متن كامل و ترجمه كتاب صفات الشیعة

مشخصات کتاب

سرشناسه:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان،1401

عنوان و نام پدیدآور:متن كامل و ترجمه كتاب صفات الشیعة/تاليف: محمد بن علی بن بابویه شیخ صدوق.محقق : مهدی رجبی.

مشخصات نشر دیجیتالی:اصفهان:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان، 1401.

مشخصات ظاهری:نرم افزار تلفن همراه ، رایانه و کتاب

موضوع : احاديث شيعه -- قرن 4ق.

رده بندی كنگره : BP129 /الف2ص7041 1388

رده بندی ديويی : 297/212

ص: 1

پیشگفتار

حمد مخصوص خدایی را که توفیق عنایت فرمود کاری هر چند کوچک را در بیان و ابلاغ هر چه بهتر معارف مکتب حیات بخش قرآن و عترت برداریم. در این اثر تلاش خود را مصروف داشتیم تا بر روی کتاب صفات الشیعة سه فعالیت را انجام دهیم: اول؛ ترجمه ای روان و گویا و قابل فهم برای عموم علاقه مندان به معارف اهل بیت «علیهم السلام». دوم؛ موضوع بندی احادیث کتاب. سوم؛ سبک جدیدی از ویراستاری احادیث اهل بیت «علیهم السلام». امید که مورد توجه حضرت ولی عصر «عجل الله تعالی فرجه الشریف» قرار گرفته، موجبات رضایت حضرتشان را فراهم آورده باشد.

لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤْمِنينَ إِذْ بَعَثَ فيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ

يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ

وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي ضَلالٍ مُبينٍ

آل عمران ؛ 164

ص: 2

ص: 3

ص: 4

فهرست کتاب

حدیث اول: صفات شیعیان اهل بیت 17

حدیث دوم: اصل اساسی در مکتب تشیع... 18

حدیث سوم: ضرورت تقیّه 18

حدیث چهارم: پناه بردن به غیر اهل بیت...... 19

حدیث پنجم: دشمنی با شیعیان، دشمنی با اهل بیت ...... 19

حدیث ششم: اثر گفتن مخلصانۀ ذکر لااله الاالله.. 21

حدیث هفتم: محدودۀ اخلاص........ 21

حدیث هشتم: ولایت و محبت تنها از متقین پذیرفته می شود .. 22

حدیث نهم: تأثیرات همنشینی با خوبان و بدان ... 23

حدیث دهم: بریدگی از شیعیان، بریدگی از اهل بیت 24

حدیث یازدهم:دشمنی با دوستان خدا و دوستی با دشمنان خدا . 24

حدیث دوازدهم: اوصاف شیعۀ علی (علیه السلام) 25

حدیث سیزدهم: اخلاق شیعیان 26

حدیث چهاردهم: خطر مدعیان محبت اهل بیت 27

حدیث پانزدهم: دوست و دشمن خدا 27

حدیث شانزدهم: همنشینی با اهل شک و تردید . 28

حدیث هفدهم: تعریف ناصبی 29

ص: 5

حدیث هجدهم: وصف شیعۀ امیر مؤمنان در دنیا . 29

حدیث نوزدهم: اوصاف شیعۀ امیر مؤمنان . 30

حدیث بیستم: چهرۀ شیعۀ امیر مؤمنان 31

حدیث بیست و یکم: اوصاف شیعۀ امام صادق (علیه السلام) . 32

حدیث بیست و دوم: عدم کفایت محبت اهل بیت 33

حدیث بیست و سوم: اوصاف شیعۀ امیر مؤمنان نسبت به اهل بیت و مردم . 35

حدیث بیست و چهارم: صفات فردی شیعۀ امیر مؤمنان . 35

حدیث بیست و پنجم: پراکندگی شیعیان امیر مؤمنان در اطراف زمین 36

حدیث بیست و ششم: کمی تعداد شیعیان 37

حدیث بیست و هفتم: شیرینی ایمان در قلب شیعه . 38

حدیث بیست و هشتم: فضیلت و برتری معرف اهل بیت نسبت به عبادات . 38

حدیث بیست و نهم: تهمت به شیعیان . 39

حدیث سی ام: شیعه خونخوار نیست 40

حدیث سی و یکم: با تمام توان خود را زینت دهید . 40

حدیث سی و دوم: انجام کار با عظمت 41

حدیث سی و سوم: سیمای چهرۀ شیعیان 41

حدیث سی و چهارم: زندگی شیعیان 42

حدیث سی و پنجم: آثار شیعه در خطبۀ همّام 44

ص: 6

حدیث سی و ششم: زمان قدرت مؤمنان . 55

حدیث سی و هفتم: فریب گریه های مردم را نخور 55

حدیث سی و هشتم: ارتباط شیعیان با مردم . 55

حدیث سی و نهم: شیعیان بهترین افراد جامعه . 57

حدیث چهلم: آثار تشیع در چهره 58

حدیث چهل و یکم: ایمان و اعتراف به شش موضوع 59

حدیث چهل و دوم: اندیشۀ تیزبین مؤمن . 60

حدیث چهل و سوم: مؤمن و مسلمان کیستند؟ . 63

حدیث چهل و چهارم: ناراحتی از عمل زشت و خوشحالی از عمل خوب 63

حدیث چهل و پنجم: رغبت به چیزی که باعث ذلت است 64

حدیث چهل و ششم: برص در شیعه نیست 64

حدیث چهل و هفتم: مؤمن محکمتر از کوه 64

حدیث چهل و هشتم: آفرینش مؤمنین از یک ریشه . 65

حدیث چهل و نهم: بهار مؤمن . 65

حدیث پنجاهم: ایمنی از کوردلی در آخرت 66

حدیث پنجاه و یکم: مؤمن بدبخت نیست 66

حدیث پنجاه و دوم: ایمان کامل . 67

حدیث پنجاه و سوم: صبر بر بلاء بهتر از سلامتی در گشایش است 67

ص: 7

حدیث پنجاه و چهارم: صفات مؤمن . 68

حدیث پنجاه و پنجم: شکوه و عظمت مؤمن . 70

حدیث پنجاه و ششم: فروتنی همه چیز در برابر مؤمن . 70

حدیث پنجاه و هفتم: مؤمن از نور است 71

حدیث پنجاه و هشتم: کفایت یاری خداوند 71

حدیث پنجاه و نهم: بخل و حسد و حرص با مؤمن جمع نمی شود 72

حدیث شصتم: راستگویی مؤمن بر علیه خویش 72

حدیث شصت و یکم: جمع سه سنت الهی در مؤمن . 73

حدیث شصت و دوم: بوی گناه و طاعت 74

حدیث شصت و سوم: یاران علی (علیه السلام) . 75

حدیث شصت و چهارم: بهترین بندگان خدا 83

حدیث شصت و پنجم: دوستی و دشمنی برای خدا 83

حدیث شصت و ششم: نشانه های دینداران 85

حدیث شصت و هفتم: موارد مکارم اخلاق 86

حدیث شصت و هشتم: عرضۀ عقاید به امام (علیه السلام) . 87

حدیث شصت و نهم: منکر معراج پیامبر شیعه نیست 91

حدیث هفتادم: انکار معراج، انکار پیامبر9 ............ 91

حدیث هفتاد و یکم: اعتقادات مؤمن حقیقی 92

ص: 8

مقدمه

بی شک هر کدام از پیروان ادیان و مذاهب باید بر همان طریقی باشند که اولیاء و رهبران آن دین و مذهب بوده، و پیروان خود را بدان ترغیب نموده اند. یک یهودی باید مسلک پیامبر خود، یعنی حضرت موسی «علی نبیّنا و آله و علیه السلام» را داشته باشد. همچنین یک مسیحی باید به مقتدای خود، یعنی حضرت عیسی «علی نبیّنا و آله و علیه السلام» اقتدا کند، و نیز یک مسلمان باید به امامت رسول گرامی اسلام «صلی الله علیه و آله و سلم» در مسیر هدایت، طیّ طریق نماید.

اشکال اساسی پیروان ادیان که واقعیّت تلخی را در عرصۀ دینداری به بار آورده، عدم تبعیّت آنان از اولیای دین و مذهب خویش است. اگر پیروان حضرت موسی و عیسی، و نیز مسلمانانی که مدعی پیروی از رسول گرامی اسلام هستند، به راستی و به درستی از آن اولیای کرام «علیهم السلام» تبعیّت می کردند، بشریّت به مراتب روزگار بهتری را پشت سر می گذرانید؛ جنگ و خونریزی ها، و قتل و غارت ها، و تجاوز به حقوق مردم، و سلب آزادی های معقولی که به نام دین، تاریخ بشر را آلودۀ خویش نموده، آبرویی برای جوامع دینی نگذاشته، به طوری که بشریت امروز از دینداری متدینان خسته شده و هر جایی که نامی از دین به میان می آید، از آن رویگردان شده اند.

دین که آمده است تا بین افراد بشر وفاق و همدلی ایجاد کند، و مردم را در زیر سایۀ حمایت خویش به آسایش و آرامش رساند، به خاطر کج فهمی و دنباله روی مؤمنانِ آن از هواهای نفسانی، مسیر دیگری را در جلوی پای بشر ترسیم نمود که ثمرۀ آن شکل گیری واقعیّات تلخ و زهرآگین دینداری متدینین است. نکته اینجاست که جوامع به اصطلاح دینی هر آنچه را مطابق میل و هوای نفس خویش است، به کام خود، اما با نام خدا و انبیاء و اولیای الهی انجام داده و می دهند.

ص: 9

اینجاست که حدیث شریف افتراق امت که اکثریت قریب به اتفاق متدینینِ از یهود، و مسیحیت و مسلمان را در آتش کفر و ناسپاسی می داند، معنای حقیقی خود را باز می یابد؛ حدیثی که تنها یک فرقه از هفتاد و سه فرقۀ امت اسلامی را اهل نجات معرفی می فرماید. سرّ این مطلب را به وضوح می توان در عدم تبعیّت دینداران، به دستورات رسول گرامی اسلام «صلی الله علیه و آله» جستجو کرد. در این میان، بین کسانی که مدعی تبعیت از سنت پیامبر هستند، با کسانی که ادعای پیروی از خاندان رسول رحمت را دارند، تفاوتی نیست؛ چرا که هر دو مدعی دینداری هستند، در حالی که دین ازمتدینین خود، عمل به دستوراتش را انتظار دارد، نه صرف کلام و ادعا را.

آنچه اهل سنت بر آن تأکید دارند که سنت پیامبر را دنبال می کنند، و نیز آنچه بعض اهل تشیّع بر آن تصریح دارند که محبت خاندان رسول را در قلب دارند، صرف ادعایی است که مشکلی را از دنیا و آخرت آنان برطرف نمی سازد؛ چرا که در همان حدیث افتراق، امیر مؤمنان حضرت علی «علیه السلام» می فرمایند که از هفتاد و سه فرقۀ امت پیامبر، سیزده فرقه ادعای محبت ما اهل بیت را دارا هستند، که تنها یک فرقه اهل نجات بوده و آن شیعه است.

اما آنچه موضوع را از اهمیت والاتر و بالاتر برخوردار می کند، خصوصیات و صفات شیعیان است. ملاک بازشناسی شیعه از غیر شیعه چیست؟ از کجا می توان فهمید که آدمی در مسیر درست گام بر می دارد، یا نه؟ نکند که من مصداق این آیۀ کریمه باشم و خود بر آن واقف نبوده ام. آنجا که می فرماید:

ص: 10

(الَّذينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً) (1)

کسانی که تمام تلاششان در زندگی دنیا بی نتیجه بوده، در حالی که بر این باورند که درست عمل می کنند.

اینجاست که ارزش کتاب گرانسنگ صفات الشیعة، اثر محدث بزرگوار، شیخ صدوق «رحمة الله علیه» به خوبی شناخته می شود، تا شیعۀ حقیقی از مدعی شناخته شود، و آنان که به راستی و درستی به دنبال حرکت در صراط مستقیم الهی هستند، وظایف خود را به خوبی باز شناسند. در این کتاب ارزشمند وظایف شیعیان در قالب صفاتی بیان گردیده که سه حوزۀ عقاید، اخلاق و احکام را در بر می گیرد.

این کتاب ارزشمند علاوه بر بیان معارف سه گانۀ دین، اصول اساسی معرفت شناختی دین را بیان می فرماید که حاکم و وارد بر حوزۀ مسائل اعتقادی، اخلاقی و فقهی است. این اصول از آنجایی دارای اهمیت است که محدودۀ هر کدام از مسائل سه گانۀ فوق را تعیین می فرماید، به گونه ای که خروج از آن حدود، به منزلۀ تمسک به معارفی غیر از معارف اهل بیت «علیهم السلام» می باشد. به بعض این مبانی و اصول اشاره می شود:

1. پناهندگی به غیر اهل بیت، باعث خروج انسان از تشیع می شود:

«كَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ مِنْ شِيعَتِنَا وَ هُوَ مُتَمَسِّكٌ بِعُرْوَةِ غَيْرِنَا.»(2)

«کسی که گمان کند از شیعیان ماست، در حالی که به غیر ما اهل بیت پناه برد، دروغ می گوید.»

ص: 11


1- . الکهف (18) – الآیة 104.
2- . حدیث 4.

تصریح بر اینکه نمی توان ادعای پیروی از اهل بیت را داشت، اما به ریسمانی غیر از ریسمان الهی آنان چنگ زد، از اصول اساسی مکتب حیات بخش قرآن و عترت است و شاید بتوان آن را اصلی ترین مبنای این مکتب دانست؛ زیرا جمیع فرق اسلامی هر کدام در سه حوزۀ عقاید، اخلاق و احکام موضوعات و مسائلی مخصوص به خود دارند که از طریقیت غیر اهل بیت بدان ها دست یافته اند.

2. تسلیم بودن محض در مقابل امر اهل بیت «علیهم السلام»:

«شِيعَتُنَا الْمُسَلِّمُونَ لِأَمْرِنَا؛ الآخِذُونَ بِقَوْلِنَا؛ الْمُخَالِفُونَ لِأَعْدَائِنَا، فَمَنْ لَمْ يَكُنْ كَذَلِكَ، فَلَيْسَ مِنَّا.»(1)

«شیعیان ما کسانی هستند که تسلیم امر ما بوده، گفتار ما را می گیرند و با دشمنان ما مخالفت می کنند. پس کسی که آنگونه نباشد، از ما نیست.»

این اصل برای عالم یک معنا، و برای عامی معنایی دیگر دارد. عالم شیعی برای دین شناسی خویش ناگزیر از تسلیم بودن در برابر معارفی است که از سوی اهل بیت «علیهم السلام» به او رسیده است. عالم شیعی باید به فرمایشات اهل بیت تمسک جوید و مرز ممیز این تمسک، مخالفت با آن قول و فعلی است که دشمنان اهل بیت بدان قائلند، و الا به عنوان عالم شیعی شناخته نخواهد شد. از مسلمات عقلیِ عقلای عالم این است که؛ حق و باطل در یک ظرف نمی گنجند، پس حق در جایی است که باطل نباشد، و باطل در جایی است که حق نباشد. عالم اگر به حقانیّت حق معتقد نبوده و در برابر آن سست عقیده باشد، قطعاً عالم شیعی نخواهد بود؛ زیرا آدمی در صورتی می تواند در برابر امر اهل بیت تسلیم باشد که به حقانیّت آن پی برده باشد.

ص: 12


1- . حدیث 2.

عامی شیعه گرچه آن فرصتی که عالم شیعی برای دین شناسی گذارده است، را صرف ننموده، اما باید خود را در پای درس معارف اهل بیت حاضر کرده و عقایدی که باید بدان معتقد باشد را از آن ذوات مقدس آموخته و به قدر وسع خویش در تحقق عملی آن کوشیده، و در مسائل فقهی و احکام فروع دین، از عالمی که متمسک به فرمایش اهل بیت بوده، تقلید نماید. اینجاست که عامی شیعی باید دقت لازم را برای انتخاب مرجع تقلید خود بنماید، و آن فقهای أقل از قلیلی که خود را ملتزم به اوامر اهل بیت عصمت و طهارت می دانند، برای دین و آخرت خویش انتخاب نماید؛ آن فقیهی که نه حب دنیا و نه حب ریاست در دل دارد، و نه به خاطر میل به ریاست طلبی و رسیدن به مقام منیع مرجعیت، تلاش کرده، خود را در معرض پرسش مردم قرار می دهد، و نه در آن مقام به خاطر حب ریاست و سیطرۀ بر مردم، بنای تغییر و تبدیل احکام الهی را پایه گذاری می کند.

عامی شیعی باید بداند که دانستن اجمالیِ عقاید مکتب حقۀ جعفری بر عهدۀ او بوده و در این مقام نباید از هیچ تلاشی فرو گذار نماید، که در غیر این صورت هم دنیای خود را به تباهی کشانده و هم آخرت خویش را به مخاطره انداخته است. اینجاست که اصل سومی به دست می آید که نشان می دهد، صرف ادعای محبت اولیای الهی مشکلی را از آدمی حل نکرده، و باید با تقوا و سخت کوشی بدان دست یافت:

3. عدم رعایت خویشاوندی و دوستی از طرف اهل بیت «علیهم السلام»:

«يَا بَنِي هَاشِمٍ! يَا بَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ! إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ، وَ إِنِّي شَفِيقٌ عَلَيْكُمْ، لَا تَقُولُوا إِنَّ مُحَمَّداً مِنَّا، فَوَ اللَّهِ مَا أَوْلِيَائِي مِنْكُمْ وَ لَا مِنْ غَيْرِكُمْ إِلَّا الْمُتَّقُونَ.»(1)

ص: 13


1- . حدیث 8.

ای فرزندان هاشم! ای فرزندان عبدالمطلب! همانا من فرستادۀ خدا به سوی شمایم، و به راستی که من دلسوز شمایم. نگویید محمد از ماست. به خدا قسم دوستان من از شما و از غیر شما، تنها اهل تقوا هستند.

آنچه آدمی را در زمرۀ شیعیان اهل بیت «علیهم السلام» قرار می دهد، رعایت تقوای الهی است، و لا غیر. فرزند پیامبر هم که باشی، خطاب می آید که:

(يا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِح)(1)

ای نوح فرزندت، اهلیت تو را نداشت، او عملی غیر صالح بود.

بنابراین شرط تحقق تشیع و ورود به محدودۀ ولایت اهل بیت «علیهم السلام»، تقوا و عمل است، نه حرف و ادعا. چنانچه فرموده اند که:

«مَنْ كَانَ لِلَّهِ مُطِيعاً فَهُوَ لَنَا وَلِيٌّ، وَ مَنْ كَانَ لِلَّهِ عَاصِياً فَهُوَ لَنَا عَدُوٌّ، وَ لَا تُنَالُ وَلَايَتُنَا إِلَّا بِالْعَمَلِ وَ الْوَرَعِ.»(2)

«آنکه مطیع خدا باشد، دوست ما بوده و آنکه نافرمان خدا باشد، دشمن ماست. کسی به ولایت ما نمی رسد، مگر با عمل و دوری از شبهات.»

مقام عمل برای شیعیان در معارف اهل بیت آن قدر از جایگاه بالا و والایی برخوردار است که حتی باید اثر خود را در ظاهر فرد گذاشته باشد:

قَوْمٌ تَبِعَ [تَبِعُوا] أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ «علیه السلام»، فَالْتَفَتَ إِلَيْهِمْ قَالَ:

عده ای در پشت سر امیر مؤمنان (علیه السلام) به راه افتادند. حضرت رو به آنان کرده و فرمودند:

ص: 14


1- . هود (11) – الآیة 46.
2- . حدیث 22.

«مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ؟»

«شما کیستید؟»

قَالُوا: شِيعَتُكَ، يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ! قَالَ:

عرض کردند: شیعیان شما هستیم، ای امیر مؤمنان! حضرت فرمودند:

«مَا لِي لَا أَرَى عَلَيْكُمْ سِيمَاءَ الشِّيعَةِ!»(1)

در چهره های شما اثری از شیعه نمی بینم!»

آنچه در این کتاب شریف، بعد از اصول اساسی مکتب حیات بخش قرآن و عترت، طرح می گردد، نوع عقایدی است که یک شیعۀ واقعی باید بدان معتقد باشد. در جای جای این اثر ارزشمند، سخن از اعتقادات شیعه به میان آمده که به یک نمونۀ آن اشاره می کنیم:

«مَنْ أَقَرَّ بِتَوْحِيدِ اللَّهِ، وَ نَفَى التَّشْبِيهَ عَنْهُ، وَ نَزَّهَهُ عَمَّا لَا يَلِيقُ بِهِ، وَ أَقَرَّ بِأَنَّ لَهُ الْحَوْلَ، وَ الْقُوَّةَ، وَ الْإِرَادَةَ، وَ الْمَشِيَّةَ، وَ الْخَلْقَ، وَ الْأَمْرَ، وَ الْقَضَاءَ، وَ الْقَدَرَ، وَ أَنَّ أَفْعَالَ الْعِبَادِ مَخْلُوقَةٌ؛ خَلْقَ تَقْدِيرٍ، لَا خَلْقَ تَكْوِينٍ، وَ شَهِدَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ، وَ أَنَّ عَلِيّاً، وَ الْأَئِمَّةَ بَعْدَهُ حُجَجُ اللَّهِ، وَ وَالَى أَوْلِيَاءَهُمْ، وَ اجْتَنَبَ الْكَبَائِرَ، وَ أَقَرَّ بِالرَّجْعَةِ، وَ الْمُتْعَتَيْنِ، وَ آمَنَ بِالْمِعْرَاجِ، وَ الْمُسَاءَلَةِ فِي الْقَبْرِ، وَ الْحَوْضِ، وَ الشَّفَاعَةِ، وَ خَلْقِ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ، وَ الصِّرَاطِ، وَ الْمِيزَانِ، وَ الْبَعْثِ، وَ النُّشُورِ، وَ الْجَزَاءِ، وَ الْحِسَابِ، فَهُوَ مُؤْمِنٌ حَقّاً، وَ هُوَ مِنْ شِيعَتِنَا أَهْلَ الْبَيْت.»(2)

ص: 15


1- . حدیث 33.
2- . حدیث 71.

«کسی که به وحدانیّت خدا و نفی تشبیه خداوند، و منزه دانستن خدا از آنچه شایستگی مقام الوهیت ندارد را اقرار کند، و آنکه قائل شود به اینکه قوّه و قدرت از آن خداست و دارای اراده و مشیّت و خلق و امر و قضاء و قدر است و اینکه رفتار بندگان خدا مخلوق به خلق تقدیر هستند، نه خلق تکوین، و همچنین به رسالت پیامبر گرامی اسلام و ولایت و امامت امیر مؤمنان علی (علیه السلام) و ائمّۀ بعد از آن حضرت شهادت دهد، و از گناهان کبیره دوری کند، و نیز به رجعت و و دو متعۀ (حج و زنان) اقرار کند و به معراج پیامبر و سئوال در قبر، و ورود بر سر حوض کوثر، و مسئلۀ شفاعت، و خلقت بهشت و جهنم، و عبور از پل صراط، و سنجش اعمال، و برانگیخته شدن، و از قبرها بیرون آمدن، و به پاداش و حسابرسی اعمال اقرار نماید، او مؤمن حقیقی است و او از شیعیان ما اهل بیت است.»

بر مبنای اصول اساسی مکتب قرآن و عترت، و عقاید مذکور، صفاتی به شیعیان دست می دهد که شب زنده داری، و نگرانی از مرگ و قیامت، و روزه داری و امثال آن، تنها بخشی از آن صفات بزرگ به شمار می آید.

از خداوند منّان عاجزانه و ملتمسانه خواستاریم که ما و نسل و ذریّۀ ما را جزء شیعیان حقیقی مولایمان امیر مؤمنان و فرزندان پاک و مطهّر ایشان قرار دهد، و وجودمان را به صفات الشیعه مزیّن فرماید.

ص: 16

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ و صلواته على محمد و آله الطاهرين

قال أبو جعفر محمد بن علي بن الحسين بن موسى بن بابويه الفقيه، مؤلف هذا الكتاب «رحمه الله»:

[حدیث اول: صفات شیعیان اهل بیت]

1 – قَالَ: حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ «رَحِمَهُ اللَّهُ» قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ الْكُوفِيُّ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ النَّخَعِيِّ، عَنْ عَمِّهِ الْحُسَيْنِ بْنِ زَيْدٍ النَّوْفَلِيِّ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ سَالِمٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ:

قَالَ الصَّادِقُ «علیه السلام»:

امام صادق (علیه السلام) فرمودند:

«شِيعَتُنَا أَهْلُ الْوَرَعِ وَ الِاجْتِهَادِ، وَ أَهْلُ الْوَفَاءِ وَ الْأَمَانَةِ، وَ أَهْلُ الزُّهْدِ وَ الْعِبَادَةِ؛ أَصْحَابُ إِحْدَى وَ خَمْسِينَ رَكْعَةً فِي الْيَوْمِ وَ اللَّيْلَةِ؛ الْقَائِمُونَ بِاللَّيْلِ؛ الصَّائِمُونَ بِالنَّهَارِ؛ يُزَكُّونَ أَمْوَالَهُمْ، وَ يَحُجُّونَ الْبَيْتَ، وَ يَجْتَنِبُونَ كُلَّ مُحَرَّمٍ.»

«شیعیان ما اهل دوری از شبهات و تلاش هستند، اهل وفای به عهد و امانتداری هستند، بی رغبت به دنیا و اهل عبادت اند، مردمانی هستند که در یک شبانه روز پنجاه و یک رکعت نماز به جا می آورند، شب زنده دار و روزها روزه دارند. زکات مالشان را می پردازند، و حج خانه خدا به جا می آورند، و از هر حرامی دوری می کنند.»

ص: 17

[حدیث دوم: اصل اساسی در مکتب تشیع]

2 – حَدَّثَنَا أَبِي «رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ» قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَعْبَدٍ، عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ خَالِدٍ،

عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا «علیه السلام» قَالَ:

امام رضا علیه السلامفرمودند:

«شِيعَتُنَا الْمُسَلِّمُونَ لِأَمْرِنَا؛ الآخِذُونَ بِقَوْلِنَا؛ الْمُخَالِفُونَ لِأَعْدَائِنَا، فَمَنْ لَمْ يَكُنْ كَذَلِكَ، فَلَيْسَ مِنَّا.»

«شیعیان ما تسلیم امر ما هستند. به گفتار ما عمل می کنند، با دشمنان ما مخالفت می کنند، بنابراین کسی که این چنین نباشد، از ما نیست.»

[حدیث سوم: ضرورت تقیّه]

3 – حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْرُورٍ «رَحِمَهُ اللَّهُ» قَالَ: حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَامِرٍ، عَنْ عَمِّهِ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عَامِرٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ، عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ،

عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ «علیه السلام» أَنَّهُ قَالَ:

امام صادق علیه السلام فرمودند:

«لَا دِينَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَهُ، وَ لَا إِيمَانَ لِمَنْ لَا وَرَعَ لَهُ.»

«کسی که تقیّه نمی کند، دین ندارد، و کسی که از شبهات دوری نمی کند، ایمان ندارد.»

ص: 18

[حدیث چهارم: پناه بردن به غیر اهل بیت]

4 – حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ «رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ» قَالَ: حَدَّثَنِي عَمِّي مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي الْقَاسِمِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْكُوفِيِّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ، عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ:

قَالَ الصَّادِقُ «علیه السلام»:

امام صادق (علیه السلام) فرمودند:

«كَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ مِنْ شِيعَتِنَا وَ هُوَ مُتَمَسِّكٌ بِعُرْوَةِ غَيْرِنَا.»

«آنکه گمان کند که شیعۀ ماست، اما به غیر ریسمان ما پناه برد، دروغ می گوید.»

[حدیث پنجم: دشمنی با شیعیان، دشمنی با اهل بیت]

5 – أَبِي «رَحِمَهُ اللَّهُ» قَالَ: حَدَّثَنِي عَبْدُاللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ ابْنِ أَبِي نَجْرَانَ قَالَ:

سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ «علیه السلام» يَقُولُ:

امام رضا (علیه السلام) فرمودند:

«مَنْ عَادَى شِيعَتَنَا فَقَدْ عَادَانَا، وَ مَنْ وَالاهُمْ فَقَدْ وَالانَا؛ لِأَنَّهُمْ مِنَّا خُلِقُوا مِنْ طِينَتِنَا؛ مَنْ أَحَبَّهُمْ فَهُوَ مِنَّا، وَ مَنْ أَبْغَضَهُمْ فَلَيْسَ مِنَّا. شِيعَتُنَا يَنْظُرُونَ بِنُورِ اللَّهِ، وَ يَتَقَلَّبُونَ فِي رَحْمَةِ اللَّهِ، وَ يَفُوزُونَ بِكَرَامَةِ اللَّهِ.

«آنکه با شیعیان ما دشمنی ورزد، بی شک با ما دشمنی کرده، و کسی که با آنها دوست باشد، به تحقیق دوست ما خواهد بود؛ زیرا شیعیان ما، از طینت ما خلق شده اند. کسی که آنها را دوست بدارد، از ماست، و کسی که بغض آنها را در دل داشته باشد، از ما نیست. شیعیان ما به نور خدا می نگرند و غرق رحمت خدا هستند، و با تکریم خداوند به رستگاری رسیده اند.

ص: 19

مَا مِنْ أَحَدٍ مِنْ شِيعَتِنَا يَمْرَضُ إِلَّا مَرِضْنَا لِمَرَضِهِ، وَ لَا اغْتَمَّ إِلَّا اغْتَمَمْنَا لِغَمِّهِ، وَ لَا يَفْرَحُ إِلَّا فَرِحْنَا لِفَرَحِهِ، وَ لَا يَغِيبُ عَنَّا أَحَدٌ مِنْ شِيعَتِنَا أَيْنَ كَانَ فِي شَرْقِ الْأَرْضِ أَوْ غَرْبِهَا، وَ مَنْ تَرَكَ مِنْ شِيعَتِنَا دَيْناً فَهُوَ عَلَيْنَا، وَ مَنْ تَرَكَ مِنْهُمْ مَالًا فَهُوَ لِوَرَثَتِهِ.

از شیعیان ما کسی بیمار نمی شود، مگر آنکه ما از بیماری اش بیمار می شویم. کسی از آنان غمناک نیست، مگر ما هم از غم او، ناراحت می شویم. کسی از آنها خوشحال نیست، مگر ما هم از شادی او شاد هستیم. در شرق یا غرب زمین باشند، از نظر ما غائب نیستند. دِیْن بدهکاران آنها بر عهدۀ ماست، اما ثروتشان از آنِ ورثۀ آنهاست.

شِيعَتُنَا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ، وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ، وَ يَحُجُّونَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ، وَ يَصُومُونَ شَهْرَ رَمَضَانَ، وَ يُوَالُونَ أَهْلَ الْبَيْتِ، وَ يَتَبَرَّءُونَ مِنْ أَعْدَائِهِمْ [مِنْ أَعْدَائِنَا].

شیعیان ما نماز اقامه می کنند و زکات مال شان را می پردازند. حج می گذارند و در ماه رمضان روزه می گیرند. ولایت اهل بیت را داشته، از دشمنانشان بیزارند.

أُولَئِكَ أَهْلُ الْإِيمَانِ وَ التُّقَى، وَ أَهْلُ الْوَرَعِ وَ التَّقْوَى، وَ مَنْ رَدَّ عَلَيْهِمْ فَقَدْ رَدَّ عَلَى اللَّهِ، وَ مَنْ طَعَنَ عَلَيْهِمْ فَقَدْ طَعَنَ عَلَى اللَّهِ؛ لِأَنَّهُمْ عِبَادُ اللَّهِ حَقّاً، وَ أَوْلِيَاؤُهُ صِدْقاً، وَ اللَّهِ إِنَّ أَحَدَهُمْ لَيَشْفَعُ فِي مِثْلِ رَبِيعَةَ وَ مُضَرَ، فَيُشَفِّعُهُ اللَّهُ تَعَالَى فِيهِمْ؛ لِكَرَامَتِهِ عَلَى اللَّهِ «عَزَّوَجَلَ».»

آنها مؤمن و پاک هستند، اهل دوری از شبهات و اهل تقوا هستند. آنکه آنان را باطل بداند، خدا را باطل دانسته، و آنکه بر آنان طعن زند، بر خدا طعن زده؛ زیرا بندگان حقیقی خدا هستند، و دوستان راستگوی او. به خدا قسم هر کدام از آنان جمعیتی به اندازه قبیلۀ ربیعة و مضر را شفاعت می کند، و خداوند شفاعت آنها را به خاطر آنکه در نزد او گرامی هستند، می پذیرد.

ص: 20

[حدیث ششم: اثر گفتن مخلصانۀ ذکر لااله الاالله]

6 – حَدَّثَنَا أَبِي «رَحِمَهُ اللَّهُ» قَالَ: حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِاللَّهِ، عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ،

عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ «علیه السلام» قَالَ:

امام صادق (علیه السلام) می فرمایند:

«مَنْ قَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُخْلِصاً دَخَلَ الْجَنَّةَ، وَ إِخْلَاصُهُ بِهَا أَنْ يَحْجُبَهُ [أَنْ يَحْجُزَهُ] لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ تَعَالَى.»

کسی که ذکر «لا اله الا الله» را با خلوص نیت بگوید، وارد بهشت می شود. و اخلاص آن است که این ذکر شریف بین او و محرمات الهی حجاب قائل شود.»

[حدیث هفتم: محدودۀ اخلاص]

7 – حَدَّثَنَا أَبِي «رَحِمَهُ اللَّهُ» قَالَ: حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِاللَّهِ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْكُوفِيِّ وَ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ كُلُّهُمْ، عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ يُوسُفَ، عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ عَمْرٍو، عَنْ مُهَاجِرِ بْنِ الْحُسَيْنِ، عَنْ زَيْدِ بْنِ أَرْقَمَ،

عَنِ النَّبِيِّ «صلی الله علیه و آله» قَالَ:

نبیّ مکرّم اسلام صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمْ فرمودند:

«مَنْ قَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُخْلِصاً دَخَلَ الْجَنَّةَ وَ إِخْلَاصُهُ بِهَا أَنْ يَحْجُزَهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ.»

کسی که ذکر «لا اله الا الله» را با خلوص نیت بگوید، وارد بهشت می شود. و اخلاص آن است که این ذکر شریف بین او و محرمات الهی حجاب قائل شود.

ص: 21

[حدیث هشتم: ولایت و محبت تنها از متقین پذیرفته می­شود]

8 – حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ «رَحِمَهُ اللَّهُ» قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ، عَنْ أَبِي عُبَيْدَةَ الْحَذَّاءِ قَالَ:

سَمِعْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ «علیه السلام» يَقُولُ:

امام صادق (علیه السلام) فرمودند:

«لَمَّا فَتَحَ رَسُولُ اللَّهِ «صلی الله علیه و آله» مَكَّةَ، قَامَ عَلَى الصَّفَا، فَقَالَ:

«هنگامی که رسول خدا مکه را فتح نمودند، بر کوه صفا ایستاده و فرمودند:

«يَا بَنِي هَاشِمٍ! يَا بَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ! إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ، وَ إِنِّي شَفِيقٌ عَلَيْكُمْ، لَا تَقُولُوا إِنَّ مُحَمَّداً مِنَّا، فَوَ اللَّهِ مَا أَوْلِيَائِي مِنْكُمْ وَ لَا مِنْ غَيْرِكُمْ إِلَّا الْمُتَّقُونَ.

ای فرزندان هاشم و عبدالمطلب! همانا من فرستادۀ خدا به سوی شمایم، و به راستی که دلسوز شمایم. نگویید محمد از ماست. به خدا قسم که دوستان من از شما و از غیر شما، تنها اهل تقوا هستند.

أَلَا! فَلَا أَعْرِفُكُمْ تَأْتُونِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ؛ تَحْمِلُونَ الدُّنْيَا عَلَى رِقَابِكُمْ، وَ يَأْتِي النَّاسُ يَحْمِلُونَ الآخِرَةَ.

آگاه باشید! در روز قیامت مرا خواهید دید، اما شما را نخواهم شناخت؛ چرا که در حالی دنیا را بر گردن خود حمل می کنید که دیگران آخرت را با خود آورده اند.

أَلَا! وَ إِنِّي قَدْ أَعْذَرْتُ فِيمَا بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ، وَ فِيمَا بَيْنَ اللَّهِ «عَزَّوَجَلَّ» وَ بَيْنَكُمْ، وَ إِنَ لِي عَمَلِي وَ لَكُمْ عَمَلُكُمْ».»

ص: 22

آگاه باشید! به درستی که بین خود و شما، و بین خدا و شما معاف هستم. (یعنی من در ابلاغ پیام الهی به وظیفۀ خود عمل نمودم.) همانا عمل من برای خودم، و عمل شما برای شماست.»

[حدیث نهم: تأثیرات همنشینی با خوبان و بدان]

9 – حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى الْعَطَّارُ «رَحِمَهُ اللَّهُ» قَالَ: حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِاللَّهِ، عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ، عَنِ ابْنِ أَبِي نَجْرَانَ، عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَيْدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قَيْسٍ،

عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْبَاقِرِ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ جَدِّهِ «علیهم السلام» قَالَ: قَالَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ «علیه السلام»:

امام باقر، از پدر و جد بزرگوارشان، از امیر مؤمنان نقل فرمودند که حضرت می فرمایند:

«مُجَالَسَةُ الْأَشْرَارِ تُورِثُ سُوءَ الظَّنِّ بِالْأَخْيَارِ، وَ مُجَالَسَةُ الْأَخْيَارِ تُلْحِقُ الْأَشْرَارَ بِالْأَخْيَارِ، وَ مُجَالَسَةُ الْفُجَّارِ لِلْأَبْرَارِ تُلْحِقُ الْفُجَّارَ بِالْأَبْرَارِ، فَمَنِ اشْتَبَهَ عَلَيْكُمْ أَمْرُهُ وَ لَمْ تَعْرِفُوا دِينَهُ فَانْظُرُوا إِلَى خُلَطَائِهِ، فَإِنْ كَانُوا أَهْلَ دِينِ اللَّهِ فَهُوَ عَلَى دِينِ اللَّهِ، وَ إِنْ كَانُوا عَلَى غَيْرِ دِينِ اللَّهِ فَلَا حَظَّ لَهُ فِي دِينِ اللَّهِ.

همنشینی با اشرار، باعث سوء ظن به خوبان می شود، و همنشینی با خوبان باعث نزدیکی اشرار به خوبان می شود. همنشینی افراد هرزه با نیکان باعث نزدیکی آنها به نیکان می شود. پس اگر دینداری فردی را ندانستید، به دوستانش بنگرید، اگر دوستان دینداری داشت، او هم بر دین خداست، اما اگر بر غیر دین خدا بودند، او نیز حظّ و بهره ای از دین خدا نبرده است.

ص: 23

إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ «صلی الله علیه و آله» كَانَ يَقُولُ: «مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الآخِرِ، فَلَا يُؤَاخِيَنَّ كَافِراً وَ لَا يُخَالِطَنَّ فَاجِراً، وَ مَنْ آخَى كَافِراً أَوْ خَالَطَ فَاجِراً، كَانَ كَافِراً فَاجِراً.»

همانا رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمْ می فرمودند: «کسی که ایمان به خدا و روز قیامت داشته باشد، هرگز با کافری برادری نمی کند و با هرزه ای نشست و برخاست ندارد. آنکه با کافر برادری کند یا با هرزه ای همنشینی نماید، او نیز کافر هرزه است.».»

[حدیث دهم: بریدگی از شیعیان، بریدگی از اهل بیت]

10 – حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ الْوَلِيدِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ قَالَ:

سَمِعْتُ الرِّضَا «علیه السلام» يَقُولُ:

امام رضا (علیه السلام) می فرمایند:

«مَنْ وَاصَلَ لَنَا قَاطِعاً، أَوْ قَطَعَ لَنَا وَاصِلًا، أَوْ مَدَحَ لَنَا عَائِباً، أَوْ أَكْرَمَ لَنَا مُخَالِفاً، فَلَيْسَ مِنَّا، وَ لَسْنَا مِنْهُ.»

«آنکه با کسی که به ما پیوسته قطع رابطه کند، یا با کسی که رابطه اش را با ما قطع نموده بپیوندد، یا کسی را که بر ما عیب بگیرد بستاید، یا آنکه را با ما مخالفت کرده، گرامی بدارد، از ما نیست و ما نیز از او نیستیم.»

[حدیث یازدهم:دشمنی با دوستان خدا و دوستی با دشمنان خدا]

11 – حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى الْمُتَوَكِّلُ قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ السَّعْدَآبَادِيُّ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ،

ص: 24

عَنِ الرِّضَا «علیه السلام» أَنَّهُ قَالَ:

امام رضا (علیه السلام) فرمودند:

«مَنْ وَالَى أَعْدَاءَ اللَّهِ فَقَدْ عَادَى أَوْلِيَاءَ اللَّهِ، وَ مَنْ عَادَى أَوْلِيَاءَ اللَّهِ فَقَدْ عَادَى اللَّهَ «تَبَارَكَ وَ تَعَالَى»، وَ حَقٌّ عَلَى اللَّهِ «عَزَّوَجَلَّ» أَنْ يُدْخِلَهُ فِي نَارِ جَهَنَّمَ.»

«کسی که دشمنان ما را دوست بدارد، به تحقیق با دوستان خدا دشمنی کرده و آنکه با دوستان خدا دشمنی کند، بی شک با خدا دشمنی نموده، که در این صورت بر خداوند حقی است که او را وارد آتش جهنم کند.»

[حدیث دوازدهم: اوصاف شیعۀ علی (علیه السلام) ]

12 – حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى الْمُتَوَكِّلُ «رَحِمَهُ اللَّهُ»، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِاللَّهِ،

عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ «علیه السلام» يَقُولُ:

امام صادق (علیه السلام) می فرمایند:

«وَ اللَّهِ مَا شِيعَةُ عَلِيٍّ «علیه السلام» إِلَّا مَنْ عَفَّ بَطْنُهُ وَ فَرْجُهُ، وَ عَمِلَ لِخَالِقِهِ، وَ رَجَا ثَوَابَهُ، وَ خَافَ عِقَابَهُ.»

«به خدا سوگند تنها شیعۀ علی (علیه السلام) کسی است که شکم و فرج خود را عفیفانه از حرام نگه دارد، و برای خالقش عمل کند (با اخلاص باشد)، و امیدوار به پاداش او باشد، و از بازخواست و کیفر او نگران باشد.»

ص: 25

[حدیث سیزدهم: اخلاق شیعیان]

13 – أَبِي «رَحِمَهُ اللَّهُ» قَالَ: حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ الصَّلْتِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَجْلَانَ قَالَ:

كُنْتُ مَعَ أَبِي عَبْدِاللَّهِ «علیه السلام»، فَدَخَلَ رَجُلٌ، فَسَلَّمَ، فَسَأَلَهُ:

همراه امام صادق (علیه السلام) بودم که مردی داخل شد و سلام عرض کرد. امام از او پرسیدند:

«كَيْفَ مَنْ خَلَّفْتَ مِنْ إِخْوَانِكَ؟»

«چگونه برادرانت را ترک نمودی؟»

فَأَحْسَنَ الثَّنَاءَ وَ زَكَّى وَ أَطْرَى، فَقَالَ لَهُ:

او به خوبی از آنان یاد نمود و به بهترین صورت آنها را ستود. پس حضرت به او فرمودند:

«كَيْفَ عِيَادَةُ أَغْنِيَائِهِمْ لِفُقَرَائِهِمْ؟»

«چقدر ثروتمندان آنان به عیادت فقرایشان می روند؟»

قَالَ: قَلِيلَةٌ. قَالَ:

عرض کرد: کم. حضرت فرمودند:

«كَيْفَ مُوَاصَلَةُ أَغْنِيَائِهِمْ لِفُقَرَائِهِمْ فِي ذَاتِ أَيْدِيهِمْ؟»

«ثروتمندان در وقت گرفتاری فقرا، چگونه با آنان ارتباط می گیرند؟»

فَقَالَ: إِنَّكَ تَذْكُرُ أَخْلَاقاً مَا هِيَ فِيمَنْ عِنْدَنَا. قَالَ:

عرض کرد: شما از اخلاقیاتی یاد می فرمایید که در بین ما مرسوم نیست. حضرت فرمودند:

«فَكَيْفَ يَزْعُمُ هَؤُلَاءِ أَنَّهُمْ لَنَا شِيعَةٌ؟!»

«پس چگونه گمان می کنند که اینان برای ما شیعه و پیرو هستند؟!»

ص: 26

[حدیث چهاردهم: خطر مدعیان محبت اهل بیت:]

14 – حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى الْمُتَوَكِّلُ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْخَزَّازِ قَالَ:

سَمِعْتُ الرِّضَا «علیه السلام» يَقُولُ:

امام رضا (علیه السلام) می فرمایند:

«إِنَّ مِمَّنْ يَتَّخِذُ مَوَدَّتَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ لَمَنْ هُوَ أَشَدُّ لَعْنَةً عَلَى شِيعَتِنَا مِنَ الدَّجَّالِ.»

«همانا کسانی هستند که به دوستی و محبت ما اهل بیت را چنگ می زنند، اما خطرشان برای شیعیان ما از دجال بیشتر و شدیدتر است.»

فَقُلْتُ لَهُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! بِمَا ذَا؟ قَالَ:

به حضرت عرض کردم: چرا؟ ای پسر رسول خدا! حضرت فرمودند:

«بِمُوَالاةِ أَعْدَائِنَا، وَ مُعَادَاةِ أَوْلِيَائِنَا؛ إِنَّهُ إِذَا كَانَ كَذَلِكَ اخْتَلَطَ الْحَقُّ بِالْبَاطِلِ، وَ اشْتَبَهَ الْأَمْرُ، فَلَمْ يُعْرَفْ مُؤْمِنٌ مِنْ مُنَافِقٍ.»

«به خاطر دوستی با دشمنان ما و دشمنی با دوستان ما؛ در این صورت است که حق و باطل در هم آمیخته شود و امر (ولایت) مشتبه گردد و مؤمن از منافق شناخته نمی شود.»

[حدیث پانزدهم: دوست و دشمن خدا]

15 – حَدَّثَنَا أَبِي «رَحِمَهُ اللَّهُ»، عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ الْفُضَيْلِ،

عَنِ الصَّادِقِ «علیه السلام» قَالَ:

امام صادق (علیه السلام) فرمودند:

ص: 27

«مَنْ أَحَبَّ كَافِراً فَقَدْ أَبْغَضَ اللَّهَ، وَ مَنْ أَبْغَضَ كَافِراً فَقَدْ أَحَبَّ اللَّهَ.»

«کسی که کافری را دوست بدارد، بی شک با خدا دشمن است، و آنکه با کافری دشمن باشد، به تحقیق خدا را دوست دارد.»

ثُمَّ قَالَ «علیه السلام»:

سپس امام (علیه السلام) فرمودند:

«صَدِيقُ عَدُوِّ اللَّهِ عَدُوُّ اللَّهِ.»

«دوست دشمن خدا، دشمن خداوند است.»

[حدیث شانزدهم: همنشینی با اهل شک و تردید]

16 – حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْرُورٍ «رَحِمَهُ اللَّهُ» قَالَ: حَدَّثَنِي غَيْرُ وَاحِدٍ مِنْ أَصْحَابِنَا،

عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ «علیه السلام» قَالَ:

امام صادق (علیه السلام) فرمودند:

«مَنْ جَالَسَ أَهْلَ الرَّيْبِ فَهُوَ مُرِيبٌ.»

«کسی که با اهل شک و تردید همنشین باشد، او نیز شک و تردید را به جان خریده است.»

ص: 28

[حدیث هفدهم: تعریف ناصبی]

17 – حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ قَالَ: حَدَّثَنِي عَمِّي، عَنِ الْمُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ قَالَ:

سَمِعْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ «علیه السلام» يَقُولُ:

از امام صادق (علیه السلام) شنیدم که می فرمودند:

«لَيْسَ النَّاصِبُ مَنْ نَصَبَ لَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ؛ لِأَنَّكَ لَا تَجِدُ أَحَداً يَقُولُ: أَنَا أُبْغِضُ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ، وَ لَكِنَّ النَّاصِبَ؛ مَنْ نَصَبَ لَكُمْ، وَ هُوَ يَعْلَمُ أَنَّكُمْ تَتَوَالَوْنَا، وَ تَتَبَرَّءُونَ مِنْ أَعْدَائِنَا.»

«ناصبی کسی نیست که به ما اهل بیت دشنام دهد؛ زیرا کسی را نمی یابی که بگوید: من بغض پیامبر و اهل بیت را دارم. ناصبی کسی است که در حالی که می داند شما بر دوستی ما و بیزاری از دشمنان ما هستید، به شما شیعیان دشنام دهد.»

وَ قَالَ «علیه السلام»:

و امام (علیه السلام) فرمودند:

«مَنْ أَشْبَعَ عَدُوّاً لَنَا، فَقَدْ قَتَلَ وَلِيّاً لَنَا.»

«آنکه گرسنگی دشمن ما را برطرف نماید، به تحقیق دوست ما را به قتل رسانده.»

[حدیث هجدهم: وصف شیعۀ امیر مؤمنان (علیه السلام) در دنیا]

18 – أَبِي «رَحِمَهُ اللَّهُ» قَالَ: حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِاللَّهِ، وَ عَبْدُاللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ جَمِيعاً، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ،

عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ «علیه السلام» قَالَ:

امام صادق (علیه السلام) فرمودند:

ص: 29

«إِنَّ شِيعَةَ عَلِيٍّ «صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ» كَانُوا خُمْصَ الْبُطُونِ؛ ذُبُلَ الشِّفَاهِ، وَ أَهْلَ رَأْفَةٍ، وَ عِلْمٍ، وَ حِلْمٍ؛ يُعْرَفُونَ بِالرَّهْبَانِيَّةِ، فَأَعِينُوا عَلَى مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ بِالْوَرَعِ وَ الِاجْتِهَادِ.»

«همانا شکم های شیعۀ علی (علیه السلام) لاغر و لب هایشان خشکیده است. مهربان و عالم و بردبار و حلیم هستند. به بی رغبتی به دنیا شناخته می شوند، پس با دوری از شبهات و تلاش و سخت کوشی، خود را بر آنچه هستید (ولایت اهل بیت) یاری نمایید.»

[حدیث نوزدهم: اوصاف شیعۀ امیر مؤمنان (علیه السلام) ]

19 – حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ «رَحِمَهُ اللَّهُ» قَالَ: حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَرْقِيِّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ شَمُّونٍ، عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عَمْرِو بْنِ أَبِي الْمِقْدَامِ، عَنْ أَبِيهِ،

عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ «علیه السلام» أَنَّهُ قَالَ:

امام باقر (علیه السلام) فرمودند:

«يَا أَبَا الْمِقْدَامِ! إِنَّمَا شِيعَةُ عَلِيٍّ «علیه السلام»: الشَّاحِبُونَ؛ النَّاحِلُونَ؛ الذَّابِلُونَ؛ ذَابِلَةٌ شِفَاهُهُمْ مِنَ الْقِيَامِ؛ خَمِيصَةٌ بُطُونُهُمْ؛ مُصْفَرَّةٌ أَلْوَانُهُمْ؛ مُتَغَيِّرَةٌ وُجُوهُهُمْ؛ إِذَا جَنَّهُمُ اللَّيْلُ اتَّخَذُوا الْأَرْضَ فِرَاشاً، وَ اسْتَقْبَلُوهَا بِجِبَاهِهِمْ؛ بَاكِيَةٌ عُيُونُهُمْ؛ كَثِيرَةٌ دُمُوعُهُمْ؛ صَلَاتُهُمْ كَثِيرَةٌ، وَ دُعَاؤُهُمْ كَثِيرٌ؛ تِلَاوَتُهُمْ كِتَابَ اللَّهِ؛ يَفْرَحُونَ [يَفْرَحُ] النَّاسُ وَ هُمْ يَحْزَنُونَ.»

ص: 30

«ای أبا المقدام! همانا شیعۀ علی (علیه السلام) چهره هایی زرد رنگ، بدن هایی لاغر، لب هایی خشکیده دارند. خشکیدگی لب هایشان از ذکر و نماز است. شکم هایی خالی دارند، رنگ شان به زردی گراییده، صورت هایشان تغییر یافته، در شب زمین را فرش خود قرار می دهند، و پیشانی هایشان را بر آن می گذارند، چشم هایشان گریان است، بسیار می گریند و بسیار نماز می گذارند و بسیار دعا می کنند، تلاوت آنها کتاب خداست، مردم خوشحالند، در حالی که آنان محزون هستند.»

[حدیث بیستم: چهرۀ شیعۀ امیر مؤمنان (علیه السلام) ]

20 – أَبِي «رَحِمَهُ اللَّهُ» قَالَ: حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الصَّلْتِ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ السِّنْدِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ قَالَ:

قَوْمٌ تَبِعَ [تَبِعُوا] أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ «علیه السلام»، فَالْتَفَتَ إِلَيْهِمْ قَالَ:

عده ای در پشت سر امیر مؤمنان (علیه السلام) به راه افتادند. حضرت رو به آنان کرده و فرمودند:

«مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ؟»

«شما کیستید؟»

قَالُوا: شِيعَتُكَ، يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ! قَالَ:

عرض کردند: شیعیان شما هستیم، ای امیر مؤمنان! حضرت فرمودند:

«مَا لِي لَا أَرَى عَلَيْكُمْ سِيمَاءَ الشِّيعَةِ!»

در چهره های شما اثری از شیعه نمی بینم!»

ص: 31

قَالُوا: وَ مَا سِيمَاءُ الشِّيعَةِ؟ قَالَ:

عرضه داشتند: آثار شیعه کدامند؟ حضرت فرمودند:

«صُفْرُ الْوُجُوهِ مِنَ السَّهَرِ؛ خُمْصُ الْبُطُونِ مِنَ الصِّيَامِ؛ ذُبُلُ الشِّفَاهِ مِنَ الدُّعَاءِ؛ عَلَيْهِمْ غَبَرَةُ الْخَاشِعِينَ.»

«به خاطر شب بیداری رنگشان به زردی متمایل شده، به خاطر روزه داری، شکم هایشان خالی است، به خاطر خواندن دعا لب هایشان خشکیده، و گرد خشوع بر آنان نشسته است.»

[حدیث بیست و یکم: اوصاف شیعۀ امام صادق (علیه السلام) ]

21 – حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ «رَحِمَهُ اللَّهُ» قَالَ: حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ السَّعْدَآبَادِيُّ، عَنِ الْمُفَضَّلِ قَالَ:

قَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ «علیه السلام»:

امام صادق (علیه السلام) فرمودند:

«إِنَّمَا شِيعَةُ جَعْفَرٍ: مَنْ عَفَّ بَطْنُهُ وَ فَرْجُهُ، وَ اشْتَدَّ جِهَادُهُ، وَ عَمِلَ لِخَالِقِهِ، وَ رَجَا ثَوَابَهُ، وَ خَافَ عِقَابَهُ. فَإِذَا رَأَيْتَ أُولَئِكَ، فَأُولَئِكَ شِيعَةُ جَعْفَرٍ.»

«همانا شیعۀ جعفر کسی است که: شکم و فرج خود را عفیفانه حفظ کند، و تلاشش بسیار است، اعمالش را برای خدا قرار می دهد، امیدوار به ثواب الهی، و نگران از کیفر خداوندی است. پس اگر آنان را دیدی، او شیعۀ من است.»

ص: 32

[حدیث بیست و دوم: عدم کفایت محبت اهل بیت:]

22 – أَبِي «رَحِمَهُ اللَّهُ» قَالَ: حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ السَّعْدَآبَادِيُّ، عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِيِّ قَالَ:

قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ «علیه السلام»:

امام باقر (علیه السلام) فرمودند:

«يَا جَابِرُ! [أَ] يَكْتَفِي مَنِ اتَّخَذَ التَّشَيُّعَ أَنْ يَقُولَ بِحُبِّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ؟!

«ای جابر! آیا کافی است که کسی همین که بگوید ما اهل بیت را دوست دارد، شیعه است؟!

فَوَ اللَّهِ، مَا شِيعَتُنَا إِلَّا مَنِ اتَّقَى اللَّهَ، وَ أَطَاعَهُ.

به خدا قسم، تنها کسی که تقوای الهی داشته و خدا را اطاعت کند، شیعۀ ماست.

وَ مَا كَانُوا يُعْرَفُونَ إِلَّا بِالتَّوَاضُعِ، وَ التَّخَشُّعِ، وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ، وَ كَثْرَةِ ذِكْرِ اللَّهِ، وَ الصَّوْمِ، وَ الصَّلَاةِ، وَ الْبِرِّ بِالْوَالِدَيْنِ، وَ التَّعَهُّدِ لِلْجِيرَانِ مِنَ الْفُقَرَاءِ، وَ أَهْلِ الْمَسْكَنَةِ وَ الْغَارِمِينَ وَ الْأَيْتَامِ، وَ صِدْقِ الْحَدِيثِ، وَ تِلَاوَةِ الْقُرْآنِ، وَ كَفِّ الْأَلْسُنِ عَنِ النَّاسِ إِلَّا مِنْ خَيْرٍ، وَ كَانُوا أُمَنَاءَ عَشَائِرِهِمْ فِي الْأَشْيَاءِ.»

آنان تنها با تواضع و خشوع و ادای امانت و بسیاری یاد خدا و روزه و نماز و نیکی به والدین و رسیدگی به امور همسایگان فقیر و مسکینان و قرض مندان و یتیمان، و راستگویی، و تلاوت قرآن، و گفتار در خیرات، و امین بودن دربارۀ خویشان، شناخته می شوند.»

قَالَ جَابِرٌ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! مَا نَعْرِفُ أَحَداً بِهَذِهِ الصِّفَةِ. فَقَالَ لِي:

جابر عرض کرد: ای پسر رسول خدا! کسی را به این اوصاف نمی شناسیم. حضرت فرمودند:

ص: 33

«يَا جَابِرُ! لَا تَذْهَبَنَّ بِكَ الْمَذَاهِبُ. حَسْبُ الرَّجُلِ أَنْ يَقُولَأُحِبُّ عَلِيّاً «صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ» وَ أَتَوَلَّاهُ. فَلَوْ قَالَ: «إِنِّي أُحِبُّ رَسُولَ اللَّهِ «صلی الله علیه و آله» وَ رَسُولُ اللَّهِ خَيْرٌ مِنْ عَلِيٍّ.»، ثُمَّ لَا يَتَّبِعُ سِيرَتَهُ، وَ لَا يَعْمَلُ بِسُنَّتِهِ، مَا نَفَعَهُ حُبُّهُ إِيَّاهُ شَيْئاً، فَاتَّقُوا اللَّهَ، وَ اعْمَلُوا لِمَا عِنْدَ اللَّهِ. لَيْسَ بَيْنَ اللَّهِ وَ بَيْنَ أَحَدٍ قَرَابَةٌ؛ أَحَبُّ الْعِبَادِ إِلَى اللَّهِ وَ أَكْرَمُهُمْ عَلَيْهِ، أَتْقَاهُمْ لَهُ وَ أَعْمَلُهُمْ بِطَاعَتِهِ.

«ای جابر! عقاید دیگران تو را از منحرف نسازد. برای فرد کافی است که به دوستی و ولایت علی (علیه السلام) معتقد باشد. پس اگر بگوید: رسول خدا را دوست دارم و رسول خدا بهتر از علی است، اما به سیرۀ پیامبر پیروی نکند و به سنت حضرت عمل ننماید، محبت او هیچ نفعی برای او ندارد. پس تقوای الهی داشته باشید و بنابر فرمان الهی عمل کنید. بین خدا و هیچ کس نزدیکی و خویشاوندی نیست. محبوب ترین و گرامی ترین بندگان نزد خدا، با تقواترین آنها و عامل ترین آنان به طاعت خداوند است.

يَا جَابِرُ! مَا يَتَقَرَّبُ الْعَبْدُ إِلَى اللَّهِ «تَبَارَكَ وَ تَعَالَى» إِلَّا بِالطَّاعَةِ. مَا مَعَنَا بَرَاءَةٌ مِنَ النَّارِ، وَ لَا عَلَى اللَّهِ لِأَحَدٍ مِنْكُمْ حُجَّةٌ؛ مَنْ كَانَ لِلَّهِ مُطِيعاً فَهُوَ لَنَا وَلِيٌّ، وَ مَنْ كَانَ لِلَّهِ عَاصِياً فَهُوَ لَنَا عَدُوٌّ، وَ لَا تُنَالُ وَلَايَتُنَا إِلَّا بِالْعَمَلِ وَ الْوَرَعِ.»

ای جابر! تنها با طاعت خداست که بنده به خداوند نزدیک می شود. همنشینی با ما به تنهایی موجب دوری از آتش جهنم نیست، و باعث نمی شود که فردی از شما حجتی بر خداوند داشته باشد. آنکه مطیع امر خداوند باشد، دوست ماست، و آنکه نافرمانی خدا می کند، دشمن ماست. ولایت ما تنها با عمل و دوری از شبهات حاصل می گردد.»

ص: 34

[حدیث بیست و سوم: اوصاف شیعۀ امیر مؤمنان نسبت به اهل بیت و مردم]

23 – حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ «رَحِمَهُ اللَّهُ» قَالَ: حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ، عَنْ ظَرِيفِ بْنِ نَاصِحٍ رَفَعَهُ إِلَى

مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ «علیه السلام» قَالَ:

امام جواد (علیه السلام) می فرمایند:

«إِنَّمَا شِيعَةُ عَلِيٍّ «علیه السلام»: الْمُتَبَاذِلُونَ فِي وَلَايَتِنَا؛ الْمُتَحَابُّونَ فِي مَوَدَّتِنَا؛ الْمُتَزَاوِرُونَ لِإِحْيَاءِ أَمْرِنَا. إِنْ غَضِبُوا لَمْ يَظْلِمُوا، وَ إِنْ رَضُوا لَمْ يُسْرِفُوا؛ بَرَكَةٌ لِمَنْ جَاوَرُوا، وَ سِلْمٌ لِمَنْ خَالَطُوا.»

«همانا شیعۀ علی (علیه السلام) ، در راه ولایت ما بذل جان و مال می کند. در راه دوستی ما به دیگران محبت می ورزد. برای زنده کردن امر ما به زیارت یکدیگر می روند. اگر خشمگین شوند، ظلم نمی کنند، و اگر راضی باشند، زیاده روی نمی کنند. برای همسایگان خود مایۀ برکت هستند و با همنشینان خود در صلح و دوستی می باشند.»

[حدیث بیست و چهارم: صفات فردی شیعۀ امیر مؤمنان (علیه السلام) ]

24 – أَبِي «رَحِمَهُ اللَّهُ» قَالَ: حَدَّثَنِي سَعْدُ بْنُ عَبْدِاللَّهِ قَالَ: حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى، عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِي الْمِقْدَامِ، عَنْ أَبِيهِ قَالَ:

قَالَ لِي أَبُو جَعْفَرٍ «علیه السلام»: إِنَّهُ قَالَ:

امام باقر (علیه السلام) فرمودند:

«شِيعَةُ عَلِيٍّ «علیه السلام»: الشَّاحِبُونَ؛ النَّاحِلُونَ؛ الذَّابِلُونَ؛ ذبلة [ذَابِلَةٌ] شِفَاهُهُمْ؛ خَمِيصَةٌ بُطُونُهُمْ؛ مُتَغَيِّرَةٌ أَلْوَانُهُمْ.»

«شیعۀ علی (علیه السلام) چهره هایی زرد رنگ، بدن هایی لاغر، لب هایی خشکیده دارند. شکم هایشان خالی، و رنگ شان تغییر یافته است.»

ص: 35

[حدیث بیست و پنجم: پراکندگی شیعیان امیر مؤمنان (علیه السلام) در اطراف زمین]

25 – وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ قَالَ:

قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ «علیه السلام» لِجَابِرٍ:

امام باقر (علیه السلام) به جابر فرمودند:

«يَا جَابِرُ! إِنَّمَا شِيعَةُ عَلِيٍّ «علیه السلام»: مَنْ لَا يَعْدُو صَوْتُهُ سَمْعَهُ، وَ لَا شَحْنَاؤُهُ بَدَنَهُ؛ لَا يَمْدَحُ لَنَا قَالِياً، وَ لَا يُوَاصِلُ لَنَا مُبْغِضاً، وَ لَا يُجَالِسُ لَنَا عَائِباً.

«ای جابر! همانا شیعۀ علی (علیه السلام) کسی است که صدایش از گوشش فراتر نرود، و کینه اش از بدنش فراتر نمی رود.

شِيعَةُ عَلِيٍّ «علیه السلام»: مَنْ لَا يَهِرُّ هَرِيرَ الْكَلْبِ، وَ لَا يَطْمَعُ طَمَعَ الْغُرَابِ، وَ لَا يَسْأَلُ النَّاسَ وَ إِنْ مَاتَ جُوعاً. أُولَئِكَ الْخَفِيفَةُ عَيْشَتُهُمْ؛ الْمُنْتَقِلَةُ دِيَارُهُمْ؛ إِنْ شَهِدُوا لَمْ يُعْرَفُوا، وَ إِنْ غَابُوا لَمْ يُفْتَقَدُوا، وَ إِنْ مَرِضُوا لَمْ يُعَادُوا، وَ إِنْ مَاتُوا لَمْ يُشْهَدُوا؛ فِي قُبُورِهِمْ يَتَزَاوَرُونَ.»

شیعۀ علی (علیه السلام) کسی است که آزردگی دیگران را فراهم نمی آورد، و طمع نمی ورزد. اگر از گرسنگی بمیرد، چیزی از مردم طلب نمی کند. زندگی سبک و آسانی داشته، خانه به دوش است. اگر او را ببینند، نمی شناسندش. اگر غایب باشد، کسی سراغ او را نمی گیرد. اگر مریض شود، کسی به عیادت او نمی رود. اگر از دنیا برود، در خاکسپاری او شرکت نمی کنند. شیعیان در قبرهایشان به زیارت یکدیگر می روند.»

قُلْتُ: وَ أَيْنَ أَطْلُبُ هَؤُلَاءِ؟ قَالَ:

عرض کردم: اینها کجایند؟ حضرت فرمودند:

ص: 36

«فِي أَطْرَافِ الْأَرْضِ، بَيْنَ الْأَسْوَاقِ، وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى «عَزَّوَجَلَّ»: (أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِينَ).(1)»

«در اطراف زمین، در بین بازارها پراکنده اند. این فرمایش خداوند متعال است: (نسبت به مؤمنین خاکسار و متواضع اند و نسبت به کفّار عزیز و سربلند).»

[حدیث بیست و ششم: کمی تعداد شیعیان]

26 – حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ الْوَلِيدِ «رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ»، عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ قَيْسٍ،

عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ «علیه السلام» قَالَ:

امام صادق (علیه السلام) فرمودند:

«كَمْ شِيعَتُنَا بِالْكُوفَةِ؟»

«شیعیان ما در کوفه چه تعداد هستند؟»

قَالَ: قُلْتُ: خَمْسُونَ أَلْفاً. قَالَ: فَمَا زَالَ يَقُولُ، حَتَّى قَالَ:

عرض کردم: پنجاه هزار نفر. حضرت ساکت بودند تا اینکه فرمودند:

«أَ تَرْجُو أَنْ يَكُونُوا عِشْرِينَ؟!»

«آیا امید داری که بیست نفر باشند؟!»

ثُمَّ قَالَ «علیه السلام»:

سپس امام (علیه السلام) فرمودند:

ص: 37


1- . المائدة (5) – الآیة 54.

«وَ اللَّهِ، لَوَدِدْتُ أَنْ يَكُونَ بِالْكُوفَةِ خَمْسَةٌ وَ عِشْرُونَ رَجُلًا، يَعْرِفُونَ أَمْرَنَا الَّذِي نَحْنُ عَلَيْهِ، وَ لَا يَقُولُونَ عَلَيْنَا إِلَّا بِالْحَقِ.»

«به خدا سوگند که دوست داشتم بیست و پنج مرد در کوفه باشند که امر ما را آنچنان که ما بر آن هستیم، بشناسند، و دربارۀ ما چیزی جز حق را معتقد نباشند.»

[حدیث بیست و هفتم: شیرینی ایمان در قلب شیعه]

27 – حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ «رَحِمَهُ اللَّهُ»،

عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ «علیه السلام» قَالَ: قَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ الدَّوَانِيقِيُّ بِالْحِيرَةِ أَيَّامَ أَبِي الْعَبَّاسِ: يَا أَبَاعَبْدِاللَّهِ! مَا بَالُ الرَّجُلِ مِنْ شِيعَتِكُمْ يَسْتَخْرِجُ مَا فِي جَوْفِهِ فِي مَجْلِسٍ وَاحِدٍ، حَتَّى يُعْرَفَ مَذْهَبُهُ؟ فَقَالَ «علیه السلام»:

أبو جعفر دوانیقی در زمان حکومت أبوالعباس سفاح به امام صادق (علیه السلام) عرضه داشت: ای أباعبدالله! چرا شیعۀ شما آنچه را در قلب خود دارد، فاش می کند، تا مذهبش شناخته شود؟ حضرت فرمودند:

«ذَلِكَ بِحَلَاوَةِ الْإِيمَانِ فِي صُدُورِهِمْ، مِنْ حَلَاوَتِهِ يُبْدُونَهُ تَبَدِّياً.»

«به خاطر شیرینی ایمان در قلوبشان است. از شیرینی ایمان است که درون خود را آشکار می کند.»

[حدیث بیست و هشتم: فضیلت و برتری معرف اهل بیت نسبت به عبادات]

28 – أَبِي «رَحِمَهُ اللَّهُ» قَالَ: حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ قَالَ: حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ، عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ يَرْفَعُهُ إِلَى،

أَحَدِهِمْ «علیه السلام» أَنَّهُ قَالَ:

ص: 38

یا امام باقر یا امام صادق علیه السلام فرمودند:

«بَعْضُكُمْ أَكْثَرُ صَلَاةً مِنْ بَعْضٍ، وَ بَعْضُكُمْ أَكْثَرُ حَجّاً مِنْ بَعْضٍ، وَ بَعْضُكُمْ أَكْثَرُ صَدَقَةً مِنْ بَعْضٍ، وَ بَعْضُكُمْ أَكْثَرُ صِيَاماً مِنْ بَعْضٍ، وَ أَفْضَلُكُمْ أَفْضَلُ مَعْرِفَةً.»

«نماز بعض شما شیعیان از بعض دیگر بیشتر است. حج بعض شما بیشتر از بعض دیگر است. صدقۀ بعض شما از بعض دیگر بیشتر است. روزۀ بعضی از بعض دیگر بیشتر است، اما با فضیلت ترین شما کسی است که معرفتش بیشتر باشد.»

[حدیث بیست و نهم: تهمت به شیعیان]

29 – حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى الْمُتَوَكِّلُ «رَحِمَهُ اللَّهُ» قَالَ: حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ قَالَ: حَدَّثَنِي الْمُفَضَّلُ بْنُ زِيَادٍ الْعَبْدِيُّ،

عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ «علیه السلام» قَالَ:

امام صادق (علیه السلام) فرمودند:

«إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ صَادِقُونَ؛ هَمُّكُمْ مَعَالِمُ دِينِكُمْ، وَ هَمُّ عَدُوِّكُمْ بِكُمْ، وَ أُشْرِبَ قُلُوبُهُمْ لَكُمْ بُغْضاً؛ يُحَرِّفُونَ مَا يَسْمَعُونَ مِنْكُمْ كُلَّهُ، وَ يَجْعَلُونَ لَكُمْ أَنْدَاداً، ثُمَّ يَرْمُونَكُمْ بِهِ بُهْتَاناً، فَحَسْبُهُمْ بِذَلِكَ عِنْدَ اللَّهِ مَعْصِيَةً.»

«همانا ما اهل بیت راستگو هستیم. همّت شما در یادگیری دین تان است، اما همّت دشمنان شما، در دشمنی با شماست. قلوب آنها از بغض و کینۀ شما سیراب می شوند. تمام آنچه را که از شما می شنوند، تحریف می کنند. شما را مشرک می دانند و به شما تهمت می زنند. به خاطر همین بهتان معصیت برای آنان کافی است.»

ص: 39

[حدیث سی­ام: شیعه خونخوار نیست]

30 – حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى الْعَطَّارُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى بْنِ سَدِيرٍ قَالَ:

قَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ «علیه السلام»:

امام صادق (علیه السلام) فرمودند:

«إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ دُعِيَ الْخَلَائِقُ بِأُمَّهَاتِهِمْ، مَا خَلَانَا وَ شِيعَتَنَا؛ فَإِنَّا لَا سِفَاحَ بَيْنَنَا.»

«در روز قیامت تمام مردم به نام مادران شان خوانده می شوند، به جز ما و شیعیان مان؛ زیرا در میان ما خونخوار و خونریز وجود ندارد.»

[حدیث سی و یکم: با تمام توان خود را زینت دهید]

31 – حَدَّثَنِي الْحَسَنُ بْنُ أَحْمَدَ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ، عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ خَالِدٍ الْكِنَانِيِّ قَالَ:

اسْتَقْبَلَنِي أَبُوالْحَسَنِ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ «علیه السلام»، وَ قَدْ عَلَّقْتُ سَمَكَةً بِيَدِي قَالَ:

روزی در حالی که ماهی در دست داشتم، امام کاظم (علیه السلام) را دیدم که به سوی من آمدند و فرمودند:

«اقْذِفْهَا؛ إِنِّي لَأَكْرَهُ لِلرَّجُلِ [السَّرِيِ] أَنْ يَحْمِلَ الشَّيْ ءَ الدَّنِيَّ بِنَفْسِهِ.»

«ماهی را بینداز؛ چرا که خوش نمی دارم مردی شیء پست و بی ارزشی را با خود حمل کند.»

ثُمَّ قَالَ «علیه السلام»:

سپس فرمودند:

ص: 40

«إِنَّكُمْ قَوْمٌ أَعْدَاؤُكُمْ كَثِيرٌ. يَا مَعْشَرَ الشِّيعَةِ! إِنَّكُمْ قَوْمٌ عَادَاكُمُ الْخَلْقُ، فَتَزَيَّنُوا لَهُمْ مَا قَدَرْتُمْ عَلَيْهِ.»

«همانا شما دشمنان بسیار دارید. ای شیعیان! همانا شما مردمانی هستید که مردم با شما دشمن اند، پس تا می توانید خود را برای آنان زینت دهید.»

[حدیث سی و دوم: انجام کار با عظمت]

32 – حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ قَالَ: حَدَّثَنِي عَمِّي مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي قَاسِمٍ، عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ، عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ قَالَ:

سُئِلَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ «علیه السلام» عَنْ شِيعَتِهِمْ؟ فَقَالَ:

از امام صادق (علیه السلام) دربارۀ شیعیان شان سئوال شد؟ حضرت فرمودند:

«شِيعَتُنَا مَنْ قَدَّمَ مَا اسْتَحْسَنَ، وَ أَمْسَكَ مَا اسْتَقْبَحَ، وَ أَظْهَرَ الْجَمِيلَ، وَ سَارَعَ بِالْأَمْرِ الْجَلِيلِ؛ رَغْبَةً إِلَى رَحْمَةِ الْجَلِيلِ، فَذَاكَ مِنَّا وَ إِلَيْنَا وَ مَعَنَا حَيْثُ مَا كُنَّا.»

«شیعیان ما کسانی هستند که بر کار خیر پیشی می گیرند و از کارهای زشت خودداری می کنند. زیبایی را ظاهر می سازند. به خاطر ترغیب به رحمت خداوند با عظمت، در انجام کارهای با جلال و جبروت عجله می کنند. پس آنان از ما هستند و به سوی ما در حرکتند و هر جا که ما باشیم، ما را همراهی می کنند.»

[حدیث سی و سوم: سیمای چهرۀ شیعیان]

33 – حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى الْمُتَوَكِّلُ «رَحِمَهُ اللَّهُ» قَالَ: حَدَّثَنِي عَبْدُاللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ، عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ:

ص: 41

خَرَجَ عَلِيٌّ «علیه السلام» ذَاتَ يَوْمٍ، وَ نَحْنُ مُجْتَمِعُونَ، فَقَالَ:

روزی حضرت علی (علیه السلام) در حالی که ما جمع شده بودیم، از منزل خارج شده و فرمودند:

«مَنْ أَنْتُمْ وَ مَا اجْتِمَاعُكُمْ؟»

«شما کیستید و برای چه جمع شده اید؟»

فَقُلْنَا: قَوْمٌ مِنْ شِيعَتِكَ، يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ! فَقَالَ:

عرضه داشتیم: عده ای از شیعیان شما. ای امیر مؤمنان! حضرت فرمودند:

«مَا لِي لَا أَرَى سِيمَاءَ الشِّيعَةِ عَلَيْكُمْ.»

«در سیمای شما آثار تشیع را نمی بینم!»

فَقُلْنَا: وَ مَا سِيمَاءُ الشِّيعَةِ؟ فَقَالَ «علیه السلام»:

عرضه داشتیم: سیمای شیعه چیست؟ حضرت فرمودند:

«صُفْرُ الْوُجُوهِ مِنْ صَلَاةِ اللَّيْلِ؛ عُمْشُ الْعُيُونِ مِنْ مَخَافَةِ اللَّهِ؛ ذُبُلُ الشِّفَاهِ مِنَ الصِّيَامِ؛ عَلَيْهِمْ غَبَرَةُ الْخَاشِعِينَ.»

«زردی صورت به خاطر نماز شب. کم سویی چشم به خاطر ترس از خدا. خشکیدگی لب ها به خاطر روزه داری. نشستن گرد خاکساری و خشوع بر آنان.»

[حدیث سی و چهارم: زندگی شیعیان]

34 – أَبِي «رَحِمَهُ اللَّهُ» قَالَ: حَدَّثَنِي سَعْدُ بْنُ عَبْدِاللَّهِ، عَنْ أَبِي بَصِيرٍ،

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ «علیه السلام» قَالَ: قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ! صِفْ لِي شِيعَتَكَ؟ قَالَ «علیه السلام»:

به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: شیعیان تان را برایم توصیف بفرمایید؟ حضرت فرمودند:

ص: 42

«شِيعَتُنَا مَنْ لَا يَعْدُو صَوْتُهُ سَمْعَهُ، وَ لَا شَحْنَاؤُهُ بَدَنَهُ، وَ لَا يَطْرَحُ كَلَّهُ عَلَى غَيْرِهِ، وَ لَا يَسْأَلُ غَيْرَ إِخْوَانِهِ وَ لَوْ مَاتَ جُوعاً. شِيعَتُنَا مَنْ لَا يَهِرُّ هَرِيرَ الْكَلْبِ، وَ لَا يَطْمَعُ طَمَعَ الْغُرَابِ. شِيعَتُنَا الْخَفِيفَةُ عَيْشُهُمْ؛ الْمُنْتَقِلَةُ دِيَارُهُمْ. شِيعَتُنَا الَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ، وَ يَتَوَاسَوْنَ، وَ عِنْدَ الْمَوْتِ لَا يَجْزَعُونَ، وَ فِي قُبُورِهِمْ يَتَزَاوَرُونَ.»

«شیعیان ما افرادی هستند که صدایشان از گوششان فراتر نمی رود، و کینه اش از بدنش فزون تر نمی یابد. بار خود را به عهدۀ دیگری نمی اندازد. اگر از گرسنگی بمیرد، از غیر برادران دینی اش چیزی طلب نمی کند. شیعیان ما کسانی هستند که آزارشان به دیگران نرسیده، طمع نمی ورزند. زندگی شیعیان ما سبک و آسان است، خانه به دوش اند. در ثروت شیعیان ما حق معینی برای دیگران وجود دارد. با مواسات و برابری رفتار می کنند. هنگام مرگ بی تابی نکرده، در قبورشان به زیارت یکدیگر می روند.»

قَالَ: قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ! فَأَيْنَ أَطْلُبُهُمْ؟ قَالَ:

عرض کردم: فدایتان شوم! ایشان را در کجا می توان یافت؟ حضرت فرمودند:

«فِي أَطْرَافِ الْأَرْضِ، وَ بَيْنَ الْأَسْوَاقِ؛ كَمَا قَالَ اللَّهُ «عَزَّوَجَلَّ» فِي كِتَابِهِ: (أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِينَ).(1)»

«در اطراف زمین و در میان بازارها هستند. (کنایه از اینکه بین مردم ناشناس زندگی می کنند.) هم چنانکه خداوند متعال در کتابش فرموده: (با مؤمنین متواضع و با کفّار با عزّت رفتار می کنند).»

ص: 43


1- . المائدة (5) – الآیة 54.

[حدیث سی و پنجم: آثار شیعه در خطبۀ همّام]

35 – حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ حَسَّانَ الْوَاسِطِيُّ، عَنْ عَمِّهِ عَبْدِالرَّحْمَنِ بْنِ كَثِيرٍ الْهَاشِمِيِّ،

عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِيهِ «علیه السلام» قَالَ:

امام صادق (علیه السلام) از پدر بزرگوارشان نقل فرمودند:

«قَامَ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ «علیه السلام»، يُقَالُ لَهُ هَمَّامٌ، وَ كَانَ عَابِداً، فَقَالَ لَهُ: يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ! صِفْ لِيَ الْمُتَّقِينَ، حَتَّى كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْهِمْ، فَتَثَاقَلَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ «علیه السلام» فِي جَوَابِهِ، ثُمَّ قَالَ «علیه السلام»:

مردی از اصحاب امیر مؤمنان (علیه السلام) که همّام نام داشت، برخاست و عرضه داشت: ای امیر مؤمنان! اهل تقوا را به گونه ای برایم توصیف بفرمایید که گویا آنان را می بینم. برای حضرت سنگین و گران آمد که جواب همّام را بدهند. پس فرمودند:

«وَيْحَكَ يَا هَمَّامُ! اتَّقِ اللَّهَ وَ أَحْسِنْ؛ فَإِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ الَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ.»

«وای بر تو ای همّام! تقوا داشته باش و نیکو عمل کن؛ زیرا خداوند همراه متقین و محسنین است.»

فَقَالَ هَمَّامُ: يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ! أَسْأَلُكَ بِالَّذِي أَكْرَمَكَ وَ بِمَا خَصَّكَ بِهِ وَ حَبَاكَ وَ فَضَّلَكَ بِمَا أَنَالَكَ وَ أَعْطَاكَ لَمَّا وَصَفْتَهُمْ لِي. فَقَامَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ «صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ»، قَائِماً عَلَى قَدَمَيْهِ، فَحَمِدَ اللَّهَ، وَ أَثْنَى عَلَيْهِ، وَ صَلَّى عَلَى النَّبِيِّ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ، ثُمَّ قَالَ:

ص: 44

پس همام عرض کرد: ای امیر مؤمنان! به حق آن خدایی که تو را گرامی داشت و به آنچه تو را با آن ممتاز فرمود و تو را دوست داشت و با عنایات و یاری ها تو را فضیلت داد، اهل تقوا را برایم توصیف بفرما. پس حضرت بر قدوم مبارکشان ایستادند و حمد و ثنای الهی را به جا آورده، بر پیامبر گرامی اسلام درود فرستادند و فرمودند:

«أَمَّا بَعْدُ! فَإِنَّ اللَّهَ «عَزَّوَجَلَّ» خَلَقَ الْخَلْقَ حَيْثُ خَلَقَهُمْ غَنِيّاً عَنْ طَاعَتِهِمْ؛ آمِناً مِنْ مَعْصِيَتِهِمْ؛ لِأَنَّهُ لَا تَضُرُّهُ مَعْصِيَةُ مَنْ عَصَاهُ مِنْهُمْ، وَ لَا تَنْفَعُهُ طَاعَةُ مَنْ أَطَاعَهُ، وَ قَسَمَ بَيْنَهُمْ مَعَايِشَهُمْ، وَ وَضَعَهُمْ مِنَ الدُّنْيَا مَوَاضِعَهُمْ، وَ إِنَّمَا أَهْبَطَ اللَّهُ آدَمَ وَ حَوَّاءَ مِنَ الْجَنَّةِ؛ عُقُوبَةً لِمَا صَنَعَا حَيْثُ نَهَاهُمَا فَخَالَفَاهُ، وَ أَمَرَهُمَا فَعَصَيَاهُ.

«أما بعد! همانا خداوند خلایق را در حالی آفرید که از طاعت و عبادت آنان بی نیاز، و ایمن از معصیت آنان بود؛ زیرا نه معصیت سرکشان به او ضرری می زند و نه عبادتِ اهل طاعت نفعی برای او دارد. روزی خلایق را بین آنان تقسیم فرمود و هر کسی را در دنیا در جایگاه خود قرار داد. آدم و حواء را به خاطر کیفر مخالفت امر الهی و انجام معصیت خداوند، از بهشت تنزل داد.

فَالْمُتَّقُونَ فِيهَا أَهْلُ الْفَضَائِلِ؛ مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ، وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ، وَ مَشْيُهُمُ التَّوَاضُعُ؛ خَضَعُوا لِلَّهِ بِالطَّاعَةِ، فَبُهِتُوا؛ غَاضِّينَ أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ؛ وَاقِفِينَ أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ؛ نَزَلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِي الْبَلَاءِ كَالَّذِي نَزَلَتْ بِهِمْ فِي الرَّخَاءِ؛ رِضًا مِنْهُمْ عَنِ اللَّهِ بِالْقَضَاءِ، وَ لَوْ لَا الآجَالُ الَّتِي كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِي أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ، شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ، وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ.

ص: 45

اهل تقوا در دنیا، اهل فضائل هستند: منطق آنان درستی است، لباسشان میانه روی است، و روش زندگی شان تواضع است. برای خدا به وسیلۀ طاعت الهی خاضع اند، پس مبهوت شدند. چشم شان را از حرام الهی پوشاندند. گوششان را وقف شنیدن علمی که برایشان سودمند بود، کردند. نفس خود را در گرفتاری چنان پایین آورده اند که گویا در خوشی به سر می برند. راضی به قضای الهی هستند. اگر مرگ برایشان معین نشده بود، به خاطر اشتیاق به ثواب و نگرانی از کیفر الهی، لحظه ای روح آنان در جسم شان جای نمی گرفت.

عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ، وَ صَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِمْ، فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا، فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ، وَ هُمْ وَ النَّارُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا، فَهُمْ فِيهَا مُعَذَّبُونَ؛ قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ، وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَةٌ، وَ أَجْسَادُهُمْ نَحِيفَةٌ، وَ حَوَائِجُهُمْ خَفِيفَةٌ، وَ أَنْفُسُهُمْ عَفِيفَةٌ، وَ مَئُونَتُهُمْ مِنَ الدُّنْيَا عَظِيمَةٌ؛ صَبَرُوا أَيَّاماً قَلِيلَةً؛ قِصَاراً أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَةً طَوِيلَةً؛ بِتِجَارَةٍ مُرْبِحَةٍ يَسَّرَهَا لَهُمْ رَبٌّ كَرِيمٌ؛ أَرَادَتْهُمُ الدُّنْيَا وَ لَمْ يُرِيدُوهَا وَ طَلَبَتْهُمْ، فَأَعْجَزُوهَا.

عظمت الهی در نفس آنان بزرگ جلوه کرده و غیر خدا در نظرشان کوچک و حقیر است. گویا بهشت را دیده اند و در آن بهره مند بوده اند و گویا جهنم را دیده و در آن عذاب شده اند. قلب هایشان غمدیده، و دیگران از شرّشان ایمن هستند. بدن هایی ضعیف دارند و نیازهایشان سبک است. نفس هایی پاکدامن دارند. از دنیا رنج و محنت بسیار برند. روزگار کمی را صبر کردند تا راحتی طولانی را در پی داشته باشند. خداوند کریم تجارتی پر سود را برای آنان هموار فرمود. دنیا به دنبال آنان بود، اما آنان دنیا را دنبال نکردند. دنیا آنها را طلبید، اما آنها او را عاجز کردند.

ص: 46

أَمَّا اللَّيْلَ، فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ؛ تَالِينَ لِأَجْزَاءِ الْقُرْآنِ يُرَتِّلُونَهُ تَرْتِيلاً؛ يُحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسَهُمْ، وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِهِ، وَ تَهِيجُ أَحْزَانُهُمْ بُكَاءً عَلَى ذُنُوبِهِمْ، وَ وَجَعِ كُلُومِ جَوَانِحِهِمْ، وَ إِذَا مَرُّوا بِآيَةٍ فِيهَا تَخْوِيفٌ، أَصْغَوْا إِلَيْهَا بِمَسَامِعِ قُلُوبِهِمْ وَ أَبْصَارِهِمْ، فَاقْشَعَرَّتْ مِنْهَا جُلُودُهُمْ وَ وَجِلَتِ مِنْهَا قُلُوبُهُمْ، وَ ظَنُّوا أَنَّ صَهِيلَ جَهَنَّمَ وَ زَفِيرَهَا وَ شَهِيقَهَا فِي أُصُولِ آذَانِهِمْ، وَ إِذَا مَرُّوا بِآيَةٍ فِيهَا تَشْوِيقٌ، رَكَنُوا إِلَيْهَا طَمَعاً، وَ تَطَلَّعَتْ أَنْفُسُهُمْ إِلَيْهَا شَوْقاً، فَظَنُّوا أَنَّهَا نُصْبَ أَعْيُنِهِمْ جَاثِينَ عَلَى أَوْسَاطِهِمْ؛ يُمَجِّدُونَ جَبَّاراً عَظِيماً؛ مُفْتَرِشِينَ جِبَاهَهُمْ، وَ أَكُفَّهُمْ، وَ أَطْرَافَ أَقْدَامِهِمْ، وَ رُكَبَهُمْ؛ تَجْرِي دُمُوعُهُمْ عَلَى خُدُودِهِمْ؛ يَجْأَرُونَ إِلَى اللَّهِ فِي فَكَاكِ رِقَابِهِمْ.

اما در شبها؛ به عبادت ایستاده اند. جزء جزء قرآن را با تدبر و تأمل تلاوت می کنند و با آن ناراحت و خوشحال می شوند. با گریه بر گناهان شان، اندوهشان در برانگیخته می گردد و قلوبشان دردمند می شود. آنگاه که آیه ای بیم دهنده را مرور می کنند، با قلب و اندیشه آن را می شنوند، پس بدنشان به لرزه می افتد و قلوبشان نگران می شود و گمان می کنند که صدای هولناک جهنم در گوششان می پیچد. و آنجا که به آیه ای شوق دهنده بر می خورند، با طمع به آن تمایل نشان می دهند و اشتیاق در وجودشان طلوع می کند، گویا در برابر دیدگان آنها قرار گرفته. خداوند جبّار را با عظمت تمجید و ستایش می کنند. مشغول نماز و خضوع در مقابل پروردگار هستند. اشک هایشان بر صورت هایشان جاری است. برای آزادی خود از عذاب الهی به خدا پناهنده می شوند.

وَ أَمَّا النَّهَارَ، فَحُلَمَاءُ عُلَمَاءُ بَرَرَةٌ أَتْقِيَاءُ؛ قَدْ بَرَاهُمُ الْخَوْفُ [بَرْيَ الْقِدَاحِ]، فَهُمْ أَمْثَالُ الْقِدَاحِ، يَنْظُرُ إِلَيْهِمُ النَّاظِرُ فَيَحْسَبُهُمْ مَرْضَى، وَ مَا بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَضٍ، أو [وَ]

ص: 47

يَقُولُ: «قَدْ خُولِطُوا.»، فَقَدْ خَالَطَ الْقَوْمَ أَمْرٌ عَظِيمٌ؛ إِذَا فَكَّرُوا فِي عَظَمَةِ اللَّهِ وَ شِدَّةِ سُلْطَانِهِ مَعَ مَا يُخَالِطُهُمْ مِنْ ذِكْرِ الْمَوْتِ وَ أَهْوَالِ الْقِيَامَةِ فَزَّعَ ذَلِكَ قُلُوبَهُمْ، وَ جَاشَتْ حُلُومُهُمْ، وَ ذَهَلَتْ قُلُوبُهُمْ [عُقُولُهُمْ]، وَ إِذَا اسْتَفَاقُوا بَادَرُوا إِلَى اللَّهِ بِالْأَعْمَالِ الزَّكِيَّةِ؛ لَا يَرْضَوْنَ لِلَّهِ مِنْ أَعْمَالِهِمْ بِالْقَلِيلِ، وَ لَا يَسْتَكْثِرُونَ لَهُ الْجَزِيلَ، فَهُمْ لِأَنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُونَ، وَ مِنْ أَعْمَالِهِمْ مُشْفِقُونَ. إِنْ زُكِّيَ أَحَدُهُمْ خَافَ مِمَّا يَقُولُونَ، وَ قَالَ: «أَنَا أَعْلَمُ بِنَفْسِي مِنْ غَيْرِي وَ رَبِّي أَعْلَمُ بِنَفْسِي مِنِّي؛ اللَّهُمَّ لَا تُؤَاخِذْنِي بِمَا يَقُولُونَ، وَ اجْعَلْنِي خَيْراً مِمَّا يَظُنُّونَ، وَ اغْفِرْ لِي مَا لَا يَعْلَمُونَ، فَإِنَّكَ عَلَامُ الْغُيُوبِ، وَ سَتَّارُ الْعُيُوبِ.»

اما در روز؛ بردبارانی دانشمند، و نیکوکار و متقی هستند. ترس از خدا، آنان را همچون تیر تراشیده نهیف و لاغر کرده، به طوری که وقتی بیننده ای او را می بیند، گمان می کند بیمار است، در حالی که بیمار نیستند. یا می گویند: او مشکل روحی، روانی دارد. در حالی که امر عظیمی او را به هم ریخته است. آنگاه که دربارۀ عظمت خدا و مرگ و نگرانی هایی آخرت فکر می کنند، قلب هایشان نگران می شود و بردباریشان متلاطم گشته، عقل هایشان فراموش کار می شود. و آنگاه به خود آیند، با اعمالی پاک به سوی خدا می شتابند. از اعمال ناچیزی که برای خدا انجام می دهند، خشنود نبوده، بسیاریِ اعمال خود را بزرگ نمی شمارند. اینان خود را متهم و مقصر می دانند و از کردار خویش نگرانند. اگر مردم او را پاک بدانند، از گفتۀ مردم ترس به جانش افتاده، می گوید: من به خود آگاه ترم تا دیگران، و خداوند از من به من آگاه تر است. خدایا! به خاطر آنچه دیگران می گویند، مرا مؤاخذه مفرما و بهتر از آنچه آنان گمان می کنند، برایم قرار بده، و مرا به خاطر آنچه از من خبر ندارند، ببخش؛ چرا که تو از غیب آگاهی و عیب ها را می پوشانی.

ص: 48

وَ مِنْ عَلَامَةِ أَحَدِهِمْ؛ أَنَّكَ تَرَى لَهُ قُوَّةً فِي دِينٍ، وَ حَزْماً فِي لِينٍ، وَ إِيمَاناً فِي يَقِينٍ، وَ حِرْصاً عَلَى الْعِلْمِ، وَ كَيْساً فِي رِفْقٍ، وَ شَفَقَةً فِي نَفَقَةٍ، وَ قَصْداً فِي غَنَاءٍ، وَ خُشُوعاً فِي عِبَادَةٍ، وَ تَحَمُّلًا فِي فَاقَةٍ، وَ صَبْراً فِي شِدَّةٍ، وَ رَحْمَةً للجهود [لِلْمَجْهُودِ]، وَ إِعْطَاءً فِي حَقٍّ، وَ رِفْقاً فِي كَسْبٍ، وَ طَلَباً لِلْحَلَالِ، وَ نَشَاطاً فِي الْهُدَى.

از علائم اهل تقوا این است که او را قدرتمندی در دین، سخت کوشی در فرمانبری، مؤمنی اهل یقین، حریصی در علم آموزی، زیرکی در مدارا، مهربانی در انفاق، میانه روی در ثروت، خاشعی در عبادت، تحمل کننده ای در سختی ها، صبوری در گرفتاری و بلا، رحمتی برای تلاش گران، عطا کننده ای در راه حق، کاسبی اهل مدارا، دنبال کنندۀ روزی حلال و هدایت شده ای با نشاط می بینی.

وَ تَحَرُّجاً عَنِ الطَّمَعِ، وَ بَرّاً فِي اسْتِقَامَةٍ، وَ إِغْمَاضاً عِنْدَ شَهْوَةٍ؛ لَا يَغُرُّهُ ثَنَاءُ مَنْ جَهِلَهُ، وَ لَا يَدَعُ إِحْصَاءَ مَا قَدْ عَمِلَهُ؛ مُسْتَنْبِطاً لِنَفْسِهِ فِي الْعَمَلِ؛ يَعْمَلُ الْأَعْمَالَ الصَّالِحَةَ، وَ هُوَ عَلَى وَجَلٍ يُمْسِي. وَ هَمُّهُ الشُّكْرُ وَ يُصْبِحُ، وَ شُغُلُهُ الذِّكْرُ؛ يَبِيتُ حَذِراً، وَ يُصْبِحُ فَرِحاً؛ حَذِراً لِمَا حُذِّرَ مِنَ الْغَفْلَةِ، وَ فَرِحاً لِمَا أَصَابَ مِنَ الْفَضْلِ وَ الرَّحْمَةِ.

از طمع دوری می کند. به زیبایی راست کردارند. چشمان خود را بر شهوت می بندند. تمجید و ستایش افراد جاهل آنان را مغرور نمی سازد. از شمارش اعمالش دست بر نمی دارد (مراقب اعمال خود می باشد). خود را در عمل سست نشان می دهد. در حالی عمل صالح انجام می دهد که بر گذشتۀ خود

ص: 49

نگران است. در حالی صبح می کند که دغدغۀ او شکرگزاری است. اشتغال او یاد خداست. با نگرانی شب را به صبح می برد و صبح شادمان است. شب نگران از غفلت است و صبح شادمان است به خاطر فضل و رحمت الهی.

إِنِ اسْتَصْعَبَ عَلَيْهِ نَفْسُهُ فِيمَا تَكْرَهُ لَمْ يُعْطِهَا سُؤْلَهَا فِيمَا إِلَيْهِ ضَرُّهُ، وَ فَرَحُهُ فِيمَا يُخَلَّدُ وَ يَطُولُ، وَ قُرَّةُ عَيْنِهِ فِيمَا لَا يَزُولُ، وَ رَغْبَتُهُ فِيمَا يَبْقَى، وَ زَهَادَتُهُ فِيمَا يَفْنَى؛ يَمْزُجُ الْحِلْمَ بِالْعِلْمِ، وَ يَمْزُجُ الْعِلْمَ بِالْعَقْلِ؛ تَرَاهُ بَعِيداً كَسَلُهُ؛ دَائِماً نَشَاطُهُ؛ قَرِيباً أَمَلُهُ؛ قَلِيلًا زَلَلُهُ؛ مُتَوَقِّعاً أَجَلَهُ؛ خَاشِعاً قَلْبُهُ؛ ذَاكِراً رَبَّهُ؛ خَائِفاً ذَنْبَهُ؛ قَانِعَةً نَفْسُهُ؛ مُتَغَيِّباً جَهْلُهُ؛ سَهْلًا أَمْرُهُ؛ حَرِيزاً دِينُهُ؛ مَيِّتَةً شَهْوَتُهُ؛ كَاظِماً غَيْظَهُ؛ صَافِياً خُلُقُهُ؛ آمِناً مِنْهُ جَارُهُ؛ ضَعِيفاً كِبْرُهُ؛ مَيِّتاً ضَرُّهُ؛ كَثِيراً ذِكْرُهُ؛ مُحْكَماً أَمْرُهُ؛ لَا يُحَدِّثُ بِمَا يُؤْتَمَنُ عَلَيْهِ الْأَصْدِقَاءُ؛ وَ لَا يَكْتُمُ شَهَادَتَهُ لِلْأَعْدَاءِ؛ وَ لَا يَعْمَلُ شَيْئاً مِنَ الْحَقِّ رِيَاءً، وَ لَا يَتْرُكُهُ حَيَاءً؛ الْخَيْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ، وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ.

اگر چیزی برایش گران و سنگین آید، او نیز حاجت نفس را در آنچه برایش ضرر دارد، برآورده نمی کند. شادمانی اش در چیزی است که جاودان و همیشگی باشد. اتفاقات فرخنده، و چشم روشنی هایش زوال و نابودی ندارد. رغبت او در چیزی است که باقی می ماند. بی رغبتی و بی میلی او نسبت به چیزی است که فناپذیر و نابود است. حلم او با علمش آمیخته شده و علم او با عقل مخلوط گشته است. کسالت و تنبلی را از او دور می بینی و او را همیشه با نشاط و شاداب می نگری. آرزوی او نزدیک، و لغزش او کم است. مرگ خود را انتظار می کشد. قلب او خاشع و یاد کنندۀ پروردگار است. نگران گناه خویش بوده و نفسش قانع است. جهل او پنهان، و کارهایش آسان است. از دین خود مراقبت می کند.

ص: 50

خشم خود را فرو می برد. اخلاق گرمی دارد. همسایه اش از دستش در امان است. کبر و غرورش ضعیف شده و ضرر او مرده است. بسیار ذکر می گوید. کارهایش را محکم و بدون نقص انجام می دهد. راز دیگران را برای دوستانش هم فاش ننموده، و شهادت به نفع دشمنش را نمی پوشاند. هیچ عمل حقی را برای خودنمایی انجام نداده، و آن را به خاطر خجالت ترک نمی کند. دیگران به خیر او امیدوارند، و از شرّ او در امانند.

إِنْ كَانَ فِي الْغَافِلِينَ كُتِبَ مِنَ الذَّاكِرِينَ، وَ إِنْ كَانَ فِي الذَّاكِرِينَ لَمْ يُكْتَبْ مِنَ الْغَافِلِينَ؛ يَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَهُ، وَ يُعْطِي مَنْ حَرَمَهُ، وَ يَصِلُ مَنْ قَطَعَهُ؛ لَا يَعْزُبُ حِلْمُهُ، وَ لَا يَعْجَلُ فِيمَا يُرِيبُهُ، وَ يَصْفَحُ عَمَّا قَدْ تَبَيَّنَ لَهُ؛ بَعِيدٌ [بَعُدَ] جَهْلُهُ؛ لَيِّناً قَوْلُهُ؛ غَائِباً مَكْرُهُ [مُنْكَرُهُ]؛ قَرِيباً مَعْرُوفُهُ؛ صَادِقاً قَوْلُهُ؛ حَسَناً فِعْلُهُ؛ مُقْبِلًا خَيْرُهُ؛ مُدْبِراً شَرُّهُ، فَهُوَ فِي الْهَزَاهِزِ وَقُورٌ، وَ فِي الْمَكَارِهِ صَبُورٌ، وَ فِي الرَّخَاءِ شَكُورٌ.

اگر در میان اهل غفلت باشد، باز هم خدا را یاد می کند، در این صورت او را در زمرۀ غافلین محسوب نکنند. از کسی که به او ظلم کرده، می گذرد. به کسی که او را محروم ساخته، عطا می کند. با کسی که با قطع رابطه کرده، رابطه برقرار می کند. حلمش پنهان نمی شود. در آنجایی که مردد می شود، عجله نمی کند. از اتفاقات گذشته ای که برایش روشن می شود، می گذرد. جهل او دور است. با نرمی با مردم گفتو می کند. دربارۀ دیگران مکر و حیله به کار نمی بندد. خوبی او نزدیک است. راستگو بوده و رفتاری نیکو دارد. به خیر رو دارد، و به شرّ پشت کرده است. بنابراین در فتنه ها با وقار و سنگین بوده و در مشکلات صبوری می کند. در گشایش های زندگی شکر گزار است.

ص: 51

لَا يَحِيفُ عَلَى مَنْ يُبْغِضُ، وَ لَا يَأْثَمُ عَلَى مَنْ لَا يُحِبُّ؛ لَا يَدَّعِي مَا لَيْسَ لَهُ، وَ لَا يَجْحَدُ حَقّاً هُوَ عَلَيْهِ؛ يَعْتَرِفُ بِالْحَقِّ قَبْلَ أَنْ يُشْهَدَ عَلَيْهِ، وَ لَا يُضِيعُ مَا اسْتُحْفِظَ [لَا يَنْسَى مَا ذُكِّرَهُ]، وَ لَا يُنَابِزُ بِالْأَلْقَابِ، وَ لَا يَبْغِي عَلَى أَحَدٍ، وَ لَا يَهُمُّ بِالْحَسَدِ، وَ لَا يُضِرُّ بِالْجَارِ، وَ لَا يَشْمَتُ بِالْمَصَائِبِ؛ سَرِيعٌ إِلَى الصَّلَوَاتِ؛ مُؤَدٍّ لِلْأَمَانَاتِ؛ بَطِيءٌ عَنِ الْمُنْكِرَاتِ؛ يَأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ، وَ يَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ؛ لَا يَدْخُلُ فِي الْأُمُورِ بِجَهْلٍ، وَ لَا يَخْرُجُ مِنَ الْحَقِّ بِعَجْزٍ.

به دشمن خویش ستم ننموده، و به خاطر دوست خود به گناه نمی افتد. آنچه در دوست او نیست را نمی گوید و حقی که بر ضدّ اوست را انکار نمی کند. قبل از آنکه بر ضدّ او شهادت دهند، به حق اعتراف می کند. آنچه را باید حفظ کند، از بین نمی برد. آنچه را به او یادآوری می کنند، از یاد نمی برد. از القاب زشت استفاده نمی کند. بر هیچ کس ستم روا نمی دارد. با حسادت خود را آشفته نمی کند. به همسایه اش ضرر نمی زند. از مصیبت دیگران شاد نمی شود. برای نماز شتاب می کند. امانات را به اهلش بر می گرداند. نسبت به منکرات بسیار کند است. به خوبی ها امر می کند و از بدی ها باز می دارد. در صورت نداشتن تخصص در کاری، به آن ورود نمی کند. در صورت نداشتن توانایی انجام کاری، از حق خارج نمی شود.

إِنْ صَمَتَ لَمْ يَغُمَّهُ صَمْتُهُ، وَ إِنْ نَطَقَ لَمْ يَقُلْ خَطَأً، وَ إِنْ ضَحِكَ لَمْ يَعْدُ صَوْتُهُ سَمْعَهُ؛ قَانِعاً بِالَّذِي قُدِّرَ لَهُ، وَ لَا يَجْمَعُ [يَجْمَحُ] بِهِ الْغَيْظُ، وَ لَا يَغْلِبُهُ الْهَوَى، وَ لَا يَقْهَرُهُ الشُّحُّ، وَ لَا يَطْمَعُ فِيمَا لَيْسَ لَهُ؛ يُخَالِطُ النَّاسَ لِيَعْلَمَ، وَ يَصْمُتُ لِيَسْلَمَ، وَ يَسْأَلُ لِيَفْهَمَ؛ لَا يُنْصِتُ لِيُعْجَبَ بِهِ، وَ لَا يَتَكَلَّمُ لِيَفْخَرَ عَلَى مَنْ سِوَاهُ.

ص: 52

از اینکه در جمع اظهار نظر نکرده، ناراحت نمی شود، و اگر اظهار نظر کند، خطا نمی کند. خنده اش را خودش می شنود. به آنچه برایش مقدر شده، بسنده می کند. خشم خود را بر هم نیفزوده و پیچیده نمی کند. هوای نفس بر او غالب نمی شود. بخل او را از پای در نمی آورد. نسبت به آنچه برای او نیست، طمع نمی کند. برای دانستن و علم آموزی با مردم معاشرت می کند. سکوت می کند تا سالم بماند، و سئوال می کند تا بفهمد. سکوتش برای بر انگیختن تعجب دیگران نبوده، و به خاطر فخر فروشی بر دیگران زبان در کام نمی چرخاند.

إِنْ بُغِيَ عَلَيْهِ صَبَرَ حَتَّى يَكُونَ اللَّهُ هُوَ الَّذِي يَنْتَقِمُ لَهُ؛ نَفْسُهُ مِنْهُ فِي عَنَاءٍ، وَ النَّاسُ مِنْهُ فِي رَاحَةٍ؛ أَتْعَبَ نَفْسَهُ لآخِرَتِهِ، وَ أَرَاحَ النَّاسَ مِنْ شَرِّهِ؛ بُعْدُ مَنْ تَبَاعَدَ عَنْهُ بُغْضٌ وَ نَزَاهَةٌ، وَ دُنُوُّ مَنْ دَنَا مِنْهُ لِينٌ وَ رَحْمَةٌ، فَلَيْسَ تَبَاعُدُهُ بِكِبْرٍ، وَ لَا عَظَمَةٍ، وَ لَا دُنُوُّهُ بِخَدِيعَةٍ، وَ لَا خِلَابَةٍ، بَلْ يَقْتَدِي بِمَنْ كَانَ قَبْلَهُ مِنْ أَهْلِ الْخَيْرِ، وَ هُوَ إِمَامٌ لِمَنْ خَلْفَهُ مِنْ أَهْلِ الْبِرِّ.»

اگر به او ستم کنند، صبر می کند تا خداوند از او انتقام کشد. نفس او در رنج است، در حالی که مردم از او در آسایشند. خود را برای آخرت به سختی می اندازد، و به خاطر آن مردم از شرّ او در راحتی اند. دوری او از دیگران به خاطر پاکدامنی بوده و ایجاد رابطه با اطرافیان از روی نرمی و رحمت است. پس دوری اش برای کبر و نشان دادن عظمت نبوده و ارتباطش برای مکر و خیره کردن چشم دیگران نیست. به کسانی که قبل از او اهل خیر بوده اند، اقتدا می کند، و برای نیکوکاران بعد از خود، امام و پیشرو است.

ص: 53

قَالَ:

(راوی گوید:) امام فرمودند:

فَصَعِقَ هَمَّامٌ صَعْقَةً كَانَتْ نَفْسُهُ فِيهَا، فَقَالَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ «علیه السلام»:

«همّام فریادی زد و جان به جان آفرین تسلیم کرد. پس امیر مؤمنان فرمودند:

«أَمَا! وَ اللَّهِ، لَقَدْ كُنْتُ أَخَافُهَا عَلَيْهِ.»

«به خدا قسم که نگران همین اتفاق بودم.»

وَ أَمَرَ بِهِ، فَجُهِّزَ وَ صَلَّى عَلَيْهِ، وَ قَالَ هَكَذَا:

حضرت به تجهیز او برای تدفین امر فرموده و بر او نماز گذاردند. و فرمودند:

«تَصْنَعُ الْمَوَاعِظُ الْبَالِغَةُ بِأَهْلِهَا.»

«موعظه های اثر گذار چنین تأثیری را به اهلش می گذارد.»

فَقَالَ قَائِلٌ: فَمَا بَالُكَ أَنْتَ يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ؟! قَالَ: «علیه السلام»:

کسی عرضه داشت: ای امیر مؤمنان چرا بر شما چنین اثری نگذاشت؟! حضرت فرمودند:

«وَيْلَكَ! إِنَّ لِكُلٍّ أَجَلًا لَنْ يَعْدُوَهُ، وَ سَبَباً لَا يُجَاوِزُهُ، فَمَهْلًا لَا تَعُدْ، فَإِنَّمَا نَفَثَ عَلَى لِسَانِكَ الشَّيْطَانُ».»

«وای بر تو! زمان مرگ هر کس معین شده و علتی دارد که از آن عدول نمی شود. پس آرام باش و تجاوز مکن؛ چرا که این سخن آب دهانی است که شیطان بر زبان تو جاری ساخت.».»

ص: 54

[حدیث سی و ششم: زمان قدرت مؤمنان]

36 – أَبِي «رَحِمَهُ اللَّهُ» قَالَ: حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِاللَّهِ، عَنْ صَفْوَانَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ:

قَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ «علیه السلام»:

امام صادق (علیه السلام) فرمودند:

«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُ الَّذِي إِذَا غَضِبَ لَمْ يُخْرِجْهُ غَضَبُهُ مِنْ حَقٍّ، وَ الَّذِي إِذَا رَضِيَ لَمْ يُدْخِلْهُ رِضَاهُ فِي الْبَاطِلِ، وَ الَّذِي إِذَا قَدَرَ لَمْ يَأْخُذْ أَكْثَرَ من ماله [مِمَّا لَهُ].»

«همانا مؤمن کسی است که خشمش او را از حق خارج نمی کند. رضایتش او را در باطل قرار نمی دهد. قدرتش باعث نمی شود بیشتر از حق خود بردارد.»

[حدیث سی و هفتم: فریب گریه­های مردم را نخور]

37 – أَبِي «رَحِمَهُ اللَّهُ» قَالَ: حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِاللَّهِ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ قَالَ:

قَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ «علیه السلام»:

امام صادق (علیه السلام) فرمودند:

«يَا عَلِيَّ بْنَ عَبْدِ الْعَزِيزِ! لَا يَغُرَّنَّكَ بُكَاؤُهُمْ؛ فَإِنَّ التَّقْوَى فِي الْقَلْبِ.»

«ای علی بن عبد العزیز! گریۀ مردم تو را نفریبد؛ چرا که تقوا در قلب جای دارد.»

[حدیث سی و هشتم: ارتباط شیعیان با مردم]

38 – حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى الْمُتَوَكِّلُ «رحمه الله»، عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ:

سَمِعْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ «علیه السلام»يَقُولُ:

از امام صادق (علیه السلام) شنیدم که می فرمودند:

ص: 55

«أُوصِيكُمْ عِبَادَ اللَّهِ بِتَقْوَى اللَّهِ، وَ لَا تَحْمِلُوا النَّاسَ عَلَى أَكْتَافِكُمْ، فَتَذِلُّوا؛ إِنَّ اللَّهَ «عَزَّوَجَلَّ» يَقُولُ فِي كِتَابِهِ: (قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً).»

«ای بندگان خدا شما را به تقوای الهی سفارش می کنم. مردم را بر شانه های خود حمل نکنید (سخنان بد باعث می شود انسان خود را در معرض سرزنش دیگران قرار دهد و این خفت و خواری را به همراه دارد.) که ذلیل خواهید شد؛ زیرا خداوند در کتابش می فرماید: (با مردم به خوبی سخن گویید).»

ثُمَّ قَالَ:

سپس فرمودند:

«عُودُوا مَرْضَاهُمْ، وَ اشْهَدُوا جَنَائِزَهُمْ، وَ اشْهَدُوا لَهُمْ وَ عَلَيْهِمْ، وَ صَلُّوا مَعَهُمْ فِي مَسَاجِدِهِمْ، وَ اقْضُوا حُقُوقَهُمْ.»

«به عیادت مریضان مردم بروید، در تشییع جنازۀ آنان شرکت کنید، به نفع، یا بر علیه آنان شهادت دهید، با آنان در مساجدشان نماز بخوانید، حقوقشان را بپردازید.»

ثُمَّ قَالَ:

سپس فرمودند:

«أَيُّ شَيْ ءٍ أَشَدُّ عَلَى قَوْمٍ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ يَأْتَمُّونَ بِقَوْمٍ، وَ يَأْخُذُونَ بِقَوْلِهِمْ، فَيَأْمُرُونَهُمْ وَ يَنْهَوْنَهُمْ، وَ لَا يَقْبَلُونَ مِنْهُمْ، وَ يُذِيعُونَ حَدِيثَهُمْ عِنْدَ عَدُوِّهِمْ، فَيَأْتِي عَدُوُّهُمْ إِلَيْنَا، فَيَقُولُونَ لَنَا: «إِنَّ قَوْماً يَقُولُونَ وَ يَرْوُونَ كَذَا وَ كَذَا.»، فَنَقُولُ: «نَحْنُ نَتَبَرَّأُ مِمَّنْ يَقُولُ هَذَا»، فَتَقَعُ عَلَيْهِمُ الْبَرَاءَةُ.»

ص: 56

«چقدر سخت است بر مردمی که گمان می کنند، به امامشان اقتدا کرده و به قول او عمل می کنند، پس آنجا که آنان را به کاری امر می کند و یا نهی شان می نماید، قبول نکرده، سخنانشان را نزد دشمنانشان افشاء می کنند. پس آنگاه که دشمنان نزد ما می آیند و می گویند: (این به ظاهر شیعیان) چنین و چنان گویند، ما می گوییم: «از آن کسانی که این چنین می گویند، بیزاریم، پس برائت بر ضدّ آنان واقع می شود.».»

[حدیث سی و نهم: شیعیان بهترین افراد جامعه]

39 – حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ «رحمه الله»، عَنْ أَبِي الْخَطَّابِ، عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ زِيَادٍ قَالَ:

سَلَّمْنَا عَلَى أَبِي عَبْدِاللَّهِ «علیه السلام» بِمِنًى، ثُمَّ قُلْتُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! إِنَّا قَوْمٌ مُجْتَازُونَ، لَسْنَا نُطِيقُ هَذَا الْمَجْلِسَ مِنْكَ كُلَّمَا أَرَدْنَاهُ، فَأَوْصِنَا. قَالَ «علیه السلام»:

در سرزمین منا بر امام صادق (علیه السلام) وارد شده، سلام عرض کردیم. من گفتم: ای پسر رسول خدا! همانا ما مردمانی عشایر هستیم. نمی توانیم هر گاه بخواهیم در مجلس شما شرکت کرده، و بهره مند شویم. به ما سفارشی بفرمایید. حضرت فرمودند:

«عَلَيْكُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ، وَ صِدْقِ الْحَدِيثِ، وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ، وَ حُسْنِ الصُّحْبَةِ لِمَنْ صَحِبَكُمْ، وَ إِفْشَاءِ السَّلَامِ، وَ إِطْعَامِ الطَّعَامِ؛ صَلُّوا فِي مَسَاجِدِهِمْ، وَ عُودُوا مَرْضَاهُمْ، وَ اتَّبِعُوا جَنَائِزَهُمْ.

«بر شما باد تقوای الهی، راستگو باشید، امانت را به اهلش بدهید، با همنشینانتان همنشین خوبی باشید. بلند سلام کنید. دیگران را بر سر سفرۀ خود دعوت نمایید. در مساجد مردم نماز گذارید، به عیادت مریضانشان رفته، در تشییع جنازه شان شرکت کنید.

ص: 57

فَإِنَّ أَبِي حَدَّثَنِي: «أَنَّ شِيعَتَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ كَانُوا خِيَارَ مَنْ كَانُوا مِنْهُمْ. إِنْ كَانَ فَقِيهٌ كَانَ مِنْهُمْ، وَ إِنْ كَانَ مُؤَذِّنٌ كَانَ مِنْهُمْ، وَ إِنْ كَانَ إِمَامٌ كَانَ مِنْهُمْ، وَ إِنْ كَانَ صَاحِبُ أَمَانَةٍ كَانَ مِنْهُمْ، وَ إِنْ كَانَ صَاحِبُ وَدِيعَةٍ كَانَ مِنْهُمْ.» وَ كَذَلِكَ كُونُوا. حَبِّبُونَا إِلَى النَّاسِ، وَ لَا تُبَغِّضُونَا إِلَيْهِمْ.»

چرا که پدرم می فرمود: «همانا شیعیان ما اهل بیت بهترین افراد جامعه هستند. بهترین فقیه، بهترین مؤذن، بهترین امام جماعت، بهترین امانتدار، بهترین سپرده گذار، از شیعیان ما هستند.»

شما این چنین باشید. ما را نزد مردم دوست داشتنی قرار دهید، و باعث نفرت آنان نسبت به ما نشوید.»

[حدیث چهلم: آثار تشیع در چهره]

40 – أَبِي «رحمه الله» قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مِهْرَانَ، عَنْ حُمْرَانَ بْنِ أَعْيَنَ،

عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ «علیه السلام» قَالَ:

امام صادق (علیه السلام) فرمودند:

«كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ «علیه السلام» قَاعِداً فِي بَيْتِهِ، إِذْ قَرَعَ قَوْمٌ عَلَيْهِمُ الْبَابَ، فَقَالَ: «يَا جَارِيَةُ انْظُرِي مَنْ بِالْبَابِ.»، فَقَالُوا: قَوْمٌ مِنْ شِيعَتِكَ، فَوَثَبَ عَجْلَانَ حَتَّى كَادَ أَنْ يَقَعَ، فَلَمَّا فَتَحَ الْبَابَ وَ نَظَرَ إِلَيْهِمْ رَجَعَ، وَ قَالَ: «كَذَبُوا، فَأَيْنَ السَّمْتُ فِي الْوُجُوهِ؟! أَيْنَ أَثَرُ الْعِبَادَةِ؟! أَيْنَ سِيمَاءُ السُّجُودِ؟!

«امام سجاد (علیه السلام) در منزشان بودند که عده ای درب خانه را کوبیدند. حضرت فرمودند: «ای کنیز! ببین چه کسی در می زند.» پس در زنندگان گفتند: عده ای

ص: 58

از شیعیان شماییم. پس حضرت با عجله برخاستند تا اینکه نزدیک بود به زمین بیفتند، وقتی درب خانه را گشودند و نگاه شان به آنان افتاد، برگشتند و فرمودند: «دروغ گفتند، پس کجاست آثار تشیع در صورت آنان؟! اثر عبادت کجاست؟! چرا آثار سجده در صورتشان نیست؟!

إِنَّمَا شِيعَتُنَا يُعْرَفُونَ بِعِبَادَتِهِمْ وَ شَعَثِهِمْ. قَدْ قَرَحَتِ الْعِبَادَةُ مِنْهُمُ الآنَافَ، وَ دَثَّرَتِ الْجِبَاهَ وَ الْمَسَاجِدَ؛ خُمْصُ الْبُطُونِ؛ ذُبُلُ الشِّفَاهِ. قَدْ هَيَّجَتِ الْعِبَادَةُ وُجُوهَهُمْ، وَ أَخْلَقَ سَهَرُ اللَّيَالِي، وَ قَطْعُ الْهَوَاجِرِ جُثَثَهُمْ. الْمُسَبِّحُونَ إِذَا سَكَتَ النَّاسُ، وَ الْمُصَلُّونَ إِذَا نَامَ النَّاسُ، وَ الْمَحْزُونُونَ إِذَا فَرِحَ النَّاسُ؛ يُعْرَفُونَ بِالزُّهْدِ؛ كَلَامُهُمُ الرَّحْمَةُ، وَ تَشَاغُلُهُمْ بِالْجَنَّةِ.»

همانا شیعیان ما به عبادت و ژولیدگی شناخته می شوند. عبادت بسیار، بینی هایشان را زخم، پیشانی و مواضع سجده را پینه دار، شکم ها را لاغر کرده، لب ها را خشکانیده، صورت ها را متورم نموده است. شب زنده داری و روزه داری بدنها را فرسوده است. آنگاه که مردم ساکت باشند، آنان تسبیح خدا را می گویند و آنگاه که مردم در خوابند، آنان نماز می گذارند. وقتی مردم خوشحال هستند، آنان غمگین اند. به بی رغبتی به دنیا شناخته می شوند. گفتارشان مایۀ رحمت است و اشتغالشان به بهشت است.»

[حدیث چهل و یکم: ایمان و اعتراف به شش موضوع]

41 – عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِاللَّهِ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ جَدِّهِ، عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ الْبَرْقِيِّ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ، عَنْ عَبْدِاللَّهِ قَالَ:

ص: 59

قَالَ الصَّادِقُ «علیه السلام»:

امام صادق (علیه السلام) فرمودند:

«مَنْ أَقَرَّ بِسِتَّةِ أَشْيَاءَ، فَهُوَ مُؤْمِنٌ: الْبَرَاءَةِ مِنَ الطَّوَاغِيتِ، وَ الْإِقْرَارِ بِالْوَلَايَةِ، وَ الْإِيمَانِ بِالرَّجْعَةِ، وَ الِاسْتِحْلَالِ لِلْمُتْعَةِ، وَ تَحْرِيمِ الْجِرِّيِّ، وَ تَرْكِ الْمَسْحِ عَلَى الْخُفَّيْنِ.»

«کسی که به شش چیز اقرار کند، مؤمن است: بیزاری از طاغوت ها، اقرار به ولایت اهل بیت، ایمان به رجعت، حلال شمردن ازدواج موقت، حرام شمردن مارماهی، ترک مسح بر کفش.»

[حدیث چهل و دوم: اندیشۀ تیزبین مؤمن]

42 – أَبِي «رحمه الله» قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُاللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ، عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَهَ،

عَنِ الصَّادِقِ «علیه السلام» أَنَّهُ قِيلَ لَهُ: مَا بَالُ الْمُؤْمِنِ أَحَدُّ شَيْ ءٍ؟ قَالَ «علیه السلام»:

از امام صادق (علیه السلام) سئوال شد: چرا اندیشۀ مؤمن تیزبین است؟ حضرت فرمودند:

«لِأَنَّ عِزَّ الْقُرْآنِ فِي قَلْبِهِ، وَ مَحْضَ الْإِيمَانِ فِي قَلْبِهِ، وَ هُوَ يَعْبُدُ اللَّهَ «عَزَّوَجَلَّ»؛ مُطِيعٌ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ «علیه السلام»[زائدة] مُصَدِّقٌ.»

«زیرا بزرگی قرآن و ایمان خالص در قلب او بوده و همیشه خدا را عبادت می کند و فرمانبر خداست، و رسولش را تصدیق می نماید.»

قِيلَ: فَمَا بَالُ الْمُؤْمِنِ قَدْ يَكُونُ أَشَحَّ شَيْ ءٍ؟ قَالَ:

سئوال شد: چرا مؤمن چیزی را دریغ می کند؟ حضرت فرمودند:

ص: 60

«لِأَنَّهُ يَكْسِبُ الرِّزْقَ مِنْ حِلِّهِ، وَ مَطْلَبُ الْحَلَالِ عَزِيزٌ، فَلَا يُحِبُّ أَنْ يُفَارِقَهُ لِشِدَّةِ مَا يَعْلَمُ مِنْ عُسْرِ مَطْلَبِهِ، وَ إِنْ سَخَتْ نَفْسُهُ لَمْ يَضَعْهُ إِلَّا فِي مَوْضِعِهِ.»

«به خاطر اینکه کسبش حلال است و به دست آوردن روزی حلال، سخت و گرامی است. پس او دوست ندارد که از آن جدا شود؛ زیرا می داند به دست آوردن روزی حلال به شدت سخت است، اگر چه نفسی با سخاوت دارد، اما آن را تنها در جای خود به مصرف می رساند.»

قِيلَ: مَا عَلَامَاتُ الْمُؤْمِنِ؟ قَالَ «علیه السلام»:

سئوال شد: علامات مؤمن چیست؟ حضرت فرمودند:

«أَرْبَعَةٌ: نَوْمُهُ كَنَوْمِ الْغَرْقَى، وَ أَكْلُهُ كَأَكْلِ الْمَرْضَى، وَ بُكَاؤُهُ كَبُكَاءِ الثَّكْلَى، وَ قُعُودُهُ كَقُعُودِ المواثب [الْوَاثِبِ].»

«مؤمن چهار علامت دارد: مثل افراد غرق شده می خوابد، همچون بیماران غذا می خورد، همچون مادر فرزند مرده گریه می کند، و مثل افرادی که به آنان حمله می برند، می نشیند.»

قِيلَ لَهُ: فَمَا بَالُ الْمُؤْمِنِ قَدْ يَكُونُ أَنْكَحَ شَيْ ءٍ؟ قَالَ «علیه السلام»:

سئوال شد: چرا مؤمن نسبت به ازدواج مشتاق تر است؟

«لِحِفْظِهِ فَرْجَهُ عَنْ فُرُوجِ مَا لَا يَحِلُّ لَهُ، وَ لِكَيْ لَا تَمِيلَ بِهِ شَهْوَتُهُ هَكَذَا وَ لَا هَكَذَا، وَ إِذَا ظَفِرَ بِالْحَلَالِ اكْتَفَى بِهِ، وَ اسْتَغْنَى بِهِ عَنْ غَيْرِهِ.»

«به خاطر حفظ خود از حرام الهی. به همین خاطر اجازه نمی دهد شهوتش او را به این طرف یا آن طرف بکشاند. پس اگر به حلال دست یافت، به همان بسنده می کند تا از حرام بی نیاز باشد.»

ص: 61

وَ قَالَ «صلوات الله علیه»:

حضرت فرمودند:

«إِنَّ فِي الْمُؤْمِنِ ثَلَاثَ خِصَالٍ لَمْ تَجْتَمِعْ إِلَّا فِيهِ: عِلْمُهُ بِاللَّهِ «عَزَّوَجَلَّ»، وَ عِلْمُهُ بِمَنْ يُحِبُّ، وَ عِلْمُهُ بِمَنْ يُبْغِضُ.»

«سه خصلت تنها در مؤمن جمع شده: خدا را می شناسد، کسی را که خدا او را دوست دارد، می شناسد. کسی را که خداوند با او دشمن است، می شناسد.»

وَ قَالَ «علیه السلام»:

حضرت فرمودند:

«إِنَّ قُوَّةَ الْمُؤْمِنِ فِي قَلْبِهِ. أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّكُمْ تَجِدُونَهُ ضَعِيفَ الْبَدَنِ، نَحِيفَ الْجِسْمِ، وَ هُوَ يَقُومُ اللَّيْلَ، وَ يَصُومُ النَّهَارَ؟!»

«به درستی که قدرت مؤمن در قلب اوست. آیا نمی بینید با اینکه بدنی ضعیف دارد، شبها عبادت می کند و روزها روزه می گیرد؟!»

وَ قَالَ «علیه السلام»:

حضرت فرمودند:

«الْمُؤْمِنُ فِي دِينِهِ أَشَدُّ مِنَ الْجِبَالِ الرَّاسِيَةِ وَ ذَلِكَ؛ لِأَنَّ الْجَبَلَ قَدْ يُنْحَتُ مِنْهُ، وَ الْمُؤْمِنَ لَا يَقْدِرُ أَحَدٌ أَنْ يَنْحَتَ مِنْ دِينِهِ شَيْئاً، وَ ذَلِكَ لِضَنِّهِ بِدِينِهِ وَ شُحِّهِ عَلَيْهِ.»

«مؤمن در دینش محکم تر از کوه ثابت است و آن به خاطر این است که گاهی از کوه تخته سنگی جدا می شود، اما مؤمن چیزی از دینش را به کسی نمی دهد؛ چرا که او نسبت به دینش بخیل است.»

ص: 62

[حدیث چهل و سوم: مؤمن و مسلمان کیستند؟]

43 – وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ، قَالَ:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ «صلی الله علیه و آله»:

رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمْ فرمودند:

«أَ لَا أُنَبِّئُكُمْ لِمَ سُمِّيَ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِناً؟! لِائْتِمَانِ النَّاسِ إِيَّاهُ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَ أَمْوَالِهِمْ.

«آیا شما را آگاه کنم مؤمن را به چه خاطر مؤمن می نامند؟! زیرا مردم بر مال و جانشان نسبت به او در امنیت به سر می برند.

أَ لَا أُنَبِّئُكُمْ مَنِ الْمُسْلِمُ؟! الْمُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ النَّاسُ مِنْ يَدِهِ وَ لِسَانِهِ.

آیا به شما خبر دهم که مسلمان کیست؟ مسلمان کسی است که مردم از دست و زبانش در سلامت به سر برند.

أَ لَا أُنَبِّئُكُمْ بِالْمُهَاجِرِ؟! مَنْ هَجَرَ السَّيِّئَاتِ، وَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ «عَزَّوَجَلَ».»

آیا مهاجر را برایتان تعریف کنم؟! کسی که از زشتی ها و حرام الهی دوری می کند.»

[حدیث چهل و چهارم: ناراحتی از عمل زشت و خوشحالی از عمل خوب]

44 – وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ قَالَ:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ«صلی الله علیه و آله»:

رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمْ فرمودند:

«مَنْ سَاءَتْهُ سَيِّئَةٌ وَ سَرَّتْهُ حَسَنَةٌ، فَهُوَ مُؤْمِنٌ.»

«آنکه عمل زشتش او را ناراحت، و عمل نیکویش او را خوشنود می کند، مؤمن است.»

ص: 63

[حدیث چهل و پنجم: رغبت به چیزی که باعث ذلت است]

45 – أَبِي «رحمه الله» قَالَ: حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِاللَّهِ، عَنْ حُبَابٍ الْوَاسِطِيِّ،

عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ «علیه السلام» قَالَ:

امام صادق (علیه السلام) فرمودند:

«مَا أَقْبَحَ بِالْمُؤْمِنِ أَنْ تَكُونَ لَهُ رَغْبَةٌ تُذِلُّهُ.»

«چقدر برای مؤمن زشت است که به چیزی تمایل نشان دهد که باعث ذلّت او گردد.»

[حدیث چهل و ششم: برص در شیعه نیست]

46 – وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ قَالَ:

قَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ «علیه السلام»:

امام صادق (علیه السلام) فرمودند:

«الْبَرَصُ شِبْهُ اللَّعْنَةِ، لَا يَكُونُ فِينَا، وَ لَا فِي ذُرِّيَّتِنَا، وَ لَا فِي شِيعَتِنَا.»

«برص (بیماری پوستی که رنگ پوست را سفید کرده و باعث خارش می شود) شبیه لعنت و دوری از رحمت خداوند است. نه در ما، نه در فرزندان ما و نه در شیعیان ما وجود دارد.»

[حدیث چهل و هفتم: مؤمن محکم­تر از کوه]

47 – وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِاللَّهِ، عَنْ حُصَيْنِ بْنِ عُمَرَ قَالَ:

قَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ «علیه السلام»:

امام صادق (علیه السلام) فرمودند:

ص: 64

«إِنَّ الْمُؤْمِنَ أَشَدُّ مِنْ زُبَرِ الْحَدِيدِ؛ إِنَّ الْحَدِيدَ إِذَا أُدْخِلَ النَّارَ تَغَيَّرَ، وَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَوْ قُتِلَ، ثُمَّ نُشِرَ، ثُمَّ قُتِلَ لَمْ يَتَغَيَّرْ قَلْبُهُ.»

«همانا مؤمن از پارۀ آهن محکم تر است؛ چرا که آهن در آتش ذوب شده، تغییر می کند، اما مؤمن اگر کشته شود و دوباره زنده شود و دوباره کشته شود، قلبش تغییر نمی کند.»

[حدیث چهل و هشتم: آفرینش مؤمنین از یک ریشه]

48 – حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ أَحْمَدَ «رحمه الله»، عَنِ الْمُفَضَّلِ قَالَ:

قَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ «علیه السلام»:

امام صادق (علیه السلام) فرمودند:

«إِنَّ اللَّهَ «تَبَارَكَ وَ تَعَالَى»خَلَقَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَصْلٍ وَاحِدٍ؛ لَا يَدْخُلُ فِيهِمْ دَاخِلٌ، وَ لَا يَخْرُجُ مِنْهُمْ خَارِجٌ مَثَلُهُمْ. وَ اللَّهِ، مَثَلُ الرَّأْسِ فِي الْجَسَدِ، وَ مَثَلُ الْأَصَابِعِ فِي الْكَفِّ، فَمَنْ رَأَيْتُمْ يُخَالِفُ ذَلِكَ، فَاشْهَدُوا عَلَيْهِ بَتَاتاً أَنَّهُ مُنَافِقٌ.»

«همانا خداوند متعال مؤمنین را از یک اصل و ریشه آفرید که نه غیر در آنان داخل می شود، و نه کسی از مؤمنین از آن خارج می شود. به خدا سوگند، آنان کار سر در بدن و انگشتان در دست را انجام می دهند. اگر کسی که با آنان مخالفت کند را دیدید، بدون تردید شهادت به نفاق آنان دهید.»

[حدیث چهل و نهم: بهار مؤمن]

49 – حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ «رحمه الله»، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ الدَّيْلَمِيِّ قَالَ:

سَمِعْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ «علیه السلام» يَقُولُ:

ص: 65

از امام صادق (علیه السلام) شنیدم که فرمودند:

«الشِّتَاءُ رَبِيعُ الْمُؤْمِنِ؛ يَطُولُ فِيهِ لَيْلُهُ، فَيَسْتَعِينُ بِهِ عَلَى قِيَامِهِ.»

«زمستان، بهار مؤمن است؛ شبهایش طولانی است و او از آن برای عبادت خدا بهره می برد.»

[حدیث پنجاهم: ایمنی از کوردلی در آخرت]

50 – وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ، عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ:

قَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ «علیه السلام»:

امام صادق (علیه السلام) فرمودند:

«إِنَّ اللَّهَ لَمْ يُؤْمِنِ الْمُؤْمِنَ مِنْ بَلَايَا الدُّنْيَا، وَ لَكِنْ آمَنَهُ مِنَ الْعَمَى فِي الآخِرَةِ، وَ مِنَ الشَّقَاءِ؛ يَعْنِي عَمَى الْبَصَرِ.»

«همانا خداوند مؤمن را از بلاها و گرفتاری های دنیا ایمن نمی کند، اما در آخرت از کوری چشم و سنگدلی که همان کور دلی است، ایمن فرموده.»

[حدیث پنجاه و یکم: مؤمن بدبخت نیست]

51 – وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ غَزْوَانَ قَالَ:

قَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ «علیه السلام»:

امام صادق (علیه السلام) فرمودند:

«الْمُؤْمِنُ لَا يَكُونُ مُحَارَفاً [مُجَازِفاً].»

«مؤمن بدبخت و ماجراجو نمی باشد.»

ص: 66

[حدیث پنجاه و دوم: ایمان کامل]

52 – وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ الصَّالِحِ بْنِ هَيْثَمٍ [مِيثَمٍ]،

عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ «علیه السلام» قَالَ:

امام صادق (علیه السلام) فرمودند:

«ثَلَاثٌ مَنْ كُنَّ فِيهِ اسْتَكْمَلَ خِصَالَ الْإِيمَانِ: مَنْ صَبَرَ عَلَى الظُّلْمِ، فَكَظَمَ غَيْظَهُ، وَ احْتَسَبَ وَ عَفَا، كَانَ مِمَّنْ يُدْخِلُهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ، وَ يُشَفَّعُ فِي مِثْلِ رَبِيعَةَ وَ مُضَرَ.»

«اگر در کسی سه مورد وجود داشته باشد، خصوصیات ایمان کامل دارد: آنکه بر ظلم صبر نماید، پس خشم خود را کنترل نماید. آنکه حساب ظلم را به خدا واگذار نماید و آنکه ظالم را ببخشاید و درگذرد. خداوند او را وارد بهشت کرده، شفاعت افرادی به تعداد قبیلۀ ربیعه و مضر را به او عنایت می فرماید.»

[حدیث پنجاه و سوم: صبر بر بلاء بهتر از سلامتی در گشایش است]

53 – وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ، عَنْ زَيْدٍ،

عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ «علیه السلام» قَالَ:

امام صادق (علیه السلام) فرمودند:

«لَنْ تَكُونُوا مُؤْمِنِينَ حَتَّى تَكُونُوا مُؤْتَمَنِينَ، وَ حَتَّى تَعُدُّوا نِعْمَةَ الرَّخَاءِ مُصِيبَةً، وَ ذَلِكَ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى الْبَلَاءِ أَفْضَلُ مِنَ الْعَافِيَةِ عِنْدَ الرَّخَاءِ.»

«تا مورد اعتماد نباشید، و تا نعمتی که باعث گشایش زندگی است را مصیبت ندانید، مؤمن نیستید؛ چرا که صبر بر بلاء بهتر از سلامتی در هنگام گشایش است.»

ص: 67

[حدیث پنجاه و چهارم: صفات مؤمن]

54 – وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ، عَنْ رَجُلٍ،

عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ «علیه السلام» قَالَ: صِفْ لِيَ الْمُؤْمِنَ؟ قَالَ «علیه السلام»:

مردی به امام صادق (علیه السلام) عرض کرد: مؤمن را برایم توصیف فرما؟ حضرت فرمودند:

«قُوَّةٌ فِي دِينٍ، وَ حَزْمٌ فِي لِينٍ، وَ إِيمَانٌ فِي يَقِينٍ، وَ حِرْصٌ فِي فِقْهٍ، وَ نَشَاطٌ فِي هُدًى، وَ بِرٌّ فِي اسْتِقَامَةٍ، وَ عِلْمٌ فِي حِلْمٍ، وَ شُكْرٌ فِي رِفْقٍ، وَ سَخَاءٌ فِي حَقٍّ، وَ قَصْدٌ فِي غِنًى، وَ تَجَمُّلٌ فِي فَاقَةٍ،

«مؤمن در دینداری قوی و محکم است، در فرمانبری سخت کوش و پر تلاش، مؤمنی اهل یقین است، در فهم حریص بوده، در هدایت با نشاط است، به نیکی و زیبایی راست کردار، و علم و حلم را با هم درآمیخته، در راحتی شکرگزار است، در راه حق سخاوتمند بوده، در وقت ثروت معتدل عمل می کند، در فقر و نداری آراسته و زیباست.

وَ عَفْوٌ فِي قُدْرَةٍ، وَ طَاعَةٌ فِي نَصِيحَةٍ، وَ وَرَعٌ فِي رَغْبَةٍ، وَ حِرْصٌ فِي جِهَادٍ، وَ صَلَاةٌ فِي شُغُلٍ، وَ صَبْرٌ فِي شِدَّةٍ، وَ فِي الْهَزَاهِزِ وَقُورٌ، وَ فِي الْمَكَارِهِ صَبُورٌ، وَ فِي الرَّخَاءِ شَكُورٌ، وَ لَا يَغْتَابُ، وَ لَا يَتَكَبَّرُ.

در زمان قدرت عفو می کند، در خیر خواهی خود اهل طاعت است. در رغبت به دنیا از شبهات دوری می کند. در تلاش و سخت کوشی حریص است. در مشغله ها از نماز غافل نمی شود. در سختی ها صبور است. در فتنه ها با وقار و با شکوه است. در ناخوشی ها صبر می کند. در گشایش زندگی شکرگزار است. غیبت نمی کند، متکبر نیست.

ص: 68

وَ لَا يَقْطَعُ الرَّحِمَ، وَ لَيْسَ بِوَاهِنٍ، وَ لَا فَظٍّ وَ لَا غَلِيظٍ، وَ لَا يَسْبِقُهُ بَطَرُهُ، وَ لَا تَفْضَحُهُ بَطْنُهُ، وَ لَا يَغْلِبُهُ فَرْجُهُ، وَ لَا يَحْسُدُ النَّاسَ، وَ لَا يَقْتُرُ، وَ لَا يُبَذِّرُ، وَ لَا يُسْرِفُ؛ يَنْصُرُ الْمَظْلُومَ، وَ يَرْحَمُ الْمَسَاكِينَ؛ نَفْسُهُ مِنْهُ فِي عَنَاءٍ، وَ النَّاسُ مِنْهُ فِي رَاحَةٍ؛

قطع رحم نمی کند. ناتوان نمی باشد. خشن و سنگدل نیست. ناسپاسی از او سبقت نمی گیرد. شکمش او را رسوا نمی کند. شهوتش بر او غالب نمی شود. نسبت به مردم حسادت نمی کند. نه بخل می ورزد و نه زیاده روی و اسراف می کند. مظلوم را یاری کرده، نسبت به فقرا مهربان است. خود را در سختی قرار می دهد تا مردم در راحتی باشند. دنیا را دنبال نمی کند.

لَا يَرْغَبُ فِي الدُّنْيَا، وَ لَا يَفْزَعُ مِنْ مَهَائِلِ النَّاسِ؛ لِلنَّاسِ هَمٌّ قَدْ أَقْبَلُوا عَلَيْهِ، وَ لَهُ هَمٌّ قَدْ شَغَلَهُ؛ لَا يُرَى فِي حِلْمِهِ نَقْصٌ، وَ لَا فِي رَأْيِهِ وَهْنٌ، وَ لَا فِي دِينِهِ ضَيَاعٌ؛ يُرْشِدُ مَنِ اسْتَشَارَهُ، وَ يُسَاعِدُ مَنْ سَاعَدَهُ، وَ يَكِيعُ عَنِ الْبَاطِلِ وَ الْخَنَى وَ الْجَهْلِ، فَهَذِهِ صِفَةُ الْمُؤْمِنِ.»

از ترس و نگرانی مردم نمی ترسد. مردم به همّ و غمی خویش رو آورده اند و مؤمن نیز مشغول همّ و غم خود می باشد. نه در بردباری و حلمش نقصی، و نه در اندیشه و اعتقادش سستی، و نه در دینش تباهی دیده می شود. کسی که از او مشورت بخواهد، راهنمایی اش می کند. کسی که او را یاری کند، یاریش می نماید. از باطل، هرزه گویی و جهالت دوری می کند. اینها صفات مؤمن هستند.»

ص: 69

[حدیث پنجاه و پنجم: شکوه و عظمت مؤمن]

55 – وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ، عَنْ أَبِي الْعَلَاءِ،

عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ «علیه السلام» قَالَ:

امام صادق (علیه السلام) فرمودند:

«إِنَّ الْمُؤْمِنَ مَنْ يَخَافُهُ كُلُّ شَيْءٍ، وَ ذَلِكَ أَنَّهُ عَزِيزٌ فِي دِينِ اللَّهِ، وَ لَا يَخَافُ مِنْ شَيْءٍ، وَ هُوَ عَلَامَةُ كُلِّ مُؤْمِنٍ.»

«همانا مؤمن کسی است که همه چیز از او حساب برند و او از چیزی حساب نبرد؛ چرا که مؤمن در دین خدا دارای عزت و شکوه است. این است علامت مؤمن.»

[حدیث پنجاه و ششم: فروتنی همه چیز در برابر مؤمن]

56 – وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ، عَنْ صَفْوَانَ الْجَمَّالِ،

عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ «علیه السلام» قَالَ: سَمِعْتُهُ يَقُولُ:

از امام صادق (علیه السلام) شنیدم که می فرمودند:

«إِنَّ الْمُؤْمِنَ يَخْشَعُ لَهُ كُلُّ شَيْءٍ.»

«همانا همه چیز در برابر مؤمن خاشع و فروتن است.»

ثُمَّ قَالَ «علیه السلام»:

سپس فرمودند:

«إِذَا كَانَ مُخْلِصاً قَلْبَهُ لِلَّهِ، أَخَافَ اللَّهُ مِنْهُ كُلَّ شَيْءٍ، حَتَّى هَوَامَّ الْأَرْضِ، وَ سِبَاعَهَا، وَ طَيْرَ السَّمَاءِ.»

«اگر قلب مؤمن برای خدا خالص باشد، خداوند همه چیز را، حتی خزندگان و درندگان زمین و پرندگان آسمان را از او می ترساند.»

ص: 70

[حدیث پنجاه و هفتم: مؤمن از نور است]

57 – أَبِي «رحمه الله» قَالَ: حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِاللَّهِ قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ، عَنْ عَمَّارِ بْنِ مُوسَى،

عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ «علیه السلام» أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ أَهْلِ السَّمَاءِ، هَلْ يَرَوْنَ أَهْلَ الْأَرْضِ؟ قَالَ «علیه السلام»:

از امام صادق (علیه السلام) سئوال شد که آیا اهل آسمان، اهل زمین را می بینند؟ حضرت فرمودند:

«لَا يَرَوْنَ إِلَّا الْمُؤْمِنِينَ؛ لِأَنَّ الْمُؤْمِنَ مِنْ نُورٍ؛ كَنُورِ الْكَوَاكِبِ.»

«نه، اهل آسمان تنها مؤمنین را می بینند؛ زیرا مؤمن از نور است، مثل نور ستارگان.»

قِيلَ: فَهُمْ يَرَوْنَ أَهْلَ الْأَرْضِ؟ قَالَ «علیه السلام»:

سئوال شد: آیا اهل آسمان، اهل زمین را می بینند؟ حضرت فرمودند:

«لَا، يَرَوْنَ نُورَهُ حَيْثُ مَا تَوَجَّهَ.»

«خیر، مؤمن به هر طرف که توجه داشته باشد، نورش را می بینند.»

ثُمَّ قَالَ «علیه السلام»:

سپس فرمودند:

«لِكُلِّ مُؤْمِنٍ خَمْسُ سَاعَاتٍ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَشْفَعُ فِيهَا.»

«در روز قیامت برای هر مؤمن پنج زمان وجود دارد که در آن شفاعت می کند.»

[حدیث پنجاه و هشتم: کفایت یاری خداوند]

58 – أَبِي «رحمه الله» قَالَ: حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِاللَّهِ، عَنِ الْحَارِثِيِّ، عَنْ زِيَادٍ الْقَنْدِيِّ،

ص: 71

عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ «علیه السلام» قَالَ:

امام صادق (علیه السلام) فرمودند:

«كَفَى الْمُؤْمِنَ مِنَ اللَّهِ نُصْرَةً أَنْ يَرَى عَدُوَّهُ يَعْمَلُ بِمَعَاصِي اللَّهِ.»

«برای مؤمن همین کافی است که خداوند او را با معصیتی که دشمنش انجام می دهد، یاری می کند.»

[حدیث پنجاه و نهم: بخل و حسد و حرص با ایمان جمع نمی­شود]

59 – أَبِي «رحمه الله» قَالَ: حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِاللَّهِ، عَنِ الْحَارِثِيِّ،

عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ «علیه السلام» قَالَ:

امام صادق (علیه السلام) فرمودند:

«لَا يُؤْمِنُ رَجُلٌ فِيهِ الشُّحُّ، وَ الْحَسَدُ، وَ الْجُبْنُ. وَ لَا يَكُونُ الْمُؤْمِنُ جَبَاناً، وَ لَا شَحِيحاً وَ لَا حَرِيصاً.»

«مردی که در او بخل و حسد و بزدلی باشد، ایمان نمی آورد. و مؤمن بزدل و بخیل و حریص نمی باشد.»

[حدیث شصتم: راستگویی مؤمن بر علیه خویش]

60 – حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ «رحمه الله» قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ،

عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ «علیه السلام» قَالَ:

امام صادق (علیه السلام) فرمودند:

«الْمُؤْمِنُ أَصْدَقُ عَلَى نَفْسِهِ مِنْ سَبْعِينَ مُؤْمِناً عَلَيْهِ.»

«مؤمن از هفتاد مؤمن دیگر، بر ضدّ خویش راستگوتر است.»

ص: 72

[حدیث شصت و یکم: جمع سه سنت الهی در مؤمن]

61 – أَبِي «رحمه الله»، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى الْعَطَّارِ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ، عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الدِّلْهَاثِ مَوْلَى الرِّضَا «علیه السلام» قَالَ:

سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ «علیه السلام» يَقُولُ:

از امام رضا (علیه السلام) شنیدم که می فرمودند:

«لَا يَكُونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِناً، حَتَّى تَكُونَ فِيهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ: سُنَّةٌ مِنْ رَبِّهِ، وَ سُنَّةٌ مِنْ نَبِيِّهِ، وَ سُنَّةٌ مِنْ وَلِيِّهِ.

«کسی تا سه خصلت در او نباشد، مؤمن نیست: سنتی از خداوند، سنتی از نبیّ خدا، و سنتی از ولیّ خدا.

فَالسُّنَّةُ مِنْ رَبِّهِ: كِتْمَانُ سِرِّهِ، قَالَ «عَزَّوَجَلَّ»: (عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً. إِلَّا مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ).(1)

اما سنت خداوند: پوشاندن سرّ مردم. خداوند فرموده: (خداوند به غیب داناست، پس کسی را بر آن آگاه نمی سازد، مگر رسولی را که او راضی باشد).

وَ أَمَّا السُّنَّةُ مِنْ نَبِيِّهِ: فَمُدَارَاةُ النَّاسِ، فَإِنَّ اللَّهَ «عَزَّوَجَلَّ» أَمَرَ نَبِيَّهُ بِمُدَارَاةِ النَّاسِ، فَقَالَ: (خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِينَ).(2)

اما سنت نبیّ خدا: مدارای با مردم است. خداوند پیامبرش را به مدارای با مردم امر فرمود: (مردم را ببخش، و به نیکی امر کن و از جاهلان روی بگردان).

ص: 73


1- . الجن (72) – الآیة 26.
2- . الأعراف (7) – الآیة 199.

وَ أَمَّا السُّنَّةُ مِنْ وَلِيِّهِ: فَالصَّبْرُ عَلَى الْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ، فَإِنَّ اللَّهَ «عَزَّوَجَلَّ» يَقُولُ: (وَ الصَّابِرِينَ فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ).(1)

اما سنت ولیّ خدا: صبر بر نداری و بینوایی و سختی ها. خداوند متعال می فرماید: (اهل صبر در بیچارگی ها و تنگدستی ها).»

[حدیث شصت و دوم: بوی گناه و طاعت]

62 – أَبِي «رحمه الله» قَالَ: حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِاللَّهِ، عَنْ عَلِيِّ الناسخ [بْنِ السَّائِحِ]،

عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ «علیه السلام» قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْمَلَكَيْنِ، يَعْلَمَانِ الذَّنْبَ إِذَا أَرَادَ الْعَبْدُ أَنْ يَفْعَلَهُ، أَوْ بِالْحَسَنَةِ؟ قَالَ: فَقَالَ «علیه السلام»:

عبدالله بن موسی بن جعفر می گوید: از امام کاظم (علیه السلام) دربارۀ دو ملک سئوال کردم که آیا وقتی انسان می خواهد گناه یا عمل خوبی انجام دهد، آن دو ملک مطلع می شوند؟ حضرت فرمودند:

«أَ فَرِيحُ الْكَنِيفِ وَ الطِّيبِ عِنْدَكَ وَاحِدَةٌ؟!»

«آیا در نزد تو بوی بد و خوب یکسان است؟!»

قَالَ: قُلْتُ: لَا. قَالَ «علیه السلام»:

عرض کردم: خیر. حضرت فرمودند:

«الْعَبْدُ إِذَا هَمَّ بِالْحَسَنَةِ خَرَجَ نَفَسُهُ طَيِّبَ الرِّيحِ، فَقَالَ صَاحِبُ الْيَمِينِ لِصَاحِبِ الشِّمَالِ: «قِفْ، فَإِنَّهُ قَدْ هَمَّ بِالْحَسَنَةِ»، فَإِذَا هُوَ فَعَلَهَا كَانَ لِسَانُهُ قَلَمَهُ وَ رِيقُهُ مِدَادَهُ، فَيُثْبِتُهَا لَهُ.

ص: 74


1- . البقرة (2) – الآیة 177.

«اگر بنده بخواهد کار خوبی انجام دهد، بوی خوشی از او فضا را پر می کند، پس فرشتۀ طرف راست به فرشتۀ طرف چپ می گوید: «صبر کن؛ زیرا او کار خوبی اراده کرده»، پس اگر آن را انجام داد، زبان فرشته، قلم و آب دهانش مرکب می شود و آن را به ثبت می رساند.

وَ إِذَا هَمَّ بِالسَّيِّئَةِ خَرَجَ نَفَسُهُ مُنْتِنَ الرِّيحِ، فَيَقُولُ صَاحِبُ الشِّمَالِ لِصَاحِبِ الْيَمِينِ: قِفْ، فَإِنَّهُ قَدْ هَمَّ بِالسَّيِّئَةِ، فَإِذَا هُوَ فَعَلَهَا كَانَ لِسَانُهُ قَلَمَهُ وَ رِيقُهُ مِدَادَهُ، فَيُثْبِتُهَا عَلَيْهِ.»

اگر بنده عمل زشتی را اراده کند، بوی بدی فضا را آلوده می کند، پس فرشتۀ سمت چپ به فرشتۀ سمت راست می گوید: «صبر کن؛ چرا که او عمل زشتی را اراده کرده»، پس اگر آن را انجام داد، زبان فرشته، قلم و آب دهانش مرکب می شود و آن را به ثبت می رساند.»

[حدیث شصت و سوم: یاران علی (علیه السلام) ]

63 – حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ صَالِحٍ، عَنْ أَبِي الْعَبَّاسِ الدِّينَوَرِيِّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَنَفِيَّةِ قَالَ:

لَمَّا قَدِمَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ «علیه السلام» الْبَصْرَةَ، بَعْدَ قِتَالِ أَهْلِ الْجَمَلِ، دَعَاهُ الْأَحْنَفُ بْنُ قَيْسٍ، وَ اتَّخَذَ لَهُ طَعَاماً، فَبَعَثَ إِلَيْهِ «صلوات الله علیه» وَ إِلَى أَصْحَابِهِ، فَأَقْبَلَ، ثُمَّ قَالَ:

بعد از جنگ جمل، امیر مؤمنان (علیه السلام) به شهر بصره وارد شدند. أحنف بن قیس، حضرت را به منزلش دعوت نمود و غذایی برای حضرت آماده کرد، و حضرت و اصحابشان را دعوت نمود. حضرت پذیرفتند و تشریف فرما شده، فرمودند:

«يَا أَحْنَفُ! ادْعُ لِي أَصْحَابِي.»

«ای أحنف! یاران مرا دعوت کن.»

ص: 75

فَدَخَلَ عَلَيْهِ قَوْمٌ مُتَخَشِّعُونَ؛ كَأَنَّهُمْ شِنَانٌ بَوَالِي. فَقَالَ الْأَحْنَفُ بْنُ قَيْسٍ: يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ! مَا هَذَا الَّذِي نَزَلَ بِهِمْ؟ أَ مِنْ قِلَّةِ الطَّعَامِ، أَوْ مِنْ هَوْلِ الْحَرْبِ؟ فَقَالَ «صلوات الله علیه»:

پس عده ای با خشوع بسیار، همچون مشک خشکیده، وارد شدند. أحنف عرضه داشت: ای امیر مؤمنان چه اتفاقی برای اینها افتاده؟ آیا از کمی غذاست، یا ترس از جنگ است؟ حضرت فرمودند:

«لَا. يَا أَحْنَفُ! إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَحَبَّ أَقْوَاماً تَنَسَّكُوا لَهُ فِي دَارِ الدُّنْيَا؛ تَنَسُّكَ مَنْ هَجَمَ عَلَى مَا عَلِمَ مِنْ قُرْبِهِمْ مِنْ يَوْمِ الْقِيَامَةِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُشَاهِدُوهَا، فَحَمَلُوا أَنْفُسَهُمْ عَلَى مَجْهُودِهَا، وَ كَانُوا إِذَا ذَكَرُوا صَبَاحَ يَوْمِ الْعَرْضِ عَلَى اللَّهِ سُبْحَانَهُ، تَوَهَّمُوا خُرُوجَ عُنُقٍ يَخْرُجُ مِنَ النَّارِ، يُحْشَرُ الْخَلَائِقُ إِلَى رَبِّهِمْ «تَبَارَكَ وَ تَعَالَى»، وَ كِتَابٍ يَبْدُو فِيهِ عَلَى رُءُوسِ الْأَشْهَادِ فَضَائِحُ ذُنُوبِهِمْ، فَكَادَتْ أَنْفُسُهُمْ تَسِيلُ سَيَلَاناً، أَوْ تَطِيرُ قُلُوبُهُمْ بِأَجْنِحَةِ الْخَوْفِ طَيَرَاناً، وَ تُفَارِقُهُمْ عُقُولُهُمْ إِذَا غَلَتْ بِهِمْ مِنْ أَجْلِ التَّجَرُّدِ إِلَى اللَّهِ سُبْحَانَهُ غَلَيَاناً، فَكَانُوا يَحِنُّونَ حَنِينَ الْوَالِهِ فِي دُجَى الظُّلَمِ، وَ كَانُوا يَفْجَعُونَ مِنْ خَوْفِ مَا أَوْقَفُوا عَلَيْهِ أَنْفُسَهُمْ، فَمَضَوْا ذُبُلَ الْأَجْسَامِ؛ حَزِينَةً قُلُوبُهُمْ؛ كَالِحَةً وُجُوهُهُمْ؛ ذَابِلَةً شِفَاهُهُمْ؛ خَامِصَةً بُطُونُهُمْ.

«ای أحنف! این چنین نیست. همانا خداوند منزه از هر وصفی، جماعتی را دوست دارد که در دنیا به عبادت خالصانۀ او مشغولند. با حالت یقین به نزدیکی قیامت، قبل از اینکه آن را ببینند، خدا را عبادت می کنند. به همین خاطر خود را به تلاش انداخته اند. آنگاه که صبح روز عرضۀ اعمال را به یاد آورند، تصور کنند که بلندایی از آتش آنان را احاطه کرده است؛ مردم به سوی پروردگارشان برانگیخته شده اند، و کتاب اعمالشان در برابر انظار باز شده، زشتی های

ص: 76

گناهانشان آشکار می گردد، پس نزدیک است جانشان چون سیلابی روان شود، یا چون پرنده ای از ترس به پرواز درآید. به خاطر تنهایی با خداوند به خروش آمده، عقل از کف می دهند. پس همچون کسی که در تاریکی سرگردان است، ناله سر می دهند، و از ترس آنچه بر آن مطلع شدند، در رنج و مصیبت به سر می برند. به همین خاطر با جسم هایی ناتوان، قلب هایی ناراحت، صورت هایی تغییر یافته، لب هایی خشکیده، شکم هایی خالی دنیا را سپری کرده اند.

تَرَاهُمْ سُكَارَى سُمَّارَ وَحْشَةِ اللَّيْلِ؛ مُتَخَشِّعُونَ كَأَنَّهُمْ شِنَانٌ بَوَالِي؛ قَدْ أَخْلَصُوا لِلَّهِ أَعْمَالَهُمْ سِرّاً وَ عَلَانِيَةً، فَلَمْ تَأْمَنْ مِنْ فَزَعِهِ قُلُوبُهُمْ، بَلْ كَانُوا كَمَنْ حَرَسُوا قِبَابَ خَرَاجِهِمْ، فَلَوْ رَأَيْتَهُمْ فِي لَيْلَتِهِمْ، وَ قَدْ نَامَتِ الْعُيُونُ، وَ هَدَأَتِ الْأَصْوَاتُ، وَ سَكَنَتِ الْحَرَكَاتُ مِنَ الطَّيْرِ فِي الرُّكُودِ، وَ قَدْ منههم [نَبَّهَهُمْ] هَوْلُ يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ الْوَعِيدُ؛ كَمَا قَالَ سُبْحَانَهُ: (أَ فَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرى أَنْ يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنا بَياتاً وَ هُمْ نائِمُونَ)،(1) فَاسْتَيْقَظُوا إِلَيْهَا فَزِعِينَ، وَ قَامُوا إِلَى صَلَاتِهِمْ، مُعْوِلِينَ بَاكِينَ تَارَةً، وَ أُخْرَى مُسَبِّحِينَ؛ يَبْكُونَ فِي مَحَارِيبِهِمْ، وَ يَرِنُّونَ يَصْطَفُّونَ لَيْلَةً مُظْلِمَةً بَهْمَاءَ يَبْكُونَ.

آنان را مستانی بیدار از وحشت شب می بینی. همچون مشک هایی پوسیده، خاشع و فروتن هستند. اعمال خود را در نهان و آشکار برای خداوند خالص گردانیده اند، پس قلب هایشان، چون نگهبان انبار غلّه، از نگرانی آرام و قرار ندارد. اگر در شب، در حالی که چشم ها خوابیده، صداها خاموش گشته و حرکت پرندگان از جنب و جوش باز ایستاده، آنها را ببینی، نگرانی روز قیامت و وعدۀ عذاب، ایشان را بیدار کرده؛ چنانچه خداوند سبحان می فرماید: (آیا

ص: 77


1- . الأعراف (7) – الآیة 97.

خاطر مردم شهر ایمن شده که در شب عذاب ما بر آنها وارد نمی شود؟!) پس بیدار شده، بی تابی کرده، برای نماز بر می خیزند؛ گاهی گریه می کنند و گاهی تسبیح می گویند. در محراب گریه می کنند و در تاریکی شب به صورت پیوسته ناله سر می دهند.

فَلَوْ رَأَيْتَهُمْ، يَا أَحْنَفُ! فِي لَيْلَتِهِمْ قِيَاماً عَلَى أَطْرَافِهِمْ، مُنْحَنِيَةً ظُهُورُهُمْ؛ يَتْلُونَ أَجْزَاءَ الْقُرْآنِ لِصَلَاتِهِمْ؛ قَدِ اشْتَدَّتْ أَعْوَالُهُمْ، وَ نَحِيبُهُمْ، وَ زَفِيرُهُمْ إِذَا زَفَرُوا خِلْتَ النَّارَ قَدْ أَخَذَتْ مِنْهُمْ إِلَى حَلَاقِيمِهِمْ، وَ إِذَا أَعْوَلُوا حَسِبْتَ السَّلَاسِلَ قَدْ صُفِّدَتْ فِي أَعْنَاقِهِمْ.

ای أحنف! اگر آنها را در شب ببینی، از پیرامون خود برخاسته، به عبادت مشغولند به گونه ای که کمرهایشان خم شده است. جزء جزء قرآن را در نمازشان قرائت می کنند. صدای ناله شان شدت یافته، سخت می گریند. وقتی نفس می کشند گویا آتش به حلقوم شان رسیده، و آنجا که صدا به گریه بلند می کنند، گویا گردنشان را با زنجیر بسته اند.

فَلَوْ رَأَيْتَهُمْ فِي نَهَارِهِمْ، إِذاً لَرَأَيْتَ قَوْماً (يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً)،(1) وَ يَقُولُونَ لِلنَّاسِ حُسْناً، (وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً)،(2) (وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً)،(3)

قَدْ قَيَّدُوا أَقْدَامَهُمْ مِنَ التُّهَمَاتِ، وَ أَبْكَمُوا أَلْسِنَتَهُمْ أَنْ يَتَكَلَّمُوا فِي

ص: 78


1- . الفرقان (25) – الآیة 63.
2- . الفرقان (25) – الآیة 63.
3- . الفرقان (25) – الآیة 72.

أَعْرَاضِ النَّاسِ، وَ سَجَّمُوا أَسْمَاعَهُمْ أَنْ يَلِجَهَا خَوْضُ خَائِضٍ، وَ كَحَلُوا أَبْصَارَهُمْ بِغَضِّ النَّظَرِ إِلَى الْمَعَاصِي، وَ انْتَحَوْا دَارَ السَّلَامِ الَّتِي مَنْ دَخَلَهَا كَانَ آمِناً مِنَ الرَّيْبِ وَ الْأَحْزَانِ.

در روز آنها را قومی می بینی که با وقار و آرامش در روی زمین راه می روند. با مردم به نیکی سخن می گویند. آنجا که مخاطب شان فرد جاهلی است، با سلامتی و امنیت با آنها رفتار می کنند. از کنار کارهای لغو و بیهوده، با کرامت و بزرگواری عبور می نمایند. روش زندگی شان را از مواضع تهمت بسته اند. زبان هایشان را از اینکه دربارۀ آبروی مردم به کار برند، لال کرده اند. گوش هایشان را از فرو رفتن در سخنان بیهوده، کر کرده اند. دیدگانشان را از نگاه به نافرمانی های الهی سرمه کشیده اند. آنان خانۀ سلامتی را قصد نموده اند که هر کس در آن وارد شود، از شک و حزن خلاصی می یابد.

فَلَعَلَّكَ يَا أَحْنَفُ! شَغَلَكَ نَظَرُكَ فِي وَجْهِ وَاحِدَةٍ تُبْدِي الْأَسْقَامَ بِغَاضِرَةِ وَجْهِهَا، وَ دَارٍ قَدْ أَشْغَلَتْ بِنَقْشِ رَوَاقِهَا، وَ سُتُورٍ قَدْ عَلَّقَتْهَا، وَ الرِّيحُ وَ الآجَامُ مُوَكَّلَةٌ بِثَمَرِهَا، وَ لَيْسَتْ دَارُكَ هَذِهِ دَارَ الْبَقَاءِ، فَأَحْمَتْكَ الدَّارُ الَّتِي خَلَقَهَا اللَّهُ سُبْحَانَهُ مِنْ لُؤْلُؤَةٍ بَيْضَاءَ، فَشَقَّقَ فِيهَا أَنْهَارَهَا، وَ غَرَسَ فِيهَا أَشْجَارَهَا، وَ ظَلَّلَ عَلَيْهَا بِالنُّضْجِ مِنْ ثِمَارِهَا، وَ كَبَسَهَا بِالْعَواتِقِ مِنْ حُورِهَا، ثُمَّ أَسْكَنَهَا أَوْلِيَاءَهُ وَ أَهْلَ طَاعَتِهِ.

ای أحنف! شاید دنیا که در یک نگاه سختی ها را با گشایش ها نمایان می کند، تو را به خود مشغول داشته است؛ خانه ای که زیبایی نقش ایوان های آن، پرده های آویزان، و باد و حرارتی که مأمور به ثمر نشاندن میوه هاست، خانۀ قرار و ماندگار تو نیست. پس تو را از رسیدن به خانه ای که خداوند آن را از لؤلؤ سفید خلق

ص: 79

فرموده و نهرها را در آن جاری ساخته و درختان را در آن رویانده و به وسیلۀ میوه های رسیده اش سایه ایجاد کرده و آن را از بوی خوش حوریه ها پر کرده و دوستان خود و اهل طاعت خود را در آن سکونت می دهد، منع می نماید.

فَلَوْ رَأَيْتَهُمْ يَا أَحْنَفُ! وَ قَدْ قَدِمُوا عَلَى زِيَادَاتِ رَبِّهِمْ سُبْحَانَهُ، فَإِذَا ضَرَبْتَ جَنَائِبَهُمْ صَوَّتَتْ رَوَاحِلُهُمْ بِأَصْوَاتٍ لَمْ يَسْمَعِ السَّامِعُونَ بِأَحْسَنَ مِنْهَا، وَ أَظَلَّتْهُمْ غَمَامَةٌ، فَأَمْطَرَتْ عَلَيْهِمُ الْمِسْكَ وَ الرَّادِنَ، وَ صَهَلَتْ خُيُولُهَا بَيْنَ أَغْرَاسِ تِلْكَ الْجِنَانِ، وَ تَخَلَّلَتْ بِهِمْ نُوقُهُمْ بَيْنَ كُثُبِ الزَّعْفَرَانِ، وَ يَتَّطِئُ مِنْ تَحْتِ أَقْدَامِهِمُ اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجَانُ، وَ اسْتَقْبَلَتْهُمْ قَهَارِمَتُهَا بِمَنَابِرِ الرَّيْحَانِ، وَ هَاجَتْ لَهُمْ رِيحٌ مِنْ قِبَلِ الْعَرْشِ، فَنَثَرَتْ عَلَيْهِمُ الْيَاسَمِينَ وَ الْأُقْحُوَانَ، وَ ذَهَبُوا إِلَى بَابِهَا، فَيَفْتَحُ لَهُمُ الْبَابَ رِضْوَانُ، ثُمَّ يَسْجُدُونَ لِلَّهِ فِي فِنَاءِ الْجِنَانِ. فَقَالَ لَهُمُ الْجَبَّارُ: ارْفَعُوا رُءُوسَكُمْ؛ فَإِنِّي قَدْ رَفَعْتُ عَنْكُمْ مَئُونَةَ الْعِبَادَةِ، وَ أَسْكَنْتُكُمْ جَنَّةَ الرِّضْوَانِ.

ای احنف! اگر آنها را در حالی که بر عنایات پروردگارشان وارد می شوند، ببینی، بر مرکب هایی سوار می شوند که زیبایی صدای آنها را کسی نشنیده، ابرها سایه می افکنند و بر آنان مشک و زعفران می بارد، و صدای شیهۀ اسبان در میان آن باغ ها بلند است؛ شترهایشان از میان تپه های زعفران می گذرند، قدم هایشان در میان لؤلؤ و مرجان قرار دارد، و وکلای باغ های بهشت، با دسته های گل از آنان استقبال می کنند. از جانب عرش نسیمی می وزد که بوی گل یاسمین و داودی را به مشام می رساند. آنان به درب بهشت می روند و رضوان الهی درب را به روی آنان باز می کند، پس آنان در حیاط باغ بهشتی برای خدا سجده می کنند. پس خداوند جبّار به آنان می فرماید: از سجده برخیزید؛ چرا که زحمت عبادت را از شما برداشتم و شما را در بهشت رضوان سکونت دادم.

ص: 80

فَإِنْ فَاتَكَ، يَا أَحْنَفُ! مَا ذَكَرْتُ لَكَ فِي صَدْرِ كَلَامِي، لَتُتْرَكَنَّ فِي سَرَابِيلِ الْقَطِرَانِ، وَ لَتَطُوفَنَ بَيْنَهَا وَ بَيْنَ حَمِيمٍ آنٍ، وَ لَتَسْقِيَنَّ شَرَاباً حَارَّ الْغَلَيَانِ فِي إِنْضَاجِهِ، فَكَمْ يَوْمَئِذٍ فِي النَّارِ مِنْ صُلْبٍ مَحْطُومٍ، وَ وَجْهٍ مَهْشُومٍ وَ مُشَوَّهٍ؛ مَضْرُوبٍ عَلَى الْخُرْطُومِ، قَدْ أَكَلَتِ الْجَامِعَةُ كَفَّهُ، وَ الْتَحَمَ الطَّوْقُ بِعُنُقِهِ.

پس ای احنف! اگر آنچه را در آغاز کلامم گفتم به یاد آوری و از تو فوت شود، به تحقیق در جامه ای که از مادۀ روغنی سیاه و بدبو است، پوشانده می شوی. و تو را بین آن و آب سوزان می گردانند و با آبی که از شدت حرارت، گوشت در آن پخته می شود، تو را سیراب می کنند. پس در روز عذاب، چه بسیار کسانی که کمرهایشان شکسته، صورت شان خورده شده و بد قیافه اند، بینی شان ضربه خورده، دست هایشان با غل و زنجیر به گردنشان بسته شده، و رنجبر در گوشت گردنشان فرو رفته است.

فَلَوْ رَأَيْتَهُمْ يَا أَحْنَفُ! يَنْحَدِرُونَ فِي أَوْدِيَتِهَا، وَ يَصْعَدُونَ جِبَالَهَا، وَ قَدْ أُلْبِسُوا الْمُقَطَّعَاتِ مِنَ الْقَطِرَانِ، وَ أُقْرِنُوا مَعَ فُجَّارِهَا وَ شَيَاطِينِهَا، فَإِذَا اسْتَغَاثُوا بِأَسْوَإِ أَخْذٍ مِنْ حَرِيقٍ شَدَّتْ عَلَيْهِمْ عَقَارِبُهَا، وَ حَيَّاتُهَا، وَ لَوْ رَأَيْتَ مُنَادِياً يُنَادِي وَ هُوَ يَقُولُ: يَا أَهْلَ الْجَنَّةِ وَ نَعِيمِهَا! وَ يَا أَهْلَ حُلِيِّهَا وَ حُلَلِهَا! خُلُودٌ، فَلَا مَوْتَ، فَعِنْدَهَا يَنْقَطِعُ رَجَاؤُهُمْ، وَ تُغْلَقُ الْأَبْوَابُ، وَ تَنْقَطِعُ بِهِمُ الْأَسْبَابُ، فَكَمْ يَوْمَئِذٍ مِنْ شَيْخٍ يُنَادِي: وَا شَيْبَتَاهْ، وَ كَمْ شَبَابٍ يُنَادِي: وَا شَبَابَاهْ، وَ كَمْ مِنِ امْرَأَةٍ تُنَادِي: وَا فَضِيحَتَاهْ. هُتِكَتْ عَنْهُمُ السُّتُورُ، فَكَمْ يَوْمَئِذٍ مِنْ مَغْمُوسٍ بَيْنَ أَطْبَاقِهَا مَحْبُوسٌ.

ای احنف! اینان را در حالی می بینی که در سراشیبی درّۀ (جهنم) قرار دارند، و (برای نجات خود) از کوه های آن بالا می روند. لباسشان قطعه هایی از مادۀ

ص: 81

روغنی سیاه و بدبو است، و با ستمکاران و شیاطین آنها همنشین هستند. اگر کمک بطلبند، سوزندگی آتش بیشتر شده، عقرب ها و مارها بر ایشان وارد می شود. در این صورت می بینی که منادی ندا سر می دهد: ای اهل بهشت و ای اهل نعمت! ای اهل زر و زیور بهشتی! جاودان هستید و مرگی برایتان نیست. در این هنگام امید اهل عذاب قطع می شود و درب های دوزخ به روی آنان بسته می شود، و اسباب نجات قطع می شوند. چه بسیار پیرمردها و پیرزنانی که در آن روز فریاد بر می آورند: وای بر پیری ام. چه بسیار جوانانی که گویند: وای بر جوانی ام. چه بسیار زنانی که گویند: وای بر رسوایی. در اینجاست که پرده ها برداشته می شوند. چه بسیار افرادی که در آن روز در طبقات جهنم زندانی و محبوس هستند.

يَا لَكَ غَمْسَةٌ أَلْبَسَتْكَ بَعْدَ لِبَاسِ الْكَتَّانِ، وَ الْمَاءِ الْمُبَرَّدِ عَلَى الْجُدْرَانِ، وَ أَكْلِ الطَّعَامِ أَلْوَاناً بَعْدَ أَلْوَانٍ لِبَاساً؛ لَمْ يَدَعْ لَكَ شَعْراً نَاعِماً كُنْتَ مُطْعَمَهُ إِلَّا بَيَّضَهُ، وَ لَا عَيْناً كُنْتَ تُبْصِرُ بِهَا إِلَى حَبِيبٍ إِلَّا فَقَأَهَا. هَذَا مَا أَعَدَّ اللَّهُ لِلْمُجْرِمِينَ، وَ ذَلِكَ مَا أَعَدَّ اللَّهُ لِلْمُتَّقِينَ.»

(منادی ندا سر می دهد:) بعد از لباس کتانی که در دنیا پوشیدی، و آب گوارایی که بر سر دیوار گذاردی، و غذاهای متنوعی که تناول کردی و لباس های رنگارنگی که پوشیدی، به تو لباسی می پوشانند که موی لخت و نرم تو (از شدت عذاب) سفید می شود و چشمانی که با آن محبوب را می دیدی، کور می گردد. این آن چیزی است که خداوند برای گنه کاران مهیا فرموده، و آن همان چیزی است که خداوند برای اهل تقوا آماده کرده است.»

ص: 82

[حدیث شصت و چهارم: بهترین بندگان خدا]

64 – حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ الْوَلِيدِ «رحمه الله» قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ غَيْرِهِ،

عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدٍ الْبَاقِرِ «علیه السلام» قَالَ: سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ «صلی الله علیه و آله» عَنْ خِيَارِ الْعِبَادِ؟ قَالَ:

امام باقر (علیه السلام) فرمودند: از رسول خدا 9دربارۀ بهترین بندگان خدا سئوال شد، حضرت فرمودند:

«الَّذِينَ إِذَا أَحْسَنُوا اسْتَبْشَرُوا، وَ إِذَا أَسَاءُوا اسْتَغْفَرُوا، وَ إِذَا أُعْطُوا شَكَرُوا، وَ إِذَا ابْتُلُوا صَبَرُوا، وَ إِذَا غَضِبُوا غَفَرُوا.»

«کسانی هستند که اگر نیکی کنند، شادمان می گردند و اگر بدی نمایند، طلب مغفرت کنند. اگر به آنها چیزی عطا شد، شکرگزار باشند و اگر به بلاها گرفتار شدند، صبر نمایند و اگر خشمگین گردند، ببخشایند.»

[حدیث شصت و پنجم: دوستی و دشمنی برای خدا]

65 – حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ الْأَسْتَرْآبَادِيُّ «رحمه الله» قَالَ: حَدَّثَنَا يُوسُفُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ زِيَادٍ وَ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَيَّارٍ، عَنْ أَبَوَيْهِمَا،

عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ آبَائِهِ «علیه السلام» قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ «صلی الله علیه و آله» لِبَعْضِ أَصْحَابِهِ ذَاتَ يَوْمٍ:

امام عسکری (علیه السلام) از پدران بزرگوار خویش می فرمایند که روزی رسول خدا9 به بعض یاران خود فرمودند:

ص: 83

«يَا عَبْدَاللَّهِ! حَبِّبْ فِي اللَّهِ، وَ أَبْغِضْ فِي اللَّهِ، وَ وَالِ فِي اللَّهِ، وَ عَادِ فِي اللَّهِ؛ فَإِنَّكَ لَا تَنَالُ وَلَايَتَهُ إِلَّا بِذَلِكَ، وَ لَا يَجِدُ رَجُلٌ طَعْمَ الْإِيمَانِ، وَ إِنْ كَثُرَتْ صَلَاتُهُ وَ صِيَامُهُ حَتَّى يَكُونَ كَذَلِكَ، وَ قَدْ صَارَتْ مُؤَاخَاةُ النَّاسِ فِي يَوْمِكُمْ هَذَا أَكْثَرُهَا فِي الدُّنْيَا؛ عَلَيْهَا يَتَوَادُّونَ، وَ عَلَيْهَا يَتَبَاغَضُونَ، وَ ذَلِكَ لَا يُغْنِي عَنْهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً.»

«ای بندگان خدا! برای خدا دوست بدارید و برای خدا کینه داشته باشید. در راه خدا دوست داشته باشید و برای خدا دشمنی کنید؛ چرا که ولایت خدا تنها به محبت و دشمنی برای خدا بستگی دارد. مردی که اینگونه نباشد، هر چند نماز و روزۀ بسیار داشته باشد، طعم ایمان را نمی چشد. برادری شما در زندگی امروزتان بیشتر مربوط به دنیاست؛ به خاطر دنیا به همدیگر محبت می کنید و به خاطر دنیا از یکدیگر خشمگین می شوید، و این باعث نمی شود که از خداوند بی نیاز باشید.»

فَقَالَ لَهُ «علیه السلام»: كَيْفَ لِي أَنْ أَعْلَمَ أَنِّي قَدْ وَالَيْتُ وَ عَادَيْتُ فِي اللَّهِ «عَزَّوَجَلَّ» وَ مَنْ وَلِيُّ اللَّهِ «عَزَّوَجَلَّ» حَتَّى أُوَالِيَهُ وَ مَنْ عَدُوُّهُ حَتَّى أُعَادِيَهُ؟ فَأَشَارَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ «صلی الله علیه و آله» إِلَى عَلِيٍّ «علیه السلام» فَقَالَ:

فردی به حضرت عرضه داشت: چگونه بدانم دوستی و دشمنی ام در راه خداست؟ و چگونه بدانم چه کسی دوست خدا تا او را دوست بدارم و چه کسی دشمن خداست تا با او دشمن باشم؟ پس رسول خدا9 به سمت امیر مؤمنان علی (علیه السلام) اشاره نموده و فرمودند:

«أَ تَرَى هَذَا؟!»

«این آقا را می بینی؟!»

فَقَالَ: بَلَى. فَقَالَ «صلی الله علیه و آله»:

عرض کرد: بله، می بینم. حضرت فرمودند:

ص: 84

وَلِيُّ هَذَا وَلِيُّ اللَّهِ، فَوَالِهِ، وَ عَدُوُّ هَذَا عَدُوُّ اللَّهِ، فَعَادِهِ، وَ وَالِ وَلِيَّ هَذَا، وَ لَوْ أَنَّهُ قَاتِلُ أَبِيكَ وَ وَلَدِكَ، وَ عَادِ عَدُوَّ هَذَا، وَ لَوْ أَنَّهُ أَبُوكَ وَ وَلَدُكَ.»

دوست این آقا دوست خداست، پس او را دوست بدار، و دشمن این آقا دشمن خداست، پس با دشمن خدا دشمن باش. دوست بدار دوست این آقا را هر چند قاتل پدر و فرزند تو باشد و با دشمن این آقا دشمن باش، هر چند پدر و فرزند تو باشد.»

[حدیث شصت و ششم: نشانه­های دینداران]

66 – حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ «رحمه الله»، عَنْ أَبِي بَصِيرٍ،

عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ «علیه السلام»، عَنْ آبَائِهِ «علیه السلام» قَالَ: قَالَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ «علیه السلام»:

امام صادق (علیه السلام) از پدران بزرگوارشان :نقل فرمودند که امیر مؤمنان (علیه السلام) فرمودند:

«إِنَّ لِأَهْلِ الدِّينِ عَلَامَاتٍ: يُعْرَفُونَ بِهَا صِدْقَ الْحَدِيثِ، وَ أَدَاءَ الْأَمَانَةِ، وَ الْوَفَاءَ بِالْعَهْدِ، وَ صِلَةَ الرَّحِمِ، وَ رَحْمَةَ الضُّعَفَاءِ، وَ قِلَّةَ الْمُؤَاتَاةِ لِلنِّسَاءِ، وَ بَذْلَ الْمَعْرُوفِ، وَ حُسْنَ الْخُلُقِ، وَ سَعَةَ الْخُلُقِ، وَ اتِّبَاعَ الْعِلْمِ، وَ مَا يُقَرِّبُ إِلَى اللَّهِ «عَزَّوَجَلَ»؛

«همانا برای اهل دین نشانه هایی است: به راستگویی و بازگرداندن امانت و وفای به عهد و ارتباط با خویشان و به ترحم نسبت به ضعیفان و کمی ارتباط با زنان، و پخش کردن کار خیر، و حسن خلق، و گشاده رویی، و پیروی از علم، و آنچه او را به خداوند نزدیک می کند، شناخته شوند.

طُوبَى لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ، وَ طُوبَى شَجَرَةٌ فِي الْجَنَّةِ؛ أَصْلُهَا فِي دَارِ النَّبِيِّ «صلی الله علیه و آله»، وَ لَيْسَ مُؤْمِنٌ إِلَّا وَ فِي دَارِهِ غُصْنٌ مِنْهَا لَا يَخْطُرُ عَلَى قَلْبِهِ شَهْوَةُ

ص: 85

شَيْءٍ، إِلَّا أَتَاهُ ذَلِكَ الْغُصْنُ بِهِ، وَ لَوْ أَنَّ رَاكِباً مُجِدّاً سَارَ فِي ظِلِّهَا مِائَةَ عَامٍ لَمْ يَخْرُجْ مِنْهَا، وَ لَوْ صَارَ فِي أَسْفَلِهَا غُرَابٌ مَا بَلَغَ أَعْلَاهَا حَتَّى يَسْقُطَ هَرِماً أَلَافِي هَذَا.

طوبی و بهترین سرانجام و عاقبت برای آنان است. طوبی درختی در بهشت است که اصل آن در منزل پیامبر گرامی اسلام است. و یک شاخه از آن در منزل مؤمن قرار دارد که هر چه را میل پیدا کند، آن را برایش می آورد. سایۀ درخت طوبی به قدری است که اگر سوارکار مصممی تا صد سال در زیر آن بتازد، از زیر سایۀ آن خارج نمی شود. و اگر کلاغی بخواهد به بلندی آن دست یابد، به بالای آن نرسیده، پیر شده و می میرد.

فَارْغَبُوا إِنَّ الْمُؤْمِنَ نَفْسُهُ مِنْهُ فِي شُغُلٍ، وَ النَّاسُ مِنْهُ فِي رَاحَةٍ؛ إِذَا جَنَّهُ اللَّيْلُ افْتَرَشَ وَجْهَهُ وَ سَجَدَ لِلَّهِ «عَزَّوَجَلَّ» بِمَكَارِمِ بَدَنِهِ؛ يُنَاجِي الَّذِي خَلَقَهُ فِي فَكَاكِ رَقَبَتِهِ. أَلَا هَكَذَا فَكُونُوا.»

به درستی که مؤمن خود را به کار گرفته، و مردم را در آسایش قرار داده است. وقتی که شب او را فرا می گیرد، صورتش را بر زمین گذارده، برای خدا سجده می کند. از خدایی که او را خلق کرده، رهایی از آتش را نجوا می کند. شما نیز این چنین باشید.»

[حدیث شصت و هفتم: موارد مکارم اخلاق]

67 – حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى الْعَطَّارُ «رحمه الله» قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِي، عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ،

ص: 86

عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ «علیه السلام» قَالَ:

امام صادق (علیه السلام) فرمودند:

«إِنَّ اللَّهَ «تَبَارَكَ وَ تَعَالَى» خَصَّ رَسُولَ اللَّهِ «صلی الله علیه و آله» بِمَكَارِمِ الْأَخْلَاقِ، فَامْتَحِنُوا أَنْفُسَكُمْ؛ فَإِنْ كَانَتْ فِيكُمْ، فَاحْمَدُوا اللَّهَ «عَزَّوَجَلَّ»، وَ ارْغَبُوا إِلَيْهِ فِي الزِّيَادَةِ مِنْهَا،

«همانا خداوند متعال مکارم اخلاق را مخصوص پیامبرش گردانید، پس خود را بیازمایید؛ اگر از مکارم اخلاق را داشتید، خدا را سپاس گویید و از خداوند ازدیاد آن را طلب کنید.

فَذَكَرَهَا عَشَرَةً:

پس امام ده مورد از مکارم اخلاق را ذکر فرمودند:

الْيَقِينَ، وَ الْقَنَاعَةَ، وَ الصَّبْرَ، وَ الشُّكْرَ، وَ الْحِلْمَ، وَ حُسْنَ الْخُلُقِ، وَ السَّخَاءَ، وَ الْغَيْرَةَ، وَ الشَّجَاعَةَ، وَ الْمُرُوءَةَ.»

«یقین، قناعت، صبر، شکر، حلم، حسن خلق، سخاوت، غیرت، شجاعت، و جوانمردی.»

[حدیث شصت و هشتم: عرضۀ عقاید به امام (علیه السلام) ]

68 – حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عِمْرَانَ «رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ»، عَنْ عَبْدِالْعَظِيمِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ الْحَسَنِيِّ قَالَ:

دَخَلْتُ عَلَى سَيِّدِي عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ الصَّادِقِ «علیه السلام»، فَلَمَّا أَبْصَرَنِي قَالَ لِي:

بر آقایم امام هادی (علیه السلام) وارد شدم. هنگامی که مرا دیدند، فرمودند:

ص: 87

«مَرْحَباً بِكَ، يَا أَبَا الْقَاسِمِ! أَنْتَ وَلِيُّنَا حَقّاً.»

«آفرین بر تو ای أباالقاسم! تو دوست حقیقی ما هستی.»

قَالَ: فَقُلْتُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أَعْرِضَ عَلَيْكَ دِينِي، فَإِنْ كَانَ مَرْضِيّاً، أَثْبُتُ عَلَيْهِ حَتَّى أَلْقَى اللَّهَ «عَزَّوَجَلَّ». فَقَالَ:

عرضه داشتم: ای پسر رسول خدا! خواستم تا اعتقاد دینی ام را بر شما عرضه بدارم، اگر مورد رضایت بود، آن را برای خود حفظ کنم تا به دیدار خداوند بروم. حضرت فرمودند:

«هَاتِ، يَا أَبَا الْقَاسِمِ!»

«بیان کن ای اباالقاسم!»

فَقُلْتُ: إِنِّي أَقُولُ: إِنَّ اللَّهَ «تَبَارَكَ وَ تَعَالَى»وَاحِدٌ: (لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ)؛(1)

خَارِجٌ مِنَ الْحَدَّيْنِ: حَدِّ التَّعْطِيلِ [وَ حَدِّ الْإِبْطَالِ]، وَ حَدِّ التَّشْبِيهِ، وَ إِنَّهُ لَيْسَ بِجِسْمٍ، وَ لَا صُورَةٍ، وَ لَا عَرَضٍ، وَ لَا جَوْهَرٍ، بَلْ هُوَ مُجَسِّمُ الْأَجْسَامِ، وَ مُصَوِّرُ الصُّوَرِ، وَ خَالِقُ الْأَعْرَاضِ وَ الْجَوَاهِرِ، وَ رَبُّ كُلِّ شَيْءٍ، وَ مَالِكُهُ، وَ جَاعِلُهُ، وَ مُحْدِثُهُ، وَ إِنَّهُ حَكِيمٌ؛ لَا يَفْعَلُ الْقَبِيحَ، وَ لَا يُخِلُّ بِالْوَاجِبِ، وَ إِنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ خَاتَمُ النَّبِيِّينَ، فَلَا نَبِيَّ بَعْدَهُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ، وَ إِنَّ شَرِيعَتَهُ خَاتِمَةُ الشَّرَائِعِ؛ لَا شَرِيعَةَ بَعْدَهَا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ.

پس عرضه داشتم: من معتقدم که خداوند یکی بوده و مثل و مانندی ندارد. از دو تعریف خارج است: حد تعطیل (یعنی اینکه خدا موجود نباشد) و حدّ تشبیه (یعنی موجود باشد و شبیه داشته باشد). او جسم نیست و صورت و عرض و جوهر ندارد، بلکه او اجسام را طول و عرض و ارتفاع می بخشد و اوست که صورت ها را به تصویر می کشد و اعراض و جواهر را خلق می کند. او پروردگار و پرورش دهندۀ هر چیز، و مالک و

ص: 88


1- . الشوری (42) – الآیة 11.

سازنده و ایجاد کنندۀ همه چیز است. او حکیم است و فعل قبیح از او سر نمی زند، و در آنچه واجب است، خلل وارد نمی کند. معتقدم که محمد بنده و رسول اوست که خاتم انبیاء است، پس تا روز قیامت پیامبری بعد از او نمی باشد، و شریعت او پایان همۀ شرایع الهی بوده و تا قیامت شریعتی بعد از او نخواهد آمد.

وَ أَقُولُ: إِنَّ الْإِمَامَ، وَ الْخَلِيفَةَ، وَ والي [وَلِيَّ] الْأَمْرِ بَعْدَهُ، أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ، ثُمَّ الْحَسَنُ، ثُمَّ الْحُسَيْنُ، ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ، ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ، ثُمَّ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ، ثُمَّ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ، ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى، ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ، ثُمَّ أَنْتَ يَا مَوْلَايَ! فَقَالَ «علیه السلام»:

معتقدم: همانا امام و جانشین و ولی بعد از پیامبر، امیر مؤمنان علی بن ابی طالب است، و بعد از حضرت، امام حسن، امام حسین، امام سجاد، امام باقر، امام صادق، امام کاظم، امام رضا، امام جواد، و سپس شما هستید. پس حضرت فرمودند:

«وَ مِنْ بَعْدِي الْحَسَنُ ابْنِي، وَ كَيْفَ النَّاسُ بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِهِ؟!»

«و بعد از من، فرزندم حسن می باشد، و مردم با جانشین بعد از فرزندم چگونه اند؟!»

قَالَ: فَقُلْتُ: وَ كَيْفَ ذَلِكَ يَا مَوْلَايَ؟ قَالَ «علیه السلام»:

عرض کردم: چگونه است ای مولای من؟ حضرت فرمودند:

«لِأَنَّهُ لَا يُرَى شَخْصُهُ، وَ لَا يَحِلُّ ذِكْرُهُ بِاسْمِهِ حَتَّى يَخْرُجَ، فَيَمْلَأَ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا؛ كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً.»

«او از دید همگان پنهان است، و بیان نام او حلال نیست، تا آنگاه زمین سراسر ظلم و ستم گردید، قیام فرموده، زمین را سراسر از قسط و عدل لبریز نماید.»

ص: 89

قَالَ: فَقُلْتُ: أَقْرَرْتُ، وَ أَقُولُ: إِنَّ وَلِيَّهُمْ وَلِيُّ اللَّهِ، وَ عَدُوَّهُمْ عَدُوُّ اللَّهِ، وَ طَاعَتَهُمْ طَاعَةُ اللَّهِ، وَ مَعْصِيَتَهُمْ مَعْصِيَةُ اللَّهِ.

عرضه داشتم: اقرار نمودم. معتقدم که ولایت اهل بیت ولایت خداست و دشمنی با آنان، دشمنی با خداست. اطاعت از آنان، اطاعت از خدا بوده و نافرمانی آنان، نافرمانی خداوند است.

وَ أَقُولُ: إِنَّ الْمِعْرَاجَ حَقٌّ، وَ الْمُسَاءَلَةَ فِي الْقَبْرِ حَقٌّ، وَ إِنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ، وَ النَّارَ حَقٌّ، وَ الصِّرَاطَ حَقٌّ، وَ الْمِيزَانَ حَقٌ، وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيْبَ فِيها، وَ أَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ.

و معتقدم که معراج و سئوال در قبر و بهشت و جهنم و عبور از پل صراط، و سنجش اعمال، و روز قیامت و اینکه از قبرها برانگیخته شوند، حقی است که در آن هیچ شک و تردیدی وجود ندارد.

وَ أَقُولُ: إِنَّ الْفَرَائِضَ الْوَاجِبَةَ بَعْدَ الْوَلَايَةِ، الصَّلَاةُ، وَ الزَّكَاةُ، وَ الصَّوْمُ، وَ الْحَجُّ، وَ الْجِهَادُ، وَ الْأَمْرُ بِالْمَعْرُوفِ، وَ النَّهْيُ عَنِ الْمُنْكَرِ، وَ حُقُوقُ الْوَالِدَيْنِ.

و معتقدم که دستورات واجب بعد از ولایت، نماز و زکات و روزه و حج و جهاد و امر به معروف و نهی از منکر و پرداخت حقوق پدر و مادر است.

فَقُلْتُ: هَذَا دِينِي، وَ مَذْهَبِي، وَ عَقِيدَتِي، وَ يَقِينِي، قَدْ أَخْبَرْتُكَ بِهِ. فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ «علیه السلام»:

عرضه داشتم: این دین من، مذهب من و عقیده و یقین من است. شما مرا به درستی آن باخبر فرمایید. پس حضرت هادی (علیه السلام) فرمودند:

«يَا أَبَا الْقَاسِمِ! هَذَا وَ اللَّهِ، دِينُ اللَّهِ الَّذِي ارْتَضَاهُ لِعِبَادِهِ، فَاثْبُتْ عَلَيْهِ. ثَبَّتَكَ اللَّهُ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الآخِرَةِ.»

ص: 90

«ای أبا القاسم! به خدا قسم که این دینی است که خداوند برای بندگانش بدان راضی شده، پس آن را حفظ کن. خداوند تو را در زندگی دنیا و آخرت به فرمایش محکم و برقرار، ثابت قدم فرماید.»

[حدیث شصت و نهم: منکر معراج پیامبر شیعه نیست]

69 – حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ «رحمه الله» قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُمَارَةَ، عَنْ أَبِيهِ قَالَ:

قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ «علیه السلام»:

امام صادق (علیه السلام) فرمودند:

«لَيْسَ مِنْ شِيعَتِنَا مَنْ أَنْكَرَ أَرْبَعَةَ أَشْيَاءَ: الْمِعْرَاجَ، وَ الْمُسَاءَلَةَ فِي الْقَبْرِ، وَ خَلْقَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ، وَ الشَّفَاعَةَ.»

«کسی که معراج پیامبر و سئوال در قبر، و خلقت بهشت و جهنم و شفاعت را انکار نماید، از شیعیان ما نیست.»

[حدیث هفتادم: انکار معراج، انکار پیامبر9]

70 – حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْحَاقَ الطَّالَقَانِيُّ «رحمه الله» قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ، عَنْ أَبِيهِ،

عَنْ أَبِي الْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا «علیه السلام» أَنَّهُ قَالَ:

امام رضا (علیه السلام) فرمودند:

«مَنْ كَذَّبَ بِالْمِعْرَاجِ فَقَدْ كَذَّبَ رَسُولَ اللَّهِ «صلی الله علیه و آله».»

«کسی که معراج پیامبر را انکار نماید، به تحقیق رسول خدا را انکار کرده است.»

ص: 91

[حدیث هفتاد و یکم: اعتقادات مؤمن حقیقی]

71 – حَدَّثَنَا عَبْدُالْوَاحِدِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُبْدُوسٍ الْعَطَّارُ النَّيْسَابُورِيُّ «رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ» قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَيْبَةَ، عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ قَالَ:

قَالَ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَا «علیه السلام»:

امام رضا (علیه السلام) فرمودند:

«مَنْ أَقَرَّ بِتَوْحِيدِ اللَّهِ، وَ نَفَى التَّشْبِيهَ عَنْهُ، وَ نَزَّهَهُ عَمَّا لَا يَلِيقُ بِهِ، وَ أَقَرَّ بِأَنَّ لَهُ الْحَوْلَ، وَ الْقُوَّةَ، وَ الْإِرَادَةَ، وَ الْمَشِيَّةَ، وَ الْخَلْقَ، وَ الْأَمْرَ، وَ الْقَضَاءَ، وَ الْقَدَرَ، وَ أَنَّ أَفْعَالَ الْعِبَادِ مَخْلُوقَةٌ؛ خَلْقَ تَقْدِيرٍ، لَا خَلْقَ تَكْوِينٍ، وَ شَهِدَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ، وَ أَنَّ عَلِيّاً، وَ الْأَئِمَّةَ بَعْدَهُ حُجَجُ اللَّهِ، وَ وَالَى أَوْلِيَاءَهُمْ، وَ اجْتَنَبَ الْكَبَائِرَ، وَ أَقَرَّ بِالرَّجْعَةِ، وَ الْمُتْعَتَيْنِ، وَ آمَنَ بِالْمِعْرَاجِ، وَ الْمُسَاءَلَةِ فِي الْقَبْرِ، وَ الْحَوْضِ، وَ الشَّفَاعَةِ، وَ خَلْقِ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ، وَ الصِّرَاطِ، وَ الْمِيزَانِ، وَ الْبَعْثِ، وَ النُّشُورِ، وَ الْجَزَاءِ، وَ الْحِسَابِ، فَهُوَ مُؤْمِنٌ حَقّاً، وَ هُوَ مِنْ شِيعَتِنَا أَهْلَ الْبَيْت.»

«کسی که به وحدانیّت خدا و نفی تشبیه خداوند، و منزه دانستن خدا از آنچه شایستگی مقام الوهیت ندارد را اقرار کند، و آنکه قائل شود به اینکه قوّه و قدرت از آن خداست و دارای اراده و مشیّت و خلق و امر و قضاء و قدر است و اینکه رفتار بندگان خدا مخلوق به خلق تقدیر هستند، نه خلق تکوین، و همچنین به رسالت پیامبر گرامی اسلام و ولایت و امامت امیر مؤمنان علی (علیه السلام) و ائمّۀ بعد از آن حضرت شهادت دهد، و از گناهان کبیره دوری کند، و نیز به رجعت، و دو متعۀ (حج و زنان) اقرار کند و به معراج پیامبر و سئوال در قبر، و ورود بر سر حوض کوثر، و مسئلۀ شفاعت، و خلقت بهشت و جهنم، و عبور از پل صراط،

ص: 92

و سنجش اعمال، و برانگیخته شدن، و از قبرها بیرون آمدن، و به پاداش و حسابرسی اعمال اقرار نماید، او مؤمن حقیقی است و او از شیعیان ما اهل بیت است.»

ص: 93

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109