مجموعه مقالات : کنگره بزرگداشت آیت الله سید عبدالحسین لاری

مشخصات کتاب

عنوان و نام پديدآور : مجموعه مقالات

مشخصات نشر : قم: کنگره بزرگداشت آیت الله سید عبدالحسین لاری، هیات علمی: بنیاد معارف اسلامی، 1418ق. = 1377.

مشخصات ظاهری : [563] ص

فروست : (کنگره بزرگداشت آیت الله سید عبدالحسین لاری 11)

شابک : 200000ریال

وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی قبلی

يادداشت : به مناسبت کنگره بزرگداشت آیت الله سید عبدالحسین لاری، 1377، لار و جهرم

یادداشت : کتابنامه

موضوع : لاری، عبدالحسین، 1340 - 1264؟ق

شناسه افزوده : کنگره بزرگداشت آیت الله سید عبدالحسین لاری، هیات علمی

شناسه افزوده : کنگره بزرگداشت آیت الله سید عبدالحسین لاری (1377. لار و جهرم)

شناسه افزوده : بنیاد معارف اسلامی

رده بندی کنگره : DSR1453/ل2 م3 1377

رده بندی دیویی : 955/075092

شماره کتابشناسی ملی : م 77-5956

ص: 1

اشاره

نام کتاب

مجموعه مقالات

هیئت علمی کنگره - بنیاد معارف اسلامی

اول / 1418 ه. ق بنیاد معارف اسلامی پاسدار اسلام - قم

1250 نسخه

حروفچینی چاپخانه

تیراژ

شابک

996 - 9289 - 32 0

قم - ص . ب 798 - 37185، تلفن 732009 ، نمابر 763701

ص: 2

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

ص: 3

ص: 4

خاطره هایی از ثمرات درختی پربار

اشارة

خاطره هایی از ثمرات درختی پربار

آیت الله شب زنده دار جهرمی

ص: 5

ص: 6

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

إنّ آثارنا تذُلُّ علینا *** فانظُرُوا بعدَنا إلی الآثار

هر چند این ضعیف ، عصر نورانی و پر برکت فقیه مجاهد، بزرگ شخصیت روحانی و سیاسی ، صاحب کرامات و برکات ، مصداق والایی از أشداء علی الکفار، وقهرمان مبارزه با استبداد و استعمار، آیة الله العظمی سید عبدالحسین لاری را درک نکرده ام، ولی بحمدالله با بعضی از آثار وثمرات باقی مانده از آن مرد بزرگ از دوران کودکی تماس داشته ام، نه تنها تماس، که دل داده و شیفته آنها بوده ام. و این ارتباط و شیفتگی هم از برکات دو عبد صالح، مرحوم پدرم احمد و مرحوم عمویم قنبر (1) (رحمة الله علیهما)، که خود از ارادتمندان ذریة طیبة آن پیشوای عظیم بودند، نصیبم شده است. والحمدلله .

آنگاه که شرف رشته طلبگی را خدای منان بهره ام ساخت، احیانا به بعضی از آثار علمی و فکری آن استوانه علم و درایت که در اختیارم بوده مراجعه

ص: 7


1- بحمدالله تعالی پدرم کربلایی احمد و عمویم قنبر (رضوان الله علیهما) در جهرم و قسمتی از حومه آنبه صلاح و تقوا ودرست کاری در معامله با مردم ، وقناعت و عبادت و شیفتگی نسبت به اهل بیت (صلوات الله علیهم ) شناخته شده بودند و تا کنون در این اوصاف مخصوص انصاف در معامله زبان زدهستند.

واستفاده کرده ام و ضمن تدریس ، برای بعضی از طلاب حوزه مبارکه قم قسمتی از آن را بیان کرده ام.

مطالبی که این جا ذکر می کنم قسمتی، آن خاطره هایی است که از سن دوازده، سیزده سالگی و بعد از آن، آن هم تنها در مورد بعضی از آثار باقی مانده آن عالم ربانی که از آنها بهره ای برده ام است، و قسمتی هم مربوط به دوران تدریس تفسیر یا سطح فقه است . که گاهی نکته ای از بعض نوشته های ارزشمند آن عالم جلیل ، استفاده نموده ام و در درس هم بیان کرده ام.

بخش اول

1- نماز جمعه

یکی از آثار پر ارزش آن مرحوم که از طریق پدر و عمویم با آن آشنا شدم، نماز جمعه جهرم است که فتوای آن مجتهد بزرگ بر وجوب عینی نماز جمعه بوده و تا روز آخر عمر پر ثمرشان اقامه فرموده اند(1)

یکی از مأمومین - که درباره اش فرموده اند صادق مصدق، وسید موثق ، از اجله سادات وطلاب جهرم - نقل نموده که هنگامی که حضرت آیة الله در مسجد جمعه روی منبر بزرگ می ایستاد و خطبه نماز جمعه می خواند، می دیدم که قبه ای از نور بالای سر آن بزرگوار بود!(2)

ص: 8


1- تا این تاریخ که 1418هجری قمری است حدود 82 سال است که در بلده جهرم اقامه نماز جمعه می شود ، که حدود پنج سال اول آن را خود مرجع عالی مقام اقامه فرموده اند، و روز جمعه چهارم شوال 1342 پس از اقامه نماز جمعه و عصر دار فانی را بدرود گفته اند. رحمة الله علیه رحمة واسعة .
2- دوحه احمدیه ، ضمن دفتر اول میراث اسلام، ص146.

وآیة الله زاده ، مرحوم آقا سید علی اکبر ، نقل فرموده که هر وقت والد ماجد را در خواب می بینم مشغول نماز جمعه، یا مشغول خطبه جمعه، یا مهیا برای صلاة جمعه، یا فارغ از صلاة جمعه است، و همین طور اغلب مؤمنین که آن جناب را در خواب می بینند در همین حالات است(1)

در زمان کودکی من، یکی از ذریه طیبه ایشان، مرحوم آیة الله سید علی اکبر (2)طاب ثراه) نماز جمعه را با شکوهی متناسب اقامه می فرمودند. او به حق عالمی متعد و وارسته و متصلب و محکم در امر دین بود و لذا مردم هم ارادت واعتقادی بسیار عمیق به او داشتند، و از نشانه های کمال ارادت آنها که با چشم خود هنگام ارتحال(3)آن عالم بزرگ دیدم ، این که جمعی از مؤمنان گرد جنازه محترم ایشان در صحن مقبره پدر عالی قدرش بعد از غسل و نماز گزارده شده بود، تا صبح سینه زده و عزاداری نمودند.

پدر و عمویم، آن دو مرد عابد، با فاصله زیادی که بین منزلشان ومحل برگزاری نماز جمعه بود و آن زمان وسیله ای هم برای رفتن نبود که البته برای آنها و نظایرشان مؤمنان صالحین این مسایل مطرح نبود. مقید بودند که در نماز جمعه شرکت کنند و با اشتیاق کامل به راه می افتادند و معمولا قبل از ظهر

ص: 9


1- همان، ص 648
2- یکی از ثمرات باقیة سودمند آن درخت پر بار در جهرم ، که حقیر هم از او بهر معنوی برده ام ، مرحوم آیة الله سید علی اکبر آیة اللهی است حقیر هر چند در اثر بعد مسافت که بین محل آن جناب و محل ما در آن زمان ، موجود بود موفق نبودم که آن حشر و نشر شبانه روزی که با علمای گران قدر دیگر بحمدالله داشتیم با ایشان داشته باشم ، ولی بی بهره نبودم و غیر از شرکت در نماز جمعه خاطره هایی دیگر از معظم له دارم که بعضی از آنها به طور حتم در زیر بنای عقیدتی من سهم وافر داشته و تاکنون هم دارد و بدون تردید برای دیگران نیز مؤثر بوده است .
3- ارتحال آن مرحوم اوایل شب 25 محرم الحرام 1381 بوده است .

می رسیدند، و در عین حال احتیاطا نماز ظهر را همانجا فرادا می خواندند، چون مرجع عظیم الشأن آن زمان آیة الله العظمی سید ابو الحسن اصفهان با احتیاط در اعاده کرده بودند، من هم به تبع آنها و همراه با آنها یا جدا، با دوستان آن وقتم - که بعضی از آنها به رحمت ایزدی پیوسته اند. شرکت می کردم.

خطبه جمعه را آن مرد پاک، با وقاری خاص ، وطمأنینه ای لایق به انجام آن وظیفه الهی ، و تجملی مخصوص ، با خضاب ولباس و دلی نورانی که موجب تأثیر مؤعظه شان در قلوب مستعد و آماده بود، و با ادای نهایت احترام متناسب از اسامی مقدسه چهارده معصوم علیهم السلام می خواندند، وطبق معمول آنجا، تمام خطبه را به عربی می خواندند، ولی حاضران تحت تأثیر معنوی آن بودند و بعضی هم در اثر آشنایی به زبان عربی - ولو اندک . می فهمیدند. واعتراف می کنم لذتی که از آن وقت از استماع خطبة جمعه برده ام، تا این لحظه در کامم باقی است ، وهنوز شیرینی معنوی آن را احساس می کنم، و به دوستان عزیزم هم، گاهی عرض کرده ام که حالا هم بحمد الله مشتاق شنیدن خطبه های نماز جمعه هستم، وسعی می کنم از دستم نرود.

و بالاخره جدا خود را در این قسمت رهین انعقاد نماز جمعه و خطبه آن در وطنم جهرم، که اثر باقی مانده مرحوم آیة الله مجاهدا بوده و هست ، می دانم.

2- خاطره هایی از کارهای جنبی نماز جمعه

در کنار اقامه نماز جمعه، سه چیز دیگر هم احیانا انجام می شد که اثر تربیتی نافذی برای جمعی به همراه داشت، و در اعماق جان خود من، هنوز اثر آنها باقی است:

ص: 10

1- پیش از اقامه نماز جمعه گاهی جناب حجة الاسلام والمسلمین مرحوم آقای آقا شیخ عبدالحمید مهاجری رضی الله عنه روی پله دوم منبر می نشست و جریان کسانی که در دوران غیبت حضرت ولی الله اعظم حجة بن الحسن ارواحنا لتراب مقدمه الفداء) تشرف ملاقات با آن سرور نصیبشان شده بیان می کردند، او از شوق می سوخت و می گفت و خود می گریست. و از چشم دیگران، هم اشک شوق سرازیر بود.

2- پس از نماز ، مرد محترمی مشهور به آقای حاج دلاور (علیه الرحمة)(1)) دعای شریف چهل وششم از صحیفه مبارکه سجادیه (علی منُشئها ألف سلام وتحیة ) می خواند که دو جمله اول آن فراموشم نمی شود:

«یا مَنٍ یَرحَمُ مَن لا یَرحَمُهُ العِباد ، ویا مَن یَقبَلُ من لا تَقَلُهُ الِبِلاد.»

ای خدایی که ترحم می کنی بر کسی که بندگان بر او ترحم نمی کنند (یعنی آن که راندۂ درگاه خلق شد و بر او کسی ترحم نکرد و از همه نا امید است ، تو بر چنین کسی مخصوصا ترحم خواهی کرد و از ترحم خلق بی نیازش می گردانی) .

ای خدایی که از لطف وکرم ، آن کس را که غریب و رانده شهر و دیار باشد ، به درگاهت می پذیری(2)

راستی چه حسن مطلعی، چه اسماء حسنایی، کدام دل است که مجذوب معنای آنها نشود و با شنیدن و خواندن آنها روح امید در او زنده نگردد.

3- کار دیگر که پس از اقامه نماز جمعه بعضی از مؤمنان همیشه یا احیانا

ص: 11


1- به نام حاج محمد باقر جعفی (رحمة الله تعالی).
2- ترجمه و شرح صحیفه کامله سجادیه ، به قلم استاد الهی قمشه ای ص، 456.

انجام می دادند، زیارت قبر شریف مرحوم آیة الله العظمی سید عبدالحسین بود که این حقیر باز از مرحوم پدرم و مرحوم عمویم فرا گرفته بودم. آنها با نظر احترام وقداست به آن مکان محترم حاضر می شدند و قبر شریف را زیارت می کردند و همین لحظه که به یاد آن وقت افتاده ام احساس می کنم که حال و هوای داخل آن بقعه پاک و نشستن آنجا و تلاوت قرآن مجید برای من از شیرین ترین جریان های دوران خرد سالیم بوده است و این که بعضی فرموده اند از بعض ملازمان استماع شده که در بعضی از شب ها می دیدم که بقعه شریفه به مثابه روز روشن است»(1)، برای این جانب با سابقه ای که از روحانیت آن مکان شریف دارم کاملا قابل پذیرش است.

3- نماز باران

جریان آن روز که با پدر عزیز و عمومی مکرمم (رحمة الله علیهما) برای شرکت در نماز استسقای آن مرحوم حرکت کردیم ، از خاطره های بسیار شیرین وپر جاذبه دوران گذشته من است.

آنها با حال روزه بودند، چون از قبل اعلام شده بود که مردم سه روز روزه بگیرند، ولی خودم یادم نیست ، بعید نمی دانم که روزه بوده ام. رفتیم تا رسیدیم جلو منزل آقا، جمعیتی حاضر بودند و جماعتی ملحق می شدند، طولی نکشید که معظم له با مهابتی خاص با پای برهنه از منزل بیرون آمدند، آنگاه تمام جمعیت پا را برهنه کردند و تکبیر گویان با حال خضوع و خشوع به دنبال ایشان به طرف «قبله دعا» که آن وقت نام جای مخصوصی در بیابان بود و نشانه ای

ص: 12


1- دوحه احمدیه ص 665.

داشت و فعلا مسجد امام خمینی در آنجا بنا شده ، حرکت کردیم و به گمان قوی اطفال شیرخوار را آورده بودند و جدا از مادران قرار داده بودند، همان طور که بچه های گوسفندان را نیز از مادرانشان جدا کرده بودند.

نماز خوانده شد. پس از آن، آقا منبر رفتند، موعظه ای بلیغ ، اندرزی مؤثر و توسلی جدی انجام دادند، حضور علمای معظم دیگر که همان جا می شنیدم که می گفتند آقای حق شناس هم آمده اند و حدت وشکوه دیگری به جمعیت مخلص داده بود. از جمله آدابی که هر انسانی را تحت تأثیر خاصی قرار می داد ، یکی وارونه کردن لباسها و دیگری پشت دست ها را به طرف آسمان بلند کردن به جای کف دست ها هنگام دعا بود. (طبق دستوری که رسیده).

به طور یقین برای خود آن مرحوم و جمعی از علما و مؤمنان حالت انقطاع الی الله حاصل شده بود، ولذا عصر همان روز ظاهرا، یا شب باران رحمت الهی نازل گردید و شب که خدمت پدر و عمویم بودم از دو جهت خرسند و شادمان بودند: یکی برای استجابت دعا و آمدن باران و دیگری برای ذلت چند نفر بهایی در اثر استجابت دعا بود، زیرا آنها هنگام حرکت مردم برای نماز ، کنار کوچه ها زبان طعن گشوده واستهزاء کرده بودند، و در عوض آنها هم با دل آرام و اطمینان خاطر به سوی هدف پاک خود رفته و نتیجه گرفته بودند.

از این کرامت وجهات دیگر بود که درباره آن مرحوم گفتند و نوشتند که مردی مستجاب الدعوه وزاهد و متقی و بی اعتنا به مال دنیا بود (1)و درست گفتند و درست نوشتند .

ص: 13


1- دانشمندان و سخن سرایان فارس، ج 4، ص 902.

4- پشتکاری در راه تحصیل علم

وقتی به دنبال چند سال تحصیل در جهرم ، عازم تحصیل در شیراز شدم،

در اثر شرایط خاص مرحوم پدرم وعمویم (رضوان الله علیهما) - بخصوص موضوع تهیدستی که جدًاً آنها به آن خرسند بودند و هیچگاه گلایه ای نداشتند و بلکه شکر گزار هم بودند - دشوارشان بود که به من اجازه مسافرت بدهند، از آن طرف من هم کمال شوق به آن داشتم و بالاخره روی کمال ارادت به مرحوم سید علی اکبر بنا شد خدمت آقا برسیم، یک روز بعد از نماز جمعه خدمت ایشان رفتیم و در آن مجلس جمعی دیگر از مؤمنان نیز بودند، جریان مسافرت من مطرح شد، مرحوم آقا با این که معمولا کم حرف بودند، آن روز شرح حال والد معظمشان و سختی ها و دشواریهایی که در نجف اشرف در راه تحصیل علم متحمل شده بودند و ضمنا پشتکار عجیب ایشان را بیان فرمودند.

ای کاش عین عبارات آن روز این فرزند درباره آن پدر، تماما به یادم بود تا آن را این جا می آوردم. ولی جز دور نمایی از آن یادم نمانده که پشت کار آن مرحوم در درس خواندن را می رساند مثل این که گاهی نان یک هفته را به منظور رسیدن به مطالعه و نوشتن درس ها تهیه می کردند و به ظن قوی مسأله تهیدستی آن مرحوم در آن وقت محور فرمایش هایشان بود، و نمی دانم آن مطالب برای آماده کردن بیش تر من برای وضع طلبگی بود یا برای این که یک وقت من موجب آزردگی خاطر پدر عزیزم وعموی محترم نشوم، چون به طور کلی نسبت به آن دو نفر محبت بسیار عجیبی داشت که در این جا نمی توانم ذکر کنم . به هر حال ، جلسه تمام شد و باز در اثر اصرار من بنا شد خدمت ایشان بروم واستخاره بفرمایند. یک روز صبح اول وقت تنها در منزل ایشان رفتم

ص: 14

پیشکارشان به آقا خبر دادند تشریف آوردند بیرون و همان جلو منزل که آن وقت ها در یک بن بست قرار داشت ایستاده استخاره کردند، بد آمد و( دنباله آن این زمان بگذار تا وقت دیگر)، قهرأ موضوع مسافرت به تأخیر افتاد تا دیگر بار استاد معظم آیة الله جناب آقای حق شناس استخاره نمودند، خوب آمد و به شیراز آمدم.

5- روحیه معنوی سید

یکی از بزرگترین خدماتی که روحانیان معظم صالح (کثَّر الله أمثالهم) معمولا انجام می دهند، تربیت انسانهایی صالح وسالم ومتعبد است و طبق آن چه شنیده ام و آن چه خودم دیده ام، برایم روشن است که جماعت بسیاری زن و مرد از اهالی محترم لار وجهرم و داراب و فیروز آباد و اطراف آنها، که از قانتین وقانتات وصالحین وصالحات بوده و هستند، بهره عمیق از اثر معنوی و روحانی آن قائد بزرگ برده و مرهون وجود آن عالم بزرگ بوده و هستند. کسانی که درک نمازهای صبح آن عبد صالح نموده و صدای روح بخش او را در آن نماز ، شنیده اند می فرمایند ، نماز صبح را با قرائت «هل أتی» و «هل أتیک» در صبح پنج شنبه و دوشنبه و سوره «جمعه» و «منافقون» در صبح جمعه وسوره «فجر» و «عم» در سایر ایام ۔ چنان چه مستحب است . با یک صوت حسن ولحن مستحسن ادا می فرمود(1) و هیچ لذتی برای نفس آدمی وروح انسانی بهتر از استماع آن نبود(2)

ص: 15


1- حضرت آیة الله شریعتمداری جهرمی دامت برکاته نقل فرمودند از مرحوم آیت الله جناب آقای آقاسید فخر الدین آیة اللهی رحمة الله علیه (نوه دیگر دختری مرحوم سید) که جدمان به مقام یقین رسیده بود !! وحال کسی که به مقام یقین رسیده به خصوص در نماز جلوه گر است.
2- دوحه احمدیه، ص 622.

واگر آن مرد مخلص در آن روزگار که در نجف اشرف می زیست ، نظر به اصرار اساتید عظام وامر مطاع حجة الاسلام(1) لاجرم دعوت مرحوم حاج علی بزرگ الاری و جماعتی دیگر را اجابت فرمود و در سال 1309 ق لارستان را به مقدم خود مزین گردانید(2)، خدای منان هم چنین تقدیر فرمود که مردم بر متابعت واطاعت او وأستماع مواعظ بالغه ونصایح شافیة او حریص باشند، و در مساجد و مواضع عبادت، هزاران هزار از مؤمنین مشغول طاعت و عبادات ونوافل وواجبات شوند، بلکه بعضی از مؤمنین شب های جمعه و شب های قدر ودهه آخر ماه رمضان و شب های اعیاد، احیا می داشتند و ایام متبرکه در مسجد جامع اعتکاف می کردند و به برکت او، اعمال بریه وافعال خیریه، به واسطه تکرار، عادت ایشان شده بود(3)راستی که وجود یک عالم آگاه خدمتگزار چقدر برکات همراه دارد، از یک طرف این طور روح عبادت را در آنها زنده کند، و از طرف دیگر به قدری مردم را به کارهای خیر و فریاد رسی وا دار کند که این نمونه کارها برای آنها عادت شود، و بتوانند به آسانی انجام دهند و از طرفی هم به طوری آنها را از ظلم و ظالمان متنفر سازد که بعضی از آنها در آفتاب ، حرکت می نموده اند و می گفتند : نباید از سایه ظالم استفاده کرد(4)

ص: 16


1- منظور از حجة الاسلام ، رئیس الملة وامام الامة مجسمه عقل و درایت آیة الله العظمی حاج میرزامحمد حسن شیرازی (قدس الله اسراره الشریفه) است .
2- دو حه احمدیه ص 613 و 614
3- دوحه احمدیه ص 654 و 655 با مختصر تغیری در عبارت .
4- نور علم ، دوره سوم، شماره 6، ص 144.

6- حوزه علمیه وشاگردان سید

یکی از خدمات بسیار ارزنده مرحوم آیة الله لاری، تأسیس حوزه علمیه و تربیت طلاب در هر محلی که قرار می گرفتند، بوده است ، واین توفیق در هر یک از شهرستانهای لار وجهرم و فیروز آباد ، به تناسب زمان، نصیب آن عالم الهی بوده است، و همان طور که اول مقاله عرض کرده ام این جانب آن عصر نورانی را درک نکرده ام، ولی حضور بعضی از علمای معظمی که درک آن حوزه ها را نموده اند، شرفیاب شده ام و نزد بعضی از آنها درس خوانده ام که برای ادای اندکی از حقوق آنها شرح حال مختصری از آن عزیزان در این جا ذکر می کنم.

1۔ حضرت حجة الاسلام والمسلمین استاد معظم مرحوم آقای حاج شیخ عطاء الله حقدان (رضوان الله علیه ) که طبق آنچه از خود ایشان شنیده ام از حوزه الار بهره برده اند و طبق نقلی، از حوزه جهرم آن زمان هم استفاده کرده اند. در اول طلبگی حقیر، این عالم جلیل ، محور حوزه علمیه مختصری که در جهرم وجود داشت، بودند و در شکل گرفتن وضع طلبگی حقیر بسیار مؤثر بودند ووقتی مدرسه علمیه جهرم با مسجل کنار آن، در جریانی تحت تصرف تیپ در آمد، ایشان دو سه بار خانه هایی را برای ادامه حوزه در اختیار گرفتند که آخرین آن کنار یکی از دو منزلشان بود که حقیر شب ها آنجا می ماندم و از منزلشان برایم غذا می آوردند، و نزد معظم له مقداری از کتاب شریف عروة الوثقی خوانده ام . و در آن زمان استاد دیگرم حضرت حجة الاسلام والمسلمین مرحوم آقای حاج میرزا محمد نمازی رضی الله عنه نزد ایشان شرح لمعه وبعد شرح کبیر (ریاض) می خواند.

مرحوم آقای حاج شیخ عطاء الله با رنجهایی طاقت فرسا و تهیدستی فوق

ص: 17

العاده دست به گریبان بوده ولی استقامت و پشتکار او غالب بود ولذا توانست خدمتگزاری صدیق برای جامعه و حوزه امام عصر علیه السلام در جهرم باشد. نماز جماعت ایشان در مسجد نو بسیار محترمانه بود و معظم له از طرف مرحوم آیة الله العظمی آقای سید ابو الحسن اصفهانی اعلی الله مقامه الشریف وبعد از طرف آیة الله العظمی مرحوم آقای بروجردی نمایندگی داشتند، و خودم می دیدم که علمای بزرگوار و مردم محترم جهرم برای ایشان احترام خاصی قائل بودند و زبان تکریم داشتند.

آن وقت ها ایام عاشورا، در جهرم طرف صبح جز در منزل مرحوم آیة الله سید علی اکبر ، که معمولا خودشان مجلس را اداره می فرمودند، مجلس عزا نبود ومحلاتی که مرحوم آقای حقدان وسایر اساتید حقیر بودند با آنجا فاصله زیاد داشت ، مرحوم آقای حاج شیخ عطاء الله در صدد بر آمدند و در منزل خودشان صبح های عاشورا ، مجلس عزا منعقد نمودند، اما چه عزایی؟ به طور جدی باید بگویم ڈرگ ولا یوصف بود. در آن مجلس هر روز یکی از آقایان مرثیه خواندند، بعد یکی از آقایان علمای محترم، حضرت حجة الاسلام والمسلمین استاد گرامی مرحوم آقای حاج سید محمد رضا اصفهانی رحمة الله علیه یا استاد گرامی مرحوم حجة الاسلام والمسلمین آقای حاج سید محمد احمدی رحمة الله علیه یا استاد گرامی مرحوم حجة الاسلام والمسلمین آقای حاج سید حسن نائینی رحمة الله علیه یا دیگری از علمای معظم منبر تشریف می بردند. ولی حضرت استاد حجة الاسلام والمسلمین جناب آقای حاج سید ابراهیم حق شناس هر روز کمال تواضع و وقار و خلوص روی منبر ، کتاب مواعظ مرحوم آیة الله العظمی حاج شیخ جعفر شوشتری (قدس الله اسراره) را به دست

ص: 18

می گرفتند و عین عبارتهای آن واعظ کم نظیر را می خواندند. من واقعا نمی توانم صفا و روحانیت و تأثیر آنهای در مستمعان بیان کنم. ووقتی ذکر آن مقدار مصیبت که مرحوم شوشترین متعرض شده بودند پایان می یافت مرحوم آقای حق شناس، که خود در روضه خواندن هم تخصص داشت، با لحنی بسیار گیرا که واقعا مجلس را همیشه و همه جا منقلب می کرد و خود هم معمولا گریه می کرد مقداری ذکر مصیبت می نمود.

مرحوم آقای حاج شیخ عطاءالله در نهم صفر 1371 برابر با آبان 1330 در شیراز به رحمت ایزدی پیوستند و در قبرستان فردوس جهرم دفن شدند.

2۔ جناب حجة الاسلام والمسلمین آقای حاج شیخ عبدالحمید مهاجری، قبلا هم به مناسبت افاضه ای که قبل از نماز جمعه احیانا داشتند، ذکر خیرشان شد. این جانب به معرفی عبیر صالح، مرحوم آقا ملا محمد مؤمن چند روز در جهرم خدمتشان کتاب البهجة المرضیة وشرح باب حادی عشر خوانده ام. آن مرحوم مورد علاقه و محبت خاص مرحوم آقا سید علی اکبر آیة الهی (علیهما الرحمة) بوده اند و هنگام مسافرت، برای اقامه نماز جمعه و جماعت ایشان را نصب می نموده اند. و در اجازه ای که برای ایشان مرقوم فرموده اند در شأن او می نویسند:

«سلمان الزمان وعمار الدوران الذی اطمئن قلبه بالایمان ... کما شرح الله صدره للإسلام وکتب علی قلبه الإیمان ومفرقة الإمام ووفقنا الله لتعظیمه وتکریمه وأداء حقوقه ..»

آن مرحوم پیش از اقامت شان در جهرم به اذن مرحوم آیة الله سید

ص: 19

عبدالحسین در نوایگان اقامه جمعه و جماعت می فرموده اند(1)

3- حضرت آیة الله آقای حاج شیخ غلامحسین دارابی شرعی (2) معظم له که شرف دامادی شان در بلده طیبه قم نصیب حقیر شده است از عباد الله الصالحین واز کسانی که جدا مبدأ و معاد را باور دارند، بود. آن مرد الهی دوبار از داراب به لار رفته اند و خدمت مرحوم آیت الله العظمی لاری رسیده اند، یک بار بعد از وفات پدر با ایمان محترمشان مرحوم لطفعلی بوده که آن وقت حدود سیزده سال داشته اند و پدرشان در اثر ارادت به مرحوم آیت الله ، خانه و مخلفات آن را در وصیت به معظم له واگذار کرده بوده است.

ایشان با یکی از اقوام به لار می روند و جریان را خدمت حضرت آیت الله عرضه می دارند، آقا هم خانه را بر می گردانند و می فرمایند مخلفات خانه را قیمت کنید و وجه آن را بفرستید (3)

و بار دیگر برای تحصیل بوده که جریان آن را از یاد داشتهای فرزند مکرمشان حجة الاسلام جناب آقای حاج شیخ عبدالکریم شرعی نقل می کنیم.

مرحوم آیة الله حاج شیخ غلامحسین شرعی دارابی (معروف به شیرازی) ... ضمن اشتغال به کسب ، نزد علمای محل به تحصیل می پرداخت ، هم وصیت پدر و هم علاقه شخصی به تحصیل علوم دینی ، او را مصمم کرده بود با جدیت تمام درس بخواند، اما متأسفانه در محل، حوزه علمیه ای نبود، علمای محل هم به علت اشتغال به امور اجتماعی و حل مشکلات دینی مردم و پاسخ به

ص: 20


1- مقدمه دوحه احمدیه، ص 565.
2- والد معظم اخوان محترم شرعی در بلدة طیبة قم (دامت برکاتهما).
3- از نقل های خانوادگی .

مراجعات اهالی، فرصت تدریس مرتب نداشتند. مرحوم حاج شیخ تصمیم گرفت به شهرستان لار رود؛ زیرا در همان ایام آیة الله العظمی حاج سید عبدالحسین لاری حوزه ای در لارستان تأسیس کرده بود و محیط برای تحصیل مناسب بود.

مرحوم حاج شیخ با اجازه مادر قطعه باغی از سهم الارث خود می فروشد و مخارج شش ماه اقامت در لار را برداشته با قافله ای راهی آن شهرستان می شود.

و پس از گذشت مدت کمی، حاج شیخ احساس ناراحتی می کند، مثل این که در ودیوار لار در چشمش تاریک شده نمی تواند درس بخواند، دلش آرام و قرار ندارد، می خواهد به وطن بر گردد، به سراغ قافله می رود ، خوشبختانه قافله ای عازم داراب بوده است و حاج شیخ به کاروان سالار مراجعه می کند، کاروان سالار می گوید : سه مرکب داریم با هم اجاره می دهیم، چاره ای نبود هر سه را اجاره می کند، و برای آنکه مرکب ها بدون بار نباشند با پولی که همراه داشته جنس مناسبی برای داراب می خرد و حرکت می کند، و سه روزه بعد وارد داراب می شوند، بیرون حیات منزل ، محلی برای تخلیه بار وجود داشته ، بار را پیاده می کند و وارد حیات می شود. مادرش که مشغول جارو کردن بوده صدای فرزندش را می شنود که سلام علیک، رویش را به طرف در منزل بر می گرداند و جواب می دهد: غلامحسین تویی؟؟ به سجده شکر می رود و بر می خیزد و می گوید: مادر دلم برایت تنگ شده بود و دوری ات را نتوانستم تحمل کنم، چهارده هزار صلوات نذر چهارده معصوم علیه السلام کردم و الان که جارو می کردم صلوات مربوط به آقا امام زمان تمام شد، آخرین صلوات را بر لب داشتم که تو

ص: 21

وارد شدی! بالأخره معظم له در زمان مرحوم آیة الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی وآیة الله العظمی نائینی (قدس سرهما) مشرف به نجف می شوند و حدود پنج سال در آنجا اشتغال به تحصیل داشتند و در اثر روح پاک و قلب با صفایی که داشتند گاهی کرامت خاصی از امیرالمؤمنین نصیبشان شده که فرزند مکرمشان جناب حجة الاسلام خطیب معظم آقای حاج شیخ عبدالکریم دامت برکاته در شرح حالی که از معظم له تهیه نموده ذکر فرموده اند(1)

بعد به داراب بر می گردند و آنگاه با مادر محترمه و خانواده مکرمه شان در زمان مرحوم آیة الله العظمی مؤسس، آقای حاج شیخ عبدالکریم (قدّس الله سره الشریف) به قم مشرف می شوند و در اواخر حیات آن مرد الهی از درسشان بهره مند می شود.

همان طور که از محضر درس مرحوم آیة الله العظمی سید محمد تقی خوانساری وآیة الله العظمی صدر وآیة الله نویسی (قدس الله اسرارهم) واز محضر درس سید الطائفة، آیة الله العظمی بروجردی (قدس الله سره وطیب رمسه) استفاده ها برده و به مقام رفیع اجتهاد نایل می گردند و عنایات خاصه ای نصیبشان شده که بعضی از آنها را آقازاده معظمشان در همان شرح حال ذکر نموده اند.بار دیگر در زمان ریاست مرحوم آیة الله العظمی برجردی به داراب برگشتند(2) و بسیار مورد احترام اعجاب آمیز روحانیت والامقام آنجا (رضوان الله علیهم اجمعین) مخصوصأ حضرت آیة الله نتابه به (که حقا عالمی شایسته

ص: 22


1- شرح حال خطی .
2- سالهای 32 - 33. شرح حال خطی ، س 31.

وزاهدی وارسته به تمام معنی الکلمه بودند) و نیز مورد ارادت کامل مردم محترم آنجا بودند و در حوزه ای که مرحوم آیة الله نابه رضوان الله علیه تأسیس کرده بودند و مایه برکات فراوانی بوده و هست تدریس می فرمودند و در همان زمان ، توده ایها تبلیغات فاسد خود را می کردند که مرحوم آقای حاج شیخ ، با شجاعت روحی خاصی که داشتند شروع به مبارزه با آنها نمودند. آقا زاده معظمشان دامت افاضاته می نویسند:

«... در نوک تیز مبارزات قرار داشتند و از تهدید آنها نمی ترسیدند . دفاع ازدین را ولو به قیمت نثار کردن جان ، بر خود واجب می دانست ، با سخرانیهای روشنگر افکار مادی را تحلیل و نقد می کرد و به سادگی ، بطلان آن افکار را نشان می داد »(1).

آقای حاج شیخ دوباره به قم مراجعت نموده و سرانجام ضمن حادثه ای دلخراش (2) که در خیابان آذر نزدیک مدرسه مبارکه رضویه (صلوات الله علی ابی الحسن الرضا) رخ می دهد! در 24 صفر 1391 به جوار رحمت ایزدی انتقال می یابند. حقیر آن وقت در جهرم بودم و استاد با وفا و مهربان، جناب آیة الله آقای حاج حق شناس (طاب ثراه) بسیار محبت نمودند و دستور اقامه مجلس ترحیم بسیار محترمانه ای در حسینیه شاه زاده ابراهیم دادند و همین طور چند مجلس دیگر از جمله از طرف جناب آیة الله زاده حجة الاسلام آقا سید عبدالحسین آیة اللهی (دامت افاضاته) در صحن مقبره مرحوم سید (علیه الرحمة) منعقد گردید.

ص: 23


1- شرح حال خطی ، ص 33
2- پرتاب شدن با سر از پیاده رو به خیابان در اثر برخورد یک دوچرخه سوار با ایشان در پیاده رو .

4 - مرحوم آیة الله جناب آقای شیخ عبد الصمد فاضلی فیروز آبادی (رضوان الله علیه). آن مرحوم از شاگردان و مریدان سید (علیه الرحمة) در فیروزآباد بوده است و جریاناتی از برکات توقف ایشان در فیروز آباد نقل می فرموده که در مجله نور علم ذکر شده است، آن مرد الهی در فیروزآباد از شاگردان مرحوم سید عبدالحسین لاری بوده و در آنجا به دست او معمم شده است (1)

این جانب در جریان اخراج علمای معظم از نجف اشرف در بلدة طیبة قم، مکرر خدمتشان رسیده ام؛ عالمی وارسته و متعبد و زاهد وصابر بود، هر بار که خدمتشان شرفیاب می شدم یک فرع فقهی را مطرح می فرمودند و استفاده می کردم.

بخش دوم

چون کتابهای علمی آن مرد بزرگ در کنگره ای که به نام شریفشان تشکیل می شود، فراوان در دسترس قرار می گیرد، این قسمت را با رساله ای که راجع به علم امام به نام «معارف السلمانی بمراتب الخلفاء الرحمانی» مرقوم داشته اند شروع می کنم.

ایشان در این کتاب ابتدا محل بحث را به تفصیل تبیین نموده و توضیح داده اند، آنگاه با آیات کریمه وروایات بر آن استدلال نموده و جوانب گوناگون این مطلب را تا حدود فراوانی بررسی نموده و از شبهه های مختلف پاسخ

ص: 24


1- نور علم ، دوره سوم، شماره 6، ص 144.

داده اند، همان طور که نظر دیگران و استدلالهای آنان را بیان فرموده و پاسخ داده اند.

ما در اینجا تنها موضوع بحث علم امام با دو دلیل ایشان از قرآن کریم به طور فشرده ذکر می کنیم:

1- منظور از امام آن شخصیتی است که از طرف خدای جهان بر تمام بشر ریاست (دین ودنیوی) داشته باشد (نه خصوص امام در برابر پیامبر).

2۔ منظور از علم در این جا، آن علم خدا دادی است که از راه الهام یا وحی (بدون وساطت فرشته) یا به واسطه روح القدس یا مانند این راه ها به شخص نبی یا وصی علیهم السلام داده می شود. (فرق این علم با علم ذاتی خداوند روشن است).

3- محل بحث علم حضوری است، یعنی علمی که هم اکنون معلومات بدون هیچ گونه پرده وابهامی نزد او منکشف وحاضر باشد، نه این که توان آن داشته باشد که به نیروی اراده ، هر وقت خواست بداند آن وقت آن را بداند.

4 - باز محل بحث این است که این علم به تمام ما کان وما یکون، چه آنها که در حوزه احکام و موضوعات شرعیه باشد یا غیر آن، مانند علم به وقت قیامت و مرگ و میرها متعلق باشد(1)و آنگاه پس از ذکر مطالبی می فرمایند:فمن الآیات المثبتة... وقوله تعالی : (لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا) (2)

ص: 25


1- معارف السلمانی، ص 2 با تلخیص .
2- سوره احزاب (33): 33.

وقوله تعالی : (إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ)(1)نظرة إلی أن عموم إذهاب الرجس، والتطهیر ، والاصطفاء من جمیع المناقص الظاهریة والباطنیة وشوائب الکدر و ظلمات الجهل والسهو دال علی کل من المطلوبین من عموم علمهم فعلیته).

از آیاتی که این مطلب را اثبات می کند... گفتار خداوند است، خدا می خواهد که هر پلیدی را تنها از شما اهل بیت دور کند، و شما را پاک گرداند، به پاکی خاصی.

به حقیقت خداوند آدم ونوح و آل ابراهیم(2) وآل عمران را بر همه جهانیان برگزیده است.

چون دور کردن هر پلیدی و پاکیزه نمودن به پاکی خاص (در آیه اول) و برگزیدن بر همه جهانیان (در آیه دوم) شامل تمام منقصت های ظاهری و باطنی و لکه های تیرگی و ظلمت های جهل و نادانی وسهو واشتباه می شود و همه آنها برداشته شده دلالت بر هر دو مطلب (1 - دانستن ما کان وما یکون با علم خدا دادی ، 2- آن هم با علم حضوری و فعلی برای پیامبر اکرم و اوصیای او (صلوات الله علیهم اجمعین) دارد.

آن عالم جلیل ، در رساله «اکسیر السعادة فی أسرار الشهادة» ذیل آیه کریمه(وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا )(3) . پس از ذکر مطالبی راجع به معنای کلمه

ص: 26


1- سورة آل عمران (3): 33.
2- آل ابراهیم ، شامل اهل بیت علیهم السلام است ، چون از نسل پاک و طیب ابراهیم (صلوات الله علیه و علیهم)هستند .
3- سوره بقره (2): 31.

اسماء ومنظور از آن، در توضیح تعلیم و آموزش اسماء به جناب آدم علیه السلام می فرماید:

«ثم المراد من تعلیم الاسماء لیس تعلیم خصوص الفاظها الدالة علی معانیها فقط لرجوعه الی تعلیم اللغة وعدم صلوحه بمقام الامتنان والتفضیل، ولا بحال المفضل علیه بل المراد تعلیم حقائق الاشیاء وعللها الأربع ، الفاعلیة ، والمادیة ، والصوریة ، والغائیة ، وجمیع اسبابها وموادها وذواتها وکیفیاتها وکیفیات صنعها وما یصنع منها وفیها وعلیها وبها ولها ومعها وما علیها من مصالحها ومنافعها وخواصها وفوائدها ومضارها و مصلحها ومفسدها وآثارها و علائمها وترکیبها وجمیع ما یتعلق بها»(1)

اینجا به مناسبت بحث وبه عنوان ختامه مسک ، تذکرة عرض می کنم که یکی از ذریه طیبه سید، عالم تقی صالح ورع مؤید به تأییدات خداوند غنی، مجبوب القلوب خاص وعام، نویسنده توانای دل سوز، بزرگ مرد اخلاقی . کسی که استاد عزیزمان مرحوم آقای حق شناس که همه را مجذوب اخلاق کریمه خود کرده بود، به او ارادت می ورزید، حضرت آیة الله معظم مرحوم آقای سید علی اصغر رکنی لاری (قدس سره ورضوان الله علیه) کتاب ارزنده ای در علم وسیع و پهناور پیامبر اکرم و ائمه اطهار (علیهم افضل السلام) به نام رد و انتقاد بر کتاب کلید فهم قرآن دارند و از روی کمال خلوص وفروتنی نویسنده را یکی از دانشجویان دینی لار قرار داده اند و آنجا در بیان آیه کریمه بالا هم مستوفی بحث نموده اند. (رَبَّنَا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنَا وَإِلَيْكَ أَنَبْنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ).

ص: 27


1- اکسیر السعادة : 47.

ص: 28

ص: 29

ص: 30

اندیشه های کلامی آیة الله لاری

اشارة

اندیشه های کلامی آیة الله لاری

حجة الاسلام والمسلمین علی ربانی گلپایگانی

ص: 31

ص: 32

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

علم کلام در فرهنگ و تمدن اسلامی جایگاه ویژه ای دارد. بحثهای کلامی پیوسته از گستردگی، تنوع واهمیت خاصی بر خوردار بوده است، بدین جهت علاوه بر عده ای از نخبگان که بحث کلامی را مهمترین یا یگانه رسالت دینی خود برگزیده اند، غالب مفسران و فقیهان ومحدثان اسلامی نیز به این مهم بذل عنایت کرده اند، و حتی آنان که به ظاهر علم کلام را نکوهش کرده اند، در عمل و به شیوه ای دیگر کار کلامی انجام داده اند. در دنیای تسن، «معتزله» پیشاهنگان کلام عقلی و استدلالی به شمار می روند که پس از انقراض این مذهب ، کلام عقلی اهل سنت در دو مکتب «اشعریه» و «ماتریدیه» به حیات خود ادامه داد. که عقل گرایی در مکتب دوم نمایان تر از مکتب نخست است.

تفکر عقلی و پرداختن به رسالت کلامی در جهان تشیع» وضع وشأن دیگری دارد. امام علی علیه السلام و پس از وی دیگر امامان معصوم شیعه آموزگاران معصوم علم کلام به شمار می روند. آنان علاوه بر اینکه خود به بحثهای کلامی اهتمام بالایی داشته اند. و مطالب بلندی را آموزش داده اند، شاگردان بر جسته ای

ص: 33

نیز پرورش داده و حوزه های کلامی فعال و گسترده ای را بنیان نهاده اند. این حرکت استوار و حکمت مدار در عصر غیبت امام معصوم علیه السلام ما توسط دانشمندان گرانمایه شیعه ادامه یافت، و در هر دوره نخبگانی همانند «شیخ مفید» ، «سید مرتضی»، «شیخ طوسی» ، «سدید الدین حمصی»، «ابن میثم بحرانی»، «خواجه نصیرالدین طوسی»، «علامه حلی»، «فاضل مقداد» و ... این حرکت اصیل را رهبری کردند. و در این راه شاگردانی را پرورش داده و آثار گرانبهایی را آفریدند، و با تلاش و جهاد کلامی خود از حریم عقاید اسلامی دفاع کردند.

«آیت الله سید عبدالحسین نجفی لاری» (1262- 1342 ه ق) یکی از فارسان این میدان است. او که مجتهدی توانا و فقیهی مجاهد و پرهیزگار بود، در کنار مرجعیت فقهی وزعامت سیاسی ورهبری جهاد علیه استعمار روس و انگلیس در زمان خود، در عرصه کلام و عقاید نیز قیام کرد و به تبیین عقاید حقه و دفاع از آن پرداخت. وی در این باره کتابی را به نام «هدایة الطالبین فی اصول الدین» تألیف نمود که از پنج مقصد ویک خاتمه تشکیل شده است.

مقصد اول آن درباره خداشناسی است که مشتمل بر بحث درباره دلایل اثبات وجود خدا، صفات ثبوتیه وسلبیه ، توحید و مراتب آن می باشد.

مقصد دوم درباره نبوت است که از چهار فصل تشکیل شده است و مسایل مربوط به نبوت عامه و خاصه را بررسی کرده است.

مقصد سوم درباره امامت است که به تبیین مباحث آن از دیدگاه شیعه و بر پایه دلایل عقلی ونقلی پرداخته است.

مقصد چهارم درباره عدل الهی است که بسیار موجز و کوتاه است. مقصد پنجم درباره معاد است که این مبحث نیز به اختصار بررسی

ص: 34

شده است.

وخاتمه کتاب به بررسی حدیث معروف «افتراق امت» و تعیین فرقه ناجیه اختصاص یافته است.

معظم له کتابی نیز درباره قلمرو و چگونگی علم امام تألیف نموده و آن را معارف السلمانیة فی کیفیة علم الامام وکمیته» نامیده است.

از عبارتی که در مقدمه کتاب مزبور آمده به دست می آید که ایشان رساله ای نیز در رد جبریه تألیف کرده است. چنان که گفته است: « در رساله ای مستقل درباره شبهات جبریه و پاسخ آنها به تفصیل بحث کرده ایم».

موضوع بحث در رساله «المعارف السلمانیه» به گفته مؤلف محترم آن عبارت است از دو چیز. یکی مقدار علم امام علیه السلام از این جهت که آیا به همه چیز تعلق گرفته است یا نه، و دیگری چگونگی علم او از این جهت که علم حضوری و فعلی است با ارادی و شأنی؟

وی نخست ، مقصود از امام را در این بحث بیان نموده و یاد آور شده است که مقصود، نه امام در اصطلاح متکلمین اسلامی است، و نه مطلق معصوم که شامل فرشتگان نیز بشود، بلکه مقصود مطلق کسی است که از جانب خداوند دارای ریاست عمومی الهی است که پیامبران و امامان را شامل می شود.

آنگاه یاد آور شده است که بحث درباره علم ظاهری امام نیست، زیرا در چنین علمی که از طریق حواس و ابزارهای عادی معرفت حاصل می شود، فرقی میان امام و افراد دیگر نیست، بلکه بحث درباره علم باطنی ولدی امام است که از طریق الهام یا وحی یا روح القدس و مانند آن که مخصوص انبیاء و اوصیاء است حاصل می شود.

ص: 35

مطلب دیگری که در آغاز رساله بررسی کرده است، توضیح درباره علم حضوری امام و تفاوت آن با علم حضوری خداوند به موجودات است. سپس به بیان کمیت و قلمرو علم امام، بنابر قول به عمومیت علم او ، پرداخته است ، و آن اینکه به صورت موجبه کلیه از همه چیز، اعم از گذشته و آینده ، آگاه است.

آنگاه به نقل و بررسی نصوص وروایاتی پرداخته است که بیانگر این مطلب است که خداوند مرتبه ای از علم را به خود اختصاص داده و جز او کسی از آن آگاه نیست ، نه فرشتگان مقرب ونه پیامبران مرسل، و در توجیه تعارض این نصوص با نصوصی که بر عمومیت علم آنان دلالت دارد، احتمالات زیر بیان شده است:

اس طرح نصوص نافیه .

2- حمل آنها بر تقیه .

3- حمل بر نفی علم حضوری نه علم أرادی به قرینه روایاتی که می گوید: «لو شاء الامام أن یعلم لعلم».

4- حمل بر علم معلق که در آن «بدا» را می یابد، نه علم حتمی که قابل تغییر نیست، چنان که از برخی روایات مربوط به مقدرات در لیلة القدر ومانند آن به دست می آید.

5 - عکس احتمال چهارم، یعنی نصوص نافی ناظر به علم محتوم است . ونصوص مثبت ناظر به علم معلق و تغییر پذیر ، چنان که از برخی احادیث استفاده می شود.

6. حمل بر اینکه مقصود نفی لزوم عمل به آن علم است.

7- حمل روایات نافی بر نفی اذن ورخصت در اظهار چنین علمی برای

ص: 36

مردم، به خاطر مصالح عمومی که عدم اظهار آن را اقتضا می کند، زیرا اگر از همه چیز آگاه شوند، دست از انابه و تضرع ودعا و تلاش در امور زندگی بر خواهند داشت ، چنان که از برخی روایات به دست می آید.

8- نفی علم به چنان مطالبی مخصوص برخی از انبیاء و اوصیاء است. نه همه آنان، چنان که برخی از روایات بر آن دلالت می کند. و پس از آن، نظریة منکران عمومیت علم امام را توضیح داده که مقصود آنان نفی عمومیت علم در مورد احکام دینی و موضوعات کلی احکام، نیست، بلکه مقصود، نفی عمومیت علم امام در موضوعات جزئی است . در این باره سه نظریه مطرح شده است.

نظریه نخست عمومیت علم امام نسبت به این موارد است ، و نظریه دوم، نفی عمومیت علم امام نسبت به آن است، و نظریه سوم تفصیل داده است ، یعنی نسبت به موضوعاتی جزئی که کلی آنها حکم شرعی دارد، به عمومیت علم امام قائل شده است، مانند علم به پدر بودن زید، زیرا عنوان ابوت و پدری احکامی چون وجوب احترام و توارث دارد، در اینجا جهل به موضوع موجب جهل به حکم خواهد بود، ولی نسبت به موضوعاتی جزئی که کلی آنها موضوع حکم شرعی نیست، به عمومیت علم امام قائل نشده است، مانند نام خاص اشخاص .

در اینجا مؤلف بزرگوار به نقل نظریه مرحوم صدوق و موافقان او درباره سهو معصوم و نفی علم امام نسبت به موضوعات پرداخته و سپس در مقام توجیه کلمات آنان بر آمده به گونه ای که با نظریه عمومیت علم امام سازگار افتد.

بخش عمده کتاب به نقل و تبیین آیات و روایاتی که به عمومیت علم امام دلالت می کند و نقل روایات معارض و جمع میان این دو دسته اختصاص

ص: 37

یافته است و بالاخره مؤلف، نظریه خود را که عمومیت علم امام و حضوری و فعلی بودن آن است را اثبات می کند.

از آنجا که نقل و بررسی اندیشه های کلامی مرحوم لاری در گنجایش یک مقاله نیست، نوشتار حاضر به بررسی آراء معظم له پیرامون خداشناسی اختصاص یافته و از سه بخش تشکیل شده است:

1- بخش اول براهین اثبات وجود خدا

2- بخش دوم صفات ثبوتیه وسلبیه

3- بخش سوم توحید و مراتب آن .

الف: براهین اثبات وجود خدا

اشارة

مجموع براهین یا دلایلی که در کلام آیة الله لاری تصریح یا تلویحا بر وجود خداوند اقامه شده، هفت برهان است که به نقل وشرح مختصر آنها می پردازیم.

1- برهان وجوب وامکان

1- برهان وجوب وامکان(1)

متن: «از بدیهیات عقل است که ممکن به خودی خود محال است وممتنع که موجود شود، بلکه لابد است که غیر ممکنی او را ایجاد کند و از عدم بوجود آورد و آن منحصر به واجب الوجود است ، پس وجود ممکنات دلیل قاطع است بر وجود صانع واجب الوجود».

شرح: شکل منطقی برهان مزبور را می توان در قالب قیاس استثنایی زیر

ص: 38


1- این برهان در الهیات مسیحی به برهان جهان شناختی (CosmologicalArgument)معروف است.

تقریر کرد.

اگر ممکن الوجود موجود است، واجب الوجود نیز موجود است . لیکن ممکن الوجود موجود است . پس واجب الوجود نیز موجود است .

در این قیاس از حق بودن مقدم، حق بودن تالی نتیجه گرفته شده است ،

و از نظر قوانین منطق صوری در درستی این استدلال تردیدی وجود ندارد .

این شیوه استدلالی در منطق نمادی (سمبلیک) به گونه زیر است:

الصورة

از نظر منطق ، ماده استدلال مزبور مبتنی بر صدق دو مطلب است : 1- ممکن الوجود موجود است . (درستی یا صدق مقدم) 2۔ ممکن الوجود مستلزم واجب الوجود است (درستی یا صدق ملازمه)

در اینجا لازم است دو مفهوم ممکن الوجود وواجب الوجود را مورد تأمل قرار داده ویژگی آنها را بازشناسیم، ممکن الوجود آن است که بودن برای او ضرورت ندارد، و در نتیجه وابسته به غیر وفنا و زوال پذیر هست. ولی واجب الوجود آن است که بودنش ضروری است، وزوال وفنا در آن راه ندارد و در هستی خود وابسته به غیر خود نیست.

حال با توجه به مطالب فوق وقتی در هستی خود واشیاء دیگر نظر می کنیم آنها را در معرض تغییر و تبدل وزوال ومشروط و وابسته به غیر خود می بینیم. و بدین طریق ممکن الوجود بودن آنها را استنباط می کنیم. پس صدق ودرستی مقدم ثابت می شود .

ص: 39

اما ملازمه میان وجود ممکن الوجود ووجود واجب الوجود، با تحلیل عقلی به دست می آید، زیرا ممکن الوجود به لحاظ ذات خود، دارای هستی نیست، و از طرفی فرض این است که موجود است و هستی دارد، پس برای آنکه تناقض لازم نیاید، باید گفت وجود و هستی ممکن الوجود از غیر او سرچشمه می گیرد، وغیر ممکن الوجود یا ممتنع الوجود است یا واجب الوجود، و از آنجا که ممتنع الوجود محال است که مبدء و علت وجود ممکن باشد، پس وجود ممکن از واجب الوجود ناشی شده است.

روشن است که ملاک این برهان ، کیفیت یعنی وصف امکان برای ممکن الوجود است و نه کمیت یعنی شماره ممکن الوجود، بنابراین فرض تعداد بسیار و بی شمار برای ممکن الوجود معادله را علیه برهان تغییر نخواهد داد.

تقریر مزبور از روشن ترین و دقیق ترین تقریرهای برهان وجوب و امکان است که از ابتکارات خواجه نصیرالدین طوسی است که در مبحث امتناع تسلسل علل «تجرید الاعتقاد»(1)آورده ، وحکیم لاهیجی(2) به خوبی آن را تقریر

کرده، واستاد مطهری نیز با عبارتهای گویایی به تقریر آن پرداخته است(3)

2- برهان اتقان صنع

2- برهان اتقان صنع (4)

متن: «هرگاه [انسان] تأمل کند موجودات را از آفتاب و ماه و ستارگان

ص: 40


1- کشف المراد ، مبحث علت و معلول، مسأله چهارم .
2- شوارق الالهام، ص216. 215.
3- اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج3، ص136 - 134.
4- Argument of dersign

و آسمانها و زمین و کوهها و دریاها و چشمه ها و نهرها و باران و حیوانات ووحوش وطیور وشب وروز و جن وانس وغیر اینها با آنچه در آنهاست از صنایع عجیبه وبدایع غریبه و جگم ومصالح کثیره که عقول عقلا از درک آن عاجز وأفهام از کیا از احاطه آن قاصر است ، قطع می کند به اینکه اینها خود به خود از عدم بوجود نیامده اند بلکه لابد است از برای آنها از صانع مدبر حکیمی (وسنریهم آیاتنا فی الآفاق وفی انفسهم حتی یتبین لهم أنه ظالحق»)(1)بلکه هر که تأمل کند در کیفیت خود و ملاحظه حکم و مصالح مخلوقه در خود نماید ، قطع به این مطلب از برای او حاصل می شود «من عرف نفسه فقد عرف ربه».بلکه تأمل و تفکر در اضعف مخلوقات مثل پشه و زنبور عسل کافی در این

مطلب است».شرح: برهان اتقان صنع یا دلیل نظم یکی از براهین و دلایلی است که پیوسته مورد توجه متکلمان الهی بوده است، و از آن برای اثبات وجود خدا ویا اثبات برخی از صفات کمال خداوند مانند علم و قدرت به آن استناد شده است . در قرآن کریم و احادیث اسلامی - بویژه در روایات شیعه - نیز از جایگاه ویژه ای بر خوردار است .

قرآن کریم جهان را آیه و نشانه وجود خدا، و حوادث و پدیده های طبیعی را نشانه ها و آیات وجود خدا و صفات کمال الهی می داند، از جمله آیات در این باره همان آیه 53 سورة فصلت است که در کلام مرحوم لاری به آن اشاره

ص: 41


1- فصلت: 53.

شده است.

مصنف محترم برهان اتقان صنع را در سه سطح مطرح کرده است:

1- مطالعه پدیده ها و حوادث بزرگ طبیعت. مانند خورشید، ماه، ستارگان ، آسمان ، کوهها، دریاها، شب ، روز وغیره .

2 - مطالعه در خلقت انسان و نظام شگفت آور وجود او .

3- مطالعه موجوداتی که از نظر جثه بسیار کوچک و ناتوانند مانند پشه ، وزنبور عسل.

در کلام مصنف حدیث نبوی «من عرف نفسه فقد عرف ربه» بر مطالعه خلقت انسان و آیات انفسی تطبیق شده است، یعنی کلمه نفس در حدیث بر کل وجود انسان (مجموع روح و بدن حمل شده است، ولی مشهور میان صاحب نظران این است که مقصود از «نفس» همان روح و روان انسان است.

مؤید کلام مصنف، حدیثی است که مرحوم صدوق در کتاب توحید نقل کرده است، در این حدیث آمده است که هشام بن سالم از هشام بن حکم پرسید : اگر کسی از من بپرسد که خدا را چگونه شناخته ام چه بگویم؟ هشام بن حکم در پاسخ گفت : بگو خدا را از طریق وجود خودم شناختم ! چرا که آن نزدیک ترین چیزها به من است ، و من با دقت در وجود ، خود آن را مرکب ومؤلف از اجزای مختلف یافتم، و هر یک ، ساختار و شکل ویژه ای دارد، و برای من اعضاء وحواس گوناگون است که هیچیک از حال دیگری خبر ندارد و ضعف و فرسودگی بر همه آنها حاکم است، و از نظر عقل وجود تألیف و ترکیب ، بدون تألیف کننده محال است . پس وجود من ، صانع و آفریدگاری دارد چنان که خداوند در قرآن می فرماید :

ص: 42

(وَفِي أَنْفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ)(1)

در این روایت که از هشام بن حکم شاگرد برجسته مکتب اهل بیت علیهم السلام نقل شده، کلمه «نفس» به کل وجود انسان تفسیر شده است، چنانکه کلمه «نفس» در آیه کریمه قرآن نیز بر همین معنا حمل شده است.

تقریر برهان نظم

برهان نظم از دو مقدمه تشکیل شده است: ا- بر عالم طبیعت نظم حاکم است.| 2 - تحقق نظم ملازم با دخالت عامل علم قدرت و انتخاب است.

نتیجه دو مقدمه مزبور این است که عالم، طبیعت معلول علت و آفریدگاری دانا، ترانا و مختار و مرید است.

مقدمه اول آن از طریق حس و تجربه اثبات می شود، وجود نظم در عالم طبیعت، بویژه در حیات جانداران امری است روشن وشک و تردید در آن روا نیست.

واگر چه کسانی از قبیل هیوم وامثال او شرور طبیعی را مناقض نظم انگاشته اند، ولی شر بودن پدیده ها وصف نسبی وانتزاعی است. واگر پای مقایسه و نسبت در میان نیاید، آنها نیز - بسان پدیده هایی که از آنها به عنوان خیر یاد می شود. دارای نظم و قانون ثابت و استوار است. هم حیات گیاه دارای نظم و قانونی استوار است، وهم آفات گیاهی هم گوسفند وهم گرگ، هم مار وهم لاک پشت و ...

ص: 43


1- توحید صدوق، ص 50-69.

و مقدمه دوم برهان نظم، عقلی است، یعنی ملازمۀ عقل و منطقی میان نظم وغایتمندی از یک سو، ودخالت علم، محاسبه وانتخاب از سوی دیگر، زیرا احتمال تحقق نظم به واسطه علل فاقد شعور، قدرت حسابگری وانتخاب گر چه به کلی منتفی نیست، ولی به قدری ضعیف است که عقل متعارف آن را به حساب نمی آورد و پیدایش نظم از طریق صدفه و در اثر حرکت های خود بخودی اتمهای مواد و اجسام را امری دور از باور و ناممکن می داند.

کلود م. هزاوی(1) طراح مغز الکترونی در این باره می گوید: «من شمه ای از مبانی عقلی ایمان خود به وجود یک خدای ما فوق الطبیعه را بیان می کنم . نخست به حقیقتی ساده و انکار ناپذیری اشاره می کنم و آن اینکه هر طرح را طراحی است توجه مخصوص من به این موضوع، در نتیجه شغل وتجارب فنی من حاصل شده است.

بعد از سالهای متمادی کار و مطالعه در طرحهای الکترونی و دستگاههای پیچیده ماشینی ، امروز هر طرحی هر کجا که باشد توجه و علاقه مرا نسبت به خود جلب می کند ، شکی نیست که طرح عجیب جهان ما مخلوق یک طراح فوق العاده حکیم می باشد. هر چند که این دلیل کهنه و قدیمی شده است ولی کشفیات جدید علمی روز بروز بر قدرت و ارزش آن می افزاید ....

حال توجه کنید که دنیای محیط ما پر از طرحهای بی شمار مستقل و در عین حال بهم مربوطی است که هر یک به نوبه خود صدها مرتبه از مغز الکترونی من پیچیده تر و عجیب تر می باشد، اگر برای ماشین حساب من طراحی لازم بود پس

ص: 44


1- Claude M. Hathaway.

چگونه ممکن است برای بدل من ، با این همه خصوصیات فیزیکی و شیمیایی وزیستی، طراحی لازم نباشد، مسلما برای عالم کون که من جزء ناچیزی از آن هستم طراح حکیم علی الاطلاقی لازم است ...(1)

نتیجه برهان نظم

از تقریر یاد شده روشن شد که برهان نظم برهانی است عقلی، نه حسی و تجربی، زیرا مقدمه دوم (مقدمه کبری) که رکن اصلی برهان را تشکیل می دهد، قانونی است عقلی، اگر چه مقدمه نخست آن از طریق حس و تجربه اثبات می شود ، و نتیجه ای که از این برهان به دست می آید بیش از این نیست که جهان طبیعت معلول مبدء و آفریدگاری عالم توانا ومرید است، اما اینکه او واجب الوجود است یا ممکن الوجود، یگانه است یا متعدد، این برهان وافی به بیان آنها نیست، برای اثبات آنها باید به برهان وجوب امکان و اصول و قواعد عقلی دیگر استناد نمود.

بحث درباره برهان نظم و بررسی اقوال و آرائی که در کلام اسلام والهیات مسیحی در این باره مطرح شده است، مجالس گسترده در حد یک کتاب می خواهد، وما با توضیحات مختصری که داده شد دامن سخن را در همین جا کوتاه کرده به نقل وشرح براهین دیگر مرحوم لاری می پردازیم (2)

ص: 45


1- اثبات وجود خدا به قلم چهل تن از دانشمندان ، ترجمه ، احمد آرام ، ص 168-166.
2- در این باره به کتابهای : اصول فلسفه و روش رئالیسم ، ج 5، ص 54 - 39، توحید استاد مطهری ، و علل گرایش به مادیگری وکتاب علم و دین نوشته ایان بار بور، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی رجوع شود.

3- برهان حدوث

برهان حدوث از دو مقدمه زیر تشکیل می گردد. ا- عالم حادث است . 2 - آنچه حادث است، محدث و پدید آورنده ، می خواهد. نتیجه: عالم محدث و پدید آورنده می خواهد.

مقدمه دوم آن بدیهی عقلی است، و تجربه حسی نیز آن را تأیید می کند ، و برای اثبات مقدمه اول آن دو راه وجود دارد، یکی راه حس وعلم تجربی و دیگری راه فلسفه از طریق حرکت جوهری که از ابتکارات صدر المتألهین شیرازی است، و راه حس آن تا آنجا که به مشاهدات معمولی مربوط می شود امری روشن و آشکار است، و آنچه به مشاهدات دقیق علمی مربوط می شود همان قانون دوم ترمودینامیک است که در علم فیزیک ثابت شده است. هر گاه بین دو جسم مجاور اختلاف گرمایی وجود داشته باشد، جسم گرم خنک تر وجسم سرد گرمتر خواهد شد و این عمل تا برقرار شدن تعادل درجه گرمای دو جسم مزبور ادامه خواهد داشت، و این بدان جهت است که ذرات اجسام داغ سریع حرکت می کنند و ذرات اجسام سرد کندتر حرکت می کنند، در نتیجه وقتی ، ذرات اجسام داغ سرد در میدان واحدی قرار گیرند ذرات تند با ذرات کند برخورد می کنند و این برخورد تا وقتی که تعادل بین دو سرعت بر قرار گردد ادامه می یابد.

نظیر این حقیقت در مورد سایر انواع انرژی نیز صدق می کند، وقتی تراکم انرژی در یک ناحیه زیاد و در ناحیه مجاور است کم باشد، انرژی از ناحیه ای که دارای تراکم بیشتری است، به ناحیه دیگر انتقال می یابد تا زمانی که تساوی بین

ص: 46

دو تراکم بر قرار شود. مجموع این جریان را می توان با عنوان ، گرایش به تعادل ، تشریح کرد و این جریان یک طرفه و برگشت ناپذیر است، و می باید که توزیع انرژی در گذشته نابرابرتر از امروز بوده باشد، و هر اندازه که در زمان هستی عالم به عقب برگردیم پس از سالهای محدود می رسیم به مرحله ای که در صورت صحت قانون دوم ترمودینامیک پیش از آن جهانی وجود نداشته است. و این عبارت از همان حالت اولیه است که توزیع انرژی نابرابر ترین وضع ممکن را دارا بوده است(1)

مرحوم لاری در اشاره به برهان حدوث راویتی را از امام رضا علیه السلام نقل کرده است که وقتی از آن حضرت درباره دلیل بر حدوث عالم سؤال شد، خطاب به پرسشگر فرمود: تو وجود نداشتی، آنگاه موجود شدی، واز طرفی تو یا موجودی که مانند تو است تو را موجود نکرده است(2). از آنجا که غرض اصلی از اثبات حدوث عالم، اثبات محدث و آفریننده آن است، امام رضا علیه السلام پس از بیان حدوث عالم از طریق حدوث وجود انسان، با یادآوری این مطلب بدیهی که انسان خود پدید آورنده وجود خویش نبوده، و موجودی همانند او نیز نمی تواند آفرینند؛ او باشد، وجود آفریدگاری ورای انسان و جهان را نتیجه گرفته است ، مقدمات وارکان استدلال امام علیه السلام بدین شرح است:

ا- وجود انسان مسبوق به عدم است پس حادث است.

2 - این ملاک در سایر موجودات نیز وجود دارد، یعنی وجود آنها نیز مسبوق به عدم است ، پس حادث می باشند.

ص: 47


1- برتراند راسل ، جهان بینی علمی، ترجمه سید حسن منصور، ص 112 - 111.
2- شیخ صدوق ، توحید، ص293، باب 2، حدیث 3.

3- آنچه حادث است ، به آفریننده نیاز دارد .

4- خود آن شیء نمی تواند آفریننده خود باشد، زیرا قبل از آنکه موجود

شود ، معدوم است، و معدوم نمی تواند علت موجود باشد.

5- موجودی که مانند موجود حادث ممکن الوجود و نیازمند است ،

نمی تواند پدید آورنده موجود حادث باشد.

6- بنابراین، اکنون که موجودات حادث وجود دارند، باید پدید آورنده ای که برتر از آنها است موجود باشد، وآن همان واجب الوجود بالذات است.

4- برهان فسخ عزیمت

متن: «از حضرت امیر علیه السلام سؤال نمودند که «بما عرفت الله» به چه چیز واز چه راهی خدا را شناختی)، فرمود: «عرفت الله بفسخ العزائم» یعنی خدا را شناختم به فسخ عزیمت و شکستن همت ، چون همت بستم ، حایل شد میان من وهمت ، و عزم کردم، مانع شد قضا و قدر میان من و عزمم ، دانستم که مدبر غیر من است»(1)

شرح:

انسان گاهی عزم خود را بر انجام کاری جزم می کند، و مقدمات آن را تدارک می بیند، و بدون آنکه هیچ مانع ورادعی در بین باشد ، ناگاه احساس می کند که شرایط دگرگون شده و عزم و تصمیم او بر هم خورده است. اکنون باید

ص: 48


1- شیخ صدوق ، توحید، ص 288 ، بحار الانوار، ج 3، ص 62، نهج البلاغه ، کلمات قصار ، 251.

دید این پدیده چه چیز را اثبات می کند. و آیا می توان از آن به عنوان یکی از براهین یا دلایل وجود خدا یاد کرد؟

شکی نیست که چنین پدیده ای بدون علت نبوده است، ولی در اینکه علت آن چیست چند احتمال وجود دارد.

1- علت آن امری است طبیعی یا بشری که انسان از آن آگاه نبوده است ، واگر از آغاز نسبت به آن آگاهی می داشت و می دانست که مانعی طبیعی یا بشری در برابر او پیدا خواهد شد، بر انجام آن کار تصمیم نمی گرفت .

2- علت آن امری غیر طبیعی و غیر بشری است ، از قبیل نیروهای جن یا شیاطین و مانند آن.

3- علت آن مشیت و اراده الهی است.

از احتمالات یاد شده تنها احتمال اخیر در مسأله اثبات وجود خدا کارساز است.

ولی با توجه به دو احتمال نخست چنین استدلالی برهانی نخواهد بود، و صرفا می تواند به عنوان یک استدلال خطابی واقناعی مورد استفاده واقع شود .

ولی در اینجا احتمال دیگری به نظر می رسد و آن اینکه اصولا کلام امام علی علیه السلام ناظر به اثبات وجود خدا نیست، بلکه این استدلال در مقابل اندیشه نادرست قائلان به تفویض است که گمان می بردند خداوند در زندگی و کارهایی بشر هیچگونه دخالتی ندارد، و او را به حال خود رها کرده است. وامام علیه السلام می خواهد نادرستی چنین اعتقادی را بیان کند، یعنی شاهد گویا بر نادرستی نظریه تفویض ونفی ربوبیت خداوند در قلمرو اراده و خواست انسان این است که در مواردی خواست و اراده او با دخالت اراده و مشیت غیبی بر هم می خورد.

ص: 49

5- برهان فطرت

متن: «از حضرت صادق علیه السلام سؤال شد که چه دلیل است بر وجود صانع ؟ فرمود گاهی سوار کشتی شده ای؟ عرض کرد بلی. فرمود: کشتی شکسته که دیگر نجات دهنده نداشته باشد؟ گفت بلی. فرمود: آیا در دل تو بوده که کسی هست که بتواند تو را نجات دهد؟ گفت بلی . فرمود: همان خدای توست که قادر بر نجاتی توست در وقتی که نجات دهنده نیست غیر او و فریاد رسی نیست مگر(1)

فطرت به معنی خلقت است ، و مقصود از فطرت دینی این است که گرایش به دین و خداپرستی ریشه در خلقت و آفرینش انسان دارد، و آن دو گونه است: یکی فطرت ادراکی و فکری، یعنی فکر و خرد انسان، با اندکی توجه و تأمل به استواری دین حق و آئین یکتاپرستی پی می برد، و دیگری فطرت احساسی و روانی، یعنی انسان نسبت به کمال وجمال مطلق عشق می ورزد و آن را می ستاید، وکمال وجمال را طلب می کند، و آن چیزی جز خداوند یکتا نیست .

فطرت منادی درونی به سوی توحید و دینداری است ولی چه بسا اشتغالات و سرگرمی های زندگی، انسان را دچار غفلت و بی توجهی نسبت به آن حقیقت نمایی می کند. اینجاست که حوادث و رخدادهای مهیب و تکان دهنده می تواند پرده غفلت را از اندیشه و روان انسان بزداید و او را به مبدء هستی متوجه سازد. ومثال کشتی و طوفان در کلام امام صادق علیه السلام را می توان ناظر به این مطلب دانست.

ص: 50


1- شیخ صدوق، معانی الاخبار ، ص 5 ۔ 4، بحار الانوار، ج 3، ص 41.

این مطلب در آیات قرآن نیز یادآوری شده است ، که آیه 65 سوره عنکبوت از این نمونه است، چنان که می فرماید: («فاذا رکبوا فی الفلک دعوا الله مخلصین له الدین فلما نجّاهم الی البَرّ اذا هم یشرکون) هنگامی که سوار کشتی شوند خدا را خالصانه می خوانند، و آنگاه که آنان را به خشکی نجات دهد، شرک می ورزند.

صدر المتألهین درباره فطری بودن معرفت به خدا می گوید: «وجود واجب تعالی ۔ چنان گفته اند . امری فطری است ، زیرا انسان به هنگام رویارویی با شرایط هولناک به سائقة خلقت و فطرت خود به خدا توکل کرده و به طور غریزی به مسبب الاسباب و آن کس که دشواریها را آسان می سازد روی می آورد، هر چند به این گرایش فطری و غریزی خود توجه (علم به علم) نداشته باشد، بدین جهت اکثر عرفا به حالتی که انسان در لحظه های خطر مانند غرق شدن و سوختن در خود احساس می کند بر اثبات وجود خدا استدلال می کنند و در کلام الهی نیز به این مطلب اشاره شده است»(1)

پدیده ایمان فطرت یا فطری دینی نظر روانشناسان و روانکاوان را نیز به خود جلب کرده است، و آنان در این باره دست به آزمایشهای بسیار زده، ونتایج آزمایشهای خود را در رساله ها و کتابهای بسیاری منتشر کرده اند، از جمله دانشمندانی که در این باره ، مطالعات گسترده بسیاری انجام داده است، ویلیام جیمز روان شناس معروف آمریکایی (1842-1910 ) است . وی این موضوع را به شیوه معمول در روان شناسی مورد بحث قرار داده است و سرانجام نتیجه

ص: 51


1- صدر المتألهین ، مبدء و معاد، ص 16.

گرفته است که مبنای مذهب دل و جاذبه های درونی ، اشراقاتی است که از ضمیر ناخودآگاه انسان مایه می گیرد.

از نظر او، مایه اولیه مفهومات مذهبی از قلب سرچشمه می گیرد و سپس فلسفه و استدلالهای عقلی آن مفهومات را تحت نظم و فرمول در می آورند، آنچه به این ساختمان استحکام و اطمینان می بخشد از اعماق قلب بیرون می آید و آنچه به آن سر و صورت می دهد کار مهندس عقل و منطق است ، فطرت و قلب جلو می رود و عقل به دنبال او همراهی می کند(1)

در جای دیگر گفته است ما حس می کنیم که در وجود ما یک عیب ونقصی هست که مایه نا آرامی ما است، و نیز حس می کنیم که هرگاه با قدرتی مافوق خود ارتباط حاصل کنیم می توانیم خود را از این نا آرامی و ناراحتی نجات دهیم ... آدمی در می یابد که آن خودی از او که بالای این ناراحتی ها و نا آرامی ها می باشد با یک حقیقت عالی تری که از او جدا نیست مرتبط است. این حقیقت عالی تر در هستی های خارج از او تصرف داشته و ممکن است نسبت به او کمک کار و مددگار باشد و هنگامی که وجود نازل و پایین مرتبه او به گرداب وغرقاب است، پناهگاه و کشتی نجات او خواهد بود (2)

6- برهان معجزات و کرامات

متن: «هر که تأمل نماید در معجزات و کرامات وخوارق عادات صادره از انبیاء و اولیاء، وأوصیاء ونزول عذاب بر کسانی که اطاعت آنها را نکردند و تکذیب آنها را نمودند مثل حضرت نوح علیه السلام وهود علیه السلام وصالح علیه السلام وثمود علیه السلام

ص: 52


1- ویلیام جیمز ، دین و روان ، ترجمه مهدی قائنی ، ص23.
2- مدرک قبل، ص 195- 193 ، با اختصار و اندکی تصرف .

ولوط علیه السلام وابراهیم علیه السلام وشعیب علیه السلام؟ وموسی علیه السلام و غیر آنها از انبیاء سابقین وجناب محمد بن عبدالله صلی الله علیه وآله و عترت طاهره آن جناب وبه دیدۂ بصیرت نظر کند که این امور در قوه بشر نیست و از تحت قدرت ممکنات خارجست، قطع می کند به وجود واجب و به صدق انبیاء در وجود واجب».

شرح: این برهان مبتنی بر مقدمات زیر است:

1- در میان افراد بشر کسانی بوده اند که نه تنها به وجود خدا اعتقاد داشته اند، بلکه خود را به عنوان فرستادگان خداوند برای هدایت بشر و اولیاء و برگزیدگان او معرفی کرده اند.

2- آنان برای اثبات مدعای خود کارهای خارق العاده ای انجام داده اند که از قدرت بشر بیرون بوده است.

3- چه بسا مخالفان آنان دچار عذاب وهلاکت گردیده اند.

4 - این معجزات و کرامات گواه بر درستی مدعای آنان یعنی وجود خدا و بر گزیدگی آنان از جانب او می باشد.

ولی اثبات وجود خدا از این طریق در حد یک برهان یقین آور پذیرفته نیست، زیرا احتمال اینکه مدعیان نبوت و برگزیدگی از جانب خداوند با استفاده از قدرتی خاص که افراد دیگر بشر از آن بی خبر بوده اند، دست به انجام کارهای خارق العاده زده اند، وجود دارد، یعنی چنین فرضی عقلا محال نیست، هر چند عادت امکان پذیر نبوده، و می توان آن را به عنوان دلیل خطابی واقناعی به شمار آورد.

گذشته از این، استدلال مزبور محدودیت دیگری هم دارد. چرا که متفرع بر نبوت و معجزه است ، وحال آنکه براهین و دلایل وجود خدا باید عمومیت

ص: 53

داشته باشد.

جان هیک در نقل و نقد برهان فوق گفته است: «گفته شده است که برخی رخدادهای خاص از نوعی که بسیاری از افراد خود شاهد آن بوده اند، نظیر معجزات و اجابت دعا ، وجود خداوند را ثابت می کند . بدون شک این امر از نظر روانی و روانشناسی درست است که اگر یک رشته از رخدادهای مؤثر از این دست ، به عین وعیان مشاهده شوند، مسلما هر کس را ، هر قدر هم که شکاک باشد ، تکان داده و به سوی اعتقاد به وجود خدا ، سوق می دهد ، لیکن بر اساس این قول نمی توان دلیلی متقن بر اثبات وجود خداوند که مورد قبول همگان باشد و آنانی که چنان حوادثی را تجربه نکرده اند اقامه نمود، زیرا این دسته افراد یا می توانند پیوسته در این گزارشها شک کنند یا نوعی تفسیر مادی از آنها به عمل آورند (1)

استاد جوادی نیز در نقد این برهان گفته است: «معجزه به عنوان کار خارق عادت وامری که به اصل علل واسباب طبیعی و یا شناخته شده آنها نتواند استناد پیدا کند برای کسی که قبلا بر ذات واجب برهان اقامه نکرده باشد و برخی از اسماء وصفات او نظیر مدبر وهادی بودن وی را نپذیرفته باشد و یا حتی از اثبات نبوت عامه عاجز مانده باشد ، و نیز برای کسی که در اصل علیت تردید نموده ، واحتمال صدفه و اتفاق را بدهد، و همچنین معجزه برای اشخاصی که ادراک حسی را تنها آگاهی و معرفت علمی دانسته و دیگر دانسته ها را فاقد ارزش جهانشناختی می خوانند ، به شیوه ای منطقی بر ذات باری تعالی دلالت نمی کند.

ص: 54


1- جان هیک ، فلسفه دین، ترجمه بهرام راد، ص 70.

معجزه به لحاظ منطقی تنها پس از اثبات ویا پذیرش بسیاری از اصول موضوعه مانند وجود واجب ، ضرورت وجود نبی و معرفت دینی برای راهنمایی وهدایت انسانهایی که به طور مستقیم از آن محروم هستند ، بر نبوت پیامبری خاص که داعیۂ نبوت دارد ، دلالت می نماید . و بر اساس این اصول ، معجزه ، هرگز مخالف علیت ویا ناسازگار با قوانین ساری در هستی نبوده و بلکه خود به عنوان یک قانون وسنت ضروری عمل می نماید»(1)

7- برهان اجماع واتفاق عقلا

متن: «دلیل دیگر، اتفاق ارباب جمیع عقول کامله است بر وجود صانع ، پس باید که صانع عالم، موجود باشد، زیرا محال است که جمیع عقلای عالم متفق شوند در خطا وهمه اشتباه کنند».

شرح: این برهان - همچون برای پیشین - در الهیات اسلامی چندان شناخته شده نیست، ولی در الهیات مسیحی مورد توجه قرار گرفته است، و به «برهان توافق عمومی(2)» معروف است.

پل ادواردز (Paul Edwards) در کتاب دائرة المعارف فلسفه تقریرهای مختلف آن را نقل و نقد کرده است، از جمله کسانی که طرفدار برهانهایی از این نوع بوده اند، سیسرون، سنکا، کلمنت اسکندرانی، هربرت أهل چربری، افلاطونیان کیمبریج، گاسندی و گروتیوس را می توان نام برد. در اعصار اخیر بسیاری از متکلمان بر جسته پروتستان و کاتولیک از این برهانها دفاع کرده اند،

ص: 55


1- آیت الله جوادی آملی، تبیین براهین اثبات خدا، ص 250.
2- Common Consent argument.

هگل این برهان را نپذیرفت، ولی بر آن بود که بهره ای از حقیقت در آن هست . رودولف آیسلر در یکی از آثارش این برهان را از نظر اهمیت در میان براهین معروف اثبات وجود خدا در مرتبه پنجم قرار می دهد.

جان استوارت میل می گفت: در توده و قاطبه انسانها این برهان نفوذ عظیمتری داشته است تا برهانهای دیگر که از نظر منطق کمتر آسیب پذیرند، هر چند در عصر حاضر کمتر فیلسوف حرفه ای هست که برای استدلالی از این دست ، قوت و صلابت منطقی قائل باشد ولی مدافعان مردم پسند، ادیان ، وسیع از آن استفاده می کنند.

روایتهایی که از این برهان ارائه داده اند به دو دسته تقسیم می شود: دسته اول برهانی است که عمومیت اعتقاد به خدا شاهد بر این گرفته شده است این عقیده فی نفسه غریزی است، یا تابع نیازها واشتیاقهایی است که آنها غریزی اند آنگاه درستی چنین عقیده ای نتیجه گرفته شده است.

و دسته دوم برهانهایی که طبق آنها عمومیت عقیده با عطف نظر به اینکه معتقدان در پرتو عقل به این موضع رسیده اند، دلیل وشاهدی بر وجود خدا تلقی می شود. به عبارت روشن تر عمومیت اعتقاد به خدا، گاهی شاهد بر ریشه فطری و غریزی داشتن چنین اعتقادی، و گاهی دلیل بر خاستگاه عقلی آن گرفته شده است، آنگاه از طریق واقع انگاری فطرت و خرد وجود خدا اثبات شده است.

عده ایی از فیلسوفان و روانشناسان منتفذ برآنند که انسان طبیعت دینی است. لذا گسترش شکاکیت و الحاد ، چه بسا به نتایج ناگوار بیانجامد . یونگ درباره بیمارانش می نویسد: با اطمینان می توان گفت که یکایک آنها از

ص: 56

این نظر بیمار شده اند که سررشته آنچه را که ادیان زنده جهان در هر عصری پیروان خود داده اند، گم کرده اند، در عصر ما نیز کوششهایی وجود دارد که می خواهد نشان دهد که هر انسان واقعا به خدا ایمان دارد ، حال خودش هر نوع که می خواهد بیندیشد.

منتقدانی بر فطری و غریزی بودن اعتقاد به خدا دو اشکال کرده اند، یکی اینکه از چه راهی می توان عمومیت چنین گرایش فطری و غریزی را در انسانها تشخیص داد، و دیگری اینکه عمومی بودن یک تصور دلیل بر فطری بودن آن نیست، زیرا چه بسا دلایل وتوجیهات دیگری داشته باشد، استوارت میل در باب این برهان به تفصیل بحث کرده و چند ایراد بر آن گرفته است، یکی اینکه صادق و درست بودن فطرت وغریزه را مورد تردید قرار داده است، توجیه درست بودن غریزه و فطرت از این راه که چون فعل خداوند حکیم است گزاف وعبث و فریب در آن راه ندارد، مصادره به مطلوب خواهد بود.

در پاسخ این اشکال گفته شده است ، داشتن وجود قوای ذهنی وجسمی مستلزم وجود موضوعات و متعلقات مناسب با آنهاست، چنان که در مورد سایر قوا واحساسات این مطلب صادق است ، و با توجه به قانون همانندی حکم امثال ، احساس وغریزه دینی نیز همین حکم را خواهد داشت(1)

بحث و نقد درباره این برهان گسترده است که بررسی آنها به مجال بیشتری نیاز دارد. و حاصل سخن در این باره این است که چنین استدلالی در حد یک دلیل خطابی واقناعی قابل عرضه است، ولی افادة یقین برهانی نمی کند.

ص: 57


1- ر.ک: خدا در فلسفه ، ترجمه بهاء الدین خرمشاهی ، ص 159 - 133 .

ب: صفات خداوند

اشارة

مطالبی که مرحوم آیة الله لاری در باب صفات خداوند بیان کرده است

حول سه محور زیر است:

1- صفات ثبوتیه .

2- صفات سلبیه .

3- توحید و یگانگی .

اول: صفات ثبوتیه

اشارة

در این باره هشت صفت را مورد بحث قرار داده است .

1- قدرت و اختیار:

دلایلی که بر اثبات قدرت و اختیار خداوند اقامه شد، بدین شرح است:

الف: تأمل در موجودات عالم و مصالح وحکمتها وبدایع و شگفتیهایی که در خلقت آنها نمایان است، زیرا از نظر عقل فعل محکم و متقن دلیل بر قدرت واختیار فاعل آن است.

ب: اتفاق همه پیامبران بر اثبات این صفت برای خداوند

ج: قدرت از صفات کمال است و عجز از صفات نقص ، و خداوند که واجب الوجود بالذات است از هر گونه عیب و نقصی منزه است.

2- علم ودانایی

دلایلی که بر قدرت و توانایی خدا اقامه شد، صفت علم را نیز اثباتی می کند، گذشته از این ، فاعل قادر آن است که کارهایش از روی قصد و آگاهی باشد، پس اثبات قدرت مستلزم علم و آگاهی خواهد بود، چنان که قرآن کریم

ص: 58

می فرماید: (أَلَا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ)(ملک /14): «آیا کسی که جهان را آفریده است ، آگاهی ندارد، و او است دانا و آگاه »

3- حیات

خداوند حی و زنده است و فنا پذیر نیست، بر این مطلب نیز علاوه بر اتفاق پیامبران، می توان از راه علم و قدرت استدلال کرد، زیرا علم و قدرت بدون حیات محال است ، گذشته از این، فنا و زوال از صفات ممکنات است ، و خداوند واجب الوجود بالذات می باشد، از وفنا و زوال در او راه ندارد .

4- قدیم ، ازلی وابدی است

خداوند همیشه بوده و خواهد بود، زیرا همان گونه که بیان گردید، فنا و زوال از صفات ممکنات است، و چون خداوند واجب الوجود بالذات است ، پس منزه از فنا و زوال خواهد بود.

5- تکّلم

خداوند بر آفریدن کلام قادر است و آن را ایجاد کرده است، دلیل بر این مطلب، علاوه بر اتفاق همه پیامبران ، این است که خداوند بر هر کاری تواناست ، پس بر ایجاد کلام نیز تواناست.

6، 7- سمیع و بصیر

خداوند همه چیز را می شنود و می بیند (به آن علم دارد) این مطلب نیز مورد اتفاق همه پیامبران الهی است ، و شنوایی و بینایی از شعب علم الهی است . و قبل از این بیان شد که خداوند به همه چیز آگاه است.

8- قصد و اراده

خداوند هر کاری را با قصد و اراده انجام می دهد. دلیل بر این صفت ،

ص: 59

علاوه بر اتفاق پیامبران، این است که اراده از صفات کمال وعدم آل نقص است، ونقص در خداوند راه ندارد.

دو یاد آوری :

1- صفات ثبوتیه منحصر در صفات هشتگانه یاد شده نیست، چنان که از کتاب الله و روایات معصومین به دست می آید که اسماء حسنای خداوند از نظر شمارش ومعنا غیر متناهی است. ولی آنچه میان علما متعارف است ، همین صفات هشتگانه است، و شاید سبب آن وضوح و ظهور آنهاست.

2 - صفات ثبوتیه دو گونه اند: الف: صفات ذاتیه یعنی صفاتی که عین ذات خداوند می باشد مثل علم و قدرت، وسلب آنها از ذات محال است.

ب: صفات فعلیه یعنی صفاتی که مربوط به فعل خداوند است و عین ذات او نیست، و در بعضی اوقات سلب آنها ممکن است مانند خالقیت ، زیرا سلب آن در بعضی اوقات جایز است.

توضیحات

الف: در اینکه قدرت و اختیار از صفات ثبوتیه وذاتیه خداوند است ، اختلافی وجود ندارد، ولی در تفسیر آن دو نظریه است، یکی که بسیاری از متکلمین بر گزیده اند این است که قدرت عبارت است از صحت یا امکان فعل و ترک(1)، و دیگری که مورد قبول حکما وعده ای از متکلمین است این است که قدرت عبارت است از اینکه اگر خداوند انجام فعلی را بخواهد آن را انجام می دهد، و اگر ترک آن را بخواهد، آن را انجام نمی دهد (2)، با توجه به اینکه

ص: 60


1- صحة الفعل والترک.
2- ان شاء فعل وان شاء ترک یا ان لم یشأ لم یفعل .

وصف امکان در مورد خداوند راه ندارد، نظریه نخست پذیرفته نیست.

ب: مطلب دیگری که در ارتباط با قدرت و اختیار مطرح شده این است که آیا عدم زمانی فعل در تحقق آن دخالت دارد، با چنین شرطی معتبر نیست ؟ رأی مشهور میان متکلمان همان قول نخست است، بدین جهت آنان به قدیم بودن عالم از نظر زمان معتقد نیستند، ولی حکمای اسلامی طرفدار قول دوم بوده اند، بنابراین از نظر آنان همه موجودات (ما سوی الله) ممکن الوجود وحادث ذاتی اند، ولی از نظر حدوث زمانی، دو گونه اند، برخی مانند حوادثی که در زمان رخ می دهد حادث زمانی، و بعضی دیگر مانند مجردات و خود زمان ، حادث زمانی نیستند، ولی در عین حال همه اشیاء محتاج خدا و معلول و مخلوق اویند، چرا که ملاک نیازمندی امکان است، و این ملاک همگانی است(1)

ج: علم دو گونه است: حضوری و حصولی، علم حضوری آن است که واقعیت معلوم نزد عالم حاضر است، وعلم حصولی آن است که صورت وماهیت معلول نزد عالم حاضر است، علم انسان به خود، حضوری و علم او به اشیاء دیگر حصولی است، علم خداوند به ذات خود و نیز به موجودات حضوری است، یعنی واقعیت ذات و هستی خداوند، و نیز واقعیت اشیاء نزد او حاضر است ، حضورذات الهی برای ذات ، روشن است، زیرا خداوند منزه از جسمانیت و ماده است و آنچه مایه غیبت و پنهانی و حجاب حضور است، ماده وجسمانیت است و حضور اشیاء نزد خداوند بدین جهت است که همه اشیاء معلول وفعل خداوند است، و واقعیت فعل ومعلول نزد فاعل وعلت

ص: 61


1- در این باره به کتاب قواعد العقائد نوشته خواجه نصیرالدین طوسی با تعلیقات نویسنده، 52۔49 رجوع شود.

حاضر است .

د: فعل و آگاهی از بارزترین نشانه های حیات است، و این دو ویژگی در موجودات زنده از نظر کمال ونقص، متفاوت است و نمود نمودهای گوناگونی دارد، در نبات به گونه ای است، و در حیوان به گونه ای کامل تر، و در انسان، کامل تر از حیوان و ... کامل ترین مرتبه آن مخصوص خداوند است، زیرا علم وقدرت وفعل الهی نمونه اکمل واتم علم، قدرت وفعل است.

هن دو صفت سمیع و بصیر (شنوا و بینا) در قرآن کریم و احادیث اسلامی وارد شده است ، ویقینا مقصود از آن دو، آگاهی از طریق دستگاه شنوایی وبینایی نیست، زیرا خداوند منزه از جسم وقوای جسمانی ومادی است، بنابراین حقیقت سمع وبصر در خداوند به علم و آگاهی او از مسموعات و مبصرات بر می گردد، و شاید وجه بکار گرفتن این دو واژه در مورد خداوند این باشد، که این دو، در حقیقت، رمز علم و آگاهی به شمار می رود، تا آنجا که غالبا از هر گونه آگاهی با واژه های دیدن و شنیدن تعبیر می شود.

و: تکلم از صفات فعل خداوند است، و حقیقت آن عبارت است از ایجاد کلام، همان گونه که در انسان نیز تکلم از صفات فعل می باشد، تفاوت تکلم در انسان و خداوند به تفاوت در ایجاد کلام باز می گردد . انسان برای ایجاد کلام به دستگاه مخصوص گویایی نیاز دارد، ولی خداوند که قدرتش نامحدود است، در ایجاد کلام به چنین دستگاهی نیاز ندارد. باید توجه داشت که مصداق معروف کلام در محاورات عمومی، همان کلام لفظی است، ولی ملاک آن که دلالت بر معنای پنهان در نفس یا ذهن متکلم است ، بدان اختصاصی ندارد، بلکه هر گونه فعلی را شامل می شود، چون فعل بر صفات فاعل خود دلالت می کند. بدین

ص: 62

جهت امام علی علیه السلام کلام خداوند را به فعل او تفسیر کرده است(1)

ز: اراده رمز حتمی و قطعی بودن فعل است، چنان که بر رضایت و علم فاعل نیز دلالت می کند، فاعل مرمید از کار خود آگاه است و انجام آن را می پسندد و مطلوب می داند، بدین جهت اراده با علم، رضا و حتمیت ملازمه دارد، لذا برخی اراده را به علم خداوند به آنچه احسن یا اصلاح است تفسیر کرده اند، و برخی دیگر آن را به رضا و ابتهاج در مقام ذات وفعل تفسیر نموده اند، و برخی نیز آن را ناظر به حتمیت وقطعیت وقوع فعل، که با تحقق علت تامه حاصل می شود دانسته اند(2)

بنابر قول نخست اراده از صفات ذاتیه است و بنابر قول اخیر از صفات فعلیه وقول دوم ناظر به هر دو مقام است و در احادیثی که از پیشوایان معصوم روایت شده ، اراده به احداث و ایجاد تفسیر شده و از صفات فعلیه الهی به شمار آمده است.

ح: گر چه صفات ثبوتیه خداوند به صفات یاد شده اختصاصی ندارد، ولی شاید وجه اینکه متکلمان اسلامی تنها درباره این صفات بحث کرده اند این بوده است که در مورد این صفات آراء واقوال مختلفی مطرح شده و آنان خواسته اند دیدگاه خود را در این باره بیان نمایند.

2- صفات سلبیه

صفاتی که در کتب کلامی تحت عنوان صفات سلبیه مورد بحث قرار

گرفته عبارتند از :

ص: 63


1- نهج البلاغه، خطبه 186.
2- در این باره به کتاب قواعد العقاید، ص58 - 55، رجوع شود.

جسمانیت ، جوهریت، عرضیت، محل حوادث و عوارض بودن، وحلول در اشیاء، ترکیب ورؤیت واز صفات یاد شده، آنچه در این فصل در کلام مرحوم لاری مطرح شده همان پنج صفت اول است، وی در استدلال بر نفی این صفات از خداوند گفته اند: «دلیل بر نسفی این صفات علاوه بر اتفاق جمیع انبیاء این است که این امور از صفات ممکنات است و خداوند عالم مزه از صفات ممکنات است، وجمیع آنها نقایص است، و خداوند متصف به صفات کمالیه وجمالیه است، پس جایز نیست اتصاف خداوند عالم به این امور».

صفات سلبیه خداوند به سلب نواقص باز می گردد، وریشه همه نواقص امکان ونیازمندی است، یعنی هر یک از صفات یاد شده در خداوند مستلزم نقص وحاجت می باشد.

وصف سلبی، سلب نقص است، نی کمال *** جملگی را سلب حاجت شد مال(1)

وعلت اینکه متکلمان اسلامی تنها به بحث درباره برخی از صفات سلبیه پرداخته اند همان است که در مورد صفات ثبوتیه بیان گردید، یعنی پیدایش عقاید و آراء مختلف و نادرست در این باره.

3- توحید و یگانگی خدا

اشارة

آخرین مسأله ای که مرحوم لاری در بحث خداشناسی مطرح کرده است ،

ص: 64


1- ترجمه این بیت از منظومه حکمت حکیم سبزواری است که گفته است:ووصفه السلبی، سلب السلب جاء فی سلب الاحتیاج کلا أدرجا

مسئله توحید و یگانگی خداوند است، و در این باره سه مطلب را عنوان نموده است: یکی دلایل توحید، دیگری مراتب توحید ، وسوم حقیقت توحید . و اینک نقل وشرح این مطالب :

الف - دلایل توحید

دلیل اول : اتفاق همه پیامبران الهی بر این مطلب است، واتفاق آنها بر خطا محال است. در مورد این دلیل یادآور می شویم که اگر در استناد به قول پیامبر ، جهت پیامبری و عصمت او مورد نظر باشد ، اتفاق و اجماع دخالتی ندارد، چون سخن معصوم خطا پذیر نیست، خواه یکی باشد یا متعدد، واگر جهت پیامبری و عصمت مورد نظر نباشد، دلیل حالت خطابی واقناعی خواهد داشت، چون در این صورت احتمال خطا به کلی منتفی نخواهد بود.

دلیل دوم : آن است که خداوند عالم خبر داده است به وحدانیت خود واینکه غیر از او خدایی نیست ، وکذب بر خدا روا نیست.

این استدلال مبتنی بر اثبات نبوت ووحی است، و مبتنی بر توحید نیست و چنین استدلالی اشکال منطقی ندارد. آنچه اثبات وحی به آن توقف دارد ، وجود خدا و عالم غیب و برخی از کمال الهی چون علم، حکمت و قدرت است . اما وحدت و تعدد خدا در اثبات ضرورت وحی ونبوی تأثیر ندارد.

دلیل سوم: اگر خدایی دیگر باشد باید از برای او رسولی و پیامبری نیز باشد که از جانب او خبر دهد، خصوصا در صورتی که آن دیگری نفی او نماید . و چون رسول و پیغمبری نفرستاده است ، پس موجود نخواهد بود.

این استدلال به شیوه ای است. یعنی از نفی اثر به نفی مؤثر استدلال شده است، چنان که از وجود اثر بر وجود مؤثر استدلال می شود، و توضیح آن

ص: 65

این است که ارسال پیامبر و فرستاده شریعت از مظاهر وآثار ربوبیت خداوند است. زیرا مقتضای حکمت این است که خالق جهان و انسان، او را تدبیر و هدایت کند. و نیازهای او را بر طرف سازد و راه کمال را به او نشان دهد ، حال اگر از طرف خداوند پیامبر وشریعتی فرستاده نشود، در حقیقت چنین خدایی وجود ندارد، و از آنجا که همه پیامبران خود را فرستادگان یک خدا دانسته، ووجود خدای دیگری جز او را نفی کرده اند، هر گاه خدای دیگری وجود می داشت ، می بایست رسولان و شرایع خود را بفرستد، پس از نفی تالی، نفی مقدم اثبات می شود.

و ساختار منطقی این استدلال به صورت قیاس استثنایی و از طریق رفع تالی واثبات رفع مقدم است.

الصورة

استدلال یاد شده در کلام امام علی عليه السلام چنین بیان شده است «واعلم یا بنّی انّه لو کان لربک شریک لأتتک رسله ولرأیت آثار ملکه وسلطانه، ولعرفت افعاله وصفاته ولکنه إله واحد کما وصف نفسه، لا یضادّه فی ملکه أحد ولا یزول ابداً ولم یزل؛ أی فرزندم ، بدان که اگر برای پروردگار تو شریکی می بود، هر آینه فرستادگان او نزد تو می آمدند، و تو نشانه های فرمانروایی او را می دیدی، وافعال وصفات او را می شناختی، ولی او خدای یکتاست ، همان گونه که خود را به یکتایی وصف کرده است ، کسی در فرمانروائیش با او ضدیت و برابری ندارد، و فرمانروایی او زوال نپذیرفته و نخواهد پذیرفت».

دلیل چهارم: هر کس تأمل کند در عالم آفاق وانفس آنها را مرتبط با

ص: 66

یکدیگر می بیند به نحوی که به هیچ قسم خلل ونقصان وقصوری در آنها نمی بیند و از این جا قطع حاصل می شود به این که اینها از یک شخص صادر شده اند، همان گونه که خداوند فرموده است: (لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا)(انبیاء / 22): اگر در آسمان و زمین غیر خدا، خدایانی می بود نظام آن دو فاسد و تباه می شد.

در ارتباط با این برهان اشکال معروفی مطرح شده است و آن اینکه تعارض و تزاحم دو یا چند آفریدگار در صورتی است که آنها از نظر کمالات وجودی در مرتبه أعلی وأکمل نباشند، در این صورت است که احتمال رقابت و مقابله وجود دارد، ولی با فرض اینکه همه آنها از عالی ترین مرتبه کمال برخوردارند، چنین احتمالی وجود نخواهد داشت، بنابراین استدلال یاد شده برهانی و یقین اور نخواهد بود، بلکه خطابی واقناعی است.

مرحوم فاضل مقداد دراین باره چنین گفته است: « در این دلیل جای نظر وتأمل است، زیرا با فرض اینکه دو یا چند خدا حکیم اند. مخالفت با یکدیگر و متعارض در اراده ممکن نخواهد بود»(1)

ولی می توان استدلال یاد شده را به گونه ای دیگر تقریر کرد که رنگ برهانی به خود بگیرد، بدین صورت که : با فرض دو یا چند خدا هیچ موجودی تحقق نخواهد یافت، زیرا نسبت هر چیز با هر یک از خدایان فرضی یکسان است، و در این صورت اگر همگی در آن، اعمال قدرت کنند، باید هر چیز دو یا چند چیز باشد، و اگر بعضی در آن اعمال قدرت کند، ترجیح بلا

ص: 67


1- ارشاد الطالبین ، ص251، همچنین به شرح حکمة الاشراق، ص 151، شرح عقائد نسفیه ص 28 رجوع شود.

مرجع خواهد بود، و اگر هیچکدام در آن اعمال قدرت نکند، آن چیز موجود نخواهد شد. پس با فرض تعدد خدایان هیچ چیز موجود نخواهد شد، چون موجود شدن هر چیز مستلزم یکی از دو امر محال است، یکی تأثیر دو قدرت مستقل در یک مقدور (= تعدد واحد) و دیگری ترجیح بلا مرجح(1)

و با این تقریر مقصود از فساد آسمان و زمین در آیه کریمه اختلال در نظم آن دو نخواهد بود (چنان که در تقریر اول این معنا مقصود است) بلکه مقصود از آن عدم تحقق عالم است(2)

ب - وحدانیت خداوند ونفی ترکیب

بدان که وحدت الهیه از قبیل وحدت نوعیة وجنسیه وشخصیه وعدده نیست، بلکه توحید خدا به معنی نفی شریک است و وحدت او مجهول الکنه است، و مرکب نیست.

بدان که مرکب بر چند قسم است و واجب الوجود از همه آنها منزه است : اول : ترکیب ذهنی است و آن اینکه در ذهن منحل شود به اجزاء مختلفه .

دوم: ترکیب خارجی است. (مانند ترکیب جسم از ماده و صورت از نظر فلاسفه ، و ترکیب اجسام مرکب از عناصر و عناصر از مواد از نظر دانشمندان علوم طبیعی).

سوم : ترکیب عقلی است و آن اینکه در عقل منحل به اجزاء عقلیه شود (مانند ترکیب ماهیت از جنس وفصل، و ترکیب ممکن از وجود و ماهیت).

چهارم : آن است که به حسب مفهوم و به اعتبار، اجزائی برای آن متصور

ص: 68


1- شرح المواقف، ج 8، ص 41.
2- شرح المقاصد، ج 4، ص 37

شود (مانند مفاهیمی که از سنخ ماهیت نیستند ولی ذهن می تواند برای آنها اجزائی به منزله جنس وفصل اعتبار کند).

پنجم: ترکیب از جنس وفصل است (این در حقیقت همان ترکیب عقل است).

وبدان که هر مرکبی محتاج است، وواجب الوجود غنی بالذات است، پس ممتنع است که واجب الوجود مرکب باشد.

و بدان که خدا مرکب از وجود وماهیت نیست، بلکه ذات خدا ماهیت ندارد و وجود محض است، و نیز مرکب از ذات و صفت نیست ، بلکه خدا صفت زایده ندارد. وصفات کمالیه عین ذات او می باشد به این معنی که ذات و صفت او وحدت حقیقیه (وحدت حقه) می باشد و به هیچ وجه من الوجوه کثرت وتعددی نه عقلا ونه اعتبارا متصور نیست، پس معنی اینکه خدا عالم است آن است که جاهل نیست، و معنای قدرت نفی عجز است.

حاصل اینکه بعضی از علما می گویند صفات کمالیه خدا عین ذات اوست، و بعضی تعبیر به نفی نقایص کرده اند، واختلاف علما در مسأله از حیث تعبیر ولفظ می باشد و در معنی اختلافی نیست.

توضیح وتحقیق

وحدت و یگانگی خدا از قبیل وحدت مفهومی (نوعی و جنسی) و عددی نیست. زیرا وحدت مفهومی امری ذهنی است نه خارجی وعینی، ووحدت عددی گر چه خارجی و عینی است ولی با کثرت قابل جمع است، و حال آنکه وجود مثل و مانند برای خدا از محالات ذاتی است ، پس مقصود از وحدت ویگانگی خدا دو چیز است: 1- شبیه و شریک ندارد. 2- کثرت و ترکیب در ذات

ص: 69

او راه ندارد، قسم اول را «واحدیت ذات» و قسم دوم را «احدیت ذات» می نامند . و این دو معنا در احادیث ائمه معصومین علیهم السلام بسیار وارد شده است. وکلام امام علی علیه السلام در تبیین صفت وحدت مشهور است : وحدت چهار معنا دارد، که دو معنای آن در مورد خداوند باطل، ودو معنای آن درست است

دو معنای باطل عبارت است از: وحدت مفهومی وی وحدت عددی .

ودو معنای صحیح عبارت است از : شبیه و نظیر ندارد (لیس فی الأشیاء له شبه).

اجزاء ندارد (انه عز وجل احدی المعنی، یعنی به أنه لا ینقسم فی وجود ولا عقل ولا وهم)(1)

روایات اهل بیت علیهم السلام در این باره که خداوند احدی الذات واحدی المعنی است متضافر و بلکه متواتر است، و مفاد این دو اصطلاح همان «وحدت

حقه» در اصطلاح حکماست. که به صرف الوجود بودن خداوند باز می گردد . یعنی چون وجود خداوند صرف هستی است، هیچگونه محدودیت و کثرتی در آن راه نخواهد یافت، واین حقیقت بلند از قرآن کریم مایه می گیرد، چرا که در آیات کریمه قرآن آنجا که خداوند به وحدانیت و یگانگی توصیف می شود، به قهاریت نیز توصیف می گردد. (هُوَ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ) (زمر/4)(2). و این بدان جهت است که خداوند، مقهور هیچ حدی نیست، و همه چیز محدود و مقهور او است (3)

ص: 70


1- توحید شیخ صدوق ، باب 3، حدیث 3.
2- ر.ک به یوسف : 3، رعد: 16، ابراهیم :48، ص : 65، غافر : 16.
3- المیزان، ج 6، ص 89-88.

وملاک عینیت صفات ذاتی خداوند با ذات او نیز همین وحدت حقه وصرافت وبساطت وجود است، زیرا فرض زیادت مستلزم کثرت وتعدد حیثیات و محدودیت در ذات است که با وحدت حقه وبساطت ذات منافات دارد.

و برخی از متکلمان صفات ذاتی خداوند را به صورت سلبی تفسیر کرده و مثلا علم را به نفی جهل ، و قدرت را به نفی عجز معنا کرده اند.(1)بر این نظریه اشکال شده است که لازمه آن تعطیل ذات از صفات کمال است، و این امر با براهین عقلی و ظواهر دینی منافات دارد. (2)مرحوم لاری در توجیه این نظریه گفته است ، مقصود قائلان این نظریه همان قول به عینیت صفات ذاتی باذات خداوند است، و میان این دو قول جز در تعبیر اختلافی نیست.

ج - مراتب ودرجات توحید

توحید دو جنبه دارد که یکی مربوط به خداوند است که وحدت و یگانگی از صفات او است، و دیگری مربوط به انسان و مانند او (= موحدان) است که به اعتقاد یا عمل آنان باز می گردد ( = توحید اعتقادی و عملی).

در اصطلاح رایج برای توحید مراتب چهارگانه :

1- توحید ذاتی.

2- توحید صفاتی .

3- توحید افعالی .

4 - توحید عبادی .

ص: 71


1- الاعتقادات فی دین الامامیة ، ص 8. حق الیقین علامه شبر، ج 1، ص 20.
2- المیزان ، 14، ص 132.

بیان می شود، گاهی نیز به جای توحید افعالی از توحید در خالقیت وربوبیت یاد می شود. در احادیثی که از پیشوایان معصوم روایت شده اقسام زیر یافت می شود:

1- توحید ذاتی ( = احد الذات)

2- توحید صفاتی (= احدی المعنی)

3- توحید در خالقیت (لا شریک أعانه علی ابتداع عجائب الأمور)

4- توحید در ربوبیت (توحد بالربوبیة)

5- توحید در مالکیت (لم یشرک فی ملکه أحد)

6- توحید در الاهیت (سبحان الواحد الذی لا اله غیره)(1) وحقیقت إلاهیت عبارت است : از ذاتی که واجد همه کمالات وجودی است به گونه ای که افکار و اندیشه ها و قلبها ودلها، واله و حیران او می گردند، و در برابر او خضوع می کنند. و این همان عبادت و پرستش است ، از این رو معمولا اله را به معبود راستین (معبود به حق) ترجمه و تفسیر می کنند. امام علی علیه السلام در تفسیر «الله» فرموده است: «الله معناه المعبود الذی یأله فیه الخلق ویؤله الیه»(2) «الله» به معنی معبودی است که خلق در مورد او واله وحیرانند و مجذوب او می شوند . و امام باقر علیه السلام فرموده است: «الله معناه المعبود الذی أله الخلق عن درک ماهیته والإحاطة بکیفیته، ویقول العرب: أله الرجل اذا تحیر فی الشیء فلم یحط به علماً، فالإله هو المستور عن حواس الخلق»(3) الله یعنی معبودی که خلق از درک ماهیت

ص: 72


1- در این باره به باب دوم کتاب توحید شیخ صدوق رجوع شود.
2- توحید صدوق ، باب 4، حدیث 2.
3- مدرک قبل .

واحاطه به کیفیت او عاجزند. عرب به کسی که در مورد چیزی متحیر شده و از احاطه علمی نسبت به آن عاجز باشد می گوید: «أله الرجل» پس إله یعنی آنچه از دیدگان پنهان است.

حاصل سخن آنکه مقام إلا هیت مقامی است که همه کمالات وجودی در آن جمع است چنان که می فرماید : (الله لا إله إلا هو له الاسماء الحسنی) (طه: 8).

مرحوم آیة الله لاری برای توحید یازده مرتبه ذکر نموده که برخی مربوط به توحید اعتقادی، و برخی مربوط به توحید عملی است. و آنها عبارتنداز :

1- توحید در وجوب ذاتی یعنی واجب الوجود بالذات جز خدا نیست.

2- توحید در الاهیت که آن را به خالقیت تفسیر کرد، وگفته است: «یعنی آنچه در عالم موجود می باشد یا موجود می شود، همه مستند به ذات اقدس الهی می باشد».

3- توحید در معبودیت یعنی غیر خدا احدی مستحق معبودیت نیست .

4 - توحید در صفات کمالیه وجوبیه یعنی برای خدا شریکی در صفات کمالیه نیست.

5 - توحید در افعال یعنی افعال خدا شباهتی به افعال غیر او ندارد.

6 - توحید در خلق ورزق، یعنی احدی غیر از خدا خالق ورازق نیست .

7- توحید در قدم یعنی قدیم منحصر به ذات اقدس الهی است. در اینکه مقصود از آن قدم ذاتی است با قدم زمانی توضیحی داده نشده است ، رأی مشهور میان متکلمان این است که قدم زمانی از صفات ویژه خداوند است، ولی از دیدگاه حکما و بعضی از متکلمین آنچه از صفات ویژه خداوند است، قدم

ص: 73

ذاتی است، نه زمانی .

8- توحید در مقام محبت که راجع به مقام حب فی الله وبغض فی الله است.

9 - توحید در مقام قضا و قدر، یعنی هیچ چیز جز به قضاء وقدر الهی تحقق نمی یابد.

10 - توحید در مقام توکل ورجاء وخوف. یعنی عبد باید به خدا توکل کند واز غیر خدا قطع امید کند و جز از خدا از کسی نترسد، زیرا «لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم».

11 - توحید در لوازم وجوب وجود، یعنی خدا در آنچه لازمه وجوب ذاتی است شریک و مانندی ندارد، و او از همه لوازم امکان منزه است. (كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ)

ص: 74

ص: 75

ص: 76

گامی در شناخت محکم ومتشابه ومعرفی رساله آیت الله لاری

اشارة

گامی در شناخت محکم ومتشابه ومعرفی رساله آیت الله لاری

حجة الاسلام والمسلمین سید محمد علی ایازی

ص: 77

ص: 78

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

مقدمه

بحث محکم و متشابه یکی از مباحث پیچیده وحیرت بر انگیز علوم قرآن است. این بحث از نخستین ایام رواج دانش کتاب الهی در کانونهای علمی واجتماعی جامعه مسلمین مطرح شد و همواره درباره آن بحث و گفتگو ونقد و بررسی انجام گرفت.

بی گمان ریشه این گفتگو را باید در خود قرآن جستجو کرد که به واقعیت متشابهات اشاره می کند و خبر از ضایعات و سوء استفاده های احتمالی آن می دهد (آل عمران/7). به همین دلیل این بحث از زاویه های مختلف در حوزه های علمی و فرهنگی مسلمین جنجال آفریده و دانشمندان و محققان بسیاری را به کاوش وا داشته است.

کنکاش در زمینه محکم و متشابه از دیر ایام در حوزه های شیعی نیز رواج داشته و علمای بزرگی متکفل پژوهش آن بوده اند. حال چه بصورت بحثی در ضمن تفسیر وعلوم قرآن و یا با تألیف رساله های مستقل.

ص: 79

یکی از کسانی که در دوران اخیر در این موضوع به تحقیق وکاوش پرداخته فرزانه مجاهد، مهاجر الی الله مرحوم آیت الله سید عبدالحسین لاری - رحمة الله علیه ... است که در این باب رساله ای مستقل نگاشته و پس از بحث کلی به مصادیق و موارد آن نظر انداخته است.

آنچه در این وجیزه می خوانید بحثی است به بهانه معرفی این رساله که با نگرشی جامع به مسائل نظری و تاریخی آن پرداخته شده است و در زمینه معنا وتلقی های گوناگون - که از مهمترین فرازهای بحث است . و محدوده تلقی محکم و متشابه تحقیق شده است .

امید است این نوشته توانسته باشد گوشه هایی از حق رساله را ادا کرده باشد و اگر این رساله بسیار فشرده و مختصر است ، در توصیف موضوع و معرفی آن سهمی هر چند ناچیز برداشته باشد.

معنای محکم و متشابه

1- محکم در لغت: در معنای محکم در لغت تعبیرهای مختلفی وارد شده و از آن معانی گوناگونی استفاده کرده اند. برخی به بعد وجودی این واژه تأکید کرده و برخی به بعد سلبی آن.

در کتاب قاموس اللغة در ماده کم آمده: «أحکم، اتقنه، فاستحکم ومنعه عن الفساد». آن را متقن کرد، استحکام بخشید واز فاسد شدن پیشگیری کرد.

ابن منظور در لسان العرب نیز در ضمن همین ماده می گوید: «احکمت الشیء، فاستحکم واحتکم واستحکم، وق». آن را محکم کرد تا استحکام

ص: 80

پیدا نمود و محکم گردید. امری را چنان انجام داد که بتوان به آن اطمینان کرد.

بنابر ریشه یابی نخست محکم جنبه سلبی پیدا می کند و مانند حکمت الدابة وأحکمت است یعنی حیوان را محکم بست و برای او ایجاد مانع کرد. حکم که فصل و جدا انداختن بین دو چیز است نیز امری سلبی است.

حاکم که از ظلم دیگران مانع می شود و میان متخاصمین ، جایی می اندازد وفصل خصومت می کند با این جهتگیری سلبی سازش دارد. به همین دلیل برخی از مفسران مانند فخررازی معنای محکم ومشتقاتش را به جهت سلبی آن برگردانده اند و گفته اند: محکم، یعنی کاری که از اندراس وضایع شدنش جلوگیری شود(1)راغب اصفهانی (م 502) در مفردات نیز گفته است: حکم اصله، یعنی منع اصله لاصلاح. ولجام را حکمة الدابة می گویند، گمت السفیه واحکمته ، سفیه را جلویش گرفتم. لذا راغب معنای نفیی را از معنای محکم می گیرد، گرچه به آن تصریح نمی کند اما وقتی به محکم در کلام خدا می رسد می گوید: کلامی که مانع از ایجاد شبهه و تردید در لفظ و معنای آن باشد(2)

اما در برابر این نظریه کسانی حکم را به معنای وثق وأثق گرفته اند، ولسان العرب هم نیز همین معنای وجودی وایجابی احکام را تأیید می کند.

ص: 81


1- ر.ک : فخر رازی ، مفاتیح الغیب( تفسیر کبیر ج 7 / 179 ، همچنین رشیدرضا ، المنار ، ج 3/ 63وزرقانی ، مناهل العرفان ، ج289/2 ، بیروت، دار الکتب العلمیه.
2- راغب ، مفردات قرآن ، ماده حکم /249، تحقیق صفوان عدنان داودی ، بیروت، دارالقلم .

صبحی صالح در مباحث فی علوم القرآن می گوید: المحکم هو الذی یدل علی معناه بوضوح لاخفاء فیه (1) آقای حکیم نیز به ایجابی بودن این ماده اصرار دارد و معتقد است حکم به معنای وثق واتقن است و اگر در معنای آن جنبه منع و پیشگیری از فساد آمده از لازمه این واژه گرفته شده است (2)

اما اگر به موارد اشتقاق این ماده چون حکم (منعت من الظلم) و گام (الفاصل فی الامور) و چکمت (منع من الجهل) و حکیم (الاتقان والمانع من الافساد) نگاه کنیم ریشه منعی و سلبی آن ظاهرتر است و چون در احکام اراده دخیل است بعد سلبی آن ظهور می کند و نفی از خفا و شبهه در آن بارز می شود، به همین دلیل اکثر لغت پژوهان به اصل منعی این ریشه تأکید کرده اند (3)و چنین نقشی را در برابر متشابه قائل شده اند، گرچه بعد ایجابی هم داشته باشد(4). . 2- متشابه در لغت: راغب اصفهانی در معنای لغوی متشابه می گوید: الشبه والشبه والشبیه از یک ریشه معنا می دهد و به معنای تماثل و همانند است .

مماثله در کیفیت مانند : رنگ، طعم، ماده. در مسائل غیر حسی مانند عدالت، ظلم نیز مما ثلث و همانندی بکار برده می شود.

و شبهه را از این باب شبهه می گویند که میان دو چیز تمیز حاصل نمی گردد وعینا یا معنا با هم تشابه دارند و در قرآن آمده است : (وَأُتُوا بِهِ

ص: 82


1- مباحث فی علوم القرآن /282 ، قم انتشارات رضی ، افست از چاپ بیروت .
2- حکیم محمد باقر ، علوم القرآن /166، قم، مجمع الفکر الاسلامی
3- مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن، ج 2/ 285، تهران: بنگاه نشر و ترجمه کتاب ،1360 ش.
4- علامه طباطبایی به هر دو عنوان منع واتقان توجه دارد، به این معنا واژه بر سلب وایجاب دلالت دارد. ر.ک: المیزان، ج 20/3، چاپ بیروت، 1391ق.

مُتَشَابِهًا) (بقره/25)، درباره توصیف روزی های بهشت که در رنگ و شکل وکمال شبیه اند، آمده است (مُشْتَبِهًا وَغَيْرَ مُتَشَابِهٍ) (انعام /99) میوه ها ونعمتهایی مانند و نامانند. و (إِنَّ الْبَقَرَ تَشَابَهَ عَلَيْنَا) (بقره /70) گاوها برای ما متشابه شدند.(تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ) (بقره /118). در گمراهی و نادانی دلهایشان به تشابه افتاد.

فیروزآبادی (م 817 ه) می گوید: متشابه آن چیزی است که ظاهرش از مراد خبر نمی دهد(1). و متشابه در قرآن را به این دلیل متشابه می گویند که بخاطر تشابهش تفسیر آن مشکل شده است(2)

مؤلف التحقیق فی کلمات القرآن ، سخنان واژه شناسان را گردآوری کرده پس از یک جمعبندی می نویسد: شبهت الشیء بالشیء وأشبهت ، ای التبست . میان دو چیز آنچنان مشابهت و اشتباه حاصل می گردد که میان آن امتیازی دیده نمی شود و می گوید: اصل در تمام این ماده نازل کردن چیزی بخاطر مناسبت ومشاکلت با چیز دیگر است. تشابه ، مطاوعت ومشابهت مستمر است به همین دلیل در کلام متشابه هیچگاه صراحت و قطعیت نیست(3)

توصیف قرآن از محکم و متشابه

اکنون که بحث لغوی این دو واژه را سپری کردیم ، به سراغ اصطلاح این دو واژه می رویم.

معنای محکم در قرآن همه جا به یک گونه بکار نرفته ، بویژه آنکه قرآن در

ص: 83


1- فیروزآبادی ، بصائر ذوی التمییز ، ج293/3.
2- راغب ، مفردات القرآن /443. ماده شبه .
3- مصطفوی ، التحقیق فی کلمات القرآن، ج 7/6 - 8. چاپ بنگاه نشر و ترجمه کتاب .

این باره در سورهای مختلف تعبیراتی را بکار برده که تثبیت این چند گانگی را می رساند.

قرآن در یک توصیف کلی تمام آیات خود را محکم معرفی کرده است. در سورة هود می فرماید: (كِتَابٌ أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ خَبِيرٍ) (هود/1) و در این زمینه استثنایی قائل نشده و با این وصف، تمام قرآن را ستوده است. اما در جای دیگر تمام کتاب را متشابه معرفی کرده است :(اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَابًا مُتَشَابِهًا مَثَانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ)(زمر/23).

اما این تشابه به چه معنا است؟ و آیا در برابر معنای محکم است و یا معنای دیگری دارد؟

در سوره آل عمران نیز توصیف دیگری از آیات به دست می دهد :

(هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ) (آل عمران /7). در این آیه تصریح شده که برخی آیات خداوندی محکم و برخی از آنان متشابه است. و تشابه در این آیه بگونه ای توصیف شده که موجب سوء استفاده کژ دلان و فتنه انگیزان وتأویل سازان دروغین می گردد، لذا با محکم و متشابه دو آیه پیشین ناسازگار است، زیرا اولا در آن دو آیه همه قرآن محکم و متشابه معرفی شده بود وثانیة تشابه در سوره زمر امری مثبت و از امتیازات نیک قرآن محسوب شده بود، چنانکه محکم بودن تمام قرآن نیز از امتیازات نیک به شمار آمده بود. به همین

ص: 84

دلیل قرآن پژوهان از دیر ایام به توجیه و جمع میان آیات افتاده و احتمالات مختلفی داده اند که گاه با معنای واژگانی آن ناسازگار است، و اصطلاح جدیدی پدید آورده اند. در اینجا به سه احتمال اشاره می کنیم.

1- اینکه بگوییم تشابه در قرآن به یک معناست و منظور از تشابه همان معنای تماثل وهمانندی است. محکم هم بمعنای اتقان وغیر قابل افساد و تردید ناپذیر است. لذا اگر گفته می شود قرآن متشابه است، یعنی همه آیات شبیه به یکدیگر وهم ریشه است و از نظر دعوت و پیام وجهتگیری کلی تفاوتی ندارند.

یکدستی و یگانگی در تمام آیات قرآن حاکم است. به همین دلیل قرآن در

تعبیر دیگر می گوید: (وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا) (نساء/82) واگر قرآن با هم شبیه و مماثل است، یعنی در لحن وگفته همانند است، هر آیه معاضد آیه دیگر است. امیر مؤمنان علی علیه السلام در توصیف قرآن می فرماید: «ان الکتاب یصدق بعضه بعضا وانه لا اختلاف فیه ، فقال سبحانه ولو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیرة (1)

بنابراین تفسیر قرآن هم محکم و متقن است وهم شبیه به یکدیگر است . و اگر در سوره آل عمران این تقسیم انجام گرفته نه از این باب است که قرآن بر دو بخش است، بلکه از این جهت است که فتنه گران و گژاندیشان از تشابه ها و پیامهای همانند قرآن خوب بهره برداری نمی کنند و در پی فتنه جویی وتأویلهای غلط هستند. واگر قرآن کریم ویا برخی از آیات آن، دو پهلو واشتباه بر انگیز باشد، چگونه (عَرَبِيٍّ مُبِينٍ) (شعراء /195)و (تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ)

ص: 85


1- نهج البلاغه، خطبه 18، چاپ صبحی صالح .

(نحل/89) است و چگونه وسیله هدایت وکتاب نور و رحمت است.

2- احتمال دیگر اینکه معنای محکم و متشابه در سوره هود وزمر به معنایی باشد که در سوره آل عمران مطرح شده است و محکم در این سوره معنای واضح وغیر مخفی در عبارت و ظاهر کلمات و در مقوله تفسیر باشد و متشابه به معنای مشتبه وغیر ظاهر و نیازمند تأویل.

در این صورت هم همه قرآن ظاهرشان مستحکم و تردید ناپذیر است وهم باطن آنها تأویل پذیر و اشتباه برانگیز است. بنابراین مقوله محکم به ظاهر کلام ودر محدوده تفسیر قرار می گیرد و متشابه در مقوله باطن و در محدوده تأویل.

هر یک از این دو احتمال درای اشکالات فراوان ودفاع از آن بسیار دشوار است ولذا احتمال وتوجیه سؤم مورد توجه قرار گرفته است.

3- محکم و متشابه در سوره هود وزمر به معنای اتقان وهمانند وطبق ریشه لغوی آن آنست.

اما متشابهات در سوره آل عمران غیر از متشابه است و محکم و متشابه از إحکام وتشابه خاصی و محدوده معینی سخن می گوید که با آن دو متفاوت است و این تفاوت به دلیل قرینه ای است که در این آیه بکار رفته و بعد توضیح خواهیم داد.

از این تفصیل تفسیرهای مختلفی گزارش شده است. به عنوان نمونه قاضی عبدالجبار اسد آبادی معتزلی (م 415) در جمع میان این سه آیه به این گونه تفصیل داده است:

آنچه خداوند در سوره هود گفته نه به معنای محکم در سوره آل

ص: 86

عمران است ، بلکه منظور استحکام بخشیدن آیات در باب اعجاز ودلالت بر کلام، بگونه ای که خلل در آن وارد نشود. به این معنا حتی آیات متشابه نیز محکم است و از این جهت میان هیچ یک از آیات خداوند فرق گذاشته نشده ودلالت بر نبوت پیامبر و هدایت مؤمنین دارد ولذا آیه زمر که می گوید: (اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَابًا مُتَشَابِهًا) ، تشابه به معنای غیر ظاهر و نیازمند تأویل نیست ، بلکه منظور از تشابه ، تساوی در صفات و مقصود قرآن است. یعنی خداوند کتابی را با بهترین سخن نازل کرده که آیات آن از نظر پیام ودلالت بر مقصود یکسان و هماهنگ است» (1)

فخر رازی (م 606 ه) نیز شبیه همین تفصیل را قائل است و محکم در سورة هود را به این معنا می داند که کلام قرآن حق است، فصیح الألفاظ وصحیح المعانی است و قابل تحدی با دیگر گفته های فصیح عرب است و اگر در سوره زمر می گوید متشابه است، یعنی همانند دیگر است(2)

علامه طباطبایی در المیزان از تفصیل میان این دو دسته از آیات بهره دیگری برده است. او می گوید: «مراد از احکام و محکم در سورة هود مربوط به قبل از نزول است . چون در عالم ملک و ملکوت تجزی و تبعض نیست لذا وصف قرآن به محکم بودن تمام آیاتش آمده است ، اما همینکه نزول یافت و پاره پاره شد،

ص: 87


1- قاضی عبد الجبار ، متشابه القرآن، ج 21/1 ، تحقیق محمد عدنان زرزور، قاهره، مطبعة نصر ،1386 ق.
2- مفاتیح الغیب ، ج 7 / 179 . در این زمینه نیز نک : زرقانی ، مناهل العرفان ، ج 2/ 290 ، صبحی صالح مباحث فی علوم القرآن / 281 منا عالقطان ، مباحث فی علوم القرآن / 214 معرفت ،محمد هادی ، التمهید فی علوم القرآن، ج15/3 ، چاپ جامعه مدرسین .

برخی از آنها محکم می ماند و برخی متشابه می گردد(1)

ما در پایان بحث و به هنگام جمعبندی از تلقی های مختلف تفصیل سوم را توضیح خواهیم داد، و این بحث در حد گزارش تفسیر این چند آیه بود.

تلقی های مختلف از محکم و متشابه

از آن روزی که بحث تفسیر در آیات قرآن مطرح شد، مسأله محکم ومتشابه و مصادیق آن نیز مورد بررسی قرار گرفت. هر کسی در این باره که محکم چیست و متشابه چیست و موارد آن کدام است سخنی می گفت وهر گروهی با برداشتی متفاوت به این آیات می نگریست. یکی آیه ای را که مورد استدلال و نظر مخالف بود متشابه می دانست و آیه مورد استدلال خود را محکم و دیگری بر عکس آن.

برخی حروف مقطعه آغاز برخی سوره ها را متشابه می دانستند و بقیه را محکم، وگروهی تنها آیات فقهی را محکم می دانستند و گروهی دیگر آیات ناسخ را محکم، ومنسوخات را متشابهات. وبالاتر گروهی تنها آیاتی که حدود احکام الهی را بطور دقیق و مشخص بیان می کرد جزو محکمات می دانستند و بقیه آیات را متشابه.

این بحث در تفسیر آیه 7 آل عمران به اوج خود رسید، زیرا در این آیه با صراحت آیات قرآن را در دسته می کرد و بر خلاف آیه هود وزمر که همه آیات را محکم و همه را متشابه معرفی می کرد، این آیه برخی را محکم و برخی را متشابهات معرفی می نمود. اینجا بود که تلقی های مختلف در باب محکم

ص: 88


1- المیزان، ج 20/3، چاپ بیروت، 1391ق.

ومتشابه شکل گرفت و هر کسی از منظری به این مفاهیم می نگریست و برداشتهای متفاوتی از واژه و مصادیق آن عرضه می کرد.

این بحث آنچنان در هم شد که گاه آیاتی که مبهم و مجمل بودند و ربطی به باب تشابه نداشتند به حساب متشابهات قرآن گذاشته شدند و شبهات عمده ای به قرآن وارد کردند.

از آن سوی عده ای بطور کل منکر متشابه بودن قرآن شدند وگفتند معنا ندارد قرآن آیاتش مشتبه کننده باشد این گژدلان هستند که از قرآن تشابه می فهمند ، در حالی که این انکار سودی نداشت و واقعیت را عرض نمی کرد(1)

اکنون برای اینکه حقیقت مسأله را روشن کنیم تاچاریم به سیر تطور اندیشه و نمونه هایی از این اقوال را از گذشته های دور تقل کنیم و سپس ببینیم واقعا متشابه چیست و موارد آن در چه دایره ای قرار می گیرد.

ا- ابن عباس (م 68) در میان مفسران عصر صحابه گفته است: «محکم آنست که باید ایمان بیاوریم و عمل کنیم و متشابه آنست که لازم است ایمان بیاوریم وعمل به آن لازم نیست(2)

البته در تفسیر ابن عباس محکمات به آیات ناسخ و حلال و حرام و حدود و فرائض تفسیر شده و به همینهاست که باید ایمان آورد و عمل کرد، اما متشابهات منسوخات ومقدم ومؤخر وامثال واقسام هستند و لذا باید ایمان آورد

ص: 89


1- معرفت، التمهید فی علوم القرآن، ج 14/ 3 .
2- تفسیر ابن عباس به روایت علی بن ابی طلحه / 124، تحقیق راشد عبد المنعم الرجال ، بیروت مؤسسه الکتب الثقافیه . البته همانطور که بعد توضیح خواهیم داد ، این معنا در برخی از روایات رسید ها ز اهل بیت نقل شده است .نک : بحرانی البرهان فی تفسیر القرآن ، ج 1 / 598 ، چاپ بعثت .

وعمل نکرد(1). به ابن مسعود (م 32) نیز شبیه همین معنا نسبت داده شده با این تفاوت که گفته است محکمات ناسخات قرآن هستند و متشابهات منسوخات (2)

2 - مجاهد (م103) گفته است محکمات آنهایی است که خداوند بیان حلال و حرام آن را آورده و متشابهات آن چیزی است که در معنا شبیه به یکدیگر باشد گرچه در لفظ اختلاف داشته باشند(3)

حسن بصری (م 110) محکمات را حلال و حرام دانسته و چون احکام حلال و حرام هستند أم قرآن هستند(4)

4 - ابو بکر اصم عبد الرحمان بن کیسان معتزلی (م 225) محکم را به شکل دقیق تری توصیف کرده و بدون آنکه به مصادیق بپردازد گفته است: « محکم آنست که اجمال بر تأویل آن باشد و متشابه اختلاف در تأویل»(5) در نقل دیگری از همین اصم آمده: «محکم آنست که دلیل آن واضح وجلی باشد مانند دلایل وحدانیت و قدرت و حکمت خداوند ، و متشابه چیزی که محتاج به شناخت و تدبر وتأمل باشد (6)

ص: 90


1- این کلام ابن عباس را طبری و ابن کثیر و سیوطی در تفسیرشان نقل کرده اند .نک : جامع البیان ،ج 234/2، حدیث 5164، بیروت دارالفکر، 1415ق ، ابن کثیر ، تفسیر القرآن العظیم ،ج 4/2 ،سیوطی، الدر المنثور، ج 196/ 2 ، بیروت، دار الفکر، 1414ق.
2- طبری ، جامع البیان ، ج 235/3 ، حدیث 5166. قتاده و سفیان ثوری (م 161) نیز همین معنا را تایید کرده اند . نک تفسیر سفیان الثوری / 75 به روایت ابو جعفر مشهدی ، بیروت، دار الکتب العلمیة .
3- همان
4- تفسیر الحسن البصری ، ج 202/2 ، جمع و تحقیق محمد عبد الرحیم ، قاهره ، دار الحدیث ،1413ق.
5- خناجی عبد المنعم ، تفسیر القرآن الحکیم، ج 145/3 ، قاهره، مکتبة الازهریة للتراث .
6- راغب ، مفردات /444، ماده شبه

5- احمد بن حنبل (م 241) گفته متشابه چیزی است که نیازمند به بیان است و محکم نیازمند به بیان نیست(1)

این تعریف ها که از معنای واژگانی خود خارج شده و احیانا به ذکر برخی از مصادیق اکتفا شده مشکلی را حل نمی کند و صورت مسأله را پیچیده تر می کند، اما نشان می دهد که در این زمینه چقدر اختلاف و تشتت آراء است . آنچه ابن عباس گفته است که محکم آنست که باید ایمان آورد و عمل کرد نه تعریف محکم است ونه ذکر مصداق ، دستوری است درباره مسأله و تعیین تکلیف در برخورد با محکم و متشابه .

نهایت برداشتی که از این گفته می شود، اینست که متشابهات مربوط به عقاید است نه تکالیف و در نقل دیگری که از او و دیگران شده که محکمات ناسخات هستند، این تلقی را نقض می کند، زیرا افزون بر این که تعریفی از محکم و متشابه به دست نمی دهد، حداکثر یکی از مصادیق محکم و متشابه را معرفی می کند که مربوط به عمل کردنی ها یعنی احکام است.

کلام حسن بصری نیز در تعریف متشابه کارساز نیست چون محکمات را در حقیقت احکام می داند، درحالی که این حرف بر خلاف واقعیت و خارج از محدوده تعریفهاست و متشابه در نظر احمد بن حنبل نیز همین شکل را دارد ، چون اگر تنها متشابه نیازمند به بیان است، مبهمات و جملات قرآن هم نیازمند به بیان است پس چه فرقی میان آنها و متشابهات است؟

کلام ابو بکر اصم گوشه هایی از حقیقت را روشن می کرد که محکم آیاتی

ص: 91


1- خناجی ، تفسیر القرآن، ج 144/3 .

هستند که دلیل آنها واضح و آشکار است و متشابهات آنهایی است که معرفت آنها نیازمند تأمل و تدبر است ، اما بنابراین این تفسیر محکم و متشابه شدن به عامل خارجی بر می گردد که هر جا دلیل این دو آشکار و پنهان بود، چنین می شود وارتباطی به خود قرآن ندارد. وانگهی، آیاتی که مجمل هستند نیز نیازمند به تأمل و تدبر هستند، پس چه فرقی میان متشابه ومجمل است ؟

6- فخر رازی محکم را به مبین در عرف اصطلاح اصولیین تفسیر کرده و متشابه را به مجمل. او در حقیقت در آنجا که کلام نص باشد ودلالت بر معنا جای احتمال دیگر نگذارد، و یا دلالت بر معنا با ترجیح باشد حتی در مثل «ظاهر»، محکم می داند و در جایی که لفظ مشترک است یا احتمالی مرجوح وتأویل پذیر است متشابه می داند(1)

اما در این بیان هم فرقی میان مجمل و متشابه گذاشته نشده و در حقیقت نوعی تساوی میان مبهم ومجمل و متشابه وجود دارد، پس این بیان هم دارای اشکال است.

بنابراین هیچ یک از این تعریفها وتلقیها که در بسیاری از کتابهای تفسیری و علوم قرآن متداول شده روشن نمی کند متشابه چیست و در چه محدوده ای قرار دارد و عامل پیدایش آن چه می تواند باشد، حتی معین نکرده اند که آیا فرقی میان مجمل و متشابه است؟ و آیا متشابه در محدوده فهم لفظ است، با معنا؟ به همین دلیل تشتت رأی در این مسأله بسیار زیاد است.

اما خوشبختانه یکی از کسانی که در سده های چهارم و پنجم می زیسته در

ص: 92


1- مفاتیح الغیب ، ج 780/7.

این باب مطالبی گفته که به تعریف و تعیین محدوده مسأله نزدیکتر شده و زمینه تکامل جدی بحث را فراهم کرده است، گر چه در بحث او جای تأمل است ، اما ما بر خوان نعمت پیشینیان خود نشسته ایم.

او قاضی عبدالجبار همدانی (اسدآبادی) است. وی که در کتابهای خود به مسأله محکم و متشابه پرداخته و نسبت به موضوع حساسیت نشان داده است در مقدمه ای که به کتاب «متشابه القرآن» خود نگاشته پس از بحث کلامی جبر وتفویض شبهه ای را مطرح می کند که از لابلای آن دیدگاه وی از معنای متشابه روشن می شود. او در این جملات تلویحا می پذیرد که بحث از متشابه در مقوله لفظ و اشتراک و مجاز و مانندش نیست تاکسی با آگاهی از لغت و به دست آوردن قرائن بتواند به معنای متشابه دست یابد. متشابه چیزی است که انسان باید پس از درک لغوی و مفهوم کلام به فکر بپردازد و با استفاده از محکم ودلیل عقل به کنه معنای کلام برسد. او در این باره می نویسد:

بی گمان محکم در آن جایی است که در موضوع لغت یا با همراهی قرینه قرار گیرد و بگونه ای باشد که تنها یک احتمال برود و هر کسی که شیوه خطاب را می شناسد و آگاهی به قرائن دارد در باره آن تردید نکند و بتواند بخوبی بر معنای آن استدلال کند . در حالی که متشابه چنین نیست . چون ممکن است کسی دانای به لغت باشد و قرینه هم داشته باشد اما باز نیازمند به شنیدن از دیگران و فکر کردن ونگاه با تأمل داشته باشد و چون متشابه است باید آن را بر وجهی که محکم می گوید ویا دلیل عقلی بر آن دلالت دارد حمل کند»(1)

ص: 93


1- قاضی عبدالجبار ، متشابه القرآن، ج 6/1 . تحقیق زر زور .

وی در جای دیگر که سخن از تفارق میان محکم و متشابه است ، باز به این مسأله تأکید می کند و در بیان فرق میان محکم و متشابه با آنکه هر دو ظهور دارند ودلالت لغوی آن کامل است می نویسد:

و باید دانست که محکم مزیتی بر متشابه دارد و آن ظهور دلالت کلام بر معناست . یا به عبارت دیگر محکم آن چیزی است که احتمالی جز یک معنا در کلام داده نمی شود، در حالی که در متشابه چنین نیست و برای عالم به لغت و ادب نیز این شبهه حاصل می گردد و نیازمند به قرینه ای است که کلام را مشخص و معین کند(1)»

بنابراین، کاوش قرآن پژوه در متشابه در معنای لغوی و رفع ابهام در دایره ظاهر لفظ نیست. در چنین مواردی (معنای لغوی) باید سراغ لغت وادب و قرینه های لفظی رفت، در حالی که در متشابه جستجو برای بکارگیری قرینه های عقلی ومدلولات صریح قرآن کریم است.

تحقیق وجمعبندی مسأله

در پایان این بحث دراز دامن اما حساس چه بگوییم ؟ حقیقت چیست و در محکم و متشابه چه تعریفی به دست دهیم؟.

با آنچه از تلقی ها و نقد آن گزارش دادیم، متشابه آیه ای است که مراد آن برای غالب افهام مردم مشتبه است ، چون در مرتبه ای از بیان قرار دارد که با محدوده حسی و قالب ذهنی ساده آنان قابل درک نیست. در حالی که آیات

ص: 94


1- همان /9

محکم و دلایل عقلی آن معانی بلند را در مرتبه ای قرار می دهد که متأمل در آیات دریابد که آنچه از ظاهر کلام برداشت می کند منظور نیست (جهت سلبی معنای محکم) . به عنوان نمونه وقتی خداوند می فرماید: (الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى)(طه /5) در مرحله اول برای شنونده ظاهر بین این سؤال مطرح است که منظور از در استوا بودن خداوند یعنی چه؟ آیا خداوند مانند پادشاهان روی تخت خود می نشیند و فرمان می دهد؟ ظاهر آیه از نظر مفهوم و واژگان مشکلی ندارد، مشکل در فهم عقلانی آنست. لذا وقتی آیه دیگری می گوید: (لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ)(شوری (11) ذهن همان آیه را بگونه ای دیگر تفسیر می کند واستوائیت خداوند را از مقوله های مادی و بشری خارج و به مرتبه ای جز مخلوقات تفسیر می کند. و با این تفسیر دلالت آیه اول وظهور آن از بین نمی رود، بلکه تصحیح می شود و از اشتباه و شبه خارج می شود. این عمل گاه با دلیل عقلی نسبت به آیه انجام می گیرد، چون تجسم خداوند به جل جلاله - محال است. خداوند جا و مکان ندارد تا بر روی تخت و در عرش بنشیند، لذا مدلول استوا، تسلط بر جهان و احاطه بر خلق معنا می شود.

نمونه دیگر، آیه شریفه : (وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَاضِرَةٌ إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ) ( قیامه / 22 - 23) است. خداوند در قیامت دیده می شود، اما بر شنونده مشتبه می شود که آیا خدا با همین چشم حسی دیده می شود؟

اگر خدا احد است صمد است ، لم یلد ولم یولد است، اگر خدا همتا ندارد، قابل رؤیت مادی نیست، پس این آیه چه می گوید؟ آیه ای دیگر این اشتباه را تصحیح می کند:

(لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ) (انعام /103) در اینجاست که

ص: 95

روشن می شود که منظور از نظر، دیدن حسی نیست. به همین دلیل نقش محکم، نقش سلبی است چون کلام متشابه را از اشتباه بیرون می آورد و شنونده را بر حذر می دارد.

یکی از قرآن پژوهان معاصر توضیحی می دهد که ابعاد دیگر این بحث را روشن می کند و زمینه محدود کردن دایره متشابه را فراهم می کند. او می نویسد :

متشابه در اصطلاح از نوع تشابه در معنا و صورت دادن به معنا و معین کردن مصداق واقعی و موضوعی آن است . تشابه از سنخ علاقه بین لفظ و معنای لغوی نیست تا لغوی وادیب ومفسر بخواهد با بررسی پرده برداری کند و مدلول ومفهوم معنایی آن را نشان دهد.

به عبارت دیگر، تشابه از ناحیه دلالت لفظ بر معنا حاصل نشده است ، زیر آیه متشابه بر معنای معین عرفی دلالت دارد و قابل تمسک است به همین دلیل قابل استناد وتمسک برای ایجاد فتنه است . اگر لفظی بر معنایی دلالت نداشته باشد ، قابل استناد و اعتماد نیست و دیگران به آن اعتنایی ندارد(1)

این تفسیر از تشابه با مثالی که آورده شد کاملا روشن می شود، چون (در مثال اول) ظاهر کلام در(الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى) (طه /5) روشن است ومعنای لغوی آن مشخص است، منتهی مفهوم و مصداق این استوائیت در مورد خداوند مبهم است به همین دلیل متشابه است و محکم چنین نقشی ایفا می کند که مصداق معینی را برای معنا به ارمغان می آورد. به همین جهت در این تفسیر کاری به این ندارد که علاقه میان لفظ و مفهوم واژگانی را کاوش کند، و کاری به

ص: 96


1- حکیم محمد باقر ، علوم القرآن ، صص 169 - 172. قم ، المجمع الفکر الاسلامی ، 1417 ق.

این جهت ندارد که اگر شک در اصل وجود علاقه میان لفظ ومفهوم لغوی حاصل شد بگوید متشابه شده، یا اگر لفظ در دو معنا استعمال شد، بگوید پس متشابه شده، زیرا گرچه در این موارد کلام مبهم ومجمل است و حتی لفظ تشابه لغوی نام می گیرد(1) اما از مدار بحث محکم و متشابه خارج است، چون با قرینه ای که در خود آیه است یا کاوشی که در لغت می گردد دلالت آن آشکار می شود ، اما در جایی که لفظ و معنا مشخص است، اما نوعی از مصداق آشکار نیست، محکم آن مصداق را با جهت سلبی آشکار می کند. خداوند در آیه 7 سوره آل عمران می فرماید: (فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ) مفهوم اتباع تنها در یک حالت منطبق می شود که لفظ برای مفهوم لغوی تمام بشود و از این جهت برای اخذ و عمل به آن مشکلی نداشته باشد، اما در صورتی که مشترک باشد و ظهور در معنایی نداشته باشد، عمل کردن بر آن اتباع نیست.

بنابراین، تشابه از ناحیه اختلاط و تردید در معانی لفظ و مفهوم لغوی حاصل نمی گردد، زیرا فرض کردیم که برای لفظ مفهوم لغوی معینی وجود دارد و از این جهت ابهامی ندارد.

به عبارت دیگر متشابه ، محکم به معنای کلی است، اما از ناحیه مجسم شدن صورت واقعی معنا و مصداق بخشیدن به آن، اختلاط وتردید است ومصداق خاصی بجای مصداق واقعی در ذهن فرد ظاهر بین جای گرفته است . محکم این نقش را ایفا می کند که این فرد، بتواند مصداق واقعی را با تصحیح متشابه دریابد.

ص: 97


1- سیوطی، جلال الدین ، الاتقان فی علوم القرآن، ج 11/3 از 434، تحقیق محمد أبو الفضل ابراهیم، قم انتشارات رضی

از سوی دیگر، ممکن است آیاتی مبهم ومجمل لفظی و غیر قابل استناد باشد(1)، اما به این معنا هم آیه متشابه نیست زیرا فقط ظهور لفظی ندارد، در حالی که در متشابه ظهور لفظی هست. همینطور الزاما تمام آیات قرآن تقسیم به محکم و متشابه نشده است، لذا ممکن است آیه ای محکم نباشد اما متشابه هم نباشد یعنی مجمل باشد و از نظر لغوی نیازمند مراجعه به اهل لغت باشد و ممکن است آیه ای غامض باشد اما در سایه مراجعه به قواعد از پیچیدگی در آید.

از آن گذشته اگر گفتیم منظور از متشابه همان مجملات هستند، روش عقلا در فهم آن، مراجعه به موارد مبین است و نه محکم، وتقسیم قرآن به راسخان وکژدلان معنا ندارد، زیرا اهل لسان بطور طبیعی به مجمل عمل نمی کنند، در حالی که در متشابه ظاهر کلام مشکلی ندارد تا مراجعه به دیگران کند.

نکته دیگر، آنکه میان محکم و متشابه تعارض مفهومی نیست، زیرا آیه متشابه دلالت بر مفهوم لغوی باطل ندارد. متشابه دلالت بر مفهوم صحیح ندارد، اما انطباق آن بر موضوع خاص ومصداق معینی است که شبهه انگیز است و محکم این شبهه را بر طرف می کند.

به عبارت دیگر کار محکم پیشگیری از تأویلهای باطل و ارجاع به اصلی است که صحیح و مطابق با عقل است، زیرا از آیه 7 سورة آل عمران استفاده می شود که تنها متابعت کژدلان از متشابه نیست و یافتن تأویل خاص هم

ص: 98


1- مانند بسیاری از آنچه در غریب القرآنها و مشکل القرآنها مطرح شده است. به عنوان نمونه نک : الخطیب العمری ، تیجان البیان فی مشکلات القرآن /261، جامعه موصل ، تحقیق حسن مظفر .

هست : (ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ).

در پایان، این نکته یادآوری می شود که مسأله محکم و متشابه دو صفت اضافی هستند، به این معنا که ممکن است آیه ای از جهتی محکم باشد و از جهتی متشابه و بر عکس به همین جهت ما بر خلاف راغب اصفهانی که محکم و متشابه را به چند دسته تقسیم می کند و یک قسم را متشابه علی الاطلاق می داند(1). ما متشابه علی الاطلاق در قرآن نداریم، گر چه مانعی ندارد که ما محکم علی الاطلاق داشه باشیم؟(2)

از سوی دیگر، نحوه عمل محکم و دلالت عقل بر تصحیح فهم متشابه ، از بین بردن دلالت متشابه نیست، منع اشتباه است. مصداقی در ذهن جای گرفته ، مصداقی دیگر را جای می دهد.

تمام مثالهایی که در باب محکم و متشابه زده شده تقریبا چنین نقشی ایفا می کند ، مثال روشن آن، نقش تصحیحی آیات محکمات در مورد آیات صفات ، جبر و اختیار، خلق افعال و انتساب افعال به خداوند است(3)

اهل بیت و محکم و متشابه

اکنون که اقوال در مساله را یاد آور شدیم و تحقیقی در این زمینه کردیم ببینیم در روایات اهل بیت علیهم السلام نسبت به محکم و متشابه چه آمده و از مجموع آنها چه نظر و جمعبندی می توان کرد . در کلمات اهل بیت سخنان بسیاری در اشاره به موضوع محکم و متشابه آمده است. بخش زیادی از این روایات ناظر به تقسیم

ص: 99


1- راغب ، مفردات / 444 ، ماده شبه ، تحقیق داودی .
2- طباطبائی، محمد حسین ، المیزان، ج 67/3.
3- برای نمونه نک: معرفت، التمهید ، ج 82/3 -320. چاپ جامعه مدرسین .

بندی قرآن ولزوم آگاهی مفسر از مقوله های متفاوت قرآن است. یکی از این تقسیم ها اشتمال قرآن به احکام (اوامر و نواهی) و ناسخ و منسوخ وقصص وامثال و محکمات و متشابهات قرآن است. در این دسته از اخبار پذیرفته شده که بخشی از قرآن اختصاص به متشابهات دارد:

«عن ابی عبدالله علیه السلام ان القرآن زاجروآمر یأمر بالجنة ویزجر عن النار وفیه محکم و متشابه» (1)»، حتی در مواردی مصادیقی از متشابهات معین شده است، مانند آنچه از امام باقر علیه السلام نقل شده که منسوخات از متشابهات وناسخ ها از محکمات هستند (2). وباز روایاتی داریم که ثابت می کند که اگر در روایاتی آمده که منسوخات از متشابهات است به عنوان مصداق است، زیرا ناسخ و منسوخ یکی از اقسام قرآن شمارش شده و محکم و متشابه قسم دیگر ومعنا ندارد ناسخ ومنسوخ از اقسام محکم و متشابه باشد.

خوب در آنجا که امام می گوید متشابهات منسوخات هستند، گرچه مصداقی از متشابهات را ذکر می کند، ولی در حقیقت روش عمل محکم را نشان می دهد که با وجود ناسخ زمینه عمل به منسوخ از بین می رود.

از این گذشته، از این خبر استفاده می شود که متشابهات اختصاصی به اعتقادات ندارد، حتی در مواردی که احکام منسوخ شده اند می تواند داخل در محکمات و متشابهات قرار گیرد. البته در برخی از مأثورات منسوب به ابن

ص: 100


1- بحرانی ، البرهان فی تفسیر القرآن، ج 598/1 ، حدیث 7، قم، بنیاد بعثت، 1415 ق به نقل از تفسیرعلی بن ابراهیم، ج451/2.
2- همان، حدیث 1.

عباس آمده (1)که محکم و متشابه فرقشان در امکان عمل وعدم امکان است. این مضمون در روایات اهل بیت رسیده (2) وشاید منظور از قابل عمل نبودن بخاطر مشتبه بودن آنهاست، چنانکه در برخی روایات آمده است:

«وسئل ابو عبدالله عن المحکم والمتشابه فقال : المحکم ما یعمل به والمتشابه ما اشتبه علی جاهله»(3)

به همین دلیل اگر رفع اشتباه شد و مربوط به اصول عقاید نبود، قابل عمل خواهد شد.

از امام علیه السلام تا در نهج البلاغه توصیفی از قرآن آمده که متشابهات در برابر غوامض قرآن قرار دارد، به این معنا در جایی که جمله مبهم ویا مجمل است و از نظر مفهوم آشکار نیست غامض نامیده می شود، بلکه غامضات قرآن پله ای از مبهمات بالاتر هستند، اما با این همه در برابر متشابهات هستند، زیرا متشابهات در جایی است که شبهه بر انگیز است.

قال علی علیه السلام: کتاب ربکم مبینا حلاله وحرامه ، وفرائضه وفضائله وناسخه ومنسوخه ورخصه وعزائمه وخاصه وعامه وعبره وامثاله ومرسله ومحدوده ومحکمه ومتشابهه ، مفسرة جملته ومبینة غوامضه (4)

از نکات جالب دیگری که در روایات اهل بیت رسیده مسأله چگونگی بر

ص: 101


1- نک: طبری ، تفسیر جامع البیان، ج 235/3 .
2- مجلسی، بحار الانوار، ج 383/89، چاپ بیروت .
3- بحرانی ، البرهان ، ج 599/1 ، حدیث 10.
4- مجلسی، بحار الانوار، ج 89/ 33، چاپ بیروت .

خورد با متشابهات است. برخی گمان می کنند که در باب متشابهات باید اطراف آیه تأمل نکند و حقایق قرآن را نشناسد.

عن علی علیه السلام: «انما هلک الناس فی المتشابه لانهم لم یقفوا علی معناه ولم یعرفوا حقیقته فوضعوا له تأویلات من عند انفسهم بأرائهم واستغنوا بذلک عن مسألة الأوصیاء ......(1)

استفاده دیگری که از بخشی از روایات می شود مربوط به مواردی از موضوعات قرآن است که به عنوان متشابه توضیح داده شده ، مانند آنچه نعمانی در تفسیر آیه (يُضِلُّ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي مَنْ يَشَاءُ) (2) ومعنای فتنه (3) از امیرمؤمنان نقل می کند. از این روایات استفاده می شود که بحث متشابه بحث لغوی و تشابه لفظی نیست، بحث مصداق وتجدید معنایی است که با آیات دیگر معین می شود، چون معنای فتنه واضلال روشن بوده، اما مصداق وبرداشت خارجی از آن شبهه انگیز ومشتبه کننده بوده و حضرت توضیح داده است.

معرفی رساله محکم و متشابه

گفتیم یکی از رساله های مربوط به محکم و متشابه که در این اواخر نگاشته شده رساله محکم و متشابه مجاهد فرزانه سید عبدالحسین لاری (متولد 1296 ق ومتوفای 1362 ق) است .

این رساله ظاهرا از آثار متأخر مولف و پس از چهار سال پس از وفات آن

ص: 102


1- همان، ج 12/90.
2- همان، ج 12/90 .
3- همان، ج 174/5 .

مجاهد استنساخ شده است.(1) گر چه بیشتر آثار مؤلف در زمینه مسائل علم اصول و فقه است ، اما ایشان تألیفاتی در زمینه مسائل کلامی ومعارف به رشته تحریر در آورده است، مانند «معارف السلمانی بمراتب الخلفاء الرحمانی» در علم امام، و«أکسیر السعادة فی اسرار الشهادة» وکتاب «آیات الظالمین» در لزوم مبارزه با ظالمین وهمین رساله محکم و متشابه .

این رساله کوچک و در قطع جیبی در 84 صفحه و هر صفحه در 12 سطر کتابت شده است. بحث محکم و متشابه در این رساله طبعا بسیار فشرده ومختصر و در محدوده بخشی از آیات متشابه است.

روش بحث اقناعی واحیانا استدلالی با تکیه بر اصول موضوعه شیعه نگارش یافته است.

این بحث از چند بخش تشکیل می گردد. بخش نخست آن مربوط به

مباحث نظری وکلیاتی در شناخت موضوع به شرح زیر است :

1- توضیح واژگانی و تعریف محکم و متشابه

2- معین کردن موضوع و تعیین چارچوب بحث محکم و متشابه با ذکر تفاوت آن با نص ومجمل.

3- ذکر حکمت متشابهات در قرآن و به مناسبت ، ذکر متشابهات در احادیث.

4- پرسش از اینکه چرا اهل بیت پیامبر ائمه هدی علیه السلام به تأویل اکثر متشابهات نپرداختند و شیعیان را از سرگردانی نجات ندادند .

ص: 103


1- نک: رساله خطی به خط نصر الله شاهیان، مکتوب در سال 1364 ق به تقاضای شیخ محمد جعفری قسوری مدیر مدرسه رحیمیه جهرم.

در بخش دوم رساله که مهمترین قسمت نوشته را تشکیل می دهد، بررسی موارد آیات متشابه و بحث و نظر در نوع تشابه و اقسام آن و همچنین وجه جمع میان آنها و آیاتی آمده که اشتباه از آیه را بر طرف می سازد.

این بخش بیشتر مربوط به مسائل اعتقادی و کلامی بویژه در باب عصمت انبیا وعلم غیب ، جبر و اختیار قضا و قدر و مسائل امامت و اصول دیگر اعتقادی شیعه است.

جهتگیری های رساله

همانطور که در معرفی کلی رساله گفته شد، بررسی های رساله عمدتا با نگرشی مسائل کلامی بویژه در زمینه مسائل اعتقادی شیعه است . این مسائل در حقیقت در پاسخ به شبهاتی است که از سوی اشاعره و دیگر فرقه های کلامی به شیعه وارد شده است. به عنوان نمونه، بخشی از مباحث مربوط به اثبات انبیاء و دفاع از امامت و عقیده لا جبر ولا تفویض است.

روش مرحوم لاری در تمام بحثها تکیه بر اصول پذیرفته شده مذهب وتأکید بر قواعد عقلی و بکارگیری اصطلاحات فلسفی است. به عنوان نمونه در تفسیر این آیه شریفه (وَفَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ) (یوسف /76) این شبهه را مطرح می کند که اگر خداوند عالم تر از هر ممکنی است در حقیقت علم خداوند در سلسله علم ممکنات قرار می گیرد و علم باری تسلسلی خواهد بود. ایشان در پاسخ با توضیح نسبتا مفصلی می فرمایند که ذی علم بودن خداوند گر چه در سلسله ممکنات قرار گرفته است اما علیم در اینجا، علم بالذات است نه علم بالغیر، همانطوری که واجب الوجود بالذات، واجب الوجدان والایجاد والعلم والقدرة والحیاة است. لذا علمش ذاتی وبسیط است و چون بسیط است تسلسلی

ص: 104

نخواهد داشت تا ترکب ودور لازم بیاید. اگر دانستنی ، که صفت است عین ذات شد، در طول علم های ممکن نخواهد بود(1)

روش ایشان در توضیح متشابهات مقایسه میان آیات و حل برخی شبهاتی است که ظاهرا در جمع میان آیات بظاهر متناقض عنوان شده ، ومفسرین از موارد متشابهات دانسته اند. به عنوان نمونه مرحوم لاری این آیه شریفه: (وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا) (طه /115) را مطرح می کند که در حقیقت در بیان نوعی تنقیص نسبت به آدم محسوب شده است. زیرا از جهتی او عهد الهی را فراموش کرده و از سوی دیگر چون نتوانسته در برابر وسوسه های شیطان مقاومت کند به بی عزمی توصیف شده است در حالی که در برخی از آیات همین آدم برگزیده خدا معرفی شده است: (إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ)(آل عمران /33) وبه او تعلیم اسماء شده شده است: (وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا) (بقره/ 42) خوب چگونه می شود که عهد الهی را فراموش کند و آدم بی عزمی باشد و در عین حال برگزیده خدا ومتعلم خدا باشد با آنکه خداوند در حق بندگان خاص خود فرموده است: (إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ)(حجر /42).

وانبیای الهی قطعا از بندگان خاص وی هستند و معنا ندارد که شیطان بر آنها مسلط باشد و بتواند آنها را وسوسه کنند. در اینجاست که ایشان به جمع میان آیات می پردازد و از عصمت انبیای عظام دفاع می کند و می گوید: درست است که این آیه از متشابهات قرآن است ولی جمع میان این آیات ممکن است ولذا

ص: 105


1- رساله خطی /79.

باید آیه نخست را تأویل و نسیان را مربوط به بنی آدم دانست ونه شخص آدم پیامبر و از باب سرزنش رئیس بتخلفات مرئوسین محسوب کرد.

احتمال دیگری که ایشان می دهد اینست که نسیان در آیه ترک عمدی باشد و از روی مصلحت اختیاری به دلیل شرایط خاص یا رعایت مصلحت یا دفع مفسده باشد مانند خروج امام حسین از احرام حج و عمره مفرده و مسافرت به عراق(1)

صرف نظر از داوری در پاسخ، آنچه برای این نویسنده قابل توجه است معرفی نوع برخورد و شیوه بیان مقایسه ای در حل شبهات است که در بسیاری از موارد مشابه دیده می شود.

از جهات دیگری که در سراسر رساله نمایان است تحلیلهای مؤلف در دفاع از امامت و عقاید مذهب شیعه است. این جهتگیری ها گاه بصورت مستقیم و در نقد روایاتی است که از طریق عامه در فضائل صحابه و مانند آن نقل شده است که ایشان در توضیح بیان متشابهات و حل اشکال آنها بدون آنکه بخواهد نقد رجالی و روایی این دسته از روایات را بکند با بیان عقلی و شرعی آنها را رد می کند وانتساب آن را به پیامبر از دروغهای بزرگ می داند(2)

اما گاه این جهتگیری ها بطور غیر مستقیم بهمراه ذکر تشبیهی(3) ویا در تبیین فلسفی(4) و مانندش می باشد. مانند آنچه ایشان در توجیه خروج آدم از

ص: 106


1- همان 28 - 29
2- همان .6
3- همان 29.
4- همان/60،17،14

بهشت در تفسیر و (يَا بَنِي آدَمَ لَا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ يَنْزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا) (اعراف/27) مطرح می سازد و می گوید این عمل آدم از باب مصلحت وترجیح منافع عمومی بر راحتی شخصی بود، همانطور که حسین علیه السلام با خروج خود از حرمین این مصلحت را بر راحتی و آسایش خانواده ترجیح داد(1)

از جهات دیگری که در این رساله قابل توجه است و کمتر در میان قرآن پژوهان مورد بررسی قرار گرفته، جدا کردن بحث محکم و متشابه از مجمل ومبین است و تصریح می کند: «ربما کان المجمل بالذات من احکم المحکمات» (2)

همچنین بخشی از مطالب اختصاص به طرح مباحث عرفانی و فلسفی(3) ویا نقد و تعریض به صوفیه دارد(4). ویا به روایات عامه بویژه اسرائیلیات آنها تعرض می کند (5)

از جهات دیگری که در این رساله کوچک قابل توجه است استفاده از شعر در برخی از مواقع بویژه اشعار فارسی مولانا جلال الدین رومی است(6). این شیوه که در کتابهای عربی ، اشعار فارسی مورد استشهاد قرار گیرد، در بسیاری از

ص: 107


1- همان / 70.
2- همان. 4 و 5.
3- همان/69،47،43
4- همان / 72.
5- همان /51 و 70
6- همان / 72: 73، 44.

کتابهای مؤلفین غیر عرب سابقه دارد(1)

منابع رساله

این رساله گر چه کوچک و مطالب ایشان عمدتأ نقد و تحلیلهای تفسیری وکلامی است و کمتر نیازمند به نقل واستشهاد واستفاده از منابع است، اما با این همه از منابع بسیاری استفاده می کند. نوع استفاده از منابع به این شکل است که به هنگام طرح بحثی تنها به کتاب یا گفته شخص یا نقل حدیثی اشاره می کند، بدون آنکه بخواهد عین کلام را نقل کند و یا محل مطلب را نشان دهد. در زمینه مطالب تفسیری بطور عمده از کتابهای تفسیری علی بن ابراهیم قمی ومجمع البیان مرحوم امین الاسلام طبرسی و تفسیر منسوب به امام حسن عسگری وکشاف زمخشری وانوار التنزیل بیضاوی است(2)

یکی از بخشهای نقلیات رساله روایات گوناگون است. این روایات که گاه با نقل به مضمون و یا نقل بخشهایی از خبر است، معمولا با ذکر کتاب با نام مؤلف است، مانند آنچه از کتابهای اخبار الرضا و عقاید صدوق وبحار الانوار مجلسی نقل شده است (3)

ص: 108


1- به عنوان نمونه می توان از تفسیر روح البیان نام برد که نویسنده ترک اشعار حافظ و سعدی را در متن جای داده است.
2- در این زمینه نک: رساله خطی ،54،78،74،71،27،26
3- مهمان :71،68،61،58،27،26

ص: 109

ص: 110

مروری بر زندگی ممتاز ترین شاگردان آیت الله لاری

اشارة

مروری بر زندگی ممتاز ترین شاگردان آیت الله لاری

دکتر سید محمد تقی آیت الهی

ص: 111

ص: 112

مقدمه

مقاله حاضر به ارائه شرح کوتاه و مستندی از زندگی دو نفر از ممتاز ترین شاگردان مرحوم آیت الله العظمی سید عبدالحسین لاری می پردازد. این دو که به مقام افتاء و مرجعیت دست یافتند و پس از آن مرحوم مقلدانش بدانها رجوع نمودند و تقریبا از آغاز نهضت آن بزرگوار با او همراه و همگام بوده و تا آخر عمر نیز او را یاری کردند درخشانترین حاملان مکتب او به شمار می آیند.

نخستین آنها مرحوم آیت الله العظمی سید عبدالباقی موسوی آیت اللهی شیرازی (تولد 1230/1278 شیراز، وفات 1314/1354 شیراز)(1) بود که از حدود سال ( 1278/1316 ) با آن مرحوم آشنا شد و به شاگردی ودامادی او

مفتخر گردید و اجازه اجتهاد مطلق از او را دریافت نمود.

و دیگری مرحوم آیت الله العظمی سید عبدالمحمد موسوی آیت اللهی (تولد 1263/1302 نجف اشرف، وفات 1352/1393 شیراز، دفن : جهرم ) پسر ارشد اوست که در سال ( 1270/1309 ) به همراه پدرش به ایران آمد و به عالی ترین مراتب فقاهت دست یازید. بررسی زندگی این دو، توانمندی والای مرحوم آیت الله العظمی لاری را در تربیت دینی و علمی دو نفر از برجسته ترین فقهای مبارز و وارسته عصر نشان می دهد.

ص: 113


1- سالهای سمت راست ممیز به هجری قمری وسمت چپ معادل آن به هجری شمسی است.

ص: 114

آیت الله العظمی سید عبدالباقی موسوی آیت اللهی شیرازی

ولادت آن مرحوم طبق نوشته جد امجدشان در پشت قرآن مجید که به خط خود آن مرحوم بوده چنین است:

شب شنبه هشتم شهر شعبان 1278 مطابق تخاتوی ئیل ترکی دو ساعت وربع از شب گذشته خداوند متعال طفل ذکوری به نور چشمی آقا عنایت فرمود روز جمعه شمس در هیجده درجه بیست و سه دقیقه دلو بود ونصف النهار پنج ساعت و بیست و چهار دقیقه طالع وقت تولد سنبله است مسمی به میرزا عبدالباقی». .

پدرش مرحوم سید محمد باقر معروف به ملا باشی از علمای ابرار زمان خود بود. نسب شریفش از طریق عارف نامدار صفی الدین اسحق اردبیلی به حضرت ابی القاسم حمزه و از آنجا به امام موسی کاظم علیه السلام می رسد، که از او تا امام هفتم 47 واسطه وجود دارد.

دوران کودکی و تعلیمات ابتدائی را در شیراز گذراند و خوشنویسی خطوط نسخ و شکسته و نستعلیق را در این شهر فرا گرفت و مقدمات نحو وصرف

ص: 115

و ادبیات را در دارالعلم شیراز آموخت و در سن چهارده سالگی به همراه پدر به عتبات عالیات مشرف شد. در آن هنگام جد پدری اش مرحوم سید محمد ملاباشی، که از علمای ربانی بود به مجاورت کربلای معلی مفتخر بود. سید عبدالباقی مدت 16 ماه در خدمت جد امجد حضور داشت و نزد وی تحصیل می کرد به ویژه بنا به گفته او خلاصة الحساب مرحوم شیخ بهاء الدین عاملی را نزد پدر بزرگش فرا گرفت تا آنکه آن عالم بزرگوار پس از بیست سال مجاورت در کربلا وفات یافت و در طاق میرزا موسی شمالی صحن مقدس حسینی مدفون شد. آنگاه به همراهی پدرش به سامرا رفت. در این زمان مرحوم آیت الله العظمی سید محمد حسن شیرازی (معروف به میرزای شیرازی) مرجع عالیقدر تشیع در سامرا اقامت داشت. خویشاوندی او با میرزای شیرازی و عنایت ایشان به سید عبدالباقی موجب شد تا به توصیه مرجع عالیقدر تشیع در سامرا اقامت گزیند و پدرش به شیراز مراجعت نماید.

سید عبدالباقی در مدت اقامت خود در سامرا با نظارت و هدایت میرزای شیرازی به تکمیل تحصیلات خود پرداخت و اساتید متبحر در هر رشته به انتخاب مقتدای شیعیان تربیت او را عهده دار شدند. به گفته خودش بخشی از ادبیات را نزد مرحوم ملا عبدالله سیبویه که از خاندان جلیل علمی کربلا بود و در آن هنگام در سامرا اقامت داشت فرا گرفت. اتفاقا پس از مدتی به بیماری چشم مبتلا شد و ناگزیر به شیراز بازگشت و به درمان پرداخت و بهبود یافت تکن نیاز به عینک پیدا کرد که این نیاز تا آخر عمرش ادامه یافت.

مرحوم شیخ محمد باقر شیخ الاسلام از علمای شیراز و پدر مرحوم شیخ محمد جعفر شیخ الاسلامی نقل می کرد که: «سفری به عتبات عالیات داشتم

ص: 116

و سید عبدالباقی نیز به همرا هم بود، چون به سامرا رفتیم و به محضر میرزای شیرازی رسیدیم به من فرمودند آقا میرزا عبدالباقی را اینجا بگذارید و بروید.

پاسخ دادم: پدرشان ایشان را به من سپرده اند تا بر گردانم. پاسخ فرمودند: پس امانت را به صاحبش برگردانید. لذا با هم به شیراز بازگشتیم».

سید عبدالباقی تحصیلات سطوح را در شیراز نزد دو آیت الهی مرحوم حاج شیخ عبدالجبار جهرمی (سر دودمان سلسله جلیله جباریه) که از اخیار وابرار بود و نیز مرحوم آقا میرزا محمد حسین یزدی گذراند.

در سال (1316/ 1278) هنگامی که سید عبدالحسین لاری سفری به شیراز کرد اتفاقا بین او و سید محمدباقر ملا باشی و فرزندش سید عبدالباقی ملاقاتی صورت گرفت. در این دیدار محبتی خاص از ناحیه سید لاری به سید عبدالباقی ابراز شد و سرآغاز رشته استواری از معنویت و صفا بین آن دو پدیدار گشت و موجب شد تا سید عبدالباقی را شیفته خود گرداند و او را به لار دعوت نماید. سید عبدالباقی به لار عزیمت نمود و چند سالی منحصرا در خدمت سید لاری به تحصیل اشتغال ورزید و به مرتبه اجتهاد مطلق نائل شد به گونه ای که آن مرحوم در پاسخ استفتائی در تشخیص اعلم بعد از خود صراحتا بیان می دارد:

«ولا ینبئک مثل خبیر اعلمیت وافقهیت و او رعیت واتقائیت در مسئول عنهم مقصور ومحصور است در حضرت مستطاب شریعتمدار ملاذ الأنام حجة الاسلام سید المجتهدین آقای حاجی میرزا عبدالباقی دام تأییده پس واجب و متعین است تقلید ایشان واخذ احکام از ایشان و حرام است مخالفت ایشان ورد بر ایشان وهو ممن قال علیه السلام ان فیه فاذا حکم بحکمنا ولم یقبل منه فانما بحکم الله

ص: 117

استخف وعلینا قدرد والراد علینا الراد علی الله وهو علی حد الشرک بالله هذه شهادتی فمن شاء فلیؤمن ومن شاء فلیکفر الایه».

سید عبدالباقی به دامادی سید عبدالحسین لاری مفتخر شد و دختر بزرگ او را به همسری برگزید و دعاها و نذر و نیازهائی که سالهای متمادی به درگاه خدای منان کرده بود شمه ای از آن در خاطرات ویاد داشتهای بر جا مانده از او دیده می شود که همسری پاکدامن وبر خوردار از ارزشهای الهی را نصیبش گرداند به هدف اجابت رسید و موجبات مباهات او را فراهم کرد.

او در سال (1318/ 1280) به حج مشرف شد و پس از آن به لار وسپس(1282/1320 ) به شیراز مراجعت نمود. در این سال با پدرش به زیارت مرقد مطهر امام رضا ع شتافت. پدرش در همین سال در مشهد وفات یافت و به ویژه از سوی تولیت آستان قدس رضوی مرحوم نصیرالملک دوم از وی تجلیل به عمل آمد و مردم وعلماء آن دیار مرگ او را بزرگ داشتند و در دار الضیافه حضرتی نزدیک به درب گنبد الله وردی خان مدفون شد. سیدعبدالباقی پس از این سفر در شیراز اقامت گزید و تا حدود سال (1284/1322 ) در شیراز رحل اقامت افکند. در این سال بار دیگر عازم عتبات عالیات شد و در حالی که حائز ملکه اجتهاد بود از محضر فقهای بزرگ آن دیار بهره جست وبه شوق کسب معرفت بیشتر محضر آیات عظام الهی که در زیر به ذکر نام آنها بسنده می شود را درک نمود و اجازات عدیده از مشایخ خود دریافت کرد.

1- میرزا محمد حسن شیرازی

2۔ آخوند ملا محمد کاظم خراسانی

3- سید محمد کاظم یزدی

ص: 118

4- حاج میرزا حسین حاج میرزا خلیل

5۔ شیخ عبدالله مازندرانی

6- شیخ الشریعه اصفهانی

وی در حدود سال1294/133با خانواده خود به شیراز بازگشت و تا آخر عمر در این شهر اقامت داشت. او دارای تألیفات ارزشمندی از جمله شرح استدلالی بر تبصره مرحوم علامه حلی بوده که متأسفانه در غارت لارستان توسط طواغیت عصر و عوامل استبداد و بیگانه به غارت برده شد و از آن پس سید عبدالباقی به خاطر افسردگی از این واقعه آمادگی برای تجدید تألیف پیدا نکرد. حواشی مختصری بر کتب فقهی و اصولی از وی باقی مانده است که در خور تدوین نمی باشد. رساله عملیه او که حاشیه بر زاد المتقین شیخ الشریعه اصفهانی است در سال ( 1303/1342 ) در مطبعه سعادت شیراز به خواهش مقلدین اش با چاپ سنگی به زیور طبع آراسته گردیده و موجود است.

سید عبدالباقی نقش مؤثری در نهضت سید لاری داشته ومعتمدترین مشاور و دستیار او به شمار می رفت. بررسی محققانه و مداقه در زندگی این دو ما را به این نتیجه گیری می رساند که: سید عبدالباقی در شریعت سیدلاری را به مقتدائی خویش برگزیده بوده است و در رابطه ای متقابل سید لاری او را پیر طریقت خویش قلمداد می کرده است صفاو اخلاص این دو با یکدیگر پشتوانه اعتقادی محکمی برای مردم به شمار می آمده و نمونه بارزی از وارستگی وخدا محوری را در روابط عالمان ربانی باز می تاباند که پدیده ای برون از روابط حسبی ونسبی است. شاگردی او در محضر سید لاری تأثیر شگرفی در روحیه اش بر جای گذاشته بود به گونه ای که به کرات از مرحوم آیت الله معظم

ص: 119

سید محمدباقر آیت اللهی (عالم)، فرزند بزرگ او ونوه ارشد سید لاری که نزدیک بیست سال محضر جدش را درک کرده بود می شنیدم که این عبارات را درباره سید لاری از پدرش نقل می کرد:

من مفهوم و معنی مسلمانی را از آقا سید عبدالحسین آموختم و اگر او را ندیده بودم و از محضرش استفاده نمی نمودم عمق حقایق اسلام را تا این حد درک نمی کردم».

«هیچکس چون او (سید عبدالحسین) به خطر ظلم برای جامعه پی نبرده و چون او با ظلم در ستیز نیست ...»

و در باب تأثر می گفته است: «او (سید عبدالحسین) نهنگی شناگر است که در حوضچه ای کوچک افتاده و حوضچه را عرصه شنای نهنگ نیست).

سید عبدالباقی، نه تنها در زمان سید لاری نقش ارزنده و حساسی را در مبارزات الهی ضد استبدادی و ضد استعماری ایفا نمود بلکه در حوادثی که پس از او با روی کار آمدن رضاخان پهلوی به وجود آمد نقشی خدا پسندانه داشت . رضا خان که از همه صفات انسانی بی بهره بود و در آغاز روی کار آمدنش، با اعمالی سالوسانه وریاکاریهای شیطنت آمیز سعی در مخفی نمودن ماهیت کثیف و پلید خود در جلب افکار عمومی داشت، لکن دیری نپائید و اعمال نامشروع ومظالم و جنایات او با تاجگذاریش در سال 1306 هجری شمسی ابعاد گسترده تری بخود گرفت و موضعگیری های او با موازین اسلامی علنی شد و عرصه زندگی بر مردم مسلمان و به ویژه علمای اسلامی تنگ تر ودور نمای تاریکی از استبداد رضاخانی هویدا گردید. در چنین شرایط دشواری سید عبدالباقی با چند تن از علمای بزرگ که صیانت احکام دین اسلام و پاسداری

ص: 120

از حریم قرآن و مبارزه با سیاستهای استعماری و ضد اسلامی بر دوششان بود با برگزاری جلساتی مخفی و تماسها ومشورتهایی با یکدیگر و طرح و بررسی مشکلات و نابسامانی و برنامه های ضد اسلامی رژیم پهلوی موضع خود را در قبال رضاخان مشخص کرده و در صدد مبارزه بر آمدند. مرحوم سید عبدالباقی که مورد تقدیس همگان بود برای رایزنی با مرحوم شیخ عبدالکریم حائری یزدی مؤسس حوزه علمیه قم به این منظور برگزیده شد. بقیه ماجرا را از زبان مرحوم سید عبدالله شیرازی (مرجع تقلید متوفی 1363/1405 مشهد) که سید عبدالباقی را همراهی می کرده است نقل می کنیم :

پس از اینکه اوضاع در سالهای اول روی کار آمدن رضاخان بسیار دشوار گردید، جلساتی با دیگر علمای اعلام شیراز بمنظور تبادل نظر در شدت بخشیدن به مبارزه وقیام همگانی علیه او برگزار شد. در آخرین جلسه که در یکی از شبهای زمستان، در منزل مرحوم آیت الله حاج سید عبدالباقی منعقد گردید وهمگی بزرگان و علمای اعلام در آن شرکت داشتند، نظر بر این شد که اینجانب و مرحوم آقای حاج سید عبدالباقی به نمایندگی از سوی علمای فارس به قم حرکت نمائیم و با مرحوم حاج شیخ آیت الله حائری مؤسس حوزه و آقایان علمانی که از اصفهان به این منظور مقرر بود برسند، به تبادل نظر بپردازیم، تا تصمیمات لازمه در مورد اوضاع کشور اتخاذ شود. آقایان علماء باما خداحافظی نموده و جلسه را ترک کردند. پاسی از شب گذشت. مرحوم آقا سید عبد الباقی به تهجد و راز و نیاز با معبود خود مشغول گردید و اینجانب نیز بدان مشغول شدم و سپس به این فکر فرو رفتیم که ما می خواهیم به قم برویم تا با دیگر علمای اعلام سرنوشت ایران را که ما سرنوشت اسلام است، تعیین

ص: 121

نمائیم، واین مسئولیتی است بس عظیم واقدامی است بسیار پر اهمیت. آیا ما می توانیم این رسالت خطیر را به نحو مطلوب انجام دهیم ؟ !خدایا، تو ما را مدد کن وتوجهات خاصه ولیت را شامل حال ما نما نکند در این اقدام سرنوشت ساز، کم و کسری پیش آید که عندالله مسئول باشیم و در برابر ملت ایران و تاریخ شرمنده شویم. در این گیر و دار فکری بودم که مرحوم آقا سید عبدالباقی به اینجانب گفت: من فقط دعا و مناجات وتضرع به درگاه متعال و در خواست نصرت و پیروزی می نمایم و صحبت کردن و اظهار نظر نمودن و تصمیم گرفتن با تو سخن که به اینجا رسید، بر آن شدیم که از حرکت نمودن صبح به سوی قم خودداری نموده و مجددا با علمای اعلام شهر ، اجتماعی نموده و اهمیت موضوع را به آنان بگوئیم و از آنان بخواهیم که در این امر مهم ما را بیشتر یاری دهند و یک تن دیگر از علماء را همراه ما بفرستند تا به مصداق آیه شریفه(فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ) عمل شده باشد. ولی از سوی دیگر فکر می کردیم که برویم و خداوند متعال تأیید خواهد نمود و از عزم خود مبنی بر حرکت اول صبح منصرف نشویم. نظر بر این شد که موضوع را موکول به استخاره واستشاره با ذات پروردگار متعال، آن حکیم علیم وآگاه به همه مصالح نمائیم. مرحوم آقا سید عبدالباقی، قرآن شریف، این کلام الله مجید را که: (لَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ)درباره آن است ، برداشت و با تضرع و خشوع از خالق خود خواست که راه را روشن نموده و بیان تکلیف شود. قرآن را باز نمود. در اول صفحه ، این آیه شریفه بود:

(اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَيِّنًا لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى) با مشاهده آیه شریفه، بی اختیار فرمود: «فلانی، ما از سوی خداوند متعال

ص: 122

مأموریت داریم، این امر است. این تکلیف الهی است. باید برویم به جنگ فرعون زمان. من الان احساس می کنم سنگینی زیادی بر دوشم وارد آمده. الان بدنم به لرزه در آمده است. این را گفت وآمادگی مجدد خود را اعلام نمود و اینجانب هم آماده بودم. نماز صبح را خواندیم و پس از تلاوت چند آیه از کلام الله مجید و مقداری دعاهای صبح، با توکل بر خداوند و توسل به ذیل عنایات خاصه اهل بیت صلوات الله وسلامه علیهم أجمعین، حرکت نموده و راهی قم شدیم ....

در این مقطع حساس سید عبدالباقی مخالفت علنی ورسمی خود را با رژیم پهلوی و اقدامات جنایت آمیزش، آغاز کرد وهمتای دیگرش مرحوم سید عبدالمحمد آیت اللهی نیز در لار مقابله با پهلوی و برنامه های ننگین اش را شجاعانه شروع نمود که در جای خود به شرح آن خواهیم پرداخت. در این رهگذر، اقشار مختلف مردم هماهنگی کامل نداشتند و در اثر فعالیتهای اغوا کننده رژیم پهلوی وقلب حقایق امور، واز دست دادن رشد فکری و انقلابی اشان، در برابر آن همه جنایت، یا سکوت می نمودند و یا کم وبیش واحیانا در کنار دستگاه جبار حاکم قرار می گرفتند ومالا، علمای اعلام وروحانیت در صحنه مبارزاتی تنها مانده و تلاششان مفید و مثمر ثمر نمی بود.

او در شب یکشنبه 24 شعبان سال 1354 هجری قمری (آذر 1314هجری شمسی) نزدیک طلوع صبح به طور ناگهانی در اثر سکته قلبی رحلت نمود و در تشییع باشکوهی که از او شد در قطعه زمینی که در شمال تکیه حافظیه شیراز خریداری شد و به صورت آرامگاه اختصاصی در آمده دفن گردید.

مرحوم آیت الله سید محمدباقر آیت اللهی (عالم) پسر ارشد ووصی او در

ص: 123

مورد سوانحی که به مرگ او ختم شد چنین می نویسد:

پدرم در مدت عمرشان یازده سفر به ارض اقدس مشهد مقدس نمود که پس از سفر یازدهم به فاصله حدود دو ماه مرحوم گشت. چون این حقیر پس از سفر هشتم از ایشان شنیده بودم که چهار سفر دیگر را از حضرت رضا علیه السلام خواسته اند و با این حساب باید سفر دیگری را هم که سفر دوازدهم است مشرف می شدند و چون رحلت نمودند در فکر بودم که چه شد که دعای ایشان مقرون به اجابت نشد زیرا آن مرحوم واثق به اجابت این دعا بودند ولیکن در دل داشتم و به کسی نمی گفتم تا روزی که آقا سید عبدالوهاب قیری از احباب وارادتمندان پدرم که به مشهد مشرف شده بود مراجعت کرد به دیدارش شتافتم. بیاد دارم که هرگاه سید عبدالوهاب از قیر به شیراز می آید مرحوم آقا او را به منزل دعوت می کرد. آخرین بار شب جمعه بود که مشار الیه به دعوت شام آمدند. وقتی که مرحوم پدرم دعای سفر را در گوش او خواند نجوای دیگری هم با او کرد که من متوجه نشدم و این واقعه در اواخر ماه رجب یا اوائل شعبان همان سال رخ داد . مرحوم آقا سید عبدالوهاب نقل کرد: آقا موقعی که دعا به گوشم خواند فرمود سلام مرا به حضور امام هشتم علیه السلام برسان و عرض کن دیگر طاقت حیات و ماندن در این دنیا ندارم و خلاصه استدعا دارم شفاعت فرمائید که وفاتم برسد وگفت چند شب مشرف بودم و موقع تشرف فراموشم می شد که پیغام را برسانم تا آنکه شب جمعه بود که در بالای سر مطهر بیادم آمد و پیام را رسانیدم و اینجا بر حقیر معلوم شد که دعای ... او مستجاب بوده ووفات آن مرحوم مستند یا مستدعای بعدی بوده است.

از او پرسیدم آن جمعه که این پیام را رسانده چه تاریخی بوده معلوم شد

ص: 124

بیست و دوم شعبان بود که شب یکشنبه 24 شعبان مرحوم آقا رحلت فرمود و چنانکه شنیدم همان روز جمعه موجب فجاة قلبی شب یکشنبه ایشان پیش آمده بود. زیرا ایشان از اقامه نماز جمعه به منزل مراجعت می نموده که دختری بی حجاب که نشانه مقدمه بی حجابی زنان بوده به عمد یا از روی جهل پیش می آید و به ایشان سلام می کند و این حادثه بر ایشان گران می آید و در فکر فرو می رود و از خیال بیرون نمی شود و خود اینجانب آنوقت شیراز نبودم و برای کارهائی که مربوط به ایشان بود بیرون رفته بودم و عصر شنبه به شیراز آمدم وبه حضورشان مشرف شدم وعنایت فرمودند و صحبت هائی فیما بین رد و بدل شد و مشاوره فرمودند و جواب عرض کردم. بالاخره افسرده بودند و همان شب هم خودم در حجره آن مرحوم خوابیدم وموقع انقلابشان بیدار شدم . واما افسردگی ایشان جهات دیگری هم داشت که آن حادثه ماه ربیع الثانی ( 1314/1354 ) در مشهد بود که به دستور رضاخان پهلوی فاجعه قتل عام مسجد گوهر شاد و اسائه ادب به بارگاه ملکوتی امام هشتم علیه السلام پیش آمد و پس از آن تا زمان مرگ دیگر تبسمی بر لبان آن مرحوم دیده نشد و در حقیقت آن مرحوم دق کرد و از دنیا رفت ونیز طلیعه کشف حجاب پدیدار شد و دختران مدارس را اجبار به بی حجابی نمودند و هم چنین تبدیل کلاه قبلی به کلاه فرنگی بود که مقدمه نفوذ فرهنگ منخط غربی در جامعه اسلامی ایران به شمار می آمد و این حوادث در نظر تیزبین آن بزرگ مرد ستوده نبود. به علاوه مسجد بزرگی که (مسجد آقا احمد) محل اقامت جماعت و جمعه وی بود به دستور عمال پهلوی و به بهانه خیابان کشی ویران شد و حتی منزل سکونی ایشان نیز جزء خیابان شد و این همه حکایت از خیره سریهای رضا خان قلدر داشت که به حریم دین و عالمان أن تجاوز نمود» .

ص: 125

سید عبدالباقی از روحی لطیف ، ادبی شایسته و خلوص نیتی ممتاز بر خوردار بود و از سالکان بی ادعای طریق حق به شمار می رفت و ارادت خاصی به حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) داشت. دو رباعی زیر که در لابلای یادداشتهای بجا مانده از او دیده می شود، این روحیه والا را از آن سوخته دل وادی عشق اهل بیت عصمت و طهارت علیه السلام و نشان می دهد:

ای جان جهانیان عالم *** أی قطب زمان واسم اعظم

آخر نظری به این گدا کن *** دردی به تفقدی دوا کن

ای حجت عصر وروح عالم *** ای آنکه به سروری مسلم

در دهر تویی بقیة الله *** باقی بتو باقی اند بالله

همین روحیه ممتاز او سبب شد تا کتب خطی و چاپی وقرآنهای نفیس خطی ومرقعات خوشنویسی خود از خطاطان و خوشنویسان برجسته کشور را در طی قرون متمادی با تدوین وقف نامه ای دقیق و مخلصانه بر حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) وقف کند. این آثار نفیس و کم نظیر که از بزرگترین ثروتهای فرهنگی جهان به شمار می آید از زمان وفاتش با امانت کامل نگهداری می شد تا آنکه در سال 1374 هجری شمسی راقم این سطور که تولیت شرعی آنان را به عهده داشت با مشورت و ارشاد مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای آن را به کتابخانه مرکزی آستان قدس رضوی اهداء نمود تا با رعایت نظر واقف مورد استفاده قرار گیرد. آثار مذکور بالغ بر 1056 جلد کتاب «532 جلد خطی و 508 نسخه چاپی»، پنج مجلد مرقع، 9 قرآن خطی نفیس و 3 نسخه جزوه قرآن بود که اینک در اوج نفاست زینت بخش کتابخانه آستان قدس رضوی است و در اختیار دانش پژوهان و اندیشمندان قرار دارد.

ص: 126

و بدین ترتیب ارادت کم نظیر او به ساحت ملکوتی امام رئوف علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیه والثناء باعنایت حق به منصه بروز و ظهور رسید و زمزمه او را در رباعی اش که در کشکول او آمده است محقق ساخت:

عبد باقی غلام شاه رضا *** بنده مستمند شاه رضا

انا عبد لعبد عبد بقا *** هو عبد لعبد عبد رضا

ص: 127

آیت الله العظمی سید عبدالمحمدموسی آیت اللهی

سید عبدالمحمد، در سال (1263/1302 ) در نجف اشرف و در خاندان علم وعمل چشم به جهان گشود. پدرش مرجع مبارز و استعمار ستیز، مرحوم سید عبدالحسین نجفی لاری از استوانه های جهاد و مبارزه علیه استعمار روس و انگلیس و از بنیان گذاران نهضت مشروطه مشروعه بود که به تأسیس حکومت اسلامی در لارستان همت گمارد. نسب شریفش از طریق عارف نامی مرحوم شاه رکن الدین دزفولی ، که مرقدش در شهر دزفول قرار دارد به حضرت امامزاده حمزه علیه السلام ، فرزند بزرگوار امام موسی کاظم علیه السلام می رسد. او هفت سال اول زندگی خود را در نجف اشرف گذراند و قرآن کریم را در همان جا در کودکی فرا گرفت و تحصیلات ابتدائی را در مکتب به پایان رساند. وی بسیار مورد علاقه پدر بود وتحت تربیت خاص او قرار داشت و در کودکی در حوزه های درسی با پدرش همراه بود و از آن زمان با حوزه های علمی آشنائی یافت. هنگامی که پدرش به سال ( 1270/1309 ) بنا به استدعای اهالی فارس عازم ایران شد، او را همراهی کرد و در حوزه درس بزرگی که در لارستان بنا نهاده بود تحصیلات حوزوی خود را آغاز نمود و از محضر پدر استفاده فراوان علمی برد. نبوغ فوق العاده ، هوش سرشار و سخت کوشی او در تحصیل زبانزد همگان شد و این نبوغ و حافظه خارق العاده و حدت ذهن و قوت فکریش تا پایان عمر وآخرین لحظات حیات او استوار مانده به گونه ای که مطالبی را که پنجاه - شصت سال پیش هم مطالعه کرده بود بدون کم و کاست با ذکر ماخذ و با قید باب

ص: 128

وصفحه نقل می کرد.

در سال( 1284/1322 ) برای طی یک دوره تکمیلی به نجف اشرف عزیمت کرد و در محضر اساتید بزرگ و مراجع عالیقدر و حوزه علمیه حضرات آیات عظام الهی آقایان حاج شیخ محمد کاظم «آخوند خراسانی صاحب کفایة الأصول و سید محمد کاظم یزدی صاحب عروة الوثقی به تحصیل پرداخت و پس از احراز درجه رفیعه اجتهاد در بیست و چهار سالگی به ایران بازگشت و به تدریس وتبلیغ و تحقیق و رسیدگی به امور مردم پرداخت ولحظه ای از تدبر و تفکر و تحقیق و تتبع فروگذار نکرد.

در سال ( 1303/1342 ) که پدرش از دنیا رفت، یکی از مراجع بزرگ تقلید شیعیان به شمار می آمد و مقلدان زیادی به او رجوع نمودند. تدریس دروس عالیه فقه و اصول و تشکیل حوزه علمیه منطقه واجراء حدود وانفاذ احکام الهی و قضاوت و حل و فصل امور روحانی و اجتماعی قسمتی از کارهای معظم له را تشکیل می دادند.او یکی از مؤثرترین چهره های نهضت اسلامی به رهبری پدرش بود و در حقیقت با همتای دیگرش مرحوم سید عبدالباقی آیت اللهی، که پیش از این از او سخن گفتیم دو بازوی قوی رهبری نهضت به شمار می آمدند و در جریان این نهضت شرایط دشوار و در بدری ها و مصائب را بر خود هموار می ساختند و پس از ارتحال سید لاری نیز راه او را ادامه داده وبار خدمت را بر دوش می کشیدند .

در زمانی که سیاست های مرورانه رضا خان پهلوی ، کشور را به تباهی وفساد کشانده بود و بدعتهای فرنگی مآبی با عناوینی چون متحد الشکل کردن لباس مردان و زنان مقدمات نقشه شوم استعمار نوین را در کشور فراهم می کرد

ص: 129

و دولت پهلوی با ارعاب و وحشت حکومت استبدادی را سیطره می بخشید، این فقیه بصیر ومرجع شجاع و آگاه در برابر اعمال و سیاستهای مستبدانه او به مبارزه برخاست و علما و مراجع عصر را از شومی اوضاع و پیامدهای تاریک آن آگاه ساخت واعلام خطر کرد و نامه های بسیاری به اطراف روانه نمود.

وی در مکاتبات خود با عنوان «لباس پهلوی»، سیاستهای رضاخانی را مردود و مطرود خواند و به بر اندازی رژیم پهلوی اعتقاد داشت و در این راه مبارزان را متحد می ساخت. علیرغم هوشیاری او متأسفانه منافقینی دنیا پرست پیدا شدند که نقشه نهضت افشا کردند و دستگاه جبار طاغوت هم با درک اقتدار این مرجع مبارز، عده زیادی از مأموران و سربازان را برای تسخیر لارستان و دستگیری او به این منطقه گسیل داشت و پس از ضرب و شتم فراوان وغارت منزل آن بزرگوار، او را در حال نماز ظهر دستگیر کرده و پس از آنکه مدتی او را در باغ حکومتی لار بازداشت کردند، به شیراز اعزام نموده و به زندان افکندند و وی را در سخت ترین شرایط جسمانی وروحانی تحت اذیت و آزار قرار دادند واگر تلاشهای مراجع عصر به ویژه مرحوم سید عبد الباقی آیت اللهی و فشار علمای بزرگ نجف بر دستگاه پهلوی نبود پهلوی کمر به اعدام او بسته بود. لکن لطف الهی موجب شد تا فشار علماء بر دستگاه جبار عوامل طاغوت را مرعوب گرداند و سید عبدالمحمد پس از چند ماه از زندان آزاد شود. این پیشامد در سال ( 1308/1348 ) رخ داد.

سید عبدالمحمد پس از آزادی نیز همچنان تحت نظر حکومت جبار قرار داشت و چون او را برای منافع خود خطرناک می دیدند وی را به اقامت اجباری در شیراز را داشتند. او مدت 45 سال تا زمان ارتحالش در منزل ساده ای که به

ص: 130

فاصله کوتاهی از حرم مطهر حضرت احمد بن موسی علیه السلام (شاهچراغ) اختیار کرد تحت نظر بود و در حالت تبعید امور مقلدین را اداره می کرد واستفتاآت آنها را پاسخ می گفت و در عبادت و تفکر و مطالعه وهدایت خلق در همین جایگاه مستغرق بود و به مقام خلوت ربوبی دست یازید.

خانه او مأوا وملجأ طلاب دینی و پناهگاه مبارزان و دردمندان و محل حل وفصل امور مردم بود.

محضر او مجلس انس با خدا و احیاء امور و معرفت اهل بیت علیه السلام بود و زندگی او چه در دوران مبارزه مثبت وچه در دوران مبارزه منفی سرشار از اخلاص وبرکت و آموزشهای علمی، عملی و اخلاقی بود. ظلم ستیزی، ریا گریزی ، مهربانی، اعتماد به نفس، تواضع، صراحت لهجه ، نظم، ساده زیستی و توکل واعتماد به خدا و عشق سوزان توأم با معرفت عمیق به اهل بیت علیهم السلام عن ویژگیهای برتر شخصیتی او را تشکیل می داد. هر جا نام یکی از ائمه معصومین علیهم السلام در جلو او برده می شد ویا به مناسبتی نامی از یکی از آن بزرگواران به میان می آمد، در حالی که خود را مؤدبانه جمع و جور می کرد و حضور خود را در محضر ایشان احساس می نمود با ذکر «صلی الله علیه وآله وسلم» بر آنها درود می فرستاد. کسانی که در محضر او بودند در چنین حالتی تغییر رنگ چهره و حرکت چشمان واعضاء و جوارح او را به نشان توجه عمیق و احساس حضور در کنار آن بزرگواران حس می کردند و آنها را در اندیشه حقانیت اهل البیت علیه السلام قرآن فرو می برد. با این شیوه ، چه در بیان و چه در عمل مردم را از پیرایه بندی به حقیقت جاودان اهل البیت عل ونقل عبارات و ماجراهای بی اساس که ساحت ایشان از آن منزه است بر حذر می داشت. او توانسته بود بین یافته های حقیقی

ص: 131

دین با بافته های بی اساس اوهام کج اندیشان مرز بندی کند و معنویت را از خرافه پاکسازی نماید.

از وی آثار ذی قیمت علمی به یادگار مانده است که ذیلا برخی از آنان را یاد آور می شویم:

1- رساله ذخیرة العباد لیوم المعاد در دو جلد که رساله عملیه اوست و چند بار به چاپ رسیده است.

2۔ حاشیه مفصلی بر کتاب وافی این حاشیه مشتمل است بر تصحیح روایات اخبار ورجال وشرح روایاتی که مربوط به فقه است و هم چنین نقل بعضی از اخبار که صاحب وافی آنها را ذکر نکرده است و شرح لغات مشکل آن. این اثر از مفاخر ونفایس علمی به شمار می آید.

3- حاشیه بر تفسیر ملا محسن فیض کاشانی .

4- حاشیه و شرح بر خلاصه الحساب شیخ بهائی . این کتاب یکی از کتب معتبر در علم ریاضی قدیم بوده و مشتمل بر حساب وهندسه وجبر ومقابله و مباحث دیگر ریاضی است.

5 - شرح استدلالی بر عروة الوثقی

6- حاشیه بر خلاصه علامه در رجال

7۔ حاشیه بر رسائل مرحوم شیخ انصاری

8- حواشی بر کتب ادبیه : مغنی، سیوطی، شرح نظام و سایر کتب ادبی در سنین جوانی

9 - شرحی بر دیوان شیخ کاظم أزری . این دیوان مشتمل بر قصائد و مراثی اهل بیت عصمت و طهارت علیهم الصلوة والسلام بوده و مهمترین دیوانی است

ص: 132

که در این باره سروده شده است.

10 - شرح استدلالی بر قسمتی از شرح لمعه شهید ثانی که از کتب معتبر فقه شیعه است.

آثار مذکور دلالت بر جامعیت وسعه صور علمی معظم له دارد و علاوه بر آنچه ذکر شد معظم له در سایر علوم اسلامی چون کلام و تفسیر و تاریخ وریاضی و هیئت نه تنها متبحر بلکه صاحب نظر بود. از این آثار ارزشمند بجز رساله عملیه اشان هیچکدام به چاپ نرسیده است.

آن مرحوم در شب سه شنبه سوم شوال 1393 هجری قمری (1352/8/8) پس از ادای نماز مغرب و عشاء در شیراز دعوت حق را لبیک گفت. جنازه آن فقید سعید روز بعد با شکوه فراوان در شیراز تشییع شد و در حالی که توسط مردم این شهر تشییع می شد به جهرم منتقل گردید و در مسیر شیراز جهرم تشییع بی سابقه ای از پیکر مطهرش به عمل آمد که از بزرگترین تظاهرات مذهبی در ایران به شمار می رفت و هشداری به رژیم ستم شاهی بود . جنازه او را در جوار مرقد پدرش در جهرم به خاک سپردند و مراسم عزاداری او در ایران و خارج از کشور با شکوهی کم نظیر برگزار شد که حکایت از زنده بودن روحیه مذهبی مردم می کرد. سرانجام رژیم ستم شاهی نتوانست برگزاری مجدد این گونه تظاهرات دینی را در مراسم چهلمین روز درگذشت او تحمل کند وبا دستگیری فرزند عالم وشجاعش حجة الاسلام والمسلمین سید حسین آیت اللهی (امام جمعه جهرم) که در مراسم ترحیم او در حالی که سیطره امنیتی محمد رضا شاه حاکم بود در سخنرانی پر شوری مقلدان پدرش را به تقلید از امام خمینی (ره) ارجاع داده بود بساط برگزاری مراسم با شکوه مذهبی را بر هم

ص: 133

زد.

و پیش از خاتمه این مقاله شایسته است به بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت الله خامنه ای درباره او و پدرش ونقش موثر آنها اشاره شود.

معظم له در آبان ماه 1367 به جهرم سفر کردند و مرقد شریف او را زیارت کرده و در آنجا به اقامه نماز جماعت پرداختند. هم چنین در سخنرانی پر شوری در مصلای جهرم از او و پدرش بدینگونه تجلیل کردند:

سلسله کارهای آن مرد بزرگ و آن مرجع مجاهد و مبارز (آیت الله العظمی سید عبدالحسین نجفی لاری) به وسیله پسر او که اوهم یک مجتهد، یک مرد شجاع ویک عالم بزرگ ویک مجاهد فی سبیل الله است دنبال می شد. مرحوم آیت الله آقا سید عبدالمحمد آیت اللهی».

من وقتی نگاه می کنم به منطقه جنوب فارس، به جهرم ولارستان، احساس می کنم بذر تربیت اسلامی وانقلابی آن مردان بزرگ در این سرزمین پاشیده شده و رشد کرده و به ثمر نشسته است».

تصور من این است که اگر ما این بخش از کشور را واین استان را اگر مشاهده کنیم که در این منطقه انگیزه های انقلابی و اسلامی ، آن هم با آگاهی کامل در اعماق دل و جان مردم نفوذ کرده است ، باید ریشه تاریخی آن را در اوایل این قرن هجری قمری و معلول مبارزات این سید بزرگوار دانست که نه فقط منطقه فارس بلکه کشور ما مدیون این مبارزات است».

به روز فرخنده میلاد حضرت امیرمؤمنان علی علیه السلام

1418 ه ق مطابق1376/8/23 شیراز

ص: 134

مآخذ:

1۔ آیت اللهی ، سید عبدالباقی . دفاتر، نوشته جات و یادداشتها

2- آیت اللهی ، سید عبدالباقی . حاشیه بر زاد المتقین (رساله عملیه) .

شیراز : مطبع سعادت ، ( 1303/1342 ). 3- آیت اللهی ، سید عبدالمحمد. ذخیرة العباد لیوم المعاد . شیراز : چاپ نور، (1366 /1326).

4- آیت اللهی ، سید محمد باقر عالم. سرگذشت نیکان . شیراز ، (1374/1416)، نیز یاد داشتها و دست نویسها.

5۔ آیت اللهی، سید محمد تقی ، امانت دار پیامبران . تهران: مؤسسه انجام کتاب ، ( 1363/1402 ).

6- با مداد ، مهدی . شرح حال رجال ایران - تهران ، (1404/ 1363). 7- تهرانی ، آقا بزرگ . الذریعه الی تصانیف الشیعه . 8- جبل عاملی ، سید محسن امین . اعیان الشیعه . 9- رازی ، محمد شریف . گنجینه دانشمندان . 10 - روزنامه اطلاعات . (1393/ 1352). 11- روزنامه کیهان ، سالهای 1352 و 1371 هجری شمسی 12 - شیرازی ، فرصت . آثار عجم . بمبئی : مطبع نادری . (1354 /1314).

13 - معلم حبیب آبادی ، میرزا محمد علی . مکارم الآثار. اصفهان : نشر نفایس مخطوطات اصفهان ، (1405/ 1364).

14- مدرسه علمیه امام امیرالمؤمنین علیه السلام . چهره ای پرفروغ از مشعلداران

ص: 135

اسلام و فقاهت و انقلاب ، نگرشی به زندگی فقید سعید مرجع مجاهد ، زعیم حوزه علمیه آیت الله العظمی حاج سید عبدالله شیرازی . مشهد: مؤسسه تحقیقاتی و انتشاراتی امام أمیر المؤمنین (1406/ 1364).

15 - مجله مکتب اسلام، (1393/ 1352). 16- مهاجری ، شیخ عبد الحمید . شجره طیبه . شیراز : چاپ نور، (1370 /1330).

17 - آیت اللهی ، سید علی اکبر و مهاجری ، عبد الحمید . دوحه احمدیه فی احوال الذریه الزکیه . قم - میراث اسلامی ایران ، (1415/ 1373).

ص: 136

ص: 137

ص: 138

زندگینامه آیت الله سیدمحمد باقر آیت اللهی (عالم)

اشارة

زندگینامه آیت الله سیدمحمد باقر آیت اللهی (عالم)

دکتر سید محمد تقی آیت الهی

ص: 139

ص: 140

خلاصه

به منظور آشنایی با تأثیر گذاری مکتب تربیتی مرحوم آیت الله العظمی سید عبدالحسین لاری ، مقاله حاضر به ارائه شرحی کوتاه و مستند از زندگی درخشانترین تربیت یافته و محبوبترین نواده او می پردازد. مرحوم آیت الله العظمی سید محمد باقر آیت اللهی (تولد 1284/1322 /لار، وفات135/1399 (مشهد مقدس)، نوه دختری آیت الله لاری، در خانه جد پدری اش در لار به دنیا آمد و دوران بیست ساله اول عمر خود را تحت تربیت آن مرحوم سپری کرد و زندگانی سراسر مبارزه و فعالیت و مسئولیت پذیری جد خویش را تجربه نمود ولحظات زندگی وسوانح عمر او را وجدان نمود و شخصیت او بدان شکل گرفت. او مجتهدی جامع الشرایط، ادیبی برومند وعالم ربانی ومهذب نفوس بود که بیش از پنجاه سال از عمر خود را به تربیت مردم اختصاص داد و منشأ خدمات ارزنده اسلامی در کشور بود. بررسی زندگی او توانایی جدش را در تربیت انسانهای وارسته والگو پذیر از مکتب حیاتبخش تشیع نشان می دهد.

ص: 141

میلاد

مرحوم آیت الله العظمی سید محمد باقر آیت اللهی ، در روز بیستم شعبان 1322 (1284) در خانواده ای روحانی ، در منزل جد مادری اش، در شهر لار چشم به جهان گشود و هماندم پس از نامگذاری ملقب به «عالم» گردید که در تمام عمر به همین نام شهرت داشت و این لقب مسمای او شده بود.

نسب

پدرش مرحوم آیت الله العظمی سید عبدالباقی آیت اللهی، از مراجع عالیقدر تقلید زمان خود بود. جد پدری اش آیت الله العظمی علامه سید محمد باقر ملاباشی، متکلم، فیلسوف، مورخ، فقیه و صاحب تألیفات عدیده و گرانبهاست که نسب شریفش از طریق عارفان و بزرگانی چون سید قطب الدین محمود شیخ صفی الدین اردبیلی به حضرت ابی القاسم فرزند امام همام موسی کاظم علیه السلام می رسد. مادرش بانویی قدیسه و بزرگ مرحوم آیت الله العظمی سید عبدالحسین لاری است و از طریق عارف نامی مرحوم شاه رکن الدین دزفولی به امام هفتم نسب می برد. زنجیره علم از زمان امام علیه السلام تاکنون در این خاندان پیوسته ادامه داشته و از این رو به «بیت علم» شهرت یافته اند.

شجره نامه

شجره نامه این سلسله به شرح زیر است:

(1) سید محمد باقر آیت اللهی مشهور به عالم ابن (2) علامه فقید حاج سید عبدالباقی مجتهد شیرازی ابن (3) میرزا محمد باقر ملا باشی ابن (4) میر سید محمد ملاباشی ابن (5) علامه میرزا محمد باقر ملا باشی ابن (6) سید محمد ابن (7) محمد حسین ابن (8) محمد علی ابن (9) محمد رضا ابن (10) احمد ابن (11) سلمان أبن (12) ابی الفتوح ابن (13) اسحق ابن (14) محمد امین ابن

ص: 142

(15) محمد صادق ابن (16) مهدی ابن (17) سید محمد ابن (18) عبدالله بن (19) ابراهیم ابن (20) مرتضی ابن (21) حسین ابن (22) محمد جعفر ابن (23) محمد کاظم ابن (24) محمد طاهر ابن (25) محمد صالح ابن (26) الشیخ ابراهیم ابن (27) الشیخ الأجل المشتهر فی الافاق صفی الدین اسحق الأردبیلی ابن (28) امین الدین جبرئیل ابن (29) صالح ابن (30) قطب الدین ابن (31) صالح الدین ابن (32) رشید ابن (33) محمد الحافظ ابن (34) غوث الخواص ابن (35) فیروز شاه ابن (36) محمد ابن (37) شرف شاه ابن (38) حسین ابن (39) محمد ابن (40) ابراهیم ابن (41) جعفر ابن (42) محمد ابن (43) اسمعیل ابن (44) محمد ابن (45) احمد الاعرابی ابن (46) محمد ابن (47) ابی محمد قاسم ابن (48) ابی القاسم حمزة ابن (49) الامام الهادی موسی الکاظم صلوات الله وعلی آبائه المعصومین اجمعین امین رب العالمین.

تحصیلات

تحصیلات مقدماتی، سطوح وعالیه را در نزد اساتید خود در شیراز ، اصفهان، مشهد، نجف وقم به پایان برد وبه عالیترین مدارج اجتهاد نائل آمد. نخستین اجازه اجتهادش در سال 1347 (1308) یعنی هنگامیکه فقط حدود بیست و پنج ساله بود، صادر گردید.

ذکاوت، هوشیاری و پیش بینی آینده ای روشن برای او، مرحوم آیت الله شیخ محمد جواد آیت اللهی که تعلیم او را در کودکی به عهده داشت برانگیخت تا کتاب «منظومه الواجبات» را که یک دوره کامل فقه به شعر فارسی است برای او که در آن زمان یعنی 1331 (1292) تنها هشت سال داشت بسراید. این کتاب با شرح لغات مشکل تاکنون چند بار تحت عنوان «در غلطان از برای مؤمنان» به

ص: 143

چاپ رسیده است.

اساتید

در شیراز: آیات عظام حاج سید عبدالباقی آیت اللهی، والد ماجدش ، حاج شیخ محمد جعفر محلاتی، حاج شیخ علی ابیوردی وآقا میرزا صادق مجتهد .

در اصفهان: آیات عظام شیخ محمد حسین فشارکی، شیخ محمد رضا مسجد شاهی ، حاج آقا رحیم ارباب.

در مشهد مقدس: آیات عظام شیخ محمد باقر بیرجندی ، حاج شیخ علی اکبر نهاوندی، حاج آقا محمد کفائی (فرزند آخوند خراسانی).

در نجف اشرف: آیات عظام آقا سید ابوالحسن اصفهانی، شیخ محمد حسین نائینی وشیخ ضیاء الدین عراقی، شیخ محمد کاظم شیرازی.

در قم: آیات عظام حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی، میر سید علی یثربی کاشانی .

و بدین ترتیب هجرتی را که در راه خدا در سال 1345 (1306) آغاز کرده بود در سال 1351 (1312) به پایان برد و به شیراز باز گشت، و نزدیک به نیم قرن آنی از تعلیم و تربیت، ترویج وارشاد، تألیف و تحقیق واقامه جمعه و جماعت و خدمات گرانبهای دینی باز نایستاد .

مراشد اجازات

الف: اجازات روایتی

1- مرحوم آیت الله العظمی شیخ محمد باقر بیرجندی

2 - مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ علی اکبر نهاوندی

ص: 144

3- مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ عباس قمی

4۔ مرحوم آیت الله العظمی میرزا نجم الدین تهرانی

ب: اجازات اجتهاد

1- مرحوم آیت الله العظمی شیخ محمد حسین فشارکی

2- مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم یزدی حائری

3- مرحوم آیت الله العظمی حاج میر سید علی یثربی کاشانی

4- مرحوم آیت الله العظمی حاج سید عبدالهادی شیرازی

5- مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ محمد کاظم شیرازی

6- مرحوم آیت الله العظمی حاج سید ابوالحسن اصفهانی

7- مرحوم آیت الله العظمی حاج سید محمد کاظم عصار تهرانی

8- مرحوم آیت الله العظمی محمد رضا النجف الاصفهانی

9- مرحوم آیت الله العظمی حاج سید محمد تقی خوانساری

10- مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ علی ابیوردی

11- مرحوم آیت الله العظمی شیخ محمود غروری شیرازی

12- مرحوم آیت الله العظمی حاج میرزا آقا (ابراهیم) اصطهباناتی

تألیفات

1- شناخت دین ، مباحث بنیادین در اصول اعتقادات و معارف اسلامی . قم: نشر کتاب ، 1365.

2 - سرگذشت نیکان ، شیراز، 1374.

3- هفت معصوم و چهارده حدیث.

4- تقریرات اساتید در فقه و اصول .

5 - رسالات گوناگون در قبله شناسی، هیئت ، حدیث ، زندگینامه ائمه

ص: 145

طاهرین علیهم السلام و غیره.

که بجز اول هیچکدام به چاپ نرسیده است.

تهذیب، تصحیح، تکمیل

1- کتاب لوامع الانوار العرشیه دو جلد - مهمترین وعظیمترین شرح بر صحیفه سجادیه امام زین العابدین علیه الصلوة والسلام، تألیف: علامه سید محمد باقر ملا باشی (عربی).

2 - کتاب انوار الحقایق در علم کلام، تألیف: علامه سید محمد باقر ملا باشی (عربی).

3- کتاب مقاصد الصالحین - در ادعیة ، تألیف: علامه سید محمد باقر ملا باشی (فارسی).

4- کتاب انوار القلوب - جلد سوم - زندگینامه ائمه طهارعلیه السلام ، تألیف: علامه سید محمد باقر ملا باشی (فارسی).

5- کتاب تعلیقات المکاسب - 2 جلد - فقه ، تألیف: علامه سید عبدالحسین لاری (عربی).

6- کتاب تعلیقات فرائد الاصول - 2 جلد - اصول، تألیف: علامه سید عبدالحسین لاری (عربی).

بجز کتاب انوار القلوب که به چاپ رسیده است، سایر کتب تحت نظر معظم له به صورت نسخ زیرا کسی تکثیر و به کتابخانه های عمده ایران و عراق جهت استفاده محققان اهداء گردیده است.

تعلیم، تربیت، ارشاد

در مدت نزدیک به نیم قرن فعالیت خستگی ناپذیر، حوزه علمیه ممتازی را در شیراز اداره می کرد که دانشمندان وفضلائی چون آیت الله حاج

ص: 146

شیخ عبدالرحیم شیرازی، آیت الله حاج شیخ ناصر مکارم شیرازی، آیت الله حاج شیخ علی کریمی جهرمی، حجة الاسلام والمسلمین سید حسین آیت اللهی، مرحوم حجة الاسلام والمسلمین حاج شیخ علی اکبر ناصری و بسیاری دیگر که چشم و چراغ حوزه های علمیه اند در مکتب معظم له به تحصیل پرداخته اند. از سوی دیگر از طریق منبر و محراب در این مدت نیم قرن به ارشاد وتربیت توده مردم می پرداخت و حتی بهنگام بستری بودن و خانه نشینی همواره باب خانه اش به روی پیروان و شاگردانش مفتوح بود و در همان حال به افاضه وارشاد می پرداخت.

تأسیس حوزه علمیه ابراهیمیه که تاکنون برقرار و فضلای بسیاری را در خود پرورانده است یکی دیگر از خدمات ارزنده این بزرگمرد است.

اعزام طلاب علوم دینیه و مبلغان به روستاها که علاوه بر ترویج و ارشاد مردم با خودیاری روستائیان به ساختن حمام و مسجد می پرداختند، از دیگر خدمات بر جسته معظم له بود.

کسانیکه تا حدی آشنایی به وضع زندگی او داشته باشند تصدیق خواهند کرد که این مرد در حد خود کم نظیر و بی سابقه بود از این نظر که تمام وقت خود وعمر گرانقدر خویش را صرف نشر علوم ومعارف و تعلیم وتربیت وارشاد طلاب نمود. در سالهای خفقان واختناق رضاخانی و در آن عصر فشار و استبداد حکومت جائره بیست ساله پهلوی، در منزل به تدریس و تعلیم وتربیت طلاب همت می گماشت و سپس در مسجد یا در مدرسه به تدریس اشتغال می ورزید. درس فقید سعید پس از نماز صبح شروع می شد و تا نیمروز به طول می انجامید و دسته های مختلف طلاب علوم دینیه و دیگر کسان را که علاقه مند به استفاده از

ص: 147

محضرش بودند در محضر درسش گرد می آمدند و آنان را از بیانات عالیه وکلمات علمیة وتربیت های انسانی و اخلاقی و اسلامی خود بهره مند می ساخت. و گاه برای علاقه مندان حتی پس از نماز مغرب و عشاء به تدریس می پرداخت.

در زمانیکه قرآن مهجور بود حتی یکروز مجلس درسش از بحث و تفسیر قرآن کریم از لسان اهل بیت علیهم الصلوة والسلام خالی نبود و آغاز سخن با کلام خدا بود. در طول زندگی پربارش چندین دوره تفسیر قرآن را از ابتدا تا انتها بحث می کرد. پس از تفسیر قرآن به تدریس در رشته های مختلف اسلامی می پرداخت ووقت خود را عموما به تعلیم و تربیت و خدمت به اسلام می گذارند و از سازندگی شگرفی برخوردار بود. وی بین حسن سلیقه و انتخاب وذوق ادبی و تسلط در ادبیات و تفکر و تعقل صحیح و برداشت علمی از مطالب را جمع کرده بود وبا حسن بیانی که خدای متعال به او عنایت فرموده بود از این نعمت قدر دانی کرده و به مصداق آیه شریفه (وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ)آن را در راه رضای خداوند صرف می کرد و نعمت حق را آشکار ساخته در راه ترویج اسلام به جان می کوشید. سازنده ای بود پرتوان و قدرت و همین سازندگیش در این مدت موجب تربیت وارشاد عده زیادی از فضلا، روحانیون و سایر مردم گردید. این مرد ملکوتی و عالم ربانی حتی تا اولین روز بستری شدنش در بیمارستان (برای عمل چشم) در سن هفتاد و دو سالگی به تدریس و تعلیم و ترویج اشتغال داشت و در همان مجلس چشمش تار شد که پس از چند ساعتی در همان روز به بیمارستان منتقل گردید.

یکی از برنامه های اساسی این مرد تأکید وتکیه فراوان او به مطالعه،

ص: 148

تکرار، بحث، مذاکره ودقت و تحقیق بود. وی با اعمال این روش به شاگردانش بسیار سختگیر و دقیق بود و از آنان با کمال جدیت می خواست که دروس را عمیقا بفهمند و درک کنند و مذاکره و مطالعه و بحث را رها نکرده و کنار نگذارند. بیانش عالی وگیرا و جذاب بود پشتکار و سختکوشی او وی را وامی داشت که حتی روزهای پنجشنبه و جمعه هم دست از تعلیم و تربیت و ارشاد بر ندارد. او در این روزها به تدریس وشرح نهج البلاغه امام علی علیه السلام واحادیث معصومین علیهم السلام و به خصوص اصول کافی پرداخته و به مباحثه مشغول می گردید.

احاطه اش بر ادبیات ، منطق ، فقه و اصول شاگردان بسیاری را به محضر درسش می کشانید. نیازی به سخن گفتن از وارستگی و پارسائی، عفاف و پاکدامنی، تقوی وپیراستگی، کرنش وخاکساری، ارادت، اخلاص و پاکباختگی در راه خدا و تخلق به اخلاق حمیده وتأدب به آداب الهی درباره او نیست که هر کس اندک آشنایی با او داشت وی را به این فضائل وسجایا می ستود. مجموعه این فضائل ممتاز موجب شده بود تا شخصیتی ممتاز برای او به وجود آید و در هر اختلافی که قدم می گذاشت تفرقه را به وحدت مبدل سازد وصلح و صفا بین مؤمنان ایجاد کند. بردباری او در مقابل ناملایمات و شکیبائی او در برابر رنجها و دردها اعجاب انگیز بود و با وجود امتداد چندین ساله بیماری او، هرگز گلایه ای وناسپاسی از وی مشاهده نگردید، نماز جمعه را واجب می دانست وهمتش در اقامه جمعه این نماز وحدت آفرین زائد الوصف بود و حتی تا چند ماه قبل از وفات به این امر مهم که تنها توسط او در شیراز برگزار می گردید - با همه خانه نشینی و بیماری اقدام می نمود.

ص: 149

مبارزات

او راه مبارزه با ستمکاران را در مکتب جدش مرحوم آیت الله العظمی سید عبدالحسین لاری آموخت و در طی بیست سال اول زندگی خود که با دوران مبارزات سخت جدش با استبداد و استعمار مقارن بود همه جا با او همراه بود و شخصیت مبارزاتی، علمی، عرفانی و اخلاقی و فقهی او در کوره های مبارزه با ستم شکل گرفت.

پس از ارتحال جدش نیز روحیه ظلم ستیزی او همچنان استوار مانده و در زمانی که پدرش ودائی بزرگش مرحوم آیت الله العظمی سید عبدالمحمد آیت اللهی مبارزه با پهلوی را آغازیدند آنها را همراهی می کرد.

در سوانح روزگار و حوادث بعد از شهریور 1320 نیز همچنان مسیر مستقیم جهاد عالمان ربانی را ادامه داد و با وقوع حوادثی که منجر به نهضت پانزده خرداد 1342 به رهبری امام خمینی شد همواره به عنوان یکی از محورهای قوام نهضت با انقلاب همراه بود به گونه ای که حتی جلسه روحانیت مبارز در روز 15 خرداد 1342 برای مقابله با نظام محمد رضا شاهی در منزل او وبه ریاست او تشکیل شد و سرانجام با توطئه جنایتکاران پهلوی حوادث 16 خرداد 1342 در شیراز رخ داد. وی از محورهای اساسی روحانیت شیعه و تقویت کنندگان مبارزان علیه رژیم شاهنشاهی به شمار می آمد و از روزنه های قوی علمی بود و تا آخر عمر نیز به طرق مختلف در ایجاد و تقویت نظام اسلامی کوشید و پیروزی انقلاب را با چشم خود دید ولی متأسفانه به فاصله کوتاهی پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تأسیس جمهوری اسلامی دار فانی را وادع گفت.

مراجع تقلید شیعه برای او احترام خاصی قائل بودند و به عنوان عالمی با

ص: 150

حقیقت از او یاد می کردند و برخی او را «سیدی و مولای» خطاب کرده و برخی دیگر از مراجع نجف در پاسخ اسفتائاتی که در فارس از آنها می شد می نوشتند که در جایی که او هست به ایشان رجوع شود و نیازی به استفتاء از نجف نیست .

وفات

در تاریخ بیست و چهارم خرداد ماه 1358 با شوق بسیار با تنی نحیف از بیماریهای ممتد به آستان بوسی امام هشتم ثامن الائمه علیه السلام شتافت و پس از انجام زیارت و عرض ارادت به پیشوای خود ناگهان به بستر بیماری کشیده شد و در نیمروز جمعه بیست و پنجم شعبان المعظم 1399 هجری قمری برابر با

58/4/29در بستر بیماری در بیمارستان و در حال نماز دعوت حق را لبیک گفت و در کنار امام خود که همواره دلش در محبت و ارادت به او می تپید، بیار آمد و در یکی از حجره های صحن آزادی مجاور با ایوان طلا دفن شد که اکنون در اجرای برنامه توسعه حرم مطهر به رواقهای جدید متصل شده است .

تا آخرین روزهای زندگی اداره کلیه تأسیسات و خدماتی را که خود بنیان گذارده بود دقیقا تحت نظر داشت. دو روز قبل از بستری شدن در بیمارستان امام رضا در مشهد که به رحلتش انجامید تلگرافی در مورد پیش نویس قانون اساسی - به عنوان تکلیف شرعی - به حضور حضرت آیت الله العظمی امام خمینی، رهبر عالیقدر انقلاب اسلامی و مراجع عالیقدر تقلید دامت برکاتهم و مقامات مسئول مملکتی ودستگاههای ارتباط جمعی مخابره نمود و این آخرین وصیت سیاسی مکتوب او بود که طرز تفکر عمیق این روحانی عالیقدر را که پیوسته همگام با مردم وروحانیت وآمال اسلامی آنها گام بر می داشت نشان می دهد. متن این تلگرام را در زیر آورده شده است:

ص: 151

بسم الله الرحمن الرحیم

با تقدیم احترامات فائقه به عرض عالی می رساند. در این موقع که توفیق تشرف به آستان قدس رضوی علی مشرفه آلاف التحیه یافته ام با آنکه بیمار می باشم لازم دیدم در موضوع پیش نویس قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران که خدای متعال جل وعلا عزو تعالی بر قرار و پایدارش بدارد نظر خود را اظهار بدارم.

چون ملاک این جمهوری، اسلام والامقام است و بیان احکام اسلام فقط شان فقیه جامع الشرایط است لا غیر، علیهذا حاکمیت رای فقیه جامع الشرائط که ملاک آن تشخیص مراجع عالیه تقلید است بر جمیع مواد قانون اساسی وقوانین عادی فعلا وما لازم است تصریح شود که انشاء الله تعالی در آتیه ودر هر دوره اگر امری بر خلاف نظر مراجع تقلید صادر شود باطل وغیر قابل اجراء باشد و بنابر این مراجع تقلید حق نقض قوانین مخالف اسلام را دارا می باشند . همچنین باید تصریح شود که مذهب جعفری اثنی عشری مذهب رسمی این کشور است. امیدوارم به عنایت حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه وسهل مخرجه جمهوری اسلامی ایران در چارچوب اسلام والامقام که تشخیص آن با مرجع عالیقدر می باشد برقرار و پایدار بماند. در پایان مجددا احترامات عالیه را تقدیم مینمایم. والسلام علیکم ورحمه الله وبرکاته .

الاحقر- حاج سید باقر آیت اللهی (عالم)

58/4/14

ص: 152

مآخذ:

1- آیت اللهی، (عالم) سید محمد باقر (1359): یادنامه . شیراز ، نیز یادداشتها ، دست نویس ها ، اجازات ، استفتائات .

2- آیت اللهی (عالم) ، سید محمد باقر (1365) : شناخت دین . قم: نشر کتاب .

3- آیت اللهی (عالم) ، سید محمد باقر (1374) : سرگذشت نیکان . شیراز .

4- آیت اللهی، سید محمد تقی (1376) : دفاتر، یاد داشتها، نوشتارها ، و مدارک در دسترس

5- با مداد ، مهدی (1363). شرح حال رجال ایران . تهران

6- پیر زاده زاهدی ، شیخ حسین (1343): سلسلة النسب صفویه . برلین : انتشارات ایرانشهر

7- روحانی ، سید حمید (1375) : بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی . تهران : نشر احرار.

8- شریف رازی ، محمد (1352) : گنجینه دانشمندان . قم

9- شریف رازی ، محمد (1352) : گنجینه دانشمندان . قم

10- صدر حاج سید جوادی ، احمد (1375): دائرة المعارف تشیع. تهران .

11- عرفان منش، جلیل (1375) : خاطرات 15 خرداد شیراز. تهران : سازمان تبلیغات اسلامی.

12- معلم حبیب آبادی ، میرزا محمد علی (1361) : مکارم الآثار در احوال رجال دو قرن 13 و 14 هجری . اصفهان : نشر نفایس مخطوطات .

ص: 153

ص: 154

ص: 155

ص: 156

مروری بر اندیشه سیاسی مجتهد لاری

اشارة

مروری بر اندیشه سیاسی مجتهد لاری

حرمت ظلم ومعاونت ظالم

حجة الاسلام والمسلمین ابو الفضل شکوری

ص: 157

ص: 158

مقدمه

یکی از عرصه های حاصل خیز اندیشه در تاریخ مسلمانان، پهنه سیاست است که اندیشه ورزان سپهر آن، افکار و آثار ارزشمندی را از خود به جای گذارده اند، که بخشی از میراث فرهنگی بزرگ مسلمانان را تشکیل می دهد. طبق یک استقراء ناقص، شمار نگارشهای مربوط به این موضوع (بدون در نظر گرفتن آثار معاصرین) بیش از سیصد عنوان کتاب و رسالهمی باشد.(1)

با این وصف، تاریخ اندیشه های سیاسی مسلمانان کمتر مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته است. به همین دلیل است که چهره های برجسته این شاخه از معارف مسلمانان نیز برای آنان چندان شناخته شده نیستند. آیت الله سید عبدالحسین لاری از مجتهدان وفقیهان ایرانی اما دانش آموخته و پرورش یافته نجف و از مجاهدان فعال صحنه های سیاسی و اجتماعی عصر مشروطه، یکی از همین ناشناخته هاست.

او دارای افکار و رفتار سیاسی جالب و قابل مطالعه جدی است.

ص: 159


1- ر.ک: فی مصادر التراث السیاسی الاسلامی ، نصر محمد عارف ، المعهد العالمی للفکر الاسلامی ، آمریکا، ویرجینیا ، 1415 قمری.

1- خلاصه ای از زندگانی مرحوم سید لاری

خانواده سید لاری اصلا اهل دزفول و از سادات رکن الدینی موسوی آن دیار هستند، ولی خود او متولد و بزرگ شده شهر نجف می باشد.

سید عبدالحسین در سوم ماه صفر سال 1264 هجری قمری به شب جمعه در نجف چشم به جهان گشود(1)او فرزند سید عبدالله، فرزند سید عبدالرحیم موسوی دزفولی است و تقریبا با بیست واسطه نسبش به امام موسی بن جعفر می رسد (2).

سید عبدالحسین لاری همه تحصیلات خود را در حوزه علمیه نجف سپری کرد. او محضر درس عالمان برجسته ای همچون شیخ لطف الله مازندرانی، شیخ محمد حسین کاظمینی، شیخ محمد ایروانی، آخوند ملا حسینقلی همدانی و میرزا محمد حسن شیرازی بهره مند شده و خود نیز به درجه اجتهاد رسید و از اساتید شناخته شده حوزه نجف گردید.

در سال 1309 قمری گروهی از بزرگان «لار» که در آن زمان اهمیت تجاری خاصی داشت، برای دعوت از عالم وفقیه بزرگی، جهت استقرار در لار به نجف و سامراء رفته و خواسته خود را با مرجع بزرگ آن عصر، میرزا محمد حسن شیرازی ، در میان گذاشتند. آیة الله شیرازی ظاهرا با پیشنهاد سید مرتضی کشمیری، «سید عبدالحسین مجتهد» را به آن منطقه اعزام داشتند. «او دستور میرزا را اطاعت کرده و در سال 1309 به لارستان رهسپار گردید. پس از ورود به لار استقبال شایانی از وی به عمل آوردند و بعد مدرسه در آنجا تأسیس کرد و مشغول به تدریس شد. جمعی از طلاب از اطراف و اکناف فارس به لار آمده در حوزه درس او داخل شدند و از محضر او استفاده نمودند. و مدت 25 سال در لار

ص: 160


1- مؤلف کتاب «علمای بزرگ شیعه از کلینی تا خمینی» - م. جرفاد قانی - در صفحه 354 آن کتاب تولد سید عبدالحسین را در شهر دزفول نوشته است که اشتباه است . کتاب یاد شده به سال 1364 شمسی در قم توسط معارف اسلامی منتشر شده است .
2- اسامی چند تن از اجداد او بدین قرار است : سید عبدالحسین فرزند سید عبد الله ، فرزند سید عبدالرحیم ، فرزند سید آقا ، فرزند سید محمد، فرزند سید نعمت الله ، فرزند سید اسدالله فرزند سید خلف . ر.ک: گنجینه دانشمندان ج 5/5 ، محمد شریف رازی ، تهران ، کتابفروشی اسلامیه ، 1353.

مرجع تقلید و ملجأ عموم فارسی ها بود.»(1)

از این تاریخ است که سید عبدالحسین مجتهد به «لاری» معروف شده است.

سید عبدالحسین لاری، گذشته از فقاهتی که داشت، ذاتا یک عنصر سیاسی و اجتماعی بود و نمی توانست در قضایای مربوط به جامعه و سیاست بی تفاوت بماند. از آغاز ورودش به لارستان ، جهت گیری اجتماعی و سیاسی او به نفع مردم، در جهت تضعیف قطبهای قدرت ، همراه با شوکت و حرکات اقتدار گرایانه ، کاملا مشهود است.

ستیز با سلطه خارجی در کنار بی اعتنایی به تفرعن واستبداد داخلی از ویژگیهای شخصیتی او بود. مهدی بامداد می نویسد:

از کارهای خوب او این بود که مبلغین مسیحی که بیشترشان انگلیسی بودند و با کتب تبلیغی به فارس آمده بودند، کتب آنها را توقیف کرد و آنان را بکلی از فارس راند.»(2)

در راه مبارزه با رژیم استبدادی حاکم بر مقدرات مردم نیز، لاری هیچگونه کوتاهی نمی کرد. او در این راه متحمل رنجهای فراوانی گردید و حتی خانه و زندگیش توسط عوامل استبداد خواه غارت شد. سید لاری هم از نظر اندیشه ورزی سیاسی و نگارش رساله ها و مقاله ها و هم از منظر رفتار سیاسی یک فقیه ضد استبداد ومشروطه خواه بود.

او با اینکه از مرکز دور بود، با این حال یکی از پشتوانه های جدی وامید آفرین مشروطه خواهان کشور بود. چنان که ملک الشعرای بهار ضمن سروده ای

ص: 161


1- شرح حال رجال ایران ج 135/6 ، مهدی بامداد ، زوار، 1363، چاپ سوم.
2- مهدی با مداد ، پیشین / 6- 135 .

به این مطلب اشاره کرده است.(1)

او در جنگ جهانی اول با بسیج مردم مسلمان منطقه وهم رأی ساختن اسماعیل خان صولة الدوله - سردار عشایر قشقائی - با خود، به جنگ و مبارزه جدی با انگلیسیها پرداخت. و نیز هم او بود که در تاریخ ایران برای نخستین با جهت حمایت از حقوق مردم و مبارزه با استبداد تمبری با نقش «پست ملت اسلام» در منطقه لارستان و فارس چاپ و منتشر ساخت.

او به خاطر مبارزه با مستبدین داخلی و دولت استعماری انگلستان خانه و کاشانه خود را از دست داد و آواره شهرها و روستاها گردید. مدتی در «کورده) بود، سپس در میان ایل قشقائی ودر فیروزآباد، آنگاه در قیر به سر برد و در نهایت و تا آخر عمرش مقیم جهرم گردید. خانه او در لار دو بار غارت شد. یک بار توسط مستبدین و بار دیگر توسط انگلیسها(2). او شش سال آخر عمرش را در میان مردم خوب جهرم گذرانید و در همین شهر بود که آزرده خاطر از حوادث ناگوار روزگار و نگران از انحراف انقلاب مشروطیت ایران و گسترش روز افزون نفوذ خارجی و احیای استبداد قدیم تحت لوای جدید مشروطه ، چشم از جهان فروبست. درگذشت او در تاریخ چهارم شوال 1342 قمری به سن 78 سالگی اتفاق افتاد(3).

چنان که «فصیح الزمان» ضمن شعر بلندی تاریخ درگذشتش را چنین ضبط کرده است:

سید عبدالحسین آن آیت عظمای حق *** کزبیانش گشت گیتی پرز اسرار یقین

ص: 162


1- قسمتی از قصیده بهار چنین است : یک چند به هر دیار و هر شهر *** گشتیم قتیل تیغ اشرار تا آنکه مجاهدین دانا *** ما را گشتند ناصر ویار از خطه مرد خیز تبریز *** بر بست میان ، گزیده ستار از کشور رشت نیز برخاست *** آوازۀ حضرت سپهدار صمصام بر آمد از سپاهان *** سید عبدالحسین از لار از شاه حقوق خویشتن را *** کردند طلب به جهد بسیار برای آگاهی بیشتر از رنجهای سید در راه مشروطه طلبی و استبداد ستیزی ر.ک: بزرگان جهرم / 40 - 134،
2- ر.ک: مهدی بامداد ، پیشین / 136.
3- مهدی بامداد تاریخ فوت او را در سال 1340 ضبط کرده است که اشتباه است . ر.ک : شرح حال رجال ایران ج137/6.

تاندای ارجعی را داد پاسخ بیدرنگ *** در چهارم روز شوال در جهرم زمین

هشت سال از یکهزار و سیصد و پنجاه سال *** گر نمایی کم بدانی سال فوتش را یقین(1)

مجتهد لاری بسیار پر رنج ولی سر بلند و سعادتمند زیست و علاوه بر تربیت شاگرد ونگارش بیش از سی جلد رساله و کتاب مفید، از نظر سیره عملی نیز الگویی برای آزادگان در آینده گردید. مهدی بامداد که کمتر تحت تأثیر رجال مورد ترجمه خود هست، تحت تأثیر شخصیت ممتاز سید لاری قرار گرفته و می نویسد:

مجتهد و پیشوای مسلمانان باید این جوری باشد، نه اینکه در بند تزیید اموال واملاک برای خود بوده و رشوه خواری واخاذی و بی دینی را پیشه و شعار خود سازد.»(2)

سید لاری، رفتار سیاسی خود در راه مبارزه با ظلم و استبداد داخلی واستعمار خارجی و تلاش برای روشنگری افکار عمومی را در واقع از اعتقادات دینی و اصول و مبانی تفکر سیاسی که از راه اجتهاد خود بدان رسیده بود، الهام می گرفته است ولذا اندیشه سیاسی او ورساله هایی که در این مقوله نوشته در خور توجه و تأملی بس دقیق است.

2- رساله های سیاسی لاری ووجوه اندیشه سیاسی او

به دور از مبالغه و گزافه گویی، سید عبدالحسین لاری را می توان یک مجتهد دارای اندیشه سیاسی با مبانی مشخص به شمار آورد. چیزی که تاکنون

ص: 163


1- گنجینه دانشمندان ، پیشین - ج 7/5 .
2- مهدی بامداد ، پیشین / 137.

برای پژوهشگران تاریخ اندیشه سیاسی عصر مشروطیت تقریبا ناشناخته مانده است. علاوه بر متن فتوا یا حکمی که از او به عنوان وجوب جهاد علیه انگلستان در همان زمان حیات خودش منتشر شد و به تنهایی صبغه سیاسی مشرب فقهی او را نشان می دهد(1)، پنج متن ورساله نیز از میان آثار قلمی متعدد او به بررسی مسائل و موضوعات سیاسی از منظر فقه شیعه اختصاص دارد که هم اینک بگونه مختصر معرفی خواهیم کرد. و نیز یک رساله جداگانه به نام «تقدیر مد وصاع» که صبغه اجتماعی واقتصادی دارد(2).

در این میان کتاب «آیات الظالمین» سید را که به سال 1314 قمری در شیراز با همت «آقا محمد جواد صاحب خلف حاجی محمد باقر طاب ثراه» در 78 صفحه بصورت سنگی به چاپ رسیده است، می توان نخستین رساله سیاسی او به شمار آورد که در ادامه این مقاله با محتوای آن بیشتر آشنا خواهیم شد. او در این کتاب تحت عنوان «حرمت مطلقه معاونت ظالم» به تحریم همه جانبه حکومتهای استبدادی و جائر پرداخته و هرگونه همکاری مؤمنان با دستگاه آنان را در تمام زمینه ها نامشروع معرفی کرده است. و در حقیقت شیوه مبارزه منفی با حکومتهای استبدادی را واجب شمرده است. چنان که گفتیم آیات الظالمین در سال 1314 منتشر شده است، یعنی 10 سال پیش از انقلاب مشروطیت ؛ و این موضوع در آن مقطع زمانی اهمیت فراوان و خاصی دارد.

سید عبدالحسین لاری ، کتاب مفصلی نیز به عنوان حاشیه و تعلیقه ای بر مکاسب شیخ انصاری دارد که آکنده از مباحث فقه سیاسی استدلالی است. بخشی از آن که به مسأله جواز و عدم جواز همکاری با ظالم وحکومتهای استبدادی وجائر پرداخته، با شیوه ای کاملا فقهی و اصولی نظریه «حرمت

ص: 164


1- برای رؤیت دستخط و متن حکم جهاد سید لاری به رساله منتشر شده ای با عنوان ذیل مراجعه فرمایید : فتوکپی حکم جهاد حضرت آیة الله العظمی حاج سید عبدالحسین لاری قدس سره ، به انضمام شرح حال مختصری از زندگی ایشان . محرم 1408 قمری ، دفتر امام جمعه جهرم.
2- ر.ک: فهرست مشاهیر ایران از آغاز دورانهای افسانه ای تا عصر حاضر ج 429/2، ابو الفتح حکیمیان ، دانشگاه ملی ایران ، 1357.

معاونت ظالم بطور مطلق» را ثابت کرده است. این بخش از کتاب او شایستگی آن را دارد که بصورت رساله مستقلی مورد توجه و دقت صاحب نظران فقه سیاسی قرار بگیرد(1).

سید لاری، در کشاکش نهضت مشروطیت نیز کتاب «مشروطه مشروعه » را برشته نگارش کشید که در سال 1325 قمری در شیراز چاپ شده است. او در این کتاب یک نظام مشروطه مبتنی بر ارزشهای و مبانی اسلامی را بررسی می کند. البته منظور او از مشروطه مشروعه» با نظرات علمایی همچون حاج شیخ فضل الله نوری متفاوت است. او در رفتار سیاسی نیز عملا در مقابل جریان توری قرار داشت ولذا کتاب سیاسی دیگر خود به نام «قانون در اتحاد دولت وملت» را در دفاع از آراء ومواضع «مشروطه خواهان» نوشت و در آن بسیار تندروی کرده و دیدگاههای مشروعه خواهان را کاملا بدور از موازین شریعت اسلامی معرفی کرده است.

این رساله نیز به سال 1325 قمری در شیراز منتشر شده است.

رساله موسوم به «احکام قانون اداره بلدیه» نیز کتابچه ای است که بعد از مشروطیت و برای رفع نیازهای روز آن انقلاب نگارش یافته است. مجتهد لاری در این رساله آیین اداره یک شهر و تصرف در امور وشئون آن بر طبق موازین فقه اسلامی را به بحث نشسته است.

این کتابها که نام بردیم منابع اصلی اندیشه سیاسی مجتهد لاری است و در آنها از نوع نظام مطلوب و مبانی مشروعیت اقتدار سیاسی گرفته تا مسائل مستحدنه مربوط به اداره شهرهای جدید مورد توجه او قرار گرفته است. در واقع این آثار لاری را می توان آینه وجوه اندیشه سیاسی او به شمار آورد و با در پیش

ص: 165


1- ر .ک : تعلیقات علی المکاسب (نسخه خطی)، سید عبدالحسین الاری ، از صفحه 183 تا 236. این نسخه در اختیار «بنیاد معارف اسلامی» در شهر قم قرار دارد .

گرفتن روش تجزیه و تحلیل متن، مبانی و ابعاد اندیشه سیاسی او را استخراج و تدوین کرد. این کار شایسته و مهمی است که بموقع خود باید انجام بگیرد. لیکن در این نوشتار کوتاه ما نمی توانیم به بررسی وجوه و ابعاد مختلف اندیشه سیاسی او بپردازیم. ولذا موضوع نخستین رساله سیاسی او یعنی کتاب «آیات الظالمین» را بطور اخص مورد بحث قرار خواهیم داد. مجتهد لاری در این زمینه صاحب نظریه بدیعی است و این موضوع برایش بسیار اهمیت داشته است. هم در تعلیقات مکاسب درباره آن بحث فقهی مفصل کرده و هم در رساله آیات الظالمین. لاری در این پژوهش فقهی و قرآنی خود به نتایج مهمی رسیده است . بطوری که فتاوای بزرگانی همچون شیخ مرتضی انصاری، صاحب جواهر وصاحب ریاض «قدس سرهم» را به نقد و بررسی نشسته و با تنقیح علمی وتضعیف آراء آنان نظریه جدیدی در این مبحث ارائه کرده است .

3- مفهوم ظلم ومعاونت ظالم از نگاه مجتهد لاری

بی شک مهم ترین نظریه سیاسی لاری به پدیده ظلم و نحوه مبارزه با آن اختصاص دارد. او در شریعت اسلامی هیچ جرم وگناهی را با ظلم همردیف نمی داند و آن را «بدترین همه گناهان صغیره وکبیره» معرفی می کند. مجتهد لاری حتی گناه و جرم «ارتداد» را نازل تر از ظلم می داند. ولذا کیفر شرعی نوعی از ظلم که محاربه یعنی «تجرید سلاح لأخافَة مسلم» باشد، شدیدتر از کیفرهای همه جرائم وگناهان دیگر می داند. لاری برای اثبات اقبحیت ظلم و زشت تر بودن آن از همه معاصی وکبائر ، ادله شرعی و عقلی زیادی را ارائه می کند. برخی از استدلالهای او در این مسأله چنین است:

ص: 166

«از جمله شواهد قطعیه این مدعی، علاوه بر ادله اربعه ، اینکه حرام وقبیحی که از مستقلات عقلیه آبی از تخصیص وتقیید است و به هیچ وجه من الوجوه مسوغ و مجوز ندارد بالضرورة العقلیه در هیچ یک از معاصی و منکرات وکبائر وقبائح حتی کفر و ارتداد امثال و نظیری ندارد غیر از قبح ظلم وجرم وجور».

از جمله شواهد صدق این مدعی از محکمات کتاب وسنت اینکه حد وعقوبتی که مترتب فرموده حق تعالی بر یک قسم از اقسام ظلم و جوری که متعارف و متداول تمام ظالمین وجائرین این زمان است ، که عبارت از محاربه با مسلمانان است که باتفاق نصوص وفتاوا عبارت است. از تجرید سلاح لاخافة مسلم ، به هیچ یک از اقسام کبائر وبه هیچ یک از انواع کفر و ارتداد چنین حد وعقوبتی دنیوی مترتب ومقرر نفرموده بصریح آیه شریفه: (إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ... )(1)

یکی دیگر از ادله سید لاری بر اقبحیت پدیده ظلم اینست که می گوید در اسلام برای قصد گناه و اراده و تمایل به سوی آن در هیچ موردی کیفر دنیوی یا اخروی در نظر گرفته نشده ، به جز مورد ظلم که خداوند در قرآن به کسانی که تمایل به ظلم وظالمین داشته باشند و آنان را دوست بدارند، آتش جهنم وعده داده است.

از جمله شواهد صدق این مدعی اینکه مترتب نشده در چیزی از محکمات کتاب وسنت بر اراده کفر و میل به کفر ورضای به کفر، احکام کفر وعقوبات کفر ؛ بخلاف ظلم و جور که مترتب فرموده به هر یک از اراده و محبت و میل ورضای خالی از فعل و جور، تمام احکام وعقوبات نفس فعل ظلم و جور

ص: 167


1- آیات الظالمین / 5- 4، سید عبدالحسین لاری ، چاپ سنگی شیراز ، 1314 قمری.

ظلمه وجائرین، چنانچه فرموده:(1)(وَلَا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ) (فَلَا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ)(2).

آنگاه، مجتهد لاری آیات قرآن مجید را از آغاز تا انجام آن بررسی واستقصاء نموده و بیش از چهار صد آیه در محکومیت واعانه بر ظالم و کیفرهای دنیوی و اخروی ظالمین استخراج و ارائه می دهد که بسیار جالب است .(3) پس از بررسی و آمارگیری از آیات قرآن مجید، او به بررسی سنت و احادیث پیامبر و ائمه معصومین علیه السلام می پردازد و نمونه های حدیثی فراوانی را در محکومیت ظلم وظالم و معاونت ظلمه وکیفرهای آن ارائه می دهد که بسیار ارزشمند است .(4)

بحث سید لاری درباره پدیده ظلم انتزاعی نیست. او به مصادیق خارجی ظلم وظالم در زمان خودش که همان «ملوک» وحکومتهای جائر هستند توجه دارد و معتقد است بواسطه آنان ستم وستمگری و ظلم و جور بی پایه و جرم وستم بی اندازه مالا یطاق در جمیع آفاق واصقاع وبقاع وقری وامصار وبلدان وبحاری وصحاری وقفار وبطون اودیه وقلل جبال به حدی که «لا یَحدُّه قَلَمَ وَلا یَفییء بَبیانه أحتم»(5). اشاعه ورواج ورسمیت یافته است و مردم نیز از باب الناس علی دین ملوکهم» در تثبیت ورواج آن سهیم شده اند.

مجتهد لاری هرگونه رشد و ترقی و کمال معنوی و مادی را منحصرا در پر تو اسنتقرار نظام عدل ورواج الگوها، قواعد و شیوه های عادلانه امکان پذیر می داند که «با قرب حصولی یا تحصیلی به مبدأ خیر ونور و حسن وعدل»(6) پدید می آید. و نیز همه پستیها، انحطاطها، شقاوتها، تلخیها وشرورات را «ناشی از قرب حصولی یا تحصیلی به مبدأ شر وظلمه» می داند که موجب پیدایش قباحت ونقصان در نفس آدمی و جامعه گردیده و خلود در عذاب الیم

ص: 168


1- سوره هود /113.
2- آیات الظالمین / 7.
3- همان ، از صفحه 7 تا صفحه 40.
4- به همان ، از صفحه 46 تا صفحه 61.
5- همان ،/ 2.
6- همان ،/3.

اخروی» را نتیجه می دهد.

از وجوه تفکر سیاسی و فقهی مجتهد لاری در مورد پدیده ظلم، نوع نگاه او به همکاری مؤمنان با دستگاههای حکومتی ظلمه است که از آن به عنوان حرمت مطلقه معاونت ظالم» یاد می کند و در واقع هسته اصلی ویا بهتر بگوییم میوه رسیده و مشخص بحثهای او درباره پدیده ظلم محسوب می شود. منظور از اصطلاح «معاونت ظالم» پذیرش کار در یکی از تشکیلات و نهادهای حکومتی حاکم جائر وظالم است. این مسأله در بین فقهای شیعه مورد اختلاف است که آیا معاونت ظالم وهمکاری با او، فقط در اموری که ارتکاب آنها شرعا جایز نمی باشد، محرم است و یا اینکه حرمت معاونت بطور مطلق در هر امری از امور است هر چند که آن کار یک امر مباح باشد، مانند پذیرش شغل دوزندگی در دستگاه حاکم ظالم وامثال آن؟

سید عبدالحسین لاری معتقد به نظریه دوم یعنی «حرمت مطلقه معاونت ظالم» است. سید لاری به نقل از علامه مجلسی وتأیید سخنان او، معاونت بر ظلم وعدوان را معادل کفر می گیرد:

روایت نموده اند که داخل شدن در اعمال پادشاهان ویاری ایشان کردن و سعی در حوائج ایشان نمودن معادل کفر است و عمدا به سوی ایشان نظر کردن گناه کبیره است و هر که راهنمایی کند ظالمی را بر ظلم در جهنم با هامان وزیر فرعون باشد و ...»(1)

الاری در کتاب خطی تعلیقات مکاسب نیز ضمن بحث استدلالی مفصلی در اثبات حرمت مطلقه اعانت ظالم مطالبی دارد که ترجمه قسمتی از آن چنین است:

ص: 169


1- همان ،/ 3-4.

«نصوص قرآن وسنت متواتر بر وجوب دوری گزیدن از فاسق وتبری جستن از او بلکه بر ضرورت دوری جستن از ساحت همه اهل معاصی دلالت دارند. چنانکه بر حرمت نگاه کردن بر سیمای آنان، تمایل داشتن به آنان و نشستن در کنار آنان و مداهنه و سازشکاری کردن با آنان دلالت دارند تا چه رسد به معامله با آنان و معاونتشان».

آنگاه، لاری به شماری از آیات قرآن برای اثبات مدعای خود استناد جسته و می گوید: «این نصوص که هیچگونه صارف ومعارضی هم ندارند با عموم تقیید نخورده، خود بر حرمت اعانه ظالم بطور مطلق و حتی در مباحات دلالت دارند»(1).

آنگاه مجتهد لاری توضیح می دهد که معاونت بر ظلم عین همان خود ظلم است که از نظر عقلی از تقیید و تخصیص پذیری قطعة امتناع دارد، بنابراین نمی توانیم بگوییم نصوص قرآن وسنت بر حرمت معاونت صرفا در موارد کارهای نامشروع و حرام حاکم ظالم است. بر خلاف این مطلب که بگوییم دلالت این نصوص وادله ، اعم از مباحات ومعاصی است . در این صورت مانند سایر محرمات با آیاتی مانند (إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ)(2) و امثال آن تخصیص پذیر خواهد بود و نیز مشمول قاعده «ألضرورات تبیح المحظورات» خواهد گردید. عدم توجه این نکته از جانب بزرگانی همچون صاحب مکاسب ، صاحب جواهر وصاحب ریاض است که موجب گردیده که حرمت معاونت را به موارد گناه و معصیت و ظلم وعدوان منحصر کنند و نه بر مطلق

ص: 170


1- همان ،/ 59 - 58.
2- تعلیقات علی المکاسب / 184.

معاونت که مباحات را نیز شامل بشود(1) .

الاری، پس از اثبات دیدگاه خود در مسأله حرمت مطلقه معاونت ظالم در مقام جمعبندی مطالب خود می گوید:

«هر یک از این محکمات ثقلین «کتاب وسنت» حجت قاطعة بالغة تامه کاملة وافیة کافیه است بر اینکه ظلم وجرم و جور اسوء است عاقبه واشد است عقوبة از جمیع منکرات و معاصی، از مبدأ[کوچکترین] اصغائر تا منتهای کبائر که کفر است.»(2)

بعد از این مراحل است که لاری به نقض ورد دلائل مخالفین باور خود می پردازد و با تحقیر از آن ادله به عنوان «شبهات» یاد می کند، به اعتقاد لاری شبهات اصلی که موجب گردیده تا برخی از علمای شیعه از فتوی دادن به حرمت مطلقه معاونت ظالم» خود داری کرده و به «حرمت معاونت ظالم فقط در موارد ظلم ومعصیت» فتوی دهند، سه شبهه عمده است.

1- توهم اینکه این نصوص «آیات و روایات» به حکام غیر شیعه و اهل خلاف انصراف دارد. یعنی حرمت معاونت بطور مطلق در همکاری با اهل خلاف است و نه حکام شیعه.

2- این نصوص وادله انصراف بر معاونت در افعال حرام حکام دارد ونه در افعال مباح آنان، و فرق است میان این دو.

3- روایات ونصوص فراوان دیگری نیز وجود دارد که بطور مطلق بر وجوب ولزوم اطاعت از حکام و فرمانروایان دلالت دارند. اینها را می توان مخصص آن نصوص وادله ای قرار داد که به حرمت معاونت در مطلق امور دلالت دارند.

ص: 171


1- سوره نحل/ 106.
2- ر.ک: تعلیقات علی المکاسب / 185.

آن روایات از این قبیل اند:«طاعَةُ السُّلطان واجبَةُ»*(1)

«مَن تَرکَ طاعَةَ السُّلطان فَقَد تَرَکَ طاعَةَ الله»**(2)«السُّلطان ظِلُّ الله فی الأَرضِ»*** (3) وأمثال اینها(4). آنگاه ، لاری هر یک از این شبهات را نقض کرده و پاسخ می گوید.

در مورد شبهه اول می گوید در زمان نزول آیات قرآن مجید و صدور احادیث نبوی که مجموعة نهی از معانت ظالم بطور مطلق کرده اند، مطابق اصطلاح امروزی «مخالفی» وجود نداشت تا مخاطب این نصوص باشد، وانصراف دادن مضامین آنها به مصادیق تاریخی که بعد پیدا شده اند نیز خلاف آیین بلاغت و حکمت است. مضاف بر اینکه در برخی از این روایات که توسط ائمه معصومین بیان شده، تصریح شده است که منظور، حکام وفرمانروایان شیعه است. مانند این حدیث امام صادق ع که فرمود: «امید نجات دارم برای هر که اعتقاد به امامت داشته باشد از این امت، مگر سه کس: صاحب استیلائی که ظلم به رعیت خود کند، و کسی که در دین بدعت بگذارد، و کسی که علانیة فسق کند»(5).

سید عبدالحسین لاری در پاسخ از شبهه دوم می گوید: اولا اعتبار عقلی گواه است که هر نوع همکاری با ظالم که بخشی از کارهای او را انجام داده و مشکلاتش را حل کند هر مقدار اندک هم که باشد در حد خود موجب تقویت ظالم است. اگر همگان او را تحریم کنند و مثلا کسی لباس او را ندوزد و در کار

ص: 172


1- فرمانبری از سلطان واجب است.
2- هر کس که از سلطان فرمانبری نکند از خداوند فرمانبری نکرده است .
3- سلطان سایه خدا در روی زمین است .
4- آیات الظالمین / 62.
5- همان ، / 76. 63 .

ساختمانی کمکش نکند کارهای او در همین حد آسیب می بیند. هر چند که گناهان نیز شدت و ضعف دارند ولذا فتوای مشهور از فقهای عظام در این موارد به کراهت شدیده است.

اما از نظر ادله شرعی (آیات و روایات نیز در طول کتاب (آیات الظالمین) با آوردن بیش از چهار صد آیه ونیز روایات و اخبار متعدد بر اهل انصاف روشن گردید که معاونت ظالم حتی در امور مباح نیز حرام است.

آنگاه مطالب خود را در این قسمت با ابیات ذیل خاتمه می دهد:

نان و حلوا چیست؟ دانی ای پسر؟ *** قرب سلطانست زان قرب الحذر

می برد هوش از سر واز دل قرار *** الفرار از قرب سلطان الفرار

قرب سلطان آفت جان تو شد *** پای راه بند ایمان تو شد

حیف باشد از تو ای صاحب سلوک *** کاین همه نازی به تعظیم ملوک

جرعه ای از بحر قرآن نوش کن *** آیه لاترکنوا را گوش کن(1)

مجتهدلاری در پاسخ از شبهه سوم نیز اول یک جواب کلی می دهد و سپس برخی از نصوص را نیز موردی و جداگانه بررسی می کند و پاسخ می دهد.

او در پاسخ کلی خود از این شبهه می گوید این قبیل روایات مشکل سند دارند و نیز معارض با محکمات قرآن واحادیث متواتره هستند چنان که با براهین نقلیه وقواعد عقلیه ونصوص علاجیه» نیز تعارض و مخالفت دارند و در مقابل روایات مشهور جزء نوادر وشذوذ هستند ونصوص علاجیه به ما دستور می دهند تا «نصوص شاذ ونادر را ترک کنیم ومشهورات میان اصحاب را بپذیریم». برخی از این روایات نیز که معتبر باشند به موارد ضرورت و تقیه حمل می شوند. همینطور طبق قرائن خارجیه منظور از سلطان در این اخبار «سلطان

ص: 173


1- همان ،/ 64.

عادل یعنی پیغمبر و امام علیه السلام است بواسطه صوارف عقلیه ونقلیه است که ما چنین می فهمیم(1).

بعد از این مرحله، سید لاری تا آخر رساله به بررسی مورد شبهات ، یعنی آیات و روایات مشتبه می پردازد و در پایان رساله خود بسیار صریح وقاطعانه نتیجه می گیرد که در اسلام راه هرگونه معاونت وهمکاری با ظلمه بسته است و این مسأله به هیچوجه توجیه پذیر وتأویل نیست. ستمگران و یاری رسانان آنان نیز هیچگونه راهی جز توبه نصوح ندارند:

«فخلاصة الکلام من البدو إلی الختام اینکه: تمام اسباب وصلات منقطع وبهانه های غرور و موهمات سرور مرتفع وشبهات زور و متشابهات دور از برای ظلم وشرور، منقطع وهیچ وجهی از وجوه وهیچ بابی از ابواب امیدواری عقلائی نمانده ونیست سوای دخول در باب توبه نصوح و پرداختن به اصلاح وصلوح و تلافی و تدارک قروح وجروح به ندامت و مذمت وانصاف واعتراف به تقصیر فَانُّهُ خَیرَ المَعاذیرُ»(2)

ص: 174


1- همان / 68.
2- همان / 68-69.

پی نوشتها

1-ر.ک: فی مصادر التراث السیاسی الاسلامی ، نصر محمد عارف ، المعهد العالمی للفکر الاسلامی ، آمریکا، ویرجینیا ، 1415 قمری.

2- مؤلف کتاب «علمای بزرگ شیعه از کلینی تا خمینی» - م. جرفاد قانی - در صفحه 354 آن کتاب تولد سید عبدالحسین را در شهر دزفول نوشته است که اشتباه است . کتاب یاد شده به سال 1364 شمسی در قم توسط معارف اسلامی منتشر شده است .

3- اسامی چند تن از اجداد او بدین قرار است : سید عبدالحسین فرزند سید عبد الله ، فرزند سید عبدالرحیم ، فرزند سید آقا ، فرزند سید محمد، فرزند سید نعمت الله ، فرزند سید اسدالله فرزند سید خلف .

ر.ک: گنجینه دانشمندان ج 5/5 ، محمد شریف رازی ، تهران ، کتابفروشی اسلامیه ، 1353.

4- شرح حال رجال ایران ج 135/6 ، مهدی بامداد ، زوار، 1363، چاپ سوم

5- مهدی با مداد ، پیشین / 6- 135 .

6- قسمتی از قصیده بهار چنین است :

یک چند به هر دیار و هر شهر *** گشتیم قتیل تیغ اشرار

تا آنکه مجاهدین دانا *** ما را گشتند ناصر ویار

از خطه مرد خیز تبریز *** بر بست میان ، گزیده ستار

از کشور رشت نیز برخاست *** آوازۀ حضرت سپهدار

صمصام بر آمد از سپاهان *** سید عبدالحسین از لار

ص: 175

از شاه حقوق خویشتن را *** کردند طلب به جهد بسیار

برای آگاهی بیشتر از رنجهای سید در راه مشروطه طلبی و استبداد ستیزی ر.ک: بزرگان جهرم / 40 - 134،

7- ر.ک: مهدی بامداد ، پیشین / 136.

8- مهدی بامداد تاریخ فوت او را در سال 1340 ضبط کرده است که اشتباه است . ر.ک : شرح حال رجال ایران ج137/6.

9- گنجینه دانشمندان ، پیشین - ج 7/5 .

10- مهدی بامداد ، پیشین / 137.

11- برای رؤیت دستخط و متن حکم جهاد سید لاری به رساله منتشر شده ای با عنوان ذیل مراجعه فرمایید : فتوکپی حکم جهاد حضرت آیة الله العظمی حاج سید عبدالحسین لاری قدس سره ، به انضمام شرح حال مختصری از زندگی ایشان . محرم 1408 قمری ، دفتر امام جمعه جهرم.

12- ر.ک: فهرست مشاهیر ایران از آغاز دورانهای افسانه ای تا عصر حاضر ج 429/2، ابو الفتح حکیمیان ، دانشگاه ملی ایران ، 1357.

13- ر .ک : تعلیقات علی المکاسب (نسخه خطی)، سید عبدالحسین الاری ، از صفحه 183 تا 236. این نسخه در اختیار «بنیاد معارف اسلامی» در شهر قم قرار دارد .

14- آیات الظالمین / 5- 4، سید عبدالحسین لاری ، چاپ سنگی شیراز ، 1314 قمری.

15- سوره هود /113.

16- آیات الظالمین / 7.

17 - همان ، از صفحه 7 تا صفحه 40.

18- به همان ، از صفحه 46 تا صفحه 61.

19- همان ،/ 2.

ص: 176

20- همان ،/3.

21- همان ،/ 3-4.

22- همان ،/ 59 - 58.

23 - تعلیقات علی المکاسب / 184.

24۔ سوره نحل/ 106.

25- ر.ک: تعلیقات علی المکاسب / 185.

26- آیات الظالمین / 62.

27- همان ، / 76. 63 .

28- همان ،/ 64.

29- همان / 68.

30. همان / 68-69.

31. همان / 77.

ص: 177

ص: 178

ص: 179

ص: 180

سیری در زندگینامه سیاسی سید لاری وهمرزمان وی

اشارة

سیری در زندگینامه سیاسی سید لاری وهمرزمان وی

علی رفیعی علامرودشتی

ص: 181

ص: 182

بیش از هفتاد سال ، از مرگ مجاهدی بزرگ و خستگی ناپذیر، می گذرد و از آن تاریخ تاکنون، بویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در مورد زندگینامه، مجاهدتها، مبارزات، نهضت اسلامی ایشان، جهاد علیه دولت استعماری انگلیس و نظام استبدادی قاجار، بسیار سخن گفته شده و اهل قلم و دانشمندان و تذکره نویسان، درباره ایشان کتابها و مقالات فراوانی نوشته اند که بسیار قابل تقدیر است و برای نسل جوان و آیندگان بسیار مفید و سرشار از تجربه و پرورش روح انقلابی در آنها می باشد.

در این مقال ، کوشش می شود، به بخشی از زندگی ایشان به اختصار اشاره گردد و تا آنجا که امکان دارد به همفکران و همرزمان ایشان ، در آن دوره پرآشوب، در فارس وخطة جنوب ایران، پرداخته شود، زیرا نویسندگان و کسانی که به زندگی ونهضت سید پرداخته اند، کمتر به این موضوع اشاره نموده اند. در این بخش نخست به شرح حال ، انگیزه مهاجرت به لارستان، حرکت انقلابی وی واهداف سید لاری و یاران وهمفکران وی می پردازیم، سپس به شرح حال و معرفی شخصیتهای روحانی و جز آنان که در کنار وهمگام با سید لاری در نهضت انقلابی وی شرکت داشته و یا به او کمک نموده اند، خواهیم پرداخت .

ص: 183

الف. آشنایی با سید لاری:

آیت الله سید عبدالحسین، فرزند سید عبدالله موسوی نجفی لاری(1) (1342-1264 ق/1226 -1303 ش / 1848 -1924 م) فقیه مجاهد اصولی ، مرجع تقلید واز پیشروان نهضت مشروطیت در ایران . خاندان وی در اصل دزفولی است و نسب وی به عارف مشهور ونامدار، رکن الدین دزفولی می رسد که مرقدش در شهر دزفول قرار دارد و نیای بزرگ وی حضرت امام زاده حمزه فرزند بزرگوار امام موسی کاظم علیه السلام می باشد که در جوار بقعه حضرت امامزاده عبدالعظیم علیه السلام در شهر ری مدفون است(2)

وی در شب جمعه سوم صفر 1264 برابر 18 اسفند1226 در نجف اشرف چشم به جهان گشود و به همین دلیل به نجفی شهرت یافت. او در همانجا مقدمات علوم را فرا گرفت و پس از گذراندن تحصیلات مقدماتی،

ص: 184


1- برای اطلاع بیشتر، راجع به زندگی و شرح مبارزات سید لاری به این منابع مراجعه شود : شجره طیبه (تلخیص کتاب : گلشن حسینی) که هر دو کتاب از عبدالحمید مهاجری از شاگردان سید است ، کوکب فروزان ، حسن سیادت، ص 18 - 19؛ برگزیده قصاید بهار، ص 194؛ تاریخ انقلاب مشروطیت ، ملک زاده5 /247-248و255-256: شرح حال رجال ایران بامداد، 2/ 257 - 258 و 135/6 - 137 ،خاطرات و خطرات مخبر السلطنة، ص331؛ مؤلفین کتب چاپی مشار، 751/3- 753؛ طبقات اعلام الشیعه (قرن الرابع عشر)، 3/ 1 /1048 - 1050؛ بزرگان جهرم، ص 132 -146؛ شهرستان جهرم، ص 183 - 185؛ مهاجر الی الله ، کریمی جهرمی؛ لارستان و جنبش مشروطیت؛ ولایت فقیه زیر بنای فکر مشروطه مشروعه (سیری در افکار و مبارزات سید عبدالحسین لاری ؛ دانشمندان و سخن سرایان فارس،:587/4-459کتاب آبی 353/2، 410، 431، 471، 534 ومجلدات دیگر ؛ دیوان بهار ، ص 159.
2- شجره طیبه، ص 3، دانشمندان و سخن سرایان فارس ، 578/2 .

دورۀ سطح، به جلسات درس خارج فقه و اصول قدم نهاد و نزد اساتید مبرز و مراجع و آیات عظام، فاضل ایروانی ، شیخ لطف الله مازندرانی، آخوند شیخ حسینقلی همدانی، محمد حسین کاظمی و بویژه سید محمد حسن حسینی شیرازی معروف به میرزای شیرازی و مشهور به مجدد شیرازی، دانش آموخت و به مقام اجتهاد رسید و از این اساتید اجازه اجتهاد، دریافت کرد(1)

وی در کوران نهضت تنباکو یعنی سالهای 1308 - 1309 قمری/ 1269-1270 شمسی، در نجف اشرف بود و از فتوای تاریخی مجدد شیرازی ، استاد خویش، علیه شرکت انگلیسی رژی و تحریم تنباکو، به خوبی با خبر بود. به احتمال زیاد، با سید جمال الدین اسد آبادی نیز ملاقات کرده است ، گر چه در

جایی به این مطلب اشاره نشده است، اما می توان حدس زد که سید عبدالحسین نجفی با توجه به اینکه از شاگردان بر جسته میرزای شیرازی بوده ودرس مبارزه و جهاد را از وی فرا گرفته ، از مبارزات میرزا و سید جمال الدین نه تنها بی خبر نبوده که از آنها تأثیر نیز پذیرفته است، زیرا مبارزات بعدی وی در راه مشروطه و جهت گیریهای ضد انگلیسی او، به خوبی نشان می دهد که از مسائل استعماری و استبدادی به خوبی آگاه بودند.

ب. انگیزه هجرت به لارستان:

مهاجرت گسترده روحانیان از عراق به ایران در عصر قاجار، بویژه در زمان سلطنت فتحعلیشاه قاجار، دلایل مختلفی داشته که مهمترین آنها، نیاز حکام وسلاطین قاجار به کسب مشروعیت دینی و حملات متناوب فرقه های

ص: 185


1- شرح حال رجال ایران :6 /135-136، ولایت فقیه، ص 18 - 20.

مذهبی عربستان، علیه مراکز شیعی نشین عراق بوده است، اما مهاجرت سید عبدالحسین لاری، به لارستان ، انگیزه ای دیگر داشته و به دلیل تعارضها و مسائل سیاسی منطقه لارستان بوده است و بیشتر جنبه مردمی داشته و ارتباطی به حکام قاجاری و محلی نداشته بلکه بر عکس اساس شواهد و قراین، آنان، مخالف هجرت سید به لارستان بوده اند.

آشوبها ونا امنی های رو به افزایش در منطقه لارستان، در اثر اختلافات ایلی وزد و بندهای سیاسی و دخالت بیگانگان بویژه انگلیس در منطقه جنوب ، وضعیتی را به وجود آورده بود که مردم منطقه، بویژه دسته های قدرتمند بازرگانان این ناحیه را، مجبور به چاره اندیشی برای بازگرداندن آرامش به منطقه کرده و از سویی دیگر، نیاز به یک رهبر قدرتمند روحانی، برای ارشاد و راهنمایی و ایستادگی در برابر این تضادها ودخالتهای بیگانگان واستبداد داخلی، ایجاب می کرد که راه حلی برای این موضوع اندیشیده شود، از این رو، راه حل آن به دلایلی که بعد به آن اشاره خواهد شد، دعوت عالمی از نجف اشرف به لارستان بود(1)

به همین دلیل، شورایی از اعیان و بازرگانان لارستانی که برخی از اعضای آن عبارتنداز: حاج غلامرضا جعفری(2)، مصباح دیوان اوزی(3)، حاج محمد حسن، حاج عباس علی لاری، حاج محمد جعفر ، حاج محمد حسین لاری و حاج علی اکبر لاری(4)، توسط شخصی به نام حاج علی تشکیل شد.

ص: 186


1- مقایسه شود با کتاب لارستان و جنبش مشروطیت ، ص 40 - 41.
2- روزنامه لارستان ، سال دوم، شماره 4، ص 1.
3- تاریخ دلگشای اوز ، ص 121 - 124
4- لارستان و جنبش مشروطیت ، ص70-71.

کسی که بعدها به نمایندگی مجلس شورای ملی انتخاب گردید، گر چه نتوانست در مجلس شرکت کند، اما لقب وکیل ، برای او باقی ماند و در میان مردم به حاج علی وکیل شهرت یافت(1)

این شورا، هیئتی را مأمور کرد که به عراق بروند و یک عالم متقی و شایسته را شناسایی و برای پیشوایی لارستان دعوت کنند. در رأس این هیئت حاج علی لارستانی قرار داشت. آنان پس از ورود به عتبات عالیات وزیارت اعتاب مقدسه در سامرا، به حضور آیت الله مجدد شیرازی رسیدند و از ایشان خواستند تا عالمی مجتهد ومبرز به ایشان معرفی وبه لارستان اعزام نماید و میرزای شیرازی ضمن جواب مساعد از آنان می خواهد که مهلتی دهند، تا وی کسی با این مشخصات را بیابد و با آنان به سوی لارستان اعزام نماید (2)

حاج علی و هیئت لارستانی، پس از اینکه از میرزای شیرازی قول مساعد می گیرند، به نجف اشرف می روند و در آنجا با آیت الله سید مرتضی کشمیری، ملاقات می کنند و از وی دعوت می نمایند تا همراه آنان به لارستان برود، در برخی منابع آمده است که آیت الله میرزای شیرازی، سید مرتضی کشمیری را به آنان معرفی می کند. سید مرتضی از رفتن به لارستان عذر می خواهد و آیت الله سید عبدالحسین نجفی را به آنان معرفی می کند، وقتی حاج علی با هیئت لارستانی به حضور سید عبدالحسین می روند و قدری با وی صحبت می کنند ، گمشده خود را در شخص سید عبدالحسین می یابند و منظور و خواسته خود را با وی در میان می گذارند و از او دعوت می کنند،

ص: 187


1- همان منبع ، ص 41.
2- شجره طیبه ، ص8؛ دوحه احمدیه ، خطی ، ص 40.

سید عبدالحسین نیز، با خواسته آنان روی موافقت نشان نمی دهد، از این رو هیئت لارستانی با نا امیدی به سامرا، نزد میرزای شیرازی می روند و راجع به سید عبدالحسین با او گفتگو می کنند و در خواسته خویش پای می فشارند، تا اینکه مرحوم میرزای شیرازی را متقاعد می سازند و میرزای شیرازی گویا طی مکاتبه ای با سید عبدالحسین، ایشان را راضی می کند، تا همراه هیئت لارستانی به آن منطقه عزیمت کند(1)

مرحوم سید عبدالحسین لاری که از سویی برای استاد خویش میرزای شیرازی، احترام فوق العاده ای قائل بوده و از سویی دیگر پا فشاری هیئت لارستانی را مشاهده کرده و از جانبی، روح فداکاری و از خودگذشتگی واخلاص فراوان و احساس مسئولیت شدیدی داشت، دعوت این هیئت را پذیرفت و در 1309 قمری /1270شمسی /1892 میلادی، عازم لارستان می گردد(2)

میرزای شیرازی به هنگام خروج سید عبدالحسین از عراق، هیئت لارستانی و حاج علی را مورد خطاب قرار می دهد و می فرماید: «در بردن آقا سید عبدالحسین ، به لارستان ، نجف را به آنجا برده ای و گهواره فضیلت و دانش را از فرزند و فضیلت علم ، خالی گزارده ای(3)

بنابراین انگیزه سید عبدالحسین نجفی، به لارستان را می توان در سه دلیل عمده خلاصه کرد که عبارتنداز:

ص: 188


1- شجره طیبه ص 7-8؛ دانشمندان وسخن سرایان فارس، 4/ 578 - 579؛ ولایت فقیه ، ص 29.
2- ولایت فقیه ، همانجا.
3- شجره طیبه ، ص 7: دوحه احمدیه ، ص 42.

1. اطاعت و پیروی بی چون و چرا از فرمان و دستور استاد بزرگوارش، آیت الله مجدد شیرازی، زیرا میرزا از مسائل و تضادها و نیاز مبرم منطقه لارستان به وجود سید عبدالحسین لاری، کاملا آشنا بود.

2. احساس مسئولیت شرعی در قبال نیاز شدید مردم منطقه به یک رهبری روحانی که آنها را نسبت به مسائل شرعی آگاه سازد.

3. مبارزه علیه ظلم و استبداد حکام محلی از یک سو و دفاع از مردم و محرومین و مظلومین جنوب در قبال سردمداران قاجار وسلاطین مستبد از سویی دیگر و دفاع از حریم ایران و مبارزه با دخالت بیگانگان در منطقه جنوب بویژه دولت استعماری انگلیس . زیرا در همان مدت کم که هیئت لارستانی با ایشان ملاقات کردند، گویا ایشان را در جریان مسائل منطقه ودخالتهای بی وقفه انگلیسیها در جنوب و بی حرمتی به مقدسات مذهبی و تاراج ثروتهای ملی توسط آنان قرار داده بودند، از این رو در خود احساس مسئولیتی مضاعف می کرد.

بگفته آیت الله سید عبدالعلی آیت اللهی نوۀ ایشان، مرحوم سید عبدالحسین، در تابستان 1309 قمری، با خانواده خود و همراه با هیئت لارستانی ، به شهر لار وارد شد و سیل جمعیت در دروازه ورودی لار و در محل کاروانسرای تجاری جنوب شهر که باجگاه نامیده می شد، از ایشان استقبال با شکوهی به عمل آوردند و بدون اینکه نام رهبر مذهبی خود را بدانند، آمدن وی را با نام و عنوان «آقا» به همدیگر تبریک می گفتند وبدین سان سید عبدالحسین نجفی که از آن پس به سید عبدالحسین لاری و «سید لاری»

ص: 189

شهرت یافت، وارد لارستان گردید و در آنجا سکونت نمود(1)

ج. برنامه ها و فعالیتهای سید در لارستان وفارس:

اشارة

برای شناخت و آگاهی بیشتر نسبت به برنامه ها و فعالیت های آیت الله سید عبدالحسین لاری در فارس، بویژه در منطقه جنوب ولارستان ، لازم است ، دوران زندگی 33 ساله سید در این منطقه را مرحله بندی کنیم. به طور کلی می توان زندگی سید و فعالیتهای او را در جنوب ولارستان به پنج دوره تقسیم نمود که عبارتند از :

1. برنامه های سید در دوران استبداد:

آیت الله سید عبدالحسین لاری ، با توجه به آگاهی و آشنایی که نسبت به استبداد دوره ناصری و قاجاریه داشت و در محضر استاد خود آیت الله مجدد شیرازی، نسبت به این نوع مسائل شناخت کاملی پیدا کرده بود و با توجه به اینکه میرزای شیرازی روح مبارزه و ستیز با استبداد و ستمکاران را در شاگردان خویش، بویژه سید عبدالحسین، بیدار کرده بود، سید لاری، از همان آغاز ورود به لارستان ، اصول واحدی را که در نهضتهای انقلابی پیامبران وجود دارد، در نظر گرفت و بر آن پایه حرکت خویش را بنیان نهاد، از این رو از همان آغاز ، سه کار اساسی را در سر لوحه برنامه های خویش قرار داد:

یک . تعلیم و آموزش در دو جبهه خصوصی و عمومی :

وی از یک سو برای آموزشهای مهم دینی و نیروسازی اقدام به تأسیس مدرسه علمیه ای در لارستان و برخی از مناطق جنوب کرد و با تشکیل این

ص: 190


1- لارستان و جنبش مشروطیت ، ص 79 و پاورقی آن.

حوزه های علمیه ، بویژه در شهر لار به مبارزه ای اعتقادی، فکری واخلاقی دست زد و طالبان علوم دینی را از هر سو به حوزه لارستان جذب نمود و به تعلیم، تربیت، تزکیه نفس وتهذیب اخلاق آنان کمر همت بست، تا بدین وسیله یک نیروی فکری که همگام و همراه و همرزم وی باشند، بوجود آورد .

اقدام وی در تأسیس حوزه علمیه در لار سبب شد که گروه فراوانی از افراد مستعد وخوش فکر از اطراف واکناف منطقه جنوب به لارستان سرازیر شوند و در حوزه درس سید شرکت کنند و هسته اولیه مبارزات سید را بوجود آورند. همراه این گروه، عده ای از عالمان و روحانیان انقلابی نیز به لار می آیند که برخی از آنان تا پایان زندگی سید، فداکارانه در کنار وی بوده و رو در روی استبداد و ستمکاران ایستادگی کردند. این گروه در تمامی درسهای سید در سفر وحضر حضور داشتند و از آبشخور زلال افکار و اندیشه های ناب دینی وانقلابی سید، سیراب شدند(1)

از دیگر سو، آیت الله لاری برای ایجاد زمینه های فکری خود، اقدام به وعظ وارشاد عمومی کرده و در مجالس ومنابر خویش قوانین واحکام اسلامی را با بیانی ساده اما متین و منطقی برای عامه مردم، بویژه نسل جوان ، بیان می نمود و در دلهای آماده ، بذر قوانین اسلامی و مقررات مبارزات آیین تشیع می پاشید و آنها را برای مبارزه با حکام و سر سپردگان استبداد و بیگانگان ، آماده می ساخت. او در برابر انحرافات عقیدتی که به نام دین در جامعه رسوخ کرده بود، سخت به مقابله برخاست و با معرفی اسلام اصیل و ناب در برابر دیدگاه استعماری و انحرافی جدایی دین از سیاست ، به شدت به مبارزه

ص: 191


1- شجره طیبه ، ص8-9؛ دانشمندان و سخن سرایان فارس ،579/4 .

برخاست و مرزی میان دین و سیاست قائل نشد و به همین دلیل نظامهای حاکم بر مردم را به رسمیت نشناخت و خود رأسا به اجرای احکام دین وانفاذ حدود اسلام و قوانین الهی همت گماشت. او تنها ، فقیه جامع الشرایط را مجرایی به شمار آورد که قادر است در زمان غیبت کبری، دستورات الهی و قوانین واحکام خدا را در جامعه اسلامی اجرا نماید(1)

وی در احیای آثار و قوانین و آداب و سنن اسلامی و شریعت محمدی و آشنا ساختن عموم مردم، نسبت به آنها، نقش مهم و برجسته ای داشت . احیای امر به معروف و نهی از منکر که از عمده ترین عواملی مبارزه با ظلم واستبداد و از میان بردن فساد و فحشا بوده را در سر لوحه برنامه های خویش قرار داد و امر به معروف و نهی از منکر را برای همگان واجب عینی دانست باید همگان آن را به کار می بستند(2)

او در حدود سال 1310 قمری /1271 شمسی /1892 میلادی بعد از آنکه به لار وارد شد، به احیای نماز جمعه پرداخت و خود در مقام مرجع تقلید، به ایراد خطبه های جمعه و اقامه نماز همت گماشت. وی اقامه نماز جمعه را واجب و از مناصب فقیه جامع الشرایط، می دانست و بر این اساس، امامان جمعه وعادل وشایسته ای را برای اقامه این شعار بزرگ الهی به شهرستانهای منطقه وجنوب فارس، گسیل داشت(3)

او تا آنجا به اقامه نماز جمعه اهمیت می داد که تا آخرین روز زندگی

ص: 192


1- التعلیقة علی المکاسب ، سید لاری، 2/ 378 - 406.
2- آیات الظالمین سید لاری ، ص 1 - 2؛ قانون در اتحاد ملت و دولت ، سید لاری ، ص 5-9.
3- التعلیقة علی المکاسب ، همانجا .

خود جمعه 4 شوال 1342 برابر 5اردیبهشت برگزار کرد و پس از آن بلافاصله جان سپرد (1)، بدین ترتیب بیش از 30 سال به اقامه نماز جمعه همت گماشت.

اینگونه بود که اعمال و رفتار و برنامه های سید لاری، مورد تأیید و تقدیر میرزای شیرازی قرار گرفت و از نامه ای که در مورخ 1 ربیع الاول 1310، به سید نوشته، می توان دریافت که سید لاری در آن مدت کوتاه، چنان برنامه های مهمی را، به مرحله عمل در آورده است که به گوش میرزا رسیده و این چنین از وی تقدیر کرده است(2)

دو . ایجاد برنامه آموزشهای نظامی

آیت الله لاری به خوبی می دانست، تنها آموزشهای فکری و عقیدتی، برای جلوگیری از ظلم و فساد کافی نیست، بلکه برای به کرسی نشاندن برنامه های خود، نیازمند یک بازوی توانمند نظامی و کادری آموزش دیده است که در مواقع لزوم در برابر استبداد، مردانه بایستند.

از این رو آن مرجع بزرگ و سید مجاهد، پیروان خویش را به فراگیری تعلیمات نظامی ترغیب و تشویق کرد و آنها را وادار نمود تا هر چه سریعتر ، آموزش نظامی ببینند و تجهیزات نظامی فراهم آورند. بسیاری از روحانیان نزدیک سید و اطرافیان و یاران صمیمی و فداکار وی، به فرا گرفتن آموزشهای نظامی پرداختند و کادر و نیروی مجهز و آماده ای به وجود آوردند که بعد در مبارزات و مجاهدات اسلامی سید و در حفظ حقوق محرومین در برابر خوانین و فئودالهای منطقه و عوامل استبداد و حتی در برابر بیگانگان و کمک به

ص: 193


1- شجره طیبه ، ص 30 - 31.
2- معارف السلمانیة سید لاری، ص30؛ علم الامام قاضی طباطبائی ، ص 19.

نهضت مشروطیت در دوره استبداد صغیر ، نقش مهمی ایفا کردند. این افراد را در تاریخ به نام «تفنگچیان سید لاری» و یا «چریکهای فارس» و یا «چریکهای سید لاری» می نامند. نیروی نظامی سید لاری در دوران مشروطیت و جنگ بین الملل اول آوازه بسیاری یافتند و در برابر استبداد داخلی و تجاوز خارجی، ایستادگی فراوانی کردند(1).

دستگاه سید لاری، بسیار منظم و با انضباط بوده و بر پایه شریعت صدر اسلام برنامه ریزی شده بود(2)

وظائف هر کس مشخص و بر اساس نظم و ترتیب، کارها انجام می گرفت و همه خود را موظف می دانستند دستورات وی را مو به مو اجرا کنند. چنانکه یاران و نظامیان و چریکهای وی در دورترین نقاط ، اوامر سید را به اجرا می گذاشتند.

سه . سازماندهی روحانیون جنوب:

آیت الله لاری پس از استقرار خویش و تأسیس حوزه علمیه جهت تربیت طلاب ونیروی علمی و فکری وبوجود آوردن کادر نظامی، در رأس قدرت روحانیت لارستان قرار گرفت و حوزه نفوذ خود را در سراسر جنوب ایران از شرق تا غرب ، گسترش داد و توانست نظر مساعد وهمراهی روحانیان لارستان را به دست آورد و در طی مدت کوتاهی مریدان و دوستان وفاداری در میان قشر روحانیان به سوی او جلب شدند.

ص: 194


1- انقلاب ایران، براون ، ص 535 - 536 و 543 - 544؛ تاریخ مشروطه کسروی، ص 545؛ کتاب آبی، 111/1 به بعد .
2- انقلاب ایران ، براون ، ص 322.

روحانیان انقلابی شیراز، شیخ زکریا انصاری دارابی؛ روحانی قدرتمند و با نفوذ نواحی شرقی لارستان ، سید محمد بحرانی؛ روحانی برجسته بندر لنگه، سید مرتضی اهرمی؛ روحانی مشروطه خواه وبانفوذ بوشهر، سید حاجی بابا بیرمی از مناطق سادات نشین لارستان ؛ روحانیان منطقه علامرودشت بویژه، میرزا محمد رفیع رفیعی علامرودشتی ؛ آیت الله سید آقا میر ابوالحسن بن سید محمد صادق کراماتی از فال ؛ سید عبدالمحسن مهری ؛ از ناحیه مهر، محمد بن علی بن علی اشکنانی روحانی با نفوذ اشکنان ؛ سید احمد فالی از میمند فارس؛ شیخ ملا علی نقی از ناحیه جویم، از جمله روحانیان بانفوذی بودند که از یاران وهمگامان سید لاری به شمار می رفتند و به مثابه بازوان قدرتمند وی در نهضت انقلابی او مجری سیاستها و فرامین او بودند(1).

سید لاری، سالها پیش از انقلاب مشروطیت، با تربیت شاگردان بسیار و با تکیه بر حمایتهای مردمی منطقه، توانست ، اقتدار کامل ونفوذ فراوانی در ناحیه جنوب و فارس به دست آورد و تحولات لارستان و جنوب را تحت تأثیر خود و یارانش قرار دهد.

دو نمونه از اقتدار سید در دوره استبداد کبیر، کافی است تا عمق نفوذ سید در میان مردم جنوب را نشان دهد: یکی اخراج یهودیان از جنوب بویژه از لارستان و جهرم وداراب که ابتدا با یک فتوای ساده شروع شد، سید طی

ص: 195


1- کتاب آبی، 431/2 به بعد؛ لارستان وجنبش مشروطیت ، ص 64- 66؛ تاریخ و جغرافیای فال ص 45 - 46؛ صیغ العقود لاکثار القنود راغب زاده فالی ، ص 16 و 17؛ رساله محمد علی اشکنانی ، خطی؛ پلنگ کوهستان ، آزما دارابی، خطی؛ دوحه احمدیه ، خطی .

فتوایی اعلام کرد: «... هرکس که با آنها ایهودیان معامله نماید ، اتلاف مال خود نموده و حرام و معاقب وحقی هم از آب انبار و برکه های مسلمانان به هیچ وجه ندارند.» با این فتوا عده ای از یهودیان مسلمان شدند و در لار باقی ماندند و بقیه از منطقه اخراج شدند(1)

و دیگری اقدامات ضد مسیونری سید و یارانش در لارستان است. شیخ عبدالحمید مهاجری در یک گزارش کوتاه بدون آنکه زمان حادثه را دقیقا مشخص سازد نوشته است: « یک دسته مبلغان نصاری که آمده بودند به فارس از برای تبلیغ ، چون به خطه لار فرود آمدند ، آن یگانه عالم ربانی ، امر فرمود تاکتب ضلال را از آنها گرفتند و ایشان را از لار بیرون کردند و دستور داد که در هیچ بلدی آنها را راه ندهند . عین الملک از تهران به لارآمد برای گرفتن دو هزار تومان قیمت کتابهایی که دولت انگلیس از دولت ایران مطالبه داشت ، چون ابهت وهیبت و حقانیت آن بزرگوار را مشاهده نمود ، با کمال عقیده مندی پوزش طلبید و از آنجا بیرون رفت (2)

2. نقش سید لاری در نهضت مشروطیت

سید لاری پیش از انقلاب مشروطیت و در سال 1316 قمری، رساله سیاسی خویش را با عنوان : آیات الظالمین ، به رشته تحریر در آورد وعملا وارد مبارزه همه جانبه با مظاهر استبداد گردید و در این راه مبارزی سخت کوش و تندرو به شمار می رفت، تا آنجا که حاج علی اکبر فال اسیری، مبارز

ص: 196


1- تاریخ یهود در ایران ، ص 839- 840؛ سفرنامه سدید السلطنه کبایی ، ص429،لارستان و جنبش مشروطیت ، ص 89.
2- شجره طیبه ، ص 9.

نامدار فارس درباره وی چنین گفته است:

من فکر می کردم که خودم تندروتر هستم، اما می بینم که آقا (سید عبد الحسین لاری) از من جلوتر است ، همه منابع بر ظلم ستیزی او خصوصا با دولتیان تأکید دارند»(1).

محمد اعظم بستکی که بعدها در جناح مخالف سید قرار گرفت، درباره سید چنین نوشته است: «به عمال دولت و حکام دیوانی اعتنایی نداشت و آنها را اهل ظلمه می دانست» (2).

آیت الله سید عبدالعلی آیت الله لاری، امام جمعه محترم لار، از آیت الله حاج سید نور الدین شیرازی نقل کرده است که ایشان می گفت : «بعضی از علمای شیراز ، از سید عبدالحسین لاری ، سؤال کردند که این که شما می گویید ، باید جهاد کرد ، در چه شرایطی لودر چه زمانی جهاد واجب است ؟ و ایشان گفته بود : الجهاد من المهد الی اللحد. سپس سید نورالدین می گوید : این کلام را با آب طلا باید بر سر در مملکت بنویسند» (3)

به این ترتیب ، سید و یاران وی همگام با مشروطه خواهان در مرکز و در فارس، در لارستان و نواحی جنوب در نهضت مشروطیت شرکت جست ودر برخی از اسناد به دست آمده، اشاره هایی راجع به ارتباط سید با مرحوم آخوند

ص: 197


1- لارستان و جنبش مشروطیت ، ص 108 - 109.
2- تاریخ جهانگیریه و بستک ، ص 313 - 314.
3- مهاجر الی الله ص 370؛ لارستان و جنبش مشروطیت ، ص 109. این مطلب را آیت الله سید عبدالعلی آیت اللهی در تاریخ 1368 قمری / 1327 شمسی از سید نورالدین شیرازی شنیده و به خط خود نوشته و به یکی از مریدانش داده است سپس خود آیت اللهی این جمله را به صورت یک بیت به فارسی ترجمه کرده است : چو مردان حق رهروی زنده باش *** زگهواره تا گور رزمنده باش

خراسانی و دیگر آیات عظام نجف اشرف وجود دارد که سید را تأیید واطاعت از اوامر او را واجب و مخالفت با وی حرام شمرده شده و سید وجوهاتی که به دست می آورده ، بخشی از آنها را به نجف برای آیات عظام می فرستاده است . او برای آزادی ایران از چنگال استبداد و ستم حکومت قاجار، نیرویی را در بخشهای جنوبی کشور آماده نمونه . وعلیه مستبدین فارس، بویژه محمد رضا خان قوام الملک حکم جهاد، صادر کرد و پیوسته با استبداد طلبان جنگید(1)سید لاری نه تنها در استقرار نظام مشروطیت در ایران، کوشش بسیارکرد، بلکه در بقای آن نیز سعی فراوان نمود.

او پس از استقرار مشروطیت با کسانی که در راه استقرار مشروطیت در جنوب وفارس سنگ اندازی و مانع تراشی می کردند، بویژه با قوامیان شیراز، حکام محلی و قوانین مخالف مشروطه و فئودالهای منطقه در ستیز و مبارزه بود. به صورتی که گزارش فعالیتهای وی و مجاهدتهای او بارها در مجلس اول مطرح گردیده است(2)

آیت الله لاری، پس از پیروزی مشروطه واستقرار آن، بلافاصله ، دستور داد، انتخاباتی در لارستان برگزار شود و انجمن اسلامی در لار تشکیل گردد . این انجمن متشکل از دوازده نفر بود که به ریاست «حاج علی وکیل» تشکیل جلسه داد و دستورات و برنامه های خود را به تمام منطقه لارستان اعلام کرد وسید لاری نامه های بسیاری به اطراف از جمله : بندرعباس ولنگه، بستک؛

ص: 198


1- دانشمندان و سخن سرایان فارس، 4/ 578 - 585؛ فارس و جنگ بین الملل اول ،ص 354- 355.
2- انقلاب ایران، ص 535 و 537 - 552؛ دیوان مذکرات نخستین دوره مجلس شورای ملی ، هاشمی .

بیخۀ جات؛ وراوی ؛ اشکنان ؛ فال ، بیرم و علامرودشت ، اوز، کوهستان داراب فرستاد و دستور تشکیل انجمن های محلی را صادر ووظایفی برای هر یک از سران قوم مشخص نموده و در زیر آن با امضای «سردار مختار ملت» ومهرعبده عبدالحسین موسوی» خود را معرفی کرده است. اولین صورت جلسه تشکیل انجمن در اوز یکی از توابع سی نشین لار بوده است(1)

3. مبارزات سید در دوره استبداد صغیر:

پس از درگیری محمدعلی شاه قاجار ومستبدین با مشروطه خواهان و فشار جهت تعطیل کردن مجلس شورای ملی، سید عبدالحسین لاری، فعالیت گسترده ای برای کمک به مشروطه خواهان وعلیه مستبدین آغاز کرد و بیشتر نیروهای نظامی وی در سراسر جنوب، داراب و شیراز، به پا خواستند و مبارزه ای سخت و ستیزی دشمن شکن شروع کردند.

در برخی منابع نوشته اند که میرزا حسین خان معتمد دیوان کواری که از أشخاص با نفوذ سیاسی شیراز بود ودم از هم سری وهمسنگی با محمد رضا خان قوام الملک می زد، با سید عبدالحسین لاری بسیار مربوط و دوست بوده و در سال 1325 قمری که اوضاع را به نفع قوام الملک می دید، از سید عبدالحسین لاری در خواست کرد که به شیراز بیاید و سید هم با دوهزار سوار

ص: 199


1- تاریخ دلگشای اوز، ص 198 - 201؛ تاریخ بستک وجهانگیریه، ص 314 که نوشته اند ، نام این انجمن «انجمن اثنی عشریه» بوده است ولی به نظر می رسد این سخن درست نباشد، زیرا هیچ منبعی چنین ادعایی نکرده ، بویژه که نیروهای اهل تسنن از جمله صاحب دیوان اوزی نیز عضو این انجمن بوده و نخستین جلسه انجمن نیز در اوز تشکیل شده است .

از لار به شیراز رفت(1)

اما در بیشتر منابع، نوشته اند که میان روحانیون شیراز به پیروی از مرکز و پایتخت، به دو دسته مشروطه خواه ومشروعه خواه منشعب شدند و در مسجد نو شیراز متحصن شد وقوام الملک از آنها طرفداری کرد. در این میان انجمن اسلامی شیراز که گویا از یاران سید و مشروطه خواه بودند، در مقابل مستبدین تصمیم به دعوت سید عبدالحسین لاری و چریکهایش، به شیراز نمودند، تا بتوانند در مقابل فراخوانی نیروهای مستبدین، توازن قدرت را حفظ نمایند. وسید با نیروها و یاران خویش از کوهستان داراب به ریاست شیخ زکریای لاری و چریکهای بیخه ای ، لاری و عشایر لارستان و دیگر نواحی لارستان، برای کمک به مشروطه خواهان و حمایت از مجلس شورای ملی با دو هزار نفر از نیروهای خود وارد شیراز شد و در همان بدو ورود به شیراز ، باران خود را «انجمن انصار» نامید و این مطلب نشان می دهد که ادعای دعوت معتمد دیوان کواری ، از سید، نمی تواند درست باشد، زیرا اولا معتمد دیوان، چندان آشنایی و صمیمیتی با سید لاری نداشته که او را به شیراز دعوت کند، اضافه بر این تلگرافی از انجمن اسلامی در دست است که در تاریخ شوال 1325 برای مستشار الدوله فرستاده اند و در آن تصریح شده که انجمن اسلامی از سید لاری دعوت کرده است که به شیراز برود. (2)به این ترتیب می توان به خوبی دریافت که سید به دعوت انجمن اسلامی، به شیراز رفته است.

ص: 200


1- شرح حال رجال ایران ، بامداد، 2/ 257 - 258؛ روزنامه مجلس ، ص 350.
2- وقایع اتفاقیه ، ص 129؛ کتاب آبی، 111/1- 112؛ خاطرات مستشار الدوله ،ص 213 -214؛ انقلاب ایران براون ، ص 566.

با ورود سید به شیراز ، نیروهای عشایر قشقایی به رهبری سردار عشایر قشقایی، صولت الدوله در اواخر رمضان 1325 از جهرم و فیروزآباد، برای کمک به مشروطه خواهان وسید لاری به شیراز وارد شدند و نیروهای سید به پنج هزار نفر رسید وسید توانست به کمک این نیروها بر مستبدین پیروز شود، و پس از سه ماه که در شیراز ماند، مشروطه خواهان بر مستبدین غالب شدند(1)

آخرین نشانه های حضور سید لاری و نیروهایش در شیراز به روزهای آخر ماه جمادی الاولی 1329 باز می گردد، از آن پس سید و یارانش پس از سه ماه رمضان 1325 تا جمادی الأولی1326)، حضور فعال و گسترده در شیراز ، با یارانش از شیراز خارج شده و به سوی لار حرکت کردند و سید در این سفر تجربیات گرانقدری به دست آورد و ضمنا با رهبران وروحانیون شیراز بیشتر آشنا شد و همچنین با رهبر ورئیس ایل قدرتمند قشقایی، صولت الدوله آشنایی بیشتری پیدا کرد و هسته همکاری بیشتر میان عشایر و نیروهای وی که در شیراز بوجود آمده بود، استحکام یافت و مایه حرکت و همفکری و همرزمی آینده گردید(2)

پس از بازگشت سید از لارستان و استقرار نیروها در منطقه، خبر به توپ بسته شدن مجلس توسط محمد علی شاه قاجار ، به شیراز و به لارستان رسید و سید نیز مانند دیگر انقلابیون و مشروطه خواهان، با اعلام کتبی وارسال

ص: 201


1- کتاب نارنجی، 53/1 ؛ روزنامه مذاکرات مجلس ، ص 350، 353، 401 - 403کتاب آبی، 111/1 ، 127؛ انقلاب ایران، ص540- 543؛ روزنامه صور اسرافیل ،ص 3، 6: شرح حال رجال ایران ، 92/1 .
2- انقلاب ایران ، براون ، ص 573؛ لارستان و جنبش مشروطیت ، ص 127 - 128.

نامه های مختلف، رفتار غیر اسلامی محمدعلی شاه را محکوم وحکومت او را خلاف شرع ودادن مالیات به او را منع کرد.(1) سپس دسته های چریکی لارستان را به سه ناحیه بندرعباس، بوشهر وداراب اعزام کرد. شیخ زکریای دارابی بوسیله نیروهای خود ابتدا ، داراب ، سپس سیرجان و پس از آن شهر بابک را فتح کرد و به سوی کرمان پیش تاخت و شهر را محاصره کرد.

سید مرتضی اهرمی و نیروهای تنگستانی به رهبری رئیس علی دلواری بوشهر را فتح کردند و اعلام مشروطه نمودند و ملیون در بندرعباس گمرگ را تسخیر کردند و امور شهر را به دست مصباح دیوان اوزی سپرده اند و حسین سردار با نیروهای خویش بندرلنگه را گشود، بر این اساس نیروهای سید در سه جبهه شرق وغرب وجنوب توانستند با اقتدار تمام به پیروزیهای بسیاری نائل شوند و حوزه و منطقه ای وسیع به گسترده بوشهر تا کرمان واز بندرعباس تا داراب را زیر نگین در آورند وسید با استفاده از این نیرو و حمایت مالی تجار مناطق جنوبی، غربی و شرقی فارس تا سرحد کرمان و بندرعباس وبندر بوشهر را تحت کنترل خویش در آورد.

سپاهیان وی با پرچم ویژه ای مشخص گردیده و نشان: «الاسلام یعلوا ولا یعلی علیه» بر سر و سینه چریکهای وی خود نمایی می کرد و در 1327 قمری یعنی در اوج اقتدار سید ودر افول کامل قدرت سیاسی مرکز، سید مبادرت به چاپ تمبر ویژه ای نمود که از آن دو شکل متفاوت در دست می باشد، نمونه ای از آن با عنوان : «پست ملت اسلام» و دیگری: «پست ملت

ص: 202


1- کتاب آبی ، 353/2 ؛ لارستان و جنبش مشروطیت ، ص 133.

لار» به دست آمده است (1)

سید لاری در حالی که در جبهه نظامی - سیاسی به شدت درگیر مبارزه بود، جبهه جدید مبارزه فکری را نیز هیچ گاه رها نکرد و در همین دوران اقدام به چاپ دو رساله سیاسی خویش با عناوین: «قانون در اتحاد دولت و ملت » وأحکام قانون اداره بلدیه» نمود. رساله قانون در پاسخ به مشروعه خواهان تهران ورساله احکام را در پاسخ به این سؤال که «احکام قانون اداره بلدیه»چیست؟ نوشته شده است(2)

اما همین پراکندگی نیروهای سید از لار در 1327 قمری، فرصتی به دست مستبدین ومحمد علی شاه قاجار دارد (بویژه که شاه قاجار به علت تلگراف اعتراض آمیز سید به او شدید ناراحت ، متنفر وهراسان بود) تا به لار حمله کنند، از این رو دستور داد تا نصر الدوله از شیراز به سوی لار حرکت کند ولارستان بی دفاع پس از مبارزه شدید تسلیم گردید و سید لاری به کوهستان داراب پناهنده شد و شیخ زکریا دارابی از او پذیرایی کرد. سید در کوهستان و در کنار رهبر نظامی خویش شیخ زکریا، مشغول جمع آوری و تدارک حمله ای به مقر مستبدین (شیراز) برآمد و نامه هایی به مناطق مختلف جنوب

ص: 203


1- روزنامه لارستان ، مورخ لاری ، تهران، 1332 قمری ، شماره 4، ص 2، کتاب آبی ،385/2 ، 414، 436،431: پلنگ کوهستان، ص 28 - 29؛ تاریخ دلگشای اوز، ص176؛ تاریخ بیداری ایرانیان، 2/ 357، 361، 379؛ از باورد تا ابیورد، ص 248- 249؛ دانشمندان و سخن سرایان فارس، 3/ 952؛ روزنامه صور اسرافیل ، سال دوم، 15 صفر 1327 سر مقاله آن؛ کتاب نارنجی، 224/1؛ لارستان و جنبش مشروطیت ، ص 135 - 144.
2- قانون در اتحاد دولت و ملت سید لاری، شیراز ،1326قمری ، ص 2 به بعد؛ قانون احکام ادارۂ بلدیہ سید لاری ، شیراز ، 1326 قمری ، ص 2 به بعد .

نوشت. لحن تند وکوبنده سید در این نامه ها و اعلامیه های منتشر شده، قدرت و توانایی وی در سازماندهی دوباره نیروهایش را به خوبی آشکار می سازد. بویژه که علمای نجف و تهران از سید شدیدا حمایت می کردند و احتمال حمله او به شیراز بسیار قوی بود و مستبدین و بویژه کنسولگری انگلیس از این مسئله شدید احساس نگرانی کرده است. از این رو نیروهای انگلیس از یک سو، مستبدین از جانبی دیگر و دولت روسیه از طرفی با هم متحد شدند و از دولت مرکزی خواستند که از حمله سید به لارستان جلوگیری کند.

محمدعلی شاه برای جلوگیری از حمله سید به شیراز، ظل السلطان را نامزد حکومت فارس کرد تا از وی در جهت فرو نشاندن غائله استفاده کند. در این گیرودار تهران به دست مجاهدین فتح شد و دوره استبداد صغیر به پایان رسید و دولت جدیدی روی کار آمد که وزیر داخله آن سردار اسعد بختیاری بود و او با حکومت ظل السلطان بر فارس مخالفت ورزید، زیرا با صولت الدوله قشقایی شدید مخالف بود و با اینکه قوامیان از مستبدین بودند، سردار اسعد، علیه ایل قشقایی با قوامیان کنار آمد و این موضوع به ضرر نیروهای مشروطه خواه، مجاهد وعشایر قشقایی و بویژه به ضرر سید و نیروهای وی تمام شد. بزرگترین صدمه وزیان را سردار اسعد بختیاری بر نیروی مجاهدین در فارس وجنوب و بر سید لاری وارد ساخت و همین امر باعث گردید که جبهة مستبدین تقویت شد و به فکر قلع و قمع یکسره سید لاری و چریکهایش افتادند(1)

ص: 204


1- کتاب آبی، 3/ 533، 534، 569،538، 604، 613، 614؛ تاریخ مشروطیت ملک زاده، ص1143؛ تاریخ دلگشای اوز، ص 175 - 178؛ تاریخ جهانگیریه و بستک ،ص314- 315؛ تاریخ بیداری ایرانیان،426/2؛ کتاب نارنجی، 226/2

سردار اسعد از یک طرف و فشار علمای نجف از سوی دیگر بر سید وصولت الدوله، مبنی بر عدم حرکت آنان به سوی شیراز، ضربه نهایی را به سید وارد ساخت و سید لاری با نا امیدی به لارستان بازگشت و طی نامه ای از مردم تقاضا کرد که تا اعاده حقوق خویش از دادن مالیات خودداری نمایند(1)

4. آخرین دوره اقتدار سید:

نامه های هشدار دهنده سید به علمای نجف و مجاهدین مرکز و شیراز ، راه به جایی نبرد و با توجه به اینکه مشروطه خواهان از تظلم خواهی سید طفره رفتند ، سید و یارانش از طریق داراب وبندرعباس به لارستان بازگشتند و با دستور وی مردمی که در اثر تهاجم مستبدین از لار کوچ کرده بودند، دوباره به شهر لار بازگشتند.

با توجه به تبلیغات دشمنان بویژه گزارشهای مستبدین وخارجیان به دولت مرکزی مبنی بر اینکه سید لاری در حال اغتشاش در جنوب است ، سید با ارسال نامه هایی در صدد دفاع از خود بر آمد و با اینکه سر دبیر روزنامه دار العلم شیراز خود از طرفداران قوامی ها بود، اما گزارشی را به نفع سیده مبنی بر اطاعت وی از احکام مشروطه، در روزنامه خود منتشر ساخت(2). انجمن ایالتی فارس نیز تأیید کرد که سید از مشروطه خواهان و بی تقصیر است(3) با همه این گزارشها، از تهران به انجمن ایالتی شیراز و فارس هشدار دادند که در

ص: 205


1- لارستان وجنبش مشروطیت ، ص 151 - 152؛ روزنامه تایمز، شمار؛ 21909،ص 5.
2- روزنامه دار العلم شیراز ، سال اول، شماره نهم، شوال 1327 قمری
3- کتاب آبی ، 3/ 763.

این کار مداخله نکنند و یقینا این مطلب از سردار اسعد بختیاری نشأت گرفته است.

در اثر فشار جناح های گوناگون، سید مجبور شد در ذیقعده 1327 به شیراز برود و بنا به دعوت انجمن ایالتی در جلسه مشترکی با نصرالدوله قوام الملک شرکت نمود، تا اختلافات را بررسی کنند(1)

انتخاب نظام السلطنه مافی به حکومت فارس به نفع مجاهدین ، مشروطه خواهان رسید لاری بود و بار دیگر مستبدین وقوامیها در موضع ضعف قرار گرفتند، وسیدلاری دوباره به اوج اقتدار خود رسید.

در همین دوره است که سید دستور حمله به بندر لنگه را صادر نمود، زیرا مستبدین در آنجا به اذیت و آزار مردم و بویژه شیعیان می پرداختند و در حالی که نیروهای جبهه شرقی سید به رهبری شیخ زکریا دارابی در درگیریهای بندرعباس مشغول بودند سید نیروهای جبهه غربی لارستان را به فرماندهی غلامحسین خان وراوی وسید حاج بابا بیرمی با استعداد چهار هزار نفر، به سمت سواحل جنوب روانه کرد، اما تهاجم نیروهای استعماری انگلیس واعزام کشتی فکس به بندر لنگه، بحران جنوب را عمیق تر کرد و با پا در میانی احمد خان دریابیگی و تضمین امنیت شیعیان در بندرلنگه نواحی جنوب، این بحران به پایان رسید

(2)

از سوی دیگر با خطر حمله مستبدین به لار، نگرانیهایی برای مردم لار

ص: 206


1- روزنامه دار العلم شیراز ، سال اول، شماره 12، ص 7. ممکن است این جریان واقعیت نداشته باشد، زیرا این امر با روحیه ظلم ستیزی سید ناسازگار است.
2- کتاب آبی، 906/2، 922، 962؛ ایل ناشناخته شهبازی ، ص 219 - 231؛ روزنامه حبل المتین ، سال 18، شماره 20، ص 12، 15.

بوجود آمد و تصمیم گرفتند با ارسال نامه ای ، سید حاج بابا بیرمی و غلامحسین خان وراوی را به لار دعوت کنند و اتفاقا متن نامه سید به این سردار نظامی خود، در دست است. سید حاج بابا بیرمی در شوال 1328 با جمعیت خویش وارد لارستان شد وزمام حکومت لار را به دست گرفت. غلامحسین خان وراوی نیز ضمن دعوت به لار با عنوان نیابت حکومت در کنار سید حاج بابا بیر می مشغول به کار شد . نظام السلطنه مافی نیز حکومت سید حاج باب بیر می بر لارستان را تأیید کرد(1)

در سال 1329 قمری، به دعوت سید، تمامی نیروهایش از شرق و غرب وشمال وجنوب منطقه ، در لار اجتماع کردند ولار شاهد گردهمایی عظیم نیروهای سید بود. این نیروها عبارت بودند از: کوهستانی ها به رهبری شیخ زکریا دارابی، سبعه ای ها به فرماندهی حسین سپهسالار، بیرمی ها به فرماندهی سید حاج بابا بیرمی ، بیخه ای ها به رهبری غلامحسین خان وراوی، بهار لو به فرماندهی خورشید خان بهارلو، عشایر ولخانی به فرماندهی سردار ، عشایر رسولخانی به فرماندهی فرج بیگ، عشایر عرب مزیدی به فرماندهی بهادر خان و نیروهای چریک از دهکویه ، کورده، بنارویه، اشکنان، مهر، گله دار ، فال ، علامرودشت، حاج آباد ، اوز، فیروز آباد و بسیاری از نواحی مردمی لاری.

پس از مذکرات وشور زنی ها، برای جلوگیری از حملات مستبدین،

ص: 207


1- تاریخ جهانگیریه و بستک ، ص 324؛ روزنامه حبل المتین ، سال 18، شماره 18،ص 17 و شماره 20، ص13.

سید نیروهایش را به نواحی مختلف منطقه اعزام کرد(1). از این تاریخ به بعد یک دوره پر آشوب در جنوب آغاز شد و با ترور نصر الدوله قوام الملک شیرازی، در شیراز و پناهنده شدن برادرش حبیب الله خان قوام به سفارت انگلیس و حمایت سیاسی سردار اسعد بختیاری از جناح قوامی ها در فارس، باعث شد، تا بار دیگر جناح مستبدین قد علم کنند و با ایجاد ناامنی و کارشکنی ، منطقه را درگیر زد و خوردهای طولانی سازند، زیرا در این دوره نظام السلطنه مافی که حامی مشروطه خواهان بود از والی گری فارس معزول شد و صولت الدوله قشقایی از ایلخانی عزل گردید و حبیب الله خان قوام به عنوان والی فارس منصوب شد و دولت انگلیس به حمایت از قوام بیگانه پرست برخاست و دولت مرکزی نیز به پشتیبانی از مستبدین در آمد و این مسائل همه و همه دست به دست هم داد و نیروهای مشروطه خواه را تضعیف نمود و سید لاری و یارانش در مقابل یک تهاجم گسترده نیروهای مستبدین ، دولتی و بیگانه قرار داد .

بر اساس اسنادی که بر جای مانده، سید در اثر فشارها، وخطرات گوناگون وعدم حمایت دولت مرکزی از وی، بار دیگر با صولت الدولة قشقایی، برنامه حملات گسترده خود را علیه مستبدین و انگلیسیها، طراحی کردند و این بار سید لاری فتوای جهاد علیه قوامیها را صادر کرد و فرمان داد که هیچ کس حق معامله و خرید و فروش با انگلیسها را ندارد و تمام کالاهایی که به وسیله انگلیسها وارد می شود خرید و فروش آن حرام است و هیچ کس حق ندارد ارزاق عمومی به انگلیسیها تحویل دهد .

ص: 208


1- لارستان و جنبش مشروطیت ، ص 174 - 177.

این فتوای جهاد و فرمان سید وحرکت نیروهای سید وصولت الدوله در دل قوامی ها و انگلیسیها وحشت آفرید و بلافاصله از دولت مرکزی خواستند تا کمک و نیرو بفرستد. کمک دولت مرکزی به قوامی ها وزیر فشار قرار دادن سید لاری و صولت الدوله، باعث شد، تا تحرکات نظامی سید وصولت الدوله ، به جایی نرسد.

در شعبان 1330 مهدی قلی خان هدایت ملقب به مخبر السلطنه، والی فارس شد و او با پشتیبانی از مستبدین و مخالفت با سید و نیروهای مشروطه طلب ، آخرین رمق و نیروی سید لاری را به تحلیل برد و دوران رکود وافول نهضت سید لاری از این دوره آغاز گردید، گرچه نیروهای سید تا سال 1332 قمری نیز کم وبیش مقاومتهایی در جبهه های مختلف از خودشان دادند ولی نتوانستند تأثیر عمیقی در روند حوادث به جای بگذارند(1)

از این گذشته ، اختلاف میان سران سپاه سید ، از جمله اختلاف میان دو رهبر نظامی او یعنی سید حاج بابا بیرمی حاکم لار وغلامحسین خان وراوی نیابت حکومت لار که بالاخره به کشته شدن هر دو نفر منجر گردید و از سویی دیگر، حسین سپهسالار فرمانده دیگر وی نیز پس از تندروی هایی که در آخر کار کرد و مورد بی مهری سید قرار گرفت، در یک درگیری ناخواسته در گردنه فرگ کشته شد و از طرف دیگر بهترین و وفادارترین یار سید، شیخ زکریا دارابی، رهبر نظامی نیروهای کوهستان در حمام «لای گردو» به وسیله دشمنانش، ترور شد و ضربه هولناکی به سید و یاران وی وارد آمد، بنابراین سید لاری در طول سال 1331 قمری چهار تن از بهترین یاران خود را از دست

ص: 209


1- لارستان و جنبش مشروطیت ، ص 178 - 183.

داد و نیروی نظامی سید از نظر توان وروحیه، به حداقل رسید و به همین جهت بود که مخبر السلطنه والی فارس به قصد آرام کردن صولت الدوله و تأمین رضایت خاطر قوام الملک به اقداماتی علیه سید دست زد و طی یک فرمان در آستانه 1322 قمری، حبیب الله خان قوام مستبد معروف فارس را به همراهی بیش از چند هزار نظامی برای سرکوبی سید و یاران وی و حمله به لار مأمور کرد (1)

در بسیاری از منابع تصریح کرده اند که به دلیل سرسپردگی مخبر السلطنه به انگلیس ومستبدین ، پس از فرمان حمله وی به لارستان ، نیروهای انگلیس، نیز به کمک وی آمدند و نیروی نظامی دوازده هزار نفری مستبدین دولتی وانگلیس ، به لار حمله کردند و در بنارویه نیروی سید که هزار نفر بیشتر نبود، راه را بر آنان بستند ولی در اثر کمی نیرو و تضعیف روحیه و نداشتن تجهیزات کافی به سختی شکت خوردند و سید به قریه کورده عقب نشینی کرد، و آنگاه که دهکده کورده توسط نیروهای انگلیسی و مستبدین محاصره شده بود، یکی از فرماندهان سید به نام علیمراد که مردی دلیر واز فدائیان سید بود وارد مسجد شد و سید لاری را بر ترک اسب خود سوار کرد و با شجاعت وفدا کاری تمام سید را از معرکه محاصره دشمن بیرون برد و او را به فیروز آباد رساند وصولت الدوله قشقانی مقدم وی را گرامی وبدین ترتیب دورۂ سکونت وقیام سید در لارستان به سر رسید وسید دیگر به لار باز نگشت (2)

ص: 210


1- روزنامه فارس ، فرصت الدوله شیرازی ، سال اول، شماره 42، ص 2-5؛ شرح حال رجال ایران با مداد ، 257/2 - 258؛ خاطرات و خطرات ، 1 ص 331؛ پلنگ کوهستان آزما دارابی خطی ؛ لارستان و جنبش مشروطیت ، ص 190 - 191.
2- شجره طیبه، ص14-13؛ دانشمندان و سخن سرایان فارس، 4/ 580 - 581؛روزنامه فارس ، همانجا.

5. سالهای پایانی زندگی سید لاری:

پس از شکست نیروهای سید، مستبدین وارد لار شدند وشهر بی دفاع را بی رحمانه مورد تاخت و تاز وغارت قرار دادند و یاران سید را بی رحمانه کشتند و خانواده وی را اسیر کردند و به شیراز بردند، در شیراز فقیه ربانی حاج سید عبد الباقی شیرازی داماد سید ، کوشید تا خاندان مرحوم سید را به منزل خود ببرد و با مخبر السلطنه وارد مذاکره شد و مخبر السلطنه، از بیم عکس العمل شدید مردم، به مجتهد شیرازی اجازه داد تا خانواده سید را به منزل خود ببرد. پس از چندی خانواده سید مخفیانه از شیراز به فیروز آباد رفتند و به سید ملحق شدند(1)

سید لاری در فاصله سالهای 1333 تا1336 قمری گویا در فیروز آباد و اندکی از آن را در قیر ودر تحت حمایت نظامی نیروهای صولت الدوله قشقایی قرار داشته است. گرچه در این دوره ایشان خود نیروی نظامی نداشته ولی هیچ گاه از پای ننشست و علیه نیروهای مستبدین و بیگانه به مبارزه خود ادامه داد. وی در طی جنگ جهانی اول و درگیری مردم جنوب بویژه رئیس علی دلواری و تنگستانیها علیه انگلیس، از آنان حمایت کرد و حکم جهاد علیه انگلیسیها را صادر نمود. سه نمونه از حکم جهاد سید علیه دولت استعماری انگلیس اکنون موجود است که لحن یکی از آنها بسیار شدید است و جهاد را حتی بر زنان و کودکان نیز واجب دانسته است.

ص: 211


1- شجره طیبه، ص 14؛ دانشمندان و سخن سرایان فارس ، 581/4 : ولایت فقیه ، زیربنای فکری مشروطه مشروعه ، ص 80-81

سردار عشایر قشقایی، صولت الدوله وقتی فرمان جهاد علیه انگلیس را که سید برای او فرستاده بود می بیند، بلافاصله اطاعت می کند و نیروهایش را به سوی شیراز به حرکت در می آورد و نمایش قدرت آغاز می کند ولی به سختی از نیروهای دولتی و انگلیسی شکست می خورد و به فیروزآباد عقب نشینی می کند وسید که می بیند دیگر نمی تواند از حمایت سردار عشایر قشقایی بهره مند شود به قیر می رود و از آنجا به دعوت مردم جهرم به آن شهر می رود و شش سال آخر عمر خویش را در شهر جهرم می گذراند. در این دوره نیز دشمنان دست از وی بر نمی دارند و والی فارس به سالار نصرت نوری حاکم جهرم دستور می دهد تا با حیله و نیرنگ سید را دستگیر و به سایکس افسر انگلیسی تحویل دهد، اما مردم جهرم از این دسیسه و نیرنگ آگاه می شوند و با تلاش فراوان مانع از اجرای این نقشه می شوند و این نشان می دهد که سید در دوران اقامت در جهرم نیز به مبارزه فکری و سیاسی خود ادامه می داده است(1)

سید لاری، پس از عمری مبارزه و جهاد بالاخره در سن 77 سالگی در روز جمعه چهارم شوال 1342 برابر 15 اردیبهشت 1302، پس از اقامه نماز جمعه دعوت حق را لبیک گفته و پس از تشییع شکوهمند از جانب مردم، در محله کوشکک جهرم، به خاک سپرده شد و از آن پس بقعه ای عالی بر آرامگاه وی بنا کردند(2)

ص: 212


1- فارس وجنگ بین الملل ، ص 354-356، یا بیانیه دفاعیه جنگ اول خطی ، ص 3 به بعد ؛ بزرگان جهرم، ص 141، شهرستان جهرم ، ص 191.
2- ولایت فقیه زیر بنای فکری مشروطه مشروعه ، ص 92- 93: لارستان وجنبش مشروطیت ، ص 196-197 .

د. همفکران و همرزمان سید:

در تبیین ، شناخت و معرفی باران ، همفکران و همرزمان سید لاری، در اسناد و منابع به سه گروه قدرتمند اجتماعی بر می خوریم که تأثیر فراوانی در روند نهضت سید لاری وقیام وی داشته اند و با کمک آن سید توانست دوره پر اقتدار خویش بر لارستان و جنوب را ایجاد، گسترش و تداوم بخشد.

این سه گروه عبارتند از : تجار و بازرگانان که بنیه و امور مالی نهضت وقیام سید را قوام بخشیدند؛ سیاستمداران و امیران عشایر که با نفوذ اجتماعی خود، نیروی انسانی و چریکهای پاک باخته و یاران نظامی سید را گرد آوری و در مواقع حساس با حمایت عملی از سید، موانع و مشکلات را از میان برداشتند و علیه مستبدین و مخالفان سید جنگیدند؛ و سومین گروه، روحانیان وعالمان خوش فکر، متفکر و با نفوذ که مبانی نظری را از سید آموختند وسپس در جامعه گسترش دادند و پایه های فکری و علمی نهضت را ، پی ریزی کردند و در افکار وذهن جامعه جا انداختند. در میان این سه گروه و نقش ارزنده ای که در برپایی قیام و نهضت سید لاری بازی کرده اند، نمی توان تفاوتی قائل شد، زیرا هر یک از این سه گروه اگر نبودند، قیام سامان نمی یافت، از این رو هر کدام به تناسب نیاز نهضت، نقش خویش را به خوبی ایفا کرده اند و به همین جهت تقدم و تاخری در میان این سه گروه نیست، اما به دلیل اینکه پیشگام ترین گروه ، همان طیف تجار بوده اند که سید عبدالحسین لاری را دعوت و به لارستان آورده اند نخست در مورد یکی از سرشناس ترین اعضای این گروه سخن خواهیم گفت ، سپس به سیاستمداران خواهیم پرداخت، چون تعداد

ص: 213

آنان نیز کمتر از گروه روحانیان است و در نهایت به گروه سوم یعنی علما و روحانیان خواهیم پرداخت.

گروه اول- تجار لارستانی

در بخش اول زندگی سید اشاره کردیم که هیئتی از تجار و بازرگانان لاری برای دعوت از یک عالم به نجف اشرف و عتبات عالیات رفتند که در رأس این هیئت شخصی به نام حاج علی قرار داشت. در حقیقت حاج علی یکی از بزرگان مجاهدین و از تجار معروف لارستان بود که به دلایل فراوان، در الار شورایی از تجار تشکیل داد که اعضاء آن به درستی شناخته نشده اند و مشخص نیست که این شورا چند عضو داشته، اما اسامی برخی از اعضای این شورا در منابع ذکر شده که عبارتنداز : حاج غلامرضا جعفری، مصباح دیوان اوزی ، حاج محمد حسن، حاج عباس علی لاری ، حاج محمد جعفر ، حاج محمد حسین لاری و حاج علی اکبر لاری که در رأس آنها حاج علی قرار داشت. این شورا از همان آغاز تشکیل، متعهد امور مالی عالم دعوت شده از نجف شدند، سپس این هیئت به عتبات عزیمت کردند و حاج علی که رئیس و رهبر این هیئت بود با میرزای شیرازی ملاقات کرد و از وی درخواست نمود که عالمی را جهت ارشاد و هدایت مردم لارستان به آن منطقه اعزام نماید و در نهایت و پافشاری حاج علی، مرحوم آیت الله سید عبدالحسین نجفی لاری راضی شد که به لار بیاید. پس از آمدن سید لاری به لار، هیئت تجار وشورای آنها متعهد پرداخت امور مالی حرکت و قیام سید علیه خوانین ، فئودالها ، حکام مستبد وانگلیس گردید و در همه حال در کنار سید باقی ماندند.

از افراد این گروه حاج علی شناخته تر از بقیه است ، گرچه از زندگی وی

ص: 214

نیز اطلاعی اندک در دست است، اما در منابع، کم و بیش به برخی از مسائل مربوط به او پرداخته شده است که به اختصار چنین است:

حاج علی پس از این که سید لاری را به لار دعوت کرد، خود در سلک یاران باوفای وی در آمد و در همه حال و همه جا در کنار سید باقی ماند. پس از پیروزی مشروطیت در ایران، حاج علی به عنوان نماینده منتخب مردم لارستان به اولین مجلس مشروطه راه یافت، اما هیچ گاه در مجلس شرکت نکرد و از آن پس به عنوان حاج علی وکیل خوانده و معروف شد، شاید لقب وکیل تنها از آن جهت نباشد که وی به نمایندگی مجلس رسیده بود، بلکه بر اساس برخی از اسناد، وی نماینده سید لاری بود و به وکالت از وی در مجامع و انجمن ها شرکت می کرده است، لذا شاید به این دلیل هم بوده که او را حاج علی وکیل نامیده اند(1)

شخصیت حاج علی وکیل ، در واقع بیانگر طرز تفکر و نحوه برداشتهای سیاسی قشر قدرتمند بازرگانان لارستان و منطقه می باشد. او مورد اعتماد واطمینان سید عبدالحسین لاری بوده و کلیه هزینه های انقلاب مشروطیت در لارستان توسط حاج علی وگروه قدرتمند وی پرداخت می شده است (2)

در سندی که در روزنامه انجمن اخوت شیراز ، به سردبیری معروف علیشاه، در شماره های متعدد، صورت مذاکرات انجمن ایالتی فارس را ضبط کرده است، حاج علی وکیل ، به عنوان نماینده انجمن انصار که به رهبری سید

ص: 215


1- شجره طیبه ، ص6، 7: تاریخ جهانگیریه و بستک ، ص313
2- لارستان و جنبش مشروطیت ، ص 40، 41، 70، 71؛ تاریخ جهانگیریه و بستک،ص 313؛ شجره طیبه ، ص 7- 8.

عبدالحسین ، در شیراز تشکیل شده بود، در جلسات انجمن شرکت داشته و در تصمیم گیریها، به نظریات او با دیده احترام و نظر نهایی می نگریستند(1)حضور او در جلسات به عنوان وکیل لارستان و نماینده سید عبدالحسین لاری، با قدرت تمام بوده و بیشتر تصمیم گیریها ، با دخالت و اعمال نظر او به انجام می رسید. آنچه از شواهد امر بر می آید این است که در کلیه تصمیم گیریهای انجمن انصار و انجمن اسلامی، در مواقع بحرانی، قدرتمندترین فرد از میان مشاوران سید لاری، همین حاج علی وکیل بوده است. او در واقع سمبل و نشانه حساسیت حاکمیت سنتی است که گرایش به سوی تغییر ساختار سیاسی نظام حکومتی داشت. مردم لارستان از او با احترام زیاد یاد می کنند. حاج علی وکیل در نهایت در راه اهداف سید لاری شهید شد و به همین دلیل او را حاج علی شهید نامیدند(2)

گروه دوم- سیاستمداران و امیران عشایر:

در میان سیاستمداران و امیران عشایر و شخصیتهای برجسته محلی و معتمدین منطقه نیز، کسانی بوده اند که به سید لاری اعتقادی راسخ وبه درستی برنامه ها و افکار او ایمان داشته اند و برای رسیدن به هدف، وی را تا آنجا که ممکن بوده است، یاری داده اند و در راه وی جانفشانی کرده اند. شماری از افراد این گروه فقط نامشان در منابع آمده است و از زندگی آنان اطلاع چندانی در دست نیست ولی به اختصار به چند تن از آنان اشاره می شود:

ص: 216


1- روزنامه انجمن اخوت شیراز ، سال اول، شماره های 5، 6 و 7.
2- ولایت فقیه زیر بنای فکری مشروطه مشروعه ، ص28.

1. حسین حاجی آبادی، ملقب به حسین سالار یا حسین سپهسالار ومعروف به حسین کله کن، یکی از یاران با وفای سید و فرمانده سپاه سید به بندر عباس که فرماندهی نیروها و چریکهای سبعه ای و حاجی آبادی را به عهده داشت. وی در راه اهداف سید فداکاری بسیاری کرد و به همین دلیل از طرف سید ملقب به حسین سالار یا حسین سپهسالار شد. او در سال 1326 قمری با نیروهای حاجی آبادی وسبعه ای و به همراه مصباح دیوان اوزی فرمانده نیروهای اهل سنت طرفدار سید، از جانب سید لاری به بندر عباس اعزام شد. در آن زمان بندرعباس در تصرف نیروهای انگلیس بود، حسین سالار بندرعباس را فتح کرد و مرکز قنسولگری انگلیس در بندرعباس را تسخیر نمود، نیروهای انگلیسی از بندرعباس اخراج و فراری شدند، هنوز پیر مردانی در بندرعباس و نواحی جنوب زنده هستند که این جریان را به خوبی به یاد دارند و برای فرزندان خویش با افتخار نقل می کنند.

خبر پیروزی حسین سپهسالار را در بندر عباس که در صفر 1327 قمری به دست آمده ، مقامات انگلیسی، گزارش داده اند. وسید لاری طی تلگرافی که در روزنامه عروة الوثقی به چاپ رسیده، ماجرای فتوحات نیروهای خود در دو جبهه بندر عباس وداراب را به تفصیل برای انجمن اسلامی شیراز فرستاده است.

حسین سردار یا سپهسالار پس از فتح بندرعباس، به طرف بندر لنگه حرکت کرد و در طی همان ماه صفر، طی درگیری خونین ، بندرلنگه را نیز از دست مستبدین خارج ساخت.

در همین سال با درخواست سید، حسین سپهسالار با نیروهای خود به

ص: 217

لار بازگشت و بار دیگر در 1328 قمری به بندرعباس عزیمت کرد و با نیروهای خویش به مقر کلاه فرنگی که محل اقامت انگلیسیها بود حمله کرد و آنجا را تصرف نمود. بار دیگر در 1329 قمری نیز، بنا به دعوت سید به لار بازگشت ودر گردهمایی همه نیروهای نظامی سید در لار شرکت نمود و سپس به دستور سید به سوی بندرعباس حرکت کرد.

حسین حاجی آبادی که از متن توده های مردمی برخاسته بود و از سران نظامی سید بود، در آخر کار بر اثر اشتباهی مورد بی مهری سید قرار گرفت و پس از یک ماه از آن واقعه، در یک درگیری ناخواسته، در گردنه ای واقع در فرگ با گلوله ای که از تفنگ یکی از شکارچیان منطقه به پیشانی وی رسید ، چشم از جهان فرو بست و نیروهای سید، یکی از بهترین سردارانش را از دست داد. این حادثه در نیمه اول سال 1331 قمری اتفاق افتاده است(1)

2. میرزا حسین خان کواری، معتمد دیوان، از منشیان دستگاه محمد رضا خان قوام الملک شیرازی و یکی از مشاهیر آزادیخواهان شیراز که ابتدا در دستگاه قوام الملک شیرازی بود و به تدریج ترقی کرد و پیشکار وهمه کاره او شد. او مردی با سواد، با هوش ، دلاور ، ماجراجو، روشنفکر، سخن ور و آشنا به رموز سیاست بود. وی را مرد مدار و با پشتکار توصیف کرده اند و خیلی میل

ص: 218


1- ولایت فقیه، ص93؛ لارستان وجنبش مشروطیت ، ص 134، 135، 137، 147، 159، 172 ، 175، 176، 181، 182؛ تاریخ دلگشای اوز، ص176؛ کتاب آبی،436/2و 713/3 ، 732؛ روزنامه عروة الوثقی ، شماره 2 مورخ26 صفر 1327، تاریخ بیداری ایرانیان، 2/ 357؛ از باورد تا ابیورد، ص 268 - 269؛ حبل المتین ، سال 18، شماره 32، ص 14؛ روزنامه فارس، فرصت الدوله شیرازی ، سال اول ، شماره 42، ص 3.

داشت که جای قوام الملک ارباب خود را بگیرد که اتفاقا تا اندازه ای هم به این آرزویش جامه عمل پوشاند و در حکومت ظل السلطان در سال1326 قمری، ابواب جمعی وایل خمسه (اینانلو، باصری، بهارلو، عرب ونفر) قوام الملک، به معتمد دیوان واگذار شد. پس از این عمل یعنی واگذاری کارهای قوام ملک به وی ، وقتی برای سرکشی به نقاط ابواب جمعی قوام وسرپرستی عشایر و گرفتن مالیات رهسپار آن مناطق بود، در نزدیکی زرقان غافل گیر گردید و توسط سران ایل عرب، خود و برادرش در 1326 قمری کشته شدند(1)

وی از همرایان و یاران سید لاری بوده و بر اساس برخی منابع، در سال 1325 قمری معتمد دیوان کواری، سید ویاران وی را به شیراز دعوت نموده است. (2)چنانکه بیش از این نیز به این مطلب اشاره کردیم ، به دلیل عدم آشنایی وی با سید لاری، وی نمی توانسته است خود مستقیما چنین کاری انجام داده باشد ولی می توان پذیرفت که وی به دلیل آزادیخواهی و طرفداری از مشروطه خواهان ، در شیراز با انجمن اسلامی در ارتباط بوده و با رؤسای انجمن تصمیم گرفته اند که از سید لاری دعوت کنند تا به شیراز برود، اتفاقا در برخی منابع شواهد و قراینی نیز وجود دارد که موقعی که سید به شیراز رفت آزادیخواهان از جمله معتمد دیوان با سید همکاری فراوانی علیه قوامی ها داشتند، زیرا تلگرافهای زیادی دال بر شکایت از معتمد دیوان که به تهران مخابره شده موجود است(3). وگزارشی که پس از ترور قوام به مجلس داده

ص: 219


1- شرح حال رجال ایران ، 405/1 .
2- روزنامه مجلس ، ص 350؛ وقایع اتفاقیه ، ص 629 ؛ لارستان و جنبش مشروطیت ،ص 111، 112، 122، 124.
3- روزنامه مجلس ، همانجا .

شده معتمد دیوان و انجمن اسلامی و انجمن انصار را در کنار هم ذکر می کنند وقتل قوام را نیز، به گردن نعمت الله ، نامی از افراد معتمد دیوان انداخته اند (1)

3. اسماعیل خان قشقایی ملقب به صولت الدوله ، فرزند داراب خان ایل بیگی فرزند مصطفی قلی خان ایلخانی ، سردار عشایر ورئیس قشقایی ، از آزادیخواهان و طرفدار مشروطه واز یاران و حامیان سید لاری.

وی در سال 1297 قمری/1252شمسی ، متولد شد و در هفده سالگی وارد خدمت دولت شد، گاهی به ریاست ایل قشقایی بر قرار بود و زمانی حکومت بهبهان را به عهده داشت تا در سال 1324 قمری رسما ریاست ایل قشقایی را به عهده گرفت. او از همان آغاز با انگلیسیها میانه خوبی نداشت ودر بدو آغاز مشروطه از طرفداران جدی مشروطه گردید و نقطه مقابل محمد رضا خان قوام الملک شیرازی بود و همواره با نفوذ بیگانگان مخالف بود.

صولت الدوله پس از آشنایی با سید عبدالحسین لاری، همواره مطیع دستورات سید بود و خود وعشایر قشقایی همیشه برای حمایت از سید لاری اظهار آمادگی کرده و بارها به حمایت وی برخاستند و در سال 1326 قمری وقتی پلیس جنوب به عده ای از عشایر قشقایی حمله کردند، سردار عشایر در فیروز آباد برای عشایر نطق می کرد و آنها را علیه پلیس جنوب وانگلیسها تحریک می کرد، که فتوای جهاد سید عبدالحسین لاری را به دست او دادند، همراه فتوا نامه ای نیز از سید عبدالحسین لاری برای صولت الدوله بود که سید

ص: 220


1- مذاکرات مجلس شورای ملی، 4 صفر 1325؛ واقعات اتفاقیه در روزگار ، ص 174 -175؛ کتاب آبی ،1 / 175 ؛ انقلاب ایران براون ، ص 562؛ ولایت فقیه زیر بنای فکری مشروطه مشروعه ، ص 61 - 62؛ دانشمندان و سخن سرابان فارس، 584/4 - 585.

در آن نامه از تجاوز انگلیسیها به عشایر قشقایی اظهار تأسف کرده و نوشته بود که وقتی این خبر مصیبت بار را شنیدم، دنیا در نظرم تیره و تار شد. سردار عشایر وقتی نامه سید را خواند و از متن فتوا آگاه شد، به قاصد سید لاری گفت به حضرت آقا بگویید که امرشان اطاعت می شود و اتفاقا خودم هم در فکر جهاد علیه انگلیسیها افتاده ام و الان داشتم راجع به همین مطلب برای مردان و زنان حاضر صحبت می کردم. سپس حکم جهاد را بوسید و گفت به آقا بگویید ، فردا با نوکران و فرزندان خود به سوی شیراز حرکت می کنم و پیش از رفتن برای دست بوسی به حضورشان می رسم. اقدامات صولت الدوله و حمایت همه جانبه از سید، پس از آمدن سید به فیروز آباد، نشان می دهد که وی تسلیم حکم سید بوده و فرمان جهاد را پذیرفته و در مقابل انگلیسیها مقاومت دلیرانه کرد و به وعده های انگلیسیها فریفته نشد.

او سپس به سوی شیراز حرکت کرد و نامه ای برای مجاهدین شیراز نوشت که در مسجد نو برای مردم شیراز قرائت کنند در این نامه که وی در تاریخ 3 رمضان 1326نوشته شده بود، به عموم ملت شیراز خطاب کرده بود که: «امروز یک ماه است که مجاهدین به حکم محکم سید عبد الحسین لاری ، با کفار در جنگ هستند و بر عکس شما اهالی شیراز با کفار حربی همراهی می کنید و به آنها آذوقه می فروشید ». سردار عشایر در اثر خدعه و نیرنگ انگلیسیها و دسیسه های مستبدین دولتی و خیانت برادرانش شکست خورد و به سوی فیروز آباد عقب نشینی کرد. اما هیچ گاه از مبارزه با انگلیسیها دست نکشید. کابینه وثوق الدوله او را از سمت ریاست ایل قشقایی برکنار و برادرش سردار احتشام را به ریاست ایل برگزید ولی به واسطه کوششهای خود و تمایل

ص: 221

قشقایی به او، بار دیگر در همان سال به ریاست ایل برگزیده شد.

صولت الدوله بعدها به نمایندگی دوره هشتم رسید. خود او از جهرم و پسرش محمد ناصر خان از طرف ایل قشقایی نماینده مجلس شدند ولی دیری نپایید که به فرمان رضا شاه دستگیر و زندانی شدند و در هشتم شهریور 1311 شمسی / 1340 قمری، دو روز پس از دستگیری در زندان قصر جان سپرد(1)

4. سید حاجی بابا بیر می، از سادات بیرم یکی از بخشهای فعلی لارستان و فرمانده چریکهای بیرمی و مناطق گرمسیری وعلامرودشت که از یاران صمیمی سید لاری واز مجاهدین ومشروطه خواهان و از مخالفین نفوذ بیگانگان در ایران بوده که رشادتها و پایمردیهای فراوانی در بنادر جنوب کرد.

در یک نوبت در رأس نیروی چهار هزار نفری لارستان به فرماندهی مشترک با غلامحسین خان وراوی وهمراه با چریکهای تراکمه ای، بیخه ای ، بیرمی، اشکنانی به دستور سید به سوی جنوب رهسپار شد و به بندر لنگه حمله کرد، تا فشار واذیت و آزار حاکم بندرلنگه و مستبدین را از روی دوش

ص: 222


1- تفصیل زندگینامه صولت الدوله، در منابع مختلف آمده است که برخی از آنها به این شرح است : شرح حال رجال ایران، 138/1 - 140؛ فارس وجنگ بین الملل ، ص 337 - 340 و 411 - 414؛ ایل قشقایی پیمان ، ص 23 به بعد ؛ شجره طیبه ، ص 15 - 16: دانشمندان و سخن سرایان فارس ، 581/ 1 ؛ ولایت فقیه زیر بنای فکری مشروطه مشروعه ، ص 62 - 64 و67 – 68؛ لارستان و جنبش مشروطیت، 116 به بعد؛ واقعات اتفاقیه در روزگار ، ص378، 569، 671، 686 ، 787؛ وقایع اتفاقیه ، ص 635 به بعد؛ کتاب آبی، صفحات متعدد ؛ خاطرات، ص 242 به بعد ؛ تاریخ بیداری ایرانیان، 443/2؛ انقلاب ایران براون ، ص 510، 537، 577، 579، 581؛ کتاب نارنجی، 55/1؛ تاریخ استقرار مشروطیت در ایران ، 199/2 .

شیعیان بردارد و با نفوذ انگلیس ها در آن مناطق مقابله کند. پس از پایان بحران منطقه ، چون خطر حمله مستبدین به لار وجود داشت، تجار لارستان با مشورت سید لاری نامه ای تهیه کردند و از سید حاجی بابای بیر می وغلامحسین خان وراوی دعوت کردند که به لار بروند، متن نامه دعوت تجار لارستان از سید حاجی بابا بیرمی ، به این شرح است:

از جانب عمومی اهالی خطة لار، بنا به عزت و حسن رفتار جناب عالی با اهل بلد تمام خواهان تشریف فرمایی جناب عالی هستند . با استعدادی که همراه دارید ، یکصد نفر بیشتر یا کمتر ، هر چه باشد بدون تامل تشریف فرمایی فرمایید ...... در گوشه چپ و بالای، نامه دست خط و مهر سید عبدالحسین لاری با عبارت : «اغاثة مستغیثین واجابه دعوت مؤمنین ، جهاد اکبر فی سبیل الله وفرض ذمه اسلامیه است» به چشم می خورد. این نامه به امضای تجار لارستانی رسیده و سید عبدالحسین نیز آن را مهر کرده است. سید حاجی بابا بیرمی در شوال 1328 قمری با جمعیت خویش وارد لار گردید وزمام حکومت را به دست گرفت.

در همان زمان روزنامه حبل المتین طی گزارشی نوشت: «لارستان از همت سید حاجی بابا بیرمی منظم است . وتجار لارستانی ماهی یکهزار و دویست تومان مواجب برایش مقرر داشته اند...» پس از سید حاجی بابا بیر می غلامحسین خان وراوی نیز به عنوان نایب الحکومه، وارد لار شد و در کنار سید حاجی بابا بیرمی به کار مشغول شد.

در 1329 قمری نظام السلطنه مافی نیز، حکومت سید حاجی بابا بیرمی را بر لارستان تأیید کرد و هم اکنون متن تلگرافی از والی فارس به سید

ص: 223

حاجی بابا بیرمی در دست است که در جواب تقاضای سید حاجی بابا بیر می مبنی بر در خواست تجهیزات نظامی و خصوصا توپ از والی فارس ، نوشته شده است.

در سال 1331 قمری بین دو رهبر نظامی سید لاری، یعنی سید حاجی بابا بیرمی حاکم لار و غلامحسین خان وراوی نیابت حکومت ، اختلاف روی داد وسید حاجی بابا طی یک مهمانی رسمی، رقیب خود غلامحسین خان و راوی را در تهاجمی غیر منتظره، غلامحسین خان و کلیه همراهان وی را در خانه ای محاصره وبه گلوله بستند و آنها را به قتل رساندند، وسید حاجی بابا برای اطمینان که آیا رقیب وی غلامحسین خان کشته شده یا نه، از روزنه سقف به درون خانه نگاه کرد، یکی از یاران غلامحسین خان که مجروح بود، سید حاجی بابا را به ضرب گلوله از پای در آورد(1)

غیر از این چند تن ، افراد دیگری نیز در میان یاران سید بودند که جزو این گروه به شمار می روند که از جمله آنها می توان به : خورشید خان فرمانده نیروهای بهارلو، فرج بیگ فرمانده عشایر رسولخانی، بهادر خان فرمانده عشایر عرب مزیدی، غلامحسین خان وراوی، فرمانده نیروهای بیخه ای ، رئیس علی دلواری کد خدا و فرمانده نیروهای تنگستانی، مصباح دیوان اوزی ، نایب الحکومه بندر عباس و فرمانده نیروهای چریکی اهل سنت را نام برد که از یاران سید و حمایت کنندگان وی بوده اند و در طول دوران نهضت همگام او

ص: 224


1- کتاب آبی ، 62/3؛ روزنامه حبل المتین، سال 18، شماره 2، ص 16، شماره 18،ص 17 و شماره 20، ص 22؛ تاریخ جهانگیریه و بستک ، ص 324؛ لارستان و جنبش مشروطیت ، ص 170 - 172 و 175 - 176 و 190 .

حرکت کرده اند(1)

گروه سوم . روحانیان

روحانیان وعالمان متفکر وبا نفوذی که طرفدار افکار واهداف سید بودند و او را در قیام ونهضتش یاری دادند و در همه حال در کنار باقی ماندند، به دو دسته تقسیم می شوند: دسته ای که از شاگردان وی بوده اند و از حوزه درس سید با افکار و اندیشه های سیاسی وانقلابی وی آشنا شدند و دسته ای که در اطراف واکناف فارس وجنوب ایران زندگی می کردند واز افکار و اندیشه های انقلابی برخوردار بودند و در میان مردم از نفوذ و اعتبار بالای برخوردار و از طرفداران مشروطیت به شمار می رفتند.

در این قسمت نخست به معرفی وبیان شرح حال و خدمات روحانیانی می پردازیم که از شاگردان سید لاری بوده اند و در راه اهداف واندیشه های استاد خود جانفشانیها کرده اند، سپس به بیان شرح حال وهمفکریهای عالمانی می پردازیم که از دوستان سید بوده اند.

دسته اول . شاگردان سید :

1. شیخ زکریا فرزند شیخ عبدالرحمن انصاری نودایجانی دارابی ، ملقب به نصیر الاسلام و معروف به شیخ بزرگ که در سال 1279 قمری در نوادیجان سرکوه داراب ، چشم به جهان گشود. پس از تحصیل علوم مقدماتی ، به نجف اشرف رفت و نزد آخوند خراسانی ، شیخ عبدالله مازندرانی و حاج میرزا حسین خلیلی، فقه و اصول آموخت ، سپس به نمایندگی آنان به

ص: 225


1- کتاب آبی،426/2 ؛ تاریخ دلگشای اوز، ص126 - 201؛ تاریخ بستک و جهانگیریه، ص 314؛ لارستان و جنبش مشروطیت ، ص 135، 137، 181، 182.

ایران آمد و در شهرستانهای داراب وفسا، به فعالیت پرداخت و هنگامی که آیت الله سید عبدالحسین لاری، به لارستان آمد، از داراب به لار رفت و در محضر ایشان دانش آموخت و در ردیف بهترین شاگردان وی قرار گرفت.

شیخ زکریا از جانب استاد خود و به نمایندگی وی به داراب رفت وبعدها جزو فرماندهان نیروی شرقی سید در آمد. با توجه به اینکه وی قبلا به نمایندگی از طرف آیات عظام نجف به شهرستان داراب اعزام شده بود، فرماندهی چریکهای شرق لارستان را به عهده گرفت و در شهرستانهای داراب ، فسا، لار ونیریز، سرسختانه علیه نیروهای استبداد قیام کرد و به نشر افکار آزادیخواهانه پرداخت و مبارزه شدیدی در راه استحکام مبانی مشروطه کرد.

او هنگامی که استاد و مرادش سید لاری عزم شیراز کرد، در رکاب وی به شیراز رفت و در آنجا علیه مستبدین به مبارزه پرداخت و از مشروطه خواهان وانقلابیون شدیدأ دفاع کرد و در اثر کوششهای بی دریغ و جانفشانیهایی که کرد، مرحوم آخوند خراسانی، یک حلقه انگشتری فیروزه و اجازه جهاد در راه آزادی به عنوان تقدیر از زحمات و کوششهای وی، برای او فرستاد و او را در اجازه نامه ای که برایش فرستاده بود ملقب به «نصیر الاسلام» کرده بود و از آن تاریخ به بعد بود که به این لقب معروف شد.

او کوششهای فراوانی در ریشه کن ساختن فرقه بهائی از شهر نیریز کرد، از این رو بهائیان همیشه در فکر انتقام از وی بودند و بالاخره هم با کمک نیروهای استبداد و بیگانه، موفق شدند که ایشان را در ماه رجب 1331 قمری،

ص: 226

پس از غسل نماز جمعه در گرمابه لای گردو (1) با شلیک سه گلوله توسط دو نفر به اسامی یوسف و جعفر قلی، مجروح کنند، وی در آن زمان پنجاه و دو سال داشت. ساعتی چند زنده بود و پس از انجام وصیت و بردن نام قاتلان خود، به رحمت ایزدی پیوست و شهید شد. جنازه اش را به نود ایجان منتقل کردند و در مقبره شیخ انصاری به خاک سپردند و بعدها گنبدی بر مزار وی ساختند که هم اکنون باقی است و مورد توجه اهالی قرار دارد.

شیخ زکریا دارابی بسیار مورد توجه سید لاری بوده و سید به وی علاقه فراوانی داشته است. او در هنگامه های فراوانی از سید وافکار وی دفاع کرد و هنگامی که لار به دست مستبدین افتاد وسید لاری از لار به کوهستان داراب نزد وی رفت ، استقبال و پذیرایی گرمی از استاد و مرشد خود نمود. هنگامی که نیروهای استبداد، داراب، نیریز و سیرجان را اشغال کردند، او از طرف سید مأمور جنگ با مستبدین شد و آنها را از داراب ، نیریز، شهر بابک وسیرجان راند و کرمان را محاصره کرد.

شیخ زکریا یکی از قدرتمند ترین، شجاعترین، عالمترین وفداکارترین فرماندهان نظامی سید بود که در سه جبهه نظامی ، سیاسی وعلمی ، سید الاری را یاری داد و تا هنگامی که زنده بود، یک قدم از فرامین و دستورات سید و استاد خود سرپیچی نکرد و هرگاه سید او را به لارستان می خواست ، بی تأمل ، لبیک می گفت و با نیروهای خود در لار حاضر می شد. مستبدین و انگلیسیها از دشمنان سرسخت وی بودند بویژه قوامیهای شیراز ، بارها به قصد کشتن وی برنامه ریزی و دسیسه بازی کردند، تا در نهایت موفق شدند،

ص: 227


1- لای گردو نام دهی است در کوهستان داراب .

آن مجاهد بزرگ را شهید سازند(1)

2. حجت الاسلام والمسلمین سید اسدالله موسوی اصفهانی ، از سادات معروف به روغنی اصفهان و از عالمان متقی و از شاگردان برجسته سید لاری بود و به دلیل نامعلومی به لار رفته و در حلقه شاگردان سید در آمد و بسیار مورد احترام سید قرار گرفت. وی از فکری باز، اندیشه ای متعالی، بیانی گرم، استعدادی شگرف ، قابلیت و مواهب خاص واز شجاعت و دلاوری فراوانی بر خوردار بود چندان که باعث شده بود، در فضای انقلابی آن زمان و در بحرانهای شدید مبارزاتی، سید لاری از فکر، نظر و اندیشه مترقیانه و قوی وی استفاده کند.

او از یک سو سخن گوی آیت الله لاری وزبان گویای ایشان به شمار می رفت و بسیاری اوقات در مسافرتها همراه وی بود و به امر ایشان منبر می رفت و اهداف و خواسته های سید را برای مردم تشریح می کرد و از دیگر سو حامی وکمک کاری بزرگ برای آیت الله به شمار می رفت.

سید اسدالله موسوی، در سال 1318 قمری که آیت الله لاری به مشهد مقدس سفر کردند، همراه ایشان بود و پس از اینکه مرحوم سید لاری در صحن نو اقامه جمعه و جماعت می کردند، ایشان به منبر می رفتند و سخنرانی

ص: 228


1- گنجینه دانشمندان، 103/5 ؛ دانشمندان وسخن سرایان فارس 668/4 -669؛کتاب آبی، 534/2 - 535 ومجلدات دیگر؛ بزرگان جهرم، ص140؛ پلنگ کوهستان ، آزمادارابی ، نسخه خطی ؛ لارستان و جنبش مشروطیت ، ص 83 - 90،84، ،134، 136، 139، 141، 147، 150، 162. 175 ، 175 ، 180، 191؛ تاریخ یهود در ایران ، ص 840؛ روزنامه لارستان ، شماره 4، ص2؛ تاریخ بیداری ایرانیان، 361/2به بعد مهاجرالله ،ص211.

می کردند. او خطیبی توانا بود و در سخنوری و حلاوت لسان ، ماهر و از این بهره خدادادی، به خوبی استفاده می نمود.

در نامه و سندی که از سید لاری باقی مانده تصریح شده که در سفر شیراز هنگام دفاع از مشروطه خواهان آن شهر، سید اسدالله نیز، همراه سید لاری به شیراز رفته وکمکهای بی دریغ به وی کرده است. مرحوم سید در آن نامه نوشته است: «فع جناب آقا سید اسدالله با پنجهزار آقایان واعیان جهرم و شیراز در تلگرافخانه شیراز مشغول امور مسلمین ورفع مفسدین از هر جهت و هر جا هستند....»(1)

پس از چندی سید لاری، ایشان را به عنوان نماینده خویش به جهرم فرستادند، تا از طرف وی متصدی امور دینی، اجتماعی و سیاسی مردم گردد . سید اسد الله وقتی به جهرم رفت ، در مسجد گازران و نیز در امامزاده اسدالدهر ، اقامه جماعت می کردند و به وعظ و ارشاد مردم می پرداختند و اهداف انقلابی و برنامه های استاد خود را برای عموم مردم تبیین و تشریح می کردند و بسیار مورد احترام و علاقه مردم جهرم بودند، زیرا از یک طرف نماینده آیت الله لاری بودند و از طرفی دیگر خود دارای فضائل انسانی و ملکات نفسانی بودند(2)

سید اسد الله در جهرم، فداکاری فراوانی نمود و به کارهای اجتماعی و فرهنگی نیز پرداخت و از جانب آیت الله لاری مدرسه علمیه جهرم که مدتی مخروبه وسرباز نشین شده بود، از تصرف حکومتی خارج ساخت وبه امر

ص: 229


1- شجره طیبه ، مهاجری، ص 10- 11.
2- مهاجر الی الله ، کریمی جهرمی، ص 104 - 105.

آیت الله لاری تعمیر و مرمت نمود و حوزه علمیه ای جهت طلاب پدید آورد وعده ای طلاب در آن مدرسه گرد آورد و از طرف سید لاری برای آنان شهریه ای مقرر نمود.

ایشان در زمان انقلاب مشروطیت که به همراه استاد و مراد خود به شیراز رفته بود، از طرف آیت الله لاری برای تحقیق در امور مشروطه و مشروطه خواهان و کمک به آنان، به تهران اعزام شد و مدت نه ماه در تهران توقف نمود و چون نتوانست به مطالب درستی دست یابد، پس از مراجعت سید لاری از شیراز به لارستان ، ایشان نیز به جهرم مراجعت کرد.

آیت الله زاده حاج سید احمد حق شناس که نوه آن عالم بزرگ هستند، از عموی خود نقل کرده اند: ایشان گفته بود که آن زمان که به دستور محمدعلی شاه قاجار، مجلس به توپ بسته شد ، من با آقا سید اسدالله) در مجلس بودیم و به سختی خود را نجات دادیم و فرار کردیم و به کرمانشاه رفتیم و از آنجا عازم عتبات عالیات مشرف شدیم.

از این سخن معلوم می شود که مرحوم سید اسدالله مدتی در مجلس بوده، اما معلوم نیست که آیا به عنوان نماینده رفته یا در همان زمان که از طرف سید لاری به تهران اعزام شده در مجلس رفت و آمد داشته است؟

مرحوم سید اسد الله موسوی اصفهانی، جد آقایان حق شناس جهرم است، وسالها در جهرم به تبلیغ وارشاد مردم مشغول بود، تا اینکه در سال 1329 قمری ، برای معالجه به شیراز رفت و در همانجا چشم از جهان فروبست و در همانجا به خاک سپرده شد.(1)

ص: 230


1- شجره طیبه ، 10، 11، 30؛ گنجینه دانشمندان، 8/5؛ ولایت فقیه ، زیر بنای فکری مشروطه مشروعه ، ص180؛ مهاجر الی الله ، ص 104 - 105 و 198 - 207؛ بزرگان جهرم ، ص311.

3. آیت الله سید عبدالباقی بن سید محمد باقر بن سید محمد بن سید محمد باقر موسوی شیرازی، فقیه بارع وعالم جلیل القدر که جد پدری وی از بزرگان علما و ملقب به ملا باشی و صاحب کتاب «شرح صحیفه سجادیه » بوده است.

او از خویشان و نزدیکان میرزای شیرازی بود که در شیراز چشم به جهان گشود و پس از فراگیری مقدمات علوم، برای تکمیل معلومات خویش، به نجف اشرف رفت و در جلسات درس آیات عظام، آخوند خراسانی، میرزا حسین خلیلی وشیخ الشریعه اصفهانی، شرکت نمود، سپس به شیراز بازگشت و هنگامی که مرحوم آیت الله سید لاری، به لار مهاجرت کرد، ایشان نیز، برای استفاده از درس و بحث ایشان، به لارستان رفت و از محضر ایشان استفاده کرد و از مرحوم سید اجازه اجتهاد دریافت نمود.

وی بسیار مورد احترام و تکریم استاد خود قرار داشت و در غیاب سید به نمایندگی از ایشان در لار اقامه جماعت می نمود و به امور مردم رسیدگی می کرد. او علاوه بر شاگردی ، داماد آیت الله لاری نیز بود و اضافه بر آن، یاری صمیمی، دلسوز، همگام و همفکر آن بزرگوار، به شمار می رفت وعالمی مبارز و مجاهدی نستوه و پشتوانه ای قوی برای سید بود و علاقه فراوانی به استاد و مراد خود داشت.

او در یک سخنی کوتاه چهره استاد خود را چنین تصور کرده است:

«... او - سید عبدالحسین - نهنگی شناگر است که در حوضچه ای کوچک

ص: 231

افتاده است و حوضچه را عرصه شنای نهنگ نیست».

سید عبدالباقی آیت اللهی، پس از استفاده از محضر سید لاری به شیراز بازگشت و خود در شمار مراجع بزرگ فارس در آمد و یکی از پرنفوذترین مراجع و عالمان شیراز گردید و کمکهای بزرگی به نهضت مشروطه در شیراز فارس نمود.

وی احتمالا حلقه واسطه و رابط سید با آخوند خراسانی وسایر مشروطه خواهان نجف بود. نامه ها و مکاتبات میان سید لاری و سید عبدالباقی که هم اکنون باقی و در اختیار نو؛ ایشان آقای سید محمد رضا آیت اللهی است، حکایت از عمق ارتباط وصمیمیت میان استاد و شاگرد می کند. او یکی از روحانیون مقتدر و مشروطه خواه و از مراجع تقلید به شمار می رفت که مقلدان فراوانی داشت و با استفاده از نفوذ خود در شیراز توانست در بسیاری از بحرانها به نهضت مشروطه وسید لاری، کمک کند و به عنوان یکی از نزدیکترین یاران سید مطرح شود.

ایشان دارای آثار و تألیفاتی است که برخی از آنها عبارت است از : «شرح التبصره» در دو جلد ؛ « حاشیة الرسائل، وحاشیة المکاسب » که اکنون نزد نوه ایشان آقای سید محمد رضا آیت اللهی است.

وقتی سید از حمله انگلیسها و مستبدین ، جان به سلامت برد و خانواده وی اسیر مستبدین شدند و به شیراز منتقل شدند مرحوم سید عبدالباقی کوشش فراوانی کرد و خانواده سید را نجات داد و مخفیانه به فیروز آباد نزد سید لاری فرستاد، اتفاقا فرزند خود وی آیت الله سید محمد باقر آیت اللهی مشهور به حاج عالم، نیز جزو اسرا بود. مرحوم حاج عالم بعدها جزو مراجع

ص: 232

و آیات عظام شیراز شد که خدمات فراوانی به علم و فرهنگ کرد وطلاب فراوانی تربیت نمود و اینجانب نیز زمانی که در مدرسه امامزاده ابراهیم شیراز که زیر نظر ایشان بود درس می خواندم، با آن عالم بزرگ بسیار حشر و نشر داشتم و از محضر ایشان بسیار استفاده کرده ام. مرحوم سید عبد الباقی در سال 1354 قمری برابر 1312 شمسی در شیراز چشم از جهان فروبست و در همانجا به خاک سپرده شد (1)

4. عالم بزرگوار آقای سید محمد علی شریعتمداری جهرمی، ملقب به حاج فاضل، یکی از شاگردان مرحوم سید لاری و داماد ایشان و پدر حجت الاسلام والمسلمین حاج سید عبدالرسول شریعتمداری جهرمی.

براساس گفته فرزند ایشان حاج سید عبدالرسول، مرحوم سید محمد علی شریعتمداری جهرمی در اصل از سادات روغنی اصفهان بوده است و ابتدا نزد شیخ مهدی نامی دانش آموخته ، سپس در لار وجهرم نزد سید عبدالحسین لاری به فراگیری دانش وکسب معرفت پرداخت و در جرگه یاران صمیمی سید در آمد و با دختر وی ازدواج کرد و به دست مرحوم سید، معمم شد. وی بسیار خوش خط بوده است. پس از پایان تحصیلات، به جهرم رفت و در مسجد حاج عبدالله به اقامه جماعت وارشاد مردم پرداخت. او شخصی محتاط بود.

به حدی که فرزند ایشان از قول یکی از معمرین جهرم نقل می کند که وقتی آقای حاج فاضل از منزل به سوی مسجد می رفت و از زمین پشت مسجد که

ص: 233


1- اعیان الشیعه، 432/7؛ طبقات اعلام الشیعه (قرن الرابع عشر) 1/3 / 1021۔1022؛ شجره طیبه ، ص 13 -29،14 ؛ دانشمندان و سخن سرایان فارس، 3/ 580 -581؛ مهاجر الی الله ، ص 77، 78، 194 - 195: گنجینه دانشمندان، 430/5 - 431:لارستان و جنبش مشروطیت ، ص 83، 194

وقفی بود عبور می کرد، برای اینکه خاک زمین وقفی به وسیله کفشهایشان به زمین دیگری منتقل نشود، ابتدا کفشهایشان را تکان می داد، سپس از زمین وقفی خارج می شد. ایشان تا آخرین ساعات قبل از مرگ استاد و مراد خود، نزد وی بوده است و پس از اینکه مرحوم سید، به ایشان می گویند که مستحب است عیادت مریض، مختصر باشد، از محضر ایشان مرخص می شود و پس از آن مرحوم سید لاری رحلت می کنند.

مرحوم سید محمد علی ، در سال 1352 قمری چشم از جهان فروبست و در بقعه مرحوم آیت الله لاری، در جهرم به خاک سپرده شد(1)

5. آیت الله سید محمد حسین مجتهد نسابه لاری، عالم بزرگوار وفقیه رجالی واز شاگردان برجسته مرحوم سید لاری که صاحب مقام زهد، تقوا، عدالت و اجتهاد بود. وی فرزند سید محمد باقر از سادات نسابه شیراز است که در لار چشم به جهان گشود. به گفته نوه ایشان حضرت حجت الاسلام والمسلمین جناب اقای نشابه امام جمعه موقت لارستان ، جد ایشان مرحوم سید محمد حسین اصالتا اهل اصفهان بوده و گویا، نیای بزرگشان سید محمد باقر از اصفهان به شیراز آمده است و یا اینکه خود مرحوم سید محمد حسین ابتدا از اصفهان به شیراز ، آمده است. به هر حال مرحوم سید محمد حسین در آغاز، در همان شیراز و در مدرسه منصوریه شیراز علوم وفنون متداول را آموخت ، سپس به لارستان رفت و در محضر مرحوم آیت الله لاری، فقه واصول آموخت و به مقام اجتهاد رسید و با یکی از دختران مرحوم سید که هنوز

ص: 234


1- گنجینه دانشمندان، 10/5، 11؛ مهاجر الی الله ، ص107، 205؛ گفتار شفاهی فرزند ایشان آقای حجت الاسلام والمسلمین حاج سید عبدالرسول شریعتمداری جهرمی .

زنده هستند و در جهرم سکونت دارند ازدواج کرد و نتیجه این ازدواج چند اولاد بوده است.

مرحوم نابه ، در مسجد شازده (شاهزاده) ، اقامه جماعت می نموده است، اما از طرف مرحوم سید و بنا به خواسته خود ایشان ، به داراب ومناطق اطراف آن سرکشی می کرده و به تبلیغ، ارشاد و اجرای دستورات الهی و قوانین اسلامی می پرداخته و برنامه ها و اهداف استاد و مراد خویش و اوامر وی را در آن مناطق برای مردم تبیین و تشریح می کرده و به نهضت مشروطه وقیام و انقلاب مرحوم سید کمک می نموده است.

نوه ایشان نقل می کنند که هنگامی که مقام معظم رهبری آیت الله خامنه ای ، در تهران ، به عیادت آیت الله حاج سید عبدالعلی آیت اللهی آمدند، از من پرسیدند که علت ملقب شدن جدتان به نشانه چیست؟ آیا ایشان نسب شناس بوده اند، چون اطلاعاتم در این مورد بسیار محدود بودن جواب دادم که درست نمی دانم ولی یادداشتهای پراکنده ای در علم رجال از ایشان باقی مانده است .

البته شاید بتوان گفت اجداد بزرگ ایشان نسب شناس بوده اند و به همین دلیل ایشان ملقب به نابه بوده اند، و شاید هم خود ایشان در علم نسب مهارت داشته اند که چون متأسفانه ، آثاری از ایشان به جا نمانده ، نمی توان در این مورد اظهار نظر صریح کرد.

مرحوم نابه ، به علت اینکه به داراب زیاد سفر می کردند، در آنجا نیز همسری اختیار کردند که از آن همسرش نیز فرزندانی دارند که در همان داراب ساکن هستند. ایشان پس از عمری مبارزه و جهاد و اجرای احکام و فرامین الهی

ص: 235

در همان داراب چشم از جهان فروبستند و در همانجا نیز، به خاک سپرده شدند.

و اینکه در کتاب مهاجر الی الله ، نوشته اند ایشان در سن حدود سی سالگی فوت شده اند و در لار مدفون هستند اشتباه است، بلکه به گفته حجة الاسلام والمسلمین آقای نابه ، نوۀ ایشان، مرحوم سید محمد حسین ، در سن کهولت در گذشته اند(1)

6. حجت الاسلام والمسلمین، آقای سید محمد نجفی سیرجانی، از شاگردان سید لاری و داماد وی که متصدی امور شرعی مردم بندرعباس و نماینده مرحوم سید بوده و امور دینی و شرعی مردم آن سامان را اداره می کرده است و کمکها وهمفکریهای فراوانی به نهضت سید در خطه بندرعباس نمود. ایشان در 1349 قمری هنگامی که از بندر عباس عازم جهرم بود، در سیرجان ، جان سپرد و در همانجا مدفون گردید(2)

7. شیخ عبدالحمید مهاجری نوایجانی با نوایگانی، عالم پرهیزکار و مجاهد دلیر و فداکار که در نوایجان داراب ، چشم به جهان گشود و مقدمات علوم را در زادگاه خود و داراب آموخت، سپس به لارستان عزیمت کرد و در حوزه درس آیت الله لاری دانش آموخت و سالها با مرحوم سید ارتباط نزدیک داشت و در بیشتر مواقع همراه او بود وارادت خاصی به مرحوم سید داشت وسید لاری نیز علاقه خاصی به ایشان داشته و از تنها اجازه کتبی که از سید

ص: 236


1- شجره طیبه، ص30؛ مهاجر الی الله ، ص 105، 306؛ منقولات نوه ایشان حضرت حجة الاسلام نسابه لاری.
2- شجره طیبه ، ص30؛ ولایت فقیه ، ص110؛ مهاجر الی الله ، ص304.

باقی مانده و برای مشایخ انصار (احتمالا شیوخی که در انجمن انصار عضویت داشته اند) نوشته و عبارت آن چنین است: «جنابان مشایخ انصار ، خاصه شیخ عبد الحمید، مأذون و مجاز است ، در کلیه امور حسبیه کلی وجزئیه ووظائف شرعیة اسلامیة جمعه و جماعت و نقل فتاوا و روایت و تبلیغ احکام وکاله وسفار ، از صاحب شریعه واعلی حضرت حجت - علیه السلام - وقد اجزته فی کل ما کنت مجازا عن مشایخنا...» بر می آید که شیخ عبدالحمید از طرف ایشان مجاز ومأذون در امور شرعی بوده و بر اساس بعضی از منابع ، به نمایندگی از مرحوم سید به نوایجان زادگاه خویش باز می گردد و به تبلیغ وارشاد و اجرای دستورات انقلابی سید بر می آید.

پس از اینکه مرحوم سید عبدالحسین لاری، به جهرم مهاجرت می کند ، مهاجری نیز چون اشتیاق وعلاقه شدیدی به استاد و مرشد خود داشته، به جهرم مهاجرت می کند و در سالهای آخر عمر استاد، در کنار وی زندگی می کند.

او چون سالها در کنار سید بود، زندگینامه مفصلی به نام «گلشن حسینی» از آیت الله لاری تهیه و تنظیم کرد و بعد آن را تلخیص نمود وآن : شجره طیبه» نامید که اکنون موجود است و به چاپ رسیده و در حقیقت منبع دست اول زندگینامه سید و افکار و اندیشه ها و شرح حال یاران وی می باشد . او در حقیقت از شاگردان مبرز سید و حامی و سخنگوی نهضت سید لاری بود. از تاریخ تولد و وفات وی اطلاعی ، به دست نیامد ، شاید سالها بعد از آیت الله الاری در گذشته باشد(1)

ص: 237


1- شجره طیبه ، ص30؛ ولایت فقیه زیر بنای فکسری مشروطه مشروعه ، ص 110لارستان و جنبش مشروطیت ، ص 85؛ مهاجر الی الله ، ص 107، 111، 254؛ دوحه احمدیه ، خطی

8. عالم متقی وفاضل پارسا، شیخ محمد حسین لاری نخبة الفقهایی ، که گویا در لار چشم به جهان گشود و سپس برای فراگیری علوم مقدماتی، رهسپار نجف اشرف ودر حوزه درس مرحوم آخوند خراسانی ومرحوم قوچانی شرکت کرد و از دیگر اساتید آن وقت کسب دانش کرد، سپس به لارستان بازگشت و مدتی هم از حوزه درس مرحوم آیت الله لاری کسب فیض نمود و در شمار فضلای درس ایشان در آمد و به مقام و مدارج بالایی رسید و از اصحاب خاص سید بود که در کنار ایشان به مبارزه و مجاهده پرداخت وسید را یاری نمود.

تاریخ تولد وی دانسته نیست و از زندگانی وی اطلاع چندانی به دست نیامد، جز اینکه فرزند ایشان آیت الله شیخ محمد حسن که پس از وی به جای پدر نشست، جزو مجتهدین جنوب و دارای رساله و مقلد بود . مرحوم نخبة الفقهایی ، در سال 1362قمری دیده از جهان فروبست و در همان زادگاه خویش، به خاک سپرده شد(1).

9. آیت الله سید احمد مناقب فالی، از علمای بزرگ فالی که در فال چشم به جهان گشود و مقدمات علوم را در فال گذراند، سپس به هرج (یکی از دهات اطراف فال) نزد عالم فاضل حاج سید اسدالله هرجی کسب دانش نمود، سپس به لارستان عزیمت کرد و از محضر آیت الله لاری فقه و اصول

ص: 238


1- شجره طیبه ، ص30؛ ولایت فقیه زیر بنای فکری مشروطه مشروعه ، ص110؛ دانسته های منقول از مرحوم حاج شیخ حسین رفیعی علامرودشتی درباره ایشان و خاندان نخبة الفقهایی .

آموخت، پس از آن برای تکمیل معلومات خود به شیراز رفت و تحصیلات عالیه را، نزد اساتید و مراجع وقت شیراز سپری نمود و به دستور یکی از مراجع بزرگ شیراز (گویا مرحوم شیخ جعفر محلاتی بوده، به میمند فارس رفت و در آنجا اقامت نمود و به وعظ و ارشاد واقامه جماعت پرداخت.

وی ارادت خاصی به استاد خود سید عبدالحسین داشت و چنانکه شاگرد وی مرحوم حجت الاسلام والمسلمین آمیر فضل الله کراماتی متخلص به فانی، برای اینجانب نقل کرده، در دوران نهضت وقیام سید، همگام، همرزم وهمفکر و حامی سید بوده است. ایشان پس از عمری تلاش در تبلیغ وارشاد وتدریس، در میمند فارس، رخ در نقاب خاک کشید و در جوار امامزاده سید حسین ، به خاک سپرده شد. وفات ایشان در سال 1360 قمری / 1941 میلادی واقع شده است (1)

10. عالم متقی حاج ملا علی نقی رحمانی جویمی، فرزند آخوند ملا صادق جویمی که از کودکی به شهر لار رفت و از حوزه درس علمای لار مقدمات علوم را فرا گرفت، سپس در حوزه درس آیت الله لاری، به فراگیری فقه و اصول پرداخت، سپس در کنار سید به مبارزه پرداخت و منشی و کاتب سید لاری بوده و در جریان حمله مستبدین به لارستان، در سال 1332 قمری، به وسیله حبیب الله خان قوام الملک شیرازی دستگیر و به شدت مورد شکنجه و آزار قرار گرفت ولی لب به سخن نگشود مگر اینکه در زیر تازیانه ، ذکر خدا

ص: 239


1- تاریخ و جغرافیای فال ، ص 52 - 54؛ مقدمه کتاب صیغ العقود لاکثار القنود، راغب زاده فالی ، از نویسنده همین مقاله ص 17 - 18 : شنیده ها و منقولات نویسنده از آقایان کراماتیهای فال و فرزند سید احمد مناقب فالی که در فال با ایشان دیداری داشتم .

می گفت .

وی از یاران صمیمی سید بود که در همه حال در کنار وی باقی مانده تا اینکه در سال 1348 قمری پس از بازگشت از لار به جویم، در شرفویه لار، دیده از جهان فروبست و در همانجا به خاک سپرده شد. اثری به نام فوائد در مبانی اعتقادی داشته که نزد آقای کرامت الله تقوی از اهالی جویم موجود است. از شاگردان برجسته ایشان ، عالم وارسته ، حاج آقا باقر غفوری وفاضل جلیل القدر، شیخ محمد حقانی بیرمی هستند(1)

11. آخوند کربلایی محمد حسین جویمی، فرزند ملا محمد باقر، از شاگردان سید عبدالحسین لاری که عالمی پرهیزکار بوده و مدتی در شیراز علوم و فنون متداول را آموخته ، سپس به لار عزیمت کرده و از مکتب سید واز حوزه درس ایشان بهره گرفته، سپس در کنار سید باقی مانده و به مبارزه پرداخته است و از طرف سید لاری به جویم بازگشته و متصدی امور حسبیه شده است و به ترویج احکام و تبلیغ اسلام و اجرای اوامر سید و تشریح افکار وی می پرداخت و پس از مهاجرت استادش به جهرم، او نیز به این شهر مهاجرت نمود و مداوم در خدمت وی بود و پس از اقامه نماز توسط مرحوم سید لاری، وی مواعظ شیخ جعفر شوشتری را برای مردم قرائت می کرد. او در محرم سال 1344 چشم از جهان فروبست (2)

12. عالم متقی مرحوم سید عبدالمحسن مهری یکی دیگر از شاگردان

ص: 240


1- مهاجر الی الله ، ص 105؛ نهضت آیت الله سید عبدالحسین موسوی لاری و اثرات آن بر منطقه جویم ، (مقاله آقای کرامت الله تقوی)، ص 6 - 7.
2- مقاله آقای کرامت الله تقوی ، ص8-9.

سید است که در محضر وی دانش آموخته، سپس از جانب استاد خود، به زادگاهش بازگشته و به ترویج افکار و اندیشه های انقلابی استادش همت گماشته و به بسیج نیروها و چریکهای بیخه ای برای حمایت از نهضت مشروطه وقیام آیت الله لاری، سعی بلیغ نموده است . از تاریخ تولد ووفات وی اطلاعی در دست نیست و راجع به زندگینامه وی نیز بیش از این مطلبی نیافتم(1)از افراد دیگری نیز به عنوان شاگردان سید نام برده شده که عبارتند از : شیخ محمد تقی مشهور به حاج ملا باشی از میمند فارس ، ملا غلامرضا جهرمی، از جهرم، حاج محمد هاشم لاری از لار و چند تن دیگر که از زندگی آنان اطلاعی در دست نیست(2)

دسته دوم . همفکران و همرزمان سید :

1. آیت الله سید مرتضی مجتهد اهرمی تنگستانی، ملقب به علم الهدی، فرزند سید جعفر، فرزند سید میر باقر اهرمی، عالم اصولی وفقیه بزرگوار و مجاهد نستوه خطه جنوب.

وی تحصیلات ابتدایی را در اهرم فرا گرفت، سپس به نجف اشرف

ص: 241


1- شجره طیبه ، ص30؛ مهاجر الی الله ، ص 104: لارستان و جنبش مشروطیت ،ص 85.
2- دانشمندان وسخن سرایان فارس ، 580/3 و 652- 655؛ کتاب آبی، 431/2 ،441، 444، 445، 451، 452، 477، 478؛ نهضت روحانیون ایران، 2/ 32؛ جنگ جهانی اولدر جنوب ایران، ص 22؛ نقش روحانیون در قیام ضد استعماری مردم جنوب ایران، ص213؛ ایل قشقایی پیمان، ص 23 : شجره طیبه، ص 14 - 15: فارس و جنگ بین الملل، 354/2-355؛ لارستان و جنبش مشروطیت ، ص 84 و 85؛ مهاجرالی الله ، ص 193 - 194.

عزیمت کرد و از محضر اساتید و عالمان آن شهر علم استفاده کرد بویژه از حوزه درس مرحوم آخوند خراسانی، بهره فراوان برد، سپس به بوشهر مراجعت کرد. او که به درجه اجتهاد نائل شده بود، دارای افکار مترقی و آزادیخواهانه بود، از این رو در اوایل مشروطیت وقتی که شهرت و قیام سید عبدالحسین را شنید، باب مراوده و مکاتبه با سید باز کرد و از هوادران و دوستان صمیمی وی شد و آنگاه که محمد علی شاه قاجار، مجلس را به توپ بست، وسید لاری فتوای جهاد علیه مستبدین وشاه قاجار و نیروهای انگلیسی را صادر کرد، مرحوم علم الهدی، هم به اجتهاد خود و هم به هواداری از سید لاری و عمل به فتوای وی، رئیس علی دلواری و نیروهای مردمی تنگستان را به بوشهر فراخواند و حکم جهاد علیه مستبدین وانگلیسیها صادر کرد و بوشهر را تصرف نمود واعلان مشروطه نمود، چند روزی هم شهر در تصرف وی بود تا اینکه احمد خان دریابیگی از جانب حکومت مرکزی به بوشهر وارد شد و سید اهرمی را شکست داد و خانه آن بزرگوار را به توپ بست و جمع بسیاری از دو طرف کشته شدند و عاقبت مستبدین بر شهر استیلا یافتند و سید اهرمی را دستگیر و زندانی نمودند و پس از چند روز به عراق تبعید کردند.

او در واقع از پیروان سید لاری ورهبر روحانی نهضت تنگستان بود، با اینکه از رابطه تنگستانیها وسید لاری کمتر سخن رفته است، اما بر اساس داده های تاریخی و گزارشهای خفیه نویسان انگلیس در کتاب آبی، می توان به خوبی استنباط کرد که سید اهرمی و تنگستانیها رابطه تنگاتنگی با نهضت و قیام سید لاری داشته اند.

زیرا در یک سند باقی مانده ، سید لاری برای کمک به تنگستانیها، یکی

ص: 242

از رهبران نظامی خود به نام حسین سپهسالار را به تنگستان اعزام کرد واین عمق همکاری میان آنان را نشان می دهد. در بعضی منابع آمده است که مرحوم سید لاری دستورات وبرنامه های خود را توسط شخصی به نام سید علی شیر ، برای مجتهد اهرمی می فرستاده است.

مرحوم علم الهدی در موقع تغییر سلطنت از سلسله قاجار به سلسله پهلوی ، به نمایندگی از طرف اهالی بوشهر به مجلس مؤسسان راه یافت و پس از بازگشت از آنجا به بوشهر در سال 1307 شمسی یا پس از آن در گذشت.

2. آیت الله شیخ احمد سلطانی، یکی دیگر از همرزمان آیت الله واز هواخواهان ایشان بوده است.

به گفته فرزندشان، وی تیراندازی ماهر بود و در جنگ با انگلیسیها شرکت داشت و یکی از فرماندهان دشمن را به هلاکت رساند، پس از جنگ، به هندوستان تبعید گردید و در بمبیء مدتی تحت نظر بود، تا اینکه به وی پیشنهاد کردند که به تهران باز گردد ولی تحت نظر باشد، یا اینکه کشوری دیگر جهت سکونت خود اختیار نماید، ایشان حجاز را برگزید ولی پس از انجام مراسم حج، به ایران بازگشت و در قم مقیم گردید و در درس آیات عظام شیخ عبدالکریم حائری وشیخ ابوالقاسم قمی شرکت کرد و از آنان اجازه دریافت نمود.

همچنین از آیت الله اصفهانی نیز، اجازه ای به نام وی صادر شد. از زندگی و تاریخ تولد و زادگاه وی اطلاعی در دست نیست، جز اینکه نوشته اند وی در فیروز آباد بوده و در همانجا با سید لاری ملاقات نموده و در شمار یاران سید قرار گرفته است و به عنوان معین و مشاور ایشان مدت نه سال

ص: 243

انجام وظیفه کرده است و مرحوم سید، در حاشیه دو نامه به جا مانده از ایشان که برای مرحوم سید نوشته ، مطالبی در تأیید وی نوشته و دخل و تصرف اموال خویش که به مرحوم سید بخشیده بود را مجاز دانسته است.

ایشان در اول ماه رمضان 1374 قمری در هفتاد و نه سالگی درگذشت و در مقبره شیخان قم، به خاک سپرده شد(1)

3. آیت الله سید آقا میر ابوالحسن بن سید محمد صادق بن سید میر ابوالخیر فالی ، بزرگ خاندان کراماتی های فال و از فقیهان بزرگ و عالمان فاضل آن دیار که نزد اهالی منطقه فال و اسیر وگله دار و بیخه جات و علامرودشت ، به آمیر ابوالحسن»، شهرت داشته و از نفوذ فراوانی در این مناطق بر خوردار بوده است.

او مقدمات علوم را در فال گذراند، سپس به شیراز رفت و پس از چندین سال که در حوزه های درس آیات عظام شرکت کرد، به درجه اجتهاد نائل شد، سپس به زادگاه خویش بازگشت و به تبلیغ وارشاد مردم منطقه پرداخت. وی از افکار مترقی و آزادیخواهانه برخوردار بود و در جنبش مشروطیت با سید عبدالحسین لاری همکاری صمیمانه داشت و مردم را به طرفداری از سید و افکار او تحریک و تشویق می نمود و گویا با سید لاری مکاتباتی نیز داشته است. ایشان در سال 1332 قمری، پس از عزیمت به کربلای معلی ، در همانجا، چشم از جهان فروبست و در جوار روضه مقدسه حضرت سید الشهداء به خاک سپرده شد. از ایشان حداقل دو اثر به دست آمده است که یکی

ص: 244


1- شرح احوال حضرت آیت الله اراکی ، رضا استادی ، ص128؛ مهاجر الی الله ،ص 288 - 290.

از آنها را نوۀ ایشان به چاپ رسانده است(1)

در مورد همکاری علما و روحانیون مناطق گرمسیر واهالی آنجا با نهضت مرحوم سید در برخی منابع اشاراتی وجود دارد که بد نیست به آن اشاره ای بکنم، چون زادگاه این جانب را نیز شامل می شود:

در تاریخ جهانگیریه و بستک آمده است که: «پس از واقعه بستک ولار، بار دیگر اهالی تراکمه ، وراوی ، زنگنه ، بیخه جات ، بیرم و علامرودشت در سال 1328 قمری به ریاست حاج غلامحسین خان وراوی و سید حاجی بابا بیر می وتراکمه ..(2)از این سخن استنباط می شود که مردم علامرودشت ، در کنار سایر مردم منطقه ، در اطاعت از دستور مرحوم آیت الله لاری به بنادر وبستک حمله کرده اند و سپس همراه فرماندهان خود برای جلوگیری از حمله مستبدین به لار رفته اند و همچنین نشان می دهد که روحانیان منطقه بویژه جد اینجانب ، حجت الاسلام والمسلمین مرحوم میرزا محمد رفیع رفیعی علامرودشتی، همگام و همراه با سید لاری در تحریک و تشویق مردم به مبارزه علیه مستبدین شرکت داشته اند.

در تأیید این سخن اینجانب بارها از حجج اسلام آمیر عبدالوهاب کراماتی و آمیر فضل الله کراماتی و آمیر ضیاء کراماتی فرزندان مرحوم آقا میر ابوالحسن ، شنیدم که می فرمودند، جد شما ( مرحوم میرزا محمد رفیع) شاگرد مرحوم آقا میر بوده و در همه حال تابع دستورات و اوامر وی و در جریان

ص: 245


1- تاریخ و جغرافیای فال ، ص 45 - 46؛ مقدمه شرح منظومه استصحاب آقامیر؛ مقدمه صیغ العقود لاکثار القنود، راغب زاده فالی ، به قلم نویسنده این مقاله ، ص16 - 17.
2- تاریخ جهانگیریه و بستک، ص 322- 324؛ مقدمه صیغ العقود ولاکثار القنود، راغب زاده قالی ، به قلم نگارنده این مقاله، 21 - 22.

نهضت مشروطه و نهضت مرحوم سید لاری، همدوش با آقامیر در ترویج افکار و اندیشه های سید لاری می کوشیده است. شاید علما و فضلای دیگری نیز در منطقه علامرودشت، بیرم ، بیخه جات ، واشکنان بوده اند که همفکر وهمراه وهمراز با مرحوم سید بوده اند ولی در منابعی که فعلا در اختیارم بود، بیش از این مطالبی نیافتم، شاید برگزاری این کنگره باعث گردد اسناد و مدارکی یافت شود و چگونگی همکاری و همگامی عالمان و روحانیان منطقه گرمسیر وجنوب را با سید عبدالحسین لاری بیشتر روشن کند.

. عالم فرزانه وشهید راه اسلام، سید احمد دشتکی شیرازی، از وابستگان خاندان سید علی اکبر مجتهد فال اسیری، یکی دیگر از هواداران و دوستداران مرحوم آیت الله لاری در شیراز که مجاهدات و مبارزات وی مشهور است و زمانی که آیت الله لاری به شیراز آمد، همگامی وهمراهی فراوانی با مرحوم سید از خود نشان داد. وی پس از کشته شدن قوام الملک شیرازی و به دسیسه قوامیها، به ناحق کشته و شهید شد و بدن وی را سوزاندند وبه چاه ریختند و مرحوم سید در نامه ای شدید اللحن از این ماجرا یاد کرده است و بر قاتلان و کسانی که دستور کشتن وی داده بودند لعن کرد ، و پس از آمدن ظل السلطان به عنوان حاکم و والی به شیراز و دستگیری قاتلان این سید مظلوم، به حکم آیت الله لاری تیرباران و مجازات شدند.

سید احمد دشتکی به خاطر همین فداکاریها و مجاهدتها، ملقب به معین الاسلام گردید. او با انجمن اسلامی شیراز و انجمن انصار مرحوم سید لاری از نزدیک همکاری داشت و به قولی از اعضای برجسته انجمن اسلامی و انجمن ولایتی فارس بود. مرحوم شهید دشتکی در 1326 قمری/1286

ص: 246

شمسی / 1980 میلادی در شیراز و پس از جلسه ختم قوام الملک شیرازی به شهادت رسید(1)

5. عالم عارف مرحوم حاج علی آقا ذو الریاستین ، رئیس انجمن اسلامی شیراز و یکی دیگر از هواداران و پیروان سید لاری و فرزند معروف وفاعلیشاه فرزند مرحوم حاج آقا محمد مشهور به منور علیشاه، از مشروطه خواهان بنام ومخالف نفوذ بیگانگان در ایران بویژه انگلیسیها بوده که در هنگام قیام مردم شیراز علیه انگلستان، مردم را به دفاع از خاک وطن تشویق کرد و برای تشویق مردم اول خود، عمامه وردا را به کلاه و نیم تنه مبدل کرد. او سپس به نمایندگی مجلس شورای ملی رسید. و به عنوان رئیس انجمن اسلامی شیراز همکاری نزدیکی با سید لاری داشت و منزل وی جایگاه مخالفان حکومت بود(2)

در پایان لازم می دانم از فرزندان نامدار حضرت آیت الله لاری نیز اسمی ببرم، زیرا حق بزرگی به گردن مردم فارس و جنوب دارند، او هر یک از آنان منشأ خدمات گرانسنگی بوده اند که ریشه در انقلاب سید لاری دارد، مرحوم سید لاری چون چشمه جوشانی بود که نه تنها پس از مرگ خود، از میان نرفت که به مصداق (إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ) ، نسلی گسترده، پس از خود

ص: 247


1- انقلاب ایران ، براون، ص 564؛ تاریخ مشروطه ایران کسروی ، ص 546 - 547؛ روزنامه حبل المتین ، شماره 256 مورخ 16 صفر 1329 برابر 12 اسفند 1389 لارستان و جنبش مشروطیت ، ص124 - 125؛ دانشمندان و سخن سرایان، فارس ، 411/1 - 412؛ روزنامه انجمن اخوت ، شماره 5، ص6؛ کتاب آبی، 175/1.
2- کتاب آبی، در جلدهای 2 و 3 و 4 بارها از او نام برده شده : فارس و جنگ بین الملل ، ص 101 - 102؛ روزنامه حبل المتین ، شماره 210، ذی حجه 1325.

به جای گذاشت ، که از آبشخور زلال کوثر معرفت آنان هم اکنون نیز خطه فارس وجنوب و حتی حوزه های علمیه بر خوردارند.

گر چه جا داشت از یکایک آنان در این مقال سخنی به میان آید، اما از آنجا که آنان بی نیاز از این مقال ناچیز بوده و هستند و کتابها ورساله ها درباره شخصیت آنان جداگانه نوشته شده و کوشش من در این مقاله پرداختن به هوادران مرحوم سید از بیرون خانواده ایشان بود، از این رو تا کنون ذکری از افراد این خاندان به میان نیاوردم، اما در پایان این مقال دوست دارم به اختصار، از سه فرزند بزرگوار ایشان سخن به میان آورم، تا عرض ادبی به ساحت مقدسشان شده باشد.

1. آیت الله العظمی مرحوم آقا سید عبدالمحمد موسوی آیت اللهی ، مرجع فقیه عالی مقام و مجاهد نستوه وعالم متقی که آیتی بود در زکاوت و هوشمندی وقوت حافظه. علم ودانش گسترده وی مورد تأیید پدر بزرگوارش بود و در سالهای آخر عمر پدرش، در کنار وی بود و مدتی پس از مرگ پدر نیز در جهرم باقی ماند و تصدی امور دینی را به عهده داشت و به تدریس واقامه جمعه و جماعت می پرداخت. پس از چندی اهالی لارستان از ایشان دعوت کردند تا به لار بروند و جای خالی پدر را پر نمایند و ایشان نیز پذیرفت و به لار تشریف برد و به انجام وظائف دینی وافتا و تدریس و تربیت طلاب واقامه جمعه و جماعت و رسیدگی به امور مسلمانان مشغول گردید، تا اینکه بر اثر مخالفت با بدعتهای پهلوی از خدا بی خبر وفتوای صریح ایشان علیه کلاه پهلوی و حرمت آن و مخالفت با بی حجابی و مسائل دیگر ، دستگیر و در شیراز زندانی شده و پس از آزادی از زندان خانه نشین شد و چهل سال از

ص: 248

خانه خویش قدم بیرون ننهاد.

اینجانب زمانی که در شیراز تحصیل می کردم، به واسطه اینکه شاگرد فرزندان ایشان آقا سید احمد وآقا سید محمود آیت اللهی بودم، بسیار به منزل این عالم بزرگ و فرزانه می رفتم، وی بیش از نود سال داشت که در سال 1352 هجری شمسی چشم از جهان فروبست ودر شیراز وجهرم تشییع گردید و در بقعه پدر خویش برای همیشه آرمید(1)

فرزندان ایشان همگی از بزرگان علم وادب وفضل وهنرند بویژه حضرت آیت الله حاج سید عبدالعلی آیت اللهی امام جمعه محترم لارستان وحضرت آیت الله حاج آقا حسین آیت اللهی امام جمعه جهرم ومرحوم حضرت حجة الاسلام والمسلمین سید حسن آیة اللهی از اساتید ارزشمند حوزه علمیه شیراز وحضرت حجة الاسلام والمسلمین آقای سید محمود آیت اللهی از اساتید مبرز دانشگاه و حوزه علمیه در شیراز . فرزند دیگر ایشان حجت الاسلام والمسلمین آقا سید احمد آیت اللهی که امام جماعت مسجد شیشه گری شیراز و استاد حوزه علمیه شیراز بود چند سال پیش چشم از جهان فرو بستند.

2. آیت الله آقا سید علی اکبر آیت اللهی که در 1314 قمری در لار دیده به جهان گشود و نزد پدر بزرگوار و برادر ارجمندش دانش آموخت، سپس از محضر دامادشان حضرت آیت الله سید عبدالباقی آیت اللهی در شیراز دانش فرا گرفت و از پدر و برادر و مرحوم سید عبدالباقی اجازه اجتهاد دریافت کرد

ص: 249


1- طبقات اعلام الشیعه (قرن الرابع عشر)، 1049/1/3 ذیل ترجمه پدر بزرگوارش و اطلاعات شخصی اینجانب از افراد خاندان ایشان .

سپس اجازات اجتهاد از آیات عظام سید ابوالحسن اصفهانی، آقا ضیاء الدین عراقی ، حاج آقا حسین قمی، به نام ایشان صادر شد و خود در صف علما و مجتهدین بزرگ در آمد و رهسپار جهرم شد و چند سال آخر عمر پدر در کنار وی بود. پس از وفات پدر وهجرت برادرش به لارستان، وی متصدی امور دینی جهرم و نواحی اطراف شد و جایگاه پدر را پر نمود.

خطبه های تکان دهنده نماز جمعه ایشان در جهرم فراموش ناشدنی است. وی پس از عمری مبارزه با عوامل استبداد ومنحرفان وستمگران، در شب شهادت امام چهارم علیه السلام بر اثر سکته مغزی در سن 67 سالگی دار فانی را وداع گفت و به سرای باقی شتافت و پیکر وی پس از تشییع شکوهمند در جهرم در بقعه مزار پدرش به خاک سپرده شد.

ایشان در تیرماه 1340 برابر صفر 1381 در گذشت(1)

3. آیت الله سید علی اصغر موسوی رکنی (آیت اللهی) از عالمان پرهیزکار، فاضلی و اندیشمند و بزرگ لارستان که پس از مرگ پدر، همراه برادر بزرگ خود مرحوم آیت الله سید عبدالمحمد آیت اللهی، از جهرم به لار رفت و مقدمات علوم را نزد برادر خود آموخت ، سپس راهی نجف اشرف شد و نزد آیات عظام نجف تحصیلات خود را به پایان برد و به مقام اجتهاد نائل گردید و در همانجا با صبیه شیخ علی قوچانی ازدواج کرد و پس از آن به لارستان

ص: 250


1- کوکب فروزان نوشته حسن سیادت ، چاپ 1340 شمسی در شیراز در شرح حال این خاندان؛ بزرگان جهرم، ص 133، 142؛ دائرة المعارف تشیع، 261/1 ؛ گنجینه دانشمندان، 4/5 -5 و 9/7 ، طبقات اعلام الشیعه ، (قرن الرابع عشر)، 1049/1/3 ذیل ترجمه پدرش ؛ سلاله پاکان کریمی جهرمی ؛ مهاجر الی الله کریمی جهرمی ، ص 309-308؛ شرح حال رجال ایران با مداد ،137/6 ذیل ترجمه پدرش.

مراجعت کرد تا مسند پدر و برادر را پر نماید و به ارشاد و راهنمایی مردم لارستان بپردازد. ایشان نزد مردم لارستان وخطة جنوب فارس از احترام فوق العاده ای بر خورد دار بود و پس از عمری مجاهدت و ارشاد و تبلیغ در 57 سالگی بر اثر بیماری سرطان در سال 1374 قمری چشم از جهان فروبست و جنازه ایشان پس از تشییع در لار وجهرم در بقعه مزار پدر بزرگوارش به خاک سپرده شد. علت اشتهای وی به رکنی ، انتساب به جد اعلایشان مرحوم شاه رکن الدین است. هم اکنون فرزند ارجمند ایشان حجت الاسلام والمسلمین، آقا مجتبی موسوی لاری جای پدر را پر نموده و منشأ خدمات ارزشمندی به جهان اسلام است و همچنین دیگر فرزند ایشان از عالمان دین واهل علم وادب هستند(1)

ص: 251


1- طبقات اعلام الشیعه (قرن الرابع عشر)، 1577/1/4و1049/1/3-1050 ذیل ترجمه پدرش ؛ بزرگان جهرم ص 162؛ مهاجر الی الله کریمی جهرمی ، ص 310-209؛سخنوران نابینا ، ص 447 - 448.

کتابشناسی:

1. آیات الظالمین ، سید عبدالحسین لاری، شیراز، 1314 ق.

2. از باورد تا ابیورد خراسان، مظفر قهرمانی، شیراز ، 1335 ش.

3. اعیان الشیعة ، سید محسن امین، بیروت، 1406ق/1986م.

4. انقلاب ایران، ادوارد براون، ترجمه وحواشی احمدپژوه، تهران، 1338ش.

5. ایل قشقایی، پیمان 6. ایل ناشناخته ، عبدالله شهبازی ، تهران ، 1366 ش .

7.برگزیده قصاید، محمد تقی ملک الشعرای بهار ، جیبی، تهران،1342ش.

8. بزرگان جهرم ، محمد کریم اشراق، تهران، 1351 ش

9. بیانیه دفاعیه جنگ اول، سید عبدالحسین موسوی لاری، خطی .

10. پلنگ کوهستان ، آزما دارابی، خطی .

11. تاریخ استقرار مشروطیت در ایران ، حسن معاصر، تهران ، 1353ش .

12. تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، مهدی ملک زاده، تهران، 1363ش.

13. تاریخ بیداری ایرانیان ، ناظم الاسلام کرمانی، به کوشش: علی اکبر سعیدی سیرجانی ، تهران ، 1362 ش .

14. تاریخ جهانگیریه و بستک ، محمد اعظم بنی عباسیان ، بی جا،1339ش.

15. تاریخ دلگشای اوز ، حاج محمد هادی کرامتی، تهران ، 1344 ش.

16. تاریخ مشروطه ایران، احمد کسروی، تهران، 1351 ش.

17. تاریخ و جغرافیای فال ، سید عباس واعظی فالی ، شیراز، 1366 ش.

ص: 252

18. تاریخ یهود در ایران، حبیب لوی، تهران، 1339 ش .

19. التعلیقة علی المکاسب، سید عبدالحسین موسوی لاری، خطی .

20. خاطرات مستشار الدوله، به کوشش: ایراج افشار، تهران، 1362ش.

21. خاطرات و خطرات ، مهدی قلی خان هدایت مخبر السلطنه، تهران، 1361 ش .

22 - دانشمندان و سخن سرابان فارس، محمد حسین رکن زاده آدمیت، تهران، 1338 ش .

23. دائرة المعارف تشیع، جمعی از نویسندگان، تهران ، 1366 ش

24. دوحة الأحمدیة فی احوال دریة الزکیة، تألیف عبد الحمید مهاجری، خطی .

25. دیوان مذکرات نخستین دوره مجلس شورای ملی،

26. دیوان ملک الشعرای بهار، محمد تقی ملک الشعرای بهار، تهران، 1336 ش.

27. رسالة سؤال وجواب فقهی ، محمد علی اشکنانی، خطی .

28. روزنامه انجمن اخوت شیراز، معروف علی شاہ شیرازی، سال اول، 1326 ق.

29. روزنامه تایمز لندن، شماره 21909.

30. روزنامه حبل المتین، کلکته، سال 18 و تهران، شماره 210، 1325 ق و شماره 254، 1326 ف.

31. روزنامه دار العلم شیراز، میرزا عنایت الله دستغیب شیرازی، سال اول، 1327 ق.

32. روزنامه صور اسرافیل، شماره 26، تهران، 1361 قی به بعد .

33. روزنامه عروة الوثقی، شماره 2، 26 صفر 1327.

34. روزنامه فارس، فرصت الدوله شیرازی، سال اول، شیراز .

35. روزنامه لارستان ، م ورخ لاری، سال دوم به

ص: 253

بعد، تهران، 1330 1332 ق.

36. روزنامه مجلس دیوان مذاکرات نخستین دوره مجلس شورای ملی

37. سخنوران نابینا، علی اکبر سلیمی، تهران، 1343 ش.

38. سفرنامه سدید السلطنه کبابی، محمد علی خان سدید السلطنه کبابی، تهران، 1362 ش.

39. سلاله پاکان، علی کریمی جهرمی،

40. شجره طیبه (تلخیص گلشن حسینی)، عبد الحمید مهاجری، شیراز، 1370 ق.

41. شرح احوال حضرت آیت الله اراکی، رضا استادی، قم، 1376 ش .

42. شرح حال رجال ایران، مهدی با مداد، تهران، 1357 ش.

43. شرح منظومة استصحاب (خلاصة الافکار یا استصحاب منظوم)، میر ابو الحسن فالی، شرح شیخ محمود اقلیدی، قم، 1371 ش.

44. شهرستان جهرم، جلال طوفان، جهرم، 1351 ش.

45. صیغ العقود لاکثار القنود، سید ابوالحسن راغب زاده فالی، تصحیح سید علی اصغر شهیدی، ویرایش ومقدمه علی رفیعی علامرودشتی، قم در دست چاپ.

46. طبقات اعلام الشیعة (قرن الرابع عشر)، محسن آقا بزرگ طهرانی، مشهد، 1404ق.

47. علم الامام، محمد علی قاضی طباطبائی تبریزی، تبریز، 1390 ق / 1340 ش.

48. فارس وجنگ بین الملل، محمد حسین رکن زاد؛ آدمیت، تهران، 1357 ش .

49. قانون در اتحاد دولت و ملت، سید عبدالحسین موسوی لاری، شیراز، 1325 ق.

50. کتاب آبی (گزارش خفیه نویسان انگلیس در ایران، به کوشش: احمد

ص: 254

بشیری، تهران، 1363 ش .

51 . کتاب نارنجی (گزارش خفیه نویسان روس در ایران) ، به کوشش: احمد بشیری، تهران، 1367 ش .

52.کوکب فروزان، حسن سیادت، شیراز، 1340 ش .

53. گنجینه دانشمندان، محمد شریف رازی، تهران، 1352 ش.

54. لارستان و جنبش مشروطیت، محمد باقر وثوقی، قم، 1375 ش.

55. مذکرات مجلس شورای ملی، 4 صفر 1325.

56. معارف السلمانیة، سید عبدالحسین موسوی لاری، تهران، 1313 ق.

57. مؤلفین کتب چاپی فارسی و عربی، خان بابا مشار، تهران، 1340 ق.

58. مهاجر الی الله سیری در زندگینامه مجاهد بزرگ آیت الله العظمی سید عبدالحسین موسوی لاری)، علی کریمی جهرمی، قم، 1376 ش .

59. نقش روحانیون در قیام ضد استعماری مردم جنوب ایران، سید محمد حسن نبوی، بوشهر، 1373 شن.

60. نهضت آیت الله سید عبدالحسین موسوی لاری و اثرات آن بر منطقه جویم (مقاله کنگره بزرگداشت ایشان)، کرامت الله تقوی، 1377ش.

61. واقعات اتفاقیه در روزگار، محمد مهدی شریف کاشانی، به کوشش: منصوره اتحادیه النظام مافی) و سیروس سعدوندیان، تهران، 1362 ش.

62. وقایع اتفاقیه (گزارشهای خفیه نویسان انگلیس) ، به کوشش: علی اکبر سعیدی سیرجانی، تهران، 1362 ش.

63 . ولایت فقیه زیر بنای فکری مشروطه مشروعه (سیری در افکار و مبارزات سید عبدالحسین موسوی لاری)، سید محمد تقی آیت اللهی، تهران، 1363 ش .

ص: 255

ص: 256

ص: 257

ص: 258

آسیب شناسی ظلم در اندیشه آیت الله لاری

اشارة

آسیب شناسی ظلم در اندیشه آیت الله لاری

دکتر سید محمد تقی آیت اللهی

ص: 259

ص: 260

خلاصه

بررسی تحقیقی زندگانی مرحوم آیت الله العظمی سید عبدالحسین الاری نشان می دهد که ظلم ستیزی بارزترین ویژگی شخصیتی او بوده است . مقاله حاضر به بررسی مبانی فکری و تربیتی او در این زمینه می پردازد وروش شناسی اعتماد پذیر وی در آسیب شناسی ظلم وجامع نگری اش به این معضل بزرگ جوامع اسلامی را تبیین می نماید. او با مداقه موشکافانه در آیات قرآن کریم و سنت معصومین علیهم السلام ، ظلم را بزرگترین آسیب اجتماعی می داند و با نشانه شناسی آن به ارتقاء فرهنگ ظلم ستیزی در جوامع اسلامی می پردازد، که در نوع خود بی بدیل بوده و مسئولیت آفرین است . آن مرحوم تصویر روشنی از سیمای ستمکاران را در قرآن وسنت ترسیم می کند، فریبکاریهای ظالمان را تبیین وشگردهای آنها را روشن می نماید و با ادله شرعی ثابت می کند که ستمکاران از شمول رحمت ، بخشایش و شفاعت الهی خارج هستند. او بنیاد نظری و اعتقادی را با برخورد خرد و کلان به این آسیب بزرگ اجتماعی و راهکارهای رویائی با آن را فراهم می آورد که به پیشگیری از ظلم و استبداد هم در بعد فردی، هم در بعد خانواده و هم در بعد اجتماعی وسیاسی منجر می گردد. این مقاله با بررسی پیشامدهای زمان او وموضعگیری هایش در برابر ستمکاران عصر روش کاربردی و کارآی او را

ص: 261

تحلیل نموده و به ترسیم شیوه های مجربانه مبارزاتی او می پردازد. اعمال راهکارهای پیشنهادی او در این زمینه، که از تعمیم پذیری زمانی و مکانی بر خوردار بوده و از قرآن وسنت نشأت گرفته است راهگشای جوامع اسلامی امروز در ریشه کنی این آسیب بزرگ خواهد بود.

پیشگفتار

اندیشه مدون مرحوم آیت الله العظمی سید عبدالحسین لاری (که از این پس برای رعایت اختصار «سید» به کار می رود) در آسیب شناسی ظلم در کتاب «آیات الظالمین» از تألیفات ارزشمند او مطرح شده است. گر چه در آثار دیگر او نیز به ضرورت این نکته بارز است. این کتاب در سال 1314 هجری قمری (1275 هجری شمسی /1897 میلادی)، یعنی تقریبا ده سال پیش از آغاز نهضت مشروطیت و در اوج استبداد قاجار، با چاپ سنگی به چاپ رسیده است. در این اثر به نگارش ترجمه ای از آن وتبویب مطالب او می پردازیم و آنگاه موارد بارزی را از شیوه کاربردی او در ظلم ستیزی با استفاده از رویدادهای زمان او شرح می دهیم.

ص: 262

مقدمه

ستایش خدایی را سزاست که در مقام بخشایشگری ورحمت ، بخشنده ترین بخشایشگران است و در مقام کیفر و مجازات ، شدید ترین انتقام گیرندگان و در مقام کبریایی و عظمت ، بزرگترین بزرگواران بوده و از ستمکاران به زودی انتقام می گیرد.

به روزگار فتنه ورنج واندوه در آمده ایم. روزگاری که از غیبت کبرای امام مهدی ( علیه السلام )، دیر زمانی می گذرد. آثار و احکام پیامبران وامامان علیهم السلام ونائبان و جانشینان امام زمان ( علیه السلام )، از میان رفته است. امر به معروف و نهی از منکر ، به بوته فراموشی سپرده شده و از میان جامعه رخت بر بسته است. مردم ، در دنیا دوستی ، بسیار سختکوش شده اند. ارکان و اساس کار در دست قدرت کفار وگناهکاران و دروغگویان وستمکاران قرار گرفته است و اینها بر مرکب کارها سوارند. شاهد راستین از کلام خدا را می بینیم که :

(فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيًّا)«سپس، قومی جانشین آن مردم خدا پرست شدند که نماز را ضایع گذارده وهوای نفس را پیروی کردند و اینها به زودی ( کیفر) گمراهی را

ص: 263

خواهند یافت». (مریم / 59)

(فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُوا الْكِتَابَ يَأْخُذُونَ عَرَضَ هَذَا الْأَدْنَى وَيَقُولُونَ سَيُغْفَرُ لَنَا)«پس از آنکه پیشینیان آنها در گذشتند، اخلاف و بازماندگانشان ، که وارث کتاب آسمانی شدند (خدا و آخرت را فراموش کرده)، ومتاع پست دنیا را گزیدند، (وهر گناه که کردند) گفتند: ما بخشیده خواهیم شد». (اعراف / 169)

این عوامل، یعنی طول غیبت کبری، محو آثار شریعت اسلامی، ترک امر به معروف و نهی از منکر، سختکوشی مردم در دنیا دوستی و بالاخره حاکمیت کافران و ستمکاران ، موجب بروز ظهور ستم وجور بیش از حد و اجحاف بی اندازه در سراسر شهرها و استانها و درودشت گردیده است ، که «لا یحده قلم ولا یبقی ببیانه رقم» ، نه حدی بر آن متصور است و نه قلم را یارای رقم زدن آن می باشد.

اینگونه ستم وجور بیش از اندازه واحجاف همگانی به مصداق : «الناس علی دین ملوکهم» مردم بر آئین فرمانروایان خود هستند. از پادشاهان و فرمانروایان جامعه ناشی می شود و از آنها نشأت می گیرد. فرمانروایان ومردم، گناه وستم را آئین وشعار خود ساخته، و آن را روا و نیکو پنداشته وگمان برده اند که راه و روش اسلامی پیش گرفته و در مسیر خرد راه می پیمایند. آنها ، از مسلک های ساختگی و دروغین ، که با مذهب راستین عدل اسلامی در تضاد هستند، پیروی می کنند و در مقابل اسلام با فریبکاری به القاء

شبهات ناروا دست می زنند.

بنابراین، ضروری است تا به زدودن این پرده های فریب از اذهان

ص: 264

عمومی بپردازیم و در این راه، نیکوترین روش آن است که با آزاد اندیشی، عقل سلیم انسانی را به کار گیریم و به کتاب خدا (قرآن) و عترت پاک محمد مصطفی صلی الله علیه وآله ، باز گردیم و مضمون «حدیث ثقلین» را به گوش جان بنیوشیم که پیامبر بزرگ اسلام صلی الله علیه وآله فرموده است:

«انی تارک فیکم الثقلین ، ما أن تمسّکتم بهما لن تضلوا بعدی أبداً ، کتاب الله وعترتی اهل بیتی ، وانهما لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض»، من دو چیز گرانبها در میان شما جانشین می گذاریم، که مادام که با آن دو تمسک جوئید هرگز پس از من گمراه نمی شوید. یکی کتاب خدا ویکی عترتم، اهل بیتم را، و این دو چشم بهم زدنی از یکدیگر جدا نمی شوند، تا در کنار حوض (کوثر) بر من در آیند».

همه براهین قطعی و عقلی و مندرجات گویا وروشن قرآن واحادیث ، این حقیقت را بیان می دارند که: هرگونه پیشرفت یا پسگرایی، نیکبختی یا بدبختی ، نیکی یا بدی ، خوشی یا ناخوشی، پایداری یا ناپایداری، از نزدیکی یادوری از مرکز نیکی وبدی ، نور و تاریکی، زیبائی وزشتی ونقص وکمال حاصل می گردد. پیشرفت، نیکبختی ، نیکی و پایداری امور، همه از نزدیکی به سرچشمه نیکی و نور و نکوکاری و عدل پدید آمده و به سر منشأ عدل وکمال باز می گردد و بدان منتهی می شود و رستگاری جاودان و بهشت سرمدی را برای انسان به ارمغان می آورد. نیز، هرگونه پسگرایی، بدبختی و تیره روزی ، بدی و ناپایداری ، از نزدیکی به مبدأ ستم و زشتی و شر ونقص حاصل می شود و اینان به مرکز شرارت وستم ونقص منتهی گردیده و در نتیجه جاودانگی در عذاب دردناک الهی ودوزخ را به همراه دارند. شرافت و کمال انسانی. تا

ص: 265

والاترین قله آن، به اکتساب صفت عدل در انسان وابسته است و تیره روزی وسقوط انسان و زیانکاری این جهانی و آن جهانی او، نیز از ستم پیشگی فرد ریشه گرفته و به جرم وجور وابسته است.

در اثبات این نظریه، دلائل فراوانی وجود دارد که در اینجا به ذکر پاره ای بسنده می کنیم :

1۔ عقل مستقل انسان، ستمکاری و جور را، در میان همه گناهانی که از انسان سر می زند، زشت ترین و ناپسند ترین کردار می شمارد وضرورت عقلی، ستمکاری را از همه گناهان بزرگ، حتی کفر و ارتداد، ناخوشایندتر می داند.

2۔ خدای بلند مرتبه ، بر هیچیک از انواع کفر و ارتداد، مجازات دنیوی به اندازه مجازاتی که برای محاربه (که از اقسام ظلم و جوری است که معمول و متداول در میان ستمگران این زمان است) تعیین کرده است، مقرر نفرموده است.

محاربه با مسلمانان، بنا به فتاوای فقهای اسلام عبارت است از «تجرید سلاح لإخافة مسلم» یعنی «اسلحه کشیدن به جهت ایجاد رعب و ترس در میان مسلمانان». خدای متعال درباره مجازات محارب در قرآن کریم تصریح فرموده اند:

(إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَادًا أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلَافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذَلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ) .

«همانا کیفر کسانی که با خدا و پیامبر سر جنگ دارند و در زمین فساد

ص: 266

می کنند این است که به سختی کشته شوند یا به دار آویخته گردند، یا دست و پای آنها معکوس بریده شود و یا تبعید ویا نفی بلد گردند. این کیفر دنیای آنهاست و برای آنها در آخرت عذابی بزرگ خواهد بود». (مائده /33)

3- بنا به آیه شریفه:

(فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِينَ هَادُوا حَرَّمْنَا عَلَيْهِمْ طَيِّبَاتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَبِصَدِّهِمْ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ كَثِيرًا).

پس به جهت ظلمی که یهود (درباره پیغمبران وعیسی ودر حق نفس خود کردند وهم بدین جهت که بسیاری مردم را از راه خدا باز داشتند، ما نعمت های پاکیزه خود را که بر آنان حلال بود حرام کردیم». (نساء/160)

نیز آیه مبارکه: (فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ) .

پس هر کس به خوردن آنها محتاج شود، در صورتیکه به آن تمایل نداشته و از اندازه سد رمق نیز تجاوز نکند، گناهی بر او نخواهد بود که به قدر احتیاج صرف کند». (بقره /173)

در گرسنگی مفرط، همه خوراکهای حرام بر تمام مکلفین ، حتی بر کفار و گناهکاران ، مباح میشود به جز بر باغی(1) و متجاوز که ستم روا می دارند و خداوند چیزی از خبائث (ناپاکیها) را افزون بر طیبات (پاکیها) بر ستمکاران مباح نکرده است.

ص: 267


1- بغی بمعنی ستم کردن و از حد در گذشتن است و باغی اسم فاعل آن وبغات جمع آن می باشد . آنهایی که در جامعه منظمی که زمامدار لایقی دارد و بحق است، توطئه کنند و فتنه ایجاد کنند ، «باغی» می گویند. قرآن می فرماید : مسلمین ، همه باید با اهل بغی بجنگند، تا به امر خدا و فرمان دین باز گردند . (فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِيءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ) (حجرات / 9).

هم چنین، علاوه بر آنچه که از آیه محاربه ، بهره گرفتیم، از این آیه استفاده می شود که: باغی ومتجاوز مهدور الدم هستند. اینها خونشان هدر است و از جمله نفوس محترمه ای که حفظ آنها واجب باشند، نیستند . باغی و متجاوز حرمت جانی در اسلام نداشته و خونشان را ارزشی نیست.

4 - از متن آیه شریفه :

(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالْأَذَى كَالَّذِي يُنْفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَلَا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ).

ای کسانیکه ایمان آورده اید ، صدقه های خویش را، چون آنکس که مال خویش بر پای مردم انفاق می کند و به خدا و روز جزا ایمان ندارد ، به منت واذیت باطل مکنید». (بقره /293)

و تفسیر آیه :(قَالَ أَلَمْ نُرَبِّكَ فِينَا وَلِيدًا وَلَبِثْتَ فِينَا مِنْ عُمُرِكَ سِنِينَ) .

«(فرعون) گفت : مگر وقتی نوزاد بودی ، ترا نزد خویش پرورش ندادیم وسالها از عمرت را میان ما به سر نبردی».(شعراء / 18)

وهم چنین تفسیر آیه : (وَقَدِمْنَا إِلَى مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَنْثُورًا) .

«و به آن عملها که کرده اند پردازیم و آنرا غباری پراکنده کنیم»(فرقان /23)

چنین استفاده می شود که: منت، اذیت، آزار ، ستم وجور سبب می شود تا همه اعمال نیک و عبادات انسان تباه شود و نابود گردد. هم چنین این آیات گویا و محکم قرآن بما می فهمانند که ستم وجور، از همه گناهان، حتی کفر

ص: 268

وارتداد، در تباهی اعمال انسان مؤثرترند، چنانکه خداوند فرموده است: (الْكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ).

5 - قرآن کریم و سنت معصومین علیهم السلام ، در هیچ مورد، برای اراده به کفر و تمایل به کافران داشتن و خشنودی از آنها، بدون آنکه شخص کافر شود، مجازات و کیفری تعیین نکرده اند، در حالیکه در مورد ستم و ظلم چنین مطلبی صادق نیست.

در قرآن کریم وسخنان گهربار ائمه معصومین علیهم السلام، به آیات و احادیث فراوانی بر می خوریم که حتی اراده به ستمکاری و تمایل به ستمگران و دوستی با آنها و خشنودی از عمل ظلم وستم، بدون آنکه انسان عملا مرتکب ظلم شود را معادل ستمکاری قرار داده اند. تمام احکام و مجازات ستمکاری را برای آن قائل شده اند.

در همین رابطه، قرآن کریم می فرماید:

(تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ) .

« این سرای آخرت را برای کسانی قرار داده ایم که در زمین سرکشی وفساد نخواهند و عاقبت ویژه پرهیزکارانست». (قصص /83)

در آیه دیگری از قرآن، چنین می خوانیم:

(وَلَا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ)

به کسانی که ستم کرده اند، متمایل مشوید که جهنمی می شوید.» (هود /113)

و درباره منع همنشینی با ستمکاران ، در قرآن به این آیه بر می خوریم:

ص: 269

(فَلَا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ)

از پس یاد آوردن ، با گروه ستمکاران منشین» (انعام /68)

6- هیچیک از گناهان بزرگ، حتی کفر و ارتداد هم، در سنت معصومین علیهم السلام و آیات قرآن، به اندازه ستم وجور مورد نکوهش، نفرین و لعن قرار نگرفته است.

فراوانی آیات و احادیث در نکوهش ستم وجور و تأکید این دو منبع عظیم، که گنجینه های وحی الهی هستند، بر دوری جستن از آن، حساسیت موضوع را نشان می دهد و خطر ستمگری را در دیده هایمان مجسم می سازد . این همه تأکید که در آیات بلیغ قرآن واحادیث نبوی صلی الله علیه وآله به مبارزه با ستم وکیفر تلخ و آتشین ستمکاران شده است و شدت مجازات بیدادگران که در مفاهیم اسلامی به روشنی بیان گردیده اند، هرگونه ابهامی را از اذهان آدمی پاک کرده و راه هرگونه فریبکاری را بر ستمگران می بندد.

در اینجا در حدود چهار صد آیه از آیات روشن الهی را که با صراحت بر زشتی ظلم وستم تکیه دارد آوردیم (1)و بدان وسیله این نظریه را که ظلم و جور و جرم از میان همه گناهان از کوچکترین آنها گرفته تا بزرگترین اشان که کفر است زشت تر و بد سرانجام تر است و جزا و سزای آن نیز سخت تر و شدیدتر است را به اثبات رساندیم.

سیمای ستمکاران در سنت معصومین:

در سنت نبوی و عبارات صریح و روشنی که در کلام گهربار امامان

ص: 270


1- مؤلف محترم در متن رساله همه این آیات را آورده اند که در مجموعه رسائل فارسی چاپ شده است.

معصوم دیده می شود همین حقیقت و نظریه قرآنی را نیز اثبات می کند که از نظر تعداد و تأکید چند برابر قرآن روایت نقل شده است و در اینجا با رعایت اختصار به ذکر برخی از آنان می پردازیم :

هر که بنا حق سرکرده جماعتی شود و بر ایشان استیلا یابد حقتعالی او را در کنار جهنم به ازاء هر روزی هزار سال بدارد و چون محشور شود دستهایش در گردنش بسته باشد پس اگر به امر خدا در میان ایشان عمل کرده باشد خدا او را رها کند و اگر برایشان ظلم کرده باشد او را بجهنم اندازد و فرمود که هر فرمانروایی که مردم را ممنوع سازد از آنکه مردم کارهای خود را به او عرض کنند خدای متعال در قیامت حاجات او را بر نیاورد و اگر چیزی به رسم هدیه بگیرد چنانست که از غنیمت دزدی کرده است که بدترین دزدیهاست واگر رشوه بگیرد چنانست که به خدا شرک آورده باشد.

و در روایت آمده است که خداوند به پیامبری وحی کرد که برو به پادشاه جبار مملکت بگو که من ترا پادشاه نکرده ام که خون مردم بریزی ومالهای ایشان را بگیری بلکه برای این ترا پادشاه کرده ام که صداهای مظلومان را از من بازگیری همانا که مجازات ستمهائیکه بر ایشان رفته است نمی کنم هر چند که کافر باشند.

از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام روایت شده است که ظالم، باور او بر ظلم و کسی که راضی بر آن ظلم باشد هر سه در گناه شریکند و هر که بر کسی ظلم کند خدای متعال کسی را بر انگیزد که چون آن ظلم را بر او یا بر فرزندان او بکند. هر که حق مؤمنی را حبس کند حقتعالی در قیامت او را پانصد سال بر پا بدارد تا آنکه از عرقش رودخانه ها جاری شود و منادی ندا کند که این است

ص: 271

ظالمی که حق خدا را حبس کرده پس چهل روز او را سرزنش کنند سپس او را به دوزخ ببرند.

حضرت صادق علیه السلام ؟ فرموند: برای هر کسی که از این امت اعتقاد به امامت داشته باشد امید رستگاری دارم مگر به سه کس 1- قدرتمندی که به رعیت ستم کند 2- کسی که در دین بدعت کند 3- کسی که آشکارا گناه فسق کند.

خاتمه

اشارة

چنانکه دیدیم در هر یک از آیات قرآن کریم وسنت متواتر دلائل کافی وقطعی وجود دارند که ستم وجور سرانجامی بدتر و کیفری شدیدتر و سخت تر از همه گناهان ، از کوچکترین تا بزرگترین آنها که کفر است دارد. هم چنین این متون ارزشمند هرگونه فریبکاری وابهامی را که دستاویز ستمگران، ستم پیشگان ، بدکاران و نابکاران و مجرمان بیخرد وفریبکار گردیده است می زداید.

موجبات فریبکاری ستمگران

ابهامات و شبهاتی که موجبات فریبکاری ستمگران نابخرد شده است را بدین گونه می توان خلاصه کرد:

1- تخصیص آیات و احادیث در مذمت ستمکاران غیر مسلمان : ستمگران مسلمان نما که بر جامعه اسلامی فرمانروایی می کنند می پندارند که آیات واحادیث فوق که در مذمت وکیفر ستمکاران بیان شده اند به ستمکاران غیر مسلمان اختصاص دارد. باید توجه داشت که این متون کلی هستند و دلائل

ص: 272

فراوان و برهان قاطع بر رد عقیده ستمگران وجود دارد و مقید بودن این آیات واحادیث را به ستمگران مخالف امر دین نفی می کند. خطابهای شفاهی قرآنی واحادیث نبوی هرگز ظلم وستم را به مخالفین امر دین اختصاص نداده اند . چه، در زمان نزول آیات و صدور احادیث مخالف امر دین وجود نداشته واختصاص دادن آن خطابها به کسانی که بعد به وجود می آیند ناوارد وجنبه عمومی ندارد و این موضوع با قاعده بلاغت وحکمت کلام بلیغ خداوندی ورسول گرامی او سازگار نیست.

به علاوه، از متونی که درباره ستمگران شیعی نما (به اصطلاح شیعه) وارد شده است همان حدیث آخری است که مرحوم مجلسی از حضرت صادق علیه السلام ما نقل می کند. در این حدیث حضرت صادق علیه السلام صریحا امید رستگاری و نجات را برای ستمگری که در امت اسلامی و جامعه شیعی باشد نفی می کنند ولو چنین کسی اعتقاد به امامت هم داشته باشد. حضرتش میفرماید:

برای کسی که از این امت اعتقاد به امامت داشته باشد امید نجات رستگاری دارم مگر سه کس 1- صاحب استیلایی که به رعیت (به شهروندان خود ظلم کند 2- کسی که در دین بدعت گذارد 3- و کسی که آشکارا فسق کند.

2- از همکاری با ستمگران در امور مباح : فریبکاری دیگری که ستمگران برای توجیه ستم پیشه گی خویش به کار می برند این است که: دین در همکاری با ستمگران در امور حرام وأمور مباح تفاوت قائل شده است، چه همکاری با ستمگران را در امور حرام، حرام شمرده و در امور مباح، روا

ص: 273

دانسته است.

در متون اصیل دینی وفتاوای فقهاء عالیقدر دلیل کافی و قاطع بر رد این سخن وجود دارد. حتی در برخی از آنها متون و مطالب بسیار صریح وروشن در ناروایی ورد این گونه اندیشه و طرز تفکر وجود دارد.

علاوه بر آنکه عقل سلیم ، که رهنمایی نیکو برای انسان است، این سخن را به هیچ روی روا نمی دارد ، شریعت اسلامی نیز، به طور مطلق ، هرگز در پاری ستمگران وظالمان، در امور مباحی چون در زندگی، بنائی، بنای منزل و امثال آنها و یا امور حرام تفاوتی قائل نشده است. چه، پاری ستمگران در همین امور مباح نیز به یاری آثم وعدوان انجامیده و از این چنین همکاری هم در شرع اسلام نهی شده است. چه، اگر همه خیاطان (دوزندگان جامعه برای ستمگران در زندگی نکنند و معماران وینایان برایشان منزلی بنا نکنند اینان فاقد لباس و پوشاک و مسکن مانده و از جامعه منزوی می شوند و به ناچار از ستم پیشگی و نابکاری دست خواهند کشید.

مثلا احراز مقام وزارت و مشاورت ستمگران را داشتن به خاطر اهمیت شغلی که دارد از دوزندگی کردن برای آنها به ستمکاری نزدیک تر است، ولی این امر موجب نمی شود که حرمت و ناروایی یاری آثم وعدوان را به روایی وجواز واباحه تبدیل کند بلکه ممکن است که منع حرام را به منع منکر تبدیل نماید. بدین معنی که نهایت تفاوت میان مقدمات ویاری ها، نزدیکی و دوری اثم وعدوان است که همگی حرام می باشند.

اثم وعدوان منهی آن است که بعد بعضی از آن کمک ها را باعث می شود که نوع همکاری از حرام به کراهت شدید برگردد چنانچه فتاوای مشهور بر

ص: 274

این مطلب در باب معامله با ستمگران دلالت دارد، اگر چه نصوص به طور مطلق از هر گونه یاری وهمکاری ستمگران را در مباحات و حتی در واجبات نهی می کند، همچنانکه متون قدیمی اسلامی بر این حقیقت دلالت دارند و از آن جمله روایت صفوان جمال و غیره است که مجلسی در کتاب حلیه المتقین نقل فرموده است .

از یکی از بزرگان دین نقل می شود که: خیاطی از او سؤال کرد که من خیاط خانه سلطانم آیا به این وسیله از یاران ستمگران به حساب می آیم؟ فرمود: آری حتی کسی که به تو سوزن ووسائل دوزندگی نیز می فروشد در گروه یاران ستمکاران قرار می گیرد و اما تو خود از ستمگران به شمار می آیی .

علاوه بر اینها، حتی اگر برای چاره جویی و خلاصی یافتن از حرمت کمک به ستمگران به مباح موجب پاری ستمگری شود از جهات مختلف چاره ای وجود ندارد و عمل حرام است.

همچون رکاب داری ستمگران را داشتن و دوستی بقاء ایشان را داشتن ومودت لمن حارب الله ورسوله را داشتن و هرگونه سازشکاری با اشرار نمون و ترک نهی از منکر وامر به معروف و غیره به جهات فراوان حرام است. چنانکه در باب امر به معروف و نهی از منکر می خوانیم:

«ما قدست امة لم یوخذ لضعیفها من قویها بحقه غیر متعتع»

خداوند به شعیب پیامبر وحی فرمود:

«انی معذب من قومک مائة ألف ، أربعین ألف من شرارهم ، وستین ألف من خیارهم ، فقال : یا رب هؤلاء الاشرار فما بالاخیار ؟ فأوحی الله تعالی داهنوا أهل المعاصی ولم یغضبوا لغضبی».

ص: 275

در تفسیر صافی در تفسیر آیه شریفه (فَتُوبُوا إِلَى بَارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ) (سوره بقره / 54) آمده است:

امر الله تعالی غیر عابدی العجل من بنی اسرائیل وهم الاثنی عشر الفأ ان یخرجوا علی بقیة السنه مائة الف العابدین العجل شاهرین السیوف ویقتلوهم کفاره عبادتهم العجل فی ایام معدوده فاستسلم المقتولون فقال القاتلون نحن اعظم مصیبه منهم نقتل ابنائنا وابنائنا واخواننا وقراباتنا ونحن لم نعبد فقد ساوی بیننا وبینهم فی المصیبته فاوحی الله انی موسی یا موسی الی انما امتحنتهم بذلک لانهم ما عتزلوهم لما عبد والعجل ولم یهاجروهم ولم یعادوهم علی ذلک

مرحوم صدوق در امالی نقل میفرماید:

«ان الله لیعذب الجعل بحبس المطر اذا کانت فی محله الفساق وکان لها طریق الی الخروج» . إلی غیر ذلک مما لا یعد ولا یحصی فی باب الامر بالمعروف والنهی عن المنکر

از جمله اشعار حکمت آمیز شیخ العارفین بهاء الدین عاملی (شیخ بهائی) که میفرماید:

نان و حلوا چیست دانی ای پسر *** قرب سلطان است زان قرب الحذر

می برد هوش از سر واز دل قرار *** الفرار از قرب سلطان الفرار

قرب سلطان آفت جان تو شد *** پای بند راه ایمان تو شد

حیف باشد از تو ای صاحب سلوک *** کاین همه نازی به تعظیم ملوک

جرعه ای از بحر قرآن نوش کن *** آیه لاترکنوارا گوش کن

3- وجوب اطاعت سلطان: یکی دیگر از فریبکاریهای ستمگران به اصطلاح

ص: 276

اصطلاح مسلمان دستاویز قرار دادن عباراتی نظیر این عبارت است:

«طاعة السلطان واجبه ومن ترک طاعة السلطان فقد ترک طاعة الله ودخل فی نهیه ولا تلقوا بأیدیکم إلی التهلکه والسلطان ظل الله فی الأرض وأمثال ذلک .»

که آنرا به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نسبت می دهند. این عبارت مخالف ومعارض با آیات روشن وگویای کتاب و سنت نبوی است. به هر حال به خاطر شذور در حدیث باید از روی قواعد وضوابط علم حدیث نقلی) و برهانهای عقلی وترجیح سند ودلالت مطلب را طرح نمود و فرمایشات معصوم و متون صریح و روشنی که راهگشای ما در کشف حقیقت است را با دقت مورد نظر قرار داد .

معصوم می فرماید: «خذ بما اشتهر بین اصحابک واترک الشاذ النادره .

از طرف دیگر بنا به قاعده ای که معصوم در قبول ورد هر حدیث ارائه

فرموده اند که:

«کلما وافق کتاب الله فخذوه وکلما خالف کتاب الله فذروه فاطرحوه ولم نقله»

این حدیث به خاطر مخالفت با کتاب و سنت رد می شود و یا بواسطه ضعف سند یا جمع به تقیه و ضرورت زمانی حمل می گردد و با به کارگیری عقل و نقل از نحوه عمو میت واطلاق آن سلطان در این حدیث به سلطان عادل منحصر و محدود می گردد و سلطان عادل پیامبر و امام می باشند.

4- بخشایش همگانی الهی: مجرمین و ستمگران نادانسته برخی از آیات قرآن را دستاویز قرار داده و بدون توجه به موارد و شرایط آیه آنرا تعمیم می دهند. از جمله آنها این آیه شریفه است:

(إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَنْ يَشَاءُ)

ص: 277

(نساء/48)

و چنین پندارند که هر عملی غیر از شرک را خداوند می بخشد و حال آنکه معنی شرک را نیز محدود و منحصر به شرک در وحدت می دانند. شرک دارای مراحلی است. هر عمل نادرستی که از انسان سر می زند وهر کرداری که انسان مخالف دین و دستور خدا انجام می دهد خود نوعی از شرک (شرک در اطاعت) است، گرچه ممکن است شرک در وحدت نباشد. این اشتباه و فریبکاری از آنجا ناشی می شود که اینها تنها شرک در وحدت را غیر قابل بخشش می دانند و حال آنکه آیه شریفه شرک را عمومیت داده است و به طور کلی و بدون هیچ گونه قید و شرطی در نظر گرفته است ، پس شرک در اطاعت را نیز شامل می شود. از این رو هر گناهی وهر خلافی خود نیز نوعی شرک به حساب می آید. از طرف دیگر کتاب خدا و سنت پیغمبر بخشایش الهی را ویژه مؤمنان و شیعیان می دانند و از این پس به ویژگیهای شیعیان و مؤمنان خواهیم پرداخت.

5- امید به رحمت الهی: از اشتباه کاریها و فریبکاریهای دیگری که ستمگران می کنند این است که خداوند فرموده است از رحمت من مأیوس نشوید که همه گناهان را می آمرزم.

(قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا) (زمر/53).

بررسی آیات قرآنی وسنت نبوی که به حد تواتر رسیده است نشان می دهد که ستمگران در محدوده بخشایشی که خداوند در این آیه بدان اشاره میفرماید قرار نمی گیرند و بخشایش خداوند شامل حال آنها نمی شود واز

ص: 278

طرف دیگر گناهان انسان تحت شرایطی آمرزیده می شوند که از آن جمله این است که حقوق مردم در آنها در میان نباشد و خدا می فرماید:

«وعزتی وجلالی لا یجوز فی ظلم ظالم». .

6- تعمیم اجر وثواب : ستمکاران بدون در نظر گرفتن شرایط عمومی وکلی اجر وثواب با تمسک به برخی از آیات واحادیث فریبکاری کرده و خود را اهل نجات و رستگاری می پندارند.

از جمله به این قبیل آیات تمسک می جویند:

(قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ) (مؤمنون/1-2).

«همانا اهل ایمان به پیروزی و رستگاری رسیدند(1) آنانکه در نماز خاضع وخاشع هستند(2) و آنانکه از لغو وسخن باطل اعراض واحتراز می کنند و آنانکه زکوه مال خود را به فقرا می دهند(4) الی آخر».

ویا حدیث: «الصلوة عمود الدین أن قبلت قبل ما سواها وان ردت رد ما سواها ولکل شیء ثمن وثمن الجنة الصلوة». .

ونیز فضائلی را که در نماز شب واقامه جمعه و جماعت وصلوات و ... وجود دارند را تعمیم داده و خود را مورد این رستگاری و فضیلت قرار می دهند.

در این موارد، نخست باید توجه داشت که اجر وثواب دارای شرایط عمومی هستند و کسانی که فاقد این شرایط باشند از کسب آن بی بهره اند واین شرایط در توحید و اسلام و ایمان داشتن خلاصه می گردد. از طرف دیگر باید توجه داشت که آیات قرآنی هر یک همدیگر را تأیید می کنند و با هم هماهنگ هستند و در فهم آنها و شرایط و موارد وتبیین آنها باید به دیگر آیات رجوع کرد .

ص: 279

از این روست که خداوند در آیه دیگری می فرماید: (إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ) (مائده / 27). وبدینگونه پذیرفتن اعمال را تنها به مؤمنان و متقیان اختصاص می دهد و بدانها منحصر می داند.

و در بیان ویژگیهای مؤمنان در آیات 1 - سوره انفال چنین می فرماید :

(إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ أُولَئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ دَرَجَاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَمَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ).

«مؤمنین تنها کسانی اند که وقتی یاد خداوند به میان می آید دلهایشان از ترس می تپد و وقتی آیات او برایشان تلاوت می گردد ایمانشان زیادتر می شود و بر پروردگار خود توکل می کنند. همان کسانی اند که نماز بپا داشته و از آنچه روزی اشان کرده ایم انفاق می کنند. آنان آری هم ایشانند مؤمنین حقیقی، برای ایشان است درجاتی نزد پروردگارشان و مغفرتی ورزقی کریم» .

وعموم آیه : (لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالْأَذَى) (بقره / 264).

و تفسیر آیه : «(وَقَدِمْنَا إِلَى مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَنْثُورًا) (فرقان /23) و غیره از کتاب وسنت متواتره، با توجه به این آیات و احادیث، نادرستی اندیشه ستمگران به رستگاری خود را در می یابیم و متوجه فریبکاری آنها می شویم.

7- سخنان اهل بیت علیهم السلام : از جمله فریبکاریهای دیگر ستمکاران دستاویز قرار دادن سخنان وعباراتی است که از ناحیه معصوم درباره محبت و دوستی خاندان پیغمبر وفلاح و رستگاری شیعیان صادر شده است.

ص: 280

از آن جمله : «حب علی حسنة لا یضر معه سیئه»

وعموم : «شیعتنا کلهم فی الجنة محسنهم ومسیئهم»

ویا : «لو أن المؤمن خرج من الدنیا وعلیه مثل ذنوب اهل الارض لکان الموت کفارة لتلک الذنوب».

وغیره

بررسی دقیق احادیث نشان می دهد که این گونه عبارات واحادیث به مؤمن و شیعه راستین همچون سلمان وابوذر ومقداد ومؤمن آل فرعون واصحاب کهف اختصاص دارد.

در «جامع الاخبار از امام علیه السلام نقل شده است که در پاسخ شخصی که از آنحضرت درباره ویژگیها و سیمای شیعیان سؤال کرده بود فرمودند:

عیونهم عمش من البکاء خمص بطونهم من الطوی یبس شفاههم من الضماء مطویه ظهورهم من اثر السجود طیبه افواهم من الذکره واز آنحضرت نیز روایت شده است که فرموده اند:

«اختبروا شیعتی بخصلتین فان کانتا فیهم فهم شبعتی محافظتهم علی أوقات الصلوة ومواساتهم مع الاخوان فی المال وان لم یکونا فیهم فاعزب ثم اعزب ثم اعزب» .

وباز فرموده اند:

«ما احب الله من عصاه وتمثل بهذا شعر

اتعصی الاله وانت تظهر حبه *** هذا محال فی الفعال بدیع

لو کان حبک صادق لاطعته *** أن المحب لمن یحب مطیع

وباز در جای دیگری فرموده است:

ص: 281

لاتخدعن فللحب دلائل *** ولدیه من نحو الحبیب وسائل»

إلی آخر الدلائل الأربعة عشر المسطورة فی دیوانه علیه السلام إلی غیر ذلک من النصوص المخصصة للمحب والشیعه بمن عرفت منها.

از آنجمله حدیث جابر جعفی است که در کتاب وسائل الشیعه و مستطرفات السرائر آمده است و ما آنرا در کتاب معارف السلمانی بمراتب الخلفاء الرحمانی آورده ایم:

8- رحمان و رحمت الهی: از فریبکاریهای دیگر ستمکاران که پیوسته برای توجیه نابکاریها وستمگریهای خود بکار می برند، سوء استفاده از ویژگی رحمانیت و رحیمیت خداوند است و تمسک به عباراتی چون «ان رحمته وسعت کل شیء » «سبقت رحمه غضبه» (إِنَّا أَرْسَلْنَاهُ رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ) . دلیل روشن و قاطعی که رحمت خداوندی در آخرت شامل حال ستمگران نمی شوند سخن گهربار حضرت امام زمان علیه السلام در دعای افتتاح است که می فرمایند: «اشهد انک انت ارحم الراحمین فی موضع العفو والرحمة واشد المعاقبین فی موضع النکال والنقمة»

رحمت و کرم همگانی خداوند و پیامبر نسبت به مردم دنیا اعم از نیک

بخت و تیره روز و خوب و بد مربوط به این دنیاست نه آخرت:

ادیم زمین سفره عام اوست *** بر این خوان یغما چه دشمن چه دوست

چنان پهن خوان کرم گسترد *** که سیمرغ در قاف قسمت خورد

ای کریمی که از خزانسه غیب *** گبر وترسا وظیفه خورداری

مردم عالم در بهره برداری از رحمت و کرم عام خداوندی از نعم دنیوی بر خورداریهای این جهانی از آغاز زندگی تا پایان آن در نعمتهای وجود

ص: 282

و برکت وعمر وشوکت و عزت ودولت وزیبائی و تناسب اندام واملاء وکثرت وامهال در معصیت و مخالفت با هم برابرند. در غیر اینصورت می بایست در گسترش رحمت الهی میان نیک بخت و تیره روز و مسلمان و کافر انواع امتیاز واختلاف و دوگانگی وجود می داشت، چنانکه در آخرت نیز وجود دارد.

جهان آخرت، دنیای پاداشها وکیفرهاست. رحمت جنبه عام دارد وبه مؤمن وکافر هر دو تعلق می گیرد در حالی که رحیم جنبه خاص دارد و تنها به مؤمن شامل می شود. کلمه رحیم بر نعمت دائمی ورحمت ثابت و باقی خدا دلالت دارد ، رحمتی که تنها به مؤمنین افاضه می کند و در عالمی ارزانی می دارد که فنا ناپذیر است و آن عالم آخرت است چنانکه می فرماید: (وَكَانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيمًا)خداوند همواره به خصوص مؤمنین رحیم بوده است احزاب( /43) و نیز فرموده: (إِنَّهُ بِهِمْ رَءُوفٌ رَحِيمٌ) بدرستی که او به ایشان رؤف ورحیم است (توبه /117).

اگر رحمت خداوندی در این دنیا شامل حال همه نمی شد، و ستمگران وبدکاران در این دنیا مشمول این آیه قرار می گرفتند. (وَامْتَازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ) (یس /59) . به بدکاران (خطاب شود) امروز شما از صف نیکوکاران جدا شوید.

ووجوه امتیاز و جدائی از جهات درستی و نادرستی، بلا ونعمت ، آسایش و شدت، گشادگی و طول عمر ، زشتی و زیبائی صورت ، وهمگونی تناسب و عدم تناسب و ناهمگونی اندام و ..، در آنصورت در این دنیا عملی شد، اما چنین نیست و این امور به آخرت اختصاص یافته است چنانکه آیه شریفه بر آن دلالت دارد.

ص: 283

پس، همگانی بودن رحمت الهی امری است که تنها به این جهان بستگی دارد، ولی بدکاران به خاطر ظلم وستمی که روا می دارند در جهان دیگر به انواع بلاها و مصیبت ها و کیفرها مبتلا بوده وکیفر ستمکاریهای خود را خواهند دید و سرانجام بدتری در انتظار آنهاست. چرا که همچنانکه نیکبختان این امت نیکبخت ترین نیکبختها هستند، تیره روزان آن نیز تیره روزترین تیره روزان خواهند بود. هر چه موجبات نیکبختی و شرافت بیشتر آماده باشد، کیفر و سرانجام تیره روزی و تیره روزان بیشتر و بدتر خواهد بود. همچنانکه خدای متعال در قرآن کریم این حقیقت را بیان فرموده اند:

(يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَيْنِ وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرًا وَمَنْ يَقْنُتْ مِنْكُنَّ لِلَّهِ وَرَسُولِهِ وَتَعْمَلْ صَالِحًا نُؤْتِهَا أَجْرَهَا مَرَّتَيْنِ وَأَعْتَدْنَا لَهَا رِزْقًا كَرِيمًا) (احزاب / 33 - 30).

برای زنان پیامبر! هر که از شما بدکاری مسلم کند، عذاب او دو برابر افزون شود و برای شما روزی سعادتمندانه مهیا کرده ایم و هر که از شما مطیع خدا و پیغمبر او شود و عملی شایسته کند پاداش او را دو برابر دهیم».

و از معصوم علیهم السلام ما روایت شده است که فرمودند:

«المحسن منا له کفلان من الثواب والمسیء ما له ضعفان من العذاب » .

بازتاب رحمانیت همگانی خداوندی همین است که تمام تیره روزان از نظر ظاهری سیمائی چون چهره مسلمانان و حتی پیامبران ورسولان را دارند و از این جهت مساوی و یکسانند و از همان نعمتهائی که خداوند نصیب مسلمین کرده است، چنانکه گفتیم ، بهره مندند وهمین مطلب برای اثبات همگانی رحمانیت خداوندی در این جهان کافی به نظر می رسد.

ص: 284

علاوه بر این، اگر دعوی بدکاران و ستمگران به اعتقاد به رحمت الهی ، جنبه واقعی داشته باشد باید بر تعبد بندگی آنها و طاعت آنها بیفزایند نه آنکه به فریبکاری وگناهکاری وستم پیشگی بیانجامد. چه، سر چشمه گناهکاری وستمگری، بی اعتقادی به معاد ووعید است نه اعتقاد به رحمت و کرم الهی چنانکه خدای بزرگ در قرآن کریم (آیات 6- 9 سوره انفطار) به اینگونه فریبکاری پاسخ فرموده اند.

(يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ الَّذِي خَلَقَكَ فَسَوَّاكَ فَعَدَلَكَ فِي أَيِّ صُورَةٍ مَا شَاءَ رَكَّبَكَ كَلَّا بَلْ تُكَذِّبُونَ بِالدِّينِ).

أی انسان چیست که ترا به پروردگار ارجمندت غره کرده است (6) که ترا آفریده و پرداخته و تناسب داده است (7) و به هر صورتی که خواسته ترکیب کرده است (8) اصلا شما روز جزا را دروغ می شمارید(9)».

9- شفاعت : در متون اصیل وفرهنگ اسلامی درباره شفاعت مطالب فراوانی داریم. بر اساس این مطالب و متون، نه تنها برای هر یک از امامان بزرگوار مقامی شایسته وشفاعتی بزرگ در پیشگاه خدای تعالی وجود دارد، بلکه علماء وهر یک از مؤمنان و شیعیان نیز شفاعتی در مثل ربیعه و مضر دارند . شفاعت به گونه ای دیگر برای هر زمان و مکان از زمانها و مکانهای شریف نیز مطرح می شود. علاوه بر آن در روز جزا و در صحنه پر شکوہ قیامت برای هر یک از اعمال صالح انسان و تلاوت هر سوره از سوره های قرآن، شهادت وشفاعتی مقبول و پذیرا پذیرفته شده) وجود دارد چنانکه از حضرت صادق علیه السلام در تفسیر آیه : (لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ) (فتح /2) روایت شده است که فرمودند:

ص: 285

ما کان له ذنب ولا هم بذنب ولکن الله حمله ذنوب شیعته و شیعة علی ثم غفرها له ما تقدم من آدم الی زمانه وما تأخر من زمانه الی یوم القیامة قحط به من باب الیاک ادعوا واسمعی یا جارة» .

او را گناهی نبود و آنها را گناهی نیست بلکه خدا گناهان شیعه او و شیعه علی علیه السلام ما را منظور می دارد سپس آنها را از آنچه از زمان آدم تا زمان اوست واز آنچه از زمان او تا روز رستاخیز است می آمرزد واین خطاب از باب هشدار به دعوت و شنیدن است».

و در روایت مستفیض دیگری می فرماید:

«ان شفاعتی لاهل الکبائر من امتی فاما المجنون فما علیه سبیل»

«شفاعت من مشمول کسانی از امت من که مرتکب گناهان بزرگ می شوند می گردد اما در مورد دیوانگان که آنها را راهی نیست گناهی ندارد» .

و در روایت مستفیض دیگری آمده است:

«لی فضل علی النبیین فما من نبی إلا دعا علی قومه بدعوة وأنا اخرت دعوتی لأمتی لأشفع لهم یوم القیامة» .

من بر پیامبران برتری دارم . هیچ پیغمبری نبود مگر آنکه قوم خود را با دعوت دعا کرد و من دعوت امت خود را به تأخیر انداختم تا آنها را در روز قیامت شفاعت کنم».

در روایت مستفیض دیگر نیز دیده می شود:

«لا یقبل الله الشفاعة إلا من رسول الله صلی الله علیه وآله ، فإنّ الله قد أذن له فی الشفاعة من قبل یوم القیامة فالشفاعة له ولأمیر المؤمنین والائمة من ولده ثم بعد ذلک الانبیاء ».

ص: 286

«خدا شفاعت را جز از رسول صلی الله علیه وآله خدا ونه نمی پذیرد. همانا خدا او را از قبل از روز قیامت اجازه شفاعت عطا می فرماید و برای او و امیر المؤمنین وامامان از نسل او مقام شفاعت وجود دارد و بعد از آن انبیاء دارای مقام شفاعت هستند.»

و در زیارت جامعه کبیره درباره معصومین علیهم السلام می خوانیم:

«والشفاعة المقبولة والمقام المحمود» .

«(خدای بزرگ) مقام شفاعت پذیرفته شده( به شما )اعطاء کرد ومقام محمود (به شما) ارزانی داشت».

وخدای متعال وعده فرموده است که:

(أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَحْمُودًا) (بنی اسرائیل /79) .

«پروردگارت تو را به جایگاهی ستوده بر انگیزد» . این مقام آنها به خاطر شفاعت پذیرفته شده بر در بهشت است . در تفسیر آیه شریفه: (أَلْقِيَا فِي جَهَنَّمَ كُلَّ كَفَّارٍ عَنِيدٍ) (ق /24) . «هر کافر کین ورزی در دوزخ بیفکند» از او روایت شده است که فرموده اند: «انه فی یوم القیامة یقال لی ولعلی :ادخلا الجنة من شئتما وادخلا النار من شئتما» .

«همانا در روز قیامت به من وعلی علیه السلام ما گفته می شود که هر کس را می خواهید به بهشت و هر کس را می خواهید به جهنم وارد کنید .»

و از آنحضرت روایت شده است که :

«ا ن لرسول الله الشفاعة فی أمته ، ولنا الشفاعة فی شیعتنا ، ولشیعتنا الشفاعة فی اهالیهم» .

ص: 287

«همانا رسول خدا در امت خویش شفاعت کند وما شیعیان خود را شفاعت کنیم و شیعیان ما دوستان خود را شفاعت کنند».

هم چنین روایات دیگری هست که از شفاعت فقیهان که نور آنها در عرصه قیامت درخشندگی دارد و از کودکان که از والدین خود شفاعت می کنند واز قرآن که از خواننده خود شفاعت می نماید وشفاعت زمانها و مکانهای شریف که از کسانی که آنها را درک می کنند سخن ها آمده است که همگی جهت روشنی بر موضوع می باشند.

آیات شریفه: «لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ» (انبیاء /27) .

بر گفتار خدا پیشی نمی گیرند و ایشان به فرمان او کار می کنند».

(وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى وَهُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ) (انبیاء /28)

«و جز برای خدا شفاعت نکنند و ایشان از بیم او هراسنا کند.» هرگونه ابهامی در مورد همگانی بودن و بدون قید و شرط بودن شفاعت از ذهن انسان می زداید. چه شفاعت با این همه جز با رضایت خداوند واذن پروردگار صورت نمی پذیرد و پیامبران و امامان مؤمنان و شیعیان و متقیان نیز، جز در مسیر الهی گام بر نمی دارند و جز رضا و خشنودی خدا را نمی جویند. آیات محکم وگویای قرآن وسنت نبوی هر گونه شفاعتی را از ستمکاران وظالمان نفی می کند، چه آنها فاقد شایستگیهای لازم برای شفاعت هستند و شفاعت را به شیعیان و مؤمنان راستین که به لباس پارسائی وزیور تقوی وپروا داری آراسته باشند اختصاص می دهد، چنانچه در پیش به تفصیل به شرح آن پرداختیم. واین بر خلاف نظریه معتزله است که مغفرت بدون توجه را نا

ص: 288

ممکن می دانند و امکان شمول مغفرت و شفاعت درباره کسی که بدون توجه بمیرد را نمی دهند و شفاعت را منحصر به شفاعت در بلندی درجات نورانیان اهل بهشت ونه آمرزش گناهان دوزخیان می دانند.

خلاصه ونتیجه گیری

خلاصه سخن از ابتدای بحث تاکنون این است که در این اثر بر آن بودیم تا با آن استفاده از کتاب خدا و سنت پیامبر ثابت کنیم که هیچیک از دستاویزها، فریبکاریها و الهاماتی که ستمگران و بدکاران و شروران برای توجیه ستمگریها وشرارتها وبدکاریهای خود بکار می برند و خود را اهل رستگاری می دانند جایی در مکتب ندارد و اسلام همه این دستاویزها را از آنان می گیرد و فریبکاریهای آنها را نفی می کند و از دیدگاه عقل هیچ وجهی از وجوه وهیچ دری از درهای امیدواری جز توبه قطعی و حقیقی که هرگز شکسته نشود بر ایشان باقی نمانده است. بدینگونه در صورتی میتوانند به رستگاری خود امیدوار شوند که بازگشت واقعی به سوی خدا کنند و همه اسباب توبه واقعی را فراهم آورند، به اصلاح و درستی بپردازند و جبران گذشته را از روی پشیمانی بنمایند و دگرگونی درونی در اندیشه و کردار آنها به وجود آید. زخم ها وستیزها وضربت ها و نابکاریهای خود را به بهترین صورت جبران کنند و راه انصاف و دادگری پیش گیرند. به گناهان خود حقیقتا اعتراف کنند ، چه اعتراف واقعی به گناهان بهترین پوزشها است وشیوه نیکوی پیامبران وامامان و جانشینان آنها و اولیاء خدا است با وجودی که آنها به صفت عصمت و پارسایی آراسته اند و از پلشتی و پلیدی دورند و عصمت از آنها پاسداری

ص: 289

می کند و از همه گناهان و کاستیها به دور می باشند.

اینگونه شیوه بازگشت به خدا و دادگری و مروت واعتراف به گناه و کوتاهی وکاستی و نابکاری بهترین روش پوزش خواهی و نزدیکترین راه رسیدن به درگاه خدا است و موجبات رحمت حق و بخشودگی خداوندی و بازگشت از کفر به ایمان را فراهم می آورد به شرط آنکه این بازگشت جنبه واقعی داشته باشد و پس از جبران نابکاریهای گذشته ، دگرگونی در اندیشه وعمل او صورت گیرد و هرگز گرد اعمال ناشایسته گذشته نگردد. پس از آنکه به یک یک گناهان بدینصورت اعتراف کرد و دگرگونی کامل فکری و عملی در جهت حرکت الهی در او پدیدار شد گناهان او پاک می گردد و به نیکیها می گراید، آنچنانکه مضمون و تفسیر آیه :

(إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا) (فرقان / 70).

مگر آن کس که باز گردد و ایمان آرد و کردار شایسته کند پس خدا بدیهایشان را به خوبیها تبدیل کند و خدا آمرزنده مهربان است».

(فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِينَ ظَلَمُوا وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ) (انعام/45) .

«پس به کیفر ستمگری ریشه گروه ظالمان کنده شد و ستایش خدای راست که پروردگار جهانیان است» .

نیز بر این سخن گواهی می دهد .

سیری در روش کاربردی ظلم ستیزی سید

مروری بر زندگی سید از تولد تا وفات نشان می دهد که ظلم ستیزی

ص: 290

بارزترین ویژگی شخصیت او بوده است. سید پیش از ورود به ایران و آغاز نهضت بزرگ اسلامی خود در این کشور در زمان سکونتش در عراق نیز به این صفت شناخته شده بود و در جریان نهضت تنباکو نیز نقش ارزنده ای از خود ایفا نمود. و به علاوه دوره ای از مبارزات الهی را در آن دیار طی کرد.

در این بخش به ارائه گزارش کوتاهی از خاطرات شاهدان عینی که همگی از فقهای عادل وموثق بوده اند، و برای نخستین بار نشر می یابد، می پردازیم:

نمونه ای از صلابت سید در عراق

حضرت حجة الاسلام والمسلمین آقای سید حسین آیت اللهی، امام جمعه محترم جهرم ونوه پسری سید در تاریخ1367/3/3 این ماجرا را از زبان فقیه عالیقدر حضرت آیت الله آقای سید عبدالرسول شریعتمداری ، نوه دختری سید، برای نگارنده به شرح زیر نقل کرده:

«وقتی برای ادامه تحصیلات عالیه به نجف اشرف مشرف شدم به مدرسه ای که سید در آن تدریس می کرد و سمت مدرسی آنجا را به عهده داشت رفتم. این مدرسه را غلامی از در آمد خود ساخته بود و بیست اطاق داشت و آن را به منظور خیر وقف طلاب علوم دینی کرده بود. غلام دارفانی را پیش از مولایش وداع می کند و مولا پس از چندی مدعی می شود که چون عبد وارثی ندارد و من مولای اویم بر اساس ولاء عتق این مدرسه را وارث می شوم، در حالی که مدرسه با وقف از ملکیت غلام خارج شده بود.

مولا از عناصر و وابستگان دربار بوده و تلاش می کند تا مدرسه را به تملک خود در آورد. سید به مبارزه ای جدی با مولای درباری دست می زند

ص: 291

و نامه ای شدید اللحن به او می نویسد. مولا نامه را بر داشته و عازم کربلا می شود و در آنجا در مجلسی استاندار کربلا را دعوت می کند و متن نامه سید را به استاندار نشان می دهد و از او سعایت می کند. استاندار کربلا به مولا پر خاش می کند و می گوید:

ای بد بخت اگر چه ما سنی مذهبیم لکن تو توقع داری من با شخصیت های مملکت درافتم. اینها وزنه های کشوراند». و او را از خود می راند. مولای درباری علیرغم آنکه حکم حکومتی را از قبل مبنی بر تملک وتخلیه مدرسه مذکور کسب کرده بود قادر به این کار نمی شود و تا سید در عراق اقامت داشت موفق به انجام منظور خود نمی گردد و تصرف مدرسه پس از خروج سید از عراق واقع می گردد».

اثر استغاثه به حضرت ولی عصر (علیه السلام)

حضرت آیت الله العظمی آقای سید محمد باقر آیت اللهی (عالم) قدس سره ( که از این پس به اختصار بالقب مشهورشان حاج عالم از او نام می بریم) از فقهای جامع الشرایط و ادبای کم نظیر و علمای ربانی معاصر بود و نوه بزرگ دختری سید به شمار می آمد. او پسر مرحوم آیت الله العظمی آقای سید عبدالباقی آیت اللهی قدس سره ( که از این پس به اختصار بالقب مشهورشان آقای میرزا ذکرشان خواهیم کرد) بود و بیست سال اول زندگی خود را در محضر سید به سر برد و بسیار مورد عنایت آن مرحوم قرار داشت. در کودکی لحظات عرفانی و مبارزاتی و علمی سید را وجدان کرده بود. علاقه او به سید آنچنان بود که نیمه های شب بهانه او را می گرفت و چون سید به نماز شب وتهجد و راز و نیاز با خدا می پرداخت در کنار سجاده اش قرار گرفته و در بحر

ص: 292

عبودیتش فرو می رفت.

همین امر در تربیت او تأثیر شگرفی بر جای گذاشه بود. به علاوه، در تمام مبارزاتی که به تبعیدی واسارت و دربدری سید منجر شد جد خویش را همراهی می کرد. او خاطرات سالهای مبارزه جد خویش را در یاد داشتهایی که به سال 1392 (1351) (1)به اتمام رسیده و از او بر جای مانده است و خود شاهد عینی آن بوده نقل می کند که از این پس به اختصار به نقل آنها در بین« ...»می پردازیم:

سید در 25 محرم 1332 (1293) از لار به قریه کورده هجرت کرد و با حبیب الله قوام ستمکار مقتدر زمان خود که با اردو و نیروی جنگی به قصد ایذاء او آمده بود مواجه شد و از آنجا آواره کوهستان داراب شد و پس از چند ماه از طریق جهرم به فیروز آباد که خارج از حوزه نفوذ آن ستمکار بود عزیمت کرد و تا سال 1336 (1297) مبارزه با اتحاد انگلیس و عوامل داخلی آنها را از این ناحیه ادامه می داد تا آنکه در آن سال ناخوشی «وبا» شایع شد و باعث مرگ بسیاری از افراد شد و به علاوه پیوسته خطر تهاجم دشمن نزدیک می شد. موحشات بسیار ومبشرات نابود ، هوا گرم، دلها سرد ، خاطرها افسرده و تأثیر و نگرانی همه جا را گرفته بود واسباب و اثاثیه امان نیز به غارت قشقائی ها رفت. سوانح دیگری نیز رخ داد که سید را بی اندازه متأثر کرده بود وامانتی را که فردی به او سپرده بود ربودند که به همین دلیل به شدت او را افسرده ساخت سید همان طور که رو به قبله نشسته بود توسل به ساحت اقدس حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه نمود و عرض کرد:

ص: 293


1- سالهای سمت راست ممیز به هجری قمری و سمت چپ آن به هجری شمسی است .

یا مولای یا صاحب الزمان الغوث الغوث به فاصله کوتاهی نخست امانت یافته شد و سپس آثار فرج نمودار گشت و جمعی از سادات که در آن نواحی متفرق سکنی داشتند آگاه شدند و سید را با تکریم میهمانی کردند ومقدمات سفر او به جهرم فراهم شد و با استقبال اور کرام مردم از آن سامان تا جهرم قرار گرفت».

تحقیر بیگانه پرستان

«سید در زمانی که در اواخر عمرش در جهرم اقامت داشت به یکی از ستمکاران مقتدر زمانش پیغام فرستاد که به او بگویند، چرا تو .. نمی شوی؟ چرا تو یزید نمی شوی؟ آنها برای خودشان کردند آنچه کردند و تو جنایتهائی که مرتکب می شوی برای کمک به ابالیس انگلیس و بیگانگان است».

سرانجام ستمکار

وقتی که سید برای مقابله با ستمکاری حبیب الله قوام در سال 1332 (1293) با سوانحی، که به اختصار پیش از این ذکر شد، به فیروز آباد رفت. آن

ظالم با قدرت ظالمانه وارد لار شد. در آن هنگام عائله سید از جمله این نویسنده در لار بودیم و من ده سال داشتم. عائله آن مرحوم در چند جای لار به صورت پراکنده متواری شدیم. پس از ورود آن ظالم به لار به وسیله شخص ظاهر الصلاحی که آثار عبادت در جبین نامبین او آشکار بود از عائله سید جستجو شد و مخفی گاههای آنها را یافت و بالاخره آنها را جمع کرده و دستور داد که از لار بیرون روند و تحت نظر مأمورین خود همه را به شیراز فرستاد و منظور آن بود تا در شیراز زندانی شوند و با فعالیتهای افراد شایسته قرار شد که در خانه مرحوم پدرم (آقا میرزا) قرار گیرند و تحت نظر باشند. از این ماجرا

ص: 294

چند ماه گذشت تا سید به فیروزآباد منتقل شد وعائله آن مرحوم به دفعات مخفیانه به وی پیوستند. در سال 1334 (1295) در شیراز انقلابی پدیدار شد وبین حبیب الله خان قوام وعده ای که در آن زمان به نام ژاندارمری معروف بودند جنگ داخلی در گرفت و قوام از شیراز فرار کرد و خود را به بوشهر رساند وخانه اش غارت شد. وابستگی قوام به انگلیسیها که در بوشهر اردوی متمرکز داشتند موجب شد تا به اعتبار خود دست یابد. ژاندارم ها هم سقوط کردند ودر شیراز زمینه برای ورود دوباره آن ظالم آماده شد. اما در حدود پانزده فرسخی شیراز قوام ستمکار از اسب پرت شد و به درک واصل گردید وشیراز را ندید و سر به جهنم گذاشت وآه دل سید مظلوم و خاندانش اثر کرد».

خوابی که تعبیر شد

مرحوم آیت الله شیخ محمد جواد آیت اللهی در همان شبی که فردای آن حبیب الله خان قوام از شیراز فرار کرده بود در منزل ما اقامت داشت و در خواب حضرت امام سجاد علیه السلام را می بیند که به اطاقش تشریف می آورند و شخص دیگری از بیرون می آید و به آن حضرت عرض می کند: یا بن رسول الله یزید رفت ، برخیزید و حق خود را بگیرید، امام سجاد علیه السلام در پاسخ می فرماید: اما یزید فقد انسلخ من الشام واما معاویه فقد أخذ بیعة الناس لیزید.

آن مرحوم از خواب بیدار می شود و معنا و مقصود این کلام امام چهارم مبهم بود تا آنکه آن ظالم به شرح مذکور سرنگون شد وظالم دیگری با همکاری فرزند قوام قیام کرد و وارد شیراز شد وظلمهائی روا داشت امانه آنگونه که ظالم اول می کرد و بالاخره خواب مذکور تعبیر شد و نکته روشن گردید.

ص: 295

در توضیح کلام گهربار امام سجاد علیه السلام باید بگویم که انسلاخ به معنی پوست کندن از گوسفند است و گوسفندی را که پوست کنده اند دیگر کارش تمام است و پوست به تن او بر نمی گردد. بنابراین، معنای انسلخ من الشام این است که یزید اول از شیراز بیرون رفته و هرگز بر نمی گردد واما مطلب دوم که معاویه بیعت برای یزید می گیرد مقصود مساعدت ظالم دوم است که فرزند ظالم اول بوده است و علامتش هم این است که کلمه یزید را فقط به اسم ظاهر دوباره ذکر فرموده است یعنی یزید دوم غیر از یزید اول است و اگر همان اولی بود لفظ اسم ظاهر نمی فرمودند وبه ضمیر اداء می کردند. یعنی عبارت را این طور می فرمود: واما معاویه فقد اخذ بیعه الناس له و نمی فرمود: ولیزید واین استفاده از نکات ادبیات عرب است که فصاحت وبلاغت سرشار امام زین العابدین علیه السلام را مانند فصاحت و بلاغت جدا مجدش امیرالمؤمنین علیه السلام روشن می نماید».

مرد خدا

در اوائل ذی القعده 1336 (1297) سید به جهرم هجرت کرد و من از فیروز آباد تا جهرم در خدمت او بودیم واستقبال اهالی جهرم را نسبت به او مشاهده می کردم، به ویژه علمای آن روزگار جهرم با خضوع از او تجلیل می نمودند. آن مرحوم پس از ورود به این شهر در محله چرسیان که بین محله مصلی و محله کوشکک قرار داشت منزل کرد. سید در مسجد نارنجی اقامه جماعت می کرد تا عید غدیر پیش آمد. در همان مجلس جلوس کرد وبه فقرا احسان نمود. پس از آن نامه ای وسیله امیر نصرت نوری، فرماندار جهرم، از فرمانفرما، والی فارس رسید و دستور خروج سید از جهرم را داده بود. ابلاغ

ص: 296

این نامه هیجانی در جهرم ایجاد کرد و فرمانفرما تحت فشار قرار گرفت تا تصمیم خود را تغییر دهد. به ویژه بیاد دارم که مرحوم آقا سید محمدعلی جهرمی ، از علمای شهر و امام مسجد جمعه به حضور سید رسید و برای ارسال طوماری که به عنوان فرمانفرما تهیه شده بود کسب اجازه کرد. آن مرحوم پاسخ مثبت نداد و فرمود خود می دانید.

چند روزی گذشت که نامه دیگری از فرمانفرما رسید و مأمور او به خدمت سید رسید و دست او را بوسید و در واقع عذر خواهی کرده بود که هر جا خواستید بمانید مانعی ندارد. من تغییر وضع را در نتیجه اقدام مردم و علما می دانستم و تا سالهای متمادی بر این عقیده بودم تا آنکه پس از گذشت بیش از بیست سال نکته اساسی آن را فهمیدم که به شرح زیر بدان می پردازم: سالها پیش برای دیدار با ارحام به جهرم رفتم. روزی آقای احمد دانشور سر دفتر ثبت املاک که از روحانی زادگان و افراد محترم جهرم بودند به دیدارم آمد و چنین گفت: در آن سال که سید به جهرم آمد من سر منشی محمد حسین قطب آبادی بودم و نزد او تقرب داشتم. قطب آبادی از متنفذین وظالمان روزگار بود که به خاندان ستمکار قوام شیرازی وابسته بود و در قصبه قطب آباد واقع در سه فرسخی جهرم زندگی می کرد و در حوزه نفوذش قدرت شبه پادشاهی مطلق العنانی داشت. معمولش این بود که نامه هایی که برایش می رسید به دست محمد باقر لاری مقیم محله بالای جهرم می دادند و او وسیله قاصدی به قطب آباد می فرستاد و نیز رسمش آن بود که نامه ها را خود می دید . اگر موضوع مهمی بود باز می کرد و می خواند و دستور جواب می داد والا به منشیان واگذار می کرد. اتفاقا روزی دسته نامه هایی را قاصد محمد باقر لاری

ص: 297

از جهرم به قطب آباد آورد. قطب آبادی پاکت ها را باز کرد و به اختیار منشیان گذارد و فقط دو پاکت را نگاهداشت و آنها را باز کرد و می خواند ورنگ به رنگ می شد. عاقبت هر دو نامه را به دست من داد و گفت: بخوان، چون من اهل سر او بودم. یکی از آن دو نامه از عبدالحسین میرزا فرمانفرما، والی فارس بود به این مضمون که صد نفر سرباز از شیراز فرستاده می شود و شما چریک به مساعدت آنها روانه کنید و سید را جلب و به شیراز بفرستید و نامه دوم از ابراهیم قوام بود که این مضمون را داشت: هر چه را حضرت اشرف والا امر فرموده اند به موقع اجرا بگذارید. نامه را خواندم و پرسیدم جواب را چه بنویسم. گفت: در جواب هر دو بنویسید که گزارشی که نسبت به حضرت سید عبدالحسین الاری به شما رسیده است مبتنی بر غرض ورزی بوده و اشتباه است و من از نزدیک مراقب حال ایشان بوده ام . عده وعده ندارد و پولی که در روز عید غدیر عیدی داده اند فقط هشتاد تومان بوده و آنهم به فقرا اعطا فرموده اند و من حاضر به موافقت و مساعدت در این کار نیستم - الفضل ما شهد به الاعداء وآقا سید هم کسی نیست که شما بتوانید وسیله صد نفر سرباز او را دستگیر کنید و این کار تولید اشکال خواهد کرد (ببینید که کوشش ستمکاران همیشه ناشی از ضعف و موضع ناتوانی است. به حسب دستورش پاسخ را نوشتم و به امضاء و مهر او رساندم و با وسیله معمول فرستادم. آنگاه دستور داد که به جهرم بروم و با محمدباقر لاری به حضور سید مشرف شویم وسلام وارادت او را ابلاغ کنیم ( پلنگ از ناتوانی مهربان شد) و عرض کنیم که امیر نصرت نوری درباره ایشان سعایت بیجا کرده و مواظب او باشند که مردی منافق است (واقعا جان گرگان وسگان از هم جداست) و گول ریش گذاشتن و نماز آمدنش را نخورید .

ص: 298

ما چنین کردیم و پیام را به سید ابلاغ نمودم، اما خود چون سوابق قطب آبادی ظالم وسوء نیت او را با مرحوم سید لاری و بد رفتاری اش را با خاندان آن بزرگوار می دانستم، از این جریان تعجب کردم و مترصد وقتی بودم تا علت آن را جویا شوم. تا آنکه وقت مناسبی پیش آمد و پرسیدم و گفتم جناب حاجی خان مگر شما نبودید که در فلان سال که عائله آقا سید به اسارت وارد قطب آباد شدند چقدر اذیت و آزار به آنها روا داشتید و کجاوه های آنها را گرفتید، آنها را بر الاغ برهنه سوار کردید و به زجر وشکنجه آنها را دست به دست روانه شیراز نمودید و چه گفتید و چه کردید. چه شد که حالا سر ارادت یافته اید و به اصطلاح اقدام منصفانه کردید. پاسخ داد:

انقلاب حال من نسبت به ایشان در جهت دارد، یکی آنکه پیش از هجرت ایشان به فیروز آباد، حوزه اقتدار صولت الدوله قشقائی زمانی که در الار اقامت داشت و با قوام مبارزه می کرد خیال می کردم که سر و صدای ایشان مستند به اغراض شخصی است، چنانکه بسیار دیده ام که هو و جنجال به نام مذهب و دین راه می افتد و وقتی به مقاصد خودشان رسیدند دیگر خبری نیست و چون وابسته قوام الملک بودم و مصالح او را انجام می دادم . کردم آنچه کردم والساعه کجاوه های عائله آقا در انبار من است ولیکن پس از هجرت ایشان به فیروز آباد از نزدیک مراقب ایشان بودم و فهمیدم که اشتباه کرده بودم و ایشان ورای دیگران اند. زیرا همانطوری که در لار در حوزه تجاوز قوام به او می گفت: ظلم مکن و با او به مبارزه برخاسته بود، در این چند ساله هم همانگونه در حوزه اقتدار صولت الدوله قشقائی باز هم به خان قشقائی می فرمود: ظلم مکن وهمچنانکه قوام نتوانست او را به مادیات جلب کند

ص: 299

و چیزی از او قبول نمی کرد، از صولت الدوله هم چیزی نمی پذیرفت و برایم محرز شد که سید مرد خداست و حرکات وسکناتش برای کسب رضای خدای تبارک و تعالی است و از خودخواهی و منویات مادی به دور است.

جهت دوم این است که من برای خاطر قوام با عائله آن مرحوم بدرفتاری کردم ولیکن زیاد طول نکشید که در شیراز ژاندارمری خانه قوام را غارت کردند و عائله اش فراری شدند و به همین قصبه قطب آباد به من پناهنده شدند اما با دو تفاوت. تفاوت اول آنکه عائله حضرت آقا در زمانی که اسیر ما بودند خبر موحشی بدانها نرسید و فقط مصیبت اسیری داشتند و اما عائله قوام علاوه بر مصیبت خوف و خطر، خبر سقوط حبیب خان قوام از اسب وواصل به جهنم شدن او را دریافت نمودند و عزادار شدند.

و تفاوت دوم آنکه مردم وقتی عائله آقا را با آن حالت مشاهده می کردند می گریستند ورقت می کردند و چون عائله قوام را می دیدند که به آن حالت بدبختی و نکبت افتاده اند خوشحالی می نمودند. این مشاهدات موجب تنبه من و انقلاب حالم شده است».

همت بلند و عالی

مرحوم آیت الله شیخ محمد جواد آیت اللهی برایم نقل کرد که در سال 1334(1295) عباس خان نائب که از طرف صولت الدوله خان قشقائی حکومت فیروز آباد را داشت مرا ملاقات کرد و اظهار داشت که خان می خواهد باغ ... را که در شمال فیروز آباد قرار داشت و از حدود 20 هکتار وسعت برخوردار و دارای عمارت عالی بود و نیز آسیای گرگاب که پای پل بابا حاجی بود و بالای آن هم قلعه ای مشرف بر قصبه فیروزآباد داشت را تقدیم حضرت

ص: 300

آقا سید عبدالحسین لاری نماید و چون تا حال هم ایشان چیزی قبول نفرموده اند و شما در نزد آقا محبوبیت دارید کاری کنید تا آقا قبول بفرماید . ایشان گفتند من به موقع خود به حضور آقا عرض کردم و قبول نکرد و فرمود : از شما که تربیت شده آقای میرزا هستی تعجب دارم که چرا این گونه پیشنهادی به من می دهی، می خواهی فرزندان من از این گونه اموال ارتزاق کنند و مانند فرزندان فلان (که این نویسنده اسم او را نمی برم) بشوند. خلاصه گفت: اصرار من در روحیه بزرگ سید اثری نداشت و جدأ وصریحة جواب منفی داد و بدین گونه در برابر ظالمی که حرمت او را هم نگه می داشت موضع گرفت».

غیرت دینی وحمیت ملی

حضرت حجة الاسلام والمسلمین سید حسین آیت اللهی، امام جمعه محترم جهرم در تاریخ 1375/5/18 در شیراز ماجرای زیر را برای نگارنده نقل کرد:

پس از آنکه در سال 1367 قطعنامه 598 سازمان ملل توسط ایران پذیرفته شد و پیش از اجرای مفاد آن در تابستان همان سال صدام حسین دستور حمله به کشور را در مقیاس وسیعی صادر کرد که موجب بسیج عمومی در سراسر کشور شد وائمه جمعه و در صدر آنها حضرت آیت الله معظم آقای حاج سید علی خامنه ای ادام الله ظله الوارف ، رهبر عالیقدر انقلاب اسلامی، که در آن زمان ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران را به عهده داشتند عازم جبهه شدند و در آنجا مستقر گردیدند. معظم له شبی مرا فراخواندند و خواستند تا شام را با ایشان صرف کنم منتظر هم مانده بودند اما من نتوانسته

ص: 301

بودم بروم. خلاصه، پس از صرف شام ایشان به اطاق دیگری رفته و سران نظامی هم در خدمتشان حضور داشتند و من به حضورشان رسیدم. من از اینکه در مجلس شام شرکت نکرده بودم عذرخواهی کردم و گفتم به این دلیل که فکر می کردم مباحثات سری در بین شما باشد نمی خواستم مزاحم شوم. معظم له فرمودند: شما از خود هستید و بین ما و شما سری وجود ندارد.

آنگاه سخن از مرحوم آیت الله العظمی سید عبدالحسین لاری به میان آمد.

من به نقل از برادرم ماجرای زیرا از مرحوم پدرم آیت الله العظمی سید عبدالمحمد آیت اللهی که مرحوم سید را در هجر تش به فیروزآباد همراهی می کرده و در آن سوانح و مبارزات دستیار پدرش بوده است نقل کردم که گفته بودند: روزی پدرم در فیروز آباد چشمش به یک کالسکه افتاد که چند نفر خارجی را حمل می کرد. از کالسکه وسواران آن جویا شدند و چون مشخص شد که چند مستشار روسی بر آن سوارند آنچنان حالشان دگرگون شد که توصیف آن در بیان ممکن نیست آن مرحوم فرموده بود. کجا رفت آن غیرت مسلمانی که در کشور اسلامی دشمن خارجی به راحتی و با آزادی حرکت کند . سید سه روز لب به غذا نزد وسخن نگفت و افسرده و پریشان بود. آیت الله خامنه ای با استماع این ماجرا به شدت تحت تأثیر قرار گرفت و فرمود: ای کاش یک جو غیرت این مرد بزرگ در میان تمام سران کشورهای اسلامی بود تا این گونه تن به ذلت ندهند. آنگاه سخن از کتابی که جنابعالی در زندگی سید نوشته اید به میان آوردند و ضمن تجلیل از این اثر، تعابیری را که مرحوم سید دهها سال پیش در پاسخ استفتائی که در مورد مقابله با اجناس خارجی

ص: 302

وخروج ارز از کشور و وجوب فراهم نمودن استقلال اقتصادی و خود کفائی بیان داشته اند و در اثر مذکور عین آن آورده شده است را تعابیری نو و بسیار ارزنده دانستند.

آیت الله خامنه ای در همان سال سفری به جهرم داشتند و مرقد سید را زیارت کردند و وقتی بخش هائی از بیانات سید که در کتیبه هائی در اطراف حرم ایشان نصب شده بود را می خواندند با تجلیل از سید به همراهان فرمودند: «اسرارادت من به این مرد بزرگ همین هاست» .

ص: 303

مآخذ

ا- الطهرانی ، آغا بزرگ (1381 - 1962). طبقات اعلام الشیعه ، القسم الثالث من الجزاء الاول وهو نقباء البشر فی القرن الرابع عشر ، ص ص 1050 - 1048، النجف : مطبعة الآداب .

2۔ آیت اللهی ، سید محمد تقی (1363). ولایت فقیه ، زیر بنای فکری مشروطه مشروعه - سیری در افکار و مبارزات سید عبدالحسین لاری. تهران : انتشارات امیر کبیر .

3- آیت اللهی ، سید محمد تقی (1360). مبارات سید عبدالحسین الاری ، دیدگاهها و نقش او در تکوین حکومت اسلامی به نیویورک : انتشارات بنیاد مستضعفان نیویورک .

4- آیت اللهی (عالم) ، سید محمد باقر (1374) : سرگذشت نیکان . شیراز .

ص: 304

ص: 305

ص: 306

نگاهی به علم اصول واندیشه اصولی سید لاری

نگاهی به علم اصول واندیشه اصولی سید لاری

حجة الاسلام والمسلمین

سید صالح مرسی

ص: 307

ص: 308

حمد و ستایش خدای را که به انسان علم و دانش ارزانی داشت و صلوات و درود بی پایان بر محمد مصطفی و بر خاندان پاکش نخبگان انسانیت.

بی شک واژه علم در میان سایر فضایل و ارزشهای بشری از جایگاهی بس بلند مرتبه بر خوردار است و می توان گفت پس از مرتبه عقل و خرد انسانی قرار دارد و أشرف اکتسابات انسان علم است.

واین فضیلت لیاقت آن را داشته که در مرتبه اولین هدیه خداوند آفریدگار به انسان اشرف مخلوقات قرار بگیرد و انسان به او زینت بگیرد و بر سایر مقربان برتری یابد آنجا که آفریدگار در گزارش خلقت او می فرماید:

(وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ)(1)

البته در اینجا ما قصد نظر به علم و ارزش آن نداریسم، صحبت از مطلوبیت ذاتی علم واثر عملی آن مقصود از این مقاله نیست.

در اینجا سخن ما درباره بخشی از تراوشهای فکری و علمی یک انسان وارسته از نسل مظلومان مورد تعدی وستم واقع شده تاریخ است. یعنی آنها که برای علم و در جهت علم و تنها با این انگیزه حرکت آغاز کردند و آن را دنبال

ص: 309


1- بقره: 31.

نمودند و تا پایان عمر خود همراه با علم تا آنجا که در توان داشتند پیمودند وگفتند و یا شنیدند و وا نایستادند، آنچه دستور از علم گرفتند بکار بردند و هرگز از این انتخاب خود هراسی به دل راه ندادند هرگاه مخاطبان خود را یافتند آنان را به علم خواندند و هرگاه که چنین رخ نداد یکه و تنها در این وادی پردردسر سیر نمودند و سختی تنهائی را با سینه ای گشاده بر خود هموار ساختند و زخم مزاحمتهای لشکریان جهل و نادانی را به جان خریدند، زیرا با چشم وجدان خود می دیدند آنچه را که دیگران خود را از نعمت دیدنش محروم ساخته بودند.

باری سخن در مورد اثر اندیشه فردی از این سوته دلان بلند مرتبه است و نگاه به گوشه ای از آن تلاش بیدریغ و پیگیر آنان و قطره ای از دریای بیکران انسانیت آنان است یعنی اثر مرحوم سید عبدالحسین دزفولی نجفی چه آنکه نام سید عبدالحسین معروف به لاری در جمله این کاروان به ثبت رسیده است .

و بسیار مناسب است که در این فرصت به این مطلب نیز اشاره شود که این نام چون سایر نامهای هم راه وهم راز او متأسفانه در زیر گرد و غبارهای ستم دوران پنهان مانده است و نه تنها برای عموم مردم بلکه برای خواص نیز ناشناخته وبی نشان است.

در این زمان که رسانه های تبلیغاتی به شکلهای گوناگونش و با استفاده از ابزارهای متنوع و ظریف و دقیق کسانی را در جهان باصطلاح علم امروز بعنوان صاحبان فکر و اندیشه مطرح و در ذهنها از جمله جوانان و نسل دانش پژوه ما درون جامعه اسلام و تشیع جایگزین می نمایند که در مقایسه با این بلند مرتبگان متواضع و نجیب از دنیا بریده نوباوگانی بیش نیستند، جای بسیار دارد

ص: 310

که ما با برنامه ای کاملا مستقل برخاسته از فکر و فرهنگ خودی و با تکیه بر حس اعتماد بنفس واتکا بر خود، بدنبال زنده کردن این نامها وعرضه افکار درخشان وبر جسته آنان در جهان علم و اطلاع رسانی برآییم.

باری او یعنی سید عبدالحسین لاری عمر خود را بر طبق اخلاص در جادۀ علم گذراند و خدمتهایی در حد توان به نشر و گسترش علم نمود.

البته خدمت به علم وراه پیمودن در جادۂ علم دو واژه ای است که به حق شایسته این شخصیت است گر چه او تنها در نقطه ای از اقیانوس بی کران علم به وشناگری مشغول بود، اما به هر حال در اقیانوس و به راه اقیانوس طی طریق می کرد، و برای درستی بکار گرفتن این واژه از سوی ما کافی است که قصد و نیت تلاش گر در عرصه فکر و اندیشه از این حرکت را دست یابی به حقایق و واقعیتهای جهان هستی تشخیص دهیم.

پانهادن به راهی به انگیزه رسیدن به منزل حقیقت و واقعیت، شخص را راهی علم می گرداند.

وعلم دین - وبتعبیر روایت ، فقه دین - اگر برترین راه علم نباشد از بهترین آن قطعا هست چه آنکه دین در اعتقاد ما راه رسیدن به سر چشمه حقایق هستی است.

و اکنون در اینجا بصورتی خیلی فشرده و اجمالی می گوئیم علم به این سرچشمه هستی علم به همه هستی را بدنبال دارد و هر اندازه که آن علم با معرفت و آگاهی بیشتر باشد علم به کل هستی و روابط آن نیز مفصل تر وبه تعبیری ریز تر خواهد بود چنانکه جهل به او نیز اثر منفی یعنی جهل به حقیقت

ص: 311

هستی وروابط آن را در پی دارد. و از این رو است که عالمان دین را استوارترین افراد در راه رسیدن به هدف می یابیم چون آگاهی آنها کاملتر از دیگران است و ترس از دست دادن چیزی آنها را نمی هراساند.

و این موقعیت و منزلت، انگیزه تلاش وقفه ناپذیر آن فرزانگان گشته تا در پی بدست آوردن علم دین برآیند. آنان آگاهانه و با اطلاع از هدف خود در هر مقطع وفصلی راه مناسب برای رسیدن به این در گرانبها را با دقت و مراقبت ویژه طی نموده اند و هیچگاه دوری یا نزدیکی سختی با آسانی راه آنانرا از حرکت بسوی نقطه روشنائی باز نداشته است و همواره تمام هوش و حواس خود را متوجه متولیان دین نموده تا از فراگیری این علم باز نمانند.

آنها پیامبر و امام را آئینه تمام نمای دین دانسته و تنها از ایشان دین را قابل تلقی و پذیرش می دانند.

کوشش این پیروان علم تنها صرف شناخت این راه گشته است، زیرا دین همان است که پیامبر و امام علیهالسلام بیان می کنند و فراگیری ما از آن همان علم به دین است نه آنچه ساخته فکر ما است.

و همین تعهد و پای بندی است که مایه شکل گیری مشکلات گوناگونی در زندگی علمی آنها می گردد گر چه فراگیری این علم در زمانی که آن وجودهای قدسی (معصومین علیهم السلام ) در میان مردم حضور محسوس داشته و تماس با آنها میسر بوده چندان مشکله ای بویژه برای مجاوران آنها نداشته . اما آن زمان که راه ارتباط با ائمه علیهم السلام گسست و حضور آنها در میان مردم غیر محسوس گشت و دسترسی به اشخاص آنان شبه محال گردید، مشکلات زیادی به بار آمد، چون در این مقطع راه رسیدن به علم، به ابزار متعددی نیاز

ص: 312

پیدا کرد.

در زمان حضور اگر شخصی با مسأله ای روبرو می شد به محضر معصوم علیه السلام حاضر گشته آن مسأله را مطرح کرده و معصوم علیه السلام نیز پاسخ را متناسب با سؤال ویا گاه با حال سائل با بیان و لفظی که سائل آشنای بدان بوده به او إلقاء می فرموده بصورتی که او یعنی سائل، به علم دین در آن مورد رسیده و آن را دریافت می نموده است و در آن مورد هیچ جای شک وگمان هم برای او باقی نمی مانده است.

ویا حاضران در محضر امام علیه السلام رفتار و حرکات معصوم را از نزدیک شاهد بودند و حرمت و حلیت ویا غیر از آن را قاطعانه می یافتند و بدین صورت وبتدریج احکامی وافکاری برای آنها قطعی و یا مورد اطمینان می گشت.

اما از آن زمان که جامعه از حضور ملموس معصوم در میان خود محروم گشت اشکال وشبهه بر سر راه علم گسترده و فراگیر ویا پر رنگ شد تا جائی که کم کم برای برخی این تصور پیش آمد که راه علم برای رسیدن ما به دین بسته وما نمی توانیم هر چند با وسایطی بر بال علم به حرکت در آییم بلکه ناچاری واضطرار ما را به راه ظن و گمان برای دست یابی و نزدیک شدن به حقایق ووظایف گمشده دینی هدایت می کند.

از سوی دیگر آنانکه راه علم را بسته نمی بینند مدعایشان آن نیست که در یک یک موارد و جزئیات مسائل می توان از راه قطع ویقین به دین رسید بلکه مقصود آن است که امکان علم پیدا کردن به نظر دین در آن مورد ویا علم به اعتبار و مقبول بودن راهی غیر از علم برای دستیابی به مسائل مورد نیاز وجود دارد و به تعبیر خودشان راه علم و علمی به دین وجود دارد.

ص: 313

روشن است که شخص مجتهد، برای رسیدن به رأی و نظر دین قبلا باید این مسأله را مورد نظر قرار دهد. و نظری را برای سیر اجتهاد خود پایه گذاری کند در غیر این صورت حرکت او برخاسته از علم نخواهد بود.

و یا در مرحله دیگر سخن از آنچه دارای اعتبار است می شود بحث و بررسی و گفتگوهای علمی در نفی و اثبات جزئیات راههای مطرح شده در می گیرد، گذشته از آنکه گاهی تشخیص اصل موضوع مطرح شده مورد دقت ورد وبدل قرار می گیرد.

البته بحث از اینکه چه راهی و ضابطه ای غیر از قطع برای رسیدن به دین معتبر است پس از گذرانیدن این سؤال است که آیا اصلا ممکن است متولی دین که همواره کار از روی حکمت و عقل می کند راهی غیر از علم برای دستیابی به گزاره های خود قرار دهد ؟ وآنگاه پس از انتخاب مستدل و برهانی با رفع اشکال از دیدگاه معقولیت و امکان راه قرار دادن غیر علم، سخن درباره واقعیت خارجی به میان می آید که آنچه در محدوده دین انجام گرفته چیست ؟ و آیا در شریعت اثری از جایگزینی غیر علم وجود دارد یا نه؟ و اگر وجود دارد در چه مواردی و در چه شرایطی است؟

از باب نمونه بحث در باب خبری که از معصوم نقل شده ولی علم به درستی یا نادرستی نسبتش به امام نیست؛ یکی از موضوعات بسیار مهم و حساس در شناخت نظریات و قوانین دین است.

بحث از این موضوع در زمان حضور معصوم علیه السلام ما کمتر مورد نیاز بود و شاید به کلی نیازی به این بحث احساس نمی گشته چه آنکه برای مردمان آن عصر موضع و نظر دین نسبت به آن روشن بوده ویا آنکه کمتر به خبر غیر

ص: 314

قطعی احتیاج پیدا می شده چه آنکه در اثر برکت حضور معصوم علیه السلام اکثر اخبار در کنار خود قرائن صحت یا بطلان را همراه داشته اند و بحث از اعتبار خبر غیر قطعی بطور عمومی و گسترده مورد نیاز نبوده است .

ولی در عصر غیبت این بحث به شدت مورد نیاز است باندازه ای که اگر این راه برای شناخت دین و احکام آن از کار بیفتد راهی برای شناخت بخش بسیار بزرگی از احکام و برای انجام وظائف دینی نمی ماند و با مردم دچار مشکلات بسیاری می گردند. وباین جهت بحث از خبر غیر قطعی و باصطلاح خبر واحد مورد اهتمام همه علمای دین قرار گرفته و تلاشهای فراوانی برای کشف اعتبار آن نموده اند یا آیات قرآنی را مورد کاوش قرار داده اند وبا موشکافی ها ابعاد مختلف آن را به معرض نقد و بررسی قرار داده اند. ویا با استناد به شواهد و قرائن، عمل وروش معصومین علیهم السلام را روشن ساخته اند ویا عمل وروش أصحاب آنانرا بدست آورده اند و در عین حال گروهی گر چه اندک این پژوهشها را ، نتیجه بخش و کافی ندانسته و نتوانسته اند علم به اعتبار خبر را پیدا کنند ولی در آخر کار تنها ضرورت و اضطرار را مجوزی برای استناد به آن اخبار برای عمل به وظائفی که قطع به وجودش ضمن این مجموعه هست دانسته اند.

ودهها بلکه صدها مبحث ریز و درشت دیگر که این مقاله گنجایش ذکر آنها را ندارد و آنچه در بالا آورده شد بقصد ارائه فهرست اجمالی نمونه ای از کار دشوار یک مجتهد است که او با پیمودن مراحل متعدد آن و تلاش فکری بسیار دقیق و ظریف در مباحث آن مراحل، تازه به یک مبنای علمی می رسد که بر اساس آن می تواند راه دشوار اجتهاد وکشف حکم خدا یعنی دین را

ص: 315

بپیماید.

و بر پایه همین ارتباط طبیعی بین این مباحث وفقه دین و احساس نیاز مبرم و حیاتی به آن برای تفقه در دین بود که علم اصول فقه شکل می گیرد. واز سوی دیگر با توجه به عدم دسترسی به اهل بیت وحی در عصر غیبت و با توجه به تعدد اندیشه ها و فکرها که طبیعتا با طولانی شدن تاریخ این مباحث و در برخورد با اندیشه های دیگران، شبهه ها واشکالها افزون گشته که بصورت طبیعی پاسخها نیز کثرت می یابد و موشکافیها بیشتر از این رو است که در ابتدای شکل گیری این مباحث و به تعبیری در ابتدای تاریخ استنباط ، اصول فقه این گستردگی در موضوعات و استدلالات وحتی مسائل استطرادی را دارا نبوده است که امروز دارد، و شاید همین امر این سؤال را در ذهن ایجاد کند که چرا این همه توان علمی صرف مسائلی می شود که غالبا ارتباط مستقیمی به فقه ندارند و پاسخ آن مسائل چیزی جز آری یا نه ویا شبیه آن دو نیست؟

ولی با توجه به آنچه که گفته شد، طبیعی بودن این تحول روشن است چنانکه سایر علوم نظری شبیه همین وضعیت را دارا هستند و نمونه اش خود فقه است ، که در ابتدای تاریخ آن ، گاه یک مسأله با ذکر یک روایت و دعوای ظهور بر آن یا دعوای اجماع و ضرورت به پایان می رسید اما اکنون یک محقق و مجتهد باید بحثهای متعدد و شبهه های گوناگونی را حل کند تا دعوای ظهور را تمام کند و یا چند شبهه را پاسخ دهد تا بتواند دعوای اجماع را محقق و معتبر کند.

بنابراین با توجه به اینکه تنها از راه علم می توان به حکم خدا و نظر دین

ص: 316

رسید و رسیدن به علم دین در عصر ما (عصر غیبت) هنگامی است که نظر ورأی از طریق راه یا راههای مستند به برهان ودلیل مستحکم باشد، برای تحقق این امر نقد و بررسی تمام آراء وانظار مرتبط به مسأله ورد ودفع تمام شبهات طرح شده بصورتی علمی و منطقی و بستن راه سایر احتمالات لازم و ضروری است والا مثال ما مثل کبکی است که سر در برف برد تا کسی او را نبیند.

وهمین اهمیت موضوع است افراد متقی و از خود گذشته را بر آن داشته تا بهترین سرمایه یعنی عمر خود را صرف تحقیق و پژوهش در این زمینه بسازند، کسانی مانند شیخ انصاری رحمة الله علیه که به نقل بعضی از بزرگان ، شاگردان خود را از جهت گذراندن وقت خود به اموری جز فراگیری علم ودانش مورد سرزنش و نکوهش قرار می دهد، ویا بنقل یکی از اساتید بزرگ حوزه و مراجع عالیقدر، زیارت جامعه هر روزش ترک نمی گشت.

و یا چهره هایی مانند میرزای بزرگ شیرازی و دیگران که ذکر نام آنها در این نوشتار میسر نیست، افرادی دارای قدرت فکر و اندیشه و با تقوا وارد این گود شده و سنگ تمام برای آن گذاشته اند و چه زیبا و به جا این کار را بعهده گرفته اند؛ چه آنکه براستی ژرفای تأثیر اصول فقه در همه معارف اسلامی واحکام و در یک کلام شناخت دین غیر قابل تردید است، و امری طبیعی است که دین باوران به آن اهمیت بدهند و در تهذیب و شفافیت آن عمر گران مایه خود را صرف آن کنند تا بتوانند از راهی مطمئن به واقع سخنان بیت عصمت برسند و راه را برای رسیدن دیگران نیز باز و هموار کنند.

زیاده روی و افراط نیست اگر ادّعا شود کسی که از اصول بهره ای ندارد

ص: 317

نمی تواند مطمئن به شناخت دین باشد.

و اگر این راهسازیها و راهبریها نباشد میدان برای جولان سلیقه ها و ذوق ها واحساسات و عواطف له ورها بدون جلوگیری ، در عرصه شناخت دین وارد گشته و در نتیجه دین دستخوش تغییرات ساختاری و اصولی می گردد و به جای اینکه دین فرهنگ ساز باشد فرهنگهای غیر دینی دین ساز می گردند ودین یک امر نسبی و تابع متغیر محیط و زمان خواهد گشت.

و اگر برهان گرائی وبرهان سازی برخاسته از علم نباشد مطمئنا تفکر تثلیث مسیحیت و یا ثنؤیت در تفکر خدا شناسی ما ریشه می دواند ویا در زمانی مانند زمان معاصر گاه سوسیالیسم وگاه کاپیتالیسم به عنوان دیدگاه اقتصادی اسلام عرض اندام می کرد و شاید هم زمانی ترکیبی از هر دو بنام اسلام مطرح می گشت ویا در زمانی آزادگرایی و در زمانی دیگر محدودیتهای شدید فردی وسلب آزادیهای مشروع برنامه و دستور اسلام قلمداد می شد.

و برای صاحبان فکر بخوبی روشن است که این حالت بمعنای تهی بودن اسلام از دستور مشخص زندگی و فکر و جهان بینی مخصوص به خود است چنانکه اکنون ناآگاهان خیره شده از برق تمدن غرب زمینه های این تصور را دنبال می کند.

ولی علی رغم تمام مشکلات و موانع این راه، به برکت اصول فقه تلاش در شناخت و تبیین چهار چوب ابزارهای دین شناسی بخوبی انجام گرفته و زمینه مصونیت شناخت دین از آن گونه خطر فراهم گشته، و به حق می توان گفت اصول فقه محکی برای اسلامی بودن اندیشه است.

ضرورت اصول فقه برای تفقه تا اندازه ای است که نمی توان کسی را از

ص: 318

میان علماء تشیع یافت که بدون استفاده از قوانین اصولی حکم و قانون دین را بدست بیاورد حتی کسانی که بنام اخباری شناخته شده اند نیز به گونه ای اصولی هستند چه آنکه آنان نیز برای بدست آوردن احکام اخبار را مرجع ومأخذ قرار می دهند اما بر اساس این ادعا که علم، به صدور همه روایات موجود در کتابهای معروف شیعه از معصومین علیهم السلام هست ودلالتهای آنها قطعی و معتبر است، و یا در صورت عدم امکان اقامه دلیل در شبهه های تحریمیه قائل به لزوم رعایت جانب حرمت می شوند و این ادعاها بر اساس مبانیی است که به نظر خود با دلیل و برهان اثبات کرده اند ولی بهرحال این هم خود اصولی است که آنها برای شناخت دین پی ریزی و علمی کرده اند.

چنانکه پیش از این اشاره شد علم اصول مراحل مختلفی از رشد و گسترش را به خود دیده است و سیر رشد و شکوفائی آن در میان شیعه بجهت زمینه مناسب آن یعنی دوام اجتهاد بیش از آنچه که در میان اهل سنت اتفاق افتاد بوده است و بویژه در یک به دو سده أخیر مورد عنایت خاصی قرار گرفته و بزرگانی مانند صاحب قوانین ، وحید بهبهانی از مدافعان این علم پس از رکود آن هستند.

اما مرحوم شیخ انصاری در این میان درخشندگی ویژه ای دارد، شاید بتوان گفت او خلاصه افکار گذشتگان همراه با فکر خلاق و نوآور شخص خود بود مرحوم شیخ اعظم انصاری قدس سره الشریف تجربه دیگران را دید و بر پایه بررسی آن تجربه ها به کمک فکر قوی و مصفای خود رأی و نظر تازه را ساخت و عرضه کرد.

برای رسیدن به این گفتار کافی است به رسائل شیخ رحمة الله علیه یعنی

ص: 319

فرائد الأصول نظر افکند و شاهد بود که چگونه مطالب را دسته بندی کرده اکثر افکار را مورد نظر قرار داده و احتمالات را بررسی نموده و در نتیجه خواننده پس از همراهی با آن مطالب شخصیتی با فکر، روشن و متوجه به جوانب امر ونقاد و آماده بر خورد با شبهات واشکالات ساخته می شود... گزافه نیست اگر بگوییم درک عمق مباحث مطرح شده در رسائل شیخ بدون زحمت و تلاش فراوان میسر نیست، و آنکه خواندن همراه با فهم و تعقل سر تا سر این کتاب فرد را با پایه های خیلی از علوم نظری آشنا و آگاه می سازد.

بهمین جهت این کتاب در حوزه ها مورد اهتمام قرار می گیرد وشرح یا حاشیه زدن بر آن و تدریس آن برای طلاب معمول می گردد.

یکی از حاشیه ها بر فرائد الأصول تعلیقه مرحوم آقا سید عبدالحسین لاری است.

مرحوم سید عبدالحسین لاری در این تعلیقه چنانکه طبیعی است بیشتر نظر به متن و گفته های فرائد دارد و کمتر به نقل اقوال از دیگران می پردازد بر خلاف روشی که در تقریرات خود پیروی نموده است.

تعلیقه و حاشیه های ایشان از یک بعد دو بخش است یک بخش تفسیر وشرح متن رسائل از قبیل بیان وجه امر به فهم وتأمل هائی که مرحوم شیخ انصاری موارد زیادی از این دو در متن فرائد دارد که شرح دهندگان رسائل و اساتید حوزه ها هر یک بنابر فهم وبرداشت خود از رسائل آنها را اشاره به نکته یا اشکال یا چیز دیگری بیان می کنند.

و بخش دیگر نظر به درستی و نادرستی مطالب بیان شده در رسائل را دارد، و شاید اکثر این موارد جنبه ایراد ورد آن مطالب را دارد.

ص: 320

ایشان در این درگیری علمی که بقول خودش از تراوشهای فکری استادش استفاده برده است، با قدرت کامل مطالب مورد نظر خود را بررسی می کند و گاه ادله نظر ورأیی را تکمیل ویا اضافه می کند ولی در پس آن با ذکر وجوه و نکات قابل توجه، اقدام به رد آن رأی و نظر می کند و خود چیز دیگری را می پذیرد.

مرحوم سید عبدالحسین از آنجا که از شخصیت علمی برازنده ای برخوردار بوده و به توان علمی خود نیز ایمان داشته از مخالفت با رأی غالب هراسی نداشته مثلا ایشان هنگام نقد و بررسی دلیل انسداد قیاس را بطور مطلق نفی نمی کند بلکه قیاس در برابر نص را مردود می داند.

اما در عین حال که شخصیت مستقل علمی داشته اما تعبد وتعهد بی چون و چرای ایشان، وگریز از تحریف ، و ترس از انحراف در لابه لای این تعلیقه در جاهای زیادی به خوبی مشهود است ، و موضعگیریهای او در برابر ناهنجاریهای اجتماعی قابل توجه است مثلا آنجا که شیخ انصاری در پایان اصل برائت و اشتغال میفرماید عمل بعموم وبدون محدودیت قاعده لاضرر مردود است وگر نه فقه جدید و باصطلاح امروز فقه نو متولد می شود مرحوم سید رحمة الله علیه بدنبال آن می فرماید بلکه دین بدیع یعنی دین نو ساخته می شود.

وحکمت و نکته تعبیر دین جدید به جای فقه جدید بر أهل دقت پوشیده نیست ، او می خواهد بفهماند در اینجا تنها معرفت از دین و به تعبیری قرائت از دین نیست که دگرگون می شود بلکه خود دین و واقعیتهای معلوم آن دستخوش تغییر می گردد.

ص: 321

همچنین ضمن مباحث مطرح شده در این تعلیقه آگاهی بلکه صاحب نظر بودن ایشان در معارف و مباحث اعتقادی و کلامی نیز روشن می گردد .

آنجا که شیخ انصاری بحث در علم انبیا را بر حسب روایات مجمل وعلمش را موکول به أهلش می بیند ایشان با قوت و قاطعیت ادعای ظهور بلکه قطع در این مورد می کند و اشاره دارد که ما در مورد علم امام در زمان گذشته رساله هائی در کیفیت علم امام وعموم آن نوشته ایم و در چند سطر بعد اهتمام به این نحو مسائل مرتبط به مقام خلفاء الرحمن را اولی از اهتمام بمسائل فرعیه می خواند.

ایشان با کتب اهل عرفان و نیز آشنایی وآنس داشته و احیانا روایاتی را نقل کرده که ما مرجع آن را فقط در آنگونه کتب یافتیم.

خداوند روح او را شاد و با انبیاء و اوصیاء در کنار علما و صلحا محشور بگرداند و به ما توفیق ادامه راه این مشعلداران حقیقت وعلم عنایت بفرماید والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته .

سید صالح مدرسی

1376/12/10

ص: 322

ص: 323

ص: 324

سید عبدالحسین لاری، انهدام مجلس واستبداد صغیر

اشارة

سید عبدالحسین لاری، انهدام مجلس واستبداد صغیر

اعظم رانش اعتمادی

ص: 325

ص: 326

«سید عبدالحسین لاری» روحانی نستوه وشجاع ، مخالف هرگونه سلطه استبداد و استعمار، عالم دین و سیاست و چهره شاخص مبارزات جنوب در نهضت مشروطه و استبداد صغیر بود. در آستانه مشروطیت، اختلافات فتحعلی خان حاکم لار با فرزندانش، شدت ظلم وستم خوانین منطقه لارستان، نا امنی راههای تجارتی ورکود اقتصاد سبب گردید جمعی از تجار الار، به عنوان قشر قدرتمند اجتماعی به رهبری حاج علی وکیل به سامراء عزیمت کنند و از مجتهد بزرگ عصر، میرزای شیرازی در خواست عالمی مبرز، مجاهد، سیاسی و مدبر برای اداره فارس و سامان دادن به آن منطقه کنند(1).

میرزای بزرگ نیز با آگاهی از شخصیت دینی و سیاسی سید عبدالحسین از ایشان می خواهند که دعوت هیأت لارستانی را لبیک گوید. سید با ورود به لارستان در سال 1309 ق، فعالیتهای علمی، فرهنگی و سیاسی خود را آغاز نمود و با تربیت شاگردان مبرز و نامدار مانند حاج سید عبدالباقی شیرازی ، شیخ عبدالحمید مهاجری، سید عبدالمحمد موسوی لاری، شیخ زکریا انصاری و سید مرتضی اهرمی نفوذ علمی وسیاسی خود را در سراسر ایالت فارس توسط آنان، گسترش داد و در دراز مدت از نیروی آنها برای پیشبرد

ص: 327


1- عبد الحمید مهاجری ، شجره طیبه ، چاپخانه نور، شیراز، 1370، ص 7.

نهضت خود علیه ظلم وستم مستبدین بکار برد و به عنوان بزرگترین ، مؤثرترین و فعال ترین رهبر روحانی روحانی در روند حوادثی که به مشروطه منجر گردید ، همچنین حوادث بعد از آن به خصوص دوره استبداد صغیر ، مطرح شدند. بعد ازاعلان مشروطه شاهد اهتمام سید در امر برگزاری انتخابات و تشکیل انجمنهای مشروطه خواه در مناطق مختلف فارس چون الار، اوز، بنادر عباس ولنگه هستیم. با انتشار وسائل «تحریض وتشویق مشروطه مشروعه» و « قانون در اتحاد دولت و ملت» به بیان نظرات فقهی - سیاسی خود درباره مشروطه و حمایت از آن، پرداخت.

دسته بندی دو گروه مشخص مستبد و مشروطه خواه در فارس بعد از استقرار مشروطیت، بافت سیاسی این ایالت پهناور را تشکیل می داد که سید عبدالحسین با پیوستن در جناح اخیر در کنار دیگر مشروطه خواهان فارس چون انجمن اسلامی، انصار وایل قشقایی به رهبری صولت الدولة، باعث تقویت مشروطیت گردید و حساسیت مستبدین به رهبری قوام الملک که مخالف سرسخت مشروطه بودند را برانگیخت(1) چنانکه بارها این دو گروه را در شیراز و دیگر مناطق ایالت رو در روی یکدیگر قرار داد. انهدام مجلس و آغاز استبداد صغیر اوج مبارزات وصف آرایی این دو دسته بود.

لارستان منطقه وسیعی از فارس(2)، در دوره استبداد صغیر «مرکز ثقل پلیتیک فارس»(3) بود. اوضاع سیاسی و اجتماعی منطقه در خیزش مردم فارس تأثیر مستقیم داشت. ظلم وستم خوانین وحکام دشتستان ، تنگستان ، کازرون، برازجان، داراب و نیریز از طرق گوناگون، بخصوص اخذ مالیات و نیز رکود اقتصاد و تجارت بر اثر ناامنی راهها ورقابت سران ایلات، سبب قیام ملی و خود جوش فارس گردید. وجود روحانی مبارز چون سید عبدالحسین لاری

ص: 328


1- استخر ، مقاله از دفتر خاطرات ، سال 42، شماره 1747. (22 شهریور.1337)
2- حسن حسینی فسایی ، فارسنامه ناصری ، تصحیح و تحشیه منصور رستگار، ج 2، تهران امیر کبیر، 1367، صص 502 - 1501.
3- کتاب آبی ، گزارشهای محرمانه وزارت امور خارجه درباره انقلاب مشروطه ایران ، به کوشش احمد بشیری ، ج 2، تهران ، نشرنو، 1363، ص 471.

و فراهم نمودن زمینه های خیزش علیه استبداد و پیوند با دیگر نیروهای مشروطه خواه در شیراز و آمادگی مردم منطقه از جهات فکری و نظامی ، لارستان را آمادۂ قیام ملی کرده بود.

نکته مهم و قابل توجه در این میان، همراهی حاکم لار، حاجی علیقلی خان ، از نوادگان فتحعلی خان است که بر حسب ضرورت زمان و بهره برداری از شرایط سیاسی روز، در سلک مشروطه خواهان در آمده بود.(1) کینه و خشم مردم از ظلم وستم حاکم لار، نوعی آمادگی در کمک و همراهی با سید در دفع مستبدین، به وجود آورده بود(2).

به فاصله اندکی از بازگشت سید از شیراز به لار، مجلس اول قانونگذاری توسط محمد علی شاه به توپ بسته می شود و دوره ای به نام استبداد صغیر» آغاز می گردد که اعتراضات شدید مردمی در قالب ارسال تلگرافهای بسیار، به تهران را به دنبال داشت. کلیة ایالت فارس که بعد از عزل ظل السلطان و نصب آصف الدوله به حالت انقلاب عودت نموده و طغیان ایلات آغاز شده بود،(3) با انهدام مجلس بحرانی تر شد، به طوری که سردار فیروز، نایب الحکومة فارس، از عهده اعادة انتظامات بر نمی آمد(4). ظلم وستم او وعطاء الدوله بیگلربیگی فارس بر مردم و برخی حکام چون آصف الملک حکمران کازرون، موجبات خشم و نفرت هر چه بیشتر آنان می شد(5). گاه از تعدیات نایب الحکومه به قنسولخانه انگلیس پناه می بردند(6).

به موجب را پورت وأصله ، ناحیه الار، معرض تاخت و تاز تعدیات سید عبدالحسین لاری میباشد و مشار الیه اعلان نموده است پرداخت مالیات به شاه حالیه مخالف اسلام است(7).

ارسال نامه ها و تلگرافهای متعددی به حمایت از مشروطه خواهان

ص: 329


1- محمد هادی کرامتی ، دلگشای اوز، به کوشش محمد شریف کرامتی ، شیراز ، انتشارات نوید، 1370، صص 201 - 198.
2- کتاب آبی، ج 1، ص 282.
3- همان، ج 1، ص 282.
4- همان، ج 1، ص 23 - 322.
5- عبدالحسین ذوالریاستین ، تاریخ حب الوطن ، نسخه خطی .
6- سند شماره 10323 بایگانی اسناد وزارت امور خارجه .
7- کتاب آبی، ج 1، ص 353.

و مخالفت با عمل ضد اسلامی شاه، اولین اقدام سید بود. از آن پس با تجهیز قوا واعزام آنان به مناطق مختلف فارس فصل جدیدی در تاریخ مبارزات جنوب علیه استبداد و استعمار آغاز نمود.

حماسه آفرینی مشروطه خواهان وانقلابیون فارس ورهبری سید عبدالحسین

در این زمان با تلاشهای آصف الدوله حکم فارس وهمکاری میرزا محمد خان منشی، میرزا محمد علی خان نصرالدوله وحبیب الله خان قوام الملک از فرنگ به شیراز باز می گردند(1) و با حمایت محمد علی شاه(2) حوادث تلخ و دردناکی می آفرینند.

با استناد به منابع می توان گفت منطقه لارستان به رهبری روحانی بزرگ و مبارز عصر، سید عبدالحسین، بیشترین سهم را در مبارزات جنوب علیه استبداد محمد علی شاه داشت.

در واقع لارستان از حکومت فارس مجزا شده(3) و اکثر مناطق استان را تحت نفوذ سیاسی و فکری خود قرار داد و با استفاده از چریکها و نیروهایی که از سالها قبل آنها را در حوزه علمیه لار، تربیت کرده بود، مبارزات سر سختانه خود را ادامه داد. عکس العمل شدید سید علیه انهدام مجلس، تهدید شاه واعزام نیروهای خود به برخی نقاط فارس مانند بندرعباس و بوشهر، سبب قوت قلب مردم شیراز و تظاهرات آنان به حمایت از مشروطه شد.

جمعی نیز در تلگرافخانه متحصن شدند و تلگرافهایی به تهران مخابره نمودند و به طور صریح اعلام داشتند که هرگاه شاه به فوریت فرمان افتتاح مجلس شورای ملی را امضاء کند، ملت شیراز هم از همان راهی که مردم

ص: 330


1- تاریخ حب الوطن ، نسخه خطی .
2- Beck louis, the qashqai of Iran, yale university, P 106.
3- استخر، مقاله از دفتر خاطرات ، سال 42، شماره 1751، ص 17 (1326 ه.ق).

گیلان و اصفهان در پیش گرفتند، پیروی خواهند کرد(1) تا این زمان شهرهای تبریز، رشت، مشهد و اصفهان با شورش خود موجب ترس دربار شده بودند . خبر پیروزیهای انقلابیون دیگر شهرها وایلات چون بختیاری ، در تشدید مبارزات آزادیخواهان فارس مؤثر بود و بارها احتمال تأسی به رفتار مشروطه خواهان بختیاری از سوی ایلات فارس خصوصا قشقایی ، ترس بر دل دولتمردان انداخته بود(2).

ادوارد براون پس از ذکر پیشرفت مشروطه خواهان در دوره استبداد صغیر می نویسد:

با این پیشرفت خود، (آزادیخواهان) از رفتار نابکارانه شاه جری تر گردیدند. ایلات با استانها به آنها گرویده، در این موقع رشت ، استرآباد ، مشهد ولار فارس با قیادت حاج سید عبدالحسین مجتهد به نامهای گوناگون به تظاهر برخاستند ، در اصفهان امتناع شاه از بازگشت حکومت مشروطه را ، با برقراری حکومت نظامی پنهان می داشتند»(3).

در شوال 1326 ترس از سید عبدالحسین در باب عزیمت به شیراز ویاری مشروطه خواهان، دولتیها مصلحت دیدند که برای جلوگیری از قیام وی اردوئی به ریاست حبیب الله خان قوام الملک ملقب به «سالار السلطان» به الار رهسپار کنند(4). پسران قوام الملک بعد از بازگشت از اروپا، به تطمیع آصف الدوله حاکم فارس پرداخته و نظر او مبنی بر عزیمت به لار و تسخیر این ناحیه را جلب نمودند. در این میان نظر حاج علیقلی خان حاکم لار که به ظاهر طرفدار سید بود، به سمت خود جلب نموده و با طرح نقشه ای عازم لار شدند(5)

سید بلافاصله با اخطار به سالار السلطان عکس العمل نشان می دهد . « با

ص: 331


1- مهدی ملک زاده ، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران ، ج 5، تهران ، انتشارات علمی، 1363، ص 247.
2- کتاب آبی ، ج 2، صص100-409
3- ادوارد گرانویل براون ، انقلاب ایران ، ترجمه احمد پژوه ، تهران ، معرفت ، 1338، ص 289.
4- تاریخ انقلاب مشروطیت ایران ، ج 5، ص 247، همچنین ر. ک. کتاب آبی ، ج 2، ص 1385
5- تاریخ حب الوطن، نسخه خطی، همچنین ر. ک. حبل المتین کلکته، مقاله حق را باید گفت و حقیقت را نباید نهفت ، سال 17، شماره 2، ص 6.

متابعین کثیره خود خروج نموده و در ولایت لار، علنا کوس یاغیگیری می زند» .(1)

مستر بیل کنسول انگلیس در شیراز ، مخالفت سید را برای انتظام منطقه مخاطره آمیز می داند(2). چریکهای سید به فرمان او در نقاط مختلف فارس وارد عمل شده و حملات خود را علیه مستبدین شدت می بخشند. چنانکه «شیخ زکریا» را برای مقابله با نیروهای قوام الملک عازم داراب می کند. بارها همراه با تفنگچیان خود موسوم به «کوهستانی» ها به شهرهای کرمان ، سیرجان ونیریز حمله ور می شوند(3). طبق گزارشی در حبل المتین سید عبدالحسین تمام صفحات سبعه ولار تا سیرجان را احاطه کرده و عموم ایلات کرمان به سید گرایش یافته اند(4).

پیوستن تفنگداران حاجی آبادی به رهبری حسین سالار و تعدادی از سران طوائف عرب ، بهارلو و چریکهای کوهستانی به صف شیخ زکریا، باعث تقویت قوا شد و در حمله به فرگ» (Forg) واقع در جاده لار - داراب ، کربلایی آقابیک کواری» را به قتل رسانده و به طرف داراب حرکت می نمایند(5)

سالار السلطان با لشکر دو هزار نفری خود که از ایلات مختلف چون ایلات و طوایف عرب جمع آورده بود، در داراب آماده مقابله با نیروهای شیخ زکریا می شود ولی شکست سختی را تحمل می نماید. در این موقع از حاجی علیقلی خان حاکم لارستان کمک می طلبد که ضمن درگیری با نیروهای سید مجروح میشود و همراه قوام الملک عازم شیراز شده و در آنجا بر اثر فشار ملیون زندانی می شود. بعد از درگیری وزد و خورد بسیار که به مدت دو ماه به طول می انجامد. پسران قوام الملک شکست خورده و به هیچ پیشرفتی نایل

ص: 332


1- کتاب آبی ، ج 2، صص 10 - 409.
2- همان ، ج 2، ص 1385
3- روزنامه جنوب ، سال اول ، شماره 22، ص 8، همچنین رک . کاظم الاسلام کرمانی ، تاریخ بیداری ایرانیان ، بخش دوم، انتشارات آگاه ونوین، 1363، ص 379.
4- حبل المتین کلگته ، سال 17، شماره 2، ص 17.
5- محمد باقر وثوقی، لارستان و جنبش مشروطیت ، قم، مؤسسه فرهنگی همسایه ، 1375، ص 134.

نمی شوند(1). سید ضمن نامه ای به یکی از علمای بوشهر (سید مرتضی اهرمی) اشاره نموده که با قوام الملک جنگ کرده و او را به کلی مغلوب کرده است(2).

گزارشهای مأموران انگلیسی موجود در کتاب آبی حاکی از اغتشاش و ناامنی جاده ها و افزایش سرقتها است(3). در گزارش دیگر خبر از «خروج سید ومتابعین کثیره» اوست(4).

در ادامه مبارزات ، سید با اعزام بخشی از نیروهایش به رهبری «مصباح دیوان اوزی» و «حسین کله کن» ملقب به «سپهسالار اسلام» به بندر عباس(5) به پیروزیهای چشمگیری دست می یابند: «بواسطه فشار مجتهدین نجف و سادات لارستان ملتیان بندر عباس زمام اختیار حکومت را در دست گرفته وگمرخانه را تصرف کرده اند. جنرال قنسول مزبور از صاحب منصب ارشد بحری تقاضا نموده است که یک فروند کشتی جنگی برای حفظ منافع انگلیس به بندر عباس بفرستند»(6).

با ارسال تلگرافی به نجف خبر فتوحات گزارش داده می شود:

نجف ، حضرت آیت الله خراسانی، از برکات امام زمان ، حسب الامر حجت الالسلام ، حاجی سید عبدالحسین لاری ، تمام دوایر دولتی متصرف ، به قنسولات خارجه اعلام می داریم که انجمن ولایتی ضامن جان ومال رعایای خارج است مستحفظ از هر جهت به نهایت آرامی موجود . امضاء عموم ملت بندرعباس(7).

در ماه صفر 1327 همچنان خبر از اغتشاش شیراز و کرمان است و اینکه سید عبد الحسین چند دفعه با اردوی دولتی جنگ کرده و فاتح وغالب

ص: 333


1- کتاب آبی ، ج 2، ص 414.
2- همان، ج 2، ص 431 .
3- همان، ج 2، صص 10- 409
4- همان، ج 2، ص 410.
5- دلگشای اوز، ص 176، همچنین ر. ک. مظفر قهرمانی ابیوردی ، از با ورد یا ابیورد خراسان تا ابیورد یا ابو الورد فارس، شیراز، خیام، 1396ق، صص 49 - 248.
6- کتاب آبی ، ج 2، صص 374-37.
7- تاریخ بیداری ایرانیان ، بخش دوم ، ص 1395

آمده است»(1) در همین تاریخ سید ضمن نامه ای به انجمن اسلامی شیراز فتوحات خود در بلوکات جویم سبعه ، داراب وبندر عباس» که تا این زمان کسب کرده بود اشاره می نماید که در روزنامه عروة الوثقی درج می گردد(2).

دامنه نفوذ سید به بندر عباس نیز رسید و مشروطه خواهان این منطقه به کمک ملیون لار، با یک حمله ناگهانی بندرعباس را تصرف کردند و گمرک را در حیطه اختیار خود در آوردند. به طوری که آژانس رویتر خبر داد دولت انگلیس پس از تصرف شهر، یک کشتی کوچک جنگی به بندر عباس فرستاد ومدخل بندر را اشغال کرد. بعد از تصرف گمرک بدست انقلابیون، مقر تجاری انگلیس معروف به «کلاه فرنگی را نیز تسخیر می نمایند. بدنبال تصرف بندرعباس، دیگر نیروهای انقلابی، به فرماندهی «حسین سپهسالار» طی نبردی سخت، بندرلنگه را متصرف می شوند(3).

سید حاجی بابا بیرمی و غلامحسین خان وراوی بارها بندرلنگه وبستک را مورد هجوم خود قرار داده و نهایتا به تصرف در آوردند(4) تصرف بنادر عباس ولنگه باعث قوت قلب ملیون از جمله آزادیخواهان بوشهر شد. سید عبدالحسین طی حکمی «سید مرتضی اهرمی» را مأمور تسخیر بوشهر می کند(5) حضرت حجت الاسلام لاری، پنج روز قبل با لشکرهایی ، با فتح و پیروزی وارد بندر بوشهر گردیده و بندر عباس ، لنگه وتخیلو و سایر جزایر و بنادر فارس تماما به تصرف حضرت سید لاری در آمده ، عموم اتباع دولت از حاکم واجزا فرار کردند»(6).

در همین زمان خبر اشاعه وسیع جنبش ملی تا بنادر خلیج فارس و عدم انقیاد این بنادر از شاه منتشر می گردد. رئیسعلی دلواری و علی کازرونی به سید مرتضی اهرمی در تصرف بوشهر یاری می رسانند و با ورود به بندر بوشهر در

ص: 334


1- همان ، بخش دوم، 321 وص318
2- همان ، بخش دوم ، صص 58 - 357.
3- از باورد یا ابیورد خراسان تا ابیورد یا ابو الورد فارس ، صص 49 - 248.
4- حبل المتین تهران ، سال 18، شماره 26، ص18، همچنین ر. ک. دوحه احمدیه ، نسخه خطی ، ص 99.
5- محمد حسین رکن زاده آدمیت ، دانشمندان و سخن سرایان فارس ، ج3، تهران ، کتابفروشی خیام و اسلامیه ، 1340، ص 652.
6- تاریخ بیداری ایرانیان ، بخش دوم، ص347. (8 ربیع الاول 1327).

اوایل ربیع الاول 1327 ، زمام امور آن منطقه را به دست گرفته و پرچم ملی را بر فراز «دار الحکومه» نصب می نماید(1) . این بار نیز دولت انگلیس در بندر بوشهر چون بنادر دیگر برای حفظ جان ومال اتباع خود و آمادگی دفاع و مقابله با آزادیخواهان، دو فروند کشتی جنگی در بندر بوشهر مستقر می کند(2).

سرانجام دولت انگلیس با تحریک محمدعلی شاه، او را مجبور به سرکوبی علم الهدی (سید مرتضی اهرمی) می کند. لذا دریابیگی با جلب نظر شاه ، مبنی بر سرکوب سید عبدالحسین لاری وسید مرتضی وارد بوشهر شده و بعد از چندی در تاریخ 18 جمادی الثانی 1327 موفق به دستگیری و تبعید سید مرتضی به عراق می شود.(3) خبر مبارزات نیروهای سید عبدالحسین وفتوحات او، در تاریخ 15 صفر 1327ق. در روزنامه صور اسرافیل انعکاس می یابد :

فارس ولارستان در تحت تصرف قشون سید عبد الحسین لاری است . در بوشهر و بندرعباس وسایر نواحی خلیج فارس ، حکام مقتول و مطرود و حکومت در دست ملی هاست»(4)

آزادیخواهان فارس تحت امر سید عبدالحسین، همچنان در نقاط دیگر ایالت ، حماسه آفریده وبه فتوحات جدید دست می یابند. شیخ زکریا دارابی ضمن تصرف داراب در جبهه شرقی، پیشروی می کند و در کرمان ، نیریز وسیرجان به پیکار با مستبدین می پردازد که سبب واکنش صاحب اختیار حاکم منطقه می گردد. «جناب حاجی شیخ زکریا از طرف حجت الاسلام لاری ، کرمان را محاصره نموده و آذوقه شهر سخت شده به حاکم شوریدند، حاکم استعفا داد . نظام السلطنه را به حکومت معین کردند».(5)

منطقه برازجان ، دشتی و دشتستان، که قبل از استقرار مشروطه علیه ظلم

ص: 335


1- کتاب آبی، ج 2، صص 67 - 466.
2- کتاب نارنجی ، ج 2، صص 17 - 116.
3- کتاب آبی ، ج 2، ص 472. همچنین ر. ک. دانشمندان و سخن سرایان فارس ، ج 4، ص 580.
4- صور اسرافیل ، سال دوم ، شماره 3، ص 1.
5- تاریخ بیداری ایرانیان ، بخش دوم ، صص 48 - 347.

وستم خوانین و حکام منطقه همواره مبارزه می نمود، در دوره استبداد صغیر با داشتن چند چهره انقلابی چون زائر خضر خان تنگستانی، شیخ حسین خان چاه کوتاهی ، میرزا علی کازرونی ورئیسعلی دلواری از کانونهای انقلابی و مبارز در راه اجرای قانون اساسی و استحکام مشروطه علیه استبداد وسلطة استعمار به شمار می رفت. نفوذ و قدرت علمی و سیاسی سید عبدالحسین در جذب آنان و مبارزه با استبداد داخلی و استعمار خارجی، مؤثر بود و او را به عنوان رهبر روحانی مشروطه خواه قبول داشته و به فرمان وی مناطق بسیاری را به تصرف در آوردند.

چنانکه دیدیم، عمده نیروهای سید در سه جهت جنوب، شرق و غرب به پیروزیهای چشمگیری دست یافتند و بنادر مهم عباس، بوشهر ولنگه وبستک به تصرف ملیون در آمد یا مورد تهدید قرار گرفت و انجمنهایی در حمایت از مشروطه بر پا شد(1).

منطقه وسیع جغرافیایی از بوشهر تا کرمان ، به واسطه حضور نیروهای مطیع و فداکار سید که خود در تربیت آنها کوشیده بود در تحت فرمان و نفوذ جبهه مبارز فارس قرار می گیرد. بخشی از هزینه های مالی این نهضت از طریق تجار انقلابی لارستان تأمین می گردید. سید برای پیشبرد نهضت خود تشکیلات منظمی راه انداخته بود(2) و برای بی نیازی از دولت مرکزی و اعتراض به آن و همچنین برای بر طرف کردن ضرورتها و نیازهای فوری وبدلیل تمام شدن تمبر پست لار، اقدام به چاپ تمبر نمود که عنوان «پست ملت اسلام» و «پست ملت لار» بر آن نقش بسته بود(3)

سید عبدالحسین لاری در مدت کوتاهی اوایل استبداد صغیر تا غارت اولیه لار با فعالیتهای فکری ، سیاسی و نظامی خود و به کمک نیروهای وفادار

ص: 336


1- کتاب نارنجی ، ج 1، ص 224.
2- روزنامه استخر، مقاله از دفتر خاطرات ، سال 42، شماره 1749 ، ص 3. (مهر 1337).
3- مهدی قلی خان هدایت ، خاطرات و خطرات ، تهران ، زوار، 1363، ص 255، همچنین محمد اعظم بنی عباسیان بستگی ، تاریخ جهانگیرته وبنی عباسیان بستک ، به کوشش عباس انجم روز، بی جا، بی تا، 1339، ص 314. همچنین مهدی با مداد ، تاریخ رجال ایران ، تهران ، زوار، 1347، صص 58 - 257. شجره طیبه در صفحه 28 چاپ تمبر توسط سید را انکار می کند و می نویسد که از روی غرض به ایشان نسبت داده اند.

خود، پیروزیهای چشمگیری در مناطق وسیع فارس و بنادر بدست آوردند به طوری که مبارزات سید انعکاس بسیار زیادی در منابع داخلی و خارج کشور داشت.

ادوارد براون در کتاب انقلاب ایران می نویسد: «اواخر صفر 1327 مشروطه خواهان چهار مرکز بزرگ برای آزادیخواهی نهضت داشته اند : تبریز، رشت ، اصفهان ولار»(1) منابع خارجی چون خبرگزاری رویتر از اقدامات سید گزارشاتی ارائه می دهد(2). کسروی نیز در حوادث محرم و صفر 1327 به قیام شیراز تحت رهبری سید عبدالحسین اشاره کرده است(3). در کتاب خاطرات وخطرات ، سخن از مواضع قاطع سید وقدرت ایشان است ؛ «سید عبدالحسین ، در کمال قدرت در جنوب مشغول کار است(4). به این ترتیب فعالیتهای سید ضربات سهمگینی به جناح مستبدین زده و خشم و نفرتی عمیق از سید در دل ایشان نهفته شد و مترصد فرصتی برای سرکوب، عالم سیاسی جنوب بودند تا انتقام دیرینه خویش را از او و دیگر انقلابیون بگیرند.

انقلاب مستبدّین، غارت لار

تا این زمان پیروزیهای مداوم و خیره کننده انقلابیون به رهبری سید جناح مستبدین را به شدت در تنگنا قرار داده و آنان را به عکس العمل واداشت.

چون در این موقع احکام تلگرافی وکتبی از علماء اعلام ... خراسانی و مازندرانی در اجرا مشروطه وانعقاد مجلس شورای اسلامی ... پی در پی می رسید ... و از این طرف شیخ المجاهدین ، شیخ زکریا از سرکوه و داراب حرکت به سمت تبریز نموده و جنگ سختی کرد ..... قوام الملک ونصر الدوله در این هنگامه تدبیری که به خاطر شان رسید این بود که منزل جناب آیت الله آقای آقا میرزا

ص: 337


1- انقلاب ایران ، ص 294.
2- تاریخ انقلاب مشروطیت ایران ، کتاب 5، ص 1137.
3- احمد کسروی ، تاریخ مشروطه ایران ، ج 2، تهران ، امیر کبیر ، 1363، صص 79 - 878.
4- خاطرات و خطرات ، ص 188.

ابراهیم مجتهد مجلسی موسوم به مجلس عالی تشکیل دادند و نتیجه رفتن نصرالدوله به سمت لار وقتل وغارت احرار شد»(1).

پسران قوام وعطا الدوله بیگلربیگی فارس و آصف الدوله حاکم فارس که در موقعیت سخت سیاسی قرار گرفته بودند « حضرات قوامیها وسایر رؤسای شیراز تشکیل مجالس داده اسباب اتحاد و ترقی فراهم می نمایند»(2) طن جلسه ای در تاریخ دوم ربیع الأول 1327، تشکیل مجدد، «انجمن ایالتی» را اعلام می دارند(3)، در این جلسه بر پذیرفتن مشروطیت تأکید کردند. تفصیل تشکیل انجمن ایالتی شیراز و تصمیماتی که گرفته می شود در تاریخ مشروطیت ایران و کتاب آبی آمده است:

.. قیام سید عبد الحسین لاری وتصرف لار و بندر عباس بوسیله قوای مشروطه خواهان ، قیام ملیون و تنگستانی ها و تصرف آن ، قیام شیخ زکریا وکو شش مشروطه خواهان مقیم شیراز مستبدین را به زانو در آورد و آنان را برای قبول حکومت ملی و مشروطه آماده نموده ، جلساتی در شیراز منعقد گردید که در آن جلسات ، رؤسای خانواده قوام هم شرکت داشتند و همه متحدالقول شدند که راهی جز حکومت شوروی و افتتاح مجلس شورای ملی نیست و تصمیم گرفتند ، سید عبدالحسین لاری و شیخ زکریا وصولت الدوله را که در رأس قیام ملیون فارس قرار گرفته بودند به شیراز دعوت نمایند»(4).

به مدت کوتاهی بعد از ائتلاف مستبدین و تشکیل انجمن ایالتی فرمان محمد علی شاه مبنی بر سرکوبی سید به نصرالدوله قوام الملک اعلام می گردد. وی نیز با همکاری حاکم لار به همراه پانزده هزار نفر به سمت لار حرکت می کند :(5)

نصر الدوله به اتفاق علیقلی خان ، لار را تصرف کردند و سید جعفر را

ص: 338


1- تاریخ حب الوطن ، نسخه خطی .
2- سند شماره 30، کارتن 28، بایگانی اسناد وزارت امور خارجه .
3- کتاب آبی، ج 2، صص 33 - 532.
4- تاریخ انقلاب مشروطیت ایران ، ج 5، صص 56- 255. همچنین ر.ک.کتاب آبی ، ج 2، صص 34 - 533.
5- دلگشای اوز، ص178. همچنین ر.ک. تاریخ جهانگیریه و بنی عباسیان بستک ، صص 16 - 314

محبوس واز قرار معلوم سید ابو الحسین را نیز دستگیر نموده اند»(1).

اعزام نیروی مستبدین به مرکز فرماندهی فارس در این دوره، در حالی بود که نیروهای سید چون شیخ زکریا در کرمان ، مصباح دیوان اوزی و حسین سپهسالار در بنادر لنگه و عباس، و نیروهای دشتستانی و تنگستانی ورئیسعلی دلواری ، علی کازرونی وسید مرتضی اهرمی درجبهه بوشهر مشغول مبارزه با مستبدین بودند. بنابراین بهترین فرصت برای مستبدین جهت حمله به لار بود. لذا نصرالدوله که این زمان، ریاست ایل خمسه را داشت به شهر لار در حالیکه از نیروی رزمجو خالی بود حمله می کند و طی 16 روز به قتل وغارت جان و مال مردم پرداخته برای تضعیف روحیه مردم، شایعه کشته شدن سید را رواج می دهند. مردم بی دفاع و بازاریان شهر تا حد توان و با بذل جان ، به مقابله با مستبدین پرداخته، تعداد بسیار زیادی به شهادت می رسند. خبر فتح الار در شیراز و بندر عباس انعکاس شدیدی داشت و عده ای از اهالی این مناطق از جمله حاج علی آقا ذوالریاستین یکی از علمای بزرگ شیراز به قنسولگری انگلیس پناهنده می شوند(2). در نتیجه شورش مردم و بستن بازارها، آصف الدوله حاکم فارس وانجمن ایالتی ، به ناچار نصر الدوله را از لار فرا می خوانند.

انتقام

به دنبال غارت و چپاول لار توسط نصرالدوله ، سید عبدالحسین مشغول به تهیه و تدارک قوا برای تنبیه مستبدین وگرفتن انتقام جان مسلمین لار می گردد.

آقا سید عبدالحسین که مغلوب پسران قوام شد مجددا در لارستان نائرۀ

ص: 339


1- کتاب آبی، ج3، ص 569. همچنین ر. ک. روزنامه جنوب ، سال اول ، شماره 18، ص 2.
2- کتاب آبی ، ج 3، ص 569. همچنین ر. ک. حب الوطن ، نسخه خطی .

حرب را دارد شعله ور می سازد»(1). لذا با همکاری سردار نظامی وفادار خود شیخ زکریا در منطقه کوهستان ، مقدمات حمله را فراهم می آورد و به اطراف واکناف نامه هایی ارسال داشته و اعلام می دارد:

« به عموم ملت واهل شریعه (شریعت) ورعیت هرجا و هر کس متفق الرأی والکلمه نوشته و گفته و تلگراف به هرجا و هر کس کرده که تا قصاص و تقاص حقوق الناس از این مفسدین و مستبدین سابق نشود و نکند، هیچ کس تمکین نکرده و نمی کند»(2).

همچنان سید مراقب اوضاع سیاسی ایالت و بنادر است و دستورات لازم در جهت مبارزه با مستبدین را صادر می نماید. «سید عبد الحسین لاری متصل به ملتیان بندرعباس سفارس می داد که گمرک را توقیف نمایند». احکامی نیز در توقف گمرک به بندر لنگه صادر می نماید(3). اقدامات سیاسی و نظامی سید و قدرت رهبری او بعد از تصرف لار توسط نصرالدوله ، به دولت و سفارت انگلیس فهماند که اقدامات آنان برای سرکوب نهضت انقلابی و مردمی سید ، بی نتیجه است. خصوصا با قدرت و شوکت او در مبارزه با مستبدین در شیراز پیش از این، آشنایی داشتند و از میزان حمایت مردمی و تقویت وی از سوی علمای نجف با اطلاع بودند. لذا اطمینان داشتند که در آینده نزدیک با عکس العمل شدید نیروهای ایلی و روستایی، تحت نام «میون» به رهبری سید مواجه خواهند شد.

سفارت انگلیس، خطر را بخوبی درک کرده خصوص کنسولگری این دولت شاهد بی توجهی دولت نسبت به تنبیه و مجازات عمل جنایتکارانه نصر الدوله بود و کنسولگری انگلیس احتمال وقوع حادثه جدی و خطر ساز را پیش بینی می کند:

ص: 340


1- حبل المتین کلکته ، سال 17، شماره 2، ص 23. (23 جمادی الثانی 1327)
2- لارستان و نهضت مشروطیت ، ص 150.
3- کتاب آبی ، ج 3، ص 605.

«... خطر این است که سید لاری بنا به دعوت حکومت با استعداد کافی برای سرکوبی قوام رو به شیراز می آید»(1).

کنسولگری انگلیس طی ارسال نامه ای به حکومت شیراز ، آنها را مسئول عواقب حملات سید به شیراز و خسارات وارده به جان ومال اتباع انگلیس می داند. واز حکومت شیراز می خواهند که از آمدن سید لاری

جلوگیری نماید(2). بر طبق گزارشی موجود در کتاب آبی، آصف الدوله برای رهایی از بحران شیراز و سرکوب قوامیها، قشقائیها وسید عبدالحسین را به شیراز احضار نموده است(3). نمایندگان روس و انگلیس بهترین راه حل برای فائق آمدن بر اوضاع وخیم ایالت و جلوگیری از حرکت سید به شیراز ، انتصاب ظل السلطان به حکومت فارس می دانند و از دولت می خواهند رسما حکومت وی را اعلام دارد(4). اما انتصاب وی با مشکل روبرو می شود و علاءالدوله به عنوان حاکم معرفی می گردد.

دولت انگلیس ضمن اقدامات سیاسی ، نیروی نظامی ، در بنادر بوشهر وعباس، پیاده نموده تا در صورت لزوم به شیراز اعزام کند. از دیگر سو سید لاری با خرید اسلحه و تقویت نیروهای خود، آماده حرکت به شیراز می گردد . چهارده جمادی الثانی 1327 خبر می رسد که عبدالحسین لاری با شیخ زکریا و 40 نفر دیگر در نزدیکی داراب هستند. کنسولهای دولتین روس و انگلیس از آصف الدوله می خواهند که به سید لاری و صولت الدوله حکم قطعی صادر نماید که ابدا به طرف شیراز حرکت ننمایند(5). همزمان با پیشروی نیروهای سید عبدالحسین وشیخ زکریا وصولت الدوله قشقایی به سمت شیراز و اعلام آمادگی برای اعزام نیرو به مرکز ، تهران به دست مجاهدین فتح می گردد. این در حالی بود که دو رهبر نیرومند سیاسی و نظامی تا حوالی شیراز پیش رفته ، خطر بزرگی برای حکومت و منافع روس و انگلیس بوجود آوردند.

ص: 341


1- همان، ج 3، ص 613.
2- همان، ج 3، صص 16 - 613.
3- همان ، ج 3، صص15- 614.
4- همان، ج 3، صص 16 - 615.
5- همان ، ج 3، ص 713.

سرانجام با اعمال فشار همه جانبه از سوی سفارت انگلیس، حاکم فارس، سردار اسعد وزیر داخله و نهایتا تلگراف علمای نجف به در خواست شیخ مرتضی آشتیانی مبنی بر اینکه «امورات داخله اصلاح، امید در اعاده اجانب حاصل ، حرکت آقایان عجالتا غیر لازم ، حکم فوری حجج در رجعت صولت الدوله از شیراز واجب»(1). وعزل علاء الدوله از حکومت فارس ، منجر به بازگشت نیروهای سید وصولت الدوله از حوالی شیراز می گردد.

بدین ترتیب انهدام مجلس و شروع دوران استبداد صغیر و قدرت گیری مجدد مستبدین، سبب شدت یافتن مبارزات سید وهمکاری و همیاری دیگر مشروطه خواهان فارس در مناطق دور و نزدیک گردید وسید با بهره گیری از تلاشهای چندین ساله خود از بدو ورود به لار و با توجه به آشنایی سید با انجمنها، گروهها و افراد مشروطه خواه و استفاده از نیروی آنان، مبارزات خود علیه مستبدین را تشدید می نماید و با وارد آوردن ضربات سخت، خشم آنان را تحریک می کند و بارها منافع دولت انگلیس را به مخاطره انداخته و او را وادار به نشان دادن عکس العمل سیاسی و نظامی نمود. ایالت فارس به خصوص منطقه لارستان ، بدنبال به توپ بستن مجلس ، شاهد تحولات بسیار بود که سید عبدالحسین نقش بسیار مهمی در رهبری انقلابیون و مشروطه خواهان به عهده دارد به طوری که از لارستان به عنوان «مرکز ثقل پلیتیک فارس» یاد کرده اند. سرانجام اغتشاش و آشفتگی بسیاری از ولایات ایران از جمله فارس در این دوران موجب احساس خطر دولتهای روس و انگلیس و تحت فشار قرار دادن محمد علی شاه برای برقراری مجدد مشروطه شد وبا فتح تهران وخلع شاه مستبد، بار دیگر ایران ناظر برپایی مجلس و قانون اساسی می گردد .

ص: 342


1- محمد ترکمان ، اسنادی درباره هجوم انگلیس و روس به ایران ، تهران ، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، 1370، ص 87.

1- عبد الحمید مهاجری ، شجره طیبه ، چاپخانه نور، شیراز، 1370، ص 7.

2 - استخر ، مقاله از دفتر خاطرات ، سال 42، شماره 1747. (22 شهریور.1337)

3- حسن حسینی فسایی ، فارسنامه ناصری ، تصحیح و تحشیه منصور رستگار، ج 2، تهران امیر کبیر، 1367، صص 502 - 1501.

4- کتاب آبی ، گزارشهای محرمانه وزارت امور خارجه درباره انقلاب مشروطه ایران ، به کوشش احمد بشیری ، ج 2، تهران ، نشرنو، 1363، ص 471.

5- محمد هادی کرامتی ، دلگشای اوز، به کوشش محمد شریف کرامتی ، شیراز ، انتشارات نوید، 1370، صص 201 - 198.

6- کتاب آبی، ج 1، ص 282.

7- همان، ج 1، ص 282.

8- همان، ج 1، ص 23 - 322.

9- عبدالحسین ذوالریاستین ، تاریخ حب الوطن ، نسخه خطی .

10 - سند شماره 10323 بایگانی اسناد وزارت امور خارجه .

11- کتاب آبی، ج 1، ص 353.

12- تاریخ حب الوطن ، نسخه خطی .

13. Beck louis, the qashqai of Iran, yale university, P 106.

14- استخر، مقاله از دفتر خاطرات ، سال 42، شماره 1751، ص 17 (1326 ه.ق).

15 - مهدی ملک زاده ، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران ، ج 5، تهران ، انتشارات علمی، 1363، ص 247.

16- کتاب آبی ، ج 2، صص100-409

17- ادوارد گرانویل براون ، انقلاب ایران ، ترجمه احمد پژوه ، تهران ، معرفت ، 1338، ص 289.

ص: 343

18- تاریخ انقلاب مشروطیت ایران ، ج 5، ص 247، همچنین ر. ک. کتاب آبی ، ج 2، ص 1385

19- تاریخ حب الوطن، نسخه خطی، همچنین ر. ک. حبل المتین کلکته، مقاله حق را باید گفت و حقیقت را نباید نهفت ، سال 17، شماره 2، ص 6.

20- کتاب آبی ، ج 2، صص 10 - 409.

21- همان ، ج 2، ص 1385

22- روزنامه جنوب ، سال اول ، شماره 22، ص 8، همچنین رک . کاظم الاسلام کرمانی ، تاریخ بیداری ایرانیان ، بخش دوم، انتشارات آگاه ونوین، 1363، ص 379.

23- حبل المتین کلگته ، سال 17، شماره 2، ص 17.

24- محمد باقر وثوقی، لارستان و جنبش مشروطیت ، قم، مؤسسه

فرهنگی همسایه ، 1375، ص 134.

25- کتاب آبی ، ج 2، ص 414.

26- همان، ج 2، ص 431 .

27- همان، ج 2، صص 10- 409

28- همان، ج 2، ص 410.

29- دلگشای اوز، ص 176، همچنین ر. ک. مظفر قهرمانی ابیوردی ، از با ورد یا ابیورد خراسان تا ابیورد یا ابو الورد فارس، شیراز، خیام، 1396ق، صص 49 - 248.

30- کتاب آبی ، ج 2، صص 374-37.

31- تاریخ بیداری ایرانیان ، بخش دوم ، ص 1395

32- همان ، بخش دوم، 321 وص318

33- همان ، بخش دوم ، ص 58 - 357.

34- از باورد یا ابیورد خراسان تا ابیورد یا ابو الورد فارس ، صص 49 - 248.

35- حبل المتین تهران ، سال 18، شماره 26، ص18، همچنین ر. ک.

ص: 344

دوحه احمدیه ، نسخه خطی ، ص 99.

36- محمد حسین رکن زاده آدمیت ، دانشمندان و سخن سرایان فارس ، ج3، تهران ، کتابفروشی خیام و اسلامیه ، 1340، ص 652.

37- تاریخ بیداری ایرانیان ، بخش دوم، ص347. (8 ربیع الاول 1327).

38- کتاب آبی، ج 2، صص 67 - 466.

39- کتاب نارنجی ، ج 2، صص 17 - 116.

40- کتاب آبی ، ج 2، ص 472. همچنین ر. ک. دانشمندان و سخن سرایان فارس ، ج 4، ص 580.

41- صور اسرافیل ، سال دوم ، شماره 3، ص 1.

42- تاریخ بیداری ایرانیان ، بخش دوم ، صص 48 - 347.

43- کتاب نارنجی ، ج 1، ص 224.

44- روزنامه استخر، مقاله از دفتر خاطرات ، سال 42، شماره 1749 ، ص 3. (مهر 1337).

45- مهدی قلی خان هدایت ، خاطرات و خطرات ، تهران ، زوار، 1363، ص 255، همچنین محمد اعظم بنی عباسیان بستگی ، تاریخ جهانگیرته وبنی عباسیان بستک ، به کوشش عباس انجم روز، بی جا، بی تا، 1339، ص 314. همچنین مهدی با مداد ، تاریخ رجال ایران ، تهران ، زوار، 1347، صص 58 - 257. شجره طیبه در صفحه 28 چاپ تمبر توسط سید را انکار می کند و می نویسد که از روی غرض به ایشان نسبت داده اند.

46- انقلاب ایران ، ص 294.

47- تاریخ انقلاب مشروطیت ایران ، کتاب 5، ص 1137.

48- احمد کسروی ، تاریخ مشروطه ایران ، ج 2، تهران ، امیر کبیر ، 1363، صص 79 - 878.

49 - خاطرات و خطرات ، ص 188.

50- تاریخ حب الوطن ، نسخه خطی .

ص: 345

51- سند شماره 30، کارتن 28، بایگانی اسناد وزارت امور خارجه .

52- کتاب آبی، ج 2، صص 33 - 532.

53- تاریخ انقلاب مشروطیت ایران ، ج 5، صص 56- 255. همچنین ر.ک.کتاب آبی ، ج 2، صص 34 - 533.

54- دلگشای اوز، ص178. همچنین ر.ک. تاریخ جهانگیریه و بنی عباسیان بستک ، صص 16 - 314

55- کتاب آبی، ج3، ص 569. همچنین ر. ک. روزنامه جنوب ، سال اول ، شماره 18، ص 2.

56- کتاب آبی ، ج 3، ص 569. همچنین ر. ک. حب الوطن ، نسخه خطی .

57- حبل المتین کلکته ، سال 17، شماره 2، ص 23. (23 جمادی الثانی.1327)

58- لارستان و نهضت مشروطیت ، ص 150.

59- کتاب آبی ، ج 3، ص 605.

60- همان، ج 3، ص 613.

61- همان، ج 3، صص 16 - 613.

62- همان ، ج 3، صص15- 614.

63- همان، ج 3، صص 16 - 615.

64- همان ، ج 3، ص 713.

65- محمد ترکمان ، اسنادی درباره هجوم انگلیس و روس به ایران ، تهران ، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، 1370، ص 87.

ص: 346

ص: 347

ص: 348

سید عبدالحسین لاری وجنبش مشروطیت در بوشهر

اشارة

سید عبدالحسین لاری وجنبش مشروطیت در بوشهر و جنوب ایران

به روایت پی. زد. کاکس ( P. COX ) بالیوز انگلیس در بوشهر

مترجم : حسن زنگنه

ص: 349

ص: 350

مقدمه مترجم

انقلاب مشروطیت در جنوب ایران و به ویژه بوشهر موضوعی است که در کتب و اسناد تاریخ معاصر به زبان فارسی کمتر بدان پرداخته شده و چون ابعاد و زوایای پنهان و تاریک فراوانی دارد، باید در پرتو انتشار اسناد ، خاطرات و گزارشات داخلی و خارجی، روشن گردد.

یکی از گزارشات روشنگرانه در این زمینه ، گزارش سالیانه بالیوز دولت انگلیس در بوشهر است. ما میدانیم که چون انگلستان در جنوب ایران دارای منافع اقتصادی و سیاسی فراوانی بوده هر گونه حرکت میهن پرستانه و استقلال طلبانه را مغایر با اهداف خود می پنداشته است . پس در گزارشی که هم اکنون از نظر خوانندگان گرامی می گذرد این اصل نیز صادق خواهد بود که بالیوز دولت انگلیس آشکارا با مردم جنوب ایران ، ایلات و عشایر و مخصوصا روحانیون و علمای دین عناد می ورزیده وگاهم از بکار بردن کلمات توهین آمیز، خودداری نمی کرده است.

بنابراین خوانندگان هوشیار ضمن اینکه اطلاعات گرانبها و ناگفته ای در این گزارش بدست می آوردند، عنایت خواهند فرمود که بهرحال گزارشکر فردی بیگانه و طرفدار منافع استعماری دولت متبوع خود بوده است.

ص: 351

ص: 352

سال 1909 به سبب خیزش میهن پرستان ایرانی در سرتاسر خاک این کشور، سالی فراموش ناشدنی است . این نهضت ملی دست آخر با عزل ویا کناره گیری محمدعلی شاه پایان پذیرفت و پسر بچه ای دهساله به عنوان شاهی پوشالی اداره امور کشور را بر اساس نظام سلطنتی مشروطه در دست گرفت و شورای سلطنت که برگزیده نمایندگان مردم بود، شاه را راهنمایی می کرد. پیش از آن که به شرح نقشی که فارس و بوشهر در این رویدادها ایفا کردند بپردازیم، ضروری است اوضاع کلی حاکم بر ایران را در آغاز این سال به طور خلاصه بازگو کنیم.

ماهها بود که در شمال ایران جنگی بی امان بین نیروهای آزادیخواه وارتجاع سلطنتی در حال جوش وغلیان بود. میهن دوستان تبریز زمام امور را در دست داشتند و جنگ مسلحانه نافرجامی هم در مشهد جریان داشت . محمدعلی شاه اکنون باید پی می برد که امیدی جدی برای سرکوب موج احساسات مردمی وجود ندارد و دوران بازگشت به حکومت خودکامه هم سپری شده است ، اما او هنوز سرسختانه ولجوجانه دست بردار نبود و ظاهراً

ص: 353

این امید را در سر می پرورانید که با مداخله روسها سرانجام موقعیت از دست رفته اش را باز خواهد یافت، بنابراین مذبوحانه به هر ترفندی روی می آورد و تشکیل دولت جدید بر اساس انتخابات مجلس را نوید می داد.

به جز در تبریز، هنوز خشم مردم ایران با خیزش های انقلابی آشکار نشده بود. در آغاز ماه ژانویه نا آرامیهایی اصفهان را در بر گرفت که در پی آن شهرهای یزد ورشت را نیز به قیام وا داشت. آنگاه با پیروی از این شهرها، فارس و بنادر خلیج فارس هم دست به قیام زدند. اساسا رعایای فارس به طور کلی روستایی و به دور از نو آوریهای امروزی بوده و روحیه ناسیونالیستی هم در بین آنان آنگونه که در سایر جاها متداول است، وجود ندارد ولی تبلیغات ناسیونالیستها همراه با آمیزه محکمی از اندرزهای مذهبی، به ویژه مادام که اساس این تبلیغات و باورها مبتنی بر عدم پرداخت مالیات و توانگر شدن باشد بیشتر خوشایند طبع عناصر خود سر و ستیزه جوی روستایی قرار خواهد گرفت که جریان فارس هم از همین دست است.

آغازگر نهضت جنوب ایران ملائی بنیادگرا به نام سید عبدالحسین لاری است. سید در سال 1907، زمانی که اوضاع شیراز دولت را به ستوه آورده بود راهی شیراز شد وکوشید اقتدار دولت را در آنجا واژگون سازد. با آمدن ظل السلطان به شیراز سید از آنجا رفت وبا نیرویی از تفنگچیان در اطراف داراب و به طور کلی فارس به فعالیت پرداخت واموال دشمنانش از جمله پسران قوام در شیراز را مورد تهدید قرار داد و فارس را عموما گرفتار ناامنی وهرج ومرج ساخت.

تنها در ژانویه سال 1909 بود که سید با اندرز به ملاهای محلی

ص: 354

بندرعباس ولنگه کوشید حکومت بنادر را سرنگون سازد. وی در این راستا از مردم خواست تا یکی شده و بلژیکیها را اخراج کرده ، گمرک را برای خودشان به اشغال در آورند. جز لاری های ساکن در بنادر هیچ دسته ای با ایجاد اغتشاش و نا امنی روی خوش نشان نداد، اما سخنان تند و اعتراض آمیز سید در میان افراد قانون شکن در پس کرانه ها پژواک یافته و خطر حمله به گمرک در آینده ای نزدیک ، به صورت موضوعی نگران کننده در آمد.

با اعزام یکی از کشتیهای اعلی حضرت پادشاه انگلستان این امر را به طور موقت سرکوب و به تأخیر انداختیم. متأسفانه معزالدوله حکمران بنادر خلیج فارس در آن زمان، عنصری بی مقدار و تریاکی ای خوشخو وهیچ کاره ای از ایل شاهسون بود که نه تنها تجربه ای از اوضاع جنوب ایران نداشت بلکه دارای آن توانایی هم نبود که بتواند از پس مشکلاتی بر آید که از اکتبر گذشته با پذیرش این سمت ، احاطه اش کرده بود.

نامبرده هم مانند خیلی از اسلافش با کنار کشیدن خود به طور عملی از جریان امور، می خواست نابسامانیها را رفع ورجوع کند. به همین دلیل راهی چهاه بهار شد و با وجود در خواستهای پی در پی برای مراجعت به مقرش هفته ها عاطل وباطل در آنها، جا خوش کرد.

در اواسط ماه مارس که مدتها از خارج شدن اوضاع از کنترل می گذشت، معزالدوله به محل مأموریتش مراجعت کرد. در روز هفده ماه مارس که ملیون گمرک را اشغال کرده و حکومت را در دست گرفتند، تشنج اوضاع بندر عباس به اوج خود رسید. برای ما جای کمال خوشوقتی بود که این گروه مصباح دیوان را در بندر عباس به عنوان حاکم نظام مشروطه برگزیدند،

ص: 355

زیرا نامبرده دارای شخصیتی استوار بود و تمام کوشش خود را برای ایجاد نظم و آرامش به کار می برد.

در لنگه به محض اینکه اخبار اشغال گمرک بندرعباس دریافت شد، اقدامات مردم بندرعباس را پیگیری نمودند و اکنون آشکار شده بود که بوشهر هم بیش از این ساکت نخواهد نشست. در مورد بوشهر لازم به یادآوری است که مردم آنجا به طور کلی عملا سرگرم فعالیتهای تجارتی با هند و اروپا بوده و در واقع به طور مصمم و قاطعانه از باورهای دموکراتیک پیروی نمی کنند . آنچه می خواهند حاکمی منصف و منطقی است تا نظم و آرامش ایجاد کند تا بتوانند حرفه بازرگانی شان را بدون دغدغه و با آرامش خاطر دنبال نمایند.

در بین جماعت تجارت پیشه شهر بوشهر آن شور و احساسات وطن پرستانه آن گونه که در تبریز و شمال ایران دیده می شود وجود ندارد، بنابراین نهضت و خیزش بوشهر توسط ملایی تنگستانی به نام سید مرتضی اهرمی، اهل روستای اهرم، واقع در 30 مایلی بوشهر ، طراحی شد(1)

سید در دو الی سه سال گذشته به طور متناوب ساکن بوشهر بوده است . وی ، هم بنا به دستور سید عبدالحسین لاری و هم بر اساس احکام علمای بلند مرتبه شیعه در نجف، نهضت بوشهر را رهبری می کرد و در این راستا با مشکلی مواجه نبود. زیرا حکمران بنادر در محل حضور نداشت و پادگانِ

ص: 356


1- بر هیچکس و حتی خود انگلیسیها پوشیده نیست که مردم بوشهر در جنگ 1834و 1856 آن چنان نیروهای انگلیسی را به ستوه آوردند که دو نفر ژنرال مشهور انگلیسی که هر دو سمت فرماندهی داشتند، به نامهای استاکر واترسی در بوشهر خودکشی نمودند واین گفته های کینه توزانه جناب با لیوز نشان دهنده ژرفای کینه اش نسبت به مردمان سلحشور جنوب ایران است : مترجم

بوشهر هم که از تعداد 300 نفر سرباز اصفهانی تشکیل شده بود، ایستادگی نمی کرد. سید مرتضی تعدادی از روستائیان مسلح از روستای خود اهرم و سایر روستاها واقع در پس کرانه ها را در بوشهر مستقر ساخت و با کمک آنها وظاهر به نام آرمان ملیون کنترل بوشهر را در 22 مارس در دست گرفت و روز بعد گمرک را به اشغال در آورد و کارکنان بلژیکی را هم از کار کنار گذاشت . ضمنا در اینجا اشاره به این نکته ضروری است که بنا به مواردی گمرکات بنادر جنوب ایران نزد دولت انگلستان به گرو گذاشته شده است.

1۔ عموما گمرکات بنادر وثیقه وام 300/000 پوندی است که چند سال پیش شاه دریافت کرده است. 2 - وصولی های فعلی گمرک بوشهر که ماهانه بالغ بر 30/000 تومان است بابت پرداخت سود پیش پرداختها و حواله های بیش از اعتباری که شاه و وزراء دریافت کرده اند، به گونه ای ویژه در حال حاضر نزد بانک شاهی ایران در گرو می باشد.

بنابر آنچه گذشت به نماینده سیاسی مقیم دستور داده شد تا چگونگی امر را با رهبران ملیون در میان گذاشته و به آنها بگوید، همانگونه که رهبران ملیون در شمال ایران درخواستهای روسیه را شناسایی نموده ، تسویه می کنند، اینجا هم انتظار می رود که حزب مردمی به دعاوی انگلستان به دیده احترام بنگرد.

رهبران بندرعباس در این مورد شیوه کاملا پسندیده ای در پیش گرفتند، اما در بوشهر با وجود رهنمودهای علمای بلند مرتبه شیعه در نجف و تهران دایر بر اینکه دعاوی انگلستان معتبر بوده و باید شناسایی شود، سید اساسا در

ص: 357

نظر داشت گمرک را مصادره کرده وغنائم را بین خود و تفنگچیانش تقسیم کند. از 23 مارس تا دهم آوریل که با پیاده شدن نیروهای انگلیسی امنیت به بوشهر باز گردانده شد و آنگاه که گمرک هم از دخالتهای خشونت بار ایمن گردید، سید مرتضی تمام دریافتی گمرک را که تقریبا 20/000تومان بود از سر خود باز کرد. سید مرتضی در تمام این عملیات توسط سه نفر هم پیمان ویژه پاری می شد:

1۔ آقای مصطفی نواب

2 - میرزا علی کازرونی تاجیر خرده پای محلی

3- میرزا حسین ، مترجم قنسولگری آلمان

سید مرتضی ملایی بود که از دانش اقتصادی بهره ای نداشت و در کلیه موارد اشخاص یاد شده به صورت انفرادی و یا به طور مشترک به عنوان مشاور ویا همدست عمل می کردند. به طور طبیعی به محض این که این خبر سر زبانها افتاد که سید مرتضی و تفنگچیانش گمرک را مصادره کرده و موجودی آن را از آن خود کرده اند، حرص و از تمامی روستائیان بر انگیخته شد و کسانی که روحیه آشوب طلبی بیشتری داشتند به صورت تفنگچی از روستاهای همجوار تنگستان ودشتی، تعدادی بنا به دستور ویژه سید و بقیه دلبخواه سرازیر بوشهر شدند.

سید خود به طور تخمین بر آورد کرده بود که جهت پرداخت دستمزد روزانه 3000 نفر باید از محل وصولی های گمرک برداشت شود. در واقع این نفرات هرگز به این تعداد نبودند اما یک وقت این باور وجود داشت که تعدادشان بین 1000 تا 1500 نفر بوده است. اکنون می توان پی برد که حضور

ص: 358

این شورشیان روستایی که همگی مجهز به تفنگهای مدرن امروزی بودند چه خطری برای امنیت مردم شهر وشبه جزیرة بوشهر به وجود آورده بود.

به زودی کنترل همه این تفنگچیان از دست سید در رفت و نامبرده هر وقت که شرایطی اضطراری و فوری پیش می آمد بی درنگ زیر بار مسئولیتهای نمی رفت و این در حالی بود که کس دیگری هم نبود و یا نمی خواست که نظم و آرامش به وجود آورد و یا این که امنیت جانی ومالی اتباع انگلستان را تضمین نماید. شبها به سبب تیر و تفنگ و هیاهوی این تفنگچیان، قشقرقی به تمام معنی در بوشهر راه می افتاد، هیچ کس نمی خوابید. همه پشت بام خانه هایشان کشیک می دادند وبی هدف و نسنجیده به سوی آسمان آتش می گشودند. افزون بر این دسته های زیادی از این تفنگچیان که در بوشهر با هم نزدیک و یک دل می شدند، یک هدف مشترک را تعقیب می کردند و آن این بود که با دست به غارت می زدند و یا اینکه اموال گمرک را تصاحب می نمودند و آنان که در روستاهایشان با هم نزاعهای خونین داشتند، می خواستند همان را نیز در بوشهر پیگیری کنند. بنابراین همواره بین این گروهها دعوا و کشمکش وجود داشت و به زودی اوضاع چنان پر تنش ومخاطره آمیز شد که جهت تأمین امنیت برای اتباع بیگانه و همچنین اتباع انگلیسی ساکن در بوشهر به ناو سلطنتی فاکس FOX» دستور داده شد تا از بندرعباس که اکنون در آنجا اوضاع بسیار بهبود یافته بود. به بوشهر اعزام گردد.

در روز دوم آوریل کشتی فاکس وارد بوشهر شد و در لنگرگاه بیرونی استقرار یافت. در همین اثناء اوضاع در ساحل به مراتب وخیم تر می گردید. تعداد تفنگچیان هر روز افزایش می یافت و هر چه بیشتر هم ستیزه جوتر وغیر

ص: 359

قابل کنترل تر می شدند. دو دسته از آنان در روز هشتم آوریل که دریافتند در گمرک چیزی برایشان باقی نمانده است بلادرنگ پیش از غروب آفتاب به بازار خواروبار حمله بردند و در خلال شب دزدیهای زیادی به وقوع پیوست. از جمله مقدار قابل توجهی کالاهای تجارتی و قماش نیز به سرقت برده شد .

اکنون سید مرتضی دریافته بود که توانایی کنترل افرادی را که خود آورده است، ندارد، بنابراین به منظور وادار ساختن آنها که شهر را ترک کنند از نمایندگی سیاسی انگلیس درخواست همکاری کرد. اضطراب و سراسیمگی شهر را در بر گرفته بود. در روز نهم آوریل نمایندگان سیاسی روس، آلمان وعثمانی به بالیوز گری مراجعه کردند تا در مورد لزوم اتخاذ تدابیر صریح و قاطع برای ایجاد امنیت با نماینده سیاسی مشورت و او را در این خصوص تشویق نمایند. تقریبا تمامی تجار انگلیس هم همین درخواست را مطرح ساختند. به هر حال آشکار بود که تنها راه رویارویی با این اوضاع پیاده کردن نیروهای نظامی از شناور جنگی است. اما چون مایل بودیم که در صورت امکان از چنین امری پرهیز کنیم، در روز نهم آوریل با تصویب هیئت سیاسی انگلیس در ایران ، در خلیج فارس با سید مرتضی اتمام حجت کرده به ایشان هشدار دادیم چنانچه تا ساعت 5 بعد از ظهر روز بعد تفنگچی ها شبه جزیرة بوشهر را ترک نکنند، نیروی نظامی و جنگ افزار مورد نیاز جهت تأمین امنیت اتباع انگلیسی و سایر خارجیان، در بوشهر پیاده خواهد شد. ظاهر آن شب تعدادی از تفنگچیان از خود شهر خارج شدند، اما هدفشان از این کار، پنهان شدن ودر کمین نشستن بود.

جنگ و کشمکش در بین خود تفنگچیان و به دام انداختن و به چپاول

ص: 360

بردن اموال ساکنان نواحی بوشهر هنوز هم برای اروپائیان که در حومه شهر زندگی می کردند موضوعی خطرناک و نگران کننده بود. در صبح روز دهم در راه اصلی که مسیر رفت وآمد تجار اروپایی به داخل شهر بود هیاهویی در گرفت، یک نفر کشته و دیگری مجروح شد و نزاع خونینی آغاز گردید. در پی این حادثه نماینده سیاسی به محل رخداد شتافت و دریافت که حدود 120 نفر گرد آمده و در مورد اقدامات تلافی جویانه جر و بحث می کنند .

در شهر دگرگونیهای جدی به وجود نیامد، سید مرتضی کما کان زیر بار مسئولیتها نمی رفت. شهر هنوز پر از تفنگچی و بازار بسته بود و مردم از ترس بیدار بوده و شبها نمی خوابیدند. در ساعت 4 بعد از ظهر نماینده سیاسی با تشریح چگونگی اوضاع ، طی اعلامیه ای به اطلاع عموم رسانید که به سبب نبود حاکمیت دولت و نظر به در خطر بودن جانی انگلیسی ها و سایر بیگانگان ، مسئولین انگلستان مجبورند، افراد نیروی دریایی را در ساحل پیاده کنند، اما مأموریت آنها تنها پاسداری از جان اتباع انگلستان خواهد بود و به محض اینکه شرایط به حال عادی برگشت ، از بوشهر بیرون کشیده خواهند شد.

تا ساعت 5 بعداز ظهر روز بعد به اعلامیه شب گذشته پاسخی جدی داده نشد، بنابراین تعداد 100 نفر از تفنگداران نیروی دریایی همراه با 4 قبضه توپ ماکسیم «MAXIM» از کشتی جنگیر فاکس تخلیه و در بوشهر مستقر گشت. از این تعداد 50 نفر در محوطه ساختمان نمایندگی سیاسی انگلستان واقع در جنوب شهر و 50 نفر هم در محوطه وسیع گمرک واقع در ضلع شمالی شهر همجوار بانک شاهی و تجارتخانه وانکهوس و شرکاء استقرار یافت.

پیاده شدن نیروها خود به طور چشمگیری موجب بر قراری آرامش

ص: 361

وسکون در شهر شد.

نماینده سیاسی مقیم پیش از پیاده شدن واستقرار نیروها به سایر نمایندگان سیاسی خارجی اطلاع داده بود، چنانچه نیروها پیاده شوند خواهد توانست سربازان هندی را به عنوان نگهبان در صورتی که بخواهند، در اختیارشان بگذارد. ژنرال قنسولگری روسیه خود نگهبان قزاق در اختیار داشت و مسیوکادولوبوسکی تنها در خواست نمود تا برای محل سکونت مسیر میشتولت «MISHTOLT» نماینده خط کشتیرانی روسیه در بوشهر، ترتیب اعزام نگهبان داده شود. تعداد 4 نفر گارد به قنسولگری فرانسه - که به طور معمول تعدادی سرباز کشیک چی در اختیار دارد، اعزام گردید و بنا به درخواست دکتر لیستمان هم یک دسته نیرومند 10 نفری گارد به تشکیلات وانکهوس فرستاده شد.

شرکت وانکهوس سوای اینکه همجوار گمرک بود- که اصولا در این گونه موارد مرکز اغتشاشات در شهر است . در آن موقع در انبارهایش هم نفت وقماش نگهداری می شد که این موضوع خود به صورت کابوسی در آمده بود. روز بعد با هماهنگی با دکتر لیستمان نگهبانی شرکت وانکهوس برچیده شد زیرا افراد نیروی دریایی مستقر در گمرک به طور همزمان مسئولیت حفاظت از شرکت وانکهوس را هم به عهده گرفتند.

از پانزدهم آوریل تا دهم ماه مه به سبب حضور واستقرار افراد نیروی دریایی در بوشهر اوضاع شهر وشبه جزیره ظاهر آرام شد و ساکنان هم به تدریج خاطر جمع شده مغازه هایشان را باز نمودند، اما در بین رهبران نزاع ودسیسه کماکان وجود داشت وسید مرتضی عنصر اصلی آشوب به شمار

ص: 362

می آمد. ولی طبقه تجار به اندازه کافی قدرتمند نبودند تا بتواند اقدامات سید را نادیده گرفته و یا به طور جدی با او به مخالفت برخیزند. از دیگر سو تجار نمی توانستند خود را قانع ساخته و تا زمانی که سید حاضر نباشد وصولی های گمرک را - که خود و تفنگچیانش تصاحب کرده بود. تسویه وباز پرداخت نماید و تفنگچیانی را هم که دور و برش گرفته بودند از شهر بیرون کند، با او کنار آیند. سید مرتضی در این مدت به هر وسیله ای متوسل می شد تا پاره ای از تفنگچیانش را وادار به عزیمت از بوشهر نماید و خود دوباره کنترل اوضاع را در دست بگیرد و می گفت که می خواهد علیه دریابیگی اوضاع را قبضه نماید. ضمنا دریابیگی به عنوان تنها کسی که خواهد توانست اوضاع بوشهر را سر و سامان دهد از تهران به بوشهر فرستاده شده بود.

بهانه سید این بود که بقیه مردم هم یکدست شده تا با دریابیگی مخالفت کرده و اجازه ندهند که وی از سوی شاه وارد بوشهر شود. چند روز بعد سید دستاویزش را از دست داد، زیرا تعدادی از علمای بلند مرتبه به موجب تلگراف واجب الاجرایی اعلام نمودند که دریابیگی قول مناسب داده تا از حکومت مشروطه پشتیبانی نماید، لذا انتصاب نامبرده از سوی ما تأیید شده می باشد. اگر عالی جناب دریابیگی می توانست پیش از این همراه با این حکم وارد بوشهر شود بی تردید اوضاع به سرعت بهبود می یافت. اما ورود ایشان به سبب غیر قابل بودن رودخانه دجله به تأخیر افتاد. به هر حال دریابیگی در روز هشتم ماه مه به بوشهر وارد شد و تمام گروهها به گونه ای شایسته از او استقبال کردند.

نظر به اینکه دریابیگی به قنسولگری اطمینان خاطر داد که در آینده،

ص: 363

امنیت و آرامش در بوشهر بر قرار سازد، این مطلب از او پذیرفته شد. بنابراین افراد و تفنگداران یگانهای شناور فاکس واسفینکس که در ساحل مستقر بودند در روز 18 ماه مه رهسپار واحدهایشان گردیدند و ناو سلطنتی فاکس در حالی که افسر ارشد نیروی دریایی : ناخدا یکم هانت «HUNT» بر روی آن مستقر بود در روز 20 آوریل منطقه را ترک گفت. رفتار افراد نیروی دریایی در خلال این شش هفته فرساینده، قابل تحسین بود. عالیجناب دریادار ای. جی. دبلیو اسلید « E. SLADE » فرماندهی کل نیروی دریایی در روزهای 27 و 28 آوریل همراه با ناو سر فرماندهی جهت بازدید از فعالیتهای نظامی و تدابیر احتیاطی که برای ایجاد امنیت در نظر گرفته شده بود، از بوشهر دیدن کردند. دوره دشوار و پر دردسر تاریخ بوشهر با اخراج سید مرتضی از بوشهر پایان یافت. سید بعد از اینکه مدتی در زندان گذرانید در روز هفتم جولی با کشتی بخاری پست به بصره فرستاده شد. او از آنجا عازم نجف گردید که تا پایان سال در آنجا به سر می برد.

ص: 364

ص: 365

ص: 366

نگرشی بر خیزش مردم بوشهرعلیه محمد علیشاه قاجار

اشارة

نگرشی بر خیزش مردم بوشهرعلیه محمد علیشاه قاجار

عبد الکریم مشایخی

ص: 367

ص: 368

پیرامون انقلاب مشروطیت و خیزش عمومی مردم در کرانه های شمالی خیلج فارس به ویژه بندر بوشهر، مرکز بنادر و جزایر خلیج فارس در عصر قاجار، تاکنون پژوهش مستقلی صورت نگرفته، در حالی که اسناد و مدارک تاریخی موجود بیانگر آن است، که هم زمان با قیام میهن پرستان ایرانی علیه استبداد صغیر در سال 1327 ه.ق / 1909 م، مردم بوشهر نیز همراه و همگام با دیگر شهرهای ایران در این رستاخیز ملی شرکت کرده، و در متزلزل ساختن ارکان و پایه های نظام پوشالی محمد علیشاه قاجار نقشی کار ساز و بالنده ایفاء نمودند.

شایان نگرش است، که با تکیه بر گزارشهای بالیوز(1) دولت انگلیس در بوشهر که به سال 1327 ه.ق / 1909 م فراهم گردید، آغاز گر نهضت جنوب

ص: 369


1- سر پرسی زاخاریا کاکس : جنرال قنسول انگلیس مقیم بوشهر ، کفیل سرکنسولگری بوشهر از اول ژوئن 1904 م. نماینده سیاسی مقیم در خلیج فارس و سرکنسول از هفتم ژانویه 1909 م وی در 1913م بوشهر را به قصد محل نامعلومی ترک گفت و در اواخر 1914 م هراه با نیروی نظامی اعزامی از هند به سر پست خویش در بوشهر بازگشت . ر.ک: رابینو، لویی ، دیپلماتها و کنسولهای ایران و انگلیس ، ترجمه غلامحسین میرزا صالح ، تهران ، نشر تاریخ ایران ، 1363، ص 81.

ایران، ملایی بنیاد گرا به نام سید عبدالحسین لاری است، که با توصیه به ملاهای طرفدار خود در بندرعباس، لنگه و بندر بوشهر کوشیده است، تا حکومت بنادر را سرنگون سازد و نیروهای طرفدار را بر مسند قدرت قرار دهد(1).

اقدامی که از پیامدهای مترتب بر آن، به خطر افتادن منافع دولت بهیه انگلیس و مداخله مستقیم ناوگان دریایی آن کشور در این ماجرا است.

در این مقال برآنیم تا با تکیه بر اسناد موجود گزارشی واقع بینانه از قیام سید مرتضی اهرمی معروف به «عَلَم الهُدی»(2) که با استناد به فتوای علمای بلند مرتبه نجف و توصیه آیت الله سید عبدالحسین لاری پیشوای جنبش لارستان رهبری مخالفین حاکمیت استبداد محمد علیشاهی در بوشهر را داشتند، به خوانندگان ارائه نماییم.

قدر مسلم آن است ، که برای معرفی این چهره روحانی مبارز وانقلابی که در آن برهه از تاریخ همراه و همگام با شهید رئیس علی دلواری بوشهر را به تصرف در آورده و بر گمرک و سایر ادارات دولتی بوشهر سلطه یافته، بیشترین تکیه بر اسناد منتشره از وزارت خارجه انگلستان، گزارشهای نماینده سیاسی انگلیس مستقر در بوشهر و جریده هایی خواهد بود، که در آن زمان در بوشهر وبمبئی به چاپ رسیده است.

ص: 370


1- بشیری ، کتاب آبی ، تهران ، نشرنو، 1363، جلد دوم، ص 465.
2- لقب «علم الهدی» به سید مرتضی مجتهد اهرمی از طرف «سید» و تأیید روحانیان نجف داده شده است . ر.ک : وثوقی ، محمد باقر ، لارستان جنبش مشروطیت ، موسسه فرهنگی همسایه ، قم، 1375، ص 142.

سید مرتضی علم الهدی اهرمی آغاز گر نهضت بوشهر

سید مرتضی فرزند سید جعفر فرزند سید باقر در اهرم متولد ونشو ونما یافت. جدش سید باقر از سادات کاکی بوده که از آنجا به اهرم مهاجرت کرد(1). سید مرتضی تحصیلات علوم دینی را در محضر علماء بزرگ نجف به پایان برد، و از محضر پر فیض مرحوم آخوند ملا محمد کاظم خراسانی بهره مند گردیده و به درجه اجتهاد نایل آمد.

سید بعد از مراجعت از نجف به طور متناوب ساکن بوشهر گردیده ، واسناد تاریخی و گزارشهای نماینده کنسولی انگلیس در بوشهر، بیانگر آن است، که فرامین وی نزد طبقات پایین و عموم جامعه بوشهر از احترامی خاص بر خوردار بوده است(2).

جنبش مردم لارستان و بوشهر علیه نیروهای استبداد

محمد علیشاه قاجار بعد از به توپ بستن مجلس در جمادی الأولی 1326 ه.ق دوره ای جدید در تحولات سیاسی ایران با نام استبداد صغیر آغاز نمود، که این اقدام با واکنشهای سرسختانه ای از طرف انقلابیون ایران در سراسر کشور روبرو گردید. قیام آزادیخواهان تبریز ، گیلان، اصفهان ودیگر شهرهای ایران که به دنبال خبر به توپ بستن مجلس و سرکوب مشروطه خواهان به شهرهای مختلف ایران رسید، روحانی جلیل القدر آیت الله سید عبدالحسین لاری را ترغیب نمود تا هیأتهایی را به سه ناحیه «داراب» ، بندر عباس» و«بوشهر» اعزام نماید.

سید طی نامه ای به روحانی مبارز بوشهری سید مرتضی علم الهدی پیروزی خود را بر نیروهای استبداد اطلاع داده و مخالفت علنی خود را با

ص: 371


1- نبوی ، سید محمد حسن ، نقش روحانیون ضد استعماری مردم جنوب ایران، مجموعه مقالات کنگره رئیس علی دلواری، چاپخانه علوی بوشهر، 1373.
2- آئینه جنوب (نشریه) مقاله مشروطیت ، قیام سید مرتضی اهرمی واشغال بوشهر، ترجمه حسن زنگنه ، شماره 74، 18 فروردین 1375، ص 6.

محمد علیشاه قاجار اعلام و خواستار همگامی مبارزین بوشهری با انقلابیون الار، بندر عباس ولنگه گردید(1).

اخبار پیروزی ملیون بندرعباس، بندر لنگه ولار باعث تهیج وتحریک انقلابیون بوشهر شده ، سید مرتضی اهرمی طی نامه ای که از سوی سید عبدالحسین لاری دریافت نموده بود، در تدارک حمله گسترده ای به مقرهای دولتی افتاد و بدون هیچگونه مقاومتی گمرک وادارات دولتی را به تصرف در آورد(2).

کفیل کنسول انگلیس کاپیتان ترور(3) درباره چگونگی آغاز قیام سید

مرتضی علیه نیروهای استبداد در بوشهر می نویسد:

وی اسید مرتضی اهرمی بنا به دستور سید عبدالحسین لاری وهم بر اساس احکام علمای بلند مرتبه شیعه در نجف، نهضت بوشهر را رهبری می کرد، و در این راستا با مشکلی مواجه نبود، زیرا حکمران بنادر احمد خان دریا بیگی در محل حضور نداشت، و پادگان بوشهر هم که از تعداد 300 نفر سرباز اصفهانی تشکیل شده بود، ایستادگی نمی کرد. سید مرتضی تعدادی از روستائیان مسلح از روستای خود اهرم و سایر روستاها واقع در پس کرانه ها را در بوشهر مستقر ساخت و با کمک آنها وظاهرا به نام آرمان ملیون کنترل بوشهر را در 22 مارس در دست گرفت»(4).

پیروزی انقلابیون بوشهر با حمایت قاطع تمام طبقات مردم و مأمورین دولتی که در گزارش کنسول انگلیس قلب ملت خواه معرفی شده اند به سرعت

ص: 372


1- وثوقی ، محمد باقر، لارستان ، جنبش مشروطیت ، مؤسسه فرهنگی همسایه ، قم، 1375، ص 137.
2- همان ، ص 137.
3- کاپیتان ترور TREVOR کفیل کنسولگری انگلیس در بوشهر بود، که در غیاب ماژور کاکس ، سرکنسول انگلیس در بوشهر انجام وظیفه می کرد.
4- آئینه جنوب ، همان، ص 6.

وبدون خونریزی عملی گردید(1).

در اول ماه ربیع الاول سال 1327 ه.ق سید مرتضی اهرمی رسما به کنسول خانه انگلیس نوشت که مهام حکومت را از جانب ملیون در دست دارد و وظایف مأمورین محلی را موقتا عهده دار است، و ترتیب حفظ جان ومال اتباع خارجه را خواهد داد.

بدنبال پیروزی ملیون بوشهری ، کارگزار دولتی از شهر خارج شد، و پرچم ملیون جایگزین پرچم سلطنتی گردید.

سید به اتفاق متابعین خود به دار الحکومه رفته و بیرق سلطنتی را خوابانده و به جای آن بیرق ملی نصب نمودند، و 21 تیر توپ هم به رسم سلام شلیک شد. این طور اظهار می شود که این انقلاب بدون خونریزی به واسطه این است که تمام طبقات در بوشهر به انضمام مأمورین دولتی قلب ملت خواه هستند (2).

نماینده کنسولی انگلیس در بوشهر بعد از اینکه نیروهای طرفدار سید ، گمرک را به اشغال خود در آورده و کارکنان بلژیکی را از کار برکنار ساختند، با عنوان ساختن این موضوع که گمرکات بنادر جنوب ایران بر اساس وثیقة وام 300/000 پوندی که شاه قاجار مظفر الدین شاه چند سال پیش از دولت انگلیس دریافت کرده، در گرو آن دولت می باشد با رهبران ملیون تماس گرفتند، از آنها خواستند تا در خواستهای آن دولت را شناسایی کرده، به ادعای آن دولت به دیده احترام بنگرند. ملیون به خواستهای نماینده انگلیس ترتیب اثر نداده ، گمرک را مصادره کرده و موجودی آن را از آن خود اعلام نمودند(3).

جنرال قنسول انگلیس مقیم بوشهر در تلگراف مورخ 9 آوریل

ص: 373


1- آئینه جنوب ، همان ، ص 6
2- بشیری ، کتاب آبی ، تهران ، نشرنو، 1363، جلد دوم ، ص 467.
3- آئینه جنوب ، همان، ص 6.

18/1909 ربیع الاول 1327 به بهانه لزوم مداخله آن دولت در وقایع بوشهر، راپرتی به سر جورج بارکلی مخابره نموده ، که سید مرتضی مسؤولیت نگهداری نظم را به کلی از عهده خود منتزع نموده و دستجات نامنظم تفنگچیان چریکی که او مجتمع نموده ، ظاهرا به کلی عنان اختیارشان از کف ساقط شده، و از طرف دیگر دسته مشروطه خواهان صادق العقیده ؟! با سید مزبور قطع اتصال نموده، و در پایان گزارش خود نتیجه گیری کرده که برای برقراری نظم و حفظ منافع دولت انگلیس اجازه مداخله به نیروهای انگلیسی داده شود(1).

سر ادوارد گری وزیر خارجه وقت انگلیس در پاسخ به راپرت جنرال قنسول انگلیس مقیم در بوشهر وراپرت بارکلی موافقت خود را با مداخله نظامی انگلیس اعلام و به سائقه مخاطره آمیز بودن اوضاع بوشهر و تأمین امنیت جانی اتباع انگلیس و دیگر اتباع بیگانه به ناو سلطنتی فاکس FOX دستور داده تا از بندرعباس به جانب بوشهر رهسپار گردد(2).

در روز دوم آوریل 1909م/1327 ه. ق کشتی فاکس وارد بوشهر شده ، در لنگرگاه بیرونی استقرار یافت.

سواد مراسله مورخ 5 جمادی الاول 1327 وزارت خارجه ایران به سفارت انگلیس که ممهور به امضاء میرزا جواد خان سعدالدوله (3)می باشد، بیانگر تأیید اقدام مداخله جویانه انگلیس در وقایع بوشهر است:

مراسله محترمه آن جناب جلالت مآب مورخ بیست و نهم ربیع الثانی دایر بر جلب استعدادی که آن دولت فخیمه به ملاحظه حفظ اتباع خود

ص: 374


1- ترکمان ، محمد، اسنادی درباره هجوم انگلیسی وروس به ایران ، نشر وزارت خارجه ، 1370، ص 14.
2- همان، ص 6.
3- میرزا جواد خان سعد الدوله ملقب به «ابوالمله» (وزیر امور خارجه).

ورعایای خارجه به بوشهر وارد کرده بودند، شرف وصول بخشید، و از اینکه از طرف آن دولت به رفع انتظاری که اولیای این دولت داشته مساعدت شده است ، امتثال حاصل گردید»(1).

نماینده سیاسی انگلیس مستقر در بوشهر با سید مرتضی تماس گرفته واتمام حجت نمود، تا در اسرع وقت تفنگچیان تحت امر ایشان بوشهر را ترک نمایند، اما بدنبال رد درخواست آنها از طرف سید مرتضی، افراد نیروی دریایی انگلیس در ساحل پیاده شده، وساختمان نمایندگی انگلیس واقع در جنوب بوشهر و محوطه وسیع گمرک واقع در شمال شهر، همجوار بانک شاهی و تجارتخانه وانکهوس وشرکاء را به تصرف خود در آوردند.

اسناد تاریخی بیانگر آن است ، که ترفند پیاده نمودن چهار صد تفنگچی دریایی انگلیس در بوشهر به ملاحظه بر قراری نظم و محافظت از رعایای انگلیس و سایر دول خارجی، مورد حمایت نمایندگان سیاسی دیگر دولتهای خارجی از جمله دکتر «لیستمان» کنسول آلمان در بوشهر ومیسو «کادلو بوسکی» ژنرال قنسول روسیه در بوشهر و کنسولهای دولتهای فرانسه و عثمانی نیز قرار گرفت، وانگلیسها توانستند به سبب حضور واستقرار افراد نیروی دریایی خود در بوشهر اوضاع شهر وشبه جزیره را تحت کنترل خود در آورند (2).

فاتحان تهران و اندیشه سرکوب قیام سید مرتضی مجتهد اهرمی

منافع استعماری دو کشور روسیه و انگلستان در ایران ورقابتهای پنهانی آن دولت ها که بدنبال قرار داد 1907 م / 1325 ه.ق به مسالمت گراییده بود، سبب گردید تا این دو قدرت تلاش نمایند مهره های وابسته به خود را در

ص: 375


1- همان ، ص 22.
2- آئینه جنوب ، همان، ص 6.

هیأت حاکمه، دولت و مجلس بر سر کار آورده، از این طریق منافع سیاسی اقتصادی خود را تأمین کنند. حوادث بعد از استبداد صغیر ، کشاکشهای داخلی بر سر قدرت، ماهیت غیر انقلابی و بعضا دست اندرکاران اداره کشور مانند سردار اسعد بختیاری و محمد ولی خان تنکابنی (سهپدار اعظم) زمینه مساعدی را برای تحقق این اهداف فراهم ساخت.

احمد خان دریابیگی حکمران بنادر که به دنبال اشغال بوشهر توسط نیروهای طرفدار سید مرتضی این شهر را ترک گفته بود، با حمایت جدی فاتحان تهران که میراث خواران انقلاب مشروطیت بودند، به بوشهر آمده و کنترل اوضاع را به دست گرفت. مرحوم آیت الله آخوند خراسانی یکی از مراجع طرفدار مشروطیت نیز طی نامه ای به آقا سید مرتضی خواستار همراهی ایشان با احمد خان دریابیگی گردیده، طی مراسله ای که سواد آن در جریده حبل المتین به چاپ رسیده، چنین آوردند:

«جناب مستطاب سید العلماء الاعلام کهف الانام ملاذ الاسلام آقا سید مرتضی اهرمی دام افضاله العالی جناب دریابیگی برای همراهی با ملت واعلاء کلمه حقه مشروطیت واجراء احکام صادره و مساعدت جنابعالی وجناب مستطاب ملاذ الأنام ثقة الاسلام آقای حاجی میرزا محمد دام افضاله العالی فرستادیم، مادامی که با شما همراهی دارد، عموم اهالی بوشهر ومضافات او را به حکومت بشناسند، اداره جات باید به تصرف ملت باشد، ومحصول گمرکات و سایر دوائر اگر از مصارفات آنجا تفضیلی پیدا کند صرف مجاهدین تبریز و سایر نقاط نمایند، و اگر خدای نخواسته از این جاده انحراف پیدا نمود، اهالی ایشان را به حکومت نشناسند و به تمام خوانین عظام ورؤسای فخام

ص: 376

مخصوصا نوشته ایم در همراهی حکومت با جنابعالی به طوری که مذکور شد.»(1) الاحقر الجانی محمد کاظم الخراسانی

همانگونه که مرحوم آخوند خراسانی نیز احتمال داده بود، دریابیگی به دلیل وابستگی به انگلیسیها از جاده مشروطیت انحراف پیدا کرده، و سید مرتضی آفرمی که با خلوص نیت و تفکری کاملا مذهبی و دین گرایانه به طرفداری از انقلاب مشروطه علیه مستبدین قیام کرده بود، چنانکه روزنامه حبل المتین می نویسد (2)، به دلیل پلتیک ناشناسی و علل و عوامل دیگری که در آینده بحث و بررسی خواهیم نمود، کنترل اوضاع را از دست داده ، و سرانجام تسلیم نیروهای به ظاهر مشروطه خواه گردید.

سرانجام قیام بوشهر (ربیع الثانی 1327 ه. ق)

احمد خان دریابیگی همراه با سید اسدالله خارقانی که از شاگردان مرحوم آخوند خراسانی بود، از عراق حرکت و در ربیع الثانی 1327 ه ق وارد بندر بوشهر گردیده وزعامت انجمن شهر را به عهده گرفت.

احمد خان دریابیگی که به علمای بلند مرتبه نجف قول مناسب داده بود، که از حکومت مشروطه پشتیبانی نماید، و از حمایت فاتحان تهران نیز برخوردار بود، از جانب نمایندگان سیاسی دولتهای خارجی مستقر در بوشهر و به ویژه نماینده کنسولی انگلیسی در این شهر نیز تأیید گردید، و به قنسولگری انگلیس اطمینان خاطر داد که در اسرع وقت امنیت و آرامش را در بوشهر بر قرار خواهد ساخت.

انگلیسیها به تفنگداران دریایی خود دستور دادند تا بوشهر را ترک کنند ، و چنانکه بالیوز انگلیسی در گزارش خود می نویسد، تفنگداران یگانهای

ص: 377


1- حبل المتین (نشریه)، سال هفدهم، ش (1)، جمادی ثانی 1327، ص 11.
2- همان ، ص 12.

شناور فاکس FOX در روز 18 ماه مه 1909م منطقه را ترک کردند(1).

روند حوادث بعد از استبداد صغیر وروی کار آمدن جناح قدرتمند بختیاریها در مرکز که در راستای اهداف انگلیسیها گام بر می داشتند از طرفی و نارضایتی تجار بوشهر که ظاهرا از ناامنی وآشوبهای چند ماهه متضرر شده بودند از طرف دیگر اوضاع را به گونه ای واژگونه ساخت ، که نتیجه نهایی آن عقب نشینی سید مرتضی و نیروهای تحت امر ایشان از مواضع قبلی خود بود .

هنگامی که سید مرتضی سرگرم مذاکره با نیروهای دولتی بود، تعدادی از تفنگچیان تنگستانی در بعضی از منازل سنگر گرفته و به مقاومت پرداختند ، لیکن چون مقاومت را بی نتیجه دیدند، امان خواستند.

مرحوم سید مرتضی اهرمی که از همه سو مأیوس و نا امید گردیده بود، در پاسخ مراسلة علماء بوشهر که خواستار تسلیم واخراج وی از بوشهر شده بودند، جوابی به این مضمون نوشت:

من مدتی است، مظلومیت اختیار کرده ام، در باب حرکت اشرار

تفنگچیان تنگستانی که مخالفان آنها را اشرار قلمداد می کردند] حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را شاهد خود قرار می دهم که بی اطلاع هستم، و اگر به مسافرت من اصرار دارید، باید قنسول انگلیس حمایت کند ، که سه روز مهلت داشته باشم و بعد از آن روانه شوم والا برای دفاع حاضرم»(2).

نامه سید بیانگر آن است که در آن روزهای سرنوشت ساز سر رشته امور بوشهر کاملا در دست انگلیسیها بوده و دریابیگی و نیروهای تحت امر ایشان هیچگونه تسلطی بر اوضاع نداشته اند.

مخالفان سید، مرحوم سید اسدالله خارقانی را نزد وی فرستاده وسه

ص: 378


1- آئینه جنوب ، همان، ص 6.
2- حبل المتین ، همان ، ص 14

ساعت مهلت دادند تا از بوشهر حرکت نماید. مذاکرات نتیجه بخش نبوده ، رؤسای قشون دولتی به دستور احمد خان دریابیگی منزل مرحوم سید مرتضی را به توپ بسته و بعد از تخریب منزل وی - که رفتار قشون دولتی با جناب سید مرتضی یک پرده کوچکی از روز 23 جمادی الاول 1327 وکردار ناهنجار سربازان سیلاخوری نسبت به دو سید بزرگوار مشروطه خواه مرحوم سید عبدالله بهبهانی و مرحوم سید محمد طباطبایی در تهران را تداعی می کرد سید، را وادار نمود تا درگیر و دار منازعه ، زایر خضر نامی که از رؤسای تنگستان بود، نزد دریابیگی فرستاده و امان خواهد. انگلیسیها که کینه سید را به دل داشتند و اقدامات وی را علیه منافع خود در بوشهر فراموش نکرده بودند ، احمد خان را ترغیب نمودند تا اعتنا نکرده و جنگ را ادامه دهند.

سرانجام سید تسلیم شده و بعد از دستگیری به اتفاق دو نفر دیگر از علمای بوشهر، مرحوم شیخ ابوالقاسم کازرونی و مرحوم شیخ اسدالله نامی که نماینده وی نزد تنگستانیها بود، به کشتی پرسپولیس منتقل تا از بوشهر به صوب عراق تبعید نمایند(1).

چند روز بعد از دستگیری سید مرتضی، مجاهدان تنگستانی به رهبری شهید رئیس علی دلواری تجدید قوا نموده ، در صدد هجوم به بوشهر بر آمده ، واظهارات و شرایطی به حکومت وقت پیشنهاد کرده ، که از جمله تقاضاهای آنها موارد ذیل بود:

1- سید را با احترام به مقام خود عودت دهند، تا کما فی السابق به کار خویش مشغول شود.

2- خانه او را که خراب کرده اند، تعمیر و مرمت کرده، بحال خود بر

ص: 379


1- حبل المتین ، شماره 8 ، 4 رجب 1327، سال هفدهم ، ص18.

گردانند.

3- اسباب او را به موجب تفصیلی که خودش می دهد رجوع برگردانند .

4- به عوض چهار نفری که در آن معرکه کشته شده ، چهار نفر به ایشان بسپارند تا آنها را بکشند وگرنه اعتنا به هیچکس نکرده به بوشهر حمله ور خواهند شد(1).

احمد خان دریابیگی که با تکیه بر مراسله مورخ بیستم ربیع الاول 1327 ه.ق از حمایت بی دریغ دولت انگلیس و نیروهای مستقر در بوشهر برخوردار بود، به خواستهای مجاهدان تنگستانی ترتیب اثر نداده ، جناب سید مرتضی اهرمی را چند روز در چهار برج مقر حکومتی نگاه داشته ، سرانجام در تاریخ 8 رجب 1327 مطابق با 26 جولای 1909 به همراه خانواده خود به نجف اشرف تبعید کردند.

نتیجه گیری

قیام سید مرتضی مجتهد اهرمی در بوشهر که به توصیه روحانی جلیل القدر لارستانی مرحوم سید عبدالحسین لاری انجام گرفت، از معدود خیزشهای مردمی و مترقی است که علیه استبداد محمد علیشاهی در کرانه های شمالی خلیج فارس به وقوع پیوست . قیام دو ماهه مرحوم سید مرتضی اگر چه از حمایت روحانی قدرتمند جنوب آیت الله لاری و نیروهای جدی مشروطه خواه و دموکرات و در آغاز علمای بزرگ نجف برخوردار بود، لیکن سیر تحول وقایع از جمله اقدامات گروه گرایانه سردار اسعد بختیاری در مرکز بعد از پیروزی بر محمد علیشاه قاجار، حمایت سردار اسعد از احمد خان دریابیگی و به خطر افتادن منافع تجار بوشهری و به ویژه انگلیسها که مقر اصلی

ص: 380


1- حبل المتین ، همان ، ص 16.

نمایندگی سیاسی آنها در این شهر بندری قرار داشت، حوادث را علیه سید مرتضی و نیروهای طرفدار وی دگرگون ساخت.

شایان نگرش است، که ترکیب ناهمگون نیروهایی که از آغازین روزهای پیروزی به سید پیوسته بودند، وغالبا بر اساس تمایلات گروهی خود عمل می کردند، و نارضایتی تجار بوشهری از ادامه آشوبها و نا امنی که منافع اقتصادی آنها را به خطر می انداخت، ولطمه های جبران ناپذیری که بر منافع این قشر وارد ساخته بود، سبب گردید، تا سید مرتضی در لحظات پایانی عمر سیاسی خویش، اغلب بارانش را از دست بدهد.

سید که به دلیل عدم حمایت سیاسی مرکز و سرخوردگی تجار بوشهری ، آروزهای خویش را پایمال شده می دید، علیرغم روحیه ظلم ستیزی که داشت همچون همرزم خویش مرحوم آیت الله سید عبدالحسین لاری در یک درگیری نا برابر در مقابل تهاجم فراگیر دشمنانش تسلیم را پذیرا شده و ناگزیر به هجرت و تبعید از بوشهر به عراق گردید(1).

ص: 381


1- وثوقی ، محمد باقر، همان، ص 198.

منابع و مآخذ

1- بشیری ، کتاب آبی ، تهران ، نشرنو، 1363، جلد دوم، ص 465.

2- نبوی ، سید محمد حسن ، نقش روحانیون ضد استعماری مردم جنوب ایران، مجموعه مقالات کنگره رئیس علی دلواری، چاپخانه علوی بوشهر، 1373.

3- آئینه جنوب (نشریه) مقاله مشروطیت ، قیام سید مرتضی اهرمی واشغال بوشهر، ترجمه حسن زنگنه ، شماره 74، 18 فروردین 1375، ص 6.

4- وثوقی ، محمد باقر، لارستان ، جنبش مشروطیت ، مؤسسه فرهنگی همسایه ، قم، 1375، ص 137.

5- همان ، ص 137.

6- آئینه جنوب ، همان، ص 6.

7- آئینه جنوب ، همان ، ص 6

8- بشیری ، کتاب آبی ، تهران ، نشرنو، 1363، جلد دوم ، ص 467.

9-آئینه جنوب ، همان، ص 6.

10- ترکمان ، محمد، اسنادی درباره هجوم انگلیسی وروس به ایران ، نشر وزارت خارجه ، 1370، ص 14.

11- همان، ص 6.

12- همان ، ص 22.

13- آئینه جنوب ، همان، ص 6.

14- حبل المتین (نشریه)، سال هفدهم، ش (1)، جمادی ثانی 1327، ص 11.

15- همان ، ص 12.

16- آئینه جنوب ، همان، ص 6.

17- حبل المتین ، همان ، ص 14

18- حبل المتین ، شماره 8 ، 4 رجب 1327، سال هفدهم ، ص18.

19- حبل المتین ، همان ، ص 16.

20- وثوقی ، محمد باقر، همان، ص 198.

ص: 382

از گزارش وزیر مختار انگلیس در تهران به وزارت خارجه انگلیس

نمره (284)، مکتوب سر جارج بار کلی به سر ادوارد گری، از تهران، 22 آوریل 1909؛ یکم ربیع الاول 1327 .

«... جو نمودن این اشخاص [ ایلیا تیان تحت امر سید مر تفسی اهرمی (1)قسمتی از بازار [ بوشهر را در هر حال [18 فروردین 1288؛ 16ربیع الاول 1327] و خطرات مهمه ناشی از تجاوزات دیگر آنها باعث لزوم پیاده نمودن نشون از کشتی جنگی اعلیحضرتی موسوم به «فاکس» که تازگی به بوشهر اعزام شده بود گردید.

... من به ماژور کا کس اختیار داده ام که سر باز ان بحری را در گمرک بگمارد برای اینکه اگر باز سبد مزبور بخواهد عا بدات را اخذ نماید ممانعت بنمایند.»

ص: 383


1- دیده نفی مجد امر می که تا به مراتب به ولم اپدری» در اهرم مو اد و پس از ملی مقدمات و سطح به عتبات عالیات مهاجرت و از دربی اساتید از جمله آخوند ملامحمد کاظم خراسانی استفاده کرده و پس از رسیدن به درجه اجتهاد به بو دور از کشت. مشار الیه به اهمیت از فنا دی آخوند خراسانی و همه-رانن و... به مبارز شد بلد وله محمد علی شاه قاجار بر داده و در اول ربیع الاول 1327 ق ه 2 فروردین 1288 ش به کمک جانبداران خود بوشهر را به آسانی به تصرف در آورد. بیار آنکه میرزا احمد خان در یا بیگی در تاریخ 19 ربما لنا فی 1227 ق = 20 اردیبهشت 1288 تن به آنان مبله اسدالله خار دا ای وارد بوشهر کرد رد، در ب با ماده مذاکرات و رخدادهای دوم مشارالیه را محبوسی و در تاریخ 18 جمادی الثانی 1327 ف د 16 تیر 1288 نی ری را با یک کشتی به بهره دار آنجا به نجف نر سناد.

تلگراف وزیر امور خارجه انگلیس به وزیر مختار انگلیس در تهران

نمرۀ (145)، تلگراف سر ادوارد گری بد سر جارج بار کای(1)، از وزارت خارجه، 2 آوریل 1909؛11 ربیع الاول 1327 .

رجوع به تلگراف 30 مارس شما

یک فروند جهاز سه یار جنگی اعلیحضرتی از درجه دوم و سوم به «فاکس» تا حال از هنگام به عزم بو شهر حرکت کرده است.

ص: 384


1- جر بر: م.کام.

از تلگراف وزیر مختار انگلیس در تهران به وزیر امور خارجه انگلیس

نمره (158)، تلگراف سر جارج بار کلی به سر ادوارد گری، از تهران، 9 آوریل 1909؛ 18 ربیع الاول 1327.

تلگراف ذیل مورخه هشتم آوریل از جنرال قنسرل مقدم بوشهر رسیده : «وضع بیش از آنچه در تلگران اخیر ما قبل خودم راپورت داده ام جالب اهمیت شده.»

همکاران روسی و عثمانی و آلمانی من امروز در باب ازوم مداخله دولت انگلیس برای اعاده نظم بد من الامارات فوری نمودند.

«سید مرتضی (1)مسئولیت نگهداری نظم را به کلی از عهده خود منتزع می نماید. دستجات نا منظم تفنگچیان چریکی کد او مجتمع نموده ظاهرا حالا به کلی عنان اختیارشان از کف ساقط شده .

و از طرف دیگر دسته مشرو بله خواهان صادق العقیده امروز به من اطلاع داده اند که ما قطع اتصال با سید .ز بور نموده ایم و دیگر نمی توانیم مسئولیت داشته باشیم. در عرض هفته ماضی آنها جدوجهد نمودند که با او را دارد نمایند یا به صراط مستقیمی داخل نمایند ولی موفق نشدند...

امشب شایک منقلبه دیشبی تجدید شده و به نظر من هم چه می آید که اگر عناصر شورشید تا فردا دارد یا تکسیر (2)نشوند نهایت از دم را دارد که خودمان برای اعادة نظم اقدامات بنماییم.

چنانچه من مجاز بودم که به سید و رؤسای تفنگچیان اخطار بنمایم که اگر آنها به طیب خاطر عزیمت نمایند، کشتی جنگی اعلیحفر تی موسوم به «فاکس» قشون و توب پیاده خواهد کرد که آنها را طرد بنماید، گمان می کنم تهدید کافی می بود در صورتی که دولت اعلیحضر تی انگلیس برای به موقع اجرا گذاردن این امر حاضر باشند...»

ص: 385


1- سید مرتضی امر می.
2- در هم شکستن.

تلگراف وزیر مختار انگلیس در تهران به وزیر امور خارجه انگلیس

نمره (159)، تلگراف سر جارج بار کلی به سر ادوارد گری، از تهران 9 آوریل 1909، 18 ربیع الاول.

بوشهر ، امروز من تلگراف ذیل را به جنرال قنسول انگلیس مقیم بوشهر مخابره نموده ام :

شما مجاز بد نه دردی را که در تلگراف مورخه دی وز خودتان پیشنهاد نموده بودید به کار ببرید. اگر از این تهدید بهبودی حقیقی در اوضاع حاصل نشد شما ممکن است این امر را به موقع اجرا بگذارید.

و در صورتی که پیاده نمودن قشون لازم بشود قبل از پیاده نمودن باید اعلانی منتشر بنما بند مبنی بر اینکه این اقدام برای حفظ اتباع انگلیس و سایر خارجه هاست.»

از این ترتیب به مسیو سابلین (1)هم اطلاع داده شده.

تلگراف وزیر خارجه انگلیس به وزیر مختار انگلیس در تهران

نمر: (162)، تلگراف سر ادوارد گری به سر جارج بار کلی، از وزارت خارجه، 10 آوریل 1909؛ 19 ربیع الاول 1327.

راجع به تلگراف نهم شهر جاری شما، تعلیمات شما به نماینده دولت انگلیس در بوشهر را تصویب می نمایم.

ص: 386


1- سا بلبن ( sablin ) کاردار سفارت روسیه تزاری در تهران.

ص: 387

ص: 388

نهضت آیة الله لاری واثرات آن بر منطقه جویم

اشارة

نهضت آیة الله لاری

واثرات آن بر منطقه جویم

کرامت الله تقوی

ص: 389

ص: 390

جناب مستطاب ، علامة فهام، قدوه انام، مرجع خواص و عوام، جامع معقول و منقول، حاوی فروع واصول، آخوند ملا محمد باقر مجتهد جویمی، پس از 63 عمر پر فایده علمی سرانجام در شوال المکرم سال 1289 بسرای جاوید شتافت و در جوار رحمت الهی آرام گرفت(1).

وی مرجع تقلید اهالی لارستان و پناهگاه بزرگ معنوی و مادی ایشان در کلیه امور بود ولذا رحلت آن وجود مبارک بی شک ضربه ای بزرگ و جبران ناپذیر بر پیکره سیاسی، اجتماعی و علمی این منطقه حساس اسلامی وارد آورد. حکایتی که سید علاء الدین مورخ لاری در کتاب ارزنده خویش یعنی « تاریخ لارستان» آورده است، به خوبی میزان کارایی سیاسی و اجتماعی وی را نمایان می سازد. بنا به نقل مؤرخ «حسام السلطنة قاجار» که در قدیم حاکم فارس بوده و برای رفع غائله اعراب مسقط از شیراز به لار و از اینجا به بندرعباس رفته ودفع آنها نموده است وبه لار برگشته و چندی در لار توقف نموده و مرید مرحوم آخوند شده است به خواهش آخوند لاری سه کار مهم برای شهر لار انجام داده است:

1- چون در قدیم قنات آب فاریاب مظفر آباد لار وقف مردم لار بوده

ص: 391


1- بزرگان جویم ، صفحه 216

و خوانین لاری سابق الذکر غصب نموده بودند و به ملکیت خودشان در آورده بودند، بعد از انقراضشان جزء خالصه دولت شده و مالک آن ناصر الدین شاه بوده، حاکم فارس از شاه تقاضا نماید تا مجرد وقف بر اهالی لار شود که اینطور شد.

2 - دوم آن که ، سرباز خانه لار خراب شده بود وقتی که سرباز به لار می فرستاده اند در خانه های مردم منزل می گرفته اند و مردم لار از این سبب در زحمت بوده اند و حسام السلطنه حاکم یک سربازخانه هم در پشت باغ نشاط » ساخت.

3- سوم آنکه ، سد رودخانه خشک رود لار که در لار موسوم به «پس کل [PSCOL]» است و برای حفظ شهر قدیم آن را از سنگ و ساروج ساخته بوده اند و خراب شده بود، مجددا بوسیله حسام السلطنه حاکم فارس ، آن را در الار ساخته که تاکنون باقی و برقرار است»(1).

مقام والای علمی و ارزش تألیفات آن جناب در آثار بسیاری از دانشمندان اسلامی منعکس و مورد تأیید و تأکید فراوان قرار گرفته است. مرحوم حاجی رستم خان گراشی صاحب باغستان» در تمجید و تجلیل از ایشان می نویسد:

«جناب مرحوم آخوند ملا محمد باقر لاری اعلی الله مقامه از اجله علما و موحدین زمان خود معاصر حاجی سبزواری (قدس سره) و مرحوم حاجی محمد کریم خان کرمانی و شیخ مرتضی شوشتری اعلی الله مقامها وفاضل در بندی و سایر از مجاهدین میدان نصر اعلام دین شکر الله مساعیهم بودند وهمتشان در اختلاف مذکورین پیوسته بر رفع مقصود و از دنیا به مقدار ضرورت

ص: 392


1- تاریخ لارستان ، صفحات 159 ، 169، 170 و 171 .

محصور بود، مجهول القدر در وطن معلوم ، زیست فرموده ، وحدت حال خود را به کثرت اشتغال مردم نفروختند. گاهی از اوقات بزرگان در سلوک بر انفاس قدسیه او بو برده ، مقدمش را به طریق نیاز خواستار شدند ، ملتمسشان به اجابت مقرون و رد التماسشان نفرمود وفوائد کلی از حال ملاقات آن بزرگوار با ایشان عابد حال وجوه مسلمین که در تحت اقسدارشان بودند گردید ، علی الخصوص اهل بلد خود را که کمال رعایت از این طریق فرمود ، دیگر چه دانستند ، نمی دانم(1)

صاحب باغستان در بیان ارزش کتاب «تبصرة الناظرین» مرحوم ملا محمدباقر مجتهد جویمی می نویسد:

کتاب اخلاقی غزالی را فارسی و مثنوی رومی را ریحان منزوعة الاقماع منثور این کتاب مبارک است که بر بینندگان آن آنچه عرض شد اغراقی نیست و جز این کتاب ، کتابی در عقاید و نسخه ای در مسایل عملیه به استدعای مرحوم والد ماجد این بنده - طاب ثراه - از آن بزرگوار تصنیف و تألیف شده بود که در صدمه نواب والا «عین الملک» عرصه فنا گردید(2).

هدایت السالکین» «رساله عملیه» و «دیوان اشعار » از دیگر آثار یگانه عالم برجسته لارستان در قرن سیزدهم هجری است.

تنها پناهگاه اهالی لارستان در بحبوحه حوادث و رخدادهای تلخ وکمرشکن سیاسی و اجتماعی اینک وجود خارجی نداشت که حاصل آن نه تنها فقدان آرامش روحی بلکه بروز حوادث تلخ سیاسی و اجتماعی پی در پی بود. این تبعات تلخ و ناگوار را می توان در نا امنی راهها وعدم تأمین مالی وجانی خصوصا برای قشر قدرتمند تجار لارستانی، ظلم و اجحافات بیش از

ص: 393


1- بزرگان جویم ، صفحات 220 و 221 ونیز نک به پیدایی یک نسخه منحصر به فرد خطی از تألیفات مولانا محمد باقر جویمی لاری ، ص5
2- بزرگان جویم ، صفحات 220 و 221 ونیز نک به پیدایی یک نسخه منحصر به فرد خطی از تألیفات مولانا محمد باقر جویمی لاری ، ص5

حد حکام منطقه که بر اثر رقابتهای درونی خویش تشدید شده بود»(1)، جنایات بی شمار و وهم آور خوانین لارستان به صورت قتل وغارت و در شکلهای شیطانی و ناجوانمردانه ونیز حیرانی مذهبی و فقهی اهالی خلاصه نمود .

همین امر تجار لارستانی را واداشت تا برای دعوت عالمی به آن سوی مرزها رفته و در جهت رفع مشکل سیاسی وخلاء دینی اقدام لازم را به عمل آورند... شورایی از اعیان و تجار لارستان به سرپرستی «حاج علی وکیل» از لار به سمت عراق حرکت نموده و در سامره به به دیدار « میرزای شیرازی شتافتند و از ایشان در خواست عالم مجتهد و مبرزی را برای اعزام لارستان نمودند»(2) میرازی شیرازی با وقوف کامل از اوضاع حساس سیاسی فارس شخصیتی جامع الشرایط را انتخاب نمود که بتواند به راحتی از عهده این امر خطیر یعنی مرجعیت منطقه لارستان برآید. لذا آقای سید عبدالحسین فرزند فضیلت و علم را به هیأت لارستانی معرفی نمود و خطاب به حاج علی وکیل و یارانش فرمود:

«با بردن آقا سید عبدالحسین به لارستان ، نجف را به آنجا برده ای و گهواره فضیلت ودانش را از فرزند فضیلت و علم خالی گذاردی(3)

در تابستان سال 1309 ه. ق سید عبدالحسین موسوی و یارانش وارد لارستان شده و در منطقه جویم مورد استقبال گرم اهالی به رهبری حاج ملا علی نقی جویمی قرار گرفتند. در این موقع حاج علی قلی خان گراشی بر بلوک جویم و بیدشهر حکومت می راند و حکمرانی لارستان را پدرش فتحعلی خان گراشی بر عهده داشت.

ص: 394


1- لارستان و جنبش مشروطیت ، صفحه 40
2- همان ، صفحات 40 و 41
3- سید عبدالحسین لاری پیشوای تنگستان ، صفحه 48

مقاله حاضر بر آن است تا اثرات نهضت مشروطه خواهی لارستان به رهبری آیة الله سید عبدالحسین موسوی لاری بر منطقه جویم را در دو بعد فرهنگی و نظامی ارائه نماید. بی شک اثرات این خیزش مبارک و خیرات باقیه آن تا اکنون فیض بخش این منطقه تاریخی از لارستان کهن بوده و می باشد.

1- تأثیرات فرهنگی نهضت سید بر منطقه جویم

اشارة

سید با ورود خویش به کادر سازی پرداخته و حوزه علمی - سیاسی خویش را در لار بنیان نهاد. طلاب علمی از حوزه های اطراف لارستان ، داراب ، جهرم، شیراز ، بوشهر به لار سرازیر شده و جمعی قدرتمند از روحانیون شکل گرفت. در حوزه علمیه لارستان مباحث فقهی وسیاسی در کنار هم تدریس می شده است .... سید در رأس قدرت روحانیت لارستان به زودی حوزه نفوذش را به سراسر جنوب ایران از شرق تا غرب گسترش داد ، او توانست با تربیت نیروهای جدید و قدرتمند علاوه بر کادرسازی، به نوعی سازماندهی انقلابی دست یابد. شاگردان او به عنوان بازوان قدرتمند مشروطه خواهی ، بعدها توانستند مجری سیاستها و فرامین او باشند. اقتدار او به حدی بود که حاکم سنتی لار نیز از همان ابتدا از او پیروی کرده و احترام خاصی به او قایل بوده است.

سید بلافاصله پس از استقرار خویش توانست نظر مساعد و همراهی روحانیون لارستان را به خود جلب نموده و در طی مدت کوتاهی مریدان بسیاری برای خویش دست و پا نمود. «سید حاجی بابا بیر می»، از سادات بیرم یکی از مناطق سادات نشین لار، و«محمد بن علی بن علی اشکنانی» روحانی

ص: 395

با نفوذ اشکنانی، «شیخ زکریا دارابی» روحانی قدرتمند و با نفوذ نواحی شرقی لارستان، «سید محمد بحرانی روحانی بندر لنگه، «سید مرتضی اهرمی» از بوشهر، «سید عبدالحسین مهری» از ناحیه مهر، «سید احمد فالی» از ناحیه فال و گله دار، «شیخ حاج ملا علی نقی» از ناحیه جویم از جمله روحانیون همراه سید محسوب می شوند(1)»

به غیر از حاج ملا علی نقی جویمی، آخوند کربلایی محمد جویمی، ملا محمد حسین بن محمد باقر مجتهد جویمی ، ملا محمد رضا بن محمد باقر مجتهد جویمی از دیگر شاگردان سید قلمداد شده اند که در طول مبارزات مشروطیت توانستند همچون شبکه ای قدرتمند، نیروهای مادی و معنوی لازم را جهت ادامه نهضت در اختیار «سید» قرار دهند. در مقابل، رهبری نهضت لارستان ضمن حمایت شدید از ایشان، در کلیه بحرانها با تمام قدرت از نمایندگان خویش به دفاع برخاسته و بر ضد مخالفان اقدام می نمود.

ذی شرح حال مختصر شاگردان جویمی سید و خیرات باقیه حاصله از وجود مبارک آنها به صورت اجمالی ارایه می گردد :

1- آیة الله حاج ملا علی نقی رحمانی جویمی

حاج ملا علی نقی، فرزند آخوند ملا صادق جویمی از جوانی موطن خویش را ترک می گوید و در شهر لار، در خدمت آیة الله سید عبدالحسین لاری، به فراگیری دانش می پردازد و بیشتر اوقات عمر خود را مصروف رضای پروردگار، در تبلیغ احادیث و اخبار و مصایب اهل بیت و ائمه اطهار می نماید. هنگامی که حبیب قوام با قوای خویش وارد لار می شود. ملا علی نقی را دستگیر می کند و در انظار عمومی به باد شلاق و چوب می گیرد و به او

ص: 396


1- لارستان و جنبش مشروطیت ، صفحات 64 ، 65 و 85

می گوید:

به سید عبدالحسین توهین کن، اما او مقاومت کرده و با ذکر خداوند

خود را آرامش می بخشد، آیت الله سید عبدالعلی آیت اللهی می گوید:

تا همین اواخر باقی مانده های چوب گز در بدن آن مرحوم بود» .

آن روحانی وارسته هنگام مراجعت از لار (1348 ه. ق) بر اثر زخم معده در «شرفویه» جهان را بدرود می گوید و در کنار مسجد قدیم شرفویه دفن می گردد، از او کتابی به نام «فوائد الانفراد» در مبانی اعتقادات باقی مانده که در تصرف نگارنده می باشد. آیة الله حاج باقر آقا غفوری و محمد حقانی بیر می دو تن از شاگردان آن مرحوم بوده اند(1).

حاج علی نقی، منشی وکاتب سید بوده است و در جریان حمله سال 1332 ه.ق حبیب الله قوام الملک شیرازی به لار، دستگیر و به شدت تهدید و شکنجه می شود. در جریان انقلاب مشروطیت آیة الله سید عبدالحسین الاری، نیابت حکومت جویم را به آخوند ملا علی نقی جویمی واگذار می کند . ملا عبدالله نایب جویم این حکم را گردن نمی نهد و نماینده آیت الله را از جویم اخراج و روانه شرفویه می نماید.

تفنگچیان مشروطه خواه بنارویی و شرفویه به سر کردگی رئیس علیمراد بنارویی به محض اطلاع جهت گوشمالی منکران وارد جویم می شوند و قلعه حکومتی را به محاصره در می آورند. در این محاصره وزد و خورد یکی از برادران ملا عبدالله و گروهی از قلعگیان کشته شده و سایرین متواری می شوند . بدین ترتیب قلعه به تصرف مشروطه خواهان در می آید و قریب 40 روز

ص: 397


1- سیمای لارستان ، صفحه 144

حکومت مشروطه در جویم پایدار می ماند(1).

حجة الاسلام شیخ علی اصغر رحمانی جویمی پس از وفات پدرش حاج ملا علی نقی، رهسپار جهرم و شیراز می شود و به بحث ودرس می پردازد... آن بزرگوار پیش از انقلاب اسلامی نقش بسزایی در تغذیه فکری جوانان انقلابی داشته، در صحنه های اجتماعی نقش فعال و متعهدانه ای ایفا کرده است . در وعظ و خطابه زبانزد عام و خاص بود و علاوه بر ایران در بحرین و قطر نیز منبر وعظ داشت. او در سال 1342 همگام و همراه با انقلاب اسلامی با سخنرانیهای آتشین خود به روشنگری پرداخت. وی پس از 57 سال تلاش در دی ماه 1358 به علت بیماری دیابت جان به جان آفرین تسلیم کرد. از آن روحانی وارسته یک دیوان شعر برجای مانده است که گرمی بخش محفل عاشقان اهل بیت علیهم السلام است»(2).

از تربیت یافتگان حاج ملا علی نقی دو شخصیت برجسته را می توان نام برد. یکی آیت الله شیخ محمد حقانی بیرمی که چندین اثر علمی از وی به یادگار مانده و تاکنون کتابهای «عالم ارواح» در رد نظریات فروید و شعله های عشق و شور» او به چاپ رسیده است. دیگری حجة الاسلام والمسلمین حاج باقر آقا غفوری از واعظان شهیر لار که در سال 1374 شمسی به رحمت باریتعالی پیوست.

2- آخوند کربلایی ملا محمد حسین جویمی

«فرزند ملا محمد باقر جویمی، در شهر جویم از جانب سید عبدالحسین متصدی امور حسبیه ، معلم مسائل دینی و مروج احکام شرعی بود. سپس به جهرم هجرت کرده، در خدمت سید به سر می برد و پس از نماز

ص: 398


1- جغرافیای عمومی بخش جویم ، صفحات 400 و 401
2- سیمای لارستان، صفحات 118 و 119

وی ، مواعظ شیخ جعفر شوشتری را قرائت می کند. وفات او در محرم سال 1344 اتفاق افتاده است» (1).

«سالهای سال در شیراز درس خوانده و از علوم معقول و منقول وریاضی ونجوم بهره مند شد»(2). «در محضر پر فیض ایشان افرادی فاضل وعالم تربیت شده و به مدارج عالیه علمی دست یافتند که از جمله آنها می توان سید علاء الدین مورخ لاری مؤلف دانشمند تاریخ لارستان» را نام برد. گویا وی در فن کتابت و خوش نویسی تبحر و مهارت داشته، چنانکه دیوان اشعار پدر گرانقدرش را جمع آوری و کتابت نموده و در سال 1277 ه.ق نیز دیوان صحبت لاری را با خطی خوش زینت داده که هم اکنون نیز موجود است(3).

3- ملا محمد رضا جویمی

فرزند ملا محمد باقر، از شاگردان سید عبدالحسین لاری بوده است»(4).

وی نیز مانند برادر کھترش ملا محمد حسین پس از طی مراحل علمی با تشکیل مجالس وعظ و تدریس، و تربیت و تعلیم شاگردانی شایسته توانست نقش ارزنده ای در احیاء عظمت علمی لارستان ایفا نماید.

آخوند ملا محمدرضا پس از عمری تلاش و کوشش در راه خشنودی حضرت محبوب عاقبت در چهارم شهر ذی حجه 1347 دنیای اندوه ومحنت را ترک گفته و به دار القرار آرام گرفت. مرقد شریف ایشان در جوار مزار پدرش در شهر لار واقع شده و زیارتگاه مشتاقان است»(5).

4- آخوند کربلایی محمد جویمی

یکی دیگر از شاگردان پر تلاش مرحوم سید است که در جریان نهضت

ص: 399


1- همان ، صفحه 144
2- تاریخ لارستان ، صفحه 171.
3- بزرگان جویم ، صفحه 225
4- الدوحة الاحمدیه فی شرح الذریة الذکیة ونیزنک ؛ به سیمای لارستان ص 143
5- بزرگان جویم ، صفحه 227.

مشروطیت در تبلیغات وسیع فقهی وسیاسی و تحریک اهالی علیه اجحافات خوانین مزدور اهتمام وافی داشت. مؤلف کتاب «لارستان وجنبش مشروطیت» نقش ارزنده وی را یادآوری نموده است.

5- حاج شیخ محمد رضا رحیمی شرفویی

از تربیت یافتگان مرحوم سید است که مدتها در محضر آن جناب کسب فیض نموده است. در جریان نهضت مشروطیت مطابق امر سید به روشنگری مردم می پرداخت. از وی آثار متعدد فقهی به یادگار مانده است و هم اینک فرزندان وی در شرفویه جویم زندگی می کنند .

2- تأثیرات نظامی نهضت سید بر منطقه جویم

اشارة

این موضوع را در سه محور مورد بررسی قرار می دهیم :

الف - تشکیلات و سران نظامی سید

ب - مهمترین تحرکات نظامی سید

ج - فرماندهان نظامی سید در منطقه جویم

الف- تشکیلات وسران نظامی سید

سید روحیه انضباط واطاعت ویژه ای را در یارانش به وجود آورده ، با دادن مناصب والقاب گوناگون موجبات تشویق اطرافیانش را فراهم می آورد . لشکریان او با پرچم ویژه ای مشخص شده و هر یک از نظامیانش با نشان مخصوص بر سینه و با کلاه و با عنوان «الاسلام یعلو ولا یعلی علیه» از دیگران ممتاز می شد. نمونه نشانهای پرچم و کلاه وسر و سینه، در رساله سیاسی او با عنوان «مشروطه مشروعه» آمده است. این امر بیانگر اخلاق ویژه گروهی یاران

ص: 400

سید و نشانه تکامل تشکیلاتی جمعیت او در نهضت لارستان می باشد.

مهمترین سران نظامی این اردوی عظیم عبارت از شیخ زکریا دارابی، حسین سالار حاجی آبادی، مصباح دیوان اوزی، محمد حسین خان رسول خانی، خورشید خان بهارلو، محمد کاظم خان بنارویی وسردار دولخانی بوده اند، رئیس علی دلواری و مجاهد تنگستان نیز به طور غیر مستقیم، تحت پوشش رهبری سید قرار داشته اند. بیشترین استعداد نفرات از گروههای مختلف اهالی کوهستان، حاجی آباد، بنارویه ، بیخه وروستاهای حوزه لار و نیروهای شهری لار واز قبایل گوناگون و از جمله دولخانی، رسولخانی، بهارلو، عرب، کوهمره سرخی، تنگستانی ، دشتی تشکیل می داده اند.

پراکندگی جغرافیایی این نیروها می توانست در جهت اعمال قدرت بیشتر و همچنین به عنوان شبکه تبلیغاتی سریع استفاده گردد. سید توانست با استفاده از این نیروها در محدوده جغرافیایی وسیعی از بوشهر تا کرمان اقتدار خویش را اعمال نموده ، تسلط کامل خود را نشان دهد.

میزان حمایت و پیروی این نیروها از سید به حدی بوده است که می توان آنها را با عنوان فداییان نامگذاری کرد، نظامیان او با دلبستگی شدید مذهبی به رهبرشان، فرامین او را در دورترین نقاط وبا یک اشاره به انجام رسانیده ، تبعیت از دستورات سید را واجب می دانستند. متن نامه ای در دست است که بخشی از آن موید میزان اطاعت سران نظامی سید از اوست، در بخشی از آن آمده:

«چهار نفر محصل وسوار بفرستند به «سردار»(1) یا امثال اخوان سردار که

ص: 401


1- سردار دولخانی از سران طایفه ترک دولخانی است که از سید حمایت می کرده است .

مفسد مغوی در پناه شما آمده ، با زنده یا کشته او را می خواهیم . به اشاره بدون زحمت می تواند او را به دست دهند و یا به «محمد حسین خان رسول خانی» ورؤسای بنارویه « محمد کاظم خان» و «رییس فرج» مرقوم نمایید ، که حتما و حکما این مفسد را از شما می خواهیم ، ناچار او را گرفته دست می دهند» .

سید با استفاده از چنین نیروهایی و با حمایت مالی تجار توانست منطقه وسیعی از بوشهر تا کرمان را تحت کنترل گرفته و علیه دولت وقت بشوراند. او اعلامیه ها و دستورات خویش را از مقر خود واقع در حوزه علمیه لار» صادر و به اطراف می فرستاد(1).

ب- مهمترین حرکات نظامی سید

خاندان قوام الملک شیرازی از بازماندگان «حاج میرزا ابراهیم کلانتر» صدر اعظم خائن دوره زندیه و قاجار می باشند. «اصولا این خاندان از بزرگترین زمین داران فارس بوده و اغلب مسئولیت کلانتری، بیگلربیگی، ضابطی وامیر تومانی ایالت فارس به عهده آنان واگذار می شده است. تاریخ فعالیت این خاندان در واقع در زمان نادر از کد خدایی یک کوی شیراز آغاز و با فارس مداری در آغاز دوره پهلوی پایان یافته و مدت دویست سال طول کشیده است(2). شرح به شرمی و جنایات این خانواده سفاک و نامراد نیازمند گفتاری مجز است و در این مقاله نمی گنجد.

اجحافات شیطانی این خاندان سبب شد تا فارس پس از تهران دومین منطقه ای باشد که با مشارکت فعال در نهضت مشروطیت قیام نماید و خواهان برچیدن بساط ستمگری این خاندان فاجر شود.

پس از صدور فرمان مشروطیت از طرف مظفر الدین شاه قاجار

ص: 402


1- لارستان و جنبش مشروطیت ، صفحات 141 و 142
2- همان ، صفحه 75

انجمن های مردمی متعدد در شیراز شکل گرفت که مقتدرترین آنها «انجمن اسلامی» بود. توطئه ها و کارشکنی های خاندان قوام علیه مشروطه خواهان فارس سبب گردید تا موج گسترده و جدیدی از اعتراضات مردمی علیه این خانواده از اواخر ماه صفر 1325 آغاز گردد. نهایتا بر اثر فشارهای سیاسی و نظامی انقلابیون فارس «قوام الملک چهارم» و برادرش نصرالله خان به همراهی امام جمعه مجبور به ترک شیراز و رفتن به سوی تهران گردیدند. از سوی دیگر قوام الملک در تهران توانست با ترفندهایی، نسبت به بازگشت خود به فارس اقدام نماید. شایعات تأیید قوام الملک وامکان بازگشت او به فارس موجب ایجاد بحران جدید گردیده و گروههای گوناگون از خود واکنش نشان دادند.

شایعه حمایت علمای مشروطه خواه از قوامی ها، طرفداری علنی امام جمعه شیراز از ایشان، همراهی عده کثیری از ایلات خمسه علیه مشروطه خواهان ، ترس از رویارویی نابرابر، باعث گردید تا انجمن اسلامی شیراز برای تقویت جبهه مشروطه خواهان به دعوت سید عبدالحسین لاری اقدام نماید(1).

سید نیز بلافاصله با فراخوانی نیروهای نظامی خود از کلیه نقاط لارستان ( که بیش از دو هزار نفر می شدند این دعوت را لبیک گفته و با بیش از 2000 چریک رزمنده عازم شیراز گردید.

از طرفی علی رغم مخالفتهای مشروطه خواهان فارس در اول شوال 1325 ه.ق قوام الملک و پسرانش توانستند با دست خط محمد علی شاه ورضایت نامه وی وارد شیراز گردند.

ص: 403


1- همان ، صفحات 05:و 106

ورود قوام، آغاز گر سلسله حوادث جدیدی بود که با ترور وی به دست نعمت الله بروجردی در چهارم صفر 1326ه. ق به اوج خود رسید .

سید و یارانش پس از نه ماه حضور مقتدرانه در شیراز (از رمضان 1325 ه. ق تا جمادی الاولی 1326 ه. ق) سرانجام با انبوهی از تجربیات گرانبهای سیاسی و اجتماعی عازم دیار مقدس خویش گردیدند.

اجما باید گفت حضور نیروهای نظامی سید در جبهه مشروطه خواهان شیراز و مقابله شدید ایشان در تمامی بحرانها ورخ دادها با مستبدان قوامی اثرات بسیار مهمی در توازن قوا و تضعیف جناح مستبدین بر جای گذاشت که تبلور این اثر انقلابی اندیشمند را حتی تا آینده های دور تاریخ فارس می توان نظاره کرد.

طی سالها 1326 و 1327 سید نیروهای تحت امر خود را به سه ناحیه داراب ، بندر عباس و بوشهر اعزام نمود که فتوحات بزرگی را به دنبال داشت . ایشان در قسمتی از بیانیه فتوحات خویش خطاب به انجمن اسلامی شیراز اظهار می دارد:

«حضور حضار محترم اهل ملت و ... معروض می دارد که سه، چهار هفته می گذرد که آنچه از مژده و بشارات و تبریکات فتوحات اسلام و شکست جنود شیاطین و تسخیر قلاع سبعه جات وبلوکات جویم وانتقام از قاتل شهدا وسعداء مرحومین شیخ حجة الاسلام و سبد معین الاسلام ، «آقا بیگ سگ» آنچه به آن جا خبر دادیم ، به هیچ وجه معلوم نیست که از عذر ومکر ارباب پست رسیده باشد اکنون به رسم اجمال اطلاع داده که خاطرهای مبارکه از بعضی وقایع مسبوق

ص: 404

ومستحضر شود ...»(1)

در سال 1327 نیروهای نظامی سید با تصرف بوشهر و بندر لنگه و سرکوب مستبدین جهت گسترش حوزه نفوذ سیاسی خویش متوجه کرمان شدند.

سید و یارانش در این برهه ، از بالاترین قدرت اجتماعی در نواحی جنوب ایران برخوردار شده و عروج سیاسی او وجمعیتش به بالاترین حد خویش رسیده ، در این راستا لار به عنوان مرکز ثقل سیاسی فارس شناخته گردید(2)

در ماه های اول سال 1327 ه.ق هنگامی که نیروهای سید و چریکهای لارستانی، در اقصی نقاط جنوب شرقی و غربی ایران، برای حمایت از مشروطه خواهان به درگیریهای خونینی مشغول بودند(3)... نصرالدوله به دستور مستقیم محمدعلی شاه جهت سرکوب سید با بیش از 15 هزار نفر عازم لارستان شد.

نصرالدوله وقت را غنیمت دانسته ، سه روز با توپ و سرباز وعده پانزده هزار نفری قشون چریک که از ایل خمسه وبهارلو و غیره در اختیار داشته، از راه فسا قطب آباد وبلوک جویم و بنارویه به لار رسید و جمعیت مستبدین لارستان نیز او را همراهی کرده ولار را محاصره کردند. با وجودی که شهر از قشون ملی که به اطراف پراکنده شده ، خالی بود، مع الوصف همان مردم بازاری از شهر دفاع کرده و با قشون استبداد جنگیدند. ولی طولی نکشید که قشون استبدادی «نصرالدوله»، لار را تسخیر کرده و مدت شانزده روز، غارت وقتل عام کردند، «حاج سید عبدالحسین» نیز به طرف کوهستان رفته در منزل شیخ زکریا» جای گرفت. مدت شانزده روز لار را غارت می کردند و اموال

ص: 405


1- همان ، صفحه 136 و تاریخ بیداری ایرانیان ، ج 2، صفحه 357
2- همان ، صفحه 140
3- همان ، صفحات ، 147

مردم ومال التجاره تجار، به وسیله شتر والاغ از لار حمل به ایلات و شهرها کردند، به علاوه تجار را داغ می کردند، تا پول طلا و نقره و زینت آلات که پنهان کرده بودند، اقرار کنند. «حاج سید محمد معین التجار» که یکی از مشروطه خواهان بنام «لارستان» بود را سر بریدند، از جمله کسانی که تا آخرین نفس از لار و خودشان دفاع کردند و با قشون استبداد جنگیدند تا کشته شدند، یکی استاد محمد جعفر تفنگ ساز» و دیگری «حاج محمد هاشم» امام جماعت یکی از محلات لار و دیگری «حاج محمد حسن بقال» بودند که تا آخرین نفس جنگیده در این راه به شهادت رسیدند در این یورش بی رحمانه بیش از 150 نفر از اهالی شهید شدند(1).

سید متقابلا جهت پاسخگویی به این تهاجم ناجوانمردانه دستور تجهیز اردو جهت تهاجم به بندرعباس وضربه زدن به منافع انگلیس را صادر نمود(2) که نتایج درخشانی را به بار آورد.

سال 1329 ه.ق لار شاهد گردهمایی کلیه نیروهای طرفدار سید بود، این نیروها عبارت بودند از : کوهستانی ها به فرماندهی شیخ زکریا دارابی، سبعه ای ها به فرماندهی حسین سپهسالار، بیرمی ها به فرماندهی سید حاجی بابا بیرمی ، بیخه ای ها به فرماندهی غلامحسین خان وراوی، بهارلو به فرماندهی خورشید خان بهارلو، عشایر دولخانی به فرماندهی سردار، عشایر رسول خانی به فرماندهی خورشید خان بهارلو وفرج بیگ، عشایر عرب مزیدی به فرماندهی بهادر خان و نیروهای چریک از مناطق دهکویه ، کورده ، بنارویه، اشکنان، مهر، گله دار ، حاجی آباد، اوز، فیروزآباد و بسیاری از نیروهای مردمی لاری که از محلات گوناگون در این گردهمایی شرکت

ص: 406


1- همان ، صفحات ، 149 و 150
2- همان ، صفحات ، 164 و 175

داشته اند(1).

در هفدهم ربیع الثانی سال 1329 ه.ق در حالی که کلیه گروههای هوادار سید در مقر خویش جمع گردیده بودند، نیروهای خویش را جهت جلوگیری از حرکت احتمالی «مستبدین» به نواحی مختلف گسیل داشت . حسین سپهسالار را به سوی بندرعباس، شیخ زکریا به داراب وسرجان، سید حاجی بابا بیرمی به سمت غرب لارستان، غلامحسین خان وراوی به بیخه، نیروهای بنارویی به سمت شمال شرقی لارستان بهارلوها را به سمت جنوب شرقی لارستان، ملاعلی عمادده ای به سمت عماد ده گسیل داشت(2).

«طی سال 1331 ه.ق ماجراها و حوادث به گونه ای بود که «سید» چهار تن از سران نظامی قدرتمند خویش به نامهای «حسین سپهسالار» «سید حاجی باب بیرمی» ، «غلامحسین خان وراوی» و «شیخ زکریا دارابی » را از دست داد . یاورانی که فارغ از تمایلاتشان سالیان متمادی در برخوردهای گوناگون با عنوان بازوی قدرتمند جمعیتش او را یاری نموده و حامیان جدی او محسوب می شدند.

حوادث تلخ این ایام همراه با دلسردی ووازدگی تجار لارستانی از روند ماجراها و عدم همراهی کامل ایشان، فعالیت شدید وروز افزون جناح های مخالف سید در منطقه، حمایتهای مالی و سیاسی مرکز از مخالفین ، قدرت او را در آستانه سال 1332 ه. ق به حداقل رسانیده و اوضاع به گونه ای می نمود که « مستبدین» را ترغیب به تهاجمی همه جانبه و فراگیر می نمود(3).

مخبر السلطنه والی فارس ... در آستانه سال 1332 ه.ق طی یک فرمان،

ص: 407


1- همان ، صفحات ، 164 و 175
2- همان ، صفحه 176
3- همان ، صفحه 191

حبیب الله قوام الملک شیرازی مستبد معروف فارس را به همراهی بیش از چند هزار نظامی از ایلات خمسه و نیروهای دولتی مأمور سرکوبی سید و حمله به لار نمود.

سید با اطلاع از حمله نیروهای قوامی به لار دستور تدارک نیرو و بستن کلیه معابر مهم منتهی به شهر را صادر و خود با جمعیتی هزار نفری متشکل از نیروهای نظامی به سوی بنارویه واقع در جاده لار - شیراز رهسپار گردید.

همراهی با نیروهایی نظامی نشان از اراده و تصمیم او بر ادامه مبارزه می باشد. شرح درگیری نیروهای سید وقوامی ها در شماره 42 روزنامه فارس و با عنوان «راپورت اردوی قوام الملک» راجع به مداخله آقا سید عبدالحسین لاری آمده است، که با توجه به این که گزارش را حبیب الله قوام تهیه دیده ، همه داده های آن نمی تواند مورد تأیید قرار گیرد، اما این تنها سند کتبی از درگیری معروف به «کورده» می باشد، با توجه به تدارک ویژه نیروهای قوامی وهمچنین با عنایت به این مسأله که طی سال پیش از آن - 1331 ه.ق - سید با از دست دادن رهبران نظامی اش بسیاری از نیروهایش از دست داده بود، نتیجه جنگ و درگیری از همان ابتدا مشخص بود، با این حال نیروهای سید با تمام قدرت و در زیر آتش بارهای سنگین نیروهای قوام مدت یک هفته مقاومت نمودند، کلیه پیشنهادات برای مذاکره از طرف سید به شدت رد گردید. سید در نهایت، با رشادت و دلاوری عده ای از یارانش و به ویژه فرمانده با وفایش «رییس علیمراد بنارویی» توانست حلقه محاصره نیروهای قوامی را شکسته و از صحنه جنگ جان سالم به در برده و به سوی فیروز آباد

ص: 408

ویاور دیرینه اش صولت الدوله قشقایی رهسپار گردد(1).

نیروهای «قوامی» پس از تسخیر کورده، مقر نیروهای نظامی سید، به طرف شهر لار رهسپار گردیده ، مردم شهر که خانه های خود را از ترس غارت و چپاول تخلیه کرده بودند، در انتظار عقوبتی سخت به سر می بردند ، « حبیب الله قوام» در مقر حکومتی شهر واقع در محلی به نام «باغ نشاط» جلوس نموده و نیروهای همراه او، اولین تهاجم خویش را به خانه سید ویاران نزدیک او شروع نمودند.

«قوام» کلیه یاران نزدیک سید را دستگیر و در شرایط متفاوت به مجازات رسانید. از این میان دستگیری منشی سید به نام «حاج علی نقی» وشکنجه او و مقاومتش در مقابل تهدیدات قوام در خاطر یک شاهد عینی هنوز برجاست.

اقوام طی اقامت پانزده روزه خویش در شهر، مبلغ ده هزار تومان به عنوان پیشکش از تاجر معروف لاری «حاج حسین کمپانی دریافت نموده و با گرفتن هدایا و جواهرات بسیار، نهایتا شهر را ترک و نیروهای همراه را ، خارج نمود(2)

سید از فیروز آباد به طرف قیر حرکت نموده و از آن جا به پیشنهاد بعضی از بزرگان جهرم بدان شهر رفته و مدت شش سال پایان عمرش را در این دیار گذارنید.

سید نهایتا در روز جمعه چهارم شوال سال 1342 ه.ق (برابر با پانزدهم اردیبهشت 1303 شمسی و 5 ماه مه 1924 میلادی) پس از اقامه نماز جمعه دعوت حق را لبیک گفته و در زمینی واقع در یکی از محلات جهرم دفن

ص: 409


1- همان ، صفحه 192 و 193
2- همان ، صفحه 194

گردید. بدین سان زندگانی روحانی بزرگ و پاکنهاد لارستانی پس از 77 سال مبارزه و جهاد به پایان رسید (1).

ج- فرماندهان نظامی سید در منطقه جویم

اشارة

به یک هفته از جمعی لاریان *** سپاهی بسیامد کران تا کران

زلار وگراش و ز فشور هزار *** ببودند آماده کارزار

ز هرم وز سرگاه و از کاریان *** زبلغان وده فیش واز لاغران

بدی پنج صد تن تفنگی همه *** در ده تن زده دیمه و مارمه

از جویم بنارویه ، بهر وچو شیر *** کجا چار صد تن بیامد دلیر

دلاور مردان غیور منطقه جویم طی 33 سال اقامت سید در لارستان وجهرم (1342 - 1309 ه ق) همراه از جان ودل یاور و فرمانبر آن جناب بودند ولحظه ای در اعتقاد راسخ خود به مقام والای ایشان تردید نورزیدند.

در این میان حضور فعال و بی شایبه نیروهای بنارویی وشرفویی در نهضت سید عبدالحسین بیش از همه سزاوار تقدیر است. رییس علی مراد بنارویی و محمد کاظم خان بنارویی دو چهره شاخص وسرشناس نظامی نهضت سید به شمار می روند که ذیلا به معرض اختصاری آن دو می پردازیم:

1- رییس علی مراد بنارویی

رییس علی مراد همراه با نیروهای تحت امرش در کلیه حرکات نظامی سید از جمله درگیری با مستبدین شیراز در سال 1325 ه.ق، لشکر کشی به بنادر عباس ، لنگه و بوشهر در سال 1327 ه.ق، فتح بنادر مذکور و تصرف کنسولگری انگلیس در بندر عباس، عزیمت قشون لارستان به طرف کرمان و داراب در سال 1327 و نهایتا درگیری کورده علیه نیروهای مخبر السلطنه در

ص: 410


1- همان ، صفحات 196 و 197

سال 1332 شرکت داشت.

2- محمد کاظم خان بنارویی

محمد کاظم خان فرزند رییس نصرالله بنارویی است. وی همچون پدرش مدتها مناصب دهباشی ، کدخدایی وخانی بنارویه را داشته است.

املاک و اراضی و قلعه منصور آباد متعلق به محمد کاظم خان بنارویی و پدرش بوده که به دنبال اختلاف و درگیری با رضا قلی خان بیدشهری وخانلرخان، قوام الملک شیرازی آنها را از تصرف ایشان خارج و به شخص اخیر واگذار نموده است. خانواده محمد کاظم خان متعاقبا به دستور قوام به حاجی آباد داراب تبعید می شوند.

محمد کاظم خان مدتها در حوزه علمیه لار به تلمذ و کسب فیض از محضر آیة الله سید عبدالحسین موسوی لاری می پردازد و در همین فاصله دختر حاج سید ابراهیم لاری را به عقد خود در می آورد.

وی و برادرش شیخ ابوالحسن همواره در طول نهضت مشروطیت لارستان به عنوان یاران معتمد وبا وفای سید باقی ماندند.

ص: 411

مآخذ

1- بزرگان جویم ، صفحه 216

2- تاریخ لارستان ، صفحات 159 ، 169، 170 و 171 .

3 و 4 - بزرگان جویم ، صفحات 220 و 221 ونیز نک به پیدایی یک نسخه منحصر به فرد خطی از تألیفات مولانا محمد باقر جویمی لاری ، ص5

5- لارستان و جنبش مشروطیت ، صفحه 40

6- همان ، صفحات 40 و 41

7- سید عبدالحسین لاری پیشوای تنگستان ، صفحه 48

8- لارستان و جنبش مشروطیت ، صفحات 64 ، 65 و 85

9- سیمای لارستان ، صفحه 144

10- جغرافیای عمومی بخش جویم ، صفحات 400 و 401

11- سیمای لارستان، صفحات 118 و 119

12- همان ، صفحه 144

13- تاریخ لارستان ، صفحه 171.

14- بزرگان جویم ، صفحه 225

15- الدوحة الاحمدیه فی شرح الذریة الذکیة ونیزنک ؛ به سیمای لارستان ص 143

16- بزرگان جویم ، صفحه 227.

17- لارستان و جنبش مشروطیت ، صفحات 141 و 142

18- همان ، صفحه 75

19- همان ، صفحات 05:و 106

20- همان ، صفحه 136 و تاریخ بیداری ایرانیان ، ج 2، صفحه 357

21- همان ، صفحه 140

22- همان ، صفحات ، 147

23- همان ، صفحات ، 149 و 150

ص: 412

24 و 25- همان ، صفحات ، 164 و 175

26- همان ، صفحه 176

27- همان ، صفحه 191

28- همان ، صفحه 192 و 193

29- همان ، صفحه 194

30. همان ، صفحات 196 و 197

منابع

1- پیدایی یک نسخه منحصر به فرد خطی از تألیفات مولانا محمد باقر جویمی لاری ، محمد صادق رحمانی ، میلاد لارستان ، سال سوم، شماره 25، نیمه( دوم مرداد ماه 1374، ربیع الاول 1416)

2 - تاریخ دلگشای اوز، محمد هادی کرامتی ، نوید، شیراز 1370

3- تاریخ لارستان ، سید علاء الدین مورخ لاری ، تصحیح و تحشیه محمد باقر وثوقی ، راهگشا ، شیراز 1371

4- جغرافیای عمومی بخش جویم ، کرامت الله تقوی ، راهگشا، شیراز 1376

5- الدوحة الاحمدیه فی شرح الذریه الذکیه ، شیخ عبد الحمید مهاجری ، ضمیمه میراث اسلامی ایران ، به کوشش رسول جعفریان ، کتابخانه آیة الله العظمی مرعشی، دفتر اول ، قم 1372

6- سید عبدالحسین لاری پیشوای تنگستان ، سید علی رضا سید کباری ، سازمان تبلیغات اسلامی ، تهران 1372.

7- سیمای لارستان ، صادق رحمانی ، همسایه ، قم 1375.

8- لارستان و جنبش مشروطیت ، محمد باقر وثوقی ، همسایه ، قم 1375 .

ص: 413

ص: 414

ص: 415

ص: 416

الجهاد من المهد إلی اللحد

الجهاد من المهد إلی اللحد

آیة الله السید عبد الرسول شریعتمداری

ص: 417

ص: 418

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

الحمد لله رب العالمین، وصلّی الله علی محمد و آله الطاهرین.

«الجهاد من المهد إلی اللحد» کلمة موجزة غالیة صدرت من المرجع الدینی الأعلی آیة الله العظمی السید عبدالحسین النجفي الدزفولي المعروف بدر اللاریّ» تغمّده الله برضوانه، وذلک بعد ما سئل فضیلته عن الجهاد الّذی یکرّره و یؤکّده ، و انّه متی یجب ؟ وما شرط وجوبه ؟ فقال فیه هذه الکلمة القیّمة الّتی لم نَرَ صدور مثلها عن أحد من زعماء الدین ، وقد ترجمها شعراً بالفارسیة حفیده المعظّم آیة الله السید عبد العلیّ آیة اللهی الشیرازی إمام الجمعة بمدینة «لار» وشخصها الأول فی العلم والروحانیة دام علاه ، فقال :

چو مردان حقّ رهروی زنده باش *** زگهواره تا گور رزمنده باش

وحکی عن أُستاده العلامة الجلیل آیة الله الفقید السیّد نور الدین الهاشمی زعیم الحوزة العلمّیة والدینّیة بمدینة «شیراز» نور الله مرقده ، انّه ینبغی أن تکتب هذه الکلمة بماء الذهب علی رؤوس أبواب المملکة.

أقول: قد ابتکر السید المجاهد بهذه الکلمة اقتباساً من الحدیث النبویّ المعروف : «اطلبوا العلم من المهد إلی اللحد» وکان بناؤه بنا علی الجهاد مهتما به

ص: 419

کمال الاهتمام فی جمیع شؤونه ، وقام به عملا ًطول عمره من أول شبابه فی مهده «النجف الأشرف» عند الظروف المساعدة إلی أن أقام ببلدة «لار» مدّة عشرین سنة رغم اشتغاله کثیراً بتحصیل العلم وتدریسه والمطالعات العمیقة الاستنباط الأحکام والافتاء ، و بریاضة العبادات لیلاً ونهاراً ، وإقامة اُمور الناس الدینیّة ، وإصلاح جوانبهم الشرعیّة وإرشادهم ، حتّی کأنّه لم یکن له ساعة الاستراحة بدنه ، ففاز بسبب ذلک إلی حدّکثیر من تعلیمهم وتربیتهم للدین ومن قطع أیادی الظلمة الخوّانین الّذین ینقل عنهم اُمور عجیبة فی بسط الظلم علی المؤمنین المستضعفین وقطع أیادی الکفّار الأجانب من روس و انگلیس الذّین کان بناؤهم علی استعمار المسلمین واستعبادهم ، وهتک أعراضهم فی کثیر من نواحی الفساد وإشاعة الفحشاء ، وشرح ذلک وتفصیله یحتاج إلی کتب ورسائل ، وکلّ ذلک من السیّد لم یکن إلّا لإصلاح الشریعة خالصاً لوجه الله الکریم ، وقد أرسل السید الکبیر المجاهد آیة الله العظمی میرزا محمد حسن الشیرازی أعلی الله مقامه إلیه رسالة مبسوطة من بلدة «سامرّاء» شکر فیها مساعیه الجلیلة فی مدّة قلیلة ، وذکر فیها : بمثل هذا فلیعمل العالمون ، ولأجل ذلک کلّه یقام فی مدینة لار عصمها الله وأهلها مؤتمر عظیم لذکری شخصیّته وعظمته وخدماته الجمیلة لعلّه یحیی بسببه مرامه العالی ورأیه السامی ، کیما یقتدي به المسلمون لدفع ظلم المترفین ، و تجاوز المشرکین.

وها أنا سبطه الفقیر عبدالرسول شریعتمداری الجهرمی أترنم فی شأنه بقول الشاعر الرومی فی مثله :

وصف این آدم که نامش میبرم *** گر بگویم تا قیامت قاصرم

یک دهن خواهم به پهنای فلک *** تا بگویم وصف آن اشک ملک

ص: 420

گر دهن یابم چنین و صد چنین *** تنگ آید در مقام آن امین

ثم إنّی بحقّ الولادة، ورغبة أعضاء المؤتمر اُقدّم إلیهم رسالة وجیزة فی الدفاع والجهاد اُذکر فیها بعض آراء السیّد الّتی ترتبط بالکلمة المزبورة ، وتعدّ من أغصانها الیانعة فی باب الجهاد، وقد کتبت الرسالة سالفاً لأجل التذکار فاُخرجها فی الحال للمؤتمر بإصلاح وإضافات غیر یسیرة.

فأقول: لا إشکال ولا خلاف بین أصحابنا فی جواز الدفاع، بل وجوبه فی الجملة ، فلو تعدّی أحد علی إنسان یرید نفسه ، أو عرضه ، أو ماله ، کان له دفع المعتدی بما تمکّن له ولو بالقتل والجراح ، فلو قتله أو جرحه لم یکن علیه ضمان ، وکان دمه هدراً ، وهذا من الحرّیّة الوجیهة التی منحها الاسلام للانسان . ففی الحدیث کما فی الوافی باب الدفاع عن النفس من کتاب الحسبة عن أمیر المؤمنین علیه السلام «انّ الله لیمقت الرجل یدخل علیه اللص فی بیته فلا یحارب».

وعنه علیه السلام : «إذا دخل علیک اللصّ المحارب فاقتله، فما أصابک فدمه فی عنقی».

وعن جعفر بن محمد ، عن أبیه علیهم السلام : «إذا دخل علیک رجل یرید أهلک ومالک فابدره بالضربة إن استطعت ، فإن اللص محارب لله ولرسوله» .

إلی غیر ذلک من النصوص الکثیرة:

منها : قول النبی صلی الله علیه وآله : «من قتل دون ماله فهو شهید» رواه بعد الباب المذکور صحیحاً بأسانید . ورواه فی مواعظ الروضة عن کتاب الفقیه أیضاً فی الفاظ رسول الله صلی الله علیه وآله الموجزة الّتی لم یسبق إلیها.

وفی خبر آخر صحیح عنه صلی الله علیه وآله قال : «من قتل دون مظلمة فهو شهید» والمراد کما ذکره الأصحاب انّه بمنزلته فی الأجر والثواب دون مثل التغسیل

ص: 421

والتکفین .

ثمّ إنّ الحکم فی المقام من حیث الجواز وعدمه یختلف بحسب ظنّ السلامة وعدمه ، و تفصیله : انّه فی الدفع عن المال یجوز مع ظن ّالسلامة ویجوز ترکه وتسلیم المال ، کما صرّح به الشیخ الکبیر کاشف الغطاء فی کشفه ، وفاقاً للمحقّق فی حدود الشرائع ، وخلافاً له فی جهاده حیث یظهر منه الوجوب فی هذه الحال ، والأوّل أقوی للأصل والنصوص ، کخبر الحسین بن أبی العلاء، قال : سألت أبا عبدالله علیه السلام عن الرجل یقاتل دون ماله . فقال : «قال رسول الله صلی الله علیه وآله : من قتل دون ماله فهو بمنزلة الشهید». قلت : أیقاتل أفضل أولم یقاتل ؟ فقال : «إن لم یقاتل فلا بأس (1)أما أنا لو کنت لماُقاتل وترکته» و نحوه خبر أبی بصیر ، وصحیح محمد بن مسلم.

ولکن ظاهر النصوص الأولی ونحوها هو الوجوب لما فی بعضها من مقت الله تعالی بترکه ، وان اللص محارب ، إذ من المعلوم أن الحدود الثابتة علی المحارب فی قوله تعالی :

(إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ)(2)کسائر الحدود من الأحکام التی یجب إجرائها لمصلحة النظام والاسلام ،کما قال تعالی : (وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ)(3)وقال تعالی : (وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ نَارًا خَالِدًا فِيهَا) (4)

وغیر ذلک مما دل علی التأکید والتشدید فی أمر الحدود ، ولا ینافی ذلک انها من وظائف إمام المسلمین ، لأن المفروض ان الامام علیه السلام أذن أو أمر فی هذا

ص: 422


1- هذه الجملة الأخیرة مذکورة فی الوافی عن التهذیب دون الکافی .
2- سورة المائدة : 33.
3- سورة التوبة : 112.
4- سورة النساء : 14.

المورد بإجرائه لآحادهم، فمقتضی الجمع بین الطائفتین من تلک النصوص تخصیص الأخیرة وحملها علی غیر من یصدق علیه المحارب ، وهو الّذی شهر سلاحه لإخافة الناس ، وهو أخصّ من مطلق السارق ، ومن یرید أخذ المال ولو بالغلبة مثل ما فی الخبر عن علی بن الحسین علیه السلام؟ قال : «من اعتدی علیه فی صدقة ماله فقاتل فقتل فهو شهید» یعنی : پرید زکاة ماله من غیر استحقاق ، وما فی بعض الطائفة الأُولی من عدم التقید باللصّ أو المحارب محمول علی ذلک ، والله العالم.

وعلی کلّ لو ترتّب علی ترکه ضرر علی النفس کأن یموت هو أو بعض أهله جوعاً أو عطشاً وجب من جهة حفظ النفس مطلقاً.

وأما لو ظنّ الهلاک بالدفاع ففی التذکرة أنّ الأقوی عندی وجوب دفع المال والتوقّي به ، بل یظهر من النافع انّه کذلک إذا تساوی احتمال الهلاک و احتمال السلامة ، حیث خصّ الجواز بظنّ السلامة ، وقد یظهر من الریاض الفراغ عن ذلک الأولویة حفظ النفس ، لکن لا یبعد القول بجواز الدفاع أیضاً فی اللصّ المحارب خصوصاً في صورة الاحتمال لشمول النصوص له سیما ما فی ذیل المرسل الاتی عن الامام الرضا علیه السلام؟ قال : وکذلک المال یریدون أخذه فی سفر فیمنعه وإن خاف القتل قال : «نعم، لکن القول بوجوبه حینئذ مشکل للحرج أو الضرر أو التقیة».

وأما الدفاع عن النفس فقد صرح جماعة بالوجوب سواء ظنّ السلامة أم لا، لأنّ غایة ما یترتّب علی الدفاع الهلاک ، وهو غایة غرض المعتدی . نعم ، لو علم بالهلاک لا محالة واحتمل أو ظن أنّه یقتل المعتدی أیضاً فی الآن نفي کشف الغطاء اله استحب له ، وقد یقال بوجوبه ، والله العالم .

ص: 423

وأمّا عن العرض ففی کشف الغطاء انّه إن ظنّ السلامة وجب ، وإلّا فلا یجوز، فالفرق بین ما ذکره هنا وما ذکره فی المال إّنما هو فی الوجوب مع ظنّ السلامة ، لکن لا یبعد أن یقال إنّه مع عدم الظت بها یجوز الدفاع أیضاً لما تقدم من عموم قوله علیه السلام : «من قتل دون مظلمة فهو شهید» وکون المعتدی بمنزلة المحارب.

وروی فی الوافی عن البرقی مرسلاً، عن الامام الرضا علیه السلام ، عن الرجل یکون فی السفر ومعه جاریة له فیجیء قوم یریدون أخذ جاریته أیمنع جاریته من أن تؤخذ وإن خاف علی نفسه القتل ؟ قال : «نعم».

قلت: وکذلک إن کانت معه امرأة . قال : «نعم» ، وکذلک الُأم والبنت وابنة العم والقرابة یمنعه وإن خاف علی نفسه القتل . قال : «نعم» ، وکذلک الحال إلی آخر ما مر آنفاً .

هذا مع ما فی حفظ العرض من الأهمیّة عند الشرع والنفوس الأبیّة (1)، بل لا یبعد القول بأنه فی تساوی الاحتمالین أیضا یجب ذلک للأدلة المتقدمة الظاهرة فی وجوبه ، وإنّما خرج عنه صورة الاکراه لما ورد انّه لیس علی المستکرهة حد کما فی عدّة نصوص ، لکن تحقّقه هنا غیر معلوم، والله العالم.

تتمیم: ذکروا أن جواز القتل إنما هو إذا لم یتمکن من الأسهل ، کالزجر والصیاح والضرب والجراح ، ولعلّه لکون ذلک من قبیل الأمر بالمعروف والنهي عن المنکر ، ولذا أورد فی الوافی النصوص المذکورة مع أبواب نصوصهما ، لکنّه ممنوع ، والنصوص الواردة فی هذا خالیة عن ذلک ، ومقتضی إطلاقها مضافاً إلی

ص: 424


1- روی فی المستدرک، عن أمیر المؤمنین علیه السلام: «انّ من أعظم اللؤم إحراز المرء نفسه وإسلامه عرسه»..

ما فیها من التنزیل منزلة المحارب عدم اشتراط ما ذکر فی جواز القتل ، بل تقدم فی بعضها أنّه قال : «إذا دخل علیک رجل یرید أهلک ومالک فابدره بالضربة» و نحوه فی خبر غیاث بن إبراهیم ، عنه علیه السلام.

یقال: بدره ، أي عاجله وسبقه ، لکن مورد هذه النصوص هو اللصّ الّذی یدخل ویرید المال بالقهر والتغلّب دون مثل السارق الّذی سرق خفاء أو فرّ ، بل قد یشکل فیه جواز القتل مطلقاً ، سیما إذا کان الحال قلیلاً، لکن ظاهر الأصحاب جوازه، حیث إنهم کما فی الشرائع والقواعدعنونوا الدفاع بعد ذکر هم مسألة اللصّ فی باب المحارب وصرحوا بجواز الدفاع ولو بالقتل ، بل ذکر فی القواعد وإن کان المال قلیلا ، ولعله لإطلاق بعض النصوص.

وروی فی الوافی «باب من لا دیة له ، من أبواب القصاص» فی الصحیح عن أبی جعفر علیه السلام؟ قال : «من دغر علی مؤمن فی منزله بغیر إذنه فدمه مباح للمؤمن فی تلک الحال. قال: ومن فتک بمؤمن یرید ماله ونفسه فدمه مباح للمؤمن فی تلک الحال».

و قال فی الوافی : دغر علیه بالدال المهملة والغین المعجمة - اقتحم ورمی بنفسه فجأة من غیر رویة . والفتک - بالفاء والمثناة - أن یأتی صاحبه وهو غار غافل فیشد علیه ، والله العالم.

مسألة: «لو وجد مع زوجته رجلاً یزنی بها فله قتلهما» کما فی الشرائع والقواعد، وعن الشهید الثانی فی الروضة أنه المشهور بین الأصحاب. وعن الأردبیلی دعوی الاجماع علیه.

والظاهر أنّ هذا لیس من باب الدفاع عن العرض ، لما ذکر من أنّه یشترط فیه عندهم سلوک الأسهل دون المقام، ولأنه یختص جواز القتل من هذا الباب

ص: 425

بالزانی دون زوجته ، وبما إذا کان مصرّاً علی فعله متغلّباً یرید التعدّی قهراً . وهذا غیر متحقّق فی المقام إذ قد یکون باختیار الزوجة ، ولذا جاز له قتلهما ، وربّما یندفع الزانی بمحض اطّلاعه علی حضور الزوج ، ولیس أیضاًمن باب النهی عن المنکر لعدم اختصاص ذلک بالزوجة مع انّه یشترط فیه سلوک الأسهل بلا إشکال ، وانّ فی جواز القتل من هذا الباب خلاف وکلام، ولا من باب إجراء الحد لأنّه فی الزنا هو الرجم أو الجلد دون القتل.

وبالجملة فهذا نوع آخر من الحدود فلعلّه لتنفیذ الغیرة ونحوها کما ذکره فی جواهر الکلام فی أواخر کتاب الأمر بالمعروف نظیر القصاص المشروع للتشقی. وعلی کل لیس علی هذا الحکم دلیل واضح من النصوص ، وإنّما هو مشهور عند الأصحاب. نعم، عن الشهید الأول علیه السلام فی الدروس انه روی ذلک کما حکاه عنه فی الوسائل فی آخر أبواب حد الزنا والجواهر فیما ذکر ، وفی الجواهر أیضا فی لواحق حدّ الزنا ، والریاض فی آخر مسائل القصاص ، عن علی لا فی رجل قتل رجلا وادعی أنه رآه مع امرأته ، فقال علیه السلام : «علیه القود إلا أن یأتی ببینة» فإنّ مفاده انّه إذا أتی بینة نفی عنه القود، ومقتضاه الجواز ، والموجود فی أخبارنا کما فی الوافی فی باب من القصاص عن الفقیه والتهذیب بإسنادهما عن سعید بن المسیب أن معاویة کتب إلی أبی موسی ان أبن الجسرین وجد رجلاً مع امرأته فقتله ، وقد أشکل علی القضاء ، فسل علیّاً علیه السلام عن ذلک إلی أن قال علیه السلام : «أنا أبو الحسن ، إن جاء بأربعة یشهدون علی ما شهد وإلا دفع إلیه برمته»، فکأنّ الأول مأخوذ من هذا.

وعلی کلّ فهما مع قصور السند أخصّ من المدّعی لخلوّهما عن قتل الزوجة . مضافاً إلی انهما فی قضیة خاصّة ، والتعمیم غیر واضح ، واستدلّ له في

ص: 426

الجواهر بما ورد من إهدار دم من اطلّع علی قوم ینظر إلی عوراتهم، وما ورد من إهدار دم من راود امرأة علی نفسها حراماً فقتلته ، وما ورد انّ من دخل دار غیره هدر دمه ولیس علیه شيء. وهذا أیضاً أخصّ من المدعی ، وانّه لا یثبت به تمام الحکم المذکور.

نعم ، لا بأس بفحواها للتأیید ، لکن یعارضها صحیح داود بن فرقد ، عن أبی عبدالله علیه السلام، کما فی الوافی باب (ان لکلّ شیء حدّاّ ) «ان أصحاب النبی صلی الله علیه وآله قالوا لسعد بن عبادة(1): أرأیت لو وجدت علی بطن امرأتک رجلاً ما کنت صانعاً به؟ قال: أضربه بالسیف، فخرج رسول الله صلی الله علیه وآله فقال: ماذا یا سعد؟ - إلی أن قال : صلی الله علیه وآله قوله : فکیف بالأربعة الشهود»؟

فقال سعد: یا رسول الله، بعد رأي عیني وعلم الله انّه قد فعل؟ قال: إي والله بعد رأي عینک ، وعلم الله بأنّه قد فعل ، لأنّ الله تعالی قد جعل لکلّ شیء حدّاً، وجعل لمن تعدّی ذلک الحدّ حدّاً».

وفی الوافی أیضاً فی أبواب القصاص ، عن أبي عبد الله علیه السلام ؟ قال : کنت عند داود بن علی(2) فأتي برجل قتل رجلاً ، فقال له داود: ما تقول؟ قال: أنا قتلته . فقال : لٍمَ قتلته؟ فقال: إنّه کان یدخل منزلی بغیر إذنی، فاستعدیت علیه الولاة فأمرونی إنّ دخل بغیر إذنی أن أقتله. قال: فالتفت داود إلیّ، فقال: یا أبا عبدالله، ما تقول فی هذا؟ فقلت: أری انّه قد أقر بقتل رجل مسلم فاقتله، ثمّ قال علیه السلام: «إن ناسا من أصحاب رسول الله صلی الله علیه وآله کان فیهم سعد بن عبادة فقالوا: یا سعد، ما

ص: 427


1- کان معروف بالغیرة . وروی فی سیر أعلام النبلاء أنه قال صلی الله علیه وآله والله فی هذا الحدیث : «اسمعوا ما یقول صاحبکم انه غیور ، وأنا أغیر منه ، والله تعالی أغیر متی». وروی فیه أن أصحابه قالوا : إنه ما نتزوج قط إلا بکرة ، وما طلق امرأة قط فاجترأ أحد أن یتزوجها بعده .
2- کأنه الذی کان من حکام المدینة ، وأمر بقتل المعلی بن خنیس .

تقول لو ذهبت إلی منزلک فوجدت فیه رجلاً علی بطن امرأتک؟» إلی آخر الحدیث المتقدّم. وزاد فی آخره: وجعل ما دون الأربعة الشهداء مستوراً علی المسلمین ، فإنّ قوله صلی الله علیه وآله : «فکیف بالأربعة الشهود» ظاهر ، بل کالصریح فی الاعتراض علی نفس القتل بما وجده ، ولذا اعترض علیه بأنّه رآه بعینه ، وعلم الله تعالی به ، فقال صلی الله علیه وآله : «قد جعل الله لکلّ شیء حدّا» یعنی: أنّ إقامة الشهود من حدود نفس القتل لا رفع القصاص عنه فی الظاهر ، فالروایة واضحة الدلالة في عدم جواز القتل.

لکن ذکر فی الوسائل فی أواخر أبواب حدّ الزنا انّ الأصحاب حملوها علی مقام الاثبات ، وانّه لا یثبت ذلک فی الظاهر ، ولا تقبل دعوی الزوج ببینة وإن جاز القتل فیما بینه وبین الله تعالی.

وذکر فی الجواهر انه یمکن أن یکون بیان للحکم فی الظاهر وإن لم یکن علیه إثم فیما بینه وبین الله تعالی.

أقول: هذا الحمل وإن کان بعیدا عن سیاق العبارة جدّاً إلّا أنّه أرجح من طرد شهرة الحکم عند الأصحاب ، فکأنّه کان عندهم نصّ صریح علیه ضاع عنّا ، والله العالم.

ثمّ إنّ الظاهر علی هذا عدم الفرق بین ما لو کان الزانی محصناً أم لا، خلافاً لما عن الشیخ وابن إدریس من تخصیصه بالأوّل، ولعلّه لأجل أنّ القتل لإجراء الحدّ، لکن ذکرنا منعه، فالتعمیم أولی کما هو مقتضی إطلاق الأکثر ، ونص علیه المحقّق له فی النکت ، ولو فرّ الزانی فوجده بعد مدّة ففی جواز قتله إشکال لانصراف الدلیل عنه ، وأشکل منه ما إذا لم یجده علی الزنا ، لکن ثبت له ببینة أو إقرار ، ولو وجده ینال منها دون الجماع فالظاهر عدم جواز القتل ابتداءاً

ص: 428

لاختصاص الدلیل من الاجماع، والخبر المرسل بالزنا إلّا أن یؤخذ بالفحوی - أي المناط - وهی غیر واضحة، ولو وجده یزنی بمملوکته أو بنته مثلاً ففی جواز القتل إشکال لاختصاص الدلیل بالزوجة ، إلّا أن الأخذ بالفحوی هنا غیر بعید بالنسبة إلی الزانی دون المزنی بها ، ومثله بالنسبة إلی الغلام والولد وإن کان کبیرة.

نعم، یجب الدفع فی ذلک کله ویجوز القتل من هذا الباب إذا توقّف الدفع علیه، ولیس علیه ضمان حینئذ. وکذا لو دفعه بما دون القتل فسری وأدِّی إلی قتله ، للنصوص الواردة فی الدفاع عن العرض ، وفحوی ما ورد فی الحال.

مسألة ثانیة من فروع الدفاع: دفع من اطّلع علی بیت الغیر للنظر إلی حریمه ، فیجوز بالأسهل ، کالزجر، فإن لم یندفع فبالرمی ونحوه ، ولا یجوز القتل ابتداءاً ، فلو رماه فأصابه فجرحه أو قتله کان هدراً، لحسنة الحلبي ، عن ابی عبدالله علیه السلام : « أیما رجل اطلع علی قوم فی دارهم لینظر إلی عوراتهم فرموه ففقأوا عینه أو جرحوه فلادیة له». وصحیحة محمد بن مسلم، عن أبی جعفر علیه السلام قال : «عورة المؤمن علی المؤمن حرام، من اطلع علی مؤمن فی منزله فعیناه مباحتان للمؤمن فی تلک الحال»(1)

وخبر العلاء بن الفضیل، عن أبی عبد الله علیه السلام : «إذا اطّلع رجل علی قوم یشرف علیهم أو ینظر من خلل شیء لهم فرموه فأصابوه فقتلوه أو فقأوا عینه فلیس علیهم غرم، إنّ رجلاً اطلع من خلل حجرة رسول الله صلی الله علیه وآله فجاء رسول الله بمشقص لیفقأ عینه فوجده قد انطلق، فقال: أی خبیث، والله لو ثبتَ لی لفقأت عینک».

ص: 429


1- هذه النصوص أوردها فی الوافی باب من لادیة له من أبواب القصاص .

و نحوه فی خبر ابی بصیر بتفاوت یسیر ، وموثّقة عبید بن زرارة، عنه علیه السلام : اطّلع رجل علی النبی صلی الله علیه وآله من الجرید، فقال له علیه السلام : لو أعلم أنّک تثبت لي لقمت إلیک بالمشقص(1) حتی أفقأ به عینک» قال - یعنی عبید بن زرارة .: فقلت له : أذاک لنا؟ «ویحک أو ویلک أقول: إن رسول الله صلی الله علیه وآله ، فعل، تقول: ذلک لنا، یعنی لا وجه لهذا السؤال، فإنه إذا فعل ذلک رسول الله صلی الله علیه وآله فلا محالة کان جائزا لأمَته».

إلی غیر ذلک من النصوص فی هذا الباب ، ولکن لیس فیها کون جواز الرمی أو فقأ العین موقوفاً علی رعایة الأسهل ، بل ظاهرها جوازهما بدونه ، فلا یبعد أن یکون ذلک من باب العقوبة ، ومن هذا الباب دفع المرأة من راودها أو کابرها للفجور ، ففی صحیحة عبدالله بن سنان ، عن أبی عبدالله علیه السلام فی رجل راود امرأة علی نفسها حراماً فرمته بحجر فأصابت منه مقتلاً . قال : «لیس علیها شیء فیما بینها وبین الله تعالی وإن قدمت إلی إمام عدل أهدر دمه»

وفی خبر عبدالله بن طلحة ، عنه علیه السلام : «قال رسول الله صلی الله علیه وآله : من کابر امرأة لیفجر بها فقتلته فلا دیة له ولا قود» إلی غیر ذلک من النصوص فی هذا أیضاً وهو من أقسام الدفاع عن العرض ، وظاهرها أیضا عدم توقف جواز الرمی للمراودة أو القتل للمکابرة علی عدم التمکن من الأسهل ، کما إذا تمکّنت من الفرار.

ومن ذلک أیضاً دفع من یرید التعدّی بضرب ونحوه ، ففی خبر الحلبی ، عن أبی عبدالله علیه السلام : «أیّما رجل عدا علی رجل لیضربه فدفعه عن نفسه فجرحه أو قتله فلا شیء علیه» وغیر ذلک.

لکنّ المتیقّن من هذا أو المتبادر منه جواز الدفاع عن الضرب بما یناسبه ،

ص: 430


1- المشفص - کمنبر -: نصل عریض أو سهم فیه ذلک، ذکره فی الوافی .

لاجواز القتل ابتداءاً ، وقوله علیه السلام فی الخبر : «فجرحه أو قتله» معناه : لو أدّی الدفع المذکور إلی ذلک لا القتل ابتداء لدفع الضرب ، والله العالم.

هذا کله فی أقسام الدفاع الشخصی وأحکامها.

وأما جهاد الکفار بقتالهم فی سبیل الاسلام فلا ریب في انّه من أرکان الدین ، وقد أمر الله تعالی به في کثیر من آیات الکتاب المبین ، فقال : (وما لکم لا تقاتلون فی سبیل اللٍه والمستضعفینَ من الرجال والنساء والوٍلدان الَذینَ یقولونَ ربَّنا أخٍرٍجنا من هذهٍ القریةٍ الظالٍمٍ أهلُها) (1) وقال : (انفٍرُوا خفَافاً وثقَالاً وجاهٍدوا بأموالٍکُم وأنفُسٍکُم في سبیلٍ اللهٍ )(2)وقال تعالی : ( إنّ اللهَ یُجبُّ الّذینَ یُقاتٍلُونَ في سبیلٍهٍ صَفّاً کأنَّهُم بُنیانُ مَرصُوص )(3)إلی غیر ذلک من الآیات المتظافرة ، ومثلها فی النصوص النبویّة والولویّة ، فقال علیه السلام - کما فی نهج البلاغة -: «إنّ الجهاد باب من أبواب الجنة فتحه الله لخاصة أولیائه، وهو لباس التقوی، ودرع الله الحصینة، وجنته الوثیقة، فمن ترکه رغبة عنه ألبسه الله ثوب الذلّ، وشمله البلاء» إلی آخر الخطبة ، وهو علی قسمین :

الأوّل: ما سمّی فی اصطلاح الفقهاء بالدفاع، وهو دفع الکفّار عن حریم الاسلام وحوزة المسلمین ، ولا إشکال ولا خلاف عند الأصحاب فی شرعیته ، بل أفضلیته ووجوبه علی کافة المسلمین بلا حاجة إلی إذن الامام علیه السلام، فیجب فی زمان غیبته أیضاً. لکن ذکر العلامة الأوحد کاشف الغطاء فی کشفه انّ ذلک محتاج إلی رئیس مطاع عارف بصناعة الحرب و تدبیر أمورها ، وقد أطال قدس سره

ص: 431


1- سورة النساء : 75.
2- سورة التوبة : 41.
3- سورة الصف : 4.

الکلام فی ذلک وبیان موارده، وملخصه : انّه تارة لدفعهم عن تضعیف کلمة الاسلام وإعلاء کلمة الکفر وترویج شعائره؛ کضرب الناقوس ، وشعار الشرک و الیهودیّة والنصرانیّة.

وأخری لدفعهم عن التسلّط علی أموال المسلمین ونفوسهم وأعراضهم . وثالثة عن الدخول فی أرض الاسلام.

ورابعة لإخراجهم عنها إذا دخلوها قهراً و تغلباً قال : ومن یسمع من المسلمین حکمی ویطیع أمری فلیخرج السیف من الغمد ویرفع الرمح وینادی : أین غیرة الاسلام ؟ أین لثارات المسلمین ؟ أین ... أین ...؟ فیقاتل روسیا وغیرها من الکفّار فإنّه أفضل الجهاد، ومن قتل فیه من المسلمین فهو مع شهداء کربلاء.

وقال فی موضع آخر منه : هذا القسم یسمی باسم الجهاد، لکنّه متضمّن للدفاع ولیس دفاعاً محضاً، ولا جهاداً محضاً ، ولذا لا یحتاج إلی إذن الامام علیه السلام ، بل یتصّدی له أوّلاً الفقیه الجامع للشرائط إن کان موجوداً وقادراً علیه ولم یکن من أهل الوسواس وإلاّ جاز لغیره أن یتصدی له ، والأحوط الاستئذان من الفقیه ، إلی آخر کلامه من إذنه لفتح علی شاه قاجار أن یتصدی ویجمع العساکر ، ویرعی العدل والإنصاف، ویتوجه إلی الله سبحانه ، ولا ینسب الفتح إلی نفسه وجیشه ، وأن یجعل لهم مؤذناً للصلاة ، وأئمّة للجماعات ، فراجع کتابه «کشف الغطاء» تجد هذا الشیخ علما فی هذا المضمار مع انه کان معروفاً بالزهد والقداسة ، ومحققاً فی المسائل العلمیة الغامضة ، فقد جال فی هذا المعترک الفسیح کالجندی البصیر بأوضاع الحروب.

وقال صاحب جواهر الکلام علیه الرحمة فی بیان الدفاع من أوائل کتاب

ص: 432

الجهاد : الثانی أن یدهم المسلمین عدو من الکفٍّار یخشی منه علی بیضة الاسلام ، أو یرید الاستیلاء علی بلادهم وأسرهم وسبیهم وأخذ أموالهم ، وهذا واجب علی الحّر والعبد ، والذکر والأنثی ، والسلیم والمریض ، والأعمی والأعرج، وغیرهم إن احتیج إلیهم ، ولا یتوقف علی حضور الامام علیه السلام ولا إذنه ، ولا یختص بمن قصدوه من المسلمین ، بل یجب علی من علم بالحال النهوض إذا لم یعلم قدرة المقصودین علی المقاومة ویتأکّد الوجوب علی الأقربین فالأقربین ، إلی غیر ذلک من کلمات الأصحاب ، کما فی المسالک والروضة والریاض التی یظهر منها کون أصل الحکم مسلم مفروغاً عنه ، ومستفاداً من آیات الکتاب والسنّة ونصوص الأئمّة علیهم السلام ، کصحیح العیص بن القاسم، قال : سألت أبا عبدالله علی عن قوم مجوس خرجوا علی أناس من المسلمین فی أرض الاسلام هل یحلّ قتالهم ؟ قال : «نعم، وسبیهم» و صحیح یونس -یعنی ابن عبد الرحمن - عن الامام الرضا علیه السلام(1) قال فی حدیث : «وإن خاف علی بیضة الاسلام - أی أصله - والمسلمین قاتل، فیکون قتاله لنفسه ولیس للسلطان».

قال - أی یونس -: قلت : فإن جاء العدوّ إلی الموضع الذی هو فیه مرابط کیف یصنع ؟ قال علیه السلام: «یقاتل عن بیضة الاسلام لا عن هؤلاء ، لأنّ فی دروس الاسلام دروس دین (ذکر خ ل) محمد صلی الله علیه وآله » ، إلی غیر ذلک ، کما في الوافي باب وجوه الجهاد.

نعم ، وقع الکلام بعد ذلک في إجراء بعض أحکام الشهید علی من قتل في

ص: 433


1- رواه فی الوافی باب من یجب معه الجهاد بإسنادین عن یونس . ورواه الصدوق علیه الرحمة صحیحة أیضا فی کتاب العلل فی أواخر الجزء الثانی. وروی فی قرب الاسناد نحوه عن یونس بن عبدالرحمن . عنه علیه السلام ، بوجه أبسط مما هنا.

معرکته کالتغسیل والتکفین ، ولا مجال هنا للتحقیق في ذلک ، إلّا أنّ الّذی یترجّح عاجلاً ذلک ، کما حکاه فی جواهر الکلام عن جماعة . وکذا إجراء حکم الجهاد مع الامام علیه السلام من تحریم الفرار وقسمة الغنیمة ، وإنّما المهم هنا بیان انّه لا ینبغی الریب فی أنّ المراد بدفع الکفار فی هذا الباب لیس فی خصوص ما کان منهم بهجمة حربیّة والقتل والغارة ونحوها من الأمور الفاحشة ، بل یشمل ما یصدر من الدول الکبیرة الکافرة من أعمال سیاساتهم، وتفنید عقائدهم، وترویج مذاهبم من طریق الثقافات، والدخول فی الدوائر والمؤسّسات، ومشاورة رجال الدولة الاسلامیة ، ونحوها مما یؤدّی إلی تضعیف الاسلام و ترویج الکفر وتعظیم الکافر ، وهذا هو الّذی أراده کاشف الغطاء فی کلامه المتقدّم، وعمل به آیة الله العظمی الشیرازی بإصدار الحکم بتحریم استعمال التنباک بأیّ نحو کان ، وهو الذّی اهتمّ به کثیرأ صاحب هذا المؤتمر آیة الله اللاری . فنسأل الله تعالی التوفیق لخدمة الاسلام والمسلمین علی ما یرضاه.

الثانی من الجهاد: ما کان للدعوة إلی الاسلام ونشره فی بلاد الکفر وحمل الکقار علیه . ولا إشکال فی انّ هذا أیضاً کان مشروعاً فی حکم الاسلام فی الجملة . قال الله تعالی : (قُلْ لِلْمُخَلَّفِينَ مِنَ الْأَعْرَابِ سَتُدْعَوْنَ إِلَى قَوْمٍ أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ تُقَاتِلُونَهُمْ أَوْ يُسْلِمُونَ)(1) وقال تعالی : (فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِنْ تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ )(2) وقال تعالی : (قَاتِلُوا الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلَا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَلَا يَدِينُونَ

ص: 434


1- سورة الفتح : 16.
2- سورة التوبة : 5.

دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ)(1)إلی غیر ذلک من آیات الجهاد ، إلّا أنّ المعروف بین أصحابنا أنّ هذا مشروط بإذن الامام علیه السلام ، أو من نصبه بالخصوص لذلک فلا یکون مشروعاً فی عصر الغیبة ولو بإذن الفقیه الجامع للشرائط ، واستدلّ لذلک بنصوص کثیرة اوردها فی الوسائل فی کتاب الجهاد باب حکم المرابطة وأبواب أخر بعده منها ما فی صحیح یونس المتقدّم عن أبی الحسن الرضا علیه السلام ، قال : قلت له : إنّ رجلاً من موالیک بلغه أن رجلاً یعطی سیفاً وقوساً فی سبیل الله فأتاه فأخذهما منه وهو جاهل بوجه السبیل ، ثمّ لقاه أصحابه فأخبروه ان السبیل مع هؤلاء لا یجوز ، وأمروه برتهما ، قال : «فلیفعل» قال : قد طلب الرجل فلم یجده ، وقیل له : قد مضی ، قال : «فلیرابط ولا یقاتل، قال : فإن جاء العدوّ إلی الموضع الّذی هو فیه مرابط کیف یصنع ؟ قال : «یقاتل عن بیضة الاسلام» قال : یجاهد : قال علیه السلام : «لا، إلّا أن یخاف علی ذراری المسلمین» الحدیث.

و خبر بشیر الدّهان ، عن أبی عبد الله علیه السلام ، قال له : إنّی رأیت فی المنام انّی قلت لک : أنّ القتال مع غیر الامام المفترض طاعته حرام مثل : المیتة ، والدم، ولحم الخنزیر ، فقلت لی: نعم، هو کذلک. فقال علیه السلام : «هو کذلک، هو کذلک إلی غیر ذلک من النصوص بهذا المضمون.

ولکن فی جواهر الکلام بعد ما أورد جملة منها وحکی عن ظاهر بعض دعوی الاجماع علیه قال : إن تّم الاجماع فذلک وإلا أمکن المناقشة فیه بعموم ولایة الفقیه فی زمن الغیبة الشاملة لذلک المعتضد بعموم أدلة الجهاد فترجح علی غیرها.

ص: 435


1- سورة التوبة : 29.

أقول: وأقوی من ذلک عموم أدلّة الأمر بالمعروف والنهی عن المنکر المؤکّد وجوبهما فی آیات کثیرة والسنة المتواترة ؛ قال الله تعالی : (فَلَوْلَا كَانَ مِنَ الْقُرُونِ مِنْ قَبْلِكُمْ أُولُو بَقِيَّةٍ يَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسَادِ فِي الْأَرْضِ إِلَّا قَلِيلًا مِمَّنْ أَنْجَيْنَا مِنْهُمْ) (1)وأي فساد في الأرض أعظم من الشرک والکفر وتوابعهما السّیئة فی هذه الأزمنة وقال تعالی : (وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ) وأی دعوة إلی الخیر أعلی من نشر الاسلام فی بلاد الکفر ؟ ولذلک کان بناء السیّد آیة الله اللاری بین المنّوه باسمه وشیء من صفاته في مقدّمة هذه الرسالة علی الجهاد والنهی عن المنکرات قولاًوعملاً بکلّ ما تمکّن من الطرق الشرعیّة ، وأنکر فی رسائله وفاقاً لبعض من تأخّر عنه من المحقّقین ما هو المعروف من نفی الجهاد الابتدائی فی عصر غیبة الامام علیه السلام للدعوة إلی الإسلام. ففی تعلیقة له علی باب من جهاد الوسائل ما نه : ظاهر نصوص الجهاد فی الکتاب والسنة علی کثرتها وتواترها ، بل وصراحتها، خصوصاً صحاح نصوص الباب السابق أن سقوط جهاد الکفّار و الجمعة فی زمان الغیبة کسقوطه فی زمان الحضور مع الطاغیة إنما هو لمانع التقنّیة وعدم قیام الطاغیة بشروطه. ومن هنا سری الوهم بنسخ وجوبه فی زمان الغیبة وتوهّم اشتراطه مع الإمام أو المنصوب الخاصّ ، ویردّه عموم أدلّة ولایة الفقیه فی زمان الغیبة ، بل لولا نقل الإجماع علی وجوبه الکفائیّ ، لکان ظاهر الصحاح ، بل الصراح، هو وجوبه العینّی کالجمعة ، کما عن ابن المسیّب .

ومما یشهد علی أنّ سقوطه لیس إلّا لمانع التقنّیة أو قلّة المعونة لا غیر ما یأتی فی باب سقوط جهاد البغاة والمشرکین مع قلّة الأعوان من قول الرضا علیه السلام

ص: 436


1- سورة هود : 119.

لما سئل : لٍمَ لَم یجاهد علیّ علیه السلام أعداءه خمساً وعشرین سنة بعد رسول الله صلی الله علیه وآله ثمّ جاهد فی أیّام ولایته ؟ فقال علیه السلام : «لأنّه اقتدی برسول الله فی ترک جهاد المشرکین بمکّة بعد نبوَته ثلاث عشر سنة، وبالمدینة تسعة أشهر» الحدیث .

وممّا یشهد علی ذلک ما مرّ فی باب ثبوت الکفر والارتداد بترک الحجّ من قول علیّ علیه السلام فی احتجاجه علی الخوارج.

وأمّا قولکم : إن کنت وصیاً فضیّعت الوصیة فأنتم کفرتم و قدمتم علیّ وأزلتم الأمر عنّی ولیس علی الأوصیاء الدعاء إلی أنفسهم إنما یبعث الله الأنبیاء فیدعون إلی أنفسهم .

وأمّا الوصّی فمدلول علیه مستغن عن الدعاء إلی نفسه وقد قال الله عزّوجلّ : (والٍلٍه علٍی النّاسٍ حجُّ البیتٍ )(1) الآیة، ولو ترک الناس الحجّ لم یکن البیت لیکفر بترکهم إیّاه ، لأنّ الله قد نصبه لکم علماً ، وکذلک نصبنی علماً ، حیث قال صلی الله علیه وآله : «یا علیّ، أنت منَی بمنزلة الکعبة تؤتی ولا تأتی» إلی غیر ذلک ممّا هو صریح فی ان ترک الجهاد وعدمه منالاً منهم علیهم السلام ؛ کترک الجمعة ونحوها .

انتهی کلامه ، و نحوه مختصراً بالفارسیّة فی تعلیقتین له علی کتاب «جامع عبّاسی» مضافاً إلی ما فیهما من الاستدلال لمدعاه بالاستصحاب بعد ادّعاء عموم ولایة الفقیه الجامع للشرائط فی عصر الغیبة ، کما هو الظاهر ان کان متمکّناً ، وأنت إذا تأمّلت فی نصوص الباب ولاحظتها مع عموم أدلّة الجهاد والأمر بالمعروف تجد ما ذکره متینة جدّاً ، سیما وان ظاهر بعض تلک النصوص ذلک مثل ما فی الوسائل ، عن علل الصدوق ، بإسناده عن أبی عبد الله علیه السلام : «قال أمیر المؤمنین علیه السلام : لا یخرج المسلم فی الجهاد مع من لا یؤمن علی الحکم، ولا

ص: 437


1- سورة آل عمران : 97.

ینفذ فی الفیء أمر الله تعالی، فإنّه إن مات فی ذلک المکان کان معیناً لعدوّنا في حبس حقّنا، والاشاطة بدمائنا، ومیتّته میتّة جاهلیة»، والله العالم.

هذا ما تیسّر لی سابقاً فی هذه الوجیزة من البحث عن شیء من مسائل الدفاع والجهاد، ولما کان إصلاحها وإخراجها کذلک لأجل مؤتمر آیة الله العظمی اللاری ما أحببت أن أتمّمها ببعض کلماته الفارسیّة فی بعض مکتوباته أو رسائله المربوطة بالجهاد.

1- واجب است بر تمام مسلمانان حتی بر نسوان وصبیان جهاد و دفاع أبا لیس روس و انگلیس به هر نحو از انحاء امکان ولو به سنگ قلیل و چوب نخیل .

2- در کتاب جامع عباسی در بیان اینکه جهاد با اهل کتاب یعنی یھود ونصاری و مجوس واجب است تا آنکه مسلمان شوند و یا جزیه قبول نمایند شرائط جزیه را دوازده چیز ذکر کرده ، و خلاصه شرط دوازدهم اینکه از مسلمانان متمیز باشند در لباس و مرکب و ترک سلاح و راه رفتن در وسط جاده و نحو ذلک ، و این شرط را فقها ذکر کرده اند و در حدیث مذکور نشده مرحوم سید لاری در حاشیه آن می نویسد که از عموم آیه صغار فهمیده اند نه آنکه بی وجه گفته اند و شرط سیزده و چهارده آنکه انشاء صیغه عقد ذمه با ایشان امام یا نائبش بخواند:

أقررتک علی ما أنت علیه إلی سنته بشرط أن تؤدی إلی الجزیة و تلتزم بأحکام الاسلام. وقائل هم بدون فاصله «قبلت ذلک» بگوید، و بدون انشاء صیغه عقد یا بدون إذن أمام منعقد نمی شود قطع بلا خلاف چنانچه بعد از نصاری نجران تاکنون موانع تقیة وطاغیة هر زمان مانع از انعقاد بلکه از اصل

ص: 438

جهاد و رفع فساد بوده و هستند، و باین واسطة تمام کفار خارج از ذمه و محکوم بحکم حربی چنانچه خود او ایضا محکوم بحکم محارب نموده اند ، (ذَلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ) (1)انتهی ما فی الحاشیة .

3- در کتاب مذکور در فصل امان دادن بکفار می نویسد: واجب است وفاء کردن به آن بهر طریقی که شرط شده باشد به شرطی که متضمن شرط نامشروع نباشد مرحوم سید در حاشیه می نویسد : بلکه مقتضای اصل و عموم (فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ) (2)وانصراف ادله امان و تعلیلش (ظاهرة و تعبیرش) در نص به أحد من المؤمنین و در آبه بأحد من المشرکین اشتراط صحت وجواز امان است بعدم مفسده و مضرت بر مسلمین ، چنانچه صریح علامه وصاحب جواهر است بلکه صریح أبو الصلاح تقی است عدم جواز پناه وامان دادن احدی از مسلمین احدی از کافرین را فضلا از جماعت و اهل قبیله ایشان را مگر باذن سلطان جهاد فعلی هذا امان هر فاسد و مفسد جماعات کاری که مایه فساد و افساد، واذیت عباد، و تخریب بلاد، و ایثار فتن وعناد ، خصوصا در این از منه وبلاد، حرام ومخالف دین و قوانین اسلام است ، و خارج از حکم حربی و محاربه نیست شرعاً.

4- در جای دیگر در مسأله تحقق ارتداد امثله زیادی ذکر کرده اند از قبیل استحلال حرام یا به عکس ، وحق دانستن باطل یا به عکس ، مثل استحلال خمر وربا و تجرید سلاح ، یا حق دانستن ظلم بجمیع اقسامه قولاً یا فعلاً ، وتدیّن یا التزام بظلم و جور و جرم و جریمه ، یا انکار یا استخفاف بحکمی

ص: 439


1- سورة المائدة : 33.
2- سورة التوبة : 5.

از احکام دینیه ، یا به عدالت و دیانت یا به عادل یا بمؤمن یا به سید و عالم از حیث ایمان و عدالت و علم و سیادت ، یا اعراض ورد حکم حاکم شرع عادل به هر قسمی از اقسام اعراض ، یا رد یا انکار یا استخفاف با سخریه یا هجو، وبی حرمتی یا بی اعتنائی ، لسانا یا بد، یا کتبا یافع ، بجمیع أقسامه کفر وارتداد است اجماعا حتی اینکه لسان یا یدا، هتک مؤمنی یا محترمی از حیث ایمان واحترامش ، یا تعظیم فاسقی یا ظالمی از حیث فسق وظلمش کفر وارتداد است شرعا اجماع، (وَقُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شَاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْيَكْفُرْ)(1) الآیة . انتهی کلامه باختصار یسیر .

قد تمت رسالة الدفاع والجهاد بید مؤلّفها الفقیر عبد الرسول شریعتمداری الجهرمی ابن السّید العالم محمد علی الحسینی به فی بلدة جهرم، لیلة القدر الحادیة والعشرین من شهر رمضان المبارک سنة ألف وأربعمائة و ثمانیة عشر الهجرِیّة القمریّة ، وذلک بعدما کان أصلها قبل أربع وثلاثین سنة.

والحمدلله رب العالمین أوّلاً وآخراً، وصلّی الله علی محمد و آله الطاهرین.

ص: 440


1- سورة الکهف : 29.

ص: 441

ص: 442

صلاة الجمعة فی غیبة الحجة علیه السلام

اشارة

صلاة الجمعة فی غیبة الحجة علیه السلام

آیة الله علی الکریمی الجهرمی

ص: 443

ص: 444

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

الحمد لله رب العالمین وصلواته وسلامه علی رسوله الأمین محمد وعلی اهل بیته المیامین الذین هم اساس الدین وعماد الیقین ولعنة الله علی اعدائهم اجمعین.

ان ذکریات الشخصیات العظیمة تحیی فی النفوس آثارهم ومقاماتهم، و تجدد فی أذهان الناس مواضعهم العالیة ومواقفهم الکریمة ومبانیهم العلمیة والآراء والنظریات التی کانت تدور علیها حیاتهم الثقافیة والروحانیة .

ومن جملة تلک الذکریات الزاهرة ، ذکری رجل العلم والجهاد والتقوی انموذج السلف الصالح ، آیة الله العظمی الحاج السید عبدالحسین النجفی اللاری اعلی الله مقامه ورفع الله فی خلد الجنان اعلامة ، التی تقام اعظامة للعلم واکبارا للتقوی والجهاد فی سبیل الله .

وقد ذکّرنی هذا المؤتمر الذی یقام باسمه الشریف ، مسألة صلاة الجمعة فان لها دوراً خاصاً فی حیاته الطیبة وله المام خاصّ واهتمام بالغ فی احیائها واقامتها فی أیّة أرض وضع فیها اقدامه ، وا صقع اتّخذه من أوطانه.

وقد امتاز رضوان الله تعالی علیه من بین أقرانه من العلماء الاعاظم

ص: 445

والفقهاء الأکارم ، بعدّة امور و امتیازات ، ولعلّ من أبرزها اهتمامه البالغ بالنسبة الی شأن الجمعة و آدابها ، وصلاة الجمعة وأوصافها.

واذا ذکرت هذه الشخصیة اللامعة فانه ینسبق الی الذهن اُمور وأحداث و آراء وأفکار وحالات عدیدة ، وفی طلیعتها رأیه الصلب القاطع فی صلاة الجمعة وجهده البالغ لإقامتها فی حالات مختلفة مع جماعات تقدّر بعشرات الآلاف أو مع أقلّ عدد تنعقد به الجمعة ، بل فی ظروف قاسیة لا تتحمل عاد کالایام الّتی غادر دار مقامه «لار» - خائفاً یترقّب من شرّ الظالمین وفتنة المفسدین - الی نواحی «کوهستان» من بلد إلی بلد ، ومن قریة الی قریة ، فلم یترکها حتی فی تلک الأیّام الصعبة.

وقد بدا فی ذهنی ان اتعرّض لهذه المسألة والأقوال التی وردت فیها وحملنی ذکراه علی أن أحوم حول هذه المسألة الغامضة.

وعمدة النظر هو تقریر ممشاه و تبیین نظره وما یراه وان کان لابدّ لمن اقدم علی الدخول فی تلک المسألة وصار بصدد البحث فیها أن یتعرض لما یخالفه من الأقوال ولا ینافی بیان مذهبه و تقریر مبانیه ذکر اقوال الآخرین والاستدلال علیها ایضاً ، بل ولا ینافیه أن تختار قولاً آخر غیر ما ذهب الیه قدّس سرّه الشریف علی حسب ما یبدو فی الذهن القاصر مستظهراً من الادلّة .

نسأل الله تعالی أن یعصمنا من الزلل ویمنّ علینا بالاستقامة فی القول والعمل انّه ولی التوفیق وبیده التأیید و التسدید وهو حسبنا ونعم الوکیل ولا حول ولا قوة الّا بالله العلیّ العظیم .

ص: 446

صلاة الجمعة عند السید اللاری وعلماء اسرته

من الآراء الفقهیة التی کان الفقیه العلامة آیة الله العظمی السید عبدالحسین اللاری اعلی الله مقامه یصرّ علیها مسألة وجوب صلاة الجمعة تعییناً وهذا أمر مشهور محقق فکلّ من عرف السید اللاری یعرف ویعلم ذلک منه ویعتبر ذلک من خصوصیاته والنقاط البارزة فی حیاته . وقد ذکره الاعلام بهذه الخصوصیة .

قال العالم الجلیل آیة الله الشیخ محمد جواد الدارابی رضوان الله علیه عند نقل بعض الآراء والأقوال فی صلاة الجمعة : وأفتی جمع بوجوبها العینی ، أعنی التعیینی ، ومن جملتهم المرحومان السیّدان الحاج السید عبد الحسین التستری النجفی نزیل لار والحاج السید عبد الباقی الشیرازی قدّس سرهما وبعض آخر من مراجع تقلید هذا العصر ، مثل سیّدنا الأمجد الآقا السّید عبد المحمد التستری النجفی نزیل شیراز (1)

وقال العالم الربانی آیة الله السید علی اکبر الآیة اللهی الجهرمی قدّس سرّه الشریف - وهو ابن آیة الله العظمی اللاری - عند بحثه عن صلاة الجمعة : الاظهر وجوبها العینی وفاقاً لمذهب الصدوق وجماعة من الاصحاب الکبار والفقهاء الأبرار ، منهم حجّة الاسلام ونائب الامام آیة الله الفقید الوالد السعید

ص: 447


1- رسالة النجعة فی صلاة الجمعة ص 13.

قدّس الله نفسه ، والعالم الوحید الربّانی ، العلامة الثانی، آیة الله الممجد الأقا السیّد عبدالمحمد دام ظله..(1)

وقد حکی لی حفید السیّد اللاری ، الفقیه الزاهد الحاج السیّد عبد الرسول الشریعتمداری الجهرمی أدام الله بقاه ، فی شأن جده ووالد أمّه : انّه منذ أن أراد المهاجرة من النجف الاشرف إلی لارکان بانیاً ومصمماً علی إقامة صلاة الجمعة بعزم منه أو باستدعاء المؤمنین اللاریّین الذین استدعوا عنه مهاجرته الی لار وکان قدس سره طیله اقامته فی لار یواظب بشدّة علی إقامة صلاة الجمعة فی الأحوال المختلفة ، بل والظروف القاسیة.

کما وانه دام بقاه قد نقل لی عن البعض أنّ المرحوم آیة الله الشیخ علی أکبر الارسنجانی رضوان الله علیه - نزیل شیراز و مدّرس مدرسة الهاشمیة - الذی کانت له أسفار من شیراز الی جهرم وکان بعض هذه الأسفار فی حیاة المرحوم الحاج السید عبد الحسین اللاری اعلی الله مقامه - بعد ان نزل السید بلدة جهرم و استقر بها وعند ملاقاته للسید قدس سره کأنه قد سأله عن صلاة الجمعة ووجه شدة اهتمامه بها فقام السید واتی بکتاب وسائل الشیعة وقرأ له الروایات الدالة علی وجوب هذه الصلاة ومن جملتها صحیح زرارة عن الباقر علیه السلام : انما فرض الله علی الناس من الجمعة إلی الجمعة خمساً وثلاثین صلاة منها صلاة واحدة فرضها الله فی جماعة وهی الجمعة ووضعها عن تسعة : عن الصغیر والکبیر والمجنون والمسافر والعبد والمرأة والمریض والاعمی ومن کان علی رأس فرسخین(2)

ص: 448


1- منهاج الشرعة فی صلاة الجمعة . مخطوط »..
2- وسائل الشیعة ج 5 ص 2ب 1 من ابواب صلاة الجمعة ح 1.

وحکی دامت برکاته أیضاً لي عن بعض رفقائه وأصدقائه انّه قد رأی في المنام انّ ناراً، قد أحاطت بلدة جهرم ، وإذا بالسید عبد الحسین اللاری رضوان الله علیه یقول له : أنّ بلدة جهرم ستحفظ من اصابة هذه النار ببرکة صلاة الجمعة .

وقد عُبرت هذه الرؤیا العجیبة بالفتنة البهائیة العظیمة خذلهم الله واخزاهم حیث انطفأت هذه الفتنة العمیاء والنار المحرقة ببرکة ابن السیّد اللاری وخلفه الصالح آیة الله السّید علی أکبر الآیة اللهی رحمة الله علیه فقد أمر الناس فی خطبة صلاة الجمعة بترک المعاملة معهم وبالاعتزال عنهم وطردهم عن انفسهم ، ولم یطل الزمان حتّی جاء کثیر منهم الی محضره الشریف و تابوا الی الله تعالی ورجعوا عن کفرهم وضلالهم ولم یبق منهم الّا اثنان مثلاً والحال أنّ البلاد الاخری التی لم یکن تقام فیها الجمعة لم تأمن من هذه الفتنة الکبری والنار المحرقة فضلّوا وأضلّوا کثیراً وکانت عاقبة أمرهم خسراً.

ومن عجائب أمره قدّس سرُه فی صلاة الجمعة ما نقل عن ولده الجلیل آیة الله السّید علی اکبر الآیة اللهی بعد ارتحال والده حیث قال : ائی کلّما رأیت والدی الماجد فی الرؤیا کان مشتغلاً بصلاة الجمعة او کان فی حال اداء الخطبتین او فی حال التهیُؤ والتجهّز لصلاة الجمعة(1)

وحکی ایضاً ان اکثر المؤمنین الذین یرونه في الرؤیا یرونه وهو في هذه الأحوال (2)

وعلی الجملة فکان السید رضوان الله علیه مجد فی هذا الأمر کمال الجّد بحیث لم یترکه سفراًوحضرا ً.

ص: 449


1- الدوحة الأحمدیة .
2- الدوحة الأحمدیة .

وقد نقل فی ترجمته انه فی سنة 1318 ه ق المطابقة لسنة 1279 الشمسیّة قد سافر مع جماعة کثیرة من أصحابه واعوانه الی خراسان و تشرّف بزیارة سیِّدنا ومولانا أبی الحسن علیِّ بن موسی الرضا علیه الاف التحیّة والثناء وفی مشهد الرضا قد اقام صلاة الجمعة فی صحن (نو) الشریف.

وکان وکلائه فی البلاد والقری والقصبات یقیمون الجمعة بامره واذنه .

وقد صار محوراً فی هذا الامر فاس هذا الأساس وقد تبعه فی ذلک عدّة من العلماء الاعلام من اسرته الشریفة ومن غیرهم.

وممن تبعه واقتفی أثره ، الفقیه الجلیل ذو الحسب الشریف ، المرجع الدینی السید عبد الباقی الموسوی الشیرازی قدسّ سرّه الذی کان من اقرباء آیة الله المجدد المیرزا الشیرازی قدّس الله نفسه وکان هو أکبر أصهار السیّد اللاری واولهم ، فقد افتی هو ایضا بوجوب صلاة الجمعة وکان یقیمها بنفسه فی شیراز الی أن صار الی رحمة الله تعالی ورضوانه .

ومنهم ابنه الأکبر الفقیه الورع، والمرجع الجلیل الدینی الآقا السید عبدالمحمد الموسوی قدّس الله نفسه نزیل شیراز والمبعّد الیه فی عصر الطاغوت الاول أذاقه الله نار الجحیم ، فکان هذا الفقیه السعید ایضاً یفتی بوجوب صلوة الجمعة علی التعیین وکان مقلدوه یحضرونها ویقیمونها بامامته بعد ارتحال والده الکریم آیة الله اللاری ، مدة فی جهرم و برهة من الزمان فی لار بعد أن هاجر الیها وکان الأمر علی ذلک الی ان اعتقل بایدی الظلمة الکفرة عمّال حکومة البهلوی وابعد الی شیراز و اعتقل مدّة وبعد انطلاقه صار حلیف بیته ملازماً لوحدته واعتزل عن الناس وعن جماعاتهم بتاتاً الی ان لبّی دعوة ربه الکریم .

ص: 450

ومنهم ابنه الاوسط العالم الربّانی آیة الله السیّد علی اکبر الآیة اللهی الجهر میّ رضوان الله علیه فائّه ایضاً سلک هذا السبیل واقتفی أثر والده الشریف وقد ألف رسالة مستقلّة استدلالیة فی وجوب صلاة الجمعة تعییناً لا تخیبراً واقام فیها الحجج والبراهین فی اثبات مارامه ، وقد سمّاها (منهاج الشرعة فی صلاة الجمعة) ولکنها لم تطبع بعد.

وکان یقیمها فی مسجد الامام الحسین علیه السلام مع جماعة کثیرة . وکان یهتم باقامتها کثیراً فی الحر و البرد کائه والده العظیم لم یتخلّف عنه خطوة فی اقامة هذا الأمر واحیاءه واستمر علی ذلک إلی أن توفّی وصار الی رحمة الله ورضوانه ووفد علی ربه الکریم .

ومنهم العالم الجلیل آیة الله الحاج الشیخ محمد جواد الدارابی صهر السید عبد الباقی الشیرازی و صهر صهر السید المجاهد اللاری رضوان الله تعالی علیه فکان یری وجوبها تعیین وکان یقیمها فی مسجد (آقا احمد) بشیراز ولقد الف رسالة حول هذه الصلاة وسماها (النجعة فی صلاة الجمعة).

ومنهم استاذنا المدرس الجلیل الماهر ایة الله الحاج السید محمد باقر الّآیة اللهی المشتهر بلقبه الشریف (حاج عالم) وهو ابن آیة الله السید عبد الباقی الشیرازی ، وابن بنت المجاهد الحاج السید عبدالحسین النجفی اللّاری رضوان الله علیهم اجمعین فهو ایضأ کان یقول بتعین صلاة الجمعة وکان یقیمها فی مسجد (آقا احمد) وهو محل تدریسه للطلاب والمشتغلین ، وامامته للجماعة .

وببالی انه فی واحد من اسفاره الی جهرم قد اقامها بمسجد الامام الحسین علیه السلام حیث کان خاله الجلیل السید علی اکبر قدس سرّه قد مسافر الی شیراز ظاهراً .

ص: 451

هؤلاء العلماء الاعلام قد اقتفوا اثر رئیسهم وکبیرهم ورأس أسرتهم اعنی آیة الله العظمی الحاج السید عبد الحسین اللاری و افتوا طبق ما افتی به من وجوب صلاة الجمعة فی عصر غیبة الحجة المنتظر عجل الله تعالی فرجه الشریف وجوباً تعییناً .

الأقوال حول صلاة الجمعة

من جملة الفرائض الاسلامیة صلاة الجمعة ولا شک فی مشروعیتها ووجوبها فی الاسلام عند حضور شخص النبی الخاتم صلّی الله علیه و اله و ستم او الائمة الطاهرین صلوات الله علیهم أجمعین.

واما فی عصر الغیبة واستتار الحجة عجل الله تعالی فرجه فقد اختلف الاصحاب و العلماء الاطیاب علی اقوال وقد ذکر المحدث المحقّق البحرانی فی الحدائق أربعة أقوال :

الأول : القول بالوجوب العینی .

الثانی : القول بالتخییر بین الظهر والجمعة .

الثالث : التخییر بشرط حضور الفقیه الجامع لشرائط الفتوی .

الرابع : القول بالتحریم.

وقد انهاها المحقق المدقق آیة الله الشیخ مرتضی الحائری قدّس الله

روحه وروح والده الکریم موس الحوزة العلمیة بقم ، الی سبعة أقوال :

1- عدم المشروعیّة والبطلان.

2 - التخییر فی العقد.

3- التخییر حتّی بعد العقد أیضاً وهو ظاهر کل من اطلق التخییر .

ص: 452

4 - ثبوت التخییر للمجتهد لا لغیره وهو المنسوب الی المحقق الثانی .

5 - وجوب العقد علی الفقیه وحرمته علی غیره .

6- الوجوب التعیینی.

7- حرمتها تکلیفاً ایضاً مضافاً إلی عدم مشروعیتها . انتهی .

أقول : وهنا بعض الأقوال غیر مذکورة فی کلامه ؛ کحسن صلاة الجمعة ، أو استحبابها واتبان الظهر بعدها، أو الاحتیاط بالجمع بینهما، والعمدة من بین الاقوال المختلفة ثلاثة أقوال :

1- الوجوب التعیینی .

2 - الحرمة والبطلان .

3 - الوجوب التخییری.

ونحن نقدم الاول علی حسب ترتیبنا رعایة لما تقدم آنفاً من وجه

المناسبة. فنقول:

ذهب جمع من الأصحاب الی وجوب صلاة الجمعة علی سبیل التعیین . قال صاحب الحدائق : وهو المختار المعتضد بالآیة والأخبار و به صرّح جملة من مشاهیر علمائنا الأبرار رضوان الله علیهم متقدّمیهم ومتأخریهم.

ثم ذکر هؤلاء: الشیخ المفید قدس سره في المقنعة ، والشیخ أبو الصلاح الحلبی في کتابه الکافی ، والشیخ أبو الفتح الکراجکی فی کتابه المسمّی بتهذیب المسترشدین ، والشیخ عماد الدین الطبرسي في نهج العرفان ، و شیخنا الکلینی في الکافی ، ورئیس المحدّثین الصدوق القمي في من لا یحضره الفقیه ، والشیخ زین الدین الشهید الثاني فی رسالته المشهورة ، وحفیده السید محّمد فی المدارک ، والشیخ حسین بن عبد الصمد تلمیذ الشهید الثانی و والد الشیخ البهائي

ص: 453

فی رسالة العقد الطهماسبی ، والشیخ حسن ابن الشهید الثانی فی رسالته اثنی عشریة ، وابنه الفاضل فی شرح هذه الرسالة ، والشیخ فخر الدین الطریحی فی شرح الرسالة المتقدمة ، والشیخ محمد تقی المجلسی ، والمولی محمد باقر السبزواری فی رسالة ألفها فی ذلک ، والمحدّث الکاشانی فی رسالة له فی المسألة، والعلامة المجلسی فی البحار، والسید میر محمد باقر الداماد ، وقد نقل عن الکاشانی انه قال : کان - أی السید - یواظب علی فعلها متی تیسر له وقد صلینا معه غیر مرّة ، انتهی ، والسید ماجد البحرانی قال الکاشانی : کان استاذنا المتبر السید ماجد البحرانی طاب ثراه من المواظبین علیها بشیراز ، وقد صلیت معه زماناً طویلاً، والشیخ أحمد بن الشیخ محمد بن یوسف البحرانی، وتلمیذه الشیخ عبدالله بن صالح البحرانی ، والمولی عبد الله التستری ، والآخوند ملا رفیع ، والشیخ الحر العاملی ، والشیخ علی بن الشیخ جعفر بن الشیخ علی بن سلیمان البحرانی ، والشیخ احمد بن عبدالله البحرانی ، والفاضل الشریف الملا أبو الحسن بن الشیخ محمد طاهر النجفی ، وهو المنسوب الی الشیخ ابن میثم البحرانی شارح نهج البلاغة.

أقول : هذاکان بحسب استظهاره قدّس سرّه من کلمات القدماء والمتأخرین والا فقد قال الأستاذ المحقّق الحائری رضوان الله علیه بان الانصاف عدم صراحة عبارة القدماء فی الوجوب التعیین المفید والصدوق و الکلینی نعم لا یخلو عن ظهور فی ذلک.

وهو کذلک فانّ من جملة الأعلام المذکورین هو الصدوق وقد ضمّ صاحب الحدائق نقله الروایات فی الفقیه الی ما تعهّد به فی أوّل کتابه فاستنتج انه قائل بذلک و شبیه ذلک بالنسبة للکلینی قدس سره فلا نصوصیة بالنسبة الی

ص: 454

مثل هذین لکن ظهور کلامهم ذلک.

وکذا فی ذکر أبی الصلاح من القائلین بالوجوب التعیینی نظر، وذلک لما فی الجواهر من قوله : قد قیل أنّ المنقول عنه فی الایضاح وغایة المراد والمهّذب البارع والروض والمقاصد العلیة والمختصر والجواهر المضیئة استحباب الاجتماع فی زمن الغیبة ، بل نقل عنه الفاضل العمیدی فی تلخیص التلخیص ، والشهید فی البیان ، والفاضل المقداد المنع من جوازها کابن إدریس ، علی أن التأمل فی العبارة التی نقلها عنه الخصم یقضی بان أقصاها الانعقاد الذی یجامع القول بالتخییر .

نعم، ظاهره وجوب السعی بعد انعقادها فالتخییر حینئذ في العقد خاصة کما هو أحد القولین بین أهل التخییر ، بل قیل انه اشهرهما. انتهی کلامه رفع مقامه.

وکیف کان فقد ذهب الی القول المزبور جمع ممّن تأخّر عن المذکورین رضوان الله علیهم أجمعین فی الاعصار الأخیرة کالعالم الجلیل المیرزا محمد أرباب القمی رضوان الله علیه ، فانه کان علی الظاهر متمایلا إلیه وان لم اجد تصریحا منه بذلک فی کتاب منه ، لکن له قصة مع الشیخ المؤسس الحائری یستفاد منها ذلک ، والفقیه الزاهد قدوة أولی الألباب الحاج آقا رحیم أرباب الاصفهانی قدّس الله نفسه الزکیة فقد کان مهتماً باقامتها فی بعض قری اصفهان حیث کان یقیمها البعض فی داخل البلدة.

نقل الشهید السعید الشیخ مرتضی المطهری رضوان الله علیه بأنّه قد زراه فی اصفهان فی فروردین سنة 1339 وقد جری ذکر صلاة الجمعة فقال :

لا ادری متی یدفع الشیعة عنهم هذا العار بترکهم صلاة الجمعة ولا

ص: 455

یُطلقوا لسان شماتة سائر الفرق الاسلامیة علینا بانّ الشیعة تارکین لصلاة الجمعة ، ویا لیت کانت تقام فی المسجد الأعظم بقم مع ملایین المؤمنین»(1)

وقد نقل عنه قدّس الله اسراره انّه کان یقول مکرراً:

«من الأمور المؤسفة أن أصبحت هذه العبادة العظیمة الشریفة متروکة ، واصبح هذا الترک موجب لطعن العامة علینا فینبغی الاهتمام بها والاتفاق علیها» (2)

وکان یقول: أنّ وجوب صلاة الجمعة یکاد أن یکون من الواضحات»(3)

فکان یتمّنی أن تأتی الأیّام التی تؤدّی الشیعة فیها هذه الفریضة و تتوجّه الی اقامتها فی مختلف بلادهم.

وقد ینسب ذلک الی المرجع الدینی الورع السّید محمد تقی الخوانساری، وهکذا إلی شیخنا الأستاذ الأراکی رحمة الله علیهما غیر ان النسبة هذه غیر صحیحة ؛ فقد قال تلمیذه فی ترجمة حالاته :

وما زعمه البعض من انه کان یقول بالوجوب التعییني لصلاة الجمعة فلیس بصحیح، فان رأیه هو الوجوب التخییری مع کونها أفضل الفردین .

وقال ابنه الشریف المعظم علی ما فی ص 230 من الکتاب المزبور:

ان المرحوم السید الخوانساری کان یقول بالاحتیاط الوجوبی فی فعل الجمعة ، ولکن والدی کان یری انها واجبة تخییراً ، وهذه احدی المسألتین اللّتین کان رأی أحدهما مخالف للآخر.

وممن مال الی وجوبها التعیینی هو المحقّق المدّقق آیة الله الشیخ

ص: 456


1- زندگانی جهانگیر خان قشقایی ص 90.
2- زندگانی جهانگیرخان قشقایی ص 90
3- زندگانی جهانگیرخان قشقایی ص 90

مرتضی الحائری ابن آیة الله مؤسس الحوزة العلمیة بقم أعلی الله مقامهما خلافا لوالده العظیم قائلاً:

لعلّ الأوفق بما وصل إلینا من الدلیل هو الوجوب التعیینی .

وقد ألف رضوان الله علیه فی ذلک رسالة شریفة جیدة الاسلوب والمعانی فجزاه الله الباری خیر الجزاء.

ومن ابرز القائلین بالوجوب التعیینی ومن کان ینادی بذلک ویبالغ به ویؤکّده علیه بالقول والعمل ، هو الفقیه المجاهد ، صاحب النفس الطاهرة القدسیة ، ومربی النفوس المستعدّة ، الحاج السید عبد الحسین اللاّری ، المدفون ببلدة جهرم قدّس سرّه الشریف ، فواظب علی اقامتها ، ولم یترکها حتی فی یوم وفاته ، فقد صلی الجمعة مع غلبة الضعف الشدید علیه وظهور المرض والکسالة منه ، وقد قال علی ما نقل :

هذا آخر صلاة جمعة أقیمها وأنا فی حال زهوق الروح.

ومع ذلک فقد ألقی الخطبتین فی عین الفصاحة والبلاغة ، وصلی الجمعة صلاة مودع لها ، ولما رجع الی منزله لبی دعوة ربه الکریم ، وارتحل الی جنات النعیم.

وقد مرّ منّا و تقدّم أنّه قد تبعه جمع من أصحابه وتلامذته وأبناء اسرته فی ذلک ، فمنذ الیوم الذی وصلت اقدامه الی بلدة جهرم والی یومنا هذا لم تترک صلاة الجمعة فیها ، فقد أقامها الخلف بعد السلف کابرا عن کابر .

هذا تمام الکلام بالنسبة الی القائلین بهذا القول ، وحینئذ تصل النوبة الی ما استدل به او یمکن الاستدلال به لذلک .

ص: 457

الاستدلال علی صلاة الجمعة

استدل القائلون بذلک بالکتاب والسنّة ؛

اما الکتاب فمنه قوله تبارک و تعالی :(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَيْعَ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ)(1)

تقریب الاستدلال بها أنّ الله سبحانه خاطب عموم المؤمنین وأمرهم بالسعی والذهاب إلی ذکر الله فی یوم الجمعة عندما نودی بذلک وأمرهم أیضاً بترک البیع والشراء للحضور فیه ، والمراد من ذکر الله بقرینة قوله : (لِلصَّلَاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ) هو صلاة الجمعة فقد ذکرها او لاً، وعبّر عنها ثانیاً (بِذِكْرِ اللَّهِ) ، وحیث أنّ الأمر ظاهر فی الوجوب فلا محالة یجب السعی إلیها والحضور فیها .

وربّما یؤکّد ذلک أمره تعالی بترک البیع کیلا تفوت منهم صلاة الجمعة .

کما أنّ الظاهر القریب من الصریح أنّ المراد من (لِلصَّلَاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ) هو صلاة الجمعة لا صلاة الظهر أو العصر أو الصبح من یوم الجمعة .

اذاً فالمراد من الصلاة من یوم الجمعة» ومن ذکر الله واحد ؛ وهو هذه الصلاة المعهودة ، أی الرکعتان المخصوصتان علی ما هو الظاهر من الآیة الکریمة .

ویؤید ارادة صلاة الجمعة من کلمة (ذکر الله )استحباب قراءة سورة (المنافقون )فی الرکعة الثانیة من صلاة الجمعة ، ومن آیاتها الکریمة قوله عزّ وجلّ : (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُلْهِكُمْ أَمْوَالُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَمَنْ

ص: 458


1- سورة الجمعة : 9.

يَفْعَلْ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ) (1) ، ففی الرکعة الأُولی أمر بالحضور والسعی إلی ذکر الله ، وفی الرکعة الثانیة نهی عن إلهاء الاموال والأولاد عن ذکر الله والاشتغال بهما عنها (2)

وقد اتفق المفسرون علی ان المراد بالذکر فی الآیة صلاة الجمعة ، أو خطبتها او هما معا. ولکن الظاهر هو الاول وذلک بقرینة قوله تعالی : (فَإِذَا قُضِيَتِ الصَّلَاةُ فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ وَابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ) (3)

والمراد من النداء بحسب الظاهر و بمناسبة الحکم والموضوع هو الأذان ولم یعهد کیفیة أخری فی الاسلام الدعوة الناس الی صلاة الجمعة أو الجماعة السائر الصلوات ، الا ما خرج بالدلیل کنداء الصلاة الصلاة) فی صلاة العیدین ، أو صلاة المیت مثلا.

نعم ، فی مرسلة الشیخ الصدوق قدس سره : روی أنه کان بالمدینة إذ أذن المؤذن یوم الجمعة فنادی منابر : (حرم البیع حرم البیع) لقوله عز وجل :

(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَيْعَ) (4)

ص: 459


1- سورة المنافقون : 9.
2- أقول : وهنا قصة لطیفة نذکرها کی تکون عبرة عالیة لنا ولجمیع المؤمنین وهی : أن الشیخ الأجل عز الدین المولی عبد الله بن الحسین التستری کان یحب ولده المولی حسن علی کتبرأ ، فاتفق ان ولده مرض مرضا شدید ، فحضر المسجد لأداء صلاة الجمعة مع تشتت حواسه ، فلما بلغ فی سورة المنافقین الی قوله تعالی :( یا ایها الذین آمنوا لا تلهکم أموالکم ولا أولادکم عن ذکر الله که ، جعل یکرر ذلک ، فلما فرغ سألوه عن ذلک فقال : انی لما بلغت هذا الموضع تذکرت ولدی فجاهدت مع النفس بتکرار هذه الآیة إلی أن فرضته میتا وجعلت جنازته نصب عبنی فانصرفت عن الآیة . راجع سفینة البحار ج 2 ص 131 و الکنی والالقاب ج 2 ص 107.
3- سورة الجمعة الآیه
4- وسائل الشیعة ج 3 ص 78ب 53 من أبواب صلاة الجمعة ح 4.

وظاهرها أنّ المراد من النداء و المقصود به شیء آخر غیر الأذان وأنّه هو النداء بحرمة البیع.

وان أمکن أن یقال ان النداء هو الأذان وهذا النداء کان مؤکدة للاول ، أی الأذان خصوصأ بلحاظ انه لو کان النداء هو ذلک النداء الخاص لکان الأولی والأنسب جعل عمدة التأکید فیه علی نفس الصلاة لا حرمة البیع التی هی من معدات الصلاة البعیدة ، فانّ المعدّ القریب هو ترک البیع وان کان النداء بحرمة البیع أیضاً من مقولة الأذان مع انّه لم یکن أذاناً اصطلاحیاً.

وأما ما أفاده بعض المحققین قدس سرهم من انه کنایة عن دخول الوقت ؛ أی زوال الشمس عن دائرة نصف النهار فهو ممّا لاّ یساعده الظاهر والذوق ، وإلا لکان الأنسب أن یقال : إذا حان الظهر من یوم الجمعة ، أو إذا زالت الشمس من یوم الجمعة ، ولا وجه لرفع الید وغمض العین عن ظهور (نُودِيَ لِلصَّلَاةِ) فی الاذان الذی وضع اعلاناً للناس للصلاة وحتّهم علی الحضور الیها.

ومن الآیات الکریمة التی ربما یتمسک بها فی المقام قوله تعالی :

(حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلَاةِ الْوُسْطَى وَقُومُوا لِلَّهِ قَانِتِينَ)(1)

تقریب الاستدلال : انها بضمیمة بعض الأخبار الواردة فیها المفسرة للصلاة الوسطی بصلاة الجمعة تدل علی وجوب المحافظة علی صلاة الجمعة وذلک بمقتضی الأمر الوارد فیها بالمحافظة علیها.

ففی الصحیح عن زرارة عن أبی جعفر علیه السلام فی حدیث قال : وقال تعالی : (حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلَاةِ الْوُسْطَى) ، وهی صلاة

ص: 460


1- سورة البقرة : 238.

الظهر ، قال : ونزلت هذه الآیة یوم الجمعة ورسول الله صلی الله علیه و آله فی سفر فقنت فیها وترکها علی حالها فی السفر و الحضر...»(1)

وفی تفسیر الصافی عن مجمع البیان عن علی علیه السلام: «انّها الجمعة ، یوم الجمعة والظهر سایر الأیام»..

فهاتان الروایتان تبینان المراد من الصلوة الوسطی وانها هی صلاة الجمعة وقد أمر الله تعالی بالمحافظة علیها .

قال صاحب الحدائق رضوان الله علیه : ان الذی علیه المحقّقون ان الصلاة الوسطی هی صلاة الظهر فی غیر یوم الجمعة ، وفی یوم الجمعة هی صلاة الجمعة لا غیر - إلی أن قال : - بل قال جماعة من الاصحاب انّها هی الجمعة لا غیر کما نقله بعض مشایخنا المحققین من متأخّری المتأخّرین عن الشهید الثانی فی بعض فوائده . انتهی .

لکن لا یخفی انّه ورد فی بعض الروایات تفسیرها بخصوص صلاة الظهر ففی الصافی عن الصادق علیه السلام قال: «الصلاة الوسطی هی الوسطی من صلاة النهار ، وهی الظهر ، وائما یحافظ أصحابنا علی الزوال من أجلها».

وعن العیّاشی عن الباقر علیه السلام : «والوسطی هی الظهر».

نعم ، یمکن أن یقال بعدم المنافاة بین هذا القسم من الروایات وما تقدّم منها بأن یکون المراد من الظهر أو صلاة الظهر فی القسم الأخیر من الأخبار هو المعنی الأعم الشامل للظهر والجمعة وکائه قیل : الصلاة التی یؤتی بها وقت الظهر ، وذلک لا ینافی أن یکون المأتی به فی یوم الجمعة وقت الظهر هو صلاة الجمعة وفی سائر الأیام صلاة الظهر . فتأمّل .

ص: 461


1- وسائل الشیعة ج 3 ص ، اب من ابواب صلاة الجمعة ح1

هذا تمام الکلام فی الآیات التی استدلّ بها فی کلمات الاعلام وان کان الغالب اقتصارهم علی الآیة الأولی ، وکیف کان فلم اعثر فی کلماتهم علی ذکر آیة أخری فی المقام ، وأما المناقشات الواردة علی الاستدلال بالآیتین فموکول الی محله ولعلنا نشیر فیما یأتی الی بعض منها .

الاستدلال بالأخبار

الثانی مما استدّل به علی وجوب صلاة الجمعة علی التعیین هو الاخبار الشریفة والروایات المنسوبة الی بیت الوحی والنبوة مخازن وحی الله صلوات الله علیهم أجمعین ، ولعلّها عمدة وجه اعتمد علیها القائل بهذا القول ، حیث ادعی بعضهم کونها مستفضیة صحیحة صریحة.

فمن هذه الأخبار صحیح زرارة عن أبی جعفر الباقر علیه السلام قال : «انّما فرض الله عزّ وجل علی الناس من الجمعة إلی الجمعة خمسة وثلاثین صلاة منها صلاة واحدة فرضها الله عز وجل فی جماعة وهی الجمعة ووضعها عن تسعة ؛ عن الصغیر والکبیر والمجنون والمسافر والعبد والمرأة والمریض والأعمی ومن کان علی رأس فرسخین»(1)

ومنها : صحیحة أبی بصیر ومحمد بن مسلم عن أبی عبد الله علیه السلام قال : «ان الله عز وجل فرض فی کل سبعة أیام خمسة وثلاثین صلاة ، منها صلاة واجبة علی کل مسلم أن یشهدها إلّا خمسة : المریض والمملوک والمسافر والمرأة والصّبی»(2)

ص: 462


1- وسائل الشیعة ج 3 ص 2 ب 1 من ابواب صلاة الجمعة ح 1.
2- وسائل الشیعة ج 3 ص ه ب 1 من أبواب صلاة الجمعة ح 14.

والروایة الثانیة مشتملة علی ما لا تشتمل علیه الروایة السابقة من التأکید وهو ذکر کلمة کلّ مسلم الذی هو ظاهر فی العموم وسور للموجبة الکلیة.

ومنها : صحیحة اُخری لزرارة قال : قلت لأبی جعفر علیه السلام : علی من تجب الجمعة ؟ قال : « تجب علی سبعة نفر من المسلمین ولا جمعة لأقلّ من خمسة من المسلمین احدهم الامام ، فإذا اجتمع سبعة ولم یخافوا أمّهم بعضهم وخطبهم»(1)

ومنها : صحیحة زرارة أیضاًقال : قال أبو جعفر علیه السلام : «الجمعة واجبة علی ان مَن صلّی الغداة فی أهله ادرک الجمعة وکان رسول الله صلّی الله علیه و آله انّما یصلی العصر فی وقت الظهر فی سائر الأیّام کی اذا قضوا الصلاة مع رسول الله صلی الله علیه و آله رجعوا إلی رحالهم قبل اللیل وذلک سنّة الی یوم القیامة» (2)

ومنها : صحیح منصور عن أبی عبد الله علیه السلام قال : «یجمع القوم یوم الجمعة إذا کانوا خمسة فما زادوا فان کانوا اقلّ من خمسة فلا جمعة لهم ، الجمعة واجبة علی کلّ احد لا یعذر الناس فیها إلا خمسة : المرأة والمملوک والمسافر والمریض والصبّی»(3)

ومنها : صحیح أبی بصیر ومحمد بن مسلم عن أبی جعفر علیه السلام قال : «من ترک الجمعة ثلاث جمع متوالیة طبع الله علی قلبه»(4)

ص: 463


1- وسائل الشیعة ج 3ب 2 من أبواب صلاة الجمعة ح4.
2- وسائل الشیعة ج 3ب 4 من أبواب صلاة الجمعة ح 1.
3- وسائل الشیعة ج 3ب 2 من أبواب صلاة الجمعة ح 7 وذیلها فی ب 1 ح16.
4- وسائل الشیعة ج 3ب 1 من أبواب صلاة الجمعة ح 15.

ومنها : حسنة محمد بن مسلم وزرارة - بإبراهیم بن هاشم - عن أبی جعفر علیه السلام قال : (تجب الجمعة علی کل من کان منها علی فرسخین»(1)

ومنها : صحیح عمر بن یزید ، عن أبی عبد الله علیه السلام قال : «اذا کانوا سبعة یوم الجمعة فلیصلوا فی جماعة ولیلبس البرد والعمامة ویتوکأ علی قوس أو عصا ، ولیقعد قعدة بین الخطبتین ویجهر بالقراءة ویقنت فی الرکعة الأولی منهما قبل الرکوع»(2)

ومنها : قول أمیر المؤمنین فی خطبته : » و الجمعة واجبة علی کل مؤمن الأعلی الصبی والمریض والمجنون والشیخ الکبیر والأعمی والمسافر والمرأة والعبد المملوک ومن کان علی رأس فرسخین» (3)

وعن الشهید الثانی قدّس سرّه فی رسالة الجمعة قال : قال النبی صلّی الله علیه و آله : «الجمعة حقّ واجب علی کلّ مسلم الا اربعة : عبد مملوک أو امرأة أو صبی أو مریض» (4).

وعنه أیضاً قال صلّی الله علیه و آله : «من ترک ثلاث جمع تهاوناً بها طبع الله علی قلبه»(5)

وعنه فی حدیث آخر : «من ترک ثلاث جمع متعمداً من غیر علّة طبع الله

ص: 464


1- وسائل الشیعة ج 3ب 4 من أبواب صلاة الجمعة ح 5.
2- وسائل الشیعة ج 3ب 6 من أبواب صلاة الجمعة ح 5.
3- وسائل الشیعة ج 3ب ا من أبواب صلاة الجمعة ح6.
4- وسائل الشیعة ج 3ب( من أبواب صلاة الجمعة ح 24
5- وسائل الشیعة ج 3ب1 من أبواب صلاة الجمعة ح 25.

علی قلبه بخاتم النفاق»(1)

وعنه ایضاً قال صلّی الله علیه و آله : «لینتهینّ أقوام من ودعهم الجمعات او لیختمّن علی قلوبهم ثم لیکوننّ من الغافلین»(2)

ومنها: حسنة ابن مسلم أو صحیحته عن أبی جعفر علیه السلام : «انّ الله اکرم بالجمعة المؤمنین فسنّها رسول الله صلّی الله علیه و آله بشارة لهم و توبیخاً للمنافقین ولا ینبغی ترکها فمن ترکها متعمداً فلا صلاة له».(3)

ومنها : قال النبی صلی الله علیه و آله فی خطبة طویلة نقلها المخالف والمؤالف :

«انّ الله تعالی فرض علیکم الجمعة ، فمن ترکها فی حیاتی أو بعد موتی استخفافاً بها أو جحوداً لها ، فلا جمع الله شمله ، ولا بارک له فی أمره ، ألا ولا صلاة له ، ألا ولا زکاة له ، ألا ولا حجّ له ، ألا ولا صوم له ، ألا ولا برّ له حتّی یتوب»(4)

ولعلّ دلالة هذه الروایة الأخیرة أوضح واظهر مما سبق علیها لاشتمالها علی تأکیدات بلیغة و تعبیرات غلیظة شدیدة لم تکن فی غیرها فابتدأ صلّی الله علیه و آله باعلام فرضها مؤکّداً بأداة التأکید.

ثمّ تعرّض لمن ترکها ودعا علیه بأن لا یجمع شمله ولا بارک له في أمره.

وصرّح بتعمیم ذلک لمن ترکها سواء أکان في حیاته أو بعد مماته .

ص: 465


1- وسائل الشیعة ج 3ب 1 من ابواب صلاة الجمعة ح 29.
2- وسائل الشیعة ج 3با من ابواب صلاة الجمعة ح 27 .
3- وسائل الشیعة ج 3ب 70 من أبواب قراءة الصلاة ح 3.
4- وسائل الشیعة ج 3ب 1 من ابواب صلاة الجمعة ح 28

وخوّف بانّه لا عمل له من الصلاة والزکاة والحج والصوم اذا کان تارکاً لها.

وفی المرحلة الخامسة ذکر الغایة وانّه لا یزال کذلک إلی أن یتحقّق منه التوبة ، ومن المعلوم أن المراد هو التوبة عن ترک ذلک والمتبادر من ذکر کلمة التوبة هو الرجوع عن المعصیة لله تعالی الی طاعته.

وقد تمسّک بخصوص هذه الروایة من بین الروایات ، الفقیه المجاهد آیة الله العظمی الحاج السید عبد الحسین الدزفولی النجفی اللاری المدفون ببلدة جهرم فانّه قدّس الله نفسه قد کتب فی رّد من اعتذر من مندوبیه ووکلائه فی بعض البلاد عن اقامة صلاة الجمعة بعدم حضور جمع کثیر یوجب تعظیم الشعائر ما هذا مثاله :

انّ فائدة صلاة الجمعة غیر منحصرة باقامة الشعائر ، بل لها فوائد ملزمة غیر متناهیة تقتضی أن لا تترک حتی فی حال التقنیة والضرورة مهما أمکن ذلک، فلا عذر ولا معذوریة فی سقوطها واسقاطها ، ففی خطبة النبی صلّی الله علیه و آله المتفّق علیها الفریقان والمنقولة فی الوسائل قال : «من ترکها فی حیاتی أو بعد وفاتی جاحداً لها أو مستخفاً بها ألّا فلا صلاة له ، ألا فلا صوم له ، ألّا فلا حجم له ، الا فلا زکاة له ، ألا فلا برّ له حتی یتوب».

ثم قال السید اللاری قدّس سرّه فی مقام تقریب الاستدلال بها:

فقد جعل صلّی الله علیه و آله صلاة الجمعة شرطاً لقبول تمام الاعمال وجعله منوطاً بهذه الفریضة.

ثم قال : والأسف ثم الأسف من فوات و تقویت مثل هذه السعادة و العنایة غیر المتناهیة التی لا یمتها الّا المطهّرون ولا یلقّاها الا ذو حظّ عظیم .

ص: 466

ثم أضاف رضوان الله علیه : والذی اطلبه و انتظره هو أن لا تفوت هذه السعادة من اهل السعادة حتّی وان کانوا فی وراء الستور وفی تحت القبور فانّهم بذلک مأجورون و مشکورون ومنصورون بحظّ موفور ونور فوق نور وسرور فوق سرور وفی الجنان مع حور و قصور والسلام (1)

کما وانّ أحد اساتذتنا الاعلام رضوان الله علیه وعلیهم أجمعین قال بعد ذکر هذه الروایة الشریفة والاستدلال بها -:

ولعمری انّ ذلک مما یفزع عنه المؤمن المتأمّل فکما انّه لا عذر لمن سمع ذلک فی ترکها اذا احتمل مثلاً لزوم کون العدد کلّهم عدوکذلک الأمر فی الاشتراط بالامام المعصوم...(2)

نعم، هنا مناقشة تعرض لها فقیه عصره السید الزعیم البروجردی اعلی الله مقامه الشریف بعد ذکر هذا الخبر فقال : کذا فی الوسائل وفی الرسالة المفضلة للشهید ولکن متن الحدیث فی رسالته المختصرة هکذا: فمن ترکها فی حیاتی أو بعد موتی وله امام عادل استخفاف ... الخ ، ولا یخفی أن المتبادر منه امام الاصل لا مطلق امام الجماعة...الخ.

أقول: ولیست عندی الرسالة المختصرة للشهید الثانی حتّی اراجعها ، بل ما عهدت ذلک منه رضوان الله تعالی علیه . نعم، یؤید ما ناقش به قدّس الله روحه انّ الشهید الثانی نقل الروایة فی روض الجنان مشتملة علی تعبیر : وله امام عادل (3)، وعلی هذا فیحصل نوع وهن في دلالتها کما وانّ بعض الروایات

ص: 467


1- راجع الورقة المکتوبة بخطه الشریف وهی موجودة عندنا .
2- صلاة الجمعة لآیة الحائری الثانی قدسر سرهما.
3- راجع ص 286 مته .

مشتمل علی ذکر هذا القید بلا کلام و بلا اختلاف فی النسخ وذلک مثل ما رواه الشیخ الصدوق قدّس سرّه فی المجالس عن علیّ بن إبراهیم عن أبیه ، عن حمّاد بن عیسی ، عن حریز بن عبد الله ، عن زرارة بن أعین ، عن أبی جعفر الباقر علیه السلام قال : «صلاة الجمعة فریضة والاجتماع الیها فریضة مع الامام فان ترکها رجل من غیر علّة ثلاث جمع فقد ترک ثلاث فرائض ولا یدع ثلاث فرائض من غیر علّة الّا منافق»(1)

فانّ قوله علیه السلام : (مع الامام) ظاهر فی الامام العادل المعصوم علیه السلام لا مطلق من یؤتّم به والّا لکان ذکره لغو بعد أن ذکر قبل ذلک : والاجتماع الیها فریضة ، فانّ المراد من الاجتماع الیها هو اقامتها جماعة لا مجرد الاجتماع وانّ صلّوا فرادی و متفرقین وبذلک یوهن دلالة هذه الروایة ایضا کما ذکره السید البروجردی قدس سره .

وبذلک یظهر وینقدح ما فی کلام بعض الاعلام بالنسبة الی روایة خطبة رسول الله صلّی الله علیه و آله وسلم بعد کلامه المذکور آنفا : هذا مع أن صیر ورته صلّی الله علیه و آله و سلم بصدد البیان علی ما فی بعض الطرق بذکرة الاشتراط بامام عادل دلیل قطعی علی عدم لزوم الامام المعصوم (2)

وذلک لانّ الظاهر من لفظة (الامام العادل) والمتبادر منه هو الامام المعصوم لا کل من له ملکة العدالة ممن یقتدی به فی سائر الصلوات.

نعم ، من أنکر ذلک الظهور والتبادر وادعی ظهوره فی مطلق من یؤتّم به و تقبل شهادته من العدول فله مجال فی أن یدّعی ما ادعاه .

ص: 468


1- وسائل الشیعة ج 3ب 1 من أبواب صلاة الجمعة ح 8.
2- صلاة الجمعة ص 139.

ولعله لمکان هذا الموضوع أمر هو رضوان الله علیه بعد ذلک بالتأمل فکانّه رحمه الله کان فی تردید من ذلک.

وقد یبدو فی الذهن أمر آخر بالنسبة إلی هذه الروایة یتعلق لسندها وصدورها وهو انّها لم تنقل فی کتب مشایخ الحدیث والاصول الاصلیة الممهّدة للروایات مثل الکافی ومن لا یحضره الفقیه والتهذیب والاستبصار ، بل اما نقلها المحدث الشیخ الحر العاملی فی الوسائل عن رسالة الشهید الثانی قدّسّ سره الشریف والمحدث الحاج میرزا حسین النوری الطبرسی فی مستدرک الوسائل عن کتاب عوالی اللئالیء لابن أبی جمهور الاحسائی وهذا الکتاب مشتمل علی الغث والسمین والصحیح والسقیم.

وقد نقل الشیخ الأعظم الأنصاری انّه قد طعن فی هذا الکتاب وفی مؤلفه المحدث البحرانی فی مقدمات الحدائق (1)

وهو کذلک لانّه فی المقدمة السادسة عند البحث عن مرفوعة زرارة قال : أنا لم نقف علیها فی غیر کتاب عوالی اللئالیء مع ما هی علیه من الرفع والارسال وما علیه الکتاب المزبور من نسبة صاحبه الی التساهل فی نقل الاخبار والاهمال و خلط غثها بسمینها ، وصحیحها بسقیمها کما لا یخفی علی من وقف علی الکتاب المزبور(2)

هذا کلّه بالنسبة الی هذه الروایة الشاخصة من بین الروایات واما الملاحظة بالنسبة الی سائر الروایات فلعلنا نتعرض لها فی مطاوی الأبحاث.

ثمّ انّه قد ادعی بعض العلماء الاجماع علی الوجوب التعیینی ومنهم

ص: 469


1- فرائد الاصول باب التعادل و الترجیح عند البحث عن المتکافئین .
2- راجع الحدائق ج 1 ص 99.

المحدّث المفسّر الفیض الکاشانی و غیره رضوان الله علیهم اجمعین.

ویلاحظ علیه أن معتمدهم فی ذلک هو الشهید الثانی قدّس سرّه فی رسالته المعروفة فی المسألة وهو رضوان الله علیه قد ذکر کلمات بعض الاصحاب الظاهرة فی ذلک کما وانه ذکر جمعة ممن نسب الیهم ذلک وبذلک نسبه الی اجماع الأصحاب ومن المعلوم أن الإجماع الحاصل من بعض الظهورات وما نسب إلی بعض الاصحاب لا ینجع شیئاً .

هذا مضافاً الی ان الشهید الثانی أعلی الله مقامه قد افتی بنفسه بخلاف ذلک فی الروضة البهّیة ، وکذا فی روض الجنان واختار الوجوب التخییری فی مورد البحث ، أعنی زمان غیبة الحجة عجّل الله تعالی فرجه.

وقد ذکر فی الجواهر ما حاصله : ان تألیف هذه الرسالة کان قبل تألیف سایر کتبه (1)

اضف الی ذلک أنّ صاحب الحدائق رضوان الله علیه مع مبالغته فی اثبات الوجوب التعیینی لم یدّع الاجماع علیه ، بل قال : وهو المختار المعتضد بالآیة والاخبار وبه صرّح جملة من مشاهیر علمائنا الابرار رضوان الله علیهم متقد مبهم و متأخریهم.

القول الثانی

ومن جملة الأقوال فی المسألة هو المنع وعدم المشروعیة بتاتاً ، وهو قول علم الهدی السیّد المرتضی وسلاّر والشیخ فی بعض کتبه ، وابن ادریس وبعض آخر.

ص: 470


1- قد اعرضنا عن تقل متن عبارة صاحب الجواهر قدس سره لما فیها من بعض التعابیر

قال السیّد اعلی الله مقامه فی المیافارقیات - علی ما حکاه العلّامة اعلی الله مقامه فی المختلف -: صلاة الجمعة رکعتان من غیر زیادة علیهما ولا جمعة إلا مع امام عادل أو من نصبه الامام العادل فاذا عدم صلّیت الظهر اربع رکعات .

وقال سلار تلمیذ الشیخ المفید رضوان الله علیهما فی المراسم : صلاة الجمعة فرض مع حضور امام الاصل او من یقوم مقامه و اجتماع خمسة نفر فصاعدة احدهم الامام.

وقال فی باب الأمر بالمعروف : ولفقهاء الطائفة ان یصلّوا بالناس فی الأعیاد والاستسقاء واما الجُمع فلا.

وهنا صرح بالمنع عن اقامة الفقهاء صلاة الجمعة وان کانت عبارته الأولی ایضاً تکاد تکون صریحة حیث عبر بامام الاصل.

وقال الشیخ الطوسی أعلی الله مقامه فی الخلاف المسألة 43: من شرط انعقاد الجمعة الامام او من یأمره الامام بذلک من قاض أو أمیر ، ومتی اقیمت بغیر أمره لم تصحّ وبه قال الأوزاعی وأبو حنیفة وقال محمد : أن مرض الامام أو سافر أو مات فقدمت الرعیة من یصلی بهم الجمعة صحّت لانّه موضع ضرورة، وصلاة العیدین عندهم مثل صلاة الجمعة.

وقال الشافعی : لیس من شروط الجمعة الامام ولا أمر الامام ، ومتی اجتمع جماعة من غیر أمر الامام فأقاموها بغیر اذنه جاز ، وبه قال مالک واحمد ، دلیلنا انّه لا خلاف انها تنعقد بالامام أو بأمره ولیس علی انعقادها اذا لم یکن امام ولا أمره دلیل .. وایضاً علیه اجماع الفرقة فانّهم لا یختلفون انّ من شرط الجمعة الامام او أمره.

وروی محمد بن مسلم عن أبي جعفر علیه السلام قال : «تجب الجمعة

ص: 471

علی سبعة نفر من المسلمین ولا تجب علی اقلّ ، منهم الامام وقاضیه والمدعی حقّاً والمدّعی علیه والشاهدان والذی یضرب الحدود بین یدی الامام»(1) وأیضا فانه اجماع فان من عهد النبی صلّی الله علیه و آله الی وقتنا هذا ما أقام الجمعة الا الخلفاء والأمراء ومن ولّی الصلاة فعلم أنّ ذلک اجماع اهل الاعصار ولو انعقدت بالرعیة لصلوها کذلک . انتهی.

وقال فی النهایة فی باب صلاة الجمعة : الاجتماع فی صلاة الجمعة فریضة اذا حصلت شرائطه ومن شرائطه ان یکون هناک امام عادل او من نصبه الامام للصلاة بالناس.

وقال أیضاً : لا باًس بان یجتمع المؤمنون فی زمان التقنیة بحیث لا ضرر علیهم فیصلّوا جمعة بخطبتین.

وحکی انه قال فی باب الامر بالمعروف : ویجوز لفقهاء اهل الحقّ أن یجمعوا بالناس فی الصلوات کلّها وصلاة الجمعة والعیدین ویخطبون الخطبتین ویصلّون بهم صلاة الکسوف ما لم یخافوا فی ذلک ضررة فان خافوا فی ذلک الضرر لم یجز لهم التعرض لذلک علی حال.

وکلامه الثانی و الاخیر وان کان ینافی ما ذکره فی مسائل خلافه ولکن کلامه الاوّل لا ینافیه ، حیث عبر بامام عادل او من نصبه الامام للصلاة بالناس .

وقال ابن ادریس فی السرائر : والذی یقوی عندی صحة ما ذهب الیه [الشیخ] فی مسائل خلافه و خلاف ما ذهب الیه فی نهایته للادلة التی ذکرها من اجماع اهل الاعصار و ایضا فان عندنا بلا خلاف بین اصحابنا أنّ من شرط انعقاد الجمعة الامام او من نصبه الامام للصلاة.

ص: 472


1- وسائل الشیعة ب 2 من أبواب صلاة الجمعة ح 9.

أقول : ولعلّه یستفاد ذلک من کلام السیّد أبی المکارم بن زهرة في الغنیة وابن حمزة فی الوسیلة.

قال السیّد : وامّا الاجتماع فی صلاة الجمعة فواجب بلا خلاف الّا انّ وجوبه یقف علی شروط وهی الذکورة والحرّیّة ... وحضور الامام العادل او من نصّبه وجری مجراه.

وقال ابن حمزة: ویحتاج فی الانعقاد الی أربعة شروط : حضور السلطان العادل أو من نصبه کذلک وحضور سبعة نفر.

بل ویستفاد ذلک من کلام الشیخ المفید قدّس سرّه الذی صرح بعض الفقهاء بانّه لا یعتبر فی وجوب الجمعة وجود الامام وحضوره فانه قال فی باب الأمر بالمعروف من المقنعة : وللفقهاء من شیعة آل محمد صلّی الله علیه و آله ان یجتمعوا باخوانهم فی الصلوات الخمس وصلوات الاعیاد والاستسقاء والخسوف والکسوف اذا تمکّنوا من ذلک و امنوا فیه معزة اهل الفساد.

وذلک لما افاده سید فقهاء عصره السید البروجردی اعلی الله فی جنّات الفردوس مقامه بعد نقل هذا الکلام عن الشیخ المفید :

ولم یذکر الجمع مع کونه فی مقام بیان ما یجوز للفقهاء ، وادخالها فی الاعیاد بعید ، فیستفاد منه عدم مشروعیتها مع عدم الامام علیه السلام کما افتی به تلمیذه سلّار و ابن ادریس.

ثم قال نوّر الله مضجعه: وما توهمه صاحب الحدائق من عدم کونه ممّن یشترط فی الجمع حضور الامام او من نصبه و اذن له ، فاسد جداً ، إذ لو کان مثله قدس سره مخالفاً للفتوی لما علیه جمیع أسلافه ومعاصریه لصرّح بذلک

ص: 473

واصرّ علیه مع انّه لم یشر بذلک فضلاً عن التصریح. انتهی(1)

لکن قال فی المقنعة فی باب عمل الجمعة : فرضها وفّقک الله الاجتماع علی ما قدمناه الّا أنّه بشریطة حضور امام مأمون علی صفات یتقّدم الجماعة ویخطبهم بخطبتین ... و الشرائط التی تجب فیمن یجب معه الاجتماع ان یکون حراً بالغاً طاهراً فی ولادته مجنباً من الأمراض الجذام والبرص خاصّة فی جلدته مسلماً مؤمناً معتقداًللحقّ بأسره فی دیانته مصلّیاً للفرض في ساعته فاذا کان کذلک واجتمع معه اربعة نفر وجب الاجتماع.

وظاهر هذه العبارة هو عدم اشتراط الامام او من نصّبه . نعم، عبارته الأولی ظاهرة في الاشتراط کما أنّ أکثر عبارات القدماء هو اشتراط الامام او من نصّبه.

وکیف کان فقد ذهب الیه ایضاً شرذمة من المتأًخرین منهم الفاضل الهندی قدّس سرّه، قال بعد تحقیقات له : ولما بلغ الکلام هذا المبلغ ظهر عدم جواز عقدها لغیر من نصبه الامام بخصوصه فلا وجوب عینیّاً لها معه ولا تخییریاًّ إلی آخر کلامه.

وقد قال السماهیجی معترضاً علیه فی هذا الرأی :

ویوجد فی زماننا هذا أیضاً من یقول بالتحریم کما ینقل عن العلّامة الفهّامة الامین الشیخ بهاء الدین المعروف بالفاضل الهندی سلّمه الله تعالی مع صلاحیته ودیانته ، وعفّنه وصیانته ، ورجوع اهل هذا العصر الیه واعتمادهم علیه لا سیّما دار السلطنة اصفهان صینت عن حوادث الزمان ، مع کثرة الفقهاء والفضلاء فیها زیادة علی سائر بلاد اهل الإیمان ، وقد اقرّ الکلّ باجتهاده

ص: 474


1- البدر الزاهر فی صلاة الجمعة و المسافر ص 30.

واذعنوا بعدالته ، ولیس فی هذا العصر مجتهد غیره مسلّم الثبوت جامع الشروط.

ثمّ اجاب عن هذه النسبة بقوله : أمّا کون الفاضل المذکور یقول بالتحریم فممنوع، والذی بلغنا عنه ما ثبت عندنا بنقل الثقات و اطّلاعنا علی فتواه بخطّه ، انه یفتی انّ الاحوط ترک الجمعة وان صلیت فیکون یصلّی الظهر ، وهو یدلّ علی انّه متردّد فی المسألة غیر جازم بها ولا حاکم بمذهبها .

ثم أضاف قائلاً: وأما کونه فقیهاً صالحأً عدلاً فنحن لا نتنازع فی ذلک ولا نقتحم هذه المعارک ...... و نحن لا ننکر دیانته وصیانته وأمانته لکن تنازع فی عدم سلامته من الخطأ لانّه لا ینجو منه غیر المعصوم من الذنوب ، المبرّأ من العیوب(1)

أقول : وقد نقلنا عبارته في کشف اللثام الدالّة علی ان مذهبه ذلک ، ولعلّ الکتاب لم یکن فی متناول ید السماهیجی وهکذا بعض من عاصرناهم رضوان الله علیه کان علی هذا الرأی أو ما یقرب منه وقد ألّف کتاباً سمّاه : ارشاد الامة ، فی عدم اجزاء صلاة الجمعة.

وکیف کان فقد استدلّ علی ذلک بامور ووجوه:

منها : کونها عبادة یتوقّف جوازها علی التوظیف ولم یثبت لقصور العمومات ، والاطلاقات الواردة فی الباب عن اثبات شرعیة اقامتها بغیر امام منصوب ففعلها بعنوان العبادة تشریع محرم.

ومنها : فقد الشرط وهو الامام او من نصبه فینتقی المشروط .

ومنها : انّ الظهر ثابتة في الذمّة بیقین فلا یبرأ المکلف الّا بفعلها .

ص: 475


1- مقدمة کشف اللثام ج 1 ص 29-30.

ومنها : انّه لو شرّعت حال الغیبة لوجبت عیناً فلا یجوز فعل الظهر وهو منتف إجماعاً ووجه اللزوم ان الدلائل الدالّة علی الجواز دالة علی الوجوب العینی فی حال الحضور فلا وجه للعدول الی التخییری حال الغیبة .

ومنها عدة من الاخبار خبر حمّاد بن عیسی عن جعفر بن محّمد عن ابیه عن علی علیه السلام قال : اذا قدم الخلیفة مصراً من الامصار جمع الناس لیس ذلک لاحډ غیره(1)

ومنها : خبر عیون اخبار الرضا و علل الشرایع عن الفضل بن شاذان عن الرضا علیه السلام قال : «انّما صارت صلاة الجمعة اذا کان مع الامام رکعتین وإذا کان بغیر امام ... - الی أن قال :- انما جعلت الخطبة یوم الجمعة لان الجمعة مشهد عام فاراد ان یکون للأمیر سبب الی موعظتهم وترغیبهم فی الطاعة وترهیبهم من المعصیة و توقیفهم علی ما اراد من مصلحة دینهم ودنیاهم (2)

وخبر محمد بن مسلم المذکور آنفاً فی کلمات شیخ الطائفة فی الخلاف والخبر المروی عن الاشعثیات: ان الجمعة والحکومة الإمام المسلمین (3)

وقد وصفه الفقیه الحاج آقا رضا الهمدانی قدّس سرّه بالارسال ورّد علیه الزعیم الأکبر السید البروجردی قدّس سرّه بقوله : رمیة کتاب الأشعثیات بالارسال خطأ فانّ اخبار الاشعثیات ویقال لها الجعفریات أیضاً ، مسندة یرویها أبو علی محمد بن محمد بن الأشعث الکوفی ، عن أبی الحسن موسی ابن اسماعیل بن موسی بن جعفر علیه السلام الساکن فی مصر ، عن أبیه

ص: 476


1- وسائل الشیعة ج 3ب 20 من أبواب صلاة الجمعة ح 1.
2- وسائل الشیعة ج 3ب 6 من أبواب صلاة الجمعة ح6 وب 25 ح 6.
3- الجواهر طبع بیروت ج 4 ص 219.

إسماعیل ، عن آبائه علیهم السلام.

وفي رسالة الفاضل ابن عصفور روی مرسلاً عنهم علیهم السلام : «انّ الجمعة لنا والجماعة لشیعتنا»(1) إلی غیر ذلک من الاخبار .

ومنها : کلام مولانا السجّاد علی بن الحسین علیه السلام فی دعاء یوم الجمعة ویوم الأضحی:

اللّهم انّ هذا المقام مقام خلفائک واصفیاءک ومواضع اُمناءک فی الدرجة الرفیعة التی اختصصتهم بها قد ابتزّوها وانت المقدر لذلک - الی ان قال : - حتی عاد صفوتک وخلفاءک مغلوبین مقهورین مبترّین یرون حکمک مبدّلًا - الی ان قال : اللهم العن أعدائهم من الأوّلین والآخرین ومن رضی بفعالهم واشیاعهم لعناً وبیلاً؟»(2)

قال شیخ الفقهاء العظام صاحب جواهر الکلام قدّس سرّه : وفیه مواضع للدلالة علی المطلوب. انتهی .

یعنی علی اشتراط الأمام أو من نصبه . قوله : وفیه مواضع للدلالة علی المطلوب.

أقول : منها أن المقام هو مقام صلاة الجمعة والعید ، واللام للاختصاص بظاهره فیدل علی اختصاص هذا المقام بخلفاء الله .

ومنها قوله : واصفیاءک أی انه مختصّ باصفیاء الله . ومنها قوله : و مواضع اُمناءک . ومنها : الدرجة الرفیعة .

ص: 477


1- الجواهر طبع بیروت ج 4 ص 319.
2- الصحیفة السجادیة رقم الدعاء 8.

ومنها : أختصصتهم بها.

ومنها : قد ابتروها ، فانّ الابتزاز هو الاستیلاء والاخذ قهراً .

ومنها : عاد صفوتک وخلفاءک مغلوبین مقهورین مبتّرین .

ومنها : یرون حلمک مبدلاً.

و منها غیر ذلک.

وفی تقریرات أبحاث فقیه الطائفة الحاج آقا حسین الطباطبائی البروجردی أعلی الله مقامه : فدعائه علیه السلام بهذا الدعاء من أدل الدلائل علی ان امامة الجمعة ایضاً کانت من المناصب المغصوبة یتبع غصب اصل الخلافة(1)

وببالی انه قد نقل لی بعض السادة أنّ السید البروجردی قال فی هذا المقام : فهل یمکن لی أن أقول : انا من اصفیاء الله وخلفائه مثلاً.

کما انه قدس سره الشریف قال بعد ذکر خیر محمد بن مسلم عن أبی جعفر علیه السلام المذکور فی ب 2 من ابواب صلاة الجمعة ح 9 المذکور ایضاً فی عبارة الخلاف : ودلالة الحدیث علی کون اقامة الجمعة من مناصب الامام واضحة کیف ؟ ولو لم تکن من مناصبه لم یکن لذکر خصوص الامام و ملازمیه سبب ، ومحط نظره علیه السلام فی هذا الحدیث هو انّه لا یشترط فی وجوب اقامتها اجتماع جمع الناس أو اکثرهم بل یکفی فی وجوبها اجتماع سبعة وذکر فی مقام البیان اشخاصة لا یخلو منهم مجلس الامام غالباً وان لم یجتمع الناس حوله لکونه فی سفر أو لجهات اُخر وبالجملة دلالة الحدیث علی المقصود ممّا

ص: 478


1- البدر الزاهر ص 25.

لا تخفی علی احد وان خفی علی مثل صاحب الوسائل(1)

وقد أتی الفاضل الهندی الأصبهانی فی کشفه بوجوہ آخر یرجع کلّها الی اعتبار الامام أو من نصّبه مثل ما قال فی ضمن کلامه : من الضروریّات عقلاً وشرعاً أنّه لا یحسن الاقتداء بمن لا دلیل علی امامته ولا دلیل علی امامة غیر المعصوم الّا اذنه ، بل هو الأمام، والامامة منصبه فلا یجوز لغیره الامامة فی شیء ولا لنا الائتمام بغیره في شیء إلا باذنه واستنابته .

وقال : وایضأً فمن أجزاء الصلاة القراءة فلا یجوز ترکها ولا یصحّ الاکتفاء فیها بقراءة الغیر إلاّ بإذن الشارع فیه.

وقد یستدلّ بالسیرة المستمرة علی نصب امام الجمعة من ناحیة رسول الله صلّی الله علیه وآله أو الأمام وهذا هو الذی قد یعبر عنه بالاجماع العملی من عهد النبی صلی الله علیه و آله علی ذلک ، کما عن الخلاف والمعتبر والتذکرة وغیرها.

قال المحقّق : فکما لا یصحّ أن ینصب الانسان نفسه قاضیاً من دون اذن الامام کذا امام الجمعة . قال : ولیس هذا قیاسا بل استدلالأً بالعمل المستمّر فی الاعصار فمخالفته خرق للاجماع(2)

الی غیر ذلک من کلماتهم و استدلالاتهم علی ذلک وحاصل الکل انّ هذا منصب الامام المعصوم والامام الاصل وبتعبیر ثالث الامام العادل فلا یجوز الغیره التصدی له الا باذنه الخاص او العام الشامل لصلاة الجمعة وهذا حاصل في زمن الحضور واعصار امکان التشرف بمحضره الشریف فتجب وغیر

ص: 479


1- البدر الزاهر ص 28.
2- المعتبر ح 2 ص 280.

حاصل فی عصر الغیبیة وزمان استتار شمس الولایة عن انظار الشیعة فلا تجب، بل لا یجوز. هذا ما وقفنا علیه من کلماتهم وبیاناتهم فی هذا الباب .

و احسن تبیین عثرنا علیه فی هذا الباب من جهة المادة والصورة والاستشهادات المتینة والاستفادة من النکات التاریخیة هو بیان فقیه الطائفة السید البروجردی اعلی الله مقامه الشریف وان لم یصرح قدس سره بانه من هؤلاء القائلین لکن سوق کلامه ذلک وقد بین المطلب منقحاً مهذباً .

ومثله فی المیل الی هذا المذهب الزعیم الشهیر الراحل السید محسن الطباطبائی الحکیم نوّر الله مرقده قال فی تعلیقاته الشریفة علی العروة الوثقی عند ذکر السید صلوة الجمعة من الصلوات الیومیة :

فی مشروعیتها فی زمان الغیبة اشکال والأظهر عدمها ، نعم ، لا بأس بالاتیان بها برجاء المطلوبیة ولابد من فعل الظهر قبلها أو بعدها. انتهی..

واما سید مشایخنا الفقیه الاکبر السید الگلپایگانی قدس الله روحه فکان یحتاط فی اتیان الظهر اذا صلی الجمعة وان لا یکتفی بها ولم یکن ذلک بعنوان الفتوی وکان رضوان الله تعالی علیه یحسن الایتان بها مع مراعاة هذا الاحتیاط الوجوبی . ولا شک أنّ ذلک فیما اذا کان الامام واجداً لما یشترط فی الایتمام به واهمها العدالة ، والورع والتقوی ، والتجنب عن قول الزور، والشهادة بالباطل، واذاعة أسرار الناس ، و ایراد الوهن علی المؤمنین ، ومدح من لا یستحق المدح، واطراء کل من کان علی مشیه وطریقه ، وذّم من لا یستحق الذّم ، و تعبیر کل من خالفه ولم یودّه ولم یوافقه فیما یهویه ویشتهیه ، أعاذنا الله من شرور أنفسنا وسیّئات أعمالنا، ومن سوء النّیات ، وعصمنا الله وایاکم ممّا یترتّب علی

ص: 480

تلک الأمور من النکبات والتبعات.

القول الثالث

من الأقوال المعروفة فی صلاة الجمعة عند غیبة اما ما الحجّة عجّل الله تعالی فرجه القول بالتخییر عقداً وحضوراً کما هو ظاهر القول بالتخییر وقد ذهب الی ذلک جمع کثیر من المتأخّرین ومنهم الشهید الثانی اعلی الله مقامه فی الروضة البهیة فی شرح اللمعة وفی روض الجنان فی شرح ارشاد الاذهان وصاحب الجواهر ، وکاد ان یستقر الفتوی فعلاً علی ذلک بحیث افتی به عَلَم العلم والتقی الشیخ المرتضی الأنصاری کما فی رسالة النخبة والمیرزا الاعظم الشیرازی والسید اسماعیل الصدر والکاظمین الیزدی و الخراسانی والمحقّق والمیرزا محمد تقی الشیرازی ، والمیرزا حسین نجل میرزا خلیل الطهرانی والشیخ محمد تقی الأصفهانی الشهیر آقا نجفی علی ما هو ظاهر مجمع الرسائل فراجع ص 245 والفقیه الاکبر السید ابو الحسن الأصفهانی ، وکذا صاحب النفس الطاهرة السید عبدالهادی الشیرازی والسید الامام الخمینی أعلی الله مقامهم أجمعین .

ویمکن تقریب ذلک والاستدلال علیه بوجوه :

منها : انّ القول بعدم المشروعیة یشکل الذهاب الیه جداً وما ذکر تقریرأً لذلک قابل للتوجیه حتی الفقرات المبارکة من دعاء اما منا زین العابدین علیه السلام التی هی عندنا اهّم واظهر ما یتمسک به لذلک.

بل قال صاحب الجواهر لا ینبغی انکار ظهورها - أی النصوص - فی مطلق المشروعیة فتصلح ردّاً للقائل بالحرمة بل لا بأس في دعوی تواترها في

ص: 481

ذلک او القطع بالحکم من جهتها لکثرتها واقترانها بامور کثیراً تشعر بذلک . الی آخر کلامه.

واذا سقط هذا القول یبقی القولان الآخران ونری ادعاء الاجماع کثیرة من عدة من الاساطین علی عدم الوجوب العینی فقد ادعی ذلک الشهید الثانی فی روض الجنان وفی الروض بعد أنّ سوق کلامه فی رسالته فی هذا الموضوع هو الوجوب التعیینی ، وعن آیات الأحکام للجواد: الإجماع علی عدم الوجوب عیناً فی زمن الغیبة.

وعن رسالة الکرکی قدس سره : اجمع علماؤنا الامامیة طبقة بعد طبقة

من عصر ائمتّنا الی عصرنا هذا علی انتفاء الوجوب العینی فی زمان الغیبة .

وفی جامع المقاصد : الوجوب الحتمی فی حال الغیبیة منتف بالاجماع .

وقال الشهید الثانی فی الروضة : وربمّا عبّروا عن حکمها حال الغیبة بالجواز تارة وبالاستحباب أخری نظر الی اجماعهم علی عدم وجوبها حینئی عینة وانما تجب علی تقدیره تخییراً بینها وبین الظهر لکنها عندهم أفضل من الظهر وهو معنی الاستحباب... الخ.

وقال ایضاً : ولولا دعواهم الاجماع علی عدم الوجوب العینی لکان القول به فی غایة القوة فلا اقل من التخییری مع رجحان الجمعة الخ.

وقال فی روض الجنان(1): والدلیل الدال علی الوجوب اعمّ من الحتمی والتخییری ، ولمّا انتفی الحتمی فی حال الغیبة بالاجماع تعیّن الحمل علی التخییری.

ثم قال : ولولا الإجماع علی عدم العیني لما کان عنه عدول .

ص: 482


1- روض الجنان : 290

وقال الشیخ جعفر الکبیر في کشف غطائه : لا تجب عیناً اجماعاً کما هو ظاهر الأصحاب.

وفوق ذلک أنه قال هناک ایضاً : لم یقل احد ما بتعیین الجمعة فی الغیبة .

وفی الجواهر نقل عن الداماد انّه قال فی رسالته فی المسألة : اطبق الاصحاب علی نقل الإجماع علی عدم الوجوب عینا.

وفیه ایضاً: وفی شرح المفاتیح وکشف الاستاذ وعن غیرهما (الاجماع متواتراً علی نفی العینیة) . بل فی الأول (أنّ الناقلین قد یزیدون عن عدد الاربعین) کما أنّ في الثاني «کونه فوق التواتر»..

وقال صاحب الجواهر بعد کلام له : وکیف کان فلا ریب فی الاجماع المزبور ، بل یمکن تحصیله من تتبع نقلته فضلاً عن الفتاوی المجرّدة عنه.. الخ.

وهنا روایات تدلّ علی عدم الوجوب العینی مثل ما رواه الصدوق فی الأمالی باسناده الی الصادق علیه السلام والشیخ فی مصباحه عن هشام عنه علیه السلام علی ما قیل انّه قال : «احت للرجل أن لا یخرج من الدنیا الّ ویتمتّع ولو مرّة واحدة ، وان یصلی الجمعة ولو مرة»(1) فکیف تکون صلاة الجمعة واجبة عیناً ومع ذلک یقول الامام احب أنّ یصلی الرجل قبل ان یخرج من الدنیا صلاة الجمعة ولو مرة واحدة ؟ ولو کان کذلک لکان یقول : أنّی أحب ان لا یخرج من الدنیا الا وقد أتی بکل صلوة جمعة ادرکها ولم یترک واحدة منها .

ویؤیّد ذلک اقترانها بالمتعة ومثل موثق ابن بکیر عن زرارة عن

ص: 483


1- وسائل الشیعة کتاب النکاح ب 2 من أبواب المتعة ح 7.

عبد الملک عن أبی جعفر علیه السلام قال : قال : مثلک یهلک ولم یصلّ فریضة فرضها الله قال : قلت : کیف أصنع ؟ قال : صلّوا جماعة یعنی صلاة الجمعة(1)

قوله : یهلک أی یموت فکان علیه السلام علی حسب هذه الروایة یتأسف علی ان یموت عبد الملک ولم یأت بصلاة الجمعة مرة واحدة ولو کانت تجب وجوباً تعبییناً لکان الأنسب أن یتأسّف علی ن فاتت منه مرة واحدة . ولا شک فی ظهور الروایة فی أنّ عبد الملک لا یزال کان تارکا وکان توبیخ الامام علیه السلام له علی ذلک فقال : کیف اصنع ؟

وهذه الجملة یحتمل أن یراد منها أنّه کان لا یعرف کیفیة صلاة الجمعة فعلمه الامام علیه السلام بقوله : صلّوا جماعة.

ویحتمل أن یراد منه أنّه یقول : ما أصنع والحال أنه لا یقوم شخص الامام علیه السلام فاجابه بقوله : صلّوا جماعهً ویکون المقصود أنه یمکن لکم ان تقیموها بجماعة.

ویحتمل أن یکون المراد الاتیان بها فی جماعة العامّة وکیف کان فهذا ظاهر فی عدم العینیة ولکن لماعبر بالفریضة وحثّ علیها فیستفاد منه الوجوب فی الجملة فیحمل علی التخییری.

و مثل صحیح زرارة قال : حثّنا ابو عبدالله علیه السلام علی صلاة الجمعة حتّی ظننت أنّه یرید أنّ تأتیه فقلت : نغدوا علیک ؟ فقال : لا انمّا عنیت ما عندکم(2)

فانها ظاهرة جدأً فی استمرار زرارة علی ترکها وکیف کانت واجبة

ص: 484


1- وسائل الشیعة ب 5 من أبواب صلاة الجمعة ح 2.
2- وسائل الشیعة ب 5 من أبواب صلاة الجمعة ح 1.

تعیینیة وهو مع کونه من اجلّاء الاصحاب ومن ارکان الفقه والحدیث وکان قادراً ومتمکناً من اقامتها مع نفر من أصحابه علی نحو یامن من ضرر مخالفتها للتقیة کان مستمراً علی ترکها - فانّ زمن عدم بسط ید الامام زمان غیبته ولیس المراد من الغیبة غیبة جسمه الشریف ، بل المراد عدم کونه مبسوط الید - ثم انّ التعبیر بالحثّ ایضاً یفید عدم وجوبها کذلک والاّ فکان الأنسب أن یعبر بقوله : أمرنا او أوجب علینا وذلک لان الحث هو الترغیب المحض والحث و الترغیب ونحوهما لا یطلق الاّ فی المرغّبات والسنن التی یجوز للمکلف ترکها فلا یقال حثنا علی الفرائض الیومیة او علی اداء الأمانة ، کذا قیل.

ولمکان هذه النکات وغیرها مما لم نتعرض له قال الفقیه الهمدانی فی مصباحه : هذه الروایة کادت تکون صریحة فی الاستحباب الذی مرجعه الی کونها افضل فردی الواجب التخییری فلو سلّم ظهور شیء ممّا تمسک به الخصم لمعاه فی الوجوب یجب حمله امّا علی الاستحباب او الوجوب التخییری بشهادة هذه الصحیحة فضلاً عن غیرها انتهی کلامه رفع مقامه.

ومثل حسن ابن مسلم أو صحیحه عن أبی جعفر علیه السلام : «انّ الله اکرم بالجمعة المؤمنین فسنّها رسول الله صلّی الله علیه و آله بشارة لهم وتوبیخاً للمنافقین ولا ینبغی ترکها ، فمن ترکها متعمداً فلا صلاة له»(1)

وسوقها هو عدم الوجوب تعییناً خصوصاً بلحاظ قوله : لا ینبغی ترکھا کما ان سیاق قوله : فمن ترکها الخ سیاق لا صلاة لجار المسجد الاّ فی المسجد .

ومن العجب انّ السید السند صاحب المدارک اعلی الله مقامه قد عدّ هذه الروایة ای صحیح زرارة من أدلّة الوجوب التعیینی و استدلّ بها لذلک.

ص: 485


1- وسائل الشیعة ب 70 من أبواب القراءة فی الصلاة ح 133 الاختلاف .

ولذا قد اعترض علیه العلّامة الوحید البهبهانی قدّس سرّه فی محکیّ تعلیقاته علی المدارک بانّ الاستدلال بها علی مدّعاه فی غایة الغرابة لانّ الحثّ لا یدلّ علی ازید من الترغیب ، بل خفاء فی ظهوره فی الاستحباب اضف الی ذلک انّ زرارة مع عدالته وجلالته وفقاهته کیف یروی عن الباقر علیه السلام فی مرات متعدّدة ما یدل علی وجوب الجمعة تعییناً ویکون شاملاً له ویضبطه فی اصله المشتهر بین الشیعة ویرویه الأجلّة عنه ویدو ّنونه فی أصولهم ومع ذلک یترکها حتی یحتاج الی حثّ الصادق علیه السلام علیها ، وکیف یکتفی علیه السلام بالحث ولم ینفعه الایجاب والتشدید والتأکید المتعدد عن الباقر علیه السلام وفظاعة عدم الاتیان بها و شناعته وکان المناسب أن یستفسر علیه السلام أوّلاً عن سبب ترکه فان اعتذر بوجه صحیح ترکه علی حاله والّا بیّن خطأه فان لم یرتدع عن ترکها انکر علیه اشدّ الانکار وهدّده بازید ممّا صدر عن الباقر علیه السلام وهو قد أنکر علی حمّاد اتیانه بالصلاة بحدودها تامّة مع انّها من المستحبات بقوله ما اقبح بالرجل منکم ...

بل کانوا ینکرون علیهم السلام ترک مثل غسل الجمعة والنوافل الیومیة ونحو ذلک فکیف بمثل هذه الفریضة من مثل هذا الجلیل ولا سیّما بعد ایجابات سابقة کثیرة أکیدة شدیدة رواها هو بنفسه وکذا نظراؤه کابن مسلم وأبی بصیر وغیرهما من الاجلة ودوّنوها فی اصولهم المشهورة علی انّهم کانوا دائماً یقرأون القرآن وسورة الجمعة ویفهمون المعنی احسن منّا وکذا الاخبار الصادرة عن المعصومین علیهم السلام ولا سیمّا ما رووه بانفسهم وکان بامکانهم الرجوع الی المعصوم علیه السلام فی معرفة القیود والشروط.

الی ان قال : ومّما یدلّ بظاهره علی عدم الوجوب عیناً ما رواه الشیخ في

ص: 486

مصباحه والصدوق في أمالیه بسند صحیح قال : انّی احبّ . و نحن قد نقلنا هذه الروایة آنفاً -

وقال بعد نقل الروایة : ویظهر منه قدّس سرّه فی المصباح أنّ مستند

التخییر عندهم هو هذا الحدیث. الی آخر کلامه زید فی علوّ مقامه.

وبالجملة فهذه الأخبار والروایات والوجوه والاعتبارات دالّة علی الوجوب التخییری لا التعیینی.

ویمکن أن یستدل لذلک بوجه آخر بل جعله فی الجواهر هو العمدة في ثبوت التخییر وهو أن النصوص متواترة فی مشروعیّتها زمن قصور السلطنته من غیر تعرض لاعتبار الشرط المزبور أی المنصوب الخاص ، بل ظاهرها أو صریحها خلافه منضمین الی الاجماع وغیره ممّا یدلّ علی نفی الوجوب عیناً .

لا یقال انّ اصل المشروعیة لا یلازم الوجوب التخییری وذلک لانّه یلائم کونها مستحبّة لا واجبة اصلاً.

لانّا تقال : أنّ القول بکون الجمعة مستحبة ذاتأً ممّا لا قائل به ومن قال باستحبابها یرید استحباب انتخاب هذا الفرد من بین الفردین واختیار الجمعة علی الظهر .

قال الشهید الثانی قدّس الله روحه : اعلم انّه لیس المراد باستحبابها علی تقدیر مشروعیتها کونها مندوبة لاتها تجزی عن الظهر الواجبة للاجماع علی انها متی شرعت اجزأت عن الظهر ، والمندوب لا یجزی عن الواجب ، بل المراد انها افضل الفردین الواجبین تخییر مستحبة عینأ ولا منافاة بینها فانّ أفراد الواجب المخیرّ متی کانت متفاوته فی الفضیلة کان حکمها کذلک(1)

ص: 487


1- روض الجنان فی شرح ارشاد الاذهان ص 292.

ویمکن أن یستدلّ لذلک ای عدم الوجوب التعیینی بانّ صلاة الجمعة کانت یؤتی بها فی عصر النبیّ الأعظم صلّی الله علیه و آله وفی عصر الخلفاء وکانت بمکان من الأهمیة بحیث وردت فی القرآن الکریم سورة باسم الجمعة وقد أمر الله تعالی فی هذه السورة بالسعی الی صلاة الجمعة فلو کانت واجبة بعینها علی کل مسلم لصارت من الصدر الاوّل و زمان النبی الخاتم صلّی الله علیه وآله وسلم من ضروریات الدین کغیرها من الفرائض الیومیة وکصیام شهر رمضان وحجّ بیت الله الحرام والحال أنّها لیست کذلک لوجود خلاف معتدّ به فی وجوبها بل قال بعض الفقهاء أنّ ذلک یکفی فی الجزم بعدم الوجوب .

ومن وجوه الاستدلال علی ذلک أنّه طریق الجمع بین الروایات المختلفة حیث انّ قسماً منها یدلّ علی عدم المشروعیة بدون الامام او منصوبه وانّه حینئذ یوتی باربع رکعات ای صلاة الظهر وذلک کخبر سماعة قال : سألت أبا عبدالله علیه السلام عن الصلاة یوم الجمعة فقال : امّا مع الامام فرکعتان وامّا لمن صلّی وحده فهی اربع رکعات وان صلّوا جماعة(1)

فانّ مفادها انّه اذا صلّوا فی ظهر الجمعة مع الامام فصلاتهم هی صلاة الجمعة المصطلحة وهی الرکعتان المخصوصتان و امّا اذا لم یکن کذلک فلم یکن الامام فان صلاتهم صلاة الظهر سواء صلوا منفردین او فی جماعة.

وقسماً منها یدلّ علی مشروعیة فعل الجمعة ولو بدون الامام وهی غیر واحد من الاخبار ، اذاً فیجمع بینهما بالتخییر بین الظهر و الجمعة.

نعم لا یجری هذا الاستدلال علی طبق نقل الشیخ الصدوق قدس سرّه روایة سماعة حیث أنّها فی تقله وضبطه لم تکن مشتملة علی الجملة المذکورة

ص: 488


1- وسائل الشیعة ب 6 من أبواب صلاة الجمعة ح 8.

في ذیلها اعنی قوله علیه السلام : وان صلّوا جماعة فانّه علی طبق هذا النقل یکون المراد من الأمام هو من یؤتم به وذلک بقرینة قوله : وامّا لمن صلّی وحده .

وان امکن أنّ یقال ان المراد من الأمام بحکم الانسباق والتبادر هو امام الاصل .

وقوله فمن صلّی وحده یراد به أنّه صلّی بدونه وعلی هذا فلا فرق بین الثقلین ویکون مفادها علی نقل الصدوق هو المفاد علی نقل الشیخ قدّس سرهما.

وبعبارة أخری أن لسان الروایات وظاهرها مختلفة فظاهر بعضها او صریحه عدم اشتراط الصحة بان یقیمها الامام المنصوب من جانب الله او نائبه وذلک کخبر فضل بن عبدالملک قال : سمعت ابا عبدالله علیه السلام یقول : «اذا کان قوم فی قریة صلوا الجمعة اربع رکعات فان کان لهم من یخطب جمعوا اذا کانوا خمسة نفر وانما جعلت رکعتین لمکان الخطبتین»(1)

وصحیحة زرارة قال : قلت لأبی جعفر علیه السلام : علی من تجب الجمعة ؟ قال علیه السلام : «علی سبعة نفر من المسلمین ولا جمعة لأقلّ من خمسة من المسلمین احدهم الامام فاذا اجتمع سبعة ولم یخافوا امهم بعضهم وخطبهم(2)

ومثل صحیح محمد بن مسلم عن احدهما قال : سألته عن أناس فی قریة هل یصلون الجمعة جماعة قال : نعم ، ویصلون اربعا اذا لم یکن من

ص: 489


1- وسائل الشیعة ب 3 من أبواب صلاة الجمعة ح 2.
2- وسائل الشیعة ب 2 من أبواب صلاة الجمعة ح4.

یخطب »(1)

وصحیحة منصور بن حازم عن الصادق علیه السلام قال: «یجمع القوم یوم الجمعة اذا کانوا خمسة فما زادوا فان کانوا أقل من خمسة فلا جمعة لهم والجمعة واجبة علی کل احډ لا یعذر الناس فیها الا خمسة : المرأة والسلوک والمسافر والمریض والصبیّ».(2)

وصحیحة عمر بن یزید عنه علیه السلام : «اذا کانوا سبعة یوم الجمعة فلیصلّوا فی جماعة»(3)

إلی غیر ذلک من الروایات ، وظهورها فیما ذکرنا لا یقبل الانکار لاسیما روایة ابن حازم بلحاظ ذیلها واشتمالها علی الاستثناء.

وفی قبال هذه الروایات روایات دالة علی أن صلاة الجمعة واقامتها من مختصات الامام علیه السلام فلا تصح الا منه او من نصبه الامام وکان نائبا عنه بالخصوص وقد تعرضنا لذکر شطر منها عند ذکر أدلّة القائلین بالحرمة کخبر دعائم الاسلام والمرویّ عن الاشعثبات وما روی عن رسالة الفاضل ابن عصفور وعدد من النبویّات و المرسلات وفقرات متعددة من دعاء مولانا السجاد علیّ بن الحسین صلوات الله علیهما فی یوم الجمعة وثانی العیدین وکذا ما ورد فی بعض خطب صلاة العید : «هذا منصب اولیائک» کما نقله فی کشف الغطاء : وخبر فضل بن شاذان ، و خبر محمد بن مسلم ، وخبر حمّاد بن عیسی ، و خبر سماعة ... المتقّدم نقلها إلی غیر ذلک من الاخبار العدیدة

ص: 490


1- وسائل الشیعة ب 2 من أبواب صلاة الجمعة ح 1.
2- وسائل الشیعة ب 2 من أبواب صلاة الجمعة ح 7 وب اح16.
3- وسائل الشیعة ب 2 من أبواب صلاة الجمعة ح10.

والروایات الشریفة.

اذا فوجه الجمع والتوفیق بینهما بانّه عند حضور الامام وبسط یده وقدرته یشترط اقامته بنفسه أو لابد من اقامة المنصوب من قبله والمأذون من ناحیته لخصوص صلاة الجمعة او لها ولغیرها وامّا عند عدم ذلک ای عدم حضوره و عدم بسط یده وعند غیبته فلا یشترط ذلک لکن لا تجب تعییناً المشروعیة الظهر علی ما هو صریح قسم من الروایات المتعرضة لاربع رکعات مع عدم بسط یدهم علیهم السلام.

قال استاد اساتیدنا الاعلام المؤسّس الحائری اعلی الله مقامه فی هذا المقام : والجمع بین الاخبار بحیث لا یخفی علی المنصف انّ وجوب صلاة الجمعة علی حسب الجعل الاوّلیّ مشروط بان یقیمها النبی صلی الله علیه و آله والخلفاء من بعده فاذا ادعوا الیها یجب السعی الیها إلّا علی من استثنی فی الأخبار وفی زمن عدم حضورهم أو کونهم غیر مبسوطی الید یجب علی الناس فی یوم الجمعة صلاة أربع رکعات وفی تلک الحالة اذا اجتمعوا للجمعة بالعدد المعتبر یصحّ منهم الجمعة مع بقاء مشروعیة الظهر باطلاق المادّة ونتیجته التخییر حینئذ بین الظهر والجمعة انتهی کلامه(1)

اقول : وربّما یکون صحیح زرارة شاهداً للجمع فانّه قال : حثّنا ابو عبد الله علیه السلام علی صلاة الجمعة حتّی ظننت انّه یرید أن نأتیه فقلت نغدو وعلیک فقال علیه السلام: «لا انّما عنیت عندکم»؟(2)

فانّه یستفاد منها انّ زرارة کان تارکاً للجمعة وقد حثّه الامام علیه السلام

ص: 491


1- کتاب الصلاة ص 45.
2- وسائل الشیعة ب 5 من أبواب صلاة العید ح 1.

علی ذلک بحیث ظنّ زرارة ان الامام علیه السلام یرید ان یأتیه ویقیمون صلاة الجمعة بامامته فسئل الامام علیه السلام عن ذلک وأجابه علیه السلام بانّ المراد ان یقیمونها عندکم بل ربّما یستفاد من هذه الصحیحة افضلیة الجمعة بالنسبة الی الظهر وذلک لمکان حثّ الامام علیه السلام وترغیبه له علی اتبان صلاة الجمعة بعد أنّ من المعلوم أنّ اتیان هذا الرجل الجلیل صلاة الظهر لم یکن عن عصیان .

ثم انّه یمکن أن یورد علی الاجماع الذی ذکره غیر واحد من الفقهاء علی عدم الوجوب التعیینی بانّه اجماع مدری لا تعبدیّ وذلک بالنظر إلی الروایات الواردة فی المقام.

وفیه انّه قد ادّعی الاجماع من یصرّح بان مقتضی الادلّة هو الوجوب التعیینی الّا ان الاجماع مانع من الذهاب الی ذلک وقد تقدّم کلام الشهید الثانی فی الروض و الروضة الصریح فی ذلک فالاجماع لا محالة یکون تعبدیّاً.

هذا مضافاً إلی انّ ادّعاء الاجماع المحصّل من کثرة الأقوال والاجماعات المنقولة لیس ببعید کما أنّ صاحب الجواهر اعلی الله مقامه الشریف قد ادّعی ذلک وقد اسلفنا تقل کلامه.

وقال بعض الاساطین وهو شیخ فقهاء النجف والحلّة الشیخ جعفر الکبیر قدّس سرّه الشریف : ولا تجب عیناً مع الغیبة او الحضور من دون انقیاد الامور وعدم التمکن من النصب کما یظهر من ملاحظة السیرة القطعیة فانّ امامتها لم تزل فی زمن النبیّ صلّی الله علیه و آله وخلیفته وامینه علی رعیته من المناصب الشرعیّة الّتی لا یجوز فیها القیام الّا بعد الاذن من النبیّ او الامام علیه السلام وکذلک استقرّت کلمة العلماء من القدماء والمتأخرین سوی من شذّ إلی یومنا هذا ومن ذلک یتضّح ثبوت الاجماع المحصّل نقل أو لم ینقل علی انه منقول

ص: 492

علی لسان فقهائنا الأوائل والأواخر بوجه یکون فوق المتواتر انتهی کلامه رفع مقامه(1).

ویبقی بعد ذلک انّه کیف یجاب عن الآیات الکریمة والروایات الشریفة التی استدلّ بها علی الوجوب التعیینی.

ویمکن أن یقال : امّا الآیة الأولی فلا اطلاق فیها من حیث المنادی کما الاطلاق فیها من حیث العدد و من سایر الجهات ، بل یمکن المناقشة فی المراد من الصلوة من یوم الجمعة فانّه لا صراحة فیها بکون المراد هو خصوص صلاة الجمعة فانّ صلاة یوم الجمعة اعمّ من الظهر أو الجمعة کما یدلّ علی ذلک وزود هذا الاطلاق فی قسم من الروایات کروایة سماعة عن أبی عبد الله علیه السلام قال : صلاة الجمعة مع الامام رکعتان فمن صلی وحده فهی اربع رکعات(2)

وعنه قال : سألت أبا عبد الله علیه السلام عن الصلاة یوم الجمعة فقال : امّا مع الامام فرکعتان وامّا لمن صلی وحده فهی اربع رکعات وان صلّوا جماعة»(3) وفی خبر الفضل بن عبد الملک قال : سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول : «اذا کان قوم فی قریة صلوا الجمعة اربع رکعات فان کانّ لهم من یخطب جمعوا ..»(4) وغیر ذلک من الروایات.

قال کاشف الغطاء قدس سره : وما تضمنّه الکتاب من الامر بالحضور عند النداء مع قطع النظر عن البحث فی خطاب المشافهة لا دلالة فیه بوجه من الوجوه علی رّد القائل بالتحریم فانّه لابّد ان یراد بالمنادی منادی الشرع و نحن

ص: 493


1- کشف الغطاء ص 201.
2- وسائل الشیعة ب 6 من أبواب صلاة الجمعة ح 2.
3- وسائل الشیعة ب 6 من أبواب صلاة الجمعة ح 8.
4- وسائل الشیعة ب 2 من ابواب صلاة الجمعة ح 6.

لا یرتاب بانّه اذا انادی منادی الشرع وجب الحضور فلا یفید شیئاً فی مقابلة المحرّم انتهی .

والذی یدل علی انّه لا اطلاق للآیة الکریمة یؤخذ به فی نفی کلّ ما شکّ فی شرطیّته أنها لم تنزل لتشریع صلاة الجمعة حیث أن الآیة نزلت بالمدینة والحال أن رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم قد اقامها قبل ذلک ای فی طریق المدینة عند مهاجرته الیها وانما عمدة النظر فی الآیة الی ردع جماعة کانوا یترکون رسول الله وهو قائم علی المنبر یلقی خطبته الشریفة ویسرعون الی حملة مال التجارة من الشام الی المدینة بمجرّد ان سمعوا صوت ضرب الطبل للاعلام بقدومهم الی المدینة لاشتراء الامتعة منهم. فالتغییر والملامة لمکان ترک صلاة الجمعة المعهودة التی کانت تقام برسول الله صلی الله علیه و آله ولا تردید ولا ریب فی استحقاق تارک الحضور فی جمعة اقامها رسول الله صلّی الله علیه و آله.

وبالجملة ، فهل یمکن أنّ یقال : انّه یجب الحضور عند النداء من أیّ ناحیة کان سواء کان من ناحیة رسول الله او الخلفاء حتّی خلفاء بنی اُمیة وبنی عبّاس وغیرهم ؟!۔

وهناک اجمال من ناحیة نفس النداء وهو انّه هل المراد منه الأذان أو أنّه نداء خاص لدعوة الناس الی صلاة الجمعة کان ینادی المنادی : ایها الناس تعالوا الی صلاة الجمعة او ایّها المؤمنون سارعوا الیها ، علی حذو قوله تعالی (واذن فی الناس فی الحجّ یأتوک رجالً وعلی کل ضامر یأتین من کلّ فجّ عمیق)(1)

ص: 494


1- سورة الحج : 27.

وعلی أیّ حال کان ذلک بامر الامام او مطلقا فمع هذه الابهامات والاجمالات من نواحی متعدّدة یِشکل استفادة الحکم منها.

وامّا آیة صلاة الوسطی ففیه اولا عدم دلالتها علی المقصود وحدة وبالاستقلال وانّما تدل علی ذلک لوکانت دالة ، بمعونة الأخبار.

وثانیاً أنّ الروایات الدالة علی کون المراد منها هو صلاة الجمعة معارضة بالخبر الروی عن مولانا الباقر و الخبر المرؤئّ عن مولانا الصادق علیهما السلام حیث انهما قد فترة صلاة الوسطی بصلاة الظهر وقد امضینا ذلک عند التعرض للآیة.

وثالثاً : مع غمض العین عن هذین فانّها تدلّ علی لزوم المحافظة علی صلاة الجمعة بشرائطها لا مطلقاً فهی تدلّ علی الوجوب فی الجملة لا مطلقاً وعلی کل احډ وفی ایّ عصر وزمان کما ذکرنا ذلک بالنسبة الی الآیة الأولی أیضا والحاصل أنّها تدعو الی صلاة الجمعة المشروعة.

الجواب عن الاخبار

وامّا الاخبار الدالّة علی الوجوب التعیینی باعتقادهم وطبق استظهارهم فهی وان ادّعی بعض المحدّثین تواترها علی الوجوب العیینی وانّها تبلغ مأتی روایة ، بل قد تصدّی التقّی المجلسی والد المجلسی قدّس الله روحهما لجمعها فی رسالة مستقلّة استجود صاحب الجواهر ترتیبها الا ان کثیراً منها لا دلالة لها علی ذلک وانّما الکثیر منها متضمن للفظ الجمعة او لفضیلة منها وانّما المهمّ والعمدة فی ذلک هو ما نقلناها فی موضعه کما انّ الاهم منها الذی أوحش البعض هو روایة خطبة النبی والفقرات المخصوصة منها الدالّة علی أن شرط

ص: 495

قبول الاعمال من الصلاة والزکاة والحج والصوم والبرّ هو صلاة الجمعة والحال انّها مضافاً الی ما تقدّم من اختلاف النسخ واشتمال بعضها علی لفظ الامام المتبادر منه الامام المعصوم علیه السلام الذی لا خلاف فیه انّ الظاهر کون العبارة من قبیل لا صلاة لجار المسجد الاّ فی المسجد ولا صلاة لمن لم تنهه صلاته إلی غیر ذلک من الموارد والتعبیرات المشابهة ومعناها بعد عدم امکان ارادة الحقیقة ای نفی الماهیة هو نفی الکمال.

اضف الی ذلک انّه قد ورد الطعن والذم والملامة فی خصوص تارک بعض المستحبّات کصلاة الجماعة وغیرها بما هو أعظم ممّا ورد فی تارک صلاة الجمعة من أحراق البیوت علی صاحبها لانهم لم یحضروا الجماعة وخروجهم عن ربقة المسلمین بقوله صلوات الله علیه : من فارق جماعة المسلمین قید شبر خلع ربقة الاسلام عن عنقه . وقوله صلوات الله علیه ملعون من اخر صلاة المغرب حتی تشتد النجوم ، بل ببالی أنّه قد کرّر اللعن فی العبارة بالنسبة الیه إلی غیر ذلک من الموارد.

ویمکن التوجیه فی جمیع هذه الموارد علی ما أذا تهاون فیها ولم یعن بها فانّ عدم الاعتناء بالسنة والاستهانة بها استهانة بالدین وتضییع لحرمة سید المرسلین صلوات الله وسلامه علیه وعلی آله المنتجبین الطیبین المیامین الی یوم الدین.

فتحصّل من جمیع هذه الابحاث انّ الاقوی فی النظر بمقتضی الأدلّة ووضع بعضها إلی جنب بعض هو القول الثالث أی التخییر بین الجمعة والظهر والاجتزاء بواحد منهما عن الآخر ولعلّ القول بکون الجمعة افضل الفردین الواجبین لم یکن ببعید لما قد یبد وفی الذهن من ترغیب الامام علیه السلام فی

ص: 496

عصر عدم بسط یده المتّحد مع زمان الغیبة علی اقامة صلاة الجمعة.

وان کان قد یبعّده عدم کون اقامته معهوداً منه علیه السلام فی بیته ومع ابناء اسرته وخلصّ أعوانه واصحاب سرّه خصوصاً بلحاظ ما ورد فی احوال بعضهم من أحضاره النسوان والاولاد کی یدعو هو علیه السلام ویأتوا علی دعائه فقد روی القطب الراوندی و ابن فهد الحلی رضوان الله علیهما عن أبی عبدالله علیه السلام قال : کان أبی اذا حزنه أمر جمع النساء والصبیان ثم دعا وامنّوا(1) فکان من الممکن جداً أنّ یأمروا بحضور اولادهم وغلمانهم ومن کان یلوذبهم ویقیمون صلاة الجمعة خفاء بحیث لا یصیبهم ضرر من ناحیة الجائرین خصوصاً وانّهم لم یکونوا بحسب الظاهر مهتمّین بالحضور فی جمعتهم ولو کانوا یحضرونها فکان احیانیاً لا دائمیاً والّا لکان ینقل ذلک الینا وکان ینقل ذلک فی الکتب المعدّة للتاریخ والسیرة وغیر ذلک.

وکیف کان فالقول بالتخییر ممّا تطمئن الیه النفس بعد التأمّل فی الادلّة علی اختلاف السنتها.

وحقّ القول هو ما ذکره استاد الفقهاء الاجلّة و شیخ مشایخ النجف و الحلّة الشیخ جعفر النجفی ابن الشیخ خضر الحلی الجناحی - الشهیر ب کاشف الغطاء - قدّس الله روحه عند نهایة البحث عن حکم صلاة الجمعة فی عصر غیبة الحجة عجل الله تعالی فرجه قال :

فالمذهب الفحل والقول الفصل هو اختیار التخییر اذ بذلک یمکن علاج اکثر الادلّة مع الاجماع المنقول علی ذلک من عدّة من اصحابنا(2) انتهی کلامه

ص: 497


1- الدعوات ص 29 وعدة الداعی ص 146
2- کشف الغطاء ص 252.

رفع الله فی جنّات الخلد مقامه.

ثم انّ الظاهر انه لا فرق فی ذلک بین الفقیه الجامع الشرائط الفتوی وبین غیره وان خالف فی ذلک ثانی المحقّقین الشیخ علی عبد العال الکرکی رضوان الله علیه حیث قال : لا یشرع فعل الجمعة بدون حضور الفقیه الجامع للشرائط .

ولکن النصوص خالیة عن ذکر ذلک ولو کان لبان.

نعم لا شک فی أنّ اقامته افضل و اولی ویترتّب علیه الثواب الأجزل والاجر الاوفی وکذا من کان منصوباً عن قبیل الفقیه .

هذا تمام الکلام فیما کنّا بصدده وهو تشریح و تبیین زاویة من زوایا ابحاث صلاة الجمعة وان کانت هی اعظم المباحث فیها بل واصعبها وهذا یوجب ان لا یتهجّم احد علی احد ولا یحمل فقیه صاحب رأی علی فقیه آخر فی رأیه المخالف له وینبغی ان یحترز ویتجنّب عمّا لا یناسب ذکره ولیس من قبیل الاستدلال فقد یری فی کلمات بعض القائلین بالوجوب التعیینی من الاخباریین : اذا کان یوم القیامة وسئلت عن انّه لماذا صلیت صلاة الجمعة ؟ أقول : لأنّ الله تعالی أمر بذلک و النبی والأئمة والامام الصادق علیه السلام قد دعوا الی ذلک فاطعت أمرهم واتیت بصلاة الجمعة وعندئذ بحضر واحد متن ترک صلاة الجمعة ویقال له لماذا ترکت فیجیب : لأن سلار قد أمر بذلک فاینّا اولی بقبول عذرة من أطاع أمر الله وأمر الصادق علیه السلام او من تبع سلّار او ابن ادریس مثلاً !!

فهل تری من نفسک أن هذا من مقولة الاستدلال المبتنی علی العقل الصریح والنقل الصحیح او انه مغالطة لاغراء العوام علی العلماء الاعلام .

کما أنّه قد یری فی بعض الکلمات من القائلین بعدم الوجوب رمی

ص: 498

القائلین بالوجوب بقلة التحقیق و البضاعة العلمیة و أمثال ذلک فهل هذا الّا عدول عن جادة الاعتدال فی تبیین مباحث الحرام والحلال وقرع اهل الفضل والکمال ؟! عصمنا الله وایّاکم من الزلات فی الأفعال والأقوال.

وکیف یجوز تلک الحملات والتهجمات من بعض علی بعض فی مسألة مشکلة تجری فیها احتمالات عدیدة وکانت مرکز تضارب الأدلّة والاقوال وربّما لا یخرج الفقیه منها الا بلیت و لعل و تحرّی الاحتیاط فهذا المحقق الأردبیلی و هو فحل الفحول فی الفقه والأصول یقول فی بحث صلاة الجمعة بعد تحقیقات له حولها:

وبالجملة الخلاص من الشکوک والشبهة للمؤمنین مّما لا یمکن الّا بظهور ولیّ الأمر والناطق بالحقّ الیقین وامّا من دونه فالامر صعب کثیراً الله یفرج عنا الهموم ودفع الشکوک والغموم بحق مدینة العلوم وبابها المعصوم بظهور وارث الحکم والعلوم.

ولعلّ الحکمة فی ذلک عدم الغفله والاشتغال بجمیع انواع العبادات واکتساب الکمالات لعلّه تقع حسنة من الحسنات عند الله من المقبولات فلم یعذّبه بعذاب اوجبته السیئات ولکن مثل الغریق الذی یتشبث بالحشیشات رجاءً لخلاص النفس من الفرقات المهلکات الموقعة فی اسفل الدرکات ، ولابد من عدم الاعتداد بشیء مّما یتّفق له من العبادات وجعل الوسیلة الی الدرجات العالیات محض الالطاف والانعامات وشفاعة ذوی الشفاعات والانقطاع الیه بالکلیة فی السر والعلانیات بتصویر نفسه خالیة من الخیرات الّا بعنایة من واهب العطیات ، او یحصل لها من الکسر والتشویش والاضطراب وغلق القلب والانکسارات ، مضافة علی باقی المدن والبلیّات المعدّات فی

ص: 499

الدنیا للمؤمنین والمؤمنات ، واستحقاق المراتب العالیات والسعادات الاخرویّات.

ثم قال : واظنّها أعظم بالنسبة الیّ من القتل فانیّ ما افهم مسألة خالیة عن شیء من الشبهات الّا قلیلة من الکثیرات وکأنّه یرشدک الی الحکمة المذکورة انّه شرط الشارع لقبول واحدة من الطاعات من الشرائط الکثیرات خصوصاٌ الاخلاص الدقیق فی النیة وما شرط اصلا لصحّة السیئة فتأمّل فانّها لا تخلو عن دقّة وفی افهامهما ایّانا وعدم الغفلة عن تلک عین الحکمة وهکذا، فتغفل مع ذلک النفس المذنبة العاصیة الکسلة الخاطئة فانها مفهمّة مسؤلة ولا یجوز بعد ذلک الغفلة عن الخدمة ولابد من ترک السیئة والسنة والکسلة وسائر المهلکات الخسیسة العظیمة الکثیرة والقلیلة والحقیرة والله المعین والموفقّ للعبادة وترک السیئة (1) انتهی کلامه رفع مقامه.

ثم انّه قد اتّضح بما ذکرنا فی تحقیق القول بالوجوب التخییری الجواب عن استدلال القائلین بالحرمة وذلک لانّ مشروعیّة صلاة الجمعة مستفادة من قسم من الروایات بل وربّما یستفاد افضلیّتها بالنسبة الی الظهر وذلک مثل روایة زرارة الدالّة علی انّ الامام علیه السلام حثه علی الاتیان بها ولم یکن ذلک من باب النصب کما هو واضح لا غبار علیه مضافاً الی عدم معهودیّة نصبهم علیهم السلام فی الأزمنة التی کان الأمر بید غیرهم.

وأمّا کون ذلک من مناصبهم علیهم السلام ففیه انّ کونه من مناصبهم لا ینافی الاذن منهم ومن ناحیتهم لغیرهم او قیام الغیر به عند عدم حضورهم او عدم تصدّیهم للامور .

ص: 500


1- مجمع الفائدة والبرهان ج 2 363 - 364.

کما أنّ فقرات دعاء الصحیفة المبارکة فقد یجاب عنها بامور ذکرها المحدث المحقّق صاحب الحدائق رضوان الله علیه :

احدها احتمال أن یکون المشار الیه انما هو الخلافة الکبری .

ثانیها أنّ اللام کما یحتمل الملک والاختصاص یحتمل الاستحقاق ولا دلالة لاستحقاق شخص لامر علی نفی استحقاق غیره لذلک الامر.

ثالثها حمل الخلفاء علی ما هو أعم من الامام الشامل لعلماء الشیعة وفقهائهم لانهم ورثة علومهم ورواة أحادیثهم ...

ویؤیده ما رواه الصدوق وغیره عنه صلّی الله علیه و آله قال : «اللّهم ارحم خلفائی» قیل : یا رسول الله ومن خلفائک ؟ قال : «الذین یأتون من بعدی یروون حدیثی وسنتی» الی آخر الوجوه الستة التی افادها فی المقام حشره الله مع محمد و آله علیهم السلام.

لکن هذه الوجوه مخدوشة ؛

اما الاول فلبعد ارادة الخلافة الکبری وانّ الظاهر من الاشارة هو مقام اقامة الجمعة.

وامّا الثانی فانّه ینافی ذلک قوله علیه السلام بعد ذلک : ومواضع أمناؤک ، وکذا قوله علیه السلام اختصصتهم بها وغیر ذلک من العبارات والتعبیرات.

وامّا الثالث ففیه انه وان کان اطلاق الخلفاء علی العلماء قد ورد فی بعض الروایات الّا انّ التعبیر فی الدعاء المبارک : «اللهم انّ هذا المقام مقام خلفاءک » فهذا المقام مقام خلفاء الله تعالی ، وما ورد فی الروایة هو أنّ العلماء خلفاء الرسول صلّی الله علیه و آله وکون الخلافة عن الله فوق کلّ شیء قال الله سبحانه

ص: 501

و تعالی :(يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ)(1) وقال تعالی عند خلق آدم علیه السلام : (إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً)(2)

ویمکن أنّ یجاب عنه بانّ الخصم یعترف بأنّها حق للامام علیه السلام ومن نازعه فیه او قام بها بغیر اذنه مع حضوره فهو غاصب ولکنه زعم أنّه من قبیل استحقاق ولی المیت للصلاة علیه فی انه لو وجد مانع من أن یقوم الولی بحقّه من غیبة أو تقیة ونحوها لا یسقط بذلک وجوبها عن سایر المکلفین کذا في صلاة مصباح الفقیه للهمدانی رضوان الله علیه .

ولکنه قدّس سرّه لم یرتضه کاملاً حیث قال بعد ذلک : وان کان مقتضی الانصاف انّ المتبادر من قوله علیه السلام : «انّ هذا المقام لخلفاؤک» انّه لیس الغیرهم ذلک أصلاً لا انّهم أحقّ به من غیرهم کما فی أولیاء المیّت . انتهی کلامه رفع مقامه.

ولقد أجاد قدّس سرّه فیما أفاد فلم یبق الّا أن یقال :

أنّ الروایات المتضمّنة لحثّ الامام علیه السلام و ترغیبه بعض اصحابه علی اقامة صلاة الجمعة والاتیان بها فی عصر لم تکن ایدیهم مبسوطة تصلح الان تکون قرینة علی أنّ المراد من دعاء الصحیفة کون هذا المقام لهم اولّا وبالذات ، فلا ینافی أن یکون لغیرهم بالعرض وباذنهم واشرافهم او غیر ذلک من وجوه الحمل وعلی الجملة فلا اشکال لا من حیث توقیفیة العبادة ولا من سائر الجهات وتکفی صلاة الجمعة عن صلاة الظهر کما أن الاتیان بصلاة الظهر تغني المکلف عن صلاة الجمعة ، بل احتملنا افضلیة صلاة الجمعة بالنسبة الی

ص: 502


1- سوره ص : 29.
2- سورة البقرة : 30.

الظهر.

کما انّه قد یتحقّق ظروف وأحوال توجب رجحانها علیه بلا کلام مثل ما أذا کان فی ذلک شوکة الاسلام والمسلمین وغلبتهم علی الاجانب والطواغیت واعداء الدین.

هذا غایة ما کنّا بصدده من بیان حکم صلاة الجمعة فی عصر استتار الحجة عجّل الله تعالی فرجه وسهّل مخرجه وامّا الکلام منها من سایر الجهات والشرائط فهو یتطلب مجالاً أوسع وفرصة اخری.

والحمد لله الذی هدانا لهذا وما کنا لنهتدی لولا أن هدانا الله ، والحمد لله علی اکمال الدین واتمام النعمة بولایة مولانا امیر المؤمنین وسید الوصیّین و امام المتقین وقائد اهل الیقین صلوات الله التامّات وتحیّاته الزاکیات علیه وعلی أهل بیته المیامین ، ولا فرّق الله بیننا وبینهم فی الدنیا والآخرة طرفة عین ، والسلام علی أشیاعهم واتباعهم ومحبیهم من الأوّلین والآخرین الی قیام یوم الدین .

حرّره المعتکف ببابهم والمعتصم بحبل ولائهم فی رمضان المبارک

و شوال المکرم 1418 ه.

علي الکریمي الجهرمي

ص: 503

ص: 504

ص: 505

ص: 506

آیة الله السید عبدالحسین اللاری کما ورد فی :« الدوحة الأحمدیة فی أحوال الذریة الزکیة »

اشارة

آیة الله السید عبدالحسین اللاری کما ورد فی :« الدوحة الأحمدیة فی أحوال الذریة الزکیة »

کمال السیّد

ص: 507

ص: 508

المدخل

ان اقصی ما یمکن لمؤرخ هو أن یضبط حوادث التاریخ والسنین والشخصیات، وبعبارة أخری أنه یرصد فقط الجانب التسجیلی من حیاة الانسان وکذا الحادثة التاریخیة کفعل انسانی.

اما ما یموج فی الأعماق من اشتعالات ، وما تضطرم به النفس الإنسانیة ، فتقدم أو تحجم، فان هذا ما یخرج عن نطاق اهتمام المؤرخ بل وحتی عن قدرته فی أغلب الأحیان.

ولذا فان ما یرد فی هذه السطور هو محاولة ضبط سیرة إنسان مجاهد ترک بصماته علی مقطع من تاریخ الانسانیة فی نطاق زمنی وجغرافی محدود .

وأری لزاماً أن أشیر إلی قصة «الدوحة» کمحاولة لتأریخ شخصیة دینیة قبل البدء بالافادة منها فی رسم صورة للسید المجاهد عبدالحسین اللاری.

لم أجد ذکر للسید المجاهد فی موسوعة «معین» الایرانیة والموسومة و «فرهنگ معین)»، والذی تعرّض لذکر المحافظة المعروفة ب «لار» بما یلی:

مدینة فی فارس تحدّها من الشمال داراب و فسا ومن الشرق بندر عباس ومن الجنوب خلیج فارس ومن الغرب فیروز آباد و بوشهر». .

مناخها حارّ وفی الشواطیء حار ورطب ، محاصیلها الزراعیة التمر

ص: 509

والقطن والتبغ ، ویشتغل بعض أهلها بحیاکة السجاد والبسط.

وتمتاز المدینة باعتدال هوائها فی فصل الشتاء، والمدینة عریقة جداً ضاربة جذورها فی التاریخ ، تقع علی خط طول 54 درجة وخط عرض 27 درجة، وترتفع عن سطح البحر 909م».

أن «الدوحة الأحمدیة هی من تألیف تلمیذه الشیخ عبدالحمید مهاجری وقد أعدّها وبمعونة من نجل السید بتألیف کتاب موسوم به « گلشن حسینی»(1)وقد ضاع فی مطبعة شیراز .

وصدر بدل ذلک خلاصة له تحت عنوان «الشجرة الطیبة» وذلک سنة 1370 ه. ق.

وبعد ینبری السید علی اکبر آیت اللهی وهو نجل السید عبد الحسین و بالافادة من معلومات الشیخ عبد الحمید مهاجری إلی «تألیف الدوحة الاحمدیة فی أحوال الذریة الزکیة»، الذی عدّ بدیلاً للکتاب المفقود، وقد عمد السید آیت اللهی إلی حذف اسمه ونسبة المؤلّف إلی الشیخ عبد الحمید مهاجری.

علي اکبر آیت اللهي ما یلي :

أورد محمد حسین رکن زاده في کتابه «دانشمدان وسخن سرایان فارس عنه ما یلی :

المرحوم السید علی أکبر آیت اللهی المجتهد اللاری الجهرمی نجل المرحوم الحاج السید عبدالحسین المجتهد اللاری . من أئمة الدین والمجتهدین المتقین المعاصرین.

ص: 510


1- ریاض الأزهار .

خلف أباه فکان خیر خلف لخیر سلف ، امضی حیاته فی نشر الدین المبین ، ومساعدة الفقراء والبائسین ، باعالة الیتامی والملهوفین.

کان رجلاً مستجاب الدعوة زاهداً تقیأً معرضاً عن زخرف الدنیا ، وکان بیته مفتوحاً للجمیع.

وکان یری الأنانیة وحب الذات کفراً، وکان قلیل الکلام طویل الصمت والتأمّل.

حتی اذا دنا أجله شعر به فأخبر معارفه برحیله قبل أیام ولبّی دعوة الحق فی صفر سنة 1381 ه في مدینة جهرم، واقیمت علی روحه مجالس العزاء فی مناطق عدیدة من فارس و ایران انتهی .

وکان السید آیت اللهی من العلماء المجاهدین الذین تصدّوا بحزم إلی فرقة البهائیة الضالّة ، وإلی حزب تودة الشیوعی ، وکانت له علاقات و مراسلات مع السید المجاهد ابو القاسم الکاشانی وله مؤلفات (1)

ومرقده إلی جانب والده رحمهما الله.

أمّا تلمیذه الشیخ عبد الحمید مهاجری فقد ولد فی قریة نوایجان من توابع مدینة داراب وأمضی صباه فی مسقط راسه .

قدم مدینة لار مع وصول السید عبد الحسین اللاری المدینة و تأسیسه الحوزة العلمیة ، فتتلمذ علی یدیه ، ثم عاد إلی مسقط رأسه وانصرف إلی الوعظ والارشاد وإلی إمامة المؤمنین فی الجمعة والجماعة.

انتقل إلی جهرم مع انتقال السید عبد الحسین وسکن هناک وظلّ یدرّس في جهرم إلی أن فقد بصره فقضی عشرین سنة من حیاته ضریراً.

ص: 511


1- تراجع فی هذا المضمار مقدمة کتاب اللؤلؤ والمرجان .

ومن المؤکد أنه الف «گلشن حسینی» الدوحة الأحمدیة فی تلک الفترة بمعونة من ابنه ، توفی سنة 1364 ه ودفن فی مقبرة السید عبدالحسین اللاری ایضاً.

فالدوحة الأحمدیة إذن ثمرة قلمین کان لهما علاقة وآصرة متینة مع آیة الله السید عبد الحسین اللاری أولهما ابنه والآخر تلمیذه ولا بد للأبن أن یتتلمذ علی ید والده، کما لا بد للتملین أن یشعر بأبوة استاذه ومعلمه ، قبل أن یتعلم منه وینهل العلم علی یدیه . هذا وأجد من اللازم أن أشیر إلی تناغم اسلوب الرسالة فی اسلوبها الفارسی الذی یعایش بود مفردات عربیة والذی یرتفع بالنص إلی منزلة فریدة . منزلة خلقها الاسلام لیدمج بین لغتین عریقتین وحضارتین.

واننا لتجد ذلک یتجسد بشکل رمزی موحی، عندما یعتنق سلمان دین الله لیکون ابناً الاسلام ولیحفر خندق اسطوریة تتحطم عنده أحلام الغزاة .

ص: 512

المقدمه

تبتدیء الدوحة بمقدّمة تاریخیة سریعة تستعرض منزلة آل بیت النبی صلّی الله علیه وآله والاضطهاد الذی واجهته العترة الطاهرة عبر العصور علی أیدی الطواغیت والجبابرة ونثبت منها الافتتاحیة العربیة نصاً:

الحمد لله الذی أعلی العلماء فی معارج العلوم، والمعارف بالتقوی والعبادة، ورفع لهم الدرجات العلی بالفضل والزهادة وجعل وجودهم بین عباده اکسیر السعادة، وفقدهم فی الفراش شهادة ، والصلاة علی محمد خیر السلیل من سلالة ابراهیم الخلیل ، و خاصة الرب الجلیل ، ومظهر وصفه الجمیل ، و معدن التنزیل ، الذی نزل به جبرئیل وعلی اله الذین هم الراسخون فی العلم ، والعالمون بالمحکم والمتشابه والتأویل ، واللعنة الدائمة علی أعدائهم الذین ضلّوا عن سواء السبیل.

یقول الامام الصادق : «قال الله عز وجل : من ذکرنی فی ملامن الناس ذکرته فی ملأمن الملائکة»(1) وعنه أیضاً علیه السلام : «اذا ذکرنا ذکر الله ، واذا ذکر عدوّنا ذکر الشیطان»(2)

ص: 513


1- اصول الکافی : 257/4 ح13.
2- المصدر السابق : 268/3 ح 9، بحار الانوار 258/71 ط مؤسسة الوفاء بیروت .

وعنه علیه السلام أیضاً: «ان ذکرنا من ذکر الله وذکر عدونا من ذکر الشیطان»(1) ومن هذه الأحادیث ینطلق المهاجری فی التأسیس لضرورة ذکر أهل البیت والسلف الصالح من ذرّیتهم کطقس من طقوس العبادة والقربی من الله .

فهم الشجرة الطیبة التی ورد ذکرها فی القرآن الکریم فی قوله تعالی : (أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ)(2)

وعن الامام الباقر علیه السلام قال : «الشجرة رسول الله صلّی الله علیه وآله وأصلها ثابت فی بنی هاشم ، وفرع الشجرة علی بن أبی طالب ، وغصن الشجرة فاطمة «علیها السلام»، و ثمرتها الأئمة من ولد علی وفاطمة ، وشیعتهم ورقها ، وان المؤمن من شیعتنا لیموت فتسقط من الشجرة ورقة وأن المؤمن لیولد فتورق الشجرة ورقة» (3)

وفی مرویة اُخری ، قال الامام الصادق علیه السلام : «رسول الله صلی الله علیه وآله اصلها و أمیر المؤمنین علیه السلام والائمة من ذریتها أغضانها وعلم الائمة ثمرتها ، وشیعتهم المؤمنون ورقها) (4)

وهناک روایة أخری عن النبی صلی الله علیه وآله أن جبرئیل علیه السلام خاطبه «أنت الشجرة

وعلی غصنها ، وفاطمة ورقها والحسن والحسین ثمارها»(5)

وهم النورالالهي الذی ذکره الله فی قوله : (مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا

ص: 514


1- المصدر السابق : 254/4ح 2.
2- ابراهیم : 24.
3- البرهان : 311/2 .
4- اصول الکافی : 303/1 .
5- مجمع البیان : 312/3 ، بحار الانوار137/24 .

مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ)(1)

وفاطمة هی مصدر الخصب والنسل الطاهر الذی ورد ذکره فی قوله تعالی : (إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ) (2) ، وکما ورد علی لسان النبی صلی الله علیه وآله فی قوله : «وانها النسلة الطاهرة المیمونة ، وان الله تعالی سیجعل نسلی منها وسیجعل من نسلها ائمة ویجعلهم خلفاءه فی أرضه بعد انقضاء وحیه»(3)

ویثبت المؤلف فی المقدمة أبیات أبی فراس شاعر بنی حمدان بنصها العربی :

قام الخلیفة من بنی العباس *** بخلاف أمر إلههم فی الناس

ضاهی بهتک حریم آل محمد *** سفه فعال أمیة الارجاس

والله مافعلت أمیة فیهم *** معشار مافعلت بنو العباس

ثم یستعرض بعض جرائم العباسیین بحق ال البیت علیهم السلام ویفسر ظاهرة کثرة الاضرحة من ابناء الائمة والعلویین فی ایران.

ویرکز علی القافلة العلویة التی ولت شطرها خراسان بعد اضطرار الامام الرضا علیه السلام إلی قبول ولایة العهد من قبل المأمون العباسی.

وبعد البسملة یفتتح المهاجری نسب اللاری بقوله :

هذه شجرة زکیّة طیّبة من شجرة مبارکة زیتونة لا شرقیة ولا غربیة وهی شجرة النبوّة ، والأصل الأصیل لفرع الجلیل والعلم النبیل من نسل خیر السلیل

ص: 515


1- التوبة : 32.
2- اسباب النزول 306.
3- آمالی الصدوق : 475.

من سلالة ابراهیم الخلیل ، الذی لا یوجد له مثیل ولا یقوم له بدیل.

وحید دهره و فرید عصره، حجة الاسلام نایب الامام ایة الله ، ومجاهد فی سبیل الله ، المنزّه من کل سوء وشین السید عبدالحسین شبل السید الأجل السید عبد الله بن السید عبدالرحیم بن السید محمد بن الأقاکب (الکبیر) بن السید محمد بن السید اسدالله بن السید نعمت الله بن السید اسد الله بن خلف بن السید هاشم بن السید محمد بن کرم الله بن السید بابا حسین بن السید علی الملقب بشاه رکن الدین بن السید بهاء الدین بن السید أبی العلاء بن السید أبی القاسم بن حمزة الاصغر بن حمزة الاکبر بن الامام موسی بن جعفر بن محمد الباقر بن علی بن الحسین بن علی بن أبی طالب علیه السلام أخ الرسول صلی الله علیه وآله وزوج البتول علیهم السلام سیدة نساء العالمین بنت خاتم الانبیاء والمرسلین محمد بن عبد الله صلی الله علیه وآله.

ویبوب المؤلف رسالته وانطلاقاً من نعتها بالدوحة الأحمدیة إلی فروع وأغصان و ثمار ، وسوف نواکب هذا التبویب بحسب ما ورد فی النسخة المحققة .

ص: 516

الفرع الأول

اشارة

وفیه بیان عن اسرة السید عبد الحسین اللاری واقاربه ویشتمل علی غصنین.

الغصن الأول

یذکر المؤلف تحت هذا العنوان ان اسرة السید اللاری تنحدر من دزفول ، وان جده الاعلی السید خلف قد ولد فی غرة ذی القعدة لیلة الأحد وفی الساعة الثالثة وذلک سنة 1018 ه.

وأن والده صاحب الجاه هو السید عبدالله الدزفولی النجفی الذی آتاه الله بسطة فی العلم والجسم.

وقد اشتهر عنه انه اشتبک مع اسد فی الطریق إلی الکوفة وقتله .

زوجته وهی والدة اللاری الماجدة علویّة تدعی فاطمة بیگم وهي کریمة العالم المؤید و الفاضل المعتمد السید محمود الذزفولی .

ولها أخت هی خالة السید اللاری وقد عرفت بصلاحها وتقواها ، وقد ذکر اللاری عنها أنها ما ترکت صلاة اللیل ، ولا زیارة عاشوراء، وتلاوة المصحف وأدعیة الصحیفة ، ولم یسمع الأجانب لها صوتاً ولا رأوا لهاظلاً، فاذا تحدّثت اختصرت و اقتصرت علی خمس کلمات.

ص: 517

الغصن الثانی

وفیه بیان لأبناء السید عبدالله والد آیة الله السید عبدالحسین اللاري رزقه الله ستة أبناء وبنتین :

حجة الاسلام و نایب الامام وحید العصر وفرید الدهر آیة الله السید عبدالحسین وهو نجله الاکبر والأفضل والأکمل.

حجة الاسلام علم الاعلام المجتهد المؤمن السید عبدالحسین أقام فی النجف وکان عالما جلیل القدر عظیم الشأن کبیر المنزلة ، کثیر المزیة حسن الاخلاق جمیل الصفات سنی الآداب عالی المقام ، مروج الاحکام مقتدی الأنام، والمجاز من العلماء الاعلام.

وکان یؤم المصّلین فی الصحن الطاهر لأمیر المؤمنین .

- السید عبدالرسول وقد هاجر إلی میناب استجابة لدعوة أهلها ، ثم قدم إلی بندر عباس بعد مرض الم به وانتقل الی رحمة الله ، فدفن فی مقبرتها وذلک فی صفر سنة 1332.

السیدة زهراء بیگم زوج السید محمد الذی عرف عنه کثرة بکائه من خشیة الله حتی دعی ب «السیّد البکاء». .

فهؤلاء من أم واحدة ، وللسید عبدالله ثلاثة أولاد وبنت من زوجة ثانیة هم :

السید عبد المحسن سکن النجف وتوفی فیها سنة 1337.

السید عبد المهدی وقد أقام فی النجف الاشرف.

السید عبد الهادی وقد أقام فی «سبعة»(1)من توابع مدینة داراب .

السیدة صفیة بیگم زوج السید غلام رضا البوشهری.

ص: 518


1- و تعنی ، سبعة قری متجاورة تبعد عن داراب و کم

الفرع الثانی

اشارة

وفیه ذکر لأساتذته وتلامذته ویشتمل علی غصنین .

الغصن الأول

اساتذته :

تتلمذ السید عبد الحسین اللاری رحمه الله لدی اربعة اساتذة هم :

حجة الاسلام والمسلمین الشیخ محمد حسین الکاظمینی

ویذکر عنه لقاءه الامام صاحب الزمان کما ورد ذلک فی کتاب «النجم الثاقب فی أحوال الامام الغائب لمؤلفه المیرزا حسین النوری .

حجة الاسلام والمسلمین الشیخ لطف الله المازندرانی ، وقد اجاز تلمیذه اللاری باسلوب ینم عن احترام عمیق للسید عبد الحسین وفیما یلی نص الاجازة :

«بسم الله الرحمن الرحیم وبه نستعین

الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین ولعنة الله علی اعدائهم اجمعین إلی یوم الدین.

اللهم وفقنی لالهام الحق والصواب فی اعلاء شأن مصنف هذا الکتاب .

ومن برکات النجف الاشرف علی مشرفه الاف التحیة ، انه قد برز فی هذا الدهر بالریاضات الشاقة ، ومجالسة حذاق العصر من جملة السادة العلماء

ص: 519

المعاصرین سیدی الورع الربانی ومولای العالم الفاضل الصمدانی ، المنزّه عن کلّ سوء وشین جناب الأقا السید عبدالحسین - اطال الله ایام إفادته علی الخواص والعوام ونفع بوجوده الشریف جمیع من فی هذه الایام ولعمری أنه سفینة مشحونة بالفقه والتقوی وطریق یسلک فیه شعائر العلم و الهدی ، من التزم به فقد نجی ولحق ، ومن عانده أو تخلّف عنه فقد غرق وزهق ، فقد فاز بالقوة القدسیة وغایة المراد ، و تحلّی بحلیة العلم ومطلق الاجتهاد، فیکون مرجع الاحکام وملاذ الخواص والعوام ، وحریّاً بوجوده الاحترام ، صانه الله سبحانه وإیّای عن حوادث الزمان.

حرّره الجانی الأثیم لطف الله المازندرانی.

احجة الاسلام والمسلمین المحقق الشیخ محمد الایروانی ، الذی یبدو تأثیر فی تلمیذه اللاری واضحا من خلال نعت الاخیر له ب «ابینا الروحانی جعلنی الله فداه».

وقد أجاز الأستاذ تلمیذه ایضا وقد وردت الاجازة کسابقتها فی إحدی مصفناته وهی کما یلی:

«بسم الله الرحمن الرحیم

لا یخفی أن هذا الجزء من الکتاب الشریف والمؤلّف المنیف الذی عباراته هدایة وإشارته درایة ، بل هی کقلائد العقیان فی نحور المعانی الحسان ، بل یلیق أن یکتب بالنور علی الأحداق ، بل علی صفحات خدود الحور، فضلاً عن الکتب بالحبر علی الأوراق ، و یلیق أن یکون مرجعاً للفضلاء والعلماء والطلاب ، فانه جاز من القواعد الممهّدة للأحکام الشریعة جمیعها ، طارفها وتلیدها، وإن کان الاطلاع علی جملة من ذلک محتاجاً إلی نظر عمیق

ص: 520

دقیق صائب.

ولا ریب أنه منبیء عن بلوغ مصنّفه مرتبة الاجتهاد والاستغناء عن حضیض التقلید وأن قابل لأن یثنی له الوسائد الاستنباط الأحکام الشرعیة الفردیة والاجازة والاستفتاء وغیره ، والرجاء من الله تعالی أن یوفقنا لکتبه و استنساخه والمطالعة فیه.

حرّره الجانی الفانی محمد الایروانی.

حجة الاسلام والمسلمین الشیخ حسین قلی الهمدانی . ولهذا الاستاذ الجلیل موقف حازم ضد کل ما هو اجنبی مستورد من بلاد الکفر.

فقد حرّم علی نفسه الشای والسکّر وکذلک التدخین وقد روی اللاری یوم کان تلمیذاً ینهل العلم علی یدیه أنّه کان یهیب بسمن یحضر در سه أن یکون تقیاً مجاهداً، ولذا انصرف عنه ممن لا یرون فی انهم بلغوا ذلک.

وروی عنه أیضاً قوله : (الاستاذ) : انی لأعرف فی النجف شخصأً رأی خطوطأً من نور تتصاعد من البقعة الطاهرة لأمیر المؤمنین ثم تفیض علی الموتی فی مقبرة وادی السلام.

ویؤکد الاری أن ذلک الشخص هو استاذه، ولکنه یتحاشی التصریح بنفسه تعبداً.

و تحت عنوان «ایقاظ»

یمجّد المهاجری أستاذه بکلمات شفافة تصف روحه العظیمة وتدرّجه فی سلّم العلم والایمان ، ویتوّج ذلک ببیت عربی جمیل :

هنیئاً لأرباب العلوم علومهم *** مریئاً لهم کاس التقی والمعارف

ص: 521

ویسوق المهاجری و تحت عنوان «شعبة» أسماء علماء کانت لها مع اللاری علاقات طیبة ، وفی طلیعتهم المیرزا محمد حسن الشیرازی الذی لم یجز أحداً سوی اثنین أحدهما الشیخ أبو الفضل (1) شارح زیارة عاشوراء والآخر السید اللاری ، وهذا نص الاجازة :

«بسم الله الرحمن الرحیم وبه نستعین

الحمد لله رب العالمین والصلاة والسلام علی محمد وآله الطاهرین.

وبعد لا یخفی أن السند السید والحبر المعتمد ، والفاضل الکامل الأوحد والورع التقی المهذب الممجد، المنزه عن کل شین سیدنا السید عبدالحسین سلمه الله تعالی و ابقاه و من کل شر حفظه ووقاه - ممن بذلت عمدة عمره فی تهذیب الاخلاق و تکمیل النفس و تحصیل العلوم، وبلغ بحمد الله تعالی فیما تحقق عندی و ثبت و تبین بتصدیق ثقات العلماء وجهابذة الفضلاء اسنی المراتب وغایة المراد وحصل له قوة الاستنباط و ملکة الاجتهاد، فجاز تقلیده مع فقد أعلم منه ووجب انفاذ حکمه وحرم الرد علیه ، وفقه الله تعالی لما یحب ویرضی.

حرّره الاحقر محمد حسن الحسینی».

وفی هذا المضمار یثبت المهاجری اسماء علماء آخرین هم کل من :

المیرزا علی بن المیرزا الحاج خلیل الطهرانی.

الشیخ جعفر الشوشتری صاحب «منهج الرشاد»(2)

الشیخ مهدی الیزدی

ص: 522


1- والد المیرزا محمد الثقفی والد زوجة الامام الخمینی الراحل .
2- ما فی النجف وحاضرها 238/2ط دار الاضواء - + بیروت .

السید مرتضی الکشمیری

ویختتم المؤلف هذا الاستعراض بیت شعر عربی

أحبّ الصالحین ولست منهم *** لعلّ الله یرزقني صلاحا

الغصن الثانی

وفیه ذکر لتلامیذه

وفی طلیعتهم :

السید عبد الباقی الشیرازی حفید الحاج محمد باقر المجتهد مصنف کتاب «انوار الحقائق و بحر الجواهر»، و «شرح الصحیفة السجادیة»(1)

درس العلوم الدینیة فی حداثة ستة فی مدینة سامراء.

وصادف أن التقی استاذه الری فی شیراز وکان لقاؤه مؤثراً دفعه إلی مرافقة اللاری فی عودته إلی لار والتتلمذ علی یدیه ، حتی حاز مرتبة الاجتهاد وکان بمثابة ابن باز وکان استاذه له أباً رؤوفاً.

توفی بعد فراغه من صلاة تهجد فی لیلة الخامس والعشرین من شعبان سنة 1354، واقیمت علی روحه مجالس العزاء فی ایران والحجاز . وقد زوّجه السید اللاری أحدی بناته فاصبح صهراً لاستاذه .

السید عبد المحمد نجل السید اللاری ، وقد حصل علی مرتبة الاجتهاد و قلده بعد وفاة والده أهل لارستان و جهرم وهو کوالده یری صلاة الجمعة واجباً عینیاً، وکان من المعارضین بشدة السیاسة رضا خان ، وقد تم القاء القبض علیه سنة 1348 ه وهو یعد العدة لتحرک منظم ضد النظام.

ص: 523


1- راجع الذریعة فی تصانیف الشیعة 34/3، 346/13 ط دار الاضواء - بیروت .

وقد اقتحم المرتزقة منزله واعتقل ونقل إلی شیراز ، وکانت أجهزة الشاه رضا خان تحضر لاعدامه ، ولکن تحرک علماء النجف والانذار الشدید الذی قدمه صولت الدولة حال دون ذلک فاطلق سراحه لیجبر علی الاقامة فی شیراز کمنفی له.

السید محمد باقر ، ولد فی لار وکان من تلامذته المبرزین، توفی وهو فی عنفوان شبابه فی عمر یناهز الثلاثین واقترنت وفاته مع ذکری وفاة الامام العسکری ، فی یوم الجمعة الثامن من ربیع الأول .

السید احمد الفالی و توفی سنة 1355

السید عبد المحسن ، وهو من قریة «مهر» من توابع لار، عاد إلی قریته بعد هجرة اللاری و تصدی لمسؤولیته الشرعیة فیها.

السید اسد الله الاصفهانی ، وکان متکلماً فصیحاً ذرب اللسان وقد بعثه السید اللاری إلی جهرم لارشاد أهلها ، فأقام صلاة الجمعة وتصدّی للأمور الحسبیة فیها وکان ملازماّ للسید فی أسفاره .

ص: 524

الفرع الثالث

وفیه تفصیل لمؤلفات و مصنفات السید اللاری وهی کما یلی:

المعارف السلمانیة فی مراتب الخلفاء الرحمانیة» رسالة فی رفع

شبهات الخلاف بین الامامیة حول کیفیة علم الامامة وهی أفضل کتبه.

• رسالة وجیزة في معرفة الامام .

• اکسیر السعادة في اسرار الشهادة

• کتاب في الاستخارة

• «آیات الظالمین» کتاب فی قبح الظلم وذمّ الظلمة .

• کتاب «تقریرات الاصول» فی مجلدین الاول فی المباحث اللفظیة والآخر في الأدلّة الشرعیة.

• تعلیقة علی فرائد الشیخ الأنصاری فی مجلدین الأول فی حجیة القطع والآخر فی البراءة وسائر المقاصد

• رسالة فی الاستصحاب .

• تعلیقة علی مکاسب الشیخ الأنصاری یقع في مجلدین

• تعلیقه علی الشرح الکبیر

• تعلیقة علی قوانین الاصول و کتاب فی تقریرات الفقه من البدء إلی النهایة

• تعلیقة علی ریاض المسائل

• تعلیقة علی کتاب قضاء الجواهر

ص: 525

• تعلیقة علی کتاب الصیام من مدارک الأحکام

• رسالة فی تقدیر المدّ و الصاع

• کتاب فی خلافیات الفقه

• تعلیقة علی کتاب الرضاع من ملحقات مکاسب الشیخ

• تعلیقة علی النکاح من ملحقات مکاسب الشیخ

• تعلیقة علی کتاب الوصیّة من ملحقات المکاسب

• تعلیقة علی العدالة من ملحقات المکاسب

• تعلیقة علی کتاب القضاء عن المیت من ملحقات مکاسب الشیخ

• تعلیقة علی رسالة التقیة من ملحقات مکاسب الشیخ

• رسالة فی علم المناظرة

• رسالة المحاکمات فی قطع المشاجرات

• رسالة فی المحکم والمتشابه .

• کتاب التنزیل الذی نزل به جبرئیل

• حواشی القرآن (فی ضوء قراءات أهل البیت علیهم السلام).

رسالة فی مهمات علم الرجال وهی علی نظم ولها شرح اضافة إلی حواشیه المتفرقة علی کتاب وسائل الشیعة ، ومستدرکات الوسائل، وبحار الانوار والکافی ، والصافی ، وشرح الزیارة للاحسائی ، وکشف المراد للعلّامة الحلّی.

وللسید اللاری کتب اُخری من قبیل «القانون فی المشروطة المشروعة ، و «القانون فی اتحاد الحکومة والشعب وفی إدارة البلدیة ، ورسالة فی عقوبة حب الدنیا.

وقد طبع قسم من مؤلفاته إلی جانب قسم ما یزال مخطوطاً.

ص: 526

الفرع الرابع

في أولاده ووالدته وبعض من سیرته

تزوج السید اللاری بعد نیله مرتبة الاجتهاد، وزوجته هی کریمة الشیخ مهدی الیزدي ، وقد انجبت له ثلاثة أولاد واربع بنات :

• السید عبدالمحمد وقد ورد ذکرة في جملة تلامذته ، وقد أبعد إلی شیراز کما ذکرنا.

• السید علی اکبر آیة اللهي و توفی سنة 1381 في مدینة جهرم ودفن إلی جوار والده رحمه الله .

• السید علی اصغر الرکنی اللاری درس فی جهرم والنجف وأقام فی لار و تصدی لبیان الأحکام الشرعیة والأمور الحسبیة فیها.

واما بناته فهن :

• المخدّرة الجلیلة زوج حجة الاسلام السید عبد الباقي توفیت بعد رحیل زوجها بأربعة أشهر ، فی الثامن من المحرم سنة 1350 ه.

وقد شیّع جثمانها إلی جهرم وصادف تجهیزها وموارتها الثری یوم عاشوراء.

و مرقدها فی مقبرة والدها .

• العلویة زوج السید محمد حسین ثم زوج السید محمد النجفی بعد وفاة الأول .

ص: 527

توفیت سنة 1349 ه فی مدینة سیرجان فی طریق عودتها إلی جهرم .

• السیدة المکرمة زوج السید محمد علی بن المیرزا ابو القاسم توفیت سنة 1352.

• المخدرة العلویة الرابعة وقد انقطعت إلی عبادة الله .

ص: 528

الفرع الخامس

وفیه بیان لسفر السید اللاری من النجف إلی فارس

وقد أورد المؤلف ذکر جماعة من کبار مدینة لار وأعیانها وقد عزموا السفر إلی العتبات المقدسة فی العراق ولدی لقائهم المیرزا الشیرازی فی سامراء طلبوا منه ان یرسل إلی مدینتهم عالم، مبرزة ینتفعون بعلمه.

واستمهلهم الشیرازی ریثما یجد من یرسله الیهم ، ولذا بعث معهم الحاج علی إلی النجف ، فالتقوا هناک السید مرتضی الکشمیری ، واعتذر السید الیهم و دلّهم علی رجل تنطبق علیه الشروط فهو من الذین یبرأون من الظلمة ویقیمون صلاة الجمعة وهو السید عبد الحسین اللاری.

ویعود الحاج علی إلی سامراء قائلاً للمیرزا : أنک إن بعثت السید عبدالحسین إلی لار فکأنک نقلت النجف إلی تلک المدینة ، ولم یکن السید عبدالحسین راضیاً ولم یکن لتتطامن نفسه علی فراق جدّه علی علیه السلام.

وقد مجّد الشیرازی بکلمات تعبر عن عمیق احترامه للسید اللاری فی رسالته وجاء فی مطلعها:

«جناب العالم الربانی والفاضل الصمدانی ، الکامل فی المنقبتین السید عبدالحسین سلّمه الله تعالی لا زالت بحار علومه زاخرة وأنوار مجده للمهتدین بها مشرقة ...»

ص: 529

ص: 530

الثمار

اشارة

و تحت عناوین الثمرة ، یتحدث المهاجر عن سیرة السید عبد الحسین اللاری فهو یصف حالاته النفسیة وما انطوت علیه روحه الکبیرة من صفات وملکات ، ونترک للمؤلف نفس منهجه مع اعتماد الاختصار وبیان جوهر الموضوع الذی یحاول طرقه فی مقدمة ونتیجة

الثمرة الاولی

مقدمة

قال تعالی فی قرآنه المجید : (وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا)(1)ویثبت المؤلف فی هذا الفصل بعض التأویلات لعبدالرزاق بن جلال الدین الکاشانی المتوفی سنة 730 أو 750 و النسخة المعتمدة مخطوطة کما هو فی الذریعة (2)

ومنها ما ورد عن الامام الباقر علیه السلام فی معنی التفضیل : «خلق کل شیء منکباً غیر الانسان فانه خلق منتصبا»(3)

ص: 531


1- الاسراء : 70.
2- الذریعة : 303/ 2 .
3- تفسیر العیاشی: 302/2 ، البحار300/57 .

ویقول المؤلف : ویقال أن الفرق بین التکریم والتفضیل هو أن التکریم امتیاز الانسان بالأمور الخلقیة به الطبیعیة الذاتیة ، کالعقل والنطق والخط والصورة الحسنة والقامة المدیدة المعتدلة .

وأن التفضیل هوتوفیق الانسان لاکتساب العقائد الحقة والاخلاق الحسنة والصفات الکریمة وغیرها من الکرامات المعنویة التی یتدرج بها الانسان فیعرج من الحضیض ... حضیض النفس البهیمیة إلی أوج الکمال الانسانی.

بالجملة

و تحت هذا العنوان یثبت المؤلف الخلاصة قائلاً :

أن المعنی یتضمن تکریماً و اکراماً ، فالتکریم حسن الصورة للانسان حیث یتساوی المؤمن والکافر والتکریم السمو بروح المؤمن، لأن روحه مخلوقة من نور تشبه نوره سبحانه .

ویقول الامام الباقر علیه السلام:

ان الله لا یکرم روح الکافر ولکن کرم أرواح المؤمنین ، وان کرامة

النفس والدم بالروح والرزق الطیب هو العلم».

(وَمَا يَسْتَوِي الْأَحْيَاءُ وَلَا الْأَمْوَاتُ)(1)

ولذا جاء فی الأحادیث : «تخلّقوا بأخلاق الله واتصفوا بصفات الله»(2)

النتیجة

ویخلص المؤلف الی هذه النتیجة، وهی أن المرحوم آیة الله السید

ص: 532


1- فاطر : 22.
2- بحار الأنوار : 129/58 .

اللاری قد أعرض عن لذائذ الدنیا وشهوات النفس ، فکان له فی ذلک ریاضات شاقة ومجاهدات فوق الطاقة.

حتی قال عنه القدسی الشیرازی(1)نور الهدی وسراج الشرع والدین عبد الحسین محامی آل یاسین نالت یداه ثمار العلم واتخذت من الثریّا وسعیاً بالغ الصین ویثبت المؤلف لاستاذه انه کان بحق مثالاً للحدیث الذی یقول: «خلقتم للبقاء لا للفناء»(2)و (ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ من عباده) (3)

الثمرة الثانیة

مقدمة

قال تعالی(يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشَاءُ وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا)(4)

وفی تفسیر الحکمة اختلاف ، فالفیض الکاشانی یقول تحقیق العلم واتقان العمل.

وعن الامام الصادق انه قال : «طاعة الله ومعرفة الامام»(5) وعنه ایضاً قوله : «المعرفة والفقه فی الدین فمن فقه منکم فهو حکیم»(6)، وفی روایة عن

ص: 533


1- محمد حسین المتوفی سنة 1321 ه
2- بحار الأنوار : 78/58 .
3- الجمعة : 4.
4- البقرة : 269.
5- تفسیر الصافی :275/1.
6- اصول الکافی :261/1.

النبی صلی الله علیه وآله وسلم أنه قال : «رأس الحکمة مخافة الله »(1).

وبعد هذه المقدمة یخلص الشیخ المؤلف الی النتیجة التالیة :

النتیجة

أن کل المعانی تنطبق علی سیدنا اللاری فقد کان مطیعاً لله عزّ وجل یخشاه فی السرّ والعلن ، عارفاً بامام زمانه .

ویشهد له کتابه «المحکم والمتشابه» وکتابه «التنزیل الذی نزل به جبرئیل» ، بعمق معرفته بأسرار التنزیل و حقائق القرآن الکریم .

أمّا فی الفقه فان الحق و الانصاف یجعلانه فی المقام التالی بعد الشهید الأول.

شهد له استاذه حسین علی بفقاهته وشهد له الکشمیری باعلمیته فی زمانه.

وهو العالم بالحق ، لأنّ الله عز وجل یقول فی محکم کتابه (إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ) (2)

وفی تفسیر هذه الآیة یقول الامام الصادق (ع) : «یعنی بالعلماء من صدق قوله فعله ومن لم یصدق فعله قوله فلیس بعالم»(3)

ویشهد له تلمیذه الشیخ المؤلف بأنه کان قدوة فی خشیته لله ، حتی انقاد الی طاعته قولاً وفعلاً.

ص: 534


1- تفسیر الصافی : 276/3
2- فاطر : 28.
3- الکافی : 44/1 .

وامّا زهده، فکان به مشهور و معروف ، فقد عاش أربعین سنة فی ریاسته وکان ینفق علی طلابه وعلی الفقراء والمساکین فی کل شهر ألف تومان(1). ویطعم ضیوفه أطیب الطعام ، امّا هو فیکتفی بقرص شعیر ولبن .

وکان یرتدی ما یرتدیه فقراء زمانه ، فلم یدخر مالاً ولم یترک بعد رحیله املاکاً الا ما کان فی منزله من الضروریات.

الثمرة الثالثة

اشارة

ویذکر فیها تلمیذه المخلص ومؤلف الدوحة ان أستاذه ما تأخر عن وقت الفضیلة فی أداء الفریضة.

حتی لو کان مستغرقاً فی عمل هام فما أن یدخل الوقت حتی هبّ للصلاة، ولم یترک السید رحمه الله النوافل من الصلاة ، وکان ینهض قبل الفجر بثلاث ساعات حتی مع شیخوخته و ضعف بنیته ، فیستغرق فی تهجده .

حتی اذا طلع الفجر ذهب الی المسجد الذی یصلّی فیه بالناس جماعة . وکان صوته حسناً رخیماً ، یبتهج المرء لدی سماع تلاوته.

کان السید اللاری غالباً ما یقرأ سورة الفجر» و «علم» فی صلاة الفجر ، و یقرأ سورة الدهر فی صباح الخمیس وسورة الجمعة والمنافقین فی صباح الجمعة.

ویستعرض المؤلف بعض الأحادیث فی أهمیة الصلاة وأثرها فی النفس الانسانیة ، فیورد ما روی عن الامام الصادق علیه السلام قوله : «أحب الأعمال الی الله الصلاة ، وهی آخر وصایا الأنبیاء وقوله علیه السلام : «علیک بالصلاة ، فان أخر ما

ص: 535


1- ویع مبلغا کبیرة فی وقته .

أوصی به رسول الله وحثّ علیه الصلاة»(1)

ویذکر قول رسول الله صلی الله علیه وآله : «جعل الله جلّ شأنه قرّة عینی فی الصلاة»(2) وما قاله عیسی بن مریم علیه السلام فی ما أورده القرآن الکریم : (وَأَوْصَانِي بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا)(3)

ویقول المؤلف عن أستاذه انه ممن ینطبق علیه قول رسول الله صلی الله علیه وآله و سلم : «علماء امتی کانبیاء بنی اسرائیل»(4)

فکان السید اللاری إذا وقف للصلاة ذهل عن نفسه ، وقد أراد أحدهم التقاط صورة له فلم یجد أفضل من وقت الصلاة لأن السید کان یحرّم التصویر .

ویذکر المؤلف شوقه للصلاة ، وانه فی الیوم الذی توفی فیه رحمه الله کان قد بلغ نهایة الضعف وذروة الشیخوخة ، ومع ذلک فقد اغتسل غسل الجمعة واسبغ وضوءه وجاء الی المسجد یتکا علی سواعد بعض من رافقه ، ومع ذلک فقد تماسک علی نفسه فی الصلاة ، وانقطع الی الله سبحانه فلما فرغ من أدائها ومن صلاة العصر ثم انتقل الی الرفیق الأعلی لکأن الملأ الأعلی ینادیه :(يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلِي فِي عِبَادِي وَادْخُلِي جَنَّتِي)(5)

ص: 536


1- ونظیره ما ورد فی البحار : 236/81 .
2- کنز العمال : 278/7 .
3- مریم: 19.
4- موسوعة اطراف الحدیث : 454/5 .
5- الفرج : 27 - 30.
بالجملة:

وتحت هذا العنوان یذکر المؤلف الاستاذه تسامیه فی عوالم الرفعة والکمال ، فکان من أهل الیقین ، وکان ینظر إلی الأمور بنور من ربّه ، لأنه ممن یصدق علیه الحدیث القدسی فی قوله تعالی: «وما تقرّب عبد الی عبد بشیء أحبّ الیَّ مما افترضت علیه وانه لیتقرب الیَّ بالنافلة حتی أحبّه فاذا احببته کنت سمعه الذی یسمع به وبصره الذی یبصر به ولسانه الذی ینطق به ، ویده الذی یبطش بها ، إن دعانی أجبته وإن سألنی أعطیته وما تردّدت عن شیء أنا فاعله کتردّدی عن موت المؤمن یکره الموت واکره مسائته»(1)

وتبلغ کرامة المؤمن عند الله عز وجل أن یقول: «من أهان لی ولیّاً فقد أرصد لمحاربتی»(2)

ان المرحوم السید اللاری کما یثبت تلمیذه الفاضل عبد الحمید کان من الأولیاء ، و أنه قد بلغ مرتبة السالکین وبلغ بذلک عین الیقین ، وله کرامات ، وانه ممن عناه رسول الله فی قوله صلی الله علیه وآله: «اتقوا فراسة المؤمن فانه ینظر بنور الله»(3)

ولیس من المستبعد أن الله قد کشف له الحجاب ورفع عن بصره الغطاء، حتی لقد تنبأ بما سیجری علی الناس من ظلم وعلی البلاد من خراب.

وطالما کان یقول أن ظلمة الداخل یعملون بأمر الأجانب وانهم ینفذون سیاستهم، فهم یحاربون امام الزمان ، وهم مرتدون عن الاسلام.

ولذا فان محاربتهم واجب و معاونتهم حرام ، وانه یتحتم العلاج قبل

ص: 537


1- اصولی الکافی : 53/4 .
2- المصدر السابق .
3- المصدر السابق :317/1 .

الاصابة ، واقتلاع بذرة الفساد قبل الافساد.

ولکن الامة (والحدیث للمؤلف) کانت غارقة فی نوم عمیق حتی اذا استیقظت وجدت نفسها ولا سلطة لها علی شیء ، ولیس لها من الأمر شیء، اموالها أرواحها وأبنائها ، وأعراضها.

فاصبح رجالها عبید ونساؤها إماء، فانتهکوا عفافهن، ومُنعوا الماء والکلأ(1)

نعم لقد أرتقی اللاری مدارج الکمال ، صقلت نفسه العبادة ، وبرت روحه الزهادة، أعرض عن الدنیا وما فیها ، فرأی ما لا یری الناس بعد أن تخطّی العوالم الثلاثة وبلغ العالم الرابع.

تخطّی عالم الخیال ، وعالم الأوهام، وعالم المعقولات وبلغ عالم الملائکة ، وصدق علیه الحدیث المروی عن الامام الباقر (ع) : «والله لو تدومون علی الحالة التی وصفتم أنفسکم بها لصافحتکم الملائکة ومشیتم علی الماء ؟(2)

فمن کرامات ذلک العالم الجلیل مانذکره غیضاً من فیض : أنه کان لا یعقد عقد نکاح حتی یشترط فی ذلک منع الدفوف واسباب اللهو والمعصیة ، فمن لم بف بشرطه أصیب بمصیبة تجعله عبرة لغیره.

ومن ذلک ان العریس نفسه جاء یحمل لمنزل عروسه طبلاً، فنهاه الناس فقال : لا أری بأساً ما دام السید غائبا ، فسقط علی الأرض میتاً !

ومنه أن الناس نهوا رجلاً جاء بأسباب اللهو والمعصیة الی عرسه وکان

ص: 538


1- و هذا ما تحقق فی ظل سیاسة رضا خان .
2- الکافی : 154/4 .

ذلک بعد وفاة السید رحمه الله فلما زفّ الی کلّة عرسه لم یخرج منها الّا فی الیوم التالی اذ خرج جنازهً، واصبحت قصته حدیثا ًلأهل جهرم.

وروی احد الثقات انه صحب السید فی سفر مع جمع من الناس، حتی إذا وصلنا (والقول للراوی) جب حططنا رحلنا فی ظله.

ونام السید ، فرأینا صخرة تهوی من فوق الجبل ، ففزعنا جمیعاً وفررنا ولم تکن فرصة لایقاظه ، فهوت باتجاهه حتی اذا وصلت قریباً منه توقفت ، ولم یکن یمنعها شیء لأنها کانت فی مهوی الوادی وکان السید فی سفح المنحدر!

ویروی المؤلف هنا زیارة السید اللاری إلی کوهستان ، وهی قریة بالقرب من لار، فقصد منزل المؤلف وکان قد أعدّ لاستقباله ، فلما رأی فیه حجرة وحیدة لم یضع قدمه فیه ، فأخذه المؤلف الی بستان له خارج القریة ، وکانت فی البستان شجرة تفاح لا تثمر ، وکنت قد یئست منها.

فلما کان یوم الجمعة اغتسل السید ، واستند الی جذعها والقی خطبة الجمعة، وصلّی عندها صلاة الجمعة ، فأثمرت بل واصبحت اکثر ثمار من غیرها ، وکان ذلک ببرکة من السید رحمه الله ، ثم ان الله وفقنی لبناء منزل یسع الخمسین ضیفاً.

عندما عاد السید من حج بیت الله الحرام ، رصد له حاکم «لار» واسمه الحاج علی رضا خان وکان یضمر العدواة للسید - رصد له ثلاثین من اشرار المدینة و اشقیائها ، لقطع الطریق علیه واعادته بالقوة الی میناء «بندر لنجه».

وهاج أهل لار وماجوا لدی سماعهم عن نیّة الحاکم، وأبرقوا الی طهران.

ص: 539

وسمع بذلک العالم الربِّانی السید محمد البحرانی (1)، وکانت له زعامة وریاسة علی «بندر لنجه» فهب لنصرته ورافقه الی الار، وافتضح الحاکم رضا خان الذی ابتلاه الله بمرض خبیث لم یمهله شهراً حتی هلک ، وصادق ذلک أن السید قد فرغ من تألیف کتابه «آیات الظالمین» فکتب مختتماً کتابه قوله تعالی : (فقطع دابر القوم الذین ظلموا والحمد لله رب العالمین).

وکان خونة جراش، وأشرارها یرصدون العداوة للسید ویؤذونه فدعا علیهم، فبد الله شملهم ، وقطعهم، وتهدمت قلعتهم وکان رئیسهم ویدعی قلی خان مفسدة فی الأرض ، وکانت له قلعة فی مکان مرتفع ، فرأی منه العباد الویل والعذاب فتخربت ببرکة دعاء السید رحمه الله ، و تنفس الناس الصعداء .

وقصده أحد الظلمة لیقتله ویسبی عیاله، فأصیب بالجنون ومات باشدّ العذاب.

وروی المؤمن السید اسد اللاری المعروف به «شیردل» ای قلب الاسد أن فقیراً طلب من السید صدقة فنقده السید مبلغاً وطلب الفقیر المزید فقال السید انک لا تأکل اکثر من هذا فلما انفقه الفقیر ونفد ما عنده مات !

وروی أحد الثقات أن السید رحمه الله لما حوصر فی مرقد شاه جراغ (2) نفذ أحد رؤساء الأعراب (3)، وشتم السید و أسمعه ما یکره ، فجاءه سهم مجهول فنبت فی فمه ، وقیل حینها أن السهم جاءه من الغیب.

ص: 540


1- توفی سنة 1319انوارالبدرین/242مکتبة المرعشی .
2- احمد بن موسی الکاظم (ع) فی شیراز .
3- من المحتمل أن یکون المقصود من قبائل «خمسة» ذات الجذور العربیة .

الثمرة الرابعة

وفیها بیان لجهاد السید اللاری السیاسی، وموقفه من الکفار .

کان السید اللاری سیاسیاً عارفاً باحوال زمانه ، اجتمعت لدیه الرئاسة الدینیة والروحانیة.

کان رحمه الله رابط الجأش حازماً فی أمره، الی جانب تواضع قل نظیره.

اجتنب فی حیاته الخاصّة، تناول الشای والسکر والتدخین ، وکان فی موقفه صریحاً فی رفض کل ما یستورد من بلاد الکفار من طعام ولباس.

وکان یدعو الی استخدام ما یستورد من البلدان الاسلامیة والصناعات الوطنیة ، ففی هذا خیر الدنیا والآخرة.

وینطلق المؤلف فی بیان سبب حرمة السلع والبضائع الأجنبیة لدی السید اللاری بما یلی:

اولا : انها سؤراً الکفار ، لأنها حتی لو طهرت اصالة ، وانتفاء العلم بسریان النجاسة بالرطوبة ، فانّها لا تخرج عن کونها سؤراً للکفار، فالسور کما ورد فی لغة العرب «ما باشره جسم حیوان»(1). فاذا لم یکن سؤرة للکفار کان سؤرأ للفسقة والفجّار وتارکی الصلاة وفاقدی الطهارة وحالقی اللحی ، فهم لیسوا من أهل التقی والصلاح اذا لم یکونوا من المرتدین عن الاسلام.

ولمّا کان «سؤر المؤمن شفاء من سبعین داء» کان «سؤر الفاسق داء لیس

له دواء».

ص: 541


1- مجمع البحرین: 322/3 .

ثانیاً : ان تلک الأشیاء مظنونة النجاسة ، فهی من الشبهات التی ندب الشارع الی اجتنابها.

وقد جاء فی الأحادیث : «دع ما یریبک إلی ما لا یریبک »(1)

کما جاء فی رسالة لأمیر المؤمنین علیه السلام إلی عثمان بن حنیف عامله علی البصرة» : «رفانظر الی ما تقضمه من هذا المقضم ، فما اشتبه علیک علمه فالفظه ، وما ایقنت بطیب وجوهه فنل منه»(2)

ثالثاً : أن عدم استعمالها موافق للاحتیاط ، وفی هذا طریق للنجاة وقد ورد فی الحدیث : «خذ الحائطة لدینک»(3)

وهذا طریق العلماء الصالحین والفقهاء الراشدین من العمل بالاحتیاط حتی أن الأورع والمحتاط من المجتهدین مقدم علی غیره عند تساوی الأعلمیة.

رابعاً : لا شک أن فی اجتنابها احتراز من الشبهات والتی فی الوقوع فیها عتاب کما جاء فی الأخبار : «إن فی حلال الدنیا حساب و فی حرامهاعقاب وفی الشبهات عتاب»(4)

فعدم استعمالها مستحسن لان فی استعمالها یکون الانسان مسؤولا قطعة وفی عدم استعمالها تسقط المسؤولیة.

خامساً: ان فی اجتنابها زهد ، وهو مندوب شرعاً، وقد روی عن الامام الصادق عليه السلام قوله : «الزاهد فی الدنیا الذی یترک حلالها مخافة حسابه ، ویترک

ص: 542


1- بحار الأنوار : 259/2 .
2- نهج البلاغة الرسالة 45.
3- بحار الانوار : 259/3 .
4- ورد هذا المعنی فی الکافی : 199/4 .

حرامها مخافة عذابه»(1)

سادساً: ان اجتنابها یوافق الورع، وقد جاء فی الحدیث : «ملاک الدین الورع»(2)وبالرغم من أن الورع یعنی الکف عن المحارم، ولکنه یعنی مطلق الکف مجازاً، حتی لو کف المرء عن الحلال والمباح، وقد قیل أن للورع اربع مراتب:

الأولی : ورع التائبین ، وهو الذی یوجب الخروج عن الفسق.

الثانیة : ورع العالمین وهو الاجتناب عن الشبهات خوفاً منها وخشیة من الوقوع فی المحرمات ، ذلک أن «من رتع حول الحمی یوشک أن یدخل فیه».

الثالثة : ورع المتقین ، وهو ترک الحلال واجتناب المباح خوف الانجرار إلی الحرام ، کما هو الحال فی ترک مطلق الکلام خوفاً من الوقوع فی الغیبة .

الرابعة : ورع السالکین ، وهو الاعراض عما سوی الله عز وجل ، خشیة الانصراف عن ذکر الله والقرب منه والوقوع فی الشبهات والحرام.

وهذه درجة المخلصین من الأنبیاء والأوصیاء والصدیقین.

وقد ورد فی الاخبار عن الامام الباقر علیه السلام قوله : «اعینونا بالورع فانه من القی الله منکم بالورع کان له عند الله فرجاً، إن الله یقول : (وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقًا)فمنّا النبی ومنّا الصدّیق والشهداء

ص: 543


1- جامع السعادات : 67/2
2- النهایة لابن الأثیر : 174/5 .

والصالحون»(1)

ولم یکن الصدّیق سوی علی بن أبی طالب علیه السلام الذی قال فی رسالته الی عامله عثمان بن حنیف : «اعینونی بورع و اجتهاد وعقة وسداد»(2)

وقال الله تعالی : (لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ) (3)

ویقول الامام فی رسالته السابقة الذکر : «الا وإن لکل مأموم إماماً یقتدی به ویستضیء بنور علمه».

سابعاً : إن فی ترکها عوناً علی البرّ والتقوی ، وأن فی استعمالها دعماً للأثم والعدوان.

ولأن أثمانها تذهب لتنعش دول الکفر وتزید من عدّة الکفار والمعاندین ، ولأنهم فی حرب مع المسلمین ، وقد قال تعالی :(تَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ)(4)

ثامناً : ان فی استعمالها إسرافاً بل و تبذیراً ، فلا هی من الطعام ولا هی من الادام، لا هی محسوبة فی الأغذیة ولا فی الأشربة ، خاصة فی التدخین مع أثمانها الباهضة ، فلا شبهة فی کونها إسراف و تبذیر ، وقد قال تعالی :(وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِيرًا) (5)

وقد ورد فی الأخبار عن الامام الصادق علیه السلام: «انه دعا برطب فاقبل بعضهم یرمی بالنوی ، فقال لا تفعل أن هذا من التبذیر وأن الله لا یحب

ص: 544


1- الکافی : 124/3.
2- نهج البلاغة الرسالة 45.
3- الاحزاب : 21.
4- المائدة : 2.
5- الاسراء : 26.

الفساد»(1)

وفی الجوامع عن النبی صلی الله علیه وآله : «انه مرّ بسعد وهو یتوضّا ، فقال : ما هذا السرف یا سعد ؟ قال : افی الوضوء سرف ؟! قال : نعم ، وان کنت علی عین جاریة» (2)

وعن الصادق الا أنه قال : «انما الاسراف فیما أفسد المال و اضرّ بالبدن»(3)

وقد کتب صاحب «الکبریت الاحمر» أن المحقق السید محمد گلستان وهو أخ حرم السید المجلسی فی شرحه رسالة الامام الصادق من روضة الکافی : «ولأن التبغ فی مجالس العزاء یکلف أموالا باهضة ولیس فیه نفع ولا اصلاح فهو اسراف و حرام»(4)

ولهذا کان السید اللاری یقدّم فی مجالس العزاء اللبن والعسل، وکان یبرر ذلک بانه أنفع للفقراء ، ولهذا ایضا کان یأمر فی مقابل تقدیم الشای والسجائر فی مجالس العزاء بتقدیم الطعام مرضاة للأمام، وبعدا عن الاسراف والتبذیر وهو حرام.

تاسعا : لا شک فی أن استعمالها یؤدی الی الاعتیاد علیها «والعادة کا لطبیعة الثانویة للانسان» ، وأن فی عدم الاعتیاد علیها صلاح للانسان ، بل ان مطلق الاعتیاد والعادة علی کل شیء - باستثناء الطاعات والخیرات - مذمومة لدی الشرع والعقل.

ص: 545


1- تفسیر الصافی : 187/3.
2- تفسیر الصافی : 187/3 .
3- البحار : 261/66
4- الکبریت الاحمر : 87.

عاشراً : ان اجتناب مثل هذه الاشیاء هو من قبیل دفع الضرر الذی ینجم عن الاختلاف فی هذه المسألة ، فیما لو کان اشکال فی استعمالها فیعاتب علی ذلک .

وینتقل المؤلف الی النقطة الثانیة عشر بعد أن أفرد ثلاث صفحات بیضاء النقطة الحادیة عشر، ویعلق المحقق فی الهامش أنها وجدت هکذا فی الأصل ، وان المؤلف ربما تعسر علیه بیانها.

ثانی عشر : ان استعمال تلک الأشیاء ینطوی تحت الاهواء الباطلة والمیل إلی اللذائذ الجسدیة والشهوات البهیمیة ، وهو میل مذموم بعکس اجتنابها وهو أمر ممدوح لدی الشریعة، وقد قال تعالی : (ما هذه الحیاة الدنیا الا لهو ولعب) (1)

وقد ورد عن الائمة الاطهار علیه السلام : «ما للمؤمن والملاهی وان المؤمن لفی شغل شاغل».

ولا شبهة فی أن التدخین من أعظم الشواغل الی تلهی المرء عن طاعة الله وعن أداء الفرائض والواجبات والنوافل والمستحبات.

وقد ورد عن الامام الصادق فی تفسیر(وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِيرًا) : «من أنفق شیئاً فی غیر طاعة الله فهو مبذر ، ومن أنفق شیئاً فی سبیل الله فهو مقتصد» (2)

و «من أعطی فی غیر حق فقد أسرف ومن منع من حق فقد قتر »(3).

ولا ریب فی أن تلک الأشیاء هو من قبیل اتلاف الأموال التی تؤدی الی

ص: 546


1- العنکبوت : 64.
2- تفسیر العیاشی : 228/2 .
3- مجمع البیان : 179/4 .

سوء الحال لدی النساء والرجال.

وقد حرمها السید اللاری لأن ممن «فتح الله ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه»(1)

وینعی المؤلف علی ما یتفوه به العامة فی جواز تلک الأشیاء انطلاقاً من استعمالها فی مجالس العلماء الاعلام، ویقول بعضهم بان فی ذلک تقلید لهم، وهو لیس بتقلید بل متابعة الأهواء الباطلة وشهوات النفس اللوامة !

الثمرة الخامسة

وفیه ذکر لفضائل السید و خدماته للاسلام والمسلمین :

کان السید اللاری ممن نذر روحه فی نشر الدین وکسر شوکة المعاندین ، وإعانة المظلومین وإغاثة الملهوفین ، فجزاه الله أفضل جزاء المحسنین.

کان رحمه الله وافی العلم دقیق النظر جمع المعقول والمنقول والحق انه کان وحید عصره وفرید دهره، وکان «الجبل لا تحرکه العواصف»، فی مواجهة الظالمین ، وکان ملاذاً للفقراء والمساکین أقرّ بذلک العدّو والصدیق .

یقصده ذوو الحاجات من کل حدب وصوب، من أطراف کوهستان ولارستان و جهرم و داراب و من البنادر .

وکان یعظم حرمات الله و شعائر الدین فلم تفته صلاة جماعة أو جمعة أو الصلاة علی جنائز المسلمین وغسل الجمعة ، وصلاة الاعیاد. وکان یوجب صلاة العیدین الفطر والأضحی، یذبح فی عید الأضحی مئة من الاضاحی.

ص: 547


1- نظیر ذلک ما ورد فی البحار : 90/27 .

وکان یقیم مجالس العزاء علی مدی شهرین محرّم و صفر ویشارک فی المواکب الحسینیة .

وحج بیت الله الحرام و مکث فی المدینة أیّام عاشوراء فأقام فیها العزاء الحسنی ، فی زمن تصعب فیه التقیة .

اتشرّف بزیارة مشهد الامام الرضا وکان یکرم الف شخص ممن یعیشون في جواره.

ولما وصل کرمان و رأی الشیخیة والصوفیة مترسخة فیها ارتقی المنبر ، ودعا الناس إلی الارتداع عن الضلال ، فبیّن لهم مقامات الامامة و مراتب الامام الحق، وفضح الشیخیة والصوفیة .

وخلاصة القول انه کلما نقص من عمره یوم ازدادت عبادته بون ، وکلما ضعف جسده قوت إرادته ، حتی وصل الذروة فایده الله بروح القدس.

یروی الثقة السید التقی انه کان فی کرمان سنة 1342 وانه ذهب لیلة الزیارة حجة الاسلام محمد رضا إبن العالم الجلیل الحاج أبی جعفر الکرمانی وکان من کبار العلماء والفقهاء (1)، فدخل سلطان الواعظین» (2)وعلی وجهه آثار الحزن وقال لقد وصل تلغراف من فارس یفید بوفاة الحاج السید عبدالحسین منه فتأثر الحاج محمد رضا بشدة وأجهش بالبکاء ، وأمر باقامة مجلس العزاء.

وأورد إحدی ذکریاته مع المرحوم اللاری قائلاً : صحبته فی سفره الی مکّة المکرمة، فأخذ بیدی لیلة وقال لی : هلّم نتحدّث أن قلبی منقبض ، فلقد

ص: 548


1- کان ممثلاً لأهالی کرمان فی المجلس بعد الإطاحة بالحکم القاجاری فی ایران .
2- السید محمد بن علی اکبر الشیرازی مؤلف کتاب شبهای پیشاور توفی سنة 1391 ه.

استعصت علیّ معضلة فلعلنا نجد حلاً ، فجلسنا معاً نتحدّث ، ثم نهض الی زاویة واستغرق فی الصلاة ، صلّی رکعتین وکان وجهه یسطع نوراً ، حتی ظللت انظر الیه مشدوهاً ، کنت اسمع صوتاً ولا أفهم کلامأً لکأن حواسی قد خطفت منی ، حتی اذا جاء الیّ بعد أن انفلت من صلاته وحدیثه قال لی : لقد حلّ صاحب الزمان المعضلة.

ثم أقسم علی أن اکتم ذلک ما دام حیاً ، فلم أکلّم أحداً أو أخبر بها أحد حتی لبّی دعوة الحق.

أجل یعجز القلم أن یحیط بمآثره وتعدید فضائله ولکننا نکتفی بالمهمات فی ذلک :

أولاً : انه أحیا فریضة عظیمة الا وهی صلاة الجمعة وذلک فی اقلیم لار فی «جزاه الله أفضل جزاء المحسنین ورفع مقامه أعلی علّیین».

وقد روی الثقة السید رضا وکان من أجلّة سادات جهرم أنه رأی السید اللاری وقد ار تقی منبر الجمعة ، وهالة من نور تسطع فوق رأسه لم تفارقه حتی فرغ من الخطبة.

ولا عجب فی ذلک وقد جاء فی الحدیث : «المؤمن ینظر بنور الله» .

ویروی نجله السید علی اکبر انه ما رای والده فی عالم الرؤیا الا مشتغلاً؟ فی حالة من حالات صلاة الجمعة ، مصلیاً أو خطیباً أو فرغ تواً منها ، ولعل سرّ ذلک یکمن فی أن السید رحمه الله قد أحیا سنّة ، «شکر الله سعیه واعظم أجره ورفع مقامه فی دار الکرامة» وقد ورد فی الحدیث النبوی الشریف : «من سنّ سنة حسنة فله أجرها وأجر من عمل بها الی یوم القیامة ، من غیر أن ینقص من

ص: 549

أجرهم شیئاً(1)

ثانیاً : و من مآثره انه رحمه الله عمل علی طرد الیهود من جهرم ولار بعدما عاثوا فساداً وکانوا یؤذون أطفال المسلمین ، فباعوا بیوتهم ونزحوا عن أرض المسلمین.

ثالثاً : ومن مآثره ان لفیفاً من المبشرین النصاری جاءوا الی الار، وکانوا یوزعون کتب الضلال والاناجیل المحرفة علی الناس مجاناً ، ویدعونهم الی النصرانیة ، وشاع الخبر فلما سمع السید أمر حاکم لار باخراجهم، ولکته تساهل فی ذلک ، فبادر رحمه الله الی انتزاعها منهم ومزّقها والقاها فی البئر ثم أمر بطردهم وأفتی بحرمة من یتعاون معهم فی البلاد. وهکذا عادوا إلی بلادهم، وسرعان ما وردت رسالة من ملکهم الی ملک ایران یطالب بغرامة قدرها 2/000 تومان وهی قیمة الکتب .

وابرق «عین الملک»(2) الی «علی قلی خان» حاکم لار مطالباً إیاه بتولّی ذلک و استحصال مبلغ الغرامة من السید اللاری واعتذر الحاکم قائلاً انه لا یجرؤ علی مطالبة السید بذلک طالباً من العاصمة أن تتدخل مباشرة.

وبعث «عین الملک» ممثلاً اله الی الار، وجاء به حاکم المدینة الی المسجد واشار الی المحراب قائلا لمبعوث عین الملک : أن السید اللاری هناک ، ونظر الرجل الی الألوف وهی تصطف خلف إمامها فی الصلاة ، فاستولی علیه الجبن وعاد الی طهران.

ص: 550


1- مسند أحمد: 361/4 ، بحار الانوار : 204/71.
2- موظف فی وزارة الخارجیة ، وکان من المروجین للبهائیة الفرقة الضالة وهو أبو أمیر عباس هوید رئیس الوزراء المعروف الذی أعدمه محاکم الثورة الاسلامیة 1979 م.

ویذکر المؤلف أن «عین الملک» جاء بنفسه إلی لار لیقدّم اعتذار حکومته.

رابعاً : ومن مآثره وأمجاده ، جهاده ومقاومته أعداء الاسلام و استئصال جذور فسادهم.

وکان یدفع الظلم والحیف الذی نزل بشعبه ، فرفع عن أهل لارستان الضرائب الباهضة، واصبح منزله قلعة وحصناً حصیناً وملاذاً للمقهورین.

ومن أجل هذا نصب له خوانین «جراش»(1) العداوة ، وأغاروا علیه ینشدون قتله وسبی أسرته ، ولکن الله محقهم بظلمهم (فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِينَ ظَلَمُوا وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ) (2)خامساً : ومن أمجاده وقوفه الحازم بوجه الاحتلالین الانجلیزی فی الجنوب والروسی فی الشمال فأصدر حکمه بجهاد (3) المغیرین ، وعبّأ قوّات من الشعب وزودهم بالاسلحة ، وانطلق یقود المقاتلین ، لیدفع العدوان عن أرض المسلمین وبیضة الاسلام. وحرّض السید مرتضی الاهرمی (4) علی قتال الانکلیز.

فنکّس رایات الکفر فی تلک البلاد ورفع مکانها رایة الاسلام.

ولولا جهاده لأندرس دین الله في تلک الأصقاع، وکان علی الاسلام السلام.

ص: 551


1- بلدة فی شیراز .
2- الأنعام : 45.
3- راجع «فارس و جنگ بین الملل» فارس و الحرب العالمیة /356.
4- الملقب به «علم الهدی» أحد أبرز ثوار الجنوب ، دمر منزله بالمدافع . تمکن مع مقاتلیه من تحریر بوشهر ، توفی رحمه الله سنة 1355 ه.

سادساً: ومن فضائله رحمه الله أمره بالمعروف ونهیه عن المنکر ، فمنع الطبول وکان عادة أشرار لار وحرم ضرب الدفوف فی الاعراس ، وکانت سنّة سیئة بین الناس وکان یشترط عند عقده للنکاح أن یکون خالیاً من کل اسباب اللهو ، ومنع ایضأً التشبیه فی العزاء الحسینی ، وأوقف الضرب علی الصنج(1)

ولم یجرؤ دلّاک علی حلق اللحی ، ولم یجرؤ أحد من ذوي الذقون المحلوقة علی دخول مجلسه .

وکان یسعی فی إقامة حدود الدین و تزکیة نفوس الناس. وکان الی جانب حزمه وصرامته فی ذات الله بالمؤمنین رؤوفاً رحیماً، کالأب الرؤوف والام الرؤوم، فی مواعظه وارشاده وفی توجیهه و ابلاغه ، «شکر الله حقوقه علی أهل الایمان و اسکنه أعلی غرف الجنان»..

الثمرة السادسة

اشارة

وفیه ذکر لولادته ونتف عن حیاته الی وفاته .

ولد السید اللاری فی لیلة الجمعة فی الثلاثین من صفر سنة 1264 ه وقال الشاعر فی ذلک :

لاح نجم المجد فی البرج الرفیع *** قد علا السمت والفضل الاثیل

أشرق الأیام بالوجه السنیع *** وارتدی بالعلم والفقه البدیع

حل بالوادی فأعلاه الاله *** فاز فی أوج الکمال والفخار

فی سنام الفرد والجاه المنیع *** بالمزایا فهو قد سامی الجمیع

طلع عبدالحسین الموسوی *** نال فی أوج المعالی عزة

ص: 552


1- صفیحتان معدنیتان مستدیر تان تستعملان فی الموسیقی .

فی سماء المجد کالبدر السطیع *** وافتخاراً فهو للفخر رقیع

کوکب المعلاة طلّاع العلی *** مرتقی وعر ارتقی هذا الفتی

فارتقی فی ذروة المجد الرفیع *** فاق فی نیل المنی کل قریع

حجة الاسلام مصباح الظلام *** لیلة الغراء من شهر الصفر

آیة الرحمن والمولی القریع *** قد تجلی ذلک النور السطیع

سید الاعلام والحبر البدل *** قد أجاد العقل فی تاریخه

ماله فی ذلک العصر قصیع *** شمس دین الله لاحت فی الصدیع

تربّی السید فی احضان طاهرة وحجور زکیة ، نشأ فی أحضان والد ماجد ووالدة ماجدة ثم فی ظلّ خال طیب حتی اذا بلغ السابعة ذهب الی الکتّاب فتعلّم القرآن وبعض الکتب ، فلما بلغ العاشرة انتظم فی سلک الحوزة العلمیة وراح ینهل من علوم أهل البیت فی رعایة خاله.

وفرغ من السطوح فی سن العشرین، ثم بلغ مرحلة الاجتهاد فی الخامسة والعشرین.

ثم شاء الله سبحانه أن ینزح الی اقلیم لارستان استجابة لرغبة أهلها ، فأسس فیها الحوزة العلمیة ، فقصده طلاب العلم کما تقصد الفراشات القنادیل المضیئة.

فنهض بمسؤولیاته فی ارشاد الناس ، و بیان مسائل الحلال والحرام ، و تبلیغ رسالة الاسلام.

ولأن الحق لا یهادن الباطل ، والباطل لا یتبع الحق، فقد رصد له «خوانین» جراش العداوة والحرب و اضمروا له السوء، کما قال تعالی :

ص: 553

(وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ)(1)

وهذا هو شأن الانسان مذهبط آدم الی الارض (اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ)(2)

حتی إذا اندلعت حرکة المشروطة ، ونهض حجج الاسلام الی مساندتها ، استمد علماء النجف من السید العون ، وتهافت علیه أهل شیراز ینشدون حمایته ، وذلک بعد أن عم فساد القاجار وشمل طغیانهم العرب والترک، وعم بلاء خوانین جراش أطراف لارستان ، فانتشرت دعوة المشروطة المشروعة.

فاستجاب السید اللاری و انطلق الی شیراز ، وحل فی بیت المیرزا ابراهیم ، وانتقل الی مرقد شاه جراغ احمد بن موسی الکاظم علیه السلام.

فالتف حوله أهل شیراز فاقام جمعتها وأم أهلها فی الجماعة.

وحوصر المرقد الطاهر حیث اعتصم السید اللاری فیه ، وامطر المرقد بوابل الرصاص والسهام.

ولم یرغب السید فی أن حرمة المرقد فانتقل إلی منزل الحاج علی ذی الریاستین.

أجل لقد نهض السید اللاری لیرفع رایة المشروطة عندما کانت ترفع رایة العدل والاسلام ، فلما انکشف زیفها، وبان فساد بعض من اند فی صفوتها، عاد الی شیراز مرة اخری وطالب بالمشروطة المشروعة ، وراح یفضح علی الملأ مشروطة أعداء الدین ، ودعا الناس الی محقها ، ولکن هیهات ، و سبحان من لا یخطیء، ولقد «اردناها خلا فصارت خمراً»:

ص: 554


1- الانعام : 112.
2- البقرة : 36.

وانتهز خوانین جراش حکام لارستان الفرصة فأظهروا العداوة و(بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ)(1)

وهکذا أسفر العدوان، واجتاح الخوانین بیوت اللاریین ، فنهبوا الأموال وأرهبوا النفوس .

وتحرک قلی خان وهو حاکم لار باتجاه داراب ، فاتحد اللاریون مع زعماء بیرم و بیغه وحاجی آباد، وکان بینهم وبین خوانین جراش عداء قدیم ، ونشب القتال.

ولم یتدخل آیة الله اللاری واعتصم بمنزله ، ولم یذهب الی المسجد وکان یقیم صلاة الجماعة فی بیته ، بالرغم مما یعتمل فی نفس اللاری من غضب علی الجراشیین ، فاتهموه بمساندة اعدائهم ، وکان السید اللاری بریئاً براءة علی من قتل عثمان.

وقد أدرک اللاری ما یضمره الجراشیون من الشر فغادر لار ولجأ الی کوهستان . واصطدم أهل لار بالجراشیین ولکنهم هزموا، ونهبت المدینة ، وأغار المعتدون علی منزل السید اللاری وفر أهل بیته الی جهرم.

فلما انطفأت نار الحرب و انجلی غبار الفتن ، دعا أهل لار السید الی العودة الی مدینتهم فاستجاب لهم.

وصادف أن اجتاح الی انکلیز ثغور الاسلام فی الجنوب ، فدعا آیة الله الناس الی الدفاع عن الاسلام، و توجه بنفسه مع عده من المجاهدین لحفظ الثغور الاسلامیة و الوقوف بوجه المغیرین.

وانتهز الخونة فی لار هذه الفرصة وتواطؤوا مع الانکلیز فاغاروا علی

ص: 555


1- آل عمران: 118.

منزله واسروا أهل بیته ، واقتادو هم الی شیراز فظلوا في الأسر مدّة عام.

وتوجه آیة الله اللاری من نواحی داراب الی فیروز آباد و توقف هناک . وفر الأسری من شیراز والتقی السید أهل بیته فی تلک النواحی . وهی خاضعة النفوذ صولة الدولة الایلخانی القشقائی(1)

فظل السید وأهل بیته تحت حمایة صولة الدولة مدة اربع سنین ، وکان بمثابة السدّ المنیع لحفظ ثغور الاسلام، ونشر الأحکام ، وهدایة الأنام.

حتی اذا نهض صولة الدولة لحرب الانکلیز ، وحاصر شیراز ثم هزم، لم یجد السید مفرّاًمن مغادرة فیروز آباد ، واللجوء الی قریة «قیر»، وسمع أهل جهرم بذلک فدعوا السید الی جهرم و نظم به استقبال کبیر ، وهیأ له منزل ، ولکنه رفض الحلول فیه ، وفضل النزول فی بیت فی محلّة «کوشکک» التی یقطنها الفقراء.

فأقام هناک ، وأقام صلاة الجمعة والجماعة ، وقلده الناس فی اُمور دینهم .

ووجه أهل لار الدعوة الی السید للعودة ولکنه رفض ذلک وظل فی جهرم ، حتی انتقل الی الرفیق الأعلی : (وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ) (2) وکان رحیله رزیة کبری و ثلمة عظیمة فی الاسلام لا یسدها شیء أبدأً، وفجیعة بلغ الی أهل السماء رزیّنها»

ص: 556


1- تولی رئاسة الأیل الأکبر سنة 1324 ، وکان من الذین ساندوا حرکة المشروطة، ونهض لحرب الانکلیز استجابة لفتوی السید عبد الحسین اللاری مثل الإبل فی مجلس الشوری الوطنی وألفی فی السجن فی عهد رضاخان حیث توفی فیه سنة 1311، ویقال بأنه حقن بابرة هواء . دفن فی طهران.
2- آل عمران: 169.

و تاریخ وفاته کان بعد ساعة واحدة من ظهر یوم الجمعة الرابع من شوّال سنة 1342 ه، بعد ان لزم فراش المرض یومین أو ثلاثة.

وکانت لحظة وفاته من اللحظات الخالدة إذ انه ادی صلاة العصر من یوم الجمعة ، فاصیب بالسکتة ، ورحل عن الدنیا ، طاهراً مجاهداً فی سبیل الله.

وعم الحزن البلاد، واقیمت مجالس العزاء فی کل مکان فی العراق و ایران.

رؤیا:

وقد روی نجله السید علی أکبر انه رأی فی عالم الرؤیا وذلک قبل أربعین یوما من وفاة والده ... رأی الاسواق معطلّة والدکاکین مقفلة ، وقد جلس الناس للعزاء والقلوب محزونة والعیون دامعة ، یقول فسألت عن الواقعة ؟! فقیل لی توفی جبریل الأمین!!

فانتبهت من نومی وانتابتنی الهواجس حتی توفی والدی ، فرأیت فی عالم الیقظة ما رأینه فی عالم المنام وعبرت الرؤیا بوفاة آیة الله اللاری رحمه الله.

غسل جسده الطاهر لیلاً ، وصلی علیه نجله السید عبدالمحمد حتی اذا طلع الصبح تجمع الناس للتشییع ، فی مواکب حزینة وعیون دامعة، وقلوب مفجوعة.

وابتیعت أرض قرب بیته لتکون مرقداً له ، وهکذا ووری الثری ، لیکون قبره مزار للمؤمنین و محلاً لاقامة صلاة الجمعة والجماعة ، ومکاناً لاقامة مجالس العزاء فی عاشوراء الحسین علیه السلام.

ولقد روی ثقة مؤمن انه قبل وفاة السید المرحوم. رأی فی عالم المنام

ص: 557

رجالاً بیض هبطوا من السماء ومعهم سیف ومرآة وقرآن ، فدفنوها فی نفس المکان الذی أصبح قبراً للسید رحمه الله فیما بعد.

یقول المؤلف : وهذه رؤیا صادقة لأنها حصلت قبل الوفاة ولا شک أن جسد ذلک العظیم کان صافیاً کالمرأة التی تنعکس فیها الأخلاق الالهیة ، ولا شک فی أن القرآن کان قلبه الشریف لأن کلمات القرآن انطبعت علی شفائه ، فکان مصدراً لعلوم وأحکام القرآن ، فقلب المؤمن الحامل للقرآن اکثر حرمة من القرآن کما ورد فی الأحادیث، خاصّة قلب العالم الربّانی کاشف أسرار القرآن، لأنه یحمل القرآن لفظاً ومعنیً.

فهو بنی عمّا ینهی القرآن عنه ویأمر بما یأمر به.

وکان السیف لسانه الذی جاهد به أعداء الدین وکان علی الکفار اشدّ من لهیب النار .

تنبیه:

و تحت هذا العنوان یقول المؤلف : انه وبالاستناد إلی تاریخ ولادة السید اللاری ووفاته یکون عمره الشریف سبعة وسبعین عاما، أمضی منها فی النجف الأشرف أربعة وأربعین عاماً، وأربعة وعشرین منها فی لار واربعة فی فیروز آباد، وخمسة أعوام وشهور فی بلده جهرم حتی انتقل الی رحمة ربه.

وقد قیل فی تاریخ وفاته : «لقد أذهب الله هذا العالم من هذا العالم فی عام قد ذهب العلم من بین أهل العالم». ولعل فی هذا استناد الی روایة من الامام الصادق یقول فیها : أن الله عزوجل لا یرفع العلم بعد مایهبطه ولکن یموت العالم فیذهب بما یعلم»(1)

ص: 558


1- الکافی:47/1 .
المراثی

لقد انشدت بمناسبة وفاته المراثی باللغتین العربیة والفارسیة ، وکلها تعکس الألم والفجیعة برحیل ذلک العالم الربّانی .

وقد أجاد الشاعر إذ یقول فی تلک المناسبة.

أجاد من قال فی تاریخ رحلته *** طوت وسائد علم الشرع والحکم

وقد تضمّنت المراثی الفارسیة أشعاراً باللغة العربیة جمیلة منها :

ان ابواب السماوات بکت *** وبقاع الأرض فی هذا المصاب

أوراق

و تحت هذا العنوان یثبت المؤلف اسماء بعض وکلاء السید من اقاموا صلاة الجمعة باجازة منه و تصدوا الی الأمور الحسبیة .

• السید ابو الحسن

• الشیخ أبو تراب من مشایخ نوایجان داراب

• الملّا محمد حسین أن الملا باقر اللاری وقد خلف السید فی اقامة الصلاة الجمعة فی لار بعد هجرة السید رحمه الله.

• السید غلام رضا المهری

• الشیخ الحمید

• الشیخ محمد تقی المشهور بالحاج ملا باشی المیمدی اقام صلاة الجمعة فی فیروز آباد بعد مفادة السید لها متوجهاً الی جهرم

• الأخوان السیدان میرزا محمد صادق و محمد حسین وکانا من أهل

ص: 559

داراب.

• ابو المکارم الحاج محمد هاشم ، وقد استشهد فی معارک لار.

• الملّا محمد الجویمي من قریة جویم التابعة للار توفی فی غرّة المحرم 1344 ه.

• السید عبدالله

أغصان متفرقة واوراق متشتّة

ویختتم المؤلف رسالته بهذا الفصل الذی یتضمن أسماء بعض الفضلاء والطلاب ممن کانوا یحضرون درس السید اللاری رحمه الله وهم کل من :

1 - السید أبوطالب اللاری.

2 - الملا محمد حسین بن الملا محمد باقر .

3 - الملا محمد رضا بن الملا محمد باقر .

4 - الشیخ محمد رضا جد اللاری.

5 - السید علی بن الأخود ملا صادق اللاری .

6 - السید عباس الجراشی.

7 - السید اسد الله الواعظ بن السید عباس الجراشی .

8 - السید مصطفی الجراشی.

9 - السید علی الواعظ.

10 - الملا علی اکبر ابن المرحوم الحاج الآخوند ملا محمد صادق الدارابی.

11 - المیرزا محمد علی الدارابی .

ص: 560

12 - الملا محمد تقی الدارابی .

13 - السید حسین نتابة الدارابي .

14 - میر مرتضی الجراشی ، وکان واعظاً جلیل القدر .

15 - السید جعفر الجراشي.

16 - السید جعفر بن السید مصطفی الکشفی امام جمعه اصطهبانات.

وینهی المؤلف رسالته بمرثیة رقیقة تضمنت مقاطع عربیة تدلّ علی شاعریة فیاضة :

منها : فی جوار جدّه الهادی توارت بالحجاب

: کوکب أوج الهدی فی سید الایام غاب

کمال السیّد 25/شوال/1418

ص: 561

ص: 562

فهرست

خاطره هایی از ثمرات درختی پربار...5

اندیشه های کلامی آیة الله لاری...31

گامی در شناخت محکم و متشابه و معرفی رساله آیت الله لاری...77

مروری بر زندگی ممتاز ترین شاگردان آیت الله لاری...111

زندگینامه آیت الله سید محمد باقر آیت اللهی (عالم)...139

مروری بر اندیشه سیاسی مجتهد لاری...157

سیری در زندگینامه سیاسی سید لاری و همرزمان وی...181

آسیب شناسی ظلم در اندیشه آیت الله لاری...259

نگاهی به علم اصول و اندیشه اصولی سید لاری...307

سید عبد الحسین لاری ، انهدام مجلس و استبداد صغیر...325

سید عبدالحسین لاری و جنبش مشروطیت در بوشهر...351

نگرشی بر خیزش مردم بوشهر علیه محمد علیشاه قاجار...367

نهضت آیة الله لاری و اثرات آن بر منطقه جویم...395

الجهاد من المهد إلی اللحد...417

صلاة الجمعة فی غیبة الحجة عليه السلام...443

آیة الله السید اللاری کما ورد فی الدوحة الأحمدیة...507

ص: 563

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109