زندگی نمونه در تفسیر نمونه جلد 2

مشخصات کتاب

سرشناسه: مکارم شیرازی، ناصر، 1305 -

عنوان و نام پدیدآور: زندگی نمونه در تفسیر نمونه / مکارم شیرازی (مدّ ظله)؛ تهیه و تنظیم: حسن مشکاتی

مشخصات نشر: قم: امام علی بن ابی طالب علیه السلام، 1399.

مشخصات ظاهری: 248ص.

شابک: ج2: ISBN: 978-964-533-353-7 ج1: ISBN: 978-964-533-145-8

دوره: ISBN: 978-964-533-352-0

وضعیت فهرست نویسی: فیپا.

یادداشت: فهرستنویسی بر اساس جلد دوم، 1399 (فیپا).

موضوع: تفاسیر شیعه - قرن 14

موضوع: راه و رسم زندگی -- جنبه های قرآنی

موضوع: راه و رسم زندگی (اسلام)

موضوع: قرآن - اخلاق

شناسه افزدوه: مشکاتی، حسن، گردآورنده.

رده بندی کنگره: 98 BP

رده بندی دیویی: 297/179

شماره کتابشناسی ملی: 6169485

ص: 1

اشاره

------------------------------------------

سرشناسه: مکارم شیرازی، ناصر، 1305 -

عنوان و نام پدیدآور: زندگی نمونه در تفسیر نمونه / مکارم شیرازی (مدّ ظله)؛ تهیه و تنظیم: حسن مشکاتی

مشخصات نشر: قم: امام علی بن ابی طالب علیه السلام، 1399.

مشخصات ظاهری: 248ص.

شابک: ج2: ISBN: 978-964-533-353-7 ج1: ISBN: 978-964-533-145-8

دوره: ISBN: 978-964-533-352-0

وضعیت فهرست نویسی: فیپا.

یادداشت: فهرستنویسی بر اساس جلد دوم، 1399 (فیپا).

موضوع: تفاسیر شیعه - قرن 14

موضوع: راه و رسم زندگی -- جنبه های قرآنی

موضوع: راه و رسم زندگی (اسلام)

موضوع: قرآن - اخلاق

شناسه افزدوه: مشکاتی، حسن، گردآورنده.

رده بندی کنگره: 98 BP

رده بندی دیویی: 297/179

شماره کتابشناسی ملی: 6169485

------------------------------------------

ناشر برتر

نوزدهمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران

زندگی نمونه در تفسیر نمونه

جلد دوم

تألیف: حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

گردآوری: حسن مشکاتی

تیراژ: 2000 نسخه

نوبت چاپ: اوّل

صفحه و قطع: 248 صفحه / رقعی

تاریخ انتشار: 1399

چاپخانه: سلیمانزاده

ناشر: انتشارات امام علی بن ابی طالب(ع)

شابک: 978-964-533-353-7

قم _ ابتداى خیابان شهدا _ کوی آمار (22) - پلاک 15

تلفن: 37732478

دورنگار: 37840099

www.imamalipub.ir

ص: 2

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 3

ص: 4

فهرست مطالب

مقدمه------------13

فصل اول: آیات با شرح / 15

حقیقت نیکوکارى------------17

هشدارى به مسلمانان------------20

راه نجات چیست؟------------22

حق تقوا چیست؟------------23

حفظ ایمان تا...؟------------25

دعوت به سوى اتحاد------------26

حفظ سلامت اجتماع------------28

عامل شکست و عقب ماندگى مسلمانان------------34

چهره هاى نورانى و تاریک------------37

مبارزه با فساد مقدم بر ایمان------------39

آیا اعمال نیک ضایع مى شود؟------------41

کسانى که شایستگى دوستى ندارند!------------43

رحمت و غضب الهى؟------------45

ص: 5

مبارزه قرآن با رباى فاحش------------47

مسابقه در مسیر سعادت------------50

ویژگى هاى پرهیزکاران ------------52

بخشنده گناه کیست؟------------55

شکست منشأ پیروزى------------57

پایدارى حوادث روزگار!------------59

بهاى بهشت؟------------61

به کارگیرى سرمایه عمر در کدام مسیر؟------------62

سخن مجاهدان راه خدا!------------64

بهترین یاور!------------65

شهادت بهتر است یا...!؟------------66

دریچه اى به سوى زندگى دیگر؟------------67

ویژگى هر رهبر------------68

از صفات مهم مدیر؟!------------69

مشارکت جمعى!------------70

مشورت سپس تصمیم گیرى نهایى------------74

تکیه بر قدرتى شکست ناپذیر------------76

جایى که به هرکس آنچه انجام داده مى دهند!------------78

تفاوت مجاهدان و منافقان؟------------79

منت خدا بر بندگان چیست؟------------81

رسالت پیامبران------------83

ص: 6

زندگان جاوید!------------84

شهامت و شجاعت از آثار ایمان------------88

چه کسانى به حال خود واگذاشته مى شوند؟------------90

خریداران کفر------------92

سرنوشت شوم کفرپیشه گان!------------93

چرا افراد گناهکار غرق در نعمتند؟------------94

سرانجام ایمان به خدا------------96

در بند اسارت!------------97

قانون عمومى مرگ!------------100

پاداش کامل اعمال در کجا؟!------------102

راه نجات از هلاکت!------------103

دنیاى فریبنده!------------105

جهان صحنه آزمایش!------------107

هشدار و آماده باش به مسلمانان!------------108

در برابر حوادث سخت چه کنیم؟------------109

افراد از خود راضى و مغرور!------------111

جهان آفرینش از نشانه هاى اوست!------------114

مجذوبان پهنه هستى!------------116

خردمندان از چه وحشت دارند؟------------119

درخواست از خداوند چگونه؟------------121

تقاضاى خردمندان از خداوند!------------123

ص: 7

پاداش پرهیزکاران از خدا!------------125

حل مشکلات، چگونه؟------------127

مهمترین عامل در ساختن جامعه سالم؟------------131

زیربناى یک جامعه اسلامى------------133

مهریه، احترام به حقوق زن------------135

اموال خود را به دست افراد غیر عاقل نسپارید!------------139

چهره واقعى اعمال------------141

قوانین الهى بر اساس مصلحت بشر!------------143

سزاى تجاوزگران به حدود الهى------------146

شرایط پذیرش توبه؟------------148

کسانى که توبه آن ها پذیرفته نمى شود!------------151

نحوه تعامل با همسر------------153

محدودیت با سعادت یا آزادگى با آلودگى؟!------------155

سلامت اقتصادى عاملى براى سلامت اجتماع------------157

انتحار؟------------159

گناهان کبیره و صغیره------------160

تفاوت ها بر طبق عدالت الهى------------163

درخواست از فضل و رحمت او------------167

همه چیز را مى داند!------------168

سرپرستى در نظام خانواده------------169

وظایف زنان در خانواده------------172

ص: 8

وظیفه مردان در برابر زنان متخلف------------173

دادگاه صلح خانوادگى------------177

پاک کننده روح------------180

دستورى جامع در مورد آداب معاشرت------------181

تفسیر------------181

سرچشمه اصلى شرک------------185

بخیلان؟------------187

انفاق براى خودنمایى------------189

تأثیر همنشین در سرنوشت انسان------------191

حکایتى دیگر از لطف بیکران او------------193

خریداران گمراهى------------195

از امیدبخش ترین آیات قرآن------------197

چرا خودستایى؟------------200

سرانجام حسادت ورزیدن------------202

سرنوشت افراد بى ایمان------------205

سرنوشت افراد باایمان------------207

امانت از قوانین مهم اسلامى------------209

عدالت زیربناى جامعه اسلامى------------211

اولواالامر چه کسانى هستند؟------------213

از عوامل عقب گرد جوامع------------215

راز رسالت پیامبران؟------------216

ص: 9

بازگشت به راه صحیح------------217

دوستان بهشتى------------220

زندگى صحنه مبارزه حق و باطل------------223

مکر شیطان------------225

مرگ کجاست؟------------227

علت نیکى ها و بدى ها------------229

سنت پیامبر همچون وحى الهى است------------231

فصل دوم: آیات بدون شرح / 233

امکان کفر ورزیدن------------235

توکل و مؤمنان------------235

رحمت در سایه اطاعت از خدا و رسول------------236

مرگ به دست اوست------------236

دوستان خدا!------------237

خداوند چه کسانى را دوست دارد؟------------237

خواهان دنیا یا آخرت؟------------238

بخشش خدا براى چه کسانى است------------238

مرگ و حیات به دست کیست؟------------239

قاطعیت در تصمیم!------------239

تکیه گاه اهل ایمان؟------------240

مغایرت زبان با دل------------240

ص: 10

نتیجه نیکى!------------241

خدا کافى است------------241

حزن از سرعت در کفر------------242

توانایى خداوند؟------------242

دستور به گفتن سخن استوار------------243

پیروزى بزرگ کدام است؟------------243

تخفیف در تکالیف------------244

انسان چگونه آفریده شد؟------------244

مهربان، نسبت به ما!------------245

سرانجام کافران------------245

تنها یار و یاور------------246

دورشدگان از رحمت------------246

خداوند اینگونه است------------247

خداوند...------------247

راه حل منازعات------------248

ص: 11

ص: 12

مقدمه

الَّذِى خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلا...

آن کس که مرگ و حیات را آفرید، تا شما را بیازماید که کدام یک از شما بهتر عمل مى کنید.... (ملک/2)

همه مى دانیم، ما انسان ها در مدت محدودى که در این دنیا زندگى مى کنیم، آمده ایم براى این که استعدادها و توانایى درونى خود را شناخته، به رشد و تعالى همه جانبه رسیده، به سعادت وخوشبختى نائل آییم. این مهم بخودى خود امکان پذیر نبوده، نیاز به برنامه و راهنمایى دارد. برنامه اى که همه جوانب را در نظر گرفته، بتواند اهداف ما انسان ها را در زندگى محقق سازد.

آیا چنین برنامه اى را کسى که خالق انسان است و از همه رمز ورازهاى وجود او باخبرمى باشد، باید ارائه دهد یا مخلوقات او؟

آن خالق مهربان، ما را آفرید و همو اهداف خلقت را وضع کرد و همو به ما برنامه داد. او قرآن را بر خاتم رسولانش (صلی الله علیه و آله) نازل فرمود. بهترین برنامه زندگى را در آن ترسیم و پیامبر (صلی الله علیه و آله) و ائمه اطهار (علیهم السلام) نیز آیات الهى را براى رهروان راه هدایت و سعادت به خوبى تبیین نموده اند.

ص: 13

در این راستا براى قرآن تفاسیر بسیارى نوشته شده که مى توان گفت از جامع ترین، شیواترین و بلیغ ترین تفاسیر عصر امروز، تفسیر نمونه، اثر محقق و نویسنده توانا، حضرت آیت الله العظمى مکارم شیرازى است.

در مجموعه حاضر از قرآن کریم این کتاب زندگى، آیاتى انتخاب شده و پس از ترجمه، مطالبى عیناً از تفسیر نمونه نقل شده است.

با این امید که بر مبناى این آیات نمونه، زندگى نمونه اى را استوار ساخته به سعادت و کامیابى در هر دو سرا نائل آییم.

در پایان از همکارى هاى دو نفر از فارغ التحصیلان دانشگاه معارف قرآن و عترت (علیهم السلام) اصفهان سرکار خانم م.پوراصفهانى و سرکار خانم س.برزوکه در تدوین آن کمک کردند، تشکر مى کنم.

حسن مشکاتى

تابستان 1394

ص: 14

فصل اول: آیات با شرح

اشاره

وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلى مُکْثٍ وَنَزَّلْناهُ تَنْزیلاً

و قرآنى که آیاتش را از هم جدا کردیم، تا آن را با درنگ بر مردم بخوانى؛ و آن را به تدریج نازل کردیم. (اسراء/106)

در این فصل تعدادى از آیات قرآن که کاربرد بیشترى در زندگى روزانه ما دارد، انتخاب شده و سپس به بیان ترجمه و گزیده اى از تفسیر آیه مربوطه پرداخته شده است.

ص: 15

ص: 16

1- حقیقت نیکوکارى

اشاره

لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فَإِنَّ اللهَ بِهِ عَلِیمٌ

هرگز به (حقیقت) نیکوکارى نمى رسید مگر این که از آنچه دوست مى دارید، (در راه خدا) انفاق کنید و آنچه انفاق مى کنید، خداوند از آن آگاه است. (آل عمران/92)

تفسیر

«برّ» معنى وسیعى دارد و به تمام نیکى ها اعم از ایمان و اعمال پاک گفته مى شود. در این آیه به یکى از طرق وصول به حقیقت ایمان و مقام برّ و نیکوکارى اشاره مى کند، همان چیزى که بهترین نشانه شخصیت و عواطف انسانى و تقوا به اسلام است.

رسیدن به مقام نیکوکاران واقعى، شرایط زیادى دارد که یکى از آن ها انفاق کردن از اموالى است که مورد علاقه انسان است، زیرا عشق و علاقه واقعى به خدا، و احترام به اصول انسانیت و اخلاق، آن گاه روشن مى شود که انسان بر سر دو راهى قرار گیرد، در یک

ص: 17

طرف مال و ثروت یا مقام و منصبى قرار داشته باشد که مورد علاقه شدید او است، و در طرف مقابل خدا و حقیقت و عواطف انسانیت و نیکو کارى، اگر از اولى بخاطر دومى صرف نظر کرد معلوم مى شود که در عشق و علاقه خود صادق است، و اگر تنها در این راه از موضوعات جزئى حاضر بود صرف نظر کند، معلوم مى شود عشق و علاقه معنوى او نیز به همان پایه است و این مقیاسى است براى سنجش ایمان و شخصیت.

نفوذ آیات قرآن در دل هاى مسلمانان بقدرى سریع و عمیق بود که بلافاصله بعد از نزول آیات اثر آن ظاهر مى گشت، بعنوان نمونه در مورد آیه فوق در تواریخ و تفاسیر اسلامى چنین آمده است:

یکى از یاران پیامبر (صلی الله علیه و آله) بنام ابو طلحه انصارى در مدینه نخلستان و باغى داشت بسیار مصفا و زیبا، که همه در مدینه از آن سخن مى گفتند، در آن چشمه آب صافى بود که هر موقع پیامبر (صلی الله علیه و آله) به آن باغ مى رفت از آن آب میل مى کرد و وضو مى ساخت، و علاوه بر همه این ها آن باغ درآمد خوبى براى «ابو طلحه» داشت، او با ابوطلحه پس از نزول آیه فوق به خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمد و عرض کرد: مى دانى که محبوب ترین اموال من همین باغ است، و من مى خواهم آن را در راه خدا انفاق کنم تا ذخیره اى براى رستاخیز من باشد، پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: بخ بخ ذلک مال رابح لک: آفرین بر تو، آفرین بر تو، این ثروتى است که براى تو سودمند خواهد بود،

ص: 18

سپس فرمود: من صلاح مى دانم که آن را به خویشاوندان نیازمند خود بدهى، ابو طلحه دستور پیامبر (صلی الله علیه و آله) را عمل کرد و آن را در میان بستگان خود تقسیم کرد.(1)

***

ص: 19


1- ج 3، ص 3، چاپ 24.

2- هشدارى به مسلمانان

اشاره

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تُطِیعُوا فَرِیقآ مِّنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ یَرُدُّوکُمْ بَعْدَ إِیمَانِکُمْ کَافِرِینَ

اى کسانى که ایمان آورده اید اگر از جمعى از اهل کتاب (که کارشان نفاق افکنى و شعله ور ساختن آتش کینه و عداوت در میان شماست) اطاعت کنید شما را پس از ایمان به کفر بازمى گردانند. (آل عمران/100)

تفسیر

در این آیه روى سخن را به مسلمانان اغفال شده کرده است و به آن ها هشدار مى دهد که اگر تحت تاثیر سخنان مسموم دشمن واقع شوند، و به آن ها اجازه دهند که در میان افرادشان نفوذ کنند، و به وسوسه هاى آن ها ترتیب اثر دهند، چیزى نخواهد گذشت که رشته ایمان را به کلى خواهند گسست و به سوى کفر بازمى گردند، زیرا دشمن، نخست مى کوشد آتش عداوت را در میان آن ها شعله ور سازد و آن ها را به جان هم بیفکند و مسلماً به این مقدار قناعت

ص: 20

نخواهد کرد، و به وسوسه هاى خود هم چنان ادامه مى دهد تا به کلى آن ها را از اسلام بیگانه سازد.

از آنچه گفته شد، روشن مى شود که منظور از بازگشت به کفر که در آیه فوق به آن اشاره شده، «کفر حقیقى و بیگانگى مطلق» از اسلام است و نیز ممکن است منظور از «کفر» همان عداوت ها ودشمنى هاى دوران جاهلیت باشد، که آن خود یکى از شعبه ها و نشانه هاى کفر محسوب مى شود، چه این که ایمان سرچشمه محبت و برادرى است، و کفر سرچشمه پراکندگى و عداوت.(1)

***

ص: 21


1- ج 3، ص 23، چاپ 24.

3- راه نجات چیست؟

اشاره

... وَمَنْ یَعْتَصِمْ بِاللهِ فَقَدْ هُدِىَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ

... و هر کس به خدا تمسک جوید به راه مستقیم هدایت شده است. (آل عمران/101)

تفسیر

در پایان این قسمت از آیه به مسلمانان توصیه مى کند، که براى نجات خود از وسوسه هاى دشمنان، و براى هدایت یافتن به صراط مستقیم، دست به دامن لطف پروردگار بزنند، و به ذات پاک او وآیات قرآن مجید متمسک شوند، و به آن ها صریحاً مى گوید: که «هر کس به خدا تمسک جوید به راه راست هدایت خواهد شد».(1)

***

ص: 22


1- ج 3، ص 36، چاپ 24

4- حق تقوا چیست؟

اشاره

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ حَقَّ تُقَاتِهِ ...

اى کسانى که ایمان آورده اید! آن چنان که حق تقوى وپرهیزکارى است از خدا بپرهیزید. (آل عمران/102)

تفسیر

در این که منظور از «حق تقوى» چیست؟ در میان مفسران سخن بسیار است اما شک نیست که حق تقوى آخرین و عالیترین درجه پرهیزکارى است، که پرهیز از هر گونه گناه و عصیان و تعدى و انحراف از حق را شامل مى گردد، و لذا در تفسیر «در المنثور» از پیامبر (صلی الله علیه و آله) و در تفسیر «عیاشى» از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که در تفسیر «حق تقوى» فرمودند «ان یطاع فلا یعصى و یذکر فلا ینسى (ویشکر فلا یکفر) یعنى «حق تقوى» و پرهیزکارى این است که پیوسته اطاعت فرمان او کنى، و هیچگاه معصیت ننمایى، همواره به یاد او باشى، و او را فراموش نکنى، و در برابر نعمت هاى او شکرگزار باشى و کفران نعمت او ننمایى».

ص: 23

بدیهى است انجام این دستور همانند همه دستورات الهى بستگى به میزان توانایى انسان دارد.(1)

***

ص: 24


1- ج 3، ص 27، چاپ 24.

5- حفظ ایمان تا...؟

اشاره

... وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُّسْلِمُونَ

... و از دنیا نروید مگر این که مسلمان باشید (باید گوهر ایمان را تا پایان عمر حفظ کنید). (آل عمران/102)

تفسیر

در این بخش از آیه در حقیقت هشدارى است به همه مسلمانان جهان که به هوش باشند، تنها اسلام آوردن کافى نیست، مهم آن است که ایمان و اسلام خود را تا واپسین ساعات عمر حفظ کنند، و با روشن ساختن آتش هاى خاموش شده کینه هاى دوران جاهلى و پیروى از تعصب هاى نابخردانه، ایمان و اعمال پاک خود را بر باد ندهند، تا عاقبت و پایان کار آن ها به بدبختى نگراید.(1)

***

ص: 25


1- ج 3، ص 28، چاپ 24.

6- دعوت به سوى اتحاد

اشاره

وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِیعآ وَلاَ تَفَرَّقُوا ...

و همگى به ریسمان خدا (قرآن و اسلام و هر گونه وسیله ارتباط دیگر) چنگ زنید و پراکنده نشوید، ... (آل عمران/103)

تفسیر

در این آیه بحث نهایى که همان «مسئله اتحاد و مبارزه با هرگونه تفرقه» باشد مطرح شده درباره این که منظور از «بِحَبْلِ اللَّهِ» (ریسمان الهى) چیست؟ مفسران احتمالات مختلفى ذکر کرده اند، بعضى مى گویند منظور از آن قرآن است، و بعضى مى گویند اسلام، و بعضى دیگر گفته اند منظور خاندان پیامبر و ائمه معصومین (علیهما السلام) هستند.

منظورازریسمان الهى هرگونه وسیله ارتباط با ذات پاک خداوند است، خواه این وسیله، اسلام باشد، یا قرآن، یا پیامبر و اهل بیت او، و به عبارت دیگر تمام آنچه گفته شد، در مفهوم وسیع «ارتباط با خدا» که از معنى «بِحَبْلِ اللَّهِ» استفاده مى شود، جمع است.

ص: 26

نکته جالب این که تعبیر از این امور به حبل اللَّه در واقع اشاره به یک حقیقت است، که انسان در شرائط عادى و بدون داشتن مربى و راهنما، در قعر دره طبیعت، و چاه تاریک غرائز سرکش، و جهل و نادانى باقى خواهد ماند. و براى نجات از این دره و برآمدن از این چاه نیاز به رشته و ریسمان محکمى دارد که به آن چنگ بزند و بیرون آید، این رشته محکم همان ارتباط با خدا از طریق قرآن و آورنده قرآن و جانشینان واقعى او مى باشد، که مردم را از سطوح پائین و پست بالا برده و به آسمان تکامل معنوى و مادى مى رسانند.(1)

***

ص: 27


1- ج 3، ص 29، چاپ 24.

7- حفظ سلامت اجتماع

اشاره

وَلْتَکُنْ مِّنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ

باید از میان شما جمعى دعوت به نیکى کنند و امر به معروف ونهى از منکر نمایند و آن ها رستگارانند. (آل عمران/104)

تفسیر

«معروف» در لغت به معنى شناخته شده (از ماده عرف) و«منکر» به معنى «ناشناس» (از ماده انکار) است. و به این ترتیب کارهاى نیک، امورى شناخته شده، و کارهاى زشت و ناپسند، امورى ناشناس معرفى شده اند. چه این که فطرت پاک انسانى با دسته اول آشنا و با دوم ناآشنا است!(1)

در این آیه اشاره به مسئله «امر به معروف» و «نهى از منکر» شده که در حقیقت بمنزله یک پوشش اجتماعى براى محافظت جمعیت است، زیرا اگر مسئله امر به معروف و نهى از منکر در میان نباشد

ص: 28


1- ج 3، ص 37، چاپ 24.

عوامل مختلفى که دشمن بقاى «وحدت اجتماعى» هستند، همچون موریانه از درون، ریشه هاى اجتماع را مى خورند، و آن را از هم متلاشى مى سازند، بنابراین حفظ وحدت اجتماعى بدون نظارت عمومى ممکن نیست!.

در آیه فوق دستور داده شده که همواره در میان مسلمانان باید امتى باشند که این دو وظیفه بزرگ اجتماعى را انجام دهند.(1)

«امر به معروف و نهى از منکر» دو مرحله دارد: یکى «مرحله فردى» که هر کس موظف است به تنهایى ناظر اعمال دیگران باشد، و دیگرى «مرحله دسته جمعى» که امتى موظفند براى پایان دادن به نابسامانى هاى اجتماع دست به دست هم بدهند و با یکدیگر تشریک مساعى کنند.(2)

در توضیح بیشتر این دو مرحله مى توان گفت:

مرحله نخست که جنبه عمومى دارد، شعاع آن محدود است، و از تذکر و اندرز دادن و اعتراض و انتقاد نمودن و مانند آن تجاوز نمى کند، مسلماً یک اجتماع زنده باید تمام نفراتش در برابر مفاسد داراى چنین مسئولیتى باشند.

ولى مرحله دوم که مخصوص جمعیت معینى است و از شؤون حکومت اسلامى محسوب مى شود، قدرت بسیار وسیعى دارد، به

ص: 29


1- ج 3، ص 34، چاپ 24.
2- ج 3، ص 36، چاپ 24.

این معنى که اگر نیاز به شدت عمل و حتى قصاص و اجراى حدود باشد این جمعیت اختیار دارند که زیر نظر حاکم شرع و متصدیان حکومت اسلامى انجام وظیفه کنند.

با توجه به مراحل مختلف امر به معروف و نهى از منکر، و حدود و مقررات هر یک، نه تنها هرج و مرجى در اجتماع تولید نمى شود، بلکه اجتماع از صورت یک جامعه مرده و فاقد تحرک بیرون آمده به یک جامعه زنده تبدیل مى گردد.(1)

در اجتماع چیزى به عنوان «ضرر فردى» وجود ندارد، و هر زیان فردى امکان این را دارد که به صورت یک «زیان اجتماعى» درآید، و به همین دلیل منطق و عقل به افراد اجتماع اجازه مى دهد که در پاک نگه داشتن محیط زیست خود از هر گونه تلاش و کوششى خوددارى نکنند.

اتفاقاً در بعضى از احادیث به این موضوع اشاره شده است. از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) چنین نقل شده که فرمود: «یک فرد گنهکار، در میان مردم همانند کسى است که با جمعى سوار کشتى شود، و به هنگامى که در وسط دریا قرار گیرد تبرى برداشته و به سوراخ کردن موضعى که در آن نشسته است بپردازد، و هر گاه به او اعتراض کنند، در جواب بگوید من در سهم خود تصرف مى کنم!، اگر دیگران او را از

ص: 30


1- ج 3، ص 41، چاپ 24.

این عمل خطرناک باز ندارند، طولى نمى کشد که آب دریا به داخل کشتى نفوذ کرده و یکباره همگى در دریا غرق مى شوند».

پیامبر (صلی الله علیه و آله) با این مثال جالب منطقى بودن وظیفه امر به معروف ونهى از منکر را مجسم ساخته، و حق نظارت فرد بر اجتماع را یک حق طبیعى که ناشى از پیوند سرنوشتهاست، مى داند.(1)

بنابراین انجام این فریضه نه تنها با آزادى هاى فردى مخالف نیست، بلکه وظیفه اى است که افراد در مقابل یکدیگر دارند.(2)

احادیث زیادى در منابع معتبر اسلامى نیز درباره اهمیّت این دو وظیفه بزرگ اجتماعى وارد شده است به عنوان نمونه: امام باقر (علیه السلام) میفرماید: «امر به معروف و نهى از منکر دو فریضه بزرگ الهى است که بقیه فرائض با آن ها برپا مى شوند، و بوسیله این دو، راه ها امن مى گردد، و کسب و کار مردم حلال مى شود، حقوق افراد تامین مى گردد، و در سایه آن زمین ها آباد، و از دشمنان انتقام گرفته مى شود، و در پرتو آن همه کارها روبراه مى گردد».

در حدیث دیگرى از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود: «باید امر به معروف و نهى از منکر کنید وگرنه خداوند ستمگرى را بر شما مسلط مى کند که نه به پیران احترام مى گذارد، و نه به خردسالان رحم مى کند، نیکان و صالحان شما دعا مى کنند ولى مستجاب

ص: 31


1- ج 3، ص 37، چاپ 24.
2- ج 3، ص 40، چاپ 24.

نمى شود و از خداوند یارى مى طلبند اما خدا به آن ها کمک نمى کند و حتى توبه مى کنند و خدا از گناهانشان درنمى گذرد».(1)

در پایان این بحث تذکر این نکته نیز لازم است که باید در انجام این فریضه الهى و دعوت به سوى حق و مبارزه با فساد، دلسوزى و حسن نیت و پاکى هدف را فراموش نکرد، و جز در موارد ضرورت از راه هاى مسالمت آمیز وارد شد، نباید انجام این وظیفه را مساوى با خشونت گرفت.

روش پیامبر (صلی الله علیه و آله) و سیره ائمه هدى (علیهم السلام) نشان مى دهد که آن ها به هنگام اجراى این دو وظیفه آن ها را با نهایت لطف و محبت مى آمیختند، و به همین دلیل سرسخت ترین افراد به زودى در برابر آن ها تسلیم مى شدند.

در تفسیر «المنار» در ذیل آیه چنین مى خوانیم: جوانى به خدمت پیامبر آمد و عرض کرد: اى پیامبر خدا آیا به من اجازه مى دهى زنا کنم؟! با گفتن این سخن فریاد مردم بلند شد و از گوشه و کنار به او اعتراض کردند، ولى پیامبر با خونسردى و ملایمت فرمود: نزدیک بیا، جوان نزدیک آمد، و در برابر پیامبر نشست، حضرت با محبت از او پرسید آیا دوست دارى با مادر تو چنین کنند؟ گفت: نه فدایت شوم، فرمود: همین طور مردم راضى نیستند

ص: 32


1- ج 3، ص 39، چاپ 24.

با مادرانشان چنین شود، آیا دوست دارى با دختر تو چنین کنند؟ گفت نه فدایت شوم، فرمود: همین طور مردم درباره دخترانشان راضى نیستند، بگو ببینم آیا براى خواهرت مى پسندى؟! جوان مجدداً انکار کرد (و از سؤال خود به کلى پشیمان شد) پیامبر سپس دست بر سینه او گذاشت و در حق او دعا کرد و فرمود: «خدایا قلب او را پاک گردان و گناه او را ببخش و دامان او را از آلودگى به بى عفتى نگاه دار». از آن به بعد منفورترین کار در نزد این جوان زنا بود!...(1).

***

ص: 33


1- ج 3، ص 42، چاپ 24.

8- عامل شکست و عقب ماندگى مسلمانان

اشاره

وَلاَ تَکُونُوا کَالَّذِینَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمْ الْبَیِّنَاتُ وَأُوْلَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ

و مانند کسانى نباشید که پراکنده شدند و اختلاف کردند (آنهم) پس از آن که نشانه هاى روشن (پروردگار) به آنان رسید، و آن ها عذاب عظیمى دارند. (آل عمران/105)

تفسیر

در این آیه بحث در پیرامون مسئله اتحاد و پرهیز از تفرقه و نفاق است، این آیه مسلمانان را از این که همانند اقوام پیشین، همچون یهود و نصارى، راه تفرقه و اختلاف را پیش گیرند و عذاب عظیم براى خود بخرند بر حذر مى دارد، و در حقیقت آن ها را به مطالعه تاریخ پیشینیان، و سرنوشت دردناک آن ها پس از اختلاف و تفرقه دعوت مى کند.

اصرار و تاکید قرآن مجید در باره اجتناب از تفرقه و نفاق، اشاره به این است که این حادثه در آینده در اجتماع آن ها وقوع خواهد

ص: 34

یافت زیرا هر کجا قرآن در ترساندن از چیزى زیاد اصرار نموده، اشاره به وقوع و پیدایش آن مى باشد. پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) نیز این پیش بینى را قبلاً کرد و صریحاً به مسلمانان خبر داد که: «قوم یهود بعد از موسى 71 فرقه شدند و مسیحیان 72 فرقه و امت من بعد از من 73 فرقه خواهند شد».

و طبق آنچه قرآن مجید اشاره کرده و پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نیز خبر داده بود، مسلمانان بعد از وفات او از طریق مستقیم که یک راه بیش نبود منحرف شدند، در عقاید مذهبى و حتى در خود دین پراکنده گشتند و به تکفیر یکدیگر پرداختند و حتى بقدرى میان مسلمانان عداوت و دشمنى ایجاد شده بود که بعضى حاضر مى شدند به کفار بپیوندند و با برادران دینى خود جنگ کنند!.

بدین ترتیب اتحاد و وحدت که رمز موفقیت مسلمانان پیشین بود به نفاق و اختلاف مبدل گشت، در نتیجه زندگى سعادتمندانه آنان به یک زندگى شقاوت بار تبدیل شد، و عظمت دیرین خود را از دست دادند.

اما عذاب آخرت آن چنان که خدا در قرآن بیان کرده است فوق العاده از این عذاب هم شدیدتر خواهد بود و در انتظار تفرقه اندازان و اختلاف گرایان است.

بى شک نتیجه فورى اختلاف و نفاق ذلت و خوارى است و سر ذلت و خوارى هر ملت را در اختلاف و نفاق آنان باید جستجو

ص: 35

كرد، جامعه اى كه اساس قدرت و اركان همبستگى هاى آن با تيشه هاى تفرقه در هم كوبيده شود، سرزمين آنان براى هميشه جولانگاه بيگانگان و قلمرو حكومت استعمارگران خواهد بود، راستى چه عذاب بزرگى است!(1)

***

ص: 36


1- ج 3، ص 42، چاپ 24.

9- چهره هاى نورانى و تاریک

اشاره

یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذِینَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَکَفَرْتُمْ بَعْدَ إِیمَانِکُمْ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ

(آن عذاب بزرگ نفاق افکنان) روزى خواهد بود که صورت هایى سفید و صورت هایى سیاه مى گردد: اما آن ها که چهره هایشان سیاه شده (به آن ها گفته مى شود) آیا بعد از ایمان (و اخوت وبرادرى در سایه آن) کافر شدید؟ پس (اکنون) بچشید عذاب را در برابر آنچه کفر ورزیدید. (آل عمران/106)

تفسیر

حالت و کیفیات زندگى انسان و پاداش و کیفرهاى او در جهان دیگر تجسمى از اعمال و روحیات و افکار او در این جهان است، و به تعبیر دیگر: هر کارى که از انسان در این جهان سر مى زند آثار وسیع و گسترده اى در روح انسان باقى مى گذارد که در این دنیا ممکن است به آسانى درک نشود، ولى در رستاخیز، پس از

ص: 37

دگرگونى ها و تکامل هایى که در آن رخ مى دهد. با واقعیت حقیقى خود جلوه مى کند و چون در آن جا حاکمیت و تجلى روح بیشتر است آثار آن حتى در جسم منعکس خواهد شد.

همانطور که ایمان و اتحاد در این جهان مایه رو سفیدى است، و به عکس، ملت پراکنده و بى ایمان مردمى رو سیاهند، در جهان دیگر این رو سیاهى و رو سفیدى «مجازى» دنیا شکل «حقیقى» به خود مى گیرد، و صاحبان آن ها با چهره هاى سفید و درخشان، و یا سیاه و تاریک محشور مى گردند.(1)

***

ص: 38


1- ج 3، ص 45، چاپ 24.

10- مبارزه با فساد مقدم بر ایمان

اشاره

کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللهِ ...

شما بهترین امتى بودید که به سود انسان ها آفریده شدید (چه این که) امر به معروف مى کنید و نهى از منکر، و به خدا ایمان دارید ... (آل عمران/110)

تفسیر

در این آیه مسلمانان به عنوان بهترین «امتى» معرفى شده که براى خدمت به جامعه انسانى بسیج گردیده است، و دلیل بهترین امت بودن آن ها این ذکر شده که «امر به معروف و نهى از منکر مى کنند و ایمان به خدا دارند» و این خود مى رساند که اصلاح جامعه بشرى بدون ایمان و دعوت بحق و مبارزه با فساد ممکن نیست، و ضمناً از آن استفاده مى شود که این دو وظیفه بزرگ با وسعتى که در اسلام دارد در آئین هاى پیشین نبوده است.

اما چرا این امت بهترین امت ها باید باشد آن نیز روشن است

ص: 39

زیرا آن ها داراى آخرین ادیان آسمانى هستند و آخرین دین روى حساب تکامل کامل ترین آن ها است.

دیگر این که در اینجا امر به معروف و نهى از منکر بر ایمان به خدا مقدم داشته شده و این نشانه اهمیّت و عظمت این دو فریضه بزرگ الهى است، به علاوه انجام این دو فریضه ضامن گسترش ایمان واجراى همه قوانین فردى و اجتماعى مى باشد و ضامن اجرا عملاً بر خود قانون مقدم است.

از همه گذشته اگر این دو وظیفه اجرا نگردد ریشه هاى ایمان در دل ها نیز سست مى گردد، و پایه هاى آن فرو مى ریزد، و به همین جهات بر ایمان مقدم داشته شده است.

از این بیان نیز روشن مى شود مسلمانان تا زمانى یک «امت ممتاز» محسوب مى گردند که دعوت به سوى نیکى ها و مبارزه با فساد را فراموش نکنند، و آن روز که این دو وظیفه فراموش شد نه بهترین امتند و نه به سود جامعه بشریت خواهند بود.(1)

***

ص: 40


1- ج 3، ص 48، چاپ 24.

11- آیا اعمال نیک ضایع مى شود؟

اشاره

وَمَا یَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَلَنْ یُکْفَرُوهُ وَاللهُ عَلِیمٌ بِالْمُتَّقِینَ

و آنچه از اعمال نیک انجام مى دهند هرگز کفران نخواهد شد (و پاداش شایسته مى بینند) و خدا از پرهیزکاران آگاه است. (آل عمران/115)

تفسیر

این آیه مى فرماید: «این دسته از اهل کتاب در برابر اعمال نیکى که انجام مى دهند پاداش شایسته خواهند داشت»، یعنى هر چند در گذشته مرتکب خلاف هایى شده باشند اکنون که در روش خود تجدید نظر به عمل آورده اند و در صف متقین و پرهیزکاران قرار گرفته اند، نتیجه اعمال نیک خود را خواهند دید و هرگز از خدا، ناسپاسى نمى بینند!.

به کار بردن کلمه «کفر» در اینجا در برابر «شکر» است، زیرا شکر در اصل به معنى اعتراف به نعمت است و کفر و کفران به معنى

ص: 41

انکار آن است یعنى خداوند هیچگاه اعمال نیک آن ها را نادیده نخواهد گرفت.

وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالْمُتَّقِینَ با این که خداوند به همه چیز آگاهى دارد. در این جمله فرموده است: «خداوند از پرهیزکاران آگاه است» گویا این تعبیر اشاره به آن است که افراد پرهیزکار با این که غالباً در اقلیت هستند، و مخصوصاً در میان یهودیان معاصر پیامبر اقلیت ضعیفى را تشکیل مى دادند و طبعاً باید چنین افراد قلیلى به چشم نیایند اما از دیده تیزبین علم و دانش بى پایان پروردگار هرگز مخفى نمى مانند، و خداوند از آن ها آگاه است، و اعمال نیک آن ها، کم باشد یا زیاد، هرگز ضایع نمى شود.(1)

***

ص: 42


1- ج 3، ص 57، چاپ 24.

12- کسانى که شایستگى دوستى ندارند!

اشاره

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا بِطَانَةً مِّنْ دُونِکُمْ ...

اى کسانى که ایمان آورده اید محرم اسرارى از غیر خود انتخاب نکنید...) (آل عمران/118)

تفسیر

«بطانة» در لغت به معنى لباس زیرین است، و مقابل آن «ظهارة»به معنى لباس روئین مى باشد. و در این جا کنایه از «محرم اسرار» است.

خداوند در این آیه به مؤمنان هشدار داده است، تا دشمنان خود را جزء خاصان خویش قرار ندهند و رازهاى مسلمانان و نیک و بد ایشان را، در برابر این گروه آشکار نسازند، این اعلام خطر به صورت کلى و عمومى است و باید در هر زمان و در هر حال مسلمانان به این هشدار توجه کنند.

ولى متاسفانه بسیارى از پیروان قرآن از این هشدار غفلت ورزیده اند، و در نتیجه گرفتار نابسامانى هاى فراوان شده اند، هم

ص: 43

اکنون در اطراف مسلمانان دشمنانى هستند که خود را به دوستى مى زنند، و به ظاهر از مسلمانان طرفدارى مى کنند، ولى با کارهایى که از خود نشان مى دهند، معلوم مى شود که دروغ مى گویند، مسلمانان فریب ظاهر آن ها را خورده به آنان اعتماد مى کنند، در صورتى که آنان براى مسلمانان جز پریشانى و بیچارگى و تباهى چیزى نمى خواهند، و از ریختن خار بر سر راه آن ها و به دشوارى افکندن کار آنان کوتاهى ندارند.(1)

***

ص: 44


1- ج 3، ص 66، چاپ 24.

13- رحمت و غضب الهى؟

اشاره

وَللهِ مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِى الْأَرْضِ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشَاءُ وَیُعَذِّبُ مَنْ یَشَاءُ وَاللهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ

و آنچه در آسمان ها و زمین است از آن خدا است، هر کس را بخواهد (و شایسته بداند) مى بخشد و هر کس را بخواهد مجازات مى کند و خداوند آمرزنده مهربان است. (آل عمران/129)

تفسیر

این آیه در حقیقت تاکیدى است براى آیه قبل، و مى گوید: «آمرزش و مجازات به دست پیامبر نیست، بلکه به فرمان خداوندى است که حکومت آنچه در آسمان ها و زمین است، به دست او است، آفرینش از او است، مالکیت، و تدبیر آن ها نیز از آن او است.

بنابراین، او است که مى تواند گناهکاران را هر گاه صلاح ببیند ببخشد، و یا مجازات کند. وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ: در عین حال که

ص: 45

مجازات او شدید است، او آمرزنده و مهربان است، و رحمت او بر غضب او پیشى مى گیرد.

بد نیست در اینجا به گفتار یکى از دانشمندان اسلامى که در عین فشرده بودن پاسخى است براى بعضى از سؤالها، اشاره کنیم. «مفسر عالیقدر «طبرسى» در ذیل آیه نقل مى کند که از یکى از دانشمندان پرسیدند: خداوند چگونه بندگان را بخاطر گناهان مجازات مى کند، با آن رحمت واسعه و بى پایانش؟

او در پاسخ گفت: «رحمت» خداوند، «حکمت» او را از بین نمى برد، زیرا رحمت او هم چون حس ترحم ما از احساسات ورقت قلب سرچشمه نمى گیرد، بلکه رحمت او همیشه آمیخته با حکمت است، و حکمت ایجاب مى کند، که گنهکاران (جز در موارد خاصى) به مجازات برسند».(1)

***

ص: 46


1- ج 3، ص 85، چاپ 24.

14- مبارزه قرآن با رباى فاحش

اشاره

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَأْکُلُوا الرِّبَا أَضْعَافآ مُّضَاعَفَةً وَاتَّقُوا اللهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ

اى کسانى که ایمان آورده اید ربا (و سود پول) را چند برابر نخورید از خدا بپرهیزید تا رستگار شوید. (آل عمران/130)

تفسیر

تحریم رباخوارى در چند مرحله است روش قرآن در مبارزه با انحرافات ریشه دار اجتماعى این است که تدریجاً زمینه سازى مى کند، و افکار عموم را تدریجاً به مفاسد آن ها آشنا مى سازد، و آن گاه که آمادگى براى پذیرفتن تحریم نهایى حاصل شد قانون را به صورت صریح اعلام مى کند (مخصوصاً در مواردى که آلودگى به گناه زیاد و وسیع باشد).

و نیز مى دانیم: عرب، در زمان جاهلیت آلودگى شدیدى به رباخوارى داشت و مخصوصاً محیط مکه محیط رباخواران بود، و سرچشمه بسیارى از بدبختى هاى اجتماعى آن ها نیز همین کار

ص: 47

زشت و ظالمانه بود، به همین دلیل قرآن براى ریشه کن ساختن رباخوارى حکم تحریم را در چهار مرحله بیان کرده است:

1. در آیه 39 سوره روم نخست در باره «ربا» به یک پند اخلاقى قناعت شده آن جا که مى فرماید: (وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ رِباً لِیَرْبُوَا فِى أَمْوالِ النَّاسِ فَلا یَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ زَکاةٍ تُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ)؛ «و به این طریق اعلام مى کند که تنها از دیدگاه افراد کوته بین است که ثروت رباخواران از راه سود گرفتن افزایش مى یابد، اما در پیشگاه خدا چیزى بر آن ها افزوده نمى شود بلکه زکات و انفاق در راه خدا است که ثروت ها را افزایش مى دهد».

2. در سوره نساء آیه 161 ضمن انتقاد از عادات و رسوم غلط یهود به عادت زشت رباخوارى آن ها اشاره کرده و مى فرماید: (وَأَخْذِهِمُ الرِّبَوا وَ قَدْ نُهُوا عَنْهُ)؛ «یکى دیگر از عادات بد آن ها این بود که ربا مى خوردند با این که از آن نهى شده بودند».

3. در آیه مورد بحث چنان که ضمن تفسیر آن خواهیم گفت، حکم تحریم ربا صریحاً ذکر شده، اما تنها به یک نوع از انواع ربا که نوع شدید و فاحش آن است اشاره شده است.

4. بالاخره در سوره بقره آیات 275 تا 279 هر گونه رباخوارى به شدت ممنوع اعلام شده و در حکم جنگ با خدا ذکر گردیده است.

(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا الرِّبَوا أَضْعافاً مُضاعَفَةً...)؛ گفتیم در این آیه اشاره به تحریم رباى فاحش شده و با تعبیر «اضعافا

ص: 48

مضاعفه» بیان گردیده است. منظور از رباى فاحش این است که سرمایه به شکل تصاعدى در مسیر ربا سیر کند یعنى سود در مرحله نخستین با اصل سرمایه ضمیمه شود و مجموعاً مورد ربا قرار گیرند، و به همین ترتیب در هر مرحله، «سود به اضافه سرمایه»، سرمایه جدیدى را تشکیل دهد، و به این ترتیب در مدت کمى از راه تراکم سود مجموع بدهى بدهکار بچندین برابر اصل بدهى افزایش یابد و به کلى از زندگى ساقط گردد.(1)

***

ص: 49


1- ج 3، ص 87، چاپ 24.

15- مسابقه در مسیر سعادت

اشاره

وَسَارِعُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِّنْ رَّبِّکُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالاَْرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ

و بر یکدیگر سبقت بجوئید براى رسیدن به آمرزش پروردگار خود و بهشتى که وسعت آن آسمان ها و زمین است و براى پرهیزکاران آماده شده است. (آل عمران/133)

تفسیر

«سارعوا» از «مسارعت» به معنى کوشش و تلاش دو یا چند نفر براى پیشى گرفتن از یکدیگر در رسیدن به یک هدف است، و در کارهاى نیک، قابل ستایش، و در کارهاى بد، نکوهیده است.

در این آیه کوشش و تلاش نیکوکاران را تشبیه به یک مسابقه معنوى کرده که هدف نهایى آن آمرزش الهى و نعمت هاى جاویدان بهشت است.

در حقیقت قرآن در اینجا از یک نکته روانى استفاده کرده که انسان براى انجام دادن یک کار اگر تنها باشد معمولاً کار را بدون

ص: 50

سرعت و به طور عادى انجام مى دهد، ولى اگر جنبه مسابقه به خود بگیرد، آنهم مسابقه اى که جائزه با ارزشى براى آن تعیین شده، تمام نیرو و انرژى خود را به کار مى گیرد و با سرعت هر چه بیشتر به سوى هدف پیش مى تازد.

و اگر مى بینیم هدف این مسابقه در درجه اول مغفرت قرار داده شده براى این است که رسیدن به هر مقام معنوى بدون آمرزش وشستشوى از گناه ممکن نیست، نخست باید خود را از گناه شست و سپس به مقام قرب پروردگار گام نهاد!.

دومین هدف این مسابقه معنوى بهشت قرار داده شده، بهشتى که وسعت آن، پهنه آسمان ها و زمین است (باید توجه داشت که مراد از «عرض» در این آیه اصطلاح هندسى آن که در مقابل «طول» است، نیست، بلکه به معنى لغوى که وسعت است مى باشد).

و به این ترتیب قرآن با صراحت مى گوید: وسعت بهشت همان وسعت آسمان ها و زمین مى باشد.(1)

***

ص: 51


1- ج 3، ص 91، چاپ 24.

16- ویژگى هاى پرهیزکاران

اشاره

الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَاللهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ

همان ها که در وسعت و پریشانى انفاق مى کنند، و خشم خود را فرو مى برند و از خطاى مردم مى گذرند، و خدا نیکوکاران را دوست دارد. (آل عمران/134)

تفسیر

در این آیه پرهیزکاران را معرفى مى کند و چهار صفت از اوصاف عالى و انسانى براى آن ها ذکر نموده است:

1. آن ها در همه حال انفاق مى کنند.

و انفاق منحصر به مال و ثروت نیست بلکه هر گونه موهبت خدادادى را شامل مى شود خواه مال و ثروت باشد یا علم و دانش یا مواهب دیگر، و به این ترتیب خداوند مى خواهد روح گذشت و فداکارى و سخاوت را حتى در نفوس مستمندان جاى دهد تا از رذائل اخلاقى فراوانى که از «بخل» سرچشمه مى گیرد بر کنار بمانند.

ص: 52

2. آن ها بر خشم خود مسلطند.

حالت خشم و غضب از خطرناکترین حالات است و اگر جلوى آن رها شود، در شکل یک نوع جنون و دیوانگى و از دست دادن هر نوع کنترل اعصاب خودنمایى مى کند، و بسیارى از جنایات و تصمیم هاى خطرناکى که انسان یک عمر باید کفاره و جریمه آن را بپردازد در چنین حالى انجام مى شود.

3. آن ها از خطاى مردم مى گذرند.

فرو بردن خشم بسیار خوب است اما به تنهایى کافى نیست زیرا ممکن است کینه و عداوت را از قلب انسان ریشه کن نکند، در این حال براى پایان دادن به حالت عداوت باید «کظم غیظ» توام با «عفو و بخشش» گردد، لذا بدنبال صفت عالى خویشتن دارى و فرو بردن خشم، مسئله عفو و گذشت را بیان نموده، البته منظور گذشت و عفو از کسانى است که شایسته آنند نه دشمنان خون آشامى که گذشت و عفو باعث جرأت و جسارت بیشتر آن ها مى شود.

4. آن ها نیکوکارند در این جا اشاره به مرحله عالى تر از عفو شده که همچون یک سلسله مراتب تکاملى پشت سر هم قرار گرفته اند و آن این است که انسان نه تنها باید خشم خود را فرو برد و با عفو وگذشت کینه را از دل خود بشوید بلکه با نیکى کردن در برابر بدى (آن جا که شایسته است) ریشه دشمنى را در دل طرف نیز بسوزاند و قلب او را نسبت به خویش مهربان گرداند بطورى که در آینده

ص: 53

چنان صحنه اى تکرار نشود، بطور خلاصه نخست دستور به خویشتن دارى در برابر خشم، و پس از آن دستور به شستن قلب خود، و سپس دستور به شستن قلب طرف مى دهد.(1)

***

ص: 54


1- ج 3، ص 57، چاپ 24.

17- بخشنده گناه کیست؟

اشاره

وَالَّذِینَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَمَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللهُ وَلَمْ یُصِرُّوا عَلَى مَا فَعَلُوا وَهُمْ یَعْلَمُونَ

و آن ها که هنگامى که مرتکب عمل زشتى شوند یا به خود ستم کنند به یاد خدا مى افتند و براى گناهان خود طلب آمرزش مى کنند _ و کیست جز خدا که گناهان را ببخشد _ و اصرار بر گناه نمى کنند با این که مى دانند. (آل عمران/135)

تفسیر

«فاحشة» از ماده فحش و فحشاء به معنى هر عمل بسیار زشت است و انحصار به اعمال منافى عفت ندارد زیرا در اصل به معنى «تجاوز از حد» است که هر گناهى را شامل مى شود.

انسان تا به یاد خدا است مرتکب گناه نمى شود آن گاه مرتکب گناه مى شود که به کلى خدا را فراموش کند و غفلت تمام وجود او را فرا گیرد، اما این فراموشکارى و غفلت در افراد پرهیزکار دیرى

ص: 55

نمى پاید، بزودى بیاد خدا مى افتند و گذشته را جبران مى کنند، آن ها احساس مى کنند که هیچ پناهگاهى جز خدا ندارند و تنها باید آمرزش گناهان خویش را از او بخواهند.

باید توجه داشت که در آیه علاوه بر عنوان فاحشه، ظلم بر خویشتن نیز ذکر شده (أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ) و فرق میان این دو ممکن است این باشد که فاحشه اشاره به گناهان کبیره است و ظلم بر خویشتن اشاره به گناهان صغیره.(1)

***

ص: 56


1- ج 3، ص 99، چاپ 24.

18- شکست منشأ پیروزى

اشاره

وَلاَ تَهِنُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ

و سست نشوید و غمگین مگردید و شما برترید اگر ایمان داشته باشید. (آل عمران/139)

تفسیر

«تَهِنُوا» از ماده «وهن» گرفته شده و «وهن» در لغت به معنى هر نوع سستى است، خواه در جسم و تن باشد، و یا در اراده و ایمان.

در این آیه نخست به مسلمانان هشدار داده شده که مبادا از باختن یک جنگ، سستى به خود راه دهند و غمگین گردند و از پیروزى نهایى مایوس شوند، زیرا افراد بیدار همان طور که از پیروزى ها استفاده مى کنند، از شکست ها نیز درس مى آموزند و در پرتو آن نقاط ضعفى را که سرچشمه شکست شده، پیدا مى کنند و با بر طرف ساختن آن براى پیروزى نهایى آماده مى شوند.

جمله (وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ اِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ)؛ شما برترید اگر ایمان داشته باشید، یک جمله بسیار پر معنى است یعنى شکست شما در

ص: 57

حقيقت براى از دست دادن روح ايمان و آثار آن بوده، شما اگر فرمان خدا و پيامبر را در اين ميدان زير پا نمى گذاشتيد گرفتار چنين سرنوشتى نمى شديد، و باز هم غمگين نباشيد اگر بر مسير ايمان ثابت بمانيد پيروزى نهايى از آن شما است، و شكست در يك ميدان، به معنى شكست نهايى در جنگ نيست.(1)

***

ص: 58


1- ج 3، ص 107، چاپ 24.

19- پایدارى حوادث روزگار!

اشاره

... وَتِلْکَ الْأَیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللهُ الَّذِینَ آمَنُوا ...

... و ما این روزها (ى پیروزى و شکست) را در میان مردم مى گردانیم (که این خاصیت زندگى جهان است) تا افرادى که ایمان آورده اند شناخته شوند... (آل عمران/140)

تفسیر

در این آیه به مسلمانان هشدار داده شده که مبادا از باختن، سستى به خود راه دهند و غمگین گردند و از پیروزى نهایى مایوس شوند، زیرا افراد بیدار همان طور که از پیروزى ها استفاده مى کنند از شکست ها نیز درس مى آموزند و در پرتو آن نقاط ضعفى را که سرچشمه شکست شده، پیدا مى کنند و با بر طرف ساختن آن براى پیروزى نهایى آماده مى شوند.

در این قسمت نخست اشاره به یکى از سنن الهى شده است که در زندگى بشر حوادث تلخ و شیرینى رخ مى دهد که هیچکدام

ص: 59

پایدار نیست، شکست ها، پیروزى ها، قدرت ها، عظمت ها وناتوانى ها همه در حال دگرگونى هستند بنابراین نباید شکست در یک میدان و آثار آن را پایدار فرض کرد، بلکه باید با بررسى عوامل و انگیزه هاى شکست از سنت تحول استفاده نمود، و آن را به پیروزى تبدیل کرد دنیا فراز و نشیب دارد و زندگى در حال دگرگونى است و «خداوند این ایام را در میان مردم بطور مداوم گردش مى دهد» تا سنت تکامل از لابلاى این حوادث آشکار شود.

سپس اشاره به نتیجه این حوادث ناگوار کرده و مى فرماید (وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا...) این ها به خاطر آن است که افراد با ایمان، ازمدعیان ایمان،شناخته شوند و به عبارت دیگر تا حوادث دردناک درتاریخ ملتى روى ندهد صفوف از هم مشخص نخواهند شد، زیرا پیروزى ها خواب آور و اغفال کننده است در حالى که شکست ها براى افراد آماده بیدار کننده و نشان دهنده ارزش ها است.(1)

***

ص: 60


1- ج 3، ص 108، چاپ 24.

20- بهاى بهشت؟

اشاره

أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا یَعْلَمِ اللهُ الَّذِینَ جَاهَدُوا مِنْکُمْ وَیَعْلَمَ الصَّابِرِینَ

آیا چنین پنداشتید که شما (تنها با ادعاى ایمان) وارد بهشت خواهید شد در حالى که هنوز خداوند مجاهدان از شما وصابران را مشخص نساخته است؟ (آل عمران/142)

تفسیر

در این آیه براى تصحیح یک اشتباه فکرى مسلمانان اقدام مى کند و مى گوید: شما چنین پنداشتید که بدون جهاد و استقامت در راه خدا مى توانید در بهشت برین جاى گیرید، آیا شما گمان کردید داخل شدن در عمق آن سعادت معنوى تنها با انتخاب نام مسلمان و یا عقیده بدون عمل ممکن است؟ اگر چنین بود مسئله بسیار ساده بود، ولى هرگز چنین نبوده است و تا اعتقادات واقعى در میدان عمل پیاده نشود کسى بهره اى از آن سعادت ها نخواهد برد، در این جا است که باید صفوف از هم مشخص شود، و مجاهدان و صابران از افراد بى ارزش شناخته شوند.(1)

***

ص: 61


1- ج 3، ص 111، چاپ 24.

21- به کارگیرى سرمایه عمر در کدام مسیر؟

اشاره

... مَنْ یُرِدْ ثَوَابَ الدُّنْیَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَنْ یُرِدْ ثَوَابَ الاْخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْهَا وَسَنَجْزِى الشَّاکِرِینَ

هر کس پاداش دنیا را بخواهد (و در زندگى خود در این راه گام بردارد) چیزى از آن به او خواهیم داد و هر کس پاداش آخرت بخواهد از آن به او مى دهیم، و به زودى شاکران را پاداش خواهیم داد. (آل عمران/145)

تفسیر

همانطور که سعى و کوشش انسان هیچگاه ضایع نمى شود، اگر هدف کسى تنها نتیجه هاى مادى و دنیوى باشد، بالآخره بهره اى از آن بدست مى آورد اما اگر هدف عالیتر بود، و کوشش ها در مسیر حیات جاویدان و فضائل انسانى به کار افتاد، باز به هدف خود خواهد رسید، بنابراین حالا که رسیدن به دنیا یا آخرت هر دو نیازمند به کوشش است، پس چرا انسان سرمایه هاى وجودى خود را در مسیر دوم که یک مسیر عالى و پایدار است به کار نیندازد؟

ص: 62

قابل توجه این که جمله «سنجزى الشاکرین» به تعبیر ساده خداوند مى گوید: ضامن پاداش آن ها منم.(1)

***

ص: 63


1- ج 3، ص 118، چاپ 24.

22- سخن مجاهدان راه خدا!

اشاره

... رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسْرَافَنَا فِى أَمْرِنَا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ

پروردگارا گناهان ما را ببخش، و از تندروى هاى ما در کارها صرفنظر کن، قدم هاى ما را ثابت بدار، و ما را بر جمعیت کافران پیروز بگردان! (آل عمران/147)

تفسیر

مجاهدان و یاران پیامبر (صلی الله علیه و آله) به هنگامى که احیاناً بر اثر اشتباهات یا سستى ها، یا لغزش هایى گرفتار مشکلاتى در برابر دشمن مى شدند به جاى این که میدان را به او بسپارند و یا تسلیم شوند و یا فکر ارتداد و بازگشت به کفر در مغز آن ها پیدا شود، روى به درگاه خدا مى آوردند و ضمن تقاضاى عفو و بخشش از گناهان خود از پیشگاه خداوند تقاضاى صبر و استقامت و پایمردى مى کردند.(1)

***

ص: 64


1- ج 3، ص 121، چاپ 24.

23- بهترین یاور!

اشاره

بَلِ اللهُ مَوْلاَکُمْ وَهُوَ خَیْرُ النَّاصِرِینَ

(آن ها تکیه گاه شما نیستند) بلکه تکیه گاه و سرپرست شما خدا است و او بهترین یاوران است. (آل عمران/150)

تفسیر

در این آیه تاکید مى کند که شما بالاترین پشتیبان و بهترین یاور را دارید؛ خدا یاورى است که هرگز مغلوب نمى شود و هیچ قدرتى با قدرت او برابرى ندارد در حالى که یاوران دیگر ممکن است گرفتار شکست و نابودى شوند.(1)

***

ص: 65


1- ج 3، ص 124، چاپ 24.

24- شهادت بهتر است یا...!؟

اشاره

وَلَئِنْ قُتِلْتُمْ فِى سَبِیلِ اللهِ أَوْ مُتُّمْ لَمَغْفِرَةٌ مِّنَ اللهِ وَرَحْمَةٌ خَیْرٌ مِّمَّا یَجْمَعُونَ

اگر در راه خدا کشته شوید یا بمیرید (زیان نکرده اید زیرا) آمرزش و رحمت خدا از تمام آنچه آن ها (در طول عمر خود) جمع آورى مى کنند بهتر است. (آل عمران/157)

تفسیر

آنچه را شما از طریق شهادت یا مردن در راه خدا بدست مى آورید بهتر است از آنچه کافران از راه زندگى نکبت بار و آمیخته با شهوات و دنیاپرستى خویش جمع آورى مى کنند.

مرگ به معنى فنا و نابودى نیست، بلکه دریچه اى است به سوى زندگانى دیگرى در سطحى بسیار وسیع تر و آمیخته با ابدیت.(1)

***

ص: 66


1- ج 3، ص 138، چاپ 24.

25- دریچه اى به سوى زندگى دیگر؟

اشاره

وَلَئِنْ مُّتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لَإِلَى اللهِ تُحْشَرُونَ

اگر بمیرید و یا کشته شوید به سوى خدا بازمى گردید. (آل عمران/158)

تفسیر

قابل توجه این که در آیات فوق مردن در مسافرت در ردیف شهادت در راه خدا ذکر شده است زیرا منظور از آن مسافرت هایى بوده که در راه خدا و براى خدا انجام مى دادند، مانند سفر به سوى میدان جنگ و یا سفرهاى تبلیغى و مانند آن و چون مسافرت در آن زمان آمیخته با مشکلات و خطرات و بیمارى هاى فراوان بوده لذا مرگ و میر در آن گاهى کمتر از مرگ و میر در میدان جنگ نبود.(1)

***

ص: 67


1- ج 3، ص 138، چاپ 24.

26- ویژگى هر رهبر

اشاره

... وَلَوْ کُنْتَ فَظّآ غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ ...

... و اگر خشن و سنگدل بودى از اطراف تو پراکنده مى شدند... (آل عمران/159)

تفسیر

در آیه مورد بحث، نخست اشاره به یکى از مزایاى فوق العاده اخلاقى پیامبر (صلی الله علیه و آله) شده است.

«فظ» در لغت به معنى کسى است که سخنانش تند و خشن است، و غلیظ القلب به کسى مى گویند که سنگدل مى باشد و عملاً انعطاف و محبتى نشان نمى دهد بنابراین، این دو کلمه گرچه هر دو بمعنى خشونت است اما یکى غالباً در مورد خشونت در سخن و دیگرى در مورد خشونت در عمل به کار مى رود.(1)

***

ص: 68


1- ج 3، ص 141، چاپ 24.

27- از صفات مهم مدیر؟!

اشاره

... فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ ...

... بنابراین آن ها را عفو کن و براى آن ها طلب آمرزش نما... (آل عمران/159)

تفسیر

آیه فوق به یکى از صفات مهم که در هر رهبرى لازم است اشاره شده و آن، مسئله گذشت و نرمش و انعطاف در برابر کسانى است که تخلفى از آن ها سرزده و بعداً پشیمان شده اند، بدیهى است شخصى که در مقام رهبرى قرار گرفته اگر خشن و تندخو و غیر قابل انعطاف و فاقد روح گذشت باشد بزودى در برنامه هاى خود مواجه با شکست خواهد شد و مردم از دور او پراکنده مى شوند و از وظیفه رهبرى بازمى ماند و به همین دلیل على (علیه السلام) در یکى از کلمات قصار خود مى فرماید: «آلة الریاسة سعة الصدر»؛ وسیله رهبرى گشادگى سینه است.(1)

***

ص: 69


1- ج 3، ص 142، چاپ 24.

28- مشارکت جمعى!

اشاره

... وَشَاوِرْهُمْ فِى الْأَمْرِ ...

و در کارها با آن ها مشورت کن! (آل عمران/159)

تفسیر

بعد از فرمان عفو عمومى، براى زنده کردن شخصیت آن ها و تجدید حیات فکرى و روحى آنان دستور مى دهد که در کارها با مسلمانان مشورت کن و راى و نظر آن ها را بخواه.

مسلم است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) هرگز در احکام الهى با مردم مشورت نمى کرد بلکه در آن ها صرفاً تابع وحى بود.

بنابراین مورد مشورت، تنها طرز اجراى دستورات و نحوه پیاده کردن احکام الهى بود و بعبارت دیگر پیامبر (صلی الله علیه و آله) در قانون گذارى، هیچوقت مشورت نمى کرد و تنها در طرز اجراى قانون نظر مسلمانان را مى خواست و لذا گاهى که پیامبر پیشنهادى را طرح مى کرد مسلمانان نخست سؤال مى کردند که آیا این یک حکم الهى است؟ و یک قانون است که قابل اظهار نظر نباشد و یا مربوط به

ص: 70

چگونگى تطبیق قوانین مى باشد اگر از قبیل دوم بود اظهار نظر مى کردند و اگر از قبیل اول بود تسلیم مى شدند.

موضوع مشاوره در اسلام با اهمیّت خاصى تلقى شده، پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) با این که قطع نظر از وحى آسمانى آن چنان فکر نیرومندى داشت که نیازى به مشاوره نداشت براى این که از یک سو مسلمانان را به اهمیّت مشورت متوجه سازد تا آن را جزء برنامه هاى اساسى زندگى خود قرار دهند، و از سوى دیگر، نیروى فکر و اندیشه را در افراد پرورش دهد، در امور عمومى مسلمانان که جنبه اجراى قوانین الهى داشت (نه قانون گذارى) جلسه مشاوره تشکیل مى داد، و مخصوصاً براى رأى افراد صاحب نظر ارزش خاصى قائل بود، تا آن جا که گاهى از رأى خود براى احترام آن ها، صرفنظر مى نمود

اصولاً مردمى که کارهاى مهم خود را با مشورت و صلاح اندیشى یکدیگر انجام مى دهند و صاحب نظران آن ها به مشورت مى نشینند، کمتر گرفتار لغزش مى شوند.

بعکس افرادى که: گرفتار استبداد راى هستند و خود را بى نیاز از افکار دیگران مى دانند _ هر چند از نظر فکرى فوق العاده باشند _ غالبا گرفتار اشتباهات خطرناک و دردناکى مى شوند.

از این گذشته استبداد راى، شخصیت را در توده مردم مى کشد و افکار را متوقف مى سازد، و استعدادهاى آماده را نابود مى کند، و به این ترتیب بزرگترین سرمایه هاى انسانى یک ملت از دست مى رود.

ص: 71

بعلاوه کسى که در انجام کارهاى خود با دیگران مشورت مى کند، اگر مواجه با پیروزى شود کمتر مورد حسد واقع مى گردد، زیرا دیگران پیروزى وى را از خودشان مى دانند و معمولاً انسان نسبت به کارى که خودش انجام داده حسد نمى ورزد و اگر احیاناً مواجه با شکست گردد زبان اعتراض و ملامت و شماتت مردم بر او بسته است، زیرا کسى به نتیجه کار خودش اعتراض نمى کند، نه تنها اعتراض نخواهد کرد بلکه دلسوزى و غمخوارى نیز مى کند.

یکى دیگر از فوائد مشورت این است که انسان ارزش شخصیت افراد و میزان دوستى و دشمنى آن ها را با خود درک خواهد کرد و این شناسایى راه را براى پیروزى او هموار مى کند و شاید مشورت هاى پیامبر (صلی الله علیه و آله) با آن قدرت فکرى و فوق العاده اى که در حضرتش وجود داشت، بخاطر مجموع این جهات بوده است.

مسلم است که هر کس نمى تواند طرف مشورت قرار گیرد، زیراگاه آن ها نقاط ضعفى دارند که مشورت با آن ها مایه بدبختى وعقب افتادگى است چنان که على (علیه السلام) مى فرماید: با سه طایفه مشورت نکن:

1. با افراد بخیل مشورت نکن زیرا ترا از بخشش و کمک به دیگران بازمى دارند و از فقر مى ترسانند.

2. همچنین با افراد ترسو مشورت نکن زیرا آن ها تو را از انجام کارهاى مهم بازمى دارند.

ص: 72

3. و نيز با افراد حريص مشورت نكن كه آن ها براى جمع آورى ثروت و يا كسب و مقام، ستمگرى را در نظر تو جلوه مى دهند.

همانطور كه در اسلام دستور مؤكد در باره مشورت كردن داده شده به افرادى كه مورد مشورت قرار مى گيرند نيز تاكيد شده كه از: هيچگونه خيرخواهى فروگذار نكنند و خيانت در مشورت، يكى از گناهان بزرگ محسوب مى شود.(1)

***

ص: 73


1- ج 3، ص 143، چاپ 24.

29- مشورت سپس تصمیم گیرى نهایى

اشاره

... وَشَاوِرْهُمْ فِى الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللهِ ...

... و در کارها با آن ها مشورت کن اما هنگامى که تصمیم گرفتى (قاطع باش و) بر خدا توکل کن. (آل عمران/159)

تفسیر

همان اندازه که به هنگام مشورت باید، نرمش و انعطاف به خرج داد، در موقع اتخاذ تصمیم نهایى باید قاطع بود، بنابراین پس از برگزارى مشاوره و روشن شدن نتیجه مشورت، باید هر گونه تردید و دودلى و آراء پراکنده را کنار زد و با قاطعیت تصمیم گرفت.

بررسى و مطالعه جوانب مختلف مسائل اجتماعى، باید بصورت دسته جمعى انجام گیرد، اما هنگامى که طرحى تصویب شد باید براى اجراى آن، اراده واحدى بکار افتد. در غیر این صورت هرج و مرج پدید خواهد آمد، زیرا اگر اجراى یک برنامه بوسیله رهبران متعدد، بدون الهام گرفتن از یک سرپرست صورت گیرد، قطعاً مواجه با اختلاف و شکست خواهد شد و به همین جهت

ص: 74

در دنیاى امروز نیز مشورت را بصورت دسته جمعى انجام مى دهند، اما اجراى آن را بدست دولت هایى مى سپارند که تشکیلات آن ها زیر نظر یک نفر اداره مى شود.

جمله فوق، مى گوید: به هنگام تصمیم نهایى باید توکل بر خدا داشته باشید یعنى در عین فراهم نمودن اسباب و وسائل عادى، استمداد از قدرت بى پایان پروردگار را فراموش مکن.

البته معناى توکل این نیست که انسان از وسائل و اسباب پیروزى که خداوند در جهان ماده در اختیار او گذاشته است، صرف نظر کند چنان که در حدیثى از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نقل شده است که هنگامى که یک نفر عرب، پاى شتر خود را نبسته بود و آن را بدون محافظ رها ساخته بود و این کار را نشانه توکل بر خدا مى دانست به او فرمود: «اعقلها و توکّل» یعنى پایش را ببند و سپس توکل کن.

بلکه منظور این است که انسان در چهار دیوار عالم ماده، و محدوده قدرت و توانایى خود محاصره نگردد و چشم خود را به حمایت و لطف پروردگار بدوزد، این توجه مخصوص، آرامش واطمینان و نیروى فوق العاده روحى و معنوى به انسان مى بخشد که در مواجهه با مشکلات اثر عظیمى خواهد داشت.(1)

***

ص: 75


1- ج 3، ص 148، چاپ 24.

30- تکیه بر قدرتى شکست ناپذیر

اشاره

إِنْ یَنْصُرْکُمُ اللهُ فَلاَ غَالِبَ لَکُمْ وَإِنْ یَخْذُلْکُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِى یَنْصُرُکُمْ مِّن بَعْدِهِ ...

اگر خداوند شما را یارى کند هیچ کس بر شما پیروز نخواهد شد و اگر دست از یارى شما بردارد کیست که بعد از او شما را یارى کند ... (آل عمران/160)

تفسیر

در این آیه نکته توکل بر خداوند بیان شده است و آن این که: قدرت او بالاترین قدرت هاست، به حمایت هر کس اقدام کند هیچ کس نمى تواند بر او پیروز گردد. همانطور که اگر حمایت خود را از کسى برگیرد هیچ کس قادر به حمایت او نیست، کسى که این چنین همه پیروزى ها از او سرچشمه مى گیرد، باید به او تکیه کرد، و از او کمک خواست.

این آیه افراد با ایمان را ترغیب مى کند، که علاوه بر تهیه همه گونه وسائل ظاهرى باز بقدرت شکست ناپذیر خدا تکیه کنند.

ص: 76

ناگفته پیداست، که حمایت خداوند، یا ترک حمایت او نسبت به مؤمنان بى حساب نیست، و روى شایستگى ها و لیاقت ها صورت مى گیرد. آن ها که فرمان خدا را زیر پا بگذارند، و از فراهم ساختن نیروهاى مادى و معنوى غفلت کنند هرگز مشمول یارى او نخواهند بود، و بر عکس آن ها که با صفوف فشرده و نیات خالص و عزم هاى راسخ و تهیه همه گونه وسائل لازم، به مبارزه با دشمن برمى خیزند دست حمایت پروردگار پشت سر آن ها خواهد بود.(1)

***

ص: 77


1- ج 3، ص 148، چاپ 24.

31- جایى که به هرکس آنچه انجام داده مى هند!

اشاره

... ثُمَّ تُوَفَّى کُلُّ نَفْسٍ مَّا کَسَبَتْ وَهُمْ لاَ یُظْلَمُونَ

... سپس بهر کس آنچه تحصیل کرده داده مى شود و (به همین دلیل) به آن ها ستم نخواهد شد. (آل عمران/161)

تفسیر

مردم اعمال خود را عیناً در آن جا خواهند یافت و به همین دلیل، ظلم و ستمى در باره هیچ کس نمى شود، چرا که به هرکس آن مى رسد که خود، تحصیل کرده است، چه خوب باشد یا بد.(1)

***

ص: 78


1- ج 3، ص 153، چاپ 24.

32- تفاوت مجاهدان و منافقان؟

اشاره

أَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللهِ کَمَنْ بَاءَ بِسَخَطٍ مِّنَ اللهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ

آیا کسى که از رضایت خدا پیروى کرده، همانند کسى است که به سوى خشم و غضب خدا بازگشته و جایگاه او جهنم و پایان کار او بسیار بد است؟! (آل عمران/162)

تفسیر

اشاره به این که نه تنها منافقان تن پرور و مجاهدان با هم فرق دارند، بلکه هر یک از کسانى که در این دو صف قرار دارند به تفاوت درجه فداکارى و جانبازى و یا نفاق و دشمنى با حق در پیشگاه خدا درجه خاصى خواهند داشت که از صفر شروع مى شود و تا ما فوق آنچه تصور شود ادامه مى یابد.

و در پایان آیه مى فرماید: خداوند نسبت به اعمال همه آن ها بینا است و به خوبى مى داند هر کسى طبق نیت و ایمان و عمل خود شایسته کدامین درجه است.

ص: 79

یک روش مؤثر تربیتى

در قرآن مجید بسیارى از حقایق مربوط به معارف دینى و اخلاقى و اجتماعى در قالب سؤال، طرح مى گردد و طرفین مسئله در اختیار شنونده گذارده مى شود تا او با فکر خود یکى را انتخاب کند، و این روش که باید آن را روش غیر مستقیم نامید، اثر فوق العاده اى در تاثیر برنامه هاى تربیتى دارد زیرا انسان، معمولاً به افکار و برداشت هاى خود از مسائل مختلف بیش از هر چیز اهمیّت مى دهد، هنگامى که مسئله بصورت یک مطلب قطعى و جزمى طرح شود، گاهى در مقابل آن، مقاومت به خرج مى دهد و همچون یک فکر بیگانه به آن مى نگرد، ولى هنگامى که بصورت سؤال طرح شود و پاسخ را از درون وجدان و قلب خود بشنود آن را فکر و تشخیص خود مى داند و بعنوان «یک فکر و طرح آشنا» به آن مى نگرد و لذا در مقابل آن مقاومت بخرج نمى دهد، این طرز تعلیم مخصوصاً در برابر افراد لجوج و همچنین در برابر کودکان مؤثر است.(1)

***

ص: 80


1- ج 3، ص 155، چاپ 24.

33- منت خدا بر بندگان چیست؟

اشاره

لَقَدْ مَنَّ اللهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولا مِّنْ أَنْفُسِهِمْ ...

خداوند بر مؤمنان منت گذارد (نعمت بزرگى بخشید) هنگامى که در میان آن ها پیامبرى از جنس خودشان برانگیخت ... (آل عمران/164)

تفسیر

در این آیه، سخن از بزرگترین نعمت الهى یعنى نعمت «بعثت پیامبر اسلام» به میان آمده است.

خداوند در آیه فوق مى گوید: پروردگار بر مؤمنان منت گذارد یعنى نعمت بزرگى عملاً در اختیار آن ها نهاد.

اما این که چرا تنها نام مؤمنان برده شده در حالى که بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله) براى هدایت عموم بشر است، بخاطر این است که از نظر نتیجه و تاثیر، تنها مؤمنان هستند که از این نعمت بزرگ استفاده مى کنند و آن را عملاً به خود اختصاص مى دهند.

ص: 81

سپس مى فرماید: یکى از مزایاى این پیامبر (صلی الله علیه و آله) این است که او از جنس خود آن ها و از نوع بشر است نه از جنس فرشتگان و مانند آن ها تا احتیاجات و نیازمندى هاى بشر را دقیقاً درک کنند و دردها و مشکلات و مصائب و مسائل زندگى آن ها را لمس نمایند و با توجه به آن به تربیت آن ها اقدام کنند، بعلاوه مهمترین قسمت برنامه تربیتى انبیاء تبلیغات عملى آن ها است به این معنى که اعمال آن ها بهترین سرمشق و وسیله تربیت است زیرا با «زبان عمل»، بهتر از هر زبانى مى توان تبلیغ کرد و این در صورتى امکان پذیر است که تبلیغ کننده از جنس تبلیغ شونده باشد با همان خصائص جسمى و با همان غرائز و ساختمان روحى.(1)

***

ص: 82


1- ج 3، ص 158، چاپ 24.

34- رسالت پیامبران

اشاره

لَقَدْ مَنَّ اللهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولا مِّنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ ...

خداوند بر مؤمنان منت نهاد [= نعمت بزرگى بخشید] هنگامى که در میان آن ها: پیامبرى از خودشان برانگیخت، که آیات او را برآن ها بخواند و کتاب و حکمت به آن ها بیاموزد ... (آل عمران/164)

تفسیر

این آیه مى گوید:این پیامبر (صلی الله علیه و آله) سه برنامه مهم را در باره آن ها اجرا مى کند نخست خواندن آیات پروردگار بر آن ها (یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ) و آشنا ساختن گوش ها و افکار با این آیات، و دیگر تعلیم، یعنى وارد ساختن این حقایق در درون جان آن ها و به دنبال آن، تزکیه نفوس و تربیت ملکات اخلاقى و انسانى (وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ)(1)

***

ص: 83


1- ج 3، ص 158، چاپ 24.

35- زندگان جاوید!

اشاره

وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِى سَبِیلِ اللهِ أَمْوَاتآ بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ

(اى پیامبر) هرگز گمان مبر آن ها که در راه خدا کشته شده اند مردگانند، بلکه آن ها زنده اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند. (آل عمران/169)

تفسیر

ابن مسعود از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نقل مى کند که خداوند به ارواح شهیدان احد خطاب کرد و از آن ها پرسید: چه آرزویى دارید؟ آن ها گفتند: پروردگارا! ما بالاتر از این چه آرزویى مى توانیم داشته باشیم، که غرق نعمت هاى جاویدان توایم و در سایه عرش تو مسکن داریم، تنها تقاضاى ما این است که بار دیگر به جهان برگردیم و مجدداً در راه تو شهید شویم، خداوند فرمود: فرمان تخلف ناپذیر من این است که کسى دوباره به دنیا بازنگردد، عرض کردند: حالا که چنین است تقاضاى ما این است که سلام ما را به

ص: 84

پیامبر (صلی الله علیه و آله) برسانى و به بازماندگانمان، حال ما را بگویى و از وضع ما به آن ها بشارت دهى که هیچگونه نگران نباشند در این هنگام آیات فوق نازل شد.

منظور از حیات و زندگى در این جا همان حیات و زندگى برزخى است که ارواح در عالم پس از مرگ دارند، نه زندگى جسمانى و مادى، گرچه زندگى برزخى، اختصاصى به شهیدان ندارد، بسیارى دیگر از مردم نیز داراى حیات برزخى هستند؛ ولى از آن جا که حیات شهیدان یک حیات فوق العاده عالى و آمیخته با انواع نعمت هاى معنوى است؛ و بعلاوه موضوع سخن، در آیه آن ها هستند تنها نام از آن ها برده شده است. آن ها به قدرى غرق مواهب حیات معنوى هستند که گویا زندگى سایر برزخیان در مقابل آن ها چیزى نیست.

هر قوم و ملتى براى شهداى خود احترام خاصى قائل است ولى بدون اغراق، آن احترامى که اسلام براى شهداى راه خدا قائل شده است بى نظیر است.

امام على بن موسى الرضا (علیه السلام) از امیر مؤمنان على (علیه السلام) چنین نقل میکند که هنگامى که حضرت، مشغول خطبه بود و مردم را تشویق به جهاد مى کرد، جوانى برخاست و عرض کرد: اى امیر مؤمنان! فضیلت جنگجویان در راه خدا را براى من تشریح کن امام در پاسخ فرمود:

ص: 85

همین سؤالى را که تو از من نمودى من از پیامبر (صلی الله علیه و آله) کردم. پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: هنگامى که جنگجویان، تصمیم بر شرکت در میدان جهاد مى گیرند خداوند آزادى از آتش دوزخ را براى آن ها مقرر مى دارد.

و هنگامى که سلاح بر مى دارند و آماده میدان مى شوند فرشتگان به وجود آن ها افتخار مى کنند.

و هنگامى که همسر و فرزند و بستگان آن ها با آن ها خداحافظى مى کنند، از گناهان خود خارج مى شوند... از این موقع آن ها هیچ کارى نمى کنند مگر این که پاداش آن، مضاعف مى گردد و در برابر هر روز پاداش عبادت هزار عابد براى آن ها نوشته مى شود، وهنگامى که با دشمنان روبرو مى شوند، مردم جهان نمى توانند.

میزان ثواب آن ها را درک کنند.

و هنگامى که گام به میدان براى نبرد بگذارند و نیزه ها و تیرها رد و بدل شود، و جنگ تن به تن شروع گردد، فرشتگان با پر و بال خود اطراف آن ها را مى گیرند و از خدا تقاضا مى کنند که در میدان، ثابت قدم باشند، در این هنگام منادى صدا مى زند: «الجنة تحت ظلال السیوف»: بهشت در سایه شمشیرها است، در این هنگام ضربات دشمن بر پیکر شهید، ساده تر و گواراتر از نوشیدن آب خنک در روز گرم تابستان است.

و هنگامى که شهید از مرکب فرو مى غلطد، هنوز به زمین نرسیده،

ص: 86

حوریان بهشتى به استقبال او مى شتابند و نعمت هاى بزرگ معنوى و مادى که خدا براى او فراهم ساخته است، براى او شرح مى دهند.

و هنگامى که شهید بروى زمین قرار مى گیرد، زمین مى گوید: آفرین بر روح پاکیزه اى که از بدن پاکیزه پرواز مى کند، بشارت باد بر تو، «ان لک ما لا عین رأت و لا اذن سمعت و لا خطر على قلب بشر»: نعمت هایى در انتظار تو است که هیچ چشمى ندیده و هیچ گوشى نشنیده و بر قلب هیچ انسانى خطور نکرده است و خداوند مى فرماید: من سرپرست بازماندگان اویم، هر کس آن ها را خشنود کند، مرا خشنود کرده است و هر کس آن ها را بخشم آورد مرا بخشم آورده است.(1)

***

ص: 87


1- ج 3، ص 172، چاپ 24.

36- شهامت و شجاعت از آثار ایمان

اشاره

إِنَّمَا ذَلِکُمْ الشَّیْطَانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیَاءَهُ فَلاَ تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِنْ کُنْتُمْ مُّؤْمِنِینَ

این فقط شیطان است که پیروان خود را (با سخنان و شایعات بى اساس) مى ترساند، از آن ها نترسید و تنها از من بترسید اگر ایمان دارید. (آل عمران/175)

تفسیر

اگر در قلبى ترس از غیر خدا پیدا شود، نشانه عدم تکامل ایمان و نفوذ وسوسه هاى شیطانى است، زیرا مى دانیم در عالم بیکران هستى تنها پناهگاه خدا است و مؤثر بالذات فقط او است و دیگران در برابر قدرت او قدرتى ندارند.

اصولاً مؤمنان اگر ولى خود را که خدا است با ولى مشرکان و منافقان که شیطان است مقایسه کنند، مى دانند که آن ها در برابر خداوند هیچگونه قدرتى ندارند و به همین دلیل نباید از آن ها، کمترین وحشتى داشته باشند، نتیجه این سخن آن است که هر

ص: 88

کجا ایمان نفوذ کرد شهامت و شجاعت نیز به همراه آن نفوذ خواهد کرد.(1)

***

ص: 89


1- ج 3، ص 179، چاپ 24.

37- چه کسانى به حال خود واگذاشته مى شوند؟

اشاره

... إِنَّهُمْ لَنْ یَضُرُّوا اللهَ شَیْئآ یُرِیدُ اللهُ أَلاَّ یَجْعَلَ لَهُمْ حَظّآ فِى الاْخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ

کسانى که در راه کفر، شتاب مى کنند، تو را غمگین نسازند! به یقین آن ها هرگز زیانى به خداوند نمى رسانند. (به علاوه) خدا مى خواهد (آن ها را بحال خود واگذارد و در نتیجه) بهره اى براى آن ها در آخرت قرار ندهد، و براى آن ها مجازات بزرگى است. (آل عمران/176)

تفسیر

اصولاً نفع و ضرر و سود و زیان براى موجوداتى است که وجودشان از خودشان نیست، اما خداوند ازلى و ابدى که از هر جهت بى نیاز است و وجودش نا محدود، کفر و ایمان مردم و کوشش ها و تلاش هاى آن ها در این راه چه اثرى براى خداوند مى تواند داشته باشد؟ آن ها هستند که در پناه ایمان، تکامل مى یابند و بخاطر کفر تنزل و سقوط مى کنند. به علاوه خلاف کارى هاى آن ها

ص: 90

فراموش نخواهد شد و به نتیجه اعمال خود خواهند رسید.

«یرید الله الا یجعل لهم حظا فى الاخرة و لهم عذاب عظیم»: در حقیقت آیه مى گوید: اگر آن ها در راه کفر بر یکدیگر پیشى مى گیرند، نه بخاطر این است که خدا نمى تواند جلو آن ها را بگیرد بلکه خدا آزادى عمل به آن ها داده تا هر چه مى توانند انجام دهند و نتیجه اش محرومیت کامل آن ها از مواهب جهان دیگر است بنابراین، آیه نه تنها دلالت بر جبر ندارد بلکه یکى از دلائل آزادى اراده است.(1)

***

ص: 91


1- ج 3، ص 180، چاپ 24.

38- خریداران کفر

اشاره

إِنَّ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الْکُفْرَ بِالْإِیمَانِ لَنْ یَضُرُّوا اللهَ شَیْئآ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ

کسانى که ایمان را دادند و کفر را خریدارى کردند هرگز به خدا زیانى نمى رسانند و براى آن ها مجازات دردناکى است. (آل عمران/177)

تفسیر

در این آیه مى فرماید: نه تنها افرادى که به سرعت در راه کفرپیش مى روند چنین هستند، بلکه تمام کسانى که به نوعى راه کفر را پیش گرفته اند و ایمان را از دست داده و در مقابل آن، کفر خریدارى نموده اند، هرگز به خدا زیان نمى رسانند و زیان آن، دامن گیر خودشان مى شود.(1)

***

ص: 92


1- ج 3، ص 182، چاپ 24.

39- سرنوشت شوم کفرپیشه گان!

اشاره

وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِى لَهُمْ خَیْرٌ لِّأَنْفُسِهِمْ ...

آن ها که کافر شدند (و راه طغیان پیش گرفتند) تصور نکنند اگر به آنان مهلت مى دهیم به سود آن ها است... . (آل عمران/178)

تفسیر

آیه فوق به مشرکان اخطار مى کند که هرگز نباید آن ها امکاناتى را که خدا در اختیارشان گذاشته و پیروزى هائى که گاه گاه نصیبشان مى شود و آزادى عملى که دارند دلیل بر این بگیرند که افرادى صالح و درستکار هستند و یا نشانه اى از خشنودى خدا نسبت به خودشان فکر کنند.(1)

***

ص: 93


1- ج 3، ص 183، چاپ 24.

40- چرا افراد گناهکار غرق در نعمتند؟

اشاره

... إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُوا إِثْمآ وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ

... ما به آنان مهلت مى دهیم که بر گناهان خود بیفزایند و عذاب خوار کننده اى براى آن ها مى باشد. (آل عمران/178)

تفسیر

کسانى که در گناه و عصیان، غرق شوند و طغیان و نافرمانى را به مرحله نهایى برسانند، خداوند آن ها را به حال خود وامى گذارد و به اصطلاح به آن ها میدان مى دهد تا پشتشان از بار گناه سنگین شود و استحقاق حداکثر مجازات را پیدا کنند. این ها کسانى هستند که تمام پل ها را در پشت سر خود ویران کرده اند، و راهى براى بازگشت نگذاشته اند و پرده حیا و شرم را دریده و لیاقت و شایستگى هدایت الهى را کاملاً از دست داده اند.

در خطبه اى که بانوى شجاع اسلام زینب کبرى (علیها السلام) در شام در برابر حکومت خودکامه جبار، ایراد کرد، استدلال به این آیه را در برابر یزید طغیان گر که از مصادیق روشن گنهکار غیر قابل بازگشت

ص: 94

بود، مى خوانیم، آن جا که مى فرماید: تو امروز شادى مى کنى و چنین مى پندارى که چون فراخناى جهان را بر ما تنگ کرده اى و کرانه هاى آسمان را بر ما بسته اى و ما را همچون اسیران از این دیار به آن دیار مى برى، نشانه قدرت تو است، و یا در پیشگاه خدا قدرت و منزلتى دارى و ما را در درگاه او راهى نیست؟! اشتباه مى کنى، این فرصت و آزادى را خداوند به خاطر این به تو داده تا پشتت از بار گناه، سنگین گردد و عذاب دردناک در انتظار تو است... .

از آیه فوق ضمناً بدست مى آید که جمعى از ستمگران و افراد گنهکار و آلوده این همه غرق نعمتند این ها افراد غیر قابل اصلاحى هستند که طبق سنت آفرینش و اصل آزادى اراده و اختیار به حال خود واگذار شده اند، تا به آخرین مرحله سقوط برسند و مستحق حداکثر مجازات شوند.(1)

***

ص: 95


1- ج 3، ص 182، چاپ 24.

41- سرانجام ایمان به خدا

اشاره

... فَآمِنُوا بِاللهِ وَرُسُلِهِ وَإِنْ تُؤْمِنُوا وَتَتَّقُوا فَلَکُمْ أَجْرٌ عَظِیمٌ

... پس به خدا و رسولان او ایمان بیاورید و اگر ایمان بیاورید وتقوا پیشه کنید پاداش بزرگى براى شماست. (آل عمران/179)

تفسیر

در این آیه، خاطر نشان مى سازد، اکنون که میدان زندگى میدان آزمایش و جداسازى پاک از نا پاک و مؤمن از منافق است، پس شما براى این که از این بوته آزمایش، خوب بدر آئید به خدا و پیامبران او ایمان آورید اما تنها به ایمان آوردن اکتفا نمى کند و مى فرماید اگر ایمان بیاورید و تقوا پیشه کنید، اجر و پاداش بزرگ در انتظار شما است.(1)

***

ص: 96


1- ج 3، ص 189، چاپ 24.

42- در بند اسارت!

اشاره

وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ بِمَا آتَاهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیْرآ لَّهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَّهُمْ سَیُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ ... .

آن ها که بخل مى ورزند و آنچه را خدا از فضل خود به آنان داده انفاق نمى کنند، گمان نکنند براى آن ها خیر است، بلکه براى آن ها شر است، به زودى در روز قیامت آنچه را در باره آنان بخل ورزیدند همانند طوقى به گردن آن ها مى افکنند... . (آل عمران/180)

تفسیر

آیه فوق، سرنوشت بخیلان را در روز رستاخیز، توضیح مى دهد، همان ها که در جمع آورى و حفظ ثروت مى کوشند و از انفاق کردن در راه بندگان خدا، خوددارى مى کنند.

گرچه در آیه، نامى از زکات و حقوق واجب مالى برده نشده، ولى در روایات اهل بیت و همچنین در گفتار مفسران، آیه به مانعان

ص: 97

زکات تخصیص داده شده است و تشدیدهائى که در آیه به چشم مى خورد نیز دلیل بر این است که منظور انفاق مستحبى نیست.

سپس سرنوشت آن ها را در رستاخیز، چنین توصیف مى کند : «سیطوقون ما بخلوا به یوم القیامه؛ بزودى اموالى را که در مورد آن بخل ورزیدند، همانند طوقى در گردن آن ها مى آویزند».

از این جمله استفاده مى شود، اموالى که حقوق واجب آن، پرداخته نشده، و اجتماع، از آن بهره اى نگرفته است و تنها در مسیر هوس هاى فردى و گاهى مصارف جنون آمیز بکار گرفته شده ویا بى دلیل روى هم انباشته گردیده و هیچ کس از آن استفاده نکرده، همانند سایر اعمال زشت انسان، در روز رستاخیز طبق قانون تجسم اعمال، تجسم مى یابد، و به صورت وسیله عذاب دردناکى در خواهد آمد.

تجسم اموال به طوقى که بر گردن مى افتد اشاره به این حقیقت است که انسان تمام سنگینى مسئولیت آن ها را تحمل خواهد کرد بدون این که از آثار آن ها بهره مند گردد، اموال سرشارى که به طور جنون آمیز جمع آورى و نگهدارى گردد و در خدمت اجتماع نباشد جز زنجیر و زندان، براى صاحب آن چیزى نیست زیرا مى دانیم بهره گیرى شخصى از مال و ثروت، حدود معینى دارد و از آن که بگذرد جز یک نوع اسارت و سنگینى بیهوده نتیجه اى نخواهد داشت مگر این که از برکات معنوى آن برخوردار و در مسیر کارهاى مثبت قرار گیرد.

ص: 98

اینگونه اموال نه تنها در قیامت طوق سنگینى بر گردن صاحبانش خواهد بود. بلکه در این دنیا نیز چنین است، منتها در رستاخیز آشکارا و در این جا بصورت مخفى ترى مى باشد، چه جنون و حماقتى از این بالاتر که انسان مسئولیت هاى فراوان تحصیل ثروت را به اضافه مسئولیت ها و زحمات فراوان که براى حفظ ومحاسبه و نگاهدارى و دفاع از آن لازم است بر دوش کشد، در حالى که هیچ گونه از آن، منتفع نگردد آیا طوق اسارت چیزى جز این است؟!(1)

***

ص: 99


1- ج 3، ص 190، چاپ 24.

43- قانون عمومى مرگ!

اشاره

کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ...

هر کس مرگ را مى چشد ... . (آل عمران/185)

تفسیر

این آیه اشاره به قانونى مى کند که حاکم بر تمام موجودات زنده جهان است.

گرچه بسیارى از مردم مایلند، که فناپذیر بودن خود را فراموش کنند ولى این واقعیتى است، که اگر ما آن را فراموش کنیم، آن هرگز ما را فراموش نخواهد کرد، حیات و زندگى این جهان، بالاخره پایانى دارد، و روزى مى رسد که مرگ به سراغ هر کس خواهد آمد وناچار است از این جهان رخت بربندد.

منظور از نفس در آیه مجموعه جسم و جان است و تعبیر به چشیدن اشاره به احساس کامل است، زیرا گاه مى شود انسان غذائى را با چشم مى بیند و یا با دست لمس مى کند، ولى این ها هیچکدام احساس کامل نیست، مگر زمانى که بوسیله ذائقه خود آن

ص: 100

را بچشد، و گویا در سازمان خلقت بالاخره مرگ نیز یک نوع غذا براى آدمى و موجودات زنده است.(1)

***

ص: 101


1- ج 3، ص 200، چاپ 24.

44- پاداش کامل اعمال در کجا؟!

اشاره

... وَإِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ ...

... و شما پاداش خود را بطور کامل در روز قیامت خواهید گرفت... . (آل عمران/185)

تفسیر

جمله «توفون» که به معنى پرداخت کامل است، نشان مى دهد که اجر و پاداش انسان به طور کامل در روز قیامت پرداخت مى گردد، بنا بر این مانعى ندارد که در عالم برزخ (جهانى که واسطه میان دنیا وآخرت است) قسمتى از نتائج اعمال خود و پاداش و کیفر را ببیند، زیرا این پاداش و کیفر برزخى کامل نیست.(1)

***

ص: 102


1- ج 3، ص 201، چاپ 24.

45- راه نجات از هلاکت!

اشاره

... فَمَنْ زُحْزِحَ عَنْ النَّارِ وَأُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ ...

... پس آن ها که از تحت جاذبه آتش (دوزخ) دور شدند و به بهشت وارد گشتند نجات یافته، و به سعادت نائل شده اند... . (آل عمران/185)

تفسیر

جمله فوق مى گوید: کسانى که از تحت تاثیر جاذبه آتش دوزخ دور شوند و داخل در بهشت گردند، نجات یافته، و محبوب و مطلوب خود را پیدا کرده اند.

گویا دوزخ با تمام قدرتش انسان ها را به سوى خود جذب مى کند، و راستى عواملى که انسان را به سوى آن مى کشاند جاذبه عجیبى دارند.

آیا هوس هاى زودگذر، لذات جنسى نامشروع، مقام ها و ثروت هاى غیر مباح، براى هر انسانى جاذبه ندارد؟! ضمناً از این تعبیر استفاده مى شود که اگر مردم نکوشند و خود را از تحت جاذبه

ص: 103

این عوامل فریبنده، دور ندارند، تدریجاً به سوى آن جذب خواهند شد. اما آن ها که با تربیت و تمرین و آموزش و پرورش خود را تدریجاً کنترل مى نمایند و به مقام نفس مطمئنه (روح آرام شده) مى رسند نجات یافتگان واقعى محسوب مى شوند، و احساس امنیت و آرامش مى کنند.(1)

***

ص: 104


1- ج 3، ص 201، چاپ 24.

46- دنیاى فریبنده!

اشاره

... وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلاَّ مَتَاعُ الْغُرُورِ

... و زندگى دنیا چیزى جز سرمایه فریب نیست!. (آل عمران/185)

تفسیر

این جمله، مى گوید: زندگى دنیا تنها یک تمتع و بهره بردارى غرورآمیز است. این زندگى و عوامل سرگرم کننده آن از دور فریبندگى خاصى دارد، اما به هنگامى که انسان به آن نائل مى گردد، و از نزدیک آن را لمس مى کند، معمولاً چیزى تو خالى به نظر مى رسد و معنى متاع غرور نیز چیزى جز این نیست... بعلاوه لذات مادى از دور، خالص به نظر مى رسند، اما به هنگامى که انسان به آن نزدیک مى شود مى بیند آلوده با انواع ناراحتى هاست و این یکى دیگر از فریبندگى هاى جهان ماده است. همچنین انسان غالباً به فناپذیرى آن ها توجه ندارد، اما به زودى متوجه مى شود که چقدر آن ها سریع الزوال و فناپذیرند.

ص: 105

البته این تعبیرات در قرآن و اخبار، مکرر آمده است و هدف همه آن ها یک چیز است و آن این است که انسان، جهان ماده و لذات آن را، هدف نهائى خود قرار ندهد که نتیجه اش غرق شدن در انواع جنایات و دور شدن از حقیقت و تکامل انسانى است، ولى استفاده از جهان ماده و مواهب آن به عنوان یک وسیله براى نیل به تکامل انسانى، نه تنها نکوهیده نیست، بلکه لازم و ضرورى مى باشد.(1)

***

ص: 106


1- ج 3، ص 202، چاپ 24.

47- جهان صحنه آزمایش!

اشاره

لَتُبْلَوُنَّ فِى أَمْوَالِکُمْ وَأَنْفُسِکُمْ ...

بطور مسلم در اموال و نفوس خود آزمایش مى شوید... . (آل عمران/186)

تفسیر

اصولاً این جهان صحنه آزمایش است و ناگزیر باید خود را آماده مقابله با حوادث و رویدادهاى سخت و ناگوار کنید، و این در حقیقت هشدار و آماده باشى است به همه مسلمانان که گمان نکنند حوادث سخت زندگى آن ها، پایان یافته است.(1)

***

ص: 107


1- ج 3، ص 204، چاپ 24.

48- هشدار و آماده باش به مسلمانان!

اشاره

... وَلَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَمِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا أَذًى کَثِیرآ ...

و از آن ها که پیش از شما کتاب (آسمانى) داده شدند (یعنى یهود و همچنین) از آن ها که راه شرک پیش گرفتند سخنان آزار دهنده فراوان خواهید شنید... . (آل عمران/186)

تفسیر

مسئله شنیدن سخنان ناسزا ازدشمن با این که جزء آزمایش هایى است که در آغاز آیه آمده، ولى به خصوص در این جا به آن تصریح شده، و این به خاطر اهمیّت فوق العاده اى است که این موضوع، در روح انسان هاى حساس وباشرف داردچه این که طبق جمله مشهور زخم هاى شمشیر التیام پذیرند اما زخم زبان التیام نمى یابد!(1)

***

ص: 108


1- ج 3، ص 204، چاپ 24.

49- در برابر حوادث سخت چه کنیم؟

اشاره

... وَإِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ ذَلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ

و اگر استقامت کنید و تقوى پیشه سازید (شایسته تر است) زیرا این ها از کارهاى محکم و قابل اطمینان است. (آل عمران/186)

تفسیر

در این جا وظیفه اى را که مسلمانان در برابر حوادث سخت ودردناک دارند بیان مى کند و مى گوید: «اگر استقامت بخرج دهید، شکیبا باشید، و تقوى و پرهیزکارى پیشه کنید، این از کارهایى است که نتیجه آن روشن است و لذا هر انسان عاقلى باید تصمیم انجام آن را بگیرد».

عزم در لغت، به معنى تصمیم محکم است و گاهى به هر چیز محکم نیز گفته مى شود، بنابراین «من عزم الامور» به معنى کارهاى شایسته اى است که انسان باید روى آن تصمیم بگیرد یا به معنى هر گونه کار محکم و قابل اطمینانى است.

تقارن صبر و تقوى در آیه گویا اشاره به این است که بعضى

ص: 109

افراد در عین استقامت و شکیبائى، زبان به ناشکرى و شکایت باز مى کنند، ولى مؤمنان واقعى صبر و استقامت را همواره با تقوى مى آمیزند، و از این امور دورند.(1)

***

ص: 110


1- ج 3، ص 204، چاپ 24.

50- افراد از خود راضى و مغرور!

اشاره

لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَفْرَحُونَ بِمَا أَتَوا وَّیُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا بِمَا لَمْ یَفْعَلُوا فَلاَ تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفَازَةٍ مِّنَ الْعَذَابِ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ

گمان مبر آن ها که از اعمال (زشت) خود خوشحال مى شوند ودوست دارند در برابر کار (نیکى) که انجام نداده اند مورد ستایش قرار گیرند از عذاب (الهى) برکنارند، (بلکه) براى آن ها عذاب دردناکى است. (آل عمران/188)

تفسیر

افراد زشتکار دو دسته اند: دسته اى به راستى از عمل خود شرمنده اند، و روى طغیان غرائز، مرتکب زشتى ها و گناهان مى شوند. نجات این دسته، بسیار آسان است، زیرا همیشه بعد از انجام گناه پشیمان شده، مورد سرزنش وجدان بیدارشان قرار مى گیرند.

ولى دسته دیگرى هستند، نه تنها احساس شرمندگى نمى کنند بلکه به قدرى مغرور و از خود راضى هستند، که از اعمال زشت

ص: 111

و ننگینشان خوشحالند و حتى به آن مباهات مى کنند، و از آن بالاتر، مایل هستند، که مردم، آن ها را نسبت به اعمال نیکى که هرگز انجام نداده اند، مدح و تمجید کنند.

آیه فوق مى گوید: گمان مبرید، که این گونه اشخاص که از اعمال زشت خود خوشحالند، و دوست مى دارند، در برابر آنچه انجام نداده اند، از آن ها تقدیر شود از عذاب پروردگار بدورند، و نجات خواهند یافت بلکه نجات براى کسانى است، که حداقل، از کار بد خود شرمنده اند و از این که کار نیکى نکرده اند، پشیمانند.

نه تنها این گونه اشخاص از خود راضى و مغرور اهل نجات نیستند، بلکه عذاب دردناکى در انتظار آن ها است.

از این آیه ممکن است، استفاده شود که فرح و سرور در برابر کار نیکى که انسان توفیق انجام آن را یافته (اگر به صورت معتدل باشد، و مایه غرور و خودپسندى نگردد) نکوهیده نیست. و همچنین علاقه به تشویق و تقدیر، در برابر کارهاى نیکى که انجام شده، آنهم اگر در حد اعتدال باشد و انگیزه اعمال او نباشد مذموم نخواهد بود، زیرا این ها غریزى انسان است. اما با این حال، دوستان خدا و افرادى که در سطوح عالى ایمان قرار دارند، حتى از چنان سرور و چنین تقدیرى خود را بدور مى دارند.

آن ها همواره، اعمال خود را ناچیز و کمتر از میزان لازم مى بینند، و خود را مقصر در برابر عظمت پروردگار، احساس مى کنند.

ص: 112

همه افرادى که، در عصر و زمان ما، در شرائط مختلف اجتماعى قرار دارند و از اعمال زشت خود شادند، و یا مردم را تحریک مى کنند که آن ها را، با قلم، یا سخن، در برابر اعمالى که انجام نداده اند، تقدیر کنند، همگى مشمول این آیه اند.(1)

***

ص: 113


1- ج 3، ص 209، چاپ 24.

51- جهان آفرینش از نشانه هاى اوست!

اشاره

إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لاَیَاتٍ لِّأُولِى الْأَلْبَابِ

مسلماً در آفرینش آسمان ها و زمین و آمد و رفت شب وروز نشانه هاى (روشنى) براى صاحبان خرد و عقل است. (آل عمران/190)

تفسیر

آیات قرآن تنها براى خواندن نیست، بلکه براى فهم و درک مردم نازل شده و تلاوت و خواندن آیات مقدمه اى است، براى اندیشیدن، لذا در آیه فوق نخست اشاره به عظمت آفرینش آسمان و زمین کرده و مى گوید در آفرینش آسمان ها و زمین و آمد و شد شب و روز نشانه هاى روشنى براى صاحبان خرد و اندیشمندان است و به این ترتیب مردم را به اندیشه در این آفرینش بزرگ جلب و جذب مى کند، تا هر کس به اندازه پیمانه استعداد و تفکرش از این اقیانوس بى کران، سهمى ببرد و از سرچشمه صاف اسرار

ص: 114

آفرینش سیراب گردد. به راستى، جهان آفرینش، و نقش هاى بدیع و طرح هاى زیبا و دل انگیز آن و نظامات خیره کننده اى که بر آن ها حکومت مى کند کتاب فوق العاده بزرگى است که هر حرف و کلمه آن دلیل بسیار روشن، بر وجود و یکتائى آفریدگار جهان است.(1)

***

ص: 115


1- ج 3، ص 213، چاپ 24.

52- مجذوبان پهنه هستى!

اشاره

الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللهَ قِیَامآ وَقُعُودآ وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِى خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالاَْرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ

همان ها که خدا را در حال ایستادن و نشستن و آنگاه که بر پهلو خوابیده اند، یاد مى کنند، و در اسرار آفرینش آسمان ها و زمین مى اندیشند، (و مى گویند) بار الها این را بیهوده نیافریده اى منزهى تو ما را از عذاب آتش نگاه دار. (آل عمران/191)

تفسیر

نقشه دلربا و شگفت انگیزى که، در گوشه و کنار این جهان و در پهنه هستى به چشم مى خورد آن چنان قلوب صاحبان خرد را به خود جذب مى کند، که در جمیع حالات خود، چه ایستاده و چه نشسته ویا در حالى که در بستر آرمیده، و به پهلو خوابیده اند بیاد پدید آورنده این نظام و اسرار شگرف آن مى باشند یعنى همیشه ودر همه حال غرق این تفکر حیات بخشند.

ص: 116

در این آیه نخست اشاره به ذکر و سپس اشاره به فکر شده است یعنى تنها یادآورى خدا کافى نیست، آنگاه این یادآورى ثمرات ارزنده اى خواهد داشت که آمیخته با تفکر باشد همان طور که تفکر در خلقت آسمان و زمین اگر آمیخته، با یاد خدا نباشد، نیز به جائى نمى رسد. چه بسیارند دانشمندانى که در مطالعات فلکى خود وتفکر مربوط به خلقت کرات آسمانى این نظام شگفت انگیز را مى بینند اما چون به یاد خدا نیستند، و عینک توحید بر چشم ندارند واز زاویه شناسائى مبدء هستى به آن ها نگاه نمى کنند، از آن نتیجه لازم تربیتى و انسانى را نمى گیرند.

تفکر و اندیشه، در اسرار آفرینش و زمین به انسان آگاهى خاصى مى دهد، و نخستین اثر آن توجه به بیهوده نبودن خلقت است، زیرا جائى که انسان در هر موجود کوچکى، از این جهان بزرگ هدفى مى بیند، آیا مى تواند باور کند، که مجموعه جهان، بى هدف باشد.

آیا ممکن است ذرات یک موجود، هر کدام داراى هدف خاصى باشد، اما مجموعه آن، مطلقا، هدفى نداشته باشد؟!.

لذا خردمندان، با توجه به این حقیقت، این زمزمه را سر مى دهند که: خداوندا! این دستگاه با عظمت را بیهوده، نیافریدى بار الها! این جهان بى نهایت بزرگ و این نظام شگفت انگیز همه روى حکمت و مصلحت و هدف صحیح آفریده شده اند، همگى نشانه وحدانیت تو است و تو از کردار عبث و بیهوده منزهى.

ص: 117

صاحبان عقل و خرد پس از اعتراف به وجود هدف در آفرینش بلا فاصله، بیاد آفرینش خود مى افتند و مى فهمند انسان که میوه این جهان هستى مى باشد، بیهوده آفریده نشده است و هدفى جز تربیت و پرورش و تکامل وى در کار نبوده، او تنها براى زندگى زودگذر و کم ارزش این جهان آفریده نشده است بلکه سراى دیگر در پیش دارد که در آن جا پاداش و کیفر اعمال در برابر او قرار مى گیرد، در این موقع متوجه مسئولیت هاى خود مى شوند، و از خدا تقاضاى توفیق انجام آن ها را مى طلبند، تا از کیفر او در امان باشند ولذا مى گویند خداوندا! ما را از عذاب آتش نگاهدار.(1)

***

ص: 118


1- ج 3، ص 215، چاپ 24.

53- خردمندان از چه وحشت دارند؟

اشاره

رَبَّنَا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ وَمَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصَارٍ

پروردگارا، هر که را تو (به خاطر اعمالش) به آتش افکنى، او را خوار و رسوا ساخته اى، و این چنین افراد ستمگر یاورى ندارند. (آل عمران/192)

تفسیر

از این جمله استفاده مى شود، که خردمندان بیش از آنچه از آتش دوزخ مى ترسند از رسوائى وحشت دارند، و همین است حال افراد با شخصیت، آن ها حاضرند همه گونه رنج و ناراحتى را تحمل کنند اما حیثیت و آبروى آن ها محفوظ بماند.

بنابراین دردناک ترین عذاب رستاخیز، براى این دسته همان رسوائى در پیشگاه خدا، و بندگان خدا است.

نکته اى که در جمله ما للظالمین من انصار نهفته است این است که: خردمندان، پس از آشنائى با اهداف تربیتى انسان به این حقیقت

ص: 119

مى رسند که تنها وسیله پیروزى و نجات انسان اعمال و کردار اوست، و بنابراین افراد ستمگر نمى توانند یاورى داشته باشند. زیرا یاور اصلى را که عمل پاک است از دست داده اند.(1)

***

ص: 120


1- ج 3، ص 217، چاپ 24.

54- درخواست از خداوند چگونه؟

اشاره

رَّبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیآ یُنَادِى لِلْإِیمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَکَفِّرْ عَنَّا سَیِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الاَْبْرَارِ

پروردگارا، ما صداى منادى توحید را شنیدیم، که دعوت مى کرد به پروردگار خود ایمان بیاورید و ما ایمان آوردیم، (اکنون که چنین است) پروردگارا، گناهان ما را ببخش، و ما را با نیکان (و در مسیر آن ها) بمیران. (آل عمران/193)

تفسیر

صاحبان عقل و خرد، پس از دریافت هدف آفرینش، به این نکته نیز متوجه مى شوند، که این راه پر فراز و نشیب را بدون رهبران الهى، هرگز نمى توانند بپیمایند.

به همین دلیل همواره مترصد شنیدن صداى منادیان ایمان و راستین هستند و تا نخستین نداى آن ها را بشنوند به سرعت به سوى آن ها مى شتابند، پس از کنجکاوى و بررسى لازم دعوت آن ها

ص: 121

را پاسخ مى گویند، و با تمام وجود خود، ایمان مى آورند.

منادیان ایمان گویند: بارالها اکنون که چنین است و ما با تمام وجود خود ایمان آوردیم، اما از آن جا که در معرض وزش طوفان هاى شدید غرائز گوناگون قرار داریم، گاهى لغزشهائى از ما سر مى زند و مرتکب گناهانى مى شویم، خداوندا! ما را ببخش و گناهان ما را بیامرز و لغزش هاى ما را پوشیده دار و ما را با نیکان ودر راه و رسم آنان، بمیران.

آن ها آن چنان به اجتماع انسانى پیوسته اند و از تکروى و فردپرستى، بیزارند که از خدا مى خواهند نه تنها حیات و زندگى آن ها با نیکان و پاکان باشد، بلکه مرگ آن ها، اعم از مرگ طبیعى یا شهادت در راه خدا در جمع نیکان و با راه و رسم آن ها صورت گیرد، که مردن در میان جمع بدان مرگى مضاعف است.(1)

***

ص: 122


1- ج 3، ص 217، چاپ 24.

55- تقاضاى خردمندان از خداوند!

اشاره

رَبَّنَا وَآتِنَا مَا وَعَدْتَّنَا عَلَى رُسُلِکَ وَلاَ تُخْزِنَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّکَ لاَ تُخْلِفُ الْمِیعَادَ

پروردگارا، آنچه را به وسیله پیامبران ما را وعده فرمودى، به ما مرحمت کن، و ما را در روز رستاخیز رسوا مگردان، زیرا تو هیچگاه از وعده خود تخلف نمى کنى. (آل عمران/194)

تفسیر

صاحبان عقل و خرد پس از پیمودن راه توحید و ایمان به رستاخیز و اجابت دعوت پیامبران و انجام وظائف و مسئولیت هاى خویش از خداى خود تقاضا مى کنند و مى گویند اکنون که ما به پیمان خویش وفا کردیم بارالها آنچه را تو به وسیله پیامبران وعده فرمودى و مژده دادى به ما مرحمت کن، و ما را در روز رستاخیز رسوا مگردان زیرا تو هر چه را وعده دهى تخلف ناپذیر است.

تکیه کردن روى عنوان رسوا نشدن بار دیگر این حقیقت را تاکید مى کند که آن ها به خاطر اهمیّتى که براى شخصیت خویش

ص: 123

قائلند، رسوائى را از دردناکترین مجازات ها مى دانند و لذا انگشت روى آن مى گذارند.(1)

***

ص: 124


1- ج 3، ص 218، چاپ 24.

56- پاداش پرهیزکاران از خدا!

اشاره

لَکِنِ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِى مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا نُزُلا مِّنْ عِنْدِ اللهِ وَمَا عِنْدَ اللهِ خَیْرٌ لِلْأَبْرَارِ

ولى آن ها که (ایمان دارند و) از پروردگارشان مى پرهیزند، براى آن ها باغ هائى از بهشت است، که از زیر درختان آن نهرها جریان دارد، و همیشه در آن خواهند بود. این نخستین پذیرائى است که از خداوند به آن ها مى رسد و آنچه در نزد خداست، براى نیکان بهتر است. (آل عمران/198)

تفسیر

در این آیه پایان کار پرهیزکاران بیان مى گردد و مى فرماید: ولى آن ها که پرهیزکارى پیشه کردند (و براى رسیدن به سرمایه هاى مادى موازین حق و عدالت را در نظر گرفتند، و یا بخاطر ایمان به خدا از وطن هاى خود آواره شدند و در محاصره اجتماعى و اقتصادى قرار گرفتند) در برابر این مشکلات، خداوند باغ هائى از

ص: 125

بهشت در اختیار آنان مى گذارد که نهرهاى آب از زیر درختان آن جارى است و جاودانه در آن مى مانند.(1)

آیه فوق مى گوید: باغ هاى بهشت با آن همه مواهب مادى نخستین وسیله پذیرائى از پرهیزکاران مى باشد، و اما پذیرائى مهم تر و عالى تر همان نعمت هاى روحانى و معنوى است که با جمله: (و ما عند الله خیر للابرار): آنچه در نزد خداست براى نیکان بهتر است به آن اشاره شده است.(2)

***

ص: 126


1- ج 3، ص 229، چاپ 24.
2- ج 3، ص 229، چاپ 24.

57- حل مشکلات، چگونه؟

اشاره

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ

اى کسانى که ایمان آورده اید (در برابر مشکلات و هوس ها) استقامت کنید و در برابر دشمنان (نیز) استقامت بخرج دهید و از مرزهاى خود، مراقبت بعمل آورید و از خدا بپرهیزید شاید رستگار شوید. (آل عمران/200)

تفسیر

این آیه محتوى یک برنامه جامع چهار ماده اى براى عموم مسلمانان است، و به همین جهت با خطاب «یا ایها الذین آمنوا» آغاز شده است.

1. اصبروا: نخستین ماده این برنامه که ضامن سربلندى وپیروزى مسلمین است همان استقامت و صبر و ایستادگى در برابر حوادث است، که در حقیقت ریشه اصلى هر گونه پیروزى مادى و معنوى را تشکیل مى دهد، و هر چه در باره نقش و اهمیّت

ص: 127

آن در پیشرفت هاى فردى و اجتماعى گفته شود کم است، این همان چیزى است که على (علیه السلام) در کلمات قصارش آن را به منزله سر در برابر بدن معرفى کرده (ان الصبر من الایمان کالرأس من الجسد).

2. و صابروا: در مرحله دوم دستور به استقامت در برابر دشمن مى دهد، و این خود مى رساند که تا ملتى در جهاد با نفس و اصلاح نقاط ضعف درونى پیروز نشود، پیروزى او بر دشمن ممکن نیست.

ضمناً از این دستور (صابروا) استفاده مى شود که هر قدر دشمن بر استقامت خود بیفزاید ما نیز باید بر پایدارى و استقامت خود بیفزائیم.

3. و رابطوا: این جمله به مسلمانان دستور آماده باش در برابر دشمن و مراقبت دائم از مرزها و سرحدات کشورهاى اسلامى میدهد، تا هرگز گرفتار حملات غافلگیرانه دشمن نشوند، و نیز به آن ها دستور آماده باش و مراقبت همیشگى در برابر حملات شیطان و هوس هاى سرکش مى دهد، تا غافلگیر نگردند.

خلاصه این که مرابطه معنى وسیعى دارد که هر گونه آمادگى براى دفاع از خود و جامعه اسلامى را شامل مى شود.

در بعضى از روایات به علماء و دانشمندان نیز مرابط گفته شده است.

امام صادق (علیه السلام) طبق روایتى مى فرماید: دانشمندان پیروان ما همانند مرزدارانى هستند که در برابر لشکر ابلیس صف کشیده اند واز حمله کردن آن ها به افرادى که قدرت دفاع از خود ندارند جلوگیرى مى کنند در ذیل این حدیث مقام و موقعیت آن ها برتر

ص: 128

و بالاتر از افسران و مرزدارانى که در برابر هجوم دشمنان اسلام پیکار مى کنند شمرده شده است و این به خاطر آن است که آن ها نگهبانان عقائد و فرهنگ اسلامند در حالى که این ها حافظ مرزهاى جغرافیائى هستند، مسلماً ملتى که مرزهاى عقیده اى و فرهنگى او، مورد حملات دشمن قرار گیرد و نتواند بخوبى از آن دفاع کند در مدت کوتاهى از نظر سیاسى و نظامى نیز شکست خواهد خورد.

4. و اتقوا الله: بالاخره آخرین دستور که همچون چترى بر همه دستورهاى سابق سایه مى افکند دستور به پرهیزکارى است واستقامت و مصابره و مرابطه، باید آمیخته با تقوى و پرهیزکارى باشد و از هر گونه خودخواهى و ریا کارى و اغراض شخصى به دور گردد.

لعلکم تفلحون: شما در سایه به کار بستن این چهار دستور، مى توانید رستگار شوید و با تخلف از آن ها راهى به سوى رستگارى نخواهید داشت.

به هر حال اگر مسلمانان امروز، آیه فوق را به عنوان یک شعار اسلامى در برنامه زندگى خود پیاده کنند بسیارى از مشکلاتى را که اکنون با آن مواجه هستند حل خواهند نمود، امروز ضرباتى بر پیکر اسلام و مسلمین بر اثر زیر پا گذاشتن و یا فراموش کردن همه یا بعضى از این دستورهاى چهارگانه وارد مى شود که بسیار دردناک است.

اگر روح استقامت و پایمردى در مسلمانان زنده شود، اگر در

ص: 129

برابر افزایش تلاش و کوشش دشمنان، مسلمانان تلاش و کوشش بیشترى از خود نشان دهند، و اگر طبق فرمان مرابطه مراقبت کافى از مرزهاى جغرافیائى و فرهنگى و عقیده اى بنمایند و هماره در برابر نقشه هاى دشمنان، حالت آماده باش داشته باشند و علاوه بر همه این ها با تقواى فردى و اجتماعى، گناه و فساد را از جامعه خود دور کنند پیروزى آن ها تضمین خواهد شد.

بار الها! به همه ما توفیق مرحمت کن که این دستورهاى حیات بخش کتاب آسمانیت را در زندگى به کار بریم و ما را مشمول رحمت و الطاف بى انتهاى خود گردان!(1)

***

ص: 130


1- ج 3، ص 233، چاپ 24.

58- مهمترین عامل در ساختن جامعه سالم؟

اشاره

یَاأَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّکُمُ الَّذِى خَلَقَکُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ ...

اى مردم از پروردگارتان بپرهیزید که همه شما را از یک انسان آفرید ... . (نساء/1)

تفسیر

روى سخن در نخستین آیه سوره نساء به تمام افراد انسان است زیرا محتویات این سوره در حقیقت همان مسائلى است که تمام افراد بشر در زندگى خود به آن نیازمند هستند.

سپس دعوت به تقوى و پرهیزکارى مى کند که ریشه اصلى برنامه هاى سالم سازى اجتماع مى باشد، اداى حقوق یکدیگر تقسیم عادلانه ارث، حمایت از یتیمان و رعایت حقوق خانوادگى و مانند این ها همه از امورى است که بدون پشتوانه تقوى و پرهیزکارى بجائى نمى رسد.

و براى معرفى خدایى که نظارت بر تمام اعمال انسان دارد به

ص: 131

یکى از صفات او اشاره مى کند که ریشه وحدت اجتماعى بشر است «الذى خلقکم من نفس واحدة» بنابراین امتیازات و افتخارات موهومى که هر دسته اى براى خود درست کرده اند از قبیل امتیازات نژادى، زبانى، منطقه اى، قبیله اى و مانند آن که امروز منشا هزار گونه گرفتارى در جامعه هاست، در یک جامعه اسلامى نباید وجود داشته باشد چه این که همه از یک اصل سرچشمه گرفته و فرزندان یک پدر ومادرند و در آفرینش از یک گوهرند.(1)

***

ص: 132


1- ج 3، ص 244، چاپ 24.

59- زیربناى یک جامعه اسلامى

اشاره

... وَاتَّقُواْ اللهَ الَّذِى تَسَآءَ لُونَ بِهِ وَالاَْرْحَامَ إِنَّ اللهَ کَانَ عَلَیْکُمْ رَقِیبآ

و از خدائى بپرهیزید که (همگى به عظمت او معترفید و) هنگامى که چیزى از یکدیگر مى خواهید نام او را مى برید، (ونیز) از خویشاوندان خود (یعنى قطع ارتباط با آن ها) پرهیز کنید، زیرا خداوند مراقب شما است. (نساء/1)

تفسیر

اهمیّتى که تقوى درساختن زیر بناى یک جامعه سالم دارد سبب شده که مردم را به پرهیزکارى و تقوى دعوت کند و مى فرماید: از خدائى بپرهیزید که در نظر شما عظمت دارد و به هنگامى که مى خواهید چیزى از دیگرى طلب کنید نام او را مى برید.

«و اتقوا الارحام»: از خویشاوندان (و قطع پیوند از آن ها) بپرهیزید ذکر این موضوع در اینجا اولاً نشانه اهمیّت فوق العاده اى است که قرآن براى صله رحم قائل شده تا آن جا که نام ارحام بعد از

ص: 133

نام خدا آمده است، و ثانیاً اشاره به مطلبى است که در آغاز آیه ذکر شده و آن این که شما همه از یک پدر و مادرید و در حقیقت تمام فرزندان آدم خویشاوندان یکدیگرند و این پیوند و ارتباط ایجاب مى کند که شما نسبت به همه انسان ها از هر نژاد و هر قبیله یى همانند بستگان فامیلى خود محبت بورزید.

«ان الله کان علیکم رقیبا» رقیب: در اصل به کسى مى گویند که از محل مرتفعى به اوضاع نظارت کند و سپس، به معنى حافظ و نگهبان چیزى آمده است زیرا نگهبانى از لوازم نظارت است.

در جمله فوق مى فرماید: خداوند مراقب شما است و تمام اعمال و نیات شما را مى بیند و مى داند و در ضمن، نگهبان شما در برابر حوادث او است.(1)

***

ص: 134


1- ج 3، ص 247، چاپ 24.

60- مهریه، احترام به حقوق زن

اشاره

وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً فَإِنْ طِبْنَ لَکُمْ عَنْ شَیْءٍ مِّنْهُ نَفْسآ فَکُلُوهُ هَنِیئآ مَّرِیئآ

و مهر زنان را (بطور کامل) بعنوان یک بدهى )یا عطیه،( به آنان بپردازید! (ولى) اگر آن ها چیزى از آن را با رضایت خاطر به شما ببخشند، حلال و گوارا مصرف کنید. (نساء/4)

تفسیر

«نحلة» در لغت به معنى بدهى و دین آمده، و به معنى بخشش وعطیه نیز هست، آیه فوق، اشاره به یکى از حقوق مسلم زنان مى کند و تاکید مى نماید که: «مهر زنان را بطور کامل همانند یک بدهى بپردازید» یعنى همان طور که در پرداخت سایر بدهى ها مراقب هستید که از آن چیزى کم نشود، در مورد پرداخت مهر نیز باید همان حال را داشته باشید (این در صورتى است که «نحلة» را به معنى بدهى بگیریم) و اگر به معنى عطیه و بخشش باشد تفسیر آیه چنین خواهد شد: «مهر را که یک عطیه الهى است و خدا

ص: 135

به خاطر این که زن حقوق بیشترى در اجتماع داشته باشد و ضعف نسبى جسمى او از این راه جبران گردد بطور کامل ادا کنید».

در آغاز آیه براى حفظ حقوق زنان با صراحت دستور مى دهد که باید تمام مهر را به آنان پرداخت کنند، ولى در ذیل آیه براى احترام گذاردن به احساسات طرفین و محکم شدن پیوندهاى قلبى وجلب عواطف مى گوید: «اگر زنان با رضایت کامل خواستند مقدارى از مهر خود را ببخشند براى شما حلال و گوارا است» تا در محیط زندگى زناشویى تنها قانون و مقررات خشک حکومت نکند بلکه بموازات آن عاطفه و محبت نیز حکم فرما باشد.

در اسلام براى مهر مقدار معینى تعیین نشده است و بسته به توافق دو همسر است اگر چه در روایات فراوانى تاکید شده که مهر را سنگین قرار ندهند ولى این یک حکم الزامى نیست، بلکه مستحبّ است.

اکنون این سؤال پیش مى آید که مرد و زن هر دو از ازدواج وزناشویى به طور یکسان بهره مى گیرند، و پیوند زناشویى پیوندى است بر اساس منافع متقابل طرفین، با این حال چه دلیلى دارد که مرد مبلغ کم یا زیادى به عنوان مهر به زن بپردازد؟ وانگهى آیا این موضوع به شخصیت زن لطمه نمى زند، و شکل خرید و فروش به ازدواج نمى دهد؟!.

توضیح این که درست است که مرد و زن هر دو از زندگى زناشویى

ص: 136

بطور یکسان سود مى برند، ولى نمى توان انکار کرد که در صورت جدایى زن و مرد، زن متحمل خسارت بیشترى خواهد شد زیرا:

اولاً مرد طبق استعداد خاص بدنى معمولاً در اجتماع نفوذ و تسلط بیشترى دارد.

وضع زندگى اجتماعى بشر که با چشم مى بینیم حتى در جوامع اروپایى که زنان به اصطلاح از آزادى کامل برخوردارند نشان میدهد که ابتکار اعمال پردرآمد بیشتر در دست مردان است.

به علاوه مردان براى انتخاب همسر مجدد امکانات بیشترى دارند ولى زنان بیوه مخصوصاً با گذشت قسمتى از عمر آن ها، و از دست رفتن سرمایه جوانى و زیبایى، امکاناتشان براى انتخاب همسر جدید کمتر است.

با توجه به این جهات روشن مى شود که امکانات و سرمایه اى را که زن با ازدواج از دست مى دهد بیش از امکاناتى است که مرد از دست مى دهد، و در حقیقت مهر چیزى است به عنوان جبران خسارت براى زن و وسیله اى براى تامین زندگى آینده او، و علاوه مسئله مهر معمولاً به شکل ترمزى در برابر تمایلات مرد نسبت به جدایى و طلاق محسوب مى شود.

درست است که مهر از نظر قوانین اسلام با برقرار شدن پیمان ازدواج به ذمه مرد تعلق مى گیرد و زن فوراً حق مطالبه آن را دارد، ولى چون معمولاً به صورت بدهى بر ذمه مرد مى ماند، هم

ص: 137

اندوخته اى براى آینده زن محسوب مى شود، و هم پشتوانه اى براى حفظ حقوق او و از هم نپاشیدن پیمان زناشویى و اگر بعضى براى مهر تفسیر غلطى کرده اند و آن را یک نوع «بهاى زن» پنداشته اند ارتباط به قوانین اسلام ندارد، زیرا در اسلام مهر به هیچ وجه جنبه بها و قیمت کالا ندارد، و بهترین دلیل آن همان صیغه عقد ازدواج است که در آن رسماً «مرد» و «زن» به عنوان دو رکن اساسى پیمان ازدواج به حساب آمده اند، و مهر یک چیز اضافى و در حاشیه قرار گرفته است، به همین دلیل اگر در صیغه عقد، اسمى از مهر نبرند عقد باطل نیست، در حالى که اگر در خرید و فروش و معاملات اسمى از قیمت برده نشود مسلماً باطل خواهد بود، (البته باید توجه داشت اگر در عقد ازدواج نامى از مهر برده نشود شوهر موظف است که در صورت آمیزش جنسى، «مهر المثل» یعنى مهرى همانند زنانى که هم طراز او هستند بپردازد).

از آنچه گفته شد نتیجه مى گیریم که مهر جنبه «جبران خسارت» و «پشتوانه براى احترام به حقوق» زن دارد، نه قیمت و بها و شاید تعبیر به «نحله» به معنى «عطیه» در آیه اشاره به این قسمت باشد.(1)

***

ص: 138


1- ج 3، ص 264، چاپ 24.

61- اموال خود را به دست افراد غیر عاقل نسپارید!

اشاره

وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللهُ لَکُمْ قِیَامآ وَارْزُقُوهُمْ فِیهَا وَاکْسُوهُمْ وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلا مَّعْرُوفآ

اموال خود را، که خداوند وسیله قوام زندگى شما قرار داده، به دست سفیهان نسپارید و از آن، به آن ها روزى دهید! و لباس بر آنان بپوشانید و با آن ها سخن شایسته بگویید! (نساء/5)

تفسیر

منظور از سفاهت در آیه فوق عدم رشد کافى در خصوص امور مالى است به طورى که شخص نتواند سرپرستى اموال خود را به عهده گیرد، و در مبادلات مالى منافع خود را تامین نماید، و به اصطلاح کلاه سرش برود.

آیه فوق یک حکم کلى و عمومى براى همه موارد در بر دارد، که انسان نباید در هیچ حال و در هیچ مورد، اموالى که تحت سرپرستى او است و یا زندگى او به نوعى به آن بستگى دارد به دست افراد کم عقل و غیر رشید بسپارد، در واقع این یک درس بزرگ اجتماعى

ص: 139

است که قرآن به ما مى دهد که افراد «قاصر و ناتوان» را به خاطر کمک به شخص آن ها به کارهایى که قدرت انجام آن را ندارند نگمارید زیرا اگر این کار منفعت جزئى براى آن ها داشته باشد ممکن است زیان هاى کلى براى اجتماع ببار آورد. بلکه باید از طریق کمک هاى بلاعوض و کارهاى سبک و کوچک آن ها را اداره کرد.

از این جا روشن مى شود این که بعضى از کوته فکران افراد ضعیف و ناتوان را به پست هاى تبلیغى و مذهبى براى کمک و ارفاق به آن ها انتخاب مى کنند یکى از زیان بارترین و نابخردانه ترین کارهاست.

(الَّتِى جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ قِیاماً): در این جمله قرآن تعبیر جالبى درباره اموال و ثروت ها کرده و مى گوید: «این سرمایه هاى شما که قوام زندگانى و اجتماع شما به آن است و بدون آن نمى توانید کمر راست کنید به دست سفیهان و اسراف کاران نسپارید، و از این تعبیر به خوبى اهمیّتى را که اسلام براى مسائل مالى و اقتصادى قائل است روشن مى شود، و به عکس آنچه در انجیل کنونى مى خوانیم که «شخص پولدار هرگز وارد ملکوت آسمان ها نمى شود» اسلام مى گوید ملتى که فقیر باشد هرگز نمى تواند کمر راست کند و عجب این است که آن ها با آن تعلیمات غلط به کجا رسیده اند، و ما با این تعلیمات عالى درچه مرحله اى سیر مى کنیم، در حقیقت آن ها از آن خرافات فاصله گرفته اند و به جایى رسیده اند و ما هم از این تعلیمات عالى دور ماندیم و چنین سرگردان شدیم.(1)

***

ص: 140


1- ج 3، ص 268، چاپ 24.

62- چهره واقعى اعمال

اشاره

إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَى ظُلْمآ إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِى بُطُونِهِمْ نَارآ وَسَیَصْلَوْنَ سَعِیرآ

کسانى که اموال یتیمان را به ظلم و ستم مى خورند، (در حقیقت،) تنها آتش مى خورند و بزودى در شعله هاى آتش (دوزخ) مى سوزند. (نساء/10)

تفسیر

از این آیه استفاده مى شود که اعمال ما علاوه بر چهره ظاهرى خود، یک چهره واقعى نیز دارد که در این جهان از نظر ما پنهان است، اما این چهره هاى درونى، در جهان دیگر ظاهر مى شوند و مسئله تجسم اعمال را تشکیل مى دهند.

قرآن در این آیه مى گوید: «آن ها که مال یتیم مى خورند گرچه چهره ظاهرى عملشان بهره گیرى از غذاهاى لذیذ و رنگین است، اما چهره واقعى این غذاها آتش سوزان است، و همین چهره است که در قیامت آشکار مى شود.

ص: 141

چهره واقعى عمل همیشه تناسب خاصى با کیفیت ظاهرى این عمل دارد، همان گونه که خوردن مال یتیم و غصب حقوق او، قلب او را مى سوزاند و روح او را آزار مى دهد، چهره واقعى این عمل آتش سوزان است.

توجه به این موضوع (چهره هاى واقعى اعمال) براى کسانى که ایمان به این حقایق دارند بهترین مانع از انجام کارهاى خلاف است، آیا کسى پیدا مى شود که با دست خود پاره هاى آتش را برداشته و در میان دهان بگذارد و ببلعد؟ همچنین افراد با ایمان ممکن نیست مال یتیم را به ناحق بخورند و اگر مى بینیم مردان خدا حتى فکر معصیت به خود راه نمى داند یک دلیل آن، همین بوده که آن ها بر اثر قدرت علم و ایمان و پرورش هاى اخلاقى چهره هاى واقعى اعمال را مى دیدند و هرگز فکر انجام کار بد را نمى کردند.

یک کودک نادان و بى اطلاع ممکن است مجذوب جلوه زیباى یک شعله آتش سوزان شود و دست در آن فرو برد، اما یک انسان فهمیده که سوزندگى آتش را بارها آزموده است کجا ممکن است حتى چنین خیالى بکند؟

احادیث و روایات در نکوهش تجاوز به اموال یتیمان بسیار زیاد و تکان دهنده است.(1)

***

ص: 142


1- ج 3، ص 282، چاپ 24.

63- قوانین الهى بر اساس مصلحت بشر!

اشاره

یُوصِیکُمُ اللهُ فِى أَوْلاَدِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنثَیَیْنِ ...

خداوند در باره فرزندانتان به شما سفارش مى کند که سهم (میراث) پسر، به اندازه سهم دو دختر باشد... . (نساء/11)

تفسیر

شاید بسیارى تصور کنند که بهتر این است که به هنگام فوت کسى، اموال او جزء اموال عمومى گردد و در اختیار بیت المال قرار گیرد، ولى با دقت روشن مى شود که این کار کاملاً دور از عدالت است، زیرا مسئله «وراثت» یک امر کاملاً طبیعى و منطقى است، همان طور که پدر و مادر قسمتى از صفات جسمى و روحى خود را طبق قانون وراثت طبیعى، به نسل هاى بعد منتقل مى کنند، چرا اموال آن ها از این قانون مستثنى باشد؟ و به نسل آینده منتقل نشود؟

به علاوه اموال مشروع هر کس نتیجه زحمات و کوشش ها و تلاش هاى اوست، و در حقیقت نیروهاى متراکم شده او را نشان مى دهد، و به همین جهت ما هر کس را مالک طبیعى دسترنج خود مى شناسیم، این یک حکم فطرى است.

ص: 143

بنابراین به هنگام مرگ که دست انسان از اموالش کوتاه مى گردد عادلانه ترین راه این است که این اموال به کسانى تعلق گیرد که نزدیکترین افراد به اوست، و در واقع هستى آن اشخاص ادامه هستى آن شخص محسوب مى شود.

روى همین جهت، بسیارى از مردم با این که سرمایه کافى براى زندگى خود تا پایان عمر دارند دست از تلاش و کوشش براى کار و تولید بیشتر، بر نمى دارند، و هدفشان تامین آینده فرزندانشان است، یعنى قانون ارث مى تواند تحرک و جنبش بیشترى به چرخ هاى اقتصادى یک کشور بدهد، و اگر اموال هر کس بعد از مرگ او به کلى از او بریده شود و جزء اموال عمومى گردد، ممکن است قسمت مهمى از فعالیت هاى اقتصادى خاموش شود.

با این که ظاهراً ارث مرد دو برابر زن است اما با دقت بیشتر روشن مى شود که از یک نظر ارث زنان دو برابر مردان مى باشد! و این بخاطر حمایتى است که اسلام از حقوق زن کرده است.

توضیح این که وظایفى بر عهده مردان گذارده که با توجه به آن نیمى از درآمد مردان عملاً خرج زنان مى شود، در حالى که بر عهده زنان چیزى گذارده نشده است، مرد باید هزینه زندگى همسر خود را طبق نیازمندى او، از مسکن و پوشاک و خوراک و سایر لوازم بپردازد، و هزینه زندگى فرزندان خردسال نیز بر عهده اوست، در حالى که زنان از هر گونه پرداخت هزینه اى حتى براى خودشان

ص: 144

معاف هستند، بنابراین یک زن مى تواند تمام سهم ارث خود را پس انداز کند، در حالى که مرد ناچار است آن را براى خود و همسر و فرزندان خرج کند، و نتیجه آن عملاً چنین مى شود که نیمى از درآمد مرد براى زن خرج مى شود، و نیمى براى خودش، در حالى که سهم زن هم چنان به حال خود باقى مى ماند.

همچنین سهم واقعى زنان، از نظر مصرف و بهره بردارى دو برابر سهم واقعى مردان است، و این تفاوت بخاطر آن است که معمولاً قدرت آن ها براى تولید ثروت کمتر است، و این یک نوع حمایت منطقى و عادلانه است که اسلام از زنان به عمل آورده وسهم حقیقى آن ها را بیشتر قرار داده اگر چه در ظاهر سهم آن ها نصف است.

از امام على بن موسى الرضا (علیه السلام) نقل شده که در پاسخ این سؤال فرمود: «این که سهم زنان نصف سهم مردان از میراث است؛ به خاطر آن است که زن هنگامى که ازدواج مى کند چیزى مى گیرد و مرد ناچار است چیزى بدهد، به علاوه هزینه زندگى زنان بر دوش مردان است، در حالى که زن در برابر هزینه زندگى مرد و خودش مسئولیتى ندارد».(1)

***

ص: 145


1- ج 3، ص 287، چاپ 24.

64- سزاى تجاوزگران به حدود الهى

اشاره

وَمَنْ یَعْصِ اللهَ وَرَسُولَهُ وَیَتَعَدَّ حُدُودَهُ یُدْخِلْهُ نَارآ خَالِداً فِیهَا وَلَهُ عَذَابٌ مُّهِینٌ

و آن کس که نافرمانى خدا و پیامبرش را کند و از مرزهاى او تجاوز نماید، او را در آتشى وارد مى کند که جاودانه در آن خواهد ماند و براى او مجازات خوارکننده اى است. (نساء/14)

تفسیر

تنها معصیت خداوند (هر چند گناه کبیره باشد) موجب خلود و عذاب جاودانى، نیست، بنابراین منظور از آیه فوق، کسانى هستند که از روى طغیان و سرکشى و دشمنى و انکار آیات الهى،حکم خدا را زیر پا مى گذارند، و در حقیقت ایمان به خدا و روز بازپسین ندارند، و کسى که تمام قوانین الهى را بشکند، معمولاً، به خدا ایمان ندارد، و الا گوشه اى از آن را لااقل محترم مى شمرد.

در واقع در جمله قبل جنبه جسمانى مجازات الهى منعکس

ص: 146

شده بود، و در این جمله که مسئله اهانت به میان آمده به جنبه روحانى آن اشاره مى کند.(1)

***

ص: 147


1- ج 3، ص 301، چاپ 24.

65- شرایط پذیرش توبه؟

اشاره

إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِنْ قَرِیبٍ فَأُوْلَئِکَ یَتُوبُ اللهُ عَلَیْهِمْ وَکَانَ اللهُ عَلِیمآ حَکِیمآ

پذیرش توبه از سوى خدا، تنها براى کسانى است که کار بدى را از روى جهالت انجام مى دهند، سپس زود توبه مى کنند. خداوند، توبه چنین اشخاصى را مى پذیرد و خدا دانا و حکیم است. (نساء/17)

تفسیر

در این آیه صریحاً مسئله توبه و پاره اى از شرائط آن را بیان مى کند و مى فرماید: «توبه تنها براى آن ها است که گناهى را از روى جهالت انجام مى دهند».

منظور از جهل در آیه مورد بحث طغیان غرائز و تسلط هوس هاى سرکش و چیره شدن آن ها بر نیروى عقل و ایمان است، و در این حالت، علم و دانش انسان به گناه گرچه از بین نمى رود اما تحت

ص: 148

تاثیر آن غرائز سرکش قرار گرفته و عملاً بى اثر مى گردد، و هنگامى که علم اثر خود را از دست داد، عملاً با جهل و نادانى برابر خواهد بود. ولى اگر گناه بر اثر چنین جهالتى نباشد بلکه از روى انکار حکم پروردگار و عناد و دشمنى انجام گیرد، چنین گناهى حکایت از کفر مى کند و به همین جهت توبه آن قبول نیست، مگر این که از این حالت بازگردد و دست از عناد و انکار بشوید.

در واقع این آیه همان حقیقتى را بیان مى کند که امام سجاد (علیه السلام) در دعاى ابوحمزه با توضیح بیشترى بیان فرموده است آن جاکه مى گوید:

«خداى من هنگامى که به معصیت تو پرداختم اقدام به گناه از راه انکار خداوندیت نکردم ونه به خاطر خفیف شمردن امر تو بود ونه مجازات تراکم اهمیّت گرفتم و نسبت به آن بى اعتنا بودم و نه وعده کیفرت را سبک شمردم بلکه خطایى بود که در برابر من قرار گرفت ونفس اماره،حق رابرمن مشتبه کردوهوى وهوس برمن چیره شد».

توبه کامل آن است که آثار و رسوبات گناه را به طور کلى از روح وجان انسان بشوید، و کمترین اثرى از آن در دل باقى نماند، و این در صورتى ممکن است که در فاصله نزدیکى قبل از آن که گناه در وجود انسان ریشه بدواند و به شکل طبیعت ثانوى در آید از آن پشیمان شود، در غیر این صورت غالباً اثرات گناه در زوایاى قلب و جان انسانى باقى خواهد ماند، پس توبه کامل توبه اى است که بزودى انجام پذیرد.

ص: 149

درست است که توبه بعد از زمان طولانى نیز پذیرفته مى شود، اما توبه کامل نیست و شاید تعبیر به (عَلَى اللَّهِ): «توبه اى که بر خدا لازم است آن را بپذیرد» نیز اشاره به همین معنى باشد زیرا این تعبیر تنها در این آیه از قرآن آمده است و مفهوم آن این است که پذیرش این گونه توبه ها از حقوق بندگان مى باشد در حالى که پذیرش توبه هاى دور دست از طرف خداوند یک نوع تفضل است، نه حق.(1)

***

ص: 150


1- ج 3، ص 313، چاپ 24.

66- کسانى که توبه آن ها پذیرفته نمى شود!

اشاره

وَلَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئَاتِ حَتَّى إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمْ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّى تُبْتُ الاْنَ وَلاَ الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَهُمْ کُفَّارٌ أُوْلَئِکَ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابآ أَلِیمآ

براى کسانى که کارهاى بد را انجام مى دهند، و هنگامى که مرگ یکى از آن ها فرا مى رسد مى گوید: «الان توبه کردم!» توبه نیست و نه براى کسانى که در حال کفر از دنیا مى روند این ها کسانى هستند که عذاب دردناکى برایشان فراهم کرده ایم. (نساء/18)

تفسیر

در این آیه اشاره به کسانى که توبه آن ها پذیرفته نمى شود نموده است. دلیل آن هم روشن است، زیرا در حال احتضار و در آستانه مرگ، پرده ها از برابر چشم انسان کنار مى رود، و دید دیگرى براى او پیدا مى شود، و قسمتى از حقایق مربوط به جهان دیگر و نتیجه اعمالى را که در این زندگى انجام داده با چشم خود مى بیند ومسائل جنبه حسى پیدا مى کند، واضح است که در این صورت هر

ص: 151

گناهکارى از اعمال بد خود پشیمان مى گردد، و همانند کسى که شعله آتشى را نزدیک خود ببیند از آن فرار مى کند.

مسلم است که اساس تکلیف و آزمایش پروردگار بر این گونه مشاهده ها نیست، بلکه بر ایمان به غیب و مشاهده با چشم عقل و خرد است.

توضیح این که مى دانیم یکى از شرائط قبولى اعمال نیک انسان «موافات بر ایمان» است یعنى با ایمان از دنیا رفتن، و کسانى که در لحظه پایان زندگى کافر باشند، اعمال گذشته آن ها (حتى اعمال نیکى که در حال ایمان انجام داده اند) طبق صریح آیات قرآن حبط و نابود مى گردد، توبه هاى آنان از گناه اگر چه در حال ایمان انجام شده نیز در چنین صورتى نابود خواهد شد.

به طور خلاصه شرط قبولى توبه دو چیز است: نخست این که قبل از مشاهده نشانه هاى مرگ باشد و دیگر این که انسان، با ایمان از دنیا برود.

ضمناً از این آیه استفاده مى شود که انسان نباید توبه را به تاخیر اندازد، زیرا ممکن است بطور ناگهان مرگ او فرا رسد و درهاى توبه به روى او بسته شود و جالب توجه این که تاخیر توبه که از آن به «تسویف» تعبیر مى کنند در آیه فوق همردیف «مرگ در حال کفر» قرار داده شده است و این نشانه اهمیّتى است که قرآن به این موضوع مى دهد.(1)

***

ص: 152


1- ج 3، ص 315، چاپ 24.

67- نحوه تعامل با همسر

اشاره

... وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِنْ کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئآ وَیَجْعَلَ اللهُ فِیهِ خَیْرآ کَثِیرآ

و با آنان به نیکویى رفتار کنید. و اگر شما را از زنان خوش نیامد، چه بسا چیزها که شما را از آن خوش نمى آید در حالى که خدا خیر کثیرى در آن نهاده باشد. (نساء/19)

تفسیر

در این آیه با جمله (وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ) دستور معاشرت شایسته ورفتار انسانى مناسب با زنان را صادر مى کند، و بدنبال آن اضافه مى نماید (فَاِنْ کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ یَجْعَلَ اللَّهُ فِیهِ خَیْراً کَثِیراً) یعنى حتى اگر به جهاتى از همسران خود رضایت کامل نداشته باشید و بر اثر امورى آن ها در نظر شما ناخوشآیند باشند، فوراً تصمیم به جدایى و یا بد رفتارى نگیرید و تا آن جا که در قدرت دارید مدارا کنید «زیرا ممکن است شما در تشخیص خود گرفتار اشتباه شده باشید، و آنچه را نمى پسندید خداوند در آن خیر

ص: 153

و برکت و سود فراوانى قرار داده باشد» بنابراین تا کارد به استخوان شما نرسد سزاوار است معاشرت به معروف و رفتار شایسته را ترک نکنید بخصوص این که بسیار مى شود که همسران درباره یکدیگر گرفتار سوء ظن هاى بى دلیل و حب و بغض هاى بى جهت مى گردند و قضاوت هاى آن ها در این حال غالباً نادرست مى باشد، تا آن جا که خوبى ها در نظرشان بدى و بدى ها در نظرشان خوبى جلوه مى کند، ولى با گذشت زمان و مدارا کردن، تدریجاً حقایق آشکار مى شود.

ضمناً باید توجه داشت تعبیر به خیرا کثیرا که در آیه به همسرانى که مدارا مى کنند نوید داده شده مفهوم وسیعى دارد که یکى از مصادیق روشن آن فرزندان صالح و با لیاقت و ارزشمند است.(1)

***

ص: 154


1- ج 3، ص 315، چاپ 24.

68- محدودیت با سعادت یا آزادگى با آلودگى؟!

اشاره

وَاللهُ یُرِیدُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْکُمْ وَیُرِیدُ الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الشَّهَوَاتِ أَنْ تَمِیلُوا مَیْلا عَظِیمآ

خدا مى خواهد توبه شما را بپذیرد. ولى آنان که از پى شهوات مى روند، مى خواهند که شما به کجروى عظیمى افتید. (نساء/27)

تفسیر

خدا به وسیله احکام مى خواهد، نعمت ها و برکاتى که بر اثر آلودگى به شهوات از شما قطع شده، به شما بازگردد، ولى شهوت پرستانى که در امواج گناهان غرق هستند، مى خواهند شما از طریق سعادت به کلى منحرف شوید «و همانند آن ها از فرق تا قدم آلوده انواع گناهان گردید، اکنون شما فکر کنید، آیا آن محدودیت آمیخته با سعادت و افتخار براى شما بهتر است، یا این آزادى و بى بندوبارى توام با آلودگى و نکبت و انحطاط؟!.

این آیات در حقیقت به افرادى که در عصر و زمان ما نیز به

ص: 155

قوانین مذهبى مخصوصاً در زمینه مسائل جنسى ایراد مى کنند، پاسخ مى گوید، که این آزادى هاى بى قید و شرط سرابى بیش نیست، و نتیجه آن انحراف عظیم از مسیر خوشبختى و تکامل انسانى و گرفتار شدن در بیراهه ها و پرتگاه ها است که نمونه هاى زیادى از آن را با چشم خودمان به شکل متلاشى شدن خانواده ها، انواع جنایات جنسى، فرزندان نامشروع جنایت پیشه و انواع بیمارى هاى آمیزشى و ناراحتى هاى روانى، مشاهده مى کنیم.(1)

***

ص: 156


1- ج 3، ص 353، چاپ 24.

69- سلامت اقتصادى عاملى براى سلامت اجتماع

اشاره

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْبَاطِلِ ...

اى کسانى که ایمان آورده اید، اموال یکدیگر را به ناحق مخورید... . (نساء/29)

تفسیر

این آیه در واقع زیر بناى قوانین اسلامى را در مسائل مربوط به «معاملات و مبادلات مالى» تشکیل مى دهد، آیه خطاب به افراد با ایمان کرده و مى گوید: «اموال یکدیگر را از طرق نابجا و غلط وباطل نخورید» یعنى هر گونه تصرف در مال دیگرى که بدون حق و بدون یک مجوز منطقى و عقلانى بوده باشد ممنوع شناخته شده و همه را تحت عنوان «باطل» که مفهوم وسیعى دارد قرار داده است. مى دانیم «باطل» در مقابل «حق» است و هر چیزى را که ناحق و بى هدف و بى پایه باشد در برمى گیرد.

بنابراین هر گونه تجاوز، تقلب، غش، معاملات ربوى، معاملاتى که حد و حدود آن کاملاً نامشخص باشد، خرید و فروش اجناسى

ص: 157

که فایده منطقى و عقلایى در آن نباشد، خرید و فروش وسائل فساد و گناه، همه در تحت این قانون کلى قرار دارند، و اگر در روایات متعددى کلمه «باطل» به قمار و ربا و مانند آن تفسیر شده در حقیقت معرفى مصداق هاى روشن این کلمه است نه آن که منحصر به آن ها باشد.

شاید نیاز به تذکر نداشته باشد که تعبیر به «اکل» (خوردن) کنایه از هر گونه تصرف است خواه بصورت خوردن معمولى باشد یا پوشیدن یا سکونت و یا غیر آن و این تعبیر علاوه بر زبان عربى در فارسى امروز نیز کاملاً رائج است.(1)

***

ص: 158


1- ج 3، ص 355، چاپ 24.

70- انتحار؟

اشاره

... وَلاَ تَقْتُلُوا أَنفُسَکُمْ ...

...و خودتان را مکشید... . (نساء/29)

تفسیر

در این آیه، مردم را از قتل نفس بازمى دارد. یعنى نهى از خودکشى وانتحار یعنى خداوند مهربان نه تنها راضى نمى شود دیگرى شما را به قتل برساند بلکه به خود شما هم اجازه نمى دهد که با رضایت خود خویشتن را به دست نابودى بسپارید، در روایات اهل بیت : نیز آیه فوق به همین معنى «انتحار» تفسیر شده است.(1)

***

ص: 159


1- ج 3، ص 356، چاپ 24.

71- گناهان کبیره و صغیره

اشاره

إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَنُدْخِلْکُمْ مُّدْخَلا کَرِیماً

اگر از گناهان بزرگى که شما را از آن نهى کرده اند اجتناب کنید، از دیگر گناهانتان درمى گذریم و شما را به مکانى نیکو درمى آوریم. (نساء/31)

تفسیر

ازاین آیه استفاده مى شود که گناهان بر دو دسته اند، دسته اى که قرآن نام آن ها را «کبیره» و دسته اى که نام آن ها را «سیئة» گذاشته است کبیره هر گناهى است که از نظر اسلام بزرگ و پراهمیّت است، و نشانه اهمیّت آن مى تواند این باشد که در قرآن مجید، تنها به نهى از آن قناعت نشده، بلکه به دنبال آن تهدید به عذاب دوزخ گردیده است، مانند قتل نفس و زنا و رباخوارى و امثال آن ها، و لذا در روایات اهل بیت (علیهم السلام) مى خوانیم:

الکبائر اللتى اوجب اللَّه عزوجل علیها النار: «گناهان کبیره گناهانى است که خداوند مجازات آتش براى آن ها مقرر داشته است».

ص: 160

بنابراین بدست آوردن گناهان کبیره و شناخت آن ها با توجه به ضابطه فوق کار آسانى است، از تعبیرى که در آیه ذکر شده روشن مى شود؛ که پرهیز از گناهان بزرگ خصوصاً با فراهم بودن زمینه هاى آن ها، یک نوع حالت «تقواى روحانى» در انسان ایجاد مى کند که مى تواند آثار گناهان کوچک را از وجود او بشوید و در حقیقت آیه فوق همانند آیه (اِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ)؛(1) «حسنات، سیئات را از بین مى برند» مى باشد، و در واقع اشاره به یکى از آثار واقعى اعمال نیک است و این درست به این مى ماند که مى گوئیم اگر انسان از مواد سمى خطرناک پرهیز کند و مزاج سالمى داشته باشد مى تواند آثار نامطلوب بعضى از غذاهاى نامناسب را بواسطه سلامت مزاج از بین ببرد.

و یا به تعبیر دیگر: بخشش گناهان صغیره یک نوع «پاداش معنوى» براى تارکان گناهان کبیره است، و این خود اثر تشویق کننده اى براى ترک کبائر دارد.

ولى نکته مهمى که در این جا باید به آن توجه داشت این است که گناهان صغیره، در صورتى صغیره هستند که تکرار نشوند وعلاوه بر آن به عنوان بى اعتنایى و یا غرور و طغیان انجام نگیرند زیرا صغائر طبق آنچه از قرآن و روایات اسلامى استفاده مى شود در چند مورد تبدیل به کبیره مى گردد:

ص: 161


1- سوره هود، آیه 114.

1. در صورتى که تکرار گردد.

2. در صورتى که گناه را کوچک بشمرد و تحقیر کند.

3. در صورتى که از روى طغیان و تکبر و گردنکشى در برابر فرمان پروردگار انجام شود.

4. در صورتى که از افرادى سر بزند که موقعیت خاصى در اجتماع دارند و لغزش هاى آن هابا دیگران برابر محسوب نمى شود.

5. در صورتى که از انجام گناه خوشحال و مسرور باشد و به آن افتخار کند.

6. در صورتى که عدم مجازات سریع خداوند را در برابر گناه خود دلیل بر رضایت خدا بشمرد و خود را مصون از مجازات و یا محبوب در نزد خدا بداند.(1)

***

ص: 162


1- ج 3، ص 358، چاپ 24.

72- تفاوت ها بر طبق عدالت الهى

اشاره

وَلاَ تَتَمَنَّوْا مَا فَضَّلَ اللهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلَى بَعْضٍ ...

آرزو مکنید آن چیزهایى را که بدان ها خدا بعضى از شما را بر بعضى دیگر برترى داده است ... . (نساء/32)

تفسیر

تفاوت ها هر کدام اسرارى دارد که از شما پوشیده و پنهان است چه تفاوت هایى که از نظر آفرینش و جنسیت و صفات جسمى و روحى دارید و پایه نظام اجتماعى شما است، و چه تفاوت هایى که از نظر حقوقى به خاطر موقعیت هاى مختلف همانند ارث قرار داده شده است، تمام این تفاوت ها بر طبق عدالت و قانون الهى مى باشد و اگر غیر از آن مصلحت بود براى شما قائل مى شد، بنابراین آرزوى تغییر آن ها یک نوع مخالفت با مشیت پروردگار که عین حق و عدالت است مى باشد.

البته نباید اشتباه کرد که آیه اشاره به تفاوت هاى واقعى و طبیعى

ص: 163

مى کند نه تفاوت هاى ساختگى که بر اثر «استعمار» و «استثمار» طبقاتى بوجود مى آید، چه این که آن ها نه خواست خدا است، و نه چیزى است که آرزوى دگرگون کردن آن نادرست باشد، بلکه تفاوت هایى است ظالمانه و غیر منطقى که باید در رفع آن کوشید، فى المثل زنان نمى توانند آرزو کنند که اى کاش مرد بودند، و مردان نیز نباید آرزو کنند که اى کاش زن مى شدند، زیرا این دو جنس اساس نظام اجتماع انسانى است، اما در عین حال نباید این تفاوت جنسیت سبب شود که یکى از این دو جنس حقوق دیگرى را پایمال کند، و آن ها که آیه را دستاویز براى ادامه تبعیضات نارواى اجتماعى پنداشته اند سخت در اشتباهند.

بسیارى از خود مى پرسند چرا بعضى از افراد استعدادشان بیشتر و بعضى کمتر، بعضى زیبا و بعضى دیگر از زیبایى کم بهره اند، بعضى از نظر جسمى فوق العاده نیرومند و بعضى معمولى هستند، آیااین «تفاوت هاى طبیعى» با اصل عدالت پروردگار سازگار است؟

در پاسخ باید به چند نکته توجه داشت:

1. قسمتى از تفاوت هاى جسمى و روحى و مردم با یکدیگر معلول اختلافات طبقاتى و مظالم اجتماعى و یا سهل انگارى هاى فردى است که هیچ گونه ارتباطى به دستگاه آفرینش ندارد، مثلاً بسیارى از فرزندان ثروتمندان از فرزندان مردم فقیر هم از نظر جسمى قوى تر و زیباتر و هم از نظر استعداد پیشرفته ترند، به دلیل

ص: 164

این که آن هاازتغذیه وبهداشت کافى بهره مندند؛ این گونه اختلاف ها را باید «اختلاف هاى ساختگى و بى دلیل» دانست که با از بین رفتن نظام طبقاتى و تعمیم عدالت اجتماعى از میان خواهد رفت، وهیچ گاه اسلام و قرآن بر این گونه تفاوت ها صحه نگذاشته است.

2. قسمتى دیگر از این تفاوت ها، طبیعى و لازمه آفرینش انسان است ولى باید دانست که معمولاً مواهب الهى و استعدادهاى جسمى و روحى انسان ها آن چنان تقسیم شده که هر کسى قسمتى از آن را دارد، یعنى کمتر کسى پیدا مى شود که این مواهب را یک جا داشته باشد، یکى از نیروى بدنى کافى برخوردار است و دیگرى استعداد ریاضى خوبى دارد، یکى ذوق شعر و دیگرى عشق به تجارت و بعضى هوش سرشارى براى کشاورزى. مهم این است که جامعه یا خود اشخاص، استعدادها را کشف کنند، و آن ها را در محیط سالمى پرورش دهند، تا هر انسانى بتواند نقطه قوت خویش را آشکار سازد و از آن بهره بردارى کند.

3. یک جامعه همانند یک پیکر انسان، نیاز به بافت ها و عضلات و سلول هاى گوناگون دارد، یعنى همان طور که اگر یک بدن، تمام از سلول هاى ظریف همانند سلول هاى چشم و مغز ساخته شده باشد دوام ندارد، و یا اگر تمام سلول هاى آن خشن و غیر قابل انعطاف همانند سلول هاى استخوانى باشند کارایى کافى براى وظائف مختلف نخواهد داشت، بلکه باید از سلول هاى گوناگونى که یکى

ص: 165

وظیفه تفکر و دیگرى مشاهده و دیگرى شنیدن و دیگرى سخن گفتن را عهده دار شوند تشکیل شده باشد، همچنین براى به وجود آمدن یک «جامعه کامل» نیاز به استعدادها و ذوق ها و ساختمان هاى مختلف بدنى و فکرى است، اما نه به این معنى که بعضى از اعضاء پیکر اجتماع در محرومیت بسر برند و یا خدمات آن ها کوچک شمرده شود و یا تحقیر گردند، و به عبارت دیگر تفاوت ساختمان روحى و جسمى در آن قسمت هایى که طبیعى است (نه ظالمانه و تحمیلى) مقتضاى «حکمت» پروردگار است و عدالت هیچ گاه نمى تواند از حکمت جدا باشد، فى المثل اگر تمام سلول هاى بدن انسان یک نواخت آفریده مى شد، دور از حکمت بود، و عدالت به معنى قرار دادن هر چیز در محل مناسب خود نیز در آن وجود نداشت، همچنین اگر یک روز تمام مردم جامعه مثل هم فکر کنند و استعداد همانندى داشته باشند در همان یک روز وضع جامعه به کلى درهم مى ریزد.(1)

***

ص: 166


1- ج 3، ص 363، چاپ 24.

73- درخواست از فضل و رحمت او

اشاره

... وَسْئَلُوا اللهَ مِنْ فَضْلِهِ ...

... و روزى از خدا خواهید... . (نساء/32)

تفسیر

از فضل خدا و لطف و کرم او تمنا کنید که به شما از نعمت هاى مختلف و موفقیت ها و پاداش هاى نیک ارزانى دارد «و در نتیجه افرادى خوشبخت و سعادتمند باشید خواه مرد باشید یا زن، و خواه از این نژاد باشید یا نژاد دیگر، و در هر حال آن چه را خیر واقعى وسعادت شمادرآن است بخواهیدنه آن چه شما خیال مى کنید. البته روشن است که تقاضاى فضل و عنایت پروردگار به این نیست که انسان به دنبال اسباب و عوامل هر چیز نرود بلکه باید فضل ورحمت او را در لابلاى اسبابى که او مقرر داشته است جستجو کرد.(1)

***

ص: 167


1- ج 3، ص 364، چاپ 24.

74- همه چیز را مى داند!

اشاره

... إِنَّ اللهَ کَانَ بِکُلِّ شَىْءٍ عَلِیماً

... که خدا بر هر چیزى آگاه است. (نساء/32)

تفسیر

چون خداوند به همه چیز دانا است «و مى داند براى نظام اجتماع چه تفاوت هایى از نظر طبیعى و یا حقوقى لازم است، و بنابراین در کار او هیچ گونه تبعیض ناروا، و بى عدالتى نیست، و نیز از اسرار درون مردم با خبر است و مى داند چه افرادى آرزوهاى نادرست در دل مى پرورانند و چه افرادى به آنچه مثبت و سازنده است مى اندیشند.(1)

***

ص: 168


1- ج 3، ص 365، چاپ 24.

75- سرپرستى در نظام خانواده

اشاره

الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ ...

مردان، سرپرست و نگهبان زنانند ... . (نساء/34)

تفسیر

خانواده یک واحد کوچک اجتماعى است و همانند یک اجتماع بزرگ باید رهبر و سرپرست واحدى داشته باشد، زیرا رهبرى وسرپرستى دسته جمعى که زن و مرد مشترکاً آن را به عهده بگیرند مفهومى ندارد در نتیجه مرد یا زن یکى باید «رئیس» خانواده ودیگرى «معاون» و تحت نظارت او باشد، قرآن در اینجا تصریح مى کند که مقام سرپرستى باید به مرد داده شود (اشتباه نشود منظور از این تعبیر استبداد و اجحاف و تعدى نیست بلکه منظور رهبرى واحد منظم با توجه به مسئولیت ها و مشورت هاى لازم است).

این مسئله در دنیاى امروز بیش از هر زمان روشن است که اگر هیئتى (حتى یک هیئت دو نفرى) مامور انجام کارى شود حتماً باید یکى از آن دو، «رئیس» و دیگرى «معاون یا عضو» باشد وگرنه

ص: 169

هرج و مرج در کار آن ها پیدا مى شود سرپرستى مرد در خانواده نیز از همین قبیل است. و این موقعیت به خاطر وجود خصوصیاتى در مرد است مانند ترجیح قدرت تفکر او بر نیروى عاطفه و احساسات (به عکس زن که از نیروى سرشار عواطف بیشترى بهره مند است) و دیگرى داشتن بنیه و نیروى جسمى بیشتر که با اولى بتواند بیندیشد و نقشه طرح کند و با دومى بتواند از حریم خانواده خود دفاع نماید.

به علاوه تعهد او در برابر زن و فرزندان نسبت به پرداختن هزینه هاى زندگى، و پرداخت مهر و تامین زندگى آبرومندانه همسر و فرزند، این حق را به او مى دهد که وظیفه سرپرستى به عهده او باشد.

البته ممکن است زنانى در جهات فوق بر شوهران خود امتیاز داشته باشند ولى شاید کراراً گفته ایم که قوانین به تک تک افراد و نفرات نظر ندارد بلکه نوع و کلى را در نظر مى گیرد، و شکى نیست که از نظر کلى، مردان نسبت به زنان براى این کار آمادگى بیشترى دارند، اگر چه زنان نیز وظائفى مى توانند به عهده بگیرند که اهمیّت آن مورد تردید نیست.(1)

ناگفته پیداست که سپردن این وظیفه به مردان نه دلیل بالاتر

ص: 170


1- ج 3، ص 370، چاپ 24.

بودن شخصیت آن هاست و نه سبب امتیازات آن ها در جهان دیگر؛ زیرا آن ها صرفآ بستگى به تقوى و پرهیزکارى دارد، همان طور که شخصیت یک معاون از یک رئیس ممکن است در جنبه هاى مختلفى بیشتر باشد، امّا رئیس براى سرپرستى کارى که به او محول شده از معاون شایسته تر است.

***

ص: 171

76- وظایف زنان در خانواده

اشاره

... فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِّلْغَیْبِ بِمَا حَفِظَ اللهُ ...

... و زنان صالح، زنانى هستند که متواضعند، و در غیاب (همسر خود،) اسرار و حقوق او را، در مقابل حقوقى که خدا براى آنان قرار داده، حفظ مى کنند ... . (نساء/34)

تفسیر

زنان صالح و درستکار کسانى هستند که خاضع و متعهد در برابر نظام خانواده مى باشند و نه تنها در حضور شوهر بلکه در غیاب او، «حفظ الغیب» مى کنند، یعنى مرتکب خیانت چه از نظر مال و چه از نظر ناموس و چه از نظر حفظ شخصیت شوهر واسرار خانواده در غیاب او نمى شوند، و در برابر حقوقى که خداوند براى آن ها قائل شده و با جمله (بِما حَفِظَ اللَّهُ) به آن اشاره گردیده وظائف و مسئولیت هاى خود را بخوبى انجام مى دهند.(1)

***

ص: 172


1- ج 3، ص 371، چاپ 24.

77- وظیفه مردان در برابر زنان متخلف

اشاره

... وَاللاَّتِى تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِى الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلاَ تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلا ...

... و (امّا) آن دسته از زنان را که از سرکشى و مخالفتشان بیم دارید، پند و اندرز دهید! (و اگر مؤثر واقع نشد،) در بستر از آن ها دورى نمایید! و (اگر هیچ راهى جز شدت عمل، براى وادار کردن آن ها به انجام وظایفشان نبود،) آن ها را تنبیه کنید! و اگر از شما پیروى کردند، راهى براى تعدّى بر آن ها نجویید... . (نساء/34)

تفسیر

زنان متخلف زنانى هستند که از وظائف خود سرپیچى مى کنند و نشانه هاى ناسازگارى در آن ها دیده مى شود، مردان در برابر این گونه زنان وظائف و مسئولیت هایى دارند که باید مرحله به مرحله انجام گردد، و در هر صورت مراقب باشند که از حریم عدالت تجاوز نکنند، این وظائف به ترتیب زیر در آیه بیان شده است:

ص: 173

مرحله اول در مورد زنانى است که نشانه هاى سرکشى و عداوت و دشمنى در آن ها آشکار مى گردد که قرآن در جمله فوق از آن ها چنین تعبیر مى کند: «زنانى را که از طغیان و سرکشى آن ها مى ترسید موعظه کنید و پند و اندرز دهید» و به این ترتیب آن ها که پا از حریم نظام خانوادگى فراتر مى گذارند قبل از هر چیز باید بوسیله اندرزهاى دوستانه و بیان نتائج سوء این گونه کارها آنان را براه آورد و متوجه مسئولیت خود نمود.

«در صورتى که اندرزهاى شما سودى نداد، در بستر از آن ها دورى کنید» و با این عکس العمل و بى اعتنایى و به اصطلاح قهر کردن، عدم رضایت خود را از رفتار آن ها آشکار سازید شاید همین «واکنش خفیف» در روح آنان مؤثر گردد.

«وَ اضْرِبُوهُنَّ» در صورتى که سرکشى و پشت پازدن به وظائف و مسئولیت ها از حد بگذرد و هم چنان در راه قانون شکنى با لجاجت و سرسختى گام بردارند، نه اندرزها تاثیر کند، و نه جدا شدن در بستر و کم اعتنایى نفعى ببخشد و راهى جز «شدت عمل» باقى نماند، براى وادار کردن آن ها به انجام تعهدها و مسئولیت هاى خود چاره منحصر به خشونت و شدت عمل گردد، در این جا اجازه داده شده که از طریق «تنبیه بدنى» آن ها را به انجام وظائف خویش وادار کنند.

ممکن است ایراد کنند که چگونه اسلام به مردان اجازه داده که در مورد زنان متوسل به تنبیه بدنى شوند؟!

ص: 174

جواب این ایراد چندان پیچیده نیست زیرا:

اولاً آیه، مسئله تنبیه بدنى را در مورد افراد وظیفه نشناسى مجاز شمرده که هیچ وسیله دیگرى در باره آنان مفید واقع نشود ثانیاً «تنبیه بدنى» در این جا باید ملایم و خفیف باشد بطورى که نه موجب شکستگى و نه مجروح شدن گردد و نه باعث کبودى بدن.

ثالثاً روانکاوان امروز معتقدند که جمعى از زنان داراى حالتى بنام «مازوشیسم» (آزارطلبى) هستند و گاه که این حالت در آن ها تشدید مى شود تنها راه آرامش آنان تنبیه مختصر بدنى است، بنابراین ممکن است ناظر به چنین افرادى باشد که تنبیه خفیف بدنى در موارد آنان جنبه آرام بخشى دارد و یک نوع درمان روانى است.

مسلم است که اگر یکى از این مراحل مؤثر واقع شود و زن به انجام وظیفه خود اقدام کند مرد حق ندارد بهانه گیرى کرده، در صدد آزار زن برآید.

نظیر این طغیان و سرکشى و تجاوز در مردان نیز ممکن است آیا مردان نیز مشمول چنین مجازات هایى خواهند شد؟

در پاسخ مى گوئیم آرى مردان هم درست همانند زنان در صورت تخلف از وظائف مجازات مى گردند حتى مجازات بدنى، منتها چون این کار غالباً از عهده زنان خارج است حاکم شرع موظف است که مردان متخلف را از طرق مختلف و حتى از طریق تعزیر (مجازات بدنى) به وظائف خود آشنا سازد.

ص: 175

داستان مردى که به همسر خود اجحاف کرده بود و به هیچ قیمت حاضر به تسلیم در برابر حق نبود و على (علیه السلام) او را با شدت عمل وحتى با تهدید به شمشیر وادار به تسلیم کرد معروف است.(1)

***

ص: 176


1- ج 3، ص 372، چاپ 24.

78- دادگاه صلح خانوادگى

اشاره

وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَیْنِهِمَا فَابْعَثُوا حَکَمآ مِّنْ أَهْلِهِ وَحَکَمآ مِّنْ أَهْلِهَا إِنْ یُرِیدَا إِصْلاَحآ یُوَفِّقِ اللهُ بَیْنَهُمَا إِنَّ اللهَ کَانَ عَلِیمآ خَبِیرآ

و اگر از جدایى و شکاف میان آن دو (همسر) بیم داشته باشید، یک داور از خانواده شوهر، و یک داور از خانواده زن انتخاب کنید (تا به کار آنان رسیدگى کنند). اگر این دو داور، تصمیم به اصلاح داشته باشند، خداوند به توافق آن ها کمک مى کند زیرا خداوند، دانا و آگاه است (و از نیات همه، با خبر است). (نساء/35)

تفسیر

در این آیه اشاره به مسئله بروز اختلاف و نزاع میان دو همسر کرده است.

محکمه صلح خانوادگى که در آیه فوق به آن اشاره شده یکى از شاهکارهاى اسلام است. این محکمه امتیازاتى دارد که سایر محاکم فاقد آن هستند، از جمله:

ص: 177

1. محیط خانواده کانون احساسات و عواطف است و طبعاً مقیاسى که در این محیط باید به کار رود با مقیاس سایر محیط ها متفاوت است، یعنى همان گونه که در «دادگاه هاى جنایى» نمى توان با مقیاس محبت و عاطفه کارکرد، در محیط خانواده نیز نمى توان تنها با مقیاس خشک قانون و مقررات بى روح گام برداشت، در این جا باید حتى الامکان اختلافات رااز طرق عاطفى حل کرد، لذا دستور مى دهد که داوران این محکمه کسانى باشند که پیوند خویشاوندى به دو همسر دارند و مى توانند عواطف آن ها را در مسیر اصلاح تحریک کنند، بدیهى است این امتیاز تنها در این محکمه است و سایر محاکم فاقد آن هستند.

2. در محاکم عادى قضایى طرفین دعوا مجبورند براى دفاع از خود، هرگونه اسرارى که دارند فاش سازند.مسلم است که اگر زن و مرد در برابر افراد بیگانه و اجنبى اسرار زناشویى خود را فاش سازند احساسات یکدیگر را آن چنان جریحه دار مى کنند که اگر به اجبار دادگاه به منزل و خانه بازگردند، دیگر از آن صمیمیت و محبت سابق خبرى نخواهد بود، و همانند دو فرد بیگانه مى شوند که به حکم اجبار باید وظائفى را انجام دهند، اصولاً تجربه نشان داده است که زن و شوهرى که راهى آن گونه محاکم مى شوند دیگر زن و شوهر سابق نیستند.

ولى در محکمه صلح فامیلى یا این گونه مطالب به خاطر شرم حضور مطرح نمى شود و یا اگر بشود چون در برابر آشنایان و محرمان است آن اثر سوء را نخواهد داشت.

ص: 178

3. داوران در محاکم معمولى، در جریان اختلافات غالباً بى تفاوتند، و قضیه به هر شکل خاتمه یابد براى آن ها تاثیرى ندارد، دو همسر به خانه بازگردند، یا براى همیشه از یکدیگر جدا شوند، براى آن ها فرق نمى کند.

در حالى که در محکمه صلح فامیلى مطلب کاملاً به عکس است زیرا داوران این محکمه از بستگان نزدیک مرد و زن هستند، وجدایى یا صلح آن دو، در زندگى این عده هم از نظر عاطفى و هم از نظر مسئولیت هاى ناشى از آن تاثیر دارد، و لذا آن ها نهایت کوشش را به خرج مى دهند که صلح و صمیمیت در میان این دو برقرار شود و به اصطلاح آب رفته به جوى بازگردد!

4. از همه این ها گذشته چنین محکمه اى هیچ یک از مشکلات و هزینه هاى سرسام آور و سرگردانى هاى محاکم معمولى را ندارد و بدون هیچ گونه تشریفاتى طرفین مى توانند در کمترین مدت به مقصود خود نائل شوند.

ناگفته روشن است که حکمین باید از میان افراد پخته و با تدبیر و آگاه دو فامیل انتخاب شوند. با این امتیازات که شمردیم معلوم مى شود که شانس موفقیت این محکمه در اصلاح میان دو همسر به مراتب بیشتر از محاکم دیگر است.(1)

***

ص: 179


1- ج 3، ص 376، چاپ 24.

79- پاک کننده روح

اشاره

وَاعْبُدُوا اللهَ وَلاَ تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً ...

و خدا را بپرستید! و هیچ چیز را همتاى او قرار ندهید...! (نساء/36)

تفسیر

آیه فوق نخست مردم را دعوت به عبادت و بندگى پروردگار و ترک شرک و بت پرستى که ریشه اصلى تمام برنامه هاى اسلامى است مى کند، دعوت به توحید و یگانه پرستى روح را پاک، و نیت را خالص، و اراده را قوى، و تصمیم را براى انجام هر برنامه مفیدى محکم مى سازد، و از آن جا که آیه بیان یک رشته از حقوق اسلامى است، قبل از هر چیز اشاره به حق خداوند بر مردم کرده است.(1)

***

ص: 180


1- ج 3، ص 378، چاپ 24.

80- دستورى جامع در مورد آداب معاشرت

اشاره

... وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانآ وَبِذِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ وَالْجَارِ ذِی الْقُرْبَى وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَابْنِ السَّبِیلِ وَمَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ ...

... و به پدر و مادر، نیکى کنید همچنین به خویشاوندان و یتیمان و مسکینان، و همسایه نزدیک، و همسایه دور، و دوست و همنشین، و واماندگان در سفر، و بردگانى که مالک آن ها هستید... . (نساء/36)

تفسیر:

حق پدر و مادر از مسائلى است که در قرآن مجید زیاد روى آن تکیه شده و کمتر موضوعى است که این قدر مورد تاکید واقع شده باشد.

از این تعبیرهاى مکرر استفاده مى شود که میان این دو ارتباط و پیوندى است و در حقیقت چنین است چون بزرگترین نعمت، نعمت هستى و حیات است که در درجه اول از ناحیه خدا است،

ص: 181

و در مراحل بعد به پدر و مادر ارتباط دارد، زیرا که فرزند، بخشى از وجود پدر و مادر است، بنابراین ترک حقوق پدر و مادر، هم دوش شرک به خدا است.

سپس دستور به نیکى کردن نسبت به همه خویشاوندان مى دهد و این موضوع نیز از مسائلى است که در قرآن تاکید فراوان درباره آن شده است، گاهى به عنوان «صله رحم»، و گاهى به عنوان «احسان و نیکى» به آن ها، در واقع اسلام مى خواهد به این وسیله علاوه بر پیوند وسیعى که در میان تمام افراد بشر به وجود آورده، پیوندهاى محکم ترى در میان واحدهاى کوچک تر و متشکل تر، به نام «فامیل» و «خانواده» به وجود آورد تا در برابر مشکلات و حوادث یکدیگر را یارى دهند و از حقوق هم دفاع کنند.

سپس اشاره به حقوق «ایتام» کرده، و افراد با ایمان را توصیه به نیکى در حق آن ها مى کند، زیرا در هر اجتماعى بر اثر حوادث گوناگون همیشه کودکان یتیمى وجود دارند که فراموش کردن آن ها نه فقط وضع آنان را به خطر مى افکند، بلکه وضع اجتماع را نیز به خطر مى اندازد، چون کودکان یتیم اگر بى سرپرست بمانند، و یا به اندازه کافى از محبت اشباع نشوند، افرادى هرزه، خطرناک و جنایتکار بار مى آیند، بنابراین نیکى در حق یتیمان هم نیکى به فرد است هم نیکى به اجتماع!

بعد از آن حقوق مستمندان را یادآورى مى کند. چون در یک

ص: 182

اجتماع سالم که عدالت در آن برقرار است نیز افرادى معلول و از کار افتاده و مانند آن وجود خواهند داشت که فراموش کردن آن ها بر خلاف تمام اصول انسانى است.

سپس توصیه به نیکى در حق همسایگان نزدیک مى کند.

سپس در باره همسایگان دور سفارش مى نماید.

جالب توجه این که قرآن در آیه فوق علاوه بر ذکر «همسایگان نزدیک»، تصریح به حق «همسایگان دور» کرده است زیرا کلمه همسایه معمولاً مفهوم محدودى دارد، و تنها همسایگان نزدیک را در برمى گیرد لذا براى توجه دادن به وسعت مفهوم آن از نظر اسلام راهى جزاین نبوده که نامى از همسایگان دور نیز صریحاً برده شود.

«حق جوار» در اسلام به قدرى اهمیّت دارد که در وصایاى معروف امیر مؤمنان (علیه السلام) مى خوانیم: «آن قدر پیامبر (صلی الله علیه و آله) در باره آن ها سفارش کرد، که ما فکر کردیم شاید دستور دهد همسایگان از یکدیگر ارث ببرند».

در جهان ماشینى که همسایگان کوچکترین خبرى از هم ندارند و گاه مى شود دو همسایه حتى پس از گذشتن بیست سال نام یکدیگر را نمى دانند این دستور بزرگ اسلامى درخشندگى خاصى دارد، اسلام اهمیّت فوق العاده اى براى مسائل عاطفى و تعاون انسانى قائل شده در حالى که در زندگى ماشینى عواطف روزبه روز تحلیل مى روند و جاى خود را به سنگدلى مى دهند.

ص: 183

سپس در باره کسانى که با انسان دوستى و مصاحبت دارند، توصیه مى کند.

ولى باید توجه داشت که «صاحب بالجنب» معنایى وسیع تر از دوست و رفیق دارد و در واقع هر کسى را که به نوعى با انسان نشست و برخاست داشته باشد، در بر مى گیرد خواه دوست دائمى باشد یا یک دوست موقت و یا کسى که به امید نفعى سراغ انسان مى آید. به این ترتیب آیه یک دستور جامع و کلى براى حسن معاشرت نسبت به تمام کسانى که با انسان ارتباط دارند مى باشد، اعم از دوستان واقعى، و همکاران، و همسفران، و مراجعان، و شاگردان، و مشاوران، و خدمتگزاران.

دسته دیگرى که در این جا در باره آن ها سفارش شده، کسانى هستند که در سفر و بلاد غربت احتیاج پیدا مى کنند و با این که ممکن است در شهر خود افراد متمکنى باشند، در سفر به علتى وامى مانند و تعبیر جالب «ابن السبیل» (فرزند راه) نیز از این نظر است که ما نسبت به آن ها هیچگونه آشنایى نداریم تا بتوانیم آن ها را به قبیله یا فامیل یا شخصى نسبت دهیم، تنها به حکم این که مسافرانى هستند نیازمند، باید مورد حمایت قرار گیرند.

در آخرین مرحله توصیه به نیکى کردن نسبت به بردگان شده است.(1)

***

ص: 184


1- ج 3، ص 378، چاپ 24.

81- سرچشمه اصلى شرک

اشاره

... إِنَّ اللهَ لاَ یُحِبُّ مَنْ کَانَ مُخْتَالا فَخُوراً

... خداوند، کسى را که متکبر و فخر فروش است، (و از اداى حقوق دیگران سرباز مى زند،) دوست نمى دارد. (نساء/36)

تفسیر

به این ترتیب هر کس از فرمان خدا سرپیچى کند و به خاطر تکبر از رعایت حقوق خویشاوندان و پدر و مادر و یتیمان و مسکینان و ابن السبیل و دوستان سرباز زند محبوب خدا و مورد لطف او نیست و آن کس که مشمول لطف او نباشد، از هر خیر و سعادتى محروم است.

گواه بر این معنى روایتى است که در ذیل این آیه وارد شده: یکى از یاران پیامبر (صلی الله علیه و آله) مى گوید: «در محضرش این آیه را خواندم، پیامبر (صلی الله علیه و آله) زشتى تکبر و نتائج سوء آن را برشمرد به حدى که من گریه کردم، فرمود: چرا گریه مى کنى؟ گفتم: من دوست دارم لباسم، جالب و زیبا باشد و مى ترسم با همین عمل جزء متکبران باشم

ص: 185

فرمود: نه تو اهل بهشتى و این ها علامت تکبر نیست، تکبر آن است که انسان در مقابل حق، خاضع نباشد و خود را بالاتر از مردم بداند و آن ها را تحقیر کند (و از اداى حقوق آن ها سرباز زند)».

خلاصه این که از جمله اخیر آیه برمى آید که سرچشمه اصلى شرک و پایمال کردن حقوق مردم غالباً خودخواهى و تکبر است و اداى حقوق دیگران مخصوصاً در مورد بردگان و یتیمان و مستمندان و مانند آن ها نیاز به روح تواضع و فروتنى دارد.(1)

***

ص: 186


1- ج 3، ص 383، چاپ 24.

82- بخیلان؟

اشاره

الَّذِینَ یَبْخَلُونَ وَیَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَیَکْتُمُونَ مَا آتَاهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ ...

آن ها کسانى هستند که بخل مى ورزند، و مردم را به بخل دعوت مى کنند، و آنچه را که خداوند از فضل (ورحمت) خود به آن ها داده، کتمان مى نمایند. (این عمل، در حقیقت از کفرشان سرچشمه گرفته) ... (نساء/37)

تفسیر

این آیه اشاره به افراد متکبر و خودخواه است. شاید سر این تعبیر آن باشد که «بخل» غالباً از کفر سرچشمه مى گیرد، زیرا افراد بخیل، در واقع ایمان کامل به مواهب بى پایان پروردگار و وعده هاى او نسبت به نیکوکاران ندارند، فکر مى کنند کمک به دیگران آن ها را بیچاره خواهد کرد.

و این که مى گوید: عذاب آن ها خوار کننده است براى این است که جزاى «تکبر» و «خود برتربینى» را از این راه ببینند.

ص: 187

ضمناً باید توجه داشت که بخل منحصر به امور مالى نیست، بلکه گرفتگى در هر نوع موهبت الهى را شامل مى شود، بسیارند کسانى که در امور مالى بخیل نیستند ولى در علم و دانش و مسائل دیگرى از این قبیل بخل مى ورزند!(1)

***

ص: 188


1- ج 3، ص 385، چاپ 24.

83- انفاق براى خودنمایى

اشاره

وَالَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ رِئَاءَ النَّاسِ وَلاَ یُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَلاَبِالْیَوْمِ الاْخِرِ ...

و آن ها کسانى هستند که اموال خود را براى نشان دادن به مردم انفاق مى کنند، و ایمان به خدا و روز بازپسین ندارند (چرا که شیطان، رفیق و همنشین آن هاست)... (نساء/38)

تفسیر

در این آیه به یکى دیگر از صفات متکبران خود خواه اشاره کرده است، و از آن جا که هدف متکبران خودخواه، جلب رضایت خالق نیست بلکه خدمت به خلق است و دائماً در این فکرند که چگونه انفاق کنند تا بیشتر بتوانند از آن بهره بردارى به سود خود نموده، و موقعیت خود را تثبیت کنند، زیرا آن ها ایمان به خدا و روز رستاخیز ندارند، و به همین جهت در انفاقهایشان انگیزه معنوى نیست، بلکه انگیزه آن ها همان نام و شهرت و کسب شخصیت کاذب از این طریق است که آن نیز از آثار تکبر و خودخواهى آن ها

ص: 189

است. آن ها شیطان را دوست و رفیق خود انتخاب کردند و کسى که چنین باشد بسیار بد رفیقى براى خود انتخاب کرده و سرنوشتى بهتر از این نخواهد داشت، چون منطق و برنامه آن ها همان منطق و برنامه رفیقشان شیطان است، او است که به آن ها مى گوید انفاق خالصانه موجب فقر مى شود.(1)

***

ص: 190


1- ج 3، ص 386، چاپ 24.

84- تأثیر همنشین در سرنوشت انسان

اشاره

... وَمَنْ یَکُنْ الشَّیْطَانُ لَهُ قَرِینآ فَسَاءَ قَرِیناً

... و کسى که شیطان قرین او باشد، بد همنشین و قرینى است. (نساء/38)

تفسیر

آن ها شیطان را دوست و رفیق خود انتخاب کردند و کسى که چنین باشد بسیار بد رفیقى براى خود انتخاب کرده و سرنوشتى بهتر از این نخواهد داشت، چون منطق و برنامه آن ها همان منطق وبرنامه رفیقشان شیطان است، او است که به آن ها مى گوید انفاق خالصانه موجب فقر مى شود: (الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ)(1) و بنابراین یا انفاق نمى کنند و بخل مى ورزند (چنان که در آیه قبل اشاره شد) و یا اگر انفاق کنند در مواردى است که از آن بهره بردارى شخصى خواهند کرد (چنان که در این آیه اشاره شده است).

ص: 191


1- سوره بقره، آیه 268.

از این آیه ضمناً استفاده مى شود که یک همنشین بد تا چه اندازه مى تواند در سرنوشت انسان مؤثر باشد، تا آن جا که او را به آخرین درجه سقوط بکشاند.

و نیز از آن استفاده مى شود که رابطه «متکبران» با «شیطان و اعمال شیطانى» یک رابطه مستمر است نه موقت و گاهگاهى، چرا که شیطان را به عنوان رفیق و «قرین» و همنشین خود انتخاب کرده اند.(1)

***

ص: 192


1- ج 3، ص 387، چاپ 24.

85- حکایتى دیگر از لطف بیکران او

اشاره

إِنَّ اللهَ لاَ یَظْلِمُ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ وَإِنْ تَکُنْ حَسَنَةً یُضَاعِفْهَا وَیُؤْتِ مِنْ لَّدُنْهُ أَجْرآ عَظِیمآ

خداوند (حتّى) به اندازه سنگینى ذره اى ستم نمى کند و اگر کار نیکى باشد، آن را دو چندان مى سازد و از نزد خود، پاداش عظیمى (در برابر آن) مى دهد. (نساء/40)

تفسیر

«ذره» در اصل به معنى مورچه هاى بسیار کوچکى است که به زحمت دیده مى شود و بعضى گفته اند در اصل اجزاء فوق العاده کوچکى از غبار است که در هوا معلق است، و به هنگام تابش آفتاب از روزنه کوچکى به نقاط تاریک، آشکار مى شود، و نیز گفته اند اگر انسان دست خود را روى خاک و مانند آن بگذارد و سپس به دست خود بدمد، اجزایى که در هوا پراکنده مى شود هر یک ذره نامیده مى شود. ولى تدریجاً به هر چیز کوچکى ذره گفته شده است، و امروز به «اتم» که کوچکترین جزء اجسام است نیز ذره

ص: 193

گفته مى شود؛ و از آن جا که «مثقال» به معنى «سنگینى» است، تعبیر (مِثْقالَ ذَرَّةٍ)به معنى سنگینى یک جسم فوق العاده کوچک مى باشد.

آیه فوق مى گوید: خداوند حتى به اندازه سنگینى ذره اى ستم نمى کند، نه تنها ستم نمى کند، بلکه اگر کار نیکى انجام شود آن را مضاعف مى نماید،وپاداش عظیم ازطرف خود در برابر آن مى دهد.

این آیه در حقیقت به افراد بى ایمان و بخیل که حکایت از لطف خداوند نسبت به بندگان است که گناهانشان را بیش از مقدارى که انجام داده اند کیفر نمى دهد، اما به حسنات آن ها به مراتب بیش از آنچه انجام داده اند پاداش مى دهد.

اما دلیل بر این که چرا خداوند ظلم نمى کند روشن است زیرا ظلم و ستم معمولاً یا بر اثر جهل است و یا احتیاج و یا کمبودهاى روانى، کسى که نسبت به همه چیز و همه کس عالم و از همه بى نیاز و هیچ کمبودى در ذات مقدس او نیست، ظلم کردن درباره او ممکن نیست نه این که نمى تواند ظلم کند و نه این که ظلم و ستم در مورد او متصور نباشد (آن چنان که طایفه اشاعره تصور کرده اند) بلکه در عین توانایى به خاطر این که حکیم و عالم است از ظلم کردن، خوددارى مى نماید و هر چیز را در جاى خود در این جهان پهناور هستى قرار مى دهد، و با هر کس طبق شایستگى و اعمالش رفتار مى کند.(1)

***

ص: 194


1- ج 3، ص 389، چاپ 24.

86- خریداران گمراهى

اشاره

أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیبآ مِّنَ الْکِتَابِ یَشْتَرُونَ الضَّلاَلَةَ وَیُرِیدُونَ أَنْ تَضِلُّوا السَّبِیلَ

آیا ندیدى کسانى را که بهره اى از کتاب (خدا) به آن ها داده شده بود، (به جاى این که از آن، براى هدایت خود و دیگران استفاده کنند، براى خویش) گمراهى مى خرند، و مى خواهند شما نیز گمراه شوید؟ (نساء/44)

تفسیر

در این آیه خداوند با تعبیرى حاکى از تعجب به پیامبر خود، خطاب مى کند که «شگفت آور است حال جمعیتى که بهره اى از کتاب آسمانى را در اختیار داشتند، اما به جاى این که با آن، هدایت و سعادت براى خود و دیگران بخرند هم براى خود گمراهى خریدند هم مى خواهند شما گمراه شوید».

و به این ترتیب آن چه وسیله هدایت خود و دیگران بود بر اثر سوء نیاتشان تبدیل به وسیله گمراه شدن و گمراه کردن گشت، چرا

ص: 195

که آن ها هیچ گاه دنبال حقیقت نبودند، بلکه به همه چیز با عینک سیاه نفاق و حسد و مادیگرى مى نگریستند.(1)

***

ص: 196


1- ج 3، ص 403، چاپ 24.

87- از امیدبخش ترین آیات قرآن

اشاره

إِنَّ اللهَ لاَ یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لِمَنْ یَشَاءُ وَمَنْ یُشْرِکْ بِاللهِ فَقَدْ افْتَرَى إِثْماً عَظِیماً

خداوند (هرگز) شرک را نمى بخشد! و پایین تر از آن را براى هر کس (بخواهد و شایسته بداند) مى بخشد. و آن کسى که براى خدا، شریکى قرار دهد، گناه بزرگى مرتکب شده است. (نساء/48)

تفسیر

آیه فوق صریحاً اعلام مى کند که همه گناهان ممکن است مورد عفو و بخشش واقع شوند، ولى «شرک» به هیچ وجه بخشوده نمى شود،مگراین که ازآن دست بردارند و توبه کنند و موحد شوند، و به عبارت دیگر هیچ گناهى به تنهایى ایمان را از بین نمى برد همان طورکه هیچ عمل صالحى با شرک، انسان را نجات نمى بخشد.

این آیه از آیاتى است که افراد موحد را به لطف و رحمت پروردگار دلگرم مى سازد، زیرا در این آیه خداوند امکان بخشش

ص: 197

گناهان را غیر از شرک بیان کرده است؛ زیرا افراد بسیارى هستند که مرتکب گناهان عظیمى مى شوند و براى همیشه از رحمت وآمرزش الهى مایوس مى گردند، و همان سبب مى شود که در باقیمانده عمر، راه گناه و خطا را با همان شدت بپیمایند، ولى امید به آمرزش و عفو خداوند وسیله مؤثر باز دارنده اى نسبت به آنان در برابر گناه و طغیان مى گردد، بنابراین آیه در واقع یک مسئله تربیتى را تعقیب مى کند.

وسائل آمرزش و بخشودگى گناه:

1. توبه و بازگشت بسوى خدا که توأم با پشیمانى از گناهان گذشته و تصمیم بر اجتناب از گناه در آینده و جبران عملى اعمال بد بوسیله اعمال نیک بوده باشد.

2. کارهاى نیک فوق العاده اى که سبب آمرزش اعمال زشت مى گردد.

3. شفاعت.

4. پرهیز از گناهان «کبیره» که موجب بخشش گناهان «صغیره»مى گردد.

5. عفو الهى که شامل افرادى مى شود که شایستگى آن را دارند.

عفو الهى مشروط به مشیت او است و به این ترتیب یک مسئله عمومى و بدون قید و شرط نیست، و مشیت و اراده او تنها در مورد افرادى است که شایستگى خود را عملاً به نوعى اثبات کرده اند،

ص: 198

و از اینجا روشن مى شود که چرا شرک قابل عفو نیست، زیرا مشرک ارتباط خود را از خداوند بکلى بریده است و مرتکب کارى شده که بر خلاف تمام اساس ادیان و نوامیس آفرینش است.(1)

***

ص: 199


1- ج 3، ص 409، چاپ 24.

88- چرا خودستایى؟

اشاره

أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ یُزَکُّونَ أَنفُسَهُمْ بَلِ اللهُ یُزَکِّى مَنْ یَشَاءُ وَلاَ یُظْلَمُونَ فَتِیلا

آیا ندیدى کسانى را که خودستایى مى کنند؟! (این خودستایى ها، بى ارزش است) بلکه خدا هر کس را بخواهد، ستایش مى کند و کمترین ستمى به آن ها نخواهد شد. (نساء/49)

تفسیر

در این آیه اشاره به یکى از صفات نکوهیده شده که گریبان گیر بسیارى از افراد و ملت ها مى شود و آن خودستایى و خویشتن را پاک نشان دادن و فضیلت براى خود ساختن است، در حقیقت فضیلت چیزى است که خداوند آن را فضیلت بداند نه آن چه خودستایان براى خود از روى خودخواهى قائل مى شوند و به خویش و دیگران ستم مى کنند.

سرچشمه این کار همان عجب و غرور و خودبینى است که

ص: 200

تدریجاً به صورت خودستایى جلوه کرده و در مرحله نهایى سر از تکبر و برترى جویى در مى آورد.

این عادت غلط که با نهایت تاسف در میان بسیارى از ملل و طبقات و افراد وجود دارد سرچشمه قسمت مهمى از نابسامانى هاى اجتماعى، جنگ ها و استعمارها و تفوق طلبى هاست.

در عصر اخیر مسئله تفوق طلبى نژاد آلمان و یا نژاد اسرائیل سرچشمه جنگ هاى جهانى و یا جنگ هاى منطقه اى شد.(1)

***

ص: 201


1- ج 3، ص 413، چاپ 24.

89- سرانجام حسادت ورزیدن

اشاره

أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ...

یا این که نسبت به مردم [پیامبر و خاندانش]، و بر آنچه خدا از فضلش به آنان بخشیده، حسد مى ورزند؟ (نساء/54)

تفسیر

در روایات متعددى که در منابع اهل تسنن و شیعه آمده است تصریح شده که منظور از «ناس» خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) مى باشد؛ از امام باقر (علیه السلام) در ذیل این آیه چنین نقل شده است که فرمود: خداوند در خاندان ابراهیم پیامبران و انبیاء و پیشوایان قرار داد (سپس به یهود خطاب مى کند) چگونه حاضرید در برابر آن اعتراف کنید، اما درباره آل محمد (صلی الله علیه و آله) انکار مى نمائید. و در روایت دیگرى از امام صادق (علیه السلام) مى خوانیم «نحن المحسودون»: یعنى مائیم که مورد حسد دشمنان قرار گرفته ایم.

«حسد» که در فارسى از آن تعبیر به «رشک» مى کنیم به معنى آرزوى زوال نعمت ازدیگران است،خواه آن نعمت به حسود برسد

ص: 202

یا نرسد، بنابراین کار حسود در ویران کردن و آرزوى ویران شدن متمرکزمى شود،نه این که آن سرمایه و نعمت حتماً به او منتقل گردد.

حسد سرچشمه بسیارى از نابسامانى هاى اجتماعى است از جمله این که:

1. حسود تمام یا بیشتر نیروها و انرژى هاى بدنى و فکرى خود را که باید در راه پیشبرد اهداف اجتماعى به کار برد در مسیر نابودى وویران کردن آنچه هست صرف مى کند، و ازاین رو هم سرمایه هاى وجودى خود را از بین برده و هم سرمایه هاى اجتماعى را.

2. حسد انگیزه قسمتى از جنایات دنیا است؛ و شاید بخاطر همین است که آن را به شراره اى از آتش تشبیه کرده اند که مى تواندموجودیت حسود و یا جامعه اى را که در آن زندگى مى کند به خطر بیندازد.

جوامعى که افراد آن را اشخاص حسود و تنگ نظر تشکیل مى دهند جوامعى عقب افتاده هستند، زیرا همان طور که گفتیم حسود همیشه مى کوشد تا دیگران را به عقب بکشد و این درست بر خلاف روح تکامل و ترقى است.

3. از همه این ها گذشته حسد اثرات بسیار نامطلوبى روى جسم وسلامت انسان مى گذارد، و افراد حسود معمولاً افرادى رنجور واز نظر اعصاب و دستگاه هاى مختلف بدن غالباً ناراحت

ص: 203

وبیمارند، زیرا امروز این حقیقت مسلم شده که بیمارى هاى جسمانى در بسیارى از موارد عامل روانى دارند.

در روایتى از على (علیه السلام) مى خوانیم «صحة الجسد من قلة الحسد»؛ «تندرستى از کمى حسد است».

حتى در پاره اى از احادیث مى خوانیم که حسد پیش از آن که به محسود زیان برساند از حسود شروع مى کند، و تدریجاً او را به قتل مى رساند!

4. از نظر معنوى حسد نشانه کمبود شخصیت و نادانى و کوتاه فکرى و ضعف و نقص ایمان است، زیرا حسود در واقع خود را ناتوان تر از آن مى بیند که به مقام محسود و بالاتر از آن برسد و لذا سعى مى کند محسود را به عقب برگرداند، به علاوه او عملاً به حکمت خداوند که بخشنده اصلى این نعمت ها است معترض است و نسبت به اعطاى نعمت به افراد از طرف خداوند ایراد دارد.

در نهج البلاغه از على (علیه السلام)، نقل شده که فرمود: «حسد تدریجاً ایمان را مى خورد همان طور که آتش هیزم را تدریجاً از بین مى برد».

چه این که شخص حسود تدریجاً سوء ظنش به خدا و حکمت وعدالت او بیشتر مى شود و همین سوء ظن است که او را از وادى ایمان بیرون مى کشد.(1)

***

ص: 204


1- ج 3، ص 422، چاپ 24.

90- سرنوشت افراد بى ایمان

اشاره

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِنَا سَوْفَ نُصْلِیهِمْ نَارآ کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودآ غَیْرَهَا لِیَذُوقُوا الْعَذَابَ...

کسانى که به آیات ما کافر شدند، به زودى آن ها را در آتشى وارد مى کنیم که هر گاه پوست هاى تنشان (در آن) بریان گردد (وبسوزد)، پوست هاى دیگرى به جاى آن قرار مى دهیم، تا کیفر (الهى) را بچشند... . (نساء/56)

تفسیر

در این آیه سرنوشت افرادبى ایمان تشریح شده است، علت این تبدیل پوست ها ظاهراً این است که به هنگام سوخته شدن پوست ممکن است درد کمتر احساس شود اما براى این که مجازات آن ها تخفیف نیابد و درد و الم را کاملاً احساس کنند پوست هاى تازه اى بر بدن آن ها مى روید و این نتیجه اصرار در زیر پا گذاشتن حق و عدالت و انحراف از فرمان خدا است.

«ابن ابى العوجاء» مرد مادى معروف معاصر امام صادق (علیه السلام) از آن

ص: 205

حضرت پرسید و پس از تلاوت آیه فوق گفت: گناه آن پوست هاى دیگر چیست؟

امام پاسخى کوتاه و پر معنى به او داد و گفت: پوست هاى نو همان پوست هاى سابق و در عین حال غیر آن است!.

ابن ابى العوجاء که مى دانست در این عبارت کوتاه سرى نهفته شده است، گفت: مثل لى فى ذلک شیئا من امر الدنیا: «در این زمینه مثالى براى من بزن» امام گفت: «این همانند آن است که کسى خشتى را بشکند و خرد کند، دو مرتبه آن را در قالب بریزد و به صورت خشت تازه اى درآورد، این خشت دوم همان خشت اول است و در عین حال خشت نوى مى باشد» (ماده اصلى محفوظ است و تنها صورت آن تغییر کرده است). از این روایت استفاده مى شود که پوست هاى جدید از همان مواد پوست هاى پیشین تشکیل مى گردد.

ضمناً باید توجه داشت که پاداش و کیفر در حقیقت ارتباط با روح و قوه درک انسان دارد، و جسم همواره وسیله اى است براى انتقال پاداش و کیفر به روح انسان.(1)

***

ص: 206


1- ج 3، ص 426، چاپ 24.

91- سرنوشت افراد باایمان

اشاره

وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَداً لَّهُمْ فِیهَا أَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَةٌ وَنُدْخِلُهُمْ ظِلّآ ظَلِیلا

و کسانى که ایمان آوردند و کارهاى شایسته انجام دادند، بزودى آن ها را در باغ هایى از بهشت وارد مى کنیم که نهرها از زیر درختانش جارى است همیشه در آن خواهند ماند و همسرانى پاکیزه براى آن ها خواهد بود و آنان را در سایه هاى گسترده (و فرح بخش) جاى مى دهیم. (نساء/57)

تفسیر

در این آیه «به افرادى که ایمان و عمل صالح دارند وعده مى دهد که بزودى در باغ هاى بهشت که نهرها از پاى درختانش جریان دارد زندگى خواهند داشت، یک زندگى جاویدان و ابدى علاوه بر این، همسران پاکیزه اى به آن ها مى دهد که مایه آرامش روح و جسم آن ها است و در زیر سایه درختانى زندگى خواهند کرد که بر

ص: 207

خلاف سایه هاى ناپایدار این جهان همیشگى است و هیچ گاه بادهاى داغ، و سوز سرما، به آن راه ندارد».(1)

***

ص: 208


1- ج 3، ص 427، چاپ 24.

92- امانت از قوانین مهم اسلامى

اشاره

إِنَّ اللهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا...

خداوند به شما فرمان مى دهد که امانت ها را به صاحبانش بدهید!... . (نساء/58)

تفسیر

امانت معنى وسیعى دارد و هر گونه سرمایه مادى و معنوى را شامل مى شود و هر مسلمانى طبق صریح این آیه وظیفه دارد که در هیچ امانتى نسبت به هیچ کس (بدون استثناء) خیانت نکند، خواه صاحب امانت، مسلمان باشد یا غیر مسلمان، و این در واقع یکى از مواد «اعلامیه حقوق بشر در اسلام» است که تمام انسان ها در برابر آن یکسانند.

امانت منحصر به اموالى که مردم به یکدیگر مى سپارند نیست، بلکه دانشمندان نیز در جامعه امانت دارانى هستند که موظفند حقایق را کتمان نکنند، حتى فرزندان انسان امانت هاى الهى هستند که اگر در تعلیم و تربیت آنان کوتاهى شود، خیانت در امانت شده،

ص: 209

و از آن بالاتر وجود و هستى خود انسان و تمام نیروهایى که خدا به او داده است امانت پروردگارند که انسان موظف است در حفظ آن ها بکوشد، در حفظ سلامت جسم و سلامت روح و نیروى سرشار جوانى و فکر و اندیشه کوتاهى نکند و لذا نمى تواند دست به انتحار و یا ضرر به خویشتن بزند.

در حدیثى از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که فرمود: اگر على (علیه السلام) آن همه مقام در نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله) پیدا کرد به خاطر راستگویى در سخن و اداء امانت بود.(1)

***

ص: 210


1- ج 3، ص 430، چاپ 24.

93- عدالت زیربناى جامعه اسلامى

اشاره

... وَإِذَا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ ...

... و هنگامى که میان مردم داورى مى کنید، به عدالت داورى کنید! ... . (نساء/58)

تفسیر

در این آیه اشاره به دستور مهم دیگرى شده و آن مسئله «عدالت در حکومت» است. این قانون نیز، یک قانون کلى و عمومى است و هر نوع داورى و حکومت را چه در امور بزرگ و چه در امور کوچک بوده باشد شامل مى شود، تا آن جا که در احادیث اسلامى مى خوانیم: روزى دو کودک خردسال، هر کدام خطى نوشته بود، و براى داورى در میان آن ها و انتخاب بهترین خط به حضور امام حسن (علیه السلام) رسیدند، على (علیه السلام) که ناظر این صحنه بود فوراً به فرزندش گفت: «فرزندم! درست دقت کن، چگونه داورى مى کنى، زیرا این خود یک نوع قضاوت است و خداوند در روز قیامت در باره آن از تو سؤال مى کند.

ص: 211

از طرفى همیشه در اجتماعات، برخوردها و تضادها واصطکاک منافع وجود دارد که باید با حکومت عادلانه، حل وفصل شود تا هر گونه تبعیض و امتیاز نابجا و ظلم و ستم از جامعه برچیده شود.(1)

***

ص: 212


1- ج 3، ص 430، چاپ 24.

94- اولوا الامر چه کسانى هستند؟

اشاره

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُوْلِى الاَْمْرِ مِنْکُمْ ...

اى کسانى که ایمان آورده اید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولوا الأمر [اوصیاى پیامبر] را!... . (نساء/59)

تفسیر

این آیه درباره یکى از مهمترین مسائل اسلامى، یعنى مسئله رهبرى بحث مى کند و مراجع واقعى مسلمین را در مسائل مختلف دینى و اجتماعى مشخص مى سازد.

نخست به مردم با ایمان دستور مى دهد که از خداوند اطاعت کنند، بدیهى است براى یک فرد با ایمان همه اطاعت ها باید به اطاعت پروردگار منتهى شود، و هرگونه رهبرى باید از ذات پاک او سرچشمه گیرد، و طبق فرمان او باشد، زیرا حاکم و مالک تکوینى جهان هستى او است، و هرگونه حاکمیت و مالکیت باید به فرمان او باشد.

در مرحله بعد، فرمان به پیروى از پیامبر (صلی الله علیه و آله) مى دهد، پیامبرى که

ص: 213

معصوم است و هرگز از روى هوى و هوس، سخن نمى گوید، پیامبرى که نماینده خدا در میان مردم است و سخن او سخن خدا است، و این منصب و موقعیت را خداوند به او داده است، بنابراین اطاعت از خداوند، مقتضاى خالقیت و حاکمیت ذات او است، ولى اطاعت از پیامبر (صلی الله علیه و آله) مولود فرمان پروردگار است.

و مرحله سوم فرمان به اطاعت از اولوا الامر مى دهد که از متن جامعه اسلامى برخاسته و حافظ دین و دنیاى مردم است.

همه مفسران شیعه در این زمینه اتفاق نظر دارند که منظور از «اولوا الامر»، امامان معصوم مى باشند که رهبرى مادى و معنوى جامعه اسلامى، در تمام شئون زندگى از طرف خداوند و پیامبر (صلی الله علیه و آله) به آن ها سپرده شده است، و غیر آن ها را شامل نمى شود، و البته کسانى که از طرف آن ها به مقامى منصوب شوند و پستى را در جامعه اسلامى به عهده بگیرند، با شروط معینى اطاعت آن ها لازم است نه به خاطر این که اولوا الامرند، بلکه به خاطر این که نمایندگان اولوا الامر مى باشند.

مقام «عصمت» امام، او را از هر گونه خطا و اشتباه و گناه حفظ مى کند، و به این ترتیب فرمان او همانند فرمان پیامبر (صلی الله علیه و آله) بدون هیچ گونه قید و شرطى واجب الاطاعه است.(1)

***

ص: 214


1- ج 3، ص 434، چاپ 24.

95- از عوامل عقب گرد جوامع

اشاره

... وَیُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَنْ یُضِلَّهُمْ ضَلاَلا بَعِیدآ

امّا شیطان مى خواهد آن ها را گمراه کند و به بیراهه هاى دوردستى بیافکند. (نساء/60)

تفسیر

آیه فوق همچون سایر آیات یک حکم عمومى و جاودانى را براى همه مسلمانان در سراسر اعصار و قرون بیان مى نماید، و به آنان اخطار مى کند که مراجعه کردن به حکم باطل و داورى خواستن از طاغوت، با ایمان به خدا و کتب آسمانى سازگار نیست، به علاوه انسان را از مسیر حق به بیراهه هایى پرتاب مى کند که فاصله آن را حق، بسیار زیاد است، مفاسد چنین داورى ها در به هم ریختن سازمان اجتماعى بشر بر هیچ کس پوشیده نیست، و یکى از عوامل عقب گرد اجتماعات محسوب مى شود.

***

ص: 215

96- راز رسالت پیامبران؟

اشاره

وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ لِیُطَاعَ بِإِذْنِ اللهِ ...

ما هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر براى این که به فرمان خدا، از وى اطاعت شود... . (نساء/64)

تفسیر

از این جمله به خوبى استفاده مى شود که هدف از فرستادن پیامبران، اطاعت و فرمانبردارى کردن همه مردم بوده است، حال اگر بعضى از مردم از آزادى خود سوء استفاده کردند و اطاعت ننمودند، تقصیر متوجه خود آن ها است.

ضمناً از تعبیر باذن اللَّه استفاده مى شود که پیامبران الهى هر چه دارند از ناحیه خدا است.(1)

***

ص: 216


1- ج 3، ص 450، چاپ 24.

97- بازگشت به راه صحیح

اشاره

... وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَّلَمُوا أَنفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوَّابآ رَّحِیمآ

... و اگر این مخالفان، هنگامى که به خود ستم مى کردند (و فرمان هاى خدا را زیر پا مى گذاردند)، به نزد تو مى آمدند و از خدا طلب آمرزش مى کردند و پیامبر هم براى آن ها استغفار مى کرد خدا را توبه پذیر و مهربان مى یافتند. (نساء/64)

تفسیر

این آیه راه بازگشت را به روى گناهکاران و آن ها که به طاغوت مراجعه کردند، و یا به نحوى از انحاء مرتکب گناهى شدند گشوده است.

قابل توجه این که قرآن به جاى این که بگوید: نافرمانى خدا کردند و مراجعه به داوران جور نمودند مى گوید (اِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ)؛ «هنگامى که به خویش ستم کردند!» اشاره به این که فایده اطاعت فرمان خدا و پیامبر (صلی الله علیه و آله) متوجه خود شما مى شود، و مخالفت با آن در

ص: 217

واقع یک نوع ستم به خویشتن است، زیرا زندگى مادى شما را به هم مى ریزد و از نظر معنوى مایه عقب گرد شما است.

از این آیه ضمناً پاسخ کسانى که توسل جستن به پیامبر و یا امام را یک نوع شرک مى پندارند روشن مى شود، زیرا این آیه صریحاً مى گوید که آمدن به سراغ پیامبر (صلی الله علیه و آله) و او را بر در درگاه خدا شفیع قرار دادن، و وساطت و استغفار او براى گنهکاران مؤثر است، و موجب پذیرش توبه، و رحمت الهى است.

اگر وساطت و دعا و استغفار و شفاعت خواستن از پیامبرشرک بود چگونه ممکن بود که قرآن چنین دستورى را به گنهکاران بدهد! منتها افراد خطاکار باید نخست خود توبه کنند و از راه خطا برگردند، سپس براى قبول توبه خود از استغفار پیامبر (صلی الله علیه و آله) نیز استفاده کنند.

بدیهى است پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمرزنده گناه نیست، او تنها مى تواند از خدا طلب آمرزش کند و این آیه پاسخ دندان شکنى است به آن ها که این گونه وساطت را انکار مى کنند (دقت کنید).

جالب توجه این که قرآن نمى گوید: تو براى آن ها استغفار کن بلکه مى گوید «رسول» براى آن ها استغفار کند، این تعبیر گویا اشاره به آن است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) از مقام و موقعیتش استفاده کند و براى خطاکاران توبه کننده استغفار نماید.

این خود یکى از معانى شفاعت کردن پیامبر و یا فرشتگان و یا

ص: 218

مؤمنان پاکدل براى خطاکاران است، ولى همان طور که گفتیم چنین شفاعتى نیازمند به وجود زمینه و شایستگى و آمادگى در خود خطاکاران است.(1)

***

ص: 219


1- ج 3، ص 451، چاپ 24.

98- دوستان بهشتى

اشاره

وَمَنْ یُطِعِ اللهَ وَالرَّسُولَ فَأُوْلَئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللهُ عَلَیْهِمْ مِّنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُوْلَئِکَ رَفِیقآ

و کسى که خدا و پیامبر را اطاعت کند، (در روز رستاخیز،) همنشین کسانى خواهد بود که خدا، نعمت خود را بر آنان تمام کرده از پیامبران و صدّیقان و شهدا و صالحان و آن ها رفیق هاى خوبى هستند! (نساء/69)

تفسیر

در این آیه یکى دیگر از افتخارات کسانى که مطیع فرمان خدا و پیامبر (صلی الله علیه و آله) باشند بیان شده، کسانى که مشمول این نعمتند، همواره در جاده مستقیم گام برمیدارند و کوچکترین انحراف و گمراهى ندارند.

سپس در توضیح این جمله و بیان کسانى که خداوند نعمت خویش را بر آن ها تمام کرده است اشاره به چهار طایفه مى کند.

1. «انبیاء» و فرستادگان مخصوص پروردگار که نخستین گام را

ص: 220

براى هدایت و رهبرى مردم و دعوت به صراط مستقیم برمى دارند.

2. «راستگویان»، کسانى که هم در سخن راست مى گویند و هم با عمل و کردار صدق گفتار خود را اثبات مى کنند و نشان مى دهند که مدعى ایمان نیستند بلکه براستى به فرمان هاى الهى ایمان دارند.

از این تعبیر روشن مى شود که بعد از مقام نبوت، مقامى بالاتر از مقام صدق و راستى نیست، نه تنها راستى در گفتار بلکه راستى در عمل و کردار که شامل امانت و اخلاص نیز مى گردد، زیرا «امانت» همان صداقت در عمل است همانطور که «راست گویى» امانت در گفتار است، و در مقابل آن، هیچ صفت زشتى بعد از کفر بدتر از دروغ و نفاق و خیانت در سخن و عمل نیست.

3. «شهداء» و کشته شدگان در راه هدف و عقیده پاک الهى، و یا افراد برجسته اى که روز قیامت شاهد و گواه اعمال انسان ها هستند.

4. «صالحان» و افراد شایسته و برجسته اى که با انجام کارهاى مثبت و سازنده و مفید و پیروى از اوامر انبیاء به مقامات برجسته اى نائل شده اند.

ذکر این مراحل چهارگانه ممکن است اشاره به این معنى باشد که براى ساختن یک جامعه انسانى سالم و شایسته نخست باید رهبران بحق و انبیاء وارد میدان شوند، و به دنبال آن ها مبلغان صدیق که قول و عمل آن ها با یکدیگر هماهنگ است و اهداف آن ها را در همه جا پخش کنند، و به دنبال این دوران سازندگى

ص: 221

فکرى، جمعى در برابر عناصر آلوده و آن هایى که موانع راه حقند وارد شوند و قربانى دهند و شهید گردند و محصول این کوشش ها و تلاش ها به وجود آمدن «صالحان» و «اجتماعى پاک و شایسته» است، و روشن است که صالحان نیز براى روشن نگاه داشتن مشعل حق نسبت به نسل هاى آینده همین وظائف سه گانه را انجام خواهند داد، رهبرى مى کنند، تبلیغ مى نمایند، و قربانى مى دهند.

موضوع معاشران خوب و همنشین هاى باارزش به قدرى اهمیّت دارد که حتى در عالم آخرت براى تکمیل نعمت هاى بهشتى این نعمت بزرگ به «مطیعان» ارزانى مى گردد. معاشرت مطیعان با این طوائف چهارگانه مفهومش این نیست که آن ها در مقام ومرتبه از هر جهت برابر و مساویند بلکه در عین معاشرت با یکدیگر هر کدام سهم خاصى (طبق مقام خود) از مواهب و الطاف خداوند دارند.(1)

***

ص: 222


1- ج 3، ص 460، چاپ 24.

99- زندگى صحنه مبارزه حق و باطل

اشاره

الَّذِینَ آمَنُوا یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللهِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا یُقَاتِلُونَ فِى سَبِیلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُوا أَوْلِیَاءَ الشَّیْطَانِ ...

کسانى که ایمان دارند، در راه خدا پیکار مى کنند و آن ها که کافرند، در راه طاغوت [بت و افراد طغیانگر] پس شما با یاران شیطان، پیکار کنید! (و از آن ها نهراسید!)... . (نساء/76)

تفسیر

این آیه براى تشجیع مجاهدان و ترغیب آن ها به مبارزه با دشمن و مشخص ساختن صفوف و اهداف مجاهدان یعنى در هر حال زندگى خالى از مبارزه نیست منتها جمعى در مسیر حق و جمعى در مسیر باطل و شیطان پیکار دارند. و به دنبال آن مى گوید: «با یاران شیطان پیکار کنید و از آن ها وحشت نداشته باشید».

طاغوت و قدرت هاى طغیانگر و ظالم هرچند به ظاهر بزرگ و قوى جلوه کنند، اما از درون، زبون و ناتوانند، از ظاهر مجهز وآراسته آن هانهراسید، زیرا درون آن ها خالى است و نقشه هاى آن ها

ص: 223

همانند قدرت هایشان سست و ضعیف است، چون متکى به نیروى لایزال الهى نیست. بلکه متکى به نیروهاى شیطانى مى باشد.(1)

***

ص: 224


1- ج 4، ص 11، چاپ 24.

100- مکر شیطان

اشاره

... إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفاً

... زیرا که نقشه شیطان، (همانند قدرتش) ضعیف است. (نساء/76)

تفسیر

دلیل این ضعف و ناتوانى روشن است، زیرا از یک سو افراد با ایمان در مسیر اهداف و حقایقى گام بر مى دارند که با قانون آفرینش هماهنگ و هم صدا است و رنگ ابدى و جاودانى دارد آن ها در راه آزاد ساختن انسان ها و از بین بردن مظاهر ظلم و ستم پیکار مى کنند، در حالى که طرفداران طاغوت در مسیر استعمار و استثمار بشر و شهوات زودگذرى که اثر آن ویرانى اجتماع و بر خلاف قانون آفرینش است تلاش و کوشش مى نمایند و از سوى دیگر افراد با ایمان به اتکاى نیروهاى معنوى آرامشى دارند که پیروزى آن ها را تضمین مى کند و به آن ها قوت مى بخشد در حالى که افراد بى ایمان تکیه گاه محکمى ندارند.

ص: 225

قابل توجه این که در این آیه ارتباط کامل «طاغوت» با «شیطان» بیان شده که چگونه طاغوت از نیروهاى مختلف اهریمنى مدد مى گیرد، تا آن جا که مى گوید یاران طاغوت همان یاران شیطانند.(1)

***

ص: 226


1- ج 4، ص 12، چاپ 24.

101- مرگ کجاست؟

اشاره

أَیْنَمَا تَکُونُوا یُدْرِکْکُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ کُنتُمْ فِى بُرُوجٍ مُّشَیَّدَةٍ ...

هر جا باشید، مرگ شما را درمى یابد هر چند در برج هاى محکم باشید!... . (نساء/78)

تفسیر

هر قوم و جمعیتى، هر عقیده اى داشته باشند و هر چیز را بتوانند انکار کنند، این واقعیت را نمى توانند منکر شوند که زندگى بالآخره پایانى دارد، و از آن جا که افراد انسان به خاطر عشق به حیات، و یا به گمان این که مرگ را با فنا و نابودى مطلق مساوى مى دانند همواره از نام آن و مظاهر آن گریزانند این آیات هشدارى به آن ها مى دهد ودر آیه مورد بحث با تعبیر (یدرککم) به آن ها گوشزد مى کند که فرار کردن از این واقعیت قطعى عالم هستى بیهوده است.

اصولاً مرگ یک واقعیت بزرگ است و باید براى استقبال از مرگ توام با افتخار آماده شد.

ص: 227

هیچ چیز حتى برج هاى محکم (بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ) نمى تواند جلو مرگ را بگیرد، سر آن نیز روشن است، زیرا مرگ بر خلاف آن چه تصور مى کنند از بیرون وجود انسان نفوذ نمى کند بلکه معمولاً از درون انسان سرچشمه مى گیرد، چون استعدادهاى دستگاه هاى مختلف بدن خواه و ناخواه محدود است، و روزى به پایان مى رسد، البته مرگ هاى غیر طبیعى از بیرون به سراغ انسان مى آیند، ولى مرگ طبیعى از درون، و لذا برج هاى محکم و قلعه هاى استوار نیز نمى تواند اثرى روى آن داشته باشد.

درست است که قلعه هاى محکم گاهى جلو مرگ هاى غیر طبیعى را مى گیرند ولى بالآخره چه سود؟ مرگ را به طور کلى نمى توانند از بین ببرند، چند روز دیگر مرگ طبیعى به سراغ آدمى خواهد آمد.(1)

***

ص: 228


1- ج 4، ص 18، چاپ 24.

102- علت نیکى ها و بدى ها

اشاره

مَّا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنْ اللهِ وَمَا أَصَابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ ...

(آرى،) آنچه از نیکى ها به تو مى رسد، از طرف خداست و آنچه از بدى به تو مى رسد، از سوى خود توست... . (نساء/79)

تفسیر

تمام منابع قدرت حتى قدرت هایى که از آن سوء استفاده مى شود، از ناحیه خدا است و سرچشمه قسمت هاى سازنده ومثبت اواست،واگردرآیه «سیئات» به مردم نسبت داده شده است اشاره به همان «جنبه هاى منفى» قضیه و سوء استفاده از مواهب و قدرت هاى خدادادى است، و این درست به آن مى ماند که پدرى سرمایه اى به فرزند خود براى ساختن خانه خوبى بدهد، ولى او آن را در راه مواد مخدر و فساد و تبهکارى و یا دائر کردن خانه و مرکز فساد به کار اندازد، شکى نیست که او از نظر اصل سرمایه مدیون پدر است ولى از نظر سوء استفاده، مستند به خود او است.

ص: 229

همه حوادث جهان حتى اعمال و افعال ما خواه حسنه باشد یا سیئه، خوب باشد یا بد از یک نظر مربوط به خدا است زیرا او است که به ما قدرت داده و اختیار و آزادى اراده بخشیده است، بنابراین آنچه ما اختیار مى کنیم و با آزادى اراده انتخاب مى نمائیم بر خلاف خواست خدا نیست، ولى در عین حال اعمال ما به ما نسبت دارد واز وجود ما سرچشمه مى گیرد زیرا عامل تعیین کننده عمل، اراده و اختیار ما است، و به همین دلیل ما در برابر اعمالمان مسئولیم، واستناد اعمال ما به خدا آن چنان که اشاره شد از ما سلب مسئولیت نمى کند و موجب عقیده جبر نیست.

تفسیر دیگرى وجود دارد و در اخبار اهل بیت: نیز به آن اشاره شده است این است که: منظور از سیئات، کیفرهاى اعمال و مجازات و عقوبات معاصى است، شکى نیست که این کیفرها از ناحیه خداوند است، ولى چون نتیجه اعمال و افعال بندگان مى باشد از این جهت گاهى به بندگان نسبت داده مى شود و گاهى به خداوند، و هر دو صحیح است، مثلاً صحیح است گفته شود قاضى دست دزد را قطع مى کند، و نیز صحیح است که گفته شود این خود دزد است که دست خود را قطع مى نماید!.(1)

***

ص: 230

103- سنت پیامبر همچون وحى الهى است

اشاره

مَّنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللهَ ...

کسى که از پیامبر اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده است ... . (نساء/80)

تفسیر

در این آیه موقعیت رسول (صلی الله علیه و آله) در برابر مردم بیان شده است اطاعت خدا از اطاعت پیامبر (صلی الله علیه و آله) نمى تواند جدا باشد، زیرا پیامبر (صلی الله علیه و آله) هیچ گامى بر خلاف خواست خداوند بر نمى دارد، سخنان و کردار و رفتار او همه مطابق فرمان خدا است.

این آیه یکى از روشن ترین آیات قرآن است که دلیل بر حجیت سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و قبول احادیث او مى باشد، بنابراین کسى نمى تواند بگوید قرآن را قبول دارم ولى حدیث و سنت پیغمبر (صلی الله علیه و آله) را قبول ندارم، زیرا آیه فوق صریحاً مى گوید: «اطاعت از حدیث و سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله) اطاعت فرمان خدا است».

و هنگامى که مى بینیم پیامبر (صلی الله علیه و آله) طبق حدیث ثقلین که در منابع

ص: 231

معروف اسلامى اعم از منابع اهل تسنن و شیعه آمده است، صریحاً احادیث اهل بیت (علیهم السلام) را سند و حجت شمرده است استفاده مى کنیم که اطاعت از فرمان اهل بیت نیز از اطاعت فرمان خدا جدا نیست، و کسى نمى تواند بگوید من قرآن را مى پذیرم ولى احادیث اهل بیت (علیهم السلام) را نمى پذیرم، زیرا این سخن بر ضد آیه فوق و آیات مشابه آن است.

و لذا در روایات متعددى که در تفسیر برهان در ذیل آیه وارد شده آمده است مى خوانیم: خداوند طبق آیه فوق حق امر و نهى به پیامبر (صلی الله علیه و آله) خود داده و پیامبر (صلی الله علیه و آله) نیز چنین حقى را به على (علیه السلام) و ائمه اهل بیت (علیهم السلام) داده است، بنابراین مردم موظفند که از امر و نهى آن ها سرباز نزنند زیرا امر و نهى آن ها همواره از طرف خدا است نه از خودشان.(1)

***

ص: 232


1- ج 4، ص 24، چاپ 24.

فصل دوم: آیات بدون شرح

اشاره

در این فصل تعدادى از آیات کاربردى قرآن انتخاب شده، که به صورت گویا و واضح براى همه افراد قابل فهم مى باشد بنابراین فقط به بیان آیه و ترجمه آن اکتفا گردیده است.

اگر بتوانیم در این بخش به تفکر پرداخته و برروى تک تک آیات تأمل نموده و حتى بارها هرکدام از این آیات را خوانده وتأمل کنیم؛ از این بخش بهره بیشترى خواهیم برد.

ص: 233

ص: 234

104- امکان کفر ورزیدن

وَکَیْفَ تَکْفُرُونَ وَأَنْتُمْ تُتْلَىعَلَیْکُمْ آیَاتُ اللهِ ...

و چگونه ممکن است شما کافر شوید با این که (در دامان وحى قرار گرفته اید) و آیات خدا بر شما خوانده مى شود. (آل عمران/101)

***

105- توکل و مؤمنان

... وَعَلَى اللهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ

... و افراد با ایمان باید تنها بر خدا توکل کنند. (آل عمران/122)

***

ص: 235

106- رحمت در سایه اطاعت از خدا و رسول

وَأَطِیعُوا اللهَ وَالرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ

و خدا و پیامبر را اطاعت کنید تا مشمول رحمت شوید. (آل عمران/132)

***

107- مرگ به دست اوست

وَمَا کَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللهِ کِتَاباً...

و هیچ کس جز به فرمان خدا نمى میرد، سرنوشتى است تعیین شده... . (آل عمران/145)

***

ص: 236

108- دوستان خدا!

... وَ اللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِین

... و خداوند استقامت کنندگان را دوست دارد. (آل عمران/146)

***

109- خداوند چه کسانى را دوست دارد؟

... وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِین

... و خداوند نیکوکاران را دوست دارد. (آل عمران/148)

***

ص: 237

110- خواهان دنیا یا آخرت؟

... مِنْکُمْ مَّن یُرِیدُ الدُّنْیَا وَمِنْکُمْ مَّن یُرِیدُ الاْخِرَةَ ...

... بعضى از شما خواهان دنیا بودند و بعضى خواهان آخرت ... (آل عمران/152)

***

111- بخشش خدا براى چه کسانى است

... وَاللهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ

... خداوند نسبت به مؤمنان فضل و بخشش دارد (آل عمران/152)

***

ص: 238

112- مرگ و حیات به دست کیست؟

... وَاللهُ یُحْىِ وَیُمِیتُ وَاللهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ

خداوند، زنده مى کند و مى میراند (و زندگى و مرگ، به دست اوست) و خدا به آنچه انجام مى دهید، بیناست. (آل عمران/156)

***

113- قاطعیت در تصمیم!

... فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللهِ إِنَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ

اما هنگامى که تصمیم گرفتى (قاطع باش و) بر خدا توکل کن زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد. (آل عمران/159)

***

ص: 239

114- تکیه گاه اهل ایمان؟

... وَعَلَى اللهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ

... و مؤمنان تنها بر خداوند باید توکل کنند. (آل عمران/160)

***

115- مغایرت زبان با دل

... یَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ مَّا لَیْسَ فِى قُلُوبِهِمْ وَاللهُ أَعْلَمُ بِمَا یَکْتُمُونَ

با دهان خود چیزى مى گویند که در دل آن ها نیست و خداوند به آنچه کتمان مى کنند دانا است. (آل عمران/167)

***

ص: 240

116- نتیجه نیکى!

... لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَاتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِیمٌ

... از میان آن ها براى کسانى که نیکى کردند و تقوى پیش گرفتند، پاداش بزرگى خواهد بود. (آل عمران/172)

***

117- خدا کافى است

... وَقَالُوا حَسْبُنَا اللهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ

... خدا ما را کافى است و او بهترین حامى است. (آل عمران/173)

***

ص: 241

118- حزن از سرعت در کفر

وَلاَ یَحْزُنْکَ الَّذِینَ یُسَارِعُونَ فِى الْکُفْرِ ...

کسانى که در راه کفر بر یکدیگر پیشى مى گیرند، تو را غمگین نسازند... (آل عمران/176)

***

119- توانایى خداوند؟

... وَاللهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ

... و خدا بر همه چیز توانا است. (آل عمران/189)

***

ص: 242

120- دستور به گفتن سخن استوار

... فَلْیَتَّقُوا اللهَ وَلْیَقُولُوا قَوْلا سَدِیداً

از (مخالفت) خدا بپرهیزند، و سخنى استوار بگویند. (نساء/9)

***

121- پیروزى بزرگ کدام است؟

تِلْکَ حُدُودُ اللهِ وَمَنْ یُطِعِ اللهَ وَرَسُولَهُ یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِى مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ

این ها مرزهاى الهى است و هر کس خدا و پیامبرش را اطاعت کند، (و قوانین او را محترم بشمرد،) خداوند وى را در باغ هایى از بهشت وارد مى کند که همواره، آب از زیر درختانش جارى است جاودانه در آن مى مانند و این، پیروزى بزرگى است. (نساء/13)

***

ص: 243

122- تخفیف در تکالیف

یُرِیدُ اللهُ أَنْ یُخَفِّفَ عَنْکُمْ ...

خدا مى خواهد بار شما را سبک کند. (نساء/28)

***

123- انسان چگونه آفریده شد؟

... وَخُلِقَ الْإِنسَانُ ضَعِیفاً

آدمى ناتوان آفریده شده است. (نساء/28)

***

ص: 244

124- مهربان، نسبت به ما!

... إِنَّ اللهَ کَانَ بِکُمْ رَحِیماً

هر آینه خدا با شما مهربان است. (نساء/29)

***

125- سرانجام کافران

... وَأَعْتَدْنَا لِلْکَافِرِینَ عَذَاباً مُّهِیناً

... و ما براى کافران، عذاب خوارکننده اى آماده کرده ایم. (نساء/37)

***

ص: 245

126- تنها یار و یاور

... وَکَفَى بِاللهِ وَلِیّاً وَکَفَى بِاللهِ نَصِیراً

... و کافى است که خدا ولىِّ شما باشد و کافى است که خدا یاور شما باشد. (نساء/45)

***

127- دورشدگان از رحمت

... وَمَنْ یَلْعَنِ اللهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصِیراً

... و هر کس را خدا از رحمتش دور سازد، یاورى براى او نخواهى یافت. (نساء/52)

***

ص: 246

128- خداوند اینگونه است

... إِنَّ اللهَ کَانَ عَزِیزاً حَکِیماً

... خداوند، توانا و حکیم است (و روى حساب، کیفر مى دهد). (نساء/56)

***

129- خداوند ...

... إِنَّ اللهَ نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ إِنَّ اللهَ کَانَ سَمِیعاً بَصِیراً

... خداوند، اندرزهاى خوبى به شما مى دهد! خداوند، شنوا و بیناست. (نساء/58)

***

ص: 247

130- راه حل منازعات

...فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِى شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللهِ وَالرَّسُولِ إِنْ کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَالْیَوْمِ الاْخِرِ ذَلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلا

و هر گاه در چیزى نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر بازگردانید (و از آن ها داورى بطلبید) اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید! این (کار) براى شما بهتر، و عاقبت و پایانش نیکوتر است. (نساء/59)

***

ص: 248

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109