استقامت در اندیشه های مرجعیت

مشخصات کتاب

حضرت آیت الله العظمی شیخ محمد یعقوبی

تهیه و ترجمه

موسسه نور

خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ویراستار کتاب : خانم نرگس سلیمانی

ص: 1

اشاره

ص: 2

استقامت در اندیشه های مرجعیت

حضرت آیت الله العظمی شیخ محمد یعقوبی

تهیه و ترجمه

موسسه نور

ص: 3

ص: 4

فهرست مطالب

مقدمه...7

دیباچه...9

معنای استقامت...11

یک قدم تا استقامت...13

راه هاي تحقق استقامت و تداوم در آن...14

چگونگی تحصیل استقامت...16

نكاتي عملي كسب استقامت و ثبات در آن...17

نفس، سرآغاز رویش استقامت...19

چرائی نیاز به ثبات و استقامت...20

راه دستيابي به ثبات و استقامت...23

ترك استقامت و آثارآن...24

اثراول: تصدی مقام امامت از سوی افراد ناشایست...25

اثردوم: فتح باب اجتهاد در مقابل نص...32

اثرسوم: عدم ترتبیت و تکامل دینی امت اسلامی...35

اثرچهارم: تفرقه و تقسیم امت اسلامی...40

اثرپنجم: جداسازی مطلق و همه بعدی دین از سیاست...43

نظریه جدایی دین از سیاست...45

اثر ششم: جدایی میان نهاد خلافت و امت...47

اخلاق و منش اهل بیت (علیهم السلام)...48

اثرهفتم: به تأخیر افتادن تحقّق تمدن انسانی...51

ص: 5

رهبری دینی و مرجعیت...55

شکل اول:مرجعیت فردی...56

شکل دوم:مرجعیت اجتماعی...56

ص: 6

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رَبِّ العالمین وَ الصَّلَاةِ علی مُحَمَّدٍ وَ آله الطاهرین

مقدمه

با شرافت ترین موضوعی که محققان و نویسندگان در تلاش های جستجویانه خودشان در پی آن هستند موضوعاتی است که در راستای اهداف قرآنی و علوم و مفاهیم بلند آن است. و استقامت در زندگی بر امر اللهی یکی از اهداف عالیه ای است برای هر مسلمان تا بتواند در سایه همت خود تلاش مضاعفی داشته باشد تا به این مقام برسد و از نعمت های خداوند بر ما این است که نعمت های خود را بر ما با اتمام و اکمل دین، تمام و کامل کرد که خود راهی است برای رسیدن به استقامت است. خداوند متعال در این باره می فرماید:«وَ أَنَّ هذا صِراطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ»، و نیز خداوند متعال پیامبر اکرم (صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ) و پیروان او را بر استقامت بر امر پروردگار و دوری جستن از طغیان دستور داد:«فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَكَ وَ لا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرُ»(1).

کتاب پیش رو حاوی مطالبی است که از سخنرانی ها و بيانات مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی شیخ محمد یعقوبی (دام ظله) اقتباس شده است. سخنرانی های متعددی بنام های:«ماذا خَسِرْتَ الْأَمَةِ حِينَمَا وَلَّتْ أَمْرَهَا مَنْ لَا يَسْتَحِقُّ»، «السَّيِّدَةُ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ( علیهاالسلام)، وَ تَثْبِيتُ الْأَمَةَ عَلَى الصِّرَاطِ الْمُسْتَقِيمَ»، «إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا» و

ص: 7


1- هود112

نیز «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ علی حَرْفٍ»؛ ایشان در بیانات خود امت اسلامی را برای رهایی از دسیسه ها و اهداف شیاطین، و رسیدن به کمال انسانی را، تنها در سایه استقامت بر اوامر و نواهی پروردگار دانسته است. با اینکه سخنرانی ها در مناسبت های گوناگونی ایراد شده اند و معمولاً باید دارای آهنگ و لحن متفاوتی باشند، اما در این کتاب سعی شده است تا خواننده با آهنگ و لحن متفاوت روبرو نشود و تغییر لحن و آهنگ برای او ملال آور نباشد، و همچنین تلاش شد تا لحن خطابی به نوشتاری تبدیل شود. در پایان امیدواریم این اثر مورد قبول خداوند متعال واقع شود و ما را در نشر معارف دین یاری بفرماید.

موسسه نور

بهار 99

ص: 8

دیباچه

اشاره

تلاوت قرآن به سه شکل ممکن است صورت گیرد؛ برخی قرآن را فقط با زبان تلاوت مي کنند تا به ثوابهایی که در آیات و روایات ذکر شده نائل شوند؛ برخي ديگر علاوه بر خواندن زبانی، قرآن را با عقل هم تلاوت می کنند؛ هدف این نوع تلاوت معمولاً، رسیدن به نظريه علمي يا استفاده از آیات جهت استدلال بر يك مطلب است -استدلال اصولیان بر آیه نفر جهت اثبات حجیت خبر واحد یا استدلال نحویان بر برخي قواعد عربي از اين نوع تلاوت است-؛ اما تلاوت برخي بجهت تدبر و تأثر دروني است تا اولاً امراض معنوي خود را درمان کنند و ثانياً به برنامه اي جامع، دست یابند تا مسير تكاملي شان را جهت رسیدن به رضای الهی کامل کنند.

هركس مي خواهد سعادتمند شود و به آنچه نزد خداست برسد، مي تواند مسیر رسیدن به آن را، در چند دسته از آیات الهي تلاوت کند: يكي: آيات ابتدايي سوره مؤمنون:«قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ ، الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ ، وَ الَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ ، وَ الَّذِينَ هُمْ لِلزَّكاةِ فاعِلُونَ، وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ . .» تا آیه «أُولئِكَ هُمُ الْوارِثُونَ ، الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيها خالِدُونَ»، دوم: آياتي که «بندگان رحمان، را توصیف می کنند و دسته آخر: آیاتی که متقین را توصيف مي کنند.

اما در این بحث، تدبر و تأمل خود را، بر آيه اي متمرکز کرده ایم که در آن، خصائصي عالي و نعمتهايي با اهميت، به تصویر کشیده شده است؛ آیه مباركه«إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ ، نَحْنُ أَوْلِياؤُكُمْ فِي الْحَياةِ

ص: 9

الدُّنْيَا وَفِيُّ الْآخِرَةِ وَ لَكُمْ فِيها ما تَشْتَهِي أَنْفُسُكُمْ وَ لَكُمْ فِيها ما تَدَّعُونَ ، نُزُلاً مِنْ غَفُورٍ رَحِيمٍ». مفاد ذکر شده، به صورت مختصر در آیه شریفه ديگري هم ذکر شده است: [إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفُ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ]. این آیات آموزه ای الهی، به نام «استقامت» را به ما آموزش می دهد؛ آموزه ای که داراي آثاری با اهمیت است و آیه ذکر شده در سوره فصلت به آنها اشاره دارد. [در این آیه اشاره شده که] ملائك، بر آنها که [استقامت بورزند]، فرود خواهند آمد و آنها را به آرامش و اطميناني دروني بشارت مي دهند، تا نترسند[خوف تا نترسند خوف نداشته باشند] و اندوهگین [محزون] نباشند؛

برخی فرق «خوف» و «حزن» را در این دانسته اند که اولی درباره امور پیش روست و دومی بخاطر تأسف خوردن درباره مسائل گذشته است؛ بنابراین کسانی که مصداق این آیه شریفه شوند از آنچه اتفاق خواهد افتاد ترسی به دل راه نمی دهند؛ اتفاقاتی همچون عدم تسلیم در مقابل طواغیت و سنن اجتماعی در دنیا و قبر و سختی های قیامت در آخرت؛ همچنین بخاطر امور زودگذر و فاني دنيوي هم دچار حزن نمي شوند چراکه مي دانند از خداوند کریم، در عوض گذشتن از آن امور فاني، به زودي بهشتی بهتر از دنيا و باقي براي هميشه، دریافت خواهند کرد. برخی دیگر، فرق این دو وصف خوف و حزن را چنین بیان کرده اند: «وصف خوف، دباره عذابي استفاده می شود که شخص توقع آن را دارد مانند دخول در جهنم یا محروم شدن از بهشت؛ اما صفت حزن درخصوص نواقص و شروری استفاده ميشود که ممکن است مؤمنان، در حال حاضر، به آنها گرفتار باشند مانند حزن مؤمن، بخاطر احتمال از دست دادن افعال خير يا حزن او بخاطر احتمال انجام گناهان». در این صورت، ملائك، مؤمنان را نوید می دهند که: از آنچه

ص: 10

می ترسید یا بخاطر آن محزون شده اید، در امان هستید؛ پس گناهان آنها مورد بخشش قرار گرفته و عذاب از آنها دور گشته است».

معنای استقامت

امير المؤمنين (علیه السلام) پس از تلاوت این آیه شریفه فرمودند: « شما گفتید پروردگار ما" الله" است اکنون بر سر این سخن پایمردی کنید، بر انجام دستورهای کتاب او و در راهی که فرمان داده و در طریق پرستش شایسته او استقامت به خرج دهید، از دایره فرمانش خارج نشوید، در آئین او بدعت مگذارید و هرگز با آن مخالفت نکنید زیرا خارج شوندگان از دستورات الهي در روز قیامت از رحمت خدا دورند.» با توجه به بیان امیر المؤمنين (علیه السلام) ذیل آیه شریفه، مي توان چنین ادعا کرد که «استقامت»، بر مضامین ذیل دلالت خواهد داشت:

1.ثبات: اولین معنایی که صفت استقامت بر آن دلالت دارد، ثابت و عدم انحراف بر اثر شهوت، ترس، حرص نسبت به موقعیتی خاص یا موقعيتي تشريفاتي و ... است؛ بروز موارد ذکر شده نشانه خارج شدن از صفت استقامت است. در حديثي از پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) آمده که ایشان، بعد از تلاوت آیه مذکور چنین فرمودند:(مردم شهادتين را مي گويند اما بسیاری از آنها پس از آن کافر می شوند؛ تنها کسانی آن استقامت کرده اند)؛ بنابراین نشانه «استقامت» این است که انسان بواسطه گناه یا عدم انجام واجبات، از حق منحرف نگردد و از صراط مستقیم دور نشود. امام صادق (علیه السلام) در تفسیر آیه شریفه «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ» فرموده است: «يعني ما را به راهي راهنمايي كن به وادي محبت تو ختم شود، و به بهشت تو برسد، و مانع از آن شود که هواهای

ص: 11

نفساني خود را پيروي کنيم و نابود شویم یا به نظر خودمان عمل کنيم و هلاك شويم».

2. تداوم و استمرار بر اطاعت از خدا و انجام اعمال خیر: انسان تنها با قدم گذاشتن در مسیر صحیح به اهدافش نمي رسد بلکه باید در آن مسیر بدرستي و با مداومت قدم بردارد. حضرت علي (علیه السلام) در معناي«اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ» مي فرمايد: «يعني خداوندا توفیقاتی را که در گذشته ارزانی داشتی و به برکت آن تو را اطاعت کردیم، همچنان ادامه ده تا در آینده عمرمان نیز، تو را اطاعت کنیم».

3. اعتدال؛ نه افراط و نه تفریط: چراکه افراط و تفريط، باعث دوري از مسير صحيح مي شود؛ خداوند متعال مي فرمايد:«فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَكَ وَ لا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرُ».طغيان به معناي خروج از حد اعتدال است.

4. وضوح در ایصال به هدف، بنابراین شبهه، شك، ابهام، تحیر و ترديدي باقي نمي ماند؛ همان طور که از جمله خصوصیات استقامت در مسیر، همین موارد است تا به طور کامل به هدف نائل شویم و کساني که در مسیر هستند گمراه نشوند.

5. اخلاص: استقامت تنها زماني معنا مي دهد كه براي که خدا و در راهي باشد که خداوند به آن امر کرده باشد؛ هدف استقامت اموري همچون شهرت، مال، منصب وعزت نیست؛ خداوند مي فرمايد:«فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ» نه آن طور که تمایل دارید و نه به هر طریق دیگری.

ص: 12

یک قدم تا استقامت

مطلبی که اهل رقابت در هر کاری به آن اعتراف دارد این است که دستیابی به موفقیت و فتح قله آسانتر از ثبات در موفقیتها است؛ باید اعتراف کرد که ثبات در موفقیت در عمل بسیار سخت است و تنها به لطف خداوند متعال ميتوان به آن نائل شد؛ بهمین خاطر در آیه محل بحث از مکلفین تنها خواسته شده که تنها قدم اول - -استقامت را بردارند تا در ادامهي مسير مستحق لطف الهي شوند و خداوند با لطف ،بیکرانش ملائک را بر آنها نازل کند تا امور اهل استقامت را برعهده بگیرند و آنها را به سوی نیکیها سوق دهند و آنها را بر مسیر ،مستقیم ثابت قدم گردانند.

البته نسبت به مؤمنان مسئله وقتي سخت تر ميشود که میبینیم خداوند متعال علاوه بر آنکه به خود مؤمنان دستور مي دهد در مسیر ،مستقیم استقامت ،بورزند امر مي کنید ،که دیگران را هم به استقامت دعوت کنیم و دست آنها را هم در این مسیر بگیریم«فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَن تَابَ مَعَكَ وَلَا تَطْغَوْاْ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِير»؛ صاحب در المنثور با اسنادش از امام حسن (علیه السلام) نقل کرده که ایشان فرمودند «هنگامي که آیه«فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَن تَابَ مَعَكَ وَلاَ تَطْغَوْا إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیر» نازل شد، پیامبر (صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) فرمودند:آستین ها را بالا بزنید آستین ها را بالا بزنید و دیگر خندان دیده نشدند در مجمع البیان هم ذیل این آیه ،شریفه از ابن عباس نقل شده که «آيه اي شديدتر و سخت تر از این آیه بر پیامبر (صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) نازل نشد بهمین خاطر وقتي اصحاب به پیامبر (صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) :گفتند چه زود پیر شدید حضرت فرمودند سوره هود و واقعه مرا پیر کرد».

ص: 13

برخي گفته اند، آنچه باعث شده تا این آیه بر پیامبر (صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) گران بیاید آن است که، در این آیه به ایشان امر شده که دست دیگران را هم، در مسیر استقامت بگیرد و به آنها كمك كند؛ چراکه در آیه«فَلِذلِكَ فَادْعُ وَ اسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ»، باز پیامبر(صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ )نسبت به استقامت، مورد امر قرارگرفته است اما جايي از ايشان بیان نشده که آن سوره، ایشان را پیر کرده است.

بنابراین وظايف متعدد و سختي بر دوش پيامبر(صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ )قرار داده شده است؛ چراکه ایشان اولاٌ باید در تمام لحظات عمر شریفشان، در مسير الهي و صراط مستقیم، استقامت بورزند -که خود این شامل تمامي افعال و اقوال مي شود و تكليف سختي است- علاوه بر این، باید آن استقامت در تمام لحظه ها، فقط براي خداوند متعال باشد - و این تکلیف از تکلیف اول سخت تر است-؛ اما مشکل ترین امر، این است که به ایشان دستور داده شده که دیگران را هم تمام اختلافاتی که در خلق و خوي، درجات و اصولی که دارند، مورد دستگيري قرار دهند. واضح است که این مسئولیت به تعداد تمامي كساني كه، هدایت و رهبري آنها برعهده پیامبر(صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ )است، سخت تر خواهد شد؛ علی الخصوص امروز که تمامي شرك، كفر، فسق، ظلم و استبداد با تمام افراد و امکانات به میدان آمده اند.

راه های تحقق استقامت و تداوم در آن

خداوند، به ما یاد داده است تا -در مسيري كه مورد رضایتش است و بندگان صالح در آن مسیر حرکت مي کنند- از او، طلب استقامت کنیم؛ کیفیت این درخواست را ما یاد داده است تا هر روز، حداقل ده مرتبه در نماز بگوییم«اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ»؛ خداوند، این راه را به

ص: 14

ما معرفی کرده و مشخصات آن را توصیف کرده است و فرموده است: «صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ»؛ آنها که مورد نعمت خداوند قرار گرفته اند، چه کساني هستند؟! خداوند مي فرمايد: «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقاً»« وکسانی که ازخدا و رسول اطاعت کنند، پس آنان همدم انبیاء و صدیقین و شهداء و صالحین هستند که خدا آنها را مورد انعام قرار داده و چه نیکو رفیقانی هستند».

بنابراین استقامت، با اطاعت از خداوند متعال، رسولش و کساني که او دستور داده که از آنها اطاعت کنیم -يعني ائمه(علیهم السلام)- و نائبان حقيقي آنها، محقق مي شود؛ بنابراين تبعیت از رهبران حقيقي دين، ضامن تداوم استقامت، در صراط مستقیم است. در مجمع البیان نقل شده که از امام رضا(علیه السلام) پرسیدند: «استقامت چیست؟ آن حضرت فرمودند: بخدا، استقامت همان است که شما در آن قرار دارید»؛ در تفسير قمي هم آيه«إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا»، به استقامت بر ولایت امير المؤمنين(علیه السلام) تفسیر شده است؛ صاحب كافي هم از محمد بن مسلم نقل کرده: «از امام صادق(علیه السلام) درباره آيه«إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا»، سؤال کردم، ایشان فرمودند: استقامت بر امامت هرکدام از ائمه بعد از ديگري«تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ...»معاني الاخبار هم تفسير آيه«اهْدِنَا الصِّراطَ المستقیم»را از امام صادق(علیه السلام) چنین نقل کرده است «صراط مستقیم، راه شناخت خداوند است؛ دو صراط مستقیم وجود دارد، يکي در دنيا و ديگري در آخرت؛ صراطي که در دنياست همان امامي است که اطاعتش واجب است؛ هرکس او را بشناسد و به راهنمايي هاي او عمل کند، از صراطي که پل عبور از روي جهنم است، گذر

ص: 15

مي کند؛ و هر کس که او را در دنیا نشناسد، پاهایش بر روی پل آخرت می لغزد و در جهنم سقوط میکند».

اگر انسان در مسیر اطاعت از خدا و رسولش و ائمه(علیهم السلام)، استقامت بورزد، در دنیا هم متنعم خواهد شد تا چه رسد به آخرتي که احادیث آن بیان شد. خداوند مي فرمايد:«والواسْتَقامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً»؛ مرحوم كافي با اسنادش، از امام باقر (علیه السلام)، تفسیر این آیه شریفه را چنین نقل کرده است:«والواستقاموا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً»،يعني اگر مؤمنين بر ولايت علي(علیه اسلام) و جانشینان او استوار شوند و از آنها در امر و نهیشان اطاعت کنند، آب به آنها مي نوشانيم». امام(علیه السلام) مي فرمايد: به آنها ايمان مي نوشانيم؛ پس صراط مستقیم، ایمان به ولايت علي(علیه السلام) و اوصياي ايشان است.

چگونگی تحصیل استقامت

تحقق استقامت - که هر روز در نماز از خداوند خواسته مي شود و همین نشان از اهمیت آن دارد- و تداوم آن، منوط به اموری است

1.عزم و اراده صادق، شجاعت در تصمیم گیری وانجام اقدامات لازم.

2. مطالعه فراگیر، درایت و شناخت روایات معصومین(علیهم السلام) و آثار علماي صالح؛ چراکه قبل از هر عملي انسان باید شناخت پیدا کند. البته بعد از عمل هم معرفتی جدید برای انسان حاصل مي شود

3.توجه به آنچه باعث انحراف از استقامت در صراط مستقیم می شود، تا در آنها گرفتار نشود؛ موجبات

ص: 16

این انحراف اموري مختلفي است همچون: تبعیت از شهوات، اعتماد به دنيا و زيبايي هاي پوچ و باطل آن، اضطراب و ترس از دست دادن امور دنيوي، و... . برخي عوامل انحراف انسان، در دست خود او نيست؛ اما مي توان با از بین بردن زمينه هاي انحراف، مانع آن شد. برخي عوامل انحراف اموري است همچون جهل، فراموشي، غفلت، سهل انگاري و... ؛ گاهي انحراف انسان از پايداري در صراط مستقيم، عمدي نيست، بلکه بخاطر جهل يا غفلتي است که مرتکب شده است و همین باعث مي شود که، خوبي هاي بسياري را از دست بدهد؛ بهمین خاطر مؤمنین هر روز حداقل ده مرتبه در نماز از خداوند طلب مي کنند تا علاوه بر ورود به صراط مستقیم، با حمایت و لطف او در این مسير ثبات قدم هم داشته باشند و از هر نوع انحرافي در ورود به این راه یا در استقامت در آن، مصون باشند؛ چراکه در هر لحظه ممکن است خطا، انحراف يا اغوايي ايجاد شود مگر آنکه خداوند متعال به لطفش از ما دستگیری کند.

نکاتی عملی کسب استقامت و ثبات در آن

در آیات الهی و روایات مأثوره، نكاتي عملي و برنامه اي کامل، جهت تحصيل استقامت و پايداري بر آن وجود دارد؛ اگر در آیات بعد از«فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ» دقت کنیم، مي يابيم که آن آیات، نکاتي مهم و اساسي براي تدوين اين برنامه ارائه می دهند. برخي از آن نکات مهم اموري است همچون: عدم اعتماد به ظالمین و مراقبت نسبت به نماز اول وقت و صبر؛ خداوند متعال می فرماید:«وَ لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِياءَ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ ، وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَيِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّيْلِ إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ ذلِكَ ذِكْرى لِلذَّاكِرِينَ ، وَ اصْبِرْ فَإِنَّ

ص: 17

اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ»«و بر ظالمان تکیه ننمایید، که موجب می شود آتش شما را فرا گیرد؛ و در آن حال، هیچ ولّی و سرپرستی جز خدا نخواهید داشت؛ و یاری نمی شوید! در دو طرف روز، و اوایل شب، نماز را برپا دار؛ چرا که حسنات، سيئات (و آثار آنها را) از بین می برند؛ این تذکّری است برای کسانی که اهل تذکّرند! و شکیبایی کن، که خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نخواهد کرد!»

1. «تقوی»: تقوی ازجمله اموری است که باعث ثبات بر استقامت استقامت مي شود. امير المؤمنين(علیه السلام) می فرماید: «جز این نیست که من نفس (سرکش) خود را با تقوا ریاضت می دهم و رام می سازم تا در آن روز ترسناک عظیم، با امنیّت وارد (صحنه قیامت) شود و در کنار لغزشگاه ها ثابت قدم باشد»

2. اجتناب از محارم الهي؛ منقول است که از امام صادق(علیه السلام) درباره عوامل تثبیت ایمان بندگان سؤال شد، آن حضرت فرمودند «آنچه باعث تثبیت ايمان بندگان مي شود اجتناب از گناهان است و آنچه باعث زوال ایمان بندگان مي گردد، طمع است»

3. عمل صالح: ایمان مؤمن، تنها با عمل صالح مستقر می گردد و بارور مي شود؛ امام صادق(علیه السلام) فرموده است «ایمان تثبیت پیدا نمي کند مگر با عمل»؛ و امام باقر(علیه السلام) فرموده است: « رسول خدا - صلى الله علیه و آله و سلم - از کنار مردی گذر می کردند که رد باغش مشغول کاشتن درختی بود، حضرت ایستاد و به او فرمود: آیا درختی به تو معرفی کنم که ریشه اش استوارتر باشد و زودتر برسد و میوه های پاکتر و با دوامتر بدهد؟. عرض کرد: راهنمای کن مرا ای رسول خدا! فرمود: هرگاه وارد صبح و شام شدی، بگو:«سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا اله الَّا اللَّهِ وَ اکبر»، که اگر این

ص: 18

را بگویی برای تو در برابر هر یک تسبیح ، از هر میوه ای ده درخت در بهشت خواهد بود و این اذکار یکی از مصادیق باقیات صالحات است.»

4. زهد: از امام علي(علیه السلام) نقل شده « هر که دل از دنیا برگیرد،و از ذلتش نترسد،و به عزتش دل نبندد خداوند بدون واسطه مخلوقی هدایتش فرماید؛درس ناخوانده عالمش سازد، حکمت را (چون چشمه) در سینه اش جای دهد و(سیل آسا) بر زبانش جاری کند.» و در حدیث دیگری آمده: «هر کس حسین(علیه السلام) را در مرقدش زیارت کند، خداوند او را بر صراط ثابت مي کند در روزی که قدمها بر صراط لرزان است».

نفس، سرآغاز رویش استقامت

ثبات در ایمان و استقامت، لطفي است از ناحیه خداوند، که به هر کسی بخواهد، اعطا مي كند: « وَ لَولَا أَنْ ثَبَّتْناكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلاً »«و اگر ما تو را ثابت قدم نمی گردانیدیم نزدیک بود که به آن مشرکان اندک تمایل و اعتمادی پیدا کنی»،« قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ لِيُثَبِّتَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ هُدىً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمِينَ » «بگو، روح القدس آن را از جانب پروردگارت بحقّ نازل کرده، تا افراد با ایمان را ثابت قدم گرداند؛ و هدایت و بشارتی است برای عموم مسلمانان!»، « وَ لِيَرْبِطَ عَلى قُلُوبِكُمْ وَ يُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدامَ» « و دلهای شما را محکم و استوار گرداند و گامهای شما را استوار بدارد»، «كَذلِكَ لتثبت بِهِ فُؤادَكَ»«این بخاطر آن است که قلب تو را بوسیله آن محکم داریم».

با این حال، شروع و جریان استقامت، از درون نفس مطمئنه ای است که ایمان و محبت به خداوند داشته باشد؛

ص: 19

کساني که خداوند در کتابش آنها را یاد کرده و در وصف آنها فرموده است: آنها افعال خیر را اقامه مي کنند تا از هواهاي نفساني خارج شوند و اوامر الهي را اطاعت کرده، بر آن مدامت داشته باشند «وَ مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ تَثْبِيتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوةٍ أَصابَها وابِلُ فَاتَتْ أُكُلَها ضِعْفَيْنِ فَإِنْ لَمْ يُصِبْها وابِلُ فَطَلُّ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرُ»«و مثل کسانی که اموال خویش را برای طلب رضای خدا از روی یقین و اعتقاد انفاق می کنند، مثل بوستانی است بر تپه ای، که بارانی تند، بر آن بارد و دو چندان میوه دهد، و اگر نه بارانی تند که نرم بارانی بر آن بارد. خدا به کارهای شما بیناست».

اگر عبد با معبود صادق باشد و براي كسب ثبات در استقامت، به دعا و عمل صالح متوسل شود و تمام تلاشش را انجام دهد، خداوند متعال هم او را بر صراط مستقیم، ثابت قدم ميكند و از لغزش هاي احتمالي، مصون مي دارد و در دنیا و آخرت سعادت مي گرداند: «يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِيُّ الْآخِرَةِ وَ يُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِينَ وَ يَفْعَلُ اللَّهُ مَا يَشَاءُ» «خدا مؤمنان را به سبب استوارشان در دنیا و آخرت پایدار می دارد. و ظالمان را گمراه می سازد و هر چه خواهد همان می کند»؛ منقول است که امام صادق(علیه السلام) در تفسیر این آیه فرمودند: « همانا شیطان برای گمراه کردن دوستان ما به هنگام مرگشان، از چپ و راست به آنان نزدیک می شود. پس خداوند - عزوجل - ازگمراهی او مانع می شود».

چرائی نیاز به ثبات و استقامت

مسئله ثبات و تثبیت در استقامت، از مسائلی است که قرآن کریم، توجه ويژه اي به اصلاح و چاره جويي آن دارد؛

ص: 20

چرا که ممکن است انسان در دنیا با لغزش گاها و امتحانهاي مختلفي، روبرو شود؛ و تنها چيزي که باعث نجات اوست، این است که اولاً از خداوند بخواهد، در صراط مستقیم ثبات قدم داشته باشد و ثانیاً در عمل هم، سعي در تحصیل آن داشته باشد. از این رو، خداوند کلام مؤمنین را، در مواجهه با شیطان، نفس و دشمنان، چنین نقل مي كند:«رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً وَثَبَتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرِينَ » «وَ كَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرُ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَكانُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ ، وَ ما كانَ قَوْلَهُمْ إِلاَّ أَنْ قالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وإشرافنا فِي أَمْرِنَا وَثَبَتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرِين».

يکي از صفات بارز پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) ثبات قدم در مواجهه با لغزش گاه ها بوده است. امير المؤمنين در دعاي صباح درباره این صفت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) مي فرمايد:« وَ الثَّابِتُ الْقَدَمِ عَلَى زحاليفها فِي الزَّمَنِ الْأَوَّلِ»«و آن ثابت قدم در لغزشگاههاي دوران پیش از بعثت». ثبات قدم پیامبر در طول حیاتشان همواره نمایان بود چراکه هرگز با کافران خوشرويي و چرب زباني نکردند، در مقابل آنها سست نشدند و کوتاهي نکردند؛ تاریخ شواهد بسياري بر ثبات قدم پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) ذکر کرده است.

همین رفتار پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) مورد تبعيت وتأسي اهل بيت ایشان، و تابعين صالح آنها قرار گرفته است. سیره آنها همواره و تا آخرین لحظه عمر، بر ثبات قدم، تداوم بر آن، صبر در بلاها و توصيه به شکيبايي، جریان داشته است. در این سیره «نشستن»، جايي ندارد بطوري که پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند: «اگر قیامت فرا رسد و در دست یکی از شما نهالی باشد، چنانچه بتواند برنخیزد تا آن را بکارد، باید آن را بکارد».

ص: 21

احتیاج به تثبیت و استقامت در این زمان بخاطر گسترش شبهات، انتشار مطالب گمراه کننده، فساد، اتحاد دشمنان، و تشطط مؤمنین، از هر زمان ديگري بيشتر احساس مي شود؛ و رستگاري و عاقبت به خيري تنها با ثبات و استقامت، محقق خواهد شد. نقل شده که امام زین العابدین(علیه السلام) فرمودند: «هر که در دوران غیبت قائم ما، بر ولايت ما ثابت قدم باشد، خداوند پاداش هزار شهید مانند شهدای بدر و احد را به او عطا می فرماید»؛ و از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده: «قسم به خدايي كه مرا بشیر و نذير مبعوث فرمود، کساني که در دوران غیبتش بر اعتقاد به او ثابت باشند، از گوگرد سرخ کمیاب تر هستند».

کسب استقامت در امور، تنها با لطف خاص خداوند و عمل مجدانه امکان پذیر است؛ از امام صادق(علیه السلام) نقل شده «خداوند اگر بخواهد تو را ثابت قدم گرداند، شیطان را برخود راه مده»؛ در روايت ديگري از آن حضرت آمده«به زودی گرفتار شبهه شده و بدون امام(حاضر) می مانید و در آن زمان نجات نمی یابد مگر کسی که دعای غریق را بخواند. گفتم دعای غریق چگونه است؟ فرمود بگوید: « یا اللَّهُ يَا رَحْمَانُ یا رحیم یا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِي عَلَى دِينِكَ ». يكي از دعاهاي وارده در قرآن هم«رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا» مي باشد؛ در مجمع البیان چنین آمده «گفته شده زمانی که آیه«وَ لَولَا أَنْ تبتناكَ» نازل شد، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) دعا کردند: «اللَّهُمَّ لَا تَكِلْنِي إِلَى نَفْسِي طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَداً».

بنابراین، تا در لحظات ابتلا و امتحان هايي که قدمها - بخاطر تبعیت از هواهاي نفساني، اعتماد به دنیا، دوري از امامان هدایت کننده-، لرزان مي شود، به ثبات در ایمان و استقامت در بلاها و امتحان ها نرسیده باشیم، نباید به ايماني

ص: 22

که داریم و افعالي که در ظاهر انجام مي دهيم، اعتمادکنیم.

راه دست یابی به ثبات و استقامت

حضرت زهرا(علیها السلام)، راه تثبیت ایمان در قلوب، بطوري که عمل صالح را هم بدنبال داشته باشد را در چند امر دانسته است: اول: تبعیت از امير المؤمنين(علیه السلام)، دوم: حرکت براساس روش ایشان و سوم: تمسك به ولایت او؛ از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) روایت شده:«مَا ثَبَّتَ اللَّهِ حُبَّ عَلَيَّ فِي قَلْبُ مُؤْمِنٍ فزلت بِهِ قَدَمُ إِلَّا ثِقَةً اللَّهِ قَدَماً يَوْمٍ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى الصِّرَاطِ»(1) «هر گاه خداوند حب علی را در دل مومنی استوار سازد و با این حال قدمش بلغزد، در روز قیامت قدمش را بر صراط استوار نگه دارد».

همچنین از ایشان نقل شده که فرمودند: «ثابت ترین بر صراط کسي است کهف محبتش نسبت به اهل بیت من بیشتر باشد». از امام باقر و امام صادق(علیهماالسلام) هم نقل شده که مراد از آیه«وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا ما يُوعَظُونَ بِهِ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ وَ أَشَدَّ تَثْبِيتاً» این است که اگر آنها به آنچه درخصوص علي سفارش شده بودند عمل می کردند برایشان بهتر بود»(2).

ما از سوي خداوند متعال امر به ثبات و تلاش مجدانه جهت تداوم آن شده ایم؛ همچنین از ما خواسته شده که شرایط آن را هم -با اطاعت از اوامر خدا و رسولش و همچنین با صبر و ترك نزاع و اختلافاتي كه موجب شکست و از بین رفتن اعمال صالح مي شود-، تحصیل کنیم: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا لَقِيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَ اذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيراً لَعَلَّكُمْ»

ص: 23


1- میزان الحکمة، ج1، ص 136.
2- تفسير الصافي، ج2، ص 266

تُفْلِحُونَ ، وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولُهُ وَ لَا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ رِيحُكُمْ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ ما يُوعَظُونَ بِهِ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ وَ أَشَدَّ تثبیتاً»«ای کسانی که ایمان آورده اید! هرگاه با گروهی (از دشمن) روبرو شدید، ثابت قدم باشید و خدا را بسیار یاد کنید تا شما رستگار شوید. و از خداوند و فرستاده اش اطاعت کنید و با یکدیگر نزاع نکنید، که سست می شوید ومهابت و قوتتان از بین می رود، و صبر کنید، همانا خداوند با صابران است».

ترك استقامت و آثار آن

پس از آنکه در سقیفه ابوبکر به عنوان جانشین پیامبر(صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) منصوب شد- شرح آن حوادث در کتب روايي و تاريخي، آمده است، حضرت زهرا(علیهاالسلام) به مسجد پدرشان رفتند و خطبه اي ايراد فرمودند؛ حضرت در آن خطبه، مردم را دعوت کردند تا به «رکن شدید ثابت» يعني امير المؤمنين(علیه السلام)، پناه بیاورند و از مخالفت با آن حضرت برحذر باشند و فرمودند: «وای بر آنان! چگونه خلافت و پیشوایی را از بنیان های استوار رسالت، پایه های نبوت و هدایت، محل نزول جبرئیل امین و دانای آگاه به امور دنیا و دین، دور ساختند. بی شک که این زیانی آشکار است»« وَ لَوْ أَنَّ بی أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ »«اگر مردم قریه ها ایمان آورده و پرهیزگاری پیشه کرده بودند برکات آسمان و زمین را به رویشان می گشودیم، ولی پیامبران را به دروغگویی نسبت دادند. ما نیز به کیفر کردارشان مؤاخذه شان کردیم»؛ آن حضرت مردم را از عاقبت کاري که کرده بودند برحذر داشت و بیم داد با عملي که مرتکب شده اند، جرياني فاسد را تأسیس کرده اند

و فتنه اي بزرگ را

ص: 24

رقم زده اند که آتش آن دامن تمام نسل هاي بعد را هم خواهد گرفت: «به جان خودم سوگند! نطفه ی فساد بسته شد؛ اندکی مهلت دهید تا این بذر شوم به ثمر بنشیند و نتایج فسادش آشکار شود. آنگاه به جای شیر، قدحی پر از خون تازه و زهر کشنده بدوشید. «و این جاست که باطل پیشگان زیان می کنند» و فرجام آنچه را پیشینیان پایه نهادند آیندگان درمی یابند.»

اما با عدم اطاعت عده اي از اوامر خدا و وصاياي پیامبر(صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) و همچنین با عدم توجه به نصاياي دلسوزانه حضرت زهرا(علیهاالسلام)، نسبت به پايداري و استقامت در تبعیت از حضرت علي (علیه السلام) و عدم انحراف از صراط مستقیم، متأسفانه نتايجي به وجود آمد که تأثیر آن تا زمان ما ادامه دارد. برخي از آن نتايج عبارتند از:

اثر اول : تصدی مقام امامت از سوی افراد ناشایست

روشن است که مبلغ و موسس هر رسالت و به تعبیر امروزی هر ایدئولوژی ای می بایست خود به صورت کامل و از لحاظ علمی و اجرای رسالت خود، اشراف و احاطه کامل داشته باشد. و البته این احاطه باید به گونه ای باشد که هدایت بخش منش، رفتار، افکار و روابط وی باشد.

با این حال بررسی های تاریخی و شواهد قطعی بیانگر آن است که متصدیان مقام خلافت پس از رسول خدا (صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) از چنین ویژگیهایی برخوردار نبوده اند. بلکه خود انسان های عادی همچون دیگر افراد جامعه بوده اند که اتفاقا بسیاری از دیگر افراد جامعه نسبت به آن ها تعالیم دینی را بهتر فرا گرفته و در زندگی خویش جاری کرده اند. غاصبان خلافت در دوره حیات پیامبر اکرم (صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) و تا پایان

ص: 25

زندگی مبارکشان بارها متعرض ایشان شده و نسبت به فرامین و دستورات ایشان از خود تمرَد نشان داده اند. سرپیچی از همراهی ارتش أسامه(1) و مخالفت با درخواست نبی اکرم (صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) در خصوص نوشتن وصیت در روز پنج شنبه از این جمله است.

آنان اشخاصی بودند که جاهلیت در اعماق جان و وجودشان ریشه دوانیده بود. چه آن که بخش اعظم حیات خویش را در دوره جاهلیت سپری کرده و لذا عدم شایستگی، جهالت و لغزش های مکرر از جمله شاخصه های اصلی رفتاری ایشان به شمار می آمد. امیرمومنان علی (علیه السلام) در خطبه معروف «شقشقیه» رهبر منحرف ایشان را این گونه معرفی می نماید:

«فَيَا عَجَباً ، بَيْنَا هُوَ يَسْتَقِيلُهَا فِي حَيَاتِهِ إِذْ عَقَدَهَا لِآخَرَ بَعْدَ وَفَاتِهِ - لَشَدَّ مَا تَشَطَّرَا ضَرْعَيْهَا - فَصَيِّرْهَا فِي حَوْزَةٍ خَشْنَاءَ ، يَغْلُظُ كَلْمُهَا - أَيْ تَجْرَحُ جُرْحاً عَظِيماً - ، وَ يَخْشُنُ مَسُّهَا ، وَ يَكْثُرُ الْعِثَارُ فِيهَا وَ الِاعْتِذَارُ مِنْهَا ، فَصَاحِبُهَا كَرَاكِبِ الصَّعْبَةِ ، إِنَّ أَشْتَقُّ لَهَا خَرْمٍ ، وَ إِنْ أَسْلَسَ لَهَا تَقَحَّمَ ، فمني النَّاسِ - لَعَمْرُ اللَّهُ - بِخَبْطٍ وَ شِمَاسٍ - وَ هُوَ إِبَاءً الْفَرَسِ عَنْ رکوب ظَهْرِهِ - ، وَ تَكُونُ وَ اعْتِرَاضُ - أَيْ سَيْرُ غَيْرِ مُسْتَقِيمٍ-»(2)

شگفتا! اولی با اینکه در زمان حیاتش می خواست حکومت را واگذارد، ولی برای بعد خود عقد خلافت را جهت دیگری بست. چه سخت هر کدام به یکی از دو پستان حکومت چسبیدند! حکومت را به فضایی خشن کشانیده، و به کسی رسید که کلامش درشت، و همراهی با او دشوار، و لغزشهایش فراوان، و معذرت خواهیش زیاد بود. بودن با حکومت او کسی را می ماند که بر شتر چموش سوار است،

ص: 26


1- ابن هشام، السيرة النبوية، ج4، أمر الرسول بإيفاد بعث أسامة
2- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج1، شرح خطبه شقشقیه

که اگر مهارش را بکشد بینی اش زخم شود، و اگر رهایش کند خود و راکب را به هلاکت اندازد! به خدا قسم امت در زمان او دچار اشتباه و نا آرامی، و تلوّن مزاج و انحراف از راه خدا شدند.

برجسته ترین ویژگی ایشان را می بایست جهل ایشان به احکام الهی عنوان کرد که از جمله اساسی ترین شرایط رهبری و زعامت شرعی به شمار می آید. به عنوان مثال خلیفه دوم به جهل خود این گونه اعتراف کرده و می گوید: « كُلُّ النَّاسِ أَفْقَهُ مِنْ عُمَرَ حَتَّى رَبَّاتِ الْحَجَّالِ»(1) همه مردم حتی زن های پشت پرده به احکام شرع از عمر داناتراند. این اعتراف تلخ و از روی اجبار آن گاه بر زبان خلیفه جاری شد که از تعیین مهریه از میزانی معین منع نموده و زنی از پشت پرده پاسخ وی را این گونه داد که آیا این کلام خداوند متعال را نشنیده ای که فرموده است: «وَ آتَيْتُمْ إِحْداهُنَّ قِنْطاراً فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَيْئاً أَ تَأْخُذُونَهُ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِيناً»(2) اگر خواستید زنی به جای زنی دیگر بگیرید و او را قنطاری مال داده اید، نباید چیزی از او باز ستانید آیا به زنان تهمت می زنید تا مهرشان را باز پس گیرید، این گناهی آشکار است.

بررسی تاریخی نشانگر آن است که بسیاری از مسائل . حتی ابتدایی و عادی - که به طور مکرر در زمان حیات رسول خدا مُبتلا بِه بوده و همگان نسبت به آن آگاهی داشته اند (مانند نماز میت) خلفاء نسبت به آن جهل داشته اند. خلیفه دوم در پاسخ به چرایی استفاده علمی اندک از محضر رسول خدا (صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) می گوید: « فعالیت های تجاری و بازرگانی مانع از آن شده بود (3)».

ص: 27


1- علامه امینی، الغدیر، ج1، ص 182 و ج6، ص 182.
2- نساء:20
3- ۔ مسلم بن حجاج قشیری نیشابوری، صحیح مسلم، با شرح النووی، جزء 14، ص 134. (ألهانا الصفق بالأسواق)

همچنین شواهد حاکی از آن است که آن ها حتی نسبت به اصل پیامبری و عصمت نبی خدا (صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) نیز تشکیک می کردند و مستقیما حضرت را این گونه خطاب می کردند که «أَنْتَ الَّذِي تَزْعُمُ أَنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ» تو همان کسی هستی که گمان می کنی رسول خدایی. یا در پاسخ به درخواست کاغذ برای نگارش وصیت نامه از سوی حضرت (صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) پاسخ می دادند که : «إِنَّ الرَّجُلَ ليهجر»(1) این مرد[رسول خدا] هذیان می گوید.

در مقابل این جریان، علی بن ابی طالب بود که رسول خدا به شخصه و به طور خاص وی را برای تصدی این منصب الهی یعنی زعامت جامعه دینی مهیا کرده بود. علی (علیه السلام) خود در خصوص تربیت دینی و الهی پیامبر درباره وی می گوید:

«وَ قَدْ عَلِمْتُمْ موضعي مِنْ رَسُولِ اللَّهِ بِالْقَرَابَةِ الْقَرِيبَةِ ، وَ الْمَنْزِلَةِ الْخَصِيصَةِ ، وَضَعَنِي فِي حَجْرِهِ وَ أَنَا وَلَدُ ، يضمني إِلَى صَدْرِهِ ، وَ يكنفني فِي فِرَاشِهِ ، وَ يَمَسُّنِي جَسَدِهِ ، وَ يشمني عَرَفَهُ وكَانَ يَمْضَغُ الشَّيْ ءَ ثُمَّ يُلْقِمُنِيهِ ، وَ مَا وَجَدَ لِي كَذَبْتَ فِي قَوْلِ ، وَ لَا خَطْلَةً فِي فَعَلَ . . . وَ لَقَدْ كُنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِيلِ أَثَرَ أُمِّهِ ، يَرْفَعُ لِي فِيكُلِّ يَوْمٍ عِلْماً مِنْ أَخْلَاقِهِ ، وَ يَأْمُرُنِي بِالِاقْتِدَاءِ بِهِ وَ لَقَدْ كَانَ يُجَاوِرُ فِي كُلِّ سَنَةٍ بِحِرَاءَ ، فَأَرَاهُ وَ لَا يَرَاهُ غَيْرِي وَ لَمْ يَجْمَعْ بَيْتُ وَاحِدُ يَوْمَئِذٍ فِي الْإِسْلَامِ غَيْرَ رَسُولِ اللَّهِ وَ خَدِيجَةَ وَ أَنَا ثَالِثُهُمَا ، أَرَى نُورَ الْوَحْيِ وَ الرِّسَالَةِ ، وَ أَشُمُّ رِيحَ النُّبُوَّةِ ، وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَبِّهِ الشَّيْطَانِ حِينَ نَزَلَ الْوَحْيُ عَلَيْهِ ، فَقُلْتُ : يَا رَسُولَ اللَّهِ ، مَا هَذِهِ الرئة ؟ فَقَالَ : هَذَا الشَّيْطَانُ قَدْ أَيِسَ مِنْ عِبَادَتِهِ ، إِنَّكَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ ،َ

وترَى مَا أَرَى ، إِلَّا أَنَّكَ لَسْتَ بِنَبِيٍّ ، وَ لَكِنَّكَ وَزِيرُ ، وَ إِنَّكَ لَعَلَى خَيْرٍ»(2)

ص: 28


1- محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج3، سال یازدهم. و هاشم معروف الحسني، سيرة الأئمة الاثني عشر، ج1، مع النبي في ساعة الوداع.
2- شیخ محمد عبده، شرح نهج البلاغة، ج2، صص 171-172.

مرا نسبت به رسول خدا (صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) به خاطر خویشی نزدیک و منزلت مخصوص می دانید، وقتی کودک بودم مرا در دامن می نشاند، در آغوشش می فشرد، در فراشش جای می داد، تنش را به تنم می سایید، و بوی خوشش را به من می بویانید، غذا را جویده در دهانم قرار می داد. هرگز دروغی در گفتار، و اشتباهی در عمل از من ندید. من همانند طفلی که به دنبال مادرش می رود دنبال او می رفتم، هر روز برای من از اخلاق پاک خود نشانه ای برپا می کرد، و مرا به پیروی از آن فرمان می داد. هر سال در حراء مجاورت می نمود، تنها من او را می دیدم و غیر من کسی وی را مشاهده نمی کرد. آن زمان در خانه ای جز خانه ای که رسول حق (صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) و خدیجه در آن بودند اسلام وارد نشده بود و من سومی آنان بودم. نور وحی و رسالت را می دیدم، و بوی نبوت را استشمام می کردم. به هنگام نزول وحی بر ایشان (صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) صدای ناله ای را شنیدم، عرضه داشتم: یا رسول الله، این صدای ناله چیست؟ فرمود: این ناله شیطان است که از پرستش شدن یأس و نا امید شده است؛ تو آنچه را می شنوم می شنوی، و آنچه را می بینم می بینی، جز اینکه پیامبر نیستی، ولی وزیر من و بر طریق خیر هستی.

تا بدانجا که ایشان در نهایت همین خطبه و با لحاظ مناقب خود و روش تربیتی نبوی خویش و با مقایسه میان خود و غاصبان خلافت می فرماید: «فَمَنْ ذَا أَحَقُّ بِهِ مِنِّي حَيّاً وَ مَيِّتاً؟»(1) - چه کسی از من نسبت به (جانشینی) رسول الله چه در هنگام حیات او و چه در هنگام مرگ - سزاوارتر است.

برنامه و طرح آماده سازی جانشین از سوی رسول خدا این گونه صورت گرفت. حال آن که رقیبان حضرت (علیه السلام) حتى

ص: 29


1- شیخ محمد عبده، شرح نهج البلاغة، ج2، صص 171-172.

به اندازه سر سوزنی از این تربیت الهی بهره ای نبرده بودند.

با توجه به مقایسه صورت گرفته در فوق، تصدی مقام خلافت از سوی جریان یادشده و افراد ناشایست، نتایج و پیامدهای خطرناک علمی و نظری خاصی را در پی است که به آن ها اشاره ای گذرا می شود:

اول : تحریف چهره واقعی اسلام

از آن جا که بسیاری از امت ها و ملت ها پس از حیات مبارک رسول خدا (صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) به دین مبین اسلام گرویدند، زعامت بر جامعه اسلامی موجب تحریف چهره واقعی اسلام و ارائه نسخه ای تحریف شده از این دیانت آسمانی به ایشان گردید. چرا که این عده، دین را نه از منبع اصلی آن که از کلام و سیره صحابه ای دریافت کرده بودند که خود از شایستگی کامل برای نمایندگی چهره اصیل و کامل اسلام برخوردار نبودند. از این رو مسلمانان جدید، تصویری جز آن چه توسط دستگاه خلافت و مبلغان آن ارائه گردیده بود، در اختیار نداشته و لذا آن را به عنوان اسلام حقیقی پذیرفتند. به طور طبیعی گذشت زمان و فاصله گرفتن از سده های نخست طلوع اسلام به تدریج بر ناخالص تر شدن و ناقص تر شدن این تصویر کمک نموده و به وضع امروزی درآمده که بسیاری از اقوام و ملت ها از اسلام چیزی جز نام اسلام و برخی از شعائر شکلی چیزی نمی دانند.

دوم: جرأت یافتن دشمنان اسلام و به ویژه یهودیان

از دیگر تبعات و آثار مخرب زعامت جریان غصب خلافت، جرأت یافتن دشمنان اسلام و به طور خاص یهودیان

ص: 30

علیه اسلام است. این دشمنان که در دوره حیات رسول خدا (صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) و به واسطه عدم وجود رخنه گاه های نفوذ، توان هیچ گونه عرض اندام و اظهار وجودی نداشتند در دوره پس از ارتحال حضرت، و به دلیل تصدی مقام زعامت توسط افراد غیر شایسته، این فرصت را یافتند تا از طریق غلبه علمی بر خلفاء و در مخمصه قرار دادن ایشان و تکرار تجارب شکست آمیز ایشان، اعتماد و ایمان مسلمانان نسبت به دین اسلام را شست کرده و به مرور موجب دست کشیدن ایشان از دین شان گردند.

حملات سخت اعتقادی مشتمل بر پرسش های سخت و گوناگون از خلفاء که موجب گیر افتادن و عجز آن ها و در نتیجه متزلزل شدن اعتماد مردم و پیدایش احساس شکست در آنها می گردید، با توجه به چنین رویکردی از سوی دشمنان اسلام در دوره پس از رسول خدا (صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) قابل تفسیر است. همچنین اعترافات مکرر خلفاء مبنی بر انحصار پاسخ ها و مشکل گشایی علمی در علی (علیه السلام) که همواره در کمین دشمنان نشسته و به همه پرسش ها و شبهات ایشان پاسخ داده و مکر و حیله آنان را به خودشان باز می گردانید، موید عجز و جهل آن ها در مقابل دشمنان اسلام است.(1)

سوم: چشم طمع مقام پرستان و جاه طلبان به منصب خلافت

از دیگر تبعات ویرانگر غصب خلافت می توان به باز شدن باب طمع و آز نسب به مقام شریف خلافت و جانشینی رسول خدا (صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) از سوی مقام پرستان، جاه طلبان و هوا پرستان فاسق و فاجر اشاره کرد که دیگر حتی ظاهر مساله را رعایت نکرده و بدون احساس نیاز به بیعت از

ص: 31


1- علامه اميني، الغدير، مجلد هفتم، صص 177-179.

روش هایی همچون زور و غلبه برای تصدی مقام خلافت بهره می جستند. ماجرای انتصاب فردی فاسق و فاجر همچون یزید بن معاویه به مقام خلافت و تقدیس وی از سوی بسیاری از علمای عامه و معرفی وی به عنوان ولی امر بهترین مدعای تاریخی است.

اثر دوم : فتح باب اجتهاد در مقابل نص

دومین پیامد زیانبار غصب خلافت را می بایست باز شدن باب اجتهاد در مقابل نص یعنی فتوی دادن و حکم دادن بر اساس نظرات شخصی و تفسیر به رأی برخلاف نص صریح دستورات خداوند حکیم است. چنین رویکردی به معنای آن است که فردی خود را به عنوان شریعت گذار و پروردگاری جعل کرده که در برابر الوهيت خداوند متعال - که تنها موجود برخوردار از حق تشریع و حاکمیت است - می بایست مورد اطاعت قرار گیرد. مساله ای که به طور قطع و یقین توسط خداوند متعال رد شده و بر این مساله تاکید نموده است که هر حکم و شریعتی که مستند به شریعت مقدس نباشد، امری جاهلی است:

« وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ»(1)؛ هر کس به آنچه خدا نازل کرده است داوری نکند، از کافران است.

«وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ»(2)؛ هر کس به آنچه خدا نازل کرده است داوری نکند، از ستمگران است.

ص: 32


1- مائده:44
2- مائده: 45

«وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ»(1)؛ هر کس به آنچه خدا نازل کرده است داوری نکند، از نافرمانان است.

علت جاهلی بودن چنین رویکردی آن است که تسلیم و اعتراف به فرامین الهی از جمله شرایط ایمان کامل است و روشن است که اجتهاد شخصی در برابر نص صریح فرامین الهی نشانگر عدم تسلیم و اعتراف به دستورات خداوند متعال و در نتیجه جاهلی بودن آن است. از همین رو آیه 65 سوره نساء ایمان را منوط به تسلیم محض بودن در برابر حکم الهی و پیامبر (صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) عنوان می کند: « فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْلِيماً» نه، سوگند به پروردگارت که ایمان نیاورند، مگر آنکه در نزاعی که میان آنهاست تو را داور قرار دهند و از حکمی که تو می دهی هیچ ناخشنود نشوند و سراسر تسلیم آن گردند.

با این حال اصحاب سقیفه در برابر فرامین الهی، باب اجتهاد گسترده ای را باز کرده و به دلایل متعدد نسبت به نصوص دینی بی توجهی نمودند که در ذیل به آن ها اشاره ای گذرا می شود:

1. جهالت و عدم اطلاع کامل نسبت به احکام ریعت که موجب آن می شد تا خلفاء با استنباط شخصی و تفسیر به رأی اقدام به حکم کردن نمایند.

2. حفظ منافع و اهداف شخصی و گروهی خود که در گروی تعطیل ساختن و حذف بسیاری از نص های صریح

ص: 33


1- مائده: 47

الهی متعارض با خط و طریق ایشان و توجیه رفتارهای مخالف احکام الهی بود.

3. غایب ساختن و پرده انداختن بر تنها نماینده حقیقی و زبان ناطق شریعت (علی و اهل بیت علیهم السلام).

در هر صورت و با صرف نظر از چرایی اتخاذ رویکرد اجتهادی در برابر نصوص الهی، این اقدام خلفاء از یک سو به قیمت تعطیل شدن احکام الهی - که هر کدام، منبع خیری برای امت اسلامی بودند - انجامید. ازدواج موقت یکی از این احکام بود که توسط خلیفه دوم قدغن و ممنوع اعلام گردید. امیر مومنان علی (علیه السلام) در این خصوص می فرمایند که «لَولَا نُهِيَ فُلَانٍ عَنِ الْمُتْعَةِ مَا زَنَى إِلَّا شَقِيُّ»(1) اگر نهی فلانی خلیفه دوم از ازدواج موقت نبود، جز انسان تیره بخت کسی زنا نمی کرد.

از دیگر سو اجتهادگرایان در مقابل نص، با تفسیر به رأی خاص خود اقدام به توجیه بدترین منکرات ارتکابی از سوی یاران و نزدیکان خود می نمودند. به عنوان نمونه مالک بن نویره-(2) که رسول خدا (صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) به بهشتی بودن وی شهادت داده بودند - توسط دستگاه خلافت کشته شده و خالد بن ولید در همان شب قتل مالک با همسر وی جماع کرده و خط خلافت با خونسردی و در توجیه این اقدام شنیع می گوید که خالد اجتهاد کرد و در اجتهاد خود به خطا رفت.(3)

ص: 34


1- ثقة الاسلام کلینی، کافي، ج5، ص 448.
2- مالک بن نویره از سران قبیله بنی تمیم بود که در زمان پیامبر (صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) اسلام آورده و به دلیل ارادت خاص به علی (علیه السلام) از بیعت با ابو بکر امتناع کرد و صدقات و زکات جمع شده را برای او نفرستاد. ابوبکر او را به ارتداد به علت نپرداختن زکات متهم کرد و خالد بن ولید را به سوی او فرستاد. خالد مالک را با ناجوانمردی تمام در حین نماز به اسارت گرفته و پس از اینکه زیبایی همسر وی را مشاهده کرد، او را کشته و همان شب به همسرش تجاوز نمود.
3- ر.ک: شیخ محمد رضا مظفر، سقيفة، ص 26. (تأول خالد فأخطأ)

آنها همچنین با استناد به اصل «اجتهاد» برای نبرد با خلیفه مشروع زمان خود یعنی علی (علیه السلام) مهیا شده و جنگ های جمل و صفین را به حضرتش تحمیل نموده(1) و مدعی آن شدند که این اقدام آن ها اجتهادی است که برای آن مستحق پاداش و ثواب بوده و حتی اگر به خطا نیز رفته باشند باز برایشان یک ثواب محفوظ است: «ثواب اجتهادورزی»!

فتح باب اجتهاد به مرور زمان از شکل بسیط و اولیه خویش خارج شده و در سال ها و قرن های بعد عمیق تر شده و اصول، قوانین و ضوابطی برای آن وضع شده و در نتیجه مذاهب متعددی در برابر مذهب حقه شیعه پدید آمد.

اثر سوم : عدم ترتبیت و تکامل دینی امت اسلامی

از جمله نتایج فاجعه بار حاکمیت دستگاه خلافت، سخت شدن فرآیند تربیت پذیری و تکامل پذیری امت اسلامی است. واقعیت آن است که اراده الهی به آن تعلق گرفته بود که با این رسالت مبارک (دین اسلام) بشریت را از مُرداب بی برکت جاهلیت به قلّه رفیع توحید، پاکی، ایمان و خوشبختی دنیا و آخرت برساند. اراده پروردگار متعال به آن تعلق گرفته بود که با طی این مسیر از سوی مسلمانان، امتی کامل به دست رسول خدا و ائمه معصومین (علیهم السلام) ساخته شود که نمونه ای برای عالمیان به شمار آید. ولی طرد ائمه و اولیاء راستین از موضع و جایگاه رهبری جامعه به مشکل شدن و سخت شدن این فرآیند و کُند شدن سرعت آن گردید. مهم ترین نتایج و آثار مشکل شدن فرآیند تربیت پذیری امت اسلامی را می توان این گونه برشمرد:

ص: 35


1- محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، مجلد سوم، بخش پنجم.

نتیجه اول:

از جمله مولفه ها و عناصر اصلی و مهم در تربیت، همانا مساله الگو می باشد که قرآن از آن تعبیر به «اسوه حسنه» می کند. چرا که انسان معیار و الگو نمونه ای عملی است که ارزش های تربیتی در وی تجلی یافته است. در نتیجه فقدان نمونه کامل تربیتی یا منحرف بودن نمونه معرفی شده به جامعه، موجب بی اثر شدن کلام و الگوی نظری تربیتی و تبدیل آن به نوشته ای بر روی کاغذ خواهد شد.

به طور طبیعی نمایندگان و راهبران دستگاه خلافت هرگز نماد یک پیشوای نمونه نبوده و نتوانسته اند نمایانگر چهره ای بی آلایش و خالص از رفتار اسلامی باشند. بر عکس به مرور زمان، تضاد و تناقض کامل رفتارهای ایشان با تعالیم اسلامی روشن گردید.

براستی چگونه می توان از چنین افرادی تربیت امت و پیشبرد آن به سوی کمال را توقع داشت.

در تبیین تضاد سیره تربیتی دستگاه خلافت با ارزش های اسلامی می توان به نمونه های فراوانی اشاره کرد. به عنوان مثال، مساله عدم برتری عرب بر عجم و بالعکس از بدیهی ترین ارزش های اخلاقی و فقهی اسلام است. همان گونه که رسول خدا (صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) در این خصوص همواره می فرمودند: «لا فَضْلُ لِعَرَبِيٍّ عَلَى أَعْجَمِيٍّ إِلَّا بِالتَّقْوَى» عرب هیچ برتری بر عجم ندارد جز با رعایت تقوا. با این حال در کیفیت تعامل دستگاه خلافت با امت اسلامی، شاهد تبعیض اجتماعی، اقتصادی و سیاسی میان عرب و عجم، برتری بخشیدن به عرب و تحقیر نژاد و زبان عجم و نام گذاری عجم به «موالی» و احتساب ایشان به عنوان شهروندان درجه دوم بوده ایم.

ص: 36

نمونه دیگر در فهم ماهیت تعامل خطّ خلافت با اهل بیت نبی (صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) است. که علیرغم دستور قرآن مبنی بر ضرورت محبت به نزدیکان و اهل بیت رسول خدا (صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) به عنوان مزد رسالت حضرت (1)؛ شمرده شده اما با این حال تاریخ گواهی می دهد که دستگاه حاکمه اهل بیت پیامبر گرامی اسلام را به مدت قرن ها مورد قتل، ترور، شکنجه، زندان و آواره ساختن قرار داده است.

نمونه دیگر در ممنوعیت و حرمت شرب خمر است که مشاهده می شود که حاکمان منسوب به دستگاه خلافت منبر پیامبر مشروب نوشیده و در محراب ایشان آن را بالا آورده اند.

نتیجه دوم:

پدید آمدن فرصت های انحراف که در سایه خلافت انحرافی برای مردم پدید آمده بود، مانعی دیگر در فرآیند تربیت پذیری امت اسلامی به شمار می آید. چرا که با فقدان مانعی که امت را از انحراف بازدارد، نفس انسانی به اقتضای طبیعتش به شهوات میل داشته و انسان را به گمراهی می کشاند.

از همین رو جامعه برای تکامل پذیری خود در فرآیند قرب الی الله نیاز به موانعی سرسخت و محکم در برابر زمزمه های شیطانی و هواهای نفسانی دارد که مطابق مضمون آیه 104 سوره شریفه آل عمران، رهبر دینی نقش مهمی در این خصوص ایفا می نماید: «وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةُ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ»(2) و باید از میان شما، گروهی،[مردم را] به نیکی دعوت کنند

ص: 37


1- «قُلْ لا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي القربي»؛ بگو: از شما در مقابل این ( ابلاغ رسالت خود) جز محبت (قلبی و عملی) درباره خویشاوندانم مزدی نمی طلبم. (شوری:23)
2- آل عمران: 104.

و به کار شایسته وادارند و از زشتی بازدارند، و آنان همان رستگارانند. روشن است که در صدر دعوت کنندگان به خیر امام معصوم است که هم خیرات را خوب ه خیرات را خوب می شناسد و هم به آن ها دعوت می کند.

ظهور و غلبه نفس اماره و رشد دنیاخواهی در قلوب دستگاه خلافت، از همان روزهای آغازین غصب خلافت به گونه ای متجلّی شد که به مرور در قالب یک سلسله امتیازات و منافع اجتماعی و سیاسی در آمده که آنان هرگز راضی به تغییر آن نمی گردیدند. از همین رو عبدالرحمن بن عوف - به عنوان حَکَم - در شورای شش نفره تعیین شده توسط خلیفه دوم برای تعیین خلیفه سوم، شرط عمل به کتاب خدا، سنت رسول الله و در نهایت سیره شیخین ( خلیفه اول و دوم) را برای بیعت با امیرالمومنین علی (علیه السلام) مطرح می کند.(1) براستی سیره شیخین چه بوده است که عبدالرحمن بن عوف آن را ضمیمه قرآن و سنت نبوی می نماید؟ حقیقت آن است که سیره شیخین، مجموعه ای از امتیازات طبقاتی و دنیوی محض بوده که در دوره خلافت خلیفه اول شکل گرفته بود. چنان که شخص عبدالرحمن بن عوف و افراد شبیه او - آن گونه که تاریخ نقل می کند -بر اثر بدعت هایی که به قانون در آمده بود و فرهنگ جامعه را با آن همساز کرده بودند که در دوره ابوبکر آن قدر ثروت های نجومی کسب نمودند که تنها طلاهای باقی مانده آن ها با تبر شکسته می شد.

به طور طبیعی علی (علیه السلام) هرگز نمی توانست با چنین شرطی موافقت نماید. چه آن که چنین عملی به مثابه امضاء و اعتراف و پذیرش این سیره باطل و بدعت ها بوده است.

ص: 38


1- علامه مجلسی، بحار الانوار، ج31، ص 399.

براستی اگر این سیره موافق قرآن کریم و سنت رسول خدا (صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) بود چه نیاز به ذکر و اشتراط آن بود و اگر مخالف آن دو بوده پس می بایست مطرود واقع می گردید؛ در نتیجه این پرسش انسانهای بیدار و منصف است که دلیل انضمام آن از سوی عبدالرحمن بن عوف به دو منبع اصلی تشریع (کتاب و سنت) چه بوده است؟

نتیجه سوم:

از دیگر نتایج سخت شدن ترتبیت پذیری امت اسلامی در شرایط غصب خلافت می بایست به تحریف چهره شریعت اسلامی و احکام اسلامی اشاره کرد که با ارائه تصویری جعلی و دروغین از آن توسط علما و راویان دروغین و دنیاپرست منصوب از سوی خلفاء امکان پذیر شد.

در چنان فضایی چگونه می توان از کسی که نه پیامبر گرامی اسلام (صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) را دیده و نه بر مواضع علی (علیه السلام) اطلاع یافته می توان انتظار داشت که ولایت علی (علیه السلام) را پذیرفته و از وی تبعیت کند؟ به ویژه آن که از روحانیت درباری وقت می شنید که آیاتی از سوره بقره در شأن علی (علیه السلام) و در مذمت وی نازل شده است: « وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يُشْهِدُ اللَّهَ عَلى ما فِي قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ ، وَ إِذا تَوَلَّى سَعى فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيها وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الْفَسَادَ»(1) و از مردم کسی است که گفتار او در باره ی زندگی دنیا و [پارسایی] مایه اعجاب توست و خدا را بدانچه که در دل دارد گواه می گیرد، و حال آن که او لجوج ترین دشمنان است. و چون باز گردد یا به مقامی رسد بکوشد تا در زمین فساد کند و

ص: 39


1- بقره: 204-205

حاصل خلق و نسل بشر را تباه نماید، و خدا فساد را دوست ندارد.

با توجه به موارد پیش گفته نمی توان از بیشتر مسلمانان توقع داشت که چیزی جز این صورت جعلی و تحریف شده از اسلام را با قاطعیت پذیرفته باشند. چه آنکه چیزی جز اسلام دستگاه تبلیغاتی خلفاء نشنیده و غیر از آن ندیده اند.

از همین رو حکمت الهی اقتضاء می نماید که دوازدهمین امام معصوم (عج الله تعالی فرجه الشریف) مدتی طولانی در غیبت بسر ببرد. هدف از استمرار و طولانی شدن غیبت آن است تا امت اسلامی از گذرگاه تجارب، بلایا و آزمایش های مکرر و سخت به سطحی از پختگی و کمال مطلوب برسد که وی را شایسته همراهی فرآیند کمال پذیری با حضرت مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف) نماید. این در حالی است که اگر امت مسلمان از ابتدا در آغوش امامان معصوم (علیه السلام) تربیت شده بودند، بسیار قبل تر از این به درجه کمال می رسید.

اثر چهارم : تفرقه و تقسیم امَت اسلامی

چهارمین خسارت گسترده امت اسلامی بر اثر زعامت خطَ خلافت بر جامعه اسلامی، ایجاد تفرقه و دو دستگی و اختلاف میان مسلمانان و تبدیل آن ها به گروه های متکثر و متباین است که پیدایش دهها فرقه اسلامی در طول تاریخ مویَد آن است.

تشتت و تفرقه جامعه اسلامی از ابتدایی ترین، بارزترین و طبیعی ترین نتایج دور کردن جامعه از امامت حقیقی است. چرا که راز تشریع و جعل امامت، پاسداشت امت از چند دستگی و انحراف بوده است. آن گونه که صدیقه اطهر

ص: 40

فاطمه زهراء (علیهاالسلام) در خطبه مشهور خود پس از وفات پدر بزرگوارشان می فرمایند: « وَ جَعَلَ إِمَامَتَنَا نِظَاماً لِلْمِلَّةِ»(1) خداوند امامت ما را موجب نظام یافتن امور ملت قرار داده است. و همان طور که آیه 103 سوره شریفه آل عمران به چنگ زدن به ریسمان محکم الهی و پرهیز از تفرقه دستور می دهد که: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لَا تَفَرَّقُوا» و در تفاسیر متعدد مراد از ریسمان کشیده شده از آسمان به زمین را قرآن کریم و عترت رسول خدا (صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) عنوان کرده اند.(2)

اضافه بر این جایگاه زعامت و خلافت جامعه اسلامی پس از غصب آن از سوی خطّ خلافت، مورد طمع بسیاری از قدرت طلبان قرار گرفته است تا با آن علف های هرز خودخواهی، تفرعُن و استکبارجویی ریشه دوانیده در جان خود را سیراب سازند. طبیعی است که رقابت بر سر چنین امتیازی، به افزایش درگیری های اجتماعی و سیاسی و در نتیجه نابودی تمامی ارزش های اخلاقی خواهد انجامید.

اندکی تامل و مطالعه ابتدایی تاریخ برای فهم میزان خسارت های سنگین انسانی، جانی و مالی که در نتیجه مبارزه بر سر کسب قدرت صورت گرفته است، کافی است. براستی چه کسی مسئولیت این فاجعه را برعهده می گیرد؟ چه کسی باب منازعه بر سر قدرت را بر روی مسلمانان گشود؟ و چه جنایت بزرگی کرده است کسی که این شکاف را در امت اسلامی ایجاد نمود؟

بهترین تعبیر از رنج ها، دردها و خسارت های یادشده، دعای «صنمی قریش» است که در لعن دشمنان آل محمد (صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) و ضرورت تبّری از ایشان وارد شده است:

ص: 41


1- علامه مجلسی، بحار الانوار، ج6 باب 23 ص315
2- ر.ک: الشیخ محمد یعقوبی، شکوی القرآن، ص 91.

«اللَّهُمَّ الْعَنْهُمْ بِعَدَدِ كُلَّ مُنْكَرٍ أَتَوْهُ وَ حَقُّ أَخْفَوْهُ وَ مِنْبَرِ عُلُوِّهِ وَ مُنَافِقُ وُلُوهَ وَ مُؤْمِنُ أَرْجُوهُ وَ وَلِيَ آذَوْهُ وَ طَرِيدُ آووه وَ صَادِقٍ طردوه وَ کافر نَصَرُوهُ وَ إِمَامُ قهروه وَ فُرْهُ فَرَضَ غيروه وَ أَثَرِ آنگروه وَ شَرَّ أضمروه وَ دَمُ اراقوه وَ خَبَرُ بَدَّلُوهُ وَ حُكْمِ قلبوه وَ كَفَرَ أبدعوه وَ كَذَبَ دلسوه وَ إِرْثُ غَصَبُوهُ وَ فِيءِ اقتطعوه وَ سَخَتْ أَكَلُوهُ وَ خَمْسُ اسْتَحَلُّوهُ وَ باطِلُ أسسوه وَ جَوْرَ بسطوه وَ ظَلَمَ نشروه وَ وَعَدَ أَ خَلَّفُوهُ وَ عَهْدَ نقضوه وَ حَلَالِ حُرِمُوهُ وَ حَرَامُ حللوه وَ نِفَاقٍ أَسَرُّوهُ وَ غذر أضمروه وَ بَطْنُ فتقوه وَ ضَلَعِ كَسَرُوهُ وَ صَكٍّ مزقوه وَ شَمِلَ بددوه وَ دَلِيلُ أعزوه وَ عَزِيزُ أذلوه وَ حَقُّ مُنِعُوهُ وَ إِمَامُ خَالَفُوهُ اللَّهُمَّ الْعَنْهُمَا بِكُلِّ آيَةٍ حرفوها وَ فَرِيضَةُ تَرَكُوهَا وَ سُنَّةِ غيروها وَ أَحْكَامِ عطلوها وَ أَرْحَامِ قطعوها وَ شَهَادَاتٍ كَتَمُوهَا وَ وَصِيَّةَ ضيعوها»(1)

خدایا آن ها را به عدد هر حقی که مخفی داشتند، و هر منبری که به ظلم بر آن بالا رفتند، و هر منافقی که به کار گماردند، و هر مؤمنی که تبعیدش کردند، و هر ولیِ خدایی که آزردند، و هر تبعید شده ای که پناهش دادند، و هر راستگویی که راندند، و هر کافری که یاری کردند، و هر امام بر حقی که مقهورش کردند و هر واجبی که آن را تغییر دادند، و هر دلیلی که انکارش کردند، و هر امر زشتی که اختیار کردند، و خون هایی که به ناحق ریختند و هر خبری که آن را عوض کردند، و هر حکمی که خلاف آن را انجام دادند و هر کفری که به پا داشتند، و هر دروغی که راست جلوه دادند و هر ارثی که به زور گرفتند، و هر غنیمتی که به ناحقّ ملک خود ساختند و هر مال حرامی که خوردند، و هر خُمسی که برای غیر اهلش حلال شمردند، و هر باطلی که اساس آن را نهادند، و هر ستمی که گسترش دادند، و وعده هایی که بدان وفا نکردند، و

ص: 42


1- علامه مجلسی، بحار الانوار، ج82، ص 261.

پیمان هایی که شکستند، و حلال هایی که تحریم نمودند، و حرام هایی که حلال کردند، و هر نفاقی که پنهان داشتند، و هر نیرنگی که انجامش را به دل گرفتند، و پهلوهایی که شکافتند، و جنینی که سبب سقط آن شدند و استخوانی که شکستند، و هر سندی که آن را دریدند، و هر اجتماعی که پراکندند، و هر خواری که عزت بخشیدند، و هر عزیزی که خوارش کردند، و هر حقی که از صاحبانش باز داشتند، به عدد هر آیه ای که آن را تغییر داده و تحریف کرده اند، و هر واجبی که آن را ترک کردند و هر روش پسندیده ای که تغییرش دادند، و هر حکمی که آن را وارونه کردند، و جلوی انجام آن را گرفتند. و ارحامی که آنها را از بین بردند. و هر شهادتی که مخفی داشتند و وصیتی را که ضایع کردند و ایمانی که از بین بردند و ادعای باطلی را که داشتند. و بیعتی را که انکار کردند و هر نیرنگی را که انجام دادند، و هر خیانتی که وارد دین کردند، و هر گردنه ای که بالای آن رفتند (برای کشتن پیامبر) و هر تقلبی که مقید به او بودند، و هر امانتی که به آن خیانت کردند لعنت کن.

اگر قرار بر ذکر مثال و شاهد بر هر فقره از این دعاء بود موارد متعددی را می شد ذکر کرد. لیکن مطالعه کننده تاریخ به خوبی می تواند موارد متعددی از هر فقره ای را اسقراء نماید و ما این مهم را به خواننده محترم وا می گذاریم.

اثر پنجم : جداسازی مطلق و همه بُعدی دین از سیاست

اشاره

یکی از مهلک ترین زیان های مکتب سقیفه به جامعه اسلامی را می توان نظریه پردازی مکتب سکولاریسم و

ص: 43

جدایی دین از سیاست و تحکیم و ترویج آن دانست. چنین اقدامی عملا به منحصر سازی دین به ابعاد تعبدی و امور فردی انجامید.

گذشت که امام معصوم از دو شأن زعامت سیاسی (مرجعیت سیاسی) و زعامت دینی (مرجعیت دینی) برخوردار است. تلاش های دستگاه خلافت برای سلب حق زعامت ایشان بر جامعه اسلامی هیچ گاه از مرزهای زعامت سیاسی فراتر نرفته و نتوانست مانع از شکل گیری مرجعیت علمی و دینی ایشان در جامعه گردد. چرا که اهل بیت رسول خدا (علیهم السلام) از احترامی خاص و جایگاهی ویژه در قلب های مسلمانان برخوردار بوده و لذا خلفاء هیچ گاه موفق به بازداشتن مردم از مراجعه به ائمه اطهار در حوزه نیازهای دینی و شرعی و علمی نشدند. از همین رو هارون خلیفه عباسی در واکنش پسرش مامون که از تکریم بی نظیر امام موسى بن جعفر (علیه السلام) توسط پدرش به تعجب درآمده بود می گوید:«وَيْلَكَ ، هَذَا إِمَامِ الْقُلُوبِ وَ أَنَا إِمَامُ الْأَبْدَانُ»(1) واى بر تو! این [موسی بن جعفر] امام قلب ها و من امام بدن ها هستم.

در این میان ائمه نیز اگر چه با توجه به شرایط اجتماعی دوران خود و با هدف حفظ موجودیت اسلام و جامعه اسلامی عموما از مطالبه حق خود در زعامت و مرجعیت سیاسی امت خودداری کرده اند اما هیچ گاه و تحت هیچ شرایطی حاضر به دست کشیدن از زعامت دینی خود و پذیرش مرجعیت دینی خلفای جور نشده است. چرا که چنین اقدامی خیانت در حق خدا، رسول الله (صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) و جامعه اسلامی است. زیرا که این حق نه یک امتیاز یا جایگاهی قابل تنازل که توان و قابلیتی برای پاسخ گویی به نیازهای

ص: 44


1- هاشم معروف الحسني، سيرة الأئمة الاثني عشر، ج2، ص 390.

امت اسلامی است. بر اساس چنین دیدگاهی هر کس که قادر به پاسخگویی به تمامی احتیاجات فکری و اعتقادی جامعه بوده و جامعه نیز نیازها، آمال و آرزوهای خود را نزد وی بیابد، امام جامعه می شود. و علی (علیه السلام) این گونه بود؛ چرا که شنیده نشده است که به کسی نیازی داشته باشد و برعکس همه افراد (و حتی رهبران خطّ خلافت) در مسائل و مشکلات و تصمیم هایشان به ایشان مراجعه می نمودند. از همین رو برخی از متکلمین و علمای کلام (اعتقادات) با استناد به بی نیازی علی (علیه السلام) از مردم و نیاز ایشان به حضرت، به اثبات امامت امیرالمومنین می پردازند.(1)

نظریه جدائی دین از سیاست

جدایی میان مرجعیت سیاسی و مرجعیت دینی در طول تاریخ اسلام، رفته رفته تثبیت شده و عمیق تر گردیده و اثر خود را بر اسلام بازتاب داده است. چنین تفکیکی به مرور به پیدایش نظریه ای انجامید که بر اساس آن اداره امور زندگی مردم و حیات اجتماعی از شئون امامت و مرجعیت دینی نبوده و نقش امام صرفا به عبادات و برخی از احکام شخصی منحصر می ماند.

دیدگاهی که تجانس و هم سنخی کاملی با این دیدگاه جاهلی «هر چه مال خداست برای خداست و هر چه در سلطه قیصر می باشد از آن قیصر است»(2) دارد که خود عین شرک است. چرا که تمام جهان خلقت و در نتیجه حاکمیت تنها از آنِ خداوند متعال بوده و ذات مقدس اله برای هر

ص: 45


1- چنین استدلالی برای اثبات امامت امیرالمومنین علی (علیه السلام) به خلیل فراهیدی نسبت داده شده است. از حارث بن مغیره نقل شده است که: « قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السَّلَامُ) : بِأَيِّ شَيْ ءٍ يُعْرَفُ الْإِمَامَ ؟ قَالَ بِالسَّكِينَةِ وَ الْوَقَارَ ، وَ تَعْرِفُهُ بِالْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ ، وَ بِحَاجَةِ النَّاسِ إِلَيْهِ ، وَ لَا يَحْتَاجُ إِلَى أَحَدٍ ؛ به امام جعفر صادق (علیه السلام) عرض کردم که امام با چه چیزی شناخته می شود؟ فرمود: با آرامش و وقار، با حلال و حرام و با احتیاج مردم به وی و بی نیازی ایشان از همگان.» ر.ک: علامه مجلسی، بحار الانوار،ج 25، ص 156.
2- مَا اللَّهَ اللَّهِ وَ مَا لقيصر لقيصر

مساله ای، حکم و دستوری دارد. آیا میتوان پذیرفت که شریعت اسلامی حتی از تنظیم ساده ترین حوزه های حیات بشری (همچون خواب ،خوردن ،جماع، تخلّى و...) غافل نمانده و برای هر کدام آداب و احکامی وضع کرده است، از وضع سازکارها و قوانینی که به صورت همه جانبه به حیات جامعه سامان دهد، میتواند چشم پوشی کند؟

با توجه به نکات پیش گفته پس چرا صاحبان خط ّخلافت حاضر به قبول این حقیقت واضح نبوده اند؟ در یک بررسی اجمالی مهم ترین دلیل این مساله را میتوان در موارد ذیل خلاصه کرد:

1.نا سازگاری احکام شریعت با هوای نفس و خودخواهی آنها و علاقه ایشان به اختصاصی کردن اموال عمومی (همچون فیء) و دیگر امتیازات قدرت، به پذیرش سکولاریسم انجامیده است.

2.حاکمیت شریعت موجب اظهار جهل ،کوتاهی و تقصیر ایشان بوده است و در ادامه منجر به رسوائی آنان می گشت که نفس اماره آن ها این اجازه را به آنها نمی داد و از آن إبا داشته اند.

3.پذیرش زعامت همه جانبه ائمه (علیهم السلام) به معنای قبول احتیاج ایشان به زعامت دینی و در عین حال سیاسی از سوی ایشان (علیه السلام) است، و در نتیجه پذیرش برتری ایشان بر رهبران خطّ خلافت که فاقد جنبه دینی بودند می گشت و این موجب اعتراف جریان خلفاء برای تصدی مقام زعامت سیاسی از جانب زُعمای دینی است که از آن پرهیز می کردند تا موجب سلب قدرت از آنان نگردد.

ص: 46

اثر ششم : جدایی میان نهاد خلافت و امّت

اشاره

از آن جا که در نگاه غاصبان خلافت، زعامت سیاسی امت به مفهوم اصلاح، هدایت، کمال بخشی به انسان ها و در نهایت نیل ایشان به رضایت الهی که به معنی رهبری، پادشاهی، منافع، ویژه خواری و برتری جویی بوده است، لذا هیچ گاه پیوند قلبی میان مردم و آن ها برقرار نگردید. با توجه به همین رویکرد خلفاء بود که مردم در همان لحظات اولیه در سقیفه بنی ساعده سخن از انتخاب سلطان به میان آورده و می گفتند: «إِنَّما السُّلْطَانِ سُلْطَانٍ قُرَيْشٍ فَلَا ينازعنا فِيهِ أَحَدُ»(1) همانا سلطان از قریش است و در این مساله کسی با ما به منازعه برنخیزد.

این مساله البته نسبت به دیگر اقوام (قومیت های غیرعربی) که اسلام آورده بودند عیان تر است؛ چرا که ایشان احساس می کردند که خلافت، از آنِ عرب است. در نتیجه اگر پادشاهی تندخو می بود چه چیزی می توانست بخش های غیر عربی امت را به دیگر بخش ها پیوند زده و آنان را برای دفاع از یکدیگر برانگیخته و به یکدیگر ارتباط دهد؟ از همین رو شاهد آن هستیم که در دهه های نخست پس از ارتحال نبی گرامی اسلام (صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) روحیه تنفر، کینه و انتقام در جامعه اسلامی سایه افکنده بود. به عنوان نمونه اقدام ابو لولوء ایرانی (غلام مغیره ابن شعبه) ناشی از کثرت تمسخر قومیت وی (فارسی) و آزرده شدن وی از این مساله بود که در نهایت به انقلاب وی علیه نژاد پرستی و تعصب جاهلی و قتل خلیفه دوم انجامید.(2)

ص: 47


1- هاشم معروف الحسني، سيرة الأئمة الاثني عشر، ج1، قسمت السقيفة.
2- محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، مجلد سوم، جزء پنجم.

اخلاق و منش اهل بیت (علیه السلام)

در مقابل فرقه یادشده (خط و جریان خلفاء)، على و فرزندان وی (علیه السلام) بودند که قلب های مردم را تصرف نموده و دستگاه خلافت با همه قدرت و جبروتش نتوانست این امتیاز را از ایشان سلب نماید.

ماجرای هشام بن عبدالملک (دهمین خلیفه اموی) نمونه بسیار جالب از محبت قلبی مردم به اهل بیت و مالکیت ایشان بر قلوب مسلمانان است. وقتی که هشام در فریضه حج به دلیل ازدحام شدید مردم، از رسیدن به حجرالاسود بازمانده و ناچار به پناه در گوشه ای از مسجد الحرام شد و در همین حال به ناگاه امام زین العابدین (علیه السلام) به مسجد وارد شد و قصد حجرالاسود را نمود. عبدالمک با چشمانی مملوّ از تعجب و شگفتی می دید که مردم - با آن که عموما از شیعیان اهل بیت نبودند - دو طرف مسیر را برای امام (علیه السلام) باز نموده و حضرت با وقار و هیبت کامل به حجرالاسود رسیده و زیارت کردند.(1)

همچنین در توصیفی که «ضرار بن ضمرة» از امیر مومنان علی (علیه السلام) نزد معاویه کرده است، نیز علیرغم تواضع مثال زدنی حضرت در میان اصحاب خویش با این حال از

ص: 48


1- عبد الوهاب بن علي السبكي اين ماجرا در کتاب «طبقات الشافعیه الکبری» به صورت یادشده نقل کرده و به کینه و حسادت هشام اشاره کرده است. همچنین ابیات معروف فرزدق که در همان لحظه سروده شده است، مربوط به همین واقعه است: هَذَا الَّذِي تَعْرِفُ الْبَطْحَاءُ وَطْأَتَهُ وَ الْبَيْتُ يعرُفَّه وَ الْحِلُّ وَ الْحَرَمً هَذَا ابْنِ خَيْرَ عِبَادِ اللَّهِ كُلِّهِمْ***هَذَا التَّقِيَّ النَّقِيَّ الطَّاهِرِ الْعِلْمِ هَذَا ابْنُ سَيِّدَةِ النِّسْوَانِ فَاطِمَةَ***وَابْنُ الْوَصِيِّ الَّذِي فِي سَيْفِهِ نَقُمِ او همان کسی است که سرزمین "بطحاء" جای گام هایش را می و کعبه و حل و حرم در شناسائیش همدم وهمقدمند. این کسی است که احمد مختار پدر اوست، که تا هر زمان قلم قضا در کار باشد، درود و رحمت خدا بر روان پاک او باد. این فرزند فاطمه، سرور بانوان جهان است و پسر پاکیزه گوهر وصی پیغمبر است، که آتش قهر و شعله انتقام خدا از زبانه تیغ بی دریغش همی درخشد.

هيبت فراوانی در میان ایشان برخوردار بود.(1)

شدت علاقه و محبت یاران اهل بیت (علیهم السلام) با هدف تقرّب به خداوند متعال وفای به رسول الله(صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ)، و شناخت حق ائمه قابل تفسیر است.از همین رو و با چنین انگیزه ای است که در راه اهل بیت چنان سختی هایی را تحمل کرده اند که از شنیدن آنها بدن به لرزه می افتد. به عنوان مثال هر دو دست و هر دو پای میثم تّمار را قطع کرده و بر درخت خشک خرمایی به صلیب کشیدند، آن گاه بود که وی با همان حال از مردم خواست تا گردهم آیند تا برایشان از فضائل علی (علیه السلام) نقل کند. مساله ای که به خشم ستمگران و در نهایت قطع زبان وی منتهی شد.(2)

ص: 49


1- روّات از ضرار بن ضمره نقل کرده اند که روزی بر معاویه وارد شد و سپس معاویه به او :گفت علی را برای من تعریف کن؟ ضرار به او گفت: معاویه از این بحث در گذر، معاویه گفت: نه.باید علی را برای من وصف کنی. ضرار گفت اگر چاره ای نیست،باشد: علی در آخرین پایه ی عزت و بزرگی قرار گرفته بود او نیرومند و توانا بود، حق می گفت و بدادگری و عدالت فرمان می داد، از وجودش دانش می درخشید، از اطرافش حکمت روان بود... آنگاه که در میان ما بود چون فردی از ما بود، هرگاه از وی چیزی می پرسیدیم بما نزدیک می شد، ما با اینکه به او خیلی نزدیک بودیم با این حال از هیبت آن حضرت جرأت سخن گفتن نداشتیم، چشم ما از بزرگی و عظمت او بسویش بلند نمی شد.
2- عبیدالله ابن زیاد پس از دستگیر کردن میثم تمار به وی گفت: از علی ابن ابی طالب بیزاری و تبری بجو! میثم گفت من هرگز این کار را نمی کنم. ابن زیاد گفت پس به خدا سوگند تو را خواهم کشت. میثم در پاسخش گفت: مولایم علی (علیه السلام) به من خبر داده بود که تو من را به همراه 19 نفر دیگر بر درب خانه «عمرو ابن حُریث» به دار آویخته خواهی کرد. ابن زیاد گفت حال که این طور است ما برخلاف گفته علی عمل می کنیم تا دروغ وی روشن گردد. میثم جواب داد چگونه می توانی بر خلاف پیش گویی وی عمل کنی در حالیکه وی جز از طریق نبی و جبرئیل و خداوند متعال خبر نداده است. من میدانم مکانی را که در آن به صلیب کشیده می شوم کجای شهر کوفه است و من اولین کسی هستم که در اسلام زبانش قطع خواهد شد. زمانی که وی را بر بالای نخل آویزان کردند، مردم در مقابل منزل عمرو ابن حريث اجتماع کرده و مشاهده می کردند که عمرو زبان به سخن گشود و گفت به خدا سوگند میثم همواره به من می گفت من همسایه تو خواهم بود... در این میان میثم به ذکر مناقب و فضائل اهل بیت (علیه السلام) و ظلم و زشتی های بنی امیه و کشتارها و مصیبت هایی که بر سر اهل کوفه خواهد آمد،پرداخت. خبر به ابن زیاد رسید و به وی گفتند که میثم در حال مفتضح سازی شما و بنی امیه است. وی دستور داد تا زبان از کام وی برکنند تا نتواند صحبت کند. در سومین روز، یکی از دژخیمان بنی امیه به نزدیک میثم آمده و با نیزه به او اشاره کرد و گفت: به خدا قسم می دانم که اهل عبادت بودی و شبها را به مناجات به سرمی بردی. آن گاه با نیزه، چنان ضربتی بر پهلو یا شکم میثم فرود آورد که پیکرش دریده شد. میثم تنها ده روز پیش از حرکت سيدالشهداء به سمت عراق در سال 60 ه.ق به شهادت رسید.

نمونه دیگر حجر ابن عدی است که به دستور معاویه دست بسته از عراق به شام آورده شد و قبری برای وی آماده شده، فرش معروف «نطع»(1) را برای وی گسترانیدند و وی را میان ناسزا گفتن به امیرالمومنین علی (علیه السلام) و یا انتخاب مرگ خود و پسرش مخیر گذاشتند و وی ولایت علی (علیه السلام) را برگزیده و حاضر شد که پسرش پیش از خودش شهید شود، تا از یک سو اجر شهادت فرزند را به دست آورد و از طرف دیگر مبادا پسرش با دیدن تیغ جلاد بالای سر پدرش، سست شده و دست از ولای علی بردارد. پس از آن خود نیز ردای شهادت را در آغوش کشیده و به دیدار مولایش شتافت.(2)

نمونه ی دیگر از دریای محبان علی (علیه السلام)، عمار ابن ياسر است که با سن بالا در صفین در رکاب علی (علیه السلام) با معاویه می جنگید و می گفت: «« وَ اللَّهِ مَا هُمْ مِنَ الْحَقِّ عَلَى مَا يقذى عَيْنٍ ذُبَابُ، وَ اللَّهِ لَوْ ضَرَبُونَا بِأَسْيَافِهِمْ حَتَّى أبلغونا سعفات هَجَرَ لَعَلِمْنَا أَنَّنَا عَلَى الْحَقِّ وَ أَنَّهُمْ عَلَى الْبَاطِلِ»(3) سوگند به خدا! به اندازه ی خاشاکی که در چشم پشه رفته، آنها بر حق نیستند. سوگند به خدا! اگر آنها با شمشیرهای خود ما را بزنند و تا کنار نخل های سرزمین هجر (بحرین) ما را به عقب برانند، ما علم و اطمینان داریم که بر حق هستیم و آنها بر باطل می باشند.

اصحاب سیدالشهداء حضرت حسین بن علی (علیه السلام) والاترین و باشکوه ترین اسوه ها از اقیانوس پُر تلاطم عُشّاق اهل بیت (علیه السلام) هستند که در وفاداری، صداقت، اخلاص و فداکاری کسی نظیر و مانند آن ها را ندیده و

ص: 50


1- نَطْعٍ : ( ج أنطاع وَ نُطُوع) : فرشی از پوست است که برای بریدن سر یا شکنجه محکوم درزیر او می گسترانند.
2- حجر ابن عدی کندی کوفی از اصحاب با وفای امیرالمومنین (علیه السلام) و در جنگ صفین از سوی حضرت فرماندهی قبیله اش «بنی کنده» و در جنگ نهروان فرماندهی سپاه حضرت را برعهده داشت. حجر به همراه جمعی از یارانش در سال 51 ه.ق و بر اثر بدگویی «زیاد ابن ابیه» و به دستور معاویه به شهادت رسیدند.
3- هاشم معروف الحسني، سيرة الأئمة الاثني عشر، ج1، ص 474.

خندان به استقبال مرگ می رفتند. مقاتل نوشته اند که در شب عاشورا حبیب ابن مظاهر را دیدند که از خیمه خویش خارج شده و خندان است، یکی از یاران امام به او گفت : برادر! این زمان، ساعت خنده نیست، چرا می خندی؟حبیب گفت: کدام جایگاه سزاوار تر از این لحظات برای کدام سُرور و شادمانی است، سوگند به خداوند جز این نیست که طاغوتیان با شمشیرها به سوی ما حمله کنند و ما به شهادت رسیم و خود را در آغوش پریان بهشتی ببینیم.(1)

اثر هفتم : به تأخیر افتادن تحقّق تمدن انسانی

اشاره

آخرین زیان مهم برآمده از غصب خلافت حضرت علی (علیه السلام) را میتوان به تأخیر افتادن تحقق تمدن انسانی و پیشرفت های مختلف در حوزه های مختلف اشاره نمود.

واقعیت آن است که با توجه به موقعیت علمی خاص ائمه اطهار (علیه السلام) و برخورداری ایشان از گنجینه علوم الهی، در فرض عدم غصب مقام و منصب ایشان و امکان راهبری و مدیریت سیاسی جامعه از سوی ،ایشان کشتی تمدن بشری می توانست بسیار زودتر از این به ساحل پیشرفت و ترقی برسد.

در نتیجه غصب مقام ایشان باعث گردید تا بشر برای کشف راه های پیشرفت همچون ساختن هواپیماها و رایانه ها و سفر به فضا و... به 14 قرن زمان نیازمند باشد.

ائمه اطهار (علیهم السلام) به مثابه مفسران قرآنی بودند که در آن اسرار مختلف و کلیدهای تمامی علوم نهفته است. کتابی که بیانگر هر چیزی است: «تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيْءٍ»(2) به عنوان مثال

ص: 51


1- محدث قمى منتهى ،الآمال، ج1، ليلة العاشر من محرم
2- نحل: 89

قرآن کریم به سفر به فضا با مدد جستن از روش های علمی اشاره می کند که: « یا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْأُنْسَ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطارِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فَانْفُذُوا لَا تَنْفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطانٍ»(1) ای گروه جنّیان و انسیان، اگر می توانید از کرانه های آسمانها و زمین به بیرون رخنه کنید، پس رخنه کنید. [ولی] جز با [به دست آوردن] نیرویی فوق العاده رخنه نمی کنید. در روایات متعددی مراد از «سلطان» در این آیه شریفه به علم تعبیر شده است. به طور طبیعی و با تعالیم خاص نبوی، تمامی این اسرار و کلیدهای علوم نزد امیرالمومنین علی (علیه السلام) وجود داشته است. علی (علیه السلام) خود در این خصوص می فرماید: «عَلَّمَنِي رَسُولُ اللَّهِ (صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) أَلْفَ بَابٍ مِنَ الْعِلْمِ ، يَنْفَتِحُ لِي مِنْ كُلِّ بَابٍ أَلْفُ بَابٍ مِنَ الْعِلْمِ»(2) رسول خدا هزار باب علم به من آموخت که از هر باب، هزار باب جدید علمی باز می گردید.

با توجه به حضوری بودن علوم در نفس شریف ائمه اطهار (علیهم السلام)، در نتیجه نیاز به اجرای معادلات و قوانین احتمالی و یا آزمایشات طولانی مدت برای شناخت حقیقت، سالبه به انتفای موضوع بوده است. به عنوان مثال ائمه اطهار (علیهم السلام) در دوره ای اقدام به حفر چاه های آب و چشمه ها می نموده اند که دیگران عوماً حتی از شناخت مراکز برخوردار از آب نیز عاجز بوده اند. یا کلام مشهور علی (علیه السلام) که به تولید برق از آب اشاره کرده و می فرماید: اگر می خواستم از این آب برای تو نور تولید می کردم. که مراد از آن تولید انرژی الکتریسیته از آبشارها است. پس از امیرالمومنین (علیه السلام) نیز فرزندان بزرگوار ایشان همین مسیر را استمرار بخشیده و تا اندازه ای که معرفت و درک جامعه زمان خویش اجازه می داد به توسعه حوزه های مختلف

ص: 52


1- رحمن:33
2- محدث قمی، منتهی الآمال، ج1، باب « في علم أمير المؤمنين علیه السلام »

علمی همچون شیمی، ریاضیات، اخترشناسی، گیاه شناسی، جانورشناسی و... پرداختند.

اگر این اشکال مطرح شود که چه چیزی مانع از اعطای تمامی علوم خود به بشریت بدون برخورداری از مقام زعامت سیاسی و امامت جامعه گردیده است؟ در جواب می بایست این گونه گفت که پیشرفت مادی مساله ای کاملا مرتبط با تکامل روحی و از گذرگاه ساختن عقیده صحیح اسلامی امکان پذیر است. به دیگر بیان پیشرفت مادی و تکامل روحی نه دو پدیده مستقل از هم که دو مولفه اجتماعی همراه و همسفر هستند که اولی بدون دومی بشریت را به ورطه نابودی و فنا می کشاند. آن گونه که امروزه در رفتارها و سیاست های کشورهای موسوم به ابرقدرت و قدرت های بزرگ قابل مشاهده است. در نتیجه اگر بشریت در حوزه اعتقادی و اخلاقی به پسرفت و انحطاط مبتلا باشد، جز به آن اندازه که خطری برای وی ایجاد نکند نمی توان از چشمه علوم وی را سیراب نمود. از این رو حفظ توازن میان ایندو، یعنی پیشرفت مادی و تکامل روحی برای حفظ بشریت و جامعه انسانی بسیار مهم و ضروری به نظر می آید.

با این حال اگر امت اسلامی التزام خویش به خطّ امامت و ولایت را اثبات می کردند خداوند متعال نیز بُخل نورزیده و دریچه های علوم بی شماری را فراروی آنها می گشود.

تشویق امامان بر زنده نگهداشتن روز غدیر خم

در هر صورت موارد هفت گانه فوق تنها بخشی از زیان ها و خسارت های گسترده امت اسلامی در اثر عدم التزام

ص: 53

امت به وصیت آشکار رسول خدا (صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) در خصوص خلیفه بر حق پس از خویش است. تمامی مشکلات و فجایعی که امروزه دین اسلام و امت اسلامی از روز وفات حضرتش (صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) به آن مبتلا شده است، ناشی از همین کوتاهی و تقصیر امت اسلامی است.

در نتیجه، پاسداشت و بزرگداشت عید غدیر توسط شیعیان - که به خط امامت و وصایت رسول خدا ملتزم بوده اند - در واقع نه صرفا یکی از شعائر دینی که به مثابه عملی سیاسی و اجتماعی برای شناساندن مسیر صحیح تعالی معنوی و پیشرفت مادی جامعه است که متاسفانه با غصب منصب ائمه (علیهم السلام) با مشکلات جدی مواجه شده است.

برجستگی این عید در میان تمامی اعیاد دینی و تاکید ائمه (علیهم السلام) بر آن نیز از همین زاویه نگاه سیاسی - اجتماعی قابل فهم و تفسیر است. از امام صادق (علیه السلام) سوال شد که « هَلْ لِلْمُسْلِمِينَ عِيدُ غَيْرُ يَوْمِ الْجُمُعَةِ وَ الْأَضْحَى وَ الْفِطْرِ قَالَ نَعَمْ أَعْظَمُهَا حُزْمَةً قُلْتُ وَ أَيُّ عِيدٍ هُوَ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ الْيَوْمُ الَّذِي نَصَبَ فِيهِ - رَسُولُ اللَّهِ (صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) وَ قَالَ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فعلی مَوْلَاهُ»(1)آیا مسلمانان عیدی غیر از جمعه و عید قربان وعید فطر دارند؟ امام (علیه السلام) فرمود: آری، عیدی که عظمت آن از همه ی عیدها بیشتر است. عرض کردم فدایت شوم کدام عید است؟ فرمودند: روزی که رسول خدا (صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) امیرمؤمنان (علیه السلام) را (به خلافت و ولایت) منصوب کرده و فرمود هر که من مولای اویم این علی مولای اوست.

ابن ابی نصر بزنطی نیز از امام رضا (علیه السلام) روایت کرده که حضرت می فرمایند:

«يَا ابْنَ أَبِي نَضْرِ أَيْنَ ما كُنْتُ فاخضر يَوْمَ الْغَدِيرِ عِنْدَ أَمِيرِ

ص: 54


1- علامه مجلسی، بحار الانوار، ج37، ص 169.

الْمُؤْمِنِينَ ع فَإِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ لِكُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ وَ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَةٍ ذُنُوبَ سِتِّينَ سَنَةً وَ يُعْتِقُ مِنَ النَّارِ ضِعْفَ مَا أَعْتَقَ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ وَ لَيْلَةِ الْقَدْرِ وَ لَيْلَةِ الْفِطْرِ وَ الدِّرْهَمُ فِيهِ بِأَلْفِ دِرْهَمٍ لِإِخْوَانِكَ الْعَارِفِينَ فَأَفْضِلْ عَلَى إِخْوَانِكَ فِي هَذَا الْيَوْمِ وَ سِرَ فِيهِ كُلَّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ . . . . وَ اللَّهِ لَوْ عَرَفَ النَّاسُ فَضْلَ هَذَا الْيَوْمِ بِحَقِيقَتِهِ لَصَافَحَتْهُمُ الْمَلَائِكَةُ فِي كُلِّ يَوْمٍ عَشْرَ مَرَّاتٍ»(1)

ای پسر آبی نصر! هر کجایی بودی، روز عید غدیر بر مزار امیرالمومنین حاضر شو! چرا که خداوند متعال برای هر مسلمان و مومنی گناهان شصت سال را آمرزیده و دو برابر آن چه در ماه رمضان و شب قدر و شب عید فطر از عذاب جهنم نجات می دهد، در این روز رهایی می دهد. یک درهم صدقه در این روز برابر با هزار درهم در روزهای دیگر است. در این روز بر برادرانت بخشش کن و در آن هر مومنی را شاد گردان.... به خدا قسم اگر مردم فضیلت واقعی این روز را می دانستند، ملائکه هر روز ده مرتبه با ایشان مصافحه می کردند.

همچنین گذشت که هدف از بیان این مطالب صرفا نه تثبیت اعتقادات و دفاع از آن (علیرغم ارزشمند بودن آن در جای خود) که عبرت گرفتن و درس گرفتن از این واقعه مهم تاریخی است. چرا که علم و دانش محض و غیر قابل استفاده در زندگی ارزشی ندارد.

رهبری دینی و مرجعیت

حقیقت آن است که اگر ما موفق به فهم مساله جانشینی رسول خدا (صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) و چرایی ضرورت آن گردیم، این

ص: 55


1- علامه مجلسی، بحار الانوار، ج94، ص 119.

تجربه را بر هر رسالت اصلاح گرایانه ای که در خصوص هدایت مردم و کمال بخشی به ایشان فعالیت دارد (همچون رسالت مرجعیت) نیز جاری خواهیم ساخت. رسالت مرجعیت خود دو شکل متفاوت دارد:

شکل اول : مرجعیت فردی

مرجعیتی که تنها به استنباط احکام شرعی بسنده کرده و هیچ اقدام عملی برای حاکمیت شریعت الهی در سطح جامعه و تشویق مردم برای التزام به آن صورت نمی دهد. چنین رویکردی، مساله را به مکلف واگذار کرده و جز در حدود امور فردی و آن چه که موجب إبراء ذمّه مكلفين (به عنوان افراد مکلف و نه عناصری اجتماعی) ورود پیدا نمی کنند.

این شکل از مرجعیت اگر چه کم اهمیت نبوده و تلاش های گسترده و دشواری را برای حفظ فقه اهل بیت (علیهم السلام) صورت داده است، با این حال از موضوع بحث ما خارج است. چرا که اساساً نقش خود در خصوص امامت و زعامت اجتماعی و سیاسی امت را به کلی از دست داده است.

شکل دوم : مرجعیت اجتماعی

مرجعیت اجتماعی، مرجعیتی است که به سطح نظریه پردازی (صِرف قانون گذاری و تشریع) بسنده نکرده بلکه می کوشد تا با فراهم سازی تمامی فرصت ها و اتخاذ روش های مختلف، افراد جامعه را به اجرای شریعت در تمامی زوایای زندگی خویش تشویق و دعوت نماید.

مرجعیت در شکل اول آن شبیه مادری است که غذا و دارو را برای کودک مریض خویش آماده می کند و الباقی مسائل را به وی واگذار می کند. حال وی می خواهد دارو و غذای خود را میل کند یا نه، مادر دیگر هیچ گونه دخالتی

ص: 56

نمی کند و در نتیجه با توجه به قصور ذهنی کودک، به مرگ و نابودی وی منتهی می شود.

برعکس، مرجعیت اجتماعی به مادری شباهت دارد که فراتر از مهیا ساختن غذا، از تمامی مشوق ها برای خوراندن آن به کودک خویش بهره می جوید تا حفظ حیات کودک خود و بازگشت سلامتی به وی را تضمین نماید. روشن است که مرجعیت نوع دوم بیشتر با مردم در ارتباط بوده، تاثیر بیشتری بر ایشان گذارده و تعلق خاطر بیشتری نسبت به ایشان دارد و در نتیجه برای نمایندگی نقش امامان معصوم (علیهم السلام) سزاوارتر است.

در نتیجه چنین مرجعیتی بیشتر از مرجعیت فردی در معرض طمع دنیا پرستان و دشمنان است. در نتیجه اگر فردی غیر شایسته متصدی این منصب شده و برای دور ساختن افراد شایسته و لایق از این منصب شریف، سقیفه دومی را برساخت، تمامی یا برخی از آثار مترتب بر غصب مقام امامت که در قسمت های قبل به آن ها اشاره شد، بر آن مترتب می شود. از همین رو می بایست از تجربه سقیفه عبرت گرفته و با بیداری و احتیاط مانع از تکرار آن تجربه تلخ گردیم.

ص: 57

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109