زندگی حضرت زهرا علیها السلام

مشخصات کتاب

سرشناسه : قرشی، باقرشریف، 1926 - م.

Qarashi, Baqir Sharif

عنوان قراردادی : حیاه سیده النساء فاطمه الزهرا علیهاالسلام دراسه و تحلیل .فارسی

عنوان و نام پديدآور :زندگانی حضرت زهرا علیها السلام [کتاب]/ مولف باقر شریف قرشی ؛ مترجم سیدمحمدرضا مهری.

مشخصات نشر : قم : بنیاد معارف اسلامی، 1393.

مشخصات ظاهری : 415ص.

شابک : 180000 ریال:978-600-146-014-2

وضعیت فهرست نویسی : فاپا

يادداشت: عنوان دیگر: بحث و بررسی زندگی حضرت زهرا علیها السلام.

يادداشت: عنوان روی جلد: زندگانی فاطمه زهرا سلام الله علیها.

یادداشت: کتابنامه به صورت زیرنویس.

موضوع : فاطمه زهرا (س)، 8؟ قبل از هجرت - 11ق.

موضوع : فاطمه زهرا (س)، 8؟ قبل از هجرت - 11ق. -- سرگذشتنامه

شناسه افزوده : مهری، سیدمحمدرضا، 1336 -، مترجم.

شناسه افزوده : بنیاد معارف اسلامی

رده بندی کنگره : BP27/2/ق38ح9041 1393

رده بندی دیویی : 297/973

شماره کتابشناسی ملی : 3374914

خیراندیش دیجیتالی : مركز خدمة مدرسة اصفهان

ویراستار: سید محمد رضوی

ص: 1

اشاره

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ»

ص: 2

زندگی حضرت زهرا علیها السلام

ص: 3

ص: 4

فهرست مطالب

مقدمه ... 21

حضرت زهرا علیها السلام از اصحاب کساء ... 21

حضرت زهرا علیها السلام از مصادیق عروة الوثقى ... 22

فاطمه علیها السلام مصداق مشخص کوثر ... 23

تقديم ... 20

در محضر فاطمه علیها السلام ... 27

سخن محقق ... 28

مقدمه ... 29

پناه بر خدا! ... 35

فصل اول: نسب درخشان حضرت زهرا علیها السلام

نسب درخشان حضرت زهرا علیها السلام ... 44

پدر ... 44

مادر ... 46

ثروت فراوان خديجه ... 46

تجارت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با اموال خدیجه ... 47

ازدواج پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با خدیجه ... 48

اجرای خطبه عقد توسط ابوطالب ... 48

در غار حراء ... 49

رفتن خدیجه نزد ورقه ... 50

ص: 5

اسلام خدیجه و على علیه السلام ... 51

پشتیبانی معنوی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ... 53

پشتیبانی اقتصادی ... 53

درود فرستادن خداوند بر خدیجه ... 54

خانه خدیجه در بهشت ... 54

منزلت خدیجه نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ... 54

الطاف الهی برای خدیجه ... 56

به سوی ملکوت اعلى ... 56

فصل دوم: تولد و پرورش حضرت زهرا علیها السلام

تولد و پرورش حضرت زهرا علیها السلام ... 60

مراسم تولد ... 60

اذان و اقامه ... 60

تکوین حضرت زهرا علیها السلام ... 61

زمان تولد حضرت زهرا علیها السلام ... 62

مکان تولد ... 63

نامگذاری حضرت زهرا علیها السلام ... 63

القاب حضرت زهرا علیها السلام ... 63

کنیه حضرت زهرا علیها السلام ... 67

1. أمّ أبيها ...67

2. ام الحسنین ... 68

3. ام الحسن ... 68

4. ام الحسين ... 69

نقش انگشتر حضرت ... 69

پرورش حضرت زهرا علیها السلام ... 69

نمونه هایی از تربیت نبوی صلی الله علیه و آله و سلم ... 69

دعاهایی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به حضرت زهرا علیها السلام آموخت ... 71

دعای دیگری از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای جلوگیری از بی خوابی شب: ... 74

ص: 6

شباهت حضرت زهرا علیها السلام به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ... 75

عیادت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از زهرا علیها السلام ... 76

فصل سوم: خصوصیات شخصی حضرت زهرا علیها السلام

خصوصیات شخصی حضرت زهرا علیها السلام ... 80

عصمت ... 80

دلایل عصمت حضرت ... 80

احسان به فقرا ... 82

زهد در دنیا ... 84

عفاف و حجاب ... 86

ایمان کامل به خدا ... 88

انقطاع الى الله (بریدن از همه چیز برای تقرب به خدا) ... 89

دعاهای حضرت فاطمه زهرا علیها السلام ... 90

دعا در توکل به خدا ... 90

دعا در اعتصام به خداوند متعال ... 91

دعا در تسبیح خدای متعال ... 92

دعا برای رفع غم و اندوه ... 92

دعا برای آسان شدن امور ... 93

دعا برای شفای مریض ... 93

دعا در شبانه روز ... 94

دعا قبل از خواب ...94

دعا های ایام هفته ... 95

دعای روز شنبه: ... 95

دعای روز یکشنبه: ...96

دعای روز دوشنبه: ...96

دعای روز سه شنبه: ... 97

دعا روز چهارشنبه: ... 97

دعای روز پنج شنبه: ... 98

ص: 7

دعای روز جمعه: ... 98

حرز آن حضرت ... 99

تسبيح فاطمه علیها السلام ... 100

عبادت فاطمه علیها السلام ... 102

تعقیب نماز ظهر: ... 102

تعقیب نماز عصر: ... 107

تعقیب نماز مغرب: ... 114

تعقیب نماز عشا: ... 121

فصل چهارم: زهرا علیها السلام در قرآن و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم

زهرا علیها السلام در قرآن و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ... 130

زهراء علیها السلام در قرآن ... 130

1.آیه مودت ... 130

روایت اول: ابن عباس نقل می کند: ... 131

روایت دوم: جابر بن عبدالله انصاری می گوید: ...131

روایت سوم: ابن عباس روایت می کند ... 131

- استدلال امیرالمؤمنین علیه السلام ... 132

- استدلال امام حسن علیه السلام ... 132

- استدلال امام زین العابدين علیه السلام ... 133

سخن فخر رازی ... 133

2.آیه ابرار ...135

3.آیه تطهیر ... 136

4. آیه مباهله ... 139

احادیث نبوی در فضیلت زهرا علیها السلام ... 142

احادیث نبوی صلی الله علیه و آله و سلم در فضیلت اهل بیت علیهم السلام ... 146

1. حدیث ثقلین ... 146

اولاً - سند حدیث: ... 149

ثانياً - مفهوم حديث: ... 149

ص: 8

2- حدیث سفینه (کشتی) ... 149

3- حديث اهل بیت، مانع از اختلاف امت ...151

4- حدیث پیامبر َصلی الله علیه و آله و سلم دوستِ محبِّانِ اهل بیت علیهم السلام ... 151

5- حدیث دوستداران اهل بیت علیهم السلام در کنار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ... 152

6- شناخت اهل بیت علیهم السلام مانع از عذاب ... 152

7- حديث سؤال درباره محبت اهل بیت علیهم السلام ... 152

8- پیروی از اهل بيت عليهم السلام ... 153

9- باید با محبت اهل بیت علیهم السلام از دنیا رفت ... 153

فصل پنجم: ازدواج حضرت زهرا علیها السلام با اميرالمؤمنين علیه السلام

ازدواج حضرت زهرا علیها السلام اميرالمؤمنين علیه السلام ... 157

مهریّه حضرت زهرا علیها السلام ... 159

جهیزیه فاطمه علیها السلام ... 160

سخنان نادرست «لامنس» ... 161

خطبه عقد ... 162

وليمه ازدواج ... 165

صحبت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم درباره على علیه السلام با فاطمه علیها السلام ... 165

منزل جديد ... 166

شب زفاف ... 166

زهرا علیها السلام و صدقه دادن لباس عروسی خود ... 168

اشعار درباره ازدواج حضرت زهرا علیها السلام ... 178

1- حفصه ... 168

2- أمُّ سَلَمة ... 169

3- عائشة ... 169

4- كبشة (مادر سعد بن معاذ) ... 170

5- حمیری ... 170

6- سرخسی ... 171

7- السوسي ... 172

ص: 9

8- العبدی ... 172

9- شیخ فرطوسی ... 173

منزل مسکونی حضرت زهرا علیها السلام ... 174

کارهای خانه ... 175

کارهای حضرت زهرا علیها السلام در منزل ... 175

1. تهیه غذا ... 175

2. جارو کردن خانه ... 176

3. بافتن لباس همسر و فرزندان ... 176

4. همکاری امام با فاطمه علیها السلام ... 176

5. آسیاب کردن برای همسایگان ... 177

توصیه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای فاطمه علیها السلام ... 178

روایتی نادرست ... 178

آب دادن به فقرا ... 179

فرزندان فاطمه علیها السلام فرزندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ... 179

داستان مقابله يحيى بن يعمر با حجّاج ... 182

روایت نادرستی دیگر ... 184

برخورد بني العباس با فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ... 186

جرم بودن محبت زهرا علیها السلام ... 191

تهمت به منصور نمری ... 191

تهمت به شریک ... 194

آزار رساندن به بانوی دوستدار حضرت زهرا علیها السلام ... 195

فصل ششم: فرزندان مطهر حضرت زهرا علیها السلام

فرزندان مطهر حضرت زهرا علیها السلام ... 201

امام حسن علیه السلام ... 201

سنت های تولد ... 202

اذان و اقامه ... 202

نام گذاری ... 203

ص: 10

عقيقه ... 203

تراشیدن سر: ... 203

کنیه ... 204

تعریف و تمجید پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از امام حسن علیه السلام ... 204

تربیت ... 206

ارزشهای متعالی ... 207

اخلاق متعالی ... 207

حلم امام ... 208

کرم و سخاوت امام ... 209

زهد در دنیا ... 210

صدقه دادن ... 211

عبادت ... 211

تهمتی دروغین ... 212

خلافت امام حسن علیه السلام ... 213

امام حسین علیه السلام ... 215

تولد ... 216

اندوه و گریه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ... 216

مراسم تولد ... 217

اذان و اقامه ... 217

نام گذاری: ... 217

عقيقه: .. 218

تراشیدن موی سر: ... 218

دعا برای سلامتی حسنين علیهما السلام: ... 218

محبت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نسبت به حسین علیه السلام ... 219

خبر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از شهادت امام حسین علیه السلام ... 221

خبر امیر المؤمنین از شهادت امام حسین علیه السلام ... 227

امام حسین علیه السلام و عمر ... 231

امام حسین علیه السلام و معاویه ... 232

ص: 11

نامه امام حسين علیه السلام به معاویه ... 233

جلسه سیاسی در مکه ... 233

مرگ معاویه .. 234

قیام امام حسین علیه السلام ... 234

شهادت ... 236

ندای دیگر امام علیه السلام این گونه بود: ... 237

حضرت زینب علیها السلام ... 237

تولد ... 238

غمناکی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ... 238

نام گذاری ... 239

کنیه حضرت زینب علیها السلام ... 239

القاب حضرت زینب علیها السلام ... 240

1. عقیله بنی هاشم: ... 240

2. عالمه: 240

3. عابدة آل على: ... 240

4. کامله: ... 240

5. فاضله: ... 240

سال تولد ... 241

تربیت ... 41

ویژگی های فردی حضرت زینب علیها السلام ... 242

1. ایمان کامل به خداوند ... 242

2. صبر ... 243

3. عزت و کرامت نفس ... 245

4. شجاعت ... 246

همراه با رویداد جاودان ... 247

رحلت ... 248

ام كلثوم ... 249

محسن ... 250

ص: 12

فصل هفتم: آثار علمی و فکری حضرت زهرا علیها السلام

آثار علمی و فکری حضرت زهرا علیها السلام ... 254

روایت کنندگان از آن حضرت ... 254

مُسنَد فاطمه علیها السلام ... 254

نمونه هایی از روایات حضرت فاطمه علیها السلام ... 255

تشویق بر پاکیزگی ... 255

سخاوت و بخل ... 255

فضیلت آزاد کردن برده ... 256

فضيلت مریض ... 257

کوتاهی در خواندن نماز ... 257

ساعت استجابت دعا ... 259

ساعت تقسیم روزی میان بندگان ... 260

دعا هنگانم ورود به مسجد ... 260

لشکرهای ظالم ... 261

فضیلت شیعه: ...261

خوشبخت کسی است که على علیه السلام را دوست بدارد: ... 261

فرزندان فاطمه علیها السلام منسوب به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هستند: ... 262

دعای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای سلامتی حسنين علیهما السلام ... 262

هدیه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به حسنین علیهما السلام ... 263

میراث پیامبر برای دو سبط خویش ... 263

خدمت به فرزندان فاطمه علیها السلام ... 264

حدیث ثقلین ... 264

اعلام امامت امير المؤمنین علیه السلام ... 265

ائمه علیهم السلام از فرزندان حسین علیه السلام هستند ... 265

از فضایل امام على علیه السلام ... 265

اعراف، همان ائمه علیهم السلام می باشند ... 266

حضرت زهرا علیها السلام از سابقین است ... 267

حکمت های متعالی ... 267

ص: 13

خوشرویی با مردم ... 267

اخلاص در عبادت ... 268

عدالت ... 268

رعایت حال زن ... 26

آداب روزه داری ... 269

دعا برای میت ... 269

مصحف فاطمه علیها السلام ... 270

فصل هشتم: زهرا علیها السلام انقلاب عظیم اسلامی

زهرا علیها السلام انقلاب عظیم اسلامی ... 274

ارزشهای والا ... 276

برابری میان مردم ... 267

آزادی زن ... 276

زنده به گور کردن دختران ... 277

محرومیت زن از ارث ... 277

منع ازدواج با ارمله پدر ... 278

حرمت زنا ... 278

حرمت ربا ... 278

حرمت شراب ... 279

از بین بردن فقر ... 279

تشویق بر علم ... 27

مقابله قبایل قریش ... 280

تشویق کودکان به آزار دادن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ... 280

تهمت دیوانگی به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ... 280

اتهام پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به سحر ...281

شکنجه مؤمنين ... 281

زهرا علیها السلام همراه پدر ... 281

اتفاق قریش بر قتل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ... 283

ص: 14

هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به يثرب ... 283

ایثار امام علی علیه السلام در خوابیدن به جای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ... 284

استقبال مدینه از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ... 286

هجرت امام على علیه السلام به يثرب ... 286

در واقعه احد ... 287

در واقعه احزاب (خندق) ... 288

دیدار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با دخترش قبل از هر سفر ... 289

فصل نهم: انتخاب امیرالمؤمنین علیه السلام برای خلافت اسلامی

انتخاب امیرالمؤمنین علیه السلام برای خلافت اسلامی ... 292

تعیین رهبر آینده ... 292

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم على علیه السلام را برمی گزیند ... 294

چرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم على علیه السلام را برگزید؟ ... 295

فصل دهم: نشانه های رحلت به سوی خدا

نشانه های رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به سوی خدا ... 304

1. نزول دو بار قرآن در یک سال ... 304

2. نزول آیه «انک میّت...» ... 304

3. نزول سوره نصر ... 305

حجة الوداع ... 305

اجتماع عمومی ... 306

اجتماع غدیر خم ... 309

فصل یازدهم: فاجعه بزرگ

فاجعه بزرگ ... 316

بیماری پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم .... 316

استغفار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای اهل بقيع ... 317

لشکر اسامه ... 318

ص: 15

خود را قصاص کردن ... 321

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هر چه داشت صدقه داد ... 324

فاجعه روز پنج شنبه ... 324

درد دل زهرا علیها السلام ... 327

توصیه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم درباره اهل بیت خود ... 329

میراث پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای سبطین خود ... 330

توصیه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم درباره سبطين ... 330

به سوی فردوس اعلى ... 331

فاطمه علیها السلام و خداحافظی با پیکر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ... 333

آماده کردن جنازه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ... 334

اقامه نماز بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ... 335

دفن پیکر مقدس ... 336

وحشت عترت پاک پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ... 336

سوگواری حضرت زهرا علیها السلام برای پدر ... 337

فصل دوازدهم: فتنه بزرگ

فتنه بزرگ ... 342

احزاب، پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ... 343

1. حزب علوی ... 343

2. حزب قریش ... 343

3. حزب انصار ... 343

جلسه سقيفه ... 344

چگونگی برگزاری جلسه ... 344

1. سرپیچی از ملحق شدن به لشکر اسامه: ... 345

2. سرپیچی از بیعت امام در غدیر خم: ... 345

3. نارضایتی از جمع شدن نبوت و امامت در یک خاندان: ... 345

سخنرانی سعد ... 346

اشكال به سعد ... 347

ص: 16

ورود غیر منتظره به جلسه انصار ... 348

سخنرانی ابوبکر ... 349

بیعت با ابوبکر ... 352

سخنرانی عمر ... 352

سخنرانی حبّاب ... 353

شادی قریشیان ... 356

موضع ابوسفیان ... 357

شکست انصار ... 359

راضی نشدن امام على علیه السلام به بیعت ... 360

سعی در گرفتن بیعت از امام علی علیه السلام ... 361

سخت گیری بر اهل بیت علیهم السلام ... 363

1. حمله به منزل امام علیه السلام ... 364

تهدید به سوزاندن خانه فاطمه علیها السلام ... 364

- بلاذری: ... 364

- طبری: ... 364

- ابن عبد ربه: ... 365

- ابن ابی الحدید: ... 365

- شهرستانی: ... 365

- کحاله: ... 365

- مسعودی: ... 366

- پشیمانی ابوبکر: ... 367

2. ضربه زدن به حضرت زهرا علیها السلام ... 367

- سقط جنین: ... 368

- شهرستانی: ... 368

- ابن حجر: ... 368

- مسعودی: ... 368

- ذهبی: ... 369

- ابن قتيبة: ... 369

ص: 17

- صفدی: ... 369

- طبری: ... 369

- طبرسی: ... 369

- مجلسی: ... 370

3. اسقاط خمس ... 371

4. ملی کردن فدک ... 371

- موقعیت جغرافیایی فدک: ... 372

- محدوده فدک از نظر اهل بیت علیهم السلام ... 372

فدک، ملک پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ... 372

هبه کردن فدک به فاطمه علیها السلام ... 373

زهرا علیها السلام فدک را مطالبه می کند: ... 374

امام علیها السلام از صحابه یاری می طلبد ... 375

فصل سیزدهم: سخنرانی تاریخی و جاودانه حضرت زهرا علیها السلام

سخنرانی تاریخی و جاودانه حضرت زهرا علیها السلام ... 379

ناامیدی زهرا علیها السلام ... 398

سخنرانی تاریخی فاطمه علیها السلام برای بانوان ... 399

عذرخواهی ناپسند ... 405

اندوه عمیق ... 406

اشک و ناله ... 406

فصل چهاردهم: به سوی جنات خلد

به سوی جنّات خلد ... 411

سن شریف حضرت زهرا علیها السلام ... 417

تاریخ وفات حضرت زهرا علیها السلام ... 418

مرقد شریف حضرت زهرا علیها السلام ... 418

ص: 18

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ »

به آنها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت می کنیم شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را دعوت مینمائیم شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت می کنیم شما هم از نفوس خود. آنگاه مباهله نموده، لعنت خدا را بر دروغگویان قرار میدهیم. (آل عمران/61)

«نَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا»

خداوند همین می خواهد که پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و شما را کاملا پاک سازد. ( الأحزاب/33)

«قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى»

بگو من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم درخواست نمی کنم جز دوست داشتن نزدیکانم. (الشوری (23)

ص: 19

تقدیم

این بحث را

به مقام عالی

سازنده تمدن بشری، افزاینده روح و علم در نسل ها،

بزرگترین دعوت کننده به خدا بر روی زمین،

خاتم انبیا و سید رسل، محمد صلی الله علیه و آله و سلم

و به پاره تنش، والاترین بانویی که خداوند آفریده است،

سيدة نساء العالمین حضرت زهرای اطهر علیها السلام تقدیم می کنم.

به امید اینکه مورد قبول قرار گیرد و مرا در روز ملاقات خداوند متعال کفایت کند.

مؤلف

ص: 20

مقدمه

حضرت فاطمه علیها السلام در پرتو عصمت، از آسیب سهو، نسیان و خطا معصوم و در ظلّ طهارت از گزند گزافه گویی مصون است؛ لذا حجت خداست و قول، فعل و تقریر وی منبع حجیت دینی است، بلکه برتری آن وجود عرشی نسبت به فرزندان معصومش همان کلام نورانی وجود مبارک امام حسن عسکری علیه السلام است: «نَحنُ حُجَجُ الله علَى خَلقِه وَجَدتُنا فاطِمَةُ حُجَةٌ عَلَينا».(1)

عقول و افهام در شناخت حضرت زهرا علیها السلام ناتوانند. از آنجا که انسان کامل مظهر جميع اسماء و صفات الهی است، شناخت و معرفی انسان کامل تنها بر عهده خداوند و انسان کامل است؛ چنان که امام صادق علیه السلام در تفسیر سوره «قدر» جده معصومه خود را چنین معرفی نموده اند: «الليلةُ فاطمةُ و القَدرُ الله، فَمَن عَرَفَ فاطِمَةَ حَقَّ مَعرِفَتِها فَقَد اَدرَکَ ليلةَ القَدر»(2)؛ منظور از شب، فاطمه است و مراد از قدر، خداوند است. پس هر کس فاطمه را چنان که شایسته است بشناسد، شب قدر را درک نموده است. در ادامه، وجه تسمیه آن حضرت به نام مبارک «فاطمه» را چنین بیان فرموده اند: «وَ انَّها سُمِّيَت فاطِمَهُ لَاِنَّ الخَلقَ فَطَمُوا عَن مَعرِفَتِها» و ایشان فاطمه نام گرفته اند؛ زیرا خلق از معرفت و شناخت آن حضرت عاجزند.

حضرت زهرا علیها السلام از اصحاب کساء

بیان فضائل و راهیابی به کُنه شخصیت بانوی نمونه اسلام جز با تمسک به آیات و روایات

ص: 21


1- تفسير اطيب البیان، ج 13، ص 225.
2- تفسیر فرات کوفی، ص 581ح 747 - 2.

میسور نمیباشد؛ به عنوان نمونه حضرت زهرا علیها السلام به استناد روایات فراوانی که از فریقین وارد شده، یکی از اصحاب «کساء» است که آیه «وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا»(1)در شأن آنان نازل شده است. این بیش از هفتاد حدیث در این موضوع وجود دارد که بیشتر آنها از طریق اهل سنت وارد شده که ام سلمه، عائشه، ابو سعید خدری، ابن عباس، علی علیه السلام و حسن بن على علیه السلام تقریبا از چهل طريق نقل شده و شيعه آن را از امیرالمؤمنین علیه السلام، امام سجاد علیه السلام، صادقین علیهما السلام، امام رضا علیه السلام، ام سلمه، ابوذر و دیگران و بیش از سی طريق نقل کرده است.(2)

حضرت زهرا علیها السلام از مصادیق عروة الوثقى

امام باقر علیها السلام در باره آيه «فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى» فرموده اند: «مودَتنا اَهلُ البيت»؟(3)

(یکی از مصادیق عروة الوثقی) مودت اهل البيت علیهم السلام است و یکی از اعضای اهل بیت علیهم السلام بلکه محور و اصل آن، حضرت صدیقه کبری علیها السلام است؛ آنچنان که در روایت آمده: «سُئِل الصادق علیه السلام عن معنی حَی علی خیر العمل، فقال خير العمل بُّر فاطمة و وُلدها»(4). آن حضرت سبب نزول سوره دهر، آیه تطهیر، آیه اعطاء و آیه ایثار است(5) سوره کوثر در شأن او نازل شده است. این سوره طبق گفتار بسیاری از مفسران در پاسخ به شماتت و تحقیر مشرکان نسبت به پیامبر اکرم صَلِّيَ اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلّم در فوت فرزندان ذکور آن حضرت نازل شده و در حقیقت بمثابه ردّ و انکار آنان در این موضوع است و از همین روی لفظ کوثر اشاره به ذریّه كثيره آن حضرت می کند که از دختر بزرگوارش فاطمه علیها السلام است.(6)

ص: 22


1- سوره احزاب، آیه 33.
2- تفسير الميزان، ج16، ص 465.
3- مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 5.
4- بحارالانوار، ج42، ص 44.
5- شخصیت حضرت زهرا علیها السلام محمد یعقوب بشوی، ص 350، قم، بوستان کتاب، ج اول 1386.
6- تفسیر من وحي القرآن، سید محمد حسين فضل الله، ج 24، ص 447، بیروت، دار الملاك للطباعه و النشر، 1419 ق.

فاطمه علیها السلام مصداق «خير البريه»(1) و شاخه شجره طیبه است: «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ»(2)، امام باقر علیه السلام در تبیین مصادیق آیه میفرمایید «آن شجره طیبه، محمد صلی الله علیه و آله و سلم است و فرع آن علی و میوه اش حسن و حسین و غصن و شاخه آن فاطمه و شاخه های آن غسن ائمه از فرزندان فاطمه و برگهای آن، شیعیان و دوستداران ما اهل بیت علیهم السلام هستند».(3)

فاطمه علیها السلام مصداق مشخص کوثر

اولین موضوع درباره حضرت زهرا علیها السلام در قرآن مجید، آن که، آن بزرگوار مصداق مشخص کوثر و عامل تداوم نسل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است. به طوری که مفسران در سبب نزول سوره کوثر نوشته اند، از آنجا که فرزندان ذکور رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در حیات آن بزرگوار از دنیا رفتند، برخی از مشرکان از جمله عاص بن وائل، ولید بن مغیره، ابوجهل، عقبه بن ابی معیط و ابولهب زبان به شماتت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گشوده، او را ابتر نامیدند.(4) خدای تبارک و تعالی در پاسخ به شماتت مشركان خصوصا «عاص بن وائل سهمی» سوره کوثر را نازل ساخت و ضمن اعلام بشارت به اعطای «کوثر» به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دشمنان آن حضرت را «ابتر» یعنی بلانسل و بلا عقب اعلام فرمود. اما در این سوره کریمه از «کوثر» چیست؟ با توجه به آنکه کوثر از نظر لغوی به معنای خیر کثیر است،(5) این کلمه مصادیق زیادی دارد که مفسران به آن اشاره کرده اند از جمله: قرآن، علم فراوان، نهری در بهشت، نبوت و پیامبری، ذریه و نسل، مقام شفاعت و... (6)اما با توجه به سبب نزول سوره کوثر که در پاسخ شماتت کنندگان پیامبر به دلیل نداشتن فرزند ذکور نازل شده و نیز به دلیل تقابل «الكوثر» با

ص: 23


1- سوره بینه، آیة . شواهد التنزيل، حاكم الحسكانی، ج 2، ص 459 - 469.
2- سورة ابراهيم، آیه 24.
3- شواهد التنزيل، حاكم الحسکانی، ج 1، ص 406.
4- الدر المنثور، السیوطی، ج 6 ص 403، طبع 1993،
5- المفردات في غريب القرآن، الراغب الأصفهانی، ص 426، طبع 1362.
6- تفسیر الوسی، الآلوسی، ج 20، ص 246.

«الابتر» که این کلمه دم بریدگی و قطع نسل و ریشه را افاده می کند(1)، معلوم می شود که مراد از «کوثر»، همان عامل بقای نسل و ذریه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است که مصداق آن حضرت فاطمه زهرا علیها السلام خواهد بود. به عبارت بهتر کوثر جز فاطمه زهرا علیها السلام و فرزندانش مصداق دیگری ندارد و سایر معانی کوثر که مفسران به آن اشاره کرده اند مثل شفاعت، نهری در بهشت و حوض بهشت، خیر کثیر، کثرت اصحاب و كثرت امت همه از باب جری و انطباق است.(2)

با این اعتبار حسن و حسین علیهما السلام نیز فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به شمار می آیند، چه در غیر این صورت على رغم وجود فاطمه زهرا علیها السلام باز رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم موصوف به «ابتر» خواهد شد. این استدلالی است که علی علیه السلام در پاسخ نامه عمرو بن عاص کرده است. در این خصوص ابن ابی الحديد نوشته است: «عمرو بن عاص نامه ای به امیر المؤمنین فرستاد که در آن مواردی را بر آن حضرت عیب گرفته بود. از جمله آن که امام علیه السلام حسن و حسین علیهما السلام را دو فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم میداند. پس امام به پیک عمرو بن عاص گفت: به شانی بن شانی بگو: اگر حسن و حسین علیهما السلام فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نبودند، در این صورت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ابتر می بود. در حالی که خداوند ابتر بودن را از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نفی کرده و به دشمن او نسبت داده است، همانگونه که پدرت گمان می برد.»(3) از نظر مفسران شیعه مهم ترین مصداق کوثر همان وجود مبارک حضرت زهرا علیها السلام است که عامل نسل پاینده رسول خدا صَلِّيَ اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلّم است. طبرسی می نویسد: «گفته اند که کوثر عبارت از کثرت نسل و ذریه است. آری کثرت در نسل آن حضرت از فرزندان فاطمه علیها السلام به گونه ای ظاهر گردید که به شمارش نیایند و امتداد این نسل تا روز قیامت پابرجاست».(4)

بسیاری از مفسران اهل سنت نیز در تفسیر سوره کوثر یکی از مصادیق «کوثر» را فاطمه زهرا علیها السلام دانسته اند. به عنوان نمونه فخر رازی از قول «سدّی» نوشته است که «بين عرب مرسوم بود که اگر فرزند پسر کسی از دنیا رود به او ابتر میگفتند. چون فرزندان پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم در مکه موسوم به قاسم و عبدالله

ص: 24


1- المفردات في غريب القرآن، ص 36.
2- الزهراء فاطمة بنت محمد، عبدالزهراء عثمان محمد، ص 117.
3- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 20، ص 334.
4- تفسير مجمع البيان، الطبرسی، ج10، ص 460، طبع 1415.

و نیز فرزند او به نام ابراهیم در مدینه درگذشتند، آنها گفتند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ابتر است و جانشینی ندارد، اما خداوند با نزول این سوره مشخص کرده که دشمن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به این صفت موصوف بوده و نسل آن حضرت تا قیامت تداوم دارد»(1). نکته مهم در تفسیر سوره کوثر آن که همه مفسرانی که در تفسیر «کوثر» به مصادیقی غیر از نسل و ذریه اشاره کردهاند، بلاغت قرآن کریم در تقابل «کوثر» و «الابتر» را در نظر نگرفته و از این جهت غفلت بزرگی مرتکب شده اند. علامه طباطبایی ضمن بر شماری مصادیق کوثر از قول مفسران - که تا بیش از 26 قول بالغ است - می نویسد: «به جز مصادیق نهری در بهشت و حوض پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم - که مستند به برخی از روایات است - باقی اقوالی که درباره کوثر گفته شده هیچ دلیلی ندارد به جز تحكم و بی دلیل حرف زدن. اما با در نظر گرفتن اینکه کلمه «ابتر» به معنای کسی است که نسل او منقطع شده و با در نظر گرفتن جمله نامبرده که از باب قصر قلب است، نتیجه گیری میشود که منظور از کوثر تنها و تنها كثرت ذریّه است که خدای تعالی به آن جناب ارزانی داشته است یا مراد هم خیر کثیر است و هم كثرت ذريه. اگر مراد مسأله ذریّه با استقلال یا به طور ضمنی نبود آوردن «إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ» فایده ای نداشت، زیرا کلمه ان علاوه بر تأكيد، تعلیل را هم می رساند و معنا ندارد که خداوند بفرماید ما به تو حوضی دادیم چون که بدگوی تو ابتر و بلانسل است!»(2)

اما از مفسران اهل سنت، فخر رازی بیش از دیگران به این نکته بلاغی در سوره کوثر اشاره کرده و می نویسد: «کوثر به معنای فرزندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است. گفته اند که این سوره در مقام تخطئه کسی نازل گردید که آن حضرت را به جهت نداشتن (یا باقی نماندن) فرزنان مورد سرزنش قرار داد. لذا معنای آیه این می شود که: خداوند نسلی به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عطا فرماید که در طول قرون و اعصار پایدار خواهد بود. آری بنگر چقدر از اهل بیت علیهم السلام کشته و شهید شدند، اما باز عالم از آنان مالامال است در صورتی که از بنی امیه احدی که قابل توجه باشد باقی نماند و باز بنگر که در میان اهل بیت علیهم السلام چه بزرگانی مانند حضرات باقر، صادق، کاظم، نفس زکیه و امثال آنان ظهور نمود».(3)

ص: 25


1- تفسير رازی، ج22، ص 132؛ تفسیر آلوسی، الآلوسی، ج20، ص 1345 تفسیر بیضاوی، البيضاوی، ج 2، ص 626.
2- تفسير الميزان، ج 20، ص 370.
3- تفسير الرازی، ج32، ص 124.

حال چگونه باید درباره چنین بانوی عظیم الشأنی سخن گفت، اینجا است که مغزها به تفکر، قلمها به جریان و کتابهای قطور به تحریر در آمده تا شاید بتوانند پرتویی از نورانیت وجود او را به دست آورند و به خوانندگان منتقل نمایند.

کتابی که در دست دارید، اثر یکی از نویسندگان خوش فکر و خوش بیان، مرحوم علامه باقر شريف القرشی درباره زندگی بانوی بزرگ اسلام حضرت فاطمه زهرا علیهت السلام است و آقای سید محمد رضا مُهری توفیق بر گرداندن آن از زبان عربی به فارسی را داشته است و بنیاد معارف اسلامی نیز خدا را شکر می کند که بتواند این اثر را در اختیار خوانندگان عزیز قرار دهد، شاید که مقام والای آن بانوی بزرگ بیشتر و بهتر برای مردم شناخته شود. و این بنیاد مورد توجه آن حضرت قرار گیرد.

در پایان از زحمات بی دریغ استاد ارجمند سید محمد رضا مُهری تقدیر و تشکر میشود.

و السلام عليها يَوم وُلِدت وَ يُومَ استُشِهدَت وَ يَومُ تُبَعثُ حَيَّا.

بنیاد معارف اسلامی قم

زمستان 1392

ص: 26

در محضر فاطمه علیها السلام

ای پاره تن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم

ای نسیم خوشبوی روح محمد صلی الله علیه و آله و سلم

ای مصدر کرامت در دنیای اسلام،

ای شعله برافروخته از انوار الهی و ای فیض رحمت حق تعالی

ای مادر حسنین علیهما السلام دو پیشوای جوانان بهشت،

ای نور هدایتگر گمراهان در تاریکیهای جهالت،

و ای آن که خوش گذرانی های زندگی را رها کردی و در آغوش پاکدامنی، زهد و فضیلت زیستی!

ای بانو، اهداف متعالی پدرت، نجات دهنده انسانیت، از روح تو نورانی گشت و خورشید ارزشهایش از تو دمید و تو از منبع وحی و رسالت برآمدی و پس از رحلت پدرت به آشیانه قدس، عليه انحرافی که دامن گیر مسلمانان گردید قیامی عظیم نمودی؛ و محکم و استوار کوشیدی تا آنها را به خط رسالتی که پدرت برای نگهداری امت از انحراف و سقوط در تاریکیهای زندگی ترسیم

فرموده بود بازگردانی. تو شبهه را ناپدید، راه را روشن و حجت را برپا نمودی؛ ولی دنیا در کام آنان شیرین و شگفتیهایش وسوسه گر شد و لذا بر تباهی و لجاجت خود اصرار ورزیدند.

ای بانو، این تنها پرتوی از ارزشهای متعالی تو و سند افتخار جهان اسلام است و من آن را خاضعانه به مقام بلند مرتبه شما تقدیم می نماید به امید آنکه خداوند مرا مستحق شفاعت تو گرداند، شفاعتی که بسیاری از گناهکاران امثال من، از آن بی نیاز نیستیم!

مؤلف

ص: 27

سخن محقق

سيدة النساء علیها السلام والاترین بانویی است که تاریخ او را با اعمال صالح، پاکدامنی، صبر، استقامت، تقوی و فضیلت شناخته است، زیرا که او در منزلگاه وحی دیده به جهان گشوده و در دامان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پرورش یافته و از همین رو منبع امامت و ادامه راه نبوت بوده است.

و چون هیچ همانندی جز امیرالمؤمنین، علی بن ابی طالب علیه السلام نداشت با او همسر شده و زندگی ساده و زاهدانه ای را آغاز نمود و بدین ترتیب الگو و پیشرو زن مسلمان بلکه تمام مسلمین گردید.

ولی تقدیر بر این بود که بر اثر رنج جنایت های آن قوم، تنها مدت کوتاهی پس از پدر زندگی کند، هرچند پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم درباره اش فرموده بود: «فَاطیمَةُ بّضعَهٌ مِنّي فَمَن آذَاهَا فَقَد آذَانِي»(1) ؛ فاطمه پاره تن من است هرکه وی را آزار دهد مرا آزار داده است، آن قوم حق را منکر و از خط رسالت دور شده و آن را از پایگاه امامت دور ساختند.

خواننده گرامی، کتابی در پیش روی دارید، تحقیقی است درباره زندگی معطر شخصیت عالی زهرای معصومه و بتول علیها السلام که پس از بررسی متون و مراجع آن تقدیم شما می شود.

والحمد لله رب العالمين وصلى الله على محمد وآله الطيبين الطاهرين

مهدی باقر القرشي

13/ محرم الحرام / 1424 هجری

ص: 28


1- امالی، صدوق، ص 104،

مقدمه

(1)

این کتاب تحقیقی است درباره والاترین بانوی کل تاریخ اسلام، زهرای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تا پاره تن او و امانتش بر عهده امت، که خالصانه ترین محبت را درباره وی ابراز و از نبوغ و الهامات خود بهره مند گرداند و او را مشمول فيض بركات وجود خود قرار داد، برکاتی که جهالت را برطرف و مشعل تفکر و هدایت را در زمین برافروخت.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم زهرای خود را در بالاترین و پرارج ترین منزلت در اسلام قرار داده، تا الگوی تمام عیار عفت و پاکدامنی برای بانوان امت باشد و اگر امت اسلام دچار انحراف از مسیر خود شده و در سراشیبی کجرویها پیش رود، این بانوی بزرگوار بتواند نقشی بنیادین در اصلاح همه جانبه امت داشته باشد. و همین گونه نیز شد، آنگاه که امت از رهبری روحی و حقیقی خود که توسط پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در معدن علم و تفکر جهان اسلام یعنی اهل بیت علیهم السلام قرار گرفته بود منحرف گردید و زهرا با تمام شجاعت، استواری و بزرگواری در برابر حاکمان وقت به پا خاست و آنان را به استقامت و تعهد به اسلام راستین دعوت نمود و از آنها خواست تا خلافت را به پیشوای عترت مطهر حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام برگردانند، زیرا که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با او را امام و رهبر امت قرار داد تا در گمراهی های زندگی حیران نمانند.

(2)

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم همیشه دختر گرامی خویش را تکریم، تعظیم و احترام می نمود و این احترام را در

ص: 29

مسجد، روی منبر و در مجالس خود اعلام می داشت، آن هم احترامی به شیوه جدید که در جامعه آن روز شناخته شده نبود، زیرا ایشان در محیطی پرورش یافته بود که زن را بی ارزش دانسته و توهین و تحقیر می کردند. اگر خانمی دختری را به دنیا می آورد، همسرش خود را رو سیاه میدانست، همان گونه که قرآن می فرماید: «وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ كَظِيمٌ»(1) و اگر به یکی از آنها بشارت نوزادی دختر می دادند، چهره او كبود و گرفته می شد. کسانی در آن جامعه بودند که دختران نوزاد خود را زنده به گور می کردند و در میان آنها چنین معروف بود که: دفن دختران از کرامات است؛ قرآن مجید این عمل را نکوهش نموده می فرماید:

«وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ «بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ»(2) و آنگاه که از دختر زنده به گور سوال شود: تو به کدام گناه کشته شدی؟

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم میخواست با تکریم و تمجید از دختر گرامی خویش مقام عالی آن بانو را به مسلمانان بیان فرماید، تا بدانند چه ارزشهای والای تربیتی، دینی و علمی در ایشان نهفته شده، به قله کمال رسیده و الگوی امت از زن و مرد گردیده است. علاوه بر آن پیامبر می خواست موضع گیری حضرت زهرا علیها السلام را در جهاد علیه ظلم پس از وفات پدر را تایید نماید. همچنین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و جامعه پوسیده جاهلیت را نابود و به جای آن جامعه ای نوین برپا کرد که حقوق زن را محترم شمرده، او را در جایگاه ارزشمند خود قرار دهد و بدین وسیله اهمیت زن را در شریعت الهی مشخص فرمود.

(3)

آنچه هرگز جای شک در آن نیست، این است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تحت تاثیر تمایلات عاطفی یا مادی قرار نگرفت، زیرا شان نبوت بالاتر از این امور است. پیامبر همیشه رضای خدا را بر همه چیز ترجیح داده و اخلاص را در تمام کارها سرمشق خود قرار داد. او بزرگترین دعوت کننده حق

ص: 30


1- سوره نحل (16)، آیه 58.
2- سوره تکویر(81)، آیه 8 و 9

است که قرآن درباره اش می گوید: «وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى»(1) او هرگز از روی هوای نفس سخن نمی گوید، بلکه هر سخن او وحی الهی است که به او القا می شود.

کتابهای مختلف صحاح و سنن و دیگر کتابهای اهل سنت روایات بسیاری از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مبنی بر تعظیم و تکریم فراوان نسبت به دختر گرامی خویش نقل می کنند که او را برتر و افضل از تمام زنان جهان می شمارد. می توان به طور قطع گفت که این تعظیم و تکریم هرگز از روی عاطفه پدری نبوده، بلکه واقعیت نورانی فرزند خود را بیان می کرده است، چه از جنبه عصمت، عفت و پاکدامنی، ایمان کامل به خدای متعال، با آگاهی تمام به رسالت جاودانه ایشان. زهرای اطهر علیها السلام گنجینه بزرگ اسلام و نمونه بارز روحانیت ژرف نبوت است که امت از نور هدایت او بهره گرفته تا راه خویش را در تاریکیهای زندگی بیابد.

(4)

حضرت زهرا علیها السلام از ابتدای فجر اسلام با نهضت اسلامی همراه بوده و در خدمت پدر گرامی برای پیشبرد تبلیغ اسلام سعی فراوان داشته است. او ناظر بر شکنجهها واذیتهای گوناگونی بوده است که سردمداران فاسد قریش و به خصوص ابوسفیان، رهبر جهالت پیشه بنی امیه بر پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم روا می داشتند. ابوسفیان، از هیچ تلاشی برای خاموش کردن شعله فروزان اسلام و استوار ساختن پایه های ننگین و آلوده جاهلیت فروگذار نمی کرد.

حضرت زهرا علیها السلام آنگاه که کودکی کم سن و سال بود پرستار پدر بوده، زخمهای ایشان را پانسمان می کرد و لباس های پدر از آلودگیهایی که توسط آن ددمنشان ایجاد می شد شستشو میداد و برای مظلومیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می گریست، که چه رنجهای طاقت فرسایی در جهت تبلیغ دین خدا تحمل می کرد. این محبتهای خالصانه فرزند قلب پدر را مالامال از عشق به او می ساخت و از دیگر فرزندان خود برتر می نمود. احمد شوقی شاعر عرب در این زمینه می گوید:

ما تمني غيرَ ها نسلا و من *** یَلِدِ الزهراءَ يزهد في سواها

هرگز آرزوی فرزندی جز او نداشت، هر که فرزندی چون حضرت زهرا علیها السلام داشته باشد نیازی به دیگری ندارد

ص: 31


1- سوره نجم(53)، آیه 3 و 4.

(5)

یکی از مشخصه های زندگی حضرت زهرا علیها السلام زهد در دنیا و بی توجهی به جاذبه ها و زیبایی های آن است. زهرا به قناعت و زندگی ساده راضی بود و غذای او طبق نقل راویان اخبار از آب و قرص نان تجاوز نمی کرد و با انواع گوناگون غذاهای لذیذ کاری نداشت، اثاث منزل حضرت زهرا علیها السلام نیز بسیار ساده بود؛ تختی از شاخه های نخل، یک پوست گوسفند، چند متکا و چند قطعه ظرف سفال، هرگز درباره او نقل نشده که از شوهر خود زرق و برق دنیا را طلب کند یا اصرار ورزد، بلکه به زندگی ساده فقیرترین افراد اکتفا می نمود تا درسی باشد برای هر زن مسلمان که شوهر خویش را در تنگنا قرار نداده و بر تهیه خوشگذرانی های زندگی اصرار نکند.

(6)

خاورشناسی به نام «لامنس» در کتاب خود «فاطمه و دختران پیامبر» بسیار ناشیانه دشمنی خود را نسبت به اسلام ابراز داشته، می گوید، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حضرت فاطمه علیها السلام را دوست نمی داشت و لذا او را همسر مردی فقیر یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام قرار داد و جهیزیه بسیار ساده ای برای وی تهیه نمود. لامنس نمیداند که اسلام اساس زندگی زناشویی را محبت میان زن و شوهر میداند و هیچ توجهی به زندگی اشرافی ندارد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: «أَفضَلُ نِسَاءِ اُمَّتِي أَقَلُهُنَّ مَهرا»(1)؛ بهترین زنان امت من آنهایی هستند که کمترین مهریه را داشته باشند، اثاث گران قیمت چه ارزش دارد اگر زندگی همراه با کينه و عداوت باشد؟ لامنس مانند پسر معتز عباسی است که حضرت زهرا علیها السلام را به این دلیل کم ارزش میشمارد که گندم خود را به دست خویش آسیاب می کرده است. صفي الدين حلی در جواب او می گوید:

غَيَّرتَها بالرَّحَي والزاد تطحَنُهُ *** لا زالَ زادُكَ حبّاً غيرَ مطحُونِ(2)

او را کوچک شمردی که گندم خود را با آسیاب آرد می کند، در حالی که هنوز گندم تو آرد نشده است.(3)

ص: 32


1- کافی، اسلامیه، ج 5 ص 324.
2- مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 335.
3- یعنی برای آخرتت کاری نکرده ای؟

سرور زنان جهان نه تنها در زندگی شخصی خویش که در تمام شئون خود به بالاترین درجات كمال و فضیلت رسیده است.

(7)

خداوند پیروزی نهایی را از آن رسول گرامی خود، حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم تا قرار داد، اسلام پیروز و فراگیر شد و نیروهای مخالف شکست خوردند. شهر مقدس مکه که آن روز پایگاه دشمنان اسلام بود فتح و مردم دسته دسته وارد اسلام شدند. آن ایام هر چند زود گذشت ولی شیرین ترین دوران زندگی حضرت زهرا علیها السلام بود، زیرا بالاترین آرزوی او که همان پیروزی رسالت پدر بزرگوارش بود به حقیقت پیوست و دشمنان او درهم شکسته شدند.

در آن دوران حضرت زهرا علیها السلام رهبری زنان مسلمان را بر عهده گرفته، به آنان قرآن یاد می داد و درباره معارف اسلامی سخنرانی می فرمود، تا اخلاق اسلامی و آداب و احکام اسلام را فراگرفته و با وظیفه زن مسلمان نسبت به شوهر خود و تربیت فرزندان خویش و دیگر مسائل تربیتی و خانوادگی آشنا شوند.

در آن برهه از زمان، بزرگ بانوی اسلام زیر سایه پدر و محبت های بی اندازه ایشان با عزت و احترام به سر می برد و احترام فوق العاده پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نسبت به ایشان موجب تعظیم و تکریم او توسط بانوان مسلمان گردید و عموم صحابه پیامبر نیز تکریم و احترام زهرا را بر خود لازم می دیدند و از آن حضرت این بیت شعر به همین مضمون نقل شده که فرمود:

قَد کُنتُ ذاتَ حِمىً بِظِلِّ مُحَمّدٍ *** لا اَشتَكي ضَيماً وَكان جَماليا(1)

من زیر سایه حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم محفوظ بوده و هیچ گزندی بر من حاصل نمی شد و او زیبایی زندگی من بود.

(8)

اما همین که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به ملکوت اعلی پیوست، انواع بلاها و مصیبت ها بر حضرت زهرا علیها السلام

ص: 33


1- الدر انظیم فی مناقب الائمه اللهامیم. ص 198.

وارد شد. بعضی از صحابه با قساوت و خشونت کامل با ایشان برخورد نموده، مقام والا و منزلت متعالی او را نزد پدر فراموش کردند، تا جایی که چنین بیت شعری که نشان دهنده مصایب طاقت فرسا است به ایشان نسبت داده شده یا زبان حال او می باشد:

صُبَّت عَليَّ مَصائبٌ لو اَنَّها *** صُبَت عَلَى الاَيام صِرنَ لَياليا(1)

چنان مصیبتهایی بر من وارد شد که اگر بر روز روشن وارد می گردید آن را به شب تاریک مبدل می ساخت.

این چه مصیبتی بود که اینگونه یادگار پیامبر را در غم و اندوه فرو برده و روزهای او را تبدیل به شبهای تیره و تاری نمود که هیچ روزنه نوری در آن دیده نمی شد؟

این چه درد و اندوهی بود که او از ادامه زندگی ملول شده و آرزوی پیوستن به پدر گرامی خویش داشت؟

أن واپسین روزهای زندگی یگانه دلبند پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با انبوهی عظیم از درد، رنج و محنت گذشت، تا این که به پدر ملحق شد هرچند هنوز غنچهای بیش از عمر او نگذشته بود.

(9)

بلاها و مصیبت ها مخصوص زهرای اطهر به تنهایی نبود، که ادامه یافته و پس از او به فرزندان گرامی اش نیز رسید. پسر ارشد آن حضرت یعنی امام حسن علیه السلام شاهد انواع گرفتاری ها و بلاهایی بود که معاویه بن ابی سفیان بر او روا داشته و سرانجام حضرت را با زهر مسموم کرد و به شهادت رساند.

اما فاجعه عظیمی که فرزند دوم زهرا علیها السلام یعنی امام حسین علیه السلام را فرا گرفت، آن چنان هولناک بود که می توانست کوهها را فرو ریزد. جنایت کاران یزید بن معاویه آن حضرت را در سرزمین کربلا احاطه کرده، آب را بر او و زنان و کودکانش بستند تا از شدت تشنگی هلاک شوند، سپس با شمشیر به سوی فرزندان، برادران، عموزادگان و یاران با وفای آن حضرت یورش برده و همگی را از دم تیغ

ص: 34


1- روضة الواعظین، ج 1، ص 75.

گذراندند و آنگاه نوبت خود امام شد، با نیزه و شمشیر به حضرت حمله کرده، بدن او را قطعه قطعه نمودند و با وحشیانه ترین روش مثله کردند، پس از آن بدنهای ناپاک کشته های خود را دفن نمودند. ولی بدن مطهر حبيب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تن و بدنهای پاک یاران آن حضرت را بر خاکهای گرم کربلا رها کردند، تا این که جمعی از قبیله بنی اسد آمده و آن بدنهای طیب و طاهر را به خاک سپردند، که امروزه مرقد مطهر آنها مزار مسلمانان بوده و از اطراف و اکناف به طواف آن قبور آمده گویا بر خانه کعبه طواف می کنند و کربلا پایگاه عزت و کرامت و تمام ارزشهای والای مسلمین گردید.

و اما تنها دختر حضرت زهرا علیها السلام، یعنی زینب کبری علیها السلام، با مصائب و بلاهای عظیمی روبرو گردید که هیچ کس جز او، توان تحمل آن را نداشت. او شهادت تمام برادرها و همه افراد خانواده اش را مشاهده کرد و سرانجام با حمله وحشیانه آن ددمنشان فرومایه مواجه شد که بر دختران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و فرزندان وحی و نبوت یورش برده و نعره میزدند که «خانه ظالمین را بسوزانید!»

پناه بر خدا!

ای مسلمانان بشنوید و ببینید که این گرگ صفتان خونخوار چگونه خانه نبوت، مهبط وحی و رحمت و معدن علم و حکمت الهی را خانه ظلم می نامند و کاخ ظلم و ستم ابن مرجانه و اربابش یزید را پایگاه عدل و داد می خوانند؟

جنایت کاران چادرهای اهل بیت علیهم السلام را به آتش کشیدند، دختران رسول خدا فرار کرده رو به بیابان گذاشتند، دشمنان خدا به دنبال آنان دویده تا زیورآلاتی که به تن دارند بربایند، سپس آنها را اسیر و به سوی ابن مرجانه جانی روانه ساختند و از آنجا به دربار تبار پلید ابوسفیان یزید بردند و در میان راه، پاکدامنان وحی و نبوت را از هر کوی و برزن گذرانده و در معرض دید همگان قرار دادند!

این بود شمه ای از مصایب و ناملایماتی که بر بزرگ بانوی اسلام گذشت، مصایبی که بر هیچ انسانی از ابتدای خلق تاکنون نگذشته و دلیل آن بلاشک شعاری است که مخالفان پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با سر دادند مبنی بر این که: «لَا تَجتَمِعُ النُبُوَّهُ و المُلكُ فِي أَهلِ بَيتٍ وَاحِدٍ»(1) نبوت

ص: 35


1- اليقين بأختصاص مولانا أمير المؤمنین، ص 273.

و خلافت نباید هر دو در یک خانواده جمع شود.

یک نتیجه مستقیم این شعار به قدرت رسیدن بنی امیه بود که تمام کوشش خود را در نابودی فیزیکی اهل بیت و همه یاران و دوستداران با ایمان و نیکوکار آنها به کار گرفتند

(10)

حوادث ناگواری که در ابتدای ظهور اسلام به وقوع پیوست، امتحان دشواری برای تمامی مسلمین بود که فتنه ها و زیانهای عظیمی را به دنبال داشت.

جریان های تلخی که همزمان با رحلت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم اتفاق افتاد، در واقع منبع فتنه بزرگی بود که دامنگیر مسلمانان و موجب تفرق و اختلاف مسلمین در طول تاریخ اسلام شد، که باید آن را با بی طرفی کامل و بر اساس واقعیتهای تاریخی بررسی نمود. یکی از دلخراش ترین صحنه های آن حوادث، جریان سوزاندن منزل حضرت زهرا علیها السلام و سقط نمودن فرزندش میباشد که بر دیگر مصایب آن حضرت اضافه می گردد. متأسفانه بسیاری از تاریخ نویسان و مؤلفین از زمان های گذشته تاکنون سعی کرده اند این حادثه را نادیده گرفته یا تأویل کنند تا قداست بعضی از صحابه که این قضایای دردناک به آنها نسبت دادهاند شکسته نشود. البته من معتقدم که یک بررسی دقیق و بی طرف از این جریان ها می تواند فایده زیادی برای مسلمین داشته باشد، زیرا این مسایل توحیدبخش است نه تفرقه افکن، وحدت زا است نه اختلاف زا، تردیدها را برطرف کرده و حق را جلوه خواهد داد. پس بر نویسندگان خوش فهم و متفکران دانا لازم است که این جریان ها را به دقت مطالعه کرده و بدون تمایل به یک جهت خاص نتیجه صحیح و واقع بینانه ای را ارائه کنند. تاریخ اسلامی دچار دروغ پردازی ها و اعمال قدرت های فراوانی شده و نیاز به یک تحقیق دقيق و موشکافی عمیق از حوادث آن دارد، تا نویسنده بتواند به حق برسد و خواننده نیز استفاده کند.

(11)

اگر شخصی با بیطرفی کامل، تاریخ اول اسلام را آن گونه که اتفاق افتاده است مطالعه کند، مطمئن خواهد شد که توطئهای عظیم علیه اهل بیت نبوت اجرا شده است، تا آنها را از صحنه

ص: 36

سیاسی و امور مملکت داری دور نگه دارند. مخالفین بر سر قدرت به جان هم افتاده و برای در دست گرفتن رهبری امت و به چپاول بردن بیت المال مسلمین دست به هر جنایتی زده و هرگز گوششان بدهکار شنیدن توصیه های رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم درباره اهل بیت علیهم السلام نبوده است، آنها احادیث مسلم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم درباره ایشان را نادیده گرفته امت را گرفتار طاقت فرساترین امتحانها کردند.

از جمله عواقب جداسازی اهل بیت علیهم السلام از خلافت، انقلابها و کشتارهای فراوانی بود که از خون مسلمین جویها جاری و هزاران یتیم و بیوه بی سرپرست به جای گذاشت. تمام این بلاها نتیجه انحراف از خط راستین نبوت بود که توسط پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم برای امت خود ترسیم شده تا با تمسک به قرآن و عترت به سعادت برسند.

(12)

آنچه مسلم است، این که امارت و خلافت هرگز نزد اهل بیت علیهم السلام ارزشی نداشته است، آنها أهل فضیلت كمال بودند نه تسلط و فرمانروایی، و تنها اهمیت قدرت نزد ایشان از این جهت بود که بتوانند حق را برپا کرده و عدالت را اجرا کنند. روزی امیرالمؤمنین علیه السلام وزیر و مشاور خود را دید که از به قدرت رسیدن امام بسیار خوشنود بوده و به خود می بالید. در آن هنگام لنگه کفشی فرسوده در دست امام بود. حضرت خطاب به وی فرمود:

ای ابن عباس، ارزش این لنگه کفش چیست؟

ابن عباس عرض کرد: یا امیرالمؤمنین، این هیچ ارزشی ندارد.

امام با جدیت جواب داد: این لنگه کفش در نزد من از خلافت بر شما بهتر است، مگر اینکه حقی را بر پا کنم یا باطلی را از میان بردارم.

این هدف والا در جهت سعادت امت اسلامی، تنها انگیزه اهل بیت علیهم السلام برای به دست آوردن رهبری جامعه بود.

امام علیه السلام در اختلاف خود با ابوبکر هدف خود را اینگونه بیان می کند:

خدایا، تو میدانی آنچه میان من و ابوبکر اتفاق افتاد، نه جنگ قدرت بود و نه دعوا بر سر اموال

ص: 37

دنیا، بلکه برای برقراری پایه های دین تو و اجرای حدود زمین مانده ات، و نگهداری بندگان مظلومت ... بوده است.

و همین گونه هم شد، آنگاه که خلافت اسلامی که سایه خدا بر زمین است از دست اهل بیت علیهم السلام نبوت رفت، بنی امیه و پس از آنها بنی عباس بر آن مسلط شده و بازیچه دست آنها گردید، اموال مسلمین را صرف خوشگذرانیها نموده و ظلم و جور بر جامعه حکم فرما شد. با یک نگاه کوتاه بر تاریخ آن سلاطين ظالم می توان جنایاتی را که بر امت اسلامی روا داشته اند مشاهده نمود.

برخورد حضرت زهرا علیها السلام و موضع گیری ایشان با دولت ابوبکر نیز برای رفع ظلم و جور از امت بوده است.

(13)

یکی از آثار مستقیم درگیری حضرت زهرا علیها السلام با دولت ابوبکر، همانا تأسیس مذهب اهل بیت علیه السلام بوده است، مذهبی که نشان دهنده اصالت اسلام، احکام ژرف و تعلیمات ارزنده آن است که توسط ائمه اطهار علیهم السلام منتشر گردید می باشد.

حضرت زهرا علیها السلام سخنرانی تاریخی و بسیار مهمی در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ایراد و در آن واقعیتها را افشا کرد. خطرهای عظیمی را که امت اسلامی در پیش دارد و نابسامانی های فراوانی که آینده مسلمین را به دلیل کنار گذاشتن اهل بیت علیهم السلام نبوت و طهارت در بر خواهد گرفت را بیان فرمود. سپس حضرت زهرا علیها السلام موضع گیری خود را عليه ابوبکر، در وصیت استثنایی به شوهرش حضرت على علیه السلام کرد تایید نمود.

از جمله موارد این وصیتنامه این است که بدن پاک و مطهر ایشان شبانه دفن نموده و کسانی که بر او ظلم روا داشته و حق حضرت را غصب نموده اند در تشییع جنازه ایشان شرکت نکنند. این موضع حضرت بود که عده ای را بر آن داشت تا پیرو راستین اهل بیت علیهم السلام شده و ایمان به اهل بیت علیهم السلام را جزئی اساسی از عقیده خود دانند و احکام اسلام را تنها از روایات وارده از آن بزرگواران گرفته و توجهی به رای دیگر مذاهب اسلامی نداشته باشند.

ص: 38

(14)

بحث ما تنها منحصر درباره مصایبی که بر حضرت زهرا علیها السلام در جریان های اسفباری که پس از رحلت پدر بزرگوارش اتفاق افتاد نخواهد بود، بلکه سعی خواهیم نمود تمام جنبه های مهم زندگی ارزنده ایشان از جمله عفت و پاکدامنی، عصمت و طهارت، ایمان خالص و عمیق به خدای یگانه و دیگر صفات ایشان را که شباهت بسیاری به صفات پدر بزرگوارش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم داشت مورد بررسی کامل قرار دهیم و نشان دهیم چگونه بیشتر صفات و خصال زهرای اطهر علیها السلام مانند صفات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود که بر سایر انبیا برتری داشت.

و از این رو بر بانوان مسلمان سزاوار است که پیرو آن سرور بانوان جهان بوده و روز تولد أن حضرت را عید خود قرار دهند و در آن روز شادی نموده و برای آن بانوی عظیم جشن بگیرند.

(15)

من هیچ شخصیتی از میان شخصیت های اسلامی نمی شناسم که مانند حضرت زهرا علیها السلام مورد تکریم و احترام واقع شده باشد، علمای زیادی از مسلمانان و غیره درباره زندگی درخشان این بانوی بزرگ زنان اسلام بحث و بررسی کرده اند، تعداد کتابهای تألیف شده درباره ایشان بالغ بر سیصد کتاب می باشد، که بعضی از آنها حالت دائرة المعارف دارد مانند: «الكوثر في احوال فاطمة بنت النبي الأطهر» تأليف جناب علامه سید محمد باقر موسوی حفظه الله.

او در کتاب خود تمام اخبار صحیح و ضعیف درباره زندگی آن حضرت را جمع آوری کرده که این خود عملی بزرگ و سزاوار تقدیر است.

دائرة المعارف دیگر «اعلموا أني فاطمة» تألیف علامهی سخنور شیخ عبدالمجيد مهاجر می باشد، که برای تألیف آن بیش از بیست سال زحمت کشیده است و عمده مسائل آن درباره معارف اسلام و جنبه های مختلف شخصیت حضرت زهرا علیها السلام است.

خاورشناسی به نام «لامنس» نیز از جمله مؤلفین درباره آن حضرت است، ولی مطالب وی ناروا بوده است. او عليه حضرت سخن گفته، به بهانه این که پدرش او را به همسری مرد فقیری مانند امام

ص: 39

على درآورده و هنگام زفاف اثاث خانه او بسیار زاهدانه و اندک بوده است. ما نیز در بسیاری از مطالب کتاب حاضر سخنان او را رد کرده و ناچیز بودن اقوالش را ثابت نموده ایم.

محقق كبير سیوطی درباره شخصیت علمی آن حضرت سخن گفته و کتابی به نام «مسند فاطمة» تألیف و در آن احادیثی نقل کرده که حضرت زهرا علیها السلام از پدر گرامی خود صلی الله علیه و آله و سلم روایت نموده است.

و به هر حال، من نیز به عهده خود بحثی درباره حضرت فاطمه علیها السلام پاره تن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دل نوشته که اکنون تقدیم خواننده گرامی می شود و قضاوت درباره آن به عهده خوانندگان است و امیدوارم از این بحث استفاده کافی ببرند.

(16)

قبل از این که این مقدمه را به پایان برسانم، لازم میدانم کمال تشکر خود را از جناب حجت الاسلام والمسلمین سید جواد و داعی به خاطر همکاری های پیوسته در چاپ تأليفات من درباره زندگی ائمه اطهار علیهم السلام ابلاغ نمایم.

همچنین از علامه فاضل دکتر سید علی، فرزند آیت الله سید عبدالله على تشکر فراوان می کنم نسبت به لطف بزرگی که در چاپ این کتاب نموده است و ثواب آن به روح والده گرامی ایشان اهدا می شود.

با امید به لطف و مرحمت الهی

کتابخانه عمومی امام حسن علیه السلام نجف اشرف

باقر شريف القرشی

23/شعبان/1422هجری

ص: 40

فصل اول: نسب درخشان حضرت زهرا علیها السلام

اشاره

ص: 41

ص: 42

نسب درخشان حضرت زهرا علیها السلام

در دنیای انساب هیچ نسبی بالاتر و والاتر از نسب بانوی بزرگ اسلام حضرت زهرا علیها السلام وجود ندارد، و ما پرتوی از نسب درخشان را در اینجا می آوریم.

پدر

پدر حضرت زهرا علیها السلام سید کائنات، رهبر انسانیت، رسول خدا حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم می باشد. او از

افق اندیشه و نور گذشت و تمدنی ساخت که انسان را از گمراهیهای عمیق گناهها و خرافات نجات داد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گنجینه گران بهای الهی بود که خداوند به بندگان عطا فرمود، تا آنان را تزكيه نموده و کتاب و حکمت را بیاموزد، هر چند قبل از این جاهل و نادان بودند.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم روزی مسیر تاریخ انسان را تغییر داد که انسان خسته و رنجور، بی پناه و بیچاره در تاریکیهای جاهلیت سیر می کرد و هیچ راهی به سوی امنیت و آسایش در زندگی وجود نداشت. قوی تر بر ضعیف تر چیره میشد و اموال او را غارت می کرد، بسیاری دختران خود را زنده به گور کرده و بدین ننگ افتخار می کردند که: «زنده به گور کردن دختران از مکارم است» و تیره ترین جنبه زندگی بت پرستی بود، که عبادت پروردگار جهان را کنار گذاشته و به عبادت بتهای بی ارزش می پرداختند.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دعوت نجات بخش خود را اعلام فرمود، تا انسان را از فقر و بدبختی و جهل و گمراهی نجات دهد. دعوت او چنان زلزله ای ایجاد نمود که سنتها را درهم شکست. ضعفا و بردگان به رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ایمان آوردند و زیر سایه آن دعوت به آزادی و قدرت رسیدند و خود را

ص: 43

با تجار طغیانگر قریش برابر یافتند. در پیشاپیش این ضعفای غریب، عمار، پدرش یاسر و مادرش سمیه بودند. مستکبرین قریش آنها را به استضعاف کشاندند، زیرا نه نیرویی داشتند که از خود حمایت نمایند و نه پناهی که بدان روی آورند. قریش انواع اذیت و آزار را بر آنها روا داشتند تا سرانجام یاسر و سمیه زیر شکنجه های طاقت فرسا جان باختند و به شهادت رسیدند.

در هر صورت، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، رسالت الهی را ابلاغ نمود و هیچ توجهی به رنجها و آزارهایی که قریش بر ایشان وارد می کردند نداشت و در این راه از عموی گرامی خویش شیخ بطحاء و مؤمن قریش ابوطالب حمایت خواست. ابوطالب با قدرت و استقامت از رسول خدا حمایت کرد تا بتواند دعوت را منتشر سازد و اگر ابوطالب نبود قریش هیچ اثری از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم باقی نمی گذاشتند و دعوت او را در نطفه خفه می کردند. ابوطالب با آگاهی به اسلام معتقد شد و بزرگترین جهاد را در راه اسلام نمود. از جمله شعر ابوطالب در این باره این است:

وَ لَقَد عَلِمتُ بِأَنَّ دِينَ مُحَمَّدٍ *** مِن خَيرِ أَديانِ البَرِيَّةِ دِينا

من آگاه شدم که دین محمد بهترین دینی است که در میان مردم دنیا وجود دارد و حمایت خود را از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اینگونه اعلام داشت:

وَالله لَن يَصِلُوا إِلَيكَ بِجَمعِهِم *** حَتى أُوَشَّدَ فِي التُراب دَفِیناً(1)

به خدا سوگند، نخواهم گذاشت آنها به تو دست یابند تا آن که در زیر خاک دفن شوم!

فرزند ابوطالب امیرالمؤمنین علیه السلام نیز در دفاع از اسلام کمتر از پدر نبود. او نوجوانی کم سن و سال بود که به جهاد و کوشش در حمایت از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و اهداف ارزنده ایشان به پاخاست و با دشمنان مبارزه نمود. ما جنبه های درخشانی از مبارزات آن حضرت را در دیگر مباحث این کتاب مطرح خواهیم کرد.

در هر حال در شرافت، افتخار و علو درجات برای حضرت زهرا علیها السلام همین بس که او پاره تن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بود، او را به شدت دوست می داشت و بر همگان ترجیح می داد. حضرت زهرا علیها السلام تمام عواطف و محبت پدر را به خود اختصاص داد و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم او را بر تمام فرزندان خویش عزیزتر میدید. در

ص: 44


1- اسنى المطالب في نجاة ابي طالب، ص25.

بحث های بعدی درباره تلاشهای حضرت زهرا علیها السلام جهت نشر دین اسلام و کمک به پدر بزرگوار در دعوت مردم به سوی خدا سخن خواهیم گفت.

مادر

اما مادر حضرت زهرا علیها السلام، آن بانوی پاکدامن و مطهر، یعنی حضرت خدیجه علیها السلام دختر خویلد است. در ایام جاهلیت او را «سيدة نساء قریش» بانوی زنان قریش مینامیدند و در اسلام دارای لقب أم المؤمنین شد. دارای شرافت، اصالت و مقام والا در میان قوم خود بود. نسب عالي مرتبه او در جد سومش «قصی» با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مشترک می شود، زیرا قصی جد چهارم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است. این نسب پاک به شیخ الانبیا حضرت ابراهیم علیه السلام میرسد. در میان زنان قریش هیچ کس به مقام و منزلت حضرت خدیجه علیها السلام نمی رسید. حضرت خدیجه علیها السلام اولین جرقه انقلاب بزرگ اسلام بود، انقلاب عظیمی که کانون نور بود و پایگاه شرک و الحاد را در هم کوبید.

اینک جنبه هایی از زندگی این بانوی والامقام را بیان خواهیم کرد. حضرت خدیجه علیها السلام بالاترین منزلت را در اسلام به دست آورد، او مادر بهترین بانویی است که خداوند بر روی زمین خلق کرده، یعنی حضرت فاطمه زهرا علیها السلام فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و همچنین حضرت خدیجه علیها السلام مادر بزرگ امام حسن و امام حسین علیهما السلام است که نسل رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و منحصر به این دو بزرگوار می باشد.

ثروت فراوان خدیجه

حضرت خدیجه علیها السلام طبع دارای ثروت عظیمی بود که هیچ یک از تجار قریش مانند آن را نداشت. راویان می گویند: تجار با اموال خدیجه به تجارت پرداخته، سفرهای تجارتی به سوی شام و دیگر نقاط داشتند. در این سفرها مال التجاره ایشان را به فروش می رساندند و از آنجا دیگر کالاهای مصرفی مثل پوشاک و بعضی مواد غذایی به مکه منتقل می کردند و بدین ترتیب ثروت خدیجه روز به روز افزایش می یافت.

ص: 45

تجارت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با اموال خدیجه

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به عمویش ابوطالب پیشنهاد داد که با اموال حضرت خدیجه علیها السلام به تجارت بپردازد، ابوطالب نیز که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را بسیار دوست میداشت این پیشنهاد را پذیرفت. واقدی نقل می کند که خود ابوطالب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را به تجارت با اموال خدیجه تشویق نموده گفت:

ای فرزند برادر، من ثروتی ندارم و زمانه بر ما سخت گرفته است، سالهای دشواری را گذراندیم که نه دارایی داشتیم و نه مال التجاره. هم اکنون قافله قریش آماده سفر شام است و خدیجه افراد را برای تجارت و کسب و کار با اموال خویش می فرستد، پس اگر نزد او روی به علت اشتهارت به امانت و درستکاری تو را بر دیگری ترجیح خواهد داد، هر چند از مسافرت تو به شام خشنود نیستم و از گزند یهود بر تو بیم دارم. شنیده ام که فلانی را با مبلغ اندکی استخدام کرده ولی من راضی به این مبلغ برای تو نیستم، آیا مایلی با وی صحبتی بکنیم؟(1)

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم جواب داد: «هر گونه که صلاح میدانی، ای عموی گرامی...»

و بدین ترتیب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با عمویش ابوطالب پیشنهاد تجارت با اموال وی را مطرح کرد و حضرت خدیجه علیها السلام به خوبی پذیرفت، زیرا امانت و بزرگواری حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را میدانست و آگاه بود که او مانند دیگر جوان های بی بند و بار قریش نیست، بلکه در اخلاق نیکو، عقل کامل و امانت و درست کاری همتایی ندارد. حضرت خدیجه علیها السلام مالی را در اختیار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قرار داد و غلام خود میسره را به همراه ایشان روانه ساخت. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با مال التجاره سفر کرد و در شام آن را فروخت و کالای دیگری خریداری نموده و برگشت و از این راه چنان سود فراوانی به دست آورد که هیچ یک از فرستادگان حضرت خدیجه علیها السلام این اندازه سود نکرده بودند و میسره از مشاهدات خود در سفر با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مبهوت بود. او متوجه قطعه ابری بود که همیشه بر سر پیامبر سایه می افکند تا حرارت آفتاب ایشان را آزار ندهد و همچنین شاهد افزایش بیش از اندازه اموال در دست پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم همراه با میسره به سرعت روانه مکه شد و میسره نزد حضرت خدیجه علیها السلام رفته و بشارت داد که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چه سود عظیمی در این تجارت به دست آورده است، همچنین میسره از عجایبی که در

ص: 46


1- عيون الأثر، ج 1، ص 57 و در تاریخ طبری، ج 2، ص 126 امده است که خدیجه خود به پیامبر پیشنهاد داد تا با اموال او به سفر شام رود.

این سفر از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دیده بود چه از سایه افکنی ابر یا از عملکرد استثنایی و نگاه های پر از ایمان حضرت به آسمان سخن گفت.

حضرت خدیجه علیها السلام به شدت تحت تأثیر گزارش غلام شد و محبت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قلب او را فراگرفت و با خونش عجین شد. وی مطمئن بود که این مرد بزرگوار دارای منزلتی والا و آینده ای درخشان و عظیم میباشد.

ازدواج پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با خدیجه

حضرت خدیجه علیها السلام بدون هیچ شکی به یقین رسیده بود که محمد صلی الله علیه و آله و سلم همان پیامبر عظیم الشأنی است که رسالتش جهان را فراگرفته و انبیای پیشین به ظهور ایشان بشارت داده اند. از این رو بیدرنگ خواستگار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شد و اموالی در اختیار ایشان قرار داد تا به عنوان مهر به او بپردازد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به عمو و مربی خویش ابوطالب این موضوع را خبر داد. ابوطالب بسیار خوشنود شده و موقعیت و شرافت حضرت خدیجه علیها السلام را به یاد آورد، که چگونه سران قریش از وی خواستگاری می نمودند و او رد می کرد. ابوطالب همراه با حمزه و دیگر عموهای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تا نزد خویلد پدر حضرت خدیجه علیها السلام رفت و او نیز با احترام فراوان از ایشان استقبال و از این خواستگاری ابراز رضایت نمود.

اجرای خطبه عقد توسط ابوطالب

شیخ بطحا ابوطالب خطبه عقد بانوی مکرمه حضرت خدیجه علیها السلام را برای برادر زاده اش محمد به شرح ذیل ایراد کرد:

خدا را ستایش می کنیم که ما را از نسل ابراهیم علیه السلام و از فرزندان اسماعیل علیه السلام قرار داد، مسکن ما را در جایی معین فرمود که دارای حرمت و محل حج بوده و ما را بر مردم حاکم نمود. من اعلام میدارم که محمد صلی الله علیه و آله و سلم فرزند برادرم عبدالله با هیچ یک از جوانان قریش مقایسه نشده، مگر این که در فضیلت، درایت، عقل و تدبیر و شرافت بر او برتری یافته است، هر چند ثروت او ناچیز میباشد، زیرا ثروت مانند سایه ای گذرا و قرضی پس گرفتنی است.

ص: 47

او خواستگار خدیجه دختر خویلد و خدیجه نیز خواهان ایشان است و هر اندازه مهر تعیین کنید من به عهده می گیرم. به خدا سوگند که خبر او پس از این فراگیر شده و شأن بزرگی خواهد داشت.(1)

ابوطالب از برادر زاده خویش تمجید و فضایل و مکارم ایشان را بیان کرد. ابوطالب تاکید نمود که او در میان جوانان قریش بی همتا است، چه در اندیشه و تفکر یا عقل و تدبر. همچنین پیش بینی کرد که حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم شأنی عظیم و آینده بزرگی خواهد داشت. خویلد نیز پذیرفت و أم المؤمنین حضرت خدیجه علیها السلام به خانه شوهر رفت، حضرت خدیجه علیها السلام از این ازدواج بسیار خشنود بود. او در آن هنگام بیست و هفت و پیامبر بیست و پنج ساله بود.

حضرت خدیجه علیها السلام با آزادی کامل ازدواج کرد و سنت حاکم بر جامعه مبنی بر اینکه مرد باید خواستگار زن شود و نه به عکس را شکست. حضرت خدیجه علیها السلام ثروت عظیم خود را تقدیم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم کرد، ولی ایشان هرگز این اموال را خرج خود یا حتی حضرت خدیجه علیها السلام ننمود، بلکه ذخیره ای بود برای تبلیغ اسلام و در واقع یکی از پایه های اساسی انتشار اسلام میان مردم به شمار می رفت.

رابطه میان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و حضرت خدیجه علیها السلام بر اساس محبت و یک دلی بنا شد و بهترین زندگی زناشویی در مکه بود. حضرت خدیجه علیها السلام مخلصانه به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ابراز علاقه و محبت کرد و توانست رنج های ایام کودکی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به دلیل از دست دادن پدر و مادر و کمبود محبت آنان را جبران نماید.

در غار حراء

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با تنهایی در غار حراء خو گرفته بود و زمان بسیاری را در آنجا می گذراند و آیات الهي و نشانه های فراوانی را که در جهان به سوی خالق متعال اشاره می نمودند مورد تأمل و تفکر قرار می داد. همسر باوفای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز مراقب ایشان بود و از ترس گزندهای گوناگون، نگهبانی به دنبال پیامبر می فرستاد. حضرت خدیجه علیها السلام ایمان و اطمینان کامل به نبوت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را داشت و میدانست که خداوند او را برای نجات انسان از تاریکیهای جهالت فرستاده است.

ص: 48


1- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 3، ص316.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در غار حراء رسالت الهی را دریافت، جبرئیل نازل و جامه بلند نبوت را برقامت ایشان پوشاند و درخواست کرد سوره ای از کتاب خدا را تلاوت نماید و آن، آیات سوره «علق» بود؛ آیات عظیم الهی در خلقت انسان را بیان می کند و به او آنچه نمیداند تعلیم میدهد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برخاست ولی به هر طرف می نگریست فرشته را در برابر خود می دید. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با اضطراب روانه منزل شد و مسئله را با همسر بی همتای خود در ایمان و طهارت مطرح کرد. حضرت خدیجه علیها السلام با اطمینان و ایمان عرض کرد:

«ای ابوالقاسم، ای عموزاده، تو را بشارت باد که خداوند یاور ما خواهد بود. پس استوار و ثابت قدم باش. سوگند به آن که جان خدیجه در دست او است، من امیدوارم که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم این امت خواهی بود. به خدا سوگند که پروردگار تو را تنها نخواهد گذاشت، تو صله رحم می کنی، همیشه راستگو و امانت داری، به فقرا کمک می کنی و مهمان را گرامی میداری و به هر گرفتاری یاری میرسانی»(1)

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از سخنان حضرت خدیجه علیها السلام احساس اطمینان و استقرار کرد و دلش آرام گرفت و به سوی رختخواب رفت. دوباره وحی نازل شد که: «يَا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ «قُمْ فَأَنْذِرْ»(2) ای در بستر خواب آرمیده، برخیز و انذار کن؛ و عالمیان را بیم ده که وقت خواب نیست، ای محمد به پا خیز که هنگام جهاد و مبارزه است، تو باید انسانیت را از جهالت بندگی غیرخدا رهاسازی. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دوباره مضطرب شد و خبر را به حضرت خدیجه علیها السلام گفت، همسر وفادار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ایشان را آرام و دلگرم نمود.

رفتن خدیجه نزد ورقه

حضرت خدیجه علیها السلام به خانه پسرعمویش ورقة بن نوفل رفت، ورقه مرد فاضلی بود که نزد دانشمندان و کشیشان، علومی را از تورات و انجیل و اخبار پیامبران گذشته فرا گرفته بود. او هنگامی که خبر را از خدیجه شنید بسیار خشنود شد و فریاد زد: قدوس، قدوس، تو را به آن که جان ورقه در دست

ص: 49


1- تاریخ الطبری، ج 2، ص205.
2- سورۂ مدثر (74)، آیه 1-2.

اوست سوگند میدهم که مرا باور کنی ای خدیجه، این ناموس اعظم بوده که بر ایشان نازل شده است و این همان است که بر موسی و عیسی نیز نازل میشد. پس او پیامبر این امت است، بگو که ثابت قدم بماند.(1)

خدیجه نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بازگشت و سخن ورقه را بازگو کرد، پیامبر مسرور گشته و خدیجه نیز بیش از پیش ایشان را آرامش داد.

اسلام خدیجه و على علیه السلام

موّرخان اتفاق نظر دارند که حضرت خدیجه علیها السلام اولین کسی است که به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ایمان آورده و اسلام را به عنوان دین الهی پذیرفت و امیرالمؤمنین علیه السلام نیز همزمان با حضرت خدیجه علیها السلام ایمان خود را اعلام نمود. امیرالمؤمنین علیه السلام در این باره می فرماید: «در آن روز اسلام به هیچ خانه ای وارد نشده بود، جز پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و خدیجه و من سوم آنها بودم.»(2)

ابن عباس می گوید: امام علی علیه السلام اولین کسی بود که بعد از حضرت خدیجه علیها السلام ایمان آورد.(3)

سن امام هنگامی که اسلام آورد هفت سال بوده و گفته اند نه سال.(4)

پیامبر صَلِّيَ اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلّم روز دوشنبه مبعوث شد و روز سه شنبه همراه با حضرت خدیجه علیها السلام امام علی علیه السلام در کنار کعبه به نماز ایستاد، امام علی علیه السلام در آن هنگام ابتدای نوجوانی را می گذراند.(5)

عفيف کندی می گوید: در ایام جاهلیت به مکه آمدم تا برای خانواده ام لباس و عطر بخرم. به سراغ عباس بن عبدالمطلب رفتم که به تجارت اشتغال داشت. خورشید از وسط آسمان گذشته و من هنوز نزد عباس نشسته بودم، که ناگهان مردی را دیدم که به آسمان نگاهی افکند سپس رو به کعبه ایستاد. زمانی نگذشت که نوجوانی آمد و سمت راست او ایستاد و بعد بانویی رسید و پشت

ص: 50


1- تاریخ الطبری، ج 2، ص 206؛ السيرة النبوية، ج 1، ص 254.
2- موسوعة الإمام أمير المؤمنین علا ج 1، ص80؛ السيرة النبوية، ج1، ص254.
3- امتاع الأسماع، ج1، ص16.
4- صحيح الترمذی، ج 2، ص301؛ طبقات ابن سعد، ج 3، ص21؛ کنز العمال، ج 6 ص400.
5- تهذيب الكمال، ج 20، ص482.

سر آنها ایستاد. مرد به ركوع رفت و آن دو نیز رکوع کردند، او سر از رکوع برداشت و آنها نیز چنین کردند. به سجده رفته و آنها همراه با او سجده کردند. با تعجب به عباس گفتم: مسئله عظیمی است!

عباس گفت: آری مسئله عظیمی است! ! آیا این مرد را میشناسی؟

گفتم: خیر.

گفت: او محمد بن عبدالله، برادر زاده من است.

آیا آن نوجوان را می شناسی؟ او علی بن ابی طالب است.

آیا آن زن را میشناسی؟ او خدیجه دختر خویلد، همسر محمد است.

آنگاه به محمد صلی الله علیه و آله و سلم اشاره کرد و گفت: این برادرزاده ام به من خبر داده که پروردگارش یعنی پروردگار آسمان و زمین او را به این دینی که هم اکنون بر آن است امر فرموده. به خدا سوگند بر روی زمین کسی جز این سه نفر بر این دین نیست.(1)

خدیجه هیچ گاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را رها نمی کرد حتی در طواف کعبه. عبدالله بن مسعود می گوید: اولین باری که متوجه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شدم، هنگامی بود که با عموهایم به مکه آمدیم، ما را به سوی عباس بن عبدالمطلب راهنمایی کردند، او را در کنار چاه زمزم یافته نزد او نشستیم. در همین حین مردی سفیدرو مایل به قرمز با موهای مجعد که تا گوشها می رسید و با بینی باریک، دندانهای سفید، چشم های سیاه و محاسن پرپشت از باب الصفا وارد شد. دو قطعه لباس سفید بر تن داشت و گویا ماه شب چهارده بود. سمت راست او نوجوانی خوش سیما راه می رفت که هنوز محاسن نداشت و ظاهرا به بلوغ نرسیده بود. بانویی به دنبال او بود که تمام زیبایی خود را پوشانده بود. آن مرد به طرف حجر الاسود رفت و آن را استلام کرد، سپس آن نوجوان و بعد آن خانم حجر را استلام کردند. بعد هفت بار بر کعبه طواف کرد و آن نوجوان و خانم نیز همراه او طواف کردند.

از عباس پرسیدیم: يا أبا الفضل، این چه دینی است که آن را تاکنون از شما نشناخته ایم؟ شاید هم چیز جدیدی است.

ص: 51


1- خصائص النسائی، ص23؛ مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص309؛ طبقات ابن سعد، ج8، ص14.

عباس گفت: او برادر زاده ام محمد صلی الله علیه و آله و سلم است، آن نوجوان علی بن ابی طالب علیه السلام و آن خانم هم

خدیجه است.

ابن مسعود ادامه می دهد: به خدا سوگند، بر روی زمین کسی را سراغ نداریم که با این دین، خدا را بپرستد مگر این سه نفر.(1)

این فضیلتی است برای خدیجه و امیرالمؤمنین علیه السلام که اولین کسانی بودند که این دین را پذیرفتند.

پشتیبانی معنوی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم

ام المؤمنین خدیجه همیشه در کنار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود، به ایشان قوت قلب میداد و در برابر سخت ترین اذیتها و آزارهای قریش پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را یاری می کرد. ابن اسحاق می گوید: هر چند پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تکذیب و دشنام میشنید و رنج می برد ولی خداوند بواسطه خدیجه او را خشنود می کرد، هرگاه نزد خدیجه بازمی گشت ایشان را قوت قلب داده و با تایید سخنانش رنجها را بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آسان مینمود. خدیجه همچنان بر این رویه بود تا به لقاء الله پیوست.(2)

پشتیبانی اقتصادی

ام المؤمنین خدیجه ثروت فراوان خود را در خدمت اسلام قرار داد و تمام اموال خویش را در راه تبلیغ اسلام مصرف کرد. مهم ترین موقعیت برای استفاده از اموال خدیجه آنگاه بود که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و افرادی از بنی هاشم که به ایشان ایمان آورده بودند توسط قریش محاصره اقتصادی شده و در شعب ابی طالب زندانی بودند. قریش از ارسال آذوقه و دیگر نیازها به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و یارانش جلوگیری می کرد، ولی خدیجه توانست در طول این مدت که بیش از دو سال به درازا انجامید، تمام نیازهای مسلمانان در شعب اعم از غذا و غیره تأمین کند و چه نعمت بزرگی برای اسلام و مسلمین بود!

ص: 52


1- مجمع الزوائد، الهیثمی، ج9، ص 222؛ کنز العمال، ج 7، ص 56.
2- الإصابة، ج4، ص272؛ الاستیعاب، ج6 ص 275.

درود فرستادن خداوند بر خدیجه

ام المؤمنین خدیجه مقام خاصی پیش پروردگار خویش دارد. خداوند زحمات فراوان و خدمات عظیم خدیجه در یاری رساندن به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و تبلیغ دین را ارج نهاد. روایات متواتری وجود دارد مبنی بر این که خدای متعال درود و سلام را توسط رسول گرامی خود محمد صلی الله علیه و آله و سلم به خدیجه ارسال فرمود.(1)

خانه خدیجه در بهشت

ام المؤمنین خدیجه دارای منزلتی والا در پیشگاه الهی است، لذا خداوند یکی از بزرگترین کاخ های بهشتی را که برای بندگان نیکوکار خود در نظر گرفته، به حضرت خدیجه عطا فرموده است و از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده که فرمود:

من دستور دارم خدیجه را بشارت دهم به خانه ای از نی در بهشت، آرام و بی غل و غش».(2)

حر عاملی در منظومه خود می گوید:

1. لها من الجنة بيت من قصب *** لا صخب فيه ولا فيه نصب

2. وهذه صورة لفظ الخبر *** عن النبي المصطفى المطهر.(3)

1. در بهشت خانه ای از نی دارد، آرام و بی غل و غش.

2. این گونه خبر از پیامبر مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم به ما رسیده است.

این است اجر فداکاری های عظیمی که خدیجه برای دین خدا کرده است. او کاری بنیادین در ساخت و برپایی اسلام انجام داد و حق بزرگی بر مسلمین و اعلای کلمه توحید دارد.

منزلت خدیجه نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم

ام المؤمنین خدیجه محبت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را به خود اختصاص داده و بالاترین منزلت را به دست آورد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خالصانه خدیجه را دوست می داشت، عائشه درباره عشق پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به خدیجه چنین

ص: 53


1- الإصابة، ج4، ص274 به نقل از صحیح مسلم، ص 2، باب فضائل خدیجه؛ مستدرک الحاکم، ج3، ص186، و غیره.
2- مسند احمد بن حنبل، ج3، ص197؛ صحیح بخاری، ج5 ص48.
3- فاطمة والمفضلات من النساء، ص66.

می گوید: هرگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در منزل بود، امکان نداشت از خانه برود و یاد خدیجه نکند و از او تعریف و تمجید ننماید. یک بار وقتی از او یاد کرد من عصبانی شده گفتم:

مگر او بیش از پیرزنی بود که خداوند بهتر از او را به تو داد؟!

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چنان ناراحت شد که موهای جلوی سرش از شدت غضب لرزید، سپس فرمود:

«به خدا سوگند، هرگز خداوند بهتر از او به من نداده است، به من ایمان آورد آنگاه که هیچ کس مرا نمی پذیرفت و با اموال خود مرا یاری داد آنگاه که مردم مرا محروم ساخته بودند و خداوند از او فرزندانی به من عطا فرمود در حالی که از دیگر زنانم فرزندی ندارم.»(1)

روزی هاله خواهر خدیجه به مدینه آمد و وارد منزل رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با شنیدن صدای هاله که شبیه صدای خدیجه بود فرمود:

خدایا، این صدای هاله دختر خویلد است.

عائشه نتوانست تحمل کند، گفت:

چقدر ياد پیرزن قرمز رویی از میان پیرزنان قریش می کنی که سالها است مرده و خداوند بهتر از او به تو عطا فرموده است؟(2)

رنگ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تغییر کرد و بر سر عائشه داد زد و گفت:

«به خدا سوگند، هرگز خداوند بهتر از او به من نداده است، به من ایمان آورد آنگاه که هیچ کس مرا نمی پذیرفت و مرا تصدیق نمود آنگاه که همه مردم مرا تکذیب می کردند و با اموال خود مرا یاری داد آنگاه که مردم مرا محروم ساخته بودند و خداوند از او فرزندانی به من عطا فرمود در حالی که از دیگر زنانم فرزندی ندارم.»(3)

روزی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گوسفندی ذبح کرد و فرمود: به دوستان خدیجه خبر دهید.

عائشه گفت: چرا این کار میکنی.

ص: 54


1- الاستیعاب، ج4، ص278؛ الاصابة، ج4، ص275؛ صحيح البخاری، ج5 ص 485.
2- صحيح مسلم، ج 7، ص 134، باب فضائل خديجه.
3- همان.

فرمود: من دوست دارم هر که را او دوست می داشت.(1)

و در روایتی آمده است که فرمود: محبت به او جزئی از روزی من است.(2)

حسادت عائشه را فراگرفت، از بس که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از خدیجه تعریف و تمجید نمود. عائشه گفت: بر هیچ زنی حسادت نکردم آنقدر که بر خدیجه، هر چند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پس از مرگ او با من ازدواج کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هر جا میرفت روح خدیجه با او بود، محبت خدیجه تمام وجود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را فرا گرفته بود، همیشه از او یاد می کرد و بر او رحمت می فرستاد.

الطاف الهی برای خدیجه

خداوند الطافی را به ام المؤمنین خدیجه علیها السلام عنایت فرموده بود که هیچ یک از زنان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلمیا دیگر زنان مورد چنین مرحمتی واقع نشده بودند. یکی از بزرگترین الطاف الهی بر حضرت خدیجه علیها السلام این است که او مادر بهترین بانویی است که خداوند از ابتدای تکوین انسان بر روی زمین تا روز قیامت خلق کرده است، یعنی دختر گرامی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حضرت فاطمه زهرا علیها السلام همچنین خداوند حضرت خدیجه علیها السلام را جده دو امام بزرگوار، دو مولای جوانان اهل بهشت، دو نوه گرامی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم امام حسن و امام حسین علیهما السلام قرار داد. حضرت خدیجه جده والاترین بانوی اسلام، حضرت زینب علیها السلام نیز می باشد. حضرت زینب علیها السلام اولین مظلومه جهان اسلام بوده و دردناک ترین بلاها و مصائب را تحمل و با رضایت و شکر خدای متعال با این حوادث روبرو شده است. علاوه بر این با عنایت خدای منان، حضرت خدیجه علیها السلام جده بندگان خالص و امنای الهی در بلاد، یعنی ائمه اطهار علیهم السلام می باشد. هیچ زنی در تاریخ انسانیت مورد این همه الطاف الهی واقع نشده است.

به سوی ملکوت اعلى

بیماریهای گوناگون بر بدن نحيف ام المؤمنین، حضرت خدیجه علیها السلام حمله ور شده و به سرعت ایشان را به سوی مرگ بردند. یکی از سخت ترین غصه های حضرت خدیجه علیها السلام در آخرین ایام زندگیش تنها دختر باقی

ص: 55


1- الاستیعاب، ج4، ص182.
2- صحيح مسلم، ج7، ص 134، باب فضائل خدیجه؛ الاصابة، ج 8 ص 63.

مانده از او حضرت زهرا علیها السلام بود. زهرا کودک کم سن و سالی بود و حضرت خدیجه علیها السلام با دلی پر از درد به او نگاه می کرد و از یتیمی زودرس زهرا رنج می برد. حضرت خدیجه درباره زهرا به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وصیت کرد هر چند می دانست که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم این میوه خود را با تمام وجود دوست میدارد.

ام المؤمنین خدیجه جان را به جان آفرین سپرد و به سوی ملکوت اعلی پیوست. ملائکه رحمت او را همراهی کردند و انبیای الهی با تکبیر و تهلیل از ایشان استقبال نمودند. درود خدا بر او باد با آن همه زحماتی که برای اسلام و مسلمین انجام داده است.

رحلت خدیجه فاجعه ای بود برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم او زندگی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را سرشار از طمأنینه و آرامش ساخته و تمام آزارهای طغیانگران قریش را بر ایشان آسان کرده بود. حزن و اندوه قلب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را فرا گرفت و با دست مبارک خود بدن پاک و مطهر خدیجه را غسل و کفن نمود، بر او نماز خواند و قبری کند. ابتدا خود وارد قبر شد.(1) سپس خدیجه را در آن پنهان کرد و بدین وسیله شرافت، فضیلت، ایمان و پاکدامنی را به خاک سپرد. فقدان خدیجه قلب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را مملو از غصه و درد کرد و سال وفات او را که سال وفات عموی گرامی اش ابوطالب نیز بود را به عنوان «عام الحزن»، (سال اندوه) نام گذاری نمود.

چگونه مرگ توانست مهربان ترین مردم بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را برباید؟ خدیجه پیش از همه و بیش از همه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را یاری و رسالت او را تأیید و پشتیبانی کرد.

پس از رحلت حضرت خدیجه علیها السلام تنها فرزند بازمانده او حضرت فاطمه علیها السلام بود که در آن ایام طفولیت اندوه سنگینی قلب کوچک او را می فشارد، چه فاجعه ای برای یک کودک بالاتر از مرگ مادر مهربانی است که محبتش تمام وجود او را در بر گرفته بود. فاطمه کوچک پدر پرمهر خود را می دید که چگونه از اذیتهای قریش رنج می برد، فاطمه با سن کمی که داشت مونس تنهایی پدر بود و سعی می کرد نقش مادر بزرگوار را در یاری پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ایفا کند و دردهای آن حضرت را تخفیف دهد، تا آنجا که لقب «أم ابیها»، یعنی (مادر پدر خویش را گرفت.

ص: 56


1- الدر المنثور فی ربات الخدور، ص180.

فصل دوم: تولد و پرورش حضرت زهرا علیها السلام

اشاره

ص: 57

ص: 58

تولد و پرورش حضرت زهرا علیها السلام

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با سرور و اشتیاق فراوان خبر تولد فرزند پاک و مطهر خویش، فاطمه زهرا علیها السلام از

مادرش حضرت خدیجه علیها السلام را دریافت کرد. دختری که در طهارت، پاکدامنی، ایمان و عمل صالح همتایی در میان زنان نداشت. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم منزلت والا و مقام عظیم فرزندش در پیشگاه الهی را از غیب مطلع گشت و دانست که نسل مطهر خویش از این فرزند است. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بسیار شاد و خشنود بود و تمام محبت و علاقه ایشان متوجه زهرای نازنینش شد.

اکنون جنبه هایی از امور مربوط به تولد و پرورش حضرت زهرا علیها السلام را مطرح می کنیم.

مراسم تولد

هنگامی که به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بشارت دادند که همسرش حضرت خدیجه علیها السلام حضرت زهرا علیها السلام را به دنیا آورده است، شتابان به خانه آمد، فرزند مبارک خود را به دست گرفته و بوسید، سپس مراسم شرعی تولد

را بدین گونه اجرا فرمود:

اذان و اقامه

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در گوش راست حضرت زهرا علیها السلام اذان گفت و این اولین صدایی بود که به گوش أن صديقه طاهره علیها السلام می رسید.

حضرت زهرا علیها السلام سرود «الله أكبر»، و «لا إله إلا الله» را از زبان بزرگترین دعوت کننده «الله أكبر» بر روی زمین شنید. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم این سخنان روحانی را که برای نشر آنها توسط خداوند مبعوث شده بود به

ص: 59

حضرت زهرا علیها السلام تلقین فرمود و این غذای روحی جزئی از زندگی فکری حضرت زهرا علیها السلام شد که در تمام مراحل زندگی ملازم آن حضرت بود.

آنگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سرود اقامه را در گوش چپ حضرت زهرا علیها السلام خواند. بند بند اقامه با آوای پدر در بند بند وجود حضرت زهرا علیها السلام نقش بست و جزئی از وجود او گردید. آنگاه جبرئیل بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نازل و درود پروردگار را بر او و فرزند مبارکش ابلاغ کرد.(1)

تکوین حضرت زهرا علیها السلام

یک مسئله مهم در زندگی حضرت زهرا علیها السلام این است که او از میوه های بهشتی ساخته شده است. تاریخ نویسان نقل می کنند که در شب معراج خداوند به پیامبر گرامی خود صلی الله علیه و آله و سلم از میوه های بهشتی داد(2)، و حضرت زهرا علیها السلام از این میوه ها ساخته شد.

شیخ فرطوسی در این باره ابیات زیر را سروده است:

1. وأتى جَبرئيل يوما لطه *** في حديثِ عن صادِق الأُمناءِ

2. قالَ: هَذي تُفّاحَهُ لك تُهدى *** بعد أسنى تحيّةٍ وثَنَاءِ

3. شَقَّها المُصطَفى فأشرق نُورٌ *** وهي في كَفَّهٍ عظيمُ الضِياءِ

4. قالَ: ماذا؟ فقال: کُلها فهذا *** هو نُورُ الزَّكيةِ الزَّهراءِ

ه. قَبل خَلق السَّماءِ والأرض قد کا *** نَ و من قَبلِ آدم في رِعاءِ

6. و هي تُسمّى في الأرض فاطمَ لطفا *** وتُسمّى منصورةً في السَّماءِ(3)

1. روزی جبرئیل امین پیامی را از طرف خداوند نزد پیامبر آورد.

2. پس از ابلاغ سلام و تحیت الهی، یک سیب تقديم و عرض کرد: این سیب از طرف خداوند به تو اهدا گردیده است.

ص: 60


1- میزان الاعتدال، ج4، ص72. لسان المیزان، ج 2، ص 367. که در آن آمده است: ابن عباس می گوید: وقتی فاطمه علیها السلام دختر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم متولد شد. او را منصورة نامید، جبرئیل بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نازل شد و گفت: خداوند تبارک و تعالی بر تو و فرزند نو رسیدمات سلام می فرستد.
2- مستدرک الحاکم، ج 1، ص 15؛ تاریخ بغداد، ج 5، ص87 میزان الاعتدال، ج27، ص97.
3- ملحمة أهل البيت علیهم السلام، الفرطوسی، ج3، ص8.

3. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آن را دو نیم کرد، بلافاصله نور عظیمی از آن درخشید و دست پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را پر از نور ساخت.

4. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پرسید: این چیست؟ جبرئیل عرض کرد: سیب را تناول بفرما، زیرا که این نور زهرای اطهر است.

5. این نور قبل از خلقت آسمان و زمین وجود داشته و قبل از خلق آدم در گنجینه ای قرار داشته است.

6. لطف الهی اقتضا کرده که نام او بر روی زمین «فاطمه» و در آسمان «منصوره» باشد.

زمان تولد حضرت زهرا علیها السلام

راویان درباره زمان تولد صدیقه طاهره علیها السلام اختلاف نظر دارند و لذا اقوال مختلف را در زیر مطرح می کنیم:

1. تولد آن حضرت پنج سال پس از بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و سه سال پس از حادثه اسراء در روز مبارک جمعه(1) بیستم جمادی الثانی (2)بوده است.

2. حضرت زهرا علیها السلام یک سال پس از بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم متولد شده است.(3)

3. تولد حضرت زهرا علیها السلام پنج سال قبل از بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بوده است. البته این قول از نظر عموم مردود است.(4)

4. مصادر دیگری نقل می کنند که آن حضرت قبل از بعثت متولد شده، ولی سال یا ماه تولد را ذکر نکرده اند.(5)

اقوال دیگری نیز وجود دارد که همگی در عمر شریف آن حضرت اختلاف نظر دارند، ولی قول صحیحی که بزرگان بدان باور دارند، همان نظر اول می باشد و در نتیجه ایشان هیجده سال عمر کرده است.

ص: 61


1- الكوثر في أحوال فاطمة بنت النبي الأطهر، ج 1، ص 309.
2- أعلام الوری، ص148؛ جامع الأصول، ج 12، ص9 و 10؛ نساء النبي وأولاده، ص89؛ مأساة الزهراء، المحقق السيد جعفر مرتضى العاملی، ج1، ص37؛ بحار الأنوار، ج 6 ص 43: أصول الکافی، ج 1، ص 458 صفوة الصفوة، ج1، ص148.
3- نساء النبي وأولاده، ص90.
4- مأساة الزهراء علیها السلام ج 1، ص 36.
5- الإصابة، ج8، ص54.

مکان تولد

حضرت زهرا در مکه و در منزل ام المؤمنین خدیجه که نزدیک کوچه عطارها بوده متولد شده است. پس از آن این مکان به مسجد تبدیل شد.

نامگذاری حضرت زهرا علیها السلام

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرزند مبارک خود را فاطمه نامید و این اسم جدیدی نبود، چرا که نام مادر امیرالمؤمنين علیه السلام نیز فاطمه است.

از اهل بیت علیهم السلام روایت شده که امیرالمؤمنین علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پرسید: «لِمَ سُمِّیَت فَاطِمهُ فَاطِمَهَ يا رسول الله؟»؛ چرا ایشان را فاطمه نامیدید؟

پیامبر فرمود: «لِأَنَّهَا فُطِمَت هِيَ وَ شِيعَتُهَا مِنَ النّارِ(1)؛ زیرا فاطمه و شیعیانش از آتش جهنم در امان می باشند.

شیخ فرطوسی می گوید:

1. فَطَم الله فاطماً من لَظَاها *** وبنيها سُلالهُ الأزكياءِ

2. فتَسمّت بفاطم وهو حقّاً *** لعُلاها من أفضَلِ الأسماءِ

1. خداوند فاطمه و فرزندان گرامی اش را که از سلاله پاکانند از آتش جهنم در امان ساخته است.

2. از همین رو ایشان نام فاطمه را گرفت که به حق بهترین نام برای آن بزرگوار است.

القاب حضرت زهرا علیها السلام

حضرت زهرا علیها السلام القاب زیادی داشته که نشان دهنده مقام والا و منزلت عالی ایشان در اسلام است. در اینجا بعضی از این القاب را نقل می کنیم:

ص: 62


1- نساء النبي وأولاده، ص91، عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 37 . و در ذخائر العقبی، ص 26 آمده است که علی گفت: «یا رسول الله، چرا فاطمه اینگونه نامیدی؟»، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «إن الله عزوجل قد فاطمها وذريتها عن النار يوم القيامة»، (خداوند متعال فاطمه و فرزندانش را از آتش جهنم در زمان ساخته است. قریب به همین معنی در کنز العمال، ج6، ص219؛ فيض القدير، ج1، ص168 نیز آمده است.

1. صديقه: ایشان صادق ترین و راستگوترین بانو در جهان اسلام و در همه جا می باشد و نبوت پدر گرامی و آنچه را از امور آخرت و غیره بیان فرموده بود تصدیق کرد و بدان ایمان آورد.

2. مبارکه: خداوند برکات فراوان بر آن حضرت و بر فرزندان ایشان که حامیان اسلام و مبلغین راه حق بر روی زمین اند نازل فرمود.

شیخ اصفهانی چنین سروده است:

1. یا دُرّة العِصمة والولاية *** من صَدَف الحكمة والعناية

2. ما الكوكبُ الدُّرّيّ في السّماء *** من ضَوء تلك الدرّة البيضاء

3. والنیِّر الأعظم منها كالسُّها (1)*** كيف ولا حدّ لها ومنتهی

4. أشرقتِ العوالم العلويِّة *** بنور تلك الدُّرّة البهيَّة

5. يا دَوَحهً جازت سَنام الفَلَکِ *** بل جاوز السِّدَرة فَرعُها الزَّكي

6. یا دَوَحهً اغصانُها تدلّت *** بمَوضع فيه العقول ضلّت

7. دَنَت إلى مقام أو أدنى فلا *** تتبع من ذلك أعلى مَثَلا(2)

1. ای مروارید عصمت و ولایت که از صدف حکمت و عنایت الهی به دست آمده است.

2. کدام ستاره درخشانی در آسمان می تواند مانند آن مروارید سفید روشنایی بخشد؟.

3. آن مروارید آنقدر عظیم و بی انتها است که نورانی ترین ستاره در برابر آن مانند ستاره کمیاب سهيل است.

4. عوالم برتر از نور آن مروارید تابناک همگی نورانی شده اند.

5. های درخت پهناوری که از افلاک بالاتر رفتی، تا این که یک شاخه تو از سدرة المنتهی نیز گذشت.

6. ای درختی که شاخه های فراوانت از همه اطراف، چنان پهناور شده که عقول در برابر عظمتش مبهوت اند.

7. درختی که تا مقام «دَنَا فَتَدلی فَکان قابَ قَوسينِ او ادنی» که پیش رفت و دیگر مشابهی برای آن نمی توان یافت.

ص: 63


1- السها: ستاره سهیل، که به ندرت دیده شده و از مجموعه نعش صغری است.
2- الزهراء علیها السلام في ديوان الشعر العربی، ص377.

3. طاهره: یعنی پاک و بی آلایش، که او پاکترین و پاکدامن ترین زن از نسل آدم است، و خداوند این افتخار را در آیه تطهیر به وی عنایت کرده می فرماید: «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا»(1)، و مفسرین اجماع دارند بر این که حضرت زهرا علیها السلام از این اهل بیت علیهم السلام است که خداوند این افتخار را نصیب ایشان قرار داده است.

4. زكيّه: مانند طاهره به معنی پاک و بی آلایش است و مطمئنا حضرت زهرا علیها السلام پاکترین و بی آلایش ترین بانوی جهان است که از هر پلیدی و گناه دور می باشد.

5. راضیه: او راضی بود به آنچه خداوند برای او تقدیر نموده در ساده زیستی و بی توجهی به لذت های دنیا. در این باره امام صادق علیه السلام می فرماید: روزی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر فاطمه علیها السلام ملل وارد شد و دید لباسی از پشم شتر بر تن داشته، با دست آسیاب می کند و بچه را نیز شیر می دهد. با دیدن این منظره چشمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اشک آلود گردیده فرمود: تلخی دنیا را تحمل کن تا زودتر شیرینی آخرت را بیایی، خداوند این آیه را بر من نازل فرموده است: «وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَی»(2)، فاطمه عرض کرد: «ای پیامبر خدا، من خداوند را بر نعمتهایش حمد و ستایش می کنم.»"(3)

6. مُحدَثَّه: یعنی آن که با وی سخن گفته می شود، زیرا ملائکه با آن حضرت سخن می گفتند، همچنان که با حضرت مریم علیها السلام نیز سخن می گفتند. خداوند می فرماید: «إِذْ قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ»(4)؛ فرشتگان به مریم گفتند خداوند تو را به کلمه ای از پیش خود بشارت میدهد.

7. بتول: یعنی جدا و منقطع از دیگران و او بتول نامیده شد، زیرا از هر شبیه یا همانندی منقطع است، هیچ زنی در فضیلت ها با او برابری نمی کند. از احمد بن یحیی درباره نامگذاری حضرت زهرا علیها السلام به بتول سوال شد. گفت: «زیرا آن حضرت در پاکدامنی، فضیلت، ایمان و شرافت نسب بر تمام زنان اهل زمان خود و تمام زنان امت اسلام برتری داشته است». همچنین گفته شده است:

ص: 64


1- سوره احزاب، آیه 33.
2- سوره ضحي، أيه 5.
3- الزهراء سيدة النساء، ج 1، ص 30.
4- سورة آل عمران، آیه 45.

بتول بدین معنی است که از دنیا منقطع و به سوی خدای متعال روی آورده است.(1)

8. زهرا: یعنی زیبا و درخشان و او چنین نامیده شد، زیرا در ایمان و فضایل اخلاقی میدرخشید. از امام صادق علیه السلام درباره نامگذاری آن حضرت به زهرا سوال شده فرمود: «لِأنَّهَا كَانَت إِذَا قَامَتُ فِي مِحرَابِهَا زَهَرَ نُورُهَا لِأَهلِ السَّمَاءِ کَمَا یَزهَرُ نُورُ الكَواكِبِ لِأَهلِ الأَرضِ»(2)؛ او هرگاه در محراب عبادت می ایستاد، نور او برای ساکنین آسمان میدرخشید، همانگونه که ستارگان برای اهل زمین میدرخشد.

جامع الأزهر مصر را نیز برای تبرک و کسب شرافت از نام مبارک سرور بانوان جهان اینگونه نامگذاری کردند."(3)

شیخ فرطوسی شاعر اهل بیت، علیهم السلام نامهای پربرکت آن حضرت را در ابیات ذیل آورده است:

1. إنّ أسماءها الكريمةَ منهُ *** تسعةُ وهي أكرمُ الأسماءِ

2. فهي «مَرضِية» لربّ البَرّايا *** َرضِيت منهُ في حكيم القضاءِ

3. و هي «صِدّيقةٌ» بما جاء منه *** عُصیمت من مآثم الأخطاءِ

4. طَهُرت من جَميع و رِجس خبیثٍ *** و تَزَکَّت في جُملةِ الأزكياءِ

5. و هي قد بُورِکَت بها قد حَبَاها *** رَبَّها من مَوَاهبِ وعَلاءِ

6. و هي قد حُدِّثت بعلم غَزِیِرِ *** من حَدِيث المَلائك الأصفياءِ

7. فُطِمت بالعُلُوم مِن کُلِّ شرِّ *** و من الطِّمثِ في جَميع الدِّماءِ

8. و هي كانت تَشِعُّ أنوارَ قُدس *** و جَلالٍ لسيّدٍ الأوصياءِ(4)

1. ایشان نُه نام با برکت دارند که پرارج ترین نام ها می باشند.

2. او (مرضیه) مورد رضایت باری تعالی است و خود نیز با اندیشه حکیمانه خویش از پروردگار خود کاملاً راضی بود.

ص: 65


1- لسان العرب، ج16، ص43: النهاية في غريب الحديث، ج1، ص94.
2- نساء النبي واولاده، ص92.
3- دولت فاطمی در مصر جامع ازهر را بنا نموده و به عنوان تبرک به نام حضرت زهرا علیها السلام آن را از هر نامیدند.
4- ملحمة اهل البيت، علیهم السلام، الفرطوسی، ج3، ص10.

3. و او (صديقه است)، یعنی آنچه را از طرف خداوند نازل شده است تصدیق و قبول نموده، زیرا از لغزش گناهان معصوم می باشد.

4. از تمام ناپاکیها و پلیدیها دور بوده، و در میان پاکان، پاکترین بوده است.

5. او به درجات و ارزشهایی متبرک شده است که از طرف پروردگار به او عنایت شده است.

6. او هم سخن فرشتگان مقرب بوده و علوم فراوانی فراگرفته است.

7. او با علم و دانایی خود از هرگونه فساد و شری به دور بوده، همچنان که هرگز به خونهای زنانه نیز آلوده نمی شده است.

8. و او برای سید اوصیا امیرالمؤمنین منبع انوار قدسیه الهی بوده است.

این بود تعدادی از اسم ها و القاب آن حضرت.

کنیه حضرت زهرا علیها السلام

حضرت چندین کنیه داشته است، از جمله:

1. أم أبيها

یعنی مادر پدر خویش، به دلیل مهر و محبت فوق العاده و توجه بیش از اندازه او به پدر خود چنین کنیه ای داشت.(1)

درباره محبت فراوان حضرت زهرا علیها السلام نسبت به پدر، نقل شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پس از جنگ به مدینه بازگشته بود و طبق معمول ابتدا وارد منزل حضرت على علیه السلام و زهرا علیها السلام میشد پیش از آن که نزد هر یک از زنان خود برود. در این هنگام فاطمه علیها السلام به استقبال پدر آمده، صورت و چشمان آن حضرت را بوسیده و میگریست. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: چرا گریه می کنی؟

عرض کرد: می بینم که رنگ شما پریده است.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ایشان را آرام کرده فرمود:

«ای فاطمه، خداوند پدرت را برای امری عظیم برانگیخته است، که هرگز بر روی زمین

ص: 66


1- الاستیعاب، ج 2، ص 152 اسد الغابه، ج 5، ص520.

خانه ای باقی نمانده چه خانه گلی بوده یا چادری باشد مگر اینکه آن خانه به واسطه پدرت یا عزیز گشته و یا در ذلتی تاریک فرو رفته است.»(1)

عزت از جهت ایمان به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و تصديق رسالت است و ذلت برای کسانی است که ایشان را نپذیرفته، منکر نبوت گشته و با آن حضرت به ستیز پرداخته اند.

حضرت زهرا علیها السلام بسیار پدر را تجلیل و تعظیم نموده، ایشان را «ای پیامبر خدا»؛ (یا رسول الله) خطاب می کرد، به خصوص پس از نزول آیه «لَا تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعَاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضًا»(2) پیامبر را آنگونه که همدیگر را ندا میدهید، ندا ندهید. ولی اینگونه ندا از طرف حضرت زهرا علیها السلام برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خوشایند نبود و لذا خطاب به ایشان فرمود: «ای فاطمه، این آیه درباره تو نازل نشده و نه درباره خانواده ات و ذریهات، تو از منی و من از تو، این آیه درباره افراد خشن و بی رحم قریش آمده است، آن خوش گذران های متکبر. اما تو میتوانی مرا پدر (يا أبه) صدا کنی، که اینگونه برای من دلنشین تر بوده و بیشتر مورد رضایت خدا خواهد بود.»(3)

حضرت زهرا علیها السلام محبوب ترین فرد از میان اهل بیت علیهم السلام برای پیامبر بود و بیش از همه به ایشان محبت مینمود و لذا هنگامی که پدر به لقاءالله رفت قلب حضرت فاطمه علیها السلام از جای خود کنده شد و از شدت غصه و رنج فراق ذوب شد تا این که به پدر ملحق گردید.

2. ام الحسنین

او مادر امام حسن و حسین علیهما السلام نوادگان عزیز پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و پیشوای جوانان اهل بهشت بود و لذا دارای كنیه ام الحسنین (مادر حسن و حسین) علیهما السلام گردید.

3. ام الحسن

به عنوان فرزند ارشد آن حضرت، یعنی امام حسن مجتبی علیه السلام

ص: 67


1- 1. حلية الأولياء، ج 2، ص 30 و نزدیک به همین معنا در کنز العمال، ج 1، ص 77، و مجمع الزوائد، ج 8 ص 262 آمده است.
2- سورة نور، أیة 63.
3- بحار الانوار، ج 43، ص33.

4. ام الحسين

به نام فرزند دوم ایشان، احیاکننده اسلام و نجات دهنده مسلمین، پدر آزادگان امام حسین علیه السلام این بود بعضی از کنیه های حضرت زهرا علیها السلام.

نقش انگشتر حضرت

نقش انگشتر زهرای اطهر علیها السلام اینگونه بوده است: «أَمِنَ المُتَوَكَّلون»؛ کسانی که به خدا توکل می کنند همیشه در امانند.

و یا به قولی «اللهُ وَلِیُّ عِصمَتی»(1)بوده است، یعنی: عصمت و مصونیت من به عهده خداوند است.

پرورش حضرت زهرا علیها السلام

بانوی زنان جهان، حضرت فاطمه علیها السلام زیر سایه پدر بزرگوارش سید کائنات پرورش یافته، مورد عطف و محبت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بوده است. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ارزشهای والای خود را به او عطا فرموده و انوار عالمتاب خود را به او الهام نمود. قرآن را به حضرت فاطمه علیها السلام تعلیم داد و وی را با آیات احکام، شأن نزول و دیگر معارف قرآنی آشنا کرد. همچنین احکام شرع، أعم از عبادات و معاملات را بیان و مکارم اخلاق و اصول رفتارهای پسندیده را به ایشان تدریس فرمود. پیامبر گرامی زهرای خود را بر پایه ایمان خالص و بی شائبه به خداوند متعال، خالق جهان و زندگی بخش انسان تربیت نمود.

نمونه هایی از تربیت نبوی صلی الله علیه و آله و سلم

از جمله برنامه های تربیتی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برای حضرت زهرا علیها السلام وصیتهای زیر است:

«لَيْسَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ مَنْ لَمْ يَأْمَنْ جَارُهُ بَوَائِقَهُ وَ مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَلَا يُؤْذِي جَارَهُ، وَ مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَلْيَقُلْ خَيْراً أَوْ يَسْكُتْ. إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْخَيِّرَ الْحَلِيمَ الْمُتَعَفِّفَ، وَ يُبْغِضُ الْفَاحِشَ الضَّنِينَ السَّئَّالَ الْمُلْحِفَ.

ص: 68


1- الكوثر في أحوال فاطمة بنت النبي الأطهر، ج 1، ص 309.

إِنَّ الْحَيَاءَ مِنَ الْإِيمَانِ وَ الْإِيمَانُ فِي الْجَنَّةِ، وَ إِنَّ الْفُحْشَ مِنَ الْبَذَاءِ، وَ الْبَذَاءُ فِي النَّارِ»(1)

از جمله مؤمنین به شمار نمی رود کسی که همسایه اش از شر او در امان نباشد.

کسی که به خدا و روز قیامت ایمان دارد، همسایه خود را اذیت نمی کند.

کسی که به خدا و روز قیامت ایمان دارد، باید سخن خوب بگوید یا ساکت شود.

خداوند کسی را دوست دارد که بخشنده، بردبار و خوش سخن باشد و از کسی نفرت دارد که بد زبان، بخیل و حریص و طمع کار باشد.

حیا از نشانه های ایمان است و ایمان انسان را به بهشت می برد و ناسزاگویی از نشانه های بی بند و باری است و بی بند و باری انسان را به جهنم می برد.

این وصیت گران بها، ارزشهای اسلامی و اخلاقیات و آداب اسلام را در بر دارد، از جمله:

1. توصیه درباره همسایه: احسان و نیکی کردن به همسایگان، همراهی در خوشیها و ناگواریها و آزار نرساندن به ایشان. بسیاری از روایات منقول از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه اطهار علیه السلام بیانگر تاکید اسلام بر این معنی است تا محبت و همدلی میان مسلمانان و رابطه های محکم میان افراد جامعه اسلامی برقرار گردد.

2. این که زبان مسلمان جز با سخن نیکو و مفید آشنا نبوده و از الفاظ زشت و ناسزاگویی دوری نماید، تا اخلاقیات فرومایه بین مردم رواج نیابد.

3. این که مسلمان دارای حیا باشد، که حیا از برترین صفات و از ارکان ایمان به شمار می رود و ایمان راه رسیدن به بهشت است.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اینگونه پاره تن خود را با ارزشهای والا و صفات کریمه پرورش می دهد.

از جمله موارد تربیت نبوی برای حضرت زهرا علیها السلام قضیه ای است که اسماء بنت عمیس نقل می کند؛ می گوید:

من نزد فاطمه بودم، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم وارد شد و گردنبندی از طلا بر او مشاهده نمود که حضرت علی علیه السلام از غنیمتی که به دست آورده بود برای فاطمه خریده بود. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

ص: 69


1- دلائل الامامه، ص 66.

«لَا يَغُرَّنَّكِ النَّاسُ أَنْ يَقُولُوا بِنْتُ مُحَمَّدٍ- وَ عَلَيْكِ لُبْسُ الْجَبَابِرَة»(1)

از این که مردم تو را دختر محمد نامند، مغرور نشوی و لباس جباران را بپوشی.

حضرت زهرا علیها السلام فوراً آن گردنبند را باز کرده، به فروش رساند و با قیمت آن برده ای را خرید و آزاد نمود. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ما از این عمل حضرت زهرا علیها السلام خشنود شد(2) و از او تشکر کرد.

اینگونه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم زهرا را بر زهد در امور دنیا و بی اعتنایی به زیبایی های آن تربیت فرموده است.

یکی از برنامه های تربیتی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم جهت فرزندش این بود که روزی بر وی وارد شده گردنبندی در گردن زهرا علیها السلام دید و روی خود را از حضرت زهرا علیها السلام برگرداند. حضرت زهرا علیها السلام گردنبند را کَند و تقدیم پدر نمود. حضرت فرمود: «انت منی یا فاطمه»(3) تو از منی ای فاطمه.

در آن هنگام گدایی در منزل را کوبید، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برخاست و گردنبند را به وی داد، سپس فرمود: «اشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ وَ غَضَبِي عَلَى مَنْ أَهْرَقَ دَمِي وَ آذَانِي فِي عِتْرَتِي»(4)؛ غضب شدید خدا بر آن کس باد که خون مرا بریزد و با آزار رساندن به اهل بیتم مرا اذیت کند

دعاهایی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به حضرت زهرا علیها السلام آموخت.

یکی از آثار پرارج تربیتی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دعاهایی است که به حضرت زهرا علیها السلام یاد داده و در آن

سلامتی روحی و نجات انسان نهفته است. از جمله این دعاها موارد زیر است:

يَا اللهُ، يا اَعَزّ مَذكُورٍ وَ أقدَمَهُ قِدَماً فِي العِزَّۃِ و الجَبرُوټ!

ای خدا، ای عزیزتر و قدیمتر از هر نامبردهای قدیم تر از جهت عزت و جبروت۔

يَا اللهُ، یَا رَحِیمَ کُلِّ مُستَرحِمٍ، وَ مَفزَعَ كُلِّ مَلهُوفٍ إلَيهِ

ای خدا، هرکه از تو مهربانی خواهد، تو را مهربان یابد و هر بی پناهی تو را پناه خود بیند.

يَا اللهُ، یَا رَاحِمَ کُلِّ حَزِينٍ يَشكُو بَثَّهُ وَ حُزنَهُ إلَيهِ

ص: 70


1- صحيفه الرضا، ص 82.
2- اعلموا أني فاطمة، ج9، ص557.
3- امالی صدوق، ص 466.
4- کشف الغمة، ج 1، ص 471؛ جعفریات، ص 183.

ای خدا، هر دلسوخته ای که رنجهای طاقت فرسای خود را با تو در میان گذارد، جز محبت و مرحمت از تو نیابد.

يَا اللَّهُ يَا خَيْرَ مَنْ طُلِبَ الْمَعْرُوفُ مِنْهُ وَ أَسْرَعَهُ إِعْطَاء.

ای خدا، چه کسی بهتر از تو یابم که از او خواهش کنم و آبرومندانه خواهشم را برآورده نماید.

يَا اللَّهُ يَا مَنْ تَخَافُ الْمَلَائِكَةُ الْمُتَوَقِّدَةُ بِالنُّورِ مِنْه .

ای خدا، ای آن که فرشتگان برافروخته از نور، از عظمت او در هراسند.

أَسْأَلُكَ بِالْأَسْمَاءِ الَّتِي تَدْعُو بِهَا حَمَلَةُ عَرْشِكَ وَ مَنْ حَوْلَ عَرْشِكَ يُسَبِّحُونَ بِهَا شَفَقَةً مِنْ خَوْفِ عَذَابِكَ وَ بِالْأَسْمَاءِ الَّتِي يَدْعُوكَ بِهَا جَبْرَئِيلُ وَ مِيكَائِيلُ وَ إِسْرَافِيلُ إِلَّا أَجَبْتَنِي وَ كَشَفْتَ يَا إِلَهِي كُرْبَتِي وَ سَتَرْتَ ذُنُوبِي .

من متوسل می شوم به آن اسمهایی که نگه دارندگان عرش تو و گردآمدگان اطراف عرشت بدان اسمها تو را می خوانند و از ترس عذابت و با استمداد از نور تو به آن اسمها تسبیح می گویند و همچنین به اسمهایی متوسل می شوم که جبرئیل، میکائیل و اسرافیل تو را با آن اسمها می خوانند و بدینگونه از تو میخواهم که مرا اجابت فرموده، گرفتاری مرا برطرف و گناهان مرا مخفی نگه داری ای خدای من.

يَا مَنْ يَأْمُرُ بِالصَّيْحَةِ فِي خَلْقِهِ فَإِذا هُمْ بِالسَّاهِرَةِ أَسْأَلُكَ بِذَلِكَ الِاسْمِ الَّذِي تُحْيِي الْعِظَامَ وَ هِيَ رَمِيمٌ أَنْ تُحْيِيَ قَلْبِي وَ تَشْرَحَ صَدْرِي وَ تُصْلِحَ شَأْنِي .

ای کسی که دستور ندا «صیحه» برای همه انسانها میدهی، تا در سرزمین محشر قیام کنند، تو را به آن است که بواسطه آن استخوان های پوسیده را زنده خواهی کرد می خوانم تا مرا زنده دل قرار دهی،

قلب مرا نورانی و امور مرا اصلاح فرمائی۔

يَا مَنْ خَصَّ نَفْسَهُ بِالْبَقَاءِ وَ خَلَقَ لِبَرِيَّتِهِ الْمَوْتَ وَ الْحَيَاةَ يَا مَنْ فِعْلُهُ قَوْلٌ وَ قَوْلُهُ أَمْرٌ وَ أَمْرُهُ مَاضٍ عَلَى مَا يَشَاءُ.

أَسْأَلُكَ بِالاسْمِ الَّذِي دَعَاكَ بِهِ خَلِيلُكَ حِينَ أُلْقِيَ فِي النَّارِ فَاسْتَجَبْتَ لَهُ وَ قُلْتَ:

«يا نارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً عَلى إِبْراهِيم »(1)

ص: 71


1- الأنبياء، 69.

ای آنکه جاودانگی را مخصوص خود دانسته و برای خلق خود مرگ و زندگی قرار داد، ای آن که هر کاری را با گفتن انجام می دهد و گفتن او دستور است و دستور او درباره هرچه بخواهد اجرا می شود، تو را می خوانم به آن اسمی که یار تو «خلیل تو» هنگامی که به آتش افکنده شد تو را با آن اسم خواند و تو دعای او را اجابت کرده فرمودی: ای آتش بر ابراهیم سرد و سلامتی باش.

وَ بِالاسْمِ الَّذِي دَعَاكَ بِهِ مُوسَى مِنْ جانِبِ الطُّورِ الْأَيْمَنِ فَاسْتَجَبْتَ لَهُ دُعَاءَه ،

و تو را می خوانم به آن اسمی که موسی از طرف راست طور، تو را ندا داد و تو اجابت فرمودی.

وَ بِالاسْمِ الَّذِي كَشَفْتَ بِهِ عَنْ أَيُّوبَ الضُّرَّ وَ تُبْتَ عَلَى دَاوُدَ وَ سَخَّرْتَ لِسُلَيْمَانَ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ وَ الشَّيَاطِينَ وَ عَلَّمْتَهُ مَنْطِقَ الطَّيْر.

و تو را می خوانم به آن اسمی که با آن اسم گرفتاری را از ایوب برطرف ساختی، توبه ایوب را پذیرفتی، برای سلیمان باد را مسخر نمود تا او را به هر جا که بخواهد ببرد و همچنین شیاطین را نیز به تسخیر او در آوردی و سخن پرندگان را به آموختی.

وَ بِالاسْمِ الَّذِي وَهَبْتَ لِزَكَرِيَّا يَحْيَى وَ خَلَقْتَ عِيسَى مِنْ رُوحِ الْقُدُسِ مِنْ غَيْرِ أَبٍ.

و تو را می خوانم به آن اسمی که به واسطه آن یحیی را به زکریا مرحمت فرمودی و بدون داشتن پدر عیسی را از روح القدس خلق کردی.

وَ بِالاسْمِ الَّذِي خَلَقْتَ بِهِ الْعَرْشَ وَ الْكُرْسِي .

و تو را می خوانم به آن اسمی که عرش و کرسی را با آن خلق کردی.

وَ بِالاسْمِ الَّذِي خَلَقْتَ بِهِ الرُّوحَانِيِّين .

و تو را می خوانم به آن اسمی که روحانیین را با آن خلق کردی۔

وَ بِالاسْمِ الَّذِي خَلَقْتَ بِهِ الْجِنَّ وَ الْإِنْس .

و تو را می خوانم به آن اسمی که جن و انس را با آن خلق کردی.

وَ بِالاسْمِ الَّذِي خَلَقْتَ بِهِ جَمِيعَ الْخَلْقِ وَ جَمِيعَ مَا أَرَدْتَ مِنْ شَيْ ء.

و تو را می خوانم به آن اسمی که تمام خلق را و تمام آنچه که اراده فرمودی را با آن خلق کردی.

وَ بِالاسْمِ الَّذِي قَدَرْتَ بِهِ عَلَى كُلِّ شَيْ ء

ص: 72

و تو را می خوانم به آن اسمی که با آن اسم قدرت تو همه چیز را فراگرفته است.

أَسْأَلُكَ بِهَذِهِ الْأَسْمَاءِ لَمَّا أَعْطَيْتَنِي سُؤْلِي وَ قَضَيْتَ بِهَا حَوَائِجِي .(1)

با تمام این اسمها تو را می خوانم که خواسته مرا عطا و حاجتم را برآورده فرمایی.

یکی دیگر از دعاهایی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم این به حضرت زهرا علیها السلام یاد داده است دعای زیر است که

هنگام نزول مصیبت خوانده میشود:

يَا عَالِمَ الْغَيْبِ وَ السَّرَائِرِ يَا مُطَاعُ يَا عَلِيمُ يَا اللَّهُ يَا اللَّهُ يَا اللَّهُ يَا هَازِمَ الْأَحْزَابِ لِمُحَمَّدٍ يَا كَائِدَ فِرْعَوْنَ لِمُوسَى يَا مُنَجِّيَ عِيسَى مِنْ أَيْدِي الظَّلَمَةِ يَا مُخَلِّصَ قَوْمِ نُوحٍ مِنَ الْغَرَقِ يَا رَاحِمَ عَبْدِهِ يَعْقُوبَ يَا كَاشِفَ ضُرِّ أَيُّوبَ يَا مُنَجِّيَ ذِي النُّونِ مِنَ الظُّلُمَاتِ يَا فَاعِلَ كُلِّ خَيْرٍ يَا دَالَّا عَلَى كُلِّ خَيْرٍ يَا آمِراً بِكُلِّ خَيْرٍ يَا خَالِقَ الْخَيْرِ وَ يَا أَهْلَ الْخَيْرِ أَنْتَ اللَّهُ رَغِبْتُ إِلَيْكَ فِيمَا قَدْ عَلِمْتَ وَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد.(2)

ای آن که بر غیب آگاهی و اسرار درون دلها را میدانی، اطاعت از تو واجب و علم تو فراگیر است،

خدایا خدایا خدایا، تو برای یاری محمد صَلِّيَ اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلّم احزاب را شکست دادی، و برای یاری موسی فرعون را نیرنگ

کردی، عیسی را از دست ستمگران و اصحاب نوح را از غرق شدن نجات فرمودی. تو بنده خود یعقوب را

مورد رحمت خویش قرار داده و بلاها را از ایوب برطرف نمودی؛ تو ذوالنون را از ظلمات رها ساختی، هر

خیری از جانب تو است و تو مردم را به سوی هر خیر دعوت و همه را به کار خیر راهنمایی و امر می کنی

تو خالق خیر و اهل خیر می باشی، خدايا هر آگاهی که دست یافتم مرا به سوی تو مشتاق کرد و تو خود

آگاه بر هر غیب هستی، پس تو را مسألت دارم تا بر محمد وآل محمد درود بفرستی.

دعای دیگر از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای جلوگیری از بی خوابی شب:

از حضرت على عليه السلام نقل شده است که فاطمه از بی خوابی شب به پیامبر بین شکایت کرد.

حضرت در جواب فرمود: اینگونه دعا کن:

ص: 73


1- مهج الدعوات، ص207.
2- بحار الأنوار، ج8 ص 370. مکارم الاخلاق، ص 341.

يَا مُشْبِعَ الْبُطُونِ الْجَائِعَةِ وَ يَا كَاسِيَ الْجُنُوبِ الْعَارِيَةِ وَ يَا مُسَكِّنَ الْعُرُوقِ الضَّارِبَةِ وَ يَا مُنَوِّمَ الْعُيُونِ السَّاهِرَةِ سَكِّنْ عُرُوقِيَ الضَّارِبَةَ وَ أَدْنِ لِعَيْنِي نَوْماً عَاجِلا.(1)

ای آنکه شکمهای گرسنه را سیر می نمایی، بدنهای برهنه را می پوشانی، رگهای بی قرار را آرامش میدهی و چشمهای بیدار مانده را می خوابانی، رگهای بی قرار مرا آرامش داده و هم اکنون خواب را بر چشمهای من روا دار.

از دیگر دعاهایی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به دختر گرامی خود تعلیم فرمود، دعای زیر است که مخصوص ورود و خروج از مسجد است:

اللَّهُمَّ اغفِر ذُنُوبِي، وَ افتَح لِي اَبوَابَ رَحمَتِک؛

خداوندا گناهان مرا ببخش و درهای رحمتت را بر من باز فرما۔

و اما دعای خروج از مسجد:

اللَّهُمَّ اغفِر ذُنُوبِي، وَ افتَح لِي اَبوَابَ فَضلِك؛(2)

خداوندا گناهان مرا ببخش و درهای فضل و بزرگواریت را بر من باز فرما۔

شباهت حضرت زهرا علیها السلام به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم

حضرت زهرا علیها السلام شبیه ترین مردم از جهت شکل، مقام معنوی و دیگر صفات به پدرش رسول صلی الله علیه و آله و سلم بود. از جابر بن عبدالله انصاری نقل شده است که می گفت:

من راه رفتن فاطمه را نمیدیدم مگر این که رسول خدا را به یاد می آوردم، گاهی متمایل به طرف راست و گاهی به طرف چپ می شد.(3)

عائشه می گوید: ندیدم کسی از جهت خوش سیمایی، ملاحت، رفتار و سخن در نشست و برخاست شبیه تر به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم باشد از دخترش فاطمه. هرگاه او بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم وارد می شد،

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از جا برمی خاست، وی را می بوسید و بر جای خود می نشاند، و اگر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر فاطمه وارد

ص: 74


1- فلاح السائل، ص284. جعفریات، ص 248.
2- إعلموا أني فاطمة، ج9، ص 594.
3- بحار الأنوار، ج7، ص43. دلائل الامامه، ص 75.

می شد او نیز از جا بر میخاست، پیامبر را می بوسید و بر جای خود می نشاند.(1)

حضرت زهرا نه تنها از نظر شکل و قیافه ظاهری شبیه پدر بود، که در تمام خصوصیات و اخلاق پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با همه امتیازی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر سایر انبیا داشت را نیز دارا بود. در این باره گفته شده است:

1. هي أحمد الثاني وأحمد عصرها *** هي عنصر التوحيد في عرصاتها

2. مشكاة نور الله جل جلاله *** زیتونة عم الوری برکاتها

1. آن بانو گویا احمد (پیامبر) دوم و احمد زمان خود است، او در تمام شئون زندگی خویش عنصر

توحید به شمار می رود.

2. او بوته انوار الهی است، درخت پربرکتی است که بركاتش جهان را فراگرفته است.

عیادت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از زهرا علیها السلام

سرور زنان جهان بیمار گردید. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شتابان به عیادت آمد تا از سلامتی زهرا مطمئن شود. عمران بن حصین نیز به همراه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم روانه شد تا به منزل زهرا رسیدند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از پشت در سلام فرمود و ندا داد: «آیا می توانم با هر که همراه دارم وارد شوم؟

جواب داد: «آری پدرجان، با همراهتان وارد شوید، ولی من جز یک چادر ندارم.»

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم امر کرد تا با همان چادر خود را بپوشاند، سپس حضرت دستمالی که همراه داشت به حضرت زهرا علیها السلام داد تا به سر کند، آنگاه وارد شد و فرمود: «در چه حالی هستی؟»

عرض کرد: «ناراحتم و آنچه درد مرا می افزاید این است که طعامی در خانه نیست.»

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مدال افتخاری به حضرت زهرا علیها السلام داده و فرمود: «آیا کافی نیست که تو بانوی زنان جهانی؟»

پدر جان! پس حضرت مریم چه میشود؟»

«أو بأنوی زنان جهان خود و تو نیز بانوی زنان جهان خود هستی»(2)

ص: 75


1- ذخائر العقبی، ص40؛ الاستیعاب، ج4، ص450؛ سنن الترمذی، ج 5 ص 361 سنن ابی داوود، ج2، ص522، مستدرک الحاکم، ج 4، ص272؛ الأدب المفرد، ص136.
2- حلية الأولياء، ج2، ص42؛ مشکل الآثار، ج 1، ص 50 ذخائر العقبی، ص43.

آری، حضرت زهرا علیها السلام بانوی زنان جهان و الگوی بی نظیر هر زن باشرافتی است که میخواهد زندگی خود را با فضیلت و کرامت به سر برد.

بار دیگر حضرت زهرا علیها السلام بیمار گشت و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با عده ای از اصحاب به عیادت آمدند، به منزل حضرت زهرا علیها السلام که رسیدند پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دستور داد تا خود را بپوشاند، عرض کرد: «من جز چادر ندارم.»

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عبای خود را به او داد، حضرت زهرا علیها السلام عبا را گرفت و خود را پوشاند.

آنگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با اصحاب وارد شده و حال ایشان را جویا شدند، جواب داد که رو به بهبود است. اصحاب از منزل خارج شدند در حالی که از سادگی زندگی و خالی بودن منزل حضرت زهرا علیها السلام از هرگونه رفاهی شگفت زده بودند و با خود می گفتند: «شما را به خدا، آیا دختر پیامبر ما اینگونه زندگی می کند؟»

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلمجواب آنها را اینگونه فرمود: «او در روز قیامت بانوی زنان خواهد بود.»(1)

بانوی زنان جهان به تمام دنیا و آنچه در بر دارد روی برگرداند و جز به خدای متعال توجه نداشت و هر چه می کرد تنها هدفش تقرب به سوی او بود.

از شدت محبت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به فرزند گرامی خود، می فرمود: پدر و مادرم به فدای تو ای زهرا؟(2)

ص: 76


1- حلية الأولياء، ج2، ص42.
2- مستدرک الصحیحین، ج3، ص156.

فصل سوم: خصوصیات شخصی حضرت زهرا علیها السلام

اشاره

ص: 77

ص: 78

خصوصیات شخصی حضرت زهرا علیها السلام

کمالات اخلاقی و صفات متعالی حضرت زهرا علیها السلام او را از تمام زنان جهان برتر نموده و به بالاترین درجات فضیلت و کرامت رساند. او مظهر منحصر به فرد روحانیت پدر بود، پدری که چشمه های علم و حکمت را بر روی زمین به جوشش در آورد. زهرا در صفای روح، عمق ایمان به خدا، زهد در دنیا و دوری از زیبایی های زندگی همانند پدر بود. اینک برخی از صفات والای آن حضرت را بیان می کنیم:

عصمت

عصمت از ارتکاب گناه، چه عمدا یا سهوا، جزئی از ذات بانوی زنان جهان حضرت فاطمه علیها السلام است. عصمت از عناصر اساسی وجود آن حضرت بود و در این باره جای هیچ شک و شبههای نیست. خداوند ایشان را از هر گناهی مبرا ساخته و به تمام فضایل آراسته و او را بهترین الگوی زنان جهان قرار داده است. او در عبادت، عفت و پاکدامنی، احسان و محبت به فقرا و محرومین الگوی همگان است.

دلايل عصمت حضرت

1. آیه تطهیر، خداوند می فرماید: «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا»(1)

ص: 79


1- سوره احزاب، آیه 33.

و اهل بیت علیهم السلام عبارت اند از: علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام.(1)

روشن است که این آیه دلالت دارد بر عصمت و پاکدامنی آن بزرگواران از هر گونه پلیدی و گناه، زیرا که خدای متعال آنها را به عنوان الگوی بندگان و راهنمای مردم به سوی طاعت و رضایت الهی انتخاب فرموده است و مطمئنأ امکان ندارد خداوند افراد گناهکاری غرق در شهوتها را چنین مقامی ببخشد.

خداوند آنها را از کجرویهای زندگی محفوظ و از هر پلیدی پاک و مطهر قرار داده است.

عصمت با تمام مفهوم و محتوای خود در دسترس اهل بیت نبوت و پرچمداران علم و حکمت در اسلام می باشد و هر مسلمانی می تواند از سیره زندگی اهل بیت این معنی را به دست آورد، سیره ای که با ایمان نامتناهی پیوند خورده است.

من در مدتی بالغ بر چهل سال - با توفیق و فضل الهی - زندگی ائمه اطهار علیهم السلام را بررسی و اخبار و آثار باقی مانده از اهل بیت علیهم السلام را مطالعه نمودم، ولی هرگز نتوانستم حتی یک مورد اشکال در گفتار یا کردار ایشان بیابم. دشمنان ائمه نیز با همه بغض و عداوتی که داشته اند، هیچ گونه گناهی یا انحرافی از راه راست در مورد ائمه اطهار علیهم السلام نقل نکرده اند. مگر این پیشوای آنان امیرالمؤمنین علیه السلام نیست که می فرماید: «لَو اُعطِيتُ الأَقالِيمَ السَّبعَةَ بِمَا تَحتَ أَفلَاكِهَا عَلَى أن أَعصِىَ اللَّهَ فِي نَملَةٍ أسلُبُهَا جُلبَ شَعِيرةَ لِمَا فَعَلتُه »(2)؛ اگر هفت آسمان با آنچه در بر دارند را به من بدهند به شرط آن که از امر خدای متعال سرپیچی کرده دانه جوی را از دهان مورچه ای به زور گیرم، هرگز چنین نخواهم کرد.

این نیروی عظیم تقوا همان عصمتی است که شیعه درباره ائمه خود معتقد است.

ص: 80


1- تفسير رازی، ج6 ص 783. تفسير ابن جریر که پانزده روایت با سندهای مختلف آورده است مبنی بر این که این آیه درباره اهل بیت است. همچنین مراجع زیر از جمله کسانی هستند که آیه مورد نظر را مربوط به اهل بیت میدانند - مسند أحمد بن حنبل، ج4، ص107. - سنن بیهقی، ج2، ص15. - خصائص نسائی، ص33؛ علاوه بر آن در الخصائص الکبری، ج 2، ص 264؛ الرياض النضره، ج 2، ص 188 و مشکل الآثار، ج 1، ص 324 نیز آمده است.
2- نهج البلاغه صبحی صالح، 247.

و در هر صورت، خدای متعال حضرت زهرا علیها السلام را از هرگونه گناهی معصوم و از هر پلیدی دور ساخته است.

2. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در میان امت اعلام داشت که دخترش زهرا علیها السلام پاره تن یا شاخه ای از او است، رضایت زهرا رضایت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و نارضایتی زهرا علیها السلام نارضایتی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است. یعنی این که زهرا علیها السلام قطعه ای و جزئی از او است، پس همان گونه که خود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم معصوم است هر جزئی از ایشان نیز معصوم می باشد.

3. روایت های متواتری از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمده است که خدای متعال با رضایت فاطمه علیها السلام راضی و با نارضایتی ایشان ناراضی میباشد و مفهوم این حدیث شریف این است که زهرا علیها السلام به منزلتی از ایمان و تقوی رسیده در صف انبیای معصوم - که خداوند را اطاعت کامل نموده و خالصانه عبادت کردند و خدا را آنگونه شناخته اند که شایسته است . در آمده است.

4. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در حدیث متواتر ثقلین عترت و اهل بیت خویش را در ردیف کتاب خدا قرار داده است. پس همانگونه که کتاب خدا از هر باطلی معصوم است، عترت پاک پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز اینگونه می باشند و الأ - روشن است که به چنین مقایسه ای درست نبود. البته حضرت زهرا علیها السلام در مقدمه این عترت پاک است که خداوند پلیدی را از آنان دور و ایشان را پاکیزه و مطهر فرموده است.

احسان به فقرا

یکی از مناقب حضرت زهرا علیها السلام احسان به فقرا و محبت به محرومین است. آیه شریفه: «وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزَاءً وَلَا شُكُورًا»(1)درباره آن حضرت، همسر گرامی و فرزندانشان نازل شده است. این مواردی از محبت و احسان زهرا نسبت به فقرا را مطرح می کنیم:

1. برای همسایگان فقیری که توانایی آسیا کردن را نداشتند، جو و گندم آسیا می کرد.

2. کوزه را پر از آب می نمود و برای آن دسته از همسایگان ضعیفی می برد که نمی توانستند آب آشامیدن را به دست آورند.

ص: 81


1- سوره الانسان، آیه 8 و 9.

3. شب عروسی لباس جدیدی بر تن داشت. خبردار شد که دختری از انصار جامه ای برای پوشیدن ندارد، بی درنگ جامه جدید خود را از تن کنده و برای او فرستاد.

فرزند گرامی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خود را از هر خواسته مادی رها کرد و رضایت خداوند و قرب الى الله را بر همه چیز برتر دانست.

از موارد احسان آن حضرت، داستانی است که جابربن عبدالله انصاری نقل کرده می گوید:

نماز عصر را با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خواندیم، حضرت پس از خواندن نمازهای نافله در جهت قبله نشسته و مردم اطراف آن حضرت جمع شدند. پیرمردی سالخورده از راه رسید و شکایت از گرسنگی نموده گفت: ای پیامبر خدا، من گرسنهام، مرا سیر کن و برهنه ام، مرا بپوشان.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و وی را امر فرمود تا به خانه فرزندش حضرت زهرا علیها السلام رود. آن اعرابی رفت و در خانه بانوی زنان جهان را کوبید. سپس سلام کرد و گفت: ای دختر محمد، من برهنه و گرسنه ام، پس مرا دریاب، خداوند تو را رحمت کند.

حضرت زهرا علیها السلام چیزی در خانه نداشت که به او بدهد جز یک پوست گوسفند که فرزندانش حسن و حسین علیهما السلام بر روی آن می خوابیدند. پوستین را به آن پیرمرد داد و گفت: «ای پیرمرد، بفرما این را بگیر»؛ ولی او راضی به پوستین نشده آن را به حضرت زهرا علیها السلام باز گرداند.

حضرت زهرا علیها السلام گردنبندی داشت که دختر عمویش فاطمه فرزند حمزة بن عبدالمطلب به او هدیه داده بود، حضرت آن گردنبند را از گردن باز کرده و به وی داد.

اعرابی گردنبند را گرفت و به سوی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تا رفت و گفت: «فاطمه این گردنبند را به من داد و گفت: این را بفروش، به امید آنکه خداوند به تو خیر زیادی عطا فرماید.» پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تا گریه کرد و فرمود: «َ وَ كَيْفَ لَا يَصْنَعُ اللَّهُ لَكَ وَ قَدْ أَعْطَتْكَهُ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ سَيِّدَةُ بَنَاتِ آدَم »(1)؛ چگونه خدا به او خیر نرساند، در حالی که دختر محمد که بانوی تمام دختران آدم است به او عطا فرموده است.

عمار بن یاسر از جا برخاسته گفت: یا رسول الله، آیا اجازه میدهید این گردنبند را خریداری کنم؟ حضرت

ص: 82


1- بحار الانوار، ج 43، ص 57.

فرمود:«َ اشْتَرِهِ يَا عَمَّارُ فَلَوِ اشْتَرَكَ فِيهِ الثَّقَلَانِ مَا عَذَّبَهُمُ اللَّهُ بِالنَّار»(1): آري، آن را خریداری کن ای عمار، اگر تمام جن و انس در خرید آن شرکت کنند خداوند آنها را به آتش جهنم عذاب نخواهد کرد.

عمار پرسید: ای پیرمرد، گردنبند را به چه قیمت میفروشی؟

گفت: با یک غذای نان و گوشت که مرا سیر کند، یک عبای یمانی که مرا پوشانده تا بتوانم با آن در برابر پروردگار به نماز بایستم و دیناری که هزینه راهم باشد تا به خانواده ام برسم.

عمار گفت: پس بیست دینار و دویست درهم هجری همراه با یک عبای یمانی میدهم و با شتر خود تو را به خانواده ات رسانده و با یک غذای نان گندم و گوشت تو را سیر می کنم.

پیرمرد گفت: تو چه قدر در پرداخت اموال کریمی ای مرد!

سپس پیرمرد با خوشحالی آنجا را ترک کرد و گفت: خداوندا، ما خدایی جز تو نداریم، بار الها به فاطمه آنقدر عطا کن که هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده باشد.

آنگاه عمار گردنبند را با مشک خوشبو کرده و در عبایی یمانی پیچاند و به دست غلام خویش داد و بدو گفت: این گردنبند را بگیر و به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تقدیم کن و تو نیز از آن ایشان خواهی بود.

غلام گردنبند را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می آورد، حضرت امر فرمود تا آن را به حضرت زهرا علیها السلام باز گرداند. حضرت زهرا علیها السلام گردنبند را گرفت و غلام را آزاد نمود. غلام از این اتفاق خندید.

حضرت زهرا علیها السلام از او پرسید: چرا میخندی ای غلام؟

عرض کرد: از برکت زیاد این گردنبند خندیدم، گرسنه ای را سیر، برهنه ای را پوشیده، فقیری را بی نیاز و بردهای را آزاد نموده، سپس به صاحب اصلی خود بازگشت.(2)

زهد در دنیا

از دیگر مناقب صدیقه طاهره علیها السلام زهد در امور دنیا و پشت کردن به زرق و برق زندگی است. او در این زمینه مانند پدرش بود که نسبت به تمام دنیا زهد ورزید و مانند شوهرش یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام که دنیا را سه طلاقه کرد. به چند مورد درخشان از زهد حضرت زهرا علیها السلام اشاره می کنیم:

ص: 83


1- همان.
2- إعلموا أني فاطمة، ج 9، ص266؛ با قدری تغییر.

1. هنگامی که این آیه شریفه بر پیامبر صَلِّيَ اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلّم نازل شد: ««وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِينَ لَهَا سَبْعَةُ أَبْوَابٍ لِكُلِّ بَابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ»(1)؛ وجهنم در انتظار تمام آنها است، هفت در دارد و هر دری مختص جمع مشخصی از آنها است.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به شدت گریه کرد و اصحاب نیز از گریه ایشان گریستند بدون آن که سبب گریه حضرت را بدانند. یکی از اصحاب نزد صدیقه طاهره فاطمه زهرا علیها السلام آمده تا به ایشان خبر دهد، حضرت زهرا علیها السلام مشغول آسیا کردن جو بوده و با خود زمزمه می کرد: «وَمَا عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ وَأَبْقَى»(2): آنچه نزد خداوند است بهتر و پاینده تر میباشد. صحابی سلام کرد و خبر گریه پیامبر صَلِّيَ اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلّم را داد. حضرت زهرا علیها السلام برخاست، خود را با عبای کهنه ای که از سعف نخل دوخته شده بود پوشاند.

وقتی سلمان فارسی حضرت زهرا علیها السلام را دید به گریه افتاد و گفت: چه اندوهناک است که دختران قیصر و کسری لباس های لطیف ابریشمی بپوشند و بر تن دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم عبای پشمین کهنه باشد. حضرت زهرا علیها السلام بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تا وارد شد، سخن سلمان را نقل کرد، سپس گفت:

«وَ الَّذِي بَعَثَكَ بِالْحَقِّ مَا لِي وَ لِعَلِيٍّ مُنْذُ خَمْسِ سِنِينَ إِلَّا مَسَكُ كَبْشٍ نَعْلِفُ عَلَيْهَا بِالنَّهَارِ بَعِيرَنَا فَإِذَا كَانَ اللَّيْلُ افْتَرَشْنَاهُ وَ إِنَّ مِرْفَقَتَنَا لَمِنْ أَدَمٍ حَشْوُهَا لِيفٌ» قسم به آن که تو را به

حق فرستاده است، پنج سال است که من و علی چیزی نداریم جز پوست گوسفندی که روزها در آن علف برای شتر می ریزیم و هنگام شب آن را برای خواب پهن می کنیم، بالش ما پوست حیوانی است که درون آن از پوسته تنه نخل پر شده است.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از دختر خود تشکر کرد، سپس حضرت زهرا علیها السلام سبب گریه پدر را جویا شد و رسول خدا از نزول آیه فوق خبرداد، آنگاه حضرت زهرا علیها السلام به سجده افتاد و گفت: «ُ الْوَيْلُ ثُمَّ الْوَيْلُ لِمَنْ دَخَلَ النَّارَ»(3)؛ وای، وای بر آن که به آتش جهنم وارد شود!(4)

2. باز درباره زهد حضرت زهرا علیها السلام به دنیا می توان روایت آن را نقل کرد که می گوید:

ص: 84


1- سوره حجر، آیه 43 و 44.
2- سورة قصص، آیه 60.
3- بحارالانوار، ج 43، ص 88.
4- إعلموا أني فاطمة، ج 2، ص16.

فاطمه علیها السلام نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمد و گفت:

یَا َرسُولَ اللهِ، إنَّي و ابنُ أبِي طَالبٍ مَا لَنَا فِرَاشٌ إلَّا جِلدَ کَسبشٍ نَنامُ عَلَيهِ وَ نَعلِفُ و عَلَيهِ ناضِحَنَا بِالانَّهَارِ ای رسول خدا، من و على رختخوابی نداریم جز پوست گوسفندی که بر آن میخوابیم و روزها علف شترمان را در آن می ریزیم.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «یَا بُنَيَّة، إِصبِرِي فَإنَ مُوسَی بنَ عِمرَانَ أقَامَ مَعَ امرَأتِهِ عَشَرَ سِنينَ مَا لَهَا فِرَاشٌ إلَّا عَبَاءَةُ قَطوَانِيَّةٌ»: صبر کن دخترم، موسی بن عمران ده سال با همسر خود گذراند و رختخواب آنها جز یک عبای قطوانی نبود.(1)

3. صحابی جلیل القدر جابر بن عبدالله انصاری روایت می کند: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و دخترش فاطمه را دید که عبای پوسیدهای بر تن دارد، با دست آسیاب می کند و فرزند خود را شیر میدهد، چشم پیامبر اشک آلود گشته فرمود: «یَا بِنتَاه تَجَرَّعِى مَرَارَةَ الدُّنيَا بِحَلَاوَةِ الآخِرَة...»(2)، دخترم، تلخی دنیا را به خاطر شیرینی آخرت بچش.

فاطمه نیز رضایت خود را اعلام داشته عرض کرد: «الحَمدُ للهِ عَلَى نَعمَائِهِ وَ الشُّكرُ للهِ عَلَى آلّائِه...»(3)؛ خداوند را برای همه نعمتهایش شکر می کنم.(4)

بانوی زنان زندگی ساده ای را گذراند که اثری از لذتها و خوشی های دنیا نبود. او با رفتار خود حقیقت اسلام را به تصویر کشید و درسهایی را از قناعت و رضایت به آنچه خدای متعال برای انسان قسمت کرده است به زنان مسلمان یاد داد.

پاره تن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم کی تمام خواسته های زندگی در خوراک و پوشاک را در هم پیچیده و با روح و روان خود به سوی خدای خویش روانه گشت و رضای او را بر همه چیز برتر دانست.

عفاف و حجاب

یکی از خصوصیات حضرت زهرا علیها السلام عفت و حجاب است، او ارزنده ترین درسهای عفت

ص: 85


1- فاطمة الزهراء بهجة قلب المصطفی، ص274.
2- مناقب ج 3، ص 342. بحار، ج 65 ص 220.
3- مناقب، همان.
4- سفينة البحار، ج 1، ص 571.

و پاکدامنی را به زن مسلمان تعلیم داده تا به قله کمال برسد و بتواند نسل ها را تربیت صحیح کند و فرزندان صالح تحویل جامعه دهد و پدران و مادران بدین فرزندانی افتخار کنند. اکنون جنبه هایی از توجه حضرت زهرا علیها السلام به مسئله عفاف و حجاب را مطرح می کنیم

1. امیرالمؤمنین علیه السلام نقل می کند: روزی یک مرد نابینا خواست بر زهرا علیها السلام وارد شود. ایشان از پشت پرده با وی سخن گفت. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از حضرت زهرا علیها السلام پرسید:

«لِمَ حَجَبتِهِ وَ هُوَ لَا يَرَاكِ ؟»؛ چرا پشت پرده رفتی در حالی که او تو را نمی بیند؟

حضرت زهرا علیها السلام عرض کرد: «إن لَم يَکُن يراني فَأنَا أرَاهُ»؛ اگر چه او مرا نمی بیند، ولی من او را می بینم.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم این روحیه حضرت زهرا علیها السلام را ارج نهاده فرمود: « أشهَدُ أنَکَ بِضعَةٌ مِنَّي»(1) ؛ شهادت میدهم که تو پاره تن منی.

این قضیه نشان دهنده آن است که حضرت زهرا علیها السلام به بالاترین مراتب عفت و طهارت رسیده و بر هر زن مسلمانی است که از آن حضرت پیروی نموده تا بتواند جامعهای اسلامی بر پایه شرافت و فضیلت بنا کند.

2. اميرالمؤمنين علیه السلام از دختر گرامی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم این سؤال می کند: «مَتَى تَكُونُ المَرأَةُ أَدنَی مِن رَبَّهَا؟»؛ چگونه می تواند یک زن به خدا نزدیکتر شود؟

فاطمه علیها السلام جواب داد: «أن تَلزَمَ قَعرَ بَيتِهَا...»؛ این که گوشه خانه بنشیند و جایی نرود.

امیرالمؤمنین جواب فاطمه را به عرض رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رساند و ایشان فرمود: «صَدَقَت إنَّ فَاطِمَةَ بَضعَةٌ مِنَّي»(2) ؛ فاطمه راست می گوید، او پاره تن من است.(3)

حجاب، زینت و شرافت زن است، هرگاه زن خود را با عفت آراسته کند به بالاترین منزلت و ارجمندترین مقام رسیده و مورد ستایش همگان خواهد بود. اما اگر حجاب خود را رها و عفت را نادیده بگیرد، جامعه نیز او را بی ارزش دانسته و با حقارت به او نگاه می کند.

ص: 86


1- بحارالانوار، ج 43، ص 91 جعفریات، ص 95.
2- نوادر راوندی، ص 14.
3- الجعفريات، ص95.

و حجاب بانوی زنان جهان چراغ هدایتی بوده برای هر دختر مسلمانی که میخواهد با عزت و احترام در جامعه زندگی کند. شیخ اصفهانی درباره حجاب آن حضرت چنین سروده است:

1. و خدرها السامي رُواق العظمة *** وهو مَطَاف الكعبة المعظّمة

2. حجابها مثل حجاب الباري *** بارقة تذهب بالأبصار

3. تمثّل الواجب في حجابها *** فكيف بالإشراق من قِبابها

1. منزل محجوب او جایگاه عظمتی است که کعبه شریف به دور آن طواف می کند.

2. حجاب او مانند حجاب حق تعالی نوری است که چشمها را خیره میسازد ولی منبع نور دیده نمی شود.

3. رعایت حجاب به عنوان یک واجب مانع از این نیست که انوار هدایت او همه را فرا گیرد

ایمان کامل به خدا

از امتیازات بانوی جهان، ایمان کامل به خدای متعال است، که نشانه بارز آن در عبادت حضرت زهرا علیها السلام مشخص می گردد. امام حسن علیه السلام ما در این باره می گوید:

«رَأَيْتُ أُمِّي فَاطِمَةَ ع قَامَتْ فِي مِحْرَابِهَا لَيْلَةَ جُمُعَتِهَا فَلَمْ تَزَلْ رَاكِعَةً سَاجِدَةً حَتَّى اتَّضَحَ عَمُودُ الصُّبْحِ وَ سَمِعْتُهَا تَدْعُو لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ تُسَمِّيهِمْ وَ تُكْثِرُ الدُّعَاءَ لَهُمْ وَ لَا تَدْعُو لِنَفْسِهَا بِشَيْ ءٍ فَقُلْتُ لَهَا يَا أُمَّاهْ لِمَ لَا تَدْعِينَ لِنَفْسِكِ كَمَا تَدْعِينَ لِغَيْرِكِ فَقَالَتْ يَا بُنَيَّ الْجَارَ ثُمَّ الدَّارَ.(1)

یک شب مادرم فاطمه علیها السلام را در محراب دیدم، او آنقدر رکوع و سجود کرد تا روشنایی صبح پدیدار شد. و او را شنیدم که مؤمنین و مؤمنات را نام برده و برای یکایک آنها مکرر دعا مینمود، ولی برای خود دعا نمی کرد. پرسیدم: مادرم، چرا برای خود دعا نمی کنی؟ فرمود: فرزندم، ابتدا باید به همسایگان رسید سپس به خانه خود توجه نمود.

حسن بصری درباره عبادت آن حضرت می گوید:

در این امت کسی به اندازه فاطمه علیها السلام عبادت نمی کرد، او برای نماز آنقدر می ایستاد تا پاهایش ورم می کرد.(2)

ص: 87


1- في رحاب أهل البيت عليه ص205. علل الشرایع، ص 182.
2- بحار الأنوار، ج 43، ص 84.

اینگونه بود پاره تن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شبها را در عبادت و نیایش به سوی درگاه خدای متعال می گذراند و این ساعت ها را بهترین اوقات عمر خود می شمرد و این جمله زرین از آن حضرت باقی مانده است: «مَنْ أَصْعَدَ إِلَى اللَّهِ خَالِصَ عِبَادَتِهِ أَهْبَطَ اللَّهُ إِلَيْهِ أَفْضَلَ مَصْلَحَتِه »(1) ؛ هر که خالصترین عبادت خود را به سوی خدا عرضه کند، خداوند بهترین نعمتها را برای نازل می فرماید.

آخرین ساعت های روز جمعه را مخصوص عبادت قرار می داد، همچنان که در ده روز آخر ماه مبارک رمضان شبها بیدار بوده و با عبادت و دعا گذرانده و همه افراد خانه را نیز به احیای آن شبها و عبادت و دعا تشویق می کرد. او همیشه از ورم قدمها به سبب ایستادن طولانی در برابر خدای متعال رنج می برد.(2)

انقطاع الى الله (بریدن از همه چیز برای تقرب به خدا)

دختر گرامی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از تمام علاقهها بریده و تنها به خدا توجه داشت. او در همه امور زندگی بر خدا توکل و به او پناه می آورد. دعاهای او نشان دهنده این معنی است.

فرطوسی شاعر اهل بیت چنین می سراید:

1. وهي كانت من أعبد الناس نسکا *** وصلاةً في خشية وبكاء

2. ورمت في عبادة الله جهدا *** قدماها منها لفرط العناء

3. وهي كانت تعان في جبرئيل *** حين تأتي بوِردِها في اختشاء

4. فيهزّ المهد الذي كان فيه *** طفلها راقداً بوقت الأداء(3)

1. آن حضرت جزء بیشترین عبادت کنندگان بود و همیشه در حال خشوع و گریه به نماز و عبادت مشغول بود.

2. از بس در عبادت خود را به زحمت و مشقت وامی داشت، قدمهای ایشان متورم شده بود.

3. وقتی با آن حال خشوع به درگاه خدا می ایستاد و به دعا و نیایش مشغول می شد، جبرئیل به یاری او می شتافت.

ص: 88


1- همان، ج68 ص184. بحار، ج 68 ص 184.
2- فاطمة أم أبيها، ص64.
3- ملحمة اهل البيت، الفرطوسی، ج19، ص3.

4. حضرت زهرا علیه السلام به نماز می ایستاد و جبرئیل گهواره کودک آن حضرت را تکان می داد.

اینکه برخی از دعاهای حضرت زهرا علیه السلام را که گنجینه تقوی و معدن ایمان است مطرح می کنیم

دعاهای حضرت فاطمه زهرا علیها السلام

دعا در توکل به خدا

متن زیر یکی از دعاهای شریف آن حضرت است که بیانگر اخلاص بی پایان در برابر پروردگار و توکل بر خدای متعال و پناه جویی به درگاه او است:

اللَّهُمَ بِعِلْمِكَ الْغَيْبِ وَ قُدْرَتِكَ عَلَى الْخَلْقِ أَحْيِنِي مَا عَلِمْتَ الْحَيَاةَ خَيْراً لِي وَ تَوَفَّنِي إِذَا كَانَتِ الْوَفَاةُ خَيْراً لِي اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ كَلِمَةَ الْإِخْلَاصِ وَ خَشْيَتَكَ فِي الرِّضَا وَ الْغَضَبِ وَ الْقَصْدَ فِي الْغِنَى وَ الْفَقْرِ وَ أَسْأَلُكَ نَعِيماً لَا يَنْفَدُ وَ أَسْأَلُكَ قُرَّةَ عَيْنٍ لَا تَنْقَطِعُ وَ أَسْأَلُكَ الرِّضَا بِالْقَضَاءِ وَ أَسْأَلُكَ بَرْدَ الْعَيْشِ بَعْدَ الْمَوْتِ وَ أَسْأَلُكَ النَّظَرَ إِلَى وَجْهِكَ وَ الشَّوْقَ إِلَى لِقَائِكَ مِنْ غَيْرِ ضَرَّاءَ مُضِرَّةٍ وَ لَا فِتْنَةٍ مُظْلِمَةٍ اللَّهُمَّ زَيِّنَّا بِزِينَةِ الْإِيمَانِ وَ اجْعَلْنَا هُدَاةً مَهْدِيِّينَ يَا رَبَّ الْعَالَمِينَ.(1)

خدایا، با علم غیب خویش و قدرتی که بر خلق داری استدعا دارم مرا زنده نگه داری تا وقتی که زندگی را برای من خیر می بینی و مرا از زندگی باز گیر هرگاه مرگ را برایم بهتر دانی.

خداوندا، من از تو کلمه اخلاص، ترس از پیشگاهت در حال رضایت و در حال غضب و زندگی با میانه روی در وقت دارایی و در ایام تنگدستی را تقاضا دارم. از تو نعمتی مسئلت دارم که پایانی نداشته روشنی چشمی که انتهاناپذیر باشد. من از تو میخواهم که رضایت به قضا و قدر الهی، زندگی راحت پس از مرگ، توانایی نگاه به جمال سیمای خویش و شوق به دیدار خود را به من عطا فرمائی، بدون آن که ضرری بر من وارد شود یا گرفتار فتنهای تیره و تار شوم.

خدايا، ما را به زینت ایمان آراسته، هدایت شده و هدایتگر قرار ده، ای پروردگار جهان.

ص: 89


1- بحار الأنوار، ج94، ص225.

دعا در اعتصام به خداوند متعال

همچنین دعای زیر از جمله دعاهای شریف آن حضرت در توکل بر خدای متعال است:

اَللَّهُمَّ تُغْنِي يا زَفَّتَني وَ اِشْتَرِنْ وَ عَافِنِي أَبَداً مَا أَبْقَيْتَنِي وَ اِغْفِرْ لِي وَ اِزَّ خَمِينِي إِذَا تَوَنِيَ اَللَّهُمَّ لاَ غَيْنِي فِي طَلَبِ مَاقَدَرِهِ لِي وَ مَا تَهُ عَلَيَّ قَاجْعَلْهُ مِشْرَاهَةَ اَلْهِمَمِ كَافِي عَتِي وَالِدَيَّ وَ كُلَّ مَنْ لَهُ يُتَمِّمُ عَلَى خَيْرِ كَافَاةِ اللَّهِ فَرِّغْنِي الَيَيَّ لَهُ ولا تَشْغَلْنِي با تَكْتَمِلْتَ لِي بِهِ وَ لاَ تَعِبْني وَ أَنَا أَسْتَغْفِرُكَ وَ لا تَحرِمني وَأنَا أَسأَلُكَ اللّهُمَّ لِلَّ نَفسي في فَيي وَ عَظِّمْ شَأْنَكَ فِي نَفْسِي وَ أَمِّنِي طَاعَتَكَ وَ اَلْعَمَلَ بَا يُرْضِيكَ وَ التكب ا يُسْخِطُكَ يا أَرْحَم اَلرَّاحِمِينَ»(1)

خدایا مرا به رزقی که به من عطا می کنی قانع کن، نقص مرا بپوشان و همیشه در عافیت و سلامت نگهدار و هرگاه مرا از این دنیا بردی مورد رحمت و مغفرت خود قرار ده.

خداوندا، مرا در طلب آنچه برایم مقدر نکردی معطل نکن و آنچه برای من در تقدیر داری سهل و آسان در اختیارم بگذار.

بار الها، به جای من به پدر و مادرم و هر که حقی به گردن من دارد به بهترین نحو جزای خیر بده.

الهی، مرا فرصت انجام کارهایی بده که به خاطر آن مرا آفریدی و مرا مشغول کارهایی که خود برایم انجام خواهی داد نکن و تا هرگاه که از تو آمرزش گناهان را طلب می کنم مرا عذاب نکن و از آنچه از تو خواهش می کنم مرا محروم نفرما۔

خداوندا، نفسم را نزد خودم ذلیل کن و مقامت را نزد من عظيم بنما و توفیق اطاعت از تو، انجام آنچه رضای تو در آن است و ترک هر آنچه تو را می رنجاند را به من مرحمت کن، ای مهربانترین مهربانان.

در این دعای شریف اخلاص در برابر پروردگار و مقام روحانی پاره تن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و بریدن او از دنیا برای پیوستن به حق آشکار می گردد.

ص: 90


1- اعلموا أني فاطمة، ج 9، ص571.

دعا در تسبیح خدای متعال

«سُبْحَانَ مَنِ اسْتَنَارَ بِالْحَوْلِ وَ الْقُوَّةِ سُبْحَانَ مَنِ احْتَجَبَ فِي سَبْعِ سَمَاوَاتٍ فَلَا عَيْنُ تَرَاهُ سُبْحَانَ مَنْ أَذَلَّ الْخَلَائِقَ بِالْمَوْتِ وَ أَعَزَ نَفْسَهُ بِالْحَيَاةِ سُبْحَانَ مَنْ يَبْقَى وَ يَفْنَى كُلُّ شَيْ ءٍ سِوَاهُ سُبْحَانَ مَنِ اسْتَخْلَصَ الْحَمْدَ لِنَفْسِهِ وَ ارْتَضَاهُ سُبْحَانَ الْحَيِّ الْعَلِيمِ سُبْحَانَ الْحَلِيمِ الْكَرِيمِ سُبْحَانَ الْمَلِكِ الْقُدُّوسِ سُبْحَانَ الْعَلِيِ الْعَظِيمِ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ بِحَمْدِه .»(1)

منزه باد از هر عیبی آن که با نیرو و قدرت خود نورافشانی می کند.

منزه باد آنکه شناخت او در هفت آسمان محجوب بوده و هیچ چشمی دارای دیدن او را ندارد.

منزه باد آنکه خلق را با مرگ و میر ذلیل کرده و خود با زندگی عزیز مانده است.

منزه باد آنکه باقی می ماند و همه چیز جز او فنا می گردد. منزه باد آن که حمد را مخصوص خود قرار داده و اجازه آن را داده است.

منزه باد آن زندگی بخش آگاه، منزه باد آن بردبار بلند مرتبت، منزه باد آن سلطان با قداست، منزه باد آن عالی مقام عظيم الشأن، منزه باد خداوند که ستایش از آن او است.

زبان حضرت زهرا علیها السلام همیشه مشغول تسبیح و حمد و ثنای خدای متعال بود.

دعا برای رفع غم واندوه

بِحَقِّ يس وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ «6» وَ بِحَقِّ طه وَ الْقُرْآنِ الْعَظِيمِ يَا مَنْ يَقْدِرُ عَلَى حَوَائِجِ السَّائِلِينَ يَا مَنْ يَعْلَمُ مَا فِي الضَّمِيرِ يَا مُنَفِّسُ عَنِ الْمَكْرُوبِينَ يَا مُفَرِّجُ عَنِ الْمَغْمُومِينَ يَا رَاحِمَ الشَّيْخِ الْكَبِيرِ يَا رَازِقَ الطِّفْلِ الصَّغِيرِ يَا مَنْ لَا يَحْتَاجُ إِلَى التَّفْسِيرِ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد.(2)

تو را قسم میدهم به حق «یس» و به حق قرآن کریم و ارزشمند، تو را قسم میدهم به حق «طه» و به حق قرآن عظیم و بلند مرتبت، ای آن که نیازهای خواهش کنندگان در دست او است، ای آنکه از خواسته های قلبی افراد اطلاع دارد، ای آنکه آرام بخش دردهای بیچارگان و تسکین دهنده غم های

ص: 91


1- دعوات الراوندی، ص 91.
2- همان، ص 54؛ بحار الأنوار، ج92، ص196.

اندوه مندان است، ای آنکه با کهنسالان مهربانی نموده و به کودکان کوچک روزی می بخشی، وای آن که بر تفسیر و توضیح نیازی نداری، بر محمد و آل محمد درود بفرست.

او با این دعا از خدای متعال درخواست می کرد که اندوهها را برطرف و حاجتها را برآورده سازد.

دعا برای آسان شدن امور

اللَّهُمَ رَبَ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَ رَبَّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ َّ رَبَّنَا وَ رَبَّ كُلِّ شَيْ ءٍ مُنْزِلَ التَّوْرَاةِ وَ الْإِنْجِيلِ وَ الْفُرْقَان ، فَالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوى اعُوذُبِکَ مِن كُلِّ شَيءٍ أنتَ آخَذُ بِناصِيیَتهِ .

انتَ الاَوَّلُ فَلَيسَ قَبلَكَ شَى ءٌ، و اَنتَ الآخِرُ فَلَيسَ بَعدَكَ شَى ءٌ، و اَنتَ الظّاهِرُ فَلَيسَ فَوقَكَ شَى ءٌ، وَ اَنتَ الباطِنُ فَلَيسَ دُونَكَ شَى ءٌ، اِقضِ عنَّی الدَّینَ وَ اَغنِنی مِنَ الفَقرِ.(1)

خداوندا، ای پروردگار هفت آسمان و پروردگار عرش عظیم. تو که پروردگار ما و پروردگار همه چیزی، تو که تورات، انجیل و قرآن را نازل فرمودی و تو که دانه و هسته را می شکافی، من به تو پناه می برم که زمام تمام امور در دست تو است. تو اولی و هیچ کس قبل تو نیست، تو آخرى و هیچ کس پس از تو نیست، تو چنان آشکاری که هیچ کس بالاتر از تو نیست و تو چنان در خفایی که هیچ کس پنهانتر از تو نیست، از تو می خواهم که قرض مرا ادا کنی و از فقر رهایم سازی

اینگونه برای نجات از فقر و ادای دین دعا می کرد.

دعا برای شفای مریض

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ بِسْمِ اللَّهِ النُّورِ بِسْمِ اللَّهِ نُورِ النُّورِ بِسْمِ اللَّهِ نُورٌ عَلَى نُورٍ بِسْمِ اللَّهِ الَّذِي هُوَ مُدَبِّرُ الْأُمُورِ بِسْمِ اللَّهِ الَّذِي خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ وَ أَنْزَلَ النُّورَ عَلَى الطُّورِ فِي كِتابٍ مَسْطُورٍ فِي رَقٍّ مَنْشُورٍ بِقَدَرِ مَقْدُورٍ عَلَى نَبِيٍّ مَحْبُورٍ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هُوَ بِالْعِزِّ مَذْكُور وَ بِالْفَخْرِ مَشْهُورٌ وَ عَلَى السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ مَشْكُورٌ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين »(2)

ص: 92


1- بحار الأنوار، ج92، ص297.
2- بحار الأنوار، ج 43، ص 67 - 68.

به نام خدایی که نور است، به نام خدایی که روشنایی نور است، به نام خدایی که روشنایی بر روشنایی است. به نام خدایی که تدبیر کننده امور است، به نام خدایی که نور را از نور آفرید، ستایش می کنم خدایی را که نور را از نور آفرید و نور را بر کوه نور نازل فرمود و در کتابی نوشته شده، در صفحه ای گسترده، با اندازهای مشخص و بر پیامبری دانا.

ستایش می کنم خدایی که با عزت یاد می شود، معروف به افتخار بوده و در باید او را چه در خوشیها یا ستایش در ناملایمات شکر نمود و درود خداوند بر محمد صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت پاکش باد.

این دعای حضرت برای طلب عافیت و شفای از بیماری بوده است.

دعا در شبانه روز

يَا حَيُّ يَا قَيُّومُ بِرَحمَتِكَ أَستَغِيثُ فَاَغِثني، وَلَا تَكِلني إِلَى نَفسِي طَرفَةَ عَينٍ أَبَداً، وأصلِح لِي شَأنِي كُلَّهُ.»(1)

ای همیشه زنده و همیشه هوشیار، من به رحمت تو پناه می آورم پس مرا دریاب و مرا هرگز به خودم واگذار نکن حتی به اندازه یک چشم به هم زدن و تمام امور مرا اصلاح فرما۔

حضرت زهرا علیها السلام شبانه روز مشغول ذکر خدا با تمام خشوع و خضوع بود.

دعا قبل از خواب

اَلحَمدُ لِلهِ الکافی، سُبحانَ اللهِ الاَعلی، حَسبِیَ االهُ وَ کَفَی، ما شاءَ اللهُ قَضَی، سَمِعَ اللهُ لَمِن دَعا، لَیسَ مِنَ اللهِ مَلجَاٌ وَ لا وَراءَ اللهِ ملتَجَاٌ«تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّي وَرَبِّكُمْ مَا مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا إِنَّ رَبِّي عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ»(2) «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا وَلَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ وَكَبِّرْهُ تَكْبِيرًا »(3)

ستایش می کنم خدای کفایت کننده برای خلق، منزه است خدای عالی مرتبت، پناه بردن به خدا مرا از

ص: 93


1- مهج الدعوات، ص 141 - 142.
2- سوره هود، آیه 56.
3- فلاح السائل، ص283، الدر المنثور، ج 4، ص208؛ سوره اسراء، آیه 111.

هرچه بی نیاز می کند، خداوند هر چه خواهد بی وقفه انجام میدهد، خدا ندای نیایش کنندگان را می شنود، راه فراری از خدا نیست و پناهگاهی به جز او وجود ندارد، من توكل بر خدا کرده ام که پروردگار من و شما است، هیچ جنبندهای نیست مگر این که او بر آن تسلط دارد، پروردگار من بر راه راست است.

ستایش برای خداوندی است که نه فرزندی برای خود برگزیده و نه شریکی در حکومت دارد و نه به دلیل ضعف یا ذلت حامی دارد، پس او را بزرگ بشمار.

زهرا علیها السلام در تمام اوقات به دعا مشغول بود.

دعاهای ایام هفته

حضرت زهرا علیها السلام برای هر روز از ایام هفته دعای مخصوصی داشت که با آن دعا به نیایش با خدای متعال می پرداخت، اینک دعاهای هفته را نقل می کنیم:

دعای روز شنبه:

«اللّهُمَّ افتَح لَنا خَزائِنَ رَحمَتِک، وهَب لَنَا اللّهُمَّ رَحمَةً لا تُعَذِّبُنا بَعدَها فِی الدُّنیا وَالآخِرَةِ، وَارزُقنا مِن فَضلِک الواسِعِ رِزقاً حَلالاً طَیباً، ولا تُحوِجنا ولا تُفقِرنا إلی أحَدٍ سِواک، وزِدنا لَک شُکراً، وإلَیک فَقراً وفاقَةً، وبِک عَمَّن سِواک غِنی وتَعَفُّفاً. اللّهُمَّ وَسِّع عَلَینا فِی الدُّنیا، اللّهُمَّ إنّا نَعوذُ بِک أن تَزوِی وَجهَک عَنّا فی حالٍ ونَحنُ نَرغَبُ إلَیک فیهِ، اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ، وأعطِنا ما تُحِبُّ وَاجعَلهُ لَنا قُوَّةً فیما تُحِبُّ، یا أرحَمَ الرّاحِمینَ .»

خدایا گنجینه های رحمت خود را بر ما بگشا و به ما رحمتی عنایت کن که بعد از آن گرفتار عذاب تو در دنیا و در اخرت نشویم و از کرم گسترده خود روزی حلال و پاکیزه ای به ما عطا فرما و ما را نیازمند قرار نده و محتاج غیر خودت نکن و ما را توفیق شکرگزاری فراوان نسبت به مقام خود مرحمت نما، تا در برابر تو فقیر و محتاج بوده و در مقابل هر که غیر توست بی نیاز و سربلند باشیم.

خداوندا، ما را در تنگنای زندگی دنیا قرار نده و ما به تو پناه می بریم از این که از ما روی برگردانی هرگاه که به تو روی آوریم.

ص: 94

بارالها، بر محمد و آل محمد درود فرست و آنچه می پسندی به ما عطا کن و در آن نیرویی برای ما قرار ده تا بتوانیم آنچه تو میپسندی انجام دهیم، ای مهربان ترین مهربانان.

در این دعا انقطاع إلى الله، خضوع در برابر عظمت حق و توکل بر او آشکار است و این بالاترین مقامی است که عارفان و موحدین به آن دست می یابند.

دعای روز یکشنبه

اکنون دعای جلیل القدر روزهای یکشنبه آن حضرت را می خوانیم:

«اَللَّهُمَّ اِجْعَلْ أَوَّلَ يَوْمِي هَذَا فَلاَحاً وَ أَوْطِهِ صلاحاً آخِرُهُ نَجَاحَةٌ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اجعَلنا مِمَّن أنابَ إلَيكَ فَقَبِلتَهُ وَتَوَكَّل عَلَيكَ فَكَفَتَهُ وَ تَضَرَّعَ إلَيكَ فَرَحِمتَهُ...»

خدایا ابتدای این روز مرا موفقیت، نیمه های آن را رستگاری و پایانش را پیروزی قرار ده.

خداوندا، بر محمد وآل محمد درود فرست و ما را جزء کسانی قرار بده که به تو روی آورده و تو آنها را پذیرفته ای و بر تو توکل نموده و تو نیاز آنان را برطرف کرده ای و در برابر تو گریه و زاری کرده و تو به آنها مهربانی نموده ای.

این دعای شریف حکایت از اندازه عشق دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را به خدا و پناه بردن به درگاه او در تمام امور زندگی است.

دعای روز دوشنبه:

حضرت زهرا علیها السلام هر روز دوشنبه اینگونه با خدای خویش راز و نیاز می کرد:

«اللّهُمَّ إنّی أسأَلُک قُوَّةً فی عِبادَتِک، وتَبَصُّراً فی کتابِک، وفَهماً فی حُکمِک. اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ، ولا تَجعَلِ القُرآنَ بِنا ماحِلاً، وَالصِّراطَ زائِلاً، ومُحَمَّداً(ص) عَنّا مُوَلِّیاً.»

خدایا به من نیرو بده تا بتوانم تو را عبادت کنم و آگاهی بده تا کتابت را بشناسم و شناخت بده تا احکام تو را بدانم.

خداوندا، بر محمد وآل محمد درود فرست، باران نعمت های قرآن را از ما دریغ نفرما، راه راست را بر ما مبند و محمد صَلّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلّم او را از ما روی گردان ننما.

ص: 95

در این دعا سه چیز از خدا خواسته: نیروی در عبادت، آگاهی در قرآن و شناخت احکام و سه چیز را نخواسته: خشکسالی از رحمت قرآن، گمراهی از صراط مستقیم و روی گردانی پیامبر از امت و این دعا از والاترین خواسته های عارفان است.

دعای روز سه شنبه:

«اللّهُمَّ اجعَل غَفلَةَ النّاسِ لَنا ذِکراً، وَاجعَل ذِکرَهُم لَنا شُکراً، وَاجعَل صالِحَ ما نَقولُ بِأَلسِنَتِنا نِیةً فی قُلوبِنا. اللّهُمَّ إنَّ مَغفِرَتَک أوسَعُ مِن ذُنوبِنا، ورَحمَتَک أرجی عِندَنا مِن أعمالِنا. اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ، ووَفِّقنا لِصالِحِ الأَعمالِ وَالصَّوابِ مِنَ الفِعالِ ...»

خدایا چنان کن که غفلت مردم از تو موجب شود ما ذکر تو را بگوییم و اگر مردم به ذکر تو مشغول شدند ما را به شکرت توفیق ده و چنان کن که گفتار نیک ما از واقعیت دل ما خبر دهد.

خداوندا بخشش تو گسترده تر از گناهان ما است و امید ما به رحمت تو بیش از امیدمان به اعمال خویش است.

خداوندا، بر محمد وآل محمد درود فرست و ما را موفق به اعمال نیک و کارهای شایسته بفرما۔

توجه فوق العاده به خدا، توكل بر او و امید به بخشش و رضوان الهی که در این دعا نمایان است نشانه ای از عصمت حضرت زهرا علیها السلام و عمق ایمان پایدار او به پروردگار است.

دعای روز چهارشنبه:

این نیز از ادعیه شریفه فرزند گرامی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است:

«اللّهُمَّ احرُسنا بِعَینِک الَّتی لا تَنامُ، ورُکنِک الَّذی لا یرامُ، وبِأَسمائِک العِظامِ، وصَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وآلِهِ، وَاحفَظ عَلَینا ما لَو حَفِظَهُ غَیرُک ضاعَ، وَاستُر عَلَینا ما لَو سَتَرهُ غَیرُک شاعَ، وَاجعَل کلَّ ذلِک لَنا مِطواعاً، إنَّک سَمیعُ الدُّعاءِ قَریبٌ مُجیبٌ.»

خدایا نگهبان ما باش با چشم خود که خواب به آن راهی ندارد و پایگاه خود که کسی بدان دسترسی ندارد و به صفات جلال و عظمت خویش و بر محمد وآل محمد درود فرست و امور ما را نگه دار که اگر دیگری نگه دارد از دست خواهد رفت و اسرار ما را بپوشان که اگر دیگری بپوشاند برملا خواهد شد و همه

ص: 96

این مسائل را در اختیار ما قرار ده و تو شنونده نیایش ما، نزدیک به ما و جوابگوی دعای ما می باشی.

در این دعا از خدا خواسته شده تا ضعفها را پوشانده و عیبها و دیگر اشكالها را مستور نگه دارد.

دعای روز پنج شنبه:

پاره تن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هر روز پنجشنبه با این دعا به نیایش با پروردگار خویش می پرداخت:

«اللّهُمَّ إنّی أسأَلُک الهُدی وَالتُّقی، وَالعَفافَ وَالغِنی، وَالعَمَلَ بِما تُحِبُّ وتَرضی، اللّهُمَّ إنّی أسأَلُک مِن قُوَّتِک لِضَعفِنا، ومِن غِناک لِفَقرِنا وفاقَتِنا، ومِن حِلمِک وعِلمِک لِجَهلِنا. اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ، وأعِنّا عَلی شُکرِک وذِکرِک، وطاعَتِک وعِبادَتِک، بِرَحمَتِک یا أرحَمَ الرّاحِمینَ.»

خدایا من از تو هدایت، تقوی، دوری از گناه، و توفيق عمل به آنچه خوشنودی و رضایت تو در آن است مسئلت دارم.

خداوندا، من از نیروی تو برای جبران ضعفمان و از بی نیازی برای جبران فقر مان و از بردباری و آگاهی تو برای جبران نادانيمان استمداد می کنم.

الهی بر محمد وآل محمد درود فرست و با رحمت خود ما را بر شکر، ذکر، طاعت، و پرستش تو یاری فرما، که تو مهربانترین مهربانانی.

در این دعا از خدای متعال خواسته شده است که با توفیق اعمال نیکو، صفات شایسته و مکارم اخلاقی که مخصوص انسانیت است، انسانها را به سعادت برساند.

دعای روز جمعه:

حضرت زهرا علیها السلام هر روز جمعه با این دعای شریف به نیایش با خدا می پرداخت:

«اللّهُمَّ اجعَلنا مِن أقرَبِ مَن تَقَرَّبَ إلَیک، وأوجَهَ مَن تَوَجَّهَ إلَیک، وأنجَحَ مَن سَأَلَک وتَضَرَّعَ إلَیک، اللّهُمَّ اجعَلنا مِمَّن کأَنَّهُ یراک إلی یومِ القِیامَةِ الَّذی فیهِ یلقاک، ولا تُمِتنا إلاّ عَلی رِضاک، اللّهُمَّ وَاجعَلنا مِمَّن أخلَصَ لَک بِعَمَلِهِ، وأحَبَّک فی جَمیعِ خَلقِک. اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ، وَاغفِر لَنا مَغفِرَةً جَزماً حَتماً لا نَقتَرِفُ بَعدَها ذَنباً، ولا نَکتَسِبُ خَطیئَةً ولا

ص: 97

إثماً. اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ صَلاةً نامِیةً، دائِمَةً زاکیةً، مُتَتابِعَةً مُتَواصِلَةً مُتَرادِفَةً، بِرَحمَتِک یا أرحَمَ الرّاحِمینَ...»(1)

خدایا ما را از نزدیک ترین کسانی قرار ده که سعی می کنند به تو نزدیک شوند و از محترم ترین اشخاصی که به سوی تو روی آورند و از موفقترین افرادی که از تو خواهش کرده و به درگاه تو دست نیاز دراز کرده اند.

خداوندا از آنهایی قرار ده که گویا همیشه تو را می بینند تا هنگام ملاقات تو در روز قیامت و تا از ما راضی نشدهای ما را از دنیا نبر.

بارالها ما را از آن دسته قرار ده که در اعمال خود مخلص درگاه تو بوده و از میان تمام آفریده هایت تنها تو را دوست میدارند.

الهی بر محمد وآل محمد درود فرست و ما را ببخش؛ چنان بخشش مسلم و حتمی که پس از آن دیگر مرتکب گناهی نشویم و در دفتر اعمال ما معصیت و جرمی ثبت نگردد.

الهی بر محمد وآل محمد درود فرست، درودی پیشرفته، بی پایان، بی آلایش، پی در پی، بی وقفه و بی انتها، به امید رحمت تو ای مهربان ترین مهربانان.

در این دعاها می توان روح و جوهر اسلام، ایمان محکم به خدای متعال و برخورداری دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از این ایمان را مشاهده کرد.

حرز آن حضرت

این حرزی است که حضرت زهرا علیها السلام برای جلوگیری از هر خطری آن را می خونده است:

«يا حَيُّ يا قَيُّومُ بِرَحْمَتِي أَستَيثُ أَغِثنِي وَلا تَكِلْنِي إلى نَفسي طَرفَةَ عَينٍ أبَداً وَ أَصْلِح لِي شَأْنِي كُلُّهُ ... »(2) ای همیشه زنده و همیشه برپا، من از رحمت تو یاری می طلبم؛ پس مرا یاری فرما و هیچگاه حتی به اندازه یک چشم به هم زدن مرا به خودم وامگذار و تمام امور مرا اصلاح کن.

ص: 98


1- بحار الأنوار، ج90، ص338 - 339.
2- الباقيات الصالحات، ص429.

این بود تعدادی از دعاهای آن حضرت که نشان دهنده ایمان محکم به خدای متعال و انقطاع به سوی او می باشد.

تسبيح فاطمه علیها السلام

یکی از تعقیب های بسیار ارزنده ای که دختر گرامی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پس از هر نمازی می خواند، تسبیحی بوده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به وی آموخت و آن را مخصوص ایشان قرار داده است. امیرالمؤمنین علیه السلام داستان این تسبیح را این گونه نقل می کند:

فاطمه محبوب ترین مردم نزد پدر بود و از آسیاب کردن زیاد دست او آسیب دیده بود و از زیادی آب با کوزه به دوش کشیدن، گلویش زخم گشته بود، آنقدر خانه را جارو کرده که لباسش غبار آلود شده بود و زیر دیگ را آنقدر آتش نموده که لباسش دود گرفته بود و از همه اینها در عذاب بود.

آنگاه شنیدیم که تعدادی برده نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تاب آورده اند، من به فاطمه گفتم: چرا نزد پدر نمی روی تا از ایشان کنیزی بخواهی که در کارها تو را یاری دهد؟ حضرت زهرا علیها السلام رفت ولی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را مشغول دید و از مطرح کردن خواسته اش خجالت کشیده به خانه برگشت.

روز بعد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به منزل فاطمه آمده پرسید که برای چه کاری به ایشان مراجعه کرده، ولی باز هم فاطمه خجالت کشید. امیرالمؤمنین علیه السلام جواب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را این گونه داد:

«یا رسول الله، من خدمت شما عرض خواهم کرد، ایشان آسیاب را آنقدر چرخانده که دستش زخم شده، با کوزه آب آورده تا گلویش آسیب دیده، لباسهایش از جارو کردن غبار آلود و از آتش کردن زیر دیگ دود گرفته است. حال شنیده ایم که تعدادی برده یا کلفت نزد شما آوردهاند و من از فاطمه خواستم از شما کلفت بخواهد.»

در مقابل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هدیه ای برتر از تمام زینت های دنیا به فاطمه داده، فرمود:

«أَلاَ أُعَلِّمُكُمَا خَيْرٌ يَا أَلثَانِي إِذَا أَخَذَا مَاجِعاً فَكَّرَاً أَرْبَعَةً وَثَلاثِينَ وَ الاِثَا و لاثينَ وَ مُحَمَّداً ثَلاثاً وَثَلاثينَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمَا مِنْ خَادِمٍ»(1) ؛ من بهتر از آنچه خواستید به شما یاد

ص: 99


1- سنن ابی داوود، ج 2، ص 489-490، باب التسبيح عند النوم؛ صحیح بخاری، ج4، ص208.

می دهم، هرگاه به رختخواب رفته سی و چهار بار «الله اکبر»، سی وسه بار «سبحان الله» و سی وسه بار الحمد لله» بگویید که برای شما از داشتن خدمت گزار بهتر است.

چه کلمات نورانی بود که دل عارفان و موحدان را شاداب ساخت، این مدال افتخاری بود که حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم به دختر خویش بانوی زنان جهان هدیه فرموده است.

اهل بیت علیهم السلام به این تسبیح اهمیت زیادی داده و به عنوان غذایی روحی و تربیتی به فرزندان خویش تعلیم میدادند.

امام صادق علیه السلام می فرماید: «نُعَلِّمُ أَوْلاَدَنَا أَوْ صِبْيَانَنَا حَفِظَ هَذَا اَلتَّسْبِيحِ وَ قِرَاءَتَهِ بَعْدَ اَلصَّلاَةِ وَ عِنْدَ اَلنَّوْم»؛ ما این تسبیح را به فرزندان خویش یاد میدهیم تا بعد از نماز و هنگام خوابیدن آن را بخوانند.

این تسبیح خدا را از کارهای بیهوده منزه نموده و بیانگر حکمتی است که بر اساس آن خدای متعال جهان و زندگی انسان را آفرید. حضرت زهرا علیها السلام توجه زیادی به این تسبیح داشت و لذا از قبر عموی شهیدش حضرت حمزة بن عبدالمطلب قدری خاک برداشته گل ساخت و از آن گل دانه های تسبیح درست کرد. مسلمانان نیز از این روش برای ساختن تسبیح استفاده کردند. تا این که امام حسین علیه السلام به شهادت رسید و از آن پس شیعه از خاک کربلا برای ساختن مهر نماز و همچنین برای دانه های تسبیح استفاده کردند. روایات فراوانی نیز از ائمه معصومین علیهم السلام درباره فضیلت و استحباب تسبیح حضرت زهرا علیها السلام وارد شده است.

شیخ فرطوسی شاعر اهل بیت در این زمینه چنین سروده است:

1. قد حَبَاها التَّسبيحَ طه بَدِيلاً *** وهو يُنمَى للبَضعَۃِ الزَّهراءِ

2. حِین قَالَت مِن العَنَا لأبيها *** أبغِني من حِباكَ بَعضَ الإماءِ

3. إنّ كَفّي من الرَّحی عِندَ طخني *** مَجَلَت مِن مَشَقَةٍ و عَناءِ

4. قالَ في فضلِهِ و نَاهِيكَ فِيهِ *** عَقِبَ الفَرض صَادقُ الأزكياءِ

5. إنّ تَشبيحَها أحَبُّ لنفسي *** هو من ألفِ رَكعةٍ في الأداءِ

1. پیامبر صَلّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلّم در برابر خواسته حضرت زهرا، تسبیح را به ایشان هدیه فرمودند.

ص: 100

2. زهرا از شدت خستگی از پدر خواسته بود کنیزی به او مرحمت کند.

3. حضرت فاطمه علیها السلام عرض کرد که به سبب چرخاندن آسیاب دستم از شدت خستگی آبله زده است.

4. پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم درباره فضیلت تسبیح پس از نماز واجب فرمود:

5. من تسبیح زهرا را بیش از خواندن هزار رکعت نماز در وقت ادا دوست دارم.

عبادت فاطمه علیها السلام

لحظات ارتباط با خدا و انقطاع به سوی او در نماز از شیرین ترین ساعتهای زندگی حضرت زهرا علیه السلام بوده است، او هرگاه به نماز می ایستاد، قلبش با خدای خویش پیوند خورده و بدنش از خوف خدا به لرزه در می آمد. حضرت پس از هر نمازی دعای خاصی می خواند، که بعضی از آنها را نقل می کنیم:

تعقیب نماز ظهر:

فاطمه علیه السلام پس از خواندن نماز ظهر به این دعا مشغول می شد:

«سُبْحانَ ذِي الْعِزِّ الشَّامِخِ الْمُنِيفِ سُبْحانَ ذِي الْجَلالِ الْباذِخِ اَلْعَظِيمِ سُبْحَانَ ذِي الْمُلْكِ الْفاخِرِ الْقَدِيمِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي بِنعمته بَلَغْتُ ما بَلَغْتُ مِنَ الْعِلْمِ بِهِ وَ الْعَمَلِ لَهُ وَ الرَّغْبَةِ إِلَيهِ وَ الطَّاعَةِ لِأَمْرِهِ وَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي لَمْ يَجعلنِي جَاحِدَةً لِشَيْءٍ مِنْ كِتَابِهِ وَ لاَ مُتَحَيِّرَةٌ فِي شَيْءٍ مِن أَمْرِهِ وَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي هَدَانِي إِلَى دِينِهِ وَ لَمْ يَجْعَلْنِي أَعْبُدُ شَيئاً غَيرَهُ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ قَوْلَ التَّوَّابِينَ وَ عَمَلَهُمْ وَ نَجَاةَ اَلْمُجَاهِدِينَ وَ ثَوَابَهُمْ وَ تَصْدِيقَ الْمُؤْمِنِينَ وَ تَوَكُّلَهُمْ وَ الرَّاحَةَ عِنْدَ الْمَوْتِ وَ الْأَمْنَ عِنْدَ الْحِسابِ وَ اجْعَلِ اَلْمَوْتَ خَيْرَ غائِبٍ أَنْتَظِرُهُ وَ خَيْرَ مُطَّلِعٍ يَطْلُعُ عَلَيَّ وَ ارْزُقْنِي عِنْدَ حُضُورِ الْمَوْتِ وَ عِنْدَ نُزُولِهِ و فِي غَمَرَاتِهِ وَ حِينَ تَنْزِلُ النَّفْسُ مِنْ بَيْنِ اَلتَّرَاقِي وَ حِينَ تَبْلُغُ الْحُلْقُومَ وَ فِي حَالِ خُرُوجِي مِنَ اَلدُّنْيَا وَ تِلْكَ اَلسَّاعَةَ اَلَّتِي لاَ أملك لِنَفْسِي فِيهَا ضَرّاً وَ لاَ نَفْعاً وَ لاَ شِدَّةً وَ لاَ رَخاءً رَوْحاً مِنْ رَحْمَتِكَ وَ حَظّاً مِنْ رِضْوانِكَ وَ بُشْرى مِنْ كَرامَتِكَ قَبْلَ أَنْ تَتَوفَّى نَفْسِي وَ تَقْبِضَ رُوحِي وَ تُسَلِّطَ مَلَكَ اَلْمَوْتِ عَلَى إِخْرَاجِ نَفْسِي بِبُشْرَى مِنْكَ»

«منزه باد خدایی که دارای عزتی والا و بلند مرتبت است، منزه باد آنکه دارای جلال و عظمت است،

ص: 101

منزه باد آن که دارای سلطنتی پرارج و بی انتها است.

شکر میکنم خدا را که با نعمتهای او به مقامی برسم که اکنون دارای آنم، مقام علم به خدا، عمل در راه او، شوق به سوی او و اطاعت از دستورات او و همچنین شکر می کنم خدا که مانع از این شد که من چیزی از کتاب خدا را انکار کنم یا در امور دینم سرگردان بمانم، من شکر می کنم خدا را که نگذاشت غیر او را عبادت کنم.

خداوندا، من از تو چند چیز را می خواهم این که مانند توبه کنندگان سخن گفته و عمل کنم، مانند مؤمنان تو را باور داشته و بر توکل نمایم، هنگام مرگ آرام و در وقت حساب در امان باشم. خدایا مرگ را بهترین غایبی که انتظار ورودش را دارم و بهترین موجودی که از من اطلاع دارد قرار ده، خدایا مرا در این حالتها بشارت ده: هنگام ورود و هنگام نزول مرگ، در لحظات مردن، آنگاه که روح از سینه خارج و به گلو می رسد و آنگاه که از دنیا می روم و در آن هنگام که اختیاری ندارم که به خود ضرری یا نفعی برسانم، بر خویشتن سخت گرفته یا آسان بگیرم، مرا در این حالتها و قبل از این که جان مرا بگیری، روح مرا بازستانی و ملک الموت را برای خارج کردن روح از بدنم بفرستی، با سهمی از رحمت، قدری از رضوان و اندازه ای از کرامت خود بشارت ده.»

اینگونه بوده است انقطاع فاطمه علیها السلام به سوی پروردگار خویش.

و اینگونه بوده است توسل فاطمه علیها السلام به خدا، که بانوی پرهیزگاران و عارفان گشته است. زیرا او ایمان خالص را و معنویت و روحانیت را از پدر عظیم الشان خود دریافت کرده است. اینک قسمتی دیگر از این دعای شریف را می خوانیم:

«يا رَبِّ لَيْسَتْ مِنْ أَحَدٍ غَيْرِكَ تُثْلِجُ بِهَا صَدْرِي وَ تَسُرُّ بِها نَفْسي وَ تَقِرُّ بِهَا عَيْنِي وَ يَتَهَلَّلُ بِها وَجْهِي وَ يَسْفرُ بِهَا لَوْنِي وَ يَطْمَئِنُّ بِها قَلْبِي وَ يَتَباشَرُ بِها سائِرُ جَسَدِي يَغْبِطُنِي بِها مَنْ حَضَرَنِي مِنْ خَلْقِكَ وَ مَنْ سَمِعَ بِي مِنْ عِبادِكَ تُهَوِّنُ عَلَيَّ بِها سَكَراتِ المَوتِ وَ تُفَرِّجُ عَنِّي بِها كُربَتَهُ وَ تُخَفِّفُ عَنِّي بِها شِدَّتَهُ وَ تَكْشِفَ عَنِّي بِها سُقْمَهُ وَ تُذهِبَ عَنِّي بِها هَمَّهُ وَ حَسْرَتَهُ وَ تَعْصِمُنِي بِها مِنْ أَسَفِهِ وَ فِتْنَتِهِ وَ تُجِيرُني بِها مِنْ شَرِّهِ وَ شَرِّ ما يَحْضُرُ أَهْلُهُ وَ تَرْزُقُنِي بِها خَيْرَهُ وَ خَيْرَ ما يَحْضُرُ عِنْدَهُ وَ خَيْرَ ما هُوَ كائِنٌ بَعْدَه»

ص: 102

خداوندا، هیچ کس غیر تو نمیتواند در این دنیا مرا خوشنود ساخته، نفس مرا آرام بخشد، چشمم را روشن گرداند، بر رویم لبخند زند، رخسارم را روشن، قلبم را مطمئن و تمام بدنم را سالم قرار دهد، چنانکه اهل زمانم و کسانی که پس از آن از من خبری شنیدند بر من غبطه بخورند، و بدین شکل سكرات مرگ را بر من آسان، سختی مرگ از من دور، شدتش بر من آرام، دردش را برطرف، هم و غم مرگ را زایل کن و مرا از حسرت و بلای مرگ در امان، از شر مرگ و شر پیشامدهای همراه آن محفوظ بدار و از خیر مرگ و خیر آنچه به همراه دارد یا پس از آن حاصل شود بهرمند نماید.

«ثُمَّ إِذَا تَوَفَّيْتَ نَفْسِي وَ قَبَضْتَ رُوحِي فَاجْعَلْ رُوحِي فِي الْأَرْوَاحِ الرَّابِحَةِ وَ اجْعَلْ نَفْسِي فِي اَلْأَنْفُسِ الصَّالِحَةِ وَ اجْعَلْ جَسَدِي فِي اَلْأَجْسَادِ الْمُطَهَّرَةِ وَ اجْعَلْ عَمَلِي فِي الأَعْمالِ الْمُتَقَبَّلَةِ ثُمَّ ارْزُقْنِي فِي خِطَّتِي مِنَ الْأَرْضِ حِصَّتِي وَ مَوْضِعُ جَنْبِي حَيْثُ يُرْفَتُ لَحْمِي وَ يُدْفَنُ عَظْمِي وَ أُتْرَكُ وَحِيداً لاَ حِيلَةَ لِي قَدْ لَفَظَتْنِي اَلْبِلادُ وَ تَخَلَّى مِنِّي اَلْعِبَادُ وَ افْتَقَرْتُ إِلَى رَحْمَتِكَ وَ اِحْتَجْتُ إِلَى صالِحِ عَمَلِي وَ أَلْقَى مَا مَهَّدْتُ لِنَفْسِي وَ قَدَّمْتُ لآِخِرَتِي وَ عَمِلْتُ فِي أَيَّامِ حَياتِي فَوْزاً مِنْ رَحْمَتِكَ وَ ضِياءً مِنْ نُورِكَ وَ تَثْبِيتاً مِنْ كَرَامَتِكَ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي اَلْحَيَاةِ اَلدُّنْيَا وَ فِي الآخِرَةِ إِنَّكَ تُضِلُّ الظَّالِمِينَ وَ تَفْعَلُ مَا تَشَاءُ ثُمَّ بارِكْ لِي فِي اَلْبَعْثِ وَ الْحِسابِ إِذَا انْشَقَّتِ الْأَرْضُ عَنِّي وَ تَخَلَّى الْعِبادُ مِنِّي وَ غَشِيَتْنِي الصَّيْحَةُ وَ أَفْزَعَتْنِي النَّفْخَةُ وَ نَشَرْتَنِي بَعْدَ الْمَوْتِ وَ بَعَثْتَنِي لِلْحِساب»

«اگر من وفات کردم و قبض روح شدم، روح مرا در میان ارواح موفق، نفس مرا در میان نفسهای صالح، بدن مرا در میان بدنهای پاک و عمل مرا در میان اعمال مقبول قرار ده و در جایگاه تنهایی ام بر روی زمین که همان مکان قبر من است مرا روزی عطا فرما، در آنجا که گوشت تن من پوسیده و استخوان هایم زیر خاک می مانند، آنجا که مرا رها می کنند تنها و بیچاره، آبادیها مرا از خود رانده و بندگان خدا از من دوری جسته اند و تنها رحمت تو را می جویم و به امید کارهای نیکوی خویش میباشم، در آنجا آنچه را برای خود تهیه کرده و برای آخرتم ذخیره نموده و در ایام زندگی ام انجام داده ام خواهم یافت، خدایا مرا با رحمت خود پیروز و زندگی ام را با نور خود روشن و مرا با کرامت خود پایدار فرماء که فرمان تو در دنیا و آخرت ثابت و استوار است، تو ستمگران را گمراه نموده و آنچه خواسته تو باشد همان خواهد شد. خدایا در روز قیامت و حساب بر من برکت فرست، آن روز که زمین شکافته میشود

ص: 103

و من از خاک برمی خیزم، هیچ یاری از میان بندگان ندارم، ندای آسمانی مرا فراگرفته و صیحه مرا ترسانده و مرا پس از مرگ محشور کرده و برای حساب برپا داشته ای.»

«فَابْعَثْ مَعِي يَا رَبِّ نُوراً مِنْ رَحْمَتِكَ يَسْعَى بَيْنَ يدي وَ عَنْ يَمِينِي تُؤْمِنِّي بِهِ وَ تَرْبِطُ بِهِ عَلى قَلْبِي وَ تُظْهِرُ بِهِ عُذْرِي وَ تُبَيِّضُ بِهِ وَجْهِي وَ تُصَدِّقُ بِهَا حَدِيثِي وَ تُفْلِجُ بِهِ حُجَّتي وَ تُبَلِّغَني بِها الْعُرْوَةَ الْوُثْقى مِنْ رَحْمَتِكَ وَ تُحِلَّني الدَّرَجَةَ الْعُلْيا مِنْ جَنَّتِكَ وَ تَرْزُقُنِي بِهِ مُرافَقَةَ مُحَمَّدٍ النَّبِيِّ عَبْدِكَ وَ رَسُولِكَ ص في أَعْلى الْجَنَّةِ دَرَجَةً وَ أَبْلَغَها فَضِيلَةً وَ أَبَرَّها عَطِيَّةً وَ أوفَقِها نَفْسَةً مَعَ اَلَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقاً اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ وَ عَلَى جَمِيعِ الْأَنْبِياءِ وَ الْمُرْسَلِينَ وَ عَلَى اَلْمَلاَئِكَةِ أَجْمَعِينَ وَ عَلَى آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطّاهِرِينَ وَ عَلَى أَئِمَّةِ اَلْهُدَى أَجْمَعِينَ آمِينَ رَبَّ اَلْعَالَمِينَ»

خداوندا، نوری از رحمت خویش را بر من بفرست، که از پیش روی و از اطراف مرا احاطه کند، تا با این نور من در امنیت به سر برده، قلبم مطمئن گردد، خطاهایم نادیده گرفته و روی سفید باشم، سخنم باور کرده و ادعایم مورد تایید باشد، دستم بر ریسمان ناگسسته رحمتت و جایگاهم درجات عالی بهشت قرار ده، تا این که مرافق بنده خالص و پیامبر گرامی محمد صلی الله علیه و آله و سلم شوم در بالاترین، پرفضیلت ترین و مناسبترین درجات بهشت، همراه با انبیا، صدیقین، شهدا و صالحین، آنانکه نعمتت را بر آنها گستردی، و فرمودی ایشان بهترین دوستاناند. خدایا، بر خاتم پیامبران محمد صلی الله علیه و آله و سلم و بر تمام انبیا و رسل و بر همه ملائکه و بر خاندان پاک و مطهر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و بر ائمه هدی علیهم السلام درود فرست، آمین یا رب العالمين»

«اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ كَما هَدَيْتَنا بِهِ وَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ كَما رَحِمْتَنا بِهِ وَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ كَما عَزَّزْتَنا بِهِ وَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ كَما فَضَّلْتَنا بِهِ وَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ كَما شَرَّفْتَنا بِهِ وَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ كَما بَصَّرْتَنا بِهِ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ كَما أَنْقَذْتَنا بِهِ مِنْ شَفا حُفرَةٍ مِنَ النَّارِ اللَّهُمَّ بَيِّضْ وَجهَهُ وَ أَعلِ كَعبَهُ وَ أَفْلِجْ حُجَّتَهُ وَ أَتْمِمْ نُورَهُ وَ ثَقِّلْ مِيزانَهُ وَ عَظِّم بُرْهَانَهُ وَ افْسَحْ لَهُ حَتَّى يَرْضى وَ بَلِّغْهُ اَلدَّرَجَةَ وَ الْوَسيلَةَ مِنَ الْجَنَّةِ وَ ابْعَثْهُ الْمَقامَ الْمَحْمُودَ الَّذِي وَعَدْتَهُ وَ اجْعَلْهُ أَفْضَلَ النَّبِيِّينَ وَ الْمُرْسَلِينَ عِنْدَكَ مَنْزِلَةً وَ وَسِيلَةً وَ اقْصُصْ بِنا أَثَرَهُ وَ اسْقِنا بِكَأْسِهِ وَ أَوْرِدْنا حَوْضَهُ وَ اُحْشُرْنَا»

ص: 104

«في زُمْرَتِهِ وَ تَوَفَّنا عَلى مِلَّتِهِ وَ اُسْلُكْ بِنا سُبُلَهُ وَ اِسْتَعْمِلْنَا بِسُنَّتِهِ غَيْرَ خَزَايَا وَ لاَ نَادِمِينَ وَ لاَ شَاكِّينَ وَ لاَ مُبَدِّلِينَ...»

«خداوندا، بر محمد درود فرست آنگونه که ما را هدایت فرمودی؛ بر صلی الله علیه و آله و سلم درود فرست آنگونه که ما را رحمت فرمودی، بر محمد درود فرست آنگونه که ما را عزیز فرمودی؛ بر محمد صلی الله علیه و آله و سلم درود فرست آنگونه که به ما فضیلت دادی؛ بر محمد صلی الله علیه و آله و سلم درود فرست آنگونه که به ما شرافت دادی؛ بر محمد درود فرست آنگونه که به ما بصیرت دادی؛ بر محمد درود فرست آنگونه که ما را از لبه پرتگاه جهنم نجات دادی.

خدایا، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را رو سفید کن، شأن او متعالی، حجت او پیروز، نور او کامل، میزان او سنگین و دلیل او محکم فرما و آنقدر به او توانایی ده تا راضی شود. درجه و منزلت عالی را در بهشت و مقام نیکویی که وعده داده ای را به او عنایت کن و جایگاه قرب او نزد خودت را برتر از تمام انبیا و رسل قرار بده و ما را پیرو او نما، از قدح او سیراب، بر حوض او وارد، در گروه او محشور نما و ما را بر دین او از دنیا ببر، ما را از پیروان راه و سنت او قرار فرما، تا از ذلت، پشیمانی، شک و تردید و انحراف به دور باشیم.»

«يَا مَنْ بابُهُ مَفْتُوحٌ لِداعِيهِ وَ حِجَابُهُ مَرْفُوعٌ لِرَاجِيهِ يَا سَاتِرَ اَلْأَمْرِ اَلْقَبِيحِ وَ مُدَاوِي اَلْقَلْبِ اَلْجَرِيحِ لاَ تَفْضَحْنِي فِي مَشْهَدِ اَلْقِيَامَةِ بِمُوبِقَاتِ الآثامِ وَ لاَ تُعْرِضْ بِوَجْهِكَ اَلْكَرِيمِ عَنِّي مِنْ بَيْنِ الْأَنَامِ يا غايَةَ الْمُضْطَرِّ الْفَقِيرِ وَ يَا جَابِرَ الْعَظْمِ الْكَسِيرِ هَبْ لِي مُوبِقاتِ الْجَرَائِرِ وَ اعْفُ عَنْ فَاضِحَاتِ اَلسَّرَائِرِ وَ اغْسِلْ قَلْبِي مِنْ وِزْرِ اَلْخَطَايَا وَ اُرْزُقْنِي حُسْنَ اَلاِسْتِعْدَادِ لِنُزُولِ اَلْمَنَايَا»

«ای آنکه درهای رحمتش بر روی خواهشمندان باز است و میان او و آرزومندانش حجابی نیست، ای آن که کارهای ناپسند مردم را می پوشانی و قلب دردمند را مرهم می بخشی، مرا در روز قیامت به خاطر زشتی گناهانم رسوا نکن و از میان مردم روی لطف و کرم خویش را از من برمگردان.

ای آخرین امید بینوایان بیچاره و ای پیوند دهنده استخوانهای شکسته، گناهان نفرت آور را بر من ببخش و ناگفتنی های درون را از من نادیده بگیر و قلب مرا از زنگار گناهان شستشو ده و مرا به خوبی آماده مرگ فرما.»

«يا أَكْرَمَ الْأَكْرَمِينَ وَ مُنْتَهى أُمْنِيَّةِ اَلسَّائِلِينَ أَنْتَ مَوْلاَيَ فَتَحْتَ لِي بَابَ اَلدُّعَاءِ وَ اَلْإِنَابَةِ فَلاَ

ص: 105

«تُغْلِقَ عَنِّي بَابَ الْقَبُولِ وَ الإِجابَةِ وَ نَجِّنِي بِرَحْمَتِكَ مِنَ اَلنَّارِ وَ بَوِّئْنِي غُرُفاتِ الْجِنانِ وَ اجْعَلْنِي مُسْتَمْسِكاً بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى وَ اخْتِمْ لِي بِالسَّعَادَةِ وَ أَحْيِنِي بِالسَّلامَةِ يَا ذَا اَلْفَضْلِ وَ اَلْكَمَالِ وَ الْعِزَّةِ وَ الْجَلاَلِ لاَ تُشْمِتْ بِي عَدُوّاً وَ لاَ حَاسِداً وَ لاَ تُسَلِّطْ عَلَيَّ سُلْطَاناً عَنِيداً وَ لاَ شَيْطاناً مَرِيداً بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ اَلرَّاحِمِينَ وَ لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ اَلْعَلِيِّ اَلْعَظِيمِ وَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ تَسْلِيماً»(1)

«ای کریم ترین کریمها و ای آخرین امید آرزومندان، تو مولای منی که درهای دعا و تضرع را بر من گشودهای، پس درهای قبول دعا و استجابت را بر من نبند و با رحمت خود مرا از آتش رها ساز و در حجره های بهشتی ساکن فرما و ریسمان محکم ارتباط با تو را از دستم مگیر، پایان کارم را با سعادت و زندگیم را با عافیت قرار ده.

أی صاحب فضیلت و كمال و عزت و جلال، مرا مورد شماتت دشمنی و حسود و زیردست سلطانی ستمگر یا شیطانی پرنیرنگ قرار مده و رحمتت را بر من ارزانی دارای ارحم الراحمین، که هیچ قدرت و نیرویی بدون اراده خداوند عظیم الشان و عالی قدر نیست. درود و سلام فراوان خدا بر محمد صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت او باد.»

این دعای شریف حکایت از انواع خضوع و خشوع در برابر خدای متعال می کند، دختر گرامی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در حالی که خشیت از درگاه الهی تمام وجود و احساسات او را فرا گرفته است، با قلبی پر از ايمان و يقين دعا کرده و عارفانه از پروردگار خویش خواسته است تا با نظر لطف و مرحمت بی پایان خود به این بنده خالص توجه نموده و رحمت و برکاتش را به او عنایت فرماید. اکنون به دعای دیگر از آن حضرت می پردازیم:

تعقیب نماز عصر:

فاطمه علیها السلام پس از ادای نماز عصر اینگونه با خدای خویش راز و نیاز می کرد:

«سُبْحَانَ مَنْ يَعْلَمُ جَوَارِحَ الْقُلُوبِ سُبْحَانَ مَنْ يُحْصِي عَدَدَ الذُّنُوبِ سُبْحَانَ مَنْ لَا يَخْفَى عَلَيْهِ خَافِيَةٌ فِي الْأَرْضِ وَ لَا فِي السَّمَاءِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يَجْعَلْنِي كَافِراً لِأَنْعُمِهِ وَ لَا جَاحِداً

ص: 106


1- فلاح المسائل، ص173.

لِفَضْلِهِ فَالْخَيْرُ مِنْهُ وَ هُوَ أَهْلُهُ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى حُجَّتِهِ الْبَالِغَةِ عَلَى جَمِيعِ مَنْ خَلَقَ مِمَّنْ أَطَاعَهُ وَ مِمَّنْ عَصَاهُ فَإِنْ رَحِمَ فَمِنْ مَنِّهِ وَ إِنْ عَاقَبَ فَبِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ وَ مَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْماً لِلْعَبِيدِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الْعَلِيِّ الْمَكَانِ الرَّفِيعِ الْبُنْيَانِ الشَّدِيدِ الْإِمْكَانِ الْعَزِيزِ السُّلْطَانِ الْعَظِيمِ الشَّأْنِ الْوَاضِحِ الْبُرْهَانِ الرَّحِيمِ الرَّحْمَنِ الْمُنْعِمِ الْمَنَّان »

منزه است آن که از گناه دلها آگاه است، منزه است آن که می تواند گناهان را بشمارد، منزه است آن که هیچ مسئله ای هر چند کوچک در زمین یا آسمان ها از او پوشیده نمی ماند، من خدا را ستایش می کنم که مرا از كفران کنندگان نعمتها یا منکرین عطاهای او قرار نداده است، که تمام خیرات از جانب او بوده و خود اهل هرگونه خیری است، من خدا را ستایش می کنم بر حجت کاملی بر همه خلق داشته، چه آنهایی که اطاعت می کنند یا عصیان می نمایند، که اگر با رحمت خویش ببخشد منتی است که بر خلق دارد، و اگر مجازات کند نتیجه اعمال ناشایسته خود آنان است، خداوند هرگز خواهان بیدادگری بر بندگان نیست.

ستایش می کنم خدا را که دارای جایگاه بلند، مقام عالی، نیروی پرصلابت، قدرت بی همتاء شأن عظیم، برهان روشن، رحمت و بخشندگی و منت گذار نعمتهای فراوان می باشد.

«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي احْتَجَبَ عَنْ كُلِّ مَخْلُوقٍ يَرَاهُ بِحَقِيقَةِ الرُّبُوبِيَّةِ وَ قُدْرَةِ الْوَحْدَانِيَّةِ فَلَمْ تُدْرِكْهُ الْأَبْصَارُ وَ لَمْ تُحِطْ بِهِ الْأَخْبَارُ وَ لَمْ يَقِسْهُ مِقْدَارٌ وَ لَمْ يَتَوَهَّمْهُ اعْتِبَارٌ لِأَنَّهُ الْمَلِكُ الْجَبَّارُ اللَّهُمَّ قَدْ تَرَى مَكَانِي وَ تَسْمَعُ كَلَامِي وَ تَطَّلِعُ عَلَى أَمْرِي وَ تَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِي وَ لَيْسَ يَخْفَى عَلَيْكَ شَيْ ءٌ مِنْ أَمْرِي وَ قَدْ سَعَيْتُ إِلَيْكَ فِي طَلِبَتِي وَ طَلَبْتُ إِلَيْكَ فِي حَاجَتِي وَ تَضَرَّعْتُ إِلَيْكَ فِي مَسْأَلَتِي وَ سَأَلْتُكَ لِفَقْرٍ وَ حَاجَةٍ وَ ذِلَّةٍ وَ ضَيْقَةٍ وَ بُؤْسٍ وَ مَسْكَنَةٍ »

ستایش می کنم خدا را که از هر آفریدهای پوشیده است و آفریدگان او را با حقیقیت پروردگاری و قدرت یگانگی می شناسند، هیچ دیدهای بدو نرسیده، هیچ نوع آگاهی او را در بر نگرفته، هیچ انداز های او را نسنجیده و هیچ شناختی او را تصور نکرده است؛ زیرا که او سلطان مسلط بر همه چیز است.

خداوندا، تو جایگاه مرا می بینی، سخن مرا می شنوی، بر امور من آگاهی، از آنچه در دل دارم اطلاع داری و هیچ موردی از من بر تو پوشیده نیست. من خواهش خود را نزد تو اورده، حاجتم را از تو خواسته

ص: 107

و برای گرفتن حاجتم به التماس افتاده ام. من به خاطر فقر و نیاز، ذلت و تنگدستی، بیچارگی و بدبختی به سوی تو روی آورده ام.

«وَ أَنْتَ الرَّبُّ الْجَوَادُ بِالْمَغْفِرَةِ تَجِدُ مَنْ تُعَذِّبُ غَيْرِي وَ لَا أَجِدُ مَنْ يَغْفِرُ لِي غَيْرُكَ وَ أَنْتَ غَنِيٌّ عَنْ عَذَابِي وَ أَنَا فَقِيرٌ إِلَى رَحْمَتِكَ فَأَسْأَلُكَ بِفَقْرِي إِلَيْكَ وَ غِنَاكَ عَنِّي وَ بِقُدْرَتِكَ عَلَيَّ وَ قِلَّةِ امْتِنَاعِي مِنْكَ أَنْ تَجْعَلَ دُعَائِي هَذَا دُعَاءً وَافَقَ مِنْكَ إِجَابَةً وَ مَجْلِسِي هَذَا مَجْلِساً وَافَقَ مِنْكَ رَحْمَةً وَ طَلِبَتِي هَذِهِ طَلِبَةً وَافَقَتْ نَجَاحاً وَ مَا خِفْتُ عُسْرَتَهُ مِنَ الْأُمُورِ فَيَسِّرْهُ وَ مَا خِفْتُ عَجْزَهُ مِنَ الْأَشْيَاءِ فَوَسِّعْهُ وَ مَنْ أَرَادَنِي بِسُوءٍ مِنَ الْخَلَائِقِ كُلِّهِمْ فَاغْلِبْهُ آمِينَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ وَ هَوِّنْ عَلَيَّ مَا خَشِيتُ شِدَّتَهُ وَ اكْشِفْ عَنِّي مَا خَشِيتُ كُرْبَتَهُ وَ يَسِّرْ لِي مَا خَشِيتُ عُسْرَتَهُ آمِينَ يَا رَبَّ الْعَالَمِين »

پرودگار من، تو در بخشش سخاوتمندی و تو غیر مرا از کفار و معاندان برای عذاب کردن داری، ولی من غير تو را برای آمرزش گناهانم ندارم، تو از عذاب کردن من بی نیازی ولی من به رحمت تو نیازمندم من با فقر خود در برابر تو و با بی نیازی تو از من و با قدرت تو بر من و ناتوانی خود در برابر تو، از تو مسئلت دارم که این دعای مرا دعایی موافق با استجابت و موقعیت مرا موقعیتی موافق با رحمت و درخواست مرا درخواستی موافق با موفقیت قرار دهی و از تو می خواهم هر کاری را که از سختی آن

بیمناک باشم آسان فرمایی و هر چیزی که از نداشتن آن احساس ناتوانی کنم فراهم سازی و هر که قصد آزار مرا کند سرکوب نمایی، آمين، أي بخشنده ترین بخشندگان، هر چه را دشوار می بینم آسان فرما و هر گرفتاری نگران کنندهای را بر طرف نما و هر چه را ناهموار بینم هموار فرما، آمین، ای پروردگار جهان.

«اللَّهُمَّ انْزِعِ الْعُجْبَ وَ الرِّيَاءَ وَ الْكِبْرَ وَ الْبَغْيَ وَ الْحَسَدَ وَ الضَّعْفَ وَ الشَّكَّ وَ الْوَهْنَ وَ الضُّرَّ وَ الْأَسْقَامَ وَ الْخِذْلَانَ وَ الْمَكْرَ وَ الْخَدِيعَةَ وَ الْبَلِيَّةَ وَ الْفَسَادَ مِنْ سَمْعِي وَ بَصَرِي وَ جَمِيعِ جَوَارِحِي وَ خُذْ بِنَاصِيَتِي إِلَى مَا تُحِبُّ وَ تَرْضَى يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ.

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْ ذَنْبِي وَ اسْتُرْ عَوْرَتِي وَ آمِنْ رَوْعَتِي وَ اجْبُرْ مُصِيبَتِي وَ أَغْنِ فَقْرِي وَ يَسِّرْ حَاجَتِي وَ أَقِلْنِي عَثْرَتِي وَ اجْمَعْ شَمْلِي وَ اكْفِنِي مَا أَهَمَّنِي وَ مَا غَابَ عَنِّي وَ مَا حَضَرَنِي وَ مَا أَتَخَوَّفُهُ مِنْكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِين .»

خداوندا، خودبزرگ بینی، دورویی، تکبر، حس تجاوز به حقوق دیگران، آز و حسد، ناتوانی، شک و تردید،

ص: 108

خود کم بینی، گرفتاری و بیماری ورشکستگی، مکر و حیله و بلا و فساد را از چشم و گوش من ریشه کن فرما و مرا به سوی آنچه را دوست داری و بدان رضایت داری سوق بده، ای مهربانترین مهربانان.

خدایا بر محمد و آل محمد درود فرست و گناهان مرا ببخش، آبروی مرا نگهدار، مرا از خطرها دور، گرفتاری مرا اصلاح، نیاز مرا برطرف، حاجت مرا فراهم نما، مرا از خانواده ام دور نکن، امور مهمه مرا و آنچه از یاد برده یا به یاد دارم و هر گناهی را که به خاطر آن از تو می ترسم به عهده بگیر، ای مهربانترین مهربانان.

«اللَّهُمَّ فَوَّضْتُ أَمْرِي إِلَيْكَ وَ أَلْجَأْتُ ظَهْرِي إِلَيْكَ وَ أَسْلَمْتُ نَفْسِي إِلَيْكَ بِمَا جَنَيْتُ عَلَيْهَا فَرَقاً مِنْكَ وَ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ أَنْتَ الْكَرِيمُ الَّذِي لَا يَقْطَعُ الرَّجَاءَ وَ لَا يَخِيبُ الدُّعَاءَ فَأَسْأَلُكَ بِحَقِّ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلِكَ وَ مُوسَى كَلِيمِكَ وَ عِيسَى رُوحِكَ وَ مُحَمَّدٍ صَفِيِّكَ وَ نَبِيِّكَ صَلّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلّم أَنْ لَا تَصْرِفَ وَجْهَكَ الْكَرِيمَ عَنِّي حَتَّى تَقْبَلَ تَوْبَتِي وَ تَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِين »

خداوندا، امور خود به تو واگذار کرده و تو را تکیه گاه خود دانستم و با تمام جنایاتی که در حق خود کرده خویشتن را تسلیم تو نمودم، زیرا که از تو بیم دارم، هم می ترسم و هم امیدوارم و تو آن بخشندهای هستی که امید را از بین نمی بری و دعا پس نمی گردانی، پس به حق خليلت ابراهیم و کلیمت موسی و روحت عیسی و پیامبر برگزیده ات محمد صلی الله علیه و آله و سلم از تو می خواهم که روی پرمهرت را از من برنگردانی، تا این که توبه ام را بپذیری و گناهم را بخشی ای مهربانترین مهربانان.

«اللَّهُمَّ اجْعَلْ ثَارِي عَلَى مَنْ ظَلَمَنِي وَ انْصُرْنِي عَلَى مَنْ عَادَانِي اللَّهُمَّ لَا تَجْعَلْ مُصِيبَتِي فِي دِينِي وَ لَا تَجْعَلِ الدُّنْيَا أَكْبَرَ هَمِّي وَ لَا مَبْلَغَ عِلْمِي.

اللَّهُمَّ أَصْلِحْ لِي دِينِيَ الَّذِي هُوَ عِصْمَةُ أَمْرِي وَ أَصْلِحْ لِي دُنْيَايَ الَّتِي فِيهَا مَعَاشِي وَ أَصْلِحْ لِي آخِرَتِيَ الَّتِي إِلَيْهَا مَعَادِي وَ اجْعَلِ الْحَيَاةَ زِيَادَةً لِي فِي كُلِّ خَيْرٍ وَ اجْعَلِ الْمَوْتَ رَاحَةً مِنْ كُلِّ شَرٍّ.

اللَّهُمَّ إِنَّكَ عَفُوٌّ تُحِبُّ الْعَفْوَ فَاعْفُ عَنِّي »

خدایا، انتقام مرا از کسانی که به من ظلم کرده اند بگیر و مرا بر دشمنانم یاری فرما؛ خداوندا، گرفتاری مرا در دینم قرار نده و نگذار که بیشترین توجه من و بیشترین آگاهی من مربوط به دنیا باشد.

ص: 109

خدایا، دین مرا اصلاح فرما زیرا که دین پناهگاه من است و دنیای مرا اصلاح نما که دنیا جای زندگی من است و آخرتم را اصلاح کن که آخرت پایان کار من است و چنان کن که زندگی سبب زیاد شدن خیر و مرگ سبب راحتی من باشد.

خدایا تو بخشنده ای و بخشش را دوست داری، پس مرا ببخش.

«اللَّهُمَّ أَحْيِنِي مَا عَلِمْتَ الْحَيَاةَ خَيْراً لِي وَ تَوَفَّنِي إِذَا كَانَتِ الْوَفَاةُ خَيْراً لِي وَ أَسْأَلُكَ خَشْيَتَكَ فِي الْغَيْبِ وَ الشَّهَادَةِ وَ الْعَدْلَ فِي الْغَضَبِ وَ الرِّضَا وَ أَسْأَلُكَ الْقَصْدَ فِي الْفَقْرِ وَ الْغِنَى وَ أَسْأَلُكَ نَعِيماً لَا يَبِيدُ وَ قُرَّةَ عَيْنٍ لَا تَنْقَطِعُ وَ أَسْأَلُكَ الرِّضَا بَعْدَ الْقَضَاءِ وَ أَسْأَلُكَ لَذَّةَ النَّظَرِ إِلَى وَجْهِكَ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَهْدِيكَ لِإِرْشَادِ أَمْرِي وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّ نَفْسِي اللَّهُمَّ عَمِلْتُ سُوءاً وَ ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي إِنَّهُ لَا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا أَنْتَ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ تَعْجِيلَ عَافِيَتِكَ وَ صَبْراً عَلَى بَلِيَّتِكَ وَ خُرُوجاً مِنَ الدُّنْيَا إِلَى رَحْمَتِك »

خدایا، مرا زنده نگهدار تا زمانی که زندگی را برای من بهتر میدانی و مرا بمیران آنگاه که مرگ برایم بهتر است، من از تو می خواهم که در حضور دیگران یا غایب بودن آنها از تو بیمناک باشم و همچنین در حالت رضایت یا غضب عادلانه رفتار کنم، در تنگدستی و بی نیازی به اقتصاد عمل کنم، من از تو نعمتی پایدار و نور چشمی بی انتها می خواهم و از تو مسئلت دارم که نسبت به آنچه بر من مقدر است راضی بوده و لذت نگاه به روی تو را به دست آورم.

خداوندا، من از تو راهنمایی می خواهم تا کارهایم عاقلانه انجام دهم و از بدیهای نفسم به تو پناه می برم، خدایا، من کارهای نادرست انجام داده و به خود ظلم کرده ام، پس مرا ببخش که جز تو کسی بخشنده گناهان نیست. خدایا، من از تو مسئلت دارم که عافیتت هرچه زودتر برسانی و مرا در برابر امتحانهای دشوارت صبر دهی و از زندگی دنیا به سوی رحمت خود خارج کنی.

«اللَّهُمَّ إِنِّي أُشْهِدُكَ وَ أُشْهِدُ مَلَائِكَتَكَ وَ حَمَلَةَ عَرْشِكَ وَ أُشْهِدُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِنَّكَ أَنْتَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ وَحْدَكَ لَا شَرِيكَ لَكَ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُكَ وَ رَسُولُكَ ص وَ أَسْأَلُكَ بِأَنَّ لَكَ الْحَمْدَ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ بَدِيعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَا كَائِنُ قَبْلَ أَنْ يَكُونَ شَيْ ءٌ وَ الْمُكَوِّنُ لِكُلِّ شَيْ ءٍ وَ الْكَائِنُ بَعْدَ مَا لَا يَكُونُ شَيْ ءٌ اللَّهُمَّ إِلَى رَحْمَتِكَ رَفَعْتُ بَصَرِي وَ إِلَى جُودِكَ

ص: 110

بَسَطْتُ كَفِّي فَلَا تَحْرِمْنِي وَ أَنَا أَسْأَلُكَ فَلَا تُعَذِّبْنِي وَ أَنَا أَسْتَغْفِرُكَ اللَّهُمَّ فَاغْفِرْ لِي فَإِنَّكَ بِي عَالِمٌ وَ لَا تُعَذِّبْنِي فَإِنَّكَ عَلَيَّ قَادِرٌ بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِين »

خدایا، من تو را شاهد می گیرم و فرشتگانت و نگهدارندگان عرشت و آنچه در آسمانها و زمین وجود دارد را شاهد می گیرم، بر این که تو خدایی و هیچ خدایی جز تو نیست و هیچ شریکی نداری و اینکه محمد صلی الله علیه و آله و سلم بنده و پیامبر تو است. تو قبل از هر چیزی بودهای و بودن هر چه بوسیله تو است و پس از نابودی هرچه هست خواهی بود.

من تو را می خوانم به این که حمد و ثنا از آن تو است، هیچ خدایی جز تو نیست و تو آسمانها و زمین را نوآوری کردی۔

خداوندا، من دیدگانم را به سوی رحمت تو بالا گرفته ام و دست خود را در برابر سخاوت تو دراز کرده ام، پس مرا تا هرگاه که از تو التماس می کنم محروم نفرما و تا استغفار می کنم عذاب ننما، خدایا تو به من آگاهی پس مرا بخش، و بر من توانایی پس مرا عذاب نکن و به من رحم کن ای مهربان ترین مهربانان.

«اللَّهُمَّ ذَا الرَّحْمَةِ الْوَاسِعَةِ وَ الصَّلَاةِ النَّافِعَةِ الرَّافِعَةِ الزَّاكِيَةِ صَلِّ عَلَى أَكْرَمِ خَلْقِكَ عَلَيْكَ وَ أَحَبِّهِمْ إِلَيْكَ وَ أَوْجَهِهِمْ لَدَيْكَ مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَ رَسُولِكَ الْمَخْصُوصِ بِفَضَائِلِ الْوَسَائِلِ أَشْرَفَ وَ أَكْرَمَ وَ أَرْفَعَ وَ أَعْظَمَ وَ أَكْمَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى مُبْلِغٍ عَنْكَ وَ مُؤْتَمَنٍ عَلَى وَحْيِكَ اللَّهُمَّ كَمَا سَدَدْتَ بِهِ الْعَمَى وَ فَتَحْتَ بِهِ الْهُدَى فَاجْعَلْ مَنَاهِجَ سُبُلِهِ لَنَا سَنَناً وَ حُجَجَ بُرْهَانِهِ لَنَا سَبَباً نَأْتَمُّ بِهِ إِلَى الْقُدُومِ عَلَيْكَ.

اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ مِلْ ءَ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَ مِلْ ءَ طِبَاقِهِنَّ وَ مِلْ ءَ الْأَرْضِ السَّبْعِ وَ مِلْ ءَ مَا بَيْنَهُمَا وَ مِلْ ءَ عَرْشِ رَبِّنَا الْكَرِيمِ وَ مِيزَانِ رَبِّنَا الْغَفَّارِ وَ مِدَادِ كَلِمَاتِ رَبِّنَا الْقَهَّارِ وَ مِلْ ءَ الْجَنَّةِ وَ مِلْ ءَ النَّارِ وَ عَدَدَ الثَّرَى وَ الْمَاءِ وَ عَدَدَ مَا يُرَى وَ مَا لَا يُرَى »

خدایا، تو دارای رحمتی پهناور و درودی پرمنفعت و بلندمرتبت و بی آلایش می باشی، پس بر ارجمندترین، محبوب ترین و مقربترین خلقت، محمد صلی الله علیه و آله و سلم بنده و فرستاده ات که با بهترین وسائل اختصاص داده ای درود فرست، درودی شریف تر، والاتر، عظیم تر و کامل تر از هر درودی که بر مبلغی یا امین وحیی فرستاده ای.

ص: 111

خدایا، همچنانکه راه کوردلی را به وسیله او بسته و درهای هدایت را باز فرمودی، پس راه او را برای ما روشن و دلیل و برهان او راهگشا قرار ده تا با پیروی از او به درگاه تو راه یابیم.

خداوندا تو را ستایش می کنم به اندازه آسمانهای هفت گانه و زمینهای هفت گانه و آنچه میان آنها است، بلکه به اندازه عرش پروردگار مهربان و میزان پروردگار بخشنده و مداد كلمات پروردگار قهارمان و به اندازه بهشت و دوزخ و به تعداد زمینها و آبها و تعداد آنچه دیده شده یا ناپیدا است.

«اللَّهُمَّ وَ اجْعَلْ صَلَوَاتِكَ وَ بَرَكَاتِكَ وَ مَنَّكَ وَ مَغْفِرَتَكَ وَ رَحْمَتَكَ وَ رِضْوَانَكَ وَ فَضْلَكَ وَ سَلَامَتَكَ وَ ذِكْرَكَ وَ نُورَكَ وَ شَرَفَكَ وَ نِعْمَتَكَ وَ خِيَرَتَكَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِ مُحَمَّدٍ كَمَا صَلَّيْتَ وَ بَارَكْتَ وَ تَرَحَّمْتَ عَلَى إِبْرَاهِيمَ وَ آلِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ اللَّهُمَّ أَعْطِ مُحَمَّداً الْوَسِيلَةَ الْعُظْمَى وَ كَرِيمَ جَزَائِكَ فِي الْعُقْبَى حَتَّى تُشَرِّفَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَا إِلَهَ الْهُدَى »

خدایا درودها، بركات، منت، مغفرت، رحمت، رضوان، فضیلت، سلامت، ذکر، نور، شرف، نعمت و خیر خود را بر محمد و آل محمد قرار ده، همچنان که بر ابراهیم و آل ابراهیم درود و برکت و رحمت فرستادی و ستایش و تعظیم سزاوار تو است.

خداوندا، وسیله اعظم و بهترین جزا در آخرت را به محمد عطا فرما، تا این که او را در روز قیامت شرافت دهی، ای پروردگار هدایت.

«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَى جَمِيعِ مَلَائِكَتِكَ وَ رُسُلِكَ سَلَامٌ عَلَى جَبْرَئِيلَ وَ مِيكَائِيلَ وَ إِسْرَافِيلَ وَ حَمَلَةِ الْعَرْشِ وَ مَلَائِكَتِكَ وَ الْكِرَامِ الْكَاتِبِينَ وَ الْكَرُوبِيِّينَ وَ سَلَامٌ عَلَى مَلَائِكَتِكَ أَجْمَعِينَ وَ سَلَامٌ عَلَى أَبِينَا آدَمَ وَ عَلَى أُمِّنَا حَوَّاءَ وَ سَلَامٌ عَلَى النَّبِيِّينَ أَجْمَعِينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ عَلَى الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِينَ وَ سَلامٌ عَلَى الْمُرْسَلِينَ أَجْمَعِينَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيم »(1)

خدایا، بر محمد و آل محمد درود فرست و همچنین بر تمام فرشتگان، پیامبران و فرستاگانت. سلام بر جبرئیل، میکائیل، اسرافیل و تمام نگهدارندگان عرش و بر ملائکه مقربین و بر کرام کاتبین و کروبیین و همچنین درود بر تمام فرشتگانت.

ص: 112


1- فلاح السائل، ص203.

درود بر پدرمان آدم و بر مادرمان حوا و درود بر تمام پیامبران، صدیقین، شهدا، و صالحین و درود بر تمام فرستادگان الهی و ستایش از آن خدا پروردگار جهانیان است و هیچ قدرت و نیرویی جز بایاری خداوند بلند مرتبت و عظیم الشأن نیست.

در این دعای شریف به وضوح دیده میشود که حضرت زهرا علیها السلام در همه امور دنیا و آخرت به خدا پناه می برد و بر او تکیه می کند، حضرت زهرا علیها السلام تمام مسائل خود را به درگاه آفریدگار عظیم آورده و خدا نیز او را از همه زنان جهان برتر دانسته است.

تعقیب نماز مغرب:

از جمله دعاهای شریف آن حضرت، دعای ذیل است که آن را پس از نماز مغرب می خواند. در این دعا به طور مفصل به تمجید و ثنای خداوند پرداخته و از او طلب رضایت نموده، که رضایت خدا گران بهاترین مسئله زندگی است. اینک متن دعا را می خوانیم:

«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَا يَبْلُغُ مِدْحَتَهُ الْقَائِلُونَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَا يُحْصِي نَعْمَاءَهُ الْعَادُّونَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَا يُؤَدِّي حَقَّهُ الْمُجْتَهِدُونَ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ الْمُحْيِي الْمُمِيتُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ ذُو الطَّوْلِ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ ذُو الْبَقَاءِ الدَّائِمِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَا يُدْرِكُ الْعَالِمُونَ عِلْمَهُ وَ لَا يَسْتَخِفُّ الْجَاهِلُونَ حِلْمَهُ وَ لَا يَبْلُغُ الْمَادِحُونَ مِدْحَتَهُ وَ لَا يَصِفُ الْوَاصِفُونَ صِفَتَهُ وَ لَا يُحْسِنُ الْخَلْقُ نَعْتَهُ»

ستایش می کنم خدا را که گویندگان یارای حمد و ثنای او را ندارد و ستایش می کنم خدا را که شمارندگان توانای شمردن نعمتهای او نیستند و ستایش می کنم خدا را که سعی کنندگان قدرت ادای حق او را ندارند.

معبودی جز خدای اول و آخر نیست، معبودی جز خدای ظاهر و باطن نیست، معبودی جز خدای زنده کننده و میراننده نیست.

خداوند قدرتمند، بزرگترین است و خداوند دارای جاودانگی ابدی، بزرگترین است.

ستایش می کنم خدا را که دانشمندان به علم او دسترسی ندارند، نادانان بردباری او را آسان نمی گیرند، ستایش کنان در سطح ستایش نیستند، توصیف کنان صفات او را وصف نکنند و آفریدگان توانایی توصیف او را ندارند.

ص: 113

«وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ ذِي الْمُلْكِ وَ الْمَلَكُوتِ وَ الْعَظَمَةِ وَ الْجَبَرُوتِ وَ الْكِبْرِيَاءِ وَ الْجَلَالِ وَ الْبَهَاءِ وَ الْمَهَابَةِ وَ الْجَمَالِ وَ الْعِزَّةِ وَ الْقُدْرَةِ وَ الْحَوْلِ وَ الْقُوَّةِ وَ الْمِنَّةِ وَ الْغَلَبَةِ وَ الْفَضْلِ وَ الطَّوْلِ وَ الْعَدْلِ وَ الْحَقِّ وَ الْخَلْقِ وَ الْعُلَا وَ الرِّفْعَةِ وَ الْمَجْدِ وَ الْفَضِيلَةِ وَ الْحِكْمَةِ وَ الْغِنَاءِ وَ السَّعَةِ وَ الْبَسْطِ وَ الْقَبْضِ وَ الْحِلْمِ وَ الْعِلْمِ وَ الْحُجَّةِ الْبَالِغَةِ وَ النِّعْمَةِ السَّابِغَةِ وَ الثَّنَاءِ الْحَسَنِ الْجَمِيلِ وَ الْآلَاءِ الْكَرِيمَةِ مَلِكِ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ وَ مَا فِيهِنَّ تَبَارَكَ اللَّهُ وَ تَعَالَى »

ستایش می کنم خدا را که دارنده امور ذیل است: ملک و ملکوت، عظمت و جبروت، عزت و کبریا، بها و جلال، هیبت و زیبایی، عزت و قدرت، توانایی و نیرو، منت و تسلط، فضل و برتری، عدالت و حق، خلقت و مرتبه عالی، مجد و مقام والا، فضیلت و حکمت، بی نیازی و وفور امکانات، سخاوت و منع، بردباری و علم، حجت کامل، نعمت فراوان بر بندگان، بهترین حمد و ثنا، برترین نعمتها، سلطنت دنیا، آخرت، بهشت، دوزخ و آنچه میان آنها است. برکت آفرین و بلند مرتبت باد خدای متعال!

«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي عَلِمَ أَسْرَارَ الْغُيُوبِ وَ اطَّلَعَ عَلَى مَا تَجْنِي الْقُلُوبُ فَلَيْسَ عَنْهُ مَذْهَبٌ وَ لَا مَهْرَبٌ الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمُتَكَبِّرِ فِي سُلْطَانِهِ الْعَزِيزِ فِي مَكَانِهِ الْمُتَجَبِّرِ فِي مُلْكِهِ الْقَوِيِّ فِي بَطْشِهِ الرَّفِيعِ فَوْقَ عَرْشِهِ الْمُطَّلِعِ عَلَى خَلْقِهِ وَ الْبَالِغِ لِمَا أَرَادَ مِنْ عِلْمِهِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي بِكَلِمَاتِهِ قَامَتِ السَّمَاوَاتُ الشِّدَادُ وَ ثَبَتَتِ الْأَرَضُونَ الْمِهَادُ وَ انْتَصَبَتِ الْجِبَالُ الرَّوَاسِي الْأَوْتَادُ وَ جَرَتِ الرِّيَاحُ اللَّوَاقِحُ وَ سَارَتْ فِي جَوِّ السَّمَاءِ السَّحَابُ وَ وَقَفَتْ عَلَى حُدُودِهَا الْبِحَارُ وَ وَجِلَتِ الْقُلُوبُ عَنْ مَخَافَتِهِ وَ انْقَمَعَتِ الْأَرْبَابُ لِرُبُوبِيَّتِهِ تَبَارَكْتَ يَا مُحْصِيَ قَطْرِ الْمَطَرِ وَ وَرَقِ الشَّجَرِ وَ مُحْيِيَ أَجْسَادِ الْمَوْتَى لِلْحَشْر»

ستایش می کنم خدا را که بر اسرار غیب آگاه و از درون قلبها مطلع است، پس نمی توان از او دور شد یا از حيطه قدرتش فرار نمود.

ستایش می کنم خدا را که در سلطنت خود متکبر و در جایگاه خود عزیز، در ملک خود با جبروت و در سرکوب کردن قدرتمند، بر عرش قدرت خویش مسلط و بر خلق خود آگاه و بدانچه اراده فرماید عالم است.

ستایش می کنم خدا را که با کلمات او آسمانهای بزرگ برپا، زمینهای پهناور تثبیت، کوه های محکم

ص: 114

مرتفع، بادهای پربار وزان گشته، ابرها در جو آسمان به راه افتاده، دریاها در محدوده خود متوقف، قلبها از خوف خدا لرزیده، سردمداران در مقابل شوکت خدا سر فرود آورده اند. چه پربرکتی ای شمارنده قطره های باران و برگهای درختان و ای بازگرداننده اجساد مردگان به زندگی برای حساب.

«سُبْحَانَكَ يَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ مَا فَعَلْتَ بِالْغَرِيبِ الْفَقِيرِ إِذَا أَتَاكَ مُسْتَجِيراً مُسْتَغِيثاً مَا فَعَلْتَ بِمَنْ أَنَاخَ بِفِنَائِكَ وَ تَعَرَّضَ لِرِضَاكَ وَ غَدَا إِلَيْكَ فَحَثَا بَيْنَ يَدَيْكَ يَشْكُو إِلَيْكَ مَا لَا يَخْفَى عَلَيْكَ فَلَا يَكُونَنَّ يَا رَبِّ حَظِّي مِنْ دُعَائِي الْحِرْمَانَ وَ لَا نَصِيبِي مِمَّا أَرْجُو مِنْ مَنِّكَ الْخِذْلَانَ يَا مَنْ لَمْ يَزَلْ وَ لَا يَزَالُ وَ لَا يَزُولُ كَمَا لَمْ يَزَلْ قَائِماً عَلى كُلِّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ يَا مَنْ جَعَلَ أَيَّامَ الدُّنْيَا تَزُولُ وَ شُهُورَهَا تَحَوَّلُ وَ سِنِيهَا تَدُورُ وَ أَنْتَ الدَّائِمُ لَا تُبْلِيكَ الْأَزْمَانُ وَ لَا تُغَيِّرُكَ الدُّهُورُ يَا مَنْ كُلُّ يَوْمٍ عِنْدَهُ جَدِيدٌ وَ كُلُّ رِزْقٍ عِنْدَهُ عَتِيدٌ لِلضَّعِيفِ وَ الْقَوِيِّ وَ الشَّدِيدِ قَسَمْتَ الْأَرْزَاقَ بَيْنَ الْخَلَائِقِ فَسَوَّيْتَ بَيْنَ الذَّرَّةِ وَ الْعُصْفُور»

تو از هر نقصی به دوری ای بزرگوار ارزشمند، چه کردی با این غریب تهیدست که به تو پناه آورده و یاری خواسته است؟ چه کردی با آنکه در درگاه تو از مرکب فرود آمده، سعی در جلب رضایت تو نموده است؟ صبح دم به سوی تو آمده در برابر تو زانو زده و از آنچه بر تو پوشیده نیست درد دل کرده است؟ پروردگارا، امیدوارم که قسمت من از این دعا محرومیت نباشد و از آنچه از تو آرزومندم ناامیدی نباشد.

ای آن که همچنان بوده، همچنان هست و همچنان خواهد بود، همانگونه که بر عمل هر انسانی همیشه آگاه بوده است، ای آن که ایام دنیا را از بین رفته، ماهها را گذشته و سالها را رفتنی قرار داده است، تو همیشگی هستی که گذشت زمان تو را پوسیده نمی کند و گذشت دهر تو را تبدیل ننماید.

ای آن که هر روز برای او جدید و هر رزقی فراهم است چه برای ضعیف، قوی یا پرقدرت باشد، تو روزی ها را میان مردم تقسیم فرموده، بین یک ذره و یک گنجشک هم تبعیض قائل نشدی.

«اللَّهُمَّ إِذَا ضَاقَ الْمُقَامُ بِالنَّاسِ فَنَعُوذُ بِكَ فِي ضِيقِ الْمُقَامِ اللَّهُمَّ إِذَا طَالَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ عَلَى الْمُجْرِمِينَ فَقَصِّرْ طُولَ ذَلِكَ الْيَوْمِ عَلَيْنَا كَمَا بَيْنَ الصَّلَاةِ إِلَى الصَّلَاةِ اللَّهُمَّ إِذَا دَنَتِ الشَّمْسُ مِنَ الْجَمَاجِمِ فَكَانَ بَيْنَهَا وَ بَيْنَ الْجَمَاجِمِ مِقْدَارُ مِيلٍ وَ زِيدَ فِي حَرِّهَا حَرُّ عَشْرِ سِنِينَ فَإِنَّا نَسْأَلُكَ أَنْ تُظِلَّنَا بِالْغَمَامِ وَ تَنْصِبَ لَنَا الْمَنَابِرَ وَ الْكَرَاسِيَّ نَجْلِسُ عَلَيْهَا وَ النَّاسُ يَنْطَلِقُونَ فِي الْمُقَامِ آمِينَ رَبَّ

ص: 115

الْعَالَمِينَ أَسْأَلُكَ اللَّهُمَّ بِحَقِّ هَذِهِ الْمَحَامِدِ إِلَّا غَفَرْتَ لِي وَ تَجَاوَزْتَ عَنِّي وَ أَلْبَسْتَنِي الْعَافِيَةَ فِي بَدَنِي وَ رَزَقْتَنِي السَّلَامَةَ فِي دِينِي »

خدايا، آن روز که مردم در تنگنا قرار گیرند ما از این تنگنا به تو پناه آوریم، خدایا، اگر روز قیامت بر جنایتکاران طولانی شد، آن روز را بر ما به اندازه فاصله دو نماز کوتاه فرما۔

خداوندا، اگر خورشید به مغز سر انسانها نزدیک شده تا این که فاصلهاش از سرها به اندازه مداد چشم میل سرمه دان گردید و گرمای آن به اندازه گرمای ده سال بیشتر شد، آنگاه از تو می خواهیم ابری را بفرستی تا سایه بر ما بیفکند و منبر و تکیه گاه برایمان بزنی تا بر آن بنشینیم، در حالی که مردم در آنجا در رفت و آمد هستند، آمین ای پروردگار جهانیان.

به حق تمام این ستایشها، از تو می خواهم ای خدا که مرا ببخشی و از من بگذری، لباس عافیت بر تنم کنی و سلامت در دین را به من روزی دهی.

«فَإِنِّي أَسْأَلُكَ وَ أَنَا وَاثِقٌ بِإِجَابَتِكَ إِيَّايَ فِي مَسْأَلَتِي وَ أَدْعُوكَ وَ أَنَا عَالِمٌ بِاسْتِمَاعِكَ دَعْوَتِي فَاسْتَمِعْ دُعَائِي وَ لَا تَقْطَعْ رَجَائِي وَ لَا تَرُدَّ ثَنَائِي وَ لَا تُخَيِّبْ دُعَائِي أَنَا مُحْتَاجٌ إِلَى رِضْوَانِكَ وَ فَقِيرٌ إِلَى غُفْرَانِكَ أَسْأَلُكَ وَ لَا آيِسٌ مِنْ رَحْمَتِكَ وَ أَدْعُوكَ وَ أَنَا غَيْرُ مُحْتَرِزٍ مِنْ سَخَطِكَ رَبِّ فَاسْتَجِبْ لِي وَ امْنُنْ عَلَيَّ بِعَفْوِكَ تَوَفَّنِي مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ رَبِّ لَا تَمْنَعْنِي فَضْلَكَ يَا مَنَّانُ وَ لَا تَكِلْنِي إِلَى

نَفْسِي مَخْذُولًا يَا حَنَّانُ رَبِّ ارْحَمْ عِنْدَ فِرَاقِ الْأَحِبَّةِ صَرْعَتِي وَ عِنْدَ سُكُونِ الْقَبْرِ وَحْدَتِي وَ فِي مَفَازَةِ الْقِيَامَةِ غُرْبَتِي وَ بَيْنَ يَدَيْكَ مَوْقُوفاً لِلْحِسَابِ فَاقَتِي »

من از تو خواهش می کنم و مطمئنم که خواهش مرا اجابت می کنی و تو را ندا میدهم و میدانم که ندای مرا گوش می دهی. پس دعای مرا بشنو، امید مرا قطع نفرما، حمد و ثنای مرا رد نکن و خواهش مرا ناامید ننما. من محتاج رضوان تو و نیازمند بخشش توام، من از تو التماس می کنم و از رحمتت ناامید نمی گردم، تو را می خوانم و از نفرت تو هراس ندارم.

پروردگارا، دعای مرا اجابت کن و بر من منت گذاشته عفو بفرما. مرا مسلمان از دنیا ببر و به نیکوکاران ملحق نما، پروردگارا، احسانت را از من منع نکن ای صاحب منت و مرا ذلیلانه به خود وامگذار ای مهربان.

پروردگارا به من رحم فرما، آنگاه که دوستان مرا پس از دفن رها می کنند و آنگاه که در سکون قبر.

ص: 116

تنها میشوم و سپس در بیابان مرگبار قیامت غریب می گردم و ایستاده برای محاسبه در برابرت خود را بیچاره میبینم.

«رَبِّ أَسْتَجِيرُكَ مِنَ النَّارِ وَ أَجِرْنِي رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنَ النَّارِ فَأَعِذْنِي أَفْزَعُ إِلَيْكَ مِنَ النَّارِ فَأَبْعِدْنِي رَبِّ أَسْتَرْحِمُكَ مَكْرُوباً فَارْحَمْنِي رَبِّ أَسْتَغْفِرُكَ لِمَا جَهِلْتُ فَاغْفِرْ لِي قَدْ أَبْرَزَنِي الدُّعَاءُ لِلْحَاجَةِ إِلَيْكَ فَلَا تُؤْيِسْنِي يَا كَرِيمُ ذَا الْآلَاءِ وَ الْإِحْسَانِ وَ التَّجَاوُزِ يَا سَيِّدِي يَا بَرُّ يَا رَحِيمُ اسْتَجِبْ بَيْنَ الْمُتَضَرِّعِينَ إِلَيْكَ دَعْوَتِي وَ ارْحَمْ بَيْنَ الْمُنْتَحِبِينَ بِالْعَوِيلِ عَبْرَتِي وَ اجْعَلْ فِي لِقَائِكَ يَوْمَ الْخُرُوجِ مِنَ الدُّنْيَا رَاحَتِي وَ اسْتُرْ بَيْنَ الْأَمْوَاتِ يَا عَظِيمَ الرَّجَاءِ عَوْرَتِي وَ اعْطِفْ عَلَيَّ عِنْدَ التَّحَوُّلِ وَحِيداً إِلَى حُفْرَتِي إِنَّكَ أَمَلِي وَ مَوْضِعُ طَلِبَتِي وَ الْعَارِفُ بِمَا أُرِيدُ فِي تَوْجِيهِ مَسْأَلَتِي »

خدایا، من نجات از آتش را از تو می خواهم پس مرا نجات ده؛ خداوندا، من از آتش به تو پناه آورم پس مرا پناه ده؛ خدایا، من از آتش به سوی تو فرار میکنم پس مرا از آن دور نما؛ خداوندا، من بیچاره رحمت تو را طلب می کنم پس به من رحم فرما؛ خدایا من از تو تقاضای بخشش می نمایم پس مرا ببخش؛ خداوندا، برای طلب حاجت به سوی تو خارج شده ام پس نامیدم نکن، ای ارجمند و ای دارنده نعمت، نیکوکاری و گذشت!.

مولای من، ای نیکو کار مهربان، در میان التماس کنندگان دعای مرا نیز اجابت فرما و در میان گریه کنان و ناله زنان، به اشک من هم رحم نما و در روز رفتن از دنیا با دیدار خود مرا آرام کن و در میان مردگان آبروی مرا حفظ نما ای بسیار امیدبخش، هنگام سرازیر شدن به گودال تنهایی با من مهربانی فرما؛ تو امید منی و هر چه درخواست دارم به سوی تو آورم و تو آگاهی از آنچه من در تقاضایم از تو میخواهم.

«فَاقْضِ يَا قَاضِيَ الْحَاجَاتِ حَاجَتِي فَإِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ الْمُرْتَجَى أَفِرُّ إِلَيْكَ هَارِباً مِنَ الذُّنُوبِ فَاقْبَلْنِي وَ أَلْتَجِئُ مِنْ عَدْلِكَ إِلَى مَغْفِرَتِكَ فَأَدْرِكْنِي وَ أَلْتَاذُ بِعَفْوِكَ مِنْ بَطْشِكَ فَامْنَعْنِي وَ أَسْتَرْوِحُ رَحْمَتَكَ مِنْ عِقَابِكَ فَنَجِّنِي وَ أَطْلُبُ الْقُرْبَةَ مِنْكَ بِالْإِسْلَامِ فَقَرِّبْنِي وَ مِنَ الْفَزَعِ الْأَكْبَرِ فَآمِنِّي وَ فِي ظِلِّ عَرْشِكَ فَظَلِّلْنِي وَ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِكَ فَهَبْ لِي وَ مِنَ الدُّنْيَا سَالِماً فَنَجِّنِي وَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ فَأَخْرِجْنِي وَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَبَيِّضْ وَجْهِي وَ حِساباً يَسِيراً

ص: 117

فَحَاسِبْنِي وَ بِسَرَائِرِي فَلَا تَفْضَحْنِي وَ عَلَى بَلَائِكَ فَصَبِّرْنِي وَ كَمَا صَرَفْتَ عَنْ يُوسُفَ السُّوءَ وَ الْفَحْشَاءَ فَاصْرِفْهُ عَنِّي وَ مَا لَا طَاقَةَ لِي بِهِ فَلَا تُحَمِّلْنِي وَ إِلَى دَارِ السَّلَامِ فَاهْدِنِي وَ بِالْقُرْآنِ فَانْفَعْنِي وَ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فَثَبِّتْنِي وَ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ فَاحْفَظْنِي وَ بِحَوْلِكَ وَ قُوَّتِكَ وَ جَبَرُوتِكَ فَاعْصِمْنِي وَ بِحِلْمِكَ وَ عِلْمِكَ وَ سَعَةِ رَحْمَتِكَ مِنْ جَهَنَّمَ فَنَجِّنِي وَ جَنَّتَكَ الْفِرْدَوْسَ فَأَسْكِنِّي وَ النَّظَرَ إِلَى وَجْهِكَ فَارْزُقْنِي وَ بِنَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ صَلّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلّم فَأَلْحِقْنِي وَ مِنَ الشَّيَاطِينِ وَ أَوْلِيَائِهِمْ وَ مِنْ شَرِّ كُلِّ ذِي شَرٍّ فَاكْفِنِي »

ای برآورنده حاجتها، حاجت مرا برآورده فرما، که من شکایت خود را نزد تو آورده ام، از تو یاری خواسته و به تو امیدوارم، از گناهانم به سوی تو فرار کرده مرا بپذیر، از عدالت تو به بخششت پناه برده مرا دریاب، از خشم تو به عفوت روی آورده مرا نگه دار، از عقاب تو به زیر سایه رحمتت رفته مرا نجات ده و با اسلام تقاضای قرب به تو را دارم مرا به خود نزدیک نما، از وحشت بزرگ مرا در امان بدار، سایه عرشت را بر من بیفکن، از رحمتت كفالت دنیا و آخرت را به من عطا فرما و مرا از خطر دنیا نجات ده، از تاریکیها به سوی نور ببر، در روز قیامت مرا رو سفید نما، حساب مرا آسان کن و آنچه را که در دل دارم برملا نفرما، صبر بر بلاهایت را به من بده و همچنان که یوسف را از فحشا و منکر دور نمودی مرا نیز دور نما، بیش از آنچه تحمل دارم بر دوشم سنگین نکن، مرا به دارالسلام هدایت نموده استفاده از قرآن را بر من ارزانی بدار و بر قول ثابت مرا پایدار فرما. مرا از شیطان رجیم در امان، با حول و قوه و جبروت خود محفوظ و با حلم، علم و رحمت پهناور خویش از جهنم نجات بده. مرا در فردوس بهشت ساکن فرموده، روزی نگاه به روی خودت را بر من عطا نما به پیامبرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم ملحق و از شرّ شیاطین و اولیای آنها و شرّ هر دارنده شرّی محفوظ فرما۔

«اللَّهُمَّ وَ أَعْدَائِي وَ مَنْ كَادَنِي بِسُوءٍ إِنْ أَتَوْا بَرّاً فَجَبِّنْ شَجِيعَهُمْ فُضَّ جَمْعَهُمْ كَلِّلْ سِلَاحَهُمْ عَرْقِبْ دَوَابَّهُمْ سَلِّطْ عَلَيْهِمُ الْعَوَاصِفَ وَ الْقَوَاصِفَ أَبَداً حَتَّى تُصْلِيَهُمُ النَّارَ أَنْزِلْهُمْ مِنْ صَيَاصِيهِمْ أَمْكِنَّا مِنْ نَوَاصِيهِمْ آمِينَ رَبَّ الْعَالَمِينَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِ مُحَمَّدٍ صَلَاةً يَشْهَدُ الْأَوَّلُونَ مَعَ الْأَبْرَارِ وَ سَيِّدِ الْمُتَّقِينَ وَ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ وَ قَائِدِ الْخَيْرِ وَ مِفْتَاحِ الرَّحْمَةِ اللَّهُمَّ رَبَّ الْبَيْتِ الْحَرَامِ وَ الشَّهْرِ الْحَرَامِ وَ رَبَّ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ وَ رَبَّ الرُّكْنِ وَ الْمَقَامِ وَ رَبَّ الْحِلِّ وَ

ص: 118

الْإِحْرَامِ أَبْلِغْ رُوحَ مُحَمَّدٍ مِنَّا التَّحِيَّةَ وَ السَّلَامَ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ سَلَامٌ عَلَيْكَ يَا أَمِينَ اللَّهِ سَلَامٌ عَلَيْكَ يَا مُحَمَّدَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ فَهُوَ كَمَا وَصَفْتَهُ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ اللَّهُمَّ أَعْطِهِ أَفْضَلَ مَا سَأَلَكَ وَ أَفْضَلَ مَا سُئِلْتَ لَهُ وَ أَفْضَلَ مَا هُوَ مَسْئُولٌ لَهُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ آمِينَ رَبَّ الْعَالَمِينَ..»(1)

خدایا، درباره دشمنانم و هر که قصد سوئی نسبت به من دارد، اگر بر ما حمله کردند، شجاعان آنها را ترسو، جمعشان از هم پاشیده، سلاح آنها را کُند و مرکبشان زمین خورده نما! بادهای شدید و صاعقه ها بر آنها بفرست تا آنان را بسوزانی و از قلعه های خود به زیر افکن و ما را بر آنها مسلط کن، آمین ای پروردگار جهانیان!

خدایا بر محمد و آل محمد درود فرست، چنان درودی که برترین نیکوکاران بدان شهادت دهند، که او پیشوای فرستادگان خدا، ختم پیامبران، سرچشمه خیر و کلید رحمت است.

خداوندا، ای پروردگار مسجد الحرام و ماه حرام و مشعر الحرام و رکن و مقام و محل شدن و پوشیدن احرام، درود و سلام ما را به روح محمد ابلاغ فرما۔

درود بر تو ای فرستاده خدا، درود بر تو ای امین خدا، درود بر تو ای محمد بن عبدالله، درود و رحمت و برکات خدا بر تو باد. خدايا او همان گونه که تو توصیف فرمودی بر مؤمنین مهربان و دلسوز است.

خدایا، هرچه از تو خواست و هرچه برای او از تو خواسته شد و هر چه از او تا روز قیامت خواسته میشود را به بهترین شکل به او مرحمت فرما، آمین ای پروردگار جهانیان.

در این دعا جنبه های درخشانی از خضوع و خشوع در درگاه الهی دیده میشود که نشان دهنده عمق شناخت فرزند رسول خدا صَلّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلّم نسبت به خالق عظيم الشأن و پروردگار زندگی بخش خود می باشد. حضرت زهرا علیها السلام در این دعا مبهوت عظمت خداوند بوده و در تمام مناجات و عبادتها تذلل خود و اطاعت کامل نسبت به فرامین الهی را اظهار نموده است.

ص: 119


1- فلاح السائل، ص238.

تعقیب نماز عشاء

بانوی همه عبادت کنندگان، پس از نماز عشا اینگونه با خدای خویش راز و نیاز می کرد:

«سُبْحَانَ مَنْ تَوَاضَعَ كُلُّ شَيْ ءٍ لِعَظَمَتِهِ سُبْحَانَ مَنْ ذَلَّ كُلُّ شَيْ ءٍ لِعِزَّتِهِ سُبْحَانَ مَنْ خَضَعَ كُلُّ شَيْ ءٍ لِأَمْرِهِ وَ مُلْكِهِ سُبْحَانَ مَنِ انْقَادَتْ لَهُ الْأُمُورُ بِأَزِمَّتِهَا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَا يَنْسَى مَنْ ذَكَرَهُ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَا يُخَيِّبُ مَنْ دَعَاهُ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي مَنْ تَوَكَّلَ عَلَيْهِ كَفَاهُ الْحَمْدُ لِلَّهِ سَامِكِ السَّمَاءِ وَ سَاطِحِ الْأَرْضِ وَ حَاصِرِ الْبِحَارِ وَ نَاضِدِ الْجِبَالِ وَ بَارِئِ الْحَيَوَانِ وَ خَالِقِ الشَّجَرِ وَ فَاتِحِ يَنَابِيعِ الْأَرْضِ وَ مُدَبِّرِ الْأُمُورِ وَ مُسَيِّرِ السَّحَابِ وَ مُجْرِي الرِّيحِ وَ الْمَاءِ وَ النَّارِ مِنْ أَغْوَارِ الْأَرْضِ مُتَصَادِعَاتٍ فِي الْهَوَاءِ وَ مُهْبِطِ الْحَرِّ وَ الْبَرْدِ الَّذِي بِنِعْمَتِهِ تَتِمُّ الصَّالِحَاتُ وَ بِشُكْرِهِ تُسْتَوْجَبُ الزِّيَادَاتُ وَ بِأَمْرِهِ قَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ بِعِزَّتِهِ اسْتَقَرَّتِ الرَّاسِيَاتُ وَ سَبَّحَتِ الْوُحُوشُ فِي الْفَلَوَاتِ وَ الطَّيْرُ فِي الْوُكْنَات »

منزّه است آنکه همه چیز در برابر عظمت او سر فرود آورده؛ منزّه است آنکه همه چیز نسبت به عزت او ذلیل بوده؛ منزّه است آنکه همه چیز در مقابل سلطنت و فرمان او خضوع نموده است، منزّه است آنکه همه چیز در دست توانای او است.

ستایش می کنم خدا را که فراموش نمی کند هر آن که به یاد او باشد، ستایش می کنم خدا را که ناامید نکند آن که از او حاجت خواهد، ستایش می کنم خدا را که متعهد شود کسی را که بر او تکیه کند.

ستایش می کنم خدا را که آسمان را بر پا، زمین را روشن، دریاها را در محاصره، کوهها را کنار هم چیده، حیوانات را ساخته، درختها را خلق، چشمه های زمین را باز، کارها را تدبیر، ابرها را در حرکت، باد و آب و آتش را از اعماق زمین جاری و به هوا برده و گرما و سرما را برقرار فرموده است. با نعمت او کارهای نیکو انجام و با شکر او فراوانی پا برجا و با دستور او آسمانها برپا و باعزت او کشتیها مستقر و درندگان در بیابانها و پرندگان در لانه ها جای گرفته اند.

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَفِيعِ الدَّرَجَاتِ مُنْزِلِ الْآيَاتِ وَاسِعِ الْبَرَكَاتِ سَاتِرِ الْعَوْرَاتِ قَابِلِ الْحَسَنَاتِ مُقِيلِ الْعَثَرَاتِ مُنَفِّسِ الْكُرُبَاتِ مُنْزِلِ الْبَرَكَاتِ مُجِيبِ الدَّعَوَاتِ مُحْيِي الْأَمْوَاتِ إِلَهِ مَنْ فِي الْأَرْضِ وَ السَّمَاوَاتِ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى كُلِّ حَمْدٍ وَ ذِكْرٍ وَ شُكْرٍ وَ صَبْرٍ وَ صَلَاةٍ وَ زَكَاةٍ وَ قِيَامٍ وَ عِبَادَةٍ وَ سَعَادَةٍ وَ

ص: 120

بَرَكَةٍ وَ زِيَادَةٍ وَ رَحْمَةٍ وَ نِعْمَةٍ وَ كَرَامَةٍ وَ فَرِيضَةٍ وَ سَرَّاءَ وَ ضَرَّاءَ وَ شِدَّةٍ وَ رَخَاءٍ وَ مُصِيبَةٍ وَ بَلَاءٍ وَ عُسْرٍ وَ يُسْرٍ وَ غَنَاءٍ وَ فَقْرٍ وَ عَلَى كُلِّ حَالٍ وَ فِي كُلِّ أَوَانٍ وَ زَمَانٍ وَ كُلِّ مَثْوًى وَ مُنْقَلَبٍ وَ مَقَام »

ستایش می کنم خدا را، که دارنده عالیترین درجات، نشان دهنده آیات، پخش کننده بركات، نگه دارنده آیروها، پذیرای نیکوکاریها، مانع شکستها، برطرف کننده دلتنگیها، نازل کننده برکتها، جواب دهنده دعاها، زنده کننده مردهها، معبود هر آن که در زمین و آسمانها است.

ستایش می کنم خدا بر هر ستایش و ذکری، هر شکر و صبری، هر نماز و زكاتی، هر قیام و عبادتی، هر خوش بختی و برکتی، هر افزونی و رحمتی، هر نعمت و کرامتی، هر عبادت واجبی، هر راحتی یا دشواری، هر سختی یا آسانی، هر مصیبت و بلایی، هر فشار یا رهایی، هر بی نیازی یا نیازی و بر هر حالی، در هر لحظه و زمانی و هر پایان و انتها و قراری.

«اللَّهُمَّ إِنِّي عَائِذٌ بِكَ فَأَعِذْنِي وَ مُسْتَجِيرٌ بِكَ فَأَجِرْنِي وَ مُسْتَعِينٌ بِكَ فَأَعِنِّي وَ مُسْتَغِيثٌ بِكَ فَأَغِثْنِي وَ دَاعِيكَ فَأَجِبْنِي وَ مُسْتَغْفِرُكَ فَاغْفِرْ لِي وَ مُسْتَنْصِرُكَ فَانْصُرْنِي وَ مُسْتَهْدِيكَ فَاهْدِنِي وَ مُسْتَكْفِيكَ فَاكْفِنِي وَ مُلْتَجٍ إِلَيْكَ فَآوِنِي وَ مُتَمَسِّكٌ بِحَبْلِكَ فَاعْصِمْنِي وَ مُتَوَكِّلٌ عَلَيْكَ فَاكْفِنِي وَ اجْعَلْنِي فِي عِبَادِكَ وَ جِوَارِكَ وَ حَوْزِكَ وَ كَنَفِكَ وَ حِيَاطَتِكَ وَ حِرَاسَتِكَ وَ كِلَاءَتِكَ وَ حَرَمِكَ وَ أَمْنِكَ وَ تَحْتِ ظِلِّكَ وَ تَحْتِ جَنَاحِكَ وَ اجْعَلْ عَلَيَّ جُنَّةً وَاقِيَةً مِنْكَ وَ اجْعَلْ حِفْظَكَ وَ حِيَاطَتَكَ وَ حِرَاسَتَكَ وَ كِلَاءَتَكَ مِنْ وَرَائِي وَ أَمَامِي وَ عَنْ يَمِينِي وَ عَنْ شِمَالِي وَ مِنْ فَوْقِي وَ مِنْ تَحْتِي وَ حَوَالَيَّ حَتَّى لَا يَصِلَ أَحَدٌ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ إِلَى مَكْرُوهِي وَ أَذَايَ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ الْمَنَّانُ بَدِيعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرام »

خدایا من به تو پناه آورده ام؛ مرا پناه ده؛ از تو یاری خواسته ام مرا یاری ده؛ از تو کمک خواسته ام مرا کمک کن؛ از تو تقاضای نجات کرده ام مرا نجات ده؛ تو را ندا داده ام مرا جواب ده؛ از تو بخشش خواسته ام، مرا ببخش؛ از تو پیروزی خواسته ام مرا پیروز فرما؛ از تو هدایت خواسته ام مرا هدایت نما؛ از تو بی نیازی خواستهام، مرا بی نیاز کن؛ از تو سرپناه خواسته ام، مرا سرپناهی ده؛ به ریسمان تو چنگ زده ام، مرا نگه دار؛ بر تو توکل کرده ام مرا کفایت کن و مرا در پناه، همسایگی، مأمن، مجاورت، محدوده، حراسته حوزه حفاظت، حریم، امنیت و زیر سایه و پروبال خود قرار بده!

ص: 121

از سوی خود محدوده حفاظت مرا ایجاد فرما و محافظت، محدوده، حراست و حوزه حفاظت خود را در برابر و پشت سر، طرف راست و چپ، بالا و پایین و همه اطراف من قرار بده تا هیچ مخلوقی، به اذیت و آزار من دسترسی نداشته باشد؛ که هیچ معبودی جز تو نیست، تو منت گذار مایی که آسمانها و زمین را بی الگو ساختی و تویی دارای بزرگی و کرامت.

«اللَّهُمَّ اكْفِنِي حَسَدَ الْحَاسِدِينَ وَ بَغْيَ الْبَاغِينَ وَ كَيْدَ الْكَائِدِينَ وَ مَكْرَ الْمَاكِرِينَ وَ حِيلَةَ الْمُحْتَالِينَ وَ غِيلَةَ الْمُغْتَالِينَ وَ غَيْبَةَ الْمُغْتَابِينَ وَ ظُلْمَ الظَّالِمِينَ وَ جَوْرَ الْجَائِرِينَ وَ اعْتِدَاءَ الْمُعْتَدِينَ وَ سَخَطَ الْمُتَسَخِّطِينَ وَ تَسَحُّبَ الْمُتَسَحِّبِينَ وَ صَوْلَةَ الصَّائِلِينَ وَ اقْتِسَارَ الْمُقْتَسِرِينَ وَ غَشْمَ الْغَاشِمِينَ وَ خَبْطَ الْخَابِطِينَ وَ سِعَايَةَ السَّاعِينَ وَ نمامة [نَمِيمَةَ] النَّمَّامِينَ وَ سِحْرَ السَّحَرَةِ وَ الْمَرَدَةِ وَ الشَّيَاطِينِ وَ جَوْرَ السَّلَاطِينِ وَ مَكْرُوهَ الْعَالَمِينَ.

اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الْمَخْزُونِ الطَّيِّبِ الطَّاهِرِ الَّذِي قَامَتْ بِهِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ وَ أَشْرَقَتْ لَهُ الظُّلَمُ وَ سَبَّحَتْ لَهُ الْمَلَائِكَةُ وَ وَجِلَتْ مِنْهُ الْقُلُوبُ وَ خَضَعَتْ لَهُ الرِّقَابُ وَ أَحْيَيْتَ بِهِ الْمَوْتَى أَنْ تَغْفِرَ لِي كُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُ فِي ظُلَمِ اللَّيْلِ وَ ضَوْءِ النَّهَارِ عَمْداً أَوْ خَطَأً سِرّاً أَوْ عَلَانِيَةً وَ أَنْ تَهَبَ لِي يَقِيناً وَ هَدْياً وَ نُوراً وَ عِلْماً وَ فَهْماً حَتَّى أُقِيمَ كِتَابَكَ وَ أُحِلَّ حَلَالَكَ وَ أُحَرِّمَ حَرَامَكَ وَ أُؤَدِّيَ فَرَائِضَكَ وَ أُقِيمَ سُنَّةَ نَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ صَلّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلّم.»

خدایا از من دور فرما حسد حسودان، حق کشی مجرمان، توطئه توطئه گران، مکر مکاران، حيله حیله گران، حمله ناجوانمردان، غیبت غیبت کتان، ظلم ظالمان، تجاوز تجاوزگران، نفرت نفرت جویان، نیرنگ بدخواهان، تسلط سلطه گران، سختگیری بخیلان، بی عدالتی رنج آوران، ضربه های کتک زنان، خبرچینی خبر چینان، نمامی نمامان، سیحر ساحران و شعبده بازان و شیاطین، استبداد شاهان و بدی همه جهانیان.

خداوندا، با نام نهفته پاک و پاکیزه ات، که آسمانها و زمین توسط آن استوار گردیده، تاریکی ها کنار رفته، فرشتگان تسبیح گفته، دلها به لرزه درآمده و سرها فرود آمده است، و به وسیله آن مردگان را زنده نمودی، از تو می خواهم هر گناهی را که در شب تار یا در روز روشن، عمداً یا بر اثر اشتباه، به طور علنی یا مخفیانه، انجام داده ام بیامرزی و به من یقین، هدایت، نور، علم و دانایی بدهی تا کتابت را برپا و حلالت را حلال، کنم واجباتت را انجام و سنت پیامبرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را به جا آورم.

ص: 122

«اللَّهُمَّ أَلْحِقْنِي بِصَالِحِ مَنْ مَضَى وَ اجْعَلْنِي مِنْ صَالِحِ مَنْ بَقِيَ وَ اخْتِمْ لِي عَمَلِي بِأَحْسَنِهِ إِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيمُ اللَّهُمَّ إِذَا فَنِيَ عُمُرِي وَ تَصَرَّمَتْ أَيَّامُ حَيَاتِي وَ كَانَ لَا بُدَّ لِي مِنْ لِقَائِكَ فَأَسْأَلُكَ يَا لَطِيفُ أَنْ تُوجِبَ لِي مِنَ الْجَنَّةِ مَنْزِلًا يَغْبِطُنِي بِهِ الْأَوَّلُونَ وَ الْآخِرُونَ.

اللَّهُمَّ اقْبَلْ مِدْحَتِي وَ الْتِهَافِي وَ ارْحَمْ ضَرَاعَتِي وَ هِتَافِي وَ إِقْرَارِي عَلَى نَفْسِي وَ اعْتِرَافِي فَقَدْ أَسْمَعْتُكَ صَوْتِي فِي الدَّاعِينَ وَ خُشُوعِي فِي الضَّارِعِينَ وَ مِدْحَتِي فِي الْقَائِلِينَ وَ تَسْبِيحِي فِي الْمَادِحِينَ وَ أَنْتَ مُجِيبُ الْمُضْطَرِّينَ وَ مُغِيثُ الْمُسْتَغِيثِينَ وَ غِيَاثُ الْمَلْهُوفِينَ وَ حِرْزُ الْهَارِبِينَ وَ صَرِيخُ الْمُؤْمِنِينَ وَ مُقِيلُ الْمُذْنِبِينَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى الْبَشِيرِ النَّذِيرِ وَ السِّرَاجِ الْمُنِيرِ وَ عَلَى جَمِيعِ الْمَلَائِكَةِ وَ النَّبِيِّينَ.

اللَّهُمَّ دَاحِيَ الْمَدْحُوَّاتِ وَ بَارِئَ الْمَسْمُوكَاتِ وَ جَبَّالَ الْقُلُوبِ عَلَى فِطْرَتِهَا شَقِيِّهَا وَ سَعِيدِهَا اجْعَلْ شَرَائِفَ صَلَوَاتِكَ وَ نَوَامِيَ بَرَكَاتِكَ وَ رَوَافِهَ تَحِيَّاتِكَ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَ رَسُولِكَ وَ أَمِينِكَ عَلَى وَحْيِكَ الْقَائِمِ بِحُجَّتِكَ وَ الذَّابِّ عَنْ حَرَمِكَ وَ الصَّادِعِ بِأَمْرِكَ وَ الْمُشَيِّدِ بِآيَاتِكَ وَ الْمُوفِي لِنَذْرِك »

خدایا مرا به نیکوکاران گذشته ملحق و با نیکوکاران فعلی همراه فرما و عمل مرا به بهترین نحو پایان بخش، که تو بخشنده و مهربانی.

خداوندا، این حمد مرا بپذیر، به التماس من و به اقرار و اعتراف من عليه خودم رحم کن، که من صدای خود را در میان دعاگویان، خشوع خود را در میان التماس کنان، حمد خود را در میان گویندگان و تسبیح خود را در میان حمد کنان به تو رساندم.

تو جوابگوی بیچارگان، کمکرسان کمک خواهان، نجات دهنده گرفتاران، پناهگاه فراریان، نجات بخش مؤمنان و برکنار کننده گنه کاران می باشی. پس بر دهنده بشارت و بیم، آن چراغ تابناک و همچنین بر تمام فرشتگان و پیامبران درود بفرست.

خدایا، زمینهای پهناور را تو ساختی، آسمانهای بلند را تو خلق نمودی، دلها را تو بر فطرت خود آشنا کردی، چه آن دلهای بد عاقبت یا خوش عاقبت. پس شریفترین درودها، بالاترین برکات و با ارزشترین درودهای خود را بر محمد بفرست، که بنده، فرستاده، امین بر وحی، اعلام کننده حجتها، دفاع کننده از حریم، نداگوی فرمانها، برپا کننده آیات و اجرا کننده نذرت می باشد.

ص: 123

«اللَّهُمَّ فَأَعْطِهِ بِكُلِّ فَضِيلَةٍ مِنْ فَضَائِلِهِ وَ مَنْقَبَةٍ مِنْ مَنَاقِبِهِ وَ حَالٍ مِنْ أَحْوَالِهِ وَ مَنْزِلَةٍ مِنْ مَنَازِلِهِ رَأَيْتَ مُحَمَّداً لَكَ فِيهَا نَاصِراً وَ عَلَى مَكْرُوهِ بَلَائِكَ صَابِراً وَ لِمَنْ عَادَاكَ مُعَادِياً وَ لِمَنْ وَالاكَ مُوَالِياً وَ عَنْ مَا كَرِهْتَ نَائِياً وَ إِلَى مَا أَحْبَبْتَ دَاعِياً فَضَائِلَ مِنْ جَزَائِكَ وَ خَصَائِصَ مِنْ عَطَائِكَ وَ حَبَائِكَ تُسْنِي بِهَا أَمْرَهُ وَ تُعْلِي بِهَا دَرَجَتَهُ مَعَ الْقُوَّامِ بِقِسْطِكَ وَ الذَّابِّينَ عَنْ حَرَمِكَ حَتَّى لَا يَبْقَى سَنَاءٌ وَ لَا بَهَاءٌ وَ لَا رَحْمَةٌ وَ لَا كَرَامَةٌ إِلَّا خَصَصْتَ مُحَمَّداً بِذَلِكَ وَ آتَيْتَهُ مِنْهُ الذُّرَى وَ بَلَّغْتَهُ الْمَقَامَاتِ الْعُلَى آمِينَ رَبَّ الْعَالَمِينَ.

اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَوْدِعُكَ دِينِي وَ نَفْسِي وَ جَمِيعَ نِعْمَتِكَ عَلَيَّ وَ اجْعَلْنِي فِي كَنَفِكَ وَ حِفْظِكَ وَ عِزِّكَ وَ مَنْعِكَ عَزَّ جَارُكَ وَ جَلَّ ثَنَاؤُكَ وَ تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُكَ وَ لَا إِلَهَ غَيْرُكَ حَسْبِي أَنْتَ فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الشِدَّةِ وَ الرَّخَاءِ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ »

خدایا، به ازای هر فضیلتی، ارزشی، حالی و منزلتی از فضایل، ارزشها، احوال، و منزلتهایی که محمد را در آن یاور، صابر بر بلاها، دشمن دشمنان، دوست دوستان خود و دور از آنچه نمی پسندی و مبلغ آنچه دوست داری، یافتی، سهمی از جزای خیر و از عطاها و محبتهای خود را به او عنایت فرما، امور او را شرافت بخش و درجاتش را متعالی نما و با کسانی که بر پایه عدالتت قیام و از حریم تو دفاع می کنند همراه ساز، تا این که هرگونه نور، زیبایی، رحمت و کرامت را به او اختصاص دهی و به بالاترین درجات

رسانی و مقامهای عالیه را در دسترس او قرار دهي، أمين أى پروردگار عالمیان.

خدایا، من دینم، نفسم و تمام نعمتهای تو را به خودت واگذار می نمایم، مرا در زیر سایه، حفاظت، عزت و حریم خود قرار ده، عزیز باد هر که از تو یاری خواهد، که حمد و ثنای تو والا و نامهای تو با قداست است و هیچ معبودی جز تو نیست و من در خوشیها و ناراحتیها و در سختیها و راحتيها جز به تو نیازمند کسی نیستم و تو بهترین تکیه گاه منی.

«رَبَّنا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنا وَ إِلَيْكَ أَنَبْنا وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلَّذِينَ كَفَرُوا وَ اغْفِرْ لَنا رَبَّنا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ.

رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذابَها كانَ غَراماً. إِنَّها ساءَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنا وَ بَيْنَ قَوْمِنا بِالْحَقِّ وَ أَنْتَ خَيْرُ الْفاتِحِينَ

ص: 124

رَبَّنَا إِنَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ كَفِّرْ عَنَّا سَيِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلى رُسُلِكَ وَ لا تُخْزِنا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّكَ لا تُخْلِفُ الْمِيعادَ.

رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِينا أَوْ أَخْطَأْنا رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَيْنا إِصْراً كَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنا رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا أَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرِينَ.

رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا بِرَحْمَتِكَ عَذابَ النَّارِ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ النَّبِيِّ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ وَ سَلَّمَ تَسْلِيماً.»(1)

پروردگارا، ما بر تو توکل کردیم و به سوی تو بازگشتیم و سرانجام همه به سوی تو است. پروردگارا، ما را مایه گمراهی کافران قرار مده و ما را ببخش، ای پروردگار ما که تو عزیز و حکیمی.

پروردگارا، عذاب جهنم را از ما برطرف گردان که عذابش سخت و پردوام است، پروردگارا، میان ما و قوم ما به حق داوری کن که تو بهترین داورانی.

پروردگارا، ما ایمان آوردیم، پس گناهان ما را ببخش و نافرمانیهای ما را جبران کن، و ما را با نیکان بمیران. پروردگارا، آنچه را به وسیله پیامبران به ما وعده فرمودی به ما مرحمت کن و ما را در روز رستاخیز رسوا نفرما، زیرا تو هیچگاه از وعده خود تخلف نمی کنی.

پروردگارا، اگر ما فراموش کردیم یا خطا نمودیم ما را مؤاخذه نکن، پروردگارا، تکلیف سنگینی بر ما قرار مده، آنچنان که بر کسانی که پیش از ما بودند قرار دادی، پروردگارا، مجازات هایی که طاقت تحمل آن را نداریم بر ما مقرر مدار و آثار گناه را از ما بشوی و ما را ببخش و در رحمت خود قرار ده، تو مولا و سرپرست مایی، پس ما را بر جمعیت کافران پیروز بگردان.

پروردگارا، به ما در دنیا نیکی عطا کن و در آخرت نیکی مرحمت نما و با رحمت خود ما را از عذاب آتش نگاهدار و درود و سلام فراوان خدا بر مولای ما محمد پیامبر و خاندان پاکیزه او باد.

این بود پایان دعایی که فرزند رسول خدا صَلّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلّم در انتهای نماز عشا بدان راز و نیاز می کرد، او با اینگونه دعاها چگونگی سخن با خدا و دعا و توسل به درگاه حق تعالی را به ما آموزش می دهد.

ص: 125


1- فلاح السائل، ص 251-254.

ص: 126

فصل چهارم: زهرا علیها السلام در قرآن و سنت پیامبر

اشاره

ص: 127

ص: 128

زهرا علیها السلام در قرآن و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم

در قرآن کریم و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بارها از دختر گرامی رسول خدا تجلیل و تعظیم شده است. او از خورشید های تابناک جهان اسلام است که رسالت الهی را بر دوش گرفت، متعهد اصول و اهداف عالیه اسلام شده و در راه خدا بهترین جهاد را انجام داده است. اکنون در ادامه، مواردی مختصر از آنچه درباره عظمت مقام او در کتاب و سنت آمده است بیان می گردد.

زهرا علیها السلام در قرآن

آیاتی از کتاب خدا نازل شده تا نگین افتخار برای اهل بیت نبوت باشد و خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را از مدح و ثنای مدیحه سرایان و ثناگویان بی نیاز نماید و حضرت زهرا علیها السلام جلودار ایشان است، از جمله این آیات موارد ذیل است:

1.أية مودت

«قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى وَمَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ»(1)

بگو من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم درخواست نمی کنم جز دوست داشتن نزدیکانم و هر کس عمل نیکی انجام دهد بر نیکی اش می افزایم، چرا که خداوند آمرزنده و شکر گزار است.

خداوند در کتاب عظیم خود محبت اهل بیت را بر تمام مسلمين واجب نموده است، جمع راویان بر این اند که منظور از قربی در این آیه، علی، فاطمه، حسن و حسین علیهما السلام می باشند و این که انجام

ص: 129


1- سوره شوری، آیه 23.

دادن کار نیکو به معنی محبت نسبت به ایشان است، دلیل این قول روایات زیر است:

روایت اول: ابن عباس نقل می کند:

وقتی این آیه نازل شد از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پرسیدند: نزدیکان شما که محبت ایشان بر ما واجب شده چه

کسانی هستند؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «عَلِیٌ وَ فاطِمَهُ وَ ابناهُما»(1)؛ علی و فاطمه و دو پسر ایشان.

روایت دوم: جابر بن عبدالله انصاری می گوید:

یک اعرابی (عرب بیابان نشین) نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمد و گفت: ای محمد، اسلام را بر من عرضه دار.

فرمود: «اشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شريك له و أن محمدا عبده و رسوله»؛ شهادت میدهی که جز خدا معبودی نیست، او یگانه است و شریکی ندارد و محمد بنده و فرستاده او است.

اعرابی گفت: آیا اجری بر آن مطالبه می کنی؟

- خیر، جز محبت نسبت به خویشاوندان.

- خویشاوندان من یا شما؟

- خویشاوندان من.

- پس دستت را بده تا با تو بیعت کنم، لعنت خدا بر هرکه تو یا خویشاوندانت را دوست ندارد.

- آمین.(2)

روایت سوم: ابن عباس روایت می کند

وقتی این آیه نازل شد کسانی که دلهای بیمار داشتند گفتند: او می خواهد ما را بعد از خود به محبت خویشاوندانش وادارد. جبرئیل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را از تهمتی که به حضرت زده بودند مطلع نمود، آنگاه این آیه درباره آنها نازل شد: «أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا...»(3) یا اینکه میگویند او دروغی را به خدا نسبت داده است. مردم گفتند: ای رسول خدا، تو راستگویی.(4)

ص: 130


1- مجمع الزوائد، ج 7، ص103؛ ذخائر العقبی، ص2؛ نور الأبصار، ص 101.
2- حلية الأوليا، ج3، ص201.
3- سوره شوری، آیه 24.
4- الصواعق المحرقه، ص 102.

روایت چهارم: استدلال اهل بیت علیهم السلام به این که این آیه درباره آنها نازل شده است. از جمله استدلال ها موارد زیر است:

- استدلال امیرالمؤمنین علیه السلام

امیرالمؤمنین علیه السلام اعلام نمود که این آیه درباره ایشان نازل شده است: «فِينَا فِي آلِ حم آيَةُ لَا يَحفَظُ مَوَدَّتَنَا إِلَّا كُلُّ مُؤمِن»؛ حم درباره ما است، آیهای که نشان میدهد هیچکس جز مؤمنین محبت ما را ندارد، سپس این آیه را تلاوت نمود: «قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى»(1)

- استدلال امام حسن علیه السلام

فرزند رسول خدا، حضرت امام حسن علیه السلام در یک خطبه فرمود: «اِنَّا مِن أهلِ البَيتِ الَّذِينَ افتَرَضَ اللهُ مَوَدَّتَهُم عَلَى كُلِّ مُسلِم فَقَالَ تبارك و تَعَالَى: «قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى وَمَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا» » فاقتراف الحسنه مودتنا اهل البيت، من از اهل بیتی هستم که خداوند محبت آنها را بر هر مسلمانی واجب نموده و می فرماید: و قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ ... ؛ پس انجام دادن کار نیکو به معنی محبت ما اهل بیت است.(2)

- استدلال امام زین العابدين علیه السلام

وقتی که حضرت سیدالساجدین، امام زین العابدین علیه السلام را به عنوان اسیر نزد یزید جنایتکار آوردند و در یکی از گوشه های شهر دمشق اقامت جبری دادند، یک مرد ناآگاه به ایشان گفت: من خدا را شکر می کنم که شما را کشت، از ریشه کند و راس فتنه را قطع نمود.

امام بدر نگاه انداخته متوجه شد که او از این جمع غافلی است که تحت تأثیر تبلیغات سوء مبنی بر این که اهل بیت افراد خارجی هستند قرار گرفته است، لذا با آرامش از او سؤال کرد:

- آیا قرآن خوانده ای؟

- آری.

ص: 131


1- حياة الامام الحسين بن على ملا، ج1، ص68؛ به نقل از کنز العمال، ج1، ص218.
2- همان، ص67.

- آیا سوره هایی را که با (حم) آغاز می شوند نیز خواندهای.

- مگر می شود قرآن را خوانده باشم ولی سورههای (حم) را نخوانده باشم!

- آیا این آیه را نیز خوانده ای: «قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى»

ناگهان آن مرد مبهوت گردید و آرزو می کرد که همان لحظه زمین شکافته شده و او را بدرون خود ببرد، از امام پرسید:

- آیا شما همان ها هستید؟

- آری(1)

آن مرد با عذاب وجدان شدید به خاطر اسائه ادبی که از او نسبت به امام رخ داده بود آنجا را ترک کرد.

سخن فخر رازی

فخر رازی نسبت به اهل بیت علیهم السلام تجلیل کرده و با دید ریزبین خود چنین می گوید:

اگر این مسئله ثابت شود - مسئله این که این آیه مخصوص اهل بیت علیهم السلام است. در این صورت لازم است که تعظیم بسیار بیشتری نسبت به ایشان ابراز کنیم. دلیل آن موارد ذیل است:

اول: جمله «إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى» زیرا آل محمد کسانی هستند که امور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به آنها بازگشت داده می شود، پس آل به کسانی گفته میشود که امور آنها بیشتر و کامل تر به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مربوط است و هیچ شکی نیست که رابطه فاطمه، علی، حسن و حسین علیهم السلم با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم محکم تر از همه بوده است و این مطلب چنان واضح است که گویا یک روایت متواتر در آن آمده است. و بنابراین آل پیامبر همین افرادند.

دوم: مطمئنا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حضرت فاطمه علیها السلام را دوست می داشت و لذا فرمود: «فَاطِمَةُ بِضعَةُ مِنِّی يُؤذِيني مَا يُؤذِيهَا»؛ فاطمه پاره تن من است، هر کس او را آزار دهد مرا آزار میدهد و به طور متواتر ثابت شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم علی، حسن و حسین را دوست می داشت و بنابراین بر تمام امت

ص: 132


1- تفسير طبری، ج25، ص16.

واجب است که همین گونه باشند، به دلیل آیات زیر:

«وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ»:(1) از او پیروی کنید، به امید اینکه هدایت شوید.

«فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ»:(2) پس آنهایی که مخالفت فرمان او می کنند باید بترسند.

«قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ»:(3) به آنها بگو اگر خدا را دوست میدارید، پس پیرو من باشید تا خدا شما را دوست دارد

«لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ »:(4) برای شما در زندگی رسول خدا سرمشق نیکویی بود

سوم: دعا برای اهل بیت علیهم السلام ارزش والایی دارد و لذا تشهد نماز با آن دعا ختم می شود و واجب است که نماز گزار بگوید: «اللّهُمَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ.»(5)

محبت اهل بیت علیهم السلام تنها مزد پیامبر بزرگوار صلی الله علیه و آله و سلم به ازای تبلیغ این رسالت عظيم الشأن است

و تنها هدیه به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است به خاطر زحمتهای طاقت فرسایی که برای دنیا و آخرت ما کشیده و ما را از گمراهی نجات داده است. او نجات دهنده و ولی نعمت ما است و لذا محبت اهل بیتش بر هر مسلمانی واجب است.

ابن عربی می گوید:

1. رأيتُ وَلائي آلَ طه فَريضةً *** عَلى رغم أهل ِ البُعدِ يورِثُني القُربی

2. فَما طَلبَ المَبعوثُ أجراً عَلى الهُدى *** بِتَبلیغِهِ الّا المَودَّهَ فی القُربی(6)

1. محبت خاندان پیامبر را بر خود واجب دانستم، زیرا که مرا به خدا نزدیک می کند، هر چند دیگران سعی می کنند مرا دور نگه دارند.

2. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با تبلیغ دین خدا مردم را هدایت نمود و به ازای آن جز محبت نزدیکان خویش مزدی نخواست

ص: 133


1- سوره اعراف، آیه 158.
2- سوره نور، آیه 63.
3- سورة آل عمران، آیه 31.
4- سورة احزاب، آیه 21.
5- تفسیر فخر رازی، ذیل تفسير آيه مودت در سوره شوری، ج7، ص1391.
6- حياة الامام الحسين بن على ج1، ص69.

شاعر بزرگ اسلام، کمیت می گوید:

وَجَدنا لَكُم في آلِ حاميمَ آيَهً *** تَأوَّلها مِنَّا تَقيِّ و مُعرِبُ(1)

آیه ای درباره شما (اهل بیت) در سوره های حوامیم (سوره هایی که با «حم» شروع می شود) یافتیم، که همه آن را به شما تاویل می کنند، چه آنهایی که محتاطانه سخن می گویند یا آنها که همه چیز را بیان

می کنند.

2.آیه ابرار

آیه ابرار از جمله آیاتی است که درباره فضائل عترت مطهر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سخن گفته و حضرت زهرا علیها السلام نیز رکن اساسی عترت است. خداوند می فرماید:

«إِنَّ الْأَبْرَارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كَانَ مِزَاجُهَا كَافُورًا عَيْنًا يَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَهَا تَفْجِيرًا يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَيَخَافُونَ يَوْمًا كَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيرًا»(2)

ابرار - نیکان - از جامی مینوشند که با عطر خوشی آمیخته است. از چشمهای که بندگان خاص خدا از آن می نوشند و از هر جا بخواهند آن را جاری می سازند. آنها به نذر خود وفا می کنند و از روزی که عذابش گسترده است می ترسند.

جميع مفسرین بر این باورند که سوره هل اتی درباره اهل بیت نازل شده است و سبب نزول سوره چنین بوده است: امام حسن و امام حسین علیهما السلام بیمار شده و جد بزرگوار آنها پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم همراه با جمعی از صحابه به عیادت آنها آمدند. آنگاه به حضرت علی علیه السلام پیشنهاد کردند که سه روز روزه نذر کند، ایشان نیز نذر کرد که اگر خداوند فرزندانش را شفا دهد سه روزه بگیرد، حضرت زهرا علیها السلام همراه با کنیزشان فضه نیز نذر کردند، آنگاه حسنین علیهما السلام از بیماری شفا یافته و همگی روزه گرفتند.

حضرت علی علیه اسلام پولی نداشت تا برای افطار غذایی تهیه کند لذا سه من جو قرض کرد، حضرت زهرا علیها السلام یک من از آن جو را آرد کرد و نان پخت، هنگام افطار مسکینی در خانه را زده و طلب غذا

نمود، همگی غذای خود را به او داده و شب را بدون آن که چیزی بخورند گذراندند. روز دوم دختر

ص: 134


1- الهاشميات، ص30.
2- سورة انسان، آیه 5 تا 7.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم یک من دیگر را آرد کرد و نان پخت، ولی هنگام افطار یتیمی از شدت گرسنگی به آن خانه وحی پناه برده و تقاضای غذایی کرد تا رمقی بیابد. همگی غذای خود را به او دادند و جز آب چیزی برای افطار نداشتند. روز سوم دختر گرامی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بقیه غذا را آرد کرد و نان پخت، وقت افطار که رسید اسیری در خانه را زد و تقاضای غذا کرد، همگی از غذای خود دست کشیده و به او دادند.

چه ایثاری بالاتر از این می باشد؟

چه خیراتی هم وزن این خیرات می تواند باشد؟

روز چهارم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر آنها وارد شد و دید بدن آنها از شدت ضعف لرزان و از شدت گرسنگی ذوب شده است، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با ناراحتی فرمود: «واغُوثَاهُ أَهْلُ بَيْتِ مُحَمَّدٍ يَمُوتُونَ جِیاعاً»؛ خدایا به دادمان برس، که اهل بیت محمد صلی الله علیه و آله و سلم از گرسنگی می میرند.

در این لحظه جبرئیل نازل شد و مدال افتخاری برای اهل بیت علیهم السلام آورد، پاداش عظیمی از طرف خدای متعال که نمی توان توصیف و نمی توان بر آن قیمت گذاشت و آن مغفرت، رحمت و رضوان الهی بود، خداوند در برابر شکیبایی آنها بهشت و لباس های ابریشمی را به آنها پاداش داد، این در حالی است که بر تختهای زیبا تکیه کرده اند، نه آفتاب را در آنجا می بینند و نه سرما را.

این بذل و بخششی بود که خالق جهان و بخشنده زندگی به آنها ارزانی داشته، رضوان و مغفرت خویش را عطا و اجر فراوانی به آنان افزود.

3.آیه تطهير

از جمله آیاتی که در حق اهل بیت علیه السلام نازل شده آیه تطهیر است، خداوند می فرماید:

«إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا»(1)

خداوند می خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملا شما را پاک سازد.

این آیه شریف درباره اهل بیت علیهم السلام یعنی پنج تن اهل کساء نازل شده و مفسرین بر این امر

ص: 135


1- سورة احزاب، آیه 33.

اجماع دارند،(1) می گویند که آيه فوق درباره سید کائنات پیامبر گرامی صَلّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلّم و برادرش امیرالمؤمنین علیه السلام که مانند نفس او به شمار می رود، همچنین بانوی زنان جهان فاطمه زهرا علیها السلام که خداوند با رضایتش راضی و با خشم او خشمگین می گردد و دو ریحانه پیامبر یعنی حسن و حسین علیهما السلام پیشوایان جوانان بهشت نازل شده است و هیچ یک از صحابه يا زنان پیامبر و دیگران در این فضیلت شریک آنها نیست و دلیل این مطلب موارد ذیل است:

* ام سلمه می گوید: این آیه در منزل من نازل گردید، فاطمه، علی، حسن و حسین علیهما السلام نیز در منزل بودند، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم کسائی (عبایی) که بر تن داشت بر روی آنها انداخت و فرمود: «اللّهُمَّ هَؤُلاءِ أَهْلُ بَيْتِي فَأَذْهِبْ عَنهُمُ الرِّجسَ وَطَهِّرَهُم تَطهِيراً»

خداوندا، اینها اهل بیت من هستند، پس پلیدی و گناه را از آنها دور و آنها را کاملا پاک فرما. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم این جمله را چند بار تکرار نمود.

ام سلمه گفت: «آیا من هم با شما هستم یا رسول الله؟» و کساء را بالا زد تا داخل شود، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم كساء را از دست او کشید و گفت: «إنّکِ على خير»؛ تو نیز خوبی.(2)

* پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تمام سعی خود را کرد تا نشان دهد این آیه مخصوص اهل بیت علیهم السلام است و روایات زیر دلالت بر این مطلب می کند:

یک. ابن عباس روایت کرده می گوید: من شاهد بودم که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به مدت هفت ماه روزانه پنج بار، هنگام وقت هر نماز کنار در خانه علی بن ابی طالب علیه السلام آمده می فرمود: «اَلسَّلاَمُ عَلَيْكُمْ وَ رَحِمَهُ اللَّهُ وبَرَكَاتُهِ أهْلَ الْبَيْتِ «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أهلَ البَيتِ ويُطَهِّرَكُم تَطْهِيرًا» اَلصَّلاَةَ يَرْحَمُكُمُ اَللَّهُ:(3) درود، رحمت و برکات خدا بر شما اهل بیت باد، خداوند فقط

ص: 136


1- تفسير رازی، ج6 ص 783؛ نیسابوری در روضة الواعظین، ص157، در تفسیر سوره احزاب: الخصائص الکبری، ج3، ص264؛ الرياض النضرة، ج 2، ص 188؛ تفسير ابن جریر، ج22، ص334؛ مسند أحمد بن حنبل، ج 4، ص107؛ سنن البيهقی، ج 2، ص 150؛ مشکل الآثار، ج 1، ص334؛ الدر المنثور، ج5 ص197 که بیست روایت از راههای مختلف درباره تخصیص این آیه به اهل بیت آورده است، همچنین این جریر پانزده روایت با اسانید گوناگون نقل کرده مبنی بر این که این آیه مخصوص اهل بیت اطل است، جامع البیان، ج12، ص129؛ ما نزل من القرآن في اهل البيت عليهم السلام ، ص46 (مصور).
2- مستدرک حاکم، ج 2، ص 416؛ أسد الغابه، ج5 ص 521
3- الدر المنثور، ج5 ص 199.

می خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت علیهم السلام دور کند و کاملاً شما را پاک سازد، وقت نماز است، خداوند شما را مورد رحمت قرار دهد».

دو. انس بن مالک روایت کرده می گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به مدت شش ماه، هرگاه برای نماز صبح خارج می شد، از کنار منزل فاطمه علیها السلام می گذشت و می فرمود: «اَلصَّلاَةَ يَا أَهْلَ اَلْبَيْتِ» «اِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أهلَ البَيتِ ويُطَهِّرَكُم تَطْهِيرًا» (1)وقت نماز است ای اهل بیت، خداوند فقط می خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد».

سه. ابوبرزه روایت کرده می گوید: هفت ماه با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نماز خواندم، هرگاه از خانه خارج میشد کنار در خانه فاطمه آمده می گفت: «اِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أهلَ البَيتِ ويُطَهِّرَكُم تَطْهِيرًا»،(2) درود بر شما باد، خداوند فقط می خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد».

بدین ترتیب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تاکید داشت بر این که این آیه مخصوص ایشان است و در این باره امام

حسن علیه السلام در یکی از خطبه های خود می فرماید: «أنَا مِن أهلِ البَيْتِ الَّذي كانَ جَبْرَئِيلُ نَزَلَ إِلَيْنَا ويَصْعَدُ مِن عِنْدِنَا وَ أَنَا مِنْ أَهْلِ اَلبَيْتِ اَلَّذِينَ أَذْهَبَ اَللَّهُ عَنْهُمُ اَلرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهِيرا»(3) و من از اهل بیتی هستم که جبرئیل بر ما نازل می شد و از پیش ما به بالا می رفت و من از اهل بیتی هستم که خداوند پلیدی و گناه را از آنان دور کرد و آنان را کاملاً پاک ساخت.

اخبار متواتری از طریق اهل بیت مطهر وارد شده مبنی بر اختصاص این آیه به ایشان ولا غير و در این آیه بحث های مهمی وجود دارد که در جزء اول کتاب حياة الامام الحسين بن علي علیه السلام آورده ام.

4.آیه مباهله

از جمله آیات شریف قرآن که مقام عالی و منزلت عظيم اهل بیت علیهم السلام آیه مباهله است، خداوند می فرماید:

ص: 137


1- مجمع الزوائد، ج 9، ص168؛ انساب الاشراف، ج1، ص157.
2- ذخائر العقبی، ص24.
3- مستدرک الحاکم، ج 3، ص 172.

«فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ»(1)

هرگاه بعد از علم و دانشی که به تو رسیده، کسانی با تو به محاجه کنند و به ستیز برخیزند، به آنها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود آنگاه مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.

مفسران و راویان حدیث اجماع دارند بر این که این آیه شریفه درباره اهل بیت نبوت و خاندان رحمت الهی نازل شده است. منظور از فرزندان در این آیه دو سبط پیامبر حسن و حسین علیهما السلام بوده و منظور از زنان بانوی زنان جهان حضرت زهرا علیها السلام و از نفوس، امیرالمؤمنین علیه السلام می باشد.

این آیه در یک حادثه تاریخی بسیار خطرناک نازل گردید، این قضیه میان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و رؤسای نصرانی های روحانی اتفاق افتاد و خلاصه قضیه از این قرار بود که هیئتی از بزرگان نصاری جهت مناظره درباره اسلام بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم وارد شدند و پس از سخنانی که میان دو طرف رد و بدل شد، توافق کردند که مباهله نمایند، یعنی هر دو دعا کرده و از خدای متعال بخواهند عذاب و لعنت خود را بر دروغگویان بفرستد و به همین جهت وقت مشخصی برای مباهله تعیین کردند. هنگام مباهله که رسید پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بهترین و گرامی ترین خلق خدا را که همانا اهل بیت علیهم السلام خویش بودند جهت مباهله انتخاب فرموده و آنها را به میدان آورد. هیئت نصاری نیز آمد و پیشوای آنها دو نفر به نام سید و عاقب بودند، اسب سواران بنی حرث نیز با زیباترین و آراسته ترین صورت آنها را همراهی می نمودند. جمعیت زیادی گرد آمده منتظر بودند تا نتیجه این حادثه خطرناک را مشاهده کنند. نفسها در سینه ها بسته و صداها خاموش شد. نصاری به سیمای نورانی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت علیهم السلام نظر افکنده که چگونه در برابر جلال و عظمت ایشان چشمها خيره و سرها به تعظیم فرود می آید، در این هنگام دلهای آنها از هیبت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت علیهم السلام به هراس و وحشت افتاد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم جهت مباهله با خضوع و خشوع دست به سوی خدا بلند کرد. سید

ص: 138


1- سورة آل عمران، آیه 61.

و عاقب نزدیک شده و با ترس و لرز پرسیدند: «يا أبا القاسم، با چه کسانی با ما مباهله خواهی کرد؟» پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تا در جواب فرمود: «أباهِلُكُم بِخَيرِ أهْلِ الأَرضِ وَأكرَمُهُم عِنْدَ اَللَّهِ» با بهترین افراد روی زمین و گرامی ترین آنها نزد خداوند با شما مباهله خواهم کرد و به علی، زهرا و حسنین علیهم السلام اشاره کرد.

آنها وحشت زده پرسیدند: چرا با افراد بزرگ و محترم قومت که به تو ایمان آورده اند مباهله نمی کنی؟

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم باز هم تاکید کرد که بهترین و گرامی ترین مردم نزد خدا همین اهل بیت علیهم السلام هستند و فرمود: «اجل اُبَاهِلُكُمْ بِمَوْلاَءَ خَيْرِ اَهْلِ اَلاَرْضِ وَ اِكْرِمُهُمْ عِنْدَ اَللَّهِ» آری، با اینها به مباهله با شما می پردازم که بهترین و والاترین خلق خدا هستند.

ترس و رعب آنها را فراگرفته به سوی اسقف بزرگ خویش رفته و آنچه را دیده بودند برای او نقل کردند، او نیز بهت زده جواب داد: «آرِيَ وُجُوهاً لَوْ سَأَلُوا اَللَّهَ أَنْ يُزِيلَ جَبَلاً لَأَزَالَهُ» سیماهایی را می بینم که اگر کسی به واسطه آنها از خدا بخواهد کوهی را از میان بردارد، خداوند آن کوه را از بین خواهد برد؟

اسقف ترسید که اگر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با آنان مباهله نماید تمام نصرانیها هلاک شوند، لذا به اصحاب خود روی کرد و با شدت ترس گفت: «مگر محمد را نمی بینید که دو دست خود را به آسمان بلند کرده منتظر است ببیند شما چه خواهید کرد؟ به حق مسیح قسم که اگر کلمه ای از دهان او خارج شود، دیگر نه به خانواده خود می رسیم و نه به اموال خود.»

آنگاه دوباره قوم خویش را ندا داد و گفت: «آیا نمی بینید که خورشید تیره شده، افق در ابرهای تاریک فرو رفته، بادهای ناآرام سیاه و قرمز می وزد و از کوهها دود خارج میشود، عذاب ما را احاطه کرده، ببینید چگونه پرندگان سنگدان خود را بالا آورده، برگ درختان ریخته و زمین زیر پای ما به لرزه درآمده است»

اسقف یقین کرده بود که نصاری هلاک خواهند شد، لذا آنان را از مباهله منع نمود، آنگاه نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمده خواهش کردند تا از مباهله منصرف شود، آنها گفتند: «يا أبا القاسم، ما را معاف نما، خداوند تو را معاف نماید.»

ص: 139

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به جمع نصاری و مسلمانان رو کرد و فرمود: « وَ اَلَّذِي نَفْسي بِيدِهِ إِنَّ اَلْعَذَابَ تَدَلَّى عَلَى أَهْلِ نَجْرَانَ وَ لَوْ لاعَنُوا لَمُسِخُوا قِرَدَةً وَ خَنَازِيرَ وَ لاَضْطَرَمَ عَلَيْهِمُ الْوَادِي نَاراً وَ لاَسْتَأْصَلَ اَللَّهُ نَجْرَانَ وَ أَهْلَهُ حَتَّى الطَّيْرَ عَلَى الشَّجَرِ وَ لَما حَالَ الحَوْلُ عَلَى النَّصَارَى كُلِّهِم»(1) به خدایی که جان من در دست او است قسم میخورم که عذاب بر اهل نجران روی به نازل شدن نمود و اگر مباهله می کردند به صورت میمون یا خوک در می آمدند، دشت اطراف آنها پر از آتش می شد، خداوند نجران و اهل نجران را از ریشه می کند حتی پرندگان روی درخت را و سال بر هیچ یک از نصاری نمی گذشت.!

آنها در برابر شروط پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تسلیم شده و به سوی سرزمین خود بازگشتند، در حالی که شیفته عظمت اهل بیت علیهم السلام و جایگاه ایشان نزد خداوند بودند.

این قضیه نشان دهنده اهمیت والای اهل بیت علیهم السلام و بیهمتایی آنها در میان جامعه ای است که سرشار از مجاهدین در راه اسلام میباشد و اگر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم همتایی در فضیلت برای آنها و یا کسی برتر از آنها می یافت هرگز اهل بیت خویش را بر آنها مقدم نمیداشت، زیرا - بنا بر قول علمای اصول - ترجیح بلا مرجح قبيح است، یعنی برتر دانستن چیزی بی دلیل ناپسند است. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حتی نزدیک ترین افراد قبیله خود را نیز برنگزید: نه عموی خویش عباس، نه هیچیک از افراد خاندان بنی هاشم، نه یکی از همسران خود که ملقب به ام المؤمنین اند و در منزل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بودند و نه حتی خواهر تنی پدرش صفیه را به همراه حضرت زهرا علیها السلام آورد و نه هیچ یک از مخدرات خاندان شیبه الحمد عبدالمطلب با عمرو العلى هاشم و یا از همسران خلفای سه گانه را با حضرت زهرا علیها السلام همراه نکرد.

البته طبیعی است که هیچ کس از مسلمانان از زن و مرد در سطح اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیستند، زیرا

آنان را خداوند فضیلت داده و بر همه خلق برتر دانسته است، «ذَلِكَ فَضْلُ اَللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَ اَللَّهُ ذُو اَلْفَضْلِ الظیم»؛ این فضیلتی است خدایی، که خداوند آن را بر هر که خواست عطا می فرماید و خدا دارای فضل عظیمی است.

مرحوم سید عبدالحسین شرف الدین می گوید: این که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم همراه با اهل بیت علیهم السلام به مباهله

ص: 140


1- نور الابصار، ص 100.

نصاری رفت و از آنها خواست با دعاهایش آمین بگویند، به تنهایی نشان دهنده فضیلتی عظیم برای اهل بیت علیهم السلام است و این که اهل بیت علیهم السلام را برای چنین امر عظیمی انتخاب و این امتیاز را مخصوص آنها قرار داد و دیگران حتی باسابقه ترین مسلمانان را در این کار شرکت نداد، فضیلتی اضافه برای اهل بیت علیهم السلام است، فضیلتی که هیچ کس پیش از آن به دست نیاورده و پس از آن نیز به کسی نخواهد رسید و فضیلت سوم آن که آیه قرآن درباره موضوع مباهله آنها نازل گردید و بدین وسیله فضيلت مباهله آشکارتر و شرافتی جدید بر شرافت آنان افزوده شد.(1)

این بود بعضی از آیاتی که بیانگر مقام شامخ اهل بیت علیهم السلام نزد خدای متعال و از جمله آنها بانوی زنان جهان علیها السام است که خداوند او را بدین فضیلت مفتخر فرموده و این کرامت را از آن ایشان قرار داده است، زیرا که او یکی از منابع نور و از پایگاه های تقوی و فضیلت در جهان اسلام می باشد.

احادیث نبوی در فضیلت زهرا علیها السلام

در سنت نبوی روایات فراوانی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در فضایل حضرت زهرا علیها السلام نقل شده یا به نحو

مستقیم و با یاد نام آن حضرت و یا به طور ضمنی به عنوان یکی از افراد اهل بیت علیهم السلام که تمام احادیث وارده درباره اهل بیت علیهم السلام شامل ایشان نیز می شود. اکنون خلاصه ای از این روایات را مطرح می کنیم.

احادیث زیر از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در خصوص حضرت زهرا علیها السلام وارد شده است:

(1) امیرالمؤمنین علیه السلام روایت می کند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به فاطمه علیها السلام به فرمود: «إِنَّ اَللَّهَ يَغْضَبُ لِغَضَبِكِ وَ يَرْضَى لِرِضَاكِ »(2)؛ خداوند همراه با غضب تو غضب میکند و همراه با رضایت تو راضی میشود.

(2) امیرالمؤمنین علیه السلام از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند که به فاطمه علیه السلام فرمود: «إِنَّ الرَّبَّ يَغْضَبُ لِغَضَبِكِ وَ يَرْضَى لِرِضَاكِ »(3)؛ پروردگار همراه با خشم تو خشم می کند. و همراه با رضایت توراضی می شود.

ص: 141


1- الكلمة الغراء، ص181.
2- مستدرک الحاکم، ج3، ص153؛ أسد الغابة، ج 5، ص 522؛ الاصابة، ج8، ص159؛ تهذيب التهذیب، ج 12، ص 441 کنز العمال، ج6 ص219؛ فضائل الخمسة من الصحاح الستة، ج 3، ص 156؛ میزان الاعتدال، ج1، ص525.
3- میزان الاعتدال - ذهبی، ج 2، ص 72 و در تهذيب التهذیب، ج 1، ص 442 آمده است: «ان الله يرضى لرضاك ويغضب لغضبک»، (خداوند همراه با رضایت تو راضی شده و همراه با غضب تو غضب می کند).

هیچ یک از مؤمنین پرهیز کار نتوانستند چنین مقام والایی نزد خداوند به دست آورند، آنگونه که پاره تن رسول خدا به دست آورد و این نشان افتخاری است که به آن حضرت داده شده است. اینک روایات دیگری درباره زهرای اطهر علیها السلام نقل می کنیم:

(3) مسور بن مخرمه از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم این روایت می کند که درباره فاطمه علیها السلام فرمود: «فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي مَنْ أَغْضَبَهَا أَغْضَبَنِي»(1)؛ فاطمه پاره تن من است، هر که او را خشمگین کند مرا خشمگین کرده است.

(4) مسور بن مخرمه روایت می کند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «فاطِمُهُ بُضْعُهُ مِنِّي يُريبُني ما أرابَها ويُؤذيني ما آذاها»(2) فاطمه پاره تن من است، هر کس او را غمگین کند مرا غمگین کرده و هر کس او را آزار دهد مرا آزار می دهد.

احمد مغربی شاعر چنین می سراید:

1. فَکا كَيْبَطِيَّ رَسُولِ اللَّهِ مِن أَحَدٍ *** وَلا يُضاهِيهِما فِي الفَخرِ مُفْتَخَرُ

2. وَ هَلْ كَفَاطِمَةِ اَلزَّهْرَاءِ أُمُّهُمَا *** بِنْتُ اَلنَّبِيِّ اَلْمُصْطَفَى مِثْلُهَا بِشَرُ

3. فَانَّها بُضعُهُ مِنهُ وما أحَدٌ *** كَبَضْعَةِ اَلْمُصْطَفَى إِنْ حَقِّقَ اَلنَّظَرُ(3)

1. هیچ کس مانند دو سبط رسول خدا نیست و هیچ احدی افتخاری بالاتر از افتخارات این دو بزرگوار ندارد.

2. آیا کسی مانند مادر آنها فاطمه زهرا مادری دارد؟ و آیا انسانی مانند پدر او حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم وجود دارد؟

3. فاطمه پاره تن پیامبر بوده و اگر به دقت بررسی کنی هیچ کس مانند پاره تن آن حضرت را نخواهی یافت.

(5) مسور بن مخرمه نقل می کند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:«إِنَّمَا فَاطَمُهُ شَجَنُهُ مِنِّي يَبْسُطُنِي ما

ص: 142


1- صحیح بخاری، در کتاب (بدء الخلق)، ج 4، ص 210 و 219، کنز العمال، ج 12، ص112؛ فيض القدير، ج 4، ص 554.
2- مسند احمد بن حنبل، ج 4، ص328؛ حلية الأولياء، ج2، ص40؛ صحیح بخاری، در کتاب (نكاح)، ج6، ص158.
3- الغدير، ج 7، ص235.

يَبسُطُها وَيُقبِّضُني ما يَقبِضُها(1)»؛ فاطمه پاره ای از من است، آنچه او را خشنود کند، مرا خشنود کرده و آنچه او را دلگیر کند مرا دلگیر می نماید.

(6) عبدالله بن زبیر روایت می کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «انما فاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنّي يُؤْذِيني ما آذاها ويَنْصِبُني ما أَنصِبُها(2)» ،فاطمه پاره تن من است، هرچه او را آزار دهد مرا آزار داده و هر چه او را خسته کند مرا خسته می نماید.

احادیث فوق یک مفهوم واحد داشت و آن این است که دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم محبت پدر را به خود اختصاص داده، تا جایی که رضایت وی را با رضایت خود و خشم وی را با خشم خود یکی میدانست و این بالاترین مقامی است که بانوی زنان بدان نایل گردیده و دیگر جایگاهی بلندتر از این نیست که زهرای اطهر علیها السلام بخواهد به آنجا برسد.

(7) ابوهریره از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایت می کند که ایشان فرمودند:«أَوَّلُ شَخْصٍ يَدْخُلُ اَلْجَنَّةَ فَاطِمَةُ عَلَيْهَا السَّلاَم(3)»؛ اولین کسی که وارد بهشت می شود فاطمه است.

(8) اميرالمؤمنين عَلَيْهَ السَّلاَم روایت می کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «تُحْشَرُ ابْنَتِي فَاطِمُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وعَلَيْهَا لَهُ الكَرامَةُ قَد عُجِنَتْ بَهَاءَ الْحَيَوَانِ(4)، فَتَنْظُرُ إِلَيْهَا اَلْخَلائِقُ فَيَتَعَجَّبونَ مِنها ثُمَّ تُكسي حُلَّةً مِن حُلَلِ اَلْجَنَّةِ عَلَى أَلْفِ حَلِّهِ مكتوبٌ بِخَطٍ أَخْضَرَ أَدْخِلُوا اِبْنَةَ مُحَمَّدٍ صلى اللهُ عليه وآله اَلْجَنَّةَ عَلى أَحسَنِ صُورَةٍ وَأَكْمَلِ هَيبَةٍ وَ اتَمِ كَرَامَةٍ وَأَوْفَرِ حَظٍّ(5)»؛ روز قیامت دخترم فاطمه محشور میشود در حالی که لباس کرامت بر تن داشته و این لباس با آب حیات مخلوط شده است، خلایق به لباس او نگاه کرده و تعجب می کنند. سپس فاطمه لباسی از لباسهای بهشتی خواهد پوشید و با خط سبز بر هزار لباس نوشته شده: دختر محمد صَلّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلّم را به بهشت وارد کنید با بهترین شکل، کاملترین هیبت، تمام ترین کرامت و بیشترین امتیاز.

ص: 143


1- کنز العمال، ج 12، ص111؛ مستدرک الحاکم، ج 3، ص154.
2- صحيح ترمذی، ج 2، ص19؛ مسند احمد بن حنبل، ج4، ص5.
3- الصواعق المحرقه، ج 2، ص 131.
4- ماء الحيوان: یعنی آب حیات (آب زندگی)
5- ذخائر العقبی، ص48.

این کرامتی است که خدای متعال به بانوی زنان جهان عَلَيْهَا السَّلاَم عنایت فرموده به ازای اخلاص او نسبت به خدا، توکل بر پروردگار و عبادت عارفانه و سرشار از تقوی.

(9) پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تا دست حضرت زهرا عَلَيْهَا السَّلاَم را گرفته و در برابر مسلمانان شأن و منزلت او را اعلام نمود و گفت: «مَن عَرَفَ هذِهِ فَقَد عَرَفَها ومَنْ لَمْ يَعْرِفْهَا فَهِيَ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ وهيَ بَضْعَةٌ مِنِّي وَهِيَ قَلْبِي وَهِيَ رُوحِي الَّتي بَيْنَ جَنْبَي مَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِي ومَنْ آذَانِي فَقَدْ آذَى اللَّهَ(1)»؛ هر که این را شناخته که شناخته است و هر که نشناخته بداند که او فاطمه فرزند محمد است، او پاره تن من، قلب من و روح من است که در کالبد من قرار دارد، هر که او را آزار دهد مرا آزار داده و هرکه مرا آزار دهد خدا را آزار داده است.

(10) احمد بن حنبل در مسند خود آورده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به دخترش فرمود: «فَداکِ أَبوکِ(2)»؛ پدرت فدای تو شود و این جمله را سه بار تکرار نمود.

(11) امام حسین عَلَيْهَ السَّلاَم از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند که فرمود: «فَاطِمُهُ بَهْجَةُ قَلبِي وابنَاها ثَمَرَةَ فُؤَادِي وبِعْلُهَا نُورُ بَصَرِي وَالأئِمَّهُ مِن وُلْدِها أُمَناءُ رَبّي وَحَبلُهُ الْمَمْدُودُ بَيْنَهُ وَبَينَهُ خَلقُهُ مَنِ اعتَصَمَ بِهِ نَجا وَمَن تَخَلَّفَ عَنهُ هَويَ(3)» فاطمه شادی قلب من است و دو پسر او میوه دل من، شوهر او روشنایی چشم من و ائمه از نسل او امنای خداوند و ریسمانی هستند که میان خدا و خلق خدا متصل می باشند، هرکه بدان ریسمان چنگ زند نجات یافته و هر که از آن روی برگرداند هلاک می شود.

(12) رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «انَّ فاطِمَةَ شَجَنُهُ مِنّي يُؤذِيني ما آذاها وَيَسُرُّني ما سَرَّها(4)» فاطمه قطعه ای از من است، هر چه او را آزار دهد مرا آزار داده و هر که او را خشنود کند مرا خشنود می کند.

(13) پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به على عَلَيْهَ السَّلاَم من فرمود: «أَنْتَ مَعِي فِي قَصْرِي فِي

اَلْجَنَّةِ مَعَ فاطِمَةَ اِبتنِي وَ وَ أَنتَ أَخي ورَفيقي»؛ تو با منی در کاخ بهشتی من، همراه با دخترم فاطمه و تو برادر و یار من می باشی.

ص: 144


1- نور الأبصار، ص41.
2- الصواعق المحرقة، ص109.
3- فرائد السمطین، ج 2، ص 66.
4- بحار الأنوار، ج24، ص95.

سپس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم این آیه قرآن را تلاوت نمود: «إِخْوَانًا عَلَى سُرُرٍ مُتَقَابِلِينَ»(1) همه برادرند و بر سریرها روبروی یکدیگر قرار دارند.(2)

این بود تعدادی از احادیث مربوط به حضرت زهرا عَلَيْه السَّلاَم که نشان دهنده مقام والای آن حضرت، و منزلت بلند ایشان نزد خداوند می باشد. اکنون به تعدادی دیگر از احادیث نقل شده از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم درباره فضیلت عموم اهل بیت عَلَيْهم السَّلاَم می پردازیم.

احادیث نبوی صلی الله علیه و آله و سلم در فضیلت اهل بیت عَلَيْهم السَّلاَم

احادیث فراوانی به طور متواتر از پیامبر در فضیلت عترت پاک و مطهر آن حضرت و ضرورت پیروی از آن بزرگواران نقل شده، که از جمله موارد زیر است:

1. حدیث ثقلین

حدیث ثقلین از برترین احادیث نبوی است، چه از جهت درستی سند حدیث یا از جهت انتشار آن میان مسلمانان. این حدیث را کتب صحاح و کتب سنن نقل نموده و علما آن را کاملاً پذیرفته اند.

جالب این که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم این جمله را در موارد مختلفی تکرار فرموده است، از جمله:

(1) زید بن ارقم روایت می کند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:« اِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ اَلثَّقَلَيْنِ مَا اِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي احدُهما اَعْظَمُ مِنَ الاخرِ كِتَابُ اللَّهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّماءِ اِلِي الاَرْضِ وَ عِتْرَتِي اَهْلَ بَيْتِي لَنْ يَفْتَرِقَا حتي يَرِدَا عَلَيَّ اَلْحَوْضَ فَانْظُرُوا كَيْفَ تخلُفوني فيهما»(3) من دو وزنه سنگین نزد شما باقی می گذارم، که اگر از آنها جدا نشوید هرگز پس از من گمراه نخواهید شد، یکی از آنها از دیگری عظیم تر است، اول کتاب خدا که ریسمانی است پیوسته از آسمان به زمین و دیگر عترت یعنی اهل بیت من میباشند و این دو هرگز از هم جدا نمی گردند تا در کنار حوض بر من وارد شوند، حال ببینید چگونه پس از من با این دو برخورد خواهید کرد.

ص: 145


1- سورة حجر، آیه 47.
2- الرياض النضرة، ج 2، ص209.
3- صحيح ترمذی، ج 2، ص308.

(2) جابر بن عبدالله انصاری روایت می کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را در حج دیدم، ایشان در روز عرفه سوار شتر خود به نام قصوى شده و سخنرانی نمود، پیامبر در سخنان خود فرمود: «ايهَا اَلنَّاسُ إِنِّي تَرَكْتُ فِيكُمْ مَا إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اَللَّهِ وَعِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي»(1)؛ ای مردم، من در میان شما ودیعه ای قرار دادم که اگر به آن عمل کنید هرگز گمراه نخواهید شد، یکی کتاب خدا است و دیگری عترت یعنی اهل بیت من.

(3) زید بن ارقم می گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم وارد جحفه شد، آنگاه برای مردم سخنرانی کرد، ابتدا حمد و ثنای خدا را به جای آورد سپس فرمود: «إنِّي لا أَجِدُ لِنَبِيٍ إِلاَّ نِصْفَ عُمُرِ الَّذي قَبْلَهُ وإنِّي أوشَكَ أنْ أَدَّعِيَ فَمَا أَنْتُمْ قَائِلُونَ ؟»؛ من اینگونه می بینم که عمر پیامبری نصف عمر پیامبر قبلی است و چیزی نمانده که خداوند مرا به سوی خود بخواند، حال شما چه خواهید گفت؟

مردم فورا جواب دادند: «نصحت»، تو ما را ارشاد نمودی، دوباره پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به مردم فرمود:

«أَليس تَشهَدُونَ أن لا إلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَأنَّ مُحَمَّداً عَبدُهُ وَرَسولُهُ وَأَنَّ الجَنَّةَ حَقٌ وَالنَّارَ حَقَّ؟» ؛ آیا شهادت نمیدهید که خدایی جز الله وجود ندارد و این که محمد بنده و فرستاده خدا است و این که بهشت حق است و جهنم حق؟

مردم یک صدا فریاد زدند: «نشهد»، آری شهادت می دهیم.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دست خود را بلند کرد و بر سینه مبارک گذاشت و گفت: «ألا تسمَعون؟» جواب دادند: آری، آنگاه فرمود: «وإِنِّي فَرَطٌ (2)عَلَى الْحَوْضِ وأَثِمَ وارِدونَ عَلى الْحَوْضِ وَأَنَّ عَرْضَهُ ما بَيْنَ صَنْعَاءَ وبُصْرِى فَيُو أَقْدَاحٍ عَدَدَ اَلنُّجُومِ مِنْ فِضَّةٍ فَانْظُرُوا كَيْفَ تخلُفونّي في التّقلين؟»؛ من بیش از شما به حوض می روم، سپس شما در کنار حوض بر من وارد می شوید، عرض این حوض به اندازه مسافت ما بين صنعا و بصری(3) است و در آن جامهای نقره ای به تعداد ستارگان وجود دارد، حال ببینید چگونه پس از من با ثقلین رفتار خواهید کرد؟

ص: 146


1- کنز العمال، ج 1، ص 84 صحیح ترمذی، ج 2، ص308.
2- فرط یعنی کسی که جلو دار قومش برای رسیدن به اب باشد
3- صنعا شهری است در یمن که امروز پایتخت آن است و بصری شهری قدیمی در شام بوده که اکنون آثار آن در سوریه موجود است.

از وسط جمعیت یکی ندا داد: یا رسول الله، ثقلین چیست؟

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «كِتَابِ اَللَّهِ طَرَفٌ بيَدِ اللّهِ عزَّوجلَّ وَطَرَفَ بِأَيْدِيكُمْ فَتَمَسَّكُوا بِهِ والآخِرُ عَشِيرَتِي (1)، وإِنَّ اللَّطِيفَ الْخَبِيرَ نَبانِي أنَّهُما لن يَفْتَرِقا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ اَلْحَوْضَ فَسَالَتْ ذَلِكَ رَبِّي فَلا تُقَدِّمُوهُمَا فَتَهْلِكُوا ولا تُقَصِّرُوا عَنهُما وَلا تُعلِّمُوهُم هُم أعْلَمُ مِنكُم

»؛ اول، کتاب خدا است، که یک طرف آن به دست خدای متعال و طرف دیگر به دست شما است و باید آن را محکم نگه دارید و ثقل دیگر خاندان من است و خداوند که از همه چیز دقيقة خبر دارد به من اطلاع داد که این دو هرگز از هم جدا نمی شوند تا در کنار حوض بر من وارد شوند و من این را از پروردگارم خواسته ام، پس از آنها پیشی نگیرید که هلاک می شوید و از آنها عقب نمانید و به آنها چیزی یاد ندهید زیرا که آنها از شما داناترند.

سپس دست علی را گرفت و فرمود: «مَنْ كُنْتُ أَوْلى بِهِ مِنْ نَفْسِهِ فَعَلِيٌ وَلِيُّهُ اَللّهُمَّ والِ مَنْ والاَهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ(2)»؛ هر کس که ولایت من بر او بیش از ولایت خود او است علی ولی او است،

خداوندا دوست بدار هرکه او را دوست می دارد و دشمن بدان هرکه با او دشمن است.

(4) پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هنگامی که در بستر مرگ بود به اصحاب خود چنین فرمود: «أَيُّهَا اَلنَّاسُ يُوشِكُ أَنْ أُقْبَضَ قَبْضاً سَرِيعاً فَيُنطَلِقُ بي وقَدْ قَدَّمْتُ إِليكُم القَولَ مَعْذِرَةً إِلَيْكُمْ ألا إنّي مُخَلِّفٌ فِيكُمْ كِتَابَ رَبّي عزّوجل وعِتْرَتِي أهْلَ بَيْتِي »؛ ای مردم، به زودی من از دنیا رفته و به

جهان دیگر منتقل می شوم و آنچه لازم بود به شما گفته و بهانه ای باقی نگذاشته ام، حال بدانید که جایگزین من کتاب خدای متعال و عترت یعنی اهل بیت من است.

آنگاه دست بزرگ عترت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را گرفت و فرمود: «هَذَا عَليٌ مَعَ الْقُرْآنِ وَالْقُرْآنُ مَعَ عَلِيٍ لا يَفتَرِقانِ حَتَّى يَرِدا عَلى الحَوضِ(3)»؛ این علی است که همیشه با قرآن بوده

و قرآن نیز با او است و آنها هرگز از هم جدا نمی شوند تا این که در کنار حوض بر من وارد شوند.

ص: 147


1- در کنز العمال، ج 1، ص48 به جای (عترتی) فقط (عترتی) آمده است.
2- مجمع الهیثمی، ج9، ص163.
3- الصواعق المحرقة، ص75.

اکنون لازم است در برابر این حدیث با تمام نقل های مختلف آن تأمل و به موارد ذیل توجه نمائیم:

اولاً - سند حديث:

سند این حدیث یکی از معتبرترین سندها است، مناوی از سمهودی نقل می کند: در این مورد بیش از بیست صحابی وجود دارند که همگی این حدیث را روایت کرده اند.(1)

ابن حجر می گوید: این حدیث سندهای زیادی دارد و از بیش از بیست صحابی نقل شده است.(2)

بنابراین هیچ محققی در تواتر این حديث شک نکرده و آن را از جعل و ضعف در امان می بیند.

ثانياً - مفهوم حدیث:

این حدیث دلالت روشنی بر عصمت اهل بیت علیهم السلام از هرگونه گناه و کجروی دارد، زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آنها را با کتاب عظيم الشأن الهی معادل کرده، و کتاب خدا از هر گونه باطلی به دور است، پس عترت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نیز چنین اند وگرنه این معادل بودن درست نبود.

مسلم است که هر انحرافی در عملکرد اهل بیت به عنوان جدایی از کتاب خدا است، ولی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اعلام داشته است که این دو هرگز از هم جدا نمی شوند تا این که در کنار حوض بر من وارد شوند. از این رو گروهی از بزرگان تفکر اسلامی به بررسی آثار این حدیث شریف پرداخته اند.

2- حدیث سفینه (کشتی)

یکی از احادیث شریف نبوی درباره فضایل عترت مطهر، حدیث معروف به (حديث سفينه) است.

ابوسعید خدری از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تا نقل می کند که فرمود: «إِنَّمَا مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي فِيكُمْ كَسَفِينَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَهَا نَجَا ومَن تَخَلَّفَ غَرِقَ وهَوى وإِنَّمَا مَثَلُ أهلِ بَيْتي فِيكُم مَثَلُ بَابِ حِطَّةٍ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ مَنْ دَخَلَهُ غُفِرَ لَه(3)»؛ اهل بیت من در میان شما مانند کشتی نوح است، هر که در آن کشتی سوار شد نجات یافته و هر که سوار نشد غرق گردید و به زیر رفت و همچنین مثل اهل بیت من میان شما

ص: 148


1- فيض القدير، ج 3، ص14.
2- الصواعق المحرقة، ص36.
3- مجمع الزوائد، ج 9، ص168؛ مستدرک الحاکم، ج2، ص43؛ تاریخ بغداد، ج2، ص119؛ حلية الأولياء، ج 4، ص306، ذخائر العقبی، ص20.

مانند باب حطه در میان بنی اسرائیل است، هر که از آن در وارد شد گناهش بخشیده گردید.

این حديث شريف نشان دهنده اهمیت فوق العاده اهل بیت وحی علیهم السلام می باشد، زیرا که پیروی از آنها موجب نجات امت و رهایی آن از غرق شدن در گمراهیهای زندگی است. عالم بزرگوار شرف الدين قدس الله سميره درباره این حدیث چنین می گوید:

«تو میدانی که منظور از تشبیه اهل بیت علیهم السلام به کشتی نوح این است که هر کس در دنیا و آخرت به آنها پناه آورده و فروع و اصول دین خود را از ایشان گرفته از عذاب جهنم نجات یافته است و هر که آنها را رها کند مانند کسی است در روز طوفان حضرت نوح برای نجات از امر الهی به سوی کوه پناه برده ولی در نهایت در آب غرق شده و به جهنم رفته است، پناه می بریم به خدا از این عاقبت.

اما سبب تشبیه اهل بیت علیهم السلام به باب حطه این است که خداوند آن را به عنوان نمادی از تواضع در برابر عظمت الهی و تسلیم در مقابل دستورات پروردگار قرار داده است و این سبب بخشایش گناهان است. این است سبب این تشبیه، ابن حجر نیز پس از نقل این حدیث و احادیث مشابه آن می گوید:

سبب تشبيه اهل بیت علیهم السلام به کشتی این است که هر کس اهل بیت علیهم السلام را دوست بدارد و به شکرانه نعمت شرافت ایشان سر تعظیم آورد و از هدایت علمای اهل بیت علیهم السلام فرا گیرد، از تاریکی مخالفت امر الهی نجات یافته است، اما اگر کسی از اهل بیت علیهم السلام دوری کند در دریای کفران نعمتها غرق و در سرکشی طغيانها هلاک می گردد، - ابن حجر باز می گوید: اما سبب تشبیه آنها به باب حطه این است که خدای متعال چنین قرار داده بود که هر کس از آن در که ظاهرا در شهر اریحا یا بیت المقدس بوده، وارد شود و در حال تواضع و استغفار باشد گناهانش بخشیده می شود و همچنین برای این امت محبت اهل بیت سبب بخشش خواهد بود.(1)

3- حديث اهل بیت علیهم السلام، مانع از اختلاف امت

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم محبت اهل بیت را بر مسلمانان واجب نمود و پیروی از آنان را راه نجات از مهلکه ها قرار داد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

ص: 149


1- المراجعات، ص 77.

«النُّجُومُ أَمَانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ مِنَ الْغَرَقِ وأَهْلِ بَيْتِي أمَانٌ لِأُمَّتِي مِنَ الاِخْتِلافِ فَإِذَا خَالَفْتَهُمْ قَبِيلَةٌ مِنَ اَلْعَرَبِ اِخْتَلَفُوا فَصَارُوا حِزْبَ إِبْلِيسَ » ؛ ستارگان مانع از غرق شدن اهل زمین اند و اهل بیت من مانع از اختلاف امت من می باشند، پس اگر قبیله ای از قبایل عرب به مخالفت با آنان بپردازد، اختلاف در میان آنها پدیدار شده و در حزب ابلیس قرار می گیرند.(1)

4- حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دوستِ محبّانِ اهل بیت علیهم السلام

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در سخنان فراوانی اعلام داشته است که دوست کسانی است که اهل بیت علیهم السلام را دوست بدارند و دشمن آنهایی است که اهل بیت را دشمن بدانند. حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم خطاب به علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام چنین فرمود: «أَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبْتُمْ وَسِلْمٌ لِمَنْ سَالَمْتُمْ»؛ من دشمن کسانی هستم که شما را دشمن می دانند و دوست آنهایی می باشم که شما را دوست می دارند.(2)

ابوبکر می گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را دیدم که بر خیمهای عربی تکیه داده و در خيمه على فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام بودند، آنگاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «مَعَاشِرَ اَلْمُسْلِمِينَ أَنَا سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَ أَهْلَ هَذِهِ اَلْخَيْمَةِ وَ حَرْبٌ لِمَن حارَبَهُم وَ وَلِيٌ لِمَن والاهُم لا يُحِبُّهُم إِلآ سَعيدُ الجِدِّ وَلا يُبغِضُهُم إِلاَّ شَقِيُّ الجَدِّ رَديءُ الوِلادَةِ» ؛ أي مسلمانان، من دوست کسی هستم که اهل این خیمه را دوست بدارد دشمن کسی هستم که با آنها دشمنی کند و طرفدار کسی هستم که طرفدار آنان باشد، آنها را کسی دوست نمیدارد جز آن که از نسل افراد با ایمان باشد و دشمن نمیداند جز آن که از نسل افراد بد عاقبت بوده و نطفه اش ناپاک باشد.(3)

معنای حدیث این است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اهل بیت خویش را در سطح خود قرار داده و لذا با دوستداران آنها دوست و با دشمنانشان دشمن است.

5- حدیث دوستداران اهل بیت علیهم السلام در کنار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دست حسن و حسین را گرفته و این گونه می فرمود: «مَنْ أَحَبَّنِي وأَحَبَّ هَذَيْنِ

ص: 150


1- 1. الرياض النضرة، ج 2، ص 52 و نزدیک به همین متن در صحیح ترمذی، ج 2، ص319 و سنن ابن ماجه، ج1، ص52 موجود است.
2- مسند احمد، ج1، ص177 صحیح ترمذی، ج 2، ص301؛ تهذيب التهذیب، ج10، ص43.
3- موسوعة الامام اميرالمؤمنین علیه السلام ج 1، ص190؛ فرائد السمطین، ج 2، ص40؛ شرح الأخبار، ج3، ص515.

وأَبَاهُمَا وَاُمَّهُما كانَ مَعي في دَرَجَتي يَومَ القِيامَةِ»(1)؛ هرکه مرا و این دو و پدر و مادرشان را دوست بدارد، در روز قیامت همراه من در جایگاه من خواهد بود.

6- شناخت اهل بیت علیهم السلام مانع از عذاب

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «مُعَرِّفَه آلَ مُحَمَّدٍ بَراءَهُ مِنَ النَّارِ وَ حُبَّ آلِ مُحَمَّدٍ جَوَازٌ عَلَى الصِّرَاطِ والوِلايَةُ لآلِ مُحَمَّدٍ أمَانٌ مِنَ الْعَذَابِ»(2)؛ شناخت آل محمد آتش جهنم را از انسان دور سازد و محبت به آل محمد مجوز عبور از صراط است و ولایت نسبت به آل محمد مانع از عذاب انسان می گردد.

7- حدیث سؤال درباره محبت اهل بیت علیه السلام

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «لاَ تَزُولُ قَدَمَا عَبْدٍ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ حَتَّى يُسْأَلَ عَن أرْبَعٍ عَن عُمُرِهِ فِيمَ أَفْنَاهُ وعَنْ جَسَدِهِ فِيمَ أبلاهُ وعَن مَالِهِ فِيمَ أَنْفَقَهُ ومِن أَيْنَ اكْتَسَبَهُ ومِمَّن مَحَبَّتِنَا أهْلَ البَيْتِ»(3)، هر بنده خدا در روز قیامت از جای خود منتقل نمی شود مگر آن که درباره چهار چیز از او سؤال شود: از عمرش که آن را در چه راهی به آخر رساند، از بدنش که آن را در چه راهی فانی کرد، از اموالش که آنها را چگونه خرج و چگونه به دست آورد و سپس از محبت ما اهل بیت از او پرسش می شود.

8- پیروی از اهل بیت علیهم السلام

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «اجْعَلُوا أَهْلَ بَيْتِي ومِنْكُمْ مَكَانَ الرَّاسِ مِنَ الْجَسَدِ ومَكَانِ العَينَيْنِ مِنَ الرَّأسِ وَلا يَهْتَدِي الرَّاسُ إِلاَّ بِالْعَيْنَيْنِ»(4)؛ اهل بیت مرا نسبت به خود، مانند سر نسبت به بدن و مانند چشمان نسبت به سر قرار دهید و سر هرگز هدایت نمی شود مگر با چشمان.

9- باید با محبت اهل بیت علیهم السلام از دنیا رفت

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ شَهِيداً أَلاَ مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ مَغْفُوراً لَهُ أَلاَ وَ مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ تَائِباً، أَلاَ مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ

ص: 151


1- مسند احمد بن حنبل، ج1، ص177 صحيح الترمذی، ج 2، ص 30.
2- المراجعات: 54: حياة الإمام أمير المؤمنين علیه السلام ج 1، ص 123.
3- المراجعات، ص 58
4- موسوعة الامام امیرالمؤمنین علیه السلام ج 1، ص 191؛ المراجعات، ص58 به نقل از الشرف المؤبد.

مُحَمَّدٍ مَاتَ مُؤْمِناً مُسْتَكْمِلَ اَلْإِيمَانِ أَلاَ وَ مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ بَشَّرَهُ مَلَكُ اَلْمَوْتِ بِالْجَنَّةِ ثُمَّ مُنْكَرٌ وَ نَكِيرٌ أَلاَ وَ مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ فُتِحَ لَهُ فِي قَبْرِهِ بَابَانِ إِلَى اَلْجَنَّةِ أَلاَ وَ مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ جَعَلَ اَللَّهُ قَبْرَهُ مَزَارَ مَلاَئِكَةِ اَلرَّحْمَةِ أَلاَ وَ مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ عَلَى اَلسُّنَّةِ وَ اَلْجَمَاعَةِ أَلاَ وَ مَنْ مَاتَ عَلَى بُغْضِ آلِ مُحَمَّدٍ جَاءَ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ مَكْتُوبٌ بَيْنَ عَيْنَيْهِ آيِسٌ مِنْ رَحْمَةِ اَللَّهِ»(1) بدانید هرکه بر محبت آل محمد بمیرد شهید به شمار می رود. بدانید هر که بر محبت آل محمد بمیرد گناهانش بخشیده می شوند؛ بدانید هر که بر محبت الى محمد بمیرد از توبه کنندگان خواهد بود؛ بدانید هر که بر محبت آل محمد بمیرد مؤمن و با ایمان کامل از دنیا می رود، بدانید هر که بر محبت آل محمد بمیرد ملک الموت، منکر و نکیر او را به بهشت بشارت خواهند داد، بدانید هر که بر محبت آل محمد بمیرد با شادی به بهشت برده می شود، همانگونه که عروس را با شادی به خانه بخت می برند. بدانید هر که بر محبت آل محمد بمیرد دو در به سوی بهشت بر قبر او باز می شود، بدانید هر که بر محبت آل محمد بمیرد خداوند قبر او را زیارتگاه فرشتگان رحمت قرار می دهد؛ بدانید هر که بر محبت آل محمد بمیرد بر سنت پیامبر و در راه صحیح حق مرده است و بدانید هر که بمیرد و نسبت به ال مد کینه

داشته باشد روز قیامت وارد میشود و میان دو چشم او نوشته شده است «این شخص از رحمت خدا نا امید است».

این بود برخی از احادیثی که کتابهای صحاح و سنن از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم درباره اهل بیت پاک و مطهر ایشان نقل کرده اند. اهل بیتی که پرچمدار عدالت، امین پروردگار در میان خلق و حجت خدا بر بندگان بوده اند و بانوی زنان جهان حضرت زهرا علیها السلام نیز یکی از آن بزرگواران است. خداوند شفاعت او را در روز قیامت نصیب ما فرماید.

ص: 152


1- المراجعات، ص59 به نقل از امام ثعلبی در تفسير أية مودت از تفسیر بزرگ خود.

فصل پنجم: ازدواج حضرت زهرا علیها السلام با امیرالمؤمنین علیه السلام

اشاره

ص: 153

ص: 154

ازدواج حضرت زهرا علیها السلام با امیرالمؤمنین علیه السلام

وقتی که حضرت زهرا علیها السلام به سن جوانی رسید، عده ای از بزرگان و نامداران صحابه نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمدند تا شاید حضرت شرافت دامادی خویش را به آنها مرحمت فرماید، ولی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم همه آنها را رد کرد و از جمله آنها أبوبکر بود که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در جواب او گفت: «أَنْتَظِرُ بِهَا اَلْقَضَاءَ»؛ منتظر امر خدا درباره او – فاطمه - هستم. عمر نیز آمد و پیامبر مانند ابوبکر او را رد کرد.(1)

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم اعلام داشت که موضوع ازدواج حضرت زهرا علیها السلام به دست خدا است و در این باره خود پیامبر نیز اختیاری ندارد.

وقتی مسلمانان این مسئله را دانستند، دیگر درباره این موضوع با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سخنی نگفتند، تا این که مدت زمانی گذشت. آنگاه عده ای از صحابه با امیرالمؤمنین علیه السلام جلسه گرفته و متذکر شدند که ایشان از نظر فامیلی نزدیک ترین فرد به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بوده و از جهت خدمت به اسلام بیشترین زحمتها را متحمل و در تمام رویدادها و خطرها بهترین یار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بوده است. از این رو به ایشان پیشنهاد دادند تا به خواستگاری دختر گرامی رسول خدا رود و شرافت دامادی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را بر شرافت جهاد در راه خدا بیفزاید. امیرالمؤمنین علیه السلام با گامهایی کوتاه و آرام بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وارد شد و سر به زیر افکند. رسول خدا از او پرسید: «مَا حَاجَتُكَ يَا أَخِي؟»؛ چه کار داری ای برادر من؟

على علیه السلام با لحنی آکنده از حیا جواب داد:«ذَكَرْتَ فَاطِمَةَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ» ؛ ای رسول خدا، من فاطمه را خواستگارم.

شادی بر روی مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پدیدار گشت، ایشان با لبخند جواب داد: «مَرْحَباً إِنَّ اَللَّهَ أَمَرَنِي

ص: 155


1- طبقات ابن سعد، ج8، ص11؛ تاریخ الخمیس، ج 1، ص 407، ذخائر العقبی، ص29.

أَنْ أُزَوِّجُكَ مِنِ اِبْنَتِي»(1)؛ خوش آمدی، خداوند به من امر فرموده تا دخترم را به همسری تو در آورم.

دل حضرت علی علیه السلام از این شرافت بزرگ الهی پر از شادی شد، او اکنون پسر عموی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بوده و پس از این داماد ایشان نیز خواهد بود. در برخی تفاسیر آمده است که شخص مورد نظر در آیه ذیل امیرالمؤمنین است: ««وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَصِهْرًا»(2) و اوست کسی که از آب، بشری آفرید و او را دارای خویشاوندی نسبی و دامادی قرار داد.

سپس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به اصحاب توجه کرد و خبر داد که خدای متعال به او دستور داده است تا دختر خود را به ازدواج حضرت علی علیه السلام در آورد، پیامبر فرمود: «لَقَدْ أَتَانِي مَلَكٌ فَقَالَ لِي يَا نَبِيَّ اللَّهِ إنَّ اللَّهَ يَقرَأُ عَلَيكَ السَّلامَ ويَقولُ لَكَ إلَيَّ زَوَّجْتُ فَاطِمَةَ مِنْ عَلِيٍ فِي اَلْمَلاَ اَلْأَعْلَى فُرُوجُهَا مِنْهُ فِي اَلْأَرْضِ»؛ (3)فرشتهای نزد من آمد و گفت: خداوند سلام به تو میرساند و می فرماید: من فاطمه را در عالم بالا به ازدواج علی در آوردم، تو نیز او را در زمین به ازدواج على درآور.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در حالی که جان شريفش پر از شادی بود به نزد دختر خویش رفته و فرمود:«زَوَّجْتُكِ يَرَ أُمَّتِي أَعْلَمُهُمْ عِلْماً وَأفضَلُهُم حِلْماً واؤلُهُم سِلماً»(4)، من تو را به ازدواج بهترین فرد امت خویش درآوردم، کسی که در علم از همه داناتر، در بردباری از همه بهتر و در اسلام از همه پیشروتر است.

باز هم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای بار دوم به حضرت زهراعلیها السلام فرمود:«يا فاطمه أَمَا عَلِمْتِ أن اللّه عزّوجل اِطَّلَعَ عَلَى أَهْلِ اَلْأَرْضِ فَاخْتَارَ مِنْهُمْ أَبَاكِ فَبَعَثَهُ نَبِيّاً ثُمَّ اِطَّلَعَ ثانيه فَاخْتَارَ بَعْلَكِ فَأَوْحَى إِلَيَّ أَنْكَحْتُهُ وَ اِتَّخَذْتُهُ وَصِيّاً»؛(5) خداوند به اهل زمین نگاه کرد و از میان آنها پدرت را برگزید و او را پیامبر قرار داد، سپس دوباره نگاه کرد و همسرت را برگزید و به من وحی کرد و من او را به ازدواج تو در آوردم و وصی خود قرار دادم.

ص: 156


1- نور الأبصار، ص 42 کنز العمال، ج6 ص318؛ مستدرک الحاکم، ج2، ص153.
2- سوره فرقان، آیه 54: مجمع البیان، ج 9، ص175.
3- ذخائر العقبی، ص32
4- جمع الجوامع، ج 6 ص 398.
5- ذخائر العقبی، ص32

بار سوم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به حضرت زهرا علیها السلام چنین فرمود: «إِنَّهُ أَوَّلُ أَصْحَابِي إِسْلاَماً أَوْ أقدَمُ أُمَّتي سِلْماً وَ أَكْثَرُهُمْ عِلْماً وأعْظَمُهُم حِلْماً»(1)؛ او اولین کسی از اصحاب من است که اسلام آورد، او از همه بیشتر علم دارد و در بردباری از همه بزرگوارتر است.

ارزشهای والای امیرالمؤمنین علیه السلام او را شایسته می نمود تا خداوند آن حضرت را به عنوان همسر دختر رسول صلی الله علیه و آله و سلم برگزیند و در حدیث آمده است که: «لَوْ لَمْ يُخْلَقْ عَلِيٌ لَمَا كَانَ لِفَاطِمَةَ كُفُوءٌ»(2)؛ اگر على خلق نمیشد، فاطمه هیچ همتایی نداشت.

مهریه حضرت زهرا علیها السلام

مهریّه حضرت زهرا علیه السلام نشان دهنده نحوه برخورد قاطعانه اسلام با مسائل مورد نیاز انسان است.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با تعیین مهریهای اندک برای دختر خویش الگویی برای زنان امت خود مشخص کرد تا دیگر نه زنی فرصت ازدواج را از دست بدهد و نه مردی بی همسر بماند، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از علی هلیه السلامپرسید: «يَا عَلَى أَعْنُدِكَ شَيْءٌ؟»؛ ای علی، آیا دارایی داری؟ عرض کرد: «عِندي سَيفي وَدَرعي وَفرَسِي»؛ شمشیر، زره و اسب دارم.

این کل دارایی او بود، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «أمَّا فَرَسُكَ فَلا بُدَّ لَكَ مِنْهَا وأَمَّا سَيْفُكَ فَلا غَنِيَّ لَك عَنْهُ وأمَّا دِرْعُك فَبَعَةُ»(3)، اسب را مطمئناً لازم داری، از شمشیر هم بی نیاز نخواهی شد، پس زره را بفروش. و این زره غنیمتی بود که در جنگ بدر به دست آورده بود.

امیرالمؤمنین علیه السلام به بازار رفت و زره خود را به چهارصد و هشتاد درهم فروخت، مبلغ را در گوشه ای از لباس خویش نگه داشته (4)نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمد و آن را پیش حضرت گذاشت. مبلغ کمی بود و شاید کمترین مبلغی بود که فقرا به عنوان مهر همسران خود می پردازند، زیرا اسلام بیش از این به مهریه اهمیت نداده تا این اخلاق میان مسلمانان رواج یابد.

ص: 157


1- کنز العمال، ج 6 ص 153.
2- مسند احمد، ج 5، ص36؛ مجمع الزوائد، ج 6 ص101؛ الرياض النضرة، ج 2، ص 194.
3- كفاية الطالب، ص 166؛ بحار الانوار، ج42، ص130.
4- کنز العمال، ج7، ص14.

جهیزیه فاطمه علیها السلام

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مقداری از آن در همها را به بلال داد تا قدری عطر بگیرد و بقیه را به سلمان و ام سلمه داد تا سایر آثاث را خریداری نمایند، ساعتی نگذشت که جهیزیه عروس آمده شد و آن عبارت بود از:

1- پوستین گوسفند تا از دو طرف آن برای وقت خواب و وقتهای دیگر استفاده کنند.

2- متکایی از پوست که با پوسته های نخل پر شده است.

3- تختی از شاخه نخل.

4- دو دستگاه آسیاب دستی.

5- سطل آب.

6- دو عدد کوزه.

7- چند ظرف سفالی.(1)

و چیزهای دیگری که از دید مردم چندان ارزشی ندارند، ولی از نظر اسلام گرانبهاتر از جواهر

و ارزشمندتر از لوازم قیمتی است که شاهان و ثروتمندان به عنوان مهر به همسران خود می دهند.

جهیزیه را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در آوردند، حضرت به ظرفهای سفالی نگاه کرد و فرمود: «بُورِكَ لِأَهْلِ بَيْتِ جُلِّ آنِيَتِهِمْ مِنَ اَلْخَزَفِ» ؛ مبارک باد بر خانوادهای که بیشترین ظرفهای آنان از سفال است.

آنگاه حضرت علی علیه السلام به ترتیب منزل خود پرداخت، اتاق عروسی را با خاک [ماسه] تمیز فرش کرد، دو عدد چوب در زمین کوبید و با طناب به یکدیگر وصل کرد تا بتوان لباس بر آن پهن کرد.

این بود خانه على علیه السلام و جهیزیه بانوی زنان جهان علیها السلام، شاعر اهل بیت مرحوم علامه فرطوسی این خانه بلند بالا را که بر اساس تقوی، فضیلت و زهد در دنیا ساخته شده است وصف کرده. به امام علیه السلام خطاب می کند:

1. و بيتُك وهو بسيطٌ بما *** حَوَتهُ جوانِبُهُ الأَربَعُ

2. فزاويةٌ منه فيها الحصيرُ *** إلى جنبِه جَرَّهٌ توضَعُ

ص: 158


1- حياة الامام الحسن بن على علیه السلام، ج1، ص48.

3. و اُخرى بها من جريد النخيل *** سريرٌ قوائمُه تُرقَعُ

4. وآنيهُ الطَّين وهيَ الكُؤوسُ *** وفي کفِّ مالكها تُصنَعُ

5. وتِلكَ رحىً مَجَلَت راحةً *** لطحن الشعيرِ بها تُسرِعُ

6. كأنَّ التواضُعَ في ما حَواهُ *** شَعارٌ به كلِّهِ بخشَعُ(1)

1. خانه تو با وسایلی که در چهار دیواری آن قرار دارد بسیار ساده است؛

2. در یک گوشه آن حصیری پهن و کوزه ای در کنار آن گذاشته شده است؛

3. در گوشه دیگری تختی برپا است که از شاخه های نخل ساخته شده است؛

4. چند ظرف گلی نیز وجود دارد که صاحب خانه به دست خود آنها را ساخته است؛

5. و آن آسیابی است که دست صاحبش آبله زده از سرعت کار برای آسیاب کردن جو است؛

6. گویا تواضع در برابر آنچه در خانه هست خضوع می کند.

سخنان نادرست «لامنس»

نویسنده ای به نام «لامنس» از سادگی جهیزیه حضرت زهرا علیها السلام نتیجه می گیرد که صلی الله علیه و آله و سلم فاطمه را دوست نمی داشته است، زیرا که او را به همسری مرد فقیری در آورده و جهیزیه او بسیار ساده بوده است. «لامنس» به علت نا آشنایی با شریعت اسلام به این نتیجه گیری رسیده است، زیرا تفکر او همان تفکر غربی بیگانه از اسلام و احکام ارزشمند آن است. اسلام زیاد بودن مهریه را ناشایست میداند تا ازدواج آسان و از پیچیدگی دور گردد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: «أَفْضَلُ نِسَاءِ أُمَّتِي أَقَلُّهُنَّ مَهْراً»(2)؛ بهترین زنان امت من آنهایی هستند که کمترین مهر را برای خود می خواهند.

امام موسی کاظم علیه السلام درباره سادگی ازدواج در زمان جدش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می گوید: «كَانَ اَلرَّجُلُ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اَللَّهِ يَتَزَوَّجُ المَرأَةَ عَلى السُّورَةِ مِنَ القُرآنِ وَعَلَى الدِّرهَمِ وَعَلى الحِنطَةِ القَبضَةُ»(3)

ص: 159


1- ملحمة اهل البيت - فرطوسی، ج 1، ص35.
2- من لا يحضره الفقیه، ج 3، ص243.
3- تهذیب الاحکام، ج 7، ص 366.

در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مهر زن احياناً یاد دادن یک سوره قرآن، یک درهم و یا یک مشت گندم بوده است.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای یکی از اصحاب خود که هیچ چیز نداشت همسری مشخص کرد و مهر او را چنین قرار داد که مرد یک سوره قرآن را به همسرش تعلیم دهد(1) و این مهر را (مهر السوره) نامیدند.

شریعت اسلام تاکید بر ازدواج نموده و سادگی در مهریه را پسندیده است. اسلام برتری زن و شوهر بر یکدیگر بر اساس تسب و دیگر اعتبارها ملغی و مرد و زن مسلمان را همتای یکدیگر قرار داد، ولی این اصول اسلامی بر «منس» ناشناخته مانده، زیرا او همه چیز را از یک دید مادی می بیند.

خطبه عقد

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خطبه عقد میان دختر خود و امیرالمؤمنین علیه السام را در حضور جمع فراوانی از صحابه اجرا نمود، متن خطبه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چنین است:

لْحَمْدَلِلِهِ الْمَحْمُودِ بِنِعْمَتِهِ الْمَعْبُودِ بِقُدْرَتِهِ الْمُطَاعِ لِسُلْطانِهِ الْمَرْعُوبِ مِنْ عَذابِهِ و سَطَواتِهِ النَّافِذِ اَمْرُهُ فِى سَمائِهِ وَ ارْضِهِ الَّذِى خَلَقَ الخَلقَ بِقُدْرَتِهِ وَ مَيَّزَهُم بِاَحِكْامَهِ وَ اعزَّهُم بِدينِهِ وَ اكْرِمْهُمْ بِنَبِيِّهِ مُحَمَّدٍ صَلّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلّم ان اللّه تَبارَکَ اسمُهُ وتَعالَت عَظَمَتَهُ جَعَلَ الْمَصَاهِرَهُ نَسَباً لاَحِقاً وَ امْراً مُفْتَرَضاً اَو شَجَ بِهَ الارحامَ وَ اِلْزَمَ الاَنامَ فَقَالَ عَزَّ مِن قائِلِ: «وَ هُوَ الَّذِى خَلَقَ مِنَ اَلْمَاءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً وَ كَانَ رَبُّكَ قَدِيراً» وامرُ اَللَّهِ يُجْرَى قَضَائِهُ وَ قَضائِهِ يُجْرَى الى قَدرُهُ، و لِكُلِّ قَضَاءٍ قَدَرٌ وَ لِكُلِّ قدر اَجِلٍ ولکل اجل كِتَابٌ «يَمْحُو اَللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ اُمُّ الْكِتابُ» ثُمَّ اِنَّ اللَّهَ عَزّ وَ جَلَّ اَمَرِنِى اَنْ اُزْوَّجَ فاطِمَهَ مِن عَلِى ثُمَّ إِنِّي أُشْهِدُكُمْ أَنِّي قَدْ زَوَّجْتُ فَاطِمَةَ مِن على عَلَى أَرْبَعِمِائَةِ مِثْقَالِ فِضَّةٍ إن رَضِيَ بِذَلِكَ عَلَى السُّنَّةِ الْقَائِمَةِ وَالفَرِيضَةِ الواجِبَةِ فَجَمَعَ اللَّهُ شَمْلَهُمَا وَبَارَكَ لَهُمَا وأَطَابَ نَسْلَهُمَا وجَعَلَ نَسلَهُما مَفاتِيحَ الرَّحْمَةِ وَ مَعادِنُ الْحِكْمَةِ وأَمْنَ الأمَّةِ أَقولُ قَولي هذا وَأستَغفِرُ اللَّهَ لِي وَلَكُمْ.

ستایش می کنم خدای را که به خاطر نعمتهایش مورد ستایش قرار می گیرد، بدلیل قدرت او عبادت می شود، عظمت سلطنتش موجب اطاعت از او می گردد، عذاب و خشمش ترس از او را به دنبال آورد.

ص: 160


1- صحيح مسلم، ج1، ص545.

و دستور او در آسمانها و زمین اجرا می گردد. خداوند با قدرت خود خلق را آفرید، با احکام خویش آنها را بر یکدیگر برتری عطا کرد، با دین خود به آنها عزت داد و با فرستادن پیامبر خویش محمد تا به آنان کرامت بخشید.

مبارک باد نام خدا و متعالی باد عظمت او که ازدواج را نوعی فامیلی جدید و امری ضروری قرار داد،

خانواده ها را به یکدیگر پیوند زد و خلق را متعهد آن نمود. خدای متعال می فرماید: و اوست کسی که از آب، بشری آفرید و او را دارای خویشاوندی نسبی و دامادی قرار داد و پروردگار تو همواره توانا بوده است و دستور خدا منتهی به قضای خدا و قضای خدا منتهی به قدر او است و هر قضایی قدری و هر قدری زمان مشخصی و هر زمانی نوشته ای دارد، خداوند می فرماید: خداوند هر چه را بخواهد محو و هر چه را بخواهد اثبات می کند و امُ الکتاب «لوح محفوظ» نزد اوست.

خدا به من دستور داده است تا فاطمه را به همسری علی در آورم، اکنون من شما را شاهد می گیرم که فاطمه را به همسری علی در آوردم و مهر او را چهارصد مثقال نقره قرار دادم به شرط رضایت او بر اساس سنت حاضر و تعهد شرعی. خداوند آنها را به یکدیگر الفت دهد و به زندگیشان برکت بخشد و نسل آنها را پاک و مطهر فرماید. خداوند نسل آنها را کلیدهای رحمت، سرچشمه حکمت و امنیت امت اسلام قرار دهد، گفته خود می گویم و برای خودم و همه شما طلب مغفرت مینمایم.

امیرالمؤمنین علیه السلام هنگام خطبه عقد حضور نداشت، بلکه در مأموریتی از جانب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود، پس از تمام شدن خطبه عقد بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم وارد شد، وقتی پیامبر او را دید تبسمی کرد و فرمود: «يَا عَلِيُّ إِنَّ اَللَّهَ أَمَرَنِي أَنْ أُزَوِّجَكَ فَاطِمَةَ وَ إِنِّي قَدْ زَوَّجْتُكَهَا عَلَى أَرْبَعِمِائَةِ مِثْقَالِ فِضَّةٍ»(1) ؛ اى على، خداوند به من امر فرمود تا تو و فاطمه را به ازدواج یکدیگر در آورم و من شما را به چهارصد مثقال نقره به ازدواج رساندم.

سپس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به امیرالمؤمنین امر فرمود تا سخنی بگوید و على علیه السلام چنین گفت:

«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي قَرُبَ مِنْ حامِدِيهِ وَدَّنا مِن سائِليهِ وَ وَعَدَ الجنَّهَ مَن يَتَّقِيهِ وأَنْذَرَ بِالنَّارِ مَنْ يَعْصِيهِ تَحْمَدُهُ عَلَى قَدِيمِ إِحْسَانِهِ وَ نَستَعِينُهُ وَ نَسْتَهْدِيهِ وَ نُؤْمِنُ بِهِ وَ نَسْتَكْفِيهِ وَ نَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَه

ص: 161


1- کشف الغمة، ص358-359: الرياض النضرة، ج3، ص 125؛ بحار الأنوار، ج 43، ص 132.

إلَا اللّهُ وحدهُ لا شریکَ لهُ شَهادَةَ تَبلُغُهُ تُرضیهِ، وانَّ محمداً عبدُهُ و رسولُهُ صَلَّی اللّهُ عَلی مُحَمَّدٍ صَلاةً تُزلِفُهُ وتُحظیهِ و ترفَعُهُ وتصطَفیهِ. و النِّکاحَ مِمّا أمَرَ اللّهُ بِهِ و یُرضیهِ ،و هذا رَسولُ اللّهِ زَوَّجَنِی ابنَتَهُ فاطِمَةَ، عَلی خَمسِماتَه دِرهَمٍ وقَد رَضیتُ، فَاسأَلوهُ وَاشهَدوا.»

ستایش می کنم خدا را که به ستایش کنندگان خود نزدیک می شود و کسانی که از او حاجت میطلبند را در کنار خود قرار میدهد، پرهیزکاران را وعده بهشت و گناهکاران را بیم از جهنم داده است. او را ستایش می کنیم بر احسان همیشگی و قدیمی او، از او یاری خواسته و هدایت می طلبیم، به او ایمان آورده و از او تقاضا می کنیم ما را بی نیاز فرماید، شهادت می دهیم که هیچ خدایی جز پروردگار جهان نیست، او یگانه بوده و هرگز شریکی ندارد و این شهادت را چنان به او ابلاغ می کنیم که راضی گردد. همچنین شهادت می دهیم که محمد بنده و پیامبر خدا است، خداوند بر او و اهل بیت او چنان درود فرستد که بیشتر مقرب گشته و درجه او بالا رود، درودی که او را متعالی ساخته و بی همتا نماید. و ازدواج از مسائلی است که خدا بدان امر فرموده و مورد رضایت او است و هم اکنون رسول خدا دخترش فاطمه را با مهری معادل پانصد درهم به عقد من درآورد، من نیز رضایت خود را اعلام میدارم و از شما میخواهم در این باره از ایشان بپرسید و شهادت دهید.

آنگاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «قَدْ زَوَّجْتُكَ اِبْنَتِي فَاطِمَةَ عَلَى مَا زَوَّجَكَ اَلرَّحْمَنُ وَ قَدْ رَضِيتُ بِما رَضِيَ اَللَّهُ لَها فَنِعْمَ الْخَتَنُ انت وَ نِعْمَ اَلصَّاحِبُ انْت وَ كَفَاكَ بِرِضَى اللَّهِ رِضا»(1)؛ دخترم فاطمه را به عقد تو در آوردم همان گونه که خدای رحمان او را به عقد تو در آورد و برای او به آنچه رضایت خدا در ان است راضی ام، پس تو بهترین داماد و بهترین یار من هستی و همین برای تو بس که خداوند از تو راضی است.

امیرالمؤمنین علیه السلام نیز رضایت و قبول خود را اعلام نمود و سپس به سجده رفت و شکر خدای متعال را بر این نعمتی که به او مرحمت فرموده است به جای آورد. آنگاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای امیرالمؤمنین علیه السلام و حضرت زهرا علیها السلام دعا نمود و گفت: «بَارَكَ اَللَّهُ لَكُمَا وَ عَلَيْكُمَا واسعَدَ جَدُّكُمَا و جَمَعَ بَيْنَكُما

ص: 162


1- بحار الأنوار، ج 43، ص 132.

وَ اخْرُج مِنْكُما الْكَثِيرَ الطَّيِّب»(1)؛ خداوند به شما برکت دهد، بر شما برکت فرستد، شما را خوشبخت فرماید، شما را به هم پیوند زند و نسل فراوان و خوبی را از شما ایجاد نماید.

مجلس عقد در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برقرار شد،(2) پیامبر صَلّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلّم دستور داد ظرفی پر از خرما تقدیم مهمانان کردند و آنها نیز از آن مصرف نمودند.(3)

سپس مهمانان متفرق شدند در حالی که برای دو زوج جدید دعای خیر و خوشبختی و داشتن

ذریه پاک و منزه می کردند.

ولیمه ازدواج

شب زفاف این دو نور الهی رسید، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به علی روی کرد و فرمود: «يَاعِلِيٌ لَابُدَّ لِلْعَرُوسِ مِنْ وَلِيمَةٍ»(4)؛ ای علی، باید برای عروس یک ولیمه داد.

ولی امیرالمؤمنین علیه السلام چیزی نداشت. سعد بن عباده یک قوچ داد، یکی از انصار نیز مقداری ذرت آورد و بدینوسیله غذایی تهیه و مسلمانان برای صرف شام دعوت شدند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چند درهم به حضرت علی علیه السلام داد و فرمود: «اشتَرِ سَمَّناً و تَمْراً وأقطاً»؛ مقداری روغن، خرما و کشک خریداری کن. امام نیز این لوازم را خرید و نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آورد، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آستین خود را بالا زد و سفرهای از پوست طلب کرد، سپس خرما را با روغن مخلوط و به آن کشک اضافه کرد و با آن شیرینی از مهمانان پذیرایی گردید. غذای تهیه شده از بهترین غذاهایی بود که در چنین مناسباتی تقدیم می شد. مهمانان شام را صرف کردند و آنگاه به حضرت على متن تبریک و تهنیت گفتند.

صحبت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم درباره على علیه السلام با فاطمه علیها السلام

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با دختر خویش درباره مقام و منزلت على نزد خود چنین فرمود: «اما تَدْرِينَ مَا

ص: 163


1- نور الأبصار، ص 42: الرياض النضرة، ج 2، ص183؛ ذخائر العقبی، ص29.
2- کشف الغمة، ج 1، ص 358.
3- ذخائر العقبی، ص30؛ الرياض النضرة، ج 2، ص181.
4- کنز العمال، ج7، ص14.

مَنْزِلَةُ عَلِيٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عِنْدِي كَفَانِي اَمْرِي وَ هُوَ ابْنُ اِثْنَتَيْ عَشْرَةَ سَنَةً وَ ضَرَبَ بَيْنَ يَدَيَّ بِالسَّيْفِ و هُوَ ابْنُ سِتَّ عَشْرَةَ سَنَةً وَ قَتَلَ الِابْطَالَ و هُوَ ابْنُ تِسْعَ عَشْرَةَ سَنَةً و فَرَّجَ هُمُومِي وَ هُوَ ابْنُ عِشْرِينَ سَنَةً و رَفَعَ بابَ خَيْبَرَ و هُوَ ابْنُ اِثْنَتَيْنِ وَ عِشْرِينَ سَنَة»(1)؛ مگر مقام على را نزد من نمیدانی، او دوازده ساله بود که مرا در مأموریتم بی نیاز از دیگران کرد، شانزده ساله بود که در کنار من شمشیر زد، نوزده ساله بود که قهرمانان دشمن را کشت، بیست ساله بود که نگرانیهای مرا برطرف ساخت و بیست و دو ساله بود که در خیبر را از جا کند.

منزل جديد

امام علی علیه السلام در یکی از خانه های حارثة بن النعمان زندگی جدید خود را آغاز کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خجالت می کشید که آن خانه را از نعمان طلب کند، وقتی نعمان مطلع شد سریعاً نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمد و گفت: ای رسول خدا، جان و مالم از آن خدا و رسول باد، هیچ چیزی برای من خوش تر از این نیست که از مال من چیزی را برداری، آنچه را بر میداری بسیار خوشایندتر است برایم از آنچه رها می کنی. پیامبر و برای او دعای خیر کرد و فاطمه به آن خانه منتقل شد.(2)

شب زفاف

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از همسر خود ام سلمه خواست تا دخترش را برای ورود به منزل امیرالمؤمنین علیه السلام همراهی کند، منزل حضرت علی علیه السلام دیوار به دیوار مسجد نبوی بود و ام سلمه با عده ای از زنان مهاجرین و انصار با خواندن اشعار، دختر رسول خدا صَلّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلّم را به منزل شوهر بردند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بعد از ادای نماز عشا به منزل امام على علیه السلام رفت، ام ایمن از ایشان استقبال نمود و پیامبر با صدایی آکنده از شادی به وی گفت:

«هاهُنا أخي؟»؛ آیا برادرم در اینجا است؟

ام ايمن جواب داد: پدر و مادرم فدای تو باد یا رسول الله، برادرت کیست؟

ص: 164


1- امالی الصدوق، ص483.
2- بحار الأنوار، ج 40، ص6.

فرمود: علی بن ابی طالب.

ام ایمن عرض کرد: چگونه برادر شما است در صورتی که دخترت را به او دادهای؟

پیامبر در جواب گفت: «هو ذلك یا أمَّ أيمَن»؛ همینگونه است ای ام ایمن.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وارد شد و زن و شوهر به احترام ایشان برخواستند، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به فاطمه علیها السلام روی کرد و آب خاست، فاطمه علیها السلام آب را در ظرفی چوبین آورد، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قدری آب را به دهان برد و دوباره به توی ظرف برگرداند، سپس به حضرت زهرا علیها السلام فرمود: بلند شو، آنگاه آن آب را بر سر و سینه او پاشید و دست را به دعا برداشت و گفت: «اَللَّهُمَّ إِنِّي أُعِيذُهَا بِكَ وَ ذُرِّيَّتَهَا مِنَ اَلشَّيْطَانِ اَلرَّجِيمِ»؛ خدایا، او و نسلش را در پناه تو قرار میدهم تا از شر شیطان رجیم در امان باشند.

دوباره به علی علیه السلام دستور داد تا ظرف چوبین را پر از آب کند و علی علیه السلام چنین کرد، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قدری آب را به دهان برد و به توی ظرف برگرداند، آنگاه آن را بر سر علی ریخت و برای او دعا کرد: «اَللَّهُمَّ إِنِّي أُعِيذُهُ بِكَ وَ ذُرِّيَّتَه مِنَ اَلشَّيْطَانِ َلرَّجِيمِ»؛ خدايا، او و نسلش را در پناه تو قرار میدهم تا از شر شیطان رجیم در امان باشند.

سپس به او فرمود برگرد، على علیه السلام برگشت و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بقیه آب را ریخت و برای او دعا کرد، و دستور داد تا بر خانواده اش وارد شود.(1)

امام على علیه السلام با این ازدواج، موقعیت بسیار مهمی در جامعه اسلامی پیدا کرد و در حدیث آمده است که: «كَانَ لِعَلِيٍ وَجْهٌ مِنَ اَلنَّاسِ

حَيَاةُ فَاطِمَةَ»(2)؛ علی در ایام زندگی فاطمه احترام خاصی بین مردم داشت.

پیامبر صَلّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلّم به فاطمه علیها السلام فرمود: «لَقَد زَوَّجتُكِ سَيِّداً في الدُّنيا وَ سَيِّداً فِي الْآخِرَةِ لَايُبْغِضُهُ إِلاَّ مُنَافِقٌ»(3)؛ تو را به همسری کسی در آوردم که در دنیا و آخرت پیشوا میباشد و هیچ کس از او نفرت نخواهد داشت مگر منافق.

ص: 165


1- حياة الامام الحسن بن على ج1، ص52 - 53
2- غريب الحديث - ابن الجوزی، ج2، ص455؛ النهاية في غريب الحدیث، ج 5، ص158،
3- ذخائر العقبی، ص43.

زهرا علیها السلام و صدقه دادن لباس عروسی خود

شب عروسی، دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم لباس عروسی را از تن کند و به دختر فقیری داد، روز دوم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر او وارد شد و لباس عروسی را بر تن او ندید، از او پرسید و زهرا علیها السلام چنین جواب داد: «أَبَتَاهْ لَقَدْ طَرَقْتُ عَلَى اَلْبَابِ فَتَاةً فَقِيرَةً تَطْلُبُ ثَوْباً فَأَخَذتُ ثَوْبِي اَلْقَدِيمَ لِأَدْفَعَهُ لَها إِلاَّ أَنّي تَذَكَّرْتُ قَوْلَ اللَّهِ تَبَارَك وتَعالَى «لَنْ تَنالُوا البِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ»(1) وأَنَا أُحِبُّ الثَّوْبَ الْجَدِيدَ فَأُثْتِرُهَا عَلَى نَفْسِي واعْطَيْتُهُ لِهَا»(2) ؛ پدرم، دختر فقیری در خانه را زد و تقاضای لباسی کرد، لباس کهنه ام را برداشتم تا به او بدهم ولی به یاد این آیه افتادم که خداوند می فرماید: «هرگز خیری به شما نمی رسد تا آن که چیزی را انفاق کنید که دوست دارید»؛ و من لباس نو را دوست داشتم، لذا آن دختر فقیر را بر خود مقدم شمرده و لباس نو را به او دادم.

این چه نفس متعالی است که تمام ارزشهای اسلام را در بر دارد؟

این نفس محمد صلی الله علیه و آله و سلم است که خداوند با لطف خود او را به عنوان رحمت برای همه مردم قرار داده است و این پاره تن او نیز مانند پدر در رفتار و کردار خود رحمت الهی می باشد.

این خانواده عالی مقام در سال دوم هجری شکل گرفت، (3)البته غیر از این تاریخ نیز گفته شده است و نقل کرده اند که حضرت زهرا علیها السلام ده ساله بوده(4) و حضرت على علیه السلام بیست و یک سال و پنج ماه داشته است.(5)

اشعار درباره ازدواج حضرت زهرا علیها السلام

1- حفصه

1. فَاطِمَةُ خَيْرُ نِسَاءِ اَلْبَشَرِ *** وَ مَنْ لَهَا وَجْهٌ كَوَجْهِ اَلْقَمَرِ

2. فَضَّلَكَ اَللَّهُ عَلَى مَحَلِّ اَلْوَرِيِّ ***بِفَضْلِ مَنْ خَصَّ بِأَيِّ اَلزُّمَرِ

ص: 166


1- سورة آل عمران، آیه 92
2- اعلموا أني فاطمة، ج 2، ص665
3- مروج الذهب، ج 2، ص 187.
4- بحار الأنوار، ج10، ص4.
5- مروج الذهب، ج 2، ص 187.

3.زَوَّجَكَ اَللَّهُ فَتًى فَاضِلاً *** أَعْنِي عَلِيّاً خَيْرُ مَنْ فِي اَلْحَضَرِ

4. قَسَرْنَ جَارَاتِي بِهَا إِنَّهَا *** كَرِيمُهُ بِنْتُ عَظِيمٍ اَلْخَطَرِ

1. فاطمه برتر از تمام بانوان است، روی او مانند پارۂ ماه است.

2. خداوند به واسطه آن که آیات سوره زمر به او اختصاص یافته، تو را بهتر از همه مردم قرار داده است.

3. خدا تو را به همسری جوانی ارجمند در آورده است، یعنی علی که بر تمام اهل شهر برتری دارد.

4. پس بیائید ای همسایگان من تا فاطمه را به خانه بخت ببریم، زیرا که او فرزند برومند مردی بسیار عظیم الشان می باشد.(1)

2- أمُّ سَلَمة

1. سِرنَ بِعونِ الله جاراتي *** واشکُرنَهُ كُلِّ حالاتِ

2. واذکُرنَ ما أنعمَ ربُّ العُلى *** من کشفِ مکروہٍ و آفاتِ

3. فقَد هَدانا بَعد کُفرِ و قد *** أنعشَنا ربُّ السَّماوات

4. سِرنَ معَ خيرِ نساءِ الوری *** تُفدی بعَمَّاتِ و خالاتِ

5. يا بنتَ مَن فَضَّلَهُ ذو العُلى *** بالوَحي مِنهُ والرِّسالاتِ

1. دوستان، به یاری خدا اقدام کنید و خدا را در همه حالتها شکر نمایید.

2. هیچگاه فراموش نکنید نعمت پروردگار را که نابسامانیها و گرفتاری ها را برطرف کرده است.

3. خداوند ما را از کفر نجات داده و دل های ما را با ایمان روشن نموده است.

4. با بهترین بانوان جهان همراه شوید، که همه بستگان اعم از عمه و خاله فدای او می شوند.

5. ای دختر آن بزرگواری که خداوند با وحی و رسالت او را از همه برتر ساخت.(2)

3- عائشة

1. یا نسوهٌ استرنَ بالمعاجرِ *** واذکُرنَ ما یحسُنُ في المحاضر

2. واذکُرنَ ربَّ الناس إذ خصَّنا *** بدینهِ مع کُلِّ عبدٍ شاکرِ

ص: 167


1- مناقب ابن شهرآشوب، ج3، ص355؛ بحار الأنوار، ج 43، ص116؛ أعيان الشيعة، ج 1، ص312.
2- همان

3. والحمدُ لله على إفضالِهِ *** والشُّكرُ لله العزيزِ القادرِ

4. سِرنَ بهافاللهُ أعلى ذِكرها *** و خصَّها مِنهُ بطُهرِ طاهرِ(1)

1. ای بانوان، با معاجر(2) خود را بپوشانید و در محافل سخنان پسندیده به زبان آورید.

2. و همراه با بندگان شکرگزار، خدا را یاد کنید که دین خود را ارزانی ما قرار داده است.

3. پروردگار را ستایش می کنم بر نعمتهای فراوان و شکر میکنم خدای عزیز مقتدر را۔

4. این بانو را همراهی کنید که خداوند نام او را متعالی نموده و همسری پاک و مطهر نصيب او قرار داده است.

4- كبشة (مادر سعد بن معاذ)

1. أقولُ قَولاً فيه مافيه *** وأذكُرُ الخَيرَ وأُبدیهِ

2. مُحَمَّدٌ خَيرُ بني آدم *** ما فيهِ من كِبر و من تیهِ

3. بِفَضلِهِ عرَّفَنا رُشدَنا *** فاللهُ بالخَيرِ مُجازیهِ

4. و نحنُ مع بِنتِ نبيِّ الهُدى *** ذي شَرَفٍ قد مَکُنت فيهِ

1. سخنی خواهم گفت که نکات مهمی در آن نهفته است و در آن خیر را بیان و ارائه می نمایم.

2. محمد صلی الله علیه و آله و سلم برتر از تمام فرزندان آدم است و هیچگونه تكبر و خودپسندی در او یافت نمی شود.

3. او با نیکوکاریهای خود ارزشها را به ما یاد داد، پس خداوند او را جزای خیر دهد.

4. و ما همراه شده ایم با دختر پیامبر هدایتگر، که از شرافت پدر به اوج عظمت رسیده است.(3)

5- حمیری

1. واللَّهِ زَوَّجَهُ الزّكِيَّه فَاطِماً *** فِي ظِلَّ طُوبِي مَشْهَداً مَحْضُوراً

2. كَانَ اَلْمَلاَئِكُ ثُمَّ فِي عَدَدِ اَلْحَصِيِّ *** جِبْرِيلُ يَخْطُبُهُمْ بِهَا مَسْرُوراً

3. يَدْعُو لَهُ وَ لَهَا وَ كَانَ دُعَاؤُهُ لَهُمَا بِخَيْرٍ دَائِماً مذکورا

ص: 168


1- همان.
2- معاجر جمع معجر است و معجر دستمالی بوده که زنان بر سر می بستند.
3- أعلام النساء، ج4، ص232؛ أسد الغابة، ج 5، ص537؛ أعلام الزرکلی، ج5، ص218.

4. حَتَّى إِذَا فَرَغَ اَلْخَطِيبُ تَتَابَعَتْ *** طُوبِي تَسَاقَطَ لُؤْلُؤاً مَنْثُوراً

5. وَ تُهيلُ ياقوتاً عَلَيهِم مَرَّةً *** وَتَهيلُ دُرّاً تارَةً وَ شَذوراً

6. فَتَرَى نِسَاءَ اَلْحُورِ يَنْتَهِبُونَهُ *** حَوْراً بِذَلِكَ يَهْتَدِينَ اَلْحَوْرَا

7. فَإِلَى اَلْقِيَامَةِ بَيْنَهُنَّ هَدِيَّةُ *** ذَاكَ اَلنِّثَارُ عَشِيُّهُ وَ بُكُوراً

1. خداوند فاطمه پاک و منزه را به همسری او درآورد، جشن چنین ازدواجی زیر درخت طوبی در بهشت انجام شد و چه دیدنی بود این برنامه.

2. تعداد فرشتگان از عدد ریگهای بیابان بیشتر بود و جبرئیل با شادمانی میان آنها سخن می گفت.

3. برای این زوج دعا می کرد، البته دعاهای خیر او برای ایشان همیشگی است.

4. وقتی که عقد انجام شد، درخت بهشتی طوبی شروع به درفشانی نمود.

5. یک بار یاقوت میریخت و بار دیگر مروارید و گرد طلا بر آنها می بارید.

6. زنان حورالعین را می بینی که به جمع آوری مرواریدها مشغولند و درخشندگی مروارید آنها را جذب کرده است.

7. و این هدیه های گران قیمت شبانه میان آنها رد و بدل می شود تا روز قیامت.(1)

6- سرخسی

1. وَ أَرادَ رَبُّ العَرشِ أن يُلقى بِها *** شَجَرٌ كَريمُ العِرَقِ وَالأغصانِ

2. فَقُضِيَ فَزَوَّجَهَا عَلِيّاً اِنَّهُ *** كَانَ اَلْكَفَّيُّ بِهَا بِلاَ نُقْصَانٍ

3. وَقَضَى الإلهُ بِأن تُولَّدَ مِنهُما *** وَلَدَانٌ كَالْقَمَرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ

4. سِبطَا مُحَمَّدٍ الرَّسولِ وَفِلَّذَتا *** كَبِدُ اَلْبَتُولِ كَذَاكَ يَعْتَلِقَانِ

5. فَبَنَى الإمامَةَ والخِلافَةَ وَالهُدى *** بَعْدَ اَلرِّسَالَةُ ذَانِكَ اَلْوِلْدَانُ(2)

1. خدای متعال اراده فرمود که از آن حضرت علیها السلام نسلی فراوان و با ارزش بیافریند.

2. از این رو او را به ازدواج على علیه السلام در آورد علی بی کم و کاست همتای فاطمه علیها السلام بود.

ص: 169


1- الزهراء علیها السلام في ديوان الشعر العربي _ القرن الرابع الهجري، ص41.
2- مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 319.

3. خداوند اراده فرمود که دو پسر مانند دو ماه تابان از این زوج ارجمند پدید آورد.

4. این دو بزرگوار نوادگان پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم و پاره های تن فاطمه بتول علیها السلام هستند.

5. پس از اعلام رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم این دو فرزند بنای امامت، خلافت و هدایت را بر پا نمودند.

7- السوسي

1. وَ زَوْجٌ بِالطُّهْرِ اَلْبَتُولَةِ فَاطِمُ *** وَرَدَ سِوَاهُ كَاسِفُ اَلْبَالِ مِنْ حُقِر

2. و خَاطَبَهَا جِبْرِيلُ لَمَّا أُتِيَ بِهِ *** وَ مَنْ شَهِدَ اَلْأَمْلاَك يَلْقَطْنَ مَا نُشِرَ

3. تَنَاثَرَ يَاقُوتٌ وَ دُرٌّ وَ جَوْهَرٌ *** وَ مِسْكٍ وَكَافُورَ مِنَ اَلْخُلْدُ قَدْ نُشِرَ

4. وَ قُولاَ لَهُ يَا خَاطِبِيهَا بِحَسْرَةٍ *** تَزَوَّجَتِ اَلشَّمْسُ اَلْمُنِيرَةُ بِالْقَمَرِ

5. وَ يَطْلُعُ مِنْ شَمْسِ الضُّحَى قَمَرِ اَلدَّجِيِّ *** كَوَاكِبُ قَدْ لاَحَتْ لَنَا إِحْدَى عَشَرَ

1. فاطمه مطهر و بتول به همسري على علیه السلام در آمد و دیگر خواستگاران تحقیر و از مردود گردیدن خود به شدت آزرده شدند.

2. جبرئیل جهت خواستگاری حضرت زهرا علیها السلام برای حضرت علی علیه السلام وارد شد و تمام ملائک به جمع آوری هدیه های پخش شده مشغول شدند.

3. یاقوت، مروارید، جواهر، مشک و عنبر به عنوان هدیه از بهشت پخش گردید.

4. ای دو خواستگار شکست خورده! بروید و به وی بگویید که خورشید تابان با ماه ازدواج کرد.

5. از خورشید روز، ماه شب خارج می شود و بدینوسیله یازده ستاره طالع گردیدند.(1)

8- العبدی

1. صِدِّيقَةٌ لَقتْ لِصَدٍ يَقٍ شَرِيفٍ فِي اَلْمَنَاسِبِ

2. اِخْتَارَهُ وَ اِخْتَارَهَا طُهْرَيْنِ مِنْ دَنَسُ اَلْمَعَايِبِ

3. اِسْمَاهُمَا قَرْناً عَلَى سَطْرٍ بِظِلِّ اَلْعَرْشِ رَاتِبٌ

4. كانَ الإلهُ وَلِيَّها وَأَمينُهُ جِبريلُ خاطب

ص: 170


1- مناقب، ابن شهر آشوب، ج 2، ص183.

5. والمَهرَ خُمُسَ الأرضِ مَو هَبهُ تَعَالَتْ فِي اَلْمَوَاهِب

6. وَ نُهَّابُهَا مِنْ حَمْلٍ طُوِّ بِي طَيِّبَتْ تِلْكَ اَلْمَنَاهِبَ

1. صديقهای است که برای یک صدیق، با نسبی شریف خلق شده است

2. خداوند این دو را برای یکدیگر انتخاب کرد؛ چرا که آنها از هر عیب و پلیدی پاک و منزه اند.

3. زیر سایه عرش الهی نام این دو بزرگوار قرینه یکدیگر شده اند.

4. خداوند ولی آن بانو بود و جبرئیل را برای خواستگاری فرستاد.

5. و مهر او یک پنجم کل کره زمین بود، این مهر گران سنگ از طرف پروردگار تعیین شد.

6. شب عروسی میوه های درخت بهشتی طوبی بر سر عروس ریخته شد و چه هدیه های پاکی بودند آنها.(1)

9- شیخ فرطوسی

1. زَوَّجت في السَّماءِ طُهراً وَيُمَنا *** وَعَلاءٌ بِسَيِّدِ الأوصياءِ

2. كَانَ جِبْرِيلُ خَاطِباً لِعَلِيٍ *** بَضْعَةً اَلطُّهْرُ مِنْ كَرِيمِ اَلْعَطَاءِ

3. وَ جَمِيعِ اَلْمَلاَئِكِ اَلْغُرِّ اَلْكَانُوا *** فِي زِوَاجِ اَلزُّهْرَا مِنَ اَلشُّهَدَاءِ

4. نُثِرَتْ فِي اَلزِّفَافِ لِلْحُورِ طُوبِي *** مَا عَلَيْهَا بِغِبْطَةٍ وَ هَنَاءٍ

5. دُرَراً مِنْ كَرَامَةٍ وَ جُمَاناً *** تَتَهَادَى بِهِ لِيَوْمِ اَلْجَزَاءِ

6. وَ أَتَاهَا أَنَا اِحْمِلِي بِرِقَاقِ *** خُطَّ فِيهَا بَرَاءَةَ اَلْأَوْلِيَاءِ (2)

1. آن بانوی بزرگوار ازدواجی مطهر و پربرکت با علی سید اوصیاء نمود.

2. جبرئیل از طرف خدای بخشنده، دختر گرامی پیامبر صَلّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلّم را برای حضرت علی علیه السلام خواستگاری کرد.

3. و تمام ملائکه عالیقدر شاهد بر ازدواج حضرت زهرا علیها السلام بودند.

4. و از همین رو درخت بهشتی طوبی به علت این ازدواج آن چنان خوشحال و خرم بود که هدیه هایی

ص: 171


1- مناقب، ابن شهر آشوب، ج 3، ص 252 اعیان الشیعه، ج 7، ص270؛ الغدیر، ج 2، ص 305.
2- ملحمة اهل البيت - فرطوسی، ج 3، ص 12.

بر حورالعین پخش کرد.

5. این هديه ها عبارت بودند از مرواریدهای کرامت، که درخت طوبی می خواهد با تقدیم هدیه های خود هدایت یابد تا در روز قیامت به کار او آید.

6. و به ایشان اعلام گردید که برگهای در دست داشته باشی که در آن بی گناهی اولیاء خدا نوشته شده است.

منزل مسکونی حضرت زهرا علیها السلام

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم منزلی در کنار مسجد بزرگ خود در مدینه ساخت و دری از آن منزل بر مسجد باز کرد و هنگامی که پیامبر دستور یافت که تمام درهای منازلی را که بر مسجد النبی باز می شوند ببندد، در منزل بانوی زنان جهان جهت تکریم و تعظیم آن حضرت از این دستور مستثنی گردید.(1)

صاحب بن عباد در مدح حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام می گوید:

وَ مَا سَدَّ عَنْ خَيْرِ اَلْمَسَاجِدِ بَابَهُ *** وَ أَبْوَابُهُمْ إِذْ ذَاكَ عَنْهُ تَسَدُّ

آنگاه که درهای تمام خانه ها بر بهترین مساجد بسته شد، در خانه او همچنان بازماند.

شیخ اصفهانی می گوید:

1. وبابها الرفيع باب الرحمة *** و مستجار كل ذي مُلمَّة

2. و ما الحطيم عند باب فاطمة *** بنورها تُطفأ نور الحاطِمة

3. و بيتها المعمور کعبة السما *** أضحى ثِراه للثُّريا مَلثَما

1. در منزل بلند پایه او، در رحمت الهی است که هر گرفتار بدان متوسل می شود.

2. حطیم در برابر در خانه فاطمه چه ارزشی دارد؟ نور او آتش جهنم را خاموش می کند.

3. منزل ارجمند او کعبه آسمان است، که ثریا خاک آن را می بوسد.

عبدالله بن عمر یکی از مناقب خاص حضرت علی علیه السلام را همین دانست که پیامبر صَلّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلّم تا تمام

ص: 172


1- مسنداحمد بن حنبل، ج 2، ص 26؛ المعجم الكبير، ابن اثیر، ج 2، ص 246، ح 2031؛ المعجم الكامل، ج7، ص240.

درها را بر مسجد بست جز در منزل على علیه السلام را.(1)

کارهای خانه

فاطمه بنت اسد مادر گرامی حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در منزل ایشان زندگی می کرد. حضرت کارهای خانه را میان مادر خویش و حضرت زهرا علیها السلام تقسیم کرد، کارهای داخلی منزل مانند تهیه غذا و غیره را به عهده حضرت زهرا علیها السلام و کارهای خارجی را به عهده مادر خود قرار داد.(2)

کارهای حضرت زهرا علیها السلام در منزل

کارهای ذیل وظایفی است که حضرت زهرا علیها السلام در منزل خود انجام می داده است.

1. تهیه غذا

دختر پیامبر برای شوهر و فرزندان خود غذا تهیه می کرد، ایشان معمولاً جو و احیاناً گندم را آسیاب و سپس خمیر ساخته و از آن نان می پخت. معتضد خلیفه عباسی این کار حضرت زهرا علیها السلام را بهانه ای جهت کوچک شمردن آن حضرت مطرح نمود و صفی الدین حلی با این بیت شعر او را رد کرد.

عَيَّرتَها بِالرَّحى والزَّادِ تَطْحَنُهُ *** لازالَ زَادَكَ حُبّاً غَيْرَ مَطْحُونٍ

تو آن حضرت را کوچک شمردی به دلیل این که توشه خود را به دست خویش آسیاب می کرد، پس بدان که توشه تو (در آخرت) همچنان دانه های آرد نشده است.

روش زندگی حضرت زهرا علیها السلام مانند زندگی پیامبران و اوصيا است که از دنیا روی برگرداندند، نه مثل زندگی شاهان بنی العباس و زنان آنها که اموال مسلمین را به یغما بردند و خرج شهوت رانیها و خوشگذرانی های خود نمودند. خدا رحمت کند ابوفراس حمدانی را که علوی ها و عباسیها را این گونه با یکدیگر مقایسه می کند و خطاب به بنی العباس می گوید:

تُمْسِي التِّلاوَةُ فِي ابْيَاتِهِمْ سِحْراً *** وفي بُيوتِكُمُ الأوتارَ وَالنَّغَمُ

ص: 173


1- النفحات القدسيه في الانوار الفاطميه، 135، به نقل از مسند احمد بن حنبل، ج 2، ص 26: أسدالغابه، ج 3، ص214؛ کنزالعمال، ج 6، ص319.
2- الاستیعاب (چاپ شده در حاشیه کتاب الاصابه، ج 4، ص363؛ تهذيب الكمال، ج2، ص248.

سحرگاه ها صدای تلاوت قرآن از منزل آنان (آل علی) شنیده شده ولی از خانه شما (ای بنی عباس) صدای تار و تنبور به گوش می رسد.

2. جارو کردن خانه

امام على علیه السلام در انجام کارهای خانه به حضرت زهرا علیها السلام کمک می کرد. ایشان در این باره نقل می کند:

یکی از وظایف حضرت زهرا علیها السلام در منزل جارو کردن و تمیز نمودن خانه بود، ولی چون سطح منزل جز خاک هیچ فرشی نداشت، اکثر وقتها لباس آن حضرت خاک آلود بود.

3. بافتن لباس همسر و فرزندان

حضرت زهرا علیها السلام لباس همسر و فرزندان خود را با دستهای مبارک خود میبافت. امیرالمؤمنين عليه السلام پیراهنی دستبافت از فاطمه داشت که در جنگها می پوشید تا سپر او از خطرها باشد.(1)

4. همکاری امام با فاطمه علیها السلام

امام على علیه السلام درباره همکاری خود در انجام کارهای خانه به حضرت زهرا علیها السلام نقل می کند:

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بر ما وارد شد. فاطمه دیگ غذا را بار می گذاشت و من مشغول تمیز کردن عدس بودم. فرمود: یا ابالحسن! گفتم: لبیک! فرمود:

اِسْمَعْ مِنِّي وَ مَا أَقُولُ إِلَّا مَنْ أَمَرَ رَبِّي مَا مِنْ رَجُلٍ يُعِينُ اِمْرَأَتَهُ فِي بَيْتِهَا إِلَّاَّ كَانَ لَهُ بَلْ شَعْرَةٌ عَلَى بَدَنِهِ عِبَادَهُ سن صِيَامٌ نَهَارُهَا وَ قِيَامٍ لَيْلُهَا وَ أَعْطَاهُ اَللَّهُ ثَوَابَ اَلصَّابِرِينَ وَ اَلصِّدِّيقِينَ،(2)

سخن مرا بشنو و من جز از امر پروردگارم سخنی نمی گویم: هر مردی که در کارهای خانه به همسر خود کمک کند، به تعداد موهایی که در بدن دارد عبادت یک سال به او داده می شود، که در آن سال تمام روزها را روزه گرفته و تمام شبها را به عبادت مشغول باشد و خداوند ثواب صابرین و صديقين را به او عطا می فرماید.

ص: 174


1- بحارالانوار، ج39، ص54
2- بحارالانوار، ج 101، ص 132.

بعضی از راویان چنین نقل می کنند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به دختر خود فاطمه علیها السلام فرمود که کارهای داخل خانه را انجام دهد و به علی علیه السلام دستور داد تا کارهای خارج از خانه را به عهده گیرد.(1)

زندگی مشترک امام علی علیه السلام و حضرت زهرا علیها السلام بر اساس محبت و الفت برپا شده بود،

امیرالمؤمنین علیه السلام در این زمینه می فرماید:

«فَوَ اَللَّهِ مَا أَغْضَبْتُهَا وَ لاَ أَكْرَهْتُهَا عَلَى أَمْرٍ حَتَّى قَبَضَهَا اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لاَ أَغْضَبَتْنِي وَ لاَ عَصَتْ لِي أَمْراً وَ لَقَدْ كُنْتُ أَنْظُرُ إِلَيْهَا فَتَنْكَشِفُ عَنِّي اَلْهُمُومُ وَ اَلْأَحْزَانُ»(2)به خدا سوگند، هرگز فاطمه را نرنجاندم و مجبور به انجام کاری ننمودم، تا این که خداوند او را به جوار خود برد و هرگز او مرا نرنجاند و هیچگاه از دستور من سرپیچی ننمود و هرگاه غم و اندوه مرا فرا می گرفت، با نگاه کردن به روی او تمام غصه هایم برطرف می شد.

5. آسیاب کردن برای همسایگان

علاوه بر زحماتی که حضرت زهرا عَلَيْهَا السَّلاَم برای آسیاب کردن غذای منزل می کشید، برای رضای خدا غذای همسایگان ضعیف و ناتوان خود را نیز آسیاب می کرد. سلمان فارسی می گوید: روزی از کنار خانه فاطمه عَلَيْهَا السَّلاَم می گذشتم حسن و حسین علیهما السلام را که دو کودک خردسال بودند گریان یافتم. دلم سوخت و از پشت در به فاطمه عَلَيْهَا السَّلاَم گفتم: می خواهم حسن و حسین علیهما السلام را آرام کنم، گفت: ای سلمان، حجاب بر سر ندارم، عبایی به او دادم، آن را پوشید و به نیازهای حسن و حسین لیهما السلام رسیدگی کرد. من هم آسیاب را گرفتم و چرخاندم، قطره های خون بر قطب آسیاب دیدم، تعجب کرده و درباره آن از فاطمه پرسیدم. گفت: بعضی فقرای مدینه آسیاب ندارند. گندم، جو و دیگر دانه های خود را برای من می آورند تا برای آنان آسیاب کنم و اکنون مشغول آسیاب کردن برای آنها بودم.(3)

روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بر زهرا عَلَيْهَا السَّلاَم وارد شد، دید که مشغول آسیاب کردن است و لباسی از موی

ص: 175


1- حلية الأولياء، ج 6 ص 104.
2- بحارالانوار، ج 43، ص133؛ به نقل از امالی طوسی.
3- اعلموا أني فاطمه، ج 4، ص547.

شتر بر تن دارد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به گریه افتاد و فرمود: «اِصْبِرِي عَلَى مَرَارَةِ اَلاِدْنِيَا لِنَعِيمِ اَلْآخِرَةِ غَداً؛(1) برتلخیهای دنیا صبر کن تا فردا به نعمتهای آخرت دست یابی.

فاطمه عَلَيْهَا السَّلاَم هرگاه آسیاب می کرد، این آیه را تلاوت می نمود «وَمَا عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ وَأَبْقَى»(2)

آنچه نزد خداوند است بهتر و پایدارتر است.

توصیه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای فاطمه عَلَيْهَا السَّلاَم

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به حضرت زهرا عَلَيْهَا السَّلاَم توصیه نمود: هیچ گاه به همسر خود اصرار نکند که چیزی از امور دنیا را برای او بیاورد. فاطمه عَلَيْهَا السَّلاَم این توصیه را برای علی عَلَيْهَا السَّلاَم نقل کرد و گفت: «كان رسول الله صَلّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلّم: نَهاني أَنْ أَسأَلَكَ شَيْئاً فَقالَ: لَاتَسْأَلِي ابْنَ عَمِّكِ شَيئاً إِن جاءَكِ بِشَيءٍ عَفْواً والا فَلا تَسْأَليهِ »(3)؛ رسول الله مرا نهی نمود از این که چیزی را از تو بخواهم ایشان فرمودند: از پسر عموی خود چیزی نخواه، اگر خود به خود چیزی را آورد که آورد والا تو از او نخواه.

روایتی نادرست

یکی از روایت های ساخته شده که هیچ اساسی ندارد، این است که ثوبان غلام پیامبر نقل می کند، دختر هبيره بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم وارد شد در حالی که چند انگشتر طلا در دست داشت.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با عصایی که در دست داشت چند بار بر دست او زد، و سپس گفت: «آیا دوست داری که خداوند انگشترهایی از آتش در دست تو قرار دهد؟»، آن زن نزد فاطمه علیها السلام رفت و برخورد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با وی را بازگو کرد. فاطمه عَلَيْهَا السَّلاَم گفت: «این زنجیر را که می بینی، حضرت علی علیه السلام من آن را به من هدیه داده است»، ساعتی بعد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر زهرا علیها السلام وارد شد و فرمود: «ای فاطمه، آیا عادلانه است که مردم بگویند: فاطمه دختر محمد زنجیری از آتش در دست دارد؟» پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از خانه خارج شد و فاطمه علیها السلام زنجیر را به فروش رساند و با پول آن برده ای را خرید و آزاد کرد، وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ان را شنید

ص: 176


1- کنزالعمال، ج 6 ص 295.
2- سوره قصص، آیه 60
3- بحار الانوار، ج 43، ص 31.

گفت: «خدا را سپاس می گویم که فاطمه را از آتش نجات داد.»

دروغ بودن این روایت واضح است، زیرا:

اولاً: اسلام به طور حتم طلا پوشیدن زن را منع نکرده است، پس چگونه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دختر هبيره را سرزنش می کند که چرا انگشتریهای طلا پوشیده است.

ثانياً: زنجیر طلایی که امام على علیه السلام به حضرت زهرا علیها اسلام هدیه می کند بر او حلال است، پس چرا زنجیری از آتش در دست ایشان به شمار رود.

ثالثاً: قرآن کریم از عصمت حضرت زهرا عیها السلام سخن گفته است، پس چگونه چیز حرامی را می پوشد؟!

آب دادن به فقرا:

از خدمتهایی که حضرت زهرا عَلَيْهَا السَّلاَم به بزرگسالان، زنها و کودکان می کرده، این بوده است که مشک را از آب چاه پر می کرد و برای آنها می برد، تا آن که دست او درد گرفت.(1)

سبحان الله، كدام کار نیکی می تواند با این خدمتی که دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برای فقرا و ناتوانان می کرده است برابری کند؟

فرزندان فاطمه علیها السلام فرزندان پیامبر صَلّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلّم

اخبار فراوانی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تو نقل شده است مبنی بر این که فرزندان حضرت فاطمه علیها السلام فرزندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می باشند.

گفتنی است که پس از وفات ابراهیم فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در سال دوم هجری، از نظر تفکر جاهلی نسلی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم باقی نمانده است و به همین جهت منافقین ایشان را شماتت کردند و گفتند که او نسلی ندارد. از این رو وحی بر آن حضرت نازل شد و سوره کوثر را آورد،«إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ»(2)؛ ما کوثر را به تو دادیم، پس برای پروردگار

ص: 177


1- بحارالانوار، ج 43، ص 82
2- الكوثر في أحوال فاطمه بنت النبي الأطهر، ج 7، ص 489.

خویش نماز بگذار و قربانی کن، که شماتت کننده به تو خود نسلی از او نمانده است.

مفسران کوثر را حضرت زهرا علیها السلام تفسیر کرده، می گویند که نسل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از ایشان باقی مانده است و این که شماتت کننده به رسول صلی الله علیه و آله و سلم خود ابتر بوده و نسلی از او باقی نمانده است.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در اعماق قلب خود محبتی خالصانه نسبت به دو سبط خود حسن و حسین علیهما السلام داشت و آنها را ادامه زندگی خویش می دانست. از نشانه های علاقه بیش از اندازه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به سبطین این که روزی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از بالای منبر دید که حسن و حسین علیهما السلام چند بار سعی کردند از

زمین بلند شوند ولی دوباره به زمین خوردند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از منبر پایین آمده آنها را بلند کرد و بر دوش خود نهاد و گفت: «صَدَقَ اللَّهُ العَظيمُ انما اموالُكُم وَ اوِلاَدُكُمْ فِتَنُهُ»(1)؛ خدای بزرگ راست می گوید که اموال و فرزندان شما تنها برای امتحان شما می باشند.

و هرگاه صدای گریه یکی از آن دو کودک را می شنید، دختر خود را صدا کرده می فرمود: «مَا بُكَاءُ هَذَا اَلطِّفْلِ؟ أَلاَ تَعْلَمِينَ أَنَّ بُكَاءَهُ يُؤْذِينِي»؛ گریه این کودک از چیست؟ مگر نمی دانی که گریه او مرا می آزارد؟!

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شخصاً به رفع نیازهای این دو طفل می پرداخت؛ در شبی شنید که حسن علیه السلام آب می خواهد، حضرت قدری آب از یک کوزه برداشت و متوجه شد که حسین علیه السلام نیز آب می خواهد، ولی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ابتدا به حسن علیه السلام آب داد. فاطمه علیها السلام و گفت: «آراهُ أحَبّ إِلَيكَ»؛ میبینم که حسن را بیشتر دوست داری! فرمود: «اِنما اِسْتسْقِيَ اَوْلاً »؛ او زودتر طلب آب کرد، آنگاه هر دو را در عبایی پیچید و گفت: «اَنَا وَ أَنْتُمْ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِفِي مَكَانٍ وَاحِدٍ»(2)؛ من و شما روز قیامت در یک جا خواهیم بود.

اکنون چند خبر نقل می کنیم مبنی بر این که فرزندان فاطمه عیها السلام که به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم وابسته اند و او سرمنشأ آنها است:

1. فاطمه دختر امام حسین علیه السام به نقل از جده خود فاطمه زهرا علیها السلام روایت می کنند که پیامبر صَلّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلّم

ص: 178


1- سوره انفال، آیه 28.
2- فاطمة الزهراء والفاطميون، ص 43.

فرمود: «كُلُّ بَنِي آدَمَ ينتمون إِلَى عَصَبَتِهِمْ إِلاَّ وُلْدَ فَاطِمَةَ فَإِنِّي أَنَا أَبُوهُمْ وَ أَنَا عَصَبَتُهُمْ»(1)؛ هر گروهی

از فرزندان حضرت آدم به سر منشائی وابسته اند مگر فرزندان فاطمه لیها لسلام، من پدر و سرمنشأ آنها هستم.

2. رسول خدا صَلّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلّم فرمود: «ان لِكُلِّ بَني آب عَصَبُهُ يَنْتَمُونَ إِلَيْهَا إِلاَّ وُلْدَ فَاطِمَةَ فَاِنا وَلِيَّهُمْ وَ آنا عَصَبِهُمْ وَ هُمْ خُلِقُوا مِنْ طِينَتِي وَيْلٌ لِلْمُكَذِّبِينَ بِفَضْلِهِمْ مَن أَحَبَّهُم أَحَبَّهُ اَللَّهُ وَ مَنْ أَبْغَضَهُمْ اِبْغَضَهُ اَللَّهُ»(2)؛ فرزندان هر پدری سر منشائی دارند که وابسته به او می باشند مگر فرزندان فاطمه، که من ولی و سرمنشأ آنها هستم و آنها از گل سرشت من ساخته شده اند. وای بر کسانی که فضایل آنها را انکار کنند، هر که آنها را دوست دارد خداوند او را دوست می دارد و هر که از آنها نفرت داشته باشد خداوند از او نفرت دارد.

3. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «كُلُّ وُلَدِ أَبٍ فَإِنْ عَصَبَتُهُمْ لِأَبِيهِمْ مَا خَلاَ وُلْدَ فَاطِمَةَ فَإِنِّي آنَا أَبُوهُمْ وَ عَصَبَتُهُم»(3)، فرزندان هر پدری، سرمنشأشان همان پدر است، مگر فرزندان فاطمه، که من پدر و سرمنشأ آنها هستم.

4. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «كُلُّ بَنِي أُمٍ يَنْتَمُونَ إِلَى عَصْبِهِ إِلاَّ وُلْدَ فَاطِمَةَ فَانَّا وَلِيَّهُمْ وَاناً عَصَبَتُهُم»(4)؛ فرزندان هر مادری به یک سر منشائی وابسته اند، مگر فرزندان فاطمه، که من ولی و سرمنشأ آنها هستم.

بنی امیه نپذیرفتند که فرزندان فاطمه علیها السلام فرزندان پیامبرند، به دلیل این که پسر دختر نمی تواند پسر به شمار آید، یک شاعر جاهلی این قاعده جاهلی را در بیت زیر آورده است:

بَنونا بَنُو أبنائِنا وَبَناتُنا *** بَنُوهُنَّ أَبْنَاءُ اَلرِّجَالِ اَلْأَبَاعِدُ

پسران ما همان پسران پسران ما هستند، اما پسران دختران ما پسران مردان غریبه می باشند.

البته اسلام این تفکر جاهلی را رد کرده و فرزندان پسر و دختر را یکسان می داند.

در این باره مناسبت است قضیه زیر را نقل کنیم:

ص: 179


1- تاریخ بغداد، ج 11، ص 285.
2- کنزالعمال، ج6، ص216.
3- ذخائر العقبی، ص221.
4- کنزالعمال، ج6 ص220.

داستان مقابله يحيى بن يعمر با حجّاج

عامر شعبی می گوید: در روز عید قربانی نزد حجاج نشسته بودم. وی روی کرد به من و گفت:

ای عامر، مردم در این روز چگونه خود را به خدا نزدیک می کنند؟»

- با قربانی کردن، به خدا تقرب می جویند.

- من می خواهم مردی از دوستداران حسن و حسین را قربانی کنم، نظر تو چیست؟

آنگاه حجاج به مأمورین خود دستور داد پیرمردی دست و پا بسته به نام یحیی را احضار نمودند. حجاج بر او فریاد کشید:

- آیا تو هنوز بر گمراهی خود هستی و از راه راست به دوری؟

- به چه دلیل؟

- مدعی هستی که حسن و حسین علیهما السلام فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هستند؟

پیرمرد شجاعانه مانند شیر جواب داد:

- ای حجاج، حسن و حسین علیهما السلام فرزندان رسول خدا صَلّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلّم هستند.

- هر چه دلیل بر این مدعی داری مطرح کن.

یحیی آیه مباهله را خواند: «فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ»(1)؛ به آنان بگو: بیایید، ما پسران خود را و شما پسران خود را همراه خود بیاوریم و منظور از پسران پیامبر صَلّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلّم در این آیه حسن و حسین علیهما السلام می باشد.

حجاج با خشم بر او فریاد کشید:

آیا غیر این آیه نیز چیزی داری یا گردنت را بزنم؟

یحیی گفت: آیه مباهله را به کنار گذار، حال این آیه را در نظر بگیر.

- کدام آیه؟

. خداوند می فرماید: «وَمِنْ ذُرِّيَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ»(2)، از فرزندان او داوود و سلیمان می باشند،

ص: 180


1- سورة آل عمران، آیه 61
2- سوره انعام، آیه 84

بسیاری را نام می برد تا به عیسی میرسد. پس قرآن اعلام می دارد که عیسی از فرزندان ابراهیم خلیل است، در صورتی که عیسی بدون پدر به دنیا آمده، پس چگونه فرزند ابراهيم است؟؟

حجاج گفت:

- عیسی از فرزندان ابراهیم است از ناحیه مادرش مریم

- میان مریم و ابراهیم چند نسل وجود دارد؟

- نسل های بسیاری می باشند.

آنگاه یحیی با بیان و استدلالی محکم و تصمیمی قاطع گفت:

- ولی میان حسن و حسین علیهما السلام و میان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم جز فاطمه علیها السلام نیست! پس چرا نمی پذیرید که آنها فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هستند؟!

یحیی با این سخن، حجاج را خلع سلاح کرد. حجاج سر به زمین انداخت و جوابی نداشت.

آنگاه روی به مأمورین کرد و گفت: غل و زنجیر را از تن او باز کنید و ده هزار دینار به وی بدهید،

به کوری چشم من؟

عامر می گوید: من به دنبال یحیی به راه افتادم تا ببینم با آن پول ها چه خواهد کرد. یحیی در

میدانی به نام «رحبة الكوفة» ایستاد و اموال را میان فقرا تقسیم نمود، در حالی که این جمله را

می گفت: این از برکات حسن و حسین علیهما السلام است.(1)

از دیگر نشانه های شدت نفرت بنی امیه نسبت به حضرت زهرا علیها السلام این که آن حضرت دانه ای به نام «فرفخ» را دوست می داشت و لذا امویها آن دانه را «بَقْلَةُ اَلْحَمْقَاءِ»، (دانه احمق) نامیدند!

از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمود: «لَعَنَ اَللَّهُ بَنِي أُمَيَّةَ هُمْ سَمَّوْهَا بَقْلَةَ الْحَمْقَاءِ بغضأً لَنَا وَ عَدَاوَةً لِفَاطِمَةَ»(2) خدا لعنت کند بنی امیه را، آنها به دلیل نفرت از ما و دشمنی با فاطمه أن دانه را «بقلة الحمقاء» نامیدند.

ص: 181


1- اعلموا أني فاطمه، ج2، ص193 - 365 و در تفسیر قرطبی نیز این داستان را به طور خلاصه آورده است، ج7، ص31؛ المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص180.
2- بحارالانوار، ج 109، ص 230.

روایت نادرستی دیگر

اموی ها در ایام حکومت خود سعی کردند فضائل اهل بیت علیهم السلام را مخفی نگه دارند یا بر عکس جلوه دهند و در این زمینه روایات جعلی فراوانی ساختند، از جمله روایت ذیل است:

مسور بن مخرمه می گوید: علی بن ابی طالب علیه السلام با داشتن فاطمه علیها السلام به عنوان همسر، خواستگار دختر ابوجهل شد و من در حالی که محتلم بودم یک سخنرانی از پیامبر صَلّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلّم درباره این قضیه شنیدم؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خطاب به مردم فرمود: فاطمه از من است و من ترس این را دارم که اشکالی در دین أو ایجاد شود. آنگاه پیامبر صَلّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلّم یک داماد خود از بنی عبدشمس (بنی امیه) را به خوبی یاد کرد و از دامادی او اظهار رضایت نمود و گفت: او هرگاه با من سخن گفت راست گفت و هرگاه به من قولی داد به قول خود وفا کرد و اکنون من حلالی را حرام و حرامی را حلال نمی کنم، ولی به خدا سوگند که دختر رسول خدا صَلّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلّم با دختر دشمن خدا در یک جا جمع نخواهند شد.(1)

اشکال هایی اساسی بر این روایت وارد است که آن را از واقعیت به دور می سازد و در سبد روایت های جعلی و دروغ قرار می دهد.

1. مسور بن مخرمه دو سال پس از هجرت از مکه متولد(2) و پدرش او را بعد از ذی حجه سال

هشت هجری به مدینه آورده است، حال چگونه می توان روایت یک کودک شش ساله را پذیرفت؟!

2. یک بچه شش ساله - بنابر قول ابن حجر - چگونه محتلم می شود، زیرا احتلام برای مردان در حدود پانزده سالگی حاصل می شود، ظاهرأ مسور خود را محتلم قلمداد نموده است تا روایتش پذیرفته شود!

3. فرض کنیم که امیرالمؤمنین علیه السلام با دختر أبوجهل ازدواج کرده باشد، حال حضرت زهرا علیها السلام که بانوی زنان جهان بوده و از گوهر پاک اسلام ناب سرچشمه گرفته است، چگونه از این قضیه - بنابر آنچه در این روایت بر زبان پیامبر صَلّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلّم آمده است . در دین خود به شک می افتد؟! مگرنه

ص: 182


1- صحیح مسلم، ج ع ص3-4
2- تهذيب التهذيب، ج10، ص 151.

ازدواج دوم برای مرد امری شرعی و حلال است؟ و مطمئنا حضرت زهرا علیها السلام هرگز در برابر یک امر مشروع مقاومت نکرده و مانع آن نمی شود.

4. چه مانع شرعی وجود دارد بر این که دختر ابوجهل پس از مسلمان شدن با امیرالمؤمنین علیه السلام ازدواج کند و با حضرت زهرا علیها السلام در یک منزل قرار گیرد؟ این مسئله هیچ اشکال شرعی ندارد، پس چگونه ممکن است که پیامبر صَلّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلّم از آن نهی کند؟

5. رابطه میان زهرای اطهر علیها السلام و همسرش امیرالمؤمنین علیه السلام رابطه ای بسیار صمیمی بوده است، امام علیه السلام ما در کارهای منزل به ایشان کمک و مواظب همه نیازهای ایشان بوده و همیشه زهرا علیه السلام را تکریم و تعظیم و احترام می نمود و هیچ گاه شنیده نشده است که از ایشان برنجد یا سخنی رنج آور به او بزند، پس چگونه ممکن است با بودن زهرا علیها السلام همسر دیگری اختیار کند؟

6. حضرت زهرا علیها السلام نیز خود را همیشه مخلص و مطیع أمام میدانست، او در سخت ترین شرایط و مشکل ترین گرفتاری ها با تمام وجود به یاری امام شتافت و از ایشان دفاع نمود، به خصوص آنگاه که خلافت را از امام غصب کردند، فاطمه علیها السلام در برابر ابوبکر ایستاد و خطبه جاودانه خود را در یاری امام و دفاع از حق او سر داد، حال با این ارادت خالصانه حضرت زهرا علیها السلام نسبت به امیرالمؤمنین علیه السلام، چگونه ممکن است آن حضرت به فکر ازدواج با دختر ابوجهل دشمن خدا و دشمن پیامبر صَلّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلّم بیفتد؟

بنابراین روایت فوق یکی از روایت های جعلی است که هیچ اساسی ندارد. ولی دشمنان امام علیه السلام از این روایت برای کوچک کردن مقام آن حضرت سوء استفاده کرده اند.

مروان بن أبي حفصه شاعر هارون الرشید می گوید:

وَ سَاءَ رَسُولُ اَللَّهِ إِذْ سَاءَ بِنْتُهُ *** بِخُطْبَةِ بِنْتِ اَللَّعِينِ أَبِي جَهْلٍ

رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را ناراحت کرد زیرا که دختر او را ناراحت نمود و سبب آن خوارستگاری اش از دختر ابوجهل ملعون بود.

علامه سید مهدی بحرالعلوم در قصیدهای، شاعر عباسیان را این گونه رد می کند:

ص: 183

بِذَلِكَ فَاعْلَمْ جَهْلَ قَوْمٍ تَحَدَّثُوا *** بِخُطْبٍ بِنْتِ اَللَّعِينِ أَبِي جَهْلٍ(1)

و بدینوسیله، بدان چقدر جاهل و نادان هستند آن قومی که از خواستگاری ایشان از دختر ابوجهل

ملعون سخن گفته اند.

برخورد بني العباس با فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم

بني العباس نیز مانند بنی امیه برخوردی خصمانه با فرزندان پاک و مطهر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم داشتند و تمام احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را مبنی بر این که آنها فرزندان ایشان هستند نادیده گرفته و ادعا کردند که آنها یعنی بنی العباس به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نزدیکتر بوده و بیشتر از فرزندان فاطمه علیها السلام در میراث رسول خدا صَلّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلّم حق دارند. مزدوران و دنباله روان بني العباس نیز از این موضوع دم زدند.

مروان بن ابی الجنوب شاعر متوکل عباسی چنین میسراید:

1. مَلَكَ اَلْخَلِيفَةُ جَعْفَرٌ *** لِلدِّينِ وَالدُنْيَا سَلَامَه

2. لَكُمْ تُرَاثُ مُحَمَّدٍ *** وَ بِعَدْلِكُمْ تَغُضُّ اَلظُّلاَمَةُ

3. يَرجو التُّراثُ بَنُو البَناتِ *** و مَا لَهُمْ فِيهَا قُلاَمَةٌ

4. وَالصِّهْرُ لَيسَ بوارثٍ *** وَالْبِنْتُ لاَ تَرِثُ اَلْإِمَامَةَ

5. مَا لِلَّذِينَ تَنْحَلُوا *** مِيرَاثَكُمْ إِلاَّ اَلنَّدَامَةُ

6. أَخَذَ اَلْوِرَاثَةَ أَهْلُهَا *** فَعَلَى مَ لَوْمُكُمْ عَلاَمَةٌ

7. لَوْ كَانَ حَقُّكُمْ لَهَا *** قَامَتْ عَلَى اَلنَّاسِ اَلْقِيَامَةُ

8. لَيْسَ اَلتُّرَاثُ لِغَيْرِكُمْ *** لاَ وَالاَلِهُ وَ لاَ كِرَامُه

1. خلیفه جعفر متوكل به قدرت رسید، که سلطنت او آبادی دین و دنیا است.

2. ارث محمد صَلّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلّم از آن شما است و چیزی به حریفان شما نخواهد رسید.

3. دختر زادگان منتظر میراث اند، در حالی که سرانگشتی هم حق ندارند.

4. داماد هرگز ارث نمی برد و دختر وارث امامت از پدر نخواهد بود.

ص: 184


1- فاطمة الزهراء بهجة قلب المصطفی، ص496.

5. آنها که میراث شما - بني العباس - را حق خود می دانند جز ندامت و پشیمانی چیزی به دست نخواهند آورد.

6. میراث پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به اهلش رسیده است، پس دیگر اعتراض و ملامت شما چه دلیلی دارد، چرا چنین می کنید؟

7. اگر این حق شما - فرزندان فاطمه - بود، مردم قیامتی بر پا می کردند.

8. این میراث برای غیر شما - بني العباس - به خدا سوگند هرگز نخواهد بود و کرامت از شما نخواهد گذشت.

متوکل به خاطر این ابیات اموال و طلای فراوانی به او داد و وی را والی يمامه و بحرین نمود، فقط بدین خاطر که چنین شعری را سروده است و در آن دشمنی و کینه خود را نسبت به اهل بیت علیهم السلام اعلام داشته است.

البته خطیب بزرگوار شیخ محمدعلی یعقوبی ابیات زیبایی به شرح ذیل در رد او سروده است.

1. لاَ سَنَخَ فِي وَادِيكَ يَا اِبْن *** أَبِي اَلْجَنُوبِ حَيَّا اَلْغَمَامَةِ

2. قَدْ بِعْتَ دِينَكَ بِالَّذِي *** حَاوَلْت مِنْ دُنْيَا اَلْيَمَامَةِ

3. فَمَدَحْتَ مَلْكً مَا بِهِ *** (لِلدِّين وَالِدُنْيَا سَلاَمَة)

4. لَوْ كُنْتَ تُنْصِفُ مَا لِغَيْرِ *** اَلْآلِ فِيهَا مِنْ قُلاَمَه

5. قَدْغَرِّكَ اَلطَّمَعُ اَلْخَسِيسُ *** وَغَايِهُ اَلطَّمَعِ اَلنَّدَامَة

6. وَ هَجَوْتَ أَكْرَمَ عِتْرَةٍ *** لَمْ تَعُدُّهُمْ أَبَداً كَرَامَةً

7. نَزَلَ اَلْكِتَابُ بِمَدْحِهِمْ *** فَعَلَى مَ تَجْحَدُهُمْ عَلاَمَةٌ

8. لَيسَ التُّراثُ لِفاجِرٍ *** وَالجَورُ لا يَنْفِي اَلظَّلاَمَهُ

9. لَيْسَ اَلْخِلاَفُهُ لِلْإِلَى *** شَغِّفُوا بِكَاسَاتِ اَلْمَدَامَة

10. قَدْ سَلَّ جِدَّهُمْ عَلَى *** الاسلام فِي بَدْرٍ حُسَامَةٌ

11. الصِّهْرُ أَوْلى في مَواريثِ *** النَّبُؤَةِ وَالإِمَامَة

12. قَدْ رَامَ مِنْهَا عَمَّهُ *** شَيْئاً فَلَمْ يُدْرِكْ مَرَامَهُ

ص: 185

13. وَأتى يُخاصِمُهُ بِها فَثَنى ابوبَكرٌ خِصَامَه

14. أَوْلَى بِهَا مَنْ لَيْسَ فِي *** اَلْأَحْكَامِ تَأْخُذُه مَلاَمَه

15. أَوْلَى بِهَا مَنْ أَطْعَمَ اَلْ *** مِسْكِينَ فِي سَغَبِ طَعَامَه

16. أُنْسِيتَ يَوْمَ غَدِيرِ خُمّ *** اَمْ جَهِلَتَ بِهِ مَقَامَة(1)

1. امیدوارم هرگز ابری بر خانه تو نبارد ای فرزند ابي الجنوب؛

2. تو برای به دست آوردن دنیای خود در یمامه دین خود را فروختی؛

3. سلطانی را مدح و ثنا گفتی که سلطنت او نه برای دین و نه برای دنیا سلامتی در بردارد.

4. اگر انصاف داشته باشی میپذیری که غیر آل محمد و هیچ کس به اندازه بند انگشتی در خلافت

حقی ندارد.

5. این طمع پست و بی ارزش، تو را به حرص واداشت، ولی پایان هر طمعی جز پشیمانی نیست.

6. تو از ارجمندترین عترت و خاندان بدگویی کردی، در حالی که هر کرامتی از آن آنان است.

7. قرآن آنان را مدح و ثنا گفته است، پس دیگر رد کردن فضایل ایشان چه دلیلی دارد، چرا چنین می کنی؟

8. هیچ گاه میراث به فاجر نمی رسد و ظلم با جنایت توأم است.

9. خلافت حق کسانی نیست که دائم جام شراب بر لب دارند.

10. جد آنها - عباس عموی پیامبر - در جنگ بدر علیه اسلام شمشیر زده است.

11. داماد پیامبر بیش از هر کس حق دارد که میراث نبوت و امامت از آن او باشد.

12. عموی او - عباس - خواست قدری از این حق را از او بگیرد ولی نتوانست.

13. و برای به دست آوردن خواسته خود نزد ابوبکر شکایت کرد، ولی ابوبکر حق را به علی داد.

14. حق را به کسی داد که در اجرای حکم شرعی از ملامت هیچ ملامتگری نهراسید.

15. حق را به کسی داد که غذای خود را به فقیر و مسکین داد هر چند خود گرسنه بود.

16. آیا روز غدیر خم را از یاد برده ای، یا این که مقام او را در آن روز نمیدانی؟!

پسر معتزل عباسی نیز مانند مروان بن ابی الجنوب مدعی شد که عباسیان نزدیک تر از علویان

ص: 186


1- الذخائر، ص81.

نسبت به پیامبر صَلّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلّم می باشند. او در یک قصیده چنین می گوید:

1. ونَحنُ وَرِثْنا ثِيابَ النَّبِىِّ *** فَلِم تَجْذِبُونَ بِأَهْدَابِهَا

2. لَكُمْ رَحِمٌ يَا بُنَيَّ بنته *** وَلكِن أرى العَمَّ أوْلَى بِها

1. ما لباس های پیامبر صَلّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلّم را به ارث بردیم، پس چرا گوشه های آن را به سوی خود می کشید.

2. شما فرزندان دختر پیامبر رحمی از پیامبر دارید، ولی به نظر من عموی پیامبر از شما حق بیشتری دارد.

صفی الدین حلی شاعر (متوفی سال 750 هجری) در قصیدهای جالب سخنان باطل او را منتفی ساخت، از جمله ابیات او چنین است:

1. أَلاَ قُلْ لِشَرِّ عِبَادِ اَلْإِلَهِ *** وَطَاغِي قُرَيْشٍ وَ كَذَّابُهَا

2. وَ بَاغِيَ اَلْعِبَادِ وَ بَاغِي اَلْعِنَادِ *** وَ هَاجِي اَلْكِرَامَ وَ مُغْتَابِها

3. أأنتَ تَفاخِرُ آلِ النَّبِيِّ *** وَتَجحَدُها فَضْلُ أَحْسَابِهَا

4. بِكُمْ بَاهَلَ اَلْمُصْطَفَى أَمْ *** بِهِمْ فَرُدَّ اَلْعُدَاهَ بِأَوْصَابِهَا

5. أَعِنْكُمْ نَفْيُ اَلرِّجْسِ أَمْ عَنْهُمْ *** كَطُهْرِ اَلنُّفُوسِ وَ أَرْبَابِهَا

6. أُمُّ الرِّجسِ وَالخَمرُ مِن دَأبِكُم *** وَ فَرَّطُ اَلْعِبَادَةِ مِنْ دَابِّهَا

7. وَ قُلْتُمْ وَرِثْنَا ثِيَابَ النّبیِّ *** فَلِمَ تَجْذِبُونَ بِأَهْدَابِهَا

8. وَ عِنْدَكَ لاَ تُورِّثُ اَلْأَنْبِيَاءَ *** فَكَيْفَ حَظِيتُمْ بِأَثْوَابِهَا

1. به بدترین بندگان خدا، به طغیانگر و دروغگوی قریش؛

2. و به آن متجاوز بر بندگان خدا، به آن خواهان عناد و لجبازی با حق و به آن غیبت کننده و مذمت گوی افراد با کرامت، چنین بگو:

3. آیا تو بر آل پیامبر فخر می فروشی و فضایل خاندان آنها را انکار می کنی؟

4. آیا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با شما به مباهله با دشمنان دین پرداخت یا با آنها؟

5. آیا خداوند رجس و پلیدی را از شما زدود یا از آنها و نفوس شما را پاک و پاکیزه نمود یا نفوس آنان را؟

6. آیا پلیدی و شراب خواری کار همیشگی شما نیست و عبادت دائم خدا کار آنها ؟

7. مدعی شدید که لباس های پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را به ارث بردید و اشکال گرفتید که چرا آنها گوشه های آن را به

ص: 187

سوی خود می کشند؛

8. مگر نه شما قائلید که کسی از انبيا ارث نمی برد، پس چگونه لباس های ایشان را به دست آوردید؟

او در ابیاتی دیگر از قصیده خود چنین می گوید:

1. وَقَلتُم أَنتُم بَنو بَنيهِ *** وَلَكِن بَنو العَمِّ أَولى بِها

2. بَنو البِنتِ أَيضاً بَنو عَمِّهِ *** وَذَلِكَ أَدنى لِأَنسابِها

3. فَدَع في الخِلافَةِ فَصلَ الخِلافِ *** فَلَيسَت ذَلولاً لِرُكّابِها

4. وَمَأَنتَ وَالفَحصَ عَن شانِها *** وَما قَمُّصوكَ بِأَثوابِها

1. گفتید که آنها دخترزادگان او هستند، در حالی که عموزادگان حق بیشتری دارند.

2. ولی این دخترزادگان نیز عموزاده او هستند، پس کلا آنها از شما نزدیک ترندا

3. مسئله اختلاف در خلافت را رها کن، زیرا تو نمیتوانی مدعیان آن را رام کنی.

4. و تو را چه به تحقیق درباره امور خلافت، این پیراهنی است که به ناحق بر تن تو کرده اند!

او در جای دیگر از این قصیده می گوید:

1. فَدَع ذِكرَ قَومِ رَضوا بِالكَفافِ *** وَجاؤوا الخِلافَةَ مِن بابِها

2. هُمُ الزاهِدونَ هُمَ العابِدونَ *** هُمُ الساجِدونَ بِمِحرابِها

3. هُمُ الصائِمونَ هُمُ القائِمونَ *** هُمُ العالِمونَ بِآدابِها

4. هُمُ قُطبُ مِلَّةِ دينِ الإِلَهِ *** وَدَورُ الرَحى حَولَ أَقطابِها

5. عَلَيكَ بِلَهوِكَ بِالغانِياتِ *** وَخَلِّ المَعالي لِأَصحابِها

1. تو حق نداری درباره کسانی سخن بگویی که در دنیا زاهد بوده و خلافت را از راه درست خود وارد شدند.

2. تنها زاهدان و عابدان واقعی و تنها عاملين به آداب عبادت آنان هستند.

3. روزه داران آنان بوده، نمازگزاران در دل شب و سجده کنان در محراب نیز همان ها هستند.

4. آنان مرکز مکه هستند که دین خدا از آنجا سرچشمه گرفته است و خانه های آنان منزلگاه امید مردم است.

ص: 188

5. تو مشغول لهو و لعب با حرمسرا باش و عالم معنی را برای اهلش رها کن!(1)

البته خویشاوندی نزدیک سادات علوی به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تنها سبب استحقاق آنان برای گرفتن خلافت اسلامی نیست، تا این که امثال مروان بن ابی الجنوب يا ابن المعتز عباسی بخواهند با آنان در این باره بحث و جدل کنند، بلکه سبب اصلی، همانا علم، حکمت، دقت در امور دین و دیگر توانایی ها و ارزشهای ایشان است که هرگز در بني العباس یا دیگران یافت نمی شود.؟(2)

تمام سعی بنی امیه و بنی عباس در کوچک شمردن ارزش علویان و بی اهمیت جلوه دادن مقام آنها ناکام ماند، زیرا علویان در قلب و احساسات مسلمانان جای دارند، در حالی که دشمنان ایشان در زباله دان تاریخ می باشند و جز با چشم حقارت و توهین کسی به آنها نگاه نمی کند.

جرم بودن محبت زهرا علیها السلام

در ایام قدرت امویان و عباسیان، جو رعب و وحشت سراسر شیعیان و پیروان زهرای اطهر عَلَيْهَا السَّلاَم و فرزندان پاک ایشان را فراگرفت. هر که متهم میشد که آنان را دوست دارد، سخت ترین مجازات ها را می دید، زیرا - طبق ادعای قدرتمندان - شیعیان برای دولت ایجاد خطر می کردند، لذا اگر کسی می خواست حریف خود را از پای درآورد، کافی بود که او را متهم به تشیع کند، فورا دولت اموال او را مصادره می کرد و بدترین مجازات را درباره او روا می داشت تا این که از تشیع خود اعلام برائت و دوری کند.(3)

اینک چند مورد نقل می کنیم که به این اتهام که نسبت به حضرت زهرا عَلَيْهَا السَّلاَم و فرزندانش اظهار محبت می کردند مورد اتهام قرار گرفتند:

تهمت به منصور نمري

منصور نمری از شعرای بنام زمان عباسیان و از نزدیکان هارون الرشید می باشد. او شعر

ص: 189


1- مقاتل الطالبین، ص600.
2- حياة الإمام الهادی عه، ص 296.
3- الدر الكامنة، ج 2، ص43.

بسیاری در مدح و ثنای هارون می سرود و در عین حال برای تقرب به هارون اظهار دشمنی و کینه نسبت به علویان می نمود، ولی او در اعماق قلب خود و در درون خویش علویان را دوست می داشت. بعضی از دشمنانش این موضوع را نزد هارون افشا کردند، و قصیده ای از این شاعر را برای هارون خواندند که در آن به سوگواری امام حسین علیه السلام با پرداخته و از مصائب مادرش حضرت زهرا عَلَيْهَا السَّلاَم نقل کرده است و آنگاه از مردم خواسته است تا به دفاع از حق آنان بپردازند.

ابیاتی که در آن به سوگواری امام حسین عَلَيْهَ السَّلاَم می پردازد چنین است:

1. شاءٌ مِنَ الناسِ راتِعٌ هامِلُ *** يُعَلِّلونَ الناسَ بالباطِل

2. تُقتَلُ ذُرِّيَّةُ النَبيِّ وَيَرجُونَ *** جِنانَ الخُلودِ لِلقاتِل

3. وَيلَكَ يا قاتِلَ الحُسَينِ لَقَد *** نُؤتَ بِحِملٍ يَنوءُ بالحامِل

4. أَيُّ حِباءٍ حَبَوتَ أَحمَدَ في *** حُفرَتِهِ مِن حَرارَةِ الثاكِل

5. بِأَيِّ وَجهٍ تَلقى النَبيّ وَقَد *** دَخَلتَ في قَتلِهِ مَعَ الداخِل

6. هَلُمَّ فاطلُب غَداً شَفاعَتَهُ *** أَولا فَرِد حَوضَهُ مَعَ الناهِل

7. ما الشَكُّ عِندي في حالِ قاتِلِهِ *** لَكِنَّني قَد أَشُكُّ في الخاذِلِ

8. وَعاذِلي أَنَّني أُحِبُّ بَني *** أَحمَدَ فالتُّربُ في فَمِ العاذِل

9. قَد ذُقتُ ما دينُكُم عَلَيهِ فَما *** وَصَلتُ مِن دينِكُم إِلى طائِل

10. دينُكُمُ جَفوَةُ النَبيِّ وَما الجافي *** لآلِ النَبيِّ كالواصِل

1. افرادی نادان و بی ارزش از میان مردم، دیگران را به سوی باطل راهنمایی می کنند.

2. فرزندان رسول خدا به قتل می رسند و آن نادانان آرزوی بهشت جاودان برای قاتلین ایشان می کنند؟

3. وای بر تو ای قاتل حسین، باری بر دوش داری که هر باربری را از پای درآورد!

4. تو چگونه پس از رحلت پیامبر اظهار ارادت نسبت به ایشان کردی که از داغ مادر فرزند مرده سوزناک تر است؟!

5. تو فردا چگونه با پیامبر روبرو خواهی شد در حالی که جزو قاتلین خود پیامبر به شمار می روی؟

6. و اگر راست می گویی، پس بیا فردای قیامت از او شفاعت بخواه، یا آن که وارد حوض او بشو و طلب

ص: 190

آب کن!

7. من درباره وضع قاتل او در روز قیامت شکی ندارم، ولی تنها می توان درباره وضع کسانی مشکوک بود که به یاری او نشتافتند.(1)

8. اشكال من این است که فرزندان پیامبر را دوست میدارم، پس خاک بر سر چنین اشکال کننده ای بادا

9. من پایه های دین شما (بنی امیه) را دریافتم، ولی از دین شما به نتیجه ای نرسیدم.

10. دین شما بر پایه بی وفایی نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم استوار است و مطمئناً بی وفایان به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مانند وفاداران به آن حضرت نمی باشند؛

آنگاه شاعر اشاره ای به مظلومیت حضرت زهرا علیها السلام و رنج هایی که کشیده است داشته می گوید:

1. مَظلومَةٌ وَالنَبيُّ والِدُها *** تُديرُ أَرجاءَ مُقلَةٍ حافِل

2. أَلا مَصالیت يَغضَبونَ لَها *** بِسَلَّةِ البيضِ وَالقَنا الذابِل

1. آن بانو مظلوم واقع شده در حالی که پیامبر پدر او است و پیامبر بیم دهنده مردم نسبت به اعمال نادرست میباشد.

2. آیا جوانمردانی یافت نمی شوند که با شمشیرهای از غلاف خارج شده و نیزه های نوک تیز و بران به انتقام آن مظلومه بشتابند؟

آنگاه سعایت کنندگان این قول منصور را برای هارون خواندند:

1. آل الرسولِ ومن يُحِبُّهُم *** يَتَط__امَنونَ مَخ___افَةَ القَتلِ

2. امنُ النَّصارى وَاليَهودُ وَهُم *** مِن أُمَّةُ اَلتَّوْحِيدِ فِي أَزَلِ

1. آل پیامبر و دوستداران آنها از ترس کشته شدن مخفی می شوند.

2. نصاری و یهود در امان می باشند، ولی آن بزرگواران از دست امت توحید در تنگنا هستند!

هارون به شدت خشمگین شد و آرامش خود را از دست داد و فوراً دستور داد وی را احضار

ص: 191


1- ابن قتيبة در کتاب خود الشعر والشعراء، ص 285 این بیت را این گونه نقل کرده است، در صورتی که سید مرتضی در امالی خویش این بیت را چنین آورده است: ما الشك عندي في كفر قاتله لكنني قد اشک في الخاذل ترجمه: درباره كفر قاتل او شکی ندارم، ولی در باره کفر کسانی شک دارم که به یاری او نشتافتند.

نمایند، مأمورين فوراً به منزل او رفته ولی یافتند که او از دنیا رفته و دفن شده است.(1) هارون الرشید گفت: «دلم میخواست بدن او را از قبر در می آوردم و می سوزاندم»(2)

تهمت به شریک

شریک» قاضی از دوستداران حضرت زهرا عَلَيْهَا السَّلاَم بوده و علیه او سعایت شده. عتبی روایت می کند که میان «شریک» قاضی و ربیع، حاجب دربار مهدی عباسی اختلافی وجود داشت و لذا ربيع نزد مهدی علیه شریک بدگویی می کرد، ولی او توجهی نمی کرد، تا این که مهدی در خواب دید که شریک از او روی برگردانده است. مهدی خواب خود را به ربیع بازگو کرد، ربیع گفت:

ای امیرالمؤمنین، شریک مخالف شما است، او یک فاطمی بی چون و چرا است!

مهدی دستور داد شریک را احضار کردند، وقتی شریک در برابر او قرار گرفت با تندی گفت:

ای شریک شنیده ام که تو فاطمی هستی.

شریک با زبان نرمی جواب داد: به خدا پناه می برم اگر شما فاطمی نباشی، مگر این که فاطمه

دختر کسری را بگویی!

مهدی گفت: منظورم فاطمه دختر پیامبر است.

شریک گفت: ای امیرالمؤمنین، آیا تو ایشان را لعن می کنی؟

- معاذ الله (به خدا پناه می برم از این کار).

- پس درباره کسی که او را لعن کند چه می گویی؟

- می گویم: لعنت خدا بر او باد.

- پس این را لعن کن - و به ربيع اشاره کرد - زیرا او آن حضرت را لعن می کند.

ربيع فوراً جواب داد: نه به خدا ای امیرالمؤمنین، من هرگز ایشان را لعن نمی کنم.

شریک سخن او را رد کرد و گفت:

ص: 192


1- الاغانی، ج12، ص20.
2- الشعر والشعراء، ص258.

- ای بی حیا، پس چرا نام بانوی زنان جهان و دختر پیشوای پیامبران الهی را در مجالس مردان می آوری؟

مهدی دخالت کرد و شریک را ساکت نمود و آنگاه به او گفت: من در خواب دیدم که از من روی برگردانده ای و این جز با اختلاف تو با من نمی باشد و من در خواب دیدم که گویا زندیقی را می کشم.

شریک با مزاح جواب داد: ای امیرالمؤمنین، خواب تو مانند خواب یوسف صدیق علیه السلام نمی باشد و با خواب نمی توان خون کسی را حلال کرد و زندیق بودن علامت مشخص دارد.

مهدی گفت: علامت آن چیست؟

شریک گفت: شراب خواری، رشوه گیری قاضی در صادر کردن حکم و گرفتن مهر بر زنا۔

آنگاه خشم مهدی فروکش کرد و گفت:

راست گفتی ای ابوعبدالله، به خدا سوگند تو بهتر از آن کسی هستی که مرا عليه تو شوراند.(1)

آزار رساندن به بانوی دوستدار حضرت زهرا عَلَيْهَا السَّلاَم

عده ای از اشرار به علت حقد و کینه ای که نسبت به دختر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم داشتند، به خانمی بی احترامی و ستم کردند که آن حضرت را دوست می داشت و چنین حادثه ای نشان دهنده دشمنی سرسختانه و علنی بعضی از منحرفین نسبت به بانوی زنان است. مورخین این قضیه را نقل کرده و ما نیز در اینجا این حادثه را به طور مفصل می آوریم:

بشار روایت کرده می گوید: در کوفه بر امام صادق علیه السلام وارد شدم که قدری رطب آورده بودند و ایشان مشغول خوردن رطب بود، مرا نیز دعوت به خوردن کرد، گفتم: گوارا باشد و خداوند مرا فدای شما نماید، من حادثه ای در راه دیدم که شدیدا از آن ناراحتم.

اما امام وى را دعوت کرد تا در خوردن رطب با ایشان شریک شود «آنگاه قصه را بگوید»

و بشار پذیرفت پس از غذا، امام علیه السلام پرسید: «مَا الَّذي رَأَيْتَ وأَزْعَجَكَ؟»؛ چه چیزی دیدی که تو را ناراحت کرد؟

ص: 193


1- فاطمة الزهراء والفاطميون، ص76 و 77.

بشار در جواب گفت: قداره بندی (پاسبانی) دیدم که بر سر یک زن می زد و او را به سوی زندان می کشاند و او با صدای بلند فریاد می کشید: «خدا و رسول، به دادم برسید!»

ولی هیچ کس به یاری او نمی رفت. از بعضی حاضران درباره وی پرسیدم. گفتند: پای این

خانم لیز خورد و او گفت: «لَعَنَ اَللَّهُ ظَالِمَ فَاطِمَةَ» ؛ خدا لعنت کند کسی را که به فاطمه ظلم کرد؟

و همین جمله سبب این کتک ها و توهین ها در حق او شده است. امام وقتی خبر را شنید

شديداً اندوهگین شد و از بشار خواست ایشان را جهت رفتن به مسجد سهله همراهی کند تا برای

فرج دعا نماید و از بعضی اصحاب خود خواست تا از این خانم خبر بگیرند. وقتی امام به مسجد

سهله رسید، دو رکعت نماز تحیت مسجد به جای آورد، آنگاه این دعا را خواند:

«أَنْتَ اللَّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ أَنتَ مُبدِئَ الْخَلْقِ ومُعِيدُهُمْ وَأَنْتَ اللَّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ خالِقُ الْخَلْقِ وَرازِقُهُمْ وَأَنْتَ اللَّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ أَنتَ القابِضُ الْباسِطُ وَأنتَ اللَّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ مُدَبِّرُ الأُمورِ وَباعِثُ مَن فِي الْقُبُورِ وأنْتَ وارِثُ الأَرْضِ وَمُنَّ عَلَيها أَسأَلُكَ بِاسْمِكَ الْمَخْزُونِ المَكْنُونِ الحَيِّ القَيُّومِ وَأَنْتَ اللَّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ عالِمُ السِّرِّ وَأخفى أَسأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذي إِذا دُعِيتَ بِهِ أجَبتَ وَإِذا سُئِلتَ بِهِ أعطَيتَ وَأَسأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمّدٍ وَأهلِ بَيتِهِ وَبِحَقِّهِم الّذي أوجَبتَهُ على نَفسِكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَأَنْ تَقْضِيَ لِي حَاجَتِي اَلسَّاعَةَ اَلسَّاعَةَ يَا سَامِعَ اَلدُّعَاءِ يَا سَيِّداهْ يَا مَوْلاَهْ يا غياثاه أَسْئَلُكَ بِكُلِّ اسْمٍ سَمَّيْتَ بِهِ نَفْسَكَ أَوِ اسْتَأْثَرْتَ بِهِ في عِلمِ الغَيبِ عِندَكَ أن تُصَلِّيَ على مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وأَنْ تُعَجِّلَ خَلاصَ هَذِهِ المَرأَةِ يا مُقَلِّبَ القُلوبِ وَالابصارِ يا سَميعَ الدُّعاءِ»

تو خدایی و هیچ خدایی جز تو نیست، خلق را تو آغاز کردی و تو به پایان می رسانی، تو خدایی و هیچ خدایی جز تو نیست، انسان ها را تو خلق کرده و تو روزی میدهی، تو خدایی و هیچ خدایی جز تو نیست، هر چه می خواهی جمع می کنی یا پراکنده میسازی. تو خدایی و هیچ خدایی جز تو نیست، تمام امور را تو تدبیر می کنی و اهل قبور را تو دوباره زنده می کنی. تو وارث زمین و هر چه بر آن است می باشی، به نام مستور و محفوظ خود ای حي قيوم تو را می خوانم و تو خدایی و هیچ خدایی جز تو نیست، تو رازها و مخفی تر از رازها را میدانی و تو را به آن نامت می خوانم که اگر بدان نام تو را دعا کنند اجابت می کنی

ص: 194

و اگر از تو چیزی بخواهند عطا می فرمایی و تو را به حق محمد و اهل بیتش می خوانم و به حقی که خود از آن آنها بر خویش ساختی، تا بر محمد وآل محمد درود بفرستی و حاجت مرا همین لحظه اجابت نمایی ای شنوای دعاها، ای سرور من، ای مولای من، ای پناه من، تو را به هر نامی که خود را به آن نامیدی یا در علم غیب آن را مخفی نگه داشتی می خوانم تا بر محمد وآل محمد درود بفرستی و در نجات این زن تعجیل فرمایی، ای آن که دلها و دیده ها را تغییر میدهی، ای شنونده دعاها!

آنگاه امام علیه السلام به سجده رفت و چند دعا نمود، سپس به بشار روی کرد و خبر داد که خداوند آن زن را نجات داد. پس از آن فردی که امام علیه السلام برای جستجو از حال آن زن فرستاده بود آمد و گفت: من کنار درگاه سلطان ایستاده بودم، حاجب سلطان آمد و به زن گفت: تو چه گفتی؟ وی آنچه گفته بود بازگو کرد. حاجب دویست درهم به وی داد. او نپذیرفت. حاجب به سوی ارباب خود رفت و ماجرا را گفت. او دستور داد وی را آزاد کنند.

وقتی امام علیه السلام قضیه را شنید از آن زن تشکر کرد و هفت دینار برای او فرستاد. آن شخص دینارها را گرفت و به منزل زن رفت و سخن امام و دعای ایشان برای وی را نقل کرد. او بسیار خشنود شد و خدا را شکر کرد.(1)

و چون افراد منحرف و مخالف اهل بیت علیهم السلام، دوستداران حضرت زهرا علیها السلام را تحقیر می کردند، شافعی آنان را رد کرده و چنین سروده است:

1. إِذَا فى مَجْلِسٍ ذَكَرُوا عَلِيّاً *** وَ سِبْطَيْهِ وَ فَاطِمَةُ اَلزَّكِيَّةُ

2. يُقَالُ تَجَاوَزُوا يَاقُومَ هَذَا *** فَهَذَا مِنْ حَدِيثِ اَلرَّافِضِيَّةِ

3. بَرِئَت اليَ اَلْمُهَيْمِنُ مِنْ أُنَاسٍ *** يَرَوْنَ اَلرَّفْضَ حُبُّ اَلْفَاطِمِيَّة(2)

1. اگر در مجلسی علی و دو سبط ایشان و فاطمه اطهر را نام ببرند.

2. گفته می شود که ای مردم از این سخن بگذرید، زیرا که این سخن رافضیان (شیعیان) است.

3. من به سوی خدا پناه می برم از کسانی که محبت فاطمه و خاندانش را رفض (شیعه بودن) خوانند.

ص: 195


1- بحارالانوار، ج27، ص381
2- فضائل الخمسه، ج 2، ص 81

ص: 196

فصل ششم: فرزندان مطهر حضرت زهرا علیها السلام

اشاره

ص: 197

ص: 198

فرزندان مطهر حضرت زهرا علیها السلام

مبارک باد آن نسل پاک و مطهری که رسالت الهی را حمل، راه را روشن، هدف را مشخص و مسیر را نورانی نمودند، آنها نسل رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هستند که دنیای اعراب را رونق داد و دولت و نظامی برپا ساخت که توانستند به وسیله آن بر ملتهای روی زمین حکومت کنند.

اکنون به طور خلاصه درباره فرزندان مطهر حضرت زهرا علیها السلام بانوی زنان عالم سخن خواهیم گفت.

امام حسن علیه السلام

او اولین فرزند حضرت زهرا علیها السلام است، در بهترین ماه نزد خدا یعنی ماه رمضان، ماه نزول قرآن و در سال دوم یا سوم هجرت متولد شد.(1) سیمای او شبیه سیمای جد بزرگوارش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و مظهر نبوت و امامت بود

حسان بن ثابت شاعر می گوید:

1. وَإنَّ مَريَمَ أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا و جَاءَتْ بِعِيسِي كَبَدْرِ اَلدُّجِيِّ

2. قَدْ أَحْصَنَتْ فَاطِمَ بَعْدَهَا وَ جَاءَتْ بِسِبْطَيْ نَبِيِّ اَلْهُدَى(2)

1. اگر مریم دامن خود را پاک نگه داشت و حضرت عیسی را مانند ماه تابان در تاریکی شب به دنیا آورد.

2. فاطمه نیز دامن خود را پاک نگه داشته و دو سبط رسول خدا را به دنیا آورد.

وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از تولد این فرزند با برکت خبردار شد، خوشحالی وجود ایشان را فراگرفت و به

ص: 199


1- الإصابة، ج 1، ص328: الاستیعاب، ج1، ص368؛ تاریخ الخلفاء، ص72.
2- مناقب ابن شهر آشوب، ج3، ص36؛ تنبيه الخواطر، ج 2، ص 230.

سوی دختر خویش رفت تا این تولد مبارک را به فاطمه تبریک گوید. وقتی به منزل حضرت زهرا رسید به اسماء گفت: «هاتيني ابني»؛ پسرم را بیاور.

اسماء حضرت امام حسن علیه السلام را که در قنداقه زرد رنگی پیچیده شده بود آورد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «الم اِعْهَدْ إِلَيْكُمْ أَنْ لاَ تَلُفُّوا اَلْمَوْلُودَ فِي خِرْقَةٍ صَفْرَاءَ»؛ آیا به شما توصیه نکردم که نوزاد را در پارچه زرد رنگ نپیچید؟

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نوزاد را بر سینه خود چسبانید و از آب دهان خود به او داد و دست به دعا برداشت و گفت:

«اَللَّهُمَّ إِنِّي أُعِيذُهُ بِكَ وَ ذُرِّيَّتُهُ مِنَ اَلشَّيْطَانِ اَلرَّجِيمِ»(1)؛ خدایا، او و نسل او را در پناه تو قرار میدهم تا از شر شیطان رجیم در امان باشند.

سنت های تولد

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سنتهای شرعی تولد را به شرح ذیل برای نوزاد اجرا کرد

اذان و اقامه

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در گوش راست نوزاد اذان و در گوش چپ اقامه گفت.(2)

و در روایت آمده است این اذان و اقامه، نوزاد را از شر شیطان رجیم در امان میدارد.(3)

نوزاد خاندان نبوت، زندگی را با والاترین ندایی که در جهان وجود دارد آغاز کرد، یعنی: «الله اكبر» ... «لااله الا الله».

این است سرود انبیا که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آن را در اعماق وجود فرزند جدید خود نهفت تا مسیر زندگی او بر این اساس استوار گردد.

ص: 200


1- دائرة المعارف، البستانی، ج7، ص38.
2- مسند احمد بن حنبل، ج 6 ص 391؛ صحیح ترمذی، ج 1، ص 386: سنن ابی داود، ج 3، ص0214
3- جواهر الكلام، كتاب النكاح، ج21، ص252.

نام گذاری

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به امیرالمؤمنین علیه السلام خطاب کرد و فرمود: «هَلْ سَمَّيْتَ اَلْوَلِيدَ اَلْمُبَارَكَ؟»؛ آیا این نوزاد مبارک را نامگذاری کرده ای؟

امام علیه السلام مؤدبانه جواب داد: «مَا كُنْتُ لِأَسْبِقَكَ يَا رَسُولَ» ؛ من هرگز بر شما پیشی نمی گیرم.

و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «مَا كُنْتُ لِأَسْبِقَ رَبِّي» ؛ من نیز از پروردگار خویش پیشی نمیگیرم.

چیزی نگذشت که وحی بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نازل شد و جبرئیل نامی را که خداوند برای این نوزاد انتخاب کرده بود اعلام داشت: «سَمِّهُ حَسَناً»؛ او را حسن نام بگذار.(1)

و واقعاً یکی از بهترین اسم ها بود و در زیبایی آن همین بس که خدای متعال آن را انتخاب فرموده است، تا زیبایی لفظ دلالت بر علو معنی دهد.

عقيقه

هفت روز از تولد نوه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گذشت. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به سوی منزل فاطمه علیها السلام رفت تا دختر خود را گرامی بدارد. آنگاه قوچی را به عنوان عقيقه ذبح نمود و یک ران آن را به قابله داد(2) و از آن پس عقیقه به عنوان یک سنت شرعی در آمد.

تراشیدن سر:

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با دست مبارک خود سر فرزندش را تراشید و به وزن آن به فقرا نقره داد(3) و سر امام حسن علیه السلام را با خلوق چرب کرد (4)و این گوشه ای از محبت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نسبت به نوه گرانقدرش بود.

ص: 201


1- حياة الامام الحسن بن على ، ج 1، ص 62
2- تاریخ الخمیس، ج 1، ص470؛ مشکل الآثار، ج 1، ص 456؛ حلية الأولياء، ج 7، ص116.
3- صحيح ترمذی، ج 1، ص 286؛ نورالابصار، ص107.
4- خلوق: عطری است که از زعفران و چند ماده معطر ساخته شده است.

كنيه

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم كنيه «ابومحمد» را بر امام حسن علیه السلام گذاشت(1) و این تنها کنیه آن حضرت است.(2)

تعریف و تمجید پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از امام حسن علیه السلام

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از سبط خود امام حسن علیه السلام تعریف و تمجید فراوان نموده، از فضایل و مقام والای او سخنان زیادی ایراد فرموده است، که از آن جمله موارد زیر است:

1. عایشه روایت می کند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم امام حسن علیه السلام را می گرفت، بر سینه می چسبانید و می گفت: «اَللَّهُمَّ إِنَّ هَذَا اِبْنِي وَانا أُحِبُّهُ وَ أُحِبُّ مَنْ يُحِبُّهُ»؛(3) خداوندا، این فرزند من است، و من او را دوست میدارم و دوست میدارم هر که او را دوست بدارد.

2. براء بن عازب نقل می کند: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را دیدم که حسن را بر دوش داشت و می گفت: «اَللَّهُمَّ إِنِّي أُحِبُّهُ فَاحْبْهُ»(4) خداوندا، من او را دوست میدارم، پس تو نیز او را دوست بدار.

3. عبدالله بن عباس روایت می کند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمد و حسن را بر گردن خود حمل کرده بود. مردی ایشان را دید و گفت: «نِعْمَ اَلْمَرْكَبُ رَكِبْتَ يَا غُلاَمُ»؛ پسرجان، تو بر چه مرکب ارزشمندی سوار شده ای! رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «وَ نِعْمَ اَلرَّاكِبُ هُوَ»(5)؛ و چه سوار ارزشمندی است اول!

4. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

«مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى سَيِّدِ شَبَابِ اَلْجَنَّةِ فَلْيَنْظُرْ إِلَى الحَسَنِ»(6)؛ هر که بخواهد سید جوانان اهل بهشت را ببیند، به حسن نگاه کند.

ص: 202


1- اسدالغابه، ج2، ص9.
2- کنیه: نامی است که کلمه «اب» یا «م» قبل از آن گفته شود و کنیه گذاری از سنتهای تولد است، امام محمد باقر می فرماید: «انا لنكني أولادنا في صغرهم تحافة البير أن يلحق بهم»، (ما برای فرزندانمان از کودکی کنیه انتخاب می کنیم، از ترس آن که بر آنها نامهای زشت گذاشته شود).
3- کنزالعمال، ج 7، ص104؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص176.
4- صحیح بخاری، کتاب بدأ الخلق، ج4، ص217؛ صحیح ترمذی، ج 2، ص307: البداية والنهاية، ج1 ص 34.
5- الصواعق المحرقه، ص282؛ حلية الأولياء، ج2، ص35.
6- الاستیعاب، ج2، ص369.

5. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «اَلْحَسَنُ رَيْحَانَتِي مِنَ اَلدُّنْيَا»(1)؛ حسن دلخوشی من از دنیا است.

6. انس بن مالک می گوید: امام حسن علیه السلام بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با وارد شد. خواستم وی را دور سازم. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «وَ يَحُكُّ يَا اَنَسُ دع اِبْنِي وَ ثَمَرَةَ فَوَادِيَ فَإِنَّ مَنْ آذَى هَذَا فَقَدْ آذَانِي وَ مَنْ آذَانِي فَقَدْ آذَى اَللَّهَ»(2)، مواظب باش ای انس، فرزند من و میوه دل مرا رها کن. هر که او را آزار دهد مرا آزرده است و هر که مرا بیازارد خدا را آزرده کرده است.

7. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم یکی از دو نماز عشا را به جای آورد و یکی از سجده ها را بسیار طولانی کرد، پس از سلام، مردم از ایشان در این باره پرسیدند. فرمود: «لَكِنِ اِبْنِي هَذَا - یعنی الحسن - اِرْتَحَلَنِي فَكَرِهْتُ أَنْ أُعَجِّلَهُ»(3) این فرزندم - یعنی امام حسن علیه السلام - بر دوش من سوار شد، نخواستم او را برای پایین آمدن به عجله بیندازم.

8- عبدالله بن عبدالرحمن بن الزبير روایت می کند که: شبیه ترین خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و محبوب ترین آنها نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حسن علیه السلام است. حضرت را دیدم که به سجده رفته و حسن بر گردن ایشان - يا گفت بر کمر ایشان - سوار می شد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم او را پایین نمی آورد تا او خود پایین آید. و همچنین پیامبر را در حال ركوع دیدم که میان پاهای خود را باز می کرد تا حسن از آن طرف خارج شود.(4)

و در این زمینه احادیث فراوان دیگری نیز از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در فضیلت سبط و نور چشم خود امام حسن علیه السلام روایت شده است، همچنین احادیث دیگری درباره فضیلت امام حسن علیه السلام و برادر بزرگوارش سید جوانان بهشت امام حسين علیه السلام وجود دارد، در این باره به جلد اول کتاب ما به نام: «حياة الامام الحسن بن علي علیه السلام »، مراجعه شود.

تربیت

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به تربیت سبط بزرگ خود پرداخت، او را از ارزشهای والای خود تغذيه نمود

ص: 203


1- البداية والنهاية، ج8، ص35؛ فضايل الاصحاب، ص165.
2- کنزالعمال، ج6 ص 222.
3- البداية والنهاية، ج8، ص33.
4- الإصابة، ج 2، ص 12.

وخصوصیت های اخلاقی خویش را به وی تعلیم داد همچنین پدرش امیرالمؤمنین علیه السلام در تربیت این فرزند برومند کوشید. امام على علیه السلام به عنوان بهترین مربی در دنیای اسلام ارزش های گرانقدر خود را در وجود فرزندش بنا نهاد تا این که او را نسخهای راستین از خود ساخت. بانوی زنان جهان مادر عظيم الشأن امام حسن علیه السلام نیز دیگر مربی او بود و ایمان خالصانه و عشق به پروردگار عالم را در او پرورش داد.

حضرت زهرا علیها السلام امام حسن و امام حسین علیهما السلام را که دو کودک بودند به مجلس جد بزرگوارشان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرستاد تا از سخنان گران سنگ و مکارم اخلاق ایشان بهره گیرند و وقتی به منزل باز می گشتند. مادر از آنها می پرسید که در مجلس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چه گذشت و چه علوم و آدابی فراگرفتند و آن دو بزرگوار نیز سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را برای مادر خود بازگو می کردند.

حسن علیه السلام هفت ساله بود، سخنان وحی را در مجلس جدش میشنید و حفظ می کرد. آنگاه نزد مادر آمده و همه را دوباره می گفت. چه بسا که امام على علیه السلام بر حضرت زهرا علیها السلام وارد شده و متوجه میشد که زهرا علیها السلام مطلبی از قرآن بازگو می کند، می پرسید که از کجا به دست آورده و فاطمه علیها السلام می گفت که فرزندش حسن علیه السلام به او اطلاع داده است؟

روزی امیرالمؤمنین علیه السلام خود را در منزل مخفی کرد، تا این که امام حسن علیه السلام وارد شد و خواست آنچه را از وحی شنیده است به مادرش بگوید، ولی زبان او به لکنت افتاد. مادر پرسید: «وَ مَا اَلَّذِي عَرَاكَ؟»؛ چه اتفاقی برای تو افتاد؟، گفت: «لَاتَعْجَبِي مِمَّا عَرَانِي فَإِنَّ كَبِيراً یَرعانی»(1)؛ تعجب نکن از آنچه بر من پیش آمد، زیرا که بزرگ مردی مراقب من است، آنگاه امام خارج شده و او را غرق در بوسه کرد.

بارها حضرت زهرا علیها السلام فرزند خود را در آغوش گرفته، می بوسید و می گفت:

بَابِي شَبِيهَ اَلنَّبِي *** لَيْسُ شَبِيهاً بِعلی (2)

فدایش شوم که به پیامبر بیشتر شباهت دارد تا به على.

امام حسن علیه السلام در منزلگاه وحی و جایگاه امامت پرورش یافت و نمونه ای بارز برای تربیت اسلامی در رفتار و علو شأن بود.

ص: 204


1- حياة الامام الحسين بن علی ج 1، ص 24.
2- همان، ص 66

ارزش های متعالی

ابومحمد، امام حسن علیه السلام جامع صفات متعالی بود و صفات جد و پدر عظیم الشان او که بنیان گذار فضیلت در زمین می باشند در وجود او متجلی شد.

امام حسن علیه السلام عمل به علت آن تربیت فوق العاده، نمونه بارز هرگونه فضیلتی بود که در دنیا وجود دارد، از جمله:

اخلاق متعالی

امام حسن علیه السلام اخلاق جدش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را که بالاتر از اخلاق سایر انبيا بوده است به ارث برد. در اینجا مواردی از مکارم اخلاق آن حضرت را نقل می کنیم:

1. مردی از اهل شام با امام برخورد و شروع به توهین و فحاشی کرد، ولی امام ساکت بود و هیچ جوابی نمیداد. وقتی که توهین های او تمام شد اما م حسن با لحنی محبت آمیز به او گفت:

«أَيُّهَا الشَّيْخُ أَظُنُّكَ غَرِيباً وَ لَوْ سَأَلْتَنَا أَعْطَيْنَاكَ وَ لَوْ اسْتَرْشَدْتَنَا أَرْشَدْنَاكَ وَ لَوْ اسْتَحْمَلْتَنَا حَمَّلْنَاكَ وَ إِنْ كُنْتَ جَائِعاً أَطعَمنَاكَ وَ إِنْ كُنْتَ مُحْتَاجاً أَغْنَيْنَاكَ وَ إِنْ كُنْتَ طَرِيداً آوَيْنَاكَ»(1) ای مرد، ظاهراً غریبی؛ اگر از ما چیزی بخواهی به تو می دهیم، اگر راهنمایی خواهی راهنمایی می کنیم، اگر مشکلی را مطرح کنی آن را حل کنیم، اگر گرسنهای تو را سیر می کنیم، اگر نیازمندی، بی نیازت می نماییم و اگر بی خانمانی، پناهت میدهیم.

آن مرد بهت زده شد و زبانش بند آمد و در برابر این اخلاق متعالی متحیر ماند. آنگاه گفت:

خداوند بهتر می داند که رسالت خود را در جایی قرار دهد که خود اراده کرده است.

2. امام حسن علیه السلام در جایی نشسته بود. هنگامی که می خواست از آنجا برود، مرد فقیری به سوی ایشان آمد و کنار امام نشست. امام با خوشرویی فرمود:

«إِنَّكَ جَلَسْتَ عَلَى حِينِ قِيَامٍ مِنَّا آفَتَأْذَنُ لِي بِالْإِنْصِرَافِ؟»(2)شما وقتی در جوار من نشستی که

ص: 205


1- مناقب آل ابی طالب، ج 2، ص 149؛ الكامل، المبرد، ج 1، ص 190.
2- تاریخ الخلفاء السيوطي، ص23.

من قصد داشتم بلند شوم، حال اجازه میدهی مرخص شوم؟ آن مرد فقیر از اخلاق عالی امام خیره شد و اجازه مرخصی داد.

3. روزی از کنار جمعی از فقرا گذشت که پاره هایی از نان روی زمین گذاشته و می خوردند. آنها از امام دعوت کردند تا شریک غذایشان شود، امام پذیرفت و در کنار آنان نشست و خورد، و با خود می گفت: «إِنَّ اَللَّهَ لاَ يُحِبُّ اَلْمُسْتَكْبِرِينَ»؛ خداوند متکبرین را دوست نمی دارد، آنگاه جمع فقرا را به مهمانی خود دعوت کرد. آنها همراه امام آمدند، و ایشان به آنها غذا و لباس داد و قدری پول میان آنها تقسیم نمود.(1)

حلم امام

امام حسن علیه السلام معروف به حلم و بردباری است، هر که به ایشان بدی می کرد، با عفو و نیکی جواب می گرفت، مورخان قضایای بسیاری در این باره نقل کرده اند، از جمله این که روزی یکی از گوسفندان خود را دید که یک پای آن شکسته است. از غلام پرسید: چه کسی این کار را کرده است؟

- من!

- چرا؟

- تا تو را ناراحت کنم.

امام تبسم کرد و فرمود: ولی من تو را خوشحال خواهم کرد، آنگاه وی را آزاد کرد و مبلغی پول نیز به او داد.(2)

مروان که از سرسخت ترین دشمنان امام حسن علیه السلام بود، به حلم فوق العاده امام اعتراف می کند.

وقتی امام حسن علیه السلام رحلت کرد، مروان زیر جنازه امام حاضر شد. امام حسين علیه السلام تعجب کرد و از او پرسید: «تُحْمِلُ اَلْيَوْمَ جَنَازَتُهُ وَ قَدْ كُنْتَ بِالْأَمْسِ تُجَرِّعُهُ اَلْغَيْظَ» ؟ ؛ امروز جنازه او را برمی داری در مورتی که پیش از این او را شدید ناراحت می کردی!

ص: 206


1- الصبان، چاپ شده در حاشیه کتاب نورالابصار، ص 176.
2- مقتل الحسين، الخوارزمی، ج 1، ص147.

مروان گفت: من با کسی چنین عمل می کردم که حلم او هم وزن کوهها بود!(1)

امام حسن علیه السلام در وسعت حلم و علو اخلاق همانند جد بزرگوارش بوده و گویا تصویری حقیقی از ایشان است.

کرم و سخاوت امام

امام حسن علیه السلام از سخاوتمندترین مردم بود و بیش از همه به فقرا و مستمندان رسیدگی می کرد هیچ گاه گدایی را نمیراند. در این باره از ایشان سؤال شد، در جواب فرمود:

«أَنَّى لِلَّهِ سائِلٌ وَ فِيهِ راغِبٌ وَ اَنَا اَسْتُحْيِي اَنْ اَكُونَ سائِلاً وَ أَرُدُّ سَائِلاً وَ أَنَّ اللَّةَ عَوَّدَنِي عَادَةً أَنْ يُفِيضَ نِعَمَهُ عَلَى وَعُودَتِهِ أَنْ أُفِيضَ نِعَمَهُ عَلَى النَّاسِ فَأَخْشي اَنْ قَطَعْتُ الْعَادَةَ أَنْ يَمْنَعَنِي الْعَادَة.» من گدای خدایم و به او علاقمند و لذا خجالت می کشم که خود گدا باشم و گدایی را رد کنم. خدا مرا عادت داده که همیشه بر من نعمت دهد و من نیز همواره نعمتهای او را میان مردم تقسیم کرده ام، حال می ترسم که اگر عادت خود را قطع کنم، خدا نیز از عادت خویش برگردد.

آنگاه امام علیه السلام این ابیات را خواند:

1. اِذَا مَا أَتَانِي سَائِلٌ قُلْتُ مَرْحَباً بِمَنْ فَضَّلَهُ فَرْضَ عَلَيَّ مُعَجَّلٌ

2. وَ مِن فَضلِهِ فَضلٌ على كُلِّ فاضِلٍ وَأفضَلُ أَيَّامِ الفَتى حِينَ يُسَالُ(2)

1. اگر گدایی به سوی من آمد می گویم: خوش آمدی ای کسی که احسان به او بر من واجب است و باید در اجرای آن بشتابم.

2. و از دریای احسان خداوند، به هر احسان کننده ای احسان خواهد رسید و بهترین روز از روزهای زندگی انسان آن روزی است که از او تقاضای کمک کنند.

و بدین وسیله نیازمندان فوج فوج به در خانه امام می آمدند و به آنها بذل و بخشش می فرمود و هر چه می خواستند به آنها عطا می نمود. روزی یک مرد اعرابی برای گدایی در خانه ایشان را زد. دستور داد مبلغی که در خزانه هست به او بدهند و در آن ده هزار دینار بود. مرد عرب گفت: مهلت

ص: 207


1- حياة الامام الحسن بن علی منی، ج1، ص315.
2- نورالابصار، ص611.

ندادی تا من نیاز خود را بیان و از شما مدحی کنم، امام علیه السلام با این ابیات وی را پاسخ داد:

1. نَحْنُ أُنَاسٌ نَوَالُنَا خُضْلٌ *** يَرْتَعُ فِيهِ اَلرَّجَاءُ وَ اَلْأَمَلُ

2. تَجُودُ قَبْلَ اَلسُّؤَالِ أَنْفُسُنَا *** خَوْفاً عَلَى مَاءِ وَجْهِ مَنْ يَسَلُ

3. لَوْ عَلِمَ اَلْبَحْرُ فَضْلَ نَائِلِنَا *** لَغَاضَ مِنْ بَعْدِ فَيْضِهِ خَجِلٌ(1)

1. ما کسانی هستیم که عطایای ما فراوان بوده و امید و آرزو در میان عطایای ما جولان میدهد.

2. کرامت نفس ما بر تقاضای حاجت پیشی می گیرد، از ترس آن که خواهش کننده خجالت بکشد.

3. اگر دریا اندازه کرامت ما را می دانست، از این پس به جای آن که آب از آن سرازیر شود، خجالت سرازیر می شد.

ما بسیاری دیگر از قضایای نشان دهنده جود و سخاوت آن حضرت را در کتاب خود به نام «حياة الامام الحسن بن علیه» آورده ایم.

زهد در دنیا

با همه آن ثروت و بذل و بخشش، ریحانه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خود نسبت به دنیا زهد میورزید و همه زیبایی های زندگی را رها کرده، به سوی خدای متعال روی می آورد و در این باره ابیات ذیل از ایشان نقل شده است:

1. لكِسْرَةٌ مِن خَسِيسِ الخُبْزِ تُشْبِعُنِي *** وشَرْبَةً مِن قَراحِ الماءِ تَكْفِينِي

2. وَطْرَةً مِن دَقِيقِ الثَّوْبِ تَستُرُني *** حَيّاً وَإِنَّ مِتَّ تَكْفِينِي لِتَكْفِيَنِي

1. قطعه نان خشکی مرا سیر و قدری آب خوردن مرا سیراب می کند.

2. کهنه پارچه ی نازکی مرا تا زنده ام می پوشاند و اگر بمیرم همان برای کفن من کافی است.

محمدبن بابویه کتابی را به نام «زهد الامام الحسن علیه السلام» (2)تأليف و نشانه هایی از زهد أن حضرت را بیان کرده است.

امام حسن علیه السلام از زاهدترین مردم بوده و بیش از هر کس از زیبایی های دنیا دوری می جسته است.

ص: 208


1- نفحات في سيرة أئمة أهل البيت، ص 86.
2- حياة الامام الحسن بن على نه، ج 1، ص 330.

صدقه دادن

امام حسن علیه السلام هر چه در دست داشت برای رضای خدا به مستمندان صدقه میداد و دو بار در زندگی، تمام اموال خود را به طور کامل در راه خدا بخشید و سه بار نصف تمام اموال خود را بخشید به طوری که حتی نعلین خود را یک لنگه بخشید و یک لنگه نگه داشت.(1)

این بود مثال هایی از طاعت خدا و زهد امام نسبت به دنیا.

عبادت

امام حسن علیه السلام عابدترین مردم زمان خود بود، راویان می گویند: هیچ گاه او را ندیدند مگر این که ذکر خدای متعال بر لب داشت،(2) اگر ذکری از بهشت و جهنم به میان می آمد مانند مار گزیده میلرزید و پریشان می شد و بهشت را از خدا خواسته و از آتش جهنم به خدا پناه می برد و هرگاه سخنی از مرگ و عواقب آن مانند قیامت و برخاستن از قبر میشنید وحشت زده می گریست(3) و اگر یادی از حساب و کتاب در برابر خدا می کرد، از شدت ترس از هوش می رفت.(4)

و از نشانه های ترس او از خدا این که هرگاه می خواست وضو بگیرد، حال او تغییر می کرد و رنگش زرد می شد و بدنش به لرزه می افتاد. در این باره از ایشان سؤال کردند، فرمود:

« حَقٌ عَلى كُلِّ مَن وَقَفَ بَيْنَ يَدَيْ رَبِّ اَلْعَرْشِ اَنْ تَرْتَعِدَ فَرَائِضُهُ يَصْفَرَّ لَوْنُهُ » هر که در برابر پروردگار قادر متعال بایستد، سزاوار است که بدن او بلرزد و رنگش زرد شود.

و هرگاه وضویش تمام می شد و به سوی مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می رفت، چنین می گفت: «إِلَهِي ضَيْفُكَ بِبَابِكَ يَا مُحْسِنُ قَدْ أَتاكَ الْمُسِيءُ فَتَجَاوَزْ عَنْ قَبِيحِ مَا عِنْدِي بِجَمِيلِ مَا عِنْدَكَ»(5) خداوندا! مهمان در خانه تو را می زند. ای نیکوکار، این بد کار به سوی تو روی آورده است، پس

ص: 209


1- أسدالغابه، ج2، ص13؛ الف باء، ج1، ص417.
2- أمالي الصدوق، ص108.
3- نفحات من سیرة ائمة أهل البيت علیهم السلام ص88.
4- امالى الصدوق، ص108.
5- بحارالانوار، ج 43، ص339.

با زیبایی آنچه داری از زشتی آنچه ما داریم بگذر!

و هرگاه برای نماز می ایستاد رعب و ترس وجودش را فرا می گرفت و تمام اعضای بدنش به لرزه در می آمد(1) و اگر نماز صبح را تمام می کرد جز ذکر خدا چیز دیگری نمیگفت تا اینکه خورشید طلوع می کرد.(2)

و از نشانه های عبادت امام حسن علیه السلام این که بیست و پنج بار پیاده به حج خانه خدا رفت، هر چند تمام امکانات را در اختیار داشت(3) و از ایشان درباره این قدر پیاده به حج رفتن سؤال شد، امام علیه السلام در جواب فرمود: «إِنِّي أَسْتَحْيِي مِنْ رَبِّي أَنْ لاَ أَمْضِي إِلَى بَيْتِهِ مَاشِياً عَلَى قَدَمَيَّ»؛ من از پروردگار خود خجالت می کشم که پیاده به خانه او نروم.(4)

این بود جنبه ای از عبادتها و طاعت های امام حسن علیه السلام در برابر پروردگار. او خالصانه خدا را عبادت می کرد مانند اخلاص پدر و پدربزرگ خود که اولیای خدا و دعوت کنندگان خلق به سوی

معبود بودند.

تهمتی دروغین

امام حسن علیه السلام متهم به ازدواج های مکرر شده و گفته اند که سیصد ازدواج داشته است! این افتراء باطلی است که هیچ اساسی ندارد و این دروغ را خلیفه عباسی منصور دوانیقی ساخته است. انگیزه او از این دروغ، این بود که سادات بزرگوار بني الحسن عليه منصور قیام کردند و سلطنت او را به لرزه در آوردند و نزدیک بود که دولت ظالمانه او در هم شکسته شود. از این رو چنين افتراء بی اساسی به جد آن سادات یعنی امام حسن علیه السلام زد تا از شأن آنها کاسته شود.

و اگر چنین بود که امام حسن علیه السلام به این اندازه ازدواج کرده باشد لازمه اش این میشود که به همین نسبت نیز فرزند داشته باشد، در حالی که بیشترین تعداد فرزندی که برای آن حضرت نقل

ص: 210


1- حياة الامام الحسن بن على نية، ج 1، ص327.
2- بحارالانوار، ج 43، ص 339.
3- همان
4- أعيان الشيعة، ج4، ص11،

کرده اند بیست و دو نفر اعم از پسر و دختر است و این تعداد با آن قدر ازدواجی که به ایشان نسبت داده شده است تناسب ندارد و علاوه بر آن اگر ایشان - طبق ادعای دشمنان - بسیار طلاق می داد، پس چرا جعده دختر اشعث را که از سرسخت ترین دشمنان امام حسن علیه السلام و پدرشان امیرالمؤمنین علیه السلام بود را طلاق نداد؟

البته دلایل محکم دیگری بر دروغ بودن این افترا در جزء دوم از کتاب خود به نام «حياة الامام الحسن بن على علیه السلام» آورده ایم.

خلافت امام حسن علیه السلام

پس از شهادت پرچمدار عدالت اجتماعی در اسلام امیرالمؤمنین علیه السلام ،فرزندش امام حسن علیه السلام خلافت اسلامی را به عهده گرفت، ولی متأسفانه لشکر امام حسن علیه السلام مبتلای نافرمانی و عصیان شد، عده ای نیز جنگ را رها کرده و استراحت را ترجیح دادند. خوارج نیز مانند و با در لشکر نفوذ کردند. آنها پیش از این امیرالمؤمنین علیه السلام را متهم به کفر و خروج از دین نمودند و اکنون مانند خوره ای به جان لشکر عراق افتادند و مردم را به نافرمانی علیه امام حسن علیه السلام و فرار از نظام می خواندند. از همه بدتر این که فرماندهان لشکر با معاویه نامه نگاری کردند و تضمین دادند که امام حسن علیه السلام را ترور یا اسیر خواهند نمود و متأسفانه عبیدالله بن عباس که فرمانده کل سپاه امام بود رشوه معاویه را پذیرفت و در تاریکی شب به سوی او فرار کرد و با خیانت او، لشکر امام دچار فتنه و بی نظمی شد.

امام علیه السلام در برابر این گرفتاری دردناک سر دو راهی قرار گرفت:

اول: این که با چنین سپاه شکست خورده ای به جنگ معاویه رود و در نتیجه خود و خانواده و تمام شیعه خویش را قربانی کند بدون این که فایده ای عاید اسلام شود، زیرا معاویه با انواع نیرنگ هایی که داشت آنها را تحت پوشش تبلیغات مسموم قرار میداد و متهم به خروج از خط اصیل اسلامی می نمود. اگر هم امام حسن علیه السلام را به اسارت می گرفت به جای کشتن، بر ایشان منت گذاشته و می بخشید و در این صورت مانند بردهای می شد که به دست معاویه آزاد شده است

ص: 211

و این حالت را اصطلاحاً «طليق» گویند، مانند اهل مکه، که پس از فتح این شهر توسط پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حضرت آنها را بخشید و به اصطلاح «طلقا» نامیده شدند و بدینوسیله معاویه ننگ طليق بودن خود و خانواده اش را پاک نموده و بنی امیه پیروزی چشم گیری را به دست می آوردند.

دوم: این که با معاویه صلح کند. هر چند که این صلح، دل را به درد می آورد، گلو را می فشرده اما امام همین راه را انتخاب کرد. معاویه نیز روی واقعی خود را نشان داد و خباثت درونی خود را آشکار ساخت و فهماند که او، آنگونه که ادعا می کرد هرگز حامی اسلام نیست. معاویه بعد از صلح وارد عراق شده و در یک سخنرانی خطاب به عراقیها گفت: من با شما نجنگیدم تا نماز بخوانید، روزه بگیرید، زکات دهید یا حج بروید، بلکه جنگیدم تا بر شما حکومت کنم و خدا این خواسته را به من داد، هر چند شما ناراضی هستید و من اعلام می کنم که هر قولی به حسن دادم را به زیر پای قرار میدهم و هرگز به آن وفا نمی کنم.

این است خباثت اموی که از جاهلیت خود پرده برداشته و نشان داد که از تمام ارزشها و انسانیتها به دور است. اگر صلح امام حسن علیه السلام جز همین فائده را نداشت که واقعیت معاویه را نشان دهد باز هم کافی بود، البته از نظر سیاسی نیز ثابت می شود که راهی جز صلح نبود.

امام حسن علیه السلام صلح را پذیرفت و وظیفه شرعی امام همین بود و اگر چنین نمی کرد خدا میداند که امت اسلامی دچار چه بلاها و گرفتاریهای ناگواری میشد؟

امام علیه السلام برای قبول صلح شرطهایی تعیین کرد که با این شرطها معاویه را از داشتن مشروعیت برای اداره کشور محروم ساخت و او را در برابر جامعه اسلامی به عنوان رئیس یک باند جنایتکار معرفی می کرد. از جمله این شرطها، این بود که معاویه عنوان «امیرالمؤمنین» به خود نگیرد و از عمل به کتاب خدا و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تجاوز نکند. البته واضح است که اگر معاویه در اسلام داری و حسن نیت قابل اعتماد بود، به چنین شرطی نیاز نبود.

ولی معاویه به هیچ یک از شرطهای امام حسن علیه السلام وفا نکرد. برای آشنایی بیشتر با این مطلب می توانید به بحث مفصل آن در کتاب ما «حياة الامام الحسن بن على علیه السلام» مراجعه کنید.

معاویه پس از صلح، سیاست جنایتکارانه خود بر ضد کتاب خدا و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را آغاز کرد.

ص: 212

حکومت او همراه با بی رحمی و قساوت بود، بسیاری بی گناهان را به قتل رساند، رعب و وحشت میان مردم ایجاد کرد و اموال مسلمین را به یغما برد. معاویه آدمکشهای باقساوتی مانند زیاد بن ابيه، بسر بن ارطاة، عمروبن عاص، مروان بن حکم و فاجران دیگری امثال اینها را به عنوان حاکم بر سر مردم مسلط کرد.

یکی از جنایت های معاویه، ترور امام حسن علیه السلام سبط رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود. معاویه توسط همسر امام به نام جعده دختر اشعث امام را مسموم کرد. معاویه جعده را فریب داد که اگر امام را بکشد او را به همسری پسرش یزید در خواهد آورد. جعده نیز در روزی که امام روزه بود زهر در غذای افطار أمام کرد و امام با خوردن آن غذا مسموم گشت و از دنیا رفت و از شر معاویه و گرفتاری ها و بلاهای او نجات یافت؛ هر چند بعضی از صحابه معاویه را «کسرای عرب» نامیدند و در تثبیت تسلط او بر مسلمین کوشیدند. وانا لله وانا اليه راجعون.

سخن کوتاه ما درباره اولین فرزند حضرت زهرا علیها السلام در اینجا به پایان می رسد.

امام حسین علیه السلام

او بنیانگذار اسلام و عظیم ترین نجات دهنده امت اسلامی است، پس از آن که این امت اسیر دست امویان فاسد قرار گرفت، هر بلایی بر سر آن می آوردند، می کشتند و میبستند، اموال بیت المال از آن خود و بندگان خدا را بردگان خویش میدانستند. در این جو پر از خفقان، امام حسین علیه السلام در برابر آن ستمگران با تصمیم و قاطعیت قيام نمود و انقلاب عظیم خود را جهت احیای کتاب خدا و آگاه سازی خردمندان بر پا کرد. این انقلاب بزرگ، ریشه های امویان را کند ادعاهای آنان را بی اساس و ذلت و بدنامی را نصیب آنها نمود، مسلمانان پس از انقلاب امام حسین علیه السلام به پا خاستند و با انقلاب های پی در پی خود ستون های حکومت اموی را در هم شکستند و عاقبت آن را از بین بردند. هم اکنون ما به یک بررسی سریع از بعضی نشانه های بارز زندگی این امام عظیم می پردازیم تا ببینیم چگونه فضایل و مکارم أو چشم جهان را خیره کرد.

ص: 213

تولد

روزی که دومین فرزند حضرت زهرا علیها السلام به دنیا آمد، روز بابرکتی بود؛ شخصیتی که هرگز مانند او کسی برای اسلام برکت نداشته است. او ارجمندترین، طیب و طاهر و نورانی ترین مولودی است که تاریخ به خود دیده و دنیا را پر از نور نموده و انسانیت از برکات او سعادتمند گشته است. او دومین فرزند بانوی زنان جهان حضرت زهرا علیها السلام است. وقتی خبر تولد امام در مدینه پخش شد، همسران محترم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و دیگر بانوان مسلمین به سوی منزل صديقه طاهره علیها السلام شتافتند تا تبریک این مولود جدید را به ایشان داده و در شادی آن حضرت شرکت نمایند.

اندوه و گریه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم

وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بشارت تولد سبط دوم خود را شنید، با چهره ای غمگین و گام هایی اندوهگین به سوی منزل دختر گرامی اش شتافت. وقتی به خانه رسید با صدای آرام نداد داد: «یا اَسماءُ هاتینی اِبنی»؛ ای اسماء، فرزند مرا بیاور.

اسماء نوزاد را آورد، پیامبر وی را در آغوش گرفت و غرقه در بوسه نمود، سپس شروع به گریه کرد. اسماء بهت زده پرسید: پدر و مادرم به فدایت، چرا گریه می کنی؟

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با صدایی گریان جواب داد: «مِن اِبني هذا»؛ به خاطر این پسرم.

اسماء متحیر ماند و گفت: ولی تازه به دنیا آمده است؟

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با حزن و اندوه فرمود: «تَقْتُلُهُ اَلْفِئَةُ اَلْبَاغِيَةُ مِنْ بَعْدِي لاَ أَنَالَهُمُ اَللَّهُ شَفَاعَتِي»؛ گروه یاغیان او را می کشند، خداوند شفاعت مرا نصیب آنان نکند.

آنگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برخاست و به اسماء فرمود: «لاَ تُخْبِرِي فَاطِمَةَ بِهَذَا فَإِنَّهَا حَدِيثُهُ عَهْدٌ بِوِلاَدِهِ » ؛ به فاطمه این خبر را نده، او تازه زایمان کرده است.(1)

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از پشت پرده های غیب خبر از مصائب و بلاهایی داد که بر سر فرزندش خواهد آمد و هر موجود زنده ای را اندوهگین می سازد.

ص: 214


1- مسند الامام زيد، ص468.

مراسم تولد

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اکثر مراسم شرعی تولد را برای نوزاد مبارک خویش اجرا فرمود، از آن جمله:

اذان و اقامه

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و فرزند بزرگوار خود را در آغوش گرفت، در گوش راست اذان و در گوش چپ وی اقامه گفت.

و در حدیث آمده است. «إنَّ الأَذانَ والإِقامَةَ عِصمَةٌ لِلمَولودِ مِنَ اَلشَّيْطَانِ اَلرَّجِيمِ»(1) ؛ اذان و اقامه، نوزاد را از شیطان رجیم در امان می دارد.

و بدینوسیله اولین صدایی که به گوش امام حسین علیه السلام رسید صدای پدربزرگ بود که خود دعوت کننده به سوی «الله اکبر» بر روی زمین است و حسین ترنم «الله اکبر، لااله الا الله» را از ایشان شنید.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم این کلمات نورانی را که راز بقا بر روی زمین است در اعماق وجود فرزندش تثبیت فرمود، تا این که جزئی از وجود او گردید و توانست به میدان جهاد رود، تا نام خدا زمین را فرا گیرند و نیروهای خیر بر جهان حاکم گردند.

نام گذاری:

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم او را حسین نامید همان گونه که برادرش را حسن نامیده بود.(2) البته این نامگذاری بر اساس وحی بود که بر آن حضرت نازل گردید(3) و این نام شریف اسم آن انسان عظیمی شد که آگاهی و انسانیت را در دنیای عرب و اسلام منتشر کرد و یاد او در سراسر جهان بر سر زبانها ماند.

عقيقه:

هفت روز پس از تولد امام حسین علیه السلام، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دستور داد به عنوان عقيقه قوچی را بکشند و گوشت آن را میان فقرا تقسیم نمایند. همچنین دستور فرمود یک ران آن را به قابله

ص: 215


1- دعائم الاسلام، ج1، ص178.
2- حياة الامام الحسين بن على ، ج 1، ص 30.
3- اسدالغابه، ج2، ص61

بدهند(1) و بدین وسیله عقیقه نیز یکی از راههایی به شمار آمد که اسلام برای کمک و احسان به

فقرا تعیین کرده است.

تراشیدن موی سر

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دستور داد موی سر فرزند را بتراشند و هم وزن آن نقره به فقرا بدهند(2) که یک درهم و نیم وزن آن بود،(3) سپس سر فرزندش را با خلوق(4) روغن مالید.

دعا برای سلامتی حسنين علیهما السلام

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم توجه فراوانی به دو سبط خود داشت و از خطرهای زمانه و گرفتاری روزگار بر آنها بیم داشت و لذا با این دعا از خدا میخواست آنها را حفظ فرماید: «أَعُوذُ بِكَلِماتِ اللَّهِ التَّامَّةِ مِنْ كُلِّ شَيْطَانٍ وَهَامَةٍ وَ مِنْ كُلُّ عَيْنٍ لاَمَّةٍ»؛ به کلمات کامل خداوند پناه می برم از هر شیطان و هر موجود خطرناک و از هر چشم زخم. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «هَكَذَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ يَعُو اِبْنَيْهِ إِسْمَاعِيلُ وَ إِسْحَاقُ»(5)؛ ابراهیم این گونه برای فرزندانش اسماعیل و اسحاق دعا می کرد.

عبدالرحمن بن عوف در این باره می گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به من فرمود: «يَا عَبْدَ اَلرَّحْمَنِ أَلاَ أُعَلِّمُكَ عُوذَةً كَانَ يُعَوِّذُ بِهَا إِبْرَاهِيمُ اِبْنَيْهِ إِسْمَاعِيلَ وَ إِسْحَاقَ وَ أَنَا أَعُوذُ بِهَا الْحَسَنَ والْحُسَيْنُ كُفِّي بِاللَّهِ دَاعِياً لِمَنْ دَعَا وَ لاَ مَرْمِيَّ وَرَاءَ أَمْرِ اَللَّهِ لِمَنْ رَمَيَ»(6)؛ ای عبدالرحمن آیا می خواهی دعایی را که ابراهیم برای حفظ فرزندانش اسماعیل و اسحاق می کرد، به تو یاد دهم؟ و من نیز آن دعا را برای حفظ حسن و حسین علیهما السلام می کنم، همین بس که خداوند جوابگوی دعاکننده باشد، که اگر خدا اراده ای فرمود تلاش هیچ تلاشگری به نتیجه نمی رسد.

این دعا نشان دهنده محبت و عشق فراوان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نسبت به حسنین علیهما السلام است.

ص: 216


1- مسند الامام زید، ص468.
2- حياة الامام الحسين بن على علیه السلام ج1، ص33.
3- دعائم الاسلام، ج2، ص185.
4- خلوق عطری است که از زعفران و ترکیبات دیگر ساخته میشود
5- ذخائر العقبی، ص 134.
6- ذخائر العقبی، ص 134.

محبت پیامبر نسبت به حسین علیه السلام

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در اعماق وجود خود خالصانه سبط خویش امام حسین علیه السلام را دوست میداشت، در این باره جمعی از روایات مربوط به محبت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم به امام حسین علیه السلام نقل می کنیم:

1. جابر بن عبدالله از رسول خدا خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایت می کند که فرمود:

«مَن أَرادَ أَن يَنظُرَ إِلى سَيِّدِ شَبَابِ أَهْلِ اَلجَنَّةِ فليَنظُر إِلَى اَلحُسَيْنِ بنِ عَلِيّ»(1)؛ هرکه خواست

پیشوای جوانان بهشت را ببیند به حسین بن علی نگاه کند.

2. یعلی بن مرة می گوید: همراه با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برای صرف غذا دعوت شدیم. در میان راه حسین علیه السلام را دیدیم که در کوچه بازی می کند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای گرفتن او آغوش باز کرد، ولی حسین علیه السلام از این طرف به آن طرف فرار می کرد و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با او می خندید، تا این که وی را گرفت، یک دست را زیر چانه حسین علیه السلام و دست دیگر را بالای سر او قرار داد و وی را بوسید و فرمود: «حُسَيْنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ أَحَبَّ اَللَّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسيناً حُسَيْنٌ سِبْطٌ مِنَ اَلْأَسْبَاط» ؛ حسین از من است و من از حسین ام. خداوند دوست می دارد هر که حسین را دوست بدارد، حسین سبطی از اسباط است.

این حدیث شریف عمق علاقه و محبت میان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم امام حسین علیه السلام را بیان می کند، این که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: «حسین منی»؛ حسین از من است، یعنی این که حسین علیه السلام روحیه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و جهت گیری و اهداف عالیه ایشان برای سعادت و پیشرفت جامعه را در وجود خود دارد.

و اما این که می فرماید: «و انا من حسین»؛ و من از حسین ام، بدین معنی است که فداکاریهای عظیم حسين و تحمل مصیبت و غربت در راه اسلام و در جهت زنده نگه داشتن همیشگی دین خدا به گونه ای است که حسین تجدید کننده دین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به شمار می رود و گویا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از حسین است.

پدر آزادگان و سرور شهدا حسین بن علی علیه السلام نقش اساسی در نجات مسلمین از دست حاکمان فاسدی که سعی در نابودی اسلام و محو آثار دین داشتند، ایفا کرد. حسین جان مطهر خود و جان اهل بیت علیهم السلام و یاران خویش را برای حفظ اسلام و مسلمین از طغیان و سرکشی بنی امیه فدا کرد

ص: 217


1- تاریخ ابن عساکر، ج13، ص 50: سير أعلام النبلاء، ج3، ص190.

و بدین وسیله توانست مسلمانان را از این بلای عظیم نجات دهد.

3. صحابی بزرگوار سلمان فارسی می گوید: بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وارد شدم. حسین بن علی علیه السلام را دیدم که بر زانوی ایشان قرار دارد و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دهان وی را می بوسد و می گوید: «أَنْتَ سيِّد ابن سيِّد أَنْتَ إِمَامٌ ابْنُ إِمَامٍ وَ أَو إِمَامٌ وَ أَبُو أَئِمَّة وَ أَنْتَ حَجُّهُ اَللَّهُ وَ اِبْنُ حُجَّتِهِ وَ أَبُو حُجَجٍ تِسْعَةٍ مِنْ صُلْبِكَ وَ تاسعهم قائمُهم»(1)؛ تو سرور و فرزند سروری، تو امام و فرزند امامی، تو برادر و پدر امامان میباشی، تو حجت خدا و فرزند حجت خدا هستی و تو پدر نه حجت خدا هستی که از صلب تو بوده و نهمین آنان قائم آل محمد است.

4. ابن عباس می گوید: پیامبر، صلی الله علیه و آله و سلم حسین بن علی علیه السلام را بر دوش داشت. شخصی گفت: «وَ نِعْمَ اَلْمَرْكَبُ رَكِبْتَ يَا غُلامُ»؛ ای کودک، بر چه مرکب با برکتی سوار شدهای پیامبر این فرمود: «وَ نِعْمَ اَلرَّاكِبُ هُوَ»(2)؛ او هم چه سوار با برکتی است.

5. یزید بن ابی زیاد می گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از منزل عایشه خارج و وارد منزل فاطمه علیها السلام شد. حسین را دید که گریه می کند. ناراحت شد و به فاطمه علیها لسلام فرمود: «اَ لَمْ تَعْلَمِي أَنَّ بُكَاءً يُؤْذِينِي»(3)؛ مگر نمی دانی که گریه او مرا می آزارد؟

این بود تعدادی از احادیث روایت شده از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در تعریف و تمجید سبط دوم خویش، پدر آزادگان و پرچمدار توحید، که سنگرهای شرک را با فداکاری های جاودانه خود در هم کوبید.

خبر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از شهادت امام حسین علیه السلام

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حادثه شهادت سبط دلبند خود امام حسین علیه السلام را به مسلمانان گوشزد کرد و آن قدر این خبر را تکرار کرد تا این که مسلمانان از این آینده تلخ مطمئن شدند. ابن عباس می گوید: ما و اهل بیت علیهم السلام هرگز شک نداشتیم که حسین بن علی علیه السلام در سرزمین طف به قتل خواهد رسید.(4)

ص: 218


1- حياة الامام الحسين، ج1، ص95.
2- التاج الجامع الأصول، ج3، ص 218.
3- مجمع الزوائد، ج9، ص201؛ سير أعلام النبلاء، ج3، ص116؛ معجم الطبراني الكبير، ج3، ص116.
4- مستدرک الحاکم، ج3، ص179.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از غیب خبر آورد مبنی بر این که امام حسين علیه السلام سبط ایشان و عزیزترین فرد اهل بیت علیهم السلام نزد آن حضرت به دست بدترین خلق خدا به قتل خواهد رسید و لذا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به شدت بر حسین می گریست. اینک چند خبر در این باره میبینیم.

1. ام الفضل دختر حارث می گوید: حسین در دامن من بود که بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم وارد شدم. همین که نگاهم به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم افتاد، دیدم که چشمان آن حضرت پر از اشک است. گفتم: «ای رسول خدا، پدر و مادرم به فدایت، چه شده است؟» فرمود: « أَتَانِي جَبْرَئِيلُ عَلَيْهِ الصَّلاَةُ و اَلسَّلاَمُ فَأَخْبَرَنِي أَنَّ أُمَّتِي سَتَقْتُلُ اِبْنِي هَذَا»؛ جبرئيل عليه الصلوة والسلام نزد من آمد و خبر داد که امت من این فرزند مرا به قتل خواهند رساند و به حسین اشاره کرد.

ام الفضل وحشت زده به امام حسین علیه السلام اشاره می کند و می گوید: «او کشته می شود؟» پیامبر با اندوهی عمیق جواب داد: «نَعَمْ وَ اتَّانِي بِتُرْبَةٍ مِنْ تُرْبَتُهُ حَمْرَاءُ»؛ و جبرئیل خاک سرخ رنگ قتلگاه او را برایم آورد.

آنگاه ام الفضل به شدت به گریه می افتد و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را در درد و رنج خود همراهی می کند.(1)

2. ام المؤمنین، ام سلمه می گوید: شبی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به خواب رفت، ولی یكباره پریشان از خواب بیدار شد. سپس خوابید و دوباره پریشان تر از بار اول بیدار شد. باز خوابید و وقتی بیدار شد خاکی قرمز رنگ در دست داشت و آن را می بوسید.(2) گفتم: «مَا هَذِهِ اَلتُّرَبُهُ يَا رَسُولَ؟!» این خاک چیست ای رسول خدا؟، فرمود: «أَخْبَرَنِي جَبْرَئِيلُ أَنَّ هَذَا يَعْنِي الحُسَينَ يُقتَلُ بِأَرْضِ اَلْعِرَاقِ فَقُلْتُ لِجَبْرَئِيلَ أَرِنِي تُرْبَةَ اَلْأَرْضِ اَلَّتِي يُقْتَلُ بِهَا فَهَذِهِ تُرْبَتُهُ»(3) جبرئیل به من خبر داد که این - یعنی حسین - در سرزمین عراق به قتل می رسد، من به جبرئیل گفتم: خاک سرزمینی را که در آن کشته می شود به من نشان بده و این است آن خاک.

3. ام سلمه می گوید: روزی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در خانه من نشسته بود. دستور داد: «لَايَدْخُلُ عَلَيَّ

ص: 219


1- مستدرک الحاکم، ج3، ص176.
2- شیعه بر تربت حسینی که از کربلا گرفته شده و پیامبر آن را بوسیده است سجده میکنند.
3- مستدرک الحاكم، ج 4، ص398، کنزالعمال، ج7، ص106؛ سیر اعلام النبلاء، ج3، ص15.

احْدٌ» کسی بر من وارد نشود. من منتظر ماندم، ناگاه صدای ناله پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را شنیدم و دیدم که حسین در آغوش - یا در کنار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است و حضرت بر سر حسین دست می کشد و گریه می کند. گفتم: «وَاللَّهِ مَا عَلِمْتُ بِهِ حَتَّى دَخَلَ»؛ به خدا سوگند، متوجه ورود او نشدم!

فرمود: «انَّ جَبْرَئِيلَ كَانَ مَعَنَا فِي الْبَيْتِي فقال أَتْحَبُهُ فَقُلْتُ نَعَمْ فَقَالَ إِنَّ اُمتك سَتَقْتُلُهُ بِأَرْض يُقَالُ لَهَا كَرْبَلاَءُ »(1) جبرئیل نزد ما در منزل بود. از من پرسید: آیا او را دوست داری؟ گفتم: آری، گفت: امت تو او را در سرزمینی به نام کربلا خواهند کشت! آنگاه جبرئیل مقداری از خاک آنجا را به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نشان داد.

4. عائشه می گوید: حسین بن على علیه السلام بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم وارد شد در حالی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وحی دریافت می کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم روی بر زمین نهاده بود و حسین خود را بر ایشان انداخت، جبرئیل گفت: « يَا مُحَمَّدُ؟»؛ ای محمد، آیا او را دوست می داری؟ فرمود: «وَ مَالِي لاَ أُحِبُّ اِبْنِي؟»؛ چگونه فرزندم را دوست ندارم؟ جبرئیل گفت: « فَانٍ اُمَّتكَ سَتَقْتُلُهُ مِنْ بَعْدِكَ» ؛ پس از تو این امت او را خواهند کشت! آنگاه جبرئیل دست خود را دراز کرد و خاکی سفید رنگ آورد و گفت: «فِي هَذِهِ اَلْأَرْضِ يُقْتَلُ اِبْنُكَ وَ اِسْمُهَا اَلطَّفُّ »؛ در این سرزمین به نام طف فرزندت کشته می شود. وقتی جبرئیل رفت آن خاک در دست رسول خدا بود و ایشان گریه می کرد، آنگاه فرمود: «يا عائِشَهُ اَنَّ جَبْرَئِيلَ آخَبَرَنِي اِنَّ ابْنِي حُسَيْناً مَقْتُولٌ فِي اَرْضِ اَلطَّفِّ وَ انِّ امَّتِي سَتُفْتَتَنُ بَعْدِي»؛ أي عائشه، جبرئیل به من خبر داد که فرزندم حسین در سرزمین طف به قتل می رسد و پس از من فتنه در میان امت من خواهد افتاد.

آنگاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خارج شد و به سوی اصحاب رفت. در میان اصحاب علی، ابوبکر، عمر، حذیفه، عمار و ابوذر بودند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می گریست. از ایشان پرسیدند: «ای رسول خدا چرا گریه می کنی؟»، فرمود: «أَخْبَرَنِي جَبْرَائِيلُ أَنَّ اِبْنِيَ اَلْحِينَ يُقْتَلُ بِغَيْرِي بِأَرْضِ اَلطَّفِّ فَجَاءَ بِهَذِهِ اَلتُّرْبَةِ فَأَخْبَرَنِي

ص: 220


1- کنزالعمال، ج7، ص106؛ المعجم الكبير، الطبرانی، ج3، ص106.

أَنَّ فِيهَا مَضْجَعَه»(1) جبرئیل به من خبر داد که پس از من فرزندم حسین در سرزمین طف به قتل می رسد و این خاک را آورد و خبر داد که حسین در آنجا دفن خواهد شد.

5. زینب دختر جحش از همسران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در نزد من خوابیده بود و حسین در منزل چهار دست و پا راه می رفت، من قدری از او غافل شدم. به طرف پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تا رفت و بر شکم حضرت نشست، آنگاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای نماز بلند شد و حسین را در آغوش گرفت، هرگاه به رکوع یا سجود میرفت وی را بر زمین می گذاشت و اگر می ایستاد حسین را در بغل می گرفت، تا اینکه نشست و دستش را به دعا برداشت. پس از نماز پرسیدم، ای رسول خدا، امروز کاری کردی که هرگز ندیده بودم چنین کنی! فرمود: «آنَ جَبْرَئِيلُ أَتَانِي فَأَخْبَرَنِي أَنَّ اِبْنِي يُقْتَلُ»(2)؛ جبرئیل آمد و خبر داد که فرزندم کشته میشود. گفتم: پس به من نشان بده، آنگاه خاکی سرخ رنگ به من داد.

6. ابن عباس می گوید: حسین علیه السلام بر زانوی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تا بود، جبرئیل پرسید: «اَتُّحِبْهُ؟»؛ آیا او را دوست می داری؟ فرمود: «كَيْفَ لاَ أُحِبُّهُ؟ وَ هُوَ ثَمَرُهُ فَوَادِي»؛ چگونه او را دوست ندارم در صورتی که او میوه دل من است!

جبرئیل گفت: «إِنَّ أُمَّتَكَ سَتَقْتُلُهُ أَلاَ أُرِيَكَ مَوْضِعُ قَبْرِهِ؟»؛ امت تو او را می کشند، آیا می خواهی جای قبر او را ببینی؟ آنگاه مشتی از خاک آورد که سرخ رنگ بود.(3)

7. ابوامامه می گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به همسران خویش فرمود: «لاَ تَبْكُوا هَذَا اَلصَّبِيَّ»؛ این کودک را نگریانید و منظور حسین بود. ابوامامه می افزاید: آن روز نوبت ام سلمه بود. جبرئیل نازل شد و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به درون منزل رفت و به ام سلمه فرمود: «لاَ تَدْعَى أَحَداً يَدْخُلُ عَلَىَّ» ؛ اجازه نده کسی بر من وارد شود. آنگاه حسین آمد و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را داخل خانه دید. خواست وارد شود، ام سلمه او را برداشت و در آغوش گرفت و سعی کرد حسین را آرام کند، ولی گریه حسین شدید شد. ام سلمه او را رها کرد، حسین وارد شد و بر زانوی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تو نشست، جبرئیل گفت: «إِنَّ أُمَّتَكَ سَتَقْتُلُ إِبَنَكَ

ص: 221


1- مجمع الزوائد، ج 9، ص187.
2- همان، ص189.
3- همان، ص 191

هَذَا»؛ امت تو این فرزندت را به قتل خواهند رساند.

- «يَقْتُلُونَهُ وَ هُمْ مُؤْمِنُونَ بى؟»؛ آیا او را می کشند در حالی که به من ایمان دارند؟

- آری، او را می کشند.

آنگاه جبرئیل خاکی را برداشت و گفت: «بِمَكَانِ كَذَا يُقْتَلُ» ؛ در اینجا کشته می شود. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تا خارج شد در حالی که حسین را در آغوش داشت و چهره اش اندوهگین و غمناک بود. ام سلمه فکرکرد که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از ورود کودک بر ایشان خشمگین است، لذا گفت: ای پیامبر خدا، جانم به فدایت، تو خود فرمودی که این کودک را نگریانیم، و دستور دادی که کسی را نگذارم بر شما وارد شود، پس چون حسین آمد او را رها کردم.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم جواب نداد و با همان چهره غمبار بر اصحاب وارد شد و فرمود: «ان امَّتِي يَقُونَ هَذَا»؛ امت من این را می کشند و به حسین علیه السلام اشاره کرد.

ابوبکر و عمر گفتند: «ای پیامبر خدا، او را می کشند در حالی که مؤمن هستند؟»

فرمود: آری و این خاک او است.(1)

8. انس بن حارث روایت می کند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «إِنَّ اِبْنِي هَذَا - وَ أَشَارَ إِلَى اَلْحُسَيْنِ - يقتلُ بِأَرْضٍ يُقَالُ لَهَا كَرْبَلاَءُ فَمَنْ شَهِدَ ذَلِكَ مِنْكُمْ فَلْيَنْصُرْهُ»،(2) این فرزند من - و به حسین اشاره

کرد - در سرزمینی به نام کربلا کشته خواهد شد، پس هر که آن روز را دید او را یاری نماید.

و هنگامی که امام حسین علیه السلام من به سوی کربلا رفت، انس همراه ایشان رفت و در آنجا به شهادت رسید.

9. ام سلمه می گوید: حسن و حسین علیهما السلام در برابر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در منزل من مشغول بازی بودند. جبرئیل نازل شد و گفت: «يَا مُحَمَّدُ ان امتك تَقْتُلُ اِبْنُكَ هَذَا مِنْ بَعْدِكَ

»؛ ای محمد امت تو این فرزندت را بعد از تو خواهند کشت و به حسین اشاره کرد. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گریه کرد و حسین را در آغوش گرفت.

و پیامبر قدری خاک در دست داشت که آن را می بویید و می فرمود: «وَيْحَ كَرْبٍ وَ بَلاَءٍ»؛ ای وای که چه بلا و مصیبتی خواهد بود!

ص: 222


1- مجمع الزوائد، ج9، ص189.
2- تاریخ ابن الوردی، ج 1، ص 173 و 174.

آنگاه آن خاکها را به ام سلمه داد و فرمود: «إِذَا تَحَوَّلْت هَذِهِ اَلتُّرَبُّهُ دَماً فَاعْلَمِي اَنَّ اِبْنِي قَدْ قُتِلَ» ؛ هرگاه این خاک به خون تبدیل شد، بدان که فرزندم کشته شده است.

ام سلمه آن خاک را در شیشه ای قرار داد و هر روز بدان نگاه می کرد و می گفت: «اين يَوْماً تَتَحَوَّلِينَ دَماً لِيَوْمٍ عَظیمٌ»(1) ؛ روزی که تو به خون تبدیل شوی، روز عظیمی است.

10. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در خواب دید که سگ پیس رویی زبان در خون ایشان میزند. پیامبر این خواب را این گونه تعبیر کرد که چنین کسی فرزندش حسین را خواهد کشت، و چنین نیز شد، زیرا شمر بن ذي الجوشن قاتل امام حسین علیه السلام مبتلا به پیسی بوده است. (2)

11. ابن عباس می گوید: وقتی امام حسین علیه السلام دو ساله شد، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به سفر رفت. در میان راه حضرت ایستاد و چشمان ایشان اشک آلود شدند. در این باره بعضی پرسیدند، فرمود: «هَذَا جَبْرَئِيلُ يُخْبِرُنِي عَنْ أَرْضِي بِشَاطِئِ اَلْفُرَاتِ يُقَالُ لَهَا كَرْبَلاَءُ يُقْتَلُ فِيهَا وَلَدِيَ اَلْحُسَيْنُ بْنُ فَاطِمَهُ علیها السلام» ؛ این جبرئیل است که به من خبر می دهد درباره سرزمینی در کنار رود فرات به نام کربلا، که در آنجا فرزندم حسین پسر فاطمه به قتل خواهد رسید. عده ای از اصحاب پرسیدند: «مَنْ يَقْتُلُهُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ ؟»؛ چه کسی او را می کشد؟ پیامبر با صدایی حزین جواب داد:

«رَجُلٌ يُقَالُ لَهُ يَزِيدُ لاَ بَارَكَ اَللَّهُ فِي نَفْسِهِ وَ كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْهِ وَ إِلى مَصرَعِهِ وَ مَدْفَنِهِ وَ قَدْ أُهْدِيَ بِرَأسِهِ وَاللَّهِ ما يَنظُرُ أَحَدٌ إِلَى رَأْسِ وَلَدِي اَلْحُسَيْنِ فَيَفْرَحُ إِلاَّ خَالَفَ اَللَّهُ بَيْنَ قَلْبِهِ وَ لِسَانِهِ »؛ مردی به نام یزید، خداوند برکت از وجود او بگیرد؛ گویا جایگاه قتل و دفن حسین را می بینم، و سر او را که هدیه داده می شود. به خدا سوگند، اگر کسی به سر فرزندم حسین نگاه کند و خوشحال باشد، خداوند میان قلب و زبان او جدایی سازد!

وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از سفر بازگشت غم زده بود، بر منبر رفت و مسلمانان را موعظه فرمود و حسن و حسین علیهما السلام دو سبط خویش همراه با خود بر منبر برد، آنگاه سر به سوی آسمان بلند کرد و گفت:

«اللّهُمَّ انَّ مُحَمّداً عَبدُكَ وَنَبِيُّكَ وَهَذانِ اطائِبُ عِترَتي وَخِيارُ ذُرِّيَّتِي وَ اُرومَتي ومَنِ

ص: 223


1- المعجم الكبير، الطبرانی، ج2، ص108؛ درباره زندگی امام حسین علیه السلام.
2- تاریخ الخمیس، ج 2، ص 334.

اخلُفُهُما فِي اُمَّتِي وقَدْ اخْبَرَنِي جَبْرَائِيلُ عَلَيهالسَّلامُ اَنَّ وَلَدِي هَذَا مقتُولٌ مَخْذُولٌ اَللَّهُمَّ فَبارِكْ لَهُ فِي قَتْلِهِ وَاجْعَلْهُ مِن ساداتِ الشُّهَداءِ اللّهُمَّ وَلا تُبارِكْ في قاتِلِهِ وَخاذِلَهُ»

خداوند، من محمد بنده و فرستاده تو هستم و این دو کودک بهترین افراد خاندان من و برترین افراد نسل من می باشند و من اینها را جایگزین خود در میان امتم قرار میدهم. خداوندا جبرئیل به من خبر داد که این فرزندم - و به حسین اشاره کرد - کشته می شود و بی باور می ماند.

خدایا، قتل او را بابرکت و او را از سروران شهدا قرار بده، که تو بر هر چیزی توانایی، خداوندا، هیچ گونه برکتی در کسانی که او را می کشند یا به یاری او برنمی خیزند قرار نده.

حاضرین به شدت گریستند. آنگاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خطاب به آنها فرمود: «أَتَبِكُونَ وَ لاَ تَنْصُرُونَهُ اَللَّهُمَّ فَكُنْ اِنْتَ وَلِيّاً لَهُ وَ نَاصِراً»؛ آیا گریه می کنید ولی او را یاری نمی کنید؟! خداوندا تو خود یار و یاور او باش.

ابن عباس می گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم همچنان رنگ پریده ماند و دوباره بر منبر رفت و خطبه رسایی خواند، در حالی که از چشمان ایشان اشک می بارید، آنگاه فرمود: «اَيُّهَا اَلنَّاسُ قَدْ خَلَّفْتُ فِيكُمُ اَلثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اَللَّهِ وَ عِتْرَتِي وَ اَرُومَتِي وَ مِزَاجَ مَائِي وَ ثَمَرَتَيَّ وَ لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَى اَلْحَوْضِ أَلاَ وَإِنِّي لاَ أَسْأَلُكُمْ فِي ذَلِكَ إِلاَّ مَا أَمَرَنِي رَبِّي اَنْ أَسْأَلَكُمُ اَلْمَوَدَّةَ فِي اَلْقُرْبِي فَانْظُرُوا أَنْ لاَ تَلْقَوْنِي غَداً عَلَى اَلْحَوْضِ وَ قَدِ ابْغَضْتُمْ عِتْرَتِي»؛ ای مردم، من پس از خود ثقلین را در میان شما می گذارم، یعنی کتاب خدا و عترتم، فرزندان و میوه های دل من و این دو هرگز از هم جدا نشوند تا در کنار حوض بر من وارد شوند و بدانید که من از شما چیزی نمی خواهم مگر آنچه خدا به من أمر فرموده است و آن این که از شما بخواهم تا نسبت به نزدیکان من محبت کنید. پس مواظب باشید، مبادا فردا در کنار حوض مرا ببینید در حالی که عترت مرا رنجانده اید!

و در حدیث دیگری آمده است: «الا وَ جَبْرَئِيلُ قَدْ أَخْبَرَنِي أنَّ أُمَّتي تَقتُلُ وَلَدِي اَلْحُسَيْنَ بِأَرْضِ كَرْبٍ وبَلاَءٍ اِلا فَلَعَنَهُ اَللَّهُ عَلَى قَاتِلِهِ وَ خَاذِلِهِ إِلَى آخِرِ اَلدَّهْرِ » بدانید که جبرئیل به من خبر داده است که امت من فرزندم

ص: 224

حسین را در سرزمین بلا و مصیبت به قتل خواهند رساند، پس تا ابدالدهر لعنت خدا بر کسانی باد که او را بکشند یا به یاری او نشتابند.!

آنگاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از منبر پایین آمد و کسی از مهاجرین و انصار نماند مگر این که يقين کرد حسین علیه السلام کشته میشود.(1)

این بود قدری از اخبار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم درباره شهادت سبط بزرگوار خود، پرچمدار توحید و برپاکننده کلمه الله بر روی زمین.

خبر امیر المومنین از شهادت امام حسین علیه السلام

امیرالمؤمنین علیه السلام نیز خبر شهادت پدر آزادگان و سرور شهدا را اعلام داشته است، در اینجا بعضی از روایات درباره خبر دادن امیرالمؤمنین من از این واقعه را نقل می کنیم:

1. عبدالله بن يحيی از پدرش نقل می کند که وی در صفین در رکاب امام علی علیه السلام بوده است. وقتی امام به سرزمین نینوا رسید با صدایی اندوهگین فرمود: «صَبْراً أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ صَبْراً ... بِشَطِّ اَلْفُرَاتِ ...»؛ صبر کن یا اباعبدالله، صبر کن در کنار رود فرات یا اباعبدالله -

یحیی از امام می پرسد: ابا عبدالله کیست؟

امام با غم و اندوه جواب داد:

«دَخَلَتْ عَلَى رَسُولِ الله عَيْنَاهُ تَفِيضَانِ فَقُلْتُ يَا نَبِيَّ اَللَّهِ أغضبَك أَحَدٌ مَا شَأْنُ عَيْنَيْكَ تفيضانِ قَالَ قَامَ مِنْ عِنْدِي جِبْرِيلُ فَحَدَّثَنِي أَنَّ اَلْحُسَيْنَ يقتلُ بِشَطِّ الفُراتِ وَ فَقَالَ هَلْ لَكَ إِلَى أَنْ أُشِمَّكَ مِنْ تُرْبتِهِ قُلْتُ نعَم فَقَبَضَ قَبْضَةً فَأَعْطَانِيهَا فَلَمْ أَمْلِكْ عَيْنِي أَنْ فاضتا»(2) بر رسول خدا وارد شدم، دیدم که چشمان ایشان اشک آلود است. گفتم: آیا کسی شما را خشمگین ساخته که چشمانتان اشک آلود گردیده است؟ فرمود: هم اکنون جبرئیل از پیش من رفت، او به من خبر داد که حسین بر رود فرات کشته می شود. سپس گفت: آیا می خواهی بوی خاک قبر او را بشنوی؟ گفتم: آری. پس یک مشت

ص: 225


1- حياة الامام الحسين بن على علیه السلام، ج1، ص103- 105؛ به نقل از الفتوح، ج4، ص216 - 219.
2- تاریخ ابن عساکر، ج13، ص57 - 8ة المعجم الكبير، طبرانی، ج2، ص105 - 106؛ این حدیث را در زندگی نامه امام حسین علیه السلام أورده است

خاک گرفت و به من داد و چشمانم بی اختیار اشک آوردند.

2. هرثمة بن سلیم می گوید: در جنگ صفین همراه علی بن ابی طالب علیه السلام جنگیدیم. وقتی به کربلا رسیدیم یک نماز جماعت به امامت ایشان خواندیم، پس از سلام قدری از خاک آنجا را برداشت و بو کرد و فرمود: «وَاها لَكِ أَيَّتُهَا التُّرْبَةُ لَيَحْشُ_رُنَّ مِنْ_كَ قَ_وْمٌ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ بِغَيْرحِسابٍ»؛ آه از تو ای خاک، قومی به واسطه تو بدون حساب به بهشت خواهند رفت.

هرثمة از سخن امام مبهوت شد، وقتی به شهر بازگشت، سخن امام را به همسرش جرداء دختر سمير باز گفت، این بانو از طرفداران حضرت علی علیه السلام بود. در جواب گفت: امیرالمؤمنین جز سخن حق نگفته است.

سال ها بعد ابن زیاد لشکر خود را برای جنگ با امام حسین علیه السلام فرستاد. هرثمة نیز در این لشکر بود، وقتی به کربلا رسیدند، سخن امیرالمؤمنین علیه السلام درباره شهادت فرزندش رهبر آزادگان امام حسین علیه السلام به یاد آورد. نزد آن حضرت آمد و سخن امیرالمؤمنین علیه السلام را نزد ایشان نقل کرد. امام حسین علیه السلام فرمود: «اَنَتْ مَعَنَا أَوْ عَلَيْنَا ؟»؛ تو با مایی یا عليه ما؟، هرثمه گفت: نه با شما و نه عليه شما، خانواده و فرزندانم را رها کردم و میترسم ابن زیاد آنان را آزار دهد.

امام علیه السلام وی را این گونه نصیحت کرد:

«فَتَوَلَّ هَارِباً حَتَّى لاَ تَرَى مُقْتَلَتاً فَوَ اَلَّذِي نَفْسُ حُسَيْنٍ بِيَدِهِ لاَ يَرَى اَلْيَوْمَ مَقْتَلنا اَحَد ثُمّ لاَ يُعِينُنَا إِلاَّ دَخَلَ اَلنَّارَ »؛ فرار کن و از اینجا دور شو تا کشته شدن ما را نبینی. سوگند به آن که جان محمد در دست او است، اگر کسی امروز کشته شدن ما را ببیند و ما را یاری نکند خداوند او را به جهنم خواهد برد.

هرثمه نیز نصیحت امام را شنید و از کربلا دور شد و امتیاز عظیم شهادت در رکاب سرور جوانان بهشت را از دست داد.(1)

3. ثابت از سوید بن غفله نقل می کند که روزی امیرالمؤمنین علیه السلام خطبه ای را ایراد فرمود. یک نفر برخاست و گفت: ای امیرالمؤمنین، من از وادی القری گذشتم؛ خبردار شدم که خالد بن عرفطه از دنیا رفته است، پس برای او طلب مغفرت کن.

ص: 226


1- حياة الامام الحسين بن على م ج 1، ص 426.

امام این خبر را منکر شد و فرمود: «وَ اَللَّهِ مَا مَاتَ وَ لاَ يَمُوتُ حَتَّى يَقُودَ جَيْشَ ضَلاَلَةٍ صَاحِبُ لِوَائِهِ حَبيبُ بْنُ حمار....»؛ به خدا سوگند که او نمرده است و نخواهد مرد تا این که فرمانده یک لشکر گمراه شود و پرچمدار او حبيب بن حمار است.

یک نفر از جا بلند شد و ندا داد: ای امیرمؤمنان، من حبيب بن حمار هستم و من از شیعه و دوستداران شما هستم. امام فرمود: حبيب بن حمار تویی ؟ گفت: آری.

چند بار امام سؤال خود را درباره نام او تکرار کرد و هر بار او جواب مثبت داد، آنگاه امام علیه السلام فرمود: «إِي وَ اَللَّهِ إِنَّكَ لَحَامِلُهَا وَ لَتَدْخُلَنَّ بِهَا مِنْ هَذَا البَابِ»؛ به خدا سوگند که تو خود پرچمدار آن لشکری و از این در وارد خواهی شد و به باب الفيل از درهای مسجد کوفه اشاره کرد.

ثابت گوید: به خدا سوگند، نمردم تا دیدم ابن زیاد، عمربن سعد را برای جنگ با حسین علیه السلام میفرستد، خالد بن عرفطه در مقدمه لشکر و حبیب بن حمار پرچمدار وی بود و از باب الفيل وارد شد.(1)

4. امیرالمؤمنین علیه السلام به براء بن عازب می گوید: «يُقْتَلُ اِبْنِيَ اَلْحُسَيْنُ وَ أَنْتَ حَيٌ فَلاَ تَنْصُرْهُ؟»؛ آیا حسین کشته می شود و تو زنده ای و او را یاری نمی کنی؟!

براء گفت: چنین نباد اى امیرمؤمنان!

وقتی امام حسین علیه السلام به شهادت رسید براء آن را به یاد می آورد و می گفت: چه حسرتی بالاتر از این که در کنار او نبودم و در دفاع از او به قتل نرسیدم.(2)

5. ابوجُحیفه می گوید: عروة البارقی نزد سعيد بن وهب آمد و از او سؤالی کرد و من میشنیدم.

گفت: تو سخنی به نقل از علی بن ابی طالب علیه السلام برای من بازگو کردی. گفت: آری، مخنف بن سلیم مرا به سوی على علیه السلام فرستاد. در کربلا به ایشان رسیدم، دیدم با دست اشاره می کند و می گوید: «هَاهُنَا هَاهُنَا»؛ همین جا است، همین جا است.

یک نفر پرسید: چه چیزی در اینجا است ای امیر مؤمنان.

فرمود: «حَيٌ فَلاَ تنصرهثقل لِآِلِ مُحَمَّدٍ يَنْزِل هاهُنا فَوَيْلٌ لَهُمْ مِنْكُمْ وَ وَيْلٌ لَكُمْ مِنْهُم»؛ جمع زیادی از

ص: 227


1- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 2، ص 287.
2- بحارالانوار، ج 40، ص192؛ شرح نهج البلاغه، ج10، ص15.

آل محمد بدین جا خواهند آمد، وای بر آنها از دست شما و وای بر شما از آنها! آن مرد مفهوم سخن امام را نفهمید، گفت: ای امیر مؤمنان؛ این سخن شما چه معنی دارد؟ امام علیه السلام فرمود: «وَيْلٌ لَهُم مِنكُمْ تَقْتُلُونَهُم وَوَيْلٌ لَكُمْ مِنْهُمْ يُدْخِلُكُمُ اَللَّهُ اَلنَّارَ بِقَتْلِهِمْ»(1)؛ وای بر آنها از دست شما زیرا آنها را می کشید و وای بر شما از آنها برای این که خداوند به دلیل این که آنها را کشتید، شما را به جهنم می برد.

6 حسن بن کثیر از پدرش نقل می کند که علی علیه السلام وارد کربلا شد و در آنجا ایستاد. به ایشان گفتند: این کربلا است. با حزن و اندوه گفت: «ذَاتُ کَربٍ وَ بَلَاءٍ»؛ دارای مصیبت و بلا است. آنگاه به سویی اشاره کرد و فرمود: «هَاهُنَا مَوْضِعُ رِحَالِهِمْ وَ مُنَاخُ رِكَابِهِمْ»؛ اینجا منزلگاه آنان و آرامیدن مرکب هایشان است. سپس به جای دیگری نگاه کرد و فرمود: «هَاهُنَا مُهَرَاقُ دِمَائِهِمْ»(2) ؛ اینجا خون آنان بر زمین ریخته می شود.

7. ابوخيرة می گوید: در رکاب على علیه السلام بودم تا به کوفه رسید، بالای منبر رفت و حمد و ثنای پروردگار را به جای آورد و فرمود: «كَيْفَ اَنْتُمْ إِذَا نَزَلَتْ ذَرِيهِ نَبِيُّكُمْ بَيْنَ ظَهْرِ اَبِيكُمْ؟»؛ اگر فرزندان پیامبرتان در نزدیکی شهر شما آمدند، چه خواهید کرد؟، همگی جواب دادند: «إِذَا نُبْلِي لِلَّهِ فِيهِمْ بَلاَءً حَسناً» ؛ پس به خاطر خدا بهترین برخورد را با آنها خواهیم نمود.

امام علیه السلام سخن آنان را رد کرد و فرمود: «والَّذِي نَفسي بِيَدِهِ لَيُنْزِلَنَّ بَيْنَ ظَهْرَانَيْكُمْ وَ لَتُخْرُجَنَّ الَيْهِمْ فَلَتَقْتُلَنَّهُمْ » ؛ سوگند به آن که جان من در دست او است، در نزدیکی شهر شما خواهند آمد و شما به سوی آنها خواهید رفت و همه را خواهید کشت. آنگاه این بیت شعر را خواند:

هُم أوْرَدوهُ بِالغُرُورِ وَ غَرُّوا *** أرادوا نَجاةً لانَجاهُ وَلا عُذُرُ(3)

آنها با تشویق خود وی را وارد ماجرا کردند و سپس خیانت کردند! خواستند نجات یابند ولی نه نجاتی وجود داشت و نه عذری.

ص: 228


1- وقعة صفین، ص158.
2- وقعة صفین، ص158؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 3، ص169.
3- مجمع الزوائد، ج 9، ص191؛ المعجم الكبير، طبرانی، ج 3، ص 110.

و مانند این روایات به نقل از وصی رسول خدا امير المؤمنین علیه السلام بسیار است، که همگی از شهادت ریحانه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، امام حسین علیه السلام در سرزمین کربلا خبر می دهند.

امام حسین علیه السلام و عمر

وقتی عمربن الخطاب خلافت اسلامی را به دست گرفت، امام حسین علیه السلام در سن نوجوانی بود و از این که عمر جایگاه پدرش امیرالمؤمنین علیه السلام پرچمدار عدالت اجتماعی در دنیای اسلام را گرفته است دل پر دردی داشت. یکی از نشانه های خشم امام حسين علیه السلام عليه او این بود که روزی عمر روی منبر سخنرانی می کرد، یک باره حسين علیه السلام فریاد کشید: «اِنْزِلْ عَنْ مَبَرِّ أَبِي وَ اِذْهَبْ إِلَى مِنْبَرِ أَبِيكَ»؛ پیاده شو از منبر پدرم و بر منبر پدرت بالا برو!

عمر متحیر ماند و امام حسین علیه السلامرا تصدیق کرد: «صَدَقْتَ لَمْ يَكُنْ لِأَبِي مِنْبَرٌ»؛ راست می گویی، پدر من منبر نداشت.

آنگاه امام حسین را در کنار خود نشاند و پرسید: «مَن عَلَّمَكَ»؛ چه کسی این سخن را به تو یاد

داده است؟

امام علیه السلام فرمود: «و اللهِ مَا عَلَّمَني أحَدٌ» (1)به خدا سوگند کسی به من یاد نداده است.

احساسی بود از غم واندوه توأم با هوشمندی و تیزبینی، آن هم در ایام نوجوانی امام حسین علیه السلام کسی را لایق منبر جدش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم جز پدرش پرچمدار حکمت و در مدینه علم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نمیدید.

امام حسین علیه السلام و معاویه

پدر آزادگان، امام حسين علیه السلام بغض و نفرتی شدید نسبت به معاویه داشت، زیرا معاویه مرتکب جنایت ها و منکرات فراوانی در اسلام شده بود، هدف او نابودسازی تام دستاوردهای اسلام در زمینه ارزش های تربیتی، اخلاقی و سیاسی بود. از جمله جنایت های معاویه می توان موارد زیر را گفت:

1. از بین بردن شخصیتهای آگاه اسلامی مانند ځجربن عدی، صحابی جلیل القدر، میثم تمار

ص: 229


1- الإصابة، ج 1، ص 332.

شاگرد امام علی علیه السلام، رشید هجری، عمرو بن الحمق خزاعی و دیگر افراد به نام اسلام که معاویه آنها را به قتل رساند.

2. سعی در کوچک شمردن ارزشهای اهل بیت علیهم السلام که مرکز آگاهی دینی و اجتماعی در اسلام می باشند و امت را به سوی پیشرفت هدایت می کنند. معاویه از دستگاههای تعلیم و تربیت و دستگاههای موعظه و ارشاد در جامعه در جهت پایین آوردن شأن اهل بیت علیهم السلام سوء استفاده کرد و دستور داد بر منبرها در نماز جمعه و نمازهای جماعت و اعیاد و دیگر مناسبتها اهل بیت علیهم السلام را سب و شتم نمایند.

3. هیئت هایی جهت جعل احادیث دروغین در فضایل صحابه و تعیین روشهای حکومتی در اسلام تعیین کرد و متأسفانه این دروغ ها وارد کتابهای حدیثی از صحاح و سنن و غیره شدند و در نتیجه بعضی افراد دلسوز اسلام بر آن شدند تا کتابهایی در بیان اخبار جعلی بنویسند. و به نظر من این توطئه وحشتناک یکی از بدترین بلاهایی است که دامنگیر امت اسلام شده است، زیرا این دروغ های بی ارزش در کتابهای صحاح ثبت گردیده اند و عده ای از مسلمانان باور کرده که اینها جزئی از دین آنها است در حالی که دین از این جعلیات مبرا است.

نامه امام حسین علیه السلام به معاویه

امام حسین علیه السلام نامه های شدید اللحن به معاویه نوشت و از سیاستهای فاسد او که مخالف کتاب خدا و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود انتقاد و قتل بزرگان اسلام به دست معاویه را محکوم نمود، و این مهم ترین نامه سیاسی است که جنایتها و نابکاری های معاویه را بیان می کند. برای خواندن آن به کتاب ما، «حياة الامام الحسين بن علي علیه السلام» رجوع کنید.

جلسه سیاسی در مکه

پدر آزادگان و سید شهداء امام حسین علیه السلام جلسه ای سیاسی در مکه برگزار کرد. در این جلسه جمعی زیادی از زائرین بیت الله الحرام، اعم از مهاجرین و انصار و دیگران که برای ادای حج آمده

ص: 230

بودند حاضر شدند. در این جلسه امام علیه السلام از خطرهایی که به سبب حکومت معاویه متوجه اسلام شده و گرفتاری ها و مصیبت هایی را که بر اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در زمان این حاکم جاهلی وارد شده بود بیان فرمود. از جمله سخنان امام علیه السلام چنین بود:

«اِنَّ هذَا الطّاغِیَةَ - یعن معاویه - قَدْ فَعَلَ بِنا وَ بِشِیعَتِنا ما قَدْ رَأَیْتُمْ وَ عَلِمْتُمْ وَ شَهِدْتُمْ وَ إِنّی أُریدُ أَنْ أَسْأَلَکُمْ عَنْ شَىْء، فَاِنْ صَدَقْتُ فَصَدِّقُونِی وَ إِنْ کَذِبْتُ فَکَذِّبُونِی، اِسْمَعُوا مَقالَتِی وَاکْتُبُوا قَوْلی ثُمَّ ارْجِعُوا اِلى اَمْصارِکُمْ وَ قَبائِلِکُمْ فَمَنْ آمَنْتُمْ مِنَ النّاسِ وَ وَثَقْتُمْ بِهِ فَادْعُوهُمْ اِلى ما تَعْلَمُونَ مِنْ حَقِّنا فَإِنّی أَتَخَوَّفُ اَنْ یَدْرُسَ هذَا الاْمْرُ وَ یَغْلِبَ، وَاللّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ...».؛ این طغیانگر - یعنی معاویه - جنایاتی در حق ما و شیعیان ما کرده است که خود دیدید، دانستید و شاهد بودید. حال من میخواهم از شما درباره مسألهای سؤال کنم. پس اگر راست گفتم مرا تصدیق و اگر دروغ گفتم مرا تکذیب کنید، سخن مرا بشنوید و بنویسید آنگاه به کشورها و قبیله های خود باز گردید و کسانی که اطمینان و اعتماد دارید را به سوی آنچه از حق ما میدانید دعوت نمایید، زیرا که من ترس این را دارم که این دین از بین برود و نابود شود، ولی خداوند نور خود را به اتمام خواهد رساند هر چند کافران را خوش نیاید.

آنگاه امام علیه السلام نیرنگ های سیاسی معاویه جهت نابودی اسلام را بیان و در پایان فضائل اهل بیت علیهم السلام را که معاویه سعی در مخفی کردن آنها داشت بیان نمود.

و این اولین جلسه سیاسی بود که در تاریخ اسلام برگزار میشد.

مرگ معاویه

معاویه به استقبال مرگ رفت و در واقع به سوی عذاب الهی می رفت، آن هم به خاطر جنایت هایی که مرتکب شده بود، از جمله قتل شخصیتهای آگاه اسلام مانند حجربن عدی و عمرو بن حمق خزاعی و مالک اشتر و غیره. جنایتهای معاویه در حق اسلام موجب فتنه ها و گرفتاری های عظیم برای مسلمانان گردید.

معاویه سلطنت را پس از خود به یزید واگذار کرد. یزید فاسق فاجری بود که ارزشهای

ص: 231

اسلامی را زیر پا گذاشته، نه به خدا ایمان داشت و نه به روز قیامت امام حسین علیه السلام او را مرد شراب و شکار می نامید که طاعت شیطان را در پیش گرفته و طاعت خدای رحمان را رها نموده است. فساد را علنی، حدود خدا را معطل، بیت المال را تصاحب، حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام کرده است.(1)

پس از مرگ معاویه، پسرش یزید قدرت به دست گرفته، هر گناهی و هر فساد و تجاوزی را

مرتکب شد و ظلم را بر تمام مردم گستراند.

قیام امام حسین علیه السلام

امام علیه السلام در برابر یزید طغیانگر قیام نمود و در منزل حاکم مدینه رسما اعلام داشت که با یزید بیعت نخواهد کرد، آنگاه اهداف انقلاب جاودانه خود را برای عموم اعلام داشت: «و إنّي لَم أخرُجْ أَشِراً و لا بَطِراً و لا مُفسِداً و لا ظالِماً و إنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإصلاحِ في اُمَّةِ جَدّي اُرِيدُ أن آمُرَ بِالْمَعرُوفِ و أنهي عَنِ الْمُنكَرِ و أسِيرُ بِسيرَةِ جَدّي وَ أبي عَليِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السّلام.»؛ قیام من نه برای خوشگذرانی و نه برای تکبر و نه برای ظلم و فساد بوده است، بلکه قیام کرده ام جهت اصلاح طلبی در امت جدم، می خواهم امر به معروف و نهی از منکر نمایم و بر سیره جدم و پدرم عمل کنم.

قیام امام بدین هدف بود که کشور اسلامی را اصلاح کند و عدالت اجتماعی را میان مردم گسترش دهد و نابسامانی هایی را که دولت بنی امیه در جامعه اسلامی ایجاد کرده بودند را از بین ببرد.

امام علیه السلام در مکه موضع گیری سیاسی خود را این گونه بیان فرمود:

«الْحَمْدُ لِلَّهِ، مَاشَآءَ اللَهُ، وَلاَ قُوَّه إلاَّ بِاللَهِ، وَصَلَّی اللَهُ عَلَی رَسُولِهِ. خُطَّ الْمَوْتُ عَلَی وُلْدِ ءَادَمَ مَخَطَّ الْقِلاَدَه عَلَی جِیدِ الْفَتَه. وَمَا أَوْلَهَنِی إلَی أَسْلاَفِی اشْتِیَاقَ یَعْقُوبَ إلَی یُوسُفَ. وَخُیِّرَ لِی مَصْرَعٌ أَنَا لاَقِیهِ؛ کَأَنِّی بَأَوْصَالِی تَتَقَطَّعُهَا عُسْلاَنُ الْفَلَوَاتِ بَیْنَ النَّوَاوِیسِ وَکَرْبَلا´ءَ؛ فَیَمْلاَنَ مِنِّی أَکْرَاش_ًا جُوف_ًا، وَأَجْرِبَه سُغْب_ًا. لاَ مَحِیصَ عَنْ یَوْمٍ خُطَّ بِالْقَلَمِ. رِضَا اللَهِ رِضَانَا أَهْلَ الْبَیْتِ؛ نَصْبِرُ عَلَی بَلاَ´ئِهِ، وَیُوَفِّینَا أُجُورَ الصَّابِرِینَ. لَنْ تَشُذَّ عَنْ رَسُولِ اللَهِ صَلَّی اللَهُ عَلَیْهِ وَءَالِهِ لُحْمَتُهُ، وَهِیَ

ص: 232


1- حیاه الامام الحسین بن علی علیه السلام 2 ص 209

مَجْمُوعَه لَهُ فِی حَظِیرَه الْقُدْسِ، تَقِرُّ بِهِمْ عَیْنُهُ، وَیُنْجَزُ لَهُمْ وَعْدُهُ. مَنْ کَانَ فِینَا بَاذِلاً مُهْجَتَهُ، وَمُوَطِّن_ًا عَلَی لِقَآءِ اللَهِ نَفْسَهُ، فَلْیَرْحَلْ مَعَنَا؛ فَإِنَّنِی رَاحِلٌ مُصْبِح_ًا إنْ شَآءَاللَهُ تَعَالَی .»

ستایش از آن خدا است و هرچه خدا بخواهد همان میشود و نیرویی وجود ندارد که به خدا متکی نباشد و صلوات و درود خداوند بر فرستاده اش.

مرگ بر فرزندان آدم سرنوشت حتمی است و بر گردن او آویخته شده است همان گونه که گردنبند بر سینه دختران آویخته می شود. عشق من برای دیدار گذشتگانم مانند عشق يعقوب برای دیدار یوسف است و برای من مرگی انتخاب شده است که به آن خواهم رسید، گویا پاره های تنم را بین نواويس و کربلا می بینم که گرگهای بیابان آن را میدرند و شکمهای گرسنه و خالی خود را از بدن من پر می کنند و هیچ چاره ای از روزی (اجلی) که به واسطه قلم تقدیر نوشته شده است وجود ندارد

رضای خداوند رضای ما اهل بیت است، ما بر بلای او صبر می کنیم و او پاداش صابرین را به ما عطا می فرماید.

پاره های تن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از او جدا نخواهند شد و در جایگاه قدس در کنار یکدیگر خواهند بود، چشم پیامبر به آنها روشن و وعده الهی برای ایشان محقق می شود. اکنون من اعلام میدارم هر که حاضر است جان خود را در راه ما فدا کند و خویشتن را برای لقای خداوند آماده ساخته است، همسفر ما شود، زیرا که من فردا صبح اگر خدا بخواهد حرکت می کنم.(1)

به نظر نمی رسد اعلامیهای سیاسی جالب تر و گویاتر از این باشد. امام تصمیم بر شهادت و فداکردن جان در راه خدا را اعلام داشته است. مرگ را خوشامد گفته و آن را مدال افتخار و زینت شمرده است همان گونه که گردنبند زینت دختران است. امام جایگاه مطهری را که خون پاکش در آنجا ریخته می شود نام برده و آن سرزمین بین نوآویس و کربلا است، که در آنجا شمشیرها و نیزه ها تن پاک او را دریدند.

ما این سخنرانی را تحلیل و نکته های آن را در کتاب خود «حياة الامام الحسين بن علي علیه السلام» بیان کرده ایم.

ص: 233


1- الحدائق الوردية، ج1، ص117؛ مفتاح الأفكار، ص148؛ کشف الغمه، ج 2، ص241.

شهادت

نامه های اهل کوفه بر سبط رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سرازیر شد، همگی از ایشان می خواستند تا آنها را از این وضع اسفبار زیر سلطه حکومت بنی امیه نجات دهد. اهل کوفه امام علیه السلام را در برابر خدا و امت مسئول دانستند که در این امر مهم تأخیر نکند. امام علیه السلام با همه خانواده اش به سوی کوفه حرکت کرد. در میان راه یک دسته نظامی به فرماندهی در راه را بر امام علیه السلام بست و ایشان را وادار کرد تا به سوی کربلا برود. امام علیه السلام در کربلا رحل اقامت افکند و می دانست که اجل حتمی برای خود و اهل بیت علیهم السلام و اصحابش فرا رسیده است، ولی امام حسین علیه السلام به خطر عظیمی که او را احاطه کرده بود توجه نمی کرد.

لشکر کوفه پی در پی وارد کربلا شدند تا این که کاملاً او را احاطه کردند و رود فرات را در اختیار گرفتند و مانع شدند از این که اصحاب امام از آب فرات استفاده کنند. تا این که در روز دهم محرم، آن روز جاودان در دنیای حزن و اندوه، لشکر گمراه و تجاوزگر بر اصحاب امام علیه السلام بزرگوار حمله ور شدند، تمام اصحاب را کشتند و به ستارگان درخشان خاندان نبوت نیز رحم نکرده، همه را از دم تیغ گذراندند.

پدر آزادگان حسین بن علی علیه السلام با ارادهای محکم و تصمیمی استوار اعلام نمود که هرگز در برابر چنین جاهلیت از خدا بی خبری تسلیم نمی شود و با صدایی بلند فریاد کشید: «لَا أرى المَوتَ إلاّ سَعادَةً وَ الحَياةَ معَ الظالِمينَ إلاّ بَرَماً»؛ من مرگ را جز خوشبختی نمیدانم و زندگی در کنار ستمگران را جز ذلت نمی بینم.

ندای دیگر امام علیه السلام این گونه بود:

«وَاللَهِ لاَ أُعْطِيكُمْ بِيَدِي إعْطَاءَ الذَّلِيلِ؛ وَلاَ أُقِرُّ لَكُمْ إقْرَارَ الْعَبِيدِ»به خدا سوگند هرگز دست ذلت در دست شما نخواهم گذاشت و هرگز مانند بردگان دولت شما را به رسمیت نخواهم شناخت.

آنگاه آن درندگان وحشی با شمشیرها و نیزه های خود، علیه امام یورش بردند تا این که آن حضرت را به شهادت رساندند. او جان خویش را به قیمت قرآن و به قیمت ارزشهای والای انسانیت تقدیم کرد.

ص: 234

اکنون ببینیم که چگونه پرچم بنی امیه در هم پیچیده و قلعه ها، کاخ ها و لشکرهایشان نابود شدند. اما پرچم پدر آزادگان حسین بن علی علیه السلام همچنان در سرتاسر گیتی بر پا بوده و حامل کرامت، شرافت و جهاد في سبيل الله است. نه در دنیای اسلام و نه غیره، فتحی بالاتر از فتح سیدالشهدا وجود ندارد، او با انقلاب خود دلها و احساسات را فتح نمود و خداوند با انقلاب او به اسلام عزت بخشید و آن را عبرت خردمندان قرار داد.

حضرت زینب علیها السلام

حضرت زینب علیها السلام نوه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است. او پس از مادر خویش یعنی صدیقه طاهره حضرت زهرا علیها السلام، بانوی زنان جهان می باشد. تمام صفات عالیه و کرائم اخلاق در او جمع شدند، او از جد، پدر و مادر خویش بالاترین ارزشهای شرافت، پاکدامنی، کرامت و مجاهدت در راه خدا را به ارث برده است. او با سخنرانیهای آتشین خود در برابر جمع عظیم مردم کوفه، یا در کاخهای سلطنتی بنی امیه پایگاه های نهضت فکری را برپا و آگاهی سیاسی و مذهبی را منتشر ساخت. حضرت زینب علیها السلام توانست واقعیت پلید بنی امیه را به صورت روشن ابراز کند، تا جامعه اسلامی جنایتها و خیانتهای امویان نسبت به اسلام و مسلمین را آگاه شوند.

بانوی زنان حضرت زینب علیها السلام پرچم اسلام را بالا برد و کلمه توحید را در زمین استوار نمود. در ادامه، به طور مختصر جنبه هایی از زندگی آن حضرت را مطرح می کنیم.

تولد

حضرت زینب علیها السلام اولین بانو از نسل رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است و هیچ کس در پاکی و پاکدامنی مانند او نبوده است. اهل بیت علیهم السلام این مولود با برکت را با سرور و خوشحالی دریافت کردند، پدر بزرگوارش امیرالمؤمنین علیه السلام مراسم شرعی تولد را برای نوزاد بزرگوار انجام داد، در گوش راست اذان و در گوش چپ اقامه خواند و بدین وسیله اولین ندایی که به گوش زینب رسید، ندای «الله اکبر» و «لااله الا الله» بود.

ص: 235

این کلمات نورانی سرود انبيا و متقین است که در اعماق وجود زینب نقش بست و جزئی از شخصیت او گشت.

غمناکی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم

وقتی که بشارت ولادت این نوزاد مبارک را به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می دادند، به سوی منزل حضرت زهراعلیها السلام شتافت، ولی غمناک و اندوهگین بود. نوزاد را در بر گرفت و بر سینه چسبانید، در حالی که اشک بر گونه های مبارک حضرت سرازیر بود. حضرت زهرا علیها السلام پرسید: «مَا يُبْكِيكَ يَا اِبَّتِي لاَ اِبْكِي اَللَّهُ لَكَ عَيْناً»؛ پدرم، چرا گریه می کنی، خداوند هیچ گاه چشم تو را نگریاند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با صدایی حزن آلود جواب داد: «يَا فَاطِمَةُ اِعْلَمِي اَن هَذِهِ اَلْبِنْتَ بَعْدِي وَ بَعْدَكَ سَوْفَ تُنْصَبُ عَلَيْهَا اَلرَّزَايَا وَ اَلْمَصَائِبُ»(1)؛ ای فاطمه، بدان که پس از من و تو گرفتاری ها و مصائب بر این دختر میبارد.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از غیب خبر داد که این نوه ایشان چه مصیبت های هولناکی را در پیش دارد که کوهها را در هم شکند و چنان امتحانی خواهد شد که هیچ بانویی در تاریخ این گونه امتحانی را ندیده است. امیرالمؤمنین علیه السلام و حضرت زهرا علیها السلام نیز در این حزن و اندوه شریک پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شد.

سلمان فارسی یار باوفای خاندان نبوت آمد تا تولد این دختر با برکت را به امیرالمؤمنین علیه السلام تبریک گوید، ولی امام را پریشان و حزین یافت، امام از مصائب و بلاهایی که دخترش پس از این خواهد دید سخن گفت و سلمان نیز شریک غم و غصه اهل بیت علیهم السلام گردید.

نام گذاری

حضرت زهرا علیها السلام به امیرالمؤمنین علیه السلام خطاب کرد: «سَمِّ هذِهِ المَولُودَةَ؛ برای این نوزاد نامی تعیین کن.

امام با ادب و تواضع جواب داد. «مَا كُنْتُ لِأَسْبِقَ رَسُولَ اَللَّهِ»؛ من بر رسول خدا پیشی نمی گیرم.

ص: 236


1- السيدة زينب رائدة الجهاد في الاسلام، ص 41.

آنگاه امام از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خواست تا نامی بر این نوزاد بگذارد، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تا فرمود: «مَا كُنْتُ لِأَسْبِقَ رَبّی»؛ من بر پروردگارم پیشی نمی گیرم.

و جبرئیل نازل شد و نام نوزاد را از طرف خداوند متعال به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اعلام داشت: «سَمُّهَا زَيْنَبُ فَانٍ اَللَّهَ تَعَالَى قَدِ اِخْتَارَ لَهَا هَذَا اَلْإِسْمَ»؛ او را زینب بنام، زیرا که خداوند متعال این اسم را برای او انتخاب کرده است.

آنگاه جبرئیل مصیبتها و گرفتاری هایی را بیان کرد که بر او خواهد آمد و همگی غرق در گریه شدند.(1)

کنیه حضرت زینب علیها السلام

کنیه حضرت زینب ام کلثوم است بعضی مورخین بر این باورند که ام کلثوم دختر دیگر امیر المومنین و حضرت زهرا علیها لسلام است ولی ما در این مسئله شک داریم.

القاب حضرت زینب علیها السلام

اشاره

القاب حضرت زینب نشان دهنده مقام والای ان بزرگوار است بعضی از این القاب را در ذیل اورده ایم:

1. عقیله بنی هاشم

عقیله به زنی می گویند که نزد قوم خود محترم و در خانواده خویش عزیز باشد و حضرت زینب علیها السلام عزیزترین بانو و بهترین علویه در اسلام است. فرزندان آن حضرت نیز به مادر خود مفتخر بودند و لذا آنها را «ابناء العقيله»، (فرزندان عقیله) یا «زینبیون» می نامیدند.

این نیز یکی از القاب آن حضرت است. او بدون شک فاضله ای بود که بر تمام زنان مسلمان برتری یافت، آن هم به بسبب خدماتی که به اسلام کرده و جهاد و تحمل مصائبی که در راه خدا نموده است.

2. عالمه

حضرت زینب علیها السلام از عالمه های جلیل القدر خاندان نبوت به شمار می رفت، بانوان محترم

ص: 237


1- زينب الكبری، ص16 - 17.

مسلمان در رابطه با مسائل شرعی خود به ایشان رجوع می کردند، همچنین بعضی صحابه در مسائل فقهی از ایشان سؤال می کردند.

3.عابده آل علی:

بانوی زنان، حضرت زینب علیها السلام یکی از بیشترین عبادت کنندگان در میان بانوان مسلمان بوده است، او هیچ نافله ای از نوافل یومیه را ترک نمی گفت، نماز شب و دیگر مستحبات را نیز همیشه انجام میداد، حتی در سخت ترین لحظات زندگی خود، در شب هولناک یازدهم محرم در کربلا نیز حضرت زینب نوافل را به طور کامل ادا کرده است.

4.کامله:

او از جهت فضیلت، شرافت، پاکدامنی و طهارت از هر پلیدی کامل ترین زن در اسلام است.

5.فاضله:

این نیز یکی از القاب آن حضرت است او بدو شک فاضله ای بود که بر تمام زنان مسلمان برتری یافت، ان هم به سبب خدماتی که به اسلام کرده و جهاد و تحمل مصائبی که در راه خدا نموده است.

سال تولد

مورخین درباره سال تولد بانوی زنان حضرت زینب ع اختلاف نظر دارند، بعضی از اقوال مورخین به شرح زیر است:

1. سال پنجم، در ماه جمادی الاول؛

2. سال ششم هجری؛

3. سال نهم هجری. البته مرحوم شیخ جعفر نقدی» این قول را رد کرده می گوید: این قول

صحیح نیست، زیرا فاطمه علیها السلام در سال دهم یا یازدهم - به اختلاف روایات - پس از وفات پدر رحلت نموده است، حال اگر تولد حضرت زینب علیها السلام که دختر بزرگ فاطمه علیها السلام است در سال نهم بوده، پس

ص: 238

تولد ام کلثوم کی بوده و چه وقت به محسن حامله شده که شش ماه بعد او را سقط نموده است؟

شیخ نقدی می گوید: احتمال بیشتر این است که تولد حضرت زینب علیها السلام در سال پنج هجری بوده است، آنگاه دلایلی نیز بر این احتمال آورده است.(1)

تربیت

صدیقه طاهره، حضرت زینب علیها السلام در خاندان نبوت و مهبط وحی الهی که بهترین و مطهرترین خانه روی زمین است تربیت یافته و مادرش بانوی زنان جهان او را با پاکدامنی، کرامت نفس و محاسن اخلاق و آداب بار آورده است. او را حافظ قرآن نموده، احکام اسلام را به او تعلیم و ارزشهای ذاتی خود را به او الهام نموده تا این که زینب تصویری واقعی از مادر بزرگوار خویش

شده است.

حضرت زینب علیها السلام ایام کودکی را در خانه کرامت و شرافت گذرانده و پدر خود امیرالمؤمنین علیه السلام را دیده است که چگونه در امور خانه به مادرش کمک می کند و هیچگاه در خانه کلمه ناپسندی به گوش او نرسیده است. او جد عظیم الشان خود رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را نیز دیده است که چگونه نسبتبه او محبت و تکریم می فرمود.

بدین ترتیب حضرت زینب علیها السلام با بهترین و والاترین تربیت اسلامی را دریافت کرده است. او برادرش امام حسین علیه السلام را دیده است که چگونه برادر خویش امام حسن علیه السلام را تعظیم و احترام می کند و هیچ گاه کلمه تندی به ایشان نگفته است. خود حضرت زینب علیها السلام نیز همیشه مورد احترام پدر، مادر و برادران خود بوده است و هرگاه وارد می شد، امام حسین علیه السلام به احترام او برپا میخاسته است. اگر می خواست به زیارت قبر جدش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برود، پدر و برادرانش او را همراهی می کردند. امیرالمؤمنين علیه السلام سعی می کرد شمع های روی مرقد مطهر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را خاموش کند تا کسی به زینب نگاه نکند.(2) اینگونه حضرت زینب با احترام و تجلیل در خاندان نبوت زندگی می کرده است.

ص: 239


1- السيدة زينب رائدة الجهاد في الاسلام، ص 41.
2- زينب الكبری، ص32.

ویژگی های فردی حضرت زینب علیها السلام

اشاره

هر صفت ارزشمندی یا خصوصیت والایی که انسان بدان افتخار کند و بر دیگران برتری یابد، در وجود عقیله بنی هاشم یافت می شود. او همه فضائل جد، پدر، مادر و برادران خود را به دست آورده و تمام مکارم اخلاق آن بزرگواران را به ارث برده است، از جمله فضايل آن حضرت موارد ذیل است:

1.ایمان کامل به خداوند

حضرت زینب علیها السلام جوهر ایمان را دریافت کرده و عشق به خدای متعال در روحیه ها و احساسات او نقش بسته است، از این رو زینب توانست تمام آن سختی ها و رنج های طاقت فرسا را در راه اعتلای پرچم اسلام تحمل کند.

ایمان محکم به خدای متعال و انقطاع کامل به سوی پروردگار عالم جزء خصوصیتهای ذاتی آن حضرت است. یکی از نشانه های ایمان استوار عقیله بنی هاشم این است که پس از شهادت پدر آزادگان، برادر گرانقدرش امام حسین علیه السلام در برابر جسد بی جان و بی سر او ایستاد، جنازه قطعه قطعه شده برادر را تماشا کرد، آنگاه به آسمان نگاهی انداخت و جمله جاودان خویش را بر زبان آورد: «اَللَّهُمَّ تَقَبَّلْ مِنَّا هَذَا اَلْقُرْبَانَ»؛ خداوندا، این قربانی را از ما بپذیر!

بشریت در برابر این ایمان نامتناهی سر تعظیم فرود می آورد.

این بانوی قهرمان با خشوع در برابر خدای متعال دعا می کند تا این قربانی عظیم را که ریحانه رسول خدا است بپذیرد.

کدام ایمان می تواند با زینب برابری کند؟ و کدام دعای خالصانهای معادل این دعا می باشد؟

از دیگر نشانه های حیرت انگیز ایمان حضرت زینب علیها السلام این که شب یازدهم محرم نماز شکر به جای آورد؛ او با این نماز خدا را شکر می کند که به او و برادرش این توفیق عظیم برای خدمت به اسلام و اعتلای کلمه توحید عنایت فرموده است.

ص: 240

2.صبر

صبر بر قجایعی هولناک حادثه روز طف، یکی از خصوصیت های استثنایی حضرت زینب علیها السلام است. برادرش را که از جان خویش عزیزرر می دانست در میان نیروهای مشرک می دید این ها ادامه همان نیروهای مشرکی بودند که در روز احد پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم را احاطه کردند.

اکنون زینب برادرش را مشاهده می کند که تمام اصحاب و اهل بیتش به شهادت رسیده اند و به تنهایی و بی هر گونه یار ویاوری در برابر این درنده های خونخوار ایستاده است ساعتی نگذشت که وی را ضربه های شمشیر و نیزه قطعه قطعه کرده و زینب این منظره را مشاهده میکند بر این مصیبت عظما صبر می کند و خود را تسلیم امر الهی قرار می دهد.

مصیبت هایی که حضرت زینب علیها السلام با آن روبرو شد، بسیار سخت و جانکاه بود؛ مصیبت هایی که اگر هر انسان دیگری گرفتار آن میشد از پای در می آمد، هر چند سعی کند صابر باشد و خود را دلداری دهد. اما زینب علیها السلام در برابر آن بلای عظیمی که هیچ اصلاح گری بر روی زمین گرفتار آن نشده است صبر کرد و با نفسی آرام، مطمئن و راضی به رضای خدا در برابر سختی مقاومت نمود و بدین وسیله یکی از مشخص ترین مصادیق چند آیه شریفه ذیل گردید:

«وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ أُولَٰئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ»(1) و صبر کنندگان را بشارت ده، آنها که اگر دچار مصیبتی شوند می گویند ما از آن خدا هستیم و به سوی او باز می گردیم، پس درود و رحمت پروردگار بر آنها باد.

«إِنَّمَا يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسَابٍ»(2)؛ در واقع صبرکنندگان پاداش خود را بی حساب دریافت خواهند کرد.

«وَلَنَجْزِيَنَّ الَّذِينَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ»(3) موکداً ما پاداش کسانی که صبر نمایند را بهتر از آنچه آنها عمل می کنند خواهیم داد.

ص: 241


1- سوره بقره، آیه 155 - 157
2- سوره زمر، آیه 10
3- سوره نحل، آية 96

نوه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و عقیله بنی هاشم صبر کرد و در برابر دشمنان خدای متعال قدرت روحی بزرگی از خود نشان داد. تاریخ بانویی را سراغ ندارد که مانند زینب علیها السلام این گونه قدرت تحمل و بردباری در برابر مصائب و نابسامانیها داشته باشد، مگر مادر بزرگوارش حضرت زهرا علیها السلام.

جناب شیخ هادی کاشف الغطاء در این باره چنین می سراید:

1. لِلَّهِ صَبْرُ زَيْنَبَ اَلْعَقِيلَةِ *** كَمْ شَاهَدْتَ مَصَائِباً مَهُولَةً

2. رَأَت مِنَ الخُطوبِ وَالرَّزايا *** أمراً تُهَوِّنُ دُونَهُ اَلْمَنَايَا

3. رَأَتْ كِرَامَ قَوْمِهَا اَلْأَمَاجِدُ *** مُجَزَّرِينَ فِي صَعِيدٍ وَاحِدٍ

4. تُسْفي عَلَى جُسُومِهَا اَلرِّياحُ *** وَهِيَ لَذَوبَانُ اَلْفَلاَ تُبَاحَ

5. رَأَتْ رُؤُوساً بِالْقَنَا تُشَالُ *** وَجُثُثَا أَكْفَانُهَا اَلرِّمَالُ

6. رَأَتْ وَضِيعاً بِالسِّهَامِ يَفْطِمُ *** وَصِبُیَهً بَعْدَ أَبِيهِمْ أَيْتِمُوا

7. رَأَتْ شَمَاتَةَ اَلْعَدُوِّ فِيهَا *** وَصُنْعَهُ مَا شَاءَ فِي أَخِيهَا

8. وَإنَّ مِن أدهى الخُطوبِ السُّودِ *** وُقُوفُهَا بَيْنَ يَدَيْ يَزِيدَ

1. چه باشکوه است صبر زینب عقیله بنی هاشم، با آن همه مصائب هولناکی که دید.

2. بلاها و فاجعه هایی را دید که مرگ در برابر آنها آسان میشود.

3. افراد بزرگوار و ارجمند خاندانش را کشته و به روی زمین افتاده دید.

4. باد بر این بدنها می وزد و گرگهای بیابان می توانند آنها را بدرند.

5. سرهایی را دید که بر سر نیزه شده اند و جسدهایی که جز خاک کفنی ندارند.

6 شیرخوارهایی را دید که به جای شیر، نیزه بر دهان او میزنند و کودکانی که با قتل پدران یتیم شده اند.

7. شماتت دشمن را شنید و مشاهده کرد که دشمنان با بدن برادرش هر چه خوادمند می کنند.

8. و بدترین و تیره ترین مصیبتی که زینب دید، این بود که به عنوان اسیر در برابر یزید قرار گرفت.

عقیله بنی هاشم با صبر و تسلیم نسبت به امر الهی در برابر مصائب و فاجعه ها مقاومت کرد.

3.عزت و کرامت نفس

عزت و کرامت نفس از خصوصیات واضح در شخصیت حضرت زینب علیها السلام است. پس از شهادت

ص: 242

امام حسین علیه السلام درندگان لشکر ابن مرجانه حمله ور شدند و تمام اثاث و طلاهای خانواده امام حسین علیه السلام را غارت کردند. کودکان از شدت گرسنگی رنج می بردند، ولی حضرت زینب علیها السلام حاضر نبود از آن مسخ ها غذایی درخواست کند، تا این که به کوفه رسیدند، زنان کوفه فهمیدند که این اسرا خانواده پیامبرند و مشاهده کردند که چگونه کودکان آنها از شدت گرسنگی پریشان اند و لذا غذا آوردند و تقدیم کودکان نمودند. زینب تا این صحنه را دید فریاد زد: «اَلصَّدَقَةُ مُحْتَرِمَةٌ عَلَيْنَا أَهْلَ اَلْبَيْتِ»؛ صدقه بر ما اهل بیت حرام است.

وقتی کودکان صدای عمه را شنیدند، غذاها را از دست و دهان خود بر زمین انداختند و به یکدیگر می گفتند: «عمه می گوید صدقه بر اهل بیت حرام است. این گونه بوده است تربیت اهل بیت علیهم السلام، این تربیت انبیا و صدیقین است که انسان را به بالاترین درجات كمال می رساند.

و آنگاه که اسرای اهل بیت علیهم السلام را از کوفه به شام میبردند، باز هم حضرت زینب علیها السلام برای کودکان و زنان هیچ نوع کمکی از آن جنایتکاران پستی که همراه آنها بودند تقاضا نکرد.

این عزت و کرامت نفس را زینب از جد و پدر خویش به ارث برده است.(1)

4.شجاعت

تاریخ هرگز زنی را شجاع تر، ثابت قدم تر و دل آرام تر از بانوی زنان حضرت زینب علیها السلام به خود ندیده است. زینب با شجاعتی توصیف ناپذیر در برابر جنایتکار خونخوار عبيدالله بن زیاد ایستاد، او را تحقیر و توهین کرد، هر چند در بند اسارت بود!

عبیدالله برای شماتت کردن اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خطاب به حضرت زینب علیها السلام گفت:

«الحَمدُ لِلَّهِ الّذي فَضَحَكُم وَقَتَلَكُم وأكذَبَ أُحدُوثَتَكُم»؛ خدا را سپاس می دارم که شما را کشت و مفتضح نمود و ادعاهای باطل شما را تکذیب کرد.

زینب، نوه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم جوابی سهمگین به او داده، فرمود: «اَلْحَمدُللَّهِ الَّذي اَکْرَمَنا بِنَبِيِّهِ مُحَمَّد وَ طَهَّرنَا مِنَ الرِّجْسِ تَطْهيراً، واِنَّما يَفْتَضِحُ الفاسِقُ وَ يَکذِبُ الفاجِرُ، وَ هُوَ غَيْرُنا یَابنَ مَرجانَه» خدا را سپاس می دارم که به واسطه پیامبرش ما را کرامت بخشید و ما را از هرگونه پلیدی کاملا پاکیزه

ص: 243


1- السيدة زينب رائدة الجهاد في الاسلام، ص 61

نمود. خداوند فاسقان را مفتضح و فاجران را تکذیب می فرماید و اینها غير ما هستند، ای پسر مرجانه!.

این سخن از شمشیر برنده تر است و لذا توانست آن ستمگر را از تخت به گور نازل کند و واقعیت پلید وی را به بردگان و نوکرانش آشکار نماید و ثابت کند که او شکست خورده و برادر زینب پیروز است، از این رو ابن مرجانه جوابی نیافت جز این که بگوید: «كَيْفَ رَأَيْتَ صُنْعَ اَللَّهِ بِأَخِيكَ؟»؛ کار خدا درباره برادرت را چگونه دیدی؟ زینب نیز با شجاعت وصف ناپذیری این گونه جواب داد:

«مَا رَأَيْتُ إِلاَّ جَمِيلاً هَؤُلاَءِ قَوْمٌ كَتَبَ اَللَّهُ عَلَيْهِمُ اَلْقَتْلَ فَبرَزُوا إِلَى مَضَاجِعِهِمْ وسَيَجْمَعُ اللَّهُ بَيْنَك وبَيْنَهُمْ فَتَحاجُّ وَتُخاصَمُ فَانظُر لِمَنِ الفَلجُ يَومَئِذٍ ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ يابنَ مُراجانَةَ» جز زیبایی ندیدم! اینها قومی بودند که تقدیر الهی درباره آنها این بوده است که کشته شوند و لذا به مقتل خود رفتند، ولی خداوند تو را با آنها روبرو خواهد کرد و در آنجا تو محاکمه خواهی شد. حال منتظر باش تا ببینی چه کسی در آن روز پیروز می شود، مادرت به عزایت بنشیند ای ابن مرجانه!

ببینید چگونه زینب وی را تحقیر می کند! شجاعت علوی را مشاهده کنید که چگونه با برخورد خویش و با جملات آتشین، افتخاری برای اسلام و مسلمین و کرامتی جاودان برای خاندان نبوت به ثبت می رساند؟

در کاخ یزید نیز چنان سخنرانی انقلابی و جاودانه ای می کند که سلطنت بنی امیه را به لرزه در می آورد و حقیقت جاهلی امویان را آشکار می سازد و نیز آنان را که بنی امیه را بر دوش مسلمانان سوار کرده اند مفتضح می کند. برای اطلاعات بیشتر به کتاب ما «السيدة زينب رائدة الجهاد في الاسلام» مراجعه کنید.

سخن از خصوصیتهای شخصی این فرزند برومند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را در حالی به پایان می رسانیم، که زینب علیها السلام چراغ درخشانی بود که تیرگیها را برطرف می ساخت.

همراه با رویداد جاودان

بانوی زنان حضرت زینب علیها السلام با برادر عظیم الشأن خود، سرور آزادگان، در آن انقلاب جاودان شریک بود. حضرت زینب علیها السلام نقشی اساسی در این انقلاب عظیم داشت، انقلابی که مسیر تاریخ را

ص: 244

تغییر داد و جهان اسلام را از بی خبری بیدار کرد و راه پیشرفت و ارتقا را در پیش روی آن قرار داد از این رو ملتهای اسلامی به پا خاستند و خواهان فجری جدید و حکومتی راستین شدند. قيامها و انقلابها علیه حکومت اموی جهان اسلام را فرا گرفت، و تا نابودی کامل دولت بنی امیه و در هم کوبیدن تمام سنگرهای آنان ادامه یافت.

حضرت زینب علیها السلام تمام مراحل انقلاب عظیم برادر را شاهد بود و با خطبه های روشنگر خود چه در کوفه یا در کاخهای بنی امیه و در مدینه، ارزشهای انقلاب را بیان کرد و اصول قیام حسینی را جاودانه ساخت و بدین وسیله حادثه کربلا و شهادت امام حسین علیه السلام جزئی اساسی از واقعیت زندگی اسلامی قرار شد.

عقیله بنی هاشم شاهد تمام آن حوادث دلخراشی بود که کوهها از هول آن به لرزه در آینده حضرت زینب علیها السلام از نزدیک می دید که لشکر بنی امیه با شمشیرها و نیزه های خود چگونه امام حسین علیه السلام را در سرزمین کربلا احاطه کردند، آن حضرت را به قتل رساندند و جنازه امام همراه با جنازه های مطهر سایر شهدا اعم از اصحاب و اهل بیت علیهم السلام را زیر سم اسبها قطعه قطعه کردند؛ آنگاه به خیمه گاه امام حسین علیه السلام حمله ور شدند و سوزاندند. حضرت زینب علیها السلام دید چگونه زنان و کودکان از خیمه های سوخته فرار می کردند و روی به بیابان می گذاشتند. خونخوارهای بنی امیه بدین نیز اکتفا نکردند، بلکه بانوان بزرگوار خاندان نبوت و رسالت را به اسارت گرفتند و از این شهر به آن شهر می بردند و مردم شهرها نظاره گر آنان شدند! آیا این بود جزای زحمتهای فراوان پیامبر که دین و دنیای اعراب را احیا کرد؟!

تأمل در این حوادث هولناک این نتیجه را میدهد که چنین اتفاق دلخراشی امکان پذیر نبود مگر این که از ندای کسانی سرچشمه بگیرد که پس از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گفتند: «لا تَجتَمِعُ الخِلافَةُ والنَّبوَّةُ في بَيْتٍ وَاحِدٍ»؛ خلافت و نبوت در یک خاندان قابل جمع نیست.

چرا باید اهل بیتی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آنها را قرینه کتاب خدا دانست اینگونه دچار بلا و مصیبت گردند؟ این اتفاق امکان پذیر نبود مگر به دنبال آن اقدام خائنانه در جدایی خلافت از اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام.

ص: 245

رحلت

عقیله بنی هاشم پس از واقعه کربلا و گذراندن دوران اسارت به مدینه بازگشت و به گریه و زاری مشغول شد. یاد آن فاجعه های هولناک هرگز از ذهن حضرت زینب علیها السلام پاک نمیشد و شبانه روز بر برادر و خاندانش اشک می ریخت.

صبر آن بانوی بزرگوار لبریز شد و زمین پهناور در چشمان او قفسی تنگ درآمد که قلب آن حضرت را می فشرد، دیگر زینب مانند سایههایی شده بود که حتی توانایی سخن گفتن نداشت، اما تمام توان خود را جمع می کرد و با حسرت و اندوه طاقت فرسایی فریاد می کشید:

«وا اَخاه، واحُسَیناه، واعَبَاساه، وا أهلَ بَيتاه» ؛ برادرم کجایی، حسین من کجایی، عباس من کجایی، اهل بیت من کجایید؟؟

آنگاه بیهوش بر زمین می افتاد. زینب آن چنان پژمرده شد که مادرش حضرت زهرا علیها السلام پیش از این پژمرده گردید. او آرزوی مرگ و لقای جدش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را داشت، می خواست شکایت تمام آن مصیبتها و اسارتها را بکند، می خواست ماجرای وحشتناک کربلا و چگونگی قتل امام حسین علیه السلام و پایمال کردن بدن مقدسش را برای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بازگو کند.

زمان اندکی پس از حادثه کربلا حضرت زینب علیها السلام دچار بیماریهای گوناگون گشت و مشتاقانه به لقاءالله شتافت، تا با جدش و دیگر افراد خانواده اش ملاقات کند و به پیشگاه خدای متعال از فاجعه ها و مصیبت های طاقت فرسا شکایت نماید.

بنابر قویترین قولها، بانوی زنان، حضرت زینب علیها السلام روز یکشنبه پانزدهم ماه رجب سال 62 هجری رحلت نمود.(1)

درباره مدفن آن حضرت اختلاف نظر وجود دارد، گفته می شود که در بقیع دفن شده است و یا این که در شام است بنابر این که دولت بنی امیه آن حضرت را به زور وادار کردند تا در شام باقی بماند و گفته می شود که زینب علیها السلام در مصر دفن شده است. شرح مفصل این گفته را می توان در کتاب ما «السيدة زينب رائدة الجهاد في الاسلام» خواند.

ص: 246


1- السيدة زينب و اخبار الزينبيات، العبيدلی، ص9.

ام کلثوم

بعضی از آگاهان به علم انساب، می گویند که بانو ام كلثوم دختر حضرت زهرا علیها السلام است. عمربن الخطاب با ایشان ازدواج کرد و دو پسر به نامهای عون و حصین نتیجه این ازدواج بود و اینها با مادرشان در کوفه زندگی می کردند تا این که دیواری بر سر آنها ویران و آن دو از دنیا رفتند. این قضیه را بعضی از فقهای شیعه نیز در باب مواریث نقل کرده اند.

ما ثابت کرده ایم که این روایت صحیح نیست و گفتیم که حضرت زهرا علیها السلام دختری جز حضرت زینب علیها السلام نداشته است، بعضی از محققین نیز به همین نتیجه رسیده اند و می گویند ام كلثوم کنیه خود حضرت زینب است. در بعضی مصادر چنین یافتم که بانو اسماء بنت عمیس از ازدواج با ابوبکر دو فرزند به دنیا آورد، یکی شهید جاودان محمد و دیگری دختری به نام ام كلثوم. اسماء پس از ابوبکر با امیرالمؤمنین علیه السلام ازدواج کرد و لذا این دو فرزند اسماء نیز در خانه امام بزرگ شدند و بنابراین ام کلثوم ربیبه امام است یعنی دختر همسر ایشان و گویند که عمر بن الخطاب با این ام كلثوم ازدواج کرده است.

در هر صورت من هیچ تردیدی ندارم که حضرت زهرا علیها السلام دختری به نام ام کلثوم نداشته است.

محسن

این فرزند، پاره ای از تن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود که او را قبل از این که به دنیا بیاید محسن نامید.

وقتی آن قوم به منزل حضرت زهرا علیها السلام حمله ور شدند تا آن را بسوزانند، تنها یادگار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وحشت کرده و سعی کرد مانع آنان شود، آنها زهرا علیها السلام را بین در و دیوار چنان تحت فشار قرار دادند که فرزندش محسن را سقط کرد. در این باره جایی برای شک و تردید نیست. اگر کسی با دقت و تأمل قضایا را مورد مطالعه قرار دهد مسئله برای او کاملاً روشن می گردد. آن قوم، قدرت را با چنگ و دندان گرفتند و آن را از اهل بیت نبوت، مرکز وحی و تنزيل ربودند، هیچ مانعی نیز نمی توانست سر راه آنها قرار گیرد هر چند ارزشمند باشد. استاد عبدالفتاح عبد المقصود در کتاب خود

ص: 247

«الامام علی» می گوید که آنها به جاهلیت خود بازگشته بودند.

خلاصه آن که هجوم قوم بر خانه حضرت زهرا علیها السلام و اسقاط فرزندش محسن مقدمه ای بود که منتهی به تسلط امویان بر حکومت گردید و امویان نیز به نوبه خود آن راه قساوت را ادامه دادند و سعی در نابودی عترت پاک پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نمودند.

خداوند رحمت کند امام شیخ محمد حسین کاشف الغطاء را که چنین سروده است:

1. تاللَّهِ ما كَرْبَلا لَوْ لا سَقيفَتِهِم *** وَمِثلَ ذا الفَرعِ ذاكَ اَلْأَصْلُ مُنْتَجُهُ

2. وَفْي اَلطُّفُوفِ سُقُوطُ اَلسِّبْطِ مُنْجَدِلاً *** مِنْ سَقَطَ مُحَسِنٌ خَلْفَ الْبَابِ مَنْهَجَهُ

3. وبِالْخِيَامِ ضِرَامُ النَّارِ مِن حَطَبٍ *** بِبَابِ دارِ ابْنَةِ الهادي تَأَجِّجُه

4. لَكِنْ اُمَيَةٌ جَاءَتْكُمْ بِأَخْبَثِ مَا *** كَانَتْ عَلَى ذَلِكَ اَلْمِنْوَالِ تُنْسِجُهُ

1. به خدا سوگند اگر سقیفه نبود کربلا نیز پیش نمی آمد، حادثه کربلا فرعی است که از اصل خود یعنی سقیف سرچشمه گرفته است.

2. این که در طف، سبط پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر زمین می افتد و به قتل می رسد به دنبال این است که محسن پشت در بر زمین می افتد و می میرد.

3. آتش سوزی خیمه های امام حسین علیه السلام نیز از هیزمی بود که پشت در خانه حضرت زهرا علیها السلام آوردند و به آتش کشیدند.

4. ولی امیه بدتر و خبیثانه تر از آنچه آنها برنامه ریزی کرده بودند عمل نمودند.

در بحث های آینده این کتاب، مطالب بیشتری درباره مصیبتها و فاجعه هایی که بر دختر

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمده است ارائه خواهد شد.

ص: 248

فصل هفتم: آثار علمی و فکری حضرت زهرا علیها السلام

اشاره

ص: 249

ص: 250

آثار علمی و فکری حضرت زهرا علیها السلام

روایت کنندگان از آن حضرت

بانوی زنان جهان علیها السلام عالمهای جلیل القدر بود و هیچ زنی به سطح تفکر، ایمان و علم آن حضرت نرسیده است. از جمله راویان مرد و زن که از آن حضرت روایت نقل کرده اند عبارت اند از:

1. امیرالمؤمنین علیه السلام

2. امام حسن علیه السلام

3. امام حسین علیه السلام

4. انس بن مالک؛

5. فاطمه دختر امام حسین علیه السلام

6. ام رافع؛

7. عائشه؛

8. ام سلمة؛

9. سلمی.(1)

اکثر روایت هایی که حضرت زهرا علیها السلام از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده، درباره محاسن آداب و مکارم صفات و اخلاق است.

مُسنَد فاطمه علیها السلام

دختر گرامی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایات بسیاری از پدر نقل کرده که سیوطی آنها را در کتابی به نام

ص: 251


1- تهذيب التهذيب، ج12، ص447؛ تهذيب الكمال في اسماء الرجال، ج2، ص347.

مُسنَد فاطمه علیها السلام جمع آوری کرده است. فرد دیگری نیز کتابی از احادیث آن حضرت به همین نام گرد آورده است.

نمونه هایی از روایات حضرت فاطمه علیها السلام

گفتیم که اکثر روایت های آن حضرت از پدر، درباره آداب، مکارم، صفات و اخلاق است، زیرا که اخلاقیات جزئی از رسالت جاودان اسلام می باشد. در ادامه تعدادی از روایتهای حضرت زهرا علیها السلام را نقل می کنیم:

تشویق بر پاکیزگی

حسین بن الحسن (الثاني) از مادرش فاطمه دختر امام حسین علیه السلام از پدرش امام حسین علیه السلام از حضرت زهرا علیها السلام روایت کرده است که گفت:

«قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلهِ وَ سَلَّمَ لا يَلُومَنَّ إِلاَّ نَفسَهُ مَن بَاتَ وفي يَدِهِ غَمَر»(1) رسول خدا فرمود: اگر کسی شب بخوابد در حالی که چربی گوشت بر دست او باقی است، کسی را جز خود ملامت نکند.

در این حدیث به پاکیزگی تشویق می کند، زیرا در حدیث آمده است که پاکیزگی از ایمان است و اسلام به طور جدی آن را در تمام جهات مورد توجه قرار داده است.

پاکیزگی می تواند شامل نظافت بدن، لباس، منزل، خیابان و غیره باشد. توجه اسلام به پاکیزگی بدین دلیل است که آلودگیها سبب ایجاد بیماریهای گوناگونی برای انسان ایجاد می کنند.

سخاوت وبخل

امام زین العابدین علیه السلام از پدرش امام حسین علیه السلام از مادرش فاطمه علیها السلام نقل می کند که گفت: «قَالَ لِي أَبِي رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ إِيَّاكَ وَ الْبُخْلَ فَإِنَّهُ عَاهَةٌ لا تَكونُ فِي كَرِيمٍ إِيَّاكَ وَ الْبُخْلَ فَإِنَّهُ شَجَرَةٌ فِي النَّارِ وَ أَغْصَانُهَا فِي الدُّنْيا فَمَنْ تَعَلَّقَ بِغُصْنٍ مِنْ أَغْصَانِهَا أَدْخَلَهُ اَلنَّارَ وَ السَّخَاءُ شَجَرَةٌ فِي الْجَنَّةِ وَ أَغْصَانُهَا فِي اَلدُّنْيَا فَمَنْ تَعَلَّقَ بِغُصْنٍ مِنْ أغْصانها أَدْخَلَهُ اَلْجَنَّة»(2)؛ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به

ص: 252


1- مسند فاطمه الزهرا علیها السلام ص220.
2- الكوثر في أحوال فاطمة بنت النبي الأطهر، ج 4، ص427؛ به نقل از مسند فاطمة الزهراء علیها السلام، ص213.

من فرمود: هرگز بخل نورز که بخل نوعی بیماری است و هیچ انسان با کرامتی مبتلای آن نمی شود هرگز بخل نورز که بخل درختی است در جهنم و شاخه های آن در دنیا است، هر که به شاخه ای از شاخه های آن آویزان شود، وارد جهنم میشود و سخاوت درختی است در بهشت و شاخه های آن در دنیا است، هر که به شاخه ای از شاخه های آن آویزان شود وارد بهشت میشود.

رسول بزرگوار صلی الله علیه و آله و سلم مردم را از بخل برحذر می دارد، زیرا که بخل از پست ترین و بدترین صفات است، هر که به شاخه ای از آن دست بزند نه پیروز شود و نه موفق، در زندگی از او بدگویی شود و پس از مرگ منفور می باشد. اموال را برای دیگری جمع می کند، در صورتی که حساب و کتاب آن با خود او است، به خصوص اگر از حرام به دست آورد.

همچنین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر سخاوت تأکید دارد، که سخاوت از صفات نیکو و متعالی است، هر که سخاوتمند باشد دوستان را از گرفتاری ها و رنجهای دنیا نجات می بخشد و به سوی سعادت و آرامش سوق میدهد، پس هر که دارای چنین صفت ارزشمندی باشد مسیر او به سوی بهشت است.

فضیلت آزاد کردن برده

حکیم بن ابی نعیم می گوید: شنیدم فاطمه علیها السلام، دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از پدر روایت کرده می گوید:

«قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ مَنِ اِعْتَقَّ رَقَبَةً مُؤْمِنَةً كَانَ لَهُ بِكُلِّ عُضْوٍ مِنْهَا فَكَاكُ عُضْوٌ مِنْهُ مِنَ اَلنَّارِ»(1)؛ رسول خدا صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ فرمود: هر که برده مؤمنی را آزاد کند، به ازاء هر عضو بدن آن برده، یک عضو او از آتش جهنم در امان خواهد بود.

اسلام سعی دارد انسان را از بردگی آزاد و از این کابوس وحشتناک نجات دهد و لذا ائمه اهل بیت علیهم السلام بیش از هر شخص دیگری بردگان را آزاد و بیش از هر کس به آنها محبت می کردند.

امام زین العابدین علیه السلام والاترین مثال نیکی به بردگان است؛ ایشان بیشترین اموال خود را صرف آزادی و احسان به بردگان می نمود.

ص: 253


1- مسند فاطمة الزهراء ص221.

فضيلت مریض

بانو فاطمه دختر امام حسین علیه السلام از جده اش فاطمه زهرا علیها السلام نقل می کند(1) که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

«إِذا مَرِضَ الْعَبْدُ أَوْحَى اللّهُ إِلى مَلائِكَتِهِ أَنِ ارْفَعُوا عَنْ عَبْدِىَ الْقَلَمَ مادامَ فى وَثاقى، فَإِنّى أَن_َا حَبَسْتُهُ حَتّى أَقْبَضَهُ أَوْ أُخَلِّىَ سَبیلَهُ»(2). اگر یک بنده خدا بیمار شود، خداوند به ملائکه وحی می کند که قلم را از بندهام بردارید تا زمانی که در بند من است، من خود او را در بند کشیدم تا او را قبض روح کنم یا رهایش سازم.

بیماری نوعی بلاء و گرفتاری است که انسان به وسیله آن امتحان میشود و از لطف خدا بر مریض این است که او را ثواب داده و گناهانش را می بخشد، مگر آن که آن گناه از کبائر باشد و لذا باید حدیث را با این قید تخصیص داد.

کوتاهی در خواندن نماز

حضرت زهرا علیها السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پرسید: پدرم، کسی که در نماز کوتاهی کند - اعم از زن و مرد - چه بر سر او می آید؟

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

«يَا فَاطِمَةُ مَنْ تَهَاوَنَ بِصَلَاتِهِ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ ابْتَلَاهُ اللَّهُ بِخَمْسَ عَشْرَةَ خَصْلَةً سِتٌّ مِنْهَا فِي دَارِ الدُّنْيَا وَ ثَلَاثٌ عِنْدَ مَوْتِهِ وَ ثَلَاثٌ فِي قَبْرِهِ وَ ثَلَاثٌ فِي الْقِيَامَةِ إِذَا خَرَجَ مِنْ قَبْرِهِ»

ای فاطمه، هر که اعم از زن یا مرد در نماز کوتاهی کند، خداوند او را به پانزده خصلت گرفتار می کند، شش خصلت در دار دنیا، سه خصلت هنگام مرگ، سه خصلت در قبر و سه خصلت روز قیامت وقتی از قبر خارج می شود.

شرح این خصلتها این گونه است:

شش خصلت دار دنیا:

1. خدا برکت را از عمر او برمیدارد:

ص: 254


1- بانو فاطمه دختر امام حسین علیه السلام به مادر بزرگ خود حضرت فاطمه زهرا علیها السلام را ندیده است و لذا آنچه از ایشان نقل می کند با واسطه می باشد.
2- مسند فاطمة الزهراء علیها السلام ص 220.

2. خدا برکت را از رزق او برمی گیرد؛

3. خدا چهره نیکوکاران را از روی او برمیدارد؛

4. هر عملی انجام دهد، اجری بر آن نمی گیرد؛

5. دعای او به آسمان نمی رسد؛

6. سهمی از دعای صالحین نصيب او نمیشود.

سه خصلت هنگام مرگ:

1. ذلیل می میرد؛

2. گرسنه می میرد؛

3. تشنه می میرد.

سه خصلت درون قبر:

1. خداوند فرشته ای را مأمور کند تا او را آزار دهد؛

2. قبر را بر او تنگ مینماید؛

3. قبر او تاریک می باشد.

سه خصلت روز قیامت:

1. خداوند فرشته ای را مأمور می کند تا او را به رو، بر روی زمین بکشاند و مردم به او نگاه کنند.

2. حساب او سخت و شدید می باشد؛

3. خداوند به او نگاه نمی کند، او را پاک نمی سازد و عذابی دردناک از آن او خواهد بود.(1)

نماز از مهم ترین عبادت های دینی در اسلام است. نماز هر پرهیزگاری را به خدا نزدیک می کند، در حدیث آمده است که اگر نماز مورد قبول واقع شود دیگر کارهای خیر نیز مورد قبول می باشند و اگر رد شود دیگر خیرات و حسنات نیز رد می شوند. اسلام بر این عبادت تأكيد فراوان کرده و قرآن افراد بی توجه به نماز را تهدید می کند:

ص: 255


1- بحارالانوار، ج 83 ص 21: فلاح السائل، ص22.

«فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ الَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ»(1)

وای بر نمازگزارانی که از نماز خود غافل اند!

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در این روایت شریف بلاهایی را بیان کرده است که در دنیا و آخرت بر سر سبک شمارنده نماز می آید.

ساعت استجابت دعا

زید بن علی از پدرانش روایت می کند که حضرت فاطمه علیها السلام فرمود:

«سَمِعْتَ اَلنَّبِيَّ صلی الله علیه و آله و سلم یَقُولُ: إِنَّ فِي اَلْجُمُعَةِ لَسَاعَةً لاَ يُوَافِقُهَا رَجُلٌ مُسلِمٌ يَسأَلُ اَللَّهَ عَزَّوجل فِيهَا خَيْراً إِلاَّ أَعْطَاهُ إِيَّاهُ.

قُلْتُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ أَيُّ سَاعَةٍ هِيَ ؟

قَالَ إِذَا تَدَلَّى نِصْفُ عَين اَلشَّمسِ لِلغُرُوب»

از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که می فرمود: در روز جمعه ساعتی وجود دارد که اگر مسلمانی در آن ساعت از خدای متعال تقاضای هر خیری نماید، مطمئنا به او داده می شود.

گفتم: ای رسول خدا، آن کدام ساعت است؟

فرمود: هرگاه نصف قرص آفتاب به سوی غروب رود.

زید می گوید: فاطمه علیها السلام به غلام خود می فرمود:

«اِصْعَدْ عَلَى الطِّرَابِ فَإِذَا رَأَيْتَ نِصْفَ عَيْنِ اَلشَّمْسِ قَدْ تُدَلِّي لِلْغُرُوبِ فَاعْلَمْنِي حَتَّى اَدَّعَوْ»(2)

برو بالای بلندی، هرگاه دیدی نصف قرص آفتاب به سوی غروب رفته است به من خبر ده تا دعا کنم.

خداوند درهای اجابت دعا را برای بندگان باز گذاشته، می فرماید: «اُدْعُونِي اِسْتَجِبْ لَكُمْ»(3)، مرا بخوانید که جواب شما را میدهم و بعضی از اوقات مخصوص استجابت دعا قرار داده است که از جمله آخرین ساعت از روز جمعه است.

ص: 256


1- سورہ ماعون، آیه 4 و 5.
2- بحارالانوار، ج19، ص269؛ معانی الاخبار، ص399 دلائل الامامة، صها مجمع الزوائد، ج 2، ص 166.
3- سورة غافر، آیه 60

ساعت تقسیم روزی میان بندگان

بانوی زنان جهان حضرت زهرا علیها السلام از پدر نقل کرده می گوید:

« مَرَّ بى رَسُولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله وَأَن_َا مُضْطَجِعَةٌ مُتَصَبِّجَةً فَحَرَّكَنى بِرِجْلِهِ وَقالَ يا بُنَيَّةَ قُومى فَاشْهَدى رِزْقَ رَبِّكِ وَلاتَكُونى مِنَ الغافِلينَ، فَاِنَّ اللّه َ يُقَسِّمُ اَرْزاقَ النّاسِ ما بَيْنَ طُلُوعِ الْفَجْرِ اِلى طُلُوعِ الشَّمْسِ.»(1)

یک روز صبح خوابیده بودم. رسول خدا از کنارم رد شد و با پای خود مرا تکان داد و گفت: دخترم، بلند شو و روزی پروردگارت را تحویل بگیر و از غافلين بی خبران نباش، زیرا که خداوند روزی مردم را از طلوع فجر تا طلوع خورشید تقسیم می کند.

خدای متعال این وقت را برای تقسیم روزی میان بندگان معین نموده است، پس باید مسلمان این فرصت را غنیمت بشمارد و در این ساعت به ذکر خدا و تلاوت قرآن مشغول باشد

دعا هنگام ورود به مسجد

عبدالله بن الحسن از مادرش فاطمه از جدهاش حضرت زهرا علیها السلام روایت می کند که فرمود: «كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا دَخَلَ المَسجِدَ قالَ: «اللّهُمَّ اغفِر لي ذُنوبي ، وَافتَح لي أبوابَ رَحمَتِكَ، و إذا خَرَجَ مِنَ المَسجِدِ قالَ :اللّهُمَّ اغفِر لي ذُنوبي ، وَافتَح لي أبوابَ فَضلِكَ»(2)

هرگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم وارد مسجد می شد، می گفت: خداوندا، گناهان مرا ببخش و درهای رحمتت را بر من بگشا، و هرگاه از مسجد خارج میشد میگفت: خدایا گناهان مرا ببخش و درهای فضل خود را بر من بگشا.

مساجد اهمیت زیادی در اسلام دارند، مسجد تنها جای عبادت نیست که جایگاه تعلیم و تربیت نیز می باشد و لذا اسلام مسجد را جایی مقدس میداند و برای ورود به مسجد و خروج از آن دعاهای مخصوص آمده است.

ص: 257


1- الكوثر في احوال فاطمة بنت النبي الأطهر، ج4، ص22؛ به نقل از مسند فاطمة الزهراء علیها السلام ص 218.
2- بحارالانوار، ج81، ص22؛ امالى الشيخ الطوسی، ص401.

لشکرهای ظالم

عبدالله بن الحسن از مادرش از حضرت زهرا علیها السلام روایت می کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «مَا اِلْتَقَى جندان ظَالِمَانِ إِلاَّ تَخَلَّى اَللَّهُ عَنْهُمَا فَلَمْ يُبَالِ أَيُّهُمَا غَلَبَ وَمَا اِلْتَقَى جُنْدَانِ ظَالِمَانِ إِلاَّ كَانَتِ اَلدَّبْرَةُ عَلَى أَعْتَاهُمَا»(1) هرگاه دو لشکر ظالم با یکدیگر بجنگند، خداوند آنها را رها کرده و توجه نمی کند که کدام برنده می شود و دو لشکر ظالم روبرو نمی شوند، مگر آن که لشکر ظالم تر شکست می خورد.

اگر دو لشکر با یکدیگر بجنگند و هیچ کدام بر حق نبوده، بلکه هر دو اهل باطل باشند، خداوند لطف و رحمت خود را از آنان برمی دارد و آنها را رها می کند تا یکی از آنها دیگری را از بین ببرد.

فضیلت شیعه:

صدیقه طاهره زینب علیها السلام از مادرش بانوی زنان جهان علیها السلام نقل می کند که فرمود: «قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عليه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ لِعَلِيٍ أَمَا إِنَّكَ يَا عَلِيُّ وَ شِيعَتُكَ فِي اَلجَنَّة»(2) رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به حضرت علی علیه السلام فرمود:

ای علی، تو و شیعیانت در بهشت هستید.

شیعیان که متعهد به مذهب اهل بیت علیهم السلام بوده و بر خط آن بزرگواران حرکت می کنند پیروز و موفق بوده و همراه با رهبر خویش در فردوس اعلی خواهند بود.

خوشبخت کسی است که علی علیه السلام را دوست بدارد:

حضرت زهرا علیها السلام از پدر بزرگوارش روایت می کند که فرمود:

«هذا جَبرَئیلُ یخبِرُنی أنَّ السَّعیدَ کلَّ السَّعیدِ حَقَّ السَّعیدِ مَن أحَبَّ عَلِیاً فی حَیاتِهِ وبَعدَ مَوتِهِ، وأنَّ الشَّقِی کلَّ الشَّقِی حَقَّ الشَّقِی مَن أبغَضَ عَلِیاً فی حَیاتِهِ وبَعدَ وَفاتِهِ.»(3) این جبرئیل است که به من خبر میدهد: خوشبخت کسی است که علی را در زندگی و پس از مرگ دوست داشته باشد و بدبخت ترین بدبختها کسی است که علی را در زندگی و پس از مرگ دشمن بداند.

ص: 258


1- الذرية الطاهرة النبویه، ص107؛ مسجد فاطمة الزهراء ات ص 223.
2- الكوثر في احوال فاطمة بنت النبي الأطهر، ج 4، ص 61
3- مجمع الزوائد، ج 9، ص132؛ دخائر العقبی، ص92؛ فضائل الخمسة، ج2، ص212.

ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام، پرچمدار عدالت اجتماعی در جهان اسلام، انسان را از عذاب و غضب الهی دور می سازد و دشمنی با آن حضرت موجب بدبختی، کفر و نفاق میشود.

فرزندان فاطمه علیها السلام منسوب به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هستند:

بانو فاطمه، از پدرش روایت می کند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

«لِكُلِّ نَبِيٍ عَصَبَةٌ يَنْتَمُونَ إِلَيْهِ وَ إِنَّ فَاطِمَةَ عَصَبَتِي إِلَيَّ تَنْتَمِي»(1) هر پیامبری گروهی دارد که به او وابسته اند و فرزندان فاطمه گروه من می باشند که بدان وابستگی داریم.

و مانند این حدیث نیز حضرت زهرا علیها السلام به نقل از پدر روایت کرده که فرمود:

«كُلُّ بَنِي أَبٍ يَنْتَمُونَ إِلَى عَصَبَةِ أَبِيهِمْ إِلاَّ وُلْدَ فَاطِمَةَ فَإِنِّي أَنَا أَبُوهُمْ وَ أَنَا عَصَبَتُهُمْ»(2)؛ فرزندان هر پدری وابسته به سرمنشأ پدر خود می باشند، مگر فرزندان فاطمه که من پدر و سر منشأ آنها هستم.

سادات بزرگوار از فرزندان حضرت زهرا علیها السلام منسوب و وابسته به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می باشند، او پدر و سرمنشأ آنها است و این شرافت و عزت برای آنها کافی است زیرا که هیچ شرافت و عزتی از آن بالاتر نیست.

دعای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای سلامتی حسنين علیهما السلام

بانو فاطمه دختر امام حسین علیه السلام از جده اش حضرت زهرا علیها السلام روایت می کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با این جمله برای سلامتی حسن و حسین علیهما السلام دعا می کرد و به آنها سوره های قرآن تعلیم میداد:

«أُعُوذُ بِكَلِمَاتِ اَللَّهِ اَلتَّامَّةِ مِنْ كُلِّ شَيْطَانٍ وَ هَامَّةٍ وَ مِنْ كُلِّ عَيْنٍ لاَمَّةٍ» به کلمات کامل خداوند پناه می برم از هر شیطان و هر امر خطرناک و از هر چشم زخم.(3)

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خالصانه ترین محبت را نسبت به دو سبط خویش داشت و عمیقانه آنها را دوست می داشت و لذا از حسودان و دشمنان بر آنها می ترسید و این دعا را برای رد شر اشرار می خواند.

ص: 259


1- الكوثر في أحوال فاطمة بنت النبي الأطهر، ج4، ص433.
2- بحارالانوار، ج27، ص70.
3- الذرية الطاهرة النبوية، ص107.

هدیه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به حسنین علیهما السلام

حضرت زهرا علیها السلام روایت می کند که به پدرم گفتم:

«يَا رَسُولَ اَللَّهِ اِنْحَلْ اِبْنَيَّ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَيْنُ علیهما السلام »؛ ای رسول خدا، به فرزندانم حسن و حسین هدیه ای عطا فرما۔

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

«انْحَلَّ الْحَسَنُ الْهَابَّةُ و الْحِلْمُ وَ اِنْحَلَّ اَلْحُسَيْنُ اَلسَّمَاحَةُ وَ اَلرَّحْمَةُ»(1)؛

به حسن وقار و حلم و بردباری می دهم و به حسین بخشندگی و رحمت چه هدیه های گرانقدری که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به فرزندانش میدهد و چه مدال افتخاری نصیب آنها می کند. به سبط بزرگتر امام حسن علیه السلام وقار و حلم و به امام حسین علیه السلام بخشندگی و رحمت. چه شرافتی بالاتر از این؟!

میراث پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای دو سبط خویش

زینب دختر ابو رافع از حضرت زهرا علیها السلام روایت می کند که در آخرین بیماری پیامبر که به وسیله أن وفات نمود، فاطمه علیها السلام نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رفتم و عرض کردم:

«يَا رَسُولَ اَللَّهِ هَذَانِ اِبْنَاكَ فَوَرِّثْهُمَا شَيْئاً فَقَالَ أَمَّا الْحَسَنُ فَلَهُ هَيْبَتي وَ سُؤْدُدِي وَ أَمَّا الْحُسَيْنُ فَإِنَّ لَهُ جُرأتي وَ جُودي»(2) ای رسول خدا اینها فرزندان شما هستند، ارثی برای آنها تعیین فرما، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: به حسن هیبت و سروری ام و به حسین جرأت و سخاوتم را میدهم.

و مطمئناً میراث پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای دو سبط خود والاترین میراث انبيا است و همان گونه که خصوصیات اخلاقی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را که بر سایر انبیا برتری دارد به ارث بردند، این صفات عالی را نیز وارث شدند.

خدمت به فرزندان فاطمه علیها السلام

بانوی زنان جهان علیها السلام از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل می کند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «أَيُّها رَجُلٍ صَنَعَ إِلَى

ص: 260


1- حياة الامام الحسين بن علي علیه السلام ج 1، ص217
2- کنز العمال، ج7، ص268

رَجُلٍ مِنْ وُلْدِي صَنِيعَةً، فَلَمْ يُكَافِئْهُ عَلَيْهَا، فَأَنَا اَلْمُكَافِئُ لَهُ عَلَيْهَا.»؛(1)

هر که به یکی از فرزندان من خدمتی انجام دهد و پاداش از او دریافت نکند، من پاداش او را میدهم.

حدیث ثقلین

حضرت زهرا علیها السلام می فرماید: «سَمِعتُ أبی صلی الله علیه و آله و سلم فی مَرَضِهِ الَّذی تُوَفی فیهِ وقَدِ امتَلَأَتِ الحُجرَةُ مِن أصحابِهِ یَقُولُ : یا أیهَا النّاسُ! یُوشِکُ أن اُقبَضَ قَبضاً سَریعاً، وقَد قَدَّمتُ إلَیکمُ القَولَ مَعذِرَةً إلَیکم، ألا وإنّی مُخَلِّفٌ فیکم کتابَ رَبّی عز و جل وعِترَتی أهلَ بَیتی. ثُمَّ أخَذَ بِیدِ عَلِی علیه السلام فَقالَ: هذا عَلِی مَعَ القُرآنِ وَالقُرآنُ مَعَ عَلِی، لا یفتَرِقانِ حَتّی یرِدا عَلَی الحَوضَ، فَأَسأَلُکم ما تَخلُفونّی فیهِما.»؛(2)

از پدرم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هنگام بیماری خود که به دنبال آن وفات نمود سخنی شنیدم و در آن لحظه منزل پر از اصحاب بود. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: چیزی نمانده است که به آسانی وفات نمایم، من به اندازه کافی سخنان لازم را به شما گفته و کوتاهی نکرده ام، آنچه از من باقی می ماند کتاب پروردگار متعال و عترت یعنی اهل بیتم می باشند، آنگاه دست على را گرفت و فرمود: این علی با قرآن است و قرآن با على است، هرگز از هم جدا نمی شوند تا در کنار حوض بر من وارد شوند و از شما سؤال خواهم کرد که با آنها چه کردید.

حدیث ثقلین از احادیث متواتر است. ابن حجر می گوید: این حدیث را سی صحابی روایت کردهاند و اکثر سندهای آن صحیح یا حسن است.(3)

این حدیث اهمیت فراوانی در حمایت امت از انحراف و کجروی دارد و اگر امت به همین یک حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم درست عمل می کردند امروز سرور ملتها و امتهای جهان بودند.

اعلام امامت امیرالمؤمنین علیه السلام

امام حسین علیه السلام از مادرش حضرت زهرا علیها السلام روایت می کند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «مَنْ كُنْتُ وَلِيَّهُ

ص: 261


1- بحارالانوار، ج92، ص225.
2- ينابيع الموده، ص294
3- الصواعق المحرقة، ص136.

فَعَلِيٌّ وَلِيُّهُ وَ مَنْ كُنْتُ إِمَامَهُ فَعَلِيٌّ إِمَامُهُ .»(1)

هر که من ولی او هستم علی نیز ولی اوست، و هر که من أمام او هستم علی نیز امام او است.

همان گونه که از آیه مباهله بر می آید که امیرالمؤمنین علیه السلام نفس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است، پس مطمئنا هر که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ولی و امام او است على علیه السلام نیز ولی و امام او می باشد.

ائمه علیهم السلام از فرزندان حسين علیه السلام هستند

امام حسین علیه السلام از مادرش بانوی زنان جهان علیها السلام روایت می کند که به وی فرمود:

لَمَّا ولدتكَ دَخَلَ إِلَيَّ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم فَنَاوَلْتُكَ إِيَّاهُ فِي خِرْقَةٍ صَفْرَاءَ فَرَمَى بِهَا وأَخَذَ خِرْقَةً بَيْضَاءَ لَفَّكَ بِهَا وأَذِنَ فِي اذْنِكَ الاَيمَن وأقامَ فِي الاَيْسِرِ ثُمَّ قالَ يَا فَاطِمَةُ خُذِيهِ فَإِنَّهُ أبوالائِمَة تِسْعَةٌ مِن وُلْدِهِ أَئِمَّةٌ أبْرَارٌ والتَّاسِعُ مَهْدِيُّهُم»(2)

وقتی که تو را به دنیا آوردم، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بر من وارد شد. تو را به ایشان دادم و تو در پارچه زرد رنگی بودی. آن را انداخت و پارچه ای سفید رنگ گرفت و تو را در آن پیچید. در گوش راست تو اذان و در گوش چیت اقامه گفت. آنگاه فرمود: ای فاطمه، او را بردار که او پدر امامان است، نه نفر از فرزندان او ائمه ای بر حق اند و نهمین آنها مهدی است.

امام حسین علیه السلام پرتوی از پرتوهای نبوت است. او با نهضت جاودان خویش اسلام را بنا کرد و کاخ طغیان را در هم کوبید، خداوند نیز الطاف خود را نصیب وی و فضایلی را مخصوص او نمود و ائمه طاهرین علیهم السلام را که داعیان اصلاح اجتماعی هستند از نسل او قرار داد، پس درود خدا بر او و بر همه آنها باد.

از فضایل امام على علیه السلام

عائشه می گوید: فاطمه علیها السلام با این حدیث را برایم نقل کرد:

قال لي رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم : «زَوْجُكِ اعلَم النَّاسَ عِلماً واوَلُهُم سِلماً وافضَلُهُم حِلْماً»(3) رسول

ص: 262


1- الكوثر في احوال فاطمه بنت النبي الأطهر، ج 4، ص 357.
2- منتخب الاثر، ص89، بحارالانوار، ج36، ص 352.
3- الذرية الطاهرية النبوية، ص103؛ مسند فاطمة الزهرا ص292.

خدا صلی الله علیه و آله و سلم به من فرمود: شوهر تو از نظر علم داناتر از همه مردم است، و اولین کسی است که به من ایمان آورده و در حلم و بردباری از تمام مردم بهتر است.

مسلماً امیرالمؤمنین علیه السلام برتر از تمام مسلمین در تمام صفات پسندیده است و صفات فاضلهای در ایشان وجود دارد که بعضی از آنها در هیچ شخص دیگری نیست.

اعراف، همان ائمه علیهم السلام می باشند

صحابی جلیل القدر ابوذر می گوید: شنیدم فاطمه علیها السلام می فرمود:

سَالَتْ اِبِي عَنْ قَوْلِ اَللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَيَ: «وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ يَعْرِفُونَ كُلاًّ بِسيماهُمْ»(1) قال: هُمُ الْأَئِمَّهْ بَعْدِی عَلِیٌّ وَ سِبْطَایَ وَ تِسْعَهْ مِنْ صُلْبِ الْحُسَیْنِ هُمْ رِجَالُ الْأَعْرَافِ لَا یَدْخُلُ الْجَنَّهْ إِلَّا مَنْ یَعْرِفُهُمْ وَ یَعْرِفُونَهُ وَ لَا یَدْخُلُ النَّارَ إِلَّا مَنْ أَنْکَرَهُمْ وَ یُنْکِرُونَهُ لَا یُعْرَفُ اللَّهُ تَعَالَی إِلَّا بِسَبِیلِ مَعْرِفَتِهِمْ.»(2) ؛ از پدرم درباره این آیه شریفه پرسیدم: «او بر اعراف مردانی هستند که هر که را از سیمایش می شناسند، فرمود: آنها ائمه پس از من می باشند، علی و دو سبط من و نه امام از نسل حسین. آنها مردان اعراف می باشند، کسی وارد بهشت نمی شود مگر آن که آنها را بشناسد و آنها أو را بشناسند و کسی وارد جهنم نمی شود مگر آن که آنها را نشناسد و آنها او را نشناسند، خداوند شناخته نمی شود مگر از راه شناخت آنها.

ائمه علیهم السلام حجت خدای متعال بر بندگان و راهنمای رسیدن به طاعت و رضایت خدا می باشند. به واسطه آنها می توان به بهشت رفت و هر که آنها را رد کند پایان کار او جهنم است و بدون شک آنها مردان اعراف می باشند که از سیمای افراد می توانند بفهمند که او از موالیان آنها یا از مخالفان می باشد، خداوند این کرامت را در ازای تلاش ها و خدماتی که برای اسلام انجام دادند و مصائب و فاجعه هایی که در این راه از طاغوتهای زمان خود تحمل کردند به آنان بخشیده است.

حضرت زهرا علیها السلام از سابقین است

حضرت زهرا علیها السلام به پدر می گوید: «يَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنَّ سَلْمَانَ تَعَجَّبَ مِنْ لِبَاسِي، فَوَ الَّذِي

ص: 263


1- الأعراف، آیه 46.
2- بحارالانوار، ج36، ص315؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج1، ص254

بَعَثَكَ بِالْحَقِّ نَبِيّاً مَا لِي وَ لِعَلِيٍّ مُنْذُ خَمْسِ سِنِينَ إِلَّا (مَسْكُ) كَبْشٍ، تُعْلَفُ عَلَيْهِ بِالنَّهَارِ بَعِيرُنَا، فَإِذَا كَانَ اللَّيْلُ افْتَرَشْنَاهُ، وَ إِنَّ مِرْفَقَتَنَا لَمِنْ أَدَمٍ حَشْوُهَا لِيفُ النَّخْلِ».

فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يا سَلْمَانُ اِنَّ ابْنَتِي لَفِي الْخَيْلِ السَّوَابِقِ :(1)

ای رسول خدا، سلمان از لباس من تعجب می کند، سوگند به آن که تو را به حق فرستاد، پنج سال است که من از علی چیزی ندارم جز پوست یک قوچ، روزها علف برای گاومان بر روی آن می ریزیم و در شب آن را فرش می کنیم.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: ای سلمان، دختر من از سابقین است.

آری، دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم زاهدانه در دنیا زندگی کرد و بر خود سخت گرفت و لذا از سابقین به سوی رضای الهی شد.

و بدین ترتیب سخن از روایات نقل شده از بانوی زنان جهان علیها السلام به نقل از پدر گرامی خود صلی الله علیه و آله و سلم به پایان می رسد. سیوطی در کتاب خود (مسند فاطمه) بسیاری از روایات آن حضرت به نقل از پدر را آورده است.

حکمت های متعالی

خداوند به بانوی زنان جهان حکمتهایی متعالی موهبت نموده است، زهرا حکمتهای علیها السلام پدر را به ارث برده است؛ حکمتهایی که منبع ادبیات و ذخیره بیان است و با حکمتهایی که به ارث برده خود بلیغ ترین بانوی جهان اسلام است.

تعدادی از حکمتهای متعالی آن حضرت را در ادامه مطرح می کنیم:

خوشرویی با مردم

حضرت زهرا علیها السلام می فرماید: « اَلْبِشْرُ فى وَجْهِ الْمُؤْمِنِ يُوجِبُ لِصاحِبِهِ الْجَنَّةَ وَالْبِشْرُ فى وَجْهِ الْمُعانِدِ الْمُعادى يَقى صاحِبَهُ عَذابَ النّارِ.»(2)

ص: 264


1- الكوثر في احوال فاطمة بنت النبي الأطهر، ج 4، ص445؛ به نقل از فاطمة الزهراء بهجة قلب المصطفی، ص273.
2- بحارالانوار، ج75، ص 401.

خوشرویی انسان در برابر مؤمن بهشت را برای او واجب می سازد و خوشرویی در برابر دشمن معاند انسان را از آتش جهنم نجات می دهد.

یکی از آداب رفتاری که اسلام آن را جزئی از روش زندگی مسلمانان قرار داده است خوشرویی در برابر مردم است چه موافق باشند یا مخالف، زیرا خوش رویی سبب ایجاد محبت و الفت در میان جامعه است و اسلام بدین معنی توجهی ویژه دارد.

اخلاص در عبادت

حضرت زهرای اطهر علیها السلام می فرماید:

«مَنْ أصْعَدَ إلی اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، أهْبَطَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ أفْضَلَ مَصْلَحَتِهِ»(1)

هر که عبادتی خالصانه تقدیم خداوند نماید، خداوند نیازهای او را به بهترین نحو تأمین می کند.

اخلاص در عبادت جوهر طاعت است و صفت اساسی مخلصین و متقین است، زیرا که ایمان با عواطف و احساسات آنان توأم شده است.

عدالت

یکی از حکمتهای حضرت زهرا علیها السلام این فرمایش است:

«فَرَضَ اللَّهُ الْعَدْلَ مسْكاً لِلْقُلُوب »؛(2) خداوند عدالت را به عنوان مشکی برای دلها آفریده است.

خدای متعال انبیا را نفرستاده است جز برای اجرای عدالت در میان مردم، زیرا با عدالت حقوق افراد محفوظ و كرامتها دست نخورده می ماند و همان گونه که در حدیث آمده است، عدالت مانند آبی است که به دست انسانی شدید تشنه برسد.

رعایت حال زن

یکی از حکمتهای بسیار عالی بانوی جهان روایتی است که فاطمه دختر امام حسین علیه السلام از پدر خویش از مادرش صدیقه طاهره علیها السلام نقل می کند که فرمود: «خِيارِكُم أليَكُم و أكرَمُهُم لِنِسائِهِم»؛(3)

ص: 265


1- بحارالانوار، ج 70، ص249
2- الكوثر في احوال فاطمة بنت النبي الأطهر، ج 4، ص 440
3- مسند فاطمة الزهرا علیها السلام ص221.

بهترین شما آنهایی هستند که اخلاقی نرم تر داشته باشند و آنهایی که زنان خود را بیشتر گرامی میدارند.

یکی از بهترین صفات این است که انسان نسبت به فرزندان و دیگران با خشونت رفتار نکند و از نیکوترین صفات این است که انسان با همسر خود به خوبی رفتار نماید.

آداب روزه داری

دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: «ما يَصْنَعُ الصّائِمُ بِصِيامِهِ اِذا لَمْ يَصُنْ لِسانَهُ وَ سَمْعَهُ وَ بَصَرَهُ وَ جَوارِحَهُ»(1)؛ روزه دار از روزه خود چه فایده ای می برد اگر زبان، گوش، چشم و دیگر اعضای بدن خود را از گناه باز ندارد؟!

خداوند روزه را بر بندگان واجب کرده تا تزکیه شده و از پلیدی گناهان پاک گردند و از آداب روزه این است که روزه دار زبان را از دروغ، گوش را از شنیدن غیبت، چشم را از نگاه به محرمات و شکم خود را از خوردن حرام باز دارد و به واجبات و مستحبات عمل کند.

دعا برای میت

وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به لقاءالله پیوست، زنان مسلمان فضایل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را شمرده، ارزشها و مناقب حضرت را بازگو می کردند. حضرت زهرا علیها السلام به آنها فرمود:

«دَعَنَ اَلتَّعْدَادَ وَ عَلَيْكُنَّ بِالدُّعَاءِ»(2)؛ شمردن را رها کنید و به دعا بپردازید.

میت از شمردن فضائل و مناقب او استفاده ای نمی برد، ولی دعا برای او و طلب مغفرت از خدای متعال برای وی مفید است.

روایت شده است که وقتی زنان بنی هاشم برای تسلیت به مناسبت وفات پیامبر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نزد حضرت زهرا علیها السلام آمدند، فرمود: «أَتْرُكَنَ اَلْحِدَادَ وَ عَلَيْكُنَّ بِالدُّعَاءِ»(3) گریه و زاری را رها کنید و به دعا بپردازید.

به همین اندازه از نقل آثار فکری و علمی آن حضرت اکتفا می کنیم.

ص: 266


1- بحارالانوار، ج6، ص295.
2- بحارالانوار، ج10، ص96.
3- همان، ص97

مصحف فاطمه علیها السلام

از آثار علمی ارزشمند حضرت زهرا علیها السلام این است که کتابی با املاء رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تأليف نموده

و در آن تمام قضایایی را که در زندگی رخ خواهد داد بیان نمود، ولی مسائل حلال و حرام را مطرح نکرده است. این کتاب بعدأ مصحف فاطمه علیها السلام نامیده شد و نزد ائمه اطهار علیهم السلام باقی ماند، که با رجوع به آن از حوادثی که در آینده بر مردم جهان خواهد گذشت آگاه می شدند.

یک قول بسیار بی معنی و بی ارزش و دور از حق شایع شده، مبنی بر این که مصحف فاطمه علیها السلام قرآنی است غیر از قرآن موجود که تمام مسلمین بر آن اتفاق نظر دارند. دشمنان اهل بیت علیهم السلام و مخالفین تشیع تبلیغات مسمومی ایجاد و شیعه را متهم کردند که معتقد به تحریف قرآن می باشند و این که مصحف فاطمه علیها السلام نظراتی خلاف قرآن دارد، برای مطالعه بیشتر درباره بی اساس بودن این ادعاهای واهی به کتاب ما «نزاهة القرآن الكريم من التحريف» مراجعه کنید.

ص: 267

ص: 268

فصل هشتم: زهرا علیها السلام و انقلاب عظیم اسلامی

اشاره

ص: 269

ص: 270

زهرا علیها السلام و انقلاب عظیم اسلامی

زهرای اطهر علیها السلام دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از ایام کودکی خود، انقلاب بزرگ اسلامی به رهبری پدر

بزرگوارش را همراهی کرد. این انقلاب عظیم تمام جامعه مکه را به لرزه درآورد و عقیده منحرف أهل مکه را هدف قرار داد. آنها معتقد به بت پرستی بودند، و بتها را خدایانی می دانستند که باید عبادت کرد و عبادت خدا را رها کرده بودند. برای بتها قربانی می کردند و برای گرفتن حاجت به آنها متوسل می شدند. این عقیده در مکه منتشر و قبائل مختلف قریش، بتهای خود را بر دیوارهای کعبه آویزان و به عبادت آنها افتخار می کردند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بتها و خدایان آنها را رد کرد و دعوت به شکستن آنها نمود تا خانه خدا از پلیدی این بتها پاک شود. راویان می گویند تعداد این بت ها به سیصد می رسید و مهم ترین و با ارزش ترین بتها نزد آنها به نام های زیر بودند:

(1) هبل (2) لات؛ (3) عزاء (4) مناة.

قریش فطرت خود را زیر پا گذاشته و این بتها را عبادت و به آنها ایمان کامل آوردند و به طور قطع باور داشتند که تمام امور به خواسته این بتها انجام می شود و لذا با خضوع و خشوع به آنها متوسل شده و اظهار ارادت می کردند و یکی از کسانی که بیشترین ایمان به بتها داشت ابوسفیان جاهلی صفت بود. او بزرگ خاندان بنی امیه و شیخ قریش به شمار می رفت. ابوسفیان هبل را معبود خود می دانست و شديدة بدان ارادت داشت. روزی ابوسفیان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را دید که به دور کعبه طواف می کند و تلبیه می گوید:

لَبَّيْكَ اَللَّهُمَّ لَبَّيْكَ لَبَّيْكَ لاَ شَرِيكَ لَكَ إِثْرَ الْحَمْدِ وَ النِّعْمَةِ لَكَ وَ الْمُلْكَ لَاشَرِيكَ لَكَ

ص: 271

لَبَّيْك»ندای تو را پاسخ میدهم، خداوندا ندای تو را پاسخ میدهم، من ندای تو را پاسخ میدهم و ایمان دارم که تو شریکی نداری. ستایش، نعمت و سلطنت از آن تو است، تو شریکی نداری و من ندای تو را پاسخ میدهم.

ابوسفیان با شنیدن این سرود اسلام به شدت وحشت کرد و با صدای بلند فریاد کشید: «أعل هبل»؛ عالی قدر باش ای هبل.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تا سخن جاهلانه او را چنین پاسخ داد: «یا اباسفيان، الله اعلى واجل»؛ ای ابوسفیان، خداوند عالیتر و جلیل القدرتر است.

قریش آن قدر به بت ها ایمان داشتند که عده ای از آنها به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پیشنهاد دادند که یک سال ایشان بتهای آنان را بپرستد و آنها سال بعد خدا را؛ که سوره کافرون بر پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم نازل شد:

«قُلْ يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ * لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ * وَلَا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ * وَلَا أَنَا عَابِدٌ مَا عَبَدْتُمْ * وَلَا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ * لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ»

بگو ای کافران، من نمی پرستم آنچه را شما می پرستید و شما آنچه من می پرستم را پرستش نخواهید کرد، نه من آنچه شما می پرستید را پرستش خواهم کرد و نه شما آنچه من پرستم را خواهید پرستید، دینتان از آن خودتان و دین من از آن خودم باد.

قریش شدیداً از این که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دعوت انسان ساز خود را در جهت نابودی و شکستن بتها و پاکسازی خانه خدا اعلام کرد وحشت زده شدند و به تنگنا در آمدند. قرشیان ندای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را توهین و شکست برای عقاید خود دانستند، عقایدی که یک عمر بر آن عبادت کرده بودند و لذا برای مقابله با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دست به دست یکدیگر داده و با تمام وسایل و امکاناتی که در اختیارشان بود به مقابله پرداختند.

لازم به تذکر است که برخورد قریش با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و دشمنی سرسختانه با آن حضرت، تنها به خاطر این نبود که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بتها را تحقیر و عبادت آنها را رد می کرد، بلکه عوامل دیگری نیز وجود داشت که در زیر مطرح می کنیم.

ص: 272

ارزشهای والا

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و ارزشهای والا و عالی قدری را مطرح کرد که می تواند انسان را متعالی سازد، ولی با اخلاقیات و عادتهای قریش نمی ساخت و به مصالح اقتصادی آنان ضرر میزد، از جمله این ارزشهای الهی موارد ذیل است:

برابری میان مردم

یکی از اصول ارجمند اسلام مساوات و برابری عادلانه میان مردم، بدون در نظر گرفتن ملیت و زبان آنها است، نه ثروتمند و فقیر با یکدیگر فرقی دارند و نه حاکم و محکوم. همگی در برابر قانون مساوی هستند و در حقوق، وظایف و مسئولیت ها نباید امتیازی میان ملتهای مختلف باشد. خداوند می فرماید: يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثي وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ»(1)؛ ای مردم، ما شما را از یک زن و مرد خلق کردیم و شما را به صورت ملتها و قبیله های مختلف در آوردیم تا از یکدیگر شناخته شوید، در واقع محترم ترین شما نزد خدا با تقواترینتان می باشد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: «لافَضلَ لِعَرَبِيٍ عَلى عَجَمِيٍّ و لاعَجَمِيٍّ عَلى عَرَبِيٍّ و لا أحَمَرَ عَلى أسوَدَ و لا أسوَدَ عَلى أحَمَرَ إلاّ بِالتَّقوى»؛ هیچ عربی بر هیچ غیرعربی و هیچ سفیدی بر هیچ سیاهی برتری ندارد مگر به تقوی و پرهیزگاری.

این مساوات ارزشمند برای فقرا و مستضعفینی مانند شهید جاودان عمار بن یاسر، بلال حبشی و عبدالله بن مسعود و امثال آنان مقدس و شیرین بود و از همین رو به اسلام کاملا ایمان آوردند، ولی بزرگان و اشراف اهل مکه از این دعوت متنفر بودند و عزم خود را برای مقابله با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و شکنجه بردگان وضعفای خود جزم کردند.

آزادی زن

زنان در زمان جاهلیت به انواع ظلم و بی رحمی گرفتار و از تمام حقوق طبیعی خود محروم بودند. از جمله مظاهر ظلم به زنان موارد زیر است:

ص: 273


1- سوره حجرات، آیه 13.

زنده به گور کردن دختران

یکی از خشن ترین انواع ظلم که در جاهلیت بر زنان واقع می شد این بود که اگر کسی دختردار می شد گرفته و غمگین گردیده و روی او سیاه میشد، همان گونه که قرآن این نکته را بیان کرده است.

خداوند می فرماید:

«وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ كَظِيمٌ»(1)؛ و اگر یکی از آنها بشارت داده می شد که دختردار شدهای، روی او سیاه و خود او غمگین و گرفته می گردید.

در بعضی از قبیله ها اگر زنی دختر به دنیا می آورد، فورأ آن نوزاد را زنده به گور می کردند و این در میان آنها معروف بود که «دَفْنُ اَلْبَنَاتِ مِنَ اَلْمَكْرُمَاتِ» ؛ دفن دختر از کارهای نیک است. ولی قرآن این عمل آنها را بسیار تقبیح کرده است. خداوند می فرماید:

«وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ»(2) و آنگاه که از دختر زنده به گور شده سؤال شود که به چه گناهی کشته شده است.

محرومیت زن از ارث

یکی از اقدام های قساوتمندانه ای که جامعه جاهلی بر زن روا میداشت محرومیت زن از ارث همسر و پدر بود. البته اسلام آن را کاملا ملغی نمود و به زن حق ارث دادن و ارث گرفتن داد.

همچنین اسلام ارزشی دیگر نیز به زن اضافه کرد و آن این که تربیت نسل ها را بر عهده او گذاشت، و زن را در رابطه با اختیار همسر آزاد قرار داد، البته با همکاری و مشاورت پدر، آن هم از ترس این که شکار یک گرگ وحشی بی وجدان نشود، چرا که پدر بیش از دختر خود اوضاع مردان را می داند و افراد خوب و بد را تشخیص میدهد.

به طور کلی برخورد اسلام با زن همراه با تکریم و احترام است، ولی این احکام اسلامی در جامعه جاهلی ناشناخته و کاملا دور از روش زندگی آنان بود.

ص: 274


1- سوره نحل، آیه 58
2- سوره تکویر، آیه 8 و 9.

منع ازدواج با ارمله پدر

یکی از عادت های رایج در جامعه جاهلی این بوده است که اگر مردی می مرد، بزرگترین پسر او عبای خود را بر سر زن پدرش می انداخت و بدین وسیله به همسری او در می آمد و اگر خواهان آن زن نبود وی را به هر که میخواست تزویج و مهر او را دریافت می کرد.

اما اسلام ازدواج فرزند مرد متوفی با همسر پدر را حرام کرد. خداوند متعال می فرماید: «وَلَا تَنْكِحُوا مَا نَكَحَ آبَاؤُكُمْ مِنَ النِّسَاءِ»(1)؛ زنانی که پدران شما با آنها ازدواج کرده اند را به ازدواج در نیاورید.

اسلام همچنین گرفتن مهر زن را کاملا تحریم کرد. در جاهلیت زنان را به ارث می بردند همان گونه که اموال را، حال اگر می خواستند آنها را به همسری دیگری در می آوردند و مهر آنان را می گرفتند و اگر خواستند آنها را همچنان بی شوهر نگه می داشتند، ولی اسلام زنان را از تمام این قید و بندها رها کرد و به آنان عزت و احترام داد.

حرمت زنا

زنا در محیط جاهلی شایع بود، از جمله معاوية بن ابی سفیان، زیاد بن أبیه را به پدر خود ابوسفیان ملحق کرد، به دلیل آن که ابوسفیان با مادر زیاد به نام سمیه زنا کرده بود.

اسلام زنا را به دلیل ضررهای هولناک آن تحریم کرد و آن از بدترین کارهای قبیح قلمداد نمود، ولی این تحریم مخالف خواسته مردان قریش بود. آنها بر این اعمال زشت و ناپسند عادت کرده بودند.

حرمت ربا

دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با منافع سرمایه داران قریش تعارض داشت، زیرا آنان برای زیاد شدن ثروت خود از ربا استفاده می کردند و ربا در مکه بسیار شایع بوده است. نوشته اند عباس بن عبدالمطلب یکی از رباخواران بوده است ولی اسلام ربا را تحریم کرد و گناه مرتکب ربا را بسیار شدید دانست، زیرا ربا سبب می شود که ثروت در دست چند نفر جمع شود و اکثریت مردم گرفتار فقر و تنگدستی گردند.

ص: 275


1- سورۂ نساء، آیه 22.

حرمت شراب

نوشیدن شراب در جاهلیت کاملاً مجاز بود و عموم مردم مینوشیدند. ولی اسلام شراب را حرام اعلام کرد و به پلیدی نام برد. واضح است که چنین تحریمی مخالف خواسته های جامعه بوده و این نیز انگیزه ای برای مبارزه با اسلام گردید.

از بین بردن فقر

یکی از اهداف اسلام که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بدان ندا داد، ریشه کن کردن و جلوگیری از فقر است، زیرا فقر فاجعه ای ویرانگر است. اسلام مالیات گوناگونی را تعیین و دریافت کننده آنها را فقرا خواند، از آن جمله زکات است، یعنی زکات طلا و نقره ای که حالت پول رایج داشته باشد و سه نوع دام یعنی گوسفند، شتر و گاو. همچنین اسلام همیاری و ضمانت های اجتماعی و راه های دیگری برای جلوگیری از بروز فقر و تنگدستی و یا محو آن از جامعه قرار داد.

تشویق بر علم

یکی از ارزشهای والایی که اسلام عهده دار آن شد، تشویق بر علم و دانش است. اسلام تأکید کرد که باید عموم مردم دانا باشند و جهل و نادانی ریشه کن گردد. پیامبر تا یادگیری علم را بر هر مسلمانی واجب دانست، زیرا در هیچ شرایطی نمی تواند ملتی در دنیا پیشرفت کند و جایگاه ارزشمندی در میان ملت های جهان به دست آورد، مگر آن که از علم و دانش بهره به سزایی ببرد.

این بود بعضی از ارزشهای والا و متعالی که پیامبر شعار آنها را داد، و تمام اینها بر جامعه جاهلی مکه ناآشنا و ناپسند بود و لذا اهل مکه عموماً هم پیمان شدند تا جلوی پیشرفت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را بگیرند و شعله فروزان اسلام را در نطفه خفه کنند، اکنون ما درباره این مسئله بحث خواهیم کرد

مقابله قبایل قریش

قبائل قريش - اهل مکه - به شدت از دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ترسیده و احساس خطر جدی کردند،

ص: 276

رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مانند صاعقه ای بود که یکباره بر سر آنها فرود آمد، زیرا جمعی از بردگان و مستضعفین به آن حضرت ایمان آوردند. اسلام درهای کرامت و عزت را برای آن بیچارگان باز و امید آینده ای بهتر به آنها داد. آنها دانستند که با ورود به اسلام از بزرگان جامعه می شوند در صورتی که اربابان فعلی آنان برده و بی ارزش می گردند. از این رو ضعفا کاملا به اسلام ایمان آوردند، هر چند با خشونت و شکنجه اربابان روبرو گردیدند و از جمله آنان ياسر، سمیه و عمار بودند. روشهای مشرکان قریش در مقابله با دعوت اسلامی متنوع بود که از جمله آنها می توان موارد زیر را برشمرد:

تشویق کودکان به آزار دادن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم

قریش کودکان و نوجوانان خود را برای اذیت و آزار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می فرستادند؛ نوجوانان بی ادب بر پیامبر سنگ پرتاب می کردند. سبب این توطئه این بود که قریش نمی توانستند با ابوطالب عموی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تا مستقیما روبرو شوند، لذا گناه را به عهده جوانان و کودکان می انداختند. هرگاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عبور می کرد بچه ها خاک و سنگ پرتاب می کردند و حضرت على علیه السلام مانع آنها میشد و سعی می کرد آنان را دور نماید. على علیه السلام كم سن و سال ولی محکم و قوی بود، لذا می توانست آن بچه های مزاحم را از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دور نماید و به همین دلیل معمولا پشت سر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حرکت می کرد. بچه ها اگر علی علیه السلام را می دیدند از ترس فرار می کردند.

تهمت دیوانگی به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم

از راههای مقابله با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، اتهام ایشان به دیوانگی بود، زیرا شریعتی آورده بود که با عقل ناقص آنان که با جهالت و حماقت آمیخته شده بود مغایرت داشت.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را به دیوانگی متهم ساختند در حالی که او عقل کل و متفکر بزرگ انسانیت بود و لذا سعی آنان ناموفق ماند، زیرا که دعوت اسلامی نوری بود که راه را برای پیروان خود روشن، هدف را مشخص و با طبع سالم انسانی مطابقت داشت.

ص: 277

اتهام پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به سحر

این بار قریش شایعه درست کرد که محمد صلی الله علیه و آله و سلم ساحر بوده و هیچ وحیی از آسمان دریافت نکرده است، همان گونه که فرعون حضرت موسی علیه السلام، فرستاده خدا را به سحر متهم ساخت. در واقع قریش پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را ساحر نامید، زیرا آیاتی از کتاب خدای متعال بر آنها تلاوت می کرد که در بلاغت و فصاحت در حد اعجاز و سرشار از حکمت و آداب و اخلاق بود که هر قلب سلیمی را به سوی خود جذب می نمود. ولی این شیوه نیز موثر نیفتاد و کاری از پیش نبرد.

شکنجه مؤمنین

اربابان قریش خشم و کینه خود را بر مستضعفین، زنان و جوانانی وارد کردند که به اسلام ایمان آورده و اسلام خود را اعلام نمودند. قریش هر چه توانستند آنان را شکنجه و آزار دادند. از جمله یاسر، سمیه و عمار را به طور فاجعه آمیز و طاقت فرسایی شکنجه کردند. هرگاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از کنار آنان عبور می کرد و صدای ناله آنها را می شنید شدید رنج می برد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم جمله ای خطاب به خانواده یاسر فرمود که مدال شرف و افتخاری برای آن مؤمنان خالص بود. جمله پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم این بود: «اِصْبِرُوا آلَ يَاسِرٍ اِنْ مَوْعِدَكُمُ اَلْجَنَّهُ»؛ آل یاسر صبر کنید، که وعده شما بهشت است!

یاسر و سمیه به دست جنایتکاران قریش به شهادت رسیدند و عمار پس از تحمل شکنجه های فراوان نجات یافت.

مؤمنین اعم از زن و مرد انواع عذاب و اذیت را دیدند و چاره ای جز هجرت از مکه به سوی حبشه نیافتند. از جمله مهاجرین به حبشه، شهید جاودان جعفر طیار بود. قریش افرادی را برای برگرداندن و از بین بردن مهاجرین به حبشه فرستاد، ولی شاه حبشه نپذیرفت که آنها را پس فرستد و ایشان را در حبشه نگه داشت و هیچ اذیت و آزارى بر آنها وارد نکرد.

زهرا علیها السلام همراه پدر

در آن ایام سخت و دشوار، حضرت زهرا علیها السلام با سن و سال کمی که داشت همیشه همراه پدر بود و تمام اذیتها و ناراحتیهای پدر را مشاهده می کرد و قلب مطهر او پر از درد و رنج می شد.

ص: 278

راویان از ابن مسعود نقل می کنند که گفت: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در خانه خدا نماز میخواند و ابوجهل با عده ای از فاسقان قریش در آنجا بودند. ابوجهل گفت: «کدامتان می تواند شکمبه گوسفندی را بیاورد و وقتی محمد به سجده رفت، بر کتف وی بگذارد؟»

خبیثی از میان آن فاسقان بلند شد، شکمبه گوسفندی آلوده با خون و كثافت را برداشت و بر دوش پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در حال سجود گذاشت و آن جنایتکاران غرق در خنده شدند و ابن مسعود ترسید آن را از پشت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بردارد. شخصی نزد فاطمه علیها السلام رفت و او را از آنچه بر پدر اتفاق افتاده بود باخبر کرد. فاطمه علیها السلام با دختری از همسایگان آمد و آلودگی ها را از روی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برداشت و علیه کسی که چنین کرده بود نفرین کرد. وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نمازش را به اتمام رساند، دست به دعا عليه آن جنایتکاران برداشت و از عادت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم این بود که هرگاه دعا می کرد سه بار دعا را تکرار مینمود، آنگاه گفت: «اللّهم عليك بقریش»؛ خداوندا قریش را به سزای اعمالشان برسان! و این جمله را سه بار تکرار کرد، وقتی دعای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را شنیدند خنده از روی آنها رفت و از این نفرین ترسیدند.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ادامه داد: «اللَّهُمَّ عَلَيْكَ بأَبِي جَهْلٍ، وعَلَيْكَ بعُتْبَةَ بنِ رَبِيعَةَ، وشيبَةَ بنِ رَبِيعَةَ، والوَلِيدِ بنِ عُتْبَةَ، وأُمَيَّةَ بنِ خَلَفٍ، وعُقْبَةَ بنِ أبِي مُعَيْطٍ ..»؛ خدایا این افراد را به سزای اعمالشان برسان: ابوجهل بن هشام، عتبة بن ربیعه..!

ابن سعد می گوید: سوگند به آن که محمد صلی الله علیه و آله و سلم را به حق فرستاد، تمام آنهایی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به آنها نفرین کرد، همگی در روز بدر کشته شدند و آنها را در چاه بدر انداختند.(1)

حضرت زهرا علیها السلام همدرد پدر بود و شاهد تمام بلاها و گرفتاری هایی که آن فاسقان بی ارزش نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم انجام می دادند. آنها بر این اخلاق ناپسند و جنایت و زشت کاری بار آمده بودند و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از اعمال آنها رنج برده و فاطمه علیها السلام شریک دردها و ناراحتیهای پدر بود.

اتفاق قریش بر قتل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم

پس از آن که عموی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حضرت ابوطالب حامی اسلام و بزرگ بطحاء وفات نمود،

ص: 279


1- صحیح مسلم، کتاب الجهاد والسير»، ج5 ص180؛ صحیح بخاری، ج 1، ص 132.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هیچ پشتوانه محکمی که بتواند بر آن تکیه کند نداشت، زیرا آن قدرت بزرگی که مانع تجاوز طغیانگران علیه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود از دست رفت. از این رو رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تصمیم گرفت مکه را ترک کند و به مدینه روی آورد که در آنجا باران و طرفداران وی بودند، وقتی قریش متوجه این تصمیم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شدند به وحشت افتادند. آنها ترسیدند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در مدینه دولت و لشکری بر پا کند و انتقام تمام ظلمها و جنایت های آنان را بگیرد. قریش در دارالندوه جلسه گرفتند و خطرهایی را که ممکن بود در صورت خروج پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از مکه متوجه آنها شود بررسی کردند و رأی آنان بر این شد که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را بکشند هر چه بادا باد!.

مورخین نقل می کنند که ابلیس نیز در این جلسه حاضر شد و به آنها پیشنهاد داد برای اجرای جنایت خود چهل نفر از چهل قبيله مختلف قریش حتی از بنی هاشم را برای قتل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم انتخاب کنند. بدین وسیله تمام قبایل در این قتل شریک می شوند و دیگر یاران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و مؤمنین نمی توانند انتقام خون آن حضرت را بگیرند. قریش روزی را برای این جنایت مشخص نموده و آن روز را «يوم المزحمة» نامیدند و خداوند متعال پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را بر تصمیم قریش آگاه ساخت.(1)

هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به يثرب

روزی که قریش برای قتل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم معین کرده بودند فرا رسید، آن افراد منزل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را از همه اطراف احاطه کردند و با شمشیرهای برهنه آماده کشتن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و خاموش کردن نور الهی شدند. قریش میخواستند از بتهای خود حمایت کنند و موفقیت اجتماعی خود را که به سبب دعوت اسلامی از دست رفته بود باز پس گیرند.

حضرت زهرا علیها السلام شديدأ از این توطئه قریش ناراحت و غمگین گشت و چون شنید که پدر قصد دارد مکه را ترک کند، نمی دانست که کار پدر به کجا منتهی می شود و چه خواهد شد. پس دست به دعا برداشت و از خدا خواست پدر را از شر قریش و توطئه این جنایتکاران نجات دهد.

ص: 280


1- امتاع الأسماء المقریزی، ج1، ص38.

ایثار امام على علیه السلام در خوابیدن به جای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم

این زمان کرامتی ارزشمند که باید با مدادی از نور و شرافت نوشته شود از امیرالمؤمنین علیه السلام هویدا شد: على علیه السلام اولین جان نثار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گردید. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به علی علیه السلام دستور داد که در رختخواب او بخوابد و دستمال سبز رنگ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را بر سر بکشد،(1) تا آن پلیدان تصور کنند که خود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خوابیده است و بدین وسیله رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از قتل نجات می یابد، امام علی علیه السلام نیز امر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را با خشنودی دریافت و احساس سعادتی وصف ناپذیر یافت که بتواند فدای برادر و پسر عموی خود گردد.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از منزل خارج و یک مشت خاک بر روی افراد پاشید و فرمود: «شَاهَتِ اَلْوُجُوهُ ذُلاً» ؛ امیدوارم این صورتها ذلیلانه زشت و بدمنظر شوند!

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به راه افتاد و این آیه را تلاوت می کرد: ««وَجَعَلْنَا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ»(2)؛ و ما در برابر و پشت سر آنان سدی قرار داده، آنها را زیر پرده بردیم تا هیچ چیزی را نبینند.

و این نیز یک پرده درخشان دیگر از جهاد مقدس امام علی علیه السلام بود که شبانه در رختخواب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بخوابد؛ خداوند در این باره آیه ذیل را نازل فرمود: «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ»(3)؛ و از میان مردم کسی وجود دارد که جان خود را برای به دست آوردن رضوان الهی میفروشد.

این کرامت بزرگ که مدال شرفی برای امیرالمؤمنین علیه السلام است، نقشی اساسی در دعوت اسلامی دارد که هیچ کس غیر ایشان نتوانست آن را به دست آورد.

شاعر بزرگ، شیخ هادی کعبی در این باره خطاب به حضرت على علیه السلام می سراید:

1. ومَوَاقِفُ لَكَ دُونَ أَحْمَدَ جَاوَزْتَ *** بِمَقَامِك والتَّعْرِيفِ وَالتَّحديدا

ص: 281


1- امتاع الأسماء، ج1، ص39.
2- سورة يس، آیه 9.
3- سوره بقره، آیه 207.

2. فَعَلَى الْفِرَاشِ مَبِيتُ لَيلِكَ وَالعَديُّ *** تُهْدى إلَيكَ بَوَارِقاً ورُعُوداً

3. فَرَقَدْتُ مَثْلُوجَ الْفُؤَادِ كَأَنَّمَا *** يَهْدِي القراعَ لِسَمْعِكَ التَّغريدَا

4. فَكُفِيتَ لَيْلَتَهُ وَقُمْتَ مُعارِضاً *** جَبَلاً أَشَمَّ وفارسا صِنْدِيداً

5. رَصَدُوا اَلصِّيَاحَ لِيُنْفِقُوا كَنْزَ اَلْهُدَى *** أَوْ مَا دَروا كَنزَ الْهُدَى مَرْصُودا

1. در حمایت از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم زحمتهایی کشیده ای که مقام تو را، آن قدر بالا برده که از حد تعریف و تمجید گذشته است.

2. تو شبانه در رختخواب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خوابیدی در حالی که شمشیر دشمنان برق میزد و صدای چکاچک آنها شنیده می شد.

3. ولی تو با خشنودی خوابیدی، گویا بلبلان در گوش تو آواز خوانده و چهچهه می زنند.

4. تو در آن شب به تنهایی به جای پیامبر در برابر آن دشمنان مانند کوهی بلند و سواری پرقدرت قرار گرفتی.

5. آنان منتظر صبح بودند تا گنج هدایت را هدر دهند، ولی نمیدانستند که گنج هدایت محافظ و نگهبان دارد.

حضرت علی علیه السلام در رختخواب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم باقی ماند هر چند به خواب نمی رفت، صبح که شد جنایتکاران به سوی تخت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با شمشیرهای برهنه خود حمله ور شدند، امیرالمؤمنین علیه السلام نیز مانند شیری برخاست و شمشیر را در دست گرفت، وقتی ایشان را دیدند بهت زده شدند و فریاد کشیدند: «آيين محمد؟»؛ محمد کجاست؟ امام علیه السلام با خشونت جواب داد: «جعلوني حارسةعليه؟»؛ مگر شما مرا نگهبان ایشان قرار دادید؟

آنها با ناامیدی برگشتند، زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از چنگ آنها رفته بود، همان پیامبری که آمده بود آنان را از پلیدیهای جاهلیت رها و عظمت و افتخاری برای آنها بنا سازد.

قریش هر چه سعی کردند از امیرالمؤمنین علیه السلام از جهت حرکت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خبری به دست آورند حضرت جواب آنها را نداد، قریش با حقد و کینه نگاه هایی تند به سوی او کردند، خوب میدانستند که در برابر حرکت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و ایثار علی بن ابی طالب علیه السلام چقدر حقیر شده اند.!

ص: 282

استقبال مدینه از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به سرعت حرکت کرد تا به مدینه رسید. وقتی اهالی مدینه خبردار شدند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مدينه را مشرف خواهد نمود، همگی به استقبال آن حضرت شتافتند و زنان با خوشحالی چنین سرود می خواندند:

1. طَلَعَ الْبَدْرُ عَلَینا *** مِنْ ثَنِیّاتِ الْوَداعِ

2. وَجَبَ الشُّکْرُ عَلَیْنا *** ما دَعا للهِ داعِ(1)

1. ماه شب چهارده از پشت کوهها بر ما ظاهر شد.

2. پس، به ازای دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که ما را به سوی خدا خوانده است شکر خدا بر ما واجب شد.

آن روز، یک روز به یاد ماندنی در یثرب (مدینه) بود. که هرگز در زمانهای گذشته مشابه نداشت. وقتی پیامبر در یثرب مستقر شد شروع به تأسیس دولت اسلامی خویش نمود. این همان دولت قرآن بود که عهده دار تمام قضایای سرنوشت ساز ملت های جهان و امتهای روی زمین گردیده و حقوق بشر را اعلام کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از استقبال گرم اهل مدینه بسیار خشنود گردید و مطمئن شد که آنها یاران باوفایی برای برپایی دولت حق خواهند بود.

هجرت امام على عليه السلام به يثرب

پس از سفر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به يثرب، امام على عليه السلام وظایفی را که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به عهده ایشان قرار داده بود انجام داد، از جمله باز گرداندن امانات مردم و ادای دیون پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آنگاه حضرت على عليه السلام به همراه بانوان بزرگوار فواطم (فاطمه ها) به سوی مدینه هجرت کرد. در میان راه عده ای از اوباش قریش به حضرت حمله کردند تا مانع از سفر آنها شوند. علی عليه السلام شمشیر کشید و به جنگ پرداخت؛ یکی از آنها را کشت و بقیه فرار کردند.(2)

امام راه را ادامه داد و بی وقفه بیابان را پشت سر گذاشت تا این که به مدینه رسید در حالی که

ص: 283


1- السيرة النبوية، ابن کثیر، ج 2، ص 269 و 270: السيرة النبوية، ابن هشام، ج 2، ص 79.
2- موسوعة الامام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 1، ص219.

پای مبارکش ورم کرده بود و از شدت خستگی نتوانست به دیدار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برود. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خود به دیدن على علیه السلام رفت. او را در آغوش گرفت و از ناراحتیهای او به گریه افتاد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از آب دهان مبارک خود بر پای حضرت على علیه السلام كشید، پای ایشان شفا یافت و پس از آن هرگز درد پا نگرفت.(1)

حضرت زهرا علیها السلام نیز که شدیدا مشتاق دیدار پدر بود، او را در آغوش گرفت. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز دخترش را با تکریم و احترام استقبال کرد، فاطمه علیها السلام را بوسید و به او خوش آمد گفت، زهرا علیها السلام در آن روز هشت ساله بود و در روز پنج شنبه 15 ربیع الاول به مدینه رسید.(2)

در واقعه احد

حضرت زهرا علیها السلام در جنگ احد حضور داشت و مشاهده کرد که شکست شدیدی بر مسلمانان وارد شد و نزدیک بود آثار اسلام در هم شکند و اگر جهاد پسر عمویش امیرالمؤمنین و تلاش طاقت فرسای آن حضرت نبود، قریش پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را از بین برده و اسلام را نابود و پایگاهی برای آن نگه نمیداشتند.

مسلمانان در تمام جنگهایی که در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم داشتند هرگز گرفتار حادثه ای خطرناک تر از جنگ احد نشدند. شکست مسلمین نتیجه نافرمانی یک نیروی نظامی بود که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آنها را روی کوهی قرار داد تا لشکر مسلمین را از پشت حمایت کنند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تأکید کرد که هرگز مواضع خود را ترک نکنند تا مشرکین نتوانند مسلمانان را از پشت غافلگیر کنند. ابتدا مشرکین در برابر لشکر اسلام شکست خوردند و عقب نشینی کردند و لوازم خود را در صحنه جنگ رها نمودند.

در این میان گروهی که بالای کوه بودند مواضع خود را ترک و برای جمع آوری غنایم به پایین کوه آمدند. خالد بن ولید که از فرماندهان لشکر مشرکین بود متوجه این وضعیت شد و لذا از پشت بر مسلمین حمله ور گشت.

ص: 284


1- اسدالغابة، ج4، ص92.
2- تاریخ الطبری، ج 2، ص 80

نیروی مشرکین از این حمله خالد امیدوار و بر مسلمین تاختند و از دو طرف مسلمانان را در محاصره قرار دادند و قتلگاهی ایجاد کردند. در این جنگ هفتاد مسلمان به شهادت رسیدند که از جمله شهید جاودان حمزه عموی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نیز جراحات بسیاری برداشت.

صورت آن حضرت زخمی و کتف پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شکسته شد و کلاهی که بر سر شریف آن حضرت بود از بین رفت.

حضرت زهرا علیها السلام همراه با همسرش امیرالمؤمنین علیه السلام برای بستن زخمهای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اقدام نمودند على علیه السلام هر چه آب بر زخمها می ریخت خونریزی بیشتر می شد، فاطمه علیها السلام قطعه حصیری را سوزاند و خاکستر آن را روی زخم گذاشت تا خون ریزی متوقف شد.(1)

در واقعه احزاب (خندق)

یک بار دیگر ابوسفیان جاهلی مسلک، لشکر مشرکین را فرماندهی نمود و بر مدینه پایتخت

اسلام حمله کرد. مشرکین با لشکر کشی عظیم خود می خواستند اسلام را ریشه کن کنند و جاهلیت را بر مردم بازگردانند. صحابی جلیل القدر، سلمان فارسی پیشنهاد داد تا خندقی برای حفظ مدینه بکنند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و مسلمانان برای کندن خندق به سرعت عمل کردند. صدیقه طاهره قطعه نانی برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آورد. حضرت پرسید: «ما هذِهِ يا فاطِمَةُ؟»؛ ای فاطمه، این چیست؟، زهرا علیها السلام عرض کرد: «مِنْ قُرْصٍ اِخْتَبَزْتُهُ لاِبْنِي جِئْتُكَ

مِنْهُ بِهَذِهِ اَلْكِسْرَةِ»؛ قرص نانی برای فرزندم پختم، این قسمت آن را برای شما آوردم.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «امّا انَّها لَاوَلَ طَعَامٍ دَخَلَ فَمِ اِبَّيكَ مُنْذُ ثَلاَثٍ»(2)؛ از سه روز پیش تاکنون، این اولین غذایی است که وارد دهان پدرت می شود.

الله اکبر، این چه ایثاری، چه فداکاری و چه زهد در دنیا است. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و دخترش روحانیت و زهد انبیا نسبت به دنیا را به نمایش گذاشتند.

ص: 285


1- صحیح مسلم، کتاب جهاد، ج 5 ص178؛ صحیح بخاری، کتاب بدء الخلق، ج7، ص19 - 20.
2- ذخائر العقبی، ص47.

دیدار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با دخترش قبل از هر سفر

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم محبت خالصانه خود را نثار دخترش کرد و او را بر تمام اهل بیت علیهم السلام خویش برتر دانست. یکی از مظاهر محبت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم این بود که هنگام سفر آخرین وداع خود را با زهرا علیها السلام داشت و در بازگشت از سفر، ابتدا به ملاقات زهرا علیها السلام می رفت، سپس وارد منزل خود میشد.(1)

فاطمه علیها السلام در فتح مکه نیز همراه پدر بود(2) و شاهد آن فتح عظیم و پیروزی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و شکست و ذلت قریش گردید.

ص: 286


1- سنن ابی داود، ج3، ص291؛ باب «ما جاء في الانتفاع بالعاج»، مسند احمد بن حنبل، ج5 ص 275.
2- المغازی، ج2، ص1087.

فصل نهم: انتخاب امیرالمؤمنین علیه السلام برای خلافت اسلامی

اشاره

ص: 287

ص: 288

انتخاب امیرالمؤمنین علیه السلام برای خلافت اسلامی

صدیقه طاهره، حضرت زهرا علیها السلام شاهد تمام جریانات پس از فتح مکه بود، که چگونه مردم دسته دسته وارد دین خدا می شوند و چگونه اسلام بر اکثر شبه جزیره عربی سایه افکنده، بزودی تمام منطقه عربی و دیگر مناطق دنیا را فرا خواهد گرفت و بشر از نعمت حکومت اسلامی بهرمند خواهد شد. یکی از زیباترین صحنه هایی که حضرت زهرا علیها السلام شاهد بوده، ورود ذلیلانه قریش به اسلام است. آنها که تمام سعی خود را برای خاموش کردن نور الهی و محاربه با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را به کار گرفتند، از هیچ وسیله اذیت و آزار برای مقابله با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فروگذار نبودند و با لشکرکشیهای پی در پی به مبارزه با آن حضرت پرداختند، اکنون چاره ای جز قبول اسلام ندارند، زیرا که خداوند پیامبر خود را پیروز و قریش را ذلیل و خوار فرمود. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خانه خدا را از بتها پاکسازی کرد، صدای «الله اکبر» در تمام گوشه های مسجد الحرام شنیده می شد و دستورات قرآن در آن شهری که پایگاه خرافات و سنت های ناپسند جاهلیت بود حکم فرما گردید.

این مرحله یکی از مهمترین مراحل زندگی حضرت زهرا علیها السلام بود، او میدید که پدرش پس از آن پیروزی چشم گیر تمام توجه خود را مبذول مسئله بسیار خطیری نموده است که اگر به خوبی انجام شود مانع از انحراف و فساد امت میشود. این مسئله از قرار زیر است.

تعیین رهبر آینده

خلافت پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم یکی از مهم ترین مراکز و امور حساس در شریعت اسلام است، زیرا که ادامه حکومت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و اجرای شریعت است. توجه فوق العاده پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نسبت به خلافت را

ص: 289

می توان از این سخن حضرت دریافت:

«مَنْ ماتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إمامَ زَمانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّة» هر که بمیرد در حالی که امام زمان خود را نشناسد، بر جاهلیت مرده است.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شديدأ درباره امور امت با احتیاط عمل مینمود، بسیار دلسوز و جدی بود و هر گزندی بر امت خویش بر او سنگین می آمد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای پیشرفت و تعالی امت هر مشقت و سختی را تحمل کرد تا این که این امت را پرچمدار تمدن در جهان سازد. حال آیا معقول است که آن را رها کند تا دشمنان بر آن بتازند و امواج خروشان بلاها بر آن هجوم آورده و به اعماق دریاهای گمراهی فرو برند؟

هیچ نظری سست تر و بی مایه تر از این نیست که فکر کنیم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم توجهی به امر خلافت بعد از خود نکرده و آن را آماج دست روزگار قرار داده باشد، زیرا این وضع با هدف رسالت مغایرت دارد. رسالت پویای اسلام می خواهد پرتوهای هدایتگر خود را به هر سو فرستاده و ارزشهای متعالی و اصول سرنوشت ساز دین را در میان تمام مردم منتشر کند.

بی توجهی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم - طبق قول آنها به نسبت به آن که قدرت را پس از ایشان به دست خواهد گرفت، در واقع نابودسازی همه پایه های اجتماعی می باشد که اسلام بنا کرده و درهم کوبیدن زندگی عمومی مسلمانان است و مطمئنا تمام بحرانهای دشوار و روزهای سیاهی که بر امت اسلام در مقاطع زمانی گوناگون گذشته نتیجه جداسازی اهل بیت علیه السلام از قدرت است، زیرا اهل بیت علیه السلام مرکز وحی و تنزیل می باشند و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ولایت امت را بر عهده ایشان نهاده و آنان را همتای قرآن قرار داده است، ولی طمعهای سیاسی و حب ریاست مانع از اجرای وصیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم درباره اهل بیت علیه السلام، این دعوت کنندگان به سوی خدا بر روی زمین می باشند شده است.

از این رو جداسازی خلافت از اهل بیت علیه السلام نبوت سبب ورود دشوارترین و تلخ ترین بلاها و گرفتاری ها بر سر امت اسلام بوده است.

سید محمد گیلانی می گوید:

« آنها بر سر منصب خلافت چنان درگیر شدند که مانند چنین درگیری در میان امتهای دیگر

ص: 290

به ندرت مشاهده میشود و در این زمینه مرتکب اعمالی شدند که امروزه ما از انجام چنین کارهایی شرم داریم و در نتیجه چه جانهایی که از بین رفته، شهرهایی که خراب، آبادیهایی که به ویرانی مبدل، خانه هایی که سوخته، زنانی که بیوه و کودکانی که یتیم و مسلمانان زیادی که به قتل رسیدند.»(1)

پس چگونه پیامبری که خداوند وی را رحمت برای جهانیان فرستاده، امت خویش را در بی بند و باری رها و شخصی را به عنوان رهبر برای ادامه مسیر پس از وفات ایشان تعیین نموده است؟ حال ببینیم این رهبر عظیم الشان کیست.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم على علیه السلام را برمی گزیند

خلافت امری نیست که تابع هواهای نفسانی و احساسات شخصی باشد، زیرا خلافت تعیین کننده سرنوشت امت بوده و همه اهداف و آرزوهای امت بر آن استوار است.

آنچه از بحثهای علمی و مطالعه جدی در سیره پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و منابع تاریخ اسلامی به نحوی روشن و آشکار برمی آید این است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم امیر المؤمنين علیه السلام را برای منصب خلافت تعیین و آن حضرت را امام مسلمین پس از خود دانسته است. در تایید این مطلب روایت های قطعی و متواتری از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در تعظیم و تمجید امام على علیه السلام آمده است. در این روایت ها تاکید شده که علی علیه السلام راه ورود به خزینه علم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است، على بر حق و حق با على است، علی باقرآن و قرآن با علی است. و جایگاه علی علیه السلام نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مانند منزلت هارون نسبت به موسی است. این مسئله در برنامه غدیر کاملا آشکار می گردد، در آنجا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای خلافت على علیه السلام از مردم بیعت می گیرد، مسلمانان و همسران رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به عنوان ولایت و خلافت با علی علیه السلام بیعت کردند. عمر بن خطاب به حضرت على علیه السلام این گونه تبریک گفت: «هَنِيئاً يا اِبْنَ اَبِي طالِبٍ اَصْبَحْتَ مَوْلاَيَ وَ مَوْلاَ كُلِّ مُؤْمِنٌ وَ مُؤْمِنَةٍ» ؛ مبارک باشد ای فرزند ابوطالب، تو واقعاً مولای من و مولای هر مرد یا زن مؤمن شده ای _ بیعت با امام على علیه السلام روز غدیر خم یکی از اجزاء رسالت اسلام است و هر که انکار کند نادان است.

ص: 291


1- أثر التشيع في الأدب العربي، ص15.

چرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم على علیه السلام را برگزیند؟

بسیاری می پرسند که چرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم على علیه السلام را برگزیند و بر دیگر اصحاب و عموزادگان خود برتر دانست.

جواب این سؤال را می توان به طور خلاصه در چند نکته زیر بیان کرد:

1. خداوند به بنده و فرستاده خود دستور داد تا على علیه السلام را به منصب خلافت پس از خویش برگزیند و در غدیر خم به مسلمانان امر کند تا با علی علیه السلام بیعت نمایند و در این باره آیه زیر نازل گردید: «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ»(1): ای پیامبر، آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شد را ابلاغ کن و اگر چنین نکردی دیگر تو رسالت او را ابلاغ نکرده ای و خداوند تو را از دست مردم نگه می دارد.

پس از این دستور قاطع، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دستور داد حاجیانی که از حج خانه خدا باز می گشتند در سرزمین خم جمع شوند و آنگاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دستور خدا مبنی بر نصب على علیه السلام به عنوان رهبر امت اسلامی را اعلام داشت و همانگونه که قبلاً اشاره کردیم همه مسلمانان با حضرت علی علیه السلام بیعت نمودند.

2. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نبوت و امامت را به یکدیگر پیوند و هر دو را در یک ردیف قرار داده است، این واقعه زمانی اتفاق افتاد که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خاندان خود را دعوت کرد تا به رسالت او ایمان آورند و تصدیق نمایند و به ایشان فرمود: «اَبُّکُم یوَازرُنِی لِیَکونُ خَلیفَهُ مِن بَعْدِی؟» ؛ چه کسی از میان شما مرا یاری می کند خلیفه بعد از من باشد؟ ولی هیچ کس درخواست آن حضرت را نپذیرفت مگر امیرالمؤمنین علیه السلام هر چند که نوجوان بود. آنگاه پیامبر دست بر شانه علی علیه السلام گذاشت و فرمود: «هَذَا أَخِی وَ خَلِیفَتِی فَاسْمَعُوا لَهُ وَأَطِیعُوا؛؛ این برادر و خلیفه من است، پس سخن او را گوش داده و اطاعت کنید.

بنابراین توجه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به امر خلافت تنها در آخرین ایام عمر نبوده، بلکه از ابتدای دعوت جاودان اسلامی می باشد.

3. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با دقت و تعمق خاندان و اصحاب خود را بررسی نمود، ولی هیچ کس را لایق

ص: 292


1- سوره مائده، آیه 67

این مقام بسیار مهم ندید جز امیرالمؤمنین علیه السلام که به رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ایمان آورد، دعوت را تصدیق کرد و به ارزش ها و اهداف دین آگاه گردید. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خود تربیت علی علیه السلام را به عهده گرفت و ایمان عمیق و ارزشهای والای اسلام را در اعماق وجود او تثبیت نمود.

هرگز منطقی نیست که بگوییم انتخاب علی علیه السلام برای منصب امامت به این دلیل بوده است که از نظر خویشاوندی بسیار نزدیک و پدر دو سبط پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است، زیرا که امور نبوت بالاتر و والاتر از اینگونه مسائل است.

دلیل انتخاب على علیه السلام به عنوان رهبر امت اسلامی توسط پیامبر گرامی اسلام، این بوده است که علی علیه السلام دارای تواناییهای ارزنده ای می باشد که در هیچ فرد دیگری یافت نمی شود، از این میان می توان به امور زیر اشاره کرد:

الف- امام علی علیه السلام از تمام صحابه اعلم بود و بیش از همه احکام دین، امور شریعت و به خصوص امور قضایی را می دانست. پیامبر درباره ایشان فرموده است: «علىُ أقضاكم» ؛ علی علیه السلام بیش از همه شما در قضاوت آشنا است و این سخن عمر معروف است که گفت: «لولا عليٌّ لهلك عمر»؛ اگر على نبود عمر هلاک میشد و هیچ یک از صحابه با دیگران توانایی علی علیه السلام را نداشت و مادر دائرة المعارف خود درباره حضرت على علیه السلام با نام: « موسوعة الإمام أمير المؤمنين علیه السلام» به این مطلب اشاره کرده ایم تحت عنوان: قضاوت امام یکی از اندوخته های تفکر اسلامی است.

همچنان که امام علیه السلام در احکام قضایی داناتر از تمام مسلمین بوده، در امور سیاسی، اداری و سیستمهای حکومتی نیز اعلم از همه بوده است. پیام حضرت به مالک اشتر محکم ترین دلیل بر این مدعی است. این پیام آنچنان امور سیاسی را بررسی کرده که هیچ دستورالعملی چه در اسلام یا غیره نتوانسته است چنین کند. این پیام وظایف دولت را نسبت به مردم و مسئولیت دولت در حمایت از مردم در برابر فقر، ظلم و استبداد بیان کرده است. همچنین صفات و صلاحیت های لازم در کارمندان و مسئولین را مشخص نموده که از جمله می توان صفات ذیل را نام برد: توانایی امانت، آشنایی با اموری که عهده دار آن هستند، داشتن ادب و اخلاق نیکو، مواظبت کامل نسبت امور دینی خویش به خصوص درباره اموال بیت المال که باید با احتیاط کامل آن را به مصرف

ص: 293

رساند. پیام شریف امام دارای بسیاری مطالب ارزنده دیگر نیز بوده که بیانگر تبحر سیاسی آن امام بزرگوار و آن پرچمدار عدالت اجتماعی در جهان می باشد.

نامه های امام به والیان و کارمندان یکی از منابع سیاست آگاهانه ای است که زندگی مردم را پیشرفت می دهد و نشان دهنده اطلاعات عمیق امام در مسائل سیاسی است.

همان گونه که امام علیه السلام اعلم از تمام مسلمین در امور سیاسی - که رفاه مردم در آن است - بوده، در دیگر علوم نیز مانند علم کلام، فلسفه، حساب، هیئت، فقه و نحو از همه مسلمانان داناتر می باشد.

«عقاد» می گوید: او درهای زیادی از علوم را باز کرد که تعداد آن بیش از سی علم است. حال با این اندوخته علمی فراوان نزد امام علی علیه السلام چرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم او را برای منصب خلافت انتخاب نکند، با توجه به این که خلافت مهمترین مرکز حساس در جامعه اسلامی است و کرامت، استقلال و سلامتی امت بدان وابسته است.

بر اساس تواناییهای علمی نامتناهی امام علی علیه السلام عقل سلیم قضاوت می کند که او باید رهبر امت باشد نه دیگران. خداوند متعال می فرماید: «قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ»(1) بگو: آیا آنهایی که می دانند مساوی آنهایی هستند که نمی دانند. و بی ربط تر از این سخن نیست که بگویند جایز است آن که فضلش کمتر است بر آن که افضل از او است برتر دانست؛ و واقعا بعضی چنین گفته اند، چنین منطقی با ارزشهای اسلامی منافات دارد، زیرا ارزیابی اسلام علما را بر دیگران مقدم می دارد و جایگاه والای علما را ارج می گذارد.

طبیعی است که کنار زدن علما از جایگاه خود موجب تجاوز بر علم و نابودسازی کامل ارزشهای اسلامی است.

ب- یکی دیگر از صفات برجسته امام علیه السلام شجاعت است، على علیه السلام از تمام مردم شجاع تر بوده و آوازه شجاعت او در تمام زبانهای دنیا منعکس شده است. این جمله از علی علیه السلام معروف است که می فرماید:

« لَوْ تَظاهَرَتِ الْعَرَبُ عَلى قِتالى لَما وَلَّيْتُ عَنْها؟»

اگر همه اعراب برای جنگ با من دست به دست یکدیگر بدهند، از آنها فرار نمی کنم.

ص: 294


1- سوره زمر، آیه 9.

اسلام با شمشیر علی علیه السلام برپا و با جهاد او تاسیس شده است. جایگاه او در جنگها مشخص و شجاعت او در بدر و حنین و احزاب و امثال آن گوشزد همه است. علی علیه السلام است که سرهای مشرکین را درو، پرچم های شرک را در هم پیچیده و لباس سیاه سوگواری را بر تن قریش که با خدا و رسول صلی الله علیه و آله و سلم اعلام جنگ کرده بودند پوشاند.

هرجا که نقطه ضعفی در لشکر اسلام پدید می آمد امیرالمؤمنین علیه السلام به حل آن می پرداخت و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم علی علیه السلام را بر تمام اصحاب و افراد خانواده خویش برتر می دانست و فرماندهی لشکر را به عهده ایشان گذاشت. على علیه السلام وارد هیچ جنگی نشد مگر فاتحانه خارج شد، یهود را شکست داد و ذلیل نمود، قلعه خیبر را فتح کرد و شوکت یهود را درهم شکست.

شجاعت یکی از عناصر اساسی است که باید در کسی که رهبری جامعه را بر عهده می گیرد کاملاً مشهود باشد و واضح است که اگر رهبر، فردی ضعیف النفس و ناتوان باشد، امت متعرض بلاهای فراوان شده و نمی تواند در برابر آنها مقاومت کند.

صفت شجاعت چه از ناحیه روحی یا جسمی در امیرالمؤمنین علیه السلام آكنده بود و هیچ معنی نداشت که حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرد دیگری را انتخاب نماید. امام علی علیه السلام با شجاعت نادر و دیگر صفاتی نیکو که داشت مناسب ترین فرد برای رهبری امت بود، حتی اگر هیچ سخنی از پیامبر در انتخاب ایشان نبود.!

ج- یکی از مهم ترین و مشخص ترین صفاتی که باید رهبر و پیشوای امت دارا باشد، از خودگذشتگی است، رهبر باید مصلحت امت را بر هر چیز دیگر مقدم دارد و در مصرف اموال مسلمین احتیاط کامل را مراعات نماید. این ویژگی یکی از روشن ترین صفات امام على علیه السلام است، وقتی آن حضرت ریاست امت را به دست گرفت، از تمام مظاهر زندگی روی برگرداند و همه زینت ها را از خود دور نمود. راویان بر این قول متفق اند که على علیه السلام هیچ چیزی از توشه دنیا را برای خود یا خانوادهاش پس انداز نکرد و در مصرف اموال دولت به شدت احتیاط نمود. هرگز برای خود یا خانواده اش چیزی نگرفت و سیاست او در اداره امور مسلمین عدالت خالص و حق محض بود و میان تمام مردم در حقوق و وظایف به مساوات عمل نمود.

ص: 295

و مسلماً نه اعراب، نه کل خاور زمین و نه هر جای دیگر، حاكم عادلی مانند امیرالمؤمنین علیه السلام به خود ندیده است، که این گونه از خودگذشتگی کرده، نیروی خود را در جهت منافع و خواسته های سیاسی خود مصرف ندارد.

د. یکی دیگر از خصوصیت های استثنایی امام علیه السلام تقوا و تسليم امر الهی بودن است. على علیه السلام پیشوای موحدین و امام متقین است. او است که می گوید:

«وَاللهِ لَوْ أُعْطِيتُ الاْقَالِيمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلاَكِهَا، عَلَى أَنْ أَعْصِيَ اللهَ فِي نَمْلَة أَسْلُبُهَا جُلْبَ (خلمة) شَعِيرَة مَا فَعَلْتُهُ»

به خدا سوگند، اگر تمام هفت اقلیم را با آنچه در بردارد به من داده شود به شرط آن که در حق یک مورچه ظلم كنم و دانه جوی را که با خود می برد از او بگیرم، من هرگز چنین کاری نمی کردم.

همه اجماع دارند بر این که او بعد از برادر و پسر عموی خود حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بزرگترین دعوت کننده به سوی خدا است. یکی از مظاهر تقوای على علیه السلام این است که پس از قتل عمر، عبدالرحمن بن عوف اصرار کرد تا خلافت به آن حضرت واگذار کند به شرط آن که در سیاست خود بر سیره شیخین عمل نماید. ولی حضرت نپذیرفت و اصرار داشت که موافق كتاب خدا، سنت پیامبر و اجتهاد خویش عمل خواهد نمود. اگر علی علیه السلام عاشق سلطنت بود به وی جواب مثبت میداد و پس از آن در اداره دولت طبق رای خود عمل می نمود و اگر ابن عوف اعتراض می کرد می توانست او را دستگیر یا تبعید نماید.

بشریت در هیچ یک از مراحل تاریخ حاکمی مانند امیرالمؤمنین علیه السلام در ورع، تقوا و دوری از خواسته های نفسانی به خود ندیده است. علی علیه السلام در ایامی که دولت در اختیار داشت همه سعی خود را مبذول نمود تا عدالت خالص را میان مردم اجرا کند تا هیچ گاه ناله یک مظلوم، محروم، یا فقیری شنیده نشود.

این بود اشاره ای مختصر و زودگذر درباره شخصیت امیرالمؤمنین علیه السلام حال چگونه ممکن است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وی را برای مقام خلافت و نیابت خویش انتخاب ننماید؟ و حتی اگر اصل خویشاوندی نسبت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را در نظر بگیریم همانگونه که مهاجرین در سقیفه چنین کردند، باز هم حضرت

ص: 296

على علیه السلام از همه به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نزدیک تر است، علی علیه السلام پسر عمو، داماد و پدر دو سبط پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم میباشد.

«سیدیو» می گوید: «اگر اساس وراثت را پذیرفته بودند، از همان ابتدا به نفع علی بود و پذیرش این اساس مانع میشد از تمام درگیری ها و بلاهایی که اسلام را غرق در خون نمود، شوهر فاطمه علیها السلام حق وراثت را به عنوان وارث شرعی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم این به خود اختصاص داده همانگونه که حق انتخاب نیز از آن او است.»(1)

اگر هوا و هوسها را کنار گذاریم و با دقت مسائل را بررسی کنیم بدون هیچ گونه شک و شبهه ای در می یابیم که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم امیرالمؤمنین علیه السلام را به عنوان امام و رهبر امت تعیین نمود و در این باره از قاعده وراثت یا قرابت و خویشاوندی و یا هر قاعده و اعتباری از این قبیل استفاده ننمود، بلکه بر اساس عظمت شخصیت، كمال وجود و فضائل متعالی آن حضرت بود و هیچ جایی برای این مدعی نیست که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نسبت به امر خلافت بی توجهی نموده و رها کرده است. از سیرت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چنین عملی کاملا بعيد و دور از ذهن است، زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به سعادت و پیشرفت امت خویش سعی بسیار داشت و تلاشی می کرد امت را از هرگونه انحراف و عقب ماندگی دور سازد.

ص: 297


1- روح الاسلام، ص292.

ص: 298

فصل دهم: نشانه های رحلت به سوی خدا

اشاره

ص: 299

ص: 300

نشانه های رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به سوی خدا

نشانه های رحلت به سوی خداوند متعال برای رهبر و استاد بشریت که چشمه های علم و حکمت را در زمین جاری نمود پدیدار گردید و نشانهای پس از نشانه دیگر بر نزدیک شدن اجل و فرا رسیدن هنگام مفارقت از دنیا دلالت می نمود و از جمله این نشانه ها موارد ذیل بود.

1. نزول دو بار قرآن در یک سال

در روزهای واپسین عمر، دو بار قرآن بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نازل گردید و حضرت این اتفاق را علامتی برای نزدیک شدن اجل دانست(1) و به همین دلیل رحلت خود را اعلام و مسلمانان را آماده فراق نمود. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در آن ایام اینگونه به دختر گرامی خویش می فرمود:

«إِلاَّ اقتِرابَ أجَلي انَّ جَبْرَئيلَ كانَ يُعارِضُني الْقُرْآنَ كُلَّ سَنَةٍ مُرَّهُ وَ أَنَّهُ عَارَضَنِي بِهِ اَلْعَامَ مَرَّتَيْنِ وَ مَا اَرَى ذَلِكَ»(2): جبرئیل هر سال یک بار قرآن را بر من عرضه می کرد، ولی امسال دو بار چنین نمود و من این را جز نشانه اجل خود نمی بینم.

امواج حزن و اندوه زهرا علیها السلام را فرا گرفت و این خبر هولناک قلب او را لرزاند، زیرا که فهمید پدر بزرگوارش آخرین روزهای زندگی را می گذراند و چندی نخواهد گذشت که وی را بدرود گوید.

2. نزول آیه «انک میت...»

این آیه بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نازل گردید:

ص: 301


1- الخصائص الکبری، ج 2، ص 38.
2- مناقب آل أبي طالب، ج3، ص136؛ روضة الواعظین، ص 150.

«إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَيِّتُونَ ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عِنْدَ رَبِّكُمْ تَخْتَصِمُونَ»(1)

تو می میری و آنها نیز خواهند مرد، سپس شما روز قیامت نزد پروردگارتان مخاصمه می کنید.

این آیه اعلام کننده رحلت از زندگی است و لذا آثار نگرانی در آن حضرت پدیدار شد و مسلمانان ایشان را شنیدند که چنین می گوید: «لَيْتَنِي أَعْلَمُ مَتَى يَكُونُ ذَلِكَ»(2)؛ ای کاش می دانستم چه وقت خواهد بود.

3. نزول سوره نصر

سوره نصر بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نازل شد و پس از آن حضرت میان تکبیر و خواندن قرائت چنین می گفت: «سُبْحَانَ اَللَّهِ وَ بِحَمْدِهِ اِسْتَغْفِرِ اَللَّهَ وَ اَتُوب الَيَهِ»؛ خدا را منزه میدانم و با ستایش او آغاز می کنم، از خدا طلب بخشش و به سوی او توبه می نمایم.

مسلمانان از این حالت وحشتناکی که بر پیامبر عارض شد ترسیده و در این باره از ایشان پرسیدند. حضرت صلی الله علیه و آله و سلم در جواب فرمود: «إِنَّ نَفْسِي قَدْ نُعِيَتْ إِلَيَّ»(3)؛ خبر از مرگ خود به من رسیده است.

این جمله مانند صاعقه ای بود که بر سر مسلمانان فرود آمد و همگی نگران روزی بودند که دنیا از وجود آن حضرت خالی شود.

حجة الوداع

نزدیک شدن اجل برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مسلم شد و لذا خواست تا با مسجد الحرام وداع کند و برای حفظ امت از انحراف و کجروی از راه حق برنامه ریزی اساسی نماید. از این رو در سال دهم هجرت آخرین حج خود را که به حجة الوداع معروف شد انجام داد و به حاجیان آن سال اعلام فرمود که این آخرین ملاقات او با آنان است و در این باره چنین فرمود:

«اِنِّي لاَ أَدْرِي لَعَلِّي لاَ اَلْقَاكِمُ بَعْدَ عَامِي هَذَا بِهَذَا اَلْمَوْقِفُ أَبَداً» نمی دانم، شاید پس از امسال هرگز شما را در چنین مکانی ملاقات نکنم.

ص: 302


1- زمر، آیات 30 و 31
2- حياة الإمام الحسين بن على، ج 1، ص 194.
3- مناقب ابن شهر آشوب، ج 1، ص167.

سپس مسائلی را مطرح کرد که خوشبختی و پیشرفت آنها در آن است، حضرت صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

«أَيُّهَا النَّاسُ انّى تَرَكْتُ فِيكُمُ اَلثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اَللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلُ بَيْتِي» ای مردم، من دو وزنه سنگین میان شما به جا می گذارم و میروم: کتاب خدا و عترتم یعنی اهل بیتم.

اولین رکن در ساخت و سلامت جامعه اسلامی کتاب خدا است؛ زیرا که باطل هیچ راهی به سوی آن ندارد و رکن دوم اهل بیت نبوت میباشند که در اسلام پایگاه آگاهی و ایمان هستند و این دو رکن اساس موفقیت امت است.

اجتماع عمومی

پس از پایان مراسم حج، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مردم را به یک اجتماع عمومی در کنار چاه زمزم دعوت کرد و به جوانی به نام ربيعه بن امیہ بن خلف دستور داد سخنانش را با صدای بلند به مردم بازگو کند، حضرت در این سخنرانی فرمود:

«یا رَبيعَةُ قُل : يا أيُّهَا النّاسُ ، إنَّ رَسولَ اللَّهِ يَقولُ : لَعَلَّكُم لا تَلقونَني عَلى مِثلِ حالي هذِهِ وعَلَيكُم هذا ، هَل تَدرونَ أيَّ بَلَدٍ هذا ؟ وهَل تَدرونَ أيَّ شَهرٍ هذا ؟ وهَل تَدرونَ أيَّ يَومٍ هذا؟»

ای ربیعه، بگو: ای مردم، رسول خدا به شما می گوید: شاید دوباره مرا بر این حال نبینید، آیا میدانید این چه شهری است؟ آیا میدانید این چه روزی است؟

مردم گفتند: آری، این شهر حرام، ماه حرام و روز حرام است.

آنگاه پیامبر فرمود: «إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَ عَلَيكُم دِماءَكُم وأَموالَكُم ، كَحُرمَةِ بَلَدِكُم هذا ، وكَحُرمَةِ شَهرِكُم هذا ، وكَحُرمَةِ يَومِكُم هذا ، ألا هَل بَلَّغتُ؟»؛ خداوند خونتان و اموالتان را بر شما حرام کرده همان گونه که این شهر حرام، این ماه حرام و این روز حرام است، آیا درست مطلب را رساندم؟

گفتند: آری، آنگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «اَللَّهُمَّ اِشْهَدْ»؛ خدایا، تو شاهد. باش، سپس حضرت ادامه داد: «كُلُّ دَمٍ كانَ فِي الجاهِلِيَّةِ فَهُوَ مَوضوعٌ قَدَمِی، وأوَّلُ دَمُ أَضَعُهُ دَمُ آدَمَ بْنِ رَبِيعَةَ بْنُ اَلْحَارِثِ بْنِ عَبْدِالْمُطَّلِبِ أَلاَ هَلْ بَلَّغْتَ ؟»؛ هر خونخواهی که مربوط به ایام جاهلیت است زیر پا می گذارم و اول خونخواهی که زیر پا گذارم خون آدم بن ربيعة بن حارث بن عبدالمطلب

ص: 303

است،(1) آیا درست مطلب را رساندم؟

گفتند: آری، آنگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «اَللَّهُمَّ اِشْهَدْ»؛ خدایا، تو شاهد باش، سپس حضرت ادامه داد: «وَ كُلُّ رِبًا فِي اَلْجَاهِلِيَّةِ مَوْضُوعٌ تَحْتَ قَدَمِي وَ أَوَّلُ رِيا أَضَعُهُ رِبا العبَّاسِ بْنِ عَبدِالمُطَّلِبِ أَلاَ هَلْ بَلَّغْتُ؟»؛ و هر ربایی که مربوط به ایام جاهلیت است زیر پا می گذارم و اول ربایی که زیر پا می گذارم، ربای عباس بن عبدالمطلب است. آیا درست مطلب را رساندم؟

گفتند: آری، آنگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «اَللَّهُمَّ اِشْهَدْ»؛ خدایا، تو شاهد باش، سپس حضرت فرمود:

«اَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيادَةٌ فِي الْكُفْرِ يُضِلُّ بِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا يُحِلُّونَهُ عَاماً وَيُحَرِّمُونَهُ عَامّاً لِيُوَاطِئُوا عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللَّهُ...»؛ ای مردم، نسیء جا به جا کردن و تأخیر ماه های حرام)، افزایشی در کفر است؛ که با آن، کافران گمراه می شوند؛ یک سال، آن را حلال و سال دیگر آن را حرام می کنند، تا به مقدار ماههایی که خداوند تحریم کرده بشود.

آنگاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

«أُوصِيكُمْ بِالنِّسَاءِ خَيْراً فَإنَّهَا هُنَّ عَوَارٌ عِنْدَكُمْ لاَ يَمْلِكْنَ لِأَنْفُسِهِنَّ شَيْئاً و انما أَخَذْتُمُوهُنَّ بِأَمَانَةِ اَللَّهِ وَ استحللم فُرُوجَهُنَّ بكتاب اللّهِ ولّكُمْ عَلَيْهِنَّ حقٌ وَ لَهُنَّ عَلَيْكُمْ حَقٌ يَسُونَهُنَّ وَ رِزَقَهُنَّ بالمَعروفِ ولكم عَلَيْهِنَّ أَنْ لاَ يُوطِئْنَ فِرَاشكم أَحَداً وَ لاَ يَأْذَنُ فِي بُيُوتِكُم إِلاَّ بِعِلْمِكُم وَ اِذْنِكُمْ فَإِنْ فَعَلنَ شَيئاً مِنْ ذَلِكَ فَاهْجُرُوهُنَّ فِي اَلْمَضَاجِعِ وَ اِضْرِبُوهُنَّ ضَرْباً غَيْرَ مُبَرحٍ أَلاَ هَلْ بَلَّغْتُ؟»؛ به شما وصیت می کنم به نیکویی درباره زنان، زیرا که آنها نزد شما قدرتی نداشته و برای خود چیزی در اختیار ندارند، بلکه شما آنان را به عنوان امانت خدا گرفته اید و آنها را بر اساس کتاب خدا حلال خود نموده اید و حقوقی بر آنها دارید، آنها نیز بر شما حق دارند که آنان را بپوشانید و روزی دهید.

به نحوی که عرف جامعه بپذیرد، حق شما بر آنها این است که کسی را وارد خوابگاه شما نکنند و اجازه ندهند کسی وارد خانه های شما شود مگر با اطلاع و اجازه خودتان و اگر از این رفتارها انجام دهند همخواب آنها نشوید و آنها را به اندازهای که دردآور نباشد بزنید، آیا درست مطلب را رساندم؟

ص: 304


1- آدم بن ربیعه در قبيلة هذيل شیرخواره بود که قبيله سعد بن بکر وی را کشتند.

گفتند: آری، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «اَللَّهُمَّ اِشْهَدْ»؛ خدایا، تو شاهد باش. سپس حضرت ادامه داد:؟؛«فَأُوصِيكُمْ بِمَا مَلَكَتْ آيَمَانُكُمْ أَطْعِمُوهُمْ مِمَّا تَأْكُلُونَ وأَلْبِسُوهُمْ مِمَّا تَلْبَسُونَ و ان اذْنِبُوا فَكُلُوا عُقُوبَاتِهِمْ إِلَى شِرَارِكُمْ أَلاَ هَلْ بَلَّغْتُ» همچنین شما را توصیه می کنم درباره بردگانی که در اختیار دارید، به آنها غذایی دهید که خود می خورید و لباسی بپوشانید که خود می پوشید و اگر خلافی مرتکب شدند مجازاتشان را به عهده اشرارتان بگذارید، آیا درست مطلب را رساندم؟

گفتند: آری، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «اَللَّهُمَّ اِشْهَدْ»؛ خدایا، تو شاهد باش. سپس حضرت ادامه داد:إنَّ المُسلِمَ أَخو المُسلِمِ لا يَغُشُّهُ وَ لا يَخُونُهُ ولا يَغْتَابُهُ وَ لايَحِلُّ لَهُ دَمُهُ وَ لَا شَيْءٌ مِنْ مَالِهِ إِلَّاَّ بِطِيبَةِ نَفْسِهِ أَلاَ هَلْ بَلَّغْت؟؛ مسلمان برادر مسلمان است، درباره او تقلب، خیانت و غیبت نمی کند، خون آن بر این حرام و چیزی از اموال آن بر این حلال نیست مگر آن که با رضایت خودش باشد، آیا درست مطلب را رساندم؟

گفتند: آری.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سخنرانی خود را ادامه داد و اصول رسالت اسلام را در زمینه های احکام و اخلاق بیان نمود و در پایان سخن چنین فرمود:

«لاَ تَرْجِعُوا بَعْدِي كُفَّاراً مُضْلَّلِينَ يَمْلِيك بَعْضُكُمْ رِقَابَ بَعْضٍ إِنِّي قَدْ خَلَّفْتُ فِيكُمْ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اَللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي أَلاَ هَلْ بَلَّغْتُ؟»؛ بعد از من به کفر باز نگردید، دیگران را گمراه نکنید و بر یکدیگر چیره نشوید، من برای شما چیزی نگه داشتم که اگر از آن دست نکشید هرگز گمراه نخواهید شد: کتاب خدا و عترتم یعنی اهل بیتم، آیا درست مطلب را رساندم؟

گفتند: آری، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «اَللَّهُمَّ اِشْهَدْ»؛ خدایا، تو شاهد باش.

سپس حضرت ادامه داد: «إِنَّكُمْ مُوَوِّلُونَ فَلْيُبَلِّغِ اَلشَّاهِدُ مِنْكُمُ الغائِبَ..»(1)؛ شما مسئولیت دارید، حاضران سخنان مرا به غایبان برسانند.

سخنرانی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به پایان رسید، که دیدیم در خاتمه آن مطلبی را برای امت مشخص کرد که موفقیت دنیا و آخرت را برای همگان تضمین می کند و آن پیروی از کتاب خدا و اهل بیت نبوت است.

ص: 305


1- تاریخ یعقوبی، ج 2، ص110_112.

اجتماع غدیرخم

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پس از پایان مراسم حج به سوی مدینه بازگشت، در بین راه به سرزمین غدیرخم رسید. در آنجا وحی بر آن حضرت نازل و مسئله بسیار مهمی به ایشان ابلاغ گردید، دستور این بود که امیرالمؤمنين علیه السلام را به عنوان خلیفه مسلمین تعیین و این مقام بسیار حساس را به ایشان واگذار نماید. آیه شریف قرآن که در این زمینه نازل شد از این قرار بود: «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ»(1)؛ ای پیامبر، آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، به مردم برسان و اگر نکنی رسالت او را انجام نداده ای و خداوند تو را از خطرات احتمالی مردم نگاه می دارد، خداوند جمعیت کافران لجوج را هدایت نمی کند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با تصمیمی استوار و اراده ای آهنین بر این شد که امر الهی را اجرا نماید، از این رو بار سفر را بر زمین گذاشت و در آن سرزمین سوزناک توقف کرد و به تمام قافله ها دستور داد در آنجا پیاده شوند، هوا بسیار گرم بود تا حدی که افراد لباس خود را زیر پایشان می گذاشتند تا گرمای زمین را کمتر احساس کنند. مردم جمع شدند و به قول مورخین تعداد آنها یکصد هزار نفر یا بیشتر بوده است. آنگاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به سخنرانی پرداخت، رنجها و زحمتهای فراوان خود برای هدایت و نجات مردم از خرافات جاهلیت به سوی یک زندگی امن و ارزشمند را بازگو نمود، سپس فرمود:

«أَنْظِرُونِي كَيْفَ تَخْلُفُونَ فِي اَلثَّقَلَيْنِ»؛ ببینید پس از من چگونه با تقلین رفتار خواهید کرد؟

یک نفر از میان مردم پرسید: ای رسول خدا، ثقلین چیست؟

پیامبر که فرمود: «الثَّقَلُ اَلْأَكْبَرُ كِتَابُ اَللَّهِ طَرَفٌ بِيَدِ اَللَّهِ عَزَّوجَلَّ وَ طَرَفِ بَايِدِيكُمْ فَتَمَسَّكُوا بِهِ وَ لاَ تَضِلُّوا وَ الآخَرُ الأَصْغَرُ عِتْرَتِي وَإِنَّ اللَّطِيفَ الْخَبِيرَ بَانِيَ آنِهِمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ اَلْحَوْضَ فَسَالَتْ ذلك رَبِّي لَهُمَا فَلاَ تَقَدِّمُوهُمَا فَتَهْلِكُوا وَ لاَ نَقَصُرُوا عَنْهَا فَتَهْلِكُوا ...»؛ ثقل بزرگتر کتاب خدا است، که یک طرف آن در دست خدای متعال و طرف دیگر در

ص: 306


1- سوره مائده، آیه 67 از جمله کسانی که نزول این آیه را روز غدير نقل کرده اند واحدی در اسباب النزول، ص 125 و رازی در تفسیر خود، ج12، ص299 میباشند.

دست شما است. پس بدان چنگ زنید و گمراه نشوید و ثقل کوچکتر اهل بیت من هستند و خداوند که بر باطن و ظاهر همه امور عالم آگاه است به من اطلاع داده که این دو از یکدیگر جدا نخواهند شد تا در کنار حوض بر من وارد شوند و من نیز این را از پروردگار خویش خواهان شدم، پس بر آنها پیشی نگیرید که هلاک شوید و نسبت به آنها کوتاهی نکنید که هلاک می شوید.

آنگاه دست جانشین خود را گرفت، ولایت او را بر مسلمانان واجب و وی را به عنوان رهبر همه امت خویش تعیین نمود و دست وصی خود را بالا برد تا سفیدی زیر بغل هردوی آنها پیدا شد، سپس با صدای بلند اعلام داشت: «يَا اَيُّهَا اَلنَّاسُ مَنْ أَوْلَى اَلنَّاسِ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ اُنْفُسِهِمْ؟»؛ ای مردم، چه کسی بیش از خود مؤمنین بر آنها ولایت دارد؟

همگی یک صدا جواب دادند: «الله و رسوله أعلم» ؛ خدا و رسولش بهتر میدانند.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «إِنَّ اَللَّهَ مَوْلاَيَ وَ أَنَا مَوْلَى اَلْمُؤْمِنِينَ وَ أَنَا أَوْلَى بِهِمْ مِنْهُمْ بِأَنْفُسِهِمْ مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِيٌ مَوْلاَه»؛ خداوند مولای من و من مولای مؤمنین میباشم و من بیش از خود مؤمنین بر آنها ولایت دارم، پس هر که من مولای او هستم علی مولای او است.

پیامبر جمله فوق را سه یا چهار بار تکرار نمود، آنگاه فرمود: «اللّٰهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ واخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ وَ اَدِرِ اَلْحَقَّ مَعَهُ حَيْثُ دَارِ اِلا فَلْيُبَلِّغِ اَلشَّاهِدُ اَلْغَائِبَ ...»؛ خدایا، دوستی کن باهر که با او دوستی کند و دشمنی کن با هر که با او دشمنی کند، دوست بدار هر که او را دوست می دارد و منفور بدار هرکه از او نفرت دارد، یاری کن هر که او را یاری کند و یاری نکن هر که او را یاری نکند و به هر طرف او رفت حق را بدان جهت برگردان و من اعلام میدارم که حاضرین باید به غایبین ابلاغ کنند.

بدینگونه آن سخنرانی ارجمند به پایان رسید و پیامبر در آن، دستور خدا را ابلاغ کرد

و امیرالمؤمنین علیه السلام را به عنوان خلیفه مسلمین پس از خود تعیین و وی را رهبر و پیشوای همگان قرار داد.

مسلمانان برای بیعت و تبریک به سوی امام روی آوردند.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم همسران خود دستور داد تا با امیرالمؤمنین علیه السلام بیعت کنند و آنها اطاعت امر نمودند.

ص: 307

عمر بن خطاب نیز با آن حضرت مصافحه کرد و تبریک گفت و افزود: «هَنِيئاً لَكَ يَا اِبْنَ أَبِي طالِبٍ اصبَحْتُ وَ امسَيتُ مَولايَ وَ مُولي كُلِّ مُؤمِنٍ وَمُؤمِنَةٍ»(1)؛ تبریک می گویم ای فرزند ابوطالب، تو برای همیشه مولای من و مولای هر زن و مرد مؤمن شده ای.

حسان بن ثابت از جا برخاست و از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اجازه گرفت تا ابيات شعری که سروده بود بخواند، حضرت به او اجازه فرمود و حسان چنین گفت:

1. يُنادِيهِم يَومَ الغَديرِ نَبِيُّهُم *** بِخُمٍ وأَسْمَعَ بِالرَّسُولِ مُنادِياً

2. فَقالَ فَمَنْ مَوْلاكُمْ ونَبِيُّكُم *** فَقَالُوا ولَمْ يَبْدُوا هُنَاك التَّعَامِيَا

3. إِلَهُكَ مَوْلانا وأنْتَ نَبِيُّنا *** ولَمْ تَلْقَ مِنَّا فِي الْوَلاَيَةِ عَاصِياً

4. فَقَالَ لَهُ قُمْ يَا عَلِيُّ فَإِنَّنِي *** رَضِيتُكَ مِنْ بَعْدِي إِمَاماً وَهَادِياً

5. فَمَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَهَذَا وَلِيُّهُ *** فَكُونُوا لَهُ أَتْبَاعَ صدْقٍ مُوَالِياً

6. هُناكَ دَعا اَللَّهُمَّ وَالِ وَلِيَّهُ *** وَكُنْ لِلَّذِي عَادَا عَلِيّاً مُعَادِيَا(2)

1. روز غدیر پیامبر آنها را در سرزمین خم ندا داد و پر شنونده باد ندای رسول خدا.

2. فرمود: چه کسی مولا و پیامبر شما است؟در جواب بی آن که خود را به نادانی زنند گفتند:

3. خدای تو مولای ما و تو پیامبر ما هستی و در اطاعت امر شما همه ما را فرمانبر خواهی یافت.

4. پس به او فرمود: برخیز ای علی، که من تو را به عنوان امام و هدایتگر بعد از خود پذیرفتم.

5. هر که من مولای او هستم علی نیز مولای او است، پس پیروان راستینی برای او باشید.

6. و آنگاه دعا کرد: خداوندا، دوستی بفرما با هرکه با او دوستی نماید و دشمنی فرما با هر که با او دشمنی کند.

در آن روز جاودان در دنیای حق خواهی این آیه شریفه نازل گردید

«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا»(3)

ص: 308


1- مسند احمد بن حنبل، ج4، ص281.
2- الغدير، ج 1، ص 271.
3- سوره مائده، آية 3؛ خطیب بغدادی، ج8، ص290؛ سیوطی در المنثور، ج 2، ص259؛ طبرسی در مجمع البیان، ج 2، ص 246، از جمله کسانی هستند که خبر نزول این آیه در روز غدیر را نقل کرده اند.

امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین شما پذیرفتم.

بدین ترتیب با تثبیت ولایت پرچمدار عدالت در اسلام، دین خدا کامل و نعمت بزرگ الهی بر مسلمین فراگیر شد.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شالوده های اساسی برای حفظ امت و نگهداری آن از انحراف و سقوط در آلودگی های دنیا را پایه گذاری نمود و رهبری تعیین نمود که امت را تربیت و توجیه کند و تمام امور سرنوشت ساز امت را برعهده بگیرد.

بیعت با امام در روز غدیر جزیی از رسالت اسلام و پایه ای از پایه های دین است و همان گونه که علامه علایلی می گوید: انکار عید غدیر، مانند انکار اصل اسلام است؟

ص: 309

ص: 310

فصل یازدهم: فاجعه بزرگ

اشاره

ص: 311

ص: 312

فاجعه بزرگ

آنگاه که حضرت زهرا علیها السلام دانست پدرش که از تمام زندگی دنیا برای او عزیزتر است، به زودی از پیش آنها رفته، به حظیره قدس منتقل و جهان از وجود پربرکت ایشان خالی خواهد گردید، امواجی هولناک از درد و محنت قلب دختر گرامی پیامبر را فرا گرفت. جهان در دیده زهرا علیها السلام تیره و تار و قلب او پر از درد و رنج شد.

اکنون جنبه هایی از این فاجعه عظیم را به طور خلاصه - نقل می کنیم:

بیماری پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم

وقتی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از مکه به سوی مدینه روانه شد، سلامتی ایشان روز به روز کاهش یافت و بیماری بر وجود مبارکشان مستولی می گردید. حضرت تب شدیدی کرد و بدنشان در آن تب ملتهب و سوزناک شد. هرگاه همسران با بازدید کنندگان آن حضرت به لباسی که بر تن داشت دست می زدند حرارت شدید تب را احساس می کردند. ظرفی پر از آب سرد در کنار ایشان قرار داده بودند و حضرت هر چند گاهی دست در آب زده و بر پیشانی مبارک خود می کشید، زیرا که این بهترین روش برای کاستن حرارت است. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم این در این میان می فرمود: «مَا ازال اِجِدُ الم اَلطَّعَامَ اَلَّذِي آكَلْتَهُ بِخَيْبَرَ فَهَذَا أَوَانٌ وَجَدْتُ اِنْقِطَاعَ أَبْهَرِي مِنْ ذَلِكَ اَلسَّمِّ»(1)؛ هنوز از غذایی رنج می برم که در خیبر خوردم، اکنون احساس می کنم که کمرم از آن زهر شکسته است.

مسلمانان برای عیادت پیامبر آمدند و اندوه و وحشت بر همگان مستولی بود، اتاق پیامبر از

ص: 313


1- البداية والنهاية، ج 5 ص 246.

جمعیت پر شد و حضرت خبر رحلت خود را به آنان داد و آنگاه وصیتی کرد که سعادت و موفقیت

در آن بود، حضرت فرمود: «اَيُّهَا اَلنَّاسُ يُوشِكُ أَنْ أُقْبَضَ قُبِضْتُ سَرِيعاً فَيَنطَلِقُ بي وقَدْ قَدَّمْتُ إِليكُم القَولَ مَعْذِرَةً إِلَيْكُمْ ألاَ إِنِّي مخلّفٌ فيكم كتاب اللّه عزّوجلّ وَ عِتْرَتي أهل بَيْتِي...»؛ ای مردم، به زودی من وفات می کنم و از میان شما می روم و من تمام سخنانی که لازم بوده است به شما گفته ام، بدانید که پس از من کتاب خدای متعال و عترتم یعنی اهل بیتم را دارید.

آنگاه دست وصی خود امیرالمؤمنين علیه السلام را گرفت و فرمود: «هَذَا عَلِيٌ مَعَ اَلْقُرْآنِ وَ اَلْقُرْآنُ مَعَ عَلِيٍ لاَ يَفْتَرِقَانِ حَتَّى يَرِدَا عَلَى اَلْحَوْض»(1)؛ این علی با قرآن است و قرآن با على است و این دو از هم جدا نگردند تا در کنار حوض بر من وارد شوند.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تو با این جملات مهم ترین مسائل سرنوشت ساز برای امت خویش را بیان فرمود، زیرا رهبری برای آنها تعیین کرد که امت را به راه راست هدایت می کرد.

استغفار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای اهل بقيع

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم يقين کرد که از دنیا خواهد رفت، لذا خواست که مقبره مسلمین را وداع گوید و برای اموات استغفار نماید و لذا در نیمه شب ابومویهبه را خواست تا ایشان را به سوی بقیع همراهی کند و به وی فرمود: «قَدْ أُمِرْتُ بِالاِسْتِغْفارِ لِأَهْلِ الْبَقِيعِ فَإِذَا بَعَثْتُ إِلَيْكَ اَلْإِنْطَلاَقَ مَعِي»؛ به من دستور داده شده است تا برای اهل بقیع استغفار نمایم و لذا تو را خواستم تا مرا همراهی کنی.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به راه افتاد تا به بقیع غرقد رسید، بر مردگان سلام کرد و فرمود: «السلام عَلَيكُم يا أَهْلَ المَقابِرِ لِيَهْنِئْكُمْ مَا اصْبَحْتُمْ فِيهِ مِمَّا أَصْبَحَ النَّاسُ فيهِ أَقْبَلَتِ الْفِتَنُ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ يَتْبَعُ آخِرُهَا أَوَّلَهَا الآخَرُ شَرٌ مِنَ الأُولى»؛ سلام بر شما ای اهل قبور، خوشا به حال شما نسبت به حال مردم، زیرا که فتنه ها یکی پس از دیگری مانند تکه های یک شب تاریک روی آورده و هر فتنهای بدتر از فتنه های پیشین است.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حال آن روز صحابه خود را می دید و می دانست چگونه به گذشته های خود

ص: 314


1- الصواعق المحرقة، ج 2، ص 361.

باز می گردند، از این رو به اموات تبریک گفت که شاهد چنین فتنه هایی نخواهند بود، آنگاه به ابومویهبه روی کرد و فرمود: «يَا أَبَا مُوَيْهِبَةَ إِنِّي قَدْ أُوتِيتُ مَفَاتِيحَ خَزَائِنِ الدُّنْيَا وَ الْخُلْدَ فِيهَا ثُمَّ الْجَنَّةَ فَخُيِّرْتُ بَيْنَ ذَلِكَ وَ بَيْنَ لِقَاءِ رَبِّي وَ اَلْجَنَّة» ؛ ای ابوموهبه، کلید گنجهای دنیا و جاودانگی در آن و سپس کلید بهشت به من داده شد و به من اختيار داده شده که آنها را انتخاب کنم یا ملاقات با خدا و بهشت را.

ابومویهبه مبهوت شده می گوید: پدر و مادرم به فدای تو، کلید گنج های دنیا و جاودانگی در آن را بگیر.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم جواب داد: «لا واللَّهِ يا ابَّا مُوَيْهِبَةَ لَقَدِ اخْتَرتُ لِقاءَ رَبِّي وَالجَنَّةَ»؛ نه به خدا قسم ای ابومویهبه، من ملاقات با خدا و بهشت را انتخاب نمودم.

آنگاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای اهل بقیع استغفار نمود و به منزل خویش بازگشت.(1) عائشه به استقبال حضرت آمد در حالی که از سردرد مینالید و می گفت: «وا رأساه»؛ ای وای از سرم.

پیامبر فرمود: «بَلْ اَنَا وَاللَّهِ يَا عَائِشَهُ اولُ وا رَأْسَاهُ مَا ضرك لو مِت قَيْلِي فَقُمْتُ عَلَيْكِ وَ كَفَّنتُكِ وَ صَلَّيْتُ عَلَيْكِ وَ دَفَنْتُكِ» ؛ بلکه من ای عائشه می گویم: ای وای از سرم، تو چه ضرری میدیدی اگر قبل از من میمردی و من برای کار تو برپا می شدم، تو را کفن نموده، بر تو نماز می خواندم و سپس دفن می کردم!؟

عائشه برآشفته شد و گفت: به خدا سوگند، گویا تو را می بینم که چنین کردی و به خانه من بازگشت و در آن با یکی از همسرانت همخواب شدی!؟(2)

لشکر اسامه

جهت گیری های حزبی در میان اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای آن حضرت آشکار شد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مطمئن گردید که این گروهها تصمیم جدی گرفته اند تا خلافت را از وصی ایشان یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام بربایند، از این رو برای رفع این خطر خواست تا تمام اصحاب را جهت جنگ با روم بفرستد

ص: 315


1- البداية والنهاية، ج5 ص 243؛ سيرة ابن هشام، ج3، ص93؛ تاریخ طبری، ج3، ص190.
2- البداية والنهاية، ج5 ص 244.

و بدین وسیله مرکز حکومت از آنها خالی شود و حضرت على علیه السلام بتواند پس از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، به آسانی زمام امور را به دست گیرد.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به بزرگان مهاجرین و انصار دستور داد تا در لشکر اسامه شرکت کنند و در میان آنها ابوبکر، عمر، ابوعبيده جراح و بشیر بن سعد نیز بودند.(1) اسامه جوان کم سن و سالی بود و این مسئله نشان دهنده این است که رهبری امت یا لشكر ربطی به سن ندارد و همچنین عدم تعیین هر یک از این افراد جهت فرماندهی لشکر شاید دلالت بر نارضایتی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از آنها کند؛ و الله العالم.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به اسامه فرمانده این لشکر چنین فرمود:

«سر الى مَوضِعِ قَتْلِ اَبْيكَ فأوطِئهم الخَيل فَقَدْ وَلَّيْتُكَ هَذَا اَلْجَيْشَ فَاغْزُ صَبَاحاً عَلَى أَهْلِ اِبْنِي وحَرَّقَ عَلَيْهِم و أسْرِعِ السَّيْرَ لِتَسْبِقَ اَلْأَخْبَارَ فَإِنْ أظفرك اَللَّهُ عَلَيْهِمْ فَاقْلِلِ اللَّبْثَ فِيهِمْ وَ خُذ مَعَكَ الأَدِلاَّءَ وقَدِّمَ العُيُونِ وَ الطَّلائِعِ مَعَكَ»

به جایگاه قتل پدرت برو و آنها را بر اسبها سوار کن و من تو را فرمانده این لشکر قرار دادم و صبحگاه به سوی اهل أبنی(2) بتاز و بر آنها حمله کن و به سرعت حرکت کن تا زودتر از آن که خبرت به جایی برسد خودت برسی، پس اگر خداوند تو را بر آنها پیروز کرد تنها مدت کوتاهی در آنجا بمان و با خود راهنما ببر، قبل از حرکت خبرچینها را پخش کن و پیشاپیش خود مقدمة الجيش را بفرست.

روز بیست و نهم ماه صفر سرپیچی در لشکر پدیدار گشت و بزرگانی از صحابه به واحد خود در این لشکر ملحق نشدند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از این جهت ناراحت شد و با شدت بیماری که داشت به زحمت از جا برخاست و اصحاب را تشویق به رفتن کرد و با دست خود پرچم را به اسامه واگذار نمود و فرمود: «اُغْزُ بِسْمِ اَللَّهِ وَ فِي سَبِيلِ اَللَّهِ وَ قَاتِلُ مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ»؛ با نام خدا و در راه خدا به سوی جنگ رو و با کافران به خدا به ستیز بپرداز.

اسامه پرچم را گرفت و حرکت کرد، سپس پرچم را به بریده داد و در جرف(3) توقف کرد، ولی

ص: 316


1- کنز العمال، ج5، ص312؛ طبقات ابن سعد، ج 4، ص 64 تاریخ الخمیس، ج 2، ص 64
2- ابنی - با ضمه بر الف و سکون بر حرف ب - سرزمینی در بلقا است که جزئی از سوریه می باشد، اینی میان عسقلان ورملة واقع شده و در نزدیکی مؤته است، جایی که شهدای جاودان زید بن حارثه و جعفر بن ابی طالب به شهادت رسیدند.
3- جرف: مکانی در سه مایلی مدینه در جهت شام (معجم البلدان)

بزرگان صحابه از ملحق شدن به این لشکر سرباز زدند و نسبت به توانایی فرمانده آن تشکیک و او را کوچک شمردند. عمر به او می گوید: پیامبر مرد و تو همچنان امیر من هستی!

این سخن به گوش پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رسید، در حالی که تب شدت و سردرد بسیار رنج آوری بر ایشان مستولی بود. حضرت شدید ناراحت شد، از منزل خارج شد. دستمالی بر سر حضرت بسته و با روپوشی ایشان را پیچیده بودند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با حزن و اندوه فراوان بالای منبر رفت و از این که فرمان ایشان اجرا نگردیده بود اظهار نارضایتی کرده و فرمود: «أَيُّهَا النَّاسُ مَا مَقَالُهُ بَلَغَنِي عَنْ بَعْضِكُمْ فِي تَأْمِيرِي أُسَامَةَ وَ لَئِنْ طَعَنْتُمْ فِي تَأْمِيرِي أَبَاهُ مِنْ قَبْلِهِ وَ اَيْمُ اَللَّهِ إِنَّهُ كَانَ لَخَلِيقاً بِالْإِمَارَةِ وَ إِنَّ اِبْنَهُ مِنْ بَعْدِهِ لَخَلِيقٌ بِهَا...»؛ ای مردم، این چه سخنی است که شنیدهام درباره تعیین اسامه به فرماندهی لشکر و چه بسا در تعیین پدرش برای فرماندهی نیز اطاعت نکردید، به خدا سوگند که أو شایسته فرماندهی بود و پسرش نیز شایسته این مقام است.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از منبر پایین آمده و روانه منزل گردید(1) و همچنان بر پیوستن به اسامه توصیه می کرد و می فرمود:

«جَهِّزُوا جَيْشَ اسامة...»؛ لشکر اسامه را آماده کنید؛

«نَفِّذُوا جَيْشَ أُسَامَةَ..» ؛ لشکر اسامه را بفرستید؟

«لَعَنَ اَللَّهُ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْ جَيْشُ أُسَامَةَ...»؛ خدا لعنت کند هر کس را که از لشکر اسامه باز بماند؟

ولی آنها این دستورهای شدیداللحن را هرگز جدی نگرفتند و این توجه فوق العاده پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در آن ساعت های آخر عمر برای آنها اهمیتی نداشت. آنان از پیوستن به لشکر اسامه سر باز زدند و بهانه های مختلفی مطرح کردند، ولی آن حضرت - که پدر و مادرم فدای او باد - بهانه های آنها را نپذیرفت و خشم و نارضایتی خود را بر آنها ابراز نمود.

تأمل در این قضیه خطير و مهم نتیجه های ذیل را میدهد:

1. هدف از ملحق نشدن به لشکر اسامه و تشکیک در فرماندهی او این بوده است که به قدرت برسند و دولت را در اختیار بگیرند. کاملا واضح است که اگر برای جنگ میرفتند و مدینه را ترک

ص: 317


1- السيرة الحلبية، ج3، ص34.

می کردند خلافت از دست آنها می رفت و دیگر نمی توانستند سرپیچی کنند.

2. سبب این که پیامبر فرماندهی لشکر را به یکی از سرشناس های صحابه نداد این بود که همین را بهانه می کردند بر اینکه آنها برای خلافت لايق ترند و باید دولت به دست آنها داده شود و لذا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم این بهانه را از آنها گرفت تا بر سر آن جولان ندهند و ادعای ناحق نکنند.

3. اسلام به طور جدی، بزرگی در سن را بی اهمیت دانسته و رهبری امت و پست های حساس نظامی را به افراد توانا و لایقی میدهد که مصالح کلی جامعه را بر هر مسئلهای مقدم می دانند.(1)

خود را قصاص کردن

بیماری رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شدت گرفت، دردهای زیادی آن حضرت را رنج میداد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مطمئن شد که ساعت های آخر عمر را می گذراند، فضل بن عباس را خواست و فرمود: «خُذْ بِيَدِي يَا فَضْلُ»؛ دستم را بگیر ای فضل، فضل اطاعت کرد و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را بر منبر نشاند و به دستور آن حضرت بر مردم ندا داد که برای نماز بشتابند، مردم جمع شدند و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چنین فرمود:

«أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ قَدْ دَنَا مِنِّي خُلُوفٌ مِنْ بَيْنِ أَظْهُرِكُمْ وَ لَنْ تَرَوْنِي فِي هَذَا اَلْمُقَامِ فِيكُمْ وَ قَدْ كُنْتُ ارَّى ان غَيرَهُ غَيْرَ مُغنٍ عَنِّي حَتَّى أَقُومَهُ فِيكُمْ أَلاَ فَمَنْ كُنْتُ جَلَدْتُ لَهُ ظَهْرَ فَهَذَا ظَهْرِي فَلْيَسْتَقِدْ وَ مَنْ كُنْتُ أَخَذْتُ مِنْهُ مَالاً فَهَذَا مَالِي فَلْيَأْخُذْ مِنْهُ وَ مَنْ كُنْتُ شَتَمْتُ لَهُ عَرْضاً فَهَذَا عِرْضِي فَلْيَسْتَقِدْ وَ لاَ يَقُول قَائِلٌ أَخَافُ اَلشَّحْنَاءَ مِنْ قِبَلِ رَسُولِ اَللَّهِ أَلاَ وَ إِنَّ الشَّحْنَاءَ لَيْسَتْ مِن شَأْنِي وَ لا مَن لَقِيَ وإِنَّ أحَبَّكُم إلَيَّ مَن اخد حَقّاً إِنْ كَانَ لَهُ عَلَيَّ أَوْ حَلَّلَنِي لقِي فَلَقِيت اللَّه عزو جل وَ لَيْسَ لِأَحَدٍ عِنْدِي مَظْلِمَةٌ...» ای مردم، به زودی من از میان شما می روم و هرگز مرا در این جایگاه نخواهید دید و من میبینم که جز او کسی نمی تواند نیاز مرا برطرف کند تا او را مطرح کنم، پس هر که من بر کمر او تازیانه زده ام، این کمر من است بیاید و قصاص کند و هر که من از او پولی گرفته ام، این پول من است پس بیاید و بردارد و هر که من به توهین کرده ام همین الان به من برگرداند.... کسی نگوید: میترسم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از من کینه به دل بگیرد، بدانید که کینه توزی کار من نبوده

ص: 318


1- این مطلب را به طور مفصل در کتاب «نظام الحكم والادارة في الاسلام آورده ایم.

و جزء اخلاق من نمی باشد و من از میان شما کسی را بیشتر دوست دارم که اگر حقی بر من دارد یا آن که حق خود را بگیرد و یا مرا حلال کند، تا بتوانم به ملاقات پروردگارم روم بی آن که حق کسی بر گردنم باشد.

با این چند جمله، اساس عدالت را چنان برپا نمود که هیچ اصلاحگری نتواند؛ او اجازه داد از او قصاص شود تا از دنیا برود بی آن که حق کسی بر او باشد.

مردی ایستاد و گفت: ای رسول خدا، سه درهم نزد شما دارم.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پرسید: «اما أَنَا فَلاَ اِكْذِبْ قَائِلاً وَ لاَ مُسْتَحْلِفَهُ عَلَى يَمِينٍ فَبِمَ كَانَتْ لَكَ عِنْدِي؟»؛ من کسی را دروغگو نمیپندارم و از او نمی خواهم برای ادعای خود قسم یاد کند، پس در چه مورد این حق را بر من پیدا کرده ای؟

گفت: آیا به یاد نمی آوری که گدایی از کنار شما گذشت و شما به من دستور دادی تا سه درهم به او بدهم و من چنین کردم. آنگاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم امر فرمود سه درهم به او دادند.

سپس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سخنان خود را ادامه داد: «اَيُّهَا اَلنَّاسُ مَنْ عِنْدَهُ مِنَ اَلْغُلُولُ شَيٌ فَلْيَرُدَّهُ» ای مردم، اگر کسی مالی به عهده او است که نپرداخته اکنون بپردازد.

مردی قیام کرد و گفت: سه درهم باید در راه خدا میدادم که هنوز نپرداخته ام، پیامبر فرمود: «لِمَ غَلَلْتَهَا؟»؛ چرا نپرداختی؟، گفت: به آن نیاز داشتم.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به فضل دستور داد آن مبلغ را بگیرد و او گرفت. سپس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سخن را ادامه داد: «اَيُّهَا اَلنَّاسُ مَنْ اِحَسَّ فِي نَفْسِهِ شَيْئاً فَلْيَقُمْ أُدْعُ اَللَّهَ ...»؛ هر که احساس کند در نفس مشکلی دارد بلند شود و من برای او نزد خدا دعا می کنم.

مردی بلند شد و گفت: ای رسول خدا، من منافق ام، به شدت دروغگو و شوم هستم.

عمر او را سرزنش کرد و گفت: وای بر تو، خدا آبروی تو را نگه داشته، پس چرا خودت آبروی خویش را می بری

پیامی صلی الله علیه و آله و سلم فریاد زد: «صَه يَا اِبْنَ اَلْخَطَّابِ فُضُوحُ اَلدُّنْيَا أَهْوَنُ مِنْ فُضُوحِ اَلْآخِرَةِ » ؛ ساکت شو ای پسر خطاب، که آبروریزی در دنیا آسانتر است از آبروریزی در آخرت.

ص: 319

آنگاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دعا کرد: «اَللَّهُمَّ اُرْزُقْهُ صِدْقاً وَ اِيمَاناً وَ أَذْهِبْ عَنْهُ اَلشُّؤْمَ»(1)؛ خداوندا راستگویی و ایمان به او عطا فرما و شومی را از او دور کن.

مردی به نام سوادة بن قیس که در انتهای جمعیت قرار داشت بلند شد و گفت: ای رسول خدا، شما با تازیانه بر شکم من زدهای و من می خواهم از شما قصاص کنم.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به بلال دستور داد تازیانه را بیاورد تا سوادة قصاص کند. بلال مبهوت از آنچه دیده بود به راه افتاد و در راه فریاد میزد: ای مردم، اجازه دهید که در دنیا قصاص شوید همانگونه که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خواسته است قصاص شود.

بلال تازیانه را از منزل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می آورد و به سوادة داد، سوادة آن را گرفت و به سوی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رفت، در حالی که بیماری شدیدا به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آسیب رسانده بود. سوادة گفت: ای رسول خدا، شکمت را برهنه کن.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ماهی شکم خود را برهنه نمود، سکوت بر مسجد مستولی و صدای گریه از گوشه کنار مسجد شنیده می شد. سواده با صدایی لرزان و گریان گفت: ای رسول خدا، آیا اجازه میدهی لب هایم را بر شکم شما بگذارم؟

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اجازه داد و سواده لب های خود را بر شکم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم قرار داد و شروع به بوسیدن و گریستن نمود، سپس گفت: به موضع قصاص از بدن رسول خدا پناه می برم از آتش، در روز آتش!

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پرسید: «اِتَّعِفُو يَا سَوَادَهُ اَمْ تَقْتَصَّ؟»؛ ای سواده، آیا می بخشی یا قصاص می کنی؟

سوادة گفت: می بخشم ای رسول خدا۔

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دست به دعا برداشت و گفت: «اَللَّهُمَّ اُعْفُ عَنْ سَوَادَةٍ كَمَا عَفَا عَنْ نَبِيِّكَ»(2)؛ خداونداء سواده را ببخش همانگونه که او پیامبر تو را بخشید.

حزن و اندوه مسلمانان را فرا گرفت و مطمئن شدند که مصیبت عظیمی از آسمان نازل خواهد

ص: 320


1- البداية والنهاية، ج 5، ص 231.
2- بحار الأنوار، ج22، ص509

شد و ایام زندگی پیامبر آنها به پایان رسیده است، پیامبری که دین و دنیای آنها را رونق داد و زندگی بی هدف بیابانی را به دولتی آراسته تبدیل کرد که در زیر سایه آن آسوده زندگی می کنند.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هر چه داشت صدقه داد

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قبل از بیماری شش یا هفت دینار داشت، ترسید از دنیا برود و این دینارها نزد او بمانند، لذا به خانواده خود دستور داد آنها را صدقه دهند، ولی همه مشغول حال پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شده و دینارها را فراموش کردند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دينارها را از یاد نبرده و درباره آنها پرسید. گفتند که آنها همچنان باقی مانده اند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آنها را خواست، وقتی نزد ایشان آوردند در دست گرفت و فرمود: «مَا ظَنَّ مُحَمَّدٌ بِرَبِّهِ لَوْ لَقِيَ اَللَّهَ وَ عِنْدَهُ هَذِهِ» ؛ محمد از پروردگار خود چه انتظار دارد، اگر به سوی خدا رود در حالی که اینها را دارد؟

آنگاه آنها را صدقه داد و هیچ چیز از مال دنیا نزد خود نگه نداشت.(1)

یکی از مظاهر زهد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم این است که از دنیا رفت در حالی که هیچگاه از نان جو سیر نشد(2)، و هنگام وفات سپر ایشان نزد یک یهودی به ازای سی من جو امانت بود(3) و بالش او پوست حیوانی بود که درون آن از پوست تنه نخل پر شده بود.(4)

فاجعه روز پنج شنبه

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از تمام تحركات سیاسی بزرگان صحابه آگاهی کامل داشت و می دانست که آنها

می خواهند خلافت را از اهل بیت علیهم السلام بربایند، از این رو حضرت در آخرین ساعت های عمر خویش خواست کاری کند که امت را از گمراهی و انحراف نجات داده و سعادت آنان را تضمین نماید و لذا چنین فرمود: «اِيتُونِي بِالْكَتِفِ وَ اَلدَّوَاةِ لِأَكْتُبَ لَكُمْ كِتَاباً لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ اَبَداً»(5)؛ یک شانه

ص: 321


1- مسند احمد بن حنبل، ج6، ص104
2- صحيح البخاری کتاب الاطعمه، ج6 ص204.
3- مسند أحمد بن حنبل، ج4، ص105.
4- صحیح مسلم کتاب اللباس والزينة، ج6، ص145.
5- این روایت را طبرانی در کتاب اوسط، ج 5، ص288؛ بخاری، ج 4، ص 31: مسلم، ج 5، ص 76 و دیگران آورده اند.

گوسفند همراه با جوهر بیاورید تا نوشته ای را برای شما بنویسم که پس از آن هرگز گمراه نشوید.

آیا می تواند نعمتی برای مسلمانان در تمام نسلهای پس از آن بالاتر از این نعمت باشد؛ در اینجا پیامبر بزرگوار تضمین کرده و تعهد داده است که اگر این نوشته را بنویسد امت او در طول تاریخ گمراه نخواهد شد. واقعاً که این یکی از نادرترین و گرانقدرترین فرصت های رخ داده برای آنان است که متأسفانه آن را غنیمت شمرده و از دست دادند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ضمانت داده است که امت او در آن زمان و در آینده حق را رها نکند و در راه راست که هیچ گمراهی، کجروی و انحراف در آن نیست حرکت نماید.

متأسفانه یکی از صحابه متوجه شد که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می خواهد وصیت کند که خلافت از آن برادر و وصی ایشان است و بدین وسیله نقشه های آنها نقش بر آب می شود، لذا او با خشونت سخن پیامبر را رد کرد و گفت: «حسبنا کتاب الله...»؛ کتاب خدا برای ما کافی است.

مسلماً گوینده این جمله اگر احتمال میداد که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم توصیه حفظ بعضی از شعایر دینی یا دفاع از مرزهای قلمرو اسلام خواهد کرد هرگز چنین جسارتی نمی کرد، ولی او قصد و هدف پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را دانست که می خواهد خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام را تثبیت کند.

اختلاف زیادی میان حاضرین در مجلس ایجاد شد، گروهی از آنها سعی کردند خواسته پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را اجرا کنند و گروهی دیگر به شدت مخالفت نمودند، زنان نیز از پشت پرده اعتراض کردند که چگونه مردها بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم جسارت می کنند، آن هم در آخرین ساعت های عمر ایشان؟ و فریاد زنان بلند شد: مگر نمیشنوید رسول خدا چه می گوید؟

عمر بر آنها پرخاش کرد و گفت: شما مانند یاران یوسف هستید، که اگر بیمار میشد چشمان خود را می فشردید و اگر شفا مییافت بر گردن او سوار میشدید.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با خشم به او نگاه کرد و فرمود: «دَعُوهُنَّ فَإِنَّهُنَّ خَيْرٌ مِنْكُمْ »؛ آن بانوان را رها کنید، آنها از شماها بهترند.

درگیری شدیدی میان افراد در آنجا رخ داد، و نزدیک بود گروه طرفدار اجرای خواسته پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پیروز شوند که ناگهان یکی از مخالفان تیری بر گفته پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم زد و با خشونت گفت:

ص: 322

«اَنَّ اَلنَّبِيَّ يَهْجُرُ»(1)؛ پیامبر هذیان می گوید.

این حادثه ها باید با دقت و آگاهی مورد مطالعه قرار گیرند، زیرا آنها جزء حساس ترین جنبه های زندگی اسلامی ما می باشند. در اینجا به طور صریح و بدون هیچ گونه تردیدی شخصیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم زیر سؤال رفته، زیرا که ایشان را به هذیان متهم می کند در صورتی که خداوند درباره او می فرماید: «مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى»(2)هرگز دوست شما (پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ) منحرف نشده و مقصد را گم نکرده است و هرگز از روی هوای نفس سخن نمی گوید، آنچه می گوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده نیست، آن کس که قدرت عظیمی دارد (جبرئیل امین) او را تعلیم داده است.

و در آیه دیگر می فرماید: «إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ ذِي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ وَمَا صَاحِبُكُمْ بِمَجْنُونٍ»(3) که این کلام فرستاده بزرگواری است (جبرئیل امین)، که صاحب قدرت است و مقام والایی نزد دارنده عرش (خداوند) دارد، در آسمانها مورد اطاعت (فرشتگان) بوده و امین است و مصاحب شما (پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم) دیوانه نیست.

تهمت هذیان گویی به رسول خدا و متهم کردن شخصیت ایشان، تحقیر موقعیت و از یاد بردن تمام زحمتهای فراوانی است که برای کل انسانیت عموما و برای اعراب به خصوص کشیده است. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آنها را از زندگی بی هویت بیابانی نجات داد و دولت و تمدنی برای آنان برپا نمود و آنها را پیشوای ملتها قرار داد، حال جزای او این است که ادعا کنند او هذیان می گوید؟! انا لله وانا اليه راجعون.

هدفهای سیاسی و خودکشی بر سر قدرت آنها را واداشت که با این الفاظ بی ادبانه و نفرت آور

با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برخورد کنند. ابن عباس هرگاه این حادثه را به یاد می آورد چنان می گریست که اشک

ص: 323


1- تمام راویان و مورخین این حادثه دردناک را نقل کرده اند، بخاری نیز آن را در صحیح خود چند بار آورده، در ج 4، ص6968 وجع ص8ولی اسم گوینده را کتمان نموده است، ولی اسم او در نهاية غريب الحديث، ج4، ص130، شرح نهج البلاغه - ابن ابی الحدید، ج 3، ص 114 نقل شده و همه او را می شناسند.
2- سوره نجم، آیۀ 52
3- سورۂ تکویر، آیه 19-22.

مانند دانه های مروارید از گونه هایش سرازیر می شد و با آه و ناله می گفت: «يَوْمَ الخويسِ ومَا يَوْمُ الْخَمِيسِ قَائِمُ رَسُولِ اَللَّهِ صلي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ قَالَ اِئْتُونِي بِالْكَتِفِ وَ اَلدَّوَاهِ لِأَكْتُبَ لَكُمْ كِتَاباً لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي ابداً فَقَالُوا إِنَّ رَسُولَ اَللَّهِ يَهْجُر»(1)؛ روز پنج شنبه، چه روز پنج شنبه ای، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: یک شانه گوسفند همراه با جوهر بیاورید تا نوشته ای را برای شما بنویسم که پس از من هرگز گمراه نشوید، ولی آنها گفتند: رسول خدا هذیان می گوید!

واقعاً که این بزرگترین مصیبت است و مسلمانان هرگز مصیبتی بالاتر از آن ندیده اند، زیرا که میان آنها و میان خوشبختی و پیشرفت در همه زمینه ها جدایی افتاد.

درد دل زهرا علیها السلام

غم و اندوه قلب دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را فشرد و درد و رنج او را از پای در آورد، زیرا که دانست پدرش زندگی را بدرود خواهد گفت. زهرا وحشت زده با گامهایی لرزان مانند انسان محتضر به سوی پیامبر رفت و در کنار ایشان نشست، به صورت مبارکش خیره شد و شنید که می گوید: «وا کَرباهُ» ؛ آه از دردا

قلب مطهر زهرا علیها السلام پر از غم و اندوه شد و گفت:

«واکَرِبِي ! لِکَربِكَ يا اَبَتِ !»؛ وای بر من از درد تو ای پدر!

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از این که دختر خود را آن گونه نگران و رنجور دید ناراحت شد و برای تسلیت خاطر ایشان فرمود: «لاَ كَرْبَ عَلَى أَبِيكِ بَعْدَ الیَوم»(2)؛ پدرت پس از امروز دردی نخواهد کشید.

این جمله مانند صاعقه ای بود که بر سر زهرا فرود می آمد، زیرا دانست که وقت فراق با پدر است و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شاهد بی تابی دختر بود. رنگ از روی زهرا پریده و رعشه بر تن او افتاده بود. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خواست دخترش را آرام کند لذا از او خواست که نزدیک تر بیاید، ابتدا سخنی فرمود که چشمهای زهرا را پر از اشک کرد، سپس جمله دیگری گفت که زهرا را خوشنود نمود و لبخند زد.

ص: 324


1- مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 355؛ و دیگران.
2- حياة الإمام الحسن بن علی ، ج 1، ص112.

عائشه از این حالت به تعجب افتاد و گفت: تا کنون ندیده ام که خوشحالی با اندوه اینقدر به هم نزدیک باشند.

عائشه از حضرت زهرا علیها السلام پرسید که پدر به او چه گفته است، ولی حضرت زهرا علیها السلام روی از او برگرداند و پاسخ نداد. ولی بعدها حضرت از آن خبر داد و گفت: «اخْبرْنِي أَنَّ جَبْرَئِيلَ كَانَ يُعَارِضُنِي بِالْقُرْآنِ فِي كُلِّ سَنَةٍ مَرَّةً وَ أَنَّهُ عارَضَنِي بِهِ في هذا الْعامِ مَرَّتَيْنِ وَ لااَراهُ إِلاَّ قَدْ حَضَرَ اَجَلِي »؛ به من خبر داد که جبرئیل هر سال یک بار قرآن را بر من عرضه می داشت، ولی امسال دو بار عرضه داشت و من از آن این نتیجه را گرفتم که اجل من رسیده است.

این سبب گریه و زاری زهرا علیها السلام بوده است و اما سبب خوشنودی ایشان این گونه بوده است که می گوید: «أَخْبَرَنِي اِنَّكَ اَوْلُ أَهْلِ بَيْتِي لُحُوقاً بِي وَ نِعْمَ السَّلَفُ أَنَا لَكِ ألاَّ تَرْضَيْنَ اَنْ تَكُونِي سَيِّدَةَ نِسَاءِ هَذِهِ اَلْأُمَّةِ»(1)؛ به من خبر داد که تو اولین نفر از اهل بیت هستی که به من می پیوندی و این که من بهترین گذشته (پدر) برای تو می باشم و فرمود آیا این تو را راضی نمی کند که بانوی زنان این امت هستی.

سبب آرامش حضرت زهرا علیها السلام این بود که او اولین نفر از اهل بیت علیهم السلام است که به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می پیوندد، او زندگی بدون پدر را نمی خواست.

باز پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم غصه را از دل زهرا علیها السلام با این جملات زدود: «يَا بُنَيَّةِ لاَ تَبْكِي وَاذا مِتَّ فَقُولِي اَنَا لِلَّهِ وَ اَنَا اليه رَاجِعُونَ فَإِنَّ فِيها مِن كُلِّ مَيِّتٍ مُعَوَّضَة»؛ دخترم، گریه نکن و اگر من مردم، بگو: ما از آن خدائیم و به سوی او بازمی گردیم، که این جمله جایگزین هر میتی است.

زهرا با صدایی لرزان و غمناک گفت: «وَ مِنْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ؟»؛ جایگزین تو نیز هست ای رسول خدا؟

فرمود: «نَعَم، و مِنّي»(2)؛ آری، جایگزین من هم می باشد

تب بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شدیدتر شد و زهرا علیها السلام سوزناک ترین گریه ها را کرد و خطاب به پدر گفت:

ص: 325


1- حياة الإمام الحسين بن على ج1، ص215.
2- انساب الاشراف، ج1، ص133.

أنت والله كما قال القائل:

وَ أَبْيَضُ يُسْتَسْقَى اَلْغَمَامُ بِوَجْهِهِ *** ثِمَالُ اَلْيَتَامَى عَضْمَةٌ لِلْأَرَامِلِ

به خدا سوگند که تو همانگونه ای که شاعر می گوید: سفیدرویی که با آبروی او از ابرها طلب باران می شود، او پدر یتیمان و پناه بيوه زنان است.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «هَذا قَولُ عَمِّکَ اَبِي طالِبٍ»؛ این سخن عمویت ابوطالب است.

سپس پیامبر این آیه شریفه را تلاوت نمود: «وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَنْ يَنْقَلِبْ عَلَى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئًا وَسَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ»(1) محمد فقط فرستاده خدا است و پیش از او فرستادگان دیگری نیز بودند، آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به گذشته های خود برمی گردید و هر کس به گذشته خود باز گردد، هرگز به خدا ضرری نمی زند و خداوند بزودی شاکران را پاداش خواهد داد.(2)

توصیه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم درباره اهل بیت خود

انس بن مالک می گوید: در ایام بیماری پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که منتهی به وفات آن حضرت شد، فاطمه علیها السلام همراه با حسن و حسین علیهما السلام نزد ایشان آمدند. فاطمه خود را بر پدر انداخت و به شدت گریست. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نگران فاطمه شد و او را از گریه نهی کرد، هر چند اشکهای خود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر گونه ها روانه بود. حضرت صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «اَللَّهُمَّ اَهْلَ بَيْتِي وَ اَنَا مُسْتَوْدَعُهُمْ كُلُّ مُومِنٍ ...»؛ خداوندا اینها اهل بیت من هستند و من درباره آنها به هر مؤمنی توصیه می کنم.

حضرت این جمله را سه بار تکرار کرد،(3) غم و غصه بر دل ایشان سنگینی می کرد، زیرا که میدانست پس از این چه بلاها و مصیبت هایی بر آنها وارد خواهد شد.

ص: 326


1- سورة آل عمران، آیه 144.
2- حياة الإمام الحسين بن على علیه السلام غ، ج1، ص216.
3- انساب الاشراف، ج1، ص133.

میراث پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای سبطین خود

حضرت زهرا علیها السلام با چشمی گریان حسن و حسین علیهما السلام را آورد و از پدر خواست چیزی از مکارم اخلاق خود که جهان را معطر ساخته است، به آنها به عنوان ارث بدهد. زهرا عرض کرد: «يَا أَبَهْ هَذَانِ وَلَدَاكَ فَوَرِثْهُمَا مِنْكَ شَيْئاً»؛ ای پدر، اینها فرزندان شما هستند، پس چیزی به عنوان ارث به أنها عنایت فرما۔

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بعضی از اخلاق و خصوصیات ویژه انبیا را به آنها عطا نمود و فرمود: «أَمَّا اَلْحَسَنُ فَلَهُ هَيْبَتِي وَ سَوْدَدِي وَ أَمَّا اَلْحُسَيْنُ فَلَهُ جُرْأَتِي وُجُودِي»(1)؛ هیبت و سروری من برای حسن و شجاعت و سخاوت من برای حسین.

حسن و حسین علیهما السلام از کنار پدر بزرگ کنار رفتند در حالی که هیبت، سروری، شجاعت و سخاوت را از ایشان به ارث برده بودند و بر روی زمین میراثی والاتر و ارجمندتر از این نیست، میراثی که به مادیات ربطی ندارد، بلکه کمالات و ویژگی های نبوت را دارا است.

توصیه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم درباره سبطین

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سه روز قبل از وفات به امیرالمؤمنین علیه السلام توصیه کرد که رعایت حال سبطین، امام حسن و امام حسین علیهما السلام را بنماید. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «يَا أَبَا الرَّيْحَانَتَيْنِ أُوصِيكَ بِرَيْحَانَتِي مِنَ اَلدُّنْيَا فَعَنْ قَلِيلٍ يَنْهَدُ رَكْتَاكَ وَ اَللَّهُ خَلِيفَتِي عَلَيْك...»؛ ای پدر نور چشمان من، به تو توصیه میکنم درباره این دو نور چشمم در دنیا، که به زودی دو تکیه گاه تو فرو خواهند ریخت و خداوند خلیفه من بر تو می باشد.

وقتی پیامبر رحلت نمود، امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «هَذَا احدٌ رُكْنَيَّ اَلَّذِي قَالَ لِي رَسُولُ اَللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم»؛ این بود یکی از دو تکیه گاه من که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود و وقتی که فاطمه علیها السلام وفات کرد امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «هَذَا اَلرُّكْنِ اَلثَّانِي اَلَّذِي قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم»(2) ؛ و این هم تکیه گاه دوم من که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به من خبر داد.

ص: 327


1- مناقب آل ابی طالب، ج2، ص465.
2- امالی الصدوق، ص119.

به سوی فردوس اعلى

زمان رحلت پیامبر عظیم الشان صلی الله علیه و آله و سلم رسید، پیامبری که نه در گذشته همانندی داشته و نه در آینده خواهد داشت، زمان آن بود که این زندگی را ترک و به مجاورت برادران خود انبیای بزرگ الهی سفر کند. ملک الموت نازل شد و اجازه گرفت، حضرت زهرا علیها السلام گفت: «اِنَّهُ مَشْغُولٌ بِنَفْسِه»؛ ایشان به حال خود مشغول است. ملک الموت رفت و دوباره بازگشت و اجازه خواست، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به هوش آمد و به دختر خود فرمود: «اتعرفيه؟»؛ آیا او را میشناسی.

عرض کرد: «لا يا رسول الله»؛ نه، ای رسول خدا. فرمود: «إِنَّهُ مُعَمَّرُ اَلْقُبُورِ وَ مُخَرِّبُ اَلدُّورِ وَ مُفْتَرِقُ اَلْجَمَاعَاتِ» ؛ او آباد کننده قبرها، ویران کننده خانه ها و پراکنده کننده جمعها است.

قلب زهرا فشرده و نفس او به شماره افتاد. با صدایی حزین گفت: «وَا بَتَّاهُ لِمَوْتِ خَاتَمِ الْبَيِّينِ وامُصِيبَتَاهُ لِمُهَاتِ خَيْرِ الأتْقِيَاءِ وَ لاِنْقِطَاعِ سَيِّدِ الأَصْفِياءِ وَا حَسْرَتاهْ لاِنْقِطَاعِ اَلْوَحْيِ مِنَ اَلسَّمَاءِ فَقَدْ حَرَّمْتَ اَلْيَوْمَ كَلاَمَكَ» ؛ وای از فراق پدر و از مرگ آخرین پیامبر! وای از این مصیبت مصیبت وفات بهترین پرهیزکار و از دست رفتن پیشوای برگزیدگان! وای از این حسرت، بر قطع شدن وحی آسمان، که از امروز من از سخن گفتن با تو محروم گشتم.

قلب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از حال دختر خود به درد آمد و به وی فرمود: «لاَ تَبْكِي فَإِنَّ أَوَّلَ أَهْلِي لُحُوقاً بِي ...»(1)؛ گریه نکن که تو اولین فرد از اهل من می باشی که به من ملحق میشوی.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به ملک الموت اجازه ورود داد، وقتی در برابر پیامبر قرار گرفت عرض کرد: «يَا رَسُولَ اَللَّهِ إِنَّ اَللَّهَ أَرْسَلَنِي إِلَيكَ وأمَرَنِي أَنْ أُطِيعَكَ فِيمَا تَأْمُرُنِي بِهِ إِنْ أَمَرْتَنِي بِقَبْضِ نَفْسِكَ قَبَضْتُهَا وَ إِنْ أَمَرْتَنِي أَنْ أتركها تَرَكْتُهَا »؛ ای رسول خدا، خداوند مرا به سوی شما فرستاد، به من دستور داد که شما را در آنچه به من امر کی اطاعت کنم، اگر امر کردی که جان شما را بگیرم من آن را میگیرم و اگر امر کردی که رها کنم من رها می کنم.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از این لطف الهی که مخصوص ایشان بود تعجب کرد و فرمود: «أَتَفَعَّلُ ذَلِكَ يَا مَلَكَ اَلْمَوْتِ؟» ؛ آیا این گونه عمل خواهی کرد، ای ملک الموت!

ص: 328


1- درة الناصحین، ص66

گفت: «بِذَلِكَ أُمِرْتُ أَنْ أُطِيعَكَ فِيمَا تَأْمُرُنِي...»؛ این گونه به من دستور داده شده که آنچه را شما امر بهایی اطاعت کنم.

هیچ یک از انبيا و فرستادگان الهی چنین امتیازی که به خاتم انبیا صلی الله علیه و آله و سلم داده شد نداشته اند، زیرا که خداوند به ملک الموت دستور داده است اوامر پیامبر را اطاعت و برای ورود اجازه بگیرد.

جبرئیل نیز بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نازل شد و گفت: «يَا اِحْمَدُ إِنَّ اَللَّهَ قَدِ اِشْتَاقَ إِلَيْكَ»(1)؛ أي احمد خداوند مشتاق دیدار تو شده است.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مجاورت پروردگار را انتخاب نمود و به ملک الموت اجازه داد ایشان را قبض روح کند. دو سبط پیامبر به سوی پدر بزرگ خویش دویدند و با چشمانی گریان خود را به روی پیامبر انداختند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آنها را بوسید و با آنها وداع آخر را گفت. امیرالمؤمنین علیه السلام خواست سبطین را از روی پیامبر بردارد، ولی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اجازه نداد و فرمود: «دَعْهُمَا يَتَمَتَّعَانِ مِنِّي وَ اِتْمَتَعْ فَسَتُصِيبُهُمَا بَعْدِي آثِرَةٌ...» ، رها کن آنها را تا از من بهره گیرند و من از آنها بهره گیرم، آنها پس از من از این فراق متأثر خواهند شد.

آنگاه به افرادی که به عیادت ایشان آمده بودند فرمود: «قَدْ خَلَقْتُ فِيكُمْ كِتَابَ اَللَّهِ وَ عِتْرَتِي فَالْمُضَيِّعُ لِكِتَابِ اللَّهِ كَالْمُضَيِّعِ لِسُنَّتِي وَالْمُضَيِّعُ لِسُنَّتي كَالمُضَيِّعِ لِعِترَتي انَّهُما لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَى اَلْحَوْضِ»(2)؛ من کتاب خدا و عترتم یعنی اهل بیتم را جایگزین خود در میان شما قرار میدهم، پس اگر کسی کتاب خدا را پایمال کند، سنت مرا پایمال کرده و هر که سنت مرا پایمال کند

عترتم را پایمال کرده است، این دو هرگز از هم جدا نمی شوند تا در کنار حوض بر من وارد شوند.

سپس به وصی خود حضرت علی علیه الاسلام روی کرد و فرمود: «ضَعْ رَأْسِي فِي حَجْرِكَ فَقَدْ جَاءَ أَمْرُ اَللَّهِ عَزَّ وَجَلٌ فَإِذَا فَاضَتْ نَفْسِي فَتَنَاوَلْهَا بِيَدِكَ و امْسَحْ بِها وَجهَكَ ثُمَّ وَجِّهْني إِلى القِبلَةِ وَ تَوَلَّ أَمْرِي وَ صَلِّ عَلَى أَوَّلِ النَّاسِ وَلا تُفارِقْني حَتّي تُوَارِينِي فِي رَمْسِي وَ اسْتَعِينُ بِاللَّهِ عُرُوجِل»؛ سر مرا بر زانوی خود گذار، زیرا که امر خدا فرا رسیده است و وقتی جان من آزاد شد آن را

ص: 329


1- طبقات ابن سعد، ج 2، ص48.
2- مقتل الحسين _ الخوارزمی، ج1، ص114.

تحویل بگیر و به صورت خود بمال، سپس مرا به سوی قبله قرار ده و امور مرا به عهده بگیر و قبل از مردم بر من نماز بگزار و از من جدا نشو تا مرا در قبر گذاری و از خدای متعال یاری بخواه.

اما على سر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را بر زانوی خود و دست راست را زیر چانه حضرت گذاشت، آنگاه ملک الموت شروع به قبض روح بلند بالای پیامبر کرد. دردهای مرگ رسول خدا را فرا گرفت و ایشان آیات قرآن تلاوت می کرد، تا این که روح مطهرش آزاد گردید و امیرالمؤمنین علیه السلام آن را بر صورت خود ماليد.(1)

زمین به لرزه درآمد، مردی به سوی خداوند متعال رحلت نمود که زندگی او نور و رحمت بندگان خدا بود.

انسانیت در برابر فاجعه ای ویرانگر قرار گرفت، زیرا رهبر، معلم و مربی را از دست داد، نوری خاموش شد که آسمان دنیا را با ارشادات، آگاهیها و اخلاقیات متعالی درخشان می ساخت.

تمام مسلمانان عزادار و مصیبت زده شدند، همسران پیامبر لباس های عزا پوشیدند و بر سر و سینه می زدند، زنان انصار سیلی بر صورت می زدند و به شدت می گریستند.(2)

فاطمه علیها السلام و خداحافظی با پیکر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم

فاطمه علیها السلام خود را بر پیکر پیامبر انداخته و فریاد میزد:

«وَا أَبَتَاهْ وَا رَسُولَ اَللَّهِ وانبي رَحِمَتاه»؛ آه از فراق پدر، آه از فراق رسول خدا، آه از فراق پیامبر رحمت «وانبي رَحِمَتَاهْ اَلْآنَ لاَ يَأْتِي اَلْوَحْيُ اَلْآنَ يَنْقَطِعُ عَنَّا جَبرَئيلُ اللَّهُمَّ الحَق روحِي بِروحِهِ وَاشفَعني بِالنَّظَرِ إِلَيَّ وَجْهَهُ وَ لاَ تَحْرِمْنِي أَجْرَهُ وَ شَفَاعَتَهُ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ»(3) از این پس وحی نمی آید، از این پس جبرئیل نمی آید، خداوندا روح مرا به روح او ملحق كن و به من امکان بده تا روی او را ببینم و مرا از اجر و شفاعت او در روز قیامت محروم نفرما.

ص: 330


1- مناقب آل ابی طالب، ج1، ص29، البته اخبار به طور متواتر دلالت دارد بر این که هنگام وفات پیامبر سر ایشان در دامن حضرت علی علیه السلام بوده است، از جمله در مراجع ذیل آمده است: الطبقات الکبری، ج 2، ص51؛ مجمع الزوائد، ج 1، ص293؛ كنز العمال، ج4، ص55؛ ذخائر العقبی، ص94، الرياض النضرة، ج2، ص219
2- انساب الاشراف، ج1، ص574
3- تاریخ الخميس، ج2، ص192

فاطمه به دور پیکر بی جان پدر می چرخید و سوگ او را با غمناک ترین الفاظ بر زبان می آورد و می گفت:

«وَا أَبَتَاهْ إِلَى جَبْرَئِيلَ أَنْعَاهُ»؛ آه از فراق پدر، من به جبرئیل تسلیت می گویم.

«وَا أَبَتَاهْ جَنَّةُ اَلْفِرْدَوْسِ مَأْوَاهُ» ؛ آه از فراق پدر، بهشت فردوس جایگاه او است.

«وَا أَبَتَاهْ أَجَابَ رَبّاً دَعَاه»؛ آه از فراق پدر، او دعوت پروردگار را اجابت کرد.(1)

قلب حضرت زهرا علیها السلام از فراق پدر ذوب شد و در سوگ ایشان سوزناک ترین اشکها را ریخت.

آماده کردن جنازه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم

امیرالمؤمنین علیه السلام به تنهایی پیکر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را غسل داد و آماده ساخت و با اندوهی فراوان چنین می گفت: «بِأَبِي أَنْتَ وأُمِّي يَا رَسُولَ اللَّهِ لَقَدِ اِنْقَطَعَ بِمَوْتِكَ ما لَمْ يَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَيْرِك مِنَ النُّبُوَّةِ وَ الإنباءِ وَ أَخْبَارِ اَلسَّمَاءِ خَصَّصْتَ حَتَّى صِرْتَ مُسْلِماً عَمَّنْ سِوَاكَ وَ عَمَّمْتَ حَتَّى صَارَ اَلنَّاسُ فِيكَ سَواءً وَ لَوْ لاَ أَنَّكَ أَمَرْتَ بِالصَّبْرِ وَ نَهَيْتَ عَنِ اَلْجَزَعِ لاَنْفَدْنَا عَلَيْكَ مَاءَ الشُّؤُونِ وَ لَكانَ الدَّاءُ مُماطِلاً وَ الْكَمَدُ مُخالِفا» ؛ پدر و مادرم به فدای تو ای رسول خدا، با رحلت تو رشته ای پاره شد که در مرگ دیگران این گونه قطع نشد، با رحلت تو رشته پیامبری و فرود آمدن پیام و اخبار آسمانی قطع گردید. مصیبت تو، دیگر مصیبت دیدگان را به شکیبایی واداشت و همه را در مصیبت تو یکسان عزادار کرد، اگر به شکیبایی امر نمی کردی و از بی تابی نهی نمیفرمودی، آنقدر اشک میریختم تا اشکهایم تمام شود و این درد جانکاه همیشه در من می ماند.(2)

عباس عموی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم همراه با اسامه از پشت پرده آب به دست امیرالمؤمنین علیه السلام میدادند.(3)

و بوی خوش از بدن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خارج می شد و امام علی علیه السلام می گفت: «بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا رَسُولَ اَللَّهِ طِبْتَ حَيّاً وَ مَیِّتاً»(4)؛ پدر و مادرم به فدایت ای رسول خدا، هم در زندگی خوشبو بودی و هم پس از مرگ.

ص: 331


1- سير أعلام النبلاء، ج2، ص 8؛ سنن ابن ماجة، ج 1، ص 511 و در آن آمده است که راوی حدیث چنان گریه می کرد که شانه های او می لرزید.
2- نهج البلاغه، ج 2، ص 255.
3- وفاء الوفا، ج1، ص227: البداية والنهاية، ج5 ص 263.
4- الطبقات الکبری، ج 2، ص63

آبی که بدن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با آن غسل داده شد از چاهی به نام غرس بود که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم همیشه از آب آن چاه میخورد(1) و پس از تمام شدن غسل، امام علی علیه السلام پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را کفن نمود و بر روی تخت خواباند.

اقامه نماز بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم

اولین کسی که بر آن جنازه عظيم الشأن درود فرستاد، خدای متعال بود، سپس جبرئیل، اسرافیل و جمع ملائکه گروه گروه بر آن حضرت نماز خواندند،(2) آنگاه امام موحدین و پیشوای متقین امیرالمؤمنین علیه السلام نماز خواند، پس از آن مسلمانان برای اقامه نماز بر پیکر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خود آمدند. امام علی علیه السلام به آنها فرمود: «لاَ يَقُومُ عَلَيْهِ إِمَامٌ مِنْكُمْ هُوَ إِمَامُكُمْ حَيّاً وَ مَيِّتاً» ؛ برای خواندن نماز بر او کسی حق ندارد امام شود، او امام شما است چه زنده باشد یا مرده.

مسلمانان گروه گروه وارد می شدند، در برابر پیکر پیامبر صف می کشیدند و نماز میخواندند بدون این که امامی داشته باشند و امیرالمؤمنین علیه السلام در کنار جنازه ایستاده بود و می گفت: «السلام عليك أَيُّهَا اَلنَّبِيُّ وَ رَحِمَهُ اللَّهُ وَ بَرَكاتُهُ اللَّهُمَّ إِنّا نَشهَدُ اَنَّهُ قَدْ بَلَّغَ ما أَنْزِلَ إِلَيْهِ وَ نَصَحَ لِأُمَّتِهِ وَ جَاهَدَ فِي سَبِيلِ اَللَّهِ حَتَّى اعزَّ اللَّهُ دِينَهُ وَ تَمَّتْ كَلِمَتُهُ اَللّهُمَّ فَاجْعَلْنا مِمَّنْ يَتَّبِعُ ما أنزَلَ اليه وَ ثَبَّتْنا بَعدَهُ وَاجمَع بَينَنا وَبَيْنَهُ» درود، رحمت و برکات خداوند بر تو ای پیامبر. خداوندا ما شهادت می دهیم که او آنچه را که بر او نازل شد ابلاغ نمود و از امت خود دفاع کرد و در راه خدا جهاد نمود تا آن که خداوند دین خود را تثبیث فرمود و امر الهی به اتمام رسید، پس خدایا ما را از کسانی قرار ده که پیروی می کنند از آنچه بر او نازل گردید و ما را بعد از رحلت او ثابت قدم نگه دار و ما را به او بپیوند.

مردم می گفتند: «آمین»؛ گروهها غم زده و اندوهگین، حیران و وحشت زده از برابر پیکر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می گذشتند، زیرا که آزاد کننده و نجات دهنده آنها از میانشان رفته بود، کسی که تمدن و دولت را برای آنان برپا، راه زندگی را روشن و آنها را از زندگی گمراه کننده در بیابان خارج کرده بود.

ص: 332


1- البداية والنهاية، ج 5، ص 261.
2- حلية الأولياء، ج4، ص77.

دفن پیکر مقدس

پس از تمام شدن مراسم نماز خواندن بر آن پیکر عظيم الشأن، امیرالمؤمنین علیه السلام در تاریکی شب آن حضرت را به جایگاه ابدی خود واگذار نمود و در کنار قبر ایستاد و خاک قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را با آب دیده خود نمناک می نمود و می گفت: «إِنَّ الصَّبْرَ لَجَمِيلٌ إِلَّا عَنْكَ وَ إِنَّ الجَزَع لَقَبِيحٌ إِلاَّ عَلَيْكَ وَ إِنَّ المُصابَ بِكَ لَجَليلٌ وَ إِنَّهُ قَبلَكَ وَ بَعدَكَ لَجَلَل»(1)؛ شکیبایی نیکوست جز در غم از دست دادنت و بی تابی ناپسند است جز در اندوه رحلت تو، مصیبت تو بزرگ و مصیبت های پیش از تو و پس از تو ناچیزند.

پرچمهای عدالت در هم پیچیده و اركان حقانیت به خود فرو رفت و آن لطف الهی بر طرف شد، لطفی که روند زندگی را به واقعیتی درخشان تبدیل نمود که در آن ستمدیدگان و تهیدستان ننالند و نعمتی فراگیر برای تمام انسان ها به اختلاف ملیتها و زبان هایشان در برداشت.

وحشت عترت پاک پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم

پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم عترت مطهر آن حضرت شدیداً به وحشت افتادند. آنها از انتقام گیری اعراب به خصوص قریش بیم داشتند، زیرا که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای برپایی دین خدا افرادی از آنها را به قتل رسانید. حس انتقام جویی میان اعراب اصالت دارد و على علیه السلام سرهای فرزندان آنها را قطع نموده بود، لذا منتظر فرصت بودند تا انتقام بگیرند. امام صادق علیه السلام در این باره می گوید: «لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ بَاتَ آلُ مُحَمَّدٍ صَلي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلم بِاطُولِ لَيْلَةٍ حَتَّى ظَنُّوا أَنْ لا سَمَاءَ تُظَلِّلُهُمْ وَلا أَرضَ تُقِلُّهُمْ لِأَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ وَ ترَ اَلْأَقْرَبِينَ وَ اَلْأَبْعَدِينَ فِي اَللَّه»(2)؛ وقتی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رحلت نمود آل محمد طولانی ترین شب را گذراندند، تا جایی که فکر می کردند دیگر نه آسمانی بر آنها سایه افکنده و نه زمینی آنها را در برمی گیرد، زیرا که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به افرادی را چه از نزدیکان خود یا از افراد دور در راه خدا به قتل رسانده بود.

ص: 333


1- نهج البلاغه، ج 3، ص 224.
2- بحار الأنوار، ج 22، ص537، باب وفات پیامبری؛ اصول کافی، ج 1، ص445.

به طور کلی رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از بزرگترین فاجعه هایی بود که عترت مطهر گرفتار آن گشته و مقدمه ای بر تمام حوادث وحشتناکی بود که پس از این با آن روبرو شدند و ما در بحثهای بعدی به این مسائل می پردازیم.

سوگواری حضرت زهرا علیها السلام برای پدر

قلب آن صدیقه مطهر علیها السلام مملو از حزن و اندوه بود و با تمام وجود در سوگ او سخن می گفت. شعرهای ذیل در رثای پیامبر به حضرت زهرا علیها السلام منسوب است:

(1) چنین گفت:

1. اغْبِرَّ آفَاقَ السَّمَاءِ و كَوَّرَتْ *** شَمْسُ النَّهَارِ وَ أظلَمَ الْعَصْرانِ

2. فَالارْضُ مِنْ بَعْدِ اَلنَّبِيِّ كَئِيبَةٌ *** اِسْفَا عِلَيْهِ كَثِيرَةُ اَلرَّجْفَانِ

3. فَلْيُبْكِهِ شَرْقُ الْبِلادِ وَ غَرْبَهَا ***وليَبْكِهِ مُضَرَ وَ كُلُّ يَمانٍ

4. وليُبْكِهِ الطَّورَ المُعَظَّمُ جودُهُ ***وَ البَيتُ ذَوالأستارِ وَ الأركان

5. يَا خَاتَمَ اَلرُّسُلِ اَلْمُبَارَكِ ضَوْوهُ *** صَلّي عليك مُنَزِّلُ القرآنِ(1)

1. تمام آسمان غبار آلود و خورشید خاموش و روشنایی روز به تاریکی تبدیل شده است.

2. زمین پس از پیامبر غم زده و در فراق او به لرزه افتاده است.

3. پس شرق و غرب جهان بر او گریه کنند و همه قبایل اعم از مضر و يمان به عزا بشینند.

4. طور عظیم و خانه کعبه با پرده ها و ارکان خود به گریه در آیند.

5. ای آخرین پیامبر، نور تو به جهان برکت داد و فرود آورنده قرآن بر تو درود فرستاد.

(2) بر روی قبر شریف پیامبر ایستاد و با اشک های سرازیر چنین سرود:

1. إِنَّا فَقدنَاك فَقْدَ الأرضِ وَابِلها *** واختَلَّ قومُك فاشهَدْهُم فَقد نَكَبُوا

2. وُكَّلَ اهلٌ لَهُ قُربَىً ومَنْزِلَةً *** عِنْدَ اَلْإِلَهِ عَلَيَّ لِلْأَدْنَيْنِ مُقْتَرِبٌ

3. أَبْدَتْ رِجَالٌ لَنَا نَجْوَى صُدُورِهِمْ *** لَمَّا مَضَيْتَ وَحَالَتْ دُونَكَ اَلتُّرَبُ

4. تَجَهَّمنا رِجالٌ واستُخِفَّ بِنا *** لَما فُقِدتُ وَكِّلَ اَلاَرْضُ مُغْتَصِبٌ

ص: 334


1- فاطمة الزهراء والفاطميون، ص49.

1. ما تو را از دست دادیم، مانند زمینی که به خشکسالی خورده است و اوضاع قوم تو به هم خورد پس بیا و شاهد باش که چگونه به گذشته های خود برگشته اند.

2. و هر که نزد خدا قرب و منزلتی دارد، به خویشاوندان نزدیک خود سر میزند.

3. پس از این که رحلت کردی و خاک میان ما و تو جدایی انداخت، کسانی کینه های مخفی در سینه ها را برملا کردند.

4. پس از فراق تو افرادی به دشمنی با ما پرداخته و ما را کوچک شمردند و تمام جهان را غصب کردند.

(3) فاطمه علیها السلام خاک قبر پدر را می گرفت و بر چشم خود می کشید و می گفت:

1. مَاذَا عَلَى مَنْ شم تُرْبَهُ احمد ***أَنْ لاَ يَشَمَّ مَدَى الزَّمَانِ غوالِيا

2. صُبَّتْ عَلَى مَصَائِبَ لَوْ انَّهَا *** صُبَّتْ عَلَى اَلْأَيَّامِ صِرْنَ لَيَالِيَا

1. کسی که بوی خاک قبر پیامبر به مشامش رسیده است، چه اشکال دارد که برای همیشه هیچ عطری را نبوید؟!

2. مصيبتهایی بر من وارد شده است که اگر بر روزهای روشن وارد شوند به شبهایی تاریک

تبدیل گردند؟

(4) از جمله مرثیه هایی که حضرت زهرا علیها السلام بر پدر خوانده چنین است:

1. قُلْ لِلْمَغِيبِ تَحْتَ أَطْبَاقِ اَلثَّرَى *** إِنْ كُنْتَ تَسمَعُ صَرخَتي وندائيا

2. قُذْ كُنْتُ ذَاتَ جَمًى بِظِلِّ مُحَمَّدٍ *** لاَ أَخْشَ مِنْ ضَيْمِ وكان جَمَالِياً

3. فَإِذَا بَكَتْ قُمْرِيَّةٌ فِي لَيْلِهَا *** شَجْناً عَلَى غُصْنٍ بَكَيْتُ صَبَاحِيَا

4. فَلاَ جَعَلَنَ الْحُزْنَ بَعدَكَ مُونِسي *** ولا جَعَلَنَ الدَّمعَ فيكَ وشاحِياً(1)

1. به آن که زیر خروارها خاک آرمیده است بگو: أيا فریاد و ندای مرا می شنوی.

2. من زیر سایه محمد حامی داشتم، از هیچ ذلتی بیم نداشتم و او هیبت من بود.

3. اگر کبوتری بر شاخه درختی شبها از غصه گریه کند، من روزها را به گریه می گذرانم.

4. پس از تو، من غم و اندوه را مونس خود و اشک را سلاح خویش قرار داده ام.

ص: 335


1- مناقب آل ابی طالب، ج1، ص208: المواهب اللدنية، ج2، ص160.

(5) و از جمله سوگواری های حضرت زهرا علیها السلام در فراق پدر دو بیت زیر است:

1. نَفْسِي عَلَى زَفَرَاتِهَا مَحْبُوسُهٌ *** يَا لَيْتَهَا خَرَجَتْ مَعَ الزَّفَرَاتِ

2. لا خَيْرَ بَعْدَك فِي الْحَياةِ وإنَّما *** أَبْكِي مَخافَةَ أَنْ تَطُولَ حَيَاتِي

1. جان من بر ناله های دلم در فشار است، ای کاش همراه با این ناله ها جانم نیز خارج میشد.

2. پس از تو خیری در زندگی نیست و گریه های من از ترس این است که زندگی ام طولانی شود.

شعر دیگری نیز به حضرت زهرا علیها السلام در سوگ پدر نسبت داده شده، با این که لسان حال ایشان است، که حکایت از رنج ها و دردهایی است که از فراق پدر بر او وارد شده است، پدری که تمام عاطفه و محبت او را به خود اختصاص داده بود.

آنچه حزن و اندوه زهرا علیها السلام را می افزود این بود که آن قوم رعایت حق او را نکرده و مانند فردی عادی با آن حضرت برخورد نمودند و محبت و علاقه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نسبت به ایشان را در نظر نگرفتند.

ص: 336

فصل دوازدهم: فتنه بزرگ

اشاره

ص: 337

ص: 338

فتنه بزرگ

هر نویسنده ای هر چند توانا در بیان ریزه کاری های تاریخ و تحلیل حوادث باشد، نمی تواند به طور دقیق آن آتشفشان ها و بلاهایی که پس از رحلت رسول صلی الله علیه و آله و سلم گرامی بر امت اسلامی گذشت به آن روشنی که قرآن در آیه ذیل آورده است بیان نماید. قرآن می فرماید: «وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَنْ يَنْقَلِبْ عَلَى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئًا وَسَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ»(1) محمد فقط فرستاده

خدا است و پیش از او، فرستادگان دیگری نیز بودند، آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به عقب برمی گردید؟ و هر کس به عقب باز گردد هرگز به خدا ضرری نمی زند و خداوند بزودی شاکران را پاداش خواهد داد.

تصویری هولناک از گرفتاری های فاجعه آمیز و بلاهای تیره و تاری است که دامن گیر امت اسلامی پس از رحلت نجات دهنده بزرگوار خود شده است: بازگشت به گذشته و انهدام شریعت خدا، شدیدترین زلزله ای است که امت را فراگرفته است.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به بارگاه قدس سفر کرده، ولی پیکر ایشان هنوز در خانه خود آرمیده و جایگاه دایمی او را از دیدگان نپوشانده است. در این میان مردم به چند قسمت با ختلافهایی خطرناک تقسیم شده اند و این اختلاف نتیجه پیدایش احزاب متفاوتی است که قبل از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ایجاد شد. این احزاب عبارت بودند از:

ص: 339


1- سورة آل عمران، آیه 144.

احزاب، پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم

1، حزب علوی

منظور از آن حزب، خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است به رهبری امیرالمؤمنین علیه السلام، که پیشوای عترت مطهر، باب مدینه علم نبوی و پدر دو سبط پیامبر است و حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم در روز غدیر خم برای ایشان بیعت گرفت و اکنون بهترین افراد صحابه مانند عمار بن یاسر، ابوذر، سلمان فارسی و دیگر مردان با تقوی و با ایمان به آن حضرت پیوسته بودند.

2. حزب قریش

این حزب شامل افراد معروفی از صحابه مانند ابوبکر، عمر، ابوعبیده جراح و خالد بن ولید و نشان دهنده نظر اهالی مکه از قبیله قریش می باشد و بشیر بن سعد بن ثعلبة خزرجی از انصار نیز به آنها پیوسته و مدعی بودند که خلافت از آن آنان است به این که پیامبر از آنها می باشد. گفتنی است اینها برای مراسم تجهیز جنازه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حاضر نشدند، در نماز بر آن حضرت شرکت نکردند و برای دفن ایشان نیز نیامدند، زیرا مشغول برنامه سقیفه بودند.

3. حزب انصار

گروه سوم، ستون فقرات لشکر اسلام بودند که دین خدا بر فداکاریها و جهاد آنها برپا شد و از دو گروه اوس و خزرج تشکیل شده بودند.

بین این دو گروه دشمنیها و کینه های فراوانی بود که منجر به درگیری و کشتار میشد و آخرین جنگ آنها به نام «بغاث» بود که شش سال پیش از هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به مدینه رخ داد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پس از هجرت سعی فراوانی برای ایجاد محبت و همبستگی بین آنها نمود، ولی کینه ها در دل آنان باقی ماند تا این که در روز سقیفه بروز کرد، زیرا انصار سعد بن عباده را برای خلافت پیشنهاد کردند، ولی خضير بن أسيد رهبر اوس دشمنی خود را با او ابراز کرد و به افراد قبیله خویش گفت: اگر یک بار سعد را برگزیدید، برتری آنها بر شما برای همیشه باقی می ماند و هیچگاه سهمی از آن به شما نخواهند داد، پس بهتر است با ابوبکر بیعت کنید.(1)

ص: 340


1- تاریخ ابن الأثير، ج2، ص224.

این بود احزابی که پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مطرح بودند، حال به جریاناتی اشاره می کنیم که منتهی به فتنه بزرگ شدند، آن فتنه ای که بلاهای گوناگونی برای مسلمانان در طول تاریخ داشت.

جلسه سقیفه

حادثه ای در جهان اسلام خطرناک تر و جدایی سازتر از قضیه سقیفه وجود ندارد. در آنجا اساس و انحطاط امت پایه ریزی شد، مشکلات و بلاها ایجاد و توطئه های سیاسی شایع گردید و حزب گرایی بر مصالح عمومی امت اسلام سایه افکند.

بولس سلامه می گوید:

1. وتوالت تحتَ السقيفةِ *** أحداثٌ أثارث کوامِناً و مِیُولا

2. نزعاتٍ تفرّقت كغصونِ *** العوسج الغضِّ شائكاً مدخولا

1. زیر چتر سقیفه حوادثی پی در پی پیش آمد که خواسته های مخفی بعضیها را برانگیخت.

2. جهت گیری های پراکنده ای که مانند شاخههای انعطاف پذیر گیاه عوسج درهم فرو رفته و پیچیده بود.

جلسه سقیفه شروع فاجعه هایی بود که دامنگیر این امت شد، خلافت را به دست امویان دشمنان کینه توز اسلام انداخت و حادثه بسیار دردناک کربلا را بر پا نمود، که در این حادثه عترت مطهر پیامبر را تا جای ممکن قلع و قمع کردند.

امام کاشف الغطا می گوید:

تا الله ما کربلا لولا سَقِيفَتُهُمْ *** ومثلُ هذا الفرع ذاك الأصلُ أنتَجَة

به خدا سوگند اگر سقیفه آنها نبود حادثه کربلا نیز نبود، این شاخه از آن اصل به ثمر رسید.

اکنون این جلسه خطرناک را به طور خلاصه - بررسی می کنیم تا مشخص شود چگونه ابوبکر به خلافت رسید.

چگونگی برگزاری جلسه

انصار جلسه خود را فورا پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در سقیفه بنی ساعده برگزار کردند، حتی منتظر نشدند تا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دفن گردد. عواملی که انصار را واداشت تا با این سرعت برق آسا چنین

ص: 341

اقدامی کنند می تواند موارد ذیل باشد:

اولاً- انصار شاهد حرکتهای سیاسی مهاجرین در جهت غصب خلافت از خاندان نبوت بودند.

موارد زیر بیانگر این نافرمانی مهاجرین است:

1. سرپیچی از ملحق شدن به لشکر اسامه:

در این قضیه کاملاً مشخص شد که مهاجرین حاضر به قبول امام على علیه السلام به عنوان خلیفه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و اطاعت امر او نیستند و لذا از رفتن با لشکر اسامه امتناع ورزیدند، زیرا که می دانستند هدف پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از فرستادن لشکر اسامه، دور نگه داشتن آنها از مرکز حکومت پس از رحلت خود است، که زمام امور به آسانی به دست امام على علیه السلام قرار گیرد، از این رو آنها از رفتن سر باز زدند و در این باره عمر به صورت اعتراض به اسامه می گوید: «رسول خدا بمیرد و تو امیر من باشی!؟»

2. سرپیچی از بیعت امام در غدیرخم:

مهاجرین نارضایتی خود را از بیعتی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در غدیر خم برای امام علی علیه السلام گرفت ابراز داشتند و در این زمینه گفتند: «محمد خیال کرد که این امر برای پسر عمویش انجام شد، ولی هرگز چنین نخواهد شد.»(1)

آنها در جلسات و گردهمایی های خود این مسئله را اعلام می داشتند و اخبار این سخنان به گوش انصار نیز رسیده بود.

3. نارضایتی از جمع شدن نبوت و امامت در یک خاندان:

وقتی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رحلت کرد، عمر در برابر مردم چنین فریاد کشید: نبوت و امامت در یک خاندان جمع نشوند.

عمر اعلام از این که نبوت و امامت در یک خاندان جمع شوند نارضایتی کرد، هر چند این خانه نبوت و پایگاه وحی، حکمت و ایمان باشد و همانگونه شد که عمر خواست، خلافت از اهل بیت جدا شد و به دست دشمنانشان از بنی امیه و بنی عباس افتاد و آنها در دوران حکومت خود هرگونه

ص: 342


1- حياة الامام الحسين بن علی علیه السلام ج1، ص235.

سرپیچی از ارزشهای اسلامی را از خود نشان دادند و کاخهای آنان پایگاه گناه و خوشگذرانی های نامشروع بود، اما اهل بیت که معادل كتاب الهی بودند سرهایشان بالای نی رفت و زنانشان را اسیر و از دیاری به دیاری دیگر منتقل کردند و بدین وسیله قریش انتقام خود را از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت ایشان گرفت؛ و انا لله وانا اليه راجعون.

ثانياً - انصار میدانستند که اگر مهاجرین قدرت را بگیرند، در پی انتقام برآمده، آنان را بی رحمانه ذلیل خواهند کرد. در این باره یکی از بزرگان انصار به نام حباب بن منذر چنین می گوید: «ولی ما میترسیم که پس از شما کسانی به قدرت برسند که ما فرزندان، پدران و برادران آنها را کشته ایم».(1)

پیش بینی حباب به حقیقت پیوست و پس از حکومت کوتاه خلفا قدرت به دست بنی امیه رسید، که انصار را سرکوب و تذلیل نموده و در فقر و محرومیت نگه داشتند. معاویه به شدت چنین کرد و وقتی کار به دست یزید رسید بلایی عظیم بر آنها وارد کرد، در حادثه (حرم) جان، أموال و ناموس آنان را گرفت و چنان قساوت و وحشی گری کرد که تاریخ مشابه آن را به یاد ندارد.

این بود بعضی از اسبابی که انصار را واداشت تا در سقیفه جلسه بگیرند.

سخنرانی سعد

انصار در سقیفه گرد هم آمدند، اولین سخنران سعد بن عباده رئیس قبیله خزرج بود، او به شدت بیمار بود و نمی توانست با صدای بلند سخن بگوید و لذا او می گفت و یکی از خویشاوندان او

جملات را برای حضار بازگو می کرد، که از جمله سخنانش چنین بود:

ای گروه انصار، شما سابقه ای در دین و فضیلتی در اسلام دارید که هیچ کس از اعراب ندارد، محمد صلی الله علیه و آله و سلم بیش از ده سال در میان قوم خود ماند و آنان را به عبادت خدای رحمان و ترک بتها دعوت نمود، ولی جز افراد اندکی کسی به او ایمان نیاورد و این قلیل نمی توانستند از او دفاع کنند، دین را تقویت نمایند یا خطری را رفع نمایند. تا اینکه خداوند فضیلت را برای شما خواست و لذا کرامت و نعمت را برایتان آورده، این توفیق را نصیب شما نمود که به خدا و رسول او ایمان آورید

ص: 343


1- حياة الامام الحسين بن على علیه السلام ج1، ص236.

و از پیامبر و اصحابش دفاع کرده، دین را عزت بخشیده، در راه خدا جهاد نمائید و شما شدیدترین مردم علیه دشمنان دین بودید، تا این که اعراب خواسته یا ناخواسته تسليم امر خدا شدند و از دور و نزدیک در برابر دین خدا سر فرود آوردند و با شمشیرهای شما اعراب در برابر رسول خدا خضوع کردند و وقتی به سوی خدا رحلت کرد از شما راضی و خوشنود بود. آنان این امر را از آن خود قرار داده اند و همه را کنار زده اند، در صورتی که این امر حق شما است نه آنها.(1)

در این سخنرانی مبارزات و جهاد انصار در پاری از اسلام و دفع دشمنان دین را ستایش کرده است، زیرا که انصار ستون فقرات لشکر اسلامی بودند که خداوند فتح مبین را به دست آنها به ثمر رساند و بنابراین انصار قرب بیشتری به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دارند.

همچنین سخنان فوق نکوهشی است به خانواده های قریش که به مبارزه با اسلام پرداخته و سعی در خاموش کردن شعله فروزان توحید نمودند، تا این که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مجبور به هجرت به سوی مدینه گردید. در واقع پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دولت اسلامی را بر پایه مجاهدتها و فداکاریهای انصار بنیان گذاشت و این مسئله حق والایی به آنها نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم میدهد.

اشكال به سعد

اولین اشکال بر سعد این است که هیچ اشاره ای به حادثه جانگداز رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نکرد، در صورتی که حق مطلب این بود که ابتدا به انصار و همه مسلمین نسبت به این فاجعه عظیم تسلیت میگفت و این که به خاندان نبوت نیز عرض احترام و تسلیت مینمود.

اشکال دیگر به سعد این است که عترت مطهر را نادیده گرفت، گویا نمی دانست که آنها - طبق فرمایش پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم - عدل قرآن کریم می باشند و همچنین هیچ اشاره ای به وصی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، باب مدینه علم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و پدر دو سبط ایشان امیرالمؤمنین علیه السلام نکرد، در حالی که از جلسه سقیفه

تمام بلاها و مصیبتها بر اهل بیت علیهم السلام وارد شد.

سعد اشتباه بزرگی کرد که حق امیرالمؤمنین علیه السلام را نادیده گرفت و این کار او هیچ توجیهی ندارد

ص: 344


1- تاریخ طبری، ج2، ص307: الكامل في التاریخ، ج 2، ص 222.

و نتیجه، این بی توجهی خود را دید، زیرا که تا حکومت در دست ابوبکر برقرار شد سعی در ایجاد مزاحمت برای سعد کرد و او را تحت نظر قرار داد، تا این که سعد مجبور به هجرت از مدینه به سرزمین شام گردید، ولی خالد بن ولید همراه شخصی دیگر به دنبال او رفتند و شبانه برای او کمین گذاشتند و او را با تیر زدند تا به قتل رسید، سپس جسد او را در چاهی انداختند و شایعه

کردند که جن او را کشته است و بیت شعر زیر را به جنیها نسبت دادند که در آن افتخار می کنند سعد را کشته اند:

نحن قتلنا سيّدَ الخزرج سعدَ بن عبادة *** وَرَمَيناهُ بِسَهمَینِ فلم تُخطِي فَؤادَه

ما بزرگ قبیله خزرج سعد بن عباده را کشتیم و دو تیر به او زدیم که به قلب او اصابت کرد.

عجیب این است که سیاستمدارها در آن زمان از اسم جن برای هدفهای سیاسی خود استفاده کردند و افراد ساده و نادان داستان های مربوط به جنیان را باور کردند. در این زمینه بحثهای مهمی وجود دارد که آن را به طور بی طرفانه و همه جانبه در جزء اول از کتاب خود به نام «حياة الامام الحسين بن علی علیه السلام» مطرح کرده ایم.

ورود غیر منتظره به جلسه انصار

در حالی که انصار در سقیفه خود درباره خلافت و کاندیدا شدن سعد برای تصدی آن بحث می کردند، دو نفر مخفیانه خارج شدند بدون این که دیگران متوجه شوند. این دو یعنی عویم بن ساعده از قبیله اوس و معن بن عدی هم پیمان انصار و اینها از یاران ابوبکر و دار و دسته او بودند. این دو نفر از سعد نفرت داشتند و لذا با عجله خود را به ابوبکر و عمر رساندند و اخبار سقیفه را به آنها گفتند. ابوبکر و عمر همراه با ابوعبيده جراح، سالم، غلام ابوحذيفه و جمعی از مهاجرین سریعاً به جلسه سقیفه وارد شدند و جمع انصار را به هم زدند، انصار به وحشت افتادند و سعد رنگ باخت، زیرا میدانست که انصار ضعیف هستند، نیروی آنان از هم پاشیده و وحدت کلمه ندارند و بدین ترتیب تمام نقشه های سعد نقش بر آب شده و آرزوهای او فرو ریخت.

ص: 345

سخنرانی ابوبکر

پس از ورود غیرمترقبه مهاجرین بر جلسه انصار، عمر خواست سخن را آغاز کند، ولی ابوبکر او را ساکت کرد، زیرا میدانست که صحبت های عمر شدیداللحن است و در چنین موقعیتی پر از نظرات و آراء ضد و نقیض موفق نخواهد بود، بلکه برای به دست آوردن دلها باید از الفاظی آرام و دوستانه و روشیلین و محبت آمیز استفاده کرد. از این رو ابوبکر با لبخندی ممزوج با مودت

و دوستی خطاب به أنصار سخنان زیر را به زبان آورد:

ما مهاجرین اولین کسانی بودیم که اسلام آوردیم، نسب ماشریف ترین نسب و منزل ما والاترین منزل و سیمای ما خوشترین سیما و ما نزدیک ترین افراد به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هستیم و شما برادران ما در اسلام و شریک ما در دین می باشید، یاری و همدردی کردید، خداوند شما را جزای خیر دهد و بنابراین ریاست از آن ما و وزارت برای شما و بدانید که اعراب خضوع نخواهند کرد جز برای این گروه از قریش. پس سعی نکنید در آنچه خداوند برادران شما از مهاجرین را بر شما برتر دانسته پیشی بگیرید، حال من یکی از این دو نفر - یعنی عمر بن خطاب و ابوعبيدة جراح - را برای رهبری شما پذیرفتم.(1)

او نیز در سخن خود توجهی به فاجعه بزرگ و مصیبت جانگداز رحلت منجی عظیم الشأن و آزاد کننده بشریت ننمود، در حالی که سزاوار بود ابتدا به مسلمانان و خاندان نبوت نسبت به این مصیبت عظمی تسلیت میگفت، ولی او این مسئله را کاملاً نادیده گرفت، همانگونه که سعد نیز چنین کرد. بلکه حق این بود که برگزاری چنین جلسه ای موکول می شد به بعد از مراسم تدفین

رسول خدا و آنگاه جلسه ای عمومی شامل تمام طبقات جامعه منعقد می گردید، تا این که ریاست با خواسته و انتخاب همگان تعیین می شد. در ضمن سخنان فوق نشان دهنده حب ریاست و سلطنت خواهی است، او از انصار خواست تا از خلافت تنازل کنند و آن را به مهاجرین تسلیم نمایند، زیرا که مهاجرین به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نزدیکترند.

متأسفانه ابوبکر پس از گرفتن زمام امور به وعده ای که به انصار داده بود مبنی بر این که آنان را

ص: 346


1- تاریخ طبری، ج 2، ص 62

در دولتش وزیر قرار دهد، وفا نکرد، بلکه آنان را از تمام مناصب مملکتی به دور ساخت!

همچنین ابوبکر در سخنان خود حق عترت مطهر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را نادیده گرفت، هرچند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آنها را عدل قرآن قرار داده و به کشتی نوح تشبیه می کند که هر که وارد آن شود نجات یافته و هر که از آن تخلف نماید غرق شود. بنابراین سزاوار بود که مهاجرین و انصار قدری دست نگه داشته تا اهل بیت علیهم السلام نیز نظر خود را اعلام می داشتند و خلافت جنبه شرعی پیدا می کرد و ننگ «فلته» یعنی (امر از دست در رفته) بر آن زده نمی شد، که این ننگ را عمر بر آن گذاشت آنگاه که گفت:«اَنَّ بَيْعَةَ أَبِي بَكْرٍ فَلْتَلْهُ وَقِيَ اَللَّهُ اَلْمُسْلِمِينَ شَرَّهَا »؛ بیعت با ابوبکر امری بود که از دست مسلمانان در رفت و خداوند مسلمین را از شر آن نجات داد.

مرحوم امام شرف الدین می گوید:

حتی اگر فرض کنیم که هیچ گونه سخنی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در تعیین یکی از آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم برای خلافت نبود و همچنین فرض کنیم که هیچ امتیازی از جهت حسب و نسب، اخلاق، جهاد، علم، عمل، ایمان و اخلاص نداشتند و در تمام فضائل بر دیگران مقدم نبوده، بلکه مانند سایر صحابه بودند، آیا هیچ گونه مانعی شرعی، عقلی یا عرفی برای تأجيل و به عقب انداختن بیعت تا بعد از فارغ شدن آنها از تجهیز پیکر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم وجود نداشت، ولو به این اندازه که حفظ امنیت را موقت به رهبری نظامی موکول می کردند تا این که مسئله خلافت مشخص میشد؟

آیا همین اندازه صبر برای همدردی با آن داغدیدگان سزاوار نبود؛ در حالی که آنها یادگار و ودیعه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نزد مسلمین بودند و خداوند متعال می فرماید: «لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ»(1) به یقین، رسولی از خود شما به سویتان آمد که رنجهای شما بر او سخت است و اصرار بر هدایت با سعادت شما دارد و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است.

این پیامبری که رنج امت بر او سخت و دشوار است و اصرار بر سعادت آنها دارد و بر آنان رئوف و رحیم است، آیا سزاوار نبود که عترت او رنج نبینند و يكباره با آنچه مواجه شدند مواجه

ص: 347


1- سوره توبه، آیه 128.

نمی شدند، در حالی که هنوز زخم آنها باز و پیامبر دفن نشده است؟(1)

مسئله بسیار مهمی که در سخنان ابوبکر مطرح است این است که دلیل او بر برتری مهاجرین نسبت به خلافت، نزدیکی آنها از جهت خویشاوندی با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود، ولی هرگز اشاره ای به اهل بیت نبوت علیهم السلام که معدن رحمت الهی و کشتی نجات امت و نزدیک ترین مردم از جهت خویشاوندی به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می باشند نکرد و چه زیبا است سخن امیرالمؤمنین علیه السلام که فرمود:

اختلجوا بالشجرة و أضاعوا الثمر» ؛ به درخت استدلال کردند ولی میوه آن را پایمال نمودند؟

امیرالمؤمنین ملا خطاب به ابوبکر فرمود:

1. فَإِنْ كُنْتَ بِالشُّورَى مَلَكْتَ أُمُورَهُمْ *** فَكَيفَ بِهذا والمُشيرُونَ غَيَّبٌ

2. وإنْ كُنْتَ بِالْقُرْبِيِّ حَجَجْتَ خَصِيمَهُمْ *** فَغَيْرُك أوْلَى بِالنَّبِيِّ وأقْرَبُ

1. اگر بر اساس شوری زمام امور مردم را به دست گرفته ای، چگونه چنین چیزی امکان دارد در حالی که اهل مشورت غایب بودند!

2. و اگر دلیل تو در برابر دیگران قرابت با رسول خدا باشد که غیر تو اولی و نزدیکتر از تو به پیامبر است! شاعر عقیده، کمیت می گوید:

1. بِحَقِّكُم أمسَت قُرَيشٌ تَقُودُنَا *** وبِالْفَذِّ مِنها وَالرَّديفَينِ نَركَبُ

2. وَقَالوا وَرِثْنَاهَا أَبَانَا وأَمْنَا *** ومَاوَرَثَتُهُمْ ذَاكَ أَم ولا أب

3. يَرَونَ لَهُم فَضْلاً عَلَى اَلنَّاسِ واجباً *** سَفَّاهاً وَحْتي اَلْهَاشِمِيِّينَ أَوْجَب(2)

1. با استفاده از حق شما (یعنی خلافت غصب شده) قریش بر ما ریاست می کند، یکی بر مقدرات ما سوار شده و سپس پی در پی قدرت را دست به دست می کنند.

2. آنها مدعی اند که خلافت را از پدر و مادر خود به ارث بردهاند، در حالی که نه پدر و نه مادر آنها چنین حقی نداشتند که از او به ارث ببرند.

3. آنان برای خود حقی بر عهده مردم قائلند، ولی این سخنی گزاف است و این حق برای هاشمیان سزاوارتر است.

ص: 348


1- النص والاجتهاد، ص7.
2- الهاشميات، ص39.

امیرالمؤمنین علیه السلام در سخنی، شدت ارتباط و نزدیکی خود با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را این گونه بیان می کند: «وَ اَللَّهِ إِنِّي لَأَخُوه اي اخو اَلنَّبِيِّ وَ وَلِيُّهُ وَ ابْنُ عَمِّهِ وَ وارِثُهُ فَمَنْ هُوَ أَحَقُّ بِهِ مِنِّي...»؛ به خدا سوگند، من برادر پیامبرم و ولی او، پسر عمو و وارث علم او هستم، پس چه کسی بیش از من نسبت به ایشان حق دارد؟

این مسئله از روشن ترین امور است که آنها حضرت على علیه السلام را می شناختند و برتری ایشان را برای خلافت معتقد بودند، ولی به خاطر طمعهای سیاسی و جاه طلبی همه چیز را فراموش کرده و با حرص و اشتیاق قدرت را به دست گرفتند.

بیعت با ابوبکر

ابوبکر با تعریف از انصار و با استفاده از الفاظ پرزرق و برق توانست بازی را ببرد، او به آنان وعده وزارت و مشارکت در حکومت داد و از ذهن آنها این نگرانی را پاک کرد که نکند مهاجرین تمام قدرت را از آن خود قرار دهند و انصار را کنار زنند. ابوبكر به آنها اینگونه فهماند که دلیل برتر دانستن مهاجرین بر آنها تنها به خاطر این است که اعراب حاضر نیستند از غير مهاجرین اطاعت کنند و بدین وسیله ابوبکر دل انصار را به دست آورد و تعدادی از آنان را به سوی خود کشاند.

سخنرانی عمر

با پایان یافتن سخنان ابوبکر، یار و مؤسس دولت او یعنی عمر در تایید اقوال وی اینگونه سخن پراکنی کرد:

امکان ندارد که دو گروه همزمان حکومت کنند، به خدا سوگند اعراب شما را برای حکومت نخواهند پذیرفت در حالی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از شما نیست؛ ولی اعراب مانعی ندارند کسانی را به عنوان حاکم بپذیرند که نبوت در میان آنها بوده است و ما حجتی آشکار و دلیلی واضح بر آنهایی داریم که نمی خواهند قبول کنند.

چه کسی می خواهد مزاحم ما در حکومت و دولت محمد باشد، در حالی که ما خویشاوندان

ص: 349

و نزدیکان او هستیم؟ مگر کسی که دنبال باطل، یا اهل گناه و معصیت باشد و یا هلاکت را برای خود خواسته باشد..»

در این سخن چیزی جز تاکید بر اقوال ابوبکر نیست، او نیز تکرار می کند که مهاجرین نزدیک تر از انصار به پیامبرند، زیرا که خانواده او به شمار می آیند، ولی اگر این ادعا تنها دلیل تعیین کننده برای مهاجرین است مبنی بر این که خلافت حق آنها است، پس خلافت حق امام على علیه السلام است ولاغير، زیرا که او نزدیک ترین مردم به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است.

ضمناً هدف شیخین (ابوبکر و عمر) از سخنان خود تنها به چنگ آوردن خلافت بود، اما این که اسلام چه نظام های پویایی را خواهان است و چگونه میخواهد آنها را در زندگی بشر پیاده کند و چه اهمیت و ضرورتی نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دارند، در سخنان شیخین به هیچ وجه مطرح نبود و آنها تنها به قدرت نظر داشتند و لاغير!

در هر صورت خویشاوندی و قرابتی که مورد استناد شیخین بود، در وجود امام على علیه السلام به نحو

اكمل محقق بود.

استاد محمد گیلانی می گوید:

«او - یعنی عمر - بر قرابت مهاجرین به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم استدلال کرد و بنابراین عدالت اقتضا می کرد که خلافت از آن علی بن ابی طالب علیه السلام باشد، زیرا خویشاوندی به عنوان مبدأ به دست آوردن میراث پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مطرح شد، البته عباس نزدیک ترین مردم به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود و لذا خلافت حق او بود، ولی او به نفع على علیه السلام کنار رفت، از این رو این مقام حق مسلم علی بود.»(1)

سخنرانی حبّاب

حباب بن منذر که از پیشوایان و معتمدین انصار بود برخاست و در رد ادعاهای عمر، خطاب به انصار چنین گفت:

«ای معشر انصار، امور خود را در دست خود بگیرید و به گفته های این و یارانش توجه نکنید، والا

ص: 350


1- اثر التشيع في الأدب العربی، ص5.

آنها حق شما در این امر را پایمال خواهند کرد و اگر خواسته های شما را نپذیرفتند آنان را از این دیار اخراج کنید و قدرت را در دست خود نگه دارید. به خدا سوگند شما مستحق تر از آنان در این امر می باشید، مردم با شمشیرهای شما تسلیم این دین شدند، حتی آنهایی که حاضر به تسلیم نبودند.

من مرد این میدانم و تکیه گاه مشکلات، من بچه شیرم در بیشه شیران، به خدا سوگند! اگر بخواهید می توانیم مسئله را به روز اول برگردانیم، به خدا سوگند! کسی سخن مرا رد نکند مگر آن که بینی او را با شمشیر بزنم ...»

این کلام انقلابی پر از تهدید و شدت بود و اگر انصار کلام او را جدی می گرفتند، شهر آنان در طول حکومت امویان و عباسیان گرفتار بلاها و مصیبت هایی مانند حادثه حره و غیره نمی گردید، بنی امیه شهر مدینه را «خبيثه» نامیدند، پس از آن که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آن را «طیبه» نامید.

در هر حال، عمر که قهرمان قضیه بود برپا خاست و در جواب حباب فریاد کشید: بنابراین خداوند تو را خواهد کشت.

حباب جواب داد: بلکه تو را خواهد کشت.

ابوبکر ترسید که درگیری بالا بگیرد، لذا با روش سیاستمدارانه خود خطاب به انصار گفت: عمر یا ابوعبيده جراح را انتخاب کنید.

ولی عمر با ظاهرسازی و با گرفتن ژست تواضع گفت: مگر امکان دارد که چنین شود در حالی که تو زنده ای؟ چه کسی می تواند تو را از مقامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برای تو برگزیده است کنار زند.

بعضی از محققین درباره کلام عمر چنین گفته اند: نمیدانیم چه وقت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ابوبکر را در مسند خلافت تعیین نمود، آیا پس از عزل او از رساندن سوره برائت (توبه) در راه مکه و تعیین على علیه السلام برای این امر، زیرا که خداوند او را برای تلاوت این سوره نپذیرفت! یا آن که پس از قرار دادن ابوبکر در لشکر اسامه همراه با دیگر سربازان آن لشکر و تعیین اسامه به عنوان فرمانده بر آنان در حالی که اسامه جوانی کم سن و سال بود. وگرنه پس در چه زمانی پیامبر تا وی را پیشوا و رهبر مردم قرار داد؟!

ولی در هر حال، حزب قریش سریعا اقدام به بیعت، با ابوبکر کردند پیش از آن که مسائل

ص: 351

پیچیده تر گردد، ابتدا عمر سپس بشیر، اسید بن خضير، عویم بن ساعده، معن بن عدی، ابوعبیدہ جراح، سالم غلام ابوحذیفه، خالد بن ولید و دیگران و همین ها به شدت سعی در وادار کردن مردم بر بیعت کردند و چماق عمر نیز نقش به سزایی در این میدان داشت.

عمر شنید که انصار می گویند: سعد را کشتید.

او با تندی و قساوت گفت: بکشید او را، خداوند او را بکشد، او فتنه گر است.(1)

نزدیک بود یاران عمر، سعد را بکشند، سعد کهنسال و بیمار بود، او را به منزل منتقل کردند در حالی که قلب او پر از درد بود، زیرا که تمام آرزوهای او بر باد و امیدهایش نقش بر آب شد، اما همین که بیعت با این سرعت برق آسا برای ابوبکر انجام شد، افراد حزبش وی را مانند یک عروس در شب زفاف به مسجد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آوردند.(2)

البته هنوز پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر فراش مرگ آرمیده و دفن نشده بود، امیرالمؤمنین علیه السلام مشغول تجهیز پیکر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود که خبر بیعت با ابوبکر را شنید و این بیت شعر از قول یک شاعر را خواند:

وَ أَصْبَحَ أَقْوَامٌ يَقُولُونَ مَا اشْتَهَوْا *** وَيَطْغُونَ لَمَّا غالَ زَيْداً غَوَائِلُهُ

گروههایی بودند که هرچه می خواستند می گفتند و وقتی مهلکه ها بر زید غلبه کرده و او را به هلاکت بردند ان گروهها طغيان نمودند.

در بیعت با ابوبکر نظر اهل بیت مطهر علیهم السلام کاملاً نادیده گرفته شد و از آن روز به بعد حادثه های دردناکی که کوهها را ذوب می کند یکی پس از دیگری بر آنها وارد شد و همه آنها از سقیفه سرچشمه می گیرند.

مرحوم امام كاشف الغطا چنین سروده است:

تاللَّهِ مَا كَرْبَلاءُ لَوْلاَ سَقِيفَتُهُم *** وَمَثَلَ هَذا الْفَرْعِ ذَاكَ الأَصْلُ أَنْتَجَهُ

خدا را شاهد می گیرم که اگر آنها آن جلسه را در سقیفه نمی گرفتند حادثه کربلا پیش نمی آمد، این شاخه نتیجه آن اصل است.

ص: 352


1- العقد الفرید، ج 2، ص 62
2- شرح نهج البلاغة - ابن ابی الحدید، ج6، ص19.

شادی قریشیان

قبیله های قریش از خلافت ابوبکر شدید خوشنود شدند و آن را پیروزی بزرگ خود دانستند، زیرا که امیدها و آرزوهای آنان محقق گشته بود و در این باره ابن ابی عبرة القرشی در ابیات خود از شادی قریش اینگونه تعریف می کند:

1. شُكْراً لِمَنْ هُوَ لِلثَّنَاءِ حَقِيقٌ *** ذَهَبَ اَللَّجَاجُ وَ بُويِعَ اَلصِّدِيقُ

2. مِنْ بَعْدِ مَا زَلَّتْ بسعْدٍ نَعْلُهُ *** وَرَجا رَجَاءً دُونَهُ العيوقُ

3. إِنَّ اَلْخِلاَفَةَ فِي قُرَيْشٍ مَا لَكُمْ *** فِيها وَ رَبَّ مُحَمَّدٍ مَعْرُوق(1)

1. خدا را که مستحق حمد و ثنا است شکر می کنم به این خاطر که لجاجتها برطرف و بیعت با صديق (ابوبکر) انجام گرفت.

2. آن هم پس از این که کفش سعد لغزید و او را بر زمین زد، زیرا آرزویی کرد که هرگز امکان رسیدن به آن برایش نبود.

3. خلافت از آن قریش است و به خدای محمد سوگند میخورم که پشیزی از آن حق شما نیست.

ولی قریش حقی ندارد هیچ گونه مقامی در دولت داشته باشد، زیرا آنان بودند که با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم جنگیدند و از مکه اخراج کردند، آن هم پس از تصمیم بر قتل آن حضرت، پس دیگر چه حقی برای قریش در دولت پیامبر می ماند و اگر نص مستقیم از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر تعیین امام على علیه السلام برای خلافت نبود انصار بیش از هرکس مستحق جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بودند.

عمرو بن العاص شادی وصف ناپذیر خود از بیعت با ابوبکر را این گونه می سراید:

1. ألا قُلْ لَأُؤْسٍ إِذَا جِئتُهَا *** وقُل مَا إِذَا جِئْتُ لِلخزرجِ

2. تَمَنَّيْتُمُ اَلْمُلْكَ في يثرب *** فأنزِلت اَلْقِدْرُ لَمْ تَنْضَج(2)

1. هرگاه به سراغ قبیله اوس رفتید، به آنها بگوئید و هرگاه قبیله خزرج را دیدید به آنها نیز چنین بگویید:

2. آرزوی سلطنت در یثرب (مدینه کردید، ولی دیگ از روی آتش برداشته شد پیش از آن که غذا بپزد.

ص: 353


1- الموفقیات، ص80
2- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج6 ص 30.

با بیعت ابوبکر سرور و شادی سراسر قبیله های قریش را فرا گرفت.

مورخین می گویند: وقتی خبر رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به اهل مکه داده شد، خواستند اعلام ارتداد و خروج از اسلام نمایند، ولی هنگامی که خبردار شدند ابوبکر به خلافت رسیده پذیرفتند و رضایت و خوشنودی خود را اعلام کردند.

موضع ابوسفیان

مورخین می گویند: ابوسفیان سعی در سرپیچی از حکومت ابوبکر نمود و فوراً به سوی امیرالمؤمنین علیه السلام رفت و حضرت را بر اعلان انقلاب عليه ابوبکر تشویق کرد و به ایشان وعده یاری داد و گفت:

ای آل عبدمناف، من گرد و خاکی را می بینم که جز با خون فروکش نکند، ابوبکر چه کاره است که در امور شما دخالت کند؟

کجا هستند آن دو مستضعف؟ کجا هستند آن دو مظلوم؟ کجا هستند على و عباس؟ چه شده است که قدرت به دست کمترین قبیله قریش افتاده است؟

آنگاه به امام علی علیه السلام گفت: دستت را دراز کن تا با تو بیعت کنم، به خدا سوگند اگر بخواهی الشكر عظیمی علیه ابوبکر به راه می اندازم.

سپس دو بیت زیر از شعر متلمس خواند:

1. وَلَن يُقيمَ عَلى خَسفٍ يُرادُ بِهِ *** إِلاَّ الأَذَلَّاّنِ غَيْرُ الحَيِّ وَالوَتدُ

2. هَذَا عَلَى الخَسفِ مَربوطٌ بِرُمَّتِهِ *** وَ ذا يُشَجُّ فَلا يَبكِي لَهُ أحَدٌ

1. اگر ذلتی پیش آید، هیچکس حاضر به تحمل آن نیست مگر آن دو ذلیل یعنی الاغ و میخ نگهدارنده آن.

2. زیرا که الاغ ذلیلانه تسلیم طناب پوسیدهای است که بدان بسته شده و میخ تسلیم ضربه های محکمی است که بر سر او وارد میشود.

ابوسفیان خواست از موقعیت سوء استفاده کرده، انقلابی برپا و دولت اسلامی را برهم زند، تا

ص: 354

بتواند به اهداف شخصی خود برسد، ولی امیرالمؤمنین علیه السلام هدف وی را می دانست و لذا بر او پرخاش کرد و فرمود: «وَاللَّهِ مَا أَرَدْتُ بِهَذَا إِلاَّ الفِتنَةَ وَ انَّكَ واللَّهُ طَالَما بَغَيْتَ لِلإِسْلامِ شَرّاً لا حَاجَةَ لَنَا فِي نَصِيحَتِكَ»(1) ؛ به خدا سوگند، جز فتنه هدف دیگری از این پیشنهاد نداری، به خدا که تو همیشه آرزوی شر برای اسلام داشته ای و ما نیازی به نصیحت تو نداریم.

ولی ابوسفیان سعی خود را برای برپایی فتنه ادامه داد و همچنان امام علیه السلام را عليه ابوبکر میشوراند و این ابیات را می سرود:

1. بَنِي هَاشِمٍ لا تُطْمِعُوا النَّاسَ فِيكُمْ *** وَلَاسِيمَاتِيمَ بْنَ مُرَّةَ او عَدِيٌ

2. فَمَا الأَمرُ إِلاَّ فِيكُم وإِلَيْكُمْ *** وَ لَيْسَ لَهَا إِلاَّ أبوحسن عَلي

3. أَبَا حَسَنٍ فَاشْدُدْ بِهَا كَفَّ حَازِمٍ ***فَإِنَّكَ بِالْأَمْرِ اَلَّذِي يَرْتَجِي مَلِيّ(2)

1. ای بنی هاشم، نگذارید مردم نسبت به حق شما طمع کنند و به خصوص جلوی قبیله تیم بن مره (قبيله ابوبکر) و قبيله عدی (قبيله عمر) را بگیرید.

2. این امر جز از شما و جز برای شما نخواهد بود و کسی مستحق أن نیست جز ابوالحسن علی۔

3. ای ابا حسن، با دست قدرت و با تصمیم اقدام کن، که می توانی امید خود را به دست آوری

البته مسلم است که موضع گیری ابوسفیان علیه ابوبکر واقعی نبوده و تنها صورت ظاهری داشته است. او بدین وسیله می خواسته است توطئهای ایجاد و امام علی را گرفتار کند، ولی حضرت على علیه السلام از او روی برگرداند و توجهی به چاپلوسی های وی نکرد.

در واقع رابطه ابوبکر و ابوسفیان بسیار صمیمی بود. بخاری روایت می کند که روزی ابوسفیان از کنار جمعی از مسلمانان گذشت و در میان آنها ابوبکر، سلمان، صهيب و بلال بودند، یکی از آنها گفت: ای کاش یکی از شمشیرهای خدا گردن این دشمن خدا را میزد.

ابوبکر بر آنها پرخاش کرد و گفت: آیا درباره پیشوا و بزرگ قریش این گونه سخن می گویید؟

ص: 355


1- الكامل في التاریخ، ج 2، ص 220.
2- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 6 ص17-18.

آنگاه ابوبکر به سرعت نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رفت و این گفتگو را بازگو کرد، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم او را سرزنش کرد و فرمود:

«يَا أَبَا بَكْرٍ لَعَلَّكَ أَغْضَبْتَهُمْ لَئِنْ كُنْتَ أَغْضَبْتَهُمْ لَقَدْ أَغْضَبْتَ اللهَ...»(1) ای ابوبکر، نکند آنها را خشمگین کردهای، اگر چنین کرده باشی خدا را خشمگین کرده ای.

این برخورد نشان دهنده عمق روابط میان ابوسفیان و ابوبکر است، ابوبکر در ایام خلافت خویش نیز سعی کرد ابوسفیان را جذب و دل او را به دست آورد و لذا او را در منطقه ای مابین انتهای حجاز از یک طرف و انتهای نجران از طرفی دیگر حاکم قرار داد (2)و همچنین پسر ابوسفیا به نام یزید را بر چند گروه نظامی فرمانده کرد و هنگامی که همین یزید می خواست با لشکر خود حرکت کند، ابوبکر او را بدرقه کرد. یزید سوار بر اسب حرکت کرد و ابوبکر به عنوان مشایعت پیاده به دنبال او به راه رفت. ابوبکر تمام این کارها را کرد تا لباس ذلتی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بر تن ابوسفیان کرده بود برکند و از آن روز به بعد طالع امویان بالا گرفت و قدرت آنان محکم تر شد.

شکست انصار

اما طالع انصار کاملاً غروب کرد و آرزوهای انصار در حکومت ابوبکر نقش بر آب شد، حسان بن ثابت درباره شکست انصار چنین سروده است:

1. نَصَرَنَا وَ اوَيْنَا النَّبِيَّ ولَمْ تَخَف *** صُرُوفُ اللَّيَالِي والْبَلاءُ عَلَى رَجُلٍ

2. بَذَلْنَا لَهُمْ أَنْصَافَ مَالٍ أكُفِّنا *** كَقِسْمَةِ أَيْسَارِ الْجَزُورِ مِنَ الْفَضْلِ

3. فَكَانَ جَزَاءُ اَلْفَضْلِ مِنَّا عَلَيهم *** جَهَالَتُهُمْ حُمْقاً وَ مَا ذَاكَ بِالْعَدْلِ(3)

1. پیامبر را یاری کردیم و پناه دادیم و از حوادث زمانه نترسیدیم، هر چند که بلاها ترس آورند.

2. هر یک از ما نصف اموال خود را صرف آنها کرد، همانگونه که لاشه گوسفند را دو نیم می کنند.

ص: 356


1- صحيح البخاری، ج 2، ص 362
2- حياة الامام الحسين بن على علیه السلام ج1، ص253.
3- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج6، ص25.

3. آنگاه جزای این همه زحمتی که برای آنها کشیدیم این بود که ما را نادیده بگیرند و این از عدالت به دور است.

انصار با تحقیرهای زیادی در طول حکومت خلفا روبرو شدند و متوجه اشتباه بزرگ خود شدند که در حق امیرالمؤمنین علیه السلام کوتاهی کردند و خود را در گمراهیهای تاریک زندگی فرو بردند.

راضی نشدن امام علی علیه السلام به بیعت

امام علیه السلام اعلام کرد که هرگز حاضر به بیعت با ابوبکر نیست و این مسئله را به عنوان تجاوزی آشکار بر حق خویش می دید، او اولین مجاهد در جهان اسلام، برادر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، باب مدینه علم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود و مقام او نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مانند مقام هارون نسبت به موسی است. طبق گفته های خود امام، موقعیت ایشان نسبت به خلافت مانند موقعیت قطب آسیاب نسبت به كل آن است، او مانند کوه سربلندی است که همیشه از آن سیل جریان دارد و هیچ پرنده تیز پروازی یارای رسیدن به قله آن را نیست و هرگز باور نمی کرد که مردم این امر را از او بگیرند و اینک عباس عموی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نزد حضرت على علیه السلام آمده تا با ایشان بیعت کند.

عباس گفت: ای فرزند زاده من، دستت را دراز کن تا با تو بیعت کنم، آنگاه مردم خواهند گفت: عموی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با پسر عموی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بیعت کرد و دیگر اختلافها برطرف می شود.

امام علیه السلام فرمود: غير ما دو نفر، چه کسی راضی به این عمل است...؟(1)

دکتر طه حسين این حرکت عباس را اینگونه تفسیر می کند:

عباس مسئله را بررسی کرد و دید که برادر زاده اش مستحق تر از او در گرفتن این مقام است، زیرا او به دست پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تربیت شده و دارای سابقه در اسلام است، تلاشهای عظیمی در این راه کرده و در تمام موضعها بهترین بوده است و این که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم او را برادر خود می خواند، تا حدی که ام ایمن روزی به عنوان مزاح از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پرسید: او را برادر میخوانی و دخترت را به او میدهی؟ و همچنین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به او فرمود: «أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلاَّ أَنَّهُ لاَ نَبِيَّ

ص: 357


1- الامامة والسياسة، ج 1، ص 4.

بَعدِي»؛ مقام تو نسبت به من مانند مقام هارون نسبت به موسی است، جز این که پیامبری پس از من نیست. و در روزی دیگر به مسلمانان فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَهَذَا عَلِيٌ مَولَاهُ»؛ هر که من مولای او هستم علی نیز مولای او است. از این رو بود که پس از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عباس نزد برادر زاده خود آمد و گفت: دستت را بده تا با تو بیعت کنم.(1)

امام علی علیه السلام شدید از این قوم متنفر گردید از این که حقی را غصب کردند، اگر نهج البلاغه را مطالعه کنیم سخنان دردآلود امام را میخوانیم که از گرفتن ظالمانه خلافت و بی اعتنایی به آن حضرت رنج می برد.

سعی در گرفتن بیعت از امام علیه السلام

حزب قریش بر این شدند که باید امام على علیه السلامرا وادار به بیعت با ابوبکر نمود. عده ای نگهبان به دنبال امام فرستادند و با زور و توهین نزد ابوبكر آوردند و آنگاه بر او فریاد کشیدند:

با ابوبکر بیعت کن!

امام علیه السلام توجهی به گردن کشی و جبروت آنها نکرد و با منطق استوار خود اینگونه جواب داد:

«أَنَا احقٌ بِهَذَا اَلاَمْرِ مِنْكُمْ و لاَ اُبَايِعُكُمْ وَ أَنْتُمْ أُولِي بِالْبَيْعَةِ لِي أَخَذْتُمْ هَذَا اَلاَمْرَ مِنَ اَلانْصارِ و احْتَجَجْتُمْ عَلَيْهِمْ بِالْقَرَابَةِ مِنَ اَلنَّبِيِّ صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ تَاخذُونَهُ مِنَّا اَهْلَ اَلْبَيْتِ غَصْباً السِّتْمُ زَعَمْتُمْ لِلأنْصارِ انّكم اولي بِهذا اَلاَمْرِ مِنْهُمْ لَمَا كانَ مُحَمَّدٌ صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ مِنْكُمْ؟ فَاعْطُوكُمُ الْمَقادَةَ وَ سَلَّمُوا اِلَيْكُمْ الامارَةَ وَ أَنَا احْتَجَّ عَلَيْكُمْ بِمِثْلِ مَا اِحْتَجَجْتُمْ بِهِ عَلَيَّ اَلاِنْصَارَ نَحْنُ أُولِي بِرَسُولِ اَللَّهِ صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ حَيّاً وَ مَيِّتاً فَانْصِفُونَا اَنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ وَ الا فَبُوءُوا بِالظُّلْمِ وَ اَنْتُمْ تَعْلَمُونَ»(2) من مستحق تر از شما برای این امر هستم، با شما بیعت نمی کنم در حالی که حق این است که شما با من بیعت کنید. شما این امر را از انصار گرفتید و دلیل شما علیه آنها خویشاوندی با پیامبر صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ بود، حال آن را غاصبانه از ما اهل بیت می گیرید! مگر شما نزد انصار ادعا نکردید که شما مستحقترید برای این امر بدین

ص: 358


1- على وبنوه، ص19.
2- حياة الامام الحسين بن على علیه السلام ج 1، ص 256.

خاطر که محمد صلی الله علیه و آله و سلم از میان شما است و آنان نیز زمام امور را تحویل شما دادند و امارت را تسليمتان کردند و من بر شما همان دلیلی را می آورم که شما بر انصار آوردید. ما مستحقتر از شماییم نسبت به رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، چه زنده بوده یا وفات کرده باشد. پس اگر مؤمنید درباره ما انصاف به خرج دهید وگرنه در ظلم خود بمانید هر چند میدانید که ظالميد.

امام علیه السلام حجت را تمام نمود و دلیل محکم بر حقانیت خود را برای خلافت آورد، این امر حق او است، زیرا که او نزدیک ترین فرد به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می باشد، آنان به همین بهانه انصار را کنار زدند در صورتی که خود از نزدیکان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نبودند. عمر بن خطاب چون دلیل منطقی نداشت وحشیانه داد زد: ما تو را رها نمی کنیم تا بیعت کنی!

امام علیه السلام او را توبیخ کرد و فرمود: «اِحْلِبْ حَلْباً لَكَ شَطْرُهُ اُشْدُدْ لَهُ اَلْيَوْمَ أَمْرُهُ لِيَرُدَّ عَلَيْكَ غَداً»؛ شیری را بدوش که نیمی از آن برای تو باشد، امروز کار او را محکم کن تا فردا آن را به خودت باز گرداند.

امام راز عمر را فاش کرد که چرا او آنگونه برای بیعت با ابوبکر اصرار دارد، عمر با تمام شدت امام را وادار بر بیعت می کرد تا پس از مرگ صاحبش ابوبکر، خلافت به خود او برسد، امام علیه السلام خشمگین شد و بر سر عمر فریاد کشیدن «لا أقبَلُ ذلِكَ ولا أُبايِعُهُ...» نه حرف تو را می پذیرم و نه با او بیعت می کنم.

ابوبکر ترسید مشکلی پیش آید لذا به امام علیه السلام گفت: اگر نخواهی بیعت کنی، تو را مجبور نمی کنم. ابوعبيده جراح برای فریب دادن به امام علیه السلام چنین گفت: ای پسر عمو، تو هنوز کم سن و سالی و اینها بزرگان قوم تو هستند و تو تجربه و آگاهی آنان را نداری و من ابوبكر را تواناتر از تو برای تصدی این امر می بینم. او تحمل بیشتری دارد و بیش از تو مطلع بر امور است، پس بهتر است که کار را به ابوبکر واگذار کنی و اگر تو عمری طولانی کنی تو نیز با آن همه فضیلت، تدین، علم، دانش، سابقه، نسب و خویشاوندی که داری برازنده این کار خواهی بود.

این فریبکاری دردهای دل امام علیه السلام را تازه کرد و لذا خطاب به مهاجرین کرد و چنین فرمود:

«الله اللَّه يا مَعْشَرَ اَلْمُهَاجِرِين لَاَ تُخْرِجُوا سُلْطَانَ مُحَمَّدٍ صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ فِي الْعَرَبِ عَنْ دَارِهِ وقَعْرِ بَيْتِهِ إِلَى دُورِكُمْ وقُعُورِ بُيُوتِكُمْ ولا تَدْفَعُوا أَهْلَهُ عَنْ مَقَامِهِ فِي اَلنَّاسِ وَحقه فَوَاللَّهِ يَا مَعْشَرَ

ص: 359

اَلْمُهَاجِرِينَ لَنَحْنُ أَحَقُّ النَّاسِ بِهِ لأَنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ ونَحْنُ أَحَقُّ بِهَذَا الأَمْرِ مِنْكُمْ مَا كَانَ فِينَا اَلْقَارِئُ لِكِتَابِ اَللَّهِ اَلْفَقِيه فِي دِينِ اَللَّهِ اَلْعَالِمِ بِسُنَنِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ اَلْمُضْطَلِعِ بِأَمْرِ الرعيّة المدافعُ عَنْهُمُ الْأُمُورُ السَّيِّئَةَ القاسِمُ بَيْنَهُمْ بِالسَّوِيَّةِ وَاللَّهِ إِنَّهُ لَفِينَا فَلا تَتَّبِعُوا اَلْهَوَى فَتَضِلُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ فَتَزدادُوا مِنَ اَلْحَقِّ بُعدا ...»(1) به خدا را، خدا را در نظر بگیرید ای جمع مهاجرین، حکومت محمد صلی الله علیه و آله و سلم بر عرب را از خانه و اعماق بیت او در نیاورید و آن را به خانه و اعماق بيوت خود نبرید، خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را از حق و مقام او نزد مردم دور نسازید. ای جمع مهاجرین، به خدا سوگند که ما مستحقتر از تمام مردم نسبت به او هستیم و از همه شما بیشتر در این امر حق داریم، زیرا که ما قاری کتاب خدا، فقیه در دین خدا، عالم به سنتهای رسول خدا،صلی الله علیه و آله و سلم آگاه در امور رعیت، نگه دارنده مردم از بیراهه رفتن و عدالت پیشه در تقسیم حقوق هستیم. به خدا سوگند که این امر از آن ما است، پس به دنبال هواهای شخصی نروید که از راه خدا گمراه شده و روز به روز از حق دورتر می گردید.

این سخنرانی دعوتی بود به سوی وحدت کلمه و همدلی مسلمانان و جمع کردن آنها در جهت محبت و الفت، حضرت مهاجرین را هشدار داد که خلافت را از اهل بیت نبوت و منبع حکمت خارج نکنند، زیرا که این حق آنها است به دلیل آگاهیشان نسبت به کتاب خدا و تفقه در دین خدا و آشنایی کامل بر سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و معرفت در اداره امور رعیت و پیاده کردن سیاست اسلام بر مردم، در حالی که دیگران چنین درایتی ندارند.

ولی این قوم سخنان امام را گوش نکرده و به دنبال جاه طلبی و حب ریاست خویش رفتند.

سخت گیری بر اهل بیت علیهم السلام

برای بسیاری این مسئله مطرح است که چرا دولت ابوبکر سخت گیری هایی در حق عترت پاک و مطهر روا داشته است؟ در این زمینه اختلاف نظر پیش آمده، بعضی ها آن را انکار و بعضی باور دارند و ما کاملا و بدون هیچ گونه شکی معتقدیم جریانها و ستم هایی که در حق حضرت زهرا علیها السلام بانوی زنان جهان واقع شده است صحیح و مسلم است، آن قوم به خاطر سلطنت گمراه

ص: 360


1- الامامة والسياسة، ج 1، ص 29.

شدند و بنابر قول استاد عبدالفتاح عبد المقصود: آنها به جاهلیت خود بازگشتند و حرمت هایی که خداوند برای آنان قرار داده و شکستن آنها را تحریم نموده است شکستند، که از جمله آنها موارد

زیر است:

1. حمله به منزل امام علیه السلام

مورخین و راویان اجماع دارند بر این که آن قوم به منزل امام علیه السلام یورش برده اند، منزلی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آن را مقدس می دانست و به مدت شش ماه روزانه بر در آن منزل می ایستاد و این آیه را تلاوت می کرد: «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا »(1) خداوند فقط می خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کنند و کاملا شما را پاک سازد.

این حمله همراه بود با موارد زیر:

تهدید به سوزاندن خانه فاطمه علیها السلام

تهدید بر سوزاندن خانه امام على علیه السلام امری است که راویان و مورخان آن را مسلم میدانند و اینک بعضی از این قبیل روایت ها را نقل می کنیم:

- بلاذری:

بلاذری می گوید ابوبکر به دنبال على فرستاد تا بیعت کند، ولی او نپذیرفت، آنگاه عمر آمد و شعله آتشی در دست داشت، فاطمه کنار در خانه با او روبرو شد و پرسید: «اِتَّرَاكَ مُحْرِقاً عَلَيَّ بَابِي؟» ؛ آیا می خواهی در منزل مرا بسوزانی؟

عمر گفت: آری و این کار قوی تر از آن است که پدر تو آورده است.(2)

- طبری:

طبری با سند نقل می کند که عمر بن خطاب به منزل على علیه السلام آمد و در آنجا طلحه، زبیر و جمعی از مهاجرین بودند. عمر گفت:

ص: 361


1- سوره احزاب، آیه 33؛ مجمع الزوائد، ج9، ص169؛ أنساب الأشراف، ج1، ص157.
2- أنساب الأشراف، ج1، ص56

به خدا سوگند خانه را همراه با شما می سوزانم یا این که بیایید و بیعت کنید. زبیر شمشیر به دست خارج شد، ولی پای او لغزید و به زمین خورد، آنها بر او یورش بردند و وی را دستگیر کردند.(1)

- ابن عبد ربه:

ابن عبد ربه می گوید: علی، عباس، زبیر و سعد بن عباده از بیعت با ابوبکر سرباز زدند، على عباس و زبیر در منزل فاطمه علیها السلام نشستند تا این که ابوبکر، عمر بن خطاب را به سراغ آنها فرستاد تا از منزل فاطمه علیها السلام خارج شوند، ابوبکر به عمر گفت: اگر نپذیرفتند، با آنها بجنگ.

عمر شعله آتشی برداشت و به منزل آنها رفت تا خانه را بسوزاند. فاطمه وی را دید و فرمود: «يَا اِبْنَ اَلْخَطَّابِ أُجِئْتَ لِتُحْرِقَ؟»؛ ای پسر خطاب، آیا آمدهای تا خانه ما را به آتش بکشی؟

گفت: آری، یا این که در آنچه تمام امت بدان وارد شدند وارد شوید.؟(2)

- ابن ابی الحدید:

ابن ابی الحدید می گوید: عمر به سوی منزل فاطمه علیها السلام آمد و عده ای از انصار و چند نفری از مهاجرین با او بودند. عمر گفت: سوگند به آن که جان عمر در دست او است، یا برای بیعت خارج می شوید و یا این که خانه را همراه با شما به آتش می کشم.(3)

- شهرستانی:

شهرستانی از نظام نقل می کند که عمر فریاد میکشید: خانه او - یعنی زهرا علیها السلام - را به آتش بکشید با هر که در آن هست و در آن خانه کسی نبود جز علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام.(4)

- کحاله:

عمر رضا کحاله می گوید: ابوبکر دید که عده ای مانند عباس، زبیر و سعد بن عبادہ نزد على بن ابی طالب مانده و از برای بیعت با او نیامده اند. آنها در منزل فاطمه علیها السلام نشسته بودند. ابوبکر عمر بن

ص: 362


1- تاريخ الطبری، ج3، ص198.
2- العقد الفرید، ج 5 ص12.
3- شرح نهج البلاغة - ابن ابی الحدید، ج 1، ص 124.
4- الملل والنحل، ج 1، ص 56

خطاب را فرستاد. عمر کنار منزل فاطمه علیها السلام آمد و آنها را ندا داد، ولی آنها حاضر نشدند از منزل خارج شوند، عمر دستور داد هیزم بیاورند و گفت:

سوگند به آن که جان عمر در دست او است، یا خارج می شوید و یا اینکه خانه را همراه با هر که در آن هست به آتش می کشم.

به او گفتند: ای ابوحفص، فاطمه در آن است!

گفت: فرقی نمی کند!(1)

-مسعودی:

مسعودی نقل می کند که پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم عباس به سوی منزل امیرالمؤمنین علیه السلام آمد و امیرالمؤمنین علیه السلام طبق عهدی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به ایشان کرده بود همراه با جمعی از شیعیان در منزل ماند، ولی آنها به منزل یورش بردند و در خانه را سوزاندند و علی را به زور از خانه به بیرون کشاندند و در منزل را بر زهرا فشار دادند.(2)

بنابراین هیچ جای شک نیست که آن قوم برای سوزاندن خانه زهرا علیها السلام آمدند.

شاعر نیل حافظ ابراهیم چنین سروده است:

1. وَقَولَةٍ لِعَلِيٍّ قالَها عُمَرٌ *** أَكرِم بِسامِعِها أَعظِم بِمُلقيها

2. حَرَقتُ دارَكَ لا أُبقي عَلَيكَ بِها *** إِن لَم تُبايِع وَبِنتُ المُصطَفى فيها

3. ما كانَ غَيرُ أَبي حَفصٍ يَفوهُ بِها *** أَمامَ فارِسِ عَدنانٍ وَحاميها(3)

1. گفته ای که عمر به علی گفت، شنونده را باید تکریم و گوینده را باید تعظیم نمود.

2. اگر بیعت نکنی خانه ات را می سوزانم و نمی گذارم آرام در آن بنشینی، هرچند دختر پیامبر در آن خانه باشد.

3. کسی جز ابوحفص (عمر) نمی توانست چنین جمله ای را در برابر قهرمان بزرگ عدنان (عرب) به زبان آورد. آن قوم با تمام بی رحمی و قساوت حمله کردند تا اركان سلطنت خود را محکم نمایند. گویا از

ص: 363


1- أعلام النساء، ج 4، ص114.
2- إثبات الوصية، ص123
3- دیوان حافظ ابراهیم، ج1، ص75.

یاد خود برده بودند عظمت این منزلی که بر آن یورش بردند و این که اینجا جایگاه وحی و نبوت بوده، از این منزل کلمه توحید صادر شده است. تمام این امور را نادیده گرفتند و شعار خود علیه خاندان نبوت را همزمان با رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سر دادند، همانگونه که عمر فریاد کشید: نبوت و خلافت در یک خاندان جمع نمیشوند.

آنها به خاطر جاه و سلطنت، خانه تنها یادگار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را به آتش کشیدند و این کار اصلاً دور از ذهن نیست، زیرا شواهد و دلایل فراوانی از جاه طلبان و عاشقان قدرت وجود دارد که چگونه همه چیز را در راه قدرت از سر راه برمیدارند و از جمله مورد زیر دلالت بر این امر می کند.

پشیمانی ابوبکر:

ابوبکر به شدت هر چه تمام تر از جنایت خود در حمله به خانه حضرت زهرا علیها السلام پشیمان شد، او در آخرین بیماری خود که از آن درگذشت گفت:

من از هیچ چیز دنیا ناراحت نیستم، مگر از سه کاری که مرتکب شدهام و ای کاش چنین نمی کردم.

یکی از این سه کار این بود: ای کاش حرمت خانه زهرا علیها السلام را هرگز نمیشکستم.(1)

ابوبکر در جای دیگر می گوید: من از هیچ چیزی ناراحت نیستم آنقدر که از این سه چیز، ای کاش چنین نکرده بودم: ای کاش حرمت خانه زهرا را نشکسته بودم و آن خانه را رها می کردم حتی اگر اهل خانه برای تدبیر جنگ علیه من در را بر خود می بستند.(2)

او هرگز آرام نبود و از این که اقدام به حمله علیه منزل دختر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نموده است همیشه بی قراری می کرد، این پشیمانی همراه با حزن و اندوه در لحظات پایانی عمرش گریبانگیر او بود.

2. ضربه زدن به حضرت زهرا علیها السلام

آنچه مسلم است این است که آن قوم شخص حضرت زهرا علیها السلام را مورد حمله قرار دادند، زیرا آن حضرت در برابر آنها با قدرت ایستاد و سعی کرد توطئه های آنان را بر هم زند و حق را به جای

ص: 364


1- تاریخ طبری، ج 2، ص619 میزان الاعتدال، ج2، ص215؛ کنز العرفان، ج 5، ص 631
2- لسان المیزان، ج4، ص189.

درست خود برگرداند، زهرا از یک مصونیت ذاتی برخوردار بود، او بازمانده نبوت و بانوی زنان جهان است، ولی آن قوم توجهی به این فضيلتها نکردند و تمام سعی شان بر اجرای سیاستهای خویش بود، هر چه بادا باد و بدین وسیله از حق فاصله گرفتند.

اکنون یک صحنه بسیار دردناک را در حق حضرت زهرا علیها السلام بیان می کنیم که قلب هر مسلمانی می فشارد.

سقط جنین

در نتیجه حمله ناجوانمردانه علیه دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، جنین آن حضرت که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم او را محسن نامیده بود سقط گردید. در اینجا به طور خلاصه چند خبر تاریخی را بدون شرح نقل می کنیم:

-شهرستانی:

شهرستانی از ابراهیم بن سیار روایت می کند که عمر فاطمه علیها السلام را کتک زد تا جنین خود را سقط کرد و عمر فریاد می کشید: منزل او را با هر که در آن است به آتش بکشید.(1)

-ابن حجر:

ابن حجر عسقلانی در زندگی نامه احمد بن محمد بن السري بن يحيى بن دارم محدث ابوبکر کوفی می گوید: حافظ محمد بن احمد پس از ذکر تاریخ فوت او گفته است: او در عمده ایام زندگی خویش شخص درست کاری بود، ولی در واپسین ایام زندگی اشکال هایی بر او وارد می شود، روزی بر او وارد شدم و دیدم مردی برای او این مطلب را می خواند که: عمر چنان فاطمه علیها السلام را با پای خود ضربه زد که جنین خود محسن را سقط نمود.(2)

-مسعودی:

مسعودی می گوید: بانوی زنان را چنان میان در و دیوار فشار دادند که جنین خود محسن را سقط کرد.(3)

ص: 365


1- الملل والنحل، ج1، ص57
2- لسان المیزان، ج 1، ص 268.
3- اثبات الوصية، ص143.

-ذهبی:

ذهبی با سند خود به نقل از محمد بن احمد بن حماد کوفی... می گوید: وارد بر او شدم و دیدم مردی برای او این مطلب را می خواند که: عمر چنان فاطمه را با پای خود ضربه زد که جنین خود محسن را سقط نمود.(1)

-ابن قتيبة:

ابن قتيبة می گوید: محسن از ضربه قنفذ عدوی سقط شد.(2)

-صفدی:

صفدی چنین می نویسد: عمر در روز بیعت بر شکم فاطمه زد تا محسن را سقط کرد.(3)

-طبری:

طبری می گوید: سبب وفات ایشان - یعنی حضرت زهرا علیها السلام - این بود که قنفذ غلام آن مرد به دستور وی زهرا علیها السلام را با نوک شمشیر زد و سبب شد محسن را سقط کرده و به دنبال آن درگیر بیماری سختی گردید.(4)

-طبرسی:

طبرسی استدلال امام حسن علیه السلام را علیه جمعی از دشمنان اهل بیت علیهم السلام که مغيرة بن شعبه در میان آنها بوده روایت کرده است. امام خطاب به مغیره می فرماید:

يَا مُغِيرَةَ بْنَ شُعْبَةَ فَإِنَّكَ لِلَّهِ عَدُوٌّ وَ لِكِتَابِهِ نَابِذٌ وَ لِنَبِيِّهِ مُكَذِّبٌ وَ أَنْتَ الزَّانِي وَ قَدْ وَجَبَ عَلَيْكَ الرَّجْمُ أَنْتَ الَّذِي ضَرَبْتَ فَاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ حَتَّى أَدْمَيْتَهَا وَ أَلْقَتْ مَا فِي بَطْنِهَا اسْتِذْلَالًا مِنْكَ لِرَسُولِ اللَّهِ ص وَ مُخَالَفَةً مِنْكَ لِأَمْرِهِ وَ انْتِهَاكاً لِحُرْمَتِهِ وَ قَدْ قَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ يَا فَاطِمَةُ أَنْتِ سَيِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ اللَّهُ مُصَيِّرُكَ إِلَى النَّارِ

ص: 366


1- میزان الاعتدال، ج1، ص139.
2- مناقب آل ابی طالب، ج3، ص133.
3- الوافی بالوفیات، ج5 ص347.
4- دلائل الامامة، ص 134؛ بحار الانوار، ج 43، ص170.

وَ جَاعِلُ وَبَالِ مَا نَطَقْتَ بِهِ عَلَيْكَ»(1) و اما تو ای مغیره، تو دشمن خدایی، از کتاب خدا نفرت داری و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم را تکذیب می کنی، تو زنا کاری و باید تو را رجم کرد و تو بودی که فاطمه دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را زدی تا او را خون آلود نمودی و بر اثر آن انداخت آنچه را در شکم داشت و هدف تو از این کار ذلیل کردن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، مخالفت با دستورات ایشان و تجاوز به حریم آن حضرت بود، در حالی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خطاب به فاطمه علیها السلام فرمود: ای فاطمه، تو بانوی زنان اهل بهشتی.

ای مغیره، خداوند تو را به جهنم خواهد برد و آثار سوء گفته هایت را به خودت بر می گرداند.

-مجلسی:

شیخ مجلسی از ارشاد القلوب نقل می کند که حضرت زهرا علیها السلام فرمود:

«فَأَخَذَ عُمَرُ اَلسَّوْطَ مِنْ يَدِ قُنفُذٍ مَوْلَى أَبِي بَكْرٍ فَضَرَبَ بِهِ عَضُدِي فَالْتَوَى اَلسَّوْطُ عَلَى عَضُدِي حَتَّى صَارَ كَالدُّمْلُجِ وَرَكَلَ البابَ بِرِجْلِهِ فَرَدَّهُ عَلَيَّ وأَنَا حَامِلٌ فَسَقَطْتُ لِوَجْهِي والنَّارُ تُسْعَرُ وتَسْفَعُ وَجْهِي فَضَرَبَنِي بِيَدِهِ حَتَّى انْتَثَرَ قُرْطِي مِنْ أُذُنِي وَجَاءَنِي الْمَخَاضُ فَأَسْقَطْتُ مُحَسِّناً قَتِيلاً بِغَيْرِ جُرْم»(2) سپس عمر تازیانه را از دست قنفذ - غلام ابوبکر - گرفت و بر بازوی من زد. تازیانه مثل دستبند بر بازوی من چرخید و با پا در خانه را چنان زد که به سوی من برگشت. من حامله بودم، من با صورت بر زمین افتادم و آتش شعله ور شده بود و صورت مرا می سوزاند، آنگاه با دست مرا زد که گوشواره از گوش من افتاد و درد زایمان احساس کردم و محسن را سقط نمودم، کشته ای بی گناه.

این بود بعضی مراجع که حادثه زدن حضرت زهرا علیها السلام و ساقط شدن محسن را نقل کرده اند.

شیعه بدين حادثه معتقدند و تعدادی روایت از ائمه اطهار علیهم السلام در این باره نقل کرده اند.

در هر حال، این اتفاقات دردناکی که به دست آن قوم رخ داد نشان دهنده جاه طلبی و حرص فوق العاده آنان بر سلطنت است.

3.اسقاط خمس

یکی دیگر از اقدام های تأسف بار ابوبکر علیه عترت مطهر این بود که خمس را ساقط کرد، در

ص: 367


1- الاحتجاج، ج 1، ص 277.
2- بحار الانوار، ج20، ص348_349.

حالی که خمس حق مسلم ایشان به نص قرآن کریم است. خداوند می فرماید:«وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ»(1)؛ بدانید هر گونه غنیمتی به دست آورید، خمس آن برای خدا و برای پیامبر و برای ذی القربی و یتیمان و مسکینان و واماندگان در راه است، اگر به خدا ایمان آورده اید.

مسلمين اجماع دارند بر این که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سهمی از خمس را به خود اختصاص میداد و سهمی دیگر به خویشاوندان خویش و این سیره پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود تا این که به جوار خدا پیوست، ولی با روی کار آمدن ابوبکر سهم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و خویشاوندان را حذف و بنی هاشم را از خمس محروم نموده و آنان را مانند سایر مردم قرار داد.(2)

حضرت زهرا علیها السلام قاصدی را سوی ابوبکر فرستاد و از او بقیه خمس خیبر را خواست، ولی ابوبکر نپذیرفت که چیزی به ایشان بدهد.(3)

و بدین وسیله فقر بر سادات علوی خیمه افکند و آنان از مهم ترین درآمد اقتصادی که خداوند برای آنها قرار داده بود محروم شدند و سبب این تصمیم ابوبکر این بود که امام علی علیه السلام در برخورد با او ضعیف بماند و این از انواع محاصره های اقتصادی است که بعضی دولتها عليه مخالفین خود اجرا می کنند.

4.ملی کردن فدک

یکی دیگر از اقدامات ظالمانه ابوبکر علیه حضرت زهرا علیها السلام ملی کردن و مصادره فدک به نفع بیت المال است و اینک - به طور خلاصه - حدیث فدک و مسائل مربوط به آن را مطرح می کنیم:

-موقعیت جغرافیایی فدک:

فدک روستایی در حجاز است که فاصله آن با مدینه دو یا سه روز راه است.(4)

فدک نیز از روستاهای یهودیان است که فاصله آن با خیبر کمتر از یک مرحله است.(5)

ص: 368


1- سوره انفال، آیه 41.
2- تفسیر کشاف، ج 2، ص 221 (در تفسير آيه خمس).
3- صحیح بخاری، ج3، ص36؛ صحیح مسلم، ج 2، ص 72.
4- معجم البلدان، ج 4، ص238.
5- مجمع البحرین، ج 5 ص 283.

-محدوده فدک از نظر اهل بیت علیهم السلام

اما نظر ائمه اطهار علیهم السلام درباره محدوده فدک این است که فدک شامل تمام کشورهای اسلامی است، نقل کرده اند که هارون الرشید با امام موسی کاظم علیه السلام چنین گفتگو کرد:

- میخواهم فدک را به تو برگردانم.

- «لا آخُذُها اِلاّ بِحُدُودِها»؛ من تحویل نمیگیرم مگر تمام محدوده آن باشد.

- محدوده آن چیست؟

- «اِنْ حَدَدْتُها لَمْ تَرُدَّها »؛ اگر محدودهاش را مشخص کنم هرگز برنمی گردانی

- به حق جدت سوگند که برمی گردانم.

- «امَّا الْحَدُّ الاولُ فَعَدنٌ»؛ مرز اول آن عدن - يمن - است. با این گفته رنگ هارون تغییر کرد.

- «وَالحَدُّ الثَّانِي سَمَرْقَنْدُ»؛ مرز دوم سمرقند است. در اینجا رنگ هارون پرید.

- « وَ الْحَدُّ الثَّالث اِفْرِيقِيَّةُ»؛ مرز سوم آفریقا است.

- «وَ اَلرَّابِعُ سِيفُ اَلْبَحْرِ مِمَّا يَلِي اَلْجُزُرَ وَ اِرْمِينِيَّةَ»؛ مرز چهارم پشت جزیره ها و ارمنستان است،

هارون برآشفته شد و گفت: چیزی برای ما باقی نماند.(1)

کشور اسلامی که اطراف آن به تمام جهان راه دارد از آن ائمه اهل بیت علیهم السلام است، که از آنها غصب شده و دولتهای امویان و عباسیان به ناحق بر آن مسلط گشتند.

فدک ملک پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم

فدک به واسطه نیروی نظامی اسلامی فتح نشده، بلکه خدای متعال آن را در سال هفتم هجری به طور صلح آمیز و به صورت فيء در اختیار بنده و رسول خویش قرار داده است و چون هیچ لشکر کشی علیه آن نشده لذا اینگونه نیست که تنها خمس (یک پنجم) آن برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم باشد بلکه همه آن به طور کامل ملک آن حضرت است.

هنگامی که مسلمانان قلعه های خیبر را فتح کردند، خداوند در دل یهودیان ساکن فدک ترس

ص: 369


1- مناقب آل ابی طالب، ج4، ص320.

و وحشت انداخت و آنها فوراً به سوی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمدند و با ایشان به توافق رسیدند که نصف زمین های خود را بدهند و این نصف همان فدک بود و لذا تمام آن برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است.

هبه کردن فدک به فاطمه علیها السلام

وقتی فدک در اختیار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قرار گرفت، آیه ذیل بر ایشان نازل شد: «وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ»(1) و حق نزدیکان را بپرداز و به طور متواتر ثابت است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حضرت زهرا علیها السلام را خواست و فدک و عوالی را به ایشان بخشید و فرمود: «هَذَا قُسْمٌ قَسَمَهُ اَللَّهُ لَكَ وَ لِعَقِبِكَ»(2) ؛ این سهمیه ای است که خداوند برای تو و نسل تو قرار داده است.

حضرت زهرا علیها السلام مالكانه در فدک تصرف کرد و اهل بیت علیهم السلام هیچ درآمد اقتصادی دیگری نداشتند. امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: «بَلِيٍ كَانَتْ فِي أَيْدِينَا فَدَكٌ مِنْ كُلِّ مَا أَظَلَّتْهُ اَلسَّمَاءُ» ؛ آری، فدک در دست ما بود و در آن از هر چه زیر آسمان است وجود داشت.

پس از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ابوبکر آن را مصادره و به بیت المال ملحق نمود، او می خواست امام را از نظر اقتصادی تضعیف و هر گونه مخالفتی با دولت خود را سرکوب نماید.

ابن ابی الحدید می گوید: از علی بن فارقی، معلم مدرسه غربیه در بغداد پرسیدم:

- آیا فاطمه راست میگفت؟

- آری.

- پس چرا ابوبکر فدک را به او نداد، هر چند وی را راستگو میدید؟

تبسمی کرد و سخنی زیبا و با لطافتی گفت با وجود این که کمتر مزاح می کرد، آنگاه ادامه داد:

اگر امروز تنها به خاطر ادعای فاطمه فدک را به وی میداد، فردا باز می گشت و مدعی خلافت برای شوهرش میشد و ابوبکر را از مقام خود کنار میزد و دیگر ابوبکر نمی توانست بهانه ای بیاورد، زیرا او پذیرفته بود که فاطمه راستگو است هرآنچه ادعا کند و نیازی به بینه و شاهد نیز ندارد.(3)

ص: 370


1- سوره اسراء(17)، آیه 26.
2- شواهد التنزیل، ج 1، ص 441: الدر المنثور، ج 2، ص 151؛ کنز العمال، ج2، ص158؛ روح المعانی، ج 5، ص58
3- شرح نهج البلاغة - ابن ابی الحدید، ج 1، ص198.

دولتهای حاکم پس از شیخین - ابوبکر و عمر - نیز با دلخواه خود در آن تصرف کردند. عثمان بن عفان فدک را به مروان بن حکم بخشید، مورخین می گویند که این هم یکی از اسباب نفرت عمومی علیه عثمان شد(1) و پس از مرگ مروان فرزندان او یکی پس از دیگری فدک را به ارث بردند، تا این که عمر بن عبدالعزیز به قدرت رسید و فدک را از آنان گرفت و به عنوان صدقه بازگرداند.(2)

زهرا علیها السلام فدک را مطالبه می کند:

پس از ملی کردن فدک توسط ابوبکر، حضرت زهرا علیها السلام مطالبه برگرداندن آن را نمود. راویان

می گویند: ابوبکر از زهرا علیها السلام درخواست شاهد کرد مبنی بر این که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فدک را به او بخشیده است و زهرا علیها السلام نیز چند شاهد آورد، از جمله آنها امیرالمؤمنین علیه السلام بود و همچنین ام ایمن آن بانوی بزرگواری که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم درباره اش گفته است: «أَنَّهَا مِنْ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ»؛ او اهل بهشت است. ابوبکر دستخطی مبنی بر بازگرداندن فدک به زهرا علیها السلام نوشت، ولی عمر آن برگه را گرفت، آب دهان بر آن انداخت و پاره کرد.(3)

گفته شده است که ابوبکر شهادت امام و شهادت ام ایمن را نپذیرفت و گفت: علی می خواهد نفعی به خود برساند و ام ایمن یک زن اعجمی است و چیزی نمی فهمد.

متکلمین شیعه اظهار نظرهای گوناگونی در این باره دارند، از جمله:

1. ابوبکر از دختر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر مدعای خود بینه و شاهد خواست مبنی بر این که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فدک را به ایشان بخشیده است، در حالی که فدک در دست فاطمه علیها السلام بود و لذا مدعی باید بینه می آورد نه فاطمه علیها السلام و اگر مدعی بینهای نداشت، حقی بر فاطمه علیها السلام نداشت جز قسم، زیرا قاعده مشهوری داریم که می گوید: «البينة على المدعي، واليمين على المنكر»؛ بينه وظیفه مدعی است و قسم وظيفه انکار کننده است.

2. ابوبکر مقام دختر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را نادیده گرفت. او بانوی زنان این امت است، خداوند راضی به رضای او شود و خشمگین برای خشم او و او از کسانی است که خدای متعال محبت آنها را بر

ص: 371


1- العقد الفرید، ج4، ص283.
2- تاریخ ابي الفداء، ج1، ص168.
3- الاحتجاج، ج 1، ص 122، السيرة الحلبية، ج 3، ص 362.

امت واجب کرده است. خداوند می فرماید: «قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى»(1)

بگو: من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم درخواست نمی کنم جز دوست داشتن نزدیکانم و همچنین فاطمه از کسانی است که خداوند پلیدی را از آنها به دور ساخته و آنان را پاک و مطهر قرار داده است، او از آنهایی است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم توسط آنها با نصرانیهای نجران مباهله نمود و او از ابراری است که خدای متعال آیه ذیل را درباره آنها نازل کرده است: ««إِنَّ الْأَبْرَارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كَانَ مِزَاجُهَا كَافُورًا»(2) ؛ به یقین ابرار- نیکان - از جامی می نوشند که با عطر خوشی آمیخته است و این امور راستگویی و درست بودن ادعای حضرت زهرا علیها السلام را ثابت می کند.

ابوبکر فدک را به زور گرفت و آن را به اموال دولت اضافه کرد و حضرت زهرا علیها السلام شدیداً از این حادثه ناراحت گردید. آنها این روزی خدادادی را از او و فرزندانش گرفتند و انا لله وانا اليه راجعون.

امام علیه السلام از صحابه یاری می طلبد

امام علیه السلام از صحابه یاری خواست تا به او کمک کنند و حق او را برگردانند. مورخین نقل می کنند که امام علیه السلام حضرت زهرا علیها السلام را همراه با حسنین علیهما السلام بر مرکبی سوار و از صحابه تقاضای یاری می کردند، ولی آنها از حضرت زهرا علیها السلام عذر می خواستند و می گفتند: ما پیش از این با ابوبکر بیعت کرده ایم. البته اگر پسر عموی شما زودتر می آمد مطمئناً او را می پذیرفتیم!(3)

این عذر بیجایی است و مسئولیت بر عهده آنان است، زیرا امام علیه السلام مشغول جنازه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود. نمی توانست پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را رها کند و به سوی آن قوم برود، ولی آنها این فرصت را غنیمت شمرده و با عجله قدرت را به دست گرفتند.

ص: 372


1- سوره شوری، آیه 23.
2- سورة انسان، أيه 5.
3- الامامة والسياسة، ج 1، ص 16.

فصل سیزدهم: سخنرانی تاریخی و جاودانه حضرت زهرا علیها السلام

اشاره

ص: 373

ص: 374

سخنرانی تاریخی و جاودانه حضرت زهرا علیها السلام

اقدامات ظالمانه ابوبکر عرصه را بر دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و بانوی زنان جهان تنگ کرد و شديداً رنجور و غم زده شد. لذا تصمیم گرفت حجت را بر او تمام کند و هر راهی را برای توجیه سیاستهای خود بر وی ببندد، از این رو سخنرانی جاودانه ای در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ایراد و همه مسائل را روشن نمود و ثابت کرد که عظیم ترین بانویی است که خدای متعال بر روی زمین خلق کرده است، در این سخنرانی با حکمتهایی متعالی و منطقی استوار، قدرت فکری و موهبت ذاتی خود را به اثبات رساند.

به دلیل اهمیت فوق العاده این سخنان، اهل بیت علیهم السلام فرزندان خود را وادار به حفظ آن می کردند همان گونه که به آنها دستور حفظ قرآن می دادند.

هرگز بانویی در این سن جوانی، یعنی نوزده سالگی را نمی توان یافت که بتواند سخنی مانند این خطبه ایراد کند، خطبه ای که زبردست ترین سخنوران جهان از گفتن آن ناتوان اند، ولی چنین قدرتی از یادگار نبوت و معدن علم و حکمت امری طبیعی است، او معارف را از پدر بزرگوار خویش فرا گرفته و تواناییهای شخصی پدر را به ارث برده، تا این که نسخه ای مطابق اصل شده است. اخبار و روایات نیز این معنی را بیان کرده اند.

خطبه حضرت زهرا علیها السلام انقلابی شورانگیز علیه دولت ابوبکر بود که میخواست ستونهای حکومت او را ویران و دولت را بر سر او خراب کند، گرچه ابوبکر با قدرت های دیپلماتیک خود توانست آتش این انقلاب را خاموش کند، همان گونه که در ضمن همین فصل بیان خواهیم کرد.

راویان نحوه خارج شدن حضرت زهرا علیها السلام به سوی مسجد پدر را نقل کرده اند. حضرت لباس به

ص: 375

تن کرده و چادر بر سر نهاد و با گروهی از زنان فامیل و خدمتکاران خود به سوی مسجد روانه شده در حالی که چادرش به زمین کشیده میشد و راه رفتن او همانند راه رفتن پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود، بر ابوبکر که در میان عده ای از مهاجرین و انصار و دیگران نشسته بود وارد شد. در این هنگام بین او و دیگران پرده ای آویختند. آنگاه نالهای جانسوز از دل برآورد که همه مردم به گریه افتادند و مجلس و مسجد به سختی به جنبش درآمد. سپس لحظه ای سکوت کرد تا همهمه مردم خاموش و گریه آنان ساکت شد و جوش و خروش ایشان آرام يافت، آنگاه کلامش را با حمد و ثنای الهی آغاز فرمود و درود بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرستاد، در اینجا دوباره صدای گریه مردم برخاست، وقتی سکوت برقرار شد، کلام خویش را دنبال کرد و فرمود:

«الْحَمْدُلِلَّهِ عَلی ما اَنْعَمَ وَ لَهُ الشُّكْرُ عَلی ما اَلْهَمَ وَ الثَّناءُ بِما قَدَّمَ مِنْ عُمُومِ نِعَمٍ اِبْتَدَاَها وَ سُبُوغِ الاء اَسْداها وَ تَمامِ مِنَنٍ اَوْالها جَمَّ عَنِ الْاِحْصاءِ عَدَدُها وَ نَأى عَنِ الْجَزاءِ اَمَدُها وَ تَفاوَتَ عَنِ الْاِدْراكِ اَبَدُها وَ نَدَبَهُمْ الِسْتِزادَتِها بِالشُّكْرِ الِتِّصالِها وَ اسْتَحْمَدَ اِلَى الْخَالئِقِ بِاِجْزالِها وَ ثَنی بِالنَّدْبِ اِلى اَمْثالِه»

حمد و سپاس خدای را بر آنچه ارزانی داشت و شکر او را در آنچه الهام فرمود و ثنا و شکر بر او بر آنچه پیش فرستاد، از نعمتهای فراوانی که خلق فرمود و عطایای گسترده ای که اعطا کرد و منتهای بیشماری که ارزانی داشت، که شمارش از شمردن آنها عاجز و نهایت آن از پاداش فراتر و دامنه آن تا ابد از ادراک دورتر است و مردمان را فراخواند، تا با شکرگزاری آنها نعمتها را زیاده گرداند و با گستردگی آنها مردم را به سپاسگزاری خود متوجه ساخت و با دعوت نمودن به این نعمتها آنها را دو چندان کرد.

حضرت در این قسمت به حمد و ثنای خداوند می پردازد و الطاف و نعمتهای بیشمار الهی را شکر می کند، خداوند این نعمت ها را بر بندگان خود ارزانی داشته و از آنها خواسته است او را شکر کنند تا نعمت های بیشتری به آنان عطا فرماید.

دختر رسول خدا خطبه خود را ادامه داد و گفت:

«وَ اَشْهَدُ اَنْ ال اِلهَ اِالَّ اللَّهُ وَحْدَهُ ال شَریكَ لَهُ، كَلِمَةٌ جَعَلَ الْاِخْالصَ تَأْویلَها، وَ ضَمَّنَ الْقُلُوبَ مَوْصُولَها، وَ اَنارَ فِی التَّفَكُّرِ مَعْقُولَها، الْمُمْتَنِعُ عَنِ الْاَبْصارِ رُؤْیَتُهُ، وَ مِنَ الْاَلْسُنِ صِفَتُهُ،

ص: 376

وَ مِنَ الْاَوْهامِ كَیْفِیَّتُهُ.

اِبْتَدَعَ الْاَشْیاءَ ال مِنْ شَىْءٍ كانَ قَبْلَها، وَ اَنْشَاَها بِالَاحْتِذاءِ اَمْثِلَةٍ اِمْتَثَلَها، كَوَّنَها بِقُدْرَتِهِ وَ ذَرَأَها بِمَشِیَّتِهِ، مِنْ غَیْرِ حاجَةٍ مِنْهُ اِلى تَكْوینِها، وَ ال فائِدَةٍ لَهُ فی تَصْویرِها، اِالَّ تَثْبیتاً لِحِكْمَتِهِ وَ تَنْبیهاً عَلی طاعَتِهِ، وَ اِظْهاراً لِقُدْرَتِهِ وَ تَعَبُّداً لِبَرِیَّتِهِ، وَ اِعْزازاً لِدَعْوَتِهِ، ثُمَّ جَعَلَ الثَّوابَ عَلی طاعَتِهِ، وَ وَضَعَ الْعِقابَ عَلی مَعْصِیَتِهِ، ذِیادَةً لِعِبادِه مِنْ نِقْمَتِهِ وَ حِیاشَةً لَهُمْ اِلى جَنَّتِهِ.» و گواهی میدهم که معبودی جز خداوند نیست و شریکی ندارد، که این امر بزرگی است که اخلاص را تأویل آن و قلوب را متضمن وصل آن ساخت و در پیشگاه تفکر و اندیشه شناخت آن را آسان نمود، خداوندی که چشمها از دیدنش باز مانده و زبانها از وصفش ناتوان و اوهام و خیالات از درک او عاجز می باشند.

موجودات را خلق فرمود بدون آن که از مادهای موجود شوند و آنها را پدید آورد بدون آن که از الگویی تبعیت کند، آنها را به قدرت خویش ایجاد و به مشیتش پدید آورد، بی آن که در ساختن آنها نیازی داشته و در تصویرگری آنها فائده ای برایش وجود داشته باشد. جز تثبیت حکمتش و آگاه سازی بر طاعتش و اظهار قدرت خود و شناسایی راه عبودیت و گرامی داشت دعوتش. آنگاه بر طاعتش پاداش و بر معصیتش عقاب مقرر داشت، تا بندگانش را از نقمتش باز دارد و آنان را به سوی بهشتش رهنمون گردد.

در این قسمت از سخن حضرت سه بحث کلامی درباره آفریدگار پرعظمت وجود دارد:

اولاً - دیدگان از دیدن سازنده و پدیدآورنده هستی با تمام کهکشان های بیشمار آن ناتوان هستند. مگر یک ممکن الوجود می تواند با دیده یا تفکر خود آن حقیقت لایزال را ببیند، و همچنین زبان ها با تمام توانایی های خود در توصیف و تصویر پدیده ها نمی توانند او را تصویر نمایند، تخیل انسانی نیز قادرنمی باشد چگونگی او را درک کند، البته توضیح و استدلال بر این مسائل در منابع کلامی به طور علمی بررسی شده است.

ثانیاً - حضرت زهرا علیها السلام اشاره ای به چگونگی خلق و ایجاد پدیدهها نموده است، خداوند اشیاء را از نیستی به وجود آورده و بدون داشتن الگویی آنها را ساخته است، خدای متعال همه چیز را با قدرت و اراده خود ابداع و ابتکار نموده است، پس متعالی باد آن مبدع عظيم الشان.

ثالثاً - هیچ یک از مخلوقات الهی چه آنهایی که قابل رؤیت هستند یا رؤیت آنها امکان پذیر

ص: 377

نیست نفعی برای خدا ندارند، او منبع فیض و بخشش است، با قدرت و اراده خود اشیاء را خلق نموده تا عظمت خویش را ابراز کند، مخلوقات را وادار به اطاعت و دعوت خود را پا برجا نماید و هر که او را اطاعت کرد آنقدر ثواب به وی می دهد که از بزرگی آن را نتوان توصیف کرد و در مقابل اگر کسی نافرمانی کند کیفری دردناک خواهد داشت.

بانوی زنان جهان به یاد پدر بزرگوار و پیشوای انبیا صلی الله علیه و آله و سلم خطبه را ادامه داد:

وَ اَشْهَدُ اَنَّ اَبیمُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، اِخْتارَهُ قَبْلَ اَنْ اَرْسَلَهُ، وَ سَمَّاهُ قَبْلَ اَنْ اِجْتَباهُ، و اصْطَفاهُ قَبْلَ اَنْ اِبْتَعَثَهُ، اِذ الْخَالئِقُ بِالْغَیْبِ مَكْنُونَةٌ، وَ بِسَتْرِ الْاَهاویلِ مَصُونَةٌ، وَ بِنِهایَةِ الْعَدَمِ مَقْرُونَةٌ، عِلْماً مِنَ اللَّهِ تَعالی بِمائِلِ الْاُمُورِ، وَ اِحاطَةً بِحَوادِثِ الدُّهُورِ، وَ مَعْرِفَةً بِمَواقِعِ الْاُمُورِ.

ابْتَعَثَهُ اللَّهُ اِتْماماً لِاَمْرِهِ، وَ عَزیمَةً عَلى اِمْضاءِ حُكْمِهِ، وَ اِنْفاذاً لِمَقادیرِ رَحْمَتِهِ، فَرَأَى الْاُمَمَ فِرَقاً فی اَدْیانِها، عُكَّفاً عَلی نیرانِها، عابِدَةً لِاَوْثانِها، مُنْكِرَةً لِلَّهِ مَعَ عِرْفانِها.

فَاَنارَ اللَّهُ بِاَبیمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ و الِهِ ظُلَمَها، وَ كَشَفَ عَنِ الْقُلُوبِ بُهَمَها، وَ جَلى عَنِ الْاَبْصارِ غُمَمَها، وَقامَفِی النَّاسِ بِالْهِدایَةِ،فَاَنْقَذَهُمْ مِنَ الْغِوایَةِ، وَ بَصَّرَهُمْ مِنَ الْعِمایَةِ، وَ هَداهُمْ اِلَى الدّینِ الْقَویمِ، وَدَعاهُمْ اِلَى الطَّریقِ الْمُسْتَقیمِ، ثُمَّقَبَضَهُ اللَّهُ اِلَیْهِقَبْضَ رَأْفَةٍ وَ اخْتِیارٍ، وَ رَغْبَةٍ وَ ایثارٍ،فَمُحَمَّدٌصَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ و الِهِ مِنْ تَعَبِ هذِهِ الدَّارِفی راحَةٍ،قَدْ حُفَّ بِالْمَالئِكَةِ الْاَبْرارِ وَ رِضْوانِ الرَّبِّ الْغَفَّارِ، وَ مُجاوَرَةِ الْمَلِكِ الْجَبَّارِ، صَلَّى اللَّهُ عَلی أَبی نَبِیِّهِ وَ اَمینِهِ وَ خِیَرَتِهِ مِنَ الْخَلْقِ وَ صَفِیِّهِ، وَ السَّالمُ عَلَیْهِ وَ رَحْمَةُاللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ.

و گواهی میدهم که پدرم محمد بنده و فرستاده اوست، که قبل از فرستاده شدن او را انتخاب و قبل از آفرینش نام پیامبری بر او نهاد و قبل از مبعوث شدن او را برانگیخت، آن هنگام که مخلوقات در حجاب غیبت بوده و در نهایت تاریکیها به سر برده و در سر حد عدم و نیستی قرار داشتند، او را برانگیخت به خاطر علمش به عواقب کارها و احاطه اش به حوادث زمان و شناسائی کاملش به وقوع مقدرات.

او را برانگیخت تا امرش را کامل و حکم قطعی اش را امضا و مقدراتش را اجرا نماید و آن حضرت امتها را دید که در آیین های مختلفی قرار داشته و در پیشگاه آتشهای افروخته معتکفاند و بتهای تراشیده شده را می پرستند و خداوندی را که شناخت آن در فطرتشان قرار دارد منکرند.

ص: 378

پس خدای بزرگ به وسیله پدرم محمد صلی الله علیه و آله و سلم تاریکی های آن را روشن و مشکلات قلبها را برطرف و موانع رؤیت دیده ها را از میان برداشت و با هدایت در میان مردم قيام کرده و آنان را از گمراهی رهانید و بینایشان کرده و ایشان را به دین استوار و محکم رهنمون شده و به راه راست دعوت نمود. سپس خداوند او را به سوی خود فراخواند، فراخواندنی از روی مهربانی و آزادی و رغبت و میل، پس آن حضرت از رنج این دنیا در آسایش بوده و فرشتگان نیکو کار در گرداگرد او قرار داشته و خشنودی پروردگار آمرزنده او را فراگرفته و در جوار رحمت او قرار دارد، پس درود خدا بر پدرم، پیامبر و امینش بر وحی و برگزیده و بهترین خلق او باد و سلام و رحمت و برکات الهی بر او باد.

حضرت زهرا علیها السلام درباره پدر خویش سخن گفت، پدرش که رهبر تمام خلق بوده، عقول را نور بخشید و انسان را از بندگی غیر خدا مانند بتهای ساخته شده دست خود رها ساخت و افقهای ارزشمند و درخشانی در زندگی باز نمود تا انسان زیر سایه آن با کرامت و آسایش زندگی کند و از جمله مطالبی که فاطمه علیها السلام فرمود نکات ذیل است:

اولاً- خدای متعال بنده و فرستاده خود را برای نبوت انتخاب کرد و این مقام والا را به او اختصاص داد پیش از آن که او را بیافریند، زیرا که خداوند ارزشهای ذاتی و عظمت شان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خویش را می دانست.

ثانياً - پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در زمانی به پیامبری رسید که ملتها دارای ادیان و فرقه های گوناگون بوده، بعضی از آنها بت پرست و بعضی آتش پرست بودند، آنگاه خداوند به وسیله پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم والامقام خود عقول را روشنایی بخشیده، تاریکیها را برکنار، نادانی را از قلوب محو و انسان را از این خرافاتی که او را به پست ترین جایگاه های زندگی رسانیده بود آزاد ساخت.

ثالثاً - خدای متعال مجاورت خویش را برای بنده و فرستاده خود انتخاب و رضوان الهی را بر او احاطه فرمود و در آن جایگاه قدس فرشتگان مقرب و انبیای بزرگوار گرداگرد او جمع شدند.

بانوی زنان جهان در ادامه سخنان تاریخی و جاودانه خود فرمود:

اَنْتُمْ عِبادَ اللَّهِ نُصُبُ اَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ، وَ حَمَلَةُ دینِهِ وَ وَحْیِهِ، وَ اُمَناءُ اللَّهِ عَلى اَنْفُسِكُمْ، وَ بُلَغاؤُهُ اِلَى

الْاُمَمِ، زَعیمُ حَقٍّ لَهُ فیكُمْ وَ عَهْدٍ قَدَّمَهُ اِلَیْكُمْ، وَ بَقِیَّةٍ اِسْتَخْلَفَها عَلَیْكُمْ: كِتابُ اللَّهِ

ص: 379

النَّاطِقُ وَ الْقُرْانُ الصَّادِقُ، و النُّورُ السَّاطِعُ وَ الضِّیاءُ الالَّمِعُ، بَیِّنَةً بَصائِرُهُ، مُنْكَشِفَةً سَرائِرُهُ، مُنْجَلِیَةً ظَواهِرُهُ، مُغْتَبِطَةً بِهِ اَشْیاعُهُ، قائِداً اِلَى الرِّضْوانِ اِتِّباعُهُ، مُؤَدٍّ اِلَى النَّجاةِ اسْتِماعُهُ. بِهِ تُنالُ حُجَجُ اللَّهِ الْمُنَوَّرَةُ، وَ عَزائِمُهُ الْمُفَسَّرَةُ، وَ مَحارِمُهُ الْمُحَذَّرَةُ، وَ بَیِّناتُهُ الْجالِیَةُ، وَ بَراهینُهُ الْكافِیَةُ، وَ فَضائِلُهُ الْمَنْدُوبَةُ، وَ رُخَصُهُ الْمَوْهُوبَةُ، وَ شَرائِعُهُ الْمَكْتُوبَةُ.

ای بندگان خدا، شما پرچمداران امر و نهی او و حاملان دین و وحی او و امینهای خدا بر خویشتن و مبلغان او به سوی امتهایید، زمامدار حق در میان شما بوده و پیمانی است که از پیشاپیش به سوی شما فرستاده و باقیمانده ای است که برای شما باقی گذارده و آن کتاب گویای الهی و قرآن راستگو و نور فروزان و شعاع درخشان است، که بیان و حجتهای آن روشن، اسرار باطنی آن آشکار، ظواهر آن جلوہ گر می باشد، پیروان آن مورد غبطه جهانیان بوده و تبعیت از او خشنودی الهی را باعث می گردد و شنیدن آن راه نجات است. به وسیله آن می توان به حجتهای نورانی الهی و واجباتی که تفسیر شده و محرماتی که از ارتکاب آن منع گردیده و نیز به گواهی های جلوہ گرش و برهانهای کافی اش و فضائل پسندیده اش و رخصتهای بخشیده شده اش و قوانین واجبش دست یافت.

حضرت زهرا علیها السلام در این قسمت از سخن، به مطالب زیر اشاره فرموده است:

اولاً- مقام والای اصحاب پیامبر و این که آنها امین خداوند بر شریعت الهی و بر تبلیغ پیام خدای متعال به ملت های جهان و تمام ساکنین روی زمین اند و این خصوصیتی است که پروردگار به آنان عطا فرموده است.

ثانياً - عظمت قرآن کریم و این که او نوری است درخشنده و چراغی است تابنده که به سوی رضوان الهی راهنمایی می کنند و راه نجات را فراهم می سازد، قرآن حجت خدا بر بندگان است، آنها را به سوی هدایت کشانده و انحراف ها را از آنان دور می نماید.

آنگاه فاطمه علیها السلام درباره احکام و واجبات اسلام و سبب تشريع آنها سخن گفت:

فَجَعَلَ اللَّهُ الْایمانَ تَطْهیراً لَكُمْ مِنَ الشِّرْكِ، وَ الصَّالةَ تَنْزیهاً لَكُمْ عَنِ الْكِبْرِ، وَ الزَّكاةَ تَزْكِیَةً لِلنَّفْسِ وَ نِماءًفِی الرِّزْقِ، وَ الصِّیامَ تَثْبیتاً لِلْاِخْالصِ، وَ الْحَجَّ تَشْییداً لِلدّینِ، وَ الْعَدْلَ تَنْسیقاً لِلْقُلُوبِ، وَ طاعَتَنا نِظاماً لِلْمِلَّةِ، وَ اِما مَتَنا اَماناً لِلْفُرْقَةِ، وَ الْجِهادَ عِزّاً لِلْاِسْالمِ، وَ الصَّبْرَ مَعُونَةً

ص: 380

عَلَی اسْتیجابِ الْاَجْرِ.

وَ الْاَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلِحَةً لِلْعامَّةِ، وَ بِرَّ الْوالِدَیْنِ وِقایَةً مِنَ السَّخَطِ، وَ صِلَةَ الْاَرْحامِ مَنْساءً فِی الْعُمْرِ وَ مَنْماةً لِلْعَدَدِ، وَ الْقِصاصَ حِقْناً لِلدِّماءِ، وَ الْوَفاءَ بِالنَّذْرِ تَعْریضاً لِلْمَغْفِرَةِ، وَ تَوْفِیَةَ الْمَكائیلِ وَ الْمَوازینِ تَغْییراً لِلْبَخْس وَ النَّهْىَ عَنْ شُرْبِ الْخَمْرِ تَنْزیهاً عَنِ الرِّجْسِ، وَ اجْتِنابَ الْقَذْفِ حِجاباً عَنِ اللَّعْنَةِ، وَ تَرْكَ السِّرْقَةِ ایجاباً لِلْعِصْمَةِ، وَ حَرَّمَ اللَّهُ الشِّرْكَ اِخْالصاً لَهُ بِالرُّبوُبِیَّةِ.

«فَاتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ، وَ ال تَمُوتُنَّ اِالَّ وَ اَنْتُمْ مُسْلِمُونَ،» وَ اَطیعُوا اللَّهَ فیما اَمَرَكُمْ بِهِ وَ نَهاكُمْ عَنْهُ، فَاِنَّهُ اِنَّما یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ.»

پس خدای بزرگ ایمان را برای پاک کردن شما از شرک و نماز را برای پاک نمودن شما از تکبر و زکات را برای تزکیه نفس و افزایش روزی و روزه را برای تثبیت اخلاص و حج را برای استحکام دین و عدالت ورزی را برای التیام قلبها و اطاعت ما خاندان را برای نظم یافتن ملتها و امامتمان را برای رهایی از تفرقه و جهاد را برای عزت اسلام و صبر را برای کمک در به دست آوردن پاداش قرار داد.

امر به معروف را برای مصلحت جامعه و نیکی به پدر و مادر را برای رهایی از غضب الهی و صله ارحام را برای طولانی شدن عمر و افزایش جمعیت و قصاص را وسیله حفظ خونها و وفای به نذر را برای در معرض مغفرت الهی قرار گرفتن و دقت در کیل و وزن را برای رفع کم فروشی مقرر فرمود و نهی از شراب خواری را برای پاکیزگی از پلیدیها و حرمت نسبت ناروا دادن را برای عدم دوری از رحمت الهی و ترک دزدی را برای پاکدامنی قرار داد و شرک را حرام کرد تا در یگانه پرستی خالص شوند.

«پس آنگونه که شایسته است از خدا بترسید و از دنیا نروید جز آن که مسلمان باشید» و خدا را در آنچه بدان امر کرده و از آن بازداشته اطاعت نمایید، «همانا که فقط دانشمندان از خدا می ترسند.»

زهرای اطهر علیها السلام سبب نزول احکام و آداب اسلامی را بیان و اسرار تشريعات الهی را که برای اکثر مردم ناشناخته بود افشا کرد، البته توضیح این امور نیاز به فرصتی طولانی دارد که در این خلاصه نمی گنجد.

فاطمه علیها السلام سخنان تاریخی خود را ادامه داد و فرمود:

ص: 381

اَیُّهَا النَّاسُ! اِعْلَمُوا اَنّی فاطِمَةُ وَ اَبیمُحَمَّدٌ، اَقُولُ عَوْداً وَ بَدْءاً، وَ ال اَقُولُ ما اَقُولُ غَلَطاً، وَ لا اَفْعَلُ ما اَفْعَلُ شَطَطاً، «لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ اَنْفُسِكُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْكُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُوفٌ رَحیمٌ.»

فَاِنْ تَعْزُوهُ وَتَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ اَبی دُونَ نِسائِكُمْ،وَ اَخَا ابْنِ عَمّی دُونَ رِجالِكُمْ، وَ لَنِعْمَ الْمَعْزِىُّ اِلَیْهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ.

فَبَلَّغَ الرِّسالَةَ صادِعاً بِالنَّذارَةِ، مائِالاً عَنْ مَدْرَجَةِ الْمُشْرِكینَ، ضارِباً ثَبَجَهُمْ، اخِذاً بِاَكْظامِهِمْ، داعِیاً اِلى سَبیلِ رَبِّهِ بِالْحِكْمَةِ و الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، یَجُفُّ الْاَصْنامَ وَ یَنْكُثُ الْهامَّ، حَتَّى انْهَزَمَ الْجَمْعُ وَ وَ لَّوُا الدُّبُرَ.

حَتَّى تَفَرَّى اللَّیْلُ عَنْ صُبْحِهِ، وَ اَسْفَرَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ، و نَطَقَ زَعیمُالدّینِ، وَ خَرَسَتْ شَقاشقُ الشَّیاطینِ، وَ طاحَ وَ شیظُ النِّفاقِ، وَ انْحَلَّتْ عُقَدُ الْكُفْرِ وَ الشَّقاقِ، وَ فُهْتُمْ بِكَلِمَةِ الْاِخْالصِ فی نَفَرٍ مِنَ الْبیضِ الْخِماصِ.

وَ كُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ، مُذْقَةَ الشَّارِبِ، وَ نُهْزَةَ الطَّامِعِ، وَ قُبْسَةَ الْعِجْالنِ، وَ مَوْطِیءَ الْاَقْدامِ، تَشْرَبُونَ الطَّرْقَ، وَ تَقْتاتُونَ الْقِدَّ، اَذِلَّةً خاسِئینَ، تَخافُونَ اَنْ یَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِكُمْ، فَاَنْقَذَكُمُ اللَّهُ تَبارَكَ وَ تَعالی بِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ بَعْدَ اللَّتَیَّا وَ الَّتی، وَ بَعْدَ اَنْ مُنِیَ بِبُهَمِ الرِّجالِ، وَ ذُؤْبانِ الْعَرَبِ، وَ

مَرَدَةِ اَهْلِ الْكِتابِ.

«كُلَّما اَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ اَطْفَأَهَا اللَّهُ،» اَوْ نَجَمَ قَرْنُ الشَّیْطانِ، اَوْ فَغَرَتْ فاغِرَةٌ مِنَ الْمُشْرِكینَ، قَذَفَ اَخاهُ فی لَهَواتِها، فَالیَنْكَفِیءُ حَتَّى یَطَأَ جِناحَها بِأَخْمَصِهِ، وَ یَخْمِدَ لَهَبَها بِسَیْفِهِ، مَكْدُوداً فی ذاتِ اللَّهِ، مُجْتَهِداً فی اَمْرِ اللَّهِ، قَریباً مِنْ رَسُولِ اللَّهِ، سَیِّداً فی اَوْلِیاءِ اللَّهِ، مُشَمِّراً ناصِحاً مُجِدّاً كادِحاً، ال تَأْخُذُهُ فِی اللَّهِ لَوْمَةَ الئِمٍ.

وَ اَنْتُمَفی رَفاهِیَّةٍ مِنَ الْعَیْشِ، و ادِعُونَفاكِهُونَآمِنُونَ، تَتَرَبَّصُونَ بِنَا الدَّوائِرَ، وَ تَتَوَكَّفُونَ الْاَخْبارَ، وَ تَنْكُصُونَ عِنْدَ النِّزالِ، وَ تَفِرُّونَ مِنَ الْقِتالِ.

ای مردم! بدانید که من فاطمه و پدرم محمد است، آنچه ابتدا گویم در پایان نیز می گویم، گفتارم غلط نبوده و ظلمی در آن نیست، « پیامبری از میان شما برانگیخته شد که رنجهای شما بر او گران آمده

ص: 382

و دلسوز بر شما است و بر مؤمنان مهربان و عطوف است».

پس اگر او را بشناسید می دانید که او پدر من بوده و پدر هیچ یک از زنانتان نیست و برادر پسر عموی من است و برادر هیچ یک از مردانتان نیست و چه نیکو است نسبت داشتن با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم.

او رسالت خود را با انذار انجام داد، از پرتگاه مشرکان کناره گیری کرده، شمشیر بر فرقشان نواخت، گلویشان را گرفته و با حکمت و پند و اندرز نیکو به سوی پروردگارشان دعوت نمود، بتها را نابود ساخته و سر کینه توزان را شکست، تا جمعشان شکست خوردند و از میدان گریختند.

تا این که صبح روشن از پرده شب برآمد و حق نقاب از چهره برکشید، زمامدار دین به سخن درآمد و فریاد شیطانها خاموش گردید، خار نفاق از سر راه برداشته شد و گره های کفر و تفرقه از هم گشوده گردید و دهان های شما به کلمه اخلاص باز شد، در میان گروهی که سپیدرو بوده و از شدت گرسنگی

شکم به پشت چسبیده بودند.

شما بر کناره پرتگاهی از آتش بودید و مانند جرعه ای آب به آسانی میتوان به شما دست درازی کرد و در معرض طمع طماعان قرار داشتید، هرکس می توانست به سرعت از شما سوء استفاده کند، لگدکوب روندگان بودید، از آبی مینوشیدید که شتران آن را آلوده کرده بودند و از پوست درختان به عنوان غذا استفاده می کردید، خوار و مطرود بودید، «میترسیدید که مردمانی که در اطراف شما بودند شما را بربایند» تا خدای تعالی بعد از چنین حالاتی شما را به دست آن حضرت نجات داد، بعد از آن که از دست قدرتمندان و گرگهای عرب و سرکشان اهل کتاب ناراحتیها کشید.

«هر گاه آتش جنگ برافروختند خداوند خاموشش نمود»، یا هر هنگام که شیطان سر برآورد یا اژدهایی از مشرکین دهان باز کرد، پیامبر برادرش را در کام آن افکند و او تا زمانی که سر آنان را به زمین نمی کوفت و آتش آنها را به آب شمشیرش خاموش نمی کرد، باز نمی گشت. فرسوده از تلاش در راه خدا، کوشیده در امر او، نزدیک به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم، سروری از اولیاء الهی، دامن به کمربسته، نصیحت گر، بازشگر و کوشش کننده بود و در راه خدا از ملامت ملامت کننده نمی هراسید و این در هنگامه ای بود که شما در آسایش زندگی می کردید، در مهد امن متنّعم بودید و در انتظار به سر می بردید تا بلاها ما را در بر گیرد و گوش به زنگ اخبار بودید و هنگام کارزار عقب گرد می کردید و به هنگام نبرد فرار مینمودید.

ص: 383

حضرت زهرا علیها السلام این قسمت از خطبه جاودانه خود را با معرفی خود آغاز کرد و گفت: من فاطمه و پدرم محمد است.

آری تو شعله ای از نور الهی و تو نفس و قلب تپنده محمد هستی.

تو بانوی زنان جهانی که خدای متعال با رضایت تو راضی و با خشم تو خشمگین می شود.

تو شالوده حق را برپا، نشانه های عدالت را تاسیس و مذهب اهل بیت را بنا کردی؛ پس تو تکیه گاه و پرچمدار آن هستی.

دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در این قسمت این مسئله را مطرح کرد که او هیچ سخنی نگوید و هیچ عملی انجام ندهد مگر موافق حق باشد، پس او با حق و حق با او است.

آنگاه حق بزرگ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بر مسلمانان را مطرح و از دلسوزی و شفقت آن حضرت برای مسلمین سخن گفت، زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مانند پدری مهربان بود که رنج مسلمانان او را رنج میداد و برای سعادت آنها کوشا و نسبت به مؤمنین رئوف و رحیم بود.

سپس جهاد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در راه این دین و زحمتهای فراوانی را که از دست گردن کشان قریش و یاغیان اهل کتاب دیده بود گوشزد کرد، تا این که اسلام با قدرت بر پای خود ایستاد و سنگرها و قلعه های شرک را در هم کوبید.

پس از آن، حضرت فاطمه علیها السلام حالت ذلت و خواری اعراب را بیان کرد، که چگونه خداوند به وسیله پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خود آنها را نجات داد، دین و دنیای عرب را اصلاح و عزت و شوکتی برای آنان در میان ملتهای جهان ایجاد کرد و تمدنی برای اعراب ساخت که یکی از بهترین و شکوهمندترین تمدنها در طول تاریخ شد.

بانوی زنان جهان اشاره ای نیز به پسر عموی خود امیرالمؤمنین علیه السلام و جهاد درخشنده آن حضرت در حفظ اسلام کرد، که چگونه به میدان های جنگ میرفت در حالی که آن دسته از مهاجرین فریش که اکنون قدرت را به چنگ آوردهاند، در ایام پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در امن و امان می زیستند و هیچ تلاشی برای یاری اسلام از خود نشان نمی دادند، بلکه در حین نبرد عقب نشینی و هنگام جنگ فرار می کردند و همیشه منتظر بودند که بلایی بر اهل بیت علیهم السلام بیاید و حوادث ناگواری بر آنها رخ دهد.

ص: 384

حضرت زهرا علیها السلام خطبه را ادامه داد و گفت:

فَلَمَّا اِختارَ اللَّهُ لِنَبِیِّهِدارَ اَنْبِیائِهِ وَ مَأْوى اَصْفِیائِهِ، ظَهَرَ فیكُمْ حَسْكَةُ النِّفاقِ، وَ سَمَلَ جِلْبابُ الدّینِ، وَ نَطَقَ كاظِمُ الْغاوینَ، وَ نَبَغَ خامِلُ الْاَقَلّینَ، وَ هَدَرَ فَنیقُ الْمُبْطِلینَ، فَخَطَرَ فی عَرَصاتِكُمْ، وَ اَطْلَعَ الشَّیْطانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزِهِ، هاتِفاً بِكُمْ، فَأَلْفاكُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجیبینَ، وَ لِلْغِرَّةِ فیهِ مُالحِظینَ، ثُمَّ اسْتَنْهَضَكُمْ فَوَجَدَكُمْ خِفافاً، وَ اَحْمَشَكُمْ فَاَلْفاكُمْ غِضاباً، فَوَسَمْتُمْ غَیْرَ اِبِلِكُمْ، وَ وَرَدْتُمْ غَیْرَ شْرَبِكُمْ.

هذا، لَمُحیطَةٌ بِالْكافِرینَ. فَهَیْهاتَ مِنْكُمْ، وَ كَیْفَ بِكُمْ، وَ اَنَّى تُؤْفَكُونَ، وَ كِتابُ اللَّهِ بَیْنَ اَظْهُرِكُمْ، اُمُورُهُ ظاهِرَةٌ، وَ اَحْكامُهُ زاهِرَةٌ، وَ وَ الْعَهْدُ قَریبٌ، وَالْكَلْمُ رَحیبٌ، وَ الْجُرْحُ لَمَّا یَنْدَمِلُ، وَ الرَّسُولُ لَمَّا یُقْبَرُ، اِبْتِداراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ، «اَلا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا، وَ اِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحیطُهُ لالکافرین»

فَهَیْهاتَ مِنْكُمْ، وَ كَیْفَ بِكُمْ، وَ اَنَّى تُؤْفَكُونَ، وَ كِتابُ اللَّهِ بَیْنَ اَظْهُرِكُمْ، اُمُورُهُ ظاهِرَةٌ، وَ اَحْكامُهُ زاهِرَةٌ، و اَعْالمُهُ باهِرَةٌ، و زَواجِرُهُ الئِحَةٌ، وَ اَوامِرُهُ واضِحَةٌ، وَ قَدْ خَلَّفْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِكُمْ، أَرَغْبَةً عَنْهُ تُریدُونَ؟اَمْ بِغَیْرِهِ تَحْكُمُونَ؟ «بِئْسَ لِلظَّالمینَ بَدَالاً»، «وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْاِسْالمِ دیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ، وَ هُوَ فِی الْاخِرَةِ مِنَ الْخاسِرین»

و آنگاه که خداوند برای پیامبرش خانه انبيا و آرامگاه اصفیا را برگزید، علائم نفاق در شما ظاهر گشت و جامه دین کهنه و سکوت گمراهان شکسته و پست رتبگان با قدر و منزلت گردیدند. شتر نازپرورده اهل باطل به صدا در آمد و در خانه هایتان بیامد و شیطان سر خویش را از مخفیگاه خود بیرون آورد و شما را فراخواند و مشاهده کرد که شما پاسخگوی دعوت او هستید و برای فریب خوردن آماده اید. پس از شما خواست که قیام کنید و مشاهده کرد که به آسانی این کار را انجام میدهید، شما را به غضب واداشت و دید غضبناک هستید، پس بر شتران دیگران نشان زدید و بر آبی که سهم شما نبود وارد شدید.

این در حالی بود که زمانی نگذشته بود و موضع شكاف زخم هنوز باز بود و جراحست التیام نیافته و پیامبر به قبر سپرده نشده بود، بهانه آوردید که از فتنه می هراسید، «آگاه باشید که در فتنه قرار گرفته اند و براستی جهنم کافران را احاطه نموده است».

این کار از شما بعید بود و چطور این کار را کردید، به کجا روی آوردید، در حالی که کتاب خدا رویاروی شماست، امورش روشن و احکامش درخشان و علائم هدایتش ظاهر و محرماتش هویدا و اوامرش واضح

ص: 385

است، ولی آن را پشت سر انداختید، آیا بی رغبتی به آن را خواهانید؟ یا به غیر قرآن حکم می کنید؟ «که این برای ظالمان جایگزین بدی است»، «و هر کس غیر از اسلام دینی را جویا باشد از او پذیرفته نشده و در آخرت از زیانکاران خواهد بود.»

صدیقه طاهره علیها السلام رحلت پدر بزرگوارش صلی الله علیه و آله و سلم به سوی بارگاه قدس را مطرح و به حوادث هولناکی اشاره کرد که پس از وفات پیامبر دامنگیر صحابه شد و از جمله:

1. پیدایش نفاق و ضعف مانعهای دینی در دلها.

2. ظهور سودجویان در عرصه زندگی سیاسی

3. بروز افراد بی مایه، که هیچ گونه سابقه اجتماعی نداشته و هرگز خدمتی به پیشرفت اسلام نکرده اند.

4. پیروی از شیطان و پذیرفتن کامل وسوسه ها و نیرنگ های وی.

5. حضرت زهرا علیها السلام صحابه را سرزنش فرمود، به خاطر این که خلافت را از اهل بیت نبوت و مراکز علم و حکمت در دنیای اسلام دور ساختند، با وجود این که به تازگی نجات دهنده بزرگ خود را از دست داده بودند و هرگونه عذر خواهی از آنان پذیرفته نبود، آنها در دام فتنه افتاده و از راه حق منحرف گردیده بودند.

6. آنها بهانه هایی واهی برای اقدامات نادرست خود علیه عترت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آوردند، ولی زهرای اطهر علیها السلام تمام بهانه های آنان را بی ارزش نمود، زیرا قرآن کریم در اختیار آنها است با مطالبی روشن و آیاتی مشخص، قرآن همگان را به سوی اصلاح همه جانبه امور، پیروی از حق و مقدم شمردن عالم فاضل بر دیگران و... دعوت می کند.

حضرت علیها السلام خطبه خود را ادامه داد:

ثمَّ لَمْ تَلْبَثُوا اِلاّ رَیْثَ اَنْ تَسْکُنَ نَفْرَتُها وَ یَسْلَسَ قِیادُها، ثُمَّ أَخَذْتُمْ تُورُونَ وَقْدَتَها وَ تُهَیِّجُونَ جَمْرَتَها.

و تَسْتَجِیبُونَ لِهُتافِ الشَّیْطانِ الْغَوِىِّ وَ اِطْفاءِ اَنْوارِ الدِّینِ الْجَلِىِّ وَ اِهْمالِ سُنَنِ النَّبِىِّ الصَّفِىِّ، تَشْرَبُونَ حَسْواً فِى ارْتِغاءٍ .و تَمْشُونَ لِأَهْلِهِ وَ وُلْدِهِ فِى الْخَمَرِ وَ الضَّرَّاءِ وَ نَصْبِرُ مِنْکُمْ عَلى مِثْلِ حَزِّ الْمُدى، وَ وَخْزِ السِّنانِ فِى الْحَشا.

ص: 386

و اَنْتُمُ الْآنَ تَزْعُمُونَ اَنْ لا إِرْثَ لَنا (أَفَحُکْمَ الْجاهِلِیَّهِ تَبْغُونَ وَ مَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ). أَفَلا تَعْلَمُونَ؟! بَلى، قَدْ تَجَلّى لَکُمْ کَالشَّمْسِ الضّاحِیَهِ اَنِّى إِبْنَتُهُ .إیْهاً الْمُسْلِمِینَ، اَ اُغلَبُ عَلی ارثی؟

آنگاه آنقدر درنگ نکردید که این دل رمیده آرام گیرد و کشیدن آن سهل گردد، پس آتش گیره ها را افروخته تر کردید و به آتش دامن زدید تا آن را شعله ور سازید، ندای شیطان گمراه را اجابت کردید، در جهت خاموش کردن انوار دین روشن خدا و از بین بردن سنن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برگزیده و با ظاهرسازی به سوی خانواده و فرزندان او در پشت تپه ها و درختان کمین گرفته و حمله کردید و اکنون ما باید بر این امور که همچون نیش خنجر بران و فرو رفتن نیزه در میان شکم است، صبر کنیم.

و شما اکنون ادعا می کنید که ارثی به ما نمی رسد، «آیا خواهان حکم جاهلیت هستید، مگر برای اهل یقین چه حکمی بالاتر از حکم خداوند است»، آیا نمیدانید؟ چرا. الآن برای شما همانند آفتاب درخشان روشن است، که من دختر او هستم.

ای مسلمانان! آیا سزاوار است که ارث پدرم را از من بگیرند؟!

دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سرزنش خود را متوجه انصار کرد و متذکر نمود که آنها به خواسته شیطان گوش داده و عترت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم این را از خلافت کنار زدند. آنها با این کار خود، نور الهی را خاموش کردند و به دنبال هواهای نفسانی خویش به راه افتادند که کاملا از حق به دور است.

صدیقه کبری گوشزد کرد که اهل بیت علیهم السلام بر تمام این مصیبتها و بلاها صبر نمودند. سپس به محرومیت خود از ارث پدر اشاره کرد، زیرا آن قوم ماترک پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را به ناحق غصب و به بیت المال ملحق کردند. آنگاه حضرت علیهم السلام خطاب خود را متوجه ابوبکر کرد و فرمود:

یابْنَ أَبِى قُحافَهَ، أَفِى کِتابِ اللّهِ اَنْ تَرِثَ اَباکَ وَ لا اَرِثَ أَبِى؟!

لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً فَرِیّاً، جُرْأَهً مِنْکُمْ عَلى قَطِیعَهِ الرَّحِمِ وَ نَکْثِ الْعَهْدِ! أَ فَعَلى عَمْدٍ تَرَکْتُمْ کِتابَ اللّهِ وَ نَبَذْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِکُمْ اذْ یَقُولُ: (وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ،)(1) وَ قالَ فیما اقْتَصَّ مِنْ خَبَرِ زَکَرِیَّا اِذْ قالَ: «فَهَبْ لی مِنْ

ص: 387


1- سورة نمل، آیه 16.

لَدُنْکَ وَلِیّاً یَرِثُنی وَ یَرِثُ مِنْ الِ یَعْقُوبَ»(1)، وَ قالَ: «وَ اوُلُوا الْاَرْحامِ بَعْضُهُمْ اَوْلی بِبَعْضٍ فی کِتابِ اللَّهِ»(2)،وَ قالَ «یُوصیکُمُ اللَّهُ فی اَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْاُنْثَیَیْنِ»(3)، وَ قالَ «اِنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّهَ لِلْوالِدَیْنِ وَالْاَقْرَبَیْنِ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَى الْمُتَّقینَ».(4)

وَ زَعَمْتُمْ اَنْ لا حَظْوَهَ لی، وَ لا اَرِثُ مِنْ اَبی، وَ لا رَحِمَ بَیْنَنا، اَفَخَصَّکُمُ اللَّهُ بِایَهٍ اَخْرَجَ اَبی مِنْها اَبی؟ اَمْ هَلْ تَقُولُونَ: اِنَّ اَهْلَ مِلَّتَیْنِ لا یَتَوارَثانِ؟ اَوَ لَسْتُ اَنَا وَ اَبی مِنْ اَهْلِ مِلَّهٍ واحِدَهٍ؟

اَمْ اَنْتُمْ اَعْلَمُ بِخُصُوصِ الْقُرْانِ وَ عُمُومِهِ مِنْ اَبی وَابْنِ عَمّی؟

فَدُونَکَها مَخْطُومَهً مَرْحُولَهً تَلْقاکَ یَوْمَ حَشْرِکَ. فَنِعْمَ الْحَکَمُ اللَّهُ، وَ الزَّعیمُ مُحَمَّدٌ، وَ الْمَوْعِدُ الْقِیامَهُ، وَ عِنْدَ السَّاعَهِ یَخْسِرُ الْمُبْطِلُونَ، وَ لا یَنْفَعُکُمْ اِذْ تَنْدِمُونَ، «وَ لِکُلِّ نَبَأٍ مُسْتَقَرٌّ،» «لَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ یَأْتیهِ عَذابٌ یُخْزیهِ، وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذابٌ مُقیمٌ.»

ثم رمت بطرفها نحو الانصار، فقالت:

ای پسر ابو قحافه، آیا در کتاب خدا است که تو از پدرت ارث ببری و من از ارث پدرم محروم باشم؟

امر تازه و زشتی آوردی؟ آیا آگاهانه کتاب خدا را ترک کرده و پشت سر می اندازید؟ آیا قرآن نمی گوید: «سلیمان از داود ارث برد»؟ و در مورد خبر یحیی بن زکریا آنگاه که گفت: «پروردگارا مرا فرزندی عنایت فرما تا از من و خاندان يعقوب ارث برد»؟ و فرمود: «و در کتاب خدا است که خویشاوندان رحمی به یکدیگر سزاوارتر از دیگراننده و فرمود: «خداوند به شما درباره فرزندانتان سفارش می کند که بهره پسر برابر بهره دو دختر است» و می فرماید: «هنگامی که مرگ، یکی از شما فرا رسد بر شما نوشته شده که برای پدر و مادر و نزدیکان به نیکی وصیت کنید و این حکم حقی است بر پرهیزگاران»؟

و شما ادعا می کنید که مرا بهره ای نبوده و سهمی از ارث پدرم ندارم و هیچ رحمی میان ما نیست، آیا خداوند آیهای مخصوص شما نازل کرده که پدرم را از آن خارج ساخته است؟

یا این که می گویید: اهل دو دین از یکدیگر ارث نمی برند؟ مگر من و پدرم از اهل یک دین نمی باشیم؟

ص: 388


1- سورة مريم (19)، آیه 5 و6
2- سوره انفال، آیه 75؛ سوره احزاب، آیه 6
3- سورۂ نساء، آیه 11.
4- سورة بقره، آیه 180.

و یا این که شما به عام و خاص قرآن از پدرم و پسرعمویم آگاه ترید؟

اینک این تو و این شتر، شتری مهارزده و رحل نهاده شده، برگیر و ببر، با تو در روز رستاخیز ملاقات خواهد کرد. چه نیک داوری است خداوند و نیکو دادخواهی است محمد و چه نیکو وعده گاهی است قیامت! و در آن روز اهل باطل زیان می برند و پشیمانی به شما سودی نمی رساند، «و برای هر خبری قرارگاهی است»، «پس به زودی خواهید دانست که عذاب خوار کننده بر سر چه کسی فرود خواهد آمد و عذاب جاودانه که را شامل می شود.»

بانوی زنان جهان دلایل غیرقابل انکاری بر میراث خود از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آورد، که از جمله:

1. آیات بینات قرآن عمومیت دارند در دلالت بر این که ارث هر میتی به فرزندان و ارحام او می رسد و به طور آشکار و مسلم بر ارث بردن فاطمه علیها السلام از پدرش دلالت دارد.

2. یکی از موانع ارث این است که میت بر یک دین و وارث او بر دینی دیگر باشد، مانند آن که میت مسلمان و فرزند او غیر مسلمان باشد، که در این حالت از پدر ارث نمی برد، ولی حضرت زهرا علیها السلام و پدرش بر یک دین میباشند، پس چرا از ارث محروم گردد؟

پس از این سخن، حضرت به ابوبکر رو کرد و فرمود: فدک را بگیر و در آن تصرف کن، ولی وعده ای نزد خدا داریم و او حاکم میان بندگان است.

آنگاه رو به سوی انصار کرد و فرمود:

یا مَعْشَرَ النَّقیبَهِ وَ اَعْضادَ الْمِلَّهِ وَ حَضَنَهَ الْاِسْلامِ! ما هذِهِ الْغَمیزَهُ فی حَقّی وَ السِّنَهُ عَنْ ظُلامَتی؟ اَما کانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ اَبی یَقُولُ: «اَلْمَرْءُ یُحْفَظُ فی وُلْدِهِ»، سَرْعانَ ما اَحْدَثْتُمْ وَ عَجْلانَ ذا اِهالَهٍ، وَ لَکُمْ طاقَهٌ بِما اُحاوِلُ، وَ قُوَّهٌ عَلى ما اَطْلُبُ وَ اُزاوِلُ. اَتَقُولُونَ ماتَ مُحَمَّدٌ؟ فَخَطْبٌ جَلیلٌ اِسْتَوْسَعَ وَ هْنُهُ، وَاسْتَنْهَرَ فَتْقُهُ، وَ انْفَتَقَ رَتْقُهُ، وَ اُظْلِمَتِ الْاَرْضُ لِغَیْبَتِهِ، وَ کُسِفَتِ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ انْتَثَرَتِ النُّجُومُ لِمُصیبَتِهِ، وَ اَکْدَتِ الْامالُ، وَ خَشَعَتِ الْجِبالُ، وَ اُضیعَ الْحَریمُ، وَ اُزیلَتِ الْحُرْمَهُ عِنْدَ مَماتِهِ.

فَتِلْکَ وَاللَّهِ النَّازِلَهُ الْکُبْرى وَ الْمُصیبَهُ الْعُظْمى، لامِثْلُها نازِلَهٌ، وَ لا بائِقَهٌ عاجِلَهٌ اُعْلِنَ بِها، کِتابُ اللَّهِ جَلَّ ثَناؤُهُ فی اَفْنِیَتِکُمْ، وَ فی مُمْساکُمْ وَ مُصْبِحِکُمْ، یَهْتِفُ فی اَفْنِیَتِکُمْ هُتافاً وَ صُراخاً

ص: 389

وَ تِلاوَهً وَ اَلْحاناً، وَ لَقَبْلَهُ ما حَلَّ بِاَنْبِیاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ، حُکْمٌ فَصْلٌ وَ قَضاءٌ حَتْمٌ. «وَ ما مُحَمَّدٌ اِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ اَفَاِنْ ماتَ اَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى اَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزِى اللَّهُ شَیْئاً وَ سَیَجْزِى اللَّهُ الشَّاکِرینَ».(1)

ای گروه نقباء، ای بانوان ملت و ای حافظان اسلام! این ضعف و غفلت در مورد حق من و این سهل انگاری از دادخواهی من چرا؟ آیا پدرم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نمی فرمود: «حرمت هرکس در فرزندان او حفظ می شود»، چه به سرعت مرتکب این اعمال شدید و چه با عجله این بز لاغر، آب از دهان و دماغ او فروریخت، در صورتی که شما را طاقت و توان بر آنچه در راه آن می کوشم هست و نیرو برای حمایت من در این مطالبه و قصدم دارید. آیا می گویید محمد صلی الله علیه و آله و سلم بدرود حیات گفت، این مصیبتی است بزرگ و در نهایت وسعت، شکاف آن بسیار و درز دوخته آن شکافته و زمین در غیاب او سراسر تاریک و خورشید و ماه کسوف گردیدند، ستارگان بی فروغ و آرزوها به نامیدی گرایید، کوهها از جای فرو ریخت، حرمتها پایمال شد و احترامی برای کسی پس از وفات او باقی نماند. به خدا سوگند که این بزرگترین مصیبت و عظیم ترین بلیه است، که همچون آن مصیبتی نبوده و بلای جانگدازی در این دنیا به پایه آن نمی رسد کتاب خدا آن را آشکار کرده است و آن را در مجالستان شبانه روز می خوانید. قرآن در مجالس شما بدان ندا داده و فریاد می زند و با تلاوت قرآن آن ندا را می شنوید و این بلایی است که پیش از این به انبیا و فرستادگان خدا وارد شده است، حکمی است حتمی و قضائی است قطعی. خداوند می فرماید:

محمد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است که پیش از وی پیامبران دیگری درگذشتند، پس اگر او بمیرد و یا کشته گردد به عقب برمی گردید و آن کس که به عقب برگردد به خدا زیانی نمی رساند و خدا شکر کنندگان را پاداش خواهد داد.»

زهرای اطهر علیها السلام جوانان مسلمان را ندا داد تا حق غصب شده اش را باز پس و جلوی ظلمی که آن قوم بر او روا داشته اند بگیرند و آنان را یادآور شد که مراعات حال او مانند مراعات حال رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است، همان گونه که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «حرمت هر کس در فرزندان او حفظ می شود»، ولی متاسفانه آنها مقام فاطمه را نگه نداشته و حق او را نادیده و به آن حضرت ظلم کردند.

ص: 390


1- سورة آل عمران، آیه 144.

حضرت زهرا علیها السلام بیان داشت اتفاقی که برای آنها حاصل شده مانند اتفاقاتی است که بر امتهای پیشین پس از رحلت پیامبرانشان رخ میداده است، آنان نیز از سنت های انبيا منحرف می گشتند همانگونه که این امت پس از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دچار زلزله ای ویرانگر شده است، آنها به گذشته جاهلی خود برگشته بودند که این بلا یکی از عظیم ترین انواع بلاها است.

آنگاه صدیقه طاهره علیها السلام خطاب خود را به سوی بنی قیله اوس و خزرج - انصار) کرد و همت آنها را در باز گرداندن حق او برانگیخت، فاطمه علیها السلام فرمود:

ایهاً بَنی قیلَهَ! ءَ اُهْضَمُ تُراثَ اَبی وَ اَنْتُمْ بِمَرْأى مِنّی وَ مَسْمَعٍ وَ مُنْتَدى وَ مَجْمَعٍ، تَلْبَسُکُمُ الدَّعْوَهُ وَ تَشْمَلُکُمُ الْخُبْرَهُ، وَ اَنْتُمْ ذَوُو الْعَدَدِ وَ الْعُدَّهِ وَ الْاَداهِ وَ الْقُوَّهِ، وَ عِنْدَکُمُ السِّلاحُ وَ الْجُنَّهُ، تُوافیکُمُ الدَّعْوَهُ فَلا تُجیبُونَ، وَ تَأْتیکُمُ الصَّرْخَهُ فَلا تُغیثُونَ، وَ اَنْتُمْ مَوْصُوفُونَ بِالْکِفاحِ، مَعْرُوفُونَ بِالْخَیْرِ وَ الصَّلاحِ، وَ النُّخْبَهُ الَّتی انْتُخِبَتْ، وَ الْخِیَرَهُ الَّتِی اخْتیرَتْ لَنا اَهْلَ الْبَیْتِ.

قاتَلْتُمُ الْعَرَبَ، وَ تَحَمَّلْتُمُ الْکَدَّ وَ التَّعَبَ، وَ ناطَحْتُمُ الْاُمَمَ، وَ کافَحْتُمُ الْبُهَمَ، لا نَبْرَحُ اَوْ تَبْرَحُونَ، نَأْمُرُکُمْ فَتَأْتَمِرُونَ، حَتَّى اِذا دارَتْ بِنا رَحَى الْاِسْلامِ، وَ دَرَّ حَلَبُ الْاَیَّامِ، وَ خَضَعَتْ نُعْرَهُ الشِّرْکِ، وَ سَکَنَتْ فَوْرَهُ الْاِفْکِ، وَ خَمَدَتْ نیرانُ الْکُفْرِ، وَ هَدَأَتْ دَعْوَهُ الْهَرَجِ، وَ اسْتَوْسَقَ نِظامُ الدّینِ، فَاَنَّى حِزْتُمْ بَعْدَ الْبَیانِ، وَاَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الْاِعْلانِ، وَ نَکَصْتُمْ بَعْدَ الْاِقْدامِ، وَاَشْرَکْتُمْ بَعْدَ الْایمانِ؟

«أَلَا تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَكَثُوا أَيْمَانَهُمْ وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُمْ بَدَءُوكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ»(1)

ای پسران قیله، آیا من از میراث پدرم محروم شوم در حالی که مرا می بینید و سخن مرا می شنوید و در انجمنها و جامعه خود از من مطلع هستید! صدای دعوت مرا همگان شنیده و از حالم آگاهی دارید و دارای نفرات و ذخیره اید و دارای ابزار و نیرو می باشید، اسلحه و زره و سپر در اختیار دارید! صدای دعوت من به شما می رسد ولی جواب نمیدهید و ناله مرا شنیده ولی به فریادم نمی رسید، در حالی که به شجاعت

ص: 391


1- سوره توبه، آیه 13؛ در کتاب اعلام النساء، ج 4، ص 123، پس از این جمله آمده است: «فقالوا أئمة الكف ينتهون»، (با پیشوایان کفر پیکار کنید؛ چرا که آنها پیمانی ندارند؛ شاید - با شدت عمل - دست بردارند): توبه: 12.

معروف و به خیر و صلاح موصوف می باشید و شما برگزیدگانی بودید که انتخاب شده و منتخبینی که برای ما اهل بیت علیهم السلام برگزیده شده اید! با عرب پیکار کرده، متحمل رنج و شدتها شديد و با امتها رزم نموده و با پهلوانان به نبرد برخاستید

و همچنان هم ما هستیم و هم شما، همیشه ما فرمانده بوده و شما فرمانبردار، تا آسیای اسلام به گردش افتاد و پستان روزگار به شیر آمد، نعره های شرک آمیز خاموش و دیگ طمع و تهمت از جوش افتاد و آتش کفر خاموش و دعوت ندای هرج و مرج آرام گرفت و نظام دین کاملا ردیف شد. پس چرا بعد از اقرارتان به ایمان، حیران شده و پس از آشکاری خود را مخفی گرداندید و بعد از پیش قدمی عقب نشستید و بعد از ایمان شرک آورديد.

«آیا با گروهی که پیمانهای خود را شکستند و تصمیم به اخراج پیامبر گرفتند، پیکار نمی کنید؟ در حالی که آنها نخستین بار پیکار با شما را آغاز کردند، آیا از آنها می ترسید؟ با این که خداوند سزاوارتر است که از او بترسید، اگر مؤمن هستید!»

دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم انصار را به انقلاب و براندازی دولت ابوبکر دعوت کرد، فاطمه علیها السلام آنها را یادآور شد که چقدر برای نشر اسلام و اعلای کلمه حق مبارزه کردند و در میدان های نبرد چه زحمتها و رنجها را تحمل کردند، تا آن که نظام دین پابرجا و اسلام محکم و استوار گردید. حضرت زهرا علیها السلام بر انصار اشکال گرفت که چرا هم اکنون ساکت مانده و به یاری امیرالمؤمنین علیه السلام که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم او را پیشوای امت قرار داده بود قیام نمی کنند.

صدیقه کبری علیها السلام باز هم انصار را مخاطب قرار داد و فرمود:

اَلا، وَ قَدْ أَرى اَنْ قَدْ اَخْلَدْتُمْ اِلَى الْخَفْضِ، وَ اَبْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ اَحَقُّ بِالْبَسْطِ وَ الْقَبْضِ، وَ خَلَوْتُمْ بِالدَّعَهِ، وَ نَجَوْتُمْ بِالضّیقِ مِنَ السَّعَهِ، فَمَجَجْتُمْ ما وَعَبْتُمْ، وَ دَسَعْتُمُ الَّذى تَسَوَّغْتُمْ، «فَاِنْ تَکْفُرُوا اَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْاَرْضِ جَمیعاً فَاِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمیدٌ.»

اَلا، وَ قَدْ قُلْتُ ما قُلْتُ هذا عَلى مَعْرِفَهٍ مِنّی بِالْخِذْلَهِ الَّتی خامَرْتُکُمْ، وَ الْغَدْرَهِ الَّتِی اسْتَشْعَرَتْها قُلُوبُکُمْ، وَ لکِنَّها فَیْضَهُ النَّفْسِ، وَ نَفْثَهُ الْغَیْظِ، وَ خورُ الْقَناهِ، وَ بَثَّهُ الصَّدْورِ، وَ تَقْدِمَهُ الْحُجَّهِ، فَدُونَکُمُوها فَاحْتَقِبُوها دَبِرَهَ الظَّهْرِ، نَقِبَهَ الْخُفِّ، باقِیَهَ الْعارِ، مَوْسُومَهً بِغَضَبِ الله الْجَبَّارِ

ص: 392

وَ شَنارِ الْاَبَدِ، مَوْصُولَهً بِنارِ اللَّهِ الْمُوقَدَهِ الَّتی تَطَّلِعُ عَلَى الْاَفْئِدَهِ. فَبِعَیْنِ اللَّهِ ما تَفْعَلُونَ، «وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا اَىَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ،» وَ اَنَا اِبْنَهُ نَذیرٍ لَکُمْ بَیْنَ یَدَىْ عَذابٌ شَدیدٌ، «فَاعْمَلُوا اِنَّا عامِلُونَ، وَ انْتَظِرُوا اِنَّا مُنْتَظِرُونَ.»(1)

آگاه باشید، می بینم که به تن آسایی دل داده و کسی را که سزاوار زمامداری بود دور ساخته اید. به راحت طلبی روی آورده و از تنگنای زندگی به فراخنای آن فرار کرده اید. بر اثر آن، آنچه را حفظ کرده بودید از دهان بیرون ریختید و آنچه را فرو برده بودید بازگرداندید، «پس بدانید اگر شما و هر آن که در زمین است کافر شوید، خدای بزرگ از همگان بی نیاز و ستوده است.

آگاه باشید، آنچه گفتم با شناخت کاملم بود بر سستی پدید آمده در اخلاق شما و بی وفایی و نیرنگ ایجاد شده در قلوب شما، ولكن این گفتار من جوشش دل اندوهگین، ناله خشم و غضب، ناتوانی از نبرد، جوشش سینه و اتمام حجت بود؛ پس خلافت را بگیرید، ولی بدانید که پشت این شتر خلافت زخم است و پای آن سوراخ و تاول دار، عار و ننگش باقی و نشان از غضب خدا و ننگ ابدی دارد و به آتش شعله ور خدا که بر قلبها احاطه می یابد متصل است. آنچه می کنید در برابر چشم بینای خداوند قرار داشته، «و آنان که ستم کردند به زودی می دانند که به کدام بازگشت گاهی باز خواهند گشت» و من دختر کسی هستم که شما را از عذاب دردناک الهی که در پیش دارید خبر داد، «پس هرچه خواهید انجام دهید و ما هم کار خود را می کنیم و شما منتظر بمانید و ما هم در انتظار به سر می بریم.»

سخنرانی جاودانه به پایان رسید و در آن حضرت زهرا علیها السلام مردم را به انقلاب و براندازی دولت ابوبکر و بازگرداندن حق به اهلش و پایگاهش دعوت نمود، قلبها از این سخنان به تپش افتاد، دیده ها خشوع و دلها خضوع کرد و چیزی نمانده بود که افکار پریشان را به خود آورده و حق را به جایگاه خود بازگرداند، ولی ابوبکر با زبان بازیهای زیرکانه و توانایی های فوق العاده و دیپلماتیک خود توانست موقعیت را به دست گرفته و دولت خود را از انقلاب نجات دهد، او با تمام تکریم

ص: 393


1- 1احتجاج، ج 1، ص 132-141؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج16، ص210؛ بحارالانوار، ج29، ص216؛ در ضمن عدهای از نویسندگان قسمتهایی از این خطبه را نقل کرده اند، از جمله: مسعودی در مروج الذهب، ج2، ص211؛ ابن منظور در لسان العرب، ج12، ص331؛ كحالة در اعلام النساء، ج4، ص116- 119؛ ابن طیفور در بلاغات النساء، ص414؛ ابن طاووس در كتاب الطرائف، ص26؛ ابن الأثير در نهایه در فصل غریب الحدیث، ج4، ص273.

و تمجید از حضرت زهرا علیها السلام استقبال و ابراز احترام و تقدیر فراوان از ایشان نمود و ادعا کرد که نسبت به آن حضرت محبت و اخلاصی بیشتر از دختر خود عائشه دارد و همچنین اظهار اندوه شدید بر رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نمود و آرزو کرد که پیش از آن حضرت میمرد و غیر از این نیز جملات به ظاهر زیبای دیگری به کار برد.

ابوبکر مدعی شد که با خواسته خود به منصب حکومت نرسیده بلکه مسلمانان وی را انتخاب کرده اند و این فشارهایی که بر حضرت زهرا علیها السلام روا داشته بر اساس رای خود نبوده که نظر مسلمین بر آن می باشد و بدین وسیله ابوبکر دل ها را به سوی خود کشاند و آتش انقلاب را خاموش و تمام آثار آن را محو کرد.

مرحوم امام شرف الدين می گوید:

«ای کاش ابوبکر با تمام وسایل حکومتی که در اختیار داشت زهرا علیها السلام را از خواسته خود نامید نمی کرد، که اگر چنین می کرد عاقبتی بهتر داشت و از پشیمانی دورتر بود، در معرض ملامتی کمتر، موجب وحدت بیشتر امت و برای خود نیز پرثمرتر بود.

او می توانست یگانه یادگار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را سرشکسته نکند و او را وادار به انقلاب ننماید، زهرا علیها السلام که یارای قیام نداشت، چه میشد اگر ابوبکر جای پدرش را می گرفت و بدون محاكمه فدک را به وی تسلیم می کرد، زیرا که حاکم شرع حق دارد از ولایت عمومی خود استفاده کرده و چنین کند، حال مگر فدک چه آش دهن سوزی بود در برابر این مصلحت بزرگ و برای دفع این مفسده عظیم!؟»(1)

ناامیدی زهرا علیها السلام

دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سپس به سوی مرقد پدر رفت تا درد دل کند و مصایبی را که از این قوم بر او نازل شده است بازگو نماید. حضرت زهرا علیها السلام این ابیات را خواند:

1. قَد كانَ بَعدكَ أنباءٌ وَهَنْبَثَةٌ *** لَوكنتَ شَاهِدُها لَم تَكثُرِ الخُطَبُ

ص: 394


1- النص والاجتهاد، ص37.

2. إِنَّا فَقدنَاك فَقْدَ الأرضِ وَابِلها *** واختَلَّ قومُك فاشهَدْهُم و لا تَغِبُ

3. اَبْدَتْ رِجالٌ لَنا نَجْوى صُدُورِهِمُ *** لمَّا مَضَیْتَ وَ حالَتْ دُونَکَ التُّرَبُ

4. تَجَهَّمَتْنا رِجالٌ وَ اسْتُخِفَّ بِنا *** لَمَّا فُقِدْتَ وَ کُلُّ الْاِرْثِ مُغْتَصَبُ

1. بعد از تو خبرها و مسائلی پیش آمد، که اگر بودی آنچنان بزرگ جلوه نمی کرد.

2. ما تو را از دست دادیم مانند سرزمینی که از باران محروم گردد و قوم تو متفرق شدند، بیا بنگر که چه کردند.

3. همین که رفتی و پرده خاک میان ما و تو حائل شد، مردانی چند از امت تو اسرار سینه های خود را آشکار کردند.

4. بعد از تو مردانی از ما روی برگردانده و ما را کوچک شمردند و تمام میراثمان غصب گردید.

از این ابیات، حزن و اندوه عمیق فاطمه علیها السلام از حوادث بسیار ناگوار رخ داده پس از رحلت پدر مشخص می گردد. آن قوم، مقام والا و منزلت عالی مرتبه او را نادیده گرفتند و مانند یک زن معمولی با او برخورد کردند و بدین ترتیب دل آن حضرت را شدیدا به درد آوردند.

سخنرانی تاریخی فاطمه علیها السلام برای بانوان

وقتی که دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بیمار گردید زنان مسلمین به عیادت آن حضرت شتافتند و گفتند: ای دختر رسول خدا، از بیماری خود در چه حالی هستی؟

با آه و ناله جواب داد:

اَصْبَحْتُ وَاللهِ عائِفَةً لِدُنْیاکُنَّ، قالِیَةً لِرِجالِکُنَّ، لَفَظْتُهُمْ بَعْدَ اَنْ عَجَمْتُهُمْ وَ شَنَأْتُهُمْ بَعْدَ اَنْ سَبَرْتُهُمْ.

فَقُبْحاً لِفُلُولِ الْحَدِّ، وَ اللَّعِبِ بَعْدَ الْجِدِّ، وَ قَرْعِ الصَّفاةِ، وَ صَدْعِ الْقَناةِ، وَ خَطَلِ الاْراءِ، وَ زَلَلِ الاَهْواءِ، وَ بِئْسَ «مَا قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اللهُ عَلَیْهِمْ وَفِى الْعَذَابِ هُمْ خَالِدُونَ». لا جَرَمَ لَقَدْ قَلَّدْتُهُمْ رِبْقَتَها وَ حَمَّلْتُهُمْ اَوْقَتَها وَ شَنَنْتُ عَلَیْهِمْ عارَها. فَجَدْعاً وَ عَقْراً وَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظّالِمینَ»؛

«وَیْحَهُمْ اَنّى زَعْزَعُوها عَنْ رَواسِی الرِّسالَةِ وَ قَواعِدِ النُّبُوَّةِ وَ الدَّلالَةِ، وَ مَهْبِطِ الرُّوحِ الاَمِینِ

ص: 395

وَ المطّلعِینِ بِاُمُورِ الدُّنْیا وَ الدِّینِ أَلاَ ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ وَ مَا الَّذِی نَقِمُوا مِنْ اَبِی الْحَسَنِ نَقَمُوا مِنْهُ وَ اللهِ نَکِیرَ سَیْفِهِ، وَ قِلَّةَ مُبالاتِهِ بِحَتْفِهِ، وَ شِدَّةَ وَطْأَتِهِ، وَ نَکالَ وَقْعَتِهِ، وَ تَنَمُّرَهُ فِی ذاتِ اللهِ.

وَ تَاللهِ لَوْ مالُوا عَنِ الْمَحَجَّةِ اللاّئِحَةِ، وَ زالُوا عَنْ قَبُولِ الْحُجَّةِ الْواضِحَةِ، لَرَدَّهُمْ اِلَیْها، وَ حَمَلَهُمْ عَلَیْها، وَ لَسارَ بِهِمْ سَیْراً سُجُحاً، لا یَکْلُمُ خُشاشُهُ، وَ لا یَکِلُّ سائِرُهُ وَ لا یَمِلُّ راکِبُهُ. وَ لاَوْرَدَهُمْ مَنْهَلا نَمِیراً صافِیاً رَوِیّاً تَطْفَحُ ضَفَتاهُ وَ لا یَتَزَنَّقُ جانِباهُ، وَ لأَصْدَرَهُمْ بِطاناً وَ نَصَحَ لَهُمْ سِرّاً وَ اِعْلاناً.

وَ لَمْ یَکُنْ یَتَحَلّى مِنَ الدُّنْیا بِطائِل، وَ لا یَحْظى مِنْها بِنائِل، غَیْرَ رَیِّ النّاهِلِ وَ شَبْعَةِ الْکافِلِ، وَ لَبانَ لَهُمُ الزّاهِدُ مِنَ الرّاغِبِ، وَ الصّادِقُ مِنَ الْکاذِبِ. «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَات مِّنَ السَّمَاءِ وَ الاَرْضِ وَ لَکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ». «وَ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْ هَؤُلاَءِ سَیُصِیبُهُمْ سَیِّئَاتُ مَا کَسَبُوا وَ مَا هُمْ بِمُعجِزینَ»

اَلا هَلُمَّ فَاسْتَمِعْ وَ مَا عِشْتَ اَرَاکَ الدَّهْرُ عَجَباً، وَ اِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ. لَیْتَ شِعْرِى اِلى اَىِّ سِناد استَنَدُوا؟ وَ عَلَى اَىِّ عِماد اعتَمَدُوا؟ وَ بِاَیَّةِ عُرْوَة تَمَسَّکُوا؟ وَ عَلى اَیَّةِ ذُرّیَّة اَقْدِمُوا وَ احتَنَکُوا؟

«لَبِئْسَ الْمَوْلَى وَلَبِئْسَ الْعَشِیرُ» و «بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلاً».

اِسْتَبْدَلُوا وَاللهِ الذُّنابى بِالقَوادِمِ، وَ الْعَجُزَ بِالْکاهِلِ، فَرَغْماً لِمَعاطِسِ قَوْم «یَحْسَبُونَ اَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً، (أَلاَ إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَ_کِنْ لاَ یَشْعُرُونَ» وَیْحَهُمْ! «أَفَمَنْ یَهْدِى إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لاَّ یَهِدِّى إِلاَّ أَنْ یُهْدَى فَمَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ».

اَمَا لَعَمْرِی لَقَدْ لَقَحَتْ، فَنَظِرَةٌ رَیْثَما تُنْتِجُ، ثُمَّ احْتَلِبُوا مِلاَْ الْقَعْبِ دَماً عَبِیطاً، وَ ذُعافاً مُبِیداً، هُنالِکَ یَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ وَ یَعْرِف التّالُونَ غِبَّ ما اَسَّسَ الاَوَّلُونَ، ثُمَّ طِیبُوا عَنْ دُنْیاکُمْ اَنْفُساً وَ اطْمَئِنُّوا لِلْفِتْنَةِ جَأْشاً. وَ اَبْشِرُوا بِسَیْف صارِم، وَ سَطْوَةِ مُعْتَد غاشِم، وَ بِهَرَج شامِل، وَ اسْتِبْداد مِنَ الظّالِمِینَ یَدَعُ فَیْئَکُمْ زَهِیداً، وَ جَمْعَکُمْ حَصِیداً. فَیا حَسْرَةً لَکُمْ وَ اَنّى بِکُمْ وَ قَدْ عَمِیَتْ عَلَیْکُمْ أَنُلْزِمُکُمُوهَا وَأَنْتُمْ لَهَا کَارِهُونَ»

وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ الصَّلاهُ عَلَيَّ مُحَمَّدٍ خاتَمِ النَّبِيِّينَ وَ سَيِّدِ الْمُرْسَلِينَ

به خدا سوگند صبح کردم در حالی که نسبت به دنیای شما بی میل و از مردان شما ناراحتم، پس از

ص: 396

آن که آنها را امتحان کردم همه را از دهان خویش به دور افکندم و بعد از شناخت حالشان به آنان بغض ورزیدم! پس چه زشت است کندی شمشیرها و سستی بعد از تلاش و سر بر سنگ خارا زدن و شکاف یافتن نیزه ها و فساد آراء و انحراف انگیزهها! «و چه زشت است ذخیره هائی که پیش فرستادند، که خداوند بر آنان خشم گرفته و در عذاب جاودانه خواهند بود»، بدون شک مسئولیت این عمل به عهده ایشان بوده و سنگینی آن به دوششان است و ننگ و عارش دامنگیرشان می گردد، پس این شتر، بینی بریده و زخم خورده باشد و گروه ستمکاران از رحمت الهی بدورند.

وای بر آنان! چگونه خلافت را از مواضع ثابت رسالت و بنیانهای نبوت و ارشاد و محل هبوط جبرئیل و از فرد آگاه به امور دین و دنیا دور ساختند؟! آگاه باشید که این است زیان آشکار و چه عیبی از علی گرفتند، به خدا سوگند عیب او شمشیر برانش و بی اعتنایی او به مرگ و شدت برخوردش و عقوبت دردناکش و این که غضبش در راه رضای الهی است.

به خدا سوگند اگر از راه روشن بدور رفته و از پذیرش طریق مستقیم کناره می گرفتند، آنان را به سوی آن آورده و بر آن وامی داشت و به سهولت براهشان می برد و این شتر را سالم به مقصد می رساند، که راهبرش را دچار زحمت نکند و سوارهاش را ملول نگرداند و آنان را به محل آب خوردنی می رساند، که آبش صاف و فراوان بوده و از آن لبریز باشد و هرگز کدر نگردد و ایشان را از آنجا سیراب بیرون می آورد و در پنهان و آشکار برایشان ناصح بود.

اگر او در محل خلافت می نشست، هرگز ثروت دنیوی برای خود قرار نمی داد و از آن بهره فراوانی برنمیداشت، جز به اندازه فرونشاندن تشنگی و رفع گرسنگی و در این صورت می توانستند زاهد را از دنیاپرست و راستگو را از دروغگو تشخیص دهند. «و اگر ملتها ايمان آورده و تقوی پیشه کند برکات آسمان و زمین را بر آنان فرو می ریختیم، ولكن آیات الهی را تکذیب کردند و از اینرو آنان را در برابر آنچه انجام دادند گرفتار ساختیم» و کسانی که از این گروه ستم نمودند نتایج زشتی کارشان بزودی دامنگیرشان شده و هرگز بر ما غالب و پیروز نخواهند شد.

آگاه باش، بیا و بشنو، هر چه زندگی کنی روزگار عجائبی را به تو نشان خواهد داد و اگر تعجب کنی، گفتار اینان واقعا تعجب آور است. ای کاش می دانستم که به چه پناهگاهی پناهنده شده و به کدام ستونی

ص: 397

تکیه داده و چه دستاویز محکمی را یافته و بر کدام خاندانی تجاوز نموده و تسلط یافته اند؟ «چه بد رهبر و چه بد دوستی را انتخاب کرده اند»، «و چه جایگزین بدی است برای ستمکاران!»

به خدا سوگند، به جای پرهای بزرگ، پرهای دم را انتخاب و به جای پشت (اسب و کوهان شتر)، دم را برگزیدند، پس ذلیل گردد قومی که «می پندارند با این اعمال کار خوبی انجام داده اند، بدانید که فاسدان واقعی دقیقا اینها هستند ولی خود نمی دانند»، وای بر آنها، «آیا کسی که به سوی حق هدایت می کند سزاوار پیروی است، یا کسی که تا وی را هدایت نکنی راه هدایت را نمی یابد؟! چه شده است شما راء چگونه قضاوت می کنید؟!

به جان خودم سوگند، نطفه این فساد بسته شد، در انتظار باشید تا این مرض فساد در پیکر جامعه منتشر شود، آنگاه از پستان [آن به جای شیر، خون تازه و زهری هلاک کننده بدوشید. در اینجا است که رهپیمایان راه باطل زیانکار شده و آیندگان عاقبت اعمال گذشتگان را می یابند، آنگاه جانتان با دنیایتان و قلبتان با فتنه ها آرام می گیرد و بشارت باد شما را به شمشیرهای کشیده و حمله متجاوزی ستمکار و به هرج و مرج عمومی و استبداد زورگویان، که حقوقتان را اندک داده و اجتماع شما را به وسیله شمشیرهایشان درو خواهند کرد. پس حسرت بر شما باد که کارتان به کجا میرسد، آیا ما می توانیم شما را به کاری واداریم که از آن روی گردان هستید؟!

و حمد و ثنا برای خداوند، پروردگار جهانیان و درود بر محمد خاتم پیامبران و پیشوای فرستادگان الهی.(1)

سکوتی هولناک و اندوهی دردناک بانوان را فراگرفت و با دیده هایی پر از اشک و قدم هایی آرام به خانه هایشان رفته و ناراحتی و رنج زهرا علیها السلام را از شوهرانشان به آنها بازگو کردند، این خبر از ضربه های شمشیر بر آنها دردناک تر بود، تازه دانسته بودند که با نشتافتن در یاری آن حضرت، چقدر در حق یادگار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم کوتاهی کرده اند.

در اینجا لازم است توقفی کوتاه در برابر این سخن کرده و نگاهی به محتوای آن داشته باشیم.

در این خطبه مسائل پراهمیتی وجود دارد، از جمله:

ص: 398


1- اعلام النساء، ج4، ص128 - 129.

1. فاطمه علیها السلام غصب روشن و بی پرده خلافت را از اهل بیت علیهم السلام محکوم کرد.

2. حضرت زهرا علیها السلام مهم ترین عواملی را که سبب روی گرداندن و نفرت آن قوم از امیرالمؤمنین علیه السلام میشد بیان کرد:

- شمشیر بران امام علیه السلام که سران مشرکین و ملحدين را درو کرد و در راه خدا دور و نزدیک را سیاه پوش نمود و این امر موجب دشمنی و حقد شديد قریش از آن حضرت شد.

- از دیگر اسبابی که آن قوم را وادار به مخالفت با امام کرد، شدت آن حضرت در امور دین بود. همه کافران و منافقان از ایشان می ترسیدند، او هیچ گاه ملاحظه کاری نمی کرد، با هیچ مخالف دین اظهار محبت نمی نمود و در راه خدا به ملامت هیچ ملامتگری توجه نداشت. او می فرماید:

«وأيمُ اللَّهِ لَأُنصِفَنَّ المَظلُومَ ولَأَقُودَنَّ الظَّالِمَ بِخِزامَتِهِ حَتَّى أُورَدَهُ مَنهَلَ الحَقِّ وإِنْ كانَ كارِها»(1) به خدا سوگند، حق مظلوم را مسلما از ظالم می گیرم و افسار ظالم را گرفته او را به راه حق وارد می کنم هر چند ناراضی باشد.!

- یکی دیگر از اسباب نقمت آن قوم از امام علی علیه السلام این بود در امور دین شديد قاطع بود و خود را وقف احیای دین خدا کرده، خطرها و بلاها را برای خود خرید، در هولناک ترین و شدیدترین جنگها بینی مشرکان را به خاک مالید تا دین را برپا کند و کلمه توحید منتشر گرداند.

این بود اسبابی که آن قوم را وادار به نفرت و حقد نسبت به امام نمود و علاوه بر آن حسادت میورزیدند از این که خداوند توانایی های به خصوصی را به او داده و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ایشان را دوست میداشت و همیشه از او تعریف می کرد.

3. حضرت زهرا علیها السلام بیان فرمود که اگر امت زمام امور را به امام علیها السلام میدادند به نتایج ارزندۀ ذیل نایل می آمدند:

- امام مسلمانان را به سوی آب زلالی از امنیت و آرامش می برد و این کشتی به ساحل امن و سلامتی می رساند.

ص: 399


1- بحار الانوار، ج32، ص49.

- او نصيحت گر امت است، چه مخفیانه یا آشکارا و امت را به سوی راه درست هدایت می کرد.

- اگر امام قدرت را به دست می گرفت، خیرات کشور را به خود اختصاص نمیداد و با فقرا و محرومین همدردی می کرد، همانگونه که وقتی خلافت را پس از قتل عثمان بن عفان به دست گرفت چنین کرد. او جز دو دست لباس مندرس و دو قرص نان چیزی برای خود نخواست، هیچ خشتی را برای خود بر خشتی ننهاد و با فقرا و محرومین در لباس و غذا همراه بود و او است که می فرماید:

«أَأْقَنَعَ مِنْ نَفْسِي بِأَنْ يُقَالَ لِي أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ولا أُشَارِكُهُمْ فِي مَكَارِهِ الدَّهْرِ أو أَكُونَ أُسْوَةً لَهُمْ فِي جُشُوبَةِ العَيْشِ»(1) آیا بدین اکتفا کنم که به من بگویند امیرالمؤمنین بدون این که در سختی های روزگار شریک و در سادهزیستی الگوی آنان باشم؟

تاریخ مشرق زمین حاکمی را سراغ ندارد که مانند او در زهد، ورع، عدالت و دست دراز نکردن به اموال رعیت باشد.

- بانوی زنان جهان اشاره کرد که اگر امام علیه السلام ولایت امر مسلمین را به عهده می گرفت، خیرات و برکات فراوان منتشر میشد و نعمت فراوان بود و هر که هر چه می خواست به دست می آورد، ولی مسلمانان خود را از این نعمت محروم و بهترین ها را به بدترین ها تبدیل کردند و از آن که آنها را به سوی راه راست هدایت می کرد روی برگرداندند.

4. دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به عمق مسائل نگاه کرد و توجه عموم را به گرفتاری ها و بلاهایی که در اثر منصرف ساختن خلافت از اهل بیت علیهم السلام دامن گیر امت خواهد شد جلب نمود، که از جمله این مشکلات موارد ذیل است:

- انتشار فتنه ها میان مسلمانان و بر هم خوردن وحدت و ایجاد شکاف های مختلف در صفوف آنان.

- مسلط شدن ظالمین بر سر مردم و ایجاد حالت خفقان، استبداد و ظلم و ستم در حق عموم

و همین گونه نیز شد، آنگاه که بنی امیه و ظالمان پس از آنها بر قدرت مسلط و در تذلیل و تحقیر مردم و ایجاد حالت رعب و خوف در سراسر کشور اسلامی هر آنچه توانستند کردند.

ص: 400


1- بحار الانوار، ج33، ص474.

برای این اسباب بود که دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با دولت ابوبکر مبارزه و مسلمانان را به نابودی آن تشویق نمود.

عذرخواهی ناپسند

ابوبکر و عمر سعی کردند بانوی زنان جهان را راضی کنند و بدین وسیله مشروعیتی به خلافت خود ببخشند و لذا اجازه ورود بر آن حضرت (و عیادت از او را خواستند، ولی زهرا علیها السلام نپذیرفت، دوباره اجازه گرفتند و باز هم جواب رد شنیدند، لذا به امیرالمؤمنین علیه السلام رجوع کرده و درخواست ملاقات با یادگار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نمودند. امام نزد زهرا علیها السلام رفت و از ایشان اجازه خواست، زهرا علیها السلام پذیرفت و آن دو نفر وارد شدند، زهرا علیها السلام از آنها روی برگردانید، آنها تقاضای عفو و بخشش کردند، فاطمه علیها السلام در جواب فرمود: « نَشَدْتُكُمَا اللّهُ أَلَمْ تَسْمَعا رَسُولَ اللّهِ یقُولُ:«رِضا فاطِمَةَ مِنْ رِضاىَ، وَ سَخَطُ فاطِمَةَ مِنْ سَخَطى، فَمَنْ أَحَبَّ فاطِمَةَ إِبْنَتى فَقَدْ أَحَبَّنى، وَ مَنْ أَرْضى فاطِمَةَ فَقَدْ أَرْضانى، وَ مَنْ أَسْخَطَ فاطِمَةَ فَقَدْ أَسْخَطَنى»؛

شما را به خدا قسم میدهم، آیا نشنیدید که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرمود: رضایت فاطمه رضایت من و نارضایتی فاطمه نارضایتی من است، پس هر که دخترم فاطمه را دوست بدارد مرا دوست داشته، هر که فاطمه را راضی نگه دارد مرا راضی کرده و هر که فاطمه را ناراضی نماید مرا ناراضی نموده است؟

آنها جواب مثبت داده و گفتند: آری شنیده ایم که چنین می گفت.

آنگاه فاطمه علیها السلام دستها را به آسمان دراز و با آه و ناله گفت:

«فَإِنّى أُشْهِدُ اللّهَ وَ مَلائِكَتَهُ أَنَّكُما أَسْخَطْتُمانى وَ ما أَرْضَیتُمانى وَ لَئِنْ لَقیتُ النَّبِىَّ لاََشْكُوَنَّكُما إِلَیهِ» من خدا و ملائکه خدا را شاهد می گیرم که شما دو نفر مرا ناراضی کردید و هرگز رضایت مرا جلب نمودید و اگر رسول خدا را ملاقات کنم حتما شکایت شما را نزد ایشان خواهم کرد.

سپس به ابوبکر رو کرد و فرمود: «وَاللَّهِ لَأَدْعُوَنَّ عَلَيْكَ فِي كُلِّ صَلاَةٍ أُصَلِّيهَا»(1)؛ به خدا سوگند، در هر نمازی که می خوانم عليه تو دعا خواهم کرد.

ص: 401


1- الامامة والسياسة، ج 1، ص14؛ اعلام النساء، ج3، ص1214؛ الامام علی بن ابی طالب - عبدالفتاح عبدالمقصود، ج 1، ص218.

چه کلمات سنگینی که ضربه شمشیر از آن سبک تر است، زمین در زیر پایشان لرزید و مانند آسیاب گردید و آنها منزل را ترک کردند ناامید از این که بتوانند رضایت زهرا علیها السلام را به دست آورند و متوجه مقدار نفرت و غضب آن حضرت شدند.

اندوه عمیق

اندوه فراوان قلب دختر رسول خدا را رنجور ساخت و همیشه در فراق پدر غصه میخورد و با نالهای دردناک او را یاد می کرد. روزی مشتاق شنیدن صدای اذان بلال، مؤذن پدر شد تا برای او اذان گوید. بلال پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حاضر به اذان گفتن نبود، ولی خواسته زهرا علیها السلام را پذیرفت و شروع به اذان کرد، وقتی گفت: «الله اکبر»، زهرا علیها السلام به یاد پدر افتاد و نتوانست خود را از گریه نگه دارد، تا این که بلال به «أشهد أن محمدا رسول الله» رسید، فاطمه علیها السلام فریادی کشید و بیهوش بر زمین افتاد. مردم گفتند: ای بلال، دست نگه دار که دختر رسول خدا بدرود حیات گفت. وقتی زهرا علیها السلام به هوش آمد از بلال خواست تا اذان را ادامه دهد ولی او چنین نکرد.(1)

اشک و ناله

غصه ها و دردها بر زهرا انباشته و مصیبتها یکی پس از دیگری بر او وارد شد و از همه آنها دردناک تر و رنج آورتر انکار حق زهرا و سعی آنان در اذیت و آزار او بود. آنهانه حق فاطمه علیها السلام را مراعات کردند و نه توصیه های پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را در بارداش؛ و این موجب اندوه و تالم عمیق آن حضرت شد و لذا به گریه روی آورد و یکی از پنج گریه کنان بزرگ (بکائین خمس) گردید که تمام عمر را با حزن و گریه به سر برد.(2)

از نشانه های شدت حزن فاطمه علیها السلام بر پدر، این که انس بن مالک اجازه ورود خواست تا بر مصیبت عظمای فقدان پدر بزرگوار تسلیت گوید و انس از کسانی است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را در قبر جای دادند. فاطمه علیها السلام فرمود: آیا این انس بن مالک است؟

ص: 402


1- فاطمة الزهراء بهجة قلب المصطفی، ص113.
2- بكائين خمس عبارت اند از: آدم، يعقوب، يوسف، علی بن الحسین زین العابدین و فاطمه علیها السلام بحارالانوار، ج11، ص204.

عرض کرد: آری، ای دختر رسول خدا۔

فاطمه علیها السلام در حالی که گویا قلب ذوب شده خود را بیرون می اندازد فرمود:

«كَيْفَ طَابَتْ نُفُوسُكُمْ أَنْ نَحْثُوا اَلتُّرَابُ عَلَى رَسُولِ اَللَّهِ» چگونه نفس شما اجازه داد که خاک بر روی رسول خدا بریزید؟

انس سخن را کوتاه کرد و با کوهی از اندوه خارج شد و اشکهای او جاری بود.(1)

فاطمه علیها السلام به پسر عموی خود امیرالمؤمنین علیه السلام اصرار کرد تا پیراهنی را که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در آن غسل داده شده ببیند. امام آن را آورد. فاطمه علیها السلام با شوق پیراهن را گرفت و شروع به بوسیدن و بوییدن آن کرد، زیرا این پیراهن تا لحظه غایب شدن در زیر خاک بر تن پدر بوده است، قلب پاک فاطمه علیها السلام آنچنان تپید و رنجید تا بیهوش گردید.(2)

یاد پدر هرگز فاطمه علیها السلام را رها نمی کرد و تمام عمر کوتاه او را با گریه پر می نمود. مورخین مینویسند: آن قوم از گریه مداوم زهرا به ستوه آمدند، زیرا منزل آن حضرت در جوار مسجد پیامبر بود که در آن جلسه های خود را برگزار می کردند و لذا از گریه های زهرا علیها السلام به امیرالمؤمنین علیه السلام شکایت بردند و درخواست کردند که وقت مشخصی را برای آه و ناله خود قرار دهد، زیرا که آنها نمی توانند استراحت کرده و بخوابند. امیرالمؤمنین به اطلاع ایشان رساند و فاطمه پذیرفت و از آن پس روزها همرا با حسن، حسین و زینب به کنار یک درخت اراک (درخت مسواک) در خارج از شهر مدینه میرفت و زیر سایه آن می نشست و طول روز را با گریه بر پدر می گذراند.

وقتی خورشید رو به غروب میرفت همراه با فرزندان خود به منزل غمناکشان برمی گشت، ولی آن قوم رفتند و درخت را بریدند و فاطمه علیها السلام در گرمای آفتاب به گریه ادامه می داد، از این رو امیرالمؤمنین علیه السلام خانه ای برای فاطمه علیها السلام ساخت و آن را «بیت الاحزان»، (خانه غصه ها) نامید و این خانه به عنوان نشانه ای از رنجها و آزارهایی بود که فاطمه از دست صحابه پدر دیده بود و این بیت شعر را به حضرت ولی عصر امام زمان به نسبت می دهند:

ص: 403


1- سنن ابن ماجه، ص18؛ المواهب اللدنية، ج 2، ص 1381
2- حياة الامام الحسين بن علی علیه السلام، ج 1، ص 168.

لَمْ تَرَانِي اِتَّخَذْتُ لاَ وَعْلاَهَا *** بَعْدَ بَيْتِ اَلْأَحْزَانِ بَيْتُ سُرُورٍ

آیا فکر می کنید که پس از بیت الاحزان (خانه غصه ها) من برای خود خانه شادی بسازم، به بزرگواری او سوگند که چنین نخواهم کرد.

بانوی زنان جهان تمام طول روز را در آن خانه اندوهگین به سر برده، با پدر خویش درد دل و داغ ترین گریه ها را می کرد، شب که میشد امام على علیه السلام می آمد و او را همراه با فرزندانشان به منزل باز می گرداند.(1)

حزن و اندوه، قلب پر رنج زهرا علیها السلام را می فشرد و بیماریها بدن او را ذوب می کردند، تا اینکه مانند اسکلتی شده بود تهی از زندگی... این بود جزای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از قومی که دین و دنیای آنان را آباد نمود.

ص: 404


1- حياة الامام الحسين بن علي علیه السلام ج1، ص268 گفته شده است که بیت الاحزان همان مسجد فاطمه است که اکنون در بقیع قرار دارد.

فصل چهاردهم: به سوی جات خلد

اشاره

ص: 405

ص: 406

به سوی جنّات خُلد

حزن شدید تنها یادگار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در میان امت او را در هم شکست و بیماریها وی را از پای در آورد. دردها بدن فاطمه علیها السلام را در هم کوبید و دیگر نمی توانست بایستد یا رخت خواب را ترک کند، فاطمه علیها السلام به سوی پژمردگی می رفت، مانند گلی که از آب محروم بماند. مرگ زودرس به سراغ آن جوان کم سن و سال می آمد.

وقت ملاقات با پدر مهربان فرا رسیده بود، آن هم پس از غیبتی دردناک که محبتها و عاطفه های خود را با خود برده بود. فاطمه برای ملحق شدن به پدر روزشماری می کرد تا شکایت جنایتها و ظلمهای قومش را به او برساند.

وقتی که آثار رحلت پدید آمد وصیت جاودانه خود را به پسرعمو کرد، که از جمله موارد ذیل در آن بوده است:

(1) جنازه مقدس او را در تاریکی مطلق شب به خاک بسپارد و هیچ یک از کسانی که به او ظلم کرده اند در تشییع جنازه اش شرکت نکنند، زیرا که آنها - بنا به قول خود آن حضرت به دشمن ایشان و دشمن پدرش بودند.

(2) جای قبرش را مخفی نگه داشته، به کسی اطلاع ندهد، تا رمزی باشد بر غضب فاطمه علیها السلام از آن قوم و این رمز بی چون و چرا و به طور دائم بماند تا نسل های آینده نیز از آن اطلاع یابند و به همین موضوع، شریف مکه در ابیات خود اشاره کرده می گوید:

1. قُلْ لَنَا أَيُّهَا الْمُجَادِلُ فِي اَلْقَوْلِ *** عَنِ اَلْغَاصِبِينَ إِذْ غَصَبَاهَا

2. اهُمَا مَا تَعَمَّدَاهَا كَمَا قُلْتَ ***بِظُلْمٍ كلاَّ و لا اهتضمَاها

ص: 407

3. فَلَمَّا إِذْ جُهِّزَتْ لِلِقَاءِ اَللَّهِ *** عِنْدَ اَلْمَمَاتِ لَمْ يحضراها

4. شَيعَتْ نَعْشَهَا مَلاَئِكَةُ اَلرَّحْمَنِ *** رِفْقاً بِهَا وَ مَا شَيَّعَاهَا

5. كَانَ زُهْداً فِي أَجْرِهَا أَمْ عِنَاداً *** لِأَبِيهَا اَلنَّبِيِّ لَمْ يَتَّبِعَاهَا

6. أَمْ لِأَنَّ اَلْبَتُولَ أَوْصَتْ بِأَنْ لاَ *** يَشْهَدَا دَفْنَهَا فَمَا شَهِدَاهَا

7. أَمْ أَبُوهَا أَسَرَّ ذَاكَ إليها *** فَأَطَاعَتْ بِنْتُ اَلنَّبِيِّ أَبَاهَا

8. كَيْفَ مَا شِئْتَ قُلْ كَفاكَ فَهَذِي *** فِريَةٌ قَدْ بَلَغَتْ أقْصى مَداهَا(1)

1. ای کسی که درباره آن دو غاصب که حق فاطمه را غصب کردند با ما گفتگو و جدل میکنی، به ما بگو.

2. تو میگویی: مگر آنها عمدا به او ظلم کردند، هرگز آنها حق فاطمه را پایمال نکردند؛

3. پس چرا وقتی او را پس از مرگ آماده ملاقات با خدا کردند، آن دو نفر به تشییع جنازه اش نیامدند؟!

4. فرشتگان الهی با محبت جنازه او را تشییع کردند، ولی آن دو نفر در تشییع شرکت نکردند؟

5. آیا نمی خواستند ثواب تشییع جنازه او را به دست آورند، یا این که به خاطر لجاجت با پدر او نیامدند؟

6. و یا این که به این دلیل آن دو نفر حضور نیافتند که فاطمه وصیت کرده بود آنها برای دفن ایشان حاضر نشوند؟!

7. یا این که پدرش به او مخفیانه چنین دستور داده بود و دختر پیامبر امر پدر را اطاعت نمود؟!

8. هر چه می خواهی بگو، کافی است دیگر! این بهتانی است که تو تا جای ممکن از آن دم زده ای.

(3) «سومین وصیت:» با خواهرزاده اش امامه ازدواج کند، زیرا او با تمام عشق و محبت از فرزندان زهرا علیها السلام: حسن، حسین و زینب علیهم السلام نگهداری می کند.

امیرالمؤمنین علیه السلام تضمین کرد که وصیت را دقيقا اجرا کند و با کوهی از غم و غصه از پیش زهرا کنار رفت؛ اسماء بنت عمیس از یاران فاطمه بود و از ایشان پرستاری می کرد. فاطمه علیها السلام به اسماء فرمود که تابوتی برای او بسازند که بدنش درون آن مخفی شود، زیرا عادت بر این بود که میت را بر قطعه چوبی قرار میدادند و بدن او پیدا بود، ولی فاطمه علیها السلام این حالت را دوست نداشت

ص: 408


1- المجالس السنية، ج 2، ص 137.

و چون اسماء این گونه تابوتها را در حبشه دیده بود، تابوتی را به همین شکل برای آن حضرت ساخت که بدن میت در آن مخفی می ماند، وقتی فاطمه علیها السلام به آن تابوت نگاه کرد خشنود گردید و تبسم کرد و این اولین تبسم او پس از رحلت پدر به سوی خدا بود.(1)

در آخرین روز زندگی فاطمه علیها السلام، از اول صبح حال ایشان قدری بهتر بود و او را خوشحال و راضی میدیدند، زیرا او دانسته بود که آخرین روز عمرش میباشد و به پدر ملحق خواهد شد، فاطمه علیها السلام لباسهای فرزندانش را شست و غذای آن روز آنها را آماده ساخت و حسن و حسین علیهما را دستور داد تا به زیارت قبر جدشان روند و نگاه وداع آخر را با قلبی پر از غصه و درد بر آنها انداخت.

حسنین علیه السلام آثار خطرناکی را در وضع مادر مشاهده کردند و با موجی از حزن و اندوه از منزل خارج شدند.

یادگار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به اسماء بنت عمیس رو کرد و فرمود: ای مادر.

اسماء گفت: بفرما ای حبیب رسول خدا۔

فرمود: «اسكُبي لي غُسلاً»؛ آبی به من بده تا غسل کنم.

اسماء آب آورد، فاطمه غسل نمود، سپس فرمود:

«ایتیني بثيابي الجديدة»؛ لباس های تازه مرا بیاور.

اسماء لباس ها را به فاطمه داد و او دوباره فرمود:

اجعلي فِراشي وَسَطَ البَيتِ»؛ بستر مرا در وسط خانه بینداز.

اسماء هراسان شد و قلب او به تپش افتاد، زیرا احساس کرد که مرگ به سراغ دختر رسول خدا آمده است، ولی هر آنچه فاطمه خواسته بود انجام داد، حضرت بر روی فراش و در جهت قبله

ص: 409


1- مستدرک الحاکم، ج3، ص162؛ در روایتی آمده است که به امیرالمؤمنین علیه السلام وصیت کرد تابوتی برای او بسازد که فرشتگان شکل آن را برای آن حضرت توصیف کرده بودند، این خبر در سنن بیهقی، ج4، ص34 آمده است. و در بحار الأنوار، ج 43، ص181 نقل شده است که حضرت زهرا علیها السلام به امیرالمؤمنین علیه السلام گفت: «أوصيك يا ابن عم أن تتخذلي نعشاً، فقد رأيتُ الملائكه صوَّروالي صورته»، (ای پسر عمو، به تو وصیت می کنم برای من تابوتی بسازی همانگونه که فرشتگان را دیدم که آن را برایم تصویر کردند. امام علی علیه السلام گفت: «صفیه لی»، (آن را برای من توصیف کن)، فاطمه علیها السلام آن را توصیف کرد و علی علیه السلام ساخت آنچه فاطمه علیها السلام خواست و این اولین تابوتی است که بر روی زمین ساخته میشود.

خوابید و به اسماء فرمود: «يا أُمَّاهْ إنّي مَقبوضُهُ الآنَ وَقَد تَطَهَّرْتُ فَلا يَكْشِفني أَحَدٌ»؛ ای مادر، من الآن بر طهارت هستم و هم اکنون می میرم، مواظب باش کسی پرده را از روی من برندارد.

فاطمه علیها السلام شروع به خواندن آیاتی از قرآن نمود و در همان حال که زبانش به ذکر خدا مشغول بود، جان پاک و مطهرش به ملکوت پیوست. آری، آن روح بلند به سوی پروردگار خویش پرواز کرد، ملائکه الهی به همراه او و انبیای خدا در استقبالش و در راس آنها پدرش سید کائنات بود. وفات آن حضرت ما بين وقت مغرب و عشا بود.(1)

آن روح بزرگ به سوی فردوس و رضوان الهی پرواز کرد و آسمان دنیا هرگز سایه نیفکنده و نخواهد افکند بر بانویی مانند او در قداست، شرافت و عفت و با مرگ او آخرین فرد از نسل رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از دنیا رفت.

حسن و حسین علیهما السلام با عجله به خانه برگشتند تا از حال مادر باخبر شوند، ولی ایشان را نیافته به سوی اسماء رفتند و از مادرشان پرسیدند، اسماء با گریه جواب داد: مادرتان وفات کرده، بروید و پدر را خبر کنید؟

گویا صاعقه ای بر سر این دو کودک آمد، به سرعت به طرف جنازه مادر رفتند، امام حسن خود را بر مادر انداخت و گفت: «یا أماه، كلميني قبل أن تفارقَ روحي بدني»؛ ای مادر، با من سخن بگو، پیش از آن که روح از تنم خارج شود.

امام حسین گریان و نالان بر مادر افتاد و گفت: «يَا أُمَّاهْ أَنَا ابتك اَلْحُسَيْنُ كَلِّمِينِي قَبْلَ أَنْ يَنْصَدِعَ قَلْبِي فاموت »؛ ای مادر، من پسرت حسینم، با من سخن بگو پیش از آن که قلبم شکافته شود

و بمیرم!

اسماء آنها را می بوسید و دلداری میداد و از ترس این که بلایی بر سر آنها بیاید آنان را در پی پدر فرستاد. حسن و حسین علیهما السلام با گریه شدید به مسجد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رفتند. مسلمانان وحشت زده به سوی آنها شتافته و پرسیدند: ای فرزندان رسول خدا، چرا گریه می کنید، نکند جایگاه پدربزرگ خود را مشاهده می کنید به یاد او اشک میریزید؟

ص: 410


1- وفاة الصديقة السيد المقرم، ص107.

جواب دادند: «أوليس قد ماتت أمُّنا فاطمة»؛ نه، مادرمان فاطمه مرده است!

امیر المؤمنین علیه السلام به شدت مضطرب و پریشان شد و با خود چنین گفت: «بِمَنِ الْعَزاءُ يا بِنْتَ مُحَمَّدٍ؟ كُنْتُ بِكَ أَتَعَزَّي قَفِيمَ اَلْعَزَاءِ مَنْ بَعْدِكَ...»؛ به چه کسی خود را تسلی دهم ای دختر محمد؟ دلداری من به تو بود، اکنون پس از تو چگونه دل من آرام گیرد؟

امیرالمؤمنین علیه السلام با عجله به منزل بازگشت در حالی که به شدت اشک می ریخت، وقتی وارد شد نگاهی به آن پیکر مقدس انداخت و این دو بیت را سرود:

1. لِكُلِّ اجْتِماعٍ مِنْ خَلِيلَيْنِ فُرْقَةٌ *** وَ كُلُّ الَّذِي دُونَ الْفِراقِ قَلِيلٌ

2. وَ إِنَّ افْتقادِي فَاطِمَا بَعْدَ أَحْمَدَ دَلِيلٌ عَلَى أَنْ لاَ يَدُومَ خَلِيلٌ

1. هر جمع شدن دو یار، روزی به فراق منتهی می گردد و بسیار کم است آن اجتماعی که فراق به دنبال ندارد.

2. این که من فاطمه را پس از پیامبر از دست دادم دلیل بر این است که هیچ یاری باقی نمی ماند.

از هر سو مسلمانان گریان و نالان به طرف خانه امام هجوم آوردند، آنان گریه می کردند بر یادگار پیامبرشان که بسیار درباره او مقصر بودند. با مرگ او آخرین صفحه از صفحات نبوت ورق خورد، مسلمانان امروز به یاد زحمات طاقت فرسای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم افتادند، که در نتیجه آن چنین عزت و شوکتی برای آنان به ارمغان آورد و با چه عشق و محبتی برای همگان پدری کرد. مدینه یکپارچه گریه شده بود، زن و مرد می گریستند و مردم به انتظار خروج جنازه بودند تا به پاداش بزرگ تشییع آن پیکر پاک نایل آیند، ولی امام به سلمان فارسی فرمود تا به مردم خبر دهد که تشییع به تأخیر افتاد و بدین وسیله جمعیت متفرق شدند.

عائشه آمد و قصد ورود داشت تا با آن پیکر مقدس وداع آخر را بکند، ولی اسماء مانع شد و گفت: به من سپرده است که هیچ کس بر او وارد نشود.(1)

وقتی که قسمتی از شب گذشت، امام همراه با حسن و حسین علیهما السلام با کمک اسماء پیکر مطهر را غسل داد، سپس کفن کرد و آنگاه از کودکان زهرا علیها السلام که کمتر از محبت مادر استفاده برده

ص: 411


1- مناقب آل ابی طالب، ج3، ص365.

بودند خواست تا آخرین وداع را با مادر بکنند، همگی خود را بر او انداختند، زمین از گریه آنها به خود پیچید. پس از وداع امام پارچه ای را بر او انداخت.

آنگاه که شب به قسمت های پایانی نزدیک میشد، امام برخاست و بر پیکر مطهر نماز خواند، سپس به بنی هاشم و افراد بسیار خالص از میان صحابه خبر داد تا جنازه را به جایگاه ابدی منتقل نمایند و جز آن چند نفر از خواص اصحاب و اهل بیت خود کسی را خبر نداد. آنگاه فاطمه علیها السلام را دفن کرد و خاک ریخت و بر کنار قبر ایستاد و خاک قبر را با اشک های خود شست و شو داد و با جمله های ذیل که نشان دهنده حزن و اندوه عمیق بود برای فاطمه علیها السلام سوگواری کرد: «السَّلامُ عَلَيكَ يا رسولَ اللّه ِ عَنّي وَ عَن اِبنَتِكَ النّازِلَةِ في جِوارِكَ وَ السَّريعَةِ اللَّحاقِ بِكَ. قَلَّ يا رسولُ اللّه ِ عَن صَفيَّتِكَ صَبري، وَ رَقَّ عَنها تَجَلُّدي؛ إلاّ أنَّ لي في التَّأسّي بِعَظيمِ فُرقَتِكَ وَ فادِحِ مُصيبَتِكَ مَوضِعَ تَعَزٍّ ؛ فَلَقَد وَسَّدتُكَ في مَلحودَةِ قَبرِكَ، وَ فاضَت بَينَ نَحري وَ صَدري نَفسُكَ. فَإنّا للّه ِ وَ إنّا إلَيهِ راجِعونَ.

فَلَقَد استُرجِعَتِ الوَديعَةُ، وَ أُخِذَتِ الرَّهينَةُ. أمّا حُزني فَسَرمَدٌ، وَ أمّا لَيلي فَمُسَهَّدٌ إلى أن يَختارَ اللّه لي دارَكَ الَّتي أنتَ بِها مُقيمٌ. وَ سَتُنَبِّئُكَ ابنَتُكَ بِتَضافُرِ أُمَّتِكَ عَلى هَضمِها فَأحفِها السؤالَ وَ استَخبِرها الحالَ. هذا وَ لَم يَطُلِ العَهدُ وَ لَم يَخلُ مِنكَ الذِّكرُ. وَ السَّلامُ عَلَيكُما سَلامَ مُوَدِّعٍ لا قالٍ وَ لا سَئِمٍ.فَإن أنصَرِف فَلا عَن مَلالَةٍ، وَ إن أُقِم فَلا عَن سوءِ ظَنٍّ بِما وَعَدَ اللّه ُ الصّابِرينَ.»(1)

سلام بر تو ای رسول خدا، سلامی از طرف من و از طرف دخترت که هم اکنون در جوارت فرود آمده و شتابان به شما رسیده است.

ای پیامبر خدا، صبر و بردباری من با از دست دادن دختر دلبندت کم شده و توان خویشتن داری ندارم اما برای من که سختی جدایی تو را دیده و سنگینی مصیبت تو را کشیده ام، صبر کردن ممکن است. این من بودم که با دست خود، تو را در میان قبر نهادم و هنگام رحلت، جان گرامی ات میان سینه و گردنم پرواز کرد «پس همه ما از آن خدائیم و به سوی او باز می گردیم»

ص: 412


1- نهج البلاغة، ج 2، ص207- 208.

امانتی که به من سپرده بودی برگردانده شد و به صاحبش رسید، از این پس اندوه من همیشگی و شبهایم شب زنده داری است، تا آن روز که خدا خانه ای را که تو در آن اقامت داری برای من برگزیند و دخترت تو را آگاه خواهد ساخت که امت تو چگونه در ستمکاری بر او یکدست شدند، پس بپرس از او و احوال را از او خبرگیر، که هنوز روزگاری سپری نشده و یاد تو فراموش نگشته است. سلام من به هر دوی شما، سلام وداع کنندهای که از روی خشنودی یا خسته دلی سلام نمی کند. اگر از خدمت تو باز گردم، از روی خستگی نیست و اگر در کنار قبرت بنشینم از بدگمانی بدانچه خدا صابران را وعده داده است نمی باشد.

این الفاظ سرشار از دردی رنج آور و اندوهی بی پایان است، امام از مصیبت عظیم و طاقت فرسای فقدان زهرای اطهر علیها السلام درد دل خود را به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نمود، او در فراق فاطمه علیها السلام کمتر میتوانست صبر کند و حزن و اندوه بر او سایه افکنده بود، امیرالمؤمنین علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می خواهد تا با اصرار از دخترش درباره ظلمها و مصیبت هایی که بر او وارد شده بپرسد تا این که فاطمه علیها السلام جریان ها را بازگو کند و از رنجها و بلاهایی که در این مدت کوتاه از زندگی خود کشیده است سخن گوید... امام علیه السلام اعلام داشت که اندوه عمیق او هرگز برطرف نگشته مگر آن روز که به جوار خدای متعال ملحق شود.

آنگاه امام مظلوم با باری سنگین از درد و غصه به خانه بازگشت و به یاد بلاها و مصیبت های جانکاهی افتاد که بر دختر رسول خدا وارد شده بود و در منزل با اشکها و ناله های کودکان روبرو شد که بر مادر خویش می گریستند، مادری که با عمر کوتاه خود کمتر توانسته بودند از محبت او بهره مند شوند و چه مصیبتی برای کودک بالاتر از فقدان مادر می باشد؟!

سن شریف حضرت زهرا علیها السلام

راویان درباره سن شريف فاطمه علیها السلام اختلاف دارند، که از جمله اقوال زیر است:

1. هجده سال.(1)

2. بیست و یک سال.(2)

ص: 413


1- ذخائر العقبی، ج 1، ص 52
2- مستدرک الحاکم، ج3، ص178؛ تقريب التهذیب، ج 1، ص 751.

3. بیست و پنج سال.(1)

4. بیست و هفت سال.(2)

و اقوال دیگری نیز وجود دارد. زهرا علیها السلام در سن جوانی رحلت نمود و متحمل سخت ترین مصائب گردید، امت مسلمان برای ظلم به آن حضرت متحد شدند و حرمت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را مراعات ننمودند، هر چند او سزاوارتر از هر کس برای احترام و تکریم بود.

تاریخ وفات حضرت زهرا علیها السلام

مورخین در مدت زندگی حضرت زهرا علیها السلام پس از رحلت پدر نیز اختلاف دارند، که بعضی از این اقوال را در زیر می آوریم:

1. پس از پدر سی یا سی و پنج روز زندگی کرد.(3)

2. پس از پدر چهل روز زندگی کرد.(4)

3. پس از پدر چهل و پنج روز زندگی کرد.(5)

4. پس از پدر نود و پنج روز زندگی کرد.(6)

مرقد شریف حضرت زهرا علیها السلام

جای قبر صدیقه طاهره علیها السلام ناشناخته است، زیرا که او به امیرالمؤمنین علیه السلام وصیت کرد که از قریش مخفی بماند تا نشانه ای برای نسل های آینده باشد بر نارضایتی او از این قومی که سعی در ظلم و ستم علیه ایشان نموده بودند و جایگاه ایشان را نسبت به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مراعات نکردند.

درباره جای قبر حضرت زهرا علیها السلام اقوال زیر وجود دارد:

ص: 414


1- تاریخ الخلفاء، ج 1، ص75.
2- مجمع الزوائد، ج 9، ص210: المعجم الکبیر، ج 22، ص329؛ سیر اعلام النبلاء، ج2، ص128.
3- تاریخ الیعقوبی، ج2، ص115.
4- مناقب آل ابی طالب، ج 2، ص 116.
5- مناقب آل ابی طالب، ج 2، ص116؛ اصول کافی، ج 1، ص458؛ الامامة والسياسة، ج 1، ص20.
6- بحار الانوار، ج 43، ص 156.

1. در بقیع دفن شده است.(1)

2. در خانه خود مدفون است.(2)

3. قبر زهرا علیها السلام بین مرقد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و منبر شریف آن حضرت است و در حدیث شریف از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمده است: «ما بَينَ قَبري وَمِنْبَرِي رَوضَةٌ مِنْ رِيَاضِ اَلْجَنَّةِ»(3)؛ بين قبر و منیر من باغی از باغ های بهشت است.

در هر صورت، پس از رحلت زهرا علیها السلام حالتی از نارضایتی در میان مردم پدید آمد، به طوری که یکدیگر را ملامت می کردند. مردم می گفتند که از پیامبر ما جز یک دختر باقی نماند و او می میرد و دفن می گردد بدون این که ما در مراسم او شرکتی داشته باشیم. از این رو مسئولین خشمگین شدند و سعی کردند قبرهایی را که احتمال می رفت پیکر مقدس حضرت زهرا علیها السلام در یکی از آنها مدفون باشد باز کنند، تا بر ایشان نماز اقامه کرده و تشییع کنند، ولی امام على علیها السلام مطلع شد و از خانه بیرون آمد و آنان را از این کار منع کرد و آنها دست کشیدند.(4)

بدین ترتیب سخن ما درباره زندگی بانوی زنان جهان با تمام فضایل و مکارم آن بزرگوار خاتمه می یابد، زندگی حضرت زهرا علیها السلام ادامه زندگی پدر عظیم الشأن و نجات دهنده بشریت از تاریکیهای جهالت به سوی افق های روشن تفکر، علم و هدایت است.

به امید آن که این تحقیق مورد قبول صدیقه طاهره علیها السلام واقع شود و هنگام لقای خداوند شفاعت آن حضرت نصیب من گردد.

پایان

ص: 415


1- البداية والنهاية، ج 6 ص 334.
2- تهذيب الأسماء واللغات، ج2، ص353.
3- بحار الانوار، ج 43، ص185.
4- بحار الانوار، ج 43، ص 212.

تعدادی از منشورات فارسی بنياد معارف اسلامي قم

1- آنگاه هدایت شدم ... دکتر محمد تیجانی تونسی

2 - همراه با راستگویان ... دکتر محمد تیجانی تونسی

3 - از آگاهان بپرسید ... دکتر محمد تیجانی تونسی

4 - اهل سنت واقعی ... دکتر محمد تیجانی تونسی

5 - اهل بیت کلید مشکلها ... دکتر محمد تیجانی تونسی

6- چکیده اندیشه ها ... دکتر محمد تیجانی تونسی

7- تناسب آیات ... آیت الله شیخ محمد هادی معرفت

8- خاطرات مدرسه ... سید محمد جواد مهری

9 - فریب ... صالح الوردانی مصری

10 - شمشیر و سیاست ... صالح الوردانی مصری

11 - حق جو و حق شناس (ترجمة المراجعات) ... علامه سید شرف الدین موسوی

12 - حقیقت گمشده ... شيخ أحمد معتصم

13 - با نور فاطمه هدایت شدم ... عبدالمنعم حسن سودانی

14 - شیعه شناسی ... سید محمد شفیعی

15 - در جستجوی حقیقت ... دکتر اسعد وحيد القاسم

16- آئین بندگی و نیایش ( ترجمة عده الداعی) ... ابن فهد حلی

17 - پیغمبر و یاران ... آیت الله عالمی

18 - حسين نفس مطمئنة ... آیت الله عالمی

19 - یک مناظره علمی ... شیخ محمد صادق نجمی

20 - زندگانی امام حسین علیه السلام ... علامه باقر شریف قرشی

21 - سخن شیوا در برتری حضرت زهرا علیها السلام ... علامه سید شرف الدين

22 - نامه ها و ملاقات های امام حسين عليه السلام ... علامه نظری منفرد

23 - معاویه را بشناسیم (ردی بر کتاب معاویه)... سید غلامرضا حسینی

24 - شفاعت ... سید غلامرضا حسینی

ص: 416

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109