درسنامه نقد و بررسی جریان احمد الحسن البصری جلد2

مشخصات کتاب

سرشناسه : محمدی هوشیار، علی، 1362 -

عنوان و نام پديدآور : درسنامه نقد و بررسی جریان احمد الحسن البصری : مدعی دروغین وصایت و سفارت امام دوازدهم علیه السلام/علی محمدی هوشیار.

مشخصات نشر : قم: تولی، 1397.

مشخصات ظاهری : 400ص.

شابک : 978-600-7882-99-3

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

موضوع : البصری، احمدبن اسماعیل، 1970 - م.

موضوع : مهدویت -- مدعیان

Mahdism -- *Claimers

مهدویت-- دفاعیه ها

Mahdism -- Apologetics works

رده بندی کنگره : BP224/6/م33د4 1397

رده بندی دیویی : 297/462

شماره کتابشناسی ملی : 5279885

اطلاعات رکورد کتابشناسی : فیپا

خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ویراستار کتاب : خانم مرضیه محمدی

ص: 1

اشاره

ص: 2

درسنامه

نقد و بررسی

جریان احمد الحسن بصری

| مدعی دروغین وصایت و سفارت امام دوازدهم علیه السلام |

دوره مقدماتی

| علی محمدی هوشیار |

ص: 3

ص: 4

فهرست

مقدمه مؤسسه... 12

پیشگفتار...17

| درس اول |

تاریخچه و جریان شناسی | 23

تاریخچه پیدایش...25

جریان شناسی...31

آینده شناسی جریان احمدالحسن...32

چالش جریان احمد الحسن در اسلام...32

| درس دوم

| ادعاهای احمدالحسن بصری | 35

ادعاهای احمدالحسن بصری...37

بررسی ادعاهای احمد الحسن بصری...42

وصایت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم...42

الف . وصیت به ائمه معصومین علیهم السلام...43

ص: 5

ب. وصیت رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم به امور شخصی...45

ج. وصیت رسول خداصلی الله علیه واله وسلم به مردم...47

روایات موسوم به وصیت...48

دیدگاه علماء شیعه درباره روایت...49

بررسی سندی روایت...51

دفاع احمد الحسن از سند حدیث...55

بررسی متن روایت ...58

ناخوانی روایت موسوم به وصیت با سایر روایات ...60

د. وصیت به مردم؛ جهت تصریح به جانشین بلافصل ...62

وصیت معیار ...63

نکته...65

| درس سوم

بررسی ادعاهای احمدالحسن بصری | 67

تطبيق احمد الحسن با نام مذکور در حدیث وصیت ...69

احمد در روایات ...70

تطبيق روایات با مصداق احمد ...73

احمد یمانی؟!...79

| درس چهارم

بررسی ادعاهای احمدالحسن بصری | 87

محتوای وصیت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه واله وسلم...89

حصر عدد ائمه معصومین علیهم السلام در اثنی عشر...95

روایات اثنی عشر...96

ابهام زدایی از چند حدیث...99

ص: 6

| درس پنجم

بررسی ادعاهای احمدالحسن بصری | 105

مهدویت...107

مهدویت نوعيه ...107

شاخصه مهدیین ...108

مهدویت نوعیه و حجت الهی...109

شاخصه شناخت حجت الهی ...110

مهدویت شخصيه ...112

قائمیت ...114

شارعيت ...118

| درس ششم

بررسی ادعاهای احمدالحسن بصری | 121

عصمت ...123

الف. ادعای عصمت ...123

ب. تعريف و محدوده عصمت ...126

واژه شناسی سهو و نسیان ...128

اجماع علمای شیعه ...128

سهو و نسیان معصومین در روایات...130

روایات اهل سنت در اثبات سهو و نسیان معصومین علیهم السلام....131

بررسی آیات مربوط به سهوالنبي صلی الله علیه واله وسلم ....132

| درس هفتم

بررسی ادعاهای احمد الحسن بصری | 141

رجعت...143

امام حسین علیه السلام...144

ص: 7

حکومت ائمه رجعت علیهم السلام....146

خلافت ....148

| درس هشتم

بررسی ادعاهای احمدالحسن بصری | 151

نیابت و سفارت گرایی ...153

برسی سند توقيع سمری ....157

امکان دیدار ...159

توقیت گرایی نوین ...160

تعجیل گرایی...161

| درس نهم

بررسی ادعاهای احمدالحسن بصری | 165

خواب و رؤيا ...167

حقیقت رؤيا ...169

استخاره با قران کریم ...171

حقیقت استخاره با قرآن ...172

ابهام زدایی از یک حدیث...175

| درس دهم

بررسی ادعاهای احمدالحسن بصری | 177

معجزه...179

درخواست معجزه ...181

ارکان معجزه ...183

معجزه ادعایی احمدالحسن بصری ...184

بررسی معجزه احمد الحسن ...185

ص: 8

نمونه ای ازاعجاز واقعی...187

فصاحت و بلاغت قرآن...187

اعجاز محتوایی قرآن...187

اعجاز از جانب آورنده قرآن...188

| درس یازدهم

اخباری گری واحمدالحسن بصری | 189

اخباری گری...191

حدیث گرایی ...194

اصول اربعه ...194

نیاز به علم رجال ...196

پاسخ به ادله مخالفین علم رجال...198

اجتهاد...201

1.معنای لغوی و اصطلاحی اجتهاد...201

2. تاریخ اجتهاد...201

اجتهاد در عصر معصومین علیه السلام ...203

اجتهاد در عصر غیبت کبری ...204

منابع اجتهاد ...205

اجتهاد در برابر نص...206

مراجعه مستقیم مردم به روایات ...206

اختلاف درفتوا...207

|درس دوازدهم

اخباری گری واحمدالحسن بصری |211

تقلید از فقيه ...213

تفقه دردین...214

ص: 9

قرآن و منع تقلید ...216

استدلال عقلی بروجوب تقلید ...218

| درس سیزدهم

محدوده آخرالزمان | 221

آخرالزمان ...223

محدوده آخرالزمان...224

علمای آخرالزمان ...227

| درس چهاردهم

مشابهت احمدالحسن بصری با سایر مدعیان دروغین | 231

مدعیان دروغین مهدویت...233

ایدئولوژی ها ...235

ایدئولوژی شیخیه...235

ایدئولوژی بابیت...236

ایدئولوژی بهائیت ...237

ایدئولوژی احمد الحسن...237

ایدئولوژی مشترک ...238

مشابهت های شیخیه، بابیت و بهائیت با احمد الحسن ...239

ادرس پانزدهم

روش شناسی نقد ایدئولوژی مدعیان دروغین مهدویت | 241

روش نقد و بررسی مدعیان دروغین مهدویت ...243

تحلیل محتوا ....245

هدف از تحلیل محتوای ایدئولوژی فرقه...245

مراحل تحلیل محتوای ایدئولوژی فرقه ...245

ص: 10

1. توصیف کامل ایدئولوژی فرقه ...246

2. تشریح پیشینه، خط و مشی و حالات ایدئولوگ فرقه ...246

3. ترسیم ابعاد اصلی ایدئولوژی فرقه ...246

کشف مغالطات درسخنان ایدئولوگ فرقه...247

نقد محتوای ایدئولوژی فرقه ...248

الف). نقد بعد انگیزشی فرقه...248

ب). نقد بعد انگیخته ای فرقه...249

ج). نقډ بعد فراوردهای فرقه ...249

چند نکته مهم پیرامون نقد؛ ...

نتيجه ...250

| درس شانزدهم

شیوه های تبلیغی مدعیان دروغین مهدویت | 251

شیوه های تبلیغ در جریان های مدعی مهدویت...253

1. توجه به خلاءها و نقاط ضعف مردم ...253

2. برخورد عاطفی و محبت آمیز ...254

3. اعلام انحصاری بودن راه نجات در آموزه های خود ...254

4. ایجاد تشکیلات و عضوگیری ...254

5. ایجاد خوف و رجاء ...254

6. ارائه محتوای جذاب ...255

7. تولید اصطلاحات جذاب ...255

اهداف رفتاری مدعیان دروغین مهدویت ...256

1. دعوت به خود ...256

2. مبارزه با علمای شیعه ...256

3. حاکمیت تفکر التقاطی ...257

4. از میان برداشتن ابزارهای کشف حقیقت...257

کتابنامه ...259

ص: 11

ص: 12

مقدمه مؤسسه

یکی از نکات کلیدی که در نتیجه تدقیق در سیره اهل بیت (علیهم السلام) برای انسان روشن می شود، برخورد بسیار جدی حضرات معصومین (عليهم السلام) با انواع بدعت ها و حرکت های انحرافی بوده است.

شاید در ابتدا قدری سختگیرانه به نظر برسد ولی گذشت زمان اثبات می کند، که با فاصله گرفتن از مبدا زمانی حوادث تاریخی، بدعت مذکور هیولا وار تبدیل به یک پدیده کاملا ضد دینی شده است. لذا فرقه هایی همچون داعش واحمد الحسن، محصول ایده وسخنان بدعت آمیز محمد ابن عبد الوهاب ها و احمد احسائی هایی است که در طول تاریخ شکل گرفته و حال کنونی رسیده اند.

یکی از عمده جریان های انحرافی در تشیع، جریان هایی هستند که مدعی مهدویت بوده و با سوء استفاده از اشتیاق منتظران، دست به عوام فریبی زده و خود را به عنوان مهدی (ع) یا نایب و سفیر آن حضرت معرفی کردند. جریان هایی مانند سلوکیه، منتظران، حرکت جند المولی، جریان قحطانی، جریان فاضل عبد الحسين المرسومی، جریان مختار(حبيب الله ابوعلی مختار)، حرکت جند السماء ، حرکت اصحاب القضيه ، حرکت نبا عظيم و جریان معاصر الصرخی نمونه ای از این جریان های انحرافی هستند.

ص: 13

فارق از دلایل و علل بوجود آمدن چنین جریاناتی در بین شیعه، چند سالی است که با ظهور فرقه ای جدید موسوم به "یمانی" از مصدر بصره عراق مواجه هستیم که طرفدارانی نیز برای خود دست و پا کرده است و در مصر ( مکتب قاهره) عراق و ایران به دنبال عضوگیری است.

آنچه در باره این فرقه باید محل تامل قرار گیرد این است که :

1. متاسفانه تجربه تاریخی نشان داده است که برخی فرقه سازی ها على الخصوص در حوزه مهدویت پس از گذران چند سال تبدیل به یک پدیده کاملا ضد دینی می شوند (نه انشعابی ولومعوج از مذهب اولیه خود) برای نمونه می توان به شیخیه اشاره نمود که در بستری مهدوی شکل گرفت و پس از چندی از دل آن بابیت و پس از آن بهائیتی بیرون آمد که فرقه و جریانی کاملا ضد اسلامی و ضد شیعی و البته کاملا صهیونیستی است.

2. بازی با نشانه های ظهور و على الخصوص نمونه سازی از افراد سرشناس واقعه شریف ظهور مانند: نفس زکیه، سید خراسانی، یمانی و ... موجبات دلسردی مردم و تردید ایشان را درمواجهه با شخص حقیقی این بزرگواران سبب خواهد شد.

3. یارگیری و ایجاد انحراف در میان محبان حضرت ولی عصر(عج) که عمده گروندگان به فرقه مذکور هستند حقیقتا تاسف برانگیز و درد آور است.

مگر در دنیای هفت میلیاردی کنونی ما چند تن هستند که حضرت حجت ابن الحسن العسکری را می شناسند و حاضرند در دوران غیبت و این عصر پرآشوب معتقد به ولایت ایشان و پایند به اصولش باشند که هراز گاهی عده ای نیز دسته دسته و فوج فوج به این فرقه و آن فرقه بپیوندند و از این بدنه بکاهند آن هم کسانی که اهل جهد و کوشش در راه تبلیغ معارف مهدوی هستند.

4. به عنوان یک مدرس دانشگاه که از قضا "مدیریت رسانه" نیز تدریس کرده است عرض میکنم : قدرت رسانه ای پشت پرده و حمایت کننده از این فرقه ضاله توانش بسیار بیشتر از آنی است که آن را ماحصل فعالیت عده ای عمدتا جوان کم تجربه دانست.

5. همزمانی ظهور این فرقه با فعالیت های مسیحیان اوانجلیست (صهیونیست های مسیحی) در منطقه بویژه عراق که به شدت ضد شیعی بوده و امام زمان (عج) را العياذ بالله

ص: 14

دجال مسیحیت میدانند و البته نقش کلیدی نیز در شکل گیری داعش داشته اند، پشتوانه صهیونیستی این فرقه (یمانی) به عنوان تکه ای از پازل ظهور اوانجلیست ها را بیش از پیش آشکار می کند.

6. بهرگیری صوفی مآبانه این فرقه از عالم خیال و خواب سازی (که در بسیاری دیگر از فرقه ها نیز مشهود است) برای عده ای که چنین شعبده بازی هایی را نشان از تاییدات ماورایی میدانند .

همه و همه بردقت و تامل بیشتر براین فرقه نوظهور تاکید می کند و شایسته است در فضایی علمی و دور از هیاهوی گروندگان و مخالفان به بررسی و تحلیل عقاید انحرافی بر مبنا و اصول اسلام حقیق و راستین پرداخت .

موسسه جنبش مصاف ایرانیان

علی اکبر رائفی پور

ص: 15

ص: 16

پیشگفتار

از دیرباز، باورهای آخرالزمانی مورد سوء استفاده افراد منحرف بوده و برای رسیدن به اهداف و اغراض مسموم خود، احساسات دینی مردم را بازیچه خود قرار داده اند. غالبا این افراد، در مواجهه با شرایطی همچون؛ سختی و فقر مردم، جنگ و خونریزی، ظلم و برقرار نشدن عدالت اجتماعی در جوامع، طولانی شدن غیبت امام عصرعجل الله تعالی فرجه الشریف و سایر مشکلاتی که از دید مردم ناگوار است، ظهور و بروز می کنند تا از فرصت ایجاد شده نهایت بهره برداری را داشته باشند. لذا در گونه شناسی ادعاهای مدعیان دروغین مهدویت ، ادعاهای گوناگونی همچون؛ ادعای امامت و مهدویت ، ادعای سفارت، ادعای نیابت خاص، ادعای خراسانی بودن و ادعای یمانیت و... به چشم می خورد که هر کدام در برهه ای از تاریخ ظهور و بروز کرده و برای اثبات ادعاهای واهی خود به آیات و روایات متعددی استناد کرده و گروهی از مسلمانان را به واسطه این سخنان فریب داده اند.

با این وجود می توان گفت که ظهور مدعیان دروغین مهدویت ، دارای دیرینه ای به تعداد سالهای پس از اسلام است که اولین بار در سال 11 هجری و با وفات پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم توسط عمر ابن خطاب آغاز شده و بلافاصله پس از وفات آن حضرت، مهدویت و ظهور دوباره ایشان را اعلام کرد و گفت: «لا أسمعن احد يقول أن محمدا قد مات، ولكن ارسل اليه كما أرسل إلى موسی بن

ص: 17

عمران(1) ... من قال أن محمدا قد مات قتلته بسیفی هذا و إنما رفع إلى السماء كما رفع عیسی علیه السلام(2) ... ونادوه على الباب لا تدفنوه فإن رسول الله لم يمت».(3) مبادا از کسی بشنوم که بگوید محمد صلی الله علیه واله وسلم وفات کرده است. ولكن همانند موسی علیه السلام به سوی خدا رفته است تا پس از مدتی بازگردد... هرکس بگوید محمد صلی الله علیه واله وسلم وفات کرده است او را با این شمشیر میکشم چرا که او همانند عیسی علیه السلام به آسمان رفعت کرده است ... و از کنار درب فریاد برآورد که پیامبر را دفن نکنید، رسول خدا وفات نکرده است.

با صرف نظر از تمامی مدعیان دروغین در صدر اسلام، مدعیان معاصر با امام دوازدهم علیه السلام ، مسأله مدعیان را پیچیده تر کرده است که با بررسی توقيعات مبارک امام دوازدهم علیه السلام ، میزان انزجار ایشان از تبار این مدعیان به دست می آید. یکی از افرادی که در زمان غیبت صغری مدعی ارتباط و نیابت از جانب حضرت مهدي عجل الله تعالی فرجه شریف بوده و درباره وی توقیعی از جانب حضرت صادر شده است؛ شخصی بنام محمد بن علی بن ابی العزاقرمشهور به شلمغانی از یاران امام حسن عسکری علیه السلام وازمحدثان شیعی در بغداد است که مدتی در غیاب حسین بن روح، سومین نایب خاص امام مهدی علیه السلام به بعضی از امور شیعیان رسیدگی میکرد. شلمغانی پس از آنکه ادعای نیابت امام زمان علیه السلام را علنی کرد، مورد لعن امام مهدی علیه السلام قرار گرفت و بعد از مدتی به دستور حاکم عباسی به دار آویخته شد.(4) امام علیه السلام درتوقيع شريفش به حسین ابن روح در رابطه با دیدگاه خود نسبت به ادعاهای شلمغانی فرمود: «... محمد بن على، معروف به شلمغانی، از کسانی است که خداوند کیفر او را تعجیل کند و مهلتی به او عطا نفرماید. او از اسلام منحرف شده و خود را از آن جدا ساخته است. وی از دین خدا مرتد شده و ادعاهایی می کند که دلالت برانکار ذات خداوند متعال دارد. دروغ پردازی و دروغگویی می کند. باطل ها را بر زبان می آورد و متخلف بزرگی است. آنان که به خدا نسبتی باطل می دهند در خطای محض بوده و مسلما در خسران اند. در حقیقت برائت خود را در محضر خداوند متعال و پیامبر و خاندان گرامیش صلی الله علیه واله وسلم از هرگونه رابطه ای باشلمغانی اعلام

ص: 18


1- ابن سعد، الطبقات، ج 2، ص 53.
2- شهرستانی، الملل والنحل، ج1، ص23.
3- ابوالفداء، المختصر، ج1، ص152.
4- احتجاج، ج 2، ص 289.

میداریم. به او (شلمغانی) لعن می فرستیم ولعنت دائم خداوند بر او باد، در آشکار و نهان، در هر زمان و مکان و لعنت خداوندی برموافقان و پیروان او باد و نیز بر آنانکه با شنیدن این اعلام پیوند خود را با او ادامه دهند. بنابراین به اطلاع آنان ( وکلای امامیه) برسان که خود را از او حفاظت کرده و احتیاط می کنیم، آنچنان که در برابر پیشینیان او همچون؛ شریعی، نمیری، هلالی، بلالی و دیگران چنین کردیم و دیدگاه مشابهی داشتیم. راضی به سنن الهی هستیم. خداوند ما را در تمام امور کفایت میکند و بهترین نگهبان است».(1)

آنچه در پایان توقيع مبارک حضرت مشاهده می شود، معرفی چند تن از مدعیان دروغین در باب مهدویت است که خود، اشاره ای واضح به این مطلب دارد که بحث ادعای نیابت، مسألهای تازه نبوده و ممکن است تا زمان ظهور ادامه داشته باشد. لذا با بررسی تبار انحراف در باب مدعیان دروغین مهدویت، مدل های متفاوتی از ادعاها به دست می آید که هر کدام در پس نقاب و تصویری زیبا و خیرخواهانه، چهره واقعی خود را پنهان کرده و با استفاده از همین روش، عده زیادی از مومنان را فریب داده و از دین اسلام خارج نموده اند. با این وجود، اکنون نیز از آسیب چنین ادعاهای ناصوابی در امان نبوده و شاهد بروز افرادی همچون احمد الحسن بصری هستیم که مردم را با ادعاهای دروغین خود فریب داده و به وادی هلاکت می کشانند.

درسنامه حاضر، با هدف آشنایی مقدماتی و نقد ادعاهای انحرافی احمد الحسن بصری تدوین شده و به جهت رعایت اختصار وسطح علمی دانش پژوهان محترم، از طرح بسیاری از ادعاها و پاسخها خودداری شده و ادامه مباحث، به کتاب های تکمیلی واگذار گردیده است. نکته قابل توجه اینکه؛ بخشی از مطالب پایانی این درسنامه در سایت kajrah.ir که مدیریت آن با نویسنده این کتاب است منتشر گردید تا مورد استفاده علاقمندان قرار بگیرد.

این درسنامه ، صرف ویژه طلاب سطح دو حوزه و دانشجویان مقطع کارشناسی ارشد در نظر گرفته شده است.

ص: 19


1- الغيبه، ص 410.

در پایان از حجج اسلام استاد علیرضا روزبهانی، استاد وحید حاجی آقا زاده، دکتر علی امیرخانی و سایر اساتید و دوستانی که بنده را در مسیر تألیف این درسنامه حمایت و یاری کردند تقدیر و تشکر کرده و همچنین از جناب حجت الاسلام دکتر سید هادی سید وکیلی و جناب حجت الاسلام سید محمد مهدی حجازی نسب که ارزیابی این کتاب را پذیرفته و با نظرات محققانه و مدققانه خود بر اتقان این اثر افزودند، کمال امتنان را دارم.

والسلام على عباد الله الصالحين

على محمدی هوشیار

ص: 20

این اثر: با کمال احترام به

ام المومنین حضرت خدیجه کبری علیها السلام

تقدیم می گردد که با حمایت های بی دریغ خود از رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم درنشر و گسترش اسلام و لوی و علوی ایفای نقش نموده و در بالاترین درجه ایمان و عمل، به لقاءالله رسید.

ص: 21

ص: 22

درس اول

تاریخچه و جریان شناسی

اشاره

اهداف درس

آشنایی با :

•تاریخچه پیدایش جریان احمدالحسن بصری

• جریان شناسی

ص: 23

ص: 24

تاریخچه پیدایش

احمد اسماعیل صالح السلمي البصری (1968م)(1) معروف به «احمد الحسن الیمانی»(2)، یکی از جریان های نوظهور در مسیر مهدویت است.(3) وی خود را پنجمین فرزند با واسطه امام دوازدهم علیه السلام دانسته(4) و علاوه بر آن، دارای ادعاهای بیشماری می باشد که ادعای یمانی(5) بودن، سفارت و وصایت حضرت حجت الا اساس ادعای این شخص را تشکیل میدهد. احمد بصری درسال (1992م) از دانشکده مهندسی در رشته شهرسازی فارغ التحصیل گردید و تا سال (1999م)، هیچ سندی از وی در دست نبوده و این مدت به عنوان خلاء اطلاعاتی از زندگانی احمدالحسن محسوب می شود. وی در سال (1999 م) به سمت نجف أشرف رفته و مدت کوتاهی در حوزه درس حضرت آیت الله محمد صادق صدر حاضر شد

ص: 25


1- احمد بن اسماعیل بن صالح بن حسين بن سلمان بن داوود بن هنبوش. أدعياء المهدويه، ص 121.
2- باتوجه به اینکه عشیره ابوسويلم درسه منطقه ناصریه و بصره و کربلا مستقر هستند، ساکنین این عشیره درناصریه و بصره را با عنوان «آل حسن» وساكنين كربلاء را «بنی حسن» نامیده اند. از این رهگذر، احمد نیز که از عشیره مستقردرناصریه است با عنوان «الحسن» شناخته می شود. قابل توجه اینکه این عشیره از سادات نمی باشند. الطامة الكبرى، ناصر مهدی محمد البصری ، ص18.
3- نام پدر احمد الحسن ؛ اسماعیل و نام مادرش بثينه نجم از طایفه هنبوش و از قبیله ابوسويلم ناصریه می باشند.
4- احمد الحسن نسب خود را اینگونه تشریح کرده است: أحمد ابن إسماعيل ابن صالح ابن حسين ابن سلمان ابن الإمام محمد بن الحسن العسكرى علیه السلام.
5- براساس برخی روایات ، فردی با لقب «یمانی» ظهور کرده و به یاری امام دوازدهم علیه السلام خواهد شتافت

و در همان سال به علت انجام فعالیت های سیاسی برعلیه دولت عراق به همراه فردی به نام «حيدر مشتت المنشداوي المحمداوي القحطانی»(1) تا سال (2001م) در زندان ابوغریب زندانی شدند که پس از مدتی بنا به درخواست صلیب سرخ جهانی، نام آنان در میان لیست زندانیان ابوغریب در روزنامه های بغداد منتشر گردید.(2) پس از آزادی از زندان دوباره به حوزه برگشته و پس از تحصیل دروس حوزوی تا سال 2004 م)،(3) با زیر سئوال بردن نیابت عامه فقهاء وادعای فساد مالی در حوزه های علمیه و ناکارآمدی دروس، مقدمات ایجاد تفرقه در حوزه علمیه نجف را آغاز کردند.(4)

احمدالحسن در سایت رسمی خود درباره ماجرای تحصیل علوم حوزوی خود می گوید: من به نجف اشرف رفته و با هدف تحصیل علوم دینیه در آنجا سکونت کردم ولی بعد از آنکه وارد حوزه شدم و از مجموعه دراسات این حوزه مطلع شدم، دیدم که در حوزه یک سری خلل بسیار بزرگ دیده می شود (لا اقل در نظر من) و صرفا لغت عرب و اصول فقه و کلام ومنطق و فلسفه و عقاید و فقه و احکام شرعیه را مطالعه می کنند و هیچ گاه قرآن کریم یا سنت شریف نبوی یا أحاديث محمد و آل محمد تدریس نمی شود و آنها درس اخلاق الهی که بر هر مومنی تخلق به آن اخلاق واجب است را کنار گذاشته اند. پس به این دلیل تصمیم گرفتم از حوزه دوری کنم و در خانه ام گوشه عزلت گرفته و علوم حوزوی را بدون هیچ کمک کاری تنها خواندم و فقط صرفا با بعضی از روحانیون حوزه نجف در ارتباط باشم... ولی آنچه که باعث شد تا من به حوزه علمیه نجف اشرف راه یابم این بود که من در رؤيا امام زمان علیه السلام را دیدم که به من دستور داد تا به حوزه علمیه نجف بروم و وی از آنچه برایم اتفاق خواهد افتاد خبر داد و هرآنچه که وی گفته بود همان شد».(5)

احمدالحسن همزمان با تحصیل در حوزه علمیه صدر، در سال (2003 م) با همراهی حیدر

ص: 26


1- وی اهل العماره عراق است که بعدها نام خود را به ابوعبدالله الحسين القحطانی تغییر داده و براساس حديث موسوم به وصیت ، ادعای فرزندی امام دوازدهم علیه السلام را کرده و احمدالحسن را دجال نامید.
2- روزنامه در نزد مؤلف موجود است .
3- أدعياء المهدوية ، ص144.
4- الحركات المهدويه ، ص152.
5- http://almahdyoon.org .

مشتت ادعای مشترکی را آغاز کرده و خود را فرزند و فرستاده حضرت صاحب الامر علیه السلام و حيدر مشتت را با عنوان يمانى آل محمد صلی الله علیه واله وسلم معرفی نمود. لذا جهت نشر عقاید و تجهيز قوای نظامی خود، خانه ای را به عنوان مکتب امام احمد الحسن و یمانی موعود در محله صريفه در منطقه سهله در نظر گرفته و در آنجا سکونت یافتند.(1)

احمد الحسن در اواخر سال (2003م) طی بیانیه ای یمانیت حيدر مشتت را اعلام کرده و بحث وصایت و سفارت خود را از یمانیت جدا نمود و گفت: «فاعلموا أيها الناس أنه لايماني إلا كان لى کیمینی داعي لأمري هادى لصراط الله الذي أسير عليه بإرشاد أبى الإمام المهدي محمد بن الحسن علیه السلام ...».(2) ای مردم بدانید! هیچ یمانی وجود ندارد مگر اینکه در سمت راست من قرار گرفته و فراخوان کننده به امر مااست. امری که هدایت کننده به راه خداست ویمانی با ارشاد پدرم مهدی علیه السلام حرکت می کند.

برهمین اساس، حيدر مشتت(3) اولین مسافرت تبلیغی اش را به زادگاه خود ( العمارة در جنوب عراق) آغاز کرده و مردم را به سوی سفیر و فرزند امام دوازدهم علیه السلام دعوت کرد. وی پس از مدتی به همراه شخصی به نام «عيسى المزرعاوی» وارد ایران شد. عيسى المزرعاوي تبلیغ خود را در شادگان خوزستان آغاز کرده و عده ای از مردم را به بیعت با احمد الحسن در آورد. اما حیدر مشتت به سمت شهر مقدس قم آمده و پس از دیدار با آیت الله روحانی و شیخ علی کورانی(4) راهی از پیش نبرده و پس از تحمل هفت ماه زندان در ایران، به عراق بازگشت.

در (سال 2005 م) با بروز اختلافات عدیده ای بین احمدالحسن و حيدر مشتت ، احمد بصری در تناقضی آشکار، طی بیانیه ای خود را به صورت توأمان وصی امام و یمانی موعود معرفی کرده و گفت: «وأمري أبين من الشمس في رابعه النهار وإني أول المهديين و اليماني الموعود» .(5) امر

ص: 27


1- دراسة تحليلية حول الحركات المهدويه، ص 7.
2- عکس و رونوشت بیانیه در نزد نویسنده موجود است.
3- با توجه به وجود نیروهای صرخی در کربلا و نجف و مخالفت شدیدشان با انصاراحمدالحسن، حیدر مشتت به بغداد رفته و با همراهی ضیاء الكرعاوي اقدام به تشکیل موسسه القائم وانتشار نشریه «القائم» نمود تا بدین وسیله بتواند احمدالحسن را تبلیغ کند. احمد الحسن نیز وارد بصره شده و نشریه «الصوت الحق الأسبوعية التي تروج للفكرالمهدوی» اقدام به گسترش دعوت انحرافي خود نمود. الحركات المهدوية، ذوالفقارعلی ذوالفقار، ص153.
4- جهت اطلاع از ماجرای دیدار حیدر مشتت با شیخ علی کورانی، به کتاب دجال بصره، ص 30 الی 40 مراجعه شود.
5- عکس و رونوشت بیانیه در نزد نویسنده موجود است .

من روشن تر از خورشید در وسط روز است و من اولین مهدی و همان یمانی موعود هستم.(1)

وی پس از سقوط صدام، فرصت را برای طرح ادعاهای خود مناسب دیده و تشکیلات وسیعی را در شهرهای نجف، کربلا، ناصریه و بصره به راه انداخت. وی با تشكيل لجنه های مختلف، فرقه خود را ساماندهی کرد و جان دوباره ای به این حرکت انحرافی داد که عبارتند از:

لجنه علمی:

مأموریت اصلی این گروه، تالیف کتب و تنظیم آثار احمد بصری است که تا کنون 47 جلد کتاب توسط احمد الحسن(2) و تعداد 124 عنوان کتاب از سوی انصاراحمدالحسن(3) به رشته تحریر در آمده است.

لجنه دینی:

وظایف این گروه عبارت است از: تعيين ائمه جمعه و جماعات در شهرها و استان ها، تدوین بانک اطلاعات مبلغین حوزوی احمدالحسن، اداره حوزه های علمیه احمدالحسن، تعيين قاضی برای حل مشکلات و دعاوی انصار احمدالحسن، تبلیغ و نشر دعوت انحرافی احمد الحسن، تعیین پاسخگویان و مناظره کنندگان رسمی دعوت احمد الحسن.

لجنه امنیتی:

مأموریت این گروه ، تأمین امنیت جانی و مالی انصار احمد الحسن در شهرها و همچنین تامین امنیت مراسمات و موکب های مناسبتی احمدالحسن می باشد.

لجنه اطلاع رسانی:

مسئولیت این گروه ، انتشار بیانیه ها و سخنرانی های احمد الحسن بوده و علاوه بر آن، مدیریت سایت و فضای مجازی نیز به عهده این گروه می باشد.

ص: 28


1- أدعياء المهدويه، ص 121.
2- برخی از کتاب های نوشته شده توسط احمدالحسن بصری عبارتند از: حاکمیه الله لا حاكميه الناس، الحوار الثالث عشر، الاجوبه الفقهية ، العجل ، بيان الحق والسداد من الاعداد، الجهاد باب الجنه ، شرايع الاسلام ، المتشابهات ، رساله الهدایه ، عقائد الاسلام و....
3- برخی از کتابهای نوشته شده توسط انصاراحمدالحسن عبارتند از: المهدی ولی الله ،دحض تقولات المعاندين ، حجه الوصی واوهام المدعي، الإفحام في رؤيا أم الامام ، انتصارا للوصیہ، قانون معرفة الحجه، المعترضون على خلفاء الله ، دابه الارض طالع الشمس ، الوصیه و الوصی احمدالحسن، البلاغ المبين، بحث في العصمه، اليماني الموعود حجه الله و....

لجنه مالی:

این گروه، علاوه بر دریافت وجوهات شرعی و نذورات وهدايا ، مسئولیت هزینه این مبالغ را بر عهده دارند. این مبالغ در سه بخش مصرف می گردد که عبارتند از:

الف. شهریه طلاب و مبلغین.(1)

ب. چاپ و نشر کتب انصار و همچنین تجهیز کتابخانه های انصار و حسینه ها.

ج. خرید تسلیحات و مهمات جنگی و آموزش های نظامی انصار

لجنه نظامی:

این گروه با هدف جذب و آموزش نظامی انصار، خرید تسلیحات و فرماندهی عملیات های نظامی تشکیل شده است که با عنوان «سرايا القائم» فعالیت می کنند.(2)

با سرگرفتن فعالیت های این جریان در منطقه و سرایت آن به ایران اسلامی، عده ای پس از مواجهه با ادله احمد الحسن، با وی بیعت کرده و خود را «انصار امام احمدالحسن» نامیدند. پس از مدتی این جریان توسط انصاراحمدالحسن دچارانشقاق شده و به دو گروه «انصار پرچم یا رايات سود» و «انصار مکتب» تقسیم شدند. در باور انصار مکتب؛ براساس روایات موجود، فردی به نام احمد که فرزند و فرستاده امام دوازدهم عجل الله تعالی فرجه الشریف است وجود داشته و با هدف آماده سازی قیام حضرت ظهور کرده و در حال حاضر از طریق فیسبوک و پالتاک با مردم در ارتباط می باشد. در حالیکه انصار پرچم چنین شخصی را قبول نداشته و از وی و انصارش تبری می جویند. به طور کلی باورهای انصار پرچم در موارد زیر خلاصه می گردد که اساس اختلافات آن را با انصار مكتب رقم می زند:

1.گروه پرچم (رايات سود)، گروهی از اتباع و پیروان احمد بصری هستند که براساس مجموعه ای از روایات، مدعی غیبت احمد بصری می باشند. آنان بر این باورند که احمد الحسن بصری از سال (2008م) و همزمان با قیام احمد الحسن و درگیری پادگان الزرگه، در غیبت به سر می برد. یکی از ادعاهای این گروه این است که در روز مرگ ملک عبدالله

ص: 29


1- برای طلاب متأهل 50 هزار دینار و به ازای هر فرزندشان 10 هزار دینار به صورت ماهانه پرداخت می گردد.
2- مدعی المهد و به احمدالحسن، ص 6.

پادشاه عربستان، احمد الحسن 12 نفر از اتباع رايات سود را انتخاب کرده و به دیدار با امام مهدی علیه السلام برده و امام مهدی علیه السلام از خیانت مکتب نجف، ابراز ناراحتی کرده است.

2. رايات سود براین باورند که احمد الحسن در کتب اولیه خود، به خیانت و ارتداد بعضی از انصار (همچون شیوخ مکتب نجف)، هشدار داده و آنها بخاطر جمع آوری اموال به کذب گویی مرتکب شده اند.

3. رايات سود معتقدند؛ کتبی که بعد از غیبت احمد الحسن بصری به اسم او منتشر شده است، دارای اشکالات علمی فراوان بوده و هیچکدام از آنان نوشته وی نیست.

4. رايات سود اذعان دارند که مکتب نجف، قوانین و كلمات احمد الحسن و قانون حاکمیت الله را نقض کرده است، چرا که از دولت و حکومت عراق درخواست نماینده در مجلس استان بصره عراق نموده و این مطلب علاوه بر تایید حکومت عراق، به منزله خیانت و نقض قانون حاکمیت الله به شمار می رود.

5. در باور رايات سود؛ عبد الله هاشم( مستند ساز)(1)، پس از احمدالحسن، همان مهدی دوم در حدیث وصیت شیخ طوسی رحمه الله علیه است.(2)

در این میان، على الغريفي و عبدالله هاشم از جمله کسانی هستند که پیرو پرچم بوده و با مکتب مخالفت و درگیری آشکاری دارند و آن سوی دعوا نیز افرادی همچون؛ ناظم العقیلی، سید واثق حسینی، عبدالرحيم ابومعاذ، علاء سالم و حسن حمامی به عنوان پیرو مکتب بوده و مدیریت علمی و نظامی آن را بر عهده دارند.

ص: 30


1- عبدالله هاشم مسئولیت های مهمی در بخش تبلیغاتی و مستند سازی و راه اندازی شبکه های تبلیغی در فضای مجازی برای احمد بصری داشته است. وی با ارائه اسناد و شواهد متعددی اثبات می نماید که مطالب صفحه فیسبوکی که به نام احمد الحسن است، توسط واثق الحسینی و توفیق مغربی و مدیران مکتب نجف نگاشته می شود نه احمد بصری.
2- فیلم های منتشر شده توسط انصار پرچم ( رايات سود) در نزد نویسنده موجود است که در تمامی آنها به موارد فوق اشاره صریح کرده اند.

جریان شناسی

جریان احمد الحسن، همانند بسیاری از فرق انحرافی، بیش از آنکه یک فرقه دینی بوده باشد، یک جنبش سیاسی است که با هدف ایجاد اختلاف و فتنه و انحراف در کشورهای اسلامی(شیعی) تشکیل شده و علاوه بر آن، در صدد آن است تا با تخریب جایگاه علماء و ناکارآمد جلوه دادن علوم دینی حوزه های علمیه و با تبدیل نیابت عامه فقیه به نیابت خاصه خود، مردم را از فقهاء جدا کرده و به گمان باطل خود، زمینه را برای فروپاشی حوزه های علمیه فراهم نماید.

به عنوان نمونه؛ احمدالحسن در تخریب جایگاه مراجع تقلید و علمای شیعه آورده است: «... آنها حتما ریاکار هستند و همه اعمال آنها ریاکاری است. پس گریه آنها بر امام حسین علیه السلام ریا است و نمازشان ریا است و هدف آنها فقط تسلط بر قلب مردم و مقام های ناچیزدنیوی همانند ریاست دینی است. علمای بی عملی هستند که در انتظار حضرت امام مهدی علیه السلام شکست خوردند. آنها به اینکه امام مهدی علیه السلام و وصی و فرستاده اش را تکذیب کردند بسنده نمی کنند، بلکه مردم را از جهاد در پیشگاه او و از مبارزه با کفار که دولتهای اسلامی را به غارت بردند منع می کنند!».(1)

همچنین در کتاب نصیحتی برای طلاب حوزه های علمیه می گوید: « آنان که زمینه را برای دجال وسفیانی آماده می کنند و سعی و مجاهدت برای جنگ با معصوم علیه السلام دارند، بوسیله جنگیدن با ادله و براهین او، به اینگونه که ذهنها ودلها و ارواح را برای عدم پذیرش دلایل جدش محمد مصطفی صلی الله علیه واله وسلم مهیا می سازند و بر هیچکس پنهان نماند که مردم به شدت از مرجعیت تبعیت می کنند و چه بسا مراجع و اطرافیان گمراه و گمراه کننده شان عادت کرده اند که هر ادعایی که دروغ و نیرنگ و بیهودگی شان را برملا سازد را قبول نکنند...».(2)

ص: 31


1- المتشابهات ، ج 1، ص 68.
2- نصيحتی برای طلاب حوزه های علمیه، ص22.

آینده شناسی جریان احمدالحسن

در خصوص این فرقه دو احتمال قوی داده می شود که به صورت مختصر مورد بررسی قرار می گیرد:

الف). تثبیت جریان به واسطه رونمایی از مهدی های پس از خود و همچنین موکول کردن قیام به آنان.

ب). انجام عملیات نظامی علیه مراجع شیعه و کشتار مقلدین آنان، با کمک جریانهای نظامی فعال در عراق (داعش و بعث و القاعده و ...).

چالش جریان احمدالحسن در اسلام

جریان احمد بصری یکی از جریان های خطرناک درون شیعی است که در دهه اخیر ظهور و بروز کرده است. چرا که این جریان دارای نقشه راه و سناریویی از پیش تعیین شده است که آن را از دعوت ها و تفکرات انحرافی پیشین متمایز ساخته و در ردیف جریان هایی همچون فرقه ضاله بهائیت و تصوف فرقه ای قرار داده است که در راستای اثبات این سخن به دو نکته اساسی اشاره میگردد:

الف. هدف قرار دادن مسائل ضروری و مسلم در مذهب تشیع

أغلب دعوتهای انحرافی پیشین، تنها دعوتهایی بودند که مسائلی در مورد صاحبان خود ارائه می دادند تا به واسطه آن مقام آنان را بزرگ جلوه داده و به اهداف و اغراض مادی خود دست یابند، حال آنکه دعوت انحرافی احمد الحسن مسلمات و ضروریات مذهب حقه تشیع را مورد هدف قرار داده و در صدد تغییر و انحراف آنها برآمده است که در این خصوص می توان به ایجاد انحراف در عدد ائمه معصومین علیهم السلام، تغییر مفهوم و دایره عصمت، مصادره مهدویت و قائمیت وادعای شارعیت اشاره کرد.

ب. تکفیر شیعیانی که با دعوت احمد الحسن مخالفت دارند

یکی از مهمترین چالش های پیش روی تشیع، برخورداری جریان انحرافی احمد الحسن از بینش تکفیری درباره تمامی مسلمانانی است که این دعوت انحرافی را نپذیرفته و یا با آن

ص: 32

مخالفت کرده اند.(1) لذا احمدالحسن براساس القائات تکفیری خود و همچنین براساس اعلام قائمیت خود، بینش خون آلود و انتقام گیرنده ای را به پیروان خود داده است تا به محض تمکن آنان در روی زمین، به رؤیاهای خود جامه عمل بپوشانند. این در حالی است که؛ پیروان احمدالحسن بر این عقیده اند که احمد بن اسماعیل همان قائمی است که با شمشیر قیام خواهد کرد و به مدت هشت ماه شمشیر کشیده و مردم را قتل عام خواهد کرد. لذا این مسأله به این معناست که بر اساس پندار آنان، اگراحمد بصری در زمین تمگن پیدا کند، به مدت هشت ماه متوالی و متصل خون های مردم را بر زمین می ریزد، بدون اینکه ذره ای شفقت و رحمتی داشته باشد.(2)

نکته قابل توجه اینکه؛ این تکفیر و تمامی بینش های تکفیری موجود در جهان اسلام، ریشه در نقل گرایی افراطی و دوری از عقل داشته و می توان مهمترین علل پیدایش این بینش را در دو مسأله مذکور جستجو کرد. لذا پرسشی که قرن های نخستین اسلام را به التهاب کشانده و منجر به تأسیس مکاتب مختلفی شده است، ناظر به حد و مرز عقل و نقل می باشد. براین اساس، گروهی با نادیده گرفتن سنت و حتی تفسیر به رأی قرآن کریم، در دامن عقل گرایی افراطی افتاده و ارزش و اهمیت نقل را نادیده گرفتند و برخی نیز با انکار کامل عقل، به ورطه عمیق نقل گرایی افراطی افتاده اند.

لذا جریان احمد بصری با کنارگذاشتن عقل و با رویکردی افراطی به حديث (البته با تدلیس، تقطيع و تأويل احادیث)، توان فهم روایات را از پیروان خود سلب کرده و فضا را به نوعی ترسیم کرده است که حتی در صورت تعارض بدیهیات عقلی با روایات ضعیف و حتی مجعول، بدیهیات عقلی را انکار می کنند. از اینرو، حدیث گرایی افراطی و دوری از عقل، از ویژگی هایی است که با اندیشه این جریان گره خورده و از این مسیر در ورطه بینش تکفیری افتاده اند.

ص: 33


1- بطوری که احمدالحسن اعلام کرد: هرکس تا تاریخ 13 رجب (1425 ه. ق) به من ایمان نیاورد از ولایت امیرالمومنین علیه السلام خارج شده و تمامی اعمالش باطل شده و کافر است.
2- خباز، ضياء، المهدوية الخاتمة، ج1، ص2.

پرسش های درس

1. علت دستگیری احمد الحسن و خروج وی از حوزه علمیه را بیان کنید.

2. سه نمونه از لجنه های تشکیلاتی احمدالحسن را نام ببرید.

3. تفاوت بین انصار پرچم و مکتب را تبیین کنید.

4. بینش تکفیری احمد الحسن از چه مقوله ای نشأت یافته است.

5. اهداف کلی جریان احمدالحسن را تشریح کنید.

ص: 34

درس دوم

بررسی ادعاهای احمد الحسن بصری

اشاره

اهداف درس

آشنایی با:

• معرفی ادعاهای احمدالحسن بصری .

• بررسی ادعای وصایت رسول اکرم صلی الله علیه واله.

ص: 35

ص: 36

ادعاهای احمدالحسن بصری

هرچند که مدعیان دروغین، در صدد آن هستند تا با ادعاهای واهی، احساسات دینی مردم را تحریک کرده و بدین وسیله به امیال نفسانی خود دست یابند، لیکن احمد بصری پا فراتر نهاده و از هر ادعایی فروگذار نشده و تمامی امور الهی و مقدسات را به خود منتسب کرده است. وی از جمله کسانی است که تا کنون بیشترین ادعای مهدویت را به نام خود رقم زده است که بدان اشاره شده و برخی از آنها بررسی می گردد:

1. جانشین و متولی امور بعد از امام مهدی عجل الله تعالی فرجه تعالی الشریف است. «إنه أول أوصياء الإمام المهدي الاثني عشرعلیه السلام بعد وفاته».(1)

2. نامش در روایت وصیت آمده است. «المذكور في رواية كتاب (الغيبة)».(2)

3. از فرزندان امام مهدی علیه السلام است. «السيد احمد الحسن هو ابن الإمام المهدی علیه السلام أي من نسل الامام المهدي».(3)

4. سفیر حضرت مهدی علیه السلام است. «ان السيد احمد الحسن هو رسول الإمام المهدي محمد بن

ص: 37


1- الجواب المنير عبرالاثیر، ج 1، ص 33.
2- همان، ص 36.
3- همان، ص 33.

الحسن عجل الله تعالی فرجه الشریف» .(1)

5. اولین مهدی از 12 مهدی است. «أول المهديين الاثني عشر».

6. اولین مؤمن به امام علیه السلام بعد از ظهور است. «أول المؤمنين بالإمام المهدي بعد ظهوره».

7. معصوم است. نه به این معنی که خطا نکرده باشد زیرا تا کنون خطاهای زیادی از وی دیده شده است. «معصوم لا بمعنى أني لا يخطىء، لأنه قد ثبت أخطاءه كثيرة وانما بمعنى اني لا اخرج الناس من هدى ولا ادخلهم في ضلالة».(2)

8. امام سیزدهم است. «الإمام الثالث عشر»(3)

9. وزیر امام مهدی علیه السلام بعد از ظهور است. «وزير الإمام المهدي علیه السلام بعد ظهوره».(4)

10. برای او دعوت ویژه ای همانند دعوت نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم است. «أن لي دعوة خاصة وان دعوتی مشابهة لدعوة نوح وإبراهيم وموسى وعيسی علیهم السلام ومحمد صلی الله علیه واله وسلم»(5)

11. او روشن ترین ستارگان ، نشانه داوود، ستاره شش پروستاره صبح است. «انه سعد النجوم و درع داوود والنجمة السداسية و نجمة الصبح» .(6)

21. کتاب خدا و قرآن ناطق است. «انا کتاب الله والقرآن الكريم الناطق».(7)

13. رسول خدا به او وصیت کرده و اسم وی و نسب وصفت وی را ذکر کرده است. «ان رسول الله صلی الله علیه واله وسلم وصی به وذكر اسمي ونسبي وصفتی».(8)

14. ائمه علیهم السلام او را با اسم ونسب وصفت و محلش ذکر کرده اند. «ان الائمة علیهم السلام ذكرني باسمی ونسبی وصفتي وسکنی».(9)

15. اشعیا وارمیا و دانیال ويوحنا مردم زمین را به آمدنش بشارت داده اند. «ان اشعیا وارمیا

ص: 38


1- همان، ص 33.
2- الرد الاحسن في الدفاع عن الأحمدالحسن، ص 11.
3- الأربعون حديثا في المهديين ذريه القائم عليه السلام ، ص89
4- بيان الحق والسداد من الأعداد، ج 1، ص 46.
5- الاربعون حديثا في المهديين ذريه القائم علیه السلام، ص89
6- بيان الحق والسداد، ج1-2، ص38.
7- همان، ص 14.
8- الجواب المنير عبرالاثیر، ج 1، ص 18.
9- همان، ص 19.

ودانيال ويوحنا البربری بینوا أمرى لأهل الأرض قبل سنين طويلة».(1)

16. خون امام حسین عليه السلام به خاطر خدا و پدرش واحمد الحسن ریخته شده است. «ان دماء الإمام الحسين عليه السلام سالت في كربلاء لله ولأجل أبيه عليه السلام ولأجل أحمد اسماعيل نفسه»(2)

17. آیات بسیاری به وی اشاره کرده است که بعضی از آیات عبارتند از: «وما کنا معذبين حتى نبعث رسولا» الاسراء:15؛ «أنى لهم الذكرى وقد جاءهم رسول مبين» الدخان: 13؛ «هو الذي بعث في الأمين رسولا منهم يتلو عليهم آياته ويزكيهم ويعلمهم الكتب والحكمة وان كانو من قبل لفی ضلل مبين» الجمعة :2؛«ولكل أمة رسول فاذا جاء رسولهم قضى بينهم بالقسط وهم لا يظلمو» يونس:47.(3)

18. قائم آل محمد ای است. «انا قائم آل محمد المذكور في كثير من الروايات».(4)

19. زمین را از عدل و داد پر خواهد کرد بعد از آنکه از ظلم و جور پرشده است. «انه يملأ الارض قسطا وعدلا, بعدما ملئت ظلما وجورا».(5)

20. دولت و حکومت را برای امام مهدی علیه السلام آماده خواهد کرد و پس از ایشان اولین حاکم خواهد بود. «انه الممهد الرئيسي لها والحاكم الأول بعد قائدها الامام المهدی علیه السلام».(6)

21. باقیمانده آل محمد صلی الله علیه واله است. «انا بقية آل محمد».

22. ركن شديد است. «انا الركن الشديد».

23. تأیید شده جبرائیل است. «انا مؤيد بجبرائیل».

24. استوار و محکم شده توسط میکائیل است. «انا مسدد بمیکائیل».

25. یاری شده توسط اسرافیل است. «انا منصور باسرافیل».(7)

26. يمانی مذکور در روایات است. «انا اليماني المذكور في الروايات».(8)

27. کسی که به او ایمان نیاورد وارد جهنم می شود. «من لم يؤمن بي فهو في النار» .

ص: 39


1- همان، ص20.
2- همان.
3- الجواب المنير عبرالاثیر، ج 1، ص 24.
4- المتشابهات، ج1-4، ص 44، س144.
5- بیانیه احمدالحسن ( 1426/4/21ه).
6- المتشابهات، ج1-4، ص260.
7- الجواب المنير عبرالاثیر، ج 1-3، ص41
8- بيان الحق والسداد من الأعداد، ج1-2، ص46.

28. یاری او واجب است. «يجب على الامة نصرتی».(1)

29. مؤيد به روح القدس است. «انا مؤيد بروح القدس».(2)

30. نامش در تورات آمده است. «انا مذكور في التوراة» .

31. نامش در انجیل ذکر شده است. «انا مذكور في الإنجيل».(3)

32. معزی ذکر شده در انجیل است. «انا المعزى المذكور في الإنجيل» .(4)

33. برتر از عیسی بن مریم است. «أفضل من نبي الله عیسی بن مریم علیهماالسلام».

34. گوسفند بپاخاسته در خواب يوحنا است. «انا الخروف القائم في رؤيا يوحنا اللاهوتي» .

35. شبیه عیسی علیه السلام است. «انا شبیه عیسی بن مریم علیه السلام الذي فداه بنفسه فقتل دونه» .(5)

36. عالم ترین مردم به تورات و انجیل و قرآن است. «انا اعلم الناس بالتوراة والإنجيل والقرآن» .(6)

37. خبر عظیم است. «انه النبأ العظيم».(7)

38. سنگ نجات دهنده کشتی نوح دردست على علیه السلام است. «انا حجر في يمين على بن أبي طالب ألقاه في يوم ليهدی به سفينة نوح» .(8)

39. به واسطه او ابراهیم از آتش نجات یافت. «ان الله نجی به نبیه ابراهیم علیه السلام من نار نمرود» .(9)

40. به واسطه او يونس از شکم ماهی نجات یافت. «ان الله خلص به نبيه يونس علیه السلام من بطن

الحوت».(10)

41.به واسطه او موسی علیه السلام با خدا سخن گفت. «ان الله كلم به موسی بن عمران علیه السلام على

الطور» .(11)

ص: 40


1- في البراءة الصادرة في (1425/6/13ه).
2- الجواب المنير عبرالاثیر، ج 1، ص 41.
3- همان، ص 25.
4- منهاج الصالحين، ج 1، ص 122.
5- الجواب المنير عبرالاثیر، ج 4-6، ص46.
6- المتشابهات، ج4، ص46.
7- بيان الحق والسداد من الأعداد، ج1، ص45 .
8- الجواب المنير عبرالاثیر، ج 1، ص 16.
9- همان .
10- همان .
11- همان .

42. عصای موسی است. «جعله عصا تفلق البحار» .(1)

43. نشانه داوود است. «جعله درعا لداوود علیه السلام».(2)

44. نشانه امیرالمومنین علیه السلام در روز احد است. «تدرع به أمير المؤمنين علیه السلام يوم احد وطواني بيمينه في صفين».(3)

45. فرستاده مسیح علیه السلام است. «انا رسول السيد المسيح علیه السلام».(4)

46. فرستاده حضرت ایلیا است. «انا رسول إيليا».

74. فرستاده حضرت خضر است. «انا رسول الخضر».(5)

48. دابة الأرض است. «انا دابة الأرض التي تكلم الناس في آخر الزمان» .(6)

49. مهر نبوت است. «انا بظهر خاتم النبوة» .(7)

50. باغی از باغ های بهشت است. «اني روضة من رياض الجنة أخبر عنها رسول الله صلی الله علیه و اله وسلم» .

51. سنگ حجر الاسود است. «اني الحجر الاسود» .(8)

52. یارانش اولین کسانی هستند که وارد بهشت می شوند. «انصاری أول من يدخلون الجنة» .(9)

53. روح القدس نازل نمیشد مگر به همراه محمدصلی الله علیه و اله وسلم و پس از وفات ایشان به على علیه السلام منتقل گردید و سپس به امامان بعد از ایشان و پس از آنان به مهدیین دوازده گانه نازل خواهد شد. «روح القدس الاعظم لم ينزل الا مع محمد صلی الله علیه و اله وسلم انتقل بعد وفاته الى على علیه السلام ثم الى الائمه ثم بعدهم إلى المهديين الاثني عشر»(10)

54. تحت تعلیم مستقیم از امام مهدی علیه السلام است. «درس السيد احمد الحسن على يد الامام المهدی علیه السلام و دخل له ما درسه او يدرسه المراجع».(11) و...

ص: 41


1- همان
2- همان
3- همان
4-
5- همان، ص 30.
6- زندگی نامه احمد الحسن (1426/4/8ه)
7- الجواب المنير عبرالاثیر، ج 4، ص 59.
8- همان، ص 76.
9- في البراءة الصادرة في (1425/6/13ه).
10- الجواب المنيرعبرالاثیر، ج1، ص39.
11- همان، 44.

ادعاهای مذکور، برخی از سخنان احمد الحسن است که با بررسی هر کدام از آنها به کذب و واهی بودن ادله وی پی برده می شود. نکته قابل توجه اینکه احمد الحسن بصری برای هیچکدام از ادعاهای خود ادله عقلی و نقلی معتبری ذکر نکرده و حتی برخی از این اوصاف، مختص به رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و اله وسلم، حضرت امیرالمومنین علیه السلام، امام مهدی علیه السلام ويا حتی در خصوص جبرائیل علیه السلام صادر شده اند. علاوه بر آن، هر آنچه از سنگ و چوب و باغ و حتی گوسفندانی که در انجیل تقدیس شده است را جلوه ای از خود دانسته است.

بررسی ادعاهای احمدالحسن بصری

با توجه به اینکه درسنامه حاضر با هدف تدریس در دوره های مقدماتی تدوین گردیده است، بنابراین به جهت رعایت اختصار وتناسب کتاب با مدت زمان دوره، به بررسی برخی ادعاهای مهم جریان پرداخته شده و از نقد سایر ادعاها خودداری می گردد.

وصایت حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و اله وسلم

اشاره

احمدالحسن بصری، به روایتی در کتاب غیبت شیخ طوسی رحمه الله علیه استناد کرده و بدینوسیله در صدد اثبات وصایت خود به عنوان فرزند امام دوازدهم علیه السلام است. آنچه در این روایت بدان اشاره شده است؛ وجود 12 مهدی پس از 12 امام معصوم می باشد که اولین مهدی از نسل حضرت مهدی علیه السلام بوده و همنام با حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و اله وسلم است. لذا بر اساس ظاهر این روایت، مهديين بعد از امام دوازدهم علیه السلام به عنوان ادامه سلسله اوصیاء رسول خدا صلی الله علیه و اله وسلم بوده و آنان نیز در خلافت قرار دارند.

توضیح بیشتر اینکه با توجه به اینکه در این روایت؛ یکی از نام های ذکر شده برای فرزند امام زمان علیه السلام «احمد» می باشد، لذا احمد الحسن از این مشابهت اسمی، اولین بهره برداری خود را انجام داده و به یک این همانی دست یافته است. لذا نام خود را با نام مذکور در آخر روایت تطبیق داده و خود را فرزند امام مهدی علیه السلام و سیزدهمین وصی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و اله وسلم می داند.

قبل از بررسی این ادعا، بایستی به این نکته مهم توجه کرد که اساسا پیامبر اسلام صلی الله علیه و اله وسلم، از

ص: 42

چهار نوع وصیت برخوردار است که احمد الحسن به جهت دست یابی به اغراض خود، این چهار مورد را با یکدیگر خلط و مصادره به مطلوب کرده است. لذا جهت تبیین بهتر بحث به این چهار وصیت اشاره کرده و مورد بررسی قرار می گیرند:

الف. وصیت رسول خداصلی الله علیه و اله وسلم به ائمه معصومین علیهم السلام که در کتاب مختوم و ملفوف بوده و از آن به عنوان «عهدالنبی» نیز یاد می شود.

ب. وصیت رسول خداصلی الله علیه و اله وسلم این به انجام امور شخصی که برای هر مسلمانی لازم است.

ج. وصیت رسول خداصلی الله علیه و اله وسلم این به مردم، جهت معرفی اسامی و تعداد جانشینان پس از خود .

د. وصیت آشکار به مردم، به جهت معرفی مصداقی جانشین بلافصل خود، توسط نص صریح و تعیین کننده که از آن با عنوان «وصية ظاهرة» نیز یاد می شود.

الف. وصیت به ائمه معصومين علیهم السلام

همانطور که اشاره شد، یکی از وصیت های رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و اله وسلم ، وصیت به ائمه معصومین علیهم السلام است. این وصیت قبل از وفات پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله وسلم، در قالب کتاب مهر شده ای به ایشان نازل گردیده که در آن نام 12 امام و جانشین پیامبرصلی الله علیه و اله وسلم قید شده است. این روایت با عبارت های مختلفی صادر شده است اما با توجه به اینکه تمامی روایات مربوط به این وصیت، اتحاد محتوایی و مفهومی دارند، لذا تنها به یک روایت اشاره شده و مورد بررسی قرار می گیرد:

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السَّلَامُ قَالَ : « إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ عَلَى نبیه كِتَاباً قَبْلَ وَفَاتِهِ ، فَقَالَ : يَا مُحَمَّدُ هَذِهِ وَصِيَّتُكَ إِلَى النُّجَبَةِ مِنْ أَهْلِكَ . قَالَ : وَ مَا النُّجَبَةُ يَا جَبْرَئِيلُ ؟ فَقَالَ : عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ وُلْدُهُ سَلَامُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ . وَ كَانَ عَلَى الْكِتَابِ خواتیم مِنْ ذَهَبٍ فَدَفَعَهُ النَّبِيُّ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ أَمَرَهُ أَنْ یفک خَاتَماً مِنْهُ وَ يَعْمَلَ بِمَا فیه . فَفَكَّ أَمِيرُ المؤمنین خَاتَماً وَ عَمِلَ بِمَا فِيهِ .. ثُمَّ دَفَعَهُ إِلَى ابْنِهِ مُوسَى ، وَ كَذَلِكَ یدفعه مُوسَى إِلَى الَّذِي بَعْدَهُ ثُمَّ كَذَلِكَ إِلَى قِيَامِ الْمَهْدِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ ».(1) امام صادق علیه السلام فرمود: خدای عزوجل پیش از وفات پیغمبر، مکتوبی براو نازل کرد و فرمود: ای محمد! این وصیت من به سوی نجیبان و برگزیدگان از خاندان تواست، پیغمبرصلی الله علیه و اله وسلم گفت: ای جبرئیل نجیبان چه کسانی

ص: 43


1- اصول کافی ، ج 2، ص 229.

هستند؟ فرمود: علی بن ابیطالب و اولادش علیه السلام و بر آن مکتوب چند مهر از طلا بود، پیغمبرصلی الله علیه و اله وسلم آن را به امیرالمؤمنین علیه السلام داد و دستور فرمود که یک مهر آنرا بگشاید و به آنچه در آن است عمل کند، امیرالمؤمنین علیه السلام یک مهر را گشود و به آن عمل کرد... سپس آن را به پسرش موسی علیه السلام داد و همچنین موسی علیه السلام به امام بعد از خود می دهد و تا قیام حضرت مهدی علیه السلام اینچنین است.

آنچه در اول این روایت مشخص شده است ، وصیت پیامبراکرم صلی الله علیه و اله وسلم به نجباء و خلفای پس از خود است که با عبارت «يَا مُحَمَّدُ هَذِهِ وَصِيَّتُكَ إِلَى اَلنُّجَبَةِ مِنْ أَهْلِكَ» از آن یاد شده است که بر اساس قرائن روایی، این وصیت؛ همان عهد النبی صلی الله علیه و اله وسلم است که در حال حاضر در اختیار امام دوازدهم علیه السلام می باشد. چنانچه امام صادق علیه السلام فرمود: «كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى اَلْقَائِمِ صَلِّي اللَّهُ عليهِ وَ اله وسَلَّمَ عَلَى مِنبَرِ الكُوفَةِ وحَوْلَهُ أصحابُهُ ثَلاثُمِائَةٍ و ثَلاَثَةَ عَشَرَ رَجُلاً أَهْلُ بَدْرٍ وَ هُمْ أَصْحابُ اَلْأَلْوِيَةِ وَهُمْ حُكَّامُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ عَلَى خَلْقِهِ حَتَّى يَسْتَخْرِجَ مِنْ قَبَائِهِ كِتَاباً مَخْتُوماً بِخَاتَمٍ مِنْ ذَهَبٍ عَهْدٌ مَعْهُودٌ مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ اِلْهِ » . گویی می بینم قائم ما علیه السلام در کوفه بالای منبر نشسته و اصحاب مخصوص که سیصد و سیزده تن و به عدد اصحاب بدر هستند... در خدمت حضور دارند. ناگهان امام زمان علیه السلام نامه ای با مهرطلایی از جیب قبای خود بیرون می آورد که البته عهدنامه ای است از رسول خدا صلی الله علیه و اله وسلم برای آن حضرت.(1)

براساس روایات صادر شده از معصومین علیهم السلام، محتوای عهد رسول الله صلی الله علیه و اله وسلم، وظایف و برنامه هایی است که بایستی ائمه علیهم السلام یکی پس از دیگری انجام دهند. ریزمی گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: قربانت گردم، با وجود احتیاجی که مردم به شما دارند، چقدر عمر شما اهل بیت کوتاه و اجل شما خانواده به یکدیگر نزدیک است !! فرمود: «برای هریک از ما مکتوبی است که آنچه در مدت عمرش راجع به وظایف و برنامه کارهایش احتیاج دارد در آن نوشته است، چون اوامر و دستوراتی که در آن است پایان یابد، امام می فهمد که اجل او رسیده است. سپس پیغمبرصلی الله علیه و اله وسلم به نزد او می آید و خبر وفاتش را به او می گوید و آنچه نزد خدا دارد را به او گزارش می دهد...».(2)

ص: 44


1- كمال الدين ، ج 2، ص 672.
2- فِي نُسْخَةِ الصَّفْوَانِيِّ زِيَادَةُ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الاصم عَنْ ابی عبدالله الْبَزَّازِ عَنْ حریز قَالَ قُلْتُ لابي عَبدِ اللَّهِ ع جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا أَقَلَّ بَقاءَكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ أَقْرَبَ آجَالَكُمْ بَعضَهَا مِنْ بَعْضٍ مَعَ حَاجَةِ النَّاسِ إِلَيْكُمْ فَقَالَ إِنَّ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنَّا صَحِيفَةٌ فِيهَامايَحْتَاجُ إِلَيْهِ أَنْ يَعْمَلَ بِهِ فِي مُدَّتِهِ فَإِذَا اِنْقَضَى مَافِيهَا مِمَّا أَمْرَبَهُ عَرَفَ أَنِّي أَجَلُهُ قَد حَضْرَفَاتَاهُ النَّبِيُّ ص يَنْعَى إِلَيْهِ نَفْسَهُ وأَخْبَرَهُ بِمَا لَهُ عِندَ اللَّهِ». اصول کافی ، جلد 2، صفحه 31، رواية 4.

نکته قابل توجه اینکه نزول این وصیت مختوم به لحاظ تقدم و تأخرزمانی، پیش از وصیت پیامبرصلی الله علیه و اله وسلم به مردم(1) بوده است. چنانچه ابوموسی ضریر(نابینا) می گوید: حضرت موسی بن جعفر علیه السلام به من فرمود: من به امام صادق علیه السلام گفتم: «مگر امیرالمؤمنین علیه السلام كاتب وصیت و پیامبرصلی الله علیه و اله وسلم املاء کننده و جبرئیل و ملائکه مقربون شهود آن نبودند ؟! حضرت مدتی سر به زیر انداخت و سپس فرمود: چنان بود که گفتی، ای ابوالحسن؛ زمانیکه وفات رسول خداصلی الله علیه و اله وسلم در رسید، امروصیت از جانب خدا در مکتوبی سر به مهر فرود آمد، آن مکتوب را جبرئیل همراه ملائکه امین خدای تبارک و تعالی فرود آورد. جبرئیل گفت: ای محمد! دستور بده هرکه نزدت هست، جزوصی و جانشینت] یعنی علی علیه السلام [ بیرون روند، تا او مکتوب وصیت را از ما بگیرد و ما را گواه گیرد که تو آن را به او دادی و خودش ضامن ومعتهد آن شود، پیغمبرصلی الله علیه و اله وسلم به اخراج هرکه در خانه بود، جز علی علیه السلام دستور داد و فاطمه در میان درو پرده بود...» .(2)

ب. وصیت رسول خداصلی الله علیه و اله وسلم را به امور شخصی

نوع دوم از وصیت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و اله وسلم ، وصیت به امور و لوازم شخصی است که برای هر انسان مسلمانی لازم می باشد. با این تفاوت که وصیت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و اله وسلم به امور شخصی خود دارای جایگاه و پیام ویژه ای برای مسلمانان است و آن اینکه؛ وصی پیامبرصلی الله علیه و اله وسلم در امور شخصی و دارنده لوازم شخصی ایشان از قبیل سلاح و کلاه خود و زره و...، همان

ص: 45


1- وصیت مکتوب شده توسط امیرالمؤمنين على علیه السلام.
2- الحسين بن محمد الأشعري عَن معلي بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ احْمَدِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ اَلْحَارِثِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ اَسْمَاعِيلَ بْنِ يَقْطِينٍ عَنْ عِيسِي بْنِ اَلْمُسْتَفَادِ اَبِي موسي اَلضَّرِيرِ قَالَ حَدَّثَنِي موسي بْنُ جَعْفَرِعٍ قَالَ قُلْتُ لاَبِي عِبْدِاَللَّهِ ا لَيْسَ كَانَ اميرالمومنين ع كَاتِبَ اَلْوَصِيَّةِ وَ رَسُولُ اَللَّهِ ص الْمُمْلِي عَلَيْهِ وَ جَبْرَئِيلُ وَ اَلْمَلاَئِكَةُ اَلْمُقَرَّبُونَ ع شُهُودٌ قَالَ فَاطْرُقَ طَوِيلاً ثُمَّ قَالَ يَا اِبِاالْحَسَنِ قَدْ كَانَ مَا قُلْتَ وَ لَكِن حِينَ نَزَلَ يَرْسُولُ اَللَّهُ ص اَلامْرَ نَزَلَتِ اَلْوَصِيَّةُ مِنْ عِندِ اَللَّهِ كِتَاباً مُسَجَّلاً نَزَلَ بِهِ جَبْرَئِيلُ مَعَ امْنَاءِ اَللَّهِ تَبَارَكَ وَتَعَالَى مِنَ المَلائِكَةِ فَقَالَ جَبْرَئِيلُ يَا مُحَمَّدُ مربا خَراجَ مَن إِلاَّ وَصِيُّكَ لِيَقْبِضَها مِنَّا وَ تُشْهِدَنا بِدَفْعِكَ إِيَّاهَا إِلَيْهِ ضَامِناً لَهَا يَعْنِي عَلْيَاعَ فَامُرَ اَلنَّبِيُّ ص بِاخْرَاجِ مَنْ كَانَ فِي اَلْبَيْتِ خَلاَعَلِيَّاعُ وَفَاطِمَةُ فِيمَا بَيْنَ اَلسُّتْرُوِّ اَلْبَابِ». اصول کافی ، ج 2، ص 31، رواية 4.

جانشین ایشان در امر امامت خواهد بود.

امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: «وقتی رسول خدا صلی الله علیه و اله وسلم در مریضی آخر خود در بستر بیماری افتاده بود، من سر مبارک وی را بر روی سینه خود نهاده بودم و خانه حضرت صلی الله علیه و اله وسلم انباشته از مهاجرو انصار بود و عباس عموی پیامبرصلی الله علیه و اله وسلم رو به روی او نشسته بود و رسول خدا صلی الله علیه و اله وسلم گاهی به هوش می آمد و گاهی هم از هوش می رفت... اندکی که حال ایشان بهتر شد فرمود: یا علی علیه السلام بدان که این حق توست واحدی نباید در این امر با توستيزه کند، اکنون وصیت مرا بپذیر و آنچه به مردمان وعده داده ام به جای آر و قرض مرا ادا کن. یا على علیه السلام پس از من امر خاندانم به دست توست و پیام مرا به کسانی که پس از من می آیند برسان. من وقتی دیدم که رسول خدا صلی الله علیه و اله وسلم از مرگ خود سخن می گوید، قلبم لرزید و به خاطر آن به گریه درآمدم و نتوانستم که درخواست پیامبر را با سخنی پاسخ گویم. پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله وسلم دوباره فرمود: یا علی آیا وصیت من را قبول میکنی!؟ و من در حالتی که گریه گلویم را می فشرد و کلمات را نمی توانستم به درستی ادا نمایم، گفتم: آری ای رسول خدا صلی الله علیه و اله وسلم! آن گاه رو به بلال کرد و گفت: ای بلال ! کلاهخود و زره و پرچم مرا که «عقاب» نام دارد و شمشیرم ذوالفقار و عمامه ام را که «سحاب» نام دارد برایم بیاور... سپس رسول خدا صلی الله علیه و اله وسلم آنچه که مختص خود وی بود از جمله لباسی که در شب معراج پوشیده بود و لباسی که در جنگ احد برتن داشت و کلاه هایی که مربوط به سفر، روزهای عید و مجالس دوستانه بود و حیواناتی که در خدمت آن حضرت بود را طلب کرد و بلال همه را آورد مگر زره پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم در گرو بود.

آن گاه رو به من کرد و فرمود: یا علی علیه السلام برخیز و اینها را در حالی که من زنده ام، در حضور

این جمع بگیر تا کسی پس از من بر سر آنها با تونزاع نجوید. من برخاستم و با این که توانایی راه رفتن نداشتم، آنچه بود گرفتم و به خانه خود بردم و چون بازگشتم و رو به روی پیامبرصلی الله علیه و اله وسلم ایستادم، به من نگریست و بعد انگشتری خود را از دست بیرون آورد و به من داد و گفت: بگیر یا علی این مال توست در دنیا و آخرت!...» .(1)

پاسخ امام صادق علیه السلام در خصوص سخنان دو نفر از زیدیه که ادعا می کردند، شمشیر رسول خدا صلی الله علیه و اله وسلم در نزد عبدالله بن حسن است این بود که؛ دروغ گفته اند و خداوند هردوی

ص: 46


1- الطوسی، الامالی، ص 600، شماره 1/1244. اصول کافی ج 1، ص340، ح 8.

آنان را لعنت کند. عبدالله شمشیر را ندیده است. حتی پدرش نیز آن را ندیده مگردر نزد على بن الحسین علیه السلام . اگر راست میگویند بگویند که علامتی که در دسته شمشیر است چیست؟ آنان حتى غلاف شمشیر را هم ندیده اند. همانا شمشیر و زره و کلاه خود رسول خدا نزد من است. اگر راست می گویند بگویند علامت زره چیست؟ همانا پرچم رسول خدا در نزد من است. همانا الواح موسی و عصا او و انگشتر سلیمان و... در نزد من است...».(1)

ج. وصیت رسول خداصلی الله علیه و اله وسلم به مردم

معرفی جانشین، یکی از سنن انبیاء الهی است که هریک، جانشین پس از خود را به مردم معرفی کرده و میراث نبوت را به دیگری سپرده اند. امیرالمومنین علی علیه السلام می فرماید: «چنین است که هر پیامبری یک وصی به جای گذارد تا این که خداوند پیامبر را مبعوث نمود و زمانی که دوران نبوت او به پایان رسید، خداوند به او وحی نمود که آنچه از علم و ایمان و اسم اكبرو میراث علم و آثار علم نبوت نزد توست را به علی بسپارو من آنها را از ذریه تو جدا نمی سازم چنان که از انبیای قبل از تو جدا نساختم و آیه شریفه: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى العالمین ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِيعُ عَلِيمُ»(2) بر آن دلالت دارد.(3)

طبق این سخن، بایستی پیامبراکرم صلی الله علیه و اله وسلم براساس این سنت نبوی، جانشینان پس از

ص: 47


1- حَدَّثَنَا احْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ عَنْ سَعِيدِ السَّمَّانِ قَالَ : عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِذْ دَخَلَ عَلَيْهِ رَجُلَانِ مِنَ الزَّيْدِيَّةِ فَقَالَا أَ فِيكُمْ إِمَامُ مُفْتَرَضُ طَاعَتُهُ فَقَالَ لَا قَالَ فَقَالَا لَهُ فأخرنا عَنْكَ الثقاث أَنَّكَ تُعَرِّفْهُ وَ تُسَمِّيهِمْ نُسَمِّيهِمْ لَكَ وَهْمُ فُلَانُ وَ فُلَانُ وَهْمُ أَصْحَابُ وَرَعٍ وتشميرو هُمْ مِمَّنْ لَا يَكْذِبُونَ فَغَضِبَ أبوعبد اللَّهِ ع وَ قَالَ مَا أَمَرْتُهُمْ بِهَذَا فَلَمَّا رَأَيَا الْغَضَبَ فِي وَجْهِهِ خَرَجَا فَقَالَ لِي أَ تَعْرِفُ هَذَيْنِ قُلْتُ نَعَمْ همامن أَهْلِ سُوقِنَا مِنْ الزَّيْدِيَّةُ وَهْماً یزعمان أَيْنَ سَيْفَ رَسُولِ اللَّهِ ص عِنْدَ عَبْدِ اللَّهِ بْنَ الْحَسَنِ فَقَالَ کذبا لَعَنَهَا اللَّهُ وَ لَا وَ اللَّهِ مَا رَآهُ عَبْدُ اللَّهِ بِعَيْنَيْهِ وَ لَا وَاحِدُ مِنْ عَيْنَيْهِ وَ لَا رَآهُ أَبُوهُ إِلَّا أَنْ يَكُونَ راه عِنْدَ عَلِىُّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ وَ إِنَّ کانا صَادِقَيْنِ فَمَا عَلَامَةُ فِي مَقْبِضِهِ وَ مَا لَا تَرَى فِي مَوْضِعِ مَضْرَبِهِ وَ إِنَّ عِنْدِي لَسَيْفَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ دِرْعَهُ وَ لَامَتَهُ وَ مِغْفَرَهُ فَإِنْ کانا صَادِقَيْنِ فَمَا عَلَامَةُ فِي ډرعه وَ إِنْ عِنْدِى لَرَايَةَ رَسُولِ اللَّهِ ص الْمِغْلَبَةَ وَ إِنَّ عندی أَلْوَاحِ موسی وَ عَصَاهُ وَ إِنَّ عندی لَخَاتَمَ سُلَيْمَانَ بْنِ داؤد وَ إِنْ عِنْدِى الطَّسْتَ الَّذِى کان يَقْتَرِبْ بِهَا موسی الْقُرْبَانَ وَ إِنَّ عِنْدِى الإسم الَّذِي كَانَ إِذَا أَرَادَ رَسُولُ اللَّهِ أَنْ يَضَعُهُ بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُشْرِكِينَ لَمْ يَصِلْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ إِلَى الْمُسْلِمِينَ تشابة وَ إِنَّ عِنْدِي التَّابُوتِ الَّتِي جَاءَتْ بِهِ الملائكه تَحْمِلُهُ مِنَ السِّلَاحِ فِينَا مَثَلُ التَّابُوتِ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ أَهْلِ بیت فِي أَيِّ بَيْتِ وَقَفَ التَّابُوتُ عَلَى بَابِ دَارِهِمْ أُوتُوا البنوة كَذَلِكَ وَ مَنْ صَارَ إِلَيْهِ السِّلَاحُ مِنَّا أُوتِيَ الْإِمَامَةَ وَ لَقَدْ لَبِسَ أَبِي دِرْعَ رَسُولِ اللَّهِ فحطت عَلَى الْأَرْضِ خَطِيطاً لَبِسْتُهَا أَنَا فکانت وَ قَائِمُنَا مِمَّنْ إِذَا لَبِسَهَا ملاها إِنْ شَاءَ اللَّهُ. بصائرالدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج1، ص174.
2- آل عمران، آیات 33 - 34.
3- علم اليقين ، ص531 - 533.

خود را برای مردم معرفی کرده و آنان را از گمراهی نجات دهد. اگرچه شیخ مفید رحمه الله علیه در خصوص ماجرای وفات و اتهام هزیان گویی برخی به رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و اله وسلم، قائل به عدم کتابت وصیت شده و می نویسد: «فَلَمَّا أَفَاقَ صلی اللَّهِ علیه وَ اله وَ سَلَّمَ قَالَ بَعْضُهُمْ أَلَا نأتیک بکتف یا رَسُولَ اللَّهِ وَ دَوَاةً ؟ فَقَالَ : أَبْعَدُ الَّذِى قُلْتُمْ ؟ لَا وَ لكننی أُوصِيكُمْ بِأَهْلِ بَيْتِي خیرا».(1) هنگامی که دوباره حال رسول خدا صلی الله علیه و اله وسلم بهترشد، برخی گفتند آیا اجازه می دهید تا دوات و کتف حاضر نمائیم؟ آن حضرت فرمود: آیا بعد از این سخنی که گفتید؟ نه؛ ولی شما را سفارش می کنم که با اهل بیتم به نیکی رفتار کنید. اما با این وجود، روایات متضاد و ناقصی که درخصوص کتابت وصیت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و اله وسلم توسط امیرالمومنین علی علیه السلام صادر شده است، مورد بررسی قرار گرفته و مدعا و پاسخ احمد الحسن بیان می شود.

روایات موسوم به وصیت

اشاره

در روایتی از کتاب غیبت طوسی رحمه الله علیه آمده است: خبر داد به ما جماعتی(2) از أبی عبد الله الحسين بن علی بن سفيان البزوفری از علی بن سنان الموصلي العدل از علی بن الحسين از أحمد بن محمد بن الخليل از جعفر بن أحمد المصري عمويش حسن بن علی از پدرش از امام صادق علیه السلام از پدرش امام باقرعلیه السلام از پدرش امام زین العابدین علیه السلام از پدرش امام حسین علیه السلام از پدرش امیرالمومنین علیه السلام که فرمود: رسول خداصلی الله علیه و اله وسلم در شبی که وفاتش در آن واقع شد، به على علیه السلام فرمود: ای ابا الحسن، کاغذ و دواتی بیاور و رسول الله صلی الله علیه و اله وسلم وصیت خود را املاء فرمود تا این که بدین جا رسید که فرمود: یا علی! بعد از من دوازده امام می باشند و بعد از آنها دوازده مهدی هستند. پس تويا على اولین از دوازده امام می باشی..... و تو پس از من خليفه من برامتم هستی، هرگاه وفاتت رسید، به پسرم حسن علیه السلام بر وصول (نیکوکار و بسیار صله رحم کننده) واگذار کن، هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرم حسین علیه السلام شهید زکی مقتول واگذار کند، هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش على علیه السلام ذي الثفنات (صاحب زانوهای

ص: 48


1- الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج 1، ص 185.184
2- مراد از عبارت «أَخْبَرَنِي جَمَاعَةُ» در بیان شیخ طوسی رحمه الله علیه، افرادی همچون؛ ابوعبدالله غضائری، احمد ابن عبدون، ابوطالب ابن عرفه ، ابوالحسن صفار وحسن ابن اسماعيل ابن آشناس می باشند.

پینه بسته) واگذار کند، هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش محمد باقر علیه السلام واگذار کند، هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش جعفر صادق علیه السلام واگذار کند، هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش موسی کاظم علیه السلام واگذار کند، هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش علی رضا علیه السلام واگذار کند، هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش محمد ثقه تقی علیه السلام واگذار کند، هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش علی ناصح علیه السلام واگذار کند، هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش حسن فاضل علیه السلام واگذار کند، هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش محمد علیه السلام مستحفظ از آل محمد صلی الله علیه و اله وسلم واگذار کند، پس آنها دوازده امام هستند. سپس بعد از او دوازده مهدی می باشند. هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش مهدی اول واگذار کند، برای او سه اسم است. یک اسمش مانند اسم من، واسم دیگرش اسم پدر من است، و آنها عبد الله واحمد هستند، و نام سوم مهدی است. و او اولین مومنان است.(1)

دیدگاه علماء شیعه درباره روایت

اکثریت غریب به اتفاق در بین علمای اسلام همچون؛ علامه مجلسی در بحارالانوار، شیخ حرعاملی در الفوائد الطوسية، علامه نهاوندی در العبقري الحسان في احوال مولانا صاحب الزمان، در مواجهه با این روایت، دلالت یا مفاد آن را مقطوع ندانسته و آن را مخالف

ص: 49


1- أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ سُفْيَانَ الْبزوْفَرِيِّ عَنْ عَلِيِّ بِي سنان الموصلي اَلْعَدْلِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْخَلِيلِ عَنْ جعفربن أَحْمَدَ المصري عَنْ عَمِّهِ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ جعفربنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ الْبَاقِرِ عَنْ أَبِيهِ ذى اَلثَّفِنَاتِ سَيِّدِ الْعَابِدِينَ عَنْ أَبِيهِ اَلْحُسَيْنِ اَلزَّكِيِّ اَلشَّهِيدِ عَنْ أَبِيهِ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ ص فِي اَللَّيْلَةِ اَلَّتِي كَانَتْ فِيهَا وَفَاتُهُ لعلى ع يَا أَبَا اَلْحَسَنِ أَخْضِرْصَحِيفَهُ وَ دَوَاةً فَاملا رَسُولُ اَللَّهِ ص وَصِيَّتَهُ حَتَّى اِنْتَهَى إِلَى هَذَا اَلْمَوْضِعِ فَقَالَ يَا على إنَّهُ سَيَكُونُ بَعْدِي اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً ومِنْ بَعْدَهُمُ اثْنَا عَشَرَ مَهْدِيّاً فَأَنْتَ ياعلى أَوَّلِ اَلاِثْنَيْ عَشَرَ اَمَاماً سَمَّاكَ اَللَّهُ تَعَالَى فِي سَمَائِهِ عَلِيّاً المُرتَضيَ وَ أميرالمُؤمِنينَ وَالصّدَّيقَ الأكبَرَ وَالفَاروقَ الأَعْظَمُ والْمَأْمُونُ والْمَهْدِيُّ فَلا تَصِحُّ هَذِهِ اَلْأَسْمَاءُ لاَحَ غَيْرُكَ يَا عَلَى أَنْتَ وَصِيِّي عَلَى أَهْلِ بَيْتِي حَيِّهِم وَمَيْتُهُم وعَلَى نِسَائِي فَمَنْ ثَبَّتَهَا لَقِيَتْنِي غَداً وَ مَنْ طَلَّقْتَها فَاِنّا بَرِيءٌ مِنْها لَم تَرَنِي وَ لَمَ اَرَهَا فِي عَرْصَةِ الْقِيَامَةِ وأَنْتَ خَلِيفَتِي على أُمَّتي مِنْ بَعْدَى فَإِذَا حَضَرَتْكَ اَلْوَفَاةُ فَلْيُسَلِّمْهَا إِلَى ابْنَيَ الْحَسَنِ الْبَرَالَوَصُولِ فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ فَلْيُسَمِّهَا إِلَى ابْنِي الْحُسَيْنِ اَلشَّهِيدِ اَلزَّكَى الْمَقْتُولِ فَإِذَا حَضَرته فَاِذا فَلْيُسَمِّهَا إِلَى اِبْنِهِ جَعْفَرٍاَلصَّادِقِ فَاِذا حَضَرَتْهُ اَلْوَفَاةُ فَلْيُسَلِّمْهَا اَلِي اِبْنُهُ موسي اَلْكَاظِمُ فَاِذا حَضَرَتْهُ الْوَفاةُ فَلْيُسَلِّمْها الِي ابْنُهُ عَلِيٌ الرِّضا فَاِذا حَضَرَتْهُ الْوَفاةُ فَلْيُسَلِّمْها الي ابنُهُ مُحَمَّدٌ الثِّقَةُ التُّقَى فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ فَلْيُسَلِّمْهَا إِلَى ابْنِهِ عَلَى النَّاصِحِ فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ فَلْيُسَلِّمْهَا إِلَى ابْنِهِ الْحَسَنِ الفَاضِلِ فَإِذا حَضَرَتْهُ الْوَفاةُ فَلْيُسَلِّهُمَا إلى ابنِهِ مُحَمَّدٍ اَلْمُسْتَحْفَظِ مِنْ آلِ مُحَمَّد ع فَذَلِكَ اِثْنَا عَشَرَ إِمَاماً ثُمَّ يَكُونُ مِنْ بَعْدِهِ اثناعشر مَهْدِيّا (فَإِذَا حَضَرَتْهُ اَلْوَفَاةُ) فَلْيُسَلِّمْهَا إِلَى اِبْنِهِ أَوَّلِ اَلْمُقَرَّبِينَ لَهُ ثَلاَثَةُ أسامي اشم كَاسْمِي وَ اسمُ أبي وَهُوعَبْدُ اللَّهِ وَ أحمَدُ وَالاسمُ الثَّالِثُ المَهدِيُّ هُوَ أوَّلُ المُؤمِنينَ». غیبت طوسی، ح111.

مشهور معرفی کرده اند که به برخی از آراء و نظریات اشاره می گردد:(1)

الف. شیخ حرعاملی رحمه الله علیه در توضیح این روایت آورده است: «اما درباره حدیث دوازده مهدی پس از دوازده امام علیه السلام ، اخباری در این مضمون صادر شده است که خالی از اشکال و مخالفت نیستند... به خاطر اینکه با سایر روایات تعارض داشته و بالجمله محل توقف می باشد... ضمن اینکه شیخ طوسی این روایت را در ردیف احادیثی که از طریق مخالفین (اهل سنت) در نص ائمه صادر شده است آورده است».(2)

ب. علامه مجلسی رحمه الله علیه پس از ذکر چند خبر در خصوص مهديين بعد از ائمه اثنی عشر علیه السلام می فرماید: «این اخبار مخالف با مشهور هستند» .(3)

ج. علامه علی بن يونس بیاضی عاملی در کتاب الصراط المستقیم می فرماید: «روایت دوازده مهدی بعد از دوازده امام جزو روایات شاذه است و این روایت با تمامی روایات صحیح السند و متواتر مشهور مخالفت دارد.(4) زیرا طبق این روایات، بعد از دولت قائم علیه السلام دولت دیگری نخواهد بود... شيخ طوسی رحمه الله علیه در کتاب الغيبة ، این روایت را در ردیف روایاتی که از طرق عامه نقل شده آورده است».(5)

علامه بیاضی عاملی در ادامه آورده است: «هذه الروايه آحادیه، توجب ظنا و مسأله الإمامه علمیه». حديث وصيت جزو اخبار واحد بوده و افاده ظت می کند در حالیکه مسأله امامت باید با احاديث قطع آور و مفید علم به اثبات برسد. همچنین شیخ مفید در کتاب

ص: 50


1- على آل محسن، الرد القاصم لدعوة المفترى على الامام القائم، ص 34.
2- حديث الاثني عشر بعد الاثني عشر علیه السلام: اعلم أنه قد ورد هذا المضمون في بعض الأخبار وهولا يخلومن غرابة وإشكال ... لمايأتي إن شاء الله تعالى من كثرة معارضة وبالجمله فهو محل التوقف ... ما رواها الشيخ في كتاب الغيبة في جملة الأحاديث التي رواها من طريق المخالفين في النص على الائمة علیه السلام. شیخ حرعاملی، الفوائد الطوسية ، فائده 37، ص 115.
3- قال علامة المجلسي رحمه الله علیه في ذيل هذاه الرواية: هذه الروايه مخالفه للمشهوربحارالانوار، ج 53، ص 148.
4- به عنوان نمونه؛ امام باقرعلیه السلام فرمود: همانا خدا محمد صلى الله علیه و آله را به سوی جن و انس فرستاد و پس از او 12 وصی قرار داد که برخی از ایشان گذشته و برخی باقی مانده اند و نسبت به هروصي ، سنت و روش خاصی جاری شد ( چنانچه امام حسن صلح فرمود و امام حسين جنگید و امام صادق علیهم السلام نشرعلم فرمود) و اوصیائی که بعد از محمد صلى الله علیه و آله می باشند به روش اوصیاء عیسی هستند از لحاظ شماره یاستم دیدن از دشمنان) و دوازده نفرند و امیر المؤمنين علیه السلام روش مسیح را دارد (یعنی پیروان على علیه السلام مانند پیروان مسیح سه دسته شدند، برخی او را خدا دانستند و پرستیدند و برخی او را خطاکار و کافرینداشتند و برخی به عقیده حق پا برجا بودند و به امامتش قائل شدند، و یا تشبیه آن حضرت به مسیح از نظر زهد و عبادت و پوشاک و خوراک زبر و خشن است.) کلینی، اصول کافی ، ج 1، ص 532، ح10.
5- «الروايه بالاثني عشر بعد الاثني عشر شاذه ومخالفه للروايات الصحيحه المتواتر الشهيرة بأنه ليس بعد القائم دوله... روى الشيخ في الكتاب الغيبه في جملة الأحاديث التي رواها من طرق العامة». الصراط المستقيم، ص 186.

الارشاد در خصوص این روایت می فرماید: «بعد از دولت قائم علیه السلام هیچ دولتی نخواهد بود مگر در روایت [وصیت) آمده است که اگر خدا بخواهد فرزند آن حضرت برگزار خواهد نمود و این در حالی است که این روایت قطعی الصدور والاثبات نیست».(1)

همانطور که اشاره شد، بسیاری از علمای شیعه ، این روایت را مخالف مشهور دانسته و آن را به عنوان خبر شاذ و نادر معرفی کرده اند. با این حال حكم خبر شاذ و نادر از منظر اهل بیت علیه السلام حائز اهمیت است که به یک نمونه اشاره می گردد: عمربن حنظله درباره حکم صحت روایت از دو راوی نقل می کند که امام صادق علیه السلام فرمودند: «سخن صحیح از آن کسی است که در نقل حديث عادل تر و فقیه تر و صادق تر و با تقواتر باشد و به سخن دیگری توجه و اعتنا نمی شود. به ایشان عرض کردم که هردو راوی عادل و مورد قبول اصحاب ما هستند بطوری که یکی بر دیگری برتری ندارد. فرمود: بین روایت کدامیک از آنان مورد اجتماع واتفاق اصحابت است. در این صورت حکم ما را از آنکه مورد اتفاق است دریاب و آن کدام که شاذ و نایاب بوده و در بین اصحابت مشهور نیست را ترک کن. پس آنچه مورد اتفاق و مشهور باشد شکی در آن نیست».(2)

بررسی سندی روایت

احمد بصری در بیان البرائه خود، مدعی شده است که این حديث بسن صحیح وارد شده است، این درحالی است که این روایت هیچکدام از شاخصه های صحیح السند بودن را ندارد که جهت تبیین نادرست بودن ادعای وی، به مطالبی اشاره می گردد.

بطور کلی، روایت صحیح السند، روایتی است که سند آن توسط راویان عادل و امامی نقل شده و در تمام طبقات به معصوم متصل باشد.(3) علاوه بر این شرایط خاص برای روایت

ص: 51


1- «ليس بعد دولة القائم دوله الا ما جائت به الروايه من قيام ولده ان شاالله ذالک ولم يرد به على القطع والثبات». الارشاد، ج 2، ص 43.
2- فقد ورد في مقبوله عمربن حنظله عن الامام الصادق ؟ع؟ قال: «الحكم ما حکم به أعدلهما وأفقههما وأصدقهما في الحديث وأورعهما و لا يلتفت إلى مايحكم به الاخر. قال قلت : فانهما عدلان مرضیان عند اصحابنا لايفضل واحد منهما على الاخر. قال فقال: ينظر الى ما كان من روايتهم عنا في ذلك الذي حكمابه المجتمع عليه من أصحابک. فيوخذ به من حكمنا ويترك الشاذ الذي ليس بمشهور عند اصحابک .فان المجتمع عليه لا ريب فيه». کافی ، ج 1، ص 67 و68، باب اختلاف الحديث ، ح 10.
3- مقباس الهداية ، ج 1، ص 145.

صحیح السند، بایستی شرایط عمومی دیگری نیز در روایات باشد تا بتواند به درجه اعتبار برسد که از آن جمله، شرط ضابط بودن راوی است.(1) لذا در صورتی که ضبط صحیحی در روایت مشاهده نشده و نقصانی در آن وجود داشته باشد، احتمال ضابط نبودن یک یا چند راوی به دست می آید که با وجود مجاهیل در سند روایت، این احتمال تقویت می شود. بنابراین روایت موسوم به وصیت نبی گرامی اسلام صلی الله علیه واله وسلم با لحاظ این دو شرط موجود در روایت صحیح و شرط ضابط بودن راوی بررسی می گردد:

الف). با بررسی متن این روایت به این نکته پی برده می شود که حداقل یکی از راویان بعد از معصوم، ضابط نبوده و بخشی از روایت را فراموش نموده و روایت را ناقص نقل کرده است. زیرا هم از ابتدا و هم از انتهای روایت، بخش معظمی حذف شده است. چنانچه در ابتدای روایت آمده است: «قال: قال رسول الله صلی الله علیه واله وسلم في الليلة التي كانت فيها وفاته لعلى علیه السلام : يا أبا الحسن أحضر صحيفة ودواة . فاملاء رسول الله صلی الله علیه واله وسلم وصيته حتى انتهى إلى هذا الموضع...». پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم درشب وفاتش به على علیه السلام فرمود ای ابالحسن! ورق و دواتی حاضر کن. پس حضرت رسول اکرم وصیتش را املاء کرد تا اینکه به اینجا رسید و....

این متن به صورت شفاف بیانگر آن است که قبل از عبارت حتى انتهى الى هذا الموضع، موارد دیگری گفته شده است که در متن این روایت ذکر نشده است و همچنین در بخشی دیگر، از وجود 12 مهدی پس از 12 امام خبرداده شده و در پایان روایت به شمارش مهديين شروع می شود اما با معرفی اولین مهدی روایت تمام می گردد. چنانچه فرمود: «... ثم يكون من بعده اثنا عشر مهديا، فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه أول المقربين له ثلاثة أسامي: إسم إسمي وإسم أبي وهو عبد الله وأحمد، والاسم الثالث: المهدی، هو أول المؤمنين». این بدین معناست که آخر روایت نیز ناقص می باشد.

بدیهی است که شخص غیرضابط از انجام سایر خطاهای ضبطی مصون نمی باشد و ممکن است در سایر موارد این روایت نیز دچار اشتباه در ضبط شده باشد. به عنوان مثال:

ص: 52


1- عاملی جبعی، علی بن احمد، معالم الدين و ملاذ المجتهدين، ج 1، ص 104.منظور از ضابط؛ کسی است که یادسپاری او برسهوواشتباهش غلبه دارد. بنابراین، خبر راوی که در نقل، غالبا دچارسهوواشتباه می شود، پذیرفته نبوده و فاقد اعتبار است.

انچه از آیه قرآن کریم در سوره بقره آیه 180 در خصوص وصیت متوجه می شویم، وصیت به ما ترک است که پیامبراکرم صلی الله علیه واله وسلم در روز غدیر خم، ماترک خود را که قرآن و عترت اهل بیتش بود را وصیت کرد و فرمود: «إنی تارک فیکم الثقلین، کتاب الله و عترتی اهل بیتی» اما آنچه در متن وصیت کذایی مشاهده می گردد، ماترک حضرت رسول الله به صورت ناقص مطرح گردیده و قرآن کریم که ثقل الله الاكبر است را از آن حذف کرده و تنها ثقل الله الاصغر را آورده است.

ب). با بررسی سند این روایت با افرادی مواجهه می گردیم که در کتب رجالی از اهل تسنن بوده و یا از مجهولين و ناشناخته ها می باشند. به عنوان نمونه:

على بن سنان الموصل العدل

این شخص در کتب رجالی از مجهولين و ناشناخته ها است بطوری که هیچ مدح و قدحی درباره اش وجود ندارد. حضرت آیت الله خوئی رحمه الله علیه در خصوص این فرد می فرماید:

«بعید نیست که وی از اهل تسنن بوده و کلمه «العدل» نیز از القاب شغلی این شخص بوده باشد. چراکه کلمه عدل به کتاب در محکمه قضاوت اطلاق می شده است.(1) همچنین کلمه (العدل) در مشایخ شیخ صدوق رحمه الله علیه به عامه و اهل سنت اطلاق شده است» .(2)

برخی از اتباع احمد الحسن بصری در صدد آن هستند تا با وصف «العدل» ، صحيح

العقیده بودن این راوی را اثبات کرده و شبهه سنی مذهب بودن وی را رفع کنند. این درحالی است که بسیاری از مخالفین مذهب تشیع در کتب رجالی یا در حتی در سند روایات با عبارت «العدول» توصیف شده اند، درحالی که صحیح العقیده نیز نبوده و در گروه منحرفين هستند. به عنوان نمونه؛ کشی رحمه الله علیه در کتاب رجالی خود نام محمد بن الوليد الخزاز، معاوية بن حکیم، مصدق بن صدقة و محمد بن سالم بن عبدالحمید را نام برده و سپس گفته است: «هؤلاء كلهم فطحية وهم أجلة العلماء والفقهاء و العدول».(3) تمامی آنان فطحی مذهب و از

ص: 53


1- علی بن سنان الموصلى العدل روی عن أحمد بن محمد الخليل الآملي الطبري وروى عنه الحسين بن على البزوفرى ، ثم إن كلمة العدل على ما يظهر من ذكرها في مشايخ الصدوق قدس سره کان يوصف بها بعض علماء العامة فلايبعد أن يكون الرجل من العامة. معجم رجال الحديث ، ج6، 210، 3302.
2- همان، ج 13، 50، 8194.
3- رجال کشی، ج2، ص835.

بزرگان علماء وفقهاء و عادلان آن مذهب بوده اند.

بنابراین عبارت «العدل» در توصیف راویان ، لزوما به معنای شیعه بودن و صحیح العقیده بودن آنان نیست.

نکته اول: این راوی در سند برخی از روایات با عنوان «المعدل» آمده است که می تواند به عنوان کنیه برای وی بوده باشد. چنانچه در کتاب مقتصب الاثر، در سند روایتی می گوید: حدثنا علي بن سنان الموصلى المعدل قال أخبرنا أحمد بن محمد الخليلي قال حدثنا محمد بن صالح الهمداني ....(1)

نکته دوم: در تمامی روایاتی که از علی بن سنان الموصلي العدل نقل شده است ، وی روایات خود را بدون واسطه از احمد بن محمد بن خليل نقل کرده است، در حالیکه در روایت موسوم به وصیت، با وساطت على بن الحسین نقل روایت کرده و این برخلاف مسلک روایی این راوی است. به عنوان نمونه:

1. أخبرنا جماعة عن التلعکبری عن أحمد بن على الرازي الأيادي عن الحسين بن على عن على بن سنان

الموصلى العدل عن أحمد بن محمد بن الخليل عن على بن صالح الهمدانی.(2)

2. حدثنا علي بن سنان الموصلي، عن أحمد بن محمد الخليل عن محمد بن صالح الهمداني.(3)

نکته سوم: علی بن سنان الموصلى العدل در هیچ روایتی از علی بن الحسین (غیراز روایت موسوم به وصیت) نقل روایت نکرده است.(4)

على بن الحسين

وی یکی دیگر از مجهولين و ناشناخته ها در این روایت است. لازم به توضیح است که این شخص غیر از علی بن الحسين بن بابویه (پدر شیخ صدوق) است. چراکه هیچگاه پدر شیخ صدوق از احمد بن خليل و علی بن سنان موصلی عدل روایت نکرده است. مضاف بر اینکه شیخ طوسی رحمه الله علیه با دو واسطه (شیخ مفید و شیخ صدوق) از پدر شیخ رحمه الله علیه صدوق نقل روایت کرده است.

ص: 54


1- الجوهری، احمد، مقتصب الاثر، ص10.
2- غيبة طوسی، ص 147 وإثبات الهداة بالنصوص والمعجزات ، ج 2، ص 125.
3- بحرانی ، سید هاشم بن سلیمان ، حلية الأبرار، ج 6، ص 491.
4- المهدوية الخاتمة، ج 2، ص 15.

احمد بن محمد بن خليل

این شخص در کتب رجالی از ناشناخته ها است. بطوری که درباره اش هیچ مدح وذمی وجود ندارد. جالب اینکه خود ناظم العقیلی که از بزرگان تشکیلات احمد الحسن است، در کتاب انتصارا للوصية به مجهول بودن این شخص اعتراف کرده و می گوید: «ولم يبق احد من روات الوصيه لم يعلم تشیعه الا احمد بن محمد بن الخليل».(1) یعنی غیر از احمد بن محمد بن الخليل احدی از راویانی که شیعه بودنشان محرز نشده باشد باقی نمانده است.

جعفر بن احمد المصرى

این فرد یکی دیگر از مجهولين و ناشناخته های رجالی است. تنها یک مورد در کتاب ابن حجر عسقلانی (از علمای اهل سنت) جعفر بن احمد المصری را با عنوان رافضی و فاسد العقيده معرفی کرده است(2) که آنهم نمی تواند شیعه بودن و وثاقت وی را ثابت کند، چراکه فاسد العقیده خواندن شخصی از سوی اهل سنت، به معنای وثاقت وی در نزد تشیع نیست. لذا در کتب رجالی شیعه و سایر کتب رجالی اهل سنت نیز نامی از این فرد به میان نیامده است.

حسن بن على عم جعفر بن احمد المصرى

وی در کتب رجالی شیعه معرفی نشده و حتی در خصوص این فرد، مدح و قدح صادر نشده و در ردیف مجهولين و ناشناخته ها است.

علی بن بیان؛ والد حسن بن على

این شخص همان علی بن بیان بن زید بن سیابه المصری است که در گروه ناشناخته های رجالی بوده و در هیچ یک از کتب رجالی درباره وی مدح و قدحی وجود ندارد.(3)

دفاع احمد الحسن از سند حديث

احمد الحسن بصری در کتاب «دلائل الصدق» از صحیح السند بودن این روایت دفاع

ص: 55


1- انتصارا للوصية، ص 27.
2- لسان المیزان، ج 2، ص 442.
3- آل محسن، ما هي الوصية التي وصفوها بالمقدسة، مركز الامام المهدي علیه السلام ، ص 16.

کرده و می گوید: «فقد بينا لهم أن الوصية سندها صحيح و أنه يكفي شهادة الشيخ الطوسي لرواتها بأنهم من الخاصة أي من الشيعة ... إذن، فالصحيح أن نحكم بصدق المؤمن حتى يأتي دليل قطعي على كذبه».(1)

پس تبیین کردیم برای آنان که همانا سند روایت وصیت صحیح است و سخن شیخ طوسی که فرمود: «فأما ما روی من جهت الخاصة» در شیعه بودن راویان این حدیث کفایت میکند...

نتیجه اینکه؛ روش درست این است که حکم به راستگویی مؤمن بدهیم تا اینکه دلیلی قطعی برکذب وی به دست آمده باشد.

احمدالحسن بصری در این دفاعیه، به دو نکته کلی اشاره کرده است که عبارتند از:

الف. به استناد و شهادت شیخ طوسی (با بیان؛ فأما ما روی من جهت الخاصة) تمامی راویان این حدیث شیعه هستند.

در پاسخ به این سخن باید گفت:

نهایت چیزی که از عبارت شیخ طوسی رحمه الله علیه استفاده می شود این است که این روایت از طريق عامة (اهل سنت) نقل نشده و تمامی راویان آن را عامه تشکیل نمی دهند. اما این سخن که در سند آن هیچ یک از راویان سنی قرار نگرفته اند، برداشت نمی شود. ضمن اینکه؛ اگر یک یا دو راوی از اهل سنت در سلسه سند روایتی وجود داشته باشد، نمی توان آن را روایت اهل سنت نامید. چنانچه در برخی از روایات موجود در منابع شیعه، راویانی از اهل تسنن و حتی راویانی از نواصب هستند، اما با این وجود، آن روایات را روايات عامة (اهل تسنن) نمینامیم. به عنوان نمونه:

1.الحُسيْنِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ هِلاَلٍ قَالَ حَدَّثَنَا عُثْمَانُ بْنُ عِيسَى عَنْ خَالِدِ بْنِ نَجِيْحٍ عَنْ زُرَارَةَ بْنِ أَعْيَنَ.(2)درسند این روایت احمد بن هلال وجود دارد که به شهادت شیخ صدوق رحمه الله علیه در کتاب من لا يحضره الفقيه(3) ناصبی می باشد. اما با این وجود در سند روایت شیعی قرار گرفته است.

ص: 56


1- دلائل الصدق، ص25.
2- کافی، ج 1، ص 342.
3- من لا يحضره الفقیه، ج 4، ص 449.

2. اَلصَّدُوقِ فِي اَلْخِصَالِ وَ اَلْعِلَلِ و امالى عن محمَّد بْنِ مُوسِي بْنِ اَلْمُتَوَكِّلِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ السعدآبادي عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خالد البَرقي عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زِيَادٍ اَلْأَزْدِيِّ عَنْ مَالِكِ بْنِ أَنْسَ.

در سند این روایت که از طريق شیعی نقل شده، مالك بن أنس، أمام مذهب مالکی در اهل سنت قرار گرفته است.

نتیجه اینکه؛ سخن شیخ طوسی(فأما ما روی من جهت الخاصة) به معنای این نیست که تمامی راویان این حدیث شیعه هستند، بلکه سخن ایشان ناظر بر طريق (أخبرنا جماعة) نقل است نه سند روایان حديث.

ب. تا زمانی که فسق و کذب شیعه ثابت نشده باشد، اصل بر راستگویی و عدالت (اصالة العدالة) است. لذا مجهول بودن راویان حديث خدشه ای به روایت وارد نمی کند، چراکه بر اساس قواعد حدیثی، در صورت مواجهه با روات مجهول، بایستی به اصالة العدالة مراجعه کنیم تا بدینوسیله حکم به عدالت راویان مجهول داده و روایت را پذیریم.(1)

در پاسخ به این سخن گفته می شود:

اولا؛ صدق و کذب و همچنین عدل و فسق از امور وجودیه هستند و امور وجودیه بعد از نبودن ضلع مقابل و ضد خود بروز می کنند. لذا زمانی صدق می آید که کذب نباشد و زمانی عدل می آید که فسق نباشد. بنابراین قاعده، اصالة با هیچکدام از صدق و کذب و یا عدل و فسق نبوده و هر کدام در موضع خود و با نبود دیگری تحقق می یابد.(2)

ثانیا؛ معنای اصالة العدالة، شهادت به عدالت نبوده و به معنای این است که اگر به شیعه بودن یک راوی اعتماد داشته و همزمان به عدالت آن شک شد، می توان به اصالة العدالة يا اصالة الصدق تمسک کرده و حکم به عادل و راستگو بودن وی نمود.(3)

ثالثا؛ اصالة العدالة از اصول نامعتبر و غیرقابل قبول در مباحث حدیثی است.(4)

رابعا: درباره راویانی که آنان را شیخ طوسی رحمه الله علیه و سایر علماء درک نکرده اند و یا اینکه حتی درباره راویانی که نام آنان در اسناد روایت موجود بوده و هیچ درکی از تشیع و حسن ظاهر

ص: 57


1- دلائل الصدق ، ص 27.
2- المهدوية الخاتمة، ج2، ص23.
3- ر.ک: شبیری زنجانی ، کتاب نکاح، ج 15، 5074.
4- محقق حلی، جعفربن حسن، شرایع الاسلام، ج 4، ص 69 و عاملی، محم بن مکی، الدروس الشرعية ، جاف ص219.

رفتاری آنان در دست نیست، اصالة العدالة معنایی نداشته و سالبه به انتفاء موضوع خواهد بود. لذا در عصر حاضر به محض مواجهه با مجاهیل روایی، مجاز به اجرای اصالة العدالة نخواهیم بود.(1)

بررسی متن روایت

با بررسی متن حديث موسوم به وصیت ، اشکالات متعددی پیش می آید که به برخی از آنها اشاره می گردد:

الف. مضمون و محتوای این حديث با تمامی روایاتی که عدد اوصیاء را اثنی عشر دانسته اند تعارض جدی دارد در حالیکه این حديث عدد آنان را 24 میداند. لذا به علت عدم موافقت محتوای روایت با مذهب شیعه، این روایت از صحت ساقط شده و نمی توان در مسأله مهمی مانند امامت به آن استناد کرد. شیخ طوسی رحمه الله علیه می فرماید: در صورتی که راوی حدیث مخالفت اعتقادی با اصول مذهب داشته باشد، در این صورت به آنچه روایت کرده است نگریسته می شود. در صورتی که با اخبار موثق شیعه مخالفت داشته باشد، آن روایت بایستی طرد گردد.(2)

ب. در هیچ کدام از احادیثی که حاکی از وصیت هستند،(3) نامی از مهدیین در میان نبوده و در تمامی آنها نام 12 امام همام علیه السلام ذکر شده است که اولین آنها على علیه السلام وآخريين آنان، نهمین فرزند امام حسین علیه السلام می باشد.

ج. پذیرش مهديين بعد از امام دوازدهم به عنوان خلفاء الرسول صلی الله علیه واله و سلم با روایات متواتر

رجعت که به عنوان مسلمات مذهب تشیع می باشند، در تعارض می باشند.

د. این روایت دارای تهافت است که به آن اشاره می شود: در ابتدای روایت آمده است که حضرت رسول صلی الله علیه واله و سلم خطاب به حضرت امیر المؤمنين علیه السلام می فرمایند: «سَمَّاكَ اَللَّهُ تَعَالَى فِي سَمَائَةِ عَلِيّاً اَلْمُرْتَضَى وَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ اَلصِّدِّيقُ الاكْبرو الْفَارُوقُ الاَعْظَمُ وَ اَلْمَامُونُ وَ اَلْمَهْدِئُ فَلاَ تَصِحُّ هَذِهِ اَلاِسْمَاءُ

ص: 58


1- ر.ک: محمد شهبازیان، مقاله تحلیلی بر وصیت نقل شده در کتاب غیبت طوسی و...، پژوهش نامه کلام تطبیقی، 1395، ص 53.
2- العدة في أصول الفقه، ج1، ص149 و 150.
3- در خلال بحث بعدی به چند مورد اشاره خواهد شد.

لَاحَدُّ غَيْرِكَ» خداوند در آسمانها نام تورا على المرتضی و أمير المؤمنین و صدیق اکبرو فاروق اعظم و مأمون و مهدی نهاد، پس این اسم ها بر کس دیگری غیر توصحیح نیست.

صراحتا در ابتدای روایت آمده است که نام مهدی بر کسی غیر از امیرالمؤمنین علی علیه السلام صدق نمی کند، در حالیکه اولا، بر اساس روایات متواتر، نام مهدی به نحو عام بر تمامی ائمه معصومین علیهم السلام صدق کرده و به نحو خاص، ویژه امام دوازدهم علیه السلام می باشد. ثانیا؛ ذیل روایت با آنچه در صدر روایت آمده تغایرونا همخوانی داشته و در ذیل روایت نام مهدی را بر فرزند امام دوازدهم علیه السلام نهاده است.(1)

ه. آنچه در روایت با عنوان «فليستمها» آمده است، مبهم بوده و مرجع ضمير مشخص نشده است. چنانچه مرجع ضمير به «خلافة» برگردد، با باور مسلم شیعه که اعتقاد به خلافت امامان دوازده گانه دارد در تضاد خواهد بود و از طرفی با روایات متواتره که عدد خلفاء پیامبر اکرم صلی الله علیه واله و سلم را 12 دانسته اند معارضه خواهد کرد. چنانچه پیامبر اکرم صلی الله علیه واله و سلم فرمود: «ان عدة الخلفاء بعدی عده نقباء موسی». همانا عدد خلفاء بعد از من به تعداد نقباء موسى علیه السلام است.(2) همچنین می فرماید: «بعدی اثنی عشر خليفه كلهم من بنی هاشم». بعد از من دوازده خلیفه است که همه آنان از قریش می باشند.(3) وهمچنین روایات متواتره در این زمینه که در کتب معتبر شیعه و سنی بدان اشاره شده است.(4)

اما در صورتی که ضمیر به «امامة» مستتر در جمله برگردانده شود، در آن صورت بایستی قائل به امامت مهدیین شویم، در حالیکه اولا؛ این باور با صدر روایت که امامت را از مهديين جدا کرده است «فذلک اثنا عشر إماما» تعارض داشته و ثانیا؛ با سایر روایاتی که تصریح بر عدم امامت مهدیین دارند ناسازگار می باشند. چنانچه ابوبصیر می گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! من از پدر شما شنیدم که می فرمود: پس از قائم دوازده مهدی خواهد بود، امام صادق علیه السلام فرمود: «دوازده مهدی گفته است نه دوازده امام آنها قومی

ص: 59


1- المهدوية الخاتمة، ج 2، ص 95
2- جامع الصغیر، ج1، ص 350، کنزالعمال، ح 14971.
3- موده القربى، ص 94؛ ينابيع الموده، باب 56 ص 308 و باب 77 ص 533.
4- بحارالانوار، ج51، ص 71. مسند، احمد بن حنبل، ج5، ص90، صحیح مسلم، ج 6، ص 30. فرائد السمطين، ج 2، ص 329 تحت شماره 579 باذکرسند از ابن عباس. احقاق الحق، وملحقات آن ج 2 ص 352-354 و 13ص 1- 49 وج 19 ص 628-632، نیز مراجعه شود به عمده ابن بطريق ص 416-422. و...

از شیعیان ما هستند که مردم را به موالات و معرفت حق ما می خوانند» .(1)

هد. روایت 12 مهدی پس از 12 امام، با برخی از روایات هم ردیف ( به لحاظ سندی) خود، در تعارض عددی می باشند. به عنوان نمونه در روایت منسوب به امام صادق علیه السلام عدد مهديين پس از قائم علیه السلام را یازده نفر از فرزندان ایشان دانسته است. ابی حمزه از امام صادق علیه السلام در حدیثی طولانی نقل می کند که فرمود: «ای ابا حمزه به درستی که بعد از قائم علیه السلام یازده مهدی از فرزندان حسین علیه السلام خواهد بود».(2)

و. وجود فرزندی به نام «احمد» و همچنین وجود «وصی» و جانشینی برای امام مهدی علیه السلام در هیچ روایتی ذکر نشده است و این روایت متفرد است.

ناخوانی روایت موسوم به وصیت با سایر روایات

اشاره

در این مجال به چند نمونه از روایات موسوم به وصیت اشاره می گردد تا اولا؛ رونوشت بودن و گزارش گونه بودن این روایات از محتوای وصیت و ثانیا متعارض بودن روایات موسوم به وصیت و ثالثأ عدم اشاره به مسأله مهدوین بعد از 12 امام معصوم در هیچکدام از این روایات و رابعا عدم ذکر قرآن کریم در هیچ کدام از این روایات، به عنوان اصل اول وثقل الله الأكبر ثابت گردد:

الف). روایت سلیم بن قیس هلالی که در صدد گزارش از ماجرای شب وفات حضرت رسول اکرم صلی الله علیه واله و سلم می باشد که در آن تنها به مسأله امامت و دوازده گانه بودن عدد اوصیاء ایشان اشاره دارد.

«وَ عَنْ سلیم بْنِ قَيْسٍ ، قَالَ : سَمِعْتُ سَلْمَانَ يَقُولُ سَمِعْتُ عَلِيّاً علیه السَّلَامُ بَعْدَ مَا قَالَ ذَلِكَ الرَّجُلُ مَا قَالَ وَ غَضِبَ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله وَ سَلَّمَ دَفَعَ الْكَتِفِ . . ادْعُ لِي بِصَحِیفَةً فَأَتَى بِهَا . فَأَمْلَى عَلَيْهِ أَسْمَاءَ الْأَئِمَّةِ الهداه مِنْ بَعْدِهِ

ص: 60


1- حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الدَّقَّاقِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الکوفی قَالَ حَدَّثَنَا موسی بْنِ عِمْرَانَ النخعی عَنْ عَمِّهِ الْحُسَيْنِ بْنِ يَزِيدَ النَّوْفَلِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي بصيرقال قُلْتُ لِلصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنِّي سَمِعْتُ مِنْ أَبِيكِ ؟ع؟ أَنَّهُ قَالَ يَكُونُ بَعْدَ الْقَائِمِ اثْنَا عَشَرَ مهدیا فَقَالَ إِنَّمَا قَالَ « اثْنَا عَشَرَ مَهْدِيّاً وَ لَمْ يَقُلْ اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً ولکنهم قَوْمُ مِنْ شیعتنا يَدْعُونَ النَّاسِ إِلَى مُوَالَاتِنَا وَ مَعْرِفَةِ حَقُّنَا». شیخ صدوق، کمال الدین، ج 2، ص 40.
2- عن أبي حمزة، عن أبي عبد الله علیه السلام في حديث طويل أنه قال : يا أبا حمزة إن منابعد القائم أحد عشر مهديا من ولد الحسين علیه السلام ». الغيبة الطوسی ص 478 ح 504.

رَجُلًا رَجُلًا وَ عَلَى علیه السَّلَامُ يَخُطَّهُ بِيَدِهِ . وَ قَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيَّ وَ آلِهِ : إِنِّى أُشْهِدُكُمْ أَنْ أخی وَ وزیری وَ وارثی وَ خلیفتی فِي أُمَّتِي عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ، ثُمَّ الْحَسَنِ ثُمَّ الحسین ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِمْ تَسَعُهُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنُ».(1)

ب). روایت مربوط به طلحه که در آن، حضرت علی علیه السلام در صدد احتجاج به مسأله امامت بوده و ماجرای شب وفات حضرت رسول اکرم صلی الله علیه واله و سلم را به عنوان مؤيد مسأله امامت و وصایت خود و یازده فرزندش ذکر می فرمایند.

«یا طلحة أليس قد شهدت رسول الله صلی الله علیه واله و سلم حين دعانا بالكتف ليكتب فيها ما لا تضل الأمة بعده ولا تختلف، فقال صاحبک ما قال "إن رسول الله یهجر" فغضب رسول الله صلی الله علیه واله و سلم و تركها ؟ قال : بلى قد شهدته، قال: فإنكم لما خرجتم أخبرني رسول الله صلی الله علیه واله و سلم بالذي أراد أن يكتب فيها ويشهد عليه العامة، وأن جبرئیل أخبره بأن الله تعالى قد علم أن الأمة ستختلف وتفترق، ثم دعا بصحيفة فأملى على ما أراد أن يكتب في الكتف، وأشهد على ذلك ثلاثة رهط : سلمان الفارسي وأبا ذر والمقداد، وسمي من يكون من أئمة الهدى الذين أمر المؤمنين بطاعتهم إلى يوم القيامة، فسماني أولهم، ثم ابني هذا حسن، ثم ابني هذا حسين ، ثم تسعة من ولد ابني هذا حسين، كذلک یا أبا ذر وأنت یا مقداد؟ قالا: نشهد بذلك على رسول الله صلی الله علیه واله و سلم، فقال طلحة: والله لقد سمعت من رسول الله صلی الله علیه واله و سلم يقول لابي ذر: "ما أقلت الغبراء، ولا أظلت الخضراء ذا لهجة أصدق ولا أبر من أبي ذر" أشهد أنهما لم يشهدا إلا بالحق، وأنت أصدق وأبر عندي منهما».(2)

ج). روایت خطاب امام صادق علیه السلام به حمران، که گزارشی از روز بیماری حضرت رسول اکرم صلی الله علیه واله و سلم بوده و در صدد بیان مظلومیت اهل بیت علیه السلام و عدد اوصیاء ایشان می باشد. «اخبرنا احمد بن محمد بن يعقوب قال حدثنا ابوعبدالله الحسين بن محمد قراءة عليه قال حدثنا محمد بن أبي قيس عن جعفر الرمانی عن محمد بن القاسم قال حدثنا عبدالوهاب الثقفي عن جعفر ابن محمدع عن ابيه محمد بن على علیه السلام : انه نظرالى مران فبكى ثم قال: يا حمران عجبا للناس كيف غفلوا ام نسوا ام تناسوا فنسوا قول رسول الله ص حين مرض فأتاه الناس يعودونه و يسلمون عليه حتى اذا غص باهله البيت. جاء على ع فسلم ... انهم اثنا عشر وصيا ....» .(3)

د). روایت جناب شیخ مفید (استاد شیخ طوسی) که در خصوص ماجرای وصیت شب

ص: 61


1- كتاب سليم بن قيس الهلالی، ج2، ص، 877 .
2- كتاب سليم بن قیس، ص211. غیبت نعمانی ، ص 84.
3- غیبت نعمانی، ص 130، باب 4، ح 22.

وفات آورده است: «قال رسول الله صلی الله علیه واله و سلم إيتوني بداوة و كتف أكتب لكم كتابا لا تضلوا بعده ابدا... فقال عمر: إرجع فانه يهجر... قال بعضهم ألا نأتیک بدواة و كتف یا رسول الله؟ فقال أبعد الذي قلتم؟ لا ولكني اوصیکم باهل بیتی خیرا. ثم أعرض بوجهه عن القوم, فنهضوا وبقي عنده العباس والفضل و علی بن ابی طالب و اهل بیته خاصة. فقال يا عباس يا عم رسول الله . تقبل وصیتی و تنجز عدتى تقضى دینی؟ ...».(1)

د. وصیت به مردم؛ جهت تصریح به جانشین بلافصل

یکی از مهم ترین وصیت های پیامبر اکرم صلی الله علیه واله و سلم وصیت آشکار به جانشین بلافصل است که در روایات با عنوان «وصية ظاهرة» از آن یاد شده است. این نوع از وصیت بایستی آشکار بوده و از سوی امام قبلی برای امام بعدی صادر شده و برای مردم واضح گردد. چنانچه در روایتی آمده است: أَبِي بَصِيرٍ ، عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الْمَاضِي علیه السَّلَامُ(2)، قَالَ : دَخَلْتُ عَلَيْهِ فَقُلْتُ لَهُ : جَعَلْتُ فداک ، بِمَ یعرف الْإِمَامِ ؟ فَقَالَ « بِخِصَالٍ ، أَمَّا أُولَاهُنَّ فشئء تَقَدَّمَ مِنْ أَبِيهِ فِيهِ وَ عَرَفَهُ النَّاسِ وَ نَصَبَهُ لَهُمْ عِلْماً حَتَّى يَكُونُ حُجَّةُ عَلَيْهِمْ ، لِأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله وَ سَلَّمَ نَصَبَ عَلِيّاً علیه السَّلَامُ عِلْماً وَ عَرَفَهُ النَّاسِ».(3) ابی بصیر از امام موسی کاظم علیه السلام سئوال کرد: امام با چه شناخته می شود؟ فرمود: به چند خصلت. اما اولین خصلت این است که؛ علامتی از جانب پدرش باشد که مردم آن را بشناسند و اینکه به صورت آشکار او را نصب کند تا اینکه این کار حجت آشکار آنان باشد. زیرا رسول خدا صلی الله علیه واله و سلم على علیه السلام را آشکارا نصب کرده و به مردم معرفی کرد.

همانطور که اشاره شد، وصیت ظاهره همان وصیت آشکار به جانشین بلافصلی است که پس از پیامبر اکرم صلی الله علیه واله و سلم یا هر کدام از ائمه معصومین علیهم السلام قیام خواهند کرد. لذا شیخ مفید در باب معرفی امام بعد از امام باقر علیه السلام آورده است: «وَ كَانَ اَلصَّادقُ جعفربن مُحَمَّدُ بْنِ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلامُ مِن بَينِ إِخوَتِهِ خَليفَةَ أبِيهِ وَ وَصِيَّهُ وَالقَائِمُ بِالإِمَامَةِ مِن بَعدِهِ ... وَوَصَّى إِلَيْهِ أَبُو جَعْفَرعلَيْهِ اَلسَّلاَمُ وَصِيَّةً ظَاهِرَةً وَ نَصَّ عليهِ بِالإِمامَةِ نَصّاً جَليّا»(4)

ص: 62


1- الارشاد، باب دوم ، فصل پنجاه و دوم.
2- «ابوالحسن» اگرباقيد الأول ويا الماضي باشد، کنیه امام موسی کاظم علیه السلام خواهد بود و اگر مقید به الرضاويا الثاني باشد ، مقصود امام رضا علیه السلام است، و اگر مقید به الثالث باشد، مراد از آن ، امام هادی علیه السلام خواهد بود.
3- قرب الإسناد، ص 339.
4- کشف الغمة في معرفة الأئمة، ج 2، ص 166.

در توصیف آشکار بودن این وصیت آمده است که باید طوری باشد که همگانی بوده و حتی انسان های کوچه و بازار هم از این جانشینی آگاه باشند. لذا اگر در حال حاضر از مردم پرسیده شود که وصی امام حسن عسگری علیه السلام چه کسی است، بی درنگ خواهند گفت امام مهدی علیه السلام و اگر پرسیده شود که وصی امام مهدی چه کسی است خواهند گفت؛ هنوز نیامده است تا وصی خود را مشخص و علنی کند.

بنابراین، وصیت ظاهره ، همان وصیت مهمی است که در آن تصریح به امامت بعد از خود شده و مصداق خارجی وصی تعیین می گردد. لذا پیامبراکرم صلی الله علیه واله و سلم در روز غدیر خم، امام و جانشین پس از خود را به صورت آشکار به مردم معرفی کرد و سایر معصومین علیهم السلام نیز در معرفی جانشین خود از این روش تبعیت کردند. بنابراین به اقتضای زمان خود، امام بعد از خود را رسما به مردم معرفی فرمودند.

وصیت معیار

وصیت پیامبر اکرم صلی الله علیه واله و سلم به مردم؛ که نام دوازده امام و وصی پس از خود را معرفی فرموده است، جنبه توصیفی داشته و از مقام اثبات و ثبوت بی بهره است. لذا نمی تواند به تنهایی پایه استدلال را تقویت کرده و به نتیجه برسد. بنابراین در صورتی که فردی بخواهد ادعای وصایت کند، بایستی در مقام ثبوت، وصیت نوع اول را که همان کتاب مختوم و عهد پیامبر صلی الله علیه واله و سلم است را به همراه داشته ( أَنْ يَكُونَ أَوْلَى النَّاسِ بِمَنْ كَانَ قَبْلَهُ) و در مقام اثبات ، سلاح و پرچم و سایر لوازم رسول الله صلی الله علیه واله و سلم را در اختیار داشته (يَكُونَ عِنْدَهُ السِّلَاحَ) و علاوه بر آن، نص صریحی بر تعيين وصایت خود از امام قبل از خود داشته باشد (وَ يَكُونَ صَاحِبَ الْوَصِيَّةِ الظَّاهِرَةِ).

مؤید این سخن، روایاتی است که به آنها اشاره می شود: حَدَّثَنَا احْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ مَنْصُورٍ عَنْ أَبِي اَلْجَارُودِ قَالَ سَمْعثُ أَبَا جَعْفَرعلَيْهِ السَّلاَمُ يَقُول «إِنَّ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ علیه السَّلَامُ لَمَّا حَضَرَهُ الذی حَضَرَهُ دَعَا ابْنَتَهُ الْكُبْرَى فَاطِمَةَ ابْنِهِ الْحُسَيْنِ فَدَفَعَ إِلَيْهَا كِتَاباً مَلْفُوفاً وَ وصیه ظَاهِرَةً وَ کان عَلِىُّ بْنِ الْحُسَيْنِ مَبْطُوناً مَعَهُمْ لَا يَرَوْنَ إِلَّا لِمَا بِهِ فَدَفَعَتْ فَاطِمَةُ الکتاب الی علی بْنِ الحسین ثُمَّ صَارَ ذلک الکتاب

ص: 63

وَ اللَّهُ إِلَيْنَا».(1)

مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلحُسينِ عنْ يَزِيد شعْرٍ عَنْ هَارُونَ بْنِ حَمْزَةَ عَنْ عَبْدِ الاعليِّ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ اَلْمُتَوَثِّب عَلَى هَذَا اَلْأَمْرِ اَلْمُدَّعي لَهُ مَا الحَجُّهُ عَلَيهِ قَالَ يُسْأَلُ عَنِ الحَلالِ وَالحَرامِ قالَ ثُمَّ أقبَلَ عَلى فَقالَ «ثَلاَثَةٌ مِنَ اَلْحُجَّةِ لَمْ تَجْتَمِعْ فِي أَحَدٍ إِلاَّ كَانَ صَاحِبُ هَذَا اَلْأَمْرِ أَنْ يَكُونَ أَوْلَى النَّاسِ بِمَنْ كَانَ قَبْلَهُ وَ يَكونُ عِنْدَهُ السِّلَاحُ وَ يَكُونَ صَاحِبَ الْوَصِيَّةِ الظَّاهِرَةِ الَّتِي إِذَا قَدِمْتَ الْمَدِينَةَ سَأَلْتَ عَنْهَا الْعَامَّةَ والصِّبْيَانَ إلى مَن أوْصَى فَلا فَيَقُولُونَ إلى فُلانٍ بَنِي فُلانٍ».(2)

با توجه به اینکه هر امامی قبل از شهادت خود، امام بعد از خود را تعیین کرده(3) و این سنت تا امام دوازدهم شیعیان ادامه داشته و کتاب مختوم و وصية ظاهره و سلاح و پرچم را به امام بعد از خود داده اند،(4) لذا چنانچه فردی همچون احمد الحسن بصری بخواهد مدعی وصایت پیامبر اکرم صلی الله علیه واله و سلم باشد، بایستی برای اثبات ادعای خود، علاوه بر ارائه وصیت نوع اول که در قالب کتاب مختوم بر پیامبر اکرم صلی الله علیه واله و سلم نازل گردیده است ، سلاح، پرچم و نص تعیین کننده (وصية ظاهرة) از سوی امام قبل از خود به همراه داشته باشد.

نتیجه اینکه؛ احمد بصری برای اثبات وصایت خود، نیاز به سه وصیت «عهد رسول الله و برخورداری از لوازم رسول خدا صلی الله علیه واله و سلم و وصية ظاهره» دارد تا بتواند خود را به واسطه آن اثبات کند. لذا مشابهت اسمی در یک حدیث موسوم به وصیت که جنبه توصیفی داشته وده ها اشکال سندی ودلالی بر آن وارد شده است، نمی تواند مثبت امامت و وصایت این فرد کذاب باشد.

ص: 64


1- بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج 1، ص 163.توضیح کافي : كتابا ملفوفا ... لعله كان فيه الأسرار التي لا ينبغي أن يطلع عليها المخالفون بل غير أهل البيت عليهم السلام و وصية ظاهرة أي كتابا كتب فيه أنه وصيه و هو أولى بامور من غيره ، و بالجملة مالاينبغی ستره، بل يجب إظهاره للناس ليعرف شيعته بهذه العلامة إمامته . کلینی، محمد بن يعقوب ، کافی، ج 2، ص 18.
2- اصول کافی ، ج 1، ص 330.
3- سمعت عن الصادق علیه السلام في تفسير قوله تعالى إن الله يأمركم أن تؤدوا الأمانات إلى أهلها: «یعنی یوصي الإمام إلى إمام عند وفاته». اثبات الهداه ، ج1، ص 143.
4- ابوسهل می گوید: امام حسن عسگری علیه السلام را دیدم که خطاب به فرزند گرامی اش فرمود: «أبشر يا بني فأنت صاحب الزمان، وأنت المهدی وأنت حجة الله على أرضه، وأنت ولدی و وصيي وأنا ولدتك وأنت محمد بن الحسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسين بن علی ابن أبي طالب. ولدک رسول الله وأنت خاتم الأوصياء، الأئمة الطاهرين و بشر بک رسول الله و سماک و کناک، بذلک عهد إلى أبي عن آبائک الطاهرين صلى الله على أهل البيت ربنا انه حمید مجید، ومات الحسن بن على من وقته. صلوات الله عليهم أجمعين». غیبت طوسی، ص 271.
نکته

نکته قابل توجه در بحث سلاح و پرچم این است که برای اثبات امامت؛ اصل پرچم واصل سلاح لازم است تا مدعی راستین از دروغین شناخته شود. لذا تصویر سلاح و یا پرچم های پارچه ای که قابل تولید در کارخانجات می باشد، نمی توانند مورد قبول قرار گیرند. چرا که امام صادق علیه السلام به حقیقت سلاح و پرچم اشاره کرده و فرموده است: «لايخرج القائم علیه السلام حتى يكون تكملة الحلقة ... ثم يهز الراية ويسير بها، فلا يبقى أحد في المشرق ولا في المغرب إلا لعنها وهي راية رسول الله صلی الله علیه واله وسلم، نزل بها جبرئيل يوم بدر. ثم قال: يا أبا محمد ماهی والله قطن ولاكتان ولا قزوه حرير، قلت: فمن أي شئ هي؟ قال: من ورق الجنة، نشرها رسول الله صلی الله علیه واله وسلم يوم بدر... لا ينشرها أحد حتى يقوم القائم... يكون عليه ... وسيفه (سيف رسول الله صلی الله علیه واله وسلم] ذوالفقار».(1) قائم خروج نمی کند تا اینکه حلقه یاران تکمیل شود... سپس پرچم را می گستراند و حرکت می کند. پس کسی در مغرب و مشرق نمی ماند الا اینکه قائم را لعن می کنند و آن پرچم رسول الله است که جبرائیل در روز بدربه ایشان نازل کرد. سپس فرمود که به خدا قسم از پنبه و کتان و ابریشم و حریر نیست. پرسیدم پس از چیست؟ فرمود از ورق و برگه ای از بهشت است که پیامبر آن را در روز بدر باز کرد. آنرا کسی از (اهل بیت) باز نمی کند تا اینکه قائم قیام کند. همراه قائم ... شمشیر رسول الله است که ذوالفقار نام دارد.

لذا بایستی درخصوص متن این روایت به موارد ذیل توجه کرد:

الف. جنس و نوع پرچم رسول الله پارچه و .. نیست و برگه ای از بهشت است (که بر روی آن البيعه لله نوشته شده است)

ب. سلاح رسول الله همان ذوالفقار است که توسط جبرائیل نازل شده است.

ص: 65


1- غيت طوسی، ص320.

پرسش های درس

1. سه نمونه از ادعاهای احمدالحسن را بیان کنید.

2. انواع وصیت صادره از رسول اکرم صلی الله علیه و اله وسلم را نام ببرید.

3. وصیت ظاهره را تعریف کنید.

4. اشکالات سندی بر حديث موسوم به وصیت را تشریح کنید.

5. وصیت معیار جهت شناخت امام چیست؟

ص: 66

درس سوم

بررسی ادعاهای احمدالحسن بصری

اشاره

اهداف درس

آشنایی با:

• تطبيق احمدالحسن با نام مذکور در حديث موسوم به وصیت

• ادعای یمانیت

ص: 67

ص: 68

تطبيق احمدالحسن با نام مذكور در حدیث وصیت

اشاره

همانطور که گذشت، اولین و مهمترین استناد احمد الحسن بصری، جهت اثبات حقانیت خود به عنوان فرزند و وصی حضرت امام مهدی علیه السلام ، روایتی تحت عنوان وصیت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و اله وسلم است که در درس گذشته بررسی شد. احمد بصری براساس این روایت به روش «این همانی» متمسک شده است که پایه و اساس استناداتش را تشکیل می دهد:

الف: با توجه به اینکه یکی از نام های فرزند امام زمان علیه السلام بر اساس این روایت (که ضعف آن در درس گذشته به اثبات رسید) احمد می باشد، احمدالحسن از این مشابهت اسمی، اولین بهره برداری خود را انجام داده و به یک این همانی دست یافته است. لذا نام خود را با نام مذکور در آخر روایت تطبیق داده و خود را فرزند امام مهدی علیه السلام وسیزدهمین وصی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و اله وسلم میداند.

ب: احمد بصری جهت اثبات اینکه «احمد» مذکور در روایت کذایی با یمانی موعود نیز مطابقت دارد می گوید: با توجه به اینکه احمد اول المومنین است و یمانی هم اولین کسی است که به امام علیه السلام خواهد پیوست، لذا پذیرش این سخن که دو نفر اول المؤمنين باشند محال است، لذا احمد همان يمانی است؟

ص: 69

احمد در روایات

احمد بصری پس از اثبات (در زعم خود) اینکه فرزند امام زمان علیه السلام است، تمامی روایاتی را که در آن نام های «احمد، عبدالله و مهدی»(1) آمده است را به خود اختصاص داده و گستره اختیارات و القاب خود را توسيع داده است. هرچند این بحث سالبه به انتفاء موضوع بوده واصل روایت وصیت مخدوش می باشد، اما به جهت پاسخ چند جانبه به سخنان وی، به برخی از ادله روایی اشاره می گردد:

روایت اول: فضل بن شاذان، عن إسماعيل بن عياش، عن الأعمش، عن أبي وائل، عن حذيفة بن اليمان قال: سمعت رسول اللہ صلی الله علیه واله و سلم و ذکر المهدي فقال: إنه يبايع بين الركن والمقام، اسمه أحمد وعبدالله و المهدي ، فهذه أسماؤه ثلاثتها».(2)این روایت به استناد روایات معتبر در خصوص امام دوازدهم علیه السلام صادر شده است. لذا مضمون روایات حاکی از آن است که ایشان در حالی که پرچم، شمشیر، زره، کلاهخود، زين، عصا، عمامه، پیراهن و ردای پیامبر را به همراه دارد، پس از خواندن نماز عشاء، ظهور خود را از کنار کعبه اعلام می کند.(3) آن حضرت در کنار کعبه پرچم خود را می افرازد و در بین رکن و مقام از یاران خود بیعت می گیرد.(4) بنابر روایات متواتر، جبرئیل نخستین کسی است که با او بیعت می کند.(5) سپس نخستین خطبه خود را ایراد کرده و پنج

ص: 70


1- «... ثم يكون من بعده اثنا عشر مهديا، فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه أول المقربين له ثلاثة أسامي: إسم کاسمی و إسم أبي وهو عبدالله و أحمد، والاسم الثالث: المهدی، هو أول المؤمنين». غیبت طوسی، ح111.
2- حذيفة بن یمان می گوید: شنیدم رسول الله ؟ ص؟ درباره مهدی ؟ع؟ می فرمود: همانا بين رکن و مقام با او بیعت می کنند و اسمش احمدو عبد الله ومهدی است . این سه اسم نام های او می باشند. غیبت طوسی، ص 454، ح 463.
3- امام باقر علیه السلام فرمودند: «یظهر الْمَهْدِيِّ بِمَكَّةَ عِنْدَ الْعِشَاءِ مَعَهُ رایة رَسُولَ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ – وَ قَمِيصِهِ وَ سَيْفَهُ وَ عَلاماتٍ وَ نُورٍ وَ بَيَانُ». مهدی (موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف) هنگام نماز عشا در مکه در حالی که پرچم رسول الله بردست و پیراهن او را در بدن و شمشیر وی را با خود دارد، ظهور می کند و با او نشانه ها و نورانیت و بیان ویژه ای است. روضة الكافي، ج 2، ص 145.
4- قال رسول الله صلى الله عليه وآله: «فِيهِمْ مَهْدِئُ أُمَّتِي مُحَمَّدٌ الَّذِي يَملَأُ الأَرضَ قِسْطاً وَعَدْلاً كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً وَاللَّهُ اَنَّى لاعَرِفَ مَنْ يُبَايِعُهُ بَيْنَ الرُّكْنِ وَ الْمَقَامِ وَ اعْرِفِ اسْمَاءَ ابَائِهِمْ وَ قَبَائِلِهِمْ».مهدی امتم در میان ائمه محمد است که زمین را از عدل و داد آکنده سازد، همچنان که از ظلم و جورپرشده باشد. به خدا سوگند من کسانی را که در میان رکن و مقام با او بیعت می کنند، می شناسم و اسامی پدران وقبایلشان را نیز می دانم. کمال الدین وتمام النعمة، ج 1، باب 24، ص 284، ح 37.
5- بْنِ اَلْوَلِيدِ عَنِ الصفار عَنِ ابْنِ يَزِيدَ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَم: «إِنَّ أَوَّلَ مَنْ يُبَايِعُ الْقَائِمَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ جَبْرَئِيلُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَنْزِلُ فِي صُورَةِ طَيْرٍ ابيض فَيُبَايِعَةُ ثُمَّ يَضَعُ رِجْلاً عَلَيَّ بَيْتَ اَللَّهِ اَلْحَرَامِ وَ رِجْلاً عَلَيَّ بَيْتُ اَلْمَقْدِسِ ثُمَّ يُنَادِي بِصوتٍ طَلقٍ ذَلْقٍ تَسْمَعُهُ اَلْخَلاَئِقُ أَتَى أَمْرَاللَّهُ فَلاَ تَسْتَعْجِلُوهُ». اول کسی که با قائم مابیعت می کند جبرئیل علیه السلام است که به صورت پرندة سفیدی از آسمان به زیر می آید و با حضرت بقیه الله روحی له الفداء بیعت می کند. سپس یک پای خود را بر روی بام کعبه می گذارد و پای دیگر را برروی بام بیت المقدس. آنگاه فریاد می زند که همه مردم صدایش را می شنوند و می گوید: «امرخدا آمد، در آن شتاب نکنید». كمال الدين، ج2، ص، 387 و تفسیر عیاشی، ج 2، ص 254 وغيبة نعمانی، ص 235 واثبات الهداة بالنصوص والمعجزات، ج5، ص110 وسفينة البحار، ج8، ص651 و الزام الناصب ، ج 1، ص70 ونوادر الاخبار، ص 271.

ندا سر می دهد.(1)

علاوه برآن؛ احمد، عبدالله و مهدی، از جمله اسامی امام دوازدهم علیه السلام است که میرزا حسین طبرسی نوری رحمه الله علیه در باب دوم کتاب نجم الثاقب از آنها یاد کرده است.(2)

روایت دوم: عن الصادق علیه السلام : ... «وَ مَنِ الْبَصْرَةِ : عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنِ الأعطف بْنِ سَعْدٍ ، وَ أَحْمَدُ بْنُ ملیح وَ حَمَّادِ بْنِ جَابِرٍ».(3) آنچه در این روایت آمده است، معرفی فردی از بصره با نام احمد است که احمد الحسن آنرا به خود تطبیق داده است. همانطور که در روایت ذکر شده است، نام پدر احمد، ملیح است در حالیکه نام پدر احمدالحسن، اسماعیل می باشد. البته در روایات به افراد دیگری از بصره اشاره شده است که نامشان علی و محارب بوده و با احمد همخوانی ندارد. چنانچه امام علی علیه السلام فرمود: «پس گوش کنید که نام انصار قائم علیه السلام را برایتان می گویم . نخستین آنها از بصره و آخرین آنها از ابدال هستند، اما از بصره دو نفرند؛ علی و محارب، و دو نفر از کاشان؛ عبدالله وعبیدالله».(4)

روایت سوم: وَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السَّلَامَ وَ هُوَ عَلَى الْمِنْبَرِ : « يَخْرُجُ رَجُلُ مِنْ وُلْدِي فِي آخِرِ الزَّمَانِ . . . لَهُ اسْمَانِ

ص: 71


1- الأول : ألا ياأهل العالم أنا الإمام القائم؛ آگاه باشید ای جهانیان که منم امام قائم. الثاني: ألا يا أهل العالم أنا الصمصام المنتقم؛ آگاه باشید ای اهل عالم که منم شمشیر انتقام گیرنده . الثالث: ألا يا أهل العالم إن جدی الحسين قتلوه عطشان؛ بیدار باشید ای اهل عالم که جد من حسین را تشنه کام کشتند. الرابع: الا يا أهل العالم إن جدي الحسين علیه السلام طرحوه عريانا؛ بیدار باشید ای اهل عالم که جد من حسين را برهنه روی خاک افکندند. الخامس: ألا يا أهل العالم إن جدی الحسين علیه السلام سحقوه عدوانا، آگاه باشید ای جهانیان که جد من حسين را از روی کینه توزی پایمال کردند». إلزام الناصب في إثبات الحجة الغائب عجل الله تعالی فرجه الشریف، ج 2، ص 233.
2- میرزا حسین طبرسی نوری در کتاب نجم الثاقب که دارای دوازده باب می باشد، در باب دوم از کتاب به 182 اسم و لقب و کنیه از حضرت اشاره کرده است.
3- امام صادق ؟ع؟ در معرفی یاران امام دوازدهم علیه السلام می فرماید: « ... عبد الرحمن بن الأعطف بن سعد، وأحمد بن مليح وحماد بن جابر» . بشارت الاسلام، ص181. دلائل الامامة، ص 318.
4- فقاموا إليه جماعة من الأصحاب وقالوا: يا أمير المؤمنين نسألك بالله وبابن عمك رسول الله صلی الله علیه واله وسلم أن تسميهم بأسمائهم وأمصارهم فلقد ذابت قلوبنا من كلامک فقال: «اسمعوا أبين لكم أسماء أنصار القائم إن أولهم من أهل البصره و آخرهم من الأبدال فالذين من أهل البصره رجلان اسم أحدهما على والآخر محارب ورجلان من قاشان عبد الله وعبيد الله». إلزام الناصب في إثبات الحجه الغائب عجل الله تعالى فرجه الشریف، ج2، ص، 165

اسم يخفى و اسم يعلن فأما الذي يخفى فاحمد و أما الذي يعلن فمحمد...».(1) احمد الحسن بصری از این روایت استفاده کرده و اسمی را که مخفی بوده و نامش احمد است را به خود اختصاص داده و نام دیگری را که علنی می باشد را به امام دوازدهم علیه السلام منسوب می کند. مضمون توجيه وی برای این سخن این است که چگونه ممکن که امام علیه السلام یکی از اسامی قائم را که مخفی میداند، معرفی می کند؟ پس حکمت آن این است که من وجهه مخفی قائم هستم و پدرم وجهه آشکار قائم!

توضیح اینکه؛ مفروض روایت، قضیه مهمله نبوده و از «رجل من ولدی» شخصیت متعینی را اراده کرده و بلافاصله درباره آن شخص متعین را توضیح می دهد. لذا نمی توان ادعا کرد که مراد از دو اسم، دو شخصیت جداگانه است. «يَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ وُلْدِي فِي آخِرِ اَلزَّمَانِ أَبْيَضُ مُشْرَبٌ حُمْرَةً منْدَحُ اَلْبَطْنِ عَرِيضُ اَلْفَخِذَيْنِ عظيم مُشَاشُ اَلْمَنْكِبَيْنِ بِظَهْرِهِ شَامَتانِ شَامَةٌ عَلَى لُؤْنِ جِلْدِهِ وَ شامة على شِبْهِ شَامٍ اَلنَّبِيِّ صَلي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَالِه»(2)

علاوه بر آن، امام رضا علیه السلام نام مخفی و آشکار قائم آل محمدصلی الله علیه واله وسلم را توضیح داده است: و عَنْهُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الحَسنِ بن فَضالَةَ عَنِ الرَّيَّانِ بْنِ الصَّلْتِ قَالَ سَمِعْتُ الرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَقُولُ اَلْقَائِمُ الْمَهْدِيُّ بْنُ الحَسَنِ لا يُري جِسمَهُ ولا يُسَمِّي بِاسْمِهِ أحَدٌ بَعدَ غَيبَتَةِ حُتّي يَراهُ وَ يُعْلِنُ بِاسْمِهِ و يَسْمَعُهُ كُلُّ الخَلْقِ فَقُلْنَا لَهُ يَا سَيِّدَنَا وَ إِنْ قُلْنَا صَاحِبُ الْغَيْبَةِ وَ صَاحِبُ الزَّمَانِ وَ المهدئ قَالَ هُوَ كُلُّهُ جايزٌ مُطْلَقٌ وَ إِنَّمَا نُهِيكُمْ عَنِ اَلتَّصْرِيحِ بِاسْمِهِ لِيُخْفِيَ اِسْمُهُ عَنْ اَعْدَائِنَا فَلاَ يَعْرِفُوهُ...»(3)

براساس این روایت، شخصی که نامش مخفی است، امام دوازدهم حجت بن الحسن ال می باشد و علت آنرا مخفی ماندن از دشمنان ذکر فرموده اند. همچنین در خصوص اینکه چرا نام احمد را اعلان کرده و سپس آن را مخفی دانستند باید گفت: منظور انست که استعمال

ص: 72


1- امیرالمؤمنین علیه السلام برفراز منبر فرمودند: از فرزندان من در آخرالزمان فرزندی ظهور کند که رنگش سفید متمایل به سرخی و سینه اش فراخ و ران هایش سطبروشانه هایش قوی است و در پشتش دوخال است، یکی به رنگ پوستش و دیگری مشابه خال پیامبر صلی الله علیه واله وسلم دو نام دارد، یکی نهان و دیگری آشکار، امانام نهان احمدونام آشکار محمد است ، و چون پرچمش به اهتزاز درآید از مشرق تا مغرب را تابان کند و دستش را برسربندگان نهد ودل مؤمنان از برکت آن چون پاره آهن استوار گردد و خداوند توانایی چهل مرد به وی دهد و هر مؤمنی گرچه در گورباشد شادان شود، و به دیدارهم روند، و مژده ظهورقائم صلوات الله علیه را به یک دیگردهند». كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص، 653.
2- إعلام الوری بأعلام الهدی، ص 465.
3- قائم مهدی فرزند حسن است. بعد از غیبتش جسمش دیده نمی شود و نامش برده نمی شود. تا آنکه ظهور کند و نامش را آشکار کند. گفتیم ای مولای ما اگر بگوئیم صاحب الزمان يا مهدی و ... جایز است؟ فرمود بله. ما شما را از تصریح به اسمش نهی کردیم تا دشمنان نامش را ندانند و نشناسند او را». الهداية الكبرى ، ص، 364.

آن به قدری در میان مردم کم است که از آن به نام مخفی و کم استعمال اشاره شده و در برخی روایات بیان آن نام را حرام دانسته اند.

تطبيق روایات با مصداق احمد
اشاره

در آغاز سخن این سئوال پیش می آید که؛ نام احمد قابل صدق بر همه است و هر کسی که نامش احمد باشد می تواند از این روایت ضعیف بهرمند شود. پس با چه دلیلی احمدالحسن خود را همان احمد در روایت موسوم به وصیت می داند. احمد بصری در پاسخ به این سئوال به دو جواب متمسک می شود:

الف. پاسخ امام رضا علیه السلام به جاثليق:

امام رضاعلیه السلام بعد از بیان نام حضرت محمد صلی الله علیه واله و سلم از تورات و انجیل، جاثلیق گفت: «ولی در نزد ما اثبات نشد که این محمد، همان محمد است و بر ما صحیح نیست که اقرار به نبوت او کنیم و ما شک داریم که محمد شما باشد... امام رضا علیه السلام فرمودند: «با شک، احتجاج کردید. آیا خداوند قبل و بعد از آدم تا به امروز، پیامبری که نامش محمد باشد را مبعوث نمود؟ و آیا نام او را در بعضی از کتب که بر تمام انبیاء نازل کرد غیر از محمد یافتيد؟» آنها از جواب دادن بازماندند.(1)

احمد بصری نیز می گوید: آیا تاکنون کسی قبل از من به این روایت احتجاج کرده است که نامش احمد باشد و خود را فرزند امام دوازدهم بداند؟

در پاسخ به این استدلال باید گفت:

اولا؛ امام رضا علیه السلام در مقام مناظره و در پی پاسخ نقضی به جاثلیق بوده است.(2) لذا این

ص: 73


1- قال الرضا علیه السلام : احتججتهم بالشک، فهل بعث الله قبل أو بعد من ولد آدم الى يومنا هذا نبيا اسمه محمد او تجدونه في شيء من الكتب التي انزلها الله على جميع الأنبياء غير محمد؟ ...» واحجموا عن الجواب . اثبات الهداة ، ج 1، ص 195–194.
2- در برخی موارد، پیامبر و امامان علیه السلام در برابر استدلالهای معاندان در بسیاری از موارد از پاسخهای نقضی استفاده می کردند که به نمونه هایی اشاره می شود: در مناظرة پیامبرصلی الله علیه واله وسلم با مسیحیان نجران می خوانیم: وقتی نصارای نجران محضر رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم رسیدند، گفتند: ای محمد! ما را به چه فرا می خوانی ؟ فرمود: به اینکه شهادت دهید که هیچ معبودی جزالله نیست و اینکه من فرستاده خداوندم و اینکه عیسی بنده و مخلوقی از مخلوقات خداوند است که همانند سایر افراد می خورد و می آشامید و محدث می شد. گفتند: اگربندة خدا بود، پس پدرش که بود؟ در این موقع فرشته وحی نازل گردید و به پیامبر اسلام صلی الله علیه واله وسلم گفت که به آنان بگو: «إِنَّ مَثَلَ عیسی عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ ءادم خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کن يَكُونُ». مثل عیسی در نزد خدا، همچون آدم است؛ که او را از خاک آفرید، و سپس به او فرمود: موجود باش! اوهم فورا موجود شد.(بنابراین، ولادت مسیح بدون پدر، هرگز دلیل برالوهیت یا فرزند خدا بودن نیست.) چنانکه روشن است خلاصه استدلال مسیحیان چنین است: الف. هرکس بدون پدر متولد شود، خدا پدر اوست. ب. حضرت عیسی بدون پدر متولد شد. ج. نتیجه: پس خداوند پدر حضرت عیسی است. پیامبراکرم صلی الله علیه واله وسلم بانقض كبرا، استدلال آنان را در هم فروریخت. خلاصه استدلال رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم چنين است: اگرهرکس بدون پدر متولد شود، خدا پدر اوست؛ پس آدم هم بدون پدر متولد شد و باید فرزند خدا باشد؛ ولى تالی باطل است؛ پس مقدم نیز باطل است.

پاسخ نمی تواند به عنوان ملاک و میزان برای پاسخ به سئوالات مشابه باشد.

ثانيا: توصیفات پیامبراکرم صلی الله علیه واله وسلم در کتب آسمانی تا حدی بیان شده است که حتی علمای یهود و مسیح ایشان را به درستی می شناختند. بطوری که هیچ شکی در حقانیت پیامبر آخر الزمان نداشته و حتی از زمان و محل تولد آن حضرت اطلاعات دقیقی در دست داشتند. لذا مقاومت جاثليق به علت عناد با اسلام بوده و با حقیقت مسأله بیگانه نبوده است. مؤید این سخن، کلام وحی است که می فرماید: «الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعرِفون أبناءَهم وَ إنَّ فَرِيقاً مِنهُم لَيَكْتُمُونَ الحَقَّ وَهُم يَعلَمُونَ».(1) کسانی که به ایشان کتاب آسمانی) داده ایم، همان گونه که پسران خود را می شناسند، اور محمد را می شناسند و مسلما گروهی از ایشان حقیقت را نهفته می دارند و خودشان هم می دانند.

با حفظ این نکته، هیچ نشانی از حقانیت احمد الحسن بصری در روایات شیعی وجود نداشته و حتی در برخی از موارد، روایاتی حاکی از دجل و فریبکاری فردی از بصره در دست می باشد.(2) مضاف بر آن، وی با روایتی ضعیف و غیر قابل اعتماد ظهور کرده و حتی علماء اسلام را در مورد خود به مرحله ظن نرسانده است.

ثالثا؛ هیچگاه نمی توان به صرف انطباق نام یک مدعی با اسامی ذکر شده در روایات به حقانیت مدعی پی برد. چرا که برای اثبات حقانیت وی در مسأله مهمی همچون امامت و سفارت، نیاز به دلائل و براهین قطعی است. چنانچه يزيد بن أبي حازم می گوید: از کوفه بیرون آمدم و چون به مدینه رسیدم برامام صادق علیه السلام وارد شدم و براو سلام کردم. پس آن

ص: 74


1- بقره ، 146.
2- حضرت امیرالمومنين علیه السلام در کوفه خطبه ای ایراد کردند و چنین فرمودند: «أيها الناس الزموا الأرض من بعدی وایاکم والشاذ من آل محمد... ويخرج دجال من دجلة البصرة وليس منى وهو مقدمة الدجالين كلهم». ايها الناس بعد از من آرام باشید و از یک عده قليلی از آل محمد صلى الله عليه وآله برحذر باشید ... ودجالی هم از بصره خروج می کند که از نسل من نیست و اومقدمه کلیه د جالها است . الملاحم والفتن سید ابن طاووس، باب 36، ص 248 - 249، ح 362.

حضرت از من پرسید: «آیا کسی با توهم صحبت و همراه بود؟ عرض کردم بله . پس فرمود: آیا با یکدیگر سخن هم گفتید؟ عرض کردم بله . مردی از مغيرية با من هم صحبت شد. حضرت فرمود چه میگفت؟ عرض کردم او می پنداشت که محمد بن عبدالله بن الحسن همان قائم است و دلیل بر آن این است که اسم او اسم پیامبر و اسم پدرش همنام با پدر پیامبرصلى الله عليه وآله است.

من در جواب به او گفتم اگر نام ها را ملاک می گیری پس اینکه در فرزندان حسین نیز محمد بن عبدالله بن على وجود دارد. پس به این مقام اولویت دارند. وی به من گفت همانا این فرزند کنیز است ولی این یکی فرزند زنی آزاد است.

پس امام صادق علیه السلام فرمود چه جوابی دادی ؟ عرض کردم چیزی در اختیارم نبود که به او پاسخ گویم . آن حضرت فرمود: آیا نمیدانید که او(قائم) فرزند آن زن اسیر شده است ؟».(1)

ب. روایتی از امام صادق علیه السلام که عمرمدعی امامت را کوتاه می داند:

احمد الحسن در پاسخ به این سئوال که اگر کسی غیر از تو، که نامش احمد باشد و همین ادعاها را به زبان بیاورد چه پاسخی دارید؟ می گوید: هرکسی که به دروغ ادعای وصیت مقدسه را بر زبان بیاورد، براساس آیات و روایات خداوند رگ گردنش را زده و عمرش را کوتاه خواهد کرد. چراکه امام صادق علیه السلام فرمود: « إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ لَا يَدَّعِيهِ غَيْرُ صَاحِبِهِ إِلَّا بَتَرَ اللَّهُ عُمُرَهُ» .(2)کسی غیر از صاحبش ادعای این امر(امامت) را نمی کند، مگر آنکه خداوند عمرش را می برد!

در پاسخ به این سخن باید گفت:

اولا؛ عبارت «بَتَرَ اللَّهُ عُمُرَهُ» لزوما به معنای کشته شدن نبوده و در ترجمه این عبارت چند احتمال وجود دارد:

1. اینکه آن را به معنای بریده شدن نسل و نداشتن فرزندی که ادامه دهنده راه پدر باشد دانست کما اینکه مشرکان درباره پیامبر اکرم صلى الله عليه وآله این معنا را اراده کرده و گفتند: « إِنَّ مُحَمَّداً قَدْ

ص: 75


1- غیبت نعمانی. باب 13 ص 325.
2- الكافي، ج 1، ص، 373. الإمامة والتبصرة من الحيرة، ص، 136.

صَارَ أَبْتَرِلا عَقَّبَ لَه».(1)

2. یا اینکه آن را به معنای بریده شدن از ایمان و خیردر زندگی دنیوی بدانیم که خداوند در پاسخ مشرکان فرمود: «فَانْزِلِ اَللَّهُ فِيهِ ان شَانِئَكَ هُوَ اِبْتَرْ يَعْنِي اِبْتَرِ مِنَ اَلاِيْمَانِ وَ مِنْ كُلِّ خَيْر».(2) که در هر دو صورت عبارت به معنای قتل نفس و کشته شدن توسط خداوند نمی باشد.

3. اینکه عبارت «بترالله» به معنای هلاکت و مرگ از سوی خدا بوده باشد. البته ظاهر روایت، دلالتی برتعجیل یا مهلت برای مرگ ندارد، مگر اینکه قرینهای برترجیح یکی از دو صورت دلالت کرده باشد.

ثانية؛ این عبارت نه تنها درباره مدعی امامت، بلکه درباره کسانی که راه خیر را بر دیگران می بندد نیز استفاده شده است و حال آنکه قانونی به نام کشته شدن مسدود کنندگان راه خیر توسط خداوند وجود ندارد. چنانچه امام باقر علیه السلام فرمود: «مَنْ سَدَّ طَرِيقاً بَتَرَ اللَّهُ عُمُرَهُ».(3)

ثالثا؛ این روایت در خصوص امر امامت بوده و هیچ ارتباطی به ادعای وصیت، سفارت، یمانیت و سایر ادعاهای احمدالحسن ندارد چرا که در این صورت بایستی در متن روایت به وصیت اشاره می شد و مدعای وصیت را مورد خطاب قرار می داد.

رابعا؛ با چه استنادی می توان ثابت کرد که احمد الحسن پس از ادعای سفارت و وصایت به هلاکت نرسیده و هنوز زنده است؟ این درحالی است که تاکنون هیچ علائمی مبنی بر حیات وی ارائه نشده و همین مسأله مستمسک انصار پرچم قرار گرفته است.

خامسا: در طول تاریخ بسیاری از مدعیان دروغین وصایت و امامت دیده شده است که هرکدام دارای عمر طولانی بوده و به محض ادعا به هلاکت نرسیده اند. به عنوان نمونه:

1. در سال (1372ش)، یعنی10 سال پیش از آغاز ادعای احمدالحسن بصری، فردی به نام «علیرضا پیغان»، در صفحه 37 کتاب القائم ، برای اولین بار به روایت وصیت مذکور در کتاب شیخ طوسی رحمه الله علیه استناد کرده و خود را جانشین امام دوازدهم و مهدی اول معرفی کرد، اما این فرد دقیقا 15 سال پس از اعلام ادعای وصایت، در دی ماه سال (1387ش) در شهر مقدس قم اعدام گردید.

ص: 76


1- كتاب سليم بن قیس الهلالی، ج 2، ص 737.
2- همان.
3- من لا يحضره الفقیه، ج1، ص25.

2. ملا عرشی کاشانی در سال (850 ه ق) ادعای مهدویت کرده و در سال (880 ه ق) کشته شد. در بعضی از مجامع نوشته اند که جسد او را پس از کشته شدن سوزانیدند. یعنی 30 سال ادعای امامت !!

3. در سال (840 ه ق) رئیس فرقه مشعشعیه (سید محمد مشعشع) که به تأسیس حکومت مشعشعین موفق شده بود به طریق مکاشفه مدعی مهدویت شد. وی در سال (870 ه.ق) به هلاکت رسید. یعنی 30 سال ادعای امامت !!!

4. میرزا احمد قادیانی که در سال (1839م) ادعای مهدویت کرده و در سال (1908 م) با مرض طاعوت به هلاکت رسید. یعنی 57 سال ادعای امامت !!!

سادسا؛ از همه مهم تر اینکه؛ در عصر حاضر، فردی به نام «عبدالله هاشم»، مستند ساز معروف و یکی از بزرگان انصار پرچم، به صورت صریح ادعای وصایت کرده و با استناد به حدیث وصیت شیخ طوسی رحمه الله علیه ، خود را مهدی دوم بعد از احمد الحسن معرفی نموده است. این در حالی است که تاکنون به هلاکت نرسیده و از زمان ادعای وی یک سال کامل گذشته است.

همه این موارد دلالت بر این دارند که لزوما مدعی امرامامت توسط خداوند قتل نفس نشده و آنچه مشخص می باشد این است که، خداوند فرد مدعی را از دایره الطاف رحمانی خود خارج کرده و برای همیشه چشم و گوش وقلب او را ممهور می کند. چنانچه قرآن کریم فرمود: «خَتَمَ اللَّهُ علی قُلُوبُهُمْ وَ علی أَبْصِرْهُمْ غشوة وَ لَهُمْ عَذابُ عَظِيمُ» .(1)

علاوه بر آن، احمدالحسن برای اثبات استدلال خود به آیه ای از قرآن متمسک شده و می گوید: همانطور که قرآن کریم درباره رسولان دروغین فرمود: « وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضُ الاقَاوِيلِ لَاخُذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ اَلْوَتِينَ».(2) سرانجام مدعی امروصایت نیز همین خواهد بود!

در پاسخ به این قیاس مع الفارق، به سخن علامه طباطبایی رحمه الله علیه استناد می گردد که در ذیل همین آیه آورده است: «این آیات خاص مدعی حقیقی نبوت پیامبر اکرم صلى الله عليه وآله بوده و تهدیدی است به ایشان. بر فرضی که آن جناب سخنی را که از خدا نیست به خدا نسبت

ص: 77


1- بقره ، 7.
2- حاقه، 44 تا 46.

دهد و چگونه ممکن است این فرض تحقق یابد، با اینکه او فرستاده ای است از ناحیه خدا و خدای تعالی او را به نبوت گرامی داشته و به رسالت خود برگزیده ؟ ! پس آیات مورد بحث، در معنای آیه زیر است که می فرماید: «وَ لُؤُلاً أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلاً إِذَا لاَذَقْنَاكَ ضَعْفَ الحَياةِ وضُعْفَ المَماتِ ثُمَّ لا تَجِدُ لَكَ عَلَيْنا نَصِيراً».(1) و نیز در معنای آیه زیر که بعد از ذکر نعمت های بزرگی که به انبیائش داده می فرماید: «وَ لَوْ أشرکوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ ما كانُوا يَعْمَلُونَ»(2)

پس دیگر ایراد نشود که مقتضای آیات این است که هر کس به دروغ ادعای نبوت کند و سخنانی به خدا نسبت دهد خدا او را هلاک میکند و در دنیا به شدیدترین عقاب گرفتار می سازد و این با آنچه در خارج می بینیم منافات دارد، زیرا چه بسیار کسانی که به دروغ ادعای نبوت کردند و به چنین عقابی هم مبتلا نشدند! نادرستی این ایراد بدین جهت است که تهدید در آیه مورد بحث متوجه شخص رسول صادق است، چنین رسولی که در ادعای رسالتش صادق است، اگر چیزی به دروغ به خدا نسبت دهد خدا با او چنین معامله ای می کند، نه تهدید به مطلق مدعیان نبوت ، ومفتريان بر خدا در ادعای نبوت و در خبردادن از ناحیه خدای تعالی».(3)

ص: 78


1- اسراء، 75.
2- انعام، 88.
3- المعنى: «ولوتقول علينا» هذا الرسول الكريم الذي حملناه رسالتنا و أرسلناه إليكم بقرآن نزلناه عليه واختلق «بعض الأقاويل» ونسبه إلينا «لأخذنا منه باليمين» كما يقبض على المجرم فيؤخذ بيده أو المراد قطعنا منه يده اليمنى أو المراد لانتقمنا منه بالقوة كما في رواية القمي «ثم القطعنامنه الوتين» وقتلناه لتقوله علينا «فا منكم من أحد عنه حاجزين» تحجبونه عنا وتنجونه من عقوبتنا وإهلاكنا وهذا تهديد للنبي صلى الله عليه وآله وسلم) على تقدير أن يفتري على الله كذبا وينسب إليه شيئا لم يقله وهو رسول من عنده أكرمه بنبوته واختاره لرسالته. فالآيات في معنى قوله: «لولا أن ثبتناک لقد كدت تركن إليهم شيئا قليلا إذن لأذقناک ضعف الحياة وضعف الممات ثم لا تجد لک علینا نصیرا»: إسراء: 75، وكذا قوله في الأنبياء بعد ذکر نعمه العظمی علیهم: «ولو أشركوا لحبط عنهم ما كانوا يعملون»: الأنعام: 88. فلايرد أن مقتضى الآيات أن كل من ادعى النبوة وافترى على الله الكذب أهلكه الله و عاقبه في الدنيا أشد العقاب وهومنقوض ببعض مدعى النبوة من الكذابين وذلك أن التهديد في الآية متوجهة إلى الرسول الصادق في رسالته لوتقول على الله ونسب إليه بعض ما ليس منه لا مطلق مدعی النبوة المفترى على الله في دعواه النبوة وإخباره عن الله تعالى . الميزان، ذیل آیه.
احمد بمانی؟!

همانطور که اشاره شد، احمد بصری جهت اثبات اینکه «احمد» مذکور در روایت موسوم به وصیت با یمانی موعود(1) مطابقت دارد، می گوید: با توجه به اینکه احمد اول المومنین است ویمانی هم اولین کسی است که به امام علیه السلام خواهد پیوست، لذا پذیرش این سخن که دو نفر اول المؤمنين باشند محال است، لذا احمد همان يمانی است؟

پاسخ اول اینکه؛ هیچگاه «اول بودن» در لسان روایات ، ملاک تطبيق نیست. چراکه مواردی در روایات مشاهده می شود که به دلیل تأكید و بیان اهمیت و جایگاه سخن، با عنوان «اول ، افضل، أشقی و...) بیان شده اند درحالیکه هیچکدام به معنای این همانی نیستند که به عنوان نمونه به چند روایت اشاره می گردد:

1.روایاتی که اول العلم را در چند چیز دانسته اند: «أول العِلمِ مَعرِفَةُ الجَبّاري»(2) همچنین «أَوَّلُ الْعِلْمِ الصَّمْتُ وَ الثَّانِي الِاسْتِمَاعُ وَ الثَّالِثُ نَشْرُهُ وَ الرَّابِعُ الْعَمَلُ بِهِ وَ السُّكُوتُ كَالذَّهَبِ وَ الْكَلَامُ كَالْفِضَّةِ».(3)

2. روایاتی که اول الدين را در چند چیز دانسته اند: «أَوَّلُ الدین التَّسْلِيمِ آخِرِهِ الْإِخْلَاصِ»(4) و

ص: 79


1- یکی از نشانه های حتمی قیام امام مهدی علیه السلام خروج یمانی است. آنچه از طریق معصومین علیهم السلام در خصوص جزئیات یمانی صادر شده است، حاکی از یمانی های متعددی است که حتی محل درگیری و شهادتشان نیز با یکدیگر متفاوت بوده و دارای نام ها و مشخصات گوناگونی هستند. مشهورترین روایت مربوط به یمانی، روایتی است که در کتاب غیبت نعمانی از آن یاد شده است: أخبرنا أحمد بن محمد بن سعيد بن عقدة قال حدثني أحمد بن يوسف بن يعقوب أبوالحسن المعفي من كتابه قال حدثنا إسماعيل بن مهران قال حدثنا الحسن بن على بن أبي حمزة عن أبيه و وهیب بن حفص عن أبي بصيرعن أبي جعفر محمد بن على علیه السلام أنه قال: «... خروج السفياني و اليماني والخراساني في سنة واحدة في شهر واحد في يوم واحد نظام كنظام الخرزيتبع بعضه بعضافیکون البأس من كل وجه ويل لمن ناواهم وليس في الرايات راية أهدی من راية اليماني هي راية هدى لأنه يدعوإلى صاحبكم فإذا خرج اليمانی حرم بيع السلاح على الناس وكل مسلم وإذا خرج اليماني فانهض إليه فإن رأيته راية هدى ولا يحل لمسلم أن يلتوي عليه فمن فعل ذلك فهو من أهل النار لأنه يدعو إلى الحق وإلى طريق مستقیم...»این در حالی است که؛ اولین فردی که این روایت را از نعمانی (متوفای 360 ه. ق). نقل کرده است ، مرحوم فیض کاشانی (متوفای 1091 ه. ق)، در کتاب نوادر الاخبار می باشد. نکته قابل توجه این است که فاصله نعمانی تا زمان فیض کاشانی بیش از هفت قرن بوده و در این فاصله، هیچکدام از محدثین ، در کتاب های خود به این روایت اشاره نکرده اند. اگرچه در این حد فاصل، شیخ طوسی رحمه الله علیه در کتاب غیبت طوسی روایت مشابهی را در این باره نقل کرده است. علاوه بر آن، در سند این روایت افرادی همچون؛ أحمد بن يوسف به عنوان یکی از مجاهیل روایی و حسن بن على بن أبي حمزة بطائني واقفي به عنوان شخصیت غیرتوثیق شده قرار دارند.
2- کیمیای سعادت ، ج 2، ص 404.
3- ابن اشعث، محمد بن محمد، الجعفريات ( الأشعثيات)، ص 232.
4- ليثي واسطی، علی بن محمد، عیون الحكم والمواعظ ، ص 75.

«أَوَّلُ الدِّينِ مَعْرِفَتُهُ وَ كَمَالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْدِيقُ بِهِ» .(1)

3. روایاتی که افضل الاعمال را به موارد گوناگونی اختصاص داده اند: « أفضل الاعمال انتظار الفرج»(2) و«أفضل الأعمال احمزها».(3)

پاسخ دوم: اگر همه اولین ایمان آورندگان و بیعت کنندگان پس از ظهور، ملاک تطبيق بر احمد الحسن است، پس بایستی پیامبراکرم صلی الله علیه واله و سلم و علی ابن ابی طالب علیه السلام و جبرائیل علیه السلام را نیز در این جمع وارد نمایید تا (نعوذ بالله) بایمانی و احمد یک پیکره شوند. زیرا براساس روایات شیعی، پیامبر اکرم صلی الله علیه واله و سلم و علی ابن ابی طالب علیه السلام حضرت جبرائیل اولین کسانی هستند که با حضرت بیعت می کند.

چنانچه امام باقر علیه السلام می فرماید: «لوخرج قائم آل محمد عليهم السلام ... اول من یبایعه محمد رسول اللہ صلی الله علیه واله و سلم وعلى علیه السلام الثاني».(4) موید این روایت عبارتست از: «وَ يُبَايِعُهُ جبرئیل وَ میکائیل وَ يَقُومُ مَعَهُمَا رَسُولِ اللَّهِ وَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ فيدفعان إِلَيْهِ كِتَاباً جَدِيداً هُوَ عَلَى الْعَرَبِ شَدِيدُ».(5)

همچنین امام صادق علیه السلام می فرماید: «إِنَّ أَوَّلَ مَنْ يُبَايَعُ الْقَائِمِ علیه السَّلَامُ جَبْرَئِيلُ علیه السَّلَامُ».(6) و در روایتی دیگر آمده است:«فيقول جبرئیل: أنا أول من يبايعك، أبسط يدک فيمسح على يده وقد وافاه ثلاثمائة و

ص: 80


1- نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص39.
2- بحارالانوار، ج 52، ص 122، ح 1.
3- بحارالانوار، ج 67، ص 237.
4- اخبرنا أحمد بن محمد بن سعيد، قال: حدثنا يحيى بن زكريا بن شیبان، قال: حدثنا يوسف بن کلیب، قال: حدثنا الحسن بن علي بن أبي حمزة، عن عاصم بن حمید الحناط ، عن أبي حمزة الثم إلى قال : سمعت أبا جعفر محمد بن على علیه السلام يقول : لوخرج قائم آل محمد عليهم السلام النصره الله بالملائكة المسومين والمردفين والمنزلين والكروبيين ، يكون جبرئیل امامه ، وميكائيل عن يمينه ، واسرافيل عن يساره، والرعب مسيره شهرامامه وخلفه وعن يمينه وعن شماله، والملائكة المقربون حذائه، اول من يبايعه محمد رسول الله صلی الله علیه واله وسلم وعلى علیه السلام الثاني». غيبة النعمانی، ص 234، ح 22 وعنه البحار، ج52، ح 99. بحرانی ، سید هاشم بن سلیمان، حلية الأبرار في أحوال محمد و آله الأطهار علیهم السلام، ج6، ص 513.
5- بحارالأنوار، ج 52، ص307.
6- بْنُ الْوَلِيدِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنِ ابْنِ زَيْدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍعَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السَّلَامُ : « إِنَّ أَوَّلَ مَنْ يُبَايَعُ الْقَائِمِ علیه السَّلَامُ جَبْرَئِيلُ علیه السَّلَامُ يَنْزِلُ فِي صُورَةِ طَيْرٍ أَبْيَضَ فَيُبَايِعُهُ ثُمَّ يَضَعْ رِجْلًا عَلَى بَيْتِ اللَّهِ الْحَرَامِ ورجلاعلى بَيْتِ الْمَقْدِسِ ثُمَّ يُنَادَى بِصَوْتٍ طَلْقٍ ذَلْقٍ تَسْمَعَهُ الْخَلَائِقِ أَتى أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ». اول کسی که با قائم ما بیعت می کند جبرئیل ؟ع؟ است که به صورت پرندة سفیدی از آسمان به زیر می آید و با حضرت بقیه الله روحی له الفداء بیعت می کند. سپس یک پای خود را بر روی بام کعبه می گذارد و پای دیگر را بر روی بام بیت المقدس. آنگاه فریاد می زند که همه مردم صدایش را می شنوند و می گوید: «امرخدا آمد، در آن شتاب نکنید. كمال الدين، ج2، ص، 387 و تفسیر عیاشی، ج 2، ص 254 وغيبة نعمانی ، ص 235 واثبات الهداة بالنصوص والمعجزات، ج5، ص110 وسفينة البحار، ج8، ص651 و الزام الناصب، ج 1، ص 70 ونوادر الاخبار، ص271.

بضعة عشر رجلا فيبايعونه و يقيم بمكة حتى يتم أصحابه عشرة آلاف نفس ثم يسير منها إلى المدينة».(1)

پاسخ سوم: براساس روایات متواتر، نام و محل قیام یمانی با مشخصات احمد بصری متفاوت است و هیچ همخوانی با یکدیگر ندارند. بنابراین به برخی از شاخصه های یمانی که از سوی اهل بیت علیه السلام معرفی شده اند اشاره می گردد:(2)

الف). يمانی از یمن است

در خصوص موقعیت جغرافیایی قیام یمانی، به شهرهایی هم چون: صنعا، عدن، کنده ومنطقة ابين اشاره شده است؛ البته روایات صنعا مستفيض بوده و از طريق شیعه و سنی نقل شده است .(3)

1. «وَ إِنَّ مِن عَلاماتِ خُرُوجِهِ خُرُوجَ السُّفْيَانِيِّ مِنَ الشَّامِ وَ خُرُوجُ اَلْيَمَانِيِّ مِنَ الْيَمِينِ وَ صَيْحَةٌ مِنَ السَّماءِ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ وَ مُنَادٍ يُنَادِي مِنَ اَلسَّمَاءِ بِاسْمِهِ وَ اِسْمِ أَبِيهِ».(4) همانا از علامات خروج حضرت مهدی علیه السلام: خروج سفیانی از شام و خروج یمانی از یمن و فریاد آسمانی در ماه رمضان و ندای آسمانی که اسم مهدی و نام پدر وی را ندا درخواهد داد.

2. «أَنَّى يَخرجُ ذَلِكَ وَ لَمْ يَخْرُجْ كَاسِرٌ عَيْنِهِ بِصَنْعَاءَ».(5) «سفیانی کجا خواهد بود؟ و حال آنکه هنوز شکننده چشم او از صنعاء (پایتخت یمن) خروج نکرده است.

3. «و يظهر ملک من صنعاء اليمن ابيض كالقطن اسمه حسين أو حسن فيذهب بخروجه غمر الفتن».(6)بزرگواری از صنعاء یمن ظهور می کند که مانند پنبه سفید بوده و اسمش حسین یا حسن است و با خروج وی فتنه ها خاموش می گردد.

4. «خُرُوجُ رَايَةٍ مِنَ اَلْمَشْرِقِ وَ رَايَةٍ مِنَ الْمَغْرِبِ وَ فِتنَةٌ تُظِلُّ أَهْلَ اَلزَّؤْرَاءِ و خُرُوجُ رَجُلٍ مِنْ وُلِّ عَمِّي زَيْدٍ بِالْيَمَنِ وَ اِنْتِهَابُ سِتَارَةِ اَلْبَيْتِ».(7) خروج پرچمی از شرق و پرچمی از مغرب و فتنه ای که اهل زوراء

ص: 81


1- إلزام الناصب في إثبات الحجة الغائب عجل الله تعالی فرجه الشریف، ج 2، ص 232.
2- الحلو، سید محمد على، اليماني راية هدی ، ص 77.
3- الفتلاوي ، مهدی، رايات الهدى والضلال في عصر الظهور، ص101.
4- كمال الدين وتمام النعمه، ج 1، ص 328.
5- بحارالانوار، ج 52، ص245.
6- بحارالانوار، ج52، ص 163. إلزام الناصب في إثبات الحجة الغائب عجل الله تعالی فرجه الشریف، ج2، ص141.
7- فلاح السائل ونجاح المسائل ، صص 171 و170.

را فرا می گیرد و خروج مردی از نسب عمویم زید در یمن وغارت پرده از خانه .

همه این موارد درحالی است که احمدالحسن از بصره بوده و حتی در تمامی بیانیه هایش مردم را به سمت بصره متوجه کرده است. در حالیکه برخی از روایات ، اشاره به این مسأله دارند که حتی یک یاری کننده از بصره برای حضرت نخواهد بود. به عنوان نمونه:

1. عن جعفر بن محمد علیه السلام أنه قال لقوم من أهل الكوفة: «ما يقوم مع قائمنا من أهل الكوفة إلا خمسون رجلا، وما من بلدة الا ومعه طائفه الا أهل البصرة فإنه لا يخرج معه منهم انسان».(1) همراه قائم ما فقط پنجاه نفر از کوفه قیام خواهد کرد و هیچ سرزمینی نیست مگر اینکه گروهی به یاری وی می شتابند الا اهل بصره، پس همانا حتی یک انسان به همراه قائم خروج نمی کند.

2. بِالْإِسْنَادِ يَرْفَعُهُ إِلَى أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي حَدِيثٍ طَوِيلٍ إِلَى أَنْ قَالَ ... «مَا مِنْ بَلَدٍ لاَ يَخْرُجُ مَعَهُ مِنهُم طائفَةٌ إِلاَّ أَهْلَ اَلْبَصْرَةِ فَإِنَّهُ لاَ يَخْرُجُ مَعَهُ مِنْهَا أَحَد».(2) هیچ سرزمینی نیست مگر اینکه گروهی به یاری امام دوازدهم علیه السلام بشتابند مگر اهل بصره. پس همانا هیچکسی از آنجا با او قیام نمی کند.

ب). نام یمانی

آنچه در روایات پیرامون نام یمانی ذکر شده است، مردد بين «حسن یا حسین»(3)، «صالح»(4)،«اصبغ بن زید» ،(5) بوده و گاهی او را «سعید» و «نصر»(6) و «منصور»(7) نیز خوانده اند.

ص: 82


1- شرح الاخبار، ص 366.
2- بحارالأنوار، ج52، ص307.
3- «ثم يخرج من صنعاء اليمن ابيض كالقطن اسمه حسين او حسن ...». بحارالانوار، ج 52، ص 163.
4- عن أرطأة قال: «فيغضب الموالي فيبايعون رجلایسمی صالح بن عبدالله بن قيس بن يسار، فيخرج بهم فيلقي جيش الروم فيقتلهم في الروم ...». الفتن، ابن حماد، ص 336، ح 1279.
5- قال : «صاحب الرومية رجل من بني هاشم اسمه الأصبغ بن زيد وهو الذي يفتحها». الفتن، ابن حماد، ص313، ح 1210 و ص 356، ح 1329.
6- قال صلی الله علیه واله وسلم: «صاحب الاعماق الذي يهزم الله العدو على يديه ، اسمه نصر ثم قال: انماسمی نصر لنصرالله ایه، فأما اسمه سعيد».کنزالعمال ، ص 11، ح 31442.
7- قال الباقرعلیه السلام: «اذا ظهر على الأبقع والمنصور اليماني خرج الترك والروم فظهر عليهم السفياني». معجم الاحاديث الامام المهدي ، کورانی ، ج3، ص 275.

ج). هم زمانی خروج یمانی با سفیانی

آنچه از مسلمات خروج یمانی بشمار می رود، خروج ایشان به صورت همزمان با سفیانی است. چنانچه حضرت امام رضا علیه السلام می فرمایند: «خُرُوجِ السُّفْيَانِيِّ وَ الْيَمَانِيِّ و اَلْخُرَاسَانِيِّ فِي سَنَةٍ وَاحِدَةٍ فِي شَهْرٍ وَاحِدَةٍ فِي يَوْمٍ وَاحِدٍ نِظَامٌ كَنِظَامِ الخَرَزِ يَتْبَعُ بَعْضُهُ بَعْضاً فَيَكُونُ اَلْبَاسُ مِنْ كُلِّ وَجْهٍ وَيْلٌ لِمَنْ نَاوَاهُمْ...». خروج سفیانی، یمانی و خراسانی در یک سال، یک ماه و یک روز و ترتیب آنها همچون رشته مهره ها پشت سر هم خواهد بود. سختی از هر سو پدید آید، وای بر کسی که با آنها مخالفت و دشمنی کند».(1)

در حالیکه احمد الحسن ضمن ادعای یمانی بودن خود، بیش از 10 سال است که دعوت خود را علنی کرده است و حال آنکه تا کنون از خروج سفیانی هیچ خبری نیست. شاید انصاراحمدالحسن به این سخن ایراد گرفته و بگویند که وی در حال دعوت است و فعلا خروج ننموده است. در پاسخ باید گفت که:

اولا؛ معنای خروج الزاما به معنای قتال و جنگ نیست و در برخی روایات مترادف با ظهور می باشد که تاکنون با علنی کردن دعوت، نفس ظهور برای وی صادق گردیده است. به عنوان نمونه؛ «و يظهر ملک من صنعاء اليمن ابيض كالقطن اسمه حسين أو حسن فيذهب بخروجه غمر الفتن».(2) که در این مورد؛ ظهور و خروج مترادف یکدیگر می باشد.

ثانيا؛ اگر خروج به معنای قتال باشد، احمد الحسن در بین سال های (2008 م) و (2009 م) با فرماندهی گرعاوی و حسن حمامی جنگی را آغاز کرد که به قیمت کشته شدن چندین بیگناه تمام شد.

پاسخ چهارم: گذشته از همه مسائلی که در رد یمانی بودن احمد بصری گفته شد، باید توجه داشت که مهم تر از آنچه در توصیف یمانی موعود در روایات آمده است، پیرامون علماء دین در عصر غیبت است که در برخی روایات، آنان را به عنوان دعوت کننده و راهنمایی کننده به سوی امام دوازدهم علیه السلام ، مرزبانان دین، علم هدایت و ناخدای کشتی هدایت شیعیان در عصر غیبت، سرپرست ایتام آل محمد صلی الله علیه واله وسلم معرفی شده و کسانی را که از علماء

ص: 83


1- كتاب الغيبة ، نعمانی، ص 171 و بحارالانوار، ج52، ص 232 و إعلام الوری ، ص 429.
2- بحارالانوار، ج 52، ص163.

می گریزند و از آنان دوری می کنند را گرفتار در عذاب دانسته و آنان را بی ایمان می دانند. لذا همین اوصاف، هدایتگر بودن پرچم(1) یمانی (أهدى الرايات) و حرام بودن مخالفت با او (لا يحل لمسلم أن يلتوي عليه) را از انحصار خارج کرده و در صورتی که احمد الحسن بخواهد با روایات مربوط هدایتگر بودن یمانی، عصمت و برتری او را ثابت کند، با این حساب علمای آخرالزمان به این درجه مستحق تر خواهند بود زیرا عبارات صادر شده در خصوص آنان قوی تر است ! و حال آنکه تا کنون هیچکدام از علمای اسلام چنین ادعایی نداشته و نخواهند داشت. بنابراین تلاش احمد بصری برای اثبات يمانیتش مشکلی را حل نخواهد کرد.

به عنوان نمونه به چند روایت صادر شده در خصوص علمای آخرالزمان اشاره میگردد:

• قَالَ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ علیه السَّلَامُ: «لُؤُلاَ مَنْ يَبْقَى بَعْدَ غَيْبَةِ قَائِمِكُمْ عَلَيْهِ السَّلاَمُ مِنَ العُلَماءِ الدَّاعينَ إلَيهِ وَالدَّالّينَ عَلَيهِ وَالذَّابّينَ عَن دينِهِ بِحُجَجِ اللَّهِ والْمُنْقِذِينَ لِضُعَفَاءِ عِبَادِ اللَّهِ مِنْ شِبَاكِ إِبْلِيسَ و مَرَدَتِهِ ومِنْ فِخَاخِ النَّوَاصِبِ لَما بَقِيَ أَحَدٌ إِلاَّ اِرْتَدَّ عَنْ دِينِ اَللَّهِ وَ لَكِنَّهُمُ اَلَّذِينَ يُمْسِكُونَ أَزِمَّةَ قُلُوبِ ضُعَفاءِ الشَّعِيَّةِ كَمَا يُمْسِكُ صَاحِبُ السَّفِينَةِ شكانَهَا أُولَئِكَ هُمُ اَلْأَفْضَلُونَ عند اللّه عزّ و جلّ».(2) اگر در دوران غیبت قائم آل محمد صلی الله علیه واله و سلم علمائی نبودند که مردم را به سوی او هدایت و راهنمایی کنند و با حجت های الهی از دینش دفاع نمایند و شیعیان ضعیف را از دامهای شیطان و پیروانش رهایی داده و از دام ناصبی ها نجات بخشند کسی در دین خدا پا برجا نمی ماند و همه مرتد می شدند؛ ولی آنان رهبری دلهای شیعیان ضعیف را با قدرت در دست گرفته و حفظ می کنند؛ چنانکه ناخدای کشتی سكان و فرمان کشتی را نگاه می دارد. بنابراین آنان نزد خدا والاترین انسانها هستند.

• قَالَ جَعفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ علیه السَّلَامُ: «اَلْعُلَمَاءُ شِيعَتُنَا مُرَابِطُونَ فِي اَلثَّغْرَالَذِي يَلِي إِبْلِيسُ وَ عَفَارِيتُهُ يَمْنَعُونَهُمْ عَنِ اَلْخُرُوجِ عَلَى ضُعَفَاءِ شِيعَتِنَا وَ عَنْ أَنْ يَتَسَلَّطَ عَلَيْهِمْ إبليسُ وَ شِيعَتُهُ اَلنَّوَاصِبُ آلاً فَمَنِ اِنْتَصَبَ لِذَلِكَ مِنْ شِيعَتِنَا كَانَ أَفْضَلَ مِمَّنْ جَاهَدَ اَلرُّومَ وَ اَلتُّرْكَ وَ الخزرالف أَلْفَ مَرَّةٍ لاَنَّهُ يَدْفَعُ عَنْ أَدْيَانِ مُحِبِّينَا وَ ذَلِكَ يَدْفَعُ عَنْ أَبْدَانِهِمْ».(3) علماء شیعیان ما، مرزدارانی هستند که در برابر ابلیس و لشکریانش صف کشیده اند، و از حمله آنها به شیعیان ما که توانایی دفاع از عقاید و آموزه های خود را

ص: 84


1- .. عن الإمام الصادق قال: «... و ليس في الرايات أهدی من راية اليماني و هي راية هدى، لأنه يدعوا الى صاحبكم. فإذا خرج اليمانی حرم بيع السلاح على الناس وكل مسلم. وإذا خرج اليماني فانهض إليه فإن رايته رایه هدی ولا يحل لمسلم أن يلتوي عليه. فمن فعل ذلك فهو من أهل النار لأنه يدعوا الى الحق و الى طريق مستقيم». غيبت نعمانی، ص 162.
2- حسن بن على، امام یازدهم عليه السلام، التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری عليه السلام، ص344.
3- همان، ص343.

تدارند جلوگیری می کنند و از تسلط ابلیس و پیروان او بر شیعیان جلوگیری می نمایند. آگاه باشید ارزش آن عالمان شیعه که این چنین خود را در معرض دفاع قرار داده اند، هزاران بار بالاتر از سپاهیان ومجاهدانی است که در برابر هجوم دشمنان اسلام (از کفار گرفته تا روم و ترک و خزر) مبارزه می کنند. زیرا علمای شیعه نگهبانان دین شیعیان و دوستان ما هستند، در حالی که مجاهدان، حافظ مرزهای جغرافیایی می باشند.

• قَالَ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى اَلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ يُقَالُ لِلْفَقِيهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَا أَيُّهَا الْكَافِلُ لَايَتامُ آلُ مُحَمَّدٍ الْهَادِي لِضُعَفَاءِ مُحِبِّيهِ وَ مَوَالِيهِ قِفْ حَتَّى تَشْفَعَ لِكُلِّ مَنْ أَخَذَ عَنْكَ».(1) روز قیامت به فقیه گفته می شود: ای سرپرست ایتام آل محمد صلی الله علیه واله وسلم ! ای هدایت کننده ضعفاء و دوستداران آل محمد صلی الله علیه واله وسلم ! بایست و هر کدام از آنان را خواستی شفاعت کن.

• قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله وَ سَلَّمَ: «سَيَأْتِي زَمَانٌ عَلَى أُمَّتِي يَفِرُّونَ مِنَ اَلْعُلَمَاءِ كَمَا يَفِرَّا اَلْغَنَمُ عَنِ اَلذِّئْبِ فَإِذَا كَانَ كَذَلِكَ اِبْتَلاَهُمُ اَللَّهُ تَعَالَى بِثَلاَثَةِ أَشْيَاءَ اَلْأَوَّلُ يَرْفَعُ اَلْبَرَكَةَ مِنْ أَمْوَالِهِمْ وَ اَلثَّانِي سَلَّطَ اَللَّهُ عَلَيْهِمْ سُلْطَاناً جَائِراً وَ اَلثَّالِثُ يَخْرُجُونَ مِنَ اَلدُّنْيَا بِلاَ إِيمَان».(2) به زودی زمانی برای مردم فرا رسد که از علماء فرار می کنند چنانچه گوسفند از گرگ می گریزد. در آن صورت خداوند آنان را به سه چیز مبتلا می کند: اول: برکت را از اموالشان برمی دارد. دوم: سلطانی ستمگر برآنان مسلط می گرداند. سوم: بدون ایمان از دنیا می روند.

• قال اميرالمؤمنين عليه السلام: « أَهْدى سَبِيلًا فِي الْعُلَمَاءِ وَ الْفُقَهَاءِ».(3) هدایتگر ترین راه ها در بین شما؛ راه علماء وفقهاء است.

پاسخ پنجم: احمد بصری تمام تلاش خود را مصروف کرده است تا خود را یمانی پیش از ظهور حضرت معرفی نموده و به عنوان وکیل وسفير تام الاختیار حضرت، امورات تشیع را به عهده بگیرد. این در حالی است که بر اساس روایات، خروج یمانی از نشانه های قیام حضرت بوده و پیش از ظهور نخواهد بود.(4) لذا این یمانی دروغین بایستی صبر پیشه کند و پس از ظهور

ص: 85


1- همان، ص 344.
2- مستدرک الوسائل، ج 11، ح 13301.
3- ثقفي، ابراهيم بن محمد بن سعيد بن هلال ، الغارات ، ص210.
4- تفاوت ظهور وقیام: ظهور وقیام حضرت حجت عليه السلام دو مقوله جدا از هم بوده و حتی شرایط و زمان آن دو با یکدیگر متفاوت است. لذا بر اساس روایات ، امام عصر عليه السلام در شب جمعه ، شب قدر روز 23 ماه مبارک رمضان ظهور کرده و پس از حدود سه و نیم ماه، دردهم ماه محرم از مکه مکرمه وما بين رکن و مقام (رکن یمانی ومقام اسماعيل) قیام خواهند نمود.الف). دفعی بودن ظهور؛ قرآن زمان برپایی قیامت را ناگهانی دانسته و فرموده است: « إِنَّمَا عَلْمُهَا عِنْدَ رَبِّي لاَ يُجَلِّيهَا لِوَقْتِهَا إِلاَّ هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّمَاوَاتِ والأْرْضِ لا تَأْتِيكُمْ إِلاَّ بَغْتَةً» (اعراف ،187) از تودرباره قیامت می پرسند که وقوع آن چه وقت است بگوعلم آن تنها نزد پروردگار من است جزاو هیچ کس آن را به موقع خود آشکار نمی گرداند این حادثه بر آسمانها و زمین گران است جزناگهان به شما نمی رسد باز ازتو می پرسند گویاتو از زمان وقوع آن آگاهی بگوعلم آن تنهانزد خداست ولی بیشتر مردم نمی دانند. باتوجه به این آیه ، تمامی روایات صادره پیرامون زمان ظهور و خروج ، ظهور امام عليه السلام را به ساعت قیامت تعبیر کرده اند و این بدان معناست که ظهور همانند قیامت بطور ناگهانی خواهد بود. چنانچه آمده است: « إِنَّما مَثَلُهُ كَمَثَلِ السَّاعَةُ لَا تأتيکم إِلاَّ بَغْتَةً». (كفاية الأثر في النص على الأمة الإثني عشر، ص 248 .) همانا مثل ظهور او همانند ساعت قیامت است که بر شما پدیدار نمی شود مگر بطور ناگهانی . لذا 313 نفراز برگزیدگان الهی در هنگام ظهور به طور دفعی به دور آن حضرت جمع می گردند که از آنان با عنوان : رجال الهيون، رجال مسومه ، اصحاب الالويه ، امراء، وزراء، خیرالامه ، ذخرالله، نقباء، خواص، اولي قوة، حكام الله في أرضه على خلقه، الحكام على الناس یاد شده است. ب.) تدریجی بودن قیام؛ براساس روایات معصومین عليهم السلام قیام حضرت ؟ع؟ به صورت تدریجی بوده و از مکه آغاز می شود. لذا در حد فاصل زمانی بین ظهور وقيام، با جمع آوری 10 هزار نفر از انصار وتدارک مقدمات قیام، قیام آن حضرت علنی خواهد شد. چنانچه از امام صادق عليه السلام درباره زمان قیام پرسش شده و ایشان فرموده اند: «لَا يَخْرُجُ القام ؟ ع ؟ حَتَّى يَكُونَ تكميلة الْحَلْقَةِ . قُلْتُ وَ كَمْ تَكْمِلَةُ الْحَلْقَةِ قَالَ عَشَرَةُ آلَافٍ». (غيبة نعمانی، ص307) قائم خروج نمی کند تا اینکه حلقه یاران کامل شود. گفتم مقدارحلقه چقدر است؟ فرمودند: ده هزار نفر.

حضرت اعلام وجود نماید نه قبل از ظهورا. چنانچه در روایات آمده است: عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الحميری ، عَنْ إِبْرَاهِيمَ بَنِي مهزیار عَنْ أَخِيهِ عَلِيٍّ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سعید ، عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَكِيْمٍ ، عَنْ مَيْمُونِ الْبَانُ ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ ، قَالَ: «خَمْسٌ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ الْيَمَانِيُّ وَ السُّفْيَانِيِّ وَ اَلْمُنَادِي يُنادِي مِنَ السَّمَاءِ وَ خَسْفٌ بِالبَيْداءِ وقَتْلُ النَّفْسِ التَّزْكِيَةِ».(1) امام صادق عليه السلام فرمود: قبل از قیام قائم عليه السلام پنج نشانه خواهد بود: یمانی، سفیانی، ندای آسمانی، فرورفتگی در بیداء و قتل نفس الزكية.

پرسش های درس

1. پاسخ استناد به مناظره جاثلیق در ادله احمد الحسن را بیان کنید.

2. مراد از عبارت بترالله عمره در روایت امام عليه السلام چیست؟

3. دو نمونه از افرادی که ادعای امامت کرده و عمر طولانی هم داشته اند را نام ببرید .

4. آیه لقطعنا منه الوتين شامل حال چه کسانی می گردد؟

5. دلیل احمدالحسن بریمانی بودن خود چیست؟ به همراه یک پاسخ تقریر گردد.

ص: 86


1- الإمامة و التبصرة من الحيرة، ص 128.

درس چهارم

بررسی ادعاهای احمد الحسن بصری

اشاره

اهداف درس

آشنایی با و محتوای وصیت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه واله وسلم.

• حصر عدد ائمه معصومین عليهم السلام در اثنی عشر.

ص: 87

ص: 88

محتوای وصیت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه واله وسلم

باتوجه به اینکه ناقص بودن و اشتباه بودن متن روایت موسوم به وصیت و عدم تطابق آن با سایر روایات به اثبات رسید، بایستی میزان و ملاکی در دست داشته باشیم تا بر اساس آن از محتوای وصیت نبی گرامی اسلام صلی الله علیه واله وسلم مطلع شده و از آن پیروی نماییم. بنابراین؛ نزدیکترین روش برای فهم محتوای وصیت ایشان، محتوای آخرین خطبه های حضرت رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم در ایام وفات است. حضرت رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم هفتاد روز قبل از رحلت خود، در مسیر بازگشت از آخرين حج و در محل غدیرخم، براساس آیه: «یا ایها الرسول بلغ ما أنزل الیک من ربک وإن لم تفعل فما بلغت رسالته والله يعصمک من الناس أن الله لا يهدي القوم الكافرين».(1) وصیت خود را با تمام جزئیات آن ابلاغ فرمودند.

در این وصیت عظیم، حضرت رسول اكرم صلی الله علیه واله وسلم که به دستور الهی قصد پرده برداری از شجره طیبه امامت را داشت، همه پیش افتادگان و پس ماندگان را فراخوانده و فرمودند:

«هان ای مردم! کیست سزاوارتر از شما به شما؟ گفتند خداوند و پیامبراوا سپس فرمود آگاه باشید! آن که من سرپرست اویم، پس این علی سرپرست اوست! خداوندا دوست بدار آن را که سرپرستی او را بپذیرد و دشمن بدار هر آن که او را دشمن دارد و یاری کن یار او را؛ و تنها

ص: 89


1- مائده ، 67.

گذار آن را که او را تنها بگذارد. سپس فرمود: بدانید که همانا من فرستاده و علی امام و وصی پس از من است. و امامان پس از او فرزندان اویند.

آگاه باشید! من والد آنانم ولی ایشان از نسل على خواهند بود. آگاه باشید! همانا آخرين امام، مهدی قائم از ماست. هان ! او بر تمامی ادیان چیره خواهد شد. آگاه باشید! که اوست حجت پایدار و پس از او حجتی نخواهد بود. درستی و راستی و نور و روشنایی تنها نزد اوست(1) ... سپس عمربن خطاب در حالی که کمی برافروخته بود برخواست و گفت: ای رسول خدا، آیا همه اهل بیت تو وصی(2) هستند؟ حضرت پاسخ داد: نه ولكن برادرم از اوصیاء است که وزیرو وارث و خلیفه من در امتم بوده و ولی تمامی مومنان بعد از من است. و همچنین یازده نفر از فرزندان وی . این علی اولشان و بهترین شان است سپس دو فرزندم حسن و حسین سپس وصی فرزندم که همنام برادرم علی و فرزند حسین است سپس وصی و فرزند علی که اسمش محمد است سپس جعفر فرزند محمد و سپس موسی فرزند جعفر و سپس على فرزند موسی و سپس محمد فرزند علی و سپس علی فرزند محمد و حسن فرزند علی و سپس محمد فرزند حسن که مهدی این امت بوده و همنام وهم طینت من است و امر می کند به امر من و نهی می کند به نهی من، زمین را از عدل و داد پر می کند کما اینکه از ظلم و جور پرشده است. می آیند یکی پس از دیگری».(3)

ص: 90


1- علامه امینی، الغدیر، ج 1، ص 12-151و294- 322. شیخ عبدالله، بحرانی ، عوالم العلوم، ج 15، ص 307-327. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج37، ص181-182. شیخ حرعاملی، اثبات الهداة، ج2، ص200-250. سید ابن طاووس، الطرائف، ص33 و...
2- همسران و اهل خانه.
3- «... أَيُّهَا النَّاسُ ، مَنْ أَوْلَى بکم مِنْ انفسکم ؟ قالُوا : اللَّهَ وَ رَسُولَهُ . فَقَالَ : أَلَا مَنْ کنت مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلَى مؤلاه ، اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخذل مِنْ خُذْ لَهُ . ثُمَّ قَالَ : مَعَاشِرَالنَّاسِ أَلاَوَ إِنِّى رَسُولٌ وَ عَلَى الْإِمَامِ وَ الْوَصِيِّ مِنْ بَعْدِي وَ الأَئِمَّةُ مِن بَعْدِهِ وُلْدُهُ ألاَ وَ إِنَّى وَالِدُهُمْ وَ هُمْ يَخْرُجُونَ مِنْ صُلْبِهِ الى أن قَال أَلاَ إنَّ خَاتمَ الْأَئِمَّةِ مِنَّا الْقَائِمُ الْمَهْدِيُّ ألاَ إنَّهُ الظَّاهِرُ عَلَى الدّينِ ألاَ إنَّهُ الباقي حُجَّةً وَ لا حُجَّةَ بَعدَهُ وَ لا حَقَّ إِلآ مَعَهُ وَ لا نُورَ الاعندَه ... فَقَامَ عُمَرُ بْنُ اَلْخَطَّابِ شِبْهَ اَلْمُغْضَبِ فَقَالَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ أَكَلَ أَهْلَ بَيْتِكَ فَقالَ لا ولكِنَّ أَوْصِيَائِي أَخِي مِنْهُمْ وَ وَزِيرِي وَ وارِثِي وَخَلِيفَتِي فِي أُمَّتي وَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِي وَ أَحَد عِشْرِمْنَ وُلْدُهُ هَذَا أَوَّلُهُمْ وَ خَيْرُهُمْ ثُمَّ ابناي هذانِ وَ أَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى الْحَسَنِ وَ اَلْحُسَيْنِ ثُمَّ وَصِيُّ اِبْنِي يُسَمِّي بِاسْمِ أَخِي عَلَى وَ هُوَ اِبْنُ الْحُسَيْنِ ثُم وصئ على و هو وَلَدهُ وَ اسمُهُ مُحَمَّدٌ ثُمَّ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ثمَّ موسي بْنُ جَعْفَرٍ ثمَّ على بن موسي ثمَّ محمد بن على ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ الحسن بن على ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنِ الْحَسَنِ مَهْدِيُّ الامَّةِ اسْمُهُ كَاسْمِي وَطِينَتُهُ كَطِينَتِي يَأْمُرُ بِأَمْرِي و يُنْهِي بِنَهْيِي يَمِلا الأَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلاً كَما مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً يَتْلُو بَعْضُهُمْ بَعْضاً وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ». کتاب سليم بن قیس هلالی ، ج 2، ص 763. غیبت نعمانی، ص 73. كمال الدین وتمام النعمه، ج 1، ص 279. اثبات الهداة ، ج 2، ص 247. حلية الأبرار، ج 4، ص89. الانصاف في نص على الائمه اثنی عشر، ص 259 . بهجة النظر في اثبات الوصاية، ص41. عوالم العلوم والمعارف والاحوال، ص 218

طبق این خطبه بلند که بخشی از آن آورده شد، مواردی برای همگان آشکار می گردد که عبارتند از:

الف. حضرت رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم رسالت خود را به طور کامل برای مردم ابلاغ کرد.

ب. ایشان به حقیقت امامت از اولاد امیرالمومنین عليه السلام اشاره کرده و ائمه معصومین را حق امامت دانسته و اسامی یک یک آنان را نام برده است.

ج. امام زمان عليه السلام را آخرین حجت خدا دانسته و بعد از او هم حجت دیگری را معرفی نفرموده است. البته این نکته با رجعت منافاتی نداشته و ائمه رجعت، څجج پیشینی هستند که دوباره برخواهند گشت و این عبارت حضرت ، حصر بر عدد حجج الهی است که اولينش على عليه السلام بوده و آخرین حجت الهی حضرت بقیت الله عجل الله تعالی فرجه الشریف می باشد.

د. هیچ نامی از مهدیین به عنوان اوصیاء و حجج الهی برده نشده است و صد البته چنانچه حقیقتی به نام مهدیین وجود داشت، بایستی مردم را در اجتماع عظیم غدير از آن آگاه می ساخت (آنهم با ذکر اسامی دقیق هر دوازده مهدی) تا رسالت خود را به اتمام برساند، درحالیکه بدون اشاره به مهدیین، رسالت خود را تمام شده و کامل اعلام نموده و فرمود: «اليوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دينا».

تلاوت این آیه بدین معناست که خارج از اوصیاء یاد شده، وصی دیگری پس از امام دوازدهم عليه السلام نیست و ائمه دوازده گانه ، کامل شده دین و نعمت خدا و رسالت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم هستند.

این وصیت، کامل ترین وصیت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم به مردم است که به دستور خداوند متعال انجام داده و دین اسلام و رسالت خود را کامل فرمود. وصیتی که در اجتماع بزرگ مسلمین اتفاق افتاد و بیش از ده هزار نفر نظاره گر و شاهد آن بوده اند.

البته براساس قرائن روایی می توان گفت؛ وصیت شفاهی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم در غدیر خم اتفاق افتاده است و همین وصیت می تواند به عنوان وصیت آن حضرت که جامع وصیت توصیفی و وصیت ظاهره است، مورد قبول و پذیرش قرار گیرد. چنانچه امام صادق عليه السلام است که فرمود: «أوصى موسى عليه السلام إلى يوشع بن نون عليه السلام و أوصى يوشع بن نون إلى ولد هارون ... فلم تزل الوصية في عالم بعد عالم حتى دفعوها الى محمد صلی الله علیه واله وسلم ... ثم أنزل الله عليه: أن أعلن فضل

ص: 91

وصیک... فقال الله تعالى: فاذا فرغت فانصب و الی ربک فارغب. يقول: فاذا فرغت فانصب علمک و أعلن وصيک فاعلمهم فضله علانيه فقال: من کنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه ثلاث مرات ... وقال إنی تارک فیکم أمرين إن أخذتم بهما لن تضلوا. کتاب الله وأهل بیتی عترتی. فلما رجع رسول الله ص من حجة الوداع ، نزل علیه جبرائیل عليه السلام ... ». امام صادق عليه السلام فرمود: موسی عليه السلام به یوشع وصیت کرد ويوشع بن نون به فرزند هارون ... پس سنت وصیت از بین نرفت از پیامبری به پیامبر دیگر از بین نرفت تا اینکه وصیت به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم رسید. سپس خداوند به ایشان فرمود: اینکه برترین وصی خودش را اعلام واعلان کند... پس زمانی که فراغت کردی او را منصوب کن و به سوی پروردگارت متوجه باش. یعنی پس زمانی که فراغت داشتی نشانه خود را نصب کن و وصی خود را اعلان کن و فضیلتش را آشکارنما. پس حضرت رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم سه مرتبه فرمود: هر کسی من مولای او هستم علی مولای اوست. خدایا دوست بدار کسی را که او را دوست دارد و دشمن بدار کسی را که او را دشمن میدارد. سپس فرمود: همانا من بین شما در امر را ترک کرده و به جا گذاشتم که اگر به آن دو تمسک جویید گمراه نخواهید شد. کتاب خدا و اهل بیتم از عترتم. پس زمانی که رسول خدا از حجت الوداع برگشت، جبرائیل نازل شد و عرض کرد:....

این حدیث مؤید این مسأله است که در بین اهل بیت عليه السلام ، خطبه غدیر به عنوان وصیت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم مورد قبول بوده است.

ممکن است اشخاصی براین مطلب اشکال کنند که؛ اگر وصیت در روز غدیر انجام شده است، دیگر چه نیازی به اصرار حضرت رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم مبنی بر آوردن لوح و دوات در شب وفاتشان بود تا متنی را بنویسد که هیچگاه مردم با دانستن آن به گمراهی نروند؟!

باید توجه داشت که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم توجه به آیه «إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ» ، در اجتماع عظیم غدیرخم، وصیت و ماترک خود را برای مسلمین اعلام کرده و کتاب خدا و عترت واهل بیتش را در میانشان به جای گذاشته و فرمود: «إنى تار فيكم الثقلين كتاب الله و عترتی اهل بیتی» . اما بایستی به جهت معرفی اسامی این شجره طیبه و همچنین به جهت محافظت از آن، به بعد دیگر رسالت خود، یعنی معرفی مصادیق شجره خبیثه، به عنوان دشمنان اهل بیت و غاصبان حق اوصیاء اشاره کند تا آنان را از آسیب ها و توطئه های احتمالی مصون بدارد. هر چند که ایشان با در نظر گرفتن این مسئله، کلیاتی از

ص: 92

آن را در بخشی از خطبه غدیر فرمودند: «معاشر الناس ... و سيجعلون الإمامة بعدى ملكا واغتصابا ،

(ألا لعن الله الغاصبين المغتصبين)، و عندها سيفرغ لكم أيها الثقلان (من يفرغ) و يرسل علیکما شواظ من نار و نحاس فلا تنتصران». هان ای مردم! به زودی پس از من امامت را با پادشاهی جا به جا نموده و آن را غصب کرده و به تصرف خویش درآورند. هان! نفرین و خشم خدا بر غاصبان و چپاول گران ! و البته در آن هنگام خداوند آتش عذاب - شعله هي آتش و مس گداخته - بر سرشما جن و انس خواهد ریخت. آن جاست که دیگر یاری نخواهید شد.

هرچند پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم در این بخش از خطبه غدیر، مردم را به صورت کلی از خطر غاصبان آگاه ساخته اند، اما لازمه معرفی مصاديق غاصبین طرح دیگری را می طلبید تا حضرت رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم مصداق الغاصبين المغتصبين را مشخص کند. لذا دستور فرمود تا برایشان قلم و کتف حاضر کنند تا برای امت مسلمان مطلبی بنویسد که با تمسک به آن، هیچگاه گمراه نشوند. ولی بلافاصله پس از بیان این سخن و درخواست کتف، با واکنش توهین آمیز غاصب امامت مواجه شدند. لذا حضرت رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم با این کار مصداق دشمنان شماره اول اهل بیت عليه السلام را مشخص نمود.

بنابراین، آنچه از روایت شلیم بن قیس هلالی که از تابعین بوده و محضر اهل بیت عليه السلام را درک کرده است، بر می آید این است که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم به دنبال افشای ماهیت افرادی بوده است که غاصب ولایت و امامت بوده اند و حتی این مسأله به عنوان مأموریتی از جانب خداوند متعال قلمداد شده است. اما در نهایت امر، با مخالفت آن فرد مورد نظر، ماهیتش بر همگان آشکار گردیده و حضرت رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم پس از خروج وی ، به آن مأموریت الهی اشاره می فرمایند.

سلیم بن قیس می گوید: از سلمان شنیدم که می گفت: بعد از آنکه آن مرد آن سخن را گفت و پیامبرصلی الله علیه واله وسلم غضبناک شد و کتف را رها کرد، از امیر المؤمنین عليه السلام شنیدم که فرمود: «آیا از پیامبرصلی الله علیه واله وسلم نپرسیم چه مطلبی می خواست در کتف بنویسد که اگر آن را می نوشت احدی گمراه نمی شد و دو نفر هم اختلاف نمی کردند؟ من سکوت کردم تا کسانی که در خانه بودند برخاستند و فقط امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین عليه السلام باقی ماندند. من و دو رفیقم ابوذر و مقداد هم خواستیم برخیزیم که علی عليه السلام به ما فرمود: بنشینید.

ص: 93

حضرت می خواست از پیامبرصلی الله علیه واله وسلم سؤال کند و ما هم می شنیدیم. پس حضرت رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم شروع به سخن کرده و فرمودند: ای برادرم علی! آیا نشنیدی دشمن خدا چه گفت؟ همانا جبرائیل از قبل برمن نازل شد و خبر داد که این مرد سامری این امت است و همراه وی گاو اوست و اینکه خداوند جدایی و اختلاف را برای امت من مقدر کرده است و جبرائیل از جانب خداوند مرا امر کرد تا این سخنان را برای شما بنویسم. همان چیزهایی را که اراده کردم برایتان بنویسم (که البته نگذاشت و این سه نفر را برای آن سخنان شاهد بگیرم. برای حضرت ورقه ای آوردند. پیامبر صلی الله علیه واله وسلم نام امامان هدایت کننده بعد از خود را یکی یکی املاء می فرمود و علی عليه السلام بدست خویش می نوشت. همچنین فرمود: من شما را شاهد میگیرم که برادرم و وزیرم و وارثم و خلیفه ام درامتم علی بن ابی طالب است و سپس حسن وبعد حسین و بعد از آنان نه نفر از فرزندان حسین اند».(1)

نکته اول؛ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم در واقعه غدیرخم واعلام وصیت عظیم و همچنین چندین بار، بنا به مناسبت ها و بهانه های گوناگون، بخشی از وصیت مقدسه را برای مردم بازگو کرده و اسامی و تعداد(2) اوصیاء عليه السلام را برای همگان معرفی فرموده بودند. اما با این وجود،

ص: 94


1- «وَ عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ قَالَ سَمِعْتُ سَلْمَانَ يَقُولُ سَمِعْتُ عَلِيّاً عَلَيْهِ السَّلاَمُ بَعْدَ مَا قَالَ ذَلِكَ اَلرَّجُلُ مَا قالَ وَ غَضِبَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ اِلْهِ وَ سَلَّمَ وَ دَفَعَ اَلْكَتِفَ - سَمِعْتُ عَنْ اميرالمومنِينَ قَالَ أَلاَ نَسْأَلُ رَسُولَ اَللَّهِ عَنِ اَلَّذِي كَانَ أَرادَ أَن يَكْتُبَ فِي اَلْكَتِفِ مِمَّا لو كتَبَهُ لَمْ يَضِلَّ أَحَدٌ وَ لَمْ يَخْتَلِفْ اِثْنَانِ فَسَكَتَ حَتَّى إِذَا قَامَ مَنْ فِي اَلْبَيْتِ وَ بَقِيَ عَلَى وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنُ و الْحُسَيْنُ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ وَ ذَهَبْنَا نَقُومُ أَنَا وَ صَاحِبِي أَبُو ذَرٍ وَ اَلْمِقْدَادُ، قَالَ لَنَا عَلَى عَلَيْهِ السَّلاَمُ اجلسوا فَأَرَادَ أَنْ يَسْأَلَ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّيَّ اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ اله وَ سلم وَ نَحْنُ نسْمَعُ فَابْتَدَأَهُ وَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ الْه وَ سَلَّمَ فَقَال: «يَا أَخِي أَمَا سَمِعْتَ مَا قَالَ عَدُوُّ اَللَّهِ اِتَّانِي جَبْرَئِيلُ قَبْلُ فَأَخْبَرَنِي أَنَّهُ سَامرِيُّ هَذِهِ اَلاَئِمَّةِ وَ انْ صَاحِبَهُ عَجَّلُهَا وَ أَنَّ اَللَّهَ قَدْ قَضَى اَلْفُرْقَةَ وَ اَلاِخْتِلاَفَ عَلَى أُمَّتِي مِنْ بَعْدِي فَأَمَرَنِي أَنْ أَكْتُبَ ذَلِكَ اَلْكِتَابَ الَّذِي أَرَدْتُ أَنْ أَكْتُبَهُ فِي اَلْكَتِفِ لَكَ وَ أُشْهِدُ هؤلاَءِ اَلثَّلاَثَهُ عَلَيْهِ اُدْعُ لِي بِصَحيفَة. فَأَتَى بِهَا فَأَمْلَى عَلَيْهِ أَسْمَاءَ الائمةِ اَلْهُدَاهِ مِنْ بَعْدِهِ رَجُلاً رَجُلاً وَ عَلِيٌ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَخُطُّهُ بيدهوقال صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه: إِنِّي أُشْهِدُكُمْ أَنَّ أَخِي وَ وَزِيرِي وَ وارِثِي خَلِيفَتِي فِي أُمَّتِي عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ثُمَّ اَلْحَسَنُ ثُمَّ اَلْحُسَيْنُ ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِم تِسْعُهُ مِنْ وُلْدِ اَلْحُسَيْنِ». كتاب سليم بن قیس الهلالی، ج 2، ص 877.
2- أخبرنا أحمد بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ يَعْقُوبَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ اَلحُسيْن بْنُ مُحمَّد قِرَاءة عَلَيْهِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي قَيْسٍ عَنْ جَعفَرالرمانِي عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي الْقَاسِمِ ابْنُ أخْت خَالِد بْنِ مَخْلَد اَلْقَطْوَانِيِّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اَلْوَهَّابِ الثقفي عن جعفربن مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍ ع أَنَّهُ نَظَرَ إِلَى حُمْرَانَ فَبَكي ثُمَّ قَالَ يَا حُمْرَانُ عَجَباً لِلنَّاسِ كَيْفَ غَفَلُوا أَمْ نَسُوا أَمْ تَنَاسَؤُا فَنَسُوا قَؤُلَ رَسُولِ اَللَّهِ ص حِينَ مَرِضَ فَاتَاةُ اَلنَّاسِ يَعُودُونَهُ وَ يُسَلِّمُونَ عَلَيْهِ حَتَّى إِذَا غَصَّ بِأَهْلِهِ الْبَيْتِ جَاءَ عَلَى ع لِمَ وَ لَمْ يَسْتَطِعْ أَنْ يتخطاهم إِلَيْهِ وَ لَمْ يوسعوا لَهُ فَلَمَّا رَأَى رَسُولُ اللَّهِ ص ذلک رَفَعَ محدته وَ قَالَ إِلَى يَا علی فَلَمَّا رَأَى النَّاسَ ذلک رَحِمَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً وَ أَفْرَجُوا حتی تخطاهم وَ أَجْلَسَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص الی جَانِبِهِ ثُمَّ قَالَ یا ایها جواځی تَامُّ وَ أَجِلَّهُ رَسُولُ اللَّهِ ص إِلَى جَانِبِهِ ثُمَّ قَالَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ هَذَا أَنْتُمْ تَفْعَلُونَ باهْلِ بَيْتِي فِي حَيَاتِي مَا اُرِيَ فَكَيْفَ بَعْدَ وَفَاتِي وَ اَللَّهِ لاَ تَقْرُبُونَ مِنْ اَهْلِ بَيْتِي قُرْبَةٌ الاّ قَرَّبْتُم مِنَ اَللَّهِ مَنْزِلَةً وَ لاَ تَبَاعدُونَ عَنْهُمْ خُطْوَةً وَ تُعْرِضُونَ عَنْهُمْ الاّ اعْرِض اللَّهُ عَنْكُمْ ثُمَّ قال اَيُّهَا النَّاسُ اِسْمَعُوا ما اَقُولُ لَكُمْ اِلاّ اَنَّ الرِّضا وَ الرِّضْوانَ وَ الْجَنَّةَ لِمَن ا حَبَّ عَلِيّاً وَ تَوَلاّهُ وَ انْتم بِهِ وَ بِفَضْلِهِ وَ بِاوْصِيائِي بَعْدَهُ وَ حَقٌ عَلَيَّ رَبِّي اَنْ يَسْتَجِيبَ لِي فِيهِمْ اَنَّهُمُ اثْنا عَشَرَ وَصِيّاً وَ مَنْ تَبِعَهُ فَاِنَّهُ مِنِّي اِنِّي مِنَ اَبْراهِيمَ وَ اِبْرَاهِيمُ مِنِّي وَ دِينِي دِينُهُ وَ دِينُهُ دِينِي وَ نِسْبَتُهُ نِسْبَتِي وَ نِسْبَتِي نِسْبَتُهُ وَ فَضْلِي فَضْلُهُ وَ اَنَا اَفْضَلُ مِنهُ و لا فَخْرَ يُصَدِّقُ قولي قَوْلُ رَبِّي ذُرِّيّةً بعضها مِنْ بَعْضٍ و اللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ».غیبت نعمانی ص 130 باب 4 ح 22.

پس از آن ماجرای تلخ، باری دیگر از اوصیای اثنی عشریاد کرده و امیرالمومنین عليه السلام آنها را املاء کردند.

نکته دوم؛ تمام مدعای احمد الحسن بصری بر آن است که پیامبر صلی الله علیه واله وسلم در رزية الخميس وصیت نکردند و وصیت شب وفات همان وصیت عاصم از ضلال است. در حالیکه با روایت سلیم بن قیس و سایر روایات صريحه ثابت می شود که وصیت عاصم از ضلال در رزية الخميس نگاشته شده و تعداد امامان نیز 12 نفر ذکر شده است. ضمن اینکه در حديث موسوم به وصیت شیخ طوسی رحمه الله علیه سخنی از عاصم از ضلال بودن حديث نیست.

حصر عدد ائمه معصومین عليه السلام در اثنی عشر

اشاره

حصر عدد امامان معصوم عليه السلام، جنبه نقلی داشته و از شمول دایره عقل خارج است. لذا تعیین و معرفی اوصیاء رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم، مسأله ای است که با وحی مرتبط بوده و بنابر دستور خداوند متعال انجام پذیرفته است. آنچه از متن تمامی روایات اوصیاء بر می آید، معرفی دوازده وصی و جانشین برای آن حضرت بوده که در مباحث گذشته به برخی از روایات اشاره شد. علاوه بر آن، کتب پیامبران پیشین نیز، به عدد امامان معصوم عليهم السلام از ذریه اسماعیل عليه السلام اشاره کرده است. به عنوان نمونه؛ ابن کثیر می گوید: در توراتی که در دست اهل کتاب است موضوعی آمده است که معنای آن چنین است: «خداوند متعال ابراهيم عليه السلام را به وجود اسماعیل عليه السلام بشارت داد و فرمود: اسماعیل را زیادتی بخشم و نسل او را گسترده گردانم و در بین آنان دوازده نفر از بزرگان و فرزانگان قرار دهم».(1) بشارت مورد اشاره در «سفر پیدایش» چنین است: «قی لیشماعیل بیرختی أوتوقی هفريتي أوتوقی هربیتی بمئود شنیم عسار نسیئیم یولید قی نتتیف لگوی گدول».(2) اسماعیل را مبارک ساخته و او را بهره مند و پربار و کثیر و گسترده گردانم، دوازده عدد امام از او پدید آید و او را به امت بزرگ و عظیمی تبدیل خواهم کرد.(3)

ص: 95


1- ربحی کمال ، المعجم الحديث: عبری-عربی، ص 316.
2- باب 17، شماره 18-20.
3- واژه «شنيم عسار» یعنی: دوازده نفر، که لفظ «عسار» در اعداد ترکیبی که معدود آن مذكرباشد، می آید و معدود در اینجا «نسیئیم» و مذکر است و با اضافه شدن «یم» در آخرآن معنای جمع می دهد. مفرد آن «ناسی» یعنی: امام و پیشوا و رئیس است.
روایات اثنی عشر

همانطور که گذشت، تمامی اخبار صادر شده از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه واله وسلم، عدد ائمه را

منحصر در دوازده دانسته اند که به برخی از آنها اشاره میگردد:

1. جابر بن عبدالله انصاری می گوید: جندب بن جناده یهودی در خیبر به محضر رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم وارد شده ( پس از پرسش چند سئوال اسلام آورد) پس از آن گفت: ای محمد صلی الله علیه واله وسلم ، به من از اوصیاء و جانشینانت خبر بده تا به آنها متمسک شوم. پیامبر و فرمود: ای جندب ! همانا اوصياء بعد از من به تعداد نقبای بنی اسرائیل هستند. جندب گفت: ای رسول خدا! همانطور که در تورات آمده است تعداد نقباء دوازده نفر بودند. پیامبر صلی الله علیه واله وسلم فرمود: ائمه بعد از من نیز دوازده نفر هستند. جندب گفت آیا تمامی آنها در یک زمان خواهند آمد؟ ایشان فرمودند: نه ! ولكن آنها پشت در پشت خواهند آمد... جندب پرسید: اسامی آنها چیست؟ فرمودند: نه نفر از فرزندان حسین عليه السلام هستند. مهدی نیز از آنها است.(1) زمانی که مدت امامت حسین تمام شد، پسرش علی به امامت بعد از او قیام می کند و... حسن برای امامت قیام می کند که فرزند او امين خوانده می شود. سپس غائب می شود از آنها امامشان. جندب گفت ای رسول خدا! حسن غائب می شود؟ فرمودند: نه! ولكن فرزندش حجت غائب می شود . پرسید: ای رسول خدا اسمش چیست؟ فرمود: اسمش گفته نمی شود تا اینکه ظهور کند».(2)

ص: 96


1- یعنی مهدی نیز یکی از آن نه نفراست.
2- حدَّثنا أبوالمفضل مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ المطلب اَلشَّيْبَانِيُّ رَحِمَهُ اَللَّهُ قَالَ أَبُو مُزَاحِمٍ مُوسيُّ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ يحيي بْنِ خَاقَانَ اَلْمُقْرِئُ بِبَغْدَادَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو بكر مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ اَلشَّافِعِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ حماد بْن ماهان اَلدَّبَّاغُ أَبُو جَعْفَرٍ قَالَ حَدَّثَنَا عِيسِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ قَالَ حَدَّثَنَا اَلْحَارِثُ بْنُ نَبْهَانَ قَالَ حَدَّثَنَا عيسِيُّ بْنُ يقْطان يَقْظَانَ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ عَنْ مَكْحُولٍ وَ عَنْ وَاثِلَةَ بْنِ اَلْأَشْفَعِ [الْأَسْقَعِ] عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْأَنْصَارِيِّ قَالَ دَخَلَ جُنْدَبُ بْنُ جُنَادَةَ اَلْيَهُودِيُّ مِنْ خيبرعلي رَسُولِ اَللَّهِ ص فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ أَخْبِرْنِي ... بِالْأَوْصِيَاءِ بَعْدَكَ لِأَتَمَسَّكَ بِهِمْ فَقَالَ يَا جُنْدَبُ أَوْصِيَائِي مِنْ بَعْدِي بِعَدَدِ نُقْبَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ فَقَالَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ إِنَّهُمْ كَانُوا اِثْنَى عَشَرَ هَكَذَا وَجَدْنَا فِي اَلتَّوْراةِ قَالَ نَعَمْ اَلْأَئِمَّةُ بَعْدِي اِثْنَا عَشَرَ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ كُلُّهُمْ فِي زَمَنٍ وَاحِدٍ قَالَ لا ولكِنَّهُمْ خَلَفٌ بَعْدَ خَلَفٍ ومَا أَسَامِيهِمْ فَقَالَ تِسْعَةٌ مِن صُلبِ الحُسَينِ والْمَهْدِيُّ مِنْهُمْ فإذا انقَضَت مُدَّةُ الْحُسَيْنِ قَامَ بِالْأَمْرِ بَعْدَهُ ابْنُهُ جَعْفَرٌ يَدَّعي ويُلَقَّبُ بَيْنَ الْعَابِيرَينِ فَإِذَا انقَضَت مُدَّةُ عَلِيٍ قَامَ بِالْأَمْرِ بَعْدَهُ مُحَمَّدٌ انه يُدْعَى بالباقِرِ فإذا انقضت مُدَّةُ مُحَمَّدٍ قَامَ بِالأمْرِ بَعده ابنُهُ جَعفَرٌ يَدَّعي بِالصَّادِقِ فَإذا اِنْقَضَتْ مُدَّةُ جعفَرقامَ بِالْأَمْرِ بَعْدَهُ اِبْنُهُ موسي يَدْعِي بِالْكَاظِمِ ثُمَّ إِذَا اِنْتَهَتْ مُدَّةُ موسي قَامَ بِالْأَمْرِ بَعْدَهُ اِبْنُهُ عَلَى يُدْعَى بِالرِّضَا فَإِذَا اِنْقَضَتْ مُدَّةُ عَلِيٍ قَامَ بالامرِ بَعدهُ مُحَمَّدٌ اِبْنُه يَدَّعي بِالزَّكِيِّ فَاِذا انقَضت مُدَّةُ مُحَمَّدٍ قَامَ بِالْأَمْرِ بعده عَلَى اِبْنِهِ يُدْعَى بِالنَّقِيِّ فَإِذَا اِنْقَضَتْ مُدَّةُ عَلِيٍ قَامَ بِالْأَمْرِ بَعْدَهُ اَلْحَسَنِ اِبْنُهُ يَدَّعِي بِالاَمِينِ ثُمَّ يَغِيبُ عَنْهُمْ امامهم قَالَ يَا رَسُولَ اَللَّه هُوَ الحَسَنُ يَغِيبُ عَنْهُمْ قَالَ لا ولكِنِ اِبْنَهُ اَلْحُجَّةُ قَالَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ فَمَا اِسْمُهُ قَالَ لاَ يُسَمِّي حَتي يُظهره اَللَّه».خزاز رازی، علی بن محمد، كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، ص60.

2. امام حسن عليه السلام از رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم نقل می کند که فرمود: «این امر (امامت) را پس از من دوازده نفر امام مالک شوند، که نه نفرشان از صلب حسینند، و خداوند علم و فهم مرا به آنها عنایت و مرحمت فرموده، چی شده گروهی را که مرا در باره ایشان اذیت می کنند، خداوند شفاعت مرا به ایشان نرساند».(1)

3. عبد الله بن مسعود از رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم نقل می کند که می فرمود: «پیشوایان بعد از من دوازده نفراند، نه نفر آنان از نسل حسین می باشند و نهمین آنها مهدی شان است».(2)

4. ابی سعید از رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم نقل می کند که می فرمود: «امامان پس از من دوازده نفراند، نه نفر آنان از نسل حسین و نهمین آنان قائم شان است ، خوشا به حال کسی که آنان را دوست بدارد وای بر کسی که آنان را دشمن دارد».(3)

5. امیرمؤمنان عليه السلام از رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم نقل می کند که فرمود: «هنگامی که مرا به آسمان سیر دادند، پروردگارم جل جلاله به من وحی کرد و فرمود: ای محمد! به راستی من یک نظری به زمین کردم و تو را از آن برگزیدم و پیامبر قرار دادم. و از نام خودم برای تونامی باز گرفتم من محمودم و تو محمدی . سپس دوباره نظری افکندم و علی را در آن انتخاب کردم و او را وصی وخليفه توو شوهر دخترت و پدر نژاد تونمودم و برای او نیز نامی از نامهای خود برگرفتم، من على اعلایم واوعلی است و فاطمه و حسن و حسین را از نور شما آفریدم. سپس ولایت آنها را به فرشتگان عرضه داشتم، هرکس پذیرفت نزد من از مقربین شد. ای محمد اگر بندهای مرا عبادت کند تا بریده شود و مانند مشک پوسیده گردد اما منکر ولایت آنان نزد من آید، من او

ص: 97


1- حَدَّثَنَا عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ يَحْيَى الصوفيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ ثابِتٍ عن زر بن حبيش عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍ عَليْهِ السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّه : « إِنَّ هَذَا اَلاَمْرَ يَمْلِكُهُ بَعْدِي اِثْنَا عَشَرَ اماما تِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِ اَلْحُسَيْنِ اعْطاهُم اَللَّهُ عِلْمِي وَ فَهْمِي مَا لِقَوْمٍ يُوذُونَنِي فِيهِمْ لاَ اَنَالَهُمُ اَللَّهُ شَفَاعَتِي».كفاية الأثر في النص على الأئمة الاثني عشر، ص166.
2- أخبرنا أبوالمفضل محمد بن عبد الله الشيباني رحمه الله ، قال حدثنا أبوعلی محمد بن زهير بن الفضل الابلى، قال حدثنا أبو الحسين عمربن الحسين بن علي بن رستم، قال حدثني إبراهيم ابن يسار الرمادی ، قال حدثني سفيان بن عتبة، عن عطاء بن السائب ، عن أبيه، عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صلَّى الله عليه وآله يَقُولُ اَلاَئِمَةُ بَعْدِي اِثْنَا عَشَرَ تِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِ اَلْحُسَيْنِ وَ اَلتَّاسِعُ مُهْدَتِيهِم. كفاية الأثر في النص على الأئمة الاثني عشر، ص23.
3- أخْبرنا أبوالمضل عَنِ الحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ زَكَرِيَّا عَنْ سلَمة بْن قيسٍ عَنْ عليِّ بن عبَّاس عَنْ أَبِي الحَجَّاف عَنْ عَطِيَّةَ العوفيِّ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ قَال: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَقُولُ: «اَلْأَئِمَّةُ بَعْدِي اِثْنَا عَشَرَ مِنْ صُلْبِ اَلْحُسَيْنِ تِسْعَةٌ وَ التَّاسِعُ قَائِمُهُمْ فَطُوبِي لِمَن احبَهُم والوَيلُ لِمَن أبغَضَهُم». كفاية الأثر في النص على الأئمة الاثني عشر، ص30.

را در بهشتم جا ندهم وزیر عرشم سایه نبخشم. ای محمد دوست داری آنها را ببینی؟

عرض کردم آری خدای عزوجل فرمود: سربلند کن، سر بلند کردم و ناگاه انوار علی و فاطمه و حسن و حسین و علی بن الحسين و محمد بن علي و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و الحسن بن علی و محمد بن الحسن قائم را دیدم و قائم در وسط آنها مانند ستاره درخشان بود، عرض کردم پروردگار اینها کیانند؟ فرمود امامان و این قائم است ، آنکه حلال مرا حلال کند و حرام مرا حرام کند و به وسیله او از دشمنانم انتقام گیرم و او مایه راحتی دوستان من است و او است که دل شیعیانت را از ظالمان و منکران و کافران شفا می دهد. و لات و عزی را ترو تازه بیرون می آورد و آنها را می سوزاند و مردم در آن روز به آنها فریفته شوند و در آزمایش قرار گیرند سخت تر از فتنه گوساله و سامری».(1)

نکته

با توجه به روایات اثنی عشر، برخی از روایات صادر شده از معصومین عليهم السلام باور به 13 و

بیشتر را در خصوص ائمه عليهم السلام رد کرده و فرموده اند:

عَنْ سَدِيرٍ الصَّيْرِ فِيَّ قَالَ دَخَلْتُ أَنَا وَ اَلْمُفَضَّلُ بْنُ عَمْرٍو أَبُو بصيرو أَبَانُ بْنُ تَغْلِبَ عَلَى مَؤْلاَنَا أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ اَلصَّادِقِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ ... أَمَّا غَيْبَةُ عِيسِي ع فَإِنَّ اَلْيَهُودَ وَ النصاري اتَّفَقَتْ عَلَى أَنَّهُ قُتِلَ فَكذبهم اللَّهُ جَلَّ ذِكْرُهُ بِقَولِهِ وَ ما قَتَلُوهُ ومَا صَلَبُوهُ وَلَكِن شُبِّهَ لَهُمْ كَذلِكَ غَيْبَةُ اَلْقَائِمِ فِي اَلْأُمَّةِ سَتُنْكِرُهَا لِطُولِهَا فَمِنْ قَائِلٍ يَهْذِي بَانهُ لَم

ص: 98


1- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْن ابراهِيم بْنِ اسْحَاقَ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مابنداد قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ هِلاَلٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ المفضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنِ اَلصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابيه عَن ابائِهِ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ عَنْ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ والِهِ وسَلمَلَّمَّا اُسري بِي اِلَي السَّماءِ اَوحَي اِلَيَّ رَبِّي جَلَّ جَلالُهُ فَقَالَ:يا مُحَمَّدُ اَنِّي اَطَّلَعْتْ عَلَيَّ الاَرضُ اطِّلاعَةً فَاخْتَرْتُكَ مِنْها فَجَعَلْتُكَ نَبِيّاً وَ شَقَقْتُ لَكَ مِنْ اِسْمِي اِسْماً فَاِنَّا الْمَحْمُودُ و انْتَ مُحَمَّدٌ ثُمَّ اطَّلَعْتُ الثّانِيَةَ فَاخْتَرْتُ مِنها عَلِيّاً وَ جَعَلْتُهُ وَصِيَّكَ وَ خَلِيفَتَكَ و زَوْجَ ابْنَتِكَ و ابا ذُرِّيَّتِكَ وَ شَقَقْتُ لَهُ اِسْماً مِنْ اسْمائِي فَاِنَّا الْعَلِيُّ الاِعْلِيُّ وَ هُوَ عَلِيٌ و خَلَقْتُ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ اَلْحُسَيْنَ مِنْ نُورِكُمَا ثُمَّ عَرَضْتُ ولايَتَهُمْ عَلَيَّ اَلْمَلاَئِكَةُ فَمَنْ قَبِلَهَا كانَ عِنْدِي مِنَ الْمُقَرَّبِينَ يا مُحَمَّدُ لَوْ ان عَبْداً عَبَدَنِي حَتّي يَنْقَطِعُ وَ يَصِيرُ كَالشَّنِّ اَلْبَالِي ثُمَّ اتاني جاحِدُ الْوَلايَتِهِمْ فَمَا اَسْكَنْتُهُ جَنَّتِي وَ لاَ اِظْلَلْتُهُ تَحْت عَرْشِي يا مُحَمَّدُ تُحِبُّ انْ تَراهُمْ قُلْتُ نَعَمِيا رَبِّ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ اِرْفَعْ رَاسَكَ فَرَفَعْتُ رَاسِي وَ اِذا اَنَا بانوارِ عَلِيٍ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ عَلِيِّ بْنِ الحُسَينِ وَ مُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍ وَ جَعْفَرُ بْنُ محمَّدٍ وموسي بن جَعفَرٍ وَ عَلي بن موسي وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍ وَ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍ وَ م ح م د بْنِ اَلْحَسَنِ اَلْقَائِمُ فِي وَسْطِهِمْ كَانَهُ كَوْكَبٌ دُرَيْقُلْتُ يَا رَبِّ وَ مَنْ هَوْلاَءُ قَالَ :هَوْلاَءُ الائمة وَ هَذَا اَلْقَائِمُ اَلَّذِي يُحَلِّلُ حَلالِي وَ يُحَرِّمُ حَرَامِي وَ بِهِ اِنْتَقَمَ مِنْ اَعْدائِي وَ هُوَ رَاحَةٌ لاَوْلِيائِي وَ هُوَ الَّذِي يَشْفِي قُلُوبَ شِيعَتِكَ مِنَ الظَّالِمِينَ وَ اَلْجَاحِدِينَ وَ الْكَافِرِينَ فَيُخْرِجُ اللاَّتَ وَ اَلْعِزَّي طَرِيَّينِ فيحرقهمَا فلَفِتنَةُ اَلنَّاسِ يومَئذٍ بِهِمَا اُشْدُّ مِنْ فِتْنَةِ اَلْعِجْلِ وَ اَلسَّامِرِي.کمال الدین وتمام النعمة، ج 1، ص 252.

يُولَدْ و قَائِلٍ يَقُولُ إِنَّهُ مَاتَ وَ قائِلٍ يَكْفُرُ بقولهِ ان حادِيَ عَشَرِنا كانَ عَقِيماً وَ قَائِلٍ اِنَّهُ يَتَعَدَّي اِلَيَّ ثَلاَثَةَ عَشْرُو صَاعِداً (1) وَ قَائِلٍ يَعْصِي اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بقوله اَن رُوحَ الْقَائِمِ يَنْطِقُ فِي هَيكَلِ غَيْرِه».(2)

امام صادق عليه السلام فرمود: ... اما در غیبت عیسی عليه السلام ، یهود و نصاری متفق شدند بر اینکه او کشته شده است پس خداوند آنها را تکذیب کرد بقولش «و نکشتند او را و به صلیب نکردند او را» ولكن غیبت قائم نیزاین چنین است. زیرا عده ای به خاطر طولانی شدن غیبت قائم که گروهی انکار خواهند کرد. پس کسی هزیان گوید که او متولد نشده، گوینده ای دیگر این کلام کفر آمیز را گوید که یازدهمین ما ائمه عقیم است و گوینده ای دیگر با این کلام از دین خارج شود که تعداد ائمه به سیزده و یا بیشتر رسیده است و گوینده ای دیگر به نافرمانی خدا پرداخته و گوید روح قائم در جسد دیگری سخن می گوید.

ابهام زدایی از چند حدیث

احمد الحسن بصری از جمله کسانی است که به حصر عدد امامان معصوم عليه السلام اعتقادی نداشته و قائل به بیش از دوازده وصی برای رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و اله است. آنچه در بین روایات، مستمسک این فرد شده است، تعداد محدودی از روایات است که آنهم هیچ تصریحی بر این ادعا ندارند. برخی از این روایات عبارتند از:

روایت اول: وَ رُوِيَ سعدبن عَبْدُ اَللَّهِ الأشعرى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي اَلْخَطَّابِ عَنِ اَلحَسَنِ بْن عَليِّ بن فضَّالٍ عَنْ ثَعْلَبَةَ بن ميمون عَنْ مَالِكٍ اَلْجُهَنِيِّ عَنِ اَلاِصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ اتيت امير اَلْمُوْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَوَجَدْتُهُ مُتَفَكِّراً يَنْكُتُ فِي الاَرْضِ فَقُلْتُ يا اَمِيرَ اَلْمُوْمِنِينَ مَا لِي اَرَاكَ مُتَفَكِّراً تَنْكُتُ فِي الارْضِ ا رَغْبَةً مِنْكَ فِيهَا فَقَالَ لاَ وَ اَللَّهِ مَا رَغِبْتُ فِيهَا وَ لاَ فِي اَلدُّنْيَا يَوْماً قَطُّ وَ لَكِنْ فَكَّرْتُ فِي مَوْلُودٍ يَكُونُ مِنْ ظَهْرِ اَلْحَادِي عَشَرَ مِنْ وُلْدِي هُوَ اَلْمَهْدِيُّ اَلَّذِي يَمْلاَهَا قِسْطاً وَ عَدْلاً كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً تَكُونُ لَهُ حَيْرَةُ غَيْبَةٌ يَضِلُّ فِيهَا اقْوَامٌ وَ يَهْتَدِي فِيهَا اخْرُون».(3)

ص: 99


1- ادعای احمدالحسن دقیقا مطابق با این گروه است که می گویند امامان شیعه 13 و بیشتر است. چنانچه در کتاب «الاربعون حديثا في المهديين ذريه القائم عليه السلام، ص 89» آورده اند که «إنه الامام الثالث عشر» !!!
2- كمال الدين وتمام النعمه، ج 2، ص 34.
3- غیبت طوسی، ص336.

این روایت با سه متن متفاوت نقل شده است که عبارتند از:

متن أول: «فَكَّرْتُ فِي مَؤْلُودٍ يَكُونُ مِنْ ظَهْرَى اَلْحَادَى عَشَرَ مِنْ وُلْدَى هُوَ اَلْمُهْدِئُ اَلَّذِي يَمِلا اَلْأَرْضَ عَدْلاً وَ قِسْطاً كَما مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً تَكُونُ لَهُ غَيْبَةٌ وَ حَيْرَةٌ يَضِلُّ فِيهَا اقوام وَ يَهْتَدِي فِيهَا اخْرُون».(1)

متن دوم: «فَكَّرْتُ فِي مَؤْلُودٍ يَكُونُ مِنْ ظَهْرَى اَلْحَادَى عَشَرَ مِنْ وُلْدَى هُوَ اَلْمُهْدِئُ اَلَّذِي يَمِلا اَلْأَرْضَ عَدْلاً وَ قِسْطاً كَما مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً تَكُونُ لَهُ غَيْبَةٌ وَ حَيْرَةٌ يَضِلُّ فِيهَا اقوام وَ يَهْتَدِي فِيهَا اخْرُون».(2)

متن سوم: «فَكَّرْتُ فِي مَؤْلُودٍ يَكُونُ مِنْ ظَهْرَى اَلْحَادَى عَشَرَ مِنْ وُلْدَى هُوَ اَلْمُهْدِئُ اَلَّذِي يَمِلا اَلْأَرْضَ عَدْلاً وَ قِسْطاً كَما مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً تَكُونُ لَهُ غَيْبَةٌ وَ حَيْرَةٌ يَضِلُّ فِيهَا اقوام وَ يَهْتَدِي فِيهَا اخْرُون».(3)

این سه متن که به شکل مختلف ذکر شده است در عبارت اول؛ (مولود من ظهري الحادي عشر من ولدی) است که در عبارت دوم؛ (کلمه ظهری بدون یاء و به شکل مولود من ظهر الحادي عشر من ولدی) آمده و در عبارت سوم عبارت؛ عبارت (ولدی) ذکر نشده است.

جهت تبیین این اختلاف نسخ به موارد ذیل توجه گردد:

اولا: سند این روایات طبق نظر شیخ طوسی(4) و آیت الله خوئی(5) به خاطر مالک الجهني تضعیف شده است.

ثانيا: قرائت دوم و سوم به جهت تعارض با نصوصی که مهدی را یازدهمین از اولاد امام على عليه السلام معرفی میکند غیر قابل پذیرش است.

ثالثا؛ در صورت پذیرش این روایت، این اشکال پیش می آید که «من ولدی» صفت برای مولود است و به عنوان متعلق بالحادی عشر نیست. زیرا در آن صورت اینگونه تلقی می شود که: مولود من ولدي من ظهر الحادي عشر من الأئمة عليه السلام.

بنابراین لفظ (ظهر الحادي عشر) دلالت براین ندارد که موصوف فرزند امام باشد بلکه منعوت خود امام است. البته شیخ مفید در الاختصاص وشیخ طوسی در الغيبه به همین

ص: 100


1- الامامة والتبصرة، باب الغيبة ص120 والكافي ، الحجزء الاول في باب الغيبة ص 238 والجزء الاول في باب الغيبة ص 238 وكتاب كمال الدين، ص289 باب ما اخبربه أميرالمؤمنين عليه السلام من وقوع الغيبة، حديث اول وكتاب (الغيبة)، باب 4، حديث 4، باب ما روي في أن الأئمة اثنا عشر اماما و مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج4، ص43.
2- شیخ مفید، الاختصاص، ص209 باب اثبات امامة الاثني عشرو شیخ طوسی، الغيبة ، ص 65 و ص 339 و همچنين در الهداية الكبرى .
3- دلائل الامامة ص530 باب معرفة ما ورد من الأخبار في وجوب الغيبة و إعلام الوری بأعلام الهدی، النص، ص425
4- مشيخة الفقيه، ج 4، ص 31.
5- معجم رجال الحدیث، ج 15، ص118.

نکته اشاره کرده و افزوده اند: قوله: «من ولدى» ليس بيان للحادي عشر فان المهدي عليه السلام هو ابن التاسع من ولده عليه السلام بل «من» تبعيضيه أي ان الامام الحادي عشر هو من ولدى.

رابعا؛ شیخ صدوق در کمال الدين آورده است: حَدَّثَنَا أحمد بن زياد جَعْفَرٌ اَلْهَمْدَانِيُّ رِضَى اَللَّهِ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَعْبَدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ موسي الرِّضَا عَن ابيه موسي بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَن ابِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍ ان ابيه عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ عَنْ اَبِيهِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍ عَنْ ابِيهِ اميرالمُومِنِينَ عَلِيِّ بْنِ اَبِي طالِبٍ عَلَيْهِ السَّلامُ اَنَّهُ قَال: التَّاسِعُ مِنْ وُلْدِكَ يَا حُسَيْنُ هُوَ الْقائِمُ بِالْحَقِّ اَلْمُظْهِرُ لِلدِّينِ وَ اَلْبَاسِطُ لِلْعَدْلِ قَالَ اَلْحُسَيْنُ فَقُلْتُ لَهُ يَا اَمِيرَمُومِنِينَ وَ اَنَّ ذَلِكَ لَكَائِنٌ فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ اي وَ اَلَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً ص بِالنُّبُوَّةِ و اصطفاه عَليَّ جَمِيعُ اَلْبَرِيَّةِ وَ لَكِنْ بَعْدَ غَيْبَةٍ وَ حَيْرَةٍ فَلا يَثْبُتُ فِيها عَلَيَّ دِينُهُ اِلاّ الْمُخْلِصُونَ الْمُبَاشِرُونَ لِرَوْحِ اَلْيَقِينِ اَلَّذِينَ اَخَذَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِيثَاقَهُمْ بِوَلايَتِنَا وَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الايمانَ و ايدَهمْ بِرُوحٍ مِنْه».(1)امیرالمومنین علی علیه السلام فرمود: «ای حسین! نهمین از فرزندانت همان قائم بالحق است که برای دین ظاهر می شود و عدالت را گسترش می دهد. امام حسین علیه السلام فرمود: پرسیدم یا امیرالمومنین علیه السلام آیا این امر حتمی است ؟ جواب داد: بله. قسم به کسی که محمد را برای نبوت مبعوث کرده و او را برای همه خلائق برگزید. ولكن بعد از یک غیبت و سرگردانی که در آن باقی نمی ماند بردینش مگر خالصان و دارندگان روح يقين. همانانی که خداوند از آنان میثاقی برای ولایتش گرفته و ایمان را در قلبشان مکتوب کرده و آنان را توسط روح تأیید کرده است.

این روایت که غیبت و حیرت را برای امام دوازدهم علیه السلام به صورت صریح قائل شده است

مؤيد ادله پیشین است که مراد از روایت الحادي عشر، همان امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف است.

روایت دوم: عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السَّلَامُ قَالَ : قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله وَ سَلَّمَ: « مِنْ وُلْدِي اِثْنَا عَشَرَ نَقِيباً نُجَبَاءُ مُحَدَّثُونَ مُفَهَّمُونَ آخِرُهُمُ القائِمُ بِالْحَقِّ يَمْلَأُها عَدْلاً كَما مُلِئَتْ جَوْراً» .(2) از این روایت استفاده می شود که امامان دوازده گانه از فرزندان پیامبرصلی الله علیه واله وسلم می باشند و چون امیرالمومنین علیه السلام جزو ائمه معصومین بوده و از فرزندان پیامبر صلی الله علیه واله وسلم نیست، با این حساب عدد امامان سیزده خواهد بود.

ص: 101


1- كمال الدين، ص 304.
2- الكافي، ج 1، ص 534.

در پاسخ به این روایت بایستی به دو نکته مهم توجه کرد:

اولا این روایت در سایر منابع به شکل دیگر نقل شده است. که به دو مورد اشاره میگردد:

1. روایتی که به جای «اثنی عشر» از عبارت «احد عشر» استفاده شده است: عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السَّلَامُ قَالَ : قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله وَ سَلَّمَ: « مِنْ وُلْدِي اِثْنَا عَشَرَ نَقِيباً نُجَبَاءُ مُحَدَّثُونَ مُفَهَّمُونَ آخِرُهُمُ القائِمُ بِالْحَقِّ يَمْلَأُها عَدْلاً كَما مُلِئَتْ جَوْراً».(1)

2. روایتی که به جای «من ولدی» از عبارت «من اهل بیتی» استفاده شده است: عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السَّلَامُ قَالَ : قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله وَ سَلَّمَ: « مِنْ وُلْدِي اِثْنَا عَشَرَ نَقِيباً نُجَبَاءُ مُحَدَّثُونَ مُفَهَّمُونَ آخِرُهُمُ القائِمُ بِالْحَقِّ يَمْلَأُها عَدْلاً كَما مُلِئَتْ جَوْراً».(2)

ثانيا؛ نظر به اینکه یازده تن از ائمه معصومین علیهم السلام از اولاد رسول گرامی اسلام صلی الله علیه واله وسلم هستند، بنابراین، از باب تغلیب، تمامی ائمه اثنی عشر را از اولاد و ذریه پیامبر صلی الله علیه واله وسلم شمار آورده اند. چنانچه در روایتی از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه واله وسلم به آن تصریح شده و على علیه السلام را از ذریه آن حضرت دانسته است. امام حسین علیه السلام می فرماید: مرد اعرابی به محضر رسول خداصلی الله علیه واله وسلم آمده و عرض کرد: ای رسول خداصلی الله علیه واله وسلم مرا مطلع کن آیا بعد از تونبی دیگری خواهد آمد؟ «فرمود: نه! من خاتم پیامبران هستم. لكن بعد از من امامانی از ذریه من هستند که عدالت را برپا خواهند کرد. شمارش آنان به عدد نقبای بنی اسرائیل است. اولین آنها علی بن ابی طالب علیه السلام است که امام و جانشین پس از من است. سپس پیامبر دست خود را بر سینه من گذاشت و فرمود: نه نفر از امامان، از نسل این است و قائم علیه السلام نهمین نفر آنان است و در آخرالزمان دین را بر پای خواهد کرد».(3)

همچنین روایتی که پنجمین فرزند از هفتمین فرزند پیامبر را همان قائم علیه السلام معرفی کرده است از همین باب می باشد که در این صورت عدد امامان معصوم علیه السلام سیزده نفر خواهد شد!

ص: 102


1- الأصول الستة عشر، ص139
2- ابوالصلاح الحلبي، تقی بن نجم، تقريب المعارف، ص419.
3- على بن الحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اَللهِ الموسوي اَلْقَاضِي عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ حَفْصٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ المئنى عَنْ جَرِيرِ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ الضَّبِّيِّ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ يَزِيدَ اَلسَّمَّانِ عَنْ أَبِيهِ عَنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِي؟ع؟ قَالَ : دَخَلَ أعرابى عَلَى رَسُولِ اللَّهِ؟ ص؟.. فَأَخْبِرْنِي يَا رَسُولَ اَللَّهِ هَلْ يَكُونُ بَعْدَكَ نَبِيٌ قالَ لا أَنَا خاتَمُ النَّبينِ وَلَكِن يَكونُ بَعدي أئِمَّةٌ مِنْ ذُرِّيَّتِي قَوَّامُونَ بِالْقِسْطِ كَعَدَدِ نُقَبَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ أَوَّلُهُمْ عَلِى بْنُ أَبِي طَالِبٍ هو امام وَ اَلْخَلِيفُهُ بَعْدِي وَ تِسْعَةٌ مِنَ اَلاَئِمَةِ مِنْ صُلْبِ هَذَا وَ وَضَعَ يَدَهُ عَلَى صَدْرَى وَ اَلْقَائِمُ تَاسِعُهُمْ يَقُومُ بِالدِّينِ فِي آخِرِ اَلزَّمَانِ». بحارالأنوار، ج 36، ص 342.

این درحالی است که اولا در متن روایت؛ على علیه السلام را نیز در جمع فرزندان حضرت شمارش کرده اند.

ثانيا؛ نام امام غائب و نام پدر ایشان در متن روایت مشخص شده است.(1)

ثالثا؛ مشابه همین روایت از بیان ائمه معصومین علیهم السلام صادر شده است که پنجمین از فرزندان هفتمین را امام قائم وغائب دانسته اند.(2) لذا براساس این روایت، نمی توان به امام غائبی که سیزدهمین باشد معتقد شد. بنابراین، پنجمین فرزند از هفتمین فرزندان رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم امام دوازدهم علیه السلام خواهد بود.(3)

پرسش های درس

1. طبق خطبه غدیر، چه مواردی در خصوص مساله امامت آشکار می گردد؟

2. با وجود خطبه غدیر، چه نیازی به تاکید بر آوردن لوح و قلم بود؟

3. عدد امامان معصوم علیه السلام بر اساس چه ادله ای ثابت می گردد؟

4. خلاصه ای از روایت امام صادق علیه السلام در باره ادعای 13 امام را تقریر کنید.

5. اشکال و پاسخ به ابهام در روایت اصبغ بن نباته را بیان کنید.

ص: 103


1- غلامحسین زینلی، دوازده جانشين، ص 145.
2- وَ عَنْهُ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ ، عَنْ جَعْفَرِ ، عَنْ أَبِي الْحَسَنِ موسی بْنِ جَعْفَرٍ ( عَلَيْهِمُ السَّلَامُ ) قَالَ : اذا فُقِدَ الْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ السَّابِعِ اللَّهِ فَاللَّهُ فِي أدیانکم لایزیلکم أَحَدُ عَنْهَا فتهلکوا لَا بُدَّ لِصَاحِبِ الزَّمَانِ مِنْ هَذَا الامر مِنْ غیبة حتی یرجع عَنْهُ.الهداية الكبرى، ص 361.
3- و أخبرنا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْجَوْهَرِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ اَلْقَاضِي اَلْجِعَابِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بن عبد اَللَّهِ أَبُو جَعْفَرقَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ حَبِيبٍ اَلْجُنْدُ نيسابورِي عَنْ يَزِيدَ بْنِ أَبِي زِيَادٍ عَنْ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي لَيْلَى قَالَ قَالَ عَلِيٌ ع كُنْتُ عِنْدَ اَلنَّبِيِّ ص فِي بَيْتِ أُمِّ سَلَمَةَ إِذْ دَخَلَ عَلَيْنَا جَمَاعَةٌ مِنْ أَصْحَابِهِ مِنْهُمْ سَلْمَانُ وَ ابوذر وَ اَلمِقْدادُ وَ عَبْدُ اَلرَّحْمَنِ بْنُ عوْفٍ فَقَالَ سَلْمَانُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ ان لِكُلِّ نَبِيٍ وَصِيّاً وَ سِبْطَينِ فَمَنْ وَصِيُّك ... اَنَا اَدْفَعْها اِلَيَّ عَلَيَّ ثُمَّ قالَ ع وَ اَنَا اَدْفَعْها اِلَيْكَ يا عَلِيُّ وَ اَنْتَ تَدْفَعُها اِلَيَّ ابْنُكَ الْحَسَنُ وَ اَلْحَسَنُ يَدْفَعُهَا الي اخيه الْحُسَيْنُ وَ اَلْحُسَيْنُ يَدْفَعُهَا الي ابْنُهُ عَلِيٌ وَ عَلِيٌ يَدْفَعُها اَلِي ابنُهُ مُحَمَّدٌ وَ مُحَمَّدٌ يَدْفَعُهَا الَي اِبْنُهُ جعفرو جَعْفَرٌ يَدْفَعُهَا الي اِبْنُهُ مُوسي وَ موسي يَدْفَعُهَا الِي ابْنُهُ عَلِيٌ وَ عَلِيٌ يَدْفَعُها اَلِي ابْنُهُ مُحَمَّدٌ وَ مُحَمَّدٌ يَدْفَعُها الِي ابْنُهُ عَلِيٌ وَ عَلِيٌ يَدْفَعُها الِي ابْنُهُ الْحَسَنُ وَ الْحَسَنُ يَدْفَعُ اليَّ ابنَهُ الْقَائِمَ ثُمَّ يَغِيبُ عَنْهُمْ امامهم ما شاءَ اللَّهُ وَ يَكون لَهُ غيبتان احدُهما [اِحْدَاهُمَا] أَطْوَلُ مِنْ الاخری ثُمَّ الْتَفَتَ الینا رَسُولُ اللَّهِ ص فَقَالَ رَافِعاً صَوْتَهُ الْحَذَرِ اذا فُقِدَ الْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ السَّابِعِ مِنْ ولدی.كفاية الأثر في النص على الأمة الإثني عشر، ص 147.

ص: 104

درس پنجم

بررسی ادعاهای احمد الحسن بصری

اشاره

اهداف درس

آشنایی با:

• مهدویت

• قائمیت

• شارعيت

ص: 105

ص: 106

مهدویت

مهدی ، اسم مفعول ثلاثی مجرد از ریشه هدی به معنای هدایت شده است. چنانچه در کتاب النهايه في غريب الحديث و الأثر آمده است: « مهدی یعنی آن کس که خدا، به راستی وی را به راه حق برده است.»(1) همچنین در کتاب جمع البحرین و مطلع النيرين به همین معنا اشاره کرده و گفته است: «مهدی کسی است که خدایش به سوی حق ره نموده است» .(2) این اسم، در اصطلاح روایی، معنای خاص خود را داشته و حاکی از وجود افراد هدایت شده ای است که از آنها با عناوین « مهدویت نوعیه و مهدویت شخصيه» یاد می شود:

مهدویت نوعيه

در این نوع از مهدویت، تمامی افرادی که خداوند آنان را هدایت کرده است داخل در تعریف بوده و این عنوان به فرد خاصی اطلاق نمی گردد. لذا در هر زمانی ممکن است از نعمت وجودی اینگونه افراد بهرمند شویم. چنانچه در زیارت اربعین نیز، اصحاب ، یاران و حتی شیعیان ائمه علیهم السلام را در گروه مهدویون دانسته اند:

«السلاَمُ عَلَيْكُمْ يَا شِيعَةَ اَللَّهِ وَ شِيعَةَ رَسُولِهِ وَ شِيعَةَ أَميرِالمُؤمِنينَ وَ الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا

ص: 107


1- ابن الأثير، النهايه في غريب الحديث والأثر، ج 4، ص 244.
2- فخرالدين الطریحی، جمع البحرين ومطلع النيرين، ج 1، ص 475.

طَاهِرُونَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكُمْ يَا مَهْدِيُّونَ وَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكُمْ يَا أَبْرَارَ ...»(1)

همچنین در روایتی از امام صادق علیه السلام از وجود دوازده مهدی پس از امام دوازدهم خبر داده شده و آنها را گروهی از شیعیان اهل بیت معرفی فرموده است. ابی بصیر می گوید از امام صادق علیه السلام پرسیدم: من از پدر شما شنیدم که می فرمود بعد از قائم دوازده مهدی خواهد بود؟ امام صادق علیه السلام فرمود: «بله فرموده است دوازده مهدی و نه دوازده امام. بلکه آنها قومی از شیعیان ما هستند که مردم را به ولایت ما و معرفت حق ما فرا می خوانند» .(2)

شاخصه مهدیین

سئوالی که در این بین پیش می آید، این است که آیا مهدیین دارای شاخصه و تعریف خاصی هستند یا هر کسی می تواند ادعای مهدویت نوعیه کند؟ با توجه به اینکه تاکنون در هیچ روایت معتبری تصریح به مهدویت نوعيه شخص خاصی نشده(3) و حتی شیعیان و محبین اهل بیت علیه السلام به طور کلی در ردیف مهدیین قرار گرفته اند، بنابراین برای شناخت آنان نیاز به وصیت و توصیه خاصی از اهل بیت علیه السلام نیست. لذا آنچه در تعریف مهديين می تواند ذکر شود این است که قرآن کریم برای افراد هدایت شده شاخصه ای را بیان می فرماید که می تواند در این مجال، روشنگر راه برای ما قرار گیرد. براساس سخن قرآن کریم، مهدیین و هدایت شدگان ، دارای شاخصه هایی هستند که عبارتند از:

1. آنها که به غیب ایمان می آورند.

2. نماز را برپا می دارند.

3. از تمام نعمتها و مواهبی که به آنها روزی داده ایم انفاق می کنند.

4. کسانی که به آنچه برتونازل شده و آنچه پیش از تو ( بر پیامبران پیشین نازل گردیده)

ص: 108


1- بحارالأنوار، ج98، ص330.
2- حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ اَلدَّقَّاقُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ اَلْكُوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا موسي بْنُ عِمْرَانَ اَلنَّخَعِيُّ عَنْ عَمِّهِ الحسين بن يَزِيد اَلنَّوْفَلِيِّ عَنْ عَلِيِّ بنِ ابي حَمزَةَ عَن ابِي بَصِيرٍ قَالَ قُلْتُ لِلصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع يَا ابْنَ رسول اَللَّهِ اني سَمِعْتُ مِن ابيك؟ ع ؟ أَنَّهُ قَالَ يَكُونُ بَعْدَ اَلْقَائِمِ اِثْنَا عَشَرَ مَهْدِيّاً فَقَالَ إِنَّمَا قَالَ اِثْنَا عَشَرَ مَهْدِيّاً وَ لَمْ يَقُلْ اثْنَا عَشَرَ اَمَاماً وَلَكِنَّهُمْ قَوْمٌ مِن شيعَتِنا يَدْعُونَ النَّاسَ إلى مُوالاتِنا وَ مَعرِفَةِ حَقِّنا».كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 358.
3- با توجه به اینکه قبلاضعف روایت موسوم به وصیت به اثبات رسید.

ایمان می آورند.

5. به رستاخیزیقین دارند.(1)

نتیجه اینکه؛ اولا در آیات و روایات معتبر، بر مهدویت نوعیه هیچ شخصی تصریح نشده است، ثاني اوصاف هدایت شدگان در قرآن کریم مشخص بوده و هر آنکه از اوصاف مذکور برخوردار باشد، مهدی بوده و دارای مهدویت نوعیه خواهد بود. ثالثا چنین افرادی برای اثبات خود نیاز به وصیتی از پیامبرصلی الله علیه واله وسلم نداشته و چه بسا بسیاری از آنان گمنام بوده و هیچگاه برای مردم معرفی نشده اند. بنابراین در صورت اثبات شاخصه های فوق برای فرد احمدالحسن، نهایت چیزی که می توان برای او در نظر گرفت ، مهدویت نوعیه است، و این درحالی است که کذب این مدعی آشکار بوده و مقام مهديين اجل از این مراتب است.

مهدویت نوعيه و حجت الهی

با توجه به اینکه احمدالحسن بصری خود را اولین مهدی وهمچنین یکی از حجت های الهی می داند، بررسی این سخن که آیا مهدیین می توانند حجت الهی باشند، از اهمیت ویژه ای برخوردار است. اگرچه پیشتر گفته شد که وی نه تنها از مهديين نبوده، بلکه در ردیف کذابین و بدعتگذاران می باشد اما به جهت تبیین مسأله به این نکته اشاره میگردد.

«حجت» در لغت به معنای برهان ودلیلی است که با آن حریف را قانع یا دفع می کنند و جمع آن حجج است.(2) با توجه به این معنا، خداوند برای ابلاغ دین به مردم، بایستی حجت و دلیل محکمی برای آنان بفرستد تا در برابر خداوند حجت دیگری برای اقامه نداشته باشند. چنانچه قرآن کریم می فرماید: «لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اَللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ اَلرُّسُلِ وَ كَانَ اَللَّهُ عَزِيزاً حَكِيماً».(3)تا اینکه برای مردم، پس از فرستادن پیامبران ، در مقابل خدا بهانه و حجتی نباشد و خدا توانا و حکیم است .

قرآن کریم در تبیین حجت الهی، به شاخصه بارز آن اشاره کرده و می فرماید: «قُلْ فَلِلَّهِ

ص: 109


1- «الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَبِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ أُولَٰئِكَ عَلَىٰ هُدًى مِنْ رَبِّهِمْ ۖ وَأُولَٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ».بقره، 2 تا 5.
2- لسان العرب، ج 2، ص 228.
3- نساء، 165.

الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَلَوْ شاءَ لَهَداكُمُ اَجْمَعِينَ».(1) بگو حجت آشکار و رسا ویژه خداوند است و اگر او می خواست، قطعا همه شما را هدایت می کرد.

علاوه برآن ، روایات متعددی صادر شده است که حجت های را تبیین کرده و از آنان پرده برداشته اند. به عنوان نمونه؛ امام کاظم علیه السلام می فرماید: « انَّ اَللَّهُ عَلَيَّ اَلنَّاسَ حُجَّتَيْن حُجَّةً ظاهِرَةً وَ حُجَّةً باطِنَةً فاما اَلظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ اَلاِنْبِيَاءُ وَ اَلائِمَةُ و اما اَلْبَاطِنَةُ فَالْعُقُولُ ».(2) همانا برای خداوند بر مردم دو حجت است، حجت آشکار و حجت پنهان، اما حجت آشکار عبارت است از: رسولان و پیامبران و امامان علیهم السلام و حجت پنهانی عبارت است از عقول مردمان .

شاخصه شناخت حجت الهی

طبق این آیه از قرآن کریم، و روایت امام کاظم علیه السلام حجت الهی دارای چهار شاخصه است که عبارتند از:

1. حجت الهی رسا و آشکار است، بنابراین حجت الهی همانند خورشیدی گرم و درخشان بوده و کور و بینا حضور وی را درک می کنند. (الحجة البالغة)

2. حجت الهی باید از جانب خداوند باشد، لذا افرادی که دارای نشانه های رسالت یا امامت نباشند، نمی توانند به عنوان حجت الهی معرفی گردند. (فلله الحجة)

3. حجت الهی هدایت کننده است ، براین اساس کسانی که مردم را از شریعت نبوی دور کرده و برخلاف مسيرالهی پیش بروند، دارای هدایت نخواهند بود. (فلوشاء لهداكم اجمعین)

4. حجت های ظاهری خداوند عبارتند از: رسولان الهی، انبیاء، ائمه معصومین علیهم السلام.

باید توجه داشت که برخورداری حجت الهی از سه شرط اول حتمی بوده و در صورتی که یکی از این موارد درباره فردی به اثبات نرسیده باشد، نمی توان او را حجت الهی دانست. علاوه بر آن، بر اساس شاخصه چهارم، حجت های الهی منحصردر سه عنوان و منصب بوده و مهديين داخل در آن سه نمی باشند. لذا مهدیین که دارای مهدویت نوعیه می باشند، اگرچه دارای هدایت الهی بوده و مردم را به سوی حق دعوت می کنند، اما از دو شرط دیگر

ص: 110


1- انعام، 149.
2- کافی، ج 1، ص 16.

برخوردار نبوده و از جانب خداوند مأموريت و رسالت نیافته و داخل در شاخصه چهارم نیستند. به عبارت دیگر؛ دوشاخصه اصلی حجت الهی این است که بایستی به صورت آشکار دارای نبوت یا وصایت بوده باشند، درحالیکه مهدیین از آن دو شاخصه محروم بوده و در ردیف رسولان و انبیاء و ائمه معصومین نیستند. لذا در صورت فقدان رسول و نبی الهی، وصی و جانشین انبیاء ، همان حجج الهی بر خلق هستند که مردم را هدایت می کنند. براین اساس این قانون، هیچگاه زمین از وجود حجت الهی خالی نبوده و نمی تواند باشد. چراکه ابن طيار از امام صادق علیه السلام روایت می کند: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِاللهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَقُولُ : «لَوْ لَمْ يَبْقَ فِي الْأَرْضِ إِلَّا اثْنَانِ لَكَانَ أَحَدُهُمَا الْحُجَّةَ».(1) از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: اگر در روی زمین بیش از دو نفر باقی نماند، یکی از آنها حجت خدا خواهد بود.

اگر اشکال شود که مگر خضرعلیه السلام که به لحاظ علمی بر حضرت موسی علیه السلام تفوق داشته و حجت خدا بود، آیا پیامبر الهی و یا از اوصیاء ایشان بود؟ پاسخ داده می شود: هر چند که درباره پیامبری ایشان اختلافات گوناگونی وجود دارد، اما با این وجود أغلب بزرگان شیعه قائل به نبوت حضرت خضر هستند.

از جمله، مرحوم علامه طباطبایی رحمه الله علیه می گوید: آن جناب ، پیغمبر مرسلی بوده که خدا به سوی قومش مبعوث کرد و او مردم خود را به سوی توحید و قبول رسالت انبیاء و فرستادگان خدا و کتاب های او دعوت می کرد. معجزه خضراین بود که روی هر چوب خشکی می نشست سبز می شد. بر هر زمین بی علفی می نشست سبز و خرم میگشت. اگر او را خضر نامیده اند به همین جهت بوده است.

از آیات مربوط به داستان خضر و موسی علیه السلام برداشت می شود که وی نبی بوده است. چطور ممکن است بگوییم نبی نبوده، در حالی که در برخی آیات(2) اشاره شده است که وی دارای علم لدنی بوده و بر او حکم نازل می شده است.(3) لذا در صورت نبود انبیاء الهی، اوصیاء آنان به عنوان حجت های خدا در روی زمین بوده اند.

ص: 111


1- اصول کافی، ج 1، کتاب الحجة، ص 179.
2- فوجدا عبد من عبادنا ءاتيناه رحمه من عندنا وعلمناه من لدنا علما. کهف ، 65.
3- طباطبایی، محمد حسين ، الميزان، ج 13، ص 474.

نکته قابل توجه اینکه ممکن است در یک زمان بیش از یک حجت برای خلق وجود داشته باشد، چنانچه حضرت یحیی وذکریا علیه السلام معاصر حضرت عیسی بوده و سه حجت و سه پیامبر خدا بودند که در یک عصرانجام وظیفه می کردند.

نتیجه اینکه مهدیین حجت الهی نبوده و حداکثر چیزی که می توان برای آنان قائل شد، حجیت اعتباری از سوی انبياء واهل بیت علیه السلام برای مدت و کاری معین است که آنان را به عنوان حجت خود بر مردم معرفی نمایند. چنانچه امام دوازدهم علیه السلام در پاسخ به سؤالات اسحاق بن يعقوب ، فقهاء و راویان حدیث را در زمان غیبت ، به عنوان حجت خود بر مردم معرفی کرده و فرمودند: «وَ أَمَّا اَلْحَوَادِثُ اَلْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةٍ حَيْثُنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اَللَّهِ عَلَيْكُم».(1) و اما در حوادثی که رخ می دهد به راویان حديث ما مراجعه کنید، آنها حجت من بر شما هستند و من حجت خدا بر آنان هستم.

مهدویت شخصيه

با توجه به روایات معصومین علیهم السلام همه امامان در عصر خود دارای مهدویت شخصيه بوده و به عنوان حجت و فرستاده خداوند، امرالهی را اجرا کرده اند. چنانچه امیرالمؤمنین على علیه السلام خطاب به سلیم بن قیس هلالی فرمود: «يَا سُلَيْمُ إِنَّ أَوْصِيَائِي أَحَدَ عَشَرَ رَجُلاً مِنْ وُلْدِي ائمة هُدَاةٌ مَهْدِيُّونَ».(2) ای سلیم! همانا اوصياء من یازده نفر از فرزندانم هستند که تمامی آنان امامان هدایتگر و مهدی هستند.

اما آنچه در این مجال مورد بحث می باشد، اشاره اجمالی به مهدویت شخصيه امام دوازدهم علیه السلام در عصر حاضر است که روایات متعددی بر آن تصریح کرده اند. لذا در عصر حاضر لقب «مهدی» مختص امام دوازدهم علیه السلام بوده و تمامی روایاتی که پیرامون ظهور

ص: 112


1- غیبت طوسی، ص 291. شیخ حرعاملی، وسائل الشیعه، ج 27، ص 140، ش 33424؛ بحارالانوار، ج 2، ص 90، باب 14، ح 13 وج 53؛ بحارالانوار، صص181.180، ح 10 ، از باب 31.
2- كتاب سليم بن قیس الهلالى، ج 2، ص 824.

حضرت و با عناوین «اَلْمَهْدِيُّ مِنَ اَلْ مُحَمَّدٍ (1)،اَلْقَائِمُ اَلْمَهْدِيُّ (2)،مَهْدِيُّ هَذِهِ اَلاَّمَّةِ (3)،مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ مَهْدِيُّ اَلامَّةِ (4)،مَهْدِيُّ اُمَّتِي (5)،اَلْمَهْدِيُّ (6)،مَهدِیَ(7)» صادر شده اند، اشاره به امام دوازدهم علیه السلام دارند که به برخی از این روایات اشاره می گردد:

• وَ عَنْهُ عَنْ ابِي مُحَمَّدٍ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ اسماعيل الحسني عَنْ اَبِي مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ لَمَّا وَهَبَ لِي رَبِّي مَهْدِيَّ هَذِهِ اَلامَّةِ اُرْسُلَ مَلَكَيْنِ فحملاه الي سُرَادِقَ اَلْعَرْشِ حَتَّي وَقَفَ بَيْنَ يَدَيِ اَللَّهِ فَقَالَ لَهُ مَرْحَباً بِعَبْدِيَ الْمُخْتارِ لِنُصْرَةِ دِينِي وَ اظْهارِ اَمْرِي وَ مَهْدِيِّ خَلْقِي...».(8) امام حسن عسکری علیه السلام فرمود: هنگامی که خداوند مهدی این امت را بر من بخشید، دو فرشته از جانب آسمان فرستاد تا وی را عرش بردند. خداوند فرمود: مرحبا به بنده من. کسی که اختیاردار نصرت و یاری از دین من بوده و امر مرا آشکار می کند و هدایت کننده خلق من است.

• وَ عَنْهُ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ ، عَنْ جَعْفَرِ ، عَنْ ابی الْحَسَنِ موسی بْنِ جَعْفَرٍ ( علیهم السَّلَامُ ) قَالَ : اذا فُقِدَ الْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ السَّابِعِ فَاللَّهَ اللَّهَ في اديانكُم ... قُلْتُ يَا سَيِّدِي مَنِ الْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ اَلسَّابِعِ قَالَ اَنَا السَّابِعُ وَ ابْنِي عَلِيٌ الرِّضَا الثَّامِن و ابْنُهُ مُحَمَّدٌ التَّاسِعُ و ابْنُهُ عَلِيٌ الْعَاشِرُ وَ اِبْنهُ الحَسَنِ حَادِيَ عَشَرَ وَ اِبْنُهُ مُحَمَّدٌ سَمِيُّ جَدِّهِ رَسُولِ اَللَّهِ وَ كُنْيَتُهُ المهْدِيُّ اَلْخَامِسُ بَعْدَ اَلسَّابِعِ».(9) امام کاظم علیه السلام فرمود: زمانی که پنجمین از فرزندان هفتمین نباشد، خدا را خدا را که مراقب دین خود باشید. راوی پرسید؛ ای آقای من. پنجمین از هفتمین کیست؟ فرمود: من هفتمین هستم و فرزندم رضا هشتمین و فرزندش محمد نهمین و فرزندش علی دهمین و فرزندش حسن یازدهمین است و فرزندش محمد که جدش رسول خدا به این نام نامیده و کنیه اش مهدی است. که می شود پنجمین از هفتمین.

ص: 113


1- غيبة نعمانی ، ص 264.
2- همان، ص 146.
3- همان، ص 81.
4- کتاب سليم بن قیس الهلالی، ج 2، ص 763.
5- همان، 910.
6- كمال الدين و تمام النعمه، ج1، ص260
7- کافی، ج 1، ص 244
8- الهداية الكبرى ، ص 357.
9- همان، ص 361.

• بسنده عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلي الله عليه واله وَ سَلَّمَ يَقُولُ اَلأَئِمَّة بعدى اثنا عَشَرَتِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِ اَلْحُسَيْنِ وَ اَلتَّاسِعُ مَهدِيُّهُم».(1)پیامبر اکرم صلی الله علیه واله و سلم فرمود: امامان بعد از من دوازده هستند که نه امام از فرزندان حسین علیه السلام بوده و نهمین آنان مهدی آنها است.

• حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ حَسَنِ بْنِ مندة بسنده عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْأَنْصَارِيِّ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صلي الله عليه واله وَ سَلَّمَ لِلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَا حُسَيْنُ يَخْرُجُ مِنْ صُلْبِكَ تِسْعَةٌ مِنَ اَلاَئِمَةِ مِنْهُمْ مَهْدِيُّ هَذِهِ اَلامَّةِ فَاِذا اُسْتُشْهِدَ اَبوكَ فَالْحَسَنُ بَعْدَهُ فاذا سمَّ الْحَسَنِ فَاَنْتَ فَاِذا اُسْتُشْهِدْتَ فَعَليٌ ابْنُكَ فَاِذا مُضي عَلِيٍ فَمُحَمَّدٌ ابنُهُ فاِذا مُضِيُّ مُحَمَّدٍ فَجَعفَرٌ اِبْنُهُ فَاِذا مُضِيُّ جَعْفَرٍ فموسي اِبْنُهُ فَاِذا مضي موسي فَعَلِيٌ اِبْنُهُ فَاِذا مُضِيُّ عَلِيٍ فَمُحَمَّدٌ ابْنُهُ فَاِذا وَ اَلْأُمَّةِ فَإِذَا اِشْتَشْهَدَ أَبُوكَ الخ بَغَدٍ فَإِذَا شَمُّ اَلْحُمَمِ فَأَنْتَ إِذَا اِشْتَشْهِدْتَ فعَلَ اَيْكَ فَإِذَا مَضَى عَلَى محمد ائه فَإِذَا مَضَي مُحَمَّدٌ فَعَلِيٌ ابنُهُ فاِذا مُضِي عَلِيٍ فَالْحَسَنُ اِبْنُهُ فاِذا مُضِيُّ الْحَسَنِ فَالحُجَّةُ بَعْدَ الْحَسَنِ يَمُلا اَلاِرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً».(2) پیامبر اکرم صلی الله علیه واله و سلم به امام حسین علیه السلام فرمود: ای حسین! نه امام از فرزندان توبه وجود می آیند. یکی از آنان مهدی این امت است . پس زمانی که پدرت شهید شد، حسن علیه السلام بعد از ایشان و زمانی که حسن مسموم شد توو زمانی که توشهید شدی پسرت علی و زمانی که علی رفت پس محمد و زمانی که محمد رفت پس فرزندش جعفرو زمانی که جعفر رفت فرزندش موسی و زمانی که موسی رفت فرزندش علی و زمانی که على رفت فرزندش محمد و زمانی که محمد رفت فرزندش علی زمانی که علی رفت فرزندش حسن و زمانی که حسن رفت پس فرزندش حجت بعد از حسن است که زمین را از عدل و داد پر میکند همانطور که از ظلم و جور پر شده است.

قائمیت

مسأله قائمیت برخلاف مهدویت، صرفا شخصیه بوده و حتی اهل بیت علیهم السلام کسانی را که پیش از قیام قائم آل محمد، امام دوازدهم علیه السلام پرچم قائمیت برافراشته و با ادعای قائمیت از مردم بیعت می گیرند را محکوم و گمراه معرفی کرده اند. چنانچه در روایاتی از امام صادق علیه السلام آمده است: «كُلُّ رَايَةٍ تُرْفَعُ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ فَصَاحِبُهَا طَاغُوتٌ يُعْبَدُ مِنْ دُونِ اَللَّهِ عزّ و جلّ».(3) هر پرچمی

ص: 114


1- كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، ص23.
2- همان، ص 61.
3- کافی، ج 8، ص 295.

که قبل از قیام قائم علیه السلام برافراشته شود، پس صاحب آن پرچم طاغوت بوده و غیر از خدا را پرستش می کند.

همچنین فرموده است: «يَا مُفَضَّلُ كُلُّ بَيْعَةٍ قَبْلَ ظُهُورِ الْقَائِمِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَبَيْعَةُ كُفْرٍ وَ نِفَاقٍ وَ خَدِيعَةٍ لَعَنَ اَللَّهُ اَلْمُبَايِعَ لَهَا اَلْمُبَايِعَ لَهُ».(1) ای مفضل! هربیعتی قبل از ظهور قائم علیه السلام بیعت با کفر و نفاق و نیرنگ است. خدا بیعت کننده و بیعت گیرنده را لعنت کند.

این دو روایت ، اشاره صریح به شخصیه بودن قائمیت داشته و قبل از ظهور و قیام قائم آل محمد علیه السلام، هیچ فردی نمی تواند ادعای قائمیت کرده و خود را قائم بنامد. لذا کسانی که بخواهند به نام، یا به عنوان یا به نیابت از قائم آل محمد علیه السلام از دیگران بیعت گرفته و پرچم حکومت امام را برافرازند، يقينا در انحراف بوده و بیعت با آنان حرام خواهد بود. بنابراین افرادی همچون احمد الحسن که خود را مهد ظهور معرفی کرده و ادعای سفارت از جانب ایشان را دارد، حق بیعت گرفتن نداشته و تشکیل «سرايا القائم» و برافراشتن پرچم «البيعه لله » جایز نمی باشد.

اگر برای برخی سئوال ایجاد شود که با این مبنا، آیا تشکیل جمهوری اسلامی ایران نیز شامل همین حکم خواهد شد یا نه؟ در پاسخ گفته می شود: آنچه در این خصوص جائز نمی باشد، ادعای قیام به نام قائم آل محمد علیه السلام واخذ بيعت از مردم برای ایشان است تا با این بهانه شعار حکومت امام سرداده شود، اما جهت تبیین بحث درباره جمهوری اسلامی باید به نکاتی توجه داشت که عبارتند از:

اولا؛ حاکم وقائم دو مقوله جدا از هم است، بدین معنا که لزوما قائم بایستی از جانب خدا باشد اما درباره حاکم چنین الزامی وجود ندارد.

ثانية؛ حق انتخاب حاکم در زمان غیبت امام دوازدهم علیه السلام بر عهده مردم بوده و جمهوری اسلامی ایران نیز بر پایه حرکت مردمی بر علیه ظلم و جور شاهنشاهی برپا شده است.

ثالثا؛ هیچگاه جمهوری اسلامی، به نام قائم علیه السلام از کسی بیعت نگرفته و پرچم خود را پرچم امام معرفی نکرده است. لذا جمهوری اسلامی، حکومت فقیه عادل و جامع الشرایطی است که با استمداد از احکام اولیه و ثانویه، سعی بر اجرای احکام الهی در زمین داشته و در

ص: 115


1- مختصر البصائر، ص 442.

عین حال، خلافت را حق امام معصوم علیه السلام می داند.

رابعا؛ روایات متعددی مبنی بر ضرورت وجود حاکم برای مردم صادر شده است که حتی در صورت نبود حاکم عادل، وجود حاكم جائر را نیز دارای برکات دانسته اند. چرا که زندگی مردم بدون وجود محکمه ها و دستگاه های امنیتی و نظارتی و ... ممکن نخواهد بود. چنانچه امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود: «لاَ أَرَى هَؤُلاَءِ اَلْقَوْمَ إِلاَّ ظَاهِرِينَ عَلَيْكُم بِتَفَرُّقِكُمْ عَنْ حَقِّكُمْ وَ اجْتِمَاعِهِم عَلَى بَاطِلِهِم فَإِذَا كَانَ عَلَيْكُمْ إِمامٌ يَعْدِلُ فِي الرَّعِيَّةِ وَ يَقْسِمُ بِالسَّوِيَّةِ فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِيعُوا فَانَّ النَّاسَ لَايُصْلِحُهُمْ إِلَّا إِمَامٌ أَوْ فَاجِرٌ فَإِنْ كَانَ بَرّاً فَلِلرَّاعِي وَ الرَّعِيَّةِ وَ إِنْ كَانَ فَاجِراً عَبَدَ الْمُؤْمِنُ رَبَّهُ فِيهَا وَ عَمِلَ فِيهَا الفاجِرُ إِلى أَجَلِهِ».(1) معتقدم ، به خاطر همین ناهماهنگی و سستی شما در حق، بر شما غلبه خواهند کرد. این پیروزی به خاطر همبستگی و همدلی آنها بر باطل است. پس چون در میان شما امامی است که به عدالت با مردم برخورد می کند و در تقسیم منابع تساوی را رعایت می کند، به حرفش گوش دهید و از او اطاعت نمایید؛ زیرا امور مردم اصلاح نمی شود، مگر به واسطه یک امام و رهبر، اعم از اینکه عادل باشد و يا فاجر. پس اگر نیکوکار بود، هم به نفع رهبر است و هم به نفع مردم و اگر بد کردار بود، مؤمن (در سایه امنیت به وجود آمده)، بندگی خدا را می کند و فاجرنیز تا هنگامی که حکومتش زائل شود، به کار خود ادامه خواهد داد. با این وجود، هر عقل سلیم و متشرعی، بین حاکم فقیه و عادل و حاکم جاهل و جائر، حکومت فقیه را انتخاب کرده و از حکومت ظلم و جور دوری می کند.

گذشته از همه این موارد، روایات صادره از معصومین علیهم السلام ، قائم آل محمد علیه السلام را مشخص کرده و بدین وسیله قائمیت را از تمامی مدعیان دروغین سلب کرده اند. چنانچه در روایتی از ابوحمزه ثمالی آمده است که می گوید: از حضرت امام محمد باقر علیه السلام پرسیدم: ای فرزند رسول خدا! مگر شما ائمه، همه قائم به حق نیستید؟ فرمود: بلی. عرض کردم: پس چرا فقط امام دوازدهم علیه السلام قائم نامیده شده است ؟ حضرت فرمود: هنگامی که جدم حسین بن علی علیه السلام به شهادت رسید، فرشتگان آسمان به درگاه خداوند متعال نالیدند و گریستند و عرض کردند: پروردگارا! آیا کسی را که برگزیده ترین خلق تو را به قتل رسانده است به حال خود را می گذاری؟ خداوند متعال به آنها وحی فرستاد: آرام گیرید! به عزت و جلالم سوگند از

ص: 116


1- بحارالانوار، ج 34، ص 19، باب 31.

آنها انتقام خواهد کشید، هرچند بعد از گذشت زمانی باشد! آنگاه پرده حجاب را کنار زده و فرزندان حسین علیه السلام را که وارثان امامت بودند، به آنها نشان داد. ملائکه از دیدن این صحنه بسیار مسرور شدند. یکی از آنها در حال قيام نماز می خواند. حق تعالی فرمود: به وسیله این قائم از آنها انتقام خواهم گرفت».(1)

همچنین در روایتی از امام جواد علیه السلام که امامان پس از خود را برای صَقْرُ بْنِ أبی دُلَفُ شمارش می کرد آمده است: «اَلْإِمَامُ بَعْدِي اِبْنِي عَلَى أَمْرِهِ أَمْرِى وَ قَوْلُهُ قُؤْلَى وَ طَاعتهُ طَاعَتِي وَ اَلْإِمَامُ بَعْدَهُ اِبْنُهُ اَلْحَسَنُ أَمْرُهُ أَمْرُ أَبِيهِ وَ قوله قَوْلُ أَبِيهِ وَ طَاعَتهُ طَاعَةُ أَبِيهِ ثُمَّ سَكَتَ فَقُلْتُ لَهُ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ فَمَنِ اَلْإِمَامُ بَعْدَهُ اَلْحَسَنُ فَبَكي عليه السّلام بُكَاءً شَدِيداً ثُمَّ قَالَ إِنَّ بَعْدَ اَلْحَسَنِ اِبْنُهُ اَلْقَائِمُ بِالْحَقِّ اَلْمُنْتَظَر».(2) امام بعد از من پسرم علی است که امرش امر من و سخنش سخن من و طاعتش طاعت من است و امام بعد از او فرزندش حسن است که امرش امراو و سخنش سخن او و طاعتش طاعت اوست. سپس ساکت شد. پرسیدم ای فرزند رسول خدا پس امام بعد از حسن کیست؟ پس امام گریه شدیدی کرده و فرمود: همانا بعد از حسن فرزندش قائم به حق بوده و مورد انتظار قرار می گیرد.

ضمن اینکه براساس روایات معصومین علیهم السلام ، لزوما قائم علیه السلام فرزند بلافصل امام است و این سخن نقض کننده ادعای قائمیت احمد الحسن بصری می باشد. زیرا احمد بصری مدعی فرزندی با واسطه حضرت بوده و تاکنون پدران خود (اسماعيل، صالح، حسین، سلمان) را امام ندانسته است.

ص: 117


1- حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلدَّقَّاق وَ مُحَمَّدِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَصَام رِضَى اَللَّهِ عَنْهُمَا قَالاَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ اَلْكُلَيْنِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا اَلْقَاسِمُ بْنُ اَلْعَلاَءِ قَالَ حَدَّثَنَا إِسْمَاعِيلُ اَلْفَزَارِئُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جمهور العمى عَنِ اِبْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ ثَابِتٍ بْنُ دِينَارٍ الثُّمَالِيِّ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بن عَلِى اَلْبَاقِر؟ع؟ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ لِمَ سُمِّيَ على ع أَمِيرالْمُؤْمِنِينَ وَ هُوَ اِسْمٌ مَا سَمَّى بِهِ أَحَدٌ قَبْلَهُ وَ لاَ يَحِلُّ لِأَحَدٍ بَعْدَهُ قَالَ لَانَّهُ مِيرَةُ الْعِلْمِ يُمْتَارُ مِنْهُ و يُمْتَارُ مِن احد غَيْرُهُ قَالَ فَقُلْتُ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ فَلِمَ سَمَّى سَيْفَهُ ذَا اَلْفَقَارِ فَقَالَ ع لاِنه مَا ضُرِبَ بِهِ احَدٌ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ اِلاّ اَفْقِرَهُ مِنْ هَذِهِ الدُّنْيا مِنْ اَهْلِهِ وَ وُلْدِهِ وَ اُفْقِرْهُ فِي الاَخِرَةِ مِنَ الْجَنَّةِ قَالَ فَقُلْتُ يَا ابن رسول الله فَلَسْتُمْ كُلُّكُمْ قَائِمِينَ بِالْحَقِّ قَالَ بَلي قُلْتُ فَلِمَ سُمِّيَ اَلْقَائِمُ قَائِماً قَالَ لَمَّا قُتِلَ جَدِّي اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ ضَجَّتْ عَلَيْهِ اَلْمَلاَئِكَةُ الي اَللَّهُ تَعَالَي بِالْبُكَاءِ وَ اَلنَّحِيبِ وَ قَالُوا الهنا وَ سيِّدُنا ا تَغْفُلُ عَمَّنْ قَتَلَ صَفوَتَكَ وَ ابْنَ صَفْوَتِكَ وَ خِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ فَاوْحَي اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اليهم قرُّوا مَلائِكَتِي فَوَ عِزَّتِي و جَلالِي لاَنْتَقِمَنَّ مِنْهُمْ وَ لَوْ بَعْدَ حِينٍ ثُمَّ كَشَفَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنِ الائمة مِنْ وُلدا اَلْحُسَيْنِ ع لِلْمَلاَئِكَةِ فَسَرَّتِ اَلْمَلاَئِكَةُ بِذَلِكَ فاذا احدهمْ قَائِمٌ يُصَلِّي فَقَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِذَلِكَ اَلْقَائِمِ اِنْتَقَمَ مِنْهُم.علل الشرایع، ص160، باب 129، ح 1؛ بحارالانوار، ج51، ص 28، ح 29.
2- كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، ص283.

به عنوان نمونه؛ عَنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي اَلْعَلاَءِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ قُلْتُ لَهُ تَكُونُ الْأَرْضُ بِغَيْرِ إِمَامٍ قَالَ قُلْتُ اَلْقَائِمُ إِمَامٌ قَالَ نَعَمْ إِمَامُ بْنُ إِمَامٍ ...».(1) حسين ابن ابی علاء از امام صادق علیه السلام پرسید: آیا ممکن است زمین بدون امام باشد؟ فرمود: نه! تا اینکه پرسید: آیا قائم هم امام است ؟ فرمود: بله. او امام و فرزند امام است. همچنین در جایی دیگر به حرث بن مغيرة می فرماید: «اَلْقَائِمُ إِمَامٌ اِبْنُ إِمَامٍ».(2) قائم امام و فرزند امام است.

شارعيت

شارعيت بدین معناست که شخصی را مبشردين و آئین جدید دانسته و شریعتی غیراز شریعت اسلام صلی الله علیه واله وسلم را برای وی قائل شد. احمد بصری نیز با یک پیش فرض باطل، که پیش از این مورد بررسی قرار گرفت؛ خود را قائم دانسته و با استناد به روایت؛ «يَقُومُ اَلْقَائِمُ بِأَمْرٍ جَدِيدٍ وَ كِتَابٍ جَدِيدٍ وَ قضاءٍ جَدِيدٍ عَلَى اَلْعَرَبِ شَدِيدٌ لَيْسَ شَأْنُهُ إِلاَّ اَلسَّيْفَ لاَ يَسْتَتِيبُ أَحَداً وَ لاَ يَأْخُذُهُ فِي اَللَّهِ لُؤْمَةٌ لاَئِم».(3) قائم را در مقام شارعيت دانسته است.(4) چنانچه فرقه بابیت و بهائیت نیز به نوعی بر همین باور می باشند.(5)

در بررسی این ادعای باطل، بایستی به مواردی توجه کرد که عبارتند از:

1. روایاتی که درباره امر جديد صادر شده است، به معنای تبدیل فرائض و تغییر احکام نبوده، بلکه به معنای احیای آن دسته از سنت های اسلامی که به دست فراموشی سپرده شده یا به آن ها عمل نمی شود، است. چنانچه امام صادق علیه السلام فرمود: « إِذَا قَائِمُ الْقَائِمِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ دَعَا النَّاسَ إِلَى الْإِسْلَامِ جَدِيداً وَ هَدَاهُمْ إِلَى أَمْرٍ قَدْ دَثَرَ فَضَلَّ عَنْهُ اَلْجُمْهُورُ وَ انما سُمِّيَ الْقائِمُ مَهْدِيّاً لاَنَّهُ يَهْدِي اِلَيَّ اَمْرَ قَدْ ضَلُّوا عَنْهُ».(6) آن گاه که قائم علیه السلام قیام کند، مردم را از تو به اسلام فرا می خواند و به امری که کهنه شده و از آن گمراه شده اند، هدایت می کند و اینکه آن حضرت را مهدی نامیده اند، به

ص: 118


1- الإمامة والتبصرة من الحيرة ، النص، ص101.
2- اثبات الوصية، ص 267.
3- غیبت نعمانی، ص 233.
4- الجواب المنير، ج 3، ص 41.
5- ابوالفضل گلپایگانی، فرائد، صفحات 1 و 2 و 280 و281 و 282. حسینعلی نوری ، ایقان، ص 187.
6- الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج2، ص383.

این جهت است که مردم را به دینی که از آن گمراه شده اند، هدایت می کند».

2. از سویی احمدالحسن، مدعی وصایت پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم بوده و از طرفی ادعای شارعيت کرده است. این در حالی است که این دو ادعا در نهایت تعارض بوده و با یکدیگر ناسازگار می باشند. چرا که معنای شارعیت این است که وی وصی پیامبر اسلام و یا امامان قبل از خود نبوده و به طور استقلالی دارای شریعت است و حال آنکه اگر وصی پیامبر باشد، بایستی وصایت ایشان را با حفظ امانت انجام داده و به روایت « إِنَّ حَلاَلَ مُحَمَّدٍ حَلاَلٌ إِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ إِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَة»(1) پایبند بوده و دین و شریعت آن حضرت را تغییر ندهد. علاوه بر آن، امام باقر علیه السلام خطاب به جابر بن عبدالله فرمودند:

« يَا جَابرلُو كُنَّا نُفْتِي اَلنَّاسَ بَرَّايَنَا وَ هَوَانَا لَكُنَّا مِنَ اَلْهَالِكِينَ وَ لَكِنَّا نُفْتِيهِمْ بِهِ اثار مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ وَ اُصُولُ عِلْمٍ عِنْدَنَا نَتَوَارَثُهَا كَابِراً عَنْ كَابِرٍ نَكْنِزُهَا كَمَا يَكْنِزُ هَوَلاَءُ ذَهَبِهِمْ وَ فِضَّتُهُمْ»(2) ای جابر! اگر ما به مردم به رای هوا و هوس خود فتوا میدادیم هرآینه تباه می شدیم، ولی ما با آثر رسول خدا و اصول دانشی که نزدمان است فتوا می دهیم و آنها را یکی از دیگری به ارث می بریم و به مانند گنجی پاس میداریم.

علاوه بر همه این موارد؛ باور به شارعیت قائم علیه السلام ، نادرست بوده و با انبوهی از آیات و روایاتی که دین اسلام و شریعت نبوی را ابدی دانسته و آن حضرت را ختم رسولان معرفی کرده اند در تقابلی آشکار می باشد.

به عنوان نمونه؛ برخی از تشريعيات ونسخ احكام احمد الحسن بصری عبارتند از:

1. جایگزینی یک روز نماز قضاء با نمازهای قضاء شده در تمامی عمر انسان:

احمدالحسن در حکمی ناسازگار با روایات معصومین علیهم السلام می گوید: «نسبت به قضای نماز؛ پس قضاء در شب بیست و سه رمضان معادل هزار ماه است، پس مثلا اگر در گردن شخصی یک سال قضاء یا ده سال و یا حتی هزار ماه باشد، با خواندن یک روز نماز در شب قدر او را کفایت کرده و نمازهایش ادا می شود» .(3)

ص: 119


1- بصائرالدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج 1، ص 148.
2- بحارالانوار، ج 2، ص 172.
3- الاجوبه الفقهية ، الصلاة، ص 30.

2. حکم به عدم جواز ازدواج موقت در کمتر از 6 ماه:

احمد الحسن در پاسخ به مدت حداقلی ازدواج موقت، آن را 6 ماه دانسته و در پاسخ به سئوالی دیگر که به این حکم اعتراض کرده و آن را با روایات معصومین متعارض دانسته است می گوید: «احکام الهی شرعیه نسخ می شوند و چه آسان و کوچک است این مورد از نسخی که سوال کردی. پس قطعا در آینده نسخهایی بسیار بزرگتر و عظیم تر از این واقع خواهد شد».(1)

پرسش های درس

1. معنای لغوی و اصطلاحی مهدی را بیان کنید.

2. ادله شخصيه بودن مهدویت را تقریر کنید.

3. شاخصیه مهدیین را ذکر کنید.

4. حجت الهی را تعریف کرده و شاخصه های شناخت حجت را بیان کنید.

5. ادله شخصيه بودن قائم را تشریح کنید.

6. شارعيت را تعریف کنید.

ص: 120


1- الجواب المنير، ج 3، ص 41.

درس ششم

بررسی اذعاهای احمد الحسن بصری

اشاره

اهداف درس

آشنایی با:

• اثبات عصمت

• تعريف و محدوده عصمت

ص: 121

ص: 122

عصمت

اشاره

یکی ادعاهای احمدالحسن بصری، ادعای عصمت است. وی در اینباره می گوید: «أنا معصوم، لا بمعنى أني لا يخطىء، لأنه قد ثبت أخطاءه كثيرة و انما بمعنى اني لا اخرج الناس من هدى ولا ادخلهم في ضلالة».(1)

آنچه در جمله فوق بدان پرداخته شده است، ابتدا ادعای عصمت برای خود بوده و پس از آن، دخل و تصرف در معنا و محدوده عصمت می باشد که هرکدام مورد بررسی قرار می گیرد:

الف. ادعای عصمت

احمد الحسن بصری جهت اثبات عصمت خود، به روایت امام صادق علیه السلام درباره یمانی(2) تمسک کرده و می گوید: مثل «پرچم هدایت یمانی» همانند «کشتی نجاتی» است که درباره

ص: 123


1- من معصوم هستم، اما نه به آن معنا که خطا نمی کنم. زیرا به تحقیق ثابت شده است که معصومین خطاهای زیادی مرتکب شده اند. من به این معنا معصوم هستم که مردم را از راه هدایت خارج نکرده و آنان را در گمراهی وارد نمی کنم!.
2- عن الصادق علیه السلام قال: «... و ليس في الرايات أهدی من راية اليمانی و هی راية هدى، لأنه يدعوا الى صاحبكم. فإذا خرج اليمانی حرم بيع السلاح على الناس وكل مسلم. و إذا خرج اليماني فانهض إليه فإن رايته رایه هدی ولا يحل لمسلم أن يلتوي عليه. فمن فعل ذلک فهو من أهل النار لأنه يدعوا الى الحق والى طريق مستقيم». غيبت نعمانی، ص 162.

ائمه معصومین علیهم السلام گفته شده و با توجه به اینکه فرد دیگری غیر از معصوم نمی تواند سکاندار این کشتی باشد، لذا پرچم دار پرچم هدایت، فردی غیر از معصوم نخواهد بود.

در پاسخ به قیاس صورت گرفته از سوی احمد بصری گفته می شود:

عصمت مقوله ای است که با قیاس و یا نشانه های ظاهری قابل فهم نیست و برای اثبات آن به نص صریح از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه واله وسلم نیاز می باشد. چنانچه امام سجاد علیه السلام در اینباره می فرماید: «الْإِمَامَ مِنَّا لاَ يَكُونُ إِلاَّ مَعْصُوماً وَ لَيْسَ الْعِصْمَةُ فِي ظَاهِرِ اَلْخِلْقَةِ فَيُعْرَفَ بِهَا وَ لِذَلِكَ لاَ يَكُونُ إِلاَّ مَنْصُوصاً»(1) امامی نیست مگر اینکه معصوم باشد و عصمت نشانی در ظاهر خلقت نیست که همگان به وسیله آن معصوم را بشناسند، به همین دلیل، امام معصوم فقط با نص صریح شناخته می شود.

با توجه به این سخن، بایستی به نصوص صادر شده از پیامبراکرم صلی الله علیه واله وسلم مراجعه کرده و اسامی معصومین علیهم السلام را مورد بررسی قرار داد. بنابراین کسانی که اسامی آنان در نص آن حضرت بوده باشد، به عنوان معصوم شناخته شده و غیر از آن حضرات، افراد دیگری را نمی توان با قیاس عقلی در ردیف معصومین علیهم السلام دانست.

1. عن عمار قال: قال رسول الله صلی الله علیه واله وسلم لفاطمة عليهاسلام عند وفاته: «لا تَبْكِي وَلا تَحْزَنِي فَإِنَّ سَيِّدَهُ نِسَاءُ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ أَباكِ سَيِّدُ الْأَنْبِياءِ وَ ابْنُ عَمِّكَ سَيِّدُ الْأَوْصِيَاءِ وَ أَبْنِيك سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ وَ مِنْ صُلْبِ اَلْحُسَيْنِ يُخْرِجُ اَللَّهُ اَلْأَئِمَّة اَلتِّسْعَةَ مُطَهَّرونَ مَعْصُومُونَ وَ مِنَّا مهدِيُّ هذه اَلأُمَّةِ».(2) پیامبراکرم صلی الله علیه واله وسلم هنگام وفاتش به حضرت فاطمه علیها السلام فرمود: گریه نکن و ناراحت نباش! پس همانا توسیده زنان اهل بهشت هستی و پدرت سید انبیاء و پسر عمویت علی علیه السلام سید اوصیاء و دو پسرت سید جوانان بهشت هستند. خداوند از صلب حسين علیه السلام نه امام پاک و معصوم خارج می کند و مهدی این است از ماست.

توجه شود که این روایت در هنگام وفات پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم بوده و تعداد معصومین را چهارده شمارش کرده و برآن نیافزوده است. در حالیکه چنانچه مهديين و هر مدعی دیگری دارای عصمت بود بایستی نام وی در بین این اسامی بوده باشد.

ص: 124


1- معاني الأخبار، ص 132.
2- غایة المرام، ج2، ص239.

2. عن ابن عباس قال رسول الله صلی الله علیه واله وسلم: «اَلْأَئِمَّةُ بَعْدِي اِثْنَا عَشَرَ اَوْلُهُمْ عَلِى بنُ أَبِي طَالِبٍ و بَعْدَهُ سِبْطَايَ الحَسَنُ وَالحُسَيْنُ فَإِذَا انْقَضَى الْحُسَيْنُ فَابْنُهُ عَلِيٌ فإذا انقضى على فابنه مُحَمَّدٍ فَإِذَا اِنْقَضَى مُحَمَّدٌ فَابْنُهُ جَعْفَرٌ فَاِذا اِنْقَضَيَ جَعْفَرٌ فَابْنُهُ موسي فَاِذا اِنْقَضَيَ موسي فَابْنُهُ عَلِيٌ فَاِذا انْقَضَيَ عَلِيٌ فَابنُهُ مُحَمَّدٌ فَاِذا انقَضي مُحَمَّدٌ فَابنُهُ عَلِيٌ فَاِذا انْقَضَيَ عَلِيٌ فَابْنُهُ الْحَسَنُ فَاِذَا انقَضَي الْحَسَنُ فَابْنُهُ اَلحُجَّةُ قَالَ اِبْنُ عَبَّاسٍ قُلْتُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ اسَامِي لَمْ اِسْمَعْ بِهِنَّ قَطُّ قَالَ لِي يَا اِبْنَ عَبَّاسٍ هُمُ اَلاَئِمَةُ بَعْدِي وَ اِنْ نَهَرُوا اِمْنَاءَ مَعْصُومُونَ نُجَبَاءُ اِخْيَار»(1) امامان بعد از من دوازدهم نفرند که اولین آنها علی بن ابی طالب و پس از او دو فرزندش حسن و حسین هستند. پس زمانی که مدت حسین به پایان رسید، فرزندش علی و زمانی که مدت علی به پایان رسید، فرزندش محمد و زمانی که مدت محمد به پایان رسید، فرزندش جعفر و زمانی که مدت جعفر به پایان رسید، فرزندش موسی و زمانی که مدت موسی به پایان رسید، فرزندش علی و زمانی که مدت على به پایان رسید، فرزندش محمد و زمانی که مدت محمد به پایان رسید، فزرندش علی و زمانی که مدت على به پایان رسید، فرزندش حسن و زمانی که مدت حسن به پایان رسید، فرزندش حجت خواهد بود... ای ابن عباس! آنها امامان بعد از من هستند و آنان امناء معصوم و برگزیدگان نجیبند.

3. عَنْ سَلْمَانُ الْفَارِسِيُّ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ : دَخَلْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله وَ سَلَّمَ ... ثُمَّ وَضَعَ يَدَهُ عَلَى كَتِفِ اَلْحُسَيْنِ عليه السلام فَقَالَ إِنَّهُ اَلْإِمَامُ اِبْنُ اَلْإِمَامِ تِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِهِ أَئِمَّةٌ أَبْرَارٌ أُمَنَاءُ مَعْصُومُونَ وَ اَلتَّاسِعُ قَائِمُهُمْ».(2) سلمان فارسی میگوید: به محضر رسول خدا وارد شدم ... سپس دستش را بر شانه حسین علیه السلام گذاشته و فرمود: همانا او امام فرزند امام است که نه نفراز ذریه او امامان نیکو و امناء معصوم خواهد بود که نهمین آنها قائم آنان است.

در مباحث گذشته به اثبات رسید که اوصاف صادر شده در خصوص یمانی، همانند اوصافی علماء دین بوده و چیز خاصی افزون بر آنان ندارد. با این تفاوت که در روایت امام صادق علیه السلام پرچم یمانی پرچم هدایت دانسته شده و در سایر روایات، علماء دین، خود به عنوان هدایتگران ضعفای شیعه معرفی شده اند. گذشته از همه اینها، مواردی در تاریخ به دست می آید که رسول گرامی اسلام صلی الله علیه واله وسلم به پاکی و درستی و مطاع بودن دستورات آنان امر

ص: 125


1- كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، ص17.
2- همان، ص 45.

کرده است که هیچکدام از فقهاء به عصمت آنان رأی نداده اند. به عنوان نمونه می توان به أسامة بن زید اشاره کرد رسول گرامی اسلام صلی الله علیه واله وسلم، صحابه خود را تحت فرماندهی وی قرار داده وامر او را مطاع و نافذ و مخالفت با ایشان را حرام دانسته است .(1)

ب. تعريف ومحدوده عصمت

قبل از ورود به بحث و نقد نظریه احمد بصری در خصوص تعريف و محدوده عصمت، ابتدا به معنا و مفهوم عصمت و انواع آن از دیدگاه اسلامی اشاره می گردد که در این مجال از اهمیت ویژه ای برخوردار است: عصمت، در لغت به معنای منع(2) و در اصطلاح به معنای مصونیت عده ای خاص از بندگان خداوند از گناه ، اشتباه، سهو و نسیان است. چنانچه شیخ محمد رضا مظفر در این باره می نویسد: «الْعِصْمَةُ هِيَ التَّنَزُّهُ عَنِ الذُّنُوبِ وَالمَعاصي صَغائِرَها وَ كَبَائِرِهَا وَعَنِ الْخَطَأِ والنِّسْيانِ وَ إِنْ لَمْ يَمْتَنِعْ عَقْلاً عَلَى اَلنَّبِيِّ أَنْ يَصْدُرَ مِنهُ ذَلِكَ بَلْ يَجِبُ أَن يَكونَ مُنَزَّهاً حتَّى عَمَّا يُنَافِي اَلمُرْوَةَ كَالتَّبَذُّلِ بَيْنَ النَّاسِ مَنْ أَكَلَ في الطَّريقِ أَوْ ضَحِكَ عَالٍ وَ كُلُّ عَمَلٍ يُسْتَهْجَنُ فِعْلُهُ عِنْدَ العرف اَلْعَام»(3) عصمت به معنای پاک بودن از گناهان و معصیت ها؛ چه صغيره و چه كبيره آن است، همچنین از خطا و فراموشی؛ اگر چه از نظر عقلی برای پیامبر محال نیست که این کارها از او سر بزند. بلکه واجب است که از چیزهایی که با مروت منافات دارد نیز پاک باشد؛ همانند خوردن غذا در حال راه رفتن، خندیدن بلند و تمام چیزهایی که از دیدگاه عرف عمومی زشت محسوب می شود.

علامه مجلسی در مورد حیطه و گستره مفهوم عصمت می گوید: «امامیه بر عصمت پیامبران و ائمه علیهم السلام از گناهان صغیرہ و کبیره، عمدی و اشتباهی و از روی فراموشی، قبل از نبوت و امامت و بعد از آن، بلکه از زمان ولادت تا زمان ملاقات خدای سبحان ، إجماع دارند و کسی با آن مخالفت نورزیده است؛ جز شیخ صدوق، محمد بن بابویه واستادش ابن وليد قدس سره. این دو بزرگوارنیز، اسهاء از جانب خداوند را ممکن دانسته اند، نه سهوی که از

ص: 126


1- البرهان في تفسير القرآن ، ج5، ص841.
2- الصحاح تاج اللغة وصحاح العربية ، ج 5 ص 1986.
3- مظفر، عقائد الإمامية، ص54.

ناحیه شیطان است؛ لیکن مخالفت این دو نفر، زیانی به اجماع نمی رساند (و باطل بودن سهو النبی به حال خویش باقی است). اما سهودر غیر واجبات و محرمات . مانند مباحات و مکروهات .ظاهرا بیشتر اصحاب ما امامیه، نیز اجماع بر عدم صدور آنها دارند؛ چنان که آیات و روایاتی چند نیز بر آن ها دلالت دارند».(1)

این در صورتی است که احمد بصری؛ اجماع علماء شیعه را نپذیرفته و مطابق با دیدگاه اهل سنت و با استناد ناقص به رأى ابن بابویه صدوق و شیخ محمد بن الحسن بن الوليد رحمه الله علیه، پیامبر خدا و به تبع آن ائمه معصومین علیهم السلام را در غیر از امر تبلیغ رسالت، حتى در عبادات نیز جائز السهوو النسيان دانسته است .(2)

البته این استناد درحالی است که احمد بصری ادامه سخن شیخ صدوق رحمه الله علیه را ذکر نکرده و نظریه ایشان را تقطیع کرده است. ایشان در ادامه قول به سهو النبی می فرماید: «سهو نبی، مانند سهودیگر مردمان نیست؛ زیرا سهواو از ناحیه خداوند عزوجل است و در حقیقت، نوعی به سهوافکندن است تا معلوم شود پیامبر نیز بشری مخلوق است و مبادا که مردم او را به معبودیت فرا خوانند و از خداوند روی برتابند و این، برخلاف سهوسایر مردم است که از ناحیه شیطان و نفوذ اوست و حال آن که شیطان بر پیامبر و پیشوایان دین، سلطه و چیرگی ندارد: «إنما سلطانه على الذين يتولونه و الذين هم به مشركون وعلى من اتبعه من الغاوين».(3)

ص: 127


1- حيوة القلوب، ج1، ص65.
2- سخنرانی احمد الحسن بصری از طریق پرده مرکز پژوهش های عالی دینی و لغوی در نجف اشرف با موضوع سهو ونسیان معصوم در تاریخ 13 رمضان 1437. فایل صوتی در نزد نویسنده موجود است .
3- لَيْسَ سَهْوَ اَلنَّبِيِّ ؟ ص؟ کسهونا لَانَ سَهْوَهُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِنَّمَا أَسْهَاهُ لِيُعْلِمَ أَنَّهُ بَشَرُ مَخْلُوقُ فَلَا یتخذ رَبّاً مَعْبُوداً دُونَهُ وَ لِيَعْلَمَ النَّاسُ بِسَهْوِهِ حکم السَّهْوِ متی سَهَوْا وَ سَهْوُنَا مِنَ لِلشَّيْطَانِ وَ لَيْسَ لِلشَّيْطَانِ عَلَى النَّبِيِّ ص وَ الْأَئِمَّةِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ سُلْطَانُ إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذِينَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ. من لا يحضره الفقیه، ج 1، ص 360.

واژه شناسی سهو و نسیان

اشاره

سهو؛ به معنای فراموشی و غفلت از یک چیزو رفتن قلب از این چیز به چیز دیگر است.

سهو در نماز، یعنی غفلت کردن نسبت به چیزی که از اجزای نماز است.(1)

نسیان؛ آن است که انسان، محفوظ در ذهن خود را به واسطه ضعف قلب یا غفلت و یا از روی قصد از یاد ببرد تا از قلب او حذف شود و از یادش برود.(2)

در تفاوت میان سهو و نسیان گفته شده است: «سهو به معنای زوال و از بین رفتن معنای یک چیز از قوه ذاكره و بقای صورت آن چیز در قوه حافظه است؛ همانند یک چیزی که پوشیده شده است، اما نسیان و فراموشی، زوال و از بین رفتن یک چیز از قوه ذاكره و حافظه است».(3)

اجماع علمای شیعه

قبل از ورود به بحث، جهت اثبات اجماع علماء در نفی سهو النبی صلی الله علیه واله وسلم به اقوال و نظرات سایر علماء و بزرگان می پردازیم:

شیخ طوسی رحمه الله علیه در تهذیب آوده است: « روایات سهوالنبي، مطابق مذهب ما نیست و عقول از پذیرش آنها سرباز می زند»(4) وی در کتاب استبصار نیز درباره حديث ذي الشمالین(5) درباره سهو النبی گفته است: «مما تمنع منه الأدلة القاطعة في أنه لايجوز عليه السهو والغلط».(6)

محقق طوسی رحمه الله علیه در کتاب تجريد الإعتقاد آورده است: «ويجب في النبي العصمة ليحصل الوثوق ... وعدم السهو» و علامه حلی رحمه الله علیه در شرح این کتاب نوشته است: «ويجب

ص: 128


1- لسان العرب، ج 14، ص 406.
2- المفردات في غريب القرآن ، ص 803.
3- مجمع البحرین، ج 1، ص 239.
4- تهذیب، ج 2، ص 181.
5- حدثنا عبد الرزاق ، حدثنا معمر، عن الزهري ، عن أبي سلمة بن عبد الرحمن وأبي بكر بن سليمان بن أبي خيثمة ، عن أبي هريرة ، قال : صلى رسول الله صلى الله عليه واله وسلم الظهر والعصر فسلم في ركعتين ، فقال له ذو الشمالين ابن عبد عمرو- وكان حليفالبني زهرة -: أخففت الصلاة أم نسيت ؟! فقال النبي صلى الله عليه واله وسلم: ما يقول ذواليدين ؟ ! قالوا: صدق يانبي الله؛ فأتم بهم الركعتين اللتين نقص». مظفر نجفی، محمد حسن، دلائل الصدق لنهج الحق، ج 4، ص60 .
6- استبصار، ج 1، ص 371.

في النبي ...أن لا يصح عليه السهولئلا يسهوما أمر بتبليغه» سهو براو روا نیست تا برخی از آنچه مأمور به تبلیغ آن است، فراموشش نشود.(1)

محقق اول رحمه الله علیه در کتاب نافع آورده است: «و الحق رفع منصب الإمامة عن السهو في العبادة» ؛ حق، آن است که منصب امامت (اعم از نبوت و امامت) بالاتر از آن است که در عبادت ها سهو داشته باشد.(2)

شهید اول رحمه الله علیه در کتاب ذکری بعد از ذکر خبرذي اليدين گفته است: «وهو متروک بین الإمامية لقيام الدليل العقلى على عصمة النبي عن السهو» .(3)

فاضل مقداد رحمه الله علیه می نویسد: «لايجوز على النبي صلی الله علیه واله وسلم السهو مطلقا، أي في الشرع و غيره».(4)

همچنین شیخ مفید رحمه الله علیه سخن را به نهایت رسانده و حدیث های مربوط به سهوالنبی را

از جانب نواصب دانسته و می نویسد: «شستی این روایت (روایت ذوالیدین)، مانند شستی همان خبری است که در آن آمده است که پیامبرصلی الله علیه واله وسلم در نماز صبح سهو کرد و در رکعت اول، سوره التجم را تا آیات «أفرأيتم اللات والعزى ومناة الثالثة الأخرى» تلاوت فرمود؛ آنگاه شیطان جمله تلک الغرانيق العلي وإن شفاعته لترتجی» را بر زبانش جاری کرد، سپس پیامبر متوجه شد. از این رو، به سجده افتاد و مسلمانان نیز به پیروی او سجده کردند.

مشرکان نیز از روی خوش حالی و شادمانی سجده کردند و پنداشتند پیامبر به دین آنان داخل شده است... اگر ممکن باشد که پیامبر در نمازش سهوکند (در حالی که امام جماعت است) و پیش از اتمام نماز روی برگرداند و مردم ببینند و به او گوشزد کنند، باید ممکن باشد در روزه نیز سهم کند و در روز ماه مبارک رمضان، در میان مردم به خوردن و آشامیدن بپردازد و مردم نیز به او خیره شوند و به او بگویند: ماه رمضان است، این چه خلافی است که انجام می دهی؟ دست از این خلاف بردار... و در هنگام مناسک حج و در احرام، مجامعت کند و سعی را قبل از طواف انجام دهد و نداند چگونه رمی جمرات کند؛ بلکه باید ممکن باشد در همه اعمال شریعت، سهو کند و آنها را از حد خود به جای دیگر ببرد و

ص: 129


1- کشف المراد، ص 349 و 350.
2- النافع، ص 45.
3- الذكرى ، ص 215.
4- ضد القواعد الفقهية، ص 68 و 69.

در غیر اوقاتشان قرار دهد، و عیب نباشد اگر ناسيا شرب خمر کرد یا به نظرش آمد که شرابی حلال است و سپس امر بر او روشن شود، و عیبی نداشته باشد که او از خود خبر می دهد یا از کس دیگر که پروردگارش نیست و... اینها، همه چیزهایی است که هیچ مسلمانی و نه هیچ غالی و نه هیچ موحدی ، آن را اجازه نمی دهد. بنابراین، کسی که سهو النبی را تجویز می کند، از حد اعتدال خارج شده، رسوایی به بار آورده است.... (افزون بر همه اینها) شخصی به نام ذو اليدين شناخته شده نیست و ما، نه در اصول و نه در راویان، نه حدیثی از این مرد پیدا کرده ایم ونه ذکری از او به میان آمده است».(1)

سهوونسیان معصومین در روایات

آنچه با بررسی روایات معتبر شیعی به دست می آید این استکه؛ ارتکاب معصومین به سهو و نسیان منتفی است اما در مقابل، کتب اهل سنت بر اثبات این مقوله دامن زده و بر آن اصرار ورزیده اند که به عنوان نمونه به مواردی از روایات شیعی و سنی اشاره می گردد

روایات شیعی در نفی سهو و نسیان معصومین:

فِي تَفْسِيرِ النُّعْمانِي فِي كِتَابِ اَلْقُرْآنِ بِاسْنَادٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ جَابِرٍ عَيْنَ اَلصَّادِقِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عَنْ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِي بَيَانِ صِفَاتِ اَلْإِمَامِ قَال: «فَمِنْها أَن يَعلَمَ الإمامُ المُتَوَلّى عَلَيهِ أَنَّهُ مَعْصُومٌ مِنَ اَلذُّنُوبِ كُلِّهَا صَغِيرِهَا وَ كَبِيرِهَا لَا يَزِلُّ فِي اَلْفُتْيَا وَ لاَ يُخْطِئُ فِي اَلْجَوَابِ وَ لاَ يَسْهُوو لاَ يَنْسَى وَ لاَ يَلْهَوِي بِشَيْءٍ مِنْ أَمْرِالدنْيَا وَ سَاقَ الْحَدِيثَ اَلطَّوِيلَ إِلَى أَنْ قَالَ وَ عَدَلُوا عَنْ أَخْذِ اَلْأَحْكَامِ مِنْ أَهْلِهَا مِمَّنْ فَرَضَ اللَّهُ طَاعَتَهُمْ مِمَّنْ لاَ يَزِلُّ وَ لاَ يُخطِئُ وَ لاَ ينسى».(2) از صفات امام این است که مأمومین خود را در حال نماز می بیند. همانا خواب در او اثر ندارد و در پاسخ خطا نمی کند و سهوو فراموشی ندارد و چیزی از امر دنیا او را سرگرم نمی کند. در حالیکه این مردم در گرفتن احکام خود از اهلش که خداوند اطاعت از آنان را واجب کرده است روی گردانی می کنند. کسانی که تأثیر نمی پذیرد و خطا نمی کند و سهو و نسیان ندارد.

أَبُو مُحَمَّدٍ القَاسِم بن العلاَءِ رَحِمَهُ اَللَّهُ رَفَعَهُ عَنْ عَبْدِ اَلْعَزِيزِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ كُنَّا مَعَ اَلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ فِي بَيَان

ص: 130


1- بحارالأنوار، ج 17، ص 124 و 129.
2- همان، ص 108.

صفات الإمام: «فَهُوَ مَعْصُومٌ مويد موفق مُسَدَّدٌ أَمِنَ مِنَ اَلْخَطَايَا وَ الزَّلَلِ وَ اَلْعِثَارِ يَخُصُّهُ اللَّهُ بِذَلِكَ لِيَكُونَ حُجَّتَهُ عَليَّ عِبَادَهُ وَ شَاهِدَهُ عَلي خَلْقَه».(1) امام معصوم است و مورد تأیید و یاری شده است تا از خطاها و تأثیر پذیری ها و غفلت ها در امان باشد. خداون این امر را به امام اختصاص داده است تا حجت بر بندگان و شاهد بر آفریدگانش باشند.

روايات اهل سنت در اثبات سهوونسيان معصومین علیهم السلام

« أنه صلی الله علیه واله وسلم صلى بالناس صلاة العصر رکعتین و دخل حجرته، ثم خرج لبعض حوائجه فذكره بعض أصحابه فأتمها».(2) پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم نماز عصر را همراه مردم دو رکعت به جا آورد و به داخل اتاقش رفت. پس از خروج آن حضرت، اصحاب ایشان متذکر این اشتباه شدند و نماز را کامل خواندند.

أنه صلی الله علیه واله وسلم صلى الظهر ركعتين، فقال أصحابه: أقصرت الصلاة ، أم نسیت یا رسول الله؟! فقال: كيف ذلک؟! فقالوا: إنك صليت ركعتين؛ فاستشهد على ذلك رجلين، فلما شهدا بذلک قام فأتم الصلاة».(3) پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم نماز ظهر را دو رکعت خواند. اصحاب ایشان عرض کردند: آیا نماز را شکسته خواندید؟ یا فراموش کردی ای رسول خدا؟! فرمودند: مگر چطور؟ عرض کردند: نماز را دو رکعت خواندید. پس دو نفر بر این امر شهادت دادند و پس از شهادت آنان اقامه نماز کرده و کامل خواند.

البته در منابع شیعی دوازده روایت و در منابع سنی بیش از سی روایت مبنی بر اثبات سهو النبي صلی الله علیه واله وسلم وجود دارد که به بررسی کلی این روایات پرداخته می شود:

اولا: متن و مدلول این روایات، مخالف ظاهر آیات قرآن و ادله عقلی دال بر عصمت نبی صلی الله علیه واله وسلم از سهو و نسیان است و هر چیزی که مخالف آیات قرآن و دلیل قطعی عقلی باشد به اجماع و به دلیل عقلی و نقلی حجیت ندارد و باید کنار گذاشته شود.(4)

ص: 131


1- کافی، ج1، ص203 .
2- صحيح البخاری، 1، 288 ح 103، صحیح مسلم، 2، 87، سنن النسائی، 3، 24، سنن الدارمی، 1، 251، ح 1500، الموطأ: 80 ح 64، مسند احمد، 2، 459 و460، زوائد عبد الله في المسند: 181ح 30 و184ح 31.
3- صحيح البخاری ،1، 206 ، ح 139 و ص 288ح 104 وج 2، 150 - 151 ح 250 - 253 وج 8، 29 ح 79، صحیح مسلم، 2، 86 و 87، سنن أبي داود، 1، 263 ح 1008 و ص 265 ح 1014 و 1015، سنن الترمذی، 2، 247 ح 399، سنن النسائی، 3، 23- 24، سنن ابن ماجة ،1، 383ح 1213 و 1214، الموطأ: 80-81 ح 65 و 66، مسند أحمد، 2، 234 - 235 و 423.
4- بهبهانی، محمد باقر، حاشية الوافي ، ص 389 .

ثانيا: برفرض صحت متن و حکم نمودن به حجیت آن، باز این روایت با روایات دال بر عصمت نبی از سهو بویژه صحیحه زراره (که گفته پیامبر هیچگاه سجده سهو انجام نداده است) در تعارض است و در باب تعارض هم به ادله عقلی و نقلی ثابت شده است که روایت مخالف قرآن و یا روایتی که موافق عامه است باید کنار گذاشته شود و روایت موافق قرآن یا مخالف عامه مورد عمل قرار گیرد. وصحيحه زراره، هم موافق قرآن است که انبیا را معصوم از سهو و نسیان می داند هم مخالف عامه است، زیرا آنان سهو و نسیان را بر نبی تجویز کرده اند) پس صحيحه زراره بر روایت سهونبی که موافق عامه و مخالف قرآن است ترجیح دارد و روایت سهونبی باید کنار گذاشته شود و قابل استناد نخواهد بود.(1)

ثالثا: قریب به اتفاق علمای امامیه، روایات منسوب به امامان معصوم درنقل داستان اسهاء نبی را حمل برتقیه کرده اند؛ زیرا در آن زمان این حکایت در بین عامه بسیار رواج داشت و همگی مبالغه در وقوع آن داشته اند از این رو امامان معصوم مصلحت را در تقیه و جواب بر طبق مذهب آنان می دیدند.(2)

پس با عنایت به اشکالات وارده بر روایات سهونبی، نتیجه می گیریم که این روایات به خودی خود قابلیت تصديق واثبات سهونبی را ندارند، از این رویا باید آنها را تأويل برده یا به دیوار بکوبیم یا حمل برتقیه نماییم .(3)

بررسی آیات مربوط به سهوالنبی صلی الله علیه واله وسلم

احمد الحسن بصری جهت اثبات ادعای خود مبنی بر سهو و نسيان النبی صلی الله علیه واله وسلم متمسک به برخی آیات قرآن شده و در صدد اثبات سهو و نسیان برای معصومین علیهم السلام می باشد.(4) با توجه به اینکه چنین شبهاتی دارای دیرینه بوده و در طول تاریخ مورد پرسش مغرضین بوده است، از این رو بسیاری از علمای شیعه به آنها پاسخ داده اند. یکی از علمایی که به صورت

ص: 132


1- الإلهيات على هدي الكتاب والسنة والعقل، ج 3، ص 205.
2- بحارالأنوار، ج 85، ص 219.
3- خویی، موسوی، سید ابوالقاسم، موسوعة الإمام الخوئی، ج 18، ص 340-341.
4- سخنرانی احمد الحسن بصری از طریق پرده مرکز پژوهش های عالی دینی و لغوی در نجف اشرف با موضوع سهو ونسیان معصوم در تاریخ 13 رمضان 1437. فایل صوتی در نزد نویسنده موجود است.

مفصل و در قالب کتابی مستقل به این شبهات پرداخته است، حضرت آیت الله معرفت در کتاب «تنزيه الانبياء» است که پاسخ ایشان به برخی از شبهات، در این بخش نقل به مضمون میگردد:

1. «وَ لاَ تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إنى فَاعِلٌ ذَلِكَ غَداً إلاَّ أَنْ يَشَاءَ اَللّهُ وَ اُذْكُر رَبَّكَ إذا نَسيتَ وَ قُل عسى أن يَهدِيَنَّ رَبِّي لاقُربَ مِن هذا رُشداً ».(1) ای رسول ما، توهرگز نگو که من این کار را فردا خواهم کرد مگر آن که بگویی (ان شاء الله) اگر خدا بخواهد و خدا را لحظه ای فراموش نکن و به خلق بگو(این قدر بر سرقه یاران کهف بحث و جدل برپا نکنند که) امید است خدای من، مرا به حقایقی بهتر و علومی برتر از این قصه هدایت فرماید.

شبهه: اگر پیامبرصلی الله علیه واله وسلم اهل سهو و نسیان نبود، این توصیه قرآنی چه مفهومی داشت؟ پس معلوم می شود که پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم برخی اوقات دچار فراموشی می شد و برای رفع فراموشی نیازمند به عنایت و یاد خدا بود، تا آنچه فراموش می شد به یادش آورد!

پاسخ: با توجه به خطاب های زیادی که در قرآن کریم آمده است، قسم اعظم آنها به منظور ابلاغ یک دستور و فرمان جدید، خطاب به پیامبر نازل شده و تعدادی از همین آیات هم به قصد تبیین رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم برای مردم می باشد و تعدادی نیز شامل حالات خاص آن حضرت است و همچنین جمعی از آیات نیز خطاب عمومی دارد. لذا نمی توان نتیجه گرفت که چون آیه، حضرت رسول را به خطاب خود درآورده پس نبی خدا هم اشتباه می کند. بلکه از این باب «ایاک اعنی واسمع يا جاره» این را من به تو می گویم تا دیگران بشنوند، است یعنی مقصود شخص پیامبر نیست، بلکه جنبه عمومی دارد و از این گونه آیات در قرآن فراوان است.

2. «وَ إِذْ قَالَ موسى لِفتاه لاَ أَبْرَحُ حَتِّي اُبْلُغْ مجمعَ اَلْبَحْرَيْنِيِّ أَوْ أَمْضِيَ حُقُباً فَلَمَّا بَلَغَا مجمع بَيْنَهِمَا نسيَا حُوتَهُمَا فَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي اَلْبَحْرِ سَرَباً فَلَمَّا جَاوَزَا قَالَ لِفَتَاهُ اِتِّنَا غَدَاءَنَا لَقَدْ لَقِينَا مِنْ سَفَرِنَا هَذَا نَصَباً قَالَ اَ رايت اذ اوينا الي اَلصَّخْرَةَ فَاِنِّي نَسِيتُ الْحُوتَ وَ ما اَنْسانِيهِ اِلاّ الشَّيْطانُ اَنْ اَذْكُرْهُ وَ اِتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي اَلْبَحْرِ عَجَباً قَالَ ذَلِكَ مَا كُنَّا نَبِغُّ فَارْتَدَا عَلَيَّ اثَارَهُمَا قِصَصاً فَوَجَدَا عَبْداً مِنْ عِبَادِنَا اِتَّيْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَ عَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا

ص: 133


1- کهف، آیه 23-24.

عِلْماً قالَ لَهُ مُوسى هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً».(1) هنگامی که موسی به دوست خود گفت: دست از جستجو برنمی دارم تا به محل تلاقی دو دریا برسم؛ هر چند مدت طولانی به راه خود ادامه بدهم. (ولی) هنگامی که به محل تلاقی آن دو دریا رسیدند؛ ماهی خود را (که برای تغذیه همراه داشتند) فراموش کردند؛ و ماهی راه خود را در دریا پیش گرفت (و روان شد). آنگاه که از آن مکان بگذشتند موسی به آن جوان گفت: غذای چاشت ما را بیاور که ما در این سفر رنج بسیار دیدیم (یوشع) گفت: در نظر داری آن جا که بر سر سنگی منزل گرفتیم من آن جا ماهی را فراموش کردم و شیطان را از یاد بردم و شگفت آن که ماهی راه دریا گرفت و رفت. موسی گفت: آن جا همان مقصدی است که ما در طلب آنیم. و سپس از آن راهی که آمدند به آن جا برگشتند در آن جا بنده ای از بندگان خاص ما را یافتند که او را رحمت و لطف خاصی عطا کردیم و هم از نزد خود وی را علم (لدنی و اسرار غیب الهی) بیاموختیم موسی به آن شخص دانا گفت: آیا اگرمن تبعیت و خدمت تو کنم از علم خود مرا خواهی آموخت؟

شبهه: چگونه برای حضرت یوشع حالت فراموشی و غفلت اتفاق افتاد؟ آیا مراد از «نسیا» حضرت یوشع و حضرت موسی علیه السلام است، یا فقط حضرت یوشع منظور است؟

جواب اول: علامه طباطبایی رحمه الله علیه در اینباره گفته است: «اگر ما بگوییم یوشع علیه السلام نبی بود باز هم وسوسه شیطان مانعی ندارد، چون وسوسه شيطان حتی راجع به انبیاء اگر در حد آزار رساندن وایذاء و در تعب انداختن باشد اشکالی متوجه آنان نمی شود. زیرا هیچ دلیل عقلی بر منع آن نداریم. آری، اگر وسوسه درباره ارتکاب گناه و معصیت و نافرمانی از خدا باشد ما دلیل بر منع داریم. اینک برای این که حضرت موسی و یوشع به هدفشان نرسند و به آن موعدی که وعده کردند، دست نیابند این حالت غفلت و فراموشی را بر حضرت یوشع القاء کرد، تا آنان را به زحمت و مشقت بیندازد».(2)

جواب دوم: نظر مفسران بر این است که مثلا اگر گفتیم این گروه آمدند و یادشان رفت، صحیح است که این فراموشی را به تک تک قوم نسبت بدهیم. در آیه هم «یوشع» مسؤل

ص: 134


1- کهف، آیات 60 تا 66.
2- تفسير الميزان ، ج 13، ص 367.

غذا بود، چون همراه با حضرت موسی علیه السلام بود این غفلت و نسیان به هر دو نسبت داده شده است وگرنه به حضرت موسی ربطی ندارد.

جواب سوم : دوست حضرت موسی علیه السلام نه پیامبر بود و نه وصی پیامبر، بلکه فقط در سفر

همراه او بود. اگر قرار بود همراه حضرت موسی «یوشع» باشد در این جا نمیگفت «فتی» لابد کسی دیگر باید باشد و یا این که اصولا مثل حضرت موسی علیه السلام فراموشی براو عارض نشده و نمی شود.

3. «وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ استوى آتَيْنَاهُ حُكْماً وَ عِلْماً وَ كَذَلِكَ نَجْزِي اَلْمُحْسِنِينَ وَ دَخَلَ اَلْمَدِينَةَ عَلَى حِينِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلاَنِ هَذَا مِنْ شِيعَتِهِ وَ هَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاستَغاثَهُ الَّذي مِنْ شِيعَتِهِ عَلَى اَلَّذِى مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ موسى فَقَضَى عَلَيْهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ اَلشَّيْطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌ مُضِلٌ مُبِينٌ».(1) آنگاه که موسی به سن عقل و رشد رسید و حد و كمال یافت ما به او مقام علم و نبوت عطا کردیم و چنین است پاداش ما به مردم نیکوکار. و موسی (روزی) مخفیانه وارد مصر شد و آن جا دید که دو مرد با هم به جنگ و نزاع مشغولند این یک از شیعیان و پیروان وی (از بنی اسرائیل) بود و دیگری از دشمنان (از فرعونیان) بود. در آن حال آن شخص شیعه از موسی دادخواهی و یاری بر علیه آن دشمن خواست (موسی خشمناک به یاری مؤمن شتافت) و مشت محکمی بر سینه او زد و بر زمین افتاد و مرد. موسی گفت: این کار از فریب و وسوسه شیطان بود که او دشمن و گمراه کننده آشکاری است».

شبهه: براساس «هَذَا مِنْ عَمَلِ اَلشَّيْطَانِ» شیطان در موسی وسوسه کرد و او را واداشت که مرد فرعونی را بکشد و این، دلیل بر این است که گاهی شیطان بر انبیا چیره می شود.

پاسخ: از این که حضرت موسی علیه السلام گفت این عمل از شیطان است به این معنا نیست که شیطان در من وسوسه کرده و بر من چیره گشت، بلکه شیطان مقدماتی را فراهم کرد که منجر شد من به این زحمت دچار شوم چون شیطان گاهی برای اولیاء خدا ایجاد مزاحمت می کند. این آیه همانند «وَ اذْكُرْ عَبْدَنا اَيُّوبُ اِذَّ نادِي رَبِّهِ اِنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطانُ بِنَصْبٍ وَ عَذابٍ» است.

پس شیطان نمی تواند شخصا بر انبیا چیره شود و آنها را وسوسه کند، و تحت فرمان خویش درآورد بلکه مقدماتی را فراهم می آورد تا بر انبیا آسیب و آزار برساند. چون شیطان

ص: 135


1- قصص، آیه 15-14.

رانده شده؛ به هر حیله ای دست می زند، اعم از اقتصادی، سیاسی و اجتماعی و جز آن. ولی « كُتُبِ اَللَّهِ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رسلى إِنَّ اَللَّهَ قَوِيٌ عَزِيزٌ» خدا (به لطف خود در لوح محفوظ) نگاشته و حتم گردانیده که البته من و رسولانم (بردشمنان) غالب شویم که خدا بی حد قوی و مقتدر است.

4. «وَ إِذَا رَأَيْتَ اَلَّذِي يَخُوصُونَ فِي آيَاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ وَ إمَّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيطانُ فَلاتَقعُد بَعْدَ الذِّكْري مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ».(1) چون گروهی را دیدی که آیات ما را استهزاء می کنند از آنان دوری بجوی تا در سخنی دیگر وارد شوند و چنانچه شیطان البته فراموشت ساخت بعد از آن که متذکر کلام خدا شدی دیگر با گروه ستمگران مجالست مكن».

شبهه: در این آیه، خدای حکیم، رسول گرامیش را از مؤانست با منافقان پرهیز میدهد.

اگر پیش از این برای حضرت مهم نبود، اما از این زمان دیگر حق ندارد این کار را بکند. پس معلوم می شود که برای شیطان امکان چیره شدن بر شعور و فهم و اراده پیامبر وجود دارد.

پاسخ: این آیه، نظیر آیه «وَ اذکر رَبَّكَ إِذا نسیت وَ قُلْ عَسى أَنْ يَهْدِيَنِ رَبِّى لَا قَرُبَ مِنْ هذا رَشَداً » است. این آیات در حکم تعلیم و خطاب به پیامبرصلی الله علیه واله وسلم است گرچه مخاطب ممکن است شخص پیامبر باشد، اما لحن آن خطاب عام است، و دستور برای تمام مسلمانان. چون اصلا پیامبر با اینها نمی نشست، و اینها را کاملا می شناخت، و این سفارش و هشدار خدا، از باب «اَيَّاكَ اَعْنِّي وَ اَسْمَعِي يا جارَهُ» به در می زنند تا دیوار بشنود است، که در واقع ما مسلمانها مورد نهی قرار گرفتیم نه پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم .

5. «سَنُقْرِئُكَ فَلاَ تُنْسِي الاّ مَا شَاءَ اَللَّهُ اِنْه يَعْلَمُ اَلْجُهْرُو مَا يُخْفِي».(2) ما آیات قرآن را برتو(مكرر) قرائت میکنیم تا هیچ فراموش نکنی مگر آنچه خدا خواهد؛ که او به امور آشکار و پنهان عالم، آگاه است.

شبهه: دو نکته در این آیه نهفته است که از آن بوی سهو و نسیان در وجود شریف پیامبر عظیم الشأن به مشام می رسد. یکی این که جمله «سَنُقْرِئُكَ فَلاَ تُنْسِي» یعنی ما قرآن را برای تو می خوانیم و ضمانت می کنیم که فراموش نکنی، یعنی چه؟ و چرا رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم شروع به بازگو کردن آیات می کرد تا کاتبان وحی آنرا بنویسند؟ دوم این که: جمله «إِلاَّ مَا شَاءَ اَللَّهُ» به چه

ص: 136


1- انعام، آیه 68.
2- اعلى، آیه 7- 6.

معناست، و این استثنا در جمله یعنی چه؟

پاسخ پرسش اول: به این ترتیب است که چون حضرت این را می دانست که قرآن کریم دو بعد اساسی دارد و صرفا معانی و پیامهای الهی مقصود نیست، بلکه الفاظ، عبارتها، جمله ها و ترکیب ساختاری ادیبانه نیز هدف است. چون قرآن علاوه بر این که کتاب قانون است، دلیل اعجاز نبوت هم محسوب می شود و دلیل اعجاز نه فقط در معانی است بلکه در الفاظ و تعابیر هم هست چون قرآن با ارائه بهترین الگوهای سخنوری و شیواترین واژه های ادیبانه باعث شد تا تمام سخنوران زبده تاریخ، انگشت حیرت به دندان گیرند. لذا سراسر قرآن اعجاز است که اعجاز هم در قرآن به سه نوع تقسیم می گردد: اعجاز بیانی، علمی، تشریعی.

اعجاز علمی و تشریعی مربوط به معانی و کلام است. اما اعجاز بیانی، معنا و لفظ توأمان را در برمی گیرد، یعنی هر آیه ای از آیات قرآن یک تابلویی است که در آن فرمان ازلی به صورت فتی در هم پیچیده است. تک تک جملات و عبارتهای قرآن خود یک قطعه ادبی منحصر به فرد و فتی می باشد. به این ترتیب بود که عالیترین سخن شناسان سخنور، قرآن را یک معجزه بی همتا میدانند.

از این رو پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم با آگاهی بر این که روی الفاظ قرآن عنایت ویژه ای شده تا این ترکیب فعلی دست دهد، جهت حفظ در امانت، فورا شروع به بازگو کردن می کرد تا کاتبان وحی آن را بنویسند. به عنوان مثال، حرف فاء و یا واو در کجا باید باشد، کجا جمله اسمیه باشد، کجا حرفیه، و کجا موصوله و کجا اسم اشاره . تمام این خصوصیات در الفاظ قرآن مورد عنایت است و پیامبر نیز اینها را می دانست، لذا برای این که مبادا وقتی که می خواهد قرآن را نقل کند در حین بیان آن و یا کتابت، سهوی در این مراحل ایجاد شود، و یا در آن جابه جایی پدید آید. به همین علت خداوند حضرت رسول را از عجله کردن در تلاوت و تصمیم گیری نهی فرمودند. «وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضى إليک وَحْيُهُ وَ قُلْ رَبِّ عِلْماً»(1)ای رسول ! پیش از آن که وحی قرآن تمام و کامل به تو رسد تعجیل (در تلاوت و تعلیم) آن مکن و دائم بگو پروردگارا بر علم من بیفزا.

این بود که خداوند نیز به خواهش رسولش اطمینان داد که «سَنُقْرِئُكَ فَلاَ تُنْسِي» ما بزودی

ص: 137


1- طه، آیه 114.

قرآن را بر تو می خوانیم وتوفراموش نمی کنی. اطمینان خاطری که به پیامبر می دهد به مثابه پشتوانه قابل اعتماد برای رسول خدا به شمار می آید. پس مقصود از «سَنُقْرِئُكَ فَلاَ تُنْسِي» تضمین وتأمين است، چون خداوند وعده داده که قرآن را از هر تحریفی وغلطی حفظ کند. «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنا الذكرو أَنَا لَهُ لَحافِظُونَ» ما قرآن را بر تو نازل کردیم و آن را محققا (از آسیب حسودان و منکران) محفوظ خواهیم داشت.

در واقع این آیه بشارت میدهد که ای پیامبر فراموش کاری در توراه ندارد. به این جهت که ما تضمین کردیم . پس این آیه نمی خواهد بگوید وجود گرانمایه پیامبر از فراموشی مبراست، بلکه رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم به دلیل شدت اهتمامی که به قرآن داشت فکر می کرد شاید از حیث بشر بودن ممکن است بعضی از کلمات کم و زیاد شود. در نتیجه خدا او را دل قوی داشت که برای چون تو پیامبری، این مشکل پیش نخواهد آمد.

علامه طباطبایی رحمه الله علیه می فرماید: «منظور از اقراء این است که ما قدرتی به تو می دهیم که

درست بخوانی، و آن طور که نازل شده بدون کم و کاست و غلط و تحریف بخوانی و فراموش نکنی و جمله (سَنُقْرِئُكَ فَلاَ تُنْسِي) وعده ای است که از خدایتعالی به پیامبرش، به این که علم به قرآن و حفظ قرآن را در اختیارش بگذارد، بطوری که قرآن را آن طوری که نازل شده همواره حافظ باشد، و هرگز دچار نسیان نگردد»(1)

پاسخ پرسش دوم: که استثنا (الا ما شاء الله) در آیه به چه معناست؟

مفسر عالیقدر علامه طباطبائی رحمه الله علیه در این زمینه می فرماید: «این جمله برای بیان تداوم قدرت حق تعالی است. و این استثنا نظير استثنایی است که در آیه شریفه «وَ أَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ اَلسَّمَاوَاتُ وَ اَلْأَرْضُ إِلاَّ مَا شَاءَ رَبُّكَ عَطَاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ» آمده است. اگر خداوند گفت که انسانها در بهشت خالد و جاوید هستند با این وعده از خدا سلب قدرت نشده، چون مقصود از استثناء مشیت، اثبات بقاء مطلق قدرت اوست و می خواهد بفهماند که با این که بهشت عطایی قطع نشدنی و نعمتی دائمی است مع ذلک چنین نیست...».(2) در نتیجه معنای «اِلاّ مَا شَاءَ اَللَّهُ» این است که: خداوند می خواهد بفهماند که علاوه بر این که

ص: 138


1- الميزان ، ج20، ص 390.
2- همان.

ما به وعده خود عمل می کنیم ولی این طور نیست که نتوانیم تخلف کنیم و وعده ی خود را پس بگیریم ! گرچه پس نمی گیریم.

پرسش های درس

1. ادله احمدالحسن بر عصمت خود چیست؟

2. عصمت را تعریف کرده و محدوده آن را بیان کنید.

3. روش اثبات عصمت در روایات را بیان کنید.

4. سهو و نسیان را تعریف کنید.

5. نظر علمای شیعه در خصوص سهو النبی صلی الله علیه واله وسلم را تشریح کنید.

ص: 139

ص: 140

درس هفتم

بررسی ادعاهای احمد الحسن بصری

اشاره

اهداف درس

آشنایی با

• رجعت و خلافت ائمه معصومین علیهم السلام

ص: 141

ص: 142

رجعت

یکی از مسلمات شیعه، باور به رجعت است.(1) بدین معنا که پس از امام دوازدهم علیه السلام برخی از برگزیدگان الهی به همراه ائمه معصومین علیهم السلام یکی پس از دیگری رجعت کرده و خلافت و حکومت عدل امام مهدی علیه السلام را تا روز قیامت ادامه خواهند داد.

احمدالحسن بصری با طرح این مسأله که پس از امام مهدی علیه السلام خلافت با مهديين خواهد بود، او بایستی ناسازگاری خلافت مهدیین را با خلافت ائمه رجعت علیه السلام تبیین کرده و ثانیا ثابت کند که با وجود ائمه رجعت علیه السلام اولویت حکومت و خلافت با مهدیین است.

نکته اول: احمد بصری رجعت را روحانی و در آسمان اول دانسته و جسمانی و دنیوی بودن آن را همانند فرقه بهائیت و فرقه تصوف رد می کند، که البته برای اثبات این ادعا به هیچ روایت یا آیه ای استناد نکرده و این باور، برخلاف نصوص قطعی اهل بیت علیه السلام است.(2)

نکته دوم: آنچه از روایات به دست می آید، اولا بلافصل بودن رجعت امام حسین علیه السلام با

ص: 143


1- قَالَ وحدثنى أَبي عَنِ اِبْنِ أَبِي عُمَيْرَعَنَ حما عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ ع قَالَ مايقول اَلنَّاسِ فِي هَذِهِ اَلْآيَةِ وَ يؤم نحشُر مِنْ كُلِّ اُمَّةٍ فَوْجاً قُلْتُ يَقُولُونَ إِنَّهَا فِي اَلْقِيَامَةِ قَالَ لَيْسَ كَمَا يَقُولُونَ إِنَّ ذَلِكَ فِي اَلرَّجْعَةِ أَ يُحْشُراللَّهِ فِي اَلْقِيَامَةِ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً اَلْبَاقِينَ اِنَّما آيَةُ اَلْقِيَامَةِ قَوْلُه «وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً» وَ قَوْلِهِ « وَ حَرامُ عَلى قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها أَنَّهُمْ لا يَرْجِعُونَ» فَقَالَ الصَّادِقُ ع کل قَرْيَةٍ أَهْلَكَ اللَّهُ أَهْلِهَا بِالْعَذَابِ - وَ محضوا الکفر محضالا یرجعون فِي الرَّجْعَةِ - أَمَّا فِي الْقِيَامَةِ فَيَرْجِعُونَ - أَمَّا غَيْرِهِمْ مِمَّنْ لَمْ یهلکوا بِالْعَذَابِ (وَ مَحَضُوا الْإِيمَانَ مَحْضَأً أَوْ) وَ مَحَضُوا اَلْكُفْرَ مَحْضاً يَرْجِعُونَ . تفسير القمی، ج 1، ص 24.
2- ر.ک: کتاب الرجعة ثالث ایام الله الكبرى ، احمدالحسن بصری .

اواخر حکومت امام دوازدهم علیه السلام بوده و ثانيا اجرای حکومت عدل الهی توسط ائمه رجعت می باشد و با وجود آن معصومین، خلافت به دیگری تعلق نخواهد یافت.

رجعت امام حسین علیه السلام

براساس روایات متعدد از معصومین علیهم السلام، اولين رجعت کننده بعد از امام دوازدهم علیه السلام ، امام حسین بن علی علیه السلام خواهد بود. چنانچه امام صادق علیه السلام فرمود: «اول من يكرفی رجعته الحسين بن على علیه السلام يمكث في الأرض حتى يسقط حاجباه على عينيه».(1) اولین شخصی که به دنیا رجعت خواهد کرد، امام حسین علیه السلام است. ایشان آنقدر در زمین زندگی خواهد نمود تا آنکه از فرط پیری دو ابروی او بر چشمانش بیافتد.

احمدالحسن در کتاب «الرجعة ثالث ایام الله الكبرى»(2) در توجیه ناسازگاری همزمانی رجعت امام حسین علیه السلام با حکومت اولین مهدی پس از امام دوازدهم علیه السلام گفته است: اولا رجعت در آسمان اول بوده و در این عالم محقق نخواهد شد و ثانية رجعت یکی از مسلماتی است که پس از مهدی دوازدهم اتفاق خواهد افتاد، نه امام دوازدهم علیه السلام ! لذا بعد از امام دوازدهم، 12 مهدی خواهند آمد و پس از ایشان رجعت اتفاق خواهد افتاد. حتی ناظم العقیلی در کتاب «سامری عصر الظهور» نیز بر این مسأله تحدی کرده و ادعا می کند که هیچ روایتی وجود ندارد که بیان کند رجعت امام حسین علیه السلام بعد از امام حجت ابن الحسن علیه السلام صورت می گیرد. بلکه همه روایات اشاره به رجعت بعد از مهدی یا رجعت بعد از قائم دارد که آنهم مراد مهدیین پس از امام دوازدهم علیه السلام می باشد.(3)

این سخن در حالی است که در روایات متعددی رجعت امام حسین علیه السلام را پس از امام دوازدهم حجت ابن الحسن علیه السلام دانسته اند. به عنوان نمونه؛ قال فضل بن الشاذان النيشابوری

ص: 144


1- بحارالانوار، ج 53، ص 63-64، ح54.
2- احمد الحسن اسم کتاب خود را ( رجعت ، سومین روز از روزهای بزرگ خدا) نامیده است در حالیکه براساس روایات؛ رجعت دومین روز و قیامت کبری به عنوان سومین روزخدا نامگذاری شده است. چنانچه در روایات آمده است : حَدَّثَنَا أَحمَد بْنُ محمد بن يحيى اَلْعَطَّارُ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ قَالَ حَدَّثَنِي يَعقوب بْنُ يَزِيدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحَسَنِ الميثمي عَنْ مَثنى الْحَنَّاط قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرعليْهِ السَّلامُ يَقُولُ أَيَّامُ اللَّهِ عَزَّوجَلَّ ثَلاثَةٌ يؤم يَقومُ القائِمُ يَؤُمُّ الكَرَّة (أي الرجعه ) وَيَومِ القِيَامَةِ. الخصال، ج 1، ص 108.
3- توجه شود که قبلاشخصیه بودن «مهدی وقائم» به اثبات رسیده و مراد از مهدی و قائم در روایات، امام دوازدهم علیه السلام می باشد و بر شخص دیگری اطلاق نمی گردد.

حدثنا الحسن بن محبوب عن مالک بن عطيه عن ابی صفیه ثابت بن دینار عن أبي جعفرعلیه السلام قال: «قال الحسين بن على بن ابیطالب قبل أن يقتل بليله واحده: أن رسول الله قال لي: يا بني، انک ستساق إلى العراق، وتنزل في ارض يقال لها(عموراء) و کربلا، وانک تستشهد بها ويستشهد معک جماعه. وقد قرب ما عهد إلى رسول اللہ صلی الله علیه واله وسلم وآني راحل اليه غدا فمن احب منكم الانصراف فلينصرف في هذه اليله، فائی قد آذنت له، و هومنى في حل واگد فيما قاله تاكیدا بليغا وقالوا: والله مانفارقک ابدا حتى نرد موردک. فلما رای ذلک قال : فابشروا بالجنه فوالله انما نمكث ماشاء الله تعالى بعد مايجرى علينا ثم يخرجنا الله واياكم حين يظهر قائنا فينتقم من الظالمين و انا وانتم نشاهدهم في السلاسل والأغلال وانواع العذاب والنكال. فقيل له: من قائمكم يا بن رسول الله؟ قال: السابع من ولد ابني محمد بن على الباقر وهو الحجة بن الحسن بن على بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی ابني وهو الذي يغيب مده طويله، ثم يظهرويملا الارض قسطا وعدلا كما ملئت جورا و ظلما».(1)

امام صادق علیه السلام فرمودند: امام حسین بن علی علیه السلام یک شب قبل از شهادتش به اصحاب خود خطاب کرده فرمود که: روزی رسول خداصلی الله علیه واله وسلم با من گفت که ای فرزند من زود باشد که ترا بسوی عراق برسانند و فرود آورند تو را به زمینی که آن را عمورا و کربلا گویند و تو در آن زمین شهید شوی و جماعتی با توشهید شوند. به تحقیق که نزدیک شده است آن عهدی که رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم با من کرده و من فردا به نزد آن حضرت رحلت خواهم کرد، پس هر کس از شما که برگشتن را دوست می دارد، می باید که در همین شب برگردد که من او را اذن برگشتن دادم و او از من در حل و اجازه است. در این باب آن جناب تاکید و مبالغه تمام نمود، ایشان راضی به برگشتن نشدند و گفتند که: به خدا قسم که ترا وا نمی گذاریم و از تو هرگز جدا نمی شویم تا به جائی که وارد میگردی ما نیز وارد گردیم . آن حضرت چون حال آنان را مشاهده نمود فرمود که: بشارت باد شما را به بهشت، به خدا قسم که بعد از آنچه بر ما جاری شود آنقدر مکث خواهیم کرد تا خداوند تعالی ما را و شما را در آن هنگام که قائم ما ظاهر شود بیرون آورد، پس انتقام خواهد کشید از ظالمان وما و شما مشاهده خواهیم کرد ایشان را در سلاسل واغلال و گرفتار به انواع عذاب و نکال. گفتند با آن حضرت که: کیست قائم شما ای فرزند رسول خدا؟ آن حضرت فرمود که: فرزند هفتمین است از اولاد فرزند من محمد بن علی که ملقب است

ص: 145


1- اثبات الرجعه، فضل بن الشاذان النيشابوری، ص 36 و مختصر كفاية المهتدی، میرلوحی، ص 105 و 106، ح 19.

به باقرو او حجت بن حسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علیست فرزند من و اوست آن کسی که غایب خواهد شد مدتی دراز و بعد از آن ظاهر خواهد شد و پر خواهد کرد زمین را از عدل و داد آنچنانکه پرشده باشد از جور و ظلم.

همچنین در روایتی دیگر از امام صادق علیه السلام آمده است: «عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحَسَنِ بْنِ شمون عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ الأَصَمِّ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ القاسِمِ اَلْبَطَلِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِي قَوْلِهِ تَعَالَى ... وَ كَانَ وَعْداً مَفْعُولاً خُرُوجُ الْقَائِمِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ اَلْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ خُرُوج اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِي سَبْعِينَ مِنْ أَصْحَابِهِ عَلَيْهِمُ اَلْبَيْضُ اَلْمُذَهَّبُ لِكُلِّ بَيْضَةٍ وَ جهان المودون إِلَى اَلنَّاسِ أَنَّ هَذَا اَلْحُسَيْنَ قَدْ خَرَجَ حَتَّى لاَ يَشُكَّ المُومِنونَ فيهِ وَ أنَّهُ لَيسَ بِدَجَّالٍ و لا شَيْطَانٍ والْحُجَّةُ القائِمُ بَينَ أَظْهُرِهِمْ فَإِذَا استَقَرَّت المَعْرِفَةُ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ أَنَّهُ اَلْحُسَيْنُ عليه السَّلاَمُ جَاءَ الْحُجَّةُ الْمُؤْتُ فَيَكونُ الَّذي يُغَسِّلُهُ وَ يُكَفِّنُهُ وَ يُحَنِّطُهُ وَ يَلْحَدُهُ فِي حُفْرَتِهِ اَلْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ لاَ يَلِى اَلْوَصَى إِلاَّ اَلْوَصِي».(1)

...« وَكَانَ وَعْداً مَفْعُولاً» یعنی ظهور امام قائم علیه السلام، و مقصود از آیه شریفه: «ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ اَلْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ ...» رجعت امام حسین علیه السلام است که با هفتاد تن از یاران وفادار خود که کلاه خودهای زرین بر سر دارند از دو سو به مردم خبر می دهند که این حسین علیه السلام است که رجعت کرده و بیرون آمده تا هیچ مؤمنی درباره آن حضرت شک و تردید نکند و بدون تردید، او دجال و شیطان نیست و هنوز حجت قائم علیه السلام میان مردم است، و چون در دل مؤمنان استوار شود که او حسین علیه السلام است اجل امام دوازدهم که حجت است فرا رسد، و همان امام حسین علیه السلام خواهد بود که او را غسل میدهد و کفن و حنوط می کند و به خاکش می سپارد، و عهده دار تجهیز جنازه وصی نشود مگر وصی وامام.

بنابراین، توجیه اینکه رجعت ائمه علیهم السلام پس از مهدی دوازدهم خواهد بود، سخن نادرستی بوده و از درجه اعتبار ساقط می باشد، چرا که بر اساس روایات ، امام حسین علیه السلام بلافاصله پس از امام دوازدهم علیه السلام در مسند حکومت و خلافت قرار خواهد گرفت.

حكومت ائمه رجعت علیه السلام

پس از اثبات این مسأله که رجعت ائمه معصومین علیه السلام بلافاصله پس از امام دوازدهم علیه السلام

ص: 146


1- كافي ، ج 8، ص، 206.

بوده و اولین رجعت کننده پس از ایشان، امام حسین بن علی علیه السلام خواهد بود، نوبت به آن می رسد تا حکومت آن معصومین لالی به اثبات برسد.

در روایات متعددی از ائمه علیهم السلام به حکومت جهانی آنان در عصر رجعت اشاره شده و ایشان را در آن زمان صاحب الامر وصاحب حکم دانسته اند. همین مسأله، امرو حکم هر شخصی غیر از ایشان را نفی کرده و آن را در وجود ائمه رجعت علیه السلام منحصر می نماید. لازم به ذکر است که فلسفه رجعت ائمه علیهم السلام نیز در همین تشکیل حکومت عدل الهی جمع شده و هیچ دلیل دیگری غیر از آن برای مسأله رجعت متصور نیست. لذا در صورتی که ائمه رجعت علیهم السلام فاقد حکومت و خلافت بدانیم، نقض غرض خواهد شد. چنانچه در روایتی از امام رضا علیه السلام در خصوص زیارتنامه معصومین علیهم السلام آمده است: وَ رُوِيتُ باسنادى اَلْمُتَّصِلِ عَنِ اَلصَّدُوقِ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بن بابويه قَالَ رَوَى مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ اَلْبَرْمَكِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا موسي بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ النخعِيِّ قَالَ قُلْتُ لِعَلِيِّ بْنِ مُحمدِ بْنِ عَلِيِّ بن موسي بْنِ جَعفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ : عَلِّمْنِي يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ قَؤُلاً أَقُولُ بِهِ بَلِيغاً كَامِلاً إِذَا زُرْتُ وَاحِداً مِنْكُمْ فَقَالَ وَاجِدٌ بَيْنَكُمْ فَقَالَ قُلْ وَ ذَكَرَ اَلزِّيَارَةَ بِتَمَامِهَا وَ ذَكَرَ فِي أَثْنَائِهَا مَا يَدُلُّ عَلَى رَجْعَتِهِمْ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَمِنْهَا: «فانا . . . مُصَدِّقُ برجعتکم ، مُنْتَظِرُ لامرکم ، مُرْتَقِبُ لدؤلتكم . . . يُحْشَرُ فِي زُمْرَتِكُم وَ يَكُرُّ في رَجْعَتِكُمْ وَ يَملك في دَلَّتِكُم وَ يُشْرَّفُ فِي عَافِيَتِكُمْ وَ يَكمُنُ في اَيامِكُم وَ تَقَرُّ عَيْنُهُ غَداً بِرُؤْيَتِكُمْ وَ مَكَّنَنِي فِي دَوْلَتِكُمْ وَ احْيانِي فِي رَجْعَتِكُمْ وَ مَلَّكَنِي فِي اَيامِكُم»(1)

موسی بن عبدالله نخعی از امام رضا علیه السلام نقل می کند. به ایشان عرض کردم در هنگام زیارت هرکدام از شما چه بگویم؟ لذا زیارت نامه را تماما فرمود و در اثناء آن به رجعت اشاره کرد که از جمله فرمود: پس من رجعت تان را تصدیق می کنم و چشم به راه امر شما هستم، در انتظار حکومت شما به سر می برم... مرا از از کسانی قرار بده که در گروه شما محشور می شوند، و در زمان رجعتتان دوباره به دنیا باز می گردد، و در دولت شما به فرمانروایی می رسند و در دوران سلامت کامل شما مفتخر می گردند، و در روزگار شما اقتدار می یابند.

با این وجود، تشکیل حکومت افرادی با عنوان مهدیین، آنهم با وجود ائمه معصومین علیهم السلام که دلیل رجعتشان به تشکیل حکومت و خلافت عدل الهی است، بی معنی بوده و این

ص: 147


1- من لا يحضره الفقیه، ج2، ص370، ح1625 و مختصر البصائر، ص 136.

تضادی غیرقابل حل خواهد بود. مگر اینکه قائل به آن باشیم که مهدیین از ځکام و والیانی هستند که توسط ائمه رجعت علیه السلام به ولایت های دور و نزدیک منصوب خواهند شد که آنهم مساله ای غیر از خلافت مهدیین است.

خلافت

بحث از خلافت، یکی از مهم ترین اموری است که دیرینه آن به قبل از خلقت انسان بر می گردد. به طوری که خداوند متعال قبل از آفرینش در این خصوص با ملائکه خود سخن به میان آورده است: «وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلُ فِي الْأَرْضِ خَلیفَةً»(1) و زمانی که پروردگارت به ملائکه فرمود که من قرار دهنده خلیفه در زمین هستم.

در این آیه ، خداوند متعال قبل از آنکه بیافریند، مسأله خلافت را مطرح کرده است که همین امر، نشان دهنده اهمیت خلافت ، نسبت به فلسفه آفرینش می باشد. با این وجود سخن در آن است که آیا تعیین خلیفه تا روز قیامت، توسط خداوند انجام می گیرد یا اینکه انسان ها نیز توان انجام چنین کاری را دارند؟

در سخن خداوند متعال که فرمود: «وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلُ فِي الْأَرْضِ خَلیفَةً» ، کلمه

«جاعل» که با تنوین ذکر شده است، صفت خداوند می باشد که خداوند خود را به آن عبارت وصف کرده است. همانند این آیه ، سخن دیگر خداوند است که فرمود: «إِنِّي خَالِقٌ بَشَراً مِنْ طِينٍ»(2) که کلمه «خالق» نیزبا تنوين ذکر شده و خداوند به واسطه آن عبارت خود را وصف کرده و این صفات را در خود منحصر دانسته است. لذا بایستی اسامی خلفاء الهی از جانب ایشان اعلام شده و برای همگان روشن گردد. بنابراین با مراجعه به تمامی روایات معتبر و صادر شده از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه واله وسلم ، تعداد و اسامی خلفاء بعد از رسول خدا مشخص شده است.

چنانچه در روایتی از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه واله وسلم آمده است: «اَلْأَئِمَّةُ بَعْدِي اِثْنَا عَشَرَ أَوَّلُهُمْ على بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ آخِرُهُمُ اَلْقَائِمُ هُمْ خُلَفَائِي وَ أَوْصِيَائِي وَ أَوْلِيَائِي وَ حُجَجُ اَللَّهِ عَلَى أُمَّتِي بَعْدِي اَلْمُقْرَبُهُمْ مُؤْمِنٌ

ص: 148


1- بقره ، 30.
2- ص، 71.

وَ اَلْمُنْكِرُ لَهُمْ كَافِرٌ».(1) امامان بعد از من دوازده نفرند. اولین آنها علی بن ابی طالب وآخرين آنها قائم آنان است. آنها خلفاء و اوصیاء و حجت های الهی بر امتم بعد از من هستند. قبول کنندگان آنان مومن بوده و منکرین آنان کافر هستند.

همچنین فرمود: « ... أُولَئِكَ أولِياءُ اللَّهِ حَقَّاً وَخُلَقائي صِدْقاً عِدَّتُهُم عِدَّةُ الشُّهُورِ وَ هِيَ اِثْنَا عَشَرَ شَهْراً وَ عِدَّتُهُمْ عِدَّةُ نِقَاءِ موسي بْنِ عِمْرَانَ ... فَالائِمَةُ بَعْدِي أَوَّلُهُمْ عَلِيٌ وَ آخِرُهُمُ اَلْمَهْدِيُّ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ».(2) آنان حقیقتا اولیاء خدا هستند و به راستی خلفاء من هستند که عدد آنان به تعداد ماه های سال است که دوازده ماه می باشند و عده آنان به تعداد نقباء موسی بن عمران است. پس ائمه بعد از من اولشان علی و آخرشان مهدی است.

علاوه بر بیان تعداد خلفاء، در روایتی دیگر از پیامبراکرم صلی الله علیه واله وسلم به اسامی خلفاء اشاره شده و آمده است: «یا على أنا أولى بالمؤمنين من أنفسهم ثم أنت یا على أولى بالمؤمنين من أنفسهم ثم الحسن ثم الحسين ثم على بن الحسين ثم محمد بن على، ثم جعفر بن محمد، ثم موسی بن جعفر، ثم على بن موسى، ثم محمد بن على، ثم علی بن محمد، ثم الحسن بن على، ثم الحجة بن الحسن الذي تنتهى إليه الخلافة و الوصاية و يغيب مدة طويلة، ثم يظهر ويملأ الأرض عدلا و قسطا كما ملئت جورا و ظلما».(3) ای علی! من اولی به مؤمنین از خودشان هستم و سپس توو سپس حسن و سپس حسین و سپس علی بن حسین و سپس محمد بن علی و سپس جعفر بن محمد و سپس موسی بن جعفر و سپس علی بن موسی و سپس علی بن موسی و سپس محمد بن علی و سپس علی بن محمد وسپس حسن بن على و سپس حجت بن الحسن است که خلافت و وصایت به واسطه وی به پایان می رسد ومدت طولانی غایب شده و سپس ظاهر می شود و زمین را از عدل پر می کند همانطور که از جور و ظلم پر شده است.

براساس روایات متعدد و معتبر، عدد خلفاء بعد از رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم دوازده بوده و اسامی یک یک آنان بیان گردیده است که ختم خلافت نیز به واسطه امام دوزادهم بوده و پس از ایشان خلیفه ای با عنوان مهدیین نخواهد بود چرا که در این صورت به عدد خلفاء افزدوده

ص: 149


1- كفاية الأثر في النص على الأمة الإثني عشر، ص 145.
2- الإختصاص، ص 224.
3- إثبات الهداة بالنصوص والمعجزات ، ج 2، ص 234.

شده و با روایات مذکور ناسازگار خواهد شد.

پرسش های درس

1. نظر احمدالحسن درباره رجعت چیست و تضاد آن را با مهدیین چگونه حل می کند؟

2. زمان اولین رجعت بعد از امام دوازدهم علیه السلام را با بیان روایت توضیح دهید.

3. حکومت ائمه رجعت به چه ادله ای ثابت می شود؟

4. خلافت را تعریف کرده و تعداد خلفای بعد از رسول اکرم علیه واله وسلم را بیان کنید.

5. انحصار تعیین خلیفه توسط خداوند با چه دلایلی به اثبات می رسد؟

ص: 150

درس هشتم

بررسی ادعاهای احمد الحسن بصری

اشاره

اهداف درس

آشنایی با:

• نیابت و سفارت گرایی

• توقیت گرایی نوین

• تعجیل گرایی

ص: 151

ص: 152

نیابت و سفارت گرایی

از جمله ادعاهای احمد الحسن بصری، نیابت و سفارت از جانب امام دوازدهم علیه السلام است. وی در کتاب بيان الحق والسداد من الأعداد می گوید: «لا أقول ولم أقل إلى الأمام المهدی علیه السلام ، بل أنا المهدى علیه السلام من ولده علیه السلام و رسوله ووصيه و الیمانی».(1) هرگز نگفته و نمی گویم که من امام مهدی علیه السلام هستم، بلکه من مهدی اول از اولاد امام و فرستاده و جانشین او و یمانی هستم.

غیبت صغری که با آغاز امامت امام دوازدهم علیه السلام آغاز گردید ، دارای دو شاخصه و مؤلفه اساسی است که آن را از غیبت کبری متمایز می نماید. لذا موقت بودن و نایب خاص داشتن امام دوازدهم علیه السلام ، دوشاخصه ای هستند که غیبت کبری فاقد آن دو می باشد. بنابراین زمان ومدت غیبت کبری مشخص نبوده و کسانی که برای آن وقت تعیین کرده باشند در زمره دروغگویان خواهند بود. چنانچه امام صادق علیه السلام فرمود: «كَذَبَ اَلْوَقَّاتُونَ».(2) تعیین کنندگان وقت دروغ گفته اند. همچنین در زمان غیبت کبری ارتباط با واسطه حضرت، از طریق نائب خاص قطع بوده و کسانی که ادعای مشاهده ، وساطت و نیابت خاصه و سفارت کرده باشند

ص: 153


1- بيان الحق والسداد من الأعداد، ج1-2، ص40.
2- الكافي، ج 1، ص 368.

دروغگووافتراگو می باشند، چنانچه روایات متعددی به آن اشاره کرده است که به عنوان نمونه به مواردی اشاره میگردد:

اَلْحُسَيْنُ بْنُ حَمْدَان عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ وَ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ الحسنيين عَنْ أَبِي شُعيْبٍ مُحَمَّدِ بْنِ نَصْرٍ عَنْ عمر بن الفرات عَنْ محمد اَلْمُفَضَّلِ عَنِ اَلْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ سَأَلْتُ سَيِّدَى اَلصَّادِقِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَا سَيِّدِي ففي اي بقعة يظْهَرُ المَهْدِيُّ عليْه السّلامُ قال عليه السّلام:« لاَ تَرَاهُ عَيْنٌ فِي وَقْتِ ظَهرِهِ وَ لاَ رَاتهُ كُلُّ عَيْنٍ فَمَن قالَ لكُم غير هذا فكَذِّبوه».(1) به امام صادق علیه السلام عرض کردم: ای سرور من! مهدی در چه سرزمینی ظهور می کند؟ حضرت فرمود: چشمی در زمان ظهور او را نمی بیند مگر این که همه چشمها او را ببینند و هرکسی جز این را به شما گفت او را تکذیب کنید.

حَدَّثَنَا عَبْدالْوَاحِدِ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا احمذ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ رَبَاحٍ الزُّهْرِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا اِحْمَدُ بْنُ عَلِيٍ اَلْحِمْيَرِيُّ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ ايوب عَنْ عَبْدِ الْكَرِيمِ بْنِ عَمْرٍو اَلْخَثْعَمِيِّ عَنْ رَجُلٍ عَنْ اَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ انه قَال :«لاَ يَقُومُ اَلْقَائِمُ حَتَّى يَقُومَ اِثْنَا عَشَرَ رَجُلاً كُلُّهُ يُجمِع عَلَى قَوْلِ أَنَّهُمْ قَدْ رَأَوْهُ فَيُكَذِّبُهُمْ».(2) قائم قیام نمی کند تا اینکه 12 مرد که همگی بردیدن حضرت اتفاق نظر دارند ظهور کنند در حالیکه امام علیه السلام همه آنها را تکذیب می کند.

براساس دیدگاه و نظرات تمامی علمای شیعه، ادعای نیابت خاصه و همچنین سفارت در زمان غیبت کبری مساوی با کفر بوده و هر کس مدعی آن باشد گمراه و گمراهگر می باشد. به عنوان نمونه شیخ طوسی از قول ابن قولويه رحمه الله علیه(3) در باب ذکر مذمت مدعیان بابیت و نیابت می فرماید: «إِنَّ عِنْدَنَا ( أَيِ الطَّائِفَةِ الْإِمَامِيَّةِ ) أَنَّ کل مَنِ ادَّعَى الْأَمْرِ بَعْدَ السَّمُرِيِّ رَحِمَهُ اللَّهِ فَهُوَ کافر منمس ضَالُّ مُضِلُّ وَ بِاللَّهِ التَّوْفِيقُ».(4) همانا در نزد ما طائفه امامیه نظر بر این است که؛ هر کسی که بعد از سمری رحمه الله علیه ادعای امر( سفارت و نیابت خاصه) کند، کافر گمراه و گمراه گر است.

با وجود چنین فتوایی که پایه و اساس آن، توقيع سمری، نایب چهارم امام دوازدهم علیه السلام می باشد، به بررسی آن توقيع شریف، پرداخته می شود:

حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ اَلْحَسَنُ بْنُ أَحْمَدَ الْمُكْتَبِ قَالَ كُنْتُ بِمَدِينَةِ السَّلَامِ فِي اَلسَّنَّةِ اَلَّتِي تُؤْفِي فِيهَا اَلشَّيْخَ عَلَى

ص: 154


1- بحار، ج 53، ص 6.
2- غيبة نعمانی، ص 277.
3- شیخ ابوالقاسم بن محمد بن قولویه، استاد شیخ مفید در فقه بوده است .
4- غيبة طوسی، کتاب الغيبة للحجة، ص412.

بْنُ مُحَمَّدٍ السمری قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ فَحَضَرَتْهُ قَبْلَ وَفَاتِهِ بایام فَاخْرُجْ الی النَّاسِ تَوْقِيعُ نُسْخَتُهُ : « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ- يا عَلِيَّ بْنَ مُحَمَّدٍ السَّمُرِيَّ اُعْظَمِ اللَّهُ اَجْرَ اخْوانِكَ فِيكَ فَاِنَّكَ مَيِّتٌ ما بَيْنَكَ وَ بَيْنَ سِتَّةِ اَيامٍ فَاجْمَعْ اَمْرَكَ وَ لاَ تُوصِ اليَّ اَحِدٌ يَقُومُ مَقامَكَ بَعْدَ وَفَاتِكَ فَقَدْ وَقَعَتِ اَلْغَيْبَةُ اَلثَّانِيهِ فلا الا بَعدَ إِذنِ اللّه عزّ وَ جَلَّ وَ ذَلِكَ بَعْدَ طُولِ اَلْأَمَدِ وَ قَسْوَةِ الْقُلُوبِ وَ امْتِلاءِ اَلْأَرْضِ جُؤراً وَ سَيَأْتِي شِيعَتِى مَنْ يَدَّعِي الْمُشَاهَدَةَ ألاَ من إِدْعَى الْمُشَاهَدَةِ قَبْلَ خُرُوجِ السُّفيانيِّ وَالصَّيحَةِ فَهُوَ كَاذِبٌ مُفْتَرِوٌ لا حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ اَلْعَلِيِّ اَلْعَظِيمِ- قَالَ فَنَسَخْنَا هَذَا اَلتَّوْقِيعَ وَخَرَجْنَا مِن عِندِهِ فَلَمَّا كَانَ الْيَوْمُ السَّادِسُ عُدْنَا إِلَيْهِ وَ هُوَ يَجُودُ بِنَفْسِهِ فَقِيلَ لَهُ مَنْ وَصِيُّكَ مِنْ بَعْدِكَ فَقَالَ لِلَّهِ أَمرهُو بَالِغَةٌ وَ مضي رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ فَهَذَا اُخِر كَلاَمٍ سُمِعَ مِنْه».(1) ای علی بن محمد سمرى! خداوند اجربرادرانت را در عزای تو عظیم گرداند که تو ظرف شش روز آینده خواهی مرد، پس خود را برای مرگ مهیا کن و به احدی وصیت مکن که پس از وفاتت قائم مقام تو شود زیرا غیبت تامه واقع شده و ظهوری نیست مگر پس از اذن خدای تعالی و آن پس از مدتی طولانی و قساوت دلها و پر شدن زمین از ستم واقع خواهد شد و به زودی کسانی نزد شیعیان من آیند و ادعای مشاهده کنند، بدانید هرکه پیش از خروج سفیانی و صیحه آسمانی آدعای مشاهده کند دروغگوی افترا بند است و لا حول ولا قوة الا بالله العلى العظيم. پس؛ حاضرین از آن توقيع استنساخ کردند و از نزد او خارج شدند و چون روز ششم فرا رسید نزد او بازگشته و او را در حال احتضار بود، یکی از مردمان پرسید: وصی پس از شما کیست؟ گفت: خداوند را امری است که خود او رساننده آن است و فوت کرد و این آخرین کلامی بود که از او شنیده شد.

آنچه در این توقيع بدان اشاره شده است نکاتی است که حائز اهمیت بوده و بایستی بدان اشاره کرد:

الف: تعيين نایب خاص

براساس متن توقيع، تعيين نایب خاص و سفارت ، بایستی توسط نائب قبلی باشد. چنانچه امام علیه السلام فرموده است: «وَ لاَ تُوصِ إِلَى أَحَدٍ يَقُومُ مَقَامَكَ بَعْدَ وَفَاتِكَ»، لذا علی بن محمد

ص: 155


1- كمال الدين وتمام النعمة، ص 516 وغيبة طوسی، ص 395 والثاقب في المناقب، ص 601 والاحتجاج طبرسی، ج 2، ص 296 والطرائف، ص 184 و کشف الغمة، ج3، ص338 و الصراط المستقيم، ج 2، ص 236 واسرار الامامة، ص89 و حديقة الشيعة، ج2، ص990 و اثباة الهداة ، ج 5، ص 321 و منتهی الامال، ج 2، ص 842 و بحارالانوار، ج51، ص361 واعیان الشیعه، ج 2، ص 48 و...

سمری حق انتخاب شخص دیگری به عنوان قائم مقام خود به عنوان نائب خاص حضرت نداشته و بر این اساس، باب نیابت تا موعدى خاص بسته شده است.

ب: علت انسداد باب نیابت خاص

علت ممنوعیت وصیت سمری به شخص دیگر، آغاز غیبت کبری است. چنانچه امام علیه السلام در متن توقيع بدان اشاره فرموده و آمده است: «فَقَدْ وَقَعَتِ الغَيْبه الثَّانيهِ فَلاَ ظُهورَ إِلاَّ بَعْدَ إِذْنِ اللَّهِ عز وَ جلَّ وذَلِكَ بَعْدَ طُولِ الأَمَدِ وَ قَسْوَةِ الْقُلُوبِ وَ امْتِلاءِ الاَرْضِ جَوْرا»، بنابراین با توجه به اینکه «فاء» در «فَقَدْ وَقَعَتْ» تعليليه است، لذا آغاز غیبت کبری علت اصلی انسداد باب نیابت بوده و دلیلی بر نقض این مسأله از جانب حضرت وجود ندارد.

ج: پیشگویی ظهور مدعیان دروغین

حضرت درادامه توقيع به ظهور زود هنگام مدعیان دروغین نیابت خاصه اشاره فرموده و شیعیان را از آن خطر بزرگ برحذر می دارند. لذا فرمودند: «سَيَأْتِي شِيعَتِي مَنْ يُدْعَى الْمُشَاهَدَةَ».

د: ادعای مشاهده تا موعد خاص

ادعای مشاهده و نیابت تا قبل از خروج سفیانی و ندای آسمانی مورد قبول نیست. چنانچه حضرت فرمودند: « ألا فَمِن إِدْعَى المُشَاهَدَةِ قَبْلَ خُرُوجِ السُّفْيَانِيِّ وَ الصَّيْحَةِ فَهُوَ كَاذِبٌ مُفْتَر» . لذا چنانچه فردی همچون احمد الحسن در صدد ادعای نیابت خاصه است ، از دو حالت خارج نیست. یا اینکه بایستی از نایب چهارم وصیتی به همراه داشته باشد که دال بر نیابتش باشد، که صدور آنهم بنا به دستور حضرت ممنوع گردیده است. یا اینکه تا خروج سفیانی و ندای آسمانی صبر کرده و پس از آن بر ادعای خود پافشاری نماید.

اگر اشکال شود که در این توقيع، مدعیان مشاهده تکذیب شده اند و ربطی به مدعیان نیابت و سفارت ندارد، اینگونه پاسخ داده می شود:

اولا شأن صدور توقیع، پیرامون مسأله نیابت خاص بوده و حضرت، علی بن محمد سمری را از انتخاب وصی و قائم مقام بعدی برحذر داشته اند و این به این معناست که حضرت با صدور این توقيع مبارک، در صدد انکار مدعیان نیابت و سفارت، بعد از نایب

ص: 156

چهارم می باشد.

ثانية؛ حضرت در ادامه این توقیع می فرماید: «فَمِن إِدْعَى المُشَاهَدَةِ ... فَهُوَ كَاذِبٌ مُفْتَر». یعنی مدعی مشاهده كذاب و افتراگواست. باید توجه داشت که بین كذاب و مفتر فرق واضحی است. لذا اگر کسی صرف ادعای مشاهده داشته باشد، کذاب می باشد اما اگر همان شخص ادعای نیابت یا توکیل کند و آن استنابه را به حضرت منتسب نماید، این شخص افتراگو بوده و چیزی را به دروغ به ایشان نسبت می دهد. لذا در متن توقيع هردو عبارت در کنار هم آمده است تا کسانی را که ادعای مشاهده و توکیل می کنند را رد نماید. بنابراین اگر حضرت فقط می فرمود: «فَمِن إِدْعَى المُشَاهَدَةِ فَهُوَ كَاذِبٌ» در آن صورت این حکم شامل تمامی افرادی که ادعای دیدار با حضرت را داشتند می شد، در حالیکه بیش از هزار داستان معتبر از احوالات تشرف یافتگان در کتب شیعه ذکر شده است که هیچ کدام کذاب نبوده و در ادعای خود صادق هستند.

نکته قابل توجه اینکه احمدالحسن برخلاف مبنای خود در خصوص عدم پذیرش علم رجال و نادرست بودن بررسی سندی روایات، اینبار مجبور به تمسک به علم رجال شده و این توقيع مبارک را ضعيف السند دانسته و می گوید: «فهی مطعون في سنده و غير تامة السند» . این روایت مورد طعنه علماء قرار گرفته و سند آن به معصوم نمی رسد.(1)

برسی سند توقيع سمری

با توجه به اینکه احمد الحسن بصری و برخی تابعین آن، سند این روایت را مخدوش و مطعون دانسته اند، به سند این توقيع اشاره شده و در حد کفایت مورد بررسی قرار میگیرد:

1. شیخ صدوق (م 306) این توقیع را در کتاب کمال الدین وتمام النعمه به نقل مستقیم از استاد خود،«ابومحمد حسن بن احمد مکتب» و ایشان نیز به نقل مستقیم از علی بن محمد سمری آورده است لذا این روایت بدون واسطه بوده و در سند آن نیز سقطی وجود ندارد. علاوه بر آن، شیخ صدوق رحمه الله علیه در زمان صدور این توقيع مبارک در سال (329 ه) حدودا 23 ساله داشته و احتمال تضعیف سند غیر ممکن است. همچنین این توقیع، پایه

ص: 157


1- ابوحسن ، مع عبد الصالح، ص28.

صدور فتاوای علمای بزرگ شیعه، مبنی بر کفر مدعی سفارت و نیابت در غیبت کبری بوده است که همین مسأله دلالت بر قوت سندی توقيع دارد.(1)

برخی در راستای اثبات مرسله بودن این توقیع، به جلد 35 کتاب بحارالانوار مرحوم مجلسی رحمه الله علیه استناد کرده اند که در آنجا آمده است: «أنه خبر واحد مرسل» این توقيع خبر واحد و بوده و سند آن به معصوم متصل نشده است.(2) در پاسخ به این استناد باطل گفته می شود: اولا این عبارت در جلد 53 بحار الانوار آمده است که مؤلف كتاب مع عبد الصالح آن را به اشتباه یا به عمد (الله اعلم) با عنوان جلد 35 معرفی کرده است.

ثانيا: این سخن و نظر علامه مجلسی نبوده، بلکه رأي و نظر میرزای نوری است که در قالب کتاب «جنة المأوی» در جلد 53 بحارالانوار نقل شده است.

ثالثا؛ میرزای نوری رحمه الله علیه این توقیع را از الاحتجاج طبرسی رحمه الله علیه نقل کرده است که در آنجا سندی برای توقيع ذکر نشده و همین مسأله موجب اشتباه میرزای نوری در خصوص مرسله بودن توقيع شده است. چنانچه خود نیز در کتاب جنة المأوی به این برداشت اشاره کرده است.(3)

2. برخی از اتباع احمد بصری، از جمله ضياء الزیدی بر این باور هستند که «ابو محمد حسن بن احمد کب» مجهول بوده و از جانب علمای رجالی توثیق نشده است.(4) این سخن در حالی است که اولا؛ کتب علماء شیعه، عباراتی مبنی بر وثاقت ایشان صادر شده و او را به عظمت یاد کرده اند. ثانیا؛ توثيق از طریق ترضى وترحم شیخ صدوق رحمه الله علیه درباره ایشان فراوان بوده و مرحوم مامقانی رحمه الله علیه نیز در این باره می نویسد: «إنه يروى الصدوق رحمه الله علیه عنه مترضيا و مترحما».(5) صدوق رحمه الله علیه از ایشان نقل حدیث میکرد در حالیکه از او اعلام رضایت کرده و بروی رحمت می فرستاد. همچنین در مکیال المکارم آمده است: «ویروی عنه الصدوق رحمه الله علیه مکررا مترضيا مترحما و هذا من أمارات الصحة و الوثاقة».(6) بارها شیخ صدوق رحمه الله علیه

ص: 158


1- غيبة طوسی، ص412 .
2- مع عبد الصالح، ص28.
3- نص خالد در ابطال معاند، ص50.
4- الزيدي، ضیاء، قراءة جديدة في رواية السمري ، ص18.
5- تنقیح المقال في علم الرجال، ج21، ص 194.
6- مکیال المکارم، ج2، ص334.

در حالی از وی یاد می کرد که رضایت داشته و بروی رحمت می فرستاد و این عمل شیخ، از نشانه های صحت و وثاقت راوی توقیع است.

3. از جناب «ابومحمد حسن بن احمد» با کنیه های گوناگونی یاد شده است. لذا در برخی اسانید از وی با عنوان «المؤدب» یا «المكتب» یا «الكاتب » تعبیر شده است. این در حالی است که اکثریت غریب به اتفاق در کتب علمای شیعه از جمله؛ مستدرکات علم رجال (1)، المعجم الموضوعی احادیث الامام المهدي علیه السلام (2)، مکیال المکارم (3)، الموسوعة الرجالية (4) و... این سه کنیه را به یک فرد منسوب دانسته و به کسی جزراوی مذکور ارتباط نداده اند. چنانچه در کتاب الموسوعة الرجالية آمده است: «المؤدب، المكيب، الكاتب روى عنه في الفقيه والعلل والتهذيب، وقع في مشيخة الفقيه وهومن مشايخ الصدوق ترضى عليه في جميع الموارد».(5)

امکان دیدار

براساس برخی روایات و اقول علمای بزرگ شیعه، دیدار حضرت برای برخی انسانها ممکن می باشد که آنهم با بحث مشاهده و نیابت خاصه تفاوت بسیاری دارد. چنانچه سید بن طاووس رحمه الله علیه می فرماید: «إذ كان علیه السلام غير ظاهر الآن لجميع شیعته فلا يمتنع أن يكون جماعة منهم يلقونه و ينتفعون بمقاله و فعاله و یکتمونه»(6) در حال حاضر، امام علیه السلام برای جمیع شیعیان غیر ظاهر است اما این ممتنع نیست که گروهی از آنان به ملاقات ایشان مشرف شده و از سخنان و کردارشان استفاده کرده و از دیگران پنهانش کنند.

دقت گردد که در این قول ، سخن از کتمان است که بر خلاف اعلان ملاقات و حتی ادعای نیابت می باشد.

ص: 159


1- مستدرکات علم رجال، ج 2، ص 334.
2- المعجم الموضوعی احادیث الامام المهدي علیه السلام ، ص1051.
3- مکیال المکارم، ج2، ص333.
4- الموسوعة الرجالية ، شماره 1750.
5- همان.
6- الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف ، ج 1، ص 185.

توقیت گرایی نوین

یکی از آسیب های پیش روی در مباحث مهدویت، گرایش به نوع جدیدی از توقيت و تعیین محدوده زمانی برای ظهور امام دوازدهم علیه السلام است که توسط احمدالحسن و پیروان وی صورت پذیرفته است. هرچند که معنای توقيت؛ تعیین دقیق زمان و ساعت ظهور است اما تعیین محدوده ظهور و تاکید براینکه در حال حاضر در عصر ظهور هستیم، سخنی ناروا و مغرضانه می باشد که از آن با عنوان «توقیت گرایی نوین» یاد شده است.

البته این نوع از توقیت گرایی در میان مدعیان دروغین مهدویت تازگی نداشته و تمامی آنان با بیان اینکه در عصر ظهور بوده و فاصله ما با ظهور بسیار کم است، احساسات دینی مردم را تحریک کرده و پس از مدتی کوتاه، خود را به عنوان مهدی معرفی کرده اند. به عنوان نمونه می توان به «محمد بن قومرت» اشاره کرد که در آغاز حرکت، مردم را به نزدیکی ظهور مهدی بشارت میداد، لکن در سال (522 ه. ق) خود را همان مهدی موعود علیه السلام معرفی نمود.

البته رد توقیت گرایی نوین بدان معنا نیست که ظهور امام علیه السلام از منظر شیعه دور دیده شده باشد، بلکه بدین معناست که علاوه بر تعیین زمان دقیق برای آن، حتی تعیین محدوده ظهور نیز مطرود بوده و مورد پذیرش نیست. چراکه بر اساس روایات، ظهور حضرت، همانند برپایی قیامت ناگهانی است(1) که خداوند درباره آن فرمود: « إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداً وَ نَرَاهُ قَرِيباً».(2) با این وجود توجه گردد که این آیه به معنای آن نیست که چندی بعد قیامت خواهد شد، بلکه آیه در مقام بیان حقانیت و حتمی بودن قیامت است.

لذا از آنجا که تعیین محدوده زمانی برای برپایی قیامت صحیح نیست ، بر همان اساس، تعیین محدوده برای ظهور نیز نادرست است، بلکه بایستی صرفا همانند امر قيامت، حقیقت و حتمیت آن را پذیرفت و اعمال خود را با دین اسلام تطبيق داد تا در صورت مصادف و مواجه شدن با ظهور، در صف مؤمنین قرار بگیریم. به عبارتی دیگر، باور به نزدیکی ظهور همانند باور به نزدیکی قیامت است که حتی تعیین محدوده زمانی برای آن نامعقول و نادرست می باشد.

ص: 160


1- جَابِرُ بْنِ یزید الْجُعْفِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِىِّ الْبَاقِرُ؟ع؟:... قَالَ : قُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ ؟ ص؟ فَمَتَى يَخْرُجُ یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ لَقَدْ سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ ؟ ص؟ عَنْ ذَلِكَ قَالَ انما مَثَلُهُ كَمَثَلِ اَلسَّاعَةِ لاَ تَاتِيكُمْ اِلاّ بَغْتَةً. كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، ص 246
2- معارج، 7.

تعجیل گرایی

پس از ترويج باور به نزدیکی ظهور از سوی جریان های مدعی مهدویت، نوبت به یار گیری برای حضرت رسیده و مردم را به سمت تعجیل فرا می خوانند، چنانچه برخی از همین جریان ها(1)، براساس آیه «یا بَنِيَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَ أَخِيهِ»(2) حکم به جستجوی حضرت مهدی علیه السلام داده و دوران انتظار را پایان یافته اعلام کرده و پروژه جدیدی را در بحث استعجال آغاز نموده اند. همچنین احمد الحسن بصری نیز با جمع آوری یار و انصار به نام امام عصرعلیه السلام ، مردم را در وادی تعجيل متحیر نموده است. پاسخ به تمامی اینها در چند محور ارائه میگردد:

1. تکلیف شیعیان در عصر غیبت کبری ، تمسک به وظایفی است که قبلا مورد عمل قرار می گرفت که در روایات بدان تصریح گردیده است. چنانچه از امام صادق علیه السلام درباره وظیفه شیعیان در زمان غایب شدن صاحب امر و امام زمان کسب تکلیف شد و ایشان در پاسخ فرمودند: « به آنچه از سابق عمل می کردید و برایتان مسلم و آشکار بوده از دین، متمسک شوید تا (حق) برای شما روشن و هویدا گردد».(3)

علاوه بر آن، انتظار فرج و ظهور امام زمان علیه السلام نیز به عنوان یک عمل و حتی بهترین عمل دانسته شده و آن را وظیفه ای برای مؤمنین معرفی کرده اند. چنانچه پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله وسلم فرمود: «أَفْضَلُ أَعْمَالُ أُمَّتِي انْتِظَارُ الْفَرْجِ».(4) برترین اعمال امت من، انتظار فرج ظهور است.

2. براساس روایات، تعجیل کنندگان در امر ظهور، مساوی با هلاک شدگان دانسته شده اند. چنانچه امام صادق علیه السلام فرمود: «هلک الْمُسْتَعْجِلُونَ وَ نَجَا الْمُسَلِّمُونَ».(5) شتاب کنندگان هلاک شدند و تسلیم شدگان نجات یافتند. نکته قابل توجه آنکه؛ سنت تعجیل و هلاکت، دراقوام پیشین نیز دیده شده است، چنانچه قرآن کریم ، علت گمراهی و هلاکت بنی اسرائیل را به غیبت حضرت موسی علیه السلام وتعجيل آنان ارتباط داده و می فرماید: «قَالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ

ص: 161


1- جریان علی یعقوبی، مدعی ارتباط با معصومین علیه السلام و نعمات خاصه . فایل تصویری در نزد نویسنده موجود است .
2- يوسف ، 111.
3- باسناده عن أبي عبدالله علیه السلام قال: قلت: انانروی بان صاحب هذا الامريفقد زمانا فكيف نصنع عند ذلک؟ قال : تمسكوا بالأمر الأول الذي أنتم عليه حتى يبين لكم . غيبة نعمانی ، ص81.
4- الإمامة والتبصرة من الحيرة ، ص21.
5- کافي، ص 368.

مِنْ بَعْدِكَ وَ أَضَلَّهُمُ اَلسَّامِرِيُّ»(1) ما از پی تو قومت را امتحان کردیم و سامری گمراهشان کرد. لذا با دوری حضرت موسی از قوم خود، ابلیس مردم را از بازگشت ایشان ناامید کرد و مردم که به حجت ظاهره عادت کرده بودند، در رسیدن به حجت ظاهره تعجیل کرده و گوساله سامری را به عنوان جانشینی برای خدای خود در روی زمین پذیرفتند.

در تفسیر قمی آمده است: وقتی حضرت موسی برای گرفتن تورات و الواح به کوه طور رفت و در موعد مقرر بازنگشت، بنی اسرائیل با فریب ابلیس سر به طغیان نهادند و خواستند جانشین او هارون را بکشند؛ در این میان ابلیس به صورت مردی نزد ایشان آمد و گفت: موسی فرار کرده و دیگر برنمیگردد، برای این که بدون خدا نمانید، زیورهایتان را جمع کنید تا برایتان معبودی بسازم که عبادتش کنید ... سامری با خاکی که از زیر پای اسب جبرئیل برداشته و آن را مایه مباهات خویش می دانست، گوساله ای از طلا ساخت و آن خاک را در آن ریخت، گوساله به صدا در آمد و بنی اسرائیل در برابر آن به سجده افتادند، و عدد آنهایی که به سجده افتادند هفتاد هزار نفر بود ...(2)

بنابراین، این انحراف عاقبت کسانی است که در تعیین ولی خدا عجله کرده و تحمل انتظار را ندارند در حالیکه قرآن کریم فرمود: «أَتَى أَمْرَ اَللَّهِ فَلاَ تَسْتَعْجِلُوهُ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ».(3) امرخدا آمدنی است، پس درباره آن شتاب نکنید، او منزه و برتر است از آنچه آنها شرک می ورزند.

3. براساس قرآن کریم، تعجیل در امر ظهور ناپسند بوده و علاوه بر آن، کسانی که در امر ظهور تعجیل می کنند، به آن حضرت ایمان ندارند. لذا در قرآن آمده است: «يَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بها والّذِينَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْهَا وَ يَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُّ ألاَ إِنَّ اَلَّذِينَ يُمَارُونَ فِي اَلسَّاعَةِ لَفِي ضَلاَلٍ بَعِيدٍ»(4) کسانی که به آن ایمان ندارند، به آمدنش شتاب دارند و کسانی که ایمان دارند، از آن بیمناکند و می دانند که بی تردید آن حق است، یقینا کسانی که درباره آن ساعت تردید میکنند، در گمراهی دور و درازی هستند.

ص: 162


1- طه، 85.
2- تفسیر قمی، ج 2، ص 61-62.
3- نحل،10.
4- شوری، 18.

از امام صادق علیه السلام درباره این آیه سئوال شد و ایشان فرمودند: «حَاشَ لِلَّهِ أَنْ يُوَقِّتْ لَهُ وَقْتُ وَقْتاً أَوْ تُوَقَّتُ شیعتنا قِلَّةٍ : يا مولاى مَا مَعْنَى : یمارون قَالَ : يَقُولُونَ : مَتَى وَلَدُ ؟ وَ مَنْ رَآهُ ؟ وَ أَيْنَ هُوَ ؟ وَ أَيْنَ يَكُونُ ؟ وَ مَتَى يَظْهَرُ ؟ کل ذلک اسْتِعْجَالًا لِأَمْرِ اللَّهِ وَ شَكّاً فِي قضائة وَ قُدْرَتِهِ».(1) مبادا شیعیان ما برای او وقت تعیین کنند. گفتم ای مولای من! معنای يمارون در آیه چیست؟ فرمود: یعنی کسانی که بگویند؛ کی به دنیا آمد؟ چه کسی او را دیده است ؟ او کجاست؟ کی ظهور می کند؟ همه این سخنان، عجله کردن در امر خداوند و شک در حکم و قدرش است.

4. روایات متعددی در دست هستند که حاکی از عدم هماهنگی و وعده قبلی یاران قائم علیه السلام برای ظهور می باشند. که به چند نمونه اشاره می گردد

5. عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِي قَوْلِهِ فَاسْتَبِقُوا اَلْخَيْرَاتِ اين مَا تكونوا يَاتَ بِكُمُ اَللَّهُ جَمِيعاً قَالَ«نَزَلَتْ فِي اَلْقَائِمِ وَ اِصْحَابِهِ يَجْتَمِعُونَ عَلَيَّ غَيْرَ مِيعَادٍ »(2)

6. جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ الْجُعْفِيُّ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍ اَلْبَاقِرُ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ «فَيَجْمَعُ اللَّهُ عَلَيْهِ أَصْحَابُهُ ثَلَاثَمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا وَ يَجْمَعُهُمْ اللَّهُ لَهُ عَلَى غَيْرِ مِيعَادُ».(3)

7. عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیه السَّلَامُ«بَيْنَا شَبَابُ اَلشِّيعَةِ عَلَى ظُهُورٍ سُطُوحُهُمْ نِيَامٌ اَذْ تَوَافَوْا إِلَى صَاحِبِهِمْ فِي لَيْلَةٍ وَاحِدَةٍ عَلَيَّ غَيْرُ مِيعَادٍ فَيَصْحَبُونَ بِمَكَّةَ».(4)

پرسش های درس

1. وجه تمایز غیبت کبری و صغری را بیان کنید. دو مورد.

2. سه مورد از نکات ذکر شده در متن توقيع سمری را تشریح کنید.

3. ارتباط توقيع سمری با مساله نیابت را بیان کنید.

4. توقیت گرایی نوین را تعریف کرده و نظر تشیع را در این خصوص بفرمایید.

5. نظر اسلام در باره تعجیل گرایی چیست ؟

ص: 163


1- الهداية الكبرى ، ص392 .
2- غیبت نعمانی، ص241.
3- همان، ص 279.
4- همان، ص 316.

ص: 164

درس نهم

بررسی ادعاهای احمد الحسن بصری

اشاره

اهداف درس

آشنایی با:

• خواب و رؤيا

• استخاره

ص: 165

ص: 166

خواب و رؤيا

احمدالحسن خواب را به عنوان یکی از شهادت های پروردگار بر خود دانسته و آن را حجت قطعی برای اثبات خود معرفی کرده است.(1) وی علاوه بر آن، اولین آشنایی خود با حضرت مهدی علیه السلام را در قالب خواب تعریف کرده و می گوید: «و قصة هذا اللقاء هي أني كنت في ليلة من الليالي نائما، فرأيت رؤيا في المنام، كأين الإمام المهدی واقف بالقرب من ضريح سيد محمد أخوالإمام العسكرى، وأمرني بالحضور للقائه، وبعد ذلك استيقظت، وكانت الساعة الثانية ليلا»(2) لازم می بینم که ماجرای دیدار خودم را ولو به اختصار تعریف کنم ... ماجرای دیدار این است که من شبی از شبها در خواب بودم که رؤیایی در آن خواب دیدم؛ گویی که امام مهدی علیه السلام کناردرب نزدیک به ضریح سید محمد برادر امام حسن عسکری ایستاده بود و به من امر می کرد که به دیدارش بروم. بعد از آن از خواب بیدار شدم و ساعت هم دو نصف شب بود!

البته این نوع ادعاها در میان فرقه ها و جریان های انحرافی تازگی نداشته و حتی بسیاری از مدعیان دروغین مهدویت نیز از این روش بهره برده اند. لذا برخی از کسانی که به واسطه خواب و رؤيا مدعی ملاقات با حضرات معصومین علیهم السلام شده اند عبارتند از:

ص: 167


1- الجواب المنير، ج 1، ص 7.
2- بیان قصة اللقاء ، ص 15.

• سید محمد نوربخش ( بنیانگذار نوربخشيه)، مدعی مهدویت؛ وی جهت اثبات مهدویت خود به خواب برخی از افراد در خصوص مهدی بودن خود استناد کرده و می گوید:«خليل الدين بن رکن الدین بغلانی گفت: رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم را دیدم که به مردم خطاب می کرد که بیایید و با فرزند من بیعت کنید و با دست به تو اشاره می کرد و آنان یقین داشتند که تو همان مهدی موعود هستی».(1)

• علی یعقوبی (بنیانگذار فرقه یعقوبی)، مدعی ارتباط با حضرت زهرا علیها السلام؛ وی می گوید: اگر سلمان یک صحنه دید و ایمان آورد، یعنی یک رفتار دید، من آن رفتار را هم ندیدم، یک صحنه نسبتا ثابت دیدم، عکس نبودها، صحنه سه بعدی بود(در خواب) ولی شخص ایستاده بود نگاه می کرد، معلم ایستاده بود نگاه می کرد. تمام زندگیم را از آن لحظه به بعد برایش گذاشتم، تا کجا؟ تا آن جا که گفتیم همه چیزمان باید از فاطمه باشه، با فاطمه، همیشه باید با فاطمه باشیم».(2)

• فضل الله حروفی (بنیانگذار حروفیه)، مدعی مهدویت؛ وی برای اثبات مهدویت خود می گوید: «در اوايل جمادی الاولی (768 ه) دیدم در ذی حجه که جامه من سپید و پاک به غایت شسته بودند و بیانداخته و من دانستم که جامه من است و می دانستم که جامه مهدی است. امام، یعنی می دانستم منم».(3)

• سید کاظم رشتی (از ارکان بابیت)، مدعی رکن رابع؛ وی می گوید: «پس فاطمه زهراء علیها السلام را در خواب دید و آن حضرت او را بر شیخ بزرگوار شیخ احمد احسائی دلالت فرمود سپس بار دیگر آن حضرت علیها السلام را در شب چهارم از شب خواب اول دید که ایشان او را به جا و مکان شیخ آگاه نمود».(4)

• میرزا احمد قادیانی(بنیانگذار فرقه قادیانیه)، مدعی مهدویت و نبوت؛ وی می گوید: «پس اولین باب ملاقات ایشان که به رویم باز شد خواب و رؤیای صالحه بود و من خوابی نمیدیدم جز اینکه در نهایت وضوح باشد و من در آن روزها قریب به دو هزار یا بیشتر خواب صادقه و

ص: 168


1- رسالة الهدى ، سید محمد نوربخش، ج 1، ص 25.
2- سخنرانی علی یعقوبی در تاریخ 1380/1/10. فایل تصویری در نزد نویسنده موجود است .
3- رسول جعفریان، مهدیان دروغین، ص107.
4- فهرست کتب المشايخ العظام، ص93.

صالحه دیدم که برخی از آنها در ذهنم هست و بسیاری را فراموش کرده ام».(1)

حقیقت رؤيا

«رؤیا» از ماده «رأى» گرفته شده است. لذا تمامی مشتقات این ماده در معنای «دیدن» مشترک می باشند، با این تفاوت که رؤیت، دیدن در بیداری بوده و به دیدن در خواب ، رؤيا می گویند.(2)

در بیان علمای اسلام، رؤیا به دوگونه کلی تقسیم می گردد:

1. خواب فاقد تعبیر، که اضغاث احلام یا رؤیاهای کاذبه نامیده می شود. این رؤیاها می تواند نتیجه عوامل گوناگونی باشد که به آنها اشاره می گردد:

الف: ممکن است بر اثرپرخوری ، پرخوابی و بیماری های روحی و جسمی رؤیا دیده شود.

ب: شاید آنچه برای انسان در روزهای گذشته روی داده به هنگام خواب در مقابل فکرش مجسم گردد. لذا ممکن است نام فردی خاص که فکرش را مشغول کرده یا داستانی که اخیرا مشغول خواندن آن شده است را ببیند.

ج: ممکن است آرزوهای برآورده نشده باعث رؤيا شود. همان طور که شخصی تشنه، آب در خواب می بیند و کسی که در انتظار سفرکرده ای است، آمدن او را از سفر در خواب می بیند.

د: ممکن است ترس از چیزی باعث شود که انسان خواب آن را ببیند.

2. خواب دارای تعبیر، که خود بر دو گونه است:

الف): خوابی که تعبیری غیر از صورت خواب ندارد.

ب): خوابی که دارای تعبیر است و رؤیای صادقه نامیده می شود. در این گونه رؤياها مستقیما، یا پس از تأویل و تعبیر و با استفاده از رموز، می توان مطلبی را کشف نمود. در روایات، این رؤیاها به عنوان نتیجه ملاقات روح با ملائک معرفی شده اند.(3)

ص: 169


1- غلام احمد قادیانی، التبليغ ، 105.
2- قاموس قرآن، ج 3، ص 37 و 38.
3- رضوان طالب ، محمدرضا، رویا از نظر دین و روانشناسی، ص 66 و 67.

با توجه به گزارشاتی که در خصوص رؤیای احمد الحسن به دست رسیده است ، رؤیاهای مربوط به وی ، تنها برای کسانی اتفاق افتاده است که با نام و جریان او آشنا بوده و مدتی با آن درگیر هستند و حتی در این میان یک نمونه گزارش نشده است که شخصی بدون اطلاع از نام و جریان و دل مشغولی های ایجاد شده در این خصوص، خواب احمدالحسن را دیده باشد. لذا بر اساس تقسیم بندی رؤیا، این نوع از رؤیاها در گروه رؤیای کاذبه قرار گرفته و قابل تعبیر نمی باشند. گذشته از آن، گزارشاتی بوده است که ناحق بودن احمد الحسن را در خواب دیده و از پیوستن به وی نهی گردیده اند.

اما در خصوص رؤیاهای صادقه که برخی بر این باورند که احمدالحسن را در رؤیای صادقه دیده اند، باید گفت؛ حتی در صورتی که فردی وی را در رؤیای صادقه دیده باشد که البته تشخیص آن به عهده کسانی است که از جانب خداوند به علم تعبیر آگاهی دارند بازهم برای آن فرد تکلیف ساز نخواهد بود، بنابراین، نهایت چیزی که می توان برای رؤیای صادقه قائل شد، مبشرات و عتاب هایی است که در خواب حاصل می شود، که البته هیچکدام شأنیت معرفی وصی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم و تعیین تکلیف شرعی را ندارند.

شاید برخی از انصاراحمدالحسن ادعا کنند که ائمه معصومین علیهم السلام را در رؤیا دیده اند که به حقانیت وی شهادت داده اند و برای اثبات حجیت سخن خود به روایتی از پیامبرصلی الله علیه واله وسلم استناد کنند که فرمود: «مَنْ رَآنِي فِي اَلْمَنَامِ فَقَدْ رَآنِي فَإِنِّي اَلشَّيْطَانُ لاَ يَتَمَثَّلُ بي فِيَّ نُؤُمٍ وَ لا يَقَظَةٍ ولا بِأَحَدٍ مِن أوصِيائِي إلى يَومِ القِيَامَةِ».(1) هر کسی مرا در خواب دید، به درستی که مرا دیده است. زیرا شیاطین به صورت من در خواب و بیداری مجسم نمی شوند. حتی به صورت اوصياء من نیز تا روز قیامت در نمی آیند.

در پاسخ باید گفت:

اولا: حقیقت خواب سازی توسط شیطان و جن، توسط احمد الحسن نیز تأیید شده است.(2) لذا بعید نیست که ابلیس و نیروهای آن، در خواب افراد تصرف کرده و خود را به عنوان معصوم معرفی کرده و احمد الحسن را تأیید کنند.

ص: 170


1- بحار الانوار، ج 61، ص 235.
2- الجواب المنير عبرالاثیر، ج1-3، ص 321.

ثانیا؛ مرحوم نراقی رحمه الله علیه در این خصوص می فرماید: دیدار معصوم در خواب ، فرع آن است که او را در بیداری دیده باشیم و گرنه چگونه می توان گفت: آنکه را در خواب دیده ایم همان معصوم است. لذا آنچه مسلم است حجیت کلام معصوم در بیداری و وضع عادی است، نه در خواب و رؤيا.(1)

ثالثا؛ علامه حلی رحمه الله علیه در جواب پرسشگری - سید مهنا- که گفته است: در صورتی که شخصی در قالب معصوم به رؤیای افراد ظاهر شده و دستورات و القائاتی داشته باشد تکلیف چیست، گفته است: در این صورت مسأله از دو حالت خارج نیست:

الف: دستوراتی که خلاف ظواهرکتاب و سنت است.

ب: دستوراتی که موافق کتاب و سنت است.

با این وجود، گروه اول مردود بوده و گروه دوم جائز العمل است نه واجب العمل.(2) این در حالی است که تمامی رؤیاهای دیده شده در خصوص احمد بصری با دستورات کتاب و سنت مخالف می باشند که در درس های قبلی بدان اشاره شده و به اثبات رسید. گذشته از آن، در فرض محال، اگر حقانیت احمد الحسن با کتاب و سنت موافق بود باز هم واجب العمل نبوده و تکلیف ساز نمی شد.

قابل توجه اینکه تاکنون هیچ پیامبری از جانب خداوند به واسطه خواب و رؤیا به مردم معرفی نشده و حتی رسالت هیچ پیامبری، در خواب به وی اعطا نگردیده است. آنچه بوده، با برهان قاطع واعجاز ساطع بوده و اعلام رسالتشان به واسطه فرشتگان و ملائک در عالم بیداری بوده است.

استخاره با قرآن کریم

اشاره

احمدالحسن قرآن کریم را شاهد بر حقانیت خود دانسته و بر این ادعا پافشاری می کند. لذا ادعا می کند که هر کسی با نیت حقانیت من استخاره کند، قرآن کریم سخن مرا تایید

ص: 171


1- مناهج الاحکام، پایان بحث خبرواحد، ص 232.
2- مصابيح الانوار، ج 2، ص 14.

خواهد کرد.(1) البته با مطالعه در کارنامه سایر مدعیان دروغین مهدویت، مشاهده می شود که افرادی که این ادعا را داشته و مردم را با استخاره فریب داده اند کم نبوده و با همین روش حقانیت خود را اعلام کرده اند. به عنوان نمونه؛ میرزا غلام احمد قادیانی (1265 ه. ق) که در ابتدا ادعای مهدویت کرده و سپس خود را نبی خدا نامید، استخاره را به عنوان اولین شهادت خدا بر حقانیت خود معرفی کرد.(2) وی می گوید: «من شبانه روز قوم خود را انذار داده و آنها را بحق دعوت کردم؛ آنها را آشکارا و نهان به ایمان فرا خواندم و در خلوت هاشان و اجتماعاتشان آنها را بسوی حق دعوت کرده و گفتم: استغفروا ربكم واستخيروا واستخبروا. از خدا طلب مغفرت کرده و استخاره کنید تا خبردار شوید! و از خداوند بخواهید که در امر من شما را با الهامات یاری کند!».(3)

حقیقت استخاره با قرآن

پیرامون حقیقت استخاره ، توجه به نکات ذیل حائز اهمیت است که بدانها اشاره میگردد:

1. نهایت چیزی که استخاره برای انسان به ارمغان می آورد، رفع تحیر بین دو امر است که هیچگاه تکلیف آور برای موضوع خاص نمی باشد. چنانچه پیامبراکرم صلی الله علیه واله وسلم به أميرالمومنین علیه السلام می فرماید: «یا عَلَى ، مَا حَارَ مَنِ اسْتَخَارَ ، وَ لَا نَدِمَ مَنِ اسْتَشَارَ».(4) ای علی! متحیر نمی ماند کسی که استخاره کند و پشیمان نمی گردد کسی که مشورت کرده باشد.

لذا کسی که به قصد تعیین تکلیف مصداقی، نه به قصد رفع تحیر به قرآن مراجعه کند، مصداق تفأل به قرآن می باشد که مورد نھی معصومین علیهم السلام می باشد. زیرا تفأل به معنای تعيين حكم مصداق بوده و مورد نھی امام صادق علیه السلام قرار گرفته است. چنانچه فرمودند: «لاَ تَتَفَالَ بِالْقُرْآنِ».(5) به قرآن تفأل نزنید.

ص: 172


1- ادله جامع یمانی، ص 52.
2- أدعياء المهدويه ، ص54.
3- غلام أحمد القادياني، التبليغ، ص119
4- تحف العقول، ص207.
5- کافی، ج 2، ص 629.

مؤید این سخن، کلام سید بن طاووس است که می فرماید: «یکی از پادشاهان بزرگ دنیا، بارها به من نامه نوشت تا در سرایی از او دیدار کنم که بسیاری از مردم غافل، آرزوی به آنجا رفتن را داشتند. من نیز بارها به او نوشتم، چیزی که در آغاز زندگی دیدار پادشاهان را برمن تحمیل می کرد، اعتماد به استخاره بود. اما اکنون به موهبت انواری که خداوند به من عنایت فرموده است متوجه شدم که استخاره کردن در این موراد، دور از صواب و مبارزه با رب الارباب است».(1)

2. با توجه به روایات استخاره با قرآن ، روشن می گردد که منسوب کردن نتیجه استخاره با قرآن به خداوند، هیچ توجیه شرعی نداشته و کاری که مستند به این نوع استخاره باشد، حجیت و قابلیت دفاع در محضر خداوند را دارا نیست. البته برای رهایی از شک و تردید، توصیه های فراوانی در روایات معتبر وارد شده است که در بعضی از روایات به نماز استخاره وذکر و دعا، مخصوصا در مکان مقدسی مثل مسجد توصیه شده و در بعضی روایات دیگر، مثل صحيحه هارون بن خارجه، امام توصیه میکند که از خدا طلب خیر کند و سپس مشورت کند که خدا خیر را به زبان هرکس از خلق که بخواهد جاری می کند.

چنانچه از امام باقر علیه السلام نقل شده است: « إِنِّى إِذَا أَرَدْتُ الإِسْتخَارَةَ فِي اَلْأَمْرِ اَلْعَظِيمِ اسْتَخَرْتُ اللَّهَ فِي مَقْعَدٍ مِائَةَ مَرَّةٍ وَ ان كَانَ شِرَاءَ رَاسٍ اَوْ شُبْهَةٍ اسْتَخَرْتُهُ ثَلاثَ مَرَّاتٍ فِي مَقْعَد اَقُولُ اَللَّهُمَّ اِنِّي اَسْاَلُكَ بانَكَ عالِمَ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ اِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ اَنَّ كَذا وَ كَذا خَيْرٌ لِي فَخِرْهُ لِي وَ يَسِّرْهُ وَ اِنْ كُنتَ تَعْلَمُ اَنَّهُ شَرْلِي فِي دِينِي وَ دُنْيايَ وَ اَخْرَتِي فَاصْرِفْهُ عَنِّي اِلَيَّ مَا هُوَ خَيْرٌ لِي وَ رَضِّنِي فِي ذَلِكَ بِقَضائِكَ فَاِنَّكَ تَعْلَمُ وَ لا اَعْلَمُ وَ تَقَدِرُو لاَ اَقْدِرُو تَقْضِي وَ لاَ اِقْضِي اِنَّكَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ».(2) هرگاه اراده استخاره (طلب خیر) در یک کار مهم را داشتم، صد بار از خدای متعال در سجده طلب خیر می کردم و اگر امری مانند فروش گوسفند یا مانند آن بود، سه بار در سجده طلب خیر از خدا می کردم. استخاره و طلب خیر من چنین بود که می گفتم: خدایا ! از تو که عالم غیب و شهادت هستی درخواست می کنم، اگر این کاری که می خواهم انجام دهم برای من خیردارد، آن را برای من انجام بده و یاریم کن و اگر علم داری که شرمن در انجام آن است، مرا از انجامش منصرف کن و مرا به امر خیر

ص: 173


1- کشف المحجة لثمرة المهجة، ص 162.
2- المحاسن، ج2، ص600.

هدایت فرما.

3. هیچ دلیل عقلی و نقلی وجود ندارد که تشخیص وصی حضرت رسول گرامی صلی الله علیه واله وسلم را به استخاره با قرآن توصیه کرده باشد. چنانچه شیخ طوسی رحمه الله علیه در پاسخ به ادله واقفيه نسبت به سست جلوه دادن دلیل پذیرش امامت علی بن موسی الرضا علیه السلام توسط صفوان بن یحیی آورده است:

«روی علی بن معاذ قال: قلت لصفوان بن يحيی: بأي شيء قطعت على على؟ قال: صليت ودعوت الله واستخرت (علیه) و قطعت عليه. قال شيخ الطوسی: فهذا ليس فيه أكثر من التشنيع على رجل بالتقليد ، وإن صح ذلک فليس فيه حجة على غيره، على أن الرجل الذي ذكر ذلک عنه فوق هذه المنزله لموضعه وفضله وزهده ودينه، فكيف يستحسن أن يقول لخصمه في مسأله علميه: أنه قال فيها بالإستخاره؛ اللهم إلا أن يعتقد فيه من البله والغفله ما يخرجه عن التكليف، فيسقط المعارضة لقوله».(1) علی بن معاذ گفته است: به صفوان بن یحیی گفتم: به چه دلیلی یقین به امامت علی ابن موسی الرضا پیدا کردی؟ گفت: اقامه نماز کردم و بعد از خداوند خواسته و استخاره کردم و نتیجه این شد که به امامت او قطع و یقین برایم حاصل شد. شیخ طوسی در توضیح این خبر می فرماید: این خبر صرف سرزنش و پلید جلوه دادن شخصی است که در امور اعتقادی تقلید کرده است و حتی اگر خبر صحیح باشد این خبرهیچ حجتی برای دیگران نیست؛ همچنین شخصی که این خبر بروی منتسب شده (صفوان بن یحیی) بحسب مقامات و زهد و دیانتی که دارد اجل و برتر از اینچنین مطلبی است. بنابراین چطور برای او درست است که در مسأله علمی آن هم اهم مسائل به مخالف بگوید که به خاطر استخاره به امامت ایشان معتقد شدم. مگر این که بگوییم صفوان معتقد بوده که شخص سؤال کننده در درجه ای از بلاهت و نادانی است که ابلهی اش موجب خروج او از دایره تکلیف شده (مثل مجنون] اگر چنین باشد، معارضه و بحث ساقط است. یعنی به خاطر بلاهت فرد سئوال کننده ، از بیان ادله و براهین قطعی اعراض کرده و این پاسخ را به وی داده است.

بنابراین شیخ طوسی رحمه الله علیه ؛ تمسک به استخاره در امر مهم امامت و حجت الهی را تقبیح و تمسخر کرده و دور از شأن صفوان بن یحیی می داند و براین باور است که اگر هم کسی

ص: 174


1- غیبت طوسی، ص 145.

1بخواهد دیگران را به انتخاب حجت الهی به وسیله استخاره دعوت کند، مخاطبین را نادان میداند.

ابهام زدایی از یک حديث

احمدالحسن با سوء برداشت از یک روایت، سعی در اثبات حجیت استخاره برای اثبات وصی و جانشین رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم داشته است که به آن اشاره میگردد:

سلیمان بْنِ بِلَالٍ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ علیه السَّلَامِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ علیه السَّلَامُ قَالَ:

جَاءَ رَجُلٌ إِلَى أَمِيرِاَلْمُومِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ لَهُ يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ نَبِّئْنَا بِمَهْدِيِّكُمْ ... اللَّهُمَّ فَاجعَل بَعْثَهُ خُرُوجاً مِنَ الْغُمَّةِ وَ اجْمَعْ بِهِ شَمْلَ الأُمَّةِ فَإِنْ خَارَالَلَهُ لَكَ فَاعْزِمْ وَ لاَ تنثنِ عَنْهُ إِنْ وَقَفْتَ لَهُ وَ لاَ تَجُوزَنَّ عَنْهُ إِنْ هُدِيتَ إِلَيْهِ هَاهْ وَ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ شَوْقاً إِلَى رُؤْيَتِهِ».(1) مردی نزد امیرالمؤمنین علیه السلام آمد و عرض کرد: ای امیرالمؤمنین! مرا از مهدی خود آگاه کنید. حضرت فرمود... خدایا! برانگیخته شدن او را مایه به در آمدن و سررسیدن دلتنگی واندوه قرار بده و به واسطه او پراکندگی امت را جمع ساز. اگر خدا برای توخیرخواست، عزم خود را استوار کن و اگر در راه رسیدن به خدمت او توفیق یافتی، از او به دیگری باز مگرد و هرگاه به سویش راه یافتی از او در مگذر. پس این آن، آهی کشید و با دست خود به سینه اش اشاره کرد و فرمود: چه بسیار به دیدن او مشتاقم.

احمدالحسن با استفاده از عبارت «خَارَالَلَهُ لَكَ فَاعْزِمْ» سعی در اثبات حجیت استخاره در امر امامت دارد که در پاسخ باید گفت:

اولا؛ عبارت ځار الله لك، هیچ ارتباطی با استخاره با قرآن نداشته و به معنای خیر خواستن خداوند برای انسان است، نه طلب خیراز خدا. چنانچه در تمامی کتب لغوى بدان اشاره شده و گفته اند:

1. خَارَ اللَّهُ لَكَ ؛ أَيْ أَعْطَاكَ اللَّهِ مَا هُوَ خیر لک.(2) یعنی؛ خداوند به تو خیر عطا کند.

2. خَارَ اللَّهُ لَكَ فِي الْأَمْرِ ؛ أَيْ جَعَلَ اللَّهُ فِيهِ الْخَيْرِ .(3) یعنی؛ خداوند در کارتوخیر قرار دهد.

ص: 175


1- غیبت نعمانی، ص 212.
2- مجمع البحرین، ج 3، ص 297 ولسان العرب، ج 4، ص 267 والصحاح، ج 2، ص 652 والنهاية ، ج 2، ص 92.
3- القاموس المحيط، ج 2، ص 550.

ثانيا؛ در لسان عرب نیز، عبارت «خَارَ اَللَّهُ لَكَ» به معنای استخاره کردن و طلب خیر نبوده و به معنای عطای خیر می باشد که به دو نمونه اشاره می گردد:

• همسر زهیر بن قین هنگام خداحافظی با همسرش گفت: «خَارَ اَللَّهُ لَكَ أَسْأَلُكَ أَنْ تَذْكُرَنِي فِي اَلْقِيَامَةِ عِنْدَ جَدِّ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلام ».(1) خدا به تو خیردهد، درخواست می کنم که مرا در قیامت نزد جد حسین علیه السلام شفاعت کنی.

• عبد الله بن سليمان ومنذر بن مشمول نقل می کنند که به امام حسین علیه السلام شهادت مسلم بن عقیل را دادیم و ایشان فرمود: «لاَ خَيْرَ فِي اَلْعَيْشِ بَعْدَ هؤلاَءِ فَعَلِمْنَا أَنَّهُ قَدْ عَزَمَ رَأْيَهُ عَلَى اَلْمَسِيرِ فَقُلْنَا لَهُ خَارَاللَهُ لَك».(2) خیری در دنیا بعد از مرگ این جوان نیست. پس ما فهمیدیم که امام علیه السلام قصد ادامه مسیر دارد. پس عرض کردیم: خداوند به شما خیر عطا کند.

پرسش های درس

1. دو نمونه از افرادی که بر اساس رؤيا ادعای خود را علنی کردند را نان ببرید.

2. تقسیم کلی رؤیا از نگاه علما را بیان کنید.

3. پاسخ علامه حلی به سید مهتا را تشریح کنید.

4. نهایت چیزی که با استخاره با قرآن ثابت می گردد را بیان کنید.

5. پاسخ به ابهام در روایت فإن خارالله لک را توضیح دهید.

ص: 176


1- مثير الأحزان، ص 46.
2- الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج2، ص75.

درس دهم

بررسی ادعاهای ادعاهای احمد الحسن بصری

اشاره

اهداف درس

آشنایی با:

• معجزات فرستادگان خدا

• معجزه احمدالحسن بصری

ص: 177

ص: 178

معجزه

بر اساس روایات اهل بیت علیه السلام، اعجاز و معجزه(1) آوردن، از نشانه های کسانی است که ادعای منصبی از مناصب الهی را دارند تا بدین وسیله مدعی صادق از مدعی کاذب بازشناخته شود.(2) براین اساس، امام صادق علیه السلام در تعریف معجزه می فرماید: «اَلْمُعْجِزه عَلاَمَةُ اَللَّهِ لاَ يُعْطِيهَا إِلاَّ أَنْبِيَاءَهُ وَ رُسُلَهُ وَ حُجَجَهُ لِيُعْرَفَ بِهِ صِدْقَ الصَّادِقِ مِنْ كَذِبِ الْكَاذِب».(3) معجزه؛ نشانه ای از خداوند است که آن را جز به پیامبران و فرستادگان و حجت های خود نمی دهد، تا به وسیله آن، راستگویی (مدعیان ارتباط با خدا) از دروغگویی (مدعیان دروغین) شناخته شود.

لذا این مسأله به سبب کثرت تأكید و تصریح روایات، به یک اساس قابل اعتماد در بین عموم شیعیان تبدیل گردیده است، بگونه ای که در طول تاریخ، هرگاه شخصی مدعی

ص: 179


1- واژه معجزه از «عجز» .مقابل قدرت گرفته شده و از وصفت به اسميت نقل گردیده و تا را به علامت نقل آورده اند، مانند تای «صمدية» و برخی آن را تای مبالغه می دانند، مانند تا در «علامة». لذا چنان که از لفظش پیدا است ، معجزه یعنی؛ عاجزکننده و آن عملی است که نوع بشر، حتی نوابغ در تمام زمان ها از آوردن آن عاجز باشند، و اساسا معجزه فراتر از نیروی بشر است و پیامبران به اراده و مشیت خدا، برای اثبات درستی ادعای رسالت خویش ، انجام می دهند و دعوت به «مقابله به مثل» (تحدی) نیز می نمایند. ر.ک: کشف المراد في شرح تجرید الاعتقاد، علامه حلی، تعلیق وتصحيح آیت الله حسن زاده آملی، ص 350 و 353.
2- خواه منصب نبوت باشد یا امامت و یا اینکه ادعای سفارت و نیابت امام علیه السلام را نموده و یا به نحوی خود را برگزیده خداوند متعال بدانند.
3- علل الشرائع، ج 1، ص 122.

منصبی از جانب خداوند بوده است، پس از شنیدن و قبول ادله عقلی و نقلی او، از وی معجزه ای برای اثبات الهی بودن آن منصب خواسته شده است. چنانچه امام صادق علیه السلام درباره علامات امام علیه السلام می فرماید: «عشر خصال من صفات الامام: العصمة و النصوص و ان یکون اعلم الناس و اتقاهم الله و اعلمهم بکتاب الله و ان یکون صاحب الوصیة الظاهرة و یکون له المعجز و الدلیل و تنام عینه و لا ینام قلبه و لا یکون له فیء و یری من خلفه کما یری من بین یدیه».(1) ده خصلت ، از علامات امام علیه السلام است، عصمت (پاکی از عیب و گناه و اشتباه )، نصوص (متون یا گفتارهای الهی) و از تمامی مردم عالمترو داناتر باشد و پرهیزگارترین آنها نسبت به خداوند باشد و آگاه ترین مردم به کتاب خدا باشد و دارای وصیت ظاهره (نص ودلالتی صریح بر تعیین مصداق امامت) باشد و معجزه و برهان داشته باشد و دیده اش می خوابد در حالی که قلب او بیدار است و سایه ندارد.

علاوه بر همه اینها، در برخی از روایات اهل بیت علیه السلام ، ارائه معجزه از جانب صاحب الامر، امام دوازدهم علیه السلام ، به عنوان یکی از نشانه های هدایت معرفی شده است. که به مواردی اشاره میگردد:

امام على علیه السلام فرموده است: «... وَ لاَ تَزُولُوا عَنْ صَاحِبِ اَلاَمْرِ فتذقوا فَتُذَمُّوا غِبَّ أَفْعَالِكُمْ أَلاَ فَتَمَسَّكُوا مِنْ امام اَلْهَدْيِ بِمُعْجِزَتِهِ وَ خُذُو مَنْ يَهْدِيكُمْ وَ لاَ يُضِلُّكُمْ».(2) از صاحب این امر منحرف نشوید! چراکه دچار بد رفتاری خواهید شد. آگاه باشید. کسی که به اعجاز امام هدایتگر تمسک کند و هدایتش را دریابد، گمراه نمی شود.

امام صادق علیه السلام فرمود: «إن المهدي علیه السلام إنما يفتحها بالتسبيح والتكبير لذي الجلال من غير قتال فيكون ذلك من المعاجز الجليلة الخارجة عن قوة الطاقة البشرية».(3) همانا مهدی علیه السلام شهرها را با ذکر وتكبیرخدا و بدون کشتار فتح می کند، پس این همان معجزه آشکار و نمایان اوست که از توان و طاقت انسان ها خارج است.

سید حسنی در مواجهه با امام دوازدهم علیه السلام عرض خواهد کرد: «یا ابن العم أنا أحق منک

ص: 180


1- الخصال، ج 2، ص 428.
2- طبری آملی کبير، المسترشد في إمامة علي بن أبي طالب علیه السلام ، ص 403.
3- إلزام الناصب في إثبات الحجة الغائب عجل الله تعالی فرجه الشريف، ج 2، ص 237.

بهذا الأمر لأنى من ولد الحسن وهو أكبر من الحسين فيقول المهدي: إنى أنا المهدي فيقول له: هل عندك آية أو معجزة أو علامة فينظر المهدي إلى طير في الهواء فيومى إليه فيسقط في كفه فينطق بقدرة الله تعالى و يشهد له بالإمامة».(1) ای پسرعموا من برای این امر نسبت به توسزاوارترم ، زیرا من فرزند حسن علیه السلام هستم که از حسین علیه السلام بزرگتر بود. امام علیه السلام پاسخ خواهد داد: من مهدی هستم. سید حسنی می گوید: آیا دلیل یا معجزه یا نشانه ای داری ؟ امام علیه السلام به آسمان نگاه می کند و به پرنده ای اشاره کرده و در دست ایشان می نشیند و به قدرت خداوند با حضرت سخن گفته و به امامت حضرت شهادت می دهد.

درخواست معجزه

همانطور که گفته شد، معجزه یکی از نشانه های اثبات حقانیت از سوی خداوند است، اما باید توجه داشت که غالبا در طول تاریخ، ارائه معجزه در گام اول و آغاز ادعا نبوده، بلکه پس از بیان ادعا و اعلام براهین قاطع، بنا به درخواست مردم ارائه گردیده است تا فرد مدعی، الهی بودن منصب خود را ثابت کند. لذا بیشترین تعداد ایمان آورندگان به فرستادگان الهی، قبل از ارائه معجزه بوده و عده بسیار کمی از آنان به خاطر معجزه ایمان آورده اند.

علاوه برآن، اختصاص معجزه به فرستاده خداوند، به معنای الزام حجت خدا بر ارائه معجزه های درخواستی نبوده و ممکن است به بسیاری از درخواست هایی که از سوی مردم اعلام شده است اعتنایی نشود. چراکه تاریخ انبیاء و اولیاء نشان دهنده آن است که تنها به درخواست های معقول و منطقی و در راستای حقیقت جویی، پاسخ مثبت داده شده و هرگز به درخواست های مردم بهانه جوپاسخ نمی دادند، مگر آنکه بخواهند با آوردن معجزه، زبان بهانه جویان را بسته و این کار را حجتی در برابر مؤمنین قرار دهند. اما چنانچه فردی تصمیم به آوردن معجزه ای از جانب خداوند داشت، بایستی شرایط اعجاز را مد نظر داشته و هر اتفاق یا هر خبرثابت نشده ای را با عنوان معجزه معرفی ننماید. بنابراین، آنچه در اصطلاح حدیثی با عنوان ارتکاز متشرعین از آن یاد می شود، تأکید بر این مطلب می کند که صاحب منصب الهی برای اینکه از دیگران متمایز شود، باید توان آن را داشته باشد تا معجزه ای فراگیر

ص: 181


1- همان، ص 168.

و عالم تاب (همانند معجزه شق القمر) ظاهر کند.

گذشته از توان انبیاء و معصومین علیهم السلام برآوردن معجزه، حتی نواب وسفرای آنان نیز دارای قدرت اعجاز بوده و در صورت مواجهه با درخواست مردم، معجزه(1) می آورند. چنانچه شیخ طبرسی رحمه الله علیه می گوید: «هیچ کدام از از سفراء و سفیران امام مهدی علیه السلام ادعای سفارت از طرف ناحیه شریفه نمی کردند مگر این که نص، کلام، و یا توقیعی (در مورد منصب وی) از جانب امام عصر علیه السلام یا از طرف یکی از نواب ایشان که قبل از وی بوده نصب شده باشد، به دست شیعیان برسد. علاوه بر آن، شیعیان هیچگاه کلام سفراء را قبول نمی کردند، مگر اینکه نشانه و معجزه ای که از طرف امام علیه السلام باشد، به دست یکی از آنان ظاهر شده باشد، تا دلالت بر راستی کلامشان کند».(2)

به عنوان نمونه به دو مورد از معجزات امام عصرعلیه السلام که به دست نائب ایشان؛ جناب حسین بن روح نوبختی رحمه الله علیه محقق شده است اشاره میگردد:

1. شیخ صدوق رحمه الله علیه از محمد بن حسن صیرفی حکایتی نقل می کند که: از بلخ برای حج خارج شدم و اموالی نزد من بود که باید آنها را به حسین بن روح نوبختی رحمه الله علیه تحویل میدادم. در بین راه یکی از کیسه ها گم شد و من مقداری از مال خود را به جای آن قرار دادم و وقتی به نزد شیخ حسین بن روح رحمه الله علیه رسیدم اموال را تحویل دادم. شیخ آن کیسه ای را که از اموال خود جایگزین کرده بودم را خارج کرد و به من برگرداند و گفت این از اموال ما نیست . کیسه ما در فلان محل جا مانده است برگرد و آن را از همان جا پیدا کن و بیاور. اما وقتی باز گردی من از دنیا رفته ام. محمد بن حسن صیرفی می گوید: بازگشتم و در همان محل که حسین بن روح رحمه الله علیه آدرس داد، کیسه را پیدا کردم. وقتی برگشتم شیخ از دنیا رفته بود و على بن محمد سمری رحمه الله علیه جانشین او شده بود و کیسه را به او تحویل دادم.(3)

ص: 182


1- البته براساس سخن برخی علمای معاصر، همچون شهید مطهری؛ آنچه از جانب سفراء ارائه شده است ، در تعریف معجزه قرار نگرفته ، بلکه بایستی با عنوان کرامات از آنها یاد کرد. (ر.ک: شهید مطهری ، مقدمه ای بر جهان بینی، 1-7، ص 189 - شهید مطهری ، آشنايي با قرآن ، ج 2، ص 235 به بعد.) این سخن با تعریف امام صادق علیه السلام که در ابتدای بحث به آن اشاره شد سازگاری ندارد. ضمن اینکه با توجه به ادعای وصایت احمد الحسن بصری ، آوردن معجزه موضوعیت ویژه ای پیدا کرده است.
2- احتجاج، ج 2، ص 297.
3- كمال الدين و تمام النعمه، ج 2، ص 518.

2. جناب حسین بن روح نوبختی رحمه الله علیه : شخصی مقداری طلا و پول به محضر مبارک حسین بن روح رحمه الله علیه آورد تا آنها را بگیرد و رسید آن را از جانب حضرت ، تحویل بدهد. ظاهرا آن شخص، درباره حسین بن روح الله رحمه الله علیه در ذهنش بود که آیا اموال را به دست حضرت می رساند؟ لذا گفت: رسید می خواهم. حسین بن روح رحمه الله علیه فرمود: «برو و طلاها را در دجله بینداز و بیا رسید آن را بگیر و برو». گفت: در دجله؟ فرمود: بله. او هم رفت و طلاها را در دجله انداخت و پس از آن که آمد، حسین بن روح رحمه الله علیه کیسه ای نشانش داد و فرمود: «کیسه ای که می خواستی به من بدهی، همین است؟» گفت: بله آقا! همین بود. من آن را در دجله انداختم. دست شما چه می کند؟و ... (1)

اركان معجزه

باید توجه داشت که معجزه دارای تعریف و تعین خاصی است که بایستی آورنده آن، بدان توجه نموده و ارکان آن را مد نظر داشته باشد که عبارتند از:

1. عملی است که از حدود توانایی بشر خارج بوده و هیچ کس با اتکای به نیروی انسانی، قادر نیست تا همانند آن را بیاورد؛

2. معجزه، تنها با اذن و مشیت الهی صورت می گیرد؛

3. معجزه ، همراه با ادعای منصب الهی است؛ یعنی آورنده آن، به عنوان یک سند زنده، آن را برای اثبات حجیت خود انجام می دهد؛

4. اعجاز به همراه با «تحدی» است؛ یعنی فراخواندن به معارضه و مقابله به مثل است، به این ترتیب که از تمام انسان ها دعوت کند که اگر می توانند و قدرت دارند، مانند آن را بیاورند؛

5. معجزه باید عوام فهم، خواص پذیر، آشکار و رسا باشد.

براین اساس، در صورتی که معجزه فاقد یکی از ارکان فوق باشد، نمی توان آن را به عنوان اعجاز پذیرفت.

ص: 183


1- منتخب الأنوار المضيئة ، ص 110.

معجزه ادعایی احمدالحسن بصری

اشاره

با وجود شست بنیان و غیرقابل قبول بودن براهين وادله احمد الحسن بصری، هیچگاه نوبت به درخواست اعجاز از وی نخواهد رسید، چراکه درخواست یا ارائه معجزه پس از ارائه بينه و برهان قاطع بوده و زمانی که اساس بینه و برهان مدعی مورد قبول نباشد، دیگر مجالی بر معجزه باقی نخواهد ماند. اما با این وجود، اعجاز ادعایی این فرد مورد بررسی و نقد قرار میگردد تا کذب این مدعی بیش از پیش برای همگان آشکار شود. لذا قبل از بیان معجزه ادعایی احمد بصری و نقد آن، شکل های مختلف این ادعا دسته بندی می گردد:

• اگر گفته شود که اعجاز ويژه انبیاء و اوصیاء است و با این وجود نباید از احمد الحسن درخواست معجزه کرد، گفته می شود که این فرد براساس ادعای اصلی اش، خود را وصی رسول الله صلی الله علیه و اله می داند و بایستی برای اثبات این ادعا معجزه بیاورد.

• اگر گفته شود که اعجاز ويژه انبیاء است، گفته می شود که احمد بصری باری دیگر ادعایی دو راز شأن کرده و آنچه به او ارتباط ندارد را ادعا کرده و علماء را به درخواست معجزه فراخوانده است.

• اگر گفته شود سنت سفراء ونواب بر ارائه کرامت بوده و آنان قادر بر ارائه معجزه نبوده اند، گفته می شود اولا این خود احمد الحسن بوده است که با عنوان و ادعای نیابت امام علی علیه السلام معجزه کرده است و ایراد مسأله متوجه خود اوست و ثانيا اگر سفراء قادر بر ابراز کرامت هستند، کرامت اثبات شده و علنی احمدالحسن چیست؟

• اگر گفته شود احمد الحسن دارای معجزه است، گفته می شود که اعلام موضع قبر حضرت زهراء علیها السلام با ارکان معجزه منطبق نیست. احمد الحسن بصری طی بیانیه ای اعلام کرد:

از تعدادی از علمائی که ریاست و زعامت طائفه شیعه را به عهده گرفته اند، خواستم که از من معجزه ای را، بنابر آن طریقه ای که در جراید صادر شده از انصار امام مهدی علیه السلام ذکر کردم بخواهند، اما هیچ کس این کار را نکرد. به همین دلیل پدرم امام مهدی م ح م د بن الحسن العسکری علیه السلام به من دستور داد که چیزی که موضعم را نسبت به امام علیه السلام بیان کند

ص: 184

نشان دهم(1) و هم چنین این مسائل را تبیین کنم که من وصی او هستم و اولین پسر او هستم که حکومت می کند و نیز اینکه باغی از باغهای بهشت هستم که رسول خدا صلی الله علیه واله از آن خبر داده بود... و اولین معجزه ای که برای مسلمانان و برای تمام مردم - نه تنها مسلمانان، بلکه تمام مردم - اظهار می کنم، این است که من موضع قبر حضرت زهراء علیها السلام دختر حضرت محمد صلی الله علیه واله را می دانم و این در حالی است که تمام مسلمانان اجماع(2) بر این مسأله دارند که قبر حضرت زهراء علیها السلام مخفی و مغيب است و هیچ کس جز حضرت مهدی علیه السلام از موضع آن اطلاع ندارد و تمامی مسلمانان عقیده دارند که قبر حضرت زهراء عن مخفی است».(3)

بررسی معجزه احمدالحسن

با مطالعه ودقت نظر در متن بیانیه اعجاز احمد الحسن، نکاتی استخراج می گردد که برخی موارد اشاره می شود:

1. تاریخ نشانگر مدعیانی است که همانند احمد بصری، با این بیان که علمای عصراز من معجزه بخواهند، یا معجزه ای همانند معجزه من بیاورند و... در صدد مطرح کردن خود بوده اند که همواره با هوشیاری علماء وفقهاء شیعه، دسیسه آنان ناکام مانده است. به عنوان نمونه؛ احمد قادیانی علماء را به هماوردی معجزه دعوت کرده و گفت: «فرضت للمخالفين صلة عشرة آلاف، إن يأتوا كمثل الاعجاز الاحمدي في عشرين يوما من غير خلاف، فما بارز أحد للجواب»(4) برای مخالفین خود ده هزار سکه در نظر گرفتم تا در صورتی که همانند معجزه احمدی را تا بیست روز آینده بیاورند، به عنوان پاداش پرداخت کنم، اما هیچ جوابی از آنان دریافت نکردم.

ص: 185


1- در این بیانیه به جای اینکه لفظ «شئ» را با اعراب نصب بیاورد، با اعراب رفع آن را آورد و گفت: « أبين شيئ». طبیعتا این یک اشتباه فاحش نحوی است که در بیانات این مدعی مشاهده می شود، چنانچه قاعده نحوی اقتضای این را دارد که بگوید: « أبين شيئا»، چراکه این لفظ در اینجا مفعول به واقع شده و باید منصوب خوانده شود.
2- احمد الحسن در این قسمت می گوید: « وجميع المسلمين مجمعين»، با توجه به اینکه لفظ مجمعين در مقام خبر است و با توجه به اینکه مبتدا مرفوع است، لذا باید خبر را هم باید مرفوع آورده و بگوید: «وجميع المسلمين مجمعون».
3- «و أول معجزة أظهرها للمسلمين وللناس اجمعين هوأني أعرف موضع أعرف موضع قبر فاطمة علیها سلام بضعة محمد صلی الله علیه واله وسلم وجميع المسلمين مجمعين على أن قبر فاطمة علیها السلام مغيب لا يعلم موضعه الا الامام المهدي علیه السلام وهوأخبرني بموضع قبرأمي فاطمة علیها السلام...» عکس و رونوشت بیانیه به زبان عربی در نزد نویسنده موجود است .
4- احمد قادیانی، مواهب الرحمن، ص 102.

جالب اینکه وی پس از نا امیدی از پاسخ علماء، اعلام کرد: «معجزه من این است که همه جا را طاعون فرا خواهد گرفت، اما من هیچگاه دچار مرض طاعون نمی شوم ...».(1) ضمن اینکه در تاریخ آمده است که وی با مرض طاعون به هلاکت رسید.

2. چنانچه فقهای شیعه از وی درخواست معجزه اقتراحی نکرده اند، چه لزومی بر ارائه معجزه ابتدایی از سوی وی بوده است.

3. به همان ضرورتی که در زمان دفن حضرت زهراء علیها السلام موضع قبر مخفی شد، الان نیز همان ضرورت به قوت خود باقی است. پس دلیلی ندارد که موضع شریف کشف سر شده و با وجود حاکمیت وهابیت تکفیری بر عربستان سعودی، موضع قبر فاش شود.

با حفظ نکات فوق، جهت بررسی و نقد معجزه ادعایی وی به نکاتی اشاره می گردد:

اولا: این اعلام موضع، یک خبر است و جمله خبریه احتمال صدق و کذب دارد، پس چگونه و از کجای این جمله خبریه می توان بر مردم اقامه حجت کرد، در حالیکه شأنیت معجزه، جداسازی صادق از کاذب است!

ثانيا؛ معجزه باید کار خارق العاده ای باشد که در توان دیگری نباشد، در حالیکه بیان چنین سخنان بی اساسی در توان همگان است.

ثالثا؛ معجزه باید عوام فهم، خواص پذیر، آشکار و رسا باشد. لذا وقتی که ادعای احمد الحسن، بدور از شفافیت بوده و سرشار از ابهام است، چگونه ممکن است از عوام و خواص مردم آن را بپذیرند، در حالیکه در حد یک ادعای ثابت نبوده و اثبات آن مستلزم ارتکاب به حرام ونبش قبر است! (نعوذ بالله).

با توجه به شرایط معجزه و عدم انطباق آن با معجزه ادعایی احمد الحسن بصری، کذب الهی بودن وی به اثبات می رسد.

ص: 186


1- همان، 99.
نمونه ای از اعجاز واقعی

قرآن، به عنوان اصلی ترین معجزه رسول گرامی اسلام صلی الله علیه واله وسلم است که از شرایط و ارکان معجزه برخوردار بوده و می توان آن را به عنوان نمونه ای واقعی از اعجاز مطرح کرد. بطوری که براساس تحدي قرآن کریم، هیچ بشری نمی تواند مثل آن را بیاورد:

«وَإِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَىٰ عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ»(1) واگردرباره آنچه بر بنده خود پیامبر نازل کرده ایم شک و تردید دارید، (دست کم) یک سوره همانند آن بیاورید و گواهان خود را - غیرخدا برای این کار، فرا خوانید اگر راست می گویید!

«أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ ۖ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ»(2) آیا آنها می گویند: او قرآن را بدروغ به خدا نسبت داده است ؟! بگو: اگر راست می گویید، یک سوره همانند آن را بیاورید و غیر از خدا، هرکس را می توانید (به یاری) بطلبید!

با توجه به تحدی قرآن کریم، به مواردی از اعجاز قرآن کریم اشاره می گردد:

فصاحت وبلاغت قرآن

شیوه بیان قرآن به گونه ای است که کلام هیچ بشری، حتی رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم با آن قابل مقایسه نیست. طبق مطالب ثبت شده در تاریخ، تمام تلاش های آنها با شکست مواجه شده و نیز تاثیر قرآن بر آنان چنان بود که آن را سحر نامیدند: «فَقَالَ إِنْ هَٰذَا إِلَّا سِحْرٌ يُؤْثَرُ».(3) و سرانجام گفت: این (قرآن) چیزی جز افسون و سحری همچون سحرهای پیشینیان نیست!

اعجاز محتوایی قرآن

الف. عدم وجود اختلاف در قرآن .

ب. اخبار غیبی که نسبت به برخی افراد یا برخی وقایع دقیقا به وقوع پیوسته است.

ص: 187


1- بقره، 23.
2- يونس، 38.
3- مدثر، 24.

همانند: «غُلِبَتِ الرُّومُ فِي أَدْنَى الْأَرْضِ وَهُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ».(1) رومیان مغلوب شدند! (و این شکست) در سرزمین نزدیکی رخ داد اما آنان پس از (این) مغلوبیت بزودی غلبه خواهند کرد.

ج. عجز از ابطال علوم و معارفی که در قرآن است. درستی معارف قرآن پس از گذشت سال ها هنوز بر جای خود باقی است.

اعجاز از جانب آورنده قرآن

قرآن از جانب کسی آمده است که قبل از بیان آن 40 سال در میان مردم زندگی می کرد و هیچ گونه تعليم بشری نداشته و در نزد کسی درس نخوانده است(2)«وَرَسُولِهِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ الَّذِي يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَكَلِمَاتِهِ».(3) آن پیامبر درس نخوانده ای که به خدا و کلماتش ایمان دارد.(4)

پرسش های درس

1. معجزه چیست؟

2. فلسفه اصلی ارائه معجزه را تبیین کنید.

3. سنت فرستادگان الهی در آوردن معجزه چگونه بوده است؟

4. ارکان معجزه را نام ببرید. 5. معجزه ادعایی احمدالحسن را با ارکان معجزه تطبیق دهید.

ص: 188


1- روم ، 2-3.
2- برخلاف احمدالحسن بصری که سالها در دانشگاه و حوزه درس خوانده است. این در حالی استکه براساس روایات، یکی از نشانه های امام و حجت خدا این است که تحت تعلیم بشری قرار نگرفته و برعلم او «علم الدراسة» نبوده بلکه علمش «علم الوراثة» باشد.
3- اعراف، 158.
4- ثامنی، سید مصطفي، وجوه اعجاز قرآن (مجموعه مقالات دومین کنفرانس تحقیقاتی علوم و مفاهیم قرآن کریم، دارالقرآن قم)، ص 168 -178.

درس یازدهم

اخباری گری و احمد الحسن بصری

اشاره

اهداف درس

آشنایی با:

• حدیث گرایی

• اجتهاد

ص: 189

ص: 190

اخباری گری

از صدر اسلام تاکنون، حدیث در نزد مسلمانان از جایگاه ویژه ای برخوردار بوده و یکی از منابع مهم دینی در فهم و استنباط احکام شمرده شده و براساس وصیت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه واله وسلم، روایات معصومین علیهم السلام ، همسان با قرآن کریم قرار داده شده است. چنانچه آن حضرت فرمود:«إِنِّي تَارِكُ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ ، كِتَابُ اللَّهِ وَ عترتی».(1)

اما در این میان، برخی دچار افراط در حدیث گرایی شده و خط مشی عملی خود را در پیروی محض از اخبار و احادیث قرار داده اند که در اصطلاح اجتماعی از این گروه با عنوان «أخباری» یاد می شود.(2)

شهید مطهری در خصوص تاریخچه اخباری گری می گوید: «این نغمه را اولین بار مردی به نام ملاامین استر آبادی (م 1033 یا 1036 ه. ق)(3) که سالها در مکه و مدینه مجاور بود بلند کرد و با وجودی که خودش شیعه بود، به علمای بزرگ شیعه مانند شیخ طوسی و علامه حلی

ص: 191


1- سنن ترمذی، ج 12، ص200.
2- فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیه السلام، ج1، ص327.
3- اخباری گری، با ظهور فردی به نام محمد امين استرآبادی که برخی او را با صفت «اخباری صلب» (یعنی کسی که در عقیده خود متعصب وسخت پای بند بوده است ) وصف کرده اند، آغاز شده است. درباره وی به عنوان مؤسس مکتب اخباری در میان شیعیان متأخرگفته اند: او نخستین کسی بوده است که باب طعن برمجتهدان را گشود و امامیه را به دو بخش اخباریان و مجتهدان تقسیم کرد. نجوم السماء ، کشمیری ، محمدعلی، ص41

و محقق حلی و مخصوصا به علامه حلی شدیدا حمله کرد. چون علامه می گفت اخباری که ما الان داریم همه معتبر نیست و اخبار را از نظر سند تقسیم کرد به اخبار صحيح، اخبار موثق، اخبار حسن و اخبار ضعیف. تاریخ، احوال روات را کم و بیش نشان داده است. (البته افرادی هم هستند که مجهولند). نتیجه این می شود که اخباری که ما در دست داریم همه قابل اعتماد نیست، ما باید ببینیم چه کسانی نقل کرده اند.

ملا امین گفت: این علامه با این کار، روایات ما را دسته دسته کرد و عده ای از روایات ما

را انداخته است. هر چه روایت داریم، همه یک جا درست است. اگر بگوئیم روایتی ضعیف است ، این توهینی است به امام صادق علیه السلام. مگر می شود روایتی از امام صادق باشد و ضعیف باشد».(1)

بعدها افرادی همچون؛ عبدالله بن صالح بن جمعه سماهیجی بحرانی(2) و میرزا محمد اخباری(3) از همین روش تبعیت کرده و دامنه اخباری گری را گسترش دادند. با این وجود، باور تمامی اخباری ها در محورهای زیر خلاصه می گردد که عبارتند از:

• اخباریان، ادله احکام را تنها کتاب و سنت میدانند. بعضی از آنها نیز دلیل را تنها سنت ذکر می کنند.

• اخباریان ، احادیث را دو قسم می دانند: صحيح وضعيف.

• اجتهاد نزد اخباریان، حرام است. . در نگرش اخباری ، تقليد فقهی از غیر معصوم علیه السلام جایز نیست.

• اخباریان، دستیابی به احکام شرعی را از راه گمان(ظ)، حرام و تنها راه تحصیل احکام را علم و اطمینان می دانند.

ص: 192


1- مرتضی مطهری ، اسلام و نیازهای زمان، ج 1، ص 88- 93
2- وی از پیروان تندرو و متعصب مکتب اخباری در قرن 11 قمری است که به کثرت طعن برمجتهدان شهره بود. شیخ یوسف بحرانی درباره وی می گوید: «او به اهل اجتهاد بسیار ناسزا می گفت، درحالی که پدرش ملاصالح اهل اجتهاد بود و به اخباریان حمله میکرد». لؤلؤه البحرين، ص 98.
3- وی از مجتهدان نامدار اصولی؛ همچون میرزا ابوالقاسم قمی، شیخ جعفر نجفی کاشف الغطاء، میر سید علی طباطبایی، سید محمد باقر حجت الاسلام اصفهانی و محمد ابراهیم کلباسی به زشتی یاد می کرد و با آنان دشمنی آشکار داشت. روضات الجنات، خوانساری ، محمدباقر، ج7، ص 127.

• در مکتب اخباری، تمامی احادیث «کتب اربعه»(1) و دیگر کتاب های حدیثی که عالمان بزرگ شیعه آنها را تدوین کرده و به صحت احادیث نقل شده گواهی داده اند، صحيح می باشد و باید بر طبق آن عمل کرد. به عنوان مثال؛ بر اساس روایتی از کتاب من لا يحضره الفقيه، بستن تحت الحنک عمامه را حرام دانسته و آن را نشانه شرک می دانند. چنانچه آمده است: «الْفَرْقُ بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ وَ اَلْمُشْرِكِينَ التَّلحِّي بِالْعَمائِمِ»(2) فرق بین مسلمانان و مشرکان، در تلخی عمامه (گوشه عمامه را از زیر چانه رد کردن) است .(3)

لذا ملامحسن فیض کاشانی در کتاب وافی، دراین باره می گوید: در قدیم ، مشرکان شعاری داشتند که تحت الحنک را به بالا می بستند و نام این عمل را «اقتعاط»(4) می گذاشته اند. اگر کسی این کار را می کرد معنایش این بود که من جزو آنها هستم. این حدیث دستور مبارزه و عدم پیروی از آن شعار را می دهد، ولی امروز دیگر آن شعاراز بین رفته، پس موضوعی برای این حديث باقی نیست. حالا برعکس؛ چون همه تحت الحنک را به بالا می بندند اگر کسی تحت الحنک را در زیر چانه چرخ بدهد لباس شهرت می شود و از لباس شهرت نهی شده است.(5)

• در مکتب اخباری، اشیاء یا حلال هستند یا حرام و یا مشتبه و چنانچه حلیت و حرمت چیزی معلوم نباشد و نصی از معصومین علیهم السلام درباره آن نرسیده باشد، باید در فتوا، توقف و در عمل، احتیاط کرد.

احمدالحسن، از جمله کسانی است که با بهره گیری از نظریات اخباری ها، دیدگاه آنان را دستاویزی برای نیل به اغراض فرقه ای خود قرار داده است. هر چند که مقایسه جریان اخباری گری با فرقه ضاله احمدالحسن صحیح نبوده و با یکدیگر تمایز استراتژیک دارند، اما با توجه به اینکه آراء هر دو به یک نتیجه ختم گردیده و دارای اشتراکات نظری می باشند، هر دو در این مجال مورد نقد و بررسی تطبیقی قرار گرفته اند.

ص: 193


1- كافي ، استبصار، من لا يحضره الفقيه وتهذيب.
2- من لا يحضره الفقیه، ج 1، ص 266، ح 821.
3- احمد الحسن و انصار وی نیز بر این باور بوده و در مجامع با تحت الحنک حاضر می شوند.
4- اقتعاط، محکم بستن تحت الحنک دور عمامه است.
5- الوافي ، ج20، ص 745، ح 12.

بنابراین جهت تبیین بحث به اشتراک دیدگاه برخی از آراء اخباریون با احمد الحسن اشاره شده و مورد بررسی قرار می گیرند:

حدیث گرایی

همانطور که گذشت، اخباریون، احادیث را به دو قسم «صحيح وضعيف» تقسیم کرده و بیش از آن را قبول ندارند، چراکه رد روایات منسوب به اهل بیت علیه السلام را نوعی توهین به ایشان تلقی می نمایند. این دیدگاه در جریان احمد الحسن نیز به وضوح مشهود است، چنانچه تمامی روایات را صحیح دانسته و برخی از روایاتی که برخلاف باورشان است را ضعیف معرفی می کنند. البته جای بسی تعجب و تأمل است که احمدالحسن بصری با وجود آیه «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»(1) به آیه اعتنا نکرده و قائل به تحریف قرآن کریم بوده است اما درباره روایاتی که در ادوار مختلف تاریخی مورد هجوم قرار گرفته است چنین اعتماد بی اساسی داشته و همه آنان را بدون بررسی می پذیرد!

اصول اربعه

براساس نقل شیخ بهائی رحمه الله علیه در کتاب مشرق الشمسين، از زمان سید بن طاووس رحمه الله علیه تقسيم حديث به «اصول اربعه» معمول گردید. لذا محدثین شیعه حديث را به چهار قسم «صحیح، حسن، موثق، ضعیف» تقسیم کرده اند که هم اکنون این اصطلاح متداول و معمول بوده و سایر اصطلاحات در این چهار قسم مندرج می باشد.(2)

ص: 194


1- الحجر، 9.
2- از منظر علمای شیعه، روایات معصومین علیهم السلام دارای تقسیم بندی دیگری بوده و برای آن بیش از 60 نوع روایت را برشمرده اند. لذا این تقسیم بندی عبارتند از - تقسیم بر اساس تعدد سند: خبر واحد، مستفیض، غريب، عزیزو خبر متواتر. - تقسيم براساس اعتبارسند: صحیح (و اقسام آن: صحیح مضاف، متفق عليه ، اعلا، اوسط ، ادنی)، حسن، موثوق، قوی، ضعیف (و اقسام آن: مدرج، مشترک، مصحف، مؤتلف و مختلف ،.... - تقسیم بر اساس اتصال یا قطع سند: مسند، متصل، مرفوع، موقوف ، مقطوع، مرسل ، منقطع، معضل یا مشکل، مضمر، معلق، معنعن، مهمل. - تقسيم براساس متن: نص، ظاهر، مؤول ، مطلق ومقيد ، عام و خاص، مجمل و مبين ، مکاتب و مکاتبه ، مشهور، متروک ، مطروح، حديث قدسی، شاذ، مقلوب، متشابه. - تقسيم بر اساس عمل به روایت: حجت ولاحجت ، مقبول ، ناسخ و منسوخ

1. صحيح: خبریست که سلسله سند، توسط رجالی عادل و امامی مذهب از معصوم منتقل گردد.

2. حسن: خبریست که رجال سند تماما و در هر طبقه امامی مذهب و ممدوح باشند ولی تنصيص برعدالت هریک نشده باشد. وجه تسمیه حسن بدین نام از آن جهت است که نسبت به راویان آن حسن ظن داریم.

3. موثق: خبریست که نسبت به کلیه افراد ناقلین، تنصیص بتوثیق شده باشد. گرچه بعضی از رجال سلسله سند غیر امامی باشند.

4. ضعیف: خبریست که شروط یکی از اقسام نامبرده در آن جمع نباشد. مضاف بر آن، ضعیف بر روایت مجروح نیز اطلاق می گردد که انواع آن عبارتند از: موقوف، مقطوع و منقطع، معضل، شاذ، منکر، متروک، معلل، مضطرب، مقلوب، مدلس، مرسل.(1)

این تقسیم بندی که براساس رجال سلسله سند حدیث به وجود آمده است، حاکی از آن است که تمامی روایات منصوب به معصومین علیهم السلام مورد اعتماد نمی باشند. لذا برای تشخیص اقسام و انواع روایات ، نیاز به علمی داریم تا با استفاده از آن از خطر سود جویان و معاندین در امان باشیم. براساس این نیاز، علمای شیعه، با توجه به روایات و دستورات معصومین علیهم السلام علم رجال را مدون کرده و در اختیار پژوهشگران قرار دادند.

هرچند که احمدالحسن، علم رجال را ساخته و پرداخته علمای معاصر دانسته و آن را یکی از بدعت های دینی برشمرده است ، اما بایستی جهت اطلاع وی خاطر نشان نمود که این علم از صدر اسلام تاکنون جریان داشته و حتی در زمان و حیات اهل بیت علیه السلام نیز از آن استفاده می شده است. لذا سابقه این علم به نیمه اول قرن نخستین رسیده و عبيد الله بن ابی رافع، کاتب امیرالمؤمنین علیه السلام اولین کسی بود که در رجال کتاب نوشت . چنانچه شیخ طوسی رحمه الله در کتاب الفهرست خود از این کتاب به نام «تسمیه من شهد مع امیرالمؤمنین علیه السلام الجمل و صفین و النهروان من الصحابة» یاد کرده و سند خود را بدان ذکر نموده است.

ص: 195


1- قواعد التحديث، ص 102 و 120.

پس از آن، بر اثر شیوع کتب حدیث و رواج اصول و مصنفات این علم، فن رجال نیز رونق گرفته و کتاب های نسبتا زیادی در این فن تدوین و تالیف شد که برخی از آنها تاکنون موجود است. از جمله کتاب های تدوین شده در زمان اهل بیت علیه السلام عبارتند از؛

1. کتاب ابو محمد عبد الله بن جبلة بن حيان بن ابجر الكنانی، (م219 ه) که شیخ طوسی در کتاب رجال او را از اصحاب امام کاظم علیه السلام شمرده و نجاشی کتب متعددی از جمله کتابی در رجال را به او نسبت داده است.

2.كتاب طبقات الرجال؛ تالیف احمد بن ابی عبد الله برقی (م 274 ه) که از اصحاب امام جواد و امام هادی علیه السلام بوده و صاحب کتاب المحاسن است .

3. رجال حسن بن علی بن فضال ، (م 224 ه) که از اصحاب خاص امام رضا علیه السلام بوده است.

4. کتاب معرفة رواة الاخبار: تأليف حسن بن محبوب ، (م 224 ه) که از اصحاب امام کاظم، امام رضا و امام جواد(ع و یکی از ارکان چهارگانه شیعه در فقه و حدیث است.

5.كتاب رجال ابراهيم بن محمد بن سعيد ثقفی (م 283 ه) که از فقهای بزرگ امامیه به حساب می آید.

6.كتاب رجال حافظ ابو محمد عبدالرحمن بن يوسف بن خراش المروزي البغدادی (م283 ه).

نیاز به علم رجال

براساس توصیه قرآن کریم، بایستی در خصوص خبری که از جانب فردی فاسق رسیده است ، تحقیق شود و به گفته وی بدون تحقیق و تبیین اعتنا نگردد:«إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا».(1)

این آیه در برگیرنده نکاتی است که در یک تقسیم بندی کلی به آن اشاره می شود:

الف). عبارت فاسق در آیه؛ دلالت بر بررسی سندی دارد. چنانچه برخی تبین در آیه را ناظر به حالات فاسق دانسته و برخی آن را ناظر بر متن خبر دانسته اند که البته در هر دو صورت

ص: 196


1- حجرات ، 6.

دلالت بر بررسی حالات راوی دارد. بدین معنا که اولین وظیفه هر شخصی در مواجهه با خبر، بررسی حالات راوی است. که از آن با عنوان «رجال الحديث» یاد می شود.

ب). پس از بررسی حالات راوی، نوبت به مرحله بعدی «فَتَبَيَّنُوا »، یعنی بررسی متن خبر رسیده و بدون تبیین حقیقت مجاز به اعتماد نخواهیم بود. که از آن با عنوان «دراية الحديث» یاد می شود.

براساس این دسته بندی که برگرفته از قرآن کریم است، وظیفه ما در مواجهه با روایات و اخبار ائمه معصومین علیهم السلام مشخص شده و بدون بررسی حالات راوی و بدون تحقیق درباره گفته راویان، محتوای خبر مورد پذیرش نخواهد بود.

جهت تأیید برداشت ابتدایی از آیه فوق، به مواردی اشاره می شود که مثبت نیاز به علم رجال ( بررسی حالات راوی) می باشند که عبارتند از:

1. وجود دروغگویان و دشمنان اهل بیت علیه السلام در میان راویان حدیث:

این باور در حالی است که هیچ سندی مبنی بر مصون ماندن روایات معصومین علیهم السلام از شر تحریفات ، دستبردها و فراموشی های برخی از راویان در دست نبوده و اعتماد کورکورانه به تمامی روایات، عقلا مورد قبول نمی باشد. مضاف بر آن، روایاتی در دست است که حاکی از جعل جاعلان حديث می باشد که به دو نمونه اشاره میگردد:

الف. سعد بن عبد الله، قال: حدثني محمد بن خالد الطيالسي، عن عبد الرحمن بن أبي نجران ، عن ابن سنان، قال: قال أبو عبد الله علیه السلام : «إنا أهل بیت صادقون لا نخلو من كذاب يكذب علينا، فی سقط صدقنا بكذبه علينا عند الناس».(1) امام صادق علیه السلام فرمود: ما خاندانی راستگو هستیم ولی همواره دورغگویانی هستند که بر ما افتراء می بندند تا سخن راست ما به وسیله دورغ آنان نزد مردم بی اعتبار شود.

ب. حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ قَالَ حَدَّثَنِي زِيَادُ بْنُ اَبِي اَلْحَلاَلِ قَالَ اِخْتَلَفَ اَلنَّاسُ فِي جَابِرَبَنَّ يَزِيدَ وَ احاديثه وَ اعاجيبه قَالَ فَدَخَلْتُ عَلَيَّ اَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلامُ وَ اَنَا اُريدُ اَنْ اَسْاَلهُ عَنْهُ فَابْتَدَ اَنِّي مِنْ غِيرانِ اَساَلهُ:« رَحِمَ اَللَّهُ جَارَ بْنَ يَزِيدَ اَلْجُعْفِيَّ كَانَ يَصدُقُ عَلَيْنَا وَ لَعَنَ اَللَّهُ اَلْمُغِيرَةَ بْنَ شُعْبَةَ كَانَ يَكْذِبُ عَلَيْنَا».(2)

ص: 197


1- بحرانی اصفهانی، عبد الله بن نور الله ، عوالم العلوم والمعارف والأحوال من الآيات والأخبار والأقوال ، ج20، ص1149.
2- بصائرالدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج 1، ص 238.

زیاد بن ابی حلال گفت: مردم درباره روایت ها و کارهای عجیب جابر بن یزید اختلاف کردند. من خدمت حضرت صادق علیه السلام رسیدم می خواستم در این مورد از او سؤالی بکنم. قبل از اینکه من چیزی بپرسم فرمود خدا رحمت کند جابر بن یزید جعفی را که احاديث ما را درست نقل می کرد ولی خدا لعنت کند مغيرة بن سعید را که بر ما دروغ می بندد.

2. وجود راویان اهل سنت در سند روایات اهل بیت علیه السلام:

وجود دسته ای از راویان سنی مذهب در سلسله راویان که اولا بسیاری از پاسخهای معصومین علیهم السلام به سئوال آنها با تکیه بر تقیه صادر شده است در حالیکه حکم واقعی الهی نبوده است. ثانیا هیچ تضمینی وجود ندارد که راویان اهل سنت، روایات معصومین را به نفع مذهب خود تغییر داده و بر خلاف واقع ثبت کنند.

3. توصیه به مراجعه در خصوص صفات راوی در اخبار علاجيه:

در باب تعادل و تراجیح(تعارض دو خبر)، احادیثی با عنوان اخبارعلاجيه صادر شده است که ما را به رجوع به صفات راوی در انتخاب روایات توصیه می کند.(1) همانند مقبوله حنظله که فرمود: «الْحُكْمِ مَا حَكَمَ بِهِ أَعْدَلُهُمَا و افْقَهُهُمَا وَ أَصْدَقُهُمَا فِي اَلْحَدِيثِ وَ أَوْرَعُهُمَا وَ لا يَلْتَفِتُ اِلَي ما يَحْكُمُ بِهِ الاَخْر».(2)

پاسخ به ادله مخالفین علم رجال

انصاراحمدالحسن بصری جهت رد علم رجال به ادله ای متمسک شده اند که به برخی از موارد مهم آن اشاره شده و پاسخ داده می شود:

1. عدم امکان اثبات عدالت راوی: با توجه به اینکه تنها مدارک موجود در خصوص راویان حديث ، کاغذ نوشته های رجالی است که امکان تحريف آنها بیش از پیش قوت دارد، لذا هیچ راهی برای اثبات عدالت راوی وجود ندارد. به عبارت دیگر، شهادت صامت لازم القبول نبوده و بایستی شهادت به عدالت یا فسق راوی براساس حس(عن حس) باشد و بر اساس حدس (عن حدس) پذیرفته نیست.

ص: 198


1- حسینی قزوینی، المدخل الى علم الرجال والدراية ، ص30.
2- کافی، ج 1، ص 68.

پاسخ: اولا پس از ثبوت حجیت و وثاقت مؤلف یک کتاب رجالی، به تبع به حجیت آن کتاب نیز یقین پیدا می شود و در این خصوص، بین گفتار و نوشتار مؤلف ثقه تفاوتی نیست. کما اینکه تمامی وصیت های مکتوب اموات و موقوفات، پس از یقین به انتساب آن به وصیت کننده و واقف، مورد پذیرش بوده و نیازی به شهادت حضوری ندارند. لذا اعتماد ما برکتب رجالی نیز به خاطر تواتریا شهرت یا اطمینان عقلایی نسبت آنها به مؤلف ثابت شده است.

ثانیا؛ بنا به گفته علامه مامقانی رحمه الله علیه(1) : تزکیه و بیان عدالت و وثاقت یا تضعیف و بیان فسق آن، از باب شهادت نیست تا شرایط شهادت (شفاهی بودن، حسی بودن) را داشته باشد، بلکه با مراجعه به علم رجال، شواهد و قرائنی تحصیل می شود که می توان به آن مراجعه کرد.

2. اختلاف در معنای عدالت و فسق: در بین بزرگان و علمای شیعه، در معنای عدالت و فسق اختلاف نظر است. برخی همچون شیخ طوسی رحمه الله علیه در معنای عدالت به اسلام ظاهری کفایت کرده است در حالیکه برخی دیگر؛ عدالت را ملکه نفسانی و برخی هم عدالت را به حسن ظاهر تعبیر کرده اند. لذا این تشتت تعابیر در خصوص معنای عدالت برای ما درد سر ساز شده و هنگامی که گفته می شود فلان راوی عادل است، ما نمی دانیم منظور از آن کدام معنای عدالت است. لذا مراجعه به علم رجال نیز برایمان مفید نخواهد بود.

پاسخ: اولا مبنای علماء مبتنی بر اصالة العدالة نبوده و در بسیاری از موارد، در پی روایتی که نقل شده است، عبارت عادل یا ثقة نیاورده اند.

ثانيا: براساس نظر علامه مامقانی که گذشت، رجوع به کتب رجال، با هدف گردآوری قرائن و شواهدی بر عدالت و وثاقت راویان است تا از این طریق به اطمینان عدالت برسیم، ولو اینکه در معنای عدالت و فسق اختلاف نظر داشته باشیم.

3. حرام بودن محتوای علم رجال: در باور آنان، علم رجال علمی است که دسته ای از راویان را تفسیق یا تکفیر کرده و این عمل مصداق تفضيح الناس بوده و حرام است. بنابراین علم رجال که به این عمل پرداخته است حرام می باشد.

ص: 199


1- تنقیح المقال، ج 1، ص 175.

پاسخ: اولا تکفیر و تفسیق برخی از روات براساس حدس و گمان نبوده و مصداق عمل به ظن نمی باشد. بلکه این عمل براساس یافته های روایی یا اخبار متواتراز ثقات شیعی می باشد.

ثانيا؛ چنانچه بگویند این عمل مصداق غیبت برشمرده می شود، خاطرنشان خواهد شد که غیبت دارای استثناهایی است که فاسقان علنی و باب مشورت و باب شهادت را از این مساله خارج می کند.

ثالثا؛ حفظ احکام و شریعت اسلامی از حفظ اسرار شخصی برخی راویان (غیرعادل) مهم تر است.(1)

4. وجود بیشمار راویان مجهول: برخی از اتباع احمدالحسن بر این باورند که تعداد راویان مجهول و ناشناخته در سلسله سند روایات، بیش از راویان شناخته شده است، لذا این امر بیانگر ناقص بودن علم رجال بوده و این امر همانند خط کش پنج سانتی است که بنا دارد زمینی هزار متری را متر کند. بنا براین علم رجال نمی تواند معیار خوبی برای تفکیک روایات به صحیح و غیره باشد.

پاسخ: اولا این مسأله نشانگر دقت و ظرافت و حساسیت علم رجال در خصوص روایات بوده و این امر نه تنها از درجه علم رجال نکاسته ، بلکه بر درجه اعتماد و اعتبار آن علم خواهد افزود.

ثانيا؛ راویان ناشناخته، أغلب کسانی هستند که دارای دو یا سه روایت انگشت شمار بوده و از کثرت روایت برخوردار نمی باشند تا از رهگذر کنار گذاشتن آنان، برمعظم روایات خللی وارد شود.

ثالثا؛ در صورت مطابقت متن و محتوای روایت با اصول و مسلمات تشيع، وجود یک راوی ناشناخته مخل سند نبوده و اعتبار روایت را مخدوش نمیکند.

رابعا؛ در صورتی که روایت مشهور بوده و در طول تاریخ اسلام به مضمون آن اعتماد شده و یا مورد عمل قرار گرفته است، وجود یک یا چند راوی ناشناخته و مجهول بر اعتبار حديث خدشه وارد نکرده و این شهرت، جبران کننده ضعف روایت خواهد بود.

ص: 200


1- جعفر سبحانی، کلیات في علم الرجال، ص43.

اجتهاد

اشاره

یکی دیگر از اشتراکات نظری اخباریون با احمد الحسن بصری، پیرامون مخالفت با مسأله اجتهاد است. لذا براساس این باور، اجتهاد حرام بوده و مصداق ضلالت و گمراهی است. یکی از عمده اختلافات اخباریان با فقهای اصولی در مسائلی همچون؛ «انحصار ادله به کتاب و سنت، منع از تحصیل ظن، اخذ به ظواهر کتاب، اجرای اصالة البرائة در برخی موارد، حرمت کاربرد برخی از انواع قیاس و...) است ، اما با توجه به اینکه در این درس مجال بررسی این اختلافات نیست، ابتدا به بیان معانی و تاریخچه اجتهاد و سپس به شرح برخی منابع اجتهاد پرداخته می شود تا بدین وسیله صحت و ترجیح روش اجتهادی بر روش اخباری تبیین گردد:

1. معنای لغوی واصطلاحی اجتهاد

اجتهاد در لغت به معنای کوشیدن تا حد خسته شدن از ماده «جهد» یا «جهد» است.(1) اما در اصطلاح فقهای شیعه، نهایت تلاش برای تحصیل حجت و حکم شرعی و یا تعیین وظیفه عملی را اجتهاد می نامند.(2) به عبارتی دیگر؛ اجتهاد، تلاشی عملی و روشمند برای استنباط حجت بر احکام و وظایف شرعی مربوط به موضوعات و پدیده های فرعی، از قواعد و منابع شرعی و نقلی است .(3)

2. تاریخ اجتهاد

ترغیب و تشويق شیعیان به اجتهاد، از سوی اهل بیت علیه السلام ؛ بهترین بستر جهت رشد و آمادگی آنان برای دوران غیبت است که در مناسب های مختلف بدان پرداخته اند. چنانچه امام صادق علیه السلام به دانشوران خود می فرمود: «إِنَّمَا عَلَيْنَا أَنْ نَلْقَى إِلَيْكُمُ الْأُصُولَ وَ عَلَيْكُمْ أَنْ تُفَرِّعُوا».(4) همچنین از امام رضا علیه السلام نقل شده است که فرمود: «عَلَيْنَا إِلْقَاءُ الْأُصُولِ إِلَيْكُمْ وَ عَلَيْكُم

ص: 201


1- لسان العرب، ج3، ص133 والصحاح، ج2، ص460.
2- مصباح الاصول، ج 3، ص 434.
3- مجموعه آثار، مرتضی مطهری ، ج 3، ص197 .
4- ابن ادریس، محمد بن احمد، السرائرالحاوی لتحريرالفتاوی، ج 3، ص 575.

اَلتَّفَرُّغُ».(1) وظیفه ما القای اصول و وظیفه شما تفریع آن است.

بنابراین، تفريع اصول ائمه معصومين علیهم السلام ، بهترین نوع اجتهاد است و همین معنا در عصر ما نیز رائج بوده و از آن بهره می جوییم. به عنوان مثال، در سخن امام صادق علیه السلام ، عبارت «وَ لاَ يَنْقُضُ اَلْيَقِينَ بِالشَّكِّ»،(2) به عنوان اصل بوده و احکامی که مجتهد از آن استنباط میکند، تفريعات است. لذا باید توجه داشت که بازگرداندن فرع به اصل حکم، همانند قياس نبوده و بلکه استنباط فروع از کبرای کلی است. همچنین روايات «عَلَى اَلْيَدِ مَا أُخَذَتْ حَتَّى تُوَدَّى»(3) و«وَ لاَ ضَرَرُو لاَ ضِرَارَ»(4) و« فَرُدُّوا مُتَشَابِهِماً إِلَى مُحْكَمِهَا»(5) از جمله اصول القاء شده از جانب معصومین علیهم السلام بوده است که بایستی مورد تفریع قرار گیرند. علاوه بر آن، روایات دیگری هستند که قواعد اصولی را مستقیما به مجتهدین آموخته و آنان را به چنین ابزارهایی مجهز کرده اند. به عنوان نمونه؛ قاعده عام و خاص،(6) انصراف،(7) برائت ،(8) احتیاط،(9) ناسخ و منسوخ،(10) قواعد ناظر به موارد تعارض ادله (11)و....

لذا براساس همین روایات، رسول گرامی اسلام صلی الله علیه واله وسلم فرمود: «مَن أفتى النَّاسَ وَ هُوَ لا يَعْلَمُ النَّاسِخَ وَالمَنشوحَ وَ الحُكمَ وَالمُتَشابِةَ فَقَد هَلَكَ وَ أهلَك»(12) کسی که به مردم فتوا دهد، درحالیکه علم به ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه ندارد، هم خودش و هم دیگری را هلاک کرده است. تعداد روایات مربوط به قواعد اصول فقه بقدری زیاد است که علامه سید هاشم خوانساری (م 1318) با تألیف کتاب «اصول آل الرسول الله صلی الله علیه و اله وسلم» ، تمامی این روایت را جمع آوری

ص: 202


1- وسائل الشيعة، ج 27، ص 62.
2- تهذيب الأحكام (تحقیق خرسان)، ج2، ص 186.
3- سعيد بن هبة الله ، فقه القرآن، ج 2، ص 74.
4- وسائل الشيعة، ج25، ص429.
5- عيون أخبار الرضا علیه السلام، ج1، ص290.
6- فروع کافی، ج 5، ص59، ح 16.
7- بحارالانوار، ج 2، ص 183، ح 3.
8- وسائل الشیعه، ج 11، ص295.
9- همان.
10- همان، ص 75.
11- همان، ص 77.
12- المحاسن، ج 1، ص 206.

کرد. صاحب كتاب الذريعة از قول علامه خوانساری می نویسد: بی گمان بیش از 4000 حديث را که مربوط به اصول فقه است را در این کتاب آورده ام .(1) همچنین محدث شبری(م1242) با تأليف كتاب «الاصول الاصلية» در قالب 134 آیه و 1903 روایت ، به قواعد اصول فقه اشاره کرده و یک یک آنها را بررسی کرده است .(2)

اجتهاد در عصر معصومین علیهم السلام

اولین افرادی که در باب اصول فقه کتاب نوشته و به تفریع اصول واجتهاد پرداخته اند، اصحاب و یاران امامان شیعه علیه السلام می باشند که از همان دوران، باب اجتهاد را گشوده و برای آیندگان به یادگار گذاشتند که به دو نمونه اشاره می شود:

1. کتاب «الالفاظ و مباحثها» و «الأخبار» تأليف هشام بن حکم (م 179)، از اصحاب امام صادق علیه السلام.(3)

2.كتاب «اختلاف الحديث ومسائله» و «علل الاحاديث»، تأليف يونس بن عبدالرحمن (م 208)، از اصحاب امام کاظم و امام رضا علیها السلام.(4)

البته در همان عصر، شاهد مبارزه امامان معصومین علیهم السلام با «اجتهاد به رأی» از جانب فقهای اهل سنت نیز بوده ایم که قالب بر اساس قیاس و استحسان حکم کرده و صدور فتوا می کرده اند. لذا امام باقر علیه السلام فرمودند: «مَنْ أَفْتَى اَلنَّاسَ بِرَأْيِهِ فَقَدْ دَانَ بِمَا لاَ يَعْلَمُ وَ مَنْ دَانَ بِمَا لاَ يَعْلَمُ فَقَدْ ضَادَّ اَللَّهَ حَيْثُ أَحَلَّ وَ حَرَّمَ فِيما لاَ يَعلَمُ».(5) هر کسی که بر اساس اجتهاد به رأی، به مردم فتوا دهد، به آن چه (از دین) نمیداند متمسک شده و هرکس به آن چه (از دین) نمیداند متمسک شود، با خداوند مخالفت کرده است. زیرا به حلیت و حرمت چیزی فتوا داده است که نسبت به آنها علم ندارد.

با اندک تأملی در روش اجتهادی اهل سنت و روش اجتهادی شیعه اثنی عشری، تفاوت

ص: 203


1- الذريعة، ج 2، ص 177.
2- همان، ص 178.
3- الفهرست، ص 223 وتأسيس الشيعه لعلوم الاسلام، ص 310 ومعجم رجال الحدیث، ج19، ص271 واعيان الشيعة، ج 1، ص 137.
4- الفهرست، ص 276 و رجال نجاشی، ص 446 واعیان الشیعه، ج 1، ص 137 و تاسیس الشيعة لعلوم الاسلام، ص 311.
5- قرب الإسناد، ص12.

اساسی این دو به دست می آید. چنانچه در فقه اجتهادی اهل سنت، به گونه ای است که فقیه در صورت فقدان نص، عملا اجازه پیدا می کند تا دست به تشریع احکام و تکالیف شرعی بزند، اما اجتهاد شیعی؛ به معنای تشریع حکم از سوی فقیه نبوده، بلکه به معنای بکارگیری تمام نیروی علمی در کشف و استنباط احکامی است که خداوند آنها را جعل فرموده است. به عبارت دیگر، اجتهاد در نزد اهل سنت، به خودی خود؛ قانون مستقلی در عرض کتاب وسنت است اما اجتهاد در نگاه شیعه؛ ابزاری است برای استنباط قانون از کتاب خدا و سنت معصومین علیهم السلام . لذا چنین روشی نسبت به استخراج مسائل و تکالیف دینی از منابع معتبر، نه تنها مذموم نیست، بلکه همواره مورد توجه و تأكید معصومین علیهم السلام بوده است.(1)

اجتهاد در عصر غیبت کبری

با آغاز غیبت کبری ، حسن بن علی بن ابی عقیل عمانی(م 329)، نخستین کسی بود که با نوشتن کتاب «المتمسک بحبل آل الرسول صلی الله علیه واله وسلم» فقه را مهذب کرده و طريق اجتهاد و تطبيق أحكام با ادله و اصول آنها را باز کرد.(2) پس از ایشان علمای بزرگ شیعه این راه را ادامه داده و اصول مدونی را در قالب کتاب های اصولی به نگارش در آوردند که به اسامی برخی اشاره می گردد:

1. محمد بن احمد(م 368)؛ با تأليف كتاب «مسائل الحديثين المختلفين».

2. محمد بن احمد بن جنید اسکافی (م381)؛ با تألیف کتاب های «کشف التموية و الألباس علی اغمار الشيعه في ام القياس»، «اظهار ما ستره اهل العناد من الرواية عن ائمة العترة في امر الاجتهاد»، «الافهام لاصول الاحکام»، «تهذيب الشيعة لاحكام الشريعة»، «الاحمدي للفقه المحمدی».

3. شیخ مفید(م 413)؛ با تألیف «التذكرة باصول الفقه» و«التجرید».

4. سید مرتضی علم الهدی (م 436)؛ با کتاب «الذريعة إلى اصول الشريعية».

ص: 204


1- تهرانی، رسول، مجمع الفوائد في شرح الفرائد، ص 47.
2- الكنى والالقاب، ج1، ص199 و رجال نجاشی، ص48 وتاریخ فقه و فقهاء، ص140.

5. شیخ طوسی(م460)؛ با کتاب «العدة في أصول الفقه».

6. علامه سالار دیلمی (م448)؛ با کتاب «التقريب في أصول الفقه»

7. ابن ادریس حلی (م 598)؛ با کتاب «السرائر الحاوی لتحرير الفتاوى».

8. محقق حلی (م 676)؛ با کتاب «نهج الوصول الى معرفة الاصول» و «معارج الاصول».

8. علامه حلی (م726)؛ با کتاب های «مبادى الوصول الى علم الاصول»، «تهذيب الوصول الى علم الاصول»، «نهاية الوصول الى علم الاصول»، «النكت البديعة في تحرير الذريعة»، «شرح غاية الوصول الى علم الاصول»، «منتهى الوصول الى علمى الكلام و الاصول»، «نهج الوصول الى علم الاصول».(1)

منابع اجتهاد

به کارگیری منابع اجتهاد دارای نظم و ترتیب خاصی است که مجتهد در صورت نا امیدی از هر مرحله به سراغ مرحله دیگر رفته و استنباط حکم می نماید که به ترتیب به آنها اشاره میگردد:

الف. منابعی که حکم واقعی را مشخص می کنند. مانند: کتاب، سنت، اجماع، عقل(2) و قياس(3) و....

ب. منابعی که حکم واقعی تنزیلی را مشخص می کنند. مانند: استصحاب، اصالة الصحة ، قاعده تجاوز، قاعده فراغ و....

ج. منابعی که وظیفه عملی مکلف شاک و متحیر را مشخص می کنند. مانند: برائت شرعی، احتیاط شرعی، تخيير شرعی و....

د. مجتهد پس از ناامیدی از این سه مرحله، به سراغ تعیین وظیفه عقلی رفته و از راه برائت عقلی، احتیاط عقلی و تخییر عقلی، وظیفه عملی مکلف را تبیین می کند.(4)

ص: 205


1- رجال العلامة الحلى، ص 45.
2- مراد از عقل، عقل مدرک احکام است، نه عقلی که به طور استقلالی حاکم بوده و در برابر حکم خداوند، حکم صادر می کند.
3- در باور فقهای شیعه ، از بین چهار نوع قیاس، قياس مستنبط العلة باطل بوده و قیاس های منصوص العلة، قياس اولویت و قیاس تنقیح مناط دارای حجیت می باشند. الاصول العامة للفقه المقارن، محمد تقی حکیم، ص311.
4- يوسف مقدم، اجتهاد از منظر قرآن، ص 57

اجتهاد در برابر نص

نص در لغت به معنای بلند کردن(1) و در اصطلاح عرف؛ به کلام معتبر و صریح و آشکاری گفته می شود که بیش از یک معنا از آن استفاده نشود.(2) لذا در فرهنگ حدیثی، نص صرفا به قرآن کریم، کلام رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم و امامان معصوم علیه السلام اطلاق می شود.

با این وجود، اجتهاد در برابر نص، عنوان و اصطلاحی است که همه فقهاء مأمور به اجتناب و دوری از آن هستند. بدین معنا که فقهاء حق مقدم داشتن نظر شخصی خود در برابر فرمان خدا و معصومین علیهم السلام را نداشته و در صورت وجود بیان و نص صریح از سوی آنان، عمل به حکم واقعی در اولویت است.(3) حتی این دیدگاه در میان برخی از اهل سنت نیز وجود داشته و بر آن عمل ملزم می باشند. لذا ابن حزم اندلسی در کتاب الاحکام آورده است:« مَنْ بَلَغَهُ عَنْ رَسُولِ اَللَّهِ خَبَرٌ يقرُّ بصحته ثُمَّ رَدَّهُ بِغَيْرِ تَقِيهٍ فَهُوَ كَافِرٌ».(4) کسی که به او خبری از رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم برسد و به صحت آن اقرار داشته و بدون تقیه آن را رد کند کافر است. همچنین امام صادق علیه السلام نیز در این باره فرمودند: «مَنْ حَكَمَ فِي دِرْهَمَيْنِ بِغَيْرِ مَا أَنْزَلَ اَللَّهُ عزو جَلَّ فَهُؤُ كَافِرٌ بِاللَّهِ اَلْعَظِيم».(5) کسی که درباره دو درهم به غیر آنچه خداوند فرموده حکم کند، به خداوند عظیم کافر شده است.(6)

مراجعه مستقیم مردم به روایات

اخباریون بر این باورند که بایستی عوام مردم جهت استنباط احکام شرعی خود به روایات مراجعه کرده و حکم خود را از لابه لای کتب روایی جستجو نمایند. همچنین اتباع احمد الحسن بصری نیز در این خصوص قائل به مراجعه مستقیم به روایات یا مراجعه به کتب احمد بصری هستند. لذا این سئوال پیش می آید که آیا مراجعه مستقیم مردم به آیات

ص: 206


1- نص الحديث ينصه نصة رفعه . لسان العرب، ج 7، ص 98.
2- فرهنگ فارسی، ج3، ص2399.
3- جواهر الكلام، ج3، ص141 و ينابيع الاحکام، ص 501 و النص والاجتهاد، ص 119
4- الاحکام، ابن حزم، ج1، ص89
5- کافی، ج 7، ص408.
6- يوسفي مقدم، اجتهاد از منظر قرآن ، ص 273.

و روایات، جهت استنباط احکام جایز است؟

در پاسخ به این سخن باید گفت: اولا؛ اولین مسئله ای که در کتب فقهی به آن اشاره شده است ، تقسیم بندی مکلف است. لذا گفته شده: «يجب على كل مكلف في عباداته ومعاملاته أن يكون مجتهدأ، أو مقلدا، أو محتاطا». لذا تمامی فقهاء بر این باورند که کسی که مقلد بوده و از توانایی علمی در خصوص استنباط احکام از روایات و آیات برخوردار نیست، مراجعه مستقیم وی به آیات و روایات جهت استخراج و استنباط احکام جایز نمی باشد، چرا که آیات و روایات ، دارای محکمات و متشابهات بوده و توان فهم آنها برای افراد غیر متخصص میسر نمی باشد.

ثانيا؛ علاوه بر مراجعه مستقیم افراد غیر متخصص به روایات، حتی خواندن برخی روایات برای افرادی که توان فهم و درک آن را ندارند نیز منع شده است. چنانچه از امام صادق علیه السلام نقل شده است: «إِنَّهُ لَيْسَ مِنِ احْتِمَالِ أَمْرِنَا التَّصديقَ لَهُ والْقَبُولُ فَقَطُّ مِن احْتِمَالِ أَمْرِنَا سَتْرُهُ و صِيَّانَهُ مِن غَيْرِ أَهْلِهِ فَأَقْرِئْهُمُ السَّلامَ وقُلْ لَهُمْ رَحِمَ اَللَّهُ عَبْدٌ اجترمودة اَلنَّاسِ إِلَى نَفْسِهِ حَدِّثُوهُمْ بِمَا يَعْرِفُونَ وَ اُسْتُرُوا عَنْهُمْ مَا يُنْكِرُونَ ثُمَّ قَالَ وَ اَللَّهِ مَا اَلنَّاصِبُ لَنَا حَرْباً بِأَشَدَّ عَلَيْنا مَئُونَةً مِنَ النَّاطِقِ عَلَيْنا بِما نَكْرَه».(1) تحمل امر ما تنها به تصدیق و پذیرفتن آن نیست، از جمله تحمل امرما پنهان داری و نگهداشتن آن از نا اهلش باشد. به شیعیان ما سلام برسان و به آنها بگو: خدا رحمت کند بنده ای را که دوستی مردم را بسوی خود کشاند، آنچه را می فهمند به آنها بگوئید و آنچه را نمی پذیرند از آنها بپوشید. سپس فرمود: بخدا کسی که به جنگ ما برخاسته زحمتش برای ما از کسی که چیزی را که نمی خواهیم از قول ما می گوید بیشتر نیست.

اختلاف در فتوا

ممکن است برخی با ایراد گرفتن به اینکه اگر فقهاء سخن دین را میگویند پس چرا در

برخی مسائل با یکدیگر اختلاف دارند؟ لذا جهت تبیین بحث به علل و ریشه های اختلاف در فتاوا اشاره می گردد:

دلیل اول: اختلاف در ناقلان و راویان احکام؛ در زمان حضور معصومین علیهم السلام یا در زمان

ص: 207


1- اصول کافی، ج 3، ص 315 و غیبت نعمانی، ص 54، باب 1.

نزدیک به عصر آنان، سند و مدرک روایات و شناخت راویان احادیث ، کمتر مورد نیاز بود، زیرا احادیث واحکام را یا از خود معصوم علیه السلام می پرسیدند و یا راوی و ناقل آنها را به جهت نزدیکی زمانی با معصوم، می شناختند. اما در زمانهای بعد، روایات و احادیث با واسطه های زیادی نقل می شد و اشخاصی مانند ابوهریره ها نیز گاهی تا حدود چهار هزار حدیث دروغی را جعل می کردند. از این رو مجتهدی که می خواهد طبق حدیث و روایتی فتوا دهد، باید راویان وناقلان آن را بشناسد و به معتبر بودن سند روایات پی ببرد و نیز به علم «حديث» و « رجال» آگاهی داشته باشد. همین تحقیق در سند احادیث و شناخت راویان آنها (علم رجال)، باعث می شود که گاهی یک حدیث به نظر مجتهدی صحیح و معتبر باشد؛ اما همین حدیث در نظر مجتهد دیگر از صحت و اعتبار برخوردار نباشد و در نتیجه موجب اختلاف فتوا بین آنان گردد.

دلیل دوم: اختلاف در معانی و مفاهیم احكام؛ گاهی بعضی از آیات و روایات از نظر کلمات، جملات و ترکیبات، به گونه ای است که در معانی و مفاهیم آنها، احتمالات مختلفی داده می شود. بدین جهت در معانی و مفاهیم احکام، بين مجتهدان اختلاف نظر و در نتیجه اختلاف فتوا به وجود می آید؛ مثلا در آیه مربوط به تیمم «... فلم تجدوا ماء فتيمموا صعيدا طيبا؛ در صورتی که برای طهارت به آب دسترسی نداشتید، بر «صعید» پاکیزه تیمم کنید»؛ در معنا و مفهوم کلمه «صعید» ، اختلاف نظر پیش آمده که آیا معنای «صعید» فقط خاک است یا معنای آن تمام چیزهایی است که پوسته ظاهری زمین را تشکیل می دهد (مانند سنگ، شن، ریگ و جز آن). از این رو در این که بر چه چیزهایی تیمم کردن صحیح است و یا غير صحيح، بين مجتهدان اختلاف فتوا به وجود می آید.

دلیل سوم: اختلاف در مصادیق و موضوعات احکام؛ گاهی مجتهدان در خود حکم شرعی با یکدیگر اتفاق نظر دارند که یا در مصداق و موضوع حکم اختلاف پیدا می کنند؛ مثلا اگر بر بدن یا لباس نمازگزار خونی باشد که مقدار آن کمتر از «درهم» است، نماز صحیح می باشد. در زمانی که این حکم از سوی معصوم علیه السلام صادر شده، درهم در میان مردم معمول بوده است و همه اندازه آن را می دانسته اند. ویا در زمان های بعد به جهت عدم آگاهی از اندازه درهم آن روز، اختلاف نظرهایی به وجود آمده است که آیا اندازه درهم، مساوی با گودی

ص: 208

کف دست است، یا سرانگشتی ابهام، ووسطی ویا سبابه . همین اختلاف نظر در مصداق و موضوع حکم، باعث اختلاف فتوا در حکم شرعی آن شده است.

دلیل چهارم: اختلاف در مقاصد و اهداف احکام، چون در زمان ائمه اطهار علیه السلام و طبقه اول راویان احادیث و ناقلان احکام شرعی، حکومت و قدرت در دست مخالفان شیعه بوده است. از این رو آنان نمی توانستند، در همه جا احکام «واقعی» الهی را بدون پرده بیان کنند و به اصطلاح رعایت تقیه می کردند. همین امر موجب شده است تا بعضی از احادیث با بعضی دیگر، توافق نداشته باشند و مقصود و هدف اصلی معصوم علیه السلام فهمیده نشود. یکی از کارهای فقیهان و مجتهدان؛ این است که چنین احادیثی را که در نظر نخستین با یکدیگر منافات و تعارض دارند، با هم جمع کنند تا مقصود و هدف اصلی آنها معلوم و شناخته شود. در نتیجه، آنها را مأخذ و دلیل فتوای خود قرار دهند. گاهی در جمع بین احادیث و وفق دادن یک حدیث با حدیث دیگر، در میان آنان اختلاف نظر پیش می آید و همین موجب تفاوت فتوای آنان می گردد.

با در نظر گرفتن این چهار علت ، گاهی بین مراجع تقلید در مسائل جزئی فقهی، اختلاف فتوا پیش می آید و این دلیلی محکم بر پوایایی فقه تشیع است. برخلاف فقه اهل سنت که پاسخی برای احکام مستحدثه ندارند زیرا از نعمت مرجعیت محروم می باشند.(1)

ص: 209


1- ر، ک: بحثی درباره مرجعیت و روحانیت، جمعی از دانشمندان ، مقاله تمرکز وعدم تمرکز مرجعی وفتوی ، سید محمود طالقانی ومقاله تقلید اعلم با شورای فتوا به قلم سید مرتضی جزایری.

پرسش های درس

1. دیرینه اخباریگری از نگاه شهید مطهری را تشریح کنید.

2. چهار مورد از محورهای اعتقادی اخباریون را بیان کنید.

3. اشکال تقسيم حدیث به صحیح و ضعیف را تقریر کنید.

4. دو نمونه از اصحاب ائمه که دارای کتاب رجالی هستند را نام ببرید.

5. ادله مخالفین علم رجال را نام برده و یک مورد را پاسخ دهید.

6. اجتهاد در برابر نص را تعریف کرده و یک نمونه مصداقی برای آن بیان کنید.

ص: 210

درس دوازدهم

اخباری گری و احمد الحسن بصری

اشاره

هداف درس

آشنایی با:

. تقلید از غیر معصوم علیه السلام

ص: 211

ص: 212

تقلید از فقیه

همانطور که در درس قبلی اشاره شد، یکی دیگر از باورهای مشترک بین اخباریون واحمد الحسن بصری، حرمت تقلید عوام از فقیه است. لذا احمد الحسن براساس این باور در اول شوال (1424 ه. ق) اعلام کرد: «على كل مسلم ترك التقليد في الفقه والأصول والعمل بالاحتياط فكل مقلد فهوعاصي الامر الامام المهدی علیه السلام».(1)

در این درس براساس قرآن کریم ثابت خواهد شد که تقلید عوام مردم از فقيه جامع الشرایط واجب بوده و در صورت اعراض از فقیه و ارتکاب به معصیت و مخالفت با امر شارع مقدس، فرد غیر مقلد خاطی بوده و مورد عذاب الهی قرار خواهد گرفت.

در نگاه اول، قرآن کریم مسلمین را به دو گروه؛ فقیهان انذار دهنده ومؤمنین انذار شونده تقسیم کرده و فرموده است: «وَ مَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كافَّة فلؤ لاَ نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنهم طَائِفَةٌ لِيَفْقَهُوا فِي اَلدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ».(2) براساس این تقسیم بندی، جامعه مسلمین به لحاظ معرفتی به دو دسته تقسیم شده اند که بایستی عده ای به فهم و فقه رسیده و عده ای دیگر از فهم وفقه آنان استفاده کنند. لذا به التزام عقلی، تبعیت غیرفقیه از فقيه واجب است چرا که در غیر این صورت، این تقسیم بندی و دستور به تفقه وانذار بیهوده خواهد بود.

ص: 213


1- عکس و رونوشت بیانیه در نزد نویسنده موجود است.
2- توبه، 122.

تفقه در دین

تفقه در دین به معنای فهمیدن تأویل دین(1) است که می تواند مرحله ای فراتر از علم به دین و شناخت مسائل و مبانی آن باشد. لذا قرآن کریم و روایات معصومین علیهم السلام حکم به وجوب کفایی و لزوم دستیابی به تفقه در دین را صادر کرده و بر لزوم تبعيت عملی از فقهاء تأكيده فرموده اند.

آنچه از آیه نفر مبنی بر وجوب تفقه و تقلید بر می آید این است که:

اولا با استفاده از لولای تحضیضیه در «فلولا نفر من كل فرقة طائفة»، وجوب نفر برای تفقه استفاده شده است.

ثانيا: «ليتفقهوا في الدين» به عنوان غایت نفر است که با توجه به وجوب نفر، وجوب تفقه نیز استفاده می شود تا هرکدام از نافرین؛ براساس استعداد خود به فهم و فقه دین دست یافته و بر اساس فقه خود مردم را انذار نمایند. طبیعی است که میزان و صحت فهم هر کدام با دیگری در یک سطح نخواهد بود اما با این حال خداوند متعال، انذار هرکدام از فقهاء را حجت دانسته به تبعیت از آنها دستور داده است. البته این سخن ناظر به هرمنوتیک نبوده و با دریافت و فهم شخصی متفاوت است زیرا در تفقه دینی، آنچه ضابطه استباط است، قواعد حاکم بر آن بوده و از هر گونه تأویل، تفسیر و برداشت شخصی مبری می باشد. قابل توجه اینکه؛ روایات معصومین علیهم السلام نیز بر وجوب تفقه در دین تأکید کرده و فرموده اند: «عَلَيْكُم بِالتَّفَقُّهِ فِي دِينِ اللَّهِ وَلا تَكُونُوا أَعْرَاباً فَاِنَّهُ مَنْ لَمْ يَتَفَقَّهْ فِي دِينِ اَللَّهِ لَمْ يَنْظُرِ اَللَّهُ إِلَيَّ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ وَ لَمْ يُزَكِّ لَهُ عَمَلاً».(2)

ثالثا: «لینذروا قومهم» غایت تفقه واجب و نفر واجب است، بر این اساس، انذار قوم نیز واجب خواهد شد. البته انذار به معنای ابلاغ بوده و مراد از آن ترساندن نمی باشد.(3)

رابعا؛ حذر در «لعلهم يحذرون» غایت نفرو تفقه وانذار واجب است، لذا به استناد دلالت آیه، وجوب حذر از انذار فقیه استنباط میگردد. البته توجه شود که منظور از حذر، حذر

ص: 214


1- دعا النبي ، صلى الله عليه وسلم، لابن عباس فقال : اللهم علمه البيين وقفهه في التأويل أي فهمه تأويله و معناه . لسان العرب، ج 13، ص 522.
2- کافی، ج 1، ص 75.
3- المنذر: المعلم الذي يعرف القوم بما يكون قد دهمهم من عدو أو غيره و أصل الإنذار الإعلام. لسان العرب، ج 5، ص 203.

عملی است لذا توقع و مطلوب خداوند این است که مردم بعد از آنکه احکام الهی برای آنها بیان شد، عملا متحذر شوند و این حذر و پرهیز جز با عمل به فتوای فقیه تحقق پیدا نمی کند. چرا که مراد از حذر عملی؛ حجیت فتوای مجتهد و لزوم قبول قول مجتهد به صورت عملی بوده و صرف التزام قلبی ملاک نمی باشد.

باته به اینکه گاهی انذار کردن از باب دلالت مطابقه و گاهی از جهت دلالت تضمن و گاهی از طریق دلالت التزام است. همانگونه که بیان شد، آیه شریفه صراحت در وجوب انذار برای فقیه دارد، لذا اگر مجتهدی بر حرمت و یا وجوب مطلبی فتوا داد، آن فتوا به دلالت تضمن، حکم الهی محسوب می شود و عدم اتيان آن، مستوجب عقاب خواهد بود.

شاید برخی به این باور باشند که فقاهت و اجتهادی که در صدر اسلام و در زمان پیامبر اسلام صلی الله علیه واله وسلم و ائمه معصومین علیه السلام مطرح بوده است، غیراز فقاهت واجتهادی است که در زمانهای متأخرمورد نظر می باشد؛ چون فقاهت و اجتهاد در صدر به صورت سؤال از معصومین بوده است و در آن زمان اجتهاد مصطلح مد نظر نبوده است، بنابراین، آیه بر انذار فقيه دلالت ندارد تا بر حجيت فقاهت هم دلالت کند؛ بلکه، آیه بر حجیت نقل روایت وحجیت خبر واحد دلالت دارد وانذار فقیه در اینجا به معنی نقل روایت است به همان صورتی که از معصومین علیهم السلام شنیده است، که در این صورت چنین پاسخ داده می شود که:

اولا: از آنجا که در آیه شریفه، عنوان فقاهت در وجوب تحذر اخذ شده است، آیه با نقل روایت و حجیت خبر واحد ارتباطی ندارد. دلیل اول اینکه، در حجیت روایت ، التفات راوی به معنی روایت شرط نشده است، تا چه رسد به این که راوی، فقیه هم باشد؛ زیرا در نقل روایت، جزوثاقت راوی ، چیز دیگری معتبر نیست و دوم اینکه لازم نیست که عنوان فقيه در نقل روایت بر راوی صدق کند؛ چون هرگز راوی با صرف نقل تعدادی روایت و لواینکه معنی آنها را هم بداند، مستحق عنوان فقیه نخواهد بود؛ زیرا روشن است که علم به یک یا چند حکم، در صدق عنوان فقاهت کفایت نمی کند، در حالیکه روایت او صحیح است؛ نتیجه این است که آیه شریفه، ارتباطی به حجیت روایت ندارد و از سویی، وظیفه راویان، نقل روایت بوده و وظیفه فقهاء ، تفریع اصول است، چنانچه امام رضا علیه السلام فرمود: «عَلَيْنَا إِلْقَاءٌ

ص: 215

اَلاَصُولُ وَ عَلَيْكُمُ اَلتَّفْرِيعُ».(1) توجه شود که تفريع اصول کاری تخصصی بوده و از عهده ناقلان حدیث و عوام مردم خارج است.

ثانيا؛ ماهیت فقاهت و اجتهاد به معنی معرفت احکام از روی دلیل، امر واحدی است که حقیقت آن با تغییر زمان متفاوت نمی شود و در زمان حاضر و صدراول یکی است و در این معنی اختلافی وجود ندارد؛ بلکه تفاوت اجتهاد امروز و صدر اول در صعوبت و سهولت است؛ چون تفقه در صدر اول ، به شنیدن حدیث بوده است و متوقف بر علوم و مقدمات مورد نیاز فعلی نبوده است. اما در زمانهای متأخر، اگرچه نیل به مرتبه اجتهاد بر مقدمات زیادی متوقف است، ولی این فرق به معنی متغیر بودن معنی اجتهاد نمی باشد. البته مسأله تعارض بين اخبار، هم دراجتهاد مصطلح مطرح است و هم در اعصار سابق بوده است. از این روی، در مورد تعارض اخبار، بین اجتهاد این زمان با آن زمان فرقی نیست؛ لذا ادعای مغایرت مفهوم اجتهاد در امروز و صدر اول هم وجهی ندارد.(2)

نتیجه اینکه بر اساس آیه نفر، تفقه وانذار واجب کفایی است و لازمه این وجوب، تبعیت و حذر عملی عوام از فقها می باشد. توجه به این نکته ضروری است که نگاه اولین اسلام بر تفقه بوده و کسانی را که از استعانة تفقه برخوردارند را براین امردعوت کرده است. از سویی باب تقلید را باز گذاشته و رجوع مقلدین به هر کدام از فقهاء که دارای اعلمیت می باشد را باز گذاشته است تا مردم بتوانند به تشخیص آگانه خود، احکام شان را از آنان دریافت نمایند. لذا می توان همین نوع از تقلید که بر پایه علم و آگاهی می باشد را نوعی از تفقه در مرحله نازل تر دانست.

قرآن و منع تقلید

قرآن کریم می فرماید: « وَ مِنْهُمْ أُميُّونَ لاَ يَعْلَمُونَ اَلْكِتَابَ إِلاَّ أَمَانِي وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَظُنُّونَ»(3) یک عده آنها همان مردم بی سواد و نادان بودند که از کتاب آسمانی خود چیزی جز یک رشته خیالات

ص: 216


1- وسائل الشيعة، ج27، ص 62.
2- التنقيح في شرح العروة الوثقى، ص 88 وتهذیب الاصول ، ج 3، ص 167.
3- بقره ، 78.

و آرزوها نمیدانستند و دنبال گمان و وهم می رفتند.

این آیه در مقام مذمت عوام و بی سوادان یهود است که در اصول دینی خود از علماء و پیشوایان خود پیروی و تقلید می کردند. در ذیل این آیه آمده است: شخصی به امام صادق علیه السلام عرض می کند که عوام و بی سوادان یهود راهی نداشتند جز اینکه از علماء خود هر چه می شنوند قبول کنند و پیروی نمایند. اگر تقصیری هست، متوجه علماء يهود است. چرا قرآن کریم عوام الناس بیچاره را که چیزی نمی دانستند و فقط از علماء خود پیروی می کردند را مذمت می کند؟ چه فرقی بین عوام يهود و بین عوام ما هست؟ اگر تقلید و پیروی عوام از علماء مذموم است پس عوام ما نیز که از علماء ما پیروی می کنند باید مورد ملامت و مذمت قرار گیرند. اگر آنها نمی بایست قول علماء خود را بپذیرند اینها نیز نباید بپذیرند.

حضرت فرمود: «بَيْنَ عَوَامِّنَا وَ عُلَمَائِنَا وَ عَوَامِّ الْيَهُودِ وَ عُلَمَائِهِمْ فَرْقٌ مِنْ جِهَةٍ وَ تَسْوِيَةٍ مِنْ جِهَةٍ اما مِن حَيْثُ اسْتَوَوْا فَانَّ اللَّهَ قَد ذَمَّ عَوامَّنا بِتَقْلِيدِهِمْ عُلَمَاءَهُمْ كَمَا ذَمَّ عَوَامَّهُمْ وَ امّا مِنْ حَيْثُ اِفْتَرَقُوا فَلاَ»، عوام وعلماء ما و عوام و علماء يهود از یک جهت فرق دارند و از یک جهت مثل هم اند. از آن جهت که مثل هم می باشند، خداوند عوام را نیز به آن نوع تقلید از علماء مذمت کرده واما از آن جهت که فرق دارند نه. آن شخص عرض کرد: یا ابن رسول الله توضیح بدهید. فرمود: عوام يهود علماء خود را در عمل دیده بودند که صریحا دروغ می گویند، از رشوه پرهیز ندارند، احکام و قضاءها را به خاطر رودربایستیها و رشوه ها تغییر می دهند، می دانستند که درباره افراد و اشخاص عصبیت به خرج می دهند، حب و بغض شخصی را دخالت می دهند و حق یکی را به دیگری می دهند. آنگاه فرمود: به حکم الهامات فطری عمومی که خداوند در سرشت هرکس تکوینی قرار داده می دانستند که هرکس که چنین اعمالی داشته باشد نباید قول او را پیروی کرد، نباید قول خدا و پیغمبران خدا را با زبان او قبول کرد و به همین منوال است حال عوام ما، اینها نیز اگر در فقهاء خود، اعمال خلاف، تعصب شدید، تزاحم برسر دنیا، طرفداری از طرفداران خود هر چند ناصالح باشند، کوبیدن مخالفین خود هرچند مستحق احسان و نیکی باشند، اگر این اعمال را در آنها حس کنند و بازهم چشم خود را ببندند و از آنها پیروی کنند عینا مانند همان عوام یهودند و مورد مذمت و ملامت هستند و فرمودند: «أَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِينِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلاَهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ

ص: 217

يُقَلِّدُوهُ» واما هریک از فقهاء که خوددارو حافظ دین خود و مخالف هوای نفس و مطیع فرمان مولای خود باشد باید عوام از او تقلید کنند.(1)

نکات این روایت عبارتند از:

1. تقلید از فقیه جامع الشرایط جایز بوده و اگر فقیهی که از شرایط اخلاقی مذکور در روایت برخوردار نباشد، قابل تقلید نمی باشد.

2. لام در «فَلِلْعَوَامِّ أَنْ يُقَلِّدُوهُ» همانند لام در «وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا»(2) برای تکلیف است که در صورت جمع شدن شرایط ، حق ثابتی از جانب مردم برای خداوند ایجاد می گردد. لذا در صورتی که شرایط تقلید برای هر کدام از عوام فراهم شد، بایستی آن را پذیرفته و انجام دهند.

استدلال عقلی بر وجوب تقلید

بعد از پذیرفتن مبدأ هستی و ارسال انبیاء و این که بندگان خدا بی هدف آفریده نشده اند، عقل اقرار می کند که اطاعت از خدا ضروری و نافرمانی او موجب خروج از بندگی است و کیفیت اطاعت احکام الهی مبتنی بر علم به احکام است و این علم یا از طریق شنیدن سخن معصوم علیه السلام و یا به اجتهاد و یا با تقلید حاصل می شود، راه اول برای مردم زمان غیبت ممکن نیست و راه دوم برای عموم مردم میسر نیست، پس عقل حکم می کند که باید تقلید کرد و به مجتهد رجوع نمود. علاوه بر آن، آیات و روایات نیز بر این تقلید تأکید دارند، لذا تقلید از فقیه جامع الشرایط برای فرد غیر فقیه به ضرورت عقل و نقل واجب است.

ص: 218


1- احتجاج طبرسی، ج 2 ص 457.
2- آل عمران، 97.

پرسش های درس

1. نگاه قرآن به مکلفین با چه تقسیم بندی مطرح شده است؟

2. دلالت آیه نفربر وجوب تفقه و تقلید را بیان کنید.

3. آیا تقلید در زمان معصومین با تقلید کنونی تفاوت دارد؟ توضیح دهید.

4. مخالفت قرآن با تقلید در چه شرایطی است؟

5. چگونه می توان از حديث فللعوام أن يقلدوه وجوب تقلید را استنباط کرد؟

ص: 219

ص: 220

درس سیزدهم

اخر الزمان

اهداف درس

آشنایی با

• محدوده آخرالزمان

• فقهای آخرالزمان

ص: 221

ص: 222

اخرالزمان

مسأله آخرالزمان یکی از چالشی ترین مسائل قرن اخیر است ، بطوری که به خاطر اهمیت موضوع، به یک رشته دانشگاهی تبدیل شده و در دانشگاه های وابسته به کلیسای کاتولیک تدریس می گردد. این مسئله از نظر اسلام نیز دارای اهمیت و جایگاه ویژه ای بوده و پیرامون نشانه های آن، احادیث فراوانی صادر شده است.

با این وجود، زمان و تعريف آخرالزمان مورد اختلاف ادیان و مذاهب بوده و به باوری مشخص دست نیافته اند. به عنوان مثال، در باور يهود، آخرالزمان به معنای پایان دوران جهان و پیوستن آن به قیامت کبری است. چنانچه در کتاب دانیال نبی علیه السلام(1) براین باور تاکید کرده و از رستاخیزی بزرگ خبر داده است، لذا گفته شده است: در این زمان مردگان از خاک برمی خیزند و براساس کتابی که همه نام ها در آن ثبت است نیکوکاران و گناهکاران از هم جدا می شوند و هر گروه به پاداش و کیفر شایسته خود می رسند.(2) این در حالی است که در باور مسیحیت ، دوران آخرالزمان به رجعت مسیح و آغاز حکومت عدل الهی اطلاق

ص: 223


1- این کتاب در دوران سلطنت آنتیوخوس اپیفانس، فرمانروای سوریه و فلسطين ( 164.175ق م) و در هنگامی که جامعه یهود از درون در معرض تأثيرات افکار بیگانه (یونانی و ایرانی) قرار گرفته و از بیرون گرفتار آزار وشکنجه عمال دولتی شده بود، نوشته شده است. دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکزدائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «آخرالزمان»، ج 1، ص 102.
2- عهد عتیق، دانیال نبی، 1: 4،12.

شده است. چنانچه در آخرین رساله های پولس و در انجیل یوحنا آمده است: «مسیح یک شخص معین نیست، بلکه اصلی است الهی و فوق طبیعی، فراتر از تاریخ و زمان، که پیش از آفرینش جهان بوده و بعد از پایان آن نیز خواهد بود. مسیح علت فاعلی و علت غایی هستی است و آفرینش عالم به واسطه او و برای اوست. همچنان که همه در آدم مرده اند، همه در مسیح زنده خواهند شد.(1) مسیح خود قیامت و حیات است، او راه و دروازه نجات است. او خود آخرالزمان است».(2)

حتی در میان مسلمین نیز درباره محدوده آخرالزمان ، برداشت های متفاوتی ارائه شده است که می توان تمامی آنها را در دو معنای کلی دسته بندی کرد:

الف). آخرالزمان به یک فاصله زمانی، بین ولادت پیامبر اسلام صلی الله علیه واله وسلم تا قیامت کبری

اطلاق می گردد و از این رو آن حضرت را پیامبر آخرالزمان نیز نامیده اند.

ب). فاصله زمانی بین ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف تا پایان قیام ایشان راآخرالزمان

می نامند.

با وجود این آشفتگی، برخی از فرقه های انحرافی همچون احمد الحسن بصری ، از فضای مبهم آن سوء استفاده نموده و روایات مربوط به آخرالزمان را به نحو دلخواه تأویل می کنند.

محدوده آخرالزمان

قرآن کریم در یک تقسیم بندی کلی، با توجه به ساکنین زمین، زمان دنیا را به دو بخش اولین و آخرین دسته بندی کرده است. چنانچه می فرماید: «ثله من الأولين و قليل من الاخرين». علامه طباطبایی در تفسیر این آیه می فرماید: گروه کثیری از مقربان از امت های نخستین و قبل از پیامبراکرم صلی الله علیه واله وسلم هستند و گروه اندکی نیز از امت آخرين، که منظور امت پیامبر اکرم است.(3) با این حال، می توان بعثت پیامبر خاتم صلی الله علیه واله وسلم را سرآغاز دوره «آخرالزمان» و قیامت کبری را پایان آن دانست. چنانچه پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم نیز فرمودند: «يَا مَعْشَرَ اَلْمُسْلِمِينَ إِنِّى

ص: 224


1- عهد جديد، يوحنا، 10:9
2- عهد جدید، رساله به کولسیان ، 2:12.
3- الميزان، ج 19، ص 121.

إِنَّمَا بَعَثَ أَنَا وَ السَّاعَةُ کهاتین قَالَ ثُمَّ ضَمَّ السَّبَّاحَتَيْنِ».(1) ای گروه مسلمانان! بعثت من و روز قیامت مانند این دو انگشت سبابه است.

لذا رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم نشانه های این فاصله زمانی را با عنوان «اشراط الساعة» که مقصود از آن علایم و نشانه های نزدیک شدن به روز رستاخیز است را برشمرده اند. چنانچه ابن عباس می گوید: ما با رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم در حجة الوداع به حج مشرف شدیم. رسول خدا حلقه در خانه خدا را گرفت و رو به ما نموده و با سیمای مبارکش ما را مخاطب قرار داد و فرمود:

«أَلاَ أُخْبِرُكُمْ بِأَشْرَاطِ اَلسَّاعَةِ؟ كَانَ أَدْنَى اَلنَّاسِ مِنْهُ يُؤْمَئِذُ سَلْمَانُ رِضَى اَللَّهُ عَنْهُ فَقَالَ بَلَى يَا رَسُولَ اَللَّهِ فَقَالَ صلى اللَّهُ عَلَيَّ وَآلِ وسَلَمَ إِنَّ مِنْ أَشْرَاطِ الْقِيَامَةِ إِضَاعَةَ الصَّلَوةِ وَ اتِّبَاعَ الشَّهَوَاتِ وَ اَلْمِيلُ مَعَ اَلْأَ هَوَاءٌ وَ تَعْظِيمُ اَلْمَالِ وَ بَيْعُ اَلدِّينِ بِالدُّنْيَا...

يَا سَلْمَانُ فَلَمْ يَلْبَثُوا الاّ قَليلاً حَتّي تَخُورُ الاَرْضُ خَوْرَةً فَلايَظُنُّ كُلُّ قَوْمٍ اِلاّ اِنَّها خَارَتْ في نَاحِيَتِهِم فَيَمكُثُونَ مَاشَاءَ اَللَّهِ ثُمَّ يَنْكُتُونَ فِي مَكْثِهِمْ فَتُلْقِي لَهُمُ الارضُ افْلاذَ كَبْدُهَاقَالَ ذَهَبٌ وفِضَّةً ثُمَّ اوْماً بِيَدِهِ الَيَ الا سَاطِينَ فَقَالَمَثْلُ هَذَافِيَوْمَئِذٍ لَاَيَنْفَعُ ذَهَبٌ وَ لَا فِضَّةٌفَهَذَا مَعْنِي قَوْلُهُ فَقَدْ جَاءَ اشْرَاطُهَا».(2)

گفت: آیا می خواهید من شما را به علائم و نشانه های قیامت باخبر کنم؟ در آن هنگام نزدیک ترین افراد به رسول خدا سلمان بود و گفت: ای رسول خدا! بله ما می خواهیم ما را باخبر کنی!

پس از آن رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم فرمود: بدرستی که از علامات قیامت آن است که مردم نماز را خراب می کنند، و از شهوات پیروی می نمایند، و تمایلشان بسوی هوای نفسانی است ، مال را بزرگ می شمرند، و دین را به دنیا می فروشند...

ای سلمان ! چون این قضایا واقع گردد و این علائم تحقق یابد دیگر مدت درازی به طول نمی انجامد، بلکه درنگ نمی کنند مردم، مگر زمان اندکی که ناگهان زمین صیحه عجیبی میکشد و این صدا و صیحه بطوری تمام بسيط زمین را فرا می گیرد که هر کس چنین می پندارد که این صیحه در ناحیه و موطن او واقع شده است و پس از صیحه به قدری که خداوند اراده اش تعلق گیرد، باز مردم در روی زمین درنگ می کنند و در این اقامت و درنگ

ص: 225


1- مفید، محمد بن محمد، الأمالی، ص 188.
2- تفسیر المیزان، ج 5، ص 432 - 435 به نقل از تفسیر علی بن إبراهيم، طبع سنگی، ص 627-629.

دچار گرفتاری ها و مشقات و تکان ها می گردند. و زمین پاره های جگر خود را بیرون می ریزد و منظور از پاره های جگرطلاها و نقره هاست. حضرت رسول اکرم صلى الله عليه وآله وسلم در این حال با دست خود اشاره کردند به ستون هائی که در آنجا نصب شده بود و فرمودند: پاره های جگر زمین و قطعات طلا و نقره مثل این ستون ها. اما در آن روز، دیگرطلا و نقره فائده ای ندارد و اینست معنای گفتار خدای تعالی: «فَقَدْ جَاءَ أَشْرَاطُهَا» پس به درستی که حقا علائم قیامت به وقوع پیوسته است.

براساس این تقسیم بندی قرآنی، زمان پس از بعثت پیامبر اکرم صلى الله عليه وآله وسلم، آغاز آخرالزمان بوده و تمامی علائمی که با عنوان اشراط الساعة یا آخرالزمان صادر شده است، مختص به محدوده زمانی بعثت تا قیامت می باشد. لذا انحصار آن علائم به زمان خاصی مانند زمان ظهور حضرت بقیه الله الاعظم علیه السلام صحیح نبوده و حتی خود ظهور نیز یکی از علائم آخر است.

نکته

در برخی از روایات صادر شده از رسول گرامی اسلام صلى الله عليه وآله وسلم، ظهور امام دوازدهم علیه السلام را در آخرالزمان و قیام خود در اول الزمان دانسته است.(1) از سویی روایاتی هستند که پیامبراکرم صلى الله عليه وآله وسلم را پیامبر آخرالزمان معرفی نموده اند،(2) با این وجود، وجه جمع بین این دو روایت که در یکی به اول الزمانی و در دیگری به آخرالزمانی بودن پیامبرصلى الله عليه وآله وسلم اشاره شده است، بدین گونه است که؛ هر پیامبری که صاحب الشريعة باشد، تا پایان مدت شریعت خود، به صورت عام صاحب الزمان خواهد بود. لذا با توجه به اینکه نبی اکرم صلى الله عليه وآله وسلم آخرین پیامبر خداست، به عنوان پیامبر آخرالزمان معرفی گردیده و صاحب آخرالزمان می باشد. بنابراین، در اول آخرالزمان قیام کرده

ص: 226


1- قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صلى الله عليه وآله وسلمِيَا عَلِيٌ اَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسِي اِلاّ انه لاَ نَبِيَّ بَعْدِي تَقْضِي ذَيْنِي وَ تَنْجَزِعِدَاتِي وَ تُقَاتِلُ بَعْدِي عليّ التاويل كَمَا قَاتَلْتَ عَلَيَّ التَّنْزِيلَ يَا عَلِيُّ حُبُّكَ اِيمانٌ وَ بُغْضُكَ نِفاقٌ وَ لَقَدْ نَبانِي اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ انَّه يَخرُجُ مِنْ صُلْبِ اَلْحُسَيْنِ تِسْعَةٌ مِنَ اَلاَئِمَّةِ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ وَ مِنْهُمْ مَهْدِيُّ هَذِهِ اَلامَّةِ اَلَّذِي يَقُومُ بِالدِّينِ فِي اخر اَلزَّمَانِ كَمَا قُمْتُ فِي اَوْلِهِ. كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، ص135.
2- قال الباقرعلیه السلام: فأنطق الله المسیح علیه السلام في بطنها فقال وحق النبي المبعوث بعدی في آخرالزمان لئن أخرجني الله من بطن أمی مریم لأقيمن عليكن الحد. اثبات الوصية، ص79.

و فرزندش مهدی علیه السلام نیز در پایان آخرالزمان خواهد آمد.(1)

علمای آخرالزمان

با توجه به نقش مهم علماء در مبارزه با فرقه های انحرافی و پاسداری از اعتقادات تشيع، طبعا بایستی با مخالفت سرکردگان این فرقه ها مواجه شده و در آماج دشمنی ها قرار گرفته باشند. در همین راستا احمدالحسن بصری نیز، بیشترین و صریح ترین مخالفت های خود را با علماء داشته و تمامی آنان را مصادیق بارز در روایات مربوط به علمای فاسد العقيده آخر الزمان می داند. لذا پاسخ وی در دو بخش داده می شود که عبارتند از:

الف. باتوجه به وسعت زمانی آخرالزمان که از آغاز بعثت تا آغاز قیامت کبری محاسبه می شود، روایات مربوط به علمای فاسد که در آخرالزمان ظهور خواهند کرد، مربوط به دوره خاص و زمان خاصی نخواهند بود. لذا ممکن است بعد از رسول اکرم صلى الله عليه وآله وسلم تا روز قیامت، عده ای عالم فاسد در کنار علمای عامل ظهور کرده باشند. به عنوان نمونه؛ وجود طلحه در کنار ابوذر و مقداد و سلمان، بهترین شاهد مثال براين سخن است که در یک عصر، فقیهی فاسد بوده و فقهای دیگر از خاندان اهل بیت شمرده شده اند.

ب. برخی از روایاتی در خصوص علمای عصر ظهور امام دوازدهم علیه السلام صادر شده است از سه حالت خارج نیستند:

اولا با هیچ سند و مدرکی نمی توان گفت که قطعا عصر حاضر، عصر ظهور امام دوازدهم علیه السلام است تا بدین وسیله علمای کنونی را دشمنان امام علیه السلام فرض کنیم.

ثانيا؛ برخی از روایات موجود، در خصوص فقهای شیعه نبوده و در متن روایت به طایفه و

فرقه آنان نیز اشاره شده است. لذا کسانی که با حضرت اعلام جنگ خواهند نمود، گروهی از فقهاء فرقه «بتریه» شاخه ای از زیدیه هستند که به مغيرة بن سعد -که ابتر لقب گرفته بود نسبت داده می شوند. چنانچه حسن بن سلیمان تعداد این گروه را چهل هزار نفر می داند؛(2) و در روایتی دیگر؛ تعدادشان شانزده هزار نفر می باشد. بدین گونه که در پشت شهر کوفه به

ص: 227


1- قبلا ثابت شد که آخرالزمان به معنای پایان دنیا و آغاز قیامت کبری نیست .
2- مختصر بصائرالدرجات، ص190.

جنگ با آن حضرت می پردازند. امام عصر، سه روز به آنها مهلت می دهد تا از مواضع خود دست بردارند و سپس همه آنها را به قتل خواهد رساند.(1)

ثالثا؛ برخی از متونی که احمدالحسن و انصارش به آن استشهاد کرده و فقهاء را دشمنان حضرت دانسته اند، ریشه روایی نداشته و برگرفته از کتاب فتوحات مکیه محى الدين ابن عربی می باشد که گفته است: «أَعْدَائِهِ مُقَلَّذِ اَلْعُلَمَاءِ أَهْلُ اَلْإِجْتِهَادِ... وَلَولا السَّيْفُ بِيَدِهِ لَأفْتَى الفُقَهاءُ بِقَتْلِهِ...»(2) دشمنان(قائم) همان مقلدین علماء أهل اجتهاد هستند که اگر امام شمشیر نداشته باشد، فقهاء بر قتل وی فتوا خواهند داد. چنانچه همین اعتراف را سید علاء الاعرجی در کتاب «اهلا يابن فاطمه» و در ابتدای عبارت می نویسد: و نقلا من كتاب الفتوحات القدس لابن عربي في له عن الامام المهدي علیه السلام جاء فيه...(3)

رابعا امکان وجود علمای فاسد در عصر حاضر ودر عصر ظهور مسأله قابل انکار نبوده و حتی در باورما افرادی همچون؛ ناظم العقیلی، حسن حمامی، واثق حسینی و ... که در لباس علماء بوده و مردم را به سوی احمد الحسن می خوانند، همانانی هستند که برای دفاع از احمد بصری، در برابر امام زمان علیه السلام ایستاده و با ایجاد انحراف در بین مسلمین، مصداق علمای فاسد العقیده هستند.

براین اساس؛ نهی از ارتباط با علماء و فاسق خواندن همه آنان، باور باطلی است که جریان های انحرافی احمد الحسن بصری برای دستیابی به اهداف و اغراض باطل خود و فرار از ردیه های علما به آن متسمک می شوند. چنانچه از پیامبر خدا روایت شده است که فرمود: در آخرالزمان دغلبازان و فریبکارانی بیایند که حديث هایی نوو روایت هایی جدید از دین بر شما بخوانند، آنچنان که به شما و نه پدرانتان چنین حدیث هایی نشنیده باشید. پس دوری گزینید از آنها، مبادا به دام تزویر و فریب شان بیافتید».(4)

ص: 228


1- دلائل الامامه، ص 342.
2- فتوحات مكية، الباب السادس والستون وثلاثمأة .
3- اهلا يابن فاطمه، سید علاء الاعرجی، ص14.
4- کنزالاعمال، حديث 290324.

پرسش های درس

1. آخرالزمان از نگاه یهودیت و مسیحیت را تشریح کنید.

2. نگرش مسلمین به مساله آخرالزمان را توضیح دهید.

3. محدوده زمانی آخرالزمان را بر اساس قرآن تبیین کنید.

4. اشکال ناسازگاری روایات آخرالزمانی و اول الزمانی بودن رسول خدا چگونه حل می شود ؟

5. پاسخ به شبهات احمد الحسن درباره علمای آخر الزمان را بیان کنید.

ص: 229

ص: 230

درس چهاردهم

مشابھت احمد الحسن با سایر مدعیان دروغین

اشاره

اهداف درس

آشنایی با:

• تشابه با شیخیه

• تشابه با بابیت

• تشابه با بهائیت

ص: 231

ص: 232

مدعیان دروغین مهدویت

آنچه تاکنون در طول تاریخ نمایان بوده است، پیدایش فرقه های انحرافی در اثر به وجود آمدن شکاف های اجتماعی بین دولت و فرهنگ یا مذهب و ملت و یا در پی آمد فقر اقتصادی حاکم بر جامعه پدیدار می گردند. در جریان شناسی بابیت و بهائیت نیز، همین عامل به وضوح مشاهده می شود. همچنین جریان شیخیه نیز، که به عنوان یکی از بسترهای پیدایش بابیت و بهائیت در مجامع علمی و تاریخی مطرح می گردد، از درون شکاف دولت و ملت و نفوذ استعمار در اداره حکومت ایران در زمان قاجار شکوفه زده و در اثر تنازعات اجتماعی به ثبات رسید. قابل توجه اینکه پس از اقتدار سیاسی استعمار بر دولت های ایرانی، مراجع تقلید شیعه به عنوان بزرگ ترین مانع در برابر استعمار به حساب می آمدند که با اتکاء به قدرت مردم، در برابر توطئه های آنان ایستادگی می نمودند. لذا با استفاده از علاقه فتحعلی شاه به شیخ احمد احسائی، جبهه مقابل مراجع تقلید را تشکیل داده و به اختلافات مذهبی دامن زدند.

لذا فتحعلی شاه، تحت تأثیردستان ناپیدا، وجود مراجع تقلید را عامل تزلزل حکومت خود دانسته و برای تقویت جبهه خود، از شخصیت شیخ احمد احسائی که دارای محبوبیت خاصی در بین بخشی از طبقات اجتماعی بود بهره جست. همچنین شیخیه نیز با اتکاء به

ص: 233

اقتدار دولت، پایه های فرهنگی و تبلیغی خود را تقویت کرده و مکتبی در برابر اقتدار مراجع تقلید شیعه بنا نمود. با به ثمر نشستن تلاش های ضد مرجعیت شیعه توسط جریان شیخیه، زمینه برای به وجود آمدن بابیه در دوران محمد شاه قاجار فراهم گردید تا اینکه در اواخر دولت وی، با بهانه جویی در خصوص وضعیت اسف بار مردم، شورش بابیه آغاز شد. با به روی کار آمدن ناصرالدین شاه و با مقاومت امیرکبیر، شورش بابیه سرکوب شده و علی محمد باب اعدام شد. اما بلافاصله پس از این دوران، بهائیت ظهور کرده و با بهانه ظلم دولت علیه مردم و با علم کردن نیاز مردم به منجی آخرالزمان ، پروژه جدیدی را آغاز کرده و با توجه به اینکه در دوره ناصرالدين شاه، ارتباطات خارجی رشد بیشتری داشت، مرکز بهائیت در عکا بنا نهاده شد تا بدون تهدید خطر خاصی، به فعالیت های جهانی خود ادامه دهند.

شیخیه پس از کاشت دانه های اخباریگری و اعلام اتصال به حضرت صاحب الزمان علیه السلام با ارائه نظریه قراء ظاهره، شبهه بی نیازی مردم از مراجع تقلید را در اذهان عمومی ایجاد کرد. لذا شیخیه با شیوع این باورهای مسموم، رسما مبارزه با علمای اصولی و مراجع تقلید را آغاز کرده و به عنوان اولین قطعه از پازل اسلام ستیزی، زمینه را برای بابیت فراهم نمود. بابیه نیز با باب دانستن خود، قرائت جدیدی از دین اسلام را برای مردم ارائه داده و دومین قطعه از پازل اسلام ستیزی را جای گذاری نمود. در این میان به قطعه سومی نیاز بود تا علاوه بر حفظ باورهای بابیت ، نظریه منسوخ شدن اسلام را گسترش داده و دین جدیدی را برای مردم ارائه دهد.

بنابراین، بهائیت با بهره از تشکیلات سازمان یافته ای آغاز به کار کرده و زمینه را برای پرده برداری از آخرین قطعه، یعنی جریان احمد الحسن فراهم کرد. جالب اینکه هر کدام از این

جریان ها که در پی یکدیگر به وجود آمده اند، علاوه بر حفظ باورهای جریان قبلی، افزودهای برای جریان بعد از خودشان داشته اند. لذا جریان احمد الحسن نیز، ضمن حفظ باورهای اخباریگری و تقابل با مرجعیت شیعه و ادعای بابیت امام زمان علیه السلام و تفسیر به رأی قرآن کریم و روایات اهل بیت علیه السلام ، خود را مهدی و قائم آل محمدصلی الله علیه و اله وسلم دانسته و القاب و اوصاف امام زمان علیه السلام را به عاریه برداشته است.

ص: 234

ایدئولوژی ها

اشاره

ایدئولوژی یکی از اصلی ترین عامل تشکیل دهنده و رشد دهنده برای یک فرقه یا جریان مذهبی به شمار می رود ، بطوری که برخورداری فرقه و جریان مذهبی از یک ایدئولوژی منطقی، آینده روشن و مدت داری را برای پدید آورندگان آن رقم خواهد زد. غالبا فرقه های ایدئولوژیک، با یک فرضیه جدید در برابر سنت موجود ظهور کرده و به جهت تأمین جایگاه اجتماعی خود، اقدام به تخریب باورها و فرضیه های موجود می نمایند. با توجه به اینکه چهار جریان مورد بحث در این درس، در قالب فرقه قرار گرفته اند، بدیهی است که دارای ایدئولوژی بوده و بر اساس آن ظهور کرده باشند. هرچند که بایستی براساس توضیحات پیشین، ایدئولوژی این چهار فرقه را در یک نگاه کلی دریافت نمود. اما با این وجود به جهت تبیین پازل اسلام ستیزی، ایدئولوژی هر کدام از این فرقه ها به عنوان قطعات این پازل بررسی می گردد.

ایدئولوژی شیخیه

آنچه به عنوان ایدئولوژی فرقه شیخیه قابل بررسی می باشد، باورهای أخباریگری ورد مسلک اصولی مراجع تقلید شیعه است. شیخ احمد احسائی براساس این باور، استفاده از ابزارها و قواعد عقلی را جهت استنباط احکام شرعی نادرست قلمداد کرده و پیروی از اخبار را بهترین و روشن ترین روش برای درک تکالیف شرعی می دانست. وی پس از آنکه در برابر این سئوال که با احکامی که در اخبار ذکر نشده چه می کنید؟! مسئله قراء ظاهره را مطرح کرده و آنان را واسطه فیض بین مردم و حضرت صاحب الامر علیه السلام دانست(1) و اعلام کرد که ما با وجود ابواب امام زمان علیه السلام دیگر فقه کهنه و غیر پاسخگو نداریم.

شیخ احمد احسائی به عنوان مؤسسه این فرقه، صفات بسیاری از جمله؛ آشنایی به علوم ائمه علیهم السلام را برای قریه ظاهره قائل شده و این صفات را به گونه ای عنوان می کرد که مخاطب، وی را به عنوان قریه ظاهره می پذیرفت. وی تنها تفاوتی که بین نواب اربعه حضرت با قراء ظاهره قائل می شد این بود که آنان را منصوب شده از جانب حضرت می دانست و قراء ظاهره را رهیافتگانی می دانست که به واسطه عبودیت به این مقام رسیده اند.

ص: 235


1- جوامع الكلام، ج 2، ص 7.

قابل توجه اینکه؛ أغلب ادعاهای شیخ احمد احسائی به دیدارهایی نسبت داده می شود که در عالم خواب با ائمه معصومین علیهم السلام داشته است.(1) البته سید کاظم رشتی نیز به عنوان یکی از ارکان شیخیه، سخنان وی را تأیید کرده و مردم را به یافتن رکن رابع توصیه می نمود تا توسط آنان به معرفت خدا، رسول و امام برسند.(2)

ایدئولوژی بابيت

هرچند که علی محمد باب که مؤسس فرقه بابیه، دارای ادعاهای بی اساس فراوانی بوده است اما با این وجود، شاید نتوان برای آن یک ایدئولوژی مستقلی قائل شد. اما می توان برای آن یک ایدئولوژی تثبیت کننده و پیوند دهنده قائل شد که بایستی با تثبیت باورهای شیخیه، آن را به نسل بعد از خود، یعنی بهائیت پیوند دهد. وی با طی مراحل پلکانی خود، در شش مرحله ادعای خود را تغییر داده و به مقام بالاتری ارتقاء یافت:

• ادعای ذکریت کرده و به سید ذکر معروف گردید.

• ادعای بابیت کرده و خود را نائب خاص امام غائب دانست.

• ادعای مهدویت کرده و خود را مهدی نامید.

• ادعای نبوت کرده و خود را نبی خدا دانست.

• ادعای ربوبیت کرده و ندای أنا ربكم سرداد.

• ادعای الوهیت کرده و خود را به بالاترین مقام ممکن منصوب ساخت.

البته على محمد درباره غیر ممکن بودن ایجاد ارتباط با خدا،(3) نفی خاتمیت پیامبراکرم صلی الله علیه و اله وسلم ،(4) تحریف مسأله معاد(5) و همچنین پیرامون فروعات شیعه، نظریات بی اساسی دارد که در این مجال قابل بررسی نمی باشد.

ص: 236


1- شیخیگری و بابیگری، ص51.
2- در باور شیخیه دین اسلام بر چهار ركن استوار شده است: اول خدا- دوم پیامبر - سوم امام چهارم باب امام یا قريه ظاهره .
3- على محمد، کتاب بیان، واحد دوم و سوم، باب هفتم
4- بیان، واحد ششم، باب سیزدهم.
5- بیان، واحد دوم، باب چهارم .
ایدئولوژی بهائیت

بهائیت بایستی علاوه بر مخالفت با مرجعیت، با نظام روحانیت شیعه نیز مخالفت کرده و این نهاد را ملغی بداند. به اعتقاد بهائیت، مبلغین دینی را نباید به عنوان قشری از جامعه دانست. این مسأله؛ نخستین بار از سوی حسینعلی بهاء الله مطرح شد که می تواند به عنوان ایدئولوژی بهائیت، مورد بررسی قرار گیرد.(1) وی با طرح این نظریه، به دنبال هضم قشر مبلغین دینی در درون جامعه است تا با این طرفند، با گذر زمان، شاهد حذف نرم این قشر از جامعه دینی باشیم. قابل توجه اینکه بهاء الله، با تأسی از باب، دین اسلام را منسوخ شده می دانست و دین و شریعت جدیدی را در مقام «من يظهراللهی» برای پیروان خود ارائه داد. وی در باب ازدواج، عید، محارم، زنا، سرقت ، قبله ، نماز و روزه و سایر مسائل شریعت، نظریات جداگانه ای دارد.(2)

ایدئولوژی احمدالحسن

فرقه موسوم به یمانی که توسط احمد الحسن پایه گذاری شده است ، از یک ایدئولوژی نسبتا منسجم تری نسبت به شیخیه و بابیت و بهائیت برخوردار است. در ایدئولوژی فرقه احمد الحسن، علاوه بر مخالفت با مراجع و علماء و ترویج باورهای اخباریگری ، اولا خود را وصی، فرستاده ، یمانی موعود وصاحب عصمت دانسته و ثانیا با مصادره تمامی القاب واوصاف و شاخصه های ظهور حضرت صاحب الزمان علیه السلام در صدد آن است که با وجود خود، مردم را از قيام صاحب الامر بی نیاز کرده و در یک فرایند مشخص و از قبل تعیین شده، خود را امام دوازدهم شیعیان معرفی نماید.

ادعاهای پلکانی احمد الحسن، ابتدا از تغییر نام خود از احمد اسماعیل به احمد الحسن آغاز شده و سپس ادعای مشاهده حضرت در عالم خواب و پس از آن ادعای دریافت دستوراتی از ایشان در عالم بیداری و بعد از آن ادعای فرزندی امام و وصایت ایشان و در نهایت ادعای یمانیت را علنی کرد.

ص: 237


1- پیشین، ص 278.
2- بهائیت در ایران، ص45-95.

احمد الحسن با نوشتن چندین کتاب در حوزه فقه اسلامی و تفسیر قرآن کریم، بیشترین انحرافات را وارد تشیع کرده(1) و در صورتی که نظراتش با روایات صریح و متواتر شیعه نیز مخالفت داشته باشد، با ارائه نظریه بسط يد امام، آن را توجیه می کند. در حالیکه حتی امامان معصوم نیز، علم خود را از امام پیش از خود گرفته و هیچگاه برخلاف نظر آنان فتوا و سخنی ندارند. امام باقرعلیه السلام خطاب به جابر فرمودند:

«يَا جَابِرُ لَوْ كُنَّا نُفْتِي اَلنَّاسَ بَرَّايَنَا وَ هَوَانَا لَكُنَّا مِنَ اَلْهَالِكِينَ وَ لَكِنَّا نُفْتِيهِمْ بِهِ اثار مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ وَ اُصُولُ عِلْمٍ عِنْدَنَا نَتَوَارَثُهَا كَابِراً عَنْ كَابِرٍ نَكْنِزُهَا كَمَا يَكْنِزُ هَوْلاَءُ ذَهَبهسُم وَ فِضَّتُهُمْ».(2) اگر ما به مردم به رای هوا و هوس خود فتوا میدادیم هرآینه تباه می شدیم، ولی ما با آثر رسول خدا و اصول دانشی که نزدمان است فتوا دهیم و آن ها را یکی از دیگری به ارث می بریم و به مانند گنجی پاس میداریم.

ایدئولوژی مشترک

همانطور که در ابتدای سخن بیان شد، چهار فرقه مذکور، دارای یک ایدئولوژی مشترک نیز می باشند که در یک نگاه کلی می توان به ایدئولوژی جداسازی ملت از مراجع تقلید شیعه اشاره کرد. باید توجه داشت که پی آمد این ایدئولوژی از زمان شیخیه تا احمد الحسن، جدایی از نواب عام امام زمان علیه السلام و پیوستن به مدعیان قراء ظاهره، رکن رابع، من يظهر الله و وصی امام است. در حالیکه باور به مقام نیابت عامه فقیه ، به عنوان کلیدی ترین مسأله در اندیشه سیاسی شیعه محسوب گردیده و معصوم ندانستن این نواب و پیروی از أعلم وأعدل فقهاء و امکان انتخاب و عدول از مرجعی به مرجع دیگر، ضمانت اجرایی مناسبی برای منزه ماندن تشیع از سوء مدیریت ها به شمار می آید. لذا تبدیل نیابت عام انتخابی به نیابت خاص جبری ، زمینه را برای انحراف و کج اندیشی ها فراهم کرده و در مدت زمان اندکی، تشیع را به یک مذهب خنثی شده مبدل می نماید.

ص: 238


1- جای گزینی یک روز نماز قضا در شب 23 ماه رمضان به جای نماز قضای یک عمر، تغییراذان اقامه ، تغییر برخی از غیرارکان درنماز، تغییر مدت ازدواج موقت از کمترین مدت تا6 ماه و.... ر.ک: المتشابهات .
2- بحارالانوار، ج 2، ص 172.

مشابهت های شیخیه، بابیت و بهائیت با احمد الحسن

پس از بررسی دقیق و مطالعه تاریخی درباره چهار فرقه مذکور، اولا به اشتراک ایدئولوژی آنان پی برده و ثانيا مشابهت های روشنی در بین آنان مشاهده می گردد که به چند مورد اصلی و مبنایی اشاره می گردد:

1. افراط در توجه به حدیث و رد قواعد عقلی جهت فهم و استنباط احکام.

2. مخالفت با مراجع تقلید شیعه به عنوان نواب عام امام و تبدیل آن به نیابت خاص.

3. معرفی خود به عنوان واسطه فیض بین امام و مردم.

4. ادعای آشنایی کامل با علوم اهل بیت علیه السلام.

5. دیدار با اهل بیت علیه السلام در عالم خواب و بیداری.

6. تفسیر به رأی آیات و روایات.

7. مبارزه با نظام روحانیت شیعه و منحرف دانستن آن.

8. صدور فتاوای دینی برخلاف حکم صریح آیات قرآن کریم و روایت اهل بیت علیه السلام.

9. ادعاهای پلکانی که از مقام ذکریت تا مقام الوهیت قابل ارتقاء است.

پرسش های درس

1. ایدئولوژی شیخیه را توضیح دهید.

2. ایدئولوژی بابیت را بیان کنید.

3. ایدئولوژی بهائیت را توصیف کنید.

4. ایدئولوژی احمدالحسن را تبیین کنید.

5. تشابه شیخیه و بابیت و بهائیت واحمد الحسن را بیان کنید.

ص: 239

ص: 240

درس پانزدهم

روش شناسی نقدایدئولوژی مذعیان دروغین مهدویت

اشاره

اهداف درس

آشنایی با:

• روش نقد و بررسی مدعیان دروغین مهدویت

ص: 241

ص: 242

روش نقد و بررسی مدعیان دروغین مهدویت

لازمه پیدایش و گسترش جریان های دروغین مهدویت، وجود یک ایدئولوژی است. در تعریف ایدئولوژی می توان به مجموعه ای از باورها و ایده ها اشاره کرده که به عنوان مرجع توجيه اعمال، رفتار و انتظارات افراد عمل می کند. برداشت های موجود از ایدئولوژی در چهار دسته مطرح می گردد:

1. ایدئولوژی نوعی اندیشه انحرافی کاذب و غیرواقعی است. برای مثال، «آگاهي» انسانها که در جامعه سرمایه داری سوژه شمرده می شوند. به بیان دیگر، بنا به این تعبیر، ایدئولوژی نوعی آگاهی کاذب و غیرواقعی است که انسانها براساس آن عمل می کنند و خود نمیدانند که این آگاهی دروغین است. در حقیقت آنان اینگونه می اندیشند که آگاهند در حالیکه آگاهی آنان توسط سرمایه داران به آنان بطور ناخودآگاه تزریق شده است و انسانها خود از آن بی خبرند.

2. ایدئولوژی مجموعه ای است از ایده ها، نظرات، اعتقادات و نگرشها، مانند جهان بینی یک طبقه یا گروه اجتماعی. این دیدگاه بیشتر در نظریه های پسامارکسی نظیر؛ مارکسیسم هگلی گئورگ لوکاچ و نقد کارل مانهایم بر پیش داوری های ماتریالیسم تاریخی حضور دارد.

3. ایدئولوژی یک نظام فکری کم و بیش آگاهانه است که به آن ایدئولوژی نظری هم

ص: 243

اطلاق می گردد. این تعبیری محدود از ایدئولوژی است که دو مورد بالا را زیر پوشش می گیرد. این تعبیر تا دهه 1960 میلادی برداشت غالب از مقوله ایدئولوژی در بحث های فلسفی و سیاسی بود. در این تعریف، ایدئولوژی نظامی است از باورها که قسمتی از آن به صورت آگاهانه توسط فرد انتخاب می شود و قسمتی از آن به صورت ناخودآگاه در اجتماع توسط فرد کسب می شود.

4. ایدئولوژی رسانه کما بیش ناآگاهانه رفتارهای مرسوم محسوب می شود که به آن ایدئولوژی عملی هم اطلاق می شود. این تعریفی مبسوطی است که توسط مارکس مطرح شده است و بعدها آنتونیو گرامشی و لویی آلتوسر آن را توسعه داده اند. این برداشت، از دهه 60 به بعد مقبول تر بوده است. این تعریف ادامه تعریف مارکسیستی از ایدئولوژی است با این تفاوت که ایدئولوژی را آگاهی کاملا کاذب نمیداند بلکه قسمتی از آن را که ناآگاهانه است را مسئول قسمتی از عملکرد انسانها در جامعه میداند.(1)

براساس تعاریف فوق، می توان به این نتیجه رسید که غالبا ایدئولوژی ها با هدف مقابله با تفکرات موجود در جامعه به پا خواسته و خود را بهترین جایگزین برای آن معرفی می کنند. در بین چهار برداشت موجود از ایدئولوژی ، آنچه منطبق با فرقه ها و جریان های دروغین مهدویت است، نوع اول از برداشت ایدئولوژی است که نوعی اندیشه انحرافی کاذب و غیرواقعی است. نقش ایدئولوژی در تشکیل و تثبیت یک فرقه، بسیار چشمگیر بوده و می تواند عامل امتداد آن فرقه در جامعه باشد. بنابراین، یک ایدئولوگ، ناگزیر از برنامه سازی ایدئولوژی خود، با رعایت مؤلفه های علمی و عملی است تا نیازهای علمی و معنوی پیروانش را به شکل تکامل یافته ای تأمین کند.

طبق این سخن، باید به این نکته توجه داشت که نقد، علم ارزیابی و سنجش اعتبار «علمی» یک ایدئولوژی است. که به طبع آن، آموزه ها و برنامه های کاربردی آن نیز مورد بررسی قرار میگیرد. لذا نباید نقد را ابزاری برای اشکال یابی صرف و خرده گیری و تخریب ایدئولوژی ها دانست. گذشته از آن، نقد و بررسی یک ایدئولوژی ، مستلزم آشنایی و رعایت

ص: 244


1- مایکل پین، «مدخل ایدئولوژی، از گریگوری الیوت». فرهنگ اندیشه انتقادی ، از روشنگری تا پسامدرنیته، ترجمه پیام یزدانجو، ص 97.

قواعد و روش های کاربردی آن است. بنابراین، شخص نقد کننده، در صورت عدم رعایت این قواعد، نه تنها به هدف مورد نظر نائل نشده، بلکه احتمال ابتلاء به بی تقوایی علمی شده ونقد نامنصفانه ای را نیز ارائه دهد. لذا مخاطب ، در اولین نگاه، واکنش منفی نشان داده و ناقد را به دخالت اغراض غیر علمی متهم خواهد کرد.

تحلیل محتوا

قبل از هر چیزی باید به این مسأله اشاره کرد که منظور از ایدئولوژی در ادامه درس، ایدئولوژی صرف نبوده، بلکه مراد نویسنده، ایدئولوژی جامع و برنامه سازی شده است. بنابراین قبل از ورود به نقد ایدئولوژی، تحلیل محتوای ایدئولوژی، از ضرورت ویژه ای برخوردار است. زیرا در صورتی که اجزای مختلف محتوا شناخته شده و دسته بندی گردد، درک آن ساده تر و نقد آن راحت تر خواهد بود. در تعریف تحلیل محتوا گفته شده است: «تحليل محتوا یعنی؛ تبیین نسبت بین اهداف، عناصر و اجزای تشکیل دهنده محتوا».(1)

هدف از تحلیل محتوای ایدئولوژی فرقه

هدف از تحلیل محتوا، دستیابی به لایه های پنهان یا قصد واقعی ایدئولوگ فرقه است. به عبارت دیگر، هدف از تحلیل محتوا، یافتن مبانی ایدئولوژی و شخصیت ایدئولوگ فرقه و شرایط و اوضاع و احوال محیطی مرتبط با تولید آن ایدئولوژی و در نهایت به دست آوردن تفسیری واقع گرایانه از آن است.

مراحل تحلیل محتوای ایدئولوژی فرقه

اشاره

تحلیلگر محتوا به تحلیل و آنالیز محتوا پرداخته و می کوشد، تا داده هایی را در مورد ایدئولوژی فرقه استخراج کند. لذا تحلیل محتوا صرفا روشی جهت طبقه بندی اطلاعات ناقد در مورد محتوای ایدئولوژی فرقه بوده و در روند ارائه نقد، نقش پشتیبان و گنجینه اطلاعات را ایفا می نماید. ضمن این که «تقدم فهم محتوا بر نقد» یکی از اصول مهم نقد می باشد که به

ص: 245


1- تحقیق در رسانه های جمعی، ص 217-218.

واسطه تحلیل محتوا برای ناقد حاصل می گردد:

1. توصیف کامل ایدئولوژی فرقه

توصیف ایدئولوژی فرقه، به عنوان محور اصلی تحلیل محتوا به شمار می رود. بنابراین با تجزیه محتوای توصیف شده، مراحل بعدی تحلیل محتوا به وجود می آید. به عنوان مثال در تحلیل فرقه احمد الحسن؛ توصیف ایدئولوژی آن به این ترتیب است:

الف). ذکر اطلاعات شناسنامه ای احمدالحسن.

ب). بیان مبانی و اصول ایدئولوژی فرقه احمدالحسن.

ج). توصيف آثار و مکتوبات فرقه احمد الحسن.

د). بیان انحرافات فرقه احمدالحسن و...

2. تشريح پیشینه، خط و مشی وحالات ایدئولوگ فرقه

غالبا ایدئولوگ فرقه، متأثر از محیط و بستری است که در آن رشد کرده است. بنابراین، شناخت زندگی ایدئولوگ فرقه به درک و نقد همه جانبه ایدئولوژی فرقه کمک می کند. در این مرحله می توان به دنبال شناخت عوامل تأثیرگزار برفکر، جهان بینی، دنیای ذهنی و نگرش های ایده آلیستی و حالات روانی ایدئولوگ فرقه بود. به عنوان مثال؛ تشریح پیشینه و حالات روانی احمدالحسن و اینکه وی در یک محیط پرتنش عراق در دوران صدام رشد نموده و مبتلا به توهمات شدید علمی شده است، در شناخت فضای فکری این شخص تأثیر چشمگیری دارد.

3. ترسیم ابعاد اصلی ایدئولوژی فرقه

ترسیم ابعاد اصلی ایدئولوژی فرقه از مهمترین مراحل تحلیل محتوا محسوب می گردد.

این ابعاد عبارتند از:

1. بعد انگیزشی(1) ایدئولوژی فرقه.

ص: 246


1- آنچه انگیزه شکل گیری ایدئولوژی را فراهم کرده است .

2. بعد انگیخته ای(1) ایدئولوژی فرقه .

3. بعد فرآوردهای(2) ایدئولوژی فرقه.

كشف مغالطات در سخنان ایدئولوگ فرقه

یک ایدئولوگ فرقه ای برای اثبات خود در مجامع علمی و عمومی، متمسک به استدلال هایی می شوند که در برخی موارد فاقد پشتوانه علمی و آلوده به مغالطات منطقی می باشد. به عنوان مثال در کتاب الوصيه و الوصی احمدالحسن(3)، جهت توجیه و مصادره به مطلوب نمودن حدیث قرطاس که با عبارت های مختلفی در کتب معتبر شیعه نقل شده است(4)، عبارت «ابدا» را که به صورت نادر در برخی کتب به آخر «لاتضلون بعدی» اضافه شده است را بزرگ نمایی کرده و آن را به معنای قیامت ترجمه نموده است. نویسنده این کتاب با این ترفند، درصدد بیان این نکته است که پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم نسخه ای را برای امت پیچیده است که بعد از وفات امام زمان علیه السلام و تا قیامت، مردم به واسطه آن گمراه نگردند و آن نسخه چیزی جز وجود مهدیین نیست. درحالیکه او عبارت اند به معنای قیامت نبوده و در سياق این جمله به معنای «هیچگاه و هرگز» می باشد و ثانیا عبارت ابدا ابد شخصی بوده و ابد نوعی برای امت حضرت رسول کرم صلی الله علیه واله وسلم نمی باشد زیرا در صورتی که ابد نوعی بوده باشد، بایستی با عبارت «إلى الأبد» ذکر می گردید. ثالثا اگر هم به معنای قیامت تعبیر شود، بازهم مثبت مهدیین نمی باشد، زیرا به اعتقاد راسخ تشیع، آنچه بعد از وفات حضرت صاحب الامرعلیه السلام السلام و تا قیامت روشنی بخش راه امت مسلمان خواهد بود، ائمه رجعت می باشند زیرا در کتاب قیس بن سلیم هلالی آمده است که طبق آخرین کلام رسول گرامی اسلام صلی الله علیه واله وسلم در شب وفات؛ أوصياء وهاديان مردم تا روز قیامت، 12 نور امامت هستند و لا غير. قال: «فأنت سیده النساء أهل الجنه وابناک الحسن والحسين سيدا شباب اهل الجنه وأنا ابوك و أخی والأحد عشر

ص: 247


1- انگیخته؛ یعنی اصل مدعایی که در بیان ایدئولوگ آمده است و برای آن استدلال میکند.
2- مرحله ای که به عنوان هدف غایی برای پیروان ایدئولوژی در نظر گرفته شده است.
3- ناظم العقيلي، الوصيه و الوصی احمدالحسن، ص 66 و67.
4- «إئتوني بصحيفة و دواة لأكتب لكم كتابا لا تضلون بعدی»، «أكتب لكم كتابالا تضلوا بعده»، «أكتب لكم كتابالا يضلون و لا يضلون»، «أكتب لكم كتابا لا يختلف منکم رجلان بعدی» و «أكتب لكم كتابالن تضلوا بعدی» و....

اماما اوصیائی الى يوم القيامه، كلهم هادون مهديون . أول أوصياء بعد أخي الحسن ثم الحسين ثم تسعه من ولد الحسين في منزل واحد في الجنه ...».

نقد محتوای ایدئولوژی فرقه

اشاره

پس از تحلیل محتوای ایدئولوژی فرقه ، نوبت به نقد محتوای ایدئولوژی می رسد که ناقد باید با استفاده از محتوای تحلیل شده و اطلاعات تخصصی خود، مراحل نقد را یکی پس از دیگری کرده و به یک نتیجه نسبی دست یابد. این مراحل عبارتند از:

الف). نقد بعد انگیزشی فرقه

نقډ انگیزه و نحوه شکل گیری فرقه، جهت تفهیم مخاطب از اهمیت خاصی برخوردار است. در بحث انگیزه؛ محرک های انگیزشی ایدئولوگ فرقه از جنبه های مختلفی همچون: جنبه روانی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، دینی و سیاسی مورد بررسی و نقد قرار می گیرد. گاهی اوقات کسب اموری مانند: شهرت، ثروت، مقام، قدرت، کنجکاوی، تأثیراساتید، قرار گرفتن در فرقه خاص، وقوع حوادث و اتفاقات معنادار، کسب علم و حتی جلب رضای خداوند می تواند آغازگر یک فرقه در جوامع مختلف باشد.

به عنوان مثال؛ آنچه به عنوان بعد انگیزشی فرقه احمد الحسن مشهود است، اسلام ستیزی و مبارزه با تشیع است. چنانچه کارنامه عملی احمدالحسن نشانگر این مطلب است که وی در صدد ساختارشکنی ها و تغییرات عمده در ارکان تشیع که میراث ماندگار اهل بیت عالی می باشند بوده است. بررسی ایدئولوژی و مبانی معرفتی احمدالحسن در تعیین نمره علمی و معنوی وی اهمیت بسزایی دارد. یک ناقد موفق، ممکن است در همین مرحله خواسته خود و مخاطب را تأمین کرده و به هدف نقد نزدیک شود.

ب). نقد بعد انگیخته ای فرقه

در نقد بعد انگیخته ای فرقه، انگیخته و اصل مدعایی که در بیان ایدئولوگ آمده است و برای آن استدلال می کند، مورد توجه می باشد. به عبارتی دیگر، بررسی و نقد محورهای فکری

ص: 248

وعناصر تشکیل دهنده فرقه، هدف اصلی نقد در این مرحله می باشد. به عنوان مثال، در نقد مبانی ایدئولوژی و اجزای تشکیل دهنده فرقه احمد الحسن، محورهای زیر قابل بررسی می باشد:

محور اول: ساختار شکنی اعتقادی

تأويل، تحریف ، تفسیر به رأی هایی که احمد الحسن در کتب فقهی و تفسیری خود آورده است، مصداق بارز ساختار شکنی است. شاید برخی همین ساختارشکنی را پسند کرده و آن را گامی در اصلاحات بپندارند، اما باید توجه داشت که ساختار شکنی احمد الحسن بانیت اصلاح نبوده و صرفا شعار اصلاحات را علم خود کرده است تا بتواند به راحتی در میراث اهل بیت علیه السلام دخل و تصرف نماید.

محور دوم: ایجاد تغییر در ارکان تشیع

احمدالحسن با تلاش جهت تغییر در نظام رهبری شیعه و تبدیل نیابت عامه انتخابی فقیه به نیابت خاص انتسابی، در صدد آن است تا در بلند مدت، شور و شعور شیعه را خنثی کرده و در نهایت آن را حذف کند.

نقد محورهای فکری و عناصر تشکیل دهنده آن به صورت مجزا، قلب و مرکز ثقل نقد را تشکیل میدهد.

ج). نقد بعد فرآوردهای فرقه

هدف هر فرقه ای رساندن مخاطبان خود به یک مقصد است. مقصدی که بتواند علاوه برمقاصد پدیدآورندهان فرقه، بخشی از خواسته ها و نیازهای پیروان خود را تأمین کند. به عنوان مثال؛ در نقد بعد فرآوردهای ایدئولوژی احمدالحسن، با توجه به دو بعد قبلی (انگیزشی و انگیخته ای) به نتایج زیر دست می یابیم :

1. تبدیل نیابت عامه فقیه به نیابت خاصه شخصی.

2. تحریف احکام و شریعت نبوی صلی الله علیه واله وسلم.

با بررسی و نقدهدف پایانی ایدئولوژی ، ناقد به هدف نقد دست می یابد. البته موفقیت در هر سه مرحله و همچنین مراحل اولیه نقد، تابع التزام به یک سری قواعد و اصول نقد

ص: 249

می باشند که ناقد در مسیر نقد از آنها بهرمند می گردد.

چند نکته مهم پیرامون نقد؛

لازمه یک نقد منصفانه، رعایت نکاتی است که باید در مسیر نقد مورد توجه قرار گیرند که مهم ترین موارد آن عبارتند از:

• نقادی باید تا حد امکان، با توجه به سطح دانش مخاطب ارائه گردد.

• برای ارائه نقد از زبان مناسب و قابل فهم استفاده شود.

• از کلی گویی و تعمیم های بی مورد پرهیز گردد.

• حتما در آغاز نقد، هدف گذاری شده و هدف نقد بیان شود.

• از جملات و حتی اشارات توهین آمیز دوری کند.

نتیجه

آنچه در سیر روش های نقد و بررسی فرق انحرافی بیان شد، نشانگر این مطلب است که نقد علمی نیازمند آگاهی از روش ها و فنون نقد بوده و بایستی جهت سنجش میزان اعتبار علمی یک ایدئولوژی قواعد مورد نیاز را رعایت کرد. بنابراین، کسانی که بدون استفاده از روش های استاندارد نقد و بررسی وارد این مرحله می شوند، أغلب دچار نقدای غیر منصف شده و چه بسا مراد ایدئولوگ را به خوبی دریافت نکرده و ما قصد لم يقع وما يقع لم يقصد اتفاق می افتد.

پرسش های درس

1. برداشت های موجود از ایدئولوژی را بیان کنید.

2. تحلیل محتوا را تعریف کنید.

3. هدف از تحلیل محتوا را تبیین کنید.

4. مراحل تحلیل محتوا را ذکر کنید.

5. مراحل نقد محتوای ایدئولوژی را تشریح کنید.

ص: 250

درس شانزدهم

شیوه ها تبلیغی مدعیان دروغین مهدویت

اشاره

اهداف درس

آشنایی با:

• شیوه های تبلیغ در جریان های مدعی مهدویت

• اهداف رفتاری و انحرافات مشترک مدعیان دروغین مهدویت

ص: 251

ص: 252

شیوه های تبلیغ در جریان های مدعی مهدویت

اشاره

تبلیغ دارای شیوه های گوناگونی است که اغلب جریان های انحرافی از آنها به طور جدی بهره گیری نموده اند. روجان این جریان ها، گاه به عنوان طبيب ، دکتر، استاد، مهندس، محقق، روان پزشک، مستشارنظامی، هیئت علمی، پرستار، فیلسوف، عارف و ... ظاهر گردیده و گاهی هم در ابعاد مختلف رسانه ای از قبیل؛ فضای مجازی، مکتوبات و حتی شبکه های ماهواره ای فعالیت می نمایند.

برخی از روش های تبلیغی جریان های انحرافی و مدعیان دروغین عبارتند از:

1. توجه به خلاءها ونقاط ضعف مردم

از محورهای مورد توجه در جریان های انحرافی و مدعیان دروغین، تلاش در جهت شناسایی نیازهای مخاطبان و موضوعات مورد علاقه آنهاست. آنها برای رسیدن به این منظور با روش های گوناگون به شناخت فرهنگ، اعتقادات و آداب و رسوم، احساسات و نقاط ضعف افراد و گروه ها اقدام می کنند. مبلغان این جریان ها، با شناسایی نقاط ضعف، سعی در بزرگ نمودن ضعف ها و مشکلات افراد نموده و تنهاترین راه حل نجات از آن را در پیوستن به مجموعه خود اعلام می کنند. آنان سعی می کنند تا با استفاده از کلمات زیبا

ص: 253

و دل نشین مانند: دفاع از امام زمان، مبارزه با علمای فاسد، تحقق جامعه نبوی ، آزادی، عدالت و...، خود را به آنان نزدیک نموده و از نارضایتی های مردم به تفصیل سخن گویند تا به این وسیله به قلوب پیروان خود راه یابند.

2. برخورد عاطفی و محبت آمیز

یکی از روش های مهم در تبلیغ این جریان ها، برخورد عاطفی و محبت آمیز است. با توجه به اینکه عموم انسان ها، مورد محبت قرار گرفتن را دوست داشته و همواره در صدد هستند که از مزایای عاطفی برخوردار شوند، جریان های انحرافی و مدعیان دروغین نیز با محبت کردن و مورد توجه قرار دادن افراد خاص، تلاش می کنند تا رابطه فرد را از خانواده و سایر وابسته گان قطع کرده و او را در تحت سلطه عاطفی خود قرار دهند.

3. اعلام انحصاری بودن راه نجات در آموزه های خود

جریان های انحرافی و مدعیان دروغین عمدتا چنین وانمود می کنند که تنها راه نجات از گرفتاری ها و مشکلات موجود، پذیرفتن آموزه های آنان است. بدین وسیله علاوه بر جذب مخاطبان تلاش می کنند تا افراد جذب شده را نسبت به سایر شخصیت های حقیقی و حقوقی و حتی فرق و ادیان بدبین کرده و منزجر نمایند.

4. ایجاد تشكيلات وعضوگیری

جریان های انحرافی و مدعیان دروغین برخلاف سایر ادیان الهی که بدون در نظر گرفتن تشکیلات و سازمان های پیچیده درصدد دین دار کردن مردم هستند، با ایجاد یک سازمان و تشکیلات ، اقدام به عضوگیری کرده و سعی در افزایش تعداد پیروان خود دارند.

5. ایجاد خوف ورجاء

تأکید بر نزول بلاهای آسمانی در صورت مخالفت با سرکرده جریان و شخص مدعی و تقویت حس ترس، به همراه امید به بخشش و عنایات ویژه او، از جمله روش های تبلیغی در

ص: 254

جریان های انحرافی و مدعیان دروغین می باشد. لذا عموم مدعیان دروغین خود را در مقام خليفة اللهی قرار داده و مخالفت با خود را برابر با مخالفت از دستورات خداوند متعال اعلام

میکند.

6. ارائه محتوای جذاب

بسیاری از سرکرده گان جریان های انحرافی و مدعیان دروغین، با اقتباس از آموزه های فرقه های دیگر، به دنبال آموزه سازی و تولید محتوای جذاب می باشند. آنها با ارائه چنین آموزه هایی سعی در جذب حداکثری افراد دارند.

7. تولید اصطلاحات جذاب

یکی از روش های تبلیغی جریان های انحرافی و مدعیان دروغین، تولید انبوه واژگان و اصطلاحات است که در شکل ها، رنگ ها و قالب های گوناگون، خودنمایی می کنند که بسیاری از افراد به خاطر جاذبه این اصطلاحات، جذب آنان می شوند.

همچنین استفاده از روشهایی مانند: «انتخاب و جذب افراد ساده لوح و مشکل دار، تعاریف غیرواقعی از قدرت های درونی خود، تعبیر خواب های مریدان به شکل دلخواه، تفسیر به رأی احکام دینی و آیات و روایات، تکفیر اشخاصی که با عقاید آنها مخالفت میکنند، تعیین وظایف خاص و دادن مأموریت به پیروان و...» از جمله تکنیک های موفق در جریان های مدعی مهدویت به شمار می روند.

ص: 255

اهداف رفتاری مدعیان دروغین مهدویت

اشاره

آنچه به عنوان هدف رفتاری در مدیریت جریان های انحرافی و مدعیان دروغین قابل مشاهده و بررسی است، توجه بیش از پیش پیروان جریان های انحرافی و مدعیان دروغین، به شخص مدعی است که پدید آورنده و مؤسس یک جریان انحرافی می باشد. این فرآورده، محصول بکارگیری شیوه هایی است که اغلب سرکردگان جریان های انحرافی و مدعیان دروغین از آنها بهرمند می شوند که برخی از این شیوه ها عبارتند از:

1. دعوت به خود

مدعیان دروغین، برخلاف سفرا و نواب حقیقی ائمه معصومین علیهم السلام که همه چیز را

معطوف به امام علیه السلام می دانند، محور توجهات را در وجود خود دانسته و همه پیروان را به سوی خود می خوانند. این افراد همواره برای نجات بشریت (البته به زعم خودشان) از خود عبور میکنند و قبل از بیان هر آموزه ای، در پی تبلیغ و اعلام برتری های خودشان هستند. در حالی که نواب وسفرا و وکلای ائمه علیهم السلام این نبوده و در بیان آموزه های دینی، چیزی به نام خود مطرح نبوده است.

2. مبارزه با علمای شیعه

عموم مدعیان دروغین مهدویت ، رمز موفقیت خود را در مبارزه با علمای شیعه قرار داده و در طول تاریخ شاهد آن بوده ایم که تمامی آنان با علما و فقهای عصر خود در تضاد بوده و آنان را مصداق علمای فاسد معرفی کرده اند. لذا اولین شعار آنان نفی حاکمیت دینی علما بوده و جهت سهولت در ترویج افکار خود، همواره در صدد کنار زدن مانع بزرگی به نام علمای شیعه بوده اند، تا جایی که حتی مخالفت علمای شیعه با خود را نیز به عنوان دلیل حقانیت خود معرفی می کنند. در واقع این حربه دارای سه بخش عمده می باشد که به ترتیب عبارتند از:

الف. ادعای فاسد و گمراه بودن علمای شیعه؛

ب. ادعای مخالفت علما با امام مهدی علیه السلام؛

ج. بیان اینکه مخالفت علما با ما دلیل بر حقانیت جریان است.

ص: 256

3. حاکميت تفكرالتقاطی

*حاکميت تفكرالتقاطی(1)

التقاط گرایی حاد، خصوصیت ویژه ای است که در بین تمامی جریان های انحرافی و مدعیان دروغین قابل مشاهده می باشد. این جریانها، عقاید و اعمال دینی ادیان مختلف را با هم ترکیب می کنند و میان ایمان های مختلف و حتی میان ایمان و سکولاریسم، سازگاری ایجاد می کنند. این تنوع و گوناگونی شدید، آنها را در طیف وسیعی از گروهها، با ساز و کارها و نگرش های مختلف قرار داده و موجب می شود تا افراد زیادی مدعیان دروغین را بپذیرند.(2)

4. از میان برداشتن ابزارهای کشف حقیقت

عمده جریان های انحرافی و مدعیان دروغین، جهت آزادی از قیود دینی و ارائه ادله انحرافی خود، اقدام به نفی برخی از منابع یا ابزار کشف حقیقت نموده و با بهانه سانسورگر بودن ، آنها را از میان بر می دارند. لذا در موارد، علم رجال را مانع خود دیده و سعی در ناکارآمدی آن داشته و در برخی دیگر، روایات را مانع خود دیده و با بیان اینکه روایات مصداق احکام تمرینی عموم مردم هستند، سعی در از میان برداشتن روایات داشته و همچنین برخی دیگر نیز در مقام عقل ستیزی برآمده و با این بهانه عقل همواره به علت ناتوانی از درک امور شهودی، قادر به فهم و برداشت صحیح از حقایق عالم نبوده و ناگزیر دست به سانسور حقایق میزند، علوم عقلی را مصداق کفر معرفی میکنند.

ص: 257


1- مجموعه ای از نظریات که از گرایشهای متفاوت و گاه متناقض برگرفته شده، در کنار هم گرد آمده است و چون بنیانها و زیرساخت های این گرایشها و نظریات، ناهمگون و یا در مقابل هم اند به عنوان نمونه، برخی برخاسته از مکاتب انسان محوریا اومانیسم می باشند، و برخی دیگر برخاسته از مکاتب «خدامحور» ، برخی برگرفته از گرایش مبتنی بر اصالت فرد و برخی برگرفته از گرایش های مبتنی بر اصالت جمع، پاره ای برآمده از لیبرالیسم و سکولاریسم، و پاره ای دیگر مبتنی بر «دین محوری» هستند، دارندگان تفكرالتقاطی بعضا به ورطه پلوراليسم ونظريه همه صدقي ادیان و اندیشه ها درافتاده اند. مصباح یزدی ، محمد تقی، پرسشها و پاسخها، ج 4، پلوراليسم و آزادی.
2- جامعه شناسی دین ، ملكوم همیلتون ، ترجمه محسن ثلاثی، ص 55

پرسش های درس

1. چند مورد از شیوه های تبلیغ در جریان های مدعیان دروغین را بیان کنید.

2. روش دریافت نیازهای و خواسته های مردم در جریان های انحرافی مهدویت چگونه است ؟

3. اعلام انحصاری بودن راه نجات در آموزه های مدعیان دروغین را بیان کنید.

4. انحرافات مشترک مدعیان دروغین را نام برده و یک مورد را توضیح دهید.

ص: 258

كتابنامه

1. قرآن الكريم .

2. نهج البلاغه.

3. طبرسی، احمد بن على، الإحتجاج على أهل اللجاج، نشر مرتضی، 1403 ق.

4. طوسی، محمد بن الحسن، الغيبة، دار المعارف الإسلامية ، 1411 ق.

5. مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار(ع)، دار إحياء التراث العربی، 1403 ق.

6. نجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، النشر الاسلامی، 1365 ش.

7. واسطی بغدادی، احمد بن حسین، الرجال لابن الغضائری)، دار الحديث، 1364ش.

8. خزاز رازی، علی بن محمد، کفایة الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، بیدار، 1401 ق.

9. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة في معرفة الأئمة، بنی هاشمی، 1381ش.

10. طباطبایی، سید محمد علی، مأتان و خمسون علامة حتى ظهور الامام المهدی، البلاغ، 1419ق.

11. ابن أبی زینب ، محمد بن ابراهيم، الغيبة النعمانی، صدوق، 1397ق.

ص: 259

12. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، دارالفکر، 1417ق.

13. الدوری، عبدالعزيز، اخبار الدولة العباسیه، دارالطلیعه، 1391ق.

14. بیات، عزیزالله ، تاریخ ایران از ظهور اسلام تا دیالمه، 1380ش.

15. ابن منادی، احمد بن جعفر، الملاحم، دارالسيره، 1418ق.

16. البستوی، عبدالعليم، الموسوعه في احاديث المهدی، دار ابن حزم، 1420ق.

17. نعمان بن محمد، شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار، جامعه مدرسین، 1409ق.

18. ابن بابویه، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمة، اسلامیه، 1395ق.

19. ابن طاووس، علی بن موسی، التشريف بالمنن في التعريف بالفتن، صاحب الأمر،1416ق.

20. مصعب بن عبدالله، نسب قریش، دارالمعارف، بی تا.

21. احمد فرج الله، أدعياء المهدويه، المركز الاسلامي للدراسات الاستراتيجيه، 2015م.

22. ذوالفقار علی ذوالفقار، الحركات المهدويه، مرکز بانقيا للابحاث والدراسات، 2005م.

23. ع. س، دراسة تحليلية حول الحركات المهدويه، بنك المعلومات الوطنية، 2005م.

24. حسنی، مدعى المهدويه احمدالحسن، بنك المعلومات الوطنية ، بغداد، 2006م.

25. هندی، علی المتقی، کنزالعمال، نشر الرساله، 1409ق.

26. کلینی، محمد بن يعقوب، اصول کافی، دار الكتب الإسلامية، 1407 ق.

27. نهاوندی، علی اکبر، العبقري الحسان، جمکران، 1390ش.

28. طوسی، محمد بن الحسن، الامالی، دار الثقافة، 1414 ق.

29. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلی الله عل ی هم، مكتبة آية الله المرعشي النجفی، 1404 ق.

30. بیاضی عاملی، علی بن يونس، الصراط المستقيم، 1414ق.

31. سیوطی، جلال الدين، جامع الصغير، دارالکتب، 1410ق.

32. هلالی، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس الهلالي، الهادی، 1405 ق.

33. طباطبایی، محمد حسین، المیزان، جامعه مدرسین، 1388ش.

34. مسعودی، علی بن حسین، اثبات الوصية، انصاریان، 1426ق.

ص: 260

35. مفید، محمد بن محمد، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، کنگره شیخ مفید، 1403ق.

36. ابن بابویه، محمد بن على، معانی الأخبار، انتشارات اسلامی، 1403 ق.

37. بحرانی، سید هاشم بن سليمان، البرهان في تفسير القرآن، بعثه، 1374ش.

38. مظفر، شیخ محمد رضا، عقائد الإمامية، 1387ش 39. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، دار الفكر، 1414 ق.

40. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات في غريب القرآن، الدار الشامية 1412ق.

41. خویی، موسوی، سید ابو القاسم، موسوعة الإمام الخوئی، 1390ش.

42. قمی، علی بن ابراهیم، تفسير القمی، دارالکتاب، 1404 ق.

43. النیشابوری، فضل بن الشاذان، اثبات الرجعة، تراثنا، 1406ق.

44. شیخ حرعاملی، محمد بن حسن، إثبات الهداة بالنصوص والمعجزات، اعلمی، 1425ق.

45. شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، الإيقاظ من الهجعة بالبرهان على الرجعة، نوید، 1400ق.

46. طوسی، محمد بن علی بن حمزه ، الثاقب في المناقب، انصاریان، 1419 ق.

47. ابن طاووس، علی بن موسی، الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف، 1417ق.

48. نوربخش، سید محمد، رسالة الهدی، بی تا.

49. قادیانی، غلام أحمد، التبليغ، بی تا، بی جا.

50. جامی، عبدالرحمن، نفحات الانس، انتشارات اطلاعات، 1370ش.

51. قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، 1388ش.

52. ابن طاووس، علی بن موسی، کشف المحجة لثمرة المهجة، بوستان، 1375ش.

53. برقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، دار الكتب الإسلامية ،1371ش.

54. صاحب بن عباد، إسماعيل بن عباد، المحيط، عالم الكتاب، 1414ق.

55. ابن نما حلی، جعفر بن محمد، مثير الأحزان، مدرسه امام مهدی، 1406 ق.

ص: 261

56. جمعی از پژوهشگران، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیه السلام ، 1394ش.

57. بحرانی، یوسف، لؤلؤه البحرين، مطبعة النعمان، 1969م.

58. کشمیری، محمد علی، نجوم السماء، سازمان تبلیغات، 1387ش.

59. فیض کاشانی، محمد محسن، الوافی، کتابخانه امام أمير المؤمنین علی، 1406 ق.

60. القاسمی الدمشقی، محمد جمال الدين، قواعد التحديث، 1313ش.

61. حسینی، سید محمد، مصباح الاصول، الداوری، 1417ق.

62. طبرسی، فضل بن حسن، إعلام الوری بأعلام الهدی، اسلاميه، 1390ش.

63. طبری آملی صغیر، محمد بن جریر بن رستم ، دلائل الإمامة، بعثت، 1413 ق.

64. قطب الدین راوندی، سعید بن هبة الله ، فقه القرآن، مكتبة آية الله المرعشي النجفی، 1405 ق.

65. حمیری، عبد الله بن جعفر، قرب الإسناد، مؤسسة آل البيت عليهم السلام، 1413 ق.

66. ابن بابویه، محمد بن علی، عیون أخبار الرضا علیه السلام ، جهان، 1378ش.

67. خصیبی، حسین بن حمدان، الهداية الكبرى، البلاغ، 1419 ق.

68.گرجی، ابوالقاسم، تاریخ فقه و فقهاء، س د، 1381ش.

69. حکیم، محمد تقی، الاصول العامة للفقه المقارن، آل البيت، 1979 ق.

70. ابن بابویه، علی بن حسین، الإمامة والتبصرة من الحيرة، مدرسة الإمام المهدی، 1404 ق.

71. ابن بابویه، محمد بن علی، من لای یحضره الفقيه، انتشارات اسلامی، 1413ق.

72. یزدی حایری، علی، إلزام الناصب في إثبات الحجة الغائب ، اعلمی، 1422ق.

73. شرف الدين، عبدالحسين، النص والاجتهاد، سید الشهدا، 1404ق.

74. حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشيعة، آل البيت، 1412ق.

75. احسائی، شیخ احمد، جوامع الكلام، بی تا، بی جا.

76. مدرسی چهاردهی، شیخیگری و بابیگری، تهران، 1354ش.

77. نوری، میرزا حسینعلی، ایقان، مصر، 1308ش.

78. زاهدانی، سید سعید زاهد، بهائیت در ایران، مرکز اسناد، 1391ش.

79. راجردی، ویمرو جوزف آر. دومینیک، تحقیق در رسانه های جمعی، 1390ش.

ص: 262

80. اسماعیل، احمد الحسن، المتشابهات، اصدارات أنصار.

18. ------------- الجواب المنير عبر الاثير، اصدارات أنصار.

28 .-------------، بيان الحق و السد من الاعداد، اصدارات انصار.

38 .-------------، نصيحتی برای طلاب حوزه های علمیه، اصدارات انصار.

84. ناظم العقیلی، الوصية و الوصي احمد الحسن، اصدارات انصار.

ص: 263

ص: 264

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109