جلوه ای از نور حضرت زهرا علیهاالسلام

مشخصات کتاب

سرشناسه : حسینی شیرازی، سیدمحمد، 1307 - 1380.

عنوان قراردادی : شعاع من نورالزهرا علیهاالسلام: مقدمه من فقه الزهرا علیهاالسلام .فارسی .برگزیده

عنوان و نام پديدآور : جلوه ای از نور حضرت زهرا علیهاالسلام/ سیدمحمد حسینی شیرازی.

مشخصات نشر : قم : انتشارات دارالعلم، 1400.

مشخصات ظاهری : 64 ص.؛ 21/5×14/5س م.

شابک : 978-964-204-640-9

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

يادداشت : کتاب حاضر ترجمه بخشی از کتاب شعاع نور فاطمه( صلوات الله و سلامه علیها) که برگرفته از فقه النور الزهرا اثر نویسنده است.

یادداشت : کتابنامه.

موضوع : فاطمه زهرا (س)، 8؟ قبل از هجرت - 11ق.

موضوع : Fatimah Zahra, The Saint

موضوع : فاطمه زهرا (س)، 8؟ قبل از هجرت - 11ق. -- دید گاه درباره فقه

موضوع : Fatimah Zahra, The Saint -- Views on Islamic law

رده بندی کنگره : BP27/2

رده بندی دیویی : 297/973

شماره کتابشناسی ملی : 8665320

اطلاعات رکورد کتابشناسی : فیپا

ص: 1

اشاره

تقدیم به ساحت مقدس حضرت عباس (عليه السلام)

سرشناسه: حسینی شیرازی، سید محمد، 1305 - 1380.

عنوان و نام پديدآور : جلوه ای از نور حضرت زهرا(سلام الله عليها): مقدمه من فقه الزھرا(سلام الله عليها) / سید محمد حسینی شیرازی.

مشخصات نشر : قم : دارالعلم، 1400.

مشخصات ظاهری : 64ص.؛ 5/21 (عليه السلام) 5/14س م.

شابك : 3-639-204-964-978

وضعيت فهرست نويسی : فيپا

يادداشت : فارسی

یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس.

عنوان ديگر : مقدمة من فقه الزهراء(سلام الله عليها).

موضوع : فاطمه زهرا(سلام الله عليها)، 8؟ قبل از هجرت - 11ق.

موضوع : Fatimah Zahra, The Saint

رده بندی كنگره : 2/27BP

رده بندی ديويی : 973/297

شماره كتاب شناسی ملی : 8661396

وضعیت رکورد : فیپا

الشجرة الطيبة

جلوه ای از نور حضرت زهر ا (عليها السلام)

ترجمه مقدمة من فقه الزهرا (عليها السلام)

------------------------------

مرجع دینی سيد محمد حسيني شيرازي (رحمه الله)

ناشر: دارالعلم

تیراژ: 5000

چاپ: احسان

نوبت چاپ: اول 1400

صفحه آرا: نهضت الله عظيمي

---------------------------------

شابك 3-639-204-964-978

---------------------------------

نجف اشرف: کتابخانه امام حسن مجتبى (عليه السلام) تلفن 07826265250

كربلا: خیابان امام علي (عليه السلام)، کتابخانه تخصصی امام حسين (عليه السلام)

مشهد مقدس: مدرسه امام رضا (عليه السلام)، چهارراه شهدا، خیابان بهجت، کوچه 5

تهران: خیابان انقلاب، خیابان 12 فروردین، مجتمع ناشران، طبقه همکف، پلاک 16 و 18، انتشارات دار العلم

قم مقدس: خیابان معلم، میدان روح الله، نبش کوچه 19، انتشارات دار العلم

قم مقدس: خیابان معلم، مجتمع ناشران، طبقه همکف ، پلاک 7، انتشارات دار العلم

ص: 2

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِیِّكَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ وعَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی كُلِّ سَاعَةٍ وَلِیّاً وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْناً حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

ص: 3

فهرست مطالب

مقدمه. 6

نگاهى گذرا بر عظمت حضرت زهراء (عليها السلام).... 10

ولايت تكوينى و تشريعى.. 12

ولايت تكوينى پيامبران و صالحان. 20

علت آفرينش و بقا 24

ولايت تشريعى.. 30

امر بين الأمرين در تشريع. 30

دلايل ولايت معصومان (عليهم السلام)...... 33

منظور از اولويّت [در آیه: النبي أولی بالمؤمنين من أنفسهم] 36

سيطره بر انهدام و ايجاد. 36

معناى تفويض.... 37

بازگشت به بحث... 38

فرق صلاحيت و به كاربردن آن. 40

توقيع شريف... 41

ص: 4

فرقى بين حيات و مماتشان نيست... 42

برترى ذاتى جايگاه معصومين (عليهم السلام)...... 46

قلمروهاى شش گانه تصرفات خاص پيامبر صلی الله عليه وآله وسلم....... 47

گستره علم و قدرت معصومان (عليهم السلام)...... 51

دارا بودن علم غيبى و رفتار عملى.. 54

احكامى كه از فرمايشات آن حضرت (عليها السلام) بدست مى آيد. 57

درس هايى از سيره حضرت زهرا (عليها السلام).... 58

ص: 5

مقدمه

به نام خداى بخشايشگر مهربان

سپاس خداى را كه پروردگار جهانيان است. و درود و سلام خدا بر حضرت محمد| و خاندان پاك و منزه آن حضرت به ويژه محدثه دانا، منزه پاك، خشنود و خشنود شده، صديقه كبرى، حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) ، و بر دشمنان آن خاندان تا روز رستاخيز نفرين باد.

بانوى بانوان، حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) هنوز هم ناشناخته و مظلوم است. يكى از نمونه هاى ناشناخته ماندن آن حضرت بهره نگرفتن از كلمات و خطبه هاى آن حضرت (عليها السلام) در فقه و قرار نگرفتن آن ها از جمله دلايل و تأييدات در استنباط احكام شرعى مى باشد. به همین علت و به اميد ثواب و اداى بخشى از حق واجب ايشان، براى نگارش در اين خصوص(1) از خداى عزّوجلّ طلب يارى مى كنم؛ البته توفيق هر

ص: 6


1- . مرحوم مصنف (أعلی الله مقامه الشريف) در تحليل كلمات حضرت زهرا (عليها السلام) روش فقه الحديث را به كار گرفته و درباره هر كلمه از زواياى گوناگون بحث كرده است. در روايت است: «أنتم أفقه الناس ما عرفتم معاني كلامنا؛ هرگاه معانى كلمات ما را بشناسيد فقيه ترين مردم خواهيد بود». [اختصاص، ص288] و پر واضح است كه كلمات دلالت هاى آشكار و پنهان و ظاهر و باطنى دارند، كه در آيات قرآن كريم و قواعد فقهيه اين امر روشن تر است.

كارى از او است.

رواياتى كه در اين كتاب آمده است چند گونه هستند؛ پاره اى از نظر سند، صحيح و شمارى موثق و يا حسن مى باشند. بخش ديگر گرچه - بر پايه اصطلاح علماى درايه و رجال - اطلاق صحيح يا موثق یا حسن بر آن ها نمى شود، امّا بیشتر آن ها در باب مستحبات و نیز در باب آداب است كه حديث: «من بلغه...»(1) شامل آن ها مى شود. افزون بر آن كه شواهد بسيارى از آيات و روايات ديگر به عنوان قرينه خارجيّه آن ها را تأييد مى كند.

و نیز بعضى از آن ها از مضمون محكمى برخوردارند كه به عنوان قرينه داخلى موجب قوّت احكام ياد شده مى گردند و شايستگى استدلال به آن ها و يا دست كم به عنوان مؤيد را پيدا مى كنند و پاره اى ديگر به عنوان ملاك مورد تأييد قرار مى گيرند(2).

در كتاب هاى اصولى(3) يادآور شديم كه حجيّت [يك روايت] گاه به خاطر درستى سند بر اساس بناى عقلا و آيات و روايات است ازقبيل اينكه امام (عليه السلام) فرمودند: «لا عذر لأحد من موالينا في التشكيك فيما يرويه عنّا ثقاتنا(4)؛ دوستان ما بهانه اى براى ترديد در آنچه كه افراد مورد

ص: 7


1- . رك: وسائل الشيعة، ج1، ص80.
2- . ظاهراً منظور تنقيح مناط است و يا آن كه حكم يادشده صغراى يك كبراى كلى قرار مى گيرد. و منظور از شواهد هم مؤيّدات موافق است.
3- . رك: الوصول إلى كفاية الأصول، ج5، ص266.
4- . رجال کشی، ج2، ص816؛ وسائل الشيعة، ج27، 149-150.

وثوق ما از ما نقل مى كنند ندارند».

و گاه به خاطر استحكام متن است گرچه از نظر سند قوى نباشد، زيرا قوت متن از نظر بناى عقلا و نيز ملاك روايت فوق الذكر، دليل بر صدور آن از معصوم (عليه السلام) است(1).

و گاه به خاطر استوارى مؤلف است كه عقلا به اسناد چنين شخصى اعتماد دارند يا از آن اطمينان حاصل مى كنند از قبيل سيّد رضى (رحمه الله) كه على رغم فقدان تسلسل سند، شمار زيادى از خطبه ها و كلمات قصارِ در نهج البلاغه، اين كتاب را به خاطر وجود قرينه هاى خارجى و داخلى حجّت مى دانيم.

در مواردى نيز حجّيت به علّت قرائن بيرونى(2) است و شمارى از علماى علم اصول آن را ذكر كرده اند.

و گاهى حجّيت به خاطر شهرت مضمون روايت است؛ زيرا در اين صورت مشمول كلام امام (عليه السلام) مى گردد كه فرمود: «خذ بما اشتهر بين أصحابك؛ به آنچه كه در بين اصحابت مشهور است عمل كن... فإنالمجمع عليه لا ريب فيه(3)؛ در موارد اتفاق ترديدى نيست».

و بعضى وقت ها از باب تسامح در ادله سنن - طبق آنچه در فقه و

ص: 8


1- . ملاک قبول است، رک: الوصول إلی کفاية الأصول، ج5، ص330.
2- . بعضى از قرائن گذشت و بعضى خواهد آمد، اين از باب ذكر خاص بعد از عام يا قبل از عام است.
3- . کافی، ج1، ص68؛ وسائل الشيعة، ج27، ص107؛ مستدرك الوسائل، ج17، ص303.

اصول بحث شده - به روايتى اطلاق حجّت مى شود و يا از نظر بار كردن همه يا بعضى آثار، با آن ها برخورد حجّت مى گردد. درباره اين قاعده رساله مستقلّى نوشته ام كه در مجموعه شرح الرسائل شيخ انصارى (رحمه الله) ، چاپ شده است(1).

«حديث كساء» را، مرحوم پدرم در رساله اى خطّى به سندى صحيح و متّصل، كه همه راويان آن از بزرگان هستند، نقل كرده است(2). همچنين سند خطبه آن حضرت (عليها السلام) به گونه اى نقل شده كه اگر كسى آن را در جاى خود مورد بررسى قرار دهد، جايى براى ترديد نمى گذارد. افزون بر آن كه مضمون آن با آيات و روايات مطابقت دارد و قراين درونى و بيرونى آن را تأييد مى كنند.

ص: 9


1- . رك: الوصائل إلى الرسائل، ج8، ص65.
2- . اين حديث اسناد فراوان دارد كه در پاورقى فصل اوّل به شمارى از آن ها اشاره خواهيم كرد. رک: من فقه الزهراء (عليها السلام) ، ج1، ص53.

نگاهى گذرا بر عظمت حضرت زهراءعليهاالسلام

اشاره

بديهى است كه در اين كتاب، ما تنها به بُعد فقهى آن حضرت مى پردازيم و شرح و توضيحى كوتاه درباره آن ارائه خواهيم كرد وگرنه آن حضرت (عليها السلام) برتر و بزرگ تر از آن است كه منِ ناتوان بتوانم به بخشی از آنچه را که سزاوار کسی است که روزگاران نخستین بر مدار معرفت او چرخیده و کسی که قطب دایره امکان است، آن سان كه در «حديث كساء» سخن بارى تعالى بدان دلالت مى كند که فرمود: «فاطمه، پدرش، شوهر و فرزندانش»، اشاره كنم.

چون جايگاه و منزلت وى (عليها السلام) را هيچ يك از بندگان به جز پيامبر| و وصىّ او (عليه السلام) نمى تواند درك كند؛ چرا كه كوچك تر نمى تواند بر بزرگ تر احاطه يابد و كجا ذره اى مى تواند بر كهكشان احاطه كند و چگونه مى توان با ملاقه اى آب دريا را كشيد، چنان كه نسبت به محال بودن درك خداى متعال از سوى بشر گفته اند. زيرا موجود متناهى و محدود محال است كه بر غير متناهى احاطه پيدا كند و يا كُنه او را درك نمايد. ترديدى نيست كه آنان چون خدا نامتناهى و نامحدود نيستند امّا شكّى هم نيست كه آنان نسبت به مردم از سعه وجودى بيشترى برخوردارند به گونه اى كه سنجش بين دو طرف را

ص: 10

لغو مى كند و از نسبت قطره به دريا هم پايين تر مى آورد. و چنان كه در حديث شريف است: «سمّيت فاطمة لأنّ الخلق فُطموا عن معرفتها(1)؛ فاطمه را از آن رو فاطمه نامگذارى كردند كه مردم در شناخت او وا مانده اند».

آن حضرت (عليها السلام) از همه پيامبران(2) به جز رسول خدا محمد| برتر است و دلايل بسيارى بر اين مدّعا دلالت مى كند كه بعدا خواهد آمد. آن حضرت (عليها السلام) بر همه امامان از فرزندان پاك خود حجّت است. - و آنان نيز از همه پيامبران و فرشتگان برتر هستند - و از همين رو امام عسكرى (عليه السلام) فرمودند: «... و هي حجّة علينا(3)؛ آن حضرت (عليها السلام) بر ما حجّت است» و امام مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف) فرمودند: «وفي إبنة رسول اللّه| لي أسوة حسنة(4)؛ دختر رسول خدا| اسوه نيكويى براى من است» و امام حسين (عليه السلام) فرمودند: «... اُمي خير منّي(5)؛ مادرم از من بهتر است».

آن حضرت (عليها السلام) به تفويض خداى متعال ولايت تكوينى داشت، همان گونه كه بر امامان (عليهم السلام) تفويض شده است.

و امّا اين كه سخن، رفتار و تقرير آن حضرت (عليها السلام) همچون ديگر معصومان (عليهم السلام) حجّت است علاوه بر دليل كتاب و سنت و عقل، اجماع

ص: 11


1- . تفسير فرات كوفى، (چاپ نجف)، ص218 و (چاپ تهران)، ص581.
2- . سخن از افضليت آن حضرت بعد از اندكى خواهد آمد.
3- . تفسير اطيب البيان، ج13، ص225.
4- . الغیبة، شیخ طوسی، ص286.
5- . الإرشاد، شيخ مفيد، ص232.

نيز وجود دارد و در صفحات آينده برخى از دلايل را كه بر ولايت تشريعى و تكوينى معصومان (عليهم السلام) دلالت دارند، ياد خواهيم كرد. و به پاره اى از مصاديق آن - آن سان كه در كتاب الفقه؛ البيع آورده ايم - اشاره خواهيم كرد.

ولايت تكوينى و تشريعى

اشاره

صديقه طاهره (عليها السلام) چون ديگر معصومان (عليهم السلام) برخوردار از ولايت تكوينى و تشريعى است. و خدا آن حضرت و ديگر اهل بيت (عليهم السلام) را واسطه در خلق جهان و علّت غائی براى آفرينش قرار داده است(1) و آن حضرت و اهل بيت (عليهم السلام) سبب لطف خداى متعال و فيض رسانى او بر جهان هستند و تداوم جهان به وى و اهل بيت (عليهم السلام) است و در ادلّه شرعى(2) بر اين موضوع تأكيد شده است. بنابراين اگر آنان نبودند زمين به همراه ساكنانش فرو مى ريخت(3). آنان علّت بقاء عالم هستند همان گونه كه نيروى جاذبه و دافعه و عناصر چهارگانه، علّت قيام مادى جهان مى باشند به گونه اى كه اگر اين قوا نباشند زمين فرومی ريزد و جهان منهدم مى گردد.

ص: 12


1- . رک: من فقه الزهرا (عليها السلام) ج1، ص242. تفصيل اين بحث خواهد آمد.
2- . سخن از اين دلايل چند صفحه بعد خواهد آمد. در بين كتاب هم اشاره به آن شده است و نيز بنگر به عبقات الأنوار، بحارالأنوار - در بحث از معصومان (عليهم السلام) و بحث از آفرينش جهان - ، كفاية الموحدين، نهج الحق و كشف الصدق از علاّمه حلّى، دلايل الصدق مظفر و ديگر كتب كلامى.
3- . كافى، ج1، ص179.

و چنان كه در حديث كساء(1) و ديگر روايات است آنان واسطه فيض هستند و اگر آنان نبودند فيض خداى متعال بر اين جهان (اگر فرض می کردیم که جهان بدون آنان وجود داشت) جارى نمی گشت.

و آن حضرت (عليها السلام) چون ديگر امامان معصوم (عليهم السلام) به اراده خدا از علم غيب برخوردار بود.

آن حضرت و ديگر امامان معصوم (عليهم السلام) برخوردار از ولايت تكوينى بودند، به اين معنى كه خداى سبحان زمام جهان را در دست آنان قرار داده چنان كه زمام مرگ به دست عزرائيل است، آنان نيز حق تصرّف در جهان در راستاى ايجاد و يا از بين بردن آن را دارند. البته بديهى است كه دل آنان ظرف اراده خداى متعال است(2) و همان گونه كه خدا براى انسان توان در كارهاى اختيارى را داده، به امامان معصوم (عليهم السلام) نيز قدرت تصرّف در هستى را داده است.

آنچه گفتيم مربوط به همه امامان معصوم (عليهم السلام) است. هر نوع اختياراتى كه براى پيامبران (عليهم السلام) ثابت است، براى امامان معصوم (عليهم السلام) هم ثابت است، چون امامان معصوم (عليهم السلام) برتر از پيامبران هستند و حضرت فاطمه (عليها السلام) برتر از همه پيامبران (عليهم السلام) به جز رسول خدامحمد| مى باشد. چون آن حضرت (عليها السلام) پاره اى از تن رسول

ص: 13


1- . الدعاء و الزيارة، ص915، ملحقات مفاتيح الجنان و ديگر منابع يادشده در اين كتاب.
2- . بحارالأنوار، ج25، ص337؛ از تفسیر عیاشی، ج1، ص197.

خدا| است(1)، آن هم نه پاره اى مادى فقط كه پاره اى معنوى نيز هست، زيرا آن آثارى را كه رسول خدا| براى حضرت زهرا (عليها السلام) مطرح كرده اند بر پاره مادى تنها مترتب نمى شود. بنابراين اگر رسول اللّه| برتر از همه پيامبران است حضرت زهرا (عليها السلام) نيز چنين است.

افزون بر آن، روايت هاى بسيارى وجود دارند كه مى توان گفت تواتر اجمالى دارند و همراه با قرينه هاى معتبر مى باشند كه بر برترى آن حضرت (عليها السلام) بر همه پيامبران (عليهم السلام) به جز رسول اعظم| دلالت مى كنند. اين روايت ها بر چند دسته هستند:

1. دسته اى از آن ها دلالت بر وجوب اطاعت از آن حضرت (عليها السلام) بر همه آفريده ها و نيز انبياء دارند.

از امام باقر (عليه السلام) نقل شده كه فرمودند: «و لقد كانت (عليها السلام) مفروضة الطاعة على جميع من خلق اللّه من الجن و الإنس و الطير و الوحوش و الأنبياء و الملائكة...(2)؛ اطاعت از آن حضرت بر همه آفريده هاى خدا اعم از جنّ، انس، پرندگان، وحوش، پيامبران و فرشتگان واجب بود».

2. دسته ديگر روايت هايى هستند كه بر اِشراف خداى سبحان بر بندگان و گزينش معصومان (عليهم السلام) از بين آنان دلالت دارد.

رسول اعظم| به حضرت على (عليه السلام) فرمود: «إن اللّه عزّوجلّ أشرف على الدنيا فاختارني على رجال العالمين، ثم اطّلع الثانية فاختاركعلى رجال العالمين، ثم اطّلع الثالثة فاختار الأئمة من ولدك على رجال

ص: 14


1- . مستدرك الوسائل، ج14، ص183.
2- . دلائل الإمامة، طبرى، ص28، چاپ نجف اشرف.

العالمين، ثم اطّلع الرابعة فاختار فاطمة على نساء العالمين(1)؛ خداى متعال نظرى بر دنيا افكند و مرا بر مردان جهان برگزيد، پس نظرى دوباره افكند و تو را بر مردان جهان برگزيد، سپس نظرى ديگر افكند و امامان از نسل تو را بر مردان جهان برگزيد و بار چهارم نظرى افكند و فاطمه را بر زنان جهان برگزيد».

با توجّه به وحدت سیاق جمله [بين آنچه مربوط به حضرت رسول| و حضرت زهرا (عليها السلام) است] عموميّت برترى نسبت به همه پيامبران (عليهم السلام) فهميده مى شود بويژه با انضمام آنچه كه بر برترى آن حضرت (عليها السلام) بر همه فرزندانش دلالت مى كند.

در كتاب كمال الدين است: «... ثمّ اطّلع إلى الأرض إطلاعة ثالثة فاختاركِ و ولديكِ...(2)؛ آن گاه براى بار سوّم بر زمين نگريست و تو و فرزندانت را برگزيد».

نظير اين سخن، كلام خدا [در حديث قدسى] است كه مى فرمايد: «يا محمد إنّي خلقتك و خلقت عليّا و فاطمة و الحسن و الحسين من سنخ نوري و عرضت ولايتكم على أهل السماوات و الأرضين فمن قبلها كان عندي من المؤمنين...(3)؛ اى محمد! من تو را و على و فاطمه و حسن و حسين را از سنخ نور خودم آفريدم و ولايت شما را بر آسمانيان و زمينيان عرضهكردم هر كدام آن را بپذيرد، در پيش من از مؤمنان است...».

ص: 15


1- . من لا يحضره الفقیه، ج4، ص374.
2- . كمال الدين، ج1، ص263.
3- . رک: مقتضب الأثر، ص11؛ الغيبة شیخ طوسى، ص148؛ تأويل الآيات، ص105.

وحدت سياق و اطلاق روايت دلیل بر مطلب ما است.

3. دسته اى هم به صورت صريح بر برترى آن حضرت (عليها السلام) دلالت مى كنند، از قبيل سخن رسول اكرم| كه فرمود: «ما تكاملت النبوّة لنبيّ حتّى أقرّ بفضلها و محبّتها(1)؛ پيامبرى بر هيچ پيامبرى كامل نگشت مگر پس از اقرار بر فضل و محبّت حضرت زهرا (عليها السلام) » و نيز احاديثى كه دلالت مى كنند كه: اگر خداى متعال اميرمؤمنان (عليه السلام) را نمى آفريد در روى زمين هم طرازى براى حضرت فاطمه (عليها السلام) يافت نمى شد، اين قبيل روايت ها بسيارند(2).

4. بعضى ديگر از روايات به گونه التزامْ بر برترى آن حضرت دلالت مى كنند از قبيل:

الف: مكتوب بر ساق عرش و بهشت

رسول خدا| فرمود: «ليلة عرج بي إلى السماء رأيت على باب الجنّة مكتوبا: لا إله إلاّ اللّه، محمّد رسول اللّه، علي حبيب اللّه، و الحسن و الحسين صفوة اللّه، فاطمة خيرة اللّه، على باغضهم لعنة اللّه (3)؛ در شبى كه به معراج

ص: 16


1- . عوالم العلوم، ج11، ص161؛ بحار الأنوار، ج26، ص281؛ بصائر الدرجات، ص73، و در دو کتاب اخیر آمده است: «ما تكاملت النبوة لنبي في الأظلة حتى عرضت عليه ولايتي وولاية أهل بيتي ومثلوا له فأقروا بطاعتهم وولايتهم؛ نبوت برای هیچ پیغمبری در عالم أظله کامل نشد تا اینکه ولایت من و ولایت اهل بیتم بر او عرضه شد و صورت های مثالی اهل بیت برای آنها آشکار شد، پس آنها اقرار کردند به اطاعت و ولایت آنها».
2- . رک: بحار الأنوار، ج43، ص107؛ مناقب آل أبي طالب (عليه السلام) ، ج2، ص181.
3- . تاريخ بغداد، ج1، ص274؛ الأمالي، شیخ طوسی، ص355.

برده شدم ديدم كه بر سر در بهشت نوشته بود خدايى جز اللّه نيست، محمد رسول خداست، على حبيب خداست، حسن و حسين برگزيده خدايند، فاطمه منتخب خداست، و بر دشمنان آنان نفرين خداست».

و نيز فرمود: «أنا و علي و فاطمة و الحسن و الحسين كنّا في سرادق العرش نسبّح اللّه فسبّحت الملائكة بتسبيحنا قبل أن يخلق اللّه عزّوجلّ آدم بألفي عام، فلمّا خلق اللّه عزّوجلّ آدم أمر الملائكة أن يسجدوا له و لم يؤمروا بالسجود إلاّ لأجلنا...(1)؛ من و على و فاطمه و حسن و حسين دو هزار سال پيش از آفرينش آدم در سراپرده عرش بوديم، تسبيح خدا مى گفتيم و فرشتگان به تسبيح ما تسبيح مى گفتند. هنگامى كه خداى عزّوجلّ آدمى را آفريد به فرشتگان فرمان داد كه بر او سجده كنند، و اين فرمان به سجده جز به خاطر ما نبود....».

و نيز فرمود: «لمّا خلق اللّه إبراهيم كشف عن بصره فنظر في جانب العرش فورا فقال: إلهي و سيّدي ما هذا النور؟ قال: يا إبراهيم هذا نور محمد صفوتي، قال: إلهي و سيدي و أرى نورا إلى جانبه؟ قال: يا إبراهيم هذا نور علي ناصر ديني، قال: يا إلهى و سيّدي و أرى نورا ثالثا يلي النورين؟ قال: يا إبراهيم هذا نور فاطمة تلي أباها و بعلها...(2)؛ هنگامى كه خدا ابراهيم (عليه السلام) را آفريد،پرده از ديده اش كنار زد و ابراهيم (عليه السلام) نورى در كنار عرش ديد، پرسيد: خداى من و مولاى من اين نور چيست؟ خدا فرمود: اى ابراهيم! اين نور

ص: 17


1- . تأويل الآيات، ج2، ص509.
2- . رک: الفضائل، ص158؛ الروضة في فضائل أمير المؤمنين (عليه السلام) ، ج1، ص186؛ بحار الأنوار، ج36، ص213-214.

برگزيده ام محمد است. پرسيد: خداى من و مولاى من در كنار نور او نور ديگرى مى بينم. فرمود: اى ابراهيم اين نور ياور دينم على است. پرسيد: خداى من و مولايم در پى آن دو، نور سوّمى مى بينم؟ فرمود: اى ابراهيم! اين نور فاطمه است كه در پى پدر و شويش مى آيد...».

ب: آفرينش پيش از آدم (عليه السلام)

از امام صادق (عليه السلام) نقل شده كه رسول خدا| فرمود: «خلق نور فاطمة قبل أن تُخلق الأرض و السماء... خلقها اللّه عزّوجلّ من نوره قبل أن يخلق آدم(1)؛ نور فاطمه پيش از آن كه زمين و آسمان آفريده شود آفريده شد... خدا پيش از آفرينش آدم او را از نور خود آفريد...».

ج: داستان كشتى نوح (عليه السلام)

هنگامى كه «... همه ميخ ها را در كشتى كوبيد پنج عدد ميخ باقى ماند يكى از ميخ ها را در دست گرفت ناگهان ميخ چون ستاره در افق آسمان درخشيدن گرفت...» ميخ نخست به نام رسول خدا| بود، ميخ دوّم به نام على (عليه السلام) و بقيه به نام حضرت زهرا (عليها السلام) و حسنين (عليهما السلام) بود... رسول اكرم| در پى اين گفته فرمود: «لولانا ما سارت السفينةبأهلها(2)؛ اگر ما نبوديم كشتى حركت نمى كرد».

ص: 18


1- . معانى الأخبار، ص396.
2- . رک: الأمان في أخطار الأسفار والأزمان، ص118-119. اين روايت بر بركت آنان و عنايت خدا به آنان دلالت دارد به گونه اى كه نوح (عليه السلام) و يارانش به بركت اين خاندان نجات يافتند.

د: تعليم اسماء آنان به پيامبران (عليهم السلام)

از امام حجّت(عجل الله تعالی فرجه الشریف) نقل شده كه: «حضرت زكريّا (عليه السلام) از پروردگارش خواست تا نام هاى پنج گانه را به او بياموزد»(1).

همچنين از امام باقر (عليه السلام) درباره كلام خدا كه مى فرمايد: {وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَىٰ ءَادَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِيَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا}(2)؛ «و به يقين پيش از اين با آدم پيمان بستيم، و[لى آن را] فراموش كرد، و براى او عزمى [استوار] نيافتيم». آمده است: «كلمات في محمّد وعلي وفاطمة والحسن والحسين والأئمة من ذريتهم(3)؛ كلماتى درباره محمد و على و فاطمه و حسن و حسين و امامان از نسل او هستند».

ه : آنچه درباره مقام آن حضرت (عليها السلام) در روز رستاخيز آمده

از قبيل كلام پيامبر| كه فرمود: «و الذي بعثني بالحقّ إنّ جهنّم لتزفر زفرة لا يبقى ملك مقرّب و لا نبيّ مرسل إلاّ صعق فينادي إليها: أن يا جهنّم يقول لك الجبار اسكني بعزّي و استقري حتى تجوز فاطمة بنتمحمّد إلى الجنان(4)؛ سوگند به آن كه مرا به حق مبعوث كرد، دوزخ چنان فريادى مى زند كه همه فرشتگان مقرّب و پيامبران مرسل مدهوش مى گردند. به دوزخ گفته مى شود: اى دوزخ خداى جبّار می فرمايد: به عزّت من آرام گير و ساكن شو تا فاطمه دختر محمد

ص: 19


1- . بحارالأنوار، ج52، ص84.
2- . سوره طه، آيه 115.
3- . مناقب آل أبي طالب (عليه السلام) ، ج3، ص320.
4- . بحارالأنوار، ج22، ص491؛ از طُرف من الأبناء والمناقب، ص193.

عبور كرده و به بهشت رود...».

و: روشن تر از آن، رواياتى كه دلالت بر برترى آن حضرت بر امامان (عليهم السلام) دارد نظير كلام امام حسين (عليه السلام) كه فرمودند: «اُمّي خير منّي(1)؛ مادرم بهتر از من است» و امثال اين جملات. ديگر امامان (عليهم السلام) نيز چنين هستند، آنان نيز از اين جهت(2) همگون هستند و رواياتى از قبيل نمازگزارى حضرت عيسى (عليه السلام) در پشت سر امام مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف) تأييدكننده آن است(3).

ولايت تكوينى پيامبران و صالحان

قرآن كريم بر ثبوت ولايت تكوينى براى شمارى از پيامبران (عليهم السلام) و غير پيامبران دلالت دارد. بنابراين، اين ولايت براى حضرت زهرا (عليها السلام) و ديگر خاندان پيامبر (عليهم السلام) به طريق اولى ثابت است. ثبوت ولايتپيامبران در داستان هايى از قبيل داستان آصف و تخت بلقيس(4)، سليمان (عليه السلام) و باد و شياطين و غير آنها (5)، داستان كوه و پرنده و داوود (عليه السلام) (6) داستان عيسى (عليه السلام) و سخن گفتن در گهواره(7) و مداواى

ص: 20


1- . الإرشاد، شیخ مفید، ص232، چاپ بيروت.
2- . يعنى برترى بر جميع پيامبران به جز رسول خدا|.
3- . بحارالأنوار، ج14، ص349؛ اعتقادات الإمامية، ج1، ص62.
4- . سوره نمل، آيه 40.
5- . سوره ص، آيه هاى 36-37.
6- . سوره انبيا، آيه 79.
7- . سوره مريم، آيه هاى 19-20.

جُزامى و پيسى و زنده كردن مردگان و پديدآوردن پرنده(1) و داستان هاى ديگرى كه در قرآن آمده است.

بسيارى از اين نوع مواردِ [اعمال ولايت تكوينى] در احاديث هم وارد شده است.

هركس كه بطور كامل خدا را اطاعت كند، به لطف و كرامت الهى بر انجام شمارى از اين نوع تصرّف ها توانمند مى گردد؛ نظير سلمان فارسى كه با مرده سخن گفت(2) و حضرت زينب (عليها السلام) دختر اميرمؤمنان (عليه السلام) كه در بازار كوفه به مردم اشاره كرد و با همين اشاره سر و صداها آرام گرفت و طبل ها از صدا افتادند و همه چيز ساكت شد(3).

چنان كه پيامبران و امامان (عليهم السلام) هم اين قبيل كارها را به عنوان معجزه و يا خرق عادت انجام مى دهند، و از آن جهت به اين كارها خرقعادت گفته مى شود كه به امر خداى سبحان، قوانين اوليّه هستى را درهم مى ريزند.

در حديث است كه [خدا] فرمود: «أطعني تكن مثلي(4)؛ اطاعتم كن تا مثل من گردى» واژه «مثل» احتمال دارد به كسر ميم و سكون ثاء بر وزن حِبْر خوانده شود كه در اين صورت اسم مصدر است و يا به فتح ميم و ثاء باشد بر وزن فَرَس كه در اين صورت مصدر است از قبيل

ص: 21


1- . سوره آل عمران، آيه 49.
2- . الفضائل، ص86.
3- . بحارالأنوار، ج45، ص162.
4- . بحارالأنوار، ج90، ص376؛ الجواهر السنية، ج1، ص713.

شِبْه و شَبَه و حُسْن و حَسَن. مَثَل بر پيروى كننده و پيروى شونده يا همگون اطلاق مى گردد و به هر دو، نسبت داده مى شود. از قبيل: {... مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَوٰةٖ}(1)؛ «مثل نور او چون چراغدانى است» و گاهى در پيروى شونده بكار مى رود از قبيل: {... وَجَعَلْنَٰهُ مَثَلًا لِّبَنِي إِسْرَٰءِيلَ}(2)؛ «و او را براى فرزندان اسرائيل سرمشق گردانيديم». معناى «مثل» مشابهت است به عنوان پيرو و يا پيروى شونده.

بديهى است كه توان تكوينى آنان ذاتى و از پيش خودشان نيست بلكه لطف و عنايت خداى متعال به آنان است. و به همين خاطر خداى سبحان مى فرمايد: {قُل لَّا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلَا ضَرًّا... }(3)؛ «بگو: براى خودم اختيار سود و زيانى ندارم».

بنابراين، قدرت آنان در طول قدرت خداى متعال و زاييده ارادهخداست. و از همين روى، آگاهى آنان به غيب بر پايه {إِلَّا مَنِ ارْتَضَىٰ مِن رَّسُولٖ...}(4)؛ «مگر پيامبرى را كه از او خشنود باشد». با عدم علم ذاتی شان بر اساس: {وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ...}(5)؛ «و اگر غيب مى داشتم قطعا خير بيشترى مى اندوختم و هرگز به من آسيبى نمى رسيد» منافاتى ندارد. اين دو سخن نظير

ص: 22


1- . سوره نور، آيه 35.
2- . سوره زخرف، آيه 59.
3- . سوره اعراف، آيه 188.
4- . سوره جن، آيه 27.
5- . سوره اعراف، آيه 188.

موضوع شفاعت است كه هيچ كس از پيش خود از آن برخوردار نيست {... قُل لِّلَّهِ الشَّفَٰعَةُ جَمِيعًا...}(1)؛ «بگو شفاعت، يكسره از آنِ خداست» گرچه بسيارى به امر خداى متعال از آن برخوردار مى شوند، اما {وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَىٰ}(2)؛ «براى كسى كه [خدا] رضايت دهد شفاعت مى كنند».

سخن خدا كه مى فرمايد: «تكن مثلي؛ مثل من باش» با اين آيه هاى: {فَلَا تَضْرِبُواْ لِلَّهِ الْأَمْثَالَ...}(3)؛ «پس براى خدا مثل نزنيد» و {لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ...}(4)»؛ «چيزى مانند او نيست» منافات ندارد. چون «مثل بودن» طولى است نه عرضى. [که عدم ذکر این طولیت به خاطر وضوح آن است همان طور که] در بعضی امور [عدم ذکر مطلب] بهقرینه وضوح [اشکال ندارد].

و ذيل حديث كه چنين است: «أقول للشيء كن فيكون، و تقول للشيء...(5)؛ به چيزى مى گويم باش، موجود مى شود و تو نيز مى گويى باش...» زيرا خبر، موجب تعميم و يا تخصيص موضوع مى گردد مثل مواردی که موضوع باعث تعمیم و تخصیص خبر می شود.

امّا نسبت به آنچه گفته شد كه معصومان (عليهم السلام) و از جمله حضرت

ص: 23


1- . سوره زمر، آيه 44.
2- . سوره انبياء، آيه 28.
3- . سوره نحل، آيه 74.
4- . سوره شوری، آيه 11.
5- . بحارالأنوار، ج90، ص376؛ إرشاد القلوب، ج1، ص75.

فاطمه زهرا (عليها السلام) علّت غايى براى هستى هستند به خاطر دلايل و مؤيدات فراوان است از قبيل آنچه در حديث كساء آمده است: «... ما خلقت سماءً مبنيّة... إلا لأجل هؤلاء الخمسة...(1)؛ آسمان برافراشته را نيافريدم... مگر به خاطر اين پنج نفر» و در حديث ديگر است: «لولاك لما خلقت الأفلاك و لولا علي لما خلقتك، و لولا فاطمة لما خلقتكما(2)؛ اگر به جهت تو نبود افلاك را نمى آفريدم و اگر براى على نبود تو را نمی آفريدم و اگر فاطمه نبود شما دو نفر را نمى آفريدم».

شايد علّت اين سخن آن باشد كه نيافريدن فرد كامل از هر جهت در عين آفريدن غير آن فرد، دليل بر عدم توانمندى و يا بخل خالق باشد كه خداى متعال از اين نسبت ها منزّه است؛ بنابراين اگر آنان نبودند آفرينش بر پايه حكمت نمى بود.

علت آفرينش و بقا

بعضى از علما بر اين باورند كه امامان (عليهم السلام) علّت حدوثى - بدين معنا كه آفرينش از آنان است - هستند همان گونه كه مرگ از عزرائيل است. و از امام مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است كه فرمود: «نحن صنائع ربّنا و الخلق بعد صنائعنا(3)؛ ما ساخته هاى پروردگارمان هستيم و مردم ساخته هاى ما

ص: 24


1- . بحارالأنوار، ج35، ص23.
2- . رك: مستدرك سفينة البحار، ج13، ص168-169 و ج8، ص243؛ مجمع النورين، ص14 و ص187.
3- . الغيبة، شیخ طوسى، ص285؛ و بحارالأنوار، ج53، ص178. بعضى از علماى علم كلام به اين امر باور دارند و به دلائل، شواهد و تأييداتى استناد مى كنند كه در ذيل به پاره اى از آن ها اشاره مى كنيم. گفته اند: از جمله دلايل بر آن كه آنان (عليهم السلام) واسطه هاى خداى متعال در هستى هستند، بعد از وضوح امكان بلكه رجحان آن با توجّه به حكمت خدا كه در جاى خودش بحث شده است، حديث قدسى است كه مى فرمايد: «... و هي فاطمة، و بنورها ظهر الوجود من الفاتحة إلى الخاتمة؛ و او فاطمه است و به نور او هستى از آغاز تا فرجام ظهور يافت». [خصائص الفاطمية، ص1، از ملا محمد باقر] و ظاهرا منظور از ظهور، خروج از عدم به نور وجود است و واژه «باء» در «بنورها» براى سببيّت است. چنانكه حضرت فاطمه (عليها السلام) فرموده اند: «... ونحن وسيلته في خلقه ونحن خاصته ومحل قدسه و نحن حجته في غيبه؛ ما وسيله او در بين بندگانش هستيم، ما ويژه او هستيم، ما محل قدس او هستيم و حجّت او در غيبش مى باشيم». [شرح ابن أبي الحديد، ج16، ص211]. و اطلاقِ «وسيلته» وسيله خدا بودن مقتضى عموم از حدوث و بقاء است. اين در صورتى است كه منظور از «وسيله» چيزى باشد كه انسان براى دست يابى به چيزى بدان متوسل مى شود - چنانكه همين معناى اصلى واژه است و باقى معانى مشتق از آن هستند (لسان العرب ماده وسل) بنابراين آنان (عليهم السلام) وسيله در ايجاد و افاضه پس از ايجاد هستند. علامه مجلسى نوشته اند: در اخبار بسيارى است كه: «لا تقولوا فينا ربّا و قولوا ما شئتم و لن تبلغوا؛ درباره ما پروردگارى را نگوييد و هرچه خواستيد بگوييد و [البته] هرگز به نهايت نمى رسيد». بحارالأنوار، ج 25، ص 347. روشن است كه واژه «ربّ» براى خداى متعال عَلَم است يعنى براى واجب الوجود، بنابراين درباره امامان (عليهم السلام) گفته نمى شود كه آنان همچون خدا، واجب الوجود هستند بلكه آنان ممكن الوجود مى باشند. و از مصاديق كلام آن حضرت كه فرمود: «درباره ما هرچه خواستيد بگوئيد» آن است كه آنان واسطه در خلق هستند بويژه با ملاحظه واژه: «هرگز به نهايت نمى رسيد». با توجّه به سلبى بودن جمله نخست و با ايجابى بودن جمله بعد آن با ملاحظه آن كه گوينده معصوم و حكيم و متوجّه دقايق سخن خود است موضوع روشن است كه از جمله نکات قابل استفاده، اطلاق گسترده و مؤكد است. و در روايتى كه در متن ذکر شده بود، آمده است: «ما ساخته شده هاى پروردگارمان هستيم و مردم ساخته شده هاى ما» [الغيبة، شیخ طوسی، ص285]، و در بحار الأنوار، ج53، ص178 آمده است: وحدت سياق نشانگر آن است كه مردم براى معصومان ساخته شده و آنان براى خدا خلق شده اند. پس خدا علة العلل است. در نهج البلاغه، نامه 28 آمده: «إنّا صنائع ربّنا و الناس بعد صنائع لنا؛ ما ساخته هاى پروردگارمان هستيم و مردم ساخته هاى ما هستند» لام در واژه «لنا» براى تقويت است و واژه «صنائعنا» دلالت بر آن دارد. در بحارالأنوار از كتاب خصال آمده است كه اميرمؤمنان (عليه السلام) فرمود: «إيّاكم و الغلو فينا، قولوا إنّا عبيد مربوبون و قولوا في فضلنا ما شئتم؛ از غلو برحذر باشيد و بگوئيد كه ما بندگان پرورده شده هستيم ولى درباره فضايل ما هرچه خواستيد بگوئيد». [بحارالأنوار، ج25، ص270؛ الخصال، ج2، ص214] و اين كه آنان به اذن خدا، علّت فاعلى باشند از مصاديق فضائل است. و كلام معصوم (عليه السلام) كه فرمود: «و لو خلت الأرض ساعة واحدة من حجة لساخت بأهلها؛ اگر يك ساعت زمين از حجّت خالى باشد ساكنان آن از بين مى روند» [بحارالأنوار، ج51، ص113] و امثال آن، دلالت بر اين دارند كه استمرار فيض منوط به وجود آنان است. رواياتى كه از آن ها نفى اين امر به ذهن مى رسد نيز يا حمل بر تقيه مى شود و يا آن كه نفى استقلال آنان (عليهم السلام) در امر و اين كه آنان در عرض خداى سبحان باشند را بيان مى كنند و نفى اين كه در طول او قرار گرفته باشند و به قدرت و اذن و مستند به حضرت حق مطرح شوند، نمى كنند از قبيل اين روايت: از زراره نقل شده كه گفت: به امام صادق (عليه السلام) عرض كردم: كسى وجود دارد كه به تفويض معتقد است. پرسيد تفويض چيست؟ گفتم: يعنى خداى تبارك و تعالى محمد| و على (عليه السلام) را آفريد و آن گاه كارها را به آن دو تفويض كرد و آن دو آفريدند، روزى دادند، ميراندند و زنده كردند. امام فرمود: دشمن خدا دروغ مى گويد وقتى نزد او رفتى اين آيه از سوره رعد را براى او بخوان: {أَمْ جَعَلُواْ لِلَّهِ شُرَكَاءَ خَلَقُواْ كَخَلْقِهِ فَتَشَٰبَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ}؛ «يا براى خدا شريكانى پنداشته اند كه مانند آفرينش او آفريده اند و در نتيجه، [اين دو] آفرينش بر آنان مشتبه شده است» سوره رعد، آيه 16. امام (عليه السلام) در اين روايت نفى تفويض به اعتبار آن كه آنان «شريكان خدا باشند و همچون او بيافرينند» را كرده است. يعنى نفى اين كه در عرض خدا باشند و نه آن كه مستند به خدا باشند... و اين روايت هم مانند ديگر روايات مى باشد خصوصا اين كه اطلاق پرسش شامل مورد بحث هم مى شود يعنى اين كه آفرينندگانى در طول خدا باشند. و اين هماره محلّ ابتلا است و شايد با توجه به دو واژه «آفريد... و تفويض كرد» پرسش از اين باشد كه آنان علّتى در طول خداى متعال هستند. با همه اين ها امام اين شق را نفى نكرد بلكه بحث را به نفى شقّ ديگر كشاند و آن اين كه امامان (عليهم السلام) شريكان خدا و در عرض او باشند. مفهوم تفويض هم به اين معنى كه كارهاى هستى از نظر بقاء به آنان واگذار شده باشد بدون هر گونه مدخليت خداى متعال، البته اعتقادى باطل است. اين بحث نيازمند بحث در جاى ديگر است و ما به اشاره گذر كرديم. نمونه ديگر از روايات كه روايت فوق را توضيح مى دهد كلام امام (عليه السلام) است كه فرمود: «أنا بريء من الغلاة كبراءة عيسى بن مريم من النصارى؛ من از غاليان بيزارم چنان كه عيسى بن مريم از نصارا بيزار بود». [بحارالأنوار، ج 25، ص 266] اين تشبيه دليل بر چيزى است كه از آن تبرّى جسته شده است چون نصارا در حضرت عيسى پروردگارى و شراكت را مى ديدند نه آفريده اى كه مستند به قدرت خدا باشد. اين قيد «مثل برائت عيسى» در بسيارى از روايات، گواه بزرگى بر مطلب است. و در روايت ديگرى آمده است كه: «و إنّا لنبرأ إلى اللّه عزّوجلّ ممّن يغلو فينا فيرفعنا فوق حدّنا كبراءة عيسى بن مريم من النصارى قال اللّه عزّوجلّ: {وَإِذْ قَالَ اللَّهُ يَٰعِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ ءَأَنتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلَٰهَيْنِ مِن دُونِ اللَّهِ}؛ ما به درگاه الهى از كسانى كه درباره ما غلو مى كنند بيزارى مى جوييم. آنان كه ما را از حدّ خودمان بالاتر مى برند، مثل بيزارى جويى عيسى (عليه السلام) از مسيحيان چنانكه در اين آيه آمده است: و [ياد كن] هنگامى را كه خدا فرمود: «اى عيسى پسر مريم، آيا تو به مردم گفتى: من و مادرم را همچون دو خدا به جاى خدا بپرستيد؟» [سوره مائده، آيه 116]، [بحارالأنوار، ج 25، ص 272] و همچنين كلام امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) كه فرمود: «... ليس نحن شركاءه في علمه و لا في قدرته بل لا يعلم الغيب غيره؛ ... ما در دانش و در قدرت او شريك نيستيم بلكه علم غيب را جز او نمى داند» [بحارالأنوار، ج 25، ص 266] با آن كه واضح است كه آنان به اذن خدا علم به غيب و قدرت داشتند. كلام ديگر آن حضرت بحث را بيشتر روشن مى كند كه فرمود: «إني بريء إلى اللّه و إلى رسوله ممّن يقول إنّا نعلم الغيب أو نشارك اللّه في ملكه؛ من به درگاه خدا و رسولش از كسى كه مى گويد ما علم غيب مى دانيم و يا در ملك او شريك هستيم بيزارى مى جويم...» [بحارالأنوار، ج25، ص266]. آنچه كه نفى شده است مشاركت در ملك اوست كه به معناى شريك و در عرضِ خدا بودن است، و نه آن كه كسى دست به كارى مستند به خداى متعال و به افاضه او در طول او بزند. مراجعه به روايات طولانى كه در بحارالأنوار، ج25، ص273-278، آمده است مطلب را بيشتر روشن مى سازد. چون امامان (عليهم السلام) با افرادى برخورد داشتند كه مدعى بودند على (عليه السلام) العياذ باللّه، همان خداى متعال است، و امامان (عليهم السلام) به شدّت و قدرت با اين نظريه برخورد می كردند.

ص: 25

ص: 26

ص: 27

هستند» و اما اينكه آنان (عليهم السلام) علت در بقاء هستى نيز هستند، به اين دليل است كه بقاء [يك شى ء] احتياج به استمرار و دوام علت [آن شى ء] دارد، مانند چراغ، كه روشن بودنِ دائمى آن به اين است كه مستمرا

ص: 28

متصل به برق باشد، همينطور معصومان (عليهم السلام) نيز با اراده و اذن خدا و در طول او، علت بقاء هستى هستند، همانطور كه قوه الكتريسيته در طول علّيت و قدرت خدا، علت روشن بودن و نورافشانى كردن چراغ است.

به امام صادق (عليه السلام) عرض شد: در توان خدا بود كه در كمترين مدّت، هستى را براى هميشه بيافريند، و بنابراين كارى براى خدا پس از آن باقى نمى ماند همان گونه كه يهوديان گفته اند: {يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ}(1)؛ «دست خدا بسته است».

امام صادق (عليه السلام) در پاسخى، به اين مضمون فرمودند: هستى به صورت مستمرّ قوام به خداى سبحان دارد. هستى نسبت به خدا همچون صورت هاى ذهنى نسبت به ما مى باشد بگونه اى كه با كمترين بى توجّهى در ذهنمان از بين مى روند. و به همين خاطر در رواياتاست كه: «لولا الحجّة لساخت(2)؛ اگر حجّت نباشد زمين از بين مى رود» كه منظور، نابود شدن است و نه خراب شدن، و همچون خراب شدن هستى با فقدان قوّه جاذبه نيست.

در دعاى ماه رجب مى خوانيم: «فبكم يجبر المهيض و يشفى المريض و ما تزداد الأرحام و ما تغيض(3)؛ به وسيله شما [ استخوان] شكسته ترميم شده و بيمار شفا پيدا مى كند و آنچه رحم ها به دنيا مى آورند و آنچه [به علت نابارورى رحم ها] به دنيا نمى آورند» و روايات ديگرى كه به

ص: 29


1- . سوره مائده، آيه 64.
2- . بحارالأنوار، ج51، ص113؛ بصائر الدرجات، ص489.
3- . بحارالأنوار، ج99، ص195؛ مصباح المتهجد، ج2، ص821؛ الإقبال، ج3، ص184.

اين مراتب سه گانه در ولايت تكوينى دلالت دارند.

ولايت تشريعى

حضرت فاطمه (عليها السلام) از ولايت تشريعى نيز برخوردارند. زيرا معصومان (عليهم السلام) علّت تشريع هستند و علّت هر ملازمى علّت ملازم ديگر هم هست و علّت ملازم علّت لازمش نيز مى باشد، نظير علّت وجود كتاب هاى فراوان كه علّت وجود وصف زوجيّت يا فرديّت براى آن كتاب ها نيز مى باشد. زيرا تشريع از لوازم تكوين - به مفهوم عام آن - است. افزون بر آن كه در روايات است كه «آنان همه يك نور هستند»(1) و نيز «فاطمه حجّت بر ما مى باشد»(2) و روايات ديگر. همان گونه كه آنان (عليهم السلام) علّت فعليّت تشريع و بقاء تشريع هستند. چون دين در هر صورت باقى است و نمى توان گفت كه مثلاً دين موسى (عليه السلام) بطور كلّى از بين رفته، زيرا جوهر دين در شكل ديگر در زمان عيسى (عليه السلام) و در زمان پيامبر| باقى است: {قُولُواْ ءَامَنَّا بِاللَّهِ}(3)؛ «بگوئيد: ايمان آورديم به خدا».

امر بين الأمرين در تشريع

اگر اشكال شود كه چگونه بين تشريع آنان (عليهم السلام) كه از [ادلّه ای مانند] روايت «ففوّض إليه دينه(4)؛ خدا دينش را به آن حضرت|

ص: 30


1- . كفاية الأثر، ص71.
2- . أطيب البيان، ج13، ص225.
3- . سوره بقره، آيه 136.
4- . التهذيب، ج9، ص397؛ کافی، ج1، ص267.

تفويض كرد»، و «المفوّض إليه دين اللّه (1)؛ اى آن كه دين خدا به او تفويض شده» و «سنّت پيامبر| در كنار واجبات الهى» استفاده می شود، و بين كلام خدا جمع مى شود كه مى فرمايد: {مَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ}(2)؛ «از روى هوا هيچ گاه سخن نمى گويد» و منظور اعم از قول و عمل و تقرير است و لذا در قرآن است كه {هَٰذَا كِتَٰبُنَا يَنطِقُ عَلَيْكُم}(3)؛ «اين است كتاب ما كه عليه شما به حق سخن مى گويد» چون هر نمودى نطق است نظير {يُسَبِّحُ لِلَّهِ}(4)؛ «خداى را تسبيحمی كند» كه مراد از آن تكوينا يا بوسيله زبان و يا بُعد ديگرى است كه عقل ما هنوز دركش نمى كند.

در پاسخ گفته مى شود كه قلوب آنان فضاى اراده خداوندى است. همان گونه كه خدا روييدنى ها را مى روياند امّا محل رويش آن ها زمين است و يا رَحِم در غير نباتات، چنان كه خدا مى فرمايد: {وَأَنۢبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا}(5)؛ «و او را نيكو به بار آورد».

خداى متعال هم امور تكوينى را گاه به خود نسبت داده است و گاه به آنان و زمانى به هر دو، گاهى مى فرمايد: {وَقَضَيْنَا إِلَىٰ بَنِي

ص: 31


1- . بحارالأنوار، ج91، ص81؛ الغيبة، شیخ طوسی، ص278.
2- . سوره نجم، آيه 3.
3- . سوره جاثيه، آيه 29.
4- . سوره جمعه، آيه 1.
5- . سوره آل عمران، آيه 37.

إِسْرَٰءِيلَ...}(1)؛ «به فرزندان اسرائيل خبر داديم كه...» و زمانى مى فرمايد: {ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِي أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَيْتَ...}(2)؛ «سپس از حكمى كه كرده اى در دلهايشان احساس ناخشنودى نكنند» و در جاى ديگرى می فرمايد: {رَضُواْ مَا ءَاتَىٰهُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ...}(3)؛ «به آنچه كه خدا و رسولش به ايشان داده اند خشنود مى شدند» و يا {سَيُؤْتِينَا اللَّهُ مِن فَضْلِهِوَرَسُولُهُ...}(4)؛ «به زودى خدا و رسولش از كرم خود به ما می دهند». - در آينده و گذشته - چنان كه امام صادق (عليه السلام) به اين آيه بر ابوحنيفه كه به حضرت گفته بود به خدا شرك ورزيدى، استدلال كردند(5).

مفهوم اين سخنان آن است كه آنان (عليهم السلام) به فرمان خداى متعال تكوين كنندگان هستند و آنان تحقق بخش اراده خدا و ظرف اراده الهى مى باشند چنان كه عزرائيل به فرمان و اراده خداى سبحان می ميراند، اسرافيل در صور مى دمد، جبرئيل وحى را فرود مى آورد و ميكائيل روزى را تقسيم مى كند.

ص: 32


1- . سوره إسراء، آيه 4. قضا به معناى خبردادن، تقدير و حكم مى آيد. رك: شرح التجريد بحث قضاء. و احتمال دارد كه منظور آيه اين باشد كه تقدير آن است كه بر پايه قوانين هستى، آنان دو بار فساد كنند و از قوانين هستى است كه تكبر موجب فساد مى شود و اين از قوانين تكوينى است.
2- . سوره نساء، آيه 65.
3- . سوره توبه، آيه 59.
4- . سوره توبه، آيه 59.
5- . رک: وسائل الشيعة، ج24، ص351.

و پيداست كه همه معصومان (عليهم السلام) از فرشتگان برتر هستند به همين خاطر فرشتگان بر آدم (عليه السلام) سجده كردند و حال آن كه معصومان (عليهم السلام) از آدم برتر هستند.

به عنوان شاهد بر تحليلى كه ارائه كرديم، در قرآن مى بينم كه گاه خدا مى فرمايد: {اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنفُسَ}(1)؛ «خدا جان ها را مى گيرد» و گاه مى فرمايد: {يَتَوَفَّىٰكُم مَّلَكُ الْمَوْتِ}(2)؛ «ملك الموت جانتان را می گيرد» و زمانى مى فرمايد: {تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا}(3)؛ «فرستادگان ما شما را مى ميرانند»كه در اينجا سوّمى(4) در طول دوّمى و دوّمى در طول خداى متعال است.

دلايل ولايت معصومان (عليهم السلام)

بر ولايت حضرت زهرا (عليها السلام) بطور خاص و يا در ضمن ولايت ساير معصومان (عليهم السلام) دلائل بسيارى وجود دارد. بعضى از آنها را آورديم و بعضى ديگر را به عنوان دليل و يا مؤيد مى آوريم كه از جمله آنها فرمايش امام حسن عسكرى (عليه السلام) است كه: «فاطمة حجة اللّه علينا(5)؛ فاطمه حجّت خدا بر ماست» و نيز حديث كساء، كه توضيح آن

ص: 33


1- . سوره زمر، آيه 42.
2- . سوره سجده، آيه 11.
3- . سوره انعام، آيه 61.
4- . به خاطر رواياتى كه مى گويد ملك الموت يارانى دارد كه به دستور او قبض روح مى كنند.
5- . أطيب البيان، ج 13، ص 225.

خواهد آمد، و كلام رسول خدا| كه: «لولا علي لما كان لفاطمة كفوٌ آدم فمن دونه(1)؛ اگر على (عليه السلام) نبود هيچ كفوى از آدم تا آخر براى فاطمه پيدا نمى شد» و آنچه كه بر همطرازى حضرت فاطمه (عليها السلام) با حضرت على (عليه السلام) دلالت دارد و نيز آنچه كه بر افضليّت آن حضرت بر پيامبران (عليهم السلام) به جز حضرت محمد| دلالت مى كند با توجّه به وجود دليل بر ثبوت ولايت با درجه هاى گوناگون براى پيامبران.

و از اولويّت قطعى كه از رواياتى نظير: «عبدي أطعني تكن مِثلي(2)؛بنده ام، مرا پيروى كن تا مثل من باشى» و كلام امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف): «والخلق بعد صنائعنا(3)؛ آفريده ها از ساخته هاى ما هستند» و نيز «فبكم يجبر المهيض و يشفى المريض و ما تزداد الأرحام و ما تغيض(4)؛ به واسطه شما، [استخوانِ] شكسته ترميم شده، و بيمار شفا مى يابد و آنچه رحم ها به دنيا مى آورند و آنچه به دنيا نمى آورند» و نيز: «فوّض إليه دينه(5)؛ خدا دينش را به او تفويض كرده است» و «كونهم (عليهم السلام) أوعية لمشيئة اللّه(6)؛ اين كه ائمه ظرف اراده خدا هستند». و نيز صدور خارق عادت از آنان و توقيعى كه از صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) وارد شده كه در آينده خواهيم

ص: 34


1- . التهذيب، ج7، ص470.
2- . رک: مستدرك الوسائل، ج11، ص258.
3- . الاحتجاج، ج2، ص466.
4- . الإقبال، ج3، ص184؛ مصباح المتهجد، ج2، ص821.
5- . تهذیب الأحکام، ج9، ص397.
6- . رک: بحار الأنوار، ج25، ص336؛ از الغيبة، شیخ طوسی، ص247.

آورد(1) و دلايل بسيار ديگر، بدست مى آيد.

و عموماتى كه دلالت بر ولايت آنان (عليهم السلام) دارند، مانند: آيه {النَّبِيُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِينَ}(2)، و علاوه بر اين، آيات و روايات متواترى كه ثابت مى كنند كه همه آنان (عليهم السلام) نور واحدى هستند و هرآنچه براى اولين آنان است براى آخرين آنان نيز هست(3). و خداى متعال مى فرمايد:{إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ...}(4). بنابراين اهل بيت (عليهم السلام) در مرتبه ولايت همانند پيامبر اكرم| هستند، اگرچه در مراتب فضل و مقام تفاوت دارند، زيرا در مرتبه بعد از رسول خدا| اميرمؤمنان على (عليه السلام) قرار دارد و بعد از او و يا مقارن با او - آنطور كه از برخى احاديث بر مى آيد - حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) قرار دارد و سپس امام حسن (عليه السلام) ، سپس امام حسين (عليه السلام) و بعد از آن امام زمان قائم آل محمد(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، و سپس هشت امام قبل از ايشان - آنطور كه از احاديث بر مى آيد - .

ص: 35


1- . منابع اين احاديث بعدا خواهد آمد.
2- . سوره احزاب، آيه 6.
3- . مستدرك الوسائل 10: 399؛ و در بحار الأنوار 25: 360، از الاختصاص: 268، قال أبوجعفر (عليه السلام) : «لا يستكمل عبد الإيمان حتى يعرف أنه يجري لآخرنا ما يجري لأوّلنا، وهم في الطاعة والحجة والحلال والحرام سواء، ولمحمّد| وأمير المؤمنين (عليه السلام) فضلهما؛ هیچ بنده ای ایمان را کامل نمی کند تا آنکه بداند آنچه (هر حکمی) برای آخرین ما جاری است برای اولین ما هم جاریست و آنان (همه اهل بیت (عليهم السلام) ) در اطاعت و حجت بودن و حلال و حرام یکی هستند و پیغمبر اکرم| وأمير المؤمنين (عليه السلام) فضیلت خاص خود را دارند».
4- . سوره مائده، آيه 55.

منظور از اولويّت [در آیه: النبي أولی بالمؤمنين من أنفسهم]

آيا منظور از اولويّت، اولويّت تكوينى است؟ و يا در صورت برخورد با يكديگر چنين است؟ و يا آن كه آن حضرت| سيطره اى برتر از سيطره انسان دارد همان گونه كه خدا بر اربابى كه بر بنده سيطره دارد، تسلط دارد؟ يا منظور حكومت است؟ و يا هر سه سلطه اخيرى می باشد؟ و يا همه سيطره هاى پنج گانه اى است كه ياد شد تا سلطه داشتن جامع آنها باشد و در نتيجه استعمال لفظ در بيشتر از معنى نباشد؟همه اين احتمالات ممكن است گرچه بعضى از آن ها نسبت به بعضى ديگر اقرب است. بله، اگر منظور از «اولويت» به مفهوم برترى عرفى باشد، منظور همان معناى دوّم است؛ گرچه خلاف ظاهر است چون قرائن داخلى و خارجى بر خلاف آن است.

سيطره بر انهدام و ايجاد

ظاهرا آن است كه معصومان (عليهم السلام) همان گونه كه سلطه بر ايجاد دارند بر انهدام هم سلطه دارند. مانند ازدواج، كه زوج هم بر نكاح و هم بر طلاق سلطه دارد و يا چون شركت، كه عقد براى هر دو شريك عقد جايز [قابل امضاء و فسخ] است. بر خلاف بيع لازم كه فقط بر ايجاد آن توانمند هستند و يا فقط فردى كه خيار فسخ را در اختيار او قرار داده شده مى تواند عقد بيع را منهدم كند.

بنابراين همان گونه كه خداى متعال حق طلاق زنان مردم و يا تزويج آنان را حتى بدون رضايت آنان دارد، معصومان (عليهم السلام) هم به عنوان خليفه خدا چنين حقّى را دارند و بديهى است كه حق آنان در

ص: 36

طول حق خداست و آنان ظرف اراده الهى هستند(1)؛ گرچه آنان معمولاً به كاربرد چنين قدرتى اقدام نمى كنند.

معناى تفويض

تفويض تكوينى به معصومان (عليهم السلام) به همان معنايى است كه گفتيم واحاديثى چون «فيما اليكم التفويض و عليكم التعويض(2)؛ در آنچه كه به شما تفويض شده و بر شما حق تعويضِ آن است»، و اجماع بر آن دلالت مى كند.

و تفويض تشريعى نيز به همان معنايى است كه يادآور شديم و رواياتى چون: «المفوّض إليه دين اللّه (3)؛ آن كه دين خدا بر او تفويض شده» و «إن اللّه أدّب نبيّه بآدابه ففوّض إليه دينه(4)؛ خدا پيامبرش را به آدابى تربيت كرده و دين خود را به او تفويض كرده است» و روايات متواتر ديگر بر آن دلالت مى كند.

در برابر اين معنا، دو تفويض ديگر است كه باطل مى باشند:

1. اين كه خداى عزّوجلّ از همه چيز دست شسته و چون كسى كه كارگاهى را راه انداخته و در اختيار ديگرى گذاشته و خودش بطور كامل كنار كشيده است. اين مفهوم از تفويض مخالف نص و

ص: 37


1- . رک: بحار الأنوار، ج25، ص336.
2- . مصباح المتهجد، ج2، ص821؛ بحارالأنوار، ج99، ص195.
3- . الغيبة، شیخ طوسی، ص278؛ بحارالأنوار، ج52، ص20.
4- . بصائر الدرجات، ص378؛ وسائل الشيعة، ج26، ص142؛ بحارالأنوار، ج25، ص334.

اجماع و قرآن و عقل است.

2. اين كه خدا، هستى و اداره آن را رها كرده و به كسى هم نسپرده است به اين معنا كه خدا هستى را آفريده و هستى، خود به خود مى چرخد نظير كسى كه كارگاهى را به راه انداخته است و كارگاه بدون آن كه كسى به جاى راه اندازنده آن بنشيند، خود مى چرخد. ايننگرش، همان است كه يهود گفتند كه خداى متعال مى فرمايد: {وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْۘ}(1)؛ «و يهود گفتند: دست خدا بسته است. دست هاى خودشان بسته باد. و به سزاى آنچه گفتند از رحمت خدا دور شوند».

اين مفهوم باطل تفويض نقطه مقابل تفكّر جبرى است كه مى گويد همه كارها را خدا انجام مى دهد. و اين مفهوم تفويض مى گويد خدا هيچ كارى انجام نمى دهد. و حال آن كه ديدگاه درست ديدگاهى بين اين دو نظر است(2). ابزار از آن خداى متعال و كار از انسان است و به همين خاطر پاداش و يا كيفر داده مى شود.

بازگشت به بحث

بيان شد كه خداى متعال هستى را در اختيار اهل البيت (عليهم السلام) قرار داده است، و از آنان خارق عادت همچون معجزه و كرامت ظهور پيدا مى كند. چون آنان ظرف اراده الهى هستند. و نيز بيان شد كه خداى

ص: 38


1- . سوره مائده، آيه 64.
2- . رک: کافی، ج1، ص155.

متعال امر تشريع را هم به آنان تفويض نموده است چنان كه در روايت است كه «دين خدا به او [پیامبر|] تفويض شده است»(1).

تفويض تكوينى شامل ايجاد و انهدام مى گردد چنان كه امامرضا (عليه السلام) ساحرى را از بين برد(2) و عيسى (عليه السلام) مردگان را زنده كرد(3). و شامل تبديل و تغيير نيز مى گردد. خداى سبحان فرموده است: {فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلًا وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلًا}(4)؛ «هرگز براى سنت خدا جابجايى نخواهى يافت و هرگز براى سنت الهى دگرگونى نخواهى يافت» و از سنت الهى است كه تكوين و تشريع را در اختيار آنان (عليهم السلام) قرار داده است نظير آن كه شام را عراق قرار دهد و يا بالعكس. و يا چون مرد را به زن تبديل كند و يا بر عكس چنان كه در قصّه امام حسن (عليه السلام) است(5).

ص: 39


1- . الغيبة، شیخ طوسی، ص278.
2- . رک: بحار الأنوار، ج49، ص184.
3- . سوره آل عمران، آیه 49، {وَرَسُولًا إِلَىٰ بَنِي إِسْرَٰءِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُم بَِٔايَةٖ مِّن رَّبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُم مِّنَ الطِّينِ كَهَئَْةِ الطَّيْرِ فَأَنفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرَۢا بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْيِ الْمَوْتَىٰ بِإِذْنِ اللَّهِ}؛ «و [او را به عنوان] پيامبرى به سوى بنى اسرائيل [مى فرستد، كه او به آنان مى گويد:] (در حقيقت، من از جانب پروردگارتان برايتان معجزه اى آورده ام: من از گِل براى شما [چيزى] به شكل پرنده مى سازم، آنگاه در آن مى دمم، پس به اذن خدا پرنده اى مى شود؛ و به اذن خدا نابيناى مادرزاد و پيس را بهبود مى بخشم؛ و مردگان را زنده مى گردانم».
4- . سوره فاطر، آيه 43.
5- . بحارالأنوار، ج43، ص327.

فرق صلاحيت و به كاربردن آن

گرچه آن بزرگواران (عليهم السلام) صلاحيّت تصرّف در تشريع را داشتند ولى كاربرد اين صلاحيّت را از آنان نديده ايم شايد دليل آن اين بود كه حاكمان بهانه اى براى دخالت در احكام پيدا نكنند.اما على رغم اين امر حاكمان در احكام خدا تصرّف كردند نظير تصرّف در احكام دو متعه(1)

«متعه نساء و حج تمتّع» و نيز در تمام خواندن نماز در عرفات(2) و ديگر امور. و اگر مى ديدند كه رسول اكرم| تصرّف در احكام مى كند راه را براى خود باز مى ديدند چنان كه به خاطر دروغى كه به رسول خدا| نسبت داده اند(3) به استحباب بول در مزبله حكم كردند.

از آنچه كه گذشت ولايت به مفهوم هفت گانه آن براى آنان ثابت شد؛ يعنى اين كه معصومان (عليهم السلام) علّت تكوين باشند، راهى براى اعمال [دستورات] خدايند چنان كه عزرائيل وسيله و مجرى مرگ است، و اين كه ولايت خدا به سبب آنان تحقق مى يابد. همچنين نسبت به تشريع، علّت، طريق و قوام آن هستند، افزون بر آن كه حق حكومت دارند. البته بين حق حكومت و ديگر اقسام تشريع تلازمى وجود ندارد.

ص: 40


1- . رک: مستدرك الوسائل، ج14، ص483.
2- . رک: وسائل الشيعة، ج8، ص466؛ مستدرك الوسائل، ج6، ص548.
3- . صحیح البخاری، ج1، ص62؛ مسند أحمد، ج4، ص246 و غیر این دو از کتاب عامه.

توقيع شريف

اولويت ياد شده را توقيعِ دعايى نقل شده از صاحب الزمان ارواحنا فداه(عجل الله تعالی فرجه الشریف) تأييد مى كند، بلكه به آن دلالت مى كند: «أسألك بما نطق فيهممن مشيتك، فجعلتهم معادن لكلماتك، وأركاناً لتوحيدك وآياتك، ومقاماتك التي لا تعطيل لها في كل مكان، يعرفك بها من عرفك، لا فرق بينك وبينها إلاّ أنهم عبادك وخلقك، فتقها ورقتها بيدك، بدؤها منك وعودها إليك، أعضاد وأشهاد، ومناة وأذواد، وحفظة ورواد، فبهم ملأت سماءك وأرضك حتى ظهر أن لا إله إلا أنت(1)؛ از تو درخواست مى كنم به آنچه كه از مشيّتت درباره آنان گفتى و آنان را معدن اراده ات و اركان توحيد و آياتت و مقامات تعطيل ناپذيرت در همه جا قراردادى، هر كس كه تو را شناخت به آن مقامات شناخت، بين تو و آن ها فرقى نيست جز آن كه آنان بنده و آفريده تو هستند، فتق و رتق آن ها به دست توست. از تو آغاز شده و به تو بر مى گردند، بازوان، گواهان، مناة، حاميان [اذواد]، نگهبانان و حافظان هستند. آسمان و زمينت به آنها انباشته است تا آشكار شود كه خدايى جز تو نيست». تا آخر دعا.

«مناة» بر وزن دعاة جمع داعى است كه از «منى اللّه تعالى فلانا بخير؛ خدا به فلانى خيرى عنايت كرد» گرفته شده است يعنى خدا به او بخشيد.

«اذواد» جمع ذائد از ريشه «ذاد» به معناى «طرد» گرفته شده است و مفهوم عبارت اين است كه دست يابى شخص به خير و طرد چيزى از

ص: 41


1- . البلد الأمين، ص179؛ الإقبال، ج3، ص214؛ بحارالأنوار، ج95، ص393.

او جز از راه آنان (عليهم السلام) نيست، آن هم نه به عنوان علّت، بلكه فعليةً.

انباشته بودن آسمان و زمين به آنان، نظير خورشيد است كه على رغم نمود كوچك آن، هستى را نورافشانى مى كند.

شايد علّت صدور زيارت جامعه و دو دعاى مختص ماه رجب از معصومان (عليهم السلام) براى بيان راه ميانه اى در بين راه خلفاء وقت است كه در دنياگرايى فرو رفته بودند و بين افراط صوفيان كه به وحدت وجود يا وحدت موجود باور داشتند.

روشن است كه ظهور «لا إله إلاّ اللّه» به وسيله آنان (عليهم السلام) به خاطر انباشتگى جهان از شرك در آن روزگار بود كه دوگانه پرستى، مسيحى، يهودى، و همچنين عامّه اى كه به تجسيم و نظائر آن باور داشتند. امام على (عليه السلام) مى فرمايد: «فَمَنْ وَصَفَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ(1)؛ هر كس خدا را توصيف كند، او را مقايسه كرده و آن كه او را مقايسه كند وى را دو پنداشته و آن كه او را دو پندارد او را تجزيه كرده است».

آنچه اجمالاً آورديم از صدها آيه و روايت كه در بحث هاى اصول دين آمده پيدا است.

فرقى بين حيات و مماتشان نيست

اطلاق ادله بر اين دلالت دارد كه آن پاكان (عليهم السلام) از جهت تكوين و تشريع، پس از حياتشان در اين دنيا نيز همانند دوره زندگانيشان هستند،

ص: 42


1- . نهج البلاغه، خطبه اول.

مگر در مورد فعليّت حكومت.

اگر سؤال شود كه آن بزرگواران (عليهم السلام) چگونه حتى پس از وفاتشان نيز تصرف در عالم تكوين دارند؟ گفته مى شود:اولاً: آنان در واقع نمُرده اند بلكه آنان {أَحْيَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ}(1)؛ «زنده هستند و در پيشگاه پروردگارشان روزى مى خورند» و تنها لباس زندگانى را عوض كرده اند. بلكه همه زندگان، مرگشان به همين مفهوم است؛ چون خداى متعال آنان را براى بقا آفريده است و نه براى فنا و نابودى. رسول خدا| در پاسخ كسى كه به هنگام خطاب پيامبر اكرم به كشته شدگان مشرك در جنگ بدر، وى را مورد اعتراض قرار داد، فرمود: «ما أنت بأسمع منهم(2)؛ تو از آنان شنواتر نيستى».

و در زيارات ائمه (عليهم السلام) تعابيرى چون «تو زنده هستى»(3) و امثال آن وجود دارد.

ثانياً: بر فرض كه آنان مرده واقعى باشند چه مانعى دارد كه خدا علت زندگانی و روزی و شفا را به انسان مُرده، عنايت كند؟ در قرآن

ص: 43


1- . سوره آل عمران، آيه 169.
2- . بحارالأنوار، ج6، ص207، و در اين روايت است كه: «انّهم أسمع منكم؛ شنواتر از شما هستند».
3- . بحارالأنوار، ج99، ص102، و در ج101، ص171، از كامل الزيارات، ص220 چنين آمده: «أشهد أنك حيّ شهيد ترزق عند ربك؛ گواهى مى دهم كه تو زنده و حاضرى كه نزد خدا روزى مى خورى» و در كامل الزيارات، ص169: «أشهد أنك و من قتل معك شهداء أحياء عند ربك ترزقون؛ گواهى مى دهم كه تو و هركه با تو شهيد شده زنده و نزد پروردگارت روزى مى خوريد».

است كه: {وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ}(1)؛ «از آب هر چيز را زنده قرار داديم»؛ روشن است كه آب - به مفهوم متعارف آن - زنده نيست،خداى متعال علّت علّت ها است و نزد او در زنده ساختن به واسطه هر گونه سببی [مثل آب]، فرق بين زنده و مرده نيست. و در آيه ديگرى آمده: {يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ}(2)؛ زنده را از مرده برون می آورد» و درباره گاو ذبح شده بنى اسرائيل است كه آن گاو سبب زنده شدن مقتول گرديد(3). و حيات گاو سامرى به خاطر اثر بجامانده از فرستاده خدا [جبرئيل] بود(4) و در داستان أرميا هزاران فردى كه از ديار خود

ص: 44


1- . سوره انبياء، آيه 30.
2- . سوره روم، آيه 19.
3- . سوره بقره، آیه 73، {فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا كَذَٰلِكَ يُحْيِ اللَّهُ الْمَوْتَىٰ وَيُرِيكُمْ ءَايَٰتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ}؛ «پس فرموديم: (پاره اى از آن [گاو سر بريده را] به آن [مقتول] بزنيد) [تا زنده شود]. اين گونه خدا مردگان را زنده می كند، و آيات خود را به شما می نماياند، باشد كه بينديشيد».
4- . سوره طه، آیه 96، {قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ يَبْصُرُواْ بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِّنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا وَكَذَٰلِكَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي}؛ «گفت: (به چيزى كه [ديگران] به آن پى نبردند، پى بردم، و به قدرِ مُشتى از ردِّ پاى فرستاده [خدا، جبرئيل] برداشتم و آن را در پيكر [گوساله] انداختم، و نفس من برايم چنين فريبكارى كرد». و سوره طه، آیه 87 و 88، {فَكَذَٰلِكَ أَلْقَى السَّامِرِيُّ * فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَدًا لَّهُ خُوَارٌ فَقَالُواْ هَٰذَا إِلَٰهُكُمْ وَإِلَٰهُ مُوسَىٰ فَنَسِيَ}؛ «و [خود] سامرى [هم زينت آلاتش را] همين گونه بينداخت. پس براى آنان پيكر گوساله اى كه صدايى داشت بيرون آورد، و [او و پيروانش] گفتند: (اين خداى شما و خداى موسى است، و [پيمان خدا را] فراموش كرد)».

اخراج شده و مرده بودند، با پاشيدن آب بر آنان دوباره زنده شدند(1) وهمه اين قصّه ها در قرآن ذكر شده است. و مثلاً داستان گاو بنى اسرائيل تنها يك گزارش تاريخى نيست بلكه براى درس آموزى و عبرت گرفتن بيان شده. از جمله اين درس ها اين كه خدا مُرده را به وسيله مرده اى ديگر زنده مى كند. چنان كه آيه نجوا(2) نيز يك داستان نسخ شده نيست، بلكه براى آن است كه بفهماند معمولاً مردم در انجام عبادت هايى كه در حوزه وظيفه اعضاء بدن است، اقدام مى كنند ولى آن گاه كه موضوع به دارايى ها مى رسد ژرفاى ايمانشان آشكار می گردد. بنابراين نبايد گفته شود كه آيه مزبور فايده اى جز بيان فضيلت اميرمؤمنان على (عليه السلام) ندارد.

ص: 45


1- . سوره بقره، آیه 243، {أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ خَرَجُواْ مِن دِيَٰرِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُواْ ثُمَّ أَحْيَٰهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَشْكُرُونَ}؛ «آيا از [حال] كسانى كه از بيم مرگ از خانه هاى خود خارج شدند، و هزاران تن بودند، خبر نيافتى؟ پس خداوند به آنان گفت: (تن به مرگ بسپاريد) آنگاه آنان را زنده ساخت. آرى، خداوند نسبت به مردم، صاحب بخشش است، ولى بيشتر مردم سپاسگزارى نمى كنند».
2- . سوره مجادله، آيه 12، {يَٰأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِذَا نَٰجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُواْ بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَىٰكُمْ صَدَقَةً ذَٰلِكَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَأَطْهَرُ فَإِن لَّمْ تَجِدُواْ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ}؛ «اى كسانى كه ايمان آورده ايد، هرگاه با پيامبر [خدا] گفتگوى محرمانه مى كنيد، پيش از گفتگوى محرمانه خود صدقه اى تقديم بداريد. اين [كار] براى شما بهتر و پاكيزه تر است؛ و اگر چيزى نيافتيد بدانيد كه خدا آمرزنده مهربان است».

برترى ذاتى جايگاه معصومين (عليهم السلام)

برترى معصوم (عليه السلام) امرى ذاتى است همچون برترى طلا بر خاك. و ادلّه چهارگانه بر اين موضوع دلالت مى كند:

دليل عقلى بر اين امر، هم [برهان] «إنّى» و هم [برهان] «لِمّى» است. در دليل إنّى، بلندمرتبگى ذاتى آنان را از اعمال و كردارشان كشف مى كنيم. و در دليل لِمّى، كبراى قضيّه چنين است كه قدرت مطلق كه در اصل آفرينش، هيچ محدوديتى ندارد، در آفريدن برتر نيز محدوديّت ندارد. و البته انطباق اين فرد برتر به افراد خاص كه صغراى قضيه است از طريق نقل بدست مى آيد. خداى متعال مى فرمايد: {تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَىٰ بَعْضٖۘ}(1)؛ «اينان فرستادگان هستند كه پاره اى را بر پاره اى برترى داديم».

و نيز: {انظُرْ كَيْفَ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَىٰ بَعْضٖ}(2)؛ «بنگر چسان پاره اى را بر پاره اى ديگر برترى داديم».

و نيز: {وَنُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَىٰ بَعْضٖ فِي الْأُكُلِ}(3)؛ «بعضى را در خوردن بر بعضى ديگر برترى داديم» و نيز آيات و روايات متواتر ديگر كه بر اين كرامت هاى ويژه دلالت مى كنند.

بر استدلال فوق اين ايراد وارد نيست كه اگر خدا زيد يا عمرو را

ص: 46


1- . سوره بقره، آيه 253.
2- . سوره اسراء، آيه 21.
3- . سوره رعد، آيه 4.

هم چون آنان آفريده بود، آنان نيز مستحق چنان درجاتى بودند. چونبر پايه حكمت، هر ماهيّت ممكن كه محذورى در آفريدن آن نباشد، آفريده مى شود و گرنه ناتوانى، جهل و يا خباثت بوجود مى آيد كه ذات بارى تعالى از آن منزه مى باشد(1).

آرى آنچه كه در ذات خود محذورِ عدم قابليّت دارد، از قبيل آفريدن متناقضين [ومتضادین] - نظير آن كه يك چيز در آنِ واحد هم مورچه باشد و هم فيل يا هم فرد باشد و هم زوج، يا هم باشد و هم نباشد - و يا آن كه آفريدن آن بر خلاف مصلحت باشد، آفريده نمی شود. مورد اوّل [آفريدن متناقضين] به خاطر محال ذاتى بودن آن و مورد دوّم به خاطر محال عرضى داشتن آن، چون انجام كار قبيح از خداى حكيم محال است.

قلمروهاى شش گانه تصرفات خاص پيامبر (صلی الله عليه وآله وسلم)

قرآن كريم نمونه بودن رسول اكرم| را يادآورى كرده است(2) و در سخن اميرمؤمنان على (عليه السلام) است كه: «فتأسّى متأسّ بنبيّه و إلاّ فلا يأمن الهلكة(3)؛ بايد هر پيروى، به پيامبرش اقتدا كند و گرنه از هلاكت

ص: 47


1- . در لابه لاى كتاب پاسخ هاى ديگرى نيز ذكر شده است.
2- . سوره احزاب، آيه 21، {لَّقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُواْ اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْأخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا}؛ «قطعاً براى شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقى نيكوست: براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد می كند».
3- . رك: نهج البلاغه، خطبه 160، خبرى كه مقصود از آن طلب است.

در امان نخواهد ماند» در زيارات نيز تأسى به ائمه (عليهم السلام) وارد شده است،بنابراين اقتدا به ائمه (عليهم السلام) - و از جمله به حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) - واجب است چون آنان حجّت هاى خداى متعال هستند. اين اقتداء در مواردى است كه مناصب و ويژگى هاى مختص به آنان نباشد.

ظاهر آن است كه شش مورد از اختصاصات آن حضرت| است:

1. بيان احكام اوليّه، به وسيله كلام، رفتار و يا امضا؛ از قبيل بيان وجوب نماز، حرمت خمر و ديگر احكام تكليفى و يا وضعى. و منظور از احكام غیر آنچه گفته شد شامل احکامی مثل روزه در حَضَر و افطار در سفر هم مى شود، گرچه مورد دوّم ممكن است از قبيل حكم ثانوى به شمار آيد چون تشريع اوّلى همان وجوب روزه است. ولى دوّمى را هم مى توان حكم اوّلى شمرد چون مكلّف بين سفر و حضر مخيّر است و آن دو، دو موضوع هم عرض هستند.

2. احكام ثانوى: كه احكامى طولى هستند از قبيل اضطرار و نظائر آن. و رسول خدا| در هر دو مورد اسوه هستند. هر كدام سر جاى خودش، رسول اكرم| در ورود مسلحانه به مكّه و نشسته نمازخواندن به هنگام بيمارى مضطرّ شد. اين از مختصّات آن حضرت است چنان كه آن حضرت به مفاد روايت(1) «ما لا يعلمون»، «ما أخطأوا» «ما سهوا» و«ما نسوا» عمل نكرد چون آن حضرت از اين امور منزه بودند.

و در خصوص مفاد «ما أكرهوا»، آيا موردى هست كه آن

ص: 48


1- . كافى، ج2، ص463.

حضرت| به آن عمل كرده باشند؟ من موردى را نيافتم.

عامّه [غیر شیعیان] به وقوع سهو و نسيان از آن حضرت اعتقاد دارند ولى اجماع شيعه بر خلاف اين نظر است و البته عقل و نقل هم، ديدگاه شيعه را تأييد مى كند.

3. امور عامّه: از قبيل فروختن شترى و يا ازدواج با پیر زنی که فلان مقدار از عمر او گذشته است و يا خوردن و نوشيدن چيزى، و ديگر امور خاص آن حضرت كه در این امور لزومى در اقتدا به آن حضرت نيست چون اين كارها آن گونه نيست كه اگر اقتدا نکند ايمن از هلاكت نباشد.

البته عمل پيامبر| دليل بر جواز اين قبيل امور است. ولى سخن بعضى از عامّه بر لزوم متابعت از پيامبر در اين موارد - که به همين دليل به وجوب ادرار در مزبله دست كم يك بار در سال فتوا مى دهند - از نظر بنا و مبنا باطل است. و لذا حتى عامه نيز در مورد آنچه كه به آن حضرت نسبت مى دهند كه وى زنش را بدوش گرفته بود و زنش طبل زنان را تماشا مى كرد(1)، قائل به پيروى نيستند، البته اين نسبت به پيامبر| از نظر ما باطل و تهمت به آن حضرت است.

4. اوامر حكومتى: كه عبارت از تطبيق کبرای مصلحت بر صغرای خارجیه در امور مردم است [یعنی تشخیص اینکه فعلاً مصلحت

ص: 49


1- . رک: سنن النسائی، ج3، ص195؛ والکبری للنسائی، ج1، ص553 و غیر این دو از کتب عامه.

چیست و حکم به آن]؛ از قبيل نصب اسامه به عنوان امير و يا فلانشخص به عنوان والى بر بحرين و امثال آن. در زمان حكومت على (عليه السلام) بر آن حضرت واجب نبود كه دقيقا همين كار را انجام دهد حتى اگر فرض شود كه شخص منصوب از طرف رسول اكرم| بر عدالت خود باقى باشد.

5. تصرّفات ولايى به مفهوم عام: تصرفات ولايى به نيابت از خدا براى آن حضرت جايز بود امّا موردى را نمى يابيم كه آن حضرت اقدام به چنين تصرفاتى كرده باشند. از قبيل آن كه فرد آزادى را عبد قرار دهد يا به عكس و يا ازدواجى را باطل سازد و يا برقرار كند و يا مالكيّت بر ملكى را باطل سازد و يا برعكس و امثال اين موارد. البته تهديد على (عليه السلام) در جريان طغيان فرات به اين كه آزادگان را برده قرار دهد نقل شده است(1) امّا چنين تصرفاتى از ائمه (عليهم السلام) ديگر هم نقل نشده است.

و آنچه كه بعضى ها در داستان سمرة بن جندب(2) گفته اند كه كندن درخت وى به ولايت بود محل نظر است چون چنين كارى اگر به آن مرحله برسد حتّى براى فقيه هم جايز است چنان كه در اصول(3) بيان كرده ايم پس این حكم قضايى در اين قبيل اختلاف ها است.

6. اختصاصات: از قبيل حق ازدواج با بيش از چهار زن و نظائر آن

ص: 50


1- . رک: الیقین، ص416-418.
2- . كافى، ج5، ص292.
3- . رك: الوصائل إلى الرسائل، ج11، ص32.

كه در كتاب شرائع(1) و جواهر(2) و ديگر كتب فقهى در باب نكاح مطرح شده است. اين ها از ويژگى هاى آن حضرت است گرچه احتمال دارد بعضى از آنها در پاره اى از معصومان (عليهم السلام) هم ديده شود از قبيل حرمت ازدواج براى حضرت على (عليه السلام) با زن ديگرى تا ز مانى كه حضرت زهرا (عليها السلام) زنده و در خانه او بود. كه اين از مختصات حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) بود. و نيز حرمت مخاطب قرار دادن غير حضرت على (عليه السلام) به امارت مؤمنان [یعنی به کسی غیر از حضرت علی (عليه السلام) امیر المؤمنین گفته شود] از چيزهايى بود كه ويژه حضرت علی (عليه السلام) است. نيز از بعضى روايات ظاهر مى شود كه حضرت مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف) نيز بعضى احكام ويژه مخصوص به خود دارند.

گستره علم و قدرت معصومان (عليه السلام)

ائمه اطهار (عليهم السلام) و نيز حضرت زهرا (عليها السلام) از نظر دانش و قدرت - با اذن خداى متعال - بر همه هستى احاطه دارند مگر مواردى كه استثناء شده است(3) و بياناتى در زيارت رجبيّه بر اين امر دلالت دارند. همانطور

ص: 51


1- . رک: شرائع الإسلام، ج2، ص497.
2- . رک: جواهر الکلام، ج29، ص119.
3- . مانند هفتاد و سومين اسم از اسماء اعظم خدا، بنا بر روايتى كه در كافى، ج1، ص230 آمده است: عن أبي جعفر (عليه السلام) قال: إنّ اسم اللّه الأعظم على ثلاثةٍ و سبعين حرفا و إنّما كان عند آصفَ منها حرفٌ واحد، فتكَلَّم به فَخُسف بالأرض ما بينه و بين سرير بلقيس حتّى تناول السّريرَ بيده ثُمَّ عادَت الأرض كما كانتْ أسرع مِن طرفة عين و نحن عندنا من الإسم الأعظم إثنان و سبعون حرفا و حرفٌ واحدٌ عند اللّه تعالى استأثر به في علم الغيب عنده و لا حول و لا قوّة إلاّ باللّه العلّي العظيم.

كه در بعضى از روايات است كه: «يعلمون ما كان و ما يكون و ما هو كائن(1)؛ آنچه كه بود و خواهد شد و هست را مى دانند» و اين عقلاً محال نيست و در ماديات شبيه هوا، حرارت و جاذبه است [که در همه جا وجود دارد و همه جا را احاطه کرده است]. و نيز مثل احاطه علمى و قدرتى كه عزرائيل در گرفتن جان هاى همه انسان ها بلكه چنانكه در احاديث آمده حتى فرشتگان را دارد.

خداى سبحان در داستان حضرت ابراهيم (عليه السلام) مى فرمايد: {وَكَذَٰلِكَ نُرِي إِبْرَٰهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ}(2)؛ «و چنين به ابراهيم ملكوت آسمان ها و زمين را نشان داديم».

و درباره يعقوب آمده: {وَلَمَّا فَصَلَتِ الْعِيرُ قَالَ أَبُوهُمْ إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ}(3)؛ «و چون قافله جدا شد پدرشان گفت: من بوى يوسف را استشمام مى كنم».

و ائمه (عليهم السلام) برتر از ملائك و پيامبران هستند چنانكه نصوص و اجماع شيعه بدان دلالت دارد و قبلاً به اين امر اشاره شد.

و درباره رسول اعظم| خداى سبحان فرموده است: {إِنَّا أَرْسَلْنَٰكَ شَٰهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِيرًا * وَدَاعِيًا إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجًا مُّنِيرًا}(4)؛ «ما تو را شاهد و بشارت دهنده و انذارگر و فراخوان به سوى خدا به

ص: 52


1- . رك: كافى، ج1، ص260؛ الهداية الکبرى، ص432.
2- . سوره انعام، آيه 75.
3- . سوره يوسف، آيه 94.
4- . سوره احزاب، آيه هاى 45-46.

اذن او و چراغ روشنايى بخش فرستاديم» مطلق آوردن «شاهد»(1) و قرينه بودن اطلاق اوصاف ديگرى كه در آيه آمده دلالت بر عموم مى كند. و بديهى است كه شاهد [شهادت دادن] جز از سوى كسى كه حاضر است ممكن نمى باشد.

و نيز فرموده: {وَجِئْنَا بِكَ عَلَىٰ هَٰؤُلَاءِ شَهِيدًا}(2)؛ «ما تو را بر اينان شاهد آورده ايم».

و آيه بعد از آن اين موضوع را تأييد مى كند: {يَوْمَئِذٖ يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَعَصَوُاْ الرَّسُولَ لَوْ تُسَوَّىٰ بِهِمُ الْأَرْضُ وَلَا يَكْتُمُونَ اللَّهَ حَدِيثًا}(3)؛ «در آن روز آنان كه كفر ورزيدند و پيامبر را نافرمانى كردند آرزو می كنند كه اى كاش با خاك يكسان مى شديم و از خدا هيچ سخنى را نمى توانند پوشيده بدارند».

و در روايات است كه: «لولا أن الشياطين يحومون على قلوب بني آدم لنظروا إلى ملكوت السماوات(4)؛ اگر شياطين بر دل بنى آدم چيره نمی شدند آنان ملكوت آسمان ها را نظاره مى كردند». وقتى كه براى بشر چنين قدرتى باشد - البته اگر مانعى نباشد - اهل بيت (عليهم السلام) كه اولی هستند.

انسان در تشهد نماز مى گويد: «السلام عليك أيها النّبى؛ سلام بر تو اى پيامبر» و اين به مفهوم حضور نبى است.

ص: 53


1- . حذف متعلق افاده عموم مى كند.
2- . سوره نساء، آيه 41.
3- . سوره نساء، آيه 42.
4- . بحارالأنوار، ج56، ص163؛ وغوالي اللئالي، ج4، ص113.

و در حديث است كه ائمه (عليهم السلام) فرمودند: «نزّهونا عن الربوبيّة و قولوا فينا ما شئتم(1)؛ به ما نسبت ربوبيت ندهيد و پس از آن هرچه خواستيد درباره ما بگوئيد». و اين از آن رو بود كه گروهى از مردم، آنان را به عنوان خدا برگزيده بودند و ائمه (عليهم السلام) از آن نهى مى كردند. اما پايين تر از مقام الوهيّت، همه خير در آن ها است و از جمله آنها عموم علم و قدرت مى باشد. در بعضى از زيارت هاى امام حسين (عليه السلام) و بعضى از فرازهاى «زيارت جامعه» مطالبى دال بر اين امر وجود دارد.

و اما آنچه كه در بعضى روايات است كه فرشته اى سلام به پيامبر خدا| ابلاغ كرده با آنچه گفتيم منافات ندارد و مثل آن مى ماند كه مَلكى نامه اعمال را به خداى متعال ابلاغ مى كند. و پرسش معصومان (عليهم السلام) از بعضى از چيزها دليل عدم علم آنان نيست و مانند پرسش خدا از موسى (عليه السلام) است كه پرسيد: {وَمَا تِلْكَ بِيَمِينِكَ يَٰمُوسَىٰ}(2)؛ «آنچه كه در دست راست تو است اى موسى چيست»؟ و موارد ديگرى كه براى رجوع كننده به روايات متواتر، مطلب پوشيده نمى ماند.

دارا بودن علم غيبى و رفتار عملى

ظاهرا علم غيب آن بزرگواران تأثيرى در رفتار عملى آنان نداشته است. امام حسن (عليه السلام) سم را مى خورد با آن كه مجبور نبود. رسول

ص: 54


1- . بحارالأنوار، ج25، ص347، در آنجا آمده كه در اخبار بسيارى است: «لا تقولوا فينا ربّا و قولوا ما شئتم و لن تبلغوا؛ درباره ما، ربوبيّت نگوييد و هرچه خواستيد بگويد و هرگز غلو نكنيد».
2- . سوره طه، آيه 17.

اكرم| گوشت مسمومى را كه در او تأثير گذاشته و در نهايت به شهادتش منجر شد، مى چشد و على (عليه السلام) وقت شهادتش را مى دانست با اين حال به مسجد مى رود، در حالى كه مى توانست در آن روز نايبى براى نماز جماعت بگيرد و يا پاسدارى با خود ببرد و يا آن كه ابن ملجم را زندانى كند و يا او را از مسجد بيرون كند و نگهبانانى بر او بگمارد و امثال اين كارها را انجام دهد.

اين كه گفته شود آنان به هنگام نزول مرگ نمى دانستند و يا مجبور بودند چنانكه در مسموم ساختن هارون و مأمون، امام كاظم و امام رضا (عليهما السلام) چنين بود و جواب هايى از اين دست، قانع كننده نيست و خلاف ظاهر ادلّه هست.

اگر علم غيبى مؤثر بود نبايد رسول اكرم| براى فقدان فرزندش ابراهيم مى گريست و امام حسين (عليه السلام) نيز براى از دست دادن اولاد و اصحابش نبايد گريه مى كرد چون آنان مى دانستند بلكه می ديدند كه اولاد و اصحابشان به بهشت پر نعمت منتقل شده اند. آيا كسى از ما كه با ديده يقينى ببيند فرزندش به جاى نيكويى منتقل می شود مى گريد؟ حتّى يعقوب (عليه السلام) نبايد از فراق يوسف (عليه السلام) می گريست چون مى دانست كه او زنده است و پس از مدتى به عنوان پادشاه به سوى او باز مى گردد.

در پاسخ اين ايراد كه حتى بر فرض مرگ يوسف (عليه السلام) ، چرا يعقوب (عليه السلام) چنين گريه مى كرد، به گونه اى كه ديدگانش سفيد شد و بيم آن مى رفت كه كور شود و يا هلاك گردد؟

ص: 55

بايد گفت كه: همان گونه كه چشمه و خورشيد منبع آب و نور هستند خداى سبحان براى معنويّات هم منابعى قرار داده است. يعقوب (عليه السلام) منبع عطوفت است تا مردم به او اقتدا كنند و از او كمك بگيرند و اگر چنين نبود مردم چيزى قابل اقتدا پيدا نمى كردند.

علم غيبى معصومان (عليهم السلام) در عواطف انسانى آنان تأثيرى نمی گذارد، تا الگو باشند وگرنه مردم خواهند گفت: على (عليه السلام) بدان جهت در جنگ ها شركت مى كرد كه مى دانست كشته نمى شود ولى ما كه نمى دانيم.

و حتى ميثم تمار با آن كه مى توانست از مكّه به جايى فرار كند كه دست ابن زياد به وى نرسد(1) ولى به كوفه آمد. و امثال اين نمونه ها زياد است.

قدرت غيبى نيز چنين است، و آن بزرگواران اين قدرت را جز براى اعجاز بكار نمى گرفتند. در حالى كه ائمه (عليهم السلام) بر رفع گرفتارى از خود و مؤمنان قادر بودند. پس معصومين (عليهم السلام) به عنوان مثال همانند وكيل انسان غنى هستند كه در اموال موكّل خود جز با اجازه او تصرّف نمى كند گرچه قادر به تصرف است. واللّه سبحانه العالم.

ص: 56


1- . زيرا اميرالمؤمنين (عليه السلام) به او خبر داده بودند كه در كوفه به دست ابن زياد به شهادت مى رسد.

احكامى كه از فرمايشات آن حضرت (عليها السلام) بدست مى آيد

اشاره

اشاره كرديم احكامى كه در كتاب آورده ايم از كلمات آن حضرت (عليها السلام) استفاده كرده ايم و آنها را بصورت كوتاه و بدون پرداختن به راه هاى مختلف رسيدن به ادله و نقل و بررسى اقوال و امثال آن، آورده ايم و گرنه با توجّه به سخن امام رضا (عليه السلام) كه فرمود: «علينا إلقاء الأصول و عليكم التفريع(1)؛ بر ما است بيان اصول و بر شماست تفريع آن» تفصيل بحث نيازمند چندين جلد قطور است. اميد كه خدا بعضى از دوستداران آن حضرت از بين فقها را به تفصيل اين مباحث موفق بدارد.

احكامى را كه بدست آورده ايم گاه با استناد به دلالت مطابقى، تضمينى و التزامى بدست آمده و گاه به دلالت اقتضاء(2)؛ و در مواردى

ص: 57


1- . وسائل الشيعة، ج27، ص61-62. به همين معنى حديث 51: «إنّما علينا أن نلقي عليكم الأصول و عليكم أن تفرّعوا؛ بر ماست كه اصول را به شما القاء كنيم و بر شماست كه آن را تفريع كنيد».
2- . دلالت اقتضاء، يعنى آنچه که صحت و صدق كلام بر آن متوقف است از قبيل: «واسئل القرية؛ از [اهل] قريه بپرس» سوره يوسف، آيه 82، و نيز كشف كمترين مدت حمل توسط على (عليه السلام) با ضميمه كردن آيه 15 از سوره احقاف و آيه 233 از سوره بقره. و از همين قبيل است القاء خصوصيّت، كه از اين راه بدست مى آيد كه آن چه ذكر شده به عنوان مصداق و صغراى يك كبراى كلّى است به وسيله قطع و يا اطمينان به ملاك. گاهى استفاده و استنباط مستند به مبناى كلامى و يا مقدمات درون كلام و يا شرايط و يا موانع درونى است. اگر ما عصمت ائمه (عليهم السلام) و احاطه علمى آنان را لحاظ كنيم روشن خواهد شد كه سخن آنان به شكل هاى مختلف حجت است و اگر صحت كلام و يا صدق آن مثلاً متوقف بر افزودن مقدمه اى، گرچه مقدمه اى بعيده باشد، همان مقدمه دليل بر حجيّت و صدق آن سخن است و مى توان به آن استناد كرد و خواننده خواهد ديد كه مؤلف همه جهات ياد شده را در نظر گرفته است. و از همين قبيل است كشف انشاء از خبر و يا بالعكس به كمك بعضى دلالات گذشته.

در صورت عدم وجود دلالات چهارگانه فوق به دلالت عرفى استناد شده است. و گاه حكم و يا علم به حكمى، منشأ تعليل يا توضيح بعضى از سخنان آن حضرت (عليها السلام) گشته است.

در بعضى موارد افزون بر مباحث اعتقادى، فلسفه احكام و احكام پنج گانه - وجوب، حرمت، كراهت، استحباب، اباحه - امور ديگرى را هم ذكر كرده ايم.

در اين كتاب غالبا به مباحثى كه از كلام آن حضرت (عليها السلام) استخراج مى شود پرداخته شده ولى احكامى كه از فعل و يا تقرير آن حضرت (عليها السلام) بدست مى آيد نيازمند كتابى پر برگ است و در ذيل اشاره گذرايى به نمونه هايى از فعل و سيره آن حضرت (عليها السلام) خواهيم داشت.

درس هايى از سيره حضرت زهرا (عليها السلام)

در سيره و زندگى حضرت زهرا (عليها السلام) موارد فراوانى براى درس

ص: 58

آموزى وجود دارد. اگر مسلمانان و حتى بشريّت آن ها را مى آموختند، در دنيا و آخرت سعادتمند مى شدند و ديگران را هم خوشبخت و سعادتمند مى ساختند. در ذيل به چند مورد و البته صرفا به عنوان نمونه اشاره مى كنيم:

ازدواج مبارك آن حضرت كه حضرت رسول| وى را در اول بلوغش به ازدواج اميرمؤمنان (عليه السلام) درآورد(1). اگر دختران در اوايل بلوغ ازدواج كنند خوشبخت شده و به مقدار زيادى ريشه هاى فساد در جامعه از بين مى رود. چون ازدواج دختران در آن سن به معناى ازدواج پسران در سنّ بلوغ است؛ بنابراين نفس، به افتادن در حرام ترغيب نمی شود.

ما گروهى از عشاير در سرزمين هاى اسلامى را ديده ايم كه با اين سيره زندگى مى كنند و در نتيجه جرم و فساد و خلاف، به ندرت اتفاق مى افتد و رقم آن به حدود صفر مى رسد. بر خلاف زمانى كه اين روش مورد عمل قرار نمى گيرد كه فساد به شدت بالا مى رود و موجب بيمارى ها و عقده هاى روانى، ناراحتى هاى عصبى، نابودى خانواده و مشكلات فراوانى مى گردد.

چنان كه در جهيزيّه كمِ حضرت زهرا (عليها السلام) درس بزرگى براى پايين آوردن مهرها و اكتفا به مقدار ممكن است. پيامبر اكرم| می فرمايد: «أفضل نساء أمتي أصبحهنّ وجها و أقلهنّ مهرا(2)؛ بهترين زنان

ص: 59


1- . رك: عوالم العلوم، ج11، ص278، چاپ دوّم.
2- . تهذيب الأحكام، ج7، ص404، منظور از صباحة در اين روايت، گشاده رويى و درخشندگى است و نه زيبايى. و صورت، تحت تأثير حالت معنوى و روحى و اخلاقى، گشاده رويى و درخشندگى پيدا مى كند. در مجمع البحرين است: وقد صَبُحَ الوجه صباحةً: صورت، نورانى و درخشان شد. و در لسان العرب آمده: الصبيح: روشن چهره.

امّت من روشن چهره ترين و كم مهرترين آنان است».

و نيز مى فرمايد: «القناعة مال لا ينفد(1)؛ قناعت، مالى است پايان ناپذير».

و حضرت على (عليه السلام) مى فرمايد: «لاَ كَنْزَ أَغْنَى مِنَ الْقَنَاعَةِ(2)؛ گنجى غنى تر از قناعت نيست».

اين ها از رموز خوشبختى و سعادت و سوق دادن جوانان به شكل جدّى به پيشرفت است. چون زن و شوهر - پس از ازدواج - در راه پيشرفت زندگى باهم همكارى مى كنند و شايد اين بخش از اسرار اين آيه را روشن كند كه فرمود: {إِن يَكُونُواْ فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِۗ وَاللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِيمٌ}(3)؛ «اگر ندار باشند خدا از فضل خود آنان را بى نياز مى سازد» در حالى كه بالا بودن مهرها و مشكل بودن مقدمات و برنامه ازدواج و زيادى تشريفات موجب تأخير در ازدواج مى گردد و عده زيادى از زن و مرد در طول زندگى مجرّد مى مانند و اين حالت موجب زيان و خطرات فراوان مى گردد.

ص: 60


1- . مستدرك الوسائل، ج15، ص226.
2- . نهج البلاغه، قصار الحكم، شماره 371.
3- . سوره نور، آيه 32.

و نيز در اداره خانه توسط آن حضرت (عليها السلام) ، درس هايى بزرگ است. چون كارهاى خانه به آن حضرت محوّل شده بود و كارهاى بيرون به حضرت على (عليه السلام) (1). و اين تقسيم كار موجب آرامش روحى و سلامتى جسم مى گردد؛ چون كارهاى سخت - گرچه با خستگى و رنج همراه است - امّا موجب سلامتى و تندرستى مى گردد در حالى كه راحتى و سستى باعث بيمارى هاى گوناگون مى شود.

مؤيد اين سخن آن كه تاريخ - بر پايه استقراء کم - براى حضرت زهرا (عليها السلام) به غیر از يك مورد بيمارى دیگری گزارش نكرده است(2).

اما بيمارى آخر عمر آن حضرت (عليها السلام) از صدمه و ضربه اى بود كه از قرارگرفتن بين در و ديوار بوجود آمده و به شهادت آن حضرت صلوات اللّه عليها منتهى شد.

شايد براى آموزشِ تلاش و كار به امّت، وقتى آن حضرت از رسول اكرم| درخواست خدمتكار كرد، رسول اكرم| اجازه نداد با آن كه حضرت رسول| كريم و مهربان بود(3). و اين به خاطر آن بود كه حضرت زهرا (عليها السلام) الگوى زنان مسلمان در كار كردن باشد و شايد هم درخواست حضرت زهرا (عليها السلام) و پاسخ مثبت ندادن پيامبر| همه نوعى درس آموزى بود.

و بكار گرفتن فضّه از سوى آن حضرت (عليها السلام) به علّت ضرورتى بود

ص: 61


1- . رک: مستدرك الوسائل، ج13، ص48.
2- . رک: بحار الأنوار، ج43، ص77 و 78.
3- . رک: من لا يحضره الفقيه، ج1، ص320 و 321.

كه پيش آمد، چون كارهاى دستى سختى از قبيل آسياب كردن گندم، نان پختن، شستشو و غير آن، در كنار پرورش فرزندان و ضرورت توجّه به كارهاى آنان و رجوع زنان در بسيارى از مشكلات و مسايلشان به آن حضرت (عليها السلام) (1) موجب تراكم كارها گشته بود. و زمانى هم كه فضّه را بكار گرفت پيامبر| كارها را بين آن دو تقسيم كرد و چنانكه در متن تاريخ است يك روز آن حضرت و يك روز فضّه كارها را انجام مى داد(2). اين تقسيم كار، افزون بر آن كه درسى براى جامعه بود در همكارى و مشاركت در غم ها و گرفتارى ها با افرادى كه از نظر موقعيّت پايين تر هستند، تأكيدى نيز بر لزوم كار و تلاش على رغم وجود فرد ديگر بود.

شايسته يادآورى است كه فضّه شوهردار و داراى خانواده بود. اين موضوع از خبر قرآن خواندن وى در سفر حج و ملاقات فرزندانش در خانه حضرت زهرا (عليها السلام) فهميده مى شود(3). چه اين كه شأن اسلام آن است كه هيچ دخترى بدون شوهر نباشد.

حضرت سلمان وقتى كه حاكم مدائن بود با زنى ازدواج كرد كه او از شوهر سابقش دخترى ازدواج نكرده داشت، گفت: از رسول خدا| شنيده ام كه چنين فرمود: «اگر دخترى در خانه اى ازدواج

ص: 62


1- . رک: مستدرك الوسائل، ج17، ص317.
2- . رك: دلائل الإمامة، طبرى، ص49، چاپ نجف؛ مسند فاطمه (عليها السلام) ، ص42، چاپ تهران؛ و الخرائج به نقل از بحارالأنوار، ج43، ص28.
3- . رک: مناقب آل أبي طالب (عليهم السلام) ، ج3، ص343 و 344.

نكند و مرتكب زنا شود، كيفر زنا بر اهل خانه است»(1).

و اما در آسياب كردن، خمير درست نمودن، نان پختن، نخ ريسيدن، شستن لباس ها، مواظبت از فرزندان و انجام دادن امور ديگر خانه توسط آن حضرت (عليها السلام) به تنهايى و يا با همكارى با فضّه درس هايى براى چگونگى رفتار زن در زندگى زناشويى است.

حال اگر چنين روشى در خانه و خانواده هاى ما رواج پيدا كند آيا ما نيازمند واردات همه چيز، حتّى گوشت و امثال آن از نيازمندى هاى اوليّه و ضرورى خود از غرب و شرق خواهيم بود؟

سخن آن حضرت (عليها السلام) خطاب به حضرت على (عليه السلام) كه: «ما عهدتني كاذبة و لا خائنة(2)؛ هيچ دروغ و خيانتى از من به تو نرسیده است» آموزشى است براى چگونگى رفتار زنها با شوهران خود و گرنه حضرت على (عليه السلام) كه آن را مى دانست.

و در وارد نشدن پيامبر اكرم| به خانه حضرت فاطمه (عليها السلام) وقتى كه ديد پرده اى به در انداخته است(3)، درس ديگرى براى ما است. شايد حضرت زهرا (عليها السلام) عمدا پرده را زده بود تا وسيله آموزشى براى ما باشد و زنان در زمانى كه بسيارى از مردم در سختى زندگى بودند به سوى رفاه كشانده نشوند. حضرت رسول| فرمود: «ما آمن بي من بات

ص: 63


1- . رک: بحار الأنوار، ج22، ص383؛ از رجال کشی، ج1، ص68.
2- . روضة الواعظين، ص181، چاپ قم.
3- . مناقب ابن شهرآشوب، ج3، ص343، چاپ قم. و به نقل از بحارالانوار از آن در ج43، ص86.

شبعانا و جاره جائع(1)؛ آن كه سير بخوابد و همسايه اش گرسنه باشد به من ايمان نياورده است».

در زندگى درخشان آن حضرت (عليها السلام) نكات درخشان ديگرى وجود دارد كه همه درس و برنامه تربيتى و راه هاى سعادت دنيوى و اخروى است.

در پايان اين گفتار يادآور مى شويم كه ما اين كتاب را به سه بخش تقسيم كرده ايم:

1. احكامى كه از «حديث كساء» استفاده مى شود.

2. احكامى كه از خطبه شريفه آن حضرت استفاده مى شود.

3. احكامى كه از ديگر روايات آن حضرت (عليها السلام) استفاده مى شود.

از خدا مى خواهم كه اين كار را مقرون خشنودى خويش و كارى سودمند بگرداند. او نزديك و پاسخگو است و سپاس خداى را در آغاز، فرجام، و آشكار و پنهان.

محمد شيرازى

قم مقدسه

1414ه. ق

ص: 64


1- . کافی، ج2، ص668.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109