بازخوانی تاریخ کربلا چهارده مجلس عاشورایی

مشخصات کتاب

سرشناسه : حسینی قمی، سیدحسين، 1341 -

عنوان و نام پدیدآور : بازخوانی تاریخ کربلا: چهارده مجلس عاشورایی

مشخصات نشر : قم: نشر عطش، 1394

مشخصات ظاهری : 262ص.

شابک : 5-23-7429-600-978

وضعیت فهرست نویسی : فیپای مختصر

يادداشت : فهرست نویسی کامل این اثر در نشانی: http://opac.nlai.ir قابل دسترسی است

شماره کتابشناسی ملی : 3801580

بازخوانی تاریخ کربلا چهارده

(چهرده مجلس عاشورایی)

نویسنده: سیدحسین حسینی قمی

ويراستار: اکبر اسدی

صفحه آرا: مسعود فرهادی

انتشارات عطش

تیراژ: 500 نسخه

چاپ : چهارم 1397

شابک: 5-23-7429-600-978

بهاء:15000 تومان

طراح جلد: مجید غلامحسینی

نشانی: قم، بلوار سمیه، پلاک 332

09128531040 02537840181

09128531050 02537840181

پخش کتاب سمت خدا 37731603 - 025

www.atashbook.com

خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ویراستار کتاب : خانم شهناز محققیان

ص: 1

اشاره

اللهم صلی الله علیه و آله

ص: 2

سلسله مباحث

برنامه سمت خدا

بازخوانی تاریخ کربلا

چهارده مجلس عاشورایی

سید حسین حسینی قمی

ص: 3

بازخوانی تاریخ کربلا چهارده

(چهرده مجلس عاشورایی)

نویسنده: سیدحسین حسینی قمی

ويراستار: اکبر اسدی

صفحه آرا: مسعود فرهادی

انتشارات عطش

تیراژ: 500 نسخه

چاپ : چهارم 1397

شابک: 5-23-7429-600-978

بهاء:15000 تومان

طراح جلد: مجید غلامحسینی

نشانی: قم، بلوار سمیه، پلاک 332

09128531040 02537840181

09128531050 02537840181

پخش کتاب سمت خدا 37731603 - 025

www.atashbook.com

سرشناسه : حسینی قمی، سیدحسين، 1341 -

عنوان و نام پدیدآور : بازخوانی تاریخ کربلا: چهارده مجلس عاشورایی

مشخصات نشر : قم: نشر عطش، 1394

مشخصات ظاهری : 262ص.

شابک : 5-23-7429-600-978

وضعیت فهرست نویسی : فیپای مختصر

يادداشت : فهرست نویسی کامل این اثر در نشانی: http://opac.nlai.ir قابل دسترسی است

شماره کتابشناسی ملی : 3801580

ص: 4

فهرست مطالب

پیشگفتار...15

گفتار اول: عوامل انحطاط مردم کوفه...17

1) منزوی ساختن اهل بيت علیهم السلام...19

2) ترس شدید از ابن زیاد...21

وحشت مردم کوفه از ابن زیاد...22

3) دلبستگی به دنیا...23

معاد باوری در کلام امام حسین علیه السلام...24

وصیت نامه امام حسین علیه السلام به محمد حنفیه...24

توجه به سفر آخرت...26

پاسخ حضرت به عبدالله بن عمر...26

پستی دنیا...27

تقدیم هستی خود در راه خدا...28

خطبه امام علیه السلام در مکه...29

تشریح مرگ...30

ص: 5

بازخوانی تاریخ کربلا

ملاقات خداوند...33

نامه امام حسین علیه السلام به بنی هاشم...36

سیزده ساله کربلا...36

بر بالین قاسم...38

گفتار دوم: معاد باوری در کربلا...41

خطبه امام حسین علیه السلام در روز عاشورا...43

سپاس خداوند بر خلق دنیا...44

مذمت دنیا...44

شب عاشورا و یاد مرگ...47

فریب نخوردن از دنیا...48

معاد باوری اصحاب سيد الشهدا علیه السلام...50

1) بزرگ قاریان کوفه...50

تلاوت قرآن اهل بیت علیهم السلام...52

2) کلام زهیر...53

3) گریه بر مظلومیت سید الشهدا علیه السلام...53

4) عبدالله بن عمیر و همسرش...54

5) محمد بن بشير...55

ما در کجای کربلا ایستاده ایم!...56

ص: 6

گفتار سوم: انحراف در شناخت خليفه پیامبر صلی الله علیه و آله...59

مسأله خلافت و جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله...61

مناجات شمر!...62

انحراف در مسیر...63

نگاه انحرافی به امامت...64

روشنگری های امام حسین علیه السلام...65

حضور صحابه و تابعین در منا...66

بیان فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام...67

اعتراف حاضران...67

تأکید بر ابلاغ سخنان...68

نگرانی امام حسین علیه السلام...69

فرهنگ سازی برای انحراف در خلافت...70

1) وجوب اطاعت از حاکم ظالم!...70

2) وجوب اطاعت از حاكم فاسق!...72

مخالفت با قرآن...73

3) مرگ جاهلی برای مخالف حاكم!...74

4) ممنوعیت قیام علیه حاکم فاسق...76

ثمره فرهنگ سازی ها...76

نگاه قرآن و پیامبر صلی الله علیه و آله به امامت...77

ص: 7

گفتار چهارم: بررسی جنایات بنی امیه...79

گزارشی از شرابخواری معاویه...81

گزارشی از جنایات یزید...82

قیام مردم مدینه و جنایات یزیدیان...84

فسق و بی دینی معاویه نزد علمای اهل سنت...85

جسارت معاویه به امام حسن علیه السلام...85

رسوا ساختن عمرو عاص...88

جاری ساختن حد بر وليد...89

ریشه مصائب...90

گفتار پنجم: بررسی خطبه امام علیه السلام در منا...93

زمینه های حادثه عاشورا...95

حقانیت امیرالمؤمنین علیه السلام...96

برادر رسول خدا صلی الله علیه و آله...97

نصب امیر المؤمنین علیه السلام در غدیر...100

حدیث منزلت...101

جان پیامبر صلی الله علیه و آله

فتح خیبر...102

ابلاغ آیات برائت...102

مورد اعتماد پیامبر صلی الله علیه و آله...103

منزلت امير المؤمنین علیه السلام نزد پیامبر صلی الله علیه و آله...103

ص: 8

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 1

اللهم صلی الله علیه و آله

ص: 2

سلسله مباحث

برنامه سمت خدا

بازخوانی تاریخ کربلا

چهارده مجلس عاشورایی

سید حسین حسینی قمی

ص: 3

بازخوانی تاریخ کربلا چهارده

(چهرده مجلس عاشورایی)

نویسنده: سیدحسین حسینی قمی

ويراستار: اکبر اسدی

صفحه آرا: مسعود فرهادی

انتشارات عطش

تیراژ: 500 نسخه

چاپ : چهارم 1397

شابک: 5-23-7429-600-978

بهاء:15000 تومان

طراح جلد: مجید غلامحسینی

نشانی: قم، بلوار سمیه، پلاک 332

09128531040 02537840181

09128531050 02537840181

پخش کتاب سمت خدا 37731603 - 025

www.atashbook.com

سرشناسه : حسینی قمی، سیدحسين، 1341 -

عنوان و نام پدیدآور : بازخوانی تاریخ کربلا: چهارده مجلس عاشورایی

مشخصات نشر : قم: نشر عطش، 1394

مشخصات ظاهری : 262ص.

شابک : 5-23-7429-600-978

وضعیت فهرست نویسی : فیپای مختصر

يادداشت : فهرست نویسی کامل این اثر در نشانی: http://opac.nlai.ir قابل دسترسی است

شماره کتابشناسی ملی : 3801580

ص: 4

فهرست مطالب

پیشگفتار...15

گفتار اول: عوامل انحطاط مردم کوفه...17

1) منزوی ساختن اهل بيت علیهم السلام...19

2) ترس شدید از ابن زیاد...21

وحشت مردم کوفه از ابن زیاد...22

3) دلبستگی به دنیا...23

معاد باوری در کلام امام حسین علیه السلام...24

وصیت نامه امام حسین علیه السلام به محمد حنفیه...24

توجه به سفر آخرت...26

پاسخ حضرت به عبدالله بن عمر...26

پستی دنیا...27

تقدیم هستی خود در راه خدا...28

خطبه امام علیه السلام در مکه...29

تشریح مرگ...30

ص: 5

بازخوانی تاریخ کربلا

ملاقات خداوند...33

نامه امام حسین علیه السلام به بنی هاشم...36

سیزده ساله کربلا...36

بر بالین قاسم...38

گفتار دوم: معاد باوری در کربلا...41

خطبه امام حسین علیه السلام در روز عاشورا...43

سپاس خداوند بر خلق دنیا...44

مذمت دنیا...44

شب عاشورا و یاد مرگ...47

فریب نخوردن از دنیا...48

معاد باوری اصحاب سيد الشهدا علیه السلام...50

1) بزرگ قاریان کوفه...50

تلاوت قرآن اهل بیت علیهم السلام...52

2) کلام زهیر...53

3) گریه بر مظلومیت سید الشهدا علیه السلام...53

4) عبدالله بن عمیر و همسرش...54

5) محمد بن بشير...55

ما در کجای کربلا ایستاده ایم!...56

ص: 6

گفتار سوم: انحراف در شناخت خليفه پیامبر صلی الله علیه و آله...59

مسأله خلافت و جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله...61

مناجات شمر!...62

انحراف در مسیر...63

نگاه انحرافی به امامت...64

روشنگری های امام حسین علیه السلام...65

حضور صحابه و تابعین در منا...66

بیان فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام...67

اعتراف حاضران...67

تأکید بر ابلاغ سخنان...68

نگرانی امام حسین علیه السلام...69

فرهنگ سازی برای انحراف در خلافت...70

1) وجوب اطاعت از حاکم ظالم!...70

2) وجوب اطاعت از حاكم فاسق!...72

مخالفت با قرآن...73

3) مرگ جاهلی برای مخالف حاكم!...74

4) ممنوعیت قیام علیه حاکم فاسق...76

ثمره فرهنگ سازی ها...76

نگاه قرآن و پیامبر صلی الله علیه و آله به امامت...77

ص: 7

گفتار چهارم: بررسی جنایات بنی امیه...79

گزارشی از شرابخواری معاویه...81

گزارشی از جنایات یزید...82

قیام مردم مدینه و جنایات یزیدیان...84

فسق و بی دینی معاویه نزد علمای اهل سنت...85

جسارت معاویه به امام حسن علیه السلام...85

رسوا ساختن عمرو عاص...88

جاری ساختن حد بر وليد...89

ریشه مصائب...90

گفتار پنجم: بررسی خطبه امام علیه السلام در منا...93

زمینه های حادثه عاشورا...95

حقانیت امیرالمؤمنین علیه السلام...96

برادر رسول خدا صلی الله علیه و آله...97

نصب امیر المؤمنین علیه السلام در غدیر...100

حدیث منزلت...101

جان پیامبر صلی الله علیه و آله

فتح خیبر...102

ابلاغ آیات برائت...102

مورد اعتماد پیامبر صلی الله علیه و آله...103

منزلت امير المؤمنین علیه السلام نزد پیامبر صلی الله علیه و آله...103

ص: 8

امیرالمؤمنین علیه السلام در نگاه پیامبر صلی الله علیه و آله...104

آخرین خطبه پیامبر صلی الله علیه و آله...105

تلازم محبت على علیه السلام و پیامبر صلی الله علیه و آله...106

گفتار ششم: ادامه بررسی خطبه امام علیه السلام در منا...107

مؤاخذه خواص...109

علل سکوت در برابر ظلم...110

سرآغاز فرائض...112

برای خدا چه کرده اید؟!...114

دلبستگی به زندگی دنیا...115

در ادامه خطبه امام حسين علیه السلام...117

عنایات و فضائل...117

انتساب به رسول خدا صلی الله علیه و آله...118

معرفی امیر مؤمنان علیه السلام...119

ترسیم شهادت امام حسین علیه السلام...120

گفتار هفتم: بررسی نامه امام حسين علیه السلام به معاویه...123

نامه سید الشهدا علیه السلام علیه السلام به معاویه...125

گوشه ای از جنایات معاویه...126

شهادت حجر...126

شهادت عمرو بن حمق...127

ص: 9

گفت و گوی امام حسین علیه السلام با معاویه در مدینه...128

بغض معاویه نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله...129

اوج جهالت...129

پاسخ عمار برای همیشه تاریخ...130

گفتار هشتم: ریشه های عاشورا در نهج البلاغه...137

نامه های امیرالمؤمنین علیه السلام به معاویه...139

پنج سال درگیری با معاویه...139

نامه ای پیش از جنگ صفین...140

ریشه یابی واقعه عاشورا...142

بر حذر داشتن زیاد از معاویه...143

کفر پنهان...143

جسارت به امير مؤمنان علیه السلام...146

گفتار نهم: حادثه کربلا در نگاه بزرگان اهل سنت...149

حادثه کربلا در نگاه جلال الدین سیوطی...151

در صحیح ترمذی...153

واقعه حره...154

تأثر شدید از حادثه کربلا...155

در نقل انساب الاشراف...155

ص: 10

گفتار دهم: پیام ها و پیام آوران عاشورا...157

پیام های امام حسین علیه السلام در روز عاشورا...159

پیام به اصحاب...159

پیام به دشمن...160

پیامی به اهل بیت علیهم السلام...162

عبدالله بن عفیف...164

امام باقر علیه السلام در برابر یزید...166

امام سجاد علیه السلام بر فراز منبر یزید...168

فرازهایی از خطبه امام سجاد علیه السلام در شام...169

بیچارگی یزید در برابر امام سجاد علیه السلام...173

آخرین وصیت امام حسین علیه السلام...173

گفتار یازدهم: نقش زنان در کربلا...175

بانوی شهید کربلا...177

مادران شهید...178

زنان بنی هاشم...179

کسانی که با خانواده به کربلا آمدند...180

زنان غير هاشمی...181

وداع با زنان خیام...181

پاسخ محکم به ابن زیاد...183

فرمان قتل امام سجاد علیه السلام...184

ص: 11

زینب کبری علیهاالسلام در مجلس یزید...185

رباب علیه السلام در مجلس یزید...186

مصیبت حضرت علی اکبر علیه السلام...187

گفتار دوازدهم: عاشورا و عزاداری (1)...189

اهمیت و عظمت مجالس امام حسین علیه السلام...191

حضور آل عبا علیهم السلام در کربلا...192

سلام بر حسین علیه السلام پیش از ورود به نماز...192

وقف زندگی برای امام حسين علیه السلام...193

قبه امام حسين علیه السلام...194

اصل نماز من!...195

دعوت همگانی به جلسات امام حسین علیه السلام...196

برای بهره بردن بیشتر...197

مؤذن امام حسین علیه السلام...198

عبادت ابوالفضل العباس علیه السلام...198

اقتدا به اهل بیت در کربلا...199

گفتار سیزدهم: عاشورا و عزاداری (2)...203

خدمت در مجلس عزاداری...205

سرشک خون...206

بدنی که بر زمین مانده بود!...207

ص: 12

داغ جوان...207

همین یک جمله کافی است!...208

ماه آشتی با خدا...209

سربلند وارد محرم شویم!...210

دریافت پیام امام حسین علیه السلام...212

نصرت خداوند...212

پیروزی امام حسین علیه السلام...214

گفتار چهاردهم: اربعین سید الشهدا علیه السلام...215

جابر بن عبدالله انصاری در کربلا...217

حضور در وقایع...217

برتر از عمل...218

نیت صادق...221

کتاب «کامل الزیارات»...223

برکات زیارت امام حسین علیه السلام...224

1) زیارت فرشتگان و انبیا علیهم السلام...224

2) دعای امام صادق علیه السلام در حق زائران سيد الشهدا علیه السلام...225

3) وجوب زیارت...226

4) گلایه امام صادق علیه السلام...227

5) عواقب ترک زیارت...227

6) ترس در زیارت امام حسین علیه السلام...228

ص: 13

7) آرزوی زیارت...229

8) جایگاهی در بهشت...229

9) ندای الهی در قیامت...229

10) مباهات خداوند...230

11) از سر گرفتن عمل...230

12) مقدار زیارت...230

13) سجده بر تربت امام حسین علیه السلام...231

تسبیح تربت امام حسین علیه السلام...232

برداشتن کام کودکان با تربت سيد الشهدا علیه السلام...232

14) تربت شفابخش

فهرستها: آیات، روایات و دعاها و منابع...235

فهرست آیات...237

فهرست روایات و دعاها...239

فهرست منابع...256

ص: 14

پیشگفتار

بسم الله الرحمن الرحيم

توفیق داشتم در برنامه سمت خدا، در شبکه سوم سیما، مباحثی پیرامون «بازخوانی تاریخ کربلا» و موضوعات مربوط به سالار شهیدان و سید مظلومان اباعبدالله الحسين علیه السلام تقدیم بینندگان عزیز کنم.

آنچه در این کتاب آمده است، بخشی از این مباحث است که امیدوارم برای خوانندگان گرامی مفید باشد.

بر خود لازم می دانم از تهیه کننده برنامه سمت خدا، برادر فاضل و عزیز و بزرگوار، جناب آقای سید عبدالمجید رکنی و مجری دوست داشتنی آن، جناب آقای نجم الدین شریعتی تقدیر و تشکر کنم.

همچنین از فاضل ارجمند جناب حجت الاسلام آقای اسدی که زحمت تنظیم این مباحث را بر عهده داشته اند صمیمانه قدردانی مینمایم.

سید حسین حسینی قمی

ص: 15

ص: 16

گفتار اول : عوامل انحطاط مردم کوفه

اشاره

ص: 17

ص: 18

یکی از سوالات مهمی که در تاریخ کربلا مطرح می شود، این است که چرا جامعه اسلامی تنها با گذشت پنجاه سال از رحلت رسول گرامی اسلام در سال 61 هجرت، در برابر ولی خدا، حجت خدا، فرزند رسول خدا و سيد الشهدا علیه السلام ایستاد؟! سه عامل مهم را می توان برای این انحطاط بزرگ مطرح کرد.

1)منزوی ساختن اهل بیت علیهم السلام

بنی امیه در طول حکومتشان کاری کرده بودند که اهل بیت علیهم السلام از جامعه دینی منزوی شوند. طوری برنامه ریزی کرده بودند که مردم احساس نیاز به اهل بیت علیهم السلام نکنند و بگویند چه نیازی داریم که حتما به در خانه اهل بیت علیهم السلام برویم؟

از این رو امیر مؤمنان علیه السلام بیست و پنج سال خانه نشین شدند. پنج سالی هم که حکومت داشتند، درگیر سه جنگ سنگین بودند.

امام مجتبی علیه السلام بعد از این که به حکومت رسیدند، مجبور به صلح با معاویه شدند.

ده سال دوران امامت سید الشهدا علیه السلام است، از سال پنجاه هجری تا

ص: 19

سال شصت هجری. در این ده سال مردم مراجعه ای به حضرت سید الشهدا علیه السلام نداشتند. یعنی بنی امیه کاری کردند که مردم به اهل بیت علیهم السلام به عنوان مرجعیت دینی و علمی و الهی اصلا احساس نیاز نکنند.

در برابر ائمه علیهم السلام مکتبهای انحرافی درست کردند. مردم می گفتند: با وجود این همه مکتب، نیازی نیست که به جای دیگری برویم. چه کسی گفته است که باید به در خانه اهل بیت علیهم السلام رفت؟ دیگران هم این مسائل و حرف ها را دارند.

سی و پنج هزار حدیث در کتاب «وسائل الشيعة» مرحوم شیح حر عاملی هست. فقهای ما برای فتاوای فقهی خود به این کتاب مراجعه می کنند. از پیامبر خدا، امیرمؤمنان، تا همه ائمه علیهم السلام در این کتاب روایت نقل شده است.

علامه بزرگوار طباطبایی رحمه الله می فرمودند: من به مناسبتی تمام کتاب «وسائل الشيعة» شیخ حر عاملی را دیدم. در مراجعه به تمام این سی و پنج هزار حدیث، متوجه شدم که در دوران ده ساله امامت امام حسین علیه السلام یک مورد نداریم که یک نفر، یک سؤال از حضرت سید الشهدا علیه السلام پرسیده باشد و برای ما نقل کرده باشند.

در طول ده سال یک نفر به امام حسین مراجعه نکرد تا یک مسأله فقهی، یا تفسیری، و یا اعتقادی از امام بپرسد. این احساس نیاز را از جامعه گرفته بودند.

ص: 20

2)ترس شدید از ابن زیاد

اشاره

عامل مهم دیگری که در حادثه کربلا خیلی پررنگ است، ترسی است که بر مردم حاکم بود.

وقتی جناب مسلم علیه السلام به کوفه آمد، یزید نگران شد. به همین دلیل ابن زیاد که والی بصره بود را به کوفه فرستاد. مردم کوفه خاطرات تلخی از ابن زیاد داشتند. آوازه ابن زیاد به گوش آنها رسیده بود.

در تاریخ آمده است: وقتی ابن زیاد از طرف یزید حاکم بصره شد، در مسجد سخنرانی کرد. گفت: مردم! من از طرف یزید به اینجا آمده ام. استاندار و حاکم شما هستم. باید با من بیعت کنید. مردم بیعت کردند.

بعد از مدتی سؤال کرد: کسی باقی مانده است که با من بیعت نکرده باشد؟ آماری آوردند و لیستی دادند. گفتند: این هشتاد نفر با شما بیعت نکرده اند. آن هشتاد نفر از سران مردم بصره و اشخاص مهم و چهره های شاخص بودند.

از او پرسیدند: شما چه صلاح می دانید؟ اجازه می دهید این هشتاد نفر را دعوت کنیم به دارالحکومه بیایند و در یک جلسه آنها را توجیه کنیم تا با شما بیعت کنند؟ شما نماینده امیر المؤمنین یزید هستید، باید با شما بیعت کنند.

ابن زیاد گفت: ما جلسه توجیهی با کسی نداریم. لیست را به من بدهید. لیست هشتاد نفره را گرفت و گفت: دستی که با من بیعت نکرده

ص: 21

باشد، شایسته نیست به تن باشد. به همین سادگی! دستور داد دست هشتاد نفر را قطع کردند.

وحشت مردم کوفه از ابن زیاد

با این خاطره تلخ و وحشتناک، ابن زیاد از بصره به کوفه آمد. مردم کوفه چنین سابقه ای را از او شنیده بودند. به کوفه که رسید، دستور داد: همه باید برای جنگ با امام حسين علیه السلام به سوی کربلا حرکت کنند.

در تاریخ آمده است: در مرحله اول بسیاری نرفتند. تهدید کرد. گفت: اگر کسی نرود، چنین و چنان می کنم. از سابقه ای که در بصره داشت، مردم ترسیدند. مدتی در خانه ها پنهان شدند و گفتند: از خانه بیرون نمی رویم. آفتابی نمی شویم. چند روزی می گذرد و قصه تمام می شود.

یک روز ابن زیاد به کوچه ها و خیابان های کوفه آمد. مردم، شهر را خلوت کرده بودند. مثل حالت حکومت نظامی بود. می ترسیدند به خیابان بیایند، چون آنها را دستگیر می کردند و به آنها می گفتند: باید به جنگ با امام حسین علیه السلام برويد.

وقتی ابن زیاد آمد تا گشتی در شهر بزند، به شخص غریبی برخورد کرد. او از راه دوری آمده بود. اهل کوفه نبود. از کسی طلب داشت، آمده بود طلب خود را بگیرد. پرسید: تو اینجا چه می کنی! مگر من نگفتم همه به کربلا بروند؟ آن شخص با تعجب پرسید: جریان کربلا چیست؟ من از قصه کربلا خبر ندارم. می خواهم طلب خود را بگیرم و

ص: 22

یک ساعت دیگر کوفه را ترک می کنم.

دستور داد: سر او را از بدنش جدا کنند. همراهان گفتند: این بیچاره می گوید: من خبر ندارم. من کوفی نیستم. گفت: می دانم، اما وقتی خبر این کار ما به دیگران برسد، حساب کار خود را می کنند.

در تاریخ نقل شده است: وقتی سر این غریبه را از بدن جدا کردند، احدی باقی نماند مگر این که همه راه افتادند و به سوی کربلا رفتند. «فَلَم یَبقَ بِالکوفَهِ مُحتَلِمٌ إلّا خَرَجَ إلَی العَسکَرِ بِالنُّخَیلَهِ»(1) البته در بین راه بسیاری از افراد فرار می کردند. مثلا اگر هزار نفر بودند، گاهی سیصد نفر، چهارصد نفر به کربلا می رسیدند. یعنی ششصد هفتصد نفر از میانه راه، از راههای فرعی از معرکه می گریختند تا برای جنگ با امام حسین علیه السلام به کربلا نروند(2). پس عامل دوم ترس شدیدی است که بر مردم حاکم شد.

3)دلبستگی به دنیا

درباره این دو عامل، یعنی انزوای اهل بیت علیهم السلام و ترس شدید مردم از حکومت ابن زیاد، به همین مقدار اكتفا می کنیم. آنچه در این مباحث مورد نظر ماست، عامل سوم انحطاط مردم کوفه، یعنی دلبستگی و فریفته شدن به دنیاست. و از همین روست که حضرت سید الشهدا علیه السلام در بسیاری از خطبه های خویش از معادباوری و دلبسته نشدن به دنیا سخن گفته اند.

این مردم آنچنان به دنیا وابستگی پیدا کرده بودند که معاد و قیامت را

ص: 23


1- اخبار الطوال، ص 256؛ انساب الاشراف، ج 3، ص 179.
2- انساب الاشراف، ج 3، ص 179.

فراموش کرده بودند و زرق و برق دنیا آنها را فرا گرفته بود. سید الشهدا علیه السلام برای این که این مشکل را حل کنند، در طول مسیر مدینه تا کربلا، در بسیاری از خطبه های خویش به این مشکل روحی مردم توجه کرده اند. حضرت می خواهد این مشکل را برطرف کند.

معاد باوری در کلام امام حسین علیه السلام

حضرت در خطبه های خویش تلاش کردند معاد را در زندگی مردم جا بیندازند تا مردم معاد باور شوند. در اینجا به چند نمونه از کلمات آن حضرت در این باب می پردازیم.

وصیت نامه امام حسین علیه السلام به محمد حنفيه

امام حسین علیه السلام در روز 27 ماه رجب از مدینه بیرون آمدند. سوم شعبان به مکه رسیدند. از سوم شعبان تا هشتم ذی الحجه، حدود چهار ماه در مکه بودند. روز هشتم ذی الحجه از مکه بیرون آمدند و در روز دوم محرم به کربلا رسیدند.

سيد الشهدا علیه السلام قبل از این که از مدینه بیرون بیایند، وصیت نامه ای نوشتند. امام حسین علیه السلام این وصیت را به برادر خود محمد حنفيه نوشتند. از متن وصیت نامه به دست می آید که حضرت از نخستین روزی که حرکت کردند، آماده شهادت بودند و تعلقی به دنیا نداشتند.

با این که فرزندان ایشان، علی اکبر و امام سجاد علیها السلام همراه ایشان بودند، ولی این وصیت را به برادر خود محمد حنفيه نوشتنده

ص: 24

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ، هَذَا مَا أَوْصَی بِهِ الحُسَینُ بنُ عَلیِّ بنِ أَبِی طَالِبٍ إِلی أَخِیهِ مُحمَّدٍ المَعرُوفِ بِابنِ الحَنفیَّهِ. إنَّ الحُسَینَ یَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ وَحْدَهَ لَا شَرِیکَ لَهُ، وَ أَنَّ مُحَمَّدَاً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، جاءَ بِالحَقِّ مِنْ عِنْدِ الحَقِّ، وَأَنَّ الجَنَّهَ وَالنَّارَ حَقٌّ، وَأَنَّ السَّاعَهَ آتِیَهٌ لا رَیْبَ فِیهَا، وَأَنَّ اللهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی القُبُورِاین وصیتی است از حسین بن علی به برادرش محمد معروف به ابن حنفیه. همانا حسین شهادت می دهد که هیچ خدایی جز الله نیست. یگانه است و شریکی ندارد، و شهادت میدهد که حضرت محمد صلی الله علیه و آله بنده و فرستاده اوست. با حق و از طرف حق آمد و شهادت می دهد که بهشت و جهنم حق است و قیامت خواهد آمد و شکی در آن نیست. و همانا خداوند اهل قبور را بر می انگیزاند.

خوب است انسان در وصیت نامه نخست پیرامون توحید و نبوت و اعتقادات بنویسد و به عقاید خود شهادت داده و اقرار و اعتراف کند. لذا حضرت وصیت خود را با همین مضامین آغاز نمودند و سپس به اهداف نهضت خود اشاره کرده و فرمودند:

وَ أَنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِرَاً، وَ لا بَطِرَاً، وَ لا مُفْسِدَاً، وَ لا ظَالِمَاً، وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الإِصْلَاحَ فِی أُمَّهِ جَدِّی، صلی الله علیه و آله أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالمَعْرُوفِ وَأَنْهَی عَنِ المُنْکَرِ، وَأَسِیْرَ بِسِیْرَهِ جَدِّی(1) من

ص: 25


1- تسلية المجالس، ج 2، ص 160؛ بحارالانوار، ج 44، ص 329

برای سرکشی، عداوت و ظلم کردن خارج نشدم، و فقط برای اصلاح امت جدم خارج شدم، می خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به سیره و روش جدم رفتار نمایم.

توجه به سفر آخرت

امام علیه السلام وقتی می خواهند حرکت کنند، به همه اطرافیان و همراهان خود، و به هر کسی که این پیام را دریافت می کند، می آموزند که باید وصیت نامه خود را نوشته و حرکت کرد.

آدم وقتی وصیت نامه خود را نوشت، تعلق او به دنیا کم می شود و تکلیف خود را معلوم می کند. هنگامی که می نشیند و وصیت نامه ای را می نویسد، به فکر فرو می رود که چه باید بنویسد. چه جمع کرده است، چه چیزی از خود باقی می گذارد، و چه چیزی به همراه خود می برد؟ باور این که همه رفتنی هستیم و باید برویم، بسیار مهم است.

پاسخ حضرت به عبدالله بن عمر

امام علیه السلام از زمانی که به سوی مکه حرکت کردند، در طول سفر، بسیاری از افراد سرشناس حجاز با آن حضرت ملاقات داشتند و صحبت کردند. معمولا سخن آنان به حضرت این بود: کجا می روید؟ برای چه می روید؟ این راه خطرناک است، از آن صرف نظر کنید!

از جمله کسانی که در مکه به امام حسین علیه السلام اصرار می کرد که برای چه می خواهید به کوفه بروید، عبدالله بن عمر است. به امام علیه السلام گفت:

ص: 26

برای چه می روید؟ خود را برای چه درگیر می کنید؟ یزید شخص بی رحمی است. نروید، همین جا بمانید. اگر نمی خواهید اینجا بمانید، جای دیگر بروید و پناه بگیرید.

عبدالله بن عمر، فرزند خلیفه دوم است. وی از چهره هایی بود که حرف او در آن جامعه طرفدارانی داشت. به امام خیلی اصرار کرد که از این سفر منصرف شوند. امام چه جوابی به این شخص داده است؟ اصلا طرز فکر این شخص چه بود و طرز فکر امام چگونه بود؟ این خیلی

مهم است.

او گفت: آقا برای چه می خواهید به کربلا بروید؟ «أخشی أن یُضرَبَ وَجهُکَ هذَا الحَسَنُ بِالسُّیوفِ(1) می ترسم این چهره زیبا و نورانی شما با شمشیر زده شود.» حیف نیست چهره به این زیبایی هدف شمشیر قرار گیرد؟ به یزید هیچ اعتباری نیست. این منطق اوست. می گوید: این چهره زیبا حیف است.

پستی دنیا

امام حسین علیه السلام فرمودند: «أُفٍّ لِهذَا الْکَلامِ ما دامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الأرْضُ؛(2) تا آسمان و زمین برقرار است، اف بر این منطق باد!» أف بر این منطق که من نروم و از دین خدا حمایت نکنم، به این دلیل که چهره زیبای من مورد ضرب شمشير قرار می گیرد؛ دست از پاری دین خدا بکشم؟!

ص: 27


1- تسلية المجالس، ج 2، ص 167.
2- همان، ص 166.

سپس فرمودند:

أَما تَعْلَمُ أَن هَوَانِ الدُّنْيَا عَلَي اللَهِ أَنَّ رَأْسَ يَحْيَي بْنِ زَكَرِيَّا أُهْدِيَ أُهْدِیَ إِلَی بَغِیٍّ مِنْ بَغَایَا بَنِی إِسْرَائِیلَ(1) آیا نمیدانی که از پستی دنیا نزد خداوند این است که سر یحیی بن زکریا را به زنازاده ای از حرامزادگان بنی اسرائیل هدیه دادند.

أَما تَعْلَمُ أَنَّ بَنی إسْرائیلَ کانُوا یَقْتُلُونَ ما بَیْنَ طُلُوعِ الْفَجْرِ إلی طُلُوعِ الشَّمْسِ سَبْعینَ نَبِیّاً ثُمَّ یَجْلِسُونَ فی أَسواقِهِمْ کَأَنهم لَمْ یَصْنَعُوا شَیْئاً(2) آیا نمیدانی که بنی اسرائیل گاهی از طلوع فجر تا طلوع آفتاب هفتاد پیامبر را می کشتند. بعد هم به دنبال کسب و کار خود می رفتند. گویا هیچ کاری نکرده اند و هیچ ظلمی مرتکب نشده اند.

حضرت فرمود: تو آمده ای به من می گویی که چهره نورانی شما را با شمشیر می زنند. نشنیدی سر یحیی بن زکریا علیه السلام را از بدن جدا کردند و برای آن فرد فاجر هدیه بردند؟

تقديم هستی خود در راه خدا

این هم منطق سید الشهدا علیه السلام است که هرچه را داشت در راه خدا تقدیم کرد. نه فقط خود را، بلکه اهل بیت خود را هم به میدان آورد. وقتی به حضرت گفتند: زن و فرزند را کجا می برید؟! فرمود:

ص: 28


1- همان
2- همان.

إِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاهُنَّ سَبَايَا(1) خداوند می خواهد آنان را در اسارت ببیند!

یعنی تسلیم اراده الهی هستم.

در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم

لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی

حضرت در پایان هم به او فرمودند:

اِتَّقِ اللهَ وَلا تَدَعَنَّ نُصْرَتی؛ از خدا بترس، و دست از یاری من برندار.

پاسخ داد: من آمادگی ندارم. جالب است، کسی که حاضر نیست امام را یاری دهد و امام را این طور نصیحت می کند. گفت: آقا من زیاد دیدم که پیامبر سینه شما را می بوسید، اجازه بدهید من سینه شما را ببوسم. همین!

خلاصه این که حضرت وقتی می خواهد هدف از قیام خود را بیان کند، می فرماید: همه چیز در دنیا خلاصه نمی شود، دنیا ارزشی ندارد. در راه دینداری بسیاری جان خود را تقدیم کردند. خیلی از پیامبران به شهادت رسیدند.

خطبه امام علیه السلام در مکه

خطبه ای که حضرت در مکه خواندند، از خطبه های بسیار نورانی سید الشهدا علیه السلام است.

ص: 29


1- اللهوف، ص 65.

امام حسین علیه السلام هفتم ذی الحجه خطبه ای برای مردم مکه خواندند و اعلام کردند که من فردا حرکت خواهم کرد. و هشتم ذی الحجه از مکه بیرون آمدند.

تشریح مرگ

این خطبه ده ها پیام دارد که فقط به بحث معاد باوری آن می پردازیم.

فرمودند:

اَلْحَمْدُ لِلَّهِ وَ ما شاءَ اَللّهُ وَ لا قُوَّهَ إِلاّ بِاللّهِ خُطَّ اَلْمَوْتُ عَلَی وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ اَلْقِلاَدَهِ عَلَی جِیدِ اَلْفَتَاهِ وَ مَا أَوْلَهَنِی إِلَی أَسْلاَفِی اِشْتِیَاقَ یَعْقُوبَ إِلَی یُوسُفَ وَ خُیِّرَ لِی مَصْرَعٌ أَنَا لاَقِیهِ کَأَنِّی وَ أَوْصَالِی یَتَقَطَّعُهَا عُسْلاَنُ اَلْفَلَوَاتِ بَیْنَ اَلنَّوَاوِیسِ وَ کَرْبَلاَءَ(1)حمد و سپاس مخصوص خداست، هر چه بخواهد میشود و نیرویی جز از خدا نیست. خط مرگ بر فرزند آدم مانند خط گردنبند بر گردن دختران است. چقدر مشتاق گذشتگانم هستم، مانند اشتیاق يعقوب به يوسف! و برای من محل شهادتی انتخاب شده که آن را خواهم دید. گویا می بینم بند بند بدنم را گرگان بین دشت نواويس و کربلا از هم جدا می کنند.

مرگ بر بنی آدم نوشته شده است. از مرگ نمی توان فرار کرد. آنها که با امام حسین علیه السلام همراهی نکردند، مگر پس از حسین چقدر زندگی کردند؟

ص: 30


1- اللهوف، ص 61 نزهة الناظر، ص 86 بحارالانوار، ج 44، ص 366

فرمودند: «خُطَّ الْمَوْتُ عَلَی وُلْدِ آدَمَ مَحَطَّ الْقَلادَهِ» اگر آدمی مرگ را با این نگاه تفسیر کرد و معاد را این گونه برای خود ترسیم کرد، بسیاری از مشکلات او حل میشود.

فرمود: مرگ زیباست؛ به زیبایی گردنبند، گردنبند برای خانم ها یک زینت و زیور و زیبایی محسوب می شود. پول بسیاری می دهند و آن را خریداری می کنند. از آن حفاظت و مراقبت می کنند. آن را زیور خود میدانند. هر کجا می روند آن را نشان می دهند. حضرت فرمود: مرگ در نزد من این طور است.

«وَ خُیِّرَ لِی مَصْرَعٌ أَنَا لاَقِیهِ»، برای من جایگاهی انتخاب شده که آن را خواهم دید، جایگاه شهادت در راه خدا می بینم که بند بند بدنم را گرگ های بیابان «بَیْنَ اَلنَّوَاوِیسِ وَ کَرْبَلاَءَ» جدا می کنند.

امام حسین علیه السلام آدرس محل شهادت خود را داده است. قاتلان خود را هم معرفی کرده است. مسیر خود را هم مشخص کرده است. آیا ممکن است چنین امامی نداند که مسیر او در پایان به کجا می انجامد؟ بعد فرمودند:

رضَی اللهِ رِضانا اَهْلُ الْبَیتِ، نَصْبِرُ عَلی بَلائِهِ وَ یوَفّینا اُجُورَ الصَّابِرینَ؛ رضایت خداوند، رضایت ما اهل بیت است. بر بلای او صبر می کنیم و اجر صابرین را می بریم.

بعد هم اعلام کردند و فرمودند:

مَنْ کانَ باذِلاً فِینَا مُهْجَتَهُ، وَ مُوَطِّناً عَلَی لِقَاءِ اَللَّهِ نَفْسَهُ

ص: 31

فَلْیَرْحَلْ فَإِنِّی رَاحِلٌ مُصْبِحاً، إِنْ شَاءَ اَللَّهُ؛ هر کس که حاضر است خون قلب خود را در راه ما تقدیم کند و خود را برای ملاقات با خدا آماده کرده است، با ما حرکت کند که من - ان شاءالله-فردا صبح حرکت می کنم

هر کس میخواهد با ما راه بیفتد بسم الله، ما میرویم. هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله. هر کس به دنیا دل بسته است بماند. هر کسی آماده لقاء الله است، با ما راه بیفتد.

نیر تبریزی پیام این خطبه را به زیبایی تمام در قالب شعر آورده است:

گفت ای گروه هر که ندارد هوای ما

سر گیرد و برون رود از کربلای ما

این عرصه نیست جلوگه روبه و گراز

شیر افکن است بادیه ابتلای ما

تا دست و رو به خون نشست می نیافت کس

راه طواف در حرم کبریای ما

ما پروریم دشمن و در خون کشیم دوست

کس را وقوف نیست ز چون و چرای ما

ناداده تن به زاری و ناکرده ترک سر

نتوان قدم گذاشت به خلوت سرای ما

ص: 32

ما را هوای سلطنت ملک دیگر است

کین عرصه نیست در خور فرهمای ما

یزدان ذات ذوالجلال به خلوت سرای عشق

آراسته است بزم ضیافت برای ما

برگردد آن که با هوس کشور آمده

سر ناورد به افسر شاهی گدای ما

برگشت هر که طاقت تیر و سنان نداشت

چون شاه تشنه کاری به شمر و سنان نداشت

ملاقات خداوند

آری، کسانی که راه امام حسين علیه السلام را می روند، آماده لقاء حضرت حق هستند.

مرحوم آیت الله حاج آقا مرتضی حائری رحمه الله فرزند مؤسس حوزه عليمه قم، کتاب خاطراتی به نام «سر دلبران» دارد، ایشان داماد مرحوم آیت الله العظمی حجت رحمه الله بودند. مرحوم آیت الله حجت تقریبا هفتاد سال است که از دنیا رفته است.

آیت الله حائری می فرمایند: با این که ایشان پدر همسر من و استاد من بود، ولی من خیلی در تشکیلات مرجعیت ایشان رفت و آمد نداشتم. دنبال درس و بحث و کار خود بودم

یک روز بعد از درس به خانه ایشان رفتم. فصل زمستان بود. ایشان در

ص: 33

منزل خود تعمیراتی داشتند. یک سری کارگر و بنا مشغول کار بودند. آن روزی که من رفتم، دیدم ایشان بناها و کارگرها را جواب کردند. گفتم: آقا! کارگرها را چرا جواب می کنید؟ فرمودند: من دیگر آماده مرگ هستم. من دیگر دارم می میرم، تعمیرات برای چه میخواهم. خیلی تعجب کردم. ایشان یک کسالتی داشت که همیشه در فصل زمستان حنجره و سینه ایشان ناراحت بود.

بعد وارد اتاق شدند. صندوقی داشتند که وجوهات مردم و پولهایی که در اختیار ایشان بود را در آن می گذاشتند. تمام این پولها را به من دادند و فرمودند: بروید اینها را به فلانی و فلانی تحویل دهید. دیگر من پول قبول نمی کنم. صندوق را که خالی کردند، مشغول راز و نیاز با خدا شدند. عرضه داشتند: خدایا، هر چه امانت دست من بود، هر چه تکلیف بر عهده من بود، عمل کردم. امانتها را سپردم، مرگ مرا برسان؟

مرحوم آیت الله حائری می گوید: به ایشان گفتم: آقا شما خیلی و جدی گرفته اید. یک کسالت مختصری دارید، نیاز نیست که صندوق را تحویل دهید و وجوهات را تحویل نگیرید. فرمودند: نه. وفات من وقت ظهر است.

دو سه روزی گذشت، دیگر ایشان نه وجوهاتی قبول می کردند و نه از مقلدین خود پولی را می پذیرفتند. به من هم سفارش کردند این چند روزه، بیشتر به خانه ما بیا و رفت و آمد خود را بیشتر کن

ص: 34

من روز شنبه خدمت ایشان رفتم. ایشان فرمودند: امروز چند شنبه است؟ گفتم: شنبه. فرمودند: آیت الله بروجردی درس رفتند؟ دیگران پاسخ دادند: بله آقا درس رفتند. چند بار فرمود: الحمدلله. خیلی خوشحال شدند.

نشستند و خطاب به من فرمودند: دعای عدیله را برای من بخوان. گفتم: آقا این حرف ها چیست؟ دعای عدیله دعای وقت مرگ است. خبری نیست. فرمودند: چرا، دعای عدیله را بخوانید. یک بار دعای عدیله را خواندیم. فرمودند: یک بار دیگر دعای عدیله را بخوانید.

مرحوم آیت الله حائری می گوید: نگاه ایشان به در بود. گویا با کسی دارند صحبت می کنند. یکمرتبه گفتند: علی جان، بفرمایید. مدتی در این حالت بودند. بعد به حالت طبیعی خود برگشتند و فرمودند: دعای عدیله را بخوانید. دعا را برای ایشان خواندم. یک آبی با تربت سیدالشهدا درست کردیم و گفتیم: آب تربت است. برای شفا بخورید. آب تربت را که دادیم، ایشان میل فرمودند. وقتی نوشیدند فرمودند: «آخَرَ زَادِي مِنَ الدُّنْيَا تُرْبَةِ الْحُسَيْنُ علیه السلام آخرین توشه من از دنیا تربت امام حسین علیه السلام است.» ما باز هم باور نمی کردیم. اصلا كسالت ایشان آن قدر جدی و نگران کننده نبود.

خواستیم یک دوا یا شربتی به ایشان بدهیم، هر چه کردیم نتوانستیم و دیدیم نفس ایشان قطع شد. به همین آسانی جان به جان آفرین تسليم کردند. من از اتاق بیرون آمدم، صدای اذان از مدرسه حجتیه می آمد؛

ص: 35

همان مدرسه ای که خود آقای حجت آن را ساختند و قبر ایشان هم در آنجاست، خود ایشان فرموده بودند: وفات من وقت ظهر است.(1)

نامه امام حسين علیه السلام به بنی هاشم

امام حسین علیه السلام در نامه ای به بنی هاشم فرمودند:

فَکَأَنَّ اَلدُّنْیَا لَمْ تَکُنْ وَ کَأنَّ اَلْآخِرَهَ لَمْ تَزَلْ وَ اَلسَّلاَمُ (2) گویا دنیا نبود و آخرت همیشه بوده است. و السلام.

اصل این است که انسان به اینجا برسد، انسان در دنیا باشد، ولی اسیر دنیا نباشد. گلایه امام حسین علیه السلام از مردم این بود

اَلنَّاسَ عَبِیدُ اَلدُّنْیَا وَ اَلدِّینُ لَعْقٌ عَلَی أَلْسِنَتِهِمْ(3) مردم برده دنیا هستند و دین لقلقه زبان آنهاست.

درس امام حسین علیه السلام در کربلا معاد باوری و تعلق نداشتن به دنیا و اسیر دنیا نبودن بوده است.

سیزده ساله کربلا

با این مقیاس که به شهدای کربلا نگاه کنیم، می بینیم کوچکترین تعلق خاطری به دنیا ندارند. به عنوان نمونه حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام نوجوان سیزده ساله کربلاست.

روایت معروفی است که شب عاشورا وقتی امام حسین علیه السلام خطاب به

ص: 36


1- سر دلبران، ص 206.
2- کامل الزیارات، ص 75؛ بحارالانوار، ج 45، ص 87
3- تحف العقول، ص 245؛ بحارالانوار، ج 44 ص 383.

اصحاب فرمودند: همه به شهادت می رسید، حضرت قاسم آمد و از عموی خود سؤال كرد: من هم در بین آنها هستم؟ یعنی همه آرزوی او شهادت است. روز عاشورا به دست و پای امام حسین علیه السلام افتاد و برای رسیدن به شهادت التماس می کرد. در روایت آمده است:

فَلَم يَزَلِ الغُلامُ يُقَبِّلُ يَدَيهِ و رِجلَيهِ حَتّى أذِنَ لَهُ(1) قاسم بن الحسن علیه السلام آنقدر دست و پای امام را بوسید تا امام حسین علیه السلام اجازه جهاد و به میدان رفتن به او دادند

وقتی راه افتاد همه تعجب کردند.

کانَ وَجْهُهُ کَفَلْقَهِ الْقَمَرِ؛(2) صورت قاسم بن الحسن علیه السلام مثل یک تکه ماه میدرخشید.

بر فرس تندرو، هر که تو را دید گفت

برگ گل سرخ را باد کجا می برد

آن قدر با عجله حرکت کرد که راوی می گوید: دیدم حتی بند کفش خود را نبسته است. دشمنان می گفتند: عجب، امام حسین بچه ای را به میدان فرستاده است! یک نوجوان سیزده ساله را راهی جنگ کرده است. ولی وقتی رجز خود را خواند، معلوم شد که او همچون پدرش امام حسن مجتبي علیه السلام است. گریه می کرد و این گونه رجز می خواند

ص: 37


1- تسلية المجالس، ج 2، ص 304؛ بحارالانوار، ج 45، ص 34.
2- همان

انْ تُنْكِروُنى فَانَا بْنُ الْحَسَنِ سِبْطِ النَّبِىِ الْمُصْطَفَى الْمُؤتَمَن(1) اگر مرا نمی شناسید، پس من فرزند حسنم و سبط پیامبر برگزیده و امین

خود را معرفی کرد. گریه قاسم بن الحسن علیه السلام از گمراهی این مردم است، از تنهایی امام است، نه برای خود

بر بالین قاسم

وقتی عموی بزرگوار خود را صدا زد، در آن لحظات آخر حضرت سیدالشهدا علیه السلام با عجله آمدند. در روایت آمده است: حضرت مثل باز شکاری خود را کنار بدن قاسم رساندند. وقتی امام حسین علیه السلام کنار بدن قاسم علیه السلام آمدند، فرمودند: عزیز من، یادگار برادر!

عَزَّ و اَللَّهِ عَلَى عَمِّكَ أَنْ تدعوه فَلاَ يُجِيبَكَ أَوْ يُجِيبَكَ فَلاَ يَنْفَعَكَ صَوْتٌ و اَللَّهِ كَثُرَ وَاتِرُوهُ و قَلَّ ناصروه(2) برای عموی تو بسیار سخت است که او را صدا بزنی، ولی نتواند به تو جواب بدهد، یا وقتی جواب تو را بدهد که دیگر پاسخ فایده ای نداشته باشد. به خدا سوگند دشمنان عموی تو بسیار و یارانش اندک اند.

در حقیقت امام علیه السلام خواستند به نوعی از قاسم بن الحسن علیه السلام عذرخواهی کنند. به قول آن شاعر که می گوید: مردم کوفه خوب از

ص: 38


1- همان
2- الارشاد، ج 2، ص 108؛ بحارالانوار، ج 45، ص 35

امام مجتبی علیه السلام تجلیل کردند:

اجر حسن را به تو پرداختند *** اسب به گلگون بدنت تاختند

کاش نمی دید عمو پیکرت *** تا ببرد هدیه بر مادرت

کاش نمیدید عمو این چنین *** جان دهی و پای زنی بر زمین

علامه امینی رحمه الله تعبير لطیفی دارند، می فرمایند: حسین علیه السلام آنچه داشت در راه خدا تقدیم کرد و خدا آنچه دارد به امام حسین علیه السلام علیه السلام تقدیم می کند و همه چیز برای خداست. لذا همه دل های عالم متوجه سیدالشهدا علیه السلام است. امیدواریم با محبت سیدالشهدا و اهل بیت علیهم السلام زندگی کنیم و با محبتشان بمیریم و با اهل بیت علیهم السلام در روز قیامت محشور شویم

ص: 39

ص: 40

گفتار دوم : معاد باوری در کربلا

اشاره

ص: 41

ص: 42

خطبه امام حسین علیه السلام در روز عاشورا

گفتیم یکی از عوامل انحطاط مردم کوفه، دلبستگی به دنیا و فراموش کردن آخرت بود. از این رو امام حسین علیه السلام در جای جای حرکتشان مردم را متوجه آخرت می کنند.

حضرت سیدالشهدا علیه السلام در روز عاشورا خطبه بسیار زیبایی خواندند(1). در گزارش این خطبه آمده است که امام علیه السلام در چه شرایطی این خطبه را خواندند.

گزارش تاریخ این است: امام علیه السلام صبح عاشورا آمدند و مقابل لشکر خود ایستادند. «فَجَعَلَ یَنْظُرُ إِلی صُفُوفِهِمْ کَأَنَّهُمُ السَّیْلُ؛ در آغاز نگاهی به صفوف لشکر دشمن کردند که همچون سیل در برابر آن حضرت بود.» سیل لشکر دشمن را دیدند که در برابر ایشان ایستاده اند. «وَ نَظَرَ إِلی إِبْنِ سَعْدٍ واقِفاً فی صَنادیدِ الْکُوفَةِ، و نگاهی هم به عمر سعد کردند که میان سران کوفه ایستاده بود.» سران سپاه کوفه همراه او بودند. لشکر هفتاد و دو نفره امام حسين علیه السلام هم در مقابل لشکر دشمن

ص: 43


1- تسلية المجالس، ج 2، ص 273؛ بحار الانوار، ج 45، ص 5.

این گروه چه ایمان و اعتقاد محکمی باید داشته باشند! چند ده هزار نفر در برابر هفتاد و دو نفر. آنگاه حضرت خطبه خواندند.

سپاس خداوند بر خلق دنیا

حتما این خطبه باید مهم ترین خطبه و سخنرانی سیدالشهدا باشد. روز عاشوراست. میدان کربلاست، آن هم در مقابل دشمن. امام علیه السلام چه میخواهد بگوید. متن خطبه این است:

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الحَمْدُ لله الّذي خَلَقَ الدُّنْيا فَجَعَلَها دارَ فَناءٍ وَزَوالٍ؛ سپاس مخصوص خداوندی است که دنیا را خانه فنا و زوال قرار داد!

ما شاکر هستیم که خداوند دنیا را آفرید. اما آن را دائمی و همیشگی قرار نداد. «فَجَعَلَهَا دَارَ فَنَاءٍ وَ زَوَالٍ». دنیا خانه فنا و زوال است. این نکته مهم است.

مذمت دنیا

یکی از اساتید بزرگوار جمله زیبایی داشتند. می گفتند: کدام دنیا مذمت شده است؟ اگر مقصود آسمان و زمین و آفرینش اینها باشد که اینها مخلوقات خداوند هستند و مورد مذمت نیستند. چیزی که مذمت دارد، دلبستگی های ماست. بنابراین، باید به خاطر آفرینش دنیا خدا را سپاس گفت. شکر خدا را که دنیا را آفرید! خود دنیا مذموم نیست. آنچه مذموم است، دلبستگی به دنیاست.

ص: 44

فردی در حضور امیر مؤمنان علیه السلام دنیا را مذمت کرد. همان کاری که برخی به آن عادت کرده اند. وقتی دنیا را مذمت کرد، حضرت ناراحت شدند و فرمودند:

أَيُّهَا الذَّامُّ لِلدُّنْيَا، الْمُغْتَرُّ بِغُرُورِهَا، الْمَخْدُوعُ بِأَبَاطِيلِهَا! أَ تَغتَرّ بِالدّنيَا ثُمّ تَذُمّهَا أَنتَ المُتَجَرّمُ عَلَيهَا أَم هيِ َ المُتَجَرّمَةُ عَلَيكَ(1) ای نکوهنده دنیا که به نیرنگ آن فریبفته شده ای و به ناراستیهایش گول میخوری! به دنیا فریفته شده ای و آن را نکوهش مینمایی! تو بر آن جرم و گناه مینهی یا دنيا بر تو جرم می نهد؟

دنیا باید علیه تو اعلام جرم کند، یا تو باید علیه دنیا اعلام جرم کنی؟ برای چه دنیا را مذمت میکنی؟ دنیا باید علیه ما اعلام جرم کند. ما حق نداریم علیه دنیا اعلام جرم کنیم. به این دلیل که مایه عبرت هم داشت، اما ما عبرتهای آن را نگاه نکردیم. حضرت در ادامه فرمودند:

متَي استَهوَتكَ أَم مَتَي غَرّتكَ أَبِمَصَارِعِ آبَائِكَ مِنَ البِلَي أَم بِمَضَاجِعِ أُمّهَاتِكَ تَحتَ الثّرَي؛ از کجا و چه وقت دنیا تو را سرگردان نمود، یا کی فریبت داد؟ آیا به جاهای بر خاک افتادن پدرانت و پوسیده شدن آنها، یا به خوابگاههای مادرانت زیر خاک؟

این همه مرگ پدران را ندیدید؟ این همه مرگ مادرها را ندیدید؟

ص: 45


1- نهج البلاغه، حکمت 131

این همه مرگ خویشاوندان را ندیدید؟ این همه قبرستان ها را ندیدید؟ اینها کجا فریب بود؟ اینها همه هشدار بود. تو از این عبرتها، درس نگرفتی

امیر المؤمنين علیه السلام فرمودند:

مَا أَکْثَرَ اَلْعِبَرَ وَ أَقَلَّ اَلاِعْتِبَارَ؛(1) چه بسیار است عيرتها و پندها و چه کم است پند پذیرفتن

وسیله عبرت زیاد است. ما عبرت نمی گیریم. حضرت می گوید: همه دنیا هشدار است. آیا ما رفتیم سری به قبرستانها بزنیم و هشدارها را دریافت کنیم؟ از مرگ عزیزانمان چقدر عبرت گرفتیم؟ در ادامه در وصف دنیا فرمودند:

مَتْجَرُ أَوْلِیَاءِ اَللَّهِ(2) دنيا تجارتخانه اولیای خداست

لذا امام حسین علیه السلام فرمودند: «الحَمْدُ لِلهِ الَّذِی خَلَقَ الدُّنْیَا سپاس خداوندی که دنیا را خلق کرد.» این جمله خیلی پیام دارد که حضرت در مهم ترین فصل، و در مهم ترین مکان، خطاب به لشکریان کوفه و سیل و دشمن بیان می فرماید.

آن لحظه، آخرین فرصت بود و حضرت بعد از آن به شهادت رسیده اند. امام علیه السلام در غربت می خواهد موعظه کند. آیا اگر کلامی مهم تر و موعظة لازم تری بود آن را انتخاب نمی کرد؟ وقتی می خواهد شروع

ص: 46


1- نهج البلاغه، حکمت 303؛ بحارالانوار، ج 68، ص 328.
2- نهج البلاغه، حکمت 127.

بفرماید، اول حمد خدا را می کند که دنیا را خلق کرد. بلافاصله متذكر می شوند که دنیا ماندگار نیست. «فَجَعَلَها دارَ فَناء وَ زَوال». مشکل این است که شما باور ندارید. دنیا دار فنا و زوال است.

شب عاشورا و یاد مرگ

امام حسین علیه السلام شب عاشورا نشسته بودند و شمشیر خود را آماده می کردند، و این اشعار را می خواندند:

یا دَهْرُ أُفٍّ لَکَ مِنْ خَلیلٍ *** کَمْ لَکَ بِالْإِشْراقِ وَ الْأَصیلِ

مِنْ طَالِبٍ اوَ صَاحِبٍ قَتِيلٍ *** وَ الدَّهْرُ لَا يَقْنَعُ بِالْبَدِيلِ

و اِنَّما اْلاَمْرُ اِلَی الْجَلیلِ *** وَ كُلُّ حَيٍّ سَالِكٌ سَبِيلِ(1)

اف بر تو باد ای روزگار که چه دوست بدی هستی! چه بسیار در صبحگاهان و شامگاهان یاران و دنیاجویان را کشته ای و روزگار عوض نمی پذیرد. کار به دست خدای جلیل است و هر زنده ای سرانجام این راه را خواهد پیمود.

حضرت سیدالشهدا علیه السلام شب عاشورا به اصحاب خود فرمودند: هر کسی که می خواهد برود، برود، اما کسی نرفت. آنها که رفتند قبلا رفته بودند. شب عاشورا فقط شب اعلام وفاداری بود. پس از اعلام وفاداری به اصحاب خود فرمودند:

ص: 47


1- الارشاد، ج 2، ص 93 تاریخ طبری، ج 5، ص 420

ارْفَعُوا رُؤُسَکُمْ وَ انْظُرُوا»؛(1) سرهای خود را بالا برید جایگاه خود را در بهشت بینید

وَ هُوَ یَقُولُ لَهُمْ هَذَا مَنْزِلُکَ یَا فُلَانُ؛ و به آنها می فرمود: این جایگاه توست ای فلانی

زهير، این جایگاه توست. بریر، این جایگاه توست. حبیب، این جایگاه توست. این که اصحاب در روز عاشورا در رفتن به میدان جنگ از یکدیگر سبقت می گرفتند و از شمشیر و نیزه استقبال می کردند به این خاطر بود که جایگاه خود را شب عاشورا دیده بودند.

حضرت شب عاشورا می فرماید: «یا دَهْرُ أُفٍّ لَکَ مِنْ خَلیلٍ؛ روزگار آف بر دوستی توا» اگر کسی بخواهد پیمان دوستی ببندد، آیا باید با دنيا پیمان دوستی ببندد؟ کسی عقد اخوت و پیوند دوستی با دنیا نبندد که همه چیزش را از او می گیرد. چقدر در صبحگاهان و شامگاهان طالبان دوستان خود را گرفتی و بردی؟

در حالی که همه خواهند مرد. چه کسی در دنیا آمد که نرفت؟ چه کسی عمر جاودانه داشت؟ همه به سوی خداوند می روند. «إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ»(2)

فریب نخوردن از دنیا

امام علیه السلام در خطبه ای که صبح عاشورا خواندند، فرمودند:(3)

ص: 48


1- الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 847 بحار الانوار، ج 44، ص 298
2- سوره بقره، آیه 156.
3- المناقب، ج 4، ص 100؛ بحارالانوار، ج 45، ص 6

فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا؛ این زندگی دنیا شما را فریب ندهد!

همه پیام سیدالشهدا علیه السلام در همین یک جمله است؛ دنیا شما را فریب ندهد. حضرت به سیل دشمن می فرماید:

اِتَّقُوا اللّهَ وَ كُونُوا مِنَ الدُّنْيا عَلى حَذَر، فَإِنَّها لَوْ بَقِيَتْ لاَِحَد أَوْ بَقِىَ عَلَيْها أَحَدٌ، كانَتِ الاَْنْبِياءُ أَحَقُّ بِالْبَقاءِ،؛ تقوا داشته باشید. از دنیا بپرهیزید و وابسته و دلبسته به دنیا نباشید. اگر بنا بود کسی در دنیا بماند، یا دنیا برای کسی بماند، خدا این را برای پیامبران خود نگه می داشت.

اگر بنا بود خداوند کسی را در دنیا نگه دارد. انبیاء را نگه می داشت.

فَجَديدُها بال، وَ نَعيمُها مُضْمَحِلٌّ؛ نوی آن کهنه میشود و نعمتش از بین می رود.

بعد فرمودند:

وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَىٰ فَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ(1) مردم، زاد و توشه بگیرید که تقوا بهترین توشه است، حدود الهی را مراعات کنید، شاید که رستگار شوید!

سید رضی رحمه الله می نویسد: همواره امیر مؤمنان علیه السلام در میان اصحاب خود چنین ندا می داد

تَجَهَّزُوا رَحِمَكُمُ اللَّهُ، فَقَدْ نُودِيَ فِيكُمْ بِالرَّحِيلِ؛ مهیا شوید که در میان شما بانگ رحیل داده اند.

ص: 49


1- تاریخ ابن عساکر، ج 14، ص 218.

شاید کسی به اندازه امیرمؤمنان علیه السلام در مدینه عمران و آبادی انجام نداده و نخلستان و باغستان ایجاد نکرده باشد. معنای دلبستگی نداشتن دنیا، این نیست که ما کار نکنیم. دنیا این نیست که ما نداشته باشیم، بلکه نباید به دنیا دل ببندیم. فرمودند:

أَقِلُّوا اَلْعُرْجَهَ عَلَی اَلدُّنْیَا(1) وابستگی به دنیا را کم کنید

معاد باوری اصحاب سيد الشهدا علیه السلام

اشاره

به زندگی و شخصیت هر یک از اصحاب حضرت سید الشهدا علیه السلام که بنگریم، روح معادباوری را در وجود آنان می یابیم. به عنوان نمونه به احوال تنی چند از اهل بیت و اصحاب آن حضرت می پردازیم.

1)بزرگ قاریان کوفه

اشاره

بریر انسان معادباوری است. در ماه محرم و در مجالس امام حسین علیه السلام بسیار نام این بزرگوار را شنیده ایم. شب زنده دار بود. روزها روزه می گرفت، شیخ القراء در کوفه بود

قصة عاشورا که تمام شد، همه کوفیان برگشتند. اهل بیت علیهم السلام را هم به اسارت بردند. قاتلان سیدالشهداء و اصحاب امام حسین علیه السلام هر کدام افتخار می کردند که ما چه کسی را کشتیم. بعضی از اینها نزد ابن زیاد آمدند و گفتند: به ما جایزه بیشتری بدهید؛ چرا که ما فلان شخصیت را کشتیم. به جنایات خود افتخار می کردند.

ص: 50


1- نهج البلاغه، خطبة 204.

کسی که بریر را به شهادت رسانده بود، وقتی به خانه آمد، گفت: من بریر را کشتم. همسر او گفت: وای بر تو! «قَتَلتَ سَیِّدَ القُرّاءِ(1)تو بزرگ قاریان قرآن را کشته ای!»

بریر شخص سرشناسی در کوفه بود. از اساتید قرائت قرآن و تلاوت آیات الهی بود. همسر قاتل بریر، گفت: من تا آخر عمر با تو حرف نمی زنم.

بریر جمله ای دارد که باید تابلو شود. شب عاشورا وقتی امام حسین علیه السلام فرمودند: هر کسی می خواهد برود، برود، جناب بریر عرضه داشت:

وَ اَللَّهِ یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ لَقَدْ مَنَّ اَللَّهُ بِکَ عَلَیْنَا أَنْ نُقَاتِلَ بَیْنَ یَدَیْکَ وَ تَقَطَّعَ فِیکَ أَعْضَاؤُنَا (2) به خدا قسم، خدا بر مامنت گذاشته است که ما امشب در رکاب شما بمانیم و فردا جان خود را تقدیم کنیم و در راه تو قطعه قطعه و تکه تکه شویم

در قرآن آمده است: عده ای بر پیامبر صلی الله علیه و آله منت می گذارند که مسلمانان شده اند، خداوند می فرماید:

قُلْ لَا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلَامَكُمْ ۖ بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَدَاكُمْ لِلْإِيمَانِ (3) بگو: بر من از اسلام آوردنتان منت نگذارید، بلکه خداست که با هدایت کردن شما به ایمان، بر شما منت می گذارد.

خدا بر سر شما منت دارد که شما را هدایت کرده است. بریر به امام

ص: 51


1- موسوعة الامام الحسين علیه السلام، ج 3، ص 481
2- اللهوف، ص 180 بحارالانوار، ج 44، ص 381
3- سوره حجرات، آیه 17

حسین علیه السلام عرضه داشت: خدا بر سر ما منت گذاشته است که ما بتوانیم در ركاب شما بمانیم.

تلاوت قرآن اهل بيت علیهم السلام

امام حسين علیه السلام شب عاشورا مشغول تلاوت قرآن بودند. سوره مبارکه آل عمران را می خواندند. به آیه 178 و 179 رسیده بودند. با صدای بلند قرآن می خواندند و گریه می کردند. در تاریخ ابن عساکر آمده است: سیدالشهدا علیه السلام با صوت بلند مشغول تلاوت بودند «و دُمُوعُهُ تَسِیلُ عَلَی خَدَّیْهِ، در حالی که اشکهای آن حضرت به گونه هایش جاری بود.» وقتی حضرت به این آیه رسیدند:

مَا كَانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ؛(1) خدا بر آن نیست که مؤمنان را به این حالی که شما بر آن هستید واگذارد تا آن که پلید را از پاک جدا کند.

خداوند شما را رها نمی کند تا خبيث و طیب را از هم جدا کند.

گروهی از لشکریان كوفه در اطراف خیمه امام حسين علیه السلام قدم میزدند و مراقب اوضاع خیمه های امام بودند. وقتی این آیه را از امام شنیدند، کسی از میان آن لشکر بی ادبی کرد و فریاد زد و گفت: یا حسین «نَحنُ الطّیِّبُونَ ما طيب هستیم.»

ص: 52


1- سورة آل عمران، آیه 179

بریر در آن هنگام مشغول خواندن نماز مستحبی بود. به محض این که این جمله را شنید، «قَطَعَ صَلاَتَهُ؛ نماز خود را شکست.» و به او گفت: اشتباه می کنی. طيب سيدالشهداست. شروع به نصیحت کرد. شاید بتواند یک نفر را شب عاشورا هدایت کند(1).

2)کلام زهیر

جمله ای هم زهير در حمایت و وفاداری از حضرت سیدالشهدا علیه السلام دارد که شنیدنی است. عرض کرد: حسین جان، این عمر شصت و چند ساله، قابلی ندارد که در راه شما تقدیم کنم

وَاللّهِ لَو کُنّا فِی الدُّنیا مُخَلَّدینَ ، لَاثَرنا فِراقَها فی نُصرَتِکَ؛ اگر بنا بود تا ابد زنده باشیم، باز هم باری تو را بر زندگی ابدی ترجیح میدادیم.

این معاد باوری است.

3)گریه بر مظلومیت سید الشهدا علیه السلام

روز عاشورا دو نفر از اصحاب سيد الشهدا علیه السلام که پسر عمو بودند گریه می کنند. پرسیدند: «مَا یُبْکِیکُمَا؛ چرا گریه می کنید؟» گفتند: «وَ اللَّهِ مَا عَلَی أَنْفُسِنَا نَبْکِی وَ لَکِنْ نَبْکِی عَلَیکَ(2) به خدا قسم برای خود گریه نمی کنیم. گریه ما برای مظلومیت شماست.» یک جان چه قابل دارد که

ص: 53


1- مقتل خوارزمی، ج 1، ص 251؛ ر.ک تاریخ طبری، ج 5، ص 421 الارشاد، ج 2، ص 94
2- تاریخ طبری، ج 5، ص 443؛ مثیر الاحزان، ص 66؛ بحارالانوار، ج 45، ص 29

در راه شما تقدیم کنیم. ما الآن به میدان می رویم و به شهادت می رسیم. این حالت همان معاد باوری است.

4)عبدالله بن عمير و همسرش

شاید در تاریخ کربلا کمتر نام عبدالله بن عمیر برده می شود. او در کوفه با زن و فرزند خود نشسته بود. دید سر و صدایی می آید. پرسید چه خبر است؟ گفتند: لشکری به کربلا می رود تا با امام حسین علیه السلام بجنگند. گفت: عجب با پسر پیغمبر بجنگند! من آرزو داشتم با مشركين بجنگم. من می روم و با این ها می جنگم. ثواب این کمتر از جنگ با مشرکین نیست.

همسرش که ام وهب نام داشت، گفت: خیلی تصمیم خوبی است، ولی باید مرا هم با خود به کربلا ببری. با هم به راه افتادند. عبدالله بن عمیر با همسرش شبانه از بیراهه آمدند و به کربلا رسیدند.

روز عاشورا شد. دو نفر از سپاه کوفه بلند شدند، گفتند: چه کسی می آید با ما بجنگد؟ نام آنها يسار و سالم است. یکی از آنهاغلام ابن زیاد بود و دیگری غلام پدر ابن زیاد. گفتند: چه کسی با مامی جنگد؟ حبیب و بریر اعلام آمادگی کردند. امام حسین علیه السلام فرمودند: بنشینید.

عبدالله بن عمیر گفت: آقا اجازه می دهید من بروم؟ حضرت یک نگاهی کردند و فرمودند: تو برو. جوان برومندی بود. به میدان رفت و درگیر شد و آن دو نفر را به هلاکت رساند. در این درگیری انگشتان دستش قطع شد. از دست او خون می چکید.

ص: 54

همسر او «ام وهب» به میدان آمد و گفت: تو را رها نمی کنم تا با تو به شهادت برسم. چون یک دست عبدالله بن عمیر شمشیر بود و از دست دیگرش هم خون می چکید، نتوانست همسر خود را برگرداند. امام حسین علیه السلام آمدند و فرمودند: برگرد.

بالاخره در یک درگیری دیگر عبدالله بن عمیر به شهادت رسید. همسرش کنار جنازه اش آمد. نگاهی به او کرد و گفت: ما با هم از خانه راه افتادیم، تو می خواستی تنها بروی؟! من گفتم: اگر تنها بیایی به کربلا خوب نیست، با هم برویم، ولی تو رفتی و من ماندم. سپس این زن باوفا گفت:

أَسْئَلُ اللَّهَ الَّذِی رَزَقَکَ الْجَنَّهَ أَنْ یَصْحَبَنی مَعَکَ(1) از آن خدایی که تو را بهشتی کرد، می خواهم که مرا همراه تو قرار بدهد

شمر این صدا را شنید، گفت: تو می خواهی با شوهر خود باشی، کاری ندارد. غلام خود را فرستاد با عمودی به سر این زن زد و کنار بدن شوهر خود به شهادت رسید.

این چه باور و اعتقادی است؟! این چه نگاهی است؟! این معاد باوری در کربلاست.

5)محمد بن بشير

نمونه دیگر محمد بن بشير خضرمی است. شب عاشورا به او خبر

ص: 55


1- موسوعة الامام الحسين علیه السلام، ج 3، ص 561.

دادند: پسر تو در مرز، در حالی که مشغول جنگ و جهاد بود، اسیر شده است. امام حسین علیه السلام به او فرمودند: تو برو و مقداری پول و پارچه هم به او دادند و فرمودند: برو برای آزادی فرزند خود اقدام کن.

عرض کرد: آقا من بروم و شما را در کربلا تنها بگذارم.

أکَلَتنی إذَن السِّباعُ حَیّاً إن فارَقتُکَ(1) گرگ های بیابان مرا زنده زنده بخورند. اگر دست از شما بردارم

من بروم و در راه از قافله ها بپرسم چه خبر؟ بگویند: در کربلا امام حسین علیه السلام را کشتند. فرزند من اسير شده که شده باشد.

ما در کجای کربلا ایستاده ایم

یک عده این طور بودند. یک عده هم تا عصر عاشورا با امام ماندند. عصر عاشورا سیدالشهدا علیه السلام را تنها گذاشتند و برگشتند. ضحاک بن عبدالله عصر عاشورا برگشته است. خود او گزارشگر تاریخ کربلاست. می گوید: همه رفتند، دو نفر مانده بودند. من به میدان رفتم. یکی دو نفر را کشتم و مجروح کردم.

امام حسین علیه السلام مرا تشویق کرد. وسط میدان نبرد خدمت امام رفتم. گفتم: به یاد دارید ما دیروز با هم یک قراری داشتیم؟ آقا فرمودند: چه قراری؟ گفت: من گفتم: با شما می مانم تا جایی که کشته شدن من از شما دفع خطر کند. آیا اگر من کشته شوم شما زنده می مانید؟ حضرت

ص: 56


1- اللهوف، ص 93، بحار الانوار، ج 45، ص 70

فرمودند: نه.

گفت: اگر بنا است شما را بکشند، چه فایده دارد که مرا بکشند؟ بر این اساس عصر عاشورا ضحاک بن عبدالله مشرقی امام را تنها گذاشت و برگشت(1)

ببینیم ما کجای کربلا ایستاده ایم.

یک عده روز عاشورا آمدند و ملحق شدند.

یک عده از روز اول با امام حسین علیه السلام از مدینه راه افتادند.

یک عده از مکه ملحق شدند.

یک عده پشیمان شدند.

یک عده عصر عاشورا رفتند و سیدالشهدا را تنهای تنها گذاشتند.

شب ها و روزهایی که در مجالس سيدالشهدا علیه السلام حضور پیدا می کنیم، ببینیم که در کجای کربلا ایستاده ایم

ص: 57


1- تاریخ طبری، حوادث سال 61 هجری، ج 3، ص 315 و 329.

ص: 58

گفتار سوم : انحراف در شناخت خليفه پیامبر صلی الله علیه و آله

اشاره

ص: 59

ص: 60

مسأله خلافت و جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله

سؤالی که واقعا مهم است و باید به پاسخ آن رسید، این است که چطور شد سال 61 هجری تقریبا تمام امت اسلامی در برابر ولى و حجت خدا، حضرت سیدالشهدا علیه السلام ایستادند، یا سکوت کردند و آن حضرت را یاری نکردند؟

پیش از این اشاره کردیم که عامل تهدید بسیار مهم بود. ابن زیاد با خود ترس و وحشت آورد. مردم ترسیدند و تن به ذلت مقابله با سیدالشهدا علیه السلام دادند.

عامل دیگر طمع بود. یعنی طمع به دنیا و مظاهر دنیا و در حقیقت بندگی دنیا. اینها همه درست است ما منکر این عوامل در قصه کربلا نیستیم، ولی یک عامل مهم تر از این دو عامل وجود دارد و آن دو عامل وابسته به آن است.

ما باید پنجاه سال قبل از حادثه عاشورا را مورد مطالعه قرار بدهیم. پنجاه سال بود که در میان مردم مسأله خلافت و جانشینی پیامبر تغییر کرده بود. یعنی در این زمانها کسانی حاکم اسلامی شدند و به کسانی امیر المؤمنين و خليفة رسول الله می گفتند که با معیارهای قرآن و نص

ص: 61

پیامبر و داستان غدير هماهنگ نبودند. همین مسأله باعث شد که وقتی مردم در کربلا، در برابر امام حسین علیه السلام می ایستند، معتقد باشند که امر امیر المؤمنین خود را اطاعت می کنند.

حاكم عصر چه کسی است؟ یزید است. قبل از آن چه کسی بود؟ معاویه. مردم اینها را امیرالمؤمنین می خواندند. اینها را خليفة رسول الله میدانستند.

مناجات شمر!

علامه امینی در «الغدير» داستانی را از منابع عامه نقل می کند. کسی به نام ابو اسحاق می گوید: من در سال 62 هجری، یک سال بعد از حادثه کربلا، در مسجدالحرام بودم. دیدم کسی دارد با خدا مناجات می کند. کنار دست من نشسته بود و حرف های او به گوش من می رسید.

دیدم می گوید: «إنّكَ تَعْلَمُ أنّی شَريفٌ فَاغْفِرْلی؛(1) خدایا تو میدانی من آدم شریفی هستم، مرا بیامرز» اگر خلافی هم انجام دادم، مأمور بودم و معذور. «کُنْتُ مأمورا و مَعذُوراً»

ابو اسحاق می گوید: این صدا و این جمله توجه مرا جلب کرد. گفتم: او چه کسی است؟ نگاه کردم دیدم قاتل امام حسین علیه السلام شمر است!

شمر یک سال بعد از حادثه کربلا در مسجدالحرام نشسته و می گوید: خدایا تو میدانی «أنّی شَريفٌ فَاغْفِرْلی»! اگر جرمی هم مرتکب شدم

ص: 62


1- الغدیر، ج 7، ص 147 و 148؛ تاریخ دمشق، ج 23، ص 189

مأمور بودم و معذور. نمی خواهیم آن عامل تهدید یا عامل طمع به دنیا را نادیده بگیریم. ولی این عامل خیلی مهم است

همین ابو اسحاق می گوید: من از شمر سؤال کردم: تو حیا نمی کنی؟ خجالت نمی کشی؟ تو سال گذشته امام حسین را کشتی، الآن اینجا نشسته ای و می گویی: «اِني رَجُلٌ شَريفٌ»!

جواب داد: مگر ما چه کردیم؟ ما امر خلیفه مسلمین را اطاعت کردیم. امر امیرالمؤمنین یزید را اطاعت کردیم. اگر مخالفت می کردیم، «کنا شَرّاً مِنْ هَذِهِ الْحُمُرِ السقا»؛(1) از این حیوان های زبان بسته که یک مسیری را می روند و یک باری را می برند و برمی گردند و مطيع اوامر صاحبان خود هستند پست تر بودیم.

البته شمر ملعون به مسأله امامت کاملا واقف بود. خوب می دانست که حق چیست و با کیست، ولی این کلام او نزد مردم دلیل موجهی بود و همین مسأله محل بحث ماست.

انحراف در مسیر

هیچ حادثه ای در تاریخ یکمرتبه پیش نمی آید. در هیچ حادثه ای یکمرتبه تمام امت یک تصمیم هماهنگ نمی گیرند. انحراف يكمرتبه در جامعه ایجاد نمی شود. پنجاه سال است این مسیر عوض شده است. می گوید: من از امیرالمؤمنین اطاعت کردم. نمونه های فراوانی از این

ص: 63


1- تاریخ اسلام، ذهبی، ج 5، ص 126 به نقل از تهذیب تاریخ دمشق، ج 6، ص 340

دست وجود دارد. حق و باطل هم در این بین گم شده بود.

اصلا تمام حادثه کربلا بر این پایه استوار است. اگر حق روشن بود، این مشکل به وجود نمی آمد. امیرالمؤمنین کسی مثل يزيد و معاویه شده است. فرماندهانی در کربلا بودند که وقتی برای لشکریان عمر سعد سخنرانی می کردند، به لشکریان عمر سعد می گفتند: از امام خود اطاعت کنید، از جماعت مسلمین جدا نشوید.

نگاه انحرافی به امامت

نمونه دیگر عبدالله بن عمر است. امام حسین علیه السلام از او دعوت کرد که به کربلا بیاید. گفت: من حاضر نیستم. ولی بعدا با یزید بیعت کرد، و در ادامه با شخصی همچون حجاج همراهی کرد و با او بیعت کرد.

معاویه به همین آدم نامه نوشت که با یزید بیعت کن. چون معاویه در زمان خود از مردم برای بزید تقاضای بیعت می کرد. می خواست زمینه خلافت او را آماده کند.

عبدالله بن عمر در جواب معاویه گفت: «إِذَا اجْتَمَعَ النَّاسُ علی ابنک يَزِيدَ لَمْ أُخَالِفُ (1) اگر همه مردم بر خلافت یزید اجتماع کردند، من مخالفت نمی کنم.»

ببینید معیار چه شده بود؟ اجتماع مردم! اگر مردم همه پذیرفتند، من هم یکی از آنها.

ص: 64


1- الفتوح ابن اعثم ج 4 ص 340

در امامت دو نگاه وجود دارد. یک نگاه این است که امام باید از سوی خداوند تعیین شود؛ همان طور که پیامبر از سوی خداست. یک نگاه دیگر می گوید: «يَجِبُ نَصَبَهُ عَلَى النَّاسِ؛ بر مردم است که خلیفه را مشخص کنند.» هر کسی را مردم خواستند. شرطی در آن نیست. عدالت، علم، تقوا، اینها هیچ کدام شرط نیست. این یک انحراف مهم در جامعه اسلامی بود.

عده ای می آیند در کربلا مقابل امام حسین علیه السلام می ایستند و استدلال آنها این است که ما تابع حاكم اسلامی هستیم. او امیر المؤمنين و خلیفه پیامبر است. هرچه به ما دستور بدهد، همان را انجام می دهیم. این انحرافی است که پنجاه سال پیش از واقعه عاشورا در جامعه اسلامی نهادینه شده بود. قربة إلى الله این کار را انجام می دادند. می کشتند و می گفتند: قربة إلى الله.

یکبرون بِأَنْ قُتِلَتْ وَ أَنَّمَا وَ إِنَّما قَتَلُوا بِکَ التَّکبیرَ وَالتَّهلیلا(1) به خاطر کشته شدن تو تکبیر می گفتند، در حالی که با کشتن تو تكبير و تهلیل را کشتند

امام حسین علیه السلام را کشتند و تکبیر می گفتند. توجه نداشتند که تكبير و تهليل «لا إله إلا الله» را می کشند.

روشنگری های امام حسین علیه السلام

امام حسین علیه السلام برای هدایت جامعه و برگرداندن مردم از این انحراف

ص: 65


1- بحار الانوار، ج 45، ص 129.

تلاش فراوانی کردند. یکی از تلاش های مهم سیدالشهدا علیه السلام خطبه ای است که آن حضرت دو سه سال قبل از حادثه کربلا و قبل از مرگ معاویه در منا ایراد فرمودند. زمان خطبه، انتخاب مکان آن، انتخاب مخاطبين، همه حساب شده است.

امام حسین همراه با عبدالله بن جعفر و عبدالله بن عباس به حج مشرف شدند. زائرین و حجاج بيت الله الحرام سه روزی که در منا هستند اعمال زیادی ندارند. حضرت درست در این فرصت که حجاج یکسری اعمال را انجام داده اند، مشعر و عرفات را گذرانده اند و یک تلطیف روحی پیدا شده و یک نزدیکی به خدا احساس می شود، مجلس خصوصی تشکیل دادند.

حضور صحابہ و تابعین در منا

امام علیه السلام عبدالله بن جعفر، ابن عباس و گروهی از بنی هاشم را مأمور کردند تا افرادی را برای شرکت در آن جلسه خصوصی دعوت کنند. آنها دویست نفر از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله بودند. دویست نفر صحابی خیلی مهم است. پنجاه سال از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله گذشته است. امام حسین علیه السلام گشتند دویست صحابی را در این سفر حج در منا جمع کردند. در کنار آنها تقریبا هشتصد نفر از تابعین را هم فرا خواندند. تابعین به کسانی می گویند که پیامبر را ندیده اند، ولی اصحاب پیامبر را دیده اند.

همه اینها را در یک محل جمع کردند و بعد خطبه خواندند. این

ص: 66

خطبه در منابع قدیمی ما مثل «احتجاج» مرحوم طبرسی و «تحف العقول» آمده است.(1) حضرت فرمایشات خود را در سه بخش بیان کردند.

بیان فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام

در بخش اول به فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام اشاره کردند. چرا حضرت این قدر روی فضایل امیر مؤمنان علیه السلام اصرار دارند. می خواهند بگویند اشتباه کردید. شما آمديد معاویه را امیر المؤمنین خواندید و الآن می خواهید با فرزند او بیعت کنید. چون معاویه می خواست قبل از مرگ خود زمینه و مقدمه بیعت با یزید و حکومت یزید را آماده کند.

اگر این خطبه مؤثر واقع می شد، نیازی نبود امام حسین علیه السلام از خون خود مایه بگذارد و در برابر بنی امیه بایستد. چون این سخنان اثر نکرد و دویست صحابی حاضر نشدند بشنوند و با جان و دل بفهمند، حادثه عاشورا رقم خورد. این خطبه را با هم مرور می کنیم.

اعتراف حاضران

حضرت سخنان خود را با نام خدا آغاز می کند. و پس از حمدو ثنای خدا می فرمایند:

أَما بَعْدُ فَإِنَّ هذَا الطَّاغِیَهَ قَدْ فَعَلَ بِنا وَ بِشیعَتِنا ما قَدْ رَأَیْتُمْ وَ عَلِمْتُمْ وَ شَهِدْتُمْ أما بعد؛ دیدید و میدانید و مشاهده کردید که این طغیانگر با ما و شیعیان ما چه کرد؟

ص: 67


1- الاحتجاج، ج 2، ص 296؛ تحف العقول، ص 237؛ بحار الانوار، ج 33، ص 182

جنایات معاویه را خبر دارید. قتل و غارت هایی که انجام می دهد را خبر دارید.

وَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَكُمْ عَنْ شَيْ ءٍ إِنْ صَدَقْتُ فَصَدِّقُونی وَ اِنْ کَذِبْتُ فَکَذِّبُونی؛ من یک سؤالی از شما دارم. اگر راست می گویم، من را تصدیق کنید و اگر دروغ می گویم، مرا تکذیب کنید.

و من در روایات جست و جو کردم. نظیر این حدیث و خطبه را پیدا نکردم. امام حسین علیه السلام چهارده بار از این جمعیت اعتراف گرفته است. آنها را قسم داده است؛ «أَنْشُدُکُمُ اللَّهَ»، چهارده بار می گوید: شما را به خدا قسم می دهم که این چیزی که من می گویم آیا درست است یا نه؟ و هر بار آن جمعیت می گویند: «اللَّهُمَّ نَعَمْ؛ خدایا تو شاهد هستی که راست است.»

ببینید کار ولی خدا و حجت خدا به کجا رسیده است که باید از این مردم چهارده بار با قسم دادن اعتراف بگیرد.

تأكيد بر ابلاغ سخنان

امام حسين علیه السلام چه میخواهد بگوید که از این مردم اعتراف می گیرد؟ می فرماید:

1-اِسْمَعُوا مَقَالَتِی؛ سخن مرا بشنوید.

2- وَاکْتُبُوا قَوْلِی؛ کلام مرا بنویسید و فراموش نکنید.

ص: 68

3- ثُمَّ ارْجِعُوا إِلَی أَمْصَارِکُمْ وَ قَبَائِلِکُمْ فَمَنْ أَمِنْتُمْ مِنَ النَّاسِ وَ وَثِقْتُمْ بِهِ فَادْعُوهُمْ إِلَی مَا تَعْلَمُونَ مِنْ حَقِّنا ؛ آن گاه به شهرها و قبیله های خود باز گردید و آنچه را از سخنان من دریافتید، برای افرادی که امین هستند و به آنها اعتماد دارید بگویید.

حرف مرا به افرادی که مورد اطمینان و وثوق شما هستند برسانید.

نگرانی امام حسین علیه السلام

حضرت در همین جا نگرانی های خود را بیان فرمودند

فَإِنّی أَتَخَوَّفُ أَنْ یَدْرُسَ هذَا الْأَمْرُ وَ یَذْهَبَ الْحَقُّ وَ یُغْلَبَ «وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ»(1) زیرا من می ترسم امر ولایت کهنه شود و حقیقت از بین برود و مغلوب گردد. «البته خدا نور خود را کامل می کند، هرچند کافران را خوش نیاید.»

خدا دین خود را حفظ می کند، ولی این نگرانی وجود دارد. اگر شما نشنوید، اگر کسی حمایت نکند، دین از بین می رود.

فریاد سیدالشهدا برای چیست؟ ناله امام حسین علیه السلام و دردی که سیدالشهدا احساس می کند از چه چیز است؟ امام حسين علیه السلام فرمودند: «إِنِّی أَتَخَوَّفُ». نگرانی من این است که دین به کلی از بین برود و حق نابود شود. هشدار می دهد که با حکومت معاویه چیزی از دین باقی نمی ماند.

ص: 69


1- «خداوند نور خود را کامل می کند اگر چه کافران نپسندند» سوره صف، آیه 8

فرهنگ سازی برای انحراف در خلافت

اشاره

مطلب دیگری که به نظر مهم است و باید به آن توجه شود، این است که چرا کار به اینجا رسید؟ چرا مردم سکوت کردند؟ چرا مردم حکومت یزید و معاویه را پذیرفتند؟

پیش از این به پاسخ این سؤال اشاره کردیم که ریشه همه این انحرافات و جنایاتی که رخ داد، و مردم در برابر آن سکوت کردند، و بلکه آن را پذیرفتند، یک نوع فرهنگ سازی برای انحراف در خلافت بود.

کاری کردند که باور مردم درباره خلیفه رسول الله صلی الله علیه و آله دگرگون شود و پس از آن هرچه خواستند کردند و مردم به راحتی آن را پذیرفتند. در اینجا به برخی از دگرگونی های فرهنگی می پردازیم.

1)وجوب اطاعت از حاكم ظالم

«صحیح مسلم» و «صحیح بخاری» از کتب اهل سنت و از مهم ترین و قدیمی ترین کتابهای حدیثی آنهاست. اهل سنت می گویند: این دو کتاب بعد از قرآن مهم ترین سند برای ماست. در «صحیح مسلم» یک باب است که لازم نیست ما روایات این باب را بخوانیم، عنوان این باب کافی است که شما نتیجه بحث را به دست آورید.

این کتاب مربوط به هزار و صد و پنجاه سال پیش است. عنوان این باب این است: «بَابُ وُجُوبِ الصَّبْرِ عِنْدَ ظَلَمَ الْوُلَاةِ وَ وُجُوبِ طَاعَتُهُمْ وَ إِنْ مَنَعُوا الْحُقُوقِ»؛ یعنی در این باب روایاتی است که می گوید: باید شما

ص: 70

در برابر ظلم واليها و حاکمان صبر کنید. باید از آنها اطاعت کنید، هرچند حقوق شما را ندادند.

این یک باب مستقل و مجزایی است که در ذیل آن روایاتی ذکر شده است. معمولا اسم هر بابی را که انتخاب می کنند، خلاصه روایات آن باب است. چند مورد از آن را مطرح می کنم.

حدیث اول: در این کتاب آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: «إنَّهَا ستَكُونُ بَعْدِي أَثَرَةٌ وأُمُورٌ تُنْكِرُونَهَا»؛ یعنی بعد از من واليان و امرایی می آیند که بیت المال را برای خود بر می دارند و آن را به نفع خود مصادره می کنند. کارهایی انجام می دهند که «تُنْكِرُونَهَا»؛ بر خلاف دین است.

قالُوا : يا رسولَ اللّه، كَيْفَ تَأمُرُ مَنْ أدْرَكَ؟»؛ گفتند: یا رسول الله، اگر این امرای مستبد را دیدیم چه کنیم؟ پیامبر فرمود: «تُؤَدُّون الحَقَّ الذي عَلَيكم؛(1) وظیفه شما این است که بگویید: سمعا و طاعتا. حقی که والی بر شما دارد را ادا کنید. پرسیدند: حق خود ما چه میشود؟ حضرت فرمودند: «تَسألونَ اللّه َ الّذي لَكُمْ؛ از خدا بخواهید برای شما گشایش و فرجی برساند.

در شرح «صحیح مسلم» در پاورقی این حدیث آمده است: یعنی شما از خدا بخواهید «أن يُلهِمَهُم إِنْصَافَکُمْ» که خدا به دل والی ها و حاکمان بیندازد تا با شما کنار بیایند و مراعات حال شما را بکنند.

یکی از شارحین «صحيح مسلم» نووی است. او می گوید: از این

ص: 71


1- صحیح مسلم، ج 6، ص 18.

روایت استفاده می شود که پیامبر مردم را به چه چیزی توجه می داده اند؛ «عَلَى السَّمْعِ وَالطَّاعَةِ؛ وَ إِنْ كَانَ الْمُتَوَلِّي ظَالِمًا عَسُوفًا(1) بر شنیدن و اطاعت کردن، هرچند حاکم، ظالم و فاجر باشد.»

حدیث دوم: از پیامبر سؤال کردند: «يَا نَبِيَّ اللَّهُ ! أَرَايَت إِذَا قَامَتْ عَلَيْنَا أُمَرَاءِ يَسئَلونَا حَقَّهُمْ وَ يَمْنَعُوا حَقُّنَا»؛ اگر حاکمانی بر ما مسلط شدند که حق ما را نمی دهند ولی به ما می گویند: شما باید از ما اطاعت کنید. ما با اینها چه کنیم؟

پیامبر فرمود: «اسْمَعُواْ وَ أَطِیعُواْ ؛ بشنوید و اطاعت کنید.» «إِنَّمَا عَلَيْهِمْ مَا حَمَلُوا وَ عَليکُم ما حُمِّلْتُمْ آنها مسئول کار خود هستند و شما هم مسئول کار خود هستید.» وظیفه شما اطاعت است، اگرچه آنها هر کاری می خواهند انجام بدهند.

2)وجوب اطاعت از حاكم فاسق

اشاره

حدیث سوم: می گویند: پیامبر فرمودند: «يَكُونُ بَعْدِي أَئِمَّةٌ لَا يَهْتَدُونَ بِهُدَايَ، وَ لَا يَسْتَنُّونَ بِسُنَّتِي، وَ سَيَقُومُ فِيهِمْ رِجَالٌ قُلُوبُهُمْ قُلُوبُ الشَّيَاطِينِ فِي جُثْمَانِ إِنْسٍ؛(2) بعد از من پیشوایانی می آیند که هدایت من را ندارند. به سنت من عمل نمی کنند، مردانی در بین آنان است که دل آنها دل شیطان است، ظاهر آنها صورت انسان است.»

گفتند: یا رسول الله، ما با این حاکمان چه کنیم؟ فرمود: « تَسْمَعُ وَ تُطِيعُ»

ص: 72


1- شرح صحيح مسلم، النووی، ج 12، ص 232
2- صحيح مسلم، باب وجوب ملازمة الجماعة.

للأميرِ و إن ضُرِبَ ظَهْرُكَ و اُخِذَ مالُكَ ، فاسْمَعْ و أطِعْ، بشنو و امیر را اطاعت کن و اگر با تازیانه به پشت تو زد و مالت را گرفت پس تو بشنو و اطاعت کن.» تو فقط باید اطاعت کنی

حدیث چهارم: این حدیث بسیار جالب است. می گوید: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ مَنْ رَأَى مَنْ رَأیٰ مِنْ إِمامِهِ شَیْئاً یُکْرِهُهُ فَلْیَصْبِرْ فَإِنَّهُ مَنْ فارَقَ الْجَماعَةَ شِبْراً فَماتَ میتَةً جاهِلِیَّةً(1) اگر کسی دید امیری کاری انجام می دهد که آن کار را نمی پسندد، باید صبر کند، چرا که اگر کسی یک وجب از جماعت مسلمين جدا شود، مرگ او همچون مرگ در دوران جاهلیت است.»

امیر هر کاری انجام میدهد شما تنها باید اطاعت کنید.

در شرح این حدیث آمده است: «سَوَاءُ كَانَ مِمَّا يُخَالِفُ الشَّرْعَ کَالزنَا ؛ فرقی نیست در آنچه که مخالف شرع باشد، مانند زنا.» یعنی اگر امیری که بر شما مسلط است، دنبال شهوات و فحشا رفت، دنبال شرابخواری رفت، پیامبر فرموده شما او را باید اطاعت کنید. که اگر یک وجب جدا شوید، مرگ شما مرگ جاهلیت است!؟

مخالفت با قرآن

آیا هیچ وجدان بیداری می تواند این احادیث و این مطالبی را که به پیامبر خدا نسبت می دهند بپذیرد؟ مطالبی که سراسر، مخالف قرآن و عقل سلیم است.

ص: 73


1- همان

خود پیامبر فرمود: «اگر از من روایتی به شما رسید که برخلاف کتاب خدا بود آن را به دیوار بزنید.»(1)

قرآن از این اطاعت های نابخردانه نهی فرموده است. مثلا می فرماید:

وَ لا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ (2) و فرمان مسرفان را اطاعت نکنيد از انسانهای مسرف و از انسان های گنهکار اطاعت نکنید. امام صادق علیه السلام می فرماید:

إِنَّ بَنِی أُمَیَّةَ أَطْلَقُوا لِلنَّاسِ تَعْلِیمَ الْإِیمَانِ وَ لَمْ یُطْلِقُوا تَعْلِیمَ الشِّرْکِ لِکَیْ إِذَا حَمَلُوهُم عَلَيه لَم يَعرِفُوهُ(3) همانا بنی امیه برای مردم تعلیم ایمان را آزاد گذاردند و تعلیم شرک را آزاد نگذاردند، زیرا اگر مردم را بر آن وادار می کردند آن را نمی پذیرفتند

گفتند: از ایمان هر چه می خواهید بگویید، اما حرفی از شرک نزنید، که اگر ما خواستیم بر گرده شما سوار شویم، شما بپذیرید.

3)مرگ جاهلی برای مخالف حاكم

روایت چهارم: مردم مدینه یک سال بعد از حادثه کربلا قيام کردند. فرمانده این قیام چند نفر بودند. یکی عبدالله بن حنظله، فرزند حنظله غسيل الملائکه. فرد دیگری که فرماندهی مردم مدینه را بر عهده دارد عبدالله بن مطيع است.

ص: 74


1- روض الجنان و روح الجنان، ج 5، ص 368
2- سورۂ شعرا، آیه 151.
3- الکافی، ج 2، ص 415

عبدالله بن عمر به خانه عبدالله بن مطيع آمد. وی جایی برای او پهن کرد و گفت: بنشین. او گفت: وقت نشستن نیست. فقط آمده ام یک حدیث برای تو بخوانم و برگردم.

عبدالله بن عمر خطاب به عبدالله بن مطيع گفت: حق نداری علیه یزید قیام کنی. چرا که من از پیامبر شنیدم:

مَنْ خَلَعَ يَدًا مِنْ طَاعَةٍ، لَقِيَ اللَّهَ يَومَ القِيَامَةِ، لا حُجَّةَ له، و من مَاتَ وَ ليسَ في عُنُقِهِ بَيْعَةٌ، مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً(1) اگر کسی دست خود را از اطاعت امیر و خلیفه مسلمین بردارد، فردای قیامت خدا را ملاقات می کند در حالی که جوابی ندارد بدهد. کسی که بمیرد و بیعتی به گردن او نباشد، به مرگ جاهلیت مرده است.

یعنی اگر با یزید بجنگید، مرگ شما مرگ دوران جاهلیت است.

ببینید در آن زمانی که مردم مدینه قیام کرده اند، چه کسی مانع آن قیام می شود؟ چه عاملی مانع قيام است؟ گفتند: امير المؤمنین هر که بود باید از او اطاعت کنید.

البته باید از عبدالله بن عمر پرسید: اگر تو راست می گویی و این حدیث را از پیامبر شنیده ای، پس چطور وقتی عل بن ابی طالب علیه السلام به خلافت رسید، تو جزء آن هفت نفری بودی که با امیر مؤمنان بیعت نکردی؟

آن وقت همین عبدالله بن عمر در زمان حجاج شبانه آمد با او به

ص: 75


1- بحارالانوار، ج 29، ص 332

عنوان نماینده عبدالملک بیعت کرد. حجاج هم به او گفت: حدیث پیامبر تو را اینجا برای بیعت نیاورده، وقتی دیدی سر عبدالله بن زبیر بالای نیزه است ترسیدی و به اینجا آمدی.

4)ممنوعیت قیام علیه حاکم فاسق

روایت پنجم: در کتاب های اهل سنت آمده است که پیامبر فرمودند: «شِرارُ أئمّتِکُمُ الّذی تُبْغِضونَهُمْ و یُبْغِضونَکُمْ بدترین امامان شما کسانی هستند که شما با آنها دشمن هستید و آنها هم با شما دشمن اند.» شما آنها را لعنت می کنید و آنها شما را لعنت می کنند. گفتیم: یا رسول الله با آنها بجنگیم؟ فرمودند: نه، «ألا مَنْ وَلِيَ عَلَيْهِ وَالٍ فَرَآهُ يَأْتِي شَیءٍ مِنْ مَعْصِيَةِ اللَّهِ؛(1) اگر دیدید والی خلاف می کند، جنایت می کند، شراب می خورد، آدم می کشد، در دل از او ناراحت باشید، اما حق ندارید علیه او قیام کنید.

ثمره فرهنگ سازیها

به نظر شما آیا این احادیث از پیامبر اکرم صادر شده است؟

ما می گوییم: قطعا این احادیث جعلی است. آیا ممکن است پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که آمده است انسانها را از زیر یوغ استعمارگران نجات دهد بگوید: اگر امیر شما شرابخوار است، ظلم می کند، آدم می کشد، جنایت می کند، شما او را اطاعت کنید؟!

ص: 76


1- صحیح مسلم، ج 6، ص 24.

اصلا این مطالب با اصول مسلم دین سازگار است؟ تمام اینها فقط برای این جهت جعل شده که دیگر کسی نگوید: چرا یزید ظالم است. نگوید: حق با امام حسين علیه السلام است. بلکه بگویند: امام حسین علیه السلام نباید قیام می کرد.

این حرفها را برای تطهیر تمام خلفایی که حکومت کردند جعل کردند. و طبیعی است که حکومت ها هم از آنها حمایت می کنند و این روایات را تبلیغ می کنند.

نگاه قرآن و پیامبران به امامت

حرف آخر این است که این نگاه را در برابر آن نگاهی بگذارید که شیعه دارد. این «کتاب الولاء»، «کتاب الإماره» و «كتاب الإمامه» «اصول کافی» را ببینید. ببینید شیخ صدوق در «امالی» چه فرموده است.

در «کافیه شریف از قول پیامبر خدا آمده است که فرمود:

مَنِ ادَّعَى الْإِمَامَةَ وَ لَيْسَ مِنْ أَهْلِهَا فَهُوَ كَافِرُ؛(1) اگر کسی ادعای امامت کند، ولی اهليت آن مقام را نداشته باشد، این فرد کافر است.

این روح اسلام است، این نگاه صحیح به موضوع امامت است. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در حدیث قدسی نقل کرده اند که خداوند فرموده است:

لَأُعَذِّبَنَّ کل رَعِيَّةٍ أَطَاعَتْ إِمَاماً جَائِراً لَيْسَ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ

ص: 77


1- الکافی، ج 1، ص 372.

كَانَتِ الرَّعِيَّةُ فِي أَعْمَالِهَا بَرَّةً(1) هر رعیتی که از امام جائری اطاعت کند که از جانب خدا منصوب نشده است، خداوند همه آنها را عذاب می کند؛ هر چند اعمال آن مردم خوب باشد هرچند نماز بخوانند، دعا بخوانند، روزه بگیرند، بهترین اعمال صالح را انجام دهند. این چیزی است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود.

ما «صحیح مسلم» و «کافی» را کنار هم می گذاریم. شما فکر می کنید نگاه دینی در این خصوص چه چیزی است؟ در قرآن چه آمده است؟

يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ(2) بارهای سنگین و زنجیرهایی را که بر آنها بود (از گردنشان) بر می دارد.

پیامبر آمد زنجیرها را بردارد. زنجیر خسرو پرویز را بردارد، زنجیر یزید و معاویه را از بین ببرد، نه آنکه استعمارگری و ظلم پذیری را فرهنگ سازی کند و نسل به نسل تا قیام قیامت این زشتی ها ادامه پیدا کند.

ص: 78


1- الکافی، ج 1، ص 376؛ المحاسن، ج 1، ص 94.
2- سوره اعراف، آیه 157.

گفتار چهارم : بررسی جنایات بنی امیه

اشاره

ص: 79

ص: 80

در ادامه شرح خطبه منای سیدالشهدا علیه السلام به این فراز از خطبه رسیدیم که حضرت فرمودند:

إِنِّي أَتَخَوَّفُ أَنْ يَدْرُسَ هَذَا الْأَمْرِ وَ يَذْهَبُ الْحَقِّ وَ يُغْلَبُ (1) من میترسم امر ولایت کهنه شود و حق از بین برود و مغلوب گردد.

نگرانی امام حسین علیه السلام چه بود؟ چرا حضرت می فرمایند: من نگران هستم؟ حضرت نگران جنایاتی هستند که معاویه و بنی امیه در انحراف مسیر ولایت و محو دین خدا انجام می دادند. جنایاتی که می رفت تا از اسلام چیزی باقی نگذارد. این جنایات آنقدر گسترده و فراگیر است که صدای علمای اهل سنت را نیز در آورده است.

گزارشی از شرابخواری معاویه

ائمه اهل سنت چهار نفرند: امام شافعی، امام ابوحنیفه، امام احمد بن حنبل و امام مالک بن انس. به نام این چهار امام اهل سنت، چهار فرقه وجود دارد: شافعی، حنفی، حنبلی و مالکی

احمد حنبل یکی از ائمه چهار گانه اهل سنت است و کتاب «مسند

ص: 81


1- بحار الانوار، ج 33، ص 182.

امام احمد حنبل» از اوست که در نزد اهل سنت بسیار معتبر است.

ایشان در جلد پنجم، صفحه 347، روایاتی را از عبدالله بن بریده نقل می کند که پانزده صفحه است. این شخص می گوید: من با پدرم مهمان معاویه بودیم. «فَأَجْلَسْنَا عَلَی الفَرْشِ»؛ ما را بر فرش نشاند و از ما پذیرایی کرد. «وَ أتیْنَا بالْطَّعَامِ؛ برای ما غذا آورد. غذا خوردیم. «ثُمَّ أُتِينَا بِالشَّرَابِ»؛ آنگاه معاویه سر سفره شراب آورد. خود معاویه شراب را نوشید. «ثُمَّ نَاوَلَ أبي»؛ به پدر من گفت: شراب بنوش. پدر من گفت: «مَا شَرِبْتُهُ مُنْذُ حَرَّمَهُ رَسُولُ اللهِ»؛ از روزی که پیامبر شراب را حرام کرده و آيه تحريم شراب آمده، من دیگر شراب نخورده ام.

امام احمد حنبل می گوید: بريدة مهمان معاویه بود. به او شراب تعارف کرد. او نخورد، ولی معاویه خورد. بلکه گفت: من همیشه میخورم.

گزارشی از جنایات یزید

طبری از علما و مورخین بزرگ اهل سنت است. و کتاب «تاریخ طبری» از قدیمی ترین کتاب های تاریخ است. وی در جلد پنجم تاریخ خود نقل می کند:

معاویه یزید را بر مردم مسلط کرد. بعد از حادثه کربلا گروهی از بزرگان مدینه به شام رفتند. سیدالشهدا علیه السلام به شهادت رسیده بود. گفتند: برویم از نزدیک اوضاع داخلی یزید را بررسی کنیم.

ص: 82

از اعضای این گروه، شخصیتی به نام عبدالله بن حنظله است. پدرش حنظلہ غسیل الملائکه بود. وی در جنگ احد به شهادت رسید. پیامبر صلی الله علیه و آله درباره او فرمودند:

رَأَيتُ المَلائِكَةَ يُغَسِّلونَ حَنظَلَةَ بَينَ السَّماءِ وَالأَرضِ؛(1) دیدم که فرشتگان بین آسمان و زمین بدن او را غسل دادند.

عبدالله بن حنظله به همراه آن گروه برای بررسی اوضاع به شام رفتند. وقتی برگشتند به مردم مدینه گفتند:

إِنَّا قَدَّمْنَا مِنْ عِنْدَ رَجُلٍ لَيْسَ لَهُ دین يَشْرَبُ الْخَمْرَ يَلْعَبُ بِالْكِلَابِ (2) ما از نزد کسی آمدیم که دین ندارد. شراب می خورد و سگ بازی می کند.

بقیه گزارش طبری و همه جنایاتی که این ها انجام داده اند را نمی توان نقل کرد. فردی این چنین، به عنوان أمير المؤمنين و خلیفه رسول الله بر مردم حکومت می کند.

همچنین یکی دیگر از اعضای این گروه در گزارش خود می گوید:

وَ اللَّهُ إِنَّهُ لَيَشْرَبُ الْخَمْرَ وَ اللَّهِ انْهَ ليسکر حَتَّى يَدَعُ الصَّلَاةِ به خدا قسم یزید شراب می خورد، به قدری مست میشود که اصلا نمی فهمد نماز یعنی چه؟

ص: 83


1- مستدرک الوسائل، ج 2، ص 196.
2- تاریخ طبری، ج 5، ص 48: الكامل، ج 4، ص 103

قیام مردم مدینه و جنایات یزیدیان

بعد از این دیدار و بیان گزارش، عبدالله بن حنظله و مردم مدینه قیام کردند. يزيد هم مسلم بن عقبه را برای سرکوب این قیام فرستاد. باید درباره جنایاتی که مسلم بن عقبه با مردم مدینه کرد، کتاب ها نوشت. چه کشتاری راه انداخت! نه فقط خون مردم، بلکه نوامیس مردم مدینه را بر سپاهیان خود مباح کرد.

واقعه حره معروف است. ای کاش فقط خون آنها را مباح کرده بود. وقتی جنایاتش تمام شد. گفت: اگر می خواهید من شما را نکشم با یزید بیعت کنید. «دَعَا النَّاسَ إِلَى الْبَيْعَةِ لِيَزِيدَ عَلَى أَنَّهُمْ خَوَّلَهُ لَهُ»؛ آن کسانی که زنده ماندند را برای بیعت با یزید جمع کرد و گفت: به شرط این که شما بپذیرید که بنده یزید بن معاویه هستیم

اگر عبودیت و رقت و بندگی یزید را می پذیرید من به بقيه شما کاری ندارم. به نوامیس و خون و اموال شما دست درازی نمی کنم. «یحکم فِي دِمَائِهِمْ وَ أَمْوَالُهُمْ وَ أَهْلِيهِمْ مَا شَاءَ»؛ به این که شرط یزید هر طور می خواهد در خون شما، مال شما، نوامیس شما حکم کند. یعنی شما بنده صد در صد يزيد باشید و هیچ اختیاری از خود نداشته باشید. من به این شرط بقیه شما را نمی کشم(1)

آیا واقعا دین اسلام که آمد، همین بود؟! پیامبر آمد تا کسی بگوید من خليفة رسول الله هستم، امیر المؤمنين هستم، و به مال و جان و ناموس

ص: 84


1- بحارالانوار، ج 46 ص 139؛ تاریخ الطبری، ج 5، ص 495.

مردم تجاوز کند و بعد بگوید: با یزید بیعت کنید به شرط این که عبد رق او باشید؟

حکومت یزید یکی از جنایات معاویه است. تمام این گناهان به حساب معاویه گذاشته می شود که این فرد را بر مردم مسلط کرد

فسق و بی دینی معاویه نزد علمای اهل سنت

ابن ابی الحدید معتزلی متعلق به 700 سال پیش است. وی از علمای اهل سنت است. کسی نیست که او را نشناسد. در «شرح نهج البلاغه» خود می گوید:

وَ قَدْ طَعَنَ كَثِيرٍ مِنْ أَصْحَابِنَا فِي دِينِ معاويه وَ لَمْ يقتصروا عَلَى تَفسِيقِهِ وَ قَالُوا عَنْهُ إِنَّهُ كَانَ مُلحِدا لَا يَعْتَقِدُ النُبؤَة بسیاری از اصحاب ما دین معاویه را زیر سؤال برده اند و به فاسق دانستن آن اکتفا نکرده اند و گفته اند: کافری است که پیامبری پیامبر را قبول نداشت.

و البته دلایل و شواهدی هم از سخنان معاویه بر این مطلب ذکر کرده اند. (1)

جسارت معاویه به امام حسن علیه السلام

همچنین می گوید: در جلسه ای چهار نفر نزد معاویه آمدند. به معاویه گفتند: یک جلسه برگزار کن و دستور بده تا امام حسن علیه السلام وارد جلسه

ص: 85


1- شرح نهج البلاغه، ج 5، ص 129.

شود. ما می خواهیم هر چه می توانیم به امام مجتبی و پدر او علی بن ابی طالب دشنام بدهیم.

آن چهار نفر چه کسانی بودند؟ عمرو عاص، ولید، عتبه، برادر معاویه و مغيره.

این مطلب را علاوه بر ابن ابی الحدید در «شرح نهج البلاغه»، علامه مجلسی در «بحارالانوار»، و طبرسی در «احتجاج» و خوارزمی که از علمای اهل سنت میباشد در «مقتل خوارزمی» آورده اند.

جلسه گرفتند و امام مجتبی علیه السلام را در آن جلسه آوردند. این که به امام مجتبی چه گفتند بماند.

انسان شرم می کند که بگوید در مورد سید شباب اهل الجنه، فرزند رسول الله، نواده پیامبر فرزند امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا علیهاالسلام چه گفتند.

ولی امام مجتبی علیه السلام وقتی جواب دادند، به هر کدام جداگانه جواب دادند.(1) به معاویه فرمودند

أَتَعلَمُون أَنّ الّذی شَتَمتُمُوه مُنذُ الیَوم صَلّی القِبلَتَین کلتَیْهما؟ وَ أَنتَ یا معاویه بِهِما کافِر، تَراها ضلاله و تَعبُد اللاّتِ وَ الْعُزّی غوایَهً؛ آیا میدانید علی بن ابی طالب را که در این مجلس دشنام دادید، به دو قبله نماز خواند، در حالی که تو و پدر تو به آنها کافر بودید و آن را گمراهی می پنداشتید، و در حالی که گمراه بودی و بت لات و عزی را می پرستیدی؟

ص: 86


1- الاحتجاج، ج 1، ص 272؛ شرح نهج البلاغه، ج 6، ص 288؛ بحارالانوار، ج 44، ص 74.

هَل تَعلَمُونَ اَنَّهُ بایَعَ البَیعَتَینِ کِلتَیهِما بَیعَتَه الفَتحِ وَ بَیعَتَه الرّضوانِ وَ اَنتَ یا مُعاوِیَهَ بِاِحداهُما کافِرٌ وَ الاُخری ناکِث؛ أيا میدانی پدر من با پیامبر دو بیعت داشت، بیعت فتح و بیعت رضوان در حالی که تو نسبت به بیعت اول كافر بودی و نسبت به بیعت دوم پیمان شکن؟

هَل تَعلَمُونَ اَنَّهُ اَوَّلَ النّاسِ ایمانًا وً اِنَّکَ یا مُعاوِیَهَ وَ اَباکَ تُسِّرُونَ الکُفرَ وَ تُظهِرُونَ الاِسلام. آیا می دانی که پدر من اولین کسی بود که به پیامبر ایمان آورد، اما تو ای معاویه و پدر تو كفر را مخفی و اسلام را ظاهر کردید.

اگر یک روزی هم گفتید ما مسلمان هستیم در باطن کافر بودید.

بعد فرمودند: آیا یاد داری که امیر مؤمنان علیه السلام در جنگ بدر پرچمدار پیامبر بود، و پرچمدار مشرکین تو و پدر تو بودید؟ در جنگ بدر، در جنگ احد، در جنگ احزاب پرچمدار علی بن ابی طالب بود، همان کسی که شما الان به او دشنام می دهید. و حال آن که پرچمدار مشرکین تو و پدر تو بودید.

آیا به یاد داری؟ آیا می توانی اینها را منکر شوی؟

ای معاویه، به یاد داری روزی سوار مركب بودی؟ پدر تو ابو سفیان هم سوار بر مرکب بود. تو جلو بودی و برادرت عتبه پشت سر تو می آمد. پیامبر وقتی این صحنه را دید فرمود:

اللَّهُمَّ الْعَنِ الرَّاکِبَ وَ الْقَائِدَ وَ السَّائِقَ؛ خدایا، کسی که سوار

ص: 87

است، آن کسی که جلودار است، و آن کسی که پشت سر میرود را لعنت کن!

به یاد داری این شعر را برای پدرت نوشتی

لاَ تُسْلِمَنَّ یَوْماً فَتَفْضَحَنَا؛ مبادا یک روزی اسلام بیاوری که مفتضح میشویم

امام مجتبی علیه السلام مفصل مقامات امیر مؤمنان و موقعیتی که معاویه داشت را بیان کردند. فرمود: آیا به یاد داری پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در هفت موضع ابوسفیان را لعنت کرد؟! در احد، در احزاب، در حدیبیه، در آن روزی که قصد کشتن پیامبر را داشتند.

دوازده نفر بودند که قصد ترور پیامبر را داشتند، یکی از آنها ابوسفیان بود.

رسوا ساختن عمرو عاص

بعد رفتند سراغ عمرو عاص. به عمرو عاص فرمود:

قَاتَلْتَ رَسُولَ اللَّهِ فِی جَمِیعِ الْمَشَاهِدِ؛ در همه جنگها با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله جنگیدی.

هیچ جنگی نبوده که تو در مقابل پیامبر نایستاده باشی. همیشه پیامبر را دشنام دادی، در مکه، در مدینه، همه جا

آیا به یاد داری تو برای مخالفت با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به حبشه رفتی؟ آن زمان که جعفر بن ابی طالب و مهاجرین هجرت کرده بودند، چه کسی

ص: 88

رفت با پادشاه حبشه گفت و گو کرد که اینها را برگرداند و عذاب کند و به قتل برساند؟ ولی موفق نشدی و نجاشی پادشاه حبشه حاضر نشد چنین کاری بکند.

أَنْتَ عَدُوٌّ لِبَنِي هَاشِمٍ فِي اَلْجَاهِلِيَّةِ وَ اَلْإِسْلاَمِ تو در جاهلیت و اسلام دشمن بنی هاشم بوده ای

فرمود: آیا از یاد برده ای که هفتاد بیت شعر سرودی و در آن به پیامبر خدا اهانت کردی؟ وقتی به پیامبر گفتند عمرو عاص عليه تو هفتاد بیت شعر گفته است، فرمودند:

اللّهُمَّ إنّی لا أقولُ الشِّعرَ ، و لا یَنبَغی لی، اللّهُمَّ العَنهُ بِکُلِّ حَرفٍ ألفَ لَعنَهٍ؛ خدايا! من شعر نمی گویم و برای من شایسته نیست، ولی خدایا، به هر حرفی که در این هفتاد بیت آورده، هزار لعنت خود را بر او بفرست

همین عمرو عاص همه کاره حکومت معاویه شده است. او عقل منفصل معاویه است.

جاری ساختن حد بر ولید

حضرت مجتبى علیه السلام بعد سراغ ولید رفتند. فرمودند: وليد من به تو چه بگویم؟ تو همان کسی هستی که پدر من امیرالمؤمنین به خاطر شرابخواری هشتاد تازیانه به تو زد. چه انتظاری از توست؟

داستان ولید معروف است. وقتی شراب خورد، کسی جرأت

ص: 89

نمی کرد حد الهی را درباره او جاری کند. در زمان خلیفه سوم بود. امیرمؤمنان علیه السلام فرمودند: اگر حد الهی را جاری نکنید، خودم آن را اجرا می کنم و هشتاد تازيانه به او زدند. فرمود: تو همان کسی هستی که این آیه علیه تو نازل شد:

إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا؛(1) اگر فاسقی خبر آورد، تحقیق و تبیین کنید

این آیه در مذمت توست. فاسق تو بودی.

پاسخ امام مجتبی علیه السلام بسیار مفصل است. آنچه ذکر کردیم به قدر مجال بود. حدود پانزده صفحه آمده است.

ریشه مصائب

همه این مطالبی که ما می گوییم جزئیات مطلب است. اصل چیز دیگری است. ریشه همه این اختلافات به جای دیگری بر می گردد.

دو نگاه در مسأله امامت وجود دارد. چه کسی باید جانشین پیامبر باشد؟ چه کسی خلیفه رسول الله است؟ حادثه کربلا یک روزه اتفاق نیافتاده است. در سال 61 هجری، یکمرتبه حادثه اتفاق نیفتاد. پنجاه سال مسیر عوض شده است. پنجاه سال است خليفة رسول الله بودن، امامت و بحث جانشینی پیامبر تغییر کرده است.

این انحراف جز با شهادت امام حسین علیه السلام اصلاح نمی شود. در سال

ص: 90


1- سوره حجرات، آية 1

58 هجری سیدالشهدا علیه السلام خطبه خواند که اگر آن خطبه اثر می گذاشت حادثه عاشورا اتفاق نمی افتاد. اما چون خطبه آن حضرت در آن سال اثر نکرد، باید سیدالشهدا علیه السلام طفل شش ماهه را به دست بگیرد، سه ساله او باید در خرابه شام جان بدهد، شاید این مردم بیدار بشوند.

زینب کبری علیهاالسلام آمدند داخل گودال قتلگاه. این جمله در همه منابع وجود دارد. یک نگاهی به بدن غرق به خون سیدالشهدا کردند. فرمودند:

بِأبي مَنْ أضْحى عَسْكَرُهُ في يَوْمِ الاْءثْنَيْنِ نَهْبَا(1) پدرم به فدای آن کسی که لشکرش را دوشنبه غارت کردند.

حادثه عاشورا که دوشنبه نبود. همه می گویند: شب جمعه امام حسین علیه السلام مهلت گرفتند. روز جمعه روز شهادت است. پس چرا زینب کبری علیه السلام می فرماید: روز دوشنبه؟

از امام صادق علیه السلام سؤال کردند: امام حسين علیه السلام چه روزی به شهادت رسید؟ فرمودند:

قُتِلَ الحُسَینُ یَوْمَ اَلْإِثْنَیْنِ، امام حسین علیه السلام روز دوشنبه به شهادت رسید.

دوشنبه همان روزی است که در سقیفه نشستند و مسیر خلافت را عوض کردند و نتیجه اش این شد که حادثه کربلا را رقم زدند.

ص: 91


1- اللهوف، ص 133.

ص: 92

گفتار پنجم : بررسی خطبه امام علیه السلام در منا

اشاره

ص: 93

ص: 94

بحث در خطبه حضرت سیدالشهدا علیه السلام در منا بود.

این خطبه مربوط به سال 58 هجری، یعنی دو سال قبل از هلاکت معاویه است. حضرت با دعوت خصوصی، دویست نفر از اصحاب پیامبر و هشتصد نفر از تابعین را در منا جمع کردند و این خطبه را برای آنها خواندند و به کسانی هم که در جلسه حضور داشتند فرمودند:

اسْمَعُوا مَقَالَتِی وَاکْتُبُوا قَوْلِی ثُمَّ ارْجِعُوا إلَی أَمْصَارِکُمْ وَ قَبَآئِلِکُمْ مَنْ امَنْتُمْوه وَ وَثِقْتُمْ بِهِ، فَادْعُوهُمْ إلَی مَا تَعْلَمُونَ(1) سخن مرا بشنوید و گفتارم را بنویسید و آن گاه به شهرها و قبائل باز گردید و کسی را که ایمنش میدانید و به او اعتماد دارید دعوت کنید و بر آنچه میدانید و فرا گرفته اید دعوت کنید.

زمینه های حادثه عاشورا

این خطبه در حقیقت جواب یک پرسش است و آن این که چه شد در سال 61 هجری تقریبا همه امت اسلامی در برابر ولی خدا، حضرت سیدالشهدا علیه السلام ایستادند؟

در پاسخ گفتیم: هیچ حادثه ای بدون مقدمه نیست. در سال 61 هجری

ص: 95


1- الاحتجاج، ص 2962؛ بحارالانوار، ج 33، ص 182

یکمرتبه و به طور ناگهانی تمام افراد در برابر امام نایستادند، بلکه پنجاه سال زمینه سازی شد. پنجاه سال مسير خلافت تغییر کرده بود و این فکر به مردم القاء شده بود که خليفة رسول الله آن کسی است که مردم انتخاب کنند و هیچ شرطی هم در آن لازم نیست. لازم نیست علم غیب داشته باشد، لازم نیست معصوم باشد، لازم نیست انسان خوبی باشد، اگر هم فاسق و فاجر شد، مانعی ندارد. باز هم خليفة رسول الله است.

لذا در این تعریف معاویه و یزید هم خليفة رسول الله می شوند و مردم باید از این خلیفه های رسول الله اطاعت کنند و مخالفت با اینها جایز نیست.

وقتی این فکر در ذهن مردم جا افتاد و مردم دیدند که خلیفه رسول الله يزيد است و حسین بن علی علیه السلام در برابر خليفه پیامبر قیام کرده است، طبیعی است که باید با حسین علیه السلام بجنگند.

این طرز فکر محصول پنجاه سال کار است. وقتی چنین نگاهی حاکم می شود، در سال 61 هجری چنین نتیجه ای می دهد.

در تحلیل حادثه عاشورا این مسأله بسیار مهم است. پنجاه سال برنامه خلافت را تغییر داده اند. لذا امام حسین علیه السلام دو سال قبل از هلاکت معاویه برای این که با این طرز تفکر مبارزه کند، در منا خطبه خواندند.

حقانیت امیرالمؤمنین علیه السلام

چنان که پیش از این گفتیم، این خطبه سه بخش دارد. بخش اول آن

ص: 96

در مورد فضائل امیرمؤمنان علیه السلام است. امام حسین علیه السلام در ابتدای این خطبه حقانیت امیر مؤمنان را مطرح می کنند. چهارده مرتبه به مردم می فرماید: «أَنْشُدُکُمُ اللَّهَ؛ شما را به خدا قسم!» آیا از این چیزهایی که من می گویم خبر دارید؟

حضرت در این بخش روی این نکته تأکید دارند که بگویند: کسی که این همه عليه او تبلیغ شده و در همه منابر به او دشنام می دهند، یعنی امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام اشتباه به شما معرفی شده است. آن حضرت جانشین و خليفه بلافصل پیامبر خدا صلی الله علیه و آله است.

این خطبه در همه منابع قدیمی مثل «احتجاج» مرحوم طبرسی و کتاب های دیگر، فراوان نقل شده است. اما من از کتابی به نام «سلوک عاشورایی» که شرح خطبه منا توسط مرحوم آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی است نقل می کنم.

کار جالبی که در این کتاب انجام شده، این است که هر فرازی که سیدالشهدا علیه السلام فضائل امیر مؤمنان علیه السلام را بیان فرموده اند، منابع آن را از کتابهای شیعه و اهل سنت در پاورقی آورده است.

برادر رسول خدا صلی الله علیه و آله

حضرت در جمع هزار نفر می فرماید:

اُنْشِدُکُمُ اللهَ أَتَعْلَمُونَ اَنَّ عَلی بْنَ اَبی طالِبٍ کانَ أَخا رَسُولِ اللهِ؛ شما را به خدا سوگند، آیا میدانید که علی بن ابیطالب برادر رسول خدا بود؟

ص: 97

شما میدانید آن روزی که پیامبر بین مسلمانها عقد اخوت خواندند، «آخَی بَیْنَهُ وَ بَیْنَ نَفْسِهِ بين امیرمؤمنان و خودش عقد اخوت خواندند.» و فرمودند:

أَنْتَ أَخِی وَ أَنَا أَخُوکَ فِی اَلدُّنْیَا وَ اَلْآخِرَهِ تو برادر من و من برادر توأم در دنیا و آخرت

حضرت می فرماید: «أَنْشُدُکُمُ اللَّهَ، شما را به خدا قسم»؛ «اَتَعْلَمُونَ؛ آیا می دانید؟» گفتند: خدایا، تو شاهدی که چنین است.

جالب است که در تمام این چهارده بار همه تصدیق کردند و گفتند: «اللّهُمَّ نَعَم؛ خدایا، تو شاهد هستی که همین طور ست.»

منابع این خطبه در شیعه فراوان است. از منابع اهل سنت هم می توان به «صحيح ترمذی»، جلد پنجم، صفحه 300، حدیث 3654 و «المستدرک على الصحيحين» اشاره کرد که در آنجا مفصل ذکر شده است.

حضرت در ادامه می فرماید:

اُنْشِدُکُمُ اللهَ هَلْ تَعْلَمُونَ اَنَّ رَسُولَ الله صلي الله عليه وآله اِشْتَري مَوضِعَ مَسْجِدِهِ، آیا نمی دانید که رسول خدا صلی الله علیه و آله محل مسجد خود را خرید و آن را بنا کرد

حضرت اشاره به آن داستانی دارند که فراوان شنیده اید و در دعای ندبه هم می خوانیم که درهای خانه ها به سوی مسجد النبي باز بود. فرمان الهی آمد که همه درها بسته شود و فقط یک در به سوی مسجد باز بماند.

ص: 98

سَدَّ الْأَبْوابَ إِلّا بابَهُ؛ همه درها به سوی مسجد النبی بسته شد و فقط در خانه امیرمؤمنان باز ماند.

شما را به خدا قسم، آیا این داستان را به یاد دارید که فقط در خانه امیر مؤمنان باز ماند؟ وقتی عده ای اعتراض کردند، پیامبر فرمود:

مَا أَنَا سَدَدْتُ أَبْوَابَکمْ وَ فَتَحْتُ بَابَهُ وَ لَکنَّ اللَّهَ أَمَرَنِي بِسَدِّ أَبْوَابِکمْ وَ فَتْحِ بَابِه؛ من در خانه های شما را مسدود نکردم و در خانه او را باز نگذاشتم. خدا به بستن در خانه های شما و باز گذاردن در خانه امیرالمؤمنين علیه السلام فرمان داد.

فرمودند:

أفَتَعلَمونَ أنَّ عُمَرَ بنَ الخَطّابِ حَرَصَ عَلى كَوَّةٍ قَدرَ عَينِهِ يَدَعُها مِن مَنزِلِهِ إلَى المَسجِدِ فَأَبى عَلَيهِ؛ آیا میدانید که عمر بن خطاب طمع کرد که شکافی به قدر چشمش از منزلش به مسجد باز کند، ولی حضرت مانع شد؟

خليفه دوم از پیامبر تقاضا کرد که حالا که در خانه ها بسته شده است، به اندازه یک روزنه ای از خانه من به طرف مسجد النبي باز باشد. پیامبر فرمود: خیر، این فرمان خداست و من حتی به اندازه روزنه ای اجازه ندارم. همه آن جمعیت در پاسخ امام حسین علیه السلام گفتند: بله، ما شاهد این قضیه بودیم.

ص: 99

نصب امیرالمؤمنین علیه السلام در غدیر

فرمودند:

أنْشِدُکُمُ اللهَ أَتَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ الله صلی الله علیه و آله نَصَبَهُ یَوْمَ الغَدیرِ فَنادی لَهُ بِالْوِلایَهِ، وَ قالَ: لِیَبْلُغَ الشّاهِدُ اَلْغائِبَ، شما را به خدا قسم میدهم، آیا میدانید که پیامبر صلی الله علیه و آله در روز غدیر خم او را منصوب کرد و ولایت را برای او اعلام نمود و فرمود: باید حاضر به غایب خبر دهد؟

شما را به خدا قسم داستان غدیر را به یاد دارید؟ پیامبر امیر مؤمنان را در غدیر به امامت منصوب کرد. همه گفتند: «اللَّهُمَّ نَعَمْ بار خدایا، چنین است.»

شما ببینید چرا حضرت روی غدیر تکیه می کند؟ اگر به غدیر توجه می شد، اصلا مسیر خلافت به انحراف کشیده نمی شد. کار به جایی نمی رسید که بعد از پنجاه سال فرزند رسول الله صلی الله علیه و آله را بکشند و تکبیر بگویند؛

وَ یُکَبِّرُونَ بِأَنْ قُتِلْتَ وَ إِنَّما *** قَتَلُوا بِکَ التَّکْبیرَ وَالتَّهْلیلا(1)

در حقیقت الله اكبر را کشتند، ولی در عین حال تكبير و تهليل می گفتند.

ص: 100


1- بحار الانوار، ج 45، ص 129.

حدیث منزلت

فرمودند: شما را به خدا قسم می دهم، آیا به یاد دارید در داستان جنگ تبوک پیامبر به امیر مؤمنان فرمود: تو در مدینه باش و بعد به امیر مؤمنان فرمودند:

أَنْتَ مِنِّى بِمَنْزِلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسى، وَ أَنْتَ وَلىُّ كُلِّ مُؤْمِن بَعْدي؛ تو برای من به منزلة هارونی برای موسی، تو ولی و سرپرست هر مؤمنی بعد از من هستی

این حدیث به حدیث منزلت معروف است و از مهم ترین فضایل امیر مؤمنان علیه السلام محسوب می شود. گفتند: بله به یاد داریم.

جان پیامبر صلی الله علیه و آله

فرمودند: شما را به خدا سوگند می دهم، به یاد دارید در داستان مباهله وقتی مسیحیان نجران برای مباهله آمدند، پیامبر چه کسانی را با خود برد؟ آیه می فرماید:

تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءِ کم وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ(1) بگو بیایید ما فرزندانمان را و شما فرزندانتان را، ما زنانمان را و شما زنانتان را، ما نفوسمان را و شما نفوستان را دعوت کنیم، آن گاه مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغ گویان قرار دهیم.

ص: 101


1- سوره آل عمران، آیه 61.

«أنفسنا» چه کسی است؟ فرمودند:

لَمْ يَأْتِ إِلاّ بِهِ وَ بِصاحِبَتِهِ وَ ابْنَيْهِ؛ پیامبر کسی را جز او و همسرش و دو فرزندش را با خود نبرد.

در داستان مباهله فقط امیر مؤمنان و فاطمه زهرا و حسن و حسین علیهم السلام همراه پیامبر بودند. گفتند: به خدا قسم آری به یاد داریم.

فتح خیبر

شما را به خدا قسم، آیا داستان خیبر را به یاد دارید؟ دیگران برای جنگ با یهودیان رفتند، نتوانستند فتح خیبر کنند. پیامبر فرمودند: فردا پرچم را به دست مردی می دهم که فاتح خیبر باشد.

لَأَ دفَعُهُ إلى رَجُلٍ يُحِبُّهُ اللّه ُ و رَسولُهُ ويُحِبُّ اللّه َ و رَسولَهُ ، كَرّارٍ غَيرِ فَرّارٍ ، يَفتَحُهَا اللّه ُ عَلى يَدَيهِ؛ پرچم را به دست کسی خواهم سپرد که خدا و رسولش او را دوست دارند و او خدا و رسولش را دوست دارد. پشت سر هم حمله می کند و فرار نمی کند و خداوند خیبر را به دست او فتح می کند

جنگجوی شجاعی که از میدان مبارزه فرار نمی کند. همه گفتند: آری به یاد داریم.

ابلاغ آیات برائت

شما را به خدا قسم میدهم، آیا به یاد دارید وقتی سوره برائت نازل شد، دیگران می خواستند آیات نازل شده را برای مشرکین بخوانند که

ص: 102

حضرت فرمودند:

لَا یبَلِّغُ عَنِّي إِلَّا أَنَا أَوْ رَجُلٌ مِنِّي؛ کسی جز خودم یا کسی که از من باشد، نباید از جانب من پیامی ابلاغ کند

فرمان الهی است که یا خود من یا مردی از من این آیات را ابلاغ کند. و بعد أمير المؤمنين علیه السلام آیات را ابلاغ کردند. گفتند: «اللَّهُمَّ نَعَمْ»

مورد اعتماد پیامبر صلی الله علیه و آله

أَتَعْلَمُونَ اَنَّ رَسُولَ اللهِ تُنْزَلْ بِهِ شِدَةٌ قَطُّ إِلاَّ قَدَّمَهُ لَها ثِقَةً بِهِ، وَ اَنَّهُ لَمْ يَدَعْهُ بِاِسْمِهِ قَطُّ ألاَّ يَقُوْلُ یا اَخِی وَادْعُوا لِی اخی آیا میدانید که هیچ کار مشکلی برای پیامبر صلی الله علیه و آله پیش نیامد، مگر آن که بر اساس اعتمادی که به او داشت او را پیش می فرستاد و هیچ گاه او را به اسم صدا نزد، مگر آن که می فرمود: «ای برادرم»، و برادرم را فرا خوانید

در این بیست و سه سال هیچ سختی و مشکل و غمی برای پیامبر پیش نیامد، مگر آن که در همه این سختیها امیر مؤمنان را مقدم داشت؛ چون به على بن ابی طالب علیه السلام اعتماد داشت.

حتی یک بار او را به اسم صدا نکرد و همیشه علی علیه السلام را به عنوان برادر صدا می زد. همه گفتند: «اللّهُمَّ نَعَم»

منزلت امیرالمؤمنین علیه السلام نزد پیامبر صلی الله علیه و آله

آیا میدانید که پیامبر وقتی بین امیر مؤمنان و جعفر و زید قضاوتی

ص: 103

داشتند، فرمودند:

یا عَلیُّ! أَنْتَ مِنّی وَ أَنَا مِنْکَ وَ أَنْتَ وَلِیُّ کُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدی، یا على! تو از منی و من از توأم و تو سرپرست هر مؤمنی بعد از من هستی

فرمودند:

أتَعلَمونَ أنَّهُ کانَت لَهُ مِن رَسولِ اللّهِ صلّی اللّه علیه و آله کُلَّ یَومٍ خَلوَةٌ؟ وَ کُلَّ لَیلَهٍ دَخْلَهٌ، اِذا سَأَلَهُ أعْطاهُ، وَ اِذا سَکَتَ أَبْدَاَهُ آیا میدانید که او در هر روز با پیامبر صلی الله علیه و آله خلوتی و در هر شب حضوری داشت. هرگاه مطلبی می پرسید، پاسخ می فرمود و هرگاه سکوت می کرد، خود آن حضرت شروع می فرمود

گفتند: خدایا، تو شاهدی که چنین است.

این بحثها بحثهایی نیست که ما به این سادگی بتوانیم از کنار آن بگذریم. هر روز پیامبر با امیرمؤمنان عليه السلام جلسه خصوصی داشتند، هر شب با على علیه السلام خلوت داشتند. اگر در آن جلسه امیر مؤمنان سؤالاتی داشتند، سؤال می کردند و پیامبر جواب می دادند و اگر امیر مؤمنان پرسشی نداشتند، پیامبر خود آغاز به سخن می کردند.

امیرالمؤمنین علیه السلام در نگاه پیامبر صلی الله علیه و آله

فرمودند: آیا میدانید که پیامبر صلی الله علیه و آله او را بر جعفر و حمزه فضیلت داد. آنگاه به فاطمه علیهماالسلام فرمود:

ص: 104

زَوَّجَکِ خَیْرِ أَهْلِ بَیْتِی أَقْدَمُهُمْ سِلْماً وَ أَعْظَمُهُمْ حِلْماً وَ أَکْثَرُهُمْ عِلْماً؛ من تو را به همسری کسی در آوردم که بهترین اهل بیت من است. در اسلام از همه با سابقه تر و از نظر حلم عظیم ترین و از نظر علم بزرگ ترین است.

علم و دانش او بیشتر از همه است. حلم و بردباری او بیشتر از همه است، سبقت او در اسلام بیشتر از همه است. «قالوُا : اَللّهُمَّ نَعَمْ».

آخرین خطبه پیامبر صلی الله علیه و آله

فرمودند:

اَتَعْلَمُونَ اَنَّ رَسُولَ اللّه قَالَ فِی آخِرِ خُطْبَهٍ خَطَبَهَا أَیُّهَا اَلنَّاسُ إِنِّی تَرَکْتُ فِیکُمُ اَلثَّقَلَیْنِ کِتَابَ الله و أَهْلَ بَیْتِی فَتَمَسَّكوا بِهِما لَن تَضِلّوا آیا به یاد دارید پیامبر در آخرین خطبه خود فرمود: ای مردم، من در میان شما دو چیز گرانبها باقی گذاشتم کتاب خدا و اهل بیتم. به این دو تمسک کنید تا گمراه نشوید

این حدیث ثقلین است که بیست منبع و سی منبع و چهل منبع ندارد. رساله ای داریم به نام «رسالة الثقلين» که اتفاقا الأزهر مصر آن را چاپ کرده است. در این کتاب دویست منبع از منابع اهل سنت که این حدیث را آورده اند، ذکر می کند.

آن جمعیت به امام حسین علیه السلام گفتند: «قالُوا: اللَّهُمَّ نَعَمْ آری، به خدا سوگند».

ص: 105

تلازم محبت على علیه السلام و پیامبر صلی الله علیه و آله

در حقیقت حضرت می خواهد اعتراف بگیرد که اگر اینها را به یاد دارید پس نترسید و سکوت نکنید. آخرین سخنی که حضرت فرمودند این بود: آیا از پیامبر شنیده اید که فرمود:

مَنْ زَعَمَ انَّهُ یُحِبُّنی وَ یُبْغِضُ عَلِیّاً فَقَدْ کَذِبَ؛ هرکس گمان کند مرا دوست می دارد و على را مبغوض میدارد دروغ می گوید.

اگر کسی بگوید و فکر کند با من دوست است، ولی با علی علیه السلام دشمنی کند دروغ می گوید. بعد فرمودند:

لِأَنَّهُ مِنِّي وَ أَنَا مِنْهُ وَ مَنْ أَحَبَّهُ فَقَدْ أَحَبَّنِي وَ مَنْ أَحَبَّنِي فَقَدْ أَحَبَّ اللَّهَ وَ مَنْ أَبْغَضَهُ فَقَدْ أَبْغَضَنِي وَ مَنْ أَبْغَضَنِي فَقَدْ أَبْغَضَ اللَّهَ چون او از من و من از اویم. هرکس او را دوست بدارد، مرا دوست دارد و هر کس مرا دوست بدارد، خدا را دوست دارد و کسی که او را دشمن بدارد، با من دشمنی کرده و کسی که با من دشمنی کند، با خدا دشمنی کرده است.

همه گفتند: «اللَّهُمَّ نَعَم، خدا را شاهد می گیریم که اینها را شنیده ایم.»

ص: 106

گفتار ششم : ادامه بررسی خطبه امام علیه السلام در منا

اشاره

ص: 107

ص: 108

مؤاخذه خواص

بخش اول خطبه پیرامون فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام بود که گذشت. در این گفتار بخش دوم و سوم تقدیم می شود.

بخش دوم با این عبارت شروع می شود:

اِعْتَبِرُوا أَیُّهَا اَلنَّاسُ بِمَا وَعَظَ اَللَّهُ بِهِ أولِیاءَهُ مِن سوءِ ثَنائِهِ عَلَی الأَحبارِ ای مردم! از پندی که خداوند بایاد کرد بد از علمای یهود به اولیائش داده است، عبرت بگیرید

تمرکز بخش دوم خطبه امام حسین علیه السلام روی این است که شما که سران قوم خود و برگزیده های صحابه و تابعین هستید. چرا در برابر معاویه سکوت کرده اید؟ چرا امر به معروف و نهی از منکر نمی کنید؟ عبرت بگیرید. مگر قرآن را نخوانده اید که خداوند علمای یهود و نصارا را به خاطر این که سکوت کردند و نهی از منکر نکردند، مذمت می کند؟

بعد امام علیه السلام به این آیه اشاره می فرماید:

لَوْ لا يَنْهاهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَ أَكْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما كانُوا يَصْنَعُونَ(1) چرا دانشمندان نصاری و

ص: 109


1- سوره مائده، آیه 63.

علمای یهود آنها را از سخنان گناه آمیز و خوردن مال حرام نهی نمی کنند؟ چه زشت است عملی که انجام می دادند

مردم این همه گرفتار فسق و فجور هستند، گرفتار منکرات هستند، چرا علمای مسیحی، ربانیون، احبار، علمای یهود نهی از منکر نمی کنند؟ چرا سکوت کردند؟ امام این آیات را می خوانند برای این که بگویند: شما حق سکوت در برابر جنایات معاویه و این همه منکری که انجام می دهد را ندارید.

همچنین آیه 78 سوره مبارکه مائده را تلاوت فرمودند:

لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ عَلَىٰ لِسَانِ دَاوُودَ وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ۚ ذَٰلِكَ بِمَا عَصَوْا وَ كَانُوا يَعْتَدُونَ آنان که از بنی اسرائیل کافر شدند، به زبان داوود و عیسی بن مریم لعن شدند، به خاطر آن که گناه کردند و تجاوز نمودند.

عده ای از بنی اسرائیل مورد لعنت دو پیامبر بزرگ الهی یعنی داوود علیه السلام و عیسی علیه السلام قرار گرفتند. چرا؟ چون «كَانُوا لَا يَتَنَاهَوْنَ عَنْ مُنْكَرٍ، در برابر منکرها نهی نمی کردند.» سکوت می کردند. امام حسین علیه السلام می فرماید: عبرت بگیرید. قرآن کسانی را که سکوت کرده اند، این همه مذمت می کند.

علل سکوت در برابر ظلم

بعد فرمودند:

وَ إِنَّمَا عَابَ اللَّهُ ذَلِكَ عَلَيْهِمْ لِأَنَّهُمْ كَانُوا يَرَوْنَ مِنَ الظَّلَمَةِ

ص: 110

الَّذِینَ بَیْنَ أَظْهُرِهِمُ الْمُنْکَرَ وَ الْفَسَادَ فَلَا یَنْهَوْنَهُمْ عَنْ ذَلِکَ و خداوند بر آن عالمان از آن جهت عیب گرفت که از ستمکارانی که در میان ایشان بودند، کارهای زشت و فساد می دیدند و آنان را از آن کارها باز نمی داشتند.

سیدالشهدا علیه السلام می فرماید: چرا خدا اینها را مذمت می کند؟ چون منکرها و فساد را می دیدند، اما سکوت می کردند. چرا سکوت می کردند؟ چه می شود که انسان در برابر منکر، آن هم منکرها و جنایاتی که معاویه مرتکب می شود سکوت کند؟ چرا نهی از منکر نمی کردند؟ حضرت دو جهت برای آن بیان فرمودند:

رَغْبَةً فِيمَا كَانُوا يَنَالُونَ مِنْهُمْ وَ رَهْبَةً مِمَّا يَحْذَرُونَ، و این به سبب چشمداشت به عطاهایی از سوی آنان و ترس از قدرت آنان بود.

یک دلیل سکوت شما این است که چشم شما به هدیه هایی است که از معاویه به شما می رسد. همچنین چشمداشت به رشوه هایی است که حکومت ظالم در اختیار شما قرار داده است.

دوم این که از معاویه می ترسید، چرا که او جلاد است. مگر عمرو بن حمق را نکشت؟ مگر محمد بن ابی بکر را نکشت؟ مگر عمار یاسر را نکشت. مگر این همه یاران پیامبر و امیر مؤمنان را نکشت؟ این در حالی است که خداوند فرموده است:

ص: 111

فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ (1) از مردم نترسید، بلکه از من بترسید.

سرآغاز فرائض

سیدالشهدا علیه السلام نیز این آیه را تلاوت فرمودند:

الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ؛ مردان و زنان مؤمن ولی یکدیگرند؛ امر به معروف و نهی از منکر می کنند

مؤمن آن کسی است که امر به معروف و نهی از منکر کند. سیدالشهدا علیه السلام می فرماید: در این آیه دقت کنید.

فَبَدَأَ اَللَّهُ بِالْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ اَلنَّهْيِ عَنِ اَلْمُنْكَرِ فَرِيضَةً مِنْهُ لِعِلْمِهِ بِأَنَّهَا إِذَا أُدِّيَتْ وَ أُقِيمَتِ اِسْتَقَامَتِ اَلْفَرَائِضُ كُلُّهَا هَيِّنُهَا وَ صَعْبُهَا؛ خداوند از آنجا به امر به معروف و نهی از منکر به عنوان فریضه ای از سوی خود آغاز سخن کرده است؛ چون آگاه بوده است که وقتی این فریضه ادا گردد و برپا داشته شود تمام فرایض و واجبات دیگر، از آسان و دشوار، برپا داشته می شوند.

قرآن وقتی می خواهد مؤمنین را توصیف کند، به امر به معروف و نهی از منکر آنها اشاره می کند. اقامه نماز و پرداخت زکات را

ص: 112


1- سورۂ مائده، آیه 3.

بعدا ذکر کرده است.

این اولین وصفی است که خداوند از ویژگی های مؤمنین بیان می کند. چرا از این فریضه شروع کرده است؟ چون خدا می داند اگر امر به معروف اقامه شد، همه واجبات و فرائض برپا می شوند. بعد فرمودند:

وَ ذَلِكَ أَنَّ اَلْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ اَلنَّهْيَ عَنِ اَلْمُنْكَرِ دُعَاءٌ إِلَى اَلْإِسْلاَمِ، این به این خاطر است که امر به معروف و نهی از منکر دعوت به اسلام است.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:

اِنَ اللّه َ عَزَّوَجَلَّ لَيُبْغِضُ الْمُؤْمِنَ الْضَعيفَ الَّذى لادينَ لَهُ(1) بی تردید خداوند عز وجل از مؤمن ضعیف و سستی که دین ندارد خشمناک است.

اصحاب تعجب کردند و پرسیدند: مؤمنی که دین ندارد کدام است؟ حضرت فرمودند: «الَّذِي لَا يَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ؛ کسی که نهی از منکر نمی کند.» حاضر نیستند نهی از منکر بکنند. حاضر نیستند در برابر منکرها به سهم خود فریاد بزنند. باید از این روایت بترسیم. ما که مذهبی هستیم، مسلمان هستیم، مسجدی هستیم، نماز اول وقت می خوانیم، عزاداری می کنیم، نکند مصداق این حدیث باشیم.

ص: 113


1- الکافی، ج 5، ص 59.

برای خدا چه کرده اید؟!

امام حسین علیه السلام در بخش سوم خطبه در منا، با عتاب و خطاب به این جمعیتی که نشسته و سکوت کرده اند فرمودند:

ثُمَّ أَنْتُمْ أَيُّهَا الْعِصَابَةُ عِصَابَةٌ بِالْعِلْمِ مَشْهُورَةٌ وَ بِالْخَيْرِ مَذْكُورَةٌ وَ بِالنَّصِيحَةِ مَعْرُوفَةٌ وَ بِاللَّهِ فِی أَنْفُسِ النَّاسِ مَهَابَةٌ يَهَابُكُمُ الشَّرِيفُ وَ يُكْرِمُكُمُ الضَّعِيفُ... شما ای گروه ای گروهی که به علم شهرت دارید، و به نیکی از شما یاد می کنند و به خیرخواهی و اندرزگویی شناخته شده اید و به سبب خدا در نزد مردم صاحب احترام هستید و بزرگان از شما بیمناک اند و ناتوانان شما را بزرگ می دانند...!

ای جماعتی که از خواص هستید! ویژگی این خواص چیست؟ شما شهرت علمی دارید. مردم شما را با علم و دانش می شناسند. از شما به خوبی یاد می کنند. شما را خیر خواه دیگران می دانند. شما به خاطر خدا در دل مردم یک جایگاه ویژه ای دارید، همه به شما احترام می گذارند. و آدم های قدرتمند و آدمهای ناتوان همه به شما توجه دارند. پس چرا سکوت کرده اید؟ چرا حرف نمی زنید؟ تا آنجا که حضرت می فرماید:

فَلا مالا بَذَلْتُمُوهُ، وَ لا نَفْساً خاطَرْتُمْ بِها لِلَّذی خَلَقَها، وَ لا عشیرهً عادَیْتُمُوها فی ذاتِ اللهِ؛ نه مالی را بذل و بخشش کردید و نه جانی را در راه جان آفرین به خطر انداختید. و نه برای خدا با گروهی در افتادید.

ص: 114

شما برای خدا چه کار کرده اید؟ آیا در راه دینداری، جان خود را به خطر انداخته اید؟ آیا مال خود را به خطر انداخته اید؟

اینها که مخاطب امام حسین علیه السلام بودند، همان حزب قاعدين هستند. اهل سکوت بودند. بیست سال است معاویه بر گرده آنها سوار است. در شام به عنوان امیر مؤمنان، خليفة رسول الله حکومت می کند، اما اینها سکوت کرده اند. برای خدا هیچ هزینه ای نکرده اند. با کدام طائفه برای خدا دشمنی کردید؟

مگر ممکن است انسان بگوید من مؤمن هستم و با هیچ حزب و دسته ای کاری ندارم؟ مگر ممکن است همه خوب باشند؟ مگر دین دشمن ندارد؟ مگر ممکن است انسان در راه دینداری خود بگوید: من طوری می خواهم دینداری کنم که هیچ خطری مرا تهدید نکند.

دلبستگی به زندگی دنیا

حضرت فرمودند: مشکل شما این است که نمی خواهید قدم بردارید.

أَنْتُم تَتَمَنَّوْنَ عَلَى اللّهِ جَنَّتَهُ وَ مُجاوَرَةَ رَسُلِهِ وأَماناً مِن عَذابِهِ شما از خدا آرزوی بهشت و همجواری پیامبران و امان از عذابش را دارید

شما انتظار بهشت دارید، شما آرزوی مجاورت با پیامبر را دارید. شما انتظار دارید از عذاب الهی در امان باشید. حضرت فرمود: این انتظار بیجاست.

ص: 115

لَقَد خَشيتُ عَلَيكُم أيُّهَا المُتَمَنّونَ عَلَى اللّه ِ أن تَحُلَّ بِكُم نَقِمَةٌ مِن نَقِماتِهِ؛ من از شما بر آن بیم دارم که انتقامی از انتقامهای خدایی بر سرتان فرود آید

ای آرزومندان! من نگران این هستم که عذاب الهی بر شما نازل شود. مؤمن نمی تواند ساکت باشد. مسلمان نمی تواند در برابر منکرها سکوت کند.

سیدالشهدا علیه السلام خود قیام کرد، امر به معروف و نهی از منکر فرمود. این واجب الهی مراتب مختلفی دارد. گاهی امر به معروف و نهی از منکر به جایی می رسد که دیگر خطبه و کلام و سخنرانی جواب نمی دهد، انسان باید جان خود را تقدیم کند تا یک منکر از بین برود.

حضرت فرمودند: اگر بر مشکلات صبر می کردید، اگر تحمل می کردید، دشمن بر شما مسلط نمی شد. چرا شما دشمن را بر خود مسلط کردید؟ فرمود:

سَلَّطَهُمْ عَلی ذلِکَ فِرارُکُمْ مِنَ الْمَوْتِ وَ إعجابُکُمْ بِالْحَیٰاةِ الَّتی هِیَ مُفٰارِقَتُکُمْ فرارتان از مرگ و دلبستگی به زندگی جدا شدنی، دشمنان را بر آن کارها مسلط کرد.

به دنیا وابسته شدید، دنیا شما را به شگفتی وا داشته است. می گوید: دنیا را به هر قیمتی باید حفظ کنیم. لذا حاضر نیستید فرزند رسول الله را یاری کنید. تسليم معاویه شديد و سکوت کردید.

ص: 116

در ادامه خطبه امام حسين علیه السلام

امام سجاد علیه السلام در ادامه پیامی که سیدالشهدا علیه السلام در خطبه منا داشتند و بر فضائل امیر مؤمنان علیه السلام تأكيد فرمودند، دقیقا همین کار را در سفر کوفه و شام انجام دادند.

عنایات و فضائل

از جمله زیبایی هایی که امام سجاد علیه السلام در این سفر نشان دادند، خطبه بسیار ارزشمند ایشان در شام، در مجلس یزید است. حضرت وقتی فرصتی پیدا کردند، در مجلس يزيد خطبه خواندند(1) و با این جمله شروع کردند:

أَيُّهَا النَّاسُ، أُعْطِينَا سِتّاً وَ فُضِّلْنَا بِسَبْعٍ، أُعْطِينَا الْعِلْمَ وَالْحِلْمَ وَالسَّمَاحَةَ وَالْفَصَاحَةَ وَ الشَّجَاعَةَ وَ الْمَحَبَّةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ وَ فُضِّلْنَا بِأَنَّ مِنَّا النَّبِیَّ الْمُخْتَارَ مُحَمَّداً وَ مِنَّا الصِّدِّیقُ وَ مِنَّا الطَّیَّارُ وَ مِنَّا أَسَدُ اللَّهِ وَ أَسَدُ رَسُولِهِ وَ مِنَّا سِبْطَا هَذِهِ الْأُمَّةِ... وَ مِنَّا المَهْدِيُّ الَّذي يَقْتُلُ الدَّجالَ ای مردم، به ما شش نعمت گران و پرارزش ارزانی داشته شده است و به هفت ویژگی بر دیگر انسان ها برتری داده شده ایم. به ما علم و دانایی، حلم و بردباری، سخاوت و بخشندگی، آقایی، فصاحت و شیوایی سخن، شجاعت و دلیری، محبت در دل مؤمنین داده شده است.

ص: 117


1- رجوع کنید به: مناقب آل ابی طالب علیهم السلام، ج 4، ص 168 تسلية المجالس، ج 2، ص 393؛ بحارالانوار، ج 45 ص 138؛ عوالم، ج 17، ص 410

و آن هفت ویژگی که به آنها برتری داده شده ایم، عبارت اند از این که پیامبر برگزیده، محمد صلی الله علیه و آله از ماست، صدیق (امیرالمؤمنین علیه السلام) از ماست، طیار (جعفر بن ابی طالب) از ماست، شیر خدا و شیر رسول خدا (حمزه سید الشهدا علیه السلام) از ماست و دو سبط این امت از ماست... و مهدی که دجال را می کشد از ماست.

فرمود: مردم حساب ما از دیگران جداست. هر کسی نمی تواند خليفة رسول الله باشد. حتما باید با غیب ارتباط داشته باشد. حتما باید عصمت داشته باشد. حضرت فرمود: خداوند چند ویژگی به ما داده که به دیگران نداده است. علم و دانایی، حلم و بردباری، شجاعت، فصاحت، بلاغت در بیان و محبت در دل مؤمنین

خدا هفت فضیلت به ما داده است: محمد مختار علیه السلام از ماست؛ حيد كرار از ماست؛ جعفر طیار است ماست؛ حمزه سیدالشهدا از ماست؛ امام حسن علیه السلام از ماست؛ امام حسين علیه السلام از ماست و مهدی این است از ماست.

انتساب به رسول خدا صلی الله علیه و آله

فرمود: همین مقدار کافی است یا بیشتر بگویم؟

مَنْ عَرَفَنِي فَقَدْ عَرَفَنِي، وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْنِي أَنْبَأْتُهُ بِحَسَبِي وَ نَسَبِي؛ هر کس که مرا می شناسد که می شناسد و آن کس که نمی شناسد به او خبر حسب و نسیم را میدهم.

اگر نمی شناسید تا حسب و نسب خود را معرفی کنم. حضرت در

ص: 118

مرحله اول جد بزرگوارشان پیامبر صلی الله علیه و آله را معرفی کرده است:

أَنَا ابْنُ مَكَّةَ وَ مِنَى، أَنَا ابْنُ زَمْزَمَ وَالصَّفَا،... من فرزند مکه و منی هستم. من فرزند زمزم و صفا هستم... من فرزند بهترین کسی هستم که حج به جا آورد و لبیک گفت. من فرزند کسی هستم که با ملائکه آسمان نماز خوانده، من فرزند کسی هستم که از مسجد الحرام به مسجد الاقصی سیرش دادند.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را مفصل معرفی کردند، ولی آنچه که جان کلام است، معرفی امیرالمؤمنین علیه السلام است.

معرفی امیر مؤمنان علیه السلام

چهل سال در شام علیه امیرمؤمنان علیه السلام تبلیغات کردند. امام سجاد علیه السلام امیر مؤمنان را معرفی می کنند

أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ بِسَيْفَيْنِ، وَطَعَنَ بِرُمْحَيْنِ، وَ هَاجَرَ الْهِجْرَتَيْنِ، وَ بَایَعَ الْبَیْعَتَیْنِ وَ لَمْ يَكْفُرْ بِاللهِ طَرْفَةَ عَيْن مَكّيٌّ مَدَنيٌّ بَدْرِيٌّ أُحُدِيٌّ، شَجَرِيٌّ؛ منم فرزند کسی که با دو شمشیر همراه با پیامبر جنگید و با دو نیزه مبارزه کرد و دوبار هجرت نمود و دوبار بیعت کرد و به قدر چشم بر هم زدنی کافر نبود، آن مکی مدنی شجری (نامدار) بدری و احدى

کجا بود که پیامبر حضور داشته باشد و امیر مؤمنان نباشد. در بدر بوده است. در احد بوده است. مکه بوده است. مدنيه بوده است. در بیعت

ص: 119

شجره بوده است. در بیعت عقبه بوده است. فرمود:

وَارِثُ الْمَشْعَرَیْنِ وَ أَبُو السِّبْطَیْنِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ ذَاكَ جَدِّی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِب انَا ابْنُ صَالِحِ الْمُؤْمِنِينَ وَ وَارِثِ النَّبِيِّينَ وَ يَعْسُوبِ الْمُسْلِمِينَ وَ نُورِ الْمُجَاهِدِينَ وَ زَيْنِ الْعَابِدِينَ وَ تَاجِ الْبَكَّائِينَ وَ أَصْبَرِ الصَّابِرِينَ وَ أَفْضَلِ الْقَائِمِينَ مِنْ آلِ يَاسِينَ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِينَ. وارث مشعر و عرفات، پدر دو سبط پیامبر حسن و حسین و این جد من على بن ابی طالب است. من فرزند صالح مؤمنین و وارث علم انبیا و رئیس مسلمین و نور مجاهدین و زینت عابدین و تاج سر گریه کنان و صبورترین اهل صبر و با فضیلت ترین قیام کنندگان از آل یاسین رسول پروردگار عالمين هستم

ترسیم شهادت امام حسين علیه السلام

حضرت زین العابدین علیه السلام در آخر خطبه احساس کردند مردم دارند و در گوشه و کنار گریه می کنند و زمینه مساعد شده است. شروع به ، خواندن روضه پدر بزرگوارشان کردند و فرمودند: می خواهید بگویم چطور پدرم را به شهادت رساندند؟

أَنَا ابْنُ الْمَقْتُولِ ظُلْماً أَنَا ابْنُ الْعَطْشَانِ حَتَّى قَضَى أَنَا ابْنُ الْمَجْزُوزِ الرَّأْسِ مِنَ الْقَفَا أَنَا ابْنُ مَنْ رَأْسُهُ عَلَی السِّنَانِ یهْدَی أَنَا ابْنُ مَنْ بَكَتْ عَلَيْهِ مَلَائِكَةُ السَّمَاءِ من فرزند کشته

ص: 120

شده مظلومم، من فرزند تشنه ای هستم که تشنه جان داد، من فرزند کسی هستم که سرش را از قفا بریدند، من فرزند کسی هستم که سرش بر نیزه برده شد، من فرزند کسی هستم که ملائکه آسمان بر او گریستند.

این کلمات امام سجاد علیه السلام شگفتی آور است! زجه و ولوله عجیبی در مردم ایجاد شد. مردم شام باور نمی کردند. «أَنَا ابْنُ الْعَطْشَانُ»؛ من پسر حسینی هستم که با لب تشنه او را به شهادت رساندند. «أَنَا ابْنُ المجزوز الرَّأْسِ مِنَ الْقَفَا»؛ من پسر آن حسینی هستم که سر او را از قفا جدا کردند.

مردم شام! شما کف زدید، شادی کردید، خندیدید، جشن گرفتید، ولی فرشتگان آسمان گریه کردند. من پسر آن کسی هستم که سر او را بر سر نیزه چهل منزل هدیه بردند.

أَنَا ابْنُ مَسْلُوبُ العمامۃ وَ الرِّدَاءَ أَنَا ابْنُ مَنْ قَتَلَ صَبْراً وَ کفی بذلک فَخْراً من پسر آن حسینی هستم که لباس او را عبا و عمامه او را به غارت بردند. من فرزند کسی هستم که او را با قتل صبر به شهادت رساندند.

«السَّلَامُ علی يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنائِک»! خداوند ما را هم جزء زائران امام حسین علیه السلام محسوب بفرماید، ان شاء الله.

ص: 121

ص: 122

گفتار هفتم : بررسی نامه امام حسین علیه السلام به معاویه

اشاره

ص: 123

ص: 124

نامه سید الشهدا علیه السلام به معاویه

پیش از این گفتیم: اگر می خواهید نهضت عاشورا را بررسی کنید، يكمرتبه به سراغ سال 61 هجری نروید، واقعه عاشورا از آنجا شروع نشد. دست کم باید به چهل سال قبل برگردید. چه شد که مردم این گونه در برابر اهل بیت علیهم السلام ایستادند؟ چه کسی این زمینه ها را ایجاد کرد؟ ریشه های آن را باید در نامه ای که امام حسین علیه السلام به معاویه می نویسند بررسی کرد.

کتاب «انساب الاشراف» 1100 سال از تألیفش می گذرد. خیلی به آن دوران امیر المؤمنین علیه السلام نزدیک است. وی از مؤلفين مهم اهل سنت است. از مراجعه به این کتاب و مشاهده نامه سیدالشهدا علیه السلام به معاویه می توان دریافت که دعوای امام حسین علیه السلام با معاویه چیست؟ همان دعوایی است که حضرت علی علیه السلام با معاویه داشت.

حضرت سید الشهدا علیه السلام در این نامه می نویسد: تو قاتل حجر نبودی؟(1) تو نبودی که خزرجی ها را به جرم این که ابن زیاد به تو نامه نوشت و گفت: آنها شيعة امير المؤمنین هستند به شهادت رساندی؟

مگر دین على علیه السلام چیست؟ دین علی علیه السلام ، دین حضرت محمد صلی الله علیه و آله است.

ص: 125


1- انساب الاشراف، ج 5، ص 120؛ رجال الكشی، ص 51.

همان دینی است که در جنگ های بدر، احد و احزاب شما در سپاه دشمن بودید و با او می جنگیدید.

گوشه ای از جنایات معاویه

امام حسین علیه السلام به نامه ای به معاویه نوشتند.(1) در نامه یک سلسله از جنایات معاویه را ذکر کردند. معاویه امام حسین علیه السلام را تهدید کرده بود و حضرت این نامه را در پاسخ معاویه نوشتند. در این نامه آمده است:

ألَستَ قاتِلَ حُجْرِ بنِ عَدیٍ أخی کِندَةَ وَأَصحابِهِ الصَّالِحینَ المُطیعین العابِدینَ مگر تو قاتل حجر بن عدی، برادر کنده و اصحاب صالح و مطیع و عابد او نیستی؟

آیا تو نیستی که حجر را کشتی؟ مگر حجر یک آدم معمولی بود؟ بهترین اصحاب پیامبر بهترین اصحاب امير المؤمنین را به چه جرمی کشتی؟ حجر و شش نفر از یاران او را معاویه به شهادت رساند.

شهادت حجر

حجر قبل از شهادت خود وصیت کرد که وقتی من به شهادت رسیدم، راضی نیستم این غل و زنجیری که معاویه به گردن من انداخته بیرون بیاورید.

لاَ تَزِعُوا عَنِّي حَدِيداً وَ لاَ تُغْسُّوا عَنِّي دَماً فَإِنِّي لَاقٍ

ص: 126


1- الإحتجاج، ج 2، ص 297.

مُعَاوِيَهْ مُعَاوِيَةُ عَلَى اَلْجَادَّةِ(1) این آهنها را بیرون نیاورید، بگذارید این غل و زنجیرها باشد. راضی نیستم خون من را بشویید. من میخواهم با همین حالت، فردای قیامت معاویه را ملاقات کنم

حجر یک صحابی معمولی نیست. مرحوم علامه امینی در جلد دهم و یازدهم «الغدیر» به طور مفصل به معرفی شخصیت حجر پرداخته است. می نویسد: حجر از اصحاب خاص پیامبر بوده است، مستجاب الدعوه و از اعاظم صحابه در عبادت بوده است.

در حالات او آمده است که دائم الوضو بود و با هر وضویی بلافاصله نماز می خواند. او یک صحابی معمولی نیست که ما همین طور بگوییم معاویه او را کشت.

شهادت عمرو بن حمق

حضرت در این نامه می نویسد:

اَوْلَسْتْ قَاتِلَ عَمْرِو بْنِ اَلْحَمِقِ؛ آیا تو نبودی که عمرو بن حمق را کشتی؟

در روایتی آمده است: فردای قیامت منادی ندا میدهد: حواريون على بن ابی طالب کجا هستند؟ چهار نفر می آیند که یکی از آنها همین عمرو بن حمق است. او به دست معاویه به شهادت رسید. مدتها او را زندانی کرده بود. خانم او چشم انتظار بازگشت او بود. می گفت: امروز آزاد

ص: 127


1- الغارات، ج 2، ص 813

می شود، فردا آزاد می شود، پس فردا آزاد می شود.

همسر عمرو هم در زندان بود. معاویه دستور داد سر بریده شوهرش را برای او بردند.(1)

امام حسین علیه السلام از شخصیت عمرو این گونه تعبیر می کند

أَخْلَقَتْ وَ أَبْلَتِ وَجْهَهُ اَلْعِبَادِهِ(2) او کسی بود که چهره اش با عبادت تغییر کرده بود.

ببینید چه عابدی است که سیدالشهدا علیه السلام از عبادت او تعریف می کند.

گفت و گوی امام حسین علیه السلام با معاویه در مدینه

معاویه یک وقت به مدینه آمد. امام حسین علیه السلام را در ملاقاتی دید. می خواست امام را بترساند. فکر می کرد می تواند امام را هم بترساند. اگر بنا بود سیدالشهدا بترسد، آن نامه را نمی نوشت.

معاویه به امام حسین علیه السلام علیه السلام گفت: «هَلْ بلغک مَا صَنَعْنَا بِحُجْرِ وَ أَصْحَابُهُ وَ أَشْيَاعِهِ وَ شِيعَةَ أبيک ؟ آیا به شما خبر داده اند که ما با حجر و یاران او و با شیعیان پدر تو علی چه کردیم؟»

امام حسین علیه السلام فرمودند: چه کردی؟ گفت: «قَتَلْنَاهُمْ وَ كَفَّتَاهُمْ وَ صَلَّيْنَا عَلَيْهِمْ، آنها را کشتیم و کفن کردیم و بر آنها نماز خواندیم و دفن کردیم.»

امام حسین علیه السلام فرمود: معاویه، کشتی و افتخار می کنی که بر آنها نماز

ص: 128


1- بلاغات النساء، ص 87 بحارالانوار، ج 34، ص 279.
2- احقاق الحق، ج 27، ص 127.

خواندی و دفن نمودی! ولی اگر ما شما را بکشیم، بر پیکر شما نماز نمی خوانیم، کفن نمی کنیم و شما را دفن هم نمی کنیم(1)

یعنی ما اصلا شما را مسلمان نمی دانیم. بر جنازه مسلمان باید نماز خواند. بدن مسلمان را باید کفن کرد.

بغض معاویه نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله

جمله معروفی از «مروج الذهب» مسعودی، از عالمان اهل سنت نقل شده است که خباثت باطنی و کفر معاویه را آشکار می کند.

شخصی می گوید: نزد معاویه رفتم، دیدم معاویه ناراحت است. گفتم: چه شده است؟ گفت: مگر نمی بینی مؤذن بعد از «أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ اِلاّ الله» می گوید: «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اَللَّهِ» معاویه گفت: «لاَ وَ اَللَّهِ إِلاَّ دَفْناً دَفْناً»(2) نه به خدا قسم، تا من این نام را دفن نکنم و به خاک نسپارم آرام نمی گیرم.»

بحث دشمنی معاویه با امیر المؤمنین نیست. بحث سب امیر المؤمنين نیست. که دستور داد در همه منابر شام به علی بن ابی طالب علیه السلام دشنام بدهند. بلکه او با نام رسول خدا صلی الله علیه و آله کینه دارد و دشمنی می کند. می خواهد نام رسول الله را از اذان حذف کند!

اوج جهالت

می گویند: پیرمردی رفته بود سر قبر جناب خجر گریه می کرد. کسی

ص: 129


1- الاحتجاج، ج 2، ص 296؛ بحارالانوار، ج 44، ص 129.
2- مروج الذهب، ج 3، ص 454

به او گفت: پیر مرد برای چه گریه می کنی؟ گفت مگر نمی بینی؟ «سَيِّدُنَا حَجَرٌ»؛ این قبر سيد ما حجر است. «اَلْمَظْلُومُ اَلْمَقْتُولُ اَلشَّهِيدُ سَيِّدُنَا حَجَرٌ» از او سؤال کرد «مَنْ قَتَلَهُ؟» چه کسی او را کشت؟ گفت: «سَيِّدُنَا مُعَاوِيَهْ»؛ سید ما معاویه او را کشت!

مگر می شود معاویه «سَيِّدُنَا» باشد، حجر هم «سَيِّدُنَا» باشد؟ مگر می شود قاتل «سَيِّدُنَا» باشد، ظالم «سَيِّدُنَا» باشد؟! این جهل، ریشه های عاشورا و کربلاست

پاسخ عمار برای همیشه تاریخ

در جنگ صفین کسی خدمت امیرالمؤمنین آمد. جوان بیست ساله ای بود. گفت: یا علی ! ما داریم در رکاب شما می جنگیم، ولی من تردید پیدا کردم شما بر حق هستید یا معاویه؟ چون دو گروه مسلمان داریم با هم می جنگیم. ما به چه دلیل با معاویه می جنگیم؟

حضرت علی علیه السلام یک کار جالبی انجام دادند. جواب او را ندادند. فرمودند: اگر جواب می خواهی عمار یاسر را که می شناسی؟ گفت: بله، اعمار از اصحاب قدیمی پیامبر است. فرمود: برو از او سؤال کن. چون اگر امیرمؤمنان علیه السلام جواب می داد، به ذهن او می آمد که حضرت دارد از خود دفاع می کند.

آمد نزد عمار و سؤال خود را پرسید. عمار هم یک کار زیبایی انجام داد. گفت: جوان آن پرچمی که می بینی در سپاه معاویه است، مربوط به

ص: 130

چه کسی است؟ گفت: آن پرچم مال عمرو عاص است و مربوط به معاویه، عمار گفت: آیا سن تو اجازه می دهد که صدر اسلام، جنگ بدر، جنگ احد را به یاد داشته باشی؟ گفت: نه.

گفت: پس مرا قبول داری؟ گفت: بله، شما عمار یاسر بهترین صحابی پیامبر هستید. پیامبر روایات زیادی در عظمت شما گفته است. هر چه شما بگویید من قبول دارم. چه میخواهی بگویی؟ یک جوابی بده من قانع بشوم.

عمار گفت: آن پرچم را می بینی؟ به خدا قسم در جنگ بدر، در جنگ احد، در جنگ حنین، ما در رکاب رسول الله می جنگیدیم و عمرو عاص و معاویه با همین پرچمها آن طرف در سپاه کفر و شرک بودند. امروز هیچ چیزی تغییر نکرده است. آن زمان که آنها در سپاه شرک بودند، ما در رکاب پیامبر بودیم. امروز هم ما در رکاب امیر مؤمنان هستیم و باز آنها در مقابل ما قرار دارند.

سنایی در وصف این عده می گوید:

داستان پسر هند مگر نشنیدی

که از او و سه کس او به پیمبر چه رسید

پدر او (ابوسفیان) لب و دندان پیمبر بشکست

مادر او (هند جگرخوار) جگر عم پیمبر بدرید

ص: 131

او به ناحق (خود معاویه) حق داماد پیمبر بگرفت

پسراو (یزید) سر فرزند پیمبر ببرید

بر چنین قوم، تولعنت نکنی شرمت باد

لعن الله يزيدا، وعلى آل یزید

چیزی که امام حسین علیه السلام روی آن تأکید دارد، و می فرماید: «انی أَتَخَوَّفُ»؛ من نگرانم، چه مسأله ای است؟ چرا این دویست صحابی و هشتصد تابعی را جمع کرده است؟ چرا چهارده بار به اینها می گوید: «أَنْشُدُكُمُ اللَّهُ»؛ شما را به خدا قسم می دهم که راست می گویم یا نه؟ در این مطلب باید دقت و تأمل کرد.

حضرت در جمله پایانی این نامه می فرمایند:

فَأَبْشِرْ يَا مُعَاوِيَةُ بِالْقِصَاصِ وَ أَيْقَنَ بِالْحِسَابِ وَ اعْلَمْ أَنَّ لِلَّهِ كِتَاباً لا يُغادِرُ صَغِيرَةً وَ لا كَبِيرَةً إِلاَّ أَحْصاها؛ ای معاویه، مواظب باش که از تو قصاص خواهد شد و يقين داشته باش که حساب تو را خواهند رسید. بدان خدای توانا نامه اعمالی ترتیب داده که هیچ گناه بزرگ و کوچکی نیست، مگر این که آن را به حساب خواهد آورد.

به یاد داشته باش قصاص الهی در کمین تو است. يقين داشته باش حساب و کتاب قیامت در کار است. کوچک و بزرگ در نامه اعمال آمده است.

وَ لَيْسَ اللَّهُ بِنَاسٍ لأخذک بالظنة وَ قَتلِکَ أَوْلِيَاءَهُ عَلَى

ص: 132

الشُّبْهَةُ وَ التُّهَمَةِ (1) خدا این جنایات تو را فراموش نخواهد کرد. جنایاتی که به مردم ظنین میشوی، دوستان خدا را تهمت میزند و می کشی

معاویه به صرف اتهام این که کسی از هواداران امیر مؤمنان علیه السلام است، او را می گرفت و می کشت. لازم نبود ثابت شود او از پیروان امیر مؤمنان است. اگر در کسی شبهه این که از یاران امیر مؤمنان است وجود داشت، او را می کشت.

امام حسین علیه السلام می فرماید: به یاد داشته باش چه کردی. گذشته از آن جنایات، شهادت حجر و عمرو بن حمق، بالاتر از همه اینها، بزرگترین جنایتی که کردی این بود:

أخذک النَّاسِ بِالْبَيْعَةِ لابنک غُلَامُ سَفِيهٍ يَشْرَبُ الشَّرَابَ وَ يَلْعَبْ بِالْكِلَابِ ؛ برای یزید بیعت گرفتی. بچه نادانی که کار او شرابخواری و سگ بازی است.

نمی توان همه آنچه را که در تاریخ آمده است بیان کرد. یزیدیک میمونی کنار دست خود داشت. برای او جایگاه مخصوصی قرار داده بود. برای او اسم گذاشته بود. کنیه او اباقیس بود. این ننگ تاریخ اسلام است. باید بر این مصیبت خون گریه کرد که این شخص امیر المؤمنين و خلیفه مسلمین است. معاویه به عنوان امير المؤمنين و خلیفه مسلمین برای او بیعت گرفته است. این آدم در جای پیغمبر نشسته است.

ص: 133


1- بحارالانوار، ج 44، ص 214

وقتی فرماندهان، وزرا و سفرا، به مجلس می آمدند، کسی جرأت نداشت در آن جایگاه بنشیند. می گفتند: مگر این برای چه کسی است؟ می گفتند. برای میمون یزید، اباقیس است. زعمای لشکری و کشوری و همه کسانی که می آمدند، جرأت نداشتند جای اباقیس یزید بنشینند. آیا این حکومت دینی است؟! باید کار به اینجا برسد؟

یکی از کارهایی که حضرت در این نامه به آن اشاره کرده و نمی توان به این سادگی از آن گذشت، چیزی است که این جمله حضرت به آن اشاره دارد: «أَوْلَسْتُ اَلْمُدَّعِيَ زِيَادَ بْنَ سُمَيَّةَ»؛(1) یعنی تو برای این که زیاد به تو خدمت کند، فردی که پدر او معلوم نبود، به پدر خودت منسوبش کردی. چنان که امام حسين علیه السلام در یکی از خطبه های خود به این مطلب اشاره کرده و فرمودند:

ألا إنَّ الدَّعيَّ ابنَ الدَّعيِّ قَد رَكَّزَ بَينَ اثنَتينِ بَينَ السُلَّهِ وَالذِلَّةِ هَيهاتَ مِنّ الذِلَّةُ(2) هان، این زنازاده فرزند زنازاده، مرا بر سر دو راهی نگه داشته است؛ راهی به سوی مرگ و راهی به سوی ذلت و خواری. هرگز مباد که ما ذلت را بر مرگ اختیار کنیم!

ابن زیاد دعی و حرام زاده است. «ابنَ الدَّعيِ»، پدر او زیاد هم همین طور بود.

حرام زاده پسر حرام زاده به من می گوید: یا ذلت بیعت با شمشیر. این

ص: 134


1- همان
2- اللهوف، ص 97: بحار الأنوار، ج 45، ص 83

الدعی بن الدعی که الان در کربلا نقش بازی می کند، پدرش زیاد است. زیاد کسی است که پدر او معلوم نبود. حضرت به معاویه نوشتند: برای این که زیاد به تو بیشتر خدمت کند، به او گفتی: چه کسی گفته پدر تو معلوم نیست؟ پدر تو ابی سفیان است. یعنی تو زیاد بن ابی سفیان هستی.

واقعا با این شرایط و اوصاف اگر حضرت قيام نمی کردند، از اسلام حتى اسم آن هم باقی نمی ماند.

خود امام حسین فرمودند:

وَ عَلَى الاِْسْلامِ الْسَّلامُ اِذ قَدْ بُلِيَتِ الاُْمَّةُ بِراعٍ مِثْلَ يَزيدَ(1) وقتی امت به دست سرپرستی نظیر یزید مبتلی شده است، باید با اسلام خداحافظی کرد

ص: 135


1- اللهوف، ص 24؛ بحارالانوار، ج 44، ص 326.

ص: 136

گفتار هشتم : ریشه های عاشورا در نهج البلاغه

اشاره

ص: 137

ص: 138

نامه های امیرالمؤمنین علیه السلام به معاویه

امیرمؤمنان علیه السلام در «نهج البلاغه» پانزده نامه به معاویه دارند.

همان طور که میدانید همه کلمات امير مؤمنان علیه السلام در «نهج البلاغه» نیست. مرحوم آیت الله احمدی میانجی در کتاب «مکاتیب الائمه» این پانزده نامه را به پنجاه و سه نامه رسانده اند.

ابن ابی الحدید می گوید: از عجایب روزگار این است که کار امیر مؤمنان علیه السلام باید به جایی برسد که مجبور شود بیش از پنجاه نامه به معاویه بنویسد.

یک شخصیت با عظمت اگر بخواهد نامه ای به یک فرومایه ای بنویسد، می گویند در شأن شما نیست. شایسته نیست شما نامه بنویسید رهایش کنید.

ابن ابی الحدید می گوید: چه شد که کار حضرت علی علیه السلام به جایی رسید که بیش از پنجاه نامه به معاویه نوشت! کاش پیامبر صلی الله علیه و آله زنده بود و میدید وضعیت حضرت على علیه السلام به کجا کشیده شده است؟

پنج سال درگیری با معاویه

این پنجاه و سه نامه که پانزده مورد آن در «نهج البلاغه» است، در

ص: 139

دو بخش خلاصه می شود. بخشی از آن نصیحت و مداراست. حضرت در این نامه ها معاویه را موعظه و نصیحت کرده اند. اما وقتي موعظه ها و مداراها به جایی نرسید، بخش مبارزه ها و دلاوری های آن حضرت شروع می شود

با کمال تأسف کار امیر مؤمنان علیه السلام در این پنج سال به جایی رسیده که یا باید با معاویه نامه نگاری کند و جواب نامه های معاویه را بدهند، یا درگیر جنگ با معاویه باشند.

جنگ صفین که جنگ با معاویه بود، بیش از ده ماه طول کشید. از نخستین روزهای خلافت حضرت جنگ صفین آغاز شد. امیر المؤمنين علیه السلام تقريبا عمده استانداران خليفه قبل را برکنار کردند. وقتی به معاویه رسیدند، او قبول نکرد و پیغام داد که به امیر مؤمنان بگویید: کاری با من نداشته باشد، من هم با او کاری ندارم. ولی حضرت نمی پذیرفتند. حتی برخی از سر خیر خواهی می گفتند: شما مدتی سکوت کنید، تا وقتی پایه های حکومت محکم شد، با معاویه درگیر شوید. على علیه السلام فرمود: من پیروزی با ستم را نمی پذیرم.

امیر مؤمنان علیه السلام در این پنج سال عمده وقت شان به همین درگیری ها و نامه نگاری ها گذشت.

نامه ای پیش از جنگ صفین

حضرت در بخشی از نامه دهم «نهج البلاغه» به معاویه می نویسند

ص: 140

فَإِنَّکَ مُتْرَفٌ قَدْ أَخَذَ الشَّیْطَانُ مِنْکَ مَأْخَذَهُ وَ بَلَغَ فِیکَ أَمَلَهُ وَ جَرَی مِنْکَ مَجْرَی الرُّوحِ وَ الدَّمِ.(1) ناز و نعمت تو را به طغیان انداخته، شیطان بر تو مسلط شده و آرزوهای خودش را از تو گرفته است. و شیطان مثل روح و خون در تمام وجود تو رسوخ پیدا کرده است.

بعد می فرمایند:

وَ قَدْ دَعَوْتَ إِلَى الْحَرْبِ، فَدَعِ النَّاسَ جَانِباً وَ اخْرُجْ إِلَيَّ وَ أَعْفِ الْفَرِيقَيْنِ مِنَ الْقِتَالِ لِتَعْلَمَ أَيُّنَا الْمَرِينُ عَلَی قَلْبِهِ وَ الْمُغَطَّی عَلَی بَصَرِهِ و مرا به جنگ خواندی پس مردم را به یک سو گذاشته، خود به سوی من بیا و دو لشگر را از جنگ باز دار تا دانسته شود معصیت و گناه بر دل کدام یک از ما غلبه یافته و پرده غفلت جلو چشم و بیناییش آویخته است.

می فرماید: ای معاویه تو مرا به جنگ دعوت کردی! انصاف به خرج بده، مردم را کنار بگذار، آنها را درگیر نکن، بیا من و تو با هم بجنگیم.

چه کسی جرئت می کرد با علی علیه السلام خود را درگیر کند؟!

حضرت به او گفت: دو لشكر را بگذار کنار، بیا با هم بجنگیم، ببینیم چه کسی دلش زنگار دارد و مقابل چشم او پرده افتاده است.

من خودم را معرفی کنم. یادت رفته در جنگ بدر جد و دایی و بردارات را کشتم. همان شمشیر پیش من است

ص: 141


1- نهج البلاغه نامه 10

حضرت در عبارت دیگری می فرماید: یادت هست من در جنگ بدر یکی از برادرانت را کشتم، یکی از برادران تو را اسیر کردم و تو فرار کردی؟

در تاریخ همه نوشته اند که معاویه تا مکه پیاده فرار کرد. حضرت فرمود: من اهل این نبودم که فراری ها را تعقیب کنم و الا تعقیبت می کردم.

ریشه یابی واقعه عاشورا

ریشه های جریان عاشورا را باید در «نهج البلاغه» بررسی کرد. چرا حضرت علی علیه السلام با معاویه درگیر است؟ دعوا سر چیست؟

ابن ابی الحدید می گوید: از عجایب روزگار است که على علیه السلام باید با چنین آدم هایی درگیر باشد. یعنی یک خانواده ای که در جنگ بدر، احزاب و احد مقابل لشکر اسلام بودند و در فتح مکه از ترس ایمان آوردند و کفر خود را مخفی کردند، بیایند در برابر امیر مؤمنان بایستند و آن حضرت را نصیحت کنند و مدعی خیر خواهی و فضیلت شوند!

در نامه بیست و هشتم، حضرت به معاویه می فرماید: خیلی ها در رکاب پیامبر دست هایشان در راه خدا از بدن جدا شد. اما وقتی برادر من در راه خدا دستش را تقدیم کرد، جعفر طیار شد. خیلی ها در راه خدا به شهادت رسیدند، اما وقتی عموی من در احد به شهادت رسید، حمزه سيد الشهدا شد.

ص: 142

امیر مؤمنان پنجاه و سه نامه به معاویه می نویسد، شاید سر عقل بیاید. او را موعظه و نصیحت می کند. آخرش به جایی نرسید و تمام مدت پنج ساله دوران خلافت خود درگیر جنگ با معاویه شد.

بر حذر داشتن زیاد از معاویه

امیر مؤمنان علیه السلام در نامه چهل و چهارم «نهج البلاغه» به خود زیاد نوشتند: حواست باشد، معاویه می خواهد تو را به پدرش منسوب کند. می گوید چه کسی گفته است که پدر تو معلوم نیست؟ تو پسر ابوسفیانی در این نامه به زیاد فرمودند:

فاخذره فَإِنَّمَا هُوَ الشَّيْطَانُ يَأْتِي الْمَرْءَ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ وَ عَنْ يَمِينِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ لِيَقْتَحِمَ غَفْلَتَهُ وَ يَسْتَلِبَ غِرَّتَهُ از معاویه بر حذر باش و بترس؛ چرا که او شيطانی است که از پیش و پس و راست و چپ می آید، تا ناگهان در هنگام غفلت و بی خبری او در آید و عقلش را برباید

او همان شیطان رانده شده است که از چهار طرف آدم را محاصره می کند. حواست باشد که کلاه سرت نگذارد.

کفر پنهان

حضرت در نامه شانزدهم «نهج البلاغه» در جمله تکان دهنده ای می فرماید:

فَوَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ مَا أَسْلَمُوا وَ لَكِنِ اسْتَسْلَمُوا

ص: 143

و أسَرُّوا الكُفرَ، فلمّا وَ جَدُوا أعوانا علَيهِ أظهَرُوهُ: به خدایی که دانه را شکافت و انسان را به وجود آورد، اینان از روی حقیقت اسلام نیاوردند. اسلامشان از روی ترس بود و كفر را در درون خود پنهان داشتند، و چون یار و یاور یافتند كفر را ظاهر نمودند

آری، حضرت فرمود: به خدا قسم اینها اسلام نیاوردند. در فتح مکه ابوسفیان اظهار اسلام کرد. حضرت فرمود: آنها اسلام آوردند برای این که خونشان محفوظ بماند. و کفر و نفاقشان را پنهان کردند. یزید شراب می خورد و می گفت: کجا هستند بزرگان ما، پدران ما، آنهایی که در جنگ بدر به دست علی کشته شدند؟ بیایند به من بگویند: انتقام ما را خوب گرفتی(1)

در نامه دهم «نهج البلاغه» به معاویه می نویسند:

فَأَنَا أَبُو حَسَنٍ قَاتِلُ جَدِّكَ وَ أَخِيكَ وَ خَالِكَ شَدْخاً يَوْمَ بَدْرٍ؛(2) منم ابوالحسن کشنده جد تو و برادرت و دایی تو که آن را در جنگ بدر تباه ساختم

من همان علی هستم، من أبو الحسن هستم، من در جنگ بدر در رکاب پیامبر بودم، جد تو، دایی تو، برادر تو را کشتم. اینها خانوادگی در برابر پيامبر ایستاده بودند. سه برادر بودند. یک برادر کشته شد. یک برادر اسیر شد. معاویه هم تا مکه فرار کرد و پای او ورم کرد. امیر مؤمنان فرمود:

ص: 144


1- الاحتجاج، ج 2، ص 307: اللهوف، ص 180؛ از منابع اهل سنت: اخبار الطوال، ص 267؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 52، ص 235
2- نهج البلاغه، نامه 10: بحارالانوار، ج 33، ص 87

من بنا نداشتم فراری ها را تعقیب بکنم و الا می آمدم تو را اسیر می کردم.

اینها خانوادگی در برابر رسول خدا و مسلمانان ایستادند. حضرت فرمودند:

إِنِّي لَعَلَى الْمِنْهَاجِ الَّذِي تَرَكْتُمُوهُ طَائِعِينَ وَ دَخَلْتُمْ فِيهِ مُكْرَهِينَ(1) من در همان راهی هستم که شما با اختیار آن را ترک کردید و از روی اجبار به آن راه داخل شده بودید.

آن روزی هم که در فتح مکه گفتید ما مسلمان هستیم. از ترس و نفاق بود. می فرمایند:

مَا أَسْلَمُوا، وَ لَكِنِ اسْتَسْلَمُوا وَأَسَرُّوا الْكُفْرَ، فَلَمَّا رَأَوْا عَلَيْهِ أَعْوَانًا أَظْهَرُوهُ(2) ایمان نیاوردند، بلکه از ترس زیر بار رفتند و كفرشان را پنهان کردند. و هنگامی که برای آن یاری کننده یافتند، آن را آشکار کردند.

امیر مؤمنان در تمام دوران پنج سال حکومت، از روز اول، خلافت تا چند روز قبل از شهادت همواره درگیر بودند. یا باید برای نبرد با معاویه آماده می شدند، یا قبل از آن موعظه های فراوانی می کردند، بلکه کار به جنگ کشیده نشود و او سر عقل بیاید که البته اثر نکرد.

امیر مؤمنان علیه السلام در این پنج سال خلافت، اصلا مجال پیدا نکردند. از روزی که به خلافت رسیدند، تا دو سه روز قبل از شهادت خود،

ص: 145


1- همان
2- نهج البلاغه، نامه 16

تمام این پنج سال یا نامه نوشتند، یا جواب نامه معاویه را دادند یا با معاویه جنگیدند.

جسارت به امیر مؤمنان علیه السلام

ما نامه هایی که معاویه به امیر مؤمنان نوشته نخواندیم و نخواهیم خواند. نمی توانیم بگوییم که معاویه چه جسارت هایی به امیر مؤمنان کرده است. نباید هم بخوانیم. در تاریخ باید ثبت بشود که به امیر مؤمنان چه گفته است.

فرمودند: شما خانوادگی در برابر پیامبر ایستادید، در بدر و احد و احزاب. تا این که در فتح مکه از ترس ایمان آوردید، حالا مدعی خلافت اسلامی شدید؟ آن وقت حضرت باید با معاویه هم کلام بشود؟

خود حضرت هم می فرمایند: ببینید کار من به کجا رسیده که اسم من باید در کنار معاویه بیاید.

غَضَّ الدَّهْرِ فَجعَلَنی نظیر لِابْنِ هِنْدُ وَ ابْنُ النَّابِغَةِ (1) روزگار من را به جایی رسانده است که من را در ردیف معاویه و عمرو عاص می گذارند.

خود حضرت می فرماید:

كُنْتَ فِي أَيَّامِ رَسُولِ اللَّهِ كجزء مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (2) من در زمان پیامبر مثل پاره تن پیامبر بودم.

ص: 146


1- شرح نهج البلاغه، ج 20، ص 326
2- همان

نگاهی که به ستارگان آسمان می شد، به من می شد. امروز کار من به اینجا رسیده است.

اگر ما می خواهیم تاریخ کربلا را بررسی کنیم، در این نامه ها باید جست و جو کنیم که معاویه با امیر مؤمنان علیه السلام چه کرده است.

معاویه که گاهی ظواهر را رعایت می کرد، وقتی این بلا را سر امیر مؤمنان علیه السلام آورد، ببینید یزید که همان ظواهر را هم رعایت نمی کرد، با امام حسین علیه السلام چه کرد!

ص: 147

ص: 148

گفتار نهم: حادثه کربلا در نگاه بزرگان اهل سنت

اشاره

ص: 149

ص: 150

حادثه کربلا حادثه ای نبوده است که یکمرتبه به وقوع بپیوندد. هیچ حادثه ای در طول تاریخ بدون مقدمات نیست. باید بررسی کنیم ببینیم ریشه های نهضت عاشورا کجا بود. چه شد که یکمرتبه ولی خدا را تنها گذاشتند و این حادثه به وقوع پیوست. این واقعه در یک شب اتفاق نمی افتد.

حادثه کربلا در نگاه جلال الدین سیوطی

جلال الدین سیوطی یکی از علما و بزرگان اهل سنت است. تفسير «در المتثور» او تفسیر بسیار مهمی است و قطعا در میان اهل سنت تفسیر حدیثی، مهم تر از تفسیر «در المنثور» ملا جلال الدین سیوطی وجود ندارد. از نظر موقعیت علمی در جایگاه بلندی در میان اهل سنت قرار دارد.

وفات او أوائل قرن دهم است. الآن حدود پانصد سال از وفات سیوطی می گذرد. وی کتابی دارد به نام «تاریخ الخلفاء». در این کتاب در رابطه با داستان کربلا و جنایاتی که یزید انجام داد، می گوید:

قَالَ الْحَسَنُ الْبَصْرِيِّ أَفْسَدَ أَمَرَ النَّاسَ إثنان (1) حسن بصری گفت: دو نفر مردم را بیچاره و گرفتار کردند.

یکی عمرو عاص در جنگ صفین، وقتی گفت قرآنها را بالای نیزه

ص: 151


1- تاریخ الخلفاء، ص 46

ببرید و جنگ را به نفع معاویه تمام کرد، و دوم مغيرة بن شعبه. بعد داستانی از مغیره آورده است که قابل توجه و واقعا عبرت آموز است.

مغيرة بن شعبه استاندار معاویه در کوفه بود. معاویه در نامه ای به او نوشت: وقتی این نامه را خواندی، به شام برگرد، من تو را برکنار کردم. مغيره سیاستی به خرج داد و مقداری دیر به شام رفت. مثلا باید اول ماه خود را معرفی می کرد، ده بیست روز دیرتر رفت.

وقتی به نزد معاویه رفت، معاویه به او گفت: چرا دیر آمدی؟ گفت: من مشغول کار مهمی بودم. گفت: چه کار مهمی؟ گفت: داشتم زمینه را برای خلافت یزید آماده می کردم تا بعد از شما يزيد خليفه باشد. معاویه گفت: اگر تو یک چنین آدمی هستی، به کوفه برگرد. بعد از این که او را برکنار کرده بود، دوباره او را به همان ولایت کوفه برگرداند.

جلال الدین سیوطی سپس داستان کربلا را مفصل نقل می کند و می گوید: «وَ جیء بِرَأْسِهِ فِي طَسْتٍ حتی وُضِعَ بَيْنَ يَدَيِ ابْنِ زیاد و سر امام حسین را در طشتی پیش ابن زیاد آوردند و در برابر او گذاردند.» بعد می گوید: «لَعَنَ اللَّهُ قَاتِلَهُ وَ ابْنِ زیاد مَعَهُ وَ يَزِيدَ أَيْضاً ؛ لعنت خدا بر قاتل سید الشهدا و نیز بر ابن زیاد و بر یزید!»

بعضی ها تأمل و تردید دارند که آیا می توان معاویه و یزید را لعنت کرد؟ این عالم بزرگ اهل سنت است، مهم ترین تفسیر حدیثی را دارد. این داستان را نقل می کند و بعد در یک عبارت بسیار تکان دهنده ای می گوید:

ص: 152

وَ كَانَ قَتَلَهُ بِكَرْبَلَاءَ ... وَ فِي قَتَلَهُ قِصَّةِ فِيهَا طُولِ لَا يَحْتَمِلُ الْقَلْبِ ذِكْرَهَا امام حسین علیه السلام در کربلا به شهادت رسید و در شهادت امام حسین علیه السلام داستانی طولانی است که قلب انسان تحمل ذکر آن حادثه را ندارد

فَإِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ وَ قُتِلَ مَعَهُ سِتَّةَ عَشَرَ رَجُلًا مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ» و شانزده نفر از اهل بیت او با او به شهادت رسیدند

در صحیح ترمذی

صحیح ترمذی یکی از مهم ترین کتاب های اهل سنت است. ترمذی در آنجا از قول ام سلمه می گوید:

رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ فِي الْمَنَامِ ، وَ عَلَى رَأْسِهِ وَ لِحْيَتِهِ التُّرَابِ ؛ شبی پیامبر را در عالم خواب دیدم، در حالی که سرو صورت حضرت غبار آلود بود

به حضرت عرض کرد:

«مالک یا رَسُولَ اللَّهِ چه شده است یا رسول الله؟» حضرت فرمودند:

شَهِدْتُ قُتِلَ الْحُسَيْنُ آنِفاً من الآن از کربلا بر می گردم و شاهد شهادت سید الشهدا علیه السلام علیه السلام بودم

سَمِعْتُ الْجِنِّ تَبْكِي عَلَى الْحُسَيْنِ وَ تَنُوحُ عَلَيْهِ: شنیدم که جن بر شهادت حسین علیه السلام گریه و ناله می کند.

جن و ملک بر آدمیان گریه می کنند

گویا عزای اشرف اولاد آدم است

ص: 153

همچنین در کتاب «تاریخ خلفاء» آمده است: کسی نزد عمر بن عبد العزيز بود. شخصی اسم يزيد را برد. گفت: امیر المؤمنین یزید. عمر بن عبد العزيز عصبانی شد. گفت: «تقول امير المؤمنين، تو به یزید امیر المؤمنین می گویی؟» دستور داد به کسی که یزید را با اسم امير المؤمنين نام برده، بیست تازیانه زدند.

واقعه حره

بعد اشاره به واقعه حره می کند و می گوید: گروهی از مدینه به همراه عبدالله بن حنظله، فرزند حنظلہ غسیل الملائکه، پیش یزید رفتند ببینند اوضاع چگونه است.

وقتی برگشتند به مردم مدینه گزارشی دادند که مقدمه قیام مردم مدینه شد. گفتند:

فَوَ اللَّهِ مَا خَرَجْنَا علی یزید حتی خِفْنَا أَنْ نَرْمِيَ بِالْحِجَارَةِ مِنْ السَّماءُ انْهَ رَجُلٍ يُنْكِحُ الْأُمَّهَاتِ وَ الْبَنَاتِ وَ الْأَخَوَاتِ يَشْرَبُ الْخَمْرَ وَ يَدَعُ الصَّلَاةِ ؛(1) ما از پیش یزید بیرون نیامدیم، مگر این که ترسیدیم از آسمان برما سنگ ببارد و عذاب الهی نازل شود. یزید کسی است که با محارم نکاح می کند و شراب می خورد و نماز را ترک می کند.

این یک گزارش اجمالی، سیوطی از حادثه کربلاست.

ص: 154


1- همان

تأثر شدید از حادثه کربلا

کتاب «اکمال تهذيب الكمال» هم از کتاب های بسیار مهم اهل سنت است. مؤلف آن مغلطای یکی از مهم ترین علمای اهل سنت است. تاریخ وفات او 792 است، در قرن هشتم می زیسته است. تقریبا ششصد سال از وفات او می گذرد.

این کتابی تاریخی و بسیار مهم است. بارها در عربستان چاپ شده است.

وقتی به امام حسین می رسد، می گوید: «الْحُسَيْنُ بْنُ علی بْنِ ابی طَالِبٍ سید الشُّهَدَاءِ فِي زَمَانِهِ وَ الْمَخْصُوصِ مِنَ الْمُصْطَفِي بِيَنُوتَهُ وَ بَيَانُهُ ذُو اَلنَّجَابَةِ اَلْمُؤَيَّدَةِ اَلْمَحْتُومُهُ» عبارت های زیبایی دارد. از امام حسین علیه السلام بسیار تجلیل می کند.

این عالم بسیار مهم اهل سنت می گوید: به یاد دارم یک وقتی مقتل امام حسین را از کتابی خواندم، «فَحَصَلَ لِي مِنْهُ بُكَاءٌ عَظِيمٌ»، به قدری گریه من زیاد بود که آن شب تب کردم. «فَاسْتَمَرَّ ذَلِكَ»؛ من دو ماه غمگین و غصه دار بودم. تا این که پدرم به من گفت: با این حال تأثری که تو پیدا میکنی راضی نیستم دیگر این کتاب مقتل را بخوانی

در نقل انساب الاشراف

کتاب «انساب الاشراف» تأليف بلاذری است. حدود هزار و صد سال از وفات او می گذرد. این کتاب یک موسوعه است. گمان نمی کنم در میان اهل سنت کسی باشد که این کتاب را در کتابخانه خود نداشته باشد. کتاب بسیار مهمی است.

ص: 155

در آن کتاب می گوید: «کان یزید بْنِ مُعَاوِيَةَ أَوَّلُ مَنْ أَظْهَرَ شُرْبِ الشَّرَابِ»(1) می گوید: چند کار است که جزء اولین کارهایی است که یزید انجام داد. علنی شراب می خورد. قمار بازی می کرد، غنا و آوازه خوانی را راه انداخت. عبارت هایی دارد که برخی از آنها را نمی توان بیان کرد.

می گوید: یکی از تفریحات او میمون بازی و سگبازی بود. بعد می گوید: «ثُمَّ جُرِيَ عَلِيٌ يَدَهُ قُتِلَ الحُسين»؛ بعد امام حسین علیه السلام را به شهادت رساند.

مردم مدینه را یک سال بعد از واقعه عاشورا به شهادت رساند. سال سوم هم کعبه را آتش زد. اینها را «انساب الاشراف» مفصل نقل کرده است تا به اینجا می رسد.

«كَانَ لِيَزِيدَ بْنِ مُعَاوِيَةَ قِرْدٌ يَجْعَلُهُ بَيْنَ يَدَيْهِ»؛ می گوید یزید بن معاویه میمونی داشت، جایگاه این میمون در کنار دست او بود. تمام افسران، وزا، مقامات لشکری و کشوری، هر کسی می آمد اجازه نداشت این جایی که مخصوص این میمون است بنشیند. «وَ يُكَنِّيهِ أَبَاقِيسَ»؛ برای او کنیه گذاشته بود. می گفت: این با قیس است.

سؤال این است: چه کسی یزید را بر سر کار آورد؟ یزید از کجا آمد؟ چه کسی یزید را منصوب کرد؟ آیا غیر از این است که نصب یزید توسط معاویه بود. معاویه علاقه زیادی به یزید داشت و با این که بسیاری از مردم مدینه مخالفت کردند.

ص: 156


1- أنساب الأشراف للبلاذری، ج 5، ص 286

گفتار دهم : پیام ها و پیام آوران عاشورا

اشاره

ص: 157

ص: 158

پیام های امام حسین علیه السلام در روز عاشورا

همان طور که مقتل خوانی رسم است، خطبه خوانی هم باید رسم شود. مجموعه خطبه های امام حسین علیه السلام به ضمیمه خطبه های امام سجاد علیه السلام و زینب کبری علیهاالسلام در سفر کوفه و شام پیام بسیار بزرگی از قصه کربلا به ما خواهد داد.

در روز عاشورا در آخرین روز عمر نورانی امام حسین علیه السلام حضرت روزشان را با سه پیام به پایان رساندند: یک پیام به دشمن، یک پیام به اهل بیت، و یک پیام به اصحاب.

پیام به اصحاب

پیامی که به اصحاب دادند این بود:

صَبرا بَني الكِرامِ! فما المَوتُ إلاّ قَنطَرَةٌ تَعبُرُ بِكُم عَنِ البُؤسِ و الضَّرّاءِ إلَى الجِنانِ الواسِعَةِ و النَّعيمِ الدّائمَةِ ، فأيُّكُم يَكرَهُ أن يَنتَقِلَ مِن سِجنٍ إلى قَصرٍ؛(1) ای بزرگ زادگان! صبر کنید، مرگ جز پلی که شما را از سختیهای دنیا به

ص: 159


1- معاني الأخبار، ص 289؛ بحار الانوار، ج 44، ص 297

بهشت بزرگ و نعمتهای جاودان می رساند نیست. چه کسی دوست ندارد که از زندانی به قصری منتقل نگردد؟

این سخن در آمادگی اصحاب امام حسین علیه السلام و تقویت روحیه آنان بسیار تاثیر داشت.

پیام به دشمن

یک سخن هم به دشمن فرمودند که خیلی زیباست. شاید این سخن آخرین سخنی بود که امام حسین علیه السلام با سپاهیان کوفه داشت؛ چون روز عاشورا حضرت خیلی خطبه خواندند، فرمودند:

وَأَیمُ اللَهِ انی لَارْجُو أَنْ یکرِمَنِی ربی اللَهُ بِالشَّهَادَه، بِهَوَانِکُم ثُمَّ یَنتَقِمُ لی مِنکُمْ مِنْ حَيْثُ لا تَشْعُرُونَ به خدا قسم، من امیدوارم که پروردگارم مرا به وسیله شهادت گرامی بدارد و انتقام مرا از شما از طریقی که ندانید بگیرد!

یعنی شهادت بالاترین اکرام برای ولی خدایی مثل حضرت سیدالشهدا علیه السلام است.

امام حسين علیه السلام فرمود: من اگر امروز مورد اکرام خدا قرار بگیرم، پایانم شهادت است. ولی فکر نکنید وقتی به شهادت رسیدم، همه چیز تمام میشود. انتقام خون مرا خدا از شما خواهد گرفت.

در روز عاشورا کوفیان امام حسین علیه السلام را اذیت کردند، زخم زبان زدند. استهزا کردند، مسخره کردند. قرآن می گوید:

ص: 160

ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذِينَ أَساؤُا السُّواى أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُنَ،(1) سپس سرانجام کسانی که اعمال بد مرتکب شدند به جایی رسید که آیات خدا را تکذیب کردند و آن را به مسخره گرفتند!

این یک هشدار است. قرآن می گوید: عاقبت گناهکاران این است که آیات قرآن را تکذیب خواهند کرد.

وقتی امام حسين علیه السلام فرمود: خدا انتقام می گیرد. یک نفر صدا زد: خدا چطور می خواهد از ما انتقام بگیرد، در حالی که همه چیز دست ماست؟ ما می زنیم، می کشیم، یک ساعت دیگر هم خیمه ها را آتش می زنیم بدنها را زیر سم اسب ها خرد می کنیم. سرها را به نیزه می زنیم. چطور خدا انتقام می گیرد؟

امام حسین علیه السلام فرمود:

یُلقی بَأسَکُم بَینَکُم ، وَ یَسفِکُ دِماءَکُم ، ثُمَّ یَصُبُّ عَلَیکُمُ العَذابَ الأَلیمَ(2) شر خود شما را دامنگیر خود شما می کند و خون شما را می ریزد، سپس عذاب دردناک را بر شما مسلط می نماید

اولا بین شما اختلاف ایجاد می شود. این طور نیست که اگر شما متحد آمدید، وحدت باطل شما باقی بماند. خون شما ریخته خواهد شد.

ص: 161


1- سوره روم آیة 10.
2- الفتوح، ج 5، ص 118: تسلية المجالس، ج 2، ص 319؛ بحارالانوار، ج 45، ص 52

بین شما جنگ و دعوا ایجاد می شود.

گزارش تاریخ را بیینید؛ مجلسی نیست که یزیدی ها، ابن زیادها کوفیان، شامیان گرفته باشند و این مجلس به کامشان شیرین تمام شده باشد. همیشه درگیری بوده است.

پیامی به اهل بیت علیهم السلام

امام حسین علیه السلام در روز عاشورا، یک سخن هم با اهل بیتشان داشتند. آخرین سخن امام حسین با اهل بیت علیهم السلام خیلی زیباست. فرمودند:

صَبراً يا بَني عُمومَتي صَبراً يا أهلَ بَيتي، فو الله لا رَأَيتُم هَواناً بَعدَ هذَا اليَومِ أبَداً(1) اي عموزادگانم، شکیبایی کنید ای اهل بیتم، صابر باشید. به خدا از امروز هرگز روی ذلت نخواهید دید.

فرمودند:

فَلَا تَشکُوا وَ لاَ تَقُولُوا بِاَلْسِنَتِکُمْ مَا یَنْقِصُ قَدْرِکُمْ(2) شکایت نکنید و چیزی بر زبان جاری نسازید که از قدر و منزلت شما بکاهد.

در این سفر چیزی نگویید که جایگاه و منزلت شما را کم کند. به زبان چیزی نگویید که با عظمت اهل بیت جمع نشود.

در این زمینه غالب شعرها خوب است، اما گاهی شعرهایی از زبان

ص: 162


1- اللهوف، ص 115.
2- موسوعة الامام الحسين علیه السلام ج 4 ص 476

حضرت زینب علیهاالسلام می خوانند که اظهار عجز و ناله در آنهاست. این جمله را همه حفظ اند که حضرت در برابر یزید می ایستد و می فرماید:

مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا(1) من از خدا جز زیبایی چیزی ندیدم.

در مجلس یزید، بی بی زینب علیهاالسلام چقدر محکم ایستاده و خطاب به حکومت جور می فرماید: یزید، تو فکر کردی این که ما اسیر دست تو هستیم و چهل منزل ما را به اسارت بردی.

أَنَّ بِنَا هَوَاناً عَلَیْهِ وَ بِکَ عَلَیْهِ کَرَامَةً(2) تو فکر میکنی ما پیش خدا خوار و ضعیفیم و تو پیش خدا جایگاه داری؟

اشتباه می کنی. فراموش نکن که خداوند چه فرموده است:

وَ لَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ ۚ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْمًا ۚ وَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ(3) آنها که کافر شدند، (و راه طغیان پیش گرفتند،) تصور نکنند اگر به آنان مهلت میدهیم، به سودشان است. ما به آنان مهلت میدهیم فقط برای اینکه بر گناهان خود بیفزایند؛ و برای آنها، عذاب خوار کننده ای (آماده شده) است!؛

حضرت زینب علیهاالسلام یزید را کوبیده است. فریاد زده است و محکم ایستاده است.

اینها همه پیام دارد. اگر صبر زینب علیهاالسلام را می بینیم. باید آن را در

ص: 163


1- الفتوح، ج 5، ص 122؛ اللهوف، ص 160
2- مثیر الاحزان، ص 101؛ بحارالانوار، ج 45، ص 133
3- سوره آل عمران، آیه 178.

زندگی خودمان پیاده کنیم. گاهی بیماری یا فقری یا نوعی مصیبت برای ما پیش می آید. آیا ممکن است ما در ماه محرم و صفر جلسه سیدالشهدا برویم و بعد با یک گرفتاری شروع کنیم به زمین و زمان ناسزا گفتن و جزع و فزع کنیم؟

عبدالله بن عفيف

داستان عبدالله بن عفيف أزدی واقعا غوغاست! ابن زیاد مست است؛ هم مست شراب است، هم مست پیروزی است، هم مست قدرت است، هم مست غرور است و هم مست جوانی

ابن زیاد در داستان کربلا سی و سه ساله بود. وقتی آن مجلس را در کوفه گرفت، جمله ای بسیار زننده بر زبان راند.

ابن زیاد گفت: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَظْهَرَ الْحَقِّ وَ أَهْلَهُ»؛(1) شکر خدا که حق را پیروز کرد. امیرالمؤمنین یزید را یاری کرد. كذاب بن کذاب، حسین و شیعیانش را کشت.

چه نفس کشی است که جواب ابن زیاد را بدهد؟ یک پیر مرد نابینا، گوشه مسجد کوفه، به نام عبدالله بن عفيف بلند شد و داد زد. گفت: ابن زیاد تو بچه های پیامبر را می کشی، بعد می آیی مثل آدم های حسابی حرف میزنی و الحمدلله می گویی، آیا تو خدا را می شناسی؟

ابن زیاد خیلی ناراحت شد. گفت: چه کسی است که جواب مرا

ص: 164


1- الارشاد، ج 2، ص 117

میدهد؟ عبدالله گفت: منم! چطور تو به خودت جرئت میدهی که این طور حرف بزنی؟ كذاب بن کذاب تویی و پدرت، يزيد و پدرش.

مجلس به هم خورد. ابن زیاد دستور داد عبدالله بن عفیف را گرفتند. داستانش مفصل است. هر گاه من این قطعه تاریخ را نقل کردم، از این که خودم را شیعه بدانم شرمسار هستم.

عبدالله بن عفیف را پیش ابن زیاد آوردند. او دنبال بهانه می گشت. به عبدالله بن عفیف گفت: من امروز تو را می کشم. مجلس ما را به هم میزنی؟ عبدالله در جواب گفت: تو هنوز به دنیا نیامده بودی که من در رکاب مولایم امير المؤمنین می جنگیدم و آرزوی شهادت داشتم.

من یک چشمم را در رکاب امیر مؤمنان در جنگ جمل و یک چشمم را در جنگ صفین از دست داده ام. بعد از این که نابینا شدم، گفتم: دیگر در شهادت برایم بسته شده است. گفتم: یک پیرمرد نابینا که نمی تواند به شهادت برسد.

«اَلْحَمْدَلَلُهُ اَلَّذِي عَرَّفَنِى اَلاِجَابَةِ مِنْهُ فِي قَدِيمِ دَعَايِي»؛ من یک دعای قدیمی داشتم، من بیش از سی سال از خدا آرزوی شهادت داشتم، ولی با خود می گفتم: پیرمرد نابینا چطور ممکن است به شهادت برسد؟ خدا را شکر که اجابت دعای قدیمی مرا به من نشان میدهد. حالا امروز تو مرا به کشتن تهدید می کنی؟ همان موقع ابن زیاد دستور داد عبدالله بن عفيف را کشتند.(1)

ص: 165


1- رجوع کنید به: اللهوف، ص 169- 165؛ عوالم العلوم. ج 17، ص 388

امام باقر علیه السلام در برابر یزید

مجلس دیگری که به کام بني أميه تلخ شد، مجلس خود یزید بود.

بنی امیه وقتی می دیدند اهل بیت جوابشان را می دهند، عصبانی می شدند. اصولا یکی از چیزهایی که باعث می شود آدم های ظالم به ظلم خود ادامه دهند این است که نمی توانند حرف دیگری را بشنوند. لازمه استبداد این است که چیزی نباید بگویی

یزید وقتی دید اهل بیت به او پاسخ می دهند، به اطرافیانش گفت: من با این ها چه کنم؟! چرا این ها جواب مرا می دهند؟ مشاورین گفتند: قبلة عالم ناراحت نشوید. شما دستور بدهید همه اینها را می کشیم. ما 72 نفر را در کربلا کشتیم، 84 نفر زن و بچه را هم اینجا می کشیم.

امام باقر علیه السلام چهار ساله است. ایستاد و فرمود: یزید هیچ میدانی شبیه همین جلسه ای که تو اینجا با مشاورانت تشکیل دادی، در کاخ فرعون هم تشکیل شد. موسى علیه السلام وقتی فرعون را به یگانه پرستی دعوت کرد، فرعون ناراحت شد که چرا موسی با خدایی من مخالفت می کند. فرعون با مشاورینش مشورت کرد. مشاورین گفتند: قبله عالم، این یک ساحر است. ما هم ساحرها را جمع می کنیم و سحر موسی را باطل می کنیم. قرآن می گوید:

قَالُوا أَرْجِهْ وَأَخَاهُ وَأَرْسِلْ فِي الْمَدَائِنِ حَاشِرِينَ يَأْتُوكَ بِكُلِّ سَاحِرٍ عَلِيمٍ(1) (سپس به فرعون) گفتند: «(کار) او و

ص: 166


1- سوره اعراف، آیه 111 و 112

برادرش را به تأخیر انداز، و جمع آوری کنندگان را به همه شهرها بفرست تا ساحران دانا و کارآزموده ای به خدمت تو بیاورند.

ساحرها می آیند و قضیه تمام می شود. امام باقر علیه السلام فرمود: یک نفر از مشاورین فرعون نگفت: موسی را به قتل برسانیم. گفتند: سحر است باطلش می کنیم. ولی مشاورین تو همه گفتند: اینها را بکش. میدانی فرق مشاورین تو با مشاورین فرعون چیست؟

یزید حساس شد. این کودک چهار ساله چه می خواهد بگوید؟! یزید گفت: چه فرق دارد؟ گفت: فرقش این است که آنها هر بدی داشتند، ولی حرام زاده نبودند، ولی اینها که در اطراف تو هستند، حرام زاده اند.

لَا یقتُلُ الأَنبِیاءَ وَ أَولَادَهُم إِِلّاَ أَولَادُ الأَدعِیاءِ؛ جز حرامزادگان پیامبران و پیامبرزادگان را نمی کشند و فرمان به قتلشان نمیدهند

به همین جهت است که امام حسین علیه السلام در روز عاشورا از ابن زیاد به «الدَّعيَّ ابنَ الدَّعيِّ» تعبیر فرمودند. یعنی زنازاده فرزند زنازاده

یزید چه بگوید؟ بگوید ساکت باش؟ بگوید دروغ می گویی؟ پاسخ امام باقر علیه السلام از آیه قرآن و تاریخ و احادیث بود. در آن مرحله یزید مجبور شد از قتل اهل بیت منصرف شود. ولی شاه بیت این حوادث داستان امام سجاد علیه السلام و خطبه آن حضرت است(1)

ص: 167


1- رجوع کنید به: مناقب آل ابی طالب علیه السلام ج 4، ص 16؛ بحارالانوار، ج 45، ص 137.

امام سجاد علیه السلام بر فراز منبر یزید

یزید مجلسی تشکیل داد و به خطیب دربار گفت: بالای منبر برو. معلوم است که خطیب دربار یزید چه می گوید. رفت و هرچه توانست در اهانت و مذمت امیر مؤمنان و سیدالشهدا علیهماالسلام و در مدح و ثنای معاویه و یزید گفت.

امام سجاد علیه السلام از پایین منبر فریاد زد: وای بر تو ای خطیب، به خاطر رضایت مخلوق خشم الهی را برای خودت خریدی؟ مردم متحیر شدند که چه می گوید. این اسیر است و به عنوان خارجی و فردی که خارج از دین معرفی شده است به خطیب می گوید: جایگاه تو آتش است.

بعد به يزيد فرمود: اجازه بده من هم بروم بالای این چوب ها و حرف هایی بزنم که رضای خدا و خیر و صلاح این مستمعین در آن باشد.

جالب است که امام سجاد علیه السلام فرمود: «أَصْعَدَ هَذِهِ الْأَعْوَادَ من بروم بالای این چوبها.» یعنی جایی که مدح یزید و معاویه است، دیگر منبر نیست، تخته پاره است.

مردم هم اصولا ماجراجو هستند، دلشان می خواهد ببینند پایان حوادث به کجا ختم می شود. مردم هم تحریک کردند که بگذارید حرفش را بزند.

یزید گفت: نه، او اگر بالای منبر برود، دودمان ابوسفیان را به باد می دهد و ما را رسوا خواهد کرد. اجازه نداد. مردم باز گفتند: این اسیر

ص: 168

است، چهل منزل بچه ها و اهل بیتش را آورده اید و عزیزانش را کشته اید. دیگر توان حرف زدن و اظهار نظر ندارد. اگر چیزی هم بگوید اتفاقی نمی افتد.

یزید گفت: اینها مدرسه نرفته اند که شما فکر کنید مصیبت آنها را از پای در می آورد. علم و دانش آنها از مکتب و مدرسه نیست!

به هر ترتیب کاری کردند که یزید مجبور شد به امام سجاد علیه السلام اجازه بدهد که خطبه بخواند.

فرازهایی از خطبه امام سجاد علیه السلام در شام

در اینجا به فرازهایی از این خطبه اشاره می کنیم. آن هم در شامی که چهل سال عليه امیرمؤمنان علیه السلام تبلیغ شده است. خطبه را می توان به سه بخش تقسیم کرد: 1- معرفی پیامبر و انتساب امام سجاد علیه السلام به پیامبر 2-معرفی امیر مؤمنان علیه السلام که حساس ترین فراز این خطبه است. 3- روضه امام حسين علیه السلام

حضرت سخن خویش را این چنین شروع کردند: خداوند شش چیز به ما عنایت کرد و به هفت فضیلت ما را بر دیگران برتری داد. خداوند علم و دانایی، حلم و بردباری، جود و سخاوت، فصاحت و بلاغت، مردانگی و جوانمردی، و محبت در دل مؤمنین را به ما عنایت فرمود

ما هفت ویژگی داریم که دیگران ندارند؛ محمد مختار از ماست، جعفر طیار از ماست، حیدر کرار از ماست، حمزه سیدالشهدا از

ص: 169

ماست، دو سبط این امت، حسن و حسین از ما هستند، مهدی این امت از ماست.

واقعا این یک رجز خوانی و یک خطبۂ حماسی است. بعد فرمودند:

أَنَا ابْنُ مَکَّةَ وَ مِنَی أَنَا ابْنُ زَمْزَمَ وَ الصَّفَا أَنَا ابْنُ مَنْ حَمَلَ الرُّکْنَ بِأَطْرَافِ الرِّدَاء أَنَا ابْنُ خَيْرِ مَنْ حَجَّ وَ لَبّى أَنَا ابنُ مَن حُمِلَ عَلَى البُرَاقِ فِي الهَوَاءِ من فرزند مکه و منایم. من فرزند زمزم و صفایم. من فرزند بزرگ مردی هستم که حجر الاسود را با عبای خویش جابه جا کرد و بر سر جایش نصب کرد. من فرزند بهترین طواف کننده و بهتری سعی كنندگانم. من فرزند بهترین حج گزاران و برترین لبیک گویان به دعوت خدایم. من فرزند آن پیشوای بزرگی هستم که بر مركب آسمانی سوار شد و در فضای بیکران به پرواز در آمد.

علامه امینی در «الغدير» می گوید: هفتاد هزار منبر در نماز جمعه، در عصر بنی امیه به امیر المؤمنين علیه السلام دشنام میدادند. لذا پس از ترسیم شخصیت والای پیامبر گرامی به شخصیت والای امیرالمؤمنين علیه السلام پرداخت:

أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ بِسَیْفَیْنِ، وَ طَعَنَ بِرُمْحَیْنِ، وَ هَاجَرَ الْهِجْرَتَيْنِ وَ بَايَعَ الْبَيْعَتَيْنِ وَ قَاتَلَ بِبَدْرٍ وَ حُنَيْنٍ؛ من فرزند کسی هستم که پیشاپیش پیامبر خدا با دو

ص: 170

شمشیر شمشیر میزد و با دو نیزه نیزه میزد و پیکار مینمود. و دو بار در راه خدا بار هجرت بست و دو بار در اوج تنهایی پیامبر با او بیعت کرد. و در روزهای سرنوشت ساز بدر و حنین با کفر پیکار نمود.

امام سجاد علیه السلام با این خطبه حماسی کاری کرد که مردم شام شروع به گریه کردند. امام سجاد علیه السلام فضا را آماده دید و شروع به روضه خوانی کرد.

أَنَا ابْنُ عَطْشَانَ حَتَّى قضی أَنَا ابْنُ مَسْلُوبُ الْعِمَامَةَ وَ الرِّدَاءَ أَنَا ابْنُ مِنْ بَكَتْ عَلَيْهِ مَلَائِكَةُ السما أَنَا ابْنُ مِنْ نَاحَتْ عَلَيْهِ الْجِنُّ فِي الْأَرْضِ وَ الطَّيْرِ فِي الْهَوَاءِ من فرزند کسی هستم که با لب تشنه به شهادت رسید. من فرزند کسی هستم که عمامه و ردای او ربوده شد. من فرزند کسی هستم که فرشتگان آسمان بر او گریستند. من فرزند کسی هستم که جنیان در زمین و پرندگان در آسمان برای او ناله سر دادند

خیلی مهم است که در شام بگویی: شما شادی کردید و جشن گرفتید، ولی فرشتگان آسمان برای پدرم گریه کردند.

جن و ملک بر آدمیان گریه می کنند

گویا عزای اشرف اولاد آدم است

بیچارگی یزید در برابر امام سجاد علیه السلام

حضرت آن قدر سخن گفت که یزید دید کاری نمی تواند انجام دهد.

ص: 171

اگر بگوید قطع کنید، مردم می گویند: می خواهیم بشنویم. دیگر مجلس از دست یزید خارج شده بود.

برای آنکه جلسه را به هم بزند، بهانه دین آورد. گفت: وقت نماز شد. روز جمعه بود. گفت: مؤذن اذان بگو. مؤذن که اذان گفت، امام سجاد علیه السلام از همین فرصت استفاده کرد. تا گفت: «الله اکبر»، حضرت فرمود: من هم می گویم: «الله اکبر». تا گفت: «اشهد ان لا اله الا الله» فرمود: شما به زبان می گویید، اما من با تمام وجودم می گویم

تا گفت: «اشهد ان محمدا رسول الله». امام سجاد علیه السلام رو کرد به یزید و فرمود: من یک سؤال دارم! این محمدی که بر مأذنه ها نامش را می برند، جد توست یا جد من؟! همه می دانند جد تو ابوسفیان است. اگر جد ما اهل بیت است، پس چرا عترتش را کشتی؟

همین یزیدی که تا دیروز می گفت: پدران من کجا هستند؟ آنهایی که در بدر به دست علی علیه السلام کشته شدند، بیایند و بگویند یزید دستت درد نکند که انتقام ما را گرفتی. همین یزید مجبور شد اظهار پشیمانی کند و اهل بیت را با عزت و احترام به مدینه برگرداند.

پیام سيد الشهدا علیه السلام این بود که خدا انتقام مرا از شما خواهد گرفت. تازه این اول ماجراست. قیام توابین شروع می شود. در ادامه قیام مختار پیش می آید. قیام زید بن على بن الحسین و یحیی بن زید اتفاق می افتد.

ص: 172

آخرین وصیت امام حسین علیه السلام

امام سجاد علیه السلام فرموند: پدرم سیدالشهدا در آخرین وداع یک جمله به من وصیت فرمود:

يَا بُنَىَّ إِيَّاكَ وَ ظُلْمَ مَنْ لَا يَجِدُ علیک نَاصِراً إِلَّا اللَّهُ (1) ای فرزند عزیزم، مبادا به کسی ستم کنی که یاوری در برابر تو جز خدا نیابد!

ظلم و ظلمت از یک ریشه است. ظلم تاریکی می آورد. مخصوصا ظلم به کسی که جز خدا پناهی ندارد. یک وقت ما به کسی ظلم می کنیم او هم انتقام می گیرد. اما یک وقت به کسی ظلم می کنیم که جز آه کشیدن کاری نمی تواند بکند.

همچنین حضرت سید الشهدا علیه السلام در آخرین لحظات حیات خویش دعایی به فرزندشان على بن الحسين علیه السلام تعليم دادند و فرمودند: ای فرزند عزیزم، این دعا را که مادرم فاطمه علیهاالسلام به من تعلیم داده و از رسول خدا صلی الله علیه و آله به فاطمه رسیده و از جبرئیل به رسول خدا، برای حاجت مهم و اندوه و بلاهای سخت که نازل می شود و برای امر عظیم و دشوار حفظ کن. دعا این است:

بِحَقِّ يس وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ، وَ بِحَقِّ طهٰ وَالْقُرْآنِ الْعَظِيمِ، يَا مَنْ يَقْدِرُ عَلَىٰ حَوائِجِ السَّائِلِينَ، يَا مَنْ يَعْلَمُ ما فِي الضَّمِيرِ، يَا مُنَفِّساً عَنِ الْمَكْرُوبِينَ، يَا مُفَرِّجاً عَنِ الْمَغْمُومِينَ، يَا راحِمَ

ص: 173


1- الکافی، ج 2، ص 331؛ تحف العقول، ص 246؛ بحار الانوار، ج 72، ص 308

الشَّيخِ الْكَبِيرِ، يَا رازِقَ الطِّفْلِ الصَّغِيرِ، يَا مَنْ لَا يَحْتاجُ إِلَى التَّفْسِيرِ، صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ،(1)

و بعد از آن حاجت خویش را مطرح کنید.

خداوندا، به حق سیدالساجدین و سیدالشهدا علیهاالسلام حوائج همه را برآورده بخیر بفرماید؟

ص: 174


1- الدعوات، ص 54؛ بحارالانوار، ج 92، ص 196؛ مفاتيح الجنان، ص 1114 دعای امام صادق و سید الشهدا علیهاالسلام

گفتار یازدهم : نقش زنان در کربلا

اشاره

ص: 175

ص: 176

بحث بسیار مهمی که کمتر مورد توجه قرار می گیرد، توجه به نقش آفرینی زنان در کربلاست. این بحث به شش بخش تقسیم می شود.

بانوی شهید کربلا

بخش اول درباره بانویی است که در کربلا به شهادت رسید. وی همسر عبدالله بن عمير است. عبدالله بن عمیر شخصیت بسیار بزرگواری است. یک صحابی معمولی نیست. از اصحاب باوفای امیر مؤمنان علیه السلام بوده است.

در کربلا جزء یاران برجسته سيدالشهداست و در زیارت ناحيه مقدسه امام زمان علیه السلام به نام بعضی از شهدای کربلا اشاره شده است. از جمله نام این بزرگوار است: «السَّلَامُ عَلَی عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَیرٍ الْکلْبِی».

عبدالله بن عمیر در کوفه بود و به کربلا آمد و داستان شهادت او و همسرش شنیدنی است.

این بانوی نمونه کنار بدن غرقه به خون شوهر خود آمد و گفت:

أَسُئِلَ اللَّهِ الَّذِي رَزَقَکَ الْجَنَّةِ أَنْ يَصْحَبْنِي مَعَكَ؛(1) از آن خدایی که بهشت را نصیب تو کرد، می خواهم که مرا همراه تو قرار بدهد.

ص: 177


1- ابصار العین، ص 227.

شمر به غلام خود فرمان داد تا با عمود آهنین بر فرق این زن بزند و او را به شهادت رساند.

مادران شهید

بخش دوم درباره مادرانی است که در کربلا حضور داشتند و شاهد شهادت فرزندان خود بودند. مادرانی که در خیمه ها بودند و فرزندان آنها در میدان جنگ مبارزه کردند و به شهادت رسیدند. این مادرها شهادت فرزند خود را می دیدند.

از جمله آنها رباب مادر على أصغر علیه السلام، زینب کبری علیهاالسلام مادر عون بن جعفر، بانویی به نام رمله، مادر قاسم بن الحسن علیه السلام، رقیه دختر امیر مؤمنان علیه السلام مادر عبدالله بن مسلم، چون مسلم بن عقیل داماد امیر مؤمنان علیه السلام است. و مادر عمرو بن جناده.

خود جناده جزء شهدای کربلاست. وقتی به شهادت رسید، همسر او یک عمودی به دست گرفت و به میدان آمد. حضرت سید الشهدا علیه السلام او را برگرداند. فرزند ایشان عمرو هم به میدان رفت و به شهادت رسید. هم پدر او جناده و هم مادرش شاهد شهادت فرزند خود بودند.

از جمله آنها، مادر محمد بن ابی سعید بن عقيل است. دیگری مادر عبدالله بن حسن علیه السلام است که بانوی بزرگواری به نام بنت شلیل

ص: 178

بود. در مجموع هفت نفر از مادران شهدا، ناظر شهادت فرزندان خود در کربلا بودند(1)

زنان بنی هاشم

بخش سوم درباره زنانی از بنی هاشم است که در خیل اسرا قرار گرفتند و چهل منزل از کربلا تا کوفه و شام حضور داشتند.

از میان این بانوان، نام حضرت زینب کبری علیهاالسلام زیاد برده می شود، ولی باید دست کم یک بار برای ادای احترام، به بانوان دیگری که همراه خيل کاروان اسرا از بنی هاشم هستند، اشاره ای کنیم.

از امیرمؤمنان علیه السلام چهار دختر در جمع کاروان اسرا حضور دارند. یکی از آنها زينب علیهاالسلام بود. دیگری بانوی بزرگواری به نام ام كلثوم یا زینب صغری است. سومی بانوی بزرگواری به نام فاطمه است. چهارمین نفر هم که اشاره کردیم رقیه همسر جناب مسلم بود.

از دختران خود امام حسين علیه السلام سه نفر در کربلا حضور داشتند. یکی سكينة بنت الحسين علیه السلام است که فراوان نام او برده می شود. دوم بانوی بزرگواری است به نام فاطمه و سومی رقیه دختر سه ساله امام حسین علیهاالسلام است.

بنابراین، چهار نفر از دختر های امیر مؤمنان و سه نفر از دخترهای امام حسین علیه السلام در جمع اسرا بودند.

ص: 179


1- همان، ص 223.

هشتمین بانو، رباب همسر امام حسین علیه السلام است. دیگری که به نام او هم اشاره کردیم رمله، مادر قاسم بن الحسن است. و دیگری فاطمه دختر امام حسن مجتبی علیه السلام است. ایشان همسر امام سجاد علیه السلام و مادر امام باقر علیه السلام است که در کربلا حضور داشتند

بانوی دیگر، دختر مسلم بن عقيل است که یاد او را زیاد شنیده ایم که امام حسین علیه السلام وقتی شهادت حضرت مسلم را شنیدند، او را نوازش کردند. حضرت دایی او، و ایشان خواهرزاده امام بودند.

بزرگوار بعدی دختر زینب کبری علیها السلام به نام ام كلثوم است، به او ام کلثوم صغری می گفتند.

این دوازده نفر از زنان بنی هاشم که نام بردیم، مثل پروانه ای دور شمع وجود بی بی زینب علیهاالسلام می چرخیدند و به ایشان احترام می گذاشتند.

کسانی که با خانواده به کربلا آمدند

بخش چهارم، سه نفر از اصحاب امام حسین علیه السلام با خانواده های خود به کربلا آمده بودند. یکی از اینها مسلم بن عوسجه است. مسلم بن عوسجه همراه با خانم خود به کربلا آمد و همسرش جزء همین کاروان اسرا قرار گرفت.

دومین خانواده، زن عبدالله بن عمیر است که به آن اشاره کردیم که به شهادت رسید.

سومین خانواده هم خانواده جناده است که به آن اشاره کردیم. جناده

ص: 180

با همسر خود به کربلا آمد. فرزند او عمرو بن جناده هم به شهادت رسید. این بانوی بزرگوار همراه قافله اسرا حضور دارد.(1)

زنان غیر هاشمی

بخش پنجم، زنانی از غیر بنی هاشم که جزء قافله اسرا هستند. از جمله آنها بانوی بزرگواری به نام ام خلف، همسر مسلم بن عوسجه است. بانوی بزرگواری به نام بحریه، همسر جناده است که اشاره کردیم. بانوی بزرگواری به نام محسنیه، خادمه امام سجاد علیه السلام که مادر شهید است و فرزند ایشان در کربلا به شهادت رسید. چهارمین بانو فكيهه، خادمه حضرت رباب علیه السلام است. دیگری بانوی بزرگواری است که خادمه مسلم بن عوسجه بوده است.

وداع با زنان خیام

امام حسین علیه السلام با زنانی که تا ساعتی دیگر جزء کاروان اسرا قرار می گیرند وداع کردند. امام حسین علیه السلام به اهل بیت خود، به زینب کبری علیها السلام و به بزرگوارانی که برای اسارت آماده می شدند، فرمودند:

اسْتَعِدُّوا لِلْبَلَاءِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ حافظکم وَ سينجيكم مِنْ شَرِّ الْأَعْدَاءِ وَ يَجْعَلَ عَاقِبَةَ أمرکم إِلَى خَيْرٍ وَ يُعَذِّبُ أعاديکم بِأَنْوَاعِ الْبَلَاءِ وَ یعوضکم اللَّهُ عَنْ هَذِهِ الْبَلِيَّةِ أَنْوَاعِ النِّعَمِ وَ الْكَرَامَةُ فَلَا تشکوا وَ لَا تَقُولُوا بألسنتکم مَا يَنْقُصُ

ص: 181


1- همان، ص 220

قَدرَکُم (1)آماده بلا باشید و بدانید که خداوند حافظ شماست و به زودی شما را از شر دشمنان نجات میدهد و فرجام کار شما به خیر و خوبی است و خدا دشمنانتان را به انواع عذاب، عذاب خواهد کرد. و خداوند در عوض این ابتلا انواع نعمتها و کرامت ها را به شما عنایت می کند. بنابراین، شکایت نکنید و چیزی بر زبان نیاورید که از قدر و ارزش شما کاسته شود.

امام حسين علیه السلام سه مطلب را گوشزد کردند: اول این که خدا محافظ شماست. نگران نباشید. دوم این که خداوند شما را از شر آنها نجات می دهد. بدانید که پایان کار شما خیر است و دشمنانتان را عذاب می کند.

سختی ها فراوان است، ولی می بینید که الآن بعد از هزار و سیصد سال همه عالم غرق در عزای امام حسين علیه السلام است و نام سیدالشهدا علیه السلام در همه عالم زنده است. به هر ترتیب امام حسین علیه السلام فرمود: «بدانید که پایان کار از آن شماست.»

سوم این که خدا به شما عوض می دهد. خداوند به عوض این و سختیها انواع كرامتها و نعمتهای الهی را به شما عنایت می کند.

حضرت به بی بی زینب و اهل بیت خود فرمودند: شما نسبت به این دو موضوع مراقبت کنید.

1-«فَلَا تَشکُوا؛ شکایت نکنید.»

2-«لَا تَقُولُوا بألَسِنَتِکُم مَا يَنْقُضُ قَدرَکُم»به زبان خود چیزی نگویید

ص: 182


1- موسوعة الامام الحسين علیه السلام، ج 4، ص 476

که از قدر شما کم کند.»

کسی نشنیده است اهل بیت علیهم السلام در طول این سفر کلمه ای گفته باشند که با جلالت و شان و عظمت آن ها سازگاری نداشته باشد.

پاسخ محکم به ابن زیاد

ابن زیاد به زینب کبری علیها السلام خطاب کرد: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي فضحکم وَ قتلکم وَ أَكْذَبَ أحدوثَتكُم ، شكر آن خدایی که شما را رسوا کرد و کشت و دروغی که شما می گفتید برملا ساخت!»

زینب کبری علیها السلام در پاسخ ابن زیاد فرمودند:

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَكْرَمَنَا بِنَبِيِّهِ مُحَمَّدٍ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ طَهِّرْنَا مِنَ الرِّجْسِ تَطْهِيراً وَ إِنَّمَا يَفْتَضِحُ الْفَاسِقِ وَ يُكَذِّبُ الْفَاجِرِ وَ هُوَ غَيْرَنَا؛(1) سپاس مخصوص خدایی است که ما را به وجود پیامبرش حضرت محمد صلی الله علیه و آله تکریم و از هر گونه رجس و پلیدی تطهیر کرد و تنها فاسق است که مفتضح می شود، و فاجر است که دروغ می گوید، و او غیر ماست

ما رسوا نشدیم. فاسق رسوا می شود. ما دروغ نمی گوییم، فاجرها دروغ می گویند. و این گونه افراد ما نیستیم. آنها غير ما هستند. ابن زیاد خواست نمک به زخم بی بی بپاشد. گفت: «کیف رَأَيْتَ فَعَلَ اللَّهُ بِأَهْلِ بیتک، کردار خدا را نسبت به اهل بیت خود چگونه دیدی؟»دیدی خدا

ص: 183


1- الارشاد، ج 2، ص 115؛ بحارالانوار، ج 45، ص 115

با شما چه کرد؟ زینب کبری علیها سلام فرمود:

كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ فبرزوا إِلَى مَضَاجِعِهِمْ؛(1) خداوند شهادت را بر ایشان رقم زده بود، پس به سمت شهادتگاهشان رفتند.

خدا شهادت را برای ما مقرر کرد.

وَ سَيَجْمَعُ اللَّهِ فتحاجون وَ تختمون عِنْدَهُ خداوند فردای قیامت بین تو و آنها جمع می کند و بین تو و آن عزیزان الهی مخاصمه و محاجه خواهد بود.

آنجا باید جواب خدا را بدهی.

فرمان قتل امام سجاد علیه السلام

آن حضرت محکم ایستاده، تا به مرحله ای رسید که ابن زیاد با امام سجاد علیه السلام شروع به گفت و گو کرد. چون امام سجاد هم محکم جواب ابن زیاد را داد، تصمیم گرفت امام سجاد را به قتل برساند. وقتی فرمان قتل امام را صادر کرد، بی بی زینب علیها السلام عطا فرمودند:

وَ اللَّهِ لَا أُفَارِقَهُ فَإِنْ قَتَلْتَهُ فاقتلنی؛ به خدا قسم از او جدا نمیشوم، پس اگر می خواهی او را بکشی، مرا نیز باید بکشی.

اگر بنا داری امام سجاد علیه السلام را به شهادت برسانی، باید اول مرا به شهادت برسانی. ابن زیاد گفت: «وَ الله لَاَظُنُّهَا؛ به خدا قسم من دیدم که

ص: 184


1- اشاره به مضمون آیه 154 سوره آل عمران است

زینب آماده شهادت است.»و لذا نتوانست و از کشتن امام سجاد علیه السلام منصرف شد.

زینب کبری علیها السلام در مجلس یزید

شیخ مفيد رحمه الله نقل می کند: «فَقَامَ إِلَيْهِ رَجُلُ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ»،(1) یک مرد شامی در مجلس یزید بلند شد و به یکی از دختران، به نام فاطمه بنت الحسين علیه السلام که دختر کوچکی بود و همراه زینب کبری علیها السلام بود اشاره کرد و گفت: «هَبْ لِي هَذِهِ الجاريه»؛ این دخترک را به من ببخش تا در خانه خدمتکار من باشد.

دختر امام حسین علیه السلام می گوید: «فَاُرعِدتُ من به خود لرزیدم و ترسیدم.»«وَ ظَنَنْتَ أَنَّ ذلک جَائِزُ لَهُمْ ؛ گفتم نکند این کار را انجام دهند و مرا برای خدمتکاری به خانه خود ببرد. «فَأَخَذْتُ بِثِيَابِ عمتی»؛ من به پیراهن عمه ام زینب چسبیدم. عمه ام زینب به آن مرد شامی فرمود:

کذبت وَ اللَّهِ وَ لؤمت مَا ذلک لک وَ لَا لَهُ به خدا قسم دروغ میگویی و پستی به خرج میدهی. چنان نیست که پنداشته ای. نه تو می توانی به این مقصود برسی و نه یزید میتواند

به خدا قسم نمی توانی دختر امام حسین علیه السلام را به عنوان کنیزی به خانه خود ببری!

یزید عصبانی شد و گفت: نه، تو دروغ می گویی. «إنَّ ذلِکَ لِی»؛ اگر

ص: 185


1- الارشاد، ج 2، ص 121

بخواهم می توانم این کار را انجام بدهم. زینب کبری فرمود: «کَلّا وَ اللهّ...»، به خدا قسم نمی توانی، مگر این که از دین اسلام خارج بشوی.

یزید باز عصبانی شد و گفت: کسی که از دین اسلام خارج شده، پدر و برادر توست. زینب کبری فرمود

بِدِينِ اللَّهِ وَ دین ابی وَ دین آخی اهْتَدَيْتُ أَنْتَ وَ جدک وَ أبوک إِنْ كُنْتَ مُسْلِماً ای یزید تو و جد و پدرت، اگر مسلمان باشید، به برکت راهنماییهای پدر و برادر من بوده است.

یعنی اگر تو مسلمان باشی که نیستی، میدانستی آنهایی که مسلمان شدند، بر اثر زحمات پدر و برادر من اسلام آوردند.

باز يزيد عصبانی شد و گفت: «کَذَبت یا عَدُوَّةُ اللَّهُ»؛ دشمن خدا دروغ می گویی. زینب کبری فرمود: «أَنْتَ أَمِيرُ تَشْتِمُ ظَالِماً»، قدرت در دست تو است. می خواهی دشنام بدهی بده، می توانی. امروز قدرت در دست تو است، فریاد میزنی و ظالمانه دروغ می گویی! دیگر یزید نتوانست جواب بدهد و در برابر منطق محکم زینب کبری علیها السلام سکوت کرد.

رباب علیها السلام در مجلس یزید

نقش رباب علیها السلام در حادثه کربلا کم نیست. حق این بانوی بزرگوار متأسفانه ادا نشده است. این ها به احترام زینب کبری علیها السلام چیزی نمی گفتند و حرفی نمی زدند. محور بی بی زینب علیها السلام بود، ولی گزارشی از این بانوی بزرگوار در تاریخ آمده است که در همین مجلس، وقتی یزید با چوب

ص: 186

دستی به لب و دندان امام حسین علیه السلام می زد، از جا بلند شد و آمد و سر سیدالشهدا را از آن طشت برداشت و به سینه چسباند و اشعاری گفت که در همه تاريخها آمده است. «وَا حُسَيْناً فَلَا نسیت حسینا» و برای امام حسین علیه السلام شروع به روضه خوانی کرد.

یک بانوی داغدیده، یک بانویی که فرزندش علی اصغر در کربلا به شهادت رسیده است، چهل منزل تا کوفه و شام را به اسارت آمده است، یزید را می شناسد، دشمن را می بیند، ولی وقتی به سر بریده امام حسین جسارت می کنند، بلند می شود و سر را بغل می گیرد و در مجلس یزید نوحه خوانی می کند.

وَ احُسَينا فَلانَسيتُ حُسَيْناً *** أَقَصَدْتَهُ أَسَنَّتْ الْأَعْدَاءِ (1)

أما حسین را فراموش نمی کنم، که نیزه های دشمن به او رسید.

مصیبت حضرت علی اکبر علیه السلام

در پایان اشاره ای به داغ دل حضرت سیدالشهدا در مصیبت على اكبر علیه السلام داشته باشیم. این بزرگوار مورد توجه عمه ها و خواهران و بانوان حرم امام حسین علیه السلام بوده است.

امام حسين علیه السلام چطور از فرزند خود على اكبر علیه السلام جدا شده است؟ شاعر بسیار زیبا گفته است. از زبان امام حسین علیه السلام خطاب به على اكبر علیه السلام می گوید:

ص: 187


1- شرح الاخبار، ج 3، ص 178.

گمان مدار که گفتم برو، دل از تو بریدم *** نفس شمرده زدم همرهت پیاده دویدم

محاسنم به کف دست بود و اشک بر چشم *** گهی ز جای پریدم گهی به خاک فتادم

نه تیغ شمر مرا می کشد نه نیزه خولی *** زمانه کشت مرا لحظه ای که داغ تو دیدم

کنار کشته تو باخدا معامله کردم *** نجات خلق جهان را به خونبهات خریدم

ص: 188

گفتار دوازدهم : عاشورا و عزاداری (1)

اشاره

ص: 189

ص: 190

اهمیت و عظمت مجالس امام حسین علیه السلام

خدمت یکی از مراجع تقلید بودم. جمعی از عراق و از شهر کربلا آمده بودند. به ایشان گفتند: یک نصیحتی به ما بفرمایید. ایشان فرمودند: شما از کجا آمده اید؟ گفتند: از کربلا. فرمودند: وقتی به کربلا برگشتید. قبل از این که به خانه های خود بروید، زیارت سیدالشهدا علیه السلام را فراموش نکنید

بعد به این روایت اشاره کردند که در کتاب «کامل الزيارات» آمده است و محدث بزرگ ابن قولویه قمی، استاد شیخ مفید این روایت را ذکر می کند.

لَيْسَ مِنْ ملک مُقَرَّبُ وَ لَا نبی مُرْسَلٍ إِلَّا وَ هُوَ يَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یزوره(1) هیچ ملک مقرب و هیچ پیامبری نیست، مگر اینکه از خداوند درخواست زیارت امام حسین علیه السلام را کند.

تمام فرشتگان الهی و تمام پیامبران الهی، یک تقاضا از خدا دارند و آن این است که برای زیارت سیدالشهدا علیه السلام اجازه بگیرند.

ایشان فرمودند: شما وقتی به کربلا برگشتید، قبل از این که به خانه های خود بروید، دوباره به پابوس امام حسین علیه السلام بشتابید.

ص: 191


1- کامل الزیارات، ص 112

حضور آل عبا علیهم السلام در کربلا

علامه امینی رحمه الله فرموده اند: به خاطر عظمت حادثه کربلا باید پنج تن در کربلا حضور پیدا می کردند. یعنی نه تنها امام حسین، بلکه باید رسول الله امیر مؤمنان، فاطمه زهرا، امام حسن علیهم السلام هم در کربلا حضور پیدا می کردند. چرا؟ به دلیل عظمت این حادثه و نقشی که عاشورا در تاریخ بشریت خواهد گذاشت.

ایشان فرموده اند: اگر چه آنها نبودند، اما هرکدام نماینده ای در کربلا داشتند.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در کربلا نبود، اما نماینده ایشان علی اکبر علیه السلام حضور داشتند. کسی که «أَشْبَهَ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً؛(1) شبیه ترین مردم به رسول خدا صلی الله علیه و اله در خلقت و خلق و منطق است.»

امیر مؤمنان در کربلا حضور نداشتند، نماینده ایشان قمر بنی هاشم ابالفضل العباس علیه السلام حضور داشتند.

امام مجتبی علیه السلام نبودند، نماینده ایشان حضرت قاسم علیه السلام هستند.

فاطمه زهرا علیها السلام حضور نداشتند، نماینده ایشان زینب کبری علیها السلام در کنار امام حسين علیه السلام است.

سلام بر حسین علیه السلام پیش از ورود به نماز

مرحوم آیت الله سید عبدالهادی شیرازی رحمه الله مرد فوق العاده ای بودند.

ص: 192


1- بحار الانوار، ج 45، ص 43

بعضی از مراجع فعلی افتخار شاگردی مکتب این بزرگوار را دارند. در حالات ایشان آمده است که وقتی می خواستند نماز بخوانند، اذان و اقامه می گفتند. اذان و اقامه که تمام می شد، قبل از تكبيرة الإحرام یک سلام به سیدالشهدا علیه السلام می دادند: «السَّلَامُ علیک یا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ»و بعد از آن الله اكبر نماز را می گفتند.

بعضی از شاگردان به ایشان گفته بودند: آقا شما مرجع تقلید هستید، مجتهد هستید، عمل شما را دیگران تقلید می کنند، آیا روایت خاصی داریم که ما قبل از شروع نماز سلامی به سیدالشهدا علیه السلام بگوییم؟

فرموده بود: نه. در این مورد خاص، روایتی ندیدم، ولی چون نماز و دین خود را از سیدالشهدا علیه السلام دارم، نمی توانم بدون سلام به امام حسين علیه السلام نماز خود را آغاز کنم.

وقف زندگی برای امام حسين علیه السلام

چه خوب است انسان در دهه محرم، عمر و زندگی خود را وقف امام حسین علیه السلام کند. مطمئن باشیم هر قدمی که در این راه برمی داریم مأجور خواهیم بود. برای امام حسین علیه السلام کم نگذاریم.

علامه امینی علیه السلام می فرمودند: امام حسین علیه السلام آنچه داشت در راه خدا داد. خدا هم آنچه دارد به امام حسین علیه السلام به عنایت کرده است. ما هم هر چه داریم به امام حسین علیه السلام بدهیم.

شهید بابایی از خلبانان دفاع مقدس هستند. ایشان اول محرم خدمت

ص: 193

مرحوم امام می رسد و می گوید: آقا من این دهه محرم را از شما مرخصی میخواهم. چون نذر کرده ام که اگر تهران بودم، دهه اول محرم را در مجالس اهل بیت علیهم السلام حضور پیدا کنم و چایی بدهم و خدمت کنم. کفش زائران و عزاداران را جفت کنم. امام فرموده بودند. به این شرط به تو اجازه می دهم که مرا هم در این ثواب شریک کنی.

مرحوم آیت الله احمد میانجی رحمه الله نقل می کردند: علامه طباطبایی در طول دوازده سالی که در نجف تشریف داشتند خیلی مقید به درس و بحث بودند. هرگز درس را تعطیل نمی کردند. فقط ایام عزاداری عاشورا درس خود را تعطیل می کردند. ایشان فرموده بودند، سال اولی که به نجف آمدم، درس را در روز عاشورا تعطیل نکردم. ناراحتی چشم پیدا کردم. احتمال دادم برای همین جهت است. لذا در سالهای بعد دیگر درس را تعطیل می کردم.

قبه امام حسین علیه السلام

در زیارت نامه امام حسین علیه السلام می خوانیم: «السَّلَامُ عَلَى مَنْ جَعَلَ اللَّهُ الشِّفَاءَ فِي تُرْبَتِهِ السَّلَامُ عَلَى مَنِ الْإِجَابَةَ تَحْتَ قتبه»؛(1) خداوند به امام حسین علیه السلام در عوض شهادت چند چیز عطا کرده است؛ یکی از آنها شفا در تربت و استجابت دعا در زیر قبه و بارگاه امام حسین علیه السلام است.

مرحوم علامه شوشتری رحمه الله کتابی به نام «خصائص الحسينيه» دارد. این

ص: 194


1- بحارالانوار، ج 98، ص 234.

کتاب ترجمه هم شده است. کتاب بسیار خوبی است. ایشان می فرمایند: خداوند به آنهایی که زیر بارگاه امام حسين علیه السلام هستند، وعده داده است که دعای آنها مستجاب است. من به اطمینان می گویم: هر کجا خيمة عزای امام حسین علیه السلام برپا باشد، آنجا قبه امام حسین علیه السلام است.

اصل نماز من!

یکی از عزیزان می فرمودند: در محضر مرحوم آیت الله العظمی میلانی رحمه الله کسی بالای منبر بود. این شعر معروف را می خواند:

ای خاک کربلای تو مهر نماز من *** مهر تو را به ملک سلیمان نمیدهم

ایشان که با صدای بلند گریه می کردند، از پایین مجلس فریاد زدند: چرا گفتی: ای خاک کربلای تو مهر نماز من، نه، اصل نماز من». واقعا این طور است. ما اصل نماز را به برکت کربلا داریم. مگر بنی امیه می گذاشتند اسمی از دین، اسمی از خدا و اسمی از نماز باقی بماند.

پس قدر جلسات امام حسین علیه السلام را بدانیم و چه خوب است که به حضرت عرض کنیم: آقا جان! مجلس شما را پیدا کردیم، آنچه از دست ما بر می آمد انجام دادیم، ما در مجلس شما حضور پیدا کردیم. شما در غوغای محشر که معلوم نیست ما بتوانیم به این سادگی شما را پیدا کنیم، آقایی و بزرگواری کنید و آنجا ما را پیدا کنید؟

ص: 195

دعوت همگانی به جلسات امام حسين علیه السلام

ببینید با چه نگاهی به کربلا می نگریم. باور من این است که محرم ماه بازگشت به اردوگاه سیدالشهدا علیه السلام است. اگر کسی در طول یازده ماه از اردوگاه و خیمه امام حسین علیه السلام دور شده است، دهه محرم بهترین فرصت است که باز گردد.

فراوان دیده ایم که بعضی از جوانها می گویند: ما مرتکب گناهانی شدیم، يقين داریم دیگر خدا ما را نمی آمرزد. حرف من این است که در محرم به سوی خدا بازگردید.

از مرحوم علامه آقا شیخ جعفر شوشتری جمله زیبایی نقل شده است. می گوید: «اگر ماه رمضان، شبهای قدر از باب التوبه نتوانستی وارد بشوی، در محرم از باب الحسين علیه السلام حتما داخل شو.»

حدیث داریم که امام حسین علیه السلام «مِصْبَاحُ الهدی وَ سفینه نَجَاةُ »(1)است. اگر کسانی را دید که با امام حسین علیه السلام ارتباطی ندارند، دستشان را بگیرد و بیاورد. هنر ما این است که همه را مخصوصا جوان های عزیز را در کشتی نجات امام حسین علیه السلام سوار کنیم.

هیچ وقت نگاه ما این نباشد که تا حالا کجا بودید؟ اصلا در قاموس اولیای دین این طرز فکر را نداریم. کسی از لشکر عمر بن سعد به نام قرة بن قیس پیامی برای امام حسین علیه السلام آورد. وقتی خواست برگردد، حبیب بن مظاهر أنجا بود. می دانید حبیب چه کرد؟ عبارت این است

ص: 196


1- «امام حسين»چراغ هدایت و کشتی نجات است»؛ عيون الاخبار الرضا، ج 1، ص 60.

«وَثَبَ إلَيه»(1)، حبیب بن مظاهر به او چسبید و گفت: من نمی گذارم از اینجا بروی، من تو را می شناسم، تو انسان خوبی هستی. من سابقه تو را دارم، تو برای چه بر می گردی؟ تو اصلا نباید آن طرف باشی.

گفت: من از آن لشکر پیام آوردم. باید پاسخ را ببرم! حبیب گفت: به کس دیگری می گویم که جواب آن را ببرد.

در این شب ها به هر قیمتی که شده باید مجلس عزای امام حسین علیه السلام را گرم کنیم. همه را جذب کنیم. همه را به سوی امام دعوت کنیم.

برای بهره بردن بیشتر

در این مجالس که شرکت می کنیم، با طهارت ظاهری و باطنی بیشتر وارد شویم، تا فیض بیشتری نصیبمان شود. یکی از عزیزان جمله زیبایی بیان می کرد، می گفت: من یاد ندارم در عمر خود بدون وضو در مجلس سیدالشهدا حضور پیدا کرده باشم.

در مجالس امام حسین علیه السلام کسانی که روضه میخوانند، مبلغين، مداحها حتما این مسأله را رعایت کنند. این طهارتهای ظاهری قطعا نوارنیت می آورد، و مهم تر از این، طهارت باطن است. اگر می خواهیم در این شب ها خوب فیض ببریم، اشک جاری داشته باشیم، قلب ما آماده باشد، در روز مراقبت های خود را بیشتر کنیم. زبان خود و کلام خود را کنترل کنیم.

ص: 197


1- الفتوح، ج 5، ص 87

یکی از آداب زیارت امام حسين علیه السلام«وَ لَوِ الْكَلَامُ إِلَّا بِخَیر »(1)است. چون این جلسات هم مثل زیارت امام حسین است؛ انسان کم حرف بزند، مگر سخن خوب. در عاشورا عهد ببندیم؛ یا اباعبدالله! شما شهيد نماز هستید، ما قول می دهیم حداقل در این یک هفته تا عاشورا نماز خود را اول وقت بخوانیم.

مؤذن امام حسین علیه السلام

مرحوم علامه شوشتری رحمه الله می گوید: در صبح عاشورا که صفهای نماز برای جماعت آماده شد، سیدالشهدا علیه السلام مؤذنی داشتند به نام حجاج بن مسروق، از شهدای کربلا است. در تمام راه مؤذن امام حسین علیه السلام بود. در میاه راه به امام پیوسته بود. همه جا اذان می گفت. صبح روز عاشورا خواست اذان بگوید که آقا فرمودند: امروز على اكبر اذان بگوید.

صبح روز عاشورا على اكبرعلیه السلام اذان داد. این اذان صبح عاشوراست، اذان ظهر را چه کسی گفته است؟ عین گزارش تاریخ این است: «أُذُنُ الْحُسَيْنِ بِهِ نَفْسُهُ»؛ مؤذن ظهر عاشورا خود امام حسين علیه السلام بود.

عبادت ابوالفضل العباس علیه السلام

وقتی که سپاهیان کوفه برگشتند، هر کسی گزارشی میداد. به کسی گفتند: تو چه کسی را کشتی؟ او قاتل قمر بنی هاشم علیه السلام بود. مشخصات قمر بنی هاشم را که می خواست بدهد این طور گفت: «إِنِّى قَتَلَتْ رَجُلًا

ص: 198


1- کامل الزیارات، ص 131

وَ سيمأ جَسِيماً»؛ من شخص تنومندی را کشتم. شاهد من این جمله است که گفت: من کسی را کشتم که «بَيْنَ عَيْنَيْهِ أَثَرُ السُّجُودِ»؛ جای سجده در پیشانی اش بود. یک جوانمرد سی و چهار ساله چقدر باید عبادت کرده باشد که اثر سجده در پیشانی اش باشد.

اقتدا به اهل بیت در کربلا

بنابراین، بیاییم به امام حسین علیه السلام بگوییم: آقا، ما این هفته نمازمان را اول وقت می خوانیم. حجاب خود را بیشتر رعایت می کنیم. فراوان شنیده ایم بی بی زینب علیها السلاک به یزید فرمود: «مَا رأیت إِلَّا جَمِيلًا»،(1) من از خدا جز زیبایی ندیدم.

ولی همین بی بی که فرمود: من هیچ چیز جز خوبی ندیدم، یک گلایه داشت، نه از خدا، بلکه از دشمنان خدا. به یزید فرمود: آیا این عدالت است که زنان و کنیزان خود را پشت پرده ببری، ولی اهل بیت علیها السلام را در برابر مجلس نامحرمان به این شکل در انظار نشان بدهی؟ «أَمَّنْ الْعَدْلِ يَا ابْنَ الطُّلَقَاءُ تخدیرک»(2)

همچنین در این روزها اخلاقمان را در خانه به احترام سیدالشهدا علیه السلام بهتر کنیم. عین گزارش تاریخ است: امام سجاد علیه السلام فرمود: من در خیمه بودم. در آخرین وداع که پدرم به خیمه آمد. فرمود:

ص: 199


1- اللهوف، ص 160
2- كامل الزیارات، ص 182.

بَنَى إیاک وَ ظُلْمَ مَنْ لَا يَجِدُ عَلَيْكَ نَاصِراً إِلَّا اللَّهَ؛(1) از ظلم به کسی که غیر خدا پناهی ندارد بترس.

ظلم کلا ظلمات و تاریکی است. مخصوصا ظلم به کسی که جز خدا پناه و باور ندارد.

از شب عاشورا حوادث زیادی را برای ما می گویند. ولی این جمله را شاید تا حالا کمتر شنیده ایم، امام حسين علیه السلام شب عاشورا فرمود: کسی صدا بزند:

أَنْ لا يُقَاتِلُ معی رَجُلٍ عَلَيْهِ دَيْنُ: (2) کسی که بدهکار است در ركاب من پیکار نکند.

بین اصحاب من صدا بزنید اگر کسی مدیون دیگری است، به دیگری بدهکار است نماند، برود. نمی خواهم کسی که مدیون مردم است اینجا بماند. پیام کربلا حق الناس است، پیام کربلا نماز است.

مرحوم دکتر ریاضی یزدی اشعار بسیار زیبایی در مورد اهل بیت علیهم السلام دارد. یکی از آنها این است:

بوی بهشت می وزد از کربلای تو *** ای صد هزار جان گرامی فدای تو

اجر هزار عمره و حج در طواف تو *** ای مروه و صفا به فدای صفای تو

رفتی به پاس حرمت کعبه به کربلا *** شد کعبه حقیقی دل کربلای تو

ص: 200


1- الکافی، ج 2، ص 331
2- احقاق الحق، ج 19، ص 429.

ما را هم ای حسین گدایی حساب کن *** آخر کجا رود به جز این در گدای تو

با گفتن رضا بقضائک به قتلگاه *** شد متحد رضای خدا با رضای تو

برخیز و باز بر سر نی آیه ای بخوان *** ای من فدای آن سر از تن جدای تو

فراوان شنیده ایم سر مقدس نه یک بار، چند جا تلاوت قرآن داشتند. إن شاء الله این شب ها و این روزها با تلاوت قرآن با امام حسین علیه السلام همراهی کنیم.

ص: 201

ص: 202

گفتار سیزدهم : عاشورا و عزاداری (2)

اشاره

ص: 203

ص: 204

خدمت در مجلس عزاداری

در ایام عزاداری حضرت سید الشهدا علیه السلام بسیاری از مردم همه شبانه روز خود را وقف دستگاه سید الشهداء علیه السلام می کنند.

در خاطرات آیت الله بهجت رحمه الله آمده است که استاد ایشان مرحوم آیت الله غروی اصفهانی روضه هفتگی داشتند. الآن در بین علما مرسوم است که شب جمعه با روز جمعه مجلس روضه ای دارند.

می فرمودند: بسیاری از شاگردان به روضه این استاد بزرگوار می آمدند؛ بزرگانی مثل مرحوم آیت الله میلانی، مرحوم آیت الله مظفر، و خود مرحوم آیت الله بهجت. و به این استاد، یعنی مرحوم آیت الله غروی اصفهانی اصرار می کردند که خدمات این روضه را به عهده ما بگذارید.

ایشان می فرمودند: شما هر خدمتی می خواهید انجام بدهید، ولی دو خدمت روضه بر عهده خود من است. اول این که جلوی درب می نشستند و کفش کسانی که به مجلس وارد می شدند را جفت می کردند.

و دوم این که در همان کنار در سماوری گذاشته بودند و چای می دادند و پذیرایی می کردند.

ص: 205

کسانی که ایام عزاداری حضرت سید الشهدا علیه السلام می توانند به گونه ای در مجالس آن حضرت خدمتی داشته باشند، افتخار کنند.

سرشک خون

علامه امینی رحمه الله یک جمله تاریخی دارد. می گوید: سید الشهداء هر چه داشت در راه خدا داد و خدا آنچه دارد به امام حسین علیه السلام می دهد و خداوند همه چیز دارد. همه عزتها و عظمتها را به سید الشهداءعلیه السلام داده است. واقعا ما هر چه بگوییم، قطعا حق آن مصیبت سنگین ادا نمی شود. در زیارت ناحیه مقدسه آمده است:

فلأندبنک صَبَاحاً وَ مَسَاءٍ وَ لأبكين عَلَيْكَ بَدَلَ الدُّمُوعَ دُمْتَ ؛(1) هر صبح و شام برای تو ندبه می کنم و به جای اشک خون گریه می کنم

با تمام عزاداری ها و اشک ریختنها باید بدانیم کاری برای سید الشهدا علیه السلام نکرده ایم. سلام هایی که در زیارت ناحیه مقدسه به امام حسین علیه السلام می دهیم، معروف است

السَّلَامُ عَلَى الشَّيْبِ الْخَضِيبِ السَّلَامُ عَلَى الْخَدِّ التريب السَّلَامُ عَلَى الْبَدَنِ السليب(2) سلام بر آن محاسن به خون خضاب شده، سلام بر آن گونه خاک آلوده، سلام بر آن بدن برهنه!

ص: 206


1- المزار الكبير لابن المشهدی، ص 501: بحار الأنوار، ج 98 ص 238
2- بحارالانوار، ج 98، ص 236.

بدنی که بر زمین مانده بود!

باور من این است که اگر ما تا قیام قیامت بر این جمله زیارت ناحيه مقدسه گریه کنیم کم است.

السَّلَامُ عَلَى مَنِ دَفْنِهِ أَهْلِ الْقُرَى؛ سلام بر آن آقایی که بدن او روی زمین ماند و روستانشینان اطراف بدن او را دفن کردند!

شاید پیش آمده باشد که شخصی در جایی از دنیا رفته و کسی خبردار نشده است. دو سه روز جنازه او روی زمین می ماند تا کسی خبر دار می شود. می گویند او غریب است، کسی را ندارد. بیاییم بدن او را جمع کنیم و احترام کنیم.

در این زیارت عرض می کنیم: سلام بر آن آقایی که بدن او روی زمین ماند. روستانشینان اطراف آمدند و بدن او را جمع کردند. اگر بنی اسد نمی آمدند، اگر امام سجاد علیه السلام نمی آمد و نمی فرمود یک قطعه بوریا بیاورید، معلوم نبود این بدن تا چه زمانی روی زمین می ماند. اگر ما تا قیام قیامت برای همین یک جمله ضجه بزنیم، حق امام حسین علیه السلام را ادا نکرده ایم.

داغ جوان

مرحوم آیت الله سید ابو الحسن اصفهانی در نجف، در صحن امیر مؤمنان علیه السلام امام جماعت بودند. فرزندی به نام مرحوم سید حسن داشتند. بین نماز مغرب و عشا، در نماز جماعت پدر، این فرزند را سر بریدند.

مصیبت بسیار سنگینی بود. نگذاشتند ایشان خبردار شود. نماز عشا را

ص: 207

خواندند و به خانه رفتند. وقتی به خانه رفتند، به ایشان خبر دادند که بین نماز فرزند شما را کشتند. از خادم آقا سؤال کردند: این سید بزرگوار آن شبی که داغ فرزند خود را دید، چه حالی داشت؟ خادم گفته بود: همین قدر به شما بگویم که نیمه شب در حیاط خانه قدم می زد و برای امام حسین روضه میخواند و می گفت:

داغی که حسین از غم اکبر به جگر داشت *** زان داغ به جز خالق اکبر که خبر داشت؟

همین یک جمله کافی است!

ما چون مصيبت ها را زیاد شنیده ایم، شاید عمق آن را درک نمی کنیم. برنامه میرزای شیرازیرحمه الله این بوده که وقتی می خواستند درس بگویند، یکی از شاگردان ایشان اول درس یک روضه ای می خواند.

یکی از روضه خوان های درس میرزای شیرازی، مرحوم آیت الله العظمی حائری مؤسس حوزه علمیه قم بود. روزی که نوبت ایشان می شود، در حضور میرزای شیرازی مصیبت ورود بی بی زینب علیها السلام به مجلس ابن زیاد را می خواند:

قَدْ خَلَتْ زینب أُخْتِ الْحُسَيْنِ عَلَى ابْنِ زیاد وَ عَلَيْهَا أَرْذَلِ ثِيَابِهَا؛(1)بی بی زینب علیها السلام بر ابن زیاد وارد شد، در حالی که کهنه ترین لباسهایش را بر تن داشت.

ص: 208


1- الارشاد، ج 2، ص 115؛ بحارالانوار، ج 45، ص 117

می گویند: میرزای شیرازی آنقدر گریه کرده بود که آن روز نتوانسته بود درس بگوید. فرموده بود: همین یک جمله کافی است، ما حق این یک جمله را ادا کنیم، بعد به سراغ بقیه روضه برویم.

منظور این است که بدانیم نه تنها ما، بلکه هیچ کس نمی تواند حق سید الشهدا علیه السلام را ادا کند. حداقل با این مختصر مجالسی که داریم نام خود را در شمار عزاداران سید الشهدا علیه السلام ثبت کنیم.

ماه آشتی با خدا

ماه محرم ماه آشتی با خداست. در ماه محرم آشتی بیش از شبهای قدر پیش می آید. فرمودند:

کلنا سُفُنِ النجاۃ وَ سَفِينَةِ الْحُسَيْنِ أؤسع وَ أَسْرَعُ: همه ما اهل بیت کشتی نجات هستیم، ولی سفینه امام حسین وسیع تر و سریع تر است.

کشتی نجات سید الشهدا علیه السلام خیلی زود به مقصد می رساند.

در کربلا حبیب بن مظاهر آمده، علی اکبر آمده، همه آمدند، ولی حر هم آمده است. سيد الشهدا به حر جمله ای فرمودند که به هیچ یک از شهدا فرمودند. وقتی بر بالین حر آمدند، به بدن غرق به خون او نگاه کردند و سر حر را به دامن گرفتند و فرمودند:

قَتَلَهُ مِثْلَ قِتْلَةِ النبیین وَ أَبْنَاءِ النبیین؛(1) شهادتی همانند شهادت پیامبران و پیامبرزادگان.

ص: 209


1- موسوعة كلمات الامام الحسين علیه السلام، ص 440

انسانی که تا یک ساعت پیش در صف دشمن بود، امام حسین علیه السلام خطاب به او می فرمایند: شهادت تو مثل شهادت پیامبران و پیامبرزادگان شده است. علی اکبر ایستاده بود. حضرت فرمودند: مگر نمی بینی حر به شهادت رسیده است؟ روضه بخوان. علی اکبر روضه می خواند و امام حسین گریه می کرد.

لَنِعْمَ الْحُرَّ حُرُّ بَنِي ریاح *** صَبُورُ عِنْدَ مُخْتَلِفُ الرِّمَاحَ(1)

این حر بن ریاحی چه نیکو حری است، به هنگام نیزه زدن و نیزه خوردن هم آزاده است.

بعضی ها این شعر را منسوب به علی اکبر می دانند. علی اکبر برای امام حسین روضه میخواند(2)

سربلند وارد محرم شویم

حر وقتی می آمد سر او پایین بود. حضرت به او فرمود:

ارفَع رَأسَکَ؛ سر خود را بالا بگیر.

اگر کسی وارد دستگاه امام حسین و خيمه سيد الشهدا علیه السلام شد، نباید سر او پایین باشد.

اگر ماه رمضان ما را راه ندادند. اگر از باب توبه نتوانستیم وارد شویم، یعنی راه باز بود و ما استفاده نکردیم. در ماه محرم از باب الحسین وارد شویم. اگر شبهای قدر را از دست دادیم، یا پیمان شکنی

ص: 210


1- الأمالی للصدوق، ص 160؛ بحار الأنوار، ج 45، ص 14
2- همان

کردیم، از باب الحسين وارد شویم.

اگر میخواهیم از شب های محرم خوب استفاده کنیم، روزها مراقبت های خود را بیشتر کنیم. کسی می تواند در شبهای محرم شب های آبادی داشته باشد که روزها حواس او جمع باشد. اگر زمینه های گناه در خانه های ما وجود دارد، اگر ماهواره در خانه ما هست، حداقل آن را تا شام غریبان امام حسین خاموش کنیم. بعد از شام غریبان هم خدا بزرگ است، بلکه ان شاء الله دلها متحول شود.

بعضی ها می گویند: چرا اشک چشم نداریم؟ اگر روز را مواظب باشیم، نگاه ها را مواظب باشیم، شنیدنی ها را مواظب باشیم، هر چیزی را نشنویم، هر چیزی را نبینیم. موانع برطرف می شود. اگر در موبایل های ما چیزهای بدی وجود دارد، پاک کنیم.

به امام حسین علیه السلام راست بگوییم. با امام حسین علیه السلام واقعا قرار بگذاریم. امام حسین هر چه داشت در راه خدا داد و راست گفت. ماراست بگوییم. امیر مؤمنان علیه السلام فرمودند:

فَلَمَّا رَأْيِ اللَّهُ صِدْقَنَا انْزِلْ بِعَدُوِّنَا الْكَبْتَ وَ انْزِلْ عَلَيْنَا النَّصْرُ ؛ (1) چون خدا صدق و راستی ما را دید، دشمن ما را خوار و پیروزی را نصیب ما کرد.

اگر خدا صداقت را در ما بیند، ما را پیروز می کند.

ص: 211


1- نهج البلاغه، ص 91؛ بحارالانوار، ج 32، ص 549.

دریافت پیام امام حسين علیه السلام

اگرچه افتخار ما روضه خوانی سید الشهدا علیه السلام است. ما خاک پای روضه خوان های امام حسین علیه السلام هستیم. اما همه مجلس روضه نیست، پیام امام حسین را هم به یاد داشته باشیم. یک مداح در قالب شعر باید پیام کربلا را به مخاطب خود برساند. اگر شما چهل دقیقه زمان دارید، حداقل نصف این زمان را برای رساندن پیام سید الشهداء در قالب شعر استفاده کنید. در این جلسات دل می شکند، اشک جاری می شود و همه آماده پذیرش حق هستند. و یک موعظه کار خود را می کند.

مقتل خوانی رسم است. عرب ها مقتل می خوانند. شهید، آیت الله سید محمد باقر حکیم، چه مقتل زیبایی می خواندند! اما بیاییم در کنار مقتل خوانی خطبه خوانی هم را رسم کنیم. خطبه های امام حسین علیه السلام را بخوانیم.

مسئولین هیئات مذهبی هم باید زمینه را طوری فراهم کنند که بعضی از چهره هایی که ما فکر می کنیم با امام حسین ارتباط ندارند، جذب مجالس شوند. هنر این است. به آنهایی که فکر می کنید همین یک شب را می آیند، جا بدهید، همین ها را نگه دارید. تحویل بگیرید.

نصرت خداوند

خداوند در قرآن کریم می فرماید:

إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا ما پیامبران خود و مؤمنین را یاری می کنیم

ص: 212

چه زمانی؟

فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهادُ (1) در زندگی دنیا و روزی که گواهان بر پای می ایستند.

یعنی هم در دنیا و هم در قیامت.

سید قطب از مفسران اهل سنت است. وی در تفسیر «فی ضلال القرآن» خود در ذیل همین آیه می گوید: اگر از ما بپرسند خدا کجا پیامبران و اولیای خود را یاری کرد؟ بر اساس این آیه می گوییم: در دنیا و در قیامت. قیامت که هنوز نیامده است. اما در دنیا کجا خدا یاری کرد؟ این همه انبيا را کشتند، این همه اولیا را کشتند، امام حسین را شهید کردند. کجا آنها را یاری کرد؟

در پاسخ می گوید: اتفاقا در همین داستان کربلا خداوند امام حسین را یاری کرد. چرا؟ ایشان می گوید: مگر پیروزی در چیست؟ آیا پیروزی فقط در برتری نظامی است؟ اگر در حادثه کربلا ملاک برتری نظامی باشد، باید بگوییم یزید پیروز شده است، اما اگر ملاک پیروزی، پیروزی معنوی باشد، قطعا ابن زیاد، یزید و معاویه همه شکست خوردند. کسی که پیروز شد سيد الشهدا علیه السلام است.

آیا این پیروزی نیست که امام حسین علیه السلام تا قیام قیامت در قلب همه عالم جا پیدا کرد؟ مگر پیروزی در چیست؟ از نظر ظاهری بسیاری از پیامبران به شهادت رسیدند. بسیاری از اولیای خدا شهید شدند. بسیاری

ص: 213


1- سورة غافر، آيه 56.

از پیامبران را در جنگها قطعه قطعه کردند. امام حسین را قطعه قطعه کردند. با این که امام حسین را سر بریدند، اما باز خدا می گوید:

أَنَا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهادُ(1) ما به یقین پیامبران خود و کسانی را که ایمان آورده اند، در زندگی دنیا و (در آخرت) روزی که گواهان به پا می خیزند یاری می دهیم

پیروزی امام حسین علیه السلام

خداوند امام حسین علیه السلام را در دنیا پیروز کرد. امروز همه دنیا یا حسین می گویند، چه پیروزی از این بالاتر؟ این حرف یک مفسر اهل سنت است. می گوید: چه پیروزی از این بالاتر که ندای امام حسین به همه عالم رسیده است.

چند سالی است که در بسیاری از کشورهای اروپایی، بدون مبالغه هزاران هزاران نفر در عصر روز عاشورا، در حساس ترین زمان و مکان، فریاد یا حسین سر می دهند و ندای سید الشهدا و مظلومیت امام حسین علیه السلام را به گوش عالمیان می رسانند.

ص: 214


1- سورة غافر، آیه 51

گفتار چهاردهم : اربعین سید الشهدا علیه السلام

اشاره

ص: 215

ص: 216

جابر بن عبدالله انصاری در کربلا

جابر بن عبدالله در روز اربعین به همراه عطیه برای زیارت سید الشهداء علیه السلام به کربلا آمده است. عطيه مفسری بزرگ و صحابی جلیل القدری است. این که بعضی می گویند: غلام جابر بوده است، واقعیت ندارد.

جابر به عطیه گفت: ما با صحابه و شهدای کربلا شریک هستیم. عطیه تعجب کرد. گفت: مگر ما چه کرده ایم؟ ما که نبودیم. جابر پاسخ داد: از پیامبر شنیدم که فرمودند:

مَنْ أَحَبَّ قَوْماً حُشِرَ مَعَهُمْ وَ مَنْ أَحَبَّ عَمَلَ قَوْمٍ أشرک فِي عَمَلُهُمْ(1)کسی که قومی را دوست داشته باشد، با آنها محشور میشود و کسی که کار قومی را دوست داشته باشد، با آنها در آن کار شریک میشود

حضور در وقایع

در همین رابطه روایت بسیار زیبایی در «نهج البلاغه» آمده است. پس

ص: 217


1- بشارة المصطفی، ج 2، ص 75؛ بحارالانوار، ج 65، ص 131

از پیروزی جنگ بصره، یکی از یاران امیرالمؤمنين علیه السلام به آن حضرت عرض کرد: دوست داشتم برادرم با ما بود و می دید که چگونه خدا شما را بر دشمنان پیروز کرد. حضرت فرمودند:

أَهْوَى أخيک مَعَنَا؛ آیا میل و محبت برادرت با ماست

گفت: بله. فرمودند:

فَقَدْ شَهِدَنَا وَ لَقَدْ شَهِدَنَا فِي عسکرنا هَذَا أَقْوَامُ فِي أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ أَرْحَامِ النِّسَاءِ سَيَرْعَفُ بِهِمُ الزَّمَانُ وَ یقوی بِهِمُ الْإِيمَانُ(1) او هم در این جنگ با ما بوده است. و از دوستداران ما حتی کسانی که در صلب مردها و رحم زنها هستند، مانند آن است که در سپاهیان ما به همراه ما حاضر بوده اند. همان اقوامی که در زمان های آینده آنها را به وجود آورده و ظاهر گرداند و به سبب ایشان ایمان قوت گیرد

فرمودند: حتی مردانی که در صلب پدران و رحم مادران اند، چون دلشان با ماست، با ما همراه اند. بنابراین، قطعا همه کسانی که علاقه داشتند در مسیر نجف و کربلا باشند، به همراه زائران اربعین هستند.

برتر از عمل

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

نِيَّةُ الْمُؤْمِنِ خَيْرُ مِنْ عَمَلِهِ؛ نیت مؤمن از عمل او بهتر است.

ص: 218


1- نهج البلاغه، خطبه 12؛ بحارالانوار، ج 32، ص 245.

از امام صادق علیه السلام سؤال کردند: چطور می شود نیت مؤمن بالاتر از عمل او باشد؟! حضرت مثالی زدند و فرمودند:

چون عمل انسان امکان دارد ریایی و به منظور جلب توجه مردم باشد، ولی نیت امر قلبی است و ریابردار نیست. فقط برای پروردگار عالمیان است. خدای عز وجل هم در مقابل این نیت و تصميم قلبی ثواب و پاداشی به او عنایت می فرماید که این پاداش را خود عمل ندارد

بعد حضرت به عنوان نمونه فرمودند:

بنده مؤمن در روز نیت می کند که نماز شب بخواند، ولی خواب می ماند. فیثب اللَّهُ صَلَاتَهُ وَ يَكْتُبُ نَفَسَهُ تَسْبِيحاً وَ يَجْعَلُ نَوْمَهُ صَدَقَةُ(1) خداوند در برابر این نیت ثواب نماز شب را برای او مینویسد. برای نفس هایی که در آن شب زده است، ثواب تسبيح به او می دهد. و خواب او را به عنوان صدقه حساب می کند.

در روایت دیگری از امام صادق علیه السلام تقل شده است که فرمودند:

إِنَّ الْعَبْدَ الْمُؤْمِنَ الْفَقِيرَ لَيَقُولُ يَا رَبِّ ارزقنی حتی افْعَلْ كَذَا وَ كَذَا مِنَ الْبِرِّ وَ وُجُوهِ الْخَيْرِ فَإِذَا عَلِمَ اللَّهُ ذلک مِنْهُ بِصِدْقٍ نیته كَتَبَ اللَّهُ لَهُ مِنَ الْأَجْرِ مِثْلَ مَا يَكْتُبُ لَهُ لَوْ عِلْمَهُ إِنَّ اللَّهَ واسِعُ عَلِيمُ (2)بندۂ مؤمن مستمند و تهی دست می گوید:

ص: 219


1- علل الشرایع، ج 2، ص 524: بحارالانوار، ج 67، ص 190
2- الکافی، ج 2، ص 85؛ بحارالانوار، ج 67، ص 199

خدایا، به من روزی فرماتا کارهای نیک انجام داده و از برنامه های خیرات و خدمات چنین و چنان کنم. چون خدا راستی و صدق و حسن نیت او را می داند، همان اجر و پاداشی که در صورت انجام عمل به او می داد، خواهد داد. کرم خدا بسیار گسترده است.

یک بنده مؤمنی که فقیر است، می گوید: خدایا اگر به من نعمت میدادی، من فلان کار را می کردم، با آن پول چقدر کارهای خیر انجام میدادم. اگر خدا ببیند راست می گوید، همه ثوابها را برای او می نویسد.

و در آخر حدیث فرمود: «إِنَّ اللَّهَ وَاسِعُ کریم»خدا کریم است. یعنی این فضل و بخشش اقتضای کرم اوست

این سؤال حتما به ذهن شما می آید که چطور نیت ما بالاتر از رفتن به کربلا است؟ این حدیث، حدیثی است که نیاز به توضیح دارد.

مرحوم علامه مجلسی زمانی که به این حدیث رسیده اند، دوازده وجه و بیان در ذیل این حدیث ذکر کرده اند. علاقه مندان می توانند به آنجا و مراجعه کنند. من به یک وجه که خود مرحوم علامه بیشتر به آن پرداخته است اشاره می کنم. خیلی بیان زیبایی است.

ایشان می فرماید: نيت فقط این نیست که ما به لفظ بگوییم. نیت خیلی بالاتر از این است. نیت حقیقی یعنی شما هم اراده قلبی داشته باشید و هم تمام سعی و تلاش خود را به کار ببندید. در این صورت اگر انجام آن از دست شما برنیامد، ثواب آن را برده اید، اما یک نشانه دارد.

ص: 220

من الآن می گویم: خدایا، اگر من پول داشتم، مسجد اعظم می ساختم. اگر داشتم یک شهرک برای خانواده های نیازمند می ساختم. خوب بسم الله! اگر راست می گویی، این اتاق خود را در اختیار یک بینوا بگذار. یک وامی درست کن برای کسی که دنبال خانه است. می گوییم: خدایا، اگر داشتم هزار دختر را جهیزیه می دادم. بسم الله هزار تا را نمی توانی، اگر می بینی در جایی پول جمع می کنند، تو هم پنجاه هزار تومان کمک کن این نشانه این است که اگر داشت می کرد.

نیت صادق

این عین بیان مرحوم علامه مجلسی رحمه الله است، می فرمایند: «فَمَنْ غَلَبَ عَلَيْهِ حُبَّ الدُّنْيَا وَ شَهَوَاتِهَا لَا يُمْكِنُهُ قَصْدِ الْقِرْبَةُ وَ إِخْلَاصِ النیة(1) پس کسی که محبت دنیا و امیال و هواهای نفسانی بر او غالب شود، نمی تواند قصد قربت و نیت صادق داشته باشد.»

اما اگر کسی بر حب دنیا غالب شد، حتما هر نیتی می کنند راست می گوید. آن زمان خدا به او ثواب میدهد.

مرحوم علامه حدیث خیلی لطیفی ذیل همین بیان نقل کرده اند. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:

إِنَّ اللَّهَ لَا يَنْظُرُ إِلَى صُوَرِكُمْ وَ أَعْمَالِكُمْ وَ إِنَّمَا يَنْظُرُ إِلَى قُلُوبِكُمْ وَ نِيَّاتِكُمْ(2) خدا به اعمال و چهره ها نگاه نمی کند، بلکه

ص: 221


1- مرآة العقول، ج 7، ص 85 ؛بحارالانوار، ج 67، ص 237
2- جامع الاخبار، ص 100؛ مجموعة ورام، ج 2، ص 228؛ بحار الانوار، ج67، ص 248

به نیتها و دلهای شما نگاه می کند

اگر واقعا نیت ما این بوده است که زائر اربعین حسینی باشیم، يقين داشته باشید خداوند ثواب زائرین سید الشهدا علیه السلام را به شما می دهد.

فرض کنید کسی می خواهد کربلا برود، نمی تواند. می گوید: اگر می توانستم حتما می رفتم. خوب مگر در روایت نداریم؟ زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام ثواب زیارت امام حسین علیه السلام را دارد. این را که می توانیم انجام دهیم. اگر نتوانستیم کربلا برویم، زیارت حضرت معصومه علیه السلام در قم را که می توانیم مشرف شویم. مشهدی ها که می توانند به زیارت امام رضا علیه السلام مشرف شوند.

کسی خدمت امام عسکری علیه السلام آمد. حضرت فرمودند: کجا بودی؟ عرض کرد: من از شهر ری به کربلا برای زیارت سید الشهدا علیه السلام رفته بودم. حضرت فرمودند:

انک لَوْ زُرْتَ قَبْرَ عبدالعظيم عِنْدَكُمْ لَكُنْتَ كَمَنْ زَارَ الْحُسَيْنَ علیه السَّلَامُ(1) اگر قبر عبدالعظیم را که پیش خود شماست زیارت کرده بودی، بی تردید مانند این بود که امام حسین علیه السلام را زیارت کرده ای.

یعنی اگر همانجا به زیارت حضرت عبدالعظيم رفته بودی، خدا آن ثواب زیارت امام حسین علیه السلام را به تو می داد.

پس اگر دلم می خواهد درمانگاه هزار تختوابی بسازم، الآن نیت

ص: 222


1- کامل الزیارات، ص324؛ ثواب الاعمال، ص 99؛ بحارالانوار، ج 99، ص 268

می کنیم که خدا ثواب یک بیمارستان هزار تختخوابی، پانصد تختخوابی، در اعمال ما بنویس. بله! برای شما می نویسند، ولی به شرط این که در این نیت راست بگویی

یعنی اگر حالا نتوانستی هزار تختخوابی، پانصد تختخوابی بسازی، می توانستی نسخه داروی همسایه ات را که فقیر بود بگیری. می توانستی به یک فقیر کمک کنی.

بنابراین، کسانی که نیت قافله سيد الشهدا علیه السلام را دارند، همان طور که جابر به عطيه فرمود، در ثواب شهدای کربلا سهیم هستند. اگر کسی کربلا بود و در رکاب سيد الشهدا علیه السلام می ایستاد و در برابر دشمن می جنگید، يقين داشته باشد ثواب شهدای کربلا را دارد.

کتاب «کامل الزیارات»

با توجه به این مقدمه می خواهم به آثار و برکات زیارت امام حسین علیه السلام از کتاب «کامل الزیارات» مرحوم ابن قولویه قمی رحمه الله بپردازم.

از اسم این کتاب پیداست که ثواب زیارات اهل بیت علیهم السلام و خود زیارت ها و زیارت نامه ها را ذکر کرده است. بسیار کتاب جامعی است.

این بزرگوار در مقدمه کتاب نوشته است: «مَا وَقَعَ لَنَا مِنْ جِهَةِ الثِّقَاتِ مِنْ أَصْحَابِنَا؛(1)روایاتی که نقل می کنم از اصحابی است که مورد وثوق و اطمینان هستند.»

ص: 223


1- كامل الزیارات، ص 4

این کتاب به زبانهای مختلف ترجمه شده است. یک کتاب پر مشتری و پر چاپ است. اتفاقا یکی از چاپ های آن را مرحوم علامه امینی رحمه الله تصحیح کرده و در بازار فراوان است.

مؤلف آن هم ابن قولویه قمی است. این بزرگوار استاد شیخ مفید رحمه الله و شیخ صدوق رحمه الله بوده است. حدود 23 کتاب تألیف کرده است. وفات او در سال 368 قمری است. یعنی بیش از هزار سال از تألیف این کتاب و وفات مؤلف کتاب می گذرد.

«کامل الزیارات» از کتاب های بسیار معتبر ماست. ایشان در این کتاب 750 حدیث درباره زیارات معصومین علیهم السلام ذکر کرده است. جالب است که از این 750 حدیث، 500 حدیث آن فقط در مورد زیارات سيد الشهدا علیه السلام است.

برکات زیارت امام حسین علیه السلام

اشاره

چهارده حدیث از این کتاب می آوریم.

1)زیارت فرشتگان و انبیا علیهم السلام

حدیث اول: امام صادق علیه السلام فرمودند:

وَ لیس مِنْ مَلَكٍ مُقَرَّبٍ وَ لَا نبی مُرْسَلٍ إِلَّا وَ هُوَ يَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یزوره فَفَوْجُ يُحْبِطُ وَ فَوْجُ يَصْعَدُ(1) هیچ فرشته مقرب و هیچ نبی مرسلی نیست، مگر این که از خدا تقاضا می کنند تا به

ص: 224


1- همان، ص 112.

زیارت سید الشهدا علیه السلام بروند. دائم یک دسته در حال رفتن به زیارت سید الشهدا هستند و یک عده در حال بازگشت اند.

2)دعای امام صادق علیه السلام در حق زائران سيد الشهداء علیه السلام

حدیث دوم: یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام به نام معاوية بن وهب است. می گوید: من قراری داشتم و به خدمت امام صادق علیه السلام رفتم. حضرت در سجاده خود نشسته بودند. سر به سجده و در حالت دعا بودند و یک دعای مفصلی می خواندند

اللَّهُمَّ يَا مَنْ خَصَّنَا بِالْكَرَامَةِ وَ وَعَدَنَا بِالشَّفَاعَةِ(1) ای خدایی که کرامت را در خاندان ما قرار دادی، به ما وعدۂ شفاعت دادی. وَ جَعَلَ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْنَا؛ و ای خدایی که دل همه مردم را متوجه ما کردی!

بسیار مفصل است. بعد امام صادق علیه السلام شروع به دعا در حق زائرین سید الشهدا علیه السلام کردند:

فَارْحَمْ تِلْكَ الْوُجُوهَ الَّتِي غَيَّرَتْهَا الشَّمْسُ وَ ارْحَمْ تلک الْخُدُودَ الَّتِي تَتَقَلَّبُ عَلَى حَضَرَتْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنَ وَ ارْحَمْ تلک الاعين الَّتِي جَرَتْ دُمُوعُهَا رَحْمَةً لَنَا ؛ خدایا رحمت خود را بر این چهره هایی که در تابش آفتاب تغییر می کند قرار ده بر این گونه هایی که کنار مزار سيد الشهدا علیه السلام بر ضریح سید

ص: 225


1- همان ، ص 113.

الشهدا علیه السلام قرار می گیرد، این چشمهایی که اشک آنها برای ما جاری است ترحم فرما؟

وَ ارْحَمْ تِلْكَ الْقُلُوبَ الَّتِي جَزِعَتْ وَ احْتَرَقَتْ لَنَا؛ خدایا، بر این دل هایی که به خاطر مصیبت ما جزع می کنند و آتش گرفته است ترحم فرما!

وَ ارْحَمْ تلک الصَّرْخَةَ الَّتِي كَانَتْ لَنَا ؛(1) خدايا، رحمت خود را بر این ناله ها، بر این فریادهایی که به خاطر ما زده می شود، نازل فرما!

و امام علیه السلام همین طور دعا می کردند.

این روای که به دیدن امام صادق علیه السلام رفته بود، می گوید: زمانی که من این دعاها را شنیدم، به حضرت عرضه داشتم: من دعاهایی از شما شنیدم که اگر این دعاها را در حق یک کافر می کردید، دیگر آتش او را نمی گرفت و عذاب بر او مسلط نمی شد. حضرت فرمودند:

مِنْ یدعو لِزُوَّارِهِ فِي السَّمَاءِ أکثر مِمَّنْ یدعو لَهُمْ فِي الْأَرْضِ؛(2) دعاگویان زائران سيد الشهدا علیه السلام در آسمانها، پیش از دعاگویان حضرت در زمین هستند.

3)وجوب زیارت

حديث سوم: امام باقر علیه السلام فرمودند:

ص: 226


1- همان ، ص 117
2- همان ، ص 117

مُرُوا شِيعَتَنَا بِزِيَارَةِ قَبْرِ الْحُسَيْنِ علیه السَّلَامُ فَإِنَّ إِتْيَانَهُ مُفْتَرَضُ عَلَى كُلِّ مُؤْمِنٍ يُقِرُّ لِلْحُسَيْنِ بِالْإِمَامَةِ مِنَ اللَّهِ(1)به شیعیان ما فرمانی بدهید که به کربلا بروند. زیارت سید الشهدا بر هرکس که امامت سید الشهدا را قبول دارد واجب است.

البته بحث فقهی و مسأله وجوب یا استحباب مؤكد آن بر عهده فقهای بزرگوار است.

4)گلایه امام صادق علیه السلام

روایت چهارم: در روایت دیگری امام صادق علی السلام گلایه کردند و فرمودند:

بَلَغَنِي أَنَّ قَوْماً مِنْ شِيعَتِنَا يَمُرُّ بِأَحَدِهِمُ السَّنَةُ وَ السَّنَتَانِ لَا يَزُورُونَ الْحُسَيْنَ(2) شنیدیم بعضی از شیعیان ما، یک سال و دو سال بر آنها می گذرد، و به زیارت سید الشهدا علیه السلام نرفته اند.

5)عواقب ترک زیارت

روایت پنجم: در روایت دیگری امام صادق علیه السلام فرمودند:

لَوْ أَنَّ أَحَدَكُمْ حَجَّ دَهْرَهُ ثُمَّ لَمْ یزر الْحُسَيْنِ لَكَانَ تَارِكاً حَقّاً مِنْ حُقُوقِ اللَّهِ وَ حُقُوقِ رَسُولِ اللَّهِ :(3) اگر کسی هر سال به حج خانه خدا مشرف شود، اما در تمام عمر یک بار هم کربلا نرفته باشد، یکی از حقوق الهی و حقوق رسول الله را ترک کرده است.

ص: 227


1- همان، ص 121.
2- همان ، ص 295.
3- همان ، ص 122

6)ترس در زیارت امام حسین علیه السلام

روایت ششم: امام به اصحاب خود تذکر می دادند که به خاطر ترس، زیارت سید الشهدا علیه السلام را رها نکنید.

میدانید که در طول تاریخ، همواره زیارت امام حسین علیه السلام همراه با نگرانی ها، خوف و ترس از سوی دشمنان بوده است. این تهدیدها همیشه بوده است.

حضرت فرمودند:

لَا تَدَعْ زِيَارَةَ قَبْرِ الْحُسَيْنِ علیه السَّلَامَ وَ لِخَوْفٍ فَإِنَّ مَنْ ترکه رای مِنَ الْحَسْرَةِ مَا يتمنی انَّ قَبْرَهُ كَانَ عِنْدَهُ (1)زیارت امام حسین علیه السلام را به خاطر ترس رها نکن، اگر کسی رها کرد، به قدری فردای قیامت حسرت می خورد که می گوید: ای کاش من کربلا بودم و همان جا می ماندم تا از دنیا می رفتم، و قبر من کنار حرم سید الشهدا علیه السلام بود.

حضرت فرمودند:

مَنْ خَافَ لِخَوْفِنَا أَظَلَّهُ اللَّهُ فِي ظِلِّ عَرْشِهِ (2) اگر کسی به خاطر ما یک ترسی را تحمل کند، فردای قیامت (که خوف واقعی و اصلی آنجاست) زیر سایۂ عرش الهی قرار می گیرد.

ص: 228


1- همان ، ص 126.
2- همان ، ص 126.

7)آرزوی زیارت

روایت هفتم: امام صادق علیه السلام فرمودند:

مَا مِنْ أَحَدٍ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِلَّا وَ هُوَ يَتَمَنَّى أَنَّهُ مِنْ زُوَّارِ الْحُسَيْنُ (1)همه کسانی که در قیامت جمع می شوند، آرزو می کنند کاش ما از زائرین سید الشهدا علیه السلام بودیم

قیامت يوم الحسرت است.

8)جایگاهی در بهشت

حدیث هشتم: امام باقر علیه السلام فرمودند:

مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَكُونَ مسکنه الْجَنَّةِ وَ مَأْوَاهُ الْجَنَّةَ فَلَا يَدَعْ زِيَارَةَ الْمَظْلُومِ (2): هرکس می خواهد جایگاه او بهشت باشد، زیارت مظلوم را ترک نکند.

راوی سؤال كرد: منظور شما از مظلوم چه کسی است؟ فرمود: سید الشهدا علیه السلام.

9)ندای الهی در قیامت

روایت نهم: یکی از نداهای قیامت این است: «أَيْنَ زُوَّارُ الْحُسَيْنِ علیه السَّلَامُ زائران امام حسین علیه السلام كجایند؟»(3)

ملائک صدا می زنند و آن وقت زائرین امام حسین علیه السلام جمع می شوند.

ص: 229


1- همان، ص 135.
2- کامل الزیارات، ص 137.
3- همان، ص 141

10)مباهات خداوند

حدیث دهم. امام صادق علیه السلام فرمودند:

وَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يباهی بِزَائِرِ الْحُسَيْنِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ : به خدا قسم فردای قیامت خداوند به زائرین سید الشهدا علیه السلام مباهات می کند.

11)از سر گرفتن عمل

حدیث یازدهم: امام صادق علیه السلام به زائران امام حسين علیه السلام فرمودند:

فَإِذَا انْقَلَبْتَ مِنْ عِنْدِ قَبْرِ الْحُسَيْنِ علیه السَّلَامُ ناداک مُنَادٍ لَوْ سَمِعْتَ مَقَالَتَهُ لَأَقَمْتَ عمرک عِنْدَ قَبْرِ الْحُسَيْنِ علیه السَّلَامُ(1) زمانی که از نزد قبر امام حسین علیه السلام برمی گردی، منادی یک ندا میدهد که نمیشنوی او چه می گوید. اگر میشنیدی تا آخر عمر همانجا می ماندی

سپس فرمودند: منادی می گوید:

طُوبَى لَكَ قَدْ غُفِرَ لَكَ مَا سَلَفَ فَاسْتَأْنِفِ الْعَمَلَ:(2) خوشا به حالت، خداوند گذشته تو را بخشیده شد. از نو شروع کن

12)مقدار زیارت

حدیث دوازدهم: در روایت دیگری از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمودند:

ص: 230


1- همان، ص 153.
2- همان، ص 153.

حَقُّ عَلَى الْغَنِيِّ أَنْ یأتى قَبْرِ الْحُسَيْنِ علیه السَّلَامَ فِي السَّنَةِ مَرَّتَيْنِ وَ حَقُّ عَلَى الْفَقِيرِ أَنْ يَأْتِيَهُ فی السَّنَةِ مَرَّةً (1) کسانی که وضع مالی آنها خوب است، سزاوار است سالی دو مرتبه به کربلا بروند. و اگر کسی فقیر است، سالی یک بار به کربلا برود

13)سجده بر تربت امام حسین علیه السلام

اشاره

روایت سیزدهم: در روایتی امام صادق علیه السلام فرمودند:

السُّجُودُ عَلَى طِينِ قَبْرِ الْحُسَيْنِ علیه السَّلَامُ ینورإلى الْأَرْضِ السَّابِعَةِ(2) سجده بر تربت امام حسین علیه السلام تا زمین هفتم را نورانی می کند.

یعنی حجاب های هفت گانه را کنار می زند. این تربت کربلاست که متفاوت است. روایت شده است:

جَعَلَ الشِّفَاءَ فِي تُرْبَتِهِ وَ إِجَابَةَ الدُّعَاءِ تَحْتَ قُبَّتِهِ:(3) خداوند شفا را در تربت امام حسین علیه السلام و اجابت دعا را زیر قبه او قرار داد.

این از ویژگی های سید الشهدا علیه السلام است.

در روایت آمده است:

كَانَ الصَّادِقُ علیه السَّلَامُ يَسْجُدُ إِلَّا عَلَى تُرْبَةِ الْحُسَيْنِ(4)امام صادق علیه السلام جز بر تربت امام حسین علیه السلام سجده نمی کردند.

ص: 231


1- همان، ص 293
2- هداية الأمة، ج 2، ص 237؛ من لا يحضره الفقیه، ج 1، ص 268
3- الامالی للطوسی، ص 317.
4- وسائل الشيعة، ج 5، ص 366
تسبیح تربت امام حسين علیه السلام

بعضی از کارهاست که اگر شما نیت هم نداشته باشید، خدا برای شما ثواب می نویسد. از جمله آنها تسبیح تربت امام حسین علیه السلام است. امام صادق علیه السلام فرمودند:

مَنْ كَانَ مَعَهُ سُبْحَةُ مِنْ طِينِ قَبْرِ الْحُسَيْنِ علیه السَّلَامُ کتب مُسَبِّحاً وَ إِنْ لَمْ يُسَبِّحْ بِهَا ؛(1) هرکس تسبیحی از تربت قبر امام حسین علیه السلام همراهش باشد، نام او را در شمار تسبیح گویان می نویسند، هرچند با آن ذکری نگوید و تسبیحی نکند.

تسبیح کننده حساب می شوید، اگر چه سبحان الله نمی گویید و با این تسبیح ذکر نمی گویید.

برداشتن کام کودکان با تربت سيد الشهدا علیه السلام

امام صادق علیه السلام فرمودند:

حنکوا أَوْلَادَكُمْ بِتُرْبَةِ الْحُسَيْنُ(2)كام اطفال خود را با تربت سيد الشهدا علیه السلام بردارید.

این تربت سيد الشهدا علیه السلام از کام طفل تا لحظه خاک سپاری، از کام طفل تا گودال قبر باید همراه انسان باشد.

ص: 232


1- همان، ج 5، ص 366
2- کامل الزیارات، ص 278

14)تربت شفابخش

حدیث چهاردهم: یکی از اصحاب بسیار نزدیک و مقرب امام صادق علیه السلام محمد بن مسلم نام دارد. ایشان در سند شش هزار حدیث از روایات امام صادق و امام باقر علیهما السلام حضور دارد. از کوفه به مدینه برای دیدن امام رفته بود که بیمار شد و نتوانست خدمت آقا برسد.

حضرت شربتی برای او فرستادند و به او پیغام دادند: زمانی که این شربت را نوشیدی به دیدن من بیا.

امام صادق علیه السلام برای شفای صحابی جلیل القدر خود محمد بن مسلم یک مقدار از تربت امام حسین علیه السلام را در آن شربت ریخته بودند. او می گوید: من فکر می کردم به این زودی ها از جا بلند نمی شوم. ولی به محض این که شربت را نوش جان کرد، از جا بلند شد، مثل این که هیچ بیماری نداشته و خدمت امام صادق علیه السلام رفت.(1)

ان شاء الله که همه ما از زائران امام حسین علیه السلام باشیم، هرچند نتوانستیم الآن در مسیر کربلا باشیم، اما با نیت خود و سجده کردن بر تربت امام حسین علیه السلام از ثواب های بی نهایت آن بهره مند شویم!

ص: 233


1- همان، ص 275

ص: 234

فهرست ها فهرست آيات فهرست روایات و دعاها فهرست منابع

ص: 235

ص: 236

فهرست آیات

وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ ۚ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ...112

إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِيمٌ...220

إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا...90

إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهادُ...214

إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا...212

تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ...101

ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوأَىٰ أَنْ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَكَانُوا بِهَا يَسْتَهْزِئُونَ...191

وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَىٰ ۚ فَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ...49

فَلَا تَخْشَوُا النَّاسَ وَاخْشَوْنِ...112

فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهادُ...213

قالُوا أَرْجِهْ وَ أَخاهُ وَ أَرْسِلْ فِي الْمَدائِنِ حاشِرِينَ يَأْتُوكَ بِكُلِّ سَاحِرٍ عَلِيمٍ...166

قُلْ لَا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلَامَكُمْ ۖ بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَدَاكُمْ لِلْإِيمَانِ...51

ص: 237

كَانُوا لَا يَتَنَاهَوْنَ عَنْ مُنْكَرٍ... 110

كَتَبَ اللهُ عَلَيْهِمُا الْقَتْلَ فَبَرَزُوا إلى مَضاجِعِهِمْ...184

لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ عَلَى لِسَانِ دَاوُودَ وَعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ذَلِكَ بِمَا عَصَوْا وَكَانُوا يَعْتَدُونَ...110

مَا كَانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَىٰ مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّىٰ يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ...52

فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إلينا...225

وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ ۚ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْمًا ۚ وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ...163

وَ لا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ...74

ص: 238

فهرست روایات و دعاها

أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ الَّذِي شتمتموه مُنْذُ الْيَوْمِ صَلَّى الْقِبْلَتَيْنِ وَ أَنْتَ یا مُعَاوِيَةَ بِهِمَا کافر تَرَاهَا ضَلَالَةُ وَ تَعَبَّدَ اللَّاتِ وَ الْعُزَّى غَوَايَةٍ...86

أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ قَالَ فِي آخِرِ خُطْبَةٍ خَطَبَهَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي تَرَكْتُ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ أَهْلَ بَيْتِي فتمسکوا بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا...105

أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ لَمْ تَنْزِلْ بِهِ شِدَّةً ؛ قَطُّ إِلَّا قَدَّمَهُ ثقه بِهِ وَ أَنَّهُ لَمْ يَدَعْهُ بِاسْمِهِ قَطُّ إِلَّا أَنْ يَقُولَ يَا أَخِي وَ ادْعُوا لی أخی...103

أتعلمون أَنَّهُ كَانَ لَهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ كُلِّ يَوْمٍ خَلْوَةٍ ؟ وَ کل لَيْلَةَ دَخَلَهُ اذا سَأَلَهُ أَعْطَاهُ وَ اذا سکت أَبْدَاهُ... 104

أتعلمون أَنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ حَرَصَ عَلَى کوة قَدْرِ عینه یدعها يَدَهَا مِنْ مَنْزِلِهِ إِلَى الْمَسْجِدِ فَأَبَى عليه...99

أَمَّا تَعْلَمُ أَنَّ بَنِي إِسْرَائِيلَ كَانُوا يَقْتُلُونَ مَا بَيْنَ طُلُوعِ الْفَجْرِ إِلَى طُلُوعِ الشَّمْسِ سَبْعِينَ نَبِيّاً ثُمَّ يَجْلِسُونَ فی أَسْوَاقِهِمْ كَأَنَّهُمْ يَصْنَعُوا شيئا...28

أَيْنَ الْعَدْلِ يَا ابْنَ الطُّلَقَاءُ تخدیرک...199

ص: 239

أَهْوَى أخیک معنا...218

أو لَسْتُ المدعی زیاد بْنِ سمیة...134

إتق اللَّهِ وَ لَا تَدَعَنَّ نصرتی...29

اتقوا اللَّهِ وَ کونوا مِنَ الدُّنْيَا عَلَى حَذَرٍ فَإِنَّهَا لَوْ بَقِيَتِ لِأَحَدٍ أَوْ بَقِىَ عَلَيْهَا أَحَدُ كَانَتِ الْأَنْبِيَاءُ أَحَقُّ بالبقاء...49

أخذک النَّاسِ بِالْبَيْعَةِ لابنک غُلَامُ سَفِيهٍ يَشْرَبُ الشَّرَابَ وَ يَلْعَبْ بالكلاب...133

أَخْلَقَتْ وَ أَبْلَتِ وَجْهَهُ العبادة...128

آخی بَيْنَهُ وَ بَيْنَ نفسه...98

أُذُنِ اَلْحُسَيْنِ بِهِ نَفْسُهُ...198

اِرْفَعْ رَأْسَكَ...210

ارْفَعْ رُوسَكُم وانظُرُوا...48

استعدوا لِلْبَلَاءِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ حافظکم وَ سینجيكم مِنْ شَرِّ الْأَعْدَاءِ وَ يَجْعَلَ عَاقِبَةَ أمرکم إِلَى خَيْرٍ وَ أعاديم بِأَنْوَاعِ الْبَلَاءِ وَ يُعَوِّضُكُمُ اَللَّهُ عَنْ هَذِهِ الْبَلِيَّةِ أَنْوَاعِ النِّعَمِ وَ الْكَرَامَةُ فَلَا تشکوا وَ لَا تَقُولُوا بألسنتکم مَا يَنْقُصُ قدركم...182

اسْمَعُوا مَقَالَتِي وَ اكْتُبُوا قولی ثُمَّ ارْجِعُوا إِلَى أَمْصَارِكُمْ وَ قَبَائِلِكُمْ مَنْ اُمَّنْتُمُوهُ وَ وَثِقْتُمْ بِهِ فَادْعُوهُمْ إِلَى مَا تَعْلَمُونَ...95

اِسْمَعُوا مَقَالَتِي...68

إِسْمَعُوا وَ أَطِيعُوا...72

أشبه النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً...192

ص: 240

أَصْعِدْ هَذِهِ الأعواد...168

اعتبروا أَيُّهَا النَّاسُ بِمَا وَعَظَ اللَّهُ بِهِ أَوْلِيَاءَهُ مِنْ سُوءِ ثَنَائِهِ عَلَى الأحبار...109

أُفٍّ هَذَا الْكَلَامَ مادامت السَّمَوَاتِ وَ الأرض...27

أقلوا الْعُرْجَةَ عَلَى الدنيا...50

أكلتنی إِذْنِ السِّبَاعِ حَيّاً إِنْ فارقتک...56

ألا إِنْ الدعى ابْنِ الدَّعِيُّ قَدْ رکز بَيْنَ اثْنَتَيْنِ بَيْنَ السُّلْتُ وَ الذِّلَّةِ هَيْهَاتَ مِنْ الذلة...134

أَلَا مَنْ وَلَّى عَلَيْهِ وَالِ فَرَآهُ یأتی شیء مِنْ مَعْصِيَةِ الله...76

أَ لَسْتَ قَاتَلَ حُجْرِ بْنِ عدی آخی کنده وَ أَصْحَابُهُ الصَّالِحِينَ الْمُطِيعِينَ العابدين...126

اللَّهُمَّ إِنِّي لَا أَقُولُ الشَّعْرِ وَ لَا يَنْبَغِي لِي أَللَّهُمَّ أَلْعَنُهُ بِكُلِّ حَرْفٍ أَلْفَ لعنة...89

النَّاسَ عَبِيدَ الدُّنْيَا وَ الَّذِينَ لَعِقَ عَلَى السنتهم...36

أما بَعْدُ فَإِنَّ هَذَا الطَّاغِيَةَ قَدْ فَعَلَ بِنَا وَ بِشِيعَتِنَا مَا قدرأیتم وَ عَلِمْتُمْ وَ شهدتم...67

أَمَّا تَعْلَمُ أَنَّ مِنْ هَوَانِ الدُّنْيَا عَلَى اللَّهِ أَنْ رَأْسَ یحیی بْنِ زَكَرِيَّا أَهْدَى إِلَى بغی مِنْ بَغَايَا بَنِي إسرائيل...28

إن الْعَبْدَ الْمُؤْمِنَ الْفَقِيرَ لَيَقُولُ يارب أَرَّقَنِي حَتَّى أَفْعَلَ كَذَا وَ كَذَا مِنَ الْبِرِّ وَ وُجُوهِ الْخَيْرِ فَإِذَا عَلِمَ اللَّهُ ذَلِكَ مِنْهُ بِصِدْقِ نِيَّتِهِ كَتَبَ اللَّهُ لَهُ مِنَ الْأَجْرِ مِثْلَ مَا يَكْتُبُ لَهُ لَوْ عِلْمِهِ انَّ اللَّهُ واسِعُ عليم...219

إن اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَيُبْغِضُ الْمُؤْمِنَ الضَّعِيفَ الذی لَا دِينَ له...113

إِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاهُنَّ سبایا...29

إن اللَّهَ لَا يَنْظُرُ إِلَى صورکم وَ أَعْمَالِكُمْ وَ إِنَّمَا يَنْظُرُ إِلَى قلوبکم وَ نیاتكم...221

ص: 241

انَّ بِنَا عَلَى اللَّهِ هَوَاناً وَ بک علیه کرامة...163

إن بَنِي أُمَيَّةَ أَطْلَقُوا لِلنَّاسِ تَعْلِيمَ الْإِيمَانِ وَ لَمْ یطلقوا تَعْلِيمِ الشرک لکی إِذَا حَمَلُوهُمْ عَلَيْهِ لَمْ يعرفوه...74

إن تنكروني فَأَنَا بَيْنَ الْحَسَنِ *** سِبْطُ النَّبِىِّ الْمُصْطَفَى المؤتمن...38

أَنْ لَا يُقَاتِلُ مَعِي رَجُلٍ عَلَيْهِ دين...200

أَنْ يُلْهِمَهُمْ إِنْصَافُكُمْ...71

أنا ابْنِ العطشان...121

أنا ابْنِ المجوز الرَّأْسِ مِنَ القفا...121

أنا ابْنُ الْمَقْتُولِ ظُلْماً أَنَا ابْنُ الْعَطْشَانُ حَتَّى قَضَى أَنَا ابْنُ المجزوز الرَّأْسِ مِنَ الْقَفَا أَنَا ابْنُ مِنْ راسه عَلَى السِّنَانِ یهدى أَنَا ابْنُ مِنْ بَكَّةَ علیه مَلَائِكَةُ السماء...120

أَنَا ابْنُ عَطْشَانَ حتی قضی أَنَا ابْنُ مَسْلُوبُ الْعِمَامَةَ وَ الرِّدَاءَ أَنَا ابْنُ مِنْ بکت عَلَيْهِ مَلَائِكَةُ السما أَنَا ابْنُ مِنْ نَاحَتْ عَلَيْهِ الْجِنِّ فِي الْأَرْضِ وَ الطَّيْرُ فِي الهواء...171

أَنَا ابْنُ مَسْلُوبُ الْعِمَامَةَ وَ الرِّدَاءَ أَنَا أَبٍ مَنْ قَتَلَ صَبْراً وَ كَفَى بذلک فخرا...121

أَنَا ابْنُ مَكَّةَ وَ مِنًى أَنَا ابْنُ زَمْزَمَ وَ الصَّفَا أَنَا ابْنُ مَنْ حَمَلَ الرُّكْنِ بِأَطْرَافِ الرِّدَاءَ أنابن خَيْرُ مَنْ طَافَ وَ سَعَى أَنَا ابْنِ خَيْرُ مَنْ حَجَّ وَ لبی أَنَا ابْنُ مَنْ حَمَلَ عَلَى الْبُرَاقِ فی الهواء...170

أَنَا ابْنُ مَكَّةَ وَ مِنًى أَنَا ابْنُ زَمْزَمَ وَ الصَّفَا...119

أَنَا اِبْنُ مَنْ ضَرَبَ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اَللَّهِ بِسَيْفَيْنِ وَ طَعَنَ بِرُمْحَيْنِ وَ هَاجَرَ اَلْهِجْرَتَيْنِ وَ بَايَعَ اَلْبَيْعَتَيْنِ وَ قَاتَلَ يَبْدُرُ وَ حُنَيْنٌ...170

ص: 242

أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ بین یدی رَسُولُ اللَّهِ بسيفين وَ طَعَنَ بِرُمْحَيْنِ وَ هاجَرَ الْهِجْرَتَيْنِ، وَ بايَعَ الْبَيْعَتَيْنِ وَ لَمْ يَكْفُرْ بِاللَّهِ طَرْفَةَ عَيْنٍ مَكّيٌّ مَدَنيٌّ بَدْرِيٌّ أُحُدِيٌّ، شَجَرِيٌّ...119

أَنْتَ أَخِي وَ أَنَا أخوک فِي الدُّنْيَا وَ الآخرة...98

أنت أمیر تَشْتِمُ ظالما...186

أنت عَدُوُّ بَنِي هَاشِمٍ فِي الْجَاهِلِيَّةِ وَ الإسلام...89

أنت منی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى وَ أَنْتَ ولی کل مُؤْمِنٍ بعدی...101

أَنْتُمْ تَتَمَنَّوْنَ عَلَى اللَّهِ جَنَّتَهُ وَ مُجَاوَرَةَ رُسُلِهِ وَ أَمَاناً مِنْ عذابه...115

أَنْشُدُكُمُ اللَّهِ أَتَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه وَ اله نَصَبَهُ يَوْمِ الْغَدِيرِ فنادی لَهُ بِالْوَلَايَةِ وَ قَالَ لِيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الغائب...100

أنشدکم اللَّهِ أَتَعْلَمُونَ أَنَّ عَلِىُّ بْنِ أَبِي طَالِبِ كَانَ أَخَا رَسُولِ الله...97

أنشدکم اللَّهِ هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ اشْتَرَى مَوْضِعَ مسجده...98

انک لَوْ زُرْتَ قَبْرَ عبدالعظيم عِنْدَكُمْ لَكُنْتَ كَمَنْ زَارَ الْحُسَيْنَ علیه السلام...222

إِنَّمَا عَلَيْهِمْ مَا حَمَلُوا وَ عَلَيْكُمْ ما حملتم...72

إنها سَتَكُونُ بعدی أَثَرَهُ وَ أُمُورَ تنکرونها...71

إنى أَتَخَوَّفُ أَنْ يَدْرُسَ هَذَا الْأَمْرِ وَ يَذْهَبُ الْحَجِّ وَ يغلب...81

إنى لَعَلَى الْمِنْهَاجِ الَّذِي تَرَكْتُمُوهُ طَائِعِينَ وَ دَخَلْتُمْ فِيهِ مکرهين...145

أَوْ لَسْتَ قَاتِلَ عَمْرِو بْنِ الحمق...127

این زُوَّارِ الْحُسَيْنِ علیه السلام...229

أيها الذَّامُّ لِلدُّنْيَا بِغُرُورِهَا المخدوع بِأَبَاطِيلِهَا أتغیر بالدنیا ثُمَّ تَذُمُّهَا أَنْتَ

ص: 243

الْمُتَجَرِّمُ عَلَيْهَا أَمْ هَى اَلْمُتَجَرِّمُهُ عَلَيْكَ...45

أَيُّهَا النَّاسُ أَعْطَيْنَا سِتّاً وَ فَضَّلَنَا بِسَبْعِ أَعْطَيْنَا الْعِلْمِ وَ الْحِلْمُ وَ السَّمَاحَةَ وَ الْفَصَاحَةَ وَ الشَّجَاعَةَ وَ الْمَحَبَّةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ وَ فَضَّلَنَا بِأَنْ مِنَّا النَّبِيِّ الْمُخْتَارِ مُحَمَّداً وَ مِنَّا الصِّدِّيقُ وَ مِنَّا الطَّيَّارُ وَ مِنَّا أَسَدُ اللَّهِ وَ أَسَدُ رَسُولِهِ وَ مِنَّا سِبْطاً هَذِهِ الْأُمَّةُ . . . وَ مَا الْمَهْدِيَّ الَّذِي يُقْتَلُ الدَّجَّالِ...117

بَابُ وُجُوبِ الصَّبْرِ عِنْدَ ظَلَمَ الْوُلَاةِ وَ وُجُوبِ طَاعَتُهُمْ وَ إِنْ مَنَعُوا الْحُقُوقِ...70

بِأَبِي مَنْ أَضْحًى عَسكَرُه ُ في يَوْم ِ الاِثنين نَهبا...91

بِحَقِّ يس وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ وَ بِحَقِّ طه وَ الْقُرْآنَ الْعَظِيمَ يَا مَنْ يَقْدِرُ عَلَى حَوَائِجُ السَّائِلِينَ يَا مَنْ يَعْلَمُ ما فِي الضَّمِيرِ يَا منفسا عَنِ الْمَكْرُوبِينَ يَا مُفَرِّجاً عَنِ الْمَغْمُومِينَ یا رَاحِمَ الشَّيْخُ الْكَبِيرُ يَا رَازِقَ الطِّفْلُ الصَّغِيرُ يَا مَنْ لَا يَحْتَاجُ إِلَى التَّفْسِيرِ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ...174

بدين اللَّهِ وَ دین ابی وَ دین آخی اهْتَدَيْتُ أَنْتَ وَ جدک وَ ابوک إِنْ كُنْتَ مُسْلِماً...186

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَ الدُّنْيَا فَجَعَلَهَا دَارُ فَنَاءٍ وَ زَوالٍ...44

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ هَذَا مَا أَوْصَى بِهِ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِىُّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ إِلَى أَخِيهِ مُحَمَّدِ الْمَعْرُوفِ بِابْنِ الْحَنَفِيَّةِ . أَيْنَ الْحُسَيْنِ يَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شريک لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ جَاءَ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِ الْحَقِّ وَ انَّ الْجَنَّةِ وَ النَّارَ حَقُّ وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةُ لَا رَيْبَ فِيهَا وَ أَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ...25

بَلَغَنِي أَنَّ قَوْماً مِنْ شِيعَتِنَا يَمُرُّ بأحدهم السَّنَةُ وَ السَّنَتَانِ لَا یزورون الْحُسَيْنُ...227

بنی اياک وَ ظُلْمَ مَنْ لَا يَجِدُ علیک نَاصِراً إِلَّا اللَّهُ...200

ص: 244

بَيْنَ النواويسي وَ كربلاء...31

تهجزوا رَحِمَكُمُ اللَّهُ فَقَدْ نودی فیكم بالرحيل...49

تَسْأَلُونَ اَللَّهَ اَلَّذِي لَكُمْ...71

تسمع وَ تُطِيعُ لِلْأَمِيرِ وَ إِنْ ضَرَبَ ظَهْرِكَ وَ اخُذَ مالک فَاسْتَمِعْ وَ أطع73 تَوَدُّونَ الْحَقِّ الَّذِي علیکم...71

ثُمَّ ازعوا إِلَى أمصارکم وَ قَبَائِلِكُمْ فَمَنْ أَمِنْتُمْ مِنَ النَّاسِ وَ وَثِقْتُمْ بِهِ فَادْعُوهُمْ إِلَى مَا تَعْلَمُونَ مِنْ حقنا...69

ثم أَنْتُمْ أَيَّتُهَا الْعِصَابَةُ عِصَابَةُ بِالْعِلْمِ مَشْهُورَةُ وَ بِالْخَيْرِ مَذْكُورَةٍ وَ بِالنَّصِيحَةِ مَعْرُوفَةُ وَ بِاللَّهِ فِي أَنْفُسِ النَّاسِ مَهَابَةُ یهابکم الشَّرِيفِ وَ يكرمکم الضعيف...114

ثُمَّ جَرِيَ عَلِيٌ يَدُهُ قُتِلَ الْحُسَيْنُ...156

ثُمَّ نَاوَلَ أبي...82

جعل الشِّفَاءَ فِي تربيه وَ إِجَابَةَ الدُّعَاءِ تَحْتَ قبته...231

حَقُّ عَلَى الْغَنِيِّ أَنْ يَأْتِى قَبْرِ الْحُسَيْنِ علیه السَّلَامَ فِي السَّنَةِ مرتین وَ حَقُّ عَلَى الْفَقِيرِ أَنْ يَأْتِيَهُ فِي السَّنَةِ مرة...231

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَكْرَمَنَا بَيْنَ مُحَمَّدٍ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ طَهِّرْنَا مِنَ الرِّجْسِ تَطْهِيراً وَ أَنَّمَا يَفْتَضِحُ الْفَاسِقِ وَ يُكَذِّبُ الْفَاجِرِ وَ هُوَ غیرنا...183

الحمد لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَ الدنيا...46

الحمد لِلَّهِ وَ مَا شَاءَ اللَّهُ وَ لَا وَ ت إِلَّا بِاللَّهِ خَطِّ الْمَوْتِ عَلَى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقِلَادَةَ عَلَى جَيِّدُ الفتاة ، وَ مَا أولهنى إِلَى أَسْلَافِي اشتياق يَعْقُوبُ إِلَى يُوسُفُ ، وَ خَيْرُ

ص: 245

لِى مَصْرَعِ أَنَا لَاقِيهِ كانی بأوصالی تَقْطَعْهَا عسلان الْفَلَوَاتِ ، بَيْنَ النَّوَاوِيسِ وَ كربلاء...30

حنکوا أَوْلَادَكُمْ بِتُرْبَةِ الحسين...232

خط المؤت عَلَى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ القلادة...31

دعا النَّاسِ إِلَى الْبَيْعَةِ لِيَزِيدَ عَلَى أَنَّهُمْ خُوِّلَ له...84

رأيت الملائکة یغسلون حَنْظَلَةَ بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الأرض...83

رَايَةَ رَسُولِ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ فی الْمَنَامِ ، وَ عَلَى رَأْسِهِ وَ لِحْيَتِهِ التراب...153

رضی اللَّهِ رضانا أَهْلَ الْبَيْتِ نَصْبِرُ عَلَى بَلَائِهِ وَ یوفينا أُجُورُ الصابرين...31

رَغْبَةً فِيمَا كَانُوا يُنَالُونَ مِنْهُمْ وَ رَهْبَةً مِمَّا يحذرون...111

زوجتک خَيْرُ أَهْلِ بَيْتِي أُقَدِّمُهُمْ سِلْماً وَ أَعْظَمُهُمْ حِلْماً وَ أکثرهم علما...105

السجود عَلَى طِينِ قَبْرِ الْحُسَيْنِ علیه السَّلَامُ يُنَوِّرُ إِلَى الْأَرْضِ السابعة...231 سَدِّ الْأَبْوَابِ إِلَّا بابه...99

السلام عَلَى الشَّيْبِ الْخَضِيبِ السَّلَامُ عَلَى الْخَدِّ التريب الشلام عَلَى الْبَدَنِ السليب...206

السَّلَامُ عَلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنُ عُمَيْرٍ الكلبي...177

السلام عَلَى مِنْ دَفْنِهِ أَهْلِ القرى...207

السلام عَلَى مَنْ جَعَلَ اللَّهُ الشِّفَاءَ فِي تُرْبَتِهِ السَّلَامُ عَلَى مَنِ الْإِجَابَةَ تَحْتَ قبته...194

السَّلَامُ علیک یا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِي حَلَّتْ بفنائک...121

سَلَّطَهُمْ عَلی ذلِکَ فِرارُکُمْ مِنَ الْمَوْتِ وَ إعجابُکُمْ بِالْحَیٰاةِ الَّتی هِیَ مُفٰارِقَتُکُمْ...116

ص: 246

سَمِعْتُ الْجِنِّ تَبْكِي عَلَى الْحُسَيْنِ وَ تَنُوحُ عليه...153

شِرَارُ أَئِمَّتِكُمْ الَّذِي تُبْغِضُونَهُمْ وَ يُبْغِضُونَكُمْ...76

شَهِدَ قُتِلَ الْحُسَيْنُ آنفا...153

صبرا بَنِي الْكِرَامِ فَمَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَةِ تعبربکم عَيْنِ الْبُؤْسَ وَ الضَّرَّاءِ إِلَى الْجِنَانِ الْوَاسِعَةِ وَ النَّعِيمِ الدَّائِمَةِ فايکم يُكْرَهُ أَنْ يَنْتَقِلَ مِنْ سِجْنِ إِلَى قصر...159

صَبْراً يَا بُنَيَّ عمومتی صَبْراً يَا أَهْلِ بَيْتِي فَوَ اللَّهِ لَا رَأَيْتُمْ هَوَاناً بَعْدَ هَذَا الْيَوْمِ أبدا...162

طُوبِي لَكَ قَدْ غُفِرَ لَكَ مَا سَلَفَ فَاسْتَانَفَ اَلْعَمَلَ...230

عَز وَ اَللَّهِ عَلَى عَمِّكَ أَنْ تَدْعُوَهُ فَلاَ يُجِيبُكَ فَلاَ يَنْفَعُكَ صَوْتٌ وَ اَللَّهِ كثُرَ واتِروهُ وَ قَلَّ ناصِرُوه...38

عَلَى اَلسَّمْعِ وَ اَلطَّاعَةِ وَ إِنْ كَانَ اَلْمُتَوَلِّي ظَالِمَأً عَسُوفاً...72

غض الدَّهْرِ فَجَعَلَنِي نَظِيراً لإبن هِنْدُ وَ أَبِي النابغة...146

فابشر یا معاويه بِالْقِصَاصِ وَ أَيْقَنَ بِالْحِسَابِ وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ كِتَاباً لا يُغادِرُ صَغِيرَةً وَ لا كَبِيرَةً إِلاَّ أحصاها...132

فاحذره فانما هُوَ الشَّيْطَانُ يَأْتِي الْمُؤْمِنِ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ وَ عَنْ يَمِينِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ لِيَقْتَحِمَ غَفْلَتَهُ وَ يَسْتَلِبَ غرته...143

فَأَخَذْتَ بِئِيَابِ عَمَّتِي...185

فَإِذَا انْقَلَبْتَ مِنْ عِنْدِ قَبْرِ الْحُسَيْنِ علیه السَّلَامُ ناداک مُنَادٍ لَوْ سَمِعْتَ مَقَالَتَهُ عمرک عِنْدَ قَبْرِ الْحُسَيْنِ علیه السلام...230

ص: 247

فارحكم تِلْكَ الْوُجُوهَ الَّتِي غَيَّرَتْهَا الشَّمْسُ وَ ارْحَمْ پتلک الْخُدُودَ الَّتِي تَنْقَلِبَ عَلَى حَضَرَتْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنَ وَ ارْحَمْ تِلْکَ الْأَعْیُنَ الَّتِی جَرَتْ دُمُوعُهَا رَحْمَةً لَنَا...225

فَأَنَا أَبُو حَسَنٍ قَاتِلُ جَدِّكَ وَ أَخِيكَ وَ خَالِكَ شَدْخاً يَوْمَ بَدْرٍ...144

فَإِنَّکَ مُتْرَفٌ قَدْ أَخَذَ الشَّیْطَانُ مِنْکَ مَأْخَذَهُ وَ بَلَغَ فِیکَ أَمَلَهُ وَ جَرَی مِنْکَ مَجْرَی الرُّوحِ وَ الدَّمِ...141

فإنى أَتَخَوَّفُ أَنْ يَدْرُسَ هَذَا الامر وَ يَذْهَبُ الْحَقِّ وَ يُغْلَبُ « وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ »...69

فَبَدَا اللَّهَ بِالْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ فَرِيضَةً مِنْهُ لِعِلْمِهِ بِأَنَّهَا إِذَا أُدِّيَتْ وَ أُقِيمَتِ اسْتَقَامَتِ الْفَرَائِضُ كُلُّهَا هَيِّنُهَا وَ صَعْبُهَا...112

فجديدها بَالَ وَ نعیمها مضمحل...49

فَجَعَلَ يَنْظُرُ إِلَى صُفُوفِهِمْ كَأَنَّهُمْ السَّيْلُ...43

فَجَعَلَهَا دَارُ فَنَاءٍ وَ زوال...44 ، 47

فَدَخَلَتْ زَيْنَبُ أُخْتُ اَلْحُسَيْنِ عَلِيٌ ابْنِ زیاد وَ عَلَيْهَا أَرْذَلِ ثیابها...208

فَقَدْ شَهِدَنَا وَ لَقَدْ شَهِدَنَا فِي عسکرنا هَذَا أَقْوَامُ فِي أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ أَرْحَامِ النِّسَاءِ سَيَرْعَفُ بِهِمُ الزَّمَانُ وَ يَقْوَى بِهِمُ الْإِيمَانُ...218

فكأن الدُّنْيَا لَمْ تَكُنْ وَ كَانَ الْآخِرَةِ تَزَلْ وَ السلام...36

فلا تَشُكُّوا وَ لَا تَقُولُوا بِالسُّنَّتِكُمْ مَا يَنْقُصُ قَدْرُكُمْ...162

فَلا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَياةُ الدنيا...49

ص: 248

فَلاَ مَالاً بَدَّلْتُمُوهُ وَ لاَ نَفْساً خَاطَرْتُمْ بِهَا لِلَّذِي خَلَقَهَا وَ لاَ عَشِيرَةَ عَادَيْتُمُوهَا فِي ذَاتِ اَللَّهِ...114

فلاندبنک صَبَاحاً وَ مَسَاءٍ وَ لأبكين عليک بَدَلَ الدُّمُوعَ دما...206

فَلَمْ يَزَلِ الْغُلَامُ يَقْبَلُ يَدَيْهِ وَ رِجْلَيْهِ حَتَّى أَذِنَ له...37

فَلَمَّا رَأَى اللَّهُ صِدْقَنَا انْزِلْ بِعَدُوِّنَا الْكَبْتَ وَ انْزِلْ عَلَيْنَا النضر...211

فَمَنْ غَلَبَ عَلَيْهِ حُبَّ الدُّنْيَا وَ شَهَوَاتِهَا لَا يمکنه قَصْدِ الْقِرْبَةُ وَ إِخْلَاصِ النية...221

فَوَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرًّا النَّسَمَةَ مَا أَسْلَمُوا وَ لکن اسْتَسْلَمُوا وَ أَسَرُّوا الکفر فَلَمَّا وَجَدُوا أَعْوَاناً عَلَيْهِ أَظْهَرُوهُ... 144

فیثبت اللَّهُ صَلَاتَهُ وَ يَكْتُبُ نَفَسَهُ تَسَبِيحاً وَ يَجْعَلُ تَوْمَهُ صَدَقَةً...219

قَاتَلْتُ رَسُولُ اللَّهِ فِي جَمِيعِ المشاهد...88

قال رَسُولَ اللَّهِ مَنْ رَأَى مِنْ أَمِيرِهِ شَيْئاً يَكْرَهُهُ فَلْيَصْبِرْ فَإِنَّهُ مَنْ فَارَقَ الْجَمَاعَةِ شِبْراً فَمَاتَ مَيْتَةُ جاهلية...73

قالوا اللَّهُمَّ نعم...105

قالُوا یا رَسُولَ اللَّهِ كَيْفَ تَأْمُرُ مِنْ أدرک ؟...71

قُتِلَ الْحُسَيْنِ يَوْمَ الإثنين...91

قتلة مِثْلَ قِتْلَةِ النبیين وَ أَبْنَاءِ النبیين...209

قطع صلاته53 قِلَّةِ الْكَلَامِ إِلَّا بخير...198

كان الصَّادِقِ علیه السَّلَامُ لَا يَسْجُدُ الَّا عَلَى تُرْبَةِ الحسين...231

ص: 249

کان لیزید بْنِ مُعَاوِيَةَ قرد ، يَجْعَلُهُ ين يديه...156

کان وَجْهَهُ کفلقة القمر...37

کذبت وَ اللَّهِ وَ لؤمت مَا ذلک لک وَ لاله...185

كَذَبْتَ يَا عَدُوَّةً الله...186

کلنا سُفُنِ النَّجَاةِ وَ سَفِينَةِ الْحُسَيْنِ أَوْسَعَ وَ أسرع...209

كُنْتَ فِي أَيَّامِ رَسُولِ اللَّهِ كجزء مِنْ رَسُولِ الله...146

لَا تَدَعْ زِيَارَةَ قَبْرِ الْحُسَيْنِ علیه السَّلَامُ لِخَوْفٍ فَانٍ مَنْ ترکه رَأَى مِنَ الْحَسْرَةِ مَا يَتَمَنَّى أَنَّ قَبْرَهُ کان عنده...228

لا تَسْلَمَنَّ يَوْماً فتفضحنا...88

لَا تَقُولُوا بِألسِنَتِكُم ما يَنقُصُ قَدرِ كُم...182

لا تنزعوا عَنَى حَدِيداً وَ لَا تَغْسِلُوا عنی دَماً فَإِنِّي لَاقٍ مُعَاوِيَةَ عَلَى الجادة...127

لَا يَبْلُغُ عَنَى إِلَّا أَنَا أَوْ رَجُلٍ منى...103

لا يُقْتَلُ الانبياء وَ أَوْلَادِهِمْ الَّا الادعياء...167

لأ دَفَعَهُ إِلَى رَجُلٍ يُحِبُّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ يُحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ کرارا غیر فِرَارُ يُفَتِّحَهَا اللَّهُ عَلَى يديه...102

لاعذبن كُلِّ رَعِيَّةٍ أَطَاعَتْ إِمَاماً جَائِراً لَيْسَ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ كَانَتِ الرَّعِيَّةُ فِي أَعْمَالِهَا برة...78

لِأَنَّهُ مِنِّي وَ أَنَا مِنْهُ وَ مَنْ أَحَبَّهُ فَقَدَا أحبنی وَ مَنْ أَحَبَّنِي فَقَدْ أَحَبَّ اللَّهَ وَ مَنْ أَبْغَضَهُ فَقَدْ ابغضنی وَ مَنْ أَبْغَضَنِي فَقَدْ أَبْغَضَ الله...106

ص: 250

لَقَدْ خشيث علیکم أیها المتمنون عَلَى اللَّهِ أَنْ تُحِلَّ بکم نَقِمَةٍ مِنَ تقماته...116

لَمْ يَأْتِ إِلَّا بِهِ وَ بصاحبته وَ ابنیه...102

لَنِعْمَ الْحُرِّ الْحُرِّ بنی ریاح صَبُورُ عِنْدَ مُخْتَلِفُ الرِّمَاحَ ...210

اللَّهُمَّ الْعَنْ الراکب وَ الْقَائِدَ وَ السَّائِقَ...87

اللَّهُمَّ يَا مَنْ خَصَّنَا بِالْكَرَامَةِ وَ وَعَدَنَا بِالشَّفَاعَةِ...225

لَوْ أَنَّ أَحَدَكُمْ حَجَّ دَهْرَهُ ثُمَّ لَمْ یزر الْحُسَيْنِ لَكَانَ تَارِكاً حَقّاً مِنْ حُقُوقِ اللَّهِ وَ حُقُوقِ رَسُولِ اللَّهِ ...227

لَوْ لا يَنْهاهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ وَ الْأَخْبَارِ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَ أکلهم السُّحْتَ لَبِئْسَ ماکانوا يَصْنَعُونَ...109

لیس مِنْ مَلَكٍ مُقَرَّبٍ وَ لَا نبی مُرْسَلٍ إِلَّا وَ هُوَ يَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ يَزُورَهُ...191

مَا أَسْلَمُوا وَ لَكِنِ اسْتَسْلَمُوا وَ أَسَرُّوا الْكُفْرَ فَلَمَّا وَجَدُوا أَعْوَاناً عَلَيْهِ أظهوه...145

مَا أکثر الْعِبَرَ وَ أَقَلَّ الإعتبار...46

مَا أَنَا سَدَدْتُ أبوابکم وَ فُتِحَتْ بَابَهُ وَ لَكِنَّ اللَّهَ أمرنی بِسَدِّ ابوابکم وَ فَتَحَ بَابَهُ...99

مَا رأیت إِلَّا جَمِيلًا...199،163

مالک یا رَسُولَ اللَّهِ...153

مَا مِنْ أَحَدٍ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِلَّا وَ هُوَ يَتَمَنَّى أَنَّهُ مِنْ زُوَّارِ الْحُسَيْنُ...229

مَا وَقَعَ لَنَا مِنْ جِهَةِ الثِّقَاتِ مِنْ أَصْحَابِنَا...223

مَا يبكيکُما...53

مَتْجَرُ أَوْلِيَاءِ اللَّهُ...46

ص: 251

مُرُوا شِيعَتَنَا بِزِيَارَةِ قَبْرِ الْحُسَيْنِ علیه السَّلَامُ فَإِنَّ إِتْيَانَهُ مُفْتَرَضُ عَلَى كُلِّ مُؤْمِنٍ يُقِرُّ للحسین بِالْإِمَامَةِ مِنَ اللَّهِ...227

مِصْبَاحُ الهدی وَ سفینه نَجَاةُ...196

مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَكُونَ مَسْكَنُهُ الْجَنَّةِ وَ مَأْوَاهُ الْجَنَّةَ فَلَا يَدَعْ زِيَارَةَ الْمَظْلُومِ...229

مَنْ أَحَبَّ قَوْماً حُشِرَ مَعَهُمْ وَ مَنْ أَحَبَّ عَمَلَ قَوْمٍ أُشْرِكَ فِي عَمَلِهِمْ...217

مَنِ ادَّعَى الْإِمَامَةَ وَ لَيْسَ مِنْ أَهْلِهَا فَهُوَ كَافِرُ...77

مَنْ خَافَ لِخَوْفِنَا أَظَلَّهُ اللَّهُ فِي ظِلِّ عَرْشِهِ...228

مِنْ خِلَعِ يَداً مِنْ طَاعَةِ لقى اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ لَا حُجَّةَ لَهُ وَ مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ فِي عُنُقِهِ بَيْعِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً...75

مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ یحبنی وَ يُبْغِضُ عَلِيّاً فَقَدْ كَذَبَ...106

مِنْ عرفنی فَقَدْ عرفنی وَ مَنْ یعرفنی انباته بحسبی وَ نسبی...18

مَنْ كانَ باذلا فِينَا مُهْجَتَهُ وَ مَوْطِناً عَلَى لِقَاءَ اللَّهُ نَفْسَهُ فَلْیَرْحَلْ مَعَنا فَاِنَّنِی راحِلٌ مُصْبِحاً ، إِنْ شَاءَ اللَّهُ...32

مَنْ كَانَ مَعَهُ سُبْحَةُ مِنْ طِينِ قَبْرِ الْحُسَيْنِ علیه السَّلَامُ کتب مُسَبِّحاً وَ إِنْ لَمْ يُسَبِّحْ بِهَا...232

مَنْ يَدْعُو لِزُوَّارِهِ فِي السَّمَاءِ أَكْثَرُ مِمَّنْ يَدْعُو لَهُمْ فی الْأَرْضِ...226

نَحْنُ الطَّيِّبُونَ...52

نِيَّةُ الْمُؤْمِنِ خَيْرُ مِنْ عَمَلِهِ...218

ص: 252

هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّهُ أَوَّلِ النَّاسِ إیمانا وَ انک یا مُعَاوِيَةَ وَ أباک تُسِرُّونَ الْكُفْرِ وَ تُظْهِرُونَ الْإِسْلَامِ...87

هَلْ تَعْلَمُونَ انْهَ بَايَعَ البيعتين كِلْتَيْهِمَا بِيعَتِ الرِّضْوَانِ وَ بِيعَتِ الْفَتْحِ وَ أَنْتَ يَا مُعَاوِيَةُ بالأولی کافر وَ بِالْأُخْرَى ناکث...87

ارْحَمْ تِلْكَ الصَّرْخَةَ التی كَانَتْ لَنَا...226

وَ ارْحَمْ تِلْكَ الْقُلُوبَ الَّتِي جَزِعَتْ وَ احْتَرَقَتْ لَنَا...226

واكتبوا قولی...68

و اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يباهی بِزَائِرِ الْحُسَيْنِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ...230

و اللَّهِ لَا أُفَارِقَهُ فَإِنْ قُلْتَهُ فاقتلني...184

و اللَّهِ مَا عَلَى أَنْفُسِنَا نبکی وَ لَكِنْ نبكی عَلَيْكَ...53

وَ اللَّهِ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ بِكَ عَلَيْنَا أَنْ یقاتل بین یدیک وَ تُقْطَعُ فيک أعضاؤنا ... 51

و إِنَّمَا عَابَ اللَّهُ ذلک عَلَيْهِمْ لَا نَهِمُ كَانُوا يَرَوْنَ مِنَ الظَّلَمَةِ الَّذِي بَيْنَ أَظْهُرِهِمْ المنکر وَ الفسا فَلَا يَنْهَوْنَهُمْ عَنْ ذلک... 111

و إِنِّى أُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَكُمْ عَنْ شَيْ ءٍ فَإِنْ صَدَقْتُ فصدقونی وَ انَّ کذبت فكذبونی...68

وَ أَنِّي لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بطرأ وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجَتْ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فی أَمَةً جَدِّي صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نهی عَنْ المنکر وَ أَسِيرَ بِسَيْرٍ جدی...25

ص: 253

وَ ايْمُ اللَّهِ إِنِّي لَأَرْجُو أَنْ يكرمنی ربی بِالشَّهَادَةِ بهوانکم ثُمَّ يَنْتَقِمُ لِي مِنکُمْ مِنْ حَيْثُ لَا تشعرون...160

وجي ء بِرَأْسِهِ فِي طَسْتٍ حَتَّى وُضِعَ بَيْنَ يَدَيِ ابْنِ زیاد...152

وَ خَيْرَلِي مَصْرَعٌ أَنَا لاَقِيهِ...31

و دُمُوعُهُ تَسِيلُ عَلَى خديه...52

و ذَلِكَ أَنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ دَعَا إِلَى الإسلام...113

وَ ظَنَنْتَ أَنَّ ذَلِكَ جَائِزُ لهم...185

وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِيتُ الْأَمَةِ براع مِثْلَ يزيد...135

وَ قَدْ دَعَوْتَ إِلَى الْحَرْبِ، فَدَعِ النَّاسَ جَانِباً وَ اخْرُجْ إِلَيَّ وَ أَعْفِ الْفَرِيقَيْنِ مِنَ الْقِتَالِ، لِتَعْلَمَ أَيُّنَا الْمَرِينُ عَلَى قَلْبِهِ وَ الْمُغَطَّى عَلَى بَصَرِهِ...141

ولیس اللَّهِ بِنَاسٍ لأخذک بالظنة وَ قتلک أَوْلِيَاءَهُ عَلَى الشُّبْهَةِ وَ التهمة...133

و لَيْسَ مِنْ ملک مُقَرَّبُ وَ لَا نبی مُرْسَلٍ إِلَّا وَ هُوَ يَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یزوره فَفَوْجُ يَهْبِطُ وَ فَوْجُ يصعد...224

وَ نَظَرَ إِلَى ابْنِ سَعْدِ وَاقِفاً فِي صَنَادِيدِ الكوفة43 وَ هُوَ يَقُومُ هَذَا لَهُمْ منزلک یا فلان...48

وَ يُكَبِّرُونَ بِأَنْ قُتِلَتْ وَ إِنَّمَا *** قَتَلُوا بِكَ اَلتَّكْبِيرُ وَ اَلتَّهْلِيلاَ...65 ، 100

وَا حُسَيْناً فَلاَ نَسِيتُ حَسِيناً أَ قَصَدْتَهُ أَ سِنُّهُ الأعداء...187

وَارِثُ المشعرين وَ أَبُو السِّبْطَيْنِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ ذلک جدی علی بْنِ أَبِي طَالِبٍ أَنَا أَبُ صالِحُ الْمُؤْمِنِينَ وَ وَارِثِ النبين وَ يَعْسُوبُ الْمُسْلِمِينَ وَ نُورُ الْمُجَاهِدِينَ وَ

ص: 254

زین العابدین وَ تَاجُ البكائين وَ أَصْبِرُ الصَّابِرِينَ وَ أَفْضَلُ الْقَائِمِينَ مِنْ آلِ يَاسِينَ رَسُولِ رَبِّ العالمين...120

و اللَّهِ لوکنا مُخَلَّدِينَ فی الدُّنْيَا لآثرنا فَرَاغُهَا فی نصرتک...53

وَ سَيَجْتَمِعُ اَللَّهُ فَتُحَاجُّونَ وَ تَخْتَصِمُونَ عنده...184

یا بنی ایاک وَ ظُلْمَ مَنْ لَا يَجِدُ علیک نَاصِراً إِلَّا الله173 یا دَهْرٍ أُفٍّ لَكَ مِنْ خليل...48 ، 47

يَا عَلِيُّ أَنْتَ منی وَ أَنَا منک وَ أَنْتَ ولی کل مُؤْمِنٍ بعدی...104

یا نبی اللَّهُ ! أَ رَايَةً إِذَا قَامَتْ عَلَيْنَا أُمَرَاءِ يسئلونا حَقَّهُمْ وَ يمنعونا حقنا يَجِبُ نَصَبَهُ عَلَى الناس...65

یحکم فِي دِمَائِهِمْ وَ أَمْوَالُهُمْ وَ أَهْلِيهِمْ مَا شاء...84

يضع عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِي كانَتْ عليهم...78

يَكُونُ بعدی أَئِمَّةِ لا يَهْتَدُونَ بهدای لَا يَسْتَنُّونَ بِسُنَّتِي، وَسَيَقُومُ فِيهِمْ رِجَالٌ قُلُوبُهُمْ قُلُوبُ الشَّيَاطِينِ فِي جُثْمَانِ إِنْسٍ...72

يُلْقي بَأْسُكُمْ بَيْنَكُمْ وَ يَسْفِكُ دِماءَكُمْ، ثُمَّ يَصُبُّ عَلَيْكُمُ الْعَذابَ الاَْليمَ...161

ص: 255

فهرست منابع

1. قرآن کریم

2. ابصار العین فی انصار الحسين علیه السلام/ محمد سماوی، مرکز الدراسات الاسلاميه، لحرس الثورة، قم 1377 ش.

3. الاحتجاج على اهل اللجاج (للطبرسی)/ طبرسی، احمد بن على، نشر مرتضی، مشهد، چاپ اول، 1403 ق.

4. احقاق الحق / السيد نورالله الحسينی المرعشی التستری، مکتبة آیت الله النجفی، قم.

5. الاخبار الطوال / ابی حنیفه احمد بن داود الدینوری، منشورات الأشریف الرضی، قم، 1368 ش.

6. اختيار معرفة الرجال (رجال کشی) / أبو عمرو محمد بن عمر بن عبد العزیز کشی، مؤسسة آل البيت علیهم السلام قم

7. الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد/ مفید، محمد بن محمد، کنگرة شیخ مفید، قم، چاپ اول، 1413 ق.

8. الأمالی للصدوق / ابن بابویه، محمد بن علی، کتابچی، تهران، چاپ ششم، 1376 ش.

ص: 256

9. الأمالی للطوسی / طوسی، محمد بن الحسن، دار الثقافة، قم، چاپ اول، 1414ق.

10. انساب الاشراف / أحمد بن يحيى بن جابر البلاذری، دار اليقظة العربية، دمشق، 1997 م.

11. بحارالانوار / مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403 ق.

12. بشارة المصطفى لشيعة المرتضى / عماد الدین طبری، کتابخانه حیدریه، نجف اشرف، 1383 ق.

13. بلاغات النساء / احمد بن ابی طاهر، مكتبة الحيدرية، 1378ش.

14. تاریخ ابن عساكر (تاریخ دمشق الكبير) / أبی القاسم علی بن الحسن بن هبة الله بن عبدالله الشافعی المعروف بابن عساکر، دار احياء التراث العربی، بیروت، 1421 ق.

15. تاریخ الاسلام ذهبی (تاریخ الاسلام و طبقات المشاهير و الاعلام) / شمس الدين الذهبی، دار الكتاب اللبنانی، بیروت، 1429 ق.

16. تاریخ الخلفاء / جلال الدین سیوطی، دار القلم، سوریه، حلب، 1411 ق، 1991 م.

17. تاریخ طبری (شش جلدی)/ ابي جعفر محمد بن جریر الطبری، دار الكتب العلمیه، بیروت

18. تاریخ طبری /طبری ، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1429 ق.

ص: 257

19. تاريخ مدينة دمشق / أبي القاسم علی بن الحسن بن هبة الله بن عبدالله الشافعی العمروف بابن عساکر، دار الفکر، بیروت، 1415 ق، 1995 م.

20. تحف العقول / ابن شعبة حرانی، حسن بن علی، جامعه مدرسین، قم، چاپ دوم، 1404 ق.

21. تسلية المجالس / حسینی موسوی، محمد بن أبی طالب، مؤسسة المعارف الاسلامية، قم، 1418 ق.

22. ثواب الاعمال و عقاب الاعمال / ابن بابویه، محمد بن علی، دار الشريف الرضی للنشر، قم، چاپ دوم، 1406 ق.

23. جامع الاخبار (للشعیری) / محمد بن محمد شعیری، مطبعة حيدرية، نجف، چاپ اول.

24. الخرائج و الجرائح / قطب الدین راوندی، سعید بن هبة الله، مؤسسه امام مهدی علیه السلام ، قم، چاپ اول، 1409 ق.

25. الدهرات (للراوندی) / قطب الدین راوندی، سعید بن هبة الله، انتشارات مدرسه امام مهدی علیه السلام، قم، چاپ اول، 1407 ق.

26. روض الجنان و روح الجنان فی تفسير القرآن / ابو الفتوح رازی، حسین بن علی، پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، مشهد، 1408 ق.

27. سر دلبران / مرتضی حائری، سلمان فارسی، قم، 1377 ش.

28. السيرة النبوية / أبي محمد عبدالملک بن هاشم المعافری، دار الجيل، بیروت، 1975 م.

ص: 258

29. شرح الاخبار في فضائل الائمة الاطهار علیهم السلام/ ابن حيون، نعمان بن محمد، جامعه مدرسین، قم، چاپ اول، 1409 ق.

30. شرح نهج البلاغه لابن ابی الحدید / ابن ابی الحدید، عبدالحميد بن هبة الله، مكتبة آیت الله المرعشی النجفی، قم، چاپ اول، 1404 ق.

31. صحيح مسلم / ابی الحسن مسلم بن الحجاج القشیری النيسابوری، دار ابن حزم، بیروت، 1416 ق.

32. صحيح مسلم بشرح النووی / ابن زکریا یحیی بن شرف بن مری النووی الدمشقي الشافعی، دار الكتب العربی، بیروت، 1407 ق، 1987 م.

33. علل الشرایع / ابن بابویه، محمد بن علی، کتاب فروشی داوری، قم، چاپ اول، 1385 ش.

34. عوالم العلوم و المعارف و الاحوال / بحرانی اصفهانی، عبدالله بن نورالله، مؤسسة الامام المهدی علیه السلام، قم، چاپ دوم، 1392 ش.

35. عیون اخبار الرضا علیه السلام / ابن بابویه، محمد بن علی، نشر جهان، تهران، چاپ اول، 1378 ق.

36. الغارات ثقفی، ابراهیم بن محمد بن سعيد بن هلال، انجمن آثار ملی، تهران، چاپ اول، 1395 ق.

37. الفتوح / ابی محمد احمد بن اعثم الكوفی، دار الكتب العلمية، بیروت، 1406 ق، 1986 م.

ص: 259

38. الكافي / کلینی، محمد بن یعقوب بن اسحاق، دارالکتب الاسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.

39. الكامل / ابن اثیر، عز الدين أبو الحسن علی بن أبي الكرام، بیروت، دار صادر، 1965 م.

40. کامل الزيارات / ابن قولویه، جعفر بن محمد، دار المرتضوية، نجف اشرف، چاپ اول، 1356 ش.

41. اللهوف على قتلی الطفوف / ابن طاووس، علی بن موسی، جهان، تهران، چاپ اول، 1348 ش.

42. مثیر الاحزان / ابن نما حلی، جعفر بن محمد، مدرسه امام مهدی علیه السلام، قم، چاپ سوم، 1406 ق.

43. مجموعة ورام / ورام بن ابی فراس، مسعود بن عیسی، مکتبة فقیه، قم، چاپ اول، 1410 ق.

44. المحاسن / احمد بن محمد بن خالد برقی، دار الكتب الاسلامية قم، چاپ دوم، 1371 ش.

45. مرآة العقول فی شرح الاخبار آل الرسول / محمد باقر بن محمد تقی مجلسی، دار الكتب الاسلامية، تهران، چاپ دوم، 1404 ق.

46. مروج الذهب و معادن الجوهر / أبی الحسن علی بن الحسين بن على المسعودی، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، بیروت، 1411 ق، 1991 م.

47. المزار الكبير (لابن المشهدی) / این مشهدی، محمد بن جعفر، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ اول، 1419 ق.

ص: 260

48. مسند احمد حنبل / الامام احمد بن حنبل، دار الفکر، بیروت.

49. معانی الاخبار / ابن بابویه، محمد بن علی، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ اول، 1403 ق.

50. مفاتيح الجنان / حاج شیخ عباس قمی، چاپ و نشر قدسیان، قم، چاپ اول، 1389 ش.

51. مقتل الحسين علیه السلام للخوارزمی / ابي المؤيد الموفق بن احمد المكی اخطب خوارزم، انوار الهدی، قم، 1425 ق، 2005 م

52. المناقب (للعلوى) / علوی، محمد بن علی بن الحسين، دلیل ما قم، چاپ اول، 1428 ق.

53. مناقب آل ابی طالب علیه السلام / ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد بن علی، علامة، قم، چاپ اول، 1379 ش.

54. موسوعة الامام الحسين علیه السلام / جمعی از نویسندگان، دفتر انتشارات کمک آموزشی وزارت آموزش و پرورش، تهران، 1378ش.

55. موسوعة كلمات الامام الحسين علیه السلام/ جمعی از نویسندگان، دار المعروف، قم، 1373ش.

56. موسوعة كلمات الامام الحسين علیه السلام/ لجنة الحديث فی معهد باقر العلوم علیه السلام ، دار المعروف للطباعة و النشر، قم، چاپ سوم، 1416 ق، 1995 م.

57. نزهة الناظر و تنبيه الخاطر احلوانی، حسین بن محمد بن حسن بن نصر، مدرسة الامام المهدی علیه السلام قم، چاپ اول، 1408 ق.

ص: 261

58. نهج البلاغة / شريف الرضی، محمد بن حسین، هجرت، قم، چاپ اول، 1414ق.

59. وسائل الشيعة / شیخ حر عاملی، محمدبن حسن، مؤسسة آل البيت علیهم السلام قم، چاپ اول، 1409 ق.

60. هداية الامة الى احكام الائمة علیهم السلام / شیخ حر عاملی، محمدبن حسن، آستانة الرضوية المقدسة، مجمع البحوث الإسلامية، مشهد چاپ اول، 1414 ق.

ص: 262

ص: 263

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109