم تمكث بعد ابيها الا خمسا و سبعین لیله).(1)

یعنی حضرت علی علیه السلام تا زمانیکه حضرت فاطمه علیها السلام زنده بود با ابابکر بیعت نکرد و او نیز هفتادو پنج روز پس از پدر از دنیا رفت.

سند دوم کتاب تاریخ یعقوبی نوشته احمد بن ابی یعقوب معروف به یعقوبی است این نویسنده در کتاب خویش پس از ذکر خارج کردن افرادی که پناهنده به خانه حضرت علی علیه السلام شده بودند و در واقع قصد بیعت کردن با خلیفه اول را نداشتند آورده است.

(ثم جعل الواحد بعد الواحد يبايع و لم يبايع على الا بعد سته اشهر و قيل اربعين يوماً).(2)

یعنی ایشان یکی پس از دیگری با ابابکر بیعت کردند ولی امیرالمؤمنين على علیه السلام تا شش ماه و یا چهل روز بیعت نکرد.

ای خوانندگان منصف حالا شما قضاوت کنید آیا در این بیعت که با آتش و زور تهدید شمشیر و سقط جنین پس از شش ماه و یا چهل روز و یا هفتاد و پنج روز صورت پذیرد علامتی از رضایت و دوستی می بینید یا اینکه سر تا سر نفرت و غضب و دشمنی را احساس می کنید و این بیعت را نشأت گرفته از ظلم می دانید؟

ابن ابى الحديد معتزلی حنفی نیز در کتاب خود پس از اینکه می نویسد حضرت على علیه السلام را به اجبار به نزد ابابکر آوردند از قول آن حضرت نقل می کند:

(انا احق بهذا الامر منكم لا ابايعكم و انتم اولى بالبيعه لي).(3)

یعنی اینکه من درباره خلافت از شما اولی ترم و شما در اینکه با من بیعت کنید از من اولی ترید.

ص: 28


1- الامامة و السياسة /14.
2- تاریخ یعقوبی 11/2.
3- شرح نهج البلاغه 10/6.

خوانندگان محترم آیا احساس نارضایتی از جملات مولا علیه السلام روشن نمی باشد. آيا اميرالمؤمنين علی علیه السلام به اختیار با خلفاء بیعت کرده است که این شخص وهابی قصد دارد از این بیعت نقض عصمت ایشان را اثبات کند؟ بله آنها با غصب خلافت، ستمکار شدند لکن بیعت حضرت مولا علیه السلام از روی جبر و زور و تهدید بوده و نه از روی اختیار فلذا هیچ منافاتی با عصمت ایشان ندارد. در کتاب صحیح بخاری نیز پس از ذکر ناراحتی حضرت فاطمه علیها السلام از ابی بکر و دفن شبانه آن حضرت آمده است که امام علی علیه السلام تا شش ماه با خلیفه اول بیعت نکردند.(1)

البته عادتاً عین همین روایت را در صحیح مسلم نیز می توانیم ببینیم.(2)

اما در مورد قسمت دیگر شبهه که امام علی علیه السلام پس از رسیدن به خلافت از خلفاء انتقاد نکرده و متذکر حق خود نشده است این ادعا نیز گزافه ای بیش نیست. ما در جواب به یکی از خطبه های معروف نهج البلاغه به نام خطبه شقشقیه که خطبه سوم نهج البلاغه می باشد اشاره می کنیم. در این خطبه انتقادهای امام علی علیه السلام از خلفای پیشین ذکر شده است. ابن ابی الحدید معتزلی در کتاب شرح نهج البلاغه این خطبه را ذکر نموده است (3)از دیگر بزرگان اهل سنت که این خطبه را در کتاب خویش آورده است و نسبت آن را به امام امیرالمؤمنین علیه السلام تأیید کرده ابن جوزی است که در کتاب تذکره الخواص این خطبه را نگاشته و برخی از ظرائف آن را شرح نموده است.(4) ما نیز در اینجا به قسمت هایی از آن اشاره می کنیم.

(آگاه باشید به خدا سوگند ابابکر جامه خلافت را بر تن کرد در حالی که می دانست جایگاه من نسبت به حکومت چون محور آسیاب است به آسیاب که دور آن حرکت می کند. پس من ردای خلافت را رها کرده و دامن جمع نموده، از آن کناره گیری کردم و در این اندیشه بودم که آیا با دست تنها برای گرفتن حق خود به پا خیزم یا در این محیط خفقان و تاریکی که به وجود آورده اند صبر پیشه سازم. پس صبر کردم در حالی که گویا خار در چشم و استخوان در گلوی من مانده بود.

و با چشم خویش می دیدم که میراث من را به غارت می برند.

ص: 29


1- صحیح بخاری کتاب المغازی باب 40 (غزوه خیبر) حدیث 4241 و 4240 صفحه 749.
2- صحیح مسلم / كتاب الجهاد و السیر باب 16 حدیث 1759 صفحه 788.
3- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید 101/1.
4- تذکره الخواص 493/1.

تا اینکه خلیفه اول از دنیا رفت و خلافت را به پسر خطاب سپرد شگفتا ابابکر که در حیات خود از مردم می خواست عذر او را بپذیرند چگونه در هنگام مرگ خلافت را به دیگری سپرد هر دو از شتر خلافت سخت دوشیدند و از حاصل آن بهره مند شدند سرانجام اولی حکومت را به راهی در آورد و به دست کسی سپرد (عمر) که مجموعه ای از خشونت، سخت گیری، اشتباه و پوزش طلبی بود و من در این مدت طولانی محنت زا و عذاب آور چاره ای جز شکیبایی نداشتم تا آنکه روزگار عمر هم سپری شد.

سپس عمر خلافت را در گروهی قرار داد که پنداشت من همسنگ آنان می باشم.

(فيالله و للشوری) پناه بر خدا از این شورا، در کدام زمان در برابر اولی در مورد تردید بودم تا امروز با اعضای شورا برابر شوم؟

تا آنکه سومی به خلافت رسید دو پهلویش از پرخوری باد کرده همواره بین آشپزخانه و دستشویی سرگردان بود...

و در نهایت نیز فرمودند: این سخنان شعله ای از آتش دل بود زبانه کشید و فرونشست).(1)

نتیجه این سخنان این است که حضرت علی علیه السلام تا آنجا که می توانست هم در ایام حیات خلفاء و هم پس از ایشان نارضایتی خویش را از غصب شدن حقش بیان می فرمود و این از واضحات تاریخ اسلام است.

همچنین درباره علت عدم برگرداندن فدک و اصلاح نکردن خیلی از بدعت ها که در زمان خلیفه گذاشته شده بود نیز باید گفت: منظور سؤال کننده ایجاد شک شبهه بر این مطلب است که در واقع حضرت علی علیه السلام موافق اعمال خلفاء بوده و در اصل اعمال ایشان بدعت محسوب نمی شود و اگر هم بدعت بوده چرا حضرت علی علیه السلام این بدعت ها را پس از رسیدن به خلافت باطل نکرد.

ابراهیم کرخی می گوید از امام صادق علیه السلام پرسیدم چرا زمانی که امیرالمؤمنین على علیه السلام به حکومت مردم رسید فدک را به حال خود رها کرد و به اهلش باز نگرداند؟ حضرت فرمودند: او به رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم اقتدا کرد. زیرا زمانی که پیامبر اکرم صلى الله عليه وسلم مکه را فتح کردند عقیل قبل از آن، خانه حضرت را که در مکه بود فروخته -

ص: 30


1- نهج البلاغه خطبه 3 و الارشاد 277 و الجمل 126 و علل الشرایع 500/1 و بحار الانوار 271/29 منابع اهل سنت این خطبه در صفحه قبل گذشت.

بود پس به رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم عرض شد یا رسول الله آیا به خانه خویش که در مکه دارید برنمی گردید؟

حضرت در پاسخ فرمودند: آیا عقیل برای ما خانه ای گذاشته؟ ما خاندانی هستیم که اگر چیزی به صورت ظلم و ستم از ما گرفته شود به آن برنمی گردیم (و آن طلب نمی کنیم)، پس به همین دلیل علی بن ابیطالب علیه السلام فدک را باز نگرداند.(1)

در حدیث دیگر ابا بصیر از حضرت صادق علیه السلام چنین سؤالی را پرسید امام نیز در جواب فرمودند: زیرا ظالم و مظلوم هر دو بر خدای عزوجل وارد شوند و خداوند، مظلوم را اجر داده و ظالم را عقاب فرماید لذا حضرت کراهت داشتند چیزی را که خدای متعال غاصبش را عقاب و مغصوب را اجر داده به خود بازگرداند.(2)

و همچنین این سؤال از وجود نازنین حضرت رضا علیه آلاف التحيه و الثناء شد امام علیه السلام نیز در جواب فرمودند: به این جهت که خداوند عزوجل سرپرستی ما اهل بیت را خود بر عهده گرفته و خود اوست که حق ما را از ستمکاران می گیرد و جز او کس دیگری چنین نکند و ما نیز صاحب اختیار و ولی مؤمنانیم پس درباره حقوق ایشان حکم می کنیم و حقوق ایشان را از ظالمین باز می ستانیماما حقوق غصب شده خویش را باز پس نستانیم.(3)

یکی دیگر از سؤالاتی که در این مرحله باید به جواب آن بپردازیم درباره بدعت های خلفای قبل از حضرت علی علیه السلام می باشد. بدین عنوان که چرا امیرمؤمنان علی علیه السلام پس از رسیدن به خلافت این بدعت ها را اصلاح نفرمود؟ بدعت هایی چون حذف جمله «حى على خير العمل» از اذان ها و اضافه کردن جمله «الصلاه خير من النوم» به اذان، تمام خواندن نمازهای شکسته، اقامه نماز تراویح و تحریم ازدواج موقت، ممنوعیت تمتع در حج .... موارد متعددی که بعضی از آنها را خود شبهه انداز ذکر نموده است.

در واقع او و بلکه جمیع اهل سنّت چون نمی توانند منکر وجود این بدعت ها بشوند می خواهند ادعا کنند که حضرت علی علیه السلام نیز با این اعمال و بدعت ها موافق بوده و این خود دلالت بر دوستی بین خلفاء و حضرت علی علیه السلام می نماید.

ص: 31


1- علل الشرایع ،514/1 بحار الانوار 207/29.
2- همان.
3- عيون اخبار الرضا علیه السلام 165/2 و بحارالانوار 208/29.

در اینجا برای اینکه به علت کار حضرت امیرالمؤمنين على علیه السلام پی ببریم باید به یک روایت که در کتاب تهذیب شیخ الطائفه ابی جعفر طوسی که از کتب اربعه ماست به خوبی توجه کنیم.

حضرت صادق جعفر بن محمد علیه السلام فرمودند: زمانی که امیرالمؤمنين على علیه السلام وارد کوفه شدند به امام حسن مجتبی علیه السلام امر فرمودند که در بین مردم ندا دهد ماه رمضان نماز جماعت (مستحبی) در مساجد اقامه نمی شود.(1) پس وقتی حضرت مجتبی علیه السلام امر پدر را اطاعت کرده و فرمان ایشان را به مردم ابلاغ فرمودند مردم فریاد زدند وا عمرا وا عمرا حضرت علی علیه السلام از فرزندشان پرسیدند این چه صدایی است؟ ایشان عرض کردند: مردم با شنیدن دستور شما به فریاد در آمدند و به جهت اعتراض می گویند و ا عمرا حضرت نیز فرمودند به آنها بگویید مانند قبل نماز بخوانید و از دستور خویش صرف نظر کردند.(2)

همانطور که ملاحظه فرمودید مردم آنقدر نسبت به بدعت های خلفاء خو گرفته و عادت کرده بودند که زمانی که حضرت علی علیه السلام اراده فرمود یکی از این بدعت ها را ریشه کن کند نزدیک بود اصل حکومت ضایع شده و مردم بر علیه حضرت شورش کنند. همان مردمی که در برابر پایمال شدن سنت های اصیل رسول اکرم صلى الله عليه وسلم و سفارشات ایشان نسبت به وصایت امیرمؤمنان علی علیه السلام و توصیه های ایشان در مورد دختر و یگانه یادگار خویش و همچنین وصایای رسول اکرم صلى الله عليه وسلم در مورد فرزندان این دختر هیچگاه وا محمدا نگفته و گویا خاک مرده بر سرشان ریخته شده و زبانشان از تکلم باز مانده بود!! عجیب است که هیچ کس در برابر حمله به بیت حضرت زهرا سلام الله علیها آهی از دل برنکشید و اعتراض نکرد! عجیب است کسی در برابر غصب خلافت شورش به پا ننمود و حتی چشمی به علامت غضب خیره نکرد!! عجیب است احدی از این مردم در برابر حذف سنن رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم کلامی بر زبان جاری نکرده و از آن عجیب تر آنکه پس از این همه واژگونی در سنت های رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم و... ایشان نام -

ص: 32


1- منظور نماز تراویح است که امروزه نیز در مساجد اهل سنت شب های ماه رمضان اقامه می گردد و این نماز مستحبی را به جماعت می خوانند این در حالی است که همه می دانند این نماز بدعت عمر و انحرافی است که او به وجود آورده است. بخاری در کتاب صحیح خود با آوردن این مطلب که نماز تراویح تا زمان عمر اقامه نمی شده و او بوده که این بدعت را گذاشته است به این جمله عمر هم اشاره می کند که می گفت نعم البدعه هذه صحيح بخاری کتاب صلاه التراویح حدیث 2009 صفحه (1351): یعنی چه بدعت خوبی است در واقع خود عمر نیز به بدعت بودن این گونه رفتار معتقد بوده است.
2- تهذيب الاحكام 70/3.

خویش را اهل همان سنّت گذاشتند و گروهی که پایبند به این سنت ها و دستورات بودند را به شرک و کفر و الحاد متهم نمودند! شما گمان می کنید اگر حضرت علی علیه السلام اراده می فرمودند که بدعت های گذشتگان را نابود و کجی های ایشان را اصلاح کنند چه اتفاقی در جامعه مسلمین می افتاد مسلماً به جای یک نفر عبدالرحمن ابن ملجم مرادی (علیه اللعنه) امّتی ابن ملجم شده و همه بر علیه او شورش می کردند.

ما امید داریم با مطالعه این کتاب و پاسخگویی به شبهات اهل سنت آنها بیاد آورند که مشغول پیروی از هوای نفس خویش هستند و به دنبال حقیقت و پیروی از آن نیستند البته امکان دارد باز هم سؤال کنند که چرا امیرمؤمنان علی علیه السلام با بدعت ها نجنگید و اگر او نتواند این بدعت ها را اصلاح کند اصلاً به درد خلافت نمی خورد.

در جواب گفته می شود او با بدعت های خطرناکتری مشغول جنگ بود، بدعتی چون دنیا طلبی اصحاب رسول اکرم صلى الله عليه واله وسلم، خلافت موروثی در خاندان بی لیاقت بنی امیه و پرورش یافتن عابدان تهی مغز که این سه بدعت نیز از بدع خلفای گذشته بود.

همان خلفاء بودند که برای بعضی از اصحاب به خاطر درک حضور پیامبر اکرم صلى الله عليه واله وسلم حقوق ها و مقرری های سنگین از بیت المال مشخص کردند و این باعث دنیا طلبی اصحاب گردید و همینان بودند که امثال معاویه را به حکومت رساندند و ایشان بودند که مردم را عابدانی دور از حقیقت پرورش دادند.

امام علی علیه السلام برای مبارزه با این بدعت های بزرگ ناچار به جنگ های طولانی گردید. جنگ های بزرگی که نگذاشتند امیر مؤمنان علی علیه السلام در این مدت محدود به مشکلات کوچکتر سامانی ببخشد و اگر ایشان می خواستند بدعت هایی چون نماز تراویح و تحریم متعه... را اصلاح بخشند از اصلاح بدعت های بزرگی که نام بردم فرو می ماندند. زیرا که همین مردم قلیل نیز از دور او پراکنده می شدند.

اعلام حذف یک نماز تراویح چنان جنجالی برپا نمود که نزدیک بود کودتایی بر علیه امام علی علیه السلام برپا شود، حال شما تصور کنید که حضرت علی علیه السلام بخواهند اذان را از لوث بدعت پاک کنند چه اتفاقی می افتد؟

البته پوشیده نماند اگر ایشان بلافاصله بعد از پیامبر اکرم صلى الله عليه واله وسلم به حکومت می رسیدند دیگر نه بدعتی بود که بخواهد اصلاح شود و نه کسی با ایشان سر جنگ داشت که -

ص: 33

بخواهد بجنگد و نه الآن جمعیتی بیش از یک میلیارد نفر با هم دیگر اختلاف نزاع و کشمکش داشتند.

و خلاصه مقصر در تمام این موارد کسانی هستند که حق مسلم ایشان را به هدایت دیگران داده و به غصب حق ایشان رضایت دادند.

مطلب آخری که ما به جواب آن می پردازیم این است که چرا حضرت علی علیه السلام از عثمان در برابر شورشیان دفاع کرده و حتی فرزندان خویش را برای حفاظت او بسیج نمودند؟

پاسخ بسیار واضح است طبق نقل های صریح تاریخی حضرت ابا الحسن على علیه السلام از عثمان بن عفان در برابر شورشیان دفاع کرد و حتی به او در اوج محاصره و تشنه کامی آب رسانید و فعالیت های دیگری نیز در حمایت از او انجام دادند که نیاز به بیان آن نیست همه ی این اقدامات را مرتکب شدند ولکن چند روز بعد ایشان را متهم به قتل عثمان کردند و همین اتهام سه جنگ بزرگ برای آن حضرت به ارمغان آورد. طلحه و زبیر که خود از تحریک کنندگان بر علیه عثمان بودند به همراه عایشه که عثمان را نعثل می نامید و از مسلمین درخواست قتل او را می کرد با این بهانه غائله جمل را به راه انداختند معاویه نیز به خونخواهی عثمان جنگ صفین را برپا کرد و در ادامه این دو جنگ نبرد نهروان شکل گرفت تمام اقدامات حضرت علی علیه السلام به این خاطر بود که همه بدانند او در مورد قتل عثمان مبری است با این اوصاف تمام وقت خلافت خویش را صرف جنگ با کسانی کرد که به غیر از اینکه خود عامل قتل عثمان بودند به حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام تهمت قتل عثمان را زده و بر علیه او شوریدند علاوه بر این ایشان درباره ی خلیفه کشی و باب شدن این مطلب نیز کراهت داشتند.

عثمان بن عفان بارها با کلمات درشت با مولای متقیان حضرت علی علیه السلام سخن می گفت و حتی او را دو مرتبه از مدینه تبعید نمود.(1) حال با وجود این مدارک تاریخی آیا کمک حضرت علی علیه السلام به عثمان به جز بیان مذکور در سطور قبل و یا بیاناتی از این قبیل علت دیگری دارد؟ آیا از این کمک می توان به عنوان مدرکی برای وجود رابطه حسنه بین حضرت علی علیه السلام و عثمان استفاده نمود؟

ص: 34


1- نهج البلاغه، خطبه 240.

همسران پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم

3- اگر بین اهل بیت پیامبر صلی الله علیه واله وسلم و اصحاب اختلافی بوده چرا بین ایشان این همه ازدواج صورت گرفته است؟ ازدواج رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم با دختران خلیفه اول و دوم و تزویج نمودن رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم دخترانش را یکی پس از دیگری به عثمان و ازدواج هایی از این قبیل و همچنین چرا اسم های بعضی از فرزندان ائمه علیهم السلام و بعضی از اصحاب ائمه اسم خلفای سه گانه بوده و چرا نسل مادر حضرت صادق علیه السلام به خلیفه اول بر می گردد و چرا بعضی از اصحاب امیر المؤمنین علیه السلام چون سلمان و عمار (رحمه الله عليهما) در حکومت عمر صاحب منصب بوده اند؟

همه اینها دلالت بر وجود دوستی ما بین اهل بيت علیهم السلام و خلفاء می نماید و مشخص می شود که بزرگان شیعه سال های سال دروغ گفته و خیال پردازی نموده اند!!

جواب

در پاسخ کافیست بگوییم حتی کسانی که کمی اهل تحقیق بوده و ذره ای انصاف در وجودشان موجود می باشد فوراً حکم می کنند که ذکر موارد فوق جز زیاده گویی چیزی بیش نیست و از ذکر این شبهات جز اتلاف وقت کار دیگری برنمی آید.

اگر ما در تاریخ، مستندات قوی بر وجود عداوت و ظلم توسط عده ای از خلفاء نسبت به اهل بیت علیهم السلام را نداشتیم باز هم نمی شد برای اثبات ادعای محبت خلفاء نسبت به اهل بیت علیهم السلام و بالعکس به این موضوعات چنگ بزنیم.

اگر عده ای از خلفاء دشمن اهل بیت علیهم السلام نبودند پس چه کسی به خانه حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا علیها السلام حمله نمود؟

چه کسی سه جنگ بر علیه حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام الاقامه کرد؟ چه کسی با امام حسن علیه السلام جنگید و ایشان را مسموم نمود؟ چه کسی حسین بن علی علیه السلام و عده ی کثیری از بنی هاشم را با آن وضع اسف بار به خاک و خون کشید؟ از اینها گذشته، بگوئید قبر پاره تن پیامبر صدیقه اطهر علیها السلام کجاست؟ آیا در کتاب تاریخی معتبری درباره این مطلب کلمه ای نوشته شده است؟ آیا قبور دیگر دختران پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم نیز مخفی اند؟ آیا قبر عایشه، ام سلمه و خدیجه و... نیز نامعلوم است؟ چه شده که قبر تنها یادگار پیامبر صلی الله علیه واله وسلم نامعلوم است؟

ص: 35

و بگوئید چه شده است که قبرهای هر یک از اولاد رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم چه از طریق امام حسن علیه السلام و چه از طریق امام حسین علیه السلام اینقدر پراکنده اند؟ یکی در مدینه و یکی در مکه، یکی در ایران و یکی در افغانستان و....؟! چه شده که بعضی ایشان دسته جمعی مدفونند؟ عده ای در بیابان و عده ای بالای قله کوه؟ راستی اگر اصحاب رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم نسبت به اهل بیت علیهم السلام محبّت داشتند و خلفاء نیز ایشان را دوست داشتند چرا بین قبر حسن بن علی و برادرشان حسین بن علی علیهم السلام این همه فاصله افتاده است؟ یکی در حجاز و دیگری در عراق. أين الحسن اين الحسين؟ اين ابناء الحسین؟ آیا می توان همه این مسلّمات تاریخی را انکار کرد و روی آنها را با ادعاهای مسخره ای مانند آنچه سلیمان خراشی در کتابش آورده است پوشانید؟

او در سؤال باطل خویش به سه چیز متذکر شده است اول اینکه چون رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم از خلفاء زن گرفته اند و به ایشان دختر داده اند پس این علامت وجود محبّت و علاقه بین اهل بیت و خلفاء بوده است.

ما در جواب او می گوییم که این مطلب هیچ دلالتی بر مدعای مذکور شما نمی کند. زیرا ما پیامبرانی داشته ایم که با عده ای ازدواج کرده اند ولی خداوند آن زنان را مذمت کرده است:

(ضرب الله مثلا للذين كفروا امرات نوح و امرات لوط كانتا تحت عبدين من عبادنا صالحين فخانتا هما فلم يغنيا عنهما من الله شيئاً وقيل ادخلا النار مع الداخلين).(1)

خدا برای کافران زن نوح و زن لوط را مثال آورد که تحت (فرمان) دو بنده صالح ما بودند و به آنها خیانت کردند و آن دو شخص نتوانستند آنها را از (قهر) خدا برهانند و به آنها حکم شد که با دوزخیان در آتش در آیید.

خدای مهربان در این آیه از حضرت نوح و لوط به عنوان دو بنده صالح خویش نام برده است ولی از دو زن ایشان به عنوان کافر، خائن، جهنمی اسم برده و بدتر از همه، ایشان را الگوی کفّار معرفی کرده است پس صرف خویشاوندی با صالحین نمی تواند ارزشی برای انسان در برداشته باشد ملاک و در این آیه، تقوی و پرهیزکاری است نه خویشاوندی با رسولان و انبیاء و صالحین.

ص: 36


1- تحریم / 10.

البته ناگفته نماند طبق نقل های صحیح تاریخ مهم ترین چیزی که ابابکر و عمر در غائله سقیفه برای کسب خلافت برای خویش به آن استناد کردند همین خویشاوندی با رسول خدا بود صلی الله علیه واله وسلم بود و این قرابت سببی را علتی برای سزاوارتر بودن خویش برای تولیت امر مسلمین و جانشینی رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم معرفی کرده اند.

البته حضرت امام علی علیه السلام در این مورد نیز از ایشان به رسول اکرم صلى الله عليه وسلم نزدیک تر است چرا که حضرت چه سببی و چه نسبی با پیامبر اعظم صلی الله علیه واله خویشاوند است. خلاصه کلام اینکه ازدواج رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم با دختران دو خلیفه اول فضیلتی برای ایشان به حساب نمی آید و همینطور ازدواج عثمان با دختران پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم به او نوری نمی بخشد.

در اینجا باید بگویم که در کتب معتبر اهل سنت روایاتی درباره نحوه ازدواج پیامبر صلی الله علیه واله وسلم با بعضی از این زنان ذکر شده که چهره حقیقت را روشن تر می نماید(1) و از آن مهم تر این است که در قرآن کریم درباره همسران رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم تعابیر گوناگونی وجود دارد که در اینجا جا دارد به بعضی از این آیات اشاره کنیم.

خداوند عزوجل در سوره احزاب این گونه می فرماید:

ای پیامبر به زنانت بگو اگر شما اراده دنیا و زیور آنرا کرده اید بیائید تا مهر شما را بدهم و همه را به خوبی و خرسندی طلاق دهم.

و اگر طالب خدا و رسول او هستید و مشتاق آخرت می باشید پس همانا خدا به نیکوکاران شما زنان اجر عظیم عطا خواهد کرد.

ای زنان پیغمبر هر کس از شما به کار زشتی اقدام کند او را دو برابر از دیگران عذاب کنند و این بر خدا آسان است.

و هر که از شما مطیع فرمان خدا و رسول باشد و نیکوکار شود پاداشش را دو بار عطا کنیم و برای او روزی نیکوئی فراهم کنیم.

ص: 37


1- در جلد 9 کتاب جامع الاصول ابن اثیر صفحه 339 و 340 حدیثی از قول خلیفه دوم آورده است که کسی حاضر به ازدواج با حفصه دختر عمر نبوده و حتی خلیفه اول نیز پیشنهاد ازدواج با حفصه را رد کرده است و در آخر پیامبر اکرم صلى الله عليه وآله بالاجبار و از روی عطوفت با او ازدواج کردهاند و حتی این مطلب را هم آورده که پیامبر صلى الله عليه وآله یکبار حفصه را طلاق داده و دوباره به او رجوع کرده اند ابن اثیر در جلد 2 همین کتاب صفحه 182 نیز درباره ملامت کردن عمر نسبت به عایشه و حفصه جملاتی آورده و در نهایت از قول او می نویسد و قوله لحفصه والله لقد علمت ان رسول الله لا یحبک و لولا انا لطلقک یعنی ای حفصه به خدا قسم می دانم که پیامبر تو را دوست ندارد و اگر من نبودم تو را طلاق داده بودند.

ای زنان پیامبر شما مانند دیگر زنان نیستید اگر پرهیزکار باشید.(1)

بررسی چند نکته در آیات:

1 - در بین زنان پیامبر صلی الله علیه واله وسلم افراد گوناگونی بوده اند عده ای دنیا طلب و عده ای طالب خدا و رسول و سرای آخرت.(2)

2 - ایشان معصوم از گناه بلکه فحشاء و گناهان زشت نبوده اند زیرا در آیه کریمه سی احزاب فرموده است که (من یأت منكن بفاحشه مبینه) یعنی ممکن است زنان پیامبر صلی الله علیه واله وسلم مرتکب گناهان زشت و ناروائی گردند که در این صورت دو برابر دیگران عذاب می شوند و موقعیت چنین افرادی کی می توانند قابل قیاس باشند با کسانی که خدا در شأن آنها فرموده است:

(انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ويطهركم تطهيراً).(3)

3 - ملاک برتری ایشان نسبت به زنان دیگر و سایر بانوان در تقوی الهی است زیرا در آیه سی و دو فرمود (یا نساء النبى لستن كاحد من النساء إن اتقيتن) يعنى شما مانند دیگر زنان نیستید اگر تقوی پیشه کنید.

و در آیه بیست و نه نیز از کلمه (للمحسنات منکن) می توان فهمید که ملاک اصلی در برتری ایشان همان قانون و سنّت لایتغیر خدا یعنی تقوی و نیکوکاری است و البته اگر چنین باشند همسری با رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم برای ایشان فضیلتی محسوب می شود حال خود قضاوت کنید هنگامی که صرف ازدواج این زنان با رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم برای ایشان ملاک فضیلت نیست چگونه برای پدرانشان و دیگر افراد فضیلتی محسوب می شود؟

درسوره مبارکه تحریم آیه 3 نیز درباره ی بعضی از همسران پیامبر صلی الله علیه واله وسلم آمده است:

وقتی که پیامبر با بعضی از زنان خود رازی گفت و آن زن چون خیانت کرده و دیگری را بر سر پیامبر آگاه ساخت خدا به رسولش خبر داد و او بر آن زن بعضی را اظهار کرد و برخی را از کرم پنهان نمود و پرده داری کرد آن زن گفت ای رسول چه کسی تو را بر این مطلب واقف ساخت؟ رسول گفت مرا خدای دانای آگاه خبر داد.

ص: 38


1- ترجمه آیات 28 تا 32 سوره احزاب.
2- بلکه به اعتراف منابع اهل سنت عده ای از زنان پیامبر صلى الله علیه و آله پس از ایشان مرتد شدند و ازدین برگشتند و این خود دلیلی محکم است مبنی بر اینکه صرف همسری با پیامبر صلی الله علیه و آله کمال و فضیلتی محسوب نمی شود (کنز العمال جلد 13 صفحه 708 حدیث 37811).
3- احزاب این آیه درباره ی رسول اکرم، امیرالمومنین، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین علیهم افضل صلوات المصلین نازل شده است.

اینک اگر ای هر دو زن به درگاه خدا توبه کنید رواست که البته دلهای شما میل (به کفر) پیدا کرده است و اگر با هم بر آزار او اتفاق کنید باز خدا یار و نگهبان اوست و جبرئیل امین و مردان صالح و فرشتگان حق یار و مددکار اویند.

امید است که اگر پیغمبر شما را طلاق داد خدا زنانی بهتر از شما به جایتان با او همسر کند که با مقام تسلیم و ایمان و خضوع اطاعت کنند و اهل توبه و عبادت باشند.(1)

چند نکته درباره ی این آیات:

1 - بعضی از زنان رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم به او خیانت کرده همانطور که زنان لوط و نوح به او خیانت کردند و این ارتباط آیات اول سوره تحریم با آیات آخر همین سوره است. در ابتدای سوره خیانت بعضی از همسران رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم و در انتهای آن خیانت زنان لوط و نوح را متذکر شده است. پس در نتیجه همه زنان پیامبر صلی الله علیه واله وسلم افراد مقدسی نبوده اند.

2 - در آیات اشاره به گناه بزرگی کرده که بعضی از زنان رسول اکرم صلى الله عليه وسلم مرتکب شده اند و باید از آن توبه کنند. گناهی که نتیجه آن تهدید شدن آنها به جدایی از رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم می باشد.(2)

و اگر این آیات را با آیه بیست و هشت تا سی سوره احزاب بسنجیم می یابیم که این دو زن عوض محبّت به خدا و رسول صلی الله علیه واله وسلم اراده دنیا نموده و زینت های آنرا نموده اند.

3 - خداوند متعال خبر از گناه ایشان داده است و ایشان را امر به توبه کرده است اما ما نه از طریق قرآن کریم و نه از طریق سنت از توبه ایشان خبردار نشده ایم یعنی در مورد گناه یقین داریم ولی درباره ی تو به شک پس به یقین خود می مانیم تا زمانی که شک ما تبدیل به یقین شود.

محمد بن اسماعیل بخاری صاحب ارزشمندترین کتاب اهل سنت یعنی کتاب صحیح در تفسیر این آیه از ابن عباس روایت کرده است که او از عمر درباره ی معنای چهارمین آیه سوره ی تحریم سؤال کرده و پرسیده که منظور از این دو زن چه کسانی می باشند.

(فقلت يا اميرالمؤمنين من المرأتان اللتان تظاهرتا؟ قال ابن عباس فما اتممت کلامی حتى قال: عایشه و حفصه).(3)

ص: 39


1- ترجمه آیات 3 تا 5 سوره تحریم.
2- تحریم/ آیه 5.
3- صحیح بخاری، کتاب التفسیر، حدیث 4915 صفحه 900.

ابن عباس می گوید از خلیفه دوم پرسیدم: آن دو زنی که بر آزار پیامبر همدست شده بودند چه کسانی بودند؟ هنوز کلام من تمام نشده بود که گفت: عایشه و حفصه.(1)

و جالب است بدانیم که قندوزی حنفی نیز در کتاب خویش ینابیع الموده پس از ذکر این روایت و نام بردن از عایشه و حفصه درباره ی قسمت دیگر آیه چهار يعنى (صالح المؤمنین) روایتی از رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم آورده و در آن صالح المؤمنین را تفسیر به علی بن ابیطالب علیه السلام کرده است.(2)

یعنی طبق منابعی از کتب خود اهل سنت آن دو زنی که در این آیات مذمت شده اند همان دو زنی هستند که مؤلف کتاب اسئله... وجود آنها را برای خلفاء فضیلتی به حساب آورده است و آن مؤمنی که در آیه به عنوان یار پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم نامش در کنار خدا و جبرئیل و ملائکه آمده است امیرالمؤمنین علی علیه السلام می باشد. آیا واقعاً چنین خویشاوندی آن هم با بررسی کامل آیات و روایات فضیلتی برای کسی به شمار می آید که شخصی بگوید چون خلفاء دختر به پیامبر اکرم صلى الله عليه وسلم داده اند، پس پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم و اهل بیت علیهم السلام از ایشان راضی بوده اند و اگر بد بودند پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم با ایشان فامیل نمی شدند.

اگر کسی چنین بگوید باید به خداوند و رسولان دیگر او هم ایراد بگیرد زیرا خداوند در کتاب خویش، زنان لوط و نوح را هم به عنوان کافر نام برده است.

اما واقعاً اگر پیامبر اکرم صلى الله عليه وسلم علاقه ی خاصی به آن دو زن داشتند چرا از ایشان اولادی برای پیامبر صلی الله علیه واله وسلم به دنیا نیامد؟ هیچ کس ادعا نکرده است که عایشه و حفصه برای پیامبر خدا صلی الله علیه واله وسلم فرزندی ولو مرده به دنیا آورده باشند در حالی که خدیجه که حدود بیست سال از پیامبر صلی الله علیه واله وسلم پیرتر بود برای ایشان چند فرزند آورد و این در حالیست که حفصه که جوان تر بود و عایشه که در اوج جوانی و بکارت به خانه پیامبر صلی الله علیه واله وسلم وارد شد هیچ فرزندی به دنیا نیاوردند.

حتی زنان دیگر پیامبر همانند ماریه که در همان دوران عایشه با پیامبر صلی الله علیه واله وسلم ازدواج کرده و با توجه به این مطلب که پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم همه را در سن پیری خود به عقد خویش در آوردند برای پیامبر پسری به دنیا آورده و صاحب اولاد گردید.

ص: 40


1- دختران ابابکر و عمر.
2- ينابيع الموده 278/1.

اینکه عدم اولاد دار شدن ایشان ربطی به پیری پیامبر صلی الله علیه واله وسلم نیز نداشته زیرا رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم در سن پیری با ماریه ازدواج فرمودند و او برای ایشان پسری به دنیا آورد.

واقعاً اگر این همه علاقه که ادعای آن را می کنند ما بین رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم و عایشه وجود داشت نباید از او فرزندی برای رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم به دنیا می آمد؟ در بعضی روایات ما در تبیین این امر مطالب لطیفی است که متعرض آن نمی شویم؟

کلامی از امام امیرالمؤمنین درباره ی یکی از زنان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم

(واما فلانه فادركها رأى النساء وضغن غلا في صدرها كمرجل القين ولو دعيت لتنال من غيرى ما أتت الى لم تفعل ولها بعد حرمتها الاولى والحساب على الله تعالى.).(1)

اما فلان زن (عایشه) پس افکار و خیالات زنانه بر او چیره شد و کینه ها در سینه اش چون کوره آهنگری شعله ور گردید. اگر از او می خواستند آنچه را که بر ضد من انجام داد نسبت به دیگری روا دارد سرباز می زد به هر حال حرمت نخستین او برقرار و حساب اعمال او با خدای بزرگ است.

تمام شارحین و مترجمین نهج البلاغه منظور حضرت علی علیه السلام از این جملات را عایشه دختر خلیفه اول دانسته اند که یکی از ایشان ابن ابی الحديد معتزلی حنفی است وی در کتاب خود آورده است:

و فلانه كنايه عن ام المؤمنين عايشه ابوها ابوبكر.(2)

فلانی کنایه از ام المؤمنین عایشه دختر ابوبکر است.

او پس از تصریح به نام عایشه مقداری از کینه های او را نسبت به حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام می شمرد و همو در جای دیگر کتاب درباره حالات استادش ابوالقاسم بلخی آورده است:

هرگاه نام عبدالله بن زبیر در مقابل او برده می شد می گفت: (لا خير فيه) خیری در او نیست و نماز و روزه او برای من اهمیت ندارد. زیرا پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم به علی علیه السلامفرموده اند: -

ص: 41


1- نهج البلاغه، خطبه 156.
2- شرح نهج البلاغه 190/9.

(لا یبغضک الّا منافق) یعنی بغض و کینه تو را ندارد مگر انسان منافق.(1)

و در واقع استاد ابن ابی الحدید چون عبدالله بن زبیر دشمن حضرت علی علیه السلام بوده و در جنگ بر ضد آن حضرت شرکت کرده است او را منافق دانسته است آیا جز این است که عبدالله در جنگی با امام علی علیه السلام رو در رو شد که سر قافله آن عایشه دختر ابابکر بوده است؟پس چرا عبدالله که از سربازان آن جنگ بوده منافق نامیده شده است؟ ولی کسی که جنگ را بر پا کرده عامل شرافت و فضیلت برای خلفاء ؟؟؟

مطالب دوم درباره ی عثمان است آیا ازدواج او با دختران پیامبر صلی الله علیه واله وسلم فضیلتی برای او محسوب می شود و آیا این دلیلی بر حقانیت او و ارتباط حسنه او با اهل بیت علیهم السلام است؟

اولاً همان جوابی که برای تزویج ام کلثوم دختر امام علی بن ابیطالب علیه السلام به عمر بیان شد در این موضع نیز صحیح است و آن آیه مربوط به عرضه ی دختران حضرت لوط به عده کافر که خداوند وعده عذاب به ایشان داده بود در این جا نیز مصداق پیدا می کند.

ثانیاً در امر ازدواج حکم به ظاهر می شود نه به باطن افراد، که کسی بگوید چون عثمان داماد پیامبر صلی الله علیه واله وسلم بوده پس این فضیلتی برای او محسوب می شود زیرا پیامبر خدا صلی الله علیه واله وسلم دو داماد به نام های عتبه بن ابي لهب فرزند ابولهب و ابوالعاص بن ربیع نیز داشته اند که هر دو در زمان کافر بودنشان داماد رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم بوده اند. پس اگر دامادی پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم برای کسی فضیلت و نوری محسوب شود این دو نفر از افضل خلق خدایند؟

و از طرف دیگر ممکن است که خداوند متعال حال باطنی این چنین افرادی را بر رسول خویش پنهان کرده باشد همانطور که در سوره توبه به رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم فرموده است:(و من اهل المدينه مردوا على النفاق لا تعلمهم نحن نعلمهم سنعذ مرتين ثم يردون الى عذاب عظيم).(2)

ص: 42


1- شرح نهج البلاغه 10/1.
2- توبه 101.

و بعضی از اهل مدینه بر نفاق ثابت و ماهرند و تو از نفاق ایشان آگاه نیستی ولی ما بر سیرت نفاق ایشان علم داریم و آنان را دوبار عذاب می کنیم و عاقبت هم به عذاب سخت دوزخ بر می گردند.

پس در واقع علاوه بر اینکه در ازدواج حکم به ظاهر می شود نه به باطن بلکه ممکن است خداوند عزوجل باطن عده ای را از پیامبر صلی الله علیه واله وسلم محجوب کند.

اما همه اینها به یک طرف، از همه مهمتر ما در منابع معتبر اخباری موثق از کشته شدن دختر پیامبر و یا همان همسر خلیفه سوم به دست خود عثمان بن عفان داریم همان قتلی که به خاطر دفاع از یک مشرک و محارب توسط عثمان صورت گرفت او به این علت که رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم مغیرہ بن ابی العاص عموی او را که در جنگ خندق از سپاه کفر جا مانده بود با شمشیر علی بن ابیطالب علیه السلام به هلاکت رساندند، دختر پیامبر صلی الله علیه واله وسلم را به شدت کتک زد و سبب مرگ دختر پیامبر صلی الله علیه واله وسلم نیز همان ضربات کتک عثمان بود.(1)

آیا واقعاً یک چنین دامادی و خویشاوندی سبب افتخار است؟ و آیا این گونه ازدواج علامت علاقه رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم به کسی خواهد بود؟

اگر این ازدواج علامت دوستی بین اهل بیت علیهم السلام و خلفاء بود چرا عاقبت آن به چنین ماجرای شومی منجر شد؟

آیا خلیفه اول جد مادری امام صادق علیه السلام است

سخن دیگر ما پیرامون نسل مادر حضرت ابا عبدالله الصادق علیه السلام است در این باره نیز همان جواب هایی که درباره ی ازدواج ام کلثوم با خلیفه دوم و ازدواج عثمان با دختران رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم و ازدواج پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم با عایشه و حفصه گفته شد کفایت می کند. به علاوه اینکه خبث ولادت و حرام زادگی از پدر و یا مادر به فرزندان منتقل نمی شود. یعنی اگر کسی خودش العیاذ بالله حرامزاده باشد این حرام زادگی به اولاد او منتقل نمی شود بلکه اگر او از طریق صحیح شرعی ازدواج کند اولاد او همگی حلال زاده اند و نباید کسی اشکال کند که اگر نسل مادر حضرت صادق علیه السلام به بعضی از ظالمین بر می گرد، پس تکلیف آن مادر چه می شود زیرا -

ص: 43


1- کافی 251/3 و بحارالانوار 160/22.

جواب می دهیم که آن مادر با واسطه های زیاد به آن ظالم می رسد و در صورت اثبات حرامزادگی آن ظالم فقط آن ظالم دچار خبث ولادت است و اولاد او همه اگر از طریق شرعی ازدواج کرده باشند طیب ولادت دارند.

همچنین ما در زیارتنامه های ائمه علیهم السلام می خوانیم:

(أشهد انكم كنتم نوراً فى الاصلاب الشامخه و الارحام المطهرة).(1)

شهادت می دهم که شما اهل بیت علیهم السلام نوری در صلب های بزرگ و رحم های پاک بوده اید.

بدین معنی که نور حضرت صادق علیه السلام از پدرشان حضرت باقر العلوم علیه السلام و جدشان حضرت سجاد علیه السلام تا به حضرت آدم علیه السلام همگی در صلب های افراد حلال زاده وجود داشته و این نور در زمان انتقال در یک رحم پاک و حلال قرار می گیرد و هرگز آن که نور امام بدان منتقل می شود دارای خباثت و العیاذ بالله حرامزادگی نمی باشد و دیگر مهم نیست که پدر این زنی که مادر امام می شود آیا دارای طیب ولادت بوده و یا خبث ولادت، چون این نور ربطی به پدران و مادران این رحم ندارد و این نور در اصلاب پدران پاک قرار داشته است و دیگر نیاز نیست که مثلاً جد دهم مادری این نور نیز دارای طیب ولادت باشد زیرا اولاً خبث ولادت جدّ اعلای آن زن در حلال زادگی او تأثیری ندارد و ثانیاً نور آن امام ربطی به اباء و اجداد آن زن حلال زاده ندارد. ناگفته نماند که مادر امام صادق علیه السلام اگر چه با چند واسطه به خلیفه اول منسوب می شود لكن به مصداق آیه یخرج الحي من المیت از زنان فوق العاده زمان خویش بوده است در بین فرزندان خلیفه اول افرادی چون محمد بن ابی بکر نیز یافت می شود که از یاران و سربازان نزدیک امام علی علیه السلام بوده و نظر خوبی درباره دستگاه غاصبانه خلافت نداشته است.

نکته آخر درباره نام فرزندان امیرالمؤمنین علیه السلام که عده ای از ایشان هم نام خلفاء بوده اند و همچنین کمک سلمان و عمار (رحمه الله علیهما) به عمر در اداره حکومت است که باید در جواب گفت: این مطلب کی می تواند دلیلی برای اثبات حقانیت خلفاء باشد درست است حضرت علی علیه السلام به این خلفاء مشاوره می دادند و در مشورت هایی که با حضرت می کردند به ایشان کمک می نمودند و حتی در بعضی از جنگ های دوران خلیفه فرزندانشان را عازم جنگ می نمودند. لکن ما با -

ص: 44


1- مفاتيح الجنان.

اثبات وجود دشمنی عده ای از خلفاء با اهل بیت علیهم السلام نمی توانیم با تمسک به اموری این چنین حقایق مسلّم تاریخ را انکار کنیم.

بلکه چنین اعمالی از جانب حضرات معصومین علیهم السلام یا اصحاب نزدیک ایشان اولاً به خاطر نصرت اصل اسلام بوده و یا مانند علی بن یقطین برای خدمت به شیعیان و محبين آل الله بوده است و ثانیاً بر طبق اصل صحیح تقیه چنین رفتاری دلیل بر نیت حقیقی شخص مبنی بر کمک به ظالمین نمی باشد. ابو منصور طبرسی از اعلام قرن ششم در کتاب احتجاج با آوردن متن نامه سلمان به خلیفه دوم بسیاری از ابهامات موجود درباره ی قبول حکومت مدائن را که توسط سلمان محمدی صورت گرفته جواب داده است ما در اینجا به ایراد ترجمه این نامه قناعت می کنیم:

نامه سلمان به عمر پس از این که به جای حذیفه بن یمان والی مداین شد

بسم الله الرحمن الرحیم، از سلمان غلام و بنده آزاد شده رسول خدا صلى الله عليه وسلم به عمر بن خطاب، اما بعد، ای عمر نامه تو به دست من رسید، نامه ای که در آن مرا مورد سرزنش و توبیخ ساخته و در آن گفته بودی که من تو را به امارت مدائن مبعوث نمودم و به من امر نمودی که پیروی از روش حذیفه نموده و درباره افعال خوب و بدش که در گذشته مرتکب شده به تو گزارش دهم.

ولی ای عمر خداوند عزوجل مرا از این کار نهی کرده در آنجا که می فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید از بسیاری از گمان ها بپرهیزید، زیرا بعضی از این بدگمانی ها گناه می باشد و هرگز تجسس نکنید و غیبت یکدیگر را ننمائید...» و من هرگز با اطاعت تو معصیت خدا را مرتکب نخواهم شد.

و اما اینکه گفتی من زنبیل بافی را شغل خود ساخته ام و مدام نان جو تناول می کنم این دو کار عملی نیست، که فرد مؤمن کسی را بر آن سرزنش و توبیخ نماید و به خدا سوگند ای عمر که زنبیل بافی و خوردن نان جو و بی نیازی به واسطه این دو خوراکی ها و نوشیدنی های فوق العاده از غصب حق مؤمن و ادعای چیزی که مال او نیست در نزد خدا افضل و محبوب تر است و به تقوی نیز نزدیک تر.

به تحقیق رسول خدا صلى الله عليه وسلم را دیدم که هر گاه نان جو می یافت آن را میل می فرمود و ضمن ابراز شادی از آن آزرده نبود.

ص: 45

و اما اینکه اشاره به عطا و احسان من نمودی پس بدان که من اینکار را برای روز نداری خویش و روزی که بدان محتاج هستم یعنی روز قیامت فرستاده ام و به خدای عزیز قسم مرا اصلاً نظر به خوبی مطاعم و مشارب نیست و باک از نیک و بد ام هدایت آن ندارم زیرا غذایی که از حلق به گلو رسد و سد رمق گشته و نیروی بندگی حضرت حق به هم رسد همان کافی و بسنده است، خواه آن آرد گندم باشد، یا مغز گوسفند و یا جوی تو خالی و اما اینکه گفتی: تو با این اعمالت موجب ضعف سلطنت خدا و سستی آن شدی می گویم من نفس خود را خوار نمودم تا اهل مدائن مرا امیر ندانند بلکه مرا مثل پلی بدانند که باید از آن عبور کنند و هرگونه بار و سنگینی که دارند بر من حمل کنند، گویا زعم تو آن است که این گونه اعمال موجب وهن و ذلت سلطانیت حضرت حق می گردد پس بدان که تذلّل در طاعت خدا نزد من محبوب تر از عزت در معصیت اوست.

... با اینکه ذکر نمودی که من نفس خود را ذلیل و قدر خود را پایمال و پست گردانیدم پس چگونه است ای عمر حال کسی که ولایت و سرپرستی امت را پس از رسول خدا صلى الله عليه وسلم بر عهده گرفته که از خدای عزوجل شنیدم که فرمود: «خانه آخرت را قرار دادیم برای کسانی که اراده برتری و فساد در زمین نکرده و عاقبت از آن اهل تقوی است».ای عمر بدان که من عهده دار ولایت اهل مدائن نشدم مگر اینکه به سیره رسول خدا صلى الله عليه وسلم اقامه حدود الهی را از روی ارشاد و دلیل نمایم و به طریق آن حضرت در میان ایشان رفتار نمایم.

و این را بدان که اگر خداوند خیر و خوبی امّت را اراده کرده باشد یا اراده ارشاد و هدایت این گروه را داشته باشد بی شک عالم ترین و بالاترین ایشان را برایشان حاکم گرداند و اگر این امّت از خدا ترسان و تابع رسول خدا صلى الله عليه وسلم بوده و به حق عمل می نمودند هرگز تو را امیر المؤمنین نام نمی نهادند (ولو كانت هذه الامة من الله خائفين و لقول نبي الله متبعين و للحق عاملين ما سموک امیرالمؤمنین).(1)

ص: 46


1- احتجاج طبرسی، جلد 1 صفحه 274.

آیا حضرت علی علیه السلام به خاطر ازدواج با کنیزی از دستگاه خلافت قصد تأیید ایشان را داشته اند؟

4 - حضرت علی علیه السلام در زمان خلفاء در برخی از جنگ ها به نفع ایشان شرکت می کرد و حتی کنیزی از افراد دستگیر شده را که بعداً مادر محمد حنفیه شد از خلفاء دریافت کرد.

اگر علی علیه السلام ایشان را به حق نمی دانست نه در جنگ هایشان شرکت می نمود و نه غنیمتی از جنگ هایشان دریافت می کرد زیرا خلفاء همانطور که در حکومت غاصب بودند حق جنگ و اخذ غنیمت نیز نداشتند.

پس در نتیجه على علیه السلام نه تنها نسبت به حکومت خلفاء راضی بوده بلکه دوست و مددکار آنها نیز بوده است.

جواب

اما درباره شرکت امام علی بن ابیطالب علیه السلام در بعضی از جنگ ها به نفع خلفاء، باید گفت ما که چیزی در منابع معتبر تاریخی نیافتیم همچنین خود سلیمان خراشی نیز در کتاب خود بر این مدعا دلیل و مدرکی اقامه نکرده است لکن اگر حقيقتاً چنین موضوعی واقعیت داشته باشد شرکت حضرت در جنگ کنار خلفاء در حمایت از دستگاه خلافت بالاتر از بیعت با ایشان و واگذاری امر خلافت به آنها نیست. حضرت علی علیه السلام به خاطر مصالح اسلام اصل خلافت را به آنها واگذار نمود پس دیگر جنگیدن ایشان و یا اصحاب و اولادشان در کنار خلفا مطلبی قابل اشاره و مورد اعتنا نیست علاوه بر اینکه همیشه در کنار ظالمین بودن دلیل بر ردّ عصمت معصومی نمی باشد زیرا خیلی از مواقع مصالحی ایجاب می کند که یک انسان عادل معصوم به یک ظالم کافر کمکی بکند.

مگر در سوره یوسف علیهالسلام نخوانده اید که آن پیامبر معصوم و مخلص خدا (انه من عبادنا المخلصين)(1) چگونه از کافر می خواهد او را در مقام و منصبی در کنار خود قرار بدهد.

قال اجعلنى على خزائن الارض انّى حفيظ عليم.(2)

یوسف به پادشاه گفت مرا به خزانه داری مملکت منصوبدار که من در حفظ آن دانا هستم.

ص: 47


1- یوسف/ 24.
2- یوسف / 56.

به طور قطع و یقین پادشاه آن زمان کافر بوده ولی حضرت یوسف علیه السلام از او درخواست می کند که به او منصب و مقام مملکتی عطا کند.

پس اگر خدمت به کفار منافات با عصمت دارد پس العیاذ بالله باید گفت یوسف به نفی عصمت از امیرمؤمنان علیه السلام اولی تر است. زیرا اگر حضرت علی علیه السلام به فرض در جنگی کمک خلفاء کرده باشند اولاً به اختیار نبوده و ثانیاً خلفاء شهادتین به زبان جاری می کردند ولی یوسف علیه السلام خود درخواست مقام کرده و آن پادشاه هم زبانی و هم قلبی، کافر بوده است.

باید دقت کرد که همین جواب را می توان در مورد کمک سلمان و عمار (رحمهما الله) به دستگاه خلافت بیان کرد.

اما درباره مادر محمد حنفیه که به دست خلفاء اسیر شده بود و حضرت او را از ایشان قبول فرمود این هم به دلایل گذشته و به دلیل حدیثی که علامه محمد باقر مجلسی (اعلی الله مقامه) از حضرت باقر العلوم محمد بن على (صلوات الله علیهما) در کتاب بحار از قول کتاب خرایج راوندی نقل کرده است نمی تواند دلیلی بر حقانیت ایشان باشد.

دعبل خزاعی از امام ثامن الحجج ابی الحسن الرضا صلوات الله علیه و ایشان از قول پدران بزرگوارشان از امام پنجم حضرت محمد باقر علیه السلام نقل کرده است که عده ای از شیعیان از جمله جابر بن یزید جعفی از حضرت باقر علیه السلام سؤال کردند آیا پدرتان علی علیه السلام به امامت اولی و دومی راضی بودند؟ حضرت فرمودند: خدا می داند که نه. باز ایشان پرسیدند: پس اگر راضی نبودند چرا با آن زنی که به دست ایشان سپرده شده بود (خوله حنفیه) ازدواج فرمودند؟ حضرت به دنبال جابر بن عبدالله انصاری صحابی خاص رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرستاده و به این گروه فرمودند که از او سؤال کنید (زیرا او شاهد عینی ماجرا بوده و انکارش کار آسانی نمی باشد).

آن گروه نیز از او سؤال کرده و جابر جواب ایشان را اینگونه داد:

(آه آه لقد ظننت اني اموت و لا اسأل عنى هذا ان سألتموني فاسمعوا و عوا).

آه آه گمان می کردم که بمیرم و کسی در این باره از من سؤال نکند حالا که پرسیدید پس خوب بشنوید و حفظ کنید.

ص: 48

وقتی که اسیران (جنگی در زمان خلیفه اول) وارد شدند آن زن حنفیه نیز در بین ایشان بود وقتی چشمش به مردم افتاد به سمت قبر رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم رفته و با گریه گفت (السلام علیک یا رسول الله و علی اهل بیتک من بعدک) این امت تو هستند که ما را به اسارت گرفتند همانطور که کفار دیلم را به اسارت می گیرند به خدا قسم ما هیچ گناهی در نزد ایشان به جز میل و علاقه به اهل بیت تو نداریم پس بنگر که به سیئه و بدی ها به حسنه تبدیل شده و ما به اسارت گرفته شدیم.(1)

سپس رو به مردم کرد و گفت چرا ما را در حالی که شهادت به یگانگی خدا و رسالت محمد صلی الله علیه واله وسلم می دهیم به اسارت گرفته اید؟

مردم گفتند: زیرا شما زکاتتان را به ما نمی دادید.

او گفت: باشد مردانمان زکات ندادند چه ربطی به زنان دارد؟

مردم که گویی سنگی در گلو دارند از جواب فرو ماندند.

در این شرایط طلحه و خالد لباسهایشان را بر سر او انداختند و با اینکار قصد تصاحب وی را کرده بودند ولی او گفت من که عریان نیستم که مرا می پوشانید به او گفته شد ایشان قصد خریدن تو را دارند پس هر کدام که بیشتر بخرد او مالک توست گفت: هیهات این اتفاق هرگز نخواهد افتاد و هیچ کس نمی تواند به نحوه ی ملکیت مرا به چنگ آورد و هر کس هم که بخواهد شوهر من شود باید خبر از آن سخنی که در هنگام ولادت به زبان جاری ساخته ام بدهد و آن را بگوید.

پس مردم همه سکوت کرده و به یکدیگر از روی تعجب نگاه می کردند خلیفه اول گفت: شما را چه می شود که به یکدیگر نگاه می کنید تا آنجا که امیرالمؤمنین علی علیه السلام از سخن او در حال ولادت خبر دادند و فرمودند تمام اینها در لوحی که به همراه -

ص: 49


1- علت برخی از جنگ های پس از پیامبر با اعراب به خاطر وفاداری ایشان نسبت به اهل بیت علیهم السلام بوده است همان هایی که گفتند ما در غدیر با علی علیه السلام بیعت کرده ایم و زکات خویش را نیز به او می دهیم پس خلفاء ایشان را مرتد اعلام کرده در حالی که ایشان نماز می خواندند و عبادت خدا را بجای می آوردند و جالب است که الآن امثال مؤلف کتاب اسئله در کتابش به چنین جنگ هایی افتخار می کند لکن عده زیادی از علمای اهل سنت این نبردها را خطا می شمردند جنگ هایی مانند نبرد خالد بن ولید با مالک بن نویره شیعه و قتل او و زنا با همسر او و این واقعه از بس فجیع بود که حتی عمر به او اعتراض کرده و وعده حد به او داد. لکن ابوبکر عمل خالد را توجیه کرده و او را مجتهدی که خطا نموده است نامید؛ تاریخ خلیفه بن خیاط /68.

اوست نوشته شده است در اینجا آن زن لوح مذکور را خارج کرده و به سمت مردم انداخت و آنها نیز تمام آنچه که امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرموده بود را در آن یافتند.

پس اولی (با یک حالت منت آمیزی) گفت: ای ابا الحسن این زن را بردار که مبارکت باشد سلمان و مقداد و اباذر و عمار به او اعتراض کرده و گفتند هیچ کس حق منت گذاشتن بر امیرالمؤمنین علی علیه السلام را ندارد.

پس علی علیه السلام خوله حنفیه (همان زن) را به منزل اسماء بنت عمیس فرستادند و او آنجا بود تا وقتی که برادرش به خدمت حضرت رسید. پس امیرالمؤمنین علی علیه السلام آن زن را به نکاح خویش در آوردند (و او را به عنوان کنیز به منزل نبردند بلکه به عنوان همسر و عیال با او معاشرت نمودند) سخن جابر به اینجا که رسید آن گروه شیعه گفتند: ای جابر خداوند تو را از آتش جهنم نجات دهد همانگونه که ما را از آتش شک نجات دادی.(1)

پس همان طور که در حدیث ملاحظه فرمودید حضرت مولا على علیه السلام خوله یعنی همان زن حنفیه را به عنوان کنیز از خلفاء دریافت ننمودند که کسی گمان کند ایشان تأیید کار خلفاء را کرده اند بلکه حضرت با آن زن آزاد ازدواج کرده و به وسیله آن ،کرامت او را از دست خلفاء نجات دادند.

به هر حال اگر کسی به این روایت ایراد وارد کند جواب نخست ما برای اقناع او کافی است.

ص: 50


1- الخرائج و الجرائح 589/2 - بحار الانوار 84/42.

موضوع دوم:خلافت و جانشینی رسول اکرم صلى الله عليه واله وسلم در واقع حق علی بن ابیطالب علیه السلام نبوده و شيعيان بدون دلیل او را وصی و جانشین رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم می دانند.

اشاره

خلافت و جانشینی رسول اکرم صلى الله عليه واله وسلم در واقع حق علی بن ابیطالب علیه السلام نبوده و شيعيان بدون دلیل او را وصی و جانشین رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم می دانند.

ص: 51

خلافت و جانشینی رسول اکرم صلی الله علیه واله در واقع حق علی بن ابیطالب علیه السلام نبوده و شیعیان بدون دلیل اورا وصی و جانشین رسول خدا صلی الله علیه واله می دانند

شبهه انداز برای اثبات مدعای خویش به دلایلی پوچ چنگ زده که ما قبل از بررسی آن دلایل به گوشه ای از روایات اهل سنّت در باب جانشینی و خلافت بی شک و تردید حضرت ابا الحسن المرتضی علی بن ابیطالب (صلوات الله عليه) می پردازیم و سپس به شبهات سلیمان خراشی جواب خواهیم گفت.

حقانیت حضرت علی علیه السلام در کتب اهل سنت

کتاب صحیح مسلم نوشته مسلم بن حجاج نیشابوری

1- (قال رسول الله صلی الله علیه واله وسلم لعلى: انت منی بمنزله هارون من موسى الا انّه لا نبی بعدی)(1) رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم به علی علیه السلام فرمودند جایگاه تو نسبت به من مانند جایگاه هارون نسبت به موسی است جز آنکه پس از من پیامبری نیست.

2- (قالت عایشه خرج النبي غداة و عليه مرط مرحل من شعر اسود فجاء الحسن بن على فادخله ثم جاء الحسين فدخل معه ثم جائت فاطمه فادخلها ثم جاء على فادخله ثم قال: انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ويطهركم تطهيراً)(2)

عایشه روایت کرد که پیامبر صلی الله علیه واله وسلم یک روز صبح در حالی که برد یمنی سیاه رنگی به بر داشتند -

ص: 52


1- صحیح مسلم، کتاب فضائل الصحابه، صفحه 1041، حدیث 2404.
2- همان، صفحه 1049، حدیث 2424.

خارج شدند پس حسن بن علی علیه السلام آمدند و پیامبر او را داخل فرمودند سپس حسین علیه السلام آمدند پس پیامبر او را داخل فرمودند سپس فاطمه سلام الله علیها آمدند پس او را نیز داخل فرمودند سپس علی علیه السلام آمدند و او را نیز داخل کردند و سپس فرمودند: «همانا خداوند اراده کرده است که از شما اهل بیت پلیدی را محو گرداند و شما را به گونه ی خاصی تطهیر نماید».

از این حدیث مشخص می شود که علی علیه السلام از کسانی است که خدا ایشان را تطهیر کرده است.

ابن قتیبه دینوری در الامامه و السیاسه نوشته است که حضرت علی علیه السلام در روزی که به اجبار از او بیعت گرفته اند به خلفاء فرموده است من از شما به خلافت سزاوار ترم.(1)

با توجه به این دو روایت که از منابع اهل سنّت نقل شده می توان دریافت که چون امام علی علیه السلام از خانواده ای است که تطهیر شده اند پس مسلماً دروغ نمی گوید و حضرت فرموده است که من به خلافت سزاوارترم، نتیجه چه می شود؟

کتاب صحیح بخاری نوشته محمدبن اسماعیل بخاری

3 - (قال النبي صلى الله عليه وسلم لعلى: أما ترضى أن تكون منّى بمنزله هارون من موسى).(2)

پیامبر صلى الله عليه وسلم به علی علیه السلام فرمودند: آیا راضی نیستی که نسبت به من، مانند هارون نسبت به موسی باشی.

ذخایر العقبی فی مناقب ذوی القربی نوشته محب الدین طبری

4 - (قال النبى صلى الله عليه وسلم هل انت منى بمنزله هارون من موسى الاانه لا نبى بعدى).(3)

جایگاه تو نسبت به من مانند جایگاه هارون نسبت به موسی است جز اینکه همانا بعد از من نبی دیگری نیست.

5 - (قال النبي صلى الله عليه وسلم: على منى بمنزلتي من ربي).(4)

پیامبر صلى الله عليه وسلم فرمودند: جایگاه علی علیه السلام نسبت به من مانند جایگاه من نسبت به خداست.

ص: 53


1- الامامة والسياسة / 11.
2- صحیح بخاری، کتاب الفضائل، صفحه 659، حدیث 3706.
3- ذخائر العقبی/63.
4- همان /64.

6 - (قال النبي صلى الله عليه وسلم: ما من نبى الاوله نظير في امته و علی نظیری).(1)

پیامبر صلى الله عليه وسلم فرمودند: هیچ پیامبری نیست مگر آنکه در میان امت خودش یک نظیر و مانند دارد و علی علیه السلام نظیر و مانند من است.

7- (عن البراء بن عازب رضى الله عنهما قال كنا عند النبي صلى الله عليه وسلم في سفر فنزلنا بغدير خم فنودى فينا الصلاه جامعه و كسح لرسول الله صلى الله عليه وسلم تحت شجره فصلى الظهر و اخذ بيد على وقال الستم تعلمون انى اولى بالمؤمنين من انفسهم قالوا بلى فاخذ بيد على وقال اللهم من كنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه قال فلقيه عمر بعد ذلک فقال هنيئاً لک یا بن ابی طالب اصبحت و امسیت مولى كل مؤمن و مومنه).(2)

براء بن عازب رضی ا... عنهما گوید در سفری نزد رسول خدا صلى الله عليه وسلم بودیم که به غدیر (خُم) رسیدیم پس در بین ما ندای شرکت در جماعت دمیده شد و برای رسول خدا صلى الله عليه وسلم زیر درختی را پاکیزه کردند پس پیامبر نماز ظهر را بجا آوردند و دست علی علیه السلام را گرفتند و فرمودند: آیا نمی دانید که من به مؤمنان از خودشان سزاوارترم ،گفتند ،بلی. پس دست علی علیه السلام را گرفته و فرمودند: بار خدایا هر که من مولای اویم پس علی مولای اوست، بار خدایا هر که او را دوست دارد دوست بدار و هر که دشمن اوست با او دشمنی کن. راوی ادامه داد که پس بعد از آن واقعه، عمر او را ملاقات کرد و به او گفت: گوارایت باد ای پسر ابی طالب تو مولای هر مرد مؤمن و زن مؤمنه گردیدی.

8 - (عن عمر و قد جاءه اعرابیان یختصمان فقال لعلى اقض بينهما يا ابا الحسن فقضى على بينهما فقال أحد هما هذا يقضى بيننا ؟ فوثب عمر و اخذ بتلبيبه و قال و یحک ما تدری هذا هذا مولاى و مولى كل مؤمن ومؤمنه و من لم يكن مولاه فليس بمؤمن).(3)

از عمر روایت شده که دو اعرابی در حالی که با یکدیگر مخاصمه می کردند نزد او آمدند او نیز آنها را به سراغ امام علی علیه السلام فرستاد و گفت حکم کن ای ابا الحسن، پس علی علیه السلام بین آن دو حکم کردند. پس یکی از آنها گفت: این شخص بین ما قضاوت کند؟ پس عمر برخاست و یقه اش را گرفت و گفت وای بر تو آیا می دانی این کیست؟ این مولای من و مولای هر مرد و زن مؤمن است و هر که او مولایش نباشد مؤمن نیست.

ص: 54


1- همان /64.
2- همان /67.
3- همان /68.

9 - (عن النبي صلى الله عليه واله وسلم ان علياً منى و انا منه و هو ولي كل مؤمن بعدى).(1)

پیامبر صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: همانا علی علیه السلام از من و من از او هستم و پس از من او ولی همه مؤمنان است.

10- (عن على ان النبي صلى الله عليه واله وسلم لما راجعه ابابكر قال له جبرئيل جاء ني فقال لن يؤدى عنك الا انت اورجل منك).(2)

على علیه السلام فرمودند: هنگامی که پیامبر صلى الله عليه واله وسلم ابوبکر را از ابلاغ سوره توبه برگرداندند به او فرمود: جبرئیل نزد من آمد و گفت این سوره را جز خودت و یا مردی از خودت نباید به مردم برساند.

11- (قال رسول الله صلى الله عليه واله وسلم لیله اسری بی انتهيت الى ربي عزوجل فاوحي الي في على ثلاثا انه سيد المسلمين و ولى المتقين و قائد الغر المحجلين).(3)

رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: در شب معراج که سیر من به پروردگار عزوجل منتهی شد سه بار در مورد على علیه السلام به من وحی گردید که او سید مسلمانان و ولی متقین و پیشوای پیشانی سفیدان است.

12- (قال النبي صلى الله عليه واله وسلم: وصيى و وارثى یقضی دینی و ينجز موعدى على بن ابيطالب رضى الله عنه).(4)

پیامبر صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: علی بن ابیطالب علیه السلام وصی من و وارث من است و قرض مرا ادا می کند و وعده های مرا محقق می کند.

ص: 55


1- ذخائر العقبی / 68.
2- همان/ 69.
3- همان /70.
4- همان /71.

تذکرة الخواص نوشته سبط بن جوزی

13- (عن البراء بن عازب قال كنا مع رسول الله صلى الله عليه واله وسلم... الى ان قال: اخذ بيد علی بن ابیطالب فقال: اللهم من كنت مولاه فعلی مولاه فلقيه عمر بن الخطاب... الى آخر الروايه).(1)

براء بن عازب گفت: با رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم بودیم تا اینکه روایت کرد: دست علی بن ابيطالب علیه السلام را گرفته و فرمودند: بار خدایا هر که من مولای او هستم پس علی مولای اوست. پس عمر بن خطاب با او ملاقات کرد... تا آخر روایت...

14- (ان ابابكر قال على منبر رسول الله صلى الله عليه واله وسلم: اقیلونی فلست بخیرکم و علی فیکم).(2)

همانا ابابکر بر منبر رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم گفت: بیعت با من را رها کنید من بهترین شما نیستم در حالی که علی علیه السلام در بین شماست.

15- (قال رسول الله صلى الله عليه واله وسلم لعلى اله الا ترضى أن تكون منى بمنزله هارون من موسى غير انه لا نبى بعدى).(3)

رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم به علی علیه السلام فرمودند: آیا راضی نیستی که جایگاه تو نسبت به من مانند جایگاه هارون نسبت به موسی باشد جز آنکه پیامبری پس از من نیست.

16- (عن انس قال قلنا لسلمان الفارسى: سل رسول الله صلى الله عليه واله وسلم من وصيه فسأل سلمان رسول الله صلى الله عليه وسلم فقال من كان وصى موسى بن عمران قال: يوشع بن نون قال ان وصيى و وارثى يقضى دينى و منجز وعدى على بن ابيطالب).(4)

انس گوید به سلمان فارسی گفتیم: از رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم در مورد وصیش بپرس پس سلمان از رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم پرسید و پیامبر فرمودند: وصی موسی بن عمران که بود؟ سلمان گفت: یوشع بن نون. پیامبر فرمودند: همانا وصی و وارث من که قرض مرا ادا می کند و وعده مرا محقق می کند علی بن ابیطالب علیه السلام است.

از این حدیث بر می آید وصایت حضرت مولا علیه السلام برای پیامبر صلى الله عليه واله وسلم مانند وصایت یوشع برای موسی می باشد.

ص: 56


1- تذکره الخواص 262/1.
2- همان 358/1.
3- همان 200/1.
4- همان 308/1.

ینابیع الموده نوشته سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی

17- (قال النبي صلى الله عليه واله وسلم: لعلى انت منی بمنزله هارون من موسى الا انه لا نبی بعدی).(1)

پیامبر صلى الله عليه واله وسلم به علی علیه السلام فرمودند: جایگاه تو نسبت به من مانند جایگاه هارون نسبت به موسی است جز اینکه همانا بعد از من نبی دیگری نیست.

18- (عن زيد بن ارقم قال: إن النبى الله صلى الله عليه واله وسلم قال: من كنت مولاه فعلی مولاه.).(2)

زید بن ارقم گفت: همانا پیامبر صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: هر که من مولای اویم پس علی مولای اوست.

19- (عن النبي صلى الله عليه واله وسلم: اما انت يا على فمنى وانا منك وانت ولى كل مؤمن بعدى).(3)

پیامبر صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: ای علی تو از من و من از تو هستم و تو پس از من ولی همه مؤمنان هستی.

20- (قال رسول صلى الله عليه واله وسلم: إن اخى و وزیرى و خلیفتی فی اهلی و خیر من اترک بعدی يقضی دینی و ينجز موعدى على بن ابيطالب).(4)

رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: همانا برادر و وزیر و جانشین من در اهل و خاندان من و بهترین کسی که پس از خود بجا می گذارم و قرض مرا ادا می کند و وعده مرا محقق می کند علی بن ابیطالب علیه السلام است.

21- (قال النبي صلى الله عليه واله وسلم: إن الله اصطفانی و اصطفاک فاختارني للنبوه و اختارک للامامه فمن انکر امامتک فقد انکر نبوتی).(5)

پیامبر صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: همانا خداوند من را برای نبوت و تو را برای امامت برگزید پس هر که امامت تو را انکار کند نبوت مرا انکار کرده است.

22- (عن النبي صلى الله عليه واله وسلم: ان عليّاً منى و انا منه و هو ولي كل مؤمن).

پیامبر صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: همانا علی از من و من از او هستم و او ولی همه مؤمنان است.

23- (عن النبي صلى الله عليه واله وسلم: انا المنذر وعلى الهادی و بک یا علی يهتدى المهتدون من بعدى)

پیامبر صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: من منذر (بیم دهنده) و علی هادی (هدایت کننده) است و به واسطه تو ای علی، پس از من هدایت شوندگان هدایت می شوند.

ص: 57


1- ينابيع الموده 156/1.
2- همان 98/1 و 99 و 102 و 106.
3- همان 42/1.
4- همان 299/2.
5- همان 167/1.

24- (عن النبي صلى الله عليه واله وسلم: انا خاتم الانبياء و انت يا على خاتم الاوصياء).(1)

پیامبر صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: من خاتم پیامبران و تو ای علی خاتم اوصیاء هستی.

25- (عن النبي صلى الله عليه واله وسلم: على خير البشر فمن أبى فقد كفر).(2)

پیامبر صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: علی بهترین بشر است و هر که نپذیرد کافر شده است.

26- (عن النبی صلى الله عليه واله وسلم: من قاتل عليا على الخلافه فاقتلوه كائناً من كان).(3)

پیامبر صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: هر که با علی علیه السلام بر سر خلافت بجنگد بکشیدش هر که باشد.

27- (عن ابن عباس رضى الله عنه قال: دعانى رسول الله صلى الله عليه واله وسلم فقال لی: ابشرك ان الله تعالی ایدنی بسید الاولین و الاخرين و الوصيين على فجعله كفو ابنتى فان اردت أن تنتفع فاتبعه).(4)

ابن عباس رضی ا... عنه گفت: رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم مرا خوانده و فرمودند: ترا بشارت می دهم که خداوند متعال مرا به سیّد اولین و آخرین و وصیین تائید فرمود و او را کفو و هم شأن دخترم قرار داد پس اگر می خواهی منتفع گردی از او پیروی کن.

28- (عن حذيفه رفعه لو علم الناس انّ علياً متى سمّى اميرالمؤمنين ما انكروا فضله و سمّی امیرالمؤمنین و آدم بين الروح و الجسد).(5)

حذیفه روایت کند: اگر مردم می دانستند که علی علیه السلام از چه زمانی امیرمؤمنان نامیده شده است فضل او را انکار نمی کردند او زمانی امیر مؤمنان نامیده شد که آدم بین روح و جسد بود.

29- (عن ابی هریره قال قيل يا رسول الله متى وجبت لك النبوه؟ قال: قبل أن يخلق الله آدم و نفخ الروح فيه و قال و اذ اخذ ربک من بنى آدم ... قالت الارواح بلى. قال الله تعالى انا ربكم و محمد نبیکم و علی امیرکم).(6)

ابی هریره گفت: به رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم گفته شد چه زمانی نبوت شما واجب شد؟ پیامبر فرمودند: قبل از آفرینش آدم و دمیدن روح در او، آن هنگامی که پروردگار از بنی آدم عهد گرفت که... و ارواح گفتند: بله خداوند متعال فرمود من پروردگار شما، محمد صلى الله عليه وسلم پیامبر شما و على علیه السلام امیر شماست.

ص: 58


1- همان 73/2.
2- همان 78/2.
3- همان 82/2.
4- همان 279/2.
5- همان 279/2.
6- همان 279/2.

30- (عن عتبه بن عامر الجهني قال: بايعنا رسول الله صلى الله عليه واله وسلم على قول: «ان لا اله الا الله وحده لاشريك له وان محمداً نبيه و عليا وصيّه فاى من الثلاثه تركناه كفرنا»).(1)

عتبه بن عامر جهنی گوید: با رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم بر این سخن بیعت کردیم «همانا هیچ معبودی جز خدای یگانه نیست، شریکی ندارد و محمد پیامبر او و علی وصی او است.» و هر یک از طوای این سه را ترک کنیم کافر شده ایم.

31- (عن على الرفعه: إن الله تعالى جعل لكل نبي وصياً جعل شيث وصى آدم و يوشع وصی موسی و شمعون وصى عيسى و علياً وصيی و وصیی خیر الاوصياء عیسی في البداء و انا الداعى و هو المضىء).(2)

از علی علیه السلام روایت می کنند که فرمودند: همانا خداوند متعال برای هر پیامبری وصی قرار داده است شیث وصی آدم، يوشع وصى موسی، شمعون وصی عیسى و على علیه السلام وصى من است، و وصی من بهترین اوصیاء در آفرینش است و من دعوت می کنم و او اجرا می کند.

32- (عن على علیه السلام الرفعه: يا على انت تبرئ ذمتى و انت خليفتي على امتي).(3)

از علی علیه السلام روایت می کنند که پیامبر صلى الله عليه وسلم فرمودند: ای علی تو ذمه مرا بری می کنی و جانشین من بر امت من هستی.

33 - (قال رسول الله صلى الله عليه واله وسلم: كنت انا و على نوراً عن يمين العرش... الى ان قال انا و على شي واحد حتى افترقنا في صلب عبد المطلب ففى النبوه و في على الامامه).(4)

رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم: فرمودند من و علی نوری در سمت راست عرش بودیم... تا اینکه فرمودند: من و علی، یکی بودیم تا اینکه در صلب عبدالمطلب جدا شدیم پس نبوت در من و امامت در علی قرار گرفت.

34- (قال رسول الله صلى الله عليه واله وسلم: يا على انت اخى و انا اخوك انا المصطفى للنبوه و انت المجتبى للامامه انت وصيّى و وارثى..).(5)

رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: ای علی علیه السلام تو برادر من و من برادر تو هستم من برای نبوت برگزیده شدم و تو برای امامت انتخاب شدی تو وصی و وارث من هستی.

ص: 59


1- همان 280/2.
2- همان 280/2.
3- همان 280/2.
4- همان 47/1.
5- همان 370/1.

35- (عن ابی هریره قال: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم (فی حدیث): لا تقعوا في على فانه منى و انا منه و هو ولي و وصيّى من بعدى).(1)

ابو هریره نقل می کند که رسول خدا صلى الله عليه وسلم فرمودند: غیبت علی علیه السلام را نکنید همانا او از من و من از او هستم، او ولی و وصی من، پس از من است.

36- (عن رسول الله صلى الله عليه واله وسلم قال: يا على انت حجه الله و انت باب الله و انت الطريق الى الله و انت النبأ العظيم و انت الصراط المستقيم و انت المثل الاعلى و انت امام المسلمين و امير المؤمنين و خير وصيين و سيد الصديقين.

يا على انت الفاروق الاعظم و انت الصديق الاكبر و ان حزبک حزبی و حزبی الله و ان حزب اعداءك حزب الشيطان).(2)

رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: ای علی علیه السلام تو حجت خدا و باب خدا، هستی تو راه رسیدن به خدا و تو خبر عظیم و صراط مستقیم و مثل اعلی و امام مسلمانان و امیر مؤمنان و بهتر وصیین و سید صدیقین هستی، ای علی علیه السلام تو فاروق (جدا کننده حق از باطل) اعظم و صدیق اکبر هستی و همانا حزب تو، حزب من و حزب من حزب خدا است و همانا حزب دشمنان تو، حزب شیطان است.

کنز العمال نوشته متقی هندی

37- (عن النبى صلى الله عليه واله وسلم قال: ما تريدون من على ؟ ما تريدون من على ؟ ما تريدون من على؟ ان علياً منّى و انا منه و هو ولي كل مؤمن بعدى).(3)

پیامبر صلى الله عليه وسلم فرمودند: از علی علیه السلام چه می خواهید؟ از علی علیه السلام چه می خواهید؟ از علی علیه السلام چه می خواهید؟ همانا علی علیه السلام از من و من از او هستم و او ولی همه مؤمنان، پس از من است.

38- (عن النبى صلى الله عليه واله وسلم، قال: يا على اما ترضى ان تكون منى بمنزله هارون من موسى الّا انّه ليس بعدی نبی).(4)

پیامبر صلى الله عليه واله وسلمفرمودند: ای علی علیه السلام آیا راضی نمی شوی که جایگاه تو نسبت به من مانند جایگاه هارون نسبت به موسی باشد جز آنکه پس از من پیامبری نیست.

ص: 60


1- همان 234/2.
2- همان 402/3.
3- كنز العمال 599/11 ح 32883.
4- همان 599/11 ح 32886.

39- (عن النبي صلى الله عليه واله وسلم قال: من كنت مولاه فعلی مولاه).(1)

پیامبر صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: هر که من مولای اویم پس علی علیه السلام مولای اوست.

40- (عن النبى صلى الله عليه واله وسلم قال قال: من كنت وليه فعلى وليه).(2)

پیامبر صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: هر که من ولی اویم پس علی علیه السلام ولی اوست.

41- (عن النبي صلى الله عليه واله وسلم قال: على امام البرره و قاتل الفجره منصور من نصره مخذول من خذله).(3)

پیامبر صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: علی علیه السلام پیشوا و امام نیکوکاران و قاتل بدکاران است. هر که او را یاری کند پیروز است و هر که او را رها کند خوار می شود.

42- (عن النبی صلى الله عليه واله وسلم قال: على منّى و انا من على ولا يؤدى عنى الا انا او على).(4)

پیامبر صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: علی علیه السلام از من است و من از علی هستم و از جانب من ادا نمی شود مگر توسط خودم یا بواسطه علی.

43- (عن النبي صلى الله عليه واله وسلم قال: علی بن ابیطالب مولى من كنت مولاه).(5)

پیامبر صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: علی بن ابیطالب علیه السلام مولی هر کسی است که من مولای او هستم.

44- (عن النبي صلى الله عليه واله وسلم لفاطمه علیها السلام قال: اما علمت ان الله عزوجل اطلع على اهل الارض فاختار منهم اباک فبعثه نبيّاً ثم اطلع الثانيه فاختار بعلک فاوحی الی فانکحته و اتخذته وصياً).(6)

پیامبر صلى الله عليه واله وسلم به فاطمه علیها السلام فرمودند: آیا می دانی که خداوند عزوجل بر اهل زمین نگاهی کرد و سپس از میان آنها پدرت را به عنوان پیامبر برگزید و در نگاه دوم شوهرت را برگزید و به من وحی کرد که تو را به نکاح او درآورم و او را وصی خود قرار دهم.

45- (عن النبي صلى الله عليه واله وسلم لفاطمه علیها السلام قال: اما ترضین یا فاطمه ان الله اطلع على وجه الارض فاختار منهم رجلين فجعل احدهما اباک و الاخر بعلک).(7)

ص: 61


1- همان 602/11 ح 32905.
2- همان ح 32906.
3- همان ح 32909.
4- همان 603/11 ح 32913.
5- همان ح 32916.
6- همان 604/11 ح 32923.
7- همان 605/11 ح 32925 .

پیامبر صلى الله عليه واله وسلم به فاطمه علیها السلام فرمودند: آیا راضی نیستی ای فاطمه که خداوند بر زمین نگاهی کرد و از بین آنها دو مرد را انتخاب کرد که یکی از آنها پدر تو و دیگری شوهر توست.

46- (عن النبى صلى الله عليه واله وسلم قال لعلى علیه السلام اما ترضى ان تكون منى بمنزله هارون من موسى الا انك ليس(1) بنبی انه لا ينبغى لى ان اذهب الا و انت خليفتي).(2)

پیامبر صلى الله عليه واله وسلم به علی علیه السلام فرمودند: آیا راضی نیستی که نسبت به من مانند هارون نسبت به موسی باشی جز آنکه تو پیامبر نخواهی بود و سزاوار نیست که من بروم مگر آنکه تو جانشین من باشی.

47- (عن النبي صلى الله عليه واله وسلم لعلى علیه السلام قال: ان المدينه لا تصلح الا بی و بک).(3)

پیامبر صلى الله عليه واله وسلم به علی علیه السلام فرمودند: مدینه اصلاح نمی شود مگر به واسطه من و تو.

48- (عن النبي صلى الله عليه واله وسلم قال: ألا إن الله وليى وانا ولى كل مؤمن من كنت مولاه فعلى مولاه).(4)

پیامبر صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: بدانید که خداوند ولی من و من ولی هر مؤمنی هستم هر که من مولای اویم پس علی علیه السلام مولای اوست.

49- (عن النبى صلى الله عليه واله وسلم قال: اللهم من كنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اعن من اعانه).(5)

پیامبر صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: بار خدایا هر که من مولای اویم پس علی مولای اوست بار خدایا هر که او را ولی خود قرار دهد ولی او باش و هر که با او دشمنی کند دشمن او باش و هر که او را یاری کند یاریش کن و هر که به او کمک کند او را کمک کن.

50 - (عن النبى صلى الله عليه واله وسلم قال: من يكن الله و رسوله مولاه فان هذا مولاه يعنى علياً).(6)

پیامبر صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: هر که خدا و رسولش مولای اویند این علی علیه السلام مولای اوست.

51 - (عن النبي صلى الله عليه واله وسلم قال: یا بریده الست اولى بالمؤمنين من انفسهم؟ من مولاه فعلی مولاه).(7)

پیامبر صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: ای بریده آیا من به مؤمنین از خودشان سزاوارتر نیستم، هر که من مولای او هستم پس علی علیه السلام مولای اوست.

ص: 62


1- عبارت به همین شکل وارد شده است.
2- همان 606/11 ح 32931.
3- همان 606/11 ح 32933.
4- همان 608/11 ح 32945.
5- همان 609/11 ح 32946.
6- همان 609/11 ح 32948.
7- همان ح 32949 .

52 - (عن النبي صلى الله عليه واله وسلم قال: إن وصبى و موضع سرى و خیر من اترک بعدی و ينجز عدتي و يقضي ديني على بن ابيطالب).(1)

پیامبرصلى الله عليه واله وسلم فرمودند: همانا وصی و موضع سر من و بهترین کسی که پس از خود وا می گذارم که وعده های من را محقق می کند و دیونم را ادا می کند علی بن ابیطالب علیه السلام است.

53 - (عن النبي صلى الله عليه واله وسلم قال: اوصى من آمن بی و صدقنی بولاية على بن ابيطالب فمن تولاه تولانی و من تولانی فقد تولّى الله...).(2)

پیامبر صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: کسانی را که به من ایمان دارند و مرا تصدیق می کنند به (پذیرش) ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام سفارش می کنم پس هر که ولایت او را بپذیرد ولایت مرا پذیرفته و هر که ولایت مرا بپذیرد ولایت خدا را پذیرفته.

54 - (عن النبی صلى الله عليه واله وسلم قال : لا تقل هذا، فهو، اولى الناس بكم بعدى يعنى علياً).(3)

پیامبر صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: این را نگو، پس او یعنی علی علیه السلام سزاوارترین مردم به شما پس از من است.

55 - (عن النبي صلى الله عليه واله وسلم قال: يا بريده إن علياً وليكم بعدى فاحب علياً فانه يفعل ما يؤمر).(4)

پیامبر صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: ای بریده همانا على علیه السلام ولی شما پس از من است پس او را دوست می دارم همانا او کاری را می کند که بدو امر شده است.

56 - (عن النبى صلى الله عليه واله وسلم قال: انا المنذر و علی الهادی و بک یا على يهتدى المهتدون من بعدی).(5)

پیامبر صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: من منذر (بیم دهنده) و علی علیه السلام الهادی است و به واسطه ی تو، ای على علیه السلام پس از من کسانی که خواهان هدایت باشند، هدایت می شوند.

57 - (عن النبى صلى الله عليه واله وسلم قال: تكون بين الناس فرقه و اختلاف فيكون هذا و اصحابه على الحق. يعنى علياً).(6)

پیامبر صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: در بین مردم تفرقه و اختلاف می افتد و علی علیه السلام و اصحابش بر حق هستند.

58 - (عن النبى صلى الله عليه واله وسلم قال: من لم يقل على خير الناس فقد كفر).(7)

پیامبر صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: هر که نگوید که علی علیه السلام بهترین مردم است کافر است.

ص: 63


1- همان 610/11 ح 32952.
2- همان 610/11 ح 32953.
3- همان 612/11 ح 32961.
4- همان ح 32963.
5- همان 620/11 ح 33012.
6- همان 621/11 ح 33016.
7- همان 625/11 ح 33045.

جامع الاصول نوشته محمدبن اثیر الجزری

59 - (البراء بن عازب قال اقبلنا مع رسول الله صلى الله عليه واله وسلم فى حجته التي حج فنزل في بعض الطريق فامر الصلاه جامعه فاخذ بيد على فقال الست اولى بالمومنين من انفسهم؟ قالوا بلى قال الست اولى بكل مومن من نفسه؟ قالوا بلى قال فهذا ولى من انا مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه).(1)

براء بن عازب گفت: به همراه رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم مشرف به حج شدیم پس در نقطه ای از مسیر توقف کرده و امر به نماز جماعت فرمودند و سپس دست امام علی علیه السلام را گرفتند و فرمودند: آیا من به مؤمنین از خودشان سزاوارتر نیستم؟ پاسخ دادند، بلی مجدداً پرسیدند آیا من از همه مؤمنان سزاوارتر به آنها از خودشان نیستم ؟ پاسخ دادند، بلی سپس فرمودند: پس این علی علیه السلام ولی هر کسی است که من مولای او هستم. بار خدایا هر که ولایت او را بپذیرد ولی او باش و هر که با او دشمنی کند دشمن او باش.

60- (قال رسول الله صلى الله عليه واله وسلم العلى انت منى بمنزله هارون من موسى الا انه لانبى بعدى).(2)

رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم به علی فرمودند: جایگاه تو نسبت به من مانند جایگاه هارون نسبت به موسی است جزء آنکه پس از من پیامبری نیست.

61- (عن النبی صلى الله عليه واله وسلم على منى وانا من على ولا يودى عنى انا انا اوعلى).(3)

پیامبر صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: علی علیه السلام از من و من از علی علیه السلام هستم و از جانب من ادا نمی شود مگر توسط خودم یا توسط علی علیه السلام.

ص: 64


1- جامع الاصول 237/7 .
2- همان 237/7 .
3- همان 240/7.

سنن ترمذی نوشته محمدبن عیسی ترمذی

62 - (قال النبي صلى الله عليه واله وسلم: ما تريدون من على ما تريدون من على ما تريدون من على ان عليا منى و انا منه و هو ولي كل مومن من بعدى).(1)

پیامبر صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: از علی علیه السلام چه می خواهید از علی علیه السلام چه می خواهید از علی علیه السلام چه می خواهید، همانا علی علیه السلام از من و من از او هستم و او پس از من ولی همه مؤمنان است.

63 - (عن النبي صلى الله عليه واله وسلم قال: من كنت مولاه فعلی مولاه).(2)

پیامبر صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: هر که من مولای اویم علی علیه السلام مولای اوست.

64 - (عن النبی صلى الله عليه واله وسلم قال: رحم الله علياً اللهم ادر الحق معه حيث دار).(3)

پیامبر صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: خداوند علی علیه السلام را رحمت کند بار خدایا حق را با او هر کجا که باشد جارى كن.

65 - (عن النبي صلى الله عليه واله وسلم قال : على منى وانا من على ولايودى عنى الا انا اوعلى).(4)

پیامبر صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: علی علیه السلام از من و من از علی علیه السلام هستم و ادا نمی شود از جانب من مگر توسط خودم یا علی علیه السلام.

66 - (عن النبى صلى الله عليه واله وسلم لعلى قال: اما ترضى ان تكون منّى بمنزله هارون من موسى الا انه لا نبى بعدى).(5)

پیامبر صلى الله عليه واله وسلم به علی فرمودند: آیا راضی نیستی که نسبت به من مانند هارون نسبت به موسی باشی جز آنکه بعد از من پیامبری نیست.

ص: 65


1- 1 سنن الترمذی ، کتاب المناقب، باب 20 حدیث 3721 صفحه 977 .
2- همان حدیث 3722 صفحه 1978.
3- همان حدیث 3723 صفحه 978.
4- همان باب 21 حدیث 3728 صفحه 979.
5- همان حدیث 3733 صفحه 1980.

سنن ابن ماجه نوشته محمدبن یزیدقزوینی معروف به ابن ماجه

67 - (عن البراء بن عازب قال اقبلنا مع رسول الله صلى الله عليه واله وسلم في حجته التي حج فنزل في بعض الطريق فامر الصلاه جامعه فاخذ بيد على فقال الست اولى بالمؤمنين من انفسهم قالوا بلى قال الست اولى بكل مومن من نفسه؟ قالوا بلى قال فهذا ولى من انا مولاه اللهم وال من والاه اللهم عاد من عاداه).(1)

براء بن عازب گفت: با رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم مشرف به حج شدیم پس در نقطه ای از مسیر پیامبر صلى الله عليه واله وسلم به نماز جماعت امر فرمودند پس دست علی علیه السلام را گرفتند و فرمودند: آیا من از مومنین به آنها سزاوارتر نیستم؟ گفتند: بلی، فرمودند: آیا من به هر مومنی از خودش سزاوارتر نیستم؟ گفتند: بلی، فرمودند: پس این علی علیه السلام ولی کسی است که من مولای او هستم، بار خدایا هر که ولایت او را بپذیرد ولی او باش و هر که با او دشمنی کند دشمن او باش.

68- (عن النبی صلى الله عليه واله وسلم قال لعلى: الا ترضى ان تكون منى بمنزله هارون من موسى).(2)

پیامبر صلى الله عليه واله وسلم به علی علیه السلام فرمودند: آیا راضی نیستی که نسبت به من مانند هارون نسبت به موسی باشی.

69- (عن سعد بن ابی وقاص قال: سمعت رسول الله صلى الله عليه واله وسلم يقول: من كنت مولاه فعلى مولاه).(3)

سعد بن ابی وقاص می گوید: از پیامبر خدا صلى الله عليه واله وسلم شنیدم که می فرمودند: هر کس که من مولای اویم پس علی مولای اوست.

ص: 66


1- سنن ابن ماجه / باب 11 حدیث 116 صفحه 30.
2- همان / حدیث 115.
3- سنن ابن ماجه، باب 11 حدیث 121 صفحه 31.

تاریخ الامم و الملوک معروف به تاریخ طبری نوشته محمدبن جریر طبری

70 - (عن على بن ابى طالب لما نزلت هذه الايه على رسول الله صلى الله عليه واله وسلم: و انذر عشیرتک الاقربين... الى ان قال: قال رسول الله صلى الله عليه واله وسلم: فايكم يوازرني على هذا الامر على ان يكون اخى و وصيى و خليفتى فيكم قال فاجحم القوم عنها جميعاً وقلت.... انا يا نبی الله اكون وزیرک علیه فاخذ برقبتی ثم قال: ان هذا اخى ووصیی و خلیفتی فیکم فاسمعواله واطيعوا...).(1)

على بن ابيطالب علیه السلام روایت کند: زمانی که این آیه به رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم نازل شد «خاندان نزدیکت را انذار (بیم) ده... »تا آنجا که فرمودند: رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: کدامیک از شما مرا بر این امر پشتیبانی می کند تا برادر و وصی و جانشین من در بین شما گردد پس همه از آن باز ایستادند و من عرض کردم ای پیامبر خدا من در این امر وزیر تو می باشم پس پیامبر دست برگردن من گذاشته و فرمودند: همانا این علی برادر و وصی و خلیفه من در بین شما می باشد پس حرف او را گوش کنید و مطیع او باشید.

71 - (عن النبى صلى الله عليه واله وسلم: افلا ترضی یا على ان تكون منى بمنزله هارون من موسى الا انه لا نبی بعدی).(2)

پیامبر صلى الله عليه واله وسلم فرمودند آیا راضی نیستی ای علی که نسبت به من مانند هارون نسبت به موسی باشی جز آنکه پیامبری پس از من نیست.

ص: 67


1- تاریخ طبری، جزء 2 صفحه 217.
2- همان 144/3.

شواهد التنزیل نوشته حافظ عبیدالله بن عبدالله حاکم حسکانی

72 - (عن ابي هريره قال من صام يوم ثمانيه عشر من ذي الحجه كتب الله له الصيام ستين شهرا وهو يوم غدير خم لمّا اخذ رسول الله صلى الله عليه واله وسلم بید علی بن ابی طالب فقال: من كنت مو لاه فعلى مولاه فقال عمر بن خطاب: بخ بخ لک یا بن ابی طالب اصبحت مولای و مولا كل مومن و انزل الله: اليوم أكملت لكم دينكم).(1)

ابی هریره می گوید: هر که روز هیجدهم ذی الحجه را روزه بگیرد خداوند ثواب روزه شصت ماه را برای او می نویسد و آن روز غدیر خم است که رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم دست علی بن ابی ابيطالب علیه السلام را گرفت و فرمود: هر کس من مولای او هستم علی مولای اوست، پس عمر بن خطاب گفت: به به به توای علی بن ابی طالب علیه السلام که مولای من و مولای همه مؤمنین گردیدی و خداوند آیه زیر را نازل فرمود: (امروز دینتان را تکمیل نمودم).(2)

73 - (عن ابن عباس في قوله: انما وليكم الله ورسوله قال نزلت في على خاصه و قوله و من يتول الله ورسوله والذين آمنو في على نزل وقوله: بلغ ما انزل الیک نزلت في على أَمَرَ رسول الله ان يبلغ فيه فاخذ بيد على وقال: من كنت مولاه فعلى مولاه).(3)

ابن عباس در مورد سخن خداوند (جز این نیست که ولی شما خدا و رسول اوست و...)(4) گفته است که این آیه در شأن علی علیه السلام نازل شده و این سخن خداوند (و هر که خدا ورسول خدا و مؤمنین را ولی خود قرار دهد)(5) در مورد علی علیه السلام نازل شده و این سخن خداوند (آنچه که بر تو نازل شده تبلیغ کن) (6) در مورد علی علیه السلام نازل شده و به رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم امر کرده است که آنرا تبلیغ کند، پس او دست علی علیه السلام را گرفت و فرمود: هر که من مولای او هستم على علیه السلام مولای اوست.

74 - (عن ابن عباس و جابر بن عبدالله قالا: امر الله محمداً ان ينصب علياً للناس ليخبرهم بولايته فتخوف رسول الله ان يقولوا حابا ابن عمّه وان يطعنوا في ذلك عليه -

ص: 68


1- شواهد التنزيل 158/1.
2- سوره مائده، آیه /3.
3- شواهد التنزیل 184/1.
4- سوره مانده، آیه/ 55.
5- همان /56.
6- همان /67.

فاوحى الله اليه «يا ايها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک» الايه فقام رسول الله بولايته يوم غديرخم).(1)

3 - ابن عباس و جابر بن عبدالله روایت کردند: خداوند به محمد صلى الله عليه واله وسلم امر فرمود که علی علیه السلام را برای مردم به امامت نصب کند تا آنها را به ولایت او خبر دهد پس رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم می ترسید که بگویند پسر عمویش را آورده و در این مورد از او سرپیچی کنند، پس خداوند به او وحی فرمود: (ای رسول آنچه که از پروردگارت بر تو نازل شده است را تبلیغ کن)(2) پس رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم در روز غدیرخم به ولایت او قیام فرمود.

75 - (عن ثابت بن انس قال: انقض كوكب على عهد رسول الله فقال النبى الله صلى الله عليه واله وسلم انظروا الى هذا الكوكب فمن انقض فى داره فهو الخليفه من بعدى فنظرنا فاذا هو انقض في منزل على بن ابيطالب فقال جماعه من الناس قد غوى محمد في حبّ على فانزل الله والنجم اذا هوى ما ضل صاحبكم وما غوى وما ينطق عن الهوى ان هو الا وحي يوحى).(3)

ثابت بن انس گفت: در زمان رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم ستاره ای (از آسمان ) فرو افتاد پس رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم فرمود: به این ستاره نگاه کنید و ببینید در منزل هر کسی فرو افتد او جانشین من است پس نظر کردیم و دیدیم که در منزل علی علیه السلام فرود آمد، پس گروهی از مردم گفتند محمد در محبت علی علیه السلام گمراه شده است و خداوند متعال این آیه را نازل فرمود: سوگند به ستاره آنگاه که فرو افتد، صاحب شما گمراه نشده و فریب نخورده و از روی هوی سخن نمی گوید نیست آن، مگر وحی ای که بر او وارد می گردد؛(4)

76 - (عن ابن عباس في قوله: هو الذي بعث فى الاميين رسولا منهم... يعلمهم الكتاب والحكمه قال: الكتاب القرآن والحكمه ولاية على بن ابى طالب).(5)

ابن عباس در مورد این سخن خداوند (او کسی است که در میان مردم امّی، فرستاده ای از خودشان، برگزید تا به آنها کتاب و حکمت را تعلیم کند)(6) گفت: منظور از کتاب قرآن و از حکمت ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام است.

ص: 69


1- شواهد التنزيل 192/1.
2- سوره مائده / 67.
3- شواهد التنزيل 202/1.
4- آیات اول سوره نجم.
5- شواهد التنزيل 253/2.
6- سوره جمعه، آیه /2.

مناقب علی بن ابی طالب علیه السلام نوشته ابی الحسن جلابی شافعی مشهور به ابن مغازلی

77 - (قال رسول الله صلى الله عليه واله وسلم: من ناصب عليا الخلافه بعدى فهو كافر وقد حارب الله ورسوله و من شك فى على فهو كافر).(1)

رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: هر که پس از من به خاطر خلافت با علی علیه السلام نزاع کند کافر است و با خدا و رسول او جنگیده است و هر که در علی علیه السلام شک کند کافر است.

78 - (عن ابن عباس قال: كنت جالساً مع فتيه من بنى هاشم عند النبي صلى الله عليه واله وسلم اذا انقض كوكب فقال رسول الله صلى الله عليه واله وسلم من انقض هذا النجم فهو الوصى من بعدى فقام فتيه من بنى هاشم فنظروا فاذا الكوكب قد انقض في منزل على علیه السلام ....).(2)

ابن عباس گفت: با جمعی از جوانان بنی هاشم نزد پیامبر صلى الله عليه واله وسلم نشسته بودم که ناگاه ستاره ای فرو افتاد پس رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم فرمود: این ستاره در منزل هر کسی افتاده باشد او پس از من وصی من است پس عده ای از جوانان بنی هاشم برخاستند و دیدند که آن ستاره در منزل علی علیه السلام افتاده است.

79 - (عن ابي سعيد الخدري قال: قال رسول الله صلى الله عليه واله وسلم من كنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاده).(3)

ابی سعید خدری گوید رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: هر که من مولای او هستم پس علی علیه السلام مولای اوست بار خدایا هر که او را ولی خود قرار دهد ولی او باش و با هر که دشمن اوست دشمن باش.

تمامی روایات فوق که قطره ای از دریای نصوص نبوی صلى الله عليه واله وسلم است از بعضی کتب اهل سنّت انتخاب شده که خلافت قاطع حضرت اباالحسن المرتضى امير المومنين علی علیه السلام را به اثبات می رساند که اگر کسی بخواهد تمام آن روایات را از کتب اهل سنت استخراج کند علاوه بر نیاز به وقتی طولانی و زمانی طویل مستلزم نوشتن ده ها جلد کتاب قطور می باشد و این از افتخارات شیعه است که اگر هم اکنون جميع كتب شیعه را بسوزانند و یا امحاء کنند مذهب حق شیعه می تواند منحصراً -

ص: 70


1- مناقب ابن مغازلی/ 46 حدیث 68.
2- همان/ 310 حدیث 353.
3- همان/ 20 حدیث 26.

با استفاده از کتب اهل سنت حقانیت خویش و بطلان ایشان را اثبات کرده و خلافت الهیه حضرت مرتضی علیه السلام را از همان کتب و منابع اهل سنت تبیین نماید، ولله المنة. حال با وجود همه این مطالب باز عده ای مریض دل، با طرح شبهاتی در صدد انکار این حق و خلافت ،برآمده و نمی دانند که همه شبهات ایشان در برابر ادله ای که از کتب خودشان اقامه شده است چون پشه ای است که اسیر گرد بادها و طوفان های شدید شده است.

در واقع باید گفت: اگر به فرض محال تمام شبهات کتاب اسئله... صحيح باشد تمام مواردی که سلیمان خراشی در کتابش آورده حقیقت داشته باشد باز تمام آن شبهات قادر به مقاومت در برابر یکی از این هزاران حدیث که اینجانب تعداد اندکی از آنها را متذکر شده ام نیست. ولی به هر حال به لطف حضرت باری تعالی برای اتمام حجت به شبهات پوچ او نیز پاسخی در خور توجه خواهیم داد.

ص: 71

چرا حضرت علی علیه السلام از قبول حکومت پس از عثمان اجتناب می کردند؟

اشاره

1- اگر علی بن ابیطالب علیه السلام برای خلافت سزاوارتر بود و خود را خلیفه رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم دانستند چرا زمانی که مردم پس از قتل عثمان خواستند با او بیعت کنند فرمود:دعونی و التمسوا غیری. مرا رها کنید و به دیگری چنگ زنید.

در حقیقت با این جمله مذهب شیعه باطل می شود زیرا ایشان معتقدند که علی علیه السلام از جانب خدا به خلافت رسیده است پس اگر چنین است چگونه او از پذیرفتن آن امتناع فرمود.

جواب

ما برای قضاوت درباره جمله ای که از آن به عدم حقانیت حضرت علی علیه السلام برای خلافت استناد شده لازم است ابتدا تمام کلام حضرت را بررسی نموده و به قبل و بعد آن توجه نمائیم.

مرحوم سیدرضی (رحمه الله علیه) در نهج البلاغه آورده است که امام علی علیه السلام فرمودند:

دعوني و التمسوا غیری: مرا واگذارید و دیگری را به دست آورید. زیرا ما به استقبال حوادث و اموری می رویم که رنگارنگ و فتنه آمیز است و چهره های گوناگون دارد و دلها بر این بیعت ثابت و عقل ها بر این پیمان استوار نمی ماند (لا تقوم له القلوب و لا تثبت عليه العقول) چهره افق حقیقت را در دوران خلافت سه خلیفه ابرهای تیره فساد گرفته و راه مستقیم حق ناشناخته مانده آگاه باشید اگر دعوت شما را بپذیرم بر اساس آنچه که می دانم با شما رفتار می کنم و به گفتار این و آن و سرزنش سرزنش کنندگان گوش فرا نمی دهم اگر مرا رها کنید چون یکی از شما هستم که شاید شنواتر و مطیع تر از شما نسبت به رئیس حکومت باشم در حالی که من وزیر و مشاورتان باشم بهتر است که امیر شما گردم.(1)

این جملات ترجمه تمام خطبه 92 بود که اگر کسی خوب به این جملات دقت کند می تواند جواب شبهه مذکور را بدهد و خوب متوجه می شود که اگر کسی -

ص: 72


1- نهج البلاغه / خطبه 92.

انصاف داشته و در مقام بررسی علمی یک موضوع کاملاً کنکاش کرده باشد، مطلب را به طور دقیق و به همراه جملات قبل و بعدش نقل خواهد کرد.

در این خطبه چند نکته هست که باید در کنار هم به آن توجه شود:

1 - حضرت علی علیه السلام از مردم می خواهند که ایشان را واگذاشته و به دیگری روی آورند.

2 - حضرت علی علیه السلام درباره علت این دستور به چند دلیل اشاره می فرمایند: اولاً روی آوردن حوادث ناگوار آینده. ثانياً عدم ثابت قدمى افراد بر این بیعت ثالثاً تحمل نکردن عدالت و حکومت حضرت توسط مردم. رابعاً فساد ایجاد شده در جو جامعه به خاطر حکومت خلفای قبلی.

3 - آنچه از متن خطبه فهمیده می شود بیعت مردم برای حکومت حضرت علی علیه السلام است که قاعدتاً حکومت نیاز به همکاری مردم و بیعت ایشان دارد همان طور که خود ایشان در آخر خطبه سه به این مطلب اشاره فرموده اند ولی خلافت با بیعت مقرر نمی شود خلیفه یعنی جانشین و خلیفه ی هرکس نیز باید توسط همان شخص انتخاب شود مثلاً جانشین شما باید توسط شما انتخاب شود همانطور که عمر توسط ابابکر انتخاب شد و او یعنی عمر خلیفه ابابکر است (در ماجرای سقیفه زمانی که به حضرت علی علیه السلام گفته شد خلیفه پیامبر صلی الله علیه واله وسلم (یعنی ابابکر) تو را می طلبد حضرت فرمودند چه زود به رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم دروغ بستید و این اشاره به همین مطلب است که اگر او خلیفه پیامبرصلی الله علیه واله وسلم است باید پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم او را به عنوان جانشین انتخاب می فرمود که به اجماع همه مسلمین چنین چیزی اتفاق نیفتاده بود).

پس در واقع حضرت علی علیه السلام خلافت را رد نفرمود زیرا خلافت با بیعت محقق نمی شود بلکه ایشان حکومت را آن هم به دلایل فوق الذکر ناپسند داشته و قبول نمی فرمود.

پس از مطالعه دقیق خطبه و دقت در مضامین آن هر انسان آزاده ای به صحت این نکاتی که اشاره شد حکم نموده و شبهه ای برایش نخواهد ماند لکن در تکمیل مطالب ذکر شده نیاز به بیان چند جمله از حضرت علی علیه السلام درباره خلافت بیعت و حکومت محسوس است.

ص: 73

خطبه یکصد و سی و ششم نهج البلاغه: (لم تكن بيعتكم ايای فلته و لیس امری و امركم واحد اني اريدكم الله و انتم تريدوننی لانفسكم).

بیعت شما مردم با من بدون تحقیق و ناگهانی نبود و کار من و شما یکسان نیست من شما را برای خدا می خواهم و شما مرا برای خود می خواهید.

نکات این خطبه

1 - بیعت مردم با حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام ناگهانی و بدون توجیه منطقی صورت نپذیرفته است و این درست در مقابل بیعت با خلیفه اول است که به اجماع شیعه و سنی عملی غافلگیرانه و بدون مطالعه بوده و مردم در کاری انجام شده غیر منتظره قرار گرفته بودند حتی این جمله به کرات از خلیفه دوم نقل شده که گفته است بیعت با ابابکر فلتة یعنی (ناگهانی)(1) بوده و مردم به طور ناگهانی با آن روبرو شده اند.

2 - حضرت علی علیه السلام قبول حکومت را از جانب خویش به خاطر خدا و از جانب مردم به خاطر منافع شخصیشان معرفی کرده اند.

خطبه سوم نهج البلاغه

اشاره

در پایان خطبه پس از انتقاد از حکومت های غاصب پیشین می فرمایند:

قسم به کسی که دانه را شکافت و جان را آفرید اگر حضور فراوان بیعت کنندگان نبود و یاران حجت را بر من تمام نمی کردند و اگر خداوند از علماء عهد و پیمان نگرفته بود که برابر شکم بارگی ستمگران و گرسنگی مظلومان سکوت نکنند مهار شتر (حکومت را) بر کوهان آن انداخته، رهایش می ساختم... آنگاه می دیدید که دنیای شما نزد من از آب بینی بزغاله ای بی ارزش تر است.

ص: 74


1- صحیح بخاری، کتاب المحاربین، باب 17 حدیث 6830 صفحه 1207 - کنز العمال 651/5 ح 14137 .
نکات این خطبه

1 - بحث، پیرامون قبول حکومت است زیرا در پایان خطبه حضرت حکومت را به آب بینی بزغاله بلکه پست تر شبیه فرموده اند و مشخص است که جانشینی رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم در چنین جایگاهی نیست.

2 - این حکومت به دلایل زیر برای حضرت مطلوب است:

الف) بیعت کردن مسلمین با حضرت.

ب) وجود یاران.

ج) عهد خدا مبنی بر جلوگیری از تعدی ستمگران بر مستضعفان.

سه مورد فوق همان چیزهایی است که در زمان سه خلیفه پیشین وجود نداشت در واقع نه کسی حاضر بود با ایشان بیعت کند و نه یاری برای پس گرفتن حکومت از دستگاه غاصب داشتند.

حال که شرایط موجود است، حضرت ابالحسن المرتضى علیه السلام حکومت را می پذیرند در واقع حضرت علی علیه السلام می دانستند که این بیعت دوامی ندارد و یاران نیز استقامتی نشان نخواهند داد ولی اولاً برای اتمام حجت و اینکه کسی در آینده ایرادی نگیرد که چرا حضرت از قبول حکومت سر باز زدند و ثانیاً به دو دلیل بعدی یعنی جلوگیری از ستم ظالم و دفاع از مظلوم حکومت را قبول فرمودند.

در اینجا باید گفت که (دعونی و التمسوا غیری) از حضرت مولا علی علیه السلام با گذاشتن در کنار جملات دیگرشان قابل فهم است. اما با جملاتی که در ذیل خواهد آمد چه باید کرد.

1 - (لمّا ولّى ابوبكر خطب الناس فحمد الله واثنى عليه ثم قال: اما بعد ايها الناس قدولیت امركم و لست بخيركم).(1)

ابوبکر هنگامی که به خلافت رسید برای مردم خطبه ای خواند و پس از حمد و ثنای خداوند گفت: ای مردم همانا من متولی امر شما شدم ولی بهترین شما نیستم.

ص: 75


1- كنز العمال 607/5 ح 14073.

2- (ثم ان ابابكر قام خطيبا و قال... و ما انا إلا كاحدكم فاذا رأيتموني قد استقمت فاتبعوني و إن زغت فقومونی و اعلموا ان لى شيطانا يعتريني احياناً ).(1)

سپس ابوبکر در خطبه ای گفت: من مانند شما هستم پس هنگامی که دیدید به راه راست می روم از من پیروی کنید و اگر لغزیدم به راه راست هدایتم کنید و بدانید که من شیطانی دارم که گاهی مرا می فریبد.

3 - (جاء الحسن بن على الى ابى ابكر و هو على منبر رسول صلى الله عليه واله وسلم فقال انزل عن مجلس ابى قال صدقت أنّه مجلس ابیک و اجلسه فی حجره و بكى فقال على و الله ما هذا عن امرى فقال صدقت و الله ما اتهمک).(2)

حسن ابن على علیها السلام در حالی که خلیفه اول بر منبر رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم بود آمد و فرمود: از جایگاه پدرم پائین آی، ابابکر گفت: راست می گویی همانا این جایگاه پدرت است و او را در دامان خود نشاند و گریست ...

4 - (خطب ابوبكر الناس فقال يا ايها الناس انى قد وليتكم و لست بخيركم فلعلكم أن تكلّفونى أن أسير فيكم بسیره رسول الله صلى الله عليه واله وسلم ان رسول الله كان يعصم بالوحى و انما انا بشر اصیب و اخطى ء).(3)

ابوبکر مردم را خطاب کرد و گفت: ای مردم من در حالی ولایت شما را پذیرفتم که بهترین شما نیستم پس شاید شما مرا مکلف کنید که به سیره و روش رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم در میان شما عمل کنم. همانا رسول خدا به واسطه وحی معصوم بودند ولی من بشری هستم که ممکن است راه درست و یا راه اشتباه را طی کنم.

5 - (ان ابابكر قال على منبر رسول الله صلى الله عليه وسلم اقیلونی فلست بخيركم و على فيكم).(4)

خلیفه اول بر منبر رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم گفت: مرا رها کنید من بهترین شما نیستم در حالی که علی علیه السلام در میان شماست.

ص: 76


1- الامامة و السياسة /16.
2- كنز العمال 11/ 616 ح 14085 و ینابیع الموده 465/2.
3- كنز العمال 11/ 636 ح 14118.
4- تذکره الخواص 358/1.

6 - (قال ابابكر لما بويع ايها الناس فانى قد وليت عليكم و لست بخيركم فان احسنت فاعینونی و ان اسأت فقومونی).(1)

وقتی با ابوبکر بیعت شد گفت: ای مردم همانا من والى امر شما شدم و بهترین شما نیستم. پس اگر نیکی کردم یاریم کنید و اگر بدی کردم هدایتم کنید.

ای کسی که در حال مطالعه ی این کتاب هستی از جملات فوق چه برداشتی می کنی؟ باز می پرسم از این جملات چه می توان فهمید آیا می توان منکر حقیقت شد؟؟ تمامی این جملات از کتب معتبر اهل سنّت آورده شده است، این جملات حقانیت چه کسی را به اثبات می رساند؟؟؟

سبط بن جوزی از اعلام اهل سنت در کتاب معروف خویش یعنی تذکره الخواص آورده است:

(ثم قال الغزالى ثم ان ابابكر قال على منبر رسول الله صلى الله عليه واله وسلم: اقیلونی فلست بخیرکم و على فيكم أفقال ذلك هزلاً اوجداً او امتحاناً؟ فان كان هزلاً فالخلفاء منزهون عن الهزل و إن كان جداً فهذا نقض للخلافه و إن كان امتحاناً فالصحابه لايليق بهم الامتحان لقوله تعالى و نزعنا ما في قلوبهم من غل).(2)

غزالی گفته است: اینکه ابابکر بر منبر رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم گفته است مرا واگذارید زیرا که بهترین شما نیستم در حالتی که علی در بین شماست آیا از روی شوخی گفته است که خلفاء (در این موارد) شوخی نمی کنند و یا اینکه قصد او جدی بوده و چنین چیزی را حقیقتاً اراده کرده است که این خلافتش را نقض می کند و یا برای امتحان کردن اصحاب بوده که این کار در شأن اصحاب نیست.

در جواب باید گفت جناب غزالی، شوخی که نبوده است، امتحان هم که نبوده، پس ثابت می شود که او این سخن را جداً بر زبان جاری ساخته است.

ابن ابی الحدید معتزلی حنفی در کتاب خود نوشته است:

(راویان درباره سخن ابابکر اختلاف دارند و بیشتر آنها روایت نموده اند که او گفته است:

ص: 77


1- تاریخ طبری 203/1.
2- تذکره الخواص 358/1.

اقیلونی فلست بخیر کم. مرا رها کنید که بهترین شما نیستم. و عده ای از ایشان روایت کرده اند که او گفته است ولیتکم و لست بخیرکم: سرپرستی شما را پذیرفتم در حالی که بهترین شما نبودم.

و ایشان با این جمله ادعا کرده اند که شرط افضلیت در امامت اهمیت ندارد.

و البته راویان این حدیث، عذرهایی نیز برای ابابکر تراشیده اند و مقصود او را امتحان مردم درباره ی بیعت خویش بیان نموده اند. یعنی در حقیقت او با این سخن قصد داشته است ببیند آیا همه موافق خلافت او هستند یا خیر؟ و در ضمن آورده اند که این سخن بر ابابکر عیب نیست زیرا که علی علیه السلام هم فرموده است: دعوني و التمسوا غيرى.

ولی شیعه امامیه این گونه جواب می دهد که این دو سخن با هم فرق می کند. زیرا امام علی علیه السلام هرگز نفرمودند که من صلاحیت خلافت و حکومت را ندارم، بلکه با این جمله کراهت خویش را از فتنه بیان نمودند. همانطور که از ادامه خطبه هم بر می آید. ولی ابابکر کلامی را گفته است که متضمن این معناست که من برای خلافت صلاحیت ندارم و این از جمله (من بهترین شما نیستم) برمی آید و هر که صلاحیت خلافت را از خویش نفی کند جایز نیست که به دیگران در مورد آن سفارش کند (و به دیگران امر به بیعت با خویش را کند).(1)

ابن ابی الحدید از این جواب زیبای شیعه نتوانسته است عبور کند همچنین او با این که قدرت پاسخگویی به آن را نداشته و جوابی نیز برای آن مطرح نکرده ولی اصل ایراد شیعه امامیه را ذکر نموده است.

سلیمان خراشی نیز عوض اینکه جواب ایراد شیعه را نسبت به کلام خلیفه ی اول بدهد (که البته جوابی نخواهد داشت). اشکالی بی اساس را به حقانیت حضرت ابالحسن المرتضى علیه السلام مطرح کرده و این نشانگر روحیه پر از تعصب او نسبت به معتقدات پوچ اوست.

ص: 78


1- شرح نهج البلاغه 169/1.

شبهه پیرامون غدیر خم

2 - شیعه می گوید که هزاران صحابی در واقعه غدیر حضور داشته و حتی دلیل سخنان پیامبر اکرم صلى الله عليه واله وسلم را شنیده اند. پس چرا هیچ کدام از ایشان نسبت به حدیث غدیر به خلیفه اول تذکر ندادند و به او نگفتند که چرا خلافت على علیه السلام را غصب می کنی. پس معلوم می شود شیعه دروغ می گوید.

جواب

شاید هیچ یک از علمای دینی گمان نمی کردند زمانی برسد که عده ای حدیث غدیر را انکار کرده و با چنین استدلال پوچی آن را تکذیب کنند.

در اصل ماجرای غدیر هیچ جایی برای تشکیک نیست، زیرا راویان زیادی چه از شیعه و چه از اهل سنت این واقعه را به طور متواتر نقل کرده اند که ما نیز در پایان همین بخش به اسامی ایشان اشاره خواهیم کرد. اما درباره اینکه چرا اصحاب هیچ یک متذکر این بیعت و این رخداد مهم به غاصبین حق امام علی علیه السلام نشدند باید به دو نکته مهم توجه کافی نمود.

اولاً: پس از اثبات وقوع اصل غدیر و اعلان عمومی خلافت بلا فصل حضرت ابوالحسن المرتضى علیه السلام، نمی توان به خاطر علاقه به اصحاب و یا بعضی از خلفاء ایراد گرفت که چرا ایشان این واقعه مهم را کتمان کرده اند؟ زیرا با وجود اثبات غدیر کتمان کنندگان آن هرکس که بوده اند مشمول آیات کتمان حق شده کرده اند و نمی توان گفت که ایشان در زمان پیامبر اکرم صلى الله عليه واله وسلم چه مجاهدت هایی که نکرده و چه اموالی را در راه خدا خرج نکرده و چه جان هایی که فدا نکرده اند زیرا که خدای متعال افراد زیادی را در قرآن کریم نام می برد که مدت مدیدی از عمرشان را به عبادت و صلاح گذرانده اند، ولی در نهایت به کفر از دنیا رفته اند به عنوان مثال به داستان بلعم باعورا که در سوره اعراف آیات 175 تا 177 بدان اشاره شده است رجوع کرده تا حکم کنید که ملاک، حال کنونی افراد است نه گذشته ایشان و در حقیقت اشکالی که شیعه به اصحاب می گیرد. همین است که با وجود نقل متواتر حدیث غدیر چرا ایشان به این حدیث مهم عمل نکرده و در مقابل ظلم سکوت پیشه کرده اند.

ص: 79

ثانیاً: عده زیادی از اصحاب خاص رسول اکرم صلى الله عليه واله وسلم که درباره ایشان فضایل زیادی ذکر شده است به ماجرای سقیفه اعتراض کرده و غیر از یاد آوری حدیث غدیر و دیگر نصوص وارده درباره خلافت حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام تا حد توان از بیعت با خلفاء ام هدایت خودداری کرده اند و این در منابع معتبر اهل سنت مانند الامامه و السیاسه،(1) شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید معتزلی حنفی،(2) تاریخ طبری (3) و منابع دیگر موجود است.

تذکر عده ای از نزدیکان و اصحاب رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم نسبت به حدیث اعلای غدیر

1 - ابن مغازلی از اعلام اهل سنت که در قرن پنجم می زیسته در کتاب مناقب آورده است که حضرت علی علیه السلام در روز شوری به جمعی که حاضر بودند فرمودند: امروز با چیزی به شما اقامه حجت می کنم که هیچ عرب و عجمی از شما نتواند آن را تغییر دهد و سپس یکی یکی فضائل خویش را شمردند تا رسید به اینجا که فرمودند:(فانشدكم بالله هل فيكم احد قال له رسول الله صلی الله علیه واله وسلم «من كنت مولاه فعلى مولاه اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه ليبلغ الشاهد منكم الغائب» غيري؟ قالوا: اللهم لا ).(4)

شما را به خدا قسم آیا در بین شما کسی جز من هست که پیامبر درباره ی او فرموده باشند: «هر كس من مولای اویم پس علی مولای اوست خدایا هر کس را که دوست دار علی است، دوست بدار و با دشمن او دشمن باش این را هر کس که اینجاست به کسانی که غایبند برساند؟» همگی گفتند که نه جز تو کسی به چنین افتخاری نرسیده است.

2- پس از انکار خلافت اولی و رد ادعای او و احتجاج بر فضیلت خویش مردی از انصار به ایشان عرض کرد: (یا ابا الحسن لو كان هذا الكلام سمعته منك الانصار قبل بيعتها لابي بكر ما اختلف فیک اثنان)

یعنی اگر انصار این سخنان را قبل از اینکه با ابابکر بیعت کنند از شما شنیده بودند حتی دو نفر درباره شما اختلاف نمی کردند (او در پی توجیه عملکرد خویش بود) با این حال امام

ص: 80


1- صفحات 8 الی 12.
2- جلد 2،صفحه 56.
3- جلد 2 صفحه 198.
4- مناقب ابن مغازلی، حدیث 155 صفحه 112.

على علیه السلام جواب او را دادند و فرمودند: (فقال على علیه السلام... لا علمت أن رسول الله صلى الله عليه واله وسلم ترک يوم غدير خم لاحد حجه و لا لقائل مقالاً فانشد الله...).

باور نمی کنم که رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم در روز غدیر برای کسی عذر و بهانه و حرفی باقی گذاشته باشد پس شما را به خداوند قسم که هر کس در روز غدیر حضور داشته و این سخن رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم را که فرمود: (من کنت مولاه فهذا على مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله) را شنیده از جایش برخیزد.

زید بن ارقم می گوید: از میان ایشان دوازده نفر برخاستند که همه از بدریون بوده و همگی بر این مطلب گواهی دادند. من نیز این حدیث را از پیامبر صلى الله عليه واله شنیده بودم ولی آن روز کتمان کردم.

و به همین جهت به نفرین علی علیه السلام دو چشمم نابینا شد.

در نهایت خلیفه دوم از خوف تمایل مردم به حضرت علی علیه السلام مجلس را منحل و با بد دهنی به امام متقین و یعسوب دین علی بن ابیطالب علیه السلام جلسه را پایان داد.(1)

حضرت صدیقه طاهره صلوات الله علیها پاره تن پیامبر صلی الله علیه واله وسلم

1 - محمود بن لبید در حدیثی طولانی می گوید که از حضرت زهرا علیا السلام پرسیدم (هل نص رسول الله صلی الله علیه واله وسلم قبل وفاته علی علی علیه السلام بالامامه ؟) آیا پیامبر صلی الله علیه واله وسلم قبل از رحلت خویش نصّی بر امامت علی علیه السلام فرموده اند؟

(قالت: واعجباه أنسيتم يوم غدیر خم؟) مایه تعجب است آیا روز غدیرخم را فراموش کرده اید؟(2)

کسی ایراد نگیرد که چگونه مردم از کنار این واقعه مهم با بی توجهی گذشته و گویا آن را فراموش کرده اند؟ زیرا چیزهای مهمتر از آن را نیز به باد فراموشی داده و می دهند: (ولا تكونوا كالذين نسوا الله فانسيهم انفسهم).(3) فراموشی خدا و خویشتن. و گویا حقیقتاً -

ص: 81


1- احتجاج طبرسی 167/1.
2- عوالم المعارف 228/1 بنقل از کتاب فاطمه الزهرا سلام الله عليها بهجه قلب المصطفى صلى الله علیه و آله / 281 .
3- حشر / 19.

ایشان مردگانی بودند که (انك لا تسمع الموتى).(1)

2- زمانی که فدک را از سیده نساء عالمیان غصب کردند حضرت فاطمه طاهره علیها السلام خطبه ای فرمودند که در نهایت، انصار به سخن در آمده و گفتند:

ای دختر محمد صلى الله عليه وسلم اگر ما این کلام را پیش از اینکه با ابابکر بیعت کنیم از شما شنیده بودیم هیچ کس را برعلی مقدم نمی انداختیم و به دیگری میل پیدا نمی کردیم.

(فقالت: و هل ترک ابی يوم غدير خم لاحد عذراً).

آیا پدرم برای کسی در روز غدیر خم عذری باقی گذاشت؟؟؟؟(2)

3- در روزی که عمر به همراه عده ای به خانه حضرت فاطمه طاهره علیها السلام حمله کرده و قصد سوزاندن آن را داشتند حضرت صدیقه اطهر علیها السلام به پشت درآمده و فرمودند:

(كأنّكم لم تعلموا ما قال يوم غدير خم و الله لقد عقد له يومئذ الولاء ليقطع منكم بذلک منها الرجاء و لكنكم قطعتم الاسباب بينكم وبين نبيكم والله حسيب بيننا و بينكم فى الدنيا والاخره).(3)

گویا شما هیچ اطلاعی از فرمایش پیامبر در روز غدیر خم نداشتید به خدا قسم پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم در همان روز آن چنان امر ولایت را برای علی علیه السلام محکم ساخت که جای هیچ طمع و امیدی برای شما باقی نگذاشت ولی شما آن را رعایت نکرده و هر رابطه ای را با پیامبرتان قطع نمودید. البته خداوند متعال میان ما و شما حکم خواهد فرمود.

ص: 82


1- نمل/ 80.
2- الخصال 173/1 بنقل از کتاب فاطمه الزهرا عليها السلام بهجه قلب المصطفى (صلى الله عليه و آله) / 300 .
3- احتجاج طبرسی 187/1.

اصحاب راستین رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم

ابان بن تغلب به امام صادق علیه السلام عرض کرد آیا در بین اصحاب رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم کسی درباره غصب مقام خلافت و جانشینی رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم با ابابکر مخالفت کرد؟

حضرت فرمودند: آری، دوازده نفر از صحابه با او مخالفت کردند. از مهاجرین: خالد بن سعيد بن العاص که اموی بود، سلمان فارسی، ابوذر غفاری، مقداد بن اسود، عمار بن یاسر و بریده اسلمی.

و از انصار: ابو الهيثم بن تیهان، سهل و عثمان پسران حنیف، خزیمه بن ثابت ذوالشهادتین، ابی بن کعب و ابو ایوب انصاری.

ایشان در نظر داشتند که ابابکر را از منبر رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم پائین بیاورند. ولی پس از مشورت با امام علی بن ابیطالب علیه السلام تصمیم به تذکر به ابابکر نسبت به حق مسلّم حضرت امام علی علیه السلام را گرفته و در آن روز که روز جمعه بود به دور منبر جمع شده و یکی یکی به ایراد سخن پرداختند.

خلاصه کلام اصحاب

خالد بن سعید: پس از انذار ابابکر، این سخن پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم را بیان نمود که حضرت فرمودند: الا ان علی بن ابیطالب علیه السلام امیرکم بعدی و خلیفتی فیکم بذلک اوصانی ربی...

همانا پس از من امیر و خلیفه شما علی ابن ابیطالب علیه السلام است، پروردگارم مرا به این سفارش کرده است.

سلمان فارسی: او بلند شده و با زبان فارسی گفت (کردید و نکردید و ندانید که چه کردید) و سپس ادامه داد: ای ابابکر هنگام پیشامدهای مجهول به چه کسی تکیه خواهی کرد و چون از جواب پرسش درمانده شوی به که پناه می بری و در تقدم بر کسی که از تو داناتر و به پیامبر نزدیکتر و به تأویل قرآن و سنت پیامبر عالم تر است چه عذر و بهانه ای داری؟

ص: 83

ابوذر غفاری او نیز گفت: همه شما می دانید که رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم فرمودند: خلافت پس از من از آن علی بن ابیطالب علیه السلام و پس از او متعلق به دو فرزند او حسن و حسین و سپس به فرزندان پاک و طاهر نسل من خواهد رسید...

مقداد بن اسود: ای ابابکر از ظلم و تجاوز دست بردار و بر گناهت گریه نما، کار خلافت را به صاحب اصلی آن واگذار، تو خود از بیعتی که پیامبر صلی الله علیه واله وسلم از تو و ما و سایر امت گرفته با خبری...

بریده اسلمى: انا لله و انا اليه راجعون، این چه صدمه ای است که حق از باطل تحمل می کند، ای ابابکر آیا فراموش کرده ای یا خود را به فراموشی زده ای؟ آیا به یاد نمی آوری که رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم در زمان حیاتش ما را امر فرمود که علی بن ابيطالب علیه السلام را به لقب امیرالمؤمنین بخوانیم؟...

عمار بن یاسر: ای گروه مسلمانان اگر می دانید که هیچ والا بدانید که اهل بیت پیامبر صلی الله علیه واله به کار خلافت سزاوارترند خصوصاً علی علیه السلام که از همه به پیامبر نزدیکتر، و ولی و سرپرست شماست.

ابی بن کعب: ای ابابکر حقی را که خداوند برای غیر تو قرار داده انکار مکن و پیش از دیگران با رسول خدامه صلی الله علیه واله وسلم درباره وصی و برگزیده او مخالفت منما. خزیمه بن ثابت ذو الشهادتین: ای مردم آیا می دانید که رسول خداصلى الله عليه واله وسلم شهادت مرا به جای دو نفر می پذیرفت. گفتند: آری، گفت: پس بدانید که شهادت می دهم که خود از زبان رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم شنیدم که فرمود: اهل بیت من میان حق و باطل را جدا می کنند و آنان ائمه و پیشوایان شمایند که باید به ایشان اقتدا شود.

ابوالهیثم بن تیهان: ای ابابکر من شهادت می دهم که رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم چون علی را در غدیر خم به مردم معرفی فرمود، گروهی از انصار گفتند: منظور پیامبر از این کار فقط برای خلافت بوده و برخی دیگر گفتند: منظور پیامبر این بوده که پس از وی علی عهده دار موالی (بردگان آزاد شده) او باشد و در این باب بحث بالا گرفت تا اینکه ما مردمانی از خودمان را نزد رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم فرستادیم تا منظور ایشان را جويا شوند، پس فرمود به ایشان بگوئید: «علی سرپرست همه اهل ایمان بعد از من است و او خیر خواه ترین مردم برای امت من است». این بود تمام آنچه شاهد -

ص: 84

گواه آن بودم، پس هر که می خواهد ایمان بیاورد و هر که خواهد انکار نماید، همانا روز جدایی و داوری وعده گاه ما است.

سهل بن حنيف: من شهادت می دهم که رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم را در همین مکان (مسجد النبی)، دیدم در حالی که دست علی بن ابیطالب علیه السلام را گرفته بود میفرمود: ای مردم این علی پس از من امام شما و وصی من در زمان حیات و بعد از مرگم می باشد او است ادا کننده بدهکاری هایم و برآورنده وعده هایم و هموست که از همه زودتر در کنار حوض با من مصافحه می کند، پس خوشا به حال کسی که از او پیروی نموده و یاریش کند و وای بر کسی که از او تخلف نموده و وی را تنها گذارد.

عثمان بن حنيف: از رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم شنیدم که می فرمودند: اهل بیت من ستارگان اهل زمینند پس بر ایشان مقدم نشوید تنها ایشان سرپرستان شمایند. مردی به پا خاسته و گفت ای رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم اهل بیت شما کیانند؟ فرمود:(علی و الطاهرون من ولده) علی و پاکان از فرزندان او ...

ابو ایوب انصاری: ای بندگان خدا در رعایت حق اهل بیت پیامبرتان از غضب خداوند بپرهیزید، شما بارها از رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم شنیده اید که می فرمودند: اهل بیت من بعد از من امامان شمایند و در این حال اشاره به علی بن ابیطالب علیه السلام می فرمودند...

امام صادق علیه السلام فرمودند: پس ابابکر که جوابی نداشت گفت: سرپرست شما شدم در حالی که بهترین شما نبودم، مرا رها کنید مرا رها کنید.

عمر نیز با کلامی تند ابابکر را از منبر پایین آورده و تا سه روز هیچکدام به مسجد نیامدند، تا اینکه عمر و خالد بن ولید و سالم مولی خدیفه و معاذبن جبل همراه چند هزار نفر با شمشیرهای برهنه ابابکر را به مسجد آورده و عمر رو به اصحاب حقیقی رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم کرده و گفت: ای یاران علی اگر کسی از شما مانند روز گذشته حرفی بزند سرش را از تن جدا خواهیم کرد.(1)

2- ابی بن کعب در دفاع از مقام خلافت حقه حضرت اسدالله علی بن ابیطالب علیه السلام و رد غاصبین در میان خطبه ابابکر قیام کرده و شروع به صحبت کرد و این جملات خلاصه دفاع ابی بن کعب است:

ص: 85


1- 1احتجاج طبرسی 184/1 و بحار الانوار 189/28.

ای گروه مهاجرین و انصار آیا فراموش کرده اید و یا خود را به نسیان زده اید آیا نمی دانید رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم علی را به عنوان جانشین برای ما قرار دادند و فرمودند:

(من كنت مولاه فهذا على مولاه و من كنت نبيه فهذا اميره)

هر کس که من مولای اویم پس علی مولای اوست و هر که من پیامبر اویم علی علیه السلام امیر اوست.

و در ادامه فرمودند: ای علی تو برای من چون هارون برای موسی هستی اطاعت از تو بر همه بعد از من واجب است، همان طور که اطاعت از من در حیاتم واجب است.

همچنین فرمودند: شما را نسبت به اهل بیتم سفارش خیر می کنم از ایشان جلو نیفتید و ایشان را امیر کرده و برایشان امیر نشوید.

و در پایان فرمودند: که ای علی تو هدایت کننده گمراهانی...(1)

از این احادیث به جز اینکه متوجه اعتراض عده ای از اصحاب راستین رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم نسبت به دستگاه خلافت می شویم این نکته را نیز به خوبی در می یابیم که ایشان نه تنها حدیث غدیر را برای خلفاء و دیگر اصحاب متذکر شده اند، بلکه از احادیث و روایات گوناگون در صدد راست نمودن کجی صدر اسلام و به هدایت در آوردن گمراهی عظیم اصحاب، استفاده کرده اند و بی تردید ایشان آن اصحاب حقیقی پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم بودند که در شانشان نازل شده است. محمد رسول الله والذين آمنوا معه اشداء على الكفار رحماء بينهم (2) و درباره ایشان است الذين يتبعون الرسول النبی الامی (3) و به ایشان باید دعا کرد و گفت ربنا اغفرلنا و لاخواننا الذين سبقونا بالايمان (4) ایشان تلاش خویش را در هدایت جامعه به عمل آوردند ولیکن سودی به حال مردم غفلت زده و دل مرده نبخشید.

البته این تذکر، یاد آوری و راهنمائی کردن، فقط منحصر به زمان سقیفه خلافت ابابکر نمی شود، بلکه در شورایی که به خلافت عثمان منجر شد حضرت علی علیه السلام فضایل و حقانیت خویش را بر امر خلافت بیان فرمود، ولی آنجا هم گوش ها کر و چشم ها کور و قلبها مُهر خورده بود.

ص: 86


1- بحار الانوار 40/29.
2- فتح 29.
3- اعراف 157.
4- حشر /10.

حضرت باقر محمد بن علی علیه السلام فرمودند: امام علی علیه السلام در شورا یک یک فضایل خویش را برشمردند و فرمودند:

شما را به خدا قسم آیا در بین شما کسی جز من یافت می شود که رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم او را به امر خدا در غدیر خم به خلافت منصوب کرده باشند آن زمان که فرمود: «من كنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» همگی به اتفاق گفتند: نه.(1)

خلاصه آنکه این موضوع (غدیر خم) در نظر علمای اهل سنت نیز ثابت و محقق است و از متواترات و مسلمات است (2) و ما اینک نام راویان حدیث غدیر را بصورت کاملتر از قول علامه امینی از کتاب شريف الغدير فى الكتاب و السنه و الادب، ج یک، بخش اول، صفحه چهل، برایتان نقل می کنیم. لازم به ذکر است تمامی این اسامی با مشخصات کامل و با نقل منابع که عمدتاً از منابع معتبر اهل سنت است در کتاب آمده است و ما اینک صرفاً به نقل اسامی اکتفا می کنیم.

ص: 87


1- احتجاج طبرسی 279/1.
2- احمد بن حنبل این حدیث را از چهل طریق روایت کرده و ابن جریر طبری از هفتاد و چند طریق و جزری مقری از هشتاد طریق و ابن عقده از یکصد و پنج طریق و ابو سعید سجستانی از یکصد و بیست طریق و ابوبکر جعایی از یکصد و بیست و پنج طریق و در تعلیق (حاشیه) هدایت العقول، ص 30 از امیر محمد یمنی (یکی از شعرای غدیر در قرن دوازدهم هجری) یکصد و پنجاه طریق برای آن ثبت گردیده است.

راویان حدیث غدیر خم از صحابه پیغمبر صلی الله علیه واله وسلم

1. ابوهریره دوسی.

2. ابو فضالة الانصاری.

3. ابو الهيثم بن التيهان.

4. ابو بکر بن ابی قحافه.

5. اسعد بن زراره انصاری.

6. ام هانی بنت ابی طالب سلام الله عليهما.

7. بریده بن خصيب ابو سهل اسلمی.

8. جبله بن عمرو الانصاری.

9. جریر بن عبدالله بن جابر بجلی.

10. حُبّه ابن جوین ابو قدامه عُرنی.

11. حذيفه بن اسید ابو سریحه غفاری.

12. امام مجتبی حضرت حسن السبط صلوات الله عليه.

13. ابوسلیمان خالدبن ولید بن مغیره المخزومی.

14. رفاعه بن عبدالمنذر الانصاری.

15. زید - یزید بن شراحیل انصاری.

16. سعد بن عباده انصاری خزرجی.

17 . سعيد بن سعد بن عباده انصاری.

18. ابو سلیمان سمرہ بن جندب فزاری.

19 . ابو امامه صدی ابن عجلان.

20. عامر بن عمیر نمیری.

21. ابو الطفيل عامر بن واثله.

22. عبدالرحمن بن يعمر الديلى.

23. عبدالله بن بشیر مازنی.

24. عبدالله بن حنطب القرشي المخزومي.

25. عبدالله بن ابی اوفی علقمه اسلمی.

26. عبدالله بن یامیل.

27. ابو طريف عدی بن حاتم.

28. ابو اليقظان عمار بن ياسر

29. عبدالله ابن ابی عبدالاسد مخزومی.

30. عبد الله بن ثابت انصاری.

31. عبدالله بن ربیعه.

32. عبدالله بن عمر بن الخطاب.

33. عثمان بن عفان.

34. عقبة بن عامر جهنی.

35. عماره الخزرجي الانصاري.

36. ابو نجید عمران بن حصین خزاعی

37. عمرو بن عاص.

38. فاطمه بنت حمزه بن عبدالمطلب.

39. ابو محمد کعب بن عجره انصاری.

40. ناجیه بن عمرو خزاعی.

41. هاشم مرقان ابن عتبه ابن ابی وقاص زهری مدنی.

42. ابو حجیفه وهب بن عبدالله الشوائى.

43. ابو زینب بن عوف الانصاري.

44. ابو عمره بن عمرو بن محصن انصاری.

45. ابوذویب خویلد (یا خالد) پسر خالد بن محرث.

46. ابی بن کعب انصاری.

47. ام سلمه - زوجه پیغمبر صلی الله علیه واله وسلم.

48. براء بن عازب انصاری.

49. جابر بن عبدالله انصاری.

50. جبير بن مطعم بن عدی قرشی نوفلی.

51. أبو جنيده جندع بن عمرو بن مازن الانصاری.

52. حبیب بن بدیل بن ورقاء خزاعی.

53. حسان بن ثابت.

54. ابو ایوب خالد بن زید انصاری.

55. ابو شریح خویلد(بنابر مشهور) ابن عمر والخزاعی.

56. ابو سعید زید بن ثابت.

57. سعد بن جناده عوفی (پدر عطیه عوفی).

58. عمر بن الخطاب.

59 عمرو بن شراحيل.

60. فاطمه صدیقه (سلام الله علیها).

ص: 88

61. قیس بن سعد بن عباده انصاری خزرجی.

62. مقداد ابن عمرو کندی زهری.

63. نعمان بن عجلان انصاری.

64. وهب بن حمزه.

65 ابو یعلی انصاری.

66. ابو قدامه انصاری.

67. ابو رافع قبطی.

68 اسامه بن زید بن حارثه کلبی.

69. اسماء بنت عميس الخثعميه.

70. ابو حمزه انس بن مالک انصاری خزرجی.

71. ابوسعید ثابت بن ودیعه انصاری خزرجی مدنی.

72. جابر بن سمره بن جناده أبوسليمان.

73. ابوذر جندب بن جناده غفاری.

.74 حبشی ابن جناده السلولی.

75 حذیفه بن اليمان الیمانی.

76. امام حسین شهید العلا .

77 خزیمه بن ثابت انصاری ذو الشهادتين.

78. زید بن ارقم انصاری.

79. ابو اسحاق سعد بن ابی وقاص.

80. ابو سعید سعد بن مالک الانصاری.

81. ابو عبدالله سلمان فارسی.

82. سهل بن حنیف انصاری.

83. ضمیره الاسدی.

84. عامر بن لیلی بن ضمره.

85. عایشه دختر ابی بکر بن ابی قحافه.

86. سعيد بن زيد القرشي.

87. ابو مسلم سلمه بن عمربن اکوع.

88. ابو العباس سهل بن سعد الانصاري الخزرجی.

89. طلحه بن عبیدالله.

90. عامر بن لیلی غفاری.

91. عباس بن عبدالمطلب بن هاشم عموی پیغمبرصلی الله علیه واله وسلم.

92. عبدالله بن بدیل بن ورقاء سید خزاعه.

93. عبدالله بن جعفر بن ابی طالب هاشمی.

94 . عبدالله بن عباس.

95. ابو عبد الرحمن عبدالله بن مسعود.

96. عبید بن عازب انصاری برادر براء بن عازب.

97. امیرالمومنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه.

98. عمر بن ابی سلمه بن عبدالاسد مخزومی ربیب پیغمبر صلی الله علیه واله وسلم.

99. عمرو بن حمق خزاعی.

100. عمرو بن مره الجهنی ابوطلحه (یا - ابو مریم).

101. قيس بن ثابت بن شماس انصاری.

102. ابو سلیمان مالک بن حویرث.

103. ابو برزه فضله بن عتبه اسلمی.

104. ابو وسمه وحشی بن حرب حبشی حمصی.

105. ابومرازم (بضم میم) یعلی بن مره بن وهب ثقفی.

106. زبیر بن عوام قریشی.

107. زید بن عبدالله انصاری.

108. عبدالرحمن بن عبد رب انصاری.

109. عبدالرحمن بن عوف قریشی.

110. عطية بن بسر.

این اسامی که در کتاب ثمین و قيّم الغدیر ذکر گردیده است نام کسانی است که حدیث غدیر را روایت کرده اند.

ص: 89

علامه امینی در ادامه کلماتشان پس از ذکر این نامها می فرمایند: اینها یکصد و ده تن از بزرگان یاران (صحابه) پیغمبر صلی الله علیه واله وسلم هستند که روایت آنها را درباره داستان غدیر خم یافته ایم و شاید آنچه بدست نیاورده ایم خیلی بیشتر از اینها باشد و طبیعت حال (نظر ب خصوصیاتی که در اجتماع غدیر خم وجود داشته) ایجاب می کند که راویان حدیث مزبور چندین برابر نامبردگان باشند، زیرا آنان که در آن روز باین داستان پاسخی به شبهات وهابیت گوش فرا داده و آنرا درک نموده اند، زیاده بر یکصد هزار تن بوده اند و بالطبع این گروه عظیم پس از بازگشت به سرزمین های خود همه از این واقعه سخن رانده اند. همانطور که هر مسافری پس از عود به وطن آنچه از حوادث مهم و غیر عادی در طی مسافرت دیده به کسان و دوستان خود بیان می کند. آری این گروه عظیم هم چنین بوده اند و این داستان تاریخی و مهم را همگی بازگو کرده اند. منتهی آنانی که کینه هائی در دل داشته اند حقد درونی آنها مانع بوده از اینکه این داستان مهم را از آن گروه بسیار نقل و اشاعه دهند، بنابراین، این تعداد که نام آنها برده شد، از جمله اشخاصی هستند که این واقعه را از آن جماعت نقل نموده اند، و چه بسیار از درک این مجمع بزرگ و شنیدن این امر هم قبل از آنکه بوطن و مسکن خود برسند و یا پیش از آنکه موفق به بیان مشهودات و مسموعات خود شوند دست حوادث آنها را نابود ساخته یا در بیابان ها و پهنه صحرای حجاز مرگ گریبانشان را گرفته است.(1)

آیا این جواب ها شبهه مذکور را پاسخ نمی دهد؟ جمله آخر: امام صادق علیه السلام به یکی از اصحاب خویش فرمودند:

که چقدر غصب حق علی بن ابیطالب علیه السلام عجیب است!!! او کسی بود که برای دفاع از حق خویش ده هزار نفر شاهد داشت ولی نتوانست حق خویش را بگیرد در حالی که هر کس حق خویش را با دو شاهد از دیگران می گیرد.(2)

ص: 90


1- موسوعه الغدیر، ج 1، ص 41 - 111.
2- احتجاج طبرسی 279/1.

چرا پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم امام علی علیه السلام را در بستر خوابانید و ابابکر را با خود برد؟

3 - پیامبر اکرم صلى الله عليه واله وسلم در زمانی که از مکه به سمت مدینه هجرت فرمود ابابکر را با خود برده و علی علیه السلام را در جای خویش در بستر خوابانید. اگر وصی حقیقی رسول خداصلى الله عليه واله وسلم علی علیه السلام بوده است چرا پیامبر اکرم صلى الله عليه واله وسلم او را در معرض مرگ قرار داده و ابابکر را از آنجا دور می کنند!! کدام یک سزاوارتر بر وصایت رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم هستند؟

جواب

پاسخ این شبهه با کنار هم گذاشتن چند مطلب واضح می شود.

مطلب اول: برای وصایت حضرت علی علیه السلام آن قدر روایت در منابع سنی هست (آنچه در صفحات قبل گذشت) که چنین دستاویزهای سستی به جز افراد نادان کس دیگری را به خود مشغول نمی کند.

مطلب دوم: باید بررسی کرد که آیا رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم خلیفه دوم را با خود بردند و یا اینکه او به همراه پیامبر صلى الله عليه واله وسلم روانه شد؟ در فرض اول پیامبر صلى الله عليه واله وسلم با برنامه قبلی ابابکر را به همراه خویش برده ولی در فرض دوم او خود بدون نظر پیامبر صلى الله عليه واله وسلم به دنبال ایشان روانه شده است. آنطور که طبری نوشته است نه تنها ابابکر از هجرت و سفر رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم مطلع نبوده بلکه به اصرار، خویش را به همراه رسول خدام صلى الله عليه واله وسلم روانه کرده است. او می نویسد که ابابکر مرتباً از رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم درخواست می کرد که شما نیز به مدینه مهاجرت کنید ولی پیامبر اعظم صلى الله عليه واله وسلم که گویا منتظر امر خدا بودند او را به آینده حواله می دادند تا اینکه امر خدا می رسد، پس ایشان به ابابکر می فرمایند:

(قد اذن لى بالخروج الى المدينه فقال ابوبکر یا رسول الله الصحابه الصحابه قال الصحابه ...).(1)

یعنی: به من اجازه هجرت و خروج از مکه داده شده، ابابکر گفت: یا رسول الله همراهی، همراهی، (درخواست همراهی با رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم را می کند) پیامبر نیز به او اجازه می دهند.

اما همین طبری در صفحاتی قبل آورده است -

ص: 91


1- تاریخ طبری 245/1.

وقتی که مشرکین درب خانه رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم اجتماع کردند و قصد قتل ایشان را داشتند. قال لعلى بن ابى طالب نم على فراشى...(1)

خود به حضرت علی علیه السلام دستور می دهند که به جای من بخواب و بدان که آسیبی به تو نخواهد رسید.

و در همان جا آورده است که پیامبر خدا صلى الله عليه واله وسلم علی علیه السلام را از هجرت و مکان غاری که می خواستند در آن پنهان شوند آگاه کرده بودند، در واقع ابوبکر از مکان غار مطلع نبوده ولی امام علی علیه السلام به وسیله پیامبر اکرم صلى الله عليه واله وسلم خبردار شده بودند.

مطلب سوم: اهل سنت معتقدند که رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم چهار خلیفه به ترتیب ابابکر، عمر، عثمان و علی علیه السلام داشته اند. حال اگر ایشان بگویند که پیامبر اکرم صلى الله عليه واله وسلم با بردن ابابکر (که بردن نبوده بلکه او خود رفته) قصد نجات جان ابابکر را داشته اند چرا عمر، عثمان و... را نبرده و حتی مهمتر از همه یکی از ایشان را در معرض خطر شمشیرها قرار داده اند؟ در حالی که همه می دانند نقش خلیفه دوم در به خلافت رسیدن ابابکر از همه امّت و بلکه از خود ابابکر هم بیشتر است. پس حقیقتاً قضیه طور دیگری بوده است.

مطلب چهارم: عده ای از علمای اهل سنت چون ابوالقاسم ابن صباغ در کتاب النور و البرهان علت به همراه بردن او توسط پیامبر اکرم صلى الله عليه واله وسلم را خوف از خبر کردن قریش توسط او بیان کرده اند.

حسان بن ثابت می گوید از قریش شنیدم که می گفتند:

(امر رسول الله صلى الله عليه واله وسلم عليّاً فنام فى فراشه و خشی من ابن أبي قحافه أن يدلّهم عليه فاخذه معه ومضى الى الغار).

رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم به علی امر فرمودند که در بستر آن حضرت بخوابد و از ابابکر ترسیدند که مبادا خبر هجرت را به کفار بدهد پس او را به همراه خود به غار بردند.

اگر حقیقت چنین باشد این قضیه فضاحتی عظیم برای ابابکر خواهد بود که هیچ فضیلتی (درصورت وجود) این فضیحت را پاک نخواهد کرد.

ص: 92


1- همان 243/1 و 244.

مطلب پنجم: در موارد مشابهی رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم امام علی علیه السلام را از معرض جنگ و کشته شدن رهانیده و ابابکر و دیگران را در معرض شمشیرها قرار می دادند.

به عنوان مثال در جنگ تبوک رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم اصحاب را به جنگ برده و همه را در معرض مرگ قرار داده ولی علی علیه السلام را به عنوان خلیفه خویش در مدینه به جای گذاشتند و این اشاره به همان واقعه ای دارد که امام علی علیه السلام از آن گریان شد و رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم خبر از افتخار مهمی برای ایشان دادند و فرمودند:(اما ترضی تكون منى بمنزله هارون من موسی الا انک لست بنبی).(1)

آیا راضی نیستی که نسبت به من مانند هارون نسبت به موسی باشی جز آنکه تو پیامبر نیستی.

حال شیعه هم می تواند بگوید که در معرض شمشیر قرار دادن ابابکر و عمر و عثمان دلالت به عدم احتیاج به ایشان بوده و حفظ جان حضرت امام علی علیه السلام در آن برهه علامت ارزش جان حضرت مرتضی علیه السلام است.

علاوه بر این چنین نص و امری کی درباره ابابکر وارد شده و کجا رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم از او درباره این مصاحبت و همراهی اش با آن حضرت در غار تعریفی کرده و حتی جمله ای در آن باره فرموده اند.

این در حالی است که هم درباره خوابیدن امام علی علیه السلام در بستر پیامبرصلى الله عليه واله وسلم، زمانیکه ابوبکر با آن حضرت به غار خزیده بود و هم درباره ی ماندن ایشان در مدینه به جای پیامبر صلى الله عليه واله وسلم و تبعیت از امر رسول خداصلى الله عليه واله وسلم افتخاراتی هم در قرآن و هم در احادیث در مورد آن حضرت نقل شده که همگان آرزوی فضیلتی چون آن را دارند.

او به خاطر خوابیدن در جای رسول اکرم صلى الله عليه واله وسلم در لیله المبیت مفتخر به مدال (ومن الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رئوف بالعباد).(2)

و بعضی از مردم از جان و نفس خویش به خاطر کسب رضایت الهی می گذرند و خدا با چنین بندگانی رئوف و مهربان است.

ص: 93


1- ينابيع الموده قندوزی حنفی 112/1.
2- بقره ،207 منابعی که شأن نزول این آیه را خوابیدن حضرت علی (علیه السلام) در فراش پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) می دانند از این قرارند (البته فقط منابع اهل سنت) مناقب خوارزمی (صفحه 127 فصل 12 حدیث 141) مستدرک حاکم (جلد 3 صفحه 4) فرائد السمطين (جلد 1 صفحه 330 باب 60) ترجمة الامام على لا بن عساکر، جلد 1 صفحه 153 و ... به نقل از ینابیع الموده قندوزی حنفی جلد 1 صفحه 274.

و در هنگام ماندن در مدینه به جای پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم در جنگ تبوک مفتخر به مدال انت منى بمنزله هارون من موسى گردید.(1)

در حالی که درباره هجرت پیامبر اکرم صلى الله عليه واله وسلم و ورود ایشان به غار به همراهی ابابکر آیه 40 سوره توبه نازل گردید که خود در واقع از مثالب خلیفه به شمار می رود.

(الا تنصروه فقد نصره الله إذ اخرجه الذين كفروا ثانى اثنين اذهما في الغار اذ يقول لصاحبه لا تحزن ان الله معنا فانزل الله سكينته عليه و ايده بجنود لم تروها و جعل كلمة الذين كفرو السفلى و كلمة الله هي العليا و الله العليا و الله عزيز حكيم).(2)

اگر او را یاری نکنید خداوند او را یاری کرده است آنگاه که کافرین او را خارج کردند و دومی آنان هنگامی که در غار بودند به آنکس که همراهش بود گفت محزون نباش همانا خداوند با ماست. پس خداوند سکینه اش را بر پیامبر نازل کرد و با سپاهیانی که آنان را نمی دیدی تأیید فرمود و کلمه کافرین را پست قرار داد و کلمه خداوند بلند مرتبه است و خداوند عزیز و حکیم است.

شیخ مفید می گوید: در عالم خواب، عمر بن خطاب را دیدم. از او پرسیدم از کجای آیه 40 سوره توبه فضیلتی برای ابابکر اثبات می شود؟ گفت: فضیلت او در این آیه از شش راه است:

اول اینکه: خداوند پیامبر را یاد کرده و سپس از ابابکر یاد نموده که در واقع آنها را با یکدیگر ذکر کرده است.

دوم اینکه: هر دو تن یکجا بودند.

سوم: او را به پیامبر اضافه کرده و به عنوان صحابی او، وی را معرفی نموده است.

چهارم: شفقت پیامبر نسبت به او چون فرموده لا تحزن.

پنجم: اینکه فرموده خدا با ماست.

ششم: نزول سکینه بر ابابکر بوده (فانزل الله سكينه عليه).

شیخ مفید اعلی الله مقامه فرمود: به او گفتم اینکه خداوند ابابکر را دومی پیامبر صلى الله عليه واله وسلم ذکر کرده این فضیلتی برای او نیست بلکه این صرف یک شمارش است (اولی و دومی).

و اما اجتماع ایشان در یک مکان نیز فضیلتی برای خلیفه اول نیست زیرا ممکن است -

ص: 94


1- منابع سنی این حدیث در صفحات قبل ذکر شده است.
2- توبه/ 40.

مؤمن و کافری با همدیگر در یک مکان جمع شوند و همه می دانند که مسجد النبی از غار با فضیلت تر است و در آن جا نیز مؤمن و منافق و کافر گرد هم می آمدند که می توان به آیات منافقین و همچنین به آیه 36 و 37 سوره معارج استشهاد کرد که در این آیات اجتماع کفار با پیامبر صلى الله عليه واله وسلم و بلکه نزدیک شدن آنها به آن حضرت را در یک مکان بیان کرده است.

و همینطور کشتی نوح که محل اجتماع رسول (نوح)، شیطان، حیوانات و حتی سگ، در کنار یکدیگر بوده است. (مؤلف اضافه می کند و همین طور زندان محل اجتماع یوسف نبی با عده ای کافر و مشرک بوده است آیا این که کافری با مسلمان و بلکه با پیامبری در یک مکان جمع شوند فضیلتی برای آن کافر است؟).

اما اینکه گفتی خداوند او را به عنوان صاحب و همراه پیامبر صلى الله عليه واله وسلم معرفی کرده این افتخاری نیست، زیرا به صراحت قرآن امکان دارد که انسان مؤمن با شخص کافر مصاحب باشند:(قال له صاحبه و هو يحاوره اكفرت بالذی خلقک من تراب...).(1)

یار (با ایمان) او در مقام گفتگو به آن کافر گفت: آیا به خدایی که تو را از خاک خلق نمود کافر شدی؟

حتی در عرب به حیوان و انسانی که در کنار یکدیگر باشند نیز مصاحب گفته و به آن حیوان صحابی آن انسان می گویند.

إنّ الحمار مع الحمار معليه *** فاذا خلوت به فبئس الصاحب.

همانا خر همراه خر دیگر ... پس هنگامی که با او خلوت کنی بد مصاحبی است.

پس از این جهت نیز افتخاری برای ابوبکر نیست و اما اینکه گفتی رسول خدا صلى الله عليه واله وسلماز روی مهربانی به او فرمودند:(لا تحزن) (غصه مخور) این نیز قباحتی برای او شمرده می شود. زیرا پیامبر اکرم صلى الله عليه واله وسلم یا اینکه او را از کار خوبی نهی کرده اند و در واقع حزن و اندوه او خوب بوده که معاذ الله چگونه ممکن است پیامبر صلى الله عليه واله وسلم کسی را از کار خوبی نهی کنند؟ و یا اینکه او را از کار بدی نهی کرده اند که چنین است. پس در واقع نهی رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم از معصیتی بوده که آن مرد دچارش شده بود و این آیه دلالت به عصیان او دارد.

ص: 95


1- کهف / 36.

و اما اینکه گفتی لفظ (ان الله معنا) دلالت بر فضیلت ابابکر دارد. چون پیامبر صلى الله عليه واله وسلم فرموده است، خدا با من و ابابکر است. اینگونه نیست چون اولاً رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم با لفظ جمع تعبیر از نفس شریف خود کرده مانند اینکه خداوند تعبیر از خود می کند با لفظ:

(انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون).

همانا ما ذکر را نازل می کنیم و ما حافظ آن هستیم.

و ثانیاً گفته شده که ابابکر به پیامبر صلى الله عليه واله وسلم عرض کرد یا رسول الله من برای علی غصه می خورم (که الآن با شمشیرهای برهنه قریش چه می کند؟) پیامبر خدا صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: غصه مخور، خدا با ماست. یعنی با من و برادرم علی علیه السلام و اما اینکه گفتی خداوند آرامش را بر ابابکر نازل فرموده است (فانزل الله السكينه علیه) اگر چنین باشد پس باید ادامه آیه نیز بر او دلالت کند. یعنی کمک کردن خداوند به او به وسیله سپاهیانی که مردم نمی بینند (و ایده بجنود لم تروها) یعنی اگر او صاحب سکینه باشد، باید صاحب سپاهیان هم باشد (زیرا این دو جمله با هم آمده است) و این انکار نبوت رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم است زیرا این جنود متعلق به اوست نه شخص دیگری.(1)

و باید گفت اگر این مطلب را کتمان می کردی برای تو و رفیقت بهتر بود زیرا در این آیه مسلماً سکینه و آرامش بر وجود نازنین پیامبر صلى الله عليه واله وسلم نازل شده و حرفی از آن مصاحب و یار غار در آیه نیست. یعنی سکینه بر او نازل نشده و اگر خداوند مؤمن دیگری را غیر پیامبر صلى الله عليه واله وسلم در غار به همراه رسول خودش صلى الله عليه واله وسلم را سراغ داشت حتماً سکینه را بر او هم نازل می کرد. زیرا در دو موضع دیگر که مؤمنینی در کنار پیامبر صلى الله عليه واله وسلم هستند خداوند می فرماید: سکینه را بر ایشان نیز نازل کردیم:

(فانزل الله سكينته على رسوله و على المؤمنين و الزمهم كلمه التقوى).(2)

پس خدا آرامش را بر رسول خود و بر مؤمنان نازل کرد و آنان را با کلمه تقوا ملازم نمود.

(ثم انزل الله سكينته على رسوله و على المؤمنين و انزل جنوداً لن تروها).(3)

آنگاه خدا آرامش را بر رسول خود و بر مؤمنان نازل فرمود و لشکرهایی که شما نمی بینید فرستاد.

ص: 96


1- مفسر جلیل القدر علامه طباطبائی رحمة الله علیه در ذیل آیه 40 توبه در تفسیر المیزان جلد 9 صفحه 375 پیرامون رجوع ضمیر علیه بر وجود گرامی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم بحثی وافی آورده اند که برای استفاده محققین توصیه می شود.
2- فتح / 26.
3- توبه/ 26.

(و اینکه خداوند در آیه غار فقط سکینه را مخصوص پیامبرش کرده و کس دیگری را شامل نکرده است یا دلالت بر این دارد که کسی همراه او نبوده که این مخالف صریح خود آیه است زیرا نفر دومی را همراه پیامبرصلى الله عليه واله وسلم ذکر کرده و یا اینکه آن همراه، مؤمن نبوده که سکینه شامل حال او شود. (هذا هو الحق).

شیخ مفید می فرماید: عمر نتوانست جوابی بدهد و من از خواب بیدار شدم.(1)

مطلب پنجم: ما وقتی به سراغ انبیاء گذشته علیهم السلام و اوصیاء ایشان مخصوصاً حضرت موسی و هارون (علی نبینا و آله و عليهما السلام) می رویم موارد مشابه زیادی را می یابیم که اگر کسی بگوید در معرض خطر قرار دادن حضرت امام علی علیه السلام و او را در برابر شمشیرها قرار دادن به خاطر کم اهمیت بودن وجود او و عدم نیاز مسلمین در آینده به اوست باید در مورد آن موارد مشابه هم، چنین بگوید که بیان آن، نیاز به انکار حقایق بیشتری از قرآن و سنت دارد.

به عنوان مثال حضرت موسی هارون را به عنوان خلیفه خویش در قومش قرار داد.

(و قال موسى لاخيه هارون اخلفنی فی قومی).(2)

و موسی به برادرش هارون گفت: در قوم من خلیفه باش.

اما این قوم نیت قتل هارون را داشتند همان طور که خود هارون به موسی گفت:

(قال يابن ام ان القوم استضعفونى و كادوا يقتلونني).(3)

هارون گفت: ای فرزند مادرم، این قوم مرا ضعیف پنداشتند تا آنجا که خواستند مرا به قتل برسانند.

آیا این که موسی هارون را به جای خود در بین قومی کافر و خونریز قرار داد علامت بی ارزشی هارون است؟ در حالی که خداوند او را به عنوان وزیر و خلیفه موسی معرفی کرده است.

مطلب آخر اینکه درباره اصل همراهی ابوبکر با پیامبر صلى الله عليه واله وسلم در غار تردیدهائی جدی وجود دارد که باید بدان پاسخ داد. در اینکه کسی همراه پیامبر اکرم صلى الله عليه واله وسلم در غار بوده است به خاطر صراحت قرآن شکی نیست لکن در این مورد که آیا او ابوبکر بن ابی قحافه -

ص: 97


1- احتجاج طبرسی 2 / 657.
2- اعراف / 142.
3- همان/ 150.

یعنی همان خلیفه اول بوده باشد تردیدهائی وجود دارد ما در این جا فهرست وار به این حرف و حدیث ها اشاره کرده و قضاوت را بر عهده ی شما می گذاریم.

1- هیچگاه از پیامبر اکرمصلى الله عليه واله وسلم و یا از ابابکر و یا حتی اولاد او حدیثی در صحاح اهل سنت و غیر آن کتب از منابع سنی مبنی بر همراهی ابابکر با پیامبر صلى الله عليه واله وسلم در غار ذکر نشده است

2- بنابر نقل صحیح ترین کتاب اهل سنت یعنی صحیح بخاری مادر ایشان عایشه دختر ابابکر گفته است:

هیچ آیه ای به جز آیه افک(1) درباره ی ما نازل نشده است.

قالت عايشه: ما انزل الله فينا شيئاً من القرآن الا ان الله انزل عذری (2) و منظور عایشه از کلمه ما، خاندان ابوبکر است زیرا منظور او نمی تواند زنان پیامبر صلى الله عليه واله وسلم باشد چون درباره ی زنان پیامبر مصلى الله عليه واله وسلم آیات زیادی از جمله آیات سوره احزاب نازل شده است. حال که عایشه دختر ابابکر گفته هیچ آیه ای درباره ما نازل نشده است. به چه دلیلی اهل سنت اصرار دارند که بگویند منظور از مصاحب پیامبر مصلى الله عليه واله وسلم در آیه 40 سوره ی توبه خلیفه اول بوده است؟

3- درکتاب صحیح بخاری روایاتی است که صریحاً مهاجرت ابابکر از مکه به مدینه را با پیامبر صلى الله عليه واله وسلم ندانسته و او را یار و همسفر عمر بن خطاب در این سفر می داند و طبق این روایات او اصلاً زودتر از پیامبر صلى الله عليه واله وسلم به مدینه مهاجرت کرده است و قاعدتاً نمی توانسته است که در سفر هجرت آن حضرت از مکه به مدینه به همراه آن حضرت بوده باشد و به غار وارد شود. روایات از این قبیلند: ابن عمر نقل می کند: سالم مولی ابن حذیفه در مسجد قبا به عنوان امام جماعت اولین گروه مهاجرین که بین ایشان ابوبکر و عمر و ابوسلمه و زید و عامر بن ربیعه قرار داشتند نماز را بر پا کرده است کان سالم مولى أبي حذيفه يؤم المهاجرين الاولين و اصحاب النبی صلى الله عليه واله وسلم في مسجد قبا فيهم ابوبكر و عمر و ابو سلمه و زید و عامر بن ربیعه (3)

ص: 98


1- منظور آن آیه است که برائت عایشه را از تهمتی که به او زده بودند اعلام کرد و آن آیه 11 سوره نور است.
2- صحیح بخاری، کتاب التفسير حديث 4827 صفحه 881.
3- صیح بخاری، کتاب الاحکام، باب 25 حدیث 7175 صفحه 1268.

و از این روشن تر همان ابن عمر گفته است هنگامی که اولین گروه مهاجرین به موضع قبا رسیدند قبل از آنکه رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم بیایند، سالم مولی ابی حذیفه بر ایشان امام جماعت شد، زیرا او از همه بیشتر قرآن را می دانست.

عن ابن عمر قال لما قدم المهاجرون الاولون العصبة موضع قبا - قبل مقدم رسول الله صلى الله عليه واله وسلم كان يؤمهم سالم مولى أبي حذيفه و كان اكثرهم قراناً.(1)

این روایت نیز که به خاطر قرائن فراوان از جمله اینکه گفته است گروه اول مهاجرین و دیگر اینکه موضع نماز را در قبا معرفی کرده و امام را هم سالم مولی ابی حذیفه و راوی هم یکی است مشخص می شود که همان روایت قبل است و دلالت می کند که ابوبکر یار غار پیامبرصلى الله عليه واله وسلم نبوده است.

حال با وجود تردیدهای جدی درباره ی یار غار پیامبر صلى الله عليه واله وسلم نمی دانم چرا اهل سنت و عده ای از بزرگان شیعه معتقدند که ابوبکر یار غار پیامبر صلى الله عليه واله وسلم بوده است.

در پایان باید جواب خویش را در این جمله خلاصه کنم که اولاً در همراهی ابوبکر با پیامبر صلى الله عليه واله وسلم حرف و حدیث هایی وجود داشته و ثانیاً در صورت اثبات اصل ماجرا به دلایلی که گذشت نمی توان گفت که هدف پیامبر اکرم صلى الله عليه واله وسلم از بردن ابابکر حفظ جان او بوده است.

ص: 99


1- صحیح بخاری، کتاب الاذان، باب 54 حدیث 692 صفحه 139.

چرا امام علی علیه السلام حق خویش را از خلفا نستاند؟

4- شیعه و سنی اجماع بر این مطلب دارند که علی علیه السلام فردی شجاع بوده است آیا بعد از وفات رسول اکرم صلى الله عليه واله وسلم شجاعت او تمام شد و به این خاطر با ابابکر بیعت کرد و سپس با دو خلیفه دیگر؟ چرا علی علیه السلام با اینکه فردی شجاع و دلیر بود و یاوران و دوستان زیادی داشت با خلفاء جنگ نکرده بلکه با ایشان بیعت نمود؟ در حقیقت خلیفه بر حق بعد از پیامبر صلى الله عليه واله وسلم ابابکر است، زیرا اصحاب بر او اتفاق و اجماع کردند و علی علیه السلام هم با او مخالفت نکرده و نجنگید و این نجنگیدن او با خلیفه اول از روی ترس نبوده زیرا که او شجاع بود و یاران زیادی داشت و اگر کسی بگوید از ترس فتنه نجنگیده است باید گفت پس چرا با معاویه جنگید؟

جواب

باید گفت آنچه که تمام منابع سنی و شیعه بر آن اجماع دارند این است که عده ای از بزرگان اصحاب رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم هیچگاه با خلفاء مخصوصاً خلیفه اول و دوم بیعت نکرده و تعدادی از ایشان نیز به اجبار و اکراه پس از مدتی با ایشان بیعت نموده اند، پس در واقع بر سر خلافت خلیفه اول هیچ گونه اجماعی از اصحاب تشکیل نشده که کسی بگوید او خلیفه بر حق رسول اکرم صلى الله عليه واله وسلم است.

اجماع بر خلافت خلیفه اول؟

ابن قتیبه دینوری به مخالفت عده زیادی از اصحاب جهت بیعت با ابوبکر اشاره کرده که بزرگترین ایشان علی بن ابیطالب علیه السلام است و این جمله را آورده که:

(فلم يبايع على كرم الله وجهه حتى ماتت فاطمه رضى الله عنها).(1)

على علیه السلام بیعت نکرد تا اینکه فاطمه علیها السلام وفات یافت.

طبری نیز آورده است که اصحاب بزرگی چون علی علیه السلام، طلحه و زبیر و مردانی از مهاجرین از بیعت با اولی اباء کرده و دومی به منزل علی علیه السلام حمله ور شده و گفت:

ص: 100


1- الامامة و السياسة / 14.

لاحرقن عليكم او لتخرجن الى البيعه.(1)

شما را می سوزانم مگر آنکه بسوی بیعت خارج شوید.

او در صفحات دیگری از کتاب خویش آورده است که نه تنها على علیه السلام بلکه هیچ یک از بنی هاشم تا شش ماه با ابوبکر بیعت نکردند، (فلما رأى على انصراف وجوه الناس عنه ضرع الى مصالحه ابابكر).

پس هنگامی که علی علیه السلام دید مردم از او روی می گرداندند مصالحه با ابابکر را (از روی اکراه) پذیرفت.(2)

از این جملات کمی یاران حضرت علی علیه السلام که مشخص می شود (بر خلاف ادعای واهی شبه انداز که گفته است علی علیه السلام که یاران زیادی داشت چرا با خلفاء نجنگید) و همچنین عدم وجود اجماع بین اصحاب پیامبر صلی الله علیه واله وسلم بر سر خلافت ابابکر واضح می گردد همه می دانند که در بین بنی هاشم (طبق نقل طبری که از اعاظم اهل سنّت است) اصحاب کباری چون عباس عموی پیامبر صلی الله علیه واله وسلم و دو فرزند او عبدالله و عبیدالله (مخصوصاً عبدالله که از جلالت قدری در نزد مسلمین به ویژه اهل سنت برخوردار است) و بزرگان دیگری از اصحاب وجود دارند که با ابوبکر بیعت نکرده و بلکه مخالفت نیز نموده اند حال چگونه می توان خلافت ابابکر را مبتنی بر اجماع اصحاب دانست؟

پس زمانی که مدرک خلافت خلیفه اول در نزد اهل سنّت اجماع اصحاب است به قول خود ایشان این اجماع حاصل نشده و فقط عده ای از ایشان که اطلاع کافی از منابع خودشان ندارند و یا مغرض بوده و نیت صالحی نیز ندارند ادعای اجماع می کنند باید گفت که خلافت او بدون اجماع بوده و از اساس باطل است و به همین منوال به طریق اولی خلافت عمر و عثمان نیز بر باد است.

ولیکن شیعه ملاک خلافت رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم را نص نبوی دانسته و بر آن نسبت به حضرت ابی الحسن المرتضى علیه السلام اقامه دلیل می نماید.

البته بیان عدم وجود اتفاق و اجماع بر خلافت خلیفه اول فقط منحصر به کتب تاریخی مهم اهل سنت نیست.

بلکه در کتب روایی معتبره ایشان نیز مذکور است:

ص: 101


1- تاریخ طبری 198/3.
2- همان 202/3 .

(صحیح بخاری و مسلم كان لعلى من الناس وجه حياة فاطمة فلما استنكر على وجوه الناس فالتمس مصالحه ابابکر و مبايعته و لم یکن بایع تلک الاشهر).(1)

صحیح بخاری و مسلم: در زمان حیات حضرت فاطمه علیها السلام مردم به علی علیه السلام احترام می گذاشتند پس هنگامی که حضرت زهرا سلام الله عليها وفات یافتند مردم از علی علیه السلام روی گرداندند. پس علی مصالحه و بیعت با ابابکر را پذیرفتند در حالی که در آن ماه ها (قبل از آن) با او بیعت ننمودند. بخاری در قسمت دیگر کتابش به صراحت از قول خلیفه دوم به عدم وجود اجماع بر خلافت اولی تأکید کرده و نوشته است:

إلا ان الانصار خالفونا و اجتمعوا باسرهم في سقيفه بني ساعدة و خالف عنا على و الزبير و من معهما.(2)

عمر گفته است:

انصار در امر خلافت با ما مخالفت کرده و همگی در سقیفه بنی ساعده همین امر علی و زبیر و کسانی که با این دو همراه بودند با ما مخالفت کردند.

از جمله خلیفه دوم اینگونه بر می آید که عده زیادی با خلافت اولی مخالفت می نمودند. مسعودی نیز در کتاب مروج الذهب آورده است:

(خرج سعد بن عباده و لم يبايعه فصار الى الشام ... و لم يبايعه احد من بنى هاشم حتى ماتت فاطمة رضى الله عنها).(3)

سعد بن عباده بزرگ انصار هرگز با خلفاء بیعت نکرده و احدی از بنی هاشم نیز تا زمان حیات حضرت صدیقه اطهر علیها السلام با ابابکر بیعت نکردند.

احمدبن ابی یعقوب در کتاب خویش که معروف به تاریخ یعقوبی است نوشته است: و كان فيمن تخلف عن بيعة ابابکر ابوسفیان بن حرب. (4)

ص: 102


1- صحیح بخاری، کتاب المغازی، صفحه ،749 حدیث 4241، صحیح مسلم، باب قول النبى صلى الله علیه و آله لانورث صفحه 788.حدیث 1759.
2- صحیح بخاری، کتاب المحاربین، باب 17 حدیث 6830 صفحه 1207.
3- مروج الذهب 308/2.
4- تاریخ یعقوبی 10/2.

یکی از کسانی که از بیعت با ابابکر سر پیچی کرد ابوسفیان بن حرب بود (که باید گفت برای او در کتب اهل سنّت فضایلی ذکر شده است).

ابن ابی الحدید نیز اسماء بعضی از کسانی که از بیعت با ابابکر سر پیچی کردند را این گونه آورده است:

علی علیه السلام،زبیر بن عوام، خالد بن سعید، عباس بن عبد المطلب و پسرانش عبدالله و عبیدالله، ابوسفیان و همه بنی هاشم عده قابل توجهی از انصار و بزرگ ایشان سعد بن عباده.(1)

این منابع به جز کتاب مروج الذهب که مشترک بین شیعه و سنی بوده دیگر همگی از منابع معتبر و اساسی اهل سنّت می باشند و همه این منابع نیز بر این مطلب اجماع داشتند که بر بیعت ابابکر اجماعی از اصحاب نبوده بلکه کبار اصحاب چون بنی هاشم زبیر و اسامه بن زید و... با ابابکر بیعت نکردند حال چه شده است که این آقایان حجیت خلافت خلیفه خویش را بر اجماع اصحاب بنا کرده اند، نمی دانم و اگر این را نگویند چه بگویند؟

این از اجماع پوچی که ایشان ادعا می کنند.

حال که اجماع نقض شد پس چرا حضرت علی علیه السلام با خلیفه اول ابابکر و دیگر بر سر خلافت جنگ نکردند؟

آنچه که از سطور نگاشته شده از کتب اهل سنت بر می آید علت، کمی یاران حضرت مرتضی علیه السلام است.

دقت در عبارات صحیحین که علت بیعت حضرت را با خلیفه اول روی گردان شدن مردم از ایشان بیان می کنند و همچنین سخنان طبری که بی توجهی مردم به حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را به صراحت نوشته است و می گوید به همین دلیل على علیه السلام با ابابکر بیعت کرده است،(2) این امر را به خوبی اثبات می کند.

آیا شما گمان می کنید اگر مولای ما حضرت امام علی بن ابیطالب علیه السلام آن شیر غالب خدا تنها چهل یار وفادار داشتند اجازه می دادند چنین انحراف عظیمی در اسلام پیدا شود؟ و چونان کجی در این عالم احداث گردد که تا امروز و تا ظهور عدل محض مهدی منتظر (سلام الله علیه) این انحراف و کجی ادامه داشته باشد؟

ص: 103


1- شرح نهج البلاغه 21/2.
2- منابع گذشته .

اگر آن شیر خدا ( عليه افضل صلوات المصلین) بر گرفتن حق خویش و همچنین حق همسرشان یاری یافته و یا امری از جانب خدا و رسول الله صلی الله علیه واله وسلم به ایشان رسیده بود آیا اجازه می دادند کسانی که از لحاظ منقبت، سبقت و خویشاوندی و حتی از حيث قبیله و عشیره در پست ترین مکان ممکن بودند حق او را غصب کرده و خویش را امیر المؤمنین!!! بخوانند و بر منبر برادر و پسر عم و موصی خویش یعنی رسول الله صلی الله علیه واله وسلم جای گیرند؟؟؟(1)

اگر واقعاً اهل سنت از جمله سلیمان خراشی معتقدند که حضرت علی علیه السلام یاران زیادی داشتند پس منظور این است که افراد زیادتری از بیعت با خلیفه اول سر پیچی کرده اند که ما نام آنها را نمی دانیم؟ و این برای سلیمان خراشی و دیگر تابعین او برای نقض خلافت خلیفه اول کفایت می کند زیرا او حرفی دو پهلو می زند در اول شبهه اشاره به اجماع بر خلافت ابابکر می کند و در آخر حرف از کثرت یاران علی علیه السلام می زند!!

کدام یک از این دو صحیح است؟ باید گفت که هیچ یک زیرا اجماع با وارد نشدن حتی یک نفر می شکند یعنی اگر حتی یک نفر از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم بر خلافت ابابکر راضی نبوده باشد (که تعداد بیش از اینهاست) دیگر اجماعی تشکیل نشده و در عین حال طبق نقل صریح ،تاریخ امام علی علیه السلام نیز دارای یاران و انصار فراوانی برای اخذ حق خویش از خلفاء نبوده اند.

حتى اهل سنت در کتب خویش نوشته اند که حضرت علی علیه السلام از انصار طلب یاری کرده ولی هیچ یک حاضر به یاری ایشان در پس گرفتن حق خویش از ابابکر نشده اند.(2)

این همان چیزی است که در منابع حقه شیعه نیز بر آن پای فشاری شده است به عنوان مثال مرحوم طبرسی (رضوان الله تعالى علیه) در کتاب خویش به نام احتجاج چنین آورده:

ص: 104


1- گفتار ابوسفیان در پستی نسب خلفاء و گفتار ابن ابی الحدید درباره افضل و مفضول را در کتاب تاریخ طبری جلد 3 صفحه 202 و شرح نهج البلاغه، مقدمه جلد یک بنگرید.
2- الامامة والسياسة صفحه 12.

حضرت علی علیه السلام پس از جنگ نهروان در مجلسی نشسته بودند و در آن مجلس از جریان امور گذشته مذاکره می شد تا اینکه از حضرت سؤال شد چرا با ابابکر و عمر جنگ نکرده ولی با زبیر و معاویه جنگیدید؟(1)

حضرت علی علیه السلام فرمودند: من از روز نخست زندگی، پیوسته مظلوم واقع شده و حقوق خود را مورد دستبرد دیگران می یافتم.

اشعث بن قیس برخاسته و گفت، یا امیرالمؤمنین چرا دست به شمشیر نبرده و حق خویش را نستاندید، حضرت فرمودند: ای اشعث مطلبی را پرسیدی پس خوب به پاسخش گوش فرا ده و به خاطر بسپار و به حقیقت کلام و حجت من توجه کن که من از شش تن از انبیای گذشته تبعیت و پیروی نمودم:

اول از حضرت نوح علیه السلام که خداوند درباره اش می فرماید:

(فدعا ربه أنّي مغلوب فانتصر).(2)

پس پروردگارش را خواند و گفت: من شکست خورده و مغلوب هستم پس مرا یاری کن.

پس اگر کسی بگوید او از قوم خود خوف نداشته، منکر کلام خدا و کافر بدان شده است.

دوم از حضرت لوط علیه السلام که خداوند درباره او می فرماید:

(لو أن لى بكم قوة أو آويى الى ركن شديد).(3)

ای کاش بر شما قوه و توانایی داشتم و یا در کنار ستون و رکن محکم و استواری پناه می گرفتم.

پس اگر کسی بگوید لوط این کلام را برای مطلبی غیر از ترس گفته مسلماً کافر است وگرنه اوصیای انبیاء در این مقام معذورترند.

سوم از حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام در این آیه که:

(و أعتز لكم و ما تدعون من دون الله).(4)

از شما و از آنچه که غیر از خدا می خوانید عزلت جسته و کناره گیری می کنم.

ص: 105


1- این عین همان سؤالی است که مؤلف کتابی که در صدد جواب آن بر آمده ایم در جایی از کتاب پرسیده و گفته است چرا علی علیه السلام با ظالم اولی نجنگید و با ظالم های بعدی مقاتله نمود. پس معلوم می شود عمل او صحیح نیست و یا اینکه اولی ها یعنی ابابکر و عمر ظالم نبوده و حق او را غصب نکرده اند.
2- قمر / 10.
3- هود / 80.
4- مریم/ 48.

پس اگر کسی بگوید او این سخن را برای غیر ترس گفته، کافر است وگر نه وصی رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم، معذورتر است.

چهارم از حضرت موسی علیه السلام در این آیه (ففررتُ منكم لما خفتكم).(1) به خاطر ترس از شما فرار کردم.

پس اگر کسی با وجود این آیه منکر ترس موسی شود کافر است وگر نه وصی معذورتر است.

پنجم از سخن هارون برادر آن حضرت در این آیه که گفت:

(ابن امّ إنّ القوم استضعفونی و كادوا يقتلونني).(2)

ای پسر مادرم (برادرم) همانا این قوم مرا ضعیف و خوار شمردند و نزدیک بود مرا بکشند.

اگر کسی منکر ترس هارون باشد مسلماً کافر است وگر نه وصی رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم معذورتر است.

و ششم از برادرم محمد صلى الله عليه واله وسلم خیر البشر پیروی و تبعیت نمودم که به خاطر احتیاط و خوف از قریش مرا در جای خود خوابانیده و خود از مکه هجرت نموده و در غار مخفی شدند، اگر کسی منکر ترس آن حضرت از دشمنان باشد کافر است وگرنه وصی او معذورتر است.

در این وقت همه مردم یکپارچه برخاسته و گفتند: ای امیرالمؤمنین ما همه دریافتیم که فرمایش شما صحیح و عمل شما حق است و ما جاهل و گناهکاریم و ما می دانیم که شما در ترک دعوی و سکوت و تسلیم شدن خود معذور می باشی.(3)

در واقع حضرت مرتضی علیه السلام با این بیان می خواهند بفرمایند که نجنگیدن ایشان با خلفاء چون انبیاء گذشته است که در برهه ای از زمان مقهور دشمنان خویش می شدند یعنی کسی نمی تواند ادعا کند که نباید امیرالمؤمنین علیه السلام از دشمنان خوف داشته و بلکه باید با ایشان با وجود نداشتن یار و ناصر کافی با دشمن خویش مقاتله می کردند زیرا آن حضرت شش تن از رسولان خدا را نام می برند که هر یک در مقطعی از زمان به واسطه ترس از دشمن مخفی شده ویا -

ص: 106


1- شعر 21/1.
2- اعراف/ 150.
3- احتجاج طبرسی ،411/1 بحار الانوار 231/29.

اینکه دعوت خویش را پنهان می کنند پس امام علی علیه السلام که وصی رسول صلى الله عليه واله وسلم هستند در این باره معذورترند آنچه در اینجا بیانش حائز اهمیت است این است که، اهل سنت این حدیث را زیاد نقل کرده اند که امام علی علیه السلام نسبت به پیامبر صلى الله عليه واله وسلم همچون هارون نسبت به موسی است.

قرآن کریم درباره موسی و هارون آورده است که موسی، هارون را جانشین خویش در بین قومش قرار داد ولی آن مردم گوساله پرست شده و هارون نیز نتوانست جلو ایشان را بگیرد تا آنجا که آن مردم قصد کشتن هارون را داشتند حال کسی نمی تواند به این پیامبر خدا اعتراض کند که چرا هارون با قوم خویش نجنگید! پس وقتی پیامبر خدا و جانشین پیامبر خدا یعنی هارون که هم پیامبر و خلیفه پیامبر است چنین کرد کسی نمی تواند به عدم جنگ حضرت علی علیه السلام با خلفاء ایراد بگیرد. این یکی از آن شش پیامبری است که حضرت علی علیه السلام برای اثبات حجيّت فعل خویش به عملکرد آن اشاره می کند و در مورد پنج نبی دیگر نیز وضع به همین منوال است.«خوب دقت بفرمایید».

اگر چه طبق احادیث آینده علت واقعی عمل مولا ترس و خوف از دشمنان نبوده است، لکن امام علی علیه السلام با این بیان در اصطلاح با دلیلی جدلی و با ذکر مثال هایی از موضع گیری های انبیاء گذشته به اسکات مخاطب پرداخته اند. ما در ضمن نقل احادیث دیگر به بیان دلیل اقنائی و حقیقی آن خواهیم پرداخت.

در حدیث دیگری حضرت امام علی بن ابیطالب علیه السلام علت نجنگیدن خویش با خلفاء را اینگونه بیان می فرمایند:

به خدا سوگند که منع از گرفتن حق خویش نه از روی ترس بود و نه کراهت از مرگ، آن نبود جز وفا به عهدی که با رسول خدا داشتم زیرا آن حضرت مرا خبر داده بود که:

(ان الامة ستغدر بک و تنقض عهدی و انک بمنزلة هارون من موسى).

این امت نسبت به تو جفا و مکر روا می دارند و پیمان و وصیت مرا درباره تو نقض می کنند و این را بدان که تو نزد من بمنزله ی هارون نسبت به موسی هستی. پس من عرض کردم ای رسول خدا در آن زمان وظیفه من چیست؟ فرمودند: اگر یار و یاوری یافتی با آنان مبارزه کن و -

ص: 107

حق خود را بگیر در غیر این صورت سکوت کرده و خون خود را حفظ کن تا آن زمانی که مظلومانه به من ملحق شوی.(1)

ذکر حدیث اول به خاطر این بود که سؤال کننده بداند چنین واقعه ای در امت های قبل هم اتفاق افتاده و به عنوان مثال امت موسی پس از رفتن او از بین ایشان قصد قتل هارون خلیفه موسی را کرده و عوض اینکه به سخنان او گوش فرا دهند رو به سامری آورده و به گوساله او توجه پیدا نمودند و هارون نیز با ایشان مقاتله نکرد و این ماجرا عیناً در امّت اسلام حادث شد و کسی نمی تواند بگوید که چرا حضرت علی علیه السلام با منحرفین قتال نفرمود زیرا جواب داده می شود به همان دلیل که هارون نبی با مرتدین قتال نکرد.

حدیث دوم اشاره به دلیل دیگر حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام برای نجنگیدن و بیعت کردن اجباری با خلفاء می کند و آن دلیل، عهد و پیمانی است که رسول خدا صلی الله علیه واله ولم با امیرالمؤمنین علیه السلام بسته است مبنی بر اینکه اگر یاری یافتی نبرد کن و حقت را بگیر و الا سکوت کرده و خودت را حفظ کن.

در روایت دیگری از حضرت ابی عبدالله جعفر بن محمد الصادق علیه السلام می خوانیم که وقتی از ایشان سؤال شد که مگر امام علی علیه السلام انسان قوی و قدرتمندی نبوده که درباره ی امر خدا نیز محکم و به عمل کردن آن مقیّد باشد؟ حضرت فرمودند: بلی سؤال کننده ادامه داد پس چه چیز مانع شد که ایشان از حق خویش گذشته و غاصبین را دفع نکنند؟ حضرت ابی عبدالله الصادق علیه السلام فرمودند: آیه ای در کتاب خدا علی علیه السلام را از این کار منع می نمود. عرض کرد کدام آیه؟ فرمودند:

آيه ى، (لوتزيلوا لعذبنا الذين كفروا منهم عذابا اليماً).(2)

اگر مؤمنین و کافرین (در نسل) از هم جدا می شدند ما کافرین ایشان را عذابی دردناک می کردیم همانا خداوند عزوجل امانت هائی مؤمن را در پشت کافرین و منافقین قرار داده و علی علیه السلام چنین نبود که پدران کافر و منافق را بکشد زیرا می خواست که آن ودایع و امانت ها خارج گردند.(3)

در این حدیث اشاره به دلیل سومی شده و آن وجود انسانها و اولادهای صالح در -

ص: 108


1- احتجاج طبرسی ،413/1، بحار الانوار 222/29.
2- فتح / 25.
3- بحار الانوار 228/29 مانند این حدیث احادیث مشابهی در کتاب علل الشرایع 488/1 و تفسیر فرات کوفی /422 آمده است.

اصلاب و پشت های افرادی منافق و چه بسا کافر است و حضرت علی علیه السلام با نکشتن پدران کافر امکان به دنیا آمدن فرزندان پاک و صالح را از بین نمی برد و این سنّت همیشگی مولا علی علیه السلام بوده همان طور که کسی به حضرت مولا علیه السلام عرض کرد ما در جنگ ها هر کس را که ببینیم می کشیم ولی شما گویا افرادی را برای چشیدن طعم ذوالفقار انتخاب می کنید و عده ای را نمی کشید؟ حضرت اسدالله علی مرتضی علیه السلام فرمودند: آری چنین است من در نسل های آینده او می نگرم پس اگر در نسل او هیچ مؤمنی نباشد او را کشته و الا برای دنیا آمدن آن فرزند مؤمن این پدر و یا جد را باقی می گذارم.

خلاصه کلام اینکه اگر بنا بود حضرت علی علیه السلام به مقاتله با آن منافقین و غاصبین که حق ایشان را غصب کرده بودند برآیند لازم می آمد که عده زیادی از مردم به یاری ایشان بپردازند در حالی که یاران حضرت همان چند نفر معدود در روایت آمده می بودند و اگر ایشان می خواستند با قدرت الهی با آن قوم غاصب پس فرزندان مؤمنی که در نسل آن گروه غاصب بوده و هنوز به صلب و یا رحم دیگری منتقل نشده بودند نیز تماماً نابود می شدند. پس حضرت بهترین کار را عمل فرموده و آن، عمل نمودن به وصیت پیامبر اکرم صلى الله عليه واله وسلم یعنی جنگ نکردن با این قوم غاصب بوده است.

در خبر دیگر علت دیگری آمده و آن نابودی ریشه اسلام نوپا و کافر شدن مسلمانان تازه مسلمان شده می باشد.

(عن ابن ابي عمير عن بعض اصحابنا قال قلت لابي عبد الله الله لم كفّ على ال عن القوم؟ قال مخافة ان يرجعوا كفاراً).(1)

ابن ابی عمیر از بعضی یاران امام صادق علیه السلام نقل می کند که می گوید به امام علیه السلام عرض کردم چرا حضرت علی علیه السلام از مبارزه با آن قوم غاصب چشم پوشیدند؟ حضرت فرمودند: زیرا می ترسید که مردم به کفر برگردند.

همه اینها به علاوه ی عدم وجود یاران با وفا ماجرا را به چنان سرانجامی می کشاند که نالایق ترین افراد بر مسند رسول اکرم صلى الله عليه واله وسلم تکیه زده و صالح ترین ایشان به کنج خانه عزلت خزیده و از حق خویش محروم گردند.

ص: 109


1- علل الشرايع 500/1 بحار الانوار 226/29.

ممکن است کسی بگوید چرا حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام به تنهایی و یا با اکتفا به همان چند نفر یار معدود به ضد خلفاء قیام نکردند؟ نهایت امر این بود که او در این راه کشته می شد مگر قتل و شهادت در راه خدا و حق برای انسان مؤمنی کراهت دارد و مگر حضرت حسین بن علی علیه السلام که فرزند همین امام است چنین نکرد؟

در جواب این مطلب روایتی که محدث جلیل القدر ابی نصر عیاشی در کتاب تفسیر خویش آورده است را متذکر می شویم:

امام صادق علیه السلام فرمودند: تنها کسی که مأمور بود ولو بدون وجود یار و ناصر با دشمن بجنگد رسول خدا بوده اند، به دلیل آیه:( قاتل فی سبیل الله لا تكلف الا نفسك).(1)

پس تو خود تنها در راه خدا به کارزار برخیز که جز شخص تو بر آن مکلف نیست.

ولی درباره ی دیگران اگر یار و یاوری یافتند قتال واجب می شود به دلیل:

(الا متحرفا لقتال او متحيزاً الى فئته).(2)

باید دانست که امام (سلام الله علیه) نیز به امر خداوند کار می کند.

(لا يسبقونه بالقول و هم بامره يعملون).

اما درباره ی حضرت سیدالشهداء حسین بن علی علیه السلام باید گفت که اولاً ایشان نیز به امر خداوند عمل کرده و همین طور تمام ائمه علیهم السلام وظیفه ای از جانب خداوند بر عهده دارند که آن وظیفه از طریق پدرشان و از طرف رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم به ایشان منتقل می شود و ثانیاً ایشان نیز به جهت دعوت عمومی مردم کوفه، شهر جد خویش مدینه را رها کرده و در واقع یاور ظاهری ایشان را به سمت کوفه کشاند. اگر بگویید چرا زمانی که بی وفایی یاران خویش را دیدند هم چون برادر خویش امام مجتبی علیه السلام که با معاویه بیعت کرد و بالاتر هم چون پدرشان که با ابابکر بیعت کرد چرا با یزید بیعت نکردند؟ گفته می شود که در آن زمان همان اثری که در عمل حضرت علی بن ابیطالب و امام حسن بن على المجتبی علیهم السلام بود و اسلام و شیعه را حفظ نمود در این زمان در شهادت حضرت حسین بن علی علیهما السلام بوده و به قول خود ايشان إن كان دين جدى لا يستقيم الا بقتلى فياسيوف خذيني.

ص: 110


1- نساء 84.
2- تفسیر عیاشی 56/1 - انفال / 26.

علت جنگ حضرت علی علیه السلام با اصحاب جمل، معاویه و خوارج

در اینجا باید گفت که علت های پیشین که باعث دست برداشتن از قتال با غاصبین گردیده بود درباره ناکثین (اصحاب جمل) قاسطين (معاویه و یارانش) مارقين (خوارج) دیگر صدق نمی کند.

اولاً که ایشان یاران زیاد و فراوانی برای جنگ با این سه گروه داشتند.

ثانیاً: در زمان جنگ توجه به اصلاب و نسل های آینده نموده و اگر کسی در نسلش مؤمنی وجود دارد او را به قتل نمی رساندند.

ثالثاً: از همه مهم تر عهد رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم مبنی بر جنگ با این سه دسته که درست عکس عهد پیامبر صلی الله علیه واله وسلم درباره جنگ با خلفاء است، آن حضرت را ترغیب به جنگ با ایشان می کند.

عهد پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم درباره جنگ با ناکثین، قاسطین و مارقین

متقی هندی در کنز العمال (1) و سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی از اعلام اهل سنّت در کتاب ینابیع الموده و دیگر بزرگانی از اهل سنت روایت کرده اند:

(على علیه السلام القال: عهد الى رسول الله صلى الله عليه واله وسلم في قتال الناكثين و القاسطين و المارقين).(2)

حضرت علی علیه السلام فرمودند: که رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم درباره جنگ با ناکثین،(اصحاب عایشه در جنگ جمل) قاسطین (اصحاب معاویه در صفین) و مارقین (یعنی خوارج) از من عهد گرفتند.

البته روایات شیعه در این باره نیز به کثرت رسیده است لکن ما به همین یک روایت از کتب اهل سنت اکتفا می کنیم.

پس نجنگیدن حضرت علی علیه السلام با خلیفه اول و دوم برای پس گرفتن حق خویش علامت تأیید ایشان و حکومت جائرانه آنها نیست، بلکه به دلایلی که ذکر شد باعث دست کشیدن از حق و بیعت کردن با خلفاء بود که همان دلایل در جنگ با معاویه و دیگران موجود نبود.

ص: 111


1- كنز العمال، جلد 13 صفحه 110 حدیث 36361 و صفحه 112 حدیث 36367.
2- ينابيع الموده 2385/1 ابن مغازی نیز در کتاب مناقب در چند جا به این مطلب اشاره کرده است. صفحات 53 298 و 406 مناقب ابن مغازلی.

دلالت حدیث منزلت بر خلافت امام علی علیه السلام

اشاره

5 - شیعه می گوید علی علیه السلام بعد از وفات پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم مستحق خلافت بوده است، به این دلیل که پیامبر فرمود: علی نسبت به من بمنزله هارون نسبت به موسی است، اما می بینیم که هارون جانشین موسی نشد و قبل از او وفات یافته و جانشین موسی یوشع بن نون بوده است، پس در واقع این دلیل شیعه بر باد است.

جواب

همان طور که قبلاً هم گذشت روایت منزلت یعنی همین روایت مذکور در سؤال علاوه بر نقل در تمام کتب روایی شیعه با اختلاف کمی در اکثر بلکه تمام کتب روایی اهل سنت نیز ذکر شده است.

منابعی چون صحیح بخاری، صحیح مسلم، مسند احمد حنبل، سنن ترمذی، سنن ابن ماجه، جامع الاصول ابن اثیر، کنز العمال ينابيع المودة، مناقب ابن مغازلی و... همگی این روایت را نقل کرده اند.

متن روایت:

(خرج رسول الله الله مع الناس في غزوہ تبوک فقال له على اخرج معک؟ فقال له نبى الله لا فبكى على فقال له: اما ترضى أن تكون منى بمنزلة هرون من موسى انک لست بنبي انه لا ينبغي ان اذهب الّا و انت خليفتي).(1)

رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم به همراه مردم برای غزوه تبوک خارج شدند علی علیه السلام عرض کردند: آیا من هم با شما همراه شوم رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم اجازه ندادند در این حال حضرت علی علیه السلام (به علامت حزن) گریه کردند رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم نیز فرمودند: آیا راضی نمی شوی که برای من مانند هارون برای موسی باشی و تنها فرق تو با هارون اینست که تو پیامبر نیستی، بدان سزاوار نیست که من به جائی بروم مگر اینکه تو خلیفه من باشی

ص: 112


1- این حدیث با عبارات مختلف در منابعی چون: صحيح مسلم، کتاب الفضائل الصحابه، صفحه 1041 حدیث 2404، صحیح بخاری، كتاب الفضائل صفحه 659 حدیث 3706 سنن ترمذی کتاب المناقب، باب 21 حدیث 3733 صفحه 980 و بسیاری از کتب معتبر اهل سنت یافت می شود.

وجه دلالت حدیث منزلت بر خلافت امام علی علیه السلام

1 - باید گفت همان طور که هارون در زمان حیات موسی خلیفه او بر قومش بود امام علی علیه السلام خلیفه ی رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم بر مسلمین باقی مانده در شهر در زمان جنگ تبوک شدند. حال که در زمان حیات رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم جانشین ایشان می گردد و چنان مدال افتخاری را دریافت می کند (منظور حدیث منزلت است)، آیا از همه بر جانشینی ایشان در زمان وفاتشان سزاوارتر نیست.

2- درست است که کسان دیگری هم در بعضی از نبردها خلیفه ی رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم در مدینه می شدند لکن تنها کسی که مفتخر به حدیث (انت منی بمنزله هرون من موسى) گشته امام علی علیه السلام می باشند و همچنین در جنگ های دیگر وجود امیرالمؤمنین علی علیه السلام مورد نیاز بوده و هیچگاه حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام به غیر از جنگ تبوک در مدینه نماندند.

3- جانشینی امام علی علیه السلام به همراه حديث انت منی بمنزله هارون من موسى دلیل بر حق بودن ایشان برای خلافت است و این اثر در جانشینی بدون این حدیث نمی باشد بله افراد دیگری نیز به جای پیامبر صلی الله علیه واله وسلم در مدینه جانشین شده اند اما هیچ یک به این چنین نصی مفتخر، نشده اند. که کسی بگوید دیگران هم در مواقعی به جای پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم در مدینه مانده اند.

4- آیا کسی که به جای پیامبر صلی الله علیه واله وسلم در مدینه خلافت می کند آن هم در زمان حیات ایشان و حدیث منزلت برای او صادر می شود از کسی که حتی برای رساندن سوره برائت لیاقت ندارد برای جانشینی رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم سزاوارتر نیست و اصلاً بگویید آیا در منبعی یافت می شود که ابابکر و یا عمر حتی برای یک بار هم که شده به جای پیامبر صلی الله علیه واله وسلم خلافت کرده باشند؟ به جان رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم هیچ کتابی چنین دروغی را ثبت نکرده است.

5- مطلب دیگری که در بررسی آیات حضرت موسی و هارون به فضل خدا به آن اشاره می کنیم این است که موسای پیامبر هارون را به عنوان خلیفه خویش در زمان حیات خود معرفی می کند، حال علت اینکه او پس از موسی به خلافت نمی رسد این بود که زودتر از موسی از دنیا رفت و پس از موسی نبود که اگر بود مسلمأ پس از مرگ موسی نیز خلیفه ی او می شد. اما حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام مانند هارون -

ص: 113

که در حیات موسی خلیفه او بود. در زمان حیات پیامبر صلی الله علیه واله وسلم خلیفه و جانشین ایشان شدند و به علاوه پس از وفات پیامبرصلی الله علیه واله وسلم زنده بودند. پس در اصطلاح مانع مفقود بوده ولی عده ای حق او را غصب کرده و از مقام الهیش منع کردند.

در واقع کسی که در زمان حیات شخصی به خلافت او برسد از آنکس که پس از مرگ او به خلافت برسد افضل است و در اصل خلافت تفاوتی نمی کند که آن رسول زنده باشد ولی غایب و یا اینکه از دنیا رفته باشد، پس نمی توان ایراد گرفت که حدیث، نص بر خلافت حضرت علی علیه السلام نیست به دلیل اینکه هارون زودتر از موسی از دنیا رفته است زیرا هارون در زمان غیبت موسی که در حکم با مرگ او تفاوتی نمی کند خلیفه او شده است.

6 - هارون از نظر آیات قرآنی دارای مناصب زیر بوده است:

الف - نبى خدا: (و وهبنا له من رحمتنا اخاه هرون نبياً).(1)

و از لطف و مرحمتی که داشتیم برادرش هارون را مقام نبوت عطا کردیم.

ب - وزیر موسى (و اجعل لى وزيراً من اهلى هرون اخى).(2)

و از اهل من هارون برادرم را وزیر و معاون من قرار بده.

ج - اهل موسى (و اجعل لى وزيراً من اهلى هرون اخى).(3)

و از اهل من هارون برادرم را وزیر و معاون من قرار بده.

د - مورد سلام خدا واقع شده (سلام علی موسی و هرون).(4)

سلام و تحیت بر موسی و هارون باد.

5 - برادر موسى:(ثم ارسلنا موسى و اخاه هرون بآياتنا).(5)

پس آنگاه موسی و برادرش هارون را با آیات مان فرستادیم.

و - خلیفه موسی:(و قال موسى لاخیه هرون اخلفنى فى قومی).(6)

و موسی به برادرش هارون گفت: تو جانشین من در قوم من باش.

ص: 114


1- مریم 53.
2- طه 29 و 30.
3- طه 29 و 30.
4- صافات 120.
5- مؤمنون 45.
6- اعراف 142.

ز- یار و مددکار موسى:(و اخى هرون هو افصح منى لساناً فارسله معى يصدقنى انى اخاف أن يكذبون قال سنشد عضدک باخیک).(1)

و برادرم هارون که فصیح تر از من سخن می گوید را با من بفرست تا پشتیبان من باشد و مرا تصدیق کند و همانا من می ترسم این فرعونیان مرا تکذیب کنند،(خداوند فرمود که ما تقاضای تو را پذیرفته و به همدستی برادرت هارون بازویت را قوی می گردانیم).

ح - شریک در تبلیغ رسالت:(ثم بعثنا من بعد هم موسى و هرون الى فرعون و ملأيه).(2)

آنگاه بعد از آن رسولان، موسی و هارون را به سوی فرعون و اشراف مملکت او فرستادیم.(إذهبا الى فرعون انه طغى).(3)

بروید به سوی فرعون که او سخت به راه کفر و طغیان شتافته است.

پس از اثبات این 8 مقام برای حضرت هارون باید دانست که فقط یکی از این مقامات از حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام السلب شد و با سلب آن یک مقام می توان دیگر مقامات را اثبات کرد.

(انت منی بمنزله هرون من موسی) یعنی تمام مقامات هارون نیز در حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام وجود دارد.

(إلا انه لا نبي بعدی) با این استثناء و کلمه الا فقط نبوت را از حضرت امير المؤمنين علیه السلام السلب کرده پس در واقع تمام آن منصب ها در وجود نازنین حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام ثابت است که یکی از این منصب ها خلافت جانشینی موسی است ولو اینکه این خلافت در زمان حیات او باشد.

7- مطلب دیگر اینکه روایت «منزلت» تنها یکی از دلایل و نصوص وارده بر خلافت حضرت ابی الحسن المرتضى علیه السلام بوده و صدها روایت دیگر در کتب خود اهل سنّت موجود است که هر کدام به تنهایی دلیلی محکم بر خلافت الهیه حضرت مولا علیه السلام خواهد بود.

ص: 115


1- قصص 34 و 35.
2- یونس 75.
3- طه 43.

8 - به اتفاق شیعه و سنی حدیث منزلت در واقعه تبوک صادر شده است و در این غزوه نیز جنگی صورت نیافته است یعنی رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم در آن جنگ هایی که نیاز به حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام بوده (یعنی تمام غزوات) او را به همراه خویش خارج می کردند. ولی در این نبرد به این علت و به علت اینکه عده زیادی از مسلمین در مدینه مانده بودند و در بین ایشان تعداد زیادی از منافقین هم حضور داشتند، وجود امام علی علیه السلام در مدینه الزامی(1) بوده در دیگر جنگ ها نیز رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم خلیفه ای در مدینه می گذاشتند لکن هیچ کدام مفتخر به حدیثی چون حدیث منزلت نشده اند لکن وجود این خلیفه ها در مدینه ابطال قول کسانی است که می گویند پیامبر صلی الله علیه واله وسلم از دنیا رفتند و خلیفه ای معلوم نکردند. زیرا ایشان در زمان حیات خویش برای مدتی که از شهر خارج می شدند خلیفه معلوم می کردند، چگونه برای پس از مرگشان چاره ای نیندیشیده است؟

9- اهل سنت برای اثبات خلافت ابابکر به نمازی که او به جای پیامبر صلی الله علیه واله وسلم در زمان حیات ایشان خوانده است استناد می کنند. اما اولاً در صورت وقوع چنین حادثه ای از روایات طبری مشخص می شود که این نماز به اجازه رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم نبوده زیرا پیامبر اکرم صلى الله عليه واله وسلم پس از اطلاع از نماز ابابکر با همان حالت مریضی به مسجد رفته و او را عقب زده و در حالت نشسته نماز را اقامه کرده اند.(2)

و ثانیاً اگر چنین فضیلتی برای ابابکر ثابت شود بالاتر از آن برای حضرت اميرالمؤمنين على بن ابیطالب علیه السلام ثابت است، زیرا اگر ابابکر یک نماز نصفه و نیمه به جای رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم خوانده است. حضرت علی علیه السلام طبق حدیث منزلت و واقعه جانشینی ایشان در مدینه در غزوه تبوک نمازهای متعددی را به جای رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم اقامه نموده و مسلمین باقی مانده در مدینه به ایشان اقتدا کرده اند. طبری مدت این نمازها را بیش از ده روز نوشته است.(3)

حال شما خواننده گرامی با انصافی که خود دارید به شبهه و جواب های داده شده که شامل 9 مطلب است توجه کرده و راه حق را انتخاب نمائید.

ص: 116


1- تاریخ طبری 144/2.
2- همان 195/2.
3- تاریخ طبری 147/2.

آیا اصحاب پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نصّ بر خلافت حضرت علی علیه السلام را پنهان نمودند؟

7 - به شیعه گفته می شود اگر اصحاب، نص خلافت على علیه السلام را پنهان کرده بودند، فضایل او را نیز پنهان می کردند و چیزی در مورد فضایل على علیه السلام روایت نمی کردند و این بر خلاف واقعیت است. پس معلوم می شود که اگر نصی در مورد خلافت علی علیه السلام وجود داشت اصحاب آن را نقل می کردند، چون که نص برخلافت واقعه بزرگی است و رخدادهای بزرگ باید خیلی معروف و مشهور باشند.

جواب

درباه پنهان کردن نص بر خلافت حضرت علی علیه السلام باید گفت که ایشان در آن برهه زمانی خاصی (سقیفه) نص را پنهان کرده و عده زیادی از ایشان پس از غصب خلافت نص را ظاهر کرده ولی دیگر سودی نمی بخشید همان طور که الآن ما نصوص زیادی را در کتب اهل سنت می یابیم که همه ی این نصوص در مواقع لازم برملا نشده و پس از خلافت ابابکر بیان گردیدند.

با این حال خیلی از نصوص نیز برای همیشه توسط ایشان مخفی مانده و هیچ گاه از پس پرده کتمان خارج نگردید.

این اصحاب درباره ی فضایل امام علی علیه السلام نیز مشکلی نداشتند. زیرا بسیاری از خلاف حکم فطرت و عقل و حتی شرع معتقدند که برای خلافت نیاز نیست که افضل مردم زمان به عنوان خلیفه منصوب گردد و چه بسا که مفضول بر افضل مقدم شود همان طور که ابن ابی الحدید معتزلی در کتاب خویش بر این مطلب تصریح کرده است.(1)

و دیگر مطلب آنکه فضایل حضرت ابی الحسن المرتضى علیه السلام آن قدر زیاد است که عده ای با اینکه بسیاری از آنها را کتمان کرده اند در مورد این مقدار فضایل نتوانستند سکوت کنند.

البته زمانی بر امت اسلام گذشت که حتی ذکر همین مقدار فضایل که محدود در کتب اهل سنّت ذکر شده توسط حکومت بنی امیه ممنوع گردید و بلکه سب و دشنام به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام بر فراز منابر و مأذنه ها -

ص: 117


1- مقدمه شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد.

رسمیت یافت و اصحاب نیز از ترس حکومت معاویه بن ابی سفیان در مقابل آن سکوت کردند و عده ای نیز به آن عمل نمودند.(1) ألا لعنة الله على القوم الظالمين.

البته ناگفته نماند که عده ای از اصحاب واقعی رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم چون سلمان و اباذر و... نه تنها نص را مخفی نکردند، بلکه در جلسات متعدد آن را به خلفاء متذکر شده اند.

با توجه به این نکات اهل سنت باید یکی از این سه را بپذیرند یکی اینکه عموم اصحاب رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم این نصوصی را که الآن در کتب شما نسبت به خلافت حضرت علی علیه السلام موجود است به خلفاء تذکر داده و با ایشان مبارزه کردند، که اگر کسی بگوید چنین بوده به شهادت تمام کتاب های تاریخ و حدیث دروغ گفته است زیرا ایشان چنین نکرده اند.

دومین چیزی که آنها می توانند قبول کنند اینکه این نصوص در زمان غصب خلافت پنهان شده و بعداً کمی از آن آرام آرام مکشوف گردیده است.

و سوم اینکه اصلاً این نصوص باطل بوده و بعداً در کتب اهل سنت وارد شده است که چنین چیزی ممکن نبوده بلکه محال است زیرا این کتب در دست اهل بوده و شیعه در آن دخلی نداشته است و اگر کسی در صدد اثبات این مدعی برآید شین و زشتی آن بر اهل سنت غیر قابل تحمل خواهد بود.

به علاوه اینکه عده ای معتقدند بعضی از روایاتی که تأیید شیعه را می کند از آن حذف گردیده است.

حال آنکه مورد اول و سوم ممکن نیست فقط مورد دوم باقی می ماند که این نظر شیعه است. یعنی عده ی زیادی از اصحاب در زمانیکه لازم بود نصوص وارده بر خلافت حضرت علی علیه السلام را کتمان کردند.

اگر کسی خوب با کتب تاریخی اهل تسنن و ماجرای سقیفه آشنا باشد به وضوح می یابد که در واقعه غصب خلافت چگونه تمام فضایل حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام را منکر شدند و آن به این دلیل بود که مبادا کسی به نصی از نصوص وارده درباره خلافت حضرت اشاره نماید.

ص: 118


1- روایاتی که دال بر سب امام على بن ابى طالب علیه السلام توسط عده ای از اصحاب است در کتب معتبر اهل سنت چون صحیح مسلم/ کتاب فضايل الصحابه، صفحه 1042 حدیث 32 و کتاب تذکره الخواص ابن جوزی 129/1 و دیگر کتب آمده است.

آن زمانی که امیرالمؤمنین علی علیه السلام را به اجبار به مسجد وارد کردند و از ایشان درخواست بیعت با ابابکر را نمودند و حضرت ابا کرده و دومی قصد کشتن حضرت را نمود، ایشان به او فرمودند: اگر مرا بکشید بنده خدا و برادر رسول خدا را کشته اید، در آنجا بلافاصله عمر این فضیلتی که الآن در کتب اهل سنّت موجود است را انکار کرده و اعلام داشت که شما برادر رسول خدا نیستید و این انکار از این روی صورت گرفت که مبادا نصوص صریحی که بر خلافت حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام است رو شده و خلافت را از چنگ غاصبین به در آورد. یعنی در آن شرایط فضایل امیرالمؤمنین علی علیه السلام نیز مورد انکار قرار گرفت چه برسد به نصوص وارده برخلافت ایشان.(1)

و جداً اگر این کار دومی و دیگر افراد حاضر در آن جا کتمان نیست پس به چه کاری کتمان گفته می شود.

نتیجه

عده ای از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم و خلفاء پس از ایشان نصوص وارده بر خلافت حضرت علی علیه السلام را در بدو امر غصب خلافت کتمان و بلکه انکار کردند و سپس وقتی خیالشان از غصب راحت گردید بعضی از آن را بیان نمودند.

درباره فضایل نیز باید گفت که تمام فضایل حضرت علی علیه السلام توسط ایشان آشکار نشد، بلکه بسیاری از آنها همچنان مکتوم مانده و این مقدار کم هم به دلیل زیادی فضایل حضرت از پس پرده برون افتاده و اصحاب نیز به جز در زمان بنی امیه با این فضایل مشکلی نداشتند، زیرا با این فضایل به خلافت این اصحاب خللی وارد نمی آمد، شاید یکی از عللی که باعث می شد خلفا برخی از فضائل امام علی علیه السلام را نقل کنند آن بود که ایشان از پاسخ دادن به سئوالات مردم و بسیاری از موارد دیگر وا می ماندند و در این شرایط به حضرت امام علی علیه السلام روی آورده و برای توجیه کار خویش و پوشاندن جهلشان به نقل فضائل آن مولا می پرداختند که کسی نگوید چرا از آن حضرت سوال می کنید؟

ص: 119


1- منابع و مآخذ تاریخی اهل سنت برای حدیث اخوت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) با امیرالمؤمنین على عليه السلام، عبارتند از سنن ترمذی، کتاب المناقب باب 21 حدیث 3729 صفحه 979 ، کنز العمال 605/13 ، حدیث 36345 مناقب ابن مغازلی 38 و انکار این فضیلت توسط عمر در کتاب الامامة والسياسة ابن قتيبه، صفحه 13 ذکر شده است.

پیامبران خدا و ولایت امام علی علیه السلام

8- شیعیان می گویند که هیچ پیامبری نبوده مگر آنکه به ولایت على علیه السلام دعوت کرده است به شیعه گفته می شود که انبیاء به توحید و اخلاص دعوت می کرده اند نه به ولایت علی علیه السلام و اگر این ولایت حق است چرا خداوند متعال در قرآن به آن امر نفرموده همان طور که به نماز و روزه .. امر فرموده است.

جواب

در کتب روایی ما احادیث زیادی مانند حدیث های ذیل آمده است:

1 - ابی سعید خدری می گوید از رسول خدا شنیدم که فرمودند: ای علی خداوند هیچ پیامبری را مبعوث نکرده است مگر اینکه او را به ولایت تو راهنمایی کرده است.(1)

2 - رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم فرمودند: در شب معراج از رسولان قبل پرسیدم بر چه چیزی مبعوث گردیده اید؟ جواب دادند بر نبوت تو و ولایت علی بن ابی طالب و امامان از ذریه شما.(2)

3 - از امام هفتم حضرت ابی الحسن موسى بن جعفر الكاظم علیه السلام روایت است که فرمودند: ولایت علی علیه السلام در جمیع صحف انبیاء گذشته نوشته شده است و خداوند هیچ پیامبری را مبعوث نفرمود مگر بر نبوت محمد صلى الله عليه واله وسلم و ولایت وصيش على علیه السلام.(3)

البته این روایات منحصر به کتب شیعه نیست در کتب اهل سنت نیز به وفور یافت می شود. به عنوان مثال در کتاب شواهد التنزيل نوشته حاکم حسکانی آمده است:

(عن ابن مسعود قال: قال لى رسول الله صلى الله عليه واله وسلم: لمّا اسرى بى الى السماء اذا ملك قد اتانی فقال لی یا محمد سل من ارسلنا من قبلک من رسلنا على ما بعثوا؟ قلت: معاشر الرسل و النبيين على ما بعثكم الله ؟ قالوا على ولایتک یا محمد و ولاية على بن ابي طالب علیه السلام).(4)

ص: 120


1- اختصاص مفید 343 و بحار الانوار 60/11.
2- بحار الانوار 301/26.
3- اختصاص مفید 18 و بصائر الدرجات 107.
4- شواهد التنزيل 158/2.

ابن مسعود روایت کند که رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم به من فرمودند: هنگامی که مرا به آسمان سیر دادند فرشته ای نزد من آمد و گفت: ای محمد از رسولانی که قبل از تو مبعوث شده اند بپرس به چه چیزی مبعوث شده اند؟ من از رسولان و پیامبران پرسیدم: بر چه چیزی خداوند شما را مبعوث کرده است؟ همگی پاسخ دادند: خداوند ما را بر ولایت تو ای محمد و بر ولایت علی بن ابیطالب علیه السلام مبعوث کرده است.

ناگفته نماند که ذکر این روایت و امثال آن فقط منحصر به این کتاب اهل سنت نیست و شما در کتاب های دیگر اهل سنت چون مناقب خوارزمی و ینابیع الموده قندوزی حنفی نیز به این روایت برخورد می کنید. (1)

اما معنای این روایات چیست؟

باید گفت که وقتی سخن از ولایت حضرات معصومین علیهم السلام مخصوصاً حضرت ابى الحسن المرتضی علی بن ابیطالب علیه السلام به میان می آید عده ای گمان می کنند که حرف و حدیثی تازه و بدعتی جدید گذارده شده و این در حالی است که این ولایت در کتب دیگر انبیاء علیهم السلام و همین طور در قرآن کریم نیز آمده است.

ص: 121


1- مناقب خوارزمی 312 حدیث 312 كتاب ينابيع الموده ج 1 صفحه 243.

بعضی از آیات ولایت در قرآن کریم

1 - (انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة ويؤتون الزكاة و هم راكعون).(1)

بیشک ولی و سرپرست شما خداوند و رسول او و مؤمنینی هستند که نماز گذارده و در حالت رکوع زکات می پردازند.

به طور واضح ولی و سرپرست اولاً خدا و بالعرض رسول او و عده ای از مؤمنین هستند.

درباره خدا و رسول صلی الله علیه واله وسلم که ان شاء الله تردیدی نیست، لکن ممکن است کسی بگوید از این آیه چگونه ولایت حضرت علی علیه السلام و دیگر ائمه را می توان فهمید؟

در جواب باید گفت: به غیر از اینکه شیعه و سنی درباره شأن نزول این آیه که مخصوص حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام است اتفاق دارند.(2) این نکته نیز قابل تأمل است که اکثر احکام خدای عزوجل در قرآن به گونه ی مجمل بیان شده و رسول الله صلی الله علیه واله وسلم آن را تفصیلاً تبیین فرموده اند.

مثلاً قرآن کریم امر به نماز و زکات وحج و... کرده است اما رسول خداصلى الله عليه واله وسلم توضیح داده اند. این نماز به چه کیفیتی باید اقامه گردد و یا زکات به چه نصابی باید پرداخت گردد و یا اینکه یک حج مقبول چه شرایطی داشته و از چه ارکانی برخوردار است. به همین قیاس قرآن کریم ولی سومی را در کنار خدا و رسول صلی الله علیه واله وسلم به مردم معرفی کرده و این رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم هستند که مصداق این ولی را مشخص می کنند. همان طور که در احادیث ائمه اثنی عشر علیهم السلام که در آینده به طور مفصل خواهد آمد رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم به تعریف مصداق این آیه پرداخته و اسم تمام سرپرستان مؤمنین را به طور واضح بیان کرده اند.

ص: 122


1- مائده/ 55.
2- حاکم حسکانی در کتاب شواهد التنزیل بیش از 24 حدیث با سندهای متفاوت ذکر کرده است که تماماً دلالت بر نزول این آیه درباره امام امیرالمؤمنین علیه السلام می کند. شواهد التنزیل 161/1، ابن مغازلی نیز با ذکر پنج حدیث با اسناد مختلف شأن نزول این آیه را امام علی علیه السلام ذکر کرده است. مناقب ابن مغازلی/ 311. می

2 - (اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولی الامر منكم).(1)

از خدا و رسول او و سرپرستان امر اطاعت کنید.

این آیه نیز اثبات ولایت را برای کسی غیر از خدا و رسول صلى الله عليه واله وسلم بیان نموده که عیناً توضیح آیه قبل درباره این آیه نیز صادق است.(2)

جداً اگر این آیات امر به ولایت نیست پس امر به چه چیزی می باشد؟

ولایت در کتب سایر انبیاء

اما این ولایت چگونه در کتب سایر انبیاء ذکر شده و بیان گردیده است؟ خواننده گرامی باید دقت داشته باشد که منظور از ولایت اهل بیت علیهم السلام جز ولایت خدا چیز دیگری نیست. یعنی هر کجا گفته شود ولایت حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام یعنی ولایت خدا همان طور که شیخ صدوق (رضوان الله تعالى عليه) در کتاب امالی از رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم روایت کرده اند که حضرت فرمودند: ولایة علی بن ابي طالب ولاية الله.(3)

که در این صورت در کتب انبیاء گذشته و حتی در قرآن کریم هر کجا سخن از ولاية الله به میان آید، ولایت حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام را نیز بیان نموده است. توضیح این مطلب این است که چون خدا ولی و سرپرست شماست پس همو هم فرموده که حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام اولی و سرپرست شما می باشد.

و فرق شیعه و سنی نیز همین جا معلوم می شود که شیعه می گوید چون خداوند متعال حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام را ولی قرار داده است ما از او پیروی می کنیم و اگر خدای عزوجل به جای حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام کس دیگری را مثلاً ابابکر و یا عمر را ولی قرار داده بود شیعه می پذیرفت، لکن سنی با وجود روایات زیادی که خود منابع معتبرش نقل کرده و می داند که خداوند حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام را -

ص: 123


1- نساء/ 59.
2- ينابيع الموده قندوزی 341/1 و حاکم حسکانی در شواهد التنزیل 148/1 در ذیل این آیه، روایاتی آورده اند که منظور از اولی الامر را ائمه علیهم السلام دانسته اند.
3- امالی صدوق / 56.

ولی قرار داده است،(1) مع الاسف نه تنها به ولایت ایشان دل نمی دهد بلکه کس دیگری را به جای ایشان نشانده و با مؤمنینی که این امر خدا را استماع کرده و ولی او را ولی خویش قرار داده اند دشمنی می کند.

آه کجاست کسی که به دنبال حقیقت باشد و در کدام زمین است آنکه تعصب کورکورانه نداشته باشد؟؟

نتیجه کلام اینکه ولایت علی علیه السلام جز ولایت خدا نیست و هر پیامبری که مأمور به ولاية الله شده باشد مأمور به ولایت حضرت علی علیه السلام شده است. و این همان فرمایش حضرت ابو جعفر باقر العلوم محمد بن علی علیه السلام است که فرمودند:(خداوند هیچ پیامبری را مبعوث نکرد مگر به ولایت ما و بیزاری و برائت از دشمنان ما این همان سخن خداست که در کتابش فرموده: و لقد بعثنا فى كل امه رسولا منهم ان اعبدو الله و اجتنبوا الطاغوت).(2)

و همانا در میان هر امتی پیغمبری فرستادیم تا به خلق ابلاغ کند که خدای یکتا را بپرستید و از طاغوت دوری کنید.

یعنی امام محمد باقر علیه السلام عبادت خدا را ولایت ائمه علیهم السلام و اجتناب از طاغوت را، برائت از دشمنان ایشان تفسیر فرموده اند و این سخن به این معنا است که کسی جز از راه ولایت ائمه علیهم السلام نمی تواند خدا را بپرستد و عبادت کند. پس اگر گفته می شود که خداوند انبیاء گذشته را نیز به ولایت ائمه علیهم السلام رهنمود فرموده است، یعنی به ایشان دستور پرستش خدا را داده و این همان ولایت ائمه علیهم السلام است که جز به عبادت خدا به چیز دیگری منجر نمی شود و این ولایت با سر پرستی کسانی که در مقابل نص قرآن و سنت بر مردم ولایت کرده و حتی به غیر آنچه که خداوند فرموده حکم می کنند و در دین خدا بدعت ها روا داشته و تغییر احکام او را فرمان می دهند یکی نبوده و حقیقتاً این ولایت، ولایت خدا و آن ولایت، ولایت شیطان و طاغوت است.

ص: 124


1- روايات من كنت مولاه فعلی مولاه که در صفحات قبل گذشت.
2- بحار الانوار 3/330/24 آیه 36 سوره نحل.

سخنی پیرامون حدیث ولاية على بن ابى طالب علیه السلام ولاية الله

همان طور که عرض شد ولایت حضرات معصومین و مخصوصاً حضرت امير المؤمنين على علیه السلام همان ولایت خدا است. زیرا معنای ولایت ایشان پرستش خالصانه خدا و اطاعت از اوست در اینباره نظر شما را به دو آیه جلب می کنم.

آیه اول در سوره حمد که خدای متعال می فرماید: اهدنا الصراط المستقيم ما را به راه راست هدایت فرما.

شیعه و سنی منظور از صراط مستقیم را حضرت مولی الموحدين على بن ابى طالب علیه السلام دانسته و روایاتی نیز ذکر کرده اند.

قندوزی از علمای اهل سنت از ابن عباس روایت کرده که رسول خداصلى الله عليه واله وسلم فرمودند:

(يا على انت الطريق الواضح و الصراط المستقيم و انت مولا من انا مولاه و انا مولى كل مؤمن ومؤمنة لا يحبك الا طاهر الولادة و لا يبغضك الا خبيث الولادة).(1)

ای علی تو راه روشن و صراط مستقیم و مولای هر کس که من مولای اویم هستی و من مولای هر مرد و زن مؤمن هستم و تو را دوست ندارد مگر کسی که حلال زاده است و با تو دشمن نیست مگر آن کسی که حرام زاده است.

البته این یکی از صدها روایت مذکور در کتب شیعه و سنی است که علی بن ابی طالب علیه السلام را به عنوان صراط مستقیم معرفی کرده است.(2)

با این اوصاف خداوند در سوره یس همین صراط مستقیم را توضیح داده و می فرماید:

(ألم اعهد اليكم يا بنى آدم ان لا تعبدوا الشيطان انه لكم عدو مبين و ان اعبدوني هذا صراط مستقيم).(3)

ای فرزندان آدم آیا با شما عهد نبستم که شیطان را نپرستید زیرا او دشمن آشکار شماست و مرا بپرستید که این راه مستقیم است.

و به این صورت عبادت خدای عزوجل و نپرستیدن شیطان معنای صراط مستقیم است و این با حدیث صحیح نبوی صلى الله عليه واله وسلم که در کتب شیعه و سنی به فراوانی ذکر شده در آن صراط مستقیم را حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام معرفی فرموده تنازعی ندارد -

ص: 125


1- قسمتی از حدیث ينابيع الموده قندوزی حنفی 397/1.
2- حاکم حسکانی حدوداً 20 روایات با سندهای مختلف در تأیید این مطلب در کتاب خویش یعنی شواهد التنزیل آورده است، شواهد التنزيل 57/1.
3- پس 60 و 61.

زیرا حقیقت ولایت امام علی علیه السلام یعنی عبادت خدا و نپرستیدن شیطان و اگر کسی چنین باشد ولو اینکه خود نداند در راه ولایت حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام است.

این سخن را در اینجا آوردم تا کلام قبل واضح تر و روشن تر گردد و آن کس که این سطور را می خواند بداند که چه کسی در ولایة الله و چه کسی در ولایة الشیطان است و آن کس که در دایره ولایت امام علی علیه السلام نیست، نیز بداند هر چه قدر که به زعم خود خداوند را بپرستد چون از راه آن وارد نشده حقیقتاً در ولایت شیطان و طاغوت بوده و این عبادت ها جز بعد و دوری برای او اثری ندارد، عبادتی که منشأ آن بدعت های نفسانی عده ای نا آشنا به احکام دین و قرآن است.

عبادت بی ولایت حقه بازیست *** اساس مسجدش بت خانه سازیست.

چرا منکر نمی خواهی بداند *** وضوی بی ولایت آب بازیست.

امامت و ولایت جعل و قرارداد خداست

آخرین سخن در این بخش اینست که امامت و ولایت و خلافت در قرآن کریم مفاهیمی هستند که نیاز به جعل یعنی قرار دادن الهی داشته و مردم در این مقوله ها باید تابع این جعل خداوند باشند.

(وجعلنا منهم ائمة يهدون بامرنا)(1) ما از ایشان امامانی که به امر ما هدایت می کنند قرار دادیم.

(يا داود انا جاعلك خليفة فى الارض)(2) ای داود ما تو را خلیفه در زمین قرار دادیم.

(انى جاعل فی الارض خلیفه)(3) من در زمین خلیفه قرار می دهم.

(انى جاعلک للناس امامأ)(4) من تو را ای ابراهیم امام قرار دادم.

(واجعل لى وزيراً من اهلى هارون اخی)(5) خدایا از اهلم هارون که برادر من است تو به عنوان وزیرم قرار بده.

با توجه به آیات فوق و دیگر آیات مشابه می توان به این نتیجه رسید که مقام امامت و خلافت مقامی جعلی از طرف خداست و بر سقیفه نشینان نیست که بخواهند امام و یا خلیفه ای مشخص کرده و مردم را امر به پیروی از آن شخص کنند.

ص: 126


1- سجده 24.
2- ص / 26.
3- بقره / 30.
4- بقره / 124.
5- طه / 29.

موضوع سوم:تبرئه خلفاء و عده ای از اصحاب و همسران رسول اکرم صلى الله عَلَيْهِ واَله وَسلُم از اعمال قبیحه ای که مرتکب شده اند.

اشاره

موضوع سوم:

تبرئه خلفاء و عده ای از اصحاب و همسران رسول اکرم صلى الله عَلَيْهِ واَله وَسلُم از اعمال قبیحه ای که مرتکب شده اند.

ص: 127

دفاع از انحرافات عده ای از خلفا و همسران پیامبر صلی الله علیه واله وسلم

مؤلف کتاب اسئله... با تمسک به بعضی از آیات قرآن و قضایای تاریخی و همچنین بعضی از امور ذوقی خویش در پی اثبات حقانیت خلفاء و عده ای از اصحاب در غصب خلافت و یا تبرئه بعضی از همسران رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم در مورد اذیت و آزار حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام و جنگ با ایشان بوده و نهایت سعی خویش را در این زمینه به خرج داده است، تا آنجایی که بیش از 30 دلیل برای اثبات مدعی خویش اقامه نموده که البته بعضی از این دلایل تکرار سخن قبل او با بیانی دیگر و بعضی نیز بسیار بی ارزش و فاقد اصول علمی است، لذا ما در اینجا به مهم ترین سخنان او پاسخ داده و از خداوند منان استعانت می جوئیم.

خداوند متعال خلفا را یاری کرده است

1 - شیعه می گوید که خلفاء کافر بودند پس چرا خداوند ایشان را یاری می کرد و به دست ایشان فتوحاتی عظیم صورت می گرفت و این در حالی است که در زمان حضرت علی علیه السلام نه تنها فتوحاتی صورت نگرفت بلکه جامعه دچار اختلاف گردید آیا این با سنت الهی که بر یاری صالحان و نابودی کافران و منافقان استوار است، سازگار می باشد.

ص: 128

فتوحات افتخار یا ننگ؟

در مورد فتوحاتی که خلفاء پس از رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم انجام داده و کشور گشائی هایی که نموده اند، چند سؤال اساسی مطرح است که برای متفکرین و عقلا جواب های آن واضح است.

سؤال اول:

آیا در زمان رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم هیچ کشور، شهر، روستا و حتی قبیله ای از طریق جنگ ابتدائی دعوت به اسلام شدند و آیا رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم در طول زمان حیات خویش و حتی در زمان قدرت اسلام برای گسترش اسلام و تبلیغ آن با گروهی ابتداءً به جنگ و نزاع پرداخته اند؟ آیا حتی یک مورد یافت می شود که سپاه اسلام به جز برای دفاع مجهز شده باشد؟(1)

سؤال دوم:

مگر این نبوده که رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم برای تبلیغ دین موظف شده اند که یکی از این سه راه را استفاده نمایند.

(ادع الى سبيل ربك بالحكمة والموعظة الحسنة وجادلهم بالتي هي احسن).(2)

ای رسول ما، خلق را با حکمت و موعظه نیکو به راه خدا دعوت کن و با بهترین طریق با آنها مجادله کن.

دعوت به اسلام فقط از راه حکمت، موعظه، حسنه و جدال احسن مشروع است و مگر آیه کریمه ى (لا اکراه فی الدین)(3) از مسلمان کردن اجباری مردم منع نمی کند.

ص: 129


1- فتح مکه نیز به خاطر پیمان شکنی مشرکین مکه صورت گرفت همان پیمانی که معروف به صلح حدیبیه بود توسط مشرکین به کرات نقض شد و این نقض پیمان در نهایت منجر به فتح مکه گردید. علاوه بر این در آن فتح هیچ خونی ریخته نشد و به دستور پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم هر کس در خانه خدا یا خانه ابوسفیان و یا خانه خویش مانده بود در امان اسلام بود.
2- نحل / 125.
3- بقره / 256.

اگر فتوحات و کشور گشایی ها مورد پسند بود آیا نباید که ولو در یک مورد سیره عملی رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بر آن قرار گرفته و شخصاً با توسل به زور و اجبار و جنگ و خونریزی به تبلیغ اسلام بپردازد؟ و یا اینکه لااقل یک روایت صحیح چه در منابع سنی و چه در کتب شیعه از آن حضرت در تأیید کشور گشائی هایی که الآن سنی ها در مورد آن به خلفاء خویش افتخار می کنند به ما رسیده باشد؟ روایتی که ضعیف آن هم وجود ندارد پس خلفاء با استناد به چه آیه و روایت و یا سیره ای به مردم حمله کرده و با اجبار و خونریزی ایشان را دعوت به اسلام کرده اند؟ در حالی که همین رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در تأیید جنگ های امیرالمؤمنین على علیه السلام روایات زیادی را انشاء فرموده اند، که الآن در کتب شیعه و سنی موجود است. که به این ترتیب اگر نبردهای خلفاء نیز مورد تأیید بود باید همانطور که درباره جنگ های امیرالمؤمنین علیه السلام پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از زبان نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم روایات تأییدی رسیده است درباره ایشان و فتوحاتشان احادیثی به ما رسیده باشد. و ایشان را تأیید کرده باشد.

سؤال چهارم:

روش رسول اکرم صلى الله عليه واله وسلم در دعوت اقوام و ملل به دین اسلام نوشتن نامه و دعوت ایشان به توحید و یگانه پرستی بوده است. یعنی در واقع همان امر خدا که فرمود:

ادع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتي هي احسن.(1)

ای رسول ما، خلق را با حکمت و موعظه نیکو به راه خدا دعوت کن و با بهترین طریق با آنها مجادله كن.

لكن خلفاء به جای پیروی از این آیه و دستور الهی با خوی تند عربی قبل از اسلام خویش به کشورها حمله کرده و حتی بدون احترام به فرهنگ و تمدن آن ملل به سوزاندن کتاب های با ارزش و نابود کردن آثار فرهنگی آن اقوام می پرداختند، آیا این اعمال با سنت رسول اکرم صلى الله عليه واله وسلم که در جنگ ها حتی از قطع کردن درختان نیز مانع می شدند یکسان می باشد؟ و این در شرایطی است که -

ص: 130


1- نحل / 125.

جنگ های رسول اکرم جنگ های دفاعی بوده ولی جنگ های خلفاء نبردهایی ابتدایی و بدون هیچ حجت شرعی می باشد.

سؤال پنجم:

به نظر شما قصد اصحاب از کشور گشائی ها تبلیغ اسلام بوده است یا دنیا طلبی و اضافه کردن به محدوده حکومتی خویش به بهانه ی اسلام؟

با مراجعه سطحی به کتب تاریخی معتبر می توان به دنیا طلبی اصحابی چون طلحه و زبیر و سعد بن ابی وقاص و غیره... دست یافت که علت این دنیا طلبی ها را در کشور گشائی های بدون حجت شرعی می توان جستجو کرد.

طبری نیز در تاریخ خود جمله ای از خالدبن ولید نقل می کند که منشأ این فتوحات را دنیا طلبی معرفی کرده است.(1) درباره ثروت های نجومی برخی از اصحاب چون طلحه و زبیرو که همه در اثر این فتوحات بوده است مسعودی به تفصیل در مروج الذهب سخن رانده است.(2)

سؤال ششم:

آیا خلفاء در فتوحاتی که داشتند اسلام را رواج داده یا اینکه سنّت خویش را ترویج می دادند؟ در تمام فتوحات خلفاء جز ترویج سنّت و روش خویش و دین دست کاری شده اسلام و اجتناب از تبیین اسلام ناب و دین اهل بیت علیهم السلام چیز دیگری یافت نمی شود.

سؤال هفتم:

اگر خلفاء حق حضرت مولى الكونين علی بن ابی طالب علیه السلام را غصب نمی کردند و ایشان به مقام الهی خویش می رسیدند، خود اسلام ناب و حقیقی را به تمام دنیا رسانده و حقیقت را بر ایشان نمایان نمی کردند؟

این گرفتاری که الآن در تمام کشورهای اسلامی هست تماماً ثمره فتوحات خلفاست. فسادهایی که در کشورهای عربی به ظاهر مسلمان این مناطق را به چالش کشانده است و این عقب ماندگی کشورهای به ظاهر اسلامی از ثمرات زحمات خلفاست.

ص: 131


1- 1 تاریخ طبری جلد 4 صفحه 9.
2- مروج الذهب 341/2 به بعد.

حتی این کمبودی که در تدین عده ای از مردم ایران محسوس است به همین خاطر است.

و اگر اجازه داده بودند که صاحب امر، خود به تبلیغ دین پرداخته و دین را به دنیا معرفی کند آیا این نصفه و نیمه اسلامی که به بعضی کشورها به اجبار تحمیل گردید، کامل ارائه نمی شد؟

سؤال هشتم:

آیا عمده علت نفرت کشورهای غیر مسلمان از اسلام، این فتوحات خونریزی ها و کشور گشایی ها نمی باشد؟ چهره خشنی که ایشان از همان روز اول پایه گذار آن بودند هنوز مایه سوء استفاده دولت های کفر برای نشان دادن صورتی زشت از اسلام است.

سؤال نهم:

آیا یکی از علت هایی که حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام در هیچ یک از این فتوحات شرکت نکرده و در زمان خویش هم رو به این اعمال شنیع نیاوردند این نیست که این گونه تبلیغ زوری و اجباری را تاب نیاورده و تأیید نکرده اند؟

سؤال دهم:

آیا خلفاء برای چنین فتوحات و گسترش اسلام از طرف خدا و یا رسول او مفتخر به امری عمومی و یا خصوصی گشته اند؟ (مسلمان در تمام امورش نیاز به اجازه و دستوری از خدا و رسول صلی الله علیه واله وسلم دارد) اگر کسی بگوید آری بداند که دروغ می گوید. قل هاتوا برهانكم ان کنتم صادقین و اگر بگوید خیر، ما می گوئیم مگر چنین جنگ هایی

نیاز به امر و اجازه خدا و رسول صلى الله عليه واله وسلم ندارد؟ رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم برای جنگ هایی که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در زمان خلافت خویش با آن روبرو می شود امر و نص وارد فرموده و با ایشان پیمان بستند که با ناکثین و قاسطین و مارقین نبرد کنند.(1)

ص: 132


1- كنز العمال 112/11 ح 36367 و ینابیع الموده 358/1 و در روایات دیگر از منابع اهل سنت آمده است که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند: در آینده پس از من قومی به قتال با علی علیه السلام می پردازند حقی لازم از جانب خداست که با ایشان جهاد شود. پس هر کس نتوانست با دستش جهاد کند پس با زبان و اگر با زبان هم معذور بود با قلبش در کنار علی باشد و دیگر پس از این مرحله رخصتی نیست (کنز العمال613/11 ح 32971).

و او به خاطر امر نبوی صلى الله عليه واله وسلم به جنگ با این سه گروه پرداخت.

آیا چنین خونریزی های عظیم، نبردهای سنگین، غارت های فراموش نشدنی، کتاب سوزی های فجیع و از همه دردناک تر تجاوز به نوامیس دختران و زنان این کشورها به اسم کنیز نیاز به امر و یا اشاره ای از رسول رحمت ندارد؟

سؤال یازدهم:

ارتباط این فتوحات با جنگ های صلیبی دولت های مسیحی چیست؟

سؤال دوازدهم:

آیا دین پیامبری که خداوند متعال ایشان را به عنوان رحمة للعالمين معرفی کرده سزاوار است که اینگونه با خشونت و خونریزی معرفی شده و دین پر از رحمت او با اجبار و زحمت ناقص و تحریف شده منتشر شود؟

سؤال سیزدهم:

در بسیاری از روایات اهل سنّت تنها کسی که اجازه جنگیدن به دلیل تنزیل قرآن را دارد رسول اکرم صلى الله عليه واله وسلم و تنها کسی که اجازه نبرد و قتال بر مبنای تأویل قرآن را خواهد داشت امام امیرالمؤمنین علی علیه السلام معرفی شده است.(1) بر این اساس جمیع نبردها و جنگ ها یا باید به خاطر تنزیل قرآن باشد و یا بر اساس تأویل قرآن، درباره تنزیل رسول اکرم صلى الله عليه واله وسلم و درباره ی تأویل امام علی علیه السلام رخصت دارند آیا می توان گفت که جنگ های خلفاء و فتوحات ایشان نه مبنای تنزیل قرآن را داشته است مبنای تأویل بلکه جدای از دین و قرآن عمل شده و بناءً دلیل شرعی نداشته است؟

ص: 133


1- رسول خدا (صلى الله علیه و آله وسلم) فرمودند: در بین شما کسی است که همانطور که من بر اساس تنزیل قرآن جنگیدم او بر اساس تأویل خواهد جنگید، گفته شد آیا او ابابکر و یا عمر می باشد فرمودند: خیر او کسی نیست جز علی بن ابی طالب علیه السلام. این روایت و مشابه آن که در بسیاری از کتب اهل سنت به فراوانی دیده می شود، علاوه بر تأیید نبردهای امام علی علیه السلام فتوحات و جنگ های خلفاء را مردود دانسته و با کمترین تأملی در آن می توان متوجه این مسأله شد که نبردهای ابوبکر و عمر مورد تأیید رسول اکرم صلى الله علیه و آله وسلم نبوده است (کنز العمال 613/11 احادیث 32967 تا 32971)

و ده ها سوال دیگر؟؟؟

با این وجود آیا این فتوحات شرم آور مایه افتخار است یا اسباب ننگ سرافکندگی؟؟؟

اما درباره ی اختلافات موجود در زمان امیرالمؤمنین علی علیه السلام و جنگ های داخلی آن زمان باید به این نکته اشاره نمود که علاوه بر این که در تمام این جنگ ها حضرت علی علیه السلام مظلوم واقع شده و در همه آنها نیز پیروز گردیدند، حضرت اميرالمؤمنین علی علیه السلام تا حد ممکن از بروز جنگ جلوگیری کرده و تا آنجایی که امکان داشت از ایجاد اختلاف در جامعه اسلامی پرهیز داشتند.

برای پی بردن به صدق این مطلب به کتاب های منبع تاریخی رجوع کنید تا دریابید که حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام تا چه اندازه با فرستادن قاصدها و ارسال نامه ها هم برای عایشه و سپاهش معاویه و عمرو عاص و لشکر شام و هم به جهت خوارج در صدد هدایت ایشان بر آمده و آنها را از سرکشی امتناع می فرمود.

کسی نمی تواند منکر نامه های فراوانی که حضرت علی بن ابی طالب با دست خویش برای سپاه عایشه و معاویه و خوارج می نوشت و ایشان را به بازگشتن به آغوش ملت اسلام فرا می خواند بشود.(1)

ناگفته نماند که همین اقدامات اسباب هدایت عده زیادی هم گردید.

همه اینها یک طرف و امتثال امر خداوند و رسول او درباره ی این جنگ ها توسط حضرت ولی امر ابی الحسن المرتضی علیه السلام نیز یک طرف.

ص: 134


1- جهت اطلاع بیشتر به نامه های امام علی علیه السلام در کتاب نهج البلاغه، مراجعه فرمائید.

امر خدا و رسول درباره جنگ با ناکثین و قاسطین و مارقین

عمل حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام در جنگ های پیش آمده هم مطابق امر خداوند متعال و هم مطابق احادیث رسیده توسط رسول رحمت می باشد.

قرآن کریم می فرماید: اگر دو دسته از مؤمنین با هم بجنگند بین ایشان صلح بر قرار کنید. پس اگر گروهی بر دیگری سرکشی کند با گروه سرکش بجنگید تا زمانی که به امر خدا بر گردد.(1)

طلحه و زبیر و عایشه به همراه گروه ناکثین و پیمان شکنان نسبت به امارت حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام سرکشی کردند، امارتی که هیچ یک از خلفاء پیشین سزاوار آن نبوده حتی از بیعتی عمومی چون بیعتی که با حضرت انجام شد نیز بر خوردار نبودند. ابابکر که با بیعتی ناگهانی با تهدید آتش و قتل جنین به خلافت رسید، عمر نیز توسط مسلمین انتخاب نشد بلکه ابابکر او را خلیفه خویش قرار داد، عثمان نیز توسط شورایی شش نفری به خلافت رسید. لکن تنها کسی که مردم با او بیعتی عمومی و از روی اختیار کردند خلیفه رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم یعنی حضرت ابی الحسن المرتضی علیه السلام بود با این حال گروه پیمان شکنان یعنی سپاه عایشه و طلحه و و زبیر بیعت با او را شکسته و با حمله به بصره شروع به فساد کردند. حضرت علی علیه السلام نیز با پیروی از آیه 9 سوره حجرات با ایشان جنگید تا ریشه فساد را قطع کند.

معاویه و عمروعاص و لشکرش نیز به همین ترتیب بوده و نهایتاً خوارج نیز به علت سرکشی، کشتار و فساد به استناد همین آیه مقابل شمشیر حضرت قرار گرفتند. پس در واقع طبق این آیه قرآن عمل امام علی علیه السلام بر مبنای وحی بوده است.

بر همین اساس در منابع شیعه و سنی درباره ی امر رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم مبنی بر اینکه امام علی بن ابی طالب علیه السلام بر مبنای تأویل جنگ خواهد کرد و اینکه رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم از ایشان عهد گرفته اند که با ناکثین و قاسطین و مارقین بجنگند احادیثی به طور فراوان یافت می شود.(2)

آیا جنگی که مورد تأیید امر قرآن کریم و حدیث اعلای نبوی است با آن نبردهای دنیا طلبانه بدون حجت شرعی و دلیل قرآنی و روایی یکی است؟

ص: 135


1- حجرات/ 9.
2- كنز العمال 112/13 ح 36367 و ینابیع الموده قندوزی حنفی 358/1.

(أجعلتم سقاية الحاج و عمارة المسجد الحرام كمن آمن بالله و اليوم الآخر و جاهد فى سبيل الله لا يستون عند الله).(1)

آیا رتبه سقایت و آب دادن به حاجیان و تعمیر مسجد الحرام را با مقام آنکس که به خدا و روز قیامت ایمان آورده و در راه خدا جهاد کرده یکسان می شمرید هرگز آن در نزد خدا یکسان نیست.

مطلب آخر اینکه در صورتیکه گوینده ای بگوید اگر خلفاء بد بودند چرا خداوند ایشان را یاری فرمود؟ و این نصرت الهی و این فتوحات علامت خوبی ایشان است زیرا خداوند کافران را یاری نمی فرماید.

جواب داده می شود اگر نصرت یعنی کشور گشایی و خونریزی، پس بخت النصرها و در زمان حال امریکائی ها و انگلیسی ها و ... همه مورد تأیید خداوند قرار گرفته اند. زیرا ایشان نیز در دنیا با جنگ و خونریزی پیروز می شوند و اگر عدم نصرت خدا یاری او یعنی شکست، پس این همه پیامبری که به شهادت قرآن به قتل رسیده و کشته شدند همه شکست خورده و خداوند ایشان را یاری نفرموده است.

خدای متعال درباره قوم های مؤمنی که توسط ظالمین کشته شده اند آورده است:

(و کاین من نبی قاتل معه ربيون كثير فما وهنوا لما اصابهم و ما ضعفوا).(2)

چه بسیار رخ داده که همراه پیامبری، جمعیت زیادی از پیروانش جنگیده اند و به خاطر آنچه در راه خدا به آنها رسید سست و ضعیف نشده اند.

یعنی زیاد بودند یاران انبیائی که کشته و مجروح گردیده اند، لکن اگر معنای این شکست عدم نصرت الهی باشد که وا مصیبتا...

آیا رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم که در جنگ احد به ظاهر شکست خوردند و بسیاری از کبار اصحاب خویش چون حمزه را از دست دادند به این خاطر بود که خدا یاریشان نکرد؟

اگر ملاک خوب و بد بودن افراد، شکست و پیروزی ایشان بر دشمنانشان باشد باید گفت که بسیاری از انبیاء خدا العیاذ بالله از بدترین بندگان بودند (زیرا یا کشته شده و یا تکذیب گشته اند) (3) و همچنین بسیاری از کفار و منافقین از بهترین بندگان بوده زیرا در موارد زیادی بر بندگان مؤمن خدا پیروز شده اند.

ص: 136


1- توبه 19.
2- آل عمران 146.
3- يقتلون النبيين بغير الحق / بقره 61 يقتلون الذين يأمرون بالقسط من الناس آل عمران ،21 ففريقاً كذبتم و فريقاً تقتلون بقره 87.

بله نصرت نهایی از آن خدا و یاران خداست و وعده ما برای مشاهده این یاری خدا و پیروزی پس از ظهور حضرت حجة بن الحسن (صلوات الله علیهما) در کنار مسجد النبی و علنی نمودن پیروزی حق بر باطل باشد در آن زمان که او حق را اقامه کرده و باطل را بسوزاند و لکن این پیروزی های مقطعی دلیل بر نصرت خدا نیست و الا.

آیا کشته شدن یحیی و زکریا و بسیاری از انبیاء عظام گذشته دلیل بر این است که ایشان باطل بوده و آن قاتل کافر به حق بوده است؟ آیا قتل سيد الشهداء حسین بن علی علیه السلام توسط یزید علامت بدی امام حسین علیه السلام و العیاذ بالله علامت صالح بودن یزید شراب خوار است؟

اما باید گفت که این پیروزی های مقطعی بعضی از خلفاء در جنگ ها دلیل بر یاری کردن خدا بر ایشان نیست، زیرا خیلی از ظالمین نیز بر دشمنان خود بلکه اقوام مؤمن و صالح پیروز می شدند ولی اگر شما بخواهید بدانید پیروزی های ظاهری خلفاء به کدام یک از سنت های خداوند مربوط است به این آیه توجه فرمایید:

(والذين كذبوا باياتنا سنستدرجهم من حيث لا يعلمون واملى لهم إن كيدى متين).(1)

و کسانی که آیات ما را تکذیب کردند به زودی از جائی که نمی دانند آنها را به عذاب و هلاکت می افکنیم روزی چند به ایشان مهلت می دهیم همانا که مکر شدید ما به آنها می رسد.

و همچنین آیه:

(ولقد استهزئ برسل من قبلک فامليت للذین کفروا ثم اخذتهم فكيف كان عقاب).(2)

رسولان پیش از تو هم استهزاء شدند پس به کافرین فرصت دادم تا آنگاه که به عقوبت گرفتار و با عقاب سخت به کیفر رساندیم.

(و اصحاب مدین و کذب موسى فامليت للكافرين ثم اخذتهم فكيف كان نكير).(3)

و نیز اصحاب مدین همه رسولان خود را تکذیب کردند و موسی نیز تکذیب شد و ما هم کافران را مهلت داده و سپس به عقوبت گرفتیم و چقدر مؤاخذه من از کافران سخت خواهد بود.

(و كأين من قريه امليت لها و هى ظالمه ثم اخذتها والى المصير).(4)

ص: 137


1- اعراف 182، 183.
2- رعد 32.
3- حج 44.
4- حج 48.

و بسا شهر و دیاری که با آنکه ستمکار بودند مهلت دادیم تا روزی که آنها را به انتقام گرفتیم و بازگشت خلق به سوی من است.

(ولا يحسبن الذين كفروا انّما نملى لهم خير لانفسهم انّما نملى لهم ليزدادوا اثماً و لهم عذاب مهين).(1)

و البته کافران گمان نکنند که مهلت دادن ما به حالشان برای آنها بهتر است. همانا ما به آنها مهلت می دهیم تا بر سرکشی و گناه خود بیفزایند و آنها را عذابی رسد که به سبب آن سخت خوار و ذلیل شوند.

سنّت استدراج، یعنی که خداوند به قومی که ایشان را دوست ندارد مهلت می دهد تا بار اعمال ننگین خویش را سنگین تر کنند و خیال کنند که خداوند ایشان را عذاب نمی کند و این به خاطر کثرت نعمت هایی است که به ایشان داده و بلکه بر دشمنانشان به ظاهر پیروز کرده است. ولی ناگهان تازیانه عذابش را بر سر ایشان فرود آورد و از جایی که گمان نبرند بدن هایشان را بسوزاند و بدعت هایشان را نابود کند.

سلیمان خراشی اگر به دنبال سنتی الهی برای پیروزی خلفای خویش بر دیگران می گردد، نمی تواند به سنت نصرت او چنگ زند زیرا که هنوز نصرت نهایی خدا نازل نشده و منصور به عرصه عالم بانگ نزده است. آن سنتی که خلفاء را به ظاهر پیروز می کرد سنت استدراج است و لا غیر.

ص: 138


1- آل عمران 178.

عایشه

اشاره

2 - شیعه برای عایشه احترامی قائل نیست و بلکه او را به خیانت متهم می کند در حالی که خداوند او را در قرآن کریم از خیانت مبری دانسته و درضمن اگر او بد بود چرا پیامبر صلی الله علیه واله وسلم در حجره او دفن گردیدند؟ و همچنین ابابکر و عمر نیز که توسط شیعه مورد مذمت واقع می شوند، نیز اگر انسان های خوبی نبودند چرا در جوار رسول اکرم صلى الله عليه واله وسلم به خاک سپرده شده اند؟

جواب

بنگرید که این جاهل برای اثبات فضیلتی درباره آن کسانی که نسبت به آنها تعصب دارد، چگونه مبتلا به اراجیف و کلمات خنده داری شده است. آیا دفن پیامبر صلی الله علیه واله وسلم در خانه ای که اهل سنت آن را ملک عایشه می دانند و دفن دو خلیفه اول در کنار رسول اکرم صلى الله عليه واله وسلم برای ایشان فضیلت است؟ جداً تعصب کار انسان را به جایی می رساند که فضایل غیر قابل انکار حضرات معصومین علیهم السلام مخصوصاً حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام را انکار کرده و چنین مطالب خنده داری را به عنوان فضیلت برای خلفاء خویش بیان کند و با امثال این فضایل بخواهد خلیفه ای جعلی برای رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم بتراشد!!!

اما شبهه مذکور دارای چند قسمت است که باید کاملاً بررسی شود.

عایشه و نظر شیعه درباره او

از نظر شیعه عایشه زنی پاکدامن است و هرگز او را زنی فاجره به همان معنا که قرآن کریم او را از آن بری دانسته نمی داند، بلکه همان گونه که خدای عزوجل او را از ماجرای افک و تهمتی که به او زده شده بود مبری دانسته، شیعه نیز او را پاک می داند و هر کس که غیر این را به شیعه نسبت دهد دروغ می گوید و لعنت خدا و رسول صلی الله علیه واله وسلم بر او باد.

اما، ایرادی که شیعیان به او وارد می دانند اینست که وی به وظایفی که خدای عزوجل برای او تعریف فرموده و او را به آن موظف گردانیده، عمل ننموده است.

شیعه نسبت به کسی تعصب بیجا ندارد و هر کس را به همان اندازه ای که خداوند گفته دوست داشته و احترام می کند. لکن عده ای در مذاهب غیر شیعه -

ص: 139

افراد را تعصباً دوست داشته و از همین جهت نیز تمام معایب و زشتی ها و حتی مذمّت هایی که خداوند متعال از ایشان در کتاب خویش فرموده را نادیده می گیرند. به خاطر محبّت به این افراد در حق خدا و رسول او صلی الله علیه واله وسلم جفا می کنند.

دو تن از همسران رسول خدا در قرآن کریم مذمت شده اند و علت عدم احترام شیعه نیز به این دو از همین حیث است. باید متذکر شد که عده ای صرف همسری این دو با رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم را فضیلتی برایشان می دانند که این منطق از نظر قرآن کریم مردود است. منطق قرآن کریم از این جا به دست می آید که، دو زن از زنان انبیاء گذشته را مذمت کرده که آن دو همسر لوط و همسر نوح هستند، البته قرآن به صِرفِ مذمّت ایشان اکتفا نکرده، بلکه ایشان را از جهنمیان شمرده است.(1)

نظر قرآن کریم درباره عایشه

1 - در سوره تحریم آیات 3 تا 5 سخن از دو زن رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم است که به ایشان در سری از اسرار خیانت کرده و خداوند عمل ایشان را معصیت دانسته و به همین سبب ایشان را با لحنی تند امر به توبه می نماید.(بحث مفصلی در اینباره گذشت).(2) به نقل از روایات شیعه و سنی این دو زن عایشه و حفصه بوده اند که روایات آن قبلاً ذکر شده است.(3)

2 - در سوره احزاب خدای متعال به عایشه و دیگر زنان رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم امر می کند:

(و قرن في بيوتكن ولا تبرجن تبرج الجاهلية الاولى و اقمن الصلاة وآتين الزكاة و اطعن الله و رسوله).(4)

و ای زنان پیامبر در خانه هایتان قرار بگیرید و بنشینید و مانند دوران جاهلیت پیشین آرایش و خود آرائی مکنید و نماز به پا دارید و زکات مال را به فقیران بدهید و از امر خدا و رسول اطاعت کنید.

هر انسانی که کمی از تاریخ اسلام آگاه باشد می داند که عایشه به این آیه عمل نکرده و از طرفی به ضد عثمان بن عفان جانشین عمر قیام کرده و مردم را بر علیه او شورانده -

ص: 140


1- سوره تحریم/ آیه 10.
2- صفحه / 41.
3- صحیح بخاری، کتاب التفسیر، حدیث 4915 صفحه 900.
4- احزاب 33.

است و بالاتر از آن به مخالفت و حرب و جنگ کسی کمر بسته که جنگ با او جنگ با رسول خدا (1)صلی الله علیه واله وسلم یعنی خلیفه پیامبر صلی الله علیه واله وسلم امام المتقين على بن ابى طالب علیه السلام بوده است.

ابن ابی الحدید به این معصیت او اقرار کرده ولی سپس اضافه کرده است که عایشه پس از این اقدام توبه نموده و از عمل خویش پشیمان شده است.(2)

در جواب گفته می شود اگر بر شیعه اثبات شود که عایشه واقعاً توبه کرده شیعه به عنوان مادر مؤمنین به او احترام می گذارد و حرمتش را پاس می دارد مگر در بین اصحاب ابی عبدالله الحسین چشم ما به حر بن یزید ریاحی نمی افتد همان کسی که اول در سپاه مخالف بود لکن چون توبه کرد و برگشت شیعیان به او احترام گذاشته و به زیارتش می روند لکن ما در مورد عایشه به طور حتم به اصل گناه او یقین داریم ولیکن چیزی که حتی تلویح و اشاره به توبه او بکند در تاریخ به ما نرسیده است.

پس عقل سالم حکم می کند که به یقین سابق خود بمانیم و این در حالی است که به ما نه تنها از توبه او خبری نرسیده بلکه اخباری از باقی ماندن او بر دشمنی با اهل بیت علیهم السلام وارد شده که ذکر آنها مو را بر بدن هر انسان آزاده ای راست می کند و قلب هر راد مردی را می لرزاند روایاتی که ما با وجود اطمینان به صحت آن همیشه آرزو می کنیم که ای کاش این اخبار غلط بوده و صحت نداشته باشد به نظر شما آیا منع از دفن پاره تن رسول الله صلى الله عليه واله وسلم یعنی حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام در جوار جد خویش علامت چیست؟(3)

خلاصه اینکه عایشه در این دو آیه قرآن کریم مخصوصاً در آیه اول مورد مذمت قرار گرفته و نسبت به آیه دوم اطاعت نکرده و من دیگر درباره سفارشاتی که پیامبر اکرم صلى الله عليه واله وسلم به او درباره ولایت و محبّت حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام نموده سخن -

ص: 141


1- عن ابي هريره قال ابصر النبي علياً و فاطمه و حسناً و حسيناً فقال انا حرب لمن حاربكم و سلم لمن سالمكم (مسند احمد حنبل 442/2 و مناقب ابن مغازلی/ 64) قال رسول الله یا علی حریک حربی و سلمک سلمی (ینابیع الموده قندوزی حنفی 253/1).
2- و اما اصحاب الجمل فهم عند اصحابنا هالكون كلّهم الاعايشه و طلحه و الزبیر رحمهم الله فانهم تابوا ولولا التوبه لحكم لهم بالنار لاصرار هم على البغى (شرح نهج البلاغه 9/1) اصحاب جمل در نزد ما اهل سنت همگی هلاک شده اند، مگر عایشه و طلحه و زبیر، زیرا ایشان توبه کرده اند و اگر توبه نکرده بودند ایشان نیز در جهنم بودند واقعاً تعصب با انسان چه می کند. طلحه و زبیر که در جنگ کشته شدند چه زمانی برای توبه داشتند؟ و به ما بگویند عایشه کی و کجا از عمل خویش پشیمان شده است؟ پس در نتیجه می توان گفت اگر ایشان توبه کرده اند ابوجهل و ابولهب هم توبه کرده اند.
3- کافی 150/6 - بحار الانوار 100 125 - منتهی الامال 321/1.

نگفته و متعرض حدیثی که در منابع اهل سنت نیز با عنوان حدیث سگ های حواب نقل شده نمی شوم این سفارشات و اوامری که تماماً توسط عایشه عملاً مخالفت شد. در منابع اهل سنت نیز نسبت به بداخلاقی ها و بد رفتاری های عایشه در برابر عطوفت و رحمت رسول اکرم صلى الله عليه واله وسلم مطالب فراوانی یافت می شود که همگی دلالت بر عدم وجود محبّتى فوق العاده ما بین رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم و عایشه می نماید. ابن اثیر در کتاب جامع الاصول که از کتب معتبره سنی می باشد آورده است...

(قالت عايشه: و كنت اشد ما كنت غضباً فقال لى ابواى قومى اليه فقلت والله لا اقوم اليه و لا احمده و لا احمد كما و لكن احمد الله الذي انزل برائتی).(1) پس از اینکه خداوند برائت عایشه را از ماجرای افک نازل فرمود پیامبرصلى الله عليه واله وسلم به نزد عایشه که در منزل پدرش بود وارد شدند او می گوید: بسیار عصبانی بودم و به شدت غضبناک پس پدر و مادرم به من گفتند: به نزد پیامبر صلى الله عليه واله وسلم برو و در مقابلش قیام کن پس گفتم هرگز برای او بپا نخواسته و به سمت او نمی روم و هرگز نه او را و نه شما را ستایش نکرده و از او و شما تشکر نمی نمایم و لکن از خدایی که برائت مرا از تهمت نازل فرمود ستایش می کنم. مانند این کلمات را بخاری نیز در صحیحش ذکر نموده است.(2) بخاری و مسلم هر دو در صحیحین روایت کرده اند که عایشه دختر ابابکر می گوید: پیامبر خدا صلى الله عليه واله وسلم نماز می خواندند و من نیز در مقابل ایشان می خوابیدم پس هرگاه که حضرت می خواستند به سجده روند با چشم خیره و یا نیشگون به من می فهماندند که پایم را از مقابل ایشان جمع کنم ولی پس از اینکه ایشان از سجده بلند می شدند باز من پایم را می گستراندم.(3)

واقعاً اگر تمام این اوصاف و حالات و اخبار و مخالفت ها که از عایشه بیان شد و همه را اهل سنّت سنداً و دلالتاً قبول دارند بدون ذکر نام گفته شود، اهل سنت درباره ی شخصی که مرتکب چنین فجایعی شده چه قضاوتی خواهند کرد؟

ص: 142


1- جامع الاصول 68/2.
2- صحیح بخاری، کتاب التفسير حديث 4750 صفحه 856.
3- صحيح بخاری کتاب الصلاة باب 104 التطوع خلف المرأة حدیث 513 صفحه 112 و کتاب الصلاة باب 105 من قال لا يقطع حديث 514 صفحه 112 و کتاب الصلاة باب 108هل يغمز الرجل حدیث 519 صفحه 113 صحیح مسلم کتاب الصلاة باب 51 الاعتراض بين يدى المصلى حدیث 267 الی 274 صفحه 242 و 243.

همان طور که گفته شد اهل سنّت به خاطر علاقه به خلیفه محبوب خویش تمام زشتی های عایشه را نادیده گرفته و بلکه فضایلی چون دفن پیامبر صلی الله علیه واله وسلم را در حجره ی او برای وی تراشیده اند. بر من لازم است که بیان کنم اولاً خانه ای که پیکر پاک رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم در آن دفن شده است متعلق به عایشه نبوده است زیرا این ملکیت هرگز در زمان رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم برای او ثابت نشده است و کسی نمی تواند این ملکیت را به اثبات برساند زیرا این اتاق محلی بوده که عایشه در آن زندگی می کرده نه خانه و اتاقی که پیامبر به او هبه و یا عطاء کرده باشند فقط صرف زندگی بوده است آیا اگر شما ازدواج کنید و همسرتان را به منزل بیاورید آن محل متعلق به همسرتان می شود و یا اینکه هنوز ملک شماست؟

مسلّم است که با اسکان زوجه در منزلی آن منزل از ملکیت زوج خارج نمی شود بلکه صرفاً محل زندگی آن زنست و بس.

و اگر کسی بگوید این ملک پس از رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم به او رسیده است نیز باطل است، زیرا طبق اعتقاد اهل سنّت رسول اکرم صلى الله عليه واله وسلم پس از خویش ارث نمی گذارند و تمام اموال ایشان پس از مرگ صدقه است(1) پس اگر اموال رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم پس از ایشان صدقه است چرا شما خانه را از آن عایشه می دانید؟ ولی همان ابابکر و که به استناد استناد حدیث جعلی (پیامبران ارث نمی گذارند) فدک را از پاره جگر رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم غصب کردند برای دفن شدن در کنار پیامبر صلی الله علیه واله وسلم از عایشه به عنوان صاحب خانه کسب اجازه نمودند و در واقع این حدیث جعلی را فقط درباره ی حضرت فاطمه علیها السلام عمل کردند.

پس اولاً این خانه در زمان پیامبر صلی الله علیه واله وسلم به کسی منتقل نشد و پس از حیات ایشان با در نظر گرفتن این مطلب که اهل سنّت معتقد به ارث برای رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم نیستند، نمی شود کسی بگوید پس از ارتحال ایشان خانه به عایشه منتقل شده و ثانیاً اگر ارث هم باشد باید گفت که مگر رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم فقط عایشه را به عنوان وارث داشتند که شما عایشه را مالک خانه می دانید؟

ص: 143


1- اشاره به حدیثی است که اهل سنت از ابوبکر نقل کرده و در آن حدیث منکر شده اند که پیامبر صلی الله علیه و آله پس از خویش ارث بگذارد. بلکه تمام اموال ایشان پس از رحلت به عنوان صدقه محسوب می شود. البته این حدیث جعلی دستاویزی بود که به وسیله آن بتوانند ارث حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را عضب کنند و او را از فدک منع بنمایند.

رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم در زمان ارتحال به جز دختر بزرگوار خویش که وارث اصلی ایشان است دارای 9 همسر بوده اند و طبق قانون اسلام به زن یک هشتم از ارث شوهر می رسد. البته از غیر زمین، حال اگر مردی چند همسر داشته باشد این یک هشتم بین همه این زنها تقسیم شده و نصاب یک هشتم تغییر نمی کند اکنون با صرف نظر از اینکه اصلاً عایشه از زمین و خانه ارث نمی برده است اگر بنا بود که ارث پیامبرصلی الله علیه واله وسلم تقسیم شود به عایشه 9÷1 از 8÷1 از ارث پیامبر صلى الله عليه واله وسلم می رسید، که این اندازه بعید است به اندازه یک وجب مکان باشد چه برسد به اینکه اهل سنّت به تبع خلفاء این خانه را ملک مسلم عایشه دانسته و غیر از اینکه دفن پیامبرصلی الله علیه واله وسلم را در منزل او علامت محبّت به او تلقی کرده اند،(در حالی که پیامبر صلی الله علیه واله وسلم در منزل خویش دفن شده اند نه خانه عایشه) بلکه برای دفن در آن محل از او کسب اجازه می نمودند.

از اینجا معلوم می شود که دفن خلفاء نیز در جوار رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم برای ایشان فضیلتی نیست، زیرا این محل ارث فاطمه طاهره علیها السلام و اولاد طاهرین او و جمیع سادات الى يومنا هذا و ارث دیگر زنان پیامبر صلی الله علیه واله وسلم هم هست، یعنی خلفاء برای دفن شدن در خانه رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم باید از جمیع زنان پیامبرصلی الله علیه واله وسلم و صدیقه طاهره علیها السلام و اولاد او کسب رضایت کنند و اگر الآن کسی بخواهد برای ایشان درباره غصبی که کرده اند کسب اجازه نماید باید از تمام ذراری حضرت زهرا علیها السلام که وارثان آن منزل هستند طلب اجازه نماید.

پس در واقع دفن رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم در منزل خویش بوده و ربطی به عایشه ندارد که بخواهد فضیلتی برای او محسوب شود و ضمناً دفن خلفاء در کنار رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم نیز نه تنها برای ایشان فضیلتی نخواهد بود بلکه به طور یقین در محلی غصبی که مالکان آن رضایت خویش را از تصرف غیر اعلام نکرده اند مدفون گشته و این از مثالب و عیوب ایشان است.

ص: 144

ارتداد اصحاب پس از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم

3 - شیعیان به اصحاب رسول اکرم صلى الله عليه واله وسلم خرده گرفته و می گویند ایشان پس از رسول اکرم صلى الله عليه واله وسلم مرتد شدند. اولاً این ارتداد به چه معنی است و دیگر اینکه اگر اصحاب رسول اکرم صلى الله عليه واله وسلم انسان های ناشایستی بودند چرا خداوند در جای جای قرآن کریم مانند سوره اعراف 156 و 157، آل عمران آیه های 172 و 173 انفال آیه های 62 و 63 و 64 و فتح آیه 29 از ایشان ستایش به عمل آورده است؟ در واقع سنت تکوینی و تشریعی خداوند شهادت می دهد که پیروان هر پیامبری بهترین افراد آن امت اند. پس چرا شما شیعیان یاران و اصحاب پیامبر صلى الله عليه واله وسلم را کافر می دانید؟

جواب

شیعه می گوید اصحاب رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم در روز غدیر خم و دیگر ایام نسبت به ولایت و وصایت حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام و اطاعت از ایشان تضمین های لازم را به نبی خدا داده لکن عده زیادی از ایشان بر این پیمان نماندند و از ولایت مرتد شدند نه از اصل اسلام، چرا که اگر از اسلام مرتد شده بودند نکاح با ایشان حرام و مال و ناموس ایشان نیز حلال می گشت.

از حضرت امام محمد باقر علیه السلام روایت است که فرمودند: مردم، بعد از پیامبر صلى الله عليه واله وسلم همگی به جز سه نفر مرتد شدند و آن سه نیز مقداد، ابوذر و سلمان بودند. اما همین مردم پس از زمان اندکی متوجه اشتباه و گناه خویش گشته (و برگشتند).(1)

باید دانست همانطور که در قرآن کریم آیاتی در تعریف اصحاب پیامبر صلى الله عليه واله وسلم نازل شده آیاتی هم در مذمّت و نکوهش ایشان به وفور می توان یافت و در اینجاست که عده ای فقط به آیاتی که در مورد اصحاب راستین و مدح ایشان نازل شده چنگ زده و با تغافل از آیات مذمت اصحاب جمیع اطرافیان و اصحاب پیامبر صلى الله عليه واله وسلم را دسته افراد ممدوح وارد کرده و بدین طریق تمام اعمال و کردار همه اصحابی را که البته خود از ایشان راضی هستند و محبّت ایشان در دلشان رسوخ کرده توجیه و ذمّ از ایشان را ممنوع کرده اند.

ص: 145


1- بحار الانوار 236/28.

به علاوه اینکه مسلماً و یقیناً در بین اصحاب پیامبر اکرم صلى الله عليه واله وسلم افراد منافقی نیز وجود داشته اند که تمام فرق اسلامی با تکیه به آیات قرآن بر آن معتقدند.

چند مورد از آیاتی که اصحاب را نکوهش کرده است، در ذیل بیان می شود.

1 - (يا ايها الذين آمنوا ما لكم اذا قيل لكم انفروا في سبيل الله اثاقلتم الى الارض ارضيتم بالحيوه الدنيا).(1)

ای کسانی که ایمان آوردید شما را چه شده که چون برای جهاد در راه خدا امر شوید بخاک زمین دل بسته اید آیا راضی به زندگانی دنیا عوض حیات ابدی آخرت شده اید.

2 - (الّا تنفروا يعذبكم عذاباً اليماً و يستبدل قوماً غيركم).(2)

بدانید که اگر در راه دین خدا برای جهاد بیرون نشوید خدا شما را به عذابی دردناک معذب خواهد کرد و قومی دیگر برای جهاد بجای شما برمی گمارد.

3- (لو كان عرضاً قريباً و سفراً قاصداً لا تبعوك و لكن بعدت عليهم الشقه و سيحلفون بالله لو استطعنا لخرجنا معكم يهلكون انفسهم و الله يعلم انهم لكاذبون).(3)

ای رسول اگر این مردم را برای منفعت آنی و فوری و سفر کوتاه تفریحی دعوت کنی البته تو را پیروی خواهند کرد لیکن از سفری که مشقتی دارد می پرهیزند و به زودی به خدا سوگند می خورند که اگر توانایی داشتیم همانا برای سفر آماده می شدیم اینان خود را به دست هلاکت می سپارند و خدا می داند که آنها به حقیقت دروغ می گویند.

4-(لقد ابتغوا الفتنه من قبل و قلبوا لک الامور).(4)

از این پیش هم آنها بدنبال فتنه گری و انهدام اسلام بودند و کارها را برای تو برعکس می نمودند.

5- (ان تصبك حسنة تسؤهم و ان تصبك مصيبة يقولوا قد أخذنا امرنا من قبل و يتولوا و هم فرحون.).(5)

اگر تو را در حادثه ای خوش نصیب شود سخت بر آنها ناگوار آید و اگر تو را از جهاد زحمتی و رنجی پیش آید گویند که ما در کار خود نیک پیش بینی کردیم و آنها از دین روی گردانند در حالی که شادمانند.

ص: 146


1- توبه 38.
2- همان 39.
3- همان 42.
4- همان 48.
5- همان 50.

6 - (و يحلفون بالله انهم لمنكم و ما هم منكم و لكنهم قوم يفرقون).(1)

و آنها دائم به خدا قسم یاد می کنند که ما هم براستی از شما مؤمنانیم و حال آنکه باطناً از شما و هم عقیده شما نیستند و لیکن این قوم می ترسند.

7- (و منهم الذين يؤذون النبى و يقولون هو اذن قل اذن خير لكم يومن بالله و يؤمن للمؤمنين و رحمة للذين آمنوا منكم و الذين يؤذون رسول الله لهم عذاب اليم).(2)

و بعضی از آنان هستند که دائم پیغمبر را می آزارند می گویند او خوب شخص ساده و زود باوری است بگو ای پیغمبر زود باوری من لطفی بنفع شماست. رسول به خدا ایمان آورده و به مؤمنان اطمینان دارد و برای مؤمنان رحمت الهی است و برای آنان که رسول را آزار دهند عذاب دردناک مهیا است.

8- (و منهم من عاهد الله لئن اتانا من فضله لنصدقن و لنكونن من الصالحين فلمّا فضله بخلوا به و تولوا و هم معرضون فاعقبهم نفاقاً من قلوبهم الى يوم يلقونه بما أخلفوا الله ما و عدوه و بما كانوا يكذبون).(3)

بعضی از آنها این گونه با خدا عهد بستند که اگر نعمت و رحمتی نصیب ما شد البته پیغمبر را تصدیق کرده و از نیکان می شویم و با این عهد باز چون فضل و نعمت خدا نصیبشان گشت بر آن بخل ورزیدند و از دین روی گردانیده و از حق اعراض کردند در نتیجه ی این تکذیب و خلف وعده ای که کردند خداوند دل آنها را تا روز ملاقات خداوند ظلمت کده نفاق گردانید.

9- (ان الذين ينادونك من وراء الحجرات اكثرهم لا يعقلون).(4)

به حقیقت مردمی که تو را از پشت حجرهات به صدای بلند می خوانند اکثر آنها بی عقل هستند.

10- (يا ايها الذين آمنوا ان جاء كم فاسق بنبأ فتبينوا).(5)

ای مؤمنان هرگاه فاسقی خبری برای شما آورد تحقیق کنید.

11- (يمنون عليك أن اسلموا قل لاتمنّوا على اسلامكم بل الله يمن عليكم ان هداكم للايمان ان كنتم صادقين).(6)

ص: 147


1- همان 56.
2- همان 61.
3- همان 77 و 78.
4- حجرات 4.
5- همان 6.
6- همان 17.

آنها بر تو به مسلمان شدن منت می گذارند، بگو شما با اسلام خود بر من منت منهید بلکه اگر راست می گوئید خدا بر شما منت دارد که شما را به سوی ایمان هدایت فرموده است.

12- (و اذ قالت طائفه منهم يا اهل يثرب لا مقام لكم فارجعوا و يستأذن فريق منهم النبى يقولون ان بيوتنا . و ما هي بعوره ان يريدون الا فراراً و لو دخلت عليهم من اقطارها ثم سئلوا الفتنه لاتوها و ما تلبقوا بها الّا يسيراً ولقد كانوا عاهدوا الله من قبل لا يولّون الادبار و كان عهد الله مسئولاً ).(1)

و در آن وقت طایفه ای از آن منافقین گفتند ای یثربیان دیگر شما را در مدینه جای ماندن نیست باز گردید و در آن حال گروهی از آنها برای رفتن از پیغمبر اجازه خواسته و می گفتند خانه های ما دیوار و حفاظی ندارد در صورتی که دروغ می گفتند و مقصودشان جز فرار از جنگ نبود و اگر دشمنان دین از اطراف به شهر و خانه هایشان از پی غارت هجوم آورند سپس از آنها تقاضای بازگشت به کفر و شرک کنند آنها برای آن، جز اندکی درنگ، نمی کنند و آنها با خدا عهد محکم بسته بودند که به جنگ پشت نکند و خلق بر عهد خدا مسئول خواهند بود.

13- (اذ جاءك المنافقون قالوا نشهد انک لرسول الله صلى الله عليه واله وسلم و الله يعلم انک لرسوله و الله يشهد ان المنافقين لكاذبون اتخذوا ايمانهم جنّه فصدوا عن سبيل الله انهم ساء ما كانوا يعملون).(2)

چون منافقان نزد تو آمده و گفتند که ما گواهی می دهیم که تو رسول خدائی و خدا می داند که تو رسول اویی و خدا هم گواهی می دهد که منافقان دروغ گویانند قسم های خود را سپر گرفته و از راه خدا باز داشته اند. حقیقتاً که بد است آنچه که آنها عمل می کنند.

14- (و اذا رأيتهم تعجبك اجسامهم و إن يقولوا تسمع لقولهم كانهم خشب مسنده يحسبون كل صيحه عليهم هم العدو فاحذر هم قاتلهم الله فانى يؤفكون).(3)

و آنگاه که آنها را ببینی جسم هایشان تو را به شگفت می آورد و اگر سخن گویند گوش می دهی گویی که چوبی تکیه داده شده هستند که هر صدایی را به ضرر خود می پندارند آنها دشمنند از ایشان بر حذر باش خدایشان بکشد چه قدر از حق باز می گرداند.

ص: 148


1- احزاب 13 و 14 و 15.
2- منافقون 1و 2.
3- همان 4.

15- (يا ايها الذين آمنوا لم تقولون مالا تفعلون كبر مقتا عند الله أن تقولوا ما لا تفعلون).(1)

ای کسانی که ایمان آورده اید چرا می گوئید چیزی را که انجام نمی دهید. بزرگ است از حيث خشم در نزد خداوند آن که بگوئید چیزی را که انجام نمی دهید.

16- (يا ايها الذين آمنوا لا تكونوا كالذين اذوا موسى).(2)

ای کسانی که ایمان آورده اید مانند آن مردمی که پیغمبرشان موسی را بیازردند نباشید.

17- (يقولون لئن رجعنا الى المدينه ليخرجن الأعز منها الاذل).(3)

آنها می گویند اگر به مدینه مراجعت کردیم حتماً باید عزتمندان (یعنی خودشان) ذليلان (یعنی پیامبرصلی الله علیه واله وسلم) را از شهر بیرون کنند.

البته اینها مقدار کمی از آیاتی است که در مذمّت عده ای از اصحاب رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم در قرآن کریم موجود است و تعداد حقیقی آن بسیار بیشتر است.

مضمون این آیات اینست که در بین اصحاب پیامبرصلی الله علیه واله وسلم افرادی دنیا دوست و دنیا طلب وکسانی که نسبت به جهاد در کنار پیامبرصلی الله علیه واله وسلم بی رغبت و کاهل بوده اند وجود داشته و همچنین در بین ایشان افراد دروغگو و مستحق عذاب خداوند و فتنه گر نیز بوده اند. گروهی که از شادی های پیامبر صلی الله علیه واله وسلم غمناک و از غصه های پیامبر صلی الله علیه واله وسلم دلشاد شده و همواره با کلمات و افعال خویش اسباب اذیت پیامبر صلی الله علیه واله وسلم را فراهم می نمودند با بی ادبی با او تکلم می نمودند و در بین این اصحاب افرادی فاسق نیز به جولان پرداخته و عده ای از آنها نیز به خاطر اینکه به رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم ایمان آورده اند بر او منت می گذاشتند.

طبق صریح آیات کریمه کتاب خدا در بین اصحاب پیامبر صلی الله علیه واله وسلم منافقینی به چشم می خوردند.(4) که چهره و گفتار ایشان آن قدر فریبنده بوده که حتی فرد اول عالم امکان یعنی نبی الله الاعظم صلی الله علیه واله وسلم نیز ممکن بود به ایشان از این جهت مایل شود و اگر خداوند آنها را به پیامبر خویش معرفی نمی کرد او نیز فریب آنها را می خورد و این سخن پروردگار است که به او فرمود:

ص: 149


1- صف 2 و 3.
2- احزاب 69.
3- منافقون / 8.
4- منافقون/ 4.

(و ممن حولكم من الاعراب منافقون و من اهل المدينة مردوا على النفاق لا تعلمهم نحن نعلمهم سنعذبهم مرتين ثم يردون الى عذاب عظيم).(1)

از اعرابی که در اطراف شما هستند منافقانی بوده که بر این نفاق بعضی از اهل مدینه نیز خو گرفته اند ای رسول تو آنان را نمی شناسی ما آنان را می شناسیم.

از این آیه فهمیده می شود که عده ای از مردم مدینه و اصحاب پیامبر صلی الله علیه واله وسلم آنچنان بر نفاق خو گرفته بودند که حتی پیامبرصلی الله علیه واله وسلم نیز از روی سخنانشان ایشان را شناختند و اگر خدای متعال اراده نفرموده بود ممکن بود ظاهر ایشان پیامبر صلی الله علیه واله وسلم را نیز بفریبد.(2) حال چگونه است که عده ای ادعا می کنند که تمام اصحاب پیامبر صلی الله علیه واله وسلم انسان های صالحی بوده اند؟

در اینجا اضافه کنم که گروه هایی از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم گفتار و کردارشان با هم سازگاری نداشته و این عدم تطابق قول و فعل ایشان گناه بزرگی را در نزد خدا برایشان رقم زده است.

در بین این گروه اصحاب کسانی بوده اند که پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم را ذلیل و خود را عزیز دانسته و تصمیم داشتند که آن عزیز خدا و ذلیلی که خود گمان می کردند رسول اکرم صلى الله عليه واله وسلم را از مدینه اخراج کنند.

حال با وجود چنین آیات و اوصافی که درباره برخی از اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم به ما رسیده آیا م یتوان به آیاتی که مدح اصحاب در آن شده تمسک کرد و اطرافیان و اصحاب رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم را شامل آیات مدح نموده و از همه جانبداری کرده و همه ایشان را انسان هایی وارسته بدانیم؟ ما در قرآن کریم به غیر از تعریف اصحاب، مذمّت ایشان را هم دیده ایم. پس نمی توان به مدح و یا حتی ذمّ به تنهایی اکتفا کرده و برای همه اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم حکم واحد صادر کرد.

نکته مهمی که باید دقت لازم را به آن مبذول داشت اینست که مدحها و تعریف های موجود در آیات درباره همه اصحاب، صادق نیست. بلکه مربوط به اصحاب راستین مؤمن و با اخلاص رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم است و برای کسب فضیلت تنها -

ص: 150


1- توبه /101.
2- محمد /30.

صرف صحابی بودن اکتفا نمی کند و شرط لازم شمول آیات تبعیت، اطاعت پیروی از رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم می باشد.

اهل سنت در باب تبرئه خلفاء از اعمال شنیع و ناپسندی که مرتکب شده اند به دو چیز تمسک کرده اند اول اینکه همه اصحاب را بندگان صالح و مخلص معرفی کرده اند و در این حالت خلفاء خویش را نیز وارد دسته اصحاب صالح معرفی کرده و ایشان را از رفتار زشتشان مبری کرده اند در حالی که این با آیات قرآن کریم و سنّت رسول اکرم صلى الله عليه واله وسلم سازگار نیست زیرا که آنچه از این دو برمی آید وجود افراد منافق و ناسالمی است که در اصحاب رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم رخنه کرده و تعدادشان نیز اندک نبوده است.

ثانياً: اهل سنّت صرفاً مصاحبت با نبی رحمت صلى الله عليه واله وسلم را کمال و فضیلت محسوب کرده و این فضیلت جعلی را دستمایه توجیه ظلم ها و ستم های عده ای از همین صحابه قرار داده اند و این در حالی است که خدای مهربان در آیه شریفه 29 حجرات صفات اصحاب برگزیده را بیان کرده که اولین آن همراهی حقیقی با آن حضرت است نه جسمشان، صرفاً با جسم شریف پیامبر صلى الله عليه واله وسلم معیت داشته باشد.

در حقیقت مصاحبت و همراهی ظاهری که عموم اصحاب با رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم داشته اند فضیلتی محسوب نشده و آنچه که فضیلت است تقوی و عمل صالح می باشد. خداوند متعال در سوره کهف انسان مؤمن و کافری را مثال می زند که با هم مصاحب هستند و این بدین معناست که ممکن است فرد کافری صحابی انسان مؤمن و پاکدامن باشد.

(قال له صاحبه و هو يحاوره اكفرت بالذی خلقک من تراب).(1)

یار او در مقام گفتگو و اندرز به او گفت:«آیا به خدائی که نخست از خاک آفریدت کافر شدی»

پس صرف مصاحبت با رسول اکرم صلى الله عليه واله وسلم کمالی محسوب نمی شود.

اما اگر بپذیریم که این آیات که در برگیرنده فضائلی برای یاران حقیقی رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم است تماماً هر کس را که نام صحابی و یار پیامبر صلى الله عليه واله وسلم او را به دنبال خویش یدک می کشد شامل می شود، در این صورت نیز این آیات مشتمله بر فضائل درباره حال آن زمان اصحاب بوده است و ملاک در قضاوت حال فعلی ایشان است نه تعاریفی که -

ص: 151


1- کهف 37.

خدای متعال از ایشان در گذشته به خاطر جهاد و جانفشانی خویش کرده است. گذشته خداوند از ایشان راضی بوده است آنهم به خاطر اعمال نیکشان (نه علت مصاحبت با رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم) ولی امروز اگر آن اعمال پسندیده ای که در گذشته ملاک فضیلت ایشان بوده ترک شود و از جانب ایشان مورد فراموشی و غفلت قرار گیرد نه تنها آن فضیلت بر ایشان ثابت نیست، بلکه بر آنها خرده گرفته می شود که چرا شما با آن مقام و درجه اعلاء این چنین به قهقری برگشته اید. همانطور که پروردگار عالم قارون را که از قوم موسی بوده و بلعم باعورا را نیز که هر دو در بدو امر انسان های صالحی بوده اند مذمت کرده است. در اینجا جالب است بدانیم که در روایات اهل سنت نیز احادیث معتبری یافت می شود که صراحتاً بر عدم عدالت عده زیادی از اصحاب پیامبر صلى الله عليه واله وسلم دلالت می کند.

عن النبي صلى الله عليه واله وسلم في اصحابي اثناعشر منافقاً فيهم ثمانية لا يدخلون الجنّة حتى يلج الجمل في سمّ الخياط.(1)

پیامبر اکرم صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: در بین اصحابم دوازده نفر منافق وجود دارد که هشت نفر ایشان هرگز وارد بهشت نخواهند شد.

همانطور که از حدیث مشخص می گردد، در بین اصحاب رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم به اعتراف خود آن حضرت منافق پیشه گانی بوده اند که تعدادی از ایشان هرگز وارد بهشت نمی شوند. حال که چنین است آیا می توان تمام ایشان را عادل دانست و همه را یارانی وفادار نامید؟ خوانندگان عزیز دقت بفرمایند که پیامبر صلى الله عليه واله وسلم فرموده اند: در بین اصحابم منافقینی وجود دارند یعنی منافقینی را نیز داخل در کلمه اصحاب فرموده اند. پس نمی توان گفت که کلمه صحابی صرفاً بار مثبت به همراه دارد.

بخاری از قول ابن ابی ملیکه نقل می کند که 30 نفر از اصحاب پیامبر صلى الله عليه واله وسلم را درک کردم که همگی از اینکه منافق باشند می ترسیدند.(2)

آیا یا ما درباره ی کسانی که خود در عدالت خویش شک دارند و نگران هستند که مبادا منافق باشند می توانیم به عدالت و وثوقشان و بلکه بالاتر از آن کفر کسی که به ایشان توهین کند حکم نمائیم؟

ص: 152


1- صحیح مسلم، کتاب صفات المنافقين و احکامهم حدیث 2779 صفحه 1177.
2- صحیح بخاری، کتاب الایمان، باب 37 خوف المومن حدیث اول، صفحه 34.

آیه بیعت رضوان.

(لقد رضي الله عن المؤمنين اذ يبايعونک تحت الشجره فعلم ما في قلوبهم فانزل السكينه عليهم و اثابهم فتحاً قريباً).(1)

خدا از مؤمنان که زیر درخت با تو بیعت کردند به حقیقت خشنود گشت و از آنچه در قلب آنها بود آگاه است. پس وقار و اطمینان را برایشان نازل کرد و به فتحی نزدیک پاداش داد. اهل سنت از این آیه جهت ساختن فضیلت برای خلفاء خویش استفاده کرده و می گویند خلیفه اول و دوم در بیعت رضوان شرکت کرده اند، پس خداوند از ایشان راضی است و چرا شیعه به اعمال این دو خرده می گیرد؟

در جواب گفته می شود که خداوند از آن دسته از مؤمنینی که با رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم بیعت کرده اند راضی است و حال باید ایمان آن چند نفر را ثابت کرد زیرا ایمان قلبی با ایمان لسانی متفاوت است. به همین دلیل مهم، خداوند متعال می فرماید: و قالت الاعراب آمنا قل لم تؤمنوا ولكن قولوا اسلمنا.(2) يعنى خدای عزوجل ایمان را از ایشان سلب کرده ولی اسلام را پذیرفته است.

فرق اسلام و ایمان در این است که اگر کسی به زبان اقرار به شهادتین کند به او مسلمان می گویند و احکام مسلمان مانند حرمت ،مال ،جان، ناموس، حلیت، نکاح، طهارت وی و... بر او جاری می شود ولی ایمان یعنی رسوخ اعتقاد به قلب عمل کردن به آنچه به عنوان ایمان پذیرفته است. پس خداوند از مؤمنینی که ایمان آورده اند راضی شده نه از هر کس که بیعت کرده است.

و مطلب دیگر آنکه خدای عزوجل این گروه را به خاطر این عمل پسندیده ستایش کرده است، حال اگر ایشان این کردار را تغییر دهند و بیعت بشکنند باز هم خداوند از ایشان راضی است یا نه؟

نباید این واقعه رخدادی نادر و کمیاب تلقی شود زیرا که عده ای در زمان حیات رسول اکرم صلى الله عليه واله وسلم هم مرتد شده و از دین برگشتند. همان طور که خداوند در کتاب خویش خبر داده و فرموده است:

ص: 153


1- فتح 18.
2- حجرات 14.

(و من يرتدد منكم عن دينه فيمت و هو کافر فاولئک حبطت اعمالهم في الدنيا و الاخره و اولئک اصحاب النارهم فيها خالدون).(1)

اگر آن کسی که از اهل ایمان بوده، از دین خویش برگردد و در همین حالت کفر بمیرد اعمالش در دنیا و آخرت نابود شده و در نهایت هم به جهنم جاودان وارد خواهد شد.

منظور ما از آوردن آیه فوق این است که اگر آیه بیعت رضوان و اعلام رضایت خداوند از اصحاب رسول اکرم صلى الله عليه واله وسلم در این آیه و هم چنین آیات دیگر درباره تمام اصحاب رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم نازل شده و مدح تمام ایشان را کرده باشد و در بین این گروه خلفاء نیز بوده و از مؤمنین به شمار می رفته اند، با این حال اگر این اصحاب از دین خویش برگردند و بر آن برگشتن از دین اصرار کرده و کافر از دنیا روند نه تنها در آخرت دچار عذاب الهی می گردند، بلکه به دلیل این قسمت آیه که می فرماید: (حبطت اعمالهم فى الدنيا و الاخره) در دنیا نیز تمام فضائلی که قبلاً کسب کرده بودند حبط شده و دیگر این فضایل شامل ایشان نمی گردد.

پس ملاک حال فعلی افراد است که چگونه اند نه گذشته ایشان که چه فضائلی داشته اند. در این آیه و در سایر آیات هم سخن از رضایت همیشگی خداوند به میان نیامده بلکه این رضایت به خاطر عملی از اعمال ایشان بوده و به همین دلیل است که اگر کسی از کار گذشته اش که مایه ی رضایت خداوند بوده دست بکشد دچار غضب و سخط خداوند خواهد شد.

خدای متعال درباره افرادی که پس از ایمان به کفر برگردند می فرماید: توبه ایشان نیز پذیرفته نخواهد شد.

همانا کسانی که بعد از ایمان کافر شدند و بر کفر خویش افزودند هرگز توبه آنها پذیرفته نشود و حقیقاً ایشان گمراهند.(2)

و در جای دیگر می فرماید: این اشخاص هرگز مورد مغفرت خداوند واقع نمی شوند.

آنان که نخست ایمان آوردند سپس کافر شدند باز ایمان آورده دگر بار کافر شدند پس بر کفر خویش فزودند اینان را خداوند نخواهد بخشید و به راهی هدایت نمی کند.(3)

ص: 154


1- بقره 217.
2- آل عمران 90.
3- نساء 137.

همان گونه که از آیات بر می آید این مطلب درباره عده ای مؤمن بوده که در نهایت به کفر روی آورده و بیایمان از دنیا رفته اند حال اگر کسی بیاید و فضایل ایشان را در زمان ایمانشان بیان کند، از نظر عقل و شرع بر او خرده گرفته می شود، زیرا او به واسطه ارتداد تمام حسنات و فضائلشان حبط و نابود گردیده و خداوند نیز هرگز از ایشان راضی نخواهد شد.

حال اگر به فرض مثال یکی از مؤمنین که حقیقتاً با رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم در واقعه حدیبیه بیعت کرده و خداوند از او به صراحت قرآن کریم راضی شده مرتد گردد کسی می تواند بگوید که او مورد رضای خداوند است و آیه رضوان در شأن او نازل شده و او هنوز انسان خوبی است؟

واضح تر بگویم عده ای از اصحاب رسول اکرم صلى الله عليه واله وسلم به خاطر بیعت رضوان مفتخر به فضیلتی گردیدند که مضمون آن رضایت خداست این فضیلت بسیار بالاست، لكن اگر ایشان پس از رحلت رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم بیعتی که در غدیر با همان حضرت مبنی بر وصایت و خلافت حضرت ولی الله علی بن ابی طالب علیه السلام کردند را نقض کنند و زیر پا گذارده و بشکنند باز این آیه و این فضیلت برای ایشان باقی می ماند یا خیر؟

طبق آیات قرآن کریم اگر چنین جنایتی توسط این عده اصحاب صورت گرفته باشد دیگر این فضیلت برای این گروه باقی نمی ماند و... اما درباره قسمت اول مطلب که آیا ایشان بیعتی با رسول اکرم صلى الله عليه واله وسلم مبتنی بر خلافت حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام کرده اند یا خیر می توان به کتاب الغدیر علامه امینی (اعلی الله مقامه) مراجعه کرد و در آنجا مفصل ماجرا را از طریق خود اهل سنت و منابع ایشان بررسی نمود.

در منابع شیعه نیز تصریح به این بیعت شده که به عنوان مثال می توان به کتاب بحار الانوار، جلد 37 مراجعه کرد.

در واقع این گروه اصحاب که دارای چنان فضیلتی بوده اند با این نکث بیعت آن فضایل را نابود کرده و از بین برده اند.

بله اگر ایشان پیروان واقعی رسول خدا باشند هرگز از دینی که خداوند از آن راضی است یعنی دین همراه با ولایت(1) خارج نگشته و مانند سلمان ها و اباذرها و مقدادها و... مایه افتخار جميع ملت اسلام خواهند بود. البته در ادیان گذشته هم -

ص: 155


1- مائده 3.

همه پیروان انبیاء را انسان های صالحی تشکیل نداده بودند، بلکه در میان ایشان نیز مردان و زنانی نا شایست به چشم می خوردند که می توان به زن نوح و لوط که از صحابه از نظر جسمی به آن دو پیامبر هم نزدیک تر بودند اشاره کرد(1) و آیات مذمت پیروان موسی و یاران او را در قرآن کریم بررسی نمود.(2) که در چنین وضعیتی است که حکم خواهیم کرد: خداوند سنتی مبنی بر اینکه تمام اصحاب انبیاء گذشته افرادی صالح باشند نداشته بلکه خودش در قرآن کریم درباره اصحاب و نزدیکان پیامبران خدا و حتی رسول مکرم اسلام نکوهش ها و خرده گیری هایی را برای اولوالا لباب متذکر شده است (و ما يتذكر الا اولوالا لباب).

رابطه خلفا با پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم

4 - اگر خلفاء انسان های بدی بودند چرا رسول اکرم صلى الله عليه واله وسلم خود را به ایشان نزدیک کرده و به ایشان و پست و مقام عطا کرده و با عده ای از ایشان رابطه ی سببی بر قرار کرده است؟

آیا رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم نمی دانستند که اینها مردم صالحی نیستند و در حقیقت باید گفت که پیامبر صلى الله عليه واله وسلم نمی دانستند که عایشه کافر خواهد شد و چون نمی دانستند او را طلاق ندادند و فقط شیعه است که می داند عایشه کافر است!!!

جواب

درباره ازدواج های رسول اکرم صلى الله عليه واله وسلم باید گفت همان طور که در قبل هم ذکر شد بسیاری از این ازدواج ها از روی ترحم صورت گرفته بود همچون ازدواج با حفصه دختر عمر که طبق منابع اهل سنت (3)از روی ترحم صورت گرفته است و همچنین لازم به ذکر است در ازدواج، به صرف گفتن شهادتین و اسلام زبانی حرمت نکاح با کافر و کافره زایل می شود که درباره عایشه و حفصه دختران خلفاء چنین بوده زیرا هم ایشان و هم پدرانشان شهادتین می گفتند و این شهادتین ازدواج با ایشان را حلال می کند.

اما درباره اینکه اگر ایشان بد بودند چرا رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم خود را به ایشان نزدیک می کرد باید گفت که رسول اکرم صلى الله عليه واله وسلم با دختر ابوسفیان نیز ازدواج کردند در حالی که به شهادت تاریخ، ابوسفیان به زبان و دل کافر بوده و بعداً صادقانه ایمان نیاورد.

ص: 156


1- تحریم /10.
2- صف/ 5.
3- جامع الاصول ابن اثیر 339/9.

امّا حقيقت مطلب همان طور که قبلاً گذشت کید و مکر خداوند و استدراج او نسبت به این افراد بوده که به ایشان مهلت دهد تا به گناه خویش بیافزیند بیافزیند.

چنانچه کسی ایراد کند که اگر عایشه و پدرش بد بودند و پیامبرصلى الله عليه واله وسلم می دانستند که کافر می شوند چرا رسول خداصلى الله عليه واله وسلم خود را از ایشان دور نکردند. جواب می دهیم به غیر از اینکه مشابه این مورد درباره ی دیگر انبیای الهی یعنی نوح و لوط که زنانی کافر داشتند وجود دارد. این نکته حائز اهمیت است که خود سؤال کننده در سؤال خویش گفته است که عایشه پس از پیامبر اکرم صلى الله عليه واله وسلم دچار مشکل شد.

پس چرا رسول خداصلى الله عليه واله وسلم او را به عقوبت کاری که هنوز نکرده است مبتلا کنند و به علت اینکه بعداً از دین خارج می گردد او را طلاق دهند. همواره عقوبت پیش از گناه در نزد همه عقلا مذموم است.

موقعیت خلفا در زمان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم

امر مهم دیگری که باید به آن توجه کرد این است که رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم هیچگاه پست های مهمی به خلفاء واگذار نکردند مگر اینکه ایشان از پس آن بر نیامده و یا از آن عزل شده و سپس یدالله العلیا حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام آن را به نحو احسن به نتیجه رسانده اند.

به طور مثال در جنگ هایی که ایشان فرار نکرده اند(1) و بعضاً لواء و پرچم اسلام را حمل می نموده اند، سپاه اسلام را به اضمحلال کشانده، دین را به خطر انداخته، طمع دشمن را بر اصل اسلام برانگیخته اند.

ولی در همین جنگ ها پس از رجوع مفتضحانه خلفاء حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام را پیروز و پرچمش را به اهتزاز در آورده اند.(2)

ص: 157


1- زیرا در بسیاری از جنگ ها فرار می کرده اند، شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد معتزلی، جلد 13 صفحه 286 به بعد.
2- داستان خیبر و داستان سوره برائت و برگرداندن ابابکر و اعزام حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام برای انجام مأموریت نیز آن قدر از شهرت برخوردار است که هیچ منکری نمی تواند انکار کند. طبری در تاریخ خود درباره فرار کردن عثمان از جنگ احد آورده است عثمان و چند نفر دیگر تا نزدیکی مدینه فرار کردند. (تاریخ طبری 21/3) همو نیز درباره ی غزوه خیبر با اشاره صریح به پرچمداری عمر و ابابکر و ناکامی این دو و تصریح به ترس شدید عمر به نقل واقعه مهم فتح خیبر به دست با کفایت امام اميرالمؤمنین علی علیه السلام می پردازد.(تاریخ طبری 93/3).

رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم با چنین رفتاری علاوه بر نشان دادن لیاقت حضرت علیعلیه السلام فضائل او، بی لیاقتی و بی عرضگی آن دسته افراد را که حتی لیاقت تبلیغ یک سوره را نداشته و عرضه فرماندهی یک لشگر را از خویش نشان نداده اند به همگی اثبات می نمودند. اینجانب در جمیع کتب اهل سنت هیچ ذکری از شجاعت فوق العاده خلفاء سه گانه پیدا ننموده ام و حتی در این کتاب ها اسم یک نفر را هم نیافتم که نوشته باشند(قُتل بید ابی بکر او عمر) یعنی به دست ابابکر و یا عمر کشته شده و این

در حالیست که عبارات حیرت انگیزی در کتب اهل سنت درباره ی شجاعت ها و دلاوری های امام اسدالله الغالب علی بن ابی طالب علیه السلام و حتی ذکر اسامی کسانی که به دست ایشان به دوزخ واصل شده اند به فراوانی یافت می شود.(1)

حالا من نمی دانم منظور سؤال کننده از منسب های مهم و پست های حساسی که پیامبر اکرم صلى الله عليه واله وسلم به خلفاء در زمان خویش اعطا می فرمودند کدام منسب و کدام پست است؟ ای کاش یک مورد را متذکر می شد. بله از نظر بسیاری از محققین اهل سنت ابوبکر هیچگاه برای اسلام تیری رها نکرد و خونی نریخت و شمشیری از نیام خارج نساخت.

هو اضعف المسلمين جنانا واقلهم عند العرب ترةً لم يرم قط بسهم ولا سلّ سيفاً ولا اراق دماً .... (2)

با این حال شبهه انداز ادعا کرده است که پیامبر صلى الله عليه واله وسلم در زمان حیات خویش مسئولیت های مهمی به ابابکر و عمر داده اند، مسلماً ادعای گزاف احتیاج به دلیل ندارد و همچنین صرف ادعا دلیل نمی خواهد. شبهه انداختن هم نیاز به برهان ندارد. لاجرم اگر کسی بخواهد عالمانه و بی غرض مطلبی را بیان کند نیاز به دلیل و برهان دارد.

ص: 158


1- محمد بن عمر واقدی از اعلام اهل سنت در کتاب مشهور خویش یعنی مغازی بارها این جمله را تکرار کرده است: فلان شخص مشرک به دست علی بن ابی طالب علیه السلام کشته شد به عنوان مثال درباره ی تعداد کشته گان مشرکین در روز بدر او به عدد چهل و نه اشاره می نماید و سپس اضافه می کند که 22 نفر ایشان را علی بن ابیطالب علیه السلام به درک واصل کرده و اسامی تمام را ذکر می کند ولی هیچ کجای این کتاب ذکری از مقام منسب و یا حتی فرماندهی و شجاعت قابل اعتنائی از جانب خلفاء به میان نیامده است. (مغازی/ غزوه بدر صفحه 113).
2- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید معتزلی، جلد 13 صفحه 281 .

انصار و اهلبیت علیهم السلام

5 - علمای شیعه همواره به خاطر همراهی انصار با علی علیه السلام در جنگ صفین از ایشان تمجید می کنند. لکن به خاطر اینکه خلافت را به علی علیه السلام واگذار نکرده اند این گروه را مرتد می نامند. عجب مقیاس و ترازوی عجیبی!!! اگر در کاری از کارها با علی علیه السلام باشند بهترین مردم و اگر در کنار مخالفان باشند مرتد و دنیا طلبند مگر علی علیه السلام کیست که با او بودن ملاک حق و مفارقت از او ملاک باطل است.

جواب

خدای عزوجل برای اینکه مردم بتوانند اعمال خویش را بسنجند میزانی در اختیار ایشان قرار داده است که اگر این میزان نبود هر کس ادعا می نمود که از همه مردم بهتر و اعمالش نیکوتر است.

میزان در زمان حیات نبی خدا صلی الله علیه واله وسلم و وجود نازنین خود آن حضرت بوده است، که باید افراد اعمال و رفتار خویش را با آن حضرت بسنجند. حال پس از ایشان چه کسی میزان اعمال است؟ و چه کسی ترازوی سنجش کردار خلق است؟

اگر کسی بگوید قرآن کریم میزان است به او گفته می شود این همه گروه های مختلفی که یکدیگر را تکفیر کرده اند همگی معتقد به قرآن بوده و آن را کتاب منزل از جانب خداوند می دانند لکن این قرآن نه تنها نتوانسته است که از تفرقه امّت اسلامی جلوگیری کند، بلکه در خیلی از موارد گروه های متفرق به وسیله همین قرآن یکدیگر را تکفیر کرده و از همدیگر تبری جسته اند و این صریح آیه ی کریمه ی (يضل به كثيراً و يهدى به كثيراً (1) و آیه شریفه و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمه للمؤمنين و لا يزيد الظامين الا خسارا).(2) می باشد.

پس در نتیجه باید در کنار این قرآن چیز دیگری باشد که آن چیز امت را متحد کرده و میزان اعمال ایشان باشد.

ص: 159


1- بقره 26: بسیاری را گمراه و بسیاری را هدایت می کند.
2- اسراء 82: و ما از این قرآنی که نازل کرده ایم چیزی است برای شفا و رحمت برای مومنین و ظالمین را جز زیان چیزی نرساند.

ممکن است به ذهن کسی برسد که چیزی که در کنار قرآن باعث وحدت بوده و میزان سنجش اعمال امّت است همه اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم می باشند و این بدین معناست که اگر به هر یک از اصحاب چنگ بزنیم به هدایت می رسیم.

لیکن این امر صحیح نیست زیرا برای این مطلب نصّ صحیحی در اختیار نداریم و دیگر اینکه به تأکید صریح قرآن کریم در بین اصحاب رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم منافقینی وجود داشته اند که حضرت آنها را به عموم مسلمین معرفی نفرموده اند و همچنین اصحاب رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم همگی دارای عصمت نبوده و نهایتاً این که همین اصحاب در مواقع زیادی با هم موافق نبوده بلکه به حرب و جنگ با یکدیگر پرداخته اند.

در واقع اگر همه اصحاب رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم باعث هدایت و میزان امت باشند به جای ایجاد اتحاد، اختلاف توصیف ناشدنی به وجود خواهد آمد که تصور آن هم رعب و وحشت را بر دل انسان حاکم می کند. اگر همه اصحاب ملاک سنجشند در بین حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام و ابابکر به کدام یک باید چنگ زد و یا در اختلاف بین اسامه و ابابکر و عمر و اختلافی که این دو با سعد بن عباده و ابوسفیان داشتند کدام حجتند. در جریان تبعید ابوذر آیا او میزان است یا عثمان؟ و در هنگام جنگ جمل آیا طلحه و زبیر ملاک سنجشند یا حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام؟؟؟

مسلماً کسی نمی تواند بگوید که همگی می زانند زیرا هر کدام یک سلیقه و روش داشته که هر یک ناقض روش های دیگری می باشد و این سبب اختلافی عظیم در دین می شود که در آن تفرقه و چند سخنی را به وجود خواهد آورد (و لو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافاً كثيراً).(1)

و اگر از غیر خدا بود در آن اختلاف بسیار می یافتند.

و اگر کسی بگوید یکی از ایشان حجتند به این شکل که هر کدام را که شما انتخاب کنید و شما اختیار کنید و از او تبعیت کنید ولو با دیگری نزاع و دشمنی داشته باشید صحیح است باز دو مشکل خواهد داشت اول اینکه حجت خدا با انتخاب مردم نیست بکله باید از طرف خدا و رسول صلی الله علیه واله وسلم منصوب باشد و دوم اینکه به هر کدام چنگ بزنیم ترجیح بلا مُرجّح پیش می آید یعنی اینکه بدون وجود -

ص: 160


1- نساء 82.

فضیلتی در این نفر نسبت به دیگران ما او را برایشان ترجیح داده ایم. در نتیجه بر خدا لازم است که کسی را که قدرت تکلّم و دفاع از خویش داشته و بتواند مردم را از گمراهی ها به سمت هدایت سوق دهد بر ایشان منصوب کند و آن شخص نیست مگر وجود محترم امام معصوم علیه السلام .

اهل سنت در منابع مختلف خویش این روایت را ذکر کرده اند که:

ابن حوشب می گوید: در نزد ام سلمه رضی الله عنها بودم پس ابوثابت به اجازه او وارد منزل شد. ام سلمه به او گفت: ابوثابت دلت در این دوران با چه کسی است؟ او جواب داد: من تبعیت از علی علیه السلام کردم. ام سلمه گفت: به حق رسیده ای زیرا قسم به کسی که جانم به دست قدرت اوست از پیامبر خدا صلی الله علیه واله وسلم شنیدم که می فرمود:(علی مع الحق و القرآن و الحق و القرآن مع على ولن يفترقا حتى يردا على الحوض).(1)

علی همراه حق و قرآن است و حق و قرآن همراه علی و این دو از هم جدا نمی شوند تا اینکه در کنار حوض کوثر به من برسند.

حال وقتی که همیشه حق با حضرت ابی الحسن علی بن ابی طالب علیه السلام است آن کسی که از حضرت جداست و در گروه و فرقه دیگری است مسلماً باطل است و شیعه کسی است که طبق فرمایش پیامبر خدا صلی الله علیه واله وسلم که از جانب رب العباد حضرت مولی علی بن ابی طالب علیه السلام را به عنوان میزان برای بندگان خویش معرفی فرموده اطاعت از امر خدا و رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم کرده و حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام را میزان قرار داده و هر کس با ایشان است در طریق مستقیم و هر کس که از مولا جداست در راه گمراهی و ضلالت می داند. حتی انصار زمانی که در قضیه سقیفه در کنار او نبودند مذموم و زمانی که در صفین مفتخر به همرکابی او بودند .ممدوحند. اهل سنت باید بگویند به چه دلیل خلفاء و اصحاب دیگر پیامبر صلی الله علیه واله وسلم را میزان قرار داده و هر کس با ایشان باشد را حق و هر که نباشد را باطل تصور کرده اند؟ آیا چنین نصی که ذکر شد درباره خلفاء نیز وجود دارد؟ و آیا اصلاً ممکن است چند نفر که تاریخ اختلاف بزرگی از ایشان ثبت کرده و عصمت ایشان محال است همگی میزان حق و باطل باشند؟

ص: 161


1- ينابيع الموده قندوزی حنفی ،269/1 برای اطلاع از دیگر منابع اهل سنت به کتاب مذکور مراجعه کنید.

مسلماً یک نفر آن هم از طرف خدا و رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم باید به عنوان میزان حق و باطل پس از رحلت رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم برای مردم معین گردد و آن یک نفر هم به نقل روایات شیعه و سنی کسی جز حضرت ابی الحسن المرتضی علیه السلام نمی باشد.

روایتی که از طریق کتب اهل سنت گذشت تنها مُشتی از خروارها سندی است که دلیل بر این مدعاست.

برای اطمینان خاطر بیشتر به چند حدیث دیگر که از کتب سنی منتخب شده اند کاملاً توجه بفرمائید:

عن النبي صلی الله علیه واله وسلم:(انت الصديق الاكبر و انت الفاروق الذى يفرق بين الحق و الباطل).(1)

ای علی تو راستگوی بزرگ و تو جدا کننده ای هستی که بین حق و باطل را جدا می کند.

عن النبي صلى الله عليه واله وسلم: (يا على انت الصراط المستقيم).(2)

پیامبر صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: ای علی تو صراط مستقیم هستی.

(عن النبي صلى الله عليه واله وسلم قال: يا عمار، ان رايت علياً قدسلك وادياً وسلك الناس وادياً فاسلك مع على ودع الناس).(3)

پیامبر صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: ای عمار اگر دیدی که علی در راه سرزمینی است و مردم در راه سرزمینی دیگر پس تو همراه علی باش و مردم را رها کن.

(عن النبي صلى الله عليه واله وسلم قال : الحق مع ذا الحق مع ذا يعنى علياً).(4)

از پیامبر روایت شده که حق همراه آن مرد یعنی علی علیه السلام است.

عن النبی صلى الله عليه واله وسلم:(یا علی انک قسيم الجنه و النار).(5)

پیامبرصلى الله عليه واله وسلم فرمودند: ای علی بدرستی که تو تقسیم کننده بهشت و آتشی.

عن النبي صلى الله عليه واله وسلم: (اللهم أدر الحق معه حيث مادار و كيف ما دار).(6)

پیامبر صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: بار خدایا حق را هر کجا و هرگونه که علی بگردد، بگردان.

دو روایت آخر که هر دو از قول نبی اکرم صلى الله عليه واله وسلم بوده و در کتب معروف مناقب اهل سنّت نقل شده دلالت بر این می کند که میزان اعمال و ترازوی سنجش افراد کسی -

ص: 162


1- ذخایر العقبی 56.
2- کنز العمال، جلد 11 صفحه 614 حدیث 32973.
3- کنز العمال، جلد 11 صفحه 614 حدیث 32973.
4- همان، جلد 11 صفحه 621 حدیث 33018.
5- مناقب ابن مغازلی شافعی / 67 حدیث 97.
6- تذکره الخواص ،271/1 ، ينابيع الموده قندوزی حنفی 249/1.

جز حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام نیست. زیرا او راه مستقیم است و هر کس با او نباشد در گمراهی است و میزان برای سنجش اعمال ولایت اوست که هر کس دارای آن باشد بهشتی و الا جهنمی خواهد بود که این حقیقت معنای میزان است.

ناگفته نماند طبق منابع اهل سنّت حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام نه تنها میزان اعمال است، بلکه میزان برای تشخیص طیب ولادت و یا ساده تر بگویم حلال زادگی و خبث ولادت به معنی حرام زادگی هم می باشد.

(عن ابن عباس رضى الله عنهما قال: قال رسول الله صلى الله عليه واله وسلم يا على انت مولى من انا مولاه وانا مولی کل مومن و مومنه لا یحبک الاطاهر الولاده ولا يبغضك الا خبيث الولاده)(الحديث).(1)

و همان حضرت میزان ایمان و نفاق نیز شمرده شده است.

سبط بن جوزی از اعلام سنی در کتاب تذکرة الخواص از طریق کتب مورد اعتماد اهل سنت مانند صحیح مسلم کتاب الایمان مسند احمد حنبل، سنن ترمذی، سنن ابن ماجه و.... این روایات را با الفاظ مختلف از حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام نقل کرده که فرمودند:

(والله انه مما عهد الى رسول الله الله انه لا يحبنى الا مومن ولا يبغضني الا منافق).(2)

به خدا قسم یکی از سخنانی که پیامبر صلى الله عليه واله وسلم به من فرمودند این بود که مرا دوست ندارد مگر مؤمن و با من دشمن نباشد مگر منافق.

ترمذی پس از تأیید حدیث مذکور که با جمله نهذا حديث حسن صحیح» به صحت و خوبی این روایت اذعان کرده آورده است:

(كان ابو الدرداء يقول ان كنا نعرف المنافقين معشر الانصار الا ببغضهم على بن ابى طالب علیه السلام).(3)

ابو درداء گفت: ما منافقین را از میان انصار نمی شناختیم مگر بواسطه اینکه دشمنی با علی علیه السلام داشتند.

ص: 163


1- ينابيع الموده قندوزی حنفی 397/1.
2- تذكرة الخواص 25/1 و به این مضمون در کنز العمال 598/11 ح 32878 این روایت در کتاب سنن ابن ماجه که از کتب صحاح اهل سنت است نیز نقل شده است. سنن ابن ماجه باب 11 حدیث 114 صفحه 30.
3- سنن ترمذی، كتاب المناقب، باب 21 حدیث 3745 و 3726 صفحه 979.

حال با وجود این همه روایات معتبر در کتب اهل سنت برای چه شیوخ وهابی به شیعه ایراد می گیرند که چرا امام امیرالمؤمنین علیه السلام را میزان قرار داده و شیعه را مسخره کرده و ادامه می دهند به چه دلیل می گویید هرکس با علی علیه السلام باشد حق و هر کس مخالف او باشد باطل است؟

گویا فرقه ضاله و هابیت از منابع و روایات خویش اطلاع نداشته و یا اینکه آنها را هم قبول ندارند و در واقع هر چه را که با اهداف شوم و دیکته شده توسط استعمار برایشان تطابق دارد پذیرفته و هر چه که به نفع ایشان نیست ولو از روایات صحیح مذکور در کتب بزرگ خودشان باشد مردود و بی ارزش می پندارند.

شیعه به دلیل وجود روایات مذکور و همچنین صحیح تر از اینها روایات وارده کتب خویش، ملاک حق و باطل را حب و بغض، همراهی و جدائی از امام المتقین و میزان الدین علی بن ابیطالب علیه السلام دانسته و برای عمل خویش دلیل دارد. وهابی باید برای اینکه خلفاء خویش و بلکه هوای نفس خویش را ملاک تشخیص حق و باطل دانسته دلیل اقامه کند که (فان لم تفعلوا و لن تفعلوا فاتقوا النار التي وقودها الناس والحجاره اعدت للكافرين).(1)

و اگر این کار را نکردید و هرگز نتوانید کرد پس بترسید از آتشی که هیزمش مردم بدکار و سنگ های خارا است که برای کافران مهیا شده است...

ص: 164


1- بقره / 24.

حدیث غدیر؛ سرپرستی یا دوستی

اشاره

6 - یکی از انتقادات شیعه به اصحاب رسول اکرم صلى الله عليه واله وسلم اینست که چرا نص غدیر را درباره ولایت علی علیه السلام انکار کرده اند گفته می شود چه کسی است که منظور پیامبر اکرم صلى الله عليه واله وسلم از حدیث غدیر ولایت علی علیه السلام است اگر چنین بود اصحاب همه متوجه می شدند. آیا شما از اصحاب پیامبر صلى الله عليه واله وسلم که در واقعه غدیر حاضر بوده اند بیشتر می فهمید. شما ولایت و سرپرستی را فهمیده ولی ایشان که آنجا بودند چنین چیزی را متوجه نشده اند.

جواب

اگر کسی واقعه غدیر را خوب ملاحظه کند با صرف نظر از هر مذهب و اعتقادی که دارد به راحتی متوجه خواهد شد که منظور پیامبر اکرم صلى الله عليه واله وسلم از سخنرانی غدیر تعیین جانشین برای پس از خویش بوده است.

اگر فهم و درک افراد از نقل اقوال و احادیث حجت نباشد و کسی بگوید چون شما در آن محلی که این حدیث صادر شده حضور نداشته اید نمی توانید این حدیث را بفهمید و در نتیجه قادر نیستید به این حدیث عمل کرده و آن را حجت افعال خویش قرار دهید. پس دیگر هیچ حدیث و روایتی حجیت نداشته و حتى ما در زمان نزول قرآن هم نبوده ایم و مهمتر از آن چه که بین خدا و رسول صلى الله عليه واله وسلم در هنگام نزول قرآن گذشته خبر نداریم. پس قرآن هم برای ما قابل استفاده نیست و در نتیجه دین بی دین.

آخر این چه مغلطه ایست که کسی بگوید چون شما در واقعه غدیر نبوده اید نمی توانید درباره منظور پیامبر اکرم صلى الله عليه واله وسلم از جمله کلام (من كنت مولاه فعلی مولاه) قضاوت کنید و هر چه که حاضرین در آن ماجرا فهمیده اند شما هم باید آن را تصدیق کنید.

اما اگر ما این حرف غیر منطقی را هم بپذیریم باز نقضی به عقیده و مذهبمان وارد نمی شود زیرا سخن رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم در روز غدیر آن قدر واضح و مبرهن بوده که تمام حاضرین همان مطلبی را که ما امروز از آن برداشت می کنیم یعنی ولایت و وصایت و خلافت حضرت مولا علی بن ابی طالب علیه السلام را از آن سخن متوجه شده و تمام قرائن و شواهد این نکته را تأیید می کند.

ص: 165

چون مطلب از وضوح کافی برخوردار است و به خاطر به درازا نکشیدن کلام به یک مورد اشاره کرده و این بخش را به اتمام می رسانیم.

براء بن عازب رضى الله عنهما می گوید: در سفری همراه پیامبر صلى الله عليه واله وسلم بودیم پس به غدیر خم رسیدیم منادی ندای نماز جماعت داد و برای پیامبرصلى الله عليه واله وسلم جایی در زیر درختی آماده شد. ایشان نیز نماز ظهر را اقامه کرده و سپس دست علی علیه السلام را گرفته و فرمودند: آیا نمی دانید که من از همه مؤمنین به ایشان اولی و سزاوارترم. همه تصدیق کردند و گفتند: آری. پس دست علی علیه السلام را گرفته و فرمودند: خداوندا هر کس که من مولای اویم پس علی علیه السلام مولای اوست، خدایا هر کس که با علی علیه السلام دوست است او را دوست بدار و با دشمن او دشمن باش. پس از این کلامِ رسول خداصلى الله عليه واله وسلم، خلیفه دوم به خدمت حضرت علی علیه السلام و دستبوسی ایشان رسید و عرض کرد:

گوارایتان باد ای پسر ابوطالب زیرا که مولای هر زن و مرد با ایمان گردیدید.(1)

معنای حدیث غدیر

حدیث غدیر دلالت بر ولایت و سرپرستی حضرت علی علیه السلام کرده و بیان مقام جانشینی ایشان را برای پیامبر اکرم صلى الله عليه واله وسلم می نماید. دلیل این مطلب:

1 - این ولایت و سرپرستی را همه حاضرین حتی خلیفه دوم سنی ها نیز که دارای فهم فوق العاده ای هم نبوده(2) متوجه شده که با جمله:(اصبحت و امسیت مولای و مولا كل مؤمن و مؤمنه) به این موضوع اقرار کرده.

2 - اگر منظور پیامبر اکرم صلى الله عليه واله وسلم از کلمه مولی دوستی حضرت امیر المؤمنين علی علیه السلام بوده چرا این مطلب را که چندان مهم هم نیست با چنین آب و تابی و قرائت خطبه و گرفتن اقرار از مؤمنین بیان فرموده اند؟ چرا این جمعیت کثیر را -

ص: 166


1- با وجود ذکر مفصل منابع این حدیث در صفحات گذشته به چند منبع دیگر نیز اشاره می شود. ذخایر العقبی 67، تذکرة الخواص سبط بن جوزی در جلد اول صفحه 256 این روایت را از منابع بزرگ خودشان مانند مسند احمد حنبل سنن ترمذی و منابع معتبر دیگری از کتب معتبره اهل سنت ذکر کرده است.
2- در روایات معتبر اهل سنت آمده است که فکان عمر لم يفهم یعنی عمر نمی فهمید (کنز العمال جلد 11 صفحه 79 حدیث 30688).

فقط برای اینکه بگوید علی ابن ابی طالب علیه السلام را دوست داشته باشید متوقف کرده است؟ آیا این عمل برای پیامبر اکرم صلى الله عليه واله وسلم سخیف و دور از شأن ایشان نیست؟

مگر قرآن کریم قبلاً در موارد متعدد به دوستی با مؤمنین امر نکرده پس چرا دیگر پیامبر خدا صلى الله عليه واله وسلم با چنین مقدمات و مؤخراتی حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام را به عنوان دوست مؤمنین معرفی کرده اند؟

3 - اگر منظور پیامبر اکرم صلى الله عليه واله وسلم از ولایت حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام دوستی ایشان بوده چرا در اول سخن خویش از مردم اقرار گرفتند که آیا مرا به عنوان سرپرست خویش قبول دارید یا نه؟ وقتی اول کلام سخن از ولایت به معنی سرپرستی است آیا در میان کلام، ولایت به معنای دوستی تلقی می شود؟ آیا رسول اکرم صلى الله عليه واله وسلم با این گرفتن اقرار که از مردم صورت گرفت نمی خواهد بفرماید که چون مرا به عنوان ولی خود قبول دارید پس باید حضرت علی علیه السلام را نیز به عنوان ولی و سرپرست بپذیرید؟

4- هیچ انسان منصفی ولی را در این روایت به معنای دوست نگرفته است حتی بزرگانی از علمای اهل سنت نیز بر این مطلب اذعان کرده و در کتب خویش آن را مسطور کرده اند.

به عنوان مثال سبط بن جوزی در کتاب معروف خویش یعنى تذكرة الخواص پس از ذکر مفصل حدیث اعلای غدیر با ذکر اسناد و الفاظ بررسی معنای کلمه مولی که در حدیث وارد شده می پردازد وی که در این زمینه مفصلاً به میدان وارد شده ده معنا از کلمه مولی در لغت عرب آورده که به ترتیب عبارتند از: مالک بنده، آزاد کننده بنده، خود عبد و بنده، یار و ناصر، پسر عمو، هم پیمان، متولی امور، وصیّت میت، همسایه، آقایی که باید از او اطاعت شود و در نهایت به معنی اولی و سزاوارتر.

او در ادامه با اول به دلیل عقلی و ادبیاتی عرب نمی تواند از کلمه مولی در حدیث اعلای غدیر توسط حضرت نبی اکرم صلى الله عليه واله وسلم اراده شده باشد. پس: فتعيّن الوجه العاشر و هو الاولى و معناه من کنت اولی به من نفسه فعلی اولی به.

ص: 167

یعنی چون هیچ یک از معانی نه گانه اولی با سیاق حدیث سازگار نیست پس معنای دهم درباره لفظ مولی معین شده و در واقع حدیث این گونه معنا می شود:

که رسول اکرم صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: هر کس که من از او به خودش اولی تر و سزاوارترم پس علی علیه السلام نیز بر او سزاوارتر و اولی تر است (و این حقیقت معنای ولایت و اولویت امر خلافت برای حضرت امام علی بن ابیطالب علیه السلام است).

او در ادامه می نویسد: از علمای بزرگ ما، حافظ ابوالفرج اصفهانی، نیز در کتاب مرج البحرین، با نقل حدیث اعلای غدیر همین معنای دهم را که به معنای ولایت و سرپرستی است پذیرفته و بر آن تأکید نموده است.(1)

این سطوری که از مقابل دیدگان شما گذشت تماماً نقل قول از عالم بزرگ سنی مذهبی است که تا اندازه ای انصاف داشته و گوشه ای از حقیقت را بیان نموده باید به سلیمان خراشی که با انکار حقایق و مسلمات تاریخ و بستن افترا پس قصد تاریک جلوه دادن روشنی حقیقت را دارد گفت که سبط بن جوزی و ابوالفرج اصفهانی، که شیعه نبوده اند لکن آنها هم از معنای حدیث اعلای غدیر همان چیزی را فهمیده اند که شیعه و منصفین عالم آن را می فهمند، حتی خلیفه

دوم شما نیز از معنای حدیث اعلای غدیر ولایت و سرپرستی را فهمیده است. اکثر اهل سنت نیز خود می دانند که معنای حدیث اعلای غدیر چیزی جز ولایت مطلقه ی حضرت ابی الحسن امیر المؤمنين على علیه السلام نمی باشد. لکن بیشتر به توجیه آن روی آورده و سعی در انکار حقیقت می کنند.

و این فرقه گمراه وهابی است که با دستورالعمل از قدرت های استعمارگر و دولت های تفرقه انداز مستبد سعی در انکار حقیقت و پوشاندن واقعیت کرده و هر از چند گاهی از آستین ناپاکی قلم شکسته ای را برای تحریف واقعیت ها و ایراد تهمت ها و انکار حقایق خارج می کند و نمیداند:(یریدون ليطفئوا نور الله بافواههم و الله متم نوره و لو كره الكافرون) (2)

می خواهند نور خدا را با دهانشان خاموش کنند و البته خدا نور خود را هر چند کافران خوش ندارند کامل می کند.

ص: 168


1- تذكرة الخواص 255/1 الی 271 .
2- صف 8.

موضوع چهارم :القاء شبهه در امامت ائمه دوازده گانه علیهم السلام.

اشاره

موضوع چهارم:

القاء شبهه در امامت ائمه دوازده گانه علیهم السلام.

ص: 169

القاء شبهه در امامت ائمه دوازده گانه علیهم السلام

عموم اهل سنت به بزرگواری و عظمت دوازده امام شیعه علیهم السلام اذعان و اعتراف دارند و این به دلیل وجود روایات زیادی است که در کتب ایشان اشاره به مقام عظیم و رفیع این بزرگواران دارد. حتی عده زیادی از ایشان برای زیارت قبور ائمه علیهم السلام طی طریق کرده و خود را به عتبات عالیات و مشاهد مشرفه ی این امامان معصوم علیهم السلام می رسانند و با زیارت قبور این عباد صالح خدا به محضر او تقرب می جویند، لکن با روی کار آمدن فرقه بدیع و گمراه وهابیت در حجاز این گروه بر مبنای دستورهای صادره توسط دشمنان اسلام، علماً و عملاً به مبارزه با تمام مظاهر اسلام ناب از جمله اهل بیت علیهم السلام و هر چه که مردم را به یاد ایشان می اندازد پرداخته و با مظاهر آل الله چون قبور ایشان، به مخالفت و مبارزه برخاسته اند و علاوه بر مبارزه عملی با اهل بیت علیهم السلام مانند تخریب قبور ایشان، از نظر اعتقادی نیز سعی در فریب تمام جوامع اسلامی داشته و خبیثانه ترین استراتژی ایشان شکستن قداست اهل بيت علیهم السلام و ایجاد شبهات ولو عوامانه درباره ی مقام قدسی و ملکوتی این عزیزان درگاه خداست البته در این کار هدف ایشان علاوه بر جمعیت شیعه دیگر گروه ها و دسته های اهل سنت نیز می باشد. زیرا عموم اهل سنت در اقصی نقاط عالم نسبت به عقاید، افکار و نظریات وهابیت ظنین و بدگمان می باشند و این وهابیت است که قصد دارد خویش را به عنوان سردمدار احیاء اسلام در سرتاسر زمین معرفی کرده و در لوای مبارزه با شرک توحید محض را بمباران نماید و باید گفت تمام اینها اوامری است که از سفارتخانه های دولت های استعمارگر برای ریشه کنی اسلام به شیوخ وهابی دیکته می گردد.

ما در این جا به بررسی مهم ترین شبهاتی که در کتاب اسئلة... در باب امامت وارد شده می پردازیم و به لطف خداوند پاسخی در خور برای آن ذکر خواهیم کرد.

ص: 170

آیا شیعه برای امام حسن علیه السلام احترامی قائل نیست؟

1 - حسن بن علی علیه السلام فرزند فاطمه و از آل عباست و در این مورد هیچ فرقی با برادرش حسین علیه السلام ندارد. پس چرا امامت به فرزندان حسن علیه السلام نرسیده و در فرزندان حسین علیه السلام ادامه یافته است. اصلا شیعه درباره اعتقادش به اهل بیت دروغ می گوید، زیرا حسن علیه السلام و اولاد او را دوست نداشته و بلکه به او توهین می کنند و بعد ادعا می کنند که ما تمام اهل بیت را دوست داریم آیا جواب قانع کننده ی هست؟

جواب

کسی که خود را در عقاید پوچ خود اسیر کرده و نسبت به دیگر اعتقادات با تعصب بنگرد خود را کاملاً محق و دیگران را باطل تصور می نماید تا آنجا که سخنی زده و از شنیدن جواب گریخته و برای سخن خویش از طرف مقابل جواب را محال می داند. ما به سلیمان خراشی که این جملات یاوه را نوشته و در تخیّل خویش جواب آن را غیر ممکن می داند می گوئیم اولاً این سخنان آن قدر پوچ است که هر زن جوان مرده را به خنده وا می دارد. لکن حال ما که قصد پاسخ دادن داریم از تو می پرسیم که آیا در مملکت شما یعنی عربستان که این کتب را بر علیه شیعه منتشر می کند به شیعه اجازه می دهند که از خویش دفاع کرده و پاسخ شبهات تو را نیز منتشر کنند؟ و یا اینکه آنجا آن قدر خفقان شدید است که کتابی تأیید وهابیت یافت نشده و اگر کتابی از کتب شیعه به دست آید حکم و جزای آن اعدام و تحمل سخت ترین مجازات هاست.

مگر نه اینست که در کشور شما عربستان جزای کسی که کتاب الغدیر علامه عظيم الشأن عبد الحسین امینی (اعلی الله مقامه) را در اختیار داشته باشد اعدام است ولی در کشور ما و جمیع ممالک شیعه کتب اهل سنت به وفور برای طالبین آن قابل دسترسی بوده و در تمام نمایشگاه های بین المللی ایران این کتب به معرض عموم گذاشته می شود. حال تو در گوشه ای از حجاز نشسته شبهه ای مطرح می کنی و بعد مدعی می شوی که این شبهه هیچ جوابی ندارد. اگر واقعاً به دنبال جواب هستی به مشهد و قم و اصفهان و تهران آمده و جواب خویش را با استدلال و برهان دریافت نما.

ص: 171

امامت فریضه ای الهی است

مردم درباره ی امامت هیچ اختیارى ندارند ماكان لهم الخيرة.(1) بلکه خداست که امام را برمی گزیند و اوست که تعیین امام می کند و اگر شیعه پس از حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام امامت را در امام حسین علیه السلام و اولاد برگزیده او صرفاً و نه همه اولاد او می داند بخاطر اینست که از طریق احادیث صحیح شیعه و سنی اسامی ائمه علیهم السلام بیان شده،(2) و اگر در آن روایات نام دیگری جز این ائمه علیهم السلام که بدان معتقد است می یافت مسلمأ به ایشان نیز همان عقیده را داشت که نسبت به این دوازده امام دارد.

مطلب مهمی که باید به آن خوب عنایت کرد این است که اگر کسی چنین ایرادی وارد کند باید درباره همه افعال خداوند اشکال وارد کرده و بگوید چرا فرزندان موسی پیامبر نشده و نبوت از طریق اولاد هارون ادامه یافت و چرا در بین فرزندان یعقوب فقط یوسف به رسالت رسیده و یازده برادر او از این موهبت الهی محروم ماندند و چرا...؟

در بین دوازده برادر، خداوند یوسف را به نبوت برگزید و کسی حق ندارد اعتراض کند که چرا دیگر برادران به رسالت نرسیدند زیرا (لايسئل عما يفعل و هم يسألون).(3)

از کار خداوند سؤال نمی شود و مردم هستند که مورد سؤال قرار می گیرند.

اراده و مشیت خدای متعال بر این قرار گرفته است که فرزندان امام حسین علیه السلام امام شده و فرزندان امام حسن به این مقام نرسند. اگر چه از حضرت باقر العلوم علیه السلام ائمه از طریق پدر حسینی و از طریق مادر حسنی هستند. زیرا مادر امام باقر از اولاد حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام است.

از امام هشتم حضرت اباالحسن الرضا علیه السلام سؤال شد:

(لاى علّة صار الامامه فى ولد الحسين دون ولد الحسن)؟

چرا امامت در بین فرزندان امام حسین علیه السلام جریان پیدا کرد و در اولاد امام حسن جاری نشد؟

ص: 172


1- قصص /68.
2- روایات امامان دوازده گانه به زودی بررسی خواهد شد.
3- انبیاء / 23.

حضرت فرمودند: به جهت آنکه خداوند امامت را در اولاد امام حسین علیه السلام قرار داد نه اولاد امام حسن علیه السلام و از فعل و کردار حق تعالی سؤال نمی توان نمود.(1)

در اینجا حضرت ثامن الحجج علیه السلام اشاره به اراده و مشیّت خداوندی کرده و فرموده اند: چون خداوند این گونه اراده کرده پس اولاد امام حسین علیه السلام به امامت رسیده و در نسل حضرت مجتبی علیه السلام امامت ادامه پیدا نکرد.

البته برای این مورد حکمت هایی هم در روایات ما ذکر شده که علاقه مندان می توانند به کتاب های جامعی چون علل الشرایع، مراجعه فرمایند.

سخن آخر در این مورد، روایتی است که ربیع بن عبدالله بیان کرده او می گوید: بین من و عبدالله بن حسن درباره ی امامت گفتگویی رخ داد او گفت: امامت هم در اولاد امام حسن علیه السلام و هم در اولاد امام حسین علیه السلام می باشد. من گفتم: بلکه این امر فقط در فرزندان حضرت امام حسین علیه السلام بوده و این تا روز قیامت عوض شدنی نیست. او گفت: چرا امامت در اولاد امام حسین علیه السلام باشد ولی در اولاد حضرت امام حسن علیه السلام نباشد در حالی که هر دو آقای جوانان اهل بهشتند و در فضیلت مساوی بوده و حتی امام حسن علیه السلام به خاطر بزرگتر بودن سنی از برادر خویش افضل است.پس باید امامت در افضل باشد نه در مفضول. من گفتم: موسی و هارون هر دو پیامبر بودند و موسی از هارون بالاتر، لكن خداوند نبوت و خلافت را در اولاد هارون قرار داد و در اولاد موسی چنین چیزی به ودیعت نگذاشت و همان خدا نیز درباره امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام به همان طریق حکم کرده و در اولاد امام حسین علیه السلام امامت را گذاشت و در اولاد امام حسن علیه السلام نگذاشت. هر جوابی که تو درباره موسی و هارون بدهی و علت رسیدن نبوت به اولاد هارون و نرسیدن آنرا به اولاد موسی را بیان کنی، عیناً جواب تو درباره امامت اولاد امام حسین علیه السلام و امام نبودن اولاد امام حسن علیه السلام خواهد بود. او ساکت شد و من به محضر مبارک امام صادق جعفر بن محمد علیه السلام مشرف شدم چون چشم مبارک حضرت به من افتاد فرمودند: احسنت به تو ای ربیع که چه خوب با عبدالله بن حسن تکلّم کردی، خداوند تو را ثابت نگهدارد.(2)

ص: 173


1- علل الشرایع 665/1.
2- علل الشرایع 678/1.

در واقع اصل جواب اینست که شیعه درباره امامان خویش اختیاری ندارد و نه تنها شیعه بلکه هیچ کس در این مورد صاحب اختیار نمی باشد و چون خدا و رسول صلی الله علیه واله وسلم امامان را یکی پس از دیگری تعیین و معرفی کرده اند شیعه نیز از خدا و رسول او صلی الله علیه واله وسلم اطاعت می کند.

اما آخرین مطلب تهمتی است که درباره دشمنی با حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام و اولاد آن حضرت به جماعت شیعه زده شده که همه عالم دروغ آن را می دانند و هیچ انسان آزاده ای نیست که ذره ای از انصاف در او باشد، مگر اینکه به کذب بودن این سخن اقرار می کند و هر کس با سفری کوتاه مدت به مدینه و از این طرف به شهرهای ایران از جمله ری با دیدن قبر ویران و بدون زائر امام حسن مجتبی علیه السلام و مشاهده مرقد مطهر و پر از جمعیت نواده همان امام در ری یعنی حضرت عبدالعظیم حسنی به خوبی متوجه می شود که چه کسی با امام حسن علیه السلام دوست و چه کسی دشمن است.

بله عده ای از اولاد حضرت مجتبی علیه السلام با ادعای امامت و.... به مقابله با ائمه اثنی عشر علیهم السلام که منصوب از طرف خداوند هستند پرداخته و اسباب مزاحمت برای این خاندان را فراهم نمودند، که از این حیث شیعیان به خاطر امتثال امر خداوند با ایشان ارتباط حسنه ای ندارند.

ولی به هر حال حضرت سبط اکبر امام حسن مجتبی علیه السلام در عقیده شیعه امام دوم و از حضرت سید الشهداء حسين بن على علیه السلام افضل و بالاتر است.

ص: 174

حدیث كساء

2 - حدیث کساء شامل چهار نفر از خانواده حضرت علی علیه السلام می شود که تطهیر ایشان را بیان کرده، پس دلیل شامل کردن دیگران در تطهیر و عصمت چیست؟

جواب

درباره حدیث کساء باید گفت که کسانی که در زیر آن کساء و عباء قرار گرفتند رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم و حضرت امیر مؤمنان علی علیه السلام با همسرشان صدیقه اطهر علیها السلام و دو پسرشان یعنی امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام بودند. ولی این محدودیت افراد در زیر کساء دلیل بر محدود شدن دایره ی تطهیر نمی باشد بلکه هر کس را که این پنج تن به تطهیر او حکم کنند به خاطر اینکه خودشان مطهر و از پلیدی پاک می باشند (که یکی از این پلیدی ها دروغ است) او نیز مطهر خواهد بود. یعنی چون این پنج نفر پاک و مطهرند هر کس را که حکم به تطهیر او کنند او نیز مطهر است. طبق نصوص فراوان که به زودی خواهد آمد این پنج تن آل عبا به معرفی امامان دوازده گانه پرداخته و به تطهیر ایشان حکم کرده اند. پس در واقع تمام دوازده امام مطهر و شامل آیه تطهیر می گردند.

در مثال، مانند این است که اگر شما به صداقت عدالت و علم کسی یقین داشته باشید حال او به همین فضایل درباره کس دیگری شهادت دهد آیا شما نمی پذیرید؟

شرایط امامت

3 - شیعه معتقد است از شروط امامت تکلیف است (یعنی بلوغ و عقل) و امام غائب حضرت مهدی علیه السلام در سن 3 یا 5 سالگی به امامت رسیده چگونه این شرط در مورد او رعایت نشده است؟ شیعه شرایط دیگری نیز برای امام گذاشته است. مانند اینکه از همه پسران پدرش بزرگتر باشد و او را کسی جز امام غسل ندهد زره پیامبر صلی الله علیه واله وسلم به بدن او درست آید و از همه مردم داناتر باشد. در حالی که بعضی از ائمه علیهم السلام از همه برادرانشان بزرگتر نبوده اند و بعضی را امام بعدی غسل نداده و زره پیامبر صلی الله علیه واله وسلم بر بدن بعضی برابر نمی آمد و بعضی از همه داناتر نبودند. زیرا در سن کودکی به امامت رسیده اند.

ص: 175

جواب

درباره این شروط باید گفت به شیعه چه مربوط که برای امام خود شرط بگذارد، بلکه اینها صفاتی است که از طریق رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم و امامان قبل برای شناختن ائمه بعد از خویش معین شده و اینها صرف علائم و صفات امام است و امامت به دست مردم از جمله گروه شیعیان نیست که بخواهند برای امام خویش شرایطی را معین کنند.

اما در باب همین صفات آنچه لازم است بیان شود این است که صفات مذکور در سؤال همگی به عنوان صفات امام معصوم علیه السلام بیان نگردیده بلکه سؤال کننده حق و باطل را مخلوط کرده و بعضی از اکاذیب را در سخنش وارد نموده است.

اولین مشخصه ای که به عنوان شرط امامت بیان کرده، تکلیف است و شیعه را به آن معتقد دانسته در حالی که روح شیعه از وجود چنین شرط و صفتی بی خبر است زیرا در هیچ آیه و روایتی چنین شرطی برای امامت و بلکه برای نبوت هم نشده و بیان نگردیده است که اگر کسی ادعای امامت و یا نبوت کرد ولی هنوز به تکلیف و بلوغ شرعی نرسیده بود ادعای او را به صرف همین دلیل رد نمایید.

نبوت عیسی و یحیی در کودکی

خداوند عزوجل دو پیامبر از رسولان خویش را معرفی می کند که در سن کودکی به این مقام رسیده اند.

درباره حضرت یحیی فرموده است:

(يا يحيى خذ الكتاب بقوه و اتيناه الحكم صبيّاً).(1)

به او خطاب کردیم ای یحیی کتاب آسمانی را با قوّت نبوت بگیر و به او در سن کودکی حکمت و یا حکم نبوت بخشیدیم.

و همچنین عیسی را هم این گونه معرفی فرموده:

(قالوا كيف نكلّم من كان في المهد صبيّاً قال انى عبدالله اتانی الکتاب و جعلني نبياً).(2)

آنها گفتند ما چگونه با طفل در گهواره سخن بگوئیم؟ آن طفل گفت همانا من بنده خدایم که مرا کتاب آسمانی و شرف نبوت عطا فرمود.

ص: 176


1- مریم 12.
2- مریم 29 و 30.

پس تکلیف و بلوغ از شرایط امامت نیست. شرط دوم نیز از جمله باطل هایی است که به عنوان شرایط امام بیان گردیده زیرا هیچ یک از منابع شیعه و علما حتی عوام شیعه چنین شرط و صفتی برای امام قائل نیستند و هرگز نگفته اند که از صفات امام اینست که باید بزرگ ترین پسر پدر خویش باشد.

اما درباره غسل دادن امام توسط امام دیگر مسلماً این به عنوان یکی از صفات امام بر شمرده شده و همه ائمه علیهم السلام توسط امام پس از خویش غسل داده شده اند اینکه کسی بگوید به عنوان مثال چون حضرت کاظم موسی بن جعفر علیهما السلام در بغداد به شهادت رسیدند و فرزندشان امام علی بن موسی الرضا علیه السلام در مدینه بودند پس امام کاظم علیه السلام را فرزندشان امام رضا علیه السلام غسل نداده اند و یا بگوید که حضرت امام حسین علیه السلام در کربلا شهید شده و بدن نازنین آن حضرت در آن سرزمین رها گردید و فرزندشان امام سجاد علیه السلام در قید اسارت سپاه یزید و ابن زیاد بودند و نتوانستند برای تدفین بدن شریف پدر به کربلا حاضر شوند جواب داده می شود که ما برای امامان معصوم علیهم السلام کراماتی سراغ داریم و معتقدیم که پیمودم مسافت زیاد در زمانی اندک (طی الارض) و گذشتن از سد دروازه ها و درها و رهانیده شدن از یوق اسارت در برابر آن کرامت ها چیزی به حساب نمی آید.

البته باید متذکر شد که قرآن کریم وجود چنین کراماتی را برای غیر انبیاء هم جایز دانسته و بیان فرموده که ممکن است کسی پیامبر نباشد ولی به خاطر قرب به درگاه الهی دارای کرامت و اعمال خارق العاده ای باشد.

در سوره مبارکه نمل کرامتی فوق قدرت بشری برای آصف بن برخیا وزیر حضرت سلیمان ذکر فرموده که این بهترین دلیل برای وجود چنین کراماتی در اولیاء و مقربان درگاه الهی است.(1)

انتقال تخت بلقیس از فاصله ای دور به کاخ سلیمان آن هم بدون هیچ زمانی (قبل ان يرتد الیک طرفک)(2) توسط آصف بن برخیا وزیر سلیمان و یا همین جابه جایی در فاصله زمانی کم(قبل أن تقوم من مقامک)(3) که نیروی یکی از اجنه -

ص: 177


1- نمل 37 الی 40.
2- سوره نمل/39 .
3- سوره نمل 40 .

حاضر در مجلس سلیمان بود کاری بس مشکل تر از پیمودن مسیر مدینه تا بغداد در زمانی کم به اذن خدا و رهیدن از قید اسارت و برگشتن به کربلا و سپس بازگشتن به جای اول می باشد.

در حالی که افعال مذکور در آیه، یکی توسط آصف بن برخیا که از مقام امامت برخوردار نبوده و فقط دارای علمی محدود بوده است (1) و دیگری توسط جنی از اجنه صادر گشته و تفصیل ماجرا در آیات سوره نمل موجود است. آیا واقعاً از نظر عده ای از اهل سنت ائمه معصومین علیهم السلام به اندازه یک جن و یا عالمی که مقداری از علم را داشته (2)(آصف بن برخیا) به خدای خویش تقرب نداشته و دارای چنین قدرت های خارق العاده ای نبوده اند؟

ممکن است به ذهن عده ای تراوش کند که اگر حضرت زین العابدین علیه السلام دارای چنین قدرتی بوده اند که می توانسته اند از دست اسارت برهند و چنین اتفاقی هم در ماجرای برگشتن ایشان به صحرای کربلا و تدفین بدن شریف پدرشان واقع شده پس چرا تا شام در قید اسارت بودند و خود را آزاد نفرمودند؟

در جواب این سخن (همان طور که بعداً هم به طور تفصیل بیان خواهد شد) باید گفت امام مطیع امر خداوند است و به امر او عمل می کند و اگر قرار باشد او در تمام امور از قدرت فوق العاده خویش استفاده نماید پس مردم چگونه امتحان شده و خوب و بد از هم تمیز داده شوند.

صفت دیگر درست درآمدن زره پیامبر صلی الله علیه واله وسلم بر بدن امام است. سؤال کننده گویا این گونه تصور کرده است که در بین ائمه علیهم السلام افرادی با هیاکل مختلفة و اندازه های متغایر وجود داشته اند حتی بعضی در سن کودکی به امامت رسیده اند. پس چگونه این زره با وجود اینکه مثلاً بر بدن پیامبر 63 ساله متناسب در آمده با هیکل خرد و نازنین حضرت جواد الائمه محمد بن علی علیهما السلام که در زمان تصدی مقام امامت 9 سال بیشتر نداشتند تناسب داشته است؟ در واقع این نشانه را به استهزا گرفته است در حالی که باید گفت که به اذن خدای عزوجل در این زره اعجازی است که هر کدام -

ص: 178


1- قال الذي عنده علم من الكتاب - سوره نمل 40.
2- قال الذي عنده علم من الكتاب - سوره نمل 40.

از ائمه علیهم السلام آن را برتن کنند بر بدن ایشان سازگار شده و با قدرت الهی اندازه آن با بدن شریف هر امامی منطبق می گردد و اگر کسی غیر از امام آن را بر تن کند بر بدن او سازگار نمی شود. البته این مطلب هرگز از قدرت لایتناهی خداوند و لطف او در حق بندگان برای شناخت امام معصوم علیه السلام دور و بعید نمی باشد زیرا او خدایی است که پیامبران و اولیاء خویش را از چنین راه هایی به مردم معرفی نموده است.

امثال این نصرت ها در قبال تمام انبیاء و اوصیاء صورت گرفته که بسیاری از آنها از قبیل عصای موسی و ید بیضای عیسی در قرآن کریم مذکور است. پروردگار عالم از روی صفت لطف خویش برای معرفی انبیاء و اولیاء خویش به مردم از نشانه هایی استفاده می کرده که در قرآن کریم به وفور یافت می شود.(1)

درباره علم هم که تمام فرقه های مذهبی به اعلمیت اهل بیت علیهم السلام اقرار و اعتراف کرده اند و اگر خفاش انکار نور آفتاب را بکند عیبی بر آفتاب نیست.

ص: 179


1- آیات 248 سوره بقره 49 و 50 آل عمران 73 اعراف و 22 طه آیاتی است که خوانندگان عزیز می توانند به آن مراجعه کنند.

برای رفتن به بهشت اطاعت از امام واجب نیست

4 - برای رفتن به بهشت فقط اطاعت از خدا و رسول صلی الله علیه واله وسلم کفایت می کند و اطاعت کس دیگری چون امام لازم نیست. زیرا پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم در زمان حیات و مرگش امام مردم بوده و هست و مردم نیازی به امام ندارند و اگر چیز دیگری برای رفتن به بهشت جز اطاعت خدا و رسول صلى الله عليه واله وسلم لازم بود خداوند می فرمود:(من يطع الله و رسوله يدخله جنات تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها)(1) در این آیه هم فقط اطاعت از خدا و رسول شرط رفتن به بهشت معرفی شده است.

جواب

در جواب به این شبهه که ناشی از عدم تفکر و تدبر سئوال کننده می باشد باید گفت: قرآن کریم در بحث اطاعت به جز اطاعت از خدا و رسول موضوع اطاعت از ولی امر را نیز بیان فرموده است در آنجا که فرموده (یا ایها الذين آمنو اطيعوا الله و اطيعو الرسول و اولی الامر منكم).(2)

لکن اطاعت از رسول و اولی الامر در یک ردیف بیان شده که این امر از فعل اطیعوا که مشترکاً برای رسول و اولی الامر استعمال گردیده مشخص می شود به بیان واضح تر در آیه کریمه دوبار کلمه اطیعوا یعنی اطاعت کنید ذکر شده یک بار برای خداوند یعنی از خدا اطاعت کنید و یک بار برای رسول و اولی الامر به این که از رسول و اولی الامر اطاعت کنید چون اطاعت از خدا ذاتی و حقیقی و اطاعت از رسول و اولی الامر به اعتبار خداوند است. پس اطاعت از رسول و اولی الامر یک اطاعت است و هر کس از رسول اطاعت کند باید از اولی الامر اطاعت کند و هر کس از اولی الامر اطاعت نماید از رسول اطاعت کرده است.

و این درباره خدا و رسول صادق نیست. زیرا اطاعت از رسول اطاعت از خدا می باشد و «من يطع الرسول فقد اطاع الله» (3) ولی اطاعت از خدا اطاعت از رسول نیست.

زیرا خداوند دارای ولایت ذاتی و رسول و اولی الامر دارای ولایت اعتباری و عرضی هستند به بیان ساده تر کسی به خداوند ولایت را تفویض نکرده و او ذاتاً مقام ولایت را داراست لكن رسول و اولی الامر توسط خدا دارای مقام ولایت و مطاع بودن شده اند.

ص: 180


1- نساء 13.
2- نساء 59 .
3- نساء / 80.

با این مقدمه واضح می شود که اگر جایی شرط ورود به بهشت را اطاعت از خدا و رسول بیان کرده است این شرط شامل اطاعت از اولی الامر هم می شود زیرا اطاعت از رسول و اولی الامر یک اطاعت بوده و اولی الامر یعنی کسی که سرپرستی امر ولایت را به عهده دارد و به دلیل همین مقام باید اطاعت شود.

به علاوه اینکه اطاعت حقیقی از خدا و رسول زمانی واقع می شود که در تمام فرامین و دستوراتشان انسان مطیع محض بوده و از هوای نفس و شیطان پیروی ننماید.

از مهم ترین دستورات خدا و رسول فرمان نسبت به ولایت و سرپرستی حضرت ابی الحسن المرتضى و ائمه پس از ایشان عليهم افضل صلوات المصلین می باشد.

اطاعت از خدا و رسول مطلبی است کلّی و اینکه کسی بگوید برای ورود به بهشت فقط عمل به همین شرط کافی است این جمله حقی است که از آن اراده باطل شده زیرا انسان مطیع خدا و رسول باید در مصادیق و اعمال خودش اطاعت از خدا رسول (بکند و به همین دلیل است که در بسیاری از آیات کریمه شرایطی برای ورود به بهشت بیان شده که در واقع مصادیق اطاعت از خدا و رسول صلی الله علیه واله وسلم است.

(و الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئک اصحاب الجنه هم فيها خالدون).(1)

و کسانی که ایمان آوردند و کارهای نیک و شایسته کردند آنان اهل بهشتند و در آن بهشت جاوید (متنعم) خواهند بود.

(ام حسبتم ان تدخلوا الجنه لما يعلم الله الذين جاهدوا منكم و يعلم الصابرين).(2)

آیا گمان می کنید به بهشت داخل خواهید شد بدون آنکه خدا آنان را که جهاد کردند و آنها را که صبر و مقاومت نمودند معلوم گرداند؟

(ان الله اشترى من المؤمنين انفسهم و اموالهم بانّ لهم الجنه يقاتلون في سبيل الله فيقتلون و يقتلون...).(3)

خدا از اهل ایمان جان و مالشان را به بهای بهشت خریداری کرده است آنان که در راه خدا جهاد می کنند و دشمنان دین را به قتل می رسانند و خود کشته می شوند.

(و سيق الذين اتقوا ربهم الى الجنه زمراً ).(4)

و آنانرا که از پروردگارشان ترسیدند و تقوی پیشه کردند فوج فوج به سوی بهشت برند.

ص: 181


1- بقره، 82.
2- آل عمران 142.
3- توبه 111.
4- زمر 73.

واذا سمعوا ما انزل الى الرسول ترى اعينهم تفيض من الدمع ممّا عرفوا من الحق يقولون ربنا آمنا فاكتبنا مع الشاهدين و ما لنا نومن بالله و ما جاء نا من الحق ونطمع ان يدخلنا ربنا مع القوم الصالحين فاثابهم الله بما قالوا جنات تجرى من تحتها الانهار...).(1)

و چون آیاتی را که بر این رسول فرستاده شده بشنوند می بینی که اشک از دیده آنها جاری می شود زیرا حقانیت آنرا شناخته اند و می گویند پروردگارا ما ایمان آوردیم. پس نام ما را در زمره ی گواهان بنویس و «می گویند» چرا ما به خدا و کتاب حق که به ما رسیده ایمان نیاوریم، در صورتی که طمع داریم پروردگارمان ما را در زمره ی صالحان داخل گرداند. پس بخاطر آنچه گفتند خدا به آنها باغ هایی پاداش داد که زیر آن نهرها جاری است.

(والذين اذا فعلوا فاحشه او ظلموا انفسهم ذكروا الله فاستغفروا لذنوبهم... اولئک جزاؤهم مغفرة من ربهم وجنات...).(2)

و کسانی که هرگاه کار ناشایستی از ایشان سرزند یا به نفس خویش ظلمی کنند خدا را به یاد آورند و از گناه خود توبه و استغفار کنند پاداش عملشان آمرزشی از جانب پروردگار شان و بهشت هائی است که ...

این آیات که امثال آن در قرآن کریم به وفور یافت می شود هر کدام برای رفتن به بهشت به نکته ای اشاره کرده و برای ورود به جنات خداوندی چیزی را به عنوان شرط قرار داده است.

یکی ایمان و عمل صالح، دیگری جهاد و صبر آیه بعدی فروختن مال و جان به خدای عزوجل و مواردی چون تقوا، طمع ورود به بهشت و توبه از جمله این شروط و مصادیق فراوانی است که در آیات قرآن مذکور است حال کسی چون این شبهه انداز وهابی برای زیر سؤال بردن اصل امامت فقط به یک آیه قرآن کریم بصورت ناقص چنگ زده و آن را ملاک ورود به بهشت معرفی کرده است که اگر چنین باشد هر کس می تواند آنچه را که مایل است از آیات قرآن کریم ذکر کند و از همان آیه به تنهایی نتیجه بگیرد که چنین کسی مسلماً جایگاهش دوزخ خواهد بود.

به عنوان مثال کسی بگوید ورود در بهشت فقط نیاز به توبه دارد ایمان و عمل صالح و اطاعت از خدا و رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم شرط نیست و برای این مطلب به آیه 135 -

ص: 182


1- مائده 83 / الی 80.
2- آل عمران 136 و 135.

و 136 سوره آل عمران استناد کند و یا حتی بالاتر بگوید ورود به بهشت فقط مشروط به داشتن طمع به آن و جاری کردن این طمع بر زبان است همان طور که در آیه 85 سوره مائده جزای قول عده ای که گفتند ای کاش ما با خوبان بودیم را بهشت قرار داده است، (توجه کنید فقط گفتند خبری از عمل صالح نیست) حال کسی بگوید برای ورود به بهشت همین یک شرط کافی است.

البته این سخن آن قدر جاهلانه است که به جز شخص مغرض و مريض القلب یا مغرور و جاهل بدان تکلم نمی نماید.

شبهه انداز جاهل ما نیز فقط یک آیه قرآن در طول عمرش آن هم بدون تعقل خوانده است که شرط ورود به بهشت را اطاعت از خدا و رسول خداصلى الله عليه واله وسلم معرفی کرده پس او نتیجه گرفته است اطاعت از امام شرط نیست. ای کاش می دانستم که چرا او نتیجه نگرفته است که ورود به بهشت شرط ایمان، اقامه نماز، ایتای زکات، حج بیت الله را هم ندارد زیرا آیه فقط اشاره به اطاعت خدا و رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم نموده و به اعتقاد شبهه انداز اگر شرط دیگری هم داشت حتماً در آیه آمده بود ولی او نمی داند که اطاعت از خدا و رسول صلى الله عليه واله وسلم یعنی همین اقامه نماز و ایتای زکات و .... واز جمله اطاعت از ولی امر و امام که اکمل شرایط دخول در بهشت است.

برای حسن ختام به بعضی از روایات اهل سنت که شرط مهم امامت را برای دخول در بهشت متذکر شده اشاره می کنیم:

(قال النبي صلى الله عليه واله وسلم: لا يجوز الصراط الا من كتب له على الجواز ).(1)

رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: اجازه عبور از صراط را ندارد مگر کسی که علی علیه السلام برای او آنرا نوشته باشد.

(قال النبي صلى الله عليه واله وسلم: الا و من مات على بغض آل محمد صلى الله عليه واله وسلم لم يشم رائحه الجنه.).(2)

رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: بدانید و آگاه باشید کسی که بمیرد و بغض آل محمد (صلوات الله علیهم اجمعین) را داشته باشد بوی بهشت را استشمام نمی کند.

(قال النبي صلى الله عليه واله وسلم: من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة الجاهلية).(3)

رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: کسی که بمیرد و امام زمانش را نشناسد بر مرگ جاهلیت مرده است.

ص: 183


1- ذخایر العقبی 71 .
2- ينابيع الموده قندوزی حنفی 91/1.
3- ينابيع الموده قندوزی حنفی 456/3.

(قال النبي صلى الله عليه واله وسلم: على يوم القيامة على الحوض لا يدخل الجنة الاّ من جاء بجواز من على بن ابى طالب علیه السلام).(1)

رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: در روز قیامت علی بر روی حوض می ایستد و وارد بهشت نمی شود، مگر کسی که از علی ابن ابی طالب علیه السلام اجازه ی ورود بیاورد.

شیعه پس از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بوجود آمده و ربطی به اسلام ندارد

5 - دین در دوران پیامبر صلى الله عليه واله وسلم کامل گردید زیرا خداوند می فرماید: (اليوم اكملت لكم دينكم) امروز دین شما را کامل گردانیدم و مذهب شیعه بعد از وفات پیامبر صلى الله عليه واله وسلم پدید آمده است.

جواب

درباره اینکه دین در زمان پیامبر اکرم صلى الله عليه واله وسلم به کمال رسید هیچ کس نزاعی ندارد و اختلافی نیز از جانب شخص و یا گروهی گزارش نشده است. لکن باید دید که منظور از آن روزی که خدای متعال در آن روز دینش را تکمیل فرموده و نعمت خویش را به صورت تمام به مردم عرضه داشت چه روزی بوده و در آن روز چه اتفاقی رخ داده است. مسلماً در آن روز مسأله مهمی صورت داده است که خداوند متعال آن مسأله را به عنوان اکمال دین معرفی فرموده است. طبق منابع معتبر سنی شخصی از قوم یهود به خلیفه دوم گفت: به خدا سوگند اگر ما در دین خویش چنین روزی داشتیم که خداوند آن را به عنوان روز کامل شدن دینمان معرفی نموده بود حتماً آن روز را عید می گرفتیم و آن را بزرگ می داشتیم.

اگر چه بعضی از جاهلین درصدد کتمان و پوشاندن حقیقت هستند.(2)

ص: 184


1- مناقب ابن مغازلی / 119 ح 156.
2- عمر بن خطاب گفته است منظور از کمال دین نزول حکم غسل جنابت است.(جامع الاصول ابن اثیر 704/1) آیا این سخن مضحکه و دستمایه ای برای تمسخر دین اسلام به شمار نمی آید. آیا این چه دینی است که کمال آن با غسل جنابت است؟ آیا چیز مهم تری در این دین نیست؟

لکن بسیاری از علمای بزرگ سنی به این مطلب اقرار نموده که منظور از تکمیل دین، نزول آیه مذکور در روز غدیر و در پی اعلام ولایت امام المتقین و خلیفه رسول رب العالمین امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام می باشد.

فخر رازی در جلد 12 تفسیر کبیر صفحه 49 ذیل آیه 67 سوره مائده ه مائده و علی بن محمد واسطی معروف به ابن مغازلی در کتاب مناقب صفحه 19 باب نص الولاية في غدیر خم و عبیدالله بن عبدالله از علمای قرن پنجم معروف به حاکم حسکانی در کتاب شواهد التنزيل جلد 1 صفحه 156 به بعد ذیل آیه 3 سوره مائده سبط بن جوزی در کتاب تذکره الخواص جلد 1 صفحه 265 باب ثانی و قندوزی حنفی در کتاب ينابيع الموده جلد 1 صفحه 347 و جلد 3 صفحه 365 از جمله علمای اهل سنتی هستند که نگارنده این سطور یکایک کتب مذکورشان را مباشرة مطالعه نموده و مسلماً بزرگان سنی دیگری نیز وجود دارند که متذکر این مهم شده اند که آیه سوم سوره مائده یعنی (الیوم اکملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتی) در روز غدیر و به هنگام اعلام نصب امام امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام به ولایت مطلقه الهیه نازل گردیده و مولفین این کتب فارغ از هر گونه مذهب فقهی و کلامی(1) که دارند بالاتفاق روایت شأن نزول آیه (الیوم اکملت لکم دینکم) که مربوط به اعلام ولایت امام امیرالمؤمنین علی علیه السلام است را در کتب خویش نقل نموده اند.

کسی چون ابن مغازلی که در فقه شافعی و در کلام، اشعری است و دیگری چون قندوزی که دارای مذهب حنفی است این روایت را آورده اند.

حال با توجه به ذکر اسناد و با عنایت به اینکه بزرگان اهل سنت خودشان منظور از اکمال دین را اعلان ولایت امام امیرالمؤمنين على بن ابى طالب علیه السلام دانسته و این مطلب را در کتب خویش به وضوح نقل کردهاند برای ما سئوال بوجود میآید که چرا آنها در کلمهی مولی تصرف کرده و مفهوم مطالب خویش را منکر شده و ادعا میکنند که منظو از ولایت محبت و دوستی آن حضرت است نه قبول سرپرستی ایشان و این خود گزافه ای است که بطلان آن به وضوح روشن است.

ص: 185


1- در اهل سنت چهار مذهب فقهی، مالکی، حنبلی و شافعی و دو مذهب کلامی اشعری و معتزلی رایج است.

اکنون که اعتراف بزرگان اهل سنّت را مبنی بر نزول آیه اکمال دین یعنی همان آیه سه سوره مائده در روز غدیر ملاحظه کردیم به این نکته اساسی پی می بریم که منظور حقیقی این آیه بیان کامل شدن دین بر مبنای ولایت است و این همان چیزی است که بنا و رکن استوار شیعه بر آن پی ریزی شده است.

در واقع کسانی که در روز غدیر ولایت حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را قبول کرده و بر آن استوار ماندند اینان گروه شیعه و پیرو محمد و آل محمدصلی الله علیه واله وسلم هستند.

و کسانی که نقض عهد کرده و یا پیروی از گروهی نمودند که بیعت شکستند ایشان نیز شیعه هستند لکن شیعه کسانی غیر از محمد و آل محمد صلی الله علیه واله وسلم:(ثم لننزعن من كلّ شيعه ايهم اشدّ على الرحمن عتياً ثم لنحن اعلم بالذين هم اولى بها صلياً).(1)

از هر گروهی و دسته ای، کسانی از آنان که بر خدای رحمان سرکش تر بوده اند را بیرون خواهیم کشید پس از آن به کسانی که برای درآمدن به جهنم سزاوارترند خود داناتریم.

ص: 186


1- مریم/ 69 و 70.

پیشینه تاریخی شیعه

اگر کسی با کلمات خدای متعال در قرآن کریم آشنا باشد به خوبی می داند که شیعه گروه و فرقه ای که بعد از رحلت رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم به وجود آمده باشد نیست بلکه شیعه از قدمتی به قدمت عالم خلقت برخوردار است و این دیگرانند که باید به دنبال اصل و نسب و ریشه تاریخی خویش بگردند و آن را جستجو کنند.

در قرآن کریم پیروان صادق انبیاء الهی (علی نبینا و آله و علیهم السلام) به عنوان شیعیان ایشان معرفی شده اند.

1 - (فوجد فيها رجلين يقتتلان هذا من شيعته وهذا من عدوه).(1)

پس موسی در آنجا دید که دو مرد با هم به قتال مشغولند این یک از شیعیان وی و آن یک از دشمنان او بود.

2 - (فاستغاثه الذى من شيعته على الذي من عدوه).(2)

در آن حال آن شخص که شیعه موسی بود از او دادخواهی و یاری بر علیه دشمنش خواست.

پیرو حضرت موسی علیه السلام به عنوان شیعه او و در مقابل کسی که شیعه او نیست به عنوان دشمن او معرفی گردیده است. در واقع آن کس که شیعه پیامبری از پیامبران الهی نیست دشمن و عدو اوست و این درباره حضرت ختمی مرتبت محمد بن عبدالله صلی الله علیه واله وسلم نیز صادق است. یعنی اگر کسی شیعه ایشان نباشد مسلماً عدو و دشمن ایشان است.

3 - (و ان من شيعته لابراهيم إذ جاء ربه بقلب سليم).(3)

همانا ابراهیم از شیعیان اوست آنگاه که با قلبی سلیم نزد پروردگارش آمد.

در اینجا نیز حضرت ابراهیم را به عنوان یکی از شیعیان حضرت نوح معرفی فرموده است. اینها پیشینه تاریخی تشیع است.

حال که با دقت به این سه آیه نظر افکندیم از دیگران سؤال می کنیم آیا شما هم دارای چنین سابقه تاریخی هستید و یا اینکه ...

بزرگی می فرمود: مردی از اهالی مدینه در مسجد النبی صلی الله علیه واله وسلم و به من گفت: این گروه گمراه شیعه از چه زمانی درست شده است؟ و با این سؤال قصد توهین به تشیّع را -

ص: 187


1- قصص / 15.
2- قصص / 15.
3- 83 و 84 صافات.

داشت. به او گفتم خداوند متعال در چند جای قرآن نام شیعه را به نیکی یاد کرده است. بگو ببینم گروه سنی از چه زمانی ایجاد شده و مبدأ ایجاد این فرقه از چه تاریخی بوده است و آیا در قرآن کریم چیزی درباره مدح سنی یافت می شود؟

(فبهت الذي كفر).(1)

در ادامه علاوه بر آیات قرآن کریم که در بالا ذکر شد به چند روایات از روایات اهل سنت درباره شیعه می پردازیم که همگی دلالت اصالت بر و قدمت شیعه و مدح این گروه ناجیه می کند.

(عن ابن عباس قال: لما نزلت هذه الايه (إن الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خير البريه قال النبى البريه)(2) قال النبي صلى الله عليه واله وسلم لعلى علیه السلام هو انت و شیعتک تأتى انت و شیعتک یوم القيامه راضین مرضيين و يأتى عدوى غضباناً مقمحين).(3)

ابن عباس گوید: هنگامیکه این آیه «همانا کسانیکه ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند بهترین مخلوقات هستند» نازل شد پیامبرصلی الله علیه واله وسلم به علی علیه السلام فرمودند: مراد از آنها تو و شیعیان تو هستید که در روز قیامت در حالی می آئید که راضی و مرضی هستید و دشمنان تو می آیند در حالیکه عصبانی و خوار و سرافکنده هستند.

(عن ابى بررة قال: تلا رسول الله «ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خير البريه»(4) قال هم انت و شیعتک یا علی و میعاد ما بينهم و بینک الحوض).(5)

ابی برره روایت کند که رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم آیه ی «همانا کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند بهترین مخلوقات هستند» را تلاوت کرده و فرمودند: ای علی آنها تو و شیعیان تو هستند و حوض کوثر و عدگاه تو و آنان است.

(قال النبي صلی الله علیه واله وسلم: شیعه على هم الفائزون).(6)

پیامبرصلی الله علیه واله وسلم فرمودند: شیعه ی علی علیه السلام آنها، رستگارند.

ص: 188


1- بقره / 258.
2- بینه 7.
3- شواهد التنزيل حاکم حسکانی 357/2.
4- بینه/ 7.
5- شواهد التنزيل حاکم حسکانی 359/2.
6- ينابيع الموده قندوزی حنفی 77/2.

(عن جابر بن عبدالله رضی الله عنه قال لقد سمعت رسول الله صلی الله علیه واله وسلم يقول في على... شیعه علی هم الفائزون يوم القيامه).(1)

جابر بن عبدالله رضی الله عنه روایت کند که از رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم شنیدم که در مورد علی علیه السلام می فرمودند: شیعیان علی علیه السلام، آنها، رستگاران روز قیامت هستند.

(قال رسول الله صلى الله عليه واله وسلم اما ترضی انک معى فى الجنه و الحسن و الحسين وذرياتنا خلف ظهورنا و ازواجنا خلف ذرياتنا و اشياعنا عن ايماننا و عن شمائلنا).(2)

رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم به على علیه السلام فرمودند: آیا راضی نیستی که در بهشت با من هستی، حسن و حسین و فرزندانمان پشت سر ما و همسران ما پشت سر فرزندانمان و شیعیان ما سمت راست و چپ ما هستند.

به دینم سوگند که آنقدر روایات متعددی درباره شیعه و فضیلت آن در کتب روایی اهل سنّت ذکر شده است که جمع آوری آن نیاز به زمانی طولانی و نگارش کتابی مفصل دارد حال با این وجود متحیرم که چرا افرادی کوردل، مزدور و مغرض به انکار وجود چنین خورشید تابانی می پردازند و جز زحمت ما نمی دارند.

عجیب اینجاست که در کتب روایی شیعه و سنی مدح شیعه وارد شده ولی نه کتب شیعه و حتی نه در کتب سنی هیچ روایتی که نامی از سنی در آن باشد ذکر نشده با این اوصاف جای تعجب دارد که چگونه امروزه به ما می گویند شیعه از کجا آمده و چه کسی آن را تأسیس کرده است!!!

(و لئن سألتهم من نزل من السماء ماء فاحيا به الارض من بعد موتها ليقولن الله قل الحمد لله بل اكثرهم لا يعقلون).(3)

و اگر از آنها بپرسی که چه کسی از آسمان آب را نازل کرد تا زمین را با پس از مرگش با آن حیات بخشد گویند خداوند بگو حمد مخصوص خداست بلکه اکثر آنها تعقل نمی کنند.

ص: 189


1- ينابيع الموده قندوزی حنفی 173/1.
2- ذخائر العقبی طبری / 90 .
3- عنکبوت/63.

روایات اهل بیت علیهم السلام درباره شیعه

در منابع متعلق به شیعیان روایات فراوانی یافت می شود که علاوه بر نشان دادن فضیلت و کرامت شیعه دلالت بر اصالت و حقانیت و مخصوصاً قدمت وجودی این گروه می نماید ما تبرکاً به یکی از این روایات نگاهی انداخته و طالبین را به کتب مفصل تر راهنمائی می نمائیم.(1)

از امام محمد بن على الباقر علیه السلام نقل شده که فرمودند: خداوند سبحان در وحدانیت خویش یگانه بود پس به کلمه ای تکلم فرمود که آن کلمه نوری شد و از آن، نور محمد و علی و خاندان ایشان علیهم السلام را خلق کرد سپس به کلمه دیگری تکلم فرمود پس آن کلمه روح شد و آن روح را در آن نور ساکن فرمود و آن نور همراه با روح را در بدن های ما ائمه علیهم السلام قرار داد پس ما روح خدا و کلمه او هستیم که به واسطه ما از خلقش در حجاب است.

در هر صورت ما را در سایه عرش سبزش در حالی که مشغول تسبیج و تقدیس بودیم و هیچ خورشید و ماه و جنبنده ای نبود قرار داد سپس شیعیان ما را آفرید و ایشان شیعه نامیده شده اند زیرا از شعاع نور ما آفریده شده اند.(2)

از این روایت می توان فهمید که شیعه از کجا و کی بوده و چه قدمت و سابقه ای دارد. البته این حدیث را فقط برای لذت مؤمنين شيعه نقل نمودم و خود واقف هستم که در این موضوع برای بحث با مخالفین همان روایات اهل تسنن که گذشت، کفایت می کند.

ص: 190


1- یکی از جامعترین کتبی که درباره شیعه نوشته شده است کتابی است از این حقیر با عنوان مرآه الابرار في فضائل الشيعه و محبی الائمه الاطهار که درباره تمام موضوعات مربوط به شیعه تا حد امکان روایات مرتبط را ذکر کرده است.
2- بحار الانوار جلد 25 صفحه 23، مرآة الابرار/ 30.

آیا اهلبیت علیهم السلام با اینکه از دنیا رفته اند سودی می رسانند؟

اشاره

6 - اگر علی و دو فرزندش رضی الله عنهم دارای این قدرت خارق العاده ای هستند که کتاب های شیعه آن را روایت می کند و حتی با اینکه مرده اند باز هم فایده و سود می رسانند چرا تا وقتی زنده بودند برای خودشان کاری نکردند و به خودشان سودی نرساندند؟

یکی از اصول صحیح و غیر قابل خدشه شیعه بحث توسل به رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم و ائمه معصومین علیهم السلام است. ما قبل از پاسخگویی به شبهه بالا چند جمله ای در باب اصل توسل به این خاندان سخن گفته و سپس به ایراد جواب درباره شبهه فوق خواهیم پرداخت.

توسل، شرک یا توحید

عده ای انسان جاهل گمان می کنند که معنی توسل درخواست کمک مستقیم از کسی غیر از خداست و اینگونه می اندیشند که اگر کسی برای رسیدن به حاجات خویش کس دیگری را در محضر خدای مهربان واسطه و وسیله کند این شرک و کفر است و بر همین مبنی نیز فتوی به قتل این مشرک و کافر!!! داده و نکاح با او را نیز باطل می شمرند.(1)

ص: 191


1- هیأت دائم فتوای سعودی در پاسخ استفتایی در مورد ازدواج با شیعه می نویسد لايجوز ترویج بنات اهل السنه من ابناء الشيعه ... ازدواج دختران اهل سنت با پسران شیعه و کمونیست ها جایز نیست و اگر ازدواجی صورت گرفت باطل است. چون عادت شیعه توسل به اهل بیت است و این بزرگ ترین شرک است. همین گروه در پاسخ استفتاء دیگری می نویسد آنان که یا علی یا حسین می گویند مشرک و از ملت اسلام خارج می باشند و ازدواج با آنان جایز نیست. خوردن حیوانی را که ایشان ذبح کرده باشند نیز حرام است (فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلمية والافتاء جلد 298/18 و جلد 373/3) این در حالی است که همین گروه ازدواج با یهودی و مسیحی را که به صراحت قرآن یکی عزیر را و دیگری عیسی را فرزند خدا می دانند جایز دانسته اند!!(توبه/30) (يجوز للمسلم أن يتزوج كتابية یهودیه او نصرانيه - إذا كانت محصنه و هى الحرة العفيفه) (همان کتاب جلد 97/18 و 98) ازدواج مسلمان با زن اهل کتاب یهودی باشد یا نصرانی جایز است بشرط آنکه محصنه آزاد و پاکدامن و عفیف باشد.

توسل در قرآن کریم

جالب توجه است که خدای عزوجل در قرآن مجید امر به توسل فرموده و سیره و روش بزرگان دین و انبیاء الهی نیز بر همین منوال بوده است.

درسوره مائده آیه 35 آمده است:(یا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و ابتغوا اليه الوسيله).

ای کسانیکه ایمان آورده اید تقوای الهی پیشه کنید و به سمت خدا توسل جویید.

در سوره نساء آیه 64 نیز توسل به رسول اکرم صلى الله عليه واله وسلم را تأیید کرده و می فرماید:

(و لو انهم إذ ظلموا انفسهم جاءوك فاستغفرو الله و استغفر لهم الرسول لوجدوا الله تواباً رحيماً).

و اگر هنگامی که گروهی که برخود به گناه ستم کردند از کردار خود به خدا توبه نموده و به تو رجوع می کردند که برای آنها استغفار کنی البته در این حال خدا را پذیرنده ی توبه و مهربان می یافتند.

اگر کسی بگوید این توسل فقط در زمان حیات رسول اکرم صلى الله عليه واله وسلم مورد تأیید است باید به او گفت اینگونه ادعا خلاف ظاهر آیه قرآن بوده و کلام خدا را منحصر به زمان خاص نمودن است.

از همین قبیل می توان به توسل برادران یوسف اشاره کرد که به یعقوب گفتند:

(يا ابانا استغفر لنا ذنوبنا انا كنا خاطئین) ای پدر برای تقصیراتمان از خدا آمرزش طلب که ما درباره یوسف خطاکاریم و او هم قبول کرده و گفت:

(قال سوف استغفر لكم ربي انه هو الغفور الرحيم)(1) به زودی از درگاه خدا برای شما آمرزش می طلبم که او بسیار آمرزنده و مهربان است.

و از همین دسته آیات می توان آیه پیراهن یوسف را نام برد که قرآن کریم درباره حضرت یوسف این پیامبر بزرگ و معصوم الهی می فرماید:

(إذهبوا بقميصى هذا فالقوه على وجه ابي يأت بصيراً).(2)

يوسف گفت این پیراهنم را ببرید و بر صورت پدرم قرار دهید تا بینا شود.

ص: 192


1- یوسف/ 97 و 98.
2- يوسف 93.

وقتی پیراهن یوسف که چیزی جز تار و پود نبوده است می تواند چشم یک انسان نابینا را شفا دهد و این طلب شفاء از این پیراهن توسط دو پیامبر از پیامبران بزرگ خدا یعنی یوسف و یعقوب صورت گرفته پس چگونه پیامبر خدا صلی الله علیه واله وسلم و اولاد طاهرین آن حضرت قادر به شفا دادن کسی نباشند. اگر توسل به رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم و خاندان او و تبرک از قبر و ضریح ایشان شرک باشد مسلماً استشفاء از پیراهن یوسف شرک جلی تر است. لکن اینگونه امور شرک محسوب نمی شود زیرا ما اینها را مستقلاً صاحب اثر نمی دانیم بلکه معتقدیم که خدایی که علی کل شیء قدیر است در این امور اثر قرار داده است و لاغیر.

سؤال اساسی ما از وهابیت در اینجا است که چه چیزی در پیراهن یوسف بوده است که یوسف به برادرانش امر می کند آن را به صورت پدرم بیافکنید تا بیناییش برگردد و یعقوب نیز چنین می کند؟

آيا العياذ بالله خداوند در او حلول کرده بود یا اینکه حقیقت مطلب در این است که تنها خصوصیت این پیراهن تعلق آن به نبی خدا یعنی یوسف صدیق است؟ (به کلمه قمیصی یعنی پیراهن من توجه کنید) اگر صرف تعلق این پیراهن به یوسف صدیق تبرک را از آن جایز کرده است، آیا این علامت جواز تبرک به هر چه که متعلق به انبیاء و اولیاست نمی باشد؟ آیا اگر کسی از قبر، ضریح و هر چه متعلق به یک نبی مخصوصاً اشرف انبیاء حضرت محمد بن عبدالله صلی الله علیه واله وسلم و خاندان طاهرین او تبرک بجوید می توان او را مشرک و کافر خواند؟؟؟

آیا پیراهن یوسف در مذهب وهابیت از روح رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم و خاندان معصومش در نزد خداوند مقرب تر و گرامی تر است که بتوان به پیراهن تبرک و استشفاء جست لکن به اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم نتوان توسل پیدا کرد؟

همه اینها به یک طرف و از طرف دیگر باید گفت همان رب العالمین که امر فرموده است ایاک نعبد و ایاک نستعین (حمد/5) و استعانت و کمک گرفتن را منحصراً از خودش اجازه داده است در سوره مبارکه بقره دو مرتبه می فرماید:

(واستعينوا بالصبر و الصلاه).(1) و امر به استعانت از صبر و نماز می فرماید.

ص: 193


1- بقره 45 و 153.

پرسشی که مطرح می شود اینکه آیا صبر و نماز همان خدا هستند یا چیزی هستند غیر خدا؟ اگر کسی بگوید صبر و نماز در مفهوم همان وجود خداوند است. او بی تردید گمراه شده و از دایره و جرگه اسلام خارج گردیده است و اگر بگوید رایت این دو، چیزی غیر خدا هستند که حقیقتاً نیز چنین است به او گفته می شود حال که ذات پاک خداوند امر به استعانت به چیزی غیر از خویش را صادر فرموده این غیر خدا هر چه می خواهد باشد صبر یا نماز و یا چیز دیگر، معلوم می شود اگر کسی به امر خداوند از چیز یا کس دیگری غیر از خدا استعانت بجوید مشرک که نیست هیچ؛ بلکه از همه انسان ها موحدتر است. ناگفته نماند که این نتیجه چیزی را حتی فوق توسل به اثبات رسانده و در باب استعانت نیز که از توسل دایره ای وسیع تر دارد به تکلم پرداخته است.

توسل در سنّت

در کتب معتبر اهل سنّت روایات زیادی به چشم می خورد که همگی صراحتاً بر جواز توسل به رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم و خاندان پاک و طاهر ایشان علیهم السلام دلالت می کند. به نمونه هایی از این روایات توجه فرمایید:

قندوزی حنفی در ینابیع الموده جلد 1 باب 24 صفحه 288 این روایت را به همراه روایات دیگری که از نظر مفهوم شباهت به این حدیث دارند ذکر کرده است:

(عن ابن عباس قال: سئل عن النبي الله صلی الله علیه واله وسلم عن الكلمات التي تلقاها آدم من ربه فتاب عليه؟ قال سأله بحق محمد و علی و فاطمه والحسن والحسين إلا تبت على فتاب عليه وغفر له)

ابن عباس روایت کند: از پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم در مورد کلماتی که حضرت آدم از پروردگارش دریافت کرد و به خاطر آنها توبه اش پذیرفته شد سئوال شد؟ پیامبر صلی الله علیه واله وسلم فرمودند: او خداوند را به حق محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام خواند که توبه اش را بپذیرد پس خداوند نیز توبه اش را پذیرفت و او را آمرزید.

او این روایت را از کتاب مناقب ابن مغازلی که از معروف ترین کتب اهل سنّت در منقبت می باشد صفحه 63 حدیث 89 نقل کرده است.

ص: 194

در حاشیه کتاب شواهد التنزيل حاکم حسکانی صفحه 78 ذیل آیه (و علم ادم الاسماء كلّها)(1) این روایت وارد شده که امام امیرالمؤمنین علی علیه السلام از پیامبر صلی الله علیه واله وسلم درباره آیه 31 بقره سؤال کردند، پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم در حدیثی طولانی فرمودند..... آدم پس از هبوط از بهشت و فرود او بر زمین در هند قرار گرفته و مرتب به خاطر گناه خویش گریه می کرد تا اینکه خداوند جبرئیل را به سمت او فرستاد و از علت بکاء او جویا شد و او نیز علت را دوری از جوار خداوند و بیرون شدن از بهشت و نگرانی از گناه خویش معرفی کرد. جبرئیل نیز در جواب گفت:( فعلیک بهولاء الكلمات فان الله قابل توبتک و غافر ذنبک قل اللهم انی اسالک بحق محمد و آل محمد سبحانک لا اله الا انت عملت سوءاً و ظلمت نفسی فتب على انك انت التواب الرحيم) و اين توسل به محمد و آل محمد علیهم السلام کلماتی بود که خداوند به آدم تعلیم داد. ناقلین این روایات طبق نقل حاشيه شواهد التنزیل عبارتند از کفایه الطالب صفحه ،121، درّ المنثور سیوطی ذیل همین آیه، منتخب کنز العمال جلد 1 صفحه 19 و...

شبیه این حدیث را در کتاب مستدرک علی الصحیحین جلد 2 صفحه 673 حدیث .4227 و دلائل النبوه جلد 5 صفحه 489 و معجم صغیر جلد 2 صفحه 82 با عبارت هذا حدیث صحیح الاسناد (2) و یا عبارات دیگر که دلالت بر حجیت آن می کند می توانید ملاحظه بفرمایید.

حال بر طبق این احادیث که از کتب خود اهل سنّت ذکر شد. توسل به ذوات مقدس محمد و آل محمد علیهم السلام قبل از حضور مادی و ظاهری در این عالم نه تنها جایز بلکه به انبیاء بزرگی چون حضرت آدم توصیه گردیده است هر جوابی که وهابیت به این گونه روایات دهند عیناً جواب ماست درباره توسل به این خاندان پس از ارتحال ایشان از این عالم مادی.

آنهایی که معتقدند پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم پس از ارتحال از این عالم دیگر سودی به حال کسی نمی رسانند و توسل به ایشان ممنوع است با این دسته روایات مذکور در کتب اهل سنت چه می کنند؟ روایاتی که در ادامه هم باید به آن توجه فراوان نمود:

ص: 195


1- بقره / 31.
2- یعنی این حدیثی است که از نظر سند صحیح است.

(عن ابی امامه قال النبى صلی الله علیه واله وسلم اكثروا من الصلاه على فى كل يوم جمعه فان صلاه امتی تعرض على فى كل يوم جمعه فمن كان اكثر هم على صلاه كان أقربهم منى منزله).(1)

ابی امامه گوید رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم فرمودند: در هر روز جمعه بر من بسیار صلوات بفرستید پس همانا صلوات امت من در هر روز جمعه به من عرضه می شود و هر که بیشتر صلوات فرستاده باشد جایگاهش نسبت به من نزدیکتر است.

(قال النبي صلی الله علیه واله وسلم حيثما كنتم فصلّوا على فان صلاتكم تبلغني).(2)

رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم فرمودند: هر کجا که باشید بر من صلوات بفرستید پس همانا صلوات های شما به من می رسد.

(عن ابى بكر عن النبي صلی الله علیه واله وسلم: اكثروا الصلاه على فان الله وكل بي ملكاً عند قبرى فاذا صلّى على رجل من امتى قال ذلک الملک یا محمّد ان فلان بن فلان صلّی علیک الساعه).(3)

ابوبکر از پیامبر صلی الله علیه واله وسلم روایت کند که فرمودند: بر من بسیار صلوات بفرستید همانا خداوند در کنار مرقد من فرشته ای را گماشته است و هرگاه یکی از شما بر من صلوات فرستد آن فرشته می گوید ای محمد همانا فلان شخص هم اکنون بر تو صلوات فرستاد.

(عن مجاهد عن النبي صلى الله عليه وسلم: انكم تعرضون على باسمائكم وسيماكم فاحسنوا الصلاه على).(4)

مجاهد از پیامبر صلی الله علیه واله وسلم روایت کند که فرمودند: همانا شما با نام و سیمای ظاهریتان بر من عرضه می شوید پس بر من نيكو صلوات بفرستيد.

(عن ابي هريره عن النبي صلى الله عليه واله وسلم: من صلى على عند قبرى سمعته و من صلّى على غائباً و كُل بها ملك يبلغنى).(5)

ابی هریره از پیامبرصلى الله عليه واله وسلم روایت کند که فرمودند: هر کس کنار مرقدم بر من صلوات بفرستد می شنوم و هر که در غیاب من صلوات بفرستد فرشته ای موکل رساندن آن به من است.

ص: 196


1- كنز العمال 488/1.
2- همان 489/1.
3- همان 494/1.
4- همان 498/1.
5- کنز العمال 498/1.

(عن النبي صلى الله عليه واله وسلم قال: فاكثروا على من الصلاه فيه (اى فى يوم الجمعه) فانّ صلاتكم معروضه على قالوا يا رسول الله و كيف تعرض صلاتنا علیک و قد ارمت فقال: إنّ الله عزوجل حرم على الارض اجساد الانبياء).(1)

پیامبر صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: در روز جمعه بسیار بر من صلوات بفرستید همانا صلوات شما به من عرضه می شود. گفتند: ای رسول خدا چگونه صلوات ما بر شما عرضه می شود در حالیکه بدن شما (پس از وفات) پوسیده شده است. پس فرمودند: همانا خداوند عزوجل بدن پیامبران را بر زمین حرام کرده است.

این روایات که به عنوان مشتی از خروار از کتاب کنز العمال علاء الدین هندی که از کتب مشهور اهل سنّت می باشد نقل شد. همگی دلالت بر نوعی حیات برای رسول گرامی صلى الله عليه واله وسلم حتی پس از مرگ و شنیدن اصوات مردم حتی پس از رحلت از دنیا می کند. پس واضح می شود که موت نبی اکرم از قبیل دیگر مردن ها نیست زیرا اگر او نیز با مردن چون دیگر مردم بود و در این جهت با دیگران اختلافی نداشت باید گفت این سخنان او با صریح آیه کریمه (انك لا تسمع الموتى)(2) و همچنین با آیه (و ما انت بمسمع من فی القبور)(3) سازگار نبود البته امثال این روایات در موضوعات مختلف بسیار زیاد یافت می شود که ما فقط به مقداری از آن و صرفاً فقط از یکی از کتب اهل سنت اشاره کردیم.

در قرآن کریم صراحتاً به چنین حیاتی اشاره شده و فرموده است کسانی که در راه خدا به قتل می رسند زنده اند و مبادا که ایشان را مرده به حساب آورید(4) آیا می توان تصور کرد که کسانی چون خلیفه دوم و خلیفه سوم که به اعتقاد سنی ها در راه خدا به قتل رسیده اند دارای چنین حیاتی باشند و در واقع پس از مرگ نیز از نشئه ای از حیات که دیگر اموات از آن محرومند برخوردار بوده ولی اشرف موجودات و اکمل مخلوقات یعنی نبی اکرم صلى الله عليه واله وسلم از آن بی بهره و بی نصیبند؟

در واقع به اعتقاد وهابیون عده ای چون خلیفه دوم و سوم و دیگران کمالی را دارند که رسول اکرم صلى الله عليه واله وسلم در آن رتبه کمال راهی ندارند؟ بگذریم، مطلب جدیدی

ص: 197


1- همان 499/1.
2- نمل / 80.
3- فاطر /22.
4- آل عمران/ 169.

که در کنار ادله فوق باید بدان اذعان نمود اینست که ابوبکر و عمر دو خلیفه اهل سنّت هر دو در سیره عملی خویش هم در حیات و هم پس از وفات نبی اکرم صلى الله عليه واله وسلم به این بزرگوار متوسل شده اند.

از فرزند خطاب یعنی خلیفه دوم روایت شده که در هنگام قحطی می گفت:

(اللهم إنا كنا نتوسل الیک بنبینا فسقينا و انا نتوسل الیک بعم نبینا فاسقنا).(1)

خدایا ما به پیامبرمان متوسل می شدیم پس به ما باران می دادی الان نیز به عباس عموی پیامبر متوسل می شویم پس بر ما باران ببار.

از عایشه نقل شده که گفته است هنگامی که پیامبر خدا صلى الله عليه واله وسلم از دنیا رفتند ابوبکر بر سر جنازه ایشان حاضر شده و پس از اینکه پارچه را از روی صورت آن حضرت کنار زد خود را بر آن حضرت انداخت و ایشان را بوسید و گریه کرد و گفت: پدر و مادرم به فدای تو ای نبی خدا...(2)

اگر مرده پیامبر صلى الله عليه واله وسلم برای کس سودی ندارد و اگر او صدای کسی را نمی شنود پس چرا سیره بزرگان شما در مقام عمل غیر از این بوده و کسی چون ابوبکر که در نزد اهل سنّت بسیار تعظیم و تکریم می شود جنازه بی جان پیامبرصلى الله عليه واله وسلم را بوسیده و بر او گریه کرده و از همه مهم تر با او تکلم کرده است. آیا ابابکر که پس از وفات پیامبر ایشان را با جمله یا رسول الله صدا زده است طبق فتاوای وهابیت مشرک شده و از دین خارج گردیده است.(3)

باز درباره تأیید توسل در کتب اهل سنت می توان به این روایت توجه کرد. روایتی که بزرگان اهل سنت چون ابن کثیر(4) و ابن حجر(5) از آن به عنوان حدیث صحیح یاد کرده اند:

در زمان خلیفه دوم قحطی شدیدی به مردم رسید. پس مردی به نزد قبر پیامبر صلى الله عليه واله وسلم آمده و گفت:(یا رسول الله استقس الله تعالى لامتک فانهم قدهلكوا) ای رسول خدا برای امتت از خداوند طلب باران نما پس پیامبر صلى الله عليه واله وسلم را در خواب دید که -

ص: 198


1- 1 صحیح بخاری، کتاب الاستسقاء باب 3 حدیث 1010 صفحه 188.
2- صحیح بخاری، کتاب الجنائز، باب سوم حدیث 1241 صفحه 226.
3- فتوای وهابیون مبنی بر کفر کسی که بگوید یا رسول الله یا علی و یا حسین و.... در پاورقی صفحه 191 گذشت.
4- البدایه و النهایه 105/7 وقایع سال 18.
5- فتح الباری 412/2 باب سؤال الناس الامام الاستسقاء ...

به او فرمودند: به نزد عمر برو سلامش برسان و به او خبر بده که به زودی باران خواهد آمد و به او بگو کیسه سخاوت را باز کن پس آن مرد به نزد او آمد و به او خبر داد پس عمر گریه کرد و گفت خداوندا با وجود تلاش و کوشش همیشه ناتوان بوده ام.(1) با دقت در مضمون این روایت می توان دریافت که آن مرد به پیامبر صلى الله عليه واله وسلم متوسل شده و در توسلش نتیجه دیده است و حتی به خلیفه دوم خبر داده و او وی را از توسل نهی نکرده است.

در این روایت معتبر اهل سنت به وضوح تأیید صد در صد توسل مشاهده می شود که شاید خود سنی ها و وهابی ها از وجود چنین روایاتی در کتب خویش بی خبر باشند که اگر خبر داشتند یا اینکه اعتقاد خویش را تصحیح می کردند و یا اینکه این روایات را از کتاب های خویش حذف می نمودند.

باز تأکید می کنم از قبیل این روایات در کتب اهل سنّت اخبار دیگری هم یافت می شود ولی در خانه اگر کس است یک حرف بس است.(2)

رجوع به اصل مطلب

در بسیاری از کتاب های اهل سنّت قدرت های فوق العاده ای درباره تعداد زیادی از بندگان خدا ادعا شده است (3) و جالب این است که هیچ کس از ایشان معترض این ادعا نگشته اند و نگفته اند اگر اینان دارای چنین قدرتی بوده اند چرا در زمان حیات خویشکاری برای خود نکرده اند.

اما در همین زمینه وقتی از امامان معصوم علیهم السلام و اولاد طاهر رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم سخن به میان می آید انکارها و اعتراضات شروع شده و زبان های لال ایشان نیز قدرت کلام و ردّ این مناقب را پیدا می کند.

ص: 199


1- كنز العمال 431/8 حدیث 23535 .
2- بعضی از متأخرین اهل سنت کتاب هائی پیرامون جواز توسل نوشته اند که محققین گرامی می توانند به آنها مراجعه کنند. مانند رفع المنارة لتخريج احادیث التوسل و الزیاره اثر محمود سعید ممدوح و ارغام المبتدع الغبى بجواز التوسل بالنبى صلى الله علیه و آله وسلم اثر حافظ بن صديق المغربي.
3- به عنوان مثال اهل سنت معتقدند که خلیفه دوم در حالیکه در مدینه بالای منبر نشسته بود لشگر مسلمانان را در نهاوند ایران می دید و با ایشان سخن می گفت (البداية و النهایة، جلد 7، صفحه 135).

در هر حال اگر برای انکار معجرات و قدرت های فوق بشری اهل بیت علیهم السلام استفاده نکردن از این قدرت ها در زمان حیات برای نفع رساندن به خویش را بهانه کرده و همین مطلب را دلیل این مدعی گرفته باید گفت اولاً همه انبیاء و اولیاء الهی این گونه نبوده اند که هر وقت مایل بوده از این قدرت ها استفاده کنند مگر در قرآن کریم نخوانده اید که بسیاری از پیامبران را به قتل رسانده اند و مگر درباره موسی بن عمران آن پیامبر اولوالعزم با آن ید بیضا و عصای شگفت انگیز ندیده اید که چگونه توسط بنی اسرائیل اذیت شده (1) و از قدرت خارق العاده خویش نیز استفاده نمی کند و آیا عیسی بن مریم را ندیده اید که با آن خبر دادن از غیبیات و خلق کردن پرندگان از گل بیجان (2)چگونه در هنگام دسیسه بنی اسرائیل از اعجاز خویش بر علیه ایشان بهره نمی برد و آیا نمی دانید که خاتم پیامبران صلی الله علیه واله وسلم با آن معجزات و خوارق عادات که فریقین بر آن معتقد هستند چگونه در جنگ احد با لشگری منهزم به خانه برمی گردد.

آیا این گونه مطالب دلیل بر عدم قدرت این بزرگان است و یا این که شاهد بر این است که ایشان از آن قدرت الهی فقط در مواردی استفاده می نمایند که خداوند به ایشان اذن داده و امر او را در این زمینه مراعات می کنند.

(انی اخلق لكم من الطين كهيئة الطير فانفخ فيه فيكون طيراً باذن الله وابرى الاكهه والابرص باذن الله و أحى الموتى باذن الله).(3)

و من برای شما از گل مجسمه مرغی ساخته و بر آن نفس قدسی بدمم تا به امر خدا مرغی گردد و کور مادرزاد و مبتلا به پیسی را به امر خدا شفا دهم و مردگان را به امر خدا زنده کنم.

به جمله «باذن الله» دقت کنید. اینکه کسی بگوید اگر علی بن ابی طالب علیه السلام و اولاد او علیهم السلام دارای قدرت فوق العاده ای هستند که شما به ایشان متوسل می شوید باید در زمان حیات خویش برای خود کاری می کردند و مثلاً خویش را از چنگال مرگ نجات می دادند، سخن بیهوده ای است زیرا به صراحت قرآن کریم انبیاء عظام الهی کسانی چون ابراهیم و موسی و محمد(علی نبینا و آله و علیهم السلام) همگی دارای قدرت های فوق العاده بوده اند لکن همگی نیز طعم مرگ را چشیده اند.

ص: 200


1- صف/5.
2- آل عمران /49 .
3- آل عمران /49.

در ثانی اگر امام علی بن ابی طالب علیه السلام دارای قدرت فوق العاده ای نبوده است پس چه کسی در خیبر را با آن هیأت خاص از جا می کند و برای چه کسی به اقرار علمای بزرگ شما خورشید بر می گردد(1) و... بله امام را نمی توان با خود قیاس کرد زیرا او به امر خدا کار می کند نه به امر نفس و هوای خویش، هر کجا امر باشد از آن قدرت بهره می برد و آنجا که مأمور نباشد انسان ضعیفی چون فلانی می تواند به گردن او طناب بندد و او را به مسجد کشیده و یا حتی موجود نحیفی در محراب او را با ضربه شمشیر از پای درآورد. اگر می بینید امام حسن و امام حسین علیهما السلام به ظاهر برای پیشبرد خویش از آن قدرت و اعجاز الهی استفاده نمی برند به این علت است که ایشان امامند و امام کسی است که از قدرت الهی برای نفع خویش استفاده نکند و تنها به امر خدا است که کاری را مرتکب می شود.

(لا يسبقونه بالقول و هم بامره يعملون).(2)

که هرگز پیش از امر خدا کاری نخواهند کرد و هر چه کنند به فرمان او کنند.

این است فرق اساسی امام با دیگران، زیرا سایر افراد مصالح خویش را در نظر می گیرند و در این صورت است که اگر خداوند به ایشان قدرتی کرامت کرده باشد ولو این قدرت از قدرت های ظاهری و پوچ دنیایی باشد آن را در راه مصالح خویش هزینه می کنند. لکن امام معصوم علیه السلام تمام اعمال و رفتار و اعجازاتش به امر خداست و اینگونه نیست که اگر در حال تشنگی افتاد و می داند که خداوند تشنه کامی او را دوست دارد با این حال برای خویش و اولادش که در بین آنها فرزندان صغیر و کوچکی نیز به چشم می خورد به واسطه همان قدرت آبی را فراهم کرده و دشمن را به همان اعجاز منکوب کند.

حرف آخر، ما باید در شناخت امام به این مطلب توجه بیشتری کنیم که ائمه علیهم السلام فرمودند:

(لا يقاس بنا احد) (3):هیچ کس با ما قابل قیاس نیست ما را با خودتان قیاس نکنید.

ص: 201


1- درباره ی حدیث رد الشمس (برگشتن خورشید از حالت غروب به حالت عصر) می توانید به کتاب مناقب ابن مغازلی ص 96حدیث 140 و 141 مراجعه کنید.
2- انبیاء / 27.
3- قال الصادق عليه السلام نحن اهل البيت لايقاس بنا احد (بحار الانوار 406/23).

فضائل امام حسن و امام حسین علیهما السلام با فضائل بنی امیه فرقی ندارد

اشاره

7 - شیعه به خاطر وجود فضائلی که در علی رضی الله عنه یافته است او را در امامت به دیگران ترجیح می دهد آیا شما شیعیان می توانید فضائلی هم برای حسن و حسین رضی الله عنهما ارائه دهید و به همین سبب به امامت ایشان معتقد شوید کسی نمی تواند چنین ادعایی بکند پس درباره امامت حسن و حسین شیعه دستش خالی است و حتی بنی امیه هم می توانند مانند ایشان ادعا کنند که معاویه و یزید امامند و در این زمینه بین ایشان تفاوتی نیست.

جواب

وجود فضائل كثيره در کتب شیعه و سنی که همگی درباره امام ابی محمد حسن بن على علیهما السلام و امام ابی عبدالله حسین بن علی علیهما السلام بوده چیزی است که انکار آن احتیاج به جهالت و بی انصافی فراوان دارد. ما ضمن نقل بعضی از فضائل این دو امام معصوم علیهما السلام و البته فقط با ذکر منابع اهل سنت بر این نکته هم تأکید می کنیم که اگر فضائلی درباره دیگر مهاجر و انصار یا درباره بنی امیه در کتب سنی ها یافت شود علاوه بر اینکه ،مذمت قدح و ثلبی نیز درباره ایشان در آن کتب نقل شده بلکه در برابر فضائل این دو امام علیهما السلام قابل عرض اندام نیست.

1- (عن النبي صلى الله عليه واله وسلم انّه كان ياخذه و الحسن و يقول اللهم انى احبهما).(1)

همانا پیامبر صلى الله عليه واله وسلم حسن و حسین علیهما السلام را در آغوش می گرفت و می فرمود: بار خدایا من این دو را دوست دارم.

2- (قال النبي صلى الله عليه واله وسلم: هما ريحانتاى من الدنيا).(2)

پیامبر صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: آن دو ریحانه ی من از دنیا هستند.

3- (البراء بن عازب قال رأيت الحسن بن على على عاتق النبي صلى الله عليه واله وسلم و هو يقول اللهم انى احبّه فاحبّه).(3)

براء بن عازب گوید: حسن بن علی علیهما السلام را سوار بر گردن پیامبر صلى الله عليه واله وسلم دیدم در حالیکه پیامبر می فرمودند: بار خدایا همانا من او را دوست دارم پس تو نیز او را دوست بدار.

ص: 202


1- صحیح بخاری، کتاب فضائل اصحاب النبی، حدیث 3747 ص 665.
2- همان ح 3753.
3- صحیح مسلم، کتاب فضائل الصحابة، حدیث 2422 صفحه 1048.

4- (قالت عایشه: خرج النبی صلى الله عليه واله وسلم غداه و عليه مرحل من شعر اسود فجاء الحسن بن على فادخله ثم جاء الحسين فادخل معه ثم جاءت فاطمه فادخلها ثم جاء على فادخله ثم قال قال انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل بيت ويطهركم تطهيراً).(1)

عایشه گفت: یک روز صبح پیامبر صلى الله عليه واله وسلم در حالیکه عبای مویی سیاه رنگی بر تن داشتند (از منزل) خارج شدند پس حسن بن علی علیهما السلام بر او وارد شد و او را داخل فرمود سپس حسین علیه السلام آمد پس او را نیز با خود داخل کرد سپس فاطمه علیها السلام آمدند پس او را نیز داخل فرمودند و سپس علی علیه السلام آمدند و او را نیز داخل کردند سپس فرمودند: «همانا خداوند اراده کرده است که از شما اهل بیت پلیدی را محو کند و شما را مطهر قرار دهد».

ناگفته نماند که همین یک روایت که از معتبرترین کتب اهل سنت یعنی صحیح مسلم به ما رسیده است آنقدر فضیلت برای اهل بيت علیهم السلام و مخصوصاً موضوعنا هذا درباه حسنین علیهما السلام اثبات می نماید که به تنهایی کمیت تمام روایات فضائل دیگر صحابه را لنگ می کند.

(عن عمر عن النبي صلى الله عليه واله وسلم كل ولدأب فان عصبتهم لابيهم ما خلا ولد فاطمه فانى انا ابوهم و عصبتهم).(2)

شخصی از پیامبر صلى الله عليه واله وسلم روایت کند که فرمودند: هر فرزندی منسوب به پدر خویش است به جز فرزندان فاطمه سلام الله علیها، زیرا من پدر آنها هستم.

(عن ابي هريره قال لا ازال احب هذا الرجل يعنى الحسن بن على بعد ما رايت رسول الله صلى الله عليه واله وسلم يصنع به ما صنع قال رايت الحسن في حجر النبي صلى الله عليه واله وسلم و هو يدخل اصابعه في لحيه النبي صلى الله عليه واله وسلم و النبي صلى الله عليه واله وسلم يدخل لسانه في فيه ثم يقول اللهم انى احبه).(3)

ابی هریره گفت: همواره از وقتی که دیدم رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم با این مرد چگونه رفتار می کند او را دوست دارم و به حسن بن علی علیهما السلام اشاره کرد و گفت دیدم که حسن علیه السلام در دامان پیامبر صلى الله عليه واله وسلم بود و انگشتان خود را در ریش پیامبر وارد می کرد و پیامبرصلى الله عليه واله وسلم یا زبان خود را در دهان او وارد می کرد و می فرمود بار خدایا همانا من او را دوست دارم.

ص: 203


1- همان، صفحه 1049 حدیث 2424.
2- ذخائر العقبی / 121 .
3- همان / 122.

(عن انس بن مالک قال سئل النبی صلى الله عليه واله وسلم ای اهل بیتک احب الیک قال الحسن و الحسین).(1)

انس بن مالک روایت کند که از رسول خدا پرسیده شد: کدامیک از اهل بیت نزد شما محبوبترند؟ فرمودند: حسن و حسین علیهما السلام.

(كان رسول الله صلى الله عليه وسلم يصلى و الحسن و الحسين يتواثبان على ظهره فباعدهما الناس فقال صلى الله عليه واله وسلم دعوهما با بی هما و امی من احبنى فليحب هذين).(2)

روزی رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم مشغول نماز بودند که حسن و حسین علیهما السلام بر پشت حضرت سوار شدند مردم خواستند که مانع شوند ولی رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم (پس از نماز) فرمودند: رهایشان کنید پدر و مادرم فدایشان باد، هر که مرا دوست دارد باید این دو را دوست بدارد.

(عن النبى صلى الله عليه واله وسلم يقول : من احب الحسن والحسين فقد احبنى و من ابغضهما فقد أبغضني).(3)

پیامبر صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: هر که حسن و حسین علیهما السلام را دوست بدارد مرا دوست داشته است و هر که با آنها دشمنی کند با من دشمنی کرده است. (عن حذيفه قال سمعت رسول الله صلى الله عليه واله وسلم يقول ... ان فاطمه سيده نساء اهل الجنه و ان الحسن و الحسين سيد اشباب اهل الجنه).(4)

حذیفه گوید شنیدم که رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم می فرمودند: همانا فاطمه سیده و سرور زنان اهل بهشت است و همانا حسن و حسین آقا و سرور جوانان اهل بهشت هستند.

(قال النبي صلى الله عليه واله وسلم في حديث طويل ... من أحبهما في الجنه و فى ابغضهما في النار).(5)

پیامبر صلى الله عليه واله وسلم در حدیثی طولانی فرمودند: هر که آن دو را دوست بدارد در بهشت است و هر که دشمن آنها باشد در آتش است.

(قال النبي صلى الله عليه واله وسلم: حسین منی و أنا من حسين).(6)

پیامبر صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: حسین از من است و من از حسینم.

روایاتی از همین قبیل در کتاب ینابیع الموده تذكره ،الخواص شواهد تنزیل و.... به وفور یافت می شود به حدی که اینجانب فقط در کتاب کنز العمال در جلد 12 تعداد 80 و در جلد 13 بیش از 82 روایت را شمردم که همگی در فضائل امام حسن و امام حسین علیهما السلام نقل شده بودند.

ص: 204


1- همان/ 122.
2- همان/ 123.
3- ذخائر العقبی /123.
4- همان / 129.
5- همان / 131.
6- همان /133.

فضائل بنی امیه؟

ما در كتب روایی اهل سنت فصلی با عنوان فضائل بنی امیه یافت نکردیم بلکه تنها خانواده ای که در این کتب از ایشان بالخصوص ذکر شده و مدح گردیده اند خاندان رسالت و اهل بیت عصمت علیهم السلام می باشند.(1) لکن درباره افرادی چون معاویه و ابوسفیان فضائلی در این مصادر یافت می شود که جهت تنویر افکار خوانندگان گرامی به بعضی از اینها اشاره می نماییم

1- معاويه بعد از نماز عشاء نماز و تیره که نافله عشاء محسوب می شود را یک رکعت به جا می آورد. پس کسی به ابن عباس در این زمینه گزارش داد و او هم گفت رهایش کنید او از اصحاب رسول الله صلی الله علیه واله وسلم است.(2)

واقعاً این حدیث که دلالت بر بدعت گذاری معاویه می کند از فضائل او شمرده می شود؟

یکی دیگر از فضائل او را در این روایت که از کتاب صحیح مسلم نقل شده است با هم ملاحظه می کنیم.

(عن عامر بن سعد بن ابی وقاص عن أبيه قال امر معاويه بن ابي سفيان سعداً فقال ما منعك ان تسب ابا تراب؟) معاویه به سعد بن ابی وقاص امر کرد و گفت چرا تو به ابی تراب (یعنی امام علی بن ابی طالب علیه السلام) سب و لعن نمی کنی ... تا آخر روایت.(3)

در این حدیث یکی دیگر از فضائل معاویه که سب و لعن امام المؤمنين على بن ابى طالب (عليه افضل صلوات المصلين و على عدوه اسفل دركات الحجیم) و اجباری کردن این لعن می باشد وارد شده است و این در حالی است که همین مسلم در کتاب صحیحش بابی را با عنوان: باب تحریم سب الصحابه رضى الله عنهم (4)یعنی باب حرمت سب بر اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم باز کرده و در ذیل آن روایاتی را آورده است.

آیا واقعاً امام امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام جزء صحابه نبوده اند؟

ص: 205


1- صحیح بخاری، کتاب فضائل اصحاب النبى باب مناقب قرابه رسول الله (صلی الله علیه و آله) صحیح مسلم کتاب فضائل الصحابه باب فضائل اهل بیت (علیهم السلام) و دیگر کتب اهل سنت.
2- صحیح بخاری، کتاب فضائل اصحاب النبی، حدیث 3764، صفحه 666.
3- صحیح مسلم، کتاب فضائل الصحابه 32 صفحه 1042.
4- همان، باب 54 صفحه 1088.

چگونه کسی حکم به تکفیر معاویه و بنی امیه نمی کند در صورتی که اینها لعن بر صحابه ی بزرگ یعنی امام امیرالمؤمنین علیه السلام را بر روی منابر علنی کرده و بدان دستور می دادند نه تنها کسی به ایشان ایراد نمی گیرد بلکه ایشان را از اجلای امت اسلام شمرده و عنوان مسخره خال المؤمنین به ایشان می دهد ولی اگر کسی به خلفای ایشان جمله ناپسندی را حواله دهد به استناد همین روایات (باب تحریم سب الصحابه) او را تکفیر و خونش را مباح می شمرند.

سبط بن جوزی از قول غزالی می نویسد:(ثم استفاض لعن على ال على المنابر الف شهر و كان ذلك بامر معاویه لانه اول من فعل ذلک و سبّه).(1) مدت هزار ماه لعن بر امام علی بر منابر عملی مشهور بود و این کار به دستور معاویه صورت می پذیرفت زیرا او اولین کسی بود که بر امام علی لعن و سب می کرد.

باز از فضائل بنی امیه می توان به این قول ابن مسعود که گفته است: هر دینی آفتی دارد و آفت این دین بنی امیه هستند توجه کرد.(2)

سعد بن مصیب نیز می گوید: پیامبر خدا صلی الله علیه واله وسلم بنی امیه را در خواب بر منابرشان دیدند پس بسیار اندوهگین شدند پس خدا به ایشان وحی فرستاد این فقط دنیایی است که به ایشان داده شده پس چشم رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم روشن گردید و این قول خدا است که فرمود: (و ما جعلنا الرؤيا التى اريناك الا فتنه للناس). (3)

.. و رؤیایی را که به تو نشان دادیم جز فتنه ای برای مردم قرار ندادیم.

در نهایت به این سخن ابن ابی الحدید که در مقدمه شرح بر نهج البلاغه نگاشته است توجه فرمایید:

(و اما عسكر الشام بصفين فانهم هالكون كلهم عند اصحابنا لا يحكم لاحد منهم الا بالنار لاصرار هم على البغى و موتهم عليه رؤساؤهم و الاتباع جميعاً).(4)

اما سپاه شام در صفین همگی از نظر ما اهل سنت (ويا ما معتزلیان) هلاک و نابودند و بر هیچیک از آنها مگر با آتش حکم نمی شود زیرا آنها بر بغی و ستمشان اسرار ورزیدند و رئیس و تابعشان همگی بر آن راه مردند و همگی هلاک شدند.

ص: 206


1- تذکره الخواص 360/1.
2- کنز العمال 87/14 حدیث 38012.
3- همان / حدیث 38014 آیه در سوره اسراء /60.
4- شرح نهج البلاغه 9/1.

بلی همه اینها بخشی است از فضائل بنی امیه و معاویه که در کتب اهل سنّت نگاشته شده است.

حال باعث تعجب است که با این اوصاف چگونه عده ای ادعا می کنند که شیعه درباره حسنین علیهما السلام نمی تواند فضائلی پیدا کند و بلکه فضائل بنی امیه از ایشان بیشتر

است و با همین دلیل بنی امیه از امام حسن و امام حسین علیهما السلام بر امامت اولی ترند.

حال که به کذب بودن اصل ادعا پی بردیم باید سخن اساسی را زد و آن هم این است که شیعه به خاطر وجود فضائل در کسی به امامت او اقرار نمی کنند بلکه امامت را منصوص از جانب خدا و رسول صلی الله علیه واله وسلم دانسته و معتقد است امام یعنی کسی که خدا و رسول صلی الله علیه واله وسلم آن را به ما معرفی کرده باشند هرگز این نیست که کسی گمان کند شیعه بر اساس فضائل موجود در یک شخص به امامت او اقرار می کند. حقیقت مطلب این است که اعتقاد به امامت یک امام ارتباطی با وجود فضائلی در او ندارد و این شبهه رأساً بی معنی و بدون هر گونه تحقیق علمی مطرح گردیده است.

شیعه دلیلی بر امامت دوازده امام ندارد

اشاره

8- شیعه دلیلی بر امامت امامان دوازده گانه خویش ندارد روایاتی هم که اشاره به دوازده امیر می کند اسم دوازده امام ایشان را ندارد بلکه اگر صحت ایمان شخص را مشروط به شناخت دوازده امام کنیم که این گفتار شیعه است. پس درباره کسانی که قبل از تکمیل دوازده امام مرده اند باید گفت که ناقص الایمان مرده اند حتی ائمه ای که قبل از کامل شدن تعداد دوازده نفر مرده اند چون امام بعدی خویش را نمی شناختند آنها هم از این قول مستثنی نیستند.

ص: 207

دلائل شیعه بر امامت ائمه دوازده گانه از منابع اهل سنّت

در روایات سنی به این گونه روایات زیاد برخورد می کنیم.

(قال النبى صلی الله علیه واله وسلم: من مات و لا بيعة عليه مات ميتة جاهلية).(1)

رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم فرمودند: هر کس بمیرد در حالی که بیعتی بر او نیست بر مرگ جاهلیت مرده است.

(قال النبى صلی الله علیه واله وسلم من مات بغیر امام مات ميتة جاهلية).(2)

رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم فرمودند: هر کس بدون امام بمیرد بر مرگ جاهلیت مرده است.

(من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية).(3)

رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم فرمودند: هر کس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد بر مرگ جاهلیت مرده است.

همه این روایات در تأیید این قول خداوند است که فرمود:

(يوم ندعوا كل اناس بامامهم).(4)

ای رسول ما بیاد آر روزی را که ما گروهی از مردم را با پیشوایشان دعوت می کنیم.

از مجموع این آیه و روایات آن چیزی که قابل استفاده است این که هر زمانی مردم امامی داشته و هر کس که او را نشاسد و با او بیعتی نکرده باشد و در این حال هم از دنیا برود به مردن جاهلی یعنی خارج از دایره اسلام از دنیا رفته است.

حال که ثابت شد که خداوند در هر زمانی امامی دارد که شناخت او بر خلق لازم است بر خداوند لازم می آید که این امامان را به خلق خویش معرفی کرده و ایشان را به سمت آن ائمه هدایت کند.

ص: 208


1- كنز العمال 103/1 ح 463.
2- همان، ح 464 و جلد 64/6 154863.
3- ينابيع الموده 372/3 .
4- اسراء/71.

معرفی عمومی ائمه علیهم السلام

اشاره

روایت ثقلین در کتب اهل سنت از چنان شهرتی برخوردار است که هیچ منکری را جرأت بر انکار آن نیست بزرگان سنی این روایت را این گونه نوشته اند.

(قال رسول الله صلى الله عليه واله وسلم اوشک آن ادعی فاجیب و انی تارک فیکم الثقلين كتاب الله عزوجل و عترتی اهل بیتی فانظروا ماذا تخلفون فيهما).(1)

رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: نزدیک است که خوانده شوم و اجابت کنم (کنایه از رحلت پیامبر) و همانا من در بین شما دو امانت گرانبها می گذارم کتاب خداوند عزوجل و عترتم اهل بیتم پس مراقب چگونگی رفتار با آنها باشید.

در حدیث ثقلین دو خلیفه و جانشین برای پیامبرصلى الله عليه واله وسلم معرفی شده است اول کتاب خدا یعنی قرآن و دوم اهل بیت و عترت او علیهم السلام در بسیاری از روایات بحث انفکاک این دو از یکدیگر و لزوم تمسک و چنگ زدن به هر دوی اینها بیان شده است با توجه به مضمون این روایت می توان به این نکته مهم دست پیدا کرد که جانشین پیامبر و امام پس از او حتماً باید از عترت و اهل بیت او باشد و با توجه به عبارت «اگر به این دو چنگ بزنید هرگز گمراه نمی شوید» که در بسیاری از نقل های حدیث ثقلین آمده است به این مهم دست پیدا می کنیم که اگر کسی به امامت غیر اهل بیت چنگ بزند گمراه شده و به بیراهه رفته است.

در حدیث ثقلین به طور کلی خلافت و امامت پس از رسول اکرم صلى الله عليه واله وسلم را از آن اهل بیت علیهم السلام دانسته و برای شناخت اهل بیت همین روایت صحیح مسلم کافی است که پیامبر خدا صلى الله عليه واله وسلم در ماجرای کساء، امام علی علیه السلام حضرت فاطمه طاهره علیها السلام امام حسن و امام حسین علیهما السلام را اهل بیت خویش نامیده اند.(2)

با عنایت به حدیث ثقلین و حدیث کساء که هر دو در معتبرترین کتب اهل سنّت آمده است می توان دریافت آن کسانی که باید بعد از پیامبر اکرم صلى الله عليه واله وسلم به ایشان چنگ زد اهل بیت ایشانند و آنها نیز شامل امام علی و همسر و اولاد ایشان علیهم السلام -

ص: 209


1- این روایت را با کمی تفاوت می توانید در صحیح مسلم کتاب فضائل الصحابه حدیث 2408 صفحه 1043 - سنن ترمذى كتاب المناقب حدیث 3794 صفحه 991- مناقب ابن مغازلی صفحه 234 حدیث 281 به بعد - ينابيع الموده جلد 1 صفحه 95 به بعد - كنز العمال جلد 1 صفحه 185 حدیث 942 به بعد ذخایر العقبی صفحه 16 باب فضل اهل بیت و بسیاری دیگر از منابع اهل سنت نیز بیابید.
2- صحیح مسلم، کتاب فضائل الصحابه صفحه 1049 حدیث 2424.

می باشند. البته همین مسلم در ذیل حدیث ثقلین با نقل قولی جمیع اولاد امام علی علیه السلام را اهل بیت پیامبر صلى الله عليه واله وسلم دانسته که می توان در همین جا این نتیجه را به عنوان دلیل شیعه برای امامت ائمه دوازده گانه اش اعلام کرد لكن ما ادله ای واضح تر نیز داریم که به بیان آن نیز می پردازیم.

روایت ائمه و خلفای اثنی عشر

(قال رسول الله صلى الله عليه واله وسلم: لا يزال الدین قائماً حتى تقوم الساعة او يكون عليكم اثنى عشر خليفه كلهم من قريش).(1)

رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: دین تا روز قیامت برپاست و بر شما دوازده جانشین می گمارم که همگی از قریش هستند.

عن جابر بن سمره:

(قال النبي صلى الله عليه واله وسلم: ليكون اثنا عشر أميراً فقال كلمة لم اسمعها فقال ابى انه قال: كلهم من قریش).(2)

رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: دوازده امیر وجود دارد پس کلمه ای فرمود که آنرا که نشنیده ام، پس پدرم گفت که فرمودند: همگی از قریش هستند.

(قال رسول الله صلى الله عليه واله وسلم: انا سيد النبيين و على سيد الوصيين و ان اوصیائی بعدی اثنا عشر اولهم على و آخر هم القائم المهدى).(3)

رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: من سید انبیاء هستم و علی علیه السلام سید اوصیاء می باشد و همانا اوصیاء بعد از من دوازده نفرند اولین ایشان علی علیه السلام و آخرینشان مهدی علیه السلام است.

(قال النبي صلى الله عليه واله وسلم: يكون بعدى اثنا عشر خليفة كلهم من قريش).(4)

رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: پس از من دوازده خلیفه و جانشین وجود دارد که همگی از قریش هستند.

سلیمان قندوزی حنفی که از علمای اهل سنّت است در کتاب خویش به نام ينابيع الموده لذوى القربی برای احادیث ائمه دوازده گانه از مصادر جمع الفوائد،

ص: 210


1- صحیح مسلم، کتاب الاماره حدیث 1822 صفحه 822.
2- صحیح بخاری، کتاب الاحكام، حديث 7222 صفحه 1275.
3- ينابيع الموده قندوزی حنفی 291/3.
4- كنز العمال 3385033/12 به بعد.

سنن ابی داود، سنن ترمذی، موده القربی همدانی و فرائد السمطین که همگی از مصادر اهل سنّت می باشد آدرس داده است.(1)

همان طور که ملاحظه فرمودید به غیر از این مصادر ما نیز از کتبی چون صحیح بخاری و مسلم و کنز العمال این روایت را نقل نموده و آدرس آن را ذکر کردیم.

اما همان طور که از مضمون روایت بر می آید خلفای پیامبر صلى الله عليه واله وسلم دوازده نفرند و همگی از قبیله قریش خواهند بود و نتیجتاً هر کس که در دایره این دوازده خلیفه نگنجد جانشین رسول اکرم صلى الله عليه واله وسلم نبوده و غصب مقام ایشان را نموده است.

درباره مصداق این دوازده نفر و اینکه این روایت شامل چه کسانی می شود نظر شما را به ترجمه گفتار قندوزی که در کتاب ینابیع الموده آورده جلب می کنیم او که خود حنفی مذهب و سنی می باشد این گونه نوشته است:

بعضی از محققین گفته اند: احادیثی که دلالت بر وجود دوازده خلیفه پس از رسول اکرم صلى الله عليه واله وسلم می کند بسیار مشهور و از طرق زیادی به ما رسیده است. پس رسول اکرم صلى الله عليه واله وسلم می دانسته اند که پس از ایشان دوازده نفر از اهل بیت و عترتشان جانشین ایشان خواهند شد و منظور از این دوازده نفر دوازده بزرگوار از عترت ایشان است. زیرا ممکن نیست که این حدیث حمل بر خلفای بعد ایشان که صحابه بوده اند(ابابکر، عمر و عثمان و علی علیه السلام) شود زیرا ایشان چهارتن بوده ولی روایت اشاره به دوازده نفر می کند و باز ممکن نیست که منظور حاکم های بنی امیه باشند زیرا علاوه بر اینکه ایشان بیشتر از دوازده نفر می باشند به جز عمر بن عبد العزيز همگی ظالم و خطا کار بوده اند و دیگر اینکه ایشان از بنی هاشم نبوده اند زیرا در روایات پیامبر صلى الله عليه واله وسلم کلهم من بنی هاشم هم رسیده است و باز ممکن نیست که حمل بر حاکمان بنی عباس شود زیرا ایشان هم بیش از دوازده نفر بوده و آیه (قل لا اسئلكم عليه اجراً الا الموده فی القربی)(2) را کم رعایت می نمودند پس ناچاراً این حدیث خلفای دوازده گانه حمل می شود بر ائمه اثنا عشر از اهل بیت و عترت پیامبر صلى الله عليه واله وسلم زیرا ایشان اعلم اهل زمان و بزرگوارترین مردم، با تقوی ترین ایشان و... می باشند و این معنا را حدیث ثقلین تأیید و تحکیم می نماید.(3)

ص: 211


1- ينابيع الموده قندوزی حنفی 289/3 .
2- شوری/23.
3- ينابيع الموده قندوزی حنفی 293/3.

با توجه به احادیثی که پیرامون جانشینان دوازده گانه پیامبرصلى الله عليه واله وسلم وارد شده توضیح قندوزی پیرامون معنای آن، مشخص شد که منظور از جانشینان پیامبر،

دوازده نفر از خاندان و عترت پاک ایشان صلى الله عليه واله وسلم بوده و ایشانند که خلیفه بر حق آن جناب بوده و دیگران غصب مقام ملکوتی ایشان را کرده اند.

حال ممکن است کسی بگوید این دوازده نفر از خاندان رسول خداصلى الله عليه واله وسلم غیر متعین بوده و شامل تمام اولاد آن حضرت می شوند ما جهت جواب به این سؤال و تبیین بیشتر عرض می نماییم که در کتب اهل سنت روایاتی است که اشاره به نام تک تک این دوازده امام و خلیفه نیز کرده اند و ما با ذکر این روایات هرگونه راه عذر و بهانه را بر هر انسان بهانه جویی به لطف خدا خواهیم بست.

روایاتی که صراحت به نام امامان دوازده گانه کرده است

به منّتی که خدای متعال بر سر شیعه گذارده و راه را بر ایشان نمایان ساخته است برای شناخت دین خویش هیچ احتیاجی به کتب دیگران ندارد لکن ما برای اینکه همه بدانند که در منابع اهل سنت هم نام ائمه علیهم السلام به عنوان وصی و خلیفه پیامبر صلى الله عليه واله وسلم ذکر شده این روایت را جهت تکمیل بحث می نگاریم.

خلاصه روایت این است که:

مردی یهودی از پیامبر اکرم صلى الله عليه واله وسلم درباره وصی و جانشینشان سؤال می پرسد. پیامبر خدا صلى الله عليه واله وسلم در جواب می فرمایند:

(إن وصيى على بن ابی طالب و بعده سبطاى الحسن و الحسين تتلوه تسعه ائمه من صلب الحسين)

بدرستیکه جانشین من علی ابن ابی طالب علیه السلام و بعد از او دو نوه من و حسن و حسین علیهما السلام و نه امام از فرزندان حسین علیه السلام هستند که پس از حسین علیه السلام می آیند.

(قال يا محمد فسمّهم لى ... قال اذا مضى الحسين فابنه على فاذا مضى على فابنه محمد فاذا مضى محمد فابنه جعفر فاذا مضى جعفر فابنه موسی فاذا مضى موسى فابنه -

ص: 212

على فاذا مضى على فابنه محمد فاذا مضى محمد فابنه على فاذا مضى على فابنه الحسن فاذا مضى الحسن فابنه الحجه محمد المهدى فهولاء إثنا عشر ... الى آخر الروايه).(1)

مرد یهودی گفت: پس اسم آنها را برایم بگو حضرت فرمودند: وقتی که حسین علیه السلام از میان شما رفت فرزندش علی پس از او فرزندش محمد و پس از او فرزندش جعفر پس از جعفر فرزند او موسی و پس از او فرزندش علی و پس از علی فرزندش محمد و پس از محمدش فرزندش علی و پس از او فرزندش حسن و پس از حسن فرزند او حجة مهدی علیه السلام پس آنها دوازده امام هستند.

بعضی از اهل سنّت نیز این روایت و امثال آن را که به شعر در آمده است اینگونه در کتب خویش ذکر کرده اند.

وسائل عن حبّ اهل البيت *** اقر إعلانا به ام اجحد.

هیهات ممزوج بلحمی و دمی *** حبّهم و هو الهدى والرشد.

حيدرة و الحسنان بعده *** ثم على و ابنه محمّد.

جعفر الصادق و ابن جعفر *** موسى و يتلوه على السيد.

اعنى الرضا ثم ابنه محمداً *** ثم عليا و ابنه المسدد.

الحسن التالي و يتلو تلوه *** محمد بن الحسن المفتقد.

فانهم أئمتی و سادتى *** و ان لحاني معشر و فّندوا.(2)

و باز از شاعر دیگری آورده است:

باربعه اسماء كل محمد *** و اربعه اسماء كلهم على.

و با لحسين السيدين و جعفر *** و موسی اجرنى اننى لهم ولىّ.(3)

در منابع شیعه نیز به وفور می توان روایاتی که سلسله وار نام ائمه علیهم السلام را به ترتیب متذکر شده مشاهده کرد. کتاب ارزشمند کفایة الاثر اثر خزاز قمی و کتاب گرانسنگ اثبات الهداة شيخ عاملی در هفت جلد از جمله کتاب هایی هستند که بیشتر نصوص و ادله امامت این بزرگواران را جمع آوری کرده اند.

ص: 213


1- فرائد السمطين ح 431 ینابیع الموده 281/3 در کتب دیگر اهل سنّت چون شواهد التنزیل 457/1 ح 626 نیز به این مضمون احادیثی آمده است.
2- تذکره الخواص 517/2 .
3- تذکره الخواص 519/2 .

با تمام این اوصاف و با وجود نصوص مختلفه ای که از لسان مبارک نبوی صلى الله عليه واله وسلم صادر گردیده است و به علاوه طبق نقل های متعدد حضرت شیخ حر عاملی (1) از امامان هدی علیهم السلام مبنی بر ذکر اسم های نورانی دوازده امام، چگونه می توان ادعا کرد که امام معصوم، امام پس از خویش را نمی شناخته و نام او را نمی دانسته است؟

در بسیاری از روایات شیعه موجود است که حتی مردم عادی نیز نام امامان دوازده گانه را می دانسته اند و احادیث فراوانی را در این باره نقل کرده اند.

با این وجود جای بسی تأسف است که کسی بگوید عده ای از ائمه علیهم السلام امام پس از خویش را نمی شناخته اند در حالی که امام علی علیه السلام علمش از علم خدا و رسول او صلى الله عليه واله وسلم نشأت گرفته و امر امامت فوق این شبهات مضحک است که بتوان آن را بدین وسیله متزلزل نمود.

نکته پایانی اینکه شناخت امام هر زمان بر اهل آن زمان لازم و واجب است و همان طور که این مطلب از روایات من مات و لم يعرف امام زمانه (2) بر می آید. نهایتاً ما را به این نتیجه می رساند که اگر کسی امام زمان خویش را بشناسد و قبل از تکمیل دوازده امام از دنیا برود باز در ایمانش خللی وارد نیست به عنوان مثال مردی در زمان حضرت اباعبدالله جعفر بن محمد الصادق علیه السلام زندگی می کند و امام زمان خویش یعنی همان حضرت را می شناسد حال قبل از شهادت حضرت از دنیا می رود و امام بعد از ایشان را ندیده و نشناخته است. با این اوصاف بر طبق احادیث مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلیة چون بر او فقط شناخت امام زمان

خویش لازم بوده و او هم امام خویش را می شناخته دیگر بر او حرجی نیست که امام زمان های بعد را نشناخته و از دنیا رحلت کرده باشد.

من امیدوارم که با ذکر روایت مربوطه و توضیحات لازمه جواب مکفی در این باب بیان گردیده و راه هرگونه شبهه ای در این زمینه مسدود شده باشد.

ص: 214


1- كتاب اثباة الهداة، شيخ حر عاملى رحمة الله عليه.
2- اسناد این حدیث از طریق اهل سنت گذشت.

موضوع پنجم:انکار فضائل و مظلومیت های حضرت فاطمه زهرا علیهما السلام.

اشاره

موضوع پنجم:

انکار فضائل و مظلومیت های حضرت فاطمه زهرا علیهما السلام.

ص: 215

انکار فضائل و مظلومیت های حضرت فاطمه زهرا علیهما السلام

اشاره

وی در این کتاب سعی بر القاء شبهه پیرامون مقام ملکوتی و لاهوتی پاره تن پیامبر خدا صلی الله علیه واله وسلم و تلاش در طبیعی نشان دادن ارتباط آن حضرت با خلفاء و در

نهایت انکار شهادت آن حضرت به دست دشمنان اهلبیت علیهم السلام نموده است.

البته این جریان یک عادت فرقه ای در بین اهل سنت است که نسبت به پاره تن پیامبر خدا صلی الله علیه واله وسلم بی محبت بوده و این مشخصه از کتب، خطبه ها و سخنرانی های ایشان نمایان است.

عصمت حضرت زهرا سلام الله عليها

اشاره

1 - چرا شیعیان اعتقاد به عصمت فاطمه رضی الله عنها دارند ولی دو خواهر ایشان رقیه و ام کلثوم را معصومه نمی دانند در حالی که این دو مثل فاطمه از دختران رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم هستند؟

فرزندان پیامبر صلی الله علیه واله وسلم

فرزندان رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم عبارتند از: دو پسر به نام های قاسم و ابراهیم و چهار دختر به نام های فاطمه ،زینب، رقیه و ام الکلثوم و در واقع آن حضرت شش اولاد(1) داشته که چهار تن ایشان دختر بوده اند حال با کمی توجه می توان پی برد که مولف کتاب اسئله...... چقدر بی اطلاع و کم سواد بوده که برای حضرت فاطمه علیهما السلام دوخواهر نام برده است در حالی که ایشان به اقرار منابع سنی خواهر سومی نیز به نام زینب داشته اند.(2)

ص: 216


1- البته در بعضی منابع شیعه چون منتهی الامال، جلد اول، صفحه 147 برای آن حضرت صلوات الله علیه و آله پسر دیگری با نام عبدالله ذکر کرده اند.
2- ذخایر العقبی / 151.

البته ممکن است دلیل دیگری برای ذکر نکردن اسم زینب نیز در کار باشد و آن امر دیگری که باعث عدم ذکر نام زینب به عنوان خواهر حضرت زهرا علیهما السلام گردیده و باعث شده شبهه انداز فقط به ذکر نام رقیه و ام کلثوم اکتفاء ،کند، علاقه ی او به عثمان بن عفان خلیفه و جانشین عمر می باشد زیرا رقیه و ام کلثوم یکی پس از مرگ دیگری همسران او بوده و چون شبهه انداز میزان و ملاکش در دوستی و دشمنی تنها خلفاء سه گانه اند فقط نام آن دو دختر رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم که همسران عثمان بوده اند را ذکر کرده و گویا اصلاً منكر وجود زينب بنت رسول الله صلى الله عليه واله وسلم گردیده است.

حال از همه این مطالب که بگذریم در بررسی شبهه مذکور همراه با انتقاد از شیعه، شبهه انداز درباره اعتقاد به عصمت پاره تن پیامبر صلى الله عليه واله وسلم یعنی حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا (علیها و علی ابیها و بعلها و بنيها افضل السلام) این مطلب را بیان کرده است که چون حضرت خواهران دیگری داشته اند طبیعتاً باید ایشان هم دارای مقام عصمت باشند.

جواب ما در این موضوع دارای چند بخش است:

اول: قرآن کریم حضرت مریم را زنی برگزیده و دارای مقام طهارت معرفی کرده است و فرموده:

(إنّ الله اصطفاک و طهرک و اصطفاك على نساء العالمين).(1)

ای مریم، خدا تو را برگزیده و پاک ساخته و بر تمام زنان جهان برتری داده است.

این مقام و درجه جایگاهی است که دیگر زنان حتی خواهران او از رسیدن به آن قاصرند. یکی از خواهران حضرت مریم، مادر یحیی بن زکریا می باشد اما با اینکه از جایگاه خاصی برخوردار است لکن هیچ گاه به عظمت و افتخاری که حضرت مریم در باب مقام عصمت رسید دست نیافته است و قرآن کریم فقط مریم را دارای این مقام معرفی کرده است و این در شرایطی است که هر دو دختران یک پدر و مادر و از یک سرچشمه جاری بوده اند.

اصلاً اگر قرار باشد کسی بگوید چون حضرت فاطمه علیهما السلام معصومه اند، پس باید دیگر خواهرانشان نیز دارای چنین مقامی باشد در نتیجه باید در بسیاری از موارد -

ص: 217


1- آل عمران / 42.

که یکی از دو برادر و یا یکی از دو خواهر دارای مقام ملکوتی می گردند، اعتراض کرده و آیا این اعتراض به نظر شما صحیح می باشد؟

دوم: مقام لاهوتی حضرت فاطمه طاهره (سلام الله عليها) و اعتقاد شیعه و حتی بسیاری از اعاظم اهل سنت به این جایگاه رفیع برای آن بانو و سيدة نساء عالمين (1) چیزی نیست که نشأت گرفته از رابطه نسبی با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم باشد بلکه از کمترین فضائل آن حضرت و مناقب آن بانو این است که او دختر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم است. در واقع عصمت ایشان ربطی به نسبت با پیامبر خدام صلی الله علیه و آله وسلم ندارد، همان طور که عصمت و طهارت مریم کبری مربوط به پدر و مادر و اجدادش نمی باشد.

سوم: یکی از دلایل ارادت شیعیان نسبت به این بانوی بزرگ علاقمندیشان به تبعیت کامل از پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله وسلم می باشد و در سنت پیامبر اکرم صلى الله عليه وسلم اکرام هایی را از ایشان نسبت به دخترشان فاطمه علیهما السلام دیده اند که درباره کس دیگری شبیه آن را سراغ ندارند هیچ کس بیان نکرده و در هیج منبع تاریخی ذکر نشده که پیامبر خدام صلی الله علیه و آله وسلم دست یکی از دخترانشان را به جز دست حضرت فاطمه علیهما السلام یا بوسیده باشند. کسی نگفته است که ایشان دهان و زبان دختری از دخترانشان جز حضرت فاطمه زهرا علیهما السلام را بوسیده باشند و این اکرام ها و تعظیم ها فقط مخصوص آن حضرت بوده و خواهرانشان در آن شریک نبوده اند.

چهارم: دلیل دیگر امتیاز حضرت صدیقه اطهرعلیها السلام، نزول آیه تطهیر در شأن منزلت ایشان است و این مطلبی است که هیچ یک از اهل سنت حتی گروه های وهابی و حتی خود شبهه انداز نتوانسته است از آن فرار کرده و به آن اقرار نکنند.

بزرگانی از ایشان چون مسلم در صحیح، (2) ترمذی در سنن (3) طبری، در ذخائر العقبی، (4) حاکم حسکانی در شواهد التنزیل (5) و بسیاری از علمای ایشان که شمارش -

ص: 218


1- حتی خود شبهه انداز در کتاب خویش یعنی اسئله .... شبهه 32 به مقام عصمت زهرا عليهما السلام و حتى انحصار آن در همین یک دختر حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) اقرار کرده است و گفته حدیث کساء شامل چهار نفر از خانواده علی علیه السلام می شود که تطهیر شامل آنها می گردد. علی، فاطمه حسن و حسین (علیهم السلام) ... چه شده است که چند صفحه جلوتر منکر چنین مقام شده و فقط از سر ایراد گرفتن به جان شیعه افتاده است نمی دانم.
2- صحیح مسلم، کتاب فضائل الصحابه، باب 9 حدیث 2424 صفحه 1049.
3- سنن ترمذی، کتاب المناقب، باب 61 فضل فاطمة بنت محمد صلى الله علیها و سلم، حدیث 3880.
4- ذخائر العقبی/ 21.
5- شواهد التنزيل، جلد 2 صفحه 10 به بعد.

آن از حد و حصر خارج است همگی به نزول آیه تطهیر در شأن حضرت فاطمه طاهره علیهما السلام اذعان دارند.

پنجم: ما وقتی به کتب شیعه و سنی مراجعه می کنیم می یابیم که تماماً فضائل فراوانی را درباره سرور زنان عالم یعنی حضرت فاطمه زهرا علیهما السلام نقل نموده اند و ویژگی هایی در مورد آن حضرت متذکر شده اند که هیچ کدام را درباره احدی حتی دیگر فرزندان پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم قائل نشده اند حتی کار به جای رسیده است که در کتاب صحیح بخاری و مسلم (1) بابی مجزا با عنوان باب مناقب فاطمه علیهما السلام باز کرده و هیچ یادی از دیگر اولاد پیامبرصلی الله علیه واله وسلم به میان نیاورده اند آنچه که در این دو کتاب تعجب نگارنده این سطور را در پی داشت، این بوده که مؤلفین هر دو کتاب که از بالاترین کتب در نزد اهل سنّت می باشند در تمام موارد پس از ذکر اسامی صحابه و حتی همسران پیامبر صلی الله علیه واله وسلم با کلمه رضی الله عنه و رضی الله عنها عرض ادب به ایشان نموده است فقط مورد پس از نام مبارک حضرت فاطمه زهرا علیها السلام عرض ادب کرده اند و بخاری با جمله علیها السلام و مسلم با جمله عليها الصلاه والسلام ارادت خویش را به سرور زنان عالم نشان داده اند. البته در دیگر کتب اهل سنت نیز وضعیت به همین منوال است. یعنی تنها کسی که ایشان به جز پیامبر صلی الله علیه واله وسلم بر او سلام و صلوات فرستاده اند حضرت فاطمه سلام الله علیها هستند.

حال نظر شما خواننده عزیز را به روایاتی چند که فقط از کتب اهل سنت در این زمینه انتخاب شده و ذکر می شود جلب می نمایم که خود به پوچی و بی مایگی شبهه کتاب اسئله پی برده و متوجه خواهید شد که جز انسان جاهل و یا مزدور نمی تواند در ردّ عصمت معصومه کبری فاطمه زهرا علیها السلام سخنی بر زبان جاری کرده و یا بین ایشان و دیگر زنان ولو نزدیکان و خواهرانشان مقایسه و سنجش و یا خدای ناکرده ادعای تساوی بین ایشان نماید

ص: 219


1- صحیح بخاری، کتاب فضائل اصحاب النبي (صلى الله علیه و آله) صفحه 667 و صحیح مسلم، کتاب فضائل الصحابه، صفحه 1056.

فضائل حضرت فاطمه زهرا علیها السلام در کتب اهل سنّت

1 - (قال رسول الله صلى الله عليه واله وسلم على المنبر: إن بني هشام بن مغيره استأذنونى أن ينكحوا ابنتهم على بن ابيطالب فلا آذن لهم ثم لا آذن لهم ثم لا آذن لهم الا ان يحب على ابن ابيطالب ان يطلق ابنتي و ينكح ابنتهم فانّما ابنتى بضعة منّى يربينی مارابها و يؤذيني ما آذاها).(1)

یعنی اولاد هشام بن مغیره از من اجازه می خواهند که دخترشان را به ازدواج علی بن ابی طالب علیه السلام درآورند ولی من اصلاً چنین اذن و اجازه ای نمی دهم مگر در یک صورت و آن هم اینکه علی علیه السلام دختر مرا طلاق دهد و دختر ایشان را بگیرد همانا دخترم پاره تن من است هر چه او را بیازارد مرا آزرده است.

2 - (قال النبي صلى الله عليه واله وسلم لابنته فاطمه علیها السلام في حديث طويل ... ألا ترضين أن تكونى سيدة نساء المؤمنين أو سيدة نساء هذه الأمة...).(2)

3 - (قال النبي صلى الله عليه واله وسلم: فاطمه سيدة النساء اهل الجنة).(3)

پیامبر اعظم صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: فاطمه علیها السلام سرور همه زنان اهل بهشت است.

4 - (قال النبي صلى الله عليه واله وسلم: فاطمة بضعة مني فمن اغضبها اغضبني).(4)

پیامبر اعظم صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: فاطمه علیها السلام پاره تن من است هر کس با او دشمنی کند با من دشمنی کرده است.

5 - (عن على علیه السلام قال: قال رسول الله صلى الله عليه واله وسلم لفاطمة : يا فاطمة تدرين لم سميت فاطمة قال على يا رسول الله لم سميت فاطمة قال ان الله عزوجل قد فطمها و ذريتها عن النار يوم القيامه).(5)

حضرت علی علیه السلام می فرمایند: که رسول خدا به حضرت فاطمه (سلام عليهما و الهما) فرمودند: فاطمه جان می دانی برای چه اسم تو فاطمه است حضرت علی علیه السلام به رسول خدا عرض کردند -

ص: 220


1- صحیح مسلم، کتاب فضائل الصحابه، باب فضائل فاطمه بنت النبى عليها الصلاه والسلام ح 2429 صفحه 1056 سنن ترمزی، کتاب المناقب، باب 61 فضل فاطمة بنت محمد صلى الله عليهما و سلم حدیث 3876.
2- همان کتاب، صفحه 1057.
3- صحیح بخاری، کتاب فضائل اصحاب النبی مناقب فاطمه علیهما السلام، حدیث 3767 صفحه 667.
4- صحیح بخاری، کتاب فضائل اصحاب النبى مناقب فاطمه عليهما السلام حديث 3767 صفحه 667.
5- ذخائر العقبی / 26.

برای چه نام ایشان فاطمه است؟ فرمودند: بدرستی که خداوند عزوجل برید و دور کرد او و ذریه اش را از آتش در روز قیامت (فاطمه یعنی بریده شده).

6 - قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: ان ابنتى فاطمه حوراء اذلم تحض ولم تطمث و انما سمّاها فاطمة لانّ الله عزوجل فطمها و محبيها عن النار).(1)

رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: همانا دخترم فاطمه سلام الله علیها حوریه ای است که به هیچ عنوان حایض نمی شود و پلید نمی گردد بدرستی که او فاطمه نام گرفت چون خداوند عزوجل او را و محبین او را از آتش دور گردانیده (بریده) است.

7 - (عن اسامة بن زيد قالوا يا رسول الله من احب الیک. قال: فاطمة).(2)

اسامه می گوید: جمعی از رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم پرسیدند محبوب ترین شخص نزد شما چه کسی است. حضرت فرمودند: فاطمه علیها السلام.

8 - (عن عايشه قالت. قلت: یا رسول الله ما لك اذا قبلت فاطمة جعلت لسانک في فمها كأنك تريد أن تعلقها عسلاً فقال صلى الله عليه واله وسلم انه لما اسرى بي ادخلني جبرئیل الجنة فناولنى تفاحة فاكلتها فصارت نطفه فى ظهرى فلما نزلت من السماء واقعت خدیجه ففاطمه من تلك النطفه كلما اشتقت الى تلك التفاحه قبلتها).(3)

عایشه می گوید به رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم گفتم: چرا هنگامی که فاطمه علیها السلام به نزد شما می آید زبانتان را در دهان ایشان قرار می دهید گویی که از ایشان عسل می نوشید ایشان فرمودند: وقتی به معراج رفته بودم جبرئیل بر من داخل شد و سیبی از بهشت برایم آورد پس من آن سیب را خوردم نطفه ای شد در صلبم وقتی از آسمان به پایین آمد آن را در خدیجه علیها السلام قرار دادم پس فاطمه علیها السلام از آن نطفه است و هرگاه مشتاق آن سیب می شوم او را در آغوش می گیرم.

9 - (قال النبي صلى الله عليه واله وسلم: يا فاطمه ان الله عزوجل يغضب لغضبک و یرضی لرضاک).(4)

رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: ای فاطمه علیها السلام همانا خداوند غضب می کند به غضب تو و راضی می شود به رضای تو.

ص: 221


1- همان / 26.
2- ذخائر العقبی /35.
3- همان/ 36.
4- همان /39.

10 - (قال النبي صلى الله عليه واله وسلم: في حديث طويل لابنته فاطمه اما ترضین انک سیدہ نساء العالمین).(1)

پیامبر اکرم صلى الله عليه واله وسلم به دخترشان فاطمه علیهاالسلام فرمودند: آیا راضی نمی شوی که سرور زنان جهانیان باشی.

11 - (قال رسول الله صلى الله عليه وسلم اذا كان يوم القيامه نادى مناد من تحت الحُجُب، يا اهل الجمع غضوا أبصاركم ونكسوا رؤسكم فهذه فاطمه بنت محمدصلى الله عليه واله وسلم تريد ان تمر على الصراط).(2)

رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: در آن هنگام که قیامت برپا شود منادی از پشت حجابها ندا می دهد که ای اهل محشر همگی چشمانتان را ببندید و سرهایتان را به پایین بی فکنید که این فاطمه علیها السلام دختر محمد صلى الله عليه وسلم است که می خواهد از روی صراط عبور کند.

12 - (عن النبي صلى الله عليه واله وسلم: فاطمه بضعه منّى يربيني ما رابها و يؤذيني ما آذاها فمن اغضبها أغضبني).(3)

پیامبر خدا صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: فاطمه علیها السلام پاره تن من است هر چه او را بیازارد مرا آزرده است و هر چه او را به غضب درآورد مرا غضبناک کرده است.

13 - (قال النبي صلى الله عليه واله وسلم: احب اهلى الى فاطمه).(4)

رسول خداصلى الله عليه واله وسلم فرمودند: محبوب ترین شخص در خانواده ام نزد من فاطمه علیها السلام است.

14 - (قال النبي صلى الله عليه واله وسلم: فاطمه بضعه منى يقبضنى ما يقبضها و يبسطنى ما يبسطها و إن الانساب تنقطع به يوم القيامه غير نسبی و سببی و صهری).(5)

رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: فاطمه علیها السلام پاره تن من است هر کس با او دشمنی کند مرا دشمن داشته و هرکس او را خوشحال کند مرا شاد نموده و بدانید همه ی پیوندها و خویشاوندی ها در روز قیامت گسسته می شود مگر کسانی که با من به هر شکلی خویشاوند باشند چه سببی و چه نسبی.

ص: 222


1- ذخائر القبی/ 43.
2- كنز العمال، جلد 12 صفحه 106 و مناقب ابن مغازلی 355/ البته بر اساس حاشیه ایه الله العظمی مرعشی در صفحه مذکور همان کتاب، این روایت را حاکم نیشابوری در مستدرک علی الصحیحین 153/3 و علامه ذهبی در میزان الاعتدال 282/2 و ابن اثیر در اسد الغابه 523/5 آورده اند.
3- تذكرة الخواص 331/2.
4- کنز العمال 108/12 ح 34218 و ینابیع الموده 70/2 سنن ترمذی 362/5 حدیث 3965.
5- همان 108/12 ح 34223 .

15 - (عن النبي صلى الله عليه واله وسلم: ابنتی فاطمه حوراء آدميه لم تحض و لم تطمث و انما سمّاها الله فاطمه لان الله تعالى فطمها ومحبيها من النار).(1)

پیامبر اکرم صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: دخترم فاطمه علیها السلام زنی بهشتی به شکل انسان است هرگز چون دیگر زنان حیض نمی شود و پلیدی ندارد. همانا خداوند نام او را فاطمه نهاد به این سبب که او و دوستانش را از آتش دور ساخته است.

این روایات تنها قطره ای از دریای فضائل دختر پیامبرصلى الله عليه واله وسلم و پاره تن اوست که دركتب اهل سنّت موجود است. بسیاری از این روایات دلالت بر محبوبیت فوق العاده آن حضرت در نزد پرد بزرگوارشان و بسیاری دیگر دال بر عصمت آن دردانه هستی می نماید که البته در همین کتب حتی یک روایت ولو بسیار نازلتر درباره دیگر فرزندان پیامبر صلى الله عليه واله وسلم ذکر نگردیده است. جداً اگر روایاتی که رضایت و غضب حضرت فاطمه علیها السلام را مدار رضایت و غضب خدا معرفی کرده است اگر گویای عصمت آن حضرت نباشد دلیل بر چه چیزی می تواند باشد.

باز تکرار می کنم این فضائلی که تماماً از کتب سنی ها انتخاب شده است صرفاً منحصر به حضرت فاطمه علیها السلام بوده و کس دیگری با آن حضرت شریک نمی باشد.

حال اگر کسی ایراد بگیرد که چرا شیعه بین حضرت فاطمه علیها السلام و دیگر دختران پیامبرصلى الله عليه واله وسلم تفاوت قائل است و ایشان را دارای مقام عصمت می داند باید به او گفت این تمایز در کتب روایی معتبر سنی همانطور که گذشت به وفور یافت می شود و علمای اهل سنّت خود چنین فرقی را بین حضرت فاطمه علیها السلام و دیگر فرزندان رسول اکرم صلى الله عليه واله وسلم گذاشته اند. بالاتر از ایشان رسول خدا صلى الله عليه وسلم خود چنین تمایزی را بین ایشان قرار داده اند و بلکه خود خداوند متعال در عرشش حضرت فاطمه علیها السلام را بر دیگران برتری بخشیده است. پس اگر کسی اعتراضی دارد باید به خداوند قهار و جبار و حکیم معترض شود در نتیجه چون شیعیان امام علی علیه السلام الشیعه خدایند و از او پیروی می کنند هر که را که او برتری بخشیده تعظیم کرده و هر کس را که او تقبیح کند، تحقیر می نماید. با این اوصاف کسانی که چنین نیستند خوب بنگرند و بیابند که شیعه چه کسی هستند؟ و از چه کسی پیروی می کنند؟

ص: 223


1- كنز العمال 109/12 ح 34226.

رابطه حضرت فاطمه علیها السلام با خلافا

اشاره

2- شیعه می گویند فاطمه پاره تن محمد صلی الله علیه واله وسلم در زمان خلافت ابوبکر مورد اهانت قرار گرفته و پهلوی او را شکستند و خواستند خانه اش را آتش بزنند و او را زدند که بر اثر آن فرزندش محسن را سقط کرد سوال اینست که علی کجا بود و چرا حق فاطمه را نگرفت در صورتی که او شجاع و دلیر بود؟

جواب

پاسخ ما به این شبهه در چند بخش خلاصه می شود.

بخش اول: آیا دختر گرامی رسول خداصلی الله علیه واله وسلم در زمان خلیفه اول مورد اهانت واقع شد یا خیر؟

بخش دوم: آیا داستان حمله به خانه حضرت فاطمه زهرا علیها السلام و فجایع دیگر از افسانه های شیعیان است یا اینکه در کتب اهل سنت نیز بدان اشاره شده است؟

بخش سوم: اگر تمام این فجایع و جنایات ادعا شده صحت دارد پس در آن زمان چرا امام علی علیه السلام به یاری دختر پیامبر صلى الله عليه وسلم نشتافت؟

با این شرایط ما باید به این سوال در سه بخش پاسخ گوئیم که انشاء الله بالطف بیدریغ پروردگار عزیز کاملاً به این امر خواهیم پرداخت.

ص: 224

بخش اول: آیا دختر گرامی رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم در زمان خلیفه اول مورد اهانت واقع شدند یا خیر؟

ما در جواب این سوال همانطور که در گذشته به چنین دأب و روشی عمل می کردیم صرفاً از کتب اهل سنت و مخصوصاً از صحاح استفاده کرده و از منابع شیعه بهره ای نمی گیریم ما با مراجعه به بابهای مختلف کتاب صحیح بخاری و کتب صحیح مسلم که معتبرترین کتب در نزد اهل سنت است به وضوح به اهانت هائی که توسط خلفا به دختر گرامی رسول خدا صورت گرفته دست پیدا می کنیم.

در کتاب المغازی صحیح بخاری باب غزوہ خیبر (40) حدیث (4240 و 4241 صفحه 749 و همچنین در کتاب الجهاد و السير صحيح مسلم باب قول النبي صلی الله علیه واله وسلم لا نورث... (16) حدیث 1759 صفحه 788 این حدیث آمده است:

(عن عايشه ان فاطمة علیها السلام(1) بنت رسول الله صلى الله عليه وسلم ارسلت الى ابوبكر الصديق (2) تسأله ميراثها من رسول الله صلی الله علیه واله وسلم مما أفاء الله عليه بالمدينة و فدک و ما بقى من خمس خيبر فقال ابوبكر ان رسول الله صلى الله عليه وسلم قال «لا نورث ما تركنا صدقة انما يأكل آل محمدصلی الله علیه واله وسلم فى هذا المال» و انى و الله لا اغير شيئاً من صدقة رسول الله صلی الله علیه واله وسلم عن حالها التي كان عليها في عهد رسول الله صلى الله عليه واله وسلم و لا عملن فيها بما عمل به رسول الله صلى الله عليه واله وسلم فابی ابوبكر أن يدفع الى فاطمة منها شيئاً فوجدت فاطمة على ابى بكر فى ذلك فهجرته فلم تكلّمه حتى توفيت و عاشت بعد النبى صلی الله علیه واله وسلم ستة اشهر فلما توفيت دفنها زوجها على ليلاً ولم يؤذن بها ابابكر وصلى عليها....).(3)

آنچه از این حدیث که از نظر اهل سنت در صحیح ترین کتب بعد از قرآن ذکر -

ص: 225


1- در صحیح مسلم علیها السلام ندارد و در صحیح بخاری علیها السلام ذکر شده است.
2- در صحیح بخاری الصدیق ندارد.
3- در صحیح مسلم صلّى عليها على یعنی علی بر فاطمه علیهما و آلهما السلام نماز خواند آمده است.

شده فهمیده می شود این است که حضرت زهرا علیها السلام پس از رحلت پدر بزرگوارشان به سراغ ابوبکر رفته و از او درخواست میراث آن پدر را می کنند و او نیز با استناد به حدیثی که کسی جز خودش آنرا روایت نکرده دختر پیامبر صلی الله علیه واله وسلم را از ارث پدر محروم کرده و در اینجاست که سرور زنان دو عالم و دختر رحمة للعالمین از ظالم

اول ناراحت شده و با او قهر کرده و تا زمان مرگ نیز به همین دلیل با او تکلم نمی فرمایند و در نهایت پس از شش ماه از ارتحال پیامبر صلی الله علیه واله وسلم دار دنیا را به سمت دار البقا ترک می نمایند. امیرالمومنین علی علیه السلام ایشان را شبانه دفن کرده و بر او نماز گذارده و به ابابکر خبر نمی دهند.

خلیفه اول به استناد روایتی که کسی جز او آنرا از پیامبر صلى الله عليه وسلم نقل نکرده و صریح آیات قرآن کریم همچون آیه (وورث سلیمان داود)(1) و آیه (یرثنی و يرث من آل یعقوب)(2) می باشد دختر پیامبر صلى الله عليه واله وسلم را از حق خویش محروم نموده است. آنچه از همین حدیث واضح می گردد اینست که دختر پیامبر صلى الله عليه واله وسلم در پی میراث پدر بودند. (تسأله میراثها) آیا پیامبری که می خواهد پس از خویش به خویشان و بستگانش ارثی ندهد این مطلب مهم را فقط در گوش ابابکر گفته و حتی به فامیل و بستگانش اطلاع نمی دهد که شما از من ارث نخواهید برد؟

و یا اینکه به دختر خویش گفته بوده است که از من ارث نمی بری لکن او با علم به اینکه نباید از پدر خویش ارث ببرد از ابابکر طلب ارث پدر را کرده است؟؟

با کمی توجه به مطلب فوق می توان از یک طرف به سستی و پوچی ادعای ابابکر و از طرف دیگر به مظلومیت سرور بانوان عالم حضرت صدیقه طاهره علیها السلام پی برد. همین کتاب صحیح مسلم که نقل کننده این حدیث است در کتاب فضائل الصحابه مطلب قابل توجهی را نقل کرده است:

راوی این روایت نیز چون حدیث قبل عایشه بوده و او نقل می کند که پیامبر اکرم صلى الله عليه واله وسلم امام حسن و امام حسین و امیرالمؤمنین علی علیه السلام و فاطمه زهرا عليهم افضل صلوات المصلین را در زیر عبائی جمع کرده و با قرائت آیه تطهیر، اعلام طهارت وجود این بزرگواران از هر گونه پلیدی را نموده اند.(3)

ص: 226


1- نمل/ 16 سلیمان از داود ارث برد.
2- مریم / 6 زکریا گفت فرزندی به من عطا کن که از من و خاندان یعقوب ارث ببرد از این آیه و آیه فوق برداشت می شود که پیامبران نیز چون دیگر انسان ها برای فرزندانشان ارث می گذاشته اند.
3- صحیح مسلم، کتاب فضائل الصحابه، باب فضائل اهل بيت النبي صلى الله علیه و آله (9) حدیث 2424 صفحه 1049.

صحیح مسلم در یک جا حضرت فاطمه زهرا علیها السلام را از هر پلیدی مانند دروغ شک و جهل پاک دانسته و در جای دیگر نوشته است که خلیفه فرمایش آن حضرت طاهره را درباره طلب ارث پدر رد کرده است.

در واقع قبول نکردن فرمایش آن حضرت و برنگرداندن فدک و عطا نکردن ارث پیامبر صلى الله عليه واله وسلم به آن حضرت مستلزم یکی از دو امر است یا آنکه حضرت زهرا علیها السلام جاهل به احکام خدا بوده و ابوبکر از ایشان عالمتر بوده است و جالبتر آنکه درباره ارث نبردن آن حضرت از پدر بزرگوار خویش، پیامبر صلى الله عليه واله وسلم به ایشان چیزی نگفته و تنها به ابابکر در این باره اطلاع داده بوده اند که این فرض مسلماً مضحک و باطل است.

امر دوم اینکه بی بی دو عالم می دانسته اند لکن دنیا طلبی و حب مال ایشان را به سمت مالی که حقی در آن نداشته اند سوق داده است.(الی الله المتاب و اعوذ به من هذا المقال) که این فرض نیز چون مورد قبل به دلیل طهارت ایشان به شهادت بزرگان اهل سنت محال است. پس صرفاً یک فرض می ماند و آن هم خطا و غلط خلیفه اول و اهانت نمودن او به آن حضرت و قبول نکردن قول آن سرور زنان عالم.

آنچه که از متن روایت منع ارث بر می آید اینست که حضرت زهرا علیها السلام از ابوبکر ناراحت شده و تا پایان عمر با او تکلم نکرده و حتی او اجازه شرکت در نماز و دفن آن حضرت را پیدا نکرده است. اگر اینها دلالت بر توهین به آن حضرت نمی نماید بگوئید دلالت بر چه چیزی می کند.

اما برای اینکه مطلب واضح تر شود توجه شما را به حدیث دیگری که باز از معتبرترین کتب اهل سنت یعنی صحیح بخاری کتاب فرض الخمس باب 1 حدیث 3093 صفحه 550 انتخاب شده جلب می کنم:

(فقال لها ابوبكر ان رسول الله صلى الله عليه واله وسلم قال : لا نورث ما تركنا صدقة فغضبت فاطمة بنت رسول الله صلى الله عليه واله وسلم فهجرت ابابکر فلم تزل مهاجرته حتى توفیت و عاشت بعد رسول الله صلى الله عليه واله وسلم ستة اشهر).

ابوبکر به دختر گرامی پیامبر صلى الله عليه واله وسلم عرض کرد که پیامبر صلى الله عليه واله وسلم فرموده اند ما ارث نمی گذاریم آنچه از ما بماند صدقه است پس فاطمه دختر پیامبر صلى الله عليه واله وسلم بر او غضب کرده و با او قهر نمودند و این قهر و هجران تا زمان وفات ایشان که شش ماه بعد از پیامبر صلى الله عليه واله وسلم صورت گرفت ادامه داشت.

ص: 227

در این روایت صحیح بخاری صراحتاً به غضب دختر پیامبر صلى الله عليه واله وسلم بر ابابکر تأکید کرده است که البته در چند صفحه جلوتر یعنی در همان صحیح بخاری کتاب فضائل اصحاب النبى صلى الله عليه واله وسلم باب 31 حدیث 3767 صفحه 667 آمده است:

(قال رسول الله صلى الله عليه واله وسلم: فاطمة بضعة مني فمن اغضبها أغضبني).

یعنی فاطمه پاره تن من است هر کس او را به غضب درآورد مرا به غضب درآورده است.

و در صحیح مسلم کتاب فضائل الصحابة باب 15 حدیث 2449 صفحه 1056 آمده است:( قال رسول الله ... انما ابنتى بضعة منى يريبنى ما رابها و يؤذيني ما آذاها).

یعنی: فاطمه علیها السلام پاره تن من است هر چه او را بیازارد و اذیت کند مرا آزرده و اذیت کرده است.

با توجه به روایات مذکور فوق به این نتیجه می رسیم که: در معتبرترین کتب اهل سنت ذکر شده که:

اولی دختر پیامبرصلى الله عليه واله وسلم را غضبناک کرده است و این غضب اذیت او به حساب می آید و در همان کتب ذکر شده که غضب حضرت فاطمه علیها السلام با دیگر انسانها متفاوت است بلکه غضب او غضب پیامبر اکرم صلى الله عليه واله وسلم و اذیت او اذیت رسول گرامی صلى الله عليه واله وسلم است.

همچنین در سوره احزاب آیه کریمه 57 اذیت رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم اذیت خدای متعال معرفی شده و سزای چنین عمل ناپسندی دوری از رحمت و مشمول لعنت در دنیا و آخرت شدن و چشیدن عذابی خوار کننده در دوزخ بیان شده است (1) و این آیه مبنای عملی شیعه در تبری از اعدا اهلبیت علیهم السلام است.

حال به آن کسانی که ادعا می کنند که در زمان خلیفه اول هیچگونه توهین و آزاری به دختر طاهره پیامبر اکرم صلى الله عليه واله وسلم توسط او انجام نگرفته است گفته می شود آیا شما کتاب صحیح بخاری و صحیح مسلم را هم قبول ندارید؟ آیا این کتاب که در نزد شما از همه کتب صحیح تر بوده و از نظر شما اهل سنت هیچ روایت ضعیفی در آن وجود ندارد در این آدرس هایی که داده شده به بیان اذیت و اهانت به دختر پیامبر صلى الله عليه واله وسلم توسط ابابکر نپرداخته است؟ از اینجا معلوم می شود که فرقه وهابیت حتی کتاب های معتبر در نزد اهل سنت را نیز قبول ندارند. جداً وهابیون به کجا وابسته اند که حتی اهل سنت نیز از ایشان بیزارند؟

ص: 228


1- ان الذين يؤذون الله و رسوله لعنهم الله فى الدنيا والاخرة واعدلهم عذاباً مهينا (احزاب 57).

بخش دوم: آیا داستان حمله به خانه حضرت فاطمه زهرا علیها السلام و فجایع دیگر از افسانه های شیعیان است یا اینکه در کتب اهل سنّت به آن اشاره شده است؟

در کتاب کنز العمال که از معروفترین کتب روایی در نزد اهل سنت است پس از ذکر روایات زیاد از ناراضایتی دختر معصومه پیامبر صلی الله علیه واله وسلم از دستگاه خلافت مخصوصاً ابابکر (1) به نقل یکی از مشهورترین روایات اهل سنت می پردازد که ما ضمن بیان روایت متوجه خواهیم شد آیا در زمان ابابکر به خانه حضرت فاطمه زهرا علیها السلام حمله ای گردیده است یا خیر؟

(عن عبدالرحمن بن عوف ان ابابكر الصديق قال له في مرض موته: انّي لا أسى على شيء الا على ثلاث فعلتهن وددت أنّى لم افعله.... فأما اللاتي فعلتها وددت انى لم افعلها انى لم اكشف بيت فاطمة وتركته و ان كانوا قد غلّقوه على الحرب و وددت انى يوم سقيفه بني ساعدة كنت قذفت الامر فى عنق احد الرجلين ابي عبيده بن جراح او عمر فكان اميراً و كنت وزيراً و....).(2)

عبدالرحمن بن عوف می گوید: ابوبکر در مرضی که بواسطه آن مرد به من گفت: بر هیچ چیز تأسف نمی خورم مگر بر سه کار که آرزو می کنم ای کاش آنها را انجام نداده بودم. اول ای کاش به خانه فاطمه حمله نکرده و آنرا باز نمی نمودم و آنرا رها می کردم ولو اینکه در آنرا برای جنگ بسته و در آن مجتمع شده بودند.

دوم: اینکه ای کاش در روز سقیفه کار خلافت را بر عهده ی ابو عبیده و یا عمر واگذاشته و خود کمک کار ایشان می شدم...

ص: 229


1- کنز العمال جلد 5 باب خلافة ابی بکر صفحه 584. جالب است در این بخش روایات زیادی ذکر شده که همگی دلالت بر نارضایتی حضرت فاطمه علیها السلام از ابابکر است حتی اولین روایتی که متقی هندی در بخش خلافت ابابکر آورده است به بیان غصب ارث دختر پیامبر صلی الله علیه و آله توسط دستگاه خلافت پرداخته است.
2- كنز العمال، جلد 5 صفحه 631 حدیث 14113.

در این روایت صراحتاً به جسارت به حضرت زهرا علیها السلام و حمله به بیت ایشان اشاره شده است که انکار آن کار ساده ای نیست.

طبری نیز در کتاب تاریخ خویش نوشته است:

(اتى عمر بن الخطاب منزل على وفيه طلحة والزبير ورجال من المهاجرين فقال و الله لاحرقنَّ عليكم اولتخرجن الى البيعة فخرج عليه الزبير مصلتاً بالسيف فعثر فسقط السيف من يده فوثبوا عليه فاخذوه).(1)

خلیفه دوم به سراغ منزل حضرت علی علیه السلام آمده در حالیکه در آن خانه طلحه و زبیر وعده دیگری از مهاجرین بودند. پس گفت بیشک خانه را آتش زده و یا اینکه از آن خارج شوید. پس زبیر با شمشیر برهنه از خانه بیرون آمده لکن شمشیر از دستش افتاد و ایشان او را گرفتند.

در کتاب الامامه و السیاسة نیز که از کتب تاریخی معتبر اهل سنت است ماجرای ظلم هائی که به حضرت زهرا علیها السلام شده است را به طور مفصل می توان دید ما ترجمه قسمت هائی از آن را جهت تنویر افکار مخاطبین در اینجا ذکر می کنیم:

همانا ابابکر سراغ قومی را گرفت که با او بیعت نکرده و در نزد علی بن ابیطالب علیه السلام جمع شده بودند. پس دومی را به نزد ایشان فرستاد و او هم به نزد ایشان آمده و از پشت در ایشان را صدا زد ولی آن گروه خارج نشده پس هیزم طلبیده و گفت: قسم به کسی که جان عمر به دست اوست باید از خانه خارج شده یا اینکه خانه را با اهلش آتش می زنم. به او گفته شد ای عمر در این خانه فاطمه زندگی می کند او نیز گفت فاطمه را هم آتش می زنم! پس همگی به جز على خارج شده و با ابوبکر بیعت کردند زیرا علی قسم یاد کرده بود که از خانه خارج نشود مگر اینکه قرآن را جمع آوری کند. پس فاطمه به پشت در آمد و گفت: هیچ مردی را بدتر از شما سراغ ندارم جنازه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را در بیت ما رها کرده و بدون اینکه حق ما را رعایت کنید و یا اینکه با ما مشورت نمائید خود سرانه برای پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم خلیفه و جانشین مشخص نموده اید؟!

در این هنگام عمر به نزد دومی رفت و گفت آیا علی را که از بیعت با تو سرپیچی کرده است مجبور به بیعت نمی کنی؟ ابوبکر نیز قنفذ را برای آوردن علی علیه السلام عازم کرده و پس از سه مرتبه رفت و برگشت موفق به آوردن علی علیه السلام نمی شود.

ص: 230


1- تاریخ طبری جلد 3 صفحه 198.

پس دومی بلند شده و با عده ای که همراهش بودند به در خانه فاطمه رسیدند و چون در زدند شنیدند که فاطمه با صدای بلند می فرماید: ای پدر جان ای رسول الله چه سختی ها که ما بعد از تو از جانب عمر و ابوبکر چشیدیم، پس عده ی زیادی از آن گروهی که با عمر بودند به خاطر شنیدن این صدا گریستند و برگشتند.

(و بقى عمر و معه قوم فاخرجوا علياً فمضوا به الى ابوبكر).

سپس دومی و عده ای که باقی مانده بودند علی را از خانه خارج ساختند (امام از خانه خارج نشد بلکه او را بیرون آوردند از این جمله فتح خانه به خوبی واضح است) و او را به سمت ابوبکر روانه کردند...

پس عمر به ابوبکر گفت: بیا تا با هم به خانه فاطمه برویم زیرا ما او را غضبناک کردیم.(1)

پس به نزد آنحضرت رفته و طلب ورود کردند لکن فاطمه زهرا علیها السلام به ایشان اذن داخل شدن در منزل را نداده ایشان ناچار به نزد علی رفته و او ایشان را وارد خانه کرد.

پس زمانیکه در محضر فاطمه وارد شدند صورت خویش را از ایشان برگردانده و به سمت دیوار کرد پس بر او سلام کرده ولی فاطمه جواب سلام ایشان را هم نداند در اینجا ابابکر به سخن درآمده و کلماتی را بر زبان راند. فاطمه زهرا علیها السلام به آندو فرمودند: آیا به خاطر دارید که پدرم رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم فرمود: رضایت و خشنودی فاطمه رضایت من و سخط او سخط من است. پس هر کس فاطمه را دوست داشته باشد مرا دوست دارد و هر کس او را راضی کند مرا راضی کرده و هر کس فاطمه را به سخط درآورد مرا به سخط درآورده است.

آندو گفتند: بله از رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم به همین گونه شنیدیم. پس فاطمه فرمود: من خدا و ملائکه را شاهد می گیرم که شما دو نفر مرا به غضب درآورده و مرا راضی نکردید و اگر پیامبر را ملاقات کنم شکایت شما دو نفر را حتماً به محضر او خواهم کرد. پس ابوبکر گفت من از غضب او و غضب تو ای فاطمه به خدا پناه می برم... فاطمه -

ص: 231


1- متن الامامة والسياسة چنین است فقال عمر لابي بكر انطلق بنا الى فاطمة فانا قد اغضبناها کتابی که این داستان را نوشته است از منابع اصلی تاریخی و مهم اهل سنت است با این حال آورده است که ابابکر و عمر خود معتقد بودند که فاطمه طاهره علیها السلام را غضبناک کرده اند. همانطور که گذشت در صحیح بخاری آمده است که غصب فاطمه (سلام الله علیها) غضب پیامبر صلی الله علیه و آله است.

نیز فرمود: به خدا قسم پس از هر نمازی که به جای می آورم بر تو نفرین می کنیم.

(وهى تقول: والله لادعون الله علیک فی کل صلاة اصليها).(1)

ذکر این ترجمه با علم به طولانی بودن آن به درک چند مطلبی اساسی می ارزید.

نکته اول: حمله عمر به خانه حضرت فاطمه زهرا علیها السلام.

نکته دوم: بیرون آوردن اجباری امام امیرالمؤمنین علیه السلام از خانه.

نکته سوم: خشم و غضب حضرت فاطمه علیها السلام برخلیفه اول و دوم و اعتراف آندو براین غضب.

نکته چهارم: راضی نشدن حضرت فاطمه علیها السلام از خلیفه اول و دوم و نفرین کردن آن حضرت بر ایشان پس از هر نماز.

قابل ذکر است که همه این نکات به طور صریح در یکی از عالی ترین کتب تاریخی اهل سنت به نام الامامة و السياسة نگاشته شده است. با این حال گروه هایی از اهل سنت و وهابیون به انکار این امور پرداخته و حتی ادعا می کنند که شیعه به دروغ مدعی است، که ابابکر به حضرت فاطمه علیها السلام اهانت کرده است.

احمد بن یعقوب در کتاب تاریخ یعقوبی نگاشته است:

به ابابکر و عمر خبر رسید که جماعتی از مهاجرین و انصار به همراه علی بن ابی طالب در منزل فاطمة دختر پیامبر اجتماع کرده اند. پس به اتفاق جماعتی به سراغ ایشان رفته تا اینکه به خانه حمله کرده و بدان هجوم آوردند.(فاتوا فى جماعة حتى هجموا الدار) پس علی با شمشیر از خانه خارج شد و عمر شمشیر را از او گرفته و شکست سپس به اتفاق آن جماعت داخل خانه شد. پس فاطمه خارج شده و فرمود: باید از خانه من بیرون روی والا موهایم را پریشان کرده و به درگاه خدا ضجه خواهم زد...(2)

ابن ابی الحدید در چند جای کتاب معروف خویش یعنی شرح نهج البلاغه به داستان حمله به خانه حضرت فاطمه شهيدة سلام الله عليها اشاره کرده و در ضمن بیان ما وقع باطن خویش را بر همگان روشن نموده و با اعلام طرفداری از خلفای خویش روی خود را برای همیشه سیاه کرده است.

او در جائی از کتاب خویش آورده است:

ص: 232


1- الامامة و السياسة / 12 الی 14.
2- تاریخ یعقوبی 11/2.

(و الصحيح عندى انها ماتت وهي واجدة على ابى بكر و عمر و أنّها اوصت الا يصليا عليها و ذلك عند اصحابنا من الامور المغفورة لهما و كان الاولى بهما اكرامها و احترام منزلها لكنهما خافا الفرقة و اشفقا من الفتنه ففعلا ما هو الاصلح بحسب ظنهما و كانا من الدين و قوة اليقين بمكان مكين لاشک فی ذلک و الامور الماضية يتعذر الوقوف على عللها و اسبابها و لا يعلم حقائقها الا من قد شاهدها و لابسها بل لعل الحاضرين المشاهدين لها لا يعلمون باطن الامر فلا يجوز العدول عن حسن الاعتقاد فيهما بماجرى و الله ولى المغفرة والعفو فانّ هذا لو ثبت انه خطأ لم يكن كبيرة بل كان من باب الصغائر التي لا تقتضى التبرى و لا توجب زوال التولّى).(1)

خواننده گرامی خواهشمندیم به ترجمه متن بالا که این نویسنده اهل سنت در کتاب خویش آورده کاملاً توجه فرمایید.

آنچه در نزد من صحیح است که فاطمه زهرا علیها السلام از دنیا رفت در حالیکه از ابوبکر و عمر دلگیر بود و او وصیت فرمود که آن دو بر او نماز نخوانند البته این ناراحتی فاطمه علیها السلام از آن دو در نزد دوستان ما از اموری است که بر ابوبکر و عمر بخشیده شده و ایشان به خاطر راضی نکردن او دچار ترک اولی شدند و بر ایشان اولیتر بود او را اکرام کرده و منزل او را حرمت پاس دارند لکن ایشان از تفرقه و فتنه ترسیده و آنچه را که گمان کردند بهتر است مرتکب شدند. بی شک ابابکر و عمر از لحاظ دین و قوه یقین در جایگاهی بس رفیعند و هرگز در این مطلب شک و شبهه ای وجود ندارد در هر صورت قضاوت درباره ی اموری که بر ایشان با فاطمه گذشت نیاز به دانستن اسباب و علل آن دارد که کسی جز آنهایی که در آنجا بودند به حقیقت آن علم ندارند بلکه بسیاری از ایشان نیز باطن ماجرا را نمی دانند. پس نتیجتاً ما از اعتقاد نیکوئی که به این دو داریم عدول نکرده و خداوند نیز آمرزنده است در نهایت اینکه: اگر ظلم های ایشان نسبت به فاطمه علیها السلام اثبات شود این ظلمها از قبیل گناه صغیره بوده و کبیره نمی باشد و منجر به دشمنی با این دو و زوال محبتشان نمی گردد.

بنگرید که چگونه ابن ابی الحدید پس از اثبات نارضایتی حضرت صدیقه شهیده علیها السلام از ابابکر و عمر از آندو دفاع کرده و ظلمهای ایشان را در حق آن -

ص: 233


1- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید معتزلی، جلد 6، صفحه 50.

حضرت از قبیل گناه صغیره می داند. آیا ظلم به کسی که غضب و رضایت او محور غضب و رضایت خداوند متعال و پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم و خداوند است گناهی صغیره محسوب می شود.(و من الناس من يتخذ من دون الله انداداً يحبونهم كحب الله).(1)

او در صفحات دیگری از کتابش نوشته است: (و رأت فاطمة ما صنع عمر فصرخت و ولوت و اجتمع معها نساء كثير من الهاشميات و غيرهن فخرجت الى باب حجرتها و نادت يا أبابكر ما اسرع ما اغرتم على اهلبیت رسول الله و الله لا اكلم حتى القى الله).(2) فاطمه علیها السلام چون کارهای عمر را در روز حمله به خانه خود دید ضجه ای زده که بسیاری از زنان هاشمی و غیر ایشان به دور او جمع شدند. پس به سمت در خانه رفته و فرمود: ای ابوبکر چه قدر زود بر اهل بیت پیامبر جفا کردید به خدا تا قسم زمانی که زنده ام با عمر تکلم نخواهم کرد.

و در جلد دیگری از کتاب خویش آورده است: و اما حديث الهجوم على بيت فاطمة عليها السلام فقد تقدم الكلام فيه و الظاهر عندى صحة ما يرويه المرتضى و الشيعه ... فهو بان يكون منقبة له اولى من كونه طعناً عليه.(3)

و اما حديث حمله به خانه فاطمه علیها السلام در نظر من صحیح بوده و آنچه که سید مرتضی و شیعه در این باره می گویند درست است... ولی این کار به جای اینکه برای ابابکر و یا عمر طعن و خرده ای باشد منقبت و افتخاری است!!!

وی در قسمت دیگری از کتابش آورده است حدیث سوزاندن خانه فاطمه علیها السلام را کسان دیگری به جز شیعه هم نقل نموده اند.(4)

یکی از متأخرین از اهل سنت به نام عبدالرحمن احمد البکری کتابی را با عنوان «من حياة الخليفه عمر بن الخطاب» نگاشته و در این کتاب که قریب به 400 صفحه دارد به بیان زوایای مختلف زندگانی خلیفه دوم پرداخته است.

ص: 234


1- بقره / 165.
2- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید معتزلی، جلد 6، صفحه 49.
3- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید معتزلی، جلد 17، صفحه 168.
4- همان، جلد 16، صفحه 283.

یکی از فصول این کتاب با عنوان: سیرته مع اهل البيت يعنی برخورد و روش خلیفه دوم با اهل بیت نام گذاری شده است. در این فصل که از بخش های: حدیث سوزانیدن در خانه فاطمه علیها السلام، منع کردن خویشان پیامبرصلی الله علیه واله وسلم از سهمی که خدا ایشان قرار داده بود منع کردن ایشان از خمس ... تشکیل شده، مفصلاً پیرامون حمله عمر به خانه حضرت فاطمه زهرا علیها السلام در زمان ابابکر سخن گفته شده که ما در اینجا به نقل فرازهایی از کتاب او می پردازیم.

او از قول ابن عبد ربه اندلسی از کتاب معروفش عقد الفرید جلد 2 صفحه 205 طبع الازهريه مصر نوشته است کسانی که از بیعت با ابوبکر، سرباز زدند علی و عباس و زبیر و سعد بن عباده بودند. اما علی و عباس و زبیر در خانه فاطمه نشسته تا اینکه ابوبکر عمر را به سراغ ایشان فرستاد تا از خانه فاطمه خارجشان کند و به او گفت اگر خارج نشوند با ایشان مقاتله کن. پس او با شعله ای از آتش (فاقبل بقبس من نار) برای سوزاندن در به سمت ایشان آمد در اینحال فاطمه علیها السلام او را دیده و فرموده: آیا آمده ای که خانه ما را بسوزانی گفت آری مگر اینکه با ابوبکر بیعت کنید.(1)

او سپس از قول عمر رضا کحاله از کتابش اعلام النساء جلد 4 صفحه 114 نقل می کند: که پس خلیفه اول عمر را به دنبال علی و عباس و زبیر و سعد بن عبادة خانه فاطمه نشسته و از بیعت خودداری می کردند فرستاد. عمر نیز بدانجا آمده و ایشان را طلبید. ولی هیچ یک خارج نشدند، پس هیزم طلبید و گفت به کسی که جان عمر به دست اوست اگر از خانه خارج نشوید خانه را با اهلش آتش خواهم زد. کسی گفت در این خانه دختر پیامبرصلی الله علیه واله وسلم فاطمه زهرا علیها السلام نیز زندگی می کند. او گفت فاطمه را نیز آتش خواهم زد.(2)

وی در ادامه از قول ابوالفتح شهرستانی از بزرگان اهل سنت از کتابش ملل و نحل جلد 1 صفحه 57 می نویسد:

(ان عمر ضرب بطن فاطمة يوم البيعة حتى القت الجنين من بطنها و كان يصيح احرقوا دارها بمن فيها و ما كان فى الدار غير على وفاطمة و الحسن و الحسين).(3)

ص: 235


1- من حياة الخليفه عمر بن الخطاب/ 181.
2- همان/ 181.
3- همان 181 الی 182 این ماجرا در ملل و نحل شهرستانی چاپ بیروت موسسه اعلمی در ذیل فرقه نظامیة صفحه 61 آمده است.

عمر در روزی که برای ابوبکر بیعت می گرفتند چنان به شکم فاطمه ضربه ای زد که فرزندش سقط شد وی با این حال همینطور فریاد می زد که خانه را با اهلش آتش بزنید و این در حالی بود که در آن لحظه کسی جز علی و فاطمه و حسن و حسین، کس دیگری در خانه نبود.

احمد البکری پس از ذکر این جنایات شعری را که یکی از اهل سنت درباره این واقعه سروده و از آن تعظیم کرده است، را می آورد:

وقوله لعلي قالها عمر *** اکرم بسامعها اعظم بملقيها.

حرقت دارك لا ابقى عليك بها *** ان لم تبايع و بنت المصطفى فيها.

ما كان غير ابي حفض يفوه بها *** امام فارس عدنان و حاميها.

خلاصه ترجمه شعر اینست که حمله عمر به خانه حضرت خانه حضرت فاطمه علیها السلام و جسارتهای وی، علائم دلاوری و شجاعت او بوده سبحان الله (و سيعلم الذين ظلموا اى منقلب ينقلبون).(1)

بخش دوم جواب ما با وجودی که به نظر طولانی شد، لکن به طور کامل جواب آن دسته از وهابیون که ادعا می کنند ظلم و جنایتی در حق سرور زنان عالمیان توسط خلفا صورت نگرفته است را داده و جای تردیدی برای کسی باقی نگذاشت ادامه برای تکمیل پاسخ شبهه مذکور به بخش دیگری می پردازیم که نظر شما را به آن جلب می نمایم:

ص: 236


1- شعراء / 227.

بخش سوم: چرا امام علی علیه السلام به یاری دختر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نشتافت با اینکه او شجاع و دلیر بود؟

مطلبی که از نقل های تاریخی مذکور منابع اهل می توان برداشت کرد این است که حضرت صدیقه شهیده فاطمه زهرا سلام الله علیها پس از اینکه عمر و یاران او امام علی علیه السلام را محصور کرده و وارد خانه شدند مورد ظلم و ستم ستمکاران قرار گرفته و آن جنایتها در حق ایشان روا شد (تاریخ یعقوبی).

در واقع امام علی علیه السلام و حتی زبیر با شمشیر به قومی که در خانه را آتش زده و قصد جسارت داشتند حمله کردند لکن مورد ظلم ستمکاران قرار گرفته و چون امام مأمور به امر خداست از نیروی الهی خویش استفاده نکرده که اگر چنین بود مردم هرگز امتحان نمی شدند و همگی هرگاه قصد مخالفت داشتند جبراً توسط نیروهای فوق العاده ای چون نیروی الهی و ربانی امام معصوم به طریق مستقیم برمی گشتند حقیقتاً امام و رسول تا حدی و آن هم به امر خدا می توانند از معجزات و قدرت های ملکوتی استفاده ببرند و اگر چنین نباشد مردم دیگر مختار نبوده و هیچ کس نمی تواند انسان بدی باشد زیرا اگر خواست بدی بکند امام با قدرت معنوی خویش او را نابود می سازد و این نقص هدف خلقت و اختیار انسان بوده و هرگز این آیه خداوند که:

(انا هديناه السبيل اما شاكراً او كفوراً)(1) عملی نخواهد شد.

پس از اینکه امام علی علیه السلام از بیت و اهل بیت خویش دفاع فرمودند آن قوم مهاجم وارد خانه شده و چنان جسارتهایی را در حق سيدة نساء عالمیان روا داشتند که تاریخ از ذکر آن شرمسار است.

ص: 237


1- دهر/ 3 ما انسان را هدایت کردیم حال می خواهد تشکر کند و یا کفران ورزد.

وقتی کس اینگونه محققانه به ماجرا بنگرد هرگز از روی جهل و تعصب نمی گوید که ماجرای حمله به خانه حضرت فاطمه علیها السلام افسانه و دورغ است.

و چنین دلیل بیاورد که اگر چنین حمله ای صورت گرفته بود امام علی علیه السلام که دارای قدرت الهی بودند جلو ایشان را می گرفتند و اصالتاً اینکه ایشان نشسته نظاره کنند که کس به همسرشان توهین می کند با غیرت ایشان سازگار نیست.

خلاصه کلام اینکه اولاً شرایطی که امام علی علیه السلام در آن قرار داشتند به گونه ای حتى انسان های بسیار قوی و قدرتمند نیز هرگز در آن توان مقابله با آن همه دشمنی را نداشته و به جز اتفاقی که برای امام و خانواده آن حضرت افتاد برای ایشان نیز اتفاق دیگری نمی افتاد.

و ثانیاً اگر کسی بگوید چرا امام علی علیه السلام از قدرت فوق العاده الهی خویش استفاده نکردند جواب داده می شود که امام مأمور به او امر الهی است و اگر بنا باشد که در تمام مواردی که به او ظلم می شود و... از قدرت ملکوتی خویش استفاده کند برای مردم اختیاری باقی نخواهد ماند.

این در حالی است که خود خدای متعال برای خویش نیز چنین اراده ای را نکرده و همین سخن جاهلانه ای که در این مورد زده شده درباره او نیز مصداق دارد یعنی به او هم می توان اعتراض جاهلانه کرد و گفت که اگر خدائی هست چرا وقتی معصیت او می شود و مخالفت او صورت می پذیرد عذاب را جهراً نفرستاده و به عاصیان مهلت می دهد.

مگر خداوند قدرت و قوت ندارد؟ اما همانطور که گفته شد خدای متعال و اولیاء او چنین سنتی در سنن خویش ندارند که هرگاه کسی مخالفت و عصیان نمود بلافاصله او را مورد قهر و غضب قرار داده و او را عذاب کنند.

ص: 238

موضوع ششم:ایجاد شبهه پیرامون عصمت ائمه علیهم السلام.

اشاره

موضوع ششم:

ایجاد شبهه پیرامون عصمت ائمه علیهم السلام.

ص: 239

ایجاد شبهه پیرامون عصمت ائمه علیهم السلام

اشاره

یکی از تلاش های مذبوحانه وهابيون القاء شبهاتی پیرامون عصمت اهلبیت و امامان بزرگوار علیهم السلام است.

البته فساد این گونه القاءات آنقدر مبرهن است که عده زیادی از اهل سنت نه تنها عصمت بلکه امامت امامان دوازده گانه را نیز پذیرفته اند و در واقع سنی دوازده امامی هستند.(1)

شبهات مسخره ای مانند اینکه اگر امام علی علیه السلام معصوم است چرا دعا می کند که خداوند گناهان او را ببخشد و ادعای مخالفت بعضی از ائمه با بعضی دیگر از امامان دستاویزهایی است که وهابیون برای رد عصمت ائمه علیهم السلام بدان چنگ زده اند.

ما در اینجا برای اثبات عصمت ائمه علیهم السلام با استفاده از کتب معتبر اهل سنت به اختصار شبهات مذکور را پاسخ خواهیم داد.

اثبات عصمت ائمه علیهم السلام توسط کتب اهل سنّت

در بسیاری از کتاب های اهل سنت روایات معتبر متعددی وجود دارد که دلالت بر عصمت حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام و دیگر اهل بیت عصمت و طهارت می نماید. بعضی از این روایات عبارتند از:

1 - صحیح مسلم از قول عایشه دختر ابی بکر نقل می کند که پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم روزی حضرت حسن بن علی و برادرش حضرت حسین بن علی و حضرت -

ص: 240


1- استاد رسول جعفریان در جلد دوم کتاب تاریخ تشیع در ایران، صفحه 538 بدین مطلب تصریح نموده است.

فاطمه و حضرت علی علیهم السلام را در زیر عبای خویش جمع کرده و سپس این آیه را تلاوت فرمودند:

(انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ويطهركم تطهيراً).(1)

یعنی: خداوند اراده کرده است که فقط از شما اهل بیت پلیدی را دور کرده و تطهیرتان نماید.

همانطور که ملاحظه فرمودید این روایت که در معتبرترین کتب سنی ذکر شده دلالت بی چون و چرا بر عصمت و بلکه طهارت وجودی اهل بیت و از جمله امام علی و دو فرزند معصومشان یعنی امام حسن و امام حسین علیهم السلام می نماید.

2- ترمذی در کتاب سنن که از صحاح سته (2) اهل سنت است آورده است آیه: انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت يطهركم تطهیرا(3) در خانه ام سلمه نازل شده است. پس هنگامی که این آیه نازل شد پیامبر صلی الله علیه واله وسلم، فاطمه، حسن و حسین و علی علیهم السلام را صدا زده و زیر کسائی جمع نمود و سپس فرمود: اللهم هولاء اهل بيتى فاذهب عنهم الرجس وطهرهم تطهيراً : یعنی خداوندا ایشان اهلبیت منند پس هر پلیدی را از ایشان دور کن و تطهیرشان نما. ام سلمه می گوید گفتم: ای رسول خدا آیا منهم با ایشانم؟ رسول اکرم صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: تو جایگاه خودت را داری و خوب زنی هستی (ولی این مقام از آن تو نیست؟).(4)

باز در این حدیث صراحتاً به عصمت و طهارت خاندان رسول اکرم صلى الله عليه واله وسلم اشاره شده و رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم با محصور نمودن اهل بیت خویش در زیر کساء منظور از اهل بیت رسالت را معین فرموده اند و در ضمن ام المومنین ام سلمه که از زنان رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم بوده است به صراحت حدیث جزو اهلبیت محسوب نشده و آیه تطهیر شامل حال او و دیگر زنان و خویشان پیامبر صلی الله علیه واله وسلم نمی شود.

ص: 241


1- احزاب / 33 - صحیح مسلم کتاب فضائل الصحابه باب 9 فضائل اهل بيت النبي صلى الله علیه و آله حدیث 2424 صفحه 1049.
2- صحاح سته اهل سنت شش کتاب است که در نزد ایشان اعتبار فراوان دارد و عمل به احادیث آن را واجب دانسته و در بین ایشان معروف است که پس از قرآن کتابی به صحت این کتب نمی رسد. این شش کتاب عبارت است از: صحیح بخاری ، صحیح مسلم، سنن ترمذی، سنن نسائی، سنن ابی داود و سنن ابن ماجه (به نقل از خزائن ملا احمد نراقی/ 340).
3- احزاب / 33.
4- سنن ترمذی، کتاب المناقب، باب 32 حدیث 3796 صفحه / 992.

3- صحیح مسلم از قول زید بن ارقم حدیث آورده است که پیامبر صلى الله عليه واله وسلم فرموده اند:

صلى الله

... أنا تارك فيكم ثقلين اولهما كتاب الله فيه الهدى و النور فخذوا بكتاب الله و استمسكوا به و اهل بیتی...(1)

یعنی من از نزد شما می روم ولی دو چیز گرانبها در نزد شما می گذارم اول کتاب خدا و دیگر اهل بیتم را.

همینطور که از روایت مشهود است عترت و اهلبیت رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم در کنار قرآن گذاشته شده است و تمسک و چنگ زدن به ایشان رمز نجات و رهایی از گمراهی و ضلالت بر شمرده است حال اگر این عترت و اهل بیت معصوم نباشند چگونه امر به تمسک به ایشان آن هم در تمام موارد و آن هم در ردیف کتاب خدا توجیه پذیر است. وقتی نام اهل البیت پیامبر صلى الله عليه واله وسلم در کنار قرآن ذکر شود و امر به تمسک به ایشان از طرف پیامبر صلى الله عليه واله وسلم برای ما صادر شود آیا نتیجه ای جز عصمت ایشان حاصل می شود حال ممکن است کسی بگوید شما به چه دلیل اهل بیت پیامبر صلى الله عليه واله وسلم را به امام علی بن ابی طالب علیه السلام و اولاد او تفسیر م کنید؟

در جواب می گوئیم خود زید بن ارقم در ادامه روایت صحیح مسلم منظور از اهل بیت پیامبر صلى الله عليه واله وسلم را بیان کرده است وقتی حصین بن سبره که حدیث را از زید بن ارقم نقل کرده از او سوال کرد و من اهل بیته یا زید؟ اليس نساءه من اهل بيته؟ یعنی ای زید اهل بیت پیامبر صلى الله عليه واله وسلم کیانند آیا زنان او از اهل بیت او نیستند؟ او در جواب گفت: زنان او از اهل خانه او هستند لکن اهل بیت (حقیقی) او کسانی هستند که صدقه بر ایشان حرام است و ایشان آل علی و آل عقیل و آل جعفر و آل عباس هستند. صحیح مسلم در سومین روایت که پس از این روایت آورده اساساً زنان پیامبرصلى الله عليه واله وسلم را از دایره اهل بیت رسول -

ص: 242


1- صحیح مسلم کتاب فضائل الصحابه باب 4 من فضائل علی بن ابی طالب علیه السلام حدیث 2408 صفحه 1043 این روایت در سنن ترمذی کتاب المناقب باب 32 حدیث 3797 صفحه 922 اینگونه آمده است عن زید بن ارقم رضی الله عنهما قالا: قال رسول الله صلى الله علیه و آله انی تارک فیکم ما ان تمسكتم به لن تضلوا بعدى احدهما اعظم من الاخر كتاب الله المدود من السماء الى الارض و عترتی اهلبیتی و لن يفترقا حتى يردا على الحوض فانظروا كيف تخلفونى فيهما. كنز العمال جلد 1 صفحه 185 حدیث 943 به بعد با 9 لفظ متفاوت حدیث ثقلین را ذکر کرده که یکی از آن احادیث این استانی تارک فیکم خليفتين كتاب الله حبل ممدود ما بين السماء والارض و عترتی اهل بیتی و انهما لن يفترقا حتى يردا على الحوض.

اکرم صلى الله عليه واله وسلم خارج می داند. ما در مورد اینکه اهل بیت پیامبرصلى الله عليه واله وسلم آل علی علیه السلام می باشند با زیدبن ارقم و صحیح مسلم موافقیم لکن به دلیل روایتی که خود مسلم در صحیح چند صفحه جلوتر نقل کرده افراد دیگر را به عنوان اهل بیت پیامبرصلى الله عليه واله وسلم نمی شناسیم. او در چند صفحه جلوتر در حدیث کساء شماره 2424 همانطور که ما در صفحات قبل آوردیم نوشته است که اهل بیت پیامبر صلى الله عليه واله وسلم حضرات معصومین: فاطمه و حسن و حسین و علی بن ابی طالب عليهم افضل صلوات المصلین می باشند. این مطلب را از قول خود پیامبر صلى الله عليه واله وسلم نقل نموده است و همه می دانند که فرمایش پیامبرصلى الله عليه واله وسلم از گفتار زید بن ارقم ارجح است.

حال که معلوم شد اهل بیت پیامبر صلى الله عليه واله وسلم دختر او و علی و اولاد علی علیهم السلام هستند به دلالت حديث ثقلین که ذکر شد عصمت ایشان نیز واضح و مبرهن می شود.

4- حاکم حسکانی مفسر بزرگ اهل سنت در کتاب معروف خویش به نام شواهد التنزیل آیات زیادی را تأویل به ائمه علیهم السلام کرده است که همگی دلالت بر عصمت ایشان می نماید.

الف: وی در تفسیر آیه 119 توبه از قول فرزند خلیفه دوم اهل سنت عبدالله بن عمر آورده است:

وكونوا مع الصادقين: يعنى محمداً و اهل بيته (1) یعنی منظور امر خدا که می فرماید با صادقین همراه باشید محمد و اهل بیت او علیهم السلام است که باید با ایشان همراه باشیم.

اولاً ذکر کردن نام اهل بیت پیامبر صلى الله عليه واله وسلم در کنار نام رسول اکرم صلى الله عليه واله وسلم و ثانیاً امر به همراهی کردن با ایشان دلالت بر عصمت اهل بیت علیهم السلام می نماید.

زیرا اگر اهل بیت علیهم السلام معصوم نبودند نباید خداوند متعال از ما بخواهد که در کارها و اموراتمان همراه با ایشان بوده و به ایشان اقتدا کنیم.

ب: در تفسیر آیه اهدانا الصراط المستقیم (2) از قول جابر بن عبدالله انصاری از رسول اکرم صلى الله عليه واله وسلم نقل کرده که فرموده اند: همانا که خداوند علی و همسرش و پسرانش را حجت خویش بر خلقش قرار داده و ایشانند درهای علم در امت من، پس هر کس به واسطه ایشان هدایت یابد به صراط مستقیم هدایت یافته است.(3)

ص: 243


1- شواهد التنزيل 1/ 262.
2- حمد /6.
3- شواهد التنزيل 58/1.

و از قول ابی بریده نقل کرده که اهدنا الصراط المستقيم يعنی صراط محمد و آل محمد علیهم السلام (1) پس وقتی ایشان صراط مستقیمند تخلف از ایشان یعنی مورد غضب خدا واقع شدن و از راه گمراه شدن و این دلالت بر عصمت ایشان می نماید.

5- محقق هندی که از علمای بزرگ اهل سنت است در کتاب کنز العمال از رسول اکرم صلى الله عليه واله وسلم نقل کرده است که فرمودند:

همانا مثل اهل بیت من در بین شما مانند کشتی نوح است هر کس بر آن سوار شود نجات یابد و هر کس باز ماند هلاک شود.(2)

از این روایت نیز عصمت اهل بیت رسالت علیهم السلام به روشنی استنباط می شود زیرا مثل ایشان چون کشتی نوح است یعنی نجات منحصراً فقط در همراهی با ایشان است. هر کس در کنار ایشان باشد نجات یافته و هرکس از ایشان تخلف کند هلاک شود و این همان معنای عصمت است زیرا اگر ایشان معصوم نبودند چه امتیازی بر دیگر مردم داشتند که بر آنها لازم باشد با این خاندان بوده و از ایشان جلو و یا عقب نیفتند. مسلماً وقتی امر به تبعیت محض از این خاندان می شود از این امر معنایی جز عصمت نمی توان فهمید.

تمام این روایات که عموماً از کتب صحاح اهل سنت و دیگر کتب معتبره ایشان ذکر گردید و روایات بسیار دیگری که به علت اختصار از بیان آن خودداری نمودیم تماماً دلالت برعصمت مطلقه آل محمد عليهم الصلاه والسلام می نماید. حال چرا عده ای با تمسک به شبهات بی پایه و اساس چون شبهاتی که بیان شد اصرار بر عدم عصمت ایشان می نمایند امری است که برای رسیدن به جواب آن نیاز به علم انساب و امثال آن دارد.

در پایان این بخش لازم به ذکر است که تمام اختلافاتی که وهابیون آنها را به ائمه علیهم السلام نسبت داده و بدین وسیله قصد انکار عصمت ایشان را دارند از جعلیات بوده و مصدر قابل اعتمادی ندارند اما درباره اختلاف عمل ظاهری بین عملکرد -

ص: 244


1- شواهد التنزيل 57/1.
2- كنز العمال جلد 12 صفحه 98 حدیث 34168 و 34169 برخی دیگر از منابع معروف اهل سنت که این حدیث را ذکر کرده اند عبارتند از: ذخائر العقبی صفحه 20. مناقب ابن مغازلی، صفحه 132 حدیث 173 تا 177 و ینابیع الموده قندوزی حنفی، جلد 1 صفحه 93.

بعضی از ائمه مانند صلح امام حسن علیه السلام و قیام امام حسین علیه السلام باید گفت که این اختلاف در وظیفه دو امام است نه این که اگر صلح امام حسن علیه السلام عمل صحیحی بوده است پس قیام و جنگ امام حسین علیه السلام غلط بوده و یا بالعکس.

زیرا در شرایط مختلف برخوردهای مختلف و عملکردهای متفاوتی لازم است. همانطور که رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم در برهه ای از زمان با مشرکین قتال و نبرد کرده و زمانی دیگر با ایشان پیمان صلح امضاء نموده اند. اگر کسی به اختلاف عملکرد امام حسن و امام حسین علیهما السلام در مورد صلح و قیام ایراد وارد کند این ایراد و اشکال به عملکرد رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم و العیاذ بالله وارد تر است لکن انسان سالم و به دور از تعصبات تشخیص می دهد که در شرایط مختلف تدابیر گوناگونی لازم است و این اختلاف در تدابیر چه در یک نفر و چه در افراد متعدد ربطی به عصمت و یا عدم آن ندارد.(1)

درمورد دیگری شبهه انداز گفته است اگر حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام معصومند چرا برای مغفرت گناهان خویش از خداوند طلب غفران می نمایند؟ مثلاً چرا در دعاهای مختلفی که از ایشان نقل شده چون دعای کمیل بسیار از خداوند درخواست غفران و رحمت می نمایند؟(2)

ما نیز در جواب می گوئیم اگر این گونه دلایل برای عدم عصمت امام المتقين على بن ابی طالب علیه السلام کفایت کند باید گفت که شبیه این دلایل و بلکه متقنتر از آن را درباره رسول خداصلى الله عليه واله وسلم که تمام گروه های اسلامی بر عصمت ایشان اجماع دارند می توان اقامه کرد.

قرآن کریم خطاب به پیامبر اکرم صلى الله عليه وسلم می فرماید:

(لیغفر لك الله ما تقدم من ذنبک و ما تأخر) (3) تا خدا بیامرزد گناهان گذشته و آینده تو را.

و در جای دیگر می فرماید:(و استغفر لذنبک) (4) برای گناهت استغفار کن.

آیا رسول خدا صلى الله عليه وسلم مرتکب گناهانی شده اند که قرآن در جائی وعده غفران گناهان ایشان را و در جای دیگر امر به استغفار از گناهان را به ایشان می نماید؟

ص: 245


1- طالبین برای تحقیق پیرامون علل صلح و قیام امام حسن و امام حسين عليهما السلام می توانند به منابع مربوطه از جمله استراتژی صلح و قیام ترجمه کتاب السبطان في موقفيهما اثر آیه الله سید علینقی نقوی مراجعه کنند.
2- اللهم اغفر لي الذنوب التي تهتك العصم و.... (دعای کمیل).
3- فتح/ 2.
4- غافر /55.

در کتاب صحیح بخاری از قول ابو هریره نقل شده است که پیامبر اکرم صلى الله عليه وسلم فرمودند: به خدا قسم که من در هر روز بیش از هفتاد مرتبه از خدا طلب مغفرت نموده و به سوی او توبه می کنم.(1)

و باز از قول ابن عباس از پیامبر اکرم صلى الله عليه واله وسلم نقل کرده که رسول خدا صلى الله عليه وسلم هنگامی که برای تهجد بیدار می شدند دعایی می خواندند که قسمتی از آن چنین است: ...فاغفر لي ما قدمت و ما اخرت ....(2)

و احمد حنبل نیز در مسند آورده است هرگاه پیامبر صلى الله عليه و آله وسلم داخل مسجد می شدند صلوات فرستاده و ادامه می دادند: پروردگارا گناهانم را بیامرز و درهای رحمتت را به سمت من باز فرما.(3)

همانطور که به این چند روایت که از کتب صحاح اهل سنت بیان شد توجه فرمودید یافتید که رسول اکرم صلى الله عليه و آله وسلم نیز از خدای خویش طلب غفران می نمایند در حالیکه به اجماع تمام فرق اسلامی نبی اکرم صلى الله عليه و آله وسلم معصوم بوده و قرآن کریم نیز در آیات مختلف از جمله در آیات اول سوره نجم بر عصمت حضرت ختمی مرتبت صلى الله عليه و آله وسلم تصریح می نماید.

پس در نتیجه باید گفت اگر کسی از خدای خویش طلب غفران نموده و به درگاه او توبه نماید دلیل بر این نیست که مرتکب گناه و معصیت شده و مخالفت امر پروردگار را نموده است.

بلکه در مقام دعا و تضرع خدای متعال دوست دارد که بندگان او حتی عباد معصوم و پاک از عصیان و گناه نیز خود را مقصر و خطا کار بدانند و اقرار به تقصیر و گناه در پیشگاه خدای عزوجل ربطی به عصمت و عدم عصمت ندارد. آری اگر کسی در محضر مردم و مخلوقین اقرار به گناه کند او در هر صورت معصوم نبوده و خود اقرار به عدم عصمت خویش می نماید زیرا اگر راست بگوید و گنهکار باشد، مستقیماً عدم عصمت خویش را اقرار کرده و اگر دروغ بگوید و گناهی را مرتکب نشده باشد به واسطه این دروغ عصمتش زیر سوال می رود همانطور که -

ص: 246


1- صحیح بخاری، کتاب الدعوات، باب 3 استغفار النبي صلى الله عليه و آله فى اليوم والليلة حديث 6307 صفحه 1137.
2- همان کتاب، باب 10 حدیث 6317 صفحه 1129.
3- مسند احمد حنبل/ 1952.

منابع معتبر سنی در حالات و گفتارهای خلیفه اول ابوبکر بن ابی قحافه بسیار نقل کرده اند که می گفت:

(ان رسول الله صلى الله عليه وسلم كان يعصم بالوحی و کان معه ملک و ان لى شيطاناً يعتريني فاذا غضبت فاجتنبونی..... فان استقمت فاعینونی و آن زغت فقومونی).(1)

یعنی: رسول خدا صلى الله عليه وسلم به خاطر وحی معصوم بودند ولی من شیطانی دارم که مرا گمراه می کند...پس اگر دیدید در راه مستقیم بودم مرا تقویت کنید و اگر لغزیدم مرا به راه آورید.

به وضوح از سخنان ابوبکر «که خطاب به مردم است» نه به خدای عزوجل روشن است که او معصوم نیست. زیرا خودش اقرار می کند که رسول اکرم صلى الله عليه وسلم معصوم بودند ولى من شیطانی دارم که مرا فریبم می دهد. پس در هنگام غضب و عصبانیت نزدیک من نشوید و اگر دیدید که در حالت انحراف هستم مرا به راه برگردانید.

منشأ این سخنان هر چه که باشد دلالت بر عدم عصمت ابوبکر می کند زیرا او اگر راست بگوید خود اقرار بر لغزش و خطا و عدم عصمت خویش کرده است و اگر دروغ هم بگوید باز دلالت بر عدم عصمت وی می کند و این سخنان که خطاب به مردم است کجا قابل قیاس است با فرمایشات امام العارفين و المعصوم من الخطا بالیقین امیرالمومنین علی علیه السلام که در دعا و انابه تضرع داشته و خود را در محضر خداوند و نه در برابر مردم مقصر و خطا کار می داند. بگذارید امام عده ای کسی باشد که خود به نزد ایشان اقرار به گناه و خطا کرده و امام ما نیز کسی باشد که به صراحت کتب اهل سنت آیه تطهیر در شان او نازل شده و خداوند او را از گناه و و هرگونه پلیدی طاهر دانسته است.

بگذارید امام عده ای کسی باشد که آخرین کلمات او ویلی و وای بر من بوده (2) و امام ما هم کسی باشد که آخرین کلمات او فزت و رب الکعبه یعنی به خدای کعبه رستگار شدم بوده است.

ص: 247


1- كنز العمال 5905 حدیث 14050.
2- از عثمان روایت شده که آخرین کلامی که عمربن خطاب بر زبان جاری کرد و سپس مرد این بود ویلی و ويل لامى ان لم يغفر الله لى (كنز العمال 687/12 حدیث 36061) و همچنین مرحوم شیخ حر عاملی صاحب وسائل الشیعه در کتاب دیگرش به نام اثبات الهداة جلد 4 صفحه 303 از کتاب حلیة الاولیاء ابونعیم که از منابع اهل سنت است نقل کرده که خلیفه دوم اهل سنت در ساعات پایانی حیات خویش می گفت: ای کاش عذره یعنی مدفوع بودم و انسان نبودم.

موضوع هفتم : مهدويت.

اشاره

موضوع هفتم:

مهدويت.

ص: 248

مهدویت

وهابیون با انکار یکی از اساسی ترین اعتقادات و ضروریات اسلام یعنی مهدویت درصدد مضمحل کردن اساس اعتقاد به امامت و در نتیجه نابودی بنیادی اسلام محمدی صلی الله علیه واله وسلم هستند. آنها با شبهاتی چون تشکیک در طول عمر امام مهدى علیه السلام ایجاد شبهه در ولادت ایشان و تردید در اصل وجود حضرت مهدی علیه السلام به خاطر اختلاف نقل هایی که بعضاً درباره اسامی و القاب آن حضرت شده است در صددند که رکن رکین حیات اسلام و تشیع را که همان اعتقاد به امامت امام حی و زنده است تخریب کرده و یک اسلام التقاطی را به مردم معرفی نمایند.

به تبع بزرگان وهابی، سلیمان خراشی نیز عقیده به مهدویت را اعتقاد به امری موهوم و افسانه ای دانسته و این در حالی است که بسیاری از بزرگان اهل سنت با این نظریه خطرناک وهابیون به مبارزه پرداخته و عده ای از ایشان نیز کتاب هائی در این باره نگاشته اند.(1)

کتب روایی ایشان نیز مملو از روایاتی است که صراحتاً به وجود حضرت مهدی علیه السلام تاکید می کند. تا آنجائی که فقط در یکی از کتب ایشان به نام ینابیع الموده قندوزی حنفی تنها در جلد سوم تعداد 169 روایت در باب حضرت مهدی علیه السلام و موضوع انتظار و قیام آن حضرت ذکر شده است و این اعتقاد از قدیم الایام در بین اهل سنت درباره مهدویت بوده و مع الاسف فرقه ضاله وهابیت که -

ص: 249


1- به عنوان مثال می توان به کتاب المهدی المنتظر في ضوء الاحاديث والاثار الصحيحه تالیف دکتر عبد العليم عبدالعظيم البستوی که اتفاقاً در مکتبة المکیه در مکه مکرمه به چاپ رسیده و با دلایل متقن به اثبات وجود حضرت مهدی علیه السلام و رد شبهات پیرامون آن حضرت پرداخته است اشاره کرد.

منکر تمام فضائل اهل بیت علیهم السلام می باشند. این موضوع را هم که مرتبط با این خانواده است مورد انکار و طعن قرار می دهد.

باید گفت که اگر در روایات، حضرت مهدی علیه السلام را به عنوان فرزند پیامبر صلی الله علیه واله وسلم و یا پسر فاطمه علیها السلام معرفی نکرده و به جای آن ایشان را فرزند خلیفه دوم و یا کس دیگری معرفی می کردند الان تمام جهان توسط بوق های وهابیت در این باره پر شده بود.

از این غصه که بگذریم در متون اهل سنت مطالب چشمگیری را مبنی بر اثبات حضرت مهدی علیه السلام و عقیده انتظار می یابیم که به تعداد انگشت شماری از آن اشاره می شود.(1)

سنن ترمذی از صحاح سته اهل سنت که در نزد ایشان بسیار معتبر است آورده است:

1- قال رسول الله صلى الله عليه واله وسلم: لا تذهب الدنيا حتى يملك العرب رجل من اهل بیتی يواطى اسمه اسمى.(2)

رسول اکرم صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: دنیا سپری نخواهد شد مگر اینکه مردی از اهل بیتم که هم نام من است بر عرب حاکم شود.

ابو عیسی ترمذی مولف کتاب مذکور پس از نقل این روایت در تایید آن نوشته است:(هذا حدیث حسن صحیح) این حدیثی خوب و صحیح است.

ص: 250


1- در اشعار و کلمات بزرگان سنی مطالبی را مبنی بر اثبات مهدویت می یابیم که به عنوان نمونه می توان به اشعار یکی از بزرگان شافعی مذهب در این زمینه اشاره کرد: اسر اعلاناً بهم ام اجعد *** وسائلى عن حب اهل بیت هل. حبهم هم الهدى و الرشد *** والله مخلوط بلحمی و دمی. ثم علی و ابنه محمد *** حیدره و الحسنان بعد. موسی و یتلوه على السند *** و جعفر الصادق و ابن جعفر. ثم على و ابنه المسدد *** اعنى الرضا ثم ابنه محمد. محمد بن الحسن الممجد *** و الحسن التالي و يتلوتلوه. (ينابيع المودة قندوزی حنفی 352/3).
2- سنن ترمذی کتاب الفتن باب 52 (ما جاء فى المهدى) حديث 2230 صفحه 611.

2- عن النبي صلى الله عليه واله وسلم قال : يلى رجل من اهلبیتی یواطى اسمه اسمى قال عاصم و انا ابو صالح عن ابى هريرة قال: لولم يبق من الدنيا الا يوم لطول الله ذلك اليوم حتى يلى. قال ابو عيسى: هذا حديث حسن صحيح.(1)

رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: مردی از اهلبیت من به حکومت خواهد رسید که هم نام من است در ادامه ابوهریره گفته است: اگر از دنیا به جز یک روز باقی نماند خداوند آن روز را آنقدر طولانی خواهد که او به ولایت و حکومت برسد.

محمدبن یزید قزوینی معروف به ابن ماجه در کتاب سنن که آنهم از صحاح اهل سنت است بابی به عنوان باب خروج المهدی (2)باز کرده که ما بعضی روایاتش را در اینجا نقل می کنیم.

3- قال النبي صلى الله عليه واله وسلم: المهدى من ولد فاطمة.(3)

پیامبر اکرم صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: مهدی از اولاد فاطمه است.

4- قال رسول صلى الله عليه واله وسلم: المهدى منا اهل البيت يصلحه الله فى ليلة.(4)

نبی اکرم صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: مهدی از ما اهلبیت است که خداوند امر او را در یک شب اصلاح می کند.

كتاب كنز العمال نیز که از کتب معتبر اهل سنت است با نقل بیش از 50 روایت درباره موضوع حضرت مهدی علیه السلام به اثبات این امر پرداخته است.

ما نیز به چند نمونه از روایات مذکور می پردازیم.

5- قال النبي صلى الله عليه واله وسلم: ابشروا بالمهدى رجل من قريش من عترتى يخرج في اختلاف من الناس و زلزال فيملأ الارض قسطاً وعدلاً كما ملئت ظلما وجوراً و يرضى عنه ساكن السماء وساكن الارض و يقسم المال صحاحاً بالسوية و....(5)

ص: 251


1- همان آدرس حدیث 2231.
2- سنن ابن ماجه، کتاب الفتن، باب 34 صفحه 698.
3- سنن ابن ماجه، کتاب الفتن، باب 34 صفحه 699 حدیث 4086.
4- همان حدیث 4085.
5- كنز العمال، جلد 14 صفحه 262 حدیث 38653.

پیامبر اکرم صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: درباره ی مهدی که مردی است از قریش است از قریش و از خاندان من بشارت دهید او زمانی خروج می کند که بین مردم اختلاف افتاده و ...

6- قال النبي صلى الله عليه واله وسلم: المهدى من عترتى من ولد فاطمة.(1)

پیامبر اکرم صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: مهدی از خانواده من و از اولاد فاطمه علیها السلام است.

7- عن النبي صلى الله عليه واله وسلم: المهدى من اهل البيت يصلحه الله في ليلة.(2)

نبی اکرم صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: مهدی از اهل بیت بوده و خداوند کار او را در یک شب اصلاح کند

8- عن النبي صلى الله عليه واله وسلم: منا الذي يصلى عيسى ابن مريم خلفه.(3)

خاتم انبیاء صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: از ما کسی است که عیسی پشت سر او نماز می خواند.

9- عن النبى صلى الله عليه واله وسلم: لا تقوم الساعة حتى تمتلى الارض ظلماً وعدواناً ثم يخرج رجل من عترتى فيملؤها قسطاً وعدلاً كما ملئت ظلماً وعدوانا.(4)

پیامبر اکرم صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: قیامت بر پا نمی شود مگر آنکه زمین پر از ظلم و جور شود و سپس مردی از خاندانم خروج کند پس زمین را پر از قسط و عدل کند همانگونه که پر از ظلم و عدوان شده است.

10- طبری نیز نگاشته است قال رسول الله صلى الله عليه واله وسلم: لفاطمة علیها السلام... يا فاطمه والذي بعثني بالحق ان منهما مهدى هذه الامه اذا صارت الدنيا هرجا و مرجاً و تظاهرت الفتن و تقطعت السبل و اغار بعضهم على بعض ...(5)

رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم به فاطمه زهرا علیها السلام فرمودند: ای فاطمه به آن خدایی که مرا به حق مبعوث کرد همانا مهدی امت از حسن و حسین است.

11 - قال النبى صلى الله عليه واله وسلم لفاطمة عليها السلام: المهدى من ولدک و فی حدیث آخر قال: المهدى من ولدى وجهه كالكوكب الدرى.(6)

پیامبر اکرم صلى الله عليه واله وسلم به دخترشان فاطمه علیها السلام فرمودند: مهدی از اولاد توست.

ص: 252


1- كنز العمال، جلد 14 ص 262 حدیث 38653.
2- همان، ص 264 ح 38664.
3- همان، ص 371 ح 38673.
4- همان، ص 371 ح 38691.
5- ذخاير العقبی طبری / 136.
6- همان / 136.

و در حدیث دیگر فرمودند:

مهدی از فرزندان من است او را صورتی است چون ستاره درخشان.

12- عن النبي صلى الله عليه واله وسلم قال: لولم يبق من الدنيا الأيوم واحد لطول الله ذلك اليوم حتى يبعث رجلاً من ولدى اسمه کاسمی فقال سلمان من اى ولدک یا رسول الله قال من ولدى هذا و ضرب بيده على الحسين.(1)

رسول اکرم صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: اگر نماند از دنیا مگر یک روز خداوند به اندازه ای آن را طولانی کند که مردی از اولاد من که هم نام من است خروج کند. سوال شد از کدام فرزند شما به وجود خواهد آمد؟ فرمودند از حسین علیه السلام.

سبط بن جوزی پس از ذکر نسب امام زمان علیه السلام (2) به ذکر این حدیث می پردازد.

13- قال رسول الله صلى الله عليه واله وسلم: يخرج في آخر الزمان رجل من ولدى اسمه کاسمی و کنتيه ككنيتى يملأ الأرض عدلاً كما ملئت جوراً.(3)

رسول اکرم صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: مردی در آخر الزمان خروج میکند که از اولاد من است نام او نام من و کنیه او چون کنیه من است پس زمین را همانگونه که پر از جور شده پر از عدالت می کند.

قتدوزی نیز روایات فراوانی را در ینابیع المودة نقل کرده است که به ذکر یکی از آنها بسنده می کنیم.

14- قال رسول الله صلى الله عليه واله وسلم: من انكر خروج المهدى فقد كفر بما انزل على محمد.(4)

نبی خدا صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: هر کس که قیام مهدی را انکار کند پس به آنچه که بر محمد نازل شده کافر شده است.

ص: 253


1- ذخایر العقبی/ 136.
2- او نوشته است: هو محمد بن الحسن بن علی بن محمد بن علی بن موسى الرضا بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسين بن على بن ابی طالب عليهم السلام: تذكره الخواص 2/ 506.
3- تذكره الخواص، جلد 2/ 506.
4- ينابيع المودة قندوزی حنفی 295/3.

با توجه به روایاتی که ذکر شد می توان به این نتیجه رسید که اهل سنت نیز در منابع خویش اعتقاد به مهدویت حتی شخص حضرت مهدی علیه السلام را به روشنی بیان کرده اند اما آنچه که هست عده ای از ایشان چون فرقه وهابیت سعی در انکار واقعیات و حقایق داشته و این کار امر را بر عوام ایشان نیز مشتبه ساخته است.

نکته مهم

این مطلب بر کسی پوشیده نیست که امر انتظار منجی و اعتقاد به ظهور مردی آسمانی که برای نجات بشریت در بدترین زمانها آشکار می شود امری مورد قبول و پذیرش تمام ادیان الهی و حتی برخی از مکاتب غیر الهی می باشد.

و هیچ مؤمن معتقدی یافت نمی شود که به دین خویش هر چه که باشد معتقد بوده لکن امر انتظار منجی را خرافه بپندارد.

فلذا با صرف نظر از تمام روایات و آیاتی که دلالت بر وجود و ظهور منجی می نماید فقط در صورت بهره مندی از عقلی سلیم می توان به این نتیجه رسید که چون خدای عزوجل راه رسیدن به تمام کمالات را برای انسان هموار کرده و هرگز آرزوئی منطقی در وجود او قرار نداده است مگر اینکه اسباب رسیدن به آن را نیز آفریده باشد پس حال که همه انسانها در مذاهب مختلف آرزوی رسیدن به عدالت جهانی توسط یک عادل الهی را دارند بر خدا لازم است که آن عدالت گستر جهانی را به عالم وجود ارزانی دارد در حقیقت همین آرزو و امید بر ظهور عدالت گستر بهترین دلیل بر وجود اوست.

(لئلا يكون للناس حجة بعد الرسل).(1)

ص: 254


1- نساء/ 165.

موضوع هشتم :شیعه از روی ترس و هر جا که به سود اوست تقیه می کند در حالیکه عقل و شرع تقیه را مردود می داند.

اشاره

موضوع هشتم:

شیعه از روی ترس و هر جا که به سود اوست تقیه می کند در حالیکه عقل و شرع تقیه را مردود می داند.

ص: 255

شیعه از روی ترس و هرجا که به سود اوست تقیه می کند درحالیکه عقل و شرع تقیه را مردود می داند.

اشاره

مولف کتاب در ادامه اهانت ها و جسارت هایی که نسبت به ائمه اطهار علیهم السلام دوستان و شیعیان ایشان به خرج داده با لحنی تمسخر آمیز به دلیل اجرای دستور خدای متعال مبنی بر رعایت تقیه به استهزاء عترت طاهرة علیهم السلام و پیروان ایشان می پردازد و نمی داند که (الله يستهزئ بهم و يمدهم فى طغيانهم يعمهون)(1) درباره ی وی و همفکرانش نازل گشته است.

نویسنده وهابی در سؤال بیست و هفتم کتابش آورده است:

علت تقیه فقط ترس است و امامان نباید از اینکه در راه خدا کشته شوند و یا شکنجه شوند ترسی به خود راه داده و با مردم منافقانه برخورد کنند.(2)

جواب

خوانندگان عزیز با دقت لب کلام او را دریابید که چگونه اولاد پاک رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم و صالحترین بندگان خدای عزوجل و عباد معصوم او را العیاذ بالله منافق پنداشته و آنچه را که خود سزاوار آنست به مقربان درگاه احدیت نسبت داده است. با همه ی این اوصاف به لطف خدای عزوجل ما در این جا در حد وسع خویش به بررسی مقوله تقیه پرداخته و قضاوت را بر عهده ی شما وا می گذاریم.

ص: 256


1- بقره/ 15:خداوند ایشان را استهزاء کند و در گمراهی رها کند که حیران و سرگردان باشند.
2- مولف کتاب طوبای هدایت با این که چاره ای از نقل این سخنان ندارد به درگاه خدای عزوجل پناه برده و استغفار می جوید.

معنای لغوی تقیه

کلمه تقیه از ماده ی وقایه منشعب گشته و همانطور که راغب اصفهانی در مفردات آورده (1) است به معنای حفظ الشى ممّا يوذيه و يضّره یعنی محافظت از چیزی در برابر آنچه که او را آزار و ضرر می رساند می باشد. در واقع تقیه یعنی از چیزی در مقابل ضررها و صدمات مراقبت کردن ناگفته معلوم است که بر اساس معنای لغوی تقیه و روایات آل الله علیهم السلام تقیه باید در جایی صورت پذیرد که خوف ضرر وجود دارد پس تقیه در مورد جلب منفعت کاربرد نداشته و مشمول دستور خدای عزوجل نمی گردد.

مبنای عقلی تقیه

هر انسانی با هرگونه اعتقاد و مذهب و مسلک بدین امر پی می برد که اگر جان و مال و آبرو و ناموس او یا دیگری که چون او جان ومال و ناموسش محترم است در معرض خطر و آزار و اذیت قرار گیرد به هر سبب و وسیله ای که عقل تجویز کند خود و دیگران را از آن مهلکه برهاند و اذیت و ضرر را به گونه ای دفع نماید.

گاهی اوقات برای اینکه جانش را حفظ کند، عقل او را به کتمان و اخفای دین و مذهب واداشته گاهی نیز با توجه به شرایط او را به دفاع دعوت می کند و حتی برخی از مواقع، عقل برای فرار از ضرر و نجات از مهلکه او را مأمور به قتل و نابودی ضرر رساننده نماید.

با در نظر گرفتن تمام این اوصاف اگر کسی در مسیری مخوف در چنگال ظالمی به اسارت بیفتد پس با اخفای اعتقاد و یا مال و دارائی خویش از دست او بگریزد و یا اینکه اگر او را بر عزم قتل خویش استوار دید او را بکشد و از ورطه هلاکت نجات یافته و به نزد خویشانش باز گردد، هیچ عاقلی او را مذمت نکرده و کسی او را برای این مخفی نگه داشتن اعتقاد که گاهی جبراً با دروغ نیز همراه است ملامت نمی کند.

ص: 257


1- مفردات راغب/ 881.

طبيعتاً وقتی که قتل آن موذی طبق شرایطی که عقل بپذیرد جایز است آیا دروغ و کتمان عقاید برای رهایی از آزار و اذیت او جایز نیست؟

بی تردید عمل حضرت خضر نیز در سوراخ کردن کشتی آن قوم مسکین برای این که به دست ظالم نیفتد ارشادی عقلی بر فرار کردن از دست ظالم است ولو اینکه با سوراخ کردن مختصری در کشتی صورت پذیرد.

حال با بیان این مقدمه ی عقلی که مورد تأیید همه عقلای دوران های مختلف بوده و می باشد به این نکته تصریح می کنم که پس از فقدان جانسوز نبی رحمت صلی الله علیه واله وسلم در تمام ادوار دشمنان تشیع در پی این بوده اند که به هر نحوی که شده احدی از شیعه را باقی نگذارند مگر اینکه یا او را از مذهبش منصرف کرده و یا در غیر این صورت خونش را بر زمین بریزند.

و به همین دلیل است که خدای حکیم و آل الله علیهم السلام در تایید حکم عقل و در ارشاد به سمت آن، دوستان و پیروان خویش را مأمور به حفظ جان و مال.... کرده و ایشان را امر به تقیه می فرموده اند.

با این وجود یعنی در شرایطی که ائمه علیهم السلام و دوستان ایشان در رعایت تقیه بسیار زیرکانه عمل می نموده اند باز تاریخ پر است از جنایات دشمنان و مخالفان شیعه در حق اهلبیت علیهم السلام و پیروان ایشان.

منهال بن عمرو می گوید در خدمت باقر العلوم علیه السلام مشرف بودم که مردی بر آن حضرت وارد شد و پس از رد و بدل شدن سلام از حضرت سوال نمود که در چه حالی به سر می برید؟ امام باقر علیه السلام فرمودند: آیا زمان آن نرسیده است که حال ما را بدانید؟ مَثَل ما، در این امت چون بنی اسرائیل است که پسرانشان را می کشتند و دختران را زنده می گذاشتند پس این امت نیز پسران ما را کشته و دخترانمان را زنده می گذارند.(1)

هرگز فراموش نمی کنیم که چگونه اهلبیت پاک پیامبر صلی الله علیه واله وسلم را یکی یکی از دم تیغ گذراندند و بسیاری را نیز با زهر جفا جگر دریده و زهر الماس به حلقومشان خورانیدند.

ص: 258


1- امالی شیخ طوسی، جزء سادس/ 242.

چه بسیار بودند شیعیانی که فقط به خاطر اعتقادشان چونان گوسفندی ذبح شده و در خون خود غلطیدند و چه بسیار بودند آنهایی که زنده زنده در گور و یا در زیر دیوارها مدفون شدند و چه بسیار بودند محبین اهلبیت علیهم السلام که به آتش سوزانده شدند و از بدن نازنینشان در آتش بغض و نفرت و کینه دشمنان به جز مختصر خاکستری چیز دیگری یافت نشد کتاب مقاتل الطالبيين اثر ابوالفرج اصفهانی مملو است از اسامی ساداتی که تا سال سیصد و سیزده هجری به دست مخالفان به شهادت رسیده اند در این شرایط و با وجود چنین دشمن خونخوار و ظالم و کینه توزی که قتل شیعه را سبب دخول در جنت می داند. آیا عقل هیچ عاقلی نصرانی باشد یا یهودی بت پرست باشد یا مجوسی حکم نمی کند که شیعه باید خود را در برابر این دشمن قسم خورده حفظ نماید و برای اینکه نابود نشود آیا او را توصیه به اخفای دین و تقیه نمی نماید و آیا اگر کسی به خاطر عدم تقیه اسباب دردسر برای خویش و دیگران را فراهم کند او را ملامت و سرزنش نمی نماید؟

ناگفته واضح است که هر صاحب عقلی، شیعه را سفارش به تقیه و مراقبت از خویشتن می نماید. اما تنها عقل وهابیون است که حکم تقیه را آنهم برای شیعه روا نداشته و بسیار تمایل دارند که شیعیان اعتقادات درونی خویش را در جایی که نباید بر ملا سازند.

حال یا این گروه در مورد عقل خویش از مشکلی در رنج و عذابند و یا اینکه مایلند شیعیان اعتقاد خویش را آشکار ساخته و ایشان نیز که هیچ واهمه ای ندارند بدون خوف سر از بدن آن شیعه ی مظلوم بردارند. واقعاً که وا عجبا!

بی تردید عقل حکم می کند که اگر یک گروه اقلیت، چون شیعه از مظالم یک گروه اکثریت در امان نبود برای حفظ جان خویش تقیه کرده و جان و مال خویش را از چنگ و دندان آن ظالم برهاند.

آری دورانهایی بر شیعه گذشته و می گذرد که اگر کسی را در حجاز و برخی از بلاد دیگر یهودی و نصرانی بنامند بهتر است از اینکه او را شیعه و رافضی بخوانند. خواننده عزیز تردید به خود راه ندهید درست است که شیعه در اقلیت است اما -

ص: 259

این قلت از قبیل (و قلیل من عبادی الشکور)(1) و کثرت دیگران از باب (اکثرهم لا يعقلون)(2) است.

مرحوم آية الله محمد رضا مظفر در کتاب عقائد الامامیه آورده است: عقیده ما درباره تقیه اینست که دشمنان در این زمینه به شیعه امامیه سرزنش کرده و آن را جزو مطاعن ایشان می پندارند گویا اینکه کینه ی این دشمنان و آتش بغض ایشان آرام نمی شود مگر اینکه تمام شیعیان گردن را در مقابل آنها گرفته و اجازه دهند که ایشان سرشان را از تن جدا سازند.(3)

عيناً همانطور که مرحوم مظفر هم فرمودند انکار تقیه توسط دشمنان شیعه و ترسو خواندن شیعیان درباره رعایت آن با این که می دانند نادیده گرفتن حکم قطعی عقل است فقط فقط از این رو صورت می گیرد که تک تک افراد را شناسائی کرده و همه را از دم تیغ بگذرانند ولی نمی دانند که (يريدون ليطفئوا نور الله بافواههم و الله متم نوره و لو كره الكافرون). (4)

آیات و روایات در موضوع تقیه

پس از تبیین لزوم عقلی تقیه در اینجا لازم است که برای فهم حدود و ثغور این حکم عقل و شرع به محضر آیات و روایات وارد شده و از آنها نیز بهره کافی ببریم.

در ابتدا باید به این نکته مهم توجه کرد که ما شیعه و پیرو محمد و آل محمد علیهم السلام بوده و زمانیکه بر ما از طرق عقلی و نقلی آیات و روایات چه از طریق شیعه و چه سنی مشخص شد که آل محمد علیهم السلام یعنی ائمه دوازده گانه جانشینان خدا و رسول صلی الله علیه واله وسلم و خلفای ایشان بر روی زمینند و معلوم شد که اطاعت محض از ایشان شرط نجات و رهایی از شقاوت است دیگر از ایشان تبعیت کرده و در هر حکمی از جمله تقیه از آنها پیروی می نمائیم.

ص: 260


1- سبأ / 13.
2- حجرات/ 4.
3- بداية المعارف الالهيه فى شرح عقايد الاماميه 180/2.
4- صف /8.

در صفحات گذشته دلایل حقانیت ائمه علیهم السلام و مذهب شیعه با استفاده از کتب اهل سنت بررسی گردید و عقل سلیم حکم می کند که اگر کسی را به عنوان امام و رهبر برگزیدیم از او اطاعت و تبعیت نمائیم بی تردید یکی از سفارشات و دستورات ائمه هدى عليهم افضل صلوات المصلين رعایت تقیه بوده و این امر فرع اثبات خلافت و امامت ایشان از جانب خدای مهربان است که البته در صفحات قبل به طور مبسوط مورد بحث قرار گرفت.

سنی و وهابی نمی تواند به احکام صادره از جانب ائمه ما علیهم السلام ایراد بگیرد در حالیکه خود در کتب خویش حقانیت ایشان، علم و فضل و تقوای ایشان را به اثبات رسانده است.

پس اگر عترت پاک پیامبر علیه و علیهم السلام از همه عالم ترند و از همه در قضاوت و استنباط حکم خدا نیرومندترند و اگر ایشانند که باید اطاعت و پیروی شوند، دیگر نباید به خاطر تعصبات جاهلی به حکم و نظر ایشان خرد و اشکال وارد کرد. اهل سنتی که عمل زشت زنا و قتل عمد صادره توسط خالدبن ولید را به خاطر اینکه وی را مجتهد می شمردند تایید کرده و مهر صحت بر آن می نهند(1) چگونه است که امام باقر و امام صادق علیها السلام را به خاطر نظرات عقلانی و منطقی و قابل تطبیق بر آیات قرآن تخطئه و ایشان و پیروانشان را تمسخر می نمایند؟

العجب كل العجب!

ص: 261


1- خالد بن ولید، مالک بن نویره مسلمان را به خاطر زیبایی همسرش به تهمت ارتداد به قتل رسانید و با همسر وی زنا نمود و زمانیکه گند این عمل زشت تمام مدینه را پر کرد ابوبکر در پی توجیه برآمده و اعلان کرد که خالد مجتهد بوده و در این قتل و زنا خطا کرده است و اینگونه وی را از مجازات اعدام رهانید. این واقعه در بسیاری از منابع معتبر اهل سنت از جمله تاریخ خلیفه بن خیاط صفحه 68 و تاریخ یعقوبی جلد 2 صفحه 18 و من حياة الخليفه عمر بن خطاب صفحه 219 به تفصیل ذکر شده است.

تقیه در احادیث عترت طاهرة علیهم السلام

اشاره

امام صادق علیه السلام فرمودند: عمل بر مبنای تقیه در شهری که باید تقیه کرد واجب است.(1) همچنین حضرت ثامن الحجج على بن موسى الرضا علیه السلام نیز فرمودند: کسی که تقیه ندارد دین ندارد(2) و حضرت اباعبدالله جعفر بن محمد الصادق علیه السلام به عبدالله بن یعفور فرمودند: تقوای خدا را درباره ی دینتان رعایت کرده و آنرا با تقیه پنهان دارید شما شیعیان در بین سائر مردم مانند زنبور عسل در بین پرندگان هستید که اگر مردم از محبت شما نسبت به اهلبیت خبردار شوند شما را با زبانشان خواهند خورد.(3)

در حدیث دیگری از امام هفتم حضرت ابا الحسن الكاظم علیه السلام وارد شده که فرمودند: اگر بگویم که ترک کننده تقیه مانند تارک الصلاة است راست گفته ام.(4)

پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم نیز فرمودند: مومنی که تقیه ندارد مانند بدنی است که سر ندارد.(5) و در نهایت حضرت صادق علیه السلام فرمودند: تقیه دین من و دین پدران بزرگوار من است.(6)

این روایات تعداد محدودی از احادیثی است که در کتب معتبره شیعه در باب تقیه وارد شده و همگی صحیح و بی ایراد است.

با وجود این روایات معتبره پس از اینکه ما امامت و ولایت و حجیت فرمایشات ائمه اطهار علیهم السلام یعنی امامان اثنی عشر را ثابت کردیم (در صفحات گذشته از طرق منابع سنی گذشت) دیگر دلیلی برای مخالفت اوامر ایشان من جمله رعایت تقیه در برابر دشمنان باقی نمی ماند.

لکن با این اوصاف برای اتمام حجت با استفاده از آیات قرآن کریم به اثبات مشروعیت تقیه پرداخته و خدای متعال و کلام مقدس او را حکم قرار داده و برای -

ص: 262


1- بحار الانوار 394/75.
2- کمال الدین 61/2.
3- محاسن برقی 401/1 -کافی 218/2.
4- بحار الانوار 414/75.
5- بحار الانوار 414/75.
6- بحار الانوار 411/75.

آنهائی که داد حسبنا کتاب الله (1) می دهند از راه آیات کریمه قرآن به بررسی این موضوع می پردازیم.

اثبات تقیه به واسطه آیات قرآن کریم

ما برای اثبات تقیه از طریق قرآن کریم به دو دسته از آیات نورانی آن تمسک می کنیم دسته اول آیاتی هستند که با صراحت به حکم عقل مبنی بر حفظ جان و مال و ناموس خود و دیگران که تقیه نام دارد ارشاد کرده و آنرا امضاء می کنند. دسته دوم نیز آیاتی هستند که خبر از تقیه انبیاء عظام و بندگان صالح خدا می دهد.

برای دسته اول، دو آیه را انتخاب کرده و در مقابل دیدگان شما قرار می دهیم.

1- سوره آل عمران آیه بیست و هشتم:(لا يتخذ المؤمنون الكافرين اولياء من دون المؤمنين و من يفعل ذلك فليس من الله في شيء الا ان تتقوا منهم تقلة و يحذركم الله نفسه و الى الله المصير)

نباید اهل ایمان مؤمنان را واگذاشته و از کافران دوست برگزینند و هر که چنین کند رابطه او با خدا مقطوع است مگر آنکه برای در حذر بودن از شر آنها تقیه کند و خدا شما را از خود می ترساند و بازگشت به سوی خدا خواهد بود.

در این آیه که صراحتاً به تقیه در برابر دشمنان اشاره شده است به مؤمنین اجازه می دهد که در برابر کفار در صورت خوف، تقیه نموده و خود را حفظ کنند لطفاً به جمله (الاً أن تتقوا منهم تقلة) توجه ویژه ای بفرمائید.

ص: 263


1- در حالیکه قرآن کریم در آیات متعددی از جمله سوره ی بقره آیه 26 خود معتقد است که قرآن کریم هم هادی است و هم گمراه کننده و تأکید کرده کسی که تنها به سراغ متشابهات برود و به مفسرین واقعی مراجعه نکند توسط آیات قرآن گمراه خواهد شد. مخالفین شیعه برای تبعیت نکردن از رسول خدا صلى اله علیه و آله و اهلبیت علیهم السلام به تبعیت از خلیفه دوم فقط قرآن را برای هدایت کافی می دانند. بخاری در چند جای کتاب خویش به نقل این داستان پرداخته که ابن عباس می گوید. زمانیکه پیامبر صلی الله علیه و آله در بستر احتضار بودند فرمودند: بیائید تا چیزی برای شما بنویسم که هرگز گمراه نشوید پس عمر گفت: درد مرگ بر پیامبر غلبه کرده، در حالیکه قرآن در دست شماست همان قرآن برای ما بس است (صحیح بخاری کتاب المرضی باب 17 حدیث 5669 صفحه 1033).

شاید خواننده ی عزیز متحیر باشد که چگونه آیه ای به این صراحت که حتی کلمه تقیه نیز در آن ذکر شده در قرآن کریم وجود دارد ولی با این حال فرقه های غیر شیعه به ائمه اطهار علیهم السلام و شیعیان خرده گرفته و می گویند چرا زمانیکه می خواهیم شما را بکشیم یا آبرویتان را ببریم و یا... در مقابل ما تقیه می کنید؟ آیا آنها این آیه از قرآن را نخوانده اند؟ آری ایشان نیز اگر در اقلیت بسر می بردند و دشمنی غدار و خونخوار در کمین ایشان بود بی تردید این آیه که هیچ، صدها آیه ی نامربوط به بحث را به هم آمیخته و به اثبات تقیه می پرداختند. در حالیکه اکنون بسیاری از مفسرین ایشان رأساً از تفسیر این آیه شانه خالی کرده و با زیرکی خاص خویش از کنار آن گذشته اند.

2- سوره ی نحل آیه یکصد و شش:( من كفر بالله من بعد ايمانه الا من اکره و قلبه مطمئن بالايمان ولكن من شرح بالكفر صدراً فعليهم غضب من الله و لهم عذاب عظيم).

هر آنکس بعد از آنکه به خدا ایمان آورده باز کافر گردید نه آنکه از روی اجبار به زبان کافر شده و دلش در ایمان ثابت باشد بلکه به اختیار کافر شد و دلش آکنده از کفر گردیده بر آنها خشم و غضب خدا و عذاب سخت دوزخ خواهد بود.

در این آیه نیز به جمله (الاً من اكره و قلبه مطمئن بالایمان) توجه نمایند. خداوند متعال همانطور که در آیه قبل با یک الا بحث تقیه را استثناء فرمود در این آیه نیز با یک استثنای دیگر اجازه می دهد که اگر کسی به خاطر حفظ جان و مال خویش دچار دردسر شد کلمه کفر را بر زبان جاری ساخته ولی در دل ایمان را حفظ نماید زیرا آنکسی که او بدان ایمان دارد از قلب وی خبر داشته و عالم بر ما في الضمیر انسانها میباشد.

در اینجا خوب است اشاره کنم که چنین عملی نه تنها کفر نمی باشد بلکه برخلاف زعم شبهه انداز در مقوله ی نفاق هم نمی گنجد. زیرا نفاق آنست که انسان در درون خویش کافر باشد ولی برای خوشآمد دیگران اظهار ایمان نموده و خویش را مؤمن و معتقد جلوه دهد ولی اگر کسی در درون ایمان داشته و به سبب خوف از انسانها ایمان را اخفاء و بلکه کفر را اظهار کند این در هیچ یک از انواع نفاق گنجانده نمی شود و از اینجا معلوم می شود که شبهه انداز چون بزرگان خویش از -

ص: 264

درک معنای حقیقی کلمات از جمله معانی لفظی نفاق عاجز است و گمان می کند که اگر کسی ایمان خویش را پنهان کند دچار نفاق شده است و به همین دلیل عترت پاک پیامبر علیه و علیهم السلام را به خاطر کتمان عقیده و ایمان واقعی متهم به نفاق می کند. در حالیکه این امر تقیه بوده و مورد تأیید پروردگار حکیم و خبیر می باشد و مسلماً بدان نفاق و دوروئی گفته نمی شود. زیرا زمانی اختلاف ظاهر با باطن مذموم است که اولاً تعمداً ظاهر از باطن زیباتر جلوه داده شود به این معنا که ایمانی که در درون نیست در برون به جهت منافع مادی جلوه گر باشد و ثانیاً این اخفای عقیده از روی هوی و هوس بوده و به امر پروردگار عالم نباشد.

قسم دوم آیاتی است که از تقیه بندگان پاک و صالح خدا خبر می دهد:

1- سوره انبیاء آیات پنجاه و هشت الی شصت و سه:(فجعلهم جذاذاً الاً كبيراً لهم لعلهم اليه يرجعون قالوا من فعل هذا بالهتنا انه لمن الظالمين قالوا سمعنا فتى يذكرهم يقال له ابراهيم قالوا فأتوا به على اعين الناس لعلهم يشهدون قالوا أأنت فعلت هذا بالهتنا يا ابراهيم قال بل فعله كبيرهم هذا فسئلوهم إن كانوا ينطقون).

پس ابراهیم همه بتها را شکست به جز بت بزرگ آنها تا به او رجوع کنند قوم ابراهیم گفتند کسی که چنین کرده همانا از ظالمین است گفتند ما شنیدیم که جوانی ابراهیم نام بتان را به بدی یاد می کرد قوم گفتند او را حاضر سازید در حضور جماعت تا بر این کار او جمع گواهی دهند. به او گفتند ای ابراهیم تو با خدایان ما چنین کردی؟ ابراهیم گفت: بلکه این کار بت بزرگ ایشان است شما از این بتان سؤال کنید اگر سخن می گویند.

طبق گزارشی که خدای تبارک و تعالی از داستان حضرت ابراهیم علیه السلام می دهد او بوده که بتها را در هم شکسته است لکن وقتی از او می پرسند که آیا تو چنین کرده ای؟ می گوید: بلکه این بت بزرگ، آنها را خورد و نابود ساخته است.

آیا این پیامبر بزرگ خدا که خداوند او را اسوه و الگوی این امت معرفی کرده است.(1) در این مقام مرتکب ترس و دروغ شده؟ باید گفت درباره نسبت ترس به زودی سخن خواهیم گفت ولیکن بیشک او پاک و معصوم بوده و از هرگونه خطا و -

ص: 265


1- قد كانت لكم اسوة حسنة فى ابراهيم والذين معه/ ممتحنة 4 .

عصیانی مبراست. پس به امر خدای مهربان به مصلحت حفظ جان و مصالح دیگر تقیه کرده و در مقام تعلیم به امتهای بعد به خوبی از پس استادی این سر الهی برآمده است.

2- سوره غافر آیه بیست و هشت:(و قال رجل مؤمن من آل فرعون يكتم ایمانه اتقتلون رجلاً أن يقول ربى الله ...).

و مرد با ایمان از آل فرعون که ایمانش را پنهان می داشت با فرعونیان گفت آیا مردی را به جرم اینکه می گوید پروردگار من من خداست می کشید؟

در این آیه نیز مومنی از خاندان فرعون که در صورت ابراز ایمان دچار خطر خواهد شد ایمان خویش را کتمان کرده و این همان تقیه و حفظ جان و مال در برابر دشمنان خداست.

و شاید به همین سبب هم از دست مکر و حیله آنها نجات پیدا کرده و خداوند داستان او را با این آیه به پایان می برد.( فوقبه الله سيئات ما مكروا).(1)

پس خدا از شر و مکر فرعونیان او را محفوظ داشت.

3- سوره ی طه آیه ی چهل و سه و چهل و چهار:(اذهبا الى فرعون انه طغى فقولاله قولاً ليناً لعله يتذكر او يخشى).

پس ای موسی و هارون به سمت فرعون رفته که او بسیار در راه طغیان شتافته است و با او با کمال آرامی و نرمی سخن گوئید باشد که متذکر شود و یا از خدا بترسد.

این دستور خدای تعالی به موسی و هارون علیهما السلام نیز که دو پیامبر از انبیاء الهی هستند در بردارنده ی حقیقت تقیه و حفظ جان در برابر ظالم است. زیرا پروردگار متعال از آنها می خواهد با فرعون طاغی و جبار به نرمی و ملایمت تکلم کنند و همین عمل یک نوع تقیه به شمار می رود. اما در اینجا سوالی بی پاسخ می ماند و آن اینست که آیا تقیه عمل انسانهای ترسو و بزدل است؟

ص: 266


1- غافر / 45.
آیا تقیه از بزدلی نشأت می گیرد

باید گفت که اولاً ترس در همه موارد مذمت نشده و چه بسیار جاهایی است که عقل و شرع آنرا تأیید و تارک آنرا تقبیح می کنند. آیا اگر کسی با جسارت خود را داخل دهان شیر درنده ی وحشی کند این عمل او عقلاً و شرعاً پذیرفته است؟ و در ثانی بسیاری از انبیاء خدا علیهم السلام بوده اند که از دشمنان خونخوار می ترسیده اند آیا می توان ایشان را استهزا کرده و تهمت بزدلی به ایشان زد؟

موسى بن عمران علی نبینا و آله و علیه السلام بارها از این خوف خویش پرده برداشته و نداى:(انى اخاف أن يقتلون)(1) در داده است داوود نبی علیه السلام نیز دچار ترس شده در آنجا که خدای متعال می فرماید:(اذ دخلوا علی داود ففزع منهم قالوا لا تخف)(2) ابراهیم خلیل علیه السلام نیز دچار خوف و ترس شد همانگونه که حضرت باری تعالی می فرماید:(فاوجس منهم خيفةً قالوا لا تخف).(3)

لوط نبی علیه السلام نیز دچار خوف شد و خدا از داستان او خبر داده است که:(ولما ان جاءت رسلنا لوطاً سيء بهم وضاق بهم ذرعاً و قالوا لا تخف).(4)

اصلاً باید گفت که ترس و خوف را خدای مهربان در سینه ها جای داده است که نظام خلقت از هم نباشد و نسل بشر بالجمله مقطوع نگردد. زیرا اگر انسان از مهلکات خوف به خود راه ندهد و در برابر مخوفات خائف و ترسان نباشد به راحتی خود را در ورطه نابودی انداخته و تیشه هلاکت را به ریشه خود می زند. مگر نخوانده اید که:(ولا تلقوا بايديكم الى التهلكه).(5)

خود را به مهلکه و خطر نیاندازید.

این ترس و خوف حتی در حیوانات به طور غریزی وجود داشته و تا این اندازه که انسان خود را از مهالک نجات دهد مطلوب است بله اگر از این حد بگذرد به -

ص: 267


1- می ترسم که فرعونیان مرا بکشند. شعرا /14 و شبیه آن در قصص /33.
2- هنگامیکه فرشتگان بر او داخل شدند سخت ترسید. پس گفتند: نترس. ص22.
3- پس ابراهیم سخت از آن ملائکه بیم ناک شد. پس گفتند: نترس ای ابراهیم.
4- و چون رسولان ما به نزد لوط آمدند او از آمدن ایشان دلتنگ و اندوهگین شد. پس گفتند: ترسان مباش. عنکبوت/ 33.
5- بقره /195.

بزدلی موصوف شده و از حد اعتدال خارج خواهد شد. آنجائی هم که خداوند و ملائکه انبیاء خویش و اولیاء الهی را به عدم خوف سفارش می کنند به دلیل نهی از یک صفت غریزی نیست بلکه به معنای دلداری و وعده ی یاری و حمایت و حفاظت از ایشان است و اینکه می گوید خوف و ترس به خود راه ندهید یعنی من شما را یاری کرده و نصرت می بخشم.

پس اشکالی ندارد که مومنی از پرتگاهی بترسد و بر لبه آن راه نرود و کسی او را ملامت نمی کند، بلکه اگر پا بر لبه پرتگاه بگذارد عقلا او را سرزنش کرده و متهم به جنون و دیوانگی می کنند و از همین قبیل است تقیه در برابر قاتل و ظالمی که قصد ظلم و تعدی نسبت به او را داشته و صرفاً منتظر ابراز عقیده او می باشد.

در نهایت تاکید می کنم که تقیه عملی عقلائی و بر مبنای حکم صریح عقل سلیم است و به دلیل اینکه افراد گمان نکنند که باید در شرایط خطرناکی که در صورت ابراز عقیده دچار صدمه و ضرر می شوند بازهم دین خویش را آشکار سازند و به گمان خویش دین را یاری کنند خداوند در قرآن به این حکم عقل ارشاد کرده و آنرا امضاء نموده است.

همان خدائی که در صورت قدرت به مسلمین و مؤمنین امر به جهاد با دشمنان کرده است در صورت بروز سختی و دشواری آنها را مأمور به تقیه نموده و تارک هر یک از این دو امر با دیگری تفاوتی ندارد.

ص: 268

موضوع نهم:عزاداری از بدعتهای شیعیان است.

اشاره

موضوع نهم:

عزاداری از بدعتهای شیعیان است.

ص: 269

عزاداری از بدعتهای شیعیان است

سلیمان خراشی در کتابش با تمسخر شیعیان و طبق رویه باطل خویش با ادعائی بدون دلیل شیعه را در موضوع عزاداری و گریه بر بزرگان دین و بالخصوص سرور و سالار شهیدان سید الکونین حضرت ابا عبدالله الحسین صلوات الله عليه بدعتگذار معرفی کرده و فعل او را در این زمینه تابع هوی و هوس دانسته است.

شیعیان می گویند گریه بر حسین مستحب است آیا این استحباب مبتنی بر دلیل است یا هوی و هوس؟ اگر مبتنی بر دلیل است دلیلش کجاست؟ چرا اهلبیت که شما مدعی تبعیت از آنها هستید چنین نکرده اند؟

جواب

ما برای اینکه به شبهه مذکور به لطف خدای متعال جوابی کامل و بی نقص داده باشیم به شبهه وی چند سوال دیگر نیز اضافه کرده و با استعانت از خدای مهربان تبارک و تعالی به پاسخگوئی آنها مبادرت می ورزیم:

سوال اول: آیا گریه و عزاداری بر عزیزان و اولیاء الهی خلاف صبری است که خدا بدان سفارش فرموده است؟

سوال دوم: آیا در منابع معتبر اهل سنت دلیلی بر مشروعیت گریه و عزاداری عزیزان یافت می شود؟

سوال سوم: چه دلیل و روایتی بر استحباب گریه بر حضرت ابا عبدالله الحسين علیه السلام وجود دارد؟

سوال چهارم: آیا اهلبیت علیهم السلام بر حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام و دیگر معصومین عزاداری و گریه می کرده اند؟

ص: 270

صبر و عزاداری

قبل از آنکه موضوع را به طور مبسوط بررسی نمائیم نیاز است که معنائی از صبر به محضر خواننده عزیز ارائه داده و از همین طریق بحث خویش را پی گیری نمائیم خدای متعال در مورد اهل عذاب و جهنم می فرماید:(سواء علينا اجزعنا ام صبرنا مالنا من محیص)(1) بر ما یکسانست که جزع نموده و یا صبر نمائیم از این آیه و آیات مشابه آن روشن می شود که مفهوم جزع در مقابل صبر بوده و هر کس که صبر پیشه نکند در صورتی که به جزع مشغول باشد عملی منافی با صبر را مرتکب شده است.

راغب اصفهانی که از مفسرین و لغویین بزرگ عالم اسلام بالخصوص اهل سنت می باشد در معنای جزع نوشته است:

الجزع ابلغ من الحزن و هو حزن يصرف الانسان عمّا هو بصدده و يقطعه عنه.(2)

جزع عملی است که از حزن و اندوه فراتر و حزنی را جزع گویند که انسان را از رسیدن به آنچه که در پی آنست واداشته و او را از آن جدا می سازد.

در واقع حزن شدیدی که زندگی شخص را مختل می کند و او را از رسیدگی به امور شخصی و اجتماعیش باز می دارد جزع نام دارد. با این بیان روشن شد که گریه و عزاداری بر عزیزان و اولیاء الهی هیچ منافاتی با صبر نداشته و مغایرتی نیز با مقام صابرین ندارد.

از این سخنان گذشته ما در قرآن کریم در قصص برخی از انبیاء به صراحت عدم تنافی گریه و عزاداری را با درجه صبر و بردباری می یابیم.

همه ما از جزئیات داستان حضرت یعقوب و یوسف علی نبینا و آله و علیهما السلام مطلع هستیم و می دانیم که به صراحت آیات قرآن مجید یعقوب علیه السلام پس از شنیدن خبر دریده شدن یوسف توسط گرگ اعلان داشت که در این مصیبت صبر را پیشه خواهد کرد و از مقام او نیز جز چنین عملی انتظار نمی رفت.(قال بل -

ص: 271


1- ابراهیم /21.
2- مفردات راغب/ 194.

سولت لكم انفسكم أمراً فصبر جمیل)(1) او دو مرتبه با شنیدن خبر اسارت بنیامین، مصائب خویش را همراه با صبر معرفی کرده و باز تاکید نمود:(فصبر جمیل).(2)

او عکس العمل خویش را در برابر مصائب وارده صبری که جمیل و نیکو باشد معرفی نمود و در عین حال محزون و مکروب روزگار را به سر می برد.(قال انما اشكوا بثى و حزنى الى الله)(3) يعقوب در عین اینکه دارای صبر جمیل است لکن بر این مصائب محزون است و این حزن را به خدا شکایت می برد.

است یعنی

بی تردید می توان گفت که صبر با حزن و غم و اندوه قابل جمع مغایرتی ندارد که شخصی هم صابر باشد و هم محزون بر مصائب در ادامه باید گفت که این حزن یعقوب تا جائی ادامه داشت که در اثر گریه و اندوه بر مصائب وارده بینائی چشمان خویش را از دست داده و چشمانش سفید و بی نور می شود:(وتولى عنهم و قال يا اسفى على يوسف و ابيضت عيناه من الحزن و هم كظيم).(4)

همانطور که در آیه مشاهده می فرمائید یعقوب از شدت حزن بر یوسف و در اثر گریه های متوالی چشمانش سفید و نابینا شد و این در حالی بود که به وضوح می دانست که یوسفش زنده و در قید حیات است و به همین دلیل می گفت بروید و از یوسف جستجو کنید.(یا بنی اذهبوا فتحسسوا من يوسف و اخیه)(5) همه ی این عزاداری ها فقط در هجران یوسف و فراق او به این شدت ابراز و اظهار می شد. حال می توان گفت که پیامبر خدا یعقوب نبی با آن درجه از مقام معنوی که داشت نستجیر بالله دروغ می گفت که صبر جمیل خواهم کرد و در عین حال به حدی گریه می نمود که چشمانش کور و نابینا گشت؟

شاید وهابیون در پی ارشاد یعقوب نبی بر آمده و بخواهند او را نیز از لوث شرک رهانیده و به جایگاه موحدین راهنمائیش کنند!

ص: 272


1- يوسف / 18.
2- یوسف /83.
3- یوسف /86.
4- یوسف / 84.
5- یوسف /87 .

این وهابیونی که ما سراغ داریم به اندازه ای وقیح و جسورند که هیچ ابا ندارند پیامبری را که از جانب خدا برای هدایت ما آمده و در اعلی درجه توحید بسر می برد، متهم به شرک کرده و فقط خود و عقاید خود را ملاک حق و باطل بدانند.

ای عزیزی که مشغول مطالعه ی این سطور هستی آیا تا بحال فکر کرده ای که اگر پیامبری که از جانب خدا برای هدایت بشریت به توحید و یگانه پرستی مبعوث شده خود به شرک آن هم چنین شرکی مبتلا باشد پس چه کسی باید مردم را با معارف الهی آشنا سازد و ایشان را از شرک و ثنویت برهاند. پیامبرانی که خداوند در قرآن کریم ایشان را به عنوان معلم بشریت معرفی نموده است اگر خود بیسواد باشند و در بین شاگردانشان کسانی چون وهابیون علم و سوادشان از انبیاء بیشتر باشد پس ارسال این پیامبران چه سود و نفعی در پی داشته است آیا خدای متعال العیاذ بالله کاری بیهوده و عملی سرتاسر لعب و بازی مرتکب شده است.(افحسبتم انما خلقناكم عبثاً و انكم الينا لا ترجعون)(1) در انتهای این بخش لازم است این مطلب را مجدداً گوشزد نمایم که صبر آن زمان به کنار رفته و انسان از او تهی می گردد که در مصائب به شکایت از خدا پرداخته و اینگونه بردباری خویش را از دست دهد و گریه و عزاداری در مصیبتها هیچ منافاتی با درجه و مقام صابرین ندارد.

این رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم است که در مصیبت پسر عزیزشان ابراهیم گریه می کردند و می فرمودند: چشم می گرید و قلب محزون می شود ولی چیزی را که خدا به آن رضایت ندارد نمی گوئیم و ما ای ابراهیم بر تو محزون و غصه داریم.(2)

این روایت که در معتبرترین کتب اهل سنت یعنی صحیح بخاری و سنن ابن ماجه ذکر شده است خود به خوبی بر مدعای ما دلالت می کند که صبر با گریه و حزن و اندوه تعارضی ندارد، بلکه اگر انسان سخنی بر زبان جاری کند که خلاف رضایت خدا باشد و در واقع در این مصیبت به شکایت از فعل خدای مهربان و حکیم بپردازد عملی در تضاد با صبر مرتکب شده است.

ص: 273


1- مومنون / 115.
2- صحیح بخاری، کتاب الجنائز، باب 43 حدیث 1303 صفحه 236، سنن ابن ماجه کتاب الجنائز باب 53 حدیث 1589 صفحه 266.

این رسول خداست که بر یکی از نوادگان خویش در حالیکه مشغول جانکندن بود گریه می کرد و در جواب آنهایی که اعتراض می کردند می فرمودند: این رحمتی است که خدا در اولاد آدم قرار داده و او فقط به بندگان رحیمش مهربان است.(1)

واقعاً این رسول رحمت صلی الله علیه واله وسلم اگر بود و می دید که اسلاف این وهابیون با نوادگان و فرزندان دلبندش پس از او چه کردند و چه مصائبی بر سر آنها وارد ساختند چه می کرد؟ اگر ناله های غریبانه ی دخترش فاطمه علیها السلام و پاره های جگر، جگر گوشه اش مجتبی علیه السلام و حلقوم دریده ی علی اصغر و رأس بر نیزه حسین عزیزش علیه السلام را می دید چگونه گریه کرده و عزاداری می نمود؟ آیا این مصائب از مصیبت هجران یوسف دردناکتر و از جانکندن نوه ی خردسال رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم در مقابل دیدگانش جانسوزتر نبود.

این رسول خداست که وقتی جانکندن سعد بن عباده را می بیند گریه می کند و می فرماید: آیا نمی شنوید؟ خدا مرده ای را با گریه و حزن ما عذاب نمی کند ولکن عذاب به خاطر سخنی است که از زبان خارج می شود.(2)

این رسول خداست که چون دید عمر زنی را از تشییع جنازه با داد و فریاد نهی می کند به او فرمودند: او را رها کن ای عمر زیرا که چشم می گرید و به جان مصیبت وارد شده است. دعها يا عمر فان العين دامعة و النفس مصابة.(3)

با ذکر این آیات قرآن کریم و این روایات که همگی از معتبرترین کتب اهل سنت که معروف به صحاح است انتخاب شده بود جای هیچ شک و شبه های باقی نمی ماند که گریه و عزاداری بر مصائب نه تنها با صبر و بردباری تنافری نداشته بلکه اولیاء و انبیاء عظام خدا چون خاتم الانبیاء صلی الله علیه واله وسلم و یعقوب نبی علیه السلام خود در مصائب می گریستند و روشن می شود که تا چه اندازه نبی اکرم صلى الله عليه وسلم با این فکر جاهلی که گریه را مخصوصاً از سوی بانوان مردود می دانسته است مبارزه کردند، لکن عده ای که در زمان آن حضرت به مقاصد خویش نرسیدند پس از آن بزرگوار چگونه افکار خرافی و ضد انسانی خویش را به جامعه اسلامی غالب کردند. باز -

ص: 274


1- صحيح مسلم، كتاب الجنائز باب 6 حدیث 922 صفحه 394، سنن ابن ماجه کتاب الجنائز باب 53 حدیث 1588 صفحه 266.
2- صحيح بخاری، کتاب الجنائز باب 44 حدیث 1304 صفحه 236.
3- سنن ابن ماجه کتاب الجنائز باب 54 حدیث 1587 صفحه 266.

آیات و روایات به روشنی ثابت شد که عزاداری و گریه با صبر مغایرتی ندارد و آنچه که در تعارض با صبر است شکایت از مصیبت و بیان سخنان شرک آلود و کفر آمیز است پس در نتیجه ،انسان هم می تواند صبور و بردبار باشد و هم در مصیبت محزون و غصه دار با بهره گیری از فضل و رحمت الهی در این بخش به دو سوالی که مطرح شده بود پاسخ دادیم اول اینکه آیا صبر با گریه و عزاداری در ضدیت است؟ و دوم آیا در منابع اهل سنت دلیلی بر مشروعیت گریه و عزاداری یافت می شود یا خیر؟ حال که پاسخ این دو سوال روشن گردید سخن را در بخش دیگر که پیرامون گریه بر مصائب حضرت سید الشهداء علیه السلام است پی می گیریم و الله هو الموفق المعين.

استحباب گریه و عزاداری بر حضرت سید الشهداء حسين بن على علیهما السلام

مولف وهابی در نتیجه انکار فضیلت بكاء و گریه بر حضرت سيد الشهداء علیه السلام دلیل این استحباب را هوی و هوس معرفی کرده و با این که خود به خوبی از روایات وارده بر فضائل گریه بر حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام مطلع است لیکن خویش را تسلیم هوی و هوس آلوده نفسانی خویش نموده و برای جلب رضایت ابلیس و اصحاب او همانطور که بیش از هزار سال است که رویه بزرگان ایشان بر این مدار دور زده است به یاوه سرائی می پردازد. لکن بر مؤمنین لازم است بدانند که خدای مهربان از حال او و همفکرانش در کتاب خویش خبرداده که:(ولتسمعن من الذين أوتوا الكتاب من قبلكم ومن الذين اشركوا اذى كثيراً).(1)

ای مومنین بی شک از مشرکین و آنهایی که صاحب کتابند اذیت های فراوانی خواهید شنید.

و به اهل ایمان نیز صبر و تقوی در برابر آنها را سفارش کرده است:(و أن تصبروا و تتقوا فان ذلك من عزم الامور).(2)

ص: 275


1- آل عمران / 186 بی تردید از مشرکین و اهل کتاب اذیت ها و زخم زبان های فراوانی را خواهید شنید و اگر صبر پیشه کرده و تقوی را رعایت کنید پس آن سبب استواری در کارهاست.
2- آل عمران / 186 بی تردید از مشرکین و اهل کتاب اذیت ها و زخم زبان های فراوانی را خواهید شنید و اگر صبر پیشه کرده و تقوی را رعایت کنید پس آن سبب استواری در کارهاست.

از این سخنان گذشته ما برای اثبات استحباب گریه و عزاداری بر حضرت اباعبدالله علیه السلام و برای اینکه بر همه تبیین گردد که ملاک این سخن هوی و هوس نیست، به ذکر پاره ای از روایات آل الله علیهم السلام پیرامون این عمل مقدس پرداخته و نمونه ای از کلمات نورانی ایشان را در راستای تبیین موضوع مذکور در اینجا نقل می نمائیم.

1- امام باقر علیه السلام فرمودند: پدرم حضرت زین العابدین علیه السلام مرتب می فرمودند: هر مؤمنی که چشمش برای قتل حسین بن علی علیه السلام گریان شود به اندازه ای که بر گونه هایش روان گردد خداوند او را بدین سبب در غرفه های بهشت ساکن کند.(1)

2- زید شحام می گوید: با جماعتی از اهل کوفه به نزد حضرت صادق علیه السلام حاضر بودیم پس جعفر بن عفان (شاعر اهل بیت) بر آن حضرت وارد شد پس امام او را نزدیک خود فرا خوانده و فرمودند: به من خبر رسیده که تو برای حسین علیه السلام خوب شعر می گویی. گفت: آری. فرمودند: بخوان پس شروع به خواندن کرد و حضرت صادق آل محمد علیه السلام و آنهایی که دور آن بزرگوار بودند گریستند به اندازه ای که محاسن حضرت از اشک چشمشان خیس گردید.

سپس فرمودند: ... ای جعفر هیچ کس نیست که برای حسین علیه السلام شعری بگوید و بگرید و بگریاند مگر اینکه خداوند او را در بهشت ساکن کرده و گناهانش را بیامرزد.(2)

3- امام ثامن الحجج على بن موسى الرضا علیه السلام فرمودند: ... همانا روز (قتل) حسین علیه السلام چشم های ما را مجروح کرده و اشک ما را سرازیر نموده است. عزیزان ما در کربلا ذلیل شده و تا روز قیامت کرب و بلا را ارث ما ساخته است. پس بر کسی چون حسین علیه السلام باید بگریند گریه کنندگان زیرا گریه بر او گناهان بزرگ را نابود می سازد. فعلی مثل الحسين فليبك الباکون.(3)

4- حضرت رضا علی بن موسی علیه السلام به پسر شبیب فرمودند: اگر می خواهی برای چیزی گریه کنی پس برای حسین علیه السلام گریه کن که او را چون گوسفندی سر بریدند و با او هجده نفر از اهلبیتش که مانندی در زمین نداشتند کشته شدند...

ص: 276


1- ثواب الاعمال / 178.
2- بحار الانوار 283/44.
3- امالی صدوق مجلس 27 ص 204.

ای پسر شبیب اگر بر حسین به اندازه ای گریستی که اشکت بر گونه هایت روان شد خداوند هر گناه کوچک و بزرگ کم و زیاد تو را می بخشد.(1)

5- امام صادق علیه السلام فرمودند: گریه و جزع بر بنده در هر غصه ای مکروه است مگر گریه و جزع بر حسین بن علی که گریه و جزع بر او اجر دارد.(2)

6- حضرت ابا عبدالله حسین بن علی علیهما السلام فرمودند: من کشته گریه ام هیچ مؤمنی مرا یاد نمی کند مگر اینکه می گرید.(3)

7- امام غریب و شهید حضرت سید الشهدا علیه السلام از حلقوم بریده به دختر خویش سکینه فرمودند: شیعیان من هرگاه آب گوارا نوشیدید مرا یاد کرده و هر زمان که شنیدید غریبی در غربت و کسی به شهادت از دنیا رفته بر من گریه کنید.(4)

8- حضرت صادق علیه السلام در ضمن دعایی که برای زوار و عزاداران جدشان حضرت ابا عبدالله الحسين علیه السلام انشاء فرموده اند اینگونه گریه کنان بر جدشان را دعا می فرمایند. خدایا رحمتت را بر آن چشمهایی که به خاطر دلسوزی بر ما گریان می شود و بر آن قلوبی که به سبب ما جزع می نماید و آتش می گیرد و آن ناله های بلندی که به خاطر مصائب ما برمی خیزد نازل فرما.(5)

9- امام جعفر بن محمد الصادق علیه السلام فرمودند: کسی که در نزد او حسین علیه السلام یاد شود و از چشم او به اندازه بال مگسی اشک خارج گردد ثواب او بر خداست و خداوند به کمتر از بهشت برای او راضی نمی شود.(6)

خواننده عزیز این مقدار روایات را در عدد بیست ضرب کرده و بداند عدد حاصله حداقل روایاتی است که در استحباب گریه بر حضرت سید الشهدا علیه السلام در کتب ما موجود است و چقدر مشتاقم که بدانم تارک این همه روایات معتبر پیرو هوی و است یا آنکس که به حکم عقل و شرع بدانها عامل و پایبند می باشد؟

ص: 277


1- عيون اخبار الرضا علیه السلام 604/1.
2- کامل الزيارات/ 99.
3- کامل الزیارات/ 106.
4- مستدرک الوسائل 26/17.
5- کافی 583/4 .
6- وسائل الشیعه 507/14.

گریه های ائمه علیهم السلام بر مصائب اهلبیت علیهم السلام مخصوصاً بر مصیبت های امام حسین علیه السلام.

شبهه انداز با لحنی عاری از مبانی علمی به راحتی مدعی شده است که اهلبیت علیهم السلام علاوه بر مصائب حضرت ابا عبدالله علیه السلام گریه و عزاداری نمی کرده اند. با وجود روشنی بطلان سخن وی فقط به جهت اتمام حجت روایاتی را در رد سخن بی پایه و اساس او ذکر می نمایم.

1- ابن عباس در حدیثی می گوید: رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم در هنگام احتضار آنقدر بر مظلومیت امام علی علیه السلام گریستند که از هوش رفتند.(1)

2- عایشه دختر ابابکر نقل کرده است زمانی که جبرئیل خبر شهادت حسین بن على علیه السلام را به پیامبر صلی الله علیه واله وسلم داد حضرت گریستند و جبرئیل ایشان را دلداری می داد.(2)

3- ابن عباس در روایتی طولانی نقل کرده است که چون از صفین باز می گشتیم گذر امام المتقین علی بن ابی طالب علیه السلام و اصحاب آن حضرت به سرزمین نینوا افتاد. آن بزرگوار با صدای بلند مصائبی را که در این زمین بر عترت طاهره سپس خواهد رسید بیان کرده و آنقدر گریستند که از هوش رفتند. ثم بكى بكاء طويلاً و بكينا معه حتى سقط لوجهه و غشى عليه طويلاً.(3)

4- ابن عباس می گوید روزی رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم نشسته بودند که امام حسن علیه السلام که کودکی بودند وارد شده پس پیامبر صلی الله علیه واله وسلم گریستند و فرمودند: بیا به نزد من ای پسرم. پس او را بر زانو نشانده و فرمودند:.... در آخر امر او را با سم شهید خواهند کرد و در آن زمان ملائکه و هفت آسمان و زمین بر او بگریند و همه چیز حتی پرندگان آسمان و ماهیان دریا بر او بگریند پس هر کس بر مصیبت حسنم گریه کند چشمش در روزی که چشمها کور است کور نخواهد شد...(4)

ص: 278


1- بحار الانوار 83/28.
2- بحار الانوار 349/36.
3- امالی صدوق مجلس 87 صفحه 940.
4- امالی صدوق مجلس 24 صفحه 182 و بحارالانوار 149/44.

5- امام العارفین و قدوة الصالحین امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: به همراه فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام در نزد پیامبر صلی الله علیه واله وسلم بودیم پس به ما توجهی کرده و گریستند. من گفتم: گریه ی شما را چه سبب بود؟

فرمودند: گریه می کنم برای آنچه که بعد از من بر شما خواهد رسید. گفتم آن چیست؟ فرمودند: گریه می کنم به خاطر ضربه ای که بر سر تو وارد می شود ضربه ی سیلی ای که به صورت فاطمه می خورد و خنجری که به ران حسن فرو رفته و سمی که بدان مسموم می شود و گریه می کنم به خاطر شهادت حسین پس همه گریستیم.(1)

6- امام صادق علیه السلام فرمودند: حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام در روزی که امام حسن علیه السلام را مسموم کرده بودند وارد بر برادر شدند و چون چشمشان به برادر افتاد شروع به گریه کردند. امام مجتبی علیه السلام پرسیدند بر چه گریه می کنید؟ فرمودند: به حال شما و آنچه که بر سر شما آورده اند گریه می کنم. پس امام حسن مجتبی علیه السلام فرمودند: لکن هیچ روزی چون روز تو نیست ای ابا عبدالله...(2)

7- ابوعماره شاعر می گوید: امام صادق علیه السلام فرمودند: برای من شعری درباره ی حسین علیه السلام بخوان پس خواندم و حضرت گریه کرده و صدای گریه از خانه بلند گردید.(3)

8- حضرت رضا علیه السلام فرمودند: پدرم چون روز عاشورا می رسید در آن روز محزون و مصیبت زده و گریان بودند و می فرمودند: امروز روزی است که حسین صلوات الله علیه در آن کشته شده است.(4)

9- چون پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم دختر خویش فاطمه علیها السلام را به مصائب ابا عبدالله علیه السلام مطلع ساختند. سرور زنان دو عالم سلام الله علیها به شدت گریستند و فرمودند: پدرجان این مصائب در چه زمانی واقع خواهد شد؟ حضرت رسول صلی الله علیه واله وسلم فرمودند: زمانی که نه من و نه علی و نه تو هیچ یک نباشیم. پس گریه ریحانه قلب رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم شدت یافته و فرمود: پس چه کسی بر او اقامه عزا کند؟ نبی خدا صلی الله علیه واله وسلم فرمودند: ای فاطمه، زنان امتم بر زنان اهلبیتم و مردان امتم بر مردان ایشان گریه -

ص: 279


1- بحار الانوار 149/44.
2- امالی صدوق مجلس 24 صفحه 184.
3- بحار الانوار 282/44.
4- بحار الانوار 284/44.

خواهند کرد و گروه گروه عزای او را در هر سال تجدید می کنند. پس در قیامت تو زنان را و من مردان را و هر کس که بر مصائب حسین گریه کرده است را دستگیری کرده و با شفاعت خویش وارد بهشت می سازیم.(1)

10 - امام صادق علیه السلام فرمودند: حضرت زين العابدين على بن الحسین علیه السلام بیست سال یا چهل سال بر پدر بزرگوار خویش حضرت سید الشهداء علیه السلام گریستند.(2)

11- حضرت بقیة الله ارواحناه فداه در زیارت جد غریب خویش به آن حضرت خطاب می فرمایند :که هر آینه هر صبح و شام بر شما ندبه کرده و بر شما به جای اشک خون می گریم. (3)

12- امام هشتم حضرت علی بن موسی الرضا عليه الاف التحیه و الثنا در هنگام خروج اجباری از مدینه به سمت طوس به اهلبیت خویش امر فرمودند که بر من با صدای بلند گریه کنید.(4)

این روایات و امثال آنها که لا يعدّ ولا یحصی هستند همگی در پی اثبات این مدعاست که اهلبیت علیهم السلام خود بر مصائب خویش بیش از همه عزاداری و گریه می کرده اند و در بطن سخنان این وهابی خود فروخته جز القاء شبهه و ایجاد تفرقه چیز دیگری نهفته نیست.

محمد بن ادریس شافعی که خود از ائمه اربعه اهل سنت است در قصیده ای منسوب به او در مصائب حضرت سیدالشهدا علیه السلام نوحه سرائی کرده و رثای آن حضرت را بر زبان خویش جاری ساخته است که ما نیز کتاب خویش را با مرثیه ی او به اتمام می رسانیم

ص: 280


1- بحار الانوار 292/44.
2- كامل الزيارات/ 105.
3- بحار الانوار 317/101.
4- عيون اخبار الرضا علیه السلام 527/2.

تاوب عنّى و الفواد كئيب *** و ارق عینی فارقاد غريب.

فمن مبلغ عنى حسين رسالة *** و ان كرهتها انفس و قلوب.

قتيلاً بلا جرم كان قميصه *** صبيغ بماء الارجوان خضب

فللسيف اعوال و للرمح رنّه *** وللخيل من بعد الصهيل نحيب.

تزلزلت الدنيا لال محمّد *** و كادلهم صمّ الجبال تذوب.

يصلّى على المبعوث من آل هاشم *** و يغزى بنوه ان ذالعجيب.(1)

در پایان به تمام عزیزانی که این کتاب را به طور کامل و با دقت مطالعه فرموده اند عرض می نمایم که اگر در موردی از جوابها احساس نمودند متوجه و یا قانع نمی شوند گمان نکنند که این آخرین سخن شیعه است بلکه با مراجعه به بزرگان و اساتید فن، هم جواب را بار دیگر بررسی کرده و هم از اجوبه ایشان استفاده نمایند. آخرین نکته ای که سفارش بدان ضروری می نماید این است که همه ی ما همواره بدانیم مثل یک شبهه مثل درد و مرضی است که باید به دنبال مداوای آن رفت.

و من الله التوفیق.

ص: 281


1- البكاء للحسين علیه السلام /412. اندوه من باز گردید و دل من محزونست *** و چشم من ضعیف و خواب از آن دور شد. پس کیست که از من پیغامی به حسین رساند *** اگر چه نفسها و دلها را خوش نیاید. در حالیکه بدون گناهی کشته شده و گویا *** پیراهنش با آب ارغوان رنگ شده. پس برای شمشیر فریادها و برای نیزه ها ناله ها *** و برای اسب پس از شیحه زدن ضجه هائیست دنیا برای آل محمد متزلزل شد *** و نزدیک است که کوهها برایشان سخت آب شود. وه که بر پیامبر هاشمی صلوات فرستاده می شود *** و با فرزندان او جنگ می شود این بسیار عجیب است.

منابع

قرآن کریم.

1. الامامة والسياسة: ابى محمد عبدالله بن مسلم ابن قتیبه دینوری( 276 ه-ق) چاپ منشورات الرضى (1363ه- ق).

2. اثبات الهداة بالنصوص والمعجزات: شیخ حر عاملی قدس الله نفسه القدوسي (1104 ه- ق) انتشارات دار الكتب الاسلامية (1384 ه-ش).

3. احتجاج: شیخ جليل القدر ابو منصور احمد بن علی بن ابیطالب طبرسی رحمة الله عليه قرن ششم (هجری دارالکتب اسلامیه (1381 ه-ق).

4. الاختصاص: محمدبن محمدبن نعمان معروف به شیخ مفید اعلی الله مقامه (413 ه-ق) چاپ موسسه نشر اسلامی( 1425ه-ق).

5. الارشاد في معرفة حجج الله على العباد: ابو عبدالله محمد بن نعمان معروف به شیخ مفید اعلی الله مقامه 413 ه- اسلامیه 1380 شمسی.

6. ارغام المبتدع الغبى بجواز التوسل بالنبي صلی الله عليه واله وسلم: حافظ بن صديق المغربي . :امالی ابوجعفر محمد بن الحسن طوسی 460ه- دار الکتب اسلامیه 1380 شمسی.

8. امالی: شیخ ابوجعفر محمد بن علی قمی معروف به شیخ صدوق رضوان الله عليه (381ه-ق) چاپ وحدت بخش (1384ه- ش).

9. بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار عليهم السلام: علامه محقق مولی محمد باقر مجلسی سلام الله علیه (1111 ه- ق) چاپ دار الكتب الاسلامية( 1362 ه- ش).

10. بداية المعارف الالهيه فى شرح عقائد الاماميه: علامه محمد رضا مظفر به شرح سید محسن خرازی موسسه نشر اسلامی 1417.

11. بداية والنهاية : اسماعيل بن عمر بن کثیر (774ه-ق) چاپ دارالکتب العلمیه.

12. بصائر الدرجات ابوجعفر محمد بن حسن صفار رحمة الله عليه (290ه-ق) چاپ طلیعه نور( 1384ه-ش).

13. البكاء للحسین علیه السلام علامه میر جهانی چاپ خورشید 1371 شمسی.

ص: 282

14. تاریخ الامم و الملوک: ابی جعفر محمد بن جریر طبری (310ه-ق) چاپ دار القلم بیروت.

15. تاریخ تشیع در ایران: رسول جعفریان انتشارات انصاریان (1380 ه- ش).

16. تاریخ خلیفه بن خيّاط: خليفه بن خیاط عصفری بصری (240ه-ق) چاپ دارالفکر رقة بیروت( 1414ه-ق).

17. تاریخ یعقوبی: احمد بن ابی یعقوب بن جعفر معروف به یعقوبی حدود(قرن سوم هجری) چاپ موسسه اعلمی بیروت( 1413 ه-ق).

18. تذكرة الخواص: يوسف بن قزغلی بن عبدالله معروف به سبط بن جوزی (654 ه-ق) چاپ مرکز نشر مجمع جهانی اهل البيت عليهم السلام (1426 ه-ق).

19. تزويج ام كلثوم من عمر: علی حسینی میلانی.

20. تفسیر المیزان: علامه فقیه سید محمد حسین طباطبائی عليه الرحمة، دفتر انتشارات اسلامی.

21. تفسیر عیاشی: محدث جلیل القدر ابى نصر محمد بن مسعود معروف به عیاشی عليه الرحمة (قرن سوم هجری) چاپ انتشارات اعلمی بیروت( 1411 ه-ق).

22. تفسیر فرات کوفی: ابوالقاسم فرات بن ابراهيم عليه الرحمة (قرن چهارم هجری) چاپ وزارت ارشاد (1374 ه-ش).

23. تفسير كبير: محمد بن عمر بن حسین قرشی طبرستانی معروف به فخر رازی (606 ه-ق) داراحیاء التراث العربي بيروت.

24. تفصيل وسائل الشيعه الى تحصيل مسائل الشریعه: شیخ محمد بن الحسن الحر عاملی 1104 ه- موسسه آل البيت عليهم السلام لاحياء التراث 1424 ه- .

25. تهذیب الاحکام: شیخ الطائفه ابی جعفر محمد بن الحسن الطوسی قدس سره الشريف ( 460ه-ق) چاپ دار الصعب - دارالتعارف بيروت (1401 ه- ق).

26. ثواب الاعمال: ابو جعفر محمد بن علی قمی معروف به صدوق 381 ه- نشر اخلاق قم 1382 شمسی.

27. جامع الاصول: محمد بن اثیر جزری( 606 ه-ق) چاپ دار الفکر بیروت.

ص: 283

28. جامع الرواة و ازاحة الاشتباهات عن الطرق و الاسناد: علامة محمد بن على اردبیلی رحمة الله عليه حدود (قرن 11 هجری) چاپ: انتشارات دارالاضواء بيروت( 403 ه-ق).

29. جامع الصحيح سنن الترمذی: ابوعیسی محمد بن عیسی بن سورة (297 ه-ق) داراحياء الثراث العربي بيروت.

30. الجمل والنصرة لسيد العترة فى حرب البصرة: ابو عبدالله محمد بن نعمان معروف به شیخ مفید اعلی الله مقامه 413 ه- مكتب الاعلام الاسلامی 1413 ه-.

31. حياة فاطمة الزهراء عليها السلام: باقر شریف قریشی.

32. الخرائج و الجرائح: فقيه محدث قطب الدین راوندی (573 ه- ق) منشورات دار الكتب الاسلامی توزیع بیروت 1409 .

33. الدر المنثور في التفسير بالمأثور: جلال الدین سیوطی 911 ه- دارالفکر بیروت 1403.

34. دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشريعي: احمد بن حسین بن علی بیهقی 458 ه- دار الكتب العلميه بيروت.

35. ذخائر العقبی فی مناقب ذوى القربى: محب الدین ابوالعباس احمد بن عبدالله طبری (694 ه- ق) چاپ مکتبة دارالزمان.

36. رفع المنارة لتخريج احاديث التوسل والزيارة: محمود سعيد ممدوح چاپ دار الامام النووى عمان، اردن.

37 سبطان فى موقفيهما آية الله سید علینقی نقوی قدس سره چاپ موسسه بهار

38. سنن ابن ماجه: محمد بن یزید قزوینی معروف به ابن ماجه (275ه-ق) انتشارات دار احیاء التراث العربی بیروت( 1421 ه- ق).

39. شرح نهج البلاغه: عز الدين ابو حامد ابن ابى الحديد المدائنی (655 ه- ق) چاپ موسسه اسماعیلیان (1378 ه- ق).

40. شواهد التنزيل لقواعد التفضيل: عبیدالله بن عبدالله معروف به حاکم حسکانی(قرن پنجم هجری) چاپ موسسه اعلمی بیروت( 1393 ه-ق).

ص: 284

41. صحیح بخاری: ابی عبدالله محمد بن اسماعیل بخاری( 256 ه-ق) چاپ دار احیاء التراث العربی( 1422 ه- ق).

42. صحیح مسلم: ابی الحسین مسلم بن حجاج نیشابوری (261 ه-ق) چاپ داراحیاء التراث العربي( 1420 ه- ق).

43. علل الشرايع: شيخ ابوجعفر محمد بن علی قمی معروف به شیخ صدوق رضوان طومالی حالات بتحال الله علیه (381 ه- ق) چاپ انتشارات مومنین (1382 ه- ش).

44. عیون اخبار الرضاء علیه السلام: شیخ ابوجعفر محمد بن علی قمی معروف به شیخ صدوق رضوان الله عليه( 381 ه- ق) چاپ دارالکتب اسلاميه (1380 ه-ش).

45. الغدير في الكتاب و السنة و الادب: علامه بزرگ شیخ عبدالحسین امینی قدس الله نفسه القدوسی چاپ بنیاد بعثت (1376 ه-ش).

46. فاطمة الزهراء علیها السلام بهجة قلب المصطفى صلی علی الله علیه واله وسلم: آية الله احمد رحمانی همدانی چاپ منير ( 1420 ه-ق).

47. فتح البارى فى شرح صحيح البخاری: احمد بن علی بن حجر عسقلانی (852 ه-ق) چاپ دار المعرفة بيروت.

48. الكافي: ثقة الاسلام ابى جعفر محمد بن يعقوب بن اسحاق کلینی رازی نورالله مضجعه( 329 ه- ق) چاپ دار الكتب الاسلامية (1383 ه-ش).

49. کامل الزیارات: جعفر بن قولویه قمی 367 ه- دار المرتضی بیروت 1429 ه-.

50. كفاية الطالب في مناقب علی بن ابی طالب عليه السلام: محمد بن یوسف کنجی شافعی 658 ه- دار احیاء التراث اهل البيت عليهم السلام تهران 1404 .

51. کمال الدین و تمام النعمة: ابو جعفر محمد بن علی قمی معروف به صدوق 381 ه- دار الحديث قم 1380 شمسی.

52. کنز العمال فى سنين الاقوال و الافعال: علاء الدين المتقى بن حسام الدین هندی( 975 ه-ق) چاپ موسسه رسالة بيروت( 1409 ه-ق).

53. محاسن: ابوجعفر احمد بن محمد بن خالد برقی (قرن سوم هجری) مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام 1416.

54. مرآة الابرار: احمدرضا آقا دادی چاپ انتشارات دليل ما( 1387 ه- ش).

ص: 285

55. الذهب و معادن الجوهر: ابى الحسن علی بن حسین مسعودی (346 ه-ق) چاپ دارالفکر بيروت( 1409 ه-ق).

56. مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل: حاج میرزا حسین نوری طبرسی رحمة الله علیه (1320 ه-ق) چاپ موسسة ال البيت لاحياء التراث (1408 ه- ق).

57. مستدرک علی الصحيحين: محمد بن عبدالله حاکم نیشابوری 405 ه- دار الکتب العلميه بیروت 1411.

58. مسند احمد حنبل: احمد بن حنبل بن هلال (241 ه-ق) چاپ بیت الافكار الدوليه بیروت.

59. معجم الصغير: سلیمان بن احمد طبرانی 360 ه- دار احیاء التراث العربي بيروت 1404.

60. المغازی: محمد بن عمر واقدی (207 ه-ق) چاپ مرکز نشر دانشگاهی (1369 ه- ش).

61. مفاتيح الجنان: محدث جلیل القدر شیخ عباس قمى عليه الرحمة.

62. مفردات الفاظ القرآن: راغب اصفهانی حدود 425 ه- دار القلم دمشق 1416.

63. مقاتل الطالبيين: ابوالفرج علی بن محمد اصفهانی 256 ه- دفتر نشر اسلامی 1380 شمسی.

64. الملل و النحل: ابوالفتح محمد بن عبدالکریم شهرستانی (549 ه-ق) انتشارات اعلمی بیروت 1427 ه-ق.

65. من حياة الخليفه عمر بن خطاب: عبدالرحمن احمد البکری چاپ الارشاد للطباعة النشر بيروت.

66. مناقب خوارزمی: موفق بن احمد بن محمد مکی خوارزمی (568 ه-ق) چاپ انتشارات جامعه مدرسین.

67. مناقب علی بن ابیطالب علیه السلام: ابى الحسن علی بن محمد شافعی مشهور به ابن مغازلی (483 ه-ق) چاپ مكتبة الاسلامية( 1402 ه-ق).

68. منتهی الامال: محدث جلیل القدر شیخ عباسی قمی علیه الرحمة، انتشارات نسيم حيات( 1382 ه-ش).

ص: 286

69. المهدى المنتظر علیه السلام في ضوء الاحاديث والاثار الصحيحة: دكتر عبدالعليم عبدالعظیم البستوی، چاپ مكتبة المكيه.

70. نهج البلاغه: ابو الحسن محمد بن حسين الطاهر الشريف الرضى عليه الرحمة (قرن پنجم هجری) چاپ موسسه تحقیقاتی امیرالمومنین علیه السلام (1379 ه-ش).

71. وافي بالوفيات: صلاح الدین خلیل بن ایبک صفدی شافعی (764 ه- ق) چاپ بیروت.

72. الوهمى و الحقيقي في سيرة عمر بن الخطاب: عبدالباقی قرنة الجزائري دار التفسير 1428ه-.

73. ينابيع المودة لذوى القربى: سليمان بن ابراهیم قندوزی حنفی( 1294 ه- ق) چاپ دار الاسوة( 1422 ه-ق).

ص: 287

آشنایی با آثار دیگر نویسنده

عکس

مراة الابرار احمدرضا آقادادی: این کتاب با بررسی اکثر منابع روائی شیعه در موضوع محبین وشیعیان اهلبیت علیهم السلام به زبان عربی نگارش یافته است. فضائل شیعه قبل از دنیا در دنیا و در آخرت صفات شیعه و آیاتی که تأویل به شیعه شده است را می توانید به طور مبسوط در این کتاب بخوانید.

بررسی منابع و شرح فراز های زیارت عاشورا:این کتاب با رویکردی نو ضمن معرفی منابع زیارت عاشورا به بررسی فرازهای آن زیارت بر مبنای آیات و روایات پرداخته است. در این کتاب برای اولین بار عین فتاوای علمای متقدّم و متأخر در زمینه ی معنای ناصبی گنجانده شده است. بی شک نظرات بدیع نویسنده پیرامون موضوعاتی چون شفاعت و تقرب و مبحث برائت ولعن توجه شما را به خود جلب خواهد کرد.

نگاهی نو به تاریه صدر اسلام با مقدمه ای از استاد حاج سید ابوالحسن مهدوی.

احمدرضا آقادادی.

کتاب نگاهی نو به تاریخ صدر اسلام با نگرشی جدید انحرافات نگاهی نو صدر اول اسلام را بررسی کرده و به کنکاش موضوع غصب به تاریخ صدر اسلام از نظر روانی پرداخته است.

درمان با قرآن و ذکرهای مستحبی: فضائل و آثار سوره های قرآن کریم و اذکار وارده در روایات موضوعی است که این کتاب به زیبائی به آن پرداخته است.

ص: 288

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109