پرسش ها و پاسخ ها در محدوده دین الله تعالی جلد 3

مشخصات کتاب

سرشناسه :در محضر فقیه معارفی/جلد3

عنوان و نام پديدآور :در محضر فقیه معارفی جلد3/جمعی از شاگردان

مجموعه ای نوشته های حضرت ایت الله حیدر تربتی کربلائی

موضوع:پرسش ها و پاسخ ها در محدوده دین الله تعالی

تایپ و ویرایش:محدثه تربتی

طرح جلد:محدثه تربتی

رایانامه:Zabihe.ale.mohammad@gmail.com

وبگاه:Torbatikarbalaee.loxblog.com

شماره تماس:09137004612

تمامی حقوق چاپ ونشر این اثر برای مولف محفوظ است.

خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ص: 1

اشاره

در محضر فقیه معارفی

مجموعه ای نفیس از پاسخ به سوالات و شبهات معارفی

به قلم نورانی حضرت ایت الله حیدر تربتی کربلائی

به همت جمعی از شاگردان

ص: 2

سرشناسه :در محضر فقیه معارفی/جلد3

عنوان و نام پديدآور :در محضر فقیه معارفی جلد3/جمعی از شاگردان

مجموعه ای نوشته های حضرت ایت الله حیدر تربتی کربلائی

موضوع:پرسش ها و پاسخ ها در محدوده دین الله تعالی

تایپ و ویرایش:محدثه تربتی

طرح جلد:محدثه تربتی

رایانامه:Zabihe.ale.mohammad@gmail.com

وبگاه:Torbatikarbalaee.loxblog.com

شماره تماس:09137004612

تمامی حقوق چاپ ونشر این اثر برای مولف محفوظ است.

ص: 3

بسم الله الرحمن الرحیم

«وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا»

وای پیامبر! بگو حق آمد و باطل نابود شد آرى باطل همواره نابودشدنى است.

«سوره17الاسراء ایه82»

ص: 4

تقدیم

به محضر

أصل الدين

نفس الرسول

زوج فاطمة البتول

أبو الحسنين والزينبين

تأويل كتاب الله المبين

الصديق الأكبر والفاروق الأعظم

سید العارفين، قائد الغرالمحجلين

قاتل الناكثين و القاسطين والمارقين

مولی الموحدین، یعسوب الدين، إمام المتقين

وارث الأنبياء، سيدالأوصياء، أبوالأئمة النجباء، إمام الأتقياء

آية الله العظمى والتباء العظيم، الصراط المستقيم، علي حكيم

أسدالله، وجه الله، عين الله علم الله، قلب الله الواعي، لسان الله الناطق،

عين الله الناظر، جنب الله، يد الله، حجة الله، حبل الله، باب الله ...

مولانا أمیرالمؤمنین علی ابن ابي طالب صلوات الله عليهم

امید است قبول حضرت ایشان افتد

ص: 5

فهرست مطالب

سخن گردآورندگان...15

سؤالات معارفی و جواب آنها...17

اعداء الله، چه کسانی هستند؟...19

1- مشرکان مکه و کفار عرب...19

2- هرکس با خدا، پیامبرش، جبرئیل و میکائیل، دشمنی کند...19

3- آزر عموی حضرت ابراهیم...20

4- فرعون لعنه الله...20

5- شیطان لعنة الله عليه...20

6- ابلیس و فرزندانش...21

7- شیاطین انس و جن...21

8- مجرمان...22

9- آنان که در آتش جهنم، جاودان هستند...22

10- منافقان...22

11- یهودیان و نصرانیان...22

12-فرعون و ال فرعون...23

ص: 6

13- کافران به دین...23

14- دشمن اهل بیت اطهار...24

15 - ابوالخظاب سران «غلات»...25

16 و 17- شعبده باز و کسی که امام را به سخره گرفته و بیازارد...25

18- دوست عدو الله = «عدو الله»...26

19- مخالف حکم ولی معصوم و خوارج...26

20- کسی که به فقیری به خاطر فقر، توهین کند...27

21- افرادی از اهل ری که با اهل بیت دشمنی می کنند...27

22- دشمن شیعه، مخالف دین الله و معصیت کار...28

23- دشمنان شیعه...29

24- لات و عزی و فرعونیان و...30

جبت و طاغوت کیانند؟...30

طرح موضوع جبر در برخی آیات و روایات؟...33

شرک شیطان...34

ماجرای دستور به شیطان برای شراکت در اموال و اولاد،...؟...35

چرا قانون شرک شیطان وضع شد و موضع آن کجاست؟...36

آزمون حق چه بود؟...37

چرا برخی، از شیطان پیروی کردند؟...42

آیا شیطان، پیروانش را می شناسد تا با آنان شریک شود؟...43

تفاوت شرک شیطان با دیگران، چیست؟...45

نشانه های شرک شیطان چیست؟...47

ص: 7

چگونه از شراکت شیطان بگریزیم؟...48

در عالم ذر ...، به چه دلیل زیر بار نرفته اند؟...49

علم الهی ... جبر و شائبه ظلم؟...50

شخصی که هنوز به دنیا نیامده و ... چگونه عقوبت می شود؟...51

محب اهل بیت بی اختیار موافق و شرک شیطان بی اختیار گنه کار...51

ظاهرا بعضی از آیات با احادیث خلقت نوری اهل بیت معارض است...52

آیا خطبه غدیر تلفیقی از احادیث است؟...76

سؤالاتی درباره عصمت نبى الله آدم عليه السلام...80

جواب سؤالات در آغاز نامه...85

ترک اولی...85

جواب سؤالات در پایان نامه...85

الف: توبه حضرت آدم از چه بوده است؟...85

ب: شجره منهيه چه بوده است؟...89

ج: آیا پس از خوردن از درخت نهی شده به زمین هبوط کردند؟..89

د: آیا هبوط ایشان عذاب بوده است؟...91

ه: آیا ظلم به نفس بوده: ربنا ظلمنا أنفسنا...93

و: آیا ترک اولی در اصطلاح معصومین بوده؟...106

ز: آیا آدم و حواء از اصلاب شامخه و ارواح مطهره بوده اند؟...106

ح: برخی اعمال انبیاء چگونه با عصمتشان قابل جمع است؟...106

1-تعريف عصمت انبیاء چیست؟...107

2- تفاوت عصمت و خطا در چیست؟...108

3- آیا آدم فریب شیطان خورد یا حوا ...؟...108

ص: 8

4- بهشت محل لذت بردن بود یا تکلیف؟...110

5- آیا ترک اولی روایتی دارد و ...؟...110

6- آیا یونس نبئ عجله در ترک قوم خود کرد و یا ...؟...110

7- آیا آدم و حوا میوه درخت علم را خوردند و ...؟...110

8- آیا آدم و حوا طی مراحل کردند تا به معرفت ...؟...112

9- آیا آدم بعد از شناخت به اهل بیت به مقام اجتباء رسید؟...112

10- تاسیس زبان عربی و حضرت اسماعیل...113

11- نھی آدم و حوا چه نهیی بوده؟...113

12- هبوط برای چه بوده؟...113

تربت امام حسین علیه السلام و حور العين...114

زینب کبری کنار بدن علی اکبر در میدان ومنع کردن امام...114

اقل جمع برای اصلاب شامخه وارحام مطهره و دلیل عصمتشان...115

علم رسول الله صلى الله علیه و آله به غیب...118

تنها ائمه (چهارده معصوم)برای پیامبری و امامت برگزیده شدند...120

عامه، امامان شیعه را معصوم نمی دانند. و به روایتی استناد می کنند...122

عامه و استناد به روایاتی در این که پیامبر اسلام جایزالخطا بوده...122

آیا فلاسفه، ارسطو و افلاطون و فیثاغورث و... از انبیاء الهی بوده اند؟...124

عامه و استناد به روایاتی برای لقب صدیق برای ابوبکر...127

عشق و موارد کاربرد مشروع و نامشروع...129

چگونه حضرات اهل بیت به آنچه نخواهد شد آگاهی دارند؟...137

دلایل نقلی و عقلی حضور و وجود امام زمان عجل الله فرجه...141

برخی از دلایل عقلی بر وجود امام زمان علیه السلام:...141

1- برهان لطف:...141

ص: 9

مقدمات برهان لطف:...141

1- تقسيم لطف:...141

الف. لطف محصل:...141

ب. لطف مقرب:...141

2-وجوب لطف بر خداوند:...141

برخی از الطاف وجود امام غایب:...142

1- حراست از دین خداوند در سطح کلی؛...142

2- تربیت نفوس مستعد؛...142

3- وجود امام، سبب بقای مذهب؛...142

4- تأثیر وجود الگو در پیشرفت بشر؛...142

اگر وجود امام لطف است چرا در هر منطقه ای امامی ندارد؟...143

2- برهان عنایت:...143

3- برهان فطرت:...143

4- برهان واسطه در فیض تکوین و تشريع:...144

5- برهان علت غایی:...145

6- برهان إمكان أشرف:...146

7- برهان تجلى أعظم:...146

8- برهان تقابل قطبين:...147

9- قانون عدم تبعیض در فیض:...147

10- برهان لزوم عقل بالفعل:...148

11- برهان حساب احتمالات:...148

ص: 10

آیا ادله عقلى وجود امام زمان معینی را اثبات می کند؟...149

دلایل قرآنی بر وجود امام زمان عجل الله فرجه:...150

1- سوره مبارکه قدر...150

2- آیه امام: «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ»...152

3- آيه إنذار: «إنَّما أَنتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ عَادُ»...154

4- آیات شهادت:...155

5- آیه نذير: «وَإِن مِن أُمَّةٍ إِلاَّ خَلافِيهَا نَذِيرٌ»...158

6- آیه هدایت: «وَمِمَّنْ خَلْقِنَا أُمَّةَ يُهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يُعَدِّلُونَ»...158

7- آیه صادقين: «يَا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا اِتَّقُوا اَللَّهَ وَكُونُوا مَعَ اَلصَّادِقِينَ»...159

8- آیه اولى الأمر: «أَطِيعُوا اللهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأَوَّلِيَّ الْأَمْرِ...»...160

دلایل وجود امام مهدی عجل الله فرجه از روایات شیعه:...161

1- تواتر احادیث دال بر وجود امام زمان:...162

2- حدیث ثقلین:...163

3- احادیث وجوب معرفت امام:...164

4- حدیث آمان:...165

5- حديث سفينه:...165

6- حدیث عدم خلو زمان از امام قرشي:...166

دلیل عقلی و نقلی بر حضور امام زمان عجل الله فرجه:...167

على نفس رسول است و ازدواج او با دخت رسول؟...167

جمع بین روایات چهار زن سيدات نساء العالمين و مادران ائمه...172

شواهد دال بر عصمت ذاتيه وافضیلت مادران ائمه بر زنان عالم خود...198

ص: 11

مادر امام محمدباقر عليه السلام...198

حميدة مادر امام موسى الكاظم عليه السلام...199

تکتم، نجمة، مادر امام على الرضا عليه السلام...200

مادر امام محمد الجواد عليه السلام...201

مادر امام على الهادی علیه السلام...201

مادر امام حسن الزكي العسكري عليه السلام...202

مادر امام حجة ابن الحسن المهدي عليه السلام...202

آیا به آیه تطهیر اثبات امامت ائمه اطهار می شود؟...206

چهارده حدیث در مصداق افراد آیه تطهیر...211

مفردات آیه کریمه تطهير:...218

معنای رجس در آیه کریمه...225

معنای آذهاب رجس در آیه کریمه...226

فرق بین مطهر و متطهر...227

مصادیق اهل بیت در کلام الله تبارک و تعالی...227

نکات دیگر...228

علم مطلق امیرالمؤمنین علیه السلام و علم مطلق خدا...229

باطن اهل بیت اطهار علیهم السلام و ذات خدا و پرستیدن...231

آیا ائمه دوازده شخص بوده اند، ... ؟...233

جای اهل بیت در تهلیل کجاست قبل از الا ...؟...236

جایگاه برائت در دین...237

سؤالاتی درباره لعن و ست و ...238 الی262

حکم حرمت زنا در ادیان...262

ص: 12

کلام انبیاء موافق کلام اهل بیت اطهار یا مخالف؟...263

برخی احادیث دست آویز گمراهان (پیرو متصوفه و...)...264

سؤالات معارفی دیگر...264و265

إذاعه سترو علوم اهل بیت اطهار نزد نا اهلان...265

سؤالات معارفی دیگر266الی268

غایت خلقت محمد و علی، فاطمه است آیا او افضل است؟...268

سؤالات معارفی دیگر...268الی274

آیا امام حسین نیز چون حضرت عیسی کشته نشده؟...274

جنایت شمرلعین به اختیار بود یا جبر؟...282

دلیل خاص براقامه شعيره عزاداری فاطمه به صورت عام...283

آیه 26 سوره نور و دلالت برپاکی زنان پیامبر...295

آیا اهل بیت اطهار شبیه دیگر مخلوقاتند؟...307

خلقت اهل بیت اطهار قبل از مکان و کیفیت آنان...307

آیا در ذات اهل بیت اجزاء وجود دارد ...؟...308

آیا اهل بیت کم و کیف دارند و جزء و قسمت ؟...308

ازلی بودن ذات الله تعالی...309

قدیم بودن اهل بیت به چه معنی است؟..310

آیا با خدا کسی بود؟...310

گویند: اگر وحدت وجود نباشد وجود حق محدود می شود...310

آیا خالق درون و داخل دارد؟...312

امام رب الأرض است یعنی ...؟...312

اگر غالی دوستدار اهل بیت باشد بخشوده است؟...313

غالی و تالی و نمرقه وسطی...316

محب على لغزش کند، پای دیگرش استوار است؟!...319

حب اهل بیت، فلسفه و فسق ؟...319

ص: 13

آیا اهل بیت غلات و صوفیه را برای زیارت دعوت می کنند؟...321

اگر غالی و منحرف سبب آشنایی مردم با مجالس اهل بیت شود...؟...322

با کدامیک از دشمنان باید دوستی کنیم؟...323

خداوند بر چه علمی ثواب می دهد؟...324

روح نماز و... اهل بیت و فحشاء و منکرو...دشمن اهل بیت ...؟...325

آن که با اهل بیت اطهار است به شاخه غیر چنگ نمی زند...327

تكلم الله در معراج به صدای علی ...؟...328

شفاعت اهل بیت و اذن الله، کی؟ و چه کسی را؟...330

آیا على ذات ذوات و هر موجودی و...همان «هو» است؟...331

مردم را بر شانه های ما سوار نکنید ...؟...333

وجه الله کیست و یعنی چه؟ زیارت الله یعنی چه؟...335

أنا و علي أبوا هذه الأمة...337

آیا رسول الله پدر امت است یا نه؟...337

آیا رسول الله پدر امت است و یا پدر شیعیان؟...341

آیا عقائد سند می خواهد؟...341

چرا نام بعضی از اصحاب کلب است مانند دحیہ کلبی؟...342

برقبر خواجه نصیرنوشتند: و کلبهم باسط ذراعيه بالوصید؟...343

طینت شیعه، طینت محب اهل بیت، و جواز گفتن سگ...343

کفرجحود و كفرنعمت و ... آیا صوفی و غالی کافر است؟...343

آیا پیامبر در ائمه حلول کرده؟...344

ادای دین محب اهل بیت اطهار... برعهده کیست؟...346

توجیهی برای تطهیر علوم خبيثه...347

آیا اهل بیت در دشمنانشان؛ ابن عربی و مولوی و ... به ظهور می آیند؟...348

اخذ حکمت از اهل بیت اطهار و یا از منافق؟...348

ص: 14

خدا به اهل بیت شناخته و پرستیده می شود یا به عقل ؟...349

آیا معصوم در چهارماهگی نماز می خواند؟...349

چگونه امام معصوم در حال نماز مغيث خلق است؟...350

مقصود از یگانگی در ذات و معنا در حدیث چیست؟...350

الله و هو، از اسماء الله است، و اهل بیت اسماء الله هستند، ...351

آیا رسول الله و اهل بیت خدا را حق معرفتش شناختند یا نه؟...351

سؤالات مهدوی

مادر امام زمان...352

دلیل لزوم برخواستن هنگام شنیدن و یا گفتن نام قائم چیست؟...363

مهدی خلف صالح است، جامع فضائل انبیاء و ائمه...365

چه تشابهی حضرت مهدی به «ماء» و «ماء معين» دارد؟...366

آیا غیبت مهدی به خاطر ترس از ...است؟...367

مهدی نامیده شد تا به امرخفی هدایت کند، آن امر چیست؟...370

شباهت در تعداد یاران مهدی علیه السلام و اصحاب بدر ...؟...371

آیا امام زمان عجل الله فرجه شهید می گردد؟...372

آیا هر امامی از وصی خویش افضل است؟...374

پیمان اخوت میان ابوذر و سلمان...374

معصومین و امتحان و علم آنان، قیاس امتحان دیگران با ائمه...؟...390

حضرت عباس علیه السلام و عصمت او...392

پی نوشت ها...396

ص: 15

سخن گردآورندگان

بسم الله الرحمان الرحيم

الحمد لله رب العالمين. وأفضل صلوات الله على أشرف الأنبياء

والمرسلين وأكمل حياته على أهل بيته المعصومين، ولاسيما بقية الله في الأضين،

و واللعنة الدائمة على أعدائهم الى يوم الدين.

کتاب پیش رو جلد چهارم از مجموعه «در محضر فقیه معارفي» که شامل سؤالات متنوع معارف اسلامی است که طی سال های متمادی از شهرهای مختلف، قشر فرهیخته ای از شهرهای مختلف که دغدغه دین داشتند، از دانشجو، دکتر، مهندس، طلبه های حوزه های علميه دينيه اصفهان، قم و غیر آن ها مطرح شده، و البته گاه فراتر از پرسش بلکه به نوعی شبهه بوده است و با وجود پیگیری، بی پاسخ بعد از زمانی دراز، اما از آن جا که صاحب عصرو زمان حضرت آية الله العظمى بقية الله الاعظم عجل الله فرجه الشريف هرگز از حال شیعیان و محبين خود غافل نیستند، برگزیدگانی را از میان خلق برگزیده اند تا با وجود ابر سیاه غیبت با این که دوران سختی و سرگردانی است، با این که حق و باطل به هم آمیخته و امر بر بسیاری مشتبه گردیده، اما همیشه ستارگانی در میان خلق قرار می دهند که دهانشان، صدای احادیث اهل بیت اطهار را دارد و دست به سوی راه هدایت بلند نموده اشاره میدهند خلق را که این

ص: 16

است راه نجات، راه اهل بیت علیهم السلام ... فقیه گرامی حضرت آیت الله شیخ حیدر تربتی کربلائی دام ظله یکی از همان ستارگان درخشان اند که دل به ولایت آل الله سپرده و پناه گمشدگان، حتی دل زدگان هستند.

پاسخ هایی را که مرقوم فرموده اند کامل و براساس تنها وحی و وحی تنهاست. پژوهشی ارزشمند و بی بدیل، روشن گر و اقناع کننده، لذا برای استفاده بیشتر تشنگان معارف دین محمد و آل محمد صلى الله عليهم تصمیم بر آن شد که به صورت موضوعی تنظیم و در مجموعه ای در ادامه جلد یکم و دوم تنظيم و در اختیار قرار گیرد.

این مجموعه، توسط این کمترین ارادتمندان به آستان این فقیه معارفي و حديث شناس بزرگ...موضوع بندی و گرداوری شده،وشخص ایشان در تنظیم و تدوین انها که پیشتر به صورت جدا جدا میان ارادتمندان ایشان نشر یافته ،بار دیگر تمام بودن پاسخ ها را بررسی کرده ومطالب بسیاری را به آنها اضافه نمودند.

از حجة الله على الحجج سيدة نساء اهل الجنة اجمعين، ام الائمة النجباء عليهم صلوات الله اجمعین،ام الائمة النجباء علیهم صلوات الله اجمعین خواستاریم که این تیم نواز ایتام آل محمد عليهم الصلوة و السلام را، به نحو احسن و اجمل و اتم و اکمل اجر جزیل عنایت نموده و خوانندگان را سینه ای فراخ دهد تا عمق معانی را دریابند و ارزش ارزشمند را بشناسند و پاس بدارند.

وآخر دعوينا أن الحمد لله رب العالمين .

ص: 17

سوالات معارفی و جواب ان ها

اشاره

ص: 18

ص: 19

سؤال - اعداء الله، چه کسانی هستند؟

اشاره

جواب: در قرآن کریم، اشخاص و گروه هایی «عدوالله » معرفی شده اند که به اجمال آنها را ذکر می کنیم:

1- مشرکان مکه و کفار عرب:

«وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّكُمْ وَآخَرِينَ مِنْ دُونِهِمْ لَا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ يَعْلَمُهُمْ ۚ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنْتُمْ لَا تُظْلَمُونَ»(1)

و شما (ای مؤمنان) در مقام مبارزه با آن (مشرکان و کافران)(2)هرچه می توانید خود را مهیا کنید از آذوقه و تسلیحات و آلات جنگی و اسبان سواری زین کرده برای تهدید و ترساندن دشمنان خدا و دشمنان خودتان فراهم سازید و نیز برای قوم دیگری که شما بر (دشمنی) آنان مطلع نیستید (منافقان به ظاهرا مسلمان) و خدا بر آنها آگاه است. و آنچه در راه خدا انفاق می کنید تمام و کامل به شما عوض داده خواهد شد و هرگز به شما ستم نخواهد شد.

2- هرکس با خدا و پیامبرش، جبرئیل و میکائیل، دشمنی کند که عبارتند از کفار، مشرکین، یهودیان و بت پرستان، شیطان و پرستندگان او، و هرکس که به خدا، پیامبرش و اهل بیت اطهار آن جناب، ایمان نمی آورد):

ص: 20


1- سوره (8) الأنفال آیه 61.
2- بحار الأنوار، ج19 ص 153«عَدُوُّ اَللَّهِ وَ عَدُوُّكُمْ» يعني مشركي مكة و كفار العرب ...

«قُلْ مَنْ كَانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَىٰ قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَهُدًى وَبُشْرَىٰ لِلْمُؤْمِنِينَ»(1)

(ای پیامبر!) بگو: هر کس با جبرئیل دشمن است، او به فرمان خدا قرآن را به قلب تو نازل کرده که تصدیق سایر کتب آسمانی میکند و برای اهل ایمان هدایت و بشارت است.

«مَنْ كَانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَرُسُلِهِ وَجِبْرِيلَ وَمِيكَالَ فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْكَافِرِينَ»(2)

هر که با خدا و فرشتگان و رسولانش و جبرئیل و میکائیل دشمن باشد (کافر است)، و بی تردید خدا دشمن کافران است.

3- عموی پیامبر خدا حضرت ابراهیم (علیه السلام) که به خداوند تعالی ایمان نیاورد:

«وَمَا كَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ ۚ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَأَوَّاهٌ حَلِيمٌ»(3)

و آمرزش خواهی ابراهیم برای عمویش جزبه سبب وعده ای که به او داده بود، نبود که اگراز بت پرستی خودداری کند، برای او آمرزش بخواهد چون برای او روشن شد که وی دشمن خداست از او بیزاری جست؛ به يقين ابراهيم بسیار مهربان و بردبار بود.

4- فرعون لعنه الله:

«أَنِ اقْذِفِيهِ فِي التَّابُوتِ فَاقْذِفِيهِ فِي الْيَمِّ فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ يَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِي وَعَدُوٌّ لَهُ ۚ وَأَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِنِّي وَلِتُصْنَعَ عَلَىٰ عَيْنِي»(4)

(ای موسی! به مادرت الهام کردیم که کودک خود را در صندوق گبذار و به دریا افکن و امواج دریا مأمور است که کودک را به ساحل رساند تا دشمن من و آن طفل (یعنی فرعون) از دريا طفل را برگیرد؛ و من به لطف خود از تو بر دل ها (ی دشمن و دوست) محبت افکندم (تا تو را دوست بدارند) و تا تربیت و پرورشت زیر نظر من انجام گیرد.

5- شیطان لعنة الله عليه:

ص: 21


1- سوره (2) آیه 98.
2- سوره (2) آیه 99.
3- سوره (9) التوبة آیه 114.
4- سوره (20) طه (صلى الله علیه و آله) آیه40.

«وَدَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلَىٰ حِينِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلَانِ هَٰذَا مِنْ شِيعَتِهِ وَهَٰذَا مِنْ عَدُوِّهِ ۖ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِنْ شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسَىٰ فَقَضَىٰ عَلَيْهِ ۖ قَالَ هَٰذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ ۖ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِينٌ»(1)

و موسی هنگام بی خبری مردم داخل شهر شد و دید دو نفر با هم نزاع می کنند. یکی از آنها پیرو او و دیگری از دشمنان است. آن که پیرو موسی بود، علیه دشمنش تقاضای كمك کرد. موسی مشتی بر دشمن زد و جانش را گرفت و گفت: این از کار شیطان بود؛ چرا که او دشمن گمراه کننده آشکاری است.

«إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا ۚ إِنَّمَا يَدْعُو حِزْبَهُ لِيَكُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِيرِ»(2)

همانا شیطان دشمن شماست؛ شما نیز او را دشمن خود بدانید. او حزب خود را فقط به این منظور می خواند که اهل آتش سوزان شوند.

6- ابلیس و فرزندان او:

«وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ ۗ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّيَّتَهُ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِي وَهُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ ۚ بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلًا»(3)

به یاد آور زمانی را که به فرشتگان گفتیم به آدم سجده کنید. همگی سجده کردند جز ابلیس که از جنس جن بود و از فرمان پروردگارش سرپیچی کرد. آیا با این حال او و فرزندانش را به جای من سرپرست خود انتخاب میکنید؟ در صورتی که شیطان و فرزندانش دشمن شما هستند و برای ستمکاران چه بد جایگزینی است.

7- شیاطین انس و جن:

«وَكَذَٰلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَىٰ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا ۚ وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ ۖ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ»(4)

و نیز برای هريك از پیامبران دشمنانی شیطان های از انسان و جن قرار دادیم که سخنان

ص: 22


1- سوره (28) القصص آیه 16.
2- سوره (35) فاطر آیه 7.
3- سوره (18) الكهف آیه50.
4- سوره (6) الأنعام آیه 113.

اغفال کننده به یکدیگر القا می کنند. اگر خدای تو می خواست جلوی آن ها را می گرفت؛ بنابراین آنها را با تهمت هایشان رها کن و به حال خود بگذار.

8- مجرمون:

«وَكَذَٰلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ ۗ وَكَفَىٰ بِرَبِّكَ هَادِيًا وَنَصِيرًا»(1)

و این چنین برای هر پیامبری از مجرمین دشمنانی قرار دادیم و پروردگارت برای هدایت و یاری رساندن کفایت است.

9- آنان که در آتش جهنم، جاودان هستند:

«ذَٰلِكَ جَزَاءُ أَعْدَاءِ اللَّهِ النَّارُ ۖ لَهُمْ فِيهَا دَارُ الْخُلْدِ ۖ جَزَاءً بِمَا كَانُوا بِآيَاتِنَا يَجْحَدُونَ»(2)

این است کیفر دشمنان خدا که آتش است، آن ها را در آتش خانه ابدی است، جزایی است در مقابل انکارشان آیات ما را.

«وَيَوْمَ يُحْشَرُ أَعْدَاءُ اللَّهِ إِلَى النَّارِ فَهُمْ يُوزَعُونَ»(3)

و (یاد آر) قیامت، روزی که دشمنان خدا را به سوی آتش برند، در حالی که بازداشت شده (و از جمع) پراکنده شده اند.

10- منافقان:

«وَإِذَا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسَامُهُمْ ۖ وَإِنْ يَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ ۖ كَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ ۖ يَحْسَبُونَ كُلَّ صَيْحَةٍ عَلَيْهِمْ ۚ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ ۚ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ ۖ أَنَّىٰ يُؤْفَكُونَ»(4)

وقتی آنها را می بینی، جسم آنان تو را به شگفت زده کند، و اگر سخن بگویند به سخنانشان گوش میدهی؛ گویی که آنها چوب های تکیه داده هستند. هر صدایی را علیه خود می پندارند. آنها دشمن هستند؛ بنا بر این از آنان حذر کن. خداوند آنها را بکشد که به کجا رفته و از حق منحرفند.

11- یهودیان و نصرانیان:

«لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا ۖ وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً

ص: 23


1- سوره (25) الفرقان آیه 32.
2- سوره (41) فصلت آیه 29.
3- سوره (41) فصلت آیه 20.
4- سوره (63) المنافقون آیه 5.

لِلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَىٰ ۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لَا يَسْتَكْبِرُونَ»(1)

همانا دشمن ترین مردم نسبت به آنان که ایمان آوردند را، یهودیان و مشرکین خواهی یافت و با محبت ترین اشخاص را نسبت به مسلمانان، کسانی می یابی که میگویند همانا ما نصرانی هستیم، این بدین خاطر است که در بین آن ها دانشمندانی پارسا وجود دارد و تکبر و نخوت نمی کنند.

12- فرعون و آل فرعون (هم کیشان و پیروان)

«فَلَمَّا أَنْ أَرَادَ أَنْ يَبْطِشَ بِالَّذِي هُوَ عَدُوٌّ لَهُمَا قَالَ يَا مُوسَىٰ أَتُرِيدُ أَنْ تَقْتُلَنِي كَمَا قَتَلْتَ نَفْسًا بِالْأَمْسِ ۖ إِنْ تُرِيدُ إِلَّا أَنْ تَكُونَ جَبَّارًا فِي الْأَرْضِ وَمَا تُرِيدُ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْمُصْلِحِينَ»(2)

همین که (موسی) خواست با آن که دشمن هر دوی آنها بود گلاویز شود، گفت: ای موسی! آیا می خواهی مرا مثل کسی که دیروز کشتی به قتل برسانی؟! تو فقط می خواهی در این سرزمین ستمگرباشی و نمی خواهی از اصلاحگران باشی.

13- کسانی که به آنچه از جانب خداوند، برای مؤمنان آمده (یعنی دین)، کفر ورزیدند

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ كَفَرُوا بِمَا جَاءَكُمْ مِنَ الْحَقِّ يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِيَّاكُمْ ۙ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّكُمْ إِنْ كُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَادًا فِي سَبِيلِي وَابْتِغَاءَ مَرْضَاتِي ۚ تُسِرُّونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَيْتُمْ وَمَا أَعْلَنْتُمْ ۚ وَمَنْ يَفْعَلْهُ مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِيلِ»(3)

ای کسانی که ایمان آورده اید! دشمنان من و دشمنان خودتان را دوست نگیرید. شما نسبت به آنها اظهار محبت میکنید؛ ولى آنان به آنچه از حق برای شما آمده کافر شده اند و رسول خدا و شما را به خاطر ایمان به خدایی که پروردگار شماست از شهرتان بیرون

ص: 24


1- سوره (5) المائده آیه 83.
2- سوره (28) القصص آیه 20.
3- سوره (60) الممتحنه آیه 2.

می رانند. اگر شما برای جهاد در راه من و جلب رضایت من بیرون آمده اید، پس چرا مخفیانه با آن ها رابطه دوستی برقرار می کنید، در حالی که من به آنچه مخفی می دارید و آشکار می سازید، آگاه ترم و هر کسی از شما چنین کاری را انجام دهد، به حقیقت از راه راست گمراه شده است.

14- دشمن اهل بیت اطهار عدو الله است

با توجه به فرمایش امام جعفر صادق عليه السلام، در صورتی که «تقیه»، خواندن نماز میت بر «عدوالله» را ملزم نماید، باید در نماز چنين عمل کرد:

«إِذَا صَلَّيْتَ عَلَى عَدُوِّ اللَّهِ فَقُلِ : اللَّهُمَّ انَّ فُلَاناً لَا نَعْلَمُ مِنْهُ إِلَّا أَنَّهُ عَدُوُّ لَكَ وَ لِرَسُولِكَ . اللَّهُمَّ فَاحْشُ قَبْرَهُ نَاراً وَ احْشُ جَوْفَهُ نَاراً وَ عَجِّلْ بِهِ إِلَى النَّارِ فَإِنَّهُ كَانَ يَتَوَلَّى أَعْدَاءَكَ ، وَ یعادي أَوْلِيَاءَكَ ، وَ يُبْغِضُ أَهْلَ بَيْتِ نبیك . اللَّهُمَّ ضَيِّقْ عَلَيْهِ قَبْرَهُ . فَإِذَا رُفِعَ فَقُلِ : اللَّهُمَّ لَا تَرْفَعْهُ وَ لَا تَزکَه، ...»(1)

هر گاه که بر دشمن خداوند نماز گزاردی بگو: بار الها! ما از حال او چیزی نمی دانیم جز این که او دشمن توو دشمن پیامبر توست، خداوندا گور او را از آتش لبریز کن و اندرونش را پر آتش ساز، و او را هر چه زودتر به آتش دوزخ برسان، که او با دشمنان تو دوستی می کرد و با دوستان تودشمنی می نمود و نسبت به خاندان و فرزندان رسول تو کینه توزی می کرد و بغض می ورزید، خداوندا! گورش را بر او تنگ و توأم با فشار گردان. و چون از زمین برداشته شد بخوان: بار خدایا! او را مرتبه بلند مده و پاکیزه اش مگردان...

که البته وجه آن نیز به صراحت بیان شده:

« دوستی و پیروی اعدء الله، دشمنی و نافرمانی اولیاء الله، بغض و کینه ورزی نسبت به خاندان پیامبر». جناب عبدالعظیم حسنی رضوان الله عليه ، در حديث «عرضه دین»، حدود دینی را که خداوند

ص: 25


1- الكافي: ج3 ص 189 ح4- علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن ابن أبي عمير، عن حماد، عن الحلبي، عن أبي عبد الله عليه السلام قال:.

تعالی بدان راضی است، بیان کرد و مورد تأیید امام معصوم عليه السلام واقع شد:

«... وَ أَقُولُ إِنَّ وَلِيِّهِمْ وَلِيُّ اللَّهِ ، وَ عَدُوِّهِمْ عَدُوِّ اللَّهِ ، وَ طَاعَتِهِمْ طَاعَةِ اللَّهِ ، وَ مُبْغِضَهُمْ مُبْغِضُ اللَّهُ ، وَ مَعْصِيَتِهِمْ مَعْصِيَةِ اللَّهِ ...»(1)

... و می گویم پیرو و دوستدار اهل بیت علیهم السلام، «ولی الله»، و دشمن اهل بیت عليهم السلام،«عدوالله» است، و فرمان برداری از اهل بیت اطهار پیروی از خداست. کینه توزان با اهل بیت کینه توزان با خدا هستند، و نافرمانی از اهل بیت نافرمانی خداست، ...

15- «ابوالخطاب» که یکی از سران «غلات» است، از مصادیق بارز «عد والله» است:

«مَلْعُونُ مَلْعُونُ مَنْ أَخَّرَ الْمَغْرِبَ طَلَباً لِفَضْلِهَا»

ملعون است ملعون (از رحمت خدا محروم و دور) کسی که نماز مغرب را برای درک فضل آن تأخیر بیاندازد. به حضرت گفته شد: همانا اهل عراق نماز مغرب را تا ستارگان بسیار پدیدار شده و آسمان را مشبک کنند. فرمود:

«هَذَا مِنْ عَمَلِ عَدُوِّ اللَّهِ أَيُّ الْخُطَّابِ».(2)

این از عمل (بدعت) دشمن خدا أبي الخطاب است.

16-17- شعبده باز و کسی که (العیاذبالله) امام معصوم را به سخره گرفته و بیازارد، در کلام مولا موسی بن جعفر عليهما السلام عنوان «عدوالله» می گیرد:

على بن يقطين گوید: هارون الرشید خلیفه عباسی مردی را خواست که امر امامت ابي الحسن موسی بن جعفر عليه السلام را به وسیله او باطل کند و او را خاموش سازد و در مجلس شرمنده کند، يك مرد افسونگری را برای او آوردند و چون سفره گستردند نیرنگی ساخت با قرصههای نان که خادم ابی الحسن هر وقت می خواست گرده نانی بردارد از جلو دستش میپرید هارون از خنده و شادی از جا پریده بود برای این موضوع درنگی نشد که امام هفتم سربلند کرد و به

ص: 26


1- كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر: ص286.
2- من لا يحضره الفقيه: ج 1 ص 220 ح 661.

صورت شیری که بر یکی از پرده ها بود فرمود:

«يَا أَسَدَ اللَّهُ ! خُذْ عَدُوِّ اللَّهِ».

ای شیر خدا! بگیردشمن خدا را.

گوید: آن صورت جست و چون بزرگترین درنده آن جادوگر را بلعید، هارون و همدستانش غش کردند و به رو افتادند و از ترس و هراس خرد آن ها پرید و چون به هوش آمدند پس از مدتی هارون به امام گفت: بحق خودم برتو خواهش دارم که از این صورت بخواهی آن مرد را برگرداند. فرمود:

«إِنْ كانَتْ عَصَا موسئ رُدَّتْ مَا ابتلعته مِنْ حِبَالِ الْقَوِيِّ وَ عصیهم فَانٍ هَذِهِ الصُّورَةِ تَرُدَّ مَا ابتلعته مِنْ هَذَا الرَّجُلِ».

اگر عصای موسی آنچه را از رشته ها و چوب دستی های جادوگران بلعيد بازگرداند این

صورت هم آنچه بلعیده رد می کند.

و این معجزه مؤثرترین وسیله کشتن آن حضرت گردید.(1)

18- دوست عدوالله = «عدوالله»:

امام جعفر صادق علیه السلام فرمود:

«مَنْ أَحَبَّ کافرا قَدْ أَبْغَضَ اللَّهُ ، وَ مَنْ أَبْغَضَ كَافِراً فَقَدْ أَحَبَّ اللَّهَ».

هرکسی که کافری را دوست دارد به تحقيق بغض خدا نموده، و هرکسی که بغض کافر دارد به تحقيق خدا را دوست داشته است.

سپس فرمود:

«صَدِيقُ عَدُوِّ اللَّهِ عَدُوُّ اللَّهِ».(2)

دوست دشمن خدا دشمن خداست.

19- مخالف حکم ولی معصوم و خوارج

ص: 27


1- الأمالي، الصدوق: ص 148 ح19 و عیون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص95 ب8 ح 1.
2- الأمالي، الصدوق: ص605ح8 و صفات الشيعة: ص 9 ح10 و روضة الواعظين: ج2 ص 417.

روایت است که امیرالمؤمنين عليه السلام در مسجد نشسته بودند، دو نفر که با یکدیگر درگیری و زدوخورد داشتند و یکی از آن دو از خوارج بود نزد حضرت آمدند و حکم ایشان بر علیه آن شخصی شد که از خوارج بود، که آن شخص به امام گفت: به مساوات حكم نکردی، و عدالت را در قضیه به کار نبردی، و حکم تو مورد رضای خداوند نیست. پس امیرالمؤمنين عليه السلام به او اشاره کرد و فرمود:

إخسأ ( يا كَلْبُ )(1) عَدُوُّ اللَّهِ .

دور شو (ای سگ) و دشمن خدا.

حاضران گفتند: به خدا سوگند همانا دیدیم که پس از آن لباس هایش از تنش به هوا رفتند (و سگ شد) و برای حضرت دم می جنبانید و رو به او گریه می کرد و ... .(2)

20- کسی که به فقیری به خاطر فقر، توهین کند

رسول الله صلى الله عليه و آله فرمود:

«لَعَنَ اللَّهُ مَنْ أَكْرَمَ الْغَنِيِّ لغناء ، وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ أَهَانَ الْفَقِيرِ لِفَقْرِي ، وَ لَا يَفْعَلُ هَذَا إِلَّا مُنَافِقُ ، وَ مَنْ أکرم الْغَنِيِّ لِغِنَاهُ وَ أَهَانَ الْفَقِيرِ لِفَقْرِهِ سمی فِي السَّماواتِ عَدُوِّ اللَّهِ وَ عَدُوُّ الْأَنْبِيَاءِ ، لَا يُسْتَجَابُ لَهُ دَعْوَةُ ، وَ لَا يَقْضِي لَهُ حَاجَةُ ».(3)

خدا لعنت کند هر کسی که ثروتمند را به خاطر ثروتش گرامی دارد ، و به فقیر به خاطر فقرش جسارت کند، و این را جز منافق کسی نخواهد کرد، و هرکس گرامی دارد ثروتمند را به واسطه ثروتش و اهانت کند فقیر را به واسطه فقرش در آسمان ها دشمن خدا و پیامبران نامیده می شود، و هیچ دعایش مستجاب نمی شود، و هیچ حاجتش برآورده نخواهد شد.

21- افرادی از اهل ری که با اهل بیت اطهار دشمنی می کنند

از امام زین العابدین علیه السلام است که فرمود:

ص: 28


1- مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: ج2 ص281- وفي حديث الرماح بن عدي و صعصعة بن صوحان أن أمير المؤمنين عليه السلام اختصم إليه خصمان فحكم لأحدهما على الآخر فقال المحكوم عليه: ما حكمت بالشوية، ولا عدلت في الرعية، ولا قضيتك عند الله بالمرضية. فقال أمير المؤمنين عليه السلام: إخسأ یا کلب. وكان في الحال يعوي.
2- خصائص الأئمة عليهم السلام (خصائص أمير المؤمنين عليه السلام): ص 46- روي أن أمير المؤمنين علي عليه السلام كان جالسا في المسجد إذ دخل عليه رجلان فاختصما إليه و كان أحدهما من الخوارج فتوجه الحكم إلى الخارجي فحكم عليه أمير المؤمنين عليه السلام فقال له الخارجي، و الله ما حکمت بالشوية ولا عدلت في القضية و ما قضيتك عند الله تعالى بمرضية . فقال له أمير المؤمنين عليه السلام- وأومأ إليه -: إخأ عدو الله . فقال من حضره: فو الله لقد رأينا ثيابه تطاير عنه في الهواء و جعل يبصبص لأمير المؤمنين عليه السلام و دمعت عيناه في وجهه و رأينا أمير المؤمنين عليه السلام وقد رق فلحظ السماء و حرك شفتيه بكلام لم نسمعه فوالله لقد رأيناه و قد عاد إلى حال الإنسانية و تراجعت ثيابه من الهواء حتى سقطت على كتفيه فرأيناه و قد خرج من المسجد و أن رجليه لتضطربان نبهتنا ننظر إلى أمير المؤمنين عليه السلام فقال لنا: ما لَكُمْ تَنْظُرُونَ وَ تَعْجَبُونَ؟ فقلنا: يا أمير المؤمنين ! كيف لا نتعجب و قد صنعت ما صنعت؟! فقال: أَ مَا تَعْلَمُونَ أَنَّ آصَفُ بْنُ برخیا وَصِيُّ سُلَيْمَانَ بْنِ داؤد عَلَيْهِ السَّلَامُ قَدْ صَنَعَ مَا هُوَ قَرِيبُ مِنْ هَذَا الْأَمْرِ فَقَصَّ اللَّهِ جَلَّ اسْمُهُ قِصَّتَهُ حَيْثُ يَقُولُ : أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ یاتونی مُسْلِمِينَ ؟ قالَ عِفْرِيتُ مِنَ الْجِنِّ : أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ وَ إِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيُّ أَمِينُ قَالَ الَّذِي عِنْدَ عِلْمُ مِنَ الْكِتَابِ : أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طرفک فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عَنْهُ قَالَ : هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي ليبوني أَ اشکر أَمْ أکفر . . . فأیما أَكْرَمُ عَلَى اللَّهِ نبیکم أُمِّ سُلَيْمَانَ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ ؟ . فَقالُوا : بَلْ نَبِيِّنَا صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَكْرَمَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ . قَالَ : فوصي نبیکم أَكْرَمُ مَنْ وَصِيُّ سُلَيْمَانَ وَ إِنَّمَا كَانَ عِنْدَ وَصِيُّ سُلَيْمَانَ عَلَيْهِ السَّلَامُ مِنِ اسْمِ اللَّهِ الاعظم حَرْفُ وَاحِدُ فَسَأَلَ اللَّهِ جَلَّ اسْمُهُ فَخُسِفَ لَهُ الْأَرْضِ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ سَرِيرِ بِلْقِيسَ فَتَنَاوَلَهُ فِي أَقَلَّ مِنْ طَرْفِ الْعَيْنِ وَ عِنْدَنَا مِنِ اسْمِ اللَّهِ الاعظم اثْنَانِ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً وَ حَرْفُ عِنْدَ اللَّهِ تعالی استاثر بِهِ دُونَ خَلْقِي . فَقَالُوا لَهُ : يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ! فَإِذَا كَانَ هَذَا عِنْدَكَ فَمَا حَاجَتُكَ إِلَى الْأَنْصَارِ فِي قِتَالِ مُعَاوِيَةَ وَ غَيْرِهِ وَ استنفارك النَّاسِ إِلَى حَرْبِهِ ثَانِيَةً ؟ ! فَقَالَ : بَلْ عِبادُ مکرمون لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ إِنَّمَا أَدْعُو هَؤُلَاءِ الْقَوْمُ إِلَى قِتَالِهِ لثبوت الحجۃ وَ کمال الْمِحْنَةِ وَ لَوْ أَذِنَ لِي فِي إهلاكه لِمَا تاخر لکن اللَّهُ تَعَالَى يُمْتَحَنُ خَلْقِهِ بِمَا شَاءَ . قالُوا : فنهضنا مِنْ حَوْلِهِ وَ نَحْنُ نُعَظِّمُ مَا أَتَى بِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ .
3- إرشاد القلوب إلى الصواب: ج1 ص 194 و عن رسول الله صلى الله عليه و آله:.

«سِتَّةَ عَشَرَ صِنْفاً مِنْ أَمَةٍ جدی لایحبوننا ، وَ لَا یحببوننا الی النَّاسِ ، وَ یبغضوننا ، وَ لَا یتولوننا ، وَ یخذلونا النَّاسِ عَنَّا ، فَهُمْ اعداونا حَقّاً ، لَهُمْ نارُ جَهَنَّمَ وَ لَهُمْ عَذابُ الحریق . . . وَ أَهْلُ مدینة تدعی الری هُمْ أَعْدَاءِ اللَّهِ ، وَ أَعْدَاءِ رَسُولَهُ ، وَ أَعْدَاءِ أَهْلِ بیته ، یرون حَرْبِ أَهْلِ بیت رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه وَ اله جِهَاداً ، وَ مَالِهِمْ مَغْنَماً ، وَ لَهُمْ عَذَابُ الخزی فی الحیاة الذنیا وَ الاخرة ، وَ لَهُمْ عَذَابُ مُقیم، ...»(1)

شانزده صنف از امت جدم ما را دوست ندارند، و ما را نزد مردم محبوب نمی کنند، دشمنی ما کنند، و پیروی از ما نمی کنند، و ما را خوار کرده، و مردم را از ما دور می کنند، اینان به تحقیق دشمنان ما هستند، آتش دوزخ و عذاب سوزناك از آن آنها است، ... و اهل شهری که ری نام دارد آن ها دشمنان خدا و رسول خدا، و دشمنان خاندان اویند، جنگ با خاندان پیغمبر صلی الله عليه و آله را جهاد می دانند، و مال آنها را غنیمت می شمارند، عذاب رسواکننده در دنیا و آخرت از آن آنها است، و در آن عذاب پاینده هستند....

22- دشمن شیعه، مخالف دين الله و معصیت کار

حسن بن الجهم گوید: نزد حضرت رضا عليه السلام بودم و زيد بن موسی، برادرش در آن جا بود، امام عليه السلام به او می فرمود:

«یا زید ! اتَّقِ اللَّهَ فَإِنَّا بَلَغَنَا مَا بَلَغَنَا بِالتَّقْوَى ، فَمَنْ لَمْ یتق وَ لَمْ يراقبه فلیس مِنَّا وَ لَسْنَا مِنْهُ . یا زید ! إِيَّاكَ أَنْ تهين مَنْ بِهِ تَصُولُ مِنْ شِيعَتِنَا فَيَذْهَبَ نُورُكَ . یا زید ! إِنَّ شِيعَتَنَا إِنَّمَا أَبْغَضَهُمْ النَّاسِ وَ عَادُوهُمْ وَ اسْتَحَلُّوا دِمَاءَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ لمحبيهة لَنَا واعتقادهم لولايتنا . فَإِنْ أَنْتَ أَسَأْتُ إِلَيْهِمْ ظَلَمْتُ نَفْسِكَ وَ أَبْطَلْتُ حَقِّكَ».

ای زید! از خدا پروا كن و بدان که ما این موقعیت را نزد خدا و خلق به دست نیاوردیم مگر از راه تقوی و پرهیزکاری، و هر کس تقوی نداشته باشد و فرمان خدا را رعایت

ص: 29


1- الخصال: ج2 ص 507 ح4.

نکند هرگز از ما نخواهد بود و ما نیز از او نیستیم. ای زید! مبادا آن کس از شیعیان ما که به سبب او تسلط یافتی او را كوچك و پست شماری و زورگوئی کنی که این سبب از میان بردن موقعیت و سیادت تو است. ای زید! مردم این روزگار برای محبت و عقیده ای که شیعیان به ولایتمان دارند آنان را دشمن می دارند و با آنان کینه توزی می کنند، و ریختن خون و بردن اموالشان را حلال می دانند. و اگر تو مانند مردم با آنان

بدی کنی به خودت ستم کرده و حق خود را ضایع ساخته ای.

سپس امام على الرضا عليه السلام رو به من کرد و فرمود:

«يَا ابْنَ الْجَهْمِ ! مَنْ خَالَفَ دِينِ اللَّهِ فَابْرَأْ مِنْهُ كَائِناً مَنْ كَانَ مِنْ أَيِّ قَبِيلَةٍ كَانَ ، وَ مَنْ عَادِي اللَّهِ فَلَا تواله كَائِناً مَنْ كَانَ مِنْ أَيِّ قَبِيلَةٍ كَانَ».

ای پسر جهم! کسی که با دین خدا مخالفت کند از او بیزاری بجو هر کس و از هر قبیله ای باشد، و هر کس با خدا دشمنی کند با او دوستی نکن هرکس و از هر قبیلهای باشد.

به آن حضرت عرض کردم: ای پسر رسول الله ! کیست که با خدا دشمنی کند؟ فرمود:

«مَنْ يَعْصِيهِ»(1)

هرکس که معصیت او کند.

23- دشمنان شیعه

امام علی بن موسی الرضا عليه السلام فرمود:

«مِنْ عادی شیعتنَا فَقَدْ عَادَانَا، وَ مَنْ وَالَاهُمْ فَقَدْ وَالَانَا، لَانَهُمْ مَنًّا، خَلَقُوا مِنْ طینتنَا، مَنِ اُحْبُهُمْ فَهُوَ مَنَّا، وَ مَنِ اُبْغُضْهُمْ فلیس مَنًّا ...»(2)

هر کس با شیعیان ما دشمنى ورزد، با ما دشمنی ورزیده، و هر کس شیعیان ما را دوست بدارد ما را دوست داشته، چون آنها از ما هستند، و از سرشت ما خلق شده اند. هر

ص: 30


1- عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص 235 ب58 ح6 ... عن الحسن بن الجهم قال کنت عند الرضا عليه السلام و عنده زید بن موسى أخوه وهو يقول: ...
2- صفات الشيعة: ص 3 ح5 و فضائل الأشهر الثلاثة: ص105 ح 95 - أبي رحمه الله قال: حدثني عبد الله بن جعفر ، عن أحمد بن محمد، عن ابن أبي نجران قال: سمعت أبا الحسن عليه السلام يقول:.

کس آنان را دوست بدارد از ماست، و هر کس آن ها را دشمن بدارد از ما نیست، ....

24- لات و عزی و فرعونیان و ... از اعداء الله هستند.

مصادیق عدوالله بسیار هستند و ما به برخی از مهم ترین آن ها اشاره نمودیم.

سؤال -

جبت و طاغوت کیانند؟

جواب- از امام جعفر صادق و على الرضا عليهما السلام روایت است که در زیارت امیر المؤمنين عليه السلام است:

«...اللَّهُمَّ الْعَنْ قَتَلَةَ أَنْبِيَائِكَ وَ أَوْصِيَاءِ أَنْبِيَائِكَ بِجَمِيعِ لَعَنَاتِكَ وَ أَصْلِهِمْ حَرَّ نَارِكَ . اللَّهُمَّ الْعَنِ الْجَوَابِيتَ وَ الطَّوَاغِيتَ وَ الْفَرَاعِنَةَ وَ اللَّاتَ وَ الْعُزَّى وَ الْجِبْتَ وَ کل نِدٍّ يُدْعَى مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ کل مُفْتَرٍ عَلَى اللَّهِ . اللَّهُمَّ الْعَنْهُمْ وَ أَشْيَاعَهُمْ وَ أَتْبَاعَهُمْ وَ أَوْلِيَاءَهُمْ وأعوائهم وَ مُحِبِّيهِمْ لَعْناً كَثِيراً ... ».(1)

... خداوندا! قاتلین انبیاء و اوصیاء ایشان را با تمام انحاء لعنهایت لعنت کن، و گرمای آتش دوزخ را به ایشان برسان. خداوندا! جبتها (بت ها و ساحرها و کاهن ها) و طاغوتها (شیطان ها) و فرعونها و لات و عزی و جبت و هر رقیب و ضد خداوندی که به جای حق تعالی خوانده می شود و تمام آنان که بر خداوند افتراء بسته اند را لعنت نما. خداوندا! تمام ایشان و تابعین آنها و پیروان و دوستان و كمك کنندگان و

علاقه مندان ایشان را لعنت فراوان نما...

امام محمد باقر عليه السلام فرمود:

«... وَ الْجِبْتَ وَ الطَّاغُوتَ فُلَانُ وَ فُلَانُ وَ فُلَانُ ...».(2)

... و جبت و طاغوت فلاني و فلاني و فلانی است.

امام على الهادي عليه السلام در پاسخ این سؤال که: برای امتحان ناصبی به بیش از این که جبت و طاغوت را مقدم بدارد و معتقد به امامت آن دو باشد نیازمندم؟ مرقوم فرمود:

ص: 31


1- کامل الزيارات: ص 41 ب 11 ح2- حدثني محمد بن الحسن بن الوليد رحمه الله فيما ذكر من كتابه الذي سماه کتاب الجامع روي عن أبي الحسن عليه السلام أنه كان يقول عند قبر أمير المؤمنين عليه السلام: السلام عليك يا ولي الله ....و عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص 276. و من لا يحضره الفقيه: ج2 ص 589ح 3197 و کتاب المزار مناسك المزار الشيخ المفيد: ص80 ب 43 و تهذیب الأحکام: ج6 ص 26 ب8 ح53-1 و مصباح المتهجد و سلاح المتعبد: ج2 ص 743 و المزار الكبير، ابن المشهدي: ص 187 ب 12 ح6 و فرحة الغري في تعيين قبر أمير المؤمنين علي بن أبي طالب عليه السلام في التجف: ص82 ب6 و المزار الشهيد الأول: ص 104 الزيارة 14 و البلد الأمين و الدرع الحصين:ص293 والمصباح، الشيخ الكفعمي: ص 477.
2- الكافي: ج1 ص 429ح83.

«مَنْ كَانَ عَلَى هَذَا فَهُوَ نَاصِبُ».(1)

هرکه بر این اعتقاد باشد پس او ناصبی است.

داود بن کثیر گوید: به امام جعفر صادق عليه السلام عرض کردم: (مراد از نماز در کتاب الله عزوجل و زكات و حج شمایید؟ فرمود:

«یا داؤد ! نَحْنُ الصَّلَاةِ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ . . . وَ عَدُوَّنَا فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ الْبَغْيِ وَ الْخَمْرُ والمیسر وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ وَ الْأَصْنَامِ وَ الْأَوْثَانَ وَ الْجِبْتَ وَ الطَّاغُوتَ وَ الميته وَ الدَّمِ وَ لَحْمِ الْخِنْزِيرِ...».(2)

ای داود! نماز در کتاب الله عزوجل ماییم ... و دشمن ما در کتاب الله عزوجل فحشاء و منکرو زنا و خمرو قمار (شطرنج) و بت هایی که بر آن خون ذبحه را می ریختند) و تیرهایی که با آن قمار می کردند) و بتها و پیکره ها و جبت و طاغوت و مردار و خون و گوشت خوک است ...

علامه مجلسی می نویسد:

می گویم:... و جبت بت است و کاهن و جادوگر و هرچیزی که جز خداوند پرستیده شود و طاغوت شیطان است و هر رئیسی در گمراهی، و مراد از جبتها و طاغوت ها و فرعونها اولا همه خلیفه های ستمگر است، و لات و عزی و جبت و طاغوت دو بت قریش بوده اند، و اختصاص ذکر گردیده اند به خاطر شدت شقاوت آن دو، و مراد از ند مثل و مانند است، و هر «محدثی» مراد هر بدعت گذار در دین است،...(3)

از داود رقی روایت شده که گفت: به صادق آل محمد صلى الله عليهم گفتم: مرا از حال گروهی(که به عذاب خدا دچارند) خبربده، فرمود:

«الْحَدِيثَ أَحَبُّ إِلَيْكَ أَوِ الْمُعَايَنَةِ؟».

تو را خبربدهم نزد تو محبوبتر است یا این که آنان را به چشم خود مشاهده کنی؟

ص: 32


1- السرائر الحاوي لتحرير الفتاوي (و المستطرفات): ج3 ص583- ... محمد بن أحمد بن زیاد و موسی بن محمد بن علي بن عيسى قال: كتبت إلى الشيخ أعزه الله وأيده أسأله...عن الناصب هل أحتاج في إمتحانه إلى أكثر من تقديمه الجبت و الطاغوت و إعتقاد إمامتهما؟ فرجع الجواب:.
2- بحار الأنوار: ج 2 ص 303 ح14 : کنز جامع الفوائد و تأويل الآيات الظاهرة : روى الشيخ أبوجعفر الطوسي رحمه الله بإسناده إلى الفضل بن شاذان، عن داود بن كثير قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: أنتم الصلاة في كتاب الله عزوجل وأنتم الزكاة وأنتم الحج؟ فقال:.
3- بحار الأنوار: ج 97 ص 278 أقول: ... والجبت هو بالكسر الصنم والكاهن و الساحر و كل ما عبد من دون الله و الظاغوت الشيطان و كل رئيس في الضلالة وقد يطلق على الصنم أيضا و المراد بالجوابيت و الطواغيت و الفراعنة أو جميع خلفاء الجور و بائلات و القرى والجبت و الطاغوت صنما قریش خا بالذكر للتأكيد و التنصيص لشدة شقاوتهما و التت المثل قوله: و كل محدث أي كل مبتدع في الدين و في بعض الكتب: وكل ملحد مفتر.

عرضه داشتم. دیدن . پس به موسی بن جعفر فرمود:

«إِنْطَلِقٌ فَائْتِنِي بِالْقَضِيبِ»

برو چوب دستی مرا بیاور!.

آن حضرت رفت و چوبدستی را حاضر کرد، امام صادق علیه السلام به موسی بن جعفر فرمود که با آن چوب به زمين ضربتی زد، زمین شکافته شد، دریائی پیدا شد، با آن چوب ضربت دیگری به دریا زد، دریا شکافته شد و سنگ سیاهی ظاهر گردید، ضربت دیگری که به آن سنگ سیاه زد آن سنگ نیز شکافته شد و دری بازشد، من دیدم همه آن گروهی (ظالمان) که شماره آنان معلوم نبود در آن جا بودند، صورت هاشان سیاه، چشمانشان کبود، هريك از آنان به يك طرف آن سنگ بسته و مقید بودند، به هر کدام از آنان فرشته ای موگل بود، وقتی که صدا می زدند: یا محمد شعله آتش به صورت آنان می زد و می گفت: دروغ می گوئید نه محمد از شما است و نه شما از محمد هستید. من به امام صادق عليه السلام گفتم: فدایت شوم اینها کیانند؟ فرمود:

«ذَاكَ الْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ ، وَ ذَاكَ الرِّجْسَ (قرمان)، وَ ذَاكَ اللَّعِينِ ابْنِ اللَّعِينِ».

آن جبت و آن طاغوت و آن پلید و آن لعين پسر لعين است.

همچنان آن بزرگوار آنان را از اول تا آخر با نامشان شماره کرد تا این که نوبت به اصحاب سقیفه و اصحاب عقبه و بنی ارزق و بنی اوزاغ که از آل ابوسفیان و مروان بودند رسید، خدا هر صبح و شب عذاب آنان را تجدید نماید، پس حضرت صادق عليه السلام به آن سنگ فرمود:

«إِنْطَبَقِي عَلَيْهِمْ إِلَى اَلْوَقْتِ اَلْمَعْلُومِ»(1)

به حال خود برگرد تا آن وقتی که نزد خدا معلوم است.

«...اللَّهُمَّ الْعَنِ الْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ الْعَنْ أَشْيَاعَهُمْ وَ أَتْبَاعُهُمْ...».(2)

«...اللَّهُمَّ الْعَنِ الْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ الْفَرَاعِنَةِ ...».(3)

ص: 33


1- إثبات الوصية: ص 195- و روی التاري، عن محمد بن الفضيل، عن داود الرقي قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: حدثني عن القوم. فقال: الْحَدِيثَ أَحَبُّ إِلَيْكَ أَوِ الْمُعَايَنَةِ؟ قلت: المعاينة. فقال لأبي الحسن موسى عليه السلام: إِنْطَلِقٌ فَائِنِي بِالْقَضِيبِ. فمضى فأحضره وأمره فضرب به الأرض ضربة فانشقت عن بحر أسود، ثم ضرب البحر بالقضيب فانفلق عن صخرة سوداء، فضرب الصخرة فانفتح فيها باب، فاذا بالقوم جميعا لا يحصون كثرة ... وجوههم مسودة و أعينهم مزرقة، و كل واحد منهم مصفود مشدود إلى جانب من الصخرة. موكل بكل واحد منهم ملك و هم ينادون: يا محمد! و الربانية تضرب وجوههم و تقول لهم: كذبتم ليس محمد لكم ولا أنتم له. فقلت له: جعلت فداك من هؤلاء؟ فقال لي: ذاك الجبن و الطاغو، و ذاك الترجش (قرمان)، و ذاك اللعين ابن اللعين، ولم يزل يعدهم بأسمائهم كلهم من أولهم إلى آخرهم حتى أتى على أصحاب السقيفة و بني الأزرق والأوزاع من آل أبي سفيان و آل مروان جدد الله عليهم العذاب بكرة و أصيلا ثم قال للصخرة: إنطبقي عليهم إلى الوقت المعلوم. و عيون المعجزات: ص 96 – روي عن محمد بن الفضل، عن داود الرقي قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: حدثني عن أعداء أمير المؤمنين عليه السلام و أهل بيت النبوة صلوات الله عليهم . فقال: الحديث أحب إليك أم المعايته ؟ قلت: المعاينة، فقال لأبي ابراهيم موسى عليه السلام: إتني بالقضيب. فمضى و احضره إياه فقال له: يا موسى! إضرب به الأرض و أرهم أغداء أمير المؤمنين عليه السلام و أعداءنا. فضرب به الأرض ضربة فانشقت الأرض عن بجر أسود، ثم ضرب البحر بالقضيب فانطلق عن صخرة سوداء، فضرب الصخرة فانفتح منها باب، فإذا بالقوم جميعا لا يحصون لكثرتهم و وجوههم مسودة و أعينهم زرق، كل واحد منهم مصقد مشدود في جانب من الصخرة و هم ينادون: يا محمداه! و الزبانية تضرب وجوههم و يقولون لهم : كذبتم ليس محمد لكم ولا أنتم له. فقلت له: جعلت فداك من هؤلاء ؟ فقال : المجبت و الظاغوث و الترجش و العين من العين. ولم يزل يعددهم كلهم من أولهم إلى آخرهم حتى أتى على أصحاب السقيفة و أصحاب الفتنة و بني الأزرق و الأوزاغ و بني أمية جده الله عليهم العذاب بكرة وأصيلا. ثم قال عليه السلام للصخرة: إِنْطَبَقِي عَلَيْهِمْ إِلَى اَلْوَقْتِ اَلْمَعْلُومِ. و دلائل الإمامة: ص 299 ح 88/252و نوادر المعجزات في مناقب الأئمة الهداة عليهم السلام : ص 148 ح 16 و چاپ دیگری ص304 - أخبرني أبو الحسين محمد بن هارون، عن أبيه، قال: حدثني أبو علي محمد بن همام قال: حدثني أحمد بن الحسين المعروف بابن أبي القاسم، قال: حدثني أبي، عن الحسن بن علي الحراني، عن محمد بن حمران، عن داود بن کثیر الرقي، قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: حدثني عن القوم. فقال: الحديث أحب إليك أم المعايته ؟ فقلت: المعاينة. فقال لأبي الحسن موسى عليه السلام: انطلق قائتني بالقصبة. فأتي بها، فضرب بها الأرض ضربة، فانشقت عن بحر أسود، فضربها، فانفتحت عن باب، فإذا بهم و وجوههم مسودة، و أعينهم مزرقة، و كل واحد منهم مشدود إلى جنب صخرة، موكل بكل واحد منهم ملك، و هم ينادون، و الملائكة تضرب وجوههم، و يقولون: كذبتم ليس لكم محمد. فقلت: جعلت فداك، من هؤلاء؟ فقال: ابن الجمل و زفر و نعثل و اللعين. ثم قال: انطبق عليهم إلى الوقت .
2- بحار الأنوار: ج 98 ص149.
3- بحار الأنوار: ج 98 ص182.

«وَ بَرِئْتُ مِنَ الْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ اللَّاتِ وَ العزی یا موالی أَنَا سِلْمُ لِمَنْ سالمکم وَ حَرْبُ لِمَنْ حَارَبَكُمْ وَ عَدُوُّ لِمَنْ عاداکم وَ وَلِيُّ لِمَنْ والاکم إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ لَعَنَ اللَّهُ ظالميکم وَ غاصبیکم وَ لَعَنَ اللَّهُ أَشْيَاعَهُمْ وَ أَتْبَاعَهُمْ وَ أَهْلَ مَذْهَبِهِمْ وَ أَبْرَأُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَيْكُمْ مِنْهُمْ».(1)

«وَ مِنَ الْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ - أي الأول والثاني و الشياطين سائر خلفاء الجور-».(2)

طرح موضوع جبر در برخی آیات و روایات؟

سؤال - بعضی آیات و روایات هستند که صراحتا مسئله جبر را مطرح می کنند و از آنها این آیه است:

«وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَأَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَرَجِلِكَ وَشَارِكْهُمْ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ وَعِدْهُمْ ۚ وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلَّا غُرُورًا»(3)

چرا خدا به شیطان دستور می دهد در نطفه شریک شود و بچه ای که به دنیا نیامده مظلوم واقع می شود چون شرک شیطان متولد می شود و در اصول کافی است: بچه شرک شیطان، زنا و غیبت و گناهان را دوست دارد و انجام می دهد و لذا گناهانی هم که می کند مطابق شرک شیطان با او است و نباید مؤاخذه شود و جهنم برود. جواب- نتیجه گیری انجام شده، بر مبنای حدیثی است که از کتاب شریف الكافي نقل کرده اید اما این حديث نه در کافی شریف آورده شده و نه چنین مضمونی دارد، بلکه در برخی از معتبرترین و مهم ترین کتاب های فقهی و حدیثی شیعه، از امام صادق عليه السلام چنین آمده:

«...مِنْ شُغَفِ (شَعَفَ) بِمَحَبَّةِ اَلْحَرَامِ وَ شَهْوَةِ اَلزِّنَا فَهُوَ شِرْكُ شَيْطَانٍ...»(4)

کسی که سخت شیفته انجام گناهان و اعمال منافي عفت باشد، شرک شیطان است ...

با وجود این که تمایل به انجام گناه را نمی توان تعبیر به اجبار کرد اما از کلام امام برداشت شده که شیفتگی به گناه در فرد شرک شیطان، موجب سلب اختیار و اجبار به گناه می شود. اما چنان چه می بینیم، فقره «و انجام میدهد» در حديث نیامده و در واقع، برداشت خود را به امام نسبت داده اید. آنچه در این بین به آن توجه نشده، وظیفه ما در قبال فرمایشات معصومین

ص: 34


1- بحار الأنوار: ج 98 ص 375.
2- بحار الأنوار: ج 99 ص 142.
3- سوره (17) الإسراء آیه 65.
4- من لایحضره الفقيه : ج4 ص 417 ح 5909، الخصال: ج1 ص 216 ح40، معاني الأخبار: ص400،باب التوادر ح60، روضة الواعظين: ج2 ص 462، الإختصاص: ص 219 بعضی از آن.

است که باید متن فرمایش معصوم را با دقت بسیار بخوانیم و نهایت تلاش خود را به کار گیریم تا به مقصود امام پی ببریم. برداشت نخست، الزاما مقصود گوینده نیست و مخاطب به جای این که تبادر ذهن خود را به گوینده نسبت دهد، باید تلاش کند مقصود را بیابید. ضمن این که نسبت دادن برداشت های شخصی به امام، به معنای تحریف فرمایش معصوم بوده و هیچ توجیهی ندارد. فتأمل.

اما درباره شرک شیطان: شرک شیطان و چیستی و چرایی آن، از موضوعات مهم و بسیار گسترده ای است که مجال بسیاری برای سخن دارد. ولی از آن جا که ناگزیر از بیان کوتاه هستیم، به ذکر مختصری درباره آن می پردازیم و به شما توصیه می کنیم تا پایان این سخن را با حوصله تمام مطالعه بفرمایید تا پرسشی بی پاسخ نماند.

شرک شیطان

اشاره

سؤال - معنای شرک شیطان چیست؟

جواب- آشکار است که این عبارت بر دخالت شیطان، دلالت دارد. امام صادق علیه السلام درباره شراکت شیطان در مال، فرمودند:

«... ما كَانَ مِنْ مَالِ حَرَامُ فَهُوَ مِنَ شِرْكَةُ الشَّيْطَانِ، ... ».(1)

... هر مال حرامی، از شرک شیطان است، ....

و درباره شراکت او در اولاد فرمودند:

«... انَّ ذکر اسْمَ اللَّهِ تنحی الشیطان ، وَ انَّ فَعَلَ وَ لَمْ یسم ادْخُلْ ذکره وَ کان الْعَمَلُ مِنْهُمَا جمیعا وَ النُّطْفَةُ وَاحِدَةُ»(2)

... چنان چه مرد (هنگامی که نزد همسرش می رود) نام خدا را ببرد، شیطان از او دورمی شود اما اگر چنین نکند، شیطان داخل شده و در عمل با او شریک می شود.

همچنین فرموده اند:

«إِذَا زَنِيَ الرَّجُلُ أدخَلَ الشَّيطانُ ذَكَرَهُ فَعَمِلَاَ جَمِيعاً وَكَانَتِ اَلنُّطْفَةُ مِنْهُمَا وَ خَلَقَ

ص: 35


1- تفسيرالعياشي: ج2 ص300 ح 108. از آن: بحارالأنوار: ج100 ص294 ب8 ح 48 و تفسيرالعياشي: ج2 ص 299 ح 102. از آن: بحارالأنوار: ج 101 ص 136 ب8 ح5 وج57 ص 342ب41ح25.
2- الكافي: ج5 ص 501 باب القول عند دخول الرجل بأهله ... ح از امام محمدباقر علیه السلام.

مِنْهُمَا وَ خُلِقَ مِنْهَا الْوَلَدُ وَ يَكُونُ شِرْكَ الشَّيْطَانِ».(1)

چون مردی زنا کند، شیطان داخل شده و با او همراه می شود و نطفه از هر دوی آنها است که فرزند از آن به وجود می آید و شرک شیطان می شود.

البته در برخی دیگر از بیانات اهل بیت علیهم السلام آمده که:

«رُبَّمَا خُلِقَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَ رُبَّمَا خُلِقَ مِنْهُمَا جَمِيعاً»(2)

چون شیطان در نطفه شریک شود، ممکن است فرزند از یکی از آن دو نطفه آفریده شود و ممکن است از هردوی آن ها به وجود آید.

سؤال -

ماجرای دستور به شیطان برای شراکت در اموال و اولاد، چیست؟

جواب- به چندین آیه پیش بازمی گردیم:

«و چون به فرشتگان گفتيم: برای آدم سجده کنید. همه سجده کردند جز ابليس. گفت: آیا برای کسی سجده کنم که او را از گل آفریدی ؟ گفت: آیا این همان است که او را بر من برتری دادی؟ اگر مرا تا روز قیامت مهلت دهی، به يقين فرزندان او جز اندکی را افسار میزنم (کنایه از این که بر آنان چیره می شوم). (خداوند) فرمود: برو، از میان آنان هرکس به دنبال تو روان شد، همانا (عذاب) جهتم سزای شماست، سزایی تمام و از میان آنان هرکس را می توانی با صدایت (به سوی گناه) برانگیز و با سواران و پیادگان خود، بر آنان بتاز، و با آنان در دارایی ها و فرزندان شریک شوو به آنان وعده بده. همانا شیطان جز برای فریب ، آنان را وعده می دهد همانا بندگان (راستين) من، تو هرگز بر آنان چیرگی نداری و به راستی که پروردگارت برای نگاه بانی و کارسازی ، کافی است».

چنان چه می بینیم، فرمان شراکت در اموال و اولاد، مقید است. خداوند به شیطان دستور می دهد که از میان بنی آدم «هرکس را می تواند چنین و چنان کند، در حالی که اگر شیطان می توانست بر تمام بنی آدم چیره شود، این قید بی معنا بود. به بیان دیگر، وجود این قید، به

ص: 36


1- ثواب الأعمال: ص 263، المحاسن: ج1 ص107 ح95. ر.ک: تفسير العياشي: ج 2 ص 299 ح104 و ج2 ص 299 ح 102 و ج2 ص300 ح 108.
2- الكافي: ج5 ص 503 باب القول عند الباه و... ح6 ، تفسير العياشي: ج2 ص300 ح 108،عوالي اللآلي: ج3 ص 306 ح 117.

معنای محدودیت توانایی ابلیس برای سلطه بر بنی آدم است. در این دو آیه دقت کنید:

«إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَىٰ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ*إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِينَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ»(1)

به راستی که شیطان هرگز بر کسانی که ایمان آورده و هماره بر پروردگارشان توكل می کنند، هیچ چیرگی ندارد * همانا چیرگی او بر کسانی است که او را سرپرست گرفته و پیروی می کنند و به وسیله او مشرک می شوند.

و آیات بسیار دیگری که بر این معنا دلالت دارد. بنابراین شیطان نمی تواند بر تمام بنی آدم استيلاء یافته و در اموال و اولاد همه آنان شریک شود.

سؤال -

چرا قانون شرک شیطان وضع شد و موضع آن کجاست؟

جواب- بنابر آیات و احادیث، بنی آدم، پیش از ورود به عالم دنیا در عوالم «ذر»، «اشباح» و اظله» بوده اند. خداوند در هر کدام از این عوالم، تمام فرزندان حضرت آدم را از پشت ایشان خارج ساخت، وسیله دریافت پیام و اختیار برای گزینش را به آنان داد و سپس معارف را به آنان عرضه نمود. آن جا بود که هرکس، راه خویش را برگزید، بر رهروی آن، پیمان بست و این چنین جایگاه و سرنوشت خود را تعیین کرد.

هم چنان که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله نخستین کسی بودند که دعوت حق را لبیک گفتند و به جهت پیشی جستن بر سایرین، سرور تمام مخلوقات قرار گرفتند. به همین ترتیب، خداوند به شیطان فرمان داد که در نطفه کسانی که او را به سرپرستی برگزیدند و از پذیرش حق روگردان شدند، شراکت کند و این فرمان، تنها درباره آنان صادر شد.

بنابراین ملاک توانایی شیطان برای شراکت در نطفه، گزینشی است که انسان در آن عالمها انجام داده است و چنان چه آنجا پیرو شیطان شده باشد، خداوند فقط و فقط در ازای انتخاب او، به شیطان توانایی و فرمان شراکت در نطفه او را داده است و چنان چه از پیروان حق باشد،

ص: 37


1- سوره (16) النحل آیه100.

فرمان شرک شیطان درباره او صادر نشده و شیطان هرگز توانایی شراکت در نطفه او را نخواهد داشت. سؤال -

آزمون حق چه بود؟ راه هایی که در برابر بنی آدم قرار گرفت، چه بود؟ پیمان ها بر چه چیزی ستانده شد؟

جواب- آیات و احادیث بسیاری وجود دارد که به بیان جزئیات عالم های پیش از دنیا، می پردازد. به این آیه توجه کنید:

«وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ ۖ قَالُوا بَلَىٰ ۛ شَهِدْنَا ۛ أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَٰذَا غَافِلِينَ»(1)

و زمانی را که پروردگارت از پشت بنی آدم، فرزندان آنان را بیرون آورد و ایشان را بر خودشان گواه گرفت که آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: بله گواهی دادیم (که چنین است).(برای اینکه) روز قیامت نگویید از این (گواهی و پیمان) ناآگاه بودیم».

اهل بیت علیهم السلام نیز تصریح فرموده اند که این پیمان، بر ربوبیت خداوند، نبوت پیامبر اکرم صلی الله عليه و آله و ولایت امیرالمؤمنین علی علیه السلام و بقیه اهل بیت بسته شده است.(2)

در این آیات نیز در باره میثاق سخن رفته است:

«أَفَمَنْ يَعْلَمُ أَنَّمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمَىٰ ۚ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ*الَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَلَا يَنْقُضُونَ الْمِيثَاقَ*وَالَّذِينَ يَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَيَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ»(3)

آیا آن کس که می داند آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل می شود، حق است مانند کسی است که نسبت به این حقیقت، کور (دل) و نابیناست، همانا تنها خردمندان متذکر می شوند کسانی که به عهد خداوند وفا می کنند و پیمان نمی شکنند و کسانی که نسبت به آنچه خداوند امر به پیوند آن داده است، می پیوندند و در برابر

ص: 38


1- سوره (7) الأعراف آیه 173.
2- الكافي: ج1 ص132 باب العرش والكرسي ... ح7 وج412/1باب نادر ... ح42 و ....
3- سوره (13) الرعد آیات20-22.

پروردگارشان خاشع هستند و از سختی و شدت حساب، هراسان هستند».

امام محمدباقر عليه السلام (درباره آن کس که به حق بودن وحی ایمان دارد) فرمودند: مقصود على بن ابي طالب عليه السلام است و مقصود از کوردل در این آیه، دشمن حضرت است و خردمندان، شیعیان حضرت هستند که به این کلام خداوند تعالی توصیف شده اند: «آنان که به عهد خداوند وفا می کنند و پیمان را نمی شکنند» (پیمانی) که بر ولایت ، در عالم ذر و روز غدیر، از آنان ستانده شد. سپس خداوند آنان را به وصفی دیگر توصیف کرده و فرموده است:

«وَ الَّذِينَ يَصِلُونَ مَا أَمْرِ اللهِ بِهِ أَنْ يُوصَلَ».

و کسانی که نسبت به آنچه خدا امر به پیوند آن داده است، می پیوندند .

آن (چیزی که خداوند امر به پیوند بدان داده است) رحم آل محمد صلى الله عليهم است که خداوند به پیوند و دوستی آن فرمان داده است .(1)

همچنین ابوحمزه ثمالی از امام محمدباقر عليه السلام نقل می کند که درباره این آیه:

«يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ»(2)

خداوند برای شما، پسر (آسانی) را اراده فرموده و برای شما سر (سختی را اراده نکرده».فرمودند:

مقصود از «یسر» در این آیه، امام على عليه السلام هستند و مقصود از «عسر» ، فلانی و فلاني (اولی و دومی) هستند. بنابراین هرکس از فرزندان آدم باشد، در ولایت فلاني و فلانی (اولی و دومی) وارد نمی شود.(3)

یعنی شراکت شیطان، تنها در نطفه کسانی صورت می گیرد که در عالم های «در»، «اشباح» و اظله»، ولایت امیرالمؤمنین را نپذیرفته و شیطان را به سرپرستی گرفته اند. پس آزمون حق، ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام بوده .

ص: 39


1- تأويل الآيات: ص 238، بحارالأنوار: ج 24 ص 401 ب67 ح130.
2- سوره (2) آیه 186.
3- تفسيرالعياشي: ج1 ص82 ح191.از آن: بحارالأنوار: ج36 ص 99 ب 39 ح 41. ر.ک: المناقب: ج3 ص 103.

در روایتی دیگر، جابر گوید: شنیدم امام محمدباقر علیه السلام درباره این آیه:

«وَأَنْ لَوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُمْ مَاءً غَدَقًا»(1)

و اگر آنان برراه پایداری می ورزیدند، هرآینه آب فراوانی به آنان می نوشاندیم» .

فرمودند:

«يَعْنِي مَنْ جَرِّئْ فِيهِ شَيْءٌ مِنْ شرک الشَّيْطَانِيَّ.

« عَلَى الطَّرِيقَةِ » يُغَنِّي عَلَى الْوَلَاَيَةِ فِي الْأَصْلِ عِنْدَ الأظلة حِينَ أَخَذَ اللهُ میثاق ذَرِّيَّةَ آدَمِ « أَسَقَيْنَاهُمْ مَاءً غَدِقًا » لَكِنَاّ وَضَعَنَا أَظَلَّلَتْهُمْ فِي مَاءِ الْفُرَاتِ الْعَذْبَ».(2)

مقصود کسانی هستند که به قدر ناچیزی، سرپرستی شیطان را پذیرفتند و شرک شیطان در ایشان راه یافت. «پایداری بر راه» یعنی پایداری برولایت، در اصل، در عالم اظلة، آن زمان که خداوند، پیمان فرزندان آدم را ستاند. «آب فراوانی به آنان مینوشاندیم» یعنی هرآینه سایه های آنان را در آب شیرین گوارا قرار می دادیم.

بنابراین شیطان تنها در وجود کسانی راه یافت که در عالم «اظله»، در پذیرش ولایت اهل بیت عليهم السلام سستی کردند و ولایت شیطان را پذیرفته و بدین ترتیب، شرک شیطان شدند. نتیجه این که آزمون حق، علاوه بر یگانگی خدا و نبوت پیامبر ولایت اهل بیت صلى الله عليهم نیز بوده .

شیطان، سخن می گوید: در روایات آمده است که امیرالمؤمنين عليه السلام طی ماجراهایی، با شیطان مبارزه کرده و او را به زمین کوبیدند. در این میان، شیطان مواضع شراکت و عدم شراکت خویش را بیان می کند. در روایات مبارزه امیرالمؤمنين عليه السلام با شیطان، این معانی، با الفاظ متفاوتی آمده است که به برخی از آنها اشاره می شود:

شیطان به حضرت علی علیه السلام عرض کرد:

به خدا سوگند! هیچ کس تو را دشمن نمی دارد جز این که نطفه من پیش از پدرش به

ص: 40


1- سوره (72) الجن آیه 17.
2- تفسيرالقمي: ج2 ص391 ب72. از آن: مختصر البصائر: ص 168 و بحارالأنوار: ج 5 ص 234 ب10 ح 9، تفسيرفرات: ص 509 ح 509 - 665 ، نور الثقلين : ج5 ص 438 ح 31.

رحم مادرش ریخته شود. من با دشمنانت در دارایی ها و فرزندهایشان شراکت داده شده ام و این همان سخن خدای عزوجل در محکم کتابش است که فرمود:

«وَ شَارَكَهُمْ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَاَدِ ...»(1)

و با آنان در دارایی ها و فرزندان، شریک شو.

شیطان به امیرالمؤمنين عليه السلام چنین عرض می کند:

«فَوَ اللَّهِ مَا شرکت أَحَداً أَحَبَّكَ فِي أُمِّهِ» .(2)

به خدا قسم! من در (انعقاد نطفه) کسی که تو را دوست بدارد، شریک نمی شوم».

چون شیطان می داند چه کسانی دشمنان امیرالمؤمنين عليه السلام هستند، مسلما از شمار دوستان ایشان نیز آگاهی دارد زیرا بدین جهت که فرمان شراکت در اموال و اولاد، در حق آنان نبوده، شیطان توانایی شراکت در نطفه آنان را ندارد و خود او نیز چنان چه اذعان دارد از این حقیقت مطلع است.

هنگامی که خداوند فرمان و توانایی شراکت در اموال و اولاد دشمنان اهل بیت را به شیطان می دهد (که دلیل آن بیان شد) در واقع به این معناست که او را در نطفه دشمنان امیرالمؤمنين عليه السلام شراکت داده است.

روزی امیرالمؤمنين عليه السلام شیطان را در صورت پیرمردی می بینند و او را می شناسند و به مبارزه طلبیده و به زمین می زنند ... چون برای سومین بار او را به زمین می کوبند ... شیطان به حضرت عرض می کند:

(ای علی! مرا نکش و) از روی من برخیز تا تو را بشارت دهم. حضرت فرمودند: پذیرفتم در حالی که از تو بیزارم و تو را لعنت می کنم. عرض کرد: ای فرزند ابوطالب! به خدا سوگند! هیچ کس نیست که تو را دشمن باشد مگر این که در (نطفه او در) رحم مادرش و درباره فرزندان و مال او، شریک می شوم. سپس گفت: کتاب خدا را

ص: 41


1- علل الشرائع: ج1 ص142 ب120 ح 7، بحارالأنوار: ج 18 ص 88 ب9 ح6 و ج39 ص174 ب83 ح16 و ج 27 ص 151 ب5 ح20 وج60 ص 236 ب 3 ح80.
2- المحاسن: ج2 ص332 ح 97. از آن: بحارالأنوار: ج 18 ص 88 ب9 ح5 و ج39 ص166 ب 83 ح5 وج60 ص215 ب3 ح50.

خوانده ای که می فرماید:

«و شَارِكَهُمْ فِي الاُمُولِ والاوْلادِ وَ عَدُوِّهِم وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيطانُ الاّ غُروراً»(1)

و با آنان در اموال و اولاد شریک شو و آنان را وعده بده، شیطان جز به فریب و نیرنگ آنان را وعده نمی دهد».

پیامبر صلى الله علیه و آله به امیرالمؤمنين عليه السلام فرمودند:

... همانا من براو (ابلیس) شرط هایی گرفته ام (او را ملزم به شروطی کرده ام اینکه هیچ ستیزه جویی با تو دشمني نکند مگر اینکه در رحم مادر (در نطفه) او شریک شود. و این همان سخن خداوند تعالی است که فرمود: «وَ شَارَكَهُم فِي الأموَالِ وَالأَوْلادِ».(2)

ابلیس به امیرالمؤمنین علیه السلام عرض کرد:

ای فرزند ابوطالب! مرا با تو چه کار است؟ رهایم کن که به عزت پروردگارم سوگند! با تو دشمنی نمی کند مگر آن کسی که در رحم مادرش (با نطفه پدرش) شریک هستم. امیرالمؤمنین او را رها کردند و در این باره آیه:

«وَ شارِكْهُمْ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ . . . إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ مِنْ سُلْطَانٍ»

و با آنان در اموال و اولاد، شریک شو ... همانا تو بر بندگان (پاک) من هیچ چیرگی و تسلطی نداری»نازل شد که مقصود از آنان (کسانی که شیطان بر آنان چیرگی ندارد) شیعیان علی بن ابی طالب هستند.(3)

در جایی دیگر عبارت این چنین آمده:

مرا با تو چه کار است ای فرزند ابی طالب. به خدا سوگند هیچ کس تو را دشمن نمی دارد مگر اینکه من با پدرش (در نطفه او) شریک هستم.(4)

در کتاب های مخالفين ، در پایان همین ماجرا، ابلیس چنین سخن می گوید:

ص: 42


1- تفسيرفرات الكوفي: ص 147 ح 147- 185. از آن: بحارالأنوار: ج60 ص 208 ب3 ح43، المناقب: ج2 ص 248. از آن: بحارالأنوار: ج 39 ص 178 ب 83 ح 21 .
2- تفسيرفرات الكوفي: ص 242 ح 242-328 ، از مخالفين: شواهد التنزيل: ج1 ص 451 ح478.
3- الفضائل: ص 155.
4- بحارالأنوار: ج 39 ص 171 ب 83 ح10 از کشف الیقین از کتاب الأربعين ابن أبي الفارس.

ای علی! مرا رها کن تا تو را بشارت دهم زیرا من بر تو و شیعیان تو، هیچ چیرگی و تسلطی ندارم. به خدا سوگند! هیچ کس با تو دشمنی نمی کند مگر اینکه من (در نطفه او با پدرش شریک هستم، چنان چه در قرآن آمده است:

«وَ شارِكْهُمْ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ».(1)

همچنین آمده که شیطان ، به امیرالمؤمنين عليه السلام عرض کرد:

هیچ کس با تو و فرزندانت دشمنی نمی کند مگر این که من در رحم مادرش (با پدر او)، شراکت می کنم. آیا خداوند نفرموده است:

«وَ شارِكْهُمْ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ».(2)

تمام این نقل ها، در ذیل آیه ای آمده اند که پرسش اصلی درباره آن مطرح شده .

سؤال -

چرا برخی، از شیطان پیروی کردند؟

جواب - شیطان با سرپیچی از فرمان پروردگار، در برابر حق جبهه گرفت و نظر خود را ملاک قرار داد: «من از او (آدم) بهتر هستم. مرا از آتش آفریدی و او را از گل». چنين استدلالی، تنها می تواند از تکبر نشأت بگیرد. چنان چه خداوند می فرماید:

«(از سجده کردن) امتناع کرد و تكبر ورزید و از جمله کافران شد».

درباره پیروان او نیز به همین ترتیب است. آنان در عالم های پیش از دنیا، در برابر اراده خداوند، جبهه گیری کرده و تکبر ورزیدند. و این تنها به جهت عرض اندام در برابر اراده و فرمان خدا بود که خداوند درباره چنین کسانی می فرماید:

«وَمَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمَٰنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ*وَإِنَّهُمْ لَيَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَيَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ»(3)

و آن کس که از یاد خداوند رحمان روی گرداند، برای او شیطانی قرار می دهیم که همواره هم نشین او باشد * و همانا آنان (شیاطین) به يقين ایشان را از (پیروی) راه حق

ص: 43


1- المناقب، ج2 ص 249 - تاريخ الخطيب و کتاب التطنزي بإسنادهما عن ابن جريح، عن مجاهد، عن ابن عباس و بإسناد الخطيب عن الأعمش، عن أبي وائل، عن أبي عبد الله، عن علي بن أبي طالب عليه السلام و في إبانة الحركوشي بإسناده عن الضحاك، عن ابن عباس وقد رواه القاضي أبو الحسن الأشناني عن إسحاق الأحمر و روی من أصحابنا جماعة منهم أبو جعفر بن بابویه في الإمتحان ولفظ الحديث للخرگوشي: .... از آن: بحارالأنوار: ج 39 ص179 ب 83 ح 22.
2- شواهد التنزيل: ج1 ص 449 ح476.
3- سوره (43) الزخرف آیه 37 و 38.

باز می دارند در حالی که گمان می کنند ( به راه راست هدایت یافته اند».

چنان چه اهل بیت علیهم السلام فرموده اند:

و شیطان، اعمال آنها (یعنی روگردانی از اراده خداوند را برایشان آراست و آنان را از راه حق، بازداشت در حالی که نسبت به حق بودن آن آگاهی و بینش داشتند. همانا از اختیار خداوند، پیامبرش و اهل بیت صلى الله عليهم روی تافتند و به اختیار خویش روی آوردند....(1)

مقصود آشکار است و نیاز به توضیح بیشتری نیست.

سؤال -

آیا شیطان، پیروانش را می شناسد تا با آنان شریک شود؟

جواب- در این آیات دقت کنید:

«وَمَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا بَعِيدًا*إِنْ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا إِنَاثًا وَإِنْ يَدْعُونَ إِلَّا شَيْطَانًا مَرِيدًا*لَعَنَهُ اللَّهُ ۘ وَقَالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبَادِكَ نَصِيبًا مَفْرُوضًا»(2)

هرکس برای خداوند شریک قائل شود، به راستی که به گمراهی بسیار دوری افتاده است همانا (مشرکان) به جای خداوند جزبت هایی که نام دختران را بر آن ها نهاده اند . نمی خوانند و جز شیطانی سرکش را سرپرست خویش قرار نمی دهند خداوند او را لعنت فرمود و (شیطان) گفت: به يقين از میان بندگان تو، تعدادی مشخص را سرپرست خواهم شد».

می بینیم که شیطان به صراحت بیان می کند تعداد پیروانش را می داند (نَصِيباً مَفْرُوضاً).

در این دو آیه نیز دقت کنید

«لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ*إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ».(3)

شیطان گفت: به یقین تمامی ایشان را گمراه خواهم کرد * جز پاک شدگان از میان بندگان تو را».

ص: 44


1- الكافي: ج1 ص 201 باب نادر جامع في فضل الإمام ... ح 1، الإحتجاج: ج2 ص435 ،الغيبة، النعماني: ص 221 ب13 ح6، كمال الدين: ج2 ص 678 ب58 ح32، الأمالي، الصدوق: ص 667 المجلس 97 ج1، معاني الأخبار: ص 98 2، عیون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص220 ب20 ح1.
2- سوره (5) النساء آیات 117-119.
3- سوره (15) الحجر آیه40، سوره (38) ص آیه 83.

چنان چه خواندیم، شیطان، بندگان «مخلص» را مستثنی می سازد یعنی او می داند که گروهی از مردم، هرگز به اغوای او تن نخواهند داد.

در آیه ای دیگر خداوند می فرماید:

«فَرِيقًا هَدَىٰ وَفَرِيقًا حَقَّ عَلَيْهِمُ الضَّلَالَةُ ۗ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَيَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ»(1)

گروهی هدایت یافتند و گروهی گمراهی بر آنان محقق گشت زیرا شیاطین را به جای خدا سرپرست گرفتند و گمان می کنند هدایت یافته اند (در حالی که گمراه هستند).

در آیه دیگری نیز آمده است:

«إِنَّا جَعَلْنَا الشَّياطِينَ أَوْلِياءَ لِلَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ»

همانا ما شیاطین را سرپرستان کسانی قرار دادیم که ایمان نمی آورند».

با این وجود، چگونه ممکن است خداوند شیطان را سرپرست قرار دهد در حالی که پیروانش را به او نشناساند؟ البته ممکن است کسی به این آیه استناد کند:

«فَلَمَّا قَضَيْنَا عَلَيْهِ الْمَوْتَ مَا دَلَّهُمْ عَلَىٰ مَوْتِهِ إِلَّا دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْكُلُ مِنْسَأَتَهُ ۖ فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ مَا لَبِثُوا فِي الْعَذَابِ الْمُهِينِ»(2)

چون براو (حضرت سلیمان مرگ را مقرر داشتیم، آنان ( مردم و جن هایی که زیر سلطه سليمان بودند) را از مرگ او آگاه نکرد مگر موریانه ای که عصای او را می خورد. چون سلیمان افتاد، جنیان دانستند که اگر از غیب آگاه بودند، در عذاب خوارکننده نمی ماندند.

و بگوید: بنابر این آیه، جئیان از غیب خبر ندارند. بنابراین نمی دانند چه کسی از دشمنان امیرالمؤمنین است تا در نطفه او شریک شوند. در پاسخ باید گفت: این آیه تنها درباره

ص: 45


1- سوره (7) الأعراف آیه 31.
2- سوره (34) سبأ آیه 15.

جن هایی است که در تسخیر حضرت سلیمان بودند و «ال» معرفه در کلمه «الجن» اشاره به گروه خاصی از جنیان دارد و شامل حال تمام آنان نمی شود.

سؤال -

نتیجه شراکت شیطان در نطفه چیست؟ به عبارتی تفاوت شرک شیطان با دیگران، چیست؟

اشاره

جواب۔ شیطان با شراکت در نطفه پیروانش، میل به انجام گناهان را به آنان تلقين نموده و می تواند بیشترین زمینه ارتکاب گناه را برای آنان فراهم آورد. البته این به معنای استیلای کامل شیطان نیست و هیچ گاه نمی توانیم فراهم آوردن زمینه گناه یا تلقين تمایل به آن را، تعبیر به إجبار کنیم.

در این آیه و تأويل آن دقت کنید:

«يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَيُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطَانِ وَلِيَرْبِطَ عَلَىٰ قُلُوبِكُمْ وَيُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدَامَ»(1)

خداوند از آسمان برشما آبی فرو فرستاد که شما را بدان پاک گرداند و وسوسه شیطان را از شما ببرد و دل های شما را محکم و استوار گرداند و قدم ها را بدان ثابت نماید».

امام محمد باقر عليه السلام درباره معنای این قسمت از آیه: «يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً» فرمودند:

همانا مقصود از «آسمان» رسول الله صلى الله عليه و آله هستند و «آب» امیرالمؤمنين على بن ابی طالب عليه السلام است که (خدا) على را از رسول الله صلى الله عليه و آله قرار داد. این معنای سخن خداوند است که می فرماید: «يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً» اما این کلام خداوند «لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ» مقصود از آن (آب) علی بن ابی طالب عليه السلام هستند که خداوند به سبب و وسیله ایشان، دل های پیروان حضرت را پاک می گرداند. این معنای سخن خداوند است که می فرماید: «لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ». و اما این سخن خداوند او «وَيُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطَانِ» يعنی هرکس علی بن ابی طالب عليه

ص: 46


1- سوره (8) الأنفال آیه 12.

السلام را پیروی کند، خداوند پلیدی و وسوسه شیطان را از او می برد و او را مورد بخشش خویش قرار می دهد) یا فرمودند: (و (قلب) او را بر وسوسه شیطان، نیرومند می گرداند) .(1)

در تفسیر عیاشی همین حديث با اندکی اختلاف از امام صادق عليه السلام آورده شده که حضرت درباره این فقره: «وَ لِيَرْبِطَ عَلَى قُلُوبِكُمْ ويْثَت بِهِ اَلاِقْدَامُ»می فرمایند:

همانا اور کسی که خداوند به سبب و وسیله او چنین و چنان می کند) على است. هرکس على را پیروی کند، خداوند قلب او را به سبب و وسیله على استوار می کند و از این رو، برولایت حضرت على علیه السلام ثابت قدم می شود.(2)

بنابراین خداوند علاوه بر این که به شیطان اجازه شراکت در اموال و اولاد پیروان امیرالمؤمنين عليه السلام را نمی دهد، تأثير وسوسه شیطان را نیز از آنان می برد و آنان را یاری می کند تا بر ولایت امیرالمؤمنين عليه السلام ثابت قدم بمانند و هم چنان از شیطان پیروی نکنند.

همچنین در احادیث اهل بیت علیهم السلام آمده:

شیطان از سایه کسی که به خاطر ترس از خدا، از اعمال منافي عفت روی گرداند، فرار می کند.

یعنی تقوا در برابر انجام گناه ، موجب می شود شیطان حتی به او نزدیک نشود تا چه رسد بخواهد او را وسوسه کند و براو چیره شود.

اما موضع شیطان درباره پیروانش به همان کسانی که در اموال و اولاد آنان شریک است . عکس این حالت است. چون آنان از فرمان خداوند سرپیچی کردند و شیطان را به سرپرستی برگزیدند؛ خداوند به شیطان فرمان و توانایی شراکت در اموال و اولاد ایشان را داد و شیطان را قرینه و همراه آنان قرار داد، شیطان نیز لحظه ای از وسوسه کردن آنان دست برنمی دارد.

اما با وجود این که آنان، در برابر اراده الهي قد علم کردند، خداوند دوباره به آنان اختیار بخشید

ص: 47


1- تفسيرفرات: ص 153 ح190. از آن: بحارالأنوار: ج 36 ص 176 ب 39 ح 167.
2- تفسيرالعياشي: ج2 ص50ح25. از آن: بحارالأنوار: ج36 ص 176 ب 39 ح168.

و حق و ناحق را عرضه نمود و ثواب و عقاب تعيين فرمود تا هرکس می خواهد، راهی به سوی پروردگارش اختیار کند.

وسوسه دائمی شیطان، نمی تواند اختیار را از آنان سلب کند که اگر چنین بود، وجود اختیار بیهوده می شد زیرا اختیاری که نتوان در برابر وسوسه های شیطان، از آن استفاده کرد، به کار نمی آید. آیا می توانیم معتقد باشیم که خداوند راه حق و باطل را در برابر کسی قرار دهد که چاره ای جز انتخاب باطل ندارد؟ و آیا این عدل است که خداوند کسی را مکلف به رهروی حق کند که توانایی انتخاب حق را ندارد، چه رسد به رهروی؟ و آیا دیگر رهروی حق یا باطل، می تواند شایسته پاداش یا عذاب باشد؟

خداوند، اختیار بخشیده است تا چون حق و باطل را عرضه نمود، هرکس راه خود را برگزیند و سرانجام به ثواب یا عقاب اعمال خود برسد. خداوند، پیش از آن که تکلیفی را قرار دهد، قطعا راه را برای پیروی یا سرپیچی از آن باز گزارده است و البته اختیار برای گزینش را نیز به مكلف عطا می کند(1)تا او بتواند با اختیار خود برگزیند و راه را بپیماید و وجود وسوسه های پیاپی نیز نمی تواند فرد را مجبور نماید.

سؤال -

نشانه های شرک شیطان چیست؟

جواب- احادیث بسیاری به بیان نشانه های شرک شیطان، اشاره دارند: سليم بن قیس از امیرالمؤمنين عليه السلام نقل می کند که حضرت فرمودند:

رسول الله صلى الله علیه و آله فرمودند: همانا خداوند بهشت را بر هرناسزاگوی بی آبروی کم شرم که باکی ندارد از آنچه می گوید و آنچه به او گفته می شود (دشنام گوي دشنام جوی) حرام کرده است. زیرا اگر( ب) او را مورد بررسی قرار دهی، یا فرزند زني ناپاک است یا شرک شیطان. عرض شد: یا رسول الله ؟ آیا در مردم، شرک شیطان وجود دارد؟ رسول الله صلى الله عليه و آله فرمودند: آیا این سخن خداوند عزوجل را نخوانده ای

ص: 48


1- الكافي: ج1 ص 158 باب الجبر و القدر و... ح5.

که (به شیطان) می فرماید: «با آنان در دارایی ها و فرزندان شریک شو» .

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:

یک نفر از فقیهی (انسان فرزانه ای) پرسید: آیا در میان مردم کسی هست که از آنچه درباره او گفته می شود، باکی نداشته باشد؟ گفت: کسی که متعرض مردم شود و به آنان ناسزا گوید در حالی که می داند مردم او را رها نمی کنند (و پاسخ وی را با دشنام می دهند)، او کسی است که درباره آنچه خود می گوید و آنچه درباره او گفته می شود، باکی ندارد.(1)

همچنین امام جعفرصادق عليه السلام فرمودند:

آن کس که باک ندارد چه می گوید و درباره وی چه گفته می شود، شرک شیطان است. و آن کس که باک ندارد مردم او را در حال گناه ببینند، شرک شیطان است. و آن کس که بی جهت غیبت برادر مؤمن خود را بکند، شرک شیطان است. و آن کس که سخت شیفته انجام گناهان و اعمال منافی عفت باشد، شرک شیطان است. سپس فرمودند: همانا زنازاده، نشانه هایی دارد که نخستين آن، کينه ما اهل بیت است. دوم آن که علاقه مند به عمل حرامی است که از آن به وجود آمده است و سوم سبک شمردن دین است. چهارم بدزبانی و بدکرداری با مردم است. هیچ کس در حضور برادران خود، با آنان بدرفتاری و بدکرداری نمی کند مگر زنازاده یا آن کس که مادرش در حال حیض به او باردار شده باشد.(2)

سؤال -

چگونه از شراکت شیطان بگریزیم؟

جواب- امیرالمؤمنين عليه السلام در وصیت خویش به کمیل فرمودند:

«يَا كُمَيْلُ ! أَنْجِ بِوَلَايَتِنَا مِنْ أَنْ يشرکك الشَّيْطَانُ فِي مَالِكَ وَ وُلْدَكَ ( كَمَا أَمْرُ ) .يَا كُمَيْلُ ؟ إِنَّهُ مُسْتَقَرُّ وَ مُسْتَوْدَعُ فَاحْذَرْ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْمُسْتَوْدَعِينَ . ( يَا كُمَيْلُ ! ) وَ إِنَّمَا تَسْتَحِقُّ

ص: 49


1- الكافي: ج2 ص 323 باب البذاء ح3. ر.ک: الرهد: ص7 باب الصمت إلا بخير ... ح12، تفسيرالعياشي: ج2 ص 299 ح 105، تحف العقول، ص 44.
2- من لایحضره الفقيه: ج4 ص 417 ح 5909، الخصال: ج1 ص 216 ح40، معاني الأخبار: ص400ح60، الإختصاص: ص 219، بعضی از آن در روضة الواعظين: ج2 ص 462.

أَنْ تَكُونَ مُسْتَقَرّاً إِذَا لَزِمَتِ الْجَادَّةِ الْوَاضِحَةِ الَّتِي لَا تَخْرُجَ إِلَى عِوَجٍ وَ لَا تزيلک عَنْ مَنْهَجِ ( مَا حملناك عَلَيْهِ وَ هدیناك إِلَيْهِ».(1)

ای کمیل! به سبب و وسیله ولایت ما، از اینکه شیطان در مال و فرزندان با تو شریک شود . چنان چه دستور دارد. خود را رهایی ببخش. ای کمیل! همانا (ایمان بر دو قسم است) استوار و عاریه ای. بترس از اینکه در شمار کسانی باشی که ایمانی عاريهای دارند. ای کمیل! همانا برای توسزاوار است که در امان خویش استوار باشی (این در صورتی محقق می شود که بر جاده روشنی ملتزم باشی که تو را به سوی کژی نبرد و از آن دینی

که تو را بر آن ملتزم ساخته و هدایت کردیم، بیرون نکند.

سؤال -

در عالم ذر جلب منفعت در کار نبوده، به چه دلیل زیر بار نرفته اند؟ در دنیا افراد برای حب ریاست، مال، زن و غیره کافر می شوند یا دشمنی می کنند، در عالم ذر هیچ جلب منفعت و دفع ضرری نبوده که شخص مخالفت نماید.

جواب- جواب این سؤال، در متن آن نهفته . خداوند می فرماید:

هرکس از یاد خداوند رحمان روگردان شود، بر او شیطانی می گماریم که همواره با او همراه باشد. و آنان (شیاطین) ایشان (سرکشان از امر خداوند) را از رهروی راه حق باز می دارند.

یعنی دشمنی اولیه آنان موجب شد خداوند شیطان را بر آنان مسلط فرماید. شیطان نیز فرصت را از دست نمی دهد و بلافاصله «اعمال ناپسند آنان را برایشان آراست و آنان را از رهروی راه حق بازداشت در حالی که نسبت به حق بودن آن، بینا بودند». «و آنان (پیروان شیطان) گمان می کنند به راه حق هدایت یافته اند (حال آن که در حقیقت ، گمراه هستند)».

بله، چون رضای خداوند برای کسی اهمیت نداشته باشد، منفعت را آن چیزی تلقی می کند که خودش آن را نفع بخواند. در این دنیا باشد یا در عالم ذريا ساير عالمهایی که انسان ها پیش از این دنیا در آن به سر برده اند. و ممكن است «منفعت» را ریاستی تلقی کند که او را از رضای

ص: 50


1- تحف العقول، ص174. از آن: بحارالأنوار: ج 74 ص417 ب15 ح 38، بشارة المصطفى:ص28. از آن: بحارالأنوار: ج 74 ص 274 ب11 ح1.

خدا، دور و جدا می کند و این هرگز بعید نیست زیرا به دلیل روگردانی از یاد خداوند رحمان، شیطان برآنان مسلط شده و این باور پلید را به آنان تلقین می کند. در عالم درنیز، آنان از حق روی گرداندند زیرا خودشان، سرکشی در برابر فرمان خداوند را منفعت می دیدند و تواضع در برابر او را، ضرر می دانستند. بستگی دارد چه تعریفی از نفع و ضرر داشته باشیم و نفع و ضرر را از جانب چه کسی تعریف کنیم. مسلم است که تعریف خداوند از نفع و ضرر، با تعریف شیطان از نفع و ضرر متفاوت است و چنان چه می دانیم، اولی حق محض و دومی، باطل محض است. فتأمل.

سؤال -

اگر بگویند در علم الهی بوده که بعد این نطفه که بچه شد و بزرگ شد دشمن خواهد شد باز علم جبر در کار است و شائبه ظلم ...

جواب- در این دو آیه دقت کنید:

«وَلَوْ تَرَىٰ إِذْ وُقِفُوا عَلَى النَّارِ فَقَالُوا يَا لَيْتَنَا نُرَدُّ وَلَا نُكَذِّبَ بِآيَاتِ رَبِّنَا وَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ*بَلْ بَدَا لَهُمْ مَا كَانُوا يُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ ۖ وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَإِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ»(1)

و اگر آنان را هنگامی که در کنار آتش، محبوس شده اند، می دیدی، می گفتند: ای کاش بازمی گشتیم و آیات پروردگارمان را تکذیب نمی کردیم و از مؤمنان می شدیم * چنین نیست، بلکه آنچه را از پیش پنهان کرده بودند بر آنان آشکار شد و اگر مشرکان) به دنیا بازگردانده شوند، به يقين دوباره به سراغ چیزهایی می روند که از آنها نهی شده اند. همانا آنان دروغ می گویند.

خداوند مخلوقات خود را به آزمون هایی می آزماید. حال اگر پیش از برگزاری آزمون ، بداند هر کدام از آنان، چگونه عمل خواهند کرد، آیا جبری در کار بوده؟ برای تقریب به ذهن: مادری به فرزندش می گوید: من می دانم تو اگر وارد این مسیر شوی، موفق خواهی بود. این به دلیل انس مادر با فرزند و شناختی است که او از فرزند خود دارد. نعوذ بالله، خداوند به اندازه مادر، به

ص: 51


1- سوره (6) الأنعام آیه 28 و 29.

بندگانش نزدیک نیست که بداند آنان در آینده چه خواهند کرد؟ ضمن این که معنای عبارت «علم جبر در کار است» را نفهمیدم. علم جبر، یک ترکیب بی معناست. این مسائل با عدل الهی سرو کار دارد و باید با دقت و بینش فراوان ، مورد بررسی قرار بگیرد. این اضطراب ، نشان از بی دقتی دارد. بهتر است در چنین امر مهمی، دقت لازم را مبذول دارید تا بتوانید در کمال آرامش، حقیقت مطلب را درک کنید.

در ادامه فقره چهارم، چنین آمده: چون ولو این شخص بعدا اینطور بشود شرکت شیطان در نطفه او مجبور کردن او به دشمنی و یا مجبور کردن او به زنا و سایر گناهان است.

با این که پاسخ داده شده، لكن ما می پرسیم: چه کسی باید معنا، موضع و نتیجه شراکت شیطان را تعیین کند؟ چه کسی گفته است شراکت شیطان، اختیار را از شخص می گیرد و او را مجبور به انجام گناهان می کند؟... تأمل.

سؤال -

اگر بگویند نوعی عقوبت است شخصی که هنوز به دنیا نیامده و کاری نکرده چگونه عقوبت می شود؟

جواب باید دانست که قابلیت ها و شایستگی های افراد در این دنیا، براساس تصدیق یا تکذیب میثاق الهی در عالم های پیش از این دنیا و نیز سبقت افراد بر آن، می باشد.

سؤال -

همان طور که محب اهل البیت به علت حب با تمام وجودش در راه آنها کار می کند و با اینکه عقلا می تواند مخالفت کند ولی محال است به علت حب کاری مثل کشتن یک سید و غیره انجام دهد شرک شیطان هم اگرچه عقلا اختیار دارد ولی محال است دست به زنا و گناهان کبیره نزند چون استیلای شیطان براو تام است.

جواب۔ شراکت شیطان در نطفه، به معنای استیلای تام شیطان بر فرد نیست ... برداشت های شما شخصی است.

سؤال -

اگر بگویند پدر و مادر این شخص کافر یا معاند هستند و خداوند می خواهد بچه آنها را عقاب کند، در این جا هم بچه مظلوم واقع می شود چون خداوند بایستی والدین را عذاب کند نه بچه را.

جواب - چه کسی گفته است که فرزند پدر و مادر کافر یا مشرک ، باید به علت کفر والدینش،

ص: 52

عقوبت شود؟ و آیاتی چند از جمله آیه: «يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَيُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا ۚ وَكَذَٰلِكَ تُخْرَجُونَ» (1)خلاف این برداشت است.

سؤال -روند کلی بحث های شما (درسهای شرح زیارت شریفه جامعه کبیره)، بر آن جهت مترتب است که: پیامبر اکرم و حضرات معصومین صلوات الله و سلامه عليهم از نور عظمت آفریده شده و اولین مخلوق و واسطه خلق سایر مخلوقات و فوق زمان و مکان هستند و علوم گذشته و آینده نزد ایشان است اما ظاهرا بعضی از آیات شریفه قرآن کریم با مفاهیم فوق تعارض کلی دارد:

آیه 1- سوره (2) الشوری آیه 53: «وَكَذَٰلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا ۚ مَا كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ وَلَٰكِنْ جَعَلْنَاهُ نُورًا نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا ۚ وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ ... ».(2)

جواب- جواب این سؤال در جلد اول کتاب پرسش ها و پاسخ ها... آمده و ما در این جا تکرار نمی کنیم.

شکی نیست که سیاق کلام برای بیان این مطلب است:

ای پیامبر! آنچه از معارف و شرایع . که به آن تلبس و مردم را به آن دعوت میکنی . نزد توست، مدركات نفسانی و نتیجه ی علمی برگرفته از خودت نیست بلکه امری است که از جانب ما نازل شده و منبع آن وحی است.

بنابراین به مجرد عقل و نظر، توانایی آگاهی یافتن از کتاب تکوین و تشریع و ایمان را نداشتی. اگر وحی از جانب ما نبود، هرگز به خودی خود، از کتاب وحی (اجمالا و تفصیلا آگاهی نداشت و از ایمان نیز بی اطلاع بودی و برای تو راهی برای آگاهی یافتن از کتاب و ایمان و... نبود.

این مختص به پیامبر ما نیست بلکه سایر پیامبران نیز به خودی خود، از کتاب و ایمان آگاهی ندارند و تنها راه آگاهی یافتن از آن وحی است. بنابراین برای آگاهی از کتاب و ایمان و دست یابی به حقايق آن ها حتما باید از طریق وحی و روح الأمرى وارد شد.

«وَ كَذَلِكَ اَوْحَيْنا اِلَيْكَ رَوحاً مَنْ اَمْرِنَا».

ص: 53


1- سوره (30) الروم آیه20.
2- سوره (42) الشوری آیه 53.

هم چنان که انحاء وحی (گونه های وحی) را به تو و پیامبران قبل از تو کردیم، بر تو نیز این قرآن کریم را وحی نمودیم روحی از جانب ما (که اعظم و اشرف از سایر فرشتگان است).

أنحاء وحی به صورت های زیر انجام می گیرد:

1- بدون واسطه: وَ حیَا

2- با واسطه ی خفی: مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ

3- با واسطه ی مرئی: رَسُولَا

4- وَ ذَلِكَ أُوحِينَا إِلَيْكَ رُوحَا مِنْ أَمْرِنَا

واژه ی «ذَلِكَ» در آیه اشاره به سه گونه وحی دارد که در آیهی پیشین از آنها سخن رفته . سپس گونه ی چهارم که «وحی روح الأمري» است، ذکر شده .

مطلب دیگر این که سیاق کلام مجرای «إياك أعني و اسمعي يا جارة» است که مردم بدانند پیامبر آنچه از کتاب و تشریع و معارف و ایمان گفته و آورده، ساخته و پرداخته فکر، عقل و نظر خودش نیست.

همانند آیهی کریمه ی:

«وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ».

اگر (پیامبر) پاره ای سخنان را (به دروغ) به ما نسبت میداد.(1)

این بدین جهت است که مردم مطمئن باشند پیامبر از روی عقل و نظر خود هیچ یک از مطالب معارف را نیاورده و هرگز از جانب خود هیچ حلال، حرام و... هیچ حکم دیگری را اعلام نفرموده و اعمال نظر شخصی نمی کند. نکته ی دیگری که در این آیات وجود دارد این است که اصلا در کار علم کتاب تکوین و تشریع بدون وحی، نمی شود راه به جایی برد و این ممکن نیست.

ص: 54


1- سوره (69) الحاقة آیه 45.

ترجمه ی صحیح آیه چنین است:

و همچنین (مانند سه قسم دیگروحی که در آیه قبل بیان شد) روحی از امر خود را برتو وحی نمودیم. اگر چنین نبود (از منبع وحی نبود) تو را این گونه از کتاب و ایمان آگاهی نبود چرا که کتاب و ایمان ساخته تونیست).

برخی از مطالب آیه:

الف. هم چنان که از سه قسم پیشین وحی بر تو نازل کردیم و تو معارف و احکام را دریافت می نمودی، از این قسم چهارم نیز بر تو وحی نمودیم که وحی روح الأمری است.

ب. اگر بر تو وحی نمی شد، هرگز از کتاب (به اجمال و تفصيل) و ایمان و حقایق ایمان آگاهی نمی یافتی. ج. لكن ما این وحی روح الأمرى را نور (منور و روشن گرا قرار دادیم تا از میان بندگانمان هرکس را مشیت خودمان اقتضا کرد، به صراط مستقیم هدایت کنیم.

د. و به راستی که تو نیز حتما به صراط مستقیم هدایت می کنی.

ه. هدايت الرسول نیز به حتم و جزم هدایت الله است.

و. با توجه به این قسمت از آیه

«إِنَّكَ لَتَهْدِي إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ».

و وجود ادات تأكيد «إن» و «ل» برای هدایت الرسول، آشکار است که ابزار هدایت الرسول از جانب خداوند بوده و منبع آن وحی است و ساخته و پرداخته پیامبر نیست.

البته ما در این نوشته تنها درصدد پاسخ گویی به شبهات یا اشکالاتی که بعضا به نظر می رسد هستیم و قصد تفسیر آیات را نداریم و گرنه معارف بسیاری در آیه هست که با بیان اهل بیت می توان به آن پی برد. آیه 2- و سوره (93) الضحی آیه 7 و 8: « أَلَمْ يَجِدْكَ يَتِيمًا فَآوَىٰ * وَوَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدَىٰ».

ص: 55

جواب- امام علی بن موسی الرضا عليه السلام در احتجاج با مأمون عباسی در تفسیر آیه:

« أَلَمْ يَجِدْكَ يَتِيمًا فَآوَىٰ ».

آیا (خداوند) تو را یتیم نیافت، سپس پناه داد،

فرمودند:

«يَقُولُ أَ لَمْ يَجِدْكَ وَحِيداً فَاوِئٌ إِلَيْكَ اَلنَّاسَ،«وَ وَجَدَكَ ضَالاً» يَعْنِي عِنْدَ قَوْمِكَ، « فَهَدی » أَيَّ هُدَاِهِمْ إِلَى مَعْرِفَتِكَ، « وَ وَجْدُكَ عَائِلًا فَاِغْنَيْ»(1) يَقُولُ: أَغَنَّاكَ بِأَنَّ جَعَلَ دُعَاءُكَ مُسْتَجَابًا»(2)

خدا (در این آیه) می فرماید: آیا تو را تنها نیافت و مردم را به سوی تو سوق داد؟ «وَ وَجَدَكَ ضَالاً» . و تو را راه گم گشته یافت، یعنی نزد قوم خود گم شده و ناشناخته بودی، «فَهَدی» . پس راه نمود، یعنی مردم را به سوی شناخت تو راهنمایی فرمود. «وَ وَجْدُكَ عَائِلًا فَاِغْنَيْ». و نیازمندت یافت پس بی نیاز و توانگر ساخت. یعنی با پذیرش دعایت تورا بی نیاز کرد.

مأمون گفت: خداوند به وجودت برکت دهد ای فرزند رسول خدا.

زراره از امام محمدباقر یا امام جعفر صادق علیهما السلام (تردید از زراره است) نقل کرده که درباره این کلام خدا «أَلَمْ يَجِدْكَ يَتِيماً فَاوِيَ» فرمود:

«فَاوَى إِلَيْكَ اَلنَّاسُ، «وَ وَجَدَكَ ضَالاً فَهَدِئْ» أَيْ هَدَى إِلَيْكَ قَوْماً لاَيَعْرِفُونَكَ حَتَّى عَرَفُوكَ «وَ وَجَدَكَ عَائِلاً فَاغْنَى» أَيْ وَجَدَكَ تَعُولُ أَقْوَاماً فَأَغْنَاهُمْ بِعِلْمِكَ» .(3)

این آیه یعنی خدا مردم را به سوی تو پناه داد. «وَ وَجَدَكَ ضَالاً فَهَدِئْ» یعنی قوم تو را در حالی که تو را نمی شناختند، به سویت هدایت کرد تا نسبت به (مقام و فضیلت) تو آگاهی یابند. «وَ وَجَدَكَ عَائِلاً فَاغْنَى» یعنی خداوند تو را در حالی یافت که قوم هایی را سرپرستی مینمایی ، پس آنان را به وسیله ی علم تو بی نیاز نمود.

ص: 56


1- سوره (93) الضحی آیه 7-9.
2- الإحتجاج على أهل اللجاج: ج2 ص 429.
3- تفسير القمي: ج 3 ص 427 به سند خود از زراره .

آیه 3- سوره (10) یونس (عليه السلام) آیه 95: «فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ فَاسْأَلِ الَّذِينَ يَقْرَءُونَ الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكَ ۚ لَقَدْ جَاءَكَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ».(1)

جواب- ترجمه ی آیه بدین صورت است:

«اگر در آنچه بر تو نازل کرده ایم تردیدی داری، از کسانی که کتاب (های) آسمانی پیش از تو را می خوانند بپرس. به درستی که آنچه از جانب پروردگارت برای تو آمد، حق است.

بنابراین در شمار تردیدکنندگان نباش».

يحيى بن اكثم برای امام محمد جواد عليه السلام نامه ای نوشت و از امام درباره مسائلی پرسش نمود از جمله این که: مرا از این کلام خداوند تبارک و تعالى: «فَإِنْ كُنْتَ فِي شَک مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ فَسْئَلِ الَّذِينَ يَقْرَؤُنَ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكَ» آگاه کنید که مخاطب آیه کیست؟ چنان چه مخاطب در این آیه پیامبر بوده، آیا بدین معنا نیست که ایشان به آنچه خداوند نازل فرمود، شک کرد؟ و چنان چه مخاطب این کلام، کسی جز پیامبر اکرم بوده، در این صورت قرآن بر کسی جز ایشان نازل شده. موسی (برادر امام) در جواب نوشت از برادرم حضرت امام علی بن محمد عليه السلام پرسیدم و آن حضرت فرمود:

«فَأَمَّا قَوْلِهِ: « فَإِنْ کنت فِي شک مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ فَسْئَلِ الَّذِينَ يَقْرَؤُنَ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكَ » فَانِ الْمُخَاطَبَ بِذَلِكَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ لَمْ يَكُ فِي شک مِمَّا أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْهِ وَ لَكِنْ قَالَتِ الْجَهَلَةِ كَيْفَ لَا يَبْعَثُ إِلَيْنَا نَبِيّاً مِنَ الْمَلَائِكَةِ إِنَّهُ لَمْ يُفَرَّقُ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ غَيْرِهِ(2) فِي الإستغناء عَنِ الْمَأْكَلِ وَ الْمَشْرَبِ وَ الْمَشْيُ فِي الْأَسْوَاقِ ، فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَى نَبِيِّهِ : « فَسْئَلِ الَّذِينَ يَقْرَؤُنَ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكَ » بِمَحْضَرِ الْجَهَلَةِ هَلْ بَعَثَ اللَّهُ رَسُولاً قَبْلِكَ إِلَّا وَ هُوَ يَأْكُلُ الطَّعامَ وَ يَشْرَبُ وَ يَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ ، وَ لک بِهِمْ أُسْوَةُ . وَ إِنَّمَا قَالَ : « فَإِنْ كُنْتَ فِي شک » وَ لَمْ يَكُنْ وَ لَكِنَّ ليتبعهم کما قَالَ لَهُ : « فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا ونساءکم وَ أَنْفُسَنا وأنفسکم ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ(3)»، وَ لَوْ قَالَ : تَعَالَوْا نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عليکم لَمْ يَكُونُوا

ص: 57


1- سوره (10) یونس عليه السلام آیه 95.
2- در تفسير العياشي آمده: نبيه.
3- سوره (3) آل عمران آیه 62.

يَجِيئُونَ لِلْمُبَاهَلَةِ وَ قَدْ عَرَفَ أَنَّ نبیکم مُؤَدٍّ عَنْهُ رِسَالَتَهُ و مَا هُوَ مِنَ الْكَاذِبِينَ.وَ كَذَلِكَ عُرْفِ النبی عَلَيْهِ وَ آلَ الصلاء أَنَّهُ صَادِقٌ فِيمَا يَقُولُ، وَلَكِنَّ أَحُبٌّ أَنْ يُنَصِّفَ مِنْ نَفِيسِهِ»(1)

اما این کلام خدا که فرمود: « فَإِنْ كُنتَ فِي شَكٍ مِمَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ فَسْئَلِ الَّذِينَ يَقْرَؤُنَ الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكَ» به راستی که مخاطب در این آیه پیامبر خدا صلى الله علیه و آله هستند در حالی که هرگز در آنچه خداوند نازل فرموده، شگی نداشتند. ولی افراد بسیار نادان می گفتند: چگونه است که خدا برای ما پیامبری از جنس فرشتگان نمی فرستد؟ تا با ما متفاوت باشد). خداوند میان پیامبرش و دیگران از جهت احتیاج به خوردنی ها و نوشیدنی ها و رفتن به بازارها (برای رفع نیاز) تفاوتی نگذارده (پس او امتیازی برما ندارد و نمی تواند پیامبر و اطاعتش بر ما واجب باشد). از این رو خداوند به پیامبرش چنین وحی نمود: «فَسْئَلِ الَّذِينَ يَقْرَؤُنَ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكَ» در حضور این افراد نادان، از کسانی که کتاب های آسمانی پیش از تو را می خوانند بپرس آیا خدا پیش از تو پیامبری فرستاده جز این که غذا می خورده و می آشامیده و به بازار می رفته

یا تمام پیامبران چون سایرین این کارها را انجام میداده اند)؟ و تو (ای پیامبر) نیز هم چون آنها هستی. (پس ایراد چنین اشکالاتی از جانب آنان بر تو وجهی ندارد). و همانا خداوند فرموده: « فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكٍ» . پس اگر تردیدی داری و نفرمود: «و لكن» قطعا پیامبر نسبت به آنچه برایشان نازل شده، هیچ تردیدی نداشت و خداوند از این موضوع آگاه بود و باید در آیه «و لكن» آورده می شد اما چنین نیامده و این به جهت آن است که تردید از جانب افراد نادان بوده و برای تبعیت ظاهری از آنان، عبارت چنین بیان شده. چنان چه خداوند به پیامبر صلى الله عليه و آله فرموده: «فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وأَبْنَاءَكُمْ ونِسَاءَنَا و نِسَاءَكُمْ و أَنفُسَنا وَأنفُسَكُم ثُمَّ تَبتَهِلُ فَنَجعَل لَعنَتَ

ص: 58


1- تفسير العياشي: ج2 ص 128، علل الشرائع: ج1 ص 129 ب107 ح1 به سند خود از امام جواد عليه السلام در تفسیر آیه مانند فرمایش امام هادی علیه السلام در حديث قبل را نقل کرده. تفسير شريف البرهان: ج4 ص 831 ح9545/{3} از کتاب الإختصاص شیخ مفید به سندش از امام هادی علیه السلام با اختلافی روایت نموده .

اَللَّهِ عَلَى اَلْكَاذِبِينَ» . حال که چنین است به آنان بگو: بیایید ما فرزندان خود و شما فرزندان خود، ما زنان خود و شما زنان خود و ما آنان که به منزله ی جانان هستند و شما آنان که به منزله ی جانتان هستند را بخوانیم، سپس مباهله کنیم و این گونه دروغ گویان را مورد لعنت خداوند قرار دهیم. این در حالی است که اگر به آنان گفته می شد: «تَعَالَوْا نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ» . بیایید به مباهله برخیزیم و این گونه لعنت خداوند را بر شما قرار دهيم» (نصارای نجران) برای مباهله نمی آمدند. (از این رو کلام به صورت خطاب آورده نشد تا آنها برای مباهله حاضر شوند، این در حالی بود که خداوند به راستی آگاه بود که پیامبر شما، رسالتش را از جانب خداوند ادا نموده و هرگز از شمار دروغ گویان نبوده و نیست. همچنین پیامبر علیه و آله السلام نیز آگاه بود که در آنچه می فرماید، راستگو است اما دوست داشت که آنان حضرت را تصديق کنند و به خانه ی انصاف درآیند. (از این رو کلام این گونه بیان شد).

امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند:

«لَمَّا أُسْرِيٍّ بِرَسُولِ اللهِ إِلَى السَّمَاءِ فَأَوْحَى اللهُ إِلَيْهِ فِي عَلِيٍّ مَا أَوََحَيٌّ مَا يَشَاءُ مِنْ شَرَفِهِ وَ عَظَّمَهُ عِنْدَ اللهِ وَرَدٍّ إِلَى الْبَيْتِ الْمَعْمُورِ وَ جَمْعٌ لَهُ اللنبیین فَصِلُوا خَلْقَهُ عَرْضٌ فِي نَفْسُ رَسُولِ اللهِ مِنْ عَظْمٍ مَا أَوََحَيٌّ إِلَيْهِ فِي عَلِيٍّ فَاِنْزَلِ اللهَ:« فَإِنَّ كَنَّتْ فِي شک مِمَّا أَنْزَلَنَا إِلَيْكَ فَسُئِلَ الَّذِينَ يَقْرَؤُنَّ الْكِتَابَ مِنْ قِبَلِكَ » يَعْنِي الْأَنْبِيَاءِ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَيْهِمْ فِي کتبهم مِنْ فَضْلِهِ مَا أَنْزَلْنا فِي كِتَابَكَ « لَقَدْ جاءَكَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ لا تَكُونَ مِنَ الْمُمْتَرِينَ * وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الَّذِينَ کذبوا بِآياتِ اللَّهِ فَتَكُونَ مِنَ الْخاسِرِينَ »(1)

هنگامی که پیامبر خدا را در شب معراج به سوی آسمان بردند، خداوند به ایشان آنچه را که می خواست درباره شرافت و عظمت حضرت على صلوات الله عليه وحی نمود. پیامبر به بیت المعمور برده شدند و تمامی پیامبران به خاطر حضور ایشان گرد هم

ص: 59


1- سوره (10) يونس عليه السلام آیه 96.

آمدند. سپس پشت سر ایشان به نماز ایستادند. در جان پیامبرخدا از عظمت آنچه بر ایشان درباره حضرت علی وحی شده بود، نپذیرفتن آن از طرف اکثر مردم) عارض شد. از این رو خدا برایشان چنین وحی نمود: «فإن كنت في شتي ما أنزلنا إليك قئل الذين يقرون الكتاب من قبلك» . اگر در آنچه بر تو نازل کرده ایم تردیدی داری، از کسانی که کتاب (های) آسمانی پیش از تو را می خوانند بپرس، یعنی (از) پیامبران

بپرس). چرا که ما همان مطالبی را که در فضیلت های ایشان (حضرت علی در کتاب تو (قرآن) نازل کرده ایم، بر آنان نیز در کتاب هایشان نازل کرده ایم. «لَقَدْ جاءَكَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ لا تَكُونَ مِنَ الْمُمْتَرِينَ * وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الَّذِينَ کذبوا بِآياتِ اللَّهِ فَتَكُونَ مِنَ الْخاسِرِينَ » . به درستی که آنچه از جانب پروردگارت برای تو آمد، حق است. بنابراین در شمار تردید کنندگان نباش * و از آن کسانی نباش که به آیات خداوند دروغ بستند، چرا که در این صورت از زبان کاران خواهی بود.

امام جعفرصادق عليه السلام پس از تلاوت این آیات فرمود:

«فَوَ اللَّهِ مَا شَكُّ وَ لَا سَأَلَ » .(1)

به خدا سوگند! پیامبرتردید نکرد و از پیامبران دیگر نیز در این باره سؤالی نفرمود .

این آیات متضمن استشهادی است که بر حقانیت معارف مبدأ و معاد و قصص انبیاء و امت های آنان دلالت دارند. و خطاب در این آیات از باب «إياك أعني و اسمعي يا جاره» است. در آیه آمده است:

«فَإِنْ كُنْتَ»

اگر چنین بود،

نه این که تو حتما در تردید هستی بلکه خداوند در این آیه پیامبر را به کنایه از آن افراد نادان مخاطب قرار داده .

ص: 60


1- بحارالأنوار: ج 17 ص 82 ب 15 ح6 وج36 ص94 ب 39 ح 25 و تأويل الآيات الظاهرة: ص 226، از تفسیر شریف القمي: ج1 ص316 به سندش از امام جعفر صادق عليه السلام.

خطاب در این آیه مانند آیه:

«يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ...»(1)

ای پیامبر! چون خواستید زنان را طلاق بدهید است.

بنابراین آیه قضیه ی شرطيه و فرضیه است و تا شرط آن تحقق نیابد، مشروط آن نیز محقق نمی شود.

از طرفي، این گونه سخن گفتن، روشی است که در عرف تخاطب و تفاهم شایع است. مثلا وقتی بخواهند امری از امور را اثبات کنند، نخست به دلیلی که دارند استدلال می کنند و پس به مخاطب می گویند: اگر در این باره شک داری و یا فرض کنیم قانع نشده ای، دلیل دیگری نیز هست و آن فلان دلیل است و خیال نکن که آنچه پیش از این گفتیم تنها دلیل ما بود کنایه از این که دلایل این مطلب محدود نیست).

خلاصه این که مقصود آیه بیان این مطلب است: دلیل نبوت پیامبر و راستی آنچه برایشان نازل شده، منحصر به دعوی نبوت و اقامه ی معجزه نیست، بلکه در کتب پیامبران پیشین نیز به مبعوث شدن ایشان بشارت داده شده و این کتاب ها اگرچه تحریف شده اند، ولی هنوز بشارت های زیادی (تقریبا شست مورد) در آن ها باقی مانده و در دست اهل کتاب است.

آیه 4- سوره (11) هود (عليه السلام، آیه 50: «تِلْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ ۖ مَا كُنْتَ تَعْلَمُهَا أَنْتَ وَلَا قَوْمُكَ مِنْ قَبْلِ هَٰذَا ۖ فَاصْبِرْ ۖ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ».(2)

جواب- مسلم است که اهل بیت پیامبر اکرم، دخت گرامی ایشان، امیرالمؤمنین و امامان صلوات الله عليهم أجمعين . هیچ چیز را بالإستقلال ندارند و آنچه دارند (از علم و عصمت و ولایت و ...) همه از جانب خدای تعالی به ایشان افاضه شده. بنابراین هیچ نداشتند تا آن گاه که خداوند به ایشان افاضه فرمود.

این زمان چه وقتی بود؟ هنگامه ی خلقت انوار ایشان. هم چنان که پیامبر اکرم صلى الله عليه و آله فرمودند: اولین مخلوق من بودم و فرمودند: اولین مخلوق عقل بود. بنابراین وجود ایشان با

ص: 61


1- سوره (65) الطلاق ایه2.
2- سوره (11) هود عليه السلام آیه50.

عقل قرین و عین عقل است.

حضرت امام محمدباقر عليه السلام درباره حضرت زهراء عليها السلام فرمودند:

« لَمَّا وَلَدَتْ فَاطِمَةُ أَوْحَى اللَّهُ عزوجل إِلَى ملک فَأَنْطِقُ بِهِ لِسَانِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَسَمَّاهَا فَاطِمَةَ . ثُمَّ قَالَ : إِنِّي فطمتک بِالْعِلْمِ وَ فطمتک عَنِ الطَّمْثِ.

چون حضرت فاطمه علیها السلام متولد شدند، خداوند عزوجل به یکی از فرشتگان وحی نمود تا نام فاطمه را بر زبان پیامبر خدا صلى الله عليه و آله جاری نماید. بدین سبب پیامبر ایشان را فاطمه نامیدند. سپس (خداوند) به ایشان حضرت زهراء) فرمود: من تو را با علم و دانش همراه (از جهل بریده) و از پلیدی پاک نمودم.

سپس امام محمدباقر علیه السلام فرمودند:

«وَ اللَّهِ لَقَدْ فَطَمَها اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بِاللَّهِ وَ عَنِ الطَّمْثِ بِالْمِيثَاقِ».(1)

به خدا سوگند! خدای تبارک و تعالی، فاطمه را در روز عهد و میثاق با علم قرین کرده و از پلیدی ها و حیض برید.

و هم چنان که اهل بیت علیهم السلام فرمودند:

ما تسبیح و تقدیس و ... را به فرشتگان آموزش دادیم.

نکته ی دیگر این که خداوند هماره به کار خلق علم است:

«یَسِئَلَهُ مِنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضُ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ».(2)

کسانی که در زمین و آسمان هستند از او درخواست می کنند، او هرروز درکاری است.

خداوند این علوم را طی مراحل خاصی به معصومین می دهد. در روایات بسیاری آمده، هر لحظه این افاضه علوم از سوی خداوند برای ایشان صورت می گیرد. ابتدا به پیامبراکرم و سپس به سایر معصومین تا امام زمان حی (زنده) صلوات الله عليهم داده می شود.

ص: 62


1- علل الشرائع: ج1 ص 179 ح4 به سندش از امام محمدباقر عليه السلام. از آن: بحارالأنوار: ج43 ص 13 ب2 ح9علامه مجلسی گوید: مانند این روایت را شيخ هاشم در مصباح الأنوار نقل کرده.
2- سوره (55) الرحمان آیه30.

ابوحمزه ثمالی گوید: به امام زین العابدين عليه السلام عرض کردم: از شما سه پرسش دارم که می خواهم بدون تقیه به من پاسخ دهید. فرمودند: پذیرفتم. عرض کردم: درباره آن دو نفر از شما می پرسم، فرمود:

«فَعَلَيْهُمَا لَعْنَةَ اللهِ بِلَعْنَاتِهِ کلهَا مَاتًا وَ اللهُ وَ هُمَا كَافِرَانِ مُشْرِكَانِ باللَّه الْعَظِيمَ».

لعنت خداوند بر آن دو باد به تمامی لعنت هایش. آنان از دنیا رفتند در حالی که کافرو مشرک به خدای عظیم بودند.

سپس عرض کردم: آیا امامان، مردگان را زنده می کنند و کور و پیسی دار را شفا میدهند و روی آب راه می روند؟ فرمود:

«مَا أَعْطَى اللهُ نبیِئَا شَيْئًا قَطُّ إِلَّا وَقَدْ أَعَطَاءً مُحَمَّدًا، وَأَعْطَاهُ مَا لَمْ يَكْنِ عِنْدَهُمْ»

خداوند به هیچ پیامبری چیزی (از معجزات و علوم) نداده است مگر اینکه آن را به محمد نیز داده است و افزون بر آن، چیزهایی به آن حضرت داده که به آنان (سایر پیامبران) نداده.

عرض کردم: و تمام آنچه نزد رسول الله بوده ، تحقیق به امیرالمؤمنین داده؟ فرمود:

«نَعَمْ ثُمَّ الْحُسْنُ وَ الْحِسَّيْنِ، ثُمَّ مِنْ بَعْدَ کل إمَامٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ، مَعَ الزِّيَادَةِ الَّتِي تَحَدُّثٍ فِي كُلُّ سَنَةٍ وَفِي كُلُّ شَهْرِ، إِي وَاللهَ فِي كُلُّ سَاعَةِ».(1)

آری، سپس (به) حسن و حسین، سپس بعد از آنان، (از) هر امامی به امام دیگر (داده) تا روز قیامت، به اضافه ی علوم افزون در هر سال و هر ماه، و به خدا سوگند در هر ساعتی که اتفاق می افتد.

ابوحمزه ثمالی گوید: به امام سجاد عليه السلام عرض کردم: آنچه (از علوم) نزد پیامبر بود، همه را به امیرالمؤمنين دادند، سپس به امام حسن و امام حسين سپس به همه ی امامان تا هنگامه ی برپایی روز قیامت (سپرده) می شود؟ فرمود:

ص: 63


1- بحارالأنوار: ج 27 ص 29 ب13 ح1 از بصائرالدرجات.

«نِعْمَ مَعَ الزِّيَادَةِ الَّتِي تَحَدُّثٍ فِي كُلُّ سَنَةٍ وَ فِي كُلُّ شَهْرِ اي وَ اللهُ وَ فِي كُلُّ سَاعَتِي».(1)

آری، به اضافه ی علم زیادتی نسبت به حوادثی که در هر سال و هر ماه و به خدا سوگند در هر ساعت، رخ میدهد.

امام محمد باقر علیه السلام فرمودند:

«لَوْ لاَ أَنَّا نَزْدَادُ لَأَنْفَذْنَا».

اگر افزایش علمی پیدا نکنیم، بی علم می مانیم.

عرض کردم:

آیا به علم شما چیزی اضافه می شود که پیامبر خدا صلى الله عليه و آله آن را نمی دانستند؟

فرمود:

«أَمَا إِنَّهُ إِذَا كَانَ ذَلِكَ عرض على رسول اللَّهِ ثُمَّ عَلَى اَلأَئِمَّةِ ثُمَّ اِنْتَهَى اَلْأَمْرُ إِلَيْنَا».(2)

هرگاه بنای افزایش علم باشد، نخست به پیامبرخدا عرضه می شود، سپس برامامان تا برسد به ما.

صفوان بن يحيی گوید: شنیدم امام رضا عليه السلام فرمود: امام صادق عليه السلام می فرمود:

«لَوْ لاَ أَنَّا نَزْدَادُ لَأَنْفَذْنَا».

اگر نبود که ما را علم افزوده می شد، هرآینه بی علم می شدیم. (3)

امام جعفر صادق عليه السلام فرمود:

« ليس يخرج شيء من عند الله عز و جل حتى يبدأ برسول الله ثم بأمير المؤمنين ثم بواحد بعد واحد لكيلا يكون آخرنا أعلم من أولنا».(4)

چیزی (از علم) از نزد خدای عزوجل خارج نشود، جز این که (افاضه از) رسول خدا آغاز

ص: 64


1- بحارالأنوار: ج 26 ص91ب3 ح14 از دوکتاب شریف بصائرالدرجات و الإختصاص
2- الكافي: ج1 ص255 ح 3.
3- بحارالأنوار: ج26 ص90ب 3 ح 12 و 13.
4- الكافي: ج1 ص255 ح4.

شود، سپس به امیرالمؤمنين رسد و سپس به امامان دیگر، یکی پس از دیگری، تا امام آخر از امام اول عالم تر نباشد.

ابوبصیر گوید: از امام جعفرصادق عليه السلام شنیدم چنین می فرمود:

«إِنَّا لِنَزدادُ فِي اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَ لُؤ لَمْ لِنُفِدْ مَا عِنْدَنَا».(1)

به درستی که در هر شب و روز (بر علم) ما (اهل بیت) افزوده می شود. و اگر بر (علم) ما فزونی نیاید، هرآینه آنچه نزد ما است، تمام شود.

عمر بن یزید می گوید: به امام جعفر صادق عليه السلام عرض کردم: آیا چون امامی از دنیا برود، آنچه علم دارد را در شبی که از دنیا می رود، به امام قائم پس از خود می سپارد، همان گونه که امامان پیش از او چنین کردند؟ فرمود:

«وَ مَا شَاءَ اللهُ مِنْ ذَلِكَ، يُورَثُ کتبَا، و لَا يُوكِلُ إِلَى نَفْسُهُ، وَ یَزادُ فِي لَيْلَهُ وَنَهَارَهُ».(2)

و آنچه مشیت خداوند بر آن تعلق گیرد، کتاب هایی به ارث می برد، و به خود واگزار نمی شود، و در هر شب و روزش به علم و آگاهی او افزوده می شود.

همچنین روایات بسیاری وجود دارد که بیان می دارد این افاضه علوم در شب های جمعه برای اهل بیت علیهم السلام رخ می دهد و در آن شب تمام ایشان به عرش خداوند رفته و در آنجا علوم جدید را تحویل می گیرند.

امام محمد جواد علیه السلام از رسول الله صلى الله عليه و آله نقل کردند که فرمود:

«إِنَّ أَرْوَاحَنَا وَ أَرْوَاحُ النَبیينَ تُوَافِي الْعَرْشُ كُلَّ لَيْلَةَ جُمُعَةٍ فَتَصَبُّحِ الْأَوْصِيَاءِ وَ قَدْ زِيدَ فِي عِلْمِهِمْ مِثْلُ جَمِّ الْغَفِيرِ مِنَ الْعِلْمِ».(3)

به درستی که روح ما (اهل بیت) و روح پیامبران در هر شب جمعه به عرش می روند پس اوصياء صبح می کنند در حالی که به دانش آنان، جمع بسیار فراوانی از دانش، افزوده شده باشد.

ص: 65


1- بحارالأنوار ج26 ص91 ب3 ح 10 از بصائر الدرجات.
2- بحارالأنوار: ج 26 ص 94 ب 3 ح 28 از بصائرالدرجات به دو سند .
3- بحارالأنوار: ج 26 ص91 ب 3 ح10 از بصائر الدرجات.

امام محمد جواد از امام جعفرصادق عليهما السلام نقل نمود که فرمودند:

«وَ اَللَّهِ إِنَّ أَرْوَاحَنَا وَ أَرْواحَ اللَّنَبِيِّينَ لَتُوَافِي الْعَرْشَ كُلَّ لَيْلَةِ جُمُعَةٍ فَما تَرُدُّ فِي أَبْدَانِنَا إِلاَّ بِجَمِّ اَلْغَفِيرِ مِنَ اَلْعِلْم».(1)

به خدا سوگند! به راستی که روح ما (اهل بیت) و روح پیامبران در هر شب جمعه به عرش می روند و به بدن های ما بازمی گردند مگر با علم فراوانی .

ابويحيي صنعانی می گوید: امام جعفرصادق عليه السلام به من فرمود:

«يَا أَبَا يُحْيِي! إِنَّ لَنَا لَيالي الْجَمْعَةَ لِشَأَنَا مِنَ الشَّأْنِ.»

ای ابایحیی ! برای ما در شب های جمعه شأن بزرگی است.

گوید: عرض کردم: قربانت شوم! آن شأن چیست؟ فرمود:

«یوذن لِأَرْوَاحِ الْأَنْبِيَاءِ الْمَوْتَى وَ أَرْوَاحِ الْأَوْصِيَاءِ الْمَوْتَى وَ رُوحِ الْوَصِيِّ الَّذِي بَيْنَ ظهرانیکم يُعْرَجُ بِهَا إِلَى السَّمَاءِ حَتَّى تُوَافِيَ عَرْشَ رَبِّهَا، فَتَطُوفَ بِهِ أُسْبُوعاً ، وَ تُصَلِّيَ عِنْدَ كُلِّ قَائِمَةٍ مِنْ قَوَائِمِ الْعَرْشِ رَكْعَتَيْنِ ، ثُمَّ تُرَدُّ إِلَى الْأَبْدَانِ الَّتِي كَانَتْ فِيهَا . فَتُصْبِحُ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَوْصِيَاءُ قَدْ مُلِئُوا سُرُوراً وَ يُصْبِحُ الْوَصِيُّ الَّذِي بَيْنَ ظَهرانيکُم وَقَدْ زِيدَ فِي عِلْمِهِ مِثْلُ جَمِّ الْغَفِيرِ».(2)

به ارواح پیغمبران و اوصیاء درگذشته و روح وصیتی که در میان شماست (امام زمان) اجازه داده می شود که به آسمان بالا روند تا به عرش پروردگارشان برسند، در آن جا هفت دور طواف کنند، و نزد هر رکنی از ارکان عرش دو رکعت نماز گزارند، سپس به کالبدهای پیشین خود برگردند. چون صبح شود پیغمبران و اوصیاء از شادی سرشار باشند و آن وصیتی که در میان شماست در حالی که مقدار زیادی به علم او افزوده شده .

مفضل بن عمرو گوید: روزی امام جعفرصادق عليه السلام به من فرمود:

«إِنَّ لَنَا فِي كُلِّ لَيْلَةِ جُمُعَۃَ سُرُوراً».

ص: 66


1- همان.
2- الكافي: ج1 ص 254 ح1، بحارالأنوار: ج 26 ص91 ب3 ح 8 از بصائر الدرجات مانند آن .

همانا برای ما در هر شب جمعه سروری (ویژه) است .

عرض کردم: خدا برای شما فزوني بخشد، آن سرور چیست؟ فرمود:

«إِذَا كَانَ لَيْلةُ اَلْجُمُعَةِ وَافي رَسُولِ اَللَّهِ اَلْعَرْشَ وَ وَافَى اَلْأَئِمَّهُ مَعَهُ وَ وَافَيْنَا معهمفلاَ تُرَدُّ أَرْوَاحُنَا إِلَى اِبْدَانِنَا إِلاَّ بِعِلْمٍ مُسْتَفّاً وَ لَوْ لاَ ذَلِكَ لاَ نَفَدْنَا».(1)

چون شب جمعه شود، پیغمبر خدا به عرش خدا برآید، و ائمته همراه ایشان برآیند، و ما نیز همراه با ایشان برآییم. پس ارواح ما به بدن های ما بازنگردد مگر با علمی سودبخش، و اگر چنین نباشد به يقين علم ما تمام شود.

امام جعفرصادق عليه السلام فرمود:

«مَا مِنَ لَيْلَةَ جُمُعَةٍ إِلَّا وَلِأَوْلِيَاءِ اللهِ فِيهَا سُرُورٌ».

شب جمعه ای نیست جز این که در آن برای اولیای خداوند، سروری هست.

(راوی گوید:) عرض کردم: قربانت گردم ! آن سرور چیست؟ فرمود:

«إذاً كَانَ لَيْلَةُ الْجُمُعَةِ وَافِي رَسُولَ اللهِ الْعَرْشِ، وَ وَافِي الْأئِمَّةَ، وَ وَافَيْتُ مَعَهُمْ، فَمَا أَرَجْعٌ إِلَّا بِعِلْمِ مستفاډ، وَ لَوْ لَا ذَلِكَ لِنُفِدْ مَا عُنَّدِي».(2)

چون شب جمعه شود، پیغمبر خدا و ائته به عرش برآیند، و من هم با ایشان برآیم، و جز این نباشد که جز با علمی سودبخش برگردم، و اگر چنین نبود، به يقين آنچه نزد من است، نابود می شد.

امام جعفرصادق عليه السلام فرمودند:

«إِنَّ لَنَا فِي كُلُّ لَيْلَةَ جُمُعَةٍ وَفْدَةً إِلَى رَبِّنَا، فَلَا نُنْزِلُ إِلَّا بِعِلْمِ مُسْتَطْرَفٍ».(3)

همانا برای ما در هر شب جمعه ورودی است به درگاه پروردگارمان، پس از آن، فرود نمی آییم مگربا علمی جدید و نو.

امام جعفرصادق عليه السلام فرمودند:

ص: 67


1- الكافي: ج1 ص254 ح 2، بحارالأنوار: ج26 ص89 ب 3 ح6 از بصائرالدرجات.
2- الكافي: ج1 ص 254 ح 3.
3- بحارالأنوار: ج 26 ص91 ب3 ح 7 از بصائرالدرجات.

«مَا مِنَ لَيْلَةَ جُمُعَةٍ إِلَّا وَلِأَوْلِيَاءِ اللهِ فِيهَا سُرُورٌ»

شب جمعه ای نیست مگر این که در آن برای اولیاء خدا (امامان)، شادمانی است.

(راوی گوید:) عرض کردم: جانم به فدایت! آن (شادمانی) چگونه است؟ فرمود:

«إِذَا كَانَتْ لَيْلَةُ اَلْجُمُعَةِ وَافِي رَسُولِ اَللَّهِ اَلْعَرْشَ وَ وَافَيْتُ مَعَهُ فَمَا أَرْجِعُ إِلاَّ بِعِلْمٍ مُسْتَفّاً وَ لَوْ لاَ ذَلِكَ لَنَفِدَ مَا عِنْدَنَا».(1)

هنگامی که شب جمعه شود، پیامبر به عرش برود، و من نیز همراه با ایشان به عرش می روم، پس از آن جا (به زمین بازمی گردم مگر همراه با علمی سودبخش، و اگر چنین نبود (هر شب جمعه به دانش ما افزوده نمی شد) هرآینه آن چه (از علم) نزد ماست، تمام می شد.

امام جعفرصادق عليه السلام به داود رقی فرمودند:

«أَيُّكُمْ يَنَالُ اَلسَّمَاءَ؟ فَوَاللَّهِ إِنَّ أَرْوَاحَنَا وَ أَرْوَاحَ اَلنِّيِّينِ لَتَنَالُ اَلْعَرْشَ كُلَّ لَيْلَةِ جُمُعَةٍ..»(2)

کدام یک از شما به آسمان (منبع علوم الهی) دسترسی دارد؟! پس به خدا سوگند همانا روح ما (اهل بیت) و روح پیامبران در هر شب جمعه به عرش الهی می رسد ....

روایات بسیار دیگری نیز وجود دارد که شب قدر را جزو این شب ها بیان می کند. در این شب فرشته ی روح که مقامی عظیم تراز مقام جبرئیل و میکائیل دارد، نازل می شود و علوم مربوط به هر چیزی را که تمام این علوم صحیح و سلام هستند . همچنین تمامی مقدرات را به امام زمان حی تحویل می دهند و ایشان بر مقدرات مهر تأیید می زنند و اجازهی دست بردن در آن را نیز دارند.

امام محمد جواد علیه السلام فرمودند:

«قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي لَيْلَةِ الْقُدْرَةِ « فِيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ»(3) يَقُولُ يَنْزِلُ فِيهَا كُلُّ

ص: 68


1- بحارالأنوار: ج 26 ص91 ب 3 ح9 از بصائرالدرجات.
2- بحارالأنوار: ج 26 ص 97 ب3 ح 36 از بصائرالدرجات .
3- سوره (44) الدخان آیه 5.

أَمْرُ حَكِيمُ وَ اِلْمَحْكُمْ لَيْسَ بشيئين إِنَّمَا هُوَ شَيْءُ وَاحِدُ.فَمِنْ حُكْمٍ بِمَا لَيْسَ فِيهِ اِخْتِلَاَفٍ فَحُكْمِهِ مِنْ حکم اللهَ عزوجل.

وَمِنْ حُكْمٍ بِأَمْرٍ فِي اِخْتِلَاَفٍ فَرَأَى أَنَّهُ مُصِيبٌ فَقَدْ حَكَمَ بِحُكْمِ الطَّاغُوتِ.إِنَّهُ لِيُنْزِلُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ إِلَى وَلِيِّ الْأَمْرِ تَفْسِيرَ الْأُمُورِ سنه سِنَّةً يُؤْمَرُ فِيهَا فِي أَمْرِ نَفْسِهِ بِكَذَا وَكَذَا، وَ فِي أَمْرِ النَّاسِ بِكَذَا وَكَذَا.وَإِنَّهُ لِيُحْدِثُ لِوَلِيِّ الْأَمْرِ سِوَى ذَلِكَ کل يَوْمَ عِلْمِ اللهِ عِزٍّ وَ جَلُّ الْخَاضِ وَالْمَكْنُونِ الْعَجِيبِ الْمَخْزُونِ مِثْلُ مَا ینزل فِي تِلْكَ اللَّيْلَةِ مِنَ الْأَمْرِ».

خداوند عزوجل درباره شب قدر می فرماید: «فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ». در آن (شب) هر چیز محکم و استواری، از یکدیگر جدا می شوند. خداوند در این آیه) می فرماید: در آن (شب) هر امر محکمی نازل می شود و امر محکم دو چیز نیست، همانا آن یک چیز است. بنابراین هرکس درباره چیزی که در آن اختلافی نیست حکم کند حکم او از حکم خداوند عزوجل است. و هرکس درباره چیزی حکم کند که درباره آن اختلاف باشد و (حکم و باور، خود را حق بداند به حکم طاغوت حکم کرده باشد. همانا به درستی در شب قدر تفسیر امور سال به سال بر ولى امرنازل و به او ابلاغ می شود که درباره خود چنین و چنان دستور دارد، و درباره مردم چنین و چنان . و همانا برای ولی امر امام معصوم زمان علاوه بر این مورد، هر روز، علم مخصوص و مکنون (باطنی) و شگفت انگیز خداوند عزوجل پدید می آید مانند همان چیزی که در شب قدر از امر نازل می شود.

سپس این آیه را تلاوت نمود:

«وَ لَوْ أَنَّ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِن بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَا نَفِدَتْ كَلِمَاتُ اللَّهِ ان اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ».(1)

و اگر هر درختی در زمین است قلم شود و دریایی مداد گردد و هفت دریای دیگر بدان

ص: 69


1- الكافي: ج1 ص 248 ح 3، تفسیر نورالثقلين: ج4 ص 215 ح90، بحارالأنوار: ج25 ص 79 ب3 ح 66.

پیوندند، کلمات خدا تمام نشود همانا خدا عزيزو حکیم است.

بنابراین اهل بیت علیهم السلام بالإستقلال از خود هیچ ندارند و آنچه دارند به افاضه الهی بوده و هست و این مطلب هیچ تضادی با عصمت و علم ایشان ندارد بلکه گویای فزونی لحظه به لحظه ی علم ایشان و آگاهی از علوم جدیده است که از جانب خدای تعالی به آنان افاضه می شود.

نتیجه ی این احادیث عبارت است از:

1- روح امامان معصوم و روح پیامبران خداوند، در هر شب جمعه، به عرش می رسند و از آن جا بازنمی گردند مگر این که علمی فراوان به آنها ارزانی شده. که اگر چنین نبود، علم آنان تمام می شد.

2- تمامی علوم پیامبران و امامان پیشین، به امام وقت میرسد.

3- علم عطا شده ، علم تفصیلی نسبت به حوادث لحظه به لحظه است.

4- چون اراده می شود که به علم امامان زیادتی شود، از پیامبر آغاز شده و سپس به امامان تک تک تا امام وقت افاضه می شود.

5- علم همه اهل بیت علیهم السلام، همه از یک منبع است و به همه ی آنان به صورت مساوی داده می شود و همه در علم یکسان هستند.

6- روح پیامبران گذشته و امامان پیشین و روح امام وقت، همگی در دریافت علوم جدید الهیه همراه هستند. 7- همه چیز به امام واگذار نمی شود بلکه در هر شبانه روز به علم ایشان افزوده می شود.

8- اهل بیت علیهم السلام به منبع علوم الهيه دسترسی دارند.

و احادیث بسیاری وجود دارند که دال بر این معانی هستند. بنابراین علم آنان رو به زیادت است، به تفصیل حوادث و آنچه متعلق به آنها است و... و علم حق و بالتبع اهل بیت

ص: 70

ایستایی ندارد.

نکته ی دیگر این که خداوند هفتاد و سه حرف علم دارد که تنها دوازده تای آن را به تمام انبیاء داده و در این میان، هفتاد و دو حرف را به اهل بیت داده. یک حرف دیگر علم که به آن «علم مستأثر» می گویند نیز تنها نزد خداوند است که علم مختص به اوست و این علم را به هیچ کس نمیدهد.(1)

آیه 5- سوره (17) الإسراء آیه 75: «وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا... ».(2)

جواب- امام جعفرصادق عليه السلام فرمودند:

آنچه که خداوند عزوجل در قرآن با آن، پیامبر را به ظاهر مورد سرزنش قرار داده است، مانند آن که فرموده:

«وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا»

در حقیقت شخص دیگری را قصد نموده.(3)

واژه ی «لو» در آیه «امتناعيه» است به این معنا که قطعا خدا، انبیاء و اولیاء خود را به واسطه افاضه مقام عصمت و علم و ایمان راسخ از هر نوع لغزش طوری حفظ می کند که حتی خیال مخالفت در قلوب آنها خطور نمی کند و سهو و خطا و اشتباه از آنها سر نمی زند و به همین جهت قول و فعل و تقریر آنان حجت است.

«لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا»

این جمله جزای «لولا» است بدین معنا:

البته بر فرض محال (ای پیامبر) اگر دارای مقام عصمت نبودی، با مکرهای کار و مشرکین هرآینه نزدیک بود اندکی به مساعدت آنها تمایل پیدا کنی.

یعنی هرچند نفس ایمان مانع از مساعدت کفر و شرک است اما تأییدات پیاپی الهی لازم است. امام حسن بن علی زکی عسکری علیه السلام فرمودند:

ص: 71


1- در احادیث بسیاری از علم مستأثر خدای تعالی سخن گفته شده و ما در این جا به ذکر دو حديث از آن ها بسنده می کنیم در الكافي: ج1 ص230 باب ما أعطي الأئمة عليهم السلام من إسم الله الأعظم... ح1 به سندش از امام محمدباقر عليه السلام نقل می کند که حضرت فرمودند: إِنَّ اِسْمَ اَللَّهِ اَلْأَعْظَمَ عَلَى ثَلاَثٍ وسَبْعِينَ حَرْفاً وَ إِنَّمَا كَانَ عِنْدَ آصَفَ مِنْهَا وَاحِدٌ فَتَكَلَّمَ بهِ فَخُسِفَ بِالْأَرْضِ مَا بَيْنَهُ وبَيْن سَرِيرِ بِلْقِيسَ حَتَّى تَنَاوَلَ اَلسَّرِيرَ بِيَدِهِ ثُمَّ عَادَتِ الْأَرْضُ كَمَا كَانَتْ أَسْرَعَ مِنْ طَرْفَةِ عَيْنٍ وَ نَحْنُ عِنْدَنَا مِنَ الإِسْمِ الأَعْظَمِ اِثْنَانِ وسَبْعُونَ حَرْفاً وَ حَرْفٌ وَاحِدٌ عِنْدَ اَللَّهِ تَعَالَي اسْتَاثَرَ بِهِ فِي عِلمِ الغَيبِ عِندَهُ ولا حَولَ ولا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ العَلِيِّ العَظِيمِ. به راستی نام اعظم خدا، هفتاد و سه حرف است و همانا یک حرف از آن را آصف داشت و آن را به زبان آورد و زمین میان او و تخت بلقيس (از بیت المقدس تا صنعاء یمن، در حدود دو ماه راه) فرو رفت و به هم درنوردید تا آن تخت به دستش رسید و سپس زمین به حال خود برگشت، این کار در کمتر از یک چشم بر هم زدن انجام شد. هفتاد و دو حرف از اسم اعطم نزد ما است و یک حرف از آن مخصوص خدا است که برای خویش در علم غیب برگزیده ولا حول ولا قوة الا بالله العلى العظيم و در همان کتاب حدیث 3 به سند خود از امام على الهادی علیه السلام نقل می کند که حضرت فرمودند: اِسْمَ اَللَّهِ اَلْأَعْظَمُ ثَلاَثَةٌ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً كَانَ عِنْدَ آصَفَ حَرْفٌ فتكلم بهِ فَانْخَرَقَتْ لَهُ الْأَرْضُ فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ سَبَإٍ فَتَنَاوَلَ عَرْشَ بِلْقِيسَ حَتَّى صَيَّرَهُ إِلَى سُلَيْمَانَ ثُمَّ انْبَسَطَتِ اَلْأَرْضُ فِي أَقَلَّ مِنْ طَرْفَةِ عَيْنٍ وَ عِنْدَنَا مِنْهُ اِثْنَانِ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً وَ حَرْفٌ عِنْدَ اَللَّهِ مُسْتَاثربهُ فِي عِلْمِ اَلْغَيْب. اسم اعظم خدا هفتاد و سه حرف است. آصف یک حرف داشت و آن یک حرف را به زبان آورد و زمین میان او تا سبأ (در يمن) شکافت و تخت بلقیس را در بر گرفت و به سلیمان رسانید و سپس در کمتر از یک چشم به هم زدن ، زمین باز شد و به حال خود برگشت. هفتاد و دو حرف آن نزد ما است و یک حرف مخصوص خداست که در علم غیب آن را ویژه خود ساخته. وبحارالأنوار: ج5 ص 176 ب 3 ح10 از کشف الغمة از کتاب الدلائل حمیری آورده است.
2- سوره (17) الإسراء آیه 75.
3- تفسیر نورالثقلين : ج 3 ص 198 ح362.

«كَانِي بِكُمْ وَ قَدِ اِخْتَلَفَهُمْ بَعْدِي فِي اَلْخَلَفِ مِنِّي اما ان المُقِرَّ بالائِمةِ بَعْدَ رَسُولِ اَللَّهِ اَلْمُنْكِرِ لِوَلَدِي كَمَنِ اِنْبِيَاءِ اَللَّهِ وَ رُسُلِهِ ثُمَّ انكر نُبُوَّةَ رَسُولِ اَللَّهِ وَ اَلْمُنْكِرُ لِرَسُولِ اَللَّهِ كَمَنِ اِنْكَرَ جَمِيعُ اِنْبِيَاءِ اَللَّهِ لاَنَ طَاعَةٌ اَخِرنَا كَطَاعَةِ اَوْلِنَا وَ الْمُنْكَرُ لاخِرِنا كَالْمُنْكِرِ لاَوَلَنا اِمّاً اِنَّ لِوَلَدِي غَيْبَةً يَرْتَابُ فِيهَا النَّاسُ اِلاّ مَنْ عَصَمَهُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلّ»(1)

گویا می بینم شما را در حالی که پس از من درباره جانشینی اختلاف دارید. آگاه باشید همانا هرکس به امامان بعد از رسول خدا اعتراف کند و منکر امامت فرزندم شود، چون کسی است که به تمامی پیامبران خدا و فرستادگان او اعتراف کند و منکر نبوت رسول خدا شود، و منکر رسول خدا مانند کسی است که همه پیامبران خدا را انکار کند؛ زیرا فرمان برداری از آخرین نفر از ما اهل بیت مانند اطاعت از نخستین فرد ماست، و کسی که آخرین ما را انکار کند مانند کسی است که نخستین ما را انکار کند. آگاه باشید! به درستی که فرزندم غیبتی دارد که همه مردم در آن به شک افتند مگر آن کس که خدای عزوجل او را حفظ کند.

در حدیث آمده: بر همه مكلفين از جمله پیامبر و ائمه هدی نیز واجب است که نماز بگزارند و نماز بدون فاتحة الكتاب، نماز نیست:

محمد بن مسلم می گوید: درباره ی کسی که نماز را بدون سورهی فاتحه بخواند از امام محمدباقر عليه السلام پرسیدم، ایشان فرمودند:

«لَا صَلَاةَ لَهُ إِلَّا أَنْ يَبْدَأَ بِهَا فِي جَهْرٍ أَوْ إِخْفَاتٍ».

نماز (این شخص صحت) ندارد مگر این که نماز را با سوره فاتحه به جهرا اخفات آغاز کند.

عرض کردم: اگر ترسان یا شتاب زده باشد، سوره بخواند یا فاتحة الكتاب را؟ حضرت فرمود:

ص: 72


1- کمال الدین و تمام النعمة: ج2 ص 409 ب38 ح 8 به سند خود از موسی بن جعفر بن وهب بغدادی از امام حسن زکی عسکری علیه السلام.

«فَاتِحَةُ الْكِتَابِ»(1)

فاتحة الكتاب را.

محمد بن مسلم می گوید: از امام محمدباقر علیه السلام درباره کسی که نماز را بدون سوره فاتحه بخواند پرسیدم، فرمودند:

«لَا صَلَاةَ لَهُ إِلَّا أَنْ يَقْرَأَ بِهَا فِي جَهْرٍ أَوْ إِخْفَاتٍ».(2)

نماز ندارد (نمازاو صحت ندارد) مگر اینکه سوره فاتحه را به جهريا اخفات بخواند.

و در سوره ی فاتحة الكتاب آمده است:

«إِهْدنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ».(3)

ما را به راه راست هدایت فرما.

محمد بن على حلبی گوید: در حالی که پشت سر امام جعفرصادق عليه السلام نماز می گزاردم، شنیدم بی شمار می فرمود:

«إِهْدنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ».(4)

در تفسیر منسوب به امام حسن زکی عسکری علیه السلام درباره آیه «إِهْدنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ» فرموده باشند؛

«نَقُولُ ادْم لَنَا تَوْفِيقَكَ اَلَّذِي أَطَعْنَاكَ فِي مَاضِي أَيَّامِنَا حَتَّى نُطِيعَكَ كَذَلِكَ فِي مُسْتَقْبَلِ أَعْمَارِنَا».(5)

می گوییم: توفیقی را که از جانب خود به ما ارزانی داشت که به واسطه آن تو را در روزهای گذشته اطاعت می کردیم به ما عطا فرما تا تو را همان گونه در روزهای آینده عمرمان فرمان برداری کنیم.

این ها برای دوام توفیق و زیادت معرفت و تضرع ایشان به درگاه خداوند و تعلیم دادن به دیگران است.

ص: 73


1- الكافي: ج3 ص 317 باب قراءة القرآن ... ح 28 به سند خود از ابن مسلم.
2- تهذیب الأحکام: ج2 ص 146ب9 ح31 به سند خود از ابن مسلم.
3- سوره (1) فاتحة الكتاب آیه 6.
4- مستدرك الوسائل: ج4 ص 221 ب50 ح4543-4.
5- بحارالأنوار: ج 89 ص 252 ب29 از تفسير الإمام .

و در مورد انبیاء گفته می شود هرگز پیروی هوای نفس ندارند. این آیه شریفه یعنی چه؟

آیه 7- سوره (66) التحریم آیه 2: «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ ۖ تَبْتَغِي مَرْضَاتَ أَزْوَاجِكَ ۚ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ».(1)

جواب- ترجمه آیه بدین قرار است:

ای پیامبر! چرا آنچه را که خدا بر تو حلال فرموده ، (بر خود حرام می کنی؟ (با این کار) می خواهی رضایت همسرانت را به دست آوری. و به راستی که خداوند بسیار بخشنده و بسیار مهربان است.

مراد از «تحریم» در جمله «لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ»، تحریم از طرف خدا نیست، بلکه تحریم به وسیله نذر و سوگند است. آیه بعد نیز بر این معنا دلالت دارد، چون در آن سخن از سوگند آمده: «قَدْ فَرَضَ اَللَّهُ لَكُمْ تَحِلَّةَ قَدْ فَرَضَ اَللَّهُ لَكُمْ تَحِلَّةَ... ».(2)بنابراین آشکار است که آن جناب با سوگند، آن حلال را بر خود حرام کرده؛ زیرا خاصیت سوگند همین است که وقتی به انجام عملی متعلق شود آن را واجب و چون به ترک عملی متعلق شود آن را حرام می کند. پس معلوم می شود آن جناب سوگند به ترک آن عمل خورده و آن عمل را بر خود حرام کرده، اما حرام به وسیله ی سوگند.

بنابراین حضرت، حرمت آن عمل را برای شخص خود یا سایرین تشریع نفرموده؛ زیرا پیغمبر نمی تواند چیزی را که خدا حلال کرده ، بر خود یا بر همه تحریم کند و چنین اختیاری ندارد و هرگز متعرض چنین کاری نمی شود، بلکه فکر سهو و خطا نیز به قلب مبارک ایشان خطور نمی کند.

«لم تحرم» خطابی است آمیخته با عتاب خفيف و در مقام دلسوزی ، مانند:

«عَفَا اللَّهُ عَنْك لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وتَعْلَمَ الْكَاذِبِينَ(3)»

خدایت ببخشد، چرا پیش از آن که برایت راستگویان معلوم شوند و دروغگویان را بدانی ، به آنها اجازه (ترک جهاد) دادی.

و به این معناست که چرا آن جناب پاره ای از حلال های خدا را بر خود حرام کرده. ولی در آیه

ص: 74


1- سوره (66) التحريم آیه 2.
2- سوره (66) التحريم آیه 3.
3- سوره (9) التوبه آیه 43.

به صراحت نیامده که آنچه حرام کرده اند، چیست و جریان چه بوده؟ چیزی که هست این که جمله ی «(با این کارا می خواهی رضایت همسرانت را به دست آوری» اشاره دارد بر این که آنچه آن جناب بر خود حرام کرده، عملی از اعمال حلال بوده که پیامبر خدا آن را انجام می داده و بعضی از همسران ایشان از انجام آن عمل ناراضی بوده، آن جناب را در تنگنا قرار می دادند و اذیت می کردند تا ناگزیر شود سوگند بخورد که دیگر آن عمل را انجام ندهد.

و می بینیم که در جمله «يَا أَيُّهَا اَلنَّبِيُّ» خطاب متوجه ایشان است بدان جهت که نبی است و نه بدان جهت که رسول است و این دلالت دارد که مسأله ی مورد عتاب، مسأله ی شخصی آن جناب بوده و نه مسأله ای که جزو رسالت های ایشان برای مردم باشد. آشکار است که وقتی صحیح و مناسب است بفرماید «يَا أَيُّهَا اَلرَّسُولُ» که مسألهی مورد بحث مربوط به یکی از رسالت های آن جناب باشد و در این جا چنین نیست.

«تَبْتَغِي مَرْضَاتَ أَزْوَاجِكَ»

با این تحریم، می خواهی رضایت زنانت را به دست آوری.

این جمله بدل از جمله «لَمْ تُحَرِّمْ» است. البته ممکن است که حال از فاعل آن باشد. این جمله قرینه ای است بر این که عتاب مذکور در حقیقت متوجه زنان آن حضرت است، نه خود ایشان . جمله «وَ اللهُ غَفُورُ رَحِيمُ» و جمله «إِنَّ تَتُوبَا إِلَى اللهِ فَقَدْ صُغْتُ قَلُوبَكُمَا»(1) یزاین معنا را تأیید می کند.

این که انسان برای مصلحتی چیزی را بر خود حرام کند، گناه نیست نظیر این آیه:

«كُل اَلطَّعَامِ كَانَ حِلاً لِبَنِي إِسْرَائِيلَ إِلاَّ مَا حَرَّمَ إِسْرَائِيلُ عَلَى نَفْسِهِ».(2)

آیه در این رابطه است که حضرت یعقوب برای مصلحتی گوشت شتر را بر خود تحریم نمود.

آمدن «النبي» به جای «الرسول» به این دلیل است که خطاب مخصوص شخص پیامبر است و ربطی به دیگران ندارد خلاف این آیه: «يَا أَيِّهَا الرَّسُولَ بَلَغَ مَا أَنْزَلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ».(3)

ص: 75


1- سوره (16) التحريم آيه94.
2- سوره (3) آل عمران آیه 94.
3- سوره (5) المائده آیه 68.

از عبارت «تَبْتَغِي مَرَضَاتُ أَزْوَاجِكَ» نیز آشکار است که پیامبر این کار را به خاطر همسران خود انجام داده. در شأن نزول آمده که آن، شربت عسل و یا ماریہ قبطیه بود.

«وَ اللهُ غَفُورُ رَحِيمُ»حاکی است که خدا نمی خواهد انسان چنین مشقتی را بر خود هموار کند و نیز حاکی است که راه چاره باز است و می شود در شکستن قسم از غفران خدا استفاده کرد.

آیه 7- سوره (3) آل عمران آیه 45: «ذَٰلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ ۚ وَمَا كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقْلَامَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَمَا كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ»(1)

جواب- ترجمه ی آیه چنین است:

«آن از جمله خبرهای غیب است که به تو وحی می کنیم، آن دم که قلم های خویش را می افکندند تا (تصمیم بگیرند) کدام یک از آنان مریم را سرپرستی کند و نیز آن دم که با هم کشمکش می کردند، تو در کنار آنها حاضر نبودی».

آیه کریمه تصریح دارد که آگاهی پیامبر نسبت به اجتماع آنان، به وسیله ی وحی به دست آمده بدین معنا که منبع اطلاعات نبی، وحی از جانب پروردگار است و این مطلب گویای جهل ایشان نبوده و تناقضی با علم ایشان ندارد. بنابراین در این آیه قسمتی وجود ندارد که با علم یا عصمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، تعارضی داشته باشد و این مطلب نیازی به توضیح ندارد.

آیه 8- سوره (69) الحاقة آیه 45 الی 48: «وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ».

اگر پیامبر، پارهای سخنان را به دروغ به ما نسبت می داد.

جواب- سياق كلام مجرای «إياك أعني و اسمعي يا جارة» است که مردم بدانند پیامبر آنچه از کتاب و تشریع و معارف و ایمان گفته و آورده، ساخته و پرداخته فکر، عقل و نظر خودش نیست.

این بدین جهت است که مردم مطمئن باشند پیامبر از روی عقل و نظر خود هیچ یک از مطالب معارف را نیاورده و هرگز از جانب خود هیچ حلال، حرام و... هیچ حکم دیگری را

ص: 76


1- سوره (3) آل عمران آیه 45.

اعلام نفرموده و اعمال نظر شخصی نمی کند.

آیا خطبه غدیر تلفیقی از احادیث است؟

سؤال - گفته شده است که: آن مقدار مورد اتفاق از خطبه رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم در غدیرخم: من کنت مولاه فعلي مولاه ، می باشد. زیرا گفته شده است که خطبه طولانی غدیر، تنظیم شده از تلفیق احادیث کوتاه می باشد.

جواب: در متون مختلفي از فريقين تصریح شده است که رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم خطابه ایراد فرمودند و نه یکی دو جمله کوتاه بلکه ایراد خطبه رسول الله صلى الله عليه و آله و ستم ساعاتی طول کشیده.

منابع خطبه طولانی غدیر در کتب شیعه و مخالفين به سه روایت است.

1- از امام محمد باقر عليه السلام در چهار کتاب: روضة الواعظين، الإحتجاج، اليقين و نزهة الكرام.

2- به روایت حذيفة بن اليمان درکتاب: إقبال الأعمال.

3- به روایت زید بن ارقم در چهار منبع: العدد القوية، التحصين ، الصراط المستقيم، نهج الإيمان .

روایت «الصراط المستقيم» و «نهج الإيمان» از کتاب «الولاية» طبری ناصبی است و روایت سید ابن طاوس رحمه الله در اليقين و التحصين ، از طریق مخالفين طائفه حقه می باشد.

بسیاری دیگر از کتاب های فریقین است که به تفاوت بخش هایی از خطبه غدیر در آن ها روایت شده است. و از کتاب های شیعه اضافه بر آنچه ذکر شد و قسمت زیادی از خطبه غدیر را ذکر نموده اند: الخصال و الأمالي شیخ صدوق، وتفسير العياشي است و از کتب مخالفين: فرائد السمطين و شواهد التنزيل و....

غدیرو خطبه آن فراتر از متواتر است که تنها در کتاب الولاية طبری که از مخالفین شیعه بوده و کتابش بالغ بر چندین جلد بوده، تصریح شده که طرق حديث غدیر هفتاد و پنج طريق بوده ،

ص: 77

گرچه فعلا جز برخی از روایاتی که دیگران از او نقل کرده اند اصل کتاب از میان رفته .

تا آن جا که آگاهیم، این کتاب، تا قرن نهم در اختیار چندین نفر از مؤلفان، مورخان و محدثان بزرگ اسلامی بوده است. فهرست اجمالی نام این افراد عبارت است از:

1- قاضی نعمان اسماعیلی (م 363) که بیشترین نقل را از این کتاب دارد . 2- رجالی کبیر نجاشی (372 - 450) که نام کتاب را یاد کرده و طریق خود را به آن یادآور شده است. 3 شیخ طوسی (م 460) همین طور. 4- یاقوت حموی (م 626) که گزارشی از چگونگی تألیف این اثر داده است. 5- ابن بطريق (م600) که به تعداد طرق نقل حدیث غدیر در این کتاب تصریح کرده است. 6- ابن شهرآشوب (م588) که او نیز نام این کتاب را در شرح حال او آورده و در جای دیگر خبر شمار طرق نقل شده برای حدیث غدیر در این کتاب را ارائه کرده و در المناقب، در چندین مورد از آن نقل کرده است. 7- ابن طاووس (م664) که از آن یاد و نقل کرده است. 8- شمس الدين ذهبی (748) که آن را دیده و چندین روایت نقل کرده است و 9 ابن حجر (م852) که او نیز کتاب را دیده است.

مفصل ترین نقل ها از این کتاب توسط ابوحنیفه قاضی نعمان بن محمد تمیمی مغربي، نویسنده، و قاضی اسماعیلی مذهب دولت فاطمی (م 363) در مجلد نخست شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار او آمده . ابوالعباس احمد بن على نجاشی (م450) درباره طبری و کتاب الغدیر می نویسد:

أبوجعفر الطبري عامة، له كتاب الرد على الحرقوصية، ذكر طرق خبر يوم الغدير، أخبرنا القاضي أبوإسحاق إبراهيم بن مخلد، قال: حدثنا أبي، قال: حدثنا محمد بن جریر بكتابه الرد على الحرقوصية .(1)

شیخ طوسی (م460) درباره این کتاب نوشته است:

محمد بن جرير الطبري، أبوجعفر، صاحب التاريخ، عامي المذهب. له کتاب خبر

ص: 78


1- رجال التجاشي: (تحقيق السيد موسى الشبيري، قم) ص 322، ش879.

غدیر خم، تصنيفه و شرح أمره. أخبرنا أحمد بن عبدون، عن أبي بكر الدوري، عن ابن کامل، عنه.(1)

يحيى بن حسن معروف به ابن بطريق (م600) می نویسد:

وقد ذكر محمد بن جرير الطبري، صاحب التاريخ خبريوم الغدير و طرقه من خمسة و سبعين طريقة، وأفرد به کتاب سماه کتاب الولاية .(2)

ابن شهر آشوب در کتاب مناقب آل أبي طالب عليهم السلام از آن روایات نقل کرده است. شیخ سديد الدين محمود حمصی رازی از علمای قرن هفتم هجری نیز، در اثبات تواتر حدیث غدیر به نوشته های اصحاب حديث استناد کرده و از جمله می نویسد:

لأن أصحاب الحديث أوردوه من طرق كثيرة، كمحمد بن جرير الطبري فإنه أورده من نیف و سبعين طريقة في كتابه .(3)

احمد بن موسی بن طاوس که از علمای قرن هفتم هجری است نیز در همین زمینه می نویسد:

و ساقه أي حديث الغدير أبوجعفر محمد بن جرير الطبري صاحب التفسير والتاريخ الكبير من خمسة وسبعين طريقا.(4)

رضی الدین علی بن طاوس (589 - 664) در مواردی از کتاب مناقب اهل البيت طبری مطالبی نقل کرده،(5)و در مواردی نیز از کتاب الولاية او یاد کرده. وی درباره کتاب الولاية طبری می نویسد:

ومن ذلك ما رواه محمد بن جرير الطبري صاحب التاريخ الكبير صفه وسماه کتاب الرد على الحرقوصية، روى فيه حديث يوم الغدير وما نص التبي على علي عليه السلام بالولاية و المقام الكبير، و روی ذلک من خمس و سبعين طريقا.(6)

همچنین در مورد دیگری می نویسد:

وأما الذي ذكره محمد بن جریر صاحب التاريخ فإنه في مجلد.(7)

ص: 79


1- كذا. و في مورد آخر: کتاب خبر غدیر خم و شرح أمره، تصنيفه. فهرسة كتب الشيعة و اصولها، تحقيق السيد عبد العزيز الطباطبائي، قم، 1420، ص424، ش 655
2- عمدة عيون صحاح الأخبار، ص 157 (قم، 1412).
3- المنقذ من الضلال: ص 106 ش 715.
4- بناء المقالة الفاطمية في نقض الرسالة العثمانية، (چاپ موسسة آل البيت، قم، 1411)، صص 299-300.
5- اليقين، ص 215.
6- إقبال الاعمال: ج2 ص248.
7- همان: ج2 ص 248.

و در جای دیگری می نویسد:

وقد روى الحديث في ذلک محمد بن جرير الطبري صاحب التاريخ من خمس وسبعين طريقة و أفرد له کتاب سماه حديث الولاية .(1)

شمس الدين ذهبی (748) می نویسد:

ولما بلغه أن ابن داود تكلم في حديث غدير خم، عمل کتاب الفضائل و تكلم على تصحيح الحديث. قلت: رأيت مجلد من طرق الحديث لابن جریرفاندهشت له لكثرة الطرق.(2)

خواهیم دید که شمس الدين الذهبی (768-973) که به احتمال تنها جزء دوم این کتاب را دیده، چندین روایت از آن در کتاب «طرق حديث من کنت مولاه» نقل کرده است. وی در موردی می نویسد:

قال محمد بن جرير الطبري في المجلد الثاني من كتاب غدیر خم له، و أظنه بمثل جميع هذا الكتاب نسب إلى التشيع، فقال: ....(3)

ابن کثیر (م 774) در ضمن شرح حال طبری در ذیل حوادث سال 310 می نویسد:

وقد رأيت له کتاب جمع فيه أحاديث غدیر خم في مجلدين ضخمين .(4)

این حجر عسقلانی (773-852) با ارائه آنچه که متری در تهذيب الكمال آورده، می نویسد: وی چیزی افزون بر آنچه ابن عبدالبر در الإستيعاب دارد، نیاورده، جز آن که حديث موالاة را نقل کرده ،(5) در حالی که طبری در تألیفی چندین برابر آنچه ابن عقده در جمع طرق این روایت آورده است ،(6) طرق حديث غدیر را فراهم آورده است:

وقد جمعه ابن جرير الطبري في مؤلف فيه أضعاف من ذكر و صححه واعتني بجمع طرقه أبوالعباس بن عقدة فأخرجه من حديث سبعين صحابي أو أكثر.(7)

نتیجه این که بسیاری از بزرگان محدثین شیعه و عامه همچون بیاضی در الصراط المستقيم و ذهبي وابن كثير تصریح نموده اند که کتاب الولاية از هفتاد و پنج طريق حدیث غدیر را روایت

ص: 80


1- الطرائف: ص 142 و بنگرید: ص 154 (قم، 1400).
2- تذكرة الحفاظ ، (چاپ بیروت دارالکتب العلمية): ج2 ص 713.
3- طرق حديث من کنت ...: ص 62 ش 61.
4- البداية والنهاية: ج11-12، ص167، ذیل حوادث سال 310.
5- تهذيب الكمال: ج20 ص 484.
6- در فتح الباري: ج 7 ص 61 - بدون اشاره به کتاب طبری می نویسد: و أوعب من جمعه مناقبه(يعني عليا) من الأحاديث الجياد النسائي في كتاب الخصائص؛ وأما حديث من كنت مولاه فعلي مولاه، فقد أخرجه الترمذي و التائي و هو كثير الطرق جدا، وقد استودعها ابن عقدة في كتاب مفرد؛ و كثير من أسانيدها صحاح و حسان.
7- تهذيب التهذيب: ج 7 ص297 (بیروت، دارالفکر). نسخه ای از کتاب ابن عقده تحت عنوان «جمع طرق حديث الغدير» در اختیار ابن حجر بوده است. بنگرید: مقالات تاریخی، دفتر ششم، مقاله منابع تاریخ ابن حجردر الإصابة: ص 363.

نموده اند.

دیگر محدثین بزرگ عمری: از محدثین بزرگ عامه ابوبکر بن ابی شیبة الواسطی متوفی235 استاد بخاری است در کتاب المصنف از براء بن عازب و بريدة بن الحصيب و جابر بن عبدالله و ابوايوب وزيد بن أرقم و زید بن يثيع وسعد بن ابی وقاص وابوهريرة خطبه غدیر را روایت نموده است.

و امام احمد حنبل متوفی 241 نیز در کتاب المسند و کتاب فضائل الصحابة از 28 راوی حادثه و خطبه غدیر را روایت نموده است.

و ابوبکر احمد بن عمرو بن أبي عاصم الشيبانی معروف به ابی عاصم متوفي 278 در کتاب الستة و كتاب الآحاد والمثانی از 19 راوی غدیر و حديث آن را روایت نموده است.

امام حافظ احمد بن محمد بن سعید بن عقدة الكوفي متوفی 332 نیز کتابی به نام الولاية تاليف نموده است.

سؤالاتی درباره عصمت نبي الله آدم عليه السلام

اشاره

بسم الله الرحمان الرحيم

خدمت ... استاد محترم ... آية الله تربتی کربلائی حفظه الله تعالی

سلام علیکم

ضمن عرض ادب و احترام محضر مبارک حضرتعالی، به استحضار می رساند، چندی پیش صحبتی بین اینجانب و جناب آقای سید محمد سعید رضوی ایده الله تعالی پیش آمد و حرف هایی رد و بدل شد که خلاصه ی آن به عرض می رسد.

بحث راجع به عصمت انبیاء عليهم السلام بود و این که چطور ممکن است از فردی که خداوند تعالی او را اصطفاء کرده مخالفتی سرزند، چرا که او پرورش یافته مکتب وحی است و می خواهد کلام خالق را به مخلوق برساند؛ برخی سؤالات و شبهاتی که در این بین پیش می آید عبارتند از:

الف: پیامبری که خودش در انجام دستور الهی کوتاهی کند و به اصطلاح ترک اولی نماید با

ص: 81

این که علم دارد دستور خداست ولی باز مخالفت امرالهی نموده و از او ترک اولی سر می زند که برای پیامبری که خدای تعالی او را اجتباء کرده امری خطیر است؛ چگونه می تواند رهبری و سرپرستی یک امت را به عهده گیرد؟

ب: اگر از پیامبری مخالفتی سر بزند که اصطلاحة الآن به آن ترک اولی می گویند مثل خوردن حضرت آدم علی نبینا و آله و عليه السلام از شجره منهه با این که خداوند تبارک و تعالی دستور داده است: «وَ لَا تَقَرُّبَا هَذِهِ الشَّجَرَةِ ... » پس امت این پیامبر معذورند چرا که خداوند تبارک و تعالی فرمودند نزدیک نشوید و نخورید و ایشان نزدیک شده و خوردند. چرا باید پیامبری که خدا او را برگزیده است چنین عملی از او سر بزند؟

ج: امکان این که در اخذ وحی و ابلاغ احکام الهی نیز ترک اولی و سرپیچی از او سر بزند هست و از کجا معلوم این کار را نکرده است؟

د: مگر کسی که فرستاده خداوند بی عیب و نقص هست نباید خودش هم این خصوصیت را داشته

باشد؟

و سؤالاتی از این قبیل که عرضه گردید. لذا بر آن شدیم که به طور کلی مدارک نقلی و عقلی این موضوع را بررسی کنیم و بر روی کلیه واژه های عصمت انبیاء، ترک اولی، فرمایش ائمه علیهم السلام راجع به انبیاء و... تفحصی نموده تا امر روشن گردد إن شاء الله تعالی که آیا این اموری که منافی عصمت انبیاست چه بوده.

صديق مکرم جناب آقای رضوی پس از بررسی اجمالی این موضوع بیان داشتند که حدود 10 مورد در قرآن کریم هست در بحث عصی و عصیان و ... که تعبیر به ترک اولی می شود.

درباره حضرت آدم علی نبینا و آله و عليه السلام آمده است: «فعصی آدم ربه فغوی ...» چند مطلب در آن وجود دارد.

الف: عصی و غوی غایب آمده است.

ب: گزارش است ج: آدم عليه السلام باعث نبوده است و دیگری باعث بوده.

د: شیطان و ناامیدی او در رویارویی با حضرت آدم عليه السلام که صلابت و توحید حضرت آدم عليه السلام را می رساند و سراغ حضرت حوا رفت و از او استفاده کرد و او را تحریک نمود.

ص: 82

ه: عصی و غوی سرپیچی نبوده و عرفان و شناخت داشته چرا که «علم آدم الأسماء كلها» و فریب نبوده واتفاقأ طبع سلیم حضرت آدم عليه السلام بوده و میل به کمال و هدایت اولیه است.

و: بهشت آن زمان محل تکلیف نبوده است و گناهی انجام نداده.

ز: ترک اولی که الآن مصطلح است بافته فهم دانشمندان شیعی است و هیچ روایتی در این زمینه که بیانگر این اصطلاح باشد وجود ندارد.

ح: در آیه شریفه: «لَا يُنَالُ عَهْدِيُّ الظَّالِمِينَ» می رساند که انبیاء هیچ کدام ظلمی در حق خدا و خویش و مردم نکرده اند.

ط: این که معروف است حضرت یونس عليه السلام قوم خود را ترک کرد و ترک اولی از او سر زد، این کار روی ترک اولی و سرپیچی نبوده و به خاطر اکتساب شرح صدر بوده است چرا که 3 شرح صدر در قرآن داریم:

1- موهبتی که درباره نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم است: «أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرُكَ»

2- درخواست حضرت موسی علیه السلام: «رَبِّيُّ اِشْرَحْ لِي صَدْرِيٌّ ... »

3- حضرت یونس که قوم خود را ترک کرد برای اخذ و دریافت شرح صدر و دوباره به سوی قوم خود بازگشت.

ی: درخت و شجره منهته، شجره علم بوده است و وقتی که خورد جایگاه خود را فهمید. «فَبَدَتْ لَهُمَا سُؤُءَاتُهُمَا ...».

ک: از آیه: «ثُمَّ اِجْتَبَاهُ رَبُّهُ » مشخص می شود عصمت ایشان، که خدا ایشان را برگزیده است و اصطفاء واجتباء نموده است.

ل: حضرت آدم عليه السلام هم مقام اهل بیت را فهمید و سپس اجتباء شد پس از خوردن آن شجره. بعضی از صحبت هایی که شده است در این باره و استنادها: روایتی در منتهی الآمال از امام سجاد عليه السلام که با این که گریانم گاهی لبخند را فراموش نمی کنم.

و یا در کشف الغمة: ج1 ص3/163 و بحار الأنوار: ج 47 ص 307 از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: گاهی قلبم کدر می شود، به همین دلیل در روز هفتاد مرتبه استغفار می کنم. (در جواب این فرمایش 2 بحث مطرح است.

1- استغفار برای شیعیان و محبین است.

ص: 83

2- معاشرت اجباری با فسقه و ناپاکان باعث کدورت پیامبر می شود.

م: هبوط در قرآن 3 جا مطرح شده برای ایشان:

1- «قُلنَا اهبِطوا».

2- برای شیطان هبوط آمده است.

3- برای حضرت آدم و حواء که کاملترین آن در سوره ای که ذکر بقره شده است و همان آیه: «قُلنَا اهبِطوا» است ....

راجع به شیطان دارد که تكبر باعث هبوط وی شد. در این که آیا هبوط حضرت آدم و حواء عليهما السلام عذابی برای ایشان بوده می گوییم خیر عذابی نبوده چرا که در حدیث شریفی که جناب عیاشی از امام صادق علیه السلام نقل می کند ملکی در بهشت با حضرت آدم عليه السلام مأنوس بود و رفیق صمیمی همدیگر بودند وقتی حضرت آدم عليه السلام به زمین آمد روزی ملک پایین آمد و سراغ او رفت وقتی حضرت آدم عليه السلام او را دید چنان صیحه ای زد که تمام عالم شنیدند ملک فرمود: عزیزم آرام باش. یادت رفته که خداوند تبارک و تعالی فرمود: «إِنِّي جَاعِلٌ فِي اَلْأَرْضِ خَلِيفَةً:؟ و این امر حکمت خداست که تو در زمین خلیفه باشی نه در بهشت.

و یا در حدیث دیگری که از آقا امام صادق عليه السلام در تفسیر البرهان موجود است: ایشان

حضرت آدم و حواء) نسبت به یک مقام منع شده بودند (ظاهرا مقام علمی اهل بیت بوده است) و ایشان نسبت به این مقام حسادت کردند (حضرت آدم عليه السلام به مقام رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم و مقام حضرت على علیه السلام و حضرت حواء به مقام حضرت زهرا سلام الله عليها).

صحبت های فوق خلاصه ای از کلام آقای سید محمد سعید رضوی ایده الله تعالی بود. پس از ایراد این کلمات سؤالاتی پیش آمد که خدمت سرور معظم عرضه می داریم:

الف: همان طوری که می دانیم تفسیر و تأويل آيات قرآن مقامی انحصاری است که مخصوص ذات مقدس باری تعالی و راسخون در علم است حتی ترجمه تحت اللفظی مثل ترجمه کلماتی چون عصی و غوی احتیاج به فرمایش معصوم دارد. لذا این آیات چون متشابه است و ظاهر آن منافی عصمت انبیاء است؛ بایستی مورد بررسی قرار گیرند تا سؤالات و شبهات موجود جواب داده شود و چون دأب و روش حضرتعالی بر همین قرار است، خواهشمندیم امر را برای ما روشن و بدیهی

ص: 84

فرمایید:

الف: توبه ی حضرت آدم على نبينا وآله وعليه السلام چه بوده است؟

ب: شجره منهیه چه بوده است؟

ج: آیا پس از خوردن از درخت نهی شده به زمین هبوط کردند؟

د: آیا هبوط ایشان عذاب بوده است؟

ه: آیا ظلم به نفس بوده است و آیاتی چون «رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا» و «إِنِّي كُنْتُ مِنَ اَلظَّالِمِينَ» حضرت یونس در دل ماهی چه بوده است؟

و: آیا ترک اولی در اصطلاح معصومین علیهم السلام بوده است؟

ز: در این فرمایشی که در زیارات داریم که «أَشْهَدُ أَنَّكَ كُنْتَ نُوراً فِي اَلْأَصْلاَبِ اَلشَّامِخَةِ وَ اَلْأَزْحَامِ اَلْمُطَهَّرَةِ» حضرت آدم وحواء که از آن اصلاب شامخه و ارواح مطهره بوده است که دلیل بر پاکی و عصمت ایشان است، پس چگونه جمع می شود بین این آیات و احادیث؟

ح: در فرمایشات معصومین مثلا در مناظره حضرت امام رضا عليه السلام در مجلس مأمون لعنة الله علیه یا در مکالمات شيټه که عصمت انبیاء ثابت می شود، چگونه باید این اعمال انبیاء بیان گردد که منافی با عصمت ایشان نباشد؟

در پایان... از الطاف بی شائبه شما کمال تشکر را داریم. و السلام علیکم و رحمة الله و بركاته 1390/12/18 ، 15 ربیع الثانی 1433 الحقیر رسول زارع

بسم الله الرحمان الرحيم

الحمد لله رب العالمين وصلى الله على محمد و آله الطاهرين، و لعنة الله على اعدائهم و مخالفيهم اجمعين. ذاکر اهل بیت نبوت و رسالت صلوات الله عليهم و برادر عزیز ولائي ام جناب آقای رسول زارع زید عزکم: والسلام علیکم و رحمة الله و بركاته.

ضمن تشکر از اظهار محبت به این جانب و قدردانی از دیگر برادران ولائی خودم که در جلسات بحث های دینی همراه جنابعالی هستند و دعای خیر برای همه برادران ولائي، به حول و قوه الهی و

ص: 85

عنایات اعلى حضرت بقية الأعظم سلام الله عليه و عجل الله فرجه الشریف شروع به پاسخ گویی سؤالات مرقومه براساس اخذ معارف از حضرات معصومین آل الله محمد و آل محمد صلوات الله عليهم اجمعین می نمایم، و از آن جایی که برادران ولائي خودم را از «مسلمين لمحمد و آله صلوات الله عليهم أنفسهم» می دانم، إن شاء الله مقبول افتد و این کمترین محب آل الرسول صلوات الله عليهم را از دعای خیر فراموش نفرمایید.

جواب سؤالاتی که در آغاز نامه شما بود:

جواب الف: ترک اولى معصيت حرام نیست و ترک اولی که از حضرت آدم سرزد قبل از نبوت ایشان بوده است، و نهی ارشادی بوده و به عصمت ضرر نمی رساند، و اجتباء ایشان پس از توبه و بازگشت به اطاعت محض از فرامین مولوی و ارشادی حضرت حق جل جلاله بوده است و ضرری به نبوت ایشان نمی زند.

جواب ب: گفتیم که ترک اولی در مستحبات و مکروهات است و در امور ارشادی و تنزیهی، و آن چه بر مردم واجب است این است که ترک واجب و انجام حرام نکنند، و در انجام مکروهات و ترک مستحبات بر غیر انبیاء و معصومین جزعتاب و تنزل از فضائل و نعم، عقابی نیست.

جواب ج: ترک اولی نسبت به امور شخصیه است و نه در اخذ و ابلاغ وحی، فتدبر.

جواب د: انبیاء سلام الله عليهم برترین انسان های زمان خود هستند در علم و عصمت، سوای خاتم انبیاء صلوات الله وسلامه عليه و آله که فرد اقل عالم مخلوقات هستند، اینان اضافه بر عصمت انبیاء از سهو و نسیان و انواع خطا نیز مصون اند و واسطه تمامی فیوضات و نعم الهی هستند، دارای ولایت علیه الهیه اند.

جواب سؤالاتی که در پایان نامه شما بود:

الف: توبه حضرت آدم علی نبینا و آله و عليه السلام از چه بوده است؟

جواب: آن چه از آیات و احادیث حضرات معصومین علیهم السلام استفاده می شود این است که توبه و متاب به معنای رجوع است، و توبه حضرت آدم ابو البشر و حواء عليهما

ص: 86

السلام به جهت ترک اولی و یا غبطه برمقام علم اهل بیت نبوت عليهم الصلاة و السلام بوده است و پس از تضرع و زاری بسیار آدم و حواء على نبينا و آله و علیهما السلام در زمان طولانی، حضرت الله تبارک وتعالی، به اوکلمات نام های حضرات معصومين ظه وآل یاسین صلوات الله و سلامه عليهم را به او القاء فرمود و با توسل به آن ها به درگاه الله توبه و بازگشت نمود و حضرت حق جل جلاله توبه او را پذیرفت. ضمن این که آنان از امر ارشادی حضرت حق سرباز زدند و نه امر مولوی که انجام آن واجب و موجب ثواب و ترک آن حرام و سبب عقاب گردد، و ترک اولى و غبطه، گناه نیست بلکه سبب سلب نعمت و کرامتی می شود، چنان که در آنها شد.

امام علي الهادي عليه السلام فرمودند:

«الشَّجَرَةِ اَلَّتِي نَهَى اَللَّهُ آدَمَ وَ زَوْجَتَهُ أَنْ يَأْكُلاَ مِنْهَا شَجَره اَلْحَسَدُ عَهِدَ إِلَيْهِمَا أَنْ لا يَنْظُرَا إلَى مَنْ فَضَّلَ اللَّهُ عَلَيهِ وَعَلَى خَلائِقِهِ بِعَيْنِ الحَسَدِ وَلَم يَجِدِ اللَّهُ لَهُ عِزْما»(1)

درختی که الله تعالى آدم و همسرش را از خوردن از آن نهی فرمود درخت حسد بود. با آنها عهد نمود که با چشم حسد به کسانی که خداوند آن ها را بر او و همه مخلوقات برتری داده است، نگاه نکنند، و خداوند در آن ها این عزم (قرار) را نیافت.

امام محمدباقر عليه السلام درباره آیه:

«وَلَقَدَّ عَهْدُنَا إِلَى آدَمِ مِنْ قَبْلَ فَنَسِيٌّ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمَا»

همانا که از پیش به آدم سفارشی کردیم، او فراموش کرد و برایش آهنگ پایداری ندیدیم».

فرمود:

«عَهِدْنَا إِلَيْهِ فِي مُحَمَّدٍ والأئِمَّةِ مِن بَعدِهِ فَتَرَكَ ولَمْ يَكُنْ لَهُ عَزْمٌ انَّهُم هَكَذا وإنَّمَا سُمِّيَ أُولو الْعَزْمِ أُولِي العَزْمِ لانه عَهِدَ إِلَيْهِمْ فِي مُحَمَّدٍ وَ اَلْأَوْصِيَاءِ مِنْ بَعْدِهِ وَ الْمَهْدِي صَلَواتُ

ص: 87


1- بحارالأنوار: ج 11 ص187ح 42 از تفسیر العياشي.

اللهُ عَلَيْهِ وَ سَيْرَتُهُ، وَ أَجْمَعَ عَزْمِهِمْ عَلَى أَنَّ ذَلِكَ كَذَلِكَ وَ الْإقْرَارُ بِهِ».(1)

یعنی درباره محمد و امامان پس از او به وی سفارش و عهد کردیم، او ترک نمود و بر این که ایشان چنانند پایداری نورزید، و پیغمبرانی که اولوالعزم نامیده شدند، از این جهت است که (خدا) درباره محمد و جانشینان بعد از او و درباره حضرت مهدی صلوات الله عليهم و روش او به ایشان سفارش فرمود و آنها تصمیم خود را استوار کردند که مطلب چنین است و اعتراف نمودند.

امام على الرضا عليه السلام در حدیثی به اباصلت فرمودند:

«... وَ إِنَّ آدَمَ عَلِيَّ السُّلَّامِ لَمَّا أَكَرَّمَهُ اللهُ تَعَالَى ذِكْرُهُ بإِ سَجَّادَ ملَائِكتَة وَ بِإدْخَالِهِ الْجَنَّةَ قَالَ فِي نَفْسُهُ: هَلْ خَلْقُ اللهِ بَشَرًا أَفَضْلَ مُنْي ؟ فَعِلْمُ اللهِ عِزٍّ وَ جَلٌّ مَا وَقْعٍ فِي نَفْسُهُ فَنَادَاهُ: اِرْفَعْ رَأْسَكَ یَا آدَمَ وَ اُنْظُرْ إِلَى سَاقِ الْعَرْشِ، فَرَفْعَ آدَمِ رَأْسِهِ فَنَظَرٍ إِلَى سَاقِ الْعَرْشِ فَوَجْدِ عَلِيِّ مَكْتُوبًا: لَا إلَهٌ إِلَّا اللهَ مُحَمَّدَ رَسُولِ اللهِ، وَعُلِيَ بْن أَبِي طَالِبِ أَميرِ الْمُؤْمِنِينَ وَزَوْجَتِهِ فَاطِمَةَ سَيِّدَ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ، وَالْحُسْنَ وَالْحِسَّيْنِ سَيِّدَا شَبَابِ أهْلِ الْجَنَّةِ.

فَقَالَ آدَمُ: یَا رُبَّ مِنْ هَؤُلَاءِ ؟ فَقَالَ عِزٌّ وَ جَلٌّ: هَؤُلَاءِ مِنْ ذَرِّيَّتِكَ وَ هُمْ خَيْرٌ مِنْكَ وَمِنْ جَمِيعِ خَلْقِيٍّ وَلَوْ لَا هُمْ مَا خَلْقَتِكَ وَلَا خَلَقَتِ الْجَنَّةَ وَالنَّارَ وَلَا السَّمَاءُ وَالْأَرَضُ فَإِيَّاكَ أَنَّ تَنَظُّرَ إِلَيْهِمْ بِعَيْنَ الْحَسَدِ فَأَخْرَجَكَ عَنْ جِوَارِيٍّ. فَنَظَرٌ إِلَيْهِمْ بِعَيْنَ الْحَسَدِ وَ تمنی مَنْزِلَتَهُمْ فَتَسَلُّطَ عَلَيْهِ الشَّيْطَانَ حَتَّى أَكُلُّ مِنَ الشَّجَرَةِ الَّتِي نَهْي عَنْهَا وَ تَسَلُّطٌ عَلَى حَوَّاءِ لِنَظَرَهَا إِلَى فَاطِمَةٍ عَلَيْهَا السُّلَّامَ بِعَيْنَ الْحَسَدِ حَتَّى أَكَلَتْ مِنَ الشَّجَرَةِ كَمَا أَكُلُّ آدَمِ عَلَيْهِ السُّلَّامَ فَأَخْرَجَهُمَا اللهُ عِزٍّ وَ جَلٌّ عَنْ جَنَّتِهِ ؛ فَاُهْبُطْهُمَا عَنْ جِوَارِهِ إِلَى الْأَرَضِ».(2)

ای ابا صلت! ... و آن زمان که خداوند، آدم عليه السلام را با به سجده در آوردن ملائکه و ورود به بهشت گرامی نمود، آدم با خود گفت: آیا خداوند. تا به حال به بشری

ص: 88


1- بحارالأنوار: ج 24 ص 351 ح 65 از الكافي الشريف.
2- عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص306 ب28 ح67 به سند خود از عبدالسلام بن صالح الهروي. معاني الأخبار: ص 124 باب معنى الشجرة التي أكل منها آدم و حواء ... حديث1 به سند خود مانند العيون . از هردو: بحارالأنوار: ج11 ص 164 ب3 ح 9.

برتر از من خلق کرده است؟ خداوند، آنچه را در درون آدم گذشته بود، دانست، او را چنین ندا داد: ای آدم! سرت را بلند کن و به پایه عرش بنگر. آدم سرش را بلند کرد و به پایه عرش نگریست و این نوشته را روی آن یافت: لَا إلَهٌ إِلَّا اللهَ مُحَمَّدَ رَسُولِ اللهِ، وَ عَلِيُّ بْن أَبِي طَالِبِ أَميرِ الْمُؤْمِنِينَ، وَزَوْجَتَهُ فَاطِمَهُ سَيِّدُ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ، وَ الْحُسْنُ وَ الْحِسَّيْنِ سَيِّدَ شَبَابِ أهْلِ الْجَنَّةِ. معبودی جز الله نیست، محمد رسول خداست و على بن ابي طالب امیرمؤمنان است و همسرش فاطمه سرور زنان جهانیان است، و حسن و حسین دو سرور جوانان اهل بهشت هستند. آنگاه آدم عرضه داشت: پروردگار من! اینها چه کسانی هستند؟ خداوند عزوجل فرمود: اینان از فرزندان تو هستند و آنان از تو و از تمام مخلوقاتم بهترند. و اگر آنان نبودند، نه توو نه بهشت و دوزخ و نه آسمان و زمین را نمي آفريدم مبادا به دیده حسد به آنان بنگری که در این صورت تو را از جوار خود بیرون خواهم کرد. ولی او با حسد به آنان نگاه کرد و مقام و منزلت آنان را آرزو نمود و در نتیجه شیطان براو چیره شد تا این که از درختی که از آن نهی شده بود، تناول نمود، و پس از آن شیطان بر حواء نیز مسلط شد، به خاطر این که به فاطمه علیها السلام با چشم حسد نگاه کرده بود تا این که از درخت خورد، همان طور که آدم عليه السلام از آن خورد و خداوند عزوجل آن دو را از بهشت خود بیرون کرد و از جوار خویش به زمين فرو فرستاد.

علامه مجلسی در مرآة العقول توضیح می دهد:

گویا مقصود آیه شریفه نسبت به حضرت آدم این است که او به آن مطلب اهميت بسیاری نداد و مانند پیغمبران اولوالعزم، اظهار شادی و مسرت نکرد، با وجود این که بدان سزاوار بود، و این خود ترک اولایی بود که از او صادر شد، و گرنه مقام عصمت و نبوتش مانع از این است که درباره او قائل شویم وحی خدا را نپذیرفته و به قضای

ص: 89

او راضی نگشته است.

و در بحارالأنوار می نویسد:

... و مراد از حسد غبطه بوده است که شایسته وی نبوده و تایید می کند این قول را فرمایش امام علیه السلام: «وَ تَمَنِّي مَنْزِلَتِهِمْ».(1)

ب: شجره منهیه چه بوده است؟

جواب: عبدالسلام بن صالح الهروی گفت: به امام رضا عليه السلام گفتم: ای فرزند رسول الله ! مرا از درختی که آدم و حواء خوردند خبرده که به تحقیق مردم درباره آن اختلاف کردند، بعضی روایت می کنند که گندم بوده است، بعضی روایت می کنند که انگور بوده است و بعضی دیگر روایت می کنند که آن درخت حسد بوده است. حضرت فرمودند:

تمام اینها صحیح است.

عرض کردم: معنی این وجوه با این تفاوت هایی که دارند، چیست؟ فرمودند:

«يا أَبا الصَّلتِ إنَّ شَجَرَةَ الْجَنَّةِ تَحْمِلُ أنواعاً فَكَانَتْ شَجَرَةَ الْحِنْطَةِ وَ فِيهَا عِنَبٌ وَ لَيْسَتْ كَشَجَرَةِ اَلدُّنْيَا ..»(2)

ای ابا صلت! درخت بهشت بار و میوه های مختلفی دارد، آن ، درخت گندم بود که انگور نیز داشت و مانند درخت دنیا نیست ....

و از امیرالمؤمنين عليه السلام روایت شده است که فرموده باشند:

آن درخت کافور بوده است.(3)

علامه مجلسی می گوید:

و گفته شده که درخت انجیر بوده و گفته شده است که درخت علم خیر و شر بوده، و گفته شده درخت جاودانگی بوده که فرشتگان از آن می خورده اند.(4)

ج: آیا پس از خوردن از درخت نهی شده به زمین هبوط کردند؟

ص: 90


1- بحارالأنوار: ج 11 ص 164.
2- عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص 306 ب28 ح 67 به سند خود از عبد السلام بن صالح الهروي. و معاني الأخبار: ص124 باب معنى الشجرة التي أكل منها آدم و حواء ... حديث1 به سند خود مانند العيون. از هردو: بحار الأنوار: ج 11 ص 164 ب 3 ح9.
3- التبيان في تفسير القرآن : ج1 ص158- وروي عن علي عليه السلام أنه قال: شجرة الكافور. و مجمع البيان في تفسير القرآن: ج1 ص195 و نهج البيان عن كشف معاني القرآن: ج1 ص 124 و ج2 ص324. و الكشف و البيان عن تفسير القرآن: ج1 ص182 و معالم التنزيل في تفسير القرآن: ج1 ص 105 و زاد المسير في علم التفسير: ج1 ص55 و البحر المحيط في التفسين جا ص 256.
4- بحارالأنوار: ج11 ص164.

جواب: آیاتی که ذکر می شوند و پیوستگی ای که در آن ها ظاهر است دلالت بر اخراج آن ها از بهشت می باشند و اهباط آنان بر روی زمین و محرومیت از نعمت های بهشتی و آشکار شدن عورات ایشان.

سوره (2) آیه 36 و 37: «وَقُلْنَا يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلَا مِنْهَا رَغَدًا حَيْثُ شِئْتُمَا وَلَا تَقْرَبَا هَٰذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ*فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ ۖ وَقُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ ۖ وَلَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَىٰ حِينٍ».

و گفتيم: ای آدم! تو و همسرت در بهشت ساکن شوید و آن جا در ناز و نعمت از هر چه بخواهید بخورید؛ ولی به این درخت نزديك نشوید که از ستمکاران خواهید شده و شیطان آدم و حوا را لغزانید تا از آن ناز و نعمت بیرونشان کرد، و گفتيم: از بهشت فرود آیید که بعضی از شما دشمن بعضی دیگرید و شما را در زمین تا مدتی قرارگاه و بهره خواهد بود.

سوره (7) الأعراف آیه 20 الی 25: «وَيَا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ فَكُلَا مِنْ حَيْثُ شِئْتُمَا وَلَا تَقْرَبَا هَٰذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ*فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ لِيُبْدِيَ لَهُمَا مَا وُورِيَ عَنْهُمَا مِنْ سَوْآتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَٰذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِينَ*وَقَاسَمَهُمَا إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ*فَدَلَّاهُمَا بِغُرُورٍ ۚ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ ۖ وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَكُمَا عَنْ تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُلْ لَكُمَا إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمَا عَدُوٌّ مُبِينٌ*قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ*قَالَ اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ ۖ وَلَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَىٰ حِينٍ».

ای آدم ! تو و همسرت در بهشت سکونت کنید و از هر چه می خواهید بخورید؛ و به این

ص: 91

درخت نزديك نشوید که جزو ستمگران خواهید شد * شیطان آن دو را وسوسه کرد، تا آنچه از آن ها پوشیده بود آشکار کند و گفت: پروردگارتان، شما را از این درخت منع نکرد جز این که اگر از آن بخورید یا فرشته می شوید و یا عمر جاویدان پیدا میکنید و برای آن دو سوگند یاد کرد که من خیرخواه شما هستم آری؛ آنها را به فریب ساقط کرد و همین که از آن درخت ممنوع خوردند، آنچه از آن ها پوشیده بود آشکار گشت و آدم و حوا از برگ درختان بهشتی برای پوشش خود استفاده کردند. آن گاه پروردگارشان به آنها فرمود: آیا شما را از این درخت منع نکردم و به شما نگفتم که شیطان دشمن آشکار شماست؟! * آدم و حوا گفتند: بر خود ستم کردیم و اگر تو ما را نبخشی و مشمول رحمت خویش قرار ندهی، از زیان کاران خواهیم بود فرمود: پایین روند در حالی که دشمن یکدیگر خواهید بود و زمين تا مدت معینی محل استقرار و بهره گیری شما می باشد.

د: آیا هبوط ایشان عذاب بوده است؟

جواب: ایشان برای این که حجت الله در زمین باشد آفریده شد و نه برای در بهشت ماندن، و اگر آن ترک اولی از او و حواء سر نزده بود در آن جا می ماند و از نعمت های بهشتی بهره مند می بود، اما تقدیر این بود که حجت و خلیفه الله در زمین باشد و این ترک اولی که از آن دو سر زد، سلب نعمت از آن ها گردید و در زمین گرفتاری های بسیاری برایشان ایجاد شد که ترس و غم، از آن ها است.

و ترک اولی موجب عذاب نمی گردد و از درجات كمال تنزل می دهد.

ابوصلت هروی گوید: چون مأمون صاحب نظران اهل اسلام و دیانات بیهود و نصاری و مجوس و صابئيه و دیگر صاحب نظران را جمع کرد تا با علی بن موسی الرضا عليه السلام مباحثه کنند؛ هیچ کس برای مباحثه از جا بلند نشد جز این که امام او را محکوم ساختند و گویا سنگ در دهانش نهادند. علی بن محمد بن الجهم از جا برخاست، پیش آمد و به امام عرضه داشت:

ص: 92

ای فرزند پیامبر خدا! آیا شما معتقد به عصمت پیامبران هستید؟ فرمود: آری. عرض کرد: چه میکنی با این کلام خداوند عزوجل: «وَ عَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوِيَ» . آدم نافرمانی کرد و گمراه شد؟ و این کلام خدای عزوجل: «وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبِ مُغاضِباً فَظَنٌّ أَنَّ لَنْ نُقَدِّرُ عَلَيْهِ». ذا النون زمانی که خشمناک رفت و گمان کرد که ما براو هرگز سخت نخواهیم گرفت و... مولانا الإمام الرضا عليه السلام فرمود:

«وَيْحَكَ يَا عَلِيُّ اِتَّقِ اَللَّهَ وَ لاَ تَنْسُبْ اَلِي اِنْبِيَاءَ اَللَّهِ اَلفَوَاحِشُ وَ لاَ تَتَاوَلْ كِتَابَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جلَّ برايكَ فَانّ اللّهَ عَزَّوَ جَلَّ يَقُولُو مَا يَعْلَمُ تاويلَهُ اِلاّ اَللَّهُ وَ اَلرَّاسِخُونَ فِي اَلْعِلْمِ.»

امّا قَوْلُهُ عَزَّو جَلَّ فِي ادَمٍ وَ عِصِي ادمِ رَبِّهِ فَغَوِي فانّ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ ادَمَ حُجَّةٍ فِي اَرْضِهِ وَ خَلِيفَتُهُ فِي بِلادِهِ لَمْ يُخَلِّفْهُ لِلْجَنَّةِ وَ كَانَتِ اَلْمَعْصِيَةُ مِن ادمٍ فِي اَلْجَنَّةِ لاَ فِي اَلاَرْضِ لِتَتِمَّ مَقادِيرُ اَمْرِ اللَّهِ عزو جُلْفُلِما اَهْبِطَ اِلَيَ الاَرْضَ وَ جُعِلَ حُجَّةً و خَلِيفةً عصِم بِقَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ ام اَللَّهُ اِصْطُفِيَ اَدَمَ وَ نُوحاً وَ ال ابراهيم وَ اَلْ عِمْرَانَ عَلَيَّ اَلْعَالَمِين.و اما قَوْلُهُ عَزَّ و جلّ وَ ذَا اَلنُّونِ اذ ذَهَبَ مُغَاضِباً فَظَنَّ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ انما ظَنَّ انَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لاَيَضِيقُ عَلَيْهِ رِزْقَهُ ا لاَ تَسْمَعْ قَوْلَ اَللَّهِ عَزَّوَ جَلَّ و اما اِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ اَي ضَيق عَلَيهِ وَ لَو ظَنَّ انَّ اللَّهَ لا يَقْدِرُ عَلَيهِ لكانَ قَد كَفر ....

وای بر تو اى على! از (نافرمانی) خدا بپرهیز و هرزگی را به پیغمبران خدا نسبت نده و کتاب خدای عزوجل را به رأی خود تأويل نكن؛ زیرا خداوند عزوجل فرموده است:

وَمَا يَعْلَمُ تَأْ وَيَلْهُ إِلَّا اللهَ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ»

تأويل (و معنای باطنی و غیرآشکار آن را جز خدا و راسخان در علم نمی داند.

اما این که خداوند فرموده است:

وَ عُصِيَ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى»

آدم عصیان پروردگارش نمود و گمراه شد.

ص: 93

همانا خداوند عزوجل آدم را حجتی در زمین و خلیفه ای بر بندگانش آفريد. او را برای بهشت نیافرید و نافرمانی آدم در بهشت بود نه در زمین و این بدان جهت بود که مقدرات امر خدای عزوجل تمام (عملی) شود. از این رو چون به سوی زمین پایین برده شد و به دلیل این کلام خداوند عزوجل:

«إِنَّ اللَّهَ اصطفی آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِينَ».

همانا خداوند آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمرن را بر تمامی جهانیان برگزید حجت و خليفه ای قرار داده شد، معصوم گشت.

و اما گفتار خدای عزوجل:

وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبِ مُغَاضِباً فَظَنٌّ أَنَّ لَنْ نُقَدِّرُ عَلَيْهِ».

ذوالنون هنگامی که خشمناک رفت و گمان کرد که ما هرگز بر او سخت نخواهیم گرفت.

همانا (داوود) گمان کرد خداوند روزی اش را بر او تنگ نمی گیرد. مگر این کلام خداوند عزوجل را نشنیده ای

«وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ ».

واما چون خداوند او را آزمود، روزی اش را بر او تنگ کرد (یعنی روزی را) بر او تنگ گیرد.

و اگر گمان کرده بود خدا بر او توانا نیست، به تحقیق کافر شده بود ....

ه: آیا ظلم به نفس بوده است و آیاتی چون: ربنا ظلمنا أنفسنا...، و... إني كنت من الظالمين حضرت یونس دردل ماهی چه بوده است؟

جواب: آری ترک اولى ظلم به نفس است که خود را محروم از نعمت هایی می کنند.

خداوند تعالی مخالفت با نهی خود از این که آدم و حوا نزدیک درخت ممنوعه شوند، ظلم شمرده است و در سوره طه آیه 118 و 119 از آن به تعب، رنج، گرسنگی و برهنگی که پیامد بیرون

ص: 94

رفتن از بهشت است، تعبیر کرده که معلوم می شود منظور از این تعب و شقاوت، همان مصائب دنیوی است که لازمه زندگی در زمین به شمار می رود، و نهی از آنها ارشادی است و مخالفت با چنين نهایی، گناه و نافرمانی شمره نمی شود.

و مقصود از ظلم همان ستم بر نفس است، نه ظلم محترمی که در پرستیدن و بندگی غیرالله مطرح می باشد، چنان چه نهی مولوی بود و توبه آدم عبودی بود بایست پس از قبول توبه آدم دوباره به بهشت برگردانده می شد، بنابراین خروج از بهشت اثر تکوینی تناول از درخت ممنوعه بود و در تمامی موارد ارشادی چنین است.

و آن چه ذکر کردید، این ها معنى وسبب تنزیلی و تأویلی دارند.

برای معنی تنزیلی همان آیه ای که نوشته اید: در سوره (7) الأعراف آیه 24: «قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ»، وروایاتی است که بر آن تصریح دارد. و برای معنی تأویلی آن نیز روایاتی است که گویای غبطه خوردن بر محمد و آل محمد صلى الله عليهم و سستی در پذیرش تمامی مقامات آن حضرات می باشد.

از امام جعفرصادق عليه السلام آمده است که فرموده باشند:

«إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَ الْأَرْوَاحِ قَبْلَ الْأَجْسَادِ بالفي عَامٍ ، فَجَعَلَ أَعْلَاهَا وَ أَشْرَفُهَا أَرْوَاحَ مُحَمَّدٍ وَ عَلَيَّ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ الْأَئِمَّةُ بَعْدَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ ، فعرصها عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَغَشِيَها نُورُهُم فَقالَ اللَّهُ تَبارَكَ وَتَعالى لِلسَّماواتِ وَالأَرضِ وَالجِبالِ هَؤُلاءِ أَحِبَّائِي وَ أَوْلِيَائِي وحُجَجِي عَلَى خَلْقِي و أئمة بَرِيَّتِي مَا خَلَقْتُ خَلْقاً هُوَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْهُمْ لَهُمْ و لِمَنْ تَوَلاَّهُمْ خَلَقْتُ جَنَّتِي ولِمَنْ خَالَفَهُمْ و عَادَاهُمْ خَلَقْتُ نَارِي ، فَمَنِ ادَّعَى مَنْزِلَتِهِمْ مِنِّي وَ مَحَلِّهِمْ مِنَ عَظَمَتِي عذبتة عَذاباً لا أُعَذِّبُهُ أَحَداً مِنَ الْعالَمِينَ ، وجَعَلْتُهُ وَ الْمُشْرِكِينَ فِي أَسْفَلِ دَرْكٍ مِن نارِي وَ مَن أَقَرَّ بِوَلايَتِهِم وَلَم يَدَّعِ مَنزِلَتَهُم مِنِّي و مَكانَهُمْ مِنْ عَظَمَتِي جَعَلْتُهُ مَعَهُ فِي رَوْضاتِ جَنَّاتِي

ص: 95

وِكَانَ لَهُمْ فِيهَا مَا يَشَاءُونَ عِنْدِي وَ أَبَحْتُهُمْ كَرامَتِي وَ أَحْلَلْتُهُمْ جِوَارِي وَ شَفَّعْتُهُمْ فِي اَلْمُذْنِبِينَ مِنْ عِبَادِي و إِمَائِي ، فولايتهم أَمَانَةً عِنْدَ خَلْقِي ، فایكم يَحْمِلُهَا بأثقالها وَ یدعيها لِنَفْسِهِ دُونَ خيراتي ؟ فابت السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالَ أَنْ يَحْمِلْنَها ، وَ أَشْفَقْنَ مِنَ ادِّعَاءَ مَنْزِلَتُهَا ، وَ تَمَنِّي مَحَلَّهَا مَنْ عَظُمَتْ رَبِّها .

فَلَمَّا أسكَنَ اللَّهُ عز وَ جلَّ آدَمَ وزَوْجَتَهُ الْجَنَّةَ قَالَ لَهُمَا كُلَّا مِنْهَا رَغَداً حَيْثُ شِئْتُمَا وَ لَاتَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ يَعْنِي شَجَرَةِ الحِنْطَةِ فَتَكونَا مِنَ الظَّالِمِينَ فَنَظَرَ إلى مَنزِلَةِ مُحَمَّدٍ وَعِلي وَفاطِمَةُ وَالحَسَنِ وَالحُسَينِ وَالأئِمَّةِ بَعدَهُم فوجداها أَشْرَفَ مَنَازِلَ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَقَالَا : یا رَبَّنَا لِمَنْ هَذِهِ الْمَنْزِلَةَ ؟ فَقَالَ اللَّهِ جَلَّ جَلَالُهُ : ارْفَعَا رءوسکما إِلَى شَجَرَةِ الحِنْطَةِ فَتَكونَا مِنَ الظَّالِمِينَ فَنَظَرَ إلى مَنزِلَةِ مُحَمَّدٍ وَعِلي وَفاطِمَةُ وَالحَسَنِ وَالحُسَينِ وَالأئِمَّةِ بَعدَهُم صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ مَكْتُوبَةً عَلَى سَاقِ الْعَرْشِ بِنُورِ مِنْ نُورِ الْجَبَّارُ جَلَّ جَلَالُهُ فَقَالَا : یا رَبِّنَا ! مَا أَكْرَمَ أَهْلِ هَذِهِ الْمَنْزِلَةِ عَلَيْكَ ، وَ مَا أَحَبَّهُمْ إِلَيْكَ ، وَ مَا أَشْرَفُهُمْ لَدَيْكَ ؟ فَقَالَ اللَّهِ جَلَّ جَلَالُهُ . لَوْلَاهُمْ مَا خلقتكما ، هؤُلاءِ خَزَنَةً عِلْمِي ، وَ أُمَنَائِي عَلَى سِرِّي ، إِيَّاكُمَا أَنْ تَنْظُرْ إِلَيْهِمْ بِعَيْنِ الْحَسَدِ ، وتتمنيا مَنْزِلَتِهِمْ عِنْدِي ، وَ مَحَلِّهِمْ مِنْ كَرَامَتِي ، فتدخلا بِذَلِكَ فِي نهيي وَ عِصْيَانِي ، فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمِينَ ، قَالَا : رَبِّنَا ؛ وَ مَنِ الظَّالِمُونَ ؟ قَالَ : الْمُدَّعُونَ لمنزلتهم بِغَيْرِ حَقٌ قَالاَ رَبَّنَا فَأَرِنَا مَنَازِلَ ظَالِمِيهِمْ فِي نَارِكَ حَتَّى نَرَاهَا كَمَا رَأَيْنَا مَنْزِلَتَهُمْ في جَنَّتِكَ فَأَمَرَ اللَّهُ تَبَارَكَ وتَعَالَى النَّارَ فَأبْرَزَت جَمِيعَ مَا فِيهَا مِنْ أَلْوَانِ اَلنَّكَالِ وَ العَذابِ وَقالَ اللَّهُ عزَّ وَجِلٌ مَكانُ الظَّالِمِينَ لَهُمُ المُدَّعِينَ لِمَنْزِلِهِمْ فِي أَسْفَلِ دَرْكٍ مِنْهَا كُلَّمَا أَرَادُوا أَنْ يَخْرُجُوا مِنْهَا أُعِيدُوا فِيهَا وَ كُلَّمَا نَضِجَتْ وَ جُلُودُهُمْ بُدِّلُوا سِواهَا لِيَذُوقُوا الْعَذاب.

یا آدَمَ وَ يَا حَوَّاءَ ! لا تنظرا إِلَى أنواري وځججي بِعَيْنِي الْحَسَدِ ، فأهبطما عَنْ جَوَارِيَ وَ أَحَلَّ بِكُمَا هواني ، فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطانُ لِيُبْدِيَ لَهُما ما ؤوري عَنْهُمَا مِمَّنْ سواتهما وَ

ص: 96

قَالَ : مَا نها کما ربکما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَنْ تَكُونا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونا مِنَ الْخالِدِينَ ، وَ قاسَمَهُما إِنِّي لَكُما لَمِنَ النَّاصِحِينَ ، فَدَلاَّهُما بِغُرُورٍ ، وَ حَمْلِهِمَا عَلَى تَمَنِّي مَنْزِلَتِهِمْ ، فَنَظَرَا إِلَيْهِمْ بِعَيْنِ الْحَسَدِ ، فخذلا حَتَّى أکلا مِنْ شَجَرَةٍ الْحِنْطَةُ ، . . فَلَمَّا أَكَلَا مِنَ الشَّجَرَةِ طَارَ الْحُلِيُّ وَ الْحُلَلُ عَنْ أجسادهما وَ بَقِيَا عريانين ، وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ ، وَ ناداهُما رَبُّهُما : أَ لَمْ أنهکما عَنْ تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَكُما : إِنَّ الشَّيْطانَ لَكُما عَدُوُّ مُبِينُ؟! فَقَالَا : رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لنکونن مِنَ الْخَاسِرِينَ قَالَ : اهْبِطا مِنْ جَوَارِيَ فَلَا يُجَاوِرُنِي فِي جُنَّتِي مِنَ يعصيني ، فهبطا مؤکولين إِلَى أَنْفُسُهُمَا فِي طَلَبِ الْمَعَاشِ.

فَلَمَّا أَرَادَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمَا جَاءَهُمَا جَبْرَئِيلُ فَقَالَ لَهُمَا إِنَّكُمَا إنَّما ظَلَمْتُمَا أَنْفُسَكُما بِتَمَنِّي مَنْزِلَةِ مَنْ فُضِّلَ عَلَيْكُمَا فَجَزَاؤُكُمَا مَا قَدْ عُوقِبْتُمَا بِهِ مِنَ الهبوطِ مِن جوارِ اللّهِ عزّ و جلّ إِلى أَرضِهِ فَسَلاَ رَبَّكُما بِحَقّ اَلْأَسْمَاءِ اَلَّتِي رَأَيْتُمُوهَا عَلَى سَاقِ اَلْعَرْشِ حتي يَتُوبَ عَلَيْكُمَا فقالا اَللَّهُمَّ إِنَّا نَسْأَلُكَ بِحَقِّ الْأَكْرَمِينَ عَلَيكَ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍ وَ فاطِمَةَ وَالحَسَنِ وَالحُسَينِ والأئِمَّةِ إِلاَّ تُبْتَ عَلَيْنَا وَ رَحِمْتَنَا فَتَابَ اَللَّهُ عَلَيْهِمَا إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيم.

فَلَمْ تَزَلْ أَنْبِيَاءُ اَللَّهِ بَعْدَ ذَلِكَ يَحْفَظُونَ هَذِهِ اَلْأَمَانَةَ وَ يُخْبِرُونَ بِهَا أَوْصِيَاءَهُمْ وَ الْمُخْلَصِينَ مِنْ أُمَمِهِمْ فَيَأْبَوْنَ حَمْلَهَا ويُشْفِقُونَ مِنْ اعَائِهَا وَ حَمَلَهَا الإِنْسَانُ اَلَّذِي قَدْ عُرِفَ فَاصِلُ كُلِّ ظُلْمٍ مِنْهُ إِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ وَ ذَلِكَ قَوْلٌ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ. إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالأَرضِ وَ الْجِبَالِ فَأبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وأشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الإنْسَانُ إنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولاً».(1)

همانا الله تبارک و تعالی روحها را دو هزار سال قبل از کالبدها خلق کرد، و عالی ترین و شریف ترین آن ها را، روح محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین و امامان بعد از ایشان

ص: 97


1- بحار الأنوار: ج 11 ص 172 ب3 ح 19 از معاني الأخبار: أحمد بن الهيثم، عن ابن زكريا القطان،عن ابن حبيب، عن ابن بهلول، عن أبيه، عن محمد بن سنان، عن المفضل قال: قال أبو عبد الله عليه السلام:.

صلوات الله عليهم قرار داد. آن گاه آن را بر آسمانها و زمین و کوه ها عرضه نمود و نور آنان همه را فرا گرفت؛ پس خداوند تبارک و تعالی به آسمان ها و زمین و کوه ها فرمود: اینان دوستان و اولیاء و حجت های من بر آفریدگانم بوده و پیشوایان مخلوقات من هستند. هیچ مخلوقی را نیافریده ام که بیشتر از ایشان دوستش بدارم. بهشت خود را برای آنان و دوستدارانشان آفریده ام و زبانه های آتش دوزخ را برای هر کس که با آنان مخالفت ورزیده و دشمنی کند پدید آورده ام. هر کس منزلت و مقامی را که ایشان نزد من دارند و جایگاهی را که از عظمتهم به آنان بخشیده ام، برای خود ادعا کند، او را با چنان شدتی عذاب نمایم که احدی از جهانیان را آن چنان کیفرننموده باشم، و او را با آنان که به من شرك ورزیده اند، در پائین ترین طبقه های جهنم جای دهم. و هرکس که به ولایت و امامت ایشان اقرار نماید، و مقام و جایگاه والای ایشان را در دربار عظمت من به خود منسوب نسازد، او را در باغ و بوستان های بهشت خود با ایشان جای دهم، و در آن جا هر چه بخواهند، در آستان قرب من، برایشان فراهم است، کرامت ویژه خود را بر آنان روا داشتم و جوار خویش را بر آنان حلال نمودم، و آنان را در میان معصیتکاران از بندگان و کنیزان خود شفیع گردانم. ولایت ایشان امانتی نزد بندگانم است، کدامیک از شما می تواند بار این امانت را با سنگینی های آن به دوش کشیده و بگوید چنان مرتبه و مقامی از آن اوست به جای آن که برای برگزیدگان من (معتقد به آن) باشد ؟! آسمان ها و زمین و کوه ها از حمل آن سرباز زدند.

چون خداوند عزوجل آدم و همسرش را در بهشت جای داد، به آنان گفت: از هر کجای بهشت هر نعمتی که می خواهید بی هیچ زحمت بخورید که بر شما گوارا باد، ولی به این درخت نزدیک نشوید . اشاره به درخت گندم . که از ظالمان خواهید گشت. پس درجه و منزلت حضرت محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین و امامان بعد از ایشان را دید و

ص: 98

دانستند که جایگاه ایشان عالی ترین مقام های بهشتیان است. گفتند: پروردگار ما، این جاه و مقام از آن کیست؟ خداوند جل جلاله فرمود: سرتان را به سوی ساق عرش من بلند کنید. چون آدم و حوا سر برداشتند، مشاهده نمودند که نام محمد و على و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام و بقیه امامان صلوات الله عليهم با نوری از نور خداوند جبار جل جلاله برساق عرش نگاشته شده است. عرض کردند: ای پروردگار ما! صاحبان این منزلت چه بسیار نزد تو گرامی هستند و چقدر نزد تو محبوبند و چه شرافتمندند در آستان تو. خداوند جل جلاله فرمود: (آری چنین است) اگر ایشان نبودند شما را خلق نمی کردم. اینان خزانه داران دانش من و امینان بر راز من هستند. مبادا با دیده رشک و حسد (غبطه) به آنان بنگرید و آرزوی منزلت و جایگاه رفیع آنان در پیشگاه مرا در سر بپرورانید، که با سرگرم شدن به چنین تمتایی غافل خواهید گشت و با گام نهادن در حریم منع من دچار عصیان شده و از ستمکاران (به نفس خود) خواهید بود. گفتند: پروردگارا ظالمان کیستند؟ فرمود: آنان که به ناحق مدعی مقام ایشان شوند. عرض کردند: خداوندا! چنان که درجه آن را در بهشت دیدیم، جایگاه ستمکاران به آنان را نیز در آتش به ما نشان ده. پس خداوند تبارک و تعالی به آتش دوزخ دستور داد و انواع سختی و شکنجه را که در آن است در معرض دید ایشان قرار داد، سپس خداوند عزوجل فرمود: جایگاه ستمکاران به آنان که به دروغ منزلت ایشان را به خود نسبت می دهند، در پائین ترین طبقات این جهنم است، «هرچه بکوشند تا از آن آتش بیرون آیند (به وسیله فرشتگان عذاب) به همان جا بازگردانده شوند، و هر چه پوست تن آنها پخته و سوخته شود، به پوست دیگری مبدل می شود تا سخت عذاب را بچشند».

ای آدم! وای حقا! با دیده رشک به انوار و حجت های من ننگرید که (در این صورت)

ص: 99

شما را از جوار (رحمت) خویش فرود می آورم، و خواری را بر شما روا خواهم داشت.

«شیطان با وسوسه آدم و حوا را فریب داد، تا زشتی های پوشیده (عورت) آنان (که حتی از دید خودشان هم مخفي بود) پدیدار شود، و گفت: خداوند شما را از خوردن محصول این درخت نهی نکرده، جز برای آن که مبادا شما فرشته شوید یا عمر جاودان یابید و آن دو را سوگند داد که من این سخن را از روی خیرخواهی به شما می گویم. با این سوگند دروغ) ایشان را فریب داد» و آن دو را وادار ساخت تا آرزوی منزلت و مقام ایشان را بنمایند پس به دیده حسد به ایشان نگریستند تا آن جا که خداوند ایشان را به حال خود رها کرد و از درخت گندم خوردند ... چون از آن درخت خوردند، حله ها و لباس ها و زیورها از روی بدنشان بلند شد و آنان لخت ماندند و از برگ (درخت) بهشت بر روی (بدن) خود نهادند، و پروردگارشان به ایشان ندا داد: آیا شما را از نزدیک شدن به این درخت منع نکردم، و نگفتم شیطان برای شما دشمنی است آشکار؟ عرض کردند: ای پروردگار ما! به راستی که ما به خود ستم کردیم و اگر تو ما را مورد مغفرت و رحمت خویش قرار ندهی، به يقين از زیانکاران خواهیم بود». فرمود: از جوار من پایین روید، آن کس که فرمان مرا نبرد شایسته نیست که در بهشت من مجاورم باشد. آن گاه (به زمین) فرود آمدند در حالی که به حال خود رها شده بودند تا بروند و روزی خود را به دست آوردند. و چون خدا اراده نمود که توبه آنان را بپذیرد، جبرئیل نزد ایشان آمده و گفت: بی تردید شما با تمتای مقام کسانی که خدا آنان را بر شما برتری داده است، به نفس خویش ستم نمودید، و کیفرتان همان بود که از جوار خداوند عزوجل بر زمین فرود آیید. حال از پروردگارتان به حق آن نام هایی که بر عرش مشاهده نمودید، بخواهید که توبه شما را بپذیرد. گفتند: خداوندا از تو می خواهیم به حق آنان که ارجمندترین آفریدگان در نزد تو هستند، محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین و امامان ، که توبه ما را قبول فرمایی و

ص: 100

ما را مشمول رحمت خود گردانی. «آنگاه خداوند توبه ایشان را پذیرفت زیرا که او بسیار توبه پذیر و مهربان است».

پس پیامبران پیوسته این امانت را نگهداری می نمودند و اوصیاء خود و مخلصان از امت های خویش را از این امانت آگاه و با خبر می ساختند، پس آبا داشتند که امانت را به ناحق برداشته (و به خود نسبت دهند) و می ترسیدند که برای خویش ادعای آن مقام را بنمایند، «و آن شخص شناخته شده (یعنی اولین غاصب) به ناحق آن را تصرف کرد»، و ریشه هر ستمی تا روز قیامت از اوست، و این است تفسير قول خدای عزوجل: «ما، امانت را بر آسمانها و زمین و کوه ها عرضه داشتیم، آن ها از برداشتن آن سرباز زدند و از آن واهمه و ترس داشتند، اما انسان (غاصب اولى) آن را (به ناحق به خود نسبت داد و) حمل نمود، آری او بسیار ستمکار و ناتوان بود».

سپس علامه مجلسی توضیح می دهد:

لا يتوهم أن آدم عليه السلام صار بتمني منزلتهم من الظالمين المدعين لمنزلتهم على الحقيقة حتى يستحق بذلك أليم النكال، فإن في عده من الظالمين في هذا الخبر نوعا من التجوز، فإن من تشبه بقوم فهو منهم، و تشبهه عليه السلام بهم في التمني و مخالفة الأمر الندبي لا في ادعاء المنزلة، و يظهر منها أن حمل الأمانة غير حفظها، يرشدك إليه قوله عليه السلام: فلم تزل أنبياء الله يحفظون هذه الأمانة، إلى قوله: فيأبون حملها، فالمراد بحملها ادعاؤها بغير حق. قال الزجاج: كل من خان الأمانة فقد حملها، و من لم يحمل الأمانة فقد أداها. فآدم عليه السلام لم يكن من الحاملين للأمانة على ما ذهب إليه بعض المفسرين و فسروا الإنسان بأدم عليه السلام و المراد بالإنسان الذي عرف هو أبو بكر، كما تدل عليه أخبار كثيرة.

توهم نشود که آدم عليه السلام با آرزوی منزلت چهارده معصوم، از ستمکاران مدعی

ص: 101

منزلت ایشان بنابر حقیقت شده تا بدین وسیله مستحق عذاب الیم گردد، بلکه در شمارش وی از ظالمین در این خبر، نوعی مجاز است. بنابراین هرکس تشبه به قومی کند و تشبه حضرت آدم در مقام آنها و مخالفت امر مستحبتی بوده است و نه در ادعای منزلت و جایگاه آن ها، و آشکار است از آن که حمل امانت غير حفظ آن است و تو را راهنمایی می کند کلام معصوم که فرمود: پیامبران الهی همواره حافظ این امانت بودند تا این که می فرماید: پس پیامبران از حمل امانت سرباز زدند، پس مقصود از حمل امانت، ادعای امانت به غیر حق است. زجاج گفته است: هرکسی که خیانت به امانت کند، آن را حمل کرده است و هرکسی که حمل امانت نکند، آن را ادا نموده است. پس آدم عليه السلام از حاملین امانت نبوده چنان چه برخی از مفسران ، «انسان» را در قرآن به «آدم» تفسير نموده اند و مراد به انسان که شناخته شده است، همان «ابوبکر»

است چنان چه اخبار بسیاری برآن دلالت می کند.

على بن الجهم می گوید: در مجلس مأمون عباسی که امام رضا عليه السلام نیز حضور داشتند حاضر گشتم و مأمون از آن حضرت پرسید: ای فرزند رسول الله ! آیا از قول شما نیست که می گویید پیامبران معصوم می باشند؟ حضرت امام رضا عليه السلام فرمودند: آری. مأمون گفت: پس معنی این قول خداوند: «وَ عُصِيَ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوِيَ» چیست؟ حضرت فرمود:

«إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وتَعَالى قَالَ لإدمِ اسكُنْ أَنْتَ وزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَ كُلاً مِنها رَغَداً حَيْثُ شِئْتُمَا ولا تَقْرَبَا هذِهِ الشَّجَرَةَ وَ أَشَارَ لَهُمَا إِلَى شَجَرَةِ اَلْحِنْطَةِ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ وَ لَمْ يَقُلْ لَهُمَا لاَ تَأْكُلاَ مِنْ هَذِهِ اَلشَّجَرَةِ وَلاَ مِمَّا كَانَ مِن جِنْسِهَا فَلَمْ يَقْرَبا تِلْكَ الشَّجَرَةَ وَ إِنَّمَا أَكَلاَ مِنْ غَيْرِهَا لَمَّا أَنْ وَسْوَسَ اَلشَّيْطَانُ إِلَيْهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاكُمَا رَبّكُمَا عَن هَذِهِ اَلشَّجَرَةِ وَإِنَّمَا نَهَاكُمَا أَنْ تَقْرَبَا غَيْرَهَا وَ لَمْ يَنْهَكُمَا عَنِ اَلْأَكْلِ مِنْهَا إِلاَّ أَنْ تَكُونَا مَلَكَيْنِ أو تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِينَ وقاسِمِهُما إنّي لَكُما لَمِنَ النَّاجِحينَ وَلَم

ص: 102

يَكُن آدَمُ وَحَوَّاءَ شَاهَدا قَبْلَ ذَلِكَ مَنْ يَحْلِفُ بِاللَّهِ كَاذِباً فَدَلاَلَهُمَا بِغُرُورِ كُلاً مِنْهَا ثِقَةً بِيَمِينِهِ بِاللَّهِ وكَانَ ذَلِكَ مِنْ آدَمَ قَبْلَ اَلنَّبُوِّ وَ لَمْ يَكُنْ ذَلِكَ بِذَنْبٍ كَبِيرٍ اِسْتَحَقَّ بِهِ دُخُولَ النَّارِ وَ إِنَّمَا كَانَ مِنَ اَلصَّغَائِرِ اَلْمَوْهُوبِهِ اَلَّتِي تَجُوز عَلَى الْأَنْبِيَاءِ قَبْلَ نُزُولِ اَلْوَحْيِ عَلَيْهِمْ فَلَمَّا اِجْتَبَاهُ اَللَّهُ وَ جَعَلَهُ نَبِيّاً كَانَ مَعْصُوماً لا يُذْنِبُ صَغِيرَةً ولاَ كَبِيرَةً قَالَ اللَّهُ عزّ و جلّ وَ عَصيَ آدَمُ رَبَّهُ فَغَويَ ثُمَّ اجتباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَليٌ وَهُدِئ».(1)

همانا خداوند تبارک و تعالی به آدم فرمود: «تو و همسرت در بهشت ساکن شوید و از نعمت های بهشتی هر چه می خواهید، فراوان و گوارا بخورید و به این درخت نزدیک نشوید» در حالی که به درخت گندم اشاره می فرمود (مقصود آن درخت بود) «(که در غیر این صورت) از شمار ظالمان خواهید بود و به آنان نفرمود از این درخت یا از آن چه از جنس آن است، نخورید. آنان به آن درخت نزدیک نشدند و همانا از درختی جزآن (که از جنس آن درخت بود) خوردند چون شیطان آنان را وسوسه نموده و گفت:«پروردگارتان شما را از خوردن این درخت نهی نکرد بلکه شما را نهی کرد به غیرآن نزدیک شوید و شما را از خوردن آن نهی نکرد جز از این رو که فرشته شوید و یا از شما جاودان شدگان باشید و آن دو را سوگند داد که من از شمار نصیحت کنندگان هستم». آدم و حوا پیش از آن ندیده بودند که کسی به دروغ به خدا سوگند یاد کند و به این ترتیب آنان را فریب داد و از روی اعتماد به سوگند او به خدا، از درخت خوردند. و این پیش از پیامبری آدم بود و البته گناه کبیره ای نبود که به خاطر سزاوار آتش دوزخ گردد بلکه از جمله گناهان صغيره موهوبه (بخشیده شده) بود که بر پیامبران جایز است که پیش از پیامبری مرتکب آن شوند. پس چون خداوند او را برگزید و پیامبر قرارش داد، معصوم بود و هیچ صغيره ويا کبیرهای مرتکب نمی شد. خداوند عزوجل می فرماید: «وَ عَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغُوِيَ ثُمَّ اِجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَيْهِ وَ هُدِئَ».

ص: 103


1- بحار الأنوار: ج11 ص78 ب4 ح8 از عیون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص195 ب15 ح1- تميم القرشي، عن أبيه، عن حمدان بن سليمان، عن علي بن محمد بن الجهم، قال: حضرت مجلس المأمون و عنده الرضا علي بن موسى عليهما السلام فقال له المأمون: يا بن رسول الله ! أليس من قولك أن الأنبياء معصومون ؟ قال: بلى. قال: فما معنى قول الله عزوجل: «وَ عُصِيَ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوِيَ»؟ فقال عليه السلام:.

و در روایت ابوحمزه ثمالی است که: عبد الله بن عمر بر امام زین العابدين عليه السلام وارد شد و عرضه داشت:

يا ابن الحسين! أنت الذي تقول: إِنَّ يُونُسَ بْنَ مَتَّى إِنَّمَا لَقِيَ مِنَ الْحُوتِ مَا لَقِيَ لِأَنَّهُ عُرِضَتْ عَلَيْهِ وَلَايَةُ جَدِّي فَتَوَقَّفْ عِنْدَهَا ؟ قَالَ : بَلى ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ. قال: فأرني آية ذلك إن كنت من الصادقين، فأمر بشد عينيه بعصابة و عيني بعصابة ثم أمر بعد ساعة بفتح أعيننا فإذا نحن على شاطئ البحر تضرب أمواجه. فقال ابن عمر: يا سيدي ! دمي في رقبتك الله الله في نفسي. فقال: هِيهِ وَ أُرِيهِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ. ثم قال: يا أَيُّهَا الْحُوتُ! قال: فأطلع الحوت رأسه من البحر مثل الجبل العظيم و هو يقول: لبيك لبيك يا ولي الله . فقال: من أنت؟ قال: أنا حوت يونس یا سیدي. قال: أنبئنا بالخبر. قال: يا سيدي ! إن الله تعالى لم يبعث نبيا من آدم إلى أن صار جذك محمد إلا وقد عرض عليه ولايتكم أهل البيت، فمن قبلها من الأنبياء سلم و تخلص و من توقف عنها و تتعتع في حملها لقي ما لقي آدم من المعصية، و ما لقي نوح من الغرق، و ما لقي إبراهيم من النار، و ما لقي يوسف من الجب، و ما لقي أيوب من البلاء، و ما لقي داود من الخطيئة، إلى أن بعث الله يونس فأوحى الله إليه أن: يا يُونُسُ ! تَوَلَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيّاً وَ الْأَئِمَّةِ الرَّاشِدِينَ مِنْ صُلْبَهُ، في كلام له، قال: فكيف أتولى من لم أره ولم أعرفه؟ و ذهب مغتاظ، فأوحى الله تعالى إلي أن: اِلْتَقِمِي يُونِسً وَ لَا تَوَهُّنِيٌّ لَهُ عَظْمَا. فمكث في بطني أربعين صباحأ يطوف معي البحار في ظلمات ثلات ينادي أنه:لَا إلَهٌ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إنْي كَنَّتْ مِنَ الظَّالِمِينَ، قَدْ قَبْلَ وَلَاَيَةِ عَلِيِّ بْن أَبِي طَالِبٍ وَالْأئِمَّةِ الرَّاشِدِينَ مِنْ وَلَدِهِ. فلما آمن بولايتكم أمرني ربي فقذفته على ساحل البحر. فقال زين العابدين عليه السلام: اِرْجِعْ أَيُّهَا اَلْحَوْثُ إِلَى وَكْرِكَ. و استوى الماء.(1)

ای فرزند حسین ! شما مدعی هستید که یونس بن متی در شکم ماهی زندانی شد به

ص: 104


1- بحار الأنوار: ج14 ص401 ب 26 ح 15 و ج46 ص 39 ب3 ضمن حديث 34 و ج61 ص52 ب1 ح31 از مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: ج4 ص 138- وفي حديث أبي حمزة الثمالي قال: دخل عبد الله بن عمر علی زین العابدين عليه السلام وقال: يا ابن الحسين! أنت الذي تقول:.

این دلیل که بر او ولایت جدمان عرضه شد و او درباره پذیرش آن درنگ کرد؟ فرمود: آری، مادرت به عزایت نشیند. عبدالله ابن عمر گفت: پس نشانه آن را به من نشان بده، اگر از راستگویان هستی. پس حضرت دستور داد چشم من و او را با پارچه ای ببندند، آن گاه پس از لحظه ای امر کرد چشممان را باز کنیم، در این حال کنار دریا بودیم و امواج سیل آسا می خروشید. ابن عمر گفت: سرورم! خون من به گردن شما است، مبادا مرا به کشتن دهی. فرمود: آرام باش، گفتی نشان بده اگر از شمار راستگویان هستی. سپس فرمود: ای نهنگ! ناگهان نهنگی مانند کوه عظیمی سرش را از دریا برآورد در حالی که می گفت: لبيك لبيك يا ولي الله . فرمود: تو که هستی؟ گفت: من ماهی یونس ابن متی هستم. فرمود: جریان را نقل کن.

ماهی گفت: سرورم! خداوند از آدم تا جد بزرگوار شما (حضرت محمد صلى الله عليه و آله) هیچ پیامبری را مبعوث ننمود مگر آن که ولایت شما خانواده را بر او عرضه داشت، هر کدام از پیامبران آن را پذیرفتند، آسوده و راحت شدند و هر کدام درنگ نمودند و از حمل آن خودداری کردند، گرفتار یک ناراحتی مانند آن چه آدم به سبب گناه و نوح به سبب غرق و ابراهیم به سبب آتش و يوسف به سبب چاه و ایوب به سبب بلاو داود به سبب خطا کاری دیدند تا آن که خداوند يونس را برانگیخت. خداوند به او چنین وحی فرمود: امیرالمؤمنين على و ائمته راشدین از نسل او را دوست بدار. در يك قسمت از گفتارش چنین بود: چگونه دوست بدارم کسی را که ندیده ام و نمی شناسم؟ و با خشم رفت. خداوند به من وحی کرد که یونس را ببلع ولى استخوانش را نشکن. در شکم من چهل روز بود. همراه من در دریاها سیر می کرد و درون سه تاریکی فریاد می زد: «لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِلَيَّ كُنْتُ مِنَ اَلظَّالِمِينَ، ولایت علی و ائمته بعد از او را پذیرفتم». چون به ولایت شما ایمان آورد، پروردگارم مرا دستور داد و او را به کنار دریا انداختم. امام زین

ص: 105

العابدين عليه السلام فرمودند: ای نهنگ! به جای خود برگرد. او رفت و آب به هم پیوست.

در تفسیر فرات به سند خود از حضرت امام جعفرصادق از پدرش از پدران گرامش عليهم السلام نقل نمود که پیامبر اکرم صلی الله عليه و آله فرمود:

«إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَرَضَ وَلَايَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ عَلَى أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ أَهْلَ الْأَرْضِ فقبلوها مَا خَلَا يُونُسُ بْنُ مَتَّى فعاقبه اللَّهِ وَ حَبَسَهُ فِي بَطْنِ الْحُوتِ لإنكاه وَلَايَةَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ حَتَّى قَبْلَهَا».

همانا الله تبارک و تعالی، ولایت علی بن ابی طالب عليه السلام را براهل آسمانها و زمین عرضه داشت، همه قبول کردند به جزيونس بن متى. بدین سبب خداوند او را کیفر نمود و در شکم ماهی زندانی کرد به جهت انکار ولایت علی بن ابي طالب عليه السلام تا اینکه پذیرفت.

ابويعقوب گوید: در درون ظلمات فریاد زد: «لا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي کُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ»

از ظالمين هستم به جهت انکار ولایت علی بن ابی طالب. ابوعبد الله گفت: من حديث را انکار کردم و آن را بر عبدالله بن سليمان مدنی عرضه نمودم، او گفت: ناراحت نشو، امیرالمؤمنين على بن ابي طالب عليه السلام در کوفه برای ما سخنرانی کرد، پس از حمد و ثنای خدا در سخنرانی خود، فرمود:

«فَلَوْلَا أَنَّهُ كَانَ مِنِ الْمُقِرِّينَ لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ».

اگر او از شمار اقرارکنندگان نبود، هرآینه تا روز قیامت در شکم ماهی می ماند.

کسی برخاست و گفت: ای امیرمؤمنان ! ما شنیده ایم که الله می فرماید: فَلَوْلَا أَنَّهُ كانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ!.

حضرت علی علیه السلام فرمود:

« اقْعُدْ یا بَكَّارٍ ؛ فَلَوْلَا أَنَّهُ كَانَ مِنِ الْمُقِرِّينَ لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلى يَؤُمُّ يُبْعَثُونَ».(1)

ص: 106


1- بحار الأنوار: ج 26 ص 333 ب7 ح16 از تفسیر فرات بن إبراهيم: ص 264 ح 359 - محمد بن أحمد بن إبراهيم الكوفي معنعنا، عن جعفر بن محمد، عن أبيه، عن جده، عن آبائه عليهم السلام، قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله:.

ای بکار! بنشین، اگراو از اقرارکنندگان نبود در شکم ماهی تا روز قیامت می ماند.

و: آیا ترک اولی در اصطلاح معصومین علیهم السلام بوده است؟

جواب 6: در احادیث بیان شده است که آن چه از حضرت آدم عليه السلام سرزده است گناه نمی باشد، و برخی از آن روایات را در این جواب آوردیم ....

ز: در این فرمایشی که در زیارات داریم که: أشهد أنك كنت نورا في الأصلاب الشامخة و الأرحام المطهرة، حضرت آدم و حواء که از آن اصلاب شامخه و ارواح مطهره بوده است که دلیل برپاکی و عصمت ایشان است، پس چگونه جمع می شود بین این آیات و احادیث؟

جواب 7: بیان شد که آنان هرگز قبل و بعد از نبوت گناه نکرده اند و اجماع شیعه بر این اعتقاد است، و خطای آدم و حوا جز ترک اولی نبوده.

ح: در فرمایشات معصومین مثلا در مناظره حضرت امام رضا عليه السلام در مجلس مأمون لعنة الله علیه یا در مکالمات حسنیه که عصمت انبیاء ثابت می شود، چگونه باید این اعمال انبیاء بیان گردد که منافی با عصمت ایشان نباشد؟
اشاره

جواب 8: بیان شد که آن چه از آنان سرزده است ترک اولی بوده و برای حضرت آدم عليه السلام تصریح شده است که در بهشت و قبل از نبوت وی بوده است و گناه به حساب نمی آید، و این برای آن بوده که مقادير الهي تمام گردد. ایشان برای ماندن در بهشت آفریده نشده بود و خلق شد تا حجت الله در زمین باشد، و این ها با عصمت ایشان در زمان نبوت تناقض ندارد، .... ترک اولی از معاصی نیست، اولی و غیر اولی در مباح بودن هر دو مشترک اند و بر ترک اولى عتاب است، آن هم نه به جهت عقوبت بلکه بنابر تأکید بر انجام اولی و همچنین است اشتباه منهای با مباح برانبیاء جایز نیست، زیرا آن دلالت بر جهل آنها به منهيات و محرمات دلالت می کند، و جاهل به آن ها را چگونه احتراز از آن کنند.

ترک اولی ترک مستحبات است و گناه نمی باشد و استفاده از معصیت صغيرة در برخی از روایات مجازی است. مخالفت امری ارشادی است و نه مولوی که البته سالب توفیق می شود .

ص: 107

و از مصادیق ظلم، ظلم بر نفس به این که ترک اولی کند که سالب توفیق و یا نعمتی می گردد و ذنب آنان نسبی است و ذنب به وجه اطلاق نمی باشد و استغفار انبیاء به جهت ترک اولى است و ... اعتراف به ظلم برخی انبیاء چون آدم و یونس به معنای نقصان منفعت است که بر اثر تقصیر در ایمان کامل به حضرات معصومین است.

قول اماميه چنین است: جایز نیست برانبیاء گناه صغيره وكبيره نه قبل بعثت و نه بعد از آن . و اتفاق شیعه بر این است که آن نهی، ارشادی بوده است؛ مقصود از نهی ارشادی صلاح منه است و وجه رشد او که بر آن نه ثواب و نه عقابی مترتب می شود و بلکه سلب نعمت و فضیلت می کند و عتاب لازم می آید.

شیخ طبرسی می نویسد: معصیت هم در مقابل واجب گفته می شود و هم در مخالفت امر مستحب. پس مانعی نیست که ترک کننده مستحب را عاصی بنامند. آن گاه می نویسد: شکی نیست که احتمال دارد فغوی به معنای ناامیدی باشد. (یعنی) جایز است معنای فغوی این باشد که آدم از رسیدن به جاودانگی ناامید شد یعنی از درخت خورد ولی به آرزوی خود نرسید.

معصیت حضرت آدم در مقابل امرارشادی بود نه امر مولوی و وجوبی. پیامبران از معصیت و مخالفت حق معصوم هستند .... این است معنای سخن گوینده (که می گوید): انبیاء با آن که معصوم هستند مانعی نیست ترک اولی از آن ها سر بزند. و خوردن آدم از شجره، ترک اولی بود. وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ ، گفتیم این عصیان معصیت نبوده حتی مکروه هم نبوده است. زیرا در این جا نهی ارشادی است یعنی خلاف صلاح خود اقدام نمودند. به خصوص به قرینه ی فغوئ . به ضرر خود اقدام کرد. از زندگی بی زحمت رانده شد. (که واژه غوى خلاف رشد است).

تتمه مسائلی که در جلسه آقایان مطرح شده است:

1- تعريف عصمت انبیاء چیست؟

ص: 108

جواب: در پاسخ به سؤال 2 آورده ایم.

2- تفاوت عصمت و خطا در چیست؟

جواب: از آثارعصمت پاکی از تمامی گناهان کوچک و بزرگ است، و انسان های برگزیده الهی جهت ابلاغ پیام های الهی به مردم و انجام دیگر تکالیف باید از گناهان کوچک و بزرگ قبل از نبوت و پس از آن معصوم و پاک باشند، و اعلم وافضل واعبد اهل زمان خود باشند. و خطا لغزش های کوچکی است که خالی از گناه باشد، و معلوم است که عصمت حضرات اولوالعزم برتر از عصمت انبیاء غیر اولوالعزم است، و عصمت حضرات محمد و آل محمد صلوات الله علیهم از جميع مخلوقات برتر است و کسی را یارای قیاس احدی با آنان نیست.

3- آیا حضرت آدم فریب شیطان خورد، یا این که حؤا فریب شیطان را خورد و آدم بر اثر تحریک حوا فریب خورد؟

جواب: قرآن کریم در آیاتی چنین می فرماید:

«فَدَلَّاهُمَا بِغُرُورٍ ۚ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ ۖ وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَكُمَا عَنْ تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُلْ لَكُمَا إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمَا عَدُوٌّ مُبِينٌ»(1)

«فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ ۖ وَقُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ ۖ وَلَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَىٰ حِينٍ»(2)

«فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ لِيُبْدِيَ لَهُمَا مَا وُورِيَ عَنْهُمَا مِنْ سَوْآتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَٰذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِينَ»(3)

«فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَانُ قَالَ يَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَىٰ شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَا يَبْلَ»(4)

و روشن است که ابليس لعنه الله تعالى آدم و حوا هر دو را وسوسه نمود ( فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطانُ) ( فَدَلاَّهُمَا بِمَغْرُورٍ ) و از جایگاهشان تنزل داد (فَازَلُهُمَا اَلشَّيْطَانُ عَنْهَا).

آن چه از آیات قرآن کریم و احادیث معصومین علیهم السلام آشکار می شود این است که آدم و

ص: 109


1- سوره (7) الأعراف آیه 23.
2- سوره (2) آیه 37.
3- سوره (7) الأعراف آیه 21.
4- سوره (20) آیه 121.

حوا، در تمامی این جریان ها هر دو با هم همراه بودند و این که گفته می شود شیطان به سراغ آدم رفت و ناامید شد و سپس به سراغ حوا رفت و حوا موجب فریب آدم شد، بهتانی بیش نیست که از اسرائیلیات بوده و عینا متن تورات است که در ذیل آورده می شود:

تورات: سفر پیدایش

خداوند، آدم را در باغ عدن گذاشت تا در آن کار کند و از آن نگهداری نماید، و به او گفت: از همهء میوه های درختان باغ بخور، به جز میوه درخت شناخت نیک و بد، زیرا اگر از میوه آن بخوری، مطمئن باش خواهی مرد ... آنگاه خداوند آدم را به خواب عمیقی فرو برد و یکی از دنده هایش را برداشت و جای آن را با گوشت پر کرد، و از آن دنده، زنی سرشت و او را پیش آدم آورد. آدم گفت: این است استخوانی از استخوان هایم و گوشتی از گوشتم. نام او نسا **باشد، چون از انسان گرفته شد ... آدم و همسرش، هرچند برهنه بودند، ولی احساس خجالت نمی کردند ... مار از همه حیواناتی که خداوند به وجود آورد، زیرک تر بود. روزی مار نزد زن آمده، به او گفت: آیا حقیقت دارد که خدا شما را از خوردن میوه تمام درختان باغ منع کرده است؟ زن در جواب گفت: ما اجازه داریم از میوه همه درختان بخوریم، به جز میوه درختی که در وسط باغ است. خدا امر فرموده است که از میوه آن درخت نخوریم و حتی آن را لمس نکنیم و گرنه می میریم. مارگفت: مطمئن باش نخواهید مرد! بلکه خدا خوب می داند زمانی که از میوه آن درخت بخورید، چشمان شما باز می شود و مانند خدا می شوید و می توانید خوب را از بد تشخیص دهید. آن درخت در نظر زن، زیبا آمد و با خود اندیشید: میوه این درخت دلپذیر، می تواند، خوش طعم باشد و به من دانایی ببخشد. پس از میوه درخت چید و خورد و به شوهرش هم داد و او نیز خورد. آن گاه چشمان هر دو باز شد و از برهنگی خود آگاه شدند؛ پس با برگ های درخت

ص: 110

انجیر پوششی برای خود درست کردند. عصر همان روز، آدم و زنش، صدای خداوند را که در باغ راه می رفت شنیدند و خود را لابلای درختان پنهان آردند. خداوند آدم را ندا داد: ای آدم، چرا خود را پنهان می کنی ؟ آدم جواب داد: صدای تو را در باغ شنیدم و ترسیدم زیرا برهنه بودم؛ پس خود را پنهان کردم. خداوند فرمود: چه کسی به تو گفت که برهنه ای ؟ آیا از میوه آن درختی خوردی که به تو گفته بودم از آن نخوری؟ آدم جواب داد: این زن که یار من ساختی ، از آن میوه به من داد و من هم خوردم. آن گاه خداوند از زن پرسید: این چه کاری بود که کردی؟ زن گفت: مار مرا فریب داد. پس خداوند به مار فرمود: به سبب انجام این کار از تمام حیوانات وحشی و اهلی زمین ملعون تر خواهی بود. تا زنده ای روی شکمت خواهی خزید و خاک خواهی خورد. بین تو و زن، و نیز بین نسل تو و نسل زن، خصومت می گذارم. نسل زن سر تو را خواهد کوبید و تو پاشنه وی را خواهی زد. آن گاه خداوند به زن فرمود: درد زایمان تو را زیاد می کنم و تو با درد فرزندان خواهی زایید. مشتاق شوهرت خواهی بود و او بر تو تسلط خواهد داشت. سپس خداوند به آدم فرمود: چون گفته زنت را پذیرفتی و از میوه آن درختی خوردی که به تو گفته بودم از آن نخوری، زمین زیر نعلت قرار خواهد گرفت و تو تمام ایام عمرت با رنج و زحمت از آن کسب معاش خواهی کرد. از زمین خار و خاشاک برایت خواهد رویید و گیاهان صحرا را خواهی خورد. تا آخر عمر به عرق پیشانیات نان خواهی خورد و سرانجام به همان خاکی باز خواهی گشت که از آن گرفته شدى؛ زیرا تو از خاک سرشته شده و به خاک هم برخواهی گشت ... سپس خداوند فرمود: که آدم مانند ما شده است و خوب و بد را می شناسد، نباید گذاشت از میوه درخت حیات" نیز بخورد و تا ابد زنده بماند ....

4- آیا بهشت محل لذت بردن بود یا تکلیف؟

ص: 111

جواب: بهشت محل لذت بردن بود، و نهی ارشادی و تنزیهی الله تعالی نیز تکلیف بود.(1)

5- آیا ترک اولی روایتی دارد و یا ساخته ذهن دانشمندان شیعه و سنی بوده، و آدم عصیان نکرده؟

جواب: معصیت شامل نافرمانی در امر واجب و حرام و مستحب و مکروه می گردد، و آن چیزی که نافرمانی در امر واجب و حرام باشد، گناه است و موجب عذاب الهی می شود. نافرمانی در آن چیزی که مستحب و یا مکروه است، گناه و موجب عذاب الهی نمی شود و آن خطا و لغزشی است که سبب تنزل و سلب نعمت و درجه و موجب غم و رنج و وحشت می شود که بر سر زبان اهل علم مشهور به ترک اولی است یعنی ترک نمودن گزینه ای که اولویت در انجام آن می باشد. و این جانب حدیثی نیافتم که این اصطلاح این گونه ذکر شده باشد ولكن این اصطلاح مستفاد از آیات و احادیث است.

6- آیا یونس نبی علیه السلام عجله در ترک قوم به علت نا امید شدن از هدایت قوم برای کسب شرح صدر به دهان ماهی رفت و برگشت؟

جواب: پیش تر ذکر کردیم دوسبب دارد: 1- تنزیلی و درباره قوم يونس نبی بود. 2- و تأويلی و درباره معرفت و قبول طاعت محض حضرات محمد و آل محمد صلى الله عليهم و سلم بوده است. و وسیله برای اخذ فیوضات و نعم الهي و توفیقات معنوی بر همه و حتى انبياء تنها حضرات محمد و آل محمد صلى الله عليهم وستم می باشند.

7- آیا آدم و حوا میوه درخت علم را خوردند و به آشکاری رسیدند، و جایگاه خود را یافتند؟

جواب: الله تبارک و تعالی در قرآن کریم چنین می فرماید:

«فَدَلَّاهُمَا بِغُرُورٍ ۚ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ ۖ وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَكُمَا عَنْ تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُلْ لَكُمَا إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمَا عَدُوٌّ مُبِينٌ»(2)

شیطان آدم و حواء را به فریبی سقوطشان داد، پس چون از میوه آن درخت چشیدند

ص: 112


1- سوره (2) آیه 39: «وَقُلْنَا يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلَا مِنْهَا رَغَدًا حَيْثُ شِئْتُمَا وَلَا تَقْرَبَا هَٰذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ»ص: 410سوره (7) الأعراف آیه 20: «وَيَا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ فَكُلَا مِنْ حَيْثُ شِئْتُمَا وَلَا تَقْرَبَا هَٰذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ» . سوره (7) الأعراف آیه 23: «فَدَلَّاهُمَا بِغُرُورٍ ۚ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ ۖ وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَكُمَا عَنْ تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُلْ لَكُمَا إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمَا عَدُوٌّ مُبِينٌ»..
2- سوره (7) الأعراف آیه 23.

لباسشان ریخته عورتشان بر آن دو آشکار گردید، بنا کردند از برگ های بهشت بر عورت های خود می نهادند و پروردگارشان آنان را ندا داد: آیا شما را از این درخت نهی نکردم؟ و آیا به شما نگفتم که شیطان برای شما دشمن آشکاری است؟!.

چنان که روشن است در قرآن کریم ذکری از چیستی آن درخت نشده است و در احادیث و روایات و اخبار چند مصداق ذکر شده است که پاسخ به آن در پیش گذشت، و فقره دوم پرسش شما ابهام دارد، و اگر مقصود پیدا کردن جای گاه خود که نباید از آن تجاوز بنمایند و بر مقام حضرات محمد و آل محمد صلى الله عليهم و ستم غبطه بخورند باشد، که تجاوز بر آن موجب آشکاری عوراتشان باشد، جواب آری است، که آنان سبب و واسطه همه فیوضات و نعمات الهی به همه مخلوقات هستند، و شرح ماجرا چنان چه در تورات آمده است، در پاسخ به پرسش شماره 3 گذشت ضمن این که باز هم تأکید می شود که خوردن میوه آن درخت موجب آگاهی آنان نسبت به وضعیت خودشان شد، چیزی جز متن تورات و اعتقاد یهودیان نیست، والله العالم.

روایت است که امام جعفرصادق عليه السلام درباره آیه : «بَدَتْ لَهُمَا سَوَاتُهُمَا» فرمودند:

«كَانَتْ سُوءاً تَهُمَا لَا تَبْدُوَ لَهُمَا - يَعْنِي كَانَتْ ( مُسْتَتِرَةُ ) دَاخِلَةُ».(1)

عورت هایشان برایشان آشکار نمی شد- یعنی (پوشیده) در داخل بوده است.

8- آیا آدم و حوا این مراحل را طی کردند تا به درک و معرفت جایگاه خود برسند، و جایگاه اهل بیت علیهم السلام را درک کنند که در کجا هستند؟ و به نام پنج تن علیهم السلام قسم یاد نمودند تا بخشیده شدند ولی ربطی به عصمت حضرت آدم ندارد.

جواب: تقدير الهی چنین بود تا این که آدم حسب قابليتش به آن معرفت و تواضع برسد، و این با عصمت وی تضادی ندارد و پیش از نبوت بالفعل بوده است.

9- آیا حضرت آدم بعد از این شناخت به اهل بیت علیهم السلام به مقام اجتباء رسیدند؟

جواب: در قرآن کریم سوره 20 طه آیه 121 الی 123 چنین آمده است:

ص: 113


1- تفسير القمي: ج1 ص225- حدثنا أحمد بن إدريس، أخبرنا أحمد بن محمد، عن ابن أبي عمير،عن بعض أصحابه، عن أبي عبد الله عليه السلام. و تفسير العياشي: ج2 ص 11 12- عن بعض أصحابنا، عن أبي عبد الله عليه السلام في قول الله : « فَبَدَّتْ لَهُمَا سُوَاتُهُمَا » قَالَ: كانَت سُوَاتُهُمَا لَا تَبْدُو لَهُمَا فَبَدَتْ، يَعْنِي كَانَ مِنْ دَاخِلِيٍّ. البرهان في تفسير القرآن: ج2 ص524 ح3805 و بحار الأنوار: ج 11 ص160 ب3 ح1 از تفسير القمي. البرهان في تفسير القرآن: ج 2 ص525 ح 3811 و بحار الأنوار: ج 11 ص 189 ب 3 ح46 از تفسير العياشي.

«فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ اَلشَّيْطَانُ قَالَ يَا آدَمُمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَى شَجَرَةِ الْمُحَلِّي وَمَملَ لاَيَبلى أَكلاً مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سِواهُما وَفْقاً يَخصِفانِ عَلَيهِما مِن وَرَقِ الجَنَّةِ وعَصَى آدَهُ غُوِّئَ د اجْتَبَاهُ تَه فَتابَ عَلِيٌ وهَدِئ».

«تاب» اگر به «إلى» متعدی شود، فعل عبد، به معنای بازگشت به سوی خدا است مانند:«إِنِّي تُبْتُ إِلَيْكَ» . همانا به سوی (فرمان برداری از) تو بازگشتم.(1) و اگر به «على» متعدی شود، فعل خدا، به معنای پذیرش توبه است مانند همین آیه: «فَتَابَ عَلَيْهِ» - پس توبه او را پذیرفت، بنابر این پس از توبه حضرت آدم و پذیرش آن از سوی الله تعالی به مقام إجتباء و إصطفاء

رسید.

10- آیا تاسیس زبان عربی از حضرت اسماعيل عليه السلام بوده است از بدو تولد؟

جواب: در برخی از روایات آمده است:

«كَانَ حَمْسَةٌ مِنَ اَلْأَنْبِيَاءِ سُرْيَانِيُّونَ آدَمُ وَ شِيثٌ وَ ادْرِيسُ وَ نُوحٌ وَ إِبْراهِيم وكان لِسَانُ آدَمَ اَلْعَرَبِيَّةَ وَ هو لسان أَهْلِ الْجَنَّةِ فَلَمَّا عَصَى رَبَّهُ أَبْدَلَهُ بِالجَنَّةِ وَنَعيمِها الأرضَ وَ الحَرثَ وَ بِلِسانِ العَرَبِيَّةِ السُّرْيانِيَّةِ...»(2)

پنج تن از پیامبران سریانی بودند: حضرت آدم و شیث و ادریس و نوح و إبراهيم، و زبان حضرت آدم زبان عربی بود، و آن زبان اهل بهشت است، آن گاه که آدم لغزش نمود، الله تعالى بهشت و نعمت های آن را به زمین و کشاورزی و زبان عربی سریانی تبدیل فرمود... .

11- نهی آدم و حوا عليهما السلام چه نهیی بوده؟

جواب: همان طور که پیش تر آمد نهی تحریمی و مولوی نبوده بلکه تنزیهی و ارشادی بوده است که مستوجب عذاب نیست و تنها ترک اولى و سبب تنزل و سلب فضیلت و نعمت و موجب رنج و سختی و غم می گردد.

12- هبوط برای چه بوده؟

ص: 114


1- سورہ (46) الأحقاف آیه 16.
2- الإختصاص: ص 264- محمد بن جعفر المؤدب، عن أحمد بن أبي عبد الله، عن أبيه، عن الحسن بن علي بن فضال، عن عمر بن أبان، عن بعضهم، قال:.

جواب: إخراج سریع از جای عالی به دانی را هبوط گویند، و اهباط آدم و حوا از بهشت بر اثر الغزشی بود که در امر ارشادی الله جل جلاله انجام دادند. و صلى الله على محمد و آله الظاهرين، والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته . العاصي ربه الكريم حیدر حسين التربتي الكربلائي علي الله عن والديه وعنه آمین .19 شهر ربيع الثاني سنة 1433 الهجرية.

* * *

تربت امام حسین علیه السلام

اشاره

سؤال - روایاتی وارد شده است درباره زمین کربلا که حور العين از حفظه ملائکه زوار کربلا می خواهند برایشان تربت حضرت را سوغات ببرند آیا این سوغات چه اثری دارد؟

جواب1- در حدیث شریف است که:

«مَنْ زَارَ قَبْرَ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السلام بشطِّ اَلْفُرَاتِ كان كَمَنْ زَارَ اَللَّهَ فَوْقَ عَرْشِهِ».(1)

هرکه قبر امام حسين عليه السلام را در کنار رود فرات زیارت کند مانند کسی است که خدا را بالای عرشش زیارت کرده است.

جهت تبرک و بهره مندی از فیوضاتی که از محل روضه منوره مضجع آن حضرت که مشرف به شرافت مكين و ساکن آن تربت مقدس کسب فیض می کنند، و جهت إظهار مودت و محبت به آن مکان مقدس و مکين مطهر و ابراز و اظهار برائت از دشمنان حضرت برای آنان علو درجه و نورانیت بیشتر می آورد و این که خلقت حورالعين(2) از نور مطهر حضرت امام حسين عليه السلام است و بدین وسیله استضائه جزء از کل می شود.

* * *

سؤال -

آیا از مسلمات زینب کبری بر بدن علی اکبر در میدان آمد، حال آن که امام حسین علیه السلام از آمدن زنان در میدان در مقابل دشمن مانع شده اند مدرک آن را ذکر فرمایید؟

جواب- آمدن حضرت زینب علیها السلام برسر پیکر مطهر حضرت علی اکبر علیه السلام در بسیاری از کتب و منابع شیعه و مخالفين ذکر شده است،(3) و منابع شیعه مأخذ خودشان را

ص: 115


1- ثواب الأعمال و عقاب الأعمال: ص 85- ... عن الحسين بن محمد القتي، عن أبي الحسن الرضا عليه السلام قال:.
2- بحار الأنوار: ج 25 ص 16 ب1 ح30 من کتاب ریاض الجنان، لفضل الله بن محمود الفارسي بحذف الأسانيد، عن أنس بن مالك قال: بينا رسول الله صلى الله عليه و آله صلى صلاة الفجر ثم استوى في محرابه کالبدر في تمامه فقلنا: یا رسول الله ! إن رأيت أن تفسر لنا هذه الآية قوله تعالى: «فاولئكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مّنَ النَّبِيّينَ وَالصّدّيقينَ وَالشُّهَداءِ وَ الصّالِحينَ» فقال النبي صلى الله عليه و آله: أَمَّا اَلنَّبِيُّونَ فَأَنَا وَ أَمَّا اَلصِّدِّيقُونَ فَعَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ أَمَّا اَلشُّهَدَاءُ فَعَمِّي حَمْزَةُ وَ أَمَّا اَلصَّالِحُونَ فابتنِي فَاطْمُهِ. فَنَهَضَ اَلْعَبَّاسُ مِنْ زاوِيَةِ اَلْمَسْجِدِ إلى بَيْنِ يَدَيْهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَقَالَ يَا رَسولَ اللَّهِ أَلِسْتُ أَنَا وأَنْتَ وعَلِيٌ وفَاطِمَةُ والحَسَنُ وَالحُسَيْنُ مِن يَنْبُوعٍ وَاحِدٍ قَالَ صلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَمَا وَرَاءَ ذَلِكَ يَا عَمَّاهْ قَالَ لِأنَّكَ لَم تَذكُرني حينَ ذَكَرْتَهُم وَلَم تُشَرِّفني حِينَ شَرَّفْتَهُم فَقَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَا عَمَّاهْ أَمَّا قَوْلُكَ أَنَا وأَنْتَ وَ عَلِيٌ وَ الحَسَنُ والحُسَيْنُ مِن يَنْبُوعٍ وَاحِدٍ فَصَدَقْتَ وَ لَكِنْ خَلَقَنا اللَّهُ نَحْنُ حَيْثُ لا سَمَاءَ مَبْنِيَّةٌ ولا أَرْضٌ مَدْحِيَّةٌ وَ لا عَرْشٍ ولا جَتَّةٍ ولا نَارِكَنَا نُسَبِّحُهُ حِينَ لاَ تَسْبِيحَ وَ نُقَدِّسُهُ حِينَ لاَ تقديس فَلَمَّا أَرَادَ اَللَّهُ بَدْءَ اَلصَّنْعَةِ فَتَقَ نُورِي فَخَلَقَ مِنْهُ اَلْعَرْشَ فَنُورُ اَلْعَرْشِ مِنْ نُورِي وَ نُورِي مِنْ نُورِ اللَّهِ وَ أَنَا أَفْضَلُ مِنَ العَرْشِ ثُمَّ فَتَقَ وابنُ أبي طالِبٍ فَخَلَقَ مِنْهُ الْمَلائِكَةَ فَنُورُ اَلْمَلائِكَةِ مِنْ نُورِ ابْنِ أَبِي طَالِبٍ فَنُورُ اَلْمَلاَئِكَةِ مِنِ اِبْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ نُورَابَنُ أَبِي طَالِبٍ مِنْ نُورِ اَللَّهِ وَ نُورُ اِبْنِ أَبِي طَالِبٍ أَفْضَلُ مِنَ اَلْمَلاَئِكَةِ وَ فَتَقَ نُور ابتني فَاطِمَةَ مِنْهُ فَخَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْض وَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ مِنْ نُورِ اِبْنَتِي فَاطِمَةَ وَ نُورُ فَاطِمَةَ مِنْ نُورِ اَللَّهِ وَ فَاطِمُهُ أَفْضَلُ مِنَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ ثُمَّ فَتَقَ نُورَالْحَسَنَ فَخَلَقَ مِنْهُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ فَنُورُ الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ مِن نُورِ الحُسَينِ مِن نُورِ اللَّهِ وَالحُسَينِ أَفْضَلُ مِنَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ ، ثُمَّ فَتَقَ نُورِ الْحُسَيْنِ فَخَلَقَ مِنْهُ الْجَنَّةِ وَ الْحُورِ الْعِينِ فَنُورُ الْجَنَّةِ وَ الْحُورِ الْعِينِ مِنَ نُورِ الْحُسَيْنِ وَ نُورُ الْحُسَيْنِ مِنْ نُورِ اللَّهِ وَ الْحُسَيْنِ أَفْضَلَ مِنَ الْجَنَّةِ وَ الْحُورِ الْعِينِ ، ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الظَّلَمَةِ بِالْقُدْرَةِ فَارْسُلْهَا فِي سَحَائِبِ الْبَصَرِ فَقَالَ اَلْمَلاَئِكَهُ سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّنَا مُد عَرَفْنَا هَذِهِ اَلأَشباحَ مَا رَأَيْنَا سُوءاً فَبِحُرْمَتِهِمْ إِلاَّ كَشَفْتَ مَا نَزَلَ بِنَا فَهُنَالِكَ خَلَقَ اَللَّهُ تَعالَى قَنَادِيلَ اَلرَّحْمَةِ وعَلَّقَها عَلَى سُرَادِقِ اَلْعَرْشِ فَقَالَ إِلَهَنَا لِمَنْ هَذِهِ الفضيله وَ هَذِهِ الْأَنْوَارِ ؟ فَقَالَ : هَذَا نُورُ أُمَّتِي فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ فَلِذَلِكَ سمیت أُمَّتِي الزَّهْرَاءِ لِأَنَّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِينَ بِنُورِهَا ظَهَرْتَ وَ هِيَ ابْنَةُ نَبِيٍّ وَ زَوَّجَهُ وَصِيِّي وَ حُجَّتِي عَلَى خَلْقِي أُشْهِدُكُمْ یا مَلَائِكَتِي أَنِّي قَدْ جَعَلَهُ ثَوَابِ تسبیحکم وَ تقديسکم لِهَذِهِ الْمَرْأَةِ وَ شيعتها إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ. فَعِنْدَ ذَلِكَ نَهَضَ الْعَبَّاسُ إِلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ قَبَّلَ مَا بَيْنَ عَيْنَيْهِ وَ قَالَ : يَا عَلِيُّ ! لَقَدْ جَعَلَكَ اللَّهِ حُجَّةُ بَالِغَةً عَلَى الْعِبَادُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ.
3- در کتاب های مخالفین:تاريخ الأمم و الملوک طبری: ج5 ص 446 و 447: قال أبو مخنف: حدثني سليمان بن أبي راشد، عن حميد بن مسلم الأزدي، قال: ... و كأني أنظر إلى امرأة خرجت مسرعة، كأنها الشمس الظالعة، تنادي: يا أخیاه! و یا ابن أخیاه! قال: فسألت عليها. فقيل: هذه زینب ابنة فاطمة ابنة رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم، فجاءت حتى أكبت عليه، فجاءها الحسين فأخذ بيدها فردها إلى الفسطاط، و أقبل الحسين إلى ابنه، و أقبل فتيانه إليه، فقال: إحملوا أخا ، فحملوه من مصرعه حتى وضعوه بين يدي الفسطاط الذي كانوا يقاتلون أمامه. مقاتل الطالبيين أبو الفرج الأموي: ص 76 و 77: ثم قال حميد: و كأني أنظر إلى امرأة خرجت مسرعة كأنها الشمس الطالعة تنادي: يا حبيباه ! يا ابن أخاه! فسألت عنها، فقالوا: هذه زينب بنت علي بن أبي طالب. ثم جاءت حتى انكبت عليه، فجاءها الحسين، فأخذ بيدها إلى الفسطاط .... از آن: البحار: ج 45 ص 45، العوالم : ج 17 ص 287 و 288. مقتل الحسين عليه السلام، الخوارزمي: ج2 ص31: قال حميد بن مسلم: لكأني أنظر إلى امرأة خرجت مسرعة كأنها الشمس طالعة تنادي بالويل والثبور، تصيح: وا حبيباه! وا ثمرة فؤاداه! وا نور عيناه ! فسألت عنها، فقيل: هي زينب بنت علي. ثم جاءت حتى انكبت عليه، فجاء إليها الحسين حتى أخذ بيدها و ردها إلى الفسطاط .... المنتظم، ابن الجوزي: ج5 ص.34: و خرجت زینب بنت فاطمة تنادي: یا أخاه ! يا ابن أخاه! وأكبت عليه، فأخذ بيدها الحسين، فردها إلى الفسطاط .و در کتب شیعه:الإرشاد: ج2 ص 107: و خرجت زینب أخت الحسين عليه السلام مسرعة تنادي: يا أخاه ! وابن أختاه! وجاءت حتى أكبت عليه، فأخذ الحسين عليه السلام برأسها، فردها إلى الفسطاط .... از آن: إعلام الوری: ص 242 و نفس المهموم، ص 312 و تظلم الزهراء عليها السلام: ص 195 . اللهوف: ص 114 و 115 - قال الراوي: و خرجت زینب بنت علي عليه السلام تنادي: يا حبيباه ، يا ابن أخاه وجاءت فأكبت عليه، فجاء الحسين عليه السلام، فأخذها و ردها إلى النساء .... و مانند آن: تظلم الزهراء: ص195. مثير الأحزان: ص36- و خرجت زینب أخت الحسين تنادي: يا حبيباه! وجاءت و أكبت عليه، فأخذها الحسين، فردها إلى الفسطاط .... تسلية المجالس: ج2 ص 310- و قال حميد بن مسلم: فكأني أنظر إلى امرأة خرجت مسرعة كأنها الشمس الطالعة، تنادي بالويل والثبور، وتقول: يا حبيباه! یا ثمرة فؤاداه ! يا نور عيناه ! فسألت عنها، فقيل: هي زینب بنت علي عليها السلام، و جاءت، وانكبت عليه، فجاء الحسين عليه السلام، و أخذ بيدها، فردها إلى الفسطاط .... از آن: بحارالأنوار: ج 45 ص 42 - 45 و عوالم العلوم: ج 17 ص285 – 287 والدمعة الساكبة: ج4 ص 329 - 332.

ذکر ننموده اند و باید که مأخذ اول آنان تاریخ طبری بوده باشد، و قدیمی ترین مأخذ همان تاریخ طبری است که تصریح دارد از مقتل أبي مخنف ذکر کرده است و اصل مقتل مفقود است و معلوم است که همه آن ها از نقل مضطرب حمید بن مسلم که خودش از بنی امیه و جزو لشکریان عمر بن سعد بوده و همراه با خولى لعنهم الله حامل سر مطهر حضرت امام حسين عليه السلام به کوفه بوده می باشد ،(1) و راوی از حمید بن مسلم سليمان بن أبي راشد است که مجهول است، بنابراین، این خبر از جهت منبع معتبر نیست و فاقد سند صحیح می باشد. اضافه برآن الفاظ این خبرها از اضطراب برخوردارند چنان که ملاحظه می کنید. و دلالت آن نیز اشکال هایی دارد که به برخی از آنها اشاره نماييم:

1- گزارش صحیحی از نپوشاندن صورت زنان اهل بیت علیهن السلام در منظر نامحرمان نشده است، بلکه حضرت زینب علیها السلام در اسارت، خود يزيد لعنه الله را توبیخ نموده و فرمودند:

«... أَ مِنَ الْعَدْلِ يَا ابْنَ الطُّلَقَاءُ ! تخديرك حرائرک وَ إماءک سوقک بَنَاتِ رَسُولُ اللَّهِ سَبَايَا قَدْ هَتَكَتِ سُتورَهُنُ وَ أَبَدیت وُجُوهِهِنَّ تَحْدُو الْأَعْدَاءَ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ؟! ...»(2)

... ای پسر آزاد شدگان (به لطف جدم) ! آیا این از عدل است که زنان و کنیزکان خود را پشت پرده ها بنشانی و آن گاه دختران رسول الله را در بند اسارت، به این شهرو آن شهر بکشانی ؟ پرده کرامت آنان را کنار زني و چهره هایشان را بر دشمنان نمایان سازی ؟! ....

2- و روایاتی تصریح دارد که مید حضرت زینب را نمی شناخته که از برخی استفسار نمود و پرسید که: ایشان کیست و آنان جوابش دادند که: زینب است در حالی که آنان نیز نمی شناختند چون در برخی از نقل ها او را زینب و در برخی حضرت رباب نامیدند، و روبندهها تا قبل از هجوم برخیمه ها بر صورتها بوده است. و اگر حضرت زینب سلام الله علیها برسر

ص: 116


1- تسلية المجالس و زينة المجالس (مقتل الحسين عليه السلام للسيد محمد بن أبي طالب الحسيني الموسوي): ج2 ص331 - قال: ثم إن عمر بن سعد لعنه الله سرح برأس الحسين عليه السلام يوم عاشوراء يوم قتل فيه عليه السلام مع خولی بن يزيد الأصبحي و حمید بن مسلم الأسدي إلى ابن زیاد، ثم أمر برءوس الباقين من أهل بيته وأصحابه فقطعت و سرح بها مع شمر بن ذي الجوشن و قیس بن الأشعث و عمرو بن الحجاج لعنهم الله إلى الكوفة ....
2- الإحتجاج على أهل اللجاج: ج 2 ص 308.

نعش حضرت علی اکبر حاضر شده باشند معلوم می شود که نهی امام حسين عليه السلام از بیرون آمدن زنان نهی تحریمی نبوده و شامل آن لحظه نمی باشد، و از آنجا که دلائلی بر عصمت حضرت زینب عليها السلام وجود دارد که از سنخ عصمت ذاتیه اهل بیت اطهار و ملهمة من عند الله تعالی هستند، کار خلافی از او سر نمی زند و فعل حضرت والاتر از فهم ما می باشد، و عظمت مصیبت نیز بسیار بزرگ است، و الله العالم.

سؤال_

راجع به اهل بیت علیهم السلام که می خوانیم در اصلاب شامخه و ارحام مطهره بوده اند گفته شده یک توجیه ممکن است این باشد که اقل جمع 3 است و سه رحم مطهره کافی است. مضاف بر این نمی رساند که پدران و مادران معصوم از گناه بوده اند. آیا این صحبت صحیح می باشد؟

جواب- آیه کریمه: «وَ تَقَلُّبَ فِي السَّاجِدِينَ»(1) و احادیث بسیاری که در آنها تصریح شده بر طهارت نسب خاتم النبيين صلى الله عليه و آله(2) و در اثبات الوصية و الأنوار و غیر آنها از حضرت آدم ابوالبشربه تفصیل ذکر شده است، و این که الله تعالی از همه پدران رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم، از حضرت آدم ابوالبشر تا حضرت عبدالله و ابوطالب علیهم السلام عهد گرفته است که نطفه مبارکه را قرار ندهند مگر در طاهرترین آرحام، بر کل صادق است، و اولى و اصح بلکه اصل حمل آیه بر همه افراد می باشد، اضافه بر این که در احادیث بسیاری که مسعودی در إثبات الوصية و سید جلیل فار بن معد در کتاب خود إيمان أبي طالب عليه السلام بر کثرت آنها نزد فريقين تصریح نموده اند و صاحب جامع الأخبار بر صحت سند حديث رسول الله صلى الله عليه و آله شهادت داده، و ابن ابی الحدید برنقل کاقه ناس تصریح نموده. شیخ صدوق و شیخ مفید مدعی إجماع شیعه شده اند، و احادیث و زیارات بسیاری است که در آنها تصریح شده بر طهارت نسب حضرات معصومین در همه نشئات، و در نشئه دنیویه از جهت پدران و مادران .

و حمل: «فِي السَّاجِدِينَ» و «الْأَصْلَابِ الشَّامِخَةِ وَ الْأَرْحَامِ الْمُطَهَّرَةِ» بربعض و یا حداقل جمع که

ص: 117


1- سوره (26) الشعراء آیه 220.تفسير القمي: ج2 ص125- حدثني محمد بن الوليد، عن محمد بن الفرات، عن أبي جعفر عليه السلام قال: الَّذِي يَرَاكَ حِينَ تَقُومُ فِي اَلنُّبُوَّةِ وَ تَقَلُّبَكَ فِي اَلسَّاجِدِينَ قَالَ فِي أَصْلاَبِ اَلنَّبِيِّينَ تَصْحِيحِ إعتقادات اَلْإِمَامِيَّةِ: ص139- فصل في أن آباء النبي صلى الله عليه و آله كانوا موحدین: قال أبو جعفر: في آباء النبي صلى الله عليه و آله: اعتقادنا فيهم أنهم مسلمون . قال الشيخ المفيد: آباء النبي صلى الله عليه و آله إلى آدم عليه السلام كانوا موحدين على الإيمان بالله حسب ما ذكره أبوجعفر رحمه الله و عليه إجماع عصابة الحق. قال الله تعالى: الذي يراك حين تقوم وتقلب في الساجدين، یرید به تنقله في أصلاب الموحدين. و قال نبيه صلى الله عليه و آله: ما زلت أتنقل من أصلاب الظاهرين إلى أرحام المطهرات حتى أخرجني الله تعالى في عالمكم هذا. فدل على أن آباءه كلهم كانوا مؤمنين إذ لو كان فيهم کافر لما استحق الوصف بالظهارة لقول الله تعالى: إما المشركون جش، فحكم على الكقار بالتجاسة فلما قضى رسول الله صلى الله عليه و آله بطهارة آبائه كلهم ووصفهم بذلك دل على أنهم كانوا مؤمنين. تأويل الآيات الظاهرة : ص 393 - روی محمد بن العباس رحمه الله، عن الحسين بن هارون، عن إبراهيم بن مهزیار، عن أخيه، عن علي بن أسباط، عن عبد الرحمان بن حماد المقري، عن أبي الجارود، قال: سألت أبا جعفر عليه السلام عن قول الله عزوجل: وَ تَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدينَ قالَ يُرئ تَقَلُّبَهُ فِي أَصلابِ اَلنَّبِيِّينَ مِنْ نَبِيٍ إِلَى نَبِيٍ حَتَّى أَخْرَجَهُ مِنْ صُلْبِ أَبِيهِ مِنْ نِكَاحٍ غَيْرِ سِفَاحٍ مِنْ لَدُنْ آدَمَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ.
2- الكافي: ج1 ص 441 باب مولد النبي صلى الله عليه و آله و وفاته... ح9- أحمد بن إدريس، عن الحسين بن عبد الله الصغير، عن محمد بن إبراهيم الجعفري، عن أحمد بن علي بن محمد بن عبد الله بن عمر بن علي بن أبي طالب، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: إنَّ اللَّهَ كانَ إذ لا كَانَ فَخَلَقَ الكَانَ والمَكانَ وَ خَلَقَ نُورَ الأَنْوَارِ الَّذِي نُوِّرَتْ مِنْهُ الأَنْوارُ وَ أَجْرى فِيهِ مِنْ نُورِهِ الَّذِي نُوِّرَتْ مِنْهُ الأنوارُ وَ هُوَ اَلنُّورُ اَلَّذِي خَلَقَ مِنْهُ مُحَمَّداً وَ عَلِيّاً فَلَمْ يَزَالاَ نُورَيْنِ أَوَّلَين إِذْ لاَ شَيْءَ كُوِّنَ قَبْلَهُمَا فَلَمْ يَزَالاَ يَجْرِيَانِ طَاهِرَيْنِ مُطَهَّرَيْنِ فِي الأصلابِ الطَّاهِرَةِ حَتَّى اِفْتَرَقَا فِي أَطْهَرَ طاهِرين فِي عَبْدِ اَللَّهِ وَ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِمَا اَلسَّلاَمُ . إثبات الوصية: ص 133- روي عن سیدنا رسول الله صلى الله عليه و آله أنه قال: كُنْتُ أَنَا وَ عَلَى نُورَةٍ فِي جَبْهَةِ آدَمَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَانْتَقَلْنَا مِنَ الطلاَّبِ الطّاهِرَةِ إِلَى الأَرْحام الْمُطَهَّرَةِ الزَّاكِيَةِ حَتَّى صِرْنَا فِي صُلْبِ عَبْدِ اَلْمُطَّلِبِ قانقسم اَلنُّورُ قِسمينِ فَصَارَ قِسمٌ فِي عَبْدِ اَللَّهِ و قسمَ فِي أبي طَالِبٍ فَتَخَرَّجتُ مِن عَبْدِ اللَّهِ وَ خَرَجَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وهُوَ قَولُ اللّه جلّ وَ عَزَّ الَّذي خَلَقَ مِنَ الماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَصِهراً وَكانَ رَبُّكَ قَديراً. كنز الفوائد: ج1 ص164 فصل في ذكر مولد سيدنا رسول الله صلى الله عليه و آله و وصف شيء من فضله .... و جاء في الحديث عن النبي صلى الله عليه و آله أنه قال: قل بين الأضلاب الظارة إلى الأرحام الظاهرة، نکاحة لا يفاحة. إثبات الوصية: ص 93 - 115 مولد سيدنا محمد صلى الله عليه و آله و سلم... - روی الخاصة والعامة أن الله جل وعلا تا أراد أن يخلق سيدنا محمد أمر جبرئيل عليه السلام ... به تفصیل پدران و مادران حضرت ختمی مرتبت صلى الله عليه و آله و سلم ذکر شده اند و این که آنان همه گی مود و طاهر بوده اند. الأنوار في مولد النبي المختار صلى الله عليه و آله: ص16 الجزء الأول: و روي عن الصادق عليه السلام قال: كانت الروح في رأس آدم مائة عام و ... روایت طولانی است و مانند روایت إثبات الوصية ، پدران و مادران حضرت ختمی مرتبت صلى الله عليه و آله و سلم ذکر شده اند و این که آنان همگی موحد و طاهر بوده اند. جامع الأخبار: ص15 فصل6 في فضائل أصلاب و أرحام التبي و علي صلى الله عليهما و آلهما: روي بإسناد صحيح عن علي بن الحسين بن موسی بن بابويه القمي، قال: حدثني أبو عبد الله جعفر التجار الدوريستي، قال: حدثني أبي محمد بن أحمد، قال: حدثني الشيخ أبو جعفر محمد بن علي بن الحسين بن موسی بن بابويه القتي، و حدثني يحيى بن أحمد بن يحيى، قال: حدثني عبد العزيز بن عبد الصمد، قال: حدثني مسلم بن خالي المكي، قال: حدثني جابر بن عبد الله، قال: سألت رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم عن ميلاد أمير المؤمنين عليه السلام فقال صلى الله عليه و آله و سلم: لَقَدْ سَأَلْتَنِي عَنْ خَيْرِ مَوْلُودٍ وُلِدَ بَعْدِي عَلَى سُنَّة اَلْمَسِيحِ إِنَّ اَللَّهَ خَلَقَنِي وَ عَلِيّاً مِنْ نُورٍ وَاحِدٍ كُنْتُ فِي جَنْبِ آدَمَ اَلْأَيْمَنِ وَ عَلِيٌ فِي جَنْبِهِ الْأَيْسَرِ نُسَبِّحُ اَللَّهَ وَ نُقَدِّسُهُ إِلَى أَنْ تَقُلْنَا مِنْ صُلْبِهِ إلى الأصْلابِ الطَّاهِرَةِ وَ الْأَرْحامِ الطَّيِّبَةِ إِلَى أَنْ أَوْدَعَنِي فِي صُلْبِ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ عَبْدِ اَلْمُطَّلِبِ وَ خَيرِ رَحِمٍ وَهيَ آمِنَةُ بِنتُ وَهْبٍ وَ أُؤَدِّعُ عَلِيّاً فِي صُلْبِ أَبِي طَالِبٍ وَ رَحِمِ فَاطِمَةَ بِنْتِ أَسَد .... الفضائل، ابن شاذان القمي: ص59 - 59 مولد الإمام علي عليه السلام: أخبرنا الشيخ الإمام العالم الورع الناقل ضیاء الدین شیخ الإسلام أبو العلاء الحسن بن أحمد بن يحيى العطار الهمداني ره في همدان في مسجده في الثاني و العشرين من شعبان سنة ثلاين و ثلاثين وستمائة قال: حدثنا الإمام ركن الدين أحمد بن محمد بن إسماعيل الفارسي قال: حدثنا عمر بن روق الخظابي قال: حدثنا الحجاج بن منهال، عن الحسن بن عمران، عن شاذان بن العلاء قال: حدثنا عبد العزيز عن عبد الصمد، عن سالم، عن خالد بن السري، عن جابر بن عبد الله الأنصاري، قال: سألت رسول الله صلى الله عليه و آله عن ميلاد علي بن أبي طالب عليه السلام فقال: آهِ آهِ سَأَلْتَ عَجَباً يَا جَابِرُ عَنْ خَيْرِ مَوْلُودٍ وُلِدَ بَعْدِي عَلَى سُنَّةِ المَسيحِ إنَّ اللَّهَ تَعَالَى خَلَقَهُ نُورًاً مِنْ نُورِي وَخَلَقَني نُوراً مِن نُورِهِ وَ كِلانا مِن نُورٍ واحِدٍ، ... ثُمَّ إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ نَقَلَنَا مِنْ صُلْبِ آدَمَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِي الْأَصْلَابِ الطَّاهِرَةِ فَمَا نَقَلَنِي مِن صُلْبٍ إِلاَّ تَقل عليّاً مَعِي فَلَمْ نَزَلْ كَذَلِكَ حَتَّى أَطْلَعَنَا اَللَّهُ تَعَالَى مِنْ ظَهْرٍ طَاهِرٍ وَ هُوَ ظَهْرُ عبدالمطلب ثُمَّ نَقَلَنِي مِنْ ظَهْرٍ طَاهِرٍ وَ هُوَ ظَهْرُ عَبْدِ اَللَّه، وَ استَوْدَعَني خَيرَ رَحِمٍ وهي آمِنُهُ فَلَمَّا ظَهَرْتُ ارْتَجَّتِ اَلمَلاَئِكهُ وَ ضَجَّتْ وَقالَتْ إِلَهَنا وَ سَيِّدَنا ما بَالُ وَلِيِّكَ عَلِيٍ لاَ نَراهُ مَعَ النُّورِ اَلْأَزْهَرِ؟ يَعنُونَ بِذلكَ مُحَمَّداً فَقَالَ اَللَّهُ عزّ و جَلَّ إِنِّي أَعْلَمُ بِوَلِيِّي وَ أَشْفَقُ عَلَيْهِ مِنْكُمْ فَاطَّلَعَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلِيّاً مِنْ ظَهْرٍ طَاهِرٍ مِنْ بَنِي هَاشِم، .... إيمان أبي طالب (الحجة على الذاهب إلى كفر أبي طالب عليه السلام): ص 56 - و من ذلك الحديث الذي نقله الثقات و تظافرت به الروايات و هو قول النبي صلى الله عليه و آله: نَقَلْنَا بَيْنَ اَلْأَصْلاَبِ اَلطَّاهِرَةِ إِلَى اَلْأَرْحَامُ اَلزَّكِيَّةُ. و لاشتهار هذا الحديث و كثرة الطرق التي نرويه بهالم نذكر له إسناد و قد يروى عنه عليه السلام بلفظ آخرو هو قوله صلى الله عليه و آله: لَمْ أَزَلْ أَنْقُلُ مِنْ أصْلابِ الطَّاهِرِينَ إِلَى أَرْحَامِ اَلطَّاهِرَاتِ حَتَّى أُسْكِنْتُ فِي صُلْبِ عَبْدِ اَللَّهِ وَرَحِمٌ آمَنُهُ بَيْتَ وَهْبٍ. و روي عنه أيضا بلفظ آخرو هوقوله صلى الله عليه و آله: يلي الله تعالى يقلني بين أضلاب الظاهرين إلى أزحام المطهرات، حتى أخرجني إلى عاليكم هذا. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج 7 ص 93 - وقوله صلى الله عليه و آله و سلم: نقلنا من الأصلاب الظاهرة إلى الأرحام الزكية. وقوله عليه السلام: إن الله تعالى لم يمسسني بسفاح في أرومتي منذ إسماعيل بن إبراهيم إلى عبد الله بن عبد المطلب. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج14 ص65 - قد نقل التاس کاقة عن رسول الله صلى الله عليه و آله أنه قال: نقلنا من الأصلاب الظاهرة إلى الأرحام التركية. فوجب بهذا أن يكون آباؤه كلهم منهين عن الشرك لأنهم لو كانوا عبدة أصنام لما كانوا طاهرين. الصراط المستقيم: ج1 ص341- عن أبي عمر الزاهد منهم (أي من العامة) في کتاب الياقوت، بلفظ: لم أزل أنا و أنت نركض في الأصلاب الظاهرة ، إلى عبد الله و أبي طالب لم تدسنا الجاهلية بأرجاسها و سفاحها. غرر الأخبار: ص 360 فصل 33 - و روی أبو عمر الزاهد في كتاب الیواقیت و هو من جلائل الكتب عندهم و أفاضلها: إن النبي صلى الله علیه و آله قال: يا علي! لم أزل و أنت نرتكض من الأصلاب الظاهرة المطهرة و الأرحام الحافظة المحفوظة من ظهر آدم إلى بطن حواء صلی الله عليهما، وإلى ظهر عبد الله و بطن آمنة، و ظهر أبي طالب و بطن فاطمة، لم تدسنا الجاهلية بأرجاسها في جهلها و سفهاءها. و قال الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام عقيب رواية هذا الحديث: وَ كُفِيَ بِذَلِكَ لَنَا شَرَفاً وَ فَخْراً وَ سؤددا. روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه (چاپ قدیم): ج01 ص105- و روي عن صفوان، عن أبي بكر الحضرمي في الحسن کالصحیح: الشيخ يفتري على رجل من جاهلية العرب من آباء رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم والحال أنه ورد الروايات المتواترة أنه صلى الله عليه و آله وسلم كان ينقل من الأصلاب الظاهرة إلى الأرحام المطهرة ....

سه می باشد، نیاز به دلیلی دیگر دارد که مفقود است، و حتی یک مورد از پدران و مادران رسول الله و امامان معصوم صلوات الله عليهم، با واسطه و بی واسطه، ثابت نشده است که طهارت توحید و تقوی نداشته اند و یا از خاندانی پست و فرومایه و بد نام بوده اند.

و همان طور که برای رسول الله و امیرالمؤمنين صلوات الله عليهما و آلهما ثابت است، برای بقیه امامان معصوم نیز ثابت است، زیرا حضرات معصومین در تمامی ویژگی ها با رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم مشترک هستند الا نبوت تأسیسی و اختصاصات آن حضرت، و آنچه از فضائل که یکی از امامان دارد، بقیه امامان نیز از آن بهره مند هستند مگر در اختصاصات، چنانچه فرمودند:

«خَلَقْنَا وَاحِدٍ .. إِنَّ فَضْلَ أَوَّلُنَا يَلْحَقُ فَضْلِ آخِرَنَا ، وَ فَضْلِ آخِرَنَا یلحق فَضْلِ أَوَّلِنَا ، فَكُلْ لَهُ فَضْلٍ».(1)

ما در آفرینش یکسانیم، ... همانا فضل اولین ما به فضل آخرين ما ملحق می پیوندد، و فضل آخرين ما به اولین ما ( فضل ما یکسان است)، و همه را فضلی است.

«إِنَّا أَهْلِ بَيْتِي لايقاش بِنَا أَحَدُ».(2)

همانا کسی با ما قیاس نشود.

«أَشهَدُ أَنَّكَ طُهْرٌ طاهِرٌ مُطَهَّرٌ مِنْ طُهْرٍ طاهِرٍ مُطَهَّرٍ طَهُرَتَ وَ طَهُرَتْ أَرْضٌ أَنْتَ بِها وَ طَهُرَ حَرَمُكَ»...(3)

شهادت می دهم همانا تو (از آغاز پاک و پاکیزه و پاک گردیده (خدایی)، از پاک و پاکیزه و پاک گردیده ای، پاک گردیده ای و زمینی که در آن (مدفون) هستی پاک گردیده، و حرم تونيزپاک گردیده، ....

و از آن جمله است اصلاب شاخه و أرحام مطهره .(4)

ظرف قابلی باید تا بتواند حمل معصوم بنماید. باید آباء وأمهات، همگی از شرک و زنا و سفاح

ص: 118


1- الغيبة، التعماني: ص 85 ب4 ح16 - أخبرنا علي بن الحسين قال: حدثنا محمد بن يحيى العطار بقم قال: حدثنا محمد بن حسان الرازي قال: حدثنا محمد بن علي الكوفي قال: حدثنا إبراهيم بن محمد بن يوسف قال: حدثنا محمد بن عيسى، عن عبد الرزاق، عن زيد الشام، عن أبي عبد الله عليه السلام، و قال محمد بن حسان الرازي: وحدثنا به محمد بن علي الكوفي، عن محمد بن سنان، عن زيد الشام قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: أيهما أفضل الحسن أو الحسين؟ قال: إِنَّ فَضْلَ أَوَّلُنَا يَلْحَقُ فَضْلِ آخِرَنَا ، وَ فَضْلِ آخِرَنَا يَلْحَقُ فَضْلِ أَوَّلِنَا ، فَكُلْ لَهُ فَضْلٍ. قال: فقلت له: جعلت فداك وشع علي في الجواب و الله ما أسألك إلا مرتاد . فقال : *نَحْنُ مِنْ شَجَرَةٍ برأنا اللَّهُ مِنْ طِينَةِ وَاحِدَةً ، فَضَّلَنَا مِنَ اللَّهِ ، وَ عَلَّمَنَا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ، وَ نَحْنُ أُمَنَاءُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ ، وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِينِهِ ، وَ الْحِجَابُ فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ خَلْقِهِ ، أَزِيدُكَ یا زِیدَ؟ قلت: نعم. فقال : خَلَقْنَا وَاحِدٍ ، وَ عَلَّمَنَا وَاحِدٍ ، وَ فَضَّلَنَا وَاحِدٍ ، وَ کلنا وَاحِدُ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ . فقلت: أخبرني بعدتكم. فقال: نَحْنُ إِثْنَا عَشَرَ هَكَذَا حُؤْلُ عَرْشِ رَبِّنَا جَلَّ وَ عَزَّ فِي مُبْتدا خُلِقْنا اَوْلَنا مُحَمَّدٌ وَ اَوْسَطْنا مُحَمَّدٌ وَ اَخَّرْنا مُحَمَّد. بحارالأنوار: ج 25 ص 363 ب 12 ح 23 از المحتضر مانند الغيبة .
2- بحارالأنوار: ج 23 ص 117 ب7 ح32 از نهج البلاغة: قال أمير المؤمنين عليه السلام في خطبته عند ذكر آل النبي صلى الله عليه و آله و سلم : هم موضع سره، ... لَا يُقَاسُ بَالَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَحَدُ ، وَ لَا يُسَوَّى بِهِمْ مَنْ جَرَتْ نِعْمَتُهُمْ عَلَيْهِ أَبَداً، .... و المسترشد في إمامة علي بن أبي طالب عليه السلام: ص399 ح 133- و قال عليه السلام أيضا في خطبة: هلک مِنْ قَارِنٍ حَسَداً ، وَ قَالَ بَاطِلًا ، وَ وَالَى عَلَى عَدَاوَتُنَا أَوْ شَكَّ فِي فَضَّلَنَا ، إِنَّهُ لَا يُقَاسُ بِنَا آلِ مُحَمَّدٍ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَحَدُ ، وَ لَا يُسَوَّى بِنَا مَنْ جَرَتْ نعمتنا عَلَيْهِمْ ، نَحْنُ أَطْوَلَ النَّاسِ أَ غِرَاساً ، وَ نَحْنُ أَفْضَلُ النَّاسِ أَنْفَاساً، .... و کشف الغمة: ج1 ص30- قال علي عليه السلام على منبر الجماعة: نحن أهل بيتي لا يقاس بنا أحد. وعلل الشرائع: ج1 ص 177 ب141 ح22- حدثنا أحمد بن الحسن القطان قال: حدثنا الحسن بن علي بن الحسين السكري قال: حدثنا محمد بن زكريا الجوهري الغلابي البصري قال: حدثنا عثمان بن عمران قال: حدثنا عباد بن صهيب قال: قلت للصادق جعفر بن محمد عليهما السلام: أخبرني عن أبي ذرأ هو أفضل أم أنتم أهل البيت؟ فقال: يَا ابْنَ صُهَيْبٍ ! كَمْ شُهُورُ السنۃ؟ فقلت: إثني عشر شهرة؟ فقال: و کم الحرم منها؟ قلت: أربعة أشهر. قال: فشهر رمضان منها؟ قلت: لا. قال: فَشَهْرُ رَمَضَانَ أَفْضَلُ أَمِ أَشْهُراً الْحَرَمِ ؟ فقلت: بل شهر رمضان؟ قال: فذلك نحن أهل البيت لا يقاش بنا أحد. و معاني الأخبار: ص 179 ح2- حدثنا أبي رضي الله عنه قال: حدثنا محمد بن يحيى العطار، عن محمد بن أحمد بن يحيى بن عمران الأشعري، عن حمدان بن سليمان، عن أيوب بن نوح، عن إسماعيل الفراء، عن رجل، قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: أليس قال رسول الله صلى الله علیه و آله في أبي ذر رحمة الله عليه: ما أظلت الخضراء ولا أقلي الغبراء على ذي مج أصدق يرث أبي ؟ قال: بلى. قال: قلت: فأين رسول الله و أمير المؤمنين و أين الحسن والحسين ؟ قال : فقال لي: كم الممته شهرة. قال: قلت: إثنا عشر شهرا. قال: كم منها حرم؟ قال: قلت: أربعة أشهر. قال: فشهر رمضان منها؟ قال: قلت: لا. قال: إِنَّ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ لَيْلِهِ أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ ، إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ لَا يُقَاسُ بِنَا أَحَدُ، .... و الإختصاص: ص 12- وعنه ، عن سعد بن عبد الله عن أيوب بن نوح، عن أحمد بن إسماعيل الفراء ، عن رجل قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم في أبي ذر: مَا أَظَلَّتْ الْخَضْرَاءِ وَ مَا أَقَلَّتْ الغبراء أَصْدَقُ لَهْجَةً مِنْ أَبِي ذَرٍّ؟ قال: بلى. قلت: فأين رسول الله و أمير المؤمنين و الحسن و الحسين عليهم السلام؟ قال: فقال لي: كم في الشته شهرة؟ قلت: إثنا عشر شهرا. قال: كَمْ مِنْهَا حَرَامُ؟ قِلَّةُ : أَرْبَعَةُ أَشْهُرٍ . قَالَ : شَهْرُ رَمَضانَ مِنْهَا؟ قِلَّةُ : لَا . قَالَ : إِنَّ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ لَيْلَةً الْعَمَلُ فِيهَا أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ ، إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ لَا يُقَاسُ بِنَا أَحَدُ، ...
3- کامل الزيارات: ص222 ح 17- حدثني أبو عبد الرحمان محمد بن أحمد بن الحسين العسكري و محمد بن الحسن جمیعة، عن الحسن بن علي بن مهزیار، عن أبيه علي بن مهزیار، عن محمد بن أبي عمير، عن محمد بن مروان، عن أبي حمزة الثمالي قال: قال الصادق عليه السلام: إِذَا أَرَدْتَ اَلْمَسِيرَ إِلَى قَبْرِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السلام أَشْهَدُ أَنَّكَ طُهْرٌ طاهِرٌ مُطَهَّرٌ مِنْ طُهْرٍ طاهِرٍ مُطَهَّرٍ طَهُرَتَ وَ طَهُرَتْ أَرْضٌ أَنْتَ بِها وطَهر حَرَمَكَ، .... من لا يحضره الفقيه: ج2 ص 587 ح3197 - و تقول عند أمير المؤمنين عليه السلام: ... وَ أَشْهَدُ أَنَّ طُهْرٍ طَاهِرٍ مُطَهِّرُ ، مِنْ طُهْرٍ طَاهِرٍ مُطَهِّرُ .... تهذیب الأحکام: ج6 ص 25 ب8 ح 53 - 1- محمد بن أحمد بن داود، عن أحمد بن محمد بن سعيد قال: أخبرنا أحمد بن الحسين بن عبد الملك الأودي قال: حدثنا ذبيان بن حكيم قال: حدثني يونس بن ظبيان، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: إِذَا أَرَدْتَ زِيَارَةَ قَبْرِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ . . . یا مَوْلَايَ ! صَلَّى اللَّهُ عَلَى رُوحِكَ وَ بَدَنِكَ ، طُهْرٍ طَاهِرٍ مُطَهِّرُ ، مِنْ طُهْرٍ طَاهِرٍ مُطَهِّرُ، ....
4- کامل الزيارات: ص 222 ح 17- حدثني أبو عبد الرحمان محمد بن أحمد بن الحسين العسكري ومحمد بن الحسن جمیع، عن الحسن بن علي بن مهزیار، عن أبيه علي بن مهزیار، عن محمد بن أبي عمير، عن محمد بن مروان ، عن أبي حمزة الثمالي قال: قال الصادق عليه السلام: إِذَا أَرَدْتَ الْمَسِيرَ إِلَى قَبْرِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ . . . . . . کنت نُوراً فِي الْأَصْلَابِ الشَّامِخَةِ ، وَ نُوراً فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ ، وَ نُوراً فِي الْهَوَاءِ ، وَ نُوراً فِي السَّمَاوَاتِ الْعُلى ، کنت فِيهَا نُوراً سَاطِعاً لَا يطفا ، وَ أَنْتَ النَّاطِقِ بِالْهُدَى، .... تهذیب الأحکام: ج6ص 113 زيارة الأربعين ...ح201- 17- أخبرنا جماعة من أصحابنا، عن أبي محمد هارون بن موسی بن أحمد التلعکبري، قال: حدثنا محمد بن علي بن معمر، قال: حدثني أبو الحسن علي بن محمد بن مسعدة و الحسن بن علي بن فضال، عن سعدان بن مسلم، عن صفوان بن مهران الجمال، قال: قال لي مولاي الصادق صلوات الله عليه: فِي زِيَارَةِ الْأَرْبَعِينَ تَزُورُ عِنْدَ ارْتِفَاعِ النَّهَارِ وَ تَقُولُ : السَّلَامُ عَلَى وَلِيِّ اللَّهِ . . . أَشْهَدُ أَنَّكَ کنت نُوراً فِي الْأَصْلَابِ الشَّامِخَةِ ، وَ الْأَرْحَامِ الطَّاهِرَةِ ، لَمْ تُنَجِّسْكَ الْجَاهِلِيَّةُ بِأَنْجَاسِهَا ، وَ لَمْ تُلْبِسْكَ الْمُدْلَهِمَّاتُ مِنْ ثِيَابِهَا ، ....

طاهر باشند و حتی لحظه ای مشرک نبوده باشند بلکه بایست جهت حمل نور شریف معصوم از طاهرترین باشند. و این تعابیر در زیارات برای همه امامان صادق است. نتیجه این که شیعه اعتقاد دارد بر ضرورت طهارت نسب رسول الله و امامان معصوم صلوات الله علیهم اجمعین از نسل آن حضرت را از جهت پدران و مادران با واسطه و بی واسطه (از زنا و پستی نسب)، و معتقد است که تمامی اجداد و جدات رسول الله و امامان معصوم از نکاح صحیح اند، و همه شریف اند نسبا وحسبا، و از موحدان بوده اند.

و این که نوشته اید: مضاف بر این نمی رساند که پدران و مادران معصوم از گناه بوده اند.آیا این صحبت صحیح می باشد؟

می گوییم: بنابر فرمایش حضرات معصومین علیهم السلام عصمت درجاتی دارد، و پدران و مادران معصومین باید صدیق باشند و عصمت واجبه ای که برای حجج الله لازم است، برای آنان نیست و به طور مطلق مفترض الطاعة نیستند مگر در آن زمانی که نیابت و یا وکالت از طرف امام معصوم داشته باشند، مانند حضرت زینب کبری و فاطمة بنت الحسين و حکيمة بنت الإمام الجواد و حضرت نرجس خاتون و سفراء اربعة صلوات الله عليهم و غیر آنها که در مدتی که به امر امام باب الأئمته بوده اند، و سخنی را که نقل نمودید باطل و بی اساس می باشد.

***

علم رسول الله صلى الله علیه و آله به غیب

سؤال - گفته شده است که: این آیه کریمه تصریح دارد به این که رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم عالم به غیب نبوده اند: سورة (7) الأعراف الآية 189«قُلْ لَا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ ۚ وَلَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ ۚ إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ».

جواب: ترجمه آیه چنین است:

ص: 119

(ای رسول الله !) بگو: من از خود مالك هیچ سود و زیانی برای خودم نیستم، مگر آنچه را خدا بخواهد (و از غیب و اسرار نهان از پیش خود خبر ندارم، مگر هر چه خدا بخواهد) و اگر غیب می دانستم، منافع زیادی برای خودم فراهم می کردم و هرگز به من زیانی نمی رسید. من جز هشداردهنده و بشارت دهنده برای گروهی که ایمان می آورند نیستم. و آیه کریمه می فرماید: لم أضر نفسي ولا أنفعها ولا يلحقها نفعا ولا ضرا إلا بمشيته، بلکه نفي نموده است مالکیت ضرر و نفع را، پس استثناء به مالکیت واقع گشته پس واجب گشته که مشیت بوده باشد مشیت ملک ونه مشیت ضرری که مالک آنند و به تحقیق خداوند تعالی ملک برای او قرار داده است در آیه کریمه:

*«... وَ ما مَلَكَتْ يَمِينُكَ مِمَّا أَفاءَ اللَّهُ عَلَيْكَ ... » .(1)

... و نیز کنیزانی را که از غنایم خداوند به تو بخشیده ....

علامه مجلسی در بحار الأنوار چنین معنی نموده:

«لاَ أَمْلِكُ إِنَفْسِي نَفْعاً وَ لَا ضَرّاً»، یعنی به طور مطلق، زیرا فعل متوقف بر اسباب و آلتها است، وبدرستی که همه به قدرت خداوند تعالی است، و این با اختیار انسان منافاتی ندارد، و یا در آنچه که به اختیار بندگان نیست از دفع بلاها و جلب منفعتها.

و مرقوم داشته است:

«لاَ أَمْلِكُ إِنَفْسِي نَفْعاً وَ لَا ضَرّاً» یعنی: جلب منفعت و نه دفع ضرری را و آن إظهار بندگی است و بیزاری جستن از ادعای علم به غیب ها از جانب خود (استقلالی)، «إِلاَّ مَا شَاءَ اَللَّهُ»، (جز آن که مشیت او باشد) از آن را پس الهام نماید مرا و موفق دارد، «وَلَو كُنتُ أَعْلَمُ الغَيبَ»، یعنی اگر آن را می دانستم هرآینه مخالفت می نمود حال من آنچه را که بر آن هستم از طلب بسیاری منفعت ها و دوری جستن از ضررها تا این که بدی

ص: 120


1- سوره (33) الأحزاب آیه 51: «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَحْلَلْنَا لَكَ أَزْوَاجَكَ اللَّاتِي آتَيْتَ أُجُورَهُنَّ وَمَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَيْكَ وَبَنَاتِ عَمِّكَ وَبَنَاتِ عَمَّاتِكَ وَبَنَاتِ خَالِكَ وَبَنَاتِ خَالَاتِكَ اللَّاتِي هَاجَرْنَ مَعَكَ وَامْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِيِّ إِنْ أَرَادَ النَّبِيُّ أَنْ يَسْتَنْكِحَهَا خَالِصَةً لَكَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ ۗ قَدْ عَلِمْنَا مَا فَرَضْنَا عَلَيْهِمْ فِي أَزْوَاجِهِمْ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ لِكَيْلَا يَكُونَ عَلَيْكَ حَرَجٌ ۗ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا».

مرا مس ننماید، و احتمال دارد این که معنی چنین باشد: اگر علم غیب از خود می داشتم به غیر از راه وحی از جانب الله هر آینه آن را به کار می گرفتم در جلب منفعت ها و راندن ضررها و لكن من وقتی که به وحی آن را دانسته ام و لكن من راضی ام به قضای الهی و کوششی در دفع آنچه را که می دانم واقع شدن آن را بر خودم از مصیبت ها به قضای الله تعالى، و این منافاتی ندارد با آنچه می آید درباره آن

حضرات عليهم السلام علم به آنچه بوده و آنچه که تا روز قیامت بشود.(1)

و می گوییم: نه تنها رسول الله بلکه هیچ کسی مالک نفع و ضرر برای خود نیست مگر به مشیت الهی، و کسی از پیش خود و مستقل از حضرت الله تعالى هیچ کسی و چیزی نیست و همه نیاز به او دارند و اوست غني مطلق.

و می گوییم: این آیه کریمه نفي عالم بودن نبی و وصى به غیب از جانب حضرت اله را نمی کند، و شاهد بر آگاه بودن رسول الله از غیب به اذن الله تعالی است آیه کریمه:

«عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَىٰ غَيْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَىٰ مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا»(2)

(او) داننده «غیب» است و کسی را بر «غيب» خود آگاه نکرده * مگر آن را که پسندیده از پیغمبران، پس همانا او از پیش روی او و از پشت سرش نگهبانی را می گمارد.

و باب علوم رسول الله صلى الله علیه و آله حضرت امیر المؤمنين عليه السلام است. و از طریق رسول الله صلى الله عليه و آله و به واسطه او همه اهل بیت نبوت از علم غیبی که الله تبارک و تعالی آن حضرت را آگاه فرموده است آگاه شده اند. والله العالم.

سؤال -

چرا ائمه معصومین (چهارده معصوم) برای پیامبری و امامت برگزیده شدند؟ آیا اگر فرد عادی برای امامت انتخاب می شد با آن عنایاتی که خداوند به ائمه معصومین علیهم السلام داشت به فرد عادی داشت فرد عادی نمی توانست مانند ائمه معصومین باشد؟

ص: 121


1- بحار الأنوار: ج19 ص301 ب 11: «لاَ أَمْلِكُ إِنَفْسِي نَفْعاً وَ لَا ضَرّاً»، أي جلب نفع ولا دفع ضرر و هوإظهار للعبودية و التبري من ادعاء العلم بالغيوب من قبل نفسه إلا ما شاء الله من ذلك فيلهمني إياه و يوفقني له و لون أعلم الغيب أي لوكنت أعلمه لخالفت حالي ما هي عليه من استكثار المنافع و اجتناب المضار حتى لا يمتني سوء. ويحتمل أن يكون المعنى لو كنت أعلم الغيب من قبل نفسي بغير وحي من الله لكنت أستعمله في جلب المنافع و دفع المضارو لكتي تا كنت أعلمه بالوحي لا جرم أتي راض بقضائه تعالى ولا أسعى في دفع ما أعلم وقوعه علي من المصائب بقضائه تعالى فلا ينافي ما سيأتي أنهم عليهم السلام كانوا يعلمون ما كان وما يكون إلى يوم القيامة.
2- سوره (72) الجن آیه 27 و 28.

جواب - به این سؤال نیز علمای شیعه در طی چهارده قرن پاسخ داده اند و ما به صورت خلاصه و ساده جواب میدهیم. در آغاز آفرینش مخلوقات توحید و معارف حقه بر آن ها عرضه شد و عهد گرفته شد و اولین کسانی که اجابت دعوت حضرت حق جل جلاله را نمودند حضرت محمد و حضرت فاطمه و دوازده امامان معصوم صلوات الله عليهم بودند و به این سبقت در اجابت و قبول دعوت حق بود که مفتخر به فضیلت و برتری مقام خود در عالم تكوين (خلقت و تشریع (شریعت) گردیدند و مشمول عنایات خاضه و فضائل و مقامات عاليه عصمت و طهارت و رهبری گردیدند، و از میان پیامبران آنانی که بر دیگر پیامبران سبقت در اجابت و قبول دعوت حق به معرفت وطاعت نمودند به مقام پیامبری اولوا العزم نائل شدند و همینطور دیگران.

و گزینش افراد برای رهبری دینی جامعه باید انتخابی دقیق و حقیقی باشد و از روی آگاهی کامل که آن شخص هرگز لغزش و خطایی هرچند شخصی. و کوچک انجام ندهد و کسی. جز حضرت الله تبارک و تعالی از آن آگاهی ندارد .

واما آنان که قبول دعوت حق را ننمودند و عهد و پیمان برتوحید به حضرت الله تعالی ندادند فضیلتی نیافتند و لکن حضرتش به آنان نیز این عنایت را فرمود تا در این عالم دنیا نیز بیایند و علم و قدرت و اختیار عطا فرمود و بهترین ها را بر آنان گماشت تا هدایتشان کنند و از نعمت و فيض هدایت به شاهراه معرفت توحید و نبوت و امامت و اطاعت بهره مند شوند.

تا از این راه به مقامات عالیه ایمان و تقوی ارتقا یابند و در عالم بقاء همنشین محمد و آل محمد صلوات الله وسلامه عليهم اجمعین گردند و در کنار آنان از نعمت های جاودانه بهشت استفاده نمایند.

نتیجه این که: حضرات محمد و آل محمد صلوات الله وسلامه عليهم که عنایات و فیوضات الهیه شامل حالشان شده است به سبب ایمان و طاعتی است که در عوالم پیشین از جمله عوالم

ص: 122

«ذر» ابراز نمودند و ثبات قدمی که در این عالم نیز داشته و دارند و خالق تعالی از آن آگاهی کامل داشته و دارد.

* * *

سؤال -

عامه، امامان شیعه را معصوم نمی دانند. در این زمینه به روایت زیر استناد می کنند:

الحسين بن سعيد أو النوادر : الجوهري، عن حبیب الخثعمي قال : سمعت أبا عبد الله عليه السلام يقول: إنا لنذنب ونسيء ثم نتوب إلى الله متابة. بحار الأنوار: ج25 ص207ح20.

ابا عبد الله عليه السلام می فرماید: ما نیز اشتباه کرده و مرتکب گناه می شویم. سپس رو به بارگاه الهی آورده و از اشتباه خود توبه می کنیم. نظر حضرت عالی در این ارتباط چیست؟

جواب- بنابر روایت کشی در رجال خود، قاسم بن محمد جوهری واقفی و منحرف است. و به دلیل آیات قرآن و احادیث صحیح و متواتر به تواتر معنوی و به دلیل اجماع شیعه اماميه بر عصمت اهل بیت نبوت عليهم السلام عصمت ایشان اثبات می شود، و این که این خبر از اخبار آحاد بوده، و احتمال تقیه معصوم علیه السلام وجود دارد، بنابراین روایت معتبر نبوده و متن آن قابل قبول نیست.

ولازم بود که سخن حسين بن سعيد اهوازی را که پس از نقل روایت ذکر کرده است بیاورید که تصریح دارد بر این که اجماع میان شیعیان است بر این که حضرات اهل بیت نبوت صلوات الله عليهم معصوم از هر کار قبیح می باشند، و آن چنین است:

قال الحسين بن سعيد: لا خلاف بين علمائنا في أنهم عليهم السلام معصومون عن كل قبيح مطلقا، وأنهم عليهم السلام يسقون ترك المندوب ذنبا وسیئة بالنسبة إلى كمالهم عليهم السلام.

* * *

عامه با استناد به روایاتی معتقدند که پیامبر اسلام جایزالخطا بوده ... ؟

سؤال - علمای عامه معتقدند که پیامبر اسلام جایزالخطا بودند، در این زمینه به روایاتی از جمله

ص: 123

روایت زیر استناد می کنند حدثنا تمیم بن عبد الله بن تميم القرشي قال: حدثني أبي عن أحمد بن علي الأنصاري عن أبي الصلت الهروي قال: قلت للرضا عليه السلام يابن رسول الله! إن في سواد الكوفة قوما يزعمون أن النبي صلى الله علیه و آله لم يقع عليه السهو في صلاته؟ فقال: كذبوا لعنهم الله إن الذي لا يسهو هو الله الذي لا إله إلا هو. عیون أخبار الرضا عليه السلام: 203/2 ح5.

هروی از امام رضا می پرسد: یابن رسول الله! در کوفه گروهی هستند که می پندارند که بر رسول خدا سهو و اشتباهی در نمازش واقع نمی شد؟ امام رضا فرمودند: خدا ایشان را لعنت کند دروغ گفته اند. آن که سهو نمی کند فقط خدای تعالی است که جز او خدایی نیست. نظر شما در این خصوص چیست؟

جواب- روایت ذکر شده ضعیف است و فاقد اعتبار به دلیل مجهول بودن تميم و پدرش، وعدم عارضه سهو و نسیان بر رسول الله و حضرات معصومین صلی الله عليهم أجمعين، مورد اجماع شیعه است و قول شاد شیخ صدوق و استادش ابن الوليد، مخالف دلیل قرآن و سنت و اجماع و عقل است، و کسی که حامل و واسطه و حافظ و مفسر و مبلغ دین است، باید از هرگونه سهو و خطا و نسیان معصوم باشد؛ چه در اخذ و چه در عطای دین، و عبادت و طاعت و سهوو نسیان از سلطه شیطان است:

«وَمَا أَنْسَانِيهُ إِلَّا الشَّيْطَانُ». (1)

و من ماهی را فراموش کردم و جز شیطان از خاطرم نبرد.

«إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطانُ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ». (2)

البته شیطان بر کسانی که به خدا ایمان آورده و بر پروردگارشان توکل میکنند هرگز سلطه ای نخواهد بود.

و روایات از این قبیل، اخبار آحاد هستند و چنانچه دارای سند صحیح باشند، حمل بر تقيه می گردند.

ص: 124


1- سوره (18) الكهف آیه 64.
2- سوره (19) آیه100.

آیا فلاسفه، ارسطو و افلاطون و فیثاغورث و... از انبیاء الهی بوده اند؟

سؤال - بنا بر نظر و عقیده برخی از علماء و فلاسفه، ارسطو و افلاطون و فیثاغورث و ... از انبیاء الهی بوده اند و آنها را مدح نموده اند. در این خصوص به مدارک زیر استناد می کنند:

الف - سید بن طاووس رحمه الله در کتاب فرج المهموم آورده: ابرخسی و بطلمیوس و يقال إنهما كانا من بعض الأنبيا و أكثر الحكماء كذلک و إنما التبس على الناس أمرهم لعلة أسمائهم باليونانية. فرج المهموم: 152. ابرخسی و بطلمیوس هردو از انبیا بوده اند و اکثر حکما همین گونه بوده اند، اما امر آنها بر مردم مشتبه گشت فقط به خاطر اسمهای یونانی آنها.

ب- در قصص الأنبياء نیز آمده: بسیاری از علماء ارسطو را صاحب مذهب حقه و خدا پرست میدانند و حتی درباره او احتمال نبوت داده اند. قصص الأنبياء (قصص قرآن): 245.

ج- حمد الله مستوفی (مورخ مشهور) در تاریخ گزیده، فیثاغورس را از شاگردان لقمان حکیم دانسته است. تاریخ گزیده: 63.

د- محدث قمی رحمه الله نیز آورده است: قال رضا) في: إن بطلیموس كان تلميذ جالینوس وجالینوس تلميذ بليناس و بليناس تلميذ أرسطو، وأرسطو تلميذ أفلاطون، و أفلاطون تلميذ سقراط و سقراط تلميذ بقراط و بقراط تلميذ جاماسب و جاماسب أخو کشتاسب و هو من تلامذة لقمان الحكيم مثل فیثاغورث الحكيم المشهور. الكنى والألقاب: 74/2 .

گفته شده: بطلمیوس شاگرد جالینوس و وی شاگرد بليناس و او شاگرد ارسطو و ارسطو شاگرد افلاطون و افلاطون شاگرد سقراط و او شاگرد بقراط و بقراط شاگرد جاماسب و او برادر و او از شاگردان لقمان حکیم بوده است. همانند فیثاغورث، حکیم پرآوازه.

در نهایت بیان می شود که فیثاغورث شاگرد لقمان بوده و حکمت را از او اخذ کرد.

ن- در روایتی که مرحوم علامه مجلسی در بحار الأنوار جلد10 صفحه 172 نقل کرده، امام صادق عليه السلام از افلاطون به عنوان رئيس الحكماء نام می برند و می دانید که حکمت در فرهنگ شیعی؛ معنای ارزشی و بلندی دارد.

نظر شما در این ارتباط چیست؟ آیا صحیح است که فلاسفه يونان را زیر سؤال ببرند؟

ص: 125

جواب- آن چه را که ذکر شد اقوال و اخبار غیر موثق و از غیر معصوم است و سخن غیر معصوم اعتبار ندارد. وظیفه همه ایمان به الله تعالى و انبیاء الهی و اوصياء و اخذ معارف از آنها و اطاعت از ایشان است، و نه از فلاسفه . برای اطمینان شما به برخی از قسمت های کتاب سیاست ارسطو، معلم اول آنان و دیگر کتاب ها در مورد آنان اشاره خواهیم داشت تا معلوم گردد که اینان نه تنها نبی نیستند بلکه معتقد به عقاید کفرآلود و مروج آنها بوده اند:

معلم اول: بت می پرستد و در مراسم بت پرستی هرکاری را جایز می داند. ص326 سیاست، و ش1074 متافيزيك.

ارسطوسقط جنین را تجویز می نماید. ص 323 سیاست.

خدایان یونان را مورد ستایش قرار میدهد و قول هلن را نقل می کند که: کیست که تواند مرا که از دو سوی تبار از خدایان دارم کنیز بنامد. ص 15 سیاست.

او در مورد مقام پدر از زئوس (شیطان) نمونه ذکر می کند و می گوید: از این رو هومر حق داشت که زئوس را که شهریار سپهربود، پدرخدایان و آدمیان بنامد. ص34 سیاست.

او برای بت خانه ها احکام و قوانین وضع می کند و می گوید: هیچ صنتعگرو برزگری را نباید به پیشوایی دین گماشت زیرا بزرگداشت خدایان فقط کار شهروندان است ... چون سزاست که فرمانروایان پس از فرارسیدن زمان پیری، حق عبادت خدایان را به جا آورند و مانده عمر را در خدمت ایشان آرامش جویند. پیشوایان دین را باید از میان آنان گزید. ص 303 سیاست.

او وقف زمین برای بت خانه ها ضروری می داند و می گوید: پس هر زمینی را باید به دو بخش کرد: بخش همگانی و بخشی از آن يك تن هريك از این دو بخش را باید به دو نیم بخش کرد. نیمی از زمین های همگانی را باید به آیین های دینی و نیم دیگر را به تأمین خوان های همگانی مختص نمود. ص305 سیاست .

او در مورد زنان حامله می گوید: قانون گذار می تواند آنان را بدین گونه به ورزش خو دهد که

ص: 126

مقرر دارد تا زنان هر روز به زیارت پرستشگاه یکی از خدایان زایش بروند. ص 323 و ص 342سیاست.

موسیقی را از لوازم تربیت میشمارد. ص 339 سیاست .

کشتن ناقص العضوها را تجویز می نماید و می گوید: اما دراین باره که کودکان را در چه مواردی باید حتما پرورش داد و درچه مواردی به حال خود را گذاشت تا بمیرند شك نیست که باید قانونی برای منع پرورش کودکان ناقص العضو وضع کرد. بردگان را نه انسان بلکه ابزار جاندار و از وسایل کار می داند. ص998 سیاست.

آسیایی ها را فطرت برده و ترسو می داند. ص297 سیاست.

جهان را ابدی می داند و منکرحساب وکتاب وقيامت است. ص 71 در آسمان / اسماعیل سعادت .

و می گوید: فت جنگ یعنی به بردگی گرفتن کسانی که برای بردگی آفریده شده اند. ص21 سیاست.

منکر معاد است زیرا انسان خوب، خدا و انسان بد، حیوان می شود. ص242 نیکوماخوس / لطفي.

ارسطو موسیقی را پرورش دهنده نهاد آدمی می داند و می گوید: از این رو است که موسیقی باید جزیی از تربیت جوانان باشد. سیاست ارسطو ص 339.

و افلاطون: وی در کتاب جمهوری خود ورزش و رقص برهنه را به زنان پیشنهاد می کند و می گوید: پس بگذار زنان پاسدار برهنه شوند و خود را به جامه قابلیت بیارایند. مردی که با دیدن زنان برهنه در ورزشگاه ، خنده استهزا برلب می آورد خامی، ونادانی خود را آشکار می کند. افلاطون نیز در مورد جشن اختلاط پسران، و دختران می گوید: به دختران اجازه میدهیم تا جایی که شرم اجازه می دهد عریان شوند. کتاب قوانین ، شماره 771.

سقراط و افلاطون و ارسطو اهمیت خاصی برای رقص و موسیقی قائل هستند، چنان که ويل

ص: 127

دورانت مورخ مشهور غرب می گوید: سقراط می رقصید و از این هنر تمجید می کرد و معتقد بود که رقص به تمام قسمت های بدن صحت می بخشد. افلاطون رقص را میل باطنی و طبیعی انسان به اظهاروبيان ، به وسیله حرکات بدن می داند. تاریخ تمدن یونان باستان ص 385.

افلاطون در کتاب جمهوری می گوید: زنان پاسدار باید متعلق به همه مردان پاسدار باشند و هیچ يك از آنان نباید با مردی تنها زندگی کند. کودکان نیز باید در میان آنان مشترك باشند پدران نباید فرزندان خود را بشناسند. ش 457 - جمهوری افلاطون .

افلاطون در ادامه اشتراك جنسی را بر همه تعميم می دهد و می نویسد: بهترین سازمان اجتماعی و کامل ترین حکومت و شایسته ترین قوانین را در جامعه ای می توان یافت که آن مثل معروف در مورد آن صادق باشد که می گوید دوستان به راستی در همه چیز شريك اند. اگر چنین وضعی اکنون در کشوری برقرار است یا در آینده در کشوری برقرار شود، بدین معنی که نه تنها در همه اموال بلکه زنان و کودکان نیز میان همه مردم مشترك باشند و مالکیت شخصی از هرنوع و به هر کیفیت از بین برده شود. ش 739 - قوانين.اینها نمونه ای از باورهای دو تن از آنان و از میان متون کتاب هایشان بود، تو خود حديث مفصل بخوان از این مجمل.

عامه درخصوص لقب صدیق برای ابوبکر به روایاتی استناد نموده اند... ؟

سؤال - علمای عامه در خصوص لقب صدیق برای ابوبکر به روایات زیر استناد نموده اند: الف: و عن عروة بن عبد الله قال: سألت أبا جعفر محمد بن علي عليهما السلام عن حلية السيوف فقال: لا بأس به قد حلی أبو بكر الصديق رضي الله عنه سيفه. قلت: فتقول الصديق؟! قال: فوثب وثبة و استقبل القبلة و قال: نعم، الصديق نعم، الصديق نعم، الصديق، فمن لم يقل له الصديق فلا صدق الله له قولا في الدنيا ولا في الآخرة. کشف الغمة في معرفة الأئمة: 2/ 147.

ب- فإنه حدثني أبي عن بعض رجاله رفعه إلى أبي عبد الله قال: لما كان رسول الله صلى الله

ص: 128

عليه وآله في الغار قال لفلان: كأني أنظر إلى سفينة جعفر في أصحابه يقوم في البحر، و أنظر إلى الأنصار محتسبين في أفنيتهم. فقال فلان: و تراهم یا رسول الله ؟! قال: نعم. قال: فأرنيهم. فمسح على عينيه فرآهم (فقال في نفسه: الآن صدقت أنك ساحرط) فقال له رسول الله: أنت الصديق.

پدرم برایم از چند نفر بازگو کرده که آن ها از امام صادق علیه السلام شنیده اند که فرمود: زمانی که رسول خدا صلى الله علیه و آله با ابوبکر همراه در غار بودند به او گفت: ای ابوبکر! انگار من کشتی جعفر و یارانش را که بر آب دریا روان است می بینم همچنین انصار را می بینم که متواضعانه و با قلبی سرشار از حب به استقبال ما می آیند و جلوی درب خانه شان چشم به راه ما هستند!. ابو بکر گفت: و تو آنها را می بینی ای رسول الله ؟! فرمود: آری. ابوبکر گفت: آنها را به من نیز نشان بده؟ پس پیامبر صلی الله عليه وآله بر چشمانش دست کشید او آنها را دید و سپس فرمود: به راستی که تو صدیق هستی. نظر حضرت عالی در این خصوص چیست؟

جواب- بنابر حدیث متواتر از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم در کتاب های فريقين لقب مبارک *«الصديق الأكبر» از زبان رسول الله اختصاصا برای شخص حضرت مولی الموحدین امیرالمؤمنين عليه السلام صادر شده است و نه غیر آن حضرت، و لكن دشمنان آن دو بزرگوار، این لقب مبارک را نیز مانند بسیاری از القاب دیگر حضرات معصومين عليهم الصلوة و السلام برای خلفای غاصب و خودشان سرقت نمودند، که برای تحقیق بیشتر شما را به کتاب ارزشمند «الصديق في الميزان» تاليف عبد الستار قاسم الصاعدی هدایت می نمایم.

و اما درباره روایت تفسیر شریف قتی، حق همانست که امام جعفرصادق عليه السلام روایت نموده است که ابوبکر در اظهار کفر خود به این که رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم را ساحر دانست و بازگو نمود، صادق بود.(1) همان طور که دو خلیفه اول و دوم عادل بودند و ... که از امام جعفر صادق عليه السلام رسیده است و لكن به معنی عدول کننده از حق به باطل است و نه به معنی عامل به عدل و دادگری.

* * *

ص: 129


1- بصائر الدرجات: ص 422 ب1 ح13 - أحمد بن محمد و محمد بن الحسين، عن الحسن بن محبوب ، عن علي بن رئاب، عن زياد الكناسي، عن أبي جعفر عليه السلام قال: «لَمَّا كَانَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم فِي اَلْغَارِ ومَعَهُ أبوالفَصِيلِ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ إِلَيَّ لاُنْظُرِ اَلْآنَ إِلَى جَعْفَرٍ وَ أَصْحَابِ اَلسَّاعَةِ تَعُومُ بَيْنَهُمْ سَفِينَتُهُمْ فِي اَلْبَحْرِ وَ إِنِّي لَأَنْظُرُ إِلَى رَهْطٍ مِنَ اَلْأَنْصَارِ فِي مَجَالِسِهِمْ مُخْبِتِينَ مُحْتَبِينَ بِأَفْنِيَتِهِمْ فَقَالَ لَهُ أبُو الفَصيلِ أَ تَرَاهُمْ يَا رَسُولَ اَللَّهِ اَلسَّاعَةَ قَالَ نَعَمْ قَالَ فَأَرِنِيهِمْ قَالَ فَمَسَحَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ عَلَى عَيْنَيْهِ . ثُمَّ قَالَ : انْظُرْ فَنَظَرَ فراهم . فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ : أَ رایتهم ؟ قَالَ : نَعَمْ ، وَ أسرفی فِي نَفْسِهِ أَنَّهُ سَاحِرُ». و بصائر الدرجات: ص 422 ب1 ح14 - حدثنا موسی بن عمر، عن عثمان بن عيسى، عن خالد بن نجيح قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: جعلت فداك ! ستمی رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم أبا بكر الصديق؟ قال: نعم. قال: فكيف؟؟ قال: «حِينَ كَانَ مَعَهُ فِي الْغارِ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيَّ وَ آلِ وَ سَلَّمَ : إِنِّي لَأَرَى سَفِينَةٍ جَعْفَرِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ تَضْطَرِبُ فِي الْبَحْرِ ضَالَّةُ . قَالَ : يَا رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ! وَ إِنَّكَ لتراها ؟ ! قَالَ : نَعَمْ . قَالَ : فتقدر أَنْ ترينيها ؟ قَالَ : أَدْنِ مِنِّي . قَالَ : فَدَنَا ميه فَمَسَحَ عَلَى عَيْنَيْهِ ، ثُمَّ قَالَ : أَنْظُرُ . فَنَظَرَ أَبُو بَكْرٍ فراي السَّفِينَةِ وَ هِيَ تَضْطَرِبُ فِي اَلْبَحْرِ ثُمَّ نَظَرَ إِلَى قُصُورِ أَهْلِ اَلْمَدِينَةِ فَقَالَ فِي نَفسِهِ اَلْآنَ صَدَّقْتُ أَنَّكَ سَاحِرٌ فَقَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صلى اللهُ علي وآل وَسلَمَ اَلصِّدِّيقُ أَنْتَ. و تفسير القمي: ج1 ص290- فإنه حدثني أبي، عن بعض رجاله رفعه إلى أبي عبد الله عليه السلام قال: لَمَّا کان رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي الْغارِ قَالَ لِفُلَانٍ : كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى سفینة جَعْفَرٍ فِي أَصْحَابِهِ - يَقُومُ فِي الْبَحْرِ - وَ أَنْظُرُ إِلَى الْأَنْصَارُ محتسبین فِي أَفْنِيَتِهِمْ - فَقَالَ فُلَانٍ : وَ تَراهُمْ یا رَسُولَ اللَّهِ ؟ ! قَالَ : نَعَمْ - قَالَ : فأَرنيهَمُ ، فَمَسَحَ عَلَى عَيْنَيْهِ فراهم فَقَالَ فِي نَفْسِهِ : الْآنَ صَدَقَةَ أنک سَاحِرُ . فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ : أَنْتَ الصَّدِيقَ.

عشق و موارد کاربرد مشروع و نامشروع

اشاره

احتراما به استحضار حضرتعالی می رسانم که مطالب زیر را یکی از دوستان در محیط مجازی برای حقیر در جواب این که کلماتی مثل عشق و... در لسان معصومین استفاده نشده و مجوزی برای استعمال آن نداریم، ارسال نموده و از بنده درخواست کرده جواب آن را برای ایشان بفرستم. البته دوستان گروه می دانند بنده در خدمت حضرتعالی بوده ام و بعضا با نظرات شما آشنایی دارند. لذا با توجه به این که می دانیم مشغله کاری شما بسیار زیاد است ولی به ناچار، از آن مقام گرامی خواهان بررسی آنها بوده و پس از آن نظر مبارک خود را در این باره مرقوم بفرمایید. إن شاء الله در پناه مولایمان آقا امام زمان ارواحنا فداه سالم و موفق و کام روا باشید.

باکمال تشکر و احترام دوست دار و خادم شما، رسول زارع 93/5/10

نامه جوابیه شخصی که آقای زارع سلمه الله برای ما فرستادند:

حسن استعمال ماده «عشق» درباره خداوند متعال وأولياء وی برخی از مخالفین عرفان استعمال ماده «عشق» را درباره خداوند متعال و أولياء وی مذموم شمرده اند و از همین رو اشعار عرفانی متداول را مخالف مذاق شارع شمرده اند. این گروه معمولا به دو دلیل در این باب تمشک کرده اند:

دلیل اول: ماده «عشق» در آیات و روایات درباره عشق ممدوح به کار نرفته است، چرا که شهوت در معنای عرفی آن أخذ شده است و به همین جهت باید از استعمال آن در امور غیرشهوانی احتراز جست.(1)

پاسخ: گرچه عشق در روایات در عشق مذموم نیز استعمال شده، ولی در موارد ممدوح نیز به کار رفته؛ مانند:

1- عن رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم: «أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبَادَةَ فَعَانَقَهَا وَ أَحَبَّهَا بِقَلْبِهِ وَ بَاشَرَهَا بِجَسَدِهِ وَ تَفَرَّغَ لَهَا فَهُوَ لَا يُبَالِي عَلَى مَا أَصْبَحَ مِنَ الدُّنْيَا عَلَى عُسْرٍ أَمْ عَلَى يُسْرٍ».(2)

علامه مجلسی در ذیل این روایت می فرماید: «بیان: عَشِقَ من باب تَعِبَ و الإسم «العِشق» و هو الإفراط في المحبة أي أحبها حبا مفرطا من حيث كونه وسيلة إلى القرب الذي هو المطلوب الحقيقي. و ربما يتوهم أن العشق مخصوص بمحبة الأمور الباطلة فلا يستعمل في حبه سبحانه و ما يتعلق به، وهذا يدل على خلافه».(3)

ص: 130


1- نفس الرحمان: ص 352-354.
2- الكافي: ج2 ص 83 ح 3.
3- بحارالأنوار: ج 67 ص 253.

2 - عن رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم: «إِنَّ الْجَنَّةَ لأشوق إِلَى سَلْمَانُ مِنْ سَلْمَانَ إِلَى الْجَنَّةِ وَ إِنَّ الْجَنَّةَ لأعشق لِسَلْمَانَ مِنْ سَلْمَانَ إِلَى الْجَنَّةِ».(1)

3 - از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در وصف کربلای معلی و حضرت سیدالشهداء عليه السلام و اصحابشان روایت شده: «مَصَارِعَ عشاق شُهَدَاءَ لَا يَسْبِقُهُمْ مَنْ كَانَ قَبْلَهُمْ وَ لَا يَلْحَقُهُمْ مَنْ بَعْدِهِمْ».(2)

4- در روایت معروف به «نثرالدرر» از حضرت امام صادق علیه السلام روایت شده است: «وَ لَا غِنَى بِالزَّوْجَةِ فِيمَا بَيْنَهَا وَ بَيْنَ زَوْجِهَا الْمُوَافِقُ لَهَا عَنْ ثَلَاثِ خِصَالٍ: ... وَ إِظْهَارِ العشق لَهُ بالخلابة وَ الْهَيْئَةِ الْحَسَنَةُ لَهَا فِي عَيْنِهِ».(3)

5- در حدیث قدسی آمده: «إِذَا كَانَ الْغَالِبُ عَلَى عَبْدِي الإشتغال بِي جُعِلْتُ هِمَّتِهِ وَ لَذَّتَهُ فِي ذِكْرِي ، فَإِذَا جَعَلْتَ هِمَّتِهِ وَ لَذَّتَهُ فِي ذِكْرِي عشقني وَ عشقته وَ رُفِعَتِ الْحِجَابِ فِيمَا بَيْنِي وَ بَيْنَهُ ، لا یسهو إِذَا سَهَا النَّاسِ، أُولَئِكَ كَلاَمُهُمْ كَلاَمُ اَلْأَنْبِيَاءِ أُولَئِكَ اَلْأَبْطَالُ حَقّاً أُولَئِكَ اَلَّذِينَ إِذَا أَرَدْتَ بأهلالأَرْض عُقُوبَةٍ أَوْ عَذَابٍ ذَكَرْتُهُمْ فِيها فَصَرَفْتُهُ بِهِمْ عَنْهُم» .(4)

6-و نیز در حدیث قدسی آمده: «مَن طَلَبَنِي وَجَدَنِي ومَنْ وَجَدَنِي عَرَفَنِي ومَن عَرَفَنِي أَحَبَّنِي وَ مَنْ أحبنط عَشقَنَط وَ مَنْ عشقنط عَشِقَتْهُ وَ مَن عَشِقَتهُ قَتَلَتُهُ وَ مَن قَتَلْتُهُ فَعَلَي دِيَتُهُ وَ مَن عَلَيَّ دِيَتُهُ فَأنَا دِيتُه.» (5)

روایات دیگری نیز در باب عشق ممدوح در قسمت دوم کتاب گذشت.

دلیل دوم: در آیات قرآن و جوامع روائی هیچ گاه عشق به خداوند نسبت داده نشده و خطاب به او «یا عاشق» و «یا معشوق» گفته نشده است، و چون در به کاربردن معانی مربوط به «قدس مقام ربوبیت و الوهیت» مثل أسماء الحسنی شرط ادب این است که بر الفاظی که در شرع ولسان شارع مقدس و کتاب و سنت آمده اقتصار شود، از این جهت تعبیر از حب به خدا به «عشق» و از خدا به «معشوق» و از بنده به «عاشق» خلاف این ادب است. همان طور که خواجه طوسی در اطلاق اسمائی غیر از اسماءالحسنی بر ذات اقدس حق جل اسمه اظهار نظر فرموده و آن را منع کرده است .(6)

علامه مجلسی نیز در ادامه عبارت سابق می فرماید: «و إن كان الأحوط عدم إطلاق الأسماء المشتقة منه على الله تعالی بل الفعل المشتق منه أيضا بناء على التوقيف.»

ص: 131


1- روضة الواعظين: ج2 ص 282.
2- بحارالأنوار: ج41 ص295.
3- تحف العقول، ص 323؛ بحارالأنوار: ج 75 ص 235؛ عشق در این روایت مسلما ممدوح است و ظاهرا به اطلاقش عشق غيرشهوانی را نیز شامل می شود.
4- عوارف المعارف: ج2 ص 14؛ ورک الرسالة القشيرية: ص 335.
5- قرة العيون: ص 366 والكلمات المكنونة: ص80.
6- مجله نور الصادق عليه السلام شماره 12 ص 9 الی 11. رک. شرح الزيارة الجامعة الكبيرة ،الشيخ أحمد الأحسائي: ج1 ص 216، ذیل فقره «التَّامِّينَ فِي مَحَبَّةِ اللَّهِ».

پاسخ: اگر مراد این است که در زبان فارسی این استعمال خلاف ادب است . چنانکه در اشعار فارسی عرفانی متداول است و به هیچ وجه صحیح نیست؛ چون هیچ دلیلی وجود ندارد که الفاظ مستعمل در زبان فارسی در زبان عربی نیز به همان شکل مستعمل باشد. همانطور که نه لفظ خدا در لسان قرآن و روایات به کار می رود و نه تعبیر «قدس مقام ربوبیت» که در این عبارات استفاده شده است.

عشق در زبان فارسی به معنای محبت شدید است و بار منفی نیز ندارد و کاملا طبیعی است که به

جای تعبیرحت شدید و نظیر آن که در روایات آمده است در معادل فارسی از عشق استفاده شود. اما اگر مراد استعمال این کلمه در زبان عربی است، باید دانست که این کلمه در زبان عربی در قرون أخیر هیچ بار منفی ندارد و اگر فرض کنیم در عصر نصوص مشعر به محبت مذموم بوده و لذا بر خداوند اطلاق نمی شده، در عصر کنونی منقول گشته است و لذا إطلاق إسنادی آن درباره خداوند جائز است، آری إطلاق اسمی آن شاید مطابق احتیاط نباشد.

[اطلاق أسمائی که صدق آنها برذات مشکوک است و نیز اسمانی که اطلاق اسمیش موجب نقص است، مانند: المستهزئ و الماکرو ... صحیح نیست (و توقیفت أسماء مربوط به این دو حوزه است) ولی در غیر این صورت هیچ دلیلی بر عدم جواز وجود ندارد و در هرحال إطلاق وصفی آن جائز می باشد.]

در أدعيه معصومین علیهم السلام بسیار است الفاظی که استعمال ماده آن به شکل اسمی بر خداوند مأثور نیست ولی اسناد آن بی مانع است؛ مانند آن که می گوئیم: وَ وَصَلَكِ منی نَفْسِي وَ إِلَيْكَ شَوْقِي وَفِيُّ محبتک وَ لَهِيَ وَ إِلَى هَوَاكَ صَبّاً بَتي.(1)

درعین حال «موصول» و «مشوق إليه» و «مهوي» و «مصبوب إليه» می تواند از أسماء الهی نباشد. محقق سبزواری در این باره می نویسد: «قولنا: أو ما شئتَ فَسَمِه، کالمحبة و المشية و نحوهما و إن لم نُطلق بعضَها عليه تسمية بحسب التوقيف الشرعي لكن يجوز إسنادا كما هو مشروح في علم الكلام، وأما لفظ العشق فهو كلفظ المحبة في المعني.

نیست فرقی در میان حب وعشق *** شام در معنی نباشد جز دمشق

و في كُتب الحكماء و العرفاء متداول. و في القدسي: مَنْ عَشِقَنِي عَشِقْتُهُ . الحديث. إلا أن النبي بما هو نبيء ات بالآداب لم يداوله حراسة للنظام».(2)

ص: 132


1- بحار الأنوار: ج 9 ص 148.
2- معادشناسی: ج3 ص210 به نقل از حاشیه بر شرح منظومه: ص180.

آری، اگر کلمه ای معادل با عشق (به معنای محبت بسیار شدید) در زبان عربی یافت شود که کثرت استعمال آن مخل به فصاحت نباشد، مسلما استعمال آن در زبان عربی بلکه فارسی بهتر از لفظ عشق است، زیرا تشبه به الفاظ قرآن و سنت و نزدیک تر شدن به آن - گرچه واجب نیست - مسلمة امری راجح و مطلوب است، ولی سخن دریافتن چنین کلمه ای است.

مرحوم حضرت آية الحق و العرفان حاج میرزا علی قاضی أفاض الله علينا من بركات علومه بیانی بسیار شیرین در این باب دارند.(1)

و از جمله به این حدیث شریف تمشک می فرمایند: «عن أحمد بن محمد بن أبي نصر، قال: قلت: لأبي الحسن الرضا عليه السلام: إِنَّ اَلْحَسَنَ بْنَ محبوب اَلزَّرَّادَ أَتَانَا عَنْكَ بِرِسَالَةٍ قَالَ صَدَقَ لاَ تَقُلِ اَلزَّرَّادَ بَلْ قُلِ اَلسَّرَّادَ إِنَّ اَللَّهَ تَعَالَى يَقُول: «وَ قَدِّرْ فِي اَلسَّرْدِ».(2)

همین نکته در الفاظ متداول درالسنه فقها و اصولیین نیز مطرح است. اگر ایشان از آغاز به جای استفاده از کلماتی چون اجتهاد و تقلید و کلام و شارع و جاعل و أصالة الصحة و قاعدة يد و .... (که در لسان شرع مرسوم نیست یا مذموم است) و یا تغییر دادن در معانی الفاظی چون کراهت و وجوب و فریضه و ... از الفاظ قرآنی و روانی کمک می گرفتند مسلم راجح بود، ولی اکنون که این کلمات به صورت اصطلاح درآمده است چاره ای از استعمال آن نیست.

[عجیب است که عده ای در تمام بحثهای فقهی و اصولی و کلامی خود از الفاظی استفاده می کنند که در شرع مقدس و لسان قرآن کریم و اهل بیت علیهم السلام مرسوم نیست و گاه مذمت نیز شده است، با این که می توانند از الفاظ دیگری استفاده کنند، ولی وقتی به اصطلاحات عرفانی می رسند فورا زبان به اعتراض می گشایند و به دنبال استعمال قرآنی و روانی آن می گردند. مگر عرفان و حکمت با فقه و اصول و کلام چه تفاوتی دارد که جعل اصطلاح در لسان فقها و اصولیان و متکلمان جائزاست و در لسان عرفا ممنوع می باشد؟!].

تعابیری چون: حب شدید در عربی و فارسی تقریبا معادل عشق است ولی استعمال آن در اشعار خصوصا با تکرار، مخل به فصاحت شعر و نیز مخل به آثار فصاحت چون شعله ور نمودن آتش محبت در قلب خواننده و انس با شعر است. به عنوان مثال در این شعر:

تجلی حسنُ معشوقٍ لأحبابٍ و عشاقٍ *** بتنزیهٍ و تشبیهٍ و تقییدٍ و إطلاقِ

اگر به جای ماده عشق بخواهیم از حب شدید استفاده کنیم باید به جای مصراع اول بگوئیم:

ص: 133


1- شرح دعای سمات: ص60 و 61.
2- إختيار معرفة الرجال: ص585. و نظیر آن در قرب الإسناد: ص 364 آمده است.

تجلی حسن محبوب حبا شديدا لمن يحبه قليلا ومن يحبه كثيرا که این تعبیر تمام لطافت شعر را از بین می برد.

باری، زیبائی لفظی کلمه عشق و داشتن مشتقات فعلی و اسمی گوناگون سبب شده است که به طور طبیعی در ادبیات شعری از آن بسیار استفاده شود.

جواب- دین اسلام و مکتب حقه امامیه اثنا عشریه کامل و تمام است و از آن هاست تنظيم روابط انسان با همه موجودات در حب و بغض که به خوبی بیان شده است، و اهل بیت علیهم السلام به طور دقیق و تمام و کمال در قول و فعل و حالات و صفات خودشان آن را بیان نموده اند، و نیازی به توجيهات بارده این و آن نیست، کلمات: شوق، وله، محبت و مودت و چون این ها به کار برده و تعلیم داده اند، و کلمه عشق را جز برای چند مورد که بیان شد استفاده نکرده اند.

اخذ تمام دین باید از آن ها باشد چه در معارف و چه در فقه و غیر آنها زیرا که تنها آنان واسطه امين وطريق وحید اخذ دین هستند و نه غیر آن ها که آنان اجتهاد نکرده و اخذ به رای خود و یا دیگران نمی نمایند، و هرچه را که فرموده و یا عمل کرده و یا تقرير نموده اند همه عين وحی است و خداوند تعالی تضمین صحت آن را فرموده است.

شارع مقدس از کلمه عشق در قرآن و حدیث معتبر برای خداوند و امامان معصوم و برای اشخاص مؤمن استعمال ننموده است، و اگر روا بود استعمال می کرد. و اما بررسی روایات و مطالبی که مطرح شده: روایت اول: از رسول الله صلى الله عليه و آله:

« أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبادَةَ فَعانَقَها وَ أَحَبَّها بِقَلْبِهِ وَ بَاشَرَهَا بِجَسَدِهِ وَ تَفَرَّغَ لها فَهُوَ لاَ يُبَالِي عَلَى مَا أَصْبَحَ مِنَ اَلدُّنْيَا عَلَى عُسْرٍ أَمْ عَلَى يُسْر»(1)

بهترین مردم کسی است که عاشق عبادت شود با عبادت معانقه نماید، و آن را از دل دوست دارد، و با تن خود انجام دهد، و برای آن فارغ شود (به کار دیگر دل مشغول

ص: 134


1- الكافي: ج2 ص 83 ح 3- علي بن إبراهيم، عن محمد بن عيسى ، عن يونس، عن عمرو بن جميع، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله: أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبادَةَ فَعانَقَها وَ أَحَبَّها بِقَلْبِهِ وَ بَاشَرَهَا بِجَسَدِهِ وَ تَفَرَّغَ لها فَهُوَ لاَ يُبَالِي عَلَى مَا أَصْبَحَ مِنَ اَلدُّنْيَا عَلَى عُسْرٍ أَمْ عَلَى يُسْر. و الجعفريات (الأشعثات): ص 232 - بإسناده عن جعفر بن محمد، عن أبيه، عن جده علي بن الحسين، عن أبيه، عن علي بن أبي طالب عليهم السلام قال: أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبادَةَ فَعانَقَها وَ أَحَبَّها بِقَلْبِهِ وَ بَاشَرَهَا بِجَسَدِهِ وَ تَفَرَّغَ لها فَهُوَ لاَ يُبَالِي عَلَى مَا أَصْبَحَ مِنَ اَلدُّنْيَا أَمْ عَلَى غَيْر. و مشكاة الأنوار: ص112 الفصل 2- قال رسول الله صلى الله عليه و آله: أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبادَةَ فَعانَقَها وَ أَحَبَّها بِقَلْبِهِ وَ بَاشَرَهَا بِجَسَدِهِ وَ تَفَرَّغَ لها فَهُوَ لاَ يُبَالِي عَلَى مَا أَصْبَحَ مِنَ اَلدُّنْيَا عَلَى يُسْرٍ أَمْ عَلَى عُسْر. و مجموعة ورام ج2 37 الجزء 2- قال رسول الله صلى الله عليه و آله: أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبادَةَ فَعانَقَها بِنَفسِهِ وَ بَاشَرَهَا بِجَسَدِهِ وَ تَفَرَّغَ لها فَهُوَ لاَ يُبَالِي عَلَى مَا أَصْبَحَ مِنَ اَلدُّنْيَا عَلَى عُسْرٍ أَوْ يُسْرِ.

ندارد)، پس چنین شخصی باك ندارد که زندگی دنیایش به سختی گذرد یا به آسانی.

این حدیث در کافی شریف نقل شده، در سند آن عمرو بن جميع قاضی و بتري واقع شده است، لكن يونس بن عبد الرحمان که از اصحاب اجماع است از وی نقل نموده، و منبع دیگر آن الجعفريات (الأشعثات) و مسند است، نتیجه این که نزد ما معتبر است، و درباره عشق معنوی به عبادت است و درباره عشق به اهل بیت وحی و یا عشق به الله تعالی نیست.

روایت دوم: از رسول الله صلى الله عليه و آله:

« إِنَّ الْجَنَّةَ لَا شَوْقَ إِلَى سَلْمَانُ مِنْ سَلْمَانَ إِلَى الْجَنَّةِ ، وَ إِنِ الْجَنَّةَ لَا عَشِقَ لِسَلْمَانَ مِنْ سَلْمَانَ إِلَى الْجَنَّةِ ( لِلْجَنَّةِ - بِحَارِ»(1)

این روایت مرسل و بدون سند است، و تنها در کتاب روضة الواعظین آمده است، آن را رد نمی کنیم، و در عشق و شوق بهشت و سلمان به یکدیگر است.

روایت سوم: از امیرالمؤمنين عليه السلام روایت شده است.

از روایات معلوم می شود که امیر المؤمنين عليه السلام در حرکت به سوی صقين و بازگشت از جنگ صفین در کربلاء توقف فرمودند و نماز گذاردند و درباره واقعه جانسوز عاشوراء کلماتی فرمودند که در منابع اماميه و عامه ذکر شده است، و این روایتی که در این نوشته به فقره مصارع عشاق شهداء) به آن استناد کرده در سه منبع از منابع اولیه امامیه بدون ذکر کلمه عشاق) آمده است، مصادر اولی روایت سوم از این قرار می باشند: کامل الزیارات، تهذیب الأحكام، الخرائج و الجرائح و غیر آنها که به تفصیل در پاورق آورده شده است، و در هیچ کدام از آنها کلمه «عشاق» نمی باشد و تنها در بحارالأنوار چاپ شده به نقل از الخرائج می باشد، و در نسخه های خطی و چاپی الخرائج این کلمه نمی باشد. نتیجه این که این حدیث نیزدلالت بر روا بودن استعمال کلمه عشق برای اهل بیت وحی و الله تعالی نمی باشد.

منابعی که کلمه (مصارع) در آنها می باشد این سه مصدر هستند:

ص: 135


1- روضة الواعظين: ج2 ص282 قال رسول الله صلى الله عليه و آله:. از او بحار الأنوار:ج22 ص341 ب10 ضمن ح 52. و مستدرك الوسائل: ج1 ص120ح148 از الجعفريات وح149 از الغايات مانند آن .

کامل الزیارات، تهذیب الأحکام و الخرائج: «مُنَاخُ رِكَابٍ ، وَ مَصَارِعُ شُهَدَاءَ، ....»(1)

روایت چهارم: امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند:

«... وَ لَا غِنَى بِالزَّوْجَةِ فِيمَا بَيْنَهَا وَ بَيْنَ زَوْجِهَا الْمُوَافِقُ لَهَا عَنْ ثَلَاثِ خصالي وَ هُنَّ صِيَانَةً نَفْسِهَا عَنْ كُلِّ دَنَسٍ حَتَّى يَطْمَئِنَّ قَلْبِهِ إِلَى الثِّقَةَ بِهَا فِي حَالِ الْمَحْبُوبِ وَ الْمَكْرُوهِ ، وَ حیاطته لِيَكُونَ ذَلِكَ عاطفا عَلَيْهَا عِنْدَ زَلَّةِ تَكُونُ مِنْهَا ، وَ إِظْهَارِ العشق لَهُ بالخلابة وَ الْهَيْئَةِ الْحَسَنَةُ لَهَا فِي عَيْنِهِ، ...»(2)

زن نسبت به شوهر سازگار و دلخواه خود از سه خصلت بی نیاز نیست که عبارتند از حفظ کردن و پاک داشتن خود از هر پلیدی و آلودگی تا دل شوهرش در هر شرایطی خوشایند یا ناخوشایند نسبت به او مطمئن باشد؛ مراقبت از شوهر و پرستاری از وی تا اگر لغزشی از او سرزند به مهربانی با او برخورد نماید؛ و اظهار عشق به شوهر با عشوه ، خوش زبانی و دل ربایی و خود را به آراستن به زیبایی در چشم شوهرش خود ....

این روایت، درباره تعشق همسر به شوهر خود است که در مورد جنسی مشروع است، و موافق مطلوب ماست.

و دو روایت دیگر از صوفیه و اعداء الله است و در مآخذ آنان است و سند ندارد بنابراین از درجه اعتبار ساقط میباشند.

و درباره ذات احدیت و حضرات اهل بیت علیهم السلام و معارف وحیانی، باید متوقف به استعمال الفاظ وارد شده از شرع باشیم و نه تابع فعل غیر معصوم از شعرای متأخر، فتفهم .

و فرازی که از مناجات المریدین برای روز جمعه آورده است، مناجات هشتم از مناجات خمس عشرة است که علامه مجلسی آن را از کتابی مجهول ، از امام سجاد عليه الصلوة و السلام نقل نموده، و منبع آن مشخص نیست و مؤلف آن نیز نامعلوم است، و سند نیز ندارد، و متن آن

ص: 136


1- کامل الزيارات: ص270 ب88 ح 12- حدثني أبي و محمد بن الحسن رحمهما الله، عن الحسن بن متیل، عن سهل بن زیاد، عن علي بن أسباط، عن محمد بن سنان، عمن حدثه، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: خَرَجَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَسِيرُ بِالنَّاسِ حَتَّى إِذَا كَانَ مِنْ كَرْبَلاَءَ عَلَى مَسِيرَةِ مِيلٍ أَوْ مِيلَيْنِ تَقَدَّمَ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ حَتَّى صَارَ بِمَصَارِعِ اَلشُّهَدَاءِ ثُمَّ قَال: قُبِضَ فِيهَا مِائَتَا نَبِيٍ وَ مِائَتَا وَصِيٍ و مِائَتَا سِبْطٍ كُلُّهُمْ شُهَدَاءُ بِأَتْبَاعِهِمْ فَطَافَ بِهَا عَلَى بَغْلَتِهِ خَارِجاً رِجْلُهُ مِنَ اَلرِّكَابِ فأنشأَ يَقُول: مُنَاخُ رِكَابٍ وَمَصَارِعُ الشُّهَداءِ لا يَسْبِقُهُمْ مَنْ كانَ قَبْلَهُم وَلا يَلْحَقُهُم مَن أتى بَعْدَهُم. و تهذیب الأحکام: ج6 ص 72 ب 22 وعنه (محمد بن أحمد بن داود)، عن الحسن بن محمد، عن حمید بن زیاد قال: حدثنا محمد بن أيوب، عن علي بن أسباط، عن محمد بن سنان، عمن حدثه، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: خَرَجَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَسِيرُ بِالنَّاسِ حَتَّى إِذَا كَانَ مِنْ كربَلاءَ عَلَى مَسِيرَةِ مِيلٍ أَوْ مِيلَيْنِ فَتَقَدَّمَ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ حَتَّى إِذَا صَارَ بِمَصَارِعِ اَلشُّهَدَاءِ قَالَ قُبِضَ فِيهَا مِائَتَا نَبِي، ومِائَتَا وَصِيٍ و مِائَتا سِبْطٍ شُهَدَاءَ بِأَتْبَاعِهِمْ فَطَافَ بِهَا عَلَى بَغْلَتِهِ خَارِجاً رِجْلَيْهِ مِنَ الرِّكَابِ وَ أَنْشَأَ يَقُولُ مُنَاخُ رِكَابٍ ومَصَارِعُ شُهَدَاءَ لا يَسْبِقُهُم مَن كانَ قَبْلَهُم وَلا يَلْحَقُهُم مَن كانَ بَعدَهُم. والخرائج و الجرائح: ج1 ص 183 ب2 ح 16- روي عن جعفر، عن أبيه عليهما السلام قال: مَرَّ عَلِيٌ عَلَيْهِ السَّلاَمُ بِكَرْبَلَاءَ فَقَالَ لَمَّا مَرَّ بِهِ أَصْحَابُهُ وَ قَدِ اغْرَوْرَقَتْ عَيْنَاهُ يَنْكِي: هَذَا مُنَاخُ رِكَابِهِمْ هَذَا مُلْقِي رِحَالِهِمْ هَاهُنَا مُرَاقُ دِمَائِهِمْ طُوبَى لَكِ مِنْ تُرْبَةٍ عَلَيْهَا تُرَاقُ دِمَاءُ اَلْأَحِبَّةِ. و قال الباقر عليه السلام: خَرَجَ عَلِيٌ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَسِيرُ بِالنَّاسِ حَتَّى إِذَا كَانَ مِن كربلاءَ عَلَى مِيلَيْنِ أَوْ مِيلٍ تَقَدَّمَ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ حَتَّى طَافَ بِمَكَانٍ يُقَالُ لَهُ اَلْمَقْذَفَانُ، فَقَالَ : قُتِلَ فِيهَا مِائَتَا نَبِيٍّ ، وَ مِائَتَا سِبْطٍ ، کلهم شُهَدَاءَ ، مُنَاخُ رِكَابٍ ، وَ مَصَارِعُ شُهَدَاءَ ، لَا يَسْبِقُهُمْ مَنْ كَانَ قَبْلَهُمْ ، وَ لَا يَلْحَقُهُمْ مَنْ بَعْدِهِمْ . و در بحار الأنوار: ج41 ص295 ب114 ح18 از الخرائج و الجرائح: روي عن أبي جعفر، عن أبيه عليهما السلام قال: مَرَّ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ بِكَرْبَلَاءَ ... فَقَالَ : قُتِلَ فِيهَا مِائَتَا نَبِيٍّ وَ مِائَتَا سِبْطٍ کلهم شُهَدَاءَ ، وَ مُنَاخُ رِكَابٍ ، وَ مَصَارِعُ عشاق شُهَدَاءَ ، لَا يَسْبِقُهُمْ مَنْ كَانَ قَبْلَهُمْ ، وَ لَا يَلْحَقُهُمْ مَنْ بَعْدِهِمْ. و المنتخب، فخر الدين الطريحي: ج1 ص 87- روي عن الإمام جعفر الصادق عليه السلام، قال: مر أمير المؤمنين عليه السلام بكربلاء، فبکی حتی اغرورقت عيناه بالدموع وقال: هذا مناخ رکابهم، هذا ملقي رحالهم، ها هنا تراق دماؤهم، طوبی لک من تربة عليها تراق دم الأحبة. مناخ رکاب، و منازل شهداء، لا يسبقهم من كان قبلهم ، ولا يلحقهم من كان بعدهم. بقیه مصادر: قرب الإسناد، ص 26ح 87- و عنه (عبد الله بن جعفر الحميري)، عن عبد الله بن میمون القداح، عن جعفر بن محمد، عن أبيه عليهما السلام قال: مَرَّ عَلِيُّ بِكَرْبَلَاءَ فِي اثْنَيْنِ مِنْ أَصْحَابِهِ . قَالَ : فَلَمَّا مَرَّ بِهَا ترقرقت عیناه للبكاء ، ثُمَّ قَالَ : هَذَا مُنَاخُ رُكَّابَهُمْ ، وَ هَذَا ملقي رِحَالُهُمْ ، وَ هَاهُنَا تُهَرَاقُ دِمَاؤُهُمْ . طوبي لَكَ مِنْ تُرْبَةِ عليک تُهَرَاقُ دِمَاءَ الْأَحِبَّةِ . وقعة صفين: ص142- نصر، سعید بن حكيم العبسي، عن الحسن بن كثير، عن أبيه: أن عليا أتى كربلاء فوقف بها فقيل: يا أمير المؤمنين ! هذه کربلاء. قال: ذات کرب و بلاء. ثم أومأ بيده إلى مكان فقال: هَاهُنَا مَوْضِعٍ رِحَالُهُمْ ، وَ مُنَاخِ رُكَّابَهُمْ . وَ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى مَوْضِعِ آخَرَ فَقَالَ : هَاهُنَا مهراق دِمَائِهِمْ. وخصائص الأئمة عليهم السلام: ص 47 - الحميري، عن أحمد بن محمد، عن جعفر بن محمد بن عبيد الله، عن عبد الله بن میمون، عن جعفر بن محمد، عن أبيه ، عن آبائه عليهم السلام قال: مَرَّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي نَاسٍ مِنْ أَصْحَابِهِ بِكَرْبَلَاءَ فَلَمَّا مَرَّ بِهَا اغْرَوْرَقَتْ عَيْنَاهُ بِالْبُكَاءِ ثُمَّ قَالَ : هَذَا مُنَاخُ رُكَّابَهُمْ ، وَ هَذَا ملقی رِحَالُهُمْ ، وَ هَاهُنَا تُهَرَاقُ دِمَاؤُهُمْ ، طوبي لک مِنْ تُرْبَةِ ، عَلَيْها تُهَرَاقُ دِمَاءَ الْأَحِبَّةِ. و الإرشاد: ج1 ص332 - و من ذلك ما رواه عثمان بن عيسى العامري، عن جابر بن الحر، عن جويرية بن مسهر العبدي قال: تا توجهنا مع أمير المؤمنين علي بن أبي طالب إلى صفين فبلغنا طفوف كربلاء وقف عليه السلام ناحية من العسكر ثم نظريمينا وشمالا واستعبر ثم قال: هَذا وَ اللَّهِ مُناخُ رِكابِهِم وَمَوضِعُ مَنِيَتِهِم . فقيل له: يا أمير المؤمنين ! ما هذا الموضع؟ قال: هَذَا کربلاء يُقْتَلُ فِي قَوْمٍ « يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ يُرْزَقُونَ فِيها بِغَيْرِ حِسابٍ ». ثم سار فكان الناس لا يعرفون تأويل ما قال حتى كان من أمر أبي عبد الله الحسين بن علي عليه السلام و أصحابه بالطف ما كان فعرف حينئذ من سمع مقاله مصداق الخبر فيما أنبأهم به. و کشف الغمة في معرفة الأئمة: ج1 ص 279- و من ذلك أنه وقف في کربلاء في بعض أسفاره ناحية من عسكره فنظر يمينا وشمالا و استعبر باكية ثم قال : هذا و الله مناخ کابهم، وموضع ميتهم. فقلنا: يا أمير المؤمنين ! ما هذا الموضع؟ قال: هني؛ كربلاء، يقتل فيه قؤم يتخلون الجنة ... بغير حساب. ثم سار ولم يعرف الناس تأويل قوله حتى كان من أمر الحسين عليه السلام ما كان. و کشف الغمة في معرفة الأئمة: ج2 ص 54- و عن الأصبغ بن نباتة، عن علي عليه السلام قال: أتينا معه موضع قبر الحسين فقال علي عليه السلام: هَاهُنَا مُنَاخُ رُكَّابَهُمْ ، وَ مَوْضِعُ رِحَالُهُمْ ، هَاهُنَا مهراق دِمَائِهِمْ ، فيتية مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِمْ ، يَقْتُلُونَ بِهَذِهِ الْعَرْصَةِ ، تَبْكِي عَلَيْهِمُ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ . وكشف اليقين في فضائل أمير المؤمنين عليه السلام: ص80 المبحث 3- ومن ذلك: ما رواه جويرية بن مسهر العبدي قال: تا توجهنا إلى صقين مع أمير المؤمنين عليه السلام فبلغنا طفوف کربلاء وقف عليه السلام ناحية من العسكر ثم نظر يمينا وشمالا واستعبر ثم قال: هَذَا وَ اَللَّهِ مُنَاخُ رُكَّابِهِمْ وَ مَوْضِعُ مَنِيَّتِهِمْ فَقِيلَ لَهُ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ ! مَا هَذَا اَلْمَوْضِعُ؟ فَقَالَ : هَذَا کربلاء ، يُقْتَلُ فِيهِ قَوْمُ يذلون الْجَنَّةِ ... بِغَيْرِ حِسابٍ . ثم سار و كان الناس لا يعلمون تأويل ما قال، حتى كان من أمر الحسين عليه السلام ما كان. و نهج الحق وكشف الصدق: ص 243- ولما اجتاز بكربلاء في وقعة صقين یکی و قال: هَذَا وَ اللَّهِ مُنَاخُ رُكَّابَهُمْ ، وَ مَوْضِعُ قَتْلَهُمْ . وَ أَشَارَ إِلَى وُلْدِهِ الْحُسَيْنِ وَ أَصْحَابِهِ. وبحار الأنوار ج17 ص255 - 258 - و روی حمزة بن عمر الأسلمي قال: نفرنا مع رسول الله صلى الله عليه و آله في ليلة ظلماء فأضاءت أصابعه لنا فانكشفت الظلمة ... و إن عيسى عليه السلام مر بكربلاء فرأى ظباء فدعاها فقال: هاهنا لا ماء ولا مرعی فلم مقامك فيها؟ قالت: يا روح الله ! إن الله ألهمنا أن هذه البقعة حرم الحسين عليه السلام فأوينا إليها فدعا الله عيسى عليه السلام أن يبقي أثر يعلم به آل محمد أن عيسی کان مساعدا لهم في مصيبتهم فلما مر علي بن أبي طالب عليه السلام بها جعل يقول: هاهنا مناخ ركابهم، وهاهنا مهراق دمائهم . فسأله ابن عباس عنه فأخبره بقتل الحسين عليه السلام فيها وأن عيسى عليه السلام كان هاهنا و دعا و من قصته کیت و کیت فاطلب بعرات تلك الظباء فإنها باقية، فوجدوا كثيرة من البعرقد صار مثل الزعفران ....در کتب عامه: الملا الموصلي في الوسيلة: 6 ق : ج2 ص24. از آن: الصواعق المحرقة في الرد على أهل البدع و الزندقة، أحمد بن حجر الهيتمي المكي: ص 115 و في طبع آخرص 193- و روى الملا أن عليا مر بقبر الحسين فقال: ههنا مناخ ركابهم، وههنا موضع رحالهم، وههنا مهراق دمائهم، فتیة من آل محمد، يقتلون بهذه العصبي، تبكي عليهم السماء والأر. و ينابيع المودة: ص 216 چاپ استانبول و چاپ دیگری: ج2 ص 186 و چاپ جدید: ج3 ص13 ب60- عن الأصبغ قال : أتينا مع علي [فمررنا بموضع قبر الحسين ] بكربلاء، فنزل و بکی و قال: هاهنا مناخ ركابهم، و هاهنا موضع رحالهم، و هاهنا مهراق دمائهم، فتية من آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم يقتلون بهذه العرصة، تبكي عليهم السماء و الأرض. و جوهرة الكلام، قره غولي: ص 118 و الصراط السوي، الشيخاني: ص 94 و ابن كثير في الوسيلة و جواهر العقدين، السمهودي: ج 3 ص 356. و ذخائر العقبی، محب الطبري: ص 97 ط مكتبة القدسي بمصر- عن الأصبغ قال : أتينا مع علي فمررنا بموضع قبر الحسين فقال علي: هَهُنَا مُنَاخُ رُكَّابَهُمْ ، وَ هَهُنَا مَوْضِعٍ رِحَالُهُمْ ، وَ هَهُنَا مُهَرَاقُ دِمَائِهِمْ فِتْيَةٌ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ يُقتَلُونَ بِهذِهِ الْعَرصَةِ تَبكي عَلَيهِمُ السَّماءُ وَالأرضُ. و تذكرة الخواص، سبط بن الجوزي: ص 225- وقد روى الحسن بن كثير و عبد خير قالا: لما وصل علي عليه السلام إلى كربلا وقف و بکی و قال: بِأَبِيهِ أُغَيْلِمَةٌ يَقْتُلُونَ هَا هُنا هذا مِنَّا رِكَابُهُمْ هَذَا مَوْضِعُ رِحَالِهِمْ هَذَا مَصْرَعُ اَلرَّجُل. ثم ازداد بكاؤه. ملحقات إحقاق الحق: ج27 ص 299 از التبر المذاب، أحمد بن محمد الحسيني الشافعي الخوافي [الحافي]: ص 79 المخطوط - مانند تذکرة الخواص-. و معالم العترة الظاهرة، الحافظ عبد العزيز بن الأخضر الجنايني: از آن: ابن الصباغ در الفصول المهمة: ص 154 ط الغري و ط جدید ج2 ص791- و روی الحافظ عبد العزيز بن الأخضر الجنابذي في كتابه معالم العترة الظاهرة مرفوعة، عن الأصبغ بن نباتة ، عن علي عليه السلام: قال: أتينا مع علي بن أبي طالب فمررنا بأرض كربلاء [نزل و بکی و قال علي عليه السلام: هَهُنَا مُنَاخُ رِكَابِهِمْ وَ هَهُنَا مَوْضِعُ رِحَالِهِمْ وَ ههنا مُهَرَاق دِمَائِهِمْ فِتْيَةٌ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أجمعينَ يَقْتُلُونَ هَذِهِ الْعَرْصَةَ تَبْكِي عَلَيْهِمُ السَّمَاءُ والأَرْضُ. و کشف الغمة في معرفة الأئمة: ج2 ص 12 و مفتاح النجا، البدخشي: ص 135 مخطوط، و نور الأبصار، الشبلنجي: ص 117 چاپ العامرة مصر و چاپ دیگری: ص 255 و الصراط السوي ، الشيخاني: ص 94 و جواهر العقدين، السمهودي: ج3 ص 356. و فضائل الثقلين، الشافعي الإنيجي: ص351 ب37 ح 961- وعن الأصبغ رضي الله عنه ...- مانند معالم العترة -. و دلائل النبوة: ص 509چاپ حیدرآباد الدكن و چاپ دیگری: ج2 ص581 ح530 - قال: حدثنا محمد بن عمر بن سلم، ثنا علي بن العباس ، ثنا جعفر بن محمد بن حسين ، ثنا حسين العربي، عن ابن سلام، عن سعد بن ظریف، عن أصبغ بن نباتة، عن علي رضي الله عنه قال: أتينا معه موضع قبر الحسين رضي الله عنه، فقال: هَاهُنَا مُنَاخُ رِكَابِهِمْ وَ مَوْضِعُ رِحَالِهِمْ وهَاهُنَا مُهَرَاقُ دِمَائِهِمْ فِتْيَةٌ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ يُقْتَلُونَ بِهَذِهِ اَلْعَرْصَةِ تَبْكِي عَلَيْهِمُ اَلسَّمَاءُ وَ اَلْأَرْض . از آن: أرجح المطالب، الأمرتسري: ص 183 چاپ لاهور و الرياض النضرة: ج2 ص295 چاپ محمد أمين الخانجي مصر و چاپ دیگری: ج 2 ص 222. و المناقب المرتضوية، الكشفي: ص 251 چاپ بمبئی از شواهد التبوة: إن عليا عليه السلام تا مربكربلاء نظر إلى يمينه و يساره فبکی و قال: هُنَا وَ اللَّهُ مُنَاخُ رُكَّابَهُمْ ، وَ مهراق دِمَائِهِمْ ، فسألوه عن ذلك الموضع؟ فقال: هُنَا أَرْضَ كَرْبَلَاءُ ، وَهْناً يُقْتَلُ فَوْجُ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ بِغَيْرِ حِسَابٍ . فلما قتل الحسين هناك ظهر مراده عليه السلام. و كفاية الطالب اللبيب في خصائص الحبيب (الخصائص الکبری)، جلال الدين السيوطي: ج 2 ص 126 چاپ حیدرآباد: وأخرج أبو نعيم، عن أصبغ بن نباتة ... مانند دلائل النبوة -. از آن: أحمد حسین بهادر خان البريانوي الحنفي الهندي در تاريخ الأحمدي: ص 188 چاپ بیروت از اصبغ مانند آن. و جواهر المطالب في مناقب الإمام أبي الحسنين علي بن أبي طالب، شمس الدين أبو البركات محمد الباعوني الشافعي: ص 37 نسخه کتاب خانه آستان قدس رضوی عليه السلام و چاپ شده: ج 1 ص 263 ب42 مانند الخصائص و در آن است: محط رحالهم. و مرآة المؤمنين، ولي الله اللكهنوي الهندي: ص 232 مانند الخصائص. و مناقب العشرة، النقشبندي: ص 27 از نسخه کتاب خانه الظاهرية دمشق: روي عن الأصبغ قال: أتينا مع علي رضي الله عنه فمررنا بموضع قبر الحسين رضي الله عنه، فقال علي رضي الله عنه: هَاهُنَا مُنَاخُ رُكَّابَهُمْ ، وَ هَاهُنَا مَوْضِعٍ رِحَالُهُمْ ، وَ هَاهُنَا مهراق دِمَائِهِمْ ، فتیة مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيَّ ؛ ( وَ آلِهِ ) وَ سَلَّمَ ، يَقْتُلُونَ هَذِهِ الْعَرْصَةِ . فبکی. مانند آن: وسيلة النجاة، محمد مبين الهندي: ص 171 چاپ لکنهو، و وسيلة المال، باكثير الحضرمي: ص 136 نسخه کتاب خانه الظاهرية دمشق، و مرآة المؤمنين في مناقب أهل بيت سيد المرسلين، ولي الله اللکنهوي: ص 77 چاپ هند- و در آخر آن است: يُصْلِبُونَ بِهَذِهِ اَلْعَرْصَةِ تَبْكِي عَلَيْهِمُ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ. و سبل الهدى والرشاد، الصالحي الدمشقي: ج11 ص 75 التاسع: و روی ابن سعد وغيره عن علي رضي الله تعالى عنه، أنه مزبكربلاء، و هو ذاهب إلى صفين، فسأل عن اسمها، فقيل: كربلاء، فنزل فصلى عند شجرة هنالك، فقال: يُقْتَلُ هَا هُنَا شُهَدَاءَ ، وَ هُمْ خَيْرٍ الشُّهَدَاءُ ، يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ بِغَيْرِ حِسَابٍ، وأشار إلى مكان فعلموه بشيء، فقتل فيه الحسين رضي الله تعالى عنه. والبداية والنهاية: ج8 ص 199- قد روی محمد بن سعد و غيره من غير وجه عن علي بن أبي طالب .... و المطالب العالية بزوائد المسانيد الثمانية، ابن حجر العسقلاني: ص 1433 الرقم460 - قال إسحاق: أنا المغيرة بن سلمة المخزومي، حدثنا مهدي بن میمون ، عن واصل مولى أبي عيينة، عن يحيى بن عقيل، عن أبي يحيى، عن رجل من بني ضبة، قال: شهدت علي رضي الله عنه حين نزل کربلاء، فانطلق فقام في ناحية، فأومأ بيده، فقال: مُنَاخُ رُكَّابَهُمْ أَمَامَهُ ، وَ مَوْضِعُ رِحَالِهِمْ عَنْ يَسَارِهِ، فضرب رضي الله عنه بيده الأرض، فأخذ من الأرض قبض فشتها، فقال: واها، واحبذا الدماء تسفك فيه، ثم جاء الحسين رضي الله عنه، فنزل کربلاء، قال الضبي: فكنت في الخيل الذي بعثها ابن زیاد إلى الحسين رضي الله عنه، فلما قدمت، فكأنما نظرت إلى مقام علي رضي الله عنه و أشار بيده، فقلبت فرسي، ثم انصرفت إلى الحسين بن علي رضي الله عنهما فسلمت عليه، و قلت له: إن أباك رضي الله عنه كان أعلم الناس، وإني شهدته في زمن كذا و كذا، قال: كذا و كذا، إنك والله المقتول الساعة، فقال: ما تريد أن تصنع أنت، أتلحق بنا، أم تلحق بأهلك؟ قلت: والله إن علي لدينا، وإن لي لعياط، وما أظتني إلا سألحق بأهلي، قال: أما لا، فخذ من هذا المال حاجتك، وإذا مال، موضوع، بين يديه ، قبل أن يحرم عليك، ثم التجا، فوالله لا يسمع الداعية أحد، ولا يرى البارقة أحد، ولا يعيننا إلا كان ملعونا على لسان محمد صلى الله عليه و آله و سلم، قلت: والله لا أجمع اليوم أمري: آخذ مالك، و أخذلك، فانصرف و ترکه. وإتحاف الخيرة المهرة بزوائد المسانيد العشرة - البوصيري: ص 2841 - عن رجل من بني ضبة ، قال: شهدت عليا ... - مانند المطالب العالية -. وأسد الغابة : ج 4 ص 169 و چاپ دیگری: ج 4 ص 37 الرقم 4167 - غرفة الأزدي، يقال: له صحبة، وهو معدود في الكوفيين. روى عنه أبو صادق قال: وكان من أصحاب النبي صلى الله عليه و آله وسلم، و من أصحاب الصقة، وهو الذي دعا له النبي صلى الله عليه و آله و سلم أن يبارك له في صفقته. قال: دخلنى شك من شأن علی، فخرجت معه على شاطئ الفرات، فعدل عن الطريق و وقف و وقفنا حوله، فقال بيده: هَذَا مَوْضِعُ رَوَاحِلَهُمْ ، وَ مُنَاخِ رُكَّابَهُمْ ، وَ مهراق دِمَائِهِمْ ، بِأَبِي مَنْ لَا نَاصِرَ لَهُ فِي الْأَرْضِ وَ لَا فِي السَّمَاءِ إِلَّا اللَّهُ ! فلما قتل الحسين خرجت حتى أتيت المكان الذي قتلوه فيه، فإذا هو كما قال، ما أخطأ شيئا، قال: فاستغفرت الله ما كان مني من الشك، و علمت أن علي رضي الله عنه لم يقدم إلا بما عهد إليه فيه. أخرجه ابن الدباغ مستدرك على أبي عمر. و بغية الطلب في تاريخ حلب: ج6 ص 2625... قال الحسين: وما اسم هذا المكان ؟ قيل له: كربلاء، قال: ذات کرب و بلاء، ولقد مر أبي بهذا المكان عند مسيره إلى صقين، وأنا معه، فوقف، فسأل عنه، فأخبر باسمه، فقال: هَاهُنَا مَحَطُّ رِكَابِهِمْ وهاهنا مُهَرَاقُ دِمَائِهِمْ فَسُئِلَ عَنْ ذَلِكَ فَقَالَ ثقلٌ لاَل بَيْتُ مُحَمَّدٍ يَنْزِلُونَ هَا هُنَا....
2- تحف العقول، ص 323- و من كلام الإمام جعفر بن محمد الصادق عليه السلام سماه بعض الشيعة نثر الدرر .... از آن: بحار الأنوار: ج 75 ص 237 ب22 ح 107.

نیز فاقد کلمه عشق است و از موضوع مورد بحث خارج است .

و مطلب دیگری را که آورده شده در کتاب های سید حیدر آملی صوفی و شرح منظومه است، و منبع معتبر و سند صحیحی ندارد.

و در بیانی که آورده شده دلیلی برای اثبات این که کلمه عشق مترادف و بدل از حب و مودت است نیامده، و روایت (زراد- سراد) هیچ مناسبتی با موضوع مورد بحث ندارد بلکه مراد ما را تأیید می کند که باید طبق آن چه در شرع استعمال شده ، آورده شود.

سخن از آرایه ها و صنعت های ادبی که در نثرهای منظوم یا مسجع آورده می شود، خارج از ملاک در موضوع است و ما اجازه نداریم براساس استحسان و خوش آمد شخصی، حکم کنیم.

و این که گفته شده: (عشق در روایت تحف العقول مسلما ممدوح است و ظاهرا به اطلاقش عشق غیرشهوانی را نیز شامل می شود) برداشتی غلط ومصادره به مطلوب است.

و این که گفته شده (تفاوتی دارد که جعل اصطلاح در لسان فقها و اصولیان و متکلمان جائز است و در لسان عرفا ممنوع می باشد ؟!) می گوییم: هر تعبیری که می خواهیم به کار ببریم، باید از لسان شارع مقدس باشد و روایات متواتر بسیاری بر این معنا دلالت دارند، ضمن این که «حجت» تنها قول و فعل و تقریر معصومین علیهم الصلوة والسلام است و تنها چنین عمل کردن ، به درگاه الهی پذیرفته است و لا غير.

ضمن این که در فرمایش امير المؤمنين عليه السلام در باب مذمت عشق آمده است:

«... وَ مَنْ عَشِقَ شَيْئاً أَعْشَى بَصَرَهُ ، وَ أَمْرَضَ قَلْبُهُ ، فَهُوَ ینظر بعین غَيْرِ صَحِيحَةُ ، وَ يَسْمَعُ بِأُذُنٍ غَيْرِ سَمِيعَةٍ ، قَدْ خَرَقَتِ الشَّهَوَاتُ عَقْلَهُ ، وَ أَمَاتَتِ الدُّنْيَا قَلْبَهُ ، وَ وَلَّهِتْ عَلَيْهَا نَفْسَهُ ، فَهُوَ عَبْدُ لَهَا وَ لِمَنْ فِي يَدَيْهِ شَيْ ءُ مِنْهَا ، حَيْثُمَا زَالَتْ زَالَ إِلَيْهَا ، وَ حَيْثُمَا أَقْبَلَتْ أَقْبَلَ عَلَيْهَا ، لَا يَنْزَجِرُ مِنَ اللَّهِ بِزَاجِرٍ ، وَ لَا يَتَّعِظُ مِنْهُ بِوَاعِظٍ ، وَ هُوَ يَرَى الْمَأْخُوذِينَ عَلَى الْغِرَّةِ

ص: 137

حَيْثُ لَا إِقَالَةَ لَهُمْ وَ لَا رَجْعَةُ .........»(1)

و هر که به چیزی عاشق شود چشمش را کور ساخته، و دلش را بیمار گرداند، (بطوری که عیب آن را ننگریسته زشتیش را نیکو بیند) پس او به چشمی که (مفاسد آن را) نمی بیند می نگرد، و به گوشی که(حقائق را) نمی شنود می شنود، خواهشهای بیهوده عقل او را دریده، و دنیا دلش را میرانده و شیفته خود نموده است، پس او بنده دنیا است، و بنده هر که چیزی از دنیا در دستش می باشد، به هر طرف که دنیا گردید به سوی آن می گردد، و به هر جا که رو آورد روی می آورد، از منع کننده و پند دهنده که از جانب خداوند است متنته نشده پند نمی پذیرد، و حال آن که می بیند که گرفته شده ها چنان غافلگیر گردیدند که فسخ و رجوع و بازگشتی برای آنها نیست، ....

و مفضل بن عمرو گوید: از امام جعفرصادق عليه السلام از عشق پرسیدم، فرمود:

«قُلُوبُ خَلَتْ مِنْ ذِكْرِ اللَّهِ ؛ فَأَذاقَهَا اللَّهِ حُبُّ غَيْرِهِ». (2)

دل هائی که از یاد خدا تهی شده و خدا محبت غیر خودش را به آنها چشانده .

استعمال کلمه عشق در قرآن کریم نیامده است، و تنها در حدیث در عشق به عبادت، و عشق بهشت به سلمان و عشق زن به شوهر آمده است.

و در اخباری که (عشقني و عشقته) آمده است همه غیر مسند و منابعشان نامعتبر است، و متن آن ها با محكمات عقائد حقه معارض می باشند، بنابراین اعتبار ندارند.

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

1393/5/24

* * *

سؤال - چگونه اهل بیت نبوت صلوات الله عليهم به آنچه نخواهد شد آگاهی دارند؟

جواب- ولی معصوم و از آنها صدیقه طاهره فاطمة الزهراء عليها السلام به اذن الله تعالى علم دارند به آنچه نخواهد شد، که اگر اراده و مشیت خداوند تبارک و تعالی به خلق او تعلق

ص: 138


1- نهج البلاغة (صبحي صالح): ص160.
2- الأمالي، الشيخ الصدوق: ص668 المجلس95 ح3- حدثنا محمد بن الحسن رضوان الله عليه قال: حدثنا الحسن بن المتيل الدقاق قال: حدثنا محمد بن الحسين بن أبي الخطاب، عن محمد بن سنان، عن مفضل بن عمر قال: سألت أبا عبد الله عليه السلام عن العشق؟ قال:. و علل الشرائع: ج1 ص140 ب118 ح11- حدثنا محمد بن علي ماجيلويه رضي الله عنه قال: حدثنا عمي محمد بن أبي القاسم، عن محمد بن علي الكوفي، عن محمد بن سنان - مانند آن - .

می گرفت چه می شد و چگونه آفریده می شد و مراحل و مراتب خلقت و خلق را شاهد بوده اند، به کیف و کم و هندسه وجودی اشیاء زیرا این علم به فعل الله است و چیزی از عالم خلق از آن ها مخفی نیست، و هرچه که لباس خلق و وجود خلق پوشید تحت ولایت و علم آنان قرار یافت. برای بیان این معنی چند شاهد از احادیث اهل بیت اطهار علیهم السلام را ذکر می کنیم.

محدث جلیل حسين بن عبد الوهاب در کتاب شریف عيون المعجزات به نقل از سلمان فارسی رضي الله عنه روایت نموده است که: عمار بن یاسر به من گفت: آیا می خواهی چیز عجیبی را برایت نقل کنم؟ گفتم: نقل کن ای عمارا گفت: آری، من شاهد بودم که روزی علی بن ابی طالب برفاطمه داخل شد، هنگامی که چشمان فاطمه براو افتاد، فرمود: نزديك بياتا به تو بگویم که در جهان هستی چه بوده، چه هست، و تا روز قیامت چه خواهد شد. عمار گفت: در این حال دیدم که علی بازگشت، پس من هم به دنبال او بازگشتم تا این که به حضور پیامبر رسید، پس پیامبر به او فرمود: ای ابوالحسن ! نزديك تربیا، پس على نزديك تر رفت و در کنار او نشست و پیامبر به وی فرمود: حال تو میگویی یا من بگویم؟ على فرمود: شما بگویید بهتر است. پس رسول خدا فرمود: گویا فاطمه به تو چنین و چنان گفته است و تونزد من آمده ای تا درباره آن جویا شوی. علی پرسید: آیا نور فاطمه از نور ما است؟ پیامبر فرمود: آیا تردید داری؟ البته که چنين است. و على سجده شکرنموده و از حضور پیامبر خارج گردید و من نیز با او خارج شدم. پس از آن علی به خانه اش داخل شد و من نیز با او داخل شدم، فاطمه به او گفت: مثل این که نزد پدرم رفته بودی تا آنچه را که به تو گفته بودم برایش نقل کنی؟ على فرمود: چنین است ای فاطمه! فاطمه فرمود:

« إِعلَم يَا أَبَا الْحَسَنِ ! أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى خَلَقَ نُورِي وَ كَانَ يُسَبِّحُ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ ثُمَّ أَوْدَعَهُ شَجَرَةُ مِنْ شَجَرِ الْجَنَّةِ فَأَضَاءَتْ فَلَمَّا دَخَلَ أَبِي الْجَنَّةَ أَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَيْهِ إلهامة ، أَنْ

ص: 139

اقْتَطَفَ الثَّمَرَةِ مِنْ تِلْكَ الشَّجَرَةِ وَ أَدِرْهَا فِي لهواتك ، فَفَعَلَ فاودعني اللَّهُ سُبْحَانَهُ صُلْبِ أَبِي صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ثُمَّ أَ وَدَّعَنِي خَدِيجَةُ بِنْتُ خویلد فوضعتني وَ أَنَا مِنْ ذَلِكَ النُّورِ اعْلَمْ مَا كَانَ وَ مَا يَكُونُ وَ مَا لَمْ يَكُنْ . يَا أَبَا الْحَسَنِ الْمُؤْمِنُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ تَعالی» (1)

ای ابوالحسن! بدان که خدای تعالی نور مرا در عالم ذر- خلق کرد و او بلافاصله مشغول تسبیح خداوند گردید، سپس آن نور را به صورت درختی نورانی در بهشت درآورد، هنگامی که پدرم در واقعه معراج داخل بهشت گرديد خداوند تعالی به او وحی نمود تا از میوه های این درخت برگرفته و بخورد، و پدرم چنین کرد و بدین وسیله خداوند مرا در صلب پدرم قرار داد و سپس در بطن مادرم خدیجه دختر خویلد، و من از وی متولد شدم، پس من از آن نورم، بدان که نسبت به هر آنچه بوده، هست و خواهد بود و نخواهد بود عالم و آگاه هستم، ای ابوالحسن ! همانا مؤمن به وسیله نور خدا می بیند و نظاره میکند.

محمد بن على الأسود گوید: علی بن بابویه پدر شیخ صدوق از من خواست که از سفیر سوم صاحب الزمان عجل الله فرجه بخواهم تا از امام علیه السلام بخواهد تا دعاء کند و از خداوند برایش فرزند پسری را روزیش کند، پس من از او خواستم و پس از سه روز خبر داد که حضرت برایش دعاء کردند و فرمودند که:

«إِنَّهُ سَيُولَدُ لَهُ وَلَدُ مُبَارَكُ يَنْفَعُ اللَّهُ بِهِ ، بَعْدَ أَوْلَادُ».

همانا برایش پسری مبارک که به او خداوند سود رساند، و پس از او نیز فرزندان دیگری زاده شوند.

محمد بن على الأسود گوید: و از او برای خودم خواستم که برایم دعاء کند تا خداوند پسری را روزی ام نماید، پس جوابم نداد و گفت: راهی به آن نیست. پس برای علی بن بابویه همان سال

ص: 140


1- عيون المعجزات: ص 54- و روي عن حارثة بن قدامة قال: حدثني سلمان الفارسي قال: حدثني عمار و قال: أخبرك عجبا، قلت: حدثني يا عمار، قال: نعم، شهدت علي بن أبي طالب عليه السلام وقد ولج على فاطمة عليها السلام فلما بصرت به نادت: أَدْنِ لاَحَدَّثَكَ بِمَا كَانَ وَ بِمَا هُوَ كَائِنٌ وَ بِمَا لَمْ يَكُنْ إِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ حِينَ تَقُومُ اَلسَّاعَةُ. قال: فرأيت امیر المؤمنين عليه السلام يرجع القهقرى فرجعت برجوعه، إذ دخل على النبي صلى الله عليه و آله و سلم فقال له: أَدْنِ يَا أَبَا اَلْحَسَنِ. فدنا فلما اطمأن به المجلس قال له: تُحَدِّثُنِي أَمْ أُحَدِّثُكَ ؟ قال: الْحَدِيثَ مِنْكَ أَحْسَنَ یا رَسُولَ اللَّهِ . فقال : كَأَنِّي بِكِ وَقَدْ دَخَلْتُ عَلَى فَاطِمَةَ وَ قَالَتْ لَكَ كَيْتَ وَكَيْتُ فَرَجَعْتُ . فقال علي عليه السلام: نُورُ فَاطِمَةَ مِنْ نُورَنا ؟ فقال صلى الله عليه و آله و سلم: أ و لا تعلم ؟ فسجد علي شكرا لله تعالى. قال عمار: فخرج امیر المؤمنين و خرجت بخروجه فولج على فاطمة عليها السلام و ولجت معه، فقالت: كَانَك رَجَعْتَ إِلَى أَبِي صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِي وَ سَلَّمَ فَاخْبَرْتُهُ بِمَا قَتَلَهُ لَكَ قَالَ كَانَ كَذَلِكِ يَا فاطمه فَقَالَتْ إِعْلَمُ يَا أَبَا اَلْحَسَنِ ! أَنَّ اَللَّهَ تَعَالَى خَلَقَ نُورِي وَ كَانَ يسبّح اللّه جلَّ جلالُهُ ثُمَّ أَوْدَعَهُ شَجَرَةً مِنْ شَجَرِ اَلْجَنَّةِ فأضاءت فَلَمَّا دَخَلَ أَبِي اَلْجَنَّةَ أَوْحَى اَللَّهُ تَعَالَى إليه إلهاماً أَيِ اِقْتَطَفَ الثَّمَرَةَ مِنْ تِلْكَ اَلشَّجَرَةِ وَ أَدِرْهَا فِي لَهَوَاتِكَ فَفَعَلَ فَاوْدَعْنِي اَللَّهُ سُبْحَانَهُ صُلْبَ أَبِي صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلّم ثُمَّ أوْدَعَنِي خَدِيجَةَ بِنْتَ خُوَيْلِدٍ فَوَضَعَتْنِي وأنَا مِنْ ذَلِكَ النُّورِ أعلَمُ ما كانَ وَما يَكونُ وَما لَم يَكُن يا أبا الحَسَنِ ! اَلْمُؤْمِنُ يَنْظُرُ بِنُورِ اَللَّهِ تَعَالَى. از آن: بحار الأنوار: ج 43 ص 8 با ح 11.

شیخ صدوق به دنیا آمد و پس از او فرزندان دیگری و برای من فرزندی زاده نشد. (1)

و در روایت دیگری چنین است: على بن الحسين بن بابویه برای شیخ حسین بن روح در نامه نوشت: از امام زمان علیه السلام بخواهد تا برایش دعا کند تا فرزندانی فقیه روزی شود، و از همسرش که دختر عمویش بود فرزندی نیاورده بود، پس جواب نامه او از امام عجل الله فرجه چنین آمد:

«إِنَّكَ لا تُرزَقُ مِن هَذِهِ وَ سَتَملِكُ جارِيَةً دَيلَمِيَّةً وَ تُرزَقُ مِنها وَلَدَينِ فَقِيهَين» .(2)

همانا از این (همسرت) فرزندی روزیت نخواهد شد، و به زودی مالک کنیزی دیلمی می گردی، و از او دو پسر فقیه نصیبت گردد.

امام علیه السلام عالم و آگاه است که خدای تعالی فرزندانی را روزی ابن بابویه می کند و دو فرزند فقیه به او خواهد داد، و می داند که راهی برای فرزند دار شدن او از دختر عمویش نیست و همچنین برای محمد بن على الأسود فرزندی نخواهد بود، البته همه آنچه را که می داند درباره آینده و آنچه در آن واقع می گردد به علم الهی است و نه از خود و منقطع از علم الهی.

حضرت الله تعالی استقلالا و حضرات محمد و آل محمد صلى الله عليهم به تفضل الهی و تفویض حضرتش همانطور که علم به آنچه هفت مرحله را طی نموده و طی می نماید و صورت خارجی پیدا می کند را دارند، به آنچه نخواهد شد نیز علم احاطی دارند که اگر می بود و هفت مرحله را طی می نمود چگونه می بود، و نه این که اشکال شود چیزی که نخواهد بود را چگونه آگاهی دارند. این بحثی شریف است و جای خود را دارد.

آنان آگاهی دارند که اگر قرار بود چیزی خلق شود، مراحل هفت گانه (مشیت، اراده، قدر، قضاء، اذن، کتاب و اجل) را چگونه طی می نمود، و آغاز و انجامش چه می بود.

مَا لَمْ يکن لَوْ كَانَ کیف كَانَ - وَ - ما كانَ لَوْ لَمْ يَكُنْ كَيْفَ كَانَ.

* * *

ص: 141


1- کمال الدین و تمام النعمة: ج2 ص 502 ب 45 ح 31 - حدثنا أبو جعفر محمد بن علي الأسود رضي الله عنه قال: سألني علي بن الحسين بن موسی بن بابویه رضي الله عنه بعد موت محمد بن عثمان العمري رضي الله عنه أن أسأل أبا القاسم الروحي أن يسأل مولانا صاحب الزمان عليه السلام أن يدعو الله عزوجل أن يرزقه ولد ذكر قال: فسألته فأنهى ذلك ثم أخبرني بعد ذلك بثلاثة أيام أنه قد دعا لعلي بن الحسين و « أَنَّهُ سَيُولَدُ لَهُ وَلَدُ مُبَارَكُ يَنْفَعُ اللَّهُ بِهِ وَ بَعْدَهُ أَوْلَادُ». قال أبو جعفر محمد بن علي الأسود رضي الله عنه: وسألته في أمر نفسي أن يدعو الله لي أن يرزقني ولدا ذكرا فلم يجبني إليه وقال: «لَيْسَ إِلَى هَذَا سَبِيلُ». قال فولد لعلي بن الحسين رضي الله عنه (تلك السنة ابنه) محمد بن علي و بعده أولاد ولم يولد لي شيء. و الغيبة، الشيخ الطوسي: ص 320 - و أخبرنا جماعة، عن أبي جعفر محمد بن علي بن الحسين بن موسی بن بابویه و أبي عبد الله الحسين بن علي أخيه قالا: حدثنا أبو جعفر محمد بن علي الأسود رحمه الله قال: سألني علي بن الحسين بن موسی بن بابویه رضي الله عنه بعد موت محمد بن عثمان العمري قدس سره أن أسأل أبا القاسم التوحی قدس الله روحه أن يسأل مولانا صاحب الزمان علیه السلام أن يدعو الله أن يرزقه ولدا (ذكرا). قال: فسألته فأنهى ذلك ثم أخبرني بعد ذلك بثلاثة أيام: أنه قد دعا لعلي بن الحسين رحمه الله فَأَنَّهُ سَيُولَدُ لَهُ وَلَدُ مُبَارَكُ يَنْفَعُ اللَّهُ بِهِ وَ بَعْدَهُ أَوْلَادُ. قال أبو جعفر محمد بن علي الأسود. و سألته في أمر نفسي أن يدعولي أن أرزق ولد (ذکرا) فلم يجبني إليه وقال لي: لَيْسَ إِلَى هَذَا سَبِيلُ. قال: فولد لعلي بن الحسين رضي الله عنه تلك السنة لابنه محمد بن علي و بعده أولاد ولم يولد لي. قال أبو جعفر بن بابویه: و كان أبو جعفر محمد بن علي الأسود كثيرا ما يقول لي إذا رآني أختلف إلى مجلس شيخنا محمد بن الحسن بن الوليد رضي الله عنه و أرغب في كتب العلم و حفظه: ليس بعجب أن تكون لك هذه الرغبة في العلم وأنت ولدت بدعاء الإمام عليه السلام. إعلام الوری بأعلام الهدی: ص450 و جدید: ج2 ص 299 الفصل 2 و الثاقب في المناقب: ص 416 الفصل5 و الخرائج و الجرائح: ج3 ص 1124 ح42 و منتخب الأنوار المضيئة في ذكر القائم الحجة عليه السلام: ص 113 الفصل 8 و مدينة معاجز الأئمة الإثني عشر: ج 8 ص 143 و بحار الأنوار: ج51 ص 336 ب15 ح61 از کمال الدين.
2- الغيبة، الشيخ الطوسي: ص 308 - قال ابن نوح: و حدثني أبو عبد الله الحسين محمد بن سورة القمي رحمه الله حين قدم علينا حاجة قال: حدثني علي بن الحسن بن يوسف الصائغ القمي و محمد بن أحمد بن محمد الصيرفي المعروف بابن الدلال وغيرهما من مشايخ أهل قم: أن علي بن الحسين بن موسی بن بابویه كانت تحته بنت عمه محمد بن موسی بن بابویه فلم يرزق منها ولدا. فكتب إلى الشيخ أبي القاسم الحسين بن روح رضي الله عنه أن يسأل الحضرة أن يدعو الله أن يرزقه أولاد فقهاء، فجاء الجواب. «إنَّكَ لا تُرزَقُ مَن هذِهِ وسَتَملِكُ جارِيَةً دَيلَمِيَّةً وَ تُرْزَقُ مِنها ولَدَيْنِ فَقِيهَينِ». قال: و قال لي أبو عبد الله بن سورة حفظه الله : و لأبي الحسن بن بابویه رحمه الله ثلاثة أولاد، محمد و الحسين فقیهان ماهران في الحفظ، و يحفظان ما لا يحفظ غيرهما من أهل قم، و لهما أخ اسمه الحسن و هو الأوسط مشتغل بالعبادة و الزهد لا يختلط بالناس ولا فقه له. قال ابن سورة: كلما روى أبو جعفر و أبو عبد الله ابنا علي بن الحسين شيئ يتعجب الناس من حفظهما و يقولون لهما: هذا الشأن خصوصية لكما بدعوة الإمام لكما، وهذا أمر مستفيض في أهل قم. از آن: الخرائج و الجرائح: ج2 ص790ح113 و تبصرة الولي: ح 57 و بحارالأنوار: ج 51، ص 324 و إثبات الهداة: ج3 ص 689 ح 104 و ص 697 ح 130. و فرج المهموم في تاريخ علماء النجوم: ص 258 از الخرائج.

سؤال - دلایل نقلی و عقلی حضور و وجود امام زمان عجل الله فرجه الشريف چیستند؟

اشاره

جواب- اعتقاد به وجود حضرت حجة ابن الحسن المهدی عجل الله فرجه و قيام جهانی آن حضرت که به اعتقاد شیعه دنباله خط اصیل امامت و ولایت است، و از این گذر از ضروریات مکتب شیعه است، و حتی برخی علمای شیعه آن را از ضروریات اسلام شمرده اند(1)و حق هم همان است.

برخی از دلایل عقلی بر وجود امام زمان علیه السلام:

1- برهان لطف

مقدمات برهان لطف:
1-تقسیم لطف:
الف. لطف محصل؛ لطفی که با آن، مکلف به اختیار خویش طاعت را برمی گزیند.
ب. لطف مقرب: لطفی که مكلف با آن، به انجام واجبات نزدیک تر و از ارتکاب محرمات دور می شود.
2-وجوب لطف برخداوند:

متکلمان عدليه اعم از امامیه و معتزله، لطف را بر خداوند واجب می دانند، زیرا او بندگان خود را عبث و بیهوده نیافریده است، لذا هر چه را که در رسیدن آن ها به هدف مؤثر است باید انجام دهد که از آن جمله لطف است.

خواجه نصیرالدین طوسی، از متکلمان امامیه در این باره گفته است، مصداق دیگر لطف الهی پس از نبوت، امامت است تا جامعه انسانی بی معلم و مربی نشود و کتاب خدا و سنت پیامبر صلى الله عليه و آله و سلم بي مفتر نماند و اگر امام معصوم عليه السلام در غیبت است، سبب غیبت، اعمال و رفتار مردم است.(2)

قاعده لطف مقرب ایجاب می کند که در میان جامعه امامی باشد که محور حق بوده و جامعه را از خطای مطلق باز دارد. از همین رو اجماع منقول حجت است زیرا لازم است که

ص: 142


1- أنيس الموحدين: ص 213.
2- کشف المراد: ص 388 و 389.

یکی از مجمعين امام زمان عجل الله فرجه الشريف باشد. قاعده لطف إقتضا میکند که رئیسی در میان مردم باشد، رئیسی که نمی تواند نسبت به جامعه بي تفاوت باشد، تا اگر همه جامعه به بیراهه رفتند آنها را هدایت کند و نگذارد که امت، اجتماع برباطل کنند.

امام جعفر صادق علیه السلام فرمود:

«إِنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ أَجَلُّ وَ أَعْظَمُ مِنْ انَّ یَترُکَ الاَرضَ بِغَیرِ أَمَامَ ( عَادِلٍ )(1)»(2)

همانا خداوند عزوجل بزرگ تر و عظیم تر از آن است که زمین را بدون امام (عادل) رها کند.

برخی از الطاف وجود امام غایب:
1- حراست از دین خداوند در سطح کلی؛

مرحوم شريف العلماء می نویسد: به طور حتم وجود امام در زمان غیبت لطف است، و از جمله لطف آن حفظ شریعت و نفي اتفاق بر باطل و ارشاد مردم به حق است.

2- تربیت نفوس مستعد؛

برخلاف تصور برخی که گمان کرده اند رابطه امام با مردم در زم

3- وجود امام، سبب بقای مذهب؛ جامعه شناسان و روانکاوان معتقدند که اعتقاد به وجود امام و رهبر هر چند غایب می تواند اثر عمیق در جوامع دینی و غیردینی داشته باشد. در جنگ احد برای تضعیف روحیه مردم شایعه قتل پیامبر را منتشر کردند.
4- تأثیر وجود الگو در پیشرفت بشر؛ از امتیازات اساسی ادیان الهی آن است که اگر بشارت به امری می دهند در ابتدا برای آن الگویی معرفی میکنند تا مردم با توجه به او، خود را به کمال مطلق نزدیک کنند و می دانیم که بهترین الگو، امام و مقتدای کامل و زنده است.
اشاره

اگر اشکال شود که:

ص: 143


1- الكافي.
2- بصائر الدرجات: 485ب 10ح3- حدثنا محمد بن عيسى، عن ابن أبي عمير، عن علي بن أبي حمزة، عن أبي بصير، عن أبي عبد الله عليه السلام قال:. و الكافي: ج1 ص 178 6- محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن الحسين بن سعيد، عن القاسم بن محمد، عن علي بن أبي حمزة، عن أبي بصير، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: إِنَّ اللَّهَ أَجَلُّ وَ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ يَتْرُكَ الْأَرْضَ بِغَيْرِ إِمَامٍ عَادِلٍ . كمال الدين و تمام النعمة: ج1 ص229 ب22 ح 26- حدثنا محمد بن موسی بن المتوكل رضي الله عنه قال: حدثنا عبد الله بن جعفر الحميري، عن محمد بن عيسى، عن الحسن بن محبوب، عن علي بن أبي حمزة، عن أبي بصير، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: إِنَّ اللَّهَ أَجَلُّ وَ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ يَتْرُكَ الْأَرْضَ بِغَيْرِ إِمَامٍ عَادِلٍ . و كمال الدين و تمام النعمة: ج1 ص 234 ب22 ح 43 - حدثنا أبي رضي الله عنه قال: حدثنا عبد الله بن جعفر الحميري قال: ... .
اگر وجود امام لطف است چرا در هر منطقه ای امامی وجود ندارد؟

اولا: متکلمین در مباحث علم کلام اثبات کرده اند که در هر زمان بیش از یک امام نباید باشد، زیرا همان گونه که تعدد خدا صحیح نیست بلکه محال عقلی بوده و در نظام تکوین فساد ایجاد خواهد شد تعدد امام نیز محال است، به جهت این که امام حق سلطه داشته، و می تواند اعمال سلطه و تصرف کند و این با فرض تعدد منجر به فساد عالم خواهد شد.

ثانيا: آن لطفی که برای امام عصر عليه السلام در نظر گرفته اند با وجود یک امام معصوم تحصیل خواهد شد، لذا احتیاج به افراد متعدد در هر منطقه ای نیست. و آن چه که در هر منطقه به آن نیاز است وجود عالم به دین است.

2- برهان عنایت: یکی از براهینی که بر وجود امام زمان علیه السلام استدلال می شود برهان عنایت است.

عنایت در لغت به معنای اراده و قصد است و در اصطلاح، تعریفات گوناگونی برای آن شده است.

وجوب وجود امام را از طریق برهان عنایت به دو بیان می توان تقریر کرد:

1- آفرینش هستی بهترین و نیکوترین نظام ممکن است. لازمه این گفتار، لزوم وجود امام در آفرینش است، و گرنه نظام، أحسن نخواهد بود. لذا به همان دلیل و برهانی که تکلیف و بعثت ضرورت دارد، وجود مستمر امام نیز ضرورت دارد.

2 - خداوند برای کمال یابی هر موجودی که در این عالم رنگ هستی می گیرد همه نوع ابزار ضروری و غیرضروری را در اختیارش گذاشته تا به کمال برسد، چگونه ممکن است انسانی که در دامان همين طبیعت است از این قانون استثنا شده و ارتقای معنوی او نادیده گرفته شود؟

3- برهان فطرت: این برهان با ذکر مقدماتی تقریر می شود:

1- روان شناسان تمايلات غریزی و فطری انسان را به سه نوع تقسیم کرده اند:

ص: 144

الف. تمایلات شخصی از قبیل دوستی و ....

ب. تمایلات اجتماعی از قبیل همنوع دوستی.

ج. تمایلات عالی از قبیل حقیقت جویی و حس دینی و پرستش و رسیدن به کمال مطلق و ....

2- برای رسیدن به کمال مطلق و معبود حقیق، احتیاج به واسطه ای دارد که خود سفر کرده ، تا بتواند انسان را دستگیری کند. تمایل به این واسطه نیز در وجود انسان احساس می شود.

3 - اگر تمایل و کشش به چیزی در انسان وجود دارد، باید آن چیز در خارج وجود داشته باشد، و گرنه وجودش در انسان لغو است. و به عبارت دیگر، کشش انسان به کامل مطلق و انسان معصوم که واسطه او در عالم خلقت است، از امور ذات الإضافه است، و تحقق این امور بدون تحقق مضاف اليه امکان پذیر نیست. نتیجه این که وجود امام به عنوان واسطه وصول به كمال مطلق ضروری است.

حال اگر کسی سؤال کند که این کشش چگونه در انسان به وجود می آید؟ در جواب می گوییم هرگاه با عقل و فکر به این نتیجه رسیدیم که در عالم وجود، باید «واسطه فیض» موجود باشد که وجودش دارای آثار و برکات چندی است انسان فطرت به او گرایش پیدا میکنند و به همین جهت است که باید همیشه این انسان معصوم، وجود خارجی داشته باشد.

4- برهان واسطه در فیض تکوین و تشریع: در دیدگاه شیعه امام معصوم علیه السلام جز مناصب ظاهری در تبيين احکام دینی و قضاوت و حکومت، دارای مناصب باطنی نیز هست. او خلیفه و حجت خدا در زمین است و واسطه فیض الهي، لذا ممکن نیست لحظه ای زمین از او خالی بماند اگر زمین از حجت خدا بی نصیب گردد، وصول فیض الهی به زمینیان پایان می پذیرد و هر چه در زمین است از میان می رود. همان گونه که نظام اسباب و مسببات در عالم تكوين اقتضا میکند که بین عالم ربوبی و عالم طبیعت عوالم دیگری باشد تا فیض وجود از راه آنها به عالم طبیعت برسد، در مورد فیض

ص: 145

معنوی خداوند و تصرفات او در قلوب انسان نیز با واسطه انجام خواهد گرفت که همان وجود امام معصوم است. وفيض تشریع نیز از این کانال به انسان می رسد.

از این بیان به خوبی معنای حدیث:

«يَا أَحْمَدُ لَوْلاَكَ لَمَا خَلَقْتُ اَلْأَفْلاكَ وَ لَوْلاَ عَلِيٌ لَمَا خَلَقْتُكَ وَ لَوْلاَ فاطمه لَما خَلَقْتُكُمَا»

ای پیامبر! اگر تو (سبب و غایت و... خلقت) نبودی هرگز افلاک را خلق نمی کردم، و اگر علت نبود هرگز تو را خلق نمی کردم، و اگر فاطمه نبود هرگز شما دوتن را خلق نمی آفریدم .

روشن می شود؛ زیرا وجود این انسان های از همه جهت کامل، سبب فیض الهی بر عالم ماده و افلاکند.

5- برهان علت غایی: افعال خداوند دارای هدف و غرض است، ولی هدف و غرض الهی همانند هدف انسان نیست؛ زیرا غایت افعال خداوند رسیدن به کمال نیست، خداوند نقص ندارد تا بخواهد از طريق فعل خود آن را برطرف سازد، بلکه غایت افعال الهی به مخلوقات باز می گردد و به جهت استكمال مخلوقات است.

دلیل غایت مندی افعال خداوند آن است که فعل بدون هدف، عبث و لغو است و انجام چنین کاری از خداوند قبیح می باشد. قرآن کریم نیز در تأييد هدفمند بودن افعال خداوند می فرماید:

« وَ ما خَلَقْنَا السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعِبِينَ » .(1)

و آسمانها و زمین و آنچه را میان آن دو است به بازی نیافریدیم.

انسان به مانند درختی است که میوه آن وجود انسان کامل است، و او کسی غیر از حجت معصوم خدا در روی زمین نیست. و لذا در روایات می خوانیم:

«... لَوْ بَقِيَتِ الْأَرْضُ بِغَيْرِ إِمَامٍ لَسَاخَتْ »(2)

اگر زمین بدون امام شود دگرگون خواهد شد.

ص: 146


1- سوره ( 44 ) الدخان آیه 38.
2- بحار الانوار: ج 61 ص 65 ح 51.

خلاصه این که انسان کامل - که از او به حجت خدا تعبیر می شود - از آن جهت که علت غایی وجود انسان ... است، وجودش همیشه ضروری است.

6- برهان إمكان أشرف: می دانیم که انسان، اشرف مخلوقات است، زیرا او اشرف از حیوان، و حیوان اشرف از گیاه و گیاه اشرف از جماد است. و به حکم قاعده امکان اشرف، محال است وجود از مبدأ فیاض به جماد برسد قبل از آن که در رتبه سابق، به حیوان رسیده باشد، و همچنین به حیوان برسد قبل از آن که در رتبه سابق به انسان رسیده باشد.و نیز محال است که وجود، حیات، علم، قدرت و جمال و جلال و ... از مبدأ فياض بر افراد انسان برسد قبل از آن که این کمالات به انسان کاملی که حجت خدا روی زمین است رسیده باشد.

بنابراین قاعده، مادامی که فردی از افراد بشر در خارج موجود است باید فردی که از او به حجت خدا تعبیر می شود روی زمین موجود باشد.

خدای تعالی در خلقت آدم عليه السلام پیش از این که بندگانش را بیافریند حجتش را آفرید؛ چنان که امام جعفرصادق عليه السلام فرمود:

« الْحُجَّةُ قَبْلَ الْخَلْقِ وَ مَعَ الْخَلْقِ وَ بَعْدَ الْخَلْقِ ».(1)

(شخص) حجت، قبل از خلق و با خلق و بعد از خلق است.

و نیز می فرماید:

« لَوْ لَمْ يَبْقَ فِي الْأَرْضِ إِلَّا إثنان ، لَكَانَ أَحَدُهُمَا الْحُجَّةَ »(2)

اگر در روی زمین جز دو نفر کسی نباشد حتما یکی از آن دو امام خواهد بود.

7- برهان تجلی اعظم: و تقریر آن چنین است:

الف. تجلیات که همان ظهورات است در قرآن و روایات به آن اشاره شده است، آن جا که خداوند می فرماید:

« کُلُ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ »(3)

ص: 147


1- الكافي: ج1 ص 177ح4.
2- الكافي: ج1 ص 179ح 1.
3- سوره (55) الرحمان آیه 32.

هر روز خداوند در شانی است.

ب. این تجلیات وظهورات، انفطار موجودات از نورذات حضرت الله است ، بی واسطه.

ج. اسمای الهی معرف صفات جمالی و جلالی ذات اقدس حقند، و این اسماء به اعتبار جامعیت برخی بر برخی دیگر، فضیلت و برتری دارند.

د. وجود اسم اعظم خداوند تجلى اعظم لازم دارد که همان انسان معصوم است، و کسی از او شایسته تر نیست. و آن مظهراتم و کعبه کل و مظهر اسم اعظم الهی در این زمان، خاتم الأولياء حضرت مهدی علیه السلام است.

8- برهان تقابل قطبين: این برهان با دو مقدمه بیان میشود:

الف. خداوند متعال تجلیات جمالی و جلالی دارد، و در الوهيت و تجلیات و صفات خود کامل است.

ب. به مقتضای تقابل بين قطبين و محاذات بين قطب الوهیت و تجلی تام، و بين قطب عبودیت و متجلی و مجلای تام و لزوم سنخیت بین این دو، لازم است که در روی زمین انسان کامل در عبودیت و متجلیات الهی موجود باشد تا تجلى اتم بدون مجلای آثم لازم نیاید. و او غیر از حجت خدا و خلیفه و ولی او نیست و چنین کسی جز حضرت حجة بن الحسن المهدی علیه السلام در این زمان نیست.

9- قانون عدم تبعیض در فیض: نبوت و امامت فیض معنوی است. از دیدگاه کلیمیان با مرگ حضرت موسی علیه السلام این فیض و ارتباط بشر با عالم لاهوت قطع شد. و نیز پروتستان های مسیحی معتقدند که با به دار آویخته شدن حضرت مسيح عليه السلام ارتباط بشربا عالم لاهوت قطع شد. مخالفین شیعه نیز خود را از این فیض محروم کرده و معتقدند که با فوت پیامبر صلی الله عليه وآله این فیض قطع شده است. اشکال: چرا امت اسلامی بعد از پیامبر اسلام صلی الله عليه وآله از این فیض محروم باشد؟

ص: 148

مگر از امت های پیشین کمتر است؟ چرا خداوند متعال چنين فيضی که همان ارتباط با عالم ربوبی توسط امام است را به آنها نداده باشد؟

شیعه می گوید: این فیض از طریق وحی و نبوت گرچه با فوت پیامبر صلى الله عليه وآله قطع شد ولی از طریق انسان معصوم برقرار است، و امروزه در وجود نازنین حضرت مهدی علیه السلام متبلور است.

10- برهان لزوم عقل بالفعل: فارابی می گوید: هر عضوی از اعضای مدینه فاضله را صلاحیت آن نیست که ریاست مدینه فاضله را بر عهده گیرد. رئیس مدینه فاضله نمی تواند هر کسی باشد، زیرا ریاست به دو چیز است: یکی آن که شخص از حیث سرشت و طبیعت آماده آن مقام باشد. دیگر آن که ملکه و هیئت ارادی چنان کاری را داشته باشد. چنین انسانی، انسان کامل است که بالفعل هم عقل است و هم معقول ... این رئیس هم معلم است و هم مرشد و هم مدبر ... فارابی برای برپایی اجتماع، وجود معلم را که همان امام است ضروری می داند. و از عقاید شیعه این است که امام باید بر اجتماع إشراف کامل داشته باشد.

این فیلسوف، امام را عقل بالفعل می داند، یعنی انسانی که همه امکانات عقلى، طبعی و کسبی در وجود او در مرتبه کمال و نهایی به فعلیت رسیده و دائم الإتصال به عقل فعال است، بلکه خود به گونه ای عقل فعال است. فارابی چنین شخصی را شایسته آن می داند که در رأس جامعه قرار گیرد و معلم و مربی و امام و رئیس باشد. در نظر او این گونه رئیسی در جامعه به منزله قلب است در بدن انسان .(1)

11- برهان حساب احتمالات: سید محمد باقر صدر در این باره می نویسد: قضيه مهدی علیه السلام حقیقتی است که امت اسلامی در طول قرن ها با آن زندگی نموده است، و خصوصا در طول هفتاد سال شفراء خاص حضرت عليه السلام در خلال معاشرتشان با مردم به آن تذکر داده اند، در حالی که هیچ کس در این مدت حرف خلافی از آنها نشنیده است. آیا انسان

اشاره

ص: 149


1- آراء اهل المدينة الفاضلة: ص89.

می تواند باور کند که دروغی بتواند نه تنها در مدت هفتاد سال بلکه قرنها دوام آورد، و یا چهار نفر به عنوان نایب آن حضرت عليه السلام بر او اتفاق داشته باشند بدون آن که هیچ گونه شک و تردیدی برای کسی پدید آید، و بدون آن که بین آن چهار نایب کمتر علاقه خاصی وجود داشته باشد تا مجوز توافق برکذب شود، از قديم الأيام گفته شده که ریسمان دروغ کوتاه است. و نیز منطق حیات و زندگانی ثابت می کند که از جهت علمی و به حساب احتمالات محال است که دروغی به این شکل بتواند دوام آورده و اطمینان تمام امت را جلب نماید.(1)

سؤال: آیا ادله عقلی وجود امام زمان معینی را اثبات می کند؟

در پاسخ باید گفت: ادله عقلی، تنها دلالت بر ضرورت و لزوم وجود امام کامل و قطب عالم امکان دارد، و بر امام زمان شخصی که همان مهدی موعود عليه السلام است دلالتی ندارد، ولی این ادله نظریه شیعه امامیه را در اعتقاد به وجود امام کامل و معصوم، مورد تأیید قرار می دهد، و لذا این ادله تنها بر نظر شیعه انطباق دارد.

براهين قطعی عقلی، بر وجوب وجود حجتی قائم به طور دائم قائند، و به امتناع خلق عالم امکان از لزوم چنین واسطه فیض الهی حاکمند که: الإمام أصله قائم و نسله دائم. و مراد از بحث شخصی این که برهان معرف فرد نیست. لذا باید آن را از طریق دیگر شناخت، چنان که احادیث متظافر بلکہ متواتراهل عصمت ووحی، معرف شخص آن حضرتند.

ادله ای که ذکر شد بیانگر ضرورت وجود امام معصومی است که نزد عرفا از او به قطب دایره امکان تعبیر می شود. و قطب ، در هر زمان یکی بیش نیست، و اجتماع قطبين محال است. و چون جامع جميع نشأت و مصداق اسم شریف: «يَا مَنْ لَايَشْغَلُهُ شَأْنٌ عَنْ شَأْنٌ»، می باشد از خطا و سهو و نسیان مبراست چه رسد به گناه و عصيان . و چون حجاب اقرب است و متحقق به حقیقت محمدیه، همه ماسوی از مشکات نور او اقتباس می کنند.

لازم به ذکر است که این اصطلاحات از متون آیات و روایات استفاده شده است. واژه قطب

ص: 150


1- بحث حول المهدي: ص109.

میتواند یکی از این اصطلاحات باشد، امیرالمؤمنين عليه السلام در خطبه شقشقیه برای خود تعبیر «قطب» را به کار برده است، آن جا که می فرماید:

«... أَمَا وَاللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا اِبْنُ أَبِي قُحَافَةَ وَ إِنَّهُ لَيَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحى».(1)

... هان! به خدا قسم - ابوبکر - پسر ابی قحافه ردای خلافت را پوشید در حالی که میدانست جایگاه من در خلافت چون محور سنگ آسیا به آسیاست.

دلایل قرآنی بر وجود امام زمان عجل الله فرجه الشريف:

1- سوره مبارکه قدر

از سوره قدر به خوبی استفاده می شود که ملائکه، شب قدر در هر سال به جهت هر کاری بر زمین فرود می آیند.

«إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ*وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ*لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ*تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ*سَلَامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ»

ما آن [قرآن] را در شب قدر نازل کردیم * و تو چه میدانی شب قدر چیست؟! * شب قدر بهتر از هزار ماه است * فرشتگان و روح در آن شب به اذن پروردگارشان برای تقديرا هر کاری نازل می شوند شبی است سرشار از سلامت و برکت و رحمت) * تا طلوع سپیده.

ماه رمضان تا روز قیامت تکرار می شود، و در نتیجه ليلة القدر نیز تا روز قیامت استمرار دارد. پس نزول ملائکه و روح نیز در هر شب قدر تکرار می شود. سؤال این است: ملائکه و روح که در هر سال، شب قدر بر زمین فرود می آیند، بعد از رسول خدا صلى الله عليه وآله بر چه کسی وارد می شوند؟ با تأمل و دقت پی می بریم که در هر زمان باید امامی کامل و معصوم وجود داشته باشد تا محل نزول ملائکه و روح گردد.

ص: 151


1- نهج البلاغه الخطبة 3.

امام محمدباقرعلیه السلام فرمود:

« يَا مَعْشَرَ الشِّيعَةِ ! خَاصِمُوا بِسُورَةِ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ تَفْلُجُوا ، فَوَ اللَّهِ إِنَّهَا لِحَجِّهِ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَلَى الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ، وَ إِنَّها لَسَيِّدَةُ دِينِيَّةٍ ، وَ إِنَّهَا لَغَايَةُ عِلْمِنَا . يَا مَعْشَرَ الشِّيعَةِ ! خَاصِمُوا بِ حم * وَ الْكِتابِ الْمُبِينِ * إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ * إِنَّا کنا مُنْذِرِينَ ، فَإِنَّهَا لؤلاة الْأَمْرِ خَاصَّةً بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ...»(1)

ای جماعت شیعه! با خصم خود به سوره «إنا أنزلناه» محاجه کنید که پیروز خواهید شد، پس سوگند به خدا که این سوره از برای حجت خداوند تبارک و تعالی بعد از رسول است. این سوره همانا مدرک دین شما و نهایت علم ما است. ای جماعت شیعه! با آیه «حم* و الكتاب المبين *...» بحث کنید؛ زیرا این آیات اختصاص به والیان امر بعد رسول خدا دارد ...»

و نیز فرمود:

« وَ أَيْمُ اللَّهُ ! إِنَّ مَنْ صَدَّقَ بِلَيْلَةِ الْقَدْرِ ، لَيَعْلَمُ أَنَّهَا لَنَا خَاصَّةً ... »(2)

به خدا سوگند، همانا هرکس تصديق کند ليلة القدر را، علم پیدا میکند که از برای ما است ....

امام زمان عجل الله فرجه الشريف با داشتن مقام ولایت باطنی و وساطت فيض ، در روزگار ما صاحب شب قدر است.

حضرت امیرالمؤمنين عليه السلام به ابن عباس فرمود:

«إنَّ لَيلَةَ القَدرِ في كُلِّ سَنَةٍ وَ إِنَّهُ يَنْزِلُ فِي تِلْكَ اَللَّيْلَةِ أَمْرُ اَلسَّنَةِ وَ لِذَلِكَ اَلْأَمْرِ وُلاَةٌ بَعْدَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ اَلْهَ».

همانا در هر سال ليلة القدر است، و همانا در آن شب امریک سال نازل می شود، و

ص: 152


1- الكافي: ج1 ص 249 ح 6.
2- الكافي: ج1 ص252ح 9.

برای آن والیانی است بعد از رسول خدا صلى الله عليه و آله.

پس ابن عباس گفت: آنان چه کسانی هستند؟ حضرت فرمود:

« أَنَا وَ أَحَدَ عَشَرَ مِنْ صُلْبِي أَئِمَّةُ مُحَدَّثُونَ ».(1)

من و بازده نفراز صلب من که همگی امام و محدثند.

رسول خدا صلى الله عليه وآله به اصحاب خود فرمود:

«آمَنُوا بِلَيْلَةِ الْقَدْرِ إِنَّهَا تَكُونُ عَليَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ وَ لِؤُلْدِهِ اَلأَحدَ عَشَرَ مِنْ بَعْدي».(2)

به شب قدرایمان آوردید؛ زیرا برای علی بن ابي طالب و یازده فرزند بعد از اوست.

2- آیه امام:

الله تعالی در سوره اسراء می فرماید:

«يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ اِنَاسٍ بِامامِهِم فَمَن اُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَاولَئِكَ يَقْرِوُونَ كِتَابَهُمْ وَ لَايَظْلِمُونَ فَتِيلا»(3)

روزی که هر گروهی را به توسط امامشان می خوانیم. کسانی که نامه عملشان به دست راستشان داده شود آن را با شادی و سرورا می خوانند و به قدر رشته شکاف هسته خرمایی به آنان ستم نمی شود.

مفاد آیه این است که از هر کس در روز قیامت، از امام به حق سؤال می شود، اگر معترف و معتقد به آن بوده رستگار خواهد شد، و نامه عملش را به دست راست او میدهند. لذا باید در هر زمانی امامی واجب الإطاعة وجود داشته باشد، امامی که بدون معرفت و متابعت از او فلاح و رستگاری هرگز در قیامت برای انسان نخواهد بود. و لذا در روایات می خوانیم که پیامبر صلى الله عليه وآله فرمود:

«من مات و لا يعرف إمامه مات ميتة جاهلية».(4)

هرکه بمیرد و امام زمانش را نشناخته باشد، به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است.

ص: 153


1- الكافي: ج1 ص 247ح 2.
2- الكافي: ج1 ص 533ح12- و بهذا الإسناد (محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد بن عیسی ومحمد بن أبي عبد الله و محمد بن الحسن، عن سهل بن زیاد جميعا، عن الحسن بن العباس بن الحربش، عن أبي جعفر الثاني عليه السلام) قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله لأصحابه: «آمِنُوا بِلَيْلَةِ الْقَدْرِ إِنَّهَا تَكُونُ لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ لِوُلْدِ الْأَحَدَ عَشَرَ مِنْ بَعْدِي». و الخصال: ج2 ص480 ح48- و بهذا الإسناد (حدثنا محمد بن موسی بن المتوكل رضي الله عنه قال: حدثنا محمد بن يحيى العطار، عن أحمد بن محمد بن عيسى قال : حدثنا الحسن بن العباس بن الحريش الرازي، عن أبي جعفر محمد بن علي الثاني عليه السلام) قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله لأصحابه:. و كمال الدين و تمام النعمة: ج1 ص 281 ب24 ح 30 - حدثنا محمد بن الحسن رضي الله عنه قا: حدثنا محمد بن يحيى العطار، عن سهل بن زیاد و أحمد بن محمد بن عیسی قالا: حدثنا الحسن بن العباس بن حريش الرازي، عن أبي جعفر الثاني، عن أبيه، عن آبائه عليهم السلام أن أمير المؤمنين صلوات الله عليه قال: سمعت رسول الله صلى الله عليه و آله يقول لأصحابه:. و تقريب المعارف، ص425. و الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج2 ص 346 أخبرني أبو القاسم جعفر بن محمد، عن محمد بن يعقوب، عن محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد بن عیسی و محمد بن أبي عبد الله و محمد بن الحسين ، عن سهل بن زیاد جميعا؛ عن الحسن بن العباس، عن أبي جعفر الثاني، عن آبائه، عن أمير المؤمنين عليهم السلام قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله لأصحابه: آمِنُوا بِلَيْلَةِ الْقَدْرِ، فَإِنَّهُ يَنْزِلُ فِيهَا أَمْرُ السُّنَّةِ، وَ إِنْ لِذَلِكَ وُلَاةِ مِنْ بَعْدِي؛ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ أَحَدَ عَشَرَ مِنْ وَلَدِهِ. و روضة الواعظين: ج2 ص 261 مانند الإشاد.
3- سوره (17) الإسراء آیه 72.
4- الكافي: ج2 ص 19 ح 6.

از آن جا که وظیفه هر شخصی متابعت از حق و حقیقت است ، پس باید در هر زمانی امام به حق و حقیقت موجود باشد تا مردم با اراده و اختیار، او را به عنوان رهبر خود برگزینند و با پیروی از او از جمله اصحاب يمين گردند.

از آن جا که «لوح محفوظ» یکی است و اختصاص به طایفه ای دون طایفه ای دیگر ندارد لذا نمی توان لفظ «إمامهم» در آیه را حمل بر «لوح محفوظ» نمود.

و نیز ممکن نیست که مقصود به کلمه «امام» در آیه، کتاب هرقوم باشد، زیرا آه شامل همه انسان ها از اول خلقت تا آخر خلقت است، در حالی که اولین کتاب مشتمل بر شریعت، کتاب نوح است، و قبل از او کتابی این چنین بر مردم نازل نشده است.

سیوطی به سندش از رسول الله صلى الله عليه وآله در ذیل آیه فوق نقل کرده که فرمود:

« یدعی کل قَوْمٍ بامام زَمَانِهِمْ وَ کتاب رَبِّهِمْ وَ سُنَّةِ نَبِیِهِم »(1)

هرقومی به امام زمانش وکتاب پروردگارش وسنت پیامبرش محشور خواهد شد.

و نیز از ابن عباس نقل کرده که مقصود به امام در آیه شریفه فوق امام هدایت و امام ضلالت است.

شیخ کلینی از امام محمدباقر علیه السلام نقل کرده که فرمود:

آن گاه که این آیه نازل گردید مسلمانان گفتند: یا رسول الله ! آیا مگر نه این که تو امام همه مردم هستی؟ در جواب فرمود:

«أَنَا رَسُولُ اللَّهِ إِلَى النَّاسِ أَجْمَعِينَ ولَكِنْ سَيَكُونُ بَعْدِي أئِمَّةٌ عَلَى اَلنَّاسِ مِنَ اَللَّهِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي يَقُومُونَ فِي اَلنَّاسِ فَيُكَذَّبُونَ ...»(2)

من فرستاده خدا به سوی همه مردم هستم، ولی زود است که پس از من امامانی از جانب خداوند، از اهل بيتم من بیایند، آنان در بین مردم قيام خواهند نمود و تکذیب می شوند، .....

ص: 154


1- الدر المنثور: ج4، ص194.
2- بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم: ص 33 ب 16 ح1- حدثنا أحمد بن محمد، عن الحسن بن محبوب، عن عبد الله بن غالب، عن جابر، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: لَا نَزَلَتْ لِهَذِهِ الْآيَةَ: «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ» قال: فَقَالَ الْمُسْلِمُونَ : یا رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : أَ لَسْتَ إِمَامَ النَّاسِ كُلِّهِمْ أَجْمَعِينَ ؟ فَقَالَ : أَنَا رَسُولُ اللَّهِ إِلَى النَّاسِ أَجْمَعِينَ ، وَ لَكِنَّ سَيَكُونُ بَعْدِي أَئِمَّةُ عَلَى النَّاسِ مِنَ اللَّهِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي ، يَقُومُونَ فِي النَّاسِ فَيُكَذَّبُونَ ، وَ يَظْلِمُهُمْ أَئِمَّةُ الْكُفْرِ وَ الضَّلَالِ وَ أَشْيَاعُهُمْ ، أَلَا وَ مَنْ وَالَاهُمْ ، وَ اتَّبَعَهُمْ ، وَ صَدَّقَهُمْ فَهُوَ منی ، وَ مَعِي ، وَ سَيَلْقَانِي ، أَلَا وَ مَنْ ظَلَمَهُمْ ، وَ أَعَانَ عَلى ظُلْمِهِمْ وَ کذبهم ، فَلَيْسَ مِنِّي ، وَ لَا مَعِي ، وَ أَنَا مِنْهُ بَرِي ءُ. و تفسير العياشي: ج2 ص 304 ح 121- عن جابر، عن أبي جعفر عليه السلام: لما نزلت هذه الآية «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ» قال المسلمون: یا رسول الله! أ لست إمام المسلمين أجمعين؟ قال: فقال: أنا رسول الله إلى الناس أجمعين، و لكن سيكون بعدي أئمة على الناس من الله من أهل بيتي، يقومون في الناس فَيُكَذَّبُونَ و يُظْلَمُونَ، ألا فمن تولاهم فهو مني ومعي و سيلقاني ، ألا ومن ظلمهم أو أعان على ظلمهم و كذبهم فليس مني و لا معي، وأنا منه بريء. و الكافي: ج1 ص215 ح1 - محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن الحسن بن محبوب، عن عبد الله بن غالب، عن جابر، عن أبي جعفر عليه السلام قال: قال: لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةِ: «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ» قَالَ الْمُسْلِمُونَ : یا رَسُولَ اللَّهِ ! أَ لَسْتَ إِمَامَ النَّاسِ کلهم أَجْمَعِينَ؟ قَالَ : فَقَالَ رَسُولُ اللہ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : أَنَا رَسُولُ اللَّهِ إِلَى النَّاسِ أَجْمَعِينَ وَ لکن سَيَكُونُ مِنْ بعدی أَئِمَّةُ عَلَى النَّاسِ مِنَ اللَّهِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي يَقُومُونَ فِي النَّاسِ فَيُكَذَّبُونَ وَ يَظْلِمُهُمْ أَئِمَّةُ الْكُفْرِ وَ الضَّلَالِ وَ أَشْيَاعُهُمْ فَمَنْ وَالَاهُمْ وَ اتَّبَعَهُمْ وَ صَدَّقَهُمْ فَهُوَ مِنِّي وَ معی سَيَلْقَانِي أَلَا وَ مَنْ ظَلَمَهُمْ وَ كَذَّبَهُمْ فلیس مِنِّي وَ لَا مَعِي وَ أَنَا مِنْهُ بَرِي ءُ.

بشر بن غالب از امام حسين عليه السلام درباره آیه: «يَوْمَ نَدْعُوا... » سؤال کرد؟ حضرت فرمود:

«إِمَام دَعَا إِلَى هَدئ فَأَجَابُوهُ إِلَيْهِ وَ إِمَامٌ دَعَا إِلَى ضَلاَلَةٍ فَأَجَابُوهُ إِلَيْهَا هَؤُلاَءِ فِي اَلْجَنَّةِ وَ هؤُلاءِ فِي النَّارِ وهُو قَولُهُ عز و جلّ فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَ فَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ...»(1)

امامی است که مردم را به هدایت دعوت کرده، و مردم نیز او را اجابت نموده اند. و امامی است که مردم را به گمراهی دعوت کرده و او را اجابت نموده اند. آنان در بهشت واینان در دوزخند. و این است قول خداوند عزوجل: «فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ».

3- آیه انذار:

خداوند متعال خطاب به پیامبرش کرده، می فرماید:

« إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ » .(2)

همانا تو بيم دهنده ای و برای هر قومی هدایتگری است.

از آیه فوق به طور وضوح استفاده می شود که برای هر قومی در هر عصر و زمان هدایت کننده ای است به حق و حقیقت. و این مقتضای ربوبیت خداوند است. و نیز استفاده می شود که زمین هیچ گاه از هادی به حق خالی نمی گردد، خواه نمی باشد یا غیر نبی، زیرا اطلاق آیه حصر مصداق هادی در انبیاء را نفی می کند، همان گونه که زمخشری در ذیل آیه شریفه فوق به آن اشاره کرده است، در غیر این صورت لازم می آید در عصرهایی که از نبی خالی است حجت و هادی بشر وجود نداشته باشد.

طبری در تفسیر خود در ذیل آیه فوق به سند صحیح نزد خودشان از ابن عباس نقل کرده:

لما نزلت « إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ » وضع صلى الله عليه وآله يده على صدره، فقال: « أَنَا الْمُنْذِرِ » «وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ»، وأومأ بيده إلى منكب علي، فقال: « أَنْتَ الْهَادِي يَا عَلِيُّ ، بِكَ يهتدی الْمُهْتَدُونَ بَعْدِي

».(3)

ص: 155


1- الأمالي، الصدوق: ص 153 المجلس30 ح 1. از او بحار الأنوار: ج 44 ص 313 ب 37 ح 1.
2- سوره (13) الرعد آیه 8.
3- جامع البيان: ج13 ص 142.

هنگامی که آیه «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ» نازل شد، پیامبر صلی الله عليه و آله دست خود را بر سینه خود گذاشت و فرمود: من (آن) منذر و بيم دهنده ام، و برای هر قومی هادی است، آن گاه اشاره به شانه على عليه السلام نمود و فرمود: تنها به واسطه تو هدایت شوندگان، بعد از من هدایت می گردند.

حاکم نیشابوری به سند صحیح خود از امام علي عليه السلام در ذیل آیه فوق نقل کرده که فرمود:

« رَسُولُ اللَّهِ الْمُنْذِرُ وَ أَنَا الْهَادِي »(1)

رسول خدا منذر است، و منم (آن) هادی.

به سند صحیح از امام محمدباقر عليه السلام در تفسیر آیه فوق نقل شده که فرمود:

«رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ اَلْمُنْذِرُ وَ فِي كُلِّ زَمَانٍ مِنَّا هَادٍ يَهْدِيهِمْ إِلَى مَا جَاءَ بِهِ نَبِيُّ اَللَّهِ... »(2)

رسول خدا صلى الله عليه وآله منذر (بیم دهنده) است و برای هر زمانی امام وهادی ای است که مردم را به آنچه پیامبر خدا صلى الله عليه وآله آورده دعوت می کند ....

و نیز از امام محمدباقرعلیه السلام نقل کرده که در ذیل آیه فوق فرمود:

«رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ اَلْمُنْذِرُ وعَلِيٌ اَلْهَادِي أَمَا وَاللَّهِ مَا ذَهَبَتْ مِنَّا وَ مَا زَالَتْ فِينَا إِلَى السَّاعةِ»(3)

رسول خدا صلى الله عليه وآله منذر و على هادی است. آگاه باش ! به خدا سوگند که هدایت کننده و مصداق آیه) از ما بیرون نخواهد رفت و دائما در بین ما است تا روز قیامت.

4- آیات شهادت:

در آیات بسیاری اشاره شده که خداوند در میان هراقتی کسی را به عنوان «شاهد» قرار داده تا

ص: 156


1- مستدرك الصحيحين: ج3 ص 129.
2- بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم: ص 29 ب13 ح1 - حدثنا يعقوب بن يزيد، عن ابن أبي عمير، عن ابن أذينة، عن بريد العجلي، عن أبي جعفر عليه السلام في قول الله : «إِنَّما أَنْتَ منذرو لکل قَوْمٍ هادٍ» قال: رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ الْمُنْذِرِ ، وَ فِي كُلِّ زَمَانٍ مِنَّا هَادِياً ( هادٍ ) يَهْدِيهِمْ إِلَى مَا جَاءَ بِهِ نَبِيُّ اللَّهِ ، ثُمَّ الْهُدَاةُ مِنْ بَعْدِ عَلِيُّ ثُمَّ الْأَوْصِيَاءُ وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ. و الكافي: ج1 ص 191 ح 2- علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن محمد بن أبي عمير، عن ابن أذينة، عن بريد العجلي، عن أبي جعفر عليه السلام في قول الله عزوجل: «إِنَّما أَنْتَ منذرو لکل قَوْمٍ هادٍ» فقال: رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ الْمُنْذِرِ، وَ لِكُلِّ زَمَانٍ مِنَّا هَادٍ يَهْدِيهِمْ إِلَى مَا جَاءَ بِهِ نَبِيُّ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ، ثُمَّ الْهُدَاةُ مِنْ بَعْدِهِ عَلِيُّ ثُمَّ الْأَوْصِيَاءُ وَاحِدُ بَعْدَ وَاحِدٍ . وَ الْإِمَامَةِ وَ التبصرة من الحيرة: ص 132 ب 35 ح- سعد بن عبد الله قال: حدثنا أحمد بن محمد بن عیسی، عن أبيه، عن ابن أبي عمير، عن عمر بن أذينة، عن برید بن معاوية العجلي قال: قلت لأبي جعفر عليه السلام: ما معنى «إِنَّما أَنْتَ منذرو لِکُلِ قَوْمٍ هادٍ»؟ فقال: الْمُنْذِرِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، وَ عَلِيُّ الْهَادِي ، وفي کل وقت و زمان إمام منا یهدیهم إلى ما جاء به رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ. و کمال الدین و تمام النعمة: ج2 ص 667 ب58 ح10- حدثنا أبي رضي الله عنه قال: حدثنا سعد بن عبد الله - مانند الإمامة والتبصرة -. رک. دعائم الإسلام .ج1 ص22 و بشارة المصطفى لشيعة المرتضى: ص195 و مجموعة وام: ج2 ص 269. و تفسير القمي: ج1 ص 359 - فإنه حدثني أبي، عن حماد، عن أبي بصير، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: الْمُنْذِرِرَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، وَ الْهَادِي أميرَالمُؤمِنينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ ، وَ بَعْدَهُ الائمة عَلَيْهِمُ السَّلَامُ .
3- الكافي: ج1 ص 192 ح4 - محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن الحسين بن سعيد، عن صفوان، عن منصور، عن عبد الرحيم القصير، عن أبي جعفر عليه السلام في قول الله تبارك و تعالى: «إِنَّما أَنْتَ منذرو لِکُلِ قَوْمٍ هادٍ» فقال: رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ الْمُنْذِرِ، وَ عَلِيُّ الْهَادِي، أَمَا وَ اللَّهِ مَا ذَهَبَتْ مِنَّا وَ مَا زَالَتْ فِينَا إِلَى السَّاعَةِ. و الغيبة، النعماني: ص111 ح40 أخبرنا أحمد بن محمد بن سعيد بن عبد الرحمان ابن عقدة قال: حدثنا محمد بن سالم بن عبد الرحمان الأزدي في شوال سنة إحدى وستين و مائتين قال: حدثنا علي بن الحسن بن رباط، عن منصور بن حازم، عن عبد الرحيم القصير، عن أبي جعفر الباقر عليه السلام في قول الله تعالى: «إِنَّما أَنْتَ منذرو لِکُلِ قَوْمٍ هادٍ» قال: رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ الْمُنْذِرِ وَ عَلِيُّ الْهَادِي ، أَمَا وَ اللَّهِ مَا ذَهَبَتْ مِنَّا وَ مَا زَالَتْ فِينَا إِلَى السَّاعَةِ. وتفسير العياشي: ج 2 ص 204ح8-عن برید بن معاوية، عن أبي جعفر عليه السلام في قول الله : «إِنَّما أَنْتَ منذرو لِکُلِ قَوْمٍ هادٍ» فقال: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ علیه واله السَّلَامُ: أَنَا مُنْذِرِو فِي كُلِّ زَمَانٍ إِمَامٌ مِنَّا يَهْدِيهِمْ إِلَى مَا جَاءَ بِهِ نَبِيُّ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ و اله وَ الْهُداةُ مِن بَعدِهِ عَلِيٌ ثُمَّ الأوصِياءُ مِن بَعْدِهِ واحِدٌ بَعدَ واحِد، أَمَا وَاللَّهِ مَا ذَهَبَتْ مِنَّا وَلاَ زَالَتْ فِينَا إلَى اَلسَّاعَةِ رَسُولُ اَللَّهِ اَلْمُنْذِرُ وَ بِعَلِيٍ يَهْتَدي المهْتَدُون .

در روز قیامت بر آنها احتجاج کند. به برخی از آنها اشاره می کنیم:

الف) « فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بشهید وَ جِئْنا بِكَ عَلى هؤُلاءِ شَهِيداً »(1)

حال چگونه است «در روز محشر» آن گاه که از هر طایفه ای گواهی آوریم و تو را «ای پیامبر» بر آنان گواه خواهيم.

ب) «وَ يَومَ نَبْعَثُ مِن كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً ثُمَّ لاَيُؤْذَنُ لِلَّذِينَ كَفَرُوا وَ لا هُم يَستَعتِبُونَ».(2)

و آن روز را که ما از هر امتی شاهدی برانگیزیم، آن گاه به کافران اجازه سخن داده نشود و توبه آنان نیز پذیرفته نگردد.

ج) «وَ يَوْمَ نُبْعَثُ فِي كُلِّ اُمَّة شَهِيداً عَلَيْهِمْ مِنْ اَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِكَ شَهِيداً عَلَيَّ هَوْلاء»(3)

روزی که ما در هر امتی از میان خودشان گواهی بر آنان برانگیزیم و تو را «ای محمد» بر این امت گواه آوریم.

از این آیات به خوبی استفاده می شود که در هر زمان و برای هر امتي خداوند افرادی معصوم از خطا و اشتباه قرار داده است تا در روز قیامت به اعمال آنان گواهی دهند. کسی که قرار است شاهد بر اعمال امت باشد نباید در شهادتش اشتباه کند، و نیز باید احاطه علمی بر همه اعمال امت داشته باشد. اینان کسانی اند که در امرهدایت بشر حجت خدا در روی زمینند.

فخر رازی در ذیل آیه:

« وَ نَزَعْنا مِنْ کل أَمَةً شَهیداٌ»(4)

و در آن روزا از هر امتی گواهی برمی گزینیم.

می گوید:

آنان شاهدانی هستند که در هر زمان بر مردم شهادت می دهند که از جمله آن ها انبیاء هستند.(5)

ص: 157


1- سوره (4) النساء آیه 42.
2- سوره (16) النحل آیه 85.
3- سوره (16) التحل آیه 90.
4- سوره (28) القصص آیه 76.
5- تفسیررازی: ج25 ص12.

و نیز در ذیل آیه:

« يَؤُمُّ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً »(1)

روزی را که از هراتی گواهی بر آنان بر می انگیزیم.

می گوید:

هر جمعی که در دنیا به وجود می آید لازم است که کسی به عنوان شاهد در میان آنها وجود داشته باشد. شاهد در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله خود حضرت بود به دلیل آیه:

«وَكَذلِكَ جَعَلناكُم أُمَّةً وَسَطاً لِتَكونوا شُهَدَآءَ عَلَى النَّاسِ ويَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدا»(2)

و نیز لازم است که در هر زمان بعد از رسول، شاهدی در میان امت باشد. از این جا به خوبی روشن می شود که هر عصری خالی از شاهد بر امت نیست، و آن شهید باید از خطا مصون باشد، و گرنه احتیاج به شاهد دیگری است و در نتیجه به بی نهایت منتهی خواهد شد که این باطل است.(3)

از آیات قرآن استفاده می شود که شاهد بر امت «حجت معصوم» باید دارای صفاتی چند باشد:

1- در قالب بشر باشد:

« شَهِيداً مِنْ أَنْفُسِهِمْ ».

2- در هر زمان یکی باشد، زیرا از صیغه مفرد استفاده شده است: «شَهِيداً».

3- دارای احاطه علمی باشد.

4 - دارای علم به کتاب باشد: خداوند متعال می فرماید:

« وَ يَقُولُ الَّذِينَ وَا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بينکم وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ

ص: 158


1- سوره (16) النحل آیه 85.
2- سوره (2) آیه 144.
3- تفسیررازی: ج20 ص98.

اَلْكِتَابِ».(1)

و کافران بر تو اعتراض کنند که تو رسول خدا نیستی بگو تنها گواه بین من و شما خدا و آن کسی که نزدش علم کتاب است خواهد بود.

ابوسعید خدری می گوید: از رسول خدا صلى الله عليه و آله درباره این آیه سؤال کردم که مقصود به آن کیست؟ فرمود:

آن برادرم علي بن ابي طالب است .

5- آیه نذیر

خداوند متعال می فرماید:

« وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلا فِيها نَذِيرُ ».(2)

وهرامتی در گذشته انذار کننده ای داشته است.

از آیه فوق به خوبی استفاده می شود که در هر زمانی باید در میان مردم حجت خدا و هادی على الإطلاق موجود باشد.

در تفسیر علی بن ابراهیم در ذیل آیه فوق می خوانیم:

«... كُلُّ زَمَانِ إِمَامٍ ...»(3)

... و برای هر زمانی امامی است.

6- آیه هدایت:

خداوند متعال می فرماید:

« وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةُ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ ».(4)

و از کسانی که آفريديم امتي به حق هدایت می کنند و به حق باز می گردند .

فخر رازی در ذیل آیه فوق در تفسیرش از جبائی نقل کرده که:

این آیه دلالت دارد بر این که هیچ زمانی خالی از کسی که قیام و عمل به حق کرده و

ص: 159


1- سوره (13) الرعد آیه 44.
2- سوره (35) الفاطر آیه 25.
3- تفسير قمی: ج2 ص 209.
4- سوره (7) الأعراف آیه 182.

مردم را به آن هدایت کند نیست.(1)

ابن المشهدی می گوید:

آیه دلالت دارد بر این که در هر قرنی یک نفر معصوم وجود دارد؛ زیرا مفاد آن این است که هادين و عادلين بعضى از خلقند نه تمام آنها، و هر کسی که معصوم نیست هادی و عادل کلی نیست.(2)

عبدالله بن سنان می گوید از امام جعفرصادق عليه السلام درباره آیه: «وممن خلقنا أمة... »

سؤال کردم؟ حضرت فرمود:

« هُمُ الْأَئِمَّةُ ».(3)

مقصود از آیه ائمه است.

7- آیه صادقین:

خداوند متعال می فرماید:

« يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ ».(4)

ای مؤمنان ! تقوا پیشه کرده و همراه با صادقين باشید.

مقصود از «صادقین» در آیه برخی از مؤمنين است نه جميع آنان، حال این بعض چه خصوصیاتی باید داشته باشد؟

از خود آیه استفاده می شود که مقصود از صادقین کسانی هستند که صادق على الإطلاق هستند، و لذا على الإطلاق امر به اطاعت آنها شده است، تا افراد مطیع با اقتدا و هدایت از آنها به حق و حقیقت و سعادت نایل آیند. نتیجه این که: «صادقین» در آیه همان حاملان وحی و خلفای رسول و امینان شرع و حامیان دین و ائمه هدایت و چراغ های هدایتند، کسانی که خداوند رجس و پلیدی را از آنان دور کرده و از هر عیب و نقصی پاکشان کرده است. و اینان کسانی غیر از اهل بیت عصمت و طهارت پیامبر عليهم السلام نیستند، که اول آنها

ص: 160


1- تفسیررازی: ج15 ص 72.
2- تفسیر کنزالدقائق: ج3 ص 657.
3- الكافي: ج1 ص414.
4- سوره (9) التوبة آیه 119.

امیرالمؤمنين علي بن ابي طالب و آخر آن ها مهدی علیهم السلام است.

فخر رازی از آیه فوق استفاده عصمت کرده و می گوید:

از این آیه استفاده می شود که در هر زمان باید صادقین معصوم موجود باشند ....

کلینی به سند خود از برید بن معاویه عجلی نقل کرده که از امام محمد باقر عليه السلام درباره آیه: «إِتْقُوا اَللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ» سؤال کردم؟ حضرت فرمود:

« إِيَّانَا عَنِّي ».(1)

ما را قصد کرده است.

و به سند خود از امام رضا علیه السلام در ذیل آیه فوق نقل کرده که فرمود:

« الصَّادِقُونَ هُمُ الْأَئِمَّةُ ...».(2)

صادقين همان ائمه اند ....

حاکم حسکانی حنفي به سند خود از عبدالله بن عمر در تفسیر آیه فوق نقل کرده که:

مقصود از آن، محمد و اهل بیت اوست.(3)

سبط بن الجوزی از قول علما در تفسیر آیه فوق نقل کرده که مقصود از آیه این است که:

با على و اهل بیتش باشید.(4)

8- آیه اولى الأمر

خداوند متعال می فرماید:

« أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ ».(5)

خدا و رسول و صاحبان امر از میان خودتان را اطاعت کنید.

از آیه فوق به خوبی استفاده می شود که در هر عصر و زمانی باید امام معصومی در قید حیات باشد تا او را اطاعت نماييم، اطاعتی که همانند اطاعت خداوند است.

مقصود از «أُولِي الْأَمْرِ» در آیه فوق، همان صاحبان شأن و امر و نهی است، کسانی که امور مردم

ص: 161


1- بصائر الدرجات: ص 31 ب14 ح1 - حدثنا الحسين بن محمد، عن الحسن بن علي، عن أحمد بن عائذ، عن ابن أذينة، عن بريد العجلي قال: سألت أبا جعفر عليه السلام عن قول الله تعالى: « يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصادِقینَ»؟ قال: إيانا عني. و الكافي: ج1 ص208 ح 1 - الحسين بن محمد، عن معلی بن محمد، عن الوشاء، عن أحمد بن عائذ، عن ابن أذينة، عن برید بن معاوية العجلي قال:.
2- الكافي: ج1 ص208 ح 2- محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن ابن أبي نصر، عن أبي الحسن الرضا عليه السلام قال: سألته عن قول الله عزوجل: « يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کونوا مَعَ الصادِقينَ» ؟ قال: الصَّادِقُونَ هُمُ الْأَئِمَّةُ ، وَ الصِّدِّيقُونَ بِطَاعَتِهِمْ .
3- شواهد التنزيل: ج1 ص 345.
4- تذکرة الخواص: ص 16.
5- سوره (4) النساء آیه 60.

در اختیار آنان است و آنان غیر از معصومین کسانی دیگر نیستند، زیرا آیه دلالت بر وجوب اطاعت به طور مطلق و بدون هیچ قید و شرطی دارد، و این مستلزم عصمت آنان است، و گرنه منجر به تناقض می شود، به جهت آنکه اطاعت خدا و رسول بدون هیچ قید و شرطی واجب است، حال اگر اولى الأمر معصوم نباشند و در برخی از موارد اشتباه یا سهو و نسیان داشته باشند و در عین حال اطاعت آن ها به طور مطلق واجب باشد، مستلزم تناقض در وجوب اطاعت است. نتیجه این که مقصود از «أُولِي الْأَمْرِ» در آیه، معصومین است، که در هر زمان باید فردی از آنها باشد تا اطاعت گردد، و در این زمان کسی جز امام زمان حجة بن الحسن عليه السلام نیست.

از جمله روایات متواتری که انطباق آیه فوق را بر اهل بیت علیهم السلام تأیید می کند، حديث معروف «ثقلين» است؛ زیرا پیامبر صلى الله عليه و آله در آن حديث امر به اطاعت از کتاب و عترت و اهل بیت معصوم خود کرده که همان «أُولِي الْأَمْرِ» در آیه فوق هستند، و در آن نیز امربه اطاعت مطلق کرده است.

و نیز آیه شریفه: «إنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قُؤْمٍ هَادٍ»، و احادیث «دوازده خلیفه» نیز بر این برداشت از آیه فوق دلالت دارد. به همین جهت است که برخی از علمای مخالفین نیز قائل به نزول آیه فوق در شأن اهل بیت علیهم السلام شده اند از قبیل : ابن حیان اندلسی و نیشابوری و محمد صالح کشفي ترمذی و قندوزی حنفي و حموینی شافعی و حاکم حسکانی.

حاکم حسکانی به سندش از مجاهد در تفسیر آیه فوق نقل کرده که:

این آیه در شأن امیرالمؤمنین علیه السلام نازل شد هنگامی که پیامبر صلى الله عليه و آله او را جانشین خود در مدینه قرار داد.

دلایل وجود امام مهدی عجل الله فرجه الشریف از روایات شیعه:

اشاره

مهم ترین دلیل بر وجود حضرت مهدی علیه السلام روایات پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله

ص: 162

و سلم و امامان معصوم علیهم السلام است. نظريه غالب مخالفین این است که حضرت مهدی عجل الله فرجه هنوز به دنیا نیامده است؛ ولی برخی علمای آنان همانند شیعیان معتقدند که او به دنیا آمده و هم اکنون زنده است.(1)

اینک برخی از دلایل حدیث:

1- تواتر احادیث دال بر وجود امام زمان:

وجود حضرت مهدي عليه السلام همانند ولادت آن حضرت را از راه های مختلف می توان به اثبات رسانید که یکی از آنها، راه تواتر است.

و در مصادر حدیثی شیعه ابوابي به چشم می خورد با روایات فراوان که هر کدام دلالت صریح یا ضمنی یا التزامی بر ولادت و وجود امام مهدی علیه السلام دارد و تعداد زیادی از آنها صحیح السند است.

اینک تنها به این ابواب به صورت فهرست وار از کتاب شریف الكافي و كمال الدين اشاره میکنیم:

1- حجت بر خلق تنها توسط امام قائم است.

در ذیل این باب ده ها روايات وجود دارد که برخی از سندها صحیح است.

2- ائمه ارکان زمین هستند.

3- برای هر زمانی هدایتگری است.

4- ائمه والیان امر خدایند.

5- امام مایه حیات مردم است.

6- احاديث دال براصل غیبت .

دهها روایت در مصادر حدیثی وجود دارد که دلالت براصل غیبت دارد و تعداد بسیاری از آنها صحيح السند است. روایاتی که کلینی و دیگران در کتاب های حدیثی خود نقل کرده اند.

7- احادیث دال بر غیبت صغری و غیبت کبری.

ص: 163


1- المهدي: ص 149-151.

احادیثی که دلالت بر وجود دو غیبت برای حضرت مهدی علیه السلام دارد (10 حدیث).

8- غیبت طولانی

احادیثی که دلالت دارد بر این که غیبت او طولانی است (91 حديث).

9- علت غیبت

روایاتی که دلالت بر علت غیبت دارد (7 حدیث).

10- فوائد غیبت

روایاتی که دلالت بر فواید وجود اور انتفاع مردم در عصر غیبت از حضرت دارد (7 حدیث).

11- طول عمر

مهدی روایاتی که دلالت بر طول عمر او دارد (318 حدیث).

12- مهدی جوان است

روایاتی که دلالت دارد براین که او دائما درست جوانی است (8 حديث).

13- فضیلت ایمان در غیبت

روایاتی که بر فضیلت ایمان به آن حضرت در عصر غیبت دلالت دارد. (23 حدیث).

2- حدیث ثقلین

پیامبر اکرم صلی الله عليه و آله مطابق حدیثی فرمود:

« إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمْ خَلِيفَتَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مَا بَيْنَ السَّمَاءِ وَالأَرضِ أو مَا بَيْنَ اَلسَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ و عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَى اَلْحَوْضِ»(1)

همانا من دو جانشین را در میان شما می گذارم: کتاب خدا، ریسمان کشیده شد مابين آسمان و زمین یا مابین آسمان تا زمین، و عترتم اهل بیتم، و همانا این دو از یکدیگر جدا نمی شوند تا در کنار حوض برمن وارد شوند.

در این حدیث پیامبر اکرم صلی الله عليه و آله می فرماید: کتاب و عترت تا قیامت از یکدیگر

ص: 164


1- مسند احمد حنبل: ج5 ص 181.

جدا نمی شوند، مطابق این گفتار اگر زمانی دير کتاب که همان عترت است در روی زمین نباشد لازم می آید که این دو از یکدیگر جدا شده باشند، و این با ظاهر حديث مخالف است.

ابن حجر مکی می گوید:

در احادیثی که سفارش به اهل بیت شده به این نکته اشاره دارد که تا روز قیامت زمین خالی از اهل بیتی که اهلیت هدایت دارند نخواهد بود، همان گونه که کتاب عزیز چنین است. و لذا اهل بیت آمان برای اهل زمین معرفی شده اند. و نیز در روایات آمده است: «در هر قوم و دستهای عدولی از اهل بیت من است».(1)

حافظ سمهودی می گوید:

از این حدیث ثقلین» استفاده می شود که هر زمان باید فردی از اهل بیت که سزاوار تمشک به اوست تا روز قیامت موجود باشد، تا امر به تمشکی که در روایت به آنها شده معنا پیدا کند، همان گونه که کتاب عزیز چنین است، و لذا اهل بیت امان اهل زمین معرفی شده اند که هر گاه از روی زمین بروند زمین نیز نابود خواهد شد.

همین معنا از ماوی در شرح جامع الصغیر سیوطی رسیده است.

نتیجه این که از حدیث ثقلین که مورد اتفاق بين شيعه و عامه بوده و از احادیث متواتر است به خوبی استفاده می شود که در هر زمان، امام معصومی از عترت پیامبر صلى الله عليه و آله و اهل بیت معصوم او باید موجود باشد، امامی که اهلیت برای اقتدا و تمشک را داشته باشد، کسی که خود به هدایت مطلق رسیده و از ضلالت به دور است و لذا می تواند دیگران را نیز به هدایت مطلق رسانده و از مطلق ضلالت و گمراهی دور کند. چنین شخصی در این زمان غیر از حجة بن الحسن المهدي عليه السلام نیست.

3- احادیث وجوب معرفت امام:

مطابق روایات شیعه و عامه، پیامبر اکرم صلی الله عليه و آله فرمود:

ص: 165


1- الصواعق المحرقة: ص90.

« مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً »..

هرکه بمیرد و امام زمان خود را نشناخته باشد به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است.

با کمترین تأمل در این روایت و نظایر آن به مصداق واقعی امام در روایت پی خواهیم برد. این کدامین امام است که اگر به او معرفت پیدا نکنی به مرگ جاهلیت از دنیا رفته ای؟ مگرنه این است که باید بین حکم و موضوع تناسب باشد؟ چه تناسبی بین عدم معرفت امام و مرگ جاهلیت است؟ آیا اگر من طاغو فاسق و فاجر زمان خود را نشناسم به مرگ جاهلیت از دنیا رفته ام؟ قطعا چنین نیست، بلکه مراد همان امام معصوم در هر زمان است که از آن در روایت به «امام» تعبیر شده است، که اگر او را نشناسم و اطاعت او را ننمایم به مرگ جاهلیت از دنیا رفته ام.

4- حديث أمان:

مطابق روایات فريقين، اهل بیت پیامبر عليهم السلام به عنوان امان اهل زمين معرفي شده اند. ابن حجر از پیامبر اکرم صلی الله عليه و آله نقل کرده که فرمود:

اهل بیت من امان برای اهل زمین هستند، پس هرگاه اهل بیتم هلاک شوند اهل زمین را آنچه خداوند وعده داده خواهد رسید.(1)

این حدیث به خوبی دلالت بر این نکته دارد که باید در هر زمانی فردی از اهل بیت عصمت و طهارت که اهلیت برای تمشک دارد موجود باشد و او غیر از معصوم نیست. و در این زمان جز حجة بن الحسن نیست، پس باید موجود باشد و گرنه زمین و آن چه در آن است نابود خواهد شد.

5- حدیث سفینه:

مطابق روایات فریقین پیامبر اکرم صلى الله عليه و آله از اهل بیت خود، به کشتی نوح تعبیر کرده است.

ص: 166


1- الصواعق المحرقة: ص150.

ابن حجر مکی از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل کرده که فرمود:

«مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي کسفينة نُوحٍ ، مَنْ رَكِبَهَا نَجِيِّ».(1)

همانا مثل اهل بیت من همانند کشتی نوح است، هرکس سواربرآن شود نجات یابد.

این حدیث به طرق مختلف و تعبیرات گوناگون از رسول خدا صلى الله عليه و آله رسیده است. با تأمل در معنای آن به خوبی استفاده می شود که لازم است در هر زمانی تا روز قیامت امام معصومی از اهل بیت عصمت و طهارت وجود داشته باشد تا برای امت اسلامی امکان داشته باشد که با سوار شدن بر کشتی نجات او از غرق شدن در منجلاب فساد و تباهی نجات یافته و به ساحل نجات و بهشت رضوان رهنمون شوند.

6- حدیث عدم خلق زمان از امام قرشی:

بخاری و مسلم و مسند احمد و دیگران به سندهای خود از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل کرده اند که فرمود:

« لا يَزالُ هَذَا الْأَمْرِ فِي قُرَيْشُ مَا بَقِيَ مِنِ النَّاسَ اثْنَانِ »..

این امر خلافت در قریش ثابت است مادامی که دو نفر از مردم باقی باشد.

در این حدیث خبر از واقعیتی خارجی می دهد که واجب است تحقق یابد و وظیفه مسلمين است که خلافت رسول خدا صلى الله عليه و آله را در هر زمان به دست یک نفر شایسته از قریش قرار دهند. مقصود از «هَذَا الْأَمْرِ» چیست؟ همان امری است که در آیه «أُولِي الْأَمْرِ» به آن اشاره شده است: «أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ».

مطابق بیان فخررازی و دیگران ، مقصود از «أُولِي الْأَمْرِ» در این آیه معصومین هستند.

پس باید در هر زمانی امام معصومی از قریش باشد مادامی که عمر دنیا به سر نیامده و از مردم روی زمین دو نفر باقی مانده است، و او در این زمان، غیر از حجة بن الحسن المهدي عليه السلام نیست.

ص: 167


1- الصواعق المحرقة: ص234.

به بیان دیگر: مقصود از «الْأَمْرِ» در روایت و آیه، آمرزعامت و ولایت و رهبری ظاهری و باطنی و هدایت مطلق مردم به حق و حقیقت است، شخصی که به تمام معنا دارای صفات و خصوصیات پیامبر است تا بتواند امر خلافت و جانشینی او را در تمام شؤونات به جز وحی تأسیسی ادامه دهد، چنین شخصی در هر زمان باید موجود باشد، و در این زمان کسی جز حجة بن الحسن المهدي عليه السلام نیست.

ابن حجر عسقلانی می گوید:

نماز خواندن عیسی علیه السلام پشت سر مردی از این امت در آخرالزمان و نزدیک به برپایی قیامت، دلالت صحیح بر این قول دارد که: زمین هیچ گاه از حجتی که قائم بالله است خالی نخواهد بود.(1)

دلیل عقلی و نقلی بر حضور امام زمان عجل الله فرجه الشريف:

حضور امام زمان علیه السلام در همه جا لازم نمی باشد، و آگاهی ایشان از نیات و اقوال و افعال همه مخلوقات به دلیل آیات و احادیث متواتر معنوی ثابت است، و حضور ایشان علمی احاطی است، و بعضا در مجالسی و یا با افرادی حضور مباشرتی داشته و دارند که به تقدير الهی و قابلیت افراد که بر اثر ایمان و خلوص و اخلاص در عمل است می باشد.

برای آگاهی از دلايل نقلي بر حضور امام زمان عجل الله فرجه الشریف به کتاب ما «حریم و حیا» مراجعه نمایید و در آن جا برخی از آیات و احادیث را آورده ایم.

از درگاه حضرت الله تعالی خواستار ایمانی راسخ و ثابت و مستقر برای خود و شما و همه پیروان آل الله عليهم صلوات الله را خواستارم.

* * *

اگر على نفس رسول است ازدواج او با دخت رسول چگونه است؟

سؤال - ما شیعیان معتقدیم حضرت علي عليه الصلاة و السلام نفس حضرت پیامبر رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم هستند. بنابر این شبهه شده است حضرت علي عليه الصلاة و السلام همسر

ص: 168


1- فتح الباري: ج6 ص 385.

حضرت زهرا سلام الله علیها بودند. طبق نفس حضرت پیامبر صلی الله عليه و آله و سلم بودن «نعوذ بالله» ازدواج با محارم نمی باشند؟

جواب ۔ حضرت الله جل جلاله در آیه کریمه مباهله حضرت امیر المؤمنين عليه السلام را نفس رسول الله صلى الله علیه و آله خواند، و این به معنی اتحاد حقیقی نفس آن دو بزرگوار نیست که اتحاد حقیقی محال است پس مساوات متعين است در ولایت عامه مگر در نبوت تأسیسی، و مساوات در کمالات و معارف به جز ترتیب است، در آیه مباهله حضرت الله تعالى بين نفس رسول الله صلى الله عليه و آله و نفس امیر المؤمنين عليه السلام مقارنه برقرار کرده و هردو را با ضمير مضاف به رسول خود بیان کرده .

از آیه مباهله استفاده می شود که حضرت امیر المؤمنين عليه السلام نفس رسول الله است و این معلوم است که این عینیت حقیقی نیست زیرا دو شیء هرگز حقیقت یکی نمی گردند پس غرض این است که حضرت على علیه السلام امرش امر رسول الله و نهیش نهی رسول الله و اطاعت از او اطاعت از رسول الله و معصیتش معصیت رسول است چنانکه فرمود:

«لَحْمُكَ لَحْمِي وَ دَمُكَ دَمِي ...»

گوشت تو گوشت من و خون تو خون خون من است ...

پس حضرت امیر المؤمنين عليه السلام اقرب نفوس به او است.

جز نبوت تأسیسی و رتبه رسول الله همه آنچه را که رسول الله داشتند دارند و با ایشان مساوی می باشند در ذات و صفات، رسول الله وحی را می شنود و حامل وحی را می بیند و امیرالمؤمنين عليه السلام نیز می شنود و می بیند لکن نبی نیست.

اعتبار بر نفس رسول الله تنها برسبیل تنزيل وتوسع و مجاز است.

اتحاد دو شخص به معنی حقیقی غیر ممکن و عقلا محال است، و ما قائل به اتحاد نفس رسول الله و امیر مؤمنان صلوات الله عليهما و آلهما بر مجاز و اعتبار می باشیم و نه حقیقی و نه اتحاد

ص: 169

جسمانی و شخصی. یعنی در حکم نفس رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم است، و قلب مبارکش دارای ملکه قدسیه عصمت است و به منزله آن حضرت است ، به معنی یگانه بودن روح آن حضرت و عدل رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم بودن است و نه اتحاد شخصی و حقيقی.

حضرت الله جل جلاله او را نفس نبی قرار داد «إعظاما لمحله و رفعة له على سائر خلقه»، زیرا نفس رسول الله صلى الله عليه و آله شریف ترین نفوس است پس برای آن حضرت نیز واجب گشت از شرافت و تعظيم آنچه را که برای رسول الله صلى الله عليه و آله است، همان طور که واجب است اطاعت از الله و رسول الله برای آن حضرت نیز به دلیل آیه ولایت که احادیث و روایات و اخبار بر اختصاص آیه به حضرتش آمده است واجب گردید اطاعت از آن حضرت آیه مباهله نص صریح است بر این که ایشان نفس رسول الله است براساس تمثیل که مقتضی منزلت والای آن حضرت در تفضيل است يعنی که او در حکم و جایگاه رسول الله است بنابر این خلافت ابوبکر و دیگر غاصبان نامشروع خواهد بود و همانطور که نبوت به نصب و جعل الهی است جانشینی حضرتش نیز به جعل و نصب الهی است زیرا او نفس رسول الله است و در میان مردم وجود دارد و بر دیگران تقدم بر او حرام می باشد همانطور که در آیه کریمه فرمود:

«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ...»

ای ایمان آوردگان ! هیچگاه بر(حکم) خدا و رسول او پیشی نگیرید ... .

وتقدم بر رسول الله ضلالت است.

و این که حضرت امیر المؤمنين عليه السلام در همه فضایل و صفات و کمالات با رسول الله مساوی بوده است إلا ما خرج بالنص و الدليل. و دعوت به مباهله با «أَنْفُسُنَا» اقتضای مغایرت دارد و رسول الله مأمور نشده تا این که خود را بخواند «نَدْعُ» پس مراد دعوت دیگری است که به منزله نفس رسول الله است.

ص: 170

همانطور که رسول الله اولى به مؤمنان است چنانکه در قرآن کریم آمده است: «النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ- » و ناصر مؤمنان و سید و سرورر آنان است حضرت امیر المؤمنین نیز می باشد بلکه هر معنایی که برای ولایت صحیح است برای آن حضرت نیز می باشد، نفس رسول بودن آن حضرت کاشف از بلوغ آن حضرت نهایت فضل و مساواتش با رسول الله در کمال و عصمت از گناهان و خطاها و لغزشها و این که حضرتش و حضرت زهرا و حسنين عليهم السلام را حجت بر صدق دعوی نبوت رسول الله قرار داده است.

و رسول الله أفضل از ملائکه است و حضرت امیرالمؤمنین نیز که در کمال با رسول الله مساوی است افضل از ملائکه است. همانطور که جوهر نفس رسول الله أشرف است حسب هویت تامه حضرتش پس حضرت امیرالمؤمنین نیز در حکم آن حضرت است.

در آیه مباهله اشاره به نفس ناطقه و روح القدس آن حضرات است و نه نفس بشری، که حضرات محمد و آل محمد صلى الله عليهم دارای پنج روح می باشند. در آیه مباهله اشاره به نفس ناطقه ایشان است.

نفس غير آل محمد صلى الله عليهم از نفوس انسانی در آغاز فطرت و آفرینش ایشان خالی از جميع علوم اند بالضروره و قابل اند بالضروره چنان که در کودکان دیده می شود، نفس ناطقه آنان که حقیقتشان می باشد جوهرا کامل است، و از حضرت الله تعالی درخواست کمال بیشتر می کند، و حجاب اکبر است و واسطه ای میان آنان و حضرت الله تعالى جز مخلوقیتشان نمی باشد.

روح القدس (1)همان نفس ناطقه و جوهر قدسی آنان (در جانب علم و عمل، معرفت و طاعت) است. و با روح القدس ونفس قدسی خود بقیه قوا را تدبیر می کنند به آن نیرومند بر طاعات می گردند - همانطورکه اصحاب يمين آن را صرف در طاعت الله می کنند همان طورروح شهوت سبب میل به مشتهيات می گردد- اصحاب شمال آن را صرف در مشتهيات جسمانی

ص: 171


1- بصائر الدرجات: 447 ب 14 ح3- حدثنا عبد الله بن محمد، عن إبراهيم بن محمد، أخبرنا يحيى بن صالح، حدثنا محمد بن خالد الأسدي، عن الحسن بن جهم، عن أبي عبد الله جعفر بن محمد عليه السلام قال: فِي الْأَنْبِيَاءِ وَ الْأَوْصِيَاءِ خَمْسَةُ أَرْواحٍ رُوحُ الْبَدَنِ وَ رُوحُ اَلْقُدُسِ وَ رُوحُ الْقُوَّةِ وَ رُوحُ الشَّهْوَةِ وَ رُوحُ الْإِيمَانِ وفي الْمُؤْمِنِينَ أَرْبَعَةُ أَرْوَاحٍ أَفْقَدُهَا رُوحُ الْقُدُسِ وَ رُوحُ الْبَدَنِ وَ رُوحُ اَلشَّهْوَةِ وَ رُوحُ الْإِيمَانِ وَ فِي الْكُفَّارِ ثَلاثَةُ أَرْواحٍ رُوحُ الْبَدَنِ وَ رُوحُ الْقُوَّةِ وَ رُوحُ الشَّهْوَةِ ثُمَّ قَالَ رُوحُ الْإِيمَانِ يُلاَزِمُ اَلْجَسَدَ مَا لَمْ يَعْمَلْ بِكَبِيرَةٍ اَبَداً فَإِذَا عَمِلَ بِكَبِيرَةٍ فَارَقَهُ اَلرُّوحُ وَ رُوحُ اَلْقُدُسِ مَنْ سَكَنَ فِيهِ فَاِنَّهُ لاَ يَعْمَلُ كَبِيرَةً أَبَداً. و بصائر الدرجات: 447 ب 14 ح 4- حدثنا بعض أصحابنا، عن محمد بن عمر، عن ابن سنان، عن عقار بن مروان، عن المنخل، عن جابر، عن أبي جعفر عليه السلام قال: سألته عن علم العالم؟ فقال: یا جَابِرٍ ! إِنَّ فِي الْأَنْبِيَاءِ وَ الْأَوْصِيَاءِ خَمْسَةَ أَرْوَاحٍ : رُوحُ الْقُدْسِ ، وَ رُوحَ الْإِيمَانِ ، وَ رُوحَ الْحَيَّاتِ ، وَ رُوحَ الْقُوتِ ، وَ رُوحَ الشَّهْوَةَ ، فَبِرُوحِ الْقُدُسِ يَا جَابِرُ عَلِمْنا مَا تَحْتَ الْعَرْشِ إِلَى مَا تَحْتَ الثَّرَى . ثُمَّ قَالَ : يَا جَابِرُ ! إِنَّ هذِهِ الْأَرْوَاحِ يُصِيبُهُ الْحَدَثَانُ إِلَّا أَنْ رُوحُ الْقُدُسِ لَا يَلْهُو وَ لَا يَلْعَبُ. و بصائر الدرجات: 447 ب 14 ح 5- حدثنا عمران بن موسی بن جعفر، عن علي بن معبد، عن عبد الله بن عبد الله الواسطي، عن درست بن أبي منصور، عمن ذكره، عن جابر قال: سألت أبا جعفر عليه السلام عن الروح؟ قال: يَا جَابِرُ ! إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْخَلْقَ عَلَى ثَلَاثِ طَبَقَاتٍ وَ أَنْزَلَهُمْ ثَلَاثَ مَنَازِلَ وَ بَيَّنَ ذَلِكَ فِي كِتَابِهِ حَيْثُ قَالَ : فَأَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ ما أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ ، فاما مَا ذکر مِنَ السَّابِقِينَ فَهُمْ أَنْبِيَاءُ مُرْسَلُونَ وَ غَيْرُ مُرْسَلِينَ ، جَعَلَ اللَّهُ فِيهِمْ خَمْسَةَ أَرْوَاحٍ ؛ رُوحُ الْقُدْسِ ، وَ رُوحَ الْإِيمَانِ ، وَ رُوحَ الْقُوتِ ، وَ رُوحَ الشَّهْوَةَ ، وَ رُوحَ الْبَدَنِ ، وَ بَيَّنَ ذَلِكَ فِي كِتَابِهِ حَيْثُ قَالَ : تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ وَ آتَيْنا عِيسَى ابْنَ مریم البینات وَ أیدناه بِرُوحِ الْقُدُسِ ، ثُمَّ قَالَ فِي جَمِيعِهِمْ : وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ ، فَبِرُوحِ الْقُدُسِ بُعِثُوا أَنْبِيَاءَ مُرْسَلِينَ وَ غَيْرَ مُرْسَلِينَ ، وَ بِرُوحِ الْقُدُسِ عَلِمُوا جَمِيعِ الْأَشْيَاءِ ، وَ بِرُوحِ الْإِيمَانِ عَبَدُوا اللَّهَ وَ لَمْ يشرکوا بِهِ شَيْئاً ، وَ بِرُوحِ الْقُوَّةِ جَاهَدُوا عَدُوَّهُمْ ، وَ عَالَجُوا مَعَايِشِهِمْ ، وَ بِرُوحِ الشَّهْوَةِ أَصَابُوا لَذَّةَ الطَّعَامِ ، وَ نَكَحُوا الْحَلَالَ مِنِ النِّسَاءِ ، وَ بِرُوحِ الْبَدَنِ يَدِبُّ وَ يَدْرُجُ ، وَ أَمَّا مَا ذَكَرْتِ مِنَ أَصْحَابِ المیمنة فَهُمْ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً ، جَعَلَ فِيهِمْ أَرْبَعَةَ أَرْوَاحٍ : رُوحُ الْإِيمَانِ ، وَ رُوحَ الْقُوتِ ، وَ رُوحَ الشَّهْوَةَ ، وَ رُوحَ الْبَدَنِ ، وَ لَا يَزَالُ الْعَبْدُ مُسْتَعْمِلًا بِهَذِهِ الْأَرْوَاحَ الْأَرْبَعَةَ حَتَّى يَهُمُّ بِالْخَطِيئَةِ ، فَإِذا هُمْ بِالْخَطِيئَةِ زُيِّنَ لَهُ رُوحُ الشَّهْوَةَ ، وَ شجعه رُوحَ الْقُوتِ ، وَ قَادَهُ رُوحُ الْبَدَنِ ، حَتَّى يُوقِعَهُ فِي تِلْكَ الْخَطِيئَةِ ، فَإِذَا لَامَسَ الْخَطِيئَةَ انْتَقَصَ مِنَ الْإِيمَانِ ، وَ انْتَقَضَ الْإِيمَانِ مِنْهُ ، فَإِنْ تَابَ تَابَ اللَّهُ عَلَيْهِ ، وَ قَدْ يَأْتِي عَلَى الْعَبْدِ تَارَاتُ يَنْقُضُ مِنْهُ بَعْضِ هَذِهِ الْأَرْبَعَةِ ، وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى : وَ مِنکُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْ لا يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَيْئاً ، فتنتقض وَ الْقُوَّةِ ، وَ لَا يَسْتَطِيعُ مُجَاهَدَةَ الْعَدُوِّ ، وَ لَا مُعَالَجَةِ الْمَعِيشَةِ ، وَ يَنْتَقِضُ مِنْهُ رُوحُ الشَّهْوَةَ ، فَلَوْ مَرَّتْ بِهِ أَحْسَنَ بَنَاتِ آدَمَ لَمْ يَحِنَّ إِلَيْهَا ، وَ تَبْقَى فِيهِ رُوحُ الْإِيمَانِ ، وَ رُوحَ الْبَدَنِ ، فَبِرُوحِ الْإِيمَانِ يُعْبَدَ اللَّهُ ، وَ بِرُوحِ الْبَدَنِ يَدِبُّ وَ يَدْرُجُ ، حَتَّى يَأْتِيَهُ مَلَكُ الْمَوْتِ ، وَ أَمَّا مَا ذَكَرْتَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ فَمِنْهُمْ أَهْلِ الْكِتَابِ قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى : الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَرِيقاً مِنْهُمْ ليکتمون الْحَقِّ وَهْمُ يَعْلَمُونَ الْحَقُّ مِنْ ربک فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ ، عَرَفُوا رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيَّ وَ آليه وَ سَلِّمْ وَ الْوَصِيُّ مِنْ بَعْدِهِ ، وَ کتموا مَا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ بَغْياً وَ حَسَداً ، فیسلبهم رُوحُ الْإِيمَانِ ، وَ جَعَلَ لَهُمْ ثَلَاثَةَ أَرْوَاحٍ : رُوحَ الْقُوتِ ، وَ رُوحَ الشَّهْوَةَ ، وَ رُوحَ الْبَدَنِ ، ثُمَّ أَضَافَهُمْ إِلَى الْأَنْعَامِ فَقَالَ : إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا ، لَانَ الدَّابَّةَ إِنَّمَا تَحْمِلُ بِرُوحِ الْقُوَّةِ ، وَ تَعْتَلِفُ بِرُوحِ الشَّهْوَةِ ، وَ تَسِيرُ بِرُوحِ الْبَدَنِ . و بصائر الدرجات: 449 ب 14 ح6 - حدثنا أحمد بن محمد، عن الحسين بن سعيد، عن محمد بن داود، عن ابن هارون العبدي، عن محمد، عن الأصبغ بن نباتة قال: أتى رجل أمير المؤمنين عليه السلام فقال: أناس يزعمون أن العبد لا يزني وهو مؤمن ولا يسرق و هو مؤمن ولا يشرب الخمر و هو مؤمن ولا يأكل الربا و هو مؤمن ولا يسفك الدم الحرام و هو مؤمن فقد كبرهذا على و جرح منه صدري حتى زعم أن هذا العبد الذي يصلي إلى قبلتي و يدعو دعوتي و يناكحني و أناکحه و وارثني و أوارثه فأخرجه من الإيمان من أجل ذنب يسير أصابه؟ فقال له علي عليه السلام: صَدَّقَكَ أَخُوكَ إِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى الله علي وآل وَسَلَمَ وَ هُوَ يَقُولُ خَلَقَ اَللَّهُ اَلْخَلْقَ وَ هُوَ عَلَى ثَلاَثَةِ طَبَقَاتٍ وَ أنزلَهُمْ ثَلاَثَ مَنَازِلَ فَذَلِكَ قَوْلُهُ تَعَالَى فِي اَلْكِتابِ أَصْحَابُ اَلْمَيْمَنَةِ وَ أَصْحَابُ اَلْمَشْئَمِ وَ السَّابِقون السَّابِقُونَ أُولَئِكَ اَلْمُقَرَّبُونَ فَأَمَّا مَا ذَكَرْتَ مِنَ اَلسَّابِقِينَ فَأنْبِيَاءُ مرسلونَ وَ غَيْرُ مُرْسَلِينَ جَعَلَ اَللَّهُ فِيهِمْ خَمْسَةَ أَرْوَاحٍ رُوحَ اَلْقُدُسِ وَ رُوحَ اَلْإِيمَانِ وَ رُوحَ الْقُوَّةِ وَ رُوحَ اَلشَّهْوَةِ وَ رُوحَ الْبَدَنِ فَبِرُوحِ الْقُدُسِ بُعِثُوا أَنْبِيَاءَ مُرْسَلِينَ وَ غَيْرَ مُرْسَلِينَ وَ بِرُوحِ اَلْإِيمَانِ عَبَدُوا اَللَّهَ وَ لَمْ يُشْرِكُوا بِهِ شَيْئا، وَ بِرُوحِ الْقُوَّةِ جَاهَدُوا عَدُوَّهُمْ وَ عَالَجُوا مَعَايِشَهُمْ وَ بِرُوحِ اَلشَّهْوَةِ أَصَابُوا اللَّذِيذَ مِنَ اَلطَّعَامِ وَ نَكَحُوا الْحَلَالَ مِنْ شَبَابِ اَلنِّسَاءِ وَ بِرُوحِ اَلْبَدَنِ دَبُّوا وَ دَرَجُوا. ثم قال: تلك الرّسل فضّلنا بعضهم عليّ بَعْضٌ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اَللَّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ وَ اتَّيْنَا عِيسِي ابْنَ مَرْيَمَ اَلْبَيِّنَاتِ وَ ايدنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ ثُمَّ قال في جماعتهم وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ يَقُولُ أَكْرَمَهُمْ بِهَا وَ فَضَّلَهُمْ عَلَى مَنْ سِوَاهُمْ وَ أَمَّا مَا ذَكَرْتَ مِنْ أَصْحَابِ الْمَيْمَنَةِ فَهُمُ الْمُومِنُونَ حَقّا بِأَعْيَانِهِمْ فَجَعَلَ فِيهِمْ أَرْبَعَةَ أَرْوَاحٍ رُوحَ الْإِيمَانِ وَ رُوحَ القُوَّةِ وَ رُوحَ الشَّهْوَةِ وَ روحَ البَدَنِ وَلا يَزَالُ الْعَبْدُ يَسْتَكْمِلُ بِهذِهِ الأرْواحِ الأرْبَعِ حَتَّى تَأتِيَ حالاتُ. قال: و ما لهذه الحالات؟ فقال علي عليه السلام: أمّا أولهنّ فهو كما قال اللّه وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ اَلْعُمُرِ لِكَيْ لاَ يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَيْئاً فَهَذَا ينقضُ مِنْهُ جَمِيعُ اَلْأَرْوَاحِ وَ لَيْسَ مِنَ اَلَّذِي يَخْرُجُ مِنْ دِينِ اَللَّهِ لاَن اَللَّهُ اَلْفَاعِلُ ذَلِكَ بِهِ ردَّهُ إِلَى أَرْذَلِ عُمُرِهِ فَهُوَ لا يَعْرِفُ لِلصَّلاةِ وَقْتاً ولا يَسْتَطِيعُ التَّهَجُّدَ بِاللَّيْلِ وَ لاَ الصِّيَامَ بِالنَّهَارِ وَ لاَ اَلْقِيَامَ فِي صَفٍ مِنَ النَّاسِ فَهَذَا نُقْصَانٌ مِنْ رُوحِ اَلْإِيمَانِ فَلَيْسَ يَضُرُّهُ شَيءٌ إِنْ شاءَ اَللَّهُ وَ يَنقُضُ مِنهُ روحُ اَلْقُوَّةِ فَلاَ يَسْتَطِيعُ جِهَادَ عَدُوِّهِ وَ لاَ يَسْتَطِيعُ طَلَبَ اَلْمَعِيشَةِ وَ يَنْتَقِصُ مِنْهُ رُوحِ اَلشَّهْوَةِ فَلَوْ مَرَّتْ بِهِ أَصْبَحُ بَنَاتِ آدَمَ لَمْ يَحِنَّ إِلَيها وَ لَم يَقُم و يُبْقِي رُوحَ اَلْبَدَنِ فَهُوَ يَدِبُّ وَ يَدْرُجُ حَتِّي مَلَكُ اَلْمَوْتِ فَهَذَا حَالُ خَيْرٍ لاَنَ اَللَّهُ فَعَلَ ذَلِكَ بِهِ وَ قَدْ تَأْتِي عَلَيْهِ حَالاتٌ فِي قُوَّتِهِ وَ شَبابِهِ يَهُمُّ بِالخَطيئَةِ فَتُشَجِّعُهُ روحُ القُوَّةِ وَ تُزَيِّنُ لَهُ رُوحُ اَلشَّهْوَةِ وَ تَقُودُهُ رُوحُ اَلْبَدَنِ حَتَّى تُوقِعَهُ فِي الْخَطِيئَةِ فَإِذَا مَسَّهَا انْتَقَصَ مِنَ الْإِيمَانِ وَ نُقْصَانُهُ مِنْ الْإِيمَانِ لَيْسَ بِعَائِد فِيهِ أبْدَأُ أَوْ يَتُوبَ فَإِنْ تَابَ وَ عَرَفَ اَلْوَلاَيَةَ تَابَ اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ إِنْ عَادَ وَ هُوَ تَارِكُ الوَلاَيَةِ أَدْخَلَهُ اَللَّهُ نَارَ جَهَنَّمَ وَ أَمَّا أَصْحَابُ الْمَشْئَمَةِ فَهُمُ اَلْيَهُودُ وَالنَّصَارَى قَوْلُ اَللَّهِ تَعَالَى الَّذِي آتَيْنَاهُمُ اَلْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءُ هُمْ فِي مَنَازِلِهِمْ وَ إِنَّ فَرِيقاً مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ اَلْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ اَلرَّسُولُ مِنَ اللّهِ إلَيْهِم بِالْحَقِّ فَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ اَلْمُمْتَرِينَ فَلَمَّا حَجِدُوا مَا عَرَفُوا اِبْتَلاَهُمُ اَللَّهُ بِذَلِكَ اَلذَّمِّ فَيَسْلُبُهُمْ رُوحَ اَلْإِيمَانِ وَ أَسكَنَ أَبْدانَهُم ثَلاثَةَ أرواحٍ روحَ القُوَّةِ وَ روحَ الشَّهوَةِ و رُوحِ البَدَنِ ثُمَّ أَضَافَهُمْ إِلَى اَلْأَنْعَامِ فَقَالَ إِنْ هُمْ إِلاَّ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُم أَضَلُّ سَبِيلاً لانَ اَلدَّابَّةُ اِنَما بِرُوحِ اَلْقُوَّةِ وَ تَعْلَتِفُ بِرُوحِ اَلشَّهْوَةِ وَ تَسِيرُ بِرُوحِ اَلْبَدَنِ . فقال له السائل: أحييت قلبي بإذن الله تعالى. و بصائر الدرجات: 453 ب15 ح12 - حدثنا بعض أصحابنا، عن موسی بن عمر، عن محمد بن بشار، عن عقاربن مروان، عن جابر قال: قال أبو جعفر عليه السلام: إِنَّ اَللَّهَ خَلَقَ اَلْأَنْبِيَاءَ وَ اَلْأَئِمَّةَ عَلَى خَمْسَةِ أَرْوَاحٍ رُوحِ الْقُوَّةِ وَ رُوحَ الْإِيمَانِ وَ رُوحِ اَلْحَيَاةِ وَ رُوحِ اَلشَّهْوَةِ وَ رُوحِ اَلْقُدُسِ فَرُوحُ اَلْقُدُسِ مِنَ اَللَّهِ وَ سَائِرُ هَذِهِ اَلْأَرْوَاحِ يُصِيبُهَا اَلْحَدَثَانُ فَرُوحُ الْقُدُسِ لاَ يَلْهُو وَ لاَ يَتَغَيَّرُو لاَ يَلْعَبُ وَ بِرُوحِ اَلْقُدُسِ عَلِمُوا يَا جَابِرَمَا دُونَ اَلْعَرْشِ إِلَى مَا تَحْتَ اَلثَّرَى. و بصائر الدرجات: 454 ب 15 ح13- حدثنا الحسين بن محمد بن عامر، عن معلی بن محمد، حدثني أبو الفضل عبد الله بن إدريس، عن محمد بن سنان ، عن المفضل بن عمر قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام سألته: عن علم الإمام بما في أقطار الأرض وهو في بيته مرخی عليه ستره؟ فقال: يَا مُفَضَّلُ إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى جَعَلَ اَلنَّبِيَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وسَلَّمَ خَمْسَةَ أَرْوَاحٍ رُوحَ اَلْحَيَاةِ فَبِهِ دَبَّ وَ دَرَجَ وَ رُوحَ الْقُوَّةِ فَبِهِ نَهَضَ وَ جَاهَدَ وَ رُوحَ الشَّهْوَةِ فَبِهِ أَكَلَ وَ شَرِبَ وَ أَتَى اَلنِّسَاءَ مِنَ اَلْحَلاَلِ وَ رُوحَ الْإِيمَانِ فبِهِ امرو عَدَلَ وَ رُوحَ الْقُدُسِ فَبِهِ حَمَلَ النُّبُوَّةَ فَاِذا قُبِضَ اَلنَّبِيُّ صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَالِهِ وسلم اِنْتَقَلَ رُوحُ اَلْقُدُسِ فَصَارَ فِي اَلاَمَامِ وَ رُوحُ اَلْقُدُسِ ثَابِتٌ يُرِي بِهِ مَا فِي شَرْقِ الاَرْضِ وَ غَرْبِهَا وَ بَرِّهَا وَ بَحْرِها. قلت : جعلت فداك؟ يتناول الإمام ما ببغداد بیده؟ قال: نَعَمْ وَ مَا دُونَ اَلْعَرْشِ. و بصائر الدرجات: 462 ب18 ح9 -حدثنا إبراهيم بن هاشم، عن يحيى بن أبي عمران ، عن يونس، عن ابن مسکان، عن أبي بصير قال: سألت أبا عبد الله عليه السلام عن قوله عزوجل: يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي ؟ قَالَ : خَلْقُ أَعْظَمُ مِنْ جبرئیل وَ میکائیل ، كَانَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ، وَ هُوَ مَعَ الْأَئِمَّةِ ، وَ هُوَ مِنَ المَلَکُوتِ.

می نمایند واصحاب میمنه درلذات روحانی صرف می نمایند.

اهل بیت همگی نفس رسول الله اند به این معنی که: آنچه را که برای رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم ثابت گردیده برای آنان نیز ثابت گردیده مگر نبوت و اختصاصات آن حضرت بنابر تظافر احادیث و روایات.

روایاتی است که آن حضرت را به حضرت آدم و نوح و ابراهیم و موسى وعيسى و يحيی و يوسف تشبیه نموده است، و لازمه تشبیه تحقق صفت مشبه به در مشته است. بلکه در بسیاری از آنها عنوان تشبیه نیست بلکه عنوان مثلت و برابری است. لازمه مثلیت و اتحاد نوری نبی و ولي افضلیت برانبیاء و همه مخلوقات است.(1)

و مقام رسول الله و اهل بیت اطهار آن حضرت صلوات الله وسلامه عليهم مقام فؤاد و عالم امر و سرمد است، و آن در نوع یکی است لکن به ترتيب حسب رتبه آنان، و برای آن اول و وسط و آخر است، و همچنین اند در مقام عقل و معانی و پس از آن حسب ظهور حتی آنان، و لكن وحدت آنان در مقام سرمد است به اعتبار مقام و تلقی، هرکدام به رتبه خودش، بلکه حسب ذوات آنان و ترتیبشان، پس آنان دارای ترتیبی خاص خود هستند و متفاضل آن و با این ها همه در مقامات واحداند.

پس چون چنین اند روح در آنان حسب مبدأ یکی است، هرچند که حسب قوابل و تمكين متعدد اند، پس رتبه آنان حسب مبدأ یکی است و آن دارای ترتیب است ، پس انفصال بعضی از بعض دیگر مانند چراغ است از چراغی دیگر، و غیر آنان به نسبت آنان چنین نیست، بلکه مانند شعاع از خورشید است، پس آن را رتبه واحدی جمع نمی نماید، بلکه هرکدام در رتبه خود می باشد، به خلاف اهل بیت علیهم السلام که آنان را رتبه ای جمع می نماید و گرچه خود ترتیبی دارند، زیرا آنان واحد شخصی نیستند بلکه در اشخاص متعدداند.

پس روح کلی، خواه مقصود عقل اول باشد، و یا واسطه بین عقل کلی و نفس کلی و یا مراد

ص: 172


1- ...حَرْبُكَ حَرْبِي - مَن قَتَلَكَ فَقَد قَتَلَني وَمَن أبغَضَكَ فَقَد أبْغَضَنِي وَ مَن سَبَّكَ فَقَد سَبَّنِي لاِنَكَ مِنِّي كَنَفْسِي، رُوحُكَ مِنْ رُوحِي وَ طِينَتَكَ مِنْ طِينَتِي وَ اَنَّ اَللَّهَ خَلَقَنِي وَ خَلَقَكَ مِنْ نُورِهِ، ... فَمَنِ اِنْكَرَ امامَتَكَ فَقَدِ اِنْكَرَ نُبُوَّتِي، ...اَمْرُكَ اَمْرِي وَ نَهْيُكَ نَهْيِي ... خَلَقْتُ اَنا وَ عَلِيٌ مِنْ نُورٍ واحِدٍ اَنَا وَ عَلِيٌ مِنْ شَجَرَةٍ واحِدَة عَلِي مِنِّي وَ اَنَا مِنَّ عَلِي...

ملکی عظیم دارای سرهایی به عدد خلایق باشد و یا روح الأمري، او با آن ها است، و قيام او به آن ها است، و هرچند که مترتب به ترتیب به حسب قوابلشان و به حسب ظهور زمانی اند، هرکدام را لازمی خاص و عملی است با این روح، همانطور که لازم التعدد و القابلية است قول به تعدد ارواح آنان ، و او همانطور است، لكن بودن کلیت آنان و رتبه واحد ایشان، و همچنين است جهت فاعلی آنان که گفته شده است: واحد است، در نصوص.

و در زیارت شریفه جامعه کبیره است:

«... أَشْهَدُ أَنَّ هَذَا سَابِقٌ لَكُمْ فِيمَا مَضَى وَ جَارٍ لَكُمْ فِيمَا بَقِيَ و أَنَّ أَرْوَاحَكُمْ و نُورَكُمْ و طِينَتَكُمْ وَاحِدَةٌ طَابَتْ وَ طَهُرَتْ بعضُها مِنْ بَعْضٍ خَلَقَكُمُ اَللَّهُ أَنْوَاراً فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِين، ...».

...شهادت می دهم که این احکام در ادوار گذشته برای شما ثابت بوده، و در اعصار به جای مانده بر شما جاریست، و همانا ارواح شما و نور شما و سرشت شما یکی است، پاکیزگی و پاکی هريك از شما از آن دیگری گرفته شده . خدا شما را به صورت انواری آفرید، و آن گاه پیرامون عرش خود قرار داد، ....

و مشیت اقتضا می کند که روح کلیه در اول شدنش واحد باشد.

و مقام حضرات آل الله صلوات الله عليهم مقام امر است، پس تعدد آنان به تعدد قوابل و ترتیب آنان است، پس آن واحد کلیه است و ظاهر در هرکدام از آنان بنابر ترتیبشان. در این مختصر بطلان سؤال معلوم گشت.

* * *

جمع بین روایات چهار زن سيدات نساء العالمين و مادران ائمه چگونه است؟

اشاره

سؤال - در احادیث داریم: چهار زن سيدة نساء العالمین هستند. از طرف دیگر، عقیده شیعه این است که مادران ائمه علیهم السلام، حتی از حضرت مریم و جناب آسیه بالاتر هستند با این که این دو بزرگوار جزو سيدة النسوان ذکر شده اند. این دو مطلب چگونه قابل جمع است؟

ص: 173

جواب - از آن جا که به دلايل نقلی و عقلی بسیار، حضرات اهل بیت علیهم السلام افضل از انبیاء هستند(1)،و حضرت فاطمه سلام الله عليها . که یکی از اصحاب کساء می باشند . افضل از همه انبیاء و اوصياء . سوای خاتم الأنبياء و سيد الأوصياء . هستند، و حضرت امیرالمؤمنين عليه السلام کفوایمانی ایشان بوده اند بنابر حدیث قدسی:

«لَوْ لَمْ اَخْلُقْ لَمَا كَانَ لِفاطِمَةَ ابْنَتِكَ كُفْو عَلِيٍ وَجْهُ الارْضِ ادْمٌ فَمَن دُونَهُ».(2)

اگر علی را نمی آفریدم برای دخترت فاطمه همتایی (برای شوهری اش) از آدم و غیراو روی زمین نبود

و فرمایش امام جعفرصادق عليه السلام:

«لَوْ لاَ أَنَّ أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ تَزَوَّجَهَا مَا كَانَ لَهَا كُفْؤٌ إِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ عَلَى وَجْهِ اَلْأَرْضِ اُدَمٌ فَمَنْ دُونَه».

اگر امیر المؤمنين با او ازدواج نمی کرد همتایی (برای شوهری اش) تا روز قیامت از آدم و غیر او روی زمین نبود.

همچنین این سخن حضرت:

«اَمَا وَ اَللَّهِ لَوْ لَمْ يَخْلُقْ عَلِيَّ بن ابي طَالِبٍ لَمَا كَانَ لِفَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اَللَّهِ كُفْءٌ مِنَ اَلْخَلْقِ اَدَمٌ فَمَنْ دُونَهُ»

به الله قسم که اگر علی بن ابی طالب را نمی آفرید از برای فاطمه دختر رسول الله همتایی برای همسری از آدم و غیر او نبود.

و این که ایشان ظرف قابل مامت حضرات امامان معصوم علیهم صلوات الله بوده اند، و احادیث دلالت صریح دارد بر این که زنانی مانند مريم، سيدات نساء عالم خود بوده اند و نه سيدات نساء عالمين، و حضرت فاطمه سیده زنان اهل بهشت از اولین و آخرین می باشند.

درباره قول رسول الله صلى الله عليه و آله که فرمود:

ص: 174


1- ر.ک: کتاب تفضيل الأئمة عليهم السلام.
2- عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص225 21 ح 3 - به دو سند از حسین بن خالد از امام على الرضا از پدران گرامش از رسول الله صلى الله عليه و آله از جبرئیل از الله تعالى.

«فاطمه سرور زنان اهل بهشت است»

پرسیده شد: آیا او سیده زنان عالم خود بوده؟ فرمود:

«ذَاكَ مَریَمُ ، وَ فاطمه سَيِّدِهِ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ، ...» .(1)

آن مریم بود، و فاطمه سیده زنان اهل بهشت از اولین و آخرین است، ....

امام جعفرصادق عليه السلام در جواب به همين سؤال مفضل بن عمرو فرمود:

«ذَاكَ لِمَرْيَمَ ، كَانَتْ سَيِّدَةِ نِسَاءِ عَالِمُهَا ، وَ فاطمه سَيِّدُ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ».(2)

آن مریم بود، او سیده زنان عالم خود بود، و فاطمه سیده زنان عالم از اولین و آخرین است.

اسحاق بن جعفر گوید: شنیدم امام جعفر صادق عليه السلام می فرمود:

«أَنَّما سُمِّيَتْ فَاطِمَةُ عَلَيْها السَّلاَمُ مُحَدَّثَةٌ لاَن اَلْمَلاَئِكَةُ كَانَتْ تَهْبِطُ مِنَ اَلسَّمَاءِ فَتُنَادِيهَا كَمَا تُنَادِي مَرْيَمَ بِنْتَ عِمْرَانَ فَتَقُولُ يَا فَاطِمَةُ اَللَّهُ اِصْطَفَاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفَاكِ عَلَيَّ نِساءُ اَلْعَالَمِينِيَا فَاطِمَةُ اُقْنُتِي لِرَبِّكِ وَ اسْجُدِي وَ اِرْكَعِي مَعَ اَلرَّاكِعِينَ فَتُحَدِّثُهُمْ وَ يُحَدِّثُونَهَا.فَقَالَتْ لَهُمْ ذَاتَ ليلَة ا لَيسَتِ المُفَضَّلَةُ عَلَيَّ نِسَاءَ اَلْعَالَمِينَ مَرْيَمُ بِنْتِ عِمْرَانَ فَقَالُوا انَّ مَرْيَمَ كَانَتْ سَيِّدَةَ نِسَاءِ عَالَمِهَا وَ اَنَّ اَللَّهَ عزَّ و جَلَّ جَعَلَكِ سَيِّدَةَ نِسَاءِ عَالَمِكِ وَ عَالَمِهَا وَ سَيِّدَةَ نِسَاءِ الاَولِينَ وَ اَلاخرِين»(3)

همانا فاطمه سلام الله علیها را به خاطر این محدثه نامیدند که فرشتگان از آسمان فرود می آمدند و آن حضرت را می خواندند همان طوری که مریم دختر عمران را صدا می زدند، پس فرشتگان می گفتند: ای فاطمه ! خدا تو را برگزید و پاکیزه ات نمود و بر تمام زنان عالم اختیارت کرد، ای فاطمه! پروردگارت را بخوان و سجده اش نما و با رکوع کنندگان ركوع كن، و بدین ترتیب حضرتش با آنها سخن می گفت و آنها نیز با

ص: 175


1- الأمالي، الشيخ الصدوق: ص125 ح 7-... عن الحسن بن زیاد العطار قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام:.
2- معاني الأخبار: ص 107 ح1. و در کتاب دلائل الإمامة: ص 149 ح 58- ... عن المفضل بن عمر، قال: قلت لأبي عبدالله عليه السلام: أخبرني عن قول رسول الله صلى الله عليه و آله في فاطمة أنها سيدة نساء العالمين أهي سيدة نساء عالمها؟ فقال: «تِلْكَ مَرْيَمَ كَانَتْ سَيِّدَةَ نِسَاءِ عَالَمِهَا وَ فاطِمُهُ سَيِّدُهُ نِسَاءُ العَالَمِينَ مِنَ الأَوَّلِينَ وَالآخِرِينَ». و روضة الواعظين و بصيرة المتعظين: ج1 ص148- وقيل لأبي عبد الله عليه السلام: قول رسول الله صلى الله عليه و آله: « فاطِمَة سَيِّدِهِ نِسَاءِ أَهْلِ الجَنَۃِ وَ آسِیَةُ سَيِّدَةِ نِسَاءِ عَالِمُهَا؟» قال: ذَاكَ مریم ، وَ فَاطِمَةَ سَيِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ».
3- علل الشرائع: ج1 ص182 ب146 ح1- حدثنا أحمد بن الحسن القطان قال: حدثنا الحسن بن علي السكري، عن محمد بن زکریا الجوهري قال: حدثنا شعیب بن واقد قال: حدثني إسحاق بن جعفر بن محمد بن عیسی بن زید بن علي قال: سمعت أبا عبد الله عليه السلام يقول:. و دلائل الإمامة: ص80 ح20 و ص152 ح 66- أخبرني أبو الحسين محمد بن هارون بن موسى التلعکبري قال: أخبرني أبو جعفر محمد بن علي بن الحسين بن موسى قال : حدثنا أحمد بن الحسن القطان قال: حدثنا الحسن بن علي الشكري، عن محمد بن زكريا الجوهري قال: حدثني شعیب بن واقد قال: حدثني إسحاق بن جعفر بن محمد، عن عیسی ابن زید بن علي قال: سمعت أبا عبد الله عليه السلام يقول: سُمِّيَتْ فَاطِمَةُ مُحَدَّثَةً لان اَلْمَلاَئِكَةُ كَانَ تَهْبِطُ مِنَ السَّمَاءِ فَتُنَادِيهَا كَمَا كَانَتْ تُنَادِي مَرْيَمَ بِنْتَ عِمْرَانَ فَتَقُولُ يَا فَاطِمُهْ! إِنَّ اللَّهَ اِصْطَفَاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اِصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ اَلْعَالَمِينَ يَا فَاطِمُهُ اقنُتِي لِرَبِّكِ وَ تُحَدِّثُهُمْ ويُحَدِّثُونَهَا فَقالَت لَهُم ذَاتَ لَيْلَةٍ أَ لَيْسَتِ الْمُفَضَّلَةُ عَلَيَّ نِسَاءَ اَلْعَالَمِينَ مَرْيَمَ بِنْتَ عِمْرَانَ فَقَالُوا إِنَّ مَرْيَمَ كَانَتْ سَيِّدَةَ نِسَاءِ عَالَمهَا، وَ إنَّ اللَّهَ جَعَلَكِ سَيِّدَةَ عالَمُكِ وَسَيدَةُ نِساءِ الاوُلِينَ وَالآخِرِينَ. و کتاب الدر النظيم في مناقب الأئمة اللهاميم: ص 456- به سند خود از عیسی ابن زید بن على مانند روایت علل الشرائع را با اختلاف اندک آورده. و العدد القوية: ص 226 از کتاب الدرو کتاب مواليد الأئمة عليهم السلام نیز مانند آن را نقل کرده است.

جنابش حدیث و سخن می گفتند، شبی فاطمه سلام الله علیها به فرشتگان فرمود: مگر مریم بنت عمران بر تمام زنان عالم برتری ندارد؟ فرشتگان عرضه داشتند: مریم بانو و سرور زنان عالم خودش بود و خداوند عزوجل تورا سيده و سرور زنان عالم خودت و عالم مريم قرار داده و بدین ترتیب تو سرور تمام زنان عالم هستی از اولین تا آخرين.

عمران بن حصین گوید: همانا پیامبر صلى الله عليه و آله به فاطمة عليها السلام فرمود:

«أَ مَا تَرْضَيْنَ أَنْ تَكُونِي سَيِّدَةِ نِسَاءِ الْعالَمِينَ؟ قَالَتْ : فَأَيْنَ مریم بِنْتُ عِمْرَانَ ؟ قَالَ لَهَا : أَيْ بِنِيَّةٍ ؛ تلک سَيِّدَةِ نِسَاءِ عَالِمُهَا ، أَنْتَ سَيِّدَةِ نِسَاءِ الْعالَمِينَ، ..»(1)

آیا راضی نمی شوی که سیده و سرور زنان جهانیان باشی؟ فرمود: پس مریم دختر عمران (جایگاه او) کجاست؟ فرمود: ای دخترم آن سیده زنان عالم خود بود، و توسیده و سرور زنان جهانیان همه هستی، .... ابن عباس گوید: همانا رسول الله صلى الله عليه و آله روزی نشسته بودند و علی و فاطمة و الحسن والحسين عليهم السلام نزد آن حضرت بودند که فرمود:

«...فَايمَا اِمْرَاةً صَلَّتْ فِي اَلْيَوْمِ وَ اللَّيْلَةِ خَمْسَ صَلَوَاتٍ وَ صَامَتْ شَهْرَ رَمَضانَ وَ حَجَّتْ بَيْتَ اَللَّهِ الْحَرَامَ وَ زَكَّتْ مَالَهَا وَ اطَّاعَتْ زَوْجَهَا وَ وَالَتْ عَليّاً بَعْدِي دَخَلَتِ اَلْجَنَّةَ بِشَفَاعَةِ اِبْنَتِي فَاطِمَةَ وَ اَنَّها لِسَيِّدَةِ نِسَاءِ العالمينفقِيلَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ ا هِيَ سَيِّدَةُ نِسَاءِ عَالَمِهَا؟فَقَالَ عَلَيْهِ وَ اله اَلسَّلاَمُ ذَاكَ لِمَرْيَمَ بِنْتِ عِمْرَانَ فَاِمَّا اِبْنَتِي فَهِيَ سَيِّدَةُ نِساءِ الْعالَمِينَ مِنَ الاوِلِينَ وَ اَلاَخِرِينَ وَ اِنْهَا لَتَقُومَ فِي مِحْرَابِهَا فَيُسَلِّمُ عَلَيْهَا سَبْعُونَ الف الفا مِنَ اَلْمَلاَئِكَةِ الْمُقَرَّبِينَ وَ يُنَادُونَها بِمَا نَادَتْ بِهِ اَلْمَلاَئِكَةُ اَلْمُقَرَّبُونَ مَرْيَمُ فَيَقُولُونَ يَا فَاطِمَةُ اِنَّ اَللَّهَ اصْطَفَاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفَاكِ عَلَيَّ نِسَاءُ الْعَالَمِينَ...»(2)

... هر زنی در شبانه روز پنج نماز بخواند، و ماه رمضان را روزه دارد، و حج خانه خدا کند، و زكاة مالش را بپردازد، و شوهرش را اطاعت کند، و پس از من پیرو على باشد به

ص: 176


1- بشارة المصطفى لشيعة المرتضی: جزء2 ص 69.
2- الأمالي، الصدوق: ص486 المجلس 73 ح18- حدثنا أحمد بن زیاد بن جعفر الهمداني رحمه الله قال: حدثنا علي بن إبراهيم بن هاشم قال: حدثنا جعفر بن سلمة الأهوازي قال: حدثنا إبراهيم بن محمد الثقفي عن إبراهيم بن موسی ابن أخت الواقدي قال: حدثنا أبو قتادة الحراني، عن عبد الرحمان بن العلاء الحضرمي، عن سعيد بن المسيب، عن ابن عباس قال: إن رسول الله صلى الله عليه و آله كان جالسا ذات يوم و عنده علی و فاطمة والحسن و الحسين عليهم السلام فقال:. و بشارة المصطفى لشيعة المرتضی: جزء2 صفحه 177.

شفاعت دخترم فاطمه به بهشت رود، و او سیده زنان عالمیان است. عرض شد: یا رسول الله! او سیده زنان عالم خود است؟ فرمود: او مریم دختر عمران بود، اما دخترم فاطمه بانوی زنان عالم است از اولین و آخرين، و او است که چون در محرابش بایستد هفتاد هزار فرشته مقرب بر او سلام دهند، و ندائی که به مریم کردند به او کنند و گویند: ای فاطمه! براستی خدا تو را برگزید، و پاك کرد، و برزنان جهانیان برگزید...

عمران بن حصین و جابر بن سمرة روایت کردند که: همانا پیامبر صلى الله عليه و آله داخل بر فاطمة شد و فرمود:

«... يَا بُنَيَّةُ أَمَّا تَرْضَيْنَ أَنْ سَيِّدَةِ نِسَاءِ الْعالَمِينَ ؟ قَالَتْ : يا أَبَتِ ! فاين مریم بِنْتُ عِمْرَانَ؟ قَالَ تِلْكِ سَيِّدَةُ نِسَاءِ عَالَمِهَا وَ أَنْتِ سَيِّدَةُ نِسَاءِ عالمكِ ام وَ اَللَّهِ زَوَّجْتُكِ سَيِّداً فِي اَلدُّنْيَا وَ اَلاِخِرَة»(1)

ای دخترم! آیا راضی نمی شوی که همانا توسیده زنان عالمیان باشی؟ فرمود: ای پدر! پس (جای گاه) مریم چه می شود؟ فرمود: او سیده زنان عالم خودش بود، و تو سیده زنان عالم خود هستی، و سوگند به الله که تو را به همسری سیدی در دنیا و آخرت داده ام.

و به امام جعفرصادق عليه السلام سخن رسول صلى الله عليه و آله گفته شد که فرمود:

«فَاطِمُهُ سَيِّدُهُ نِسَاءُ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ»، مقصودش سیده زنان عالم خودش است؟ فرمود:

«ذَاكَ مریم ، وَ فَاطِمَةَ سَيِّدُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ»..

آن مردم است، و فاطمه سيده و سرور زنان اهل بهشت از اولین و آخرین است.

و در کتاب عمدة عيون صحاح الأخبار صفحه 388 از آخر جزء دوم از اجزای دوم از نصف در باب مناقب فاطمة عليها السلام از صحیح ابوداود سجستانی به سند خود گوید: همانا پیامر صلى الله عليه وآله به سربه حضرت فاطمة عليها السلام چنین فرمود:

«أَ لاَ تَرْضَيْنَ أَنْ تَكُونِي سَيِّدَةَ نِسَاءِ اَلْعَالَمِينَ أو سيِّد لِنِسَاءِ هَذِهِ اَلْأُمَّةِ؟ فَقُلْتُ : فَأَيْنَ

ص: 177


1- مناقب آل أبي طالب عليهم السلام : ج3 ص 323 از حلية الأولياء وكتاب الشيرازي.

مَریَم بِنْتُ عِمْرَانَ وَ آسیة امْرَأَةُ فِرْعَوْنَ؟ فَقَالَ : مَریَم سَيِّدَةِ نِسَاءِ عَالِمُهَا ، وَ آسيه سَيِّدَةِ نِسَاءِ عَالِمُهَا».

آیا راضی نمی شوی که سیده و بانوی زنان عالمیان – و یا - سیده زنان این امت باشی؟ پس گفتم: مریم دختر عمران و آسیه همسر فرعون چه شدند؟ فرمود: مریم سیده زنان عالم خودش بود، وآسیه سیده زنان عالم خودش بود.

و در کتاب الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف جلدا صفحه 262 حدیث 365 از کتاب الجمع بين الصحاح الستة جزء سوم از باب مناقب فاطمة از صحیح ابوداود به سندش از پیامبر صلى الله عليه و آله که همانا آن حضرت به فاطمة اشاره کرد و فرمود:

«أَ لاَ تَرْضَيْنَ أَنْ تَكُونِي سَيِّدَةَ نِسَاءِ هَذِهِ امة أَوْ نِسَاءُ الْعَالَمِينَ قَالَتْ يَا أَبَتِ فَأَيْنَ مَرْيَمُ اِبْنَةُ عِمْرَانَ وَ آسِيَةُ اِمْرَأَةُ فِرْعَوْنَ؟ قَالَ : مریم سَيِّدِهِ نِسَاءِ عَالِمُهَا ، وَ آسيه سَيِّدَةِ نِسَاءِ عَالِمُهَا».

آیا راضی نمی شوی که سیده زنان این امت - یا- سیده زنان عالمیان باشی؟ پس گفت: مریم دختر عمران، و آسیه همسر فرعون چه شدند؟ فرمود: مریم سیده زنان عالم خودش بود، وآسیه سیده زنان عالم خودش بود. و در کتاب الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف: جلد1 صفحه 262 ح 399 از جزء چهارم صحیح بخاری در مناقب فاطمه به سندش از رسول الله صلى الله عليه وآله که فرمود:

«فَاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ».

فاطمه سیده زنان اهل بهشت است.

و در کتاب الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف: جلد1 صفحه 262 ح 367 از صحیح مسلم به سندش از عائشه از رسول الله صلى الله عليه و آله که فرمود:

«أَ لَا تَرْضَيْنَ أَنْ تَكُونِي سَيِّدَةِ نِسَاءَ الْمُؤْمِنِينَ ؟ أَوْ سَيِّدَةِ نِسَاءِ هَذِهِ الْأُمَّةُ؟

ص: 178

و گوید: و ثعلبی آن را در تفسير قول خدای تعالی نقل کرده: «وَ إِنِّي سَمَّيْتُهَا مَرْيَمَ».

از مجموع این روایات استفاده می شود که حضرت مریم و حضرت آسیه، از سيدات زنان عالم خود هستند و نه این که سرور زنان عالمیان از اولین و آخرین باشند، و مادران امامان نیز سرور زنان عالم خود می باشند، همانطور که مریم سرور زنان عالم خود بوده است. آن ها خون نفاس نمیدیده و طاهره بوده اند. مادران امامان نیز در زایمان نفاس نمی بینند.

در برخی از کتب عامه از اما حسن مجتبی علیه السلام که فرمودند:

«كُلُّ مَا فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَجِلَ: «إِنَّ الْأَبْرارَ » فَوَ اَللَّهِ مَا أَرَادَ بِهِ إِلاَّ عَلِيَّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ فاطِمَةَ وَأنا وَ الحُسَينَ لِأنَّا نَحنُ أبرارٌ بِابَائِنَا وأُمَّهاتِنا، ...»(1)

در هرکجای کتاب الله عزوجل «إِنَّ الْأَبْرارَ » آمده است کسی را جز علی بن ابی طالب و فاطمه و من و حسین را اراده نکرده (مقصودش ماییم)، زیرا که همانا ما ابرار و نیکانیم به پدران و مادرانمان (پاک و مطهریم)، ....

امام جعفرصادق عليه السلام فرمود:

« لِفَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلَامُ تِسْعَةً أَسْمَاءِ عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَى ، فَاطِمَةَ، ... وَ قَدْ لَقَّبَهَا اَلنَّبِئُ صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ بِسَيِّدَةِ نِسَاءِ اَلْعَالَمِين، ...»

از برای فاطمه علیها السلام نه نام نزد الله تعالی می باشد؛ ... و همانا پیامبر صلی الله علیه و آله او را سيدة نساء العالمين لقب داد، ....

و به تحقیق از اهل بیت علیهم السلام روایت شده که فرموده اند:

« أَنَّ سَبِيلَ أُمَّهَاتِ الْأَئِمَّةِ عَلَيْهِ السَّلَامُ سَبِيلِ فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلَامُ فِي ارْتِفَاعِ الْحَيْضِ عَنْهُنَّ».

همانا مادران امامان عليهم السلام نیز مانند حضرت فاطمه علیها السلام هستند در

ص: 179


1- مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: ج4 ص 2 فصل في المقدمات - الشيرازي في كتابه بالإسناد عن الهذيل، عن مقاتل، عن محمد بن الحنفية ، عن الحسن بن علي عليه السلام قال:.

برداشته شدن حیض (و عادت ماهانه زنانه) از آنها (و حیض نمی شوند).

و این از امتیازات و خصوصیاتی است که مادران امامان ما عليهم السلام از زنان دیگر دارند، زیرا صحیح نیست که از زنان دیگر حیض شدن برداشته شود و آبستن شوند جز آنها، و این اختصاصی برای آنها به خاطر فرزندان معصومشان صلوات الله عليهم أجمعين است که دارند. (1)

حکیمه خاتون دخت گرامی امام محمد جواد عليه السلام در ماجرای ولادت خجسته حضرت ولی عصر عجل الله فرجه الشریف گفت: بر امام حسن زکی پدر گرامی امام عصر عليه السلام داخل شدم و چون همیشه عرض نمودم: از خداوند می خواهم که خداوند تعالی به شما فرزندی ارزانی نماید و دعا نمودم. حضرت فرمود:

«يَا عَمَّةِ ! أَمَا إِنَّ الَّذِي تَدَعِينَ اللَّهِ أَنْ يرزقنيه یولد فِي هَذِهِ اللَّيْلَةِ».

ای عمه ! اما همانا آن را که دعا می کنی مرا روزی ام کند امشب به دنیا می آید .

... و فرمود:

«إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَوْصِيَاءِ لَسْنَا نَحْمِلَ فِي الْبُطُونِ ، وَ إِنَّمَا نَحْمِلَ فِي الْجُنُبُ، وَلا نَخرُجُ مِنَ الأرحَامِ وَ إِنَّما نُخْرُجُ مِنَ الفَخِذِ اَلْأَيْمَنِ مِنْ أُمَّهَاتِنَا لِأَنَّنَا نُورُ اَللَّهِ اَلَّذِي لاَ تَنَالُهُ اَلدَّانِسَاتُ، ... ».(2)

همانا ما گروه اوصیاء در شکم ها (ی مادران) حمل می شویم، و همانا در پهلو قرار می گیریم، و از راه رحم خارج نمی شویم، و به تحقیق از ران راست مادران خود خارج می شویم، زیرا که ما نور خداوندیم که آلودگی ها به آن نرسد، ....

دومین سفیر خاص حضرت صاحب الرمان عليه السلام فرمود:

« وُلِدَ السَّيِّدُ عَلَيْهِ السَّلَامُ مَخْتُوناً ، وَ سَمِعْتُ حَكِيمَةُ تَقُولُ : لَمْ يَرَ بِأُمِّهِ دَمٍ فِي نِفَاسِهَا ، وَ هَكَذَا سَبِيلِ أُمَّهَاتِ الْأَئِمَّةِ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ».(3)

ص: 180


1- تاج المواليد فضل بن الحسن الطبرسي: ص 79 الفصل الأول في اسمها و کنیتها و لقبها عليها السلام - روي عن الصادق عليه السلام أنه قال: ... وهذا مما تميزت به أمهات أئمتنا عليهم السلام من سائر التساء، لأنه لم يصح في واحدة من جميع التساء حصول الولادة مع ارتفاع الحيض عنها سواه، تخصيصا لهت لمكان أولادهن المعصومين صلوات الله عليهم أجمعين.
2- بحار الأنوار: ج51، ص25 از کتاب الهداية الكبرى: ص 355 ب14- از مشایخ مورد وثوق خود از حکیمه خاتون دخت گرامی امام محمد جواد علیه السلام ....
3- بحار الأنوار: ج 51، ص 16 ب1 ح20 از کمال الدين و تمام النعمة: ج2 ص 433 ب42 ح14 به سند خود از دومین سفیر خاص صاحب الرمان عليه السلام که فرمود:.

سید (حجة ابن الحسن المهدي) عليه السلام ختنه شده به دنیا آمد، و از حکیمه شنیدم که می گفت: از مادرش (هنگام) زایمان خونی دیده نشد، و همه مادران امامان عليهم السلام نیز چنین اند.

از مجموع روایاتی که ذکر نمودیم استفاده می شود که حضرت مریم و آسیه از سيدات زنان عالم خود هستند و نه این که سرور زنان عالمين از اولین و آخرین باشند، و مادران امامان نیز سرور زنان عالم خود می باشند همانطور که مریم سرور زنان عالم خودش بوده است، و این که آنها طاهرات بوده اند و خون نفاس نمی دیده اند.

مادران ائمه علیهم السلام، صديقه هستند و آن مقام عصمت است.

ابوالصباح گوید: امام محمدباقر عليه السلام فرمود:

«كَانَتْ أُمِّي قَاعِدَةً عِنْدَ جِدَارٍ ، فتصدع الْجِدَارِ ، وَ سَمِعْنَا هَدَّةَ شَدِيدَةً ، فَقَالَتْ بِيَدِهَا ، لَا وَ حَقِّ الْمُصْطَفَى ، مَا أَذِنَ اللَّهُ لَكَ فِي السُّقُوطِ ، فَبَقِيَ مُعَلَّقاً فِي الْجَوِّ جازته ، فَتَصَدَّقْ أَبِي عَنْهَا بِمِائَةِ دِينَارٍ».

مادرم زیر دیواری نشسته بود، ناگاه شکاف خورد، و صدای ریزش سختی بگوشمان رسید، مادرم با دست اشاره کرد و گفت: نه، به حق مصطفی، خدا به تو اجازه فرود آمدن نداده ، دیوار در هوا معلق ایستاد تا مادرم از آن جا گذشت، سپس پدرم صد دینار از جانب او صدقه داد .

ابوالصباح گوید: و امام جعفرصادق عليه السلام روزی از جده اش، مادر پدرش، یاد کرد و فرمود:

«كَانَتْ صِدِّيقَةً لَمْ تُدْرِكْ فِي آلِ الْحَسَنِ امْرَأَةٍ مِثْلِهَا».(1)

او صدیقه بود و در خاندان امام حسن مانند او یافت نمی شد.

از امام جعفر صادق عليه السلام درباره حضرت فاطمه علیها السلام پرسیده شد که چه کسی

ص: 181


1- الكافي: ج1 ص469 ح1- به سند خود از ابوالصباح .... و کتاب الدعوات / سلوة الحزين، قطب الدین راوندی: ص 68ح165 مانند متن الكافي، بحارالأنوار: ج46 ص215 از الدعوات.

ایشان را غسل داد؟ فرمود:

«غَسَّلَهَا أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ لِأَنَّهَا كَانَتْ صِدِّيقَةً لَمْ يَكُنْ لِيُغَسِّلَهَا إِلاَّ صِدِّيقٌ»(1)

امیر المؤمنين عليه السلام آن حضرت را غسل داد زیرا که صدیقه بود، و صدیقه را جز صديق نمی شود غسل دهد.

حضرات مادران ائمته صلوات الله و سلامه عليهم أجمعين صديقه بوده اند و آن مقام مقام عصمت است. بنابر شهادت معصوم و تاریخ، افضلیت و سیادت بر زنان زمان خود را داشته اند و بنابر نصوص ذکر شده از کتب شیعه امامیه و مخالفين، سرور زنان اولین و آخرین حضرت فاطمه زهراء سلام الله علیها و دیگر سيدات التساء سيدات نساء عالم و زمان خود بوده اند، فسلام الله عليهن.

تتقه پاسخ به سؤال سوم

بنابر احادیثی که ذکر شد سیادت حضرت مریم و ساره نسبی است و سیادت ایشان و همچنین حضرت خدیجه سلام الله عليه بر زنان زمان خودشان می باشد و نه بر همه زنان اولین و آخرين و یا بر زنان اهل بهشت که این مقام و جایگاه فقط برای حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهراء سلام الله عليها می باشد.

و روایاتی که سیدات نساء عالمين در آن ها چهار تن ذکر شده اند صلاحیت استناد نداشته و اعتباری ندارند، زیرا همه آنها جعلی می باشند و آثار وضع و جعل آن ها براهل تحقیق پوشیده نیست، وجاعلان آنها نواصبی مانند ابوهریره و ابوموسی اشعری و عایشه و عکرمه و غیر آنها می باشند. همچنین دارای اضطراب متن بوده و غیرقابل استناد.

با مراجعه به کتاب ملحقات إحقاق الحق: جلد 10 از صفحه 43 الی 101 و جلد 19 صفحه40 الى 53 و جلد25 صفحه30 الی 113 و جلد33 صفحه285 الی 302 معلوم می گردد این روایات

ص: 182


1- من لا يحضره الفقيه: ج1 ص 142 ح399. و مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: ج3 ص 364- از کتاب الأحكام الشرعية شيخ فقيه أبوالحسن خراز قتی مانند روایت من لا يحضره الفقیه را آورده است.

همه از کتب مخالفين جمع شده اند، و روایاتی که در برخی از کتاب های ما موافق روایات آنان آمده است نیز مبتلا به ضعف راویان و ارسال و یا اضطراب متن است، اضافه بر این که بنابر آیاتی چون آیه تطهیر و مباهله و احادیث صحیح و متواتر در فضائل بی شمار صدیقه طاهره ، سروری حضرت بر همه مخلوقات و انبیاء الهی و امامان معصوم، جز خاتم الأنبياء و سید الأوصياء، معلوم و مسلم است. روایات حصر سيدات نساء عالمين در چهار تن، به يقين جعلی بوده و دست جنایتکار نواصب برای خاموش کردن نور اهل بیت عصمت و طهارت آن ها را ساخته است و نباید به آن توجه شود زیرا از اساس باطل است.

و حضرت خدیجه سلام الله علیها نیز از سيدات نساء اهل بهشت می باشند، لکن سیادت حضرت فاطمه سلام الله علیها برتر از همه زنان اهل بهشت است بنابر فرمایش رسول الله صلى الله عليه و آله و سیادت مادران ائمه عليهم السلام بر زنان عالم خودشان نیز محرز است.

و در کتب شیعه که از قول حضرات معصومین درباره حضرت فاطمه علیها السلام سخن رفته است این عبارت ها خالی از ذکر آن سه زن آمده اند:

« سَيِّدَةُ النِّسْوَانِ » « خَيْرُ نِسَاءِ الْعالَمِينَ » « سَيِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ » «فَاطِمُهُ سَيِّدُ نِسَاءِ اَلْعَالَمِينَ» « فاطمه سَيِّدَةِ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ أَجْمَعِينَ » « فاطمه سَيِّدِهِ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ » « وَ سَيِّدُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ مِنَ الْخَلْقِ أَجْمَعِينَ ».

و ما در این جا به نقل برخی از آنها بسنده می کنیم. در کتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص179 ح 5404

و ص420ح5910 و الأمالى صدوق: ص 57 مجلس 13 ح10 و صفحه 473 مجلس 72 ح6 و علل الشرائع: ج1 ص34 ح 3 همه به سند از سعید بن جبیر، از ابن عباس که گفت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:

« إِنَّ عَلِيّاً وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي ، وَ زَوْجَتُهُ فَاطِمَةُ سَيِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ ابْنَتِي ، ...»

همانا على وصى و خلیفه من است، و همسرش فاطمه سیده زنان عالمیان دختر من

ص: 183

است ، ...

و در کتاب کفاية الأثر صفحه 98 به سند خود از زید بن ثابت از رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم نقل کرده است که فرمود:

« مَعَاشِرَ النَّاسِ ! أَ لَا أَدُلُّكُمْ عَلَى خَيْرِ النَّاسِ جِدّاً جَدَّةً ؟ ...اَ لَا أَدُلُّكُمْ عَلَى خَيْرِ النَّاسُ أَباً وَ أَمَّا؟ قُلْنَا : بَلَى يَا رَسُولَ اللَّهِ . قَالَ : الْحَسَنُ وَ الحسین أَبُوهُمَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ أُمِّهِمَا فاطمه سَيِّدُ نِساءِ الْعالَمِينَ ...»

ای مردم! آیا شما را راهنمایی نکنم بر بهترین مردم از جد و جده؟ ... آیا شما را دلالت نکنم بر بهترین مردم از پدر و مادر؟ گفتند: بله ای رسول الله. فرمود: حسن و حسین اند پدرشان على بن ابي طالب و مادرشان فاطمه سیده زنان عالمیان اند ....

و در کتاب کفاية الأثر صفحه 124 به سند خود از عمار آورده است که گفت: هنگام رحلت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم آن حضرت، على عليه السلام را خواند و با او مدتی طولانی به نجوا سرکرد، سپس فرمود:

« يَا عَلِيُّ ! أَنْتَ وَصِيِّي وَ وارثي ، قَدْ أَعْطَاكَ اللَّهُ عِلْمِي وَ فَهْمِي ، فَإِذَا مِتُّ ظَهَرَتْ لَكَ ضَغَائِنَ فِي صُدُورَ قَوْمٍ ، وَ غَصَبَ غُصِبْتَ عَلَى حِقْدٍ [ حَقِّكَ ] . فَبَكَتْ فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلَامُ ، وَ بکی الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ ، فَقَالَ لِفَاطِمَةَ : يَا سَيِّدَةَ النِّسْوَانِ ! مِمَّ بُكَاؤُكَ ؟ قَالَتْ : يا أَبَتِ أخشی الشیعة بَعْدَكَ . قَالَ : أَبْشِرِي يَا فاطمه فانک أَوَّلُ مَنْ يَلْحَقَنِي مِنْ أَهْلِ بَيْتِي ، وَ لَا تَبْكِي ، وَ لاتحزنی ، فانک سَيِّدَةِ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ ».

اى على! تووصي و وارث من هستی، به تحقیق خداوند علم و فهم مرا به تو داده است، پس چون مردم آشکار می شود کینه هایی که در سینه های گروهی است، و غصبی که بر اساس کینه از تو بشود. پس فاطمه علیها السلام گریه کرد، و حسن و حسین نیز گریه کردند، حضرت به فاطمه فرمود: ای سیده زنان! گریه ات از چیست؟ گفت: ای

ص: 184

پدر! از ضایع شدن پس از تو می ترسم. فرمود: ای فاطمه بشارت ده همانا تو اولین کسی هستی که از اهل بیت من به من ملحق شود، و گریه مکن، و غمگین مباش، همانا تو سیده زنان اهل بهشتی.

و در کتاب کمال الدين و تمام النعمة جلدا صفحه 262 باب 24حدیث10 به سند خود از سلمان فارسی که گفت: در بیماری که رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم در پی آن رحلت فرمود خدمت حضرت بودم ... تا این که رسول الله صلى الله عليه و آله به حضرت فاطمه عليها السلام فرمود:

«... وَ أَنْتَ أَوَّلُ مَنْ يَلْحَقُ بِي مِنْ أَهْلِي ، ثُمَّ اطَّلَعَ إِلَى الْأَرْضِ اطِّلَاعَةً ثَالِثَةً ، فاختارک وَ وليدک ، فَأَنْتَ سَيِّدِهِ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ ، وَ ابناک حَسَنٍ وَ حسین سَيِّدَا شَبَابَ أَهْلِ الْجَنَّةِ ...»

... و تو از میان اهل من اول کسی هستی که به من ملحق می شوی، سپس سوم بار بر زمین نظری افکند و تو و دو فرزندت را برگزید، و تو سرور زنان بهشتی و دو فرزندت حسن و حسین سرور جوانان بهشتی اند ..

و در کتاب الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد جلد1 صفحه 36 به سند خود از ابوسعید خدری از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم آمده است که در حدیثی به حضرت فاطمه عليها السلام فرمود:

«... یا فَاطِمَةَ ! إِنَّ لِعَلِيٍّ ثَمَانِيَةَ أَضْرَاسُ قَوَاطِعِ ، لَمْ تَجْعَلْ لَا حَدُّ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ ؛ هُوَ أَخِي فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ ، لَيْسَ ذَلِكَ غَيْرِهِ مِنَ النَّاسِ ، وَ أَنْتَ يَا فَاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ زَوْجَتُهُ ،...»

ای فاطمه! همانا برای علی هشت دندان تیز و برنده (کنایه از فضیلت) است که برای هیچ يك از گذشتگان و آیندگان قرار داده نشده؛ او در دنیا و آخرت، برادر من است،

ص: 185

(این فضیلت) به هیچ کدام از مردم غیراو داده نشده، وتوای فاطمه که سیده زن های اهل بهشتی همسر او هستی،...

و در کتاب مناقب آل أبي طالب عليهم السلام جلد3 صفحه 323 از بخاری و مسلم در صحیح خودشان و ابن السعادات در فضائل العشره و امالی ابوبکربن شیبه و الفردوس دیلمی از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم آورده که فرمود:

« فاطمه سَيِّدِهِ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ ».

فاطمه سیده زنان اهل بهشت است.

و در کتاب الأمالی شیخ مفید صفحه 22 مجلس 3 حدیث 4به سند خود از حذيفه آورده است که گفت: رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم به من فرمود:

« أَ مَا رَأَيْتَ الشَّخْصَ الَّذِي اعْتَرَضَ لِي ؟».

این شخصی را که به من برخورد دیدی؟

عرض کردم: آری ای رسول خدا. فرمود:

« ذَاكَ مُلْكٍ لَمْ يَهْبِطْ قَطُّ إِلَى الْأَرْضِ قَبْلَ السَّاعَةِ ، اسْتَأْذَنَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فِي السَّلَامِ عَلَى عَلِيِّ فَأَذِنَ لَهُ ، فَسَلَّمَ عَلَيْهِ ، وَ بشرني أَنَّ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ ، وَ أَنَّ فَاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ ».(1)

او فرشته ای است که تا پیش از این ساعت به زمین فرود نیامده بود، از خداوند عزوجل اجازه خواسته که (به زمین فرود آید و) برعلى سلام دهد و خداوند او را اجازه فرموده، او آمد و بر او سلام داد، و به من بشارت داد همانا حسن و حسین دو سرور جوانان بهشتی هستند، و این که فاطمه خاتون زنان اهل بهشت است.

وكتاب الأمالی شیخ طوسی صفحه 84 مجلس 3 حدیث 127 - 36 به سند خود از حذيفه آورده است که گفت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:

ص: 186


1- عيون المعجزات: ص 58.

«أَتَانِي مَلَكٌ لَمْ يَهْبِطْ إِلَى اَلْأَرْضِ قَبْلَ وَقْتِهِ فَعَرَفَنِي أَنَّهُ اِسْتَأْذَنَ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فِي السَّلاَمِ عَلَيَّ فاذن لَهُ فَسَلَّمَ عَلَيَّ وَ بَشَّرَنِي أنَّ ابْنَتِي فَاطِمَةَ سَيِّدُهُ نِسَاءُ أهلِ الجَنَّةِ وأنَّ الحَسَنَ وَ الحُسين عليهما السّلام سَيِّدَا شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ».

و در کتاب بشارة المصطفى صفحه 276 به سند خود از حذيفه از رسول الله صلى الله عليه وآله و سلم آورده است که در حدیثی فرمود:

«جَاءَنِي مَلَكٌ مِنَ اَلْمَلاَئِكَةِ لَمْ يَهْبِطْ إِلَى اَلْأَرْضِ قَبْلَ لَيْلَتِي هَذِهِ فَاسْتَاذَنَ رَبَّهُ عَزَّ وَ جلَّ أن يُسَلِّمَ عَلَيَّ فَبَشَّرَني أنَّ الحَسَنَ وَالحُسَينَ سَيِّدَا شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ وَ أنَّ فاطِمَةَ سَيِّدَةُ نِساءِ اهلِ الجَنَّةِ »(1)

در کتاب الفضائل ابن شاذان قمی صفحه134 از سلیم بن قیس از ابوذر و مقداد و سلمان از امیرالمؤمنين عليه السلام نقل کرده است در حدیثی... و فرمود: رسول الله صلى الله عليه و آله و سلام فرمود:

«... أَنَا أَخْيَرُ اَلنَّبِيِّينَ وَ الْمُرْسَلِينَ وَ عَلَى خَيْرِ اَلْوَصِيِّينَ وَ أَهْلِ بَيْتِي خَيْرُ بُيُوتِ أَهْلِ اَلنَّبِيِّينَ وَ فَاطِمُهُ ابْنَتِي سَيِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ أَجْمَعِينَ ...»

... من بهترین انبیاء و مرسلین هستم، و على بهترين اوصیاء است، و اهل بیت من بهترین خاندان انبياء هستند، و فاطمه دخترم سیده (و سرور) همه زنان بهشتی است... .

قطب راوندی در کتاب الخرائج و الجرائح جلد1 صفحه 209 باب 2 و مناقب آل ابی طالب عليهم السلام جلد2 صفحه 341 از حکیم بن جبير و گروهی نقل نموده است که گفتند: شاهد سخنان امیرالمؤمنين عليه السلام بر منبر بودیم که می فرمود:

«أَنَا عَبْدُ اَللَّهِ وَ أَخُو رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عليه و آله وسلم وَ رِثْتُ نَبِيَّ اَلرَّحْمَةِ وَ نَكَحْتُ سَيِّدَةَ نِسَاءِ اَهْلِ اَلْجَنَّة».

ص: 187


1- بحارالأنوار: ج 43، ص291 ب12 ح 54 از مناقب آل أبي طالب عليهم السلام - و رواه الخدري و ابن مسعود و جابر الأنصاري و أبو جحيفة و أبو هريرة و عمر بن الخطاب و حذيفة و عبد الله بن عمرو أم سلمة و مسلم بن يسار و الزبرقان بن أظلم الحميري و رواد الأعمش عن إبراهيم، عن علقمة، عن عبد الله، و في حلية الأولياء و اعتقاد أهل السنة و مسند الأنصار عن أحمد بالإسناد عن حذيفة قال النبي صلى الله عليه و آله و سلم في خبر: « أَ مَا رَأَيْتَ الْعَارِضِ الَّذِي عَرَضَ لِي ؟» قلت: بلى. قال: « ذَاكَ مَلَكٍ يَهْبِطُ إِلَى الْأَرْضِ قَبْلَ السَّاعَةِ ، فَاسْتَأْذَنَ اللَّهُ تَعالى أن يُسَلِّمَ عَلَيَّ وَ يُبَشِّرُني أنَّ الحَسَنَ وَالحُسَينَ سَيِّدَا شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ وَ أنَّ فاطِمَةَ سَيِّدُهُ نِساءُ أهلِ الجَنَّةِ». . و از کتب مخالفین ملحقات إحقاق الحق: ج10 ص 69 إلى 80- از صحیح ترمذی و مسند احمد و مستدرک حاکم و بسیاری از کتب مخالفين و در جلد19 ص31- از کنز العمال و دیگر کتب مخالفين و در جلد 25 ص 77 إلى 84- از فضائل الصحابة نسائی و دیگر کتب آنان به سند خودشان از حذيفه مانند آن را با اختلافی ذکر کرده اند.

من بنده خدا هستم، و برادرم رسول الله صلى الله عليه و آله است، از پیامبر رحمت ارث برده ام، و به همسری گرفتم سیده زنان اهل بهشت را.

در کتاب الأمالی شیخ مفید عليه الرحمة صفحه 281 مجلس 33 حديث 7 و الأمالی شیخ طوسی صفحه 109 مجلس 4حدیث 166-20 و بشارة المصطفى جزء 2 حديث 258 هرکدام به سند خود از سیدالشهداء امام حسين عليه السلام ماجرای دفن حضرت فاطمه علیها السلام را نقل کرده اند تا این که فرمود:

«فَلَمَّا نَفَضَ يَدَهُ مِنْ تُرَابِ اَلْقَبْرِ هَاجَ بِهِ الْحُزْنُ فأَرْسَلَ دُموعهُ عَلَى خَدَّيْهِ وَ حَوَّلَ وَجْهَهُ إِلَى قَبْرِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ فَقَالَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ مِنِّي قُلْ يا رَسولَ اَللَّه عَن صفيتك صَبري وَ ضَعُفَ عَن سَيِّدَةِ النِّساءِ ( نِساءِ الْعالَمِينَ ) (1)تَجَلِدی ...»(2)

چون دست مبارك از خاك قبر برفشاند اندوه و غم بر دلش هجوم آورد، پس سیلاب اشك بر گونه هایش جاری ساخت، و رو به جانب قبر رسول الله صلى الله عليه و آله گرداند و گفت: ای رسول خدا! از من بر تو سلام باد، ... ای رسول الله صبرم در فراق دخت برگزیده ات کم شده، و تاب و توانم در فراق سرور زنان (جهانیان) به سستی گرائیده، ....

و در کتاب نهج البلاغة صبحی صالح صفحه 385 نامه 28 و كتاب الإحتجاج على أهل اللجاج جلدا صفحه 176 حضرت امیرالمؤمنين عليه السلام در نامه جوابیه خود به معاویه لعنة الله عليه مرقوم فرمود:

« أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ أَتَانِي كِتَابَكَ ، .. وَ مِنَّا النَّبِيِّ وَ مِنکُمْ المُکَذِبُ، ... وَ مِنَّا خَيْرُ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ وَ مِنکُمْ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ،...»

اما بعد! پس نوشته ات به من رسید، ... و از ما (اهل بیت) است پیامبر و از (خاندان)

ص: 188


1- الكافي.
2- الكافي: ج1 ص458 باب مولد الزهراء فاطمة ... ح3- أحمد بن مهران رحمه الله رفعه و أحمد بن إدريس، عن محمد بن عبد الجبار الشيباني قال: حدثني القاسم بن محمد الرازي قال: حدثنا علي بن محمد الهرمزاني، عن أبي عبد الله الحسين بن علي عليهما السلام قال: لَمَّا قُبِضَتْ فاطمه عَلَيْهَا السَّلاَمُ دَفَنَهَا أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ سِرّاً وَ عَفَا عَلَى مَوْضِعِ قَبْرها ثُمَّ قَامَ فَحَوَّلَ وَجْهَهُ إِلَى قَبْرِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ و آله وسلم فَقَالَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ عَنِّي وَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ عَنِّي اِبْنَتَكَ وَ زَائِرَتَكَ وَ اَلْبَائِتَةِ فِي اَلثَّرَى بِبُقْعَتِكَ وَ اَلْمُخْتَارِ اَللَّهُ لَهُمَا سُرْعَةَ اَللَّحَاقِ بِكَ قَلْ يَا رَسُولَ اَللَّهِ عَنْ صَفِيَّتِك صَبْرِي و عَفا عَنْ سَيِّدَةِ نِسَاءِ العالَمِينَ تَجَلُّدي، ....

شماست تکذیب کننده (نبوت)، ... و از ما است بهترین زنان جهانیان و از شماست هیزم کش (همسر ابولهب)، ....

و در کتاب الخصال جلد2 صفحه 553 حدیث 31 به سند خود از عامر بن واثله نقل می کند که حضرت امیرالمؤمنين عليه السلام در روز شورا به بقیه اعضای شورایی که عمر لعنه الله تأسیس نمود فرمودند:

«... قَالَ نَشَدْتُكُمْ بِاللَّهِ هَلْ فِيكُمْ أَحَدٌ لَهُ زَوْجُهُ مِثْلُ زَوْجَتِي فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ بَضْعَةٌ مِنْهُ وَ سَيِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ اَلْجِنِّ غَيْرِي قَالُوا اَللَّهُمَّ لا... قَالَ نَشُدُّكُمْ بِاللَّهِ هَلْ سَمِعْتُمْ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَقُولُ كُلُّ سَبَبٍ وَ نَسَبٍ مُنْقَطِعٌ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِلاَّ سَبَبِي وَ نَسَبِي فاي سَبَبٍ أَفْضَلُ مِنْ سَبْي وأنّي نَسَبٌ أَفْضَلُ مِن نَسَبِي إِنَّ أبِي و أَبَا رَسُولِ اللَّهِ الاخْوَانَ وَ إِنَّ الْحَسَنَ وَالْحُسَيْنَ ابْنَيْ رَسُولِ اَللَّهِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى الله علي وآله وَ سَيِّدَيْ شَبَابِ أَهْلِ الجنة ابناي وَ فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ زَوْجَتِي سَيِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ اَلْجِنِّ غَيْرِي قَالُوا اَللَّهُمَّ لاَ... »(1)

... شما را به خدا قسم می دهم آیا میان شما به جز من کسی هست که همسری مانند همسر من فاطمة دختر رسول خدا و پاره تن پیغمبر و بانوی زنان بهشتی داشته باشد؟ گفتند: به خدا که نه... شما را به خدا قسم می دهم آیا شنیدید رسول خدا می فرمود هر پیوند و نژادی در روز قیامت منقطع می شود مگر پیوست با من و نژاد من، کدام پیوست از پیوست من بهتر است و کدام نژاد از نژاد من نیکوتر؟ همانا پدر من و پدر رسول خدا دو برادر بودند، و حسن و حسین که دو سرور جوانان اهل بهشتند دو فرزند منند، و فاطمة دختر رسول خدا که بانوی زنان بهشتی است همسر من است آیا جز من دیگری هست ! گفتند: خدا شاهد است که نه ...

در کتاب الخصال جلد2 صفحه 572 حدیث1 به سند خود از مکحول آورده است که گفت

ص: 189


1- الأمالي، الشيخ الطوسي: ص332 مجلس 12 ح 667- 7- أخبرنا أحمد بن محمد بن الصلت، قال: أخبرنا أحمد بن محمد بن سعيد إجازة، قال: حدثنا علي بن محمد بن حبيبة الكندي، قال: حدثنا حسن بن حسين، قال: حدثنا أبو غيلان سعد بن طالب الشيباني، عن إسحاق، عن أبي الطفيل، قال: «أَنْشُدُكُمْ بِاللَّهِ جَمِيعاً أَ فِيكُمْ أَحَدٌ لَهُ صلِّي اَلْقِبْلَتَيْنِ مَعَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ غَيْرِی ؟» قَالُوا اَللَّهُمَّ لاَ... قَالَ : « أَنْشُدُكُمْ بِاللَّهِ هَلْ فِيكُمْ أَحَدُ لَهُ زَوْجَةُ مِثْلَ زَوْجَتِي فَاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ ؟» قالوا: اللهم لا، .... و الأمالي، الشيخ الطوسي: ص545 مجلس 20 ح 1168- 4 أخبرنا جماعة، عن أبي المفضل، قال: حدثنا الحسن بن علي بن زكريا العاصمي، قال حدثنا أحمد بن عبيد الله العدلي، قال: حدثنا الربيع بن يسار، قال: حدثنا الأعمش، عن سالم بن أبي الجعد، يرفعه إلى أبي ذر رضي الله عنه أن عليا عليه السلام و عثمان و طلحة و الزبير و عبد الرحمان بن عوف و سعد بن أبي وقاص، أمرهم عمر بن الخطاب أن يدخلوا بيتا و يغلقوا عليهم بابه، و يتشاوروا في أمرهم، و أجلهم ثلاثة أيام، فإن توافق خمسة على قول واحد و أبي رجل منهم، قتل ذلك الرجل، و إن توافق أربعة و أبي اثنان قتل الإثنان، فلما توافقوا جميعا على رأي واحد، قال لهم علي بن أبي طالب عليه السلام:«إِنِّي أُحِبُّ أَنْ تَسْمَعُوا مِنِّي مَا أَقُولُ فَإِنْ يَكُنْ حَقّاً فَاقْبَلُوهُ وَ إِنْ يَكُنْ بَاطِلاً فَانْكِرُوهُ». قَالُوا قُلْ. قَالَ أَنْشُدُكُمْ بِاللَّهِ أَوْ قَالَ أَسْأَلُكُمْ بِاللَّهِ اَلَّذِي يَعْلَمُ سَرَائِرَكُمْ وَ يَعْلَمُ صِدْقَكُمْ إِنْ صَدَقْتُمْ وَ يَعْلَمُ كَذِبَكُمْ إِنْ كَذَبْتُمْ هَلْ فِيكُمْ أَحَدٌ آمَنَ بِاللَّهِ وَ رَسُولٍ وَ صَلَّى الْقِبْلَتَيْنِ قَبْلِي قَالُوا اللَّهُمَّ لَاقَالَ فَهَلْ فِيكُم أَحَدٌ زَوْجَتَةٌ سَيِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ غَيْرِي؟ قَالُوا اَللَّهُمَّ لاَ... بشارة المصطفى: جزء 2 ص 243 حدثنا الحسن بن الحسين قال: حدثنا أبو عيلان سعد بن طالب الشيباني، عن أبي إسحاق، عن أبي الطفيل قال: كنت في البيت يوم الشورى فسمعت عليا عليه السلام يقول: أَنْشُدُكُمُ اللَّهِ جَمِيعاً أَ فِيكُمْ أَحَدُ صَلَّى الْقِبْلَتَيْنِ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص غَيْرِي ؟ قالُوا : اللَّهُمَّ لَا . . . قَالَ : أَنْشُدُكُمْ بِاللَّهِ هَلْ فِيكُمْ أَحَدُ لَهُ زَوْجَةُ مِثْلَ زَوْجَتِي فَاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ غَيْرِي » قالُوا : اللَّهُمَّ لَا ... و نهج الحق و کشف الصدق، ص391- روی الخوارزمي و جماعة الجمهور و اشتهر بينهم حديث المناشدة عن عامر بن واثلة قال كنا مع علي عليه السلام يوم الشوری و سمعته يقول: لَأَحْتَجَّنَّ بِمَا لاَ يَسْتَطِيعُ عَرَبِيُّكُمْ وَ لاَ عجميكُمْ بِغَيْرِ ذلكثم قَالَفَانَشَدَكُمُ اَللَّهُ اَيُّها اَلنَّفَرُ جَمِيعاً ا فِيكُمْ اَحَدٌ وَحَّدَ اَللَّهَ قَبْليقَالُوااللَّهُمَّ لاقالَ فَأَنْشُدُكُمْ بِاللَّهِ هَلْ فِيكُمْ أَحَدٌ لَهُ زَوجةٌ مِثْلُ زَوْجَتِي فَاطِمَةَ بِنْتِ مُحَمَّدٍ سَيِّدَةِ نِسَاءِ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ غَيْرِي قَالُوا اَللَّهُمَّ لاَ... و إرشاد القلوب إلى الصواب: ج2 ص 259 في احتجاجه يوم الشوری... - و روي عن أبي المفضل بسناده، عن أبي ذررضي الله عنه أن عليا عليه السلام و عثمان و طلحة و الزبير و عبد الرحمان بن عوف و سعد بن أبي وقاص، أمرهم عمر بن الخطاب أن يدخلوا بيت و يغلقوا بابه، و يتشاوروا في أمرهم، وأجلهم ثلاثة أيام، فإن توافق خمسة على قول واحد و أبي رجل منهم، قتل ذلك الرجل، فإن توافق أربعة و أبي اثنان قتل الإثنان، فلما توافقوا جميعا على رأي واحد، قال لهم علي بن أبي طالب عليه السلام: إِنِّي أُحِبُّ أَنْ تَسْمَعُوا مِنِّي مَا أَقُولُ لَكُمْ فَإِنْ يَكُنْ حَقّاً فَاقْبَلُوهُ وَ إِنْ يکن بَاطِلًا فأنکروه . قالُوا : قَدْ قَالَ : أَنْشُدُكُمُ اللَّهِ أَوْ قَالَ أَسْأَلُكُمْ بِاللَّهِ الَّذِي يَعْلَمُ سرائرکم وَ يَعْلَمُ صَدَّقَكُمْ إِنْ صَدَقْتُمْ وَ یعلم کذبتم قَالَ : هَلْ فِيكُمْ أَحَدُ مِنْ قَبْلِي بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ صَلَّى الْقِبْلَتَيْنِ قَبْلِي ؟ قالُوا : اللَّهُمَّ لَا . . . قَالَ : فَهَلْ فِي أَحَدِ زَوْجَةُ سَيِّدَةِ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ غَيْرِي ؟ قالُوا : اللَّهُمَّ لَا .... و کشف اليقين في فضائل أمير المؤمنين عليه السلام: ص421 مبحث 23 - من الأخبار المشهورة المنقولة عن الخاصة والعامة البالغة حد التواترخبر المناشدة و قد رواه الخوارزمي و غيره عن عامر بن واثلة قال: كنت مع علي عليه السلام في البيت يوم الشورى فسمعت علي عليه السلام يقول لهم: لاَحْتَجنَ عَلَيْكُمْ بِمَا لاَ يَسْتَطِيعُ عَرَبِيُّكُمْ وَ لاَ عجميكُم يُغَيِّر ذَلِكَ ثُمَّ قَالَ اُنْشُدُكُمْ بِاللَّهِ اَيُّهَا اَلْقَوْمُ جَمِيعاً ا فِيكُمْ اَحَدٌ وَحَّدَ اَللَّهَ تَعَالَي قَبْلِي قَالُوااللَّهُمَّ لاقالفانشدكم بِاللَّهِ هَلْ فِيكُم احِدٌ لَهُ زَوجةٌ مِثْلُ زَوْجَتِي بِنتِ مُحَمَّدٍ سَيِّدَةُ نِسَاءِ اَهْلِ الْجَنَّةِ غَيْرِيقَالُوااللّهُمَّ لا.

امیرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

«لَقَدْ عَلِمَ اَلْمُسْتَحْفَظُونَ مِنْ أَصْحَابِ النَّبِيِّ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عليهِ وَ آلِهِ أَنَّهُ لَيسَ فيهِم رَجُلٌ لَهُ مَنْقَبُهُ إِلاَّ وقَد شَرِكْتُهُ فيها وفَضَّلْتُهُ و لِي سَبْعُونَ مَنْقَبَةً لَمْ يَشْرَكْنِي فِيهَا أَحَدٌ مِنْهُمْ وأَمَّا السَّابِعَةَ عَشرَةَ فَاِنَّ اللَّهَ عز و جَلَّ زَوَّجَنِي فَاطِمَةَ وقد كان خطَبها أبو بكر وَ عُمَرُ فَزَوَّجَنِي اَللَّهُ مِنْ فَوْقِ سَبْعِ سَمَاوَاتهِ فَقَالَ رَسُولُ اَللَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ هَنِيئاً لَكَ يَا عَلِيُّ فانّ اللّه عزَّ و جَلَّ زَوْجُكَ فَاطِمَةَ سَيِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ وَ هِيَ بَضْعَةٌ مِنّي...»

از اصحاب پیغمبر آنان که مطالب را نیکو به خاطر می سپارند می دانند که در میان آنان کسی نیست که دارای منقبتی باشد مگر این که من شريك او بوده ام و براو برتری داشتم ولی هفتاد منقبت مرا است که هیچ يك از آنان را در آن شرکتی نیست، ... و اما هفدهم این که خداوند فاطمه را همسر من نمود با این که ابوبکر و عمر از او خواستگاری کرده بودند، ولى خداوند از بالای هفت آسمان هایش او را به من تزویج کرد پس رسول الله فرمود: ای علی! گوارایت باد که خدای عزوجل فاطمه سیده زنان اهل بهشت را همسرتو کرد، و او پاره ای از من است ....

و در کتاب الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد جلدا صفحه 352 به چند سند از عبایه و حکیم بن جبیر آورده که گفتند از امیرالمؤمنين عليه السلام بر منبر شنیدیم فرمود:

«أَنَا عَبْدُ اَللَّهِ وَ أَخُو رَسُولِ اَللَّهِ وَرِثْتُ نَبِيَّ الرَّحْمَةِ وَ نَكَحْتُ سَيِّدَةَ نِسَاءِ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ وَ أَنَا سَيِّدُ اَلْوَصِينِ وَ اخر اوصيا اَلنَّبِيِّينَ لاَ يَدَّعِي ذَلِكَ غَيْرِي الاّ اصابه اَللَّهُ بِسُوءٍ ...»

من بنده خدایم، و برادر رسول الله ، از پیامبر رحمت ارث بردم، و سیده زنان اهل بهشت را به همسری گرفتم، و من سید و سرور اوصیاء هستم، و آخرين اوصیاء پیامبرانم، جزمن این ادعا را نکند مگر این که به (درد) بدی دچار سازد ....

ص: 190

الإحتجاج جلد1 صفحه 269 الی 278 ... در احتجاج حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام در حضور معاویه علیه کسانی که منکر فضائل امیرالمؤمنین و حضرتش بودند که از آنها بود مغيرة بن شعبه لعنة الله عليهما: روایت شده است از شعبی و ابومخنف و یزید بن ابی حبیب مصری:... حضرت امام حسن عليه السلام در پاسخ به سخنان ناروای مغیره لعنه الله فرمود:

«... وَ أَمَّا أَنْتَ يَا مُغِيرَةَ بنَ شُعبَةَ فَإنَّكَ لِلَّهِ عَدُوٌ وَلِكِتابِهِ نابِذٌ وَلِنَبِيِّهِ مُكَذِّبٌ وَ أَنتَ الزَّانِي وَقَد وَجَبَ عَلَيكَ الرَّجمُ وشَهِدَ عَلَيكَ الْعُدُولُ الْبَرَرَةُ الأَتْقِياءُ فَاخِرُ رَجْمَكَ وَ دَفِعَ الْحَقُّ بِالأَبَاطِيلِ وَ الصِّدْقُ بِالأَغَالِيطِ وذَلِكَ لِمَا أَعَدَّ اللَّهُ لَكَ مِنَ الْعَذابِ الأَلِيمِ وَ الخِزيِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ولِعَذَابُ الآخِرَةِ أَخْزَى وأنْتَ الَّذي ضَرَبْتَ فَاطِمَةَ بِنْتَ رَسولِ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّمَ حَتَّى أَدْمَيْتُهَا وألْقَتْ مَا فِي بَطْنِهَا اِسْتَذَلاَّ لاَ مِنْكَ لِرَسُولِ اَللَّه صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وسَلَّمَ وَ مُخَالِفَةً مِنْكَ لِأَمْرِهِ وَ اِنْتِهَاكا لحُرمتهِ وَ قَدْ قَالَ لَهَا رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ و آلِهِ وسلم يَا فَاطِمَةُ أَنْتِ سَيِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ ...»

اما تو ای مغيرة بن شعبه ! همانا الله را دشمني، و نابذ و تارك کتاب اوبي، و مكذب پیامبرش هستی، و تويي زناکار، و حد شرعی بر تو واجب گردید، و اشخاص عادل نیکوکار با تقوی شهادت بر زناء تو دادند، پس در رجم توتأخیر کردند، و دفع حق به باطل، و صدق به أغاليط کردند، اگر در دنیا با تو مدارا و مواسا نمودند لیکن خداوند عذاب أليم و خزی و گرفتاری به آتش آخرت که به غایت خواری آن بیشتر است مقرر گردانید. و تویی که بی رویت حضرت فاطمه دختر رسول الله صلى الله عليه و آله را ضربات زدی تا این که که اسقاط حمل که در بطن آن بضعه رسول بود نمودى، و قصد توایذاء و آزار حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم بود، و مقصد تو مخالفت أمراوو هتك حرمتش بود، حال آن که به (فاطمه) فرمود که: ای فاطمه! تو سیده زنان اهل بهشت هستی در بهشت برین خواهی بود.

ص: 191

و در کتاب مکارم الأخلاق صفحه 93 از کتاب اللباس از فضيل از امام محمد باقر عليه السلام نقل کرده که فرمود:

«فَاطِمَةُ أَنْتِ سَيِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ... »

فاطمه سیده زنان اهل بهشت است ....

و در کتاب الأمالی شیخ صدوق صفحه 125 مجلس 26 حدیث 7 به سند خود از حسن بن یزید عطارازامام جعفر صادق عليه السلام درباره سخن رسول الله صلى الله عليه و آله آورده که فرمود:

«فَاطِمَةُ أَنْتِ سَيِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ»

پرسیدم: آیا حضرت فاطمه علیها السلام سیده زنان عالم و زمان خودش می باشد؟ فرمود:

«ذَاكَ مَرْيَمُ وَ فاطِمُهُ سَيِّدُهُ نِسَاءُ أَهْلِ الْجَنَّةِ مِنَ الأَوَّلِينَ والآخِرِينَ»(1)

آن مريم است، و فاطمه سیده زنان اهل بهشت از اولین و آخرین (آنان) است.

و در کتاب الهداية الكبرى صفحه 165 باب 2 به سند خود از مفضل بن عمر از امام جعفر صادق عليه السلام در حدیث جامی که درباره ابری است که از آسمان بر رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم فرود آمد و چنین عرض نمود:

«السُّلَّامُ عَلَيْكَ يَا حَبيبِ اللهِ، ..... وَ عَلَى وَصِيِّكَ خَيَّرَ الْوَصِيَّيْنِ ...... وَ عَلَى زَوْجَتَةِ فَاطِمَةَ اِبْنَتِكَ خَيْرُ نِسَاءِ اَلْعَالَمِينَ،...»

سلام بر تو باد ای حبیب الله، ... و بروصى تو بهترین اوصیاء ... و بر همسرش فاطمه دخترت، بهترین زنان عالمیان، ....

و در کتاب طرف من الأنباء والمناقب صفحه 167 الطرفة19 به سند خود از عیسی بن المستفاد گوید: خدمت امام موسی کاظم علیه السلام عرضه داشتم: پس از آن که فرشتگان از محضر رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم خارج شدند چه شد؟ فرمود:

«لَمَّا كَانَ اَلْيَوْمُ اَلَّذِي تَقُلُّ فِيهِ وَجَعُ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ اِلْهِ وَ خِيفَ عَلَيْهِ فِيه

ص: 192


1- روضة الواعظين: ج1 ص148- و قيل لأبي عبد الله عليه السلام قول رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: فَاطِمُهُ سَيِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ وَ آسِيهِ سَيِّدَةُ نِسَاءِ عَالَمِهَا قَالَ ذَاكَ لِمَرْيَمَ وَ فَاطِمُهُ سَيِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ الجَنَّةِ مِنَ الأَوَّلِينَ وَالآخِرِينَ.

الْمُؤْتِ دَعَا عَلِيّاً وَ فَاطِمَةَ والحَسَنَ والحُسَيْنَ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ وقالَ لِمَنْ فِي بَيْتِهِ اُخْرُجُوا عَنِّي وَ قَالَ لِأُمِّ سَلَمَةَ تَكُونِي مِمَّنْ عَلَى البَابِ فَلا يقرَبه أَحَدٌ فَفَعَلَتْ ام سَلَمَةُ فَرَفَعَ رَأْسَهُ إِلَيْهِمْ وَ يَدُهَا فِي يَدِهِ فَوَضَعَهَا فِي يَدِ عَلِيٍ عَلَيْهِ السلام وَقَالَ لَهُ يَا أَبَا اَلْحَسَنِ هَذِهِ وَدِيعَةُ اَللَّهِ وَ وَدِيعَةُ رَسُولِهِ مُحَمَّذٌ عَنْكُفَاحفَظِ اللَّهِ والْحَفْظِنِي فِيها وَ إِنَّكَ لَفاعِلٌ يَا عَلِيُّ هَذِهِ وَ اللَّهِ سَيِّدُهُ نِسَاءُ أَهْلِ الْجَنَّةِ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَالْآخِرِينَ هَذِهِ وَاللَّهُ مَرْيَمُ الْكِبْرِيُّ، ... ».

آن روزی که درد بر پیامبر صلى الله عليه و آله سنگین شد، و براو ترس موت می رفت، على و فاطمه و حسن و حسین را فراخواند، و به کسانی که در بیتش بودند فرمود: از نزدم خارج شوید، و به ام سلمه فرمود: بر درب باش تا کسی نزدیکش نشود، و ام لمه چنین کرد، ... پس سرش را به طرف آنان بلند کرد، و دست فاطمه در دستانش بود، پس در دست على عليه السلام نهاد، و به او فرمود: ای اباالحسن! این ودیعه (و سپرده) خداست و رسول او محمد نزد تو، پس محافظت (ودیعه) خدا و مرا در او بنما، و همانا تو چنین می کنی. ای علی! به خدا قسم که او سیده زنان اهل بهشت از اولین و آخرین است، به خدا قسم که او مریم کبرای است، ....

و در زیارت امام على الرضا عليهما السلام . که از معصوم روایت شده است . عرض میکنیم:

«... اللَّهُمُّ صِلٍّ عَلَى فَاطِمَةِ بَنَتْ نَبِيُّكَ، وَ زَوْجَةُ وَلِيِّكَ، وَ أَمِ السِّبْطَيْنِ، اِلْحَسِنَّ وَ الْحِسَّيْنِ، سَيِّدِيَّ شَبَابِ أهْلِ الْجَنَّةِ، الطُّهْرَةَ الطَّاهِرَةَ، الْمُطَهَّرَةَ النَّقِيَّةَ( التَّقِيَّةَ)، الرَّضِّيَّةَ الزَّكِيَّةَ، سَيِّدَةَ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ، وَسَيِّدَةَ نِسَاءِ أهْلِ الْجَنَّةِ مِنَ الْخَلْقِ أَجَمْعَيْنِ، ...».(1)

با الها! بر فاطمه دختر پیامبرت، و همسر وليت، و مادر دو نواده (پیامبر)، حسن و حسین ، دو سید جوانان اهل بهشت ، پاک و پاکیزه ، و پاکیزه گردیده (ات) تمیز (با تقوی)، برگزیده پاک سرشت، سیده زنان جهانیان، و سیده زنان اهل بهشت از همه خلق

ص: 193


1- کامل الزيارات: ص 308 ب2 ح 2- و روي عن بعضهم قال: إِذَا أَتَيْتَ قَبْرَ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى اَلرِّضَا بِطُوسَ فَاغْتَسِلْ عِنْدَ خُرُوجِكَ مِن مَنزِلِكَ وَ قُلْ حِينَ تَغْتَسِلُ اَللّهُمَّ طَهِّرْنِي وَ طَهِّرْ لِي قَلْبِي .... و من لا يحضره الفقيه: ج2 ص602ح3210 و عیون اخبار الرضا عليه السلام : ج2 ص 267 ب68 ح1 و تهذیب الأحکام: ج6 ص86 ب35 ح 171. و کتاب المزار الكبير ابن المشهدي: ص 647 ب1- أخبرني بهذه الزيارة الشيخ الفقيه أبو محمد عبد الله الدوريستي رضي الله عنه، عن جده، عن أبيه، عن الشيخ أبي جعفر محمد بن علي بن الحسين بن بابویه، قال: ذکر بهذه الزيارة شيخنا محمد بن الحسن في جامعه فقال: إِذَا أَرَدْتَ زِيَارَةَ الرِّضَا عَلَيْهِ السَّلَامُ بِطُوسَ . . . وَ سِرْ حَتَّى تَقِفَ عَلَى قَبْرِهِ وَ تَسْتَقْبِلَ وَجْهَهُ بِوَجْهِكَ وَ اجْعَلِ الْقِبْلَةَ بَيْنَ كَتِفَيْكَ وَ قُلْ :... .

صلوات فرست، ....

و در کتب مخالفین بنابر برخی از روایاتشان مطابق متن صحیحی که در کتب ما آمده است ذکر شده، در ملحقات احقاق الحق جلد10 و جلد19 و 25 و 33 آمده است:

«أَمَّا إِنَّهَا سَيِّدَةُ النِّسَاءِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»

«أَلاَّ تَرْضَيْنَ أَنْ تَكُونِي سَيِّدَةَ نِيسَاءِ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ»

«فَاطِمُهُ سَيِّدَةُ نَسَاءِ اَلْعَالَمِينَ»

«فَاطِمَةُ سَيِّدُ نِسَاءِ أَهْلِ اَلْجِنِّة»

«أَنْتِ سَيِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ»

«فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ سَيِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ اَلْجِنِّة»

«خَيْرُ نِسَاءِهَا( الْجَنَّةَ) فَاطِمَةَ بَنَتْ مُحَمَّدٌ»

«أَمَّا إِنَّهَا سَيِّدَةُ النِّسَاءِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»

«أَفْضَلُ نِسَاءِ الْأَوَّلِينَ والآخِرِينَ فَاطِمَةَ إنَّ سَيِّدَهُ نِسَاءُ أَهْلِ اَلْجِنِّة»

«أَمَّا ترْضَيْ أَنَّ تَكَوُّنِيَّ سَيِّدَةَ نِسَاءِ أهْلِ الْجَنَّةِ»

«إِنَّ اللهَ أَخَبَرَنِي أَنَّ فَاطِمَةَ سَيِّدَةَ نِسَاءِ أهْلِ الْجَنَّةِ».

و در آیه کریمه:

«وَ إِذْ قَالَ اَلْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ اِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ الْعالَمِينَ».(1)

اصطفاء به معنی اختیار صفا، و خلوص از کدورت در شیء می باشد و این معنی غیر از انتخاب و اختیار است و نظر در اصطفاء به جعل صفاء شيء است.

واصطفاء ایشان بر زنان عالم خودش لازمه اش این نیست که ایشان از آنها بهتر و افضل در

ص: 194


1- سوره (3) آل عمران آية 43.

همه جهات باشد، و قطعی است که مقصود نساء عالمين حاضرو موجود در آن زمان می باشد، و نه همه زمان ها و این معنی را تعبیر به صیغه ماضی تأیید می کند که دلالت بر تحقق آن دارد . واصطفاء اول در آیه دلالت می کند براصطفاء در خودش، و دومی برزنان، بنابراین حضرت مريم عليها السلام سیادت بر زنان دارند به طور نسبی، اضافه بر این که بنابر احادیثی چند از اهل بیت نبوت عليهم السلام، این سخن ملائکه با حضرت فاطمه علیها السلام نیز بوده است. در علل الشرائع جلد1 صفحه 182 باب 146 حدیث1 به سند خود از امام جعفر صادق علیه السلام می فرمود:

«إِنَّمَا سُمِّيَتْ فَاطِمَةُ عليْها السَّلاَمُ مُحَدَّثَةٌ لِأَنَّ اَلْمَلاَئِكَةَ كَانَتْ تَهْبِطُ مِنَ اَلسَّمَاءِ فَتُنَادِيهَا كَمَا تُنَادِي مَرْيَمَ بِنْتَ عِمْرَانَ فَتَقُولُ يَا فَاطِمَةُ إِنَّ(1) اللَّهَ اصْطَفاكِ وَ طهرک وَ اصطفاک عَلى نِساءِ الْعالَمِينَ . یا فَاطِمَةَ ! اقْنُتِي لربک وَ اسْجُدِي وَ ارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِينَ . فتحدثهم وَ يحدثونها ، فَقالَ لَهُمْ ذَاتَ لَيْلَةً : أَ لَيْسَتِ الْمُفَضَّلَةُ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ مریم بِنْتُ عِمْرَانَ ؟ فَقالُوا : إِنَّ مَرْيَمَ كَانَتْ سَيِّدَةِ نِسَاءِ عَالِمُهَا ، وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جعلک سَيِّدَةِ نِسَاءِ عالمک وَ عَالِمُهَا ، وَ سَيِّدَةُ نِسَاءِ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ ».

همانا فاطمه علیها السلام را به خاطر این محدثه نامیه شد که فرشتگان از آسمان فرود می آمدند و آن حضرت را می خواندند همان طوری که مریم دختر عمران را صدا می زدند، فرشتگان می گفتند: ای فاطمه! همانا خدا تو را برگزید و پاکیزه ات نمود و بر تمام زنان عالم اختیارت کرد. ای فاطمه! پروردگارت را بخوان و سجده اش نما و با رکوع کنندگان ركوع كن، و حضرتش با آنها سخن می گفت و آنها نیز با او سخن میگفتند، شبی فاطمه سلام الله علیها به فرشتگان فرمود: مگر مریم بنت عمران برتمام زنان عالم برتری ندارد؟ فرشتگان عرضه داشتند: مریم بانو و سرور زنان عالم خودش بود، و همانا خداوند عزوجل تو را سرور زنان عالم خودت و عالم مريم و سرور تمام زنان

ص: 195


1- بحار الأنوار.

عالم هستی از اولین تا آخرین قرار داده .

و در کتاب دلائل الإمامة صفحه 80 و81 حدیث20 و صفحه 152 حديث 66 و در کتاب العدد القوية صفحه 226 و 227 ازکتاب الدروکتاب مواليد الأئمة به سند خود از امام جعفرصادق عليه السلام آمده است:

«سُمِّيَتْ فَاطِمَةُ مُحَدَّثَةً لِأَنَّ المَلاَئِكَةَ كَانَتْ تَهْبِطُ مِنَ السَّمَاءِ فَتُنَادِيها كَمَا تُنَادِي مَرْيَمَ بِنْتَ عِمْرَانَ فَتَقُولُ يَا فَاطِمَةُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاكِ وطَهَّرَكِ وَ اصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ اَلْعَالَمِينَ يَا فَاطِمُهُ اقْنُتِي لِرَبِّكِ اُسْجُدِي وَ اِرْكَعِي مَعَ اَلرَّاكِعِينَ وَ تُحدثهم و يُحدثونها فَقَالَتْ لَهُمْ ذَاتَ لَيْلَةٍ أَ لَيْسَتِ اَلْمُفَضَّلَةُ عَلَى نِسَاءِ اَلْعَالَمِينَ مَرْيَمَ بِنْتِ عِمْرَانَ فَقَالُوا إِنَّ مَرْيَمَ كَانَتْ سَيِّدَةَ نِسَاءِ عَالَمِهَا وَ إِنَّ اَللَّهَ جَعَلَكِ سَيِّدَةَ نِساءِ عالَمِكِ وَ سَيِّدَةَ نِساءِ الأَوَّلِينَ وَالآخِرِينَ».

فاطمة عليها السلام از آن جهت محدثه نامیده شد که فرشتگان بر او فرود می آمدند و با او گفتگو می کردند همان گونه که با مریم بنت عمران گفتگو می کردند، آنها به فاطمه میگفتند: ای فاطمه! همانا خداوند تو را برگزیده، و از پلیدیها تطهیر نموده، و تو را بر زنان در عالم برتری داده است. ای فاطمه! خدایت را سپاسگزار بوده وی را عبادت نما. آنها با يك دیگر گفتگو می کردند، شبی فاطمه به آنها گفت: آیا آن که در این آیه، نسبت به زنان دو عالم، فضیلت و برتری داده شده، مریم دختر عمران نبوده است؟ فرشتگان گفتند: مریم بزرگ زنان زمان خود بوده، و همانا خداوند تو را سرور زنان عالم خودت ، و سیده زنان اولین و آخرین قرار داده است.

و در کتاب الأمالى صدوق صفحه 112 الی 116 مجلس 24 حدیث2 به سند خود از سعید بن جبیر از ابن عباس که رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: ... (دخترم فاطمه پس از رحلت من فرشتگان برای تسلی و انس او نزد وی می آیند) ...

ص: 196

«فَنَادَتْهَا بِمَا نَادَتْ بِهِ مَرْيَمَ بِنْتَ عِمْرَانَ فَتَقُولِيَا فَاطِمَةُ انَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ و طَهَّرَكِ وَ بَيْنَ اِصْطَفَاكِ عَلَيَّ نِساءُ اَلْعَالَمِينَ يَا فاطِمَةُ اقْنُتِي لِرَبِّكِ وَ اسْجُدِي وَ ارْكَعِي الرَّاكِعِينَ ...»

پس به همان که مریم دختر عمران را صدا زدند ندا کنند، پس گویند: ای فاطمه ! همانا خداوند تو را برگزیده و پاک گرانیده و بر همه زنان جهانیان برگزیده. ای فاطمه برای پروردگارت قنوت نما و سجده کن و با رکوع کنندگان رکوع کن ....

و در کتاب الأمالی شیخ صدوق صفحه 486 إلى 488 مجلس 73 حدیث 18 و در کتاب بشارة المصطفى جزء 2 صفحه 177 و 178 به سند خود از سعید بن المسيب از ابن عباس که گفت: روزی رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم نشسته بودند و در کنار ایشان حضرت على و فاطمه و حسنین علیهم السلام نیز نشسته بودند که فرمود:

« ... وَ كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى ابْنَتِي فَاطِمَةَ ، قَدْ أَقْبَلَتْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى نجیب مِنْ نُورٍ ، عَنْ يَمِينِهَا سَبْعُونَ أَلْفَ ملک ، وَ عَنْ يَسَارِهَا سَبْعُونَ أَلْفَ ملک ، وَ بَيْنَ يَدَيْهَا سَبْعُونَ أَلْفَ ملک ، وَ خَلْفِهَا سَبْعُونَ أَلْفَ ملک ، تَقُودُ مُؤْمِنَاتٍ أُمَّتِي إِلَى الْجَنَّةِ ، فایما امراة صَلَّتْ فی الیوم وَ اللَّيْلَةِ خَمْسَ صَلَوَاتٍ ، وَ صَامَتْ شَهْرَ رَمَضَانَ ، وَ حَجَّتْ بَيْتَ اللَّهِ الْحَرَامَ ، وَ زکت مَالِهَا ، وَ أَطَاعَتْ زَوْجُهَا ، وَ وَالَتْ عَلِيّاً بَعْدِي ، دَخَلْتُ الْجَنَّةَ بشفاعۃ ابْنَتِي فَاطِمَةَ ، وَ إِنَّها لسیدة بساء الْعَالَمِينَ.

... و گویا من می نگرم دخترم فاطمه را، که روز قیامت بر اسبی از نور سوار است، و از طرف راستش هفتاد هزار فرشته، و از چپش هفتاد هزار، و جلو رو و دنبالش هر کدام هفتاد هزار فرشته باشد، و زنان امتم را به بهشت رهبری کند، هرزنی در شبانه روز پنج نماز بخواند، و ماه رمضان را روزه دارد، و حج خانه خدا کند، و زكاة مالش را بپردازد، و شوهرش را اطاعت کند، و پس از من پیرو على باشد، به شفاعت دخترم فاطمه به

ص: 197

بهشت رود، و همانا او سیده زنان عالمیانست.

گفته شد: ای رسول خدا! آیا او سیده زنان عالم خودش است؟ پس فرمود:

«ذَاكَ لِمَرْيَمَ بِنْتِ عِمْرَانَ فَأَمَّا اِبْنَتِي فَاطِمَةُ فَهِيَ سَيِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ اَلْآخِرِينَ وَ إِنَّهَا لَتَقُومُ فِي مِحْرَابِهَا فَيُسَلِّمُ عليها سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ الْمُقَرَّبِينَ ويُنَادُونَهَا بِما نادَت بِهِ اَلْمَلاَئِكَةُ مَرْيَمَ فيقولون يَا فَاطِمَةُ إِنَّ اللَّهَ اِصْطَفَاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اِصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ اَلْعَالَمِينَ».

...آن مریم دختر عمران بود، پس همانا دخترم فاطمه سیده و سرور زنان عالمیان از اولین و آخرین است، و همانا او در محراب نمازش برخیزد و بر او هفتاد هزار فرشته از فرشتگان مقرب بر او سلام کنند، و او را صدا زنند به آنچه فرشتگان مریم را صدا زدند و می گویند: ای فاطمه! به تحقیق خداوند تو را برگزیده و پاک گردانیده و بر زنان عالمیان انتخاب کرده است.

و در کتاب روضة الواعظين جلد1 صفحه 149 و150 و مناقب آل أبي طالب عليهم السلام جلد3صفحه360 - از رسول الله صلى الله عليه و آله سلم است که فرمود:

«فَاطِمَةُ سَيِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ مِنَ الأَوَّلِينَ والآخِرِينَ وَ إِنَّهَا لَتَقُومُ في مِحْرَابِهَا فَيُسَلِّمُ عَليْهَا سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ وَيُنادونَها بِما نَادَتْ بِهِ اَلْمَلاَئِكَةُ مَرْيَمَ فيقولون يَا فَاطِمهُ إِنَّ اللَّهَ اِصْطَفَاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اِصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ اَلْعَالَمِين ...»

فاطمه سیده زنان عالمیان از اولین و آخرین است، و همانا او در محراب نمازش برخیزد و براو هفتاد هزار فرشته از فرشتگان مقرب بر او سلام کنند، و او را صدا زنند به آنچه فرشتگان مریم را صدا زدند و می گویند: ای فاطمه! به تحقیق خداوند تو را برگزیده و پاک گردانیده و برزنان عالمیان گزینش کرده است....

در کتاب الأمالی، شیخ صدوق: صفحه 114 المجلس 24 حديث 2 و در کتاب بشارة المصطفى

ص: 198

جزء2 صفحه197 الی 199 و الفضائل، ابن شاذان صفحه8 الی 10 به سند خود از سعید بن جبیر از ابن عباس گفت: روزی رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم نشسته بودند و در آن هنگام امام حسن علیه السلام وارد شدند، حضرت به مجرد دیدن ایشان گریان شده و فرمودند:

«... ثُمَّ تُرِي نَفْسَهَا ذَلِيلَةً بَعْدَ أَنْ كَانَتْ فِي أَيَّامِ أَبِيهَا عَزِيزَةً فَعِنْدَ ذَلِكَ يُؤْنِسُهَا اَللَّهُ تَعَالَى ذِكْرُهُ بِالْمَلاَئِكَةِ فَنَادَتْهَا بِمَا نَادَتْ بِهِ مَرْيَمَ بِنْتَ عِمْرَانَ فَتَقُولُ يَا فَاطِمَةُ إِنَّ اللَّهَ اِصْطَفَاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اِصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ اَلْعَالَمِينَ يَا فَاطِمَةُ اقتِني لِرَبِّكِ واسْجُدِي وَ ارْكَعِي مَعَ اَلرَّاكِعِينَ ثُمَّ يَبْتَدِي بِهَا اَلْوَجَعُ فتمْرضُ فَيَبْعَثُ اَللَّهُ عَزَّ و جل اليها مَرْيَمَ بِنْتَ عِمْرَانَ تُمَرِّضُهَا وَ تُونِسُهَا فِي عِلَّتِهَا...»

... و خود را خوار بیند پس از آن که در دوران پدر عزیز بوده، در این جا خدای تعالی او را با فرشتگان مأنوس سازد، و او را بدان چه به مریم دخترعمران گفتند ندا دهند و گویند: ای فاطمه! خدایت گزید و پاك کرد و بر زنان جهانیان برگزید. ای فاطمه! قنوت کن بر پروردگارت و سجود و ركوع كن با رکوع کنندگان ، سپس بیماری او آغاز شود و خدا مريم دختر عمران را بفرستد او را پرستاری کند و در بیماری او انيس او باشد ...

نتیجه این که: حضرت مریم و خديجه، و حضرات مادران امامان معصوم علیه السلام نیز سيدات نسوان زمان خود بوده اند، و مادران ائمه به سبب این که ظرف قابلی برای مادری ائمه بوده اند، افضل از زنان زمان خود می باشند، و حضرت فاطمه زهراء سلام الله علیها بر همه آنان سیادت و سروری دارند.

شواهدی دال بر عصمت ذاتيه وافضیلت مادران امامان معصوم برزنان عصر خویش

مادر امام محمدباقر علیه السلام

«كَانَتْ صِدِّيقَةً ، لَمْ يُدْرِكْ فِي آلِ الْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ امْرَأَةٍ مِثْلِهَ».

ص: 199

او صدیقه بود، در خاندان امام حسن علیه السلام زنی به همتایی او نبود.

ابوالصباح از امام محمد باقر عليه السلام نقل می کند که فرمود:

«كَانَتْ أُمِّي قَاعِدَةً عِنْدَ جِدَارٍ ، فتصدع الْجِدَارِ ، وَ سَمِعْنَا هَدَّةَ شَدِيدُ ، فَقَالَتْ بِيَدِهَا : لَا وَ حَقِّ الْمُصْطَفَى ، مَا أَذِنَ اللَّهُ لَكَ فِي السُّقُوطِ ، فَبَقِيَ مُعَلَّقاً فِي الْجَوِّ حتی جازته ، فَتَصَدَّقْ أَبِي عَنْهَا بِمِائَةِ دِينَارٍ».

مادرم زیر دیواری نشسته بود، ناگاه آن دیوار شکاف خورد، و ما آوای ریزش سختی را شنیدیم، مادرم با دست خود اشاره کرد و گفت: نه، به حق مصطفی، خدا به تو اجازه نداده که فرود آئی، آن دیوار میان جو آویزان ماند تا مادرم از زیر آن گذشت، و پدرم صد اشرفی از جانب او صدقه داد.

أبوالصباح گوید: و امام جعفرصادق عليه السلام روزی جده خود را یاد کرد و فرمود:

«كَانَتْ صِدِّيقَةً ، لَمْ تُدْرِكْ فِي آلِ الْحَسَنِ امْرَأَةٍ مِثْلِهَا».(1)

او صدیقه بود و در خاندان امام حسن چون او دیده نشد.

حميدة مادر امام موسى الكاظم عليه السلام

رسول الله صلى الله عليه و آله درباره حمیده (در خوابی) فرمودند:

«حَمِيدَةَ فِي الدُّنْيَا ، مَحْمُودَةٍ فِي الْآخِرَةِ ، حميده سَيِّدَةِ الْإِمَاءِ»

پسندیده در دنیا، ستوده در آخرت، حمیده سیده (و سرور و بانوی) کنیزکان.

و امام محمدباقر عليه السلام درباره او فرمودند:

«يَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ حَمِيدَةُ سَيِّدُ اَلْإِمَاءِ مُهَذَّبَةٌ مُصَفَّاةٌ مِن الارجاس كَسَبِيكَةِ اَلذَّهَبِ مَا زَالَتِ الاِمْلاكُ تَحْرُسُها لَكَ حَتّي اُدَّيَتِ اِلَيْكَ كَرَامَةً مِنَ اَللَّهِ جَلَّ جَلاَلُهُ وَ عَلا».(2)

ای ابا عبد الله ! حمیده (بانوو) بزرگ کنیزها است، نظیر قطعه ای طلا از پلیدی ها پاك و پاکیزه است ، همیشه فرشتگان از او محافظت کرده اند تا از طرف خدای جل و علا نزد تو

ص: 200


1- الكافي: ج1 ص469 ح1. و الهداية الكبرى: ص240 - و از عالم عليه السلام روایت شده است که: ابو محمد على بن الحسين با ام عبد الله دختر امام حسن مجتبی که مادر امام محمد باقر عليهم السلام است ازدواج کرد و او را «صديقه» می نامید و می فرمود: لَمْ يُدْرِكْ فِي آلِ الْحَسَنِ امْرَأَةٍ مِثْلِهَا. و روایت شده که امام محمد باقر علیه السلام فرمود: كَانَتْ أُمِّي أُمَّ عَبْدِ اللَّهِ بِنْتُ الْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ جَالِسَةُ عِنْدَ جِدَارِ فتصدع الْجِدَارَ فَقَالَ بِيَدِهَا : لَا وَ حَقِّ الْمُصْطَفَى ، مَا أَذِنَ لَكَ اللَّهِ فِي السُّقُوطِ حَتَّى أَقُومُ ، فَبَقِيَ مُعَلَّقاً حَتَّى قَامَةً وَ بَعُدَتْ ثُمَّ سَقَطَ ، فَتَصَدَّقْ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ بِمِائَةِ دِينَارٍ». و در اثبات الوصية: ص176 - از عالم عليه السلام روایت است که فرمود: أَنَّهُ تَزَوَّجَ أَبُو مُحَمَّدٍ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَلَيَّ السَّلَامَ بِأُمِّ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ عَمَّةٍ ، وَ هِيَ أُمُّ جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلَامَ وَ كَانَ يُسَمِّيهَا الصِّدِّيقَةِ ، وَ يَقُولُ : لَمْ يُدْرِكْ فِي آلِ الْحَسَنِ امْرَأَةٍ مِثْلِهَا . و در کتاب إثبات الوصية: ص 176- از امام محمدباقر عليه السلام روایت می کند که فرمود: كَانَتْ أُمِّي أُمَّ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ جَالِسَةُ عِنْدَ جِدَارِ فتصدع الْجِدَارِ فَقَالَتْ بیدها : لَا وَ حتي المصطفی ، مَا أَذِنَ اللَّهُ جَلَّ وعزلك فِي السُّقُوطِ حَتَّى أَقُومُ . فَبَقِيَ مُعَلَّقاً حَتَّى قَامَةً وَ بَعُدَتْ ثُمَّ سَقَطَ ، فَتَصَدَّقْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِمِائَةِ دِينَارٍ. و در دلائل الإمامة: ص 217 - و يروي: أَنَّهُ تَزَوَّجُ [ أَبُو مُحَمَّدٍ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ ] بِأُمِّ عَبْدِ اللَّهِ بِنْتُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ ، وَ هِيَ أُمُّ أَبِي جَعْفَرٍ وَ كَانَ يُسَمِّيهَا الصِّدِّيقَةِ . وَ يُقَالُ : إِنَّهُ لَمْ یدرک فِي آلِ الْحَسَنِ امْرَأَةٍ مِثْلِهَا. والدعوات، قطب الدين الراوندي: ص68 ح- و روایت شده است از امام محمدباقر عليه السلام که فرمود: كَانَتْ أُمِّي قَاعِدَةً عِنْدَ جدَار فَتَصَدَّعَ الجِدَارُ وَ سَمِعْنَا هَدَّةً شَدِيدَةً فقالثَ بِيَدِهَا لاَ وَ حَقِّ اَلْمُصْطَفِي مَا أَذِنَ اَللَّهُ لَكَ فِي اَلسُّقُوطِ فَبَقِيَ مُعَلَّقاً حتي جَازَتْهُ فَتَصَدَّقَ عَنْهَا أَبِي عَلَيْهِ السَّلاَمُ بِمِائَةِ دِينَار. و ذكرها الصادق عليه السلام يوما فقال: كَانَتْ صِدِّيقَةً ، لَمْ يُدْرِكْ فِي آلِ الْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ امْرَأَةٍ مِثْلِهَا. و دلائل الإمامة: ص 218- روایت شده: أَنَّهَا كَانَتْ عِنْدَ جِدَارِ فتصدع الْجِدَارِ فقالث بیدها : لَا وَ حَقِّ الْمُصْطَفَى ، مَا أَذِنَ اللَّهُ لَكَ فِي السُّقُوطِ ، فَبَقِيَ مُعَلَّقاً فِي الْجَوِّ حتی جَازَتْ ، فَتَصَدَّقْ عَنْهَا عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ بِمِائَةِ دِينَارٍ .
2- إثبات الوصية: ص189- و روي عن جابر أنه قال: قال لي أبو جعفر عليه السلام: قَدْ قَدِمَ رَجُلُ مِنَ الْمَغْرِبِ مَعَ رَقِيقُ . و وصف لي جارية و أمرني بابتياعها بصرة دفعها . فمضيت الى الرجل. فعرض علي ما كان عنده من الرقيق. فقلت له: بقي عندك غير ما عرضت علي. قال لي: بقيت جارية عليلة. فقلت: أعرضها علي. فعرض علي حميدة. فقلت: بكم تبيعها؟ فقال لي: بسبعين دينارا. فأخرجت الصرة إليه. فقال لي النحاس: لا إله إلا الله . رأيت والله البارحة في التوم رسول الله صلى الله عليه و آله قد ابتاع متي هذه الجارية بهذه الصرة. فبعتها منه، ثم تناول الضرة و تسلمت الجارية. و كان في الصرة سبعون دینارة. و صرت بها إليه. فسألها عن اسمها. فقالت: حميدة. فقال: حَمِيدٌ فِي اَلدُّنْيَا مَحْمُودٌ فِي الْآخِرَةِ. ثم سألها عن خبرها فعرفته أنها بکرما مسها رجل. فقال لها: أَنَّى يَكُونُ ذَلِكَ وَ أَنْتَ جَارِيَةً كَبِيرَةً؟ فقالت: كان لي مولى اذا أراد أن يقربني أتاه رجل في صورة حسنة أراه دونه و لا يراه فيمنعه من أن يصل إلي، و يدفعه، و يصده عني. فقال أبو جعفر: الحمد لله . ودفعها إلى أبي عبد الله عليه السلام وقال له: يا أبا عبداَللَّهِ حَمِيدَةُ سَيِّدَةُ الاماءِ مُهذَّبَة مُصَفَّاةً مِنَ الارجاس كَسَبِيكَةِ اَلذَّهَبِ مَا زالَتِ الامْلاكُ تَحْرُسُها لَكَ حَتِّي ادَّيَتِ اِلَيْكَ كَرامَةً مِنَ اللَّهِ جَلَّ جَلاَلَةً وَ عَلاَ. و دلائل الإمامة: ص 307 ح 3/260- و حدثنا أبو المفضل محمد بن عبد الله، قال: حدثني أبو التجم بدر ابن عمار الطبرستاني قال: حدثني أبو جعفر محمد بن علي الشلمغاني، رفعه إلى جابر قال: قال لي أبو جعفر عليه السلام: ...- مانند إثبات الوصية با اختلافي اندک - . و در کتاب الدرالنظيم: ص 649 از جابر بن یزید الجعفي... - مانند إثبات الوصية با اختلافي اندک -.

فرستاده شده است.

و امام جعفر صادق علیه السلام فرمودند:

«حَمِيدَةُ مِصْفَالُهُ مِنَ اَلْأَدْنَاسِ كَسَبِيكَةِ اَلذَّهَبِ مَا زَالَتِ اَلْأَمْلاَكُ تَحْرُسُهَا حَتَّى أَدَّيْتِ اِلِي كَرَامَةً مِنَ اَللَّهِ لِي وَ اَلْحُجَّةِ مِنْ بَعْدِي»(1)

حمیده از چرکین ها پاك است مانند شمش طلا، همیشه فرشته ها او را نگهداری کرده اند تا به دست من رسیده، به جهت کرامتی که خدا به من وبه حجت پس از من داشته است .

تکتم، نجمة، مادر امام على الرضا عليه السلام

عون بن محمد الكندی گفت: ابوالحسن علی بن هیثم مردی بود با خبر از امور ائمه علیهم السلام واخبار ایشان و ازدواج ایشان و من کسی را آشناتر از او در این امور ندیدم و ازو شنیدم که گفت:

حمیده مادر امام موسی کاظم علیه السلام که از اشراف و بزرگان عجم بود کنیزی خرید که اسم شريف او تكتم بود و افضل زنان بود در عقل و دین و تعظیم نمودن مولای خود حميده و این قدر احترام حمیده را می داشت که تا حمیده مالکه او بود پیش روی او ننشست به جهت احترام به او پس حمیده به فرزند خود موسى عليه السلام گفت:

«ای پسرم! تكتم کنیزیست که تا به حال کنیزی بهتر از او ندیده ام و شک ندارم اگر نسلی از برای او باشد به زودی خدا آن را ظاهر کند و من او را به تو بخشیدم، پس سفارش کن به او نیکی کنند».

چون امام رضا عليه السلام از او متولد شد آن جناب اسم او را طاهره نامید. و امام رضا عليه السلام بسیار طلب شیر می نمود و تام الخلقه بود پس تکتم گفت: اعانت کنید مرا به کسی که شیر دهد این طفل را. به او گفتند: آیا شیر تو کم است؟ گفت: من دروغ نمی گویم قسم به پروردگار که شیر من کم نشده ولی من یک سلسله اوراد و اذکار

ص: 201


1- الكافي: ج1 ص 477 ح2- محمد بن يحيى، عن محمد بن أحمد، عن عبد الله بن أحمد، عن علي بن الحسين، عن ابن سنان، عن سابق بن الوليد، عن المعلى بن خنيس: أن أبا عبد الله عليه السلام قال:.

دارم که همیشه به آن ملتزم هستم، و از وقتی که این مولود به دنیا آمده، فرصت برای آن اوراد و اذکار کم شده است.(1)

مادر امام محمد الجواد علیه السلام

امام على الرضا عليه السلام به عموی خود على بن جعفر فرمود:

«یا عَمٍّ ا لَمْ تَسْمَعْ أَبِي وَ هُوَ يَقُولُ : قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ لَهُ وَ سَلَّمَ : « بِأَبِي ابْنُ خِيَرَةِ الْإِمَاءِ ابْنُ النُّوبِيَّةِ ، الطبيبة الْفَمَ ، الْمُنْتَجَبَةِ الرَّحِمِ؟ ....»(2)

ای عمو! مگر نشنیدی که پدرم می فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: پدرم فدای پسر بهترین کنیزان، پسر کنیز نوبه ، که دهانش پاکیزه، و رحمش منتجب (و برگزیده خدا برای امام ) است؟، ....

امام على الرضا درباره امام محمد جواد و والده مکرمه اش علیهم السلام فرمود:

«قَدْ وُلِدَ لِي شَبِيهُ موسی بْنِ عِمْرَانَ فَالِقِ الْبِحَارِ وَ شَبِيهُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ ، قُدِّسَتْ أَمْ وَلَدَتْهُ ، قَدْ (3) خُلِقَتِ طَاهِرَةُ مُطَهَّرَةً».(4)

همانا پسری شبیه موسی بن عمران شکافنده دریاها و شبیه عیسی بن مریم برای من متولد شد، مادری که او را زائیده تقدیس شده است، زیرا که او پاکیزه و پاک گردیده (خداوند) آفریده شده.

مادر امام على الهادی علیه السلام

و روایت نمود محمد بن الفرج و علي بن مهزیار از ابوالحسن امام علي الهادي النق عليه السلام که درباره مادر گرامش فرمود:

«أُمِّي عَارِفَةً بِحَقِّي ، وَ هِيَ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ مَا لَا (5) يَقْرَبْهَا شَيْطانٍ مَرِيدٍ ( مارِدٍ )(6): وَ لَا يَنَالُهَا كَيْدَ جَبَّارٍ عَنِيدٍ ، وَ هِيَ مکلوءة بِعَيْنِ اللَّهِ الَّتِي لَا تَنَامُ ، وَ لَا تَتَخَلَّفَ عَنْ أُمَّهَاتِ الصِّدِّيقِينَ وَ الصَّالِحِينَ».(7)

ص: 202


1- عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج1 ص 14 ب2 ح 2- حدثنا الحاكم أبو علي الحسين بن أحمد البيهقي قال: حدثنا الصولي قال: حدثني عون بن محمد الكندي قال: سمعت أبي [أبا] الحسن علي بن میثم يقول و ما رأيت أحدا قط أعرف بأمور الأئمة عليهم السلام و أخبارهم و مناكحهم منه قال: اشترت حميدة المصفاة و هي أم أبي الحسن موسی بن جعفر و کانت من أشراف العجم جارية مولدة و اسمها تكتم وكانت من أفضل النساء في عقلها و دینها و إعظامها المولاتها حميدة المصفاة حتى أنها ما جلست بين يديها منذ ملكتها إجلالا لها فقالت لابنها موسى عليه السلام: يا بَنِي ! إِنَّ تَكْتُمَ جَارِيَةً مَا رَأَيْتُ جَارِيَةً أَفْضَلَ مِنْهَا وَ لَسْتُ أَشُكُّ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى سَيَظْهَرُ لَهَا إِنْ كَانَ لَهَا نَسْلُ وَ قَدْ وَهَبَهَا لَكَ فاستؤص خَيْراً بِهَا . فلما ولدت له الرضا عليه السلام سماها الظاهرة. قال: و كان الرضا عليه السلام يرتضع كثيرا و كان تام الخلق فقالت: أعينوني بمرضع فقيل لها: أنقص الدر؟ فقالت: مَا أَكْذِبُ وَ اَللَّهِ مَا نَقَصَ اَلدرْوُ لَكِنَّ عَلَيَّ وِرْدٌ مِنْ صَلاَتِي وَ تَسْبِيحِي وَ قَدْ تَقُصُّ مُنْذُ وَلَدْتُ. از آن: إعلام الوری بأعلام الهدی: ج2 ص40 الفصل1 و کشف الغمة في معرفة الأتمتة: ج2 ص311 و بحار الأنوار: ج49 ص 5 ب 7 ح 7. و در کتاب عیون اخبار الرضا عليه السلام" ج1 ص 16 ب2 ح 3- به سند خود از علی بن میثم از پدرش آورده است که گفت: تا اشترت الحميدة أم موسی بن جعفر عليه السلام أم الرضا نجمة، ذكرت حميدة أنها رأت في المنام رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم يقول لها: يا حميد هَبِي نَجْمَة لِإِبنِكَ موسى فَإِنَّهُ لَهُ سَيُولَدُ لَهُ مِنْهَا وَلَدٌ خَيْرُ أَهْلِ اَلْأَرْضِ. فوهبتها له، فلما ولدت له الرضا عليه السلام سماها الظاهرة، و كانت لها أسماء، منها: نجمة، و أرون، و سکن، و سمان اشمانة، وتكتم، و هو آخر أسمائها. قال علي بن میثم: سمعت أبي يقول: سمعت أمي تقول: كانت نجمة بكرة لمتا اشترتها حميدة. و در کتاب الإختصاص: ص 169- به سند خود از علی بن میثم از پدرش، مانند روایت را نقل کرده است. در إعلام الوری: ص 314 فصلا نیز آمده است. مناقب آل أبي طالب عليهم السلام : ج4 ص 367- از شیخ صدوق: ...ولما ولدت الرضا سماها الظاهرة .... کشف الغمة: ج2 ص312- از علی بن میثم از پدرش مانند آن آمده است. حلية الأبرارن ج4 ص 336 ح 3 و مدينة المعاجز: ج 7 ص 9 ح3/2105 و جلد7 ص 11 و بحار الأنوار: ج 49 ص 7ب 1 ح 7 و جلد49 ص 7 ب1 ح8 از العيون، و بحار الأنوار: ج49 ص10 با ح21 از المناقب. والكافي: ج1 ص 486 ح 1- به سند خود از هشام بن احمر آورده است که گفت: قال لي أبو الحسن الأول : هَلْ عَلِمْتُ أَحَداً مِنْ أَهْلِ الْمَغْرِبِ قَدَمٍ؟ قلت: لا. قال: بَلَى ! قَدْ قَدِمَ رَجُلُ فَانْطَلِقْ بِنَا. فركب و ركبت معه حتى انتهينا إلى الرجل فإذا رجل من أهل المدينة معه رقيق. فقلت له: أعرض علينا فعرض علينا سبع جوار كل ذلك يقول أبو الحسن عليه السلام: لا حاجة لي فيها. ثم قال: أعرض علينا. فقال: ما عندي إلا جارية مريضة. فقال له: ما عليك أن تعرضها؟ فأبى عليه فانصرف ثم أرسلني من الغد فقال: قُلْ لَهُ كَمْ كَانَ غايك فِيهَا ؟ فَإِذَا قَالَ : كَذَا وَ كَذَا ، فَقُلْ : قَدْ أَخْذُهَا . فأتيته فقال: ما كنت أريد أن أنقصها من كذا وكذا. فقلت: قد أخذتها. فقال: هي لك و لكن أخبرني من الرجل الذي كان معك بالأمس؟ فقلت: رجل من بني هاشم. قال: من أي بني هاشم ؟ فقلت: ما عندي أكثر من هذا. فقال: أخبرك عن هذه الوصيفة، إني اشتريتها من أقصى المغرب، فلقيتني امرأة من أهل الكتاب فقالت: ما هذه الوصيفة معك؟ قلت: اشتريتها لنفسي. فقالت: ما يكون ينبغي أن تكون هذه عند مثلك، إن هذه الجارية ينبغي أن تكون عند خير أهل الأرض، فلا تلبث عنده إلا قليلا حتى تلد منه غلاما ما يولد بشرق الأرض ولا غربها مثله. قال فأتيته بها فلم تلبث عنده إلا قليلا حتى ولدت الرضا عليه السلام. و عیون اخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص 17 ب2 ح4 - به دو سند و در کتاب مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: ج4 ص 362- از هشام بن احمد مانند الكافي با اختلافی آمده است. و الإرشاد: ج2 ص 254- به سند خود از صحابي جليل هشام بن احمر مانند روایت الكافي با اختلافي آورده است. روضة الواعظين: ج1 ص530 ح 526 - 30 و کشف الغمة: ج2 ص796- نیز از هشام بن احمر مانند آن را با اختلافی آورده اند.
2- الكافي: ج1 ص 322 باب الإشارة و النص على أبي جعفر الثاني عليه السلام... حدیث 14-به سند خود از علی بن جعفر در حدیثی از امام على الرضا عليه السلام روایت نمود که فرمود: یا عَمُّ ! أَ لَمْ تَسْمَعْ أَبِي وَ هُوَ يَقُولُ : قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ لَهُ وَ سَلَّمَ : بِأَبِي انَّ خیرة الْإِمَاءِ ابْنُ النُّوبِيَّةِ ، الطَّيِّبَةُ الْفَمَ ، الْمُنْتِجَةُ الرَّحِمِ ...؟!. و الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد: ج2 ص 274 فصل في النص على إمامة الجواد عليه السلام... - به سند خود از زکریا بن يحيى بن النعمان که گفت: شنیدم على فرزند امام جعفرصادق با حسن بن حسين بن على بن الحسين سخن می گفت ... تا این که نقل می کند امام علی بن موسی الرضا عليهما السلام فرمود: یا عَمُّ ! أَ لَمْ تَسْمَعْ أَبِي وَ هُوَ يَقُولُ : قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ : بِأَبِي ابْنُ خِيَرَةِ الْإِمَاءِ ، النُّوبِيَّةِ الطَّيِّبَةُ ، یکون مِنْ وُلْدِهِ الطرید الشَّرِيدِ ، المؤتور بابیه وَ جِدَّهُ ، صَاحِبُ الْغَيْبَةِ ، فَيُقَالُ : مَاتَ ، أَوْ هَلَكَ ، أَيُّ وَادٍ لَكَ ؟!. فقلت: صدقت جعلت فداك. و در کتاب إعلام الوری بأعلام الهدی: ص 345 فصل 2 و در کتاب کشف الغمة: ج2 ص351 و مدينة المعاجز ج7 ص 261 ح 2311/ 3 از کافی آورده شده است.
3- البهجة: - .
4- حلية الأبرار: ج4 ص 525 ب1 ح4 و بهجة النظر: ص 122 فصل 12 ح 22 و بحارالأنوار: ج50ب1 ح19 از کتاب عیون المعجزات - از عبدالرحمان بن محمد، از کلثم بن عمران در روایتی از امام علي الرضا عليه السلام درباره حضرت امام محمد جواد عليه السلام و والده مکرمه اش فرمود: قَدْ وُلِدَ لِي شَبِيهُ موسی بْنِ عِمْرَانَ فَالِقِ الْبِحَارُ ، وَ شَبِيهُ عِيسَى ابْنُ مریم قُدِّسَتْ أُمَّ وَلَدِهِ ، قَدْ خَلَقْتُ طَاهِرَةُ مُطَهَّرَةً . و إثبات الوصية: ص 216 آمده است: و روي أنه ولد عليه السلام ليلة الجمعة لإحدى عشر ليلة بقيت من شهر رمضان سنة خمس وتسعين ومائة فلما ولد قال أبو الحسن عليه السلام لأصحابه في تلك الليلة: قَدْ وُلِدَ لِي شَبِيهُ موسی بْنِ عِمْرَانَ عَلَيْهِ السَّلَامُ فالي الْبِحَارُ ، قُدِّسَتْ أَمْ وَلَدَتْهُ ، فَلَقَدْ خَلَقْتُ طَاهِرَةُ مُطَهَّرَةً....
5- الدلائل والدرو المدينه.
6- الدلائل والدرو المدينه.
7- إثبات الوصية: ص228 و دلائل الإمامة: ص410 ح2/369و الدر التنظيم في مناقب الأئمة التهاميم: ص721- و روی محمد بن الفرج و علي بن مهزیار، عن أبي الحسن عليه السلام أنه قال: أُمِّي عارفه بِحَقِّي ، وَ هِيَ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ ، لَا يَقْرَبُهَا شَيْطانٍ مارِدٍ ، وَ لَا يَنَالُهَا کيد جَبَّارٍ عَنِيدٍ ، وَ هِيَ مکلوءة بِعَيْنِ اللَّهِ الَّتِي لَا تَنَامُ ، وَ لَا تَتَخَلَّفَ عَنْ أُمَّهَاتِ الصِّدِّيقِينَ وَ الصَّالِحِينَ . مدينة معاجز الأئمة الإثني عشر: ج 7 ص 420 ح2/2422 از دلائل الإمامه.

مادر من به حق من عارف بود، و او از اهل بهشت است ، شیطان سرکش و پلید به او نزديك نشد (نشود)، دچار مکرو حیله ستمکار کینه ورز نگردیده، و او به چشم قدرت خدا که خواب ندارد محفوظ بوده ، از مادران صديقين و نیکوکار بازنمانده است.

مادر امام حسن الزكي العسکری علیه السلام

عالم عليه السلام فرمود:

«لَمَّا ادخلت سليل ام ابي مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عَلَيَّ ابي اَلْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ سَلِيلٌ مَسْلُولَةٌ مِنَ اَلاِفَاتِ وَ اَلْعَاهَاتِ وَ اَلاِرْجَاسِ وَ اَلاِنْجَاسِ»(1)

وقتی که سلیل مادر امام حسن عسکری نزد امام على النق آمد، آن حضرت فرمود: سليل از آفت ها، گزندها، پلیدی ها و ناپاکیها محفوظ است.

مادر امام حجة ابن الحسن المهدي عليه السلام

امام محمد باقر عليه السلام می فرمود:

«سأل عمر بن الْخَطَّابِ أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ أَخْبِرْنِي عَنِ الْمَهْدِيِّ مَا اسْمُهُ فَقَالَ أَمَّا اسْمُهُ فَإِنَّ حَبِيبِي عَهِدَ إِلَيَّ أَلاَّ أُحَدِّثَ بِهِ حَتَّى يَبْعَثَهُ اَللَّهُ قَالَ فَأَخْبِرْنِي عَنْ صِفَتِهِ قَالَ هُوَ شَابٌ مَرْبُوعٌ حَسَنُ اَلْوَجْهِ حَسَنُ اَلشَّعْرِ يَسِيلُ شَعْرُهُ عَلَى مَنكِبَيهِ وَ يَعْلُو نُورُ وَجْهِهِ سَوَادَ شَعْرِ لَحْيِهِ وَ رَأْسِهِ بِأَبِي اِبْنُ خِيَرَةِ اَلْإِمَاءِ».(2)

عمر بن الخطاب از امیرالمؤمنين عليه السلام پرسید نام مهدی چیست؟ فرمود: حبیب من خاتم انبیا به من دستور داده و تعهد گرفته که تا پیش از ظهور او نام او را به کسی نگویم. گفت: پس مرا از صفتش خبر ده؟ فرمود: جوانی است میانه قامت، نیکوروی، نیکو موی، موهای مبارکش بر دو شانه اش ريخته، و نور صورتش سیاهی محاسن و موی سرش را ناپدید کرده. پدرم به فدای فرزند برگزیده خاتون های عالم.

عبد الرحيم القصیر که گفت: به امام محمدباقر عليه السلام درباره سخن امیرمؤمنان علیه

ص: 203


1- إثبات الوصية: ص 44 2- وروي عن العالم عليه السلام أنه قال: لما دخلت سليل ام اَبي مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عَلَي ابي عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ سَلِيلٌ مَسْلُولَةٌ مِنَ اَلاِفَاتِ وَ اَلْعَاهَاتِ وَ اَلاِرْجَاسِ وَ اَلاِنْجَاسِ.
2- الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج2 ص382 و الغيبة، الطوسي: ص470 فصل 8 به سند خود از عمرو بن شمر مانند الإرشاد. والغيبة، الشيخ الطوسي: ص470 فصل 8 - به سند خود از عمرو بن شمر مانند الإرشاد. و در کتاب روضة الواعظين: ج2 ص 269- مرسل از امام محمدباقر عليه السلام مانند الإرشاد با اختلافي اندک. و در کتاب إعلام الوری: ص 465 فصل و الصراط المستقيم: ج2 ص 253- مرسل از عمرو بن شمر مانند الإرشاد با اختلافی اندک. و در کتاب الخرائج و الجرائح: ج3 ص1152 و منتخب الأنوار المضيئة: ص 29 - مرسل از امام محمدباقر عليه السلام مانند الإرشاد با اختلافی اندک. و در کتاب کشف الغمة: ج2 ص464 از جابر جعفی مانند الإرشاد.

السلام پرسیدم که فرموده بود: «بِأَبِي ابْنُ خِيَرَةِ الْإِمَاءِ»، آیا آن همان فاطمه علیها السلام است؟

فرمود:

«انَ فاطِمَةَ خيرَةُ الحَرائِرِ ذاكَ الْمُبْدحُ بَطْنُهُ اَلْمُشْرَبُ حُمْرَةً رَحِمَ اَللَّهُ فُلاَناً»(1)

همانا فاطمه برگزیده (خداوند) از آزاد زنان است، (مهدی) آن که شکمش عریض، و رنگش سرخ و سفید است، خداوند فلانی را رحمت کند».

حارث همدانی گفت: امیرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

«بِي اِبْنُ خِيَرَةِ الاماءيعني اَلْقَائِمُ مِنْ وُلْدِهِ عَلَيْهِ السلاميسومهم خَسْفاً وَ يَسْقِيهِمْ بِكَاسٍ مُصَبَّرَةٍ وَ لاَ يُعْطِيهِمْ الاّ اَلسَّيفَ هر جَا فَعِنْدَ ذَلِكَ تَتَمَنَّي فَجَرَةُ قُرَيْشٍ لوْ انَّ لَهَا مُفَادَاةً مِنَ الدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا لِيُغْفَرَ لَهَا لاَ نَكُفُّ عَنْهُمْ حَتِّي يُرْضِي اَللَّه»(2)

پدرم فدای فرزند برگزیده کنیزان - يعني قائم از فرزندانش علیه السلام- که آنان را خوار می سازد، و جام نوش تلخ به ایشان می نوشاند، و به آنان جز شمشیر خونریز مرگ آفرین نخواهد داد، پس در این هنگام زشت کاران قریش آرزو میکنند که ای کاش دنیا و هر آنچه در آن است از آن ایشان بود و آن را فدا میدادند تا گناهانشان بخشوده شود، ولى دست از ایشان بر نخواهیم داشت تا آن که خداوند راضی شود».ابوبصیر گفت: از امام جعفر صادق عليه السلام پرسیدم: ای پسر رسول الله ! قائم از شما اهل بیت چه کسی است؟ فرمود:

«يَا أَبَا بَصِيرٍ هُوَ الْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ ابْنِي مُوسى ، ذَلِكَ ابْنُ سَيِّدَةِ الْإِمَاءِ ...».(3)

ای ابابصیر؛ او پنجمین از فرزندان موسی (کاظم) است، او فرزند سیده (و بزرگ بانوی) کنیزان است ....ابواحمد محمد بن زیاد الأزدی گفت: از سرورم امام موسی بن جعفر عليه السلام درباره سخن الله عزوجل: «وَ أَسْبَغَ علیکم نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَ بَاطِنَةً» پرسیدم، فرمود:

ص: 204


1- الغيبة، العماني: ص228 ح 9- به سند خود از عبد الرحيم القصیر که گفت: به امام محمدباقر عليه السلام درباره سخن امیرمؤمنان علیه السلام پرسیدم که فرموده بود: بِأَبِي اِبْنُ خِيرَةِ الإمَاءِ أَ هِيَ فَاطِمَةُ عَلَيْهَا السَّلاَمُ فَقَالَ إِنَّ فَاطِمَةَ خِيَرَةُ الحرائِرِ ذاك الْمُبْدحُ بَطْنُهُ اَلْمُشْرَبُ حُمْرَةً رَحِمَ اَللَّهُ فُلاَناً.
2- الغيبة، العماني: ص 229 ح11- به سند خود از حارث همدانی گفت: امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: بِأَبِي اِبْنُ خِيَرَةِ اَلْمَاءِ يَعْنِي الْقَائِمَ مِنْ وُلْدِهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَسُومُهُمْ خَسْفاً وَ يَسْقِسُهُمْ بِكَاسٍ مُصَبَّرَةٍ وَ لاَ يُعطِيهم الاّ اَلسَّيْفَ هَرْجاً فَعِنْدَ ذَلِكَ تَتَمَنَّي فَجَرَةُ قُرَيْشٍ لَوْ انَّ لَهَا مُفَادَاةً مِنَ الدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا لِيُغْفَرَ لَهَا لاَنَكُفُّ عَنْهُمْ حَتِّي يُرْضِي اَللَّهُ.
3- کمال الدین و تمام النعمة: ج2 ص345 ب33 ح 31 - به سند خود از ابوبصیر گفت: شنیدم امام جعفرصادق عليه السلام می فرمود: « إِنْ سُنَنَ حَادِثَةٌ فِي الْقَائِمِ مِنَّا اَهْلَ الْبَيْتِ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ وَ الْقُذَّةِ بِالْقُذَّةِ. قال أبو بصير فقلت: يا ابن رسول الله ! و من القائم منكم أهل البيت؟ فقال: يَا أَبَا بَصِيرٍ هوالخَامِسُ مِنْ وُلْدِ اِبْنِي موسَى ذَلِكَ اِبْنُ سَيِّدَةِ اَلْإِمَاءِ يَغِيبُ غَيْبَةً يَرْتَابُ فِيهَا اَلْمُبْطِلُونَ ثُمَّ يُظْهِرُهُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَيَفْتَحُ اَللَّهُ عَلَى يَدِهِ مَشَارِقَ اَلْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا وَ يَنْزِلُ رُوحُ اَللَّهِ عِيسَى اِبْنُ مَرْيَمَ عَلَيْهِ السلام فَيُصَلِّي خَلْقَهُ وَ تُشْرِقُ اَلْأَرْضُ بِنُورٍ بِهَا وَ لاَ تَبْقَى فِي اَلْأَرْضِ بُقْعَةٌ عِنْدَ فِيهَا غَيْرُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَّا عَبْدُ اللَّهِ فِيهَا ، وَ يَكُونُ الدین کُلُهُ للِهَ ، وَ لؤ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ .

«النِّعْمَةُ الظَّاهِرَةُ الْإِمَامِ الظَّاهِرُ ، وَ الْبَاطِنَةَ الْإِمَامِ الْغَائِبَ»..

نعمت ظاهری امام ظاهر است، و نعمت باطنی امام غائب است .

عرض کردم: و در امامان کسی است که غیبت نماید؟ فرمود:

«نَعَمْ يَغِيبُ عَن ابصار اَلنَّاسِ شَخْصُهُ ذَلِكَ اِبْنُ سَيِّدَةِ الاماء»(1)

آری شخص او ازدیدگان مردم غائب می شود ... او فرزند سیده کنیزان است ...

حسین بن خالد گفت: ... به امام علی بن موسی الرضا عليه السلام گفته شد: یابن رسول الله ! قائم از شما اهل بیت کیست؟ فرمود:

«الرابِع مِن وُلْدي ابنُ سَيِّدَةِ الإماءِ يُطَهِّرُ اللَّهُ بِهِ الأرضَ مِن كُلِّ جَوٍ وَيُقَدِّسُها مِن كُلِّ ظُلم...»(2)

چهارمین از فرزندانم، فرزند سرور کنیزان است، خداوند به دست او زمین را از هر ستمی پاک کند، و زمین را از هر ظلمی منزه می دارد ....

ابوسعید عقیصا گفت: هنگامی که امام حسن علیه السلام با معاوية بن ابی سفیان لعنة الله عليهما صلح نمود مردم بر حضرت داخل شدند و برخی از آنان ایشان را برای بیعت نمودنش سرزنش نمود، حضرت در پاسخ فرمود:

« وَيْحَكُمْ . . . أَمَّا عَلِمْتُمْ أَنَّهُ مَا مِنَّا أَحَدُ إِلَّا وَ وَ يَقَعُ فِي عُنُقِهِ بِيعَتْ لطاغية زَمَانِهِ إِلَّا الْقَائِمَ الَّذِي . . . إِذَا خَرَجَ . ذلِكَ التَّاسِعِ مِنْ وُلْدِ أَخِي الْحُسَيْنُ ، ابْنُ سَيِّدَةِ الْإِمَاءِ».(3)

وای بر شما ... آیا می دانید که هیچ يك از ما ائمته نیست جز آن که بیعت سرکش زمانش بر گردن اوست مگر قائمی که ... آن گاه که خروج کند، او نهمين از فرزندان برادرم حسین است، فرزند سیده کنیزان است...

امیرالمؤمنین علیه السلام درباره حضرت مهدی عجل الله فرجه ابن خيرة الإماء فرمودند:

«ذلِكَ الفقيد الطَّرِيدُ الشَّرِيدُ : . . . بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ موسی بْنِ

ص: 205


1- كمال الدين و تمام النعمة: ج2 ص368 ب34 ح1 - به سند خود از ابواحمد محمد بن زیاد ازدی که گفت: از سرورم امام موسی بن جعفر عليه السلام درباره سخن خداوند عزوجل در آیه: «وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَ بَاطِنَة» پرسیدم حضرت فرمود: النِّعْمَةُ الظَّاهِرَةُ الْإِمَامِ الظَّاهِرُ ، وَ الْبَاطِنَةَ الْإِمَامِ الْغَائِبَ. فقلت له: و يكون في الأمة من يغيب ؟ قال : نَعَمْ يَغِيبُ عَنْ أَنْصَارِ اَلنَّاسِ شَخْصُهُ وَ لاَ يَغِيبُ عَنْ قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ وَ هُوَ اَلثَّانِي عَشَرَ مِنَّا يُسَهِّلُ اللَّهُ لَهُ كُلَّ عَسِيرٍ وَ يُذَلِّلُ لَهُ كُلَّ صَعبٍ وَ ظَهَرَ لَهُ كُنُوزُ الأَرضِ وَ يُقَرِّبُ لَهُ كُلَّ بَعِيدٍ وَ يُبِيرُ بِهِ كُلَّ جَبّارٍ عَنِيدٍ وَ يُهْلِكُ عَلَى يَدِهِ كُلَّ شَيْطَانٍ مَرِيدٍ ذَلِكَ ابْنُ سَيِّدَةِ اَلْإِمَاءِ اَلَّذِي تُخْفِي عَلَى اَلنَّاسِ وِلاَدَتُهُ وَ لاَ يَحِلُّ لَهُمْ تَسمِيَتُهُ حتّى يُظهره اللّه عزّ و جلّ فَيَملأَ اَلْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْما.
2- كمال الدين و تمام النعمة: ج2 ص371 ب53 ح5- حدثنا أحمد بن زياد بن جعفر الهمداني رضي الله عنه قال: حدثنا علي بن إبراهيم بن هاشم ، عن أبيه، عن علي بن معبد، عن الحسين بن خالد قال: قال علي بن موسى الرضا عليه السلام: لاَ دِينَ لِمَنْ لاَ وَرَعَ لَهُ وَ لا إيمانَ لِمن لا تقِيَّةَ لَهُ إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عند اللّه أعمَلُكم بالتَّقيّة . فقيل له: يا ابن رسول الله ! إلى متى؟ قال: لاَ دِينَ لِمَنْ لاَ وَرَعَ لَهُ وَ لا إيمانَ لِمَنْ لاَ تَقِيَّةَ لَهُ إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَعْمَلُكُمْ بِالتَّقيةِإ لى يَوْمِ اَلْمَعْلُومِ وَ هُوَ يَوْمُ خُرُوجِ قَائِمِنَا أَهْلَ اَلْبَيْتِ فَمَنْ تَرَكَ التَّقِيَّةَ قَبْلَ خُرُوجِ قَائِمِنَا فَلَيْسَ مِنَّا. فقيل له: يا ابن رسول الله ! و من القائم منكم أهل البيت؟ قال: الرَّابِعُ مِنْ وُلْدِي اِبْنُ سَيِّدَةِ اَلإِماءِ يُطَهِّرُ اللَّهُ بِهِ الأَرضَ مِن كُلِّ جَورٍ وَ يُقَدِّسُها مِن كُلِّ ظُلْمٍ و هُوَ الَّذِي يَشُكُّ النَّاسُ فِي وِلَادَتِهِ وَ هُوَ صَاحِبُ الْغَيْبَةِ قَبْلَ خُرُوجِهِ فَإِذَا خَرَجَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِهِ وَ وَضَعَ مِيزَانَ الْعَدْلِ بَيْنَ اَلنَّاسِ فَلاَ يَظْلِمُ أَحَدٌ أحَداً وَ هُوَ الَّذِي تُطوى لَهُ الْأَرْضُ ولا يَكونَ لَهُ ظِلٌ وَ هُوَ الَّذِي يُنَادِي مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ يَسْمَعُهُ جَمِيعُ أَهْلِ الْأَرْضِ بِالدُّعَاءِ إِلَيْهِ يَقُولُ أَلاَ إِنَّ حُجَّةَ اَللَّهِ قَدْ ظَهَرَ عِنْدَ بَيْتِ اللَّهِ فَاتَّبِعُوهُ فَانّ اَلْحَقَّ مَعَهُ وَ فِيهِ وَ هُوَ قَوْلُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ اَنْ نَشّا نُنَزِل عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ آيَةً فَظَلَّتْ أغناقهم لَها خاضِعِينَ. و كفاية الأثر: ص 274 - از شیخ صدوق مانند کمال الدين با اختلافي اندک. مشكاة الأنوار: ص 42 فصل 11- از الكفاية. با اختلافي اندک. إعلام الوری: ص 434 فصل 2- از علی بن ابراهیم مانند کمال الدين با اختلاف اندک. کشف الغمة: ج2 ص524 فصل 2- از حسین بن خالد مانند کمال الدین با اختلافي اندک .
3- كمال الدين و تمام النعمة: ج1 ص315 ح 2- حدثنا المظفر بن جعفر بن المظفر العلوي السمرقندي رضي الله عنه قال : حدثنا جعفر بن محمد بن مسعود، عن أبيه قال: حدثنا جبرئیل بن أحمد، عن موسی بن جعفر البغدادي قال: حدثني الحسن بن محمد الصيرفي، عن حنان بن سدير، عن أبيه سدیربن حكيم، عن أبيه، عن أبي سعيد عقیصا قال: تا صالح الحسن بن علي عليهما السلام معاوية بن أبي سفيان دخل عليه الناس فلامه بعضهم على بيعته فقال عليه السلام: وَ يَحْكُمُ مَا تَدْرُونَ مَا عَمِلْتَ ، وَ اللَّهُ الَّذِي عَمِلْتِ خیر لِشِيعَتِي مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ أَوْ غُرْبَةُ . أَ لَا تَعْلَمُونَ أَنَّنِي إمامکم مُفْتَرَضُ الطاعۃ عَلَيْكُمْ ، وَ أَحَدُ سَيِّدَيْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ بِنَصٍّ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ عَلَيَّ ؟ قالُوا : بَلَى . قَالَ : أَمَّا عَلِمْتُمْ أَنَّ الْخُضَرَ لِمَا خُرْقُ اَلسَّفِينَةِ وَ اِقَامَ اَلْجِدَارُو قَتْلَ اَلْغُلاَمِ كَانَ ذَلِكَ سَخَطاً لموسي بْنِ عِمْرَانَ اذ خَفِيَ عَلَيْهِ وَجْهُ اَلْحِكْمَةِ فِي ذَلِكَ وَ كَانَ ذَلِكَ وَ كَانَ ذَلِكَ عِنْدَ اَللَّهِ تَعَالِي ذِكْرُهُ حِكْمَةً وَ صَوَاباًاً مَا عَلِمْتُم انَّهُ مَا مِنَّا اَحَدٌ اِلاّ وَ يَقَعُ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ لِطَاغِيَةِ زَمَانِهِ اِلاّ اَلْقَائِمُ اَلَّذِي يُصَلِّي رُوحُ اَللَّهِ عيسي اِبْنُ مَرْيَمَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ خَلْفَهَفَانُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ يُخْفِي وِلادَتَهُ وَ يُغيِّبُ شَخصَهُ لِئَلاَّ يَكونَ لاحِدٌ في عُنُقِهِ بَيعَةٌ اذا خَرَجَ ذَلِكَ اَلتَّاسِعُ مِنْ وُلْدِ اخي اَلْحُسَيْنِ اِبْنُ سَيِّدَةِ الاماء يُطيلُ اللَّهُ عُمُرَهُ فِي غَيْبَتِهِ ثُمَّ يُظْهِرُهُ بِقُدْرَتِهِ فِي صُوَرٍ شَابٍ دُونَ ارْبَعِينَ سَنَةً ذَلِكَ لِيَعْلَمَ اَنَّ اللَّهَ عَلَي كُلَّ شَيٍ قَدِيرٌ. و كفاية الأثر: ص224 - از شیخ صدوق مانند کمال الدين با اختلافی اندک. و کتاب الإحتجاج: ج2 ص 289- قال: وعن حنان بن سدير .... مانند کمال الدین با اختلافي اندک .. و إعلام الوری: ص 426 فصل 2- از حنان بن سدير.... مانند کمال الدین با اختلافي اندک . و کشف الغمة: ج2 ص521 فصل 2- و مما جاء فيه عن الحسن بن علي بن أبي طالب عليهما السلام لما صالح الحسن بن علي معاوية دخل الناس عليه و لامه بعض الشيعة على بيعته . مانند الإحتجاج با اندک اختلافي .

جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ علی بْنِ الحسین علیهم السَّلَامُ هَذَا ». وضع یده علی راس الحسین علیه السلام ...»(1)

او گم شده ای است که از کسان و وطن دور و مهجور است، ... فرزند حسن پسر على پسر محمد پسر علی پسر موسی پسر جعفر فرزند محمد پسر على پسر این حسين عليهم السلام است - و دست مبارکش را بر سر حسين عليه السلام قرار داد ...

و در پایان از ساحت مقدس اعلی حضرت بقية الله الأعظم صلوات الله وسلامه عليه و عجل الله فرجه الشريف مسئلت می کنیم تا از ذات مقدس الله تبارک و تعالی ایمانی صحیح و کامل و ثابت را برایمان مسئلت نماید و از تهاجم شبهات و کجرویها ما را حفظ نموده و در تعظیم شعائر آل محمد صلوات الله عليهم که اعظم شعائر الله است و از آنها شعائر فاطمه سلام الله عليها است ما را موفق به احیاء و تعظیم هرچه بیشتر آن بفرماید.

« اللَّهُمَّ ادْفَعْ عَنْ وَلِيِّكَ . . . وَ اقْتُلِ بِهِ جَبَابِرَةِ الْكُفْرِ . . . وَ أَقْصَمُ بِهِ رُءُوسِ الضَّلَالَةِ ، وَ شَارِعَةُ الْبِدَعِ ، وَ مميتة السُّنَّةِ ، وَ مقوية الْبَاطِلِ ، وَ ذَلَّلَ بِهِ الْجَبَّارِينَ ، . . . حَتَّى لَا تَدَعْ مِنْهُمْ دَيَّاراً ، وَ لَا تُبْقِي لَهُمْ آثاراً».

«اَللّهُمَّ طَهِّرْ مِنْهُمْ بِلادَكَ وَ اشْفِ مِنْهُمْ عِبادَكَ وَ اَعْزُ بِهِ اَلْمُوْمِنِينَ وَ اَحْيَ بِهِ سُنَنَ الْمُرْسَلِينَ وَ دارِسَ حِكْمَةِ النَّبِيِّينَ وَ جَدِّدْ بِهِ مَا امْتُحِيَ مِنْ دِينِكَ وَ بَدِّلْ مِنْ حُكْمِكَ حَتَّي تُعِيدَ دِينَكَ بِهِ وَ عَلَيَّ يَدَيْهِ جَدِيداً غَضّاً مَحْضاً صَحِيحاً لاَ عِوَجَ فِيهِ وَ لاَ بِدْعَةَ مَعَه ...»

«اَللّهُمَّ اسْلُكْ بِنا عَلَيَّ يَدَيْهِ مِنْهَاجَ اَلْهَدْيِ وَ الْمَحَجَّةَ الْعَظْمِيَّ وَ الطَّرِيقَةِ الْوُسْطِيِّ اَلَّتِي يَرْجِعُ اِلْيَها الْغَالِي وَ يَلْحَقُ بِهَا اَلتَّالِي وَ قُوفاً عَلَيَّ طاعَتَهُ وَ ثَبِّتْنا عَلَيَّ مُشايَعَتَهُ وَ امْنُنْ عَلَيْنا بِمُتابَعَتِهِ وَ اِجْعَلْنَا فِي حِزْبِهِ الْقَوَّامِينَ بِامْرِهِ الصَّابِرِينَ مَعَهُ الطَّالِبِينَ رِضاكَ بِمُناصَحَتِهِ حتي تَحْشُرُنا يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ فِي انْصارٍ وَ اِعْوَانِهِ وَ مُقَوِّيَةِ سُلْطَانِهِ»

«اَللّهُمَّ وَ اجْعَلْ ذَلِكَ لَنا خَالِصاً مِنْ كُلِّ شَكٍ وَ شُبْهَةٍ وَ رِياءٍ وَ سُمْعَةٍ حَتَّي لاَ نَعْتَمِدَ بِهِ غَيْرَكَ

ص: 206


1- مقتضب الأثر: ص 31 جزء 2- به سند خود از ابن أبي جحيفة السوائي . از سواءة بن عامر. و حرث بن عبد الله الحارثي الهمداني و الحرث بن شرب؛ همگی گفتند که نزد امیر المؤمنين عليه السلام بودیم که هر وقت امام حسن علیه السلام می آمد به او می فرمود: مَرْحَباً يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ، و هرگاه که امام حسين عليه السلام می آمد به او می فرمود: بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا أَبَا أَبِي خَيْرُ الْإِمَاءِ . به ایشان گفته شد: يا أمير المؤمنين ! ما بالك تقول هذا للحسن و تقول هذا للحسين ؟ و من ابن خيرة الإماء؟ فقال: ذلِكَ الفقيد الطَّرِيدُ الشَّرِيدُ : . . . بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ موسي بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ هَذَا . و وضع يده على رأس الحسين عليه السلام .... إثبات الهداة: ج5 ص240 فصل 9 ح 128 و بحار الأنوار: ج5 ص110 ب2 ح4 از المقتضب.

وَ لَا نَطْلُبُ بِهِ إِلَّا وَجْهِكَ ... ».(1)

* * *

آیا آیه تطهیر اثبات امامت ائمه اطهار می شود؟

اشاره

سؤال - برخی گفته اند: آیه تطهیر مفید عصمت اهل بیت علیهم السلام است اما به استناد آن، امامت ایشان اثبات نمی شود. این بیان صحیح است یا خیر؟ به چه دلیل؟

جواب- در آیه تطهير دلالت بر عصمت حضرات اهل بیت علیهم السلام است با تأکید به لفظ « إِنَّمَا» و ادخال «لِ» در خبرو اختصاص در خطاب به قول «أَهْلَ الْبَيْتِ » و به تکرار قولش به « يُطَهِّرُكُمْ» و تأكيد قولش به «تَطْهِيراً» و بدین وسیله ثابت است عدم رجس در اهل بیت و با وجود این اختصاص، غیراینها معصوم نیستند.

آیه تطهیر سخن از انحصار اراده تکوینی الهی برای تطهیر مطلق حضرات اهل بیت است، و بالاترين شرط، ویژگی و میز خاص برای اشخاصی که صلاحیت رهبری، امامت و زعامت امت را دارند، عصمت مطلقه است. بنابر این همه آن حضرات امام هستند چون معصوم هستند. آیات بسیاری مؤيد عصمت اهل بیت و وجوب اطاعت از ایشان است که از آنهاست آیه تطهیر.

و آیات دیگر:

«إنّما وَلِيكُم اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ اَلَّذِينَ آمَنُوا اَلَّذِينَ يُقِيمُونَ اَلصَّلَوةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكْؤَةَ وَ هُمْ راكِعُون».(2)

سرپرست (مطلق امور) و ولی شما، تنها خداست و رسول او و کسانی هستند که ایمان آورده اند؛ همانها که نماز را برپاداشته و در حال رکوع، زکات می دهند.

این آیه با صراحت دلالت دارد بر این که اطاعت الله واجب، اطاعت رسول واجب، اطاعت مؤمنين يعني اشخاص خاص، آن مؤمنین که نماز می گزارند و در رکوع صدقه می دهند واجب است. و به اتفاق احادیث ما و فرمایش فقها و متكلمين ما و کتاب های مخالفين، او تنها مولا

ص: 207


1- مصباح المتهجد: ص 409 - از یونس بن عبد الرحمان: این که امام رضا عليه السلام امر می فرمودند به این دعاء برای حضرت صاحب الأمر عجل الله فرجه الشريف. وجمال الأسبوع: ص 506 و512 و البلد الأمين: ص81 و المصباح کفعمی: ص 548 فصل 44، بحارالأنوار، ج92 ص330 و 332 ب115 ح4 و 5 و ج 99 ص112 ب7.
2- سوره (5) المائدة آيه 56.

امیرالمؤمنين عليه السلام است. پس این جا ولی ما، اینان هستند.

آیه دیگر:

«أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنکُمْ»(1)

اطاعت الله کنید و اطاعت رسول و والیان امر از خودتان را.

اطاعت خدا واجب، اطاعت رسول واجب، اطاعت والیان امر (امامت) واجب است و احادیث بسیار از اهل بیت تخصیص می دهد و بیان می کند که این اولى الأمر اشخاص خاصی هستند، معین به نام و نسب و آنان دوازده امام هستند.

آیه دیگر:

«لاَ يَمَسُّهُ اِلاّ اَلْمُطَهَّرُونَ»(2)

جز پاک شدگان آن (قرآن) را مس نمی کنند.

بنا به فرمایش امیرالمؤمنين عليه السلام، کسی نمی تواند متن تمامی ظاهر و باطن قرآن را بکند و احاطه و اشراف بر معانی ظاهر و باطن قرآن پیدا کند جز آنان که تطهیر شده اند، نه متطهرين، نه آن ها که خود را پاکیزه می کنند که مؤمنین و باتقوایان هستند.

آیه دیگر:

«النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ،...».(3)

پیامبر به مؤمنان از خودشان ولایتش برتر است، ...

صحبت از ولایت رسول الله است و چون رسول الله یکی از پنج تن است ، پس ولایتی که ایشان دارد، برای بقیه پنج تن هم هست.

آیه دیگر:

«وَ مَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ ولا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أمْراً أن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِن أمرِهِم وَمَن يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسولَهُ فَقَد ضَلَّ ضَلا مُبيناً»(4)

ص: 208


1- سوره (4) النساء آیه60.
2- سوره (56) الواقعة آیه80.
3- سوره (33) الأحزاب آیه 7.
4- سوره (33) الأحزاب آیه 76.

هیچ مرد و زن مؤمنی این حق و اختیار را ندارد که چون خدا و رسولش امری را قضا فرمایند، از آن تخلف کند و امر دیگری را از خود اختیار کند و هر کسی که نافرمان الله و رسولش را نماید همانا به گمراهی روشنی گمراه شده است.

این تقدم اختیار رسول الله براختیار مؤمنین و مؤمنات، برای بقیه پنج تن نیز هست.

آیه دیگر:

«لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةُ حَسَنَةُ ...»(1)

به تحقیق برای شما در رسول خدا الگوی خوبی نیکوست ...

یکی دیگر از مراتب رسول الله ، اسوه بودن ایشان است و به همین ترتیب بقیه پنج تن نیز اسوه هستند.

و آیه دیگر:

«مَا آتَاكُمُ اَلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاكُمْ عَنهُ فَانْتَهُوا».(2)

هر چه پیامبر به شما دستور می دهد آن را بگیرید (و عمل کنید) و آن چه شما را از آن نهی می کند، از (انجام) آن دست بردارید.

به همین ترتیب اهل بیت اطهار نیز باید اطاعت شوند.

رسول الله افضل از انبیاء است ، پس اهل بیت هم اعظم وافضل هستند از همه انبیاء چون در بسیاری مقامات مساوی رسول الله هستند، جز نبوت تأسيسی و رتبه، آیه تطهیر بر این امر دلالت دارد.

از طرفی یکی از رجسها و آلودگی ها دروغ است. آیه تطهیراعلان می فرماید که خدای تبارک و تعالی این ها را از هر نوع آلودگی حفظ کرده و تطهیر نموده است و آیه تطهیر مخصوص ایشان است بنابراین صادق هستند و جز راستی بیان نمی کنند. و به اتفاق امت، از رسول الله و امیرالمؤمنين و حسنین علیهم السلام آمده است که تصریح فرموده اند آیه تطهیر تنها راجع به

ص: 209


1- سوره (33) الأحزاب آیه 22.
2- سوره (59) الحشر آیه8.

پنج تن نیست بلکه نه امام از فرزندان سیدالشهداء را هم شامل می شود، و چون پنج تن صادق هستند و فرموده اند که نه فرزند از نسل امام حسین علیهم السلام نیز مشمول آیه تطهیر هستند، پس آیه تطهیر شامل حال ایشان هم می شود و این امامان هم صادق هستند. و خلافی نیست که اهل بيت عليهم السلام ادعای خلافت کرده اند. بنابراین مقام والای امامت ویژه آن حضرات است. رسول الله صلى الله عليه و آله نیز به امامت دوازده امام تصریح فرموده اند و بنابراین که ایشان معصوم هستند و صادق، پس امامت این ها با این معنا هم اثبات می شود.

در احادیثی نیز آمده است که؛ امیرمؤمنان و حضرت زهرا و امام حسن و امام حسين صلوات الله عليهم، به امامت سایر ائته اقرار فرمودند، و به امامت خودشان هم تصریح فرموده اند. و از آن جا که اینها مطهرند از هر رجس و پلیدی، و از پلیدی ها دروغ می باشد، پس امامت این خاندان ثابت است به جهت عصمت آنها و تصریح پنج تن به عصمت و امامت ایشان، زیرا اصل در امامت و ولایت عصمت است و لا غير.

ضمن این که احادیث بسیاری با این مضمون داریم که رسول الله، پس از معرفی افراد آیه تطهیر،صراحت عصمت و امامت آنان را بیان می کند که آن هم مستفاد از همین آیه است.

عمربن الخطاب می گوید: شنیدم رسول الله فرمود:

«... وَ عِتْرَتِي أَهْلُ بَيْتِي ...»

... و عترت من، اهل بیت من ...

می گوید: عرض کردم: عترت شما چه کسانی هستند؟ فرمود:

«أَهْلِ بَيْتِي مِنْ وُلْدِ عَلِيٍ وَ فَاطِمَةَ وَ تِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِ اَلْحُسَيْنِ أَئِمَّةٌ أَبْرَارٌ هُمْ عِتْرَتِي مِنْ لَحْمِي وَ دَمِي»(1)

اهل بیت من از فرزندان على و فاطمه هستند و نه فرزند از پشت حسین امته هستند و

ص: 210


1- كفاية الأثر: ص91 و بحارالأنوار: ج36 ص 317 ح 165 به سند از عمربن الخطاب.

ابرار. آنان عترت من و از گوشت و خون من هستند.

موسی بن عبد ربه می گوید: شنیدم امام حسین بن على عليه السلام زمان حیات پدر گرامی اش می فرمود: شنیدم پیامبر می فرمود:

«... أَلاَ إِنَّ أَهْلَ بَيْتِي أَمَانٌ لَكُمْ فَأَحِبُّوهُمْ لِحُبِّي وَ تَمَسَّكُوا بِهِم لَن تَضِلُّوا».

آگاه باشید اهل بیت من برای شما سبب امنیت هستند پس آن ها را به خاطر محبت من (که واجب است) دوست بدارید و به آنها تمسک کنید هرگز گمراه نخواهید شد.

گفته شد: اهل بیت شما چه کسانی هستند ای پیامبر خدا؟ فرمود:

«عَلِيٌ وَ سِبْطَايَ وَ تِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ ائْمَةٌ امْناءُ مَعْصُومُونَ اِلاّ انّهم اَهلُ بَيْتي وَ عِتْرَتِي مِنْ لَحْمِي وَ دَمِي»(1)

علی و دو نوه من و نه تن از فرزندان حسين . اینان امامانی هستند امين و معصوم. آگاه باشید اینها اهل بیت من، از گوشت و خون من هستند.

امام حسین علیه السلام فرمود:

بر پیامبر وارد شدم در خانه ام سلمه و این آیه نازل شد. پس رسول الله فرمود:

«ياعِلي هذِهِ الآيَةِ نَزَلَتْ فِيكَ وَ في سِبْطَيَّ والأئِمَّةِ مِن وُلْدِكَ»(2)

ای علی! این آیه درباره توو دو نواده من و امامان از فرزندان تونازل شده است.

در این حديث هم تصریح شده بر این که عصمت و امامت اینان از آیه تطهیر استفاده می شود . عصمت و امامت همه ایشان ثابت می شود چون همه در این جایگاه مساوی هستند.

عبدالرحمان بن کثیر می گوید: به امام جعفرصادق عليه السلام عرض کردم: مقصود خدا از آیه کریمه (تطهير) چیست؟ حضرت فرمود:

«نَزَلَتْ فِي النَّبِيِّ وَ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ الْحَسَنِ و اَلْحُسَيْنِ وَ فَاطِمَةَ عليهم السلام فَلَمَّا قَبَضَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جلَّ نَبِيَّهُ كَانَ أَميرُ اَلْمُؤْمِنِينَ ثمّ الحُسين عليه السّلام

ص: 211


1- كفاية الأثر: ص171 و بحارالأنوار: ج 36 ص 341 ح 207.
2- كفاية الأثر: ص156 و بحارالأنوار: ج 36 ص 336 ح1.

ثُمَّ وَقَعَ تَاوِيلُ هَذِهِ اَلايَةِ «وَ اُولُوا اَلاِرْحَامَ بَعْضُهُمْ اُولِي بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اَللَّهْوِ كَانَ عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ اُمَّاماً ثُمَّ جَرَتْ فِي اَلاَئِمَةِ مِنْ وُلْدِ الاوْصِيَاءِ عَلَيْهِمُ السَّلامُ فَطَاعَتُهُمْ طَاعَةُ اَللَّهِ وَ مَعْصِيَةُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلّ»(1)

این آیه درباره رسول الله ، امیرالمؤمنين ، امام حسن مجتبی، امام حسین سیدالشهداء و حضرت زهرا سلام الله عليهم نازل شد و چون خداوند عزوجل جان از پیامبرش گرفت، نوبت امامت امیرمؤمنان شد و در پی او امام حسن و سپس امام حسین. سپس تأويل این آیه، (باطن این آیه) به میان آمد به آیه کریمه که فرمود:

« وَ أُولُوا الارحام بَعْضُهُمْ اولی بِبَعْضٍ فی کِتابِ اللَّهُ»(2)

به حکم کتاب الله، خویشاوندان برخی بر برخی دیگر سزاوارترند.

و این در حالی بود که علی بن الحسین امام زین العابدين عليه السلام امام بود. (آیه «و أولوا الأرحام ...» هم مربوط به امامت امامان از فرزندان سیدالشهداء است و اولین آنها زين العابدین هستند که در تأویل آیه تطهیر است) و سپس در فرزندان امام و وصى او جریان یافت که اطاعت از آنها اطاعت از الله تبارک و تعالی و سرکشی از آن ها سرکشی از اوست.

این هم حدیث شریف دیگری که به ضمیمه آیه کریمه از آن استفاده می شود مصاديق آیه تطهیرو امامت اهل بیت علیهم السلام.

چهارده حدیث در مصداق افراد آیه تطهیر

به چهارده مورد از احادیث شریف رسول الله و اهل بيت عليهم الصلوة و السلام درباره تبيين تعیین مصادیق اشخاص و افراد آیه تطهیر اشاره می شود:

حديث يكم: در توضیح الدلائل (از کتب مخالفين) نقل کرده است که عبادة بن الصامت از پیامبر مطالبی را سؤال کرد و ایشان در حدیثی نسبتا طولانی مطالبی را بیان کرده و فرمودند:

«اَيُّهَا النَّاسُ اِنَّ اَللَّهَ خَلَقَنِي وَ خَلَقَ اَهْلَ بَيْتِي مِنْ طِينَةٍ لَمْ يَخْلُقْ مِنْهَا غَيْرُهَا كُنَّا اَوْل

ص: 212


1- الإمامة و التبصرة: ص 177 ح 29 و علل الشرائع: ص 205 ح 2 و بحارالأنوار: ج 25 ص 255 ح15.
2- سوره (8) الأنفال آیه 76.

مَنِ اِبْتَدَا مِنْ خَلْقِهِ فَلَمَّا خُلِقْنَا نور بِنُورِنَا كُلَّ ظُلْمَةٍ وَ أحْيَا بِنَا كُلَّ طِينَةٍ هَؤُلاءِ الهُداةُ الْمُهْتَدُونَ وَالأَئِمَّةُ الرَّاشِدُونَ المُهْتَدِي مَنْ جَاءَنِي بِطَاعَتِهِمْ و وَلاَيَتِهِمْ وَ اَلضَّالُّ مَنْ عَدَلَ عَنْهُمْ وَ جَاءَنِي بِعَدَاوَتِهِم حُبُّهُمْ إِيمَانٌ وَ بُغْضُهُمْ نِفاقٌ هُمُ الَّذِينَ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنْهُمُ اَلرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ مِنَ اَلنَّجس، ...».(1)

ای مردم! همانا الله تعالى من و اهل بیتم را از گلی آفرید که کس دیگری را از آن نیافرید، ما اولین مخلوقی بودیم که آفرید، آن گاه که ما را آفرید هر تاریکی را به نور ما روشن نمود، و به ما هر گلی را زنده فرمود. اینان (امامان از اهل بیت خود) هدایت کنندگان هدایت شده اند و امامان راه دان، هدایت یافته کسی است که با اطاعت از اینان و (قبول) ولایت ایشان مرا بیاید ( ملاقات کند)، و گمراه آن کسی است که از آنان روی گرداند، و مرا با دشمنی آنان بیاید (ملاقات کند)، دوستی آنان ایمان است، و کینه آنان نفاق است، ... اینان کسانی هستند که الله تعالى از آنان همه پلیدی ها را برده، و از همه نجاستها پاک فرموده ، ...

حدیث دوم: امیرالمؤمنین علیه السلام از رسول الله صلى الله عليه و آله که فرمودند:

« .. اَ إِنَّ اَللَّهَ خَلَقَ خَلقَهُ فَفَرَّقَهُمْ فِرْقَتَيْنِ فَجَعَلَني في خَيْرِ اَلْفِرْقَتَيْنِ ثُمَّ فَرَّقَ الْفِرْقَةَ ثَلَاثَ فرَقٍ شُعُوباً و قَبَائِلَ و بُيُوتاً فَجَعَلَنِي فِي خَيْرِهَا شَعْباً وخَيْرِهَا قَبِيلَةً ثُمَّ جَعَلَهُمْ بُيُوتاً جَعَلَني فِي خَيْرِهَا بَيْتاً فَذَلِكَ قَوْلُه إِنَّمَا يُرِيدُ اَللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ اَلرِّجْسَ أَهْلَ اَلْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً فَحَصَلْتُ فِي أَهْلِ بَيْتِي وَ عِتْرَتِي وَ أَنَا وَ أَخِي عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ فَمَا بَالُ أَقْوَامٍ يُعَيِّرُونِي بِقَرَابَتِي وَ قَدْ سَمِعُونِي أَقُولُ فِيهِمْ مَا أَقُولُ مِنْ تَفْضِيلِ اَللَّهِ تَعَالَى إِيَّاهُمْ وَمَا اخْتَصَّهُم بِهِ مِنْ إِذْهَابِ الرِّجْسِ عَنْهُمْ وَتَطْهِيرِ اللَّهِ إِيَّاهُمْ يَا أَيُّهَا اَلنَّاسُ إِنَّ اَللَّهَ نَظَرَ نَظْرَةً ثَالِثَةً فَاخْتَارَ مِنْهُمْ بَعْدي اِثني عَشَرَ وَصِيّاً مِنْ أَهْلِ بَيْتِي ، وَهْمُ خِيَارُ أُمَّتِي ، [ مِنْهُمْ أَحَدُ عَشَرَ إِمَاماً بَعْدَ أَخِي ] وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ ، کلما هَلَكَ وَاحِدٍ قَامَ وَاحِدٍ مِنْهُمْ ،

ص: 213


1- توضيح الدلائل (از کتب مخالفين): ص 197 و جناب سید میر حامد حسين هندي لکهنوی قدس سره در عبقات الأنوار قسمت حديث سفينه: ج2 ص12 و در چاپ دیگری: ج2 ص 249 از او نقل کرده است.

مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ النُّجُومِ فِي السَّمَاءِ كُلَّمَا غَابَ نَجْمٌ طَلَعَ نَجْمٌ لاِنهِم ائِمَةٌ هُدَاةٌ مُهْتَدُونَ ...»(1)

... بدانید که خداوند مخلوقاتش را آفرید و آنان را به دو گروه تقسیم نمود، و مرا در بهترین از دو گروه قرار داد. سپس يك فرقه را به سه گروه تقسیم کرد که از شعبه ها و قبایل و خاندان هایی تشکیل می شد، و مرا در بهترین شعبه ها و قبیله ها قرار داد. سپس آنها را هم به خاندان هایی تقسیم کرد و مرا در بهترین خاندان ها قرار داد، و این همان کلام خداوند است که: «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عنکم الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يطهرکم تَطْهِيرِ ». این آیه در اهل بیت من و عترتم و خودم و برادرم على بن ابى طالب تحقق پیدا کرده است. چرا بعضی از اقوام، مرا به خویشانم شماتت می کنند با آن که از من شنیده اند که من درباره آنان گفته ام که خداوند آنان را برتری بخشیده و پلیدی را از آنان به ویژه برداشته و خدای پاکیزه شان فرموده است ... ای مردم ! خداوند نظر سومی نمود و بعد از من از میان آنها دوازده جانشین از اهل بیتم انتخاب کرد که آنان برگزیدگان اتم هستند. یازده امام یکی پس از دیگری بعد از برادرم می باشند که هر يك از دنیا برود یکی از آنان خلافت را به دست می گیرد. مثل آنان مثل ستارگان در آسمان است که هر ستاره ای غروب کند ستاره دیگری طلوع می کند، چون آنان امامان هدایت کننده هدایت شده ای هستند، ...

حدیث سوم: عمرو بن سعید از امیرالمؤمنين علي عليه السلام نقل می کند که حضرت یک روز به حذيفه فرمایشاتی را فرمود و این که رسول الله صلى الله عليه و آله درباره ایشان چنین فرمودند:

«... اللَّهُمَّ إِنَّكَ خَلِيفَتِي عَلَيهِ وَ عَلَى عِتْرَتِهِ وَ ذُرِّيَّتِهِ الطَّيِّبَةِ المُطَهَّرَةِ الَّتي أذْهَبْتَ عَنْهَا النَّرْجِسَ والنَّجسَ وصَرَفْتَ عَنها مُلامَسَةَ الشَّياطينِ».(2)

ص: 214


1- اصل کتاب سلیم چاپ بیروت: 139 و کتاب الغيبة، العماني: ص82.
2- الغيبة، العماني: ص 142 ب10 ح3.

... بارالها! تو خلیفه منی براو و برعترت و ذریه پاك و پاکیزه اش، عترتی که تو از آنان پلیدی و نجاست را برده ای و برخورد (و لمس) شیاطین را از آنان برگردانده ای.

ذره امیرالمؤمنين و عترت ایشان مطهر هستند.

حدیث چهارم: امام حسين عليه السلام از امیرالمؤمنین که فرمودند: در خانه ام سلمه داخل شدم و آیه تطهیر نازل شد. سپس رسول الله صلى الله عليه و آله فرمود:

«يَا عَلِيُّ هذهِ الاية نَزَلت فِيك وَ فِي سِبْطي وَ اَلاَئِمَةِ مِنْ وُلْدِكَ فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ وَ كَمِ اَلاَئِمَةُ بَعْدَكَقَال اَنْتَ ياعِلِي ثُمَّ ابْناكَ اَلْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ و بَعْد الحُسيْنِ علي ابنه و بَعْدَ عَلِيٍ مُحَمدٌ اِبْنُهُ وَ بَعْدَ محمد جَعْفَرٌ اِبْنُهُ وَ بَعْدَ جَعْفَرٍ موسي ابنه و بَعْدَ موسي عَلِيٌ ابْنُهُ وَ بَعْدَ عَلِيٍ مُحَمَّدٌ ابنه و بَعْدَ محَمَّدٍ عَلِيٌ ابْنُهُ وَ بَعْدَ عَلِيٍ الْحَسَنُ اِبْنُهُ وَ اَلْحُجَّةُ مِنْ وُلْدِ اَلْحَسَنِ هَكَذَا اَلْحَسَنُ هَكَذَا وَجَدْتُ اساميهم مَكْتُوبَةً عَلَيَّ سَاقُ اَلْعَرْشِ فَسَالَتِ اَللَّهَ تَعَالَي عن ذلِكَ فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ هُمُ الائِمَةُ بَعْدَكَ مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُونَ وَ اعْداوهُمْ مَلْعُونُونَ»(1)

ای علی! این آیه درباره تو و دو نواده ام و امامان از فرزندان تو نازل گردیده است. به حضرت گفتم: و امامان پس از شما چند تن می باشند؟ فرمود: تويا على و دو پسرم حسن و حسین و پس از حسن پسرش على و بعد از علی پسرش محمد و بعد از محمد پسرش جعفر و پس از جعفر پسرش موسی و بعد از موسی پسرش على و بعد از على پسرش محمد و بعد از محمد پسرش على و بعد از علی پسرش حسن و حجت از فرزندان حسن است ، نام آنان را اینچنین بر ساق عرش نوشته دیدم و از الله تعالی درباره اش پرسیدم و فرمود: اینان امامان پاک و پاکیزه و معصوم پس از تو هستند و دشمنان آنان ملعون (لعنت شده) هستند.

این حدیث در غایت ظهور بر مطلب ذکر شده است.

ص: 215


1- كفاية الأثر: ص 155.

حدیث پنجم: از امیرالمؤمنين عليه السلام از رسول الله صلى الله عليه و آله که فرمود:

« ياعلي أَنْتَ وَصِيٍّ . . . وَ أَبُو الائمة ، أَحَدُ عَشْرَ الَّذِينَ هُمْ الْمُطَهَّرُونَ الْمَعْصُومُونَ».(1)

ای علی! توصی و جانشین من هستی... و پدر یازده امام پاک و معصوم هستی.

حديث ششم: عبد خير می گوید: شنیدم امیرالمؤمنین می فرمود: رسول الله به من فرمود:

«يَا عَلَى اَلْأَئِمَّةِ اَلرَّاشِدُونَ المهتدون اَلْمَعْصُومُونَ مِنْ وُلْدِكَ أحَدَ عَشَرَ إِماماً وَأنتَ أوَّلُهُم...»(2)

ای علی! امامان راهنما و راه یافته و معصوم از نسل تو یازده امامند، و تو اول آنان هستی، ...

حدیث هفتم: ابوالطفيل گوید: امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: رسول الله به من فرمود:

«أَنْتَ الْإِمَامُ ، أَبُو الائمة الْأَحَدَ عَشَرَ مِنَ صُلْبِكَ مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُونَ».(3)

تو امامی، و پدر یازده امام پاکیزه و معصوم که از پشت تو هستند.

حدیث هشتم: محمد بن الحنفية گفت: امیرالمؤمنين عليه السلام فرمود: شنیدم رسول الله در

حدیثی فرمود:

«يا عَلِيُّ أَنتَ الإمامُ وَالخَليفَةُ بَعدي وَ مِن ذُرِّيَّتِكَ اَلاَئِمَّةُ اَلْمُطَهَّرُونَ».(4)

ای علی! توامام و جانشین پس از من هستی... و از ذریه (و فرزندانت) امامان پاک گردیده هستند.

حديث نهم: عبدالله بن جعفر بن ابی طالب می گوید: نزد معاويه لعنة الله عليه بودم و امام حسن و امام حسین و عبدالله بن عباس آن جا بودند ... عبدالله بن جعفر می گوید: شنیدم رسول الله فرمود:

«لَيْسَ فِي جَنَّةِ عَدْنٍ مَنْزِلٌ أَشْرَفَ وَ لاَ أَفْضَلَ وَ لاَ أقرب إِلَى عَرْشِ رَبِّي مِنْ مَنْزِلِي وَ مَعِي ثَلاَثَةَ عَشَرَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي أَوَّلُهُمْ أَخِي عَلِيٌ وَ اِبْنَتِي فَاطِمُهُ وَ اِبْنَايَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَيْنُ و

ص: 216


1- الغيبة، النعماني و کتاب سليم : ص 516 و بحار الأنوار: ج 8 ص 331 از الروضة في الفضائل.
2- الغيبة، العماني: ص92 ب4 ح23- أخبرنا محمد بن همام قال: حدثنا أبو علي الحسن بن علي بن عيسى القوهستاني قال: حدثنا بدر بن إسحاق بن بدر الأنماطي في سوق الليل بمكة وكان شیخا نفيسا من إخواننا الفاضلين و كان من أهل قزوين في سنة خمس وستين ومائتين قال: حدثني أبي إسحاق بن بدر قال: حدثني جدي بدر بن عيسى قال: سألت أبي عیسی بن موسی و كان رجلا مهيبة فقلت له: من أدركت من التابعين ؟ فقال: ما أدري ما تقول لي، ولكني كنت بالكوفة فسمعت شيخا في جامعها يتحدث عن عبد خير قال: سمعت أمير المؤمنين علي بن أبي طالب صلوات الله عليه يقول: قَالَ لِي رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : يَا عَلِيُّ ! الْأَئِمَّةُ الرَّاشِدُونَ الْمُهْتَدُونَ الْمَعْصُومُونَ مِنْ وُلْدِكَ أَحَدُ عَشَرَ إِمَاماً ، وَ أَنْتَ أَوَّلُهُمْ ، وَ آخِرُهُمْ اسْمُهُ إسمي ، يَخْرُجُ فيملا الْأَرْضَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جؤرا وَ ظُلْماً يَأْتِيَ الرَّجُلُ وَ الْمَالِ کدس فَيَقُولُ : يا مَهْدِيٍّ ! أَعْطِنِي فَيَقُولُ خُذْ. از آن: بحار الأنوار: ج36ص281.
3- بحارالأنوار: ج36 ح335 از کفاية الأثر: ص20.
4- كفاية الأثر: ص 21 و بحار الأنوار: ج36 ص 337.

تِسْعَةً مِنْ وُلْدِ اَلْحُسَيْنِ اَلَّذِينَ أَذْهَبَ اَللَّهُ عَنْهُمُ اَلرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهِيراً هُدَاةً مُهْتَدُون»(1)

در بهشت منزلی بالاتر و برتر و نزديك تربه عرش پروردگارم از منزل من و همراه من سیزده نفر از اهل بیت من در آن هستیم، وجود ندارد. من و برادرم على و دخترم فاطمه و دو پسرم حسن و حسین و نه امام از فرزندان حسين همانانی که خداوند از آنان از همه پلیدی ها و ناپاکی ها (دور داشته و پاك و پاکیزه ساخته است، هدایتگران هدایت شده اند ...

حدیث دهم: امام جواد علیه السلام به سند از پدرانش از رسول الله که حضرت به ابی بن کعب در وصف حضرت صاحب الأمر چنین فرمود:

«... ان اللَّهَ تَبارَكَ وَ تَعالي رَكَّبَ في صُلْبِ الحَسَنِ نُطفَةً مُبارَكَةً زَكِيَّةً طَيِّبَةً طاهِرَةً مُطَهَّرَةً يُرْضِي بِهَا كُلُّ مُومِنٍ مِمَّنْ قَدْ اَخَذَ اَللَّهُ تَعَالِي مِيثَاقَهُ فِي اَلْوَلاَيَةِ وَ يَكْفُرُ بِهَا كُلُّ جَاحِد ...»(2)

... و خداوند، تبارك و تعالى، در صلب حسن نطفهای مبارک، پاك و پاکیزه و طاهر و مطهر قرار داده است، هر مؤمنی که خداوند از وی برای ولایت پیمان گرفته است، به او راضی و خشنود خواهد شد، و هر انسان منکری به او کافر می شود، ...

حدیث یازدهم: آبان از سلیم که در حضور معاويه لعنة الله عليه روایت کردند به روایت ابوالدرداء. می گوید: امیرالمؤمنین سلام الله عليه فرمودند:

«يا اَيُّهَا النَّاسُ اِتْعَلِمُونَ اَنَّ اللَّهَ تَبارَكَ وَ تَعَالَي نَزَلَ فِي كِتَابِهِ انما يريد الله فَجَمَعَنِي رَسُولُ اَللَّهِ وَ فَاطِمَةَ وَ اَلْحَسَنِ وَ اَلْحُسَيْنِ فِي كِسَاءٍ اِنَّما اُنْزِلَتْ فِيَّ وَ فِي اخي عَلِيٍ وَ فِي ابْنَتِي فَاطِمَةَ وَ فِي اِبْنَيَّ الْحَسَنِ وَ اَلْحُسَيْنِ وَ فِي تِسْعَةٍ مِنْ وُلْدِ اَلْحُسَيْنِ خَاصَّةً»(3)

ای مردم! آیا میدانید که خداوند تبارک و تعالی در کتابش این آیه را نازل فرموده:

ص: 217


1- بحار الأنوار: ج 33 ص 267 ب20 ح 534.
2- عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص 62 با ح29 و كمال الدين و تمام النعمة: ج1 ص 267 ب24 ح 11- به سند از علی بن عاصم از امام محمد جواد عليه السلام.... و بحارالأنوار: ج 52، ص 309 از کتاب العيون .
3- بحارالأنوار: ج 8 ص 516 از الغيبة، العماني: ص71. و بحار الأنوار: ج 8 ص 512 از کتاب.

«إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهَ ...» پس پیامبر من و فاطمه و حسن و حسین را در کساء (و عبایی) جمع نمود ... (و فرمود) همانا این آیه تنها درباره من و على و دخترم فاطمه و دو فرزندم حسن و حسین و درباره نه تن از فرزندان حسین است.

این آیه درباره این ها نازل شده و هیچ فرد دیگری در آنها داخل نمی شود.

حدیث دوازدهم: در کتب فريقين از ابن عباس آورده اند که گفت: شنیدم رسول الله می فرمود:

«أَنَا وَ عَلِيٌ وَ الْحَسَنُ وَ اَلْحُسَيْنُ وَ تِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِ اَلْحُسَيْنِ طهرون مَعْصُومُون»(1)

من و على و حسن و حسین و نه تن از فرزندان حسین پاک و معصوم می باشیم.

حدیث سیزدهم: ابوثابت غلام ابوذر می گوید: ام سلمه گفت: پیامبر فرمود:

وقتی در شب معراج) به آسمان رفتم؛ نگاه کردم دیدم بر عرش چنین نوشته (منظور نام اهل بیت است). تا این که می گوید: حضرت فرمود:

«یا رَبِّ ! مِنْ هَذَا وَ مِنْ هَؤُلَاءِ ؟ فَنُودِيَتْ : يَا مُحَمَّدُ ! هَذَا نُورُ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ ، وَ هَذَا نُورُ سِبْطَيْكَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ ، وَ هَذِهِ أَنْوَارَ الْأَئِمَّةُ بَعْدِكَ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُونَ ، وَ هَذَا الْحِجَّةِ الَّذِي يملا الدُّنْيَا قِسْطاً وَ عَلَا».(2) بار پروردگارا! این کیست؟ و اینان کیانند؟ پس ندا داده شدم که: ای محمد! این نور على و فاطمه است، و این نور دو نواده ات حسن و حسین است، و این نورهای امامان پس از تو از نور حسین است که همه پاکیزه و معصوم اند، و این (نور) حجت است که دنیا را از عدل و داد پر می کند.

این حدیث شریف نیز دلالت صریح دارد بر این که این خانواده، مطهرند و از مقام عصمت و امامت برخوردارند.

حدیث چهاردهم: شداد بن انس می گوید: بر ام سلمه داخل شدم و در باب امیرالمؤمنين و

ص: 218


1- إحقاق الحق: ج13 ص60 از فرائد السمطين و ينابيع المودة و از سید علی همدانی در المودة القربي: ص 95. و در بحارالأنوار: ج36 ص 286 از قصص الأنبياء شیخ صدوق و از کفاية الأثر. و مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: ج1 ص 109. و بحارالأنوار: ج 25 ص 201 از کمال الدين: ص 163 و از عیون أخبار الرضا عليه السلام: ص38.
2- كفاية الأثر: ص 25 و بحارالأنوار: ج36 ص 345.

جنگ جمل با ایشان سخنانی رد و بدل کردم ... تا این که می گوید: ایشان گفت: رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم کسانی را که از اهل بیت هستند، تبیین فرمودند ... می گوید: من به ام سلمه عرض کردم: پس اهل بیت او که واجب شده به آنان تمسک جوییم چه کسانی هستند؟ ایشان فرمود: آنان امامان پس از او هستند همان طور که حضرتش فرمود:

«عَدَدُ نُقْبَاءِ بَنِي إِسْرائِيلَ : عَلِيُّ وَ سبطاي ، وَ تِسْعَةٍ مِنْ صُلْبِ الْحُسَيْنِ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ ، هُمْ الْمُطَهَّرُونَ وَ الْأَئِمَّةُ الْمَعْصُومُونَ» .(1)

به تعداد نقيبان بنی اسرائیل. على است و دو نواده من و نه تن از فرزندان حسین و اهل بیت او. آنان مطټرون هستند و آنان امامان معصوم هستند.

مطالب لازم و ارزشمند دیگر درباره آیه شریفه تطهير

رسول الله بلکه خمسه طیبه، مفردات آیه تطهیر را تفسیر کرده اند: «إِنَّمَا»، «یُریدُ»، «لِیُذهِبَ»،«الرِّجْسَ»، «أَهْلَ الْبَيْتِ» و «تَطْهِيراً » که إن شاء الله درباره آن بحث خواهیم کرد.

مفردات آیه کریمه تطهیر:

1- اشکالی نیست در این که واژه «إِنَّمَا» إفاده حصر می کند، یعنی خداوند تبارک و تعالی، إذهاب رجس را تنها از این خانواده فرموده است. الله تبارک و تعالی اراده نکرده است إذهاب رجس کند مگر از این خاندان و آن تنها خاندان نبوت است.

2- اراده ای که خدای تبارک و تعالی در این آیه کریمه از آن خبر داده است، اراده تکوینیه است و نه اراده تشریعیه. یعنی در تکوین و در ذات و نور مقدس این خاندان صلوات الله عليهم اجمعین، این اراده انجام گرفته و مانند اراده تشریعی نیست. اما اگر کسی اشکال کند بگوید که این جا اراده، اراده تشریعه بوده، پاسخ داده می شود که در آیه تطهیر خصوصیتی در تشریع احکام خاص برای اهل بیت نیست.

مثلا در آیه:

ص: 219


1- كفاية الأثر: ص24 و بحار الأنوار: ج 3 ص 346.

«يُريدُ اللَّهُ بِكُمُ اليُسرَ وَلا يُريدُ بِكُمُ الْعُسْرَ»(1)

خداوند آسانی را برای شما اراده فرموده و اراده می فرماید.

منظور آن است که غرض از تشريع احکام شرعیه، آسانی است و نه سختی، در آیه تطهیر، اراده، اراده تکوینیه بوده است مانند این آیه کریمه:

«إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ اللَّهَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ»(2)

همانا امر خداوند چنان است که چون چیزی را اراده فرماید، به آن می گوید (چنین و چنان) باش، می شود.

3- حسب تفسير اهل بيت عليهم الصلوة والسلام، اراده خداوند تبارک و تعالی این است که انواع رجس و مطلق رجس که شامل رجس مادی و معنوی و روحی و فکری و همه انواع آلودگی ها، شک، کفر و جهل است، همه را از اهل بیت علیهم السلام ببرد. گناهان و جهل از آلوده ترین آلودگی ها رجس ترین رجسها هستند. آنان هرگز گناه نکرده و نمی کنند و هرگز آلوده به هیچگونه رجس نمی شوند، این یعنی عصمت دارند.

مطلب دیگر این که: خداوند در این آیه به ما خبر می دهد که اراده کرده است همه انواع رجس را از این خانواده دور کند. این خبر یعنی این کار را بعد از این خواهد کرد یا این کار را کرده و ادامه دارد؟ دلالت آیه چنین است که این فعل خاص واقع شده است نه این که اراده شده که از این به بعد، این فعل واقع شود، مخصوصا که خدای تبارک و تعالی فرموده است «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهَ»، «يُرِيدُ» خبر می دهد از اراده خودش، اراده خدا في الفور، در جا انجام می گیرد و این که صیغه مضارع آورده شده به جهت این است که ادامه دارد و دلالت بر دوام این اراده الهي می کند. ضمن این که قرآن کریم در سوره نساء آیه 27 می فرماید:

«يُرِيدُ اَللَّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمْ»

«خدا می خواهد با این آیات برای شما بیان کند».

ص: 220


1- سوره (2) آیه 186.
2- سوره (36) يس (صلى الله علیه و آله) آیه 83.

همچنین آیه:

«يُرِيدُ اَللَّهُ بِكُمُ اَلْيُسْرَ»

اگر بنا بود این اراده با آن اراده در آیه تطهیر در یک مجرا باشد، تخصیصی برای اهل بیت لازم نبود. خداوند برای این خاندان بعد از این اراده می کند و اگر برای مضارع و برای آینده بود، وجه تخصیص بي جهت بود و معنایی نداشت.

این اراده اقتضا می کند خبر را و بیان را که بیان و خبرش عموم خلق را در بر می گیرد بروجهی از تفسیر و معنای این اراده وقتی خدای تبارک و تعالی اهل بیت را به اراده خودش به إذهاب رجس از آن ها تخصیص داده است و دلالت می کند که این عمل انجام گرفته یعنی واقع شده ، نه این که در آینده إذهاب رجس می شود بلکه در گذشته اذهاب رجس از این ها شده است. 4- چه کسی مصداق اهل بیت را تعیین می کند و می گوید این اهل بیت چه کسانی هستند؟ همان طوری که بنابر تصریح آیات و احادیث، تبيين و تفسیر آیات قرآن کریم بر عهده رسول الله صلى الله عليه و آله است، برای تبیین و تفسیر این آیه کریمه نیز نیازمند بیان رسول الله و خاندان عصمت هستيم و تبيين تعيين مصداق اشخاص «اهل البیت» نیز بر عهده ایشان است. جز قرآن کلام الله و همین طور کلام رسول الله و اهل بیت علیهم السلام هیچ کس دیگری این شایستگی را ندارد و قرآن و اهل بیت طوری معنا کرده اند که افراد خاصی را شامل می شود . 5- اهل کسا مساوی رسول الله هستند در همه مراتب و شئون مگر آن چه که دلیل خاصی بیاید و آن ها را از این شمول خارج کند. چون آیه تطهیر برای همه اهل بیت است و کسی را مستثنی نکرده است، پس در عصمت و همه شئون و مراتب همه این اعضا با رسول الله مشترک و مساوی هستند و آن خصوصيات عصمت است، علم است.

6- از واژه «تَطْهِيراً» این نتیجه مستفاد است که مطلق رجس از این ها رفته است. یعنی خدای تبارک و تعالی همه جنس های رجس و تمام افراد رجس، رجس مادی رجس معنوی رجس

ص: 221

اخلاقی همه را از اهل بيت إذهاب فرموده است، خصوصا با تصریح خود اهل بیت، خصوصا خود آیه بعد از طهارت به دفع رجس که می فرماید: «إِنَّمَا يُرِيدُ اَللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ» سخن تمام است اما باز می فرماید: «وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً» این جمله این فایده و نتیجه را می دهد که دفع جميع أرجاس از این ها شده است و نه یک نوع رجس و همچنين تأكید بیشتر است خصوصا با تأکید بعد از «يُطَهِّرَكُمْ » به قول «تَطْهِيراً».

7- تطهیر یعنی تنه یعنی خلوص از لوث و آلودگی همه انواع رجسها و نجسها و معاصی و خبائث و غیر آن ها از معایب و نقایص ظاهری و باطنی.

خصوصا با این که به صیغه مضارع آورده و صیغه مضارع مفید استمرار است، یعنی این که اینها همیشه در عدم رجس هستند و همیشه تطهیر در وجودشان هست، در جمیع مدت حیات آن ها. پس آیه صریح است در عصمت کلیه و عظمای حضرات خمسه طیبه که بنابر فرمایش پنج معصوم اهل کساء، بقیه حضرات امامان را نیز شامل می شود.

8- إذهاب رجس از اهل بیت به معنای دفع رجس است. یعنی راندن و نزاهت از وجود نه به معنای رفع، که بوده است و حالا إذهاب می شود یعنی از بین می رود. بلکه از همان اول راه نداشته است. به معنای رفع بعد از وجود نیست به دلايلي:

الف: آن چه که مناسب است با غایت تطهیری که از «وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً» استفاده می شود، این نزاهت از ارجاس، نزاهت اساسی و بنیادی است نه وجود و بعد رفع، به این معنا نیست ، یعنی نبوده و هرگز نخواهد بود. این معنا از قرینه داخليه استفاده می شود.

ب: آن چه که ثابت است به ادله عقلیه و نصوص متواتره نقلیه، این است که هیچ گناه و معصیت و جهلی از اهل بیت سر نزده است، تاریخ نقل نکرده است. اینها از اول عمر در عصمت بوده اند. و در کتب شیعه حقه امامیه و کتب عمره نقل های بسیار بر این معنی وجود دارد و در حديث هم آمده است که دو فرشته امیرالمؤمنین سلام الله عليه افتخار می کنند

ص: 222

بر بقیه فرشتگان، می گویند ما تا کنون گناه و خطایی از امیرالمؤمنين عليه السلام سراغ نداریم، ندیده ایم و ثبت ننموده ایم.

«لَمْ يَصْعَدَا اِلِيَّ اَللَّهُ تَعَالَي قَطُّ بِشَيْءٍ يُسْخِطُهُ»(1)

ملائکه امیرالمؤمنين افتخار می کنند که تا حالا عملی از امیرالمؤمنین نشده ببینیم و بنویسیم که خدا را به سخط آورد.

این هم قرینه خارجيه.

ج: «لِیُذهِبَ» از باب افعال است و وقتی قرآن کریم آن را می آورد، لغتا و شرعا، در علم لغت و در شرع مورد تأیید است که اگر فعلی از باب افعال آمد، مثل این که کسی به کسی می گوید: أذهب الله عنک كل مرض و سقم - خدا از تو ببرد هر مرض و دردی را، نه این که تو این مرض را مبتلا هستی خدا آنها را از تو ببرد، بلکه به این معنی که هنوز مرضی نیامده و تونداری، خدا از تو ببرد. استفاده ای که از این می شود به این معنا نیست که هست و درخواست رفع بکند، بلکه نیست و درخواست دفع می کند. این به معنای ذهاب امراض و اسقام بعد از وجود آنها نیست بلکه به معنای ذهاب است «أي صرفه عنک» یعنی خداوند آن را از تو دور و منصرف کند مانند این که کسی به دیگری دعا می کند می گوید: صرف الله عنک السوء . خدا بدی را از تومنصرف کند.

در شرع هم وقتی إذهاب استفاده می شود، به همین معناست. مثل این حدیث شریف از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم:

«مِنْ اطْعَمْ أَخَاهُ حَلَاوَةً اذْهَبْ اللَّهُ عَنْهُ مَرَارَةَ الْمَوْتِ»(2)

هرکه به برادر دینی خود یک شیرینی بدهد، خدا تلخی مرگ را از او اذهاب می کند.

امیرالمؤمنين عليه السلام فرموده اند:

«مَنْ بَدَا بِالْمِلْحِ اِذْهَبَ اَللَّهُ عَنْهُ سَبْعِينَ دَاءاً مَا يَعْلَمُ اَلْعِبَادُ مَا هُوَ»(3)

ص: 223


1- به معالم الزلفي: ص 32 ب 43 و ملحقات إحقاق الحق نقل از کتب مخالفين: ج 6 ص 97 مراجعه شود.
2- بحار الأنوار: ج 63 ص 288 ب1 ح13 و ج 27 ص 456 ب91 ح33 و مستدرك الوسائل: ج16 ص355 ب 26 ح 20152 - 2 از الدعوات ، قطب الدين الراوندي: ص 141 ح 359.
3- وسائل الشيعة: ج24 ص405 ب 95 ح30904 - 10 و بحار الأنوار: ج63 ص397 ب13 ح 11 از کتاب المحاسن: ج2 ص 592 ب19 ح 106.

هرکس (غذا را) با نمک شروع کند، خدای تعالی هفتاد درد را از او دور می کند که بندگان خدا آن را نمی دانند.

بنابراين إذهاب عبارت است از «صرف» نه «رفع» و این آیه می خواهد خبر دهد که این خانواده ، تحت اراده الهی قرار گرفته که هرگز رجس و پلیدی بر آنها نبوده و نیست و نخواهد بود.

د: همچنین کلمه «تَطهيرا» که در آیه آمده است. این هم به معنای ابعاد است به معنای دوری است به معنای نزاهت از رجس است نه طهارت بعد از نجاست. همچنان که خود قرآن کریم همین معنا را استعمال کرده است:

«رَسُولٌ مِنَ اَللَّهِ يَتْلُوا صُحُفاً مُطَهَّرَةً»(1)

این صحف مطهرة از اول مطهره بوده است.

و یا آیه کریمه:

«لَهُمْ فِيها أَزْواجُ مُطَهَّرَةُ»(2)

برای مؤمنین در بهشت همسرانی تطهیرشده است.

یعنی خدای تعالی این ها را از آغاز بنیانشان، تطهیر فرموده است .(3)

9- در این آیه مبارکه، تطهیر اختصاص به خمسه طاهره دارد، اما درباره بقیه ائمته، نمایش بعضی از مصادیق آن در قضیه کساء بوده است، پنج تن نمایش داده شدند بقیه نیامدند اما آیه تطهير شامل آن ها هم می شود و خدای تبارک و تعالی راجع به آن ها نیز می فرماید. و ما این را از کلام رسول الله و اهل بيت عليهم الصلوة و السلام در احادیث بسیاری که در کتب فریقین است و این معنا را تفسیر می کند از آن ها می فهمیم.(4)

در لسان رسول الله و خاندان عصمت، «أَهْلَ الْبَيْتِ» به ائته تفسیر شده است.(5) بنابر این اهل بیت در آیه تطهیر خمسه طیبه هستند که آیه راجع به آن ها نازل شده است سپس فرزندان معصوم این خاندان و در احادیث بسیار در کتب فریقین به نقل از رسول الله صلى الله عليه و

ص: 224


1- سوره (98) البينة آیه 3.
2- سوره (4) النساء آیه 58.
3- تصریح به این معنا هم در لغت آمده است می توانید به کتاب العين و کتاب قاموس اللغة مراجعه کنید.
4- کتاب آية التطهير في أحاديث الفريقين : ج2 ص251 الی 276 آنها را احصاء نموده است.
5- ر.ک: معاني الأخبار: ص94 ح3.

آله تصریح به تعداد و نام آنان شده است. در روایات فریقین به سندهای متصل از رسول الله صلى الله عليه و آله رسیده است که فرمود:

«أنَا وَ عَلِيٌ والْحَسَنُ وَ الحُسَينُ وَالتِّسعَةُ مِن وُلْدِ الحُسَينِ مُطَهَّرُونَ وَ مَعْصُومُونَ»(1)

در تفسير الدر المنثور سیوطی جلد6 صفحه 605 و بسیاری از کتاب های مخالفين روایت شده است که رسول الله صلى الله عليه و آله فرمود:

«فَأَنَا وَ أَهْلُ بَيْتِي مُطَهَّرُونَ مِنَ الذُّنُوبِ».

من و اهل بیت من، از تمامی گناهان مطهر هستيم.

در كتاب إحقاق الحق جلد20 صفحه 530 از کتاب شریف «آل محمد» مردی خافی. آن جا هم مدارکی را آورده است دال بر این که رسول الله صلى الله عليه و آله فرمود:

«أنَا وَ عَلِيٌ والْحَسَنُ وَ الحُسَينُ وَالتِّسعَةُ مِن وُلْدِ الحُسَينِ مُطَهَّرُونَ وَ مَعْصُومُونَ».

و احادیث بسیاری دال بر تفسير مصادیق و تبيين تعیین مصادیق افراد اهل بیت علیهم الصلوة والسلام در احادیث رسول الله و اهل بیت گرام عليهم السلام وجود دارد. از جمله آنها حديث شريف است در كفاية الأثر صفحه66 و بحار جلد 36 صفحه 308 حدیث 147 از جابر که می گوید: نزد رسول الله صلى الله عليه و آله در خانه ام سلمه بودم که آیه تطهیر نازل گردید، پس پیامبر، حسن و حسین و فاطمه را خواند و آنان را در جلوی خود و علت را پشت سرش قرار داد و فرمود:

« اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتِي فَأَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهِيراً».

بار الها! اینان اهل بیت منند پس همه پلیدی ها را از آنان ببر و آنان را پاک نما پاک کردنی (بی نظیر).

أم سلمة گفت: یا رسول الله ! و من با ایشان هستم؟ فرمود:

«أَنْتَ عَلَى خَيْرٍ».

ص: 225


1- بحار الأنوار: ج25 ص 201 به ح12 از عیون أخبار الرضا عليه السلام و کمال الدين نقل کرده. و ملحقات إحقاق الحق: ج13 ص90 - از فرائد السمطين حمويني و ينابيع المودة و مودة القربی آورده است.

توبرخیر و خوبی هستی.

پس گفتم: ای رسول الله ! همانا الله تعالی این عترت طاهرة و ذریه مبارکه را به إذهاب رجس از آن ها گرامی داشت. فرمود:

«يَا جَابِرُ لِأَنَّهُمْ عِتْرَتِي مِنْ لَحْمِي وَ دَمِي ، فأخي سَيِّدِ الْأَوْصِيَاءِ ، وابناي خَيْرُ الْأَسْباطِ ، وَ ابْنَتَيْ سَيِّدَةِ النِّسْوَانِ ، وَ مِنَّا الْمَهْدِيِّ».

ای جابر! زیرا که آنان عترت من از گوشت و خون من هستند، پس برادرم سید و سالار اوصيا است، و دو پسرم بهترین (برگزیده) از نوادگانند، و دخترم سیده (و بانوی) زنان است، و مهدی از ما (خاندان) است.عرض کردم: یا رسول الله ! و مهدی کیست؟ فرمود:

«تِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِ اَلْحُسَيْنِ اَئِمَةٌ ابرار وَ اَلتَّاسِعُ قَائِمُهُمْ يَمَلا الاَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا يُقَاتِلُ عَلَيَّ التَّاوِيلَ كَمَا قَاتَلْتَ عَلَيَّ تَنْزِيل»

نه تن از پشت (و نسل) حسین امامان نیک کردارند، و نهمين آنان قائم از آنهاست، که او زمين را پر از عدل و داد کند، بنابر تأویل پیکار می کند، چنانکه من براساس تنزيل (و ظاهر کتاب خدا) جنگیدم.

در این حدیث شریف می بینیم که راجع به حضرت صاحب الأمر سلام الله علیه هم صحبت می شود و می فرماید: مهدی نیز از ما اهل بیت است.

معنای رجس در آیه کریمه

مطلب دیگر که شایان ذکر است این است که رجس در این جا به معنای شرک نیست زیرا شرک با اطاعت از رسول، از بین می رود و وقتی که امت اطاعت از رسول کرده باشند برای امت حاصل شده است در امم سابق هم همین طور بوده بدون این که اختصاص به اهل بیت داشته باشد. و اگر بنابر این بود که در این جا مقصود از رجس و إذهاب رجس، شرک باشد،

ص: 226

بقیه هدایت یافتگان هم شریک با ایشان می شدند و دلیلی بر اختصاص نبود.

معنای اذهاب رجس در آیه کریمه

بنابر بيان رسول الله که قرآن کریم درباره آن می فرماید: «لَتُبَيَّنُ لِلنَّاسِ»، در «إِنَّمَا يُرِيدُ اَللَّهُ...» نیز بر پیامبر است که بیان بفرمایند و پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله تبیین فرموده اند. پیامبر اکرم دعا فرمود که: خدايا إذهاب رجس كن از من و از اهل بیت من، و خدای تبارک و تعالی موافقة للرسول این آیه را جهت اخبار اعلان و نازل فرمود و فقط برای اهل بیت. چنین نبود که پیامبر دعایی بکند و خداوند تبارک و تعالی همان موقع انشاء کند، بلکه اخبار بوده و دعای رسول به جهت اخبار برای مردم بوده ، خبر راست بود و شهادت الهی بود.

ودلالت می کند بر تحقق این در فعل پیامبر در همان اجتماعشان در زیر کساء و نه تحققش در مستقبل. یعنی این که این کار انجام گرفته و آیه کریمه خبر می دهد به ما و فعل اهل بیت ، فعل همه ایشان و از جمله فعل رسول الله در جمع کردن خمسه طيبه تابع وحی و نابع از او است و تسديد الهی و این معنای عصمت است یعنی رسول الله صلى الله عليه و آله و اهل بیت احتیاج به هدایت غیر ندارند و در خارج هم ثابت شده که هیچ گاه نیاز به علم و هدایت کسی نداشته اند، و جمله خبریه است و انشائیه نیست.

در آیه کریمه می خوانیم

«فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ ، وَ إِنَّهُ لَقَسَمُ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمُ ، إِنَّهُ لَقُرْآنُ کریم ، فِي كِتَابِ مَكنونٍ لَا يَمسُّهُ الَّا الْمُطَهَّرُونَ»(1)

مقتضای قسم در آیه این است که مقسوم علیه جمله خبریه باشد نه جملة إنشائیه، زیرا قسم برای توثیق «مقسوم علیه» است اخباری که بر آن ها قسم یاد شده و این جا موثوق به عظمت شده به خاطر بیان عظمت مخبريتش. و این که به این قرآن و به آن کتاب مکنون کسی دسترسی ندارد و نمی رسد مگر آنان که مطهرند، مطهر از ذنوب و ضلالت هستند. و در این

ص: 227


1- سوره (76) الواقعة آیه 76 الي 80.

بیانی است که قرآن کریم بیان فرموده است و این که این قرآن کریم و قداست و عترتش مانع از این است که غیرمطهرین دسترسی داشته باشند به آن.

فرق بین مطهر ومتطهر

طهارت اهل بیت یعنی عصمت علمی و عملی آنها، این عصمت علمی و عملی ایشان که الهي است سبب این است که اهلیت به حقایق غیبی قرآنی داشته باشند. و طهارت آنها باید ذاتی باشد تا به این مقام برسند و با این طهارت ذاتی، هیچ گونه رجسی در حريم عصمت آنها راه پیدا نمی کند همچنان که در زیارت سیدالشهداء ابي عبدالله عليه السلام می خوانیم بنابر دلالت إرشاد معصوم:

«لَمْ تُنَجِّسْكَ اَلْجَاهِلِيَّةُ بِانْجَاسِهَا»

جاهلیت (کفر و فساد) شما را به آلودگی هایش نجس ننموده .

مصادیق اهل بیت در کلام الله تبارک و تعالی

رسول الله هرگاه از لفظ مقدس اهل بیت استفاده می فرمود، برای خانه مسکونی و یا همسران و یا فامیل نبود بلکه برای افراد خاصی بود که تعداد آنها مشخص است. نه کم می شوند و نه به آنها اضافه می شود. بنابراین هیچ معارضی ندارد که آیه کریمه درباره افراد خاصی است که شخص رسول الله موظف بودند آنان را تبيين بفرمایند، و در احادیث خود تبیین فرموده است.

و به حد استفاضه رسیده است نصوص و احادیثی که دلالت بر این معنی می کند که رسول الله صلى الله علیه و آله بعد از نازل شدن آیه تطهیر هنگامی که از خانه حضرت زهرا سلام الله عليها می گذشتند و یا قبل از هر نماز، در نماز فجر و بقیه نمازها، به مدت شش ماه بعضا گفته شده نه ماه، می آمد و درب خانه صدیقه طاهره سلام الله عليها می ایستادند و سلام می کرد و آیه کریمه را تلاوت می فرمود و در حضور مردم بود و آنان می دیدند و بسیاری از روات روایت کرده اند و در کتب فريقين است که حضرت سلام را این طور می فرمودند:

ص: 228

«السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَهْلَ الْبَيْتِ».

رسول الله با این کار به مردم می فهماندند که غیر از این خاندان، اقارب من ، همسران و فامیل من عصمت ندارند بلکه فقط اینها اهل بیت من هستند این کار را هم یک بار نکردند بلکه بارها این کار را انجام می دادند. اضافه بر این؛ هیچ کدام از نزدیکان رسول الله و حتی همسران حضرت برای عصمت خود به این آیه استناد نکرده اند. بلکه امت بر این که عایشه مخالفت با کلام خدا و سفارش رسول الله کرد اجماع دارند لکن مخالفین میگویند توبه کرد، تصریح می کنند که ایشان بعد از اینکه جنگ جمل را به راه انداخت توبه کرد، و توبه انجام نمی گیرد مگر بعد از گناه و معصیت، در حالی که عصمت مانع اجتهاد و رأی است.

راویانی هم که ازواج رسول را جزو آیه تطهیر دانسته اند، جز دو نفر کس دیگری نبوده اند. یکی عکرمه لعنة الله علیه بوده، در کتب خود عمری ها هم ثابت است که این ناصبی است. دوم مقاتل است ایشان هم در کتاب های خودشان متهم به دروغگویی است بلکه از او با عنوان «بسیار دروغگو» یاد شده است. بنابراین بلامعارض ثابت شد که ازواج پیامبر شامل آیه تطهیر نمی شوند.

نکات دیگر

از جمله نکات دیگر در آیه تطهیر، مذکر بودن لفظ اهل بیت و رفتن اهل بیت در زیر کساء است. آیه تطهیر دلالت بر مطلق طهارت از ارجاس معنوی و مادی می کند و ملکه عصمت که از ضروری ترین و اساسی ترین خصیصه نبي و وصى است اخص از تطهیر است و کسی جز خالق تعالی از آن خبر ندارد و به نصب او و إعلان رسول و یا امام قبل و نیز اظهار معجزه معلوم می گردد.

و امامت زعامت در امور تکوین و تشریع به جعل و نصب الهی است ، امام همانند نبی حافظ

ص: 229

علمی و عملی شرع مطهر و مبین آن است، و از اهم شرایط امامت عصمت است و اگر امام دارای ملکه عصمت نباشد خود، نیازمند امام معصومی دیگر است و تسلسل به وجود می آید که مخل نظام امامت است.

* * *

آیا علم مطلق امیرالمؤمنین علیه السلام همان علم مطلق خداوند است؟

سؤال - گفته می شود که امیرالمؤمنین علیه السلام دارای علم مطلق می باشند، آیا این علم مطلق، كل است؟ یعنی همان علم مطلق خداوند، یا نسبت به انسان مطلق و کامل هستند؟ (با توجه به این که حجت خداوند باید بدون نقص و کامل باشد).

جواب - علم را به دو نوع ذاتی و عرضی تقسیم می کنند.

علم مطلق، قدرت مطلقه، اراده مطلقه، كمال مطلق، علم مطلق و قدرت و اراده مطلقه آن است که محدود و مشروط به چیزی نیست و مستلزم بی نیازی بوده و قابل اکتساب نمی باشد زیرا می بایست از ذات برخواسته باشد و نه افاضه برذات شود.

علم مطلق یعنی کشف تام ماهوی نسبت به هر چیزی از خود ذات و نه از غیر.

علم ذاتی یا علم مطلق، منحصر به فرد و مخصوص ذات اقدس الله تبارک تعالی است و درک این معنی در حیطه عقل بشر حتی قابل تصور نیست و بشر عاجز از درک آن است و آنچه بشر میگوید اثبات آن به طور اجمالی است.

علم عرضی نیز به دو نوع تقسیم می شود: 1- اکتسابی 2- لدنی.

علم اکتسابی با آموزش دیدن و به مقدار تعلم به دست می آید و قبل از تعلم فاقد آن هستیم.

علم لدتي علمی است که بدون تعلم و تحصیل از مبدأ فياض الهي افاضه می شود. چنانکه در قرآن کریم فرموده است :

«وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً».(1)

و از جانب خویش به او علمی تعلیم نموده بودیم .

ص: 230


1- سوره (16) الكهف آیه 16.

هیچ شیعه ای ادعا ندارد که علم به غیب جزء ذات رسول الله و اهل بیت آن حضرت صلوات الله عليهم است، به این معنا که: خود نابع علم از ذات مستقل خود باشند.

اعتقاد صحیح آن است که هرگاه مشیت و اراده الهی تعلق بگیرد و مصلحت بداند، به هریک از مخلوقات خویش علم و قدرت عطا میکند. این افاضه علم، گاه به واسطه معلم و آیات الهی وگاه بدون واسطه انجام می گیرد. نوع دوم افاضه علم، که به علم لدنی و علم غیب تعبير می شود ، آن است که بدون مکتب رفتن و معلم دیدن حاصل می گردد.

چنانچه فرموده است:

«عالِمِ الْغَيْبِ فَلاَ يُظْهِرُ عَلَيَّ غَيْبَهُ احِداً اِلاّ مَنِ اُرْتُضِيَ مِنْ رَسُولٍ ...»(1)

خداوند، آگاه به غیب است و کسی برغيب او آگاه نیست، مگر پیامبرانی که آنان را برگزیده است ....

و فرموده:

«... و ما كان اللّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَيَّ اَلْغَيْبُ وَ لَكِنَّ اَللَّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَن يَشاء ...»(2)

و خدا بر آن نیست که شما را از غیب آگاه گرداند، ولى خدا از میان پیامبرانش هرکه را بخواهد برای آن برمی گزیند ...

این دو آیه صراحت دارند بر این که افراد برگزیده ای از جانب خداوند به عنوان رسول انتخاب شده، و به اذن الهی عالم به غیب می شوند، و این استثنایی که در این دو آیه وجود دارد به این معناست که علم غیب از ذات الله تبارک و تعالی است، و از راه وحی آگاهی یافتن، چیزی جز افاضه علم حق تعالی به دریافت کنندگان وحی نمی باشد.

واعتقاد صحیح همان است که شیعه دارد و آن این که: اهل بیت رسالت عليهم السلام از مبدأ فیاض الهی دریافت علوم کرده اند، و علم آنان لدنی است.

عالم به غیب می باشند لكن نه از خود، عالم به ظاهر و باطن هر مخلوق، عالم به سابق و حال و

ص: 231


1- سوره (72) الجن آیه 27 و 28.
2- سوره (3) آل عمران آیه 180.

آینده همه چیز می باشند، لکن به اذن و امر الهی جل وعلا، و اهل بیت علیهم السلام مانند رسول الله صلى الله علیه و آله می باشند به جز نبوت تأسیسی، و خداوند علوم را در شب قدر هرسال، و هرماه، و هر هفته، و ساعت و لحظه به آنها افاضه می فرماید، و ترتیب از رسول الله آغاز شده و سپس به ائمه علیهم السلام است.

و اگر مقصود از علم مطلق، مطلق علم حضوری و حصولی است چنانکه در فلسفه، در شرع مطهر مردود است.

خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام آنچه از علم و قدرت دارند در طول علم و قدرت الله تعالی است و نه در عرض آن بلکه او از خود دارد و به اینان آنچه را صلاح بداند افاضه می فرماید، و به جز علم مستأثر که خاص او می باشد دیگر علوم را افاضه فرموده است. و خاندان عصمت نیز نیازمند اویند، و هر لحظه بر علم آنان افزوده می گردد، و از غیر او بی نیازند.

* * *

آیا باطن اهل بیت اطهار علیهم السلام ذات خدا و قابل پرستیدن است؟

سؤال - امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند: ما را خدا نخوانید، آیا به این معنا نیست که این جسم قابل پرستیدن نیست اما باطن ما همان ذات خدا و قابل پرستیدن است؟

جواب- در آیات زیر خداوند تعالی از جمله وظایف نبی و رسول را ابلاغ نمودن این مطلب می داند اعلام می فرماید: کسی جز خداوند را ارباب خود نگیرند، و جز او را نپرستند.

«قُلْ يَا أَهْلَ اَلْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَة سَواءٍ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اَللَّهَ وَ لاَ تُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَ لاَ يَتَّخِذُ بَعْضُنَا بعضا أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اِشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُون»(1)

(ای پیامبر) بگو: ای اهل کتاب ! به سوی سخنی بیایید که میان ما و شما مشترک است. این که جز الله را نپرستیم و چیزی را شریک او قرار ندهیم و بعضی از ما بعضی

ص: 232


1- سوره (3) آل عمران آیه 65.

دیگر را به جای خدا ارباب نگیرد. پس اگر سرباز زدند، بگویید: گواه باشید که ما تسليم خداييم.

«ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ والنبؤة ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِباداً لِي مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لكِنْ كُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِما کنتم تُعَلِّمُونَ الْكِتابَ وَ بِما کنتم تَدْرُسُونَ . وَ لَا يأمرکم أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِكَةَ وَ النَّبِيِّينَ أَرْبَابِ ا يَأْمُرُكُمْ بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ».(1)

هیچ انسانی حق ندارد وقتی خداوند به او کتاب و حکم و نبوت عنایت فرموده به مردم بگوید مرا به جای خدا عبادت کنید بلکه باید بگوید خداشناس باشید همان طور که کتاب الهی به شما تعلیم داده شده و درس خوانده اید، و نه این که به شما امرکند ملائکه و پیامبران را ارباب گیرید، آیا پس از آن که مسلمان شده اید شما را به کفر امر می کند؟!!.

و در فرمایشات معصومین صلوات الله عليهم اجمعین است که فرموده اند:

«نَزِّهونا عَنِ اَلرُّبُوبِيَّةِ وَ ارْفَعُوا عَنَّا حُظُوظَ الْبَشَرِيَّةِ يَعْنِي الْحُظُوظَ اَلَّتِي تَجُوزُ عَلَيْكُمْ فَلَا يُقَاسُ بِنَا أَحَدٌ مِنَ اَلنَّاسِ فَإِنَّا اَلْأَسْرَارُ الإلهيَّة الْمُودَعَةُ فِي اَلْهَيَاكِلِ الْبَشَرِيَّةِ وَ الْكَلِمَةُ الرَّبَّانِيَّةُ النَّاطِقَةُ فِي الْأَجساد اَلتُّرَابِيَّةُ وَ قُولُوا بَعدَ ذلِكَ مَا اسْتَطَعْتُم فَإِنَّ البَحرَ لاَيُنزَفُ وَعَظَمَةُ اللَّهِ لا تُوصَفُ»(2)

ما را منه و دور بدارید از ربوبیت (خداوندی)، و بهره های بشری را از ما بردارید، یعنی آن بهره هایی را که بر شما رواست، زیرا هیچ کسی از مردم با ما قابل سنجش و قیاس نمی باشد. همانا ما اسرار الهی به ودیعت نهاده شده در پیکرهای بشری هستیم، و کلمه ربانی گویا (و خردمند) در جسدهای خاکی می باشیم، پس از آن هرچه می توانید برای ما بگوييد، که دریا تمام نشود، و عظمت خداوند به وصف نیاید.

ص: 233


1- سوره (3) آل عمران آیه 80 و 81.
2- إثبات الهداة: ج5 ص394 فصل 18 ح70 و مشارق أنوار اليقين: ص 105 عنهم عليهم السلام أنهم قالوا:. و کشف الغمة: ج2 ص 408 - عن عبدالعزيز الفزاز قال: كنت أقول فيهم بالربوبية فدخلت على أبي عبدالله عليه السلام . إلى أن قال : فقال: يَا عَبْدَ اَلْعَزِيزِ لاَ تَحْمِلْ عَلَى البِناءِ فَوْقَ طَاقَتِهِ فينهم إِنَّا عَبِيدٌ مَخْلُوقُون. عبد العزيز قزاز گوید: من درباره ایشان (اهل بیت) قائل به ربوبیت بودم، روزی به خدمت أبي عبد الله امام جعفرصادق عليه السلام رفتم. حضرت به من فرمود: ... ای عبدالعزيز؛ بربنا (ساختمان) بیش از آنچه ظرفیت اوست حمل نکن که در این صورت ویران می شود. ما بندگانی هستیم که آفریده شده ایم.

حضرات معصومین علیهم السلام در مخلوق بودن مانند ما مخلوق هستند(1) ظاهر و باطن آنها همه مخلوق باری تعالی است، لكن مخلوق اول و برترین مخلوق اند. نسبت به سایر مخلوقات قديم اند که در دعای عهد آمده به معنای مخلوق اول، مخلوق اند و اقدم اند در مخلوقيت، واقدم اند در همه فضائل امكانيه.

حقیقت آن ها عقل کل است، و سبب و وسیله فیض الهی اند، و مرآة جمال الله تبارک و تعالى، و دل های آنان ظرف مشیت الهی است و خداوند اشیاء را به مشیت خلق نموده است، و اقرب مخلوقات به او و حجاب الله الأكبراند، سبب خلقت و إنماء و جزاء می باشند.

جز خداوند و رسول خاتم و خود آن حضرات همه عاجز از درک حقیقت آنان می باشند و قادر به چیزی جز تحیر و ایمان به آنچه از آنان درباره خودشان به ما رسیده است، نیستیم، کسی با آنان قیاس نمی شود.(2)

بازگشت توحید صفات و افعال به توحید ذات است و منتهی به اوست و حضرات معصومین عليهم السلام بخشی از ذات باری تعالی نیستند، و ذات الله مرگب نیست تا این که قابل تجزیه باشد، بلکه برخواسته از ذات اند یعنی صفت فاعلی ذات اویند.

و این که خالق و رازق بودن در اصل از آن خداوند است، و خاندان وحی باذن الله تبارک و تعالى سبب و مشیت و واسطه تمامی فیوضات الهی می باشند، و آنان بندگانی سخت فرمانبردار او می باشند و هرگز براو پیشی نمی گیرند.(3)

* * *

آیا ائمه دوازده شخص بوده اند و یا علی در دوازده چهره ظهور کرده است؟

سؤال - با توجه به حدیث «كلهم نور واحد آیا دوازده امام، دوازده نفر بوده اند یا شخص امیرالمؤمنین علیه السلام در دوازده چهره ظهور کرده اند؟

جواب- همه آن حضرات مخلوق از یک نوراند به این معناست که همه دارای روح قدسی اند و

ص: 234


1- سوره (14) إبراهيم عليه السلام آیه 12: «قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ يَمُنُّ عَلَىٰ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ ۖ وَمَا كَانَ لَنَا أَنْ نَأْتِيَكُمْ بِسُلْطَانٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ ۚ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ».سوره (18) الكهف آیه 111: «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَىٰ إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَٰهُكُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ ۖ فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا».سوره (21) الأنبياء عليهم السلام آیه 3: «لَاهِيَةً قُلُوبُهُمْ ۗ وَأَسَرُّوا النَّجْوَى الَّذِينَ ظَلَمُوا هَلْ هَٰذَا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ ۖ أَفَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَأَنْتُمْ تُبْصِرُونَ». . سوره (23) المؤمنون آیه 25: «فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مَا هَٰذَا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُرِيدُ أَنْ يَتَفَضَّلَ عَلَيْكُمْ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَأَنْزَلَ مَلَائِكَةً مَا سَمِعْنَا بِهَٰذَا فِي آبَائِنَا الْأَوَّلِينَ». . سوره (23) المؤمنون آیه 34: «وَقَالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِلِقَاءِ الْآخِرَةِ وَأَتْرَفْنَاهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا مَا هَٰذَا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يَأْكُلُ مِمَّا تَأْكُلُونَ مِنْهُ وَيَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ».سوره (91) فصلت آیه 7: «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَىٰ إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَٰهُكُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ فَاسْتَقِيمُوا إِلَيْهِ وَاسْتَغْفِرُوهُ ۗ وَوَيْلٌ لِلْمُشْرِكِينَ»..
2- عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص 66 ب31 ح 297- عن علي عليه السلام قال: نَحْنُ اَهْلَ اَلْبَيْتِ لاَ يُقَاسُ بِنَا احِدٌ فِينَا نَزَلَ اَلْقُرَانُ وَ فِينَا مَعْدِنُ اَلرِّسَالَةِ. جعابی از امیرالمؤمنين عليه السلام روایت کرد که آن حضرت فرمود: هیچ کس با ما اهل بیت پیامبر قابل مقایسه نیست، زیرا در خانه ما قرآن نازل شده و گنجینه رسالت و نبوت در خاندان ماست. علل الشرائع: ج 1 ص 177 ح 2 و معاني الأخبار: ص 179ح2 و الإختصاص: ص 12- عن أبي عبد الله عليه السلام في حديث قال: ... إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ لَا يُقَاسُ بِنَا أَحَدُ. از امام جعفرصادق عليه السلام: همانا ما خاندانی هستیم که هیچ کس با ما قیاس و سنجیده نگردد. کشف اليقين: ص 191 و کشف الغمة: ج1 ص30- قال علي عليه السلام على منبر الجماعة: إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ لَا يُقَاسُ بِنَا أَحَدُ. امام على علیه السلام بر منبر جماعت فرمود: ما خانواده ای هستیم که هیچ کس با ما قیاس نشود . نوادر المعجزات في مناقب الأئمة الهداة عليهم السلام: ص 267- في حديث الخيط عن الإمام الباقر عليه السلام: یا جَابِرٍ ! إِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ لَا يُقَاسُ بِنَا أَحَدُ ، مَنْ قَاسَ بِنَا أَحَداً مِنَ الْبِشْرِ فَقَدْ كَفَرَ، .... در حدیث مشهور به حديث خيط از امام محمدباقر عليه السلام : ای جابر! ما خاندانی هستیم که هیچ کس با ما قیاس نمی شود. هرکس شخصی از بشر را با ما قیاس کند به يقين کافر شده است ...
3- سوره (21) الأنبياء عليهم السلام آیه 27 و 28: «بَلْ عِبَادٌ مُكْرَمُونَ*لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ»

شئونات و فضائل خاص خود را دارا می باشند ولی در علم، عصمت و قدرت یکی اند و به همان اندازه از خداوند فیض میگیرند و ولایت دارند و آنچه گفته و کرده و تقریر نموده اند از منبع وحی سرچشمه گرفته و از خود چیزی کم و یا اضافه ننموده اند.

همه حضرات معصومین از یک نوراند، و نور واحداند به این معنی که همه متصل به معدن وحی اند و در عصمت، علم و قدرت باهم یکسان هستند، در حقیقت همه حامل امين حمولة الرب جل جلاله می باشند، و تصرفات آنان در تکوین و تشریع همه با اذن آن حضرت می باشد، و متعدد اند، و خلاف آن برخواسته از غلو(1) است و خلاف ضرورت قرآن و عترت و عقل و اجماع مسلمين بوده، و قائل به آن خارج از اسلام است.

رسول الله صلى الله عليه وآله فرمودند:

«خُلِقْتُ أَنَا وَ عَلِيٍّ مِنْ نُورٍ وَ وَاحِدٍ».(2)

من و علی از یک نور آفریده شدیم.

رسول الله صلى الله عليه و آله فرمودند:

«إِنَّ اللَّهَ خَلَقَنِي وَ عَلِيّاً وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلَامُ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ الدُّنْيَا بِسَبْعَةِ آلَافِ عَامٍ...»(3)

همانا خداوند من و علی و فاطمه و حسن و حسین را هفت هزار سال پیش از آفريدن دنیا آفریده است ... واثله بن اسقع از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل کرده که حضرت فرمود:

«لَمَّا عُرِجَ بِي إِلَى السَّمَاءِ ، وَ بَلَغَتْ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى ، نَادَانِيَ رَبِّي جَلَّ جَلَالُهُ فَقَالَ : يَا مُحَمَّدُ فَقُلْتُ : لَبَّيْكَ سَيِّدِي . قَالَ : إِنِّي مَا أُرْسِلَتْ نَبِيّاً فانقضت أَيَّامِهِ ، إِلاَّ أَقَامَ بِالْأَمْرِ بَعْدَهُ وصیه ، فَاجْعَلْ علی بْنِ ابی طَالِبٍ الامام وَ الوصی مِنْ بعدک ، فانی خلقتکما مِنْ نُورٍ وَاحِدٍ ، وَ خَلَقْتُ الائمة الراشدین مِنْ انوارکما ، ا تُحِبُّ انَّ تَراهُمْ یا مُحَمَّدٍ ؟ قِلَّةُ : نَعَمْ یا

ص: 235


1- مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: ج1 ص 263- عن الأصبغ بن نباتة، قال أميرالمؤمنين عليه السلام: اَللَّهُمَّ إِنِّي بَرِيءٌ مِنَ الغلاة كبراء عيسي اِبْنِ مَرْيَمَ مِنَ النَّصارِئِ اللّهُمَّ اخذُلْهُم أبَداً وَلا تَنْصُرِمَنَّهُم أحَد. حضرت امیرالمؤمنين عليه السلام فرمودند: بار خدایا! من از غالیان بیزارم مانند عیسی بن مریم که از نصاری بیزار بود. خدایا! آن ها را برای همیشه خوار گردان و هیچ کدام از ایشان را یاری مفرما. بحار الأنوار: ج 25 ص265 ب10 ح6 عن أمالي الشيخ الطوسي رحمه الله: ... قال الصادق عليه السلام: إِخْذَرُوا عَلَى شَبَابِكُمُ اَلْغُلاَةَ لاَ يُفْسِدُوهُمْ فَإِنَّ الغلاة شَرُّ خَلْقٍ يُصَغِّرُونَ عَظَمَةَ اَللَّهِ وَ يَدَّعُونَ اَلرُّبُوبِيَّةَ لِعِبَادِ اَللَّهِ وَ اَللَّهِ إِنَّ الْغُلاةَ لَشَرٌ مِنَ اليَهُودِ والنَّصَارَى وَ الْمَجُوسِ وَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا. امام جعفرصادق عليه السلام فرمود: درباره جوانانتان غالیان را بر حذر باشید، که آنها را گمراه نکنند. غالیان شرورترین خلق خدا هستند. به مقام عظمت پروردگار اهانت می نمایند و برای بندگان خدا ادعای خدایی می کنند. به خدا سوگند! غلات از یهود و نصاری و مجوس و مشرکان بدترند. ثم قال عليه السلام: إِلَيْنَا يَرْجِعُ الْغَالِي فَلَا تَقْبَلْهُ ، وَ بِنَا یلحق الْمُقَصِّرُ فَتَقَبَّلْهُ . فقيل له: كيف ذلك يا ابن رسول الله ؟! قال: اَلْغَالِي قَدِ اِعْتَادَ تَرْكَ اَلصَّلاَةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الصِّيَامِ وَالحَجِّ فَلا يَقدِرُ عَلى تَرْكِ عَادَتِهِ وَ عَلَى الرُّجُوعِ إِلَى طَاعَةِ اللَّهِ عز وَ جل أَبَداً وَإنَّ المُقَصِّرَ اذَّ عَرَفَ عَمِلَ وَ اطّاعَ.سپس فرمود: بازگشت غالی به ماست، اما ما او را نخواهیم پذیرفت، و کسی که در باره ما کوتاهی کرده است، به ما می پیوندد و او را می پذیریم. عرض کردند: آقا این مطلب چگونه است؟ فرمود: غالی به ترك نماز و زكات و روزه و حج عادت کرده و هرگز نمی تواند عادت خود را ترك كرده و به سوی بندگی خدا بازگشت نماید ولی مقصر وقتی عارف شد، عمل میکند و اطاعت می نماید. بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم: ص 507 ب18 ح8 و مختصر البصائر ص 187 ح8/168 ... عن كامل التمار، عن الإمام الصادق عليه السلام قال: يَا كَامِلُ إِجْعَلُوا لَنَا رَبّاً نَئُوبُ إِلَيْهِ وَ قُولُوا فِينَا مَا شِئْتُمُ. قال: فقلت: نجعل لكم ربا تئوبون إليه و نقول فيكم ما شئنا؟ قال: فاستوى جالسا، فقال: مَا عَسَى أَنْ تَقُولُوا؟! وَ اللَّهِ مَا خَرَجَ إِلَيْكُمْ مَنَّ عَلَيْنَا إِلَّا أَلْفاً غَيْرَ مَعْطُوفَةٍ. کامل تمار گفت: روزی خدمت امام جعفر صادق عليه السلام بودم به من فرمود: ای کامل! برای ما خدایی قرار دهید که به سوی او روی می آوریم آنگاه از فضل ما هر چه مایلی بگو. عرض کردم: برای شما خدایی بپذیریم که به سوی او روی می آورید آن گاه هر چه مایلیم در فضل شما بگوييم؟! امام عليه السلام خود را جابجا نموده راست نشست آن گاه فرمود: از علم و دانش ما به اندازه ی نصف حرف (از حروف هجا) برای شما گفته نشده است (یعنی مقدار بسیار کمی از دانش ما به شما رسیده است). الخصال: ج1 ص 72 ح 109 - ... قال أبو عبد الله جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام: أُدنِي مَا يَخْرُجُ بِهِ اَلرَّجُلُ مِنَ اَلْإِيمَانِ أَن يَجْلِسَ إِلَى غَالٍ فَيَسْتَمِعَ إِلَى حديثه وَ يُصَدِّقُهُ عَلَى قوله إِنَّ أَبِي حَدَّثَنِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ أَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وآله وسَلم قَالَ صِنْفَانِ مِنْ أُمَّتِي لاَ نَصِيبَ لَهُمَا فِي اَلْإِسْلاَمِ اَلغُلاةُ وَ اَلْقَدَرِيَّة. امام جعفرصادق عليه السلام فرمود: کمترین چیز که فرد را از حریم ایمان به در آورد این است که نزد مرد غالی بنشیند و به گفتار او گوش فرا داده و تصدیقش نماید که پدرم از پدرش و او از جدش روایت کرد که رسول خدا فرمود: دو طایفه از امت مرا بهره ای از اسلام نیست؛ غالیان و قدریه. وسائل الشيعة: ج18 ص 334 ب6 ح34891 - 1 عن الكافي و تفسير القمي و أمالي الطوسي: ... عن أبي عبد الله عليه السلام قال: أَتَى قَؤُمٌ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقَالُوا اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا رَبَّنَافَاسْتَتَابَهُمْ فَلَمْ يَتُوبُوا فَخَرَ لَهُمْ حَفِيرَةً وَ أَوْقَدَ فِيهَا نَاراً وَ حَفَرَ حَفِيرَةً إلى جَانِبِهَا أُخْرَى وأَفْضَى بَيْهِمَا فَلَمَّا لَمْ يَتُوبُوا أَلْقَاهُمْ فِي اَلْحَفِيرَةِ وَ أَوْقَدَ فِي الحفيرة اَلْأُخْرَى حَتَّى مَاتُوا. امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند: گروهی نزد امیرالمؤمنين عليه السلام آمدند سپس گفتند: سلام بر تو ای پروردگار ما. آن حضرت از آنان خواستند که توبه کنند، پس توبه ننمودند. پس آن حضرت گودالی برای آنان حفر نمودند و در آن آتش افروختند و گودالی دیگر در کنار آن حفر نمودند و میان آن دو گودال راهی قرار دادند، پس آن گاه که توبه ننمودند آنها را در گودالی انداختند و در گودال دیگر آتش افروختند تا این که همگی مردند. قال الشيخ محمد بن الحسن الحر: أقول: حمله الشيخ على المرتد عن ملة لما مر. شیخ حر عاملی صاحب وسائل الشيعه فرمود: شیخ طوسی این خبر را حمل بر این نموده است که این گروه از غلات مرتد ملی می باشند و جزای آنان جز مرگ نیست. الخصال: ج2 ص610ح10 - ... عن أبي عبد الله عليه السلام قال: حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ جَدِّي عَنْ آبائِهِ عليهم السَّلاَمُ أَيْنَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عَلَّمَ أَصْحَابَهُ فِي مَجْلِسٍ واحِدٍ أرْبَعَمِائَةِ بَابٍ مِمَّا يَصْلُحُ لِلْمُسْلِمِ فِي دِينِهِ وَ دُنْيَاهُ قَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِيَّاكُمْ وَ اَلْغُلُوَّ فِينَا قُولُوا إِنَّا عَبِيدٌ مَرْبُوبُونَ وَ قُولُوا فِي فَضْلِنَا مَا شِئْتُمْ مَنْ أَحَبَّنا فَليَعمَل بِعَمَلِنا وَ لْيَسْتَعِنْ بِالْوَرَعِ فَإِنَّهُ أفضَلُ ما يُسْتَعانُ بِهِ في أَمْرِ الدُّنيا وَالآخِرَةِ ، .... امام جعفرصادق از پدران بزرگوارشان عليهم السلام نقل نموده اند که امیرالمؤمنين عليه السلام در سخنانی که حاوی چهارصد باب مطالبی بود که جهت صلاح دنیا و دین مسلمان است به اصحاب خود فرمودند: ... مبادا درباره ما غلو و زیاده روی کنید، بگویید (معتقد باشید) ما بندگان پروریده خدا هستیم و آنچه در فضل ما می خواهید بگویید. هرکس دوستدار ما باشد باید رفتار ما را داشته و از پرهیزکاری یاری بجوید که ورع و پرهیزکاری بهترین چیزی است که بدان در کار دنیا و آخرت استعانت می شود .... مشارق أنوار اليقين في أسرار أميرالمؤمنين عليه السلام: ص5- وقد جاء عن مولانا أميرالمؤمنين عليه السلام قوله: إِيَّاكُمْ وَ اَلْغُلُوَّ فِينَا قُولُوا إِنَّا عَبِيدٌ مَرْبُوبُونَ وَ قُولُوا فِي فَضْلِينَا مَا شِئْتُم. وقال الإمام الصادق عليه السلام: إِجْعَلُوا لَنَا رَبِّ نَئُوِّبُ إِلَيْهِ وَ قُولُوا فِينَا مَا شِئْتُمْ وَ قَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِجْعَلُونَا مَخْلُوقِينَ وَ قُولُوا فِينَا مَا شِئْتُمْ فَلَنْ تَبْلُغُوا. و امام جعفرصادق عليه السلام فرمود: ما را مخلوق و آفریده شده بدانید و درباره ما آنچه می خواهید بگویید که هرگز به حقیقت (جایگاه و قضیلت) ما پی می برید. عيون أخبارالرضا عليه السلام: ج2 ص201 ح 17- عن الإمام الرضا عليه السلام، عن آبائه ، عن رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم قال: اَتَرْفَعُونِي فَوْقَ حَقِّي فَإِنَّ اللَّهَ تبارك وَ تعالي اِتَّخَذَنِي عَبْداً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَنِي نَبِيّاً قَالَ اَللَّهُ تَبَارَكَ وتَعالى مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتَابَ وَ الحُكْمَ والنُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولُ لِلنَّاسِ كُونُوا عِبَاداً لِي مِنْ دُونِ اَللَّهِ وَ لَكِنْ كُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِمَا كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ اَلْكِتَابَ وَ بِمَا كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ وَ لا يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا اَلْمَلائِكَةَ و النَّبيّينَ أَرْبَاباً أَ يَأْمُرُكُمْ بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ وَ قَالَ عَلِيٌ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَهْلِكُ فيَّ اِثْنَانِ وَ لاَ ذَنْبَ لِي مُحِبٌ مُفْرِطٌ وَ مُبْغِضٌ مُفْرِطٌ وَ إِنَّا لَنُبْراً إِلَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِمَّنْ يَغْلُو فِينَا فَيَرْفَعُنَا فَوْقَ حَدِّنَا كَبَرَاءَةِ عِيسَى اِبْنِ مَرْيَمَ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ مِنَ اَلنَّصَارَى فَمَنِ ادَّعَى لِلانبِياءِ رُبوبِيَّةً أو ادَّعَى لِلائِمَةِ رُبُوبِيَّةً أَوْ نُبُوَّة أَو لِغَيْرِ الأَئِمَّة إِمَامُهُ فَنَحْنُ بِرَاءٌ مِنْهُ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ. امام رضا از پدران خود علیهم السلام از رسول الله نقل کردند که فرمودند: مرا از آنچه حق و حد من است بالاتر نبرید، زیرا خداوند تبارك و تعالی مرا عبد قرار داده است پیش از آن که مرا رسول قرار دهد، و در کتاب خود فرموده است: هیچ بشری را که خداوند بر او کتاب و حکمت فرستاده است و او را به نبوت برگزیده، نمی رسد که پس از آن به مردم بگوید: بندگان من باشید و مرا پرستش کنید نه خداوند را، بلکه پیامبران بنابر وظیفه خود به مردم میگویند خدا را بپرستید و کامل در آموختن بکوشید و عمل کنید و آنچه را که آموخته اید از کتاب، به دیگران بیاموزید، و امر نمی کنند شما را که فرشتگان و انبیاء را پروردگار خود بدانید، چگونه ممکن است آنان شما را به کفر بخوانند پس از آن که به خدای یگانه ایمان آورده اید. و حضرت على علیه السلام فرموده است: دو طایفه درباره من خود را هلاك کرده اند و مرا گناهی نیست؛ یکی دوست تجاوزگر و افراط کار که رعایت حدود اشخاص را نمی کند، و دیگری دشمنی که دشمني را از حد گذرانده، و ما بیزاری می جوییم و به خداوند تبارک و تعالی پناه می بریم از کسی که درباره ما غلو کند، و ما را از حد بندگی خدا بالاتر برد، همان طور که عیسی بن مريم عليهما السلام از نصاری به خداوند پناه برد، ... پس هرکس برای پیمبران، قائل به خدایی باشد و یا برای امامان مدعی ربوبیت گردد یا نبوت ایشان را معتقد شود یا پیشوایی و امامت را در حق غیرایشان قائل گردد، ما از او بیزاریم هم در دنیا و هم در آخرت.... وسائل الشيعة: ج28 ص352 ب10 ح34944- 41 و إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات: ج 5 ص 400 فصل 23ح93 عن رجال الكشي: ص 297 ح 527- ... عن مرازم، قال: قال أبو عبد الله عليه السلام: قُلْ لِلْغَالِيَةِ تُوبُوا إِلَى اَللَّهِ فَاِنَّكُمْ فُسَّاقٌ كُفَّارٌ مُشْرِكُونَ.امام جعفرصادق عليه السلام به مرازم فرمودند: به غالیان بگو: به سوی خدا توبه کنید زیرا که همانا شما بسیار فاسق (بزهکار) و بسیار کافر و مشرک هستید. رجال الكشي: ص 297 ح 525 - ... عن المفضل بن زيد، قال: قال أبو عبد الله عليه السلام و ذكر أصحاب أبي الخطاب و الغلاة فقال لي: يَا مُفَضَّلُ لاَ تُقَاعِدُوهُمْ وَ لاَ تُوَاكِلُوهُمْ وَ لاَ تُشَارِبُوهُمْ وَ لاَ تُصَافِحُوهُمْ وَ لاَ تُوَارِثُوهُمْ.امام جعفرصادق عليه السلام در حالی که از اصحاب ابي الخطاب و غالیان یاد نمودند، به مفضل فرمودند: ای مفضل! با آنان همنشین نشده و هم غذا نشوید و با آنان نوشیدنی ننوشید و دست ندهید و به آن ها ارث ندهید.
2- این حدیث به سندهای بسیارودرکتاب های شیعیان و مخالفين آمده است.
3- دلائل الإمامة چاپ جدید: ص 157 ح1/70 و نوادر المعجزات في مناقب الأئمة الهداة عليهم السلام: ص191ح 1/43عن رسول الله صلى الله عليه و آله:. و بحار الأنوار: ج 15 ص7 ب1 ح7 از علل الشرائع.

رَبِّ قَالَ إِرْفَعْ رَأْسَكَ فَرَفَعْتُ رَأْسِي فَإِذَا أَنَا بِأَنْوَارِ الائِمَةِ بَعْدِي إِثْنَا عَشَرَ ثَوْراً قُلْتُ يَا ربِّ انوار مَنْ هِيَ قَالَ أنوَارُ اَلْأَئِمَّةِ بَعْدَكَ أُمَنَاءُ مَعْصُومُون»(1)

وقتی در شب معراج به آسمان ها بالا رفتم و به سدرة المنتهی رسیدم، خداوند فرمود: ای محمد. گفتم: لبیک، ای خداوند من. فرمود: من هیچ پیامبری نفرستاده ام که عمرش تمام شود مگر این که پیش از آن جانشینان خود را تعیین کند. پس بعد از خودت على بن ابي طالب را امام مردم و وصی خود قرار بده . چون من هر دو نفر شما را از يك نور آفریده ام و سایر امامان هدایتگر را از نسل شما دو نفر. آیا می خواهی آن ها را ببینی، ای محمد؟ گفتم: بلی. خطاب آمد: پس سرت را بالا کن. سرم را بالا کردم. نور دوازده امام بعد از خودم را دیدم. گفتم: خداوندا! این نور، انوار چه کسانی است؟ خطاب آمد:

امنای معصوم و پیشوایان بعد از تو.

اللہ تبارک و تعالی فرمود:

«يا مُحَمَّدُ إِنّى خَلَقْتُ عَلِيّاً وَفَاطِمَةَ وَالحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ والأئِمَّةَ مِن نُورٍ وَاحِدٍ ثُمَّ عَرَضْتُ وِلايَتَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ...»

ای محمد! همانا من على و فاطمه و حسن و حسین و امامان را از یک نور آفریدم سپس ولایت ایشان را بر فرشتگان عرضه داشتم ...(2)

حضرت امیرالمؤمنين عليه السلام فرمودند:

«أَنَا أُحْيِي وَ أَمِيتُ بِإِذْنِ رَبِّي وَ أَنَا أُنَبِّئُكُم بِمَا تَأْكُلُونَ ومَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ بِإِذنِ رَبِّي وأنَا عَالِمٌ بِضَمائِرِ قُلُوبِكُم وَ الاَئِمَةِ مِنْ أوْلاَدِي عَلَيْهِمُ اَلسَّلاَمُ يَعْلَمُونَ وَ يَفْعَلُونَ هَذَا إِذَا أَحَبُّوا وَ أَرَادُوا لِأَنَّا كُلُّنَا واحدٌ اَوْلُنَا مُحَمَّدٌ وَ آخِرُنَا مُحَمَّدٌ وَ أَوْسَطُنا مُحَمَّدٌ وَ كُلُّنَا مُحَمَّدٌ فَلا تَفْتَرِقُوا بَيْنَنَا وَ نَحْنُ إِذَا شِئنا شاءَ اللَّهُ وإِذَا كَرِهنا كَرِهَ اَللَّهُ اَلْوَيْلَ كُلُّ الْوَيْلِ لِمَنْ أَنْكَرَ فَضْلَنَا وَ خُصُوصِيَّتَنَا وَمَا أَعْطَانَا اَللَّهُ رَبُّنَا لِأَنَّ مَنْ أَنْكَرَ شَيْئاً مِمَّا

ص: 236


1- كفاية الأثر في النص على الأمة الإثني عشر: ص110 باب ما جاء عن واثلة بن الأسفع، عن النبي صلى الله عليه وآله.
2- الغيبة، النعماني: ص 93 ب4 ح24. و عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص 58 ب6ح27. و كمال الدين و تمام النعمة: ج1 ص252 ب23ح 2.

اعْطَانَا اَللَّهُ فَقَدِ اِنْكَرَ قُدْرَةُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَشِيَّتُهُ فِينَا ...»(1)

ای سلمان و ای ابوذر! من زنده میکنم و می میرانم به اجازه خدا. و من به شما خبر می دهم که چه می خورید و در خانه های خود چه ذخیره کرده اید به اذن خدا. و من از دل های شما مطلع هستم و امامان از فرزندان من نیز می دانند و همین کارها را می کنند هر وقت بخواهند و اراده کنند؛ زیرا که ما همه یکی هستیم، اول ما محمد، آخرما محمد و وسط ما محمد است و همه ما محمدیم. بين ما جدایی نیاندازید، ما وقتی بخواهیم خدا می خواهد، و وقتی نخواهیم خدا نمی خواهد. وای ، بس وای بر کسی که فضل و امتیازات و الطافي را که پروردگارمان به ما عنایت کرده است، انکار کند، زیرا هرکس منکریکی از چیزهایی باشد که خدا به ما عنایت کرده، قدرت خدا و مشیت او را درباره ما انکار کرده است.

* * *

جای اهل بیت در تهلیل کجاست قبل از الا و یا بعد از الا؟

سؤال - آیا باید اهل بیت علیهم السلام را در ذکر شریفه تهلیل قبل از إلا ببینیم یا بعد از إلا؟

جواب- مقصود از دیدن چیست؟ اگر مقصود دیدن آنان به معنی اتحاد و حلول و وحدت وجود باشد کفر است، و در تضاد با تهلیل و همه ادیان الهی می باشد، و حضرت خاتم النبيين محمد رسول الله و اهل بیت اطهار آن حضرت صلوات الله علیهم اجمعین تنها مَظهَرِالله و حجاب اکبر اویند، و نه شریک در الوهيت، باید همه چیزها و همه کسان را جزذات الله جل جلاله مخلوق بدانيم، و اهل بیت علیهم السلام را له و ارباب و شریک ندانیم و آنان را این چنین و قبل از إلا ببینیم و نه بعد از إلا، و معتقد به نفی الوهیت جزالله تبارک و تعالی باشیم.

اهل بيت عليهم الصلوة و السلام از جهت مخلوقیت مانند ما هستند: « قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُم»، لكن احدی با آنان قابل قیاس نیست که فرمودند:

ص: 237


1- المناقب، العلوي / الكتاب العتيق: ص 75 ذکر معرفة أميرالمؤمنين بالنورانية . و بحار الأنوار ج26 ص 1 ب 14 ح1.

«لاَ يُقَاسُ بَال مُحَمَّدٍ احد»

«لاَ يُقَاسُ بِنَا اُحْد»

بنا به فرموده اهل بیت علیهم السلام باید آنان را خالق و رازق بالإستقلال ندانیم و آنان را مخلوقی برتر و اقرب الى الله تبارک و تعالی بدانیم و ایمان داشته باشیم که ایشان سبب و وسیله تمامی فیوضات الهی هستند.

و اعتقاد صحیح آن است که تهلیل و همه عقائد حقه را اهل بیت نبوت و رسالت عليهم الصلوة والسلام طريق اند، و قطب و روح و باطن دین اند، طريق منحصر دین قویم اند و موضوع آن، شرط صحت دین و شرط قبول آن هستند،(1)بلکه دین قویم اند، ید الله در آخذ وعطاء، ف(هم الأول و الآخر و الظاهر والباطن) لكن به همین معانی که ذکر شد. (2)والله العالم، پاسخ ها به اختصار ارائه شد.

* * *

جایگاه برائت در دین

سؤال - چرا باید لعن کنیم؟

جواب- بنابر آیات بسیار از جمله آیه160 سوره 2

«إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الْهُدَى مِنْ بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي اَلْكِتَابِ أُولَئِكَ يَلْعَنُهُمُ اَللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اَللاَّعنُون»

همانا آنان که دلائل روشن و هدایت ما را که نازل کرده و برای مردم در دستور آسمانی توضیح داده ایم ، کتمان می کنند این کسان را خدا و لعنت گران لعن می کنند.

که دلالت صریح و قطعی برلعن کسانی دارد که کتمان ما انزل الله می کنند .

همچنین احادیث بسیار از جمله حديث صحيح رسول الله صلى الله علیه و آله:

«إِذَا رَأَيْتُمْ أَهْلَ الرَّيْبِ وَ الْبِدَعِ مِن بَعْدِي فَأَظْهِرُوا الْبَرَاءَةَ مِنْهُمْ وأَكْثِرُوا مِنْ سَبِّهِمْ و

ص: 238


1- الأمالي، ابن بابويه الصدوق: ص 235 المجلس 41 ح8- ... عن إسحاق بن راهويه، قال: لما وافي أبوالحسن الرضا عليه السلام نیسابور و أراد أن يرحل منها إلى المأمون اجتمع إليه أصحاب الحديث فقالوا له: يا ابن رسول الله ! ترحل عنا ولا تحدثنا بحديث فنستفيده منك؟! وقد كان قعد في العمارية فأطلع رأسه وقال: سمعت أبي موسى بن جعفریقول: سمعت أبي جعفر بن محمد يقول : سمعت أبي محمد بن علي يقول: سمعت أبي علي بن الحسين يقول: سمعت أبي الحسين بن علي يقول: سمعت أبي أمير المؤمنين علي بن أبي طالب عليهم السلام يقول: سمعت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم يقول: سمعت جبرئيل يقول: سمعت الله عزوجل يقول: «لا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي ، فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَنَّ مِنْ عَذَابِي. فلما مرت الراحلة نادانا: بِشُرُوطِهَا ، وَ أَنَّا مِنْ شُرُوطِهَا. امام على الرضا عليه السلام در شهر نیشابور برای مردم پس از درخواست آنان از پدران گرام خود از رسول الله از جبرئيل عليهم الصلوة والسلام نقل فرمودند که خداوند تعالی فرمود: لا اله الا الله دژ استوار من است، پس هرکه داخل قلعه من شود از عذاب من در امان است. پس از این که مرکب امام رضا عليه السلام گذر کرد، حضرت چنين ندا دادند: (البته داخل شدن در پناه محکم خداوند) شرط هایی دارد، و من (ولایت معصوم) از شرط های (اساسي) آن هستم التوحيد: ص25 ب1 ح23 و ثواب الأعمال و عقاب الأعمال: 6 باب ثواب من قال: لا إله إلا الله بشروطها، و عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص135 ب37 ح4، و معاني الأخبار: ص370 باب معنى حصن الله عزوجل... ح1، و روضة الواعظين و بصيرة المتعظين: ج1 ص2 و بشارة المصطفى لشيعة المرتضی: ج2 ص 269.
2- بحارالأنوار: ج32 ص9 ب1 ح3 عن الإرشاد للشيخ المفيد رحمه الله قال: روت الخاصة و العامة عن أميرالمؤمنين صلوات الله عليه و ذكر ذلك أبو عبيدة معمر بن المثنى و غیره متن لايتهمه خصوم الشيعة في روايته أن أميرالمؤمنين عليه السلام قال في أول خطبة خطبها بعد بيعة التاس له على الأمر وذلك بعد قتل عثمان بن عفان: ... وَ بِنَا فَتَحَ اَللَّهُ لاَ بِكُمْ وَ بِنَا يَخْتِمُ لاَ بِكُمْ ....و خداوند (به سبب و وسیله) ما اهل بیت (تکوین و تشریع را) باز نمود و نه به شما، و به ما ختم نمود و نه به شما .... و بحارالأنوار: ج23 ص313 ب18 عن تفسيرفرات الكوفي: قال علي بن الحسين عليه السلام: ... وَ مَنْ لَمْ يَكُنْ مَعَنَا فَلَيْسَ مِنَ اَلإِسْلاَمِ فِي شَيْءٍ بِنَا فَتَحَ اَللَّهُ اَلدِّينَ وَ بِنَا يَخْتِمُهُ وَ بِنَا أَطْعَمَكُمُ اَللَّهُ عُشْبَ اَلْأَرْضِ وَ بِنا أَزَل اللَّهُ عَلَيْكُمْ قَطْرَ اَلسَّماءِ وَ بِنَا آمَنَكُمُ اَللَّهُ مِنَ اَلْغَرَقِ فِي بَحْرِكُمْ وَ مِنَ اَلْخَسْفِ فِي بَرِّكُمْ وَ بِنَا نَفَعَكُمُ اَللَّهُ فِي حَيَاتِكُمْ وَ فِي قُبُورِكُمْ وَ فِي مَحْشَرِكُمْ و عِنْدَ الصِّرَاطِ وَ عِنْدَ الْمِيزَانِ وَ عِنْدَ دُخُولِكُمُ الْجِنان، .... امام سجاد عليه السلام فرمودند: ... آن کس که با ما (اهل بیت نباشد، در اسلام هیچ جایی ندارد. خداوند دین را به سبب و وسیله ما گشود و به ما آن را پایان می دهد. خداوند شما را به ما از روییدنی های زمين بهره مند کرد و به واسطه ما باران آسمان را بر شما می بارد، و خدا به واسطه ما شما را از غرق در دریایتان و فرو رفتن در بیابانتان نگاه می دارد، و خداوند به واسطه ما شما را در قبرهایتان و محشرتان و هنگام صراط و میزان و موقع داخل شدنتان در بهشت سود می بخشد،. و در بحارالأنوار: ج 26 ص 259 ب5 ح 37: ... عن أبي عبد الله عليه السلام قال:نَحنُ جَنْبُ اَللَّهِ وَ وَ بِنَا فَتَحَ اَللَّهُ وَ بِنَا خَتَمَ اَللَّهُ وَ نَحْنُ اَلْأَوَّلُونَ وَ نَحْنُ الْآخِرُونَ وَ نَحْنُ أَخْيَارُ الدَّهْرِ و نَوَامِيسُ الْعَصْرِ وَ نَحْنُ سَادَةُ العِبادِ وَ ساسَةُ الْبِلادِ ونَحْنُ النَّهْجُ الْقَوِيمُ وَالصِّراطُ المُستَقيمُ وَ نَحْنُ عِلَّةُ اَلْوُجُودِ وَ حُجَّةُ اَلْمَعْبُودِ لاَ يُقْبَلُ اَللَّهُ عَمَلَ عَامِلٍ جَهِلَ حَقَّنَا و نَحْنُ قَنَادِيلُ النُّبُوَّةِ وَمَصَابِيحُ الرِّسالَةِ وَ نَحنُ نُورُ الانْوَارِ وَ كَلَّمَهُ الْجَبَّارُ ونَحْنُ رَايَةُ الْحَقِّ الَّتي مَن تبِعَها نجا وَ مَنْ تَأَخَّرَ عَنْهَا هوِيَ وَ نَحنُ أئِمَّةُ الدِّينِ وَ قائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلينَ ونَحْنُ مَعْدِنُ النُّبُوَّةِ وَ مَوْضِعُ الرِّسالَةِ وَ إِلَيْنا تَخْتَلِفُ الْمَلائِكَةُ ونَحْنُ سِرَاجٌ لِمَنِ استَضاءَ وَ السَّبِيلُ لِمَنِ اهتَدى وَنَحْنُ الْقَادَةُ إِلَى الجَنَّةِ ونَحْنُ الجُسُورُ وَ القَنَاطِرُ وَ نَحنُ السَّنَامُ الاَعْظَمُ وَ بِنا يُنَزِلُ الغَيثُ وَبِناً يَنزِلُ الرَّحمَةَ وَ بِنا يُدفَعُ العَذابُ وَ النَّقِمَةُ فَمَنْ سَمِعَ هَذَا اَلْهُدَى فَلْيَتَفَقَّد فِي قَلْبِهِ حُبَّنَا فَإِنْ وَجَدَ فِيهِ اَلْبَعْضَ لَنَا وَ الْإِنْكَارِلَفِضُنَا فَقَدْ ضَلَّ عَنْ سَوَاءِ السَّبِيلِ لَانَا حُجَّةُ الْمَعْبُودِ وَ تَرْجُمانُ وَحْيِهِ وَ عَيْبَةُ عِلْمِهِ وَ مِيزَانُ قِسْطِهِ وَ نَحْنُ فروعُ الزَّيْتونَةِ و .... محمد بن سنان از امام جعفر صادق عليه السلام نقل کرد که فرمود: ما خاندان جنب الله (نزدیک ترین به خدا) هستیم ... خدا به واسطه ما گشود و به ما ختم کرد. ما اولین و آخرین هستیم. ما بهترین جهانیان و نوامیس زمان و سرور بندگان و رهبر دنیا و راه استوار و صراط مستقیم هستیم. ما علت وجود و حجت معبودیم. خداوند عمل هیچ عمل کننده ای را که نسبت به حق ما جاهل باشد، نمی پذیرد. ما چراغدان نبوت و چراغ های رسالت و نور نورها و كلمة الله هستیم. ما هستیم پرچم حقی که هرکس به دنبال آن رود نجات یابد و هر که از آن تخلف ورزد گمراه شود. ما پیشوایان دین و رهبران سفید چهرگان از وضو و معدن نبوت و پایگاه رسالت هستیم. فرشتگان نزد ما در رفت و آمدند. ما چراغ روشنگر برای کسی باشیم که نور می طلبد، و راه هدایت هستیم برای کسی که هدایت می طلبد، و ما هستیم پیشوایان(هدایت کننده) به سوی بهشت، و پل بر روی گذرگاه ها و کوهان بزرگ. به واسطه ما باران می بارد و رحمت نازل می شود، و از عذاب و بلا جلوگیری می شود. هر که این (کلام) هدایت را شنید، در قلب خود در جستجوی محبت ما باشد. اگر در آن بغض و انکار فضل ما را دید بداند که از راه راست منحرف شده، زیرا ما حجت معبود، و مترجم وحی او، و خزینه دانش او، و میزان دادگری خدا هستیم، و ما هستیم شاخه های درخت زیتون، و ...»و در الكافي: ج 4 ص 575 باب زيارة قبر أبي عبد الله الحسين عليه السلام ح2- عن أبي عبد الله عليه السلام: ... مَنْ أَرَادَ اَللَّهَ بدأَ بِكُمْ بِكُم يُبَيِّنُ اللَّهُ الكَذِبَ وَبَكَمٌ يُبَاعِدُ اَللَّهُ الزمان اَلْكَلِبَ وَ بِكُمْ فَتَحَ اَللَّهُ وَ بِكُمْ يَخْتِمُ اَللَّهُ وَ بِكُمْ يَمْحُو ما يَشاءُ وَ بِكُمْ يُثْبِثُ وَ بِكُم يَفُكُّ الذُّلَّ مِن رِقَابِنَا وَ بِكُمْ يُدْرِكُ اَللَّهُ تِرَةَ كُلِّ مُؤْمِنٍ يُطْلَبُ بِهَا وَ بِكُمْ تُثْبَتُ اَلْأَرْضُ أَشْجَارَهَا وَ بِكُمْ تُخْرِجُ الأَشْجَارُ أثْمَارَها وَ بِكُم تُنْزِلُ السَّماءُ قَطْرَهَا ورِزْقُهَا.... امام جعفرصادق عليه السلام در زیارت امام حسين عليه السلام فرمودند: ... کسی که خدا را اراده کند، به شما آغاز می کند، به واسطه شما خداوند دروغ ها را آشکار می کنند، و توسط شما شداید و سختی ها را دور می نماید. خداوند به سبب و وسیله شما می گشاید و تمام می نماید، و به واسطه شما آنچه را که بخواهد محو کرده و ثابت می نماید. به واسطه شما ذلت و خواری را از گردن های ما برمی دارد و به واسطه شما خون خواهی خون هر مؤمنی را میکند که استحقاق خون خواهی داشته باشد. زمین به واسطه شما درختانش را می رویاند، درختان به سبب و وسیله شما میوه می دهند. آسمان به واسطه شما باران و روزی اش را می بارد .... و من لایحضره الفقيه: ج2 ص615 الزيارة الجامعة لجميع الأئمة عليهم السلام ح3213 - عن الإمام علي بن محمد الهادي النقي عليهما السلام: ... بِكُمْ فَتَحَ اَللَّهُ وَ بِكُمْ يَخْتِمُ وَ بِكُمْ يُنْزِلُ الْغَيْتُ وَ بِكُمْ يُمْسِكُ السَّماءَ اَنْ تَقَعَ عَلَيَّ الاَرْضُ اِلاّ بِاِذْنِهِ وَ بِكُمْ يُنَفِّسُ الْهَمَّ وَ يَكْشِفُ الضُّر، ... .

اَلْقَوْلَ فِيهِمْ وَ اَلْوَقِيعَةَ وَ بَاهِتُوهُمْ كَيْلاَ يَطْمَعُوا فِي اَلْفَسَادِ فِي الإِسْلامِ وَ يُحْذَرَهُمُ النَّاسُ وَلا يَتَعَلَّمُوا مِنْ بِدَعِهِمْ يَكْتُبِ اَللَّهُ لَكُمْ بِذَلِكَ اَلْحَسَنَاتِ وَ يَرْفَعْ لَكُمْ بِهِ اَلدَّرَجَاتِ فِي اَلْآخِرَة».

هر گاه پس از من اهل ریب و بدعت را دیدید بیزاری خود را از آنها آشکار کنید و بسیار به آنها دشنام دهید و درباره آنها بدگویی کنید و آن ها را با برهان و دلیل خفه کنید که (نتوانند در دل مردم إلقای شبهه کنند و) نتوانند به فساد در اسلام طمع کنند، و در نتیجه مردم از آن ها دوری کنند و بدعت های آنها را یاد نگیرند و خداوند در برابر این کار برای شما حسنات بنویسد و درجات شما را در آخرت بالا برد. (برای مزید

اطلاع به کتاب شریف اساس ایمان مراجعه نمایید).

سؤال - آیا لعن از وحدت جلوگیری می کند؟

جواب- همه ما باید بر حفظ اصل اسلام و جان و آبرو و ناموس شیعه و حرمات دین و مذهب مواظبت شدید داشته باشیم. نباید کاری کنیم که بهانه به دست دشمنان دین داده شود، تا مستمسکی برای قتل و غارت و تجاوز به حریم دین و مذهب و پیروان آن شود. بنابراین لعنت نمودن و اظهار برائت از دشمنان دین در صورتی که با تقیه معارض نباشد قطعا واجب است اما چنان چه موضع تقيه حاصل شود، نباید علنا تصریح به لعن آنان صورت گیرد.

سؤال - آیا لعن و بیزاری ما از دشمنان سبب شیعه کشی می شود؟

جواب- برائت و لعنت کردن دشمنان خدا، دین و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام، ضروری قرآن و دین است؛ لكن إظهار آن، نباید در موضع تقيه انجام گردد.

سؤال - آیا اگرما دشمنان و بزرگان آنها . فرقه های ضاله را لعن کنیم آنها هم به بزرگان و والیان برحق شیعه اهانت می کنند دلیلی بر جلوگیری از این عمل است؟

جواب- اگرانسان مؤمن با مراعات شرایط اقدام به لعن و بیزاری از دشمنان الله نماید، هرچند دشمنان به بزرگان دین ما اهانت کنند، اشکالی ندارد.

ص: 239

سؤال - چرا در روایات اهل بیت علیهم السلام تصریح به نام آنها «دشمنان دین» نشده است؟

جواب- از آن جا که حضرات اهل بیت علیهم السلام، بیشتر در تقیه بودند، جز برای خواص خود تصریح به نام دشمنان ننموده اند و لكن چنان فرموده اند که صریح تراز تصريح بوده و شیعیان از مصادیق آگاه می شدند.

سؤال - آیا فحش توجیه عقلی دارد؟

جواب- از آن جا که اعداء الله ، فاقد حرمت و کرامت هستند، لذا بنابر فرمایش رسول الله صلى الله عليه و آله، سب آنان مانعی ندارد، لكن با مراعات شرایط . گفتن کلمات هرزه در هر صورت جایز نیست مگر آنچه را که آنان دارا هستند که در روایات آمده است مانند این که دشمنان اهل بیت، حرام زاده و از این قبیل می باشند که جایز است گفته شود البته با مراعات شرایط تقیه و مراعات حصول غایت که ردع آنان است و اگر ممکن باشد هدایت پیروان آنان .

سوال- در ترجمه دعای شریف صنمی قریش یا روایات زیادی امده که تمامی گناهان از اول تا اخر حتی گناهان شیطان بر گردن فلانی و فلانی ... است، می خواهیم بدانیم که این اولین گناه چه بوده که حتی از قبل از حضرت آدم عليه السلام هر گناهی بوده بر گردن آن دو ... است؟ یعنی ما اول را از کجا بدانیم؟ و آن چگونه گناهی بوده که شیطان که رانده شده پروردگار است او هم گناهش برگردن آن دو ... است؟.

جواب- آنان مظاهرو اصل و اساس و بنیان گذار کفر، فسوق، عصیان، فحشاء، منکر، بغی و محرمات هستند و بنابر فرموده امام جعفرصادق عليه السلام:

«... ما أهريق في الإسلام محجمة من دم، و لا اکتسب مال من غير حله، و لا نکح فرج حرام إلا وذلك في أعناقهما إلى يوم القيامة، حتى يقوم قائمنا ...»

تا روز قیامت هیچ خونی نیست که به ناحق در اسلام ریخته شود و هیچ مالی نیست که به ناحق به دست آید و هیچ ناموسی به حرام نرود مگر این که گناه آن بر گردن آن دو نفر است تا آن هنگام که قائم از ما اهل بیت قیام نماید، ...(1)

ص: 240


1- بحارالأنوار: ج 47 ص 323 ب10ح17 از رجال الكلي: ص 206ح363 به سند خود از امام جعفر صادق عليه السلام.

امام جعفرصادق عليه السلام در تفسیر آیه کریمه:

«وَ حَبَّبَ إِلَيْهِ الْإِيمَانِ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ ».

فرمودند:

(مراد از) ایمان در این کلام خدای تعالی، امیرالمؤمنین است و (مقصود از) کفر و فسوق و عصیان، اولی و دومی و سومی هستند.(1)

و یا در تفسير فحشاء و منکرفرمودند:

(مقصود) ولایت فلاني و فلانی است.(2)

و امام محمدباقر عليه السلام در تفسیر فحشاء و منکر در آیه کریمه:

«إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَ ايتاءِ ذِي الْقُرْبَى ويَنْهى عَنِ الفَحشاءِ وَالمُنكَرِ وَ البَغيِ يَعِظُكُم لَعَلَّكُم تَذَكَّرونَ».

خدا به عدالت و احسان و دادن حق خویشان فرمان می دهد و از فحشاء و زشت و تجاوز (و ظلم) نهی می کند، شما را موعظه میکند تا امر خدا را یادآرید.

فرمودند:

خداوند از فحشاء و منکر بازداشته است و همانا آنان، کسانی هستند که به ما اهل بیت ظلم کرده و به سوی غیر ما دعوت کردند.(3)

و فرمودند:

آنان ستمگران به رسول الله صلى الله عليه و آله و اهل بیت و کشندگان ایشانند، و کسانی هستند که حقوق اهل بیت علیهم السلام را از ایشان بازداشتند.(4)

و امام جعفر صادق عليه السلام نیز در تفسیر فحشاء و منکرو بغى فرمود:

مقصود فلانی و فلاني وفلانی است.(5)

روایت شده از امام محمدباقر عليه السلام درباره سخن خداوند در قرآن :

ص: 241


1- الكافي: ج1 ص 426 ح 71 به سند خود از امام جعفر صادق عليه السلام. از آن: بحارالأنوار: ج22 ص125 ب37 ح 96 و ج23 ص 379 ب21ح67 و تأويل الآيات الظاهرة: ص585. و تفسير شريف على بن ابراهیم قمی: ج2 ص319. از آن: بحارالأنوار: ج30 ص 171 ب20 ح 28 و جلد 35ص 336 ب13 ح1. و در کتاب مناقب آل أبي طالب (عليهم السلام): ج3 ص94 نیز مانند آن آمده است.
2- تفسير العياشي: ج 2 ص 2967ح60- به سند خود از امام جعفر صادق علیه السلام.
3- تفسیر شریف العياشي: ج 2 ص 267 ح 59 - به سند خود از امام محمدباقر. از آن: بحارالأنوار: ج23 ص268 ب15ح15 و ج24 ص190 ب52 ح14 وج36 ص180 ب39 .و در تفسیر شریف العياشي: ج2 ص268 ح 63 مانند آن آمده است.
4- بحارالأنوار: ج 24 ص 188 ب 52ح 7 و تأويل الآيات الظاهرة : ص264 هردو از کتاب شریف إرشاد القلوب واعظ دیلمی به سند خود از امام محمد باقر عليه السلام.
5- تفسير شريف على بن ابراهیم قمی: ج1 ص 388. از آن: بحارالأنوار: ج 24 ص 188 ب52ح6 و ج30 ص 171 ب20 ح 26 و ج 36 ص 179 ب 39 ح 172. و تفسیر شریف العياشي: ج2 ص 267 ح 62 به سندش از امام باقر علیه السلام مانند آن را آورده است. از آن: بحارالأنوار: ج36 ص180 ب 39 ح 173.

«وَ قالَ الشَّيْطانُ لَمَّا قُضِيَ الْأَمْرُ».

(و در هنگامه قیامت) که کار بندگان خاتمه پذیرد، شیطان می گوید: ....

فرمود:

«هُوَ الثَّانِي ، وَ لَيْسَ فِي القرآني شَيْ ءُ وَ ( قَالَ الشَّيْطَانِ ) إِلَّا وَ هُوَ الثَّانِي».(1)

شیطان در این آیه مقصود دومی است و عبارت «قَالَ الشَّيْطَانِ» در قرآن نیست مگر این که مقصود از او (شیطان) همان دومی است.

آمده است که امیرالمؤمنين عليه السلام در حدیثی خطاب به اصحاب خود، از شیطان چنین نقل فرمود که گفت:

زمانی که به سبب خطایی که از من سرزد به آسمان چهارم رانده شدم به خداوند عرضه داشتم: ای خدای من! باور ندارم شقی تراز من آفریده باشی. فرمود: بله از تو شق تر نیز آفریده ام به سوی مالک جهنم برو تا به تو نشان دهد. مالک نیز مرا از طبقه اول جهنم تا طبقه هفتم آن پایین برد که در آن جا دو نفر را دیدم که بر گردن آنها زنجیرهایی از آتش بود که به آنها آویزان بودند و بر سر آنها گروهی بودند که با چکشهایی که در دست داشتند بر آن ها می کوبیدند، از مالک پرسیدم: این دو کیانند؟ گفت: آیا برساق عرش نخوانده ای؟ و من دو هزار سال قبل از این که خداوند دنیا را بیافریند خوانده بودم که نوشته بود:

«لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ اَيَّدْتُهُ وَ نَصَرْتُهُ بِعَلِيّ».

لا اله الا الله محمد رسول الله ، او را به علی یاری رساندم.

مالک گفت: اینان از دشمنان آنان (محمد وعلى) و ستم کنندگان به آنها هستند .(2)

اسحاق بن عمار می گوید: به امام موسی کاظم علیهما السلام عرض کردم: از پدر شما درباره آن دو نفر احادیثی چند شنیده ام شما نیز برایم از آن دو بفرمایید. حضرت فرمود:

ص: 242


1- تفسير العياشي: ج2 ص 223 ح 8 .... از آن: تفسير البرهان: ج3 ص 295 ح4/5708 و تفسیر نورالثقلين : ج2 ص534 ح48 وبحارالأنوار: ج30 ص 232 ب20 ح 98.
2- الإختصاص: ص 108.

«يَا إِسْحَاقُ الْأَوَّلِ بِمَنْزِلَةِ الْعَجَلِ ، وَ الثَّانِي بِمَنْزِلَةِ السَّامِرِيُّ ».

ای اسحاق! اولی به منزله آن «گوساله» و دومی به منزله «سامری» است.

عرض کردم: فدایت شوم ! براین سخنان بیفزای. فرمود:

«هُمَا وَ اَللَّهِ نَصَّرَا وَ هَوَّدَا وَ مَجَّسَا فَلاَ غَفَرَ اَللَّهُ ذَلِكَ لَهُمَا».

به خدا سوگند آن دو نفر مردم را مسیحی و یهودی و مجوسی کردند، خداوند این کار آنان را نبخشاید!

عرض کردم: فدایت شوم! براین سخنان بیفزای. فرمود:

«ثَلاَثُهُ لاَ يَنْظُرُ اللَّهُ إِلَيْهِمْ ولا يُزَكِّيهِمْ ولَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ».

خداوند به سه نفر نظر (رحمت) نکند و پاك نسازد و برایشان عذابی سخت باشد.

عرض کردم: فدایت شوم! آنان چه کسانی هستند؟فرمود:

«رَجُلٍ ادَّعِي إِمَامَامِن غَيْرَ اَللَّهِ وَآخَرَ طَعَنَ فِي إِمَامٍ مِنَ اَللَّهِ وَ آخَرُ زَعَمَ اَنَّ لَهُمَا فِي اَلاِسْلاَمِ نَصِيباً ».

یکم مردی که ادعای امامت کند و از سوی خدا نباشد، دوم کسی است که بر امام از سوی خدا سخنی ناروا نسبت دهد، سوم کسی است که پندارد آن دو نفر (فلانی و فلانی) بهره ای از اسلام دارند.

عرض کردم: فدایت شوم ! براین سخنان بیفزای. فرمود:

«مَا أُبَالِي يَا إِسْحاقُ مَحَوْتُ اَلْمُحْكَمَ مِنْ كِتَابِ اَللَّهِ أَوْ جَحَدْتُ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وسلم اَلنُّبُوَّةَ أَوْ زَعَمْتُ أن لَيْسَ فِي اَلسَّمَاءِ إله أو تقدَّمت على عَلِيِّ بن أبي طالبٍ عليه السّلام».

ای اسحاق! برای من تفاوتی ندارد که آیه محکمی از کتاب خدا را از میان بردارم، یا پیامبری حضرت محمد صلى الله عليه و آله را دروغ انگارم، یا ادعا کنم که پروردگاری

ص: 243

در آسمان نیست، یا کسی را بر امامت على بن ابي طالب عليه السلام پیش اندازم (همه این گناه ها یکسانند). عرض کردم: فدایت شوم! براین سخنان برایم بیفزای. فرمود:

«يَا إِسْحاقُ إِنَّ فِي النَّارِ لَوَادِياً يُقَالُ لَهُ سَقَرُ لَمْ يَتَنَفَّسْ مُنْذُ خَلَقَهُ اَللَّهُ لَوْ أَذِنَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ فِي اَلتَّنَفُّسِ بِقَدْرِ مِخِيطٍ لاَ حَرَقَ ما عَلَيَّ وَجْهُ الاَرْضِ وَ اَنَّ اَهْلَ النَّارِ لَيَتَعَوَّذُونَ مِنْ حَرِّ ذَلِكَ اَلْوَادِي وَ نَتْنِهِ وَ قَذَرِهِ وَ مَا اعدَّ اَللَّهُ فِيهِ لاَهلَهُ وَ اَنَّ فِي ذَلِكَ اَلْوَادِي لَجَبَلاً يَتَعَوَّذُ جَمِيعُ أَهْلِ ذلِكَ الوادي مِن حَرِّ ذلِكَ الجَبَلِ وَنَتنِهِ وَ قَذَرِهِ ومَا أَعَدَّ اللَّهُ فيهِ لِأَهْلِهِ مِنَ اَلْعَذَابِ وَ إِنَّ في ذَلِكَ اَلْجَبَلِ لَشِعْباً يَتَعَوَّذُ جَمِيعُ أَهْلِ ذَلِكَ اَلْجَبَلِ مِنْ حَرذلِكَ الشِّعْبَ وَ نَتْنِهِ وَ قَذَرِهِ وَمَا أَعَدَّ اللَّهُ فيهِ لِأَهلِهِ وَ إِنَّ فِي ذَلِكَ اَلشِّعْبِ لَقَلِيباً يَتَعَوَّذُ جَمِيعُ أَهْلِ ذَلِكَ اَلشِّعْبِ مِن حَرِّ ذَلِكَ اَلْقَلِيبِ وَ نَتْنِهِ وَ قَذَرِهِ ومَا أَعَدَّ اللَّهُ فيهِ الأَهلَهُ وَ إِنَّ في ذَلِكَ اَلقَلِيبِ لَحَيَّةً يَتَعَوَّذُ أهلُ ذَلِكَ اَلْقَلِيبِ مِنْ خُبْثِ تِلْكَ اَلْحَيَّةِ وَ نَتْنِهَا وَ قَذَرِهَا وَ مَا اعَدَّ اللَّهُ فِي أَنْيَابِهَا مِنَ السَّمِّ لِأَهْلِهَا وإنَّ في جَوْفِ تِلْكَ اَلْحَيَّةِ لَسَبْعَةُ صَنَادِيقَ فِيهَا خَمسَةٌ مِنَ الأُمَمِ السَّالِفَةِ واثنانِ مِن هذِهِ الأُمَّةِ».

ای اسحاق! همانا در دوزخ دره ای است که آن را «سقر» گویند، از آن هنگام که خدا آن را آفریده، هرم شراره اش را پس نداده است. اگر خدا اجازه دهد که هرم شراره اش را به اندازه سوراخ سوزنی پس دهد بی تردید هر کسی را که بر روی زمین است بسوزاند، و همانا دوزخیان از حرارت و بوی گند چرک و عذاب های آن دره که خداوند برای اهل آن آماده نموده پناهی جویند، در آن دره کوهی است که همه اهل آن از حرارت و بوی گند و چرک و عذاب های آن کوه که خداوند برای اهل آن جا آماده ساخته پناهی جویند، در آن کوه دره ای است که همه اهل آن از حرارت و بوی گند و چرک و عذاب های آن دره که خداوند برای اهل آن جا فراهم آورده پناهی جویند، در آن دره چاهی است که همه

ص: 244

اهل آن دره از حرارت و بوی گند و چرك و عذاب های آن چاه پناهی خواهند، در آن چاه ماری است که همه اهل آن چاه از پلیدی و بوی گند و چرک و عذاب های آن مار که خدای بزرگ در نیش زهرآگینش برای اهل آن جا فراهم آورده پناهی جویند، و بی گمان در شکم آن مار هفت صندوق است که پنج نفر از امت های پیشین و دو نفر از این امت در آن صندوق ها هستند.

عرض کردم: فدایت شوم! آن پنج نفرو آن دو نفر چه کسانی هستند؟ فرمود:

«فَأَمَّا الخمسَةُ فَقَابِيلُ اَلَّذِي قَتَلَ هَابِيلَ و نُمْرُودُ اَلَّذِي حَاجَّ إِبْراهِيمَ فِي رَبِّهِ فَقَالَ أَنَا أُحْيِي وأُمِيتُ وفِرْعُونَ الَّذِي قالَ أَنَا رَبُّكُمْ الاعلي يَهُودُ اَلَّذِي هُوَ اليَهُودُ وَ بُولَسُ الَّذي نَصَّرَ النَّصارِئَ ومِن هَذِهِ الأُمَّةِ أعرَابِيّانِ»(1)

اما پنج نفر، قابیل که هابيل را کشت، نمرود که با حضرت ابراهيم عليه السلام درباره پروردگارش محاجه و مجادله نمود و گفت که «من زنده میکنم و می میرانم»، فرعون که گفت: «من پروردگار بلند مرتبه شمایم»، يهودا که گروهی را بیهودی کرد، و بولس که گروهی را مسیحی کرد، و از این امت دو نفر اعرابی(جاهل) (اولی و دومی) می باشد.

و امام جعفرصادق علیه السلام درباره غدیر می فرمود:

«لما قَالَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ لِعَلِيٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ مَا قَالَ وَ أَقَامَهُ لِلنَّاسِ صَرَخَ إِبْلِيسُ صَرْخَةً فَاجْتَمَعَتْ لَهُ اَلْعَفَارِيتُ فَقَالُوا يَا سَيِّدنَا مَا هَذِهِ اَلصَّرْخَةُ فَقَالَ وَيْلَكُمْ يَوْمُكُمْ كَيَوْمِ عِيسِي وَ اَللَّهِ لاَ ضَلَّنَّ فِيهِ اَلْخَلْقُ».

چون پیغمبر برای على عليه السلام (در غدير) فرمود آنچه فرمود، و او را پیشوای مردم ساخت، ابلیس جیغ بلندی کشید که همه عفریت هایش گرد او آمدند و گفتند: ای آقای ! ما این چه جیغی بود؟ گفت: وای بر شما! امروز شما مانند روز عیسی است، به خدا که مردم را درباره او گمراه سازم.

ص: 245


1- بحارالأنوار: ج30ص 408 ب21 ح 4و5 از کتاب ثواب الأعمال و کتاب الخصال.

امام جعفرصادق عليه السلام فرمود:

پس این آیه نازل گردید:

«وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِيقاً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ»

البته گمان ابلیس درباره آنها درست آمد، جز گروهی مؤمن از او پیروی کردند.

و فرمود:

«فصَرَخَ ابليسُ صَرْخَةً فَرَجَعَتِ اليه اَلْعَفَارِيتُ فَقَالُوا يَا سَيِّدَنَا مَا هَذِهِ الصرخة الاخري فَقَالَ وَيْحَكُمْ حُكِيَ اَللَّهُ كَلاَمِي قُرَاناً وَ انْرل علَيْهِ وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ اِبْلِيسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ اِلاّ فَرِيقاً مِنَ الْمُومِنِينَ ثُمَّ رَفَعَ رَاسهُ اِلَيَّ السَّماءَ ثُمَّ قَالَ وَ عِزَّتِكَ وَ جَلاَلِكَ لالحقن اَلْفَرِيقُ بِالْجَمِيعِ فَقَالَ اَلنَّبِيُّ صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْهِ و اله وَ سَلَّمَ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمانِ الرَّحِيمِ انَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ قَالَ ثُمَّ صَرَخَ ابْلِيسُ صَرْخَةً فَرَجَعَتْ اِلَيْه اَلْعَفَارِيتُ فَقَالَوايَا سَيِّدِنَا مَا هَذِهِ اَلصَّرْخَةُ الثالثةقال وَ اَللَّهِ مِنِ اصْحابِ عَلِيٍ وَ لَكِن وَ عِزَّتِكَ وَ جَلالِكَ يا رَبِّ لاَزَينَنَّ لَهُمُ الْمَعاصِي حَتّي اُبْغِضُهُمُ اِلَيْك»

پس ابلیس جیغی کشید و عفریت ها بدو بازگشتند و گفتند: ای سرور ما! این جیغ دیگر چه بود؟ گفت: وای بر شما! خداوند سخن مرا در قرآن حکایت کرده و بر پایه آن آیه ای فرو آورد: «وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ...» سپس سر به آسمان برداشت و گفت: به عزت و جلالت سوگند! این گروه مؤمن را هم به دیگران ملحق سازم. پس پیغمبر صلی الله عليه و آله فرمود:

« بِسْمِ اللَّهِ الرحمان الرَّحِيمِ إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانُ».

بسم الله الرحمان الرحيم همانا بر بندگانم سلطه نخواهی داشت.

پس ابلیس جیغی کشید و عفریت هایش بدو بازگشتند و گفتند: ای سرور ما این جیغ

ص: 246

سوم برای چه بود؟ گفت: به خدا از دست اصحاب على است، و پروردگارا! به عزت و جلالت قسم گناهان را برایشان آرایش کنم تا آنان را دشمن توسازم.

در آخر این حدیث امام ششم عليه السلام فرمود:

«وَ الَّذِي بَعَثَ بِالحَقِّ مُحَمَّداً لَلْعَفَارِيتُ وَ الْأَبَالِسَةُ عَلَى الْمُؤْمِنِ أَكْثَرُ مِنَ اَلزَّنَابِيرِ عَلَى اَللَّحْمِ وَ المؤمن اشد مِنَ اَلْجَبَلِ وَ الْجَبَلُ تَدْنُو إِلَيهِ بِالفاسِ فَتَنْحَتُ مِنهُ وَ الْمُؤْمِنُ لاَ يُسْتَقَلُّ عَنْ دِينِهِ».(1)

سوگند به خدایی که پیغمبر صلی الله عليه و آله را به (دین) حق فرستاده! عفریتها و ابلیس ها بر سر مؤمن بیش از زنبورند بر سر گوشت، و مؤمن هم از کوه سخت تر است، از کوه با تیشه بکنند و مؤمن از دینش برنگردد.

جابر از امام باقر عليه السلام روایت کند:

«لَما اَخَذَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ واله بِيَدِ عَلِيٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَوْمَ الْغَدِيرِ صَرَخَ ابْليسُ فِي جُنُودِهِ صَرْخَةً فَلَمْ يَبْقَ مِنْهُمْ اَحِدٌ فِي بَرٍ وَ لاَ بَحْرٌ اِلاّ اَتَّاهَ فَقَالَوَايَا سَيِّدُهُمْ وَ مَوْلاهُمْ مَا ذَا دَهَاكَ فَمَا سَمِعْنَا لَكَ صرخةً اوْحَشَ مِنْ صرختك هَذَا فَقَالَ لَهُمْ فَعَلَ هَذَا اَلنَّبِيُّ فِعْلاً ان تَمْ لَمْ يُعْصَ اَللَّهُ اَبَداً فَقَالَوايَا سَيِّدُهُمْ انْتَ كُنْتَ لاَدَمٍ فَلَمَّا قالَ المُنافِقُونَ انه يَنْطِقُ عَنِ الْهَوِيِّ وَ قَالَ احْدُهُمَا لِصَاحِبِهِ ا مَا تُرِي عَيْنَيْهِ تَدُورَانِ فِي راسه كَانَهُ مَجْنُونٌ يَعْنُونَ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّيَّ اَللَّهِ عَلَيْهِ وَ اله صرخ ابليسُ صَرْخَةً بِطَرَبٍ فَجَمَعَ اوْلِيَاءَهُ فَقَال ا مَا عَلِمْتُمْ انِّي كُنْتُ لاَدَمٍ مِنْ قَبْلُ قَالُوا نَعَمْ قَالَ ادم نَقضَ اَلْعَهْدِ وَ لَمْ يَكْفُرْ بِالرَّبِّ وَ هولاءَ نَقَضُوا الْعَهْدَ وَ كَفَرُوا بِالرَّسُولِ فَلَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اَللَّهِ صلي اللَّهُ علَيْهِ والِهِ وَ اقام اَلنَّاسُ غَيْرَ عَلِيٍ لَبِسَ غَيْرَ عَلِيٍ اِبْلِيسَ تَاجَ اَلْمُلْكِ و نَصَبَ مِنْبَراً وَ قَعَدَ فِي اَلْوَثْبَةِ وَ جَمَعَ خَيْلَهُ وَ رَجِلَهُ ثُمَّ قَالَ لَهُمْ اِطْرَبُوا لاَ يُطَاعُ اَللَّهُ حَتي يَقُومُ الامام»

چون پیامبر اکرم صلی الله عليه و آله و سلم در روز غدیرخم دست على علیه السلام را

ص: 247


1- تفسير العياشي: ج2 ص 301 ح 111- عن جعفر بن محمد الخزاعي، عن أبيه قال: سمعت أبا عبد الله عليه السلام يذكر في حديث غديرخم أنه:.

در دست گرفت، شیطان در میان سپاهیانش نعره برآورد و هیچ یک از آنها چه در خشکی و چه دریا بر جای نماند مگر آن که در پی نعره او به سویش دویدند و گفتند: ای آقا و مولا! چه بر سر تو آمده؟ ما هرگز از تو نعره ای دهشتناك تر از این نعره نشنیده بودیم. او به آنها گفت: این پیامبر کاری کرد که اگر به راستی این کار تحقق یابد، دیگر کسی هرگز خدا را نافرمانی نکند. آن ها در پاسخ گفتند: سرورا! تو آدم را فریب دادی. چون منافقان گفتند: این مرد [پیامبر اکرم صلی الله عليه و آله و سلم] از سر هوای نفس سخن می گوید و یکی به دیگری گفت: مگر نمی بینی که چشمانش چگونه در کاسه سرش می چرخد؟ گویا دیوانه شده به مقصودشان پیامبر صلى الله عليه و آله بود. در این هنگام شیطان فریادی از سر شادی زد و دوستانش دوباره گرد او حلقه زدند. او به آنها گفت: آیا می دانید من پیشتر با آدم ابوالبشر چه کرده ام؟ گفتند: آری، گفت: آدم، پیمان خود را شکست ولی به خدا کفر نورزید ولی اینان هم پیمانشان را نقض کردند و هم به پیامبر کفر ورزیدند. پس هنگامی که پیامبر صلى الله عليه و آله از این جهان رخت بربست و مردم به جای علی علیه السلام دیگری را به خلافت نشاندند، شیطان تاج شاهی بر سر گزارده و منبری نهاد و روی بالش نشست و پیادگان و سوارگان خود را گرد آورد و به آنان گفت: شادی کنید که تا روز ظهور امام، خداوند فرمان برده نشود.

امام محمدباقر عليه السلام این آیه را تلاوت کرد:

«وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِيقاً بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ».

و فرمود:

«كَانَ تَأْوِيلُ هُوَ الْآيَةَ : لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ الظَّنُّ مِنْ إِبْلِيسَ حِينَ قَالُوا لِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِنَّهُ يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى فَظَنَّ بِهِمْ إِبْلِيسُ ظَنّاً فَصَدَّقُوا ظَنَّهُ»(1)

ص: 248


1- الكافي: ج8 ص 344 ح 542- محمد بن يحيى، عن أحمد بن سليمان، عن عبد الله بن محمد اليماني، عن مسمع بن الحجاج، عن صباح الحذاء، عن صباح المزني، عن جابر، عن أبي جعفر عليه السلام قال:. تأويل الآيات: 464 و بحار الأنوار: ج 28 ص 256 ح40 از الكافي، و بحارالأنوار: ج 37 ص164 ب 52 ح41 وج60ص 256 ب3 ح 125 از تفسير العياشي.

تأويل این آیه هنگامی بود که پیامبر صلی الله عليه و آله رحلت فرمود و گمان ابلیس همان هنگامی بود که درباره پیامبر صلى الله عليه و آله و سلم گفتند: او از سر هوای نفس سخن می گوید، و شیطان در این هنگام گمانی درباره ایشان برد و آنها گمان شیطان را تصدیق کردند و تحقق بخشیدند.

امام جعفرصادق عليه السلام فرمود:

«لَمَّا أَمَرَ اللَّهُ نبیه أَنْ يُنْصَبَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ لِلنَّاسِ فِي قَوْلِهِ : يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ فِي عَلِيٍّ بقدير خُمٍّ ، فَقَالَ : مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيُّ مَوْلَاهُ ، فَجَاءَتْ الأبالسة إِلَى إِبْلِيسَ الْأَكْبَرُ وَ حثوا التُّرَابَ عَلَى رُءُوسِهِمْ فَقَالَ لَهُ إِبْلِيسُ مَا لَكُمْ ؟ فَقالُوا : إِنَّ هَذَا الرَّجُلَ قَدْ عُقْدَةَ الْيَوْمَ قَدْ لَا يَحُلُّهَا شَيْ ءُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ ، فَقالَ لَهُمْ إِبْلِيسَ : کلا إِنَّ الَّذِينَ حَوْلَهُ قَدْ وعدوني فِيهِ عِدَّةُ لَنْ يخلفوني ، قَالَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ:

«وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ»(1)

چون خدا پیغمبرش را امر فرمود امير المؤمنين عليه السلام را امام مردم سازد به این فرمان که «ای رسول برسان آنچه را از پروردگارت به تو فرود آمده درباره على در غدیر خم، فرمود: هر که را من مولا هستم علی مولای اوست، و ابلیسان در برابلیس بزرگتر آمدند و خاک بر سر کردند. ابلیس گفت: شما را چه شده؟ گفتند: این مرد امروز بست آنچه را تا روز قیامت چیزی نگشاید. ابلیس گفت: نه هرگز، آنان که گرد اویند به من وعده ای دادند که هرگز خلف نکنند و خدای عزوجل بررسولش این آیه را فرستاد: «وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ».

آنان در روز سقیفه چنان ضربه ای براصل و ریشه اسلام زدند که تا قیام قیامت ظهور دولت کریمه آل محمد صلوات الله عليهم قامت اسلام راست نشود. از آن جهت که آنان مانع اقامه ولایت مولی الموحدين علي بن ابي طالب عليه السلام شدند، آنان از ابليس شق تر هستند و به

ص: 249


1- تفسيرالقمي: ج2 ص201- حدثني أبي، عن ابن أبي عمير، عن ابن سنان، عن أبي عبد الله عليه السلام قال:. از آن: تأويل الآيات الظاهرة: ص 463 و بحارالأنوار: ج 37 ص119 ب 52 ح9 وج60 ص185 ب3.

همین جهت چنان که در حدیث آمده است، هر جنایت و کفر و فسق انجام پذیرد، اضافه بر گناهی که برای گناهکار نوشته می شود، یک گناه و طوق لعنتی نیز برای آن دو نفر خواهد بود.

سؤال - آیا روایات صحیح السند راجع به لعن داریم دستور صریح از معصومین علیهم السلام با سند صحیح راجع به لعن اعداء اهل بیت علیهم السلام، خاضه صنمی قریش ... داریم؟

جواب- لعن و نفرین و برائت از دشمنان اهل بیت و ظالمين به آن ها و غاصبين حقوق آنها، در احادیث و زیارات برتر از تواتر است که بسیاری از آن ها را یکی از محققین ولائی در کتاب شریف اساس ایمان آورده است.

در زیارات و ادعیه فراوانی، لعن برغاصبين حقوق اهل بیت و لعن برظالمين به کنایه و یا به نام آمده است، و احادیث بسیاری درباره لعن آمده است که از تواتر معنوی برخوردار هستند و بسیاری از آن ها صحيح هستند و در منابع معتبر و ممتاز شیعه وارد شده اند. همچنین احادیثی صحیح و صریح دال بر این مطلب وجود دارد که برائت و بیزاری جستن بخشی از توحید است. در ذیل به برخی از این موارد اشاره می شود.

لازم به ذکر است کسانی هستند که از لعنت کردن دشمنان الله تبارک و تعالی و دشمنان اهل بیت عصمت و طهارت صلوات الله عليهم سرباز می زنند و بر آنان سخت است و در این امر سستی می کنند؛ به امام جعفرصادق عليه السلام گفته شد: فلانی شما را دوست دارد ولی در برائت از دشمنان شما ضعف نشان میدهد. آن حضرت در جواب فرمودند:

«هَيْهاتَ كَذَبَ مَنِ ادَّعَى مَحَبَّتَنَا وَلَمْ يُتَبِرَا عَدُوَّنا».(1)

هرگز، دروغ می گوید آن که ادعای دوستی ما می کند و از دشمنان ما بیزاری می جوید.

امام محمد باقر علیه السلام در ضمن حدیثی فرمودند: در روز قیامت که مردم در محشر به انواع گرفتاری ها مبتلا هستند ...... تا این که فرمودند:

«... فَلاَ يَبْقَى أَحَدٌ يَوْمَ كَانَ يُحِبُّنا وَ يَتَوَلاّنا وَ يَتَبَرّا مِن عَدُوِّنا وَ يُبغِضُهُم إِلاَّ

ص: 250


1- السرائر: ج3 ص640 - و قيل للصادق عليه السلام: إن فلانا يواليكم إلا أنه يضعف عن البراءة من عدوكم . فقال: هَيْهاتَ کذب مَنِ ادَّعَى مَحَبَّتِنَا وَ لَمْ يَتَبَرَّأُ مِنْ عَدُوِّنَا. از آن: بحار الأنوار: ج2 ص 58 با وجوب موالاة أوليائهم ومعاداة أعدائهم ح18. و السرائر: ج 3 ص 639 از كتاب أنس العالم للصفواني قال: إن رجلا قدم على أمير المؤمنين عليه السلام فقال: يا أمير المؤمنين ! إني أحبك و أحب فلانا و سمى بعض أعدائه -. فقال عليه السلام: أَمَّا الْآنَ فَأَنْتَ أَعْوَرَ إِمَّا أَنْ تَعْمَى وَ إِمَّا أَنْ تُبْصِرُ. از آن: بحار الأنوار: ج 2 ص 58 با ح17.

كَانَ فِي حَيِّزِنَا حِزْبِنَا وَ وَرَدَ حَوْضَنَا».(1)

... تا این که کسانی که اهل بیت را دوست داشته و از دشمنان آنان بیزاری جسته و کینه آنان داشته است در گروه و حزب اهل بیت قرار خواهد گرفت و بر حوض کوثر راه داده و وارد خواهد شد.

ولي معصوم امربه بیزاری جستن از آن دو می کند: امام جعفرصادق عليه السلام فرمودند:

«... مَا أُهَرِيقَ فِي الْإِسْلامِ مِحْجَمَةٌ مِنْ دَمٍ وَ لاَ اُكْتُسِبَ مَالٌ مِنْ غَيْرِ حِلِّهِ وَ لاَ نُكِحَ فَرْجٌ حَرَامٌ الاّ وَ ذَلِكَ فِي اِعْنَاقِهِمَا الي يَوْمُ يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ حَتي يَقُومُ قَائِمُنَا وَ نَحْنُ مَعَاشِرَ بَنِي هَاشِمٍ نَامِرٌ كِبَارِنَا وَ صِغَارُنَا بِسَبِّهِمَا وَ اَلْبَرَاءَةِ مِنْهُمَا»(2)

تا روز قیامت هیچ خونی به ناحق در اسلام ریخته نشود و هیچ مالی نیست که به ناحق به دست آید و هیچ ناموسی به حرام نرود مگر این که گناه آن بر گردن آن دو نفر است تا آن هنگام که قائم از ما اهل بیت قیام نماید و ما خاندان بنی هاشم، بزرگان و کودکان خود را به دشنام دادن و بیزاری جستن از آنان فرمان می دهیم.

و رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم برای تعلیم به امت خودشان در هفت موطن، ابوسفیان را به نام لعنت نمودند.(3)همچنین ابوسفیان و معاویه و یزید را لعن فرمودند.(4)

همچنین مروان و پدرش را لعنت فرمودند.(5)همچنین در کتاب مستدرک حاکم نقل از عایشه است که: رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم ابامروان را لعنت فرمود و درباره حکم بن ابی العاص فرمود:

« ائْذَنُوا اللَّهُ عَلَيْهِ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ عَلَى مَنْ يَخْرُجْ مِنْ صُلْبَهُ».(6)

به او اجازه دهید خدای او و آن که از پشتش (نسلش خارج می شود را لعنت کند.

همچنین ابن زبیر را لعن فرمود.(7)

و امیرالمؤمنين عليه السلام، معاویه و عمربن العاص و دیگرانی را به نام لعن فرمود .(8)

ص: 251


1- تفسیر فرات الكوفي: ص 259 ح 354 - حدثني جعفر بن محمد الفزاري معنعنا، عن أبي جعفر عليه السلام قال: إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ جَمَعَ اللَّهُ النَّاسَ فِي صَعِيدٍ وَاحِدٍ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ عَرَاءً حُفَاةً فَيَقِفُونَ عَلَى طَرِيقِ الْمَحْشَرِ حَتَّى يعرقوا عَرَقاً شَدِيداً وَ تَشْتَدُّ أَنْفَاسِهِمْ فَيَمْكُثُونَ بِذَلِكَ فِي ذَلِكَ مِقْدَارَ خَمْسِينَ عَاماً. قال: فقال أبو جعفر عليه السلام: فَثَمَّ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى : « فَلا تَسْمَعُ إِلاَّ هَمْساً » . قَالَ : ثُمَّ يُنَادِي مُنَادٍ مِنْ تِلْقَاءِ الْعَرْشِ : أَيْنَ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ ؟ قَالَ : فَيَقُولُ النَّاسِ : قَدْ أَسْمَعْتَ فَسَمِّ بِاسْمِهِ . قَالَ : فَيُنَادِي : أَيْنَ نَبِيِّ الرَّحْمَةِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأُمِّيِّ؟ قال: فَتَقَدَّمَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَمَامَ النَّاسِ كُلِّهِم حَتَّى يَنْتَهِيَ إِلَى اَلْحَوْضِ طُولُهُ مَا بَيْنَ أَيْلَةَ إِلَى صَنْعَاءَ فِيهِ عَلَيْهِ ثُمَّ يُنادِي بِصاحِبِكُم فَيَتَقَدَّمُ أَمَامَ النَّاسِ فَيَقِفُ مَعَهُ ثُمَّ يُؤْذِنُ اَلنَّاسَ وَ يَمُرُّونَ (لِلنَّاسِ فَيَمُرُّونَ). قال أبو جعفر عليه السلام: فَبَيْنَ وَارِدٍ لِلْحَوْضِ يَوْمَئِذٍ وَ بَيْنَ مَصْرُوفٍ عَنْهُ فَإِذَا رَأَى رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مَنْ يُصْرَفُ عَنْهُ مِنْ محِبِّينا بكى وَقَالَ يَا رَبِّ شِيعَةُ عَلِيٍ فَيَبْعَثُ اَللَّهُ إِلَيْهِ مَلَكاً يَقُولُ لَهُ مَا يُبْكِيكَ يَا مُحَمَّدُ؟ فَيَقُولُ : أَبْكِي لِأُنَاسٍ مِنْ شِيعَةِ عَلِيٍّ أَرَاهُمْ قَدْ صرفوا تِلْقاءَ أَصْحابِ ( النَّارُ ) وَ مَنَعُوا عَنْ ( وُرُودُ ) الْحَوْضَ . قَالَ : فَيَقُولُ لَهُ الْمَلَكِ : إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ لَكَ : قَدْ وهبتهم لَكَ يَا مُحَمَّدُ ، وَ صَفْحَةَ لَكَ عَنْ ذُنُوبِهِمْ ، وَ أَ لَحِقْتُهُمْ بِكَ وَ بِمَنْ کانوا يَتَوَلَّوْنَ ( مِنْ ذریتک ) ، وَ جَعَلْتَهُمْ فِي زُمرَتِكَ ، وَ أورَدتُهُم عَلَى حَؤضِكَ. فقال أبو جعفر عليه السلام: فَكَمْ مِنْ باک ( يَبْكِي بكي ) يؤمئذ وَ بَاكِيَةُ يُنَادُونَ [ ینادي ] : يا محمداه ! إِذا رَأَوْا ذَلِكَ . قَالَ : فَلَا يَبْقَى أَحَدُ يؤمئذ كَانَ یحبنا وَ یتولانا وَ يتبرا مِنْ عَدُوِّنَا وَ يُبْغِضُهُمُ إِلَّا كَانَ فِي حيزنا ( حزبنا ) وَ وَرَدَ حؤضنا وَ قَدْ خابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً. بحار الأنوار: ج 65 ص 98 ح3 از الأمالی شیخ طوسي- عن المفيد، عن ابن قولویه، عن محمد بن الحسين بن محمد بن عامر، عن المعلى بن محمد، عن محمد بن جمهور، عن ابن محبوب، عن أبي محمد الوابشي، عن أبي الورد، قال: سمعت أبا جعفر عليه السلام يقول: إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ .... و حدیث را مانند تفسیر فرات با اختلاف اندک آورده. و تفسير القمي: ج2 ص 65 ح5- فإنه حدثني أبي، عن الحسن بن محبوب، عن أبي محمد الوابشي، عن أبي الورد، عن أبي جعفر عليه السلام قال:.
2- إختيار معرفة الرجال، الكشي: ص206 ح 363 به سند خود از امام جعفرصادق عليه السلام. از آن: بحارالأنوار: ج 47 ص 323 ب10ح17.
3- الإحتجاج: ص270 و شرح نهج البلاغة: ج6 ص290-291.
4- تاريخ الطبري: ج 8 ص 357، الإحتجاج: ص 274، وقعة صفين: ص 220، شرح نهج البلاغة: ج 6 ص 289 ، تطهير الجنان: ص 55، معاني الأخبار: ص 345.
5- مستدرک الصحيحين: ج4 ص 479 هو الوزغ بن الوزغ الملعون بن الملعون.
6- مستدرک الصحيحين: ج4 ص 481.
7- الخلاف، ج1 ص374- و روى الزهري، عن أبي سلمة، عن أبي هريرة، ان النبي صلى الله علیه و آله و سلم تا رفع رأسه من الركعة الأخيرة من الفجر قال: رَبَّنا وَ لَكَ الْحَمْدُ اَللَّهُمَّ أَنْجِ الْوَلِيدَ بْنَ الْوَليدِ وَ سَلَمَةُ بْنِ هِشَامٍ وَ عَيَّاشِ بْنِ رَبِيعَةَ وَالمُستَضعَفِينَ مِنَ المُؤمِنينَ وَ في بَعْضِها وَ الْمُسْتَضْعَفِينَ بِمَكَّةَ وَ اشدُدْ وَ طَأْتُكَ عَلَى مُضَرَ وَ رِعْلٍ وَ ذَكْوَانَ وَ اِجْعَلْ عَلَيْهِمْ سِنِينَ كَسِنِي يُوسُف، و عليه إجماع الصحابة، لأنه روي عن علي عليه الصلاة و السلام أته دعا في قنوته على قوم بأعيانهم وأسمائهم. و المعتبر في شرح المختصر: ج2 ص 239 - و رووا عن علي عليه السلام أنه قنت في صلاة المغرب على أناس وأشياعهم، وقنت النبي صلى الله عليه و آله في صلاة الصبح فقال: اللهم أنج الوليد بن الوليد و .... شیخ شهيد اول قدس سره در الذكرى فرموده: يجوز الدعاء فيه للمؤمنين بأسمائهم، و الدعاء على الكفرة و المنافقين، لأن النبي صلى الله عليه و آله دعا في قنوته لقوم بأعيانهم و على آخرين بأعيانهم، كما روي أنه قال: اللهم أنج الولید بن الوليد، و سلمة بن هشام، و عياش بن ربيعة، و المستضعفين من المؤمنين، واشدد وطأتك على مضرو رعل و ذكوان. و قنت أمير المؤمنين عليه السلام في صلاة الغداة فدعا على أبي موسى و عمرو بن العاص و معاوية وأبي الأعور و أشياعهم. قاله ابن أبي عقيل . وروى عبد الله بن سنان، عن أبي عبد الله عليه السلام: تَدْعُوا فِي اَلْوَتْرِ عَلَى اَلْعَدُوِّ وَ إِنْ شِئْتَ. السرائر الحاوي لتحرير الفتاوي: ج1 ص228 باب كيفية فعل الصلاة على سبيل الكمال المشتمل على الفرض و النفل ... و الذي ينبغي أن يكون في القنوت على الجملة حمد الله، ... و يدعو على أعداء الدين، و الظلمة، و الكافرين، و يستيهم بأسمائهم، فإن الرسول صلى الله عليه و آله، قنت و دعا على قوم من الكافرين، و ساهم بأسمائهم، فروي أنه قال: اللهم انج الوليد بن الوليد، و سلمة بن هشام، (و عياش بن أبي ربيعة) و المستضعفين من المؤمنين، و في بعضها و المستضعفين بمكة، و اشدد وطأتك على مضر، و رعل، و ذكوان . الأصول الستة عشر: ص262-263- حدثنا الشيخ أبو محمد هارون بن موسی بن أحمد التلعکبري أيده الله قال: حدثنا محمد بن همام، قال: حدثنا حمید بن زیاد الدهقان، قال: حدثنا أبو جعفر أحمد بن زید بن جعفر الأزدي البراز، قال: حدثنا محمد بن المثنى بن القاسم الحضرمي، قال : حدثنا جعفر بن محمد بن شريح الحضرمي، عن ذريح، قال ذریح: قال له الحارث بن المغيرة التصري: إن أبا معقل المزني حدثني، عن أمير المؤمنين عليه السلام: أَنَّهُ صَلَّى بِالنَّاسِ اَلْمَغْرِبَ فَقَنَتَ فِي اَلرَّكْعَةِ الثَّانِيَةِ وَ لَعَنَ مُعَاوِيَةَ وَ عَمْرَو بْنَ اَلْعَاصِ وَ أَبَا مُوسَى اَلْأَشْعَرِيَّ وَ أَبَا اَلْأَعْوَرِ اَلسُّلَمِيَّ، قال عليه السلام: الشَّيْخُ صَدَقَ ، فَالْعَنْهُمْ . الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة: ج8 ص 370 از بحار الأنوار از کتاب محمد بن المثنى. جامع المقاصد في شرح القواعد: ج2 ص335 - و قنت أمير المؤمنين عليه السلام في صلاة الغداة فدعا على أبي موسى الأشعري، و عمرو بن العاص، و معاوية، وأبي الأعور و أشياعهم. و روي: أنه لعن الأربعة في قنوته.
8- تذكرة الخواص: ص 101.

و سیره خاندان عصمت لعن و ست دشمنان اهل بیت خاصه لعن بر آن دو ظالم وغاصب اول بوده است.(1)

ودعای صنمی قریش

و امیرالمؤمنين عليه السلام در دعای شریف لعن بر صنمی قریش که به شهادت ابن شفرويه قدس سره، دارای سندهای صحیح به روایت ثقات از اصحاب ماست، آن حضرت با ذکر جنایت ها و خیانت ها و ظلم های آنان، در قنوت خود آنان را لعنت می نمودند، بلکه امامان از فرزندان آن حضرت نیز چنین می فرمودند، و مطالب لازم را درباره این دعای شریف در کتابی مستقل ذکر نموده ایم، شیخ ابوالعادات می نویسد:

لا شك بصحة الروايات عن الرواة الثقات أن هذا الدعاء من أوراد أمیرالمؤمنين، و إمام المتقين، و وصي رسول رب العالمين، و أولاده المنتجبين، الأئمة المعصومين، عليهم کرائم الصلوات، و شرائف التحيات، وهم على قرائته مواظبون، و على تلاوته مداومون، أوقات الأسحار، في أوراد الأوتار.

بر صحیح بودن روایاتی (دقت کنید که می نویسد: روایات) که از راویان ثقه و مورد اعتماد نقل شده تردیدی وجود ندارد، مبنی بر این که این دعا از اوراد امیرمؤمنان و پیشوای پرهیزکاران و جانشین فرستاده ی خدای جهانیان و فرزندان برگزیده او، امامان معصوم . که گرامی ترین صلوات و شریف ترین درودها برآنان باد . می باشد و ایشان بر خواندن آن مواظبت می نمودند و برتلاوت آن در هنگام سحرگاه، در ضمن دعاهای وترو نماز شب خود، مداومت می کردند (سپس شرح را آغاز کرده است).

ایشان تصریح دارد که این دعای شریف، دارای روایات و سندهایی چند از جانب افراد مورد اطمینان است. کمترین جمع در عربي، عدد سه می باشد که ایشان علاوه بر تأکید بر صحت آنها، اعلام می کند که در صحت سند آن روایت ها، جای هیچ تردیدی نیست، مضاف بر آن

ص: 252


1- کتاب شریف تقريب المعارف: ص 254 تأليف فقیه بزرگ شیعه از قدمای اصحاب ما، متوفای قرن پنجم است که فرمود: و رووا عن محمد بن فرات قال: حدثتني فاطمة الحنفية ، عن فاطمة بنت الحسين عليهما السلام : أنها كانت تبغض أبابکروعمرو تستهما.

شیخ حسن بن سليمان حتی از علماء و محدثین قرن هشتم و از شاگردان فقیه شیعه شهید اول است. وی در کتاب شریف المحتضر که یکی از منابع اولیه دعای صنمی قریش است صفحه 71 حدیث93 می نویسند:

وقد روي أن أميرالمؤمنين عليه السلام قنت في صلاته بقوله : اللَّهُمَّ الْعَنْ صَنَمَيْ قریش وَ جبتيها وَ...

و به تحقیق روایت شده است که امیرالمؤمنين عليه السلام در قنوت خود این دعا را خوانده اند.

هم چنین در صفحه 111 حدیث139 کتابت فرموده است:

ومما يدل على ما قلناه من أنهما كانا منافقین غیر مؤمنين ما سمع من قنوت مولانا أميرالمؤمنين عليه السلام وهو هذا : اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ الْعَنْ صَنَمَيْ قُرَيْشٍ وَ ...

و از جمله چیزهایی که دلالت می کند بر آنچه گفتیم . مبنی بر این که آن دو منافق بوده و مؤمن نبودند . آن است که از قنوت نماز مولانا امیرالمؤمنين عليه السلام شنیده شد که فرمود: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ الْعَنْ صَنَمَيْ قُرَيْشٍ وَ ....

و فیض کاشانی در کتاب نوادر الأخبار صفحه 184 می نویسد:

باب إظهار مخالفتهم بعد وفاة النبي صلى الله عليه و آله و ارتدادهم جهرا ... وقد أشار أمیرالمؤمنین علیه السلام إلى بعضها في دعاء صنمي قريش.

باب آشکار نمودن مخالفتشان با ولایت پس از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله و ارتداد آشکار آنان... و به تحقیق امیرمؤمنان علیه السلام در دعای صنمی قریش به برخی از

آن ها اشاره نموده است. و در کتاب قرة العيون صفحه 417 نوشته است:

ص: 253

كلمة فيها إشارة إلى ارتداد أكثر هذه الأمة بعد نبيها و السبب في ذلك ... و قد أشار أمير المؤمنين عليه السلام إلى بعض منکراتهم في دعاء صنمي قريش.

سخنی در اشاره به ارتداد بیشتر این امت و سبب آن ... همانا امیرمؤمنان علیه السلام در دعای صنمی قریش به برخی از آنها اشاره نموده است.

و علامه مجلسی در بحارالأنوار جلد30 صفحه 393 حديث 166 و 167 می نویسند:

و دعاء صنمي قريش مشهور بين الشيعة.

و در جلد31 صفحه 931 حدیث 133 می نویسد:

سلف دعاء صنمي قريش الذي هو دعاء رفيع الشأن، عظيم المنزلة، رواه عبدالله ابن عباس عن علي عليه السلام أنه كان يقنت به.

ملا مهدی نراق در صفحه 29 کتاب شهاب ثاقب می نویسد:

و در دعای صنمی قریش که به حد یقین رسیده است که از کلام معجز نظام حضرت امیرالمؤمنين عليه السلام است و عدول مشایخ شیعه به طرق معتبره، این دعا را از آن حضرت روایت کرده اند اشاره به این معنی شد و در آن دعا حضرت ابتدا فرموده که:

«اَللَّهُمَّ اِلْعَنْ صَنَمَيْ قُرَيْشٍ وَ جِبْتَيْهَا وَ طَاغُوتَيْهَا ...»

و شیخ انصاری در کتاب الصلاة: جلد1 صفحه 415 مینویسد:

... مضافا إلى ورود بعض الأدعية المشتملة على هذه الكلمة كدعاء صنمي قريش الذي كان يقنت به أميرالمؤمنين عليه السلام

...اضافه بر آن که برخی از دعاهای وارد شده شامل این کلمه است، مانند دعای صنمی قریشی که امیرالمؤمنين عليه السلام پیوسته بدان قنوت می فرمودند.

و میرزا حبیب الله خویی درصفحه397 منهاج البراعة در شرح بر نهج البلاغة می نویسد:

... دعاؤه المعروف بدعاء صنمي قريش الذي كان يواظب عليه السلام عليه في

ص: 254

قنوته و سایر أوقاته، و قد رواه غير واحد من أصحابنا قدس الله أرواحهم في مؤلفاتهم، و أحببت نقله هنا لكونه أنقض لظهر الناصبين، و أرغم أنف المعاندین، و أبطل لزعم من توهم ثناء أميرالمؤمنين لهذين الذين لا حريجة لهما في الدين.

... دعای حضرت علي عليه السلام که معروف است به «دعای صنمی قریش» که در قنوت و سایر اوقات شان ، به خواندن آن مواظبت می نمودند. و نه یک تن (شمار بسیاری از اصحاب ما (شیعیان) قدس الله ارواحهم در نوشته های خود آن را روایت نموده اند و من نیز دوست داشتم آن را در این جا نقل نمایم زیرا آن برناصبیان کمرشکن تر، و بر ساییدن بینی دشمنان کاری تر است و برای ادعای کسانی که توهم می کنند امیرالمؤمنين عليه السلام این دو تن را که جایگاهی در دین ندارند ثنا گفته است، باطل کننده تر است.

سید مجاهد عبدالحسین لاری در جلد1 صفحه 232 کتاب التعليقة على المكاسب می نویسد:

بل كان علي عليه السلام يقنت بلعن صنمي قريش في كل غداة.

بلکه على علیه السلام در هر صبح گاه به لعن صنمی قریش قنوت می فرمود.

آیة الله مرعشی نجفی در شرح إحقاق الحق جلدا صفحه 337 می نویسد:

... كما أشار إليه مولانا أمیرالمؤمنين علي عليه السلام في دعاء صنمي قريش، بقوله: اَللَّهُمَّ اِلْعَنْ صَنَمَيْ قُرَيْشٍ وَ ...

چنان که مولای ما امیرالمؤمنين علي عليه السلام در دعای صنمی قریش به این موضوع اشاره نموده است به فرمایش خود: اَللَّهُمَّ اِلْعَنْ صَنَمَيْ قُرَيْشٍ وَ ...

و از جمله لعن هایی که اهل بیت علیهم السلام تشویق به قرائت آن نموده اند دعایی است که سند صحیحی نیز دارد و در کتاب شریف مهج الدعوات است.(1)

و در کتاب شریف کامل الزیارات که شامل احادیث و زیارات اهل بیت نبوت صلوات الله

ص: 255


1- مهج الدعوات: ص257- به سند خود از سعد بن عبدالله در کتاب فضل الدعاء چنين نقل نموده: و قال أبوجعفر، عن محمد بن اسماعیل بن بزيع، عن الرضا عليه السلام، و بکیر بن صالح، عن سليمان بن جعفر، عن الرضا عليه السلام قال: دخلنا عليه وهو ساجد في سجدة الشكر، فأطال في سجوده ثم رفع رأسه فقلنا: أطلت السجود؟ فقال: مَنْ دَعَا فِي سَجْدَةِ الشُّكْرِ هَذَا الدُّعَاءِ كَانَ کالرامي مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَوْمَ بَدْرٍ ( فِي بَدْرٍ وَ أُحُدٍ وَ حُنَيْنٍ بِأَلْفِ أَلْفِ سَهْمٍ). قالا: قلنا: فنكتبه؟ قال: أكتُبا إِذَا أَنتُمَا سَجَدْتُمَا سجْدةَ الشُّكرِ فَتَقولا اللَّهُمَّ العَنِ اللَّذَينِ بَدَّلا دِينَكَ وَ غَيَّرا نِعْمَتَكَ وَ اتَّهَمَا رَسُولَكَ وَ خالَفا مِلَّتَكَ وَ صَدَّا عَنْ سَبِيلِكَ وَ كَفَرَا آلاَءَكَ وَ رَدَّا عَلَيْكَ كَلامَكَ وَ اسْتَهزَءا بِرَسولِكَ وَ قَتَلا اِبْنَ نَبِيِّكَ وَ حَرَّفَا كِتابَكَ وَ حَجَدَا آيَاتِكَ وَ سَخِرَا بِآيَاتِكَ وَ اسْتَكْبَرَا عَن عِبَادَتِكَ وقَتَلا اَوْلِيَاءَكَ و جَلَسَا فِي مَجْلِسٍ لَمْ يَكُنْ لَهُمَا بِحَقٍ وَ حَمَلاَ اَلنَّاسَ عَلَى أَكْتَافِ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِمُ اَلصَّلَوَاتُ وَ اَلسَّلاَمُ ....

عليهم به سندهای صحیح بنابر شهادت مؤلف آن فقیه و محدث بزرگ طائفه حقه ابن قولویه است درضمن زیارتی از امام جعفرصادق عليه السلام روایت نموده است که:

«... لَعَنَ اللَّهُ قَاتِلِي وَلَدُ رَسُولُكَ ، وَ ضَاعَفَ عَلَيْهِ الْعَذَابَ الْأَلِيمَ، ...».(1)

... لعنت خدا بر کشندگان فرزندان پیامبرت باد، و عذاب دردناک را بر آنان دو چندان نماید، ....

و برخی دیگر از لعن هایی که اشاره شده به آن دو مؤسس ظلم ها و فحشاء و منکر و اتباع آنان را نیز آورده ایم که مراجعه نمایید و مغتنم داريد .(2)

و در حدیثی امام محمدباقر عليه السلام از آن چهار دشمن الله نام می برند و آنان را چهار بت و دشمن الله نام می برند و برائت و عداوت آنان را توحید و معرفت الله تعالی می داند و دشمنی با آنان را دشمنی با دشمنان الله می دانند.(3)

و در کتاب شریف الكافي به سند صحیح خود از حسین بن ثويرو ابوسلمه سراج نقل می نماید که گفتند:

شنیدیم امام جعفرصادق عليه السلام پس از اقامه نمازهای واجب خود چهار نفر از مردان و چهار نفر از زنان را لعنت می فرمود: فلانی (.... تیمی)، و فلانی (.... عدوی)، و فلانی (...)، ومعاویه را و آنان را نام می برد، وفلانه (...)، وفلانه (...)، وهند، و أم الحكم خواهر معاویه را لعنت میفرمود .(4)

وحضرت قائم آل محمد صلوات الله عليهم تا چهل سال بر (دشمنان اهل بیت بالخصوص) بنی امیه لعنت خواهد نمود: امیرالمؤمنین سلام الله عليه فرمودند:

«... فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَقُولُ : يَا عَلِيُّ ! سيلعنک بَنُو أُمَيَّةَ وَ یرد عَلَيْهِمْ مَلَكُ بکل لَعْنَةُ أَلْفُ لَعْنَةٍ . فَإِذَا قَامَ الْقَائِمُ لَعَنَهُمُ أَرْبَعِينَ سَنَةً ...»(5)

... بدرستی که شنیدم رسول الله صلى الله عليه و آله می فرمود: اى على! به زودی بنی

ص: 256


1- کامل الزيارات: ص 222 - 229ح17- حدثني أبو عبد الرحمان محمد بن أحمد بن الحسين العسكري و محمد بن الحسن جميعا، عن الحسن بن علي بن مهزیار، عن أبيه علي بن مهزیار، عن محمد بن أبي عمير، عن محمد بن مروان، عن أبي حمزة الثمالي، قال: قال الصادق عليه السلام: إِذَا أَرَدْتَ الْمَسِيرَ إِلَى قَبْرِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ . . . لَعَنَ اللَّهُ قَاتِلِي ولډ رَسُولُكَ ، وَ ضَاعَفَ علیهم الْعَذَابِ اَلاليمِ... .
2- الكافي: ج4 ص 572-573 باب زيارة قبر أبي عبد الله الحسين بن علي عليهما السلام ... ح1 - عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد، عن الحسين بن سعيد، عن فضالة بن أيوب، عن نعيم بن الوليد، عن يونس الكناسي، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: إِذَا أَتَيْتَ قَبْرَ الْحُسَيْنِ عليه السَّلامُ ثُمَّ تقول اَللَّهُمَّ العَنِ الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَكَ وَ خالَفُوا مِلَّتَكَ وَ رَغِبُوا عَنْ اَمْرِكَ وَ اتَّهَمُوا رَسُولَكَ وَ صَدُّوا عَنْ سَبِيلِكَ اَللَّهُمَّ اُحْشُ قُبُورَهُمْ نَاراً وَ اجْوافَهُمْ نَاراً وَ احْشُرْهُمْ وَ اشياعَهُم الَيَّ جَهَنَّمَ زُرْقاً اللّهُمَّ اِلْعَنهُمْ لَعناً يَلعَنُهُم بِهِ كُلُّ مَلَكٍ مُقَرَّبٍ وَ كُلُّ نَبِيٍ مُرسَلٍ وَ كُلُّ عَبْدٍ مُومِنٍ امنَجَنَتَ قَلبَهُ لِلايمانِ اَللّهُمَّ اِلْعَنْهُمْ فِي مُسْتَسِرِّ السِّرِّ في ظاهِرِ اَلْعَلاَنِيَة اَللَّهُمَّ اِلْعَنْ جوابيتَ اَلاَمَةِ وَ اِلْعَنْ طَوَاغِيتَهَا وَ اِلْعَنْ فَرْعَنَتَهَا وَ اِلْعَنْ قَتَلَةَ امِيراَلْمُؤْمِنِينَ وَ اِلْعَنْ قَتَلَةَ اَلْحُسَيْنِ وَ عَذِّبْهُم عَذاباً لا تُعَذِّبُ بِهِ أَحَداً بَينَ العالَمين .... و کامل الزيارات: ص201 ح 3 - حدثني أبي و محمد بن الحسن، عن الحسين بن الحسن بن أبان، عن الحسين بن سعيد، عن فضالة بن أيوب، عن نعيم بن الوليد، عن يوسف الكناسي مثله. من لا يحضره الفقيه: ج 2 ص 587 -590 زيارة قبر امیرالمؤمنین صلوات الله عليه ...ح3197 - وَتَقُولُ عِنْدَ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَيْضاً اَللَّهُمَّ الْعَنِ الْجَوَابِيتَ وَ اَلطَّوَاغِيتَ وَ الْفَراعِنَةَ وَ اللَّاتَ وَ العزّى وَ الجِبتَ وَ كُلَّ نِدٍ يَدَّعي مِن دُونِ اَللَّهِ وَ كُلَّ مُفْتَرٍ اَللّهُمَّ الْعَنْهُمْ وَ أَشْياعَهُمْ وَ أَتْبَاعَهُمْ وَ أَوْلِياءَهُمْ وَ أَعْوانَهُمْ وَمُحِبِّيهِمْ لَعناً كَثِيراً اللّهُمَّ الْعَنْ قَتَلةَ أمير اَلْمُؤْمِنِينَ ثَلاَثَةً اللّهُمَّ الْعَنْ قَتَلَةَ الحَسَنِ وَالحُسَينِ ثَلاثَةً اللّهُمَّ العَن قَتَلَةَ الائِمَةِ ثَلاثَةَ. اللّهُمَّ عَذِّبْهُمْ عَذاباً لا تُعَذِّبُهُ أَحَداً مِنَ الْعَالَمِينَ وضَاعِفْ عَلَيْهِمْ عَذَابَكَ كَمَا شَاقُّوا وُلاةَ أَمْرِكَ وَ أَعِدَّ لَهُمْ عَذاباً لَم تُحِلَّهُ بَاحِدٍ مِنْ خَلْقِكَ اللّهُمَّ وَ أَدْخِلْ عَلَى قَتَلَةِ أَنْصَارِ رَسُولِكَ وَ قَتَلَةِ أَنْصَارِ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ عَلَى قَتَلَةِ أَنْصَارِ اَلْحَسَنِ وَ اَلْحُسَيْنِ وَ عَلَى قَتَلَةِ مَنْ قُتِلَ فِي وَلايَةِ آلِ مُحَمَّدٍ أَجْمَعِينَ عذاباً مُضَاعَفاً فِي أَسْفَلِ دَرْكٍ مِنَ الجَحِيمِ لاَ يُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذَابِهَا وَ هُمْ فِيهَا مُبْلِسُونَ مَلْعُونُونَ نَاكِسُوا رُؤُسِهِمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ قَدْ عَايَنُوا النَّدَامَةَ وَ الْخِزْيَ اَلطَّوِيلَ لِقَتْلِهِمْ عِتْرَةَ أَنْبِيائِكَ وَ رُسُلِكَ وَ أَتْباعَهُمْ مِنْ عِبادِكَ الصَّالِحِينَ. اللَّهُمَّ الْعَنْهُمْ فِي مُسْتَسِرِّ السِّرِّ وَ ظَاهِرِ الْعَلَانِيَةِ ، فِي سَمائِکَ وَ أَرْضُكَ . . . .
3- بحارالأنوار: ج 27 ص 57 ح16 از تفسير العياشي - قال أبو جعفر عليه السلام: يا أبا حَمْزَةَ ! إِنَّمَا يَعْبُدُ اللَّهَ مَنْ عَرَفَ اللَّهُ ، وَ أَمَّا مَنْ لَا يَعْرِفِ اللَّهَ كَأَنَّمَا يَعْبُدُ غَيْرَهُ هَكَذَا ضَالّاً. قلت: أصلحك الله و ما معرفة الله؟ قال: يصدق الله، وَ يُصَدِّقُ مُحَمَّداً رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي موالاۃ عَلَيَّ ، وَ الإیتمام بِهِ وَ بِأَئِمَّةِ الْهُدَى مِنْ بَعْدِهِ ، وَ الْبَرَاءَةُ إِلَى اللَّهِ مِنْ عَدُوِّهِمْ ، وَ كَذَلِكَ عِرْفَانَ اللَّهُ . قال: قلت: أصلحك الله أي شيء إذا عملته أنا استكملت حقيقة الإيمان ؟ قال : تَوَالِي أَوْلِيَاءِ اللَّهُ ، وَ تُعَادِيَ أَعْدَاءِ اللَّهِ ، وَ تَكُونُ مَعَ الصَّادِقِينَ كَمَا أمرک اللَّهُ. قال: قلت: و من أولياء الله ؟ فقال : أَوْلِيَاءَ اللَّهُ ، مُحَمَّدُ رَسُولُ اللَّهِ ، وَ عَلَيَّ ، وَ الْحَسَنِ ، وَ الْحُسَيْنُ ، وَ عَلِيَّ بْنِ الْحُسَيْنِ ، ثُمَّ انْتَهَى الْأَمْرُ إِلَيْنَا ثُمَّ ابْنَيْ جَعْفَرٍ . و أومأ إلى جعفر و هو جالس . فَمَنْ وَالَى هؤُلاءِ فَقَدْ وَالَى أَوْلِيَاءَ اللَّهِ وَ كَانَ مَعَ الصاقين كَمَا أَمَرَهُ اللَّهُ. قلت: و من أعداء الله أصلحك الله؟ قال: الْأَوْثَانِ الْأَرْبَعَةِ. قال: قلت: من هم؟ قال: أَبُو الْفَصِيلِ ، وَ رُمَعُ ، وَ نعثل ، ومعاويه ، وَ مَنْ دَانَ دِينِهِمْ ، فَمَنْ عَادَى هؤُلاءِ فَقَدْ عادئ أَعْدَاءِ اللَّهِ .
4- الكافي: ج3 ص342 باب التعقيب بعد الصلاة و الدعاء ...ح10- محمد بن يحيى، عن محمد بن الحسين، عن محمد بن إسماعيل بن بزیع، عن الخيبري، عن الحسين بن ثوير و أبي سلمة السراج، قالا: سمعنا أبا عبد الله عليه السلام و هو يلعن في دبر كل مکتوبة أربعة من الرجال و أربعة من النساء : فُلَانُ وَ فُلَانُ وَ فُلَانٍ وَ معاویة وَ يُسَمِّيهِمْ ، وَ فُلَانَةَ وَ فُلَانَةَ وَ هِنْدَ وَ أُمَّ الْحَكَمِ أُخْتَ مُعَاوِيَةَ . تهذیب الأحکام: ج2 ص321 ب15 ح 1313- 169 عن الكافي مثله و أسقط الخيبري، و فيه: ... التَّيْمِيَّ وَ الْعَدَوِيَّ وَ فُعْلَانَ وَ مُعَاوِيَةَ وَ يُسَمِّيهِمْ ، وَ فُلَانَةَ وَ فُلَانَةَ وَ هِنْدَ وَ أُتِمُّ أُمَّ الْحَكَمِ أُخْتَ مُعَاوِيَةَ. وسائل الشيعة: ج6 ص 462 ب19 ح8449-1 و بحار الأنوار: ج83 ص58 ح63 از الكافي و التهذيب، بحار الأنوار: ج 22 ص 128 ب37 ح 101 از الكافي، بحار الأنوار، ج30، ص397 ب20 ح170 از التهذيب ، مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول: ج15 ص 175 از الكافي و می گوید: و الكنايات الأول عبارة عن الثلاثة بترتيبهم و الكنائتان الأخيرتان عن عائشة وحفصة.
5- بحار الأنوار: ج31 ص 432 - 443 ح2 از الخصال: ج2 ص572-579 أبواب السبعين و ما فوقه - الأمير المؤمنين عليه السلام سبعون منقبة لم يشركه فيها أحد من الأئمة عليهم السلام ح1 - حدثنا أحمد بن الحسن القطان و محمد بن أحمد السناني و علي بن موسى الدقاق و الحسين بن إبراهيم بن أحمد بن هشام المكتب وعلي بن عبد الله الوراق رضي الله عنهم، قالوا: حدثنا أبو العباس أحمد بن يحيى بن زكريا القطان، قال: حدثنا بكربن عبد الله بن حبيب، قال: حدثنا تميم بن بهلول، قال: حدثنا سليمان بن حكيم، عن ثور بن يزيد، عن مكحول، قال: قال أمير المؤمنين علي بن أبي طالب عليه السلام:.

امیه تو را لعنت می نمایند و فرشته ای به هر لعنت آنان، هزار لعنت بر آنان رد می نماید، پس آن گاه که حضرت قائم قیام نماید چهل سال آنان را لعنت خواهد کرد ...

زرارة از امام جعفرصادق عليه السلام در تفسیر آیه: «وَ مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا»(1)نقل نمود که آن حضرت فرمود:

«مِنْ ذَكَرَهُمَا فَلَعَنَهُمَا کل غَدَاةٍ كَتَبَ اللَّهُ لَهُ سَبْعِينَ حَسَنَةً ، وَ مَحَا عَنْهُ عَشْرَ سَيِّئَاتٍ ، وَ رَفَعَ لَهُ عَشْرَ دَرَجَاتٍ».(2)

هرکسی که آن دو (......) را یاد کند و در هر روز آنان را لعنت نماید، الله تعالی برای او هفتاد حسنه بنویسد، و از او ده سینه محونماید، و برای او ده درجه رفعت دهد.

سؤال - راجع به لعن صادر از حضرت زهرا سلام الله علیها، آیا صادر شده است یا خیر؟ بر فرض صدور گفته شده است خاص حضرت زهراء سلام الله عليها است ما را چه؟ خواهشمند است بیان

نمایید.

جواب ۔ حضرت فاطمة الزهراء سلام الله علیها از حجج الهی و مقتدا هستند و پیروی از ایشان واجب است. ایشان با رضایت و اراده، آن دو بت قریش را لعن فرمودند، و به يقين متابعت از ایشان سبب رضای ایشان و رضای ایشان منتهی به رضایت رسول الله صلى الله عليه و آله و رضایت الله تعالی می شود. حضرت فاطمه سلام الله علیها خطاب به ابوبکر فرمودند:

«فَإِنِّي أُشْهِدُ اللَّهَ وَمَلائِكَتَهُ اَنَّكُما أَسْخَطْتُمَانِي وَمَا ارْضَيْتُمَانِي وَ لَئِنْ لَقِيتُ اَلنَّبِيَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ و آلِه لاَشْكَونَكُمَا إِلَيْهِ وَ اللَّهِ لاَدْعُونَ اَللَّهَ عَلَيْكِ فِي كُلِّ صَلاةٍ اُصْلِيها»(3)

پس همانا خدا و فرشتگانش را گواه می گیرم! به درستی که شما مرا خشمگین کرده و خشنود ننمودید و چون پیامبر صلى الله عليه و آله را ملاقات کنم حتما شکایت شما را نزد او خواهم برد ... به خدا سوگند! در هر نماز که به پا می دارم، تو را نفرین (لعن) می کنم.

ص: 257


1- سوره (7) الأنعام آیه 161.
2- تفسير العياشي: ج1 ص 416 ح140. از آن: البرهان في تفسير القرآن: ج2 ص 506 ح3761 و بحار الأنوار: ج3 ص 223 ب20 ح 91.
3- مدارک فرمایش حضرت فاطمه علیها السلام از برخی کتاب های شیعیان:الشافي في الإمامة: ج4 ص85، تلخيص الشافي: ج3 ص152، الصراط المستقيم: ج2 ص293، مناقب أهل البيت عليهم السلام، الملا حيدر الشيرواني: ص 402، بحارالأنوار: ج 28 ص 357 و جلد29 ص 328 ح 1 و صفحه 376، أعيان الشيعة: ج1 ص 318 الغدير: ج 7 ص 229-230، مأساة الزهراء عليها السلام: ج1 ص255، الهجوم على بيت فاطمة عليها السلام: ص 139، موسوعة شهادة المعصومين عليهم السلام: ج1 ص 179 ح 289 - 55، التين على أميرالمؤمنين عليه السلام، السيد علي عاشور: ص250. و از برخی از کتابهای پیروان اصحاب سقیفه ملعونه: السقيفة و فدك، الجوهري: صفحه 104، الإمامة و السياسة، ابن قتيبة الدينوري: ج1 ص13 چاپ الفتوح الأدبية - مصر سال 1344ه و جلد1 صفحه18-19 تحقیق دکتر طه الزيني چاپ الحلبي . القاهرة سال 1378 ه أنساب الأشراف: ج1 ص79 چاپ دارالفكر، الرسائل السياسية، الجاحظ: ص 467 چاپ مکتبة دارالهلال، شرح نهج البلاغة، ابن أبي الحديد: ج16 ص214 نامه 45 به عثمان بن الأحنف ، أعلام النساء، عمررضا کحالة: ج3ص1214.

در آیه 160 از سوره 2 آمده است:

«إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الْهُدَى مِنْ بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي اَلْكِتَابِ أُولَئِكَ يَلْعَنُهُمُ اَللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اَللاَّعنُون».(1)

آنان که دلايل روشن و راهنمایی هایی را که ما نازل کرده ایم، پس از آن که در کتاب الهی آن را برای مردم روشن نموده ایم، مخفی می کنند، خدا آنها را لعنت می کند و همه لعنت کنندگان نیز آنها را لعن می کنند.

و در آیه 162 از همان سوره آمده است:

«إِنَّ اَلَّذِينَ كَفَرُوا وَ مَاتُوا وَ هُمْ كُفَّارٌ أُولَئِكَ عَلَيهِم لَعَنَهُ اللَّهُ وَالمَلائِكَةُ والنَّاسِ أجْمَعِينَ».

بر لزوم لعنت نمودن همه کسانی را که کافر بوده و در حال کفر از دنیا رفته اند پس از لعنت خدا و ملائکه دلالت دارد.

واضح است همان طور که فرشته ها پس از الله تعالی بر ظالمين و آنان که کافر مرده اند لعنت می کنند نیز مردم موظف به انجام فریضه لعنت بر آنان می باشند.

و تمامی آنچه را در قرآن کریم و احادیث شریفه آمده که موجب لعن است، شامل حال خلفای غاصب می شود زیرا آنان برترین مصداق ظلم و کفروشرک و فحشاء و همه پستی ها و مؤسس آنها می باشند.

و این که ذکر نمودید که گفته اند: لعنت نمودن ما دلیلی ندارد، و در قرآن کریم و احادیث اهل بیت علیهم السلام نی دال بر این که ما نیز شایسته و بایسته است که لعن نماییم، وجود ندارد، دلالت بر جهالت آنان و یا مرضی است که جز شمشیر کج مولانا الحجة بن الحسن المهدی ارواحنا فداه معالجه درمان دیگری ندارد. ولي معصوم امر به بیزاری جستن از آن دو و ست به آن ها می کند: امام جعفرصادق عليه

ص: 258


1- سوره (2) آیه 160.

السلام فرمودند:

«... مَا أُهَرِيقَ فِي الإِسلامِ مِحْجَمَةٌ مِنْ دَمٍ وَلا اكتَسَبَ مالٌ مِن غَيْرِ حِلِّهِ وَ لاَ نُكِحَ فَرْجٌ حَرَامٌ إِلاَّ وَ ذَلِكَ فِي أَعْنَاقِهِمَا إِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ حُتي يَقُومُ قَائِمُنَا وَ نَحْنُ مَعَاشِرَ بَنِي هَاشِمٍ نَأْمُرُ كِبَارَنَا وَ صِغَارَنَا بِسَبِّهِمَا وَ اَلْبَرَاءَةِ مِنْهُمَا».(1)

تا روز قیامت هیچ خونی به ناحق در اسلام ریخته نشود و هیچ مالی نیست که به ناحق به دست آید و هیچ ناموسی به حرام نرود مگر این که گناه آن بر گردن آن دو نفر است تا آن هنگام که قائم از ما اهل بیت قیام نماید، و ما خاندان بنی هاشم، بزرگان و کودکان خود را به دشنام دادن و بیزاری جستن از آنان فرمان می دهیم.

در حدیثی دیگر امام محمدباقر عليه السلام فرمودند:

«وَ إِنَّ الشَّيْخَيْنِ فَارَقَا الدُّنْيَا وَ لَمْ يَتُوبَا ، وَ لَمْ یتذکرا مَا صَنَعَا بِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ فَعَلَيْهِمَا لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلَائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ» (2)

و به تحقیق شیخین (اولی و دومی) از دنیا رفتند و توبه نکردند و متذگر (جبران) رفتار بدی که نسبت به امیر مؤمنان علیه السلام انجام دادند نگشتند پس لعنت خدا و فرشتگان و همه مردمان بر آن دو باد.

و امام محمدباقر عليه السلام به ما امر فرموده اند:

« إِذَا انْحَرَفْتَ عَنْ صَلَاةٍ مَكْتُوبَةٍ ، فَلَا تَنْحَرِفْ إِلَّا بِانْصِرَافِ لَعْنِ بَنِي أُمَيَّةَ».(3)

چون نماز واجب را تمام نمودی روی برمگردان مگر پس از لعنت کردن بنی امیه .

برماست که به اهل بیت علیهم السلام اقتدا کنیم در جمیع امور همان طور که در دعای غدیر آمده است و از جمله لعنت نمودن و دشمنان اهل بیت است:

«اللَّهِ إنَّا نَشْهَدُ نُشْهِدُكَ أَنَّا نَدِينُ بِمَا دَانَ په مُحَمَّدٌ وَأَهْلُ بَيْتِهِ قَوْلُنَا مَا قَالُوا وَ دِينُنَا مَا دَانُوا بِهِ مَا قَالُوا قُلْنَا وَ مَا دَانُوا دِنَا وَ مَا أَنْكَرُوا أَنْكَرْنَا وَ مَنْ وَالَوْا وَالَيْنَا وَمِنْ

ص: 259


1- بحارالأنوار: ج 47 ص 323 ب10ح17 از إختيار معرفة الرجال ص:206ح363 به سند خود از امام جعفرصادق عليه السلام.
2- الكافي: ج 8 ص 246 ح 343 - (علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن حنان بن سدير و محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن محمد بن إسماعيل، عن حنان بن سدير)، عن أبيه، عن أبي جعفر عليه السلام قال: قلت له: ما كان ولد يعقوب أنبياء؟ قال: لا ولكِنَّهُمْ كَانُوا أَسْبَاطَ أَوَّلا الأَنْبِيَاءِ ولَمْ يَكُنْ يُفَارِقُوا الدُّنْيَا إِلاَّ سُعَدَاءَ تَابُوا وَ تَذَكَّرُوا مَا صَنَعُوا وَ إِنَّ الشَّيْخَيْنِ فارَقَا الدُّنيا وَلَمْ يَتوبَا وَلَم يَتَذَكَّرَا ما صَنَعا بِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَعَلَيْهِمَا لَعْنَةُ اَللَّهِ وَ اَلْمَلاَئِكَةِ وَ اَلنَّاسِ اِجْمَعِينَ.
3- در وسائل الشيعة: ج6 ص462 ب19 ح8450 و بحار الأنوار: ج 83 ص 58 ح64 از تهذیب الأحکام: ج2 ص 109 ب8 ح 179 و ج2 ص321 ب15 ح168- محمد بن علي بن محبوب ، عن محمد بن الحسين ، عن محمد بن سنان، عن عمار بن مروان ، عن المنځل بن جمیل، عن جابر، عن أبي جعفر عليه السلام قال: إِذَا اِنْحَرَفْتَ عَنْ صَلاةٍ مَكتوبَةٍ قَلا تَنْحَرِفُ إِلاَّ بِانْصِرَافِ لَعْنِ بَنِي اُميَّةَ.

عَادَوْا عَادَيْنَا وَ مِمَّنْ لَعَنُوا لَعَنَّا وَ مَنْ بَرِئُوا بَرِئْنا مِنْهُ وَ مَن تَرَحَّمُوا عَلَيْهِ تَرَحَّمْنَا عَلَيْهِ آمِنَّا وسَلَّمْنَا وَ رَضِينَا مَوَالِيَنَا صَلَواتُ اللَّهِ عَلَيهِمْ»(1)

بارالها تو را گواه خود می گیریم که ما به دینی که محمد و آل محمد دارند گرویدیم و سخن ما سخن آنان و دین ما دین آنان است و هرچه آنان فرموده اند در دین بدان قائلیم و هر دینی دارند آن را اختیار نمودیم و هرچه را آن ها منکرند ما هم انکار نموده و هرچه را دوست دارند ما دوست می داریم و با هر کسی که دشمنند ما نیز دشمن هستیم و به هر کسی لعنت کنند ما هم لعنت کنیم و از هر کسی که بیزاری جویند ما هم بیزاری میجوییم و با هرکسی که مهربانند ما نیز مهربان هستیم. ما به آن امامان خود ایمان آورده و تسليم امر آنها و راضی به رضای آن ها هستيم صلوات الله بر آنان باد.

نتیجه: شیعه هرکسی را که حضرات معصومین او را لعنت نموده اند، لعنت می کند.

هر قدر هم که آن دو را لعنت کنیم باز هم کوتاهی شده است: مولی الموحدین امیرالمؤمنين صلوات الله وسلامه عليه قبل از جنگ صقين چنين فرموده است:

«... وَالعَجَبُ لِما قَد أُشرِبَت قُلوبُ هَذِهِ الأُمَّةِ مِن حُبِّهِم وَ حُبِّ مَنْ صَدَّقَهُمْ وَ صَدَّهُمْ عَنْ سَبِيلِ رَبِّهِمْ وَ ردِّهِم عَنْ دِينِهِمْ وَ اَللَّهِ لَوْ أنَّ هذِهِ الأُمَّةَ قَامَتْ عَلَى أَرْجُلِهَا عَلَى اَلتُّرَابِ والرَّمَادُ وَاضِعَةٌ عَلَى رُءُوسِهَا وَ تَضَرَّعَتْ وَ دَعَتْ إِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ عَلَى مَنْ أَضَلَّهُمْ وَ صَدَّهُم عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَ دَعاهُم إلى النَّارِ وَعَرَضَهُم لِسَخَطِ رَبِّهِم وَ أَوْجَبَ عَلَيْهِم عَذابَهُ بِمَا أَجْرَمُوا إِلَيْهِمْ لَكَانُوا مُقَصِّرِينَ فِي ذَلِكَ وَ ذَلِكَ أَنَّ اَلْمُحِقَّ الصَّادقَ وَ اَلْعَالِمَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ يَتَخَوَّفانِ إِنْ غَيَّرَا شَيْئاً مِنْ بِدَعِهِمْ وَ سُنَنِهِمْ وَ أَحْدَاثِهِمْ عَادِيَةَ اَلْعَامَّةِ وَ مَتَى فَعَلَ شَاقُّوهُ وَ خَالَفُوهُ تَبَرَّءُوا مِنْهُ وَ خَذَلُوهُ وَ تَفَرَّقُوا عَنْ حَقِّهِ و إِنْ أَخَذَ بِبِدْعِهِمْ و أَقرَبَها وَ زَيَّنَها وَ دانَ بِها أحَبَّتهُ وَ شَرَّفَتْهُ وَفَضَّلَتْهُ ...»(2)

و شگفتا که دل این امت گرفتار دوستی این دو (... ...) و دوستی کسانی که آنان را

ص: 260


1- المزار الكبير ابن المشهدي: ص 322. الإقبال بالأعمال الحسنة چاپ جدید: ج2 ص 279: اَللّهُمَّ إِنَّا نُشْهِدُكَ أَنَّا نَدِينُ بِما دانَ بِهِ مُحَمَّدٌ وَ آلُ مُحَمَّدٍ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمْ وَ قُؤْلُنَا مَا قَالُوا وَ دِينُنَا مَا دَانُوا بِهِ مَا قَالُوا بِهِ قُلْنَا وَ مَا دَانوا بِهِ دِنَّا وَ مَا أَنْكَرُوا انْكَرْنَا وَمَنْ وَالَؤُا وَالَيْنَا وَ مَنْ عَادَوْا عَادَيْنَا وَ مَنْ لَعَنُوا لَعَنَّا وَ مَنْ تَبَرَّءُوا مِنْهُ تَبْرّاناً مِنْهُ وَ مَنْ تَرَحَّمُوا عَلَيْهِ تَرَحَّمْنا عَلَيْهِ آمَنَّا وَ سَلَّمْنا رَضِينا. بحار الأنوار: ج 95 ص 299 ب4 ح 5/13، زاد المعاد: ص215.
2- بحار الأنوار: ج3 ص 321 - 326 ح 153 از کتاب سليم بن قيس الهلالي: ج2 ص 696 _702 ح15- أبان، عن سليم قال: سمعت علي بن أبي طالب عليه السلام يقول قبل وقعة صفين :.

تصديق نمودند و محبت کسی گردیده که آنان را از راه پروردگارشان باز داشتند و از دین شان برگرداندند!! به خدا سوگند! اگر این امت، پا برهنه برخیزند و خاکستر برسر بریزند و تا روز قیامت به درگاه خدا تضرع نمایند و بر کسانی که گمراه شان ساخته و از راه خدا بازشان داشته و آنان را به دوزخ خوانده و در معرض خشم پروردگارشان قرار داده و عذاب خداوند را بر آنان واجب ساخته ، به سبب جرائمی که بر آنان روا داشته اند (آنان را از ولایت اهل بیت محروم نموده اند و ...)، لعنت کنند، باز هم در لعنت و نفرین کردن آنان کوتاهی کرده اند، این بدان جهت است که شخص مح صادق، و عالم به الله و رسولش، هر دو می ترسند که چیزی از بدعتها و سنت ها و کارهای خلاف آنان را که عموم مردم به آن عادت کرده اند تغییر دهند، و هرگاه که چنین کاری انجام دهند با او دشمنی و مخالفت می نمایند و از او بیزاری می جویند و او را خوار میکنند و از حقی که با اوست متفرق می شوند. و اگر به بدعت های آنان عمل کند و به آنها اقرار نماید و آنها را نیک جلوه دهد و به آن معتقد شود، او را دوست می دارند و شرافت و فضیلت میدهند ...

اما درباره کسی که کوتاهی و سستی کند بر لعنت نمودن کسانی که الله تعالی او را لعنت نموده ، امام جواد عليه السلام فرمودند: رسول الله صلى الله عليه و آله فرمودند:

«مَنْ تَاثمَ أَنْ يَلْعَنَ مَنْ لَعَنَهُ اَللَّهُ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ ااَللَّه»(1)

لعنت خدا بر آن که از لعنت کردن کسی که خدا او را لعنت کرده، روی گرداند.

سؤال - گفته شده است که رسول الله فرموده اند: وإني لم أبعث لعانا ...

جواب- روایتی را که به رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم نسبت داده اند که من لعان نیستم مدرک آن در کنزالعمال: ج2 ص 616 است، و فقهای شیعه مانند علامه حلی در منتهی المطلب و شهید ثانی در مسالک الأفهام و صاحب مدارک و مجلسی در تجار و صاحب هداية

ص: 261


1- بحارالأنوار: ج25 ص 318 ب10 ح85 از إختيار معرفة الرجال: ص 528 ح1012 به سندش از امام جواد علیه السلام.

المسترشدین و دیگران در موارد بسیاری تصریح بر عدم حجیت و ارزش نداشتن روایات آنها کرده اند و در جواهر الكلام: ج 2 ص 30 فرموده است: اگر عمل مشهور علما هم مطابق با روایات آنها باشد باز ضعف سند آن جبران نمی شود .

روایت از طریق مخالفين است، و نزد ما معتبر نیست، ضمن این که شیخ مظفر در دلائل الصدق: ج1 ص 47 می نویسد: روایات عامه صلاحیت برای استدلال ندارد، زیرا گزیده و بهترین آن روایات در صحاح سته آنها جمع آوری شده که آن هم مشتمل بر انواع و اقسام خلل و سستی بوده و یقین از درجه اعتبار ساقط است.

شیخ مفید در اوائل المقالات: ص 44 می نویسد:

إتفقت الإمامية على من أنكر إمامة أحد الأئمة و جحد ما أوجبه الله تعالى من فرض الطاعة، فهو کافرضال مستحق الخلود في النار.

فقهای امامیه اتفاق دارند بر این که هر کسی که انکار امامت یکی از امامان را و انکار کند آنچه را که خداوند واجب نموده است از وجوب اطاعت، پس او کافر و گمراه است و سزاوارجاودانگی در آتش است. مضاف بر آن این که: «لعان» صیغه مبالغه و دلالت بر کثرت میکند به این معنی که بسیار العن نکنید و عادتتان نشود، از طرفی اگر درست باشد، پیامبر از بیان این جمله، اراده فرموده اند که مسلمانان به واسطه زیاد لعن کردن آن را خوو عادت خود قرار ندهند و در حدی نباشد که هر کسی (هر چند بی گناه باشد) را لعن کنند، و این موارد لعن، نهی از لعن کردن سزاوار لعنت شدن نیست، و در صدد نهی از اصل لعن نمودن نیستند فافهم. در غیر این صورت باید می فرمودند: لا تكونوا لاعنين، و میان این دو عبارت تفاوت است.

و از امیرالمؤمنين عليه السلام نیز نقل است که فرمودند:

«كَرِهْتُ لَكُمْ اَنْ تَكُونُوا لَعَّانِين».

ص: 262

برایتان نمی پسندم بسیار لعنت کننده باشید.

واز لعن کردن اهل شام، نهی فرمودند. نهی امیرالمؤمنين عليه السلام از لعن کردن اهل شام بدان

جهت بود که دفع فتنه شود، و یا آن که حضرت به اسلام آوردن و بازگشت آنان به سوی حق، امیدوار بودند. همچنان که شأن رئيس مهربان نسبت به رعيت، جز این نیست. به همین دلیل است که حضرت در ادامه سخن خویش فرمودند: اما چنین بگویید:

خدایا میان ما را اصلاح فرما.

روایاتی که دلالت بر جواز مباهله نمودن شیعه با مخالف است و در آنها لعن می باشد و همچنين لعان بين زوجين که مسقط حد از آن دو می باشد و موجب نفي ولد به حیثی که به هیچ کدام از زوجین برای ابد ملحق نمی گردد می شود، و اگر لعن نمودن چنین مهم نبود احکامی بر آن مترتب نمی گردید:

«وَ الخامسُه أنْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَيْهِ إِنْ كَانَ مِنَ اَلْكَاذِبِينَ»(1)

و پنجمین این که لعنت خدا بر او باد اگر از دروغ گویان است.

در پایان یاد آور می شویم که دلائل فقهی و نقلی دیگری نیز بود لكن به آنچه ذکر شد اکتفا گردید و برای کسی که پیرو آل محمد صلى الله عليهم و تسلیم آنان باشد و معارف و فقه را از آنان اخذ کند و آنان را تنها طريق در این باره بداند و به آن ایمان داشته باشد کفایت می کند.

* * *

حکم حرمت زنا در ادیان

سؤال - مگر قبل از اسلام بحث زنا بوده است که بگوییم فلانی ... زنا زاده است؟

جواب- از مسلمات و ضروریات ادیان حرمت زنا می باشد و اختصاص به اسلام ندارد، و در همه شرايع الهی زنا از محرمات بوده، و در کتاب های فقه و ادیان ذکر شده است مراجعه نمایید. و برای بیان نسب فلانی به کتاب بحار الأنوار: جلد31 صفحه100 و شرح نهج البلاغه میرزا

ص: 263


1- سوره (24) النور آیه 8.

حبیب الله خویی، جلد3 صفحه50 الی 53 و كتاب أنساب التواصب باب 2 و غیر آن از کتاب های معده در این موضوع مراجعه کنید.

و این شعر به حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منسوب است:

من جده خاله و والده *** وأمه أخته وعمته

أجدر أن يبغض الوصي وأن *** ينقض يوم الغدير بيعته(1)

آن که جد و دایی و پدرش یکی است *** و مادر و خواهر و عمه اش یکی است

سزاوارتر است بغض و دشمنى وصی کند *** و بیعت و پیمان در غدیر را بشکند

* * *

کلام انبیاء موافق کلام اهل بیت اطهار یا مخالف؟

سؤال - آیا یکی از پیامبران می تواند کاری انجام دهد یا کلامی بگوید که خلاف هدف و یا کلام اهل بیت باشد؟

جواب- بنابر صریح کريمه قرآنی:

«لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ».(2)

میان هیچکدام از آنان (پیامبران) فرقی نمی گزاریم .

«وَ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أحډ مِنْ رُسُلِهِ».(3)

و فرقی میان رسولانش نمیگزاریم.

تمامی انبیاء و اوصیاء صلوات الله عليهم از یک آبشخور بهره برده اند و به واسطه حضرات محمد و آل محمد صلوات الله وسلامه عليهم از منبع وحی پیام آورده و تبلیغ و تبيين نموده اند، و هرگز چنین چیزی ممکن نیست، هنگامی که اگر حتی در تبلیغ تعلل می کردند توبیخ می شده اند و حضرت الله تعالی درباره آنان مسامحه نکرده است.

* * *

ص: 264


1- جامع الشتات خواجويي: ص193.
2- سوره (2) آیه 137: «قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْنَا وَمَا أُنْزِلَ إِلَىٰ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِيَ مُوسَىٰ وَعِيسَىٰ وَمَا أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ» . سوره (3) آل عمران آیه 85: «قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ عَلَيْنَا وَمَا أُنْزِلَ عَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِيَ مُوسَىٰ وَعِيسَىٰ وَالنَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ».
3- سوره (2) آیه 286: «آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ ۚ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ ۚ وَقَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا ۖ غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ» .

برخی احادیث دست آویز گمراهان (پیرو متصوفه و...)

اشاره

سؤال - حکمت را فراگیر حتی اگر نزد مخالفان باشد؟ آیا این حدیث صحیح است. حکمت را هر کجا که باشد فراگیر، زیرا گاهی حکمت در سینه منافق است و بیتابی می کند تا بیرون آمده و با همدمان خود در سینه مؤمن آرام گیرد. این فرمایش حضرت را برخی از غلات و متصوفه شهرمان برای پوشاندن خطاهای خود دست آویز قرار داده اند.

جواب- روایاتی از این قبیل در نهج البلاغه و غیر آن به نحو مرسل آمده است، و نشان دهنده این است که چه بسا ظرف ناقابلی، مظروفش حکمت و علمی مفید باشد و فقط می توان از آن حکمت و علم بهره جست ونه نظر شخصی صاحب آن ظرف. و شیعه ای که به معدن علوم الهی (میراث گرانبهای احادیث و سیره حضرات محمد و آل محمد صلوات الله وسلامه عليهم أجمعين) دسترسی دارد، برای او رفتن به سراغ غیر ایشان، و اخذ معارف و گم از ایشان، طعن بر اهل بیت و انکار کمال آن حضرات و جفا برایشان است چنانچه فرموده اند:

«اطْلُبُوا الْعِلْمَ مِنْ مَعْدِنِ الْعِلْمِ»(1)

علم را از گنجینه آن طلب کنید.

سؤال - چه کسی لقب حکیم را به لقمان داده است؟

جواب- قرآن کریم صراحت دارد که حضرت الله تعالی به حضرت لقمان حکمت را عطا فرموده است:

«وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَ مَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّما یشکر لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غنی حُمَيْدٍ»(2)

و به تحقیق به لقمان بینش (و حکمت) دادیم که خدا را شکر کند، و هر کس شکر کند به نفع خویش می کند و هر که کفر ورزد خدا بی نیاز و پسندیده است.

سؤال - «أنا مدينة الحكمة و علي بابها» و این که خدا و اهل بیت حکیم هستند، و هر کس را بخواهند حکمت می دهند. می گویند: خدابه ارسطو هم حکمت داده است. چگونه جواب اینان را

ص: 265


1- بحار الأنوار: ج 2 ص 93 ب14 ح 27 - من کتاب زید الزاد، قال : سمعت أبا عبد الله عليه السلام يقول: «أَ طَلَبُوا الْعِلْمَ مِنْ مَعْدِنِ الْعِلْمِ ، وَ إِيَّاكُمْ وَ الْوَلَائِجَ فِيهِمْ ، الصَّدَّادُونَ عَنِ اللَّهِ . ثُمَّ قَالَ : ذَهَبَ الْعِلْمِ ، وَ بَقِيَ غُبَّرَاتُ الْعِلْمِ فِي أَوْعِيَةِ سَوْءٍ ، فَاحْذَرُوا بَاطِنَهَا ، فَإِنَّ فِي بَاطِنِهَا الْهَلَاكَ ، وَ عَلَيْكُمْ بِظَاهِرِهَا ، فَإِنَّ فِي ظَاهِرِهَا النَّجَاةَ».
2- سوره (31) لقمان (عليه السلام) آیه 13.

بدهیم؟

جواب- زمانی که به کتاب ها و باورهای ارسطو مراجعه می کنیم در می یابیم ادعای این که خداوند به ارسطو حکمت را داده است باطل می باشد.

سؤال - اگر «لا تأخذ إلا عنا»، پس حکمت را هم از اهل بیت باید گرفت. نه این که حکمت گمشده ی مؤمن است و حکمت را فرا گیر هرچند از منافقان باشد. (نهج البلاغه حکمت81). آیا چنین نیست؟

جواب- سرچشمه تمامی سخنان و مطالب حکیمانه، حضرات اهل بیت نبوت هستند، ولى گاهی این حکمت نزد منافق است و در ظرف ناقابل او قرار یافته است، که این در حقیقت پیروی از شخص منافق نمی باشد.

سؤال - آیا این حدیث صحیح است که: اطلبوالعلم ولو بالصين؟

جواب- این روایت در کتاب های: مصباح الشریعه و روضة الواعظين و مشكاة الأنوار و عوالی التالي و غوالي الدرر و منية المريد مرسلا و با اختلاف و زیادت و نقصان از رسول الله و امیر المؤمنين صلوات الله عليهما وآلهما آمده است و اعتباری ندارد، و در صورت صدور از معصوم مسلما ایشان معارف دینی و احکام و اخلاق را قصد نفرموده اند، و باید توجه داشت که زمان صدور این کلام چه علوم مفیدی در آن جا رایج بوده است.

* * *

اذاعه سرو علوم اهل بیت اطهار نزد نا اهلان

اشاره

سؤال - یکی از ائمه این حدیث را به نعمان فرمودند: اگر کسی حدیثی به زبان ما بگوید مثل این است که ما را به عمد کشته باشد. آیا صحیح است؟

جواب- این حدیث شریف درکتاب شریف تحف العقول، صفحه 309 از امام جعفرصادق عليه السلام است که در ضمن حدیثی طولانی به صحابي جليل ابو جعفر محمد بن النعمان الأحول معروف به مؤمن الطاق وصیت فرمودند:

«... یا ابْنَ النُّعْمَانِ ! إِنَّهُ مِنْ روی عَلَيْنَا حَدِيثاً فَهُوَ مِمَّنْ قَتَلَنَا عَمْداً وَ لَمْ يقلنا خَطَأً ...

ص: 266

».

... ای پسر نعمان! همانا کسی که حدیثی را بر علیه ما روایت کند پس او از کسانی است که ما را به عمد کشته و به خطا نکشته است ...

و تفسیر صحیح کلام امام عليه السلام آن است که در کتاب شریف: المحاسن و الكافي و جامع الأخبار و مشكاة الأنوار و مختصر البصائر آمده است و آن چنین است:

«مَنْ أَذَاعَ عَلَيْنَا شَيْئاً مِنْ أَمْرِنَا فَهُوَ کمن قَتَلَنَا عَمْداً وَ لَمْ يَقْتُلْنَا خِطَاءً»

هر کسی چیزی از امر ما را بر علیه ما نشر دهد او چون کسی است که ما را به عمد و نه به خطا کشته باشد. و آنچه که در کتاب شریف الإختصاص و تنبیه الخواطر آمده است:

« لَيْسَ مِنَّا مَنْ أَذَاعَ حَدِيثَنَا فَإِنَّهُ قَتَلَنَا قَتْلَ عَمْدٍ لَا قَتْلَ خِطَاءً».

کسی که حديث ما را بر علیه ما نشر دهد همانا او ما را به عمد کشته و نه به خطا.

بنا براین مقصود چیزی نیست مگرافشای اسرار و احادیث آن حضرات نزد نا اهلان.

سؤال - معارف را نمی توان از غیر اهل بیت گرفت، آیا فضائل را میتوان از ایشان گرفت، با توجه به این که علامه امینی کتاب الغدیر را از کتب اهل ست گرفته و بر علیه اهل سنت استفاده کرده است؟جواب- برای احتجاج و الزام مخالف، استناد به کتاب های آنان جایز است و اخذ احادیثی که شاهدی بر صدق و صحت آن باشد بی اشکال است.

سؤال - آیا نور جسم است؟ اثبات کنید که نور جسم است. در علم ما دو نور داریم، یکی مرئی و دیگری نور نامرئی که فقط حرارت و یا صوت و یا وجود آن نور را نشان می دهد؟

جواب- اختلاف است که نور جسم است و یا عرض، و انتقال پیدا می کند از مکانی به مکان دیگری یا نه، و آنچه مسلم است این که محدث است و فعل و مخلوق پس جسميت دارد.

سؤال - کفار که حديث و امام نمی پذیرند، از چه راهی باید وجود خدا را برای آنها اثبات کرد. اگر از راه جهان بینی و نظم است که فلاسفه می گویند این جزو موضوعات فلسفه است؟ چه

ص: 267

جوابی باید داد راهنمایی بفرمایید؟

جواب- براهين قرآنی و حدیثی که عبارت از برهان های فطری و عقلی (آیات و آثار) هستند، کافی و قاطع می باشند و ما را از اباطیل دیگران بی نیاز می کنند، از این دو منبع غنی و بی مانند باید کمال بهره برداری را نمود، و بدانیم که هدایت صنع حضرت الله تعالی می باشد که خود فرمود:

«... يَهْدِي اَللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءَ ...»(1)

... خدا هرکه را خواهد به نور خویش هدایت می کند ...

«... إِنَّا هَدَيْنَاهُ اَلسَّبِيلَ ...»(2)

ما او را به راه حق هدایت کرده ایم ...

«إِنَّكَ لاَ تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَن يَشاءُ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمَهْدِينَ».(3)

تو هر که را دوست داری هدایت نتوانی کرد، لکن خدا هرکه را بخواهد هدایت میکندو او به قبول کنندگان هدایت داناتر است.

سؤال - اولنا محمد و اوسطنا محمد و آخرنا محمد، نشان دهنده حلول پیغمبر در ائمه است؟

جواب- این حدیث شریف گویای اتحاد آن حضرات در علم و عصمت و قدرت و ولایت است و این که همه از روح قدسی بهره مند هستند لکن در شخصیت متعدداند و قول به حلول کفر است.

سؤال - على از من و من از علی حسین از من و من از حسین، آیا این وحدت وجود نیست؟

جواب- مقصود از این دو حدیث شریف این است که آن حضرات در کمالات نوری، عصمت، علم، قدرت و ولایت از یکدیگر هستند و تضاد یا تفاوتی میان آنان نیست.

سؤال - گفته شده: آن نور اول که پیغمبر بودند و بقیهی ائمه از ایشان صادر شدند وحدت وجود است. همچنین خدا از نور اهل بیت تمام هستی را آفرید پس ما نیز با اهل بیت متحد هستیم ولی با درجات ضعیف تر.

ص: 268


1- سوره (24) النور آیه 39: «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ ۖ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ ۖ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ ۚ نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ ۗ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ ۚ وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ ۗ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ».
2- سوره (76) الإنسان آیه : « إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا».
3- سوره (28) القصص آیه 57.

جواب- در عالم انوار نیز که نور رسول الله و اهل بیت آن حضرت صلوات الله وسلامه عليهم آفریده شد، متعدد و به اشخاص آنان متشخص آفریده شد، و همگی آنان قلوب و اجسامشان از سرشت عليين است، و دل شیعیان از زیادی گل سرشت آنان و جسم آنان از سرشتی پایین تر آفریده شد، و این به معنای اتحاد نیست و اتحاد دو شیء محال است.

* * *

غایت خلقت محمد و علی، فاطمه است آیا اوافضل است؟

اشاره

سؤال - خدا هستی را به خاطر حضرت رسول آفرید و حضرت رسول را به خاطر حضرت على آفرید و هر دو این بزرگواران را به خاطر حضرت زهرا آفرید پس حضرت زهرا از همه بالاترند و بعد حضرت على علیه السلام از حضرت رسول بالاترند. آیا این مطلب صحیح است؟

جواب- نتیجه ای که گرفته شده باطل است، و امرقطعی و یقینی آن است که همه آنان حقیقت محمدیه می باشند، و حق همان تمثیلی است که اهل بیت نبوت صلی الله عليهم فرموده اند:

«رَسُولُ اَللَّ صلى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَسَلَّمَ وَ اَللَّهِ جَذْرُهَا وَ عَلَى ذُرْؤِهَا وَ فاطمه فرْعُهَا وَ اَلْأَئِمَّةُ أَغْصَانُهَا وَ شِيعَتُهُمْ أوْرَاقُهَا».

به خدا قسم پیامبر اکرم اصل آن درخت است و علي عليه السلام قسمت بالای درخت وفاطمه تنه آن و ائمه علیهم السلام شاخه های درخت و شیعیان برگ درختند.

گفتم: فدایت شوم ! پس معنى (المنتهی) چیست؟ فرمود:

«إِلَيْهَا وَاللَّهُ انْتَهَى الدِّينُ مَنْ لَمْ يَكُنْ مِنَ الشَّجَرَةِ فَلَيْسَ بِمُؤْمِنٍ ولَيْسَ لَنَا شِيعَة»(1)

به خدا قسم دین به آن منتهی می گردد، هر که از آن شجره نباشد مؤمن نیست، و از شیعیان ما نیز نیست.

و غایت نبوت، امامت و ولایت است و ظرف قابل برای مادر بودن برای حضرات حسنین و ائمه از اولاد امام حسین علیهم السلام حضرت صدیقه طاهره صلوات الله و سلامه عليها می باشد، که اگر نظام و ترتیب امامت، حسب جعل الهی نمی بود، تمامی زحمات نبی و ولی هدر

ص: 269


1- بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم: ص60 باب نادر من الباب...ح2 حدثنا موسی بن جعفر قال: وجدت بخط أبي رواية عن محمد بن عيسى الأشعري، عن محمد بن سليمان الديلمي مولى عبد الله عن سليمان، قال: سألت أبا عبد الله عليه السلام عن قول الله تعالى: «سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى ، وَ قَوْلِهِ : أَصْلُها ثابِتُ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ ؟» فقال:.

می رفت، و نه این که اینها سبب فضيلت بر رسول الله گردد، و هرفضیلتی به واسطه رسول الله حاصل می گردد. والله العالم.

سؤال - شخصی می گفت: خود اهل بیت در ابن عربی و مولوی به ظهور آمدند و خواستند که اینها، بعضی از تعریفها و تمجیدها را از اهل بیت بگویند.

جواب- اگر کوری سخنی درباره حرارت و گرمی خورشید بگوید، برای آن کور فضیلتی به شمار نمی آید. و این کوردلان گمراه با سرسپردگی به دزدان با چراغ، به سقر تناسخ و حلول و اتحاد و وحدت موجود افتاده اند. کسی که امرالهی را در اخذ معارف از هادیان حقیقی ترک نمایید (1)و از آنان دور شود و از آبشخور صاف و زلال (ماء معين)(2) ننوشد، لاجرم شراب او در دنیا افکار گندیده و در آخرت حمیم(3) خوراک او زقوم(4) گواهد بود.

اللهم أعذنا و أجرنا واهدنا ولاتكلنا إلى أنفسنا ولا إلى غيرك وغير أوليائك طرفة عين أبدا، و ارزقنا إيمانا صحیحا ثابتا مستقرا.

سؤال - امام هشتم در حدیثی می فرمایند: خدایا من تو را وصف نمی کنم مگر به آنچه تو خود، خودت را وصف کرده ای. کافی دارالحدیث جاص 100. خدا خودش را به چه چیزی وصف کرده است، آیا به غیر از این است که به اهل بیت خود را وصف کرده است؟

جواب ۔ حضرت الله جل جلاله خود را به صفات ازلی (ذاتی) و محدثه (افعالی) وصف نموده، و این که خارج از دو حد تعطيل و تشبیه و سایر حدود است، و این که صفات، او را به حد نمی آورند، و خارج از وصف اوهام و عقول و همچنين تمثیل بوده و منه از صفات مخلوقات می باشد، و او غیر صفات است، و جز به آنچه خود را وصف نموده، به وصف نیاید، و این که صفات حضرتش توقیف است، و خود را به آیات و افعال خویش وصف نموده.

سؤال - در اصول کافی باب خدا و رسول، حدیث4، پیامبر می فرمایند: «روح تو در امامان بعد از توست و روح تو از جانب خدا در تو دمیده شده است. گوشت و پوست و خون آنها از سرشت توست». این که وحدت وجود و حلول است. چه می فرمایید؟

ص: 270


1- سوره (16) النحل آیه 44: «وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ ۚ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ». . سوره (21) الأنبياء (عليهم السلام) آیه 8: «وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ ۖ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ».
2- سوره (67) الملك آیه 31: «قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْرًا فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِمَاءٍ مَعِينٍ».
3- سوره (6) الأنعام آیه 71: «وَذَرِ الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَعِبًا وَلَهْوًا وَغَرَّتْهُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا ۚ وَذَكِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِمَا كَسَبَتْ لَيْسَ لَهَا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيٌّ وَلَا شَفِيعٌ وَإِنْ تَعْدِلْ كُلَّ عَدْلٍ لَا يُؤْخَذْ مِنْهَا ۗ أُولَٰئِكَ الَّذِينَ أُبْسِلُوا بِمَا كَسَبُوا ۖ لَهُمْ شَرَابٌ مِنْ حَمِيمٍ وَعَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْفُرُونَ».. سوره (10) یونس (عليه السلام) آیه5: «إِلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا ۖ وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا ۚ إِنَّهُ يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ بِالْقِسْطِ ۚ وَالَّذِينَ كَفَرُوا لَهُمْ شَرَابٌ مِنْ حَمِيمٍ وَعَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْفُرُونَ». . سوره (37) الصافات آیه 68: «ثُمَّ إِنَّ لَهُمْ عَلَيْهَا لَشَوْبًا مِنْ حَمِيمٍ». سوره (40) غافر آیه 19: «وَأَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْآزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَنَاجِرِ كَاظِمِينَ ۚ مَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ حَمِيمٍ وَلَا شَفِيعٍ يُطَاعُ».سوره (56) الواقعة آیه 94: «فَنُزُلٌ مِنْ حَمِيمٍ».
4- سوره (37) الصافات آیه 63: «أَذَٰلِكَ خَيْرٌ نُزُلًا أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ». سوره (44) الدخان آیه 44: «إِنَّ شَجَرَتَ الزَّقُّومِ». سوره (56) الواقعة آیه 53: «لَآكِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ».

جواب- مقصود روح قدسی است که در تمامی حضرات معصومین می باشد و یا به معنای از سنخ روح می باشد، و آن جا که می فرماید: «مِنْ لَحْمِكَ» کنایه از غایت قرابت خلقت سرشت جسمانی و روحانی و عقلانی است و حمل بر حقیقت شخصيه صحیح نیست.

سؤال - الله مستجمع جميع اسماء الله است یا مستجمع جميع صفات الله و كمال و جلال و جمال است؟در هر صورت آیا ما می توانیم بگوییم: من حسین اللهیم؟ چرا؟

جواب- اسم مبارک الله اسم ذات الله است و به کار بردن آن برای غیر او شرک است. اسم الله دلالت بر جامعیت اوصاف جلال و جمال و کمال و ربوبیتش برای تمامی اشیاء می کند، و اسم غیرذات است، و اسم دلالت بر صفت می کند و صفت غیرموصوف می باشد.

و حضرات آل الله صلوات الله وسلامه عليهم أجمعين اسماء الله هستند و صفات او، و اسماء و صفات افعالی او به سبب و وسیله آنان به ظهور می آیند، و آنان معرف الله هستند یعنی اعظم آثار دال بر او، فرمودند: «لَؤْ لاَنَا مَا عُرِفَ اَللَّهُ - اگر ما نباشیم خداوند معرفت نشود»، و چنانچه حضرات معصومین علیهم السلام فرمودند: «وَ كُلُّ اِسْمِ غَيْرِهِ - هر اسمی غیر از مستایش است». حضرت اباعبد الله الحسين صلوات الله وسلامه عليه محل صفات و اسماء الله است، و گفتن من حسين اللهی ام از روی علم، شرک است. نستجير بالله من ذلك.

سؤال - آیا اهل بیت می توانند در نوع آفریدهها دخیل باشند؟

جواب- حضرات اهل بیت نبوت صلوات الله وسلامه عليهم أجمعين در اصل خلق و بقاء و نماء و جزاء و نوع آن ها دخیل اند و لکن به اذن الله تعالى و نه به استقلال:

«لَايَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ و هُمْ بِامْرِهِ يَعْلَمُونَ»(1)

در سخن بر خدا پیشی نمی گیرند و به دستور او عمل میکنند.

سؤال - آیا ما وظیفه داریم کفار را به خداپرستی و به دین اسلام دعوت کنیم؟

جواب- بر تمامی مسلمانانی که اسلام را از روی تحقیق دریافته اند و استطاعت دارند واجب است سایرین را به اسلام حقیق دعوت کنند و در این امر سستی نورزند.

ص: 271


1- سوره (21) الأنبياء (عليهم السلام) آیه 28.

سؤال - آیا اهل بیت به کنه ذات خدا پی برده اند؟ آیا از ذات خدا با خبرند؟

جواب- بنابر صریح فرمایش اهل بیت علیهم السلام جز حضرت الله کسی از کنه ذات حضرتش خبری ندارد.(1)

سؤال - دعای اضافه شده به دعای عرفه از سید بن طاووس است؟ آیا سید بن طاووس با توجه به قبول داشتن کتاب مصباح الشریعه، می توان گفت که مشرب صوفی داشته است؟

جواب- دعای مزبور در برخی از نسخه های غیر معتبر اقبال الأعمال اضافه شده است. و ساحت سید جلیل ابن طاوس رضي الله عنه از این نسبت پاک است.

سؤال - آیا حدیثی داریم که امامت را به نورانیت بشناس. اگرهست چگونه به نورانیت بشناسیم؟

جواب- روایتی است از کتابی مجهول و سندش مرسل است و معروف به حدیث نورانیت شده ،

لكن متن آن دارای شواهد بسیاری در دیگر احادیث و معتبر است. و شناخت امام به نورانیت عبارت از شناخت امام با تعریف الله ونبي و ولی از امام است و نه به قیاس با دیگراشخاص، و این که امام از آغاز آفرینش تا همیشه از ظلمات جهل، شرک، عصیان، سهو و نسیان منه است.

سؤال - أنا صلاة المصلین یعنی چه؟

جواب ۔ چنين متنی یافت نشده است، و آنچه موجود است در کتاب مشارق انوار اليقين در ضمن یکی از خطبه های منسوب به امیرالمؤمنين عليه السلام چنین است:

«... أَنَا أَوَّلُ الْمُصَلِّينَ ، أَنَا أَوَّلُ الصَّائِمِينَ ، أَنَا أَوَّلُ الْمُجَاهِدِينَ، ...»(2)

... من اولین نمازگزارانم، من اولین روزه گیرانم، من اولین رزمندگان مجاهدم، ....

سؤال - اگر امام مستقیم وحی را از خدا دریافت می کند پس جبرئیل چه کاره است؟

جواب- معصومین برخی از انحاء وحی را به واسطه جبرئیل که شأنی از شؤونات آن حضرات است دریافت می کنند، و حضرات ملائکه علیهم السلام از خدام حضرات محمد و آل محمد صلى الله عليهم وسلم وخدام شیعیان آنان هستند.

ص: 272


1- المحاسن: ج 1 ص 143 ب11 ح41 - البرقي، عن ابن محبوب، عن عمرو بن أبي المقدام، عن مالك بن أعين الجهني قال: أقبل إلي أبو عبد الله عليه السلام فقال: يَا مَالِكَ ! أَنْتُمْ وَ اللَّهِ شيعنا حَقّاً . يَا مَالِكَ ! تَرَاكَ قَدْ أَ فَرَّطْتُ فِي الْقَوْلُ فِي فَضَّلَنَا ؟ ! إِنَّهُ لَيْسَ يَقْدِرُ أَحَدُ عَلَى صِفَةِ اللَّهِ وَ کنه قُدْرَتِهِ وَ عَظَمَتِهِ فکما لَا یقدر أَحَدُ علی کنه صِفَةِ اللَّهِ وَ کنه قُدْرَتِهِ وَ عَظَمَتِهِ ...الكافي: ج 1 ص 102 باب النهي عن الضفة بغير ما وصف به نفسه تعالى ...ح6 - سهل، عن محمد بن عيسى، عن إبراهيم، عن محمد بن حكيم قال:كتب أبو الحسن موسی بن جعفر عليه السلام إلى أبي: أَنَّ اللَّهَ أَعْلَى وَ أَجَلُّ وَ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ يُبْلَغَ کنه صفیه ، فَصِفُوهُ بِمَا وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ ، وَ کفوا عَمَّا سِوَى ذَلِكَ. إقبال الأعمال، چاپ قدیم: ج1 ص 38 «... فَلَا تَصُفُّ [ لَا تَصُفُّ ] الْأَلْسُنُ کنه جَلَالُهُ وَ عِزُّهُ، .... مصباح المتهجد: ص311 و جمال الأسبوع: ص 295 و البلد الأمين: ص150 و المصباح، الكفعمي: ص 408 - روى المفضل بن عمر ، عن أبي عبد الله عليه السلام : ... وَ أنَّى لِخَليقَتِكَ كُنهُ مَعرِفَةِ مَجدِكَ ...؟.... مصباح المتهجد: ص490 و البلد الأمين: ص70 دعاء ليلة الجمعة: بسم اللّهِ الرَّحمان الرَّحِيمِ اَللَّهُمَّ رَبَّنا كُنْتَ وَ لَمْ يَكُنْ قَبْلَكَ شَيْءٌ وَ أَنْتَ تَكُونُ حِينَ لاَ يَكُونُ غَيْرَكَ شَيْءٌ لاَ يَعْلَمُ اُحَدٌ كُنْهَ عِزَّتِكَ ...»
2- مشارق أنوار اليقين في أسرار أمير المؤمنين عليه السلام: ص 259 - و من خطبة له عليه السلام، بعد انصرافه من قتل الخوارج، فقال فيها بعد حمد الله و الصلوات على محمد صلى الله علیه و آله: أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ أَنَا أَوَّلُ الْمُصَلِّينَ أَنَا أَوَّلُ اَلصَّائِمِينَ أَنَا أَوَّلُ اَلْمُجَاهِدِينَ.

سؤال - آیا دعای عرفه و یا دعاهای دیگر برای یاد دادن ماست، یا واقعا امام دوران کودکی خود را به یاد می آورد و با خدا صحبت می کند؟ اگر برای آموزش ماست پس امام چیز دیگری است و خود را به طور کامل برای ما معرفی نکرده است؟

جواب- خضوع و خشیت آنان به حضرت الله تعالی حقیق است و آنچه در ادعیه منسوب به ایشان می خوانیم و صحيح الإنتساب است و با عصمت آنان نمی سازد جنبه تعلیمی دارد. و همان طور که فرموده اند جز الفي غير معطوفه از معارف آنان به ما نرسیده است.

سؤال - نور پیغمبر صلی الله عليه و آله و سلم را که خدا خلق کرد تمامی فضیلت ها را دارا بود، بعد از آن نور امیرالمؤمنین علیه السلام را خلق کرد پس چه لزومی دارد که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بگویند هرچه خدا به من داد برای علی هم خواستم؟

جواب- فرمایش حضرت حاکی از مساوات آن دو بزرگوار است در فضائل و مقامات و شؤون به جز نبوت تأسیسی، و ترتیب حضرات اهل عصمت، واختصاصات.

سؤال - آیا چنین حدیثی داریم که هرکس بخواهد از صراط رد شود باید ولایت علی علیه السلام را داشته باشد حتی خاتم الأنبيا تا بتوانند وارد بهشت شوند؟

جواب- چنین خبری را با تفحص بسیاری که انجام داده ایم نیافتیم.

سؤال - اول ما خلق الله نور رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم، اول ما خلق الله العقل، در حدیث دیگر خداوند می گوید: به هر کسی ذره ای از این عقل داده ام. آیا منظور ذره ای از نور رسول الله است که به هر کسی داده شده است؟

جواب-تمامی تفضلات الهی به واسطه و سبب حقیقت محمدیه صلوات الله عليه و آله است، وفيض عقل نیز رشحه ای از عقل آن حضرات است.

سؤال - قرآن می فرماید: گناهان پیامبر را می آمرزم، آیا پیامبر هم گناه داشته اند؟ یا آن جا که خدا به حضرت با تندی خطاب می کند: رگ گردنت را می زدیم؛ آیا واقعا چنین است؟

جواب- گناهی که در قرآن ذکر شده در تفسیر اهل بیت علیهم السلام به دو معنی تفسیر شده است: 1- نسبت های دروغی که کافران به پیامبر می دادند 2- گناهان امت. و مقصود قرآن ،

ص: 273

گناه به معنی نافرمانی حضرت الله تعالی نمی باشد، و عصمت آن حضرت به آیات، احادیث، اجماع و عقل ثابت است، و مقصود از آیه ای که ذکر کردید، اطمینان دادن به مردم است از این که يقينا رسول الله از خود چیزی نمی گوید، و کلام آن حضرت وحی است:

«وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ اَلْهَوَى إِن هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى عَلَّمُهُ شَدِيدُ اَلْقُوَى»(1)

از روی هوى (و دل خواه) سخن نمی گوید *نیست سخن او مگروحی که وحی میشود* او را (خدای) سخت نیرومند تعلیم داده است.

سؤال: از چه زمانی ظالمين به اهل بیت عصمت و طهارت مستحق لعنت شده و باید لعن بشوند؟ از زمانی که عملا و در عالم دنیا ظلم خود به ایشان را اظهار نمودند یا از آغاز خلقت و یا از زمان عرضه معرفت الله ورسول الله وولی الله و اهل بیت نبوت و شیعیان آنان؟

جواب: 1- درعالم معرفت و حدوث و امکان که خلائق برخلقت فطری توحیدی خلق شدند همه معارف الهی و نبوی و ولوی و شیعیان آنان برظالمين به اهل بیت نبوت عرضه شد و آنان قبول نکردند و اگر که اظهار اقرار نمودند از روی نفاق و یا طمع بوده است و بسبب إبطان عداوت به آن حضرات مستحق لعن گشتند، که در احادیث بسیار است که اضافه بر آن عقائد حقه لعن بر مبغضين واعداء اهل بیت و شیعیان آن ها نیز عرضه گشت.

2- و در همه عوالم ولایت حضرات محمد و آل محمد صلوات الله عليهم أجمعين و برائت از دشمنان آنان همراه با دیگر معارف عرضه شده است و تکلیف در همه عوالم بوده و هست و در همه عوالم ظلم به اهل بیت نموده اند هر چند در مقطعی از حیات دنیویه خود ابطان می نموده اند.

3- روايات تصریح دارد بر این که بر سر در بهشت و دوزخ و جاهای دیگر ولایت اهل بیت و لعن و برائت از دشمنان آنان نیز قبل از این عالم ونشأه دنیویه نوشته شده است.

4- و در روایاتی که حکایت شهادت امام حسين عليه السلام برای انبیاء چون آدم و نوح و ...شده آنان اقدام به لعن قاتلين آن حضرت نمودند، زیرا که حسادت بر اهل بیت اطهار و

ص: 274


1- سوره (53) النجم آیه 4و5.

دشمنی در ذوات آنان از عوالم پیشین و زمان عرضه ولایت آنان آغاز شده و باطن آنان بر دشمنی اهل بیت اطهار قرار یافته است.

* * *

آیا امام حسین نیز چون حضرت عیسی کشته نشده؟

سؤال - به عرض می رسانم که عده ای از خطباء و مداح های اردو زبان قائل شدند که همانطوری که حضرت عیسی علیه السلام را به دار نزدند و شبیه او را کشتند. این مطلب درباره امام حسین عليه السلام چنین شده و حضرت به طرف آسمان رفتند و به شهادت نرسیدند و شبیه او را به شهادت رساندند. مدارک درباره شهادت سید الشهداء عليه السلام بیان فرمایید.

جواب- ابليس لعنة الله علیه دشمنی آشکار است، قسم خورده اشخاص را فریب دهد، و از صراط مستقيم دور کند، و آنان را به ضلالت بکشد، و در قسم خود صادق است هرچند که بسیار دروغگوست، مگر کسانی را که خود را خالص نموده، و تسلیم محض الله و رسولش و آل بیت اطهار صلى الله عليهم نموده و از خودشان نظری نمی دهند، که فرمودند:

«انّ المُسَلّمينَ هم النُّجباء»(1)

همانا آنانی که خود را تسلیم (ولی معصوم) نموده اند نجیبانند.

شیطان رجيم لعنة الله علیه دام ها و چاه هایی دارد، و از آنهاست اظهار نظرهایی در مقابل نصوص مسلمه اهل بیت علیهم السلام و ضروریات دین و تاریخ و از آنهاست همین مسأله که مطرح گردید، که سابقه آن بنابر ظاهر از زمان امام جعفرصادق عليه السلام است، و تا زمان غیبت صغری ادامه داشته است، و اکنون نیز این اعتقاد باطل هر از چندگاهی از این جا و آن جا شنیده می شود، و با دقت نظر معلوم می شود که منشأ آن از ناکجا آباد است.

این اعتقاد باطل طبق فرمایش امام جعفرصادق عليه السلام ضررش به اسلام و اهل اسلام بدتر از ظلم بنی امیه در کربلاء و بدعت های ایشان است. چنین کسی پیامبر و امامان را که خبر قتل امام حسين عليه السلام را داده اند تکذیب نموده و در حکم کافر به خدای بزرگ

ص: 275


1- الأصول الستة عشر: ص 25 اصل عاصم بن حميد الحناط: وعنه، عن کامل قال: قال لي ابو جعفر عليه السلام: يَا كَامِلُ قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمنُونَ المسَلّمُون يا كَامِلُ إِلَى اَلْمُسَلِّمِينَ هُمُ النُّجَبَاءُ يَا كَامِلُ إِنَّ النَّاسَ أَشْبَاهُ الْغَنَمِ إِلاَّ قَلِيلٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ والْمُؤْمُونَ قَلِيلٌ. و المحاسن: ج1 ص272 ب37 ح 366 - عن محمد بن عبد الحميد الكوفي، عن حماد بن عیسی و منصور بن يونس بزرج، عن بشیر الدهان، عن كامل التمار قال: قال أبو جعفر عليه السلام: قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ ، أَ تَدْرِي مَنْ هُمْ؟ قلت: أنت أعلم. قال: قَدْ أَفْلَحَ المومنون الْمُسْلِمُونَ ، إِنَّ الْمُسْلِمِينَ هُمُ النُّجَبَاءُ ، وَ الْمُؤْمِنُ غَرِيبٍ ، وَ الْمُؤْمِنُ غَرِيبٍ . ثُمَّ قَالَ : طُوبَى لِلْغُرَبَاءِ. والمحاسن: ج1 ص272 ب37 ح 367 - عن أبيه، عن علي بن النعمان، عن عبد الله بن مسکان، عن كامل التمار قال: قال أبو جعفر عليه السلام: يا كامِلُ الْمُؤْمِنُ غَرِيبُ الْمُؤْمِنُ غَرِيبٌ. ثم قال: اَ تَدری مَا قَوْلُ اللَّهِ قَدْ أَفْلَحَ اَلْمُومِنُون؟ قلت: قد أفلحوا و فازوا و دخلوا الجنة. فقال: قد أَفْلَحَ الْمُؤْمونَ اَلْمُسَلِّمُونَ إِنَّ اَلْمُسَلِّمِينَ هُمُ اَلنُّجَبَاءُ. و بصائر الدرجات: ص520 ب20 ح 1- حدثنا الحسن بن علي بن النعمان، عن عبد الله بن مسكان، عن كامل التتار قال: قال أبو جعفر عليه السلام:. و احادیث بسیار دیگر.

است، و خون او مباح می باشد. او شیعه امام جعفرصادق عليهالسلام نیست، و گناه او در حكم ابطال قرآن و اعتقاد به بهشت و آتش جهنم است.

و به فرموده امام على الرضا عليه السلام، غضب و لعنت خداوند بر آنان باشد، اینان تکذیب رسول الله صلى الله عليه و آله را نموده اند.

و به فرموده امام زمان حجة بن الحسن المهدی عجل الله فرجه، این اعتقاد کفر است و تکذيب رسول الله و گمراهی است.

برای روشن شدن هرچه بیشتر کسانی که ظاهر و باطن خود را تسلیم اهل بیت اطهار علیهم السلام نموده اند سه حدیث نورانی از سه امام معصوم را می آوریم.

عبد الله بن فضل هاشمی گوید: به امام جعفر صادق عليه السلام گفتم: ای پسر رسول الله ! چگونه روز عاشوراء روز مصیبت و غم و جزع و گریه گردید نه روزی که در آن رسول خدا صلى الله عليه و آله قبض روح شده یا روزی که فاطمه سلام الله علیها در آن از دنیا رحلت کرده و یا روزی که در آن امیرالمؤمنين عليه السلام کشته شد و با روزی که امام حسن علیه السلام در آن به وسیله سم کشته شدند؟ امام عليه السلام فرمودند:

«اَنَّ يَوْمَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلامُ اَعْظَمْ مُصِيبَةً مِنْ جَمِيعِ سائِرِ الاِيامِ وَ ذَلِكَ ان اصْحابَ الْكِساءِ الَّذِي كَانُوا اَكْرَمَ اَلْحَلْقِ عَلَيَّ اَللَّهُ تَعَالَي كَانُوا خَمْسَةً فَلَمَّا مُضِيَ عَنْهُمُ اَلنَّبِيُّ صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْهِ واله بَقِيَ امير اَلْمُومِنِينَ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِمُ السَّلاَم فَكَانَ فِيهِمْ لِلنَّاسِ عَزَاءٌ وَ سلوةٌ فَلَمَّا مَضَتْ فَاطِمَةُ عَلَيْها السَّلاَمُ كَانَ فِي الامِير الْمُومِنِينَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ لِلنَّاسِ عَزَاءٌ وَ سَلْوَةٌ فَلَمَّا مَضِيَ مِنْهُمْ اميرالمُومنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ كَانَ لِلنَّاسِ فِي اَلْحَسَنِ وَ اَلْحُسَيْنِ عَزَاءٌ وَ سَلْوَةٌ فلمامضي اَلْحَسَنِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ كَانَ لِلنَّاسِ فِي اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عَزَاءٌ و سلوةٌ فَلَمَّا قُتِلَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ لَمْ يَكُنْ بَقِيَ مِنْ اَعْلِ الْكِساءِ اَحَدٌ لِلنّاسِ فيهِ بَعْدَهُ عَزاءٌ وَ سَلْوَةٌ فَكانَ ذَهابُهُ

ص: 276

كذهَابِ جَمِيعُهُمْ كَمَا كَانَ بقاوه كَبَقَاءِ جَمِيعِهِمْ فَلِذَلِكَ صَارَ يَوْمُهُ اِعْظَمَ مُصِيبَةً».

همانا مصیبت روز امام حسين عليه السلام از تمام و همه دیگر روزها بزرگتر می باشد، زیرا اصحاب کساء که گرامی ترین مخلوقات و شریف ترین آن ها نزد الله تعالی بوده همانا پنج تن بودند، پس وقتی نبی اکرم صلی الله عليه و آله از بین ایشان رحلت کردند امیر المؤمنين و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام باقی ماندند پس مردم ایشان را تعزیت و تسلیت می دادند، و وقتی فاطمه سلام الله علیها از بینشان رفتند مردم امیر المؤمنين و حسن و حسین علیهم السلام را تعزیت و تسلیت می دادند، و وقتی امیر المؤمنين عليه السلام رفتند مردم حسنين عليهما السلام را تعزیت و تسلیت می دادند، و وقتی امام حسن علیه السلام از دنیا رفتند مردم امام حسين عليه السلام را تعزیت و تسلیت میگفتند، و وقتی ایشان شهید شدند در اصحاب کساء احدی باقی نمانده بود که مردم به او تعزیت و تسلیت بگویند پس رفتن امام حسین از دنیا به مثابه این بود که تمام اصحاب کساء از دنیا رفته اند، چنانچه بقاء آن حضرت همچون بقاء جمیع آنها بود، لذا روز شهادت آن حضرت از نظر مصیبت از تمام ایام بزرگتر می باشد.

عبد الله بن فضل هاشمی می گوید: محضر امام عليه السلام عرضه داشتم: ای فرزند رسول خدا! چرا مردم به على بن الحسين عليهما السلام تعزیت و تسلیت نمی گفتند همان طوری که به آباء و پدرانش علیهم السلام تسلیت میگفتند، مگر ایشان مانند آن ها امام و حجت خدا نبودند؟ امام عليه السلام فرمودند:

«بَلِي إِنَّ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ كَانَ سَيِّدَ الْعَابِدِينَ و إِمَاماً وَ حُجَّةً عَلَى الْخَلْقِ بَعْدَ آبَائَةِ الْمَاضِينَ وَلَكِنَّهُ لَمْ يَلقَ رَسُولَ اللّ صلَّى اللَّهُ عَلَيهِ وَ إلهٌ وَلَم يَسمَع مِنهُ وكانَ عِلْمُهُ وِرَاثَةً عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنِ اَلنَّبِيِّ صلَّى اللّه عَليه و آله وكانَ أَميرُ اَلْمُؤْمِنِين

ص: 277

فَاطِمَةُ والْحَسَنُ والْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَدْ شَاهَدَهُمُ اَلنَّاسُ مَعَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي أَحْوَالٍ فِي آنٍ يَتَوَالَى فَكَانُوا مَتَى نَظَرُوا إِلَى أَحَدٍ مِنْهُمْ تَذَكَّرُوا حَالَهُ مَعَ رَسُولِ اَللَّهِ صلي الله عليه وَالِهِ وَ قَوْلُ رَسُولِ اَللَّهِ لَهُ وَ فِيهِ فَلَمَّا مَضَوْا فَقَدَ النَّاسُ مُشَاهَدَةَ الاكْرَمِينَ عَلَيَّ اَللَّهُ عزّ و جَلَّ وَ لَمْ يَكُنْ فِي احِدٍ مِنْهُمْ فَقْدُ جَمِيعِهِمْ الاّ فِي فَقْدِ اَلْحُسَيْنِ عليه السَّلام لانه مُضِي اخِرهُم فَذلِكَ صارَ يَومُهُ اَعظَمَ الايامِ مُصيبَة».

چرا، على بن الحسين عليهما السلام سرور عبادت کنندگان، و بعد از پدرانش حجت خدا بر خلق بود، لكن رسول خدا صلى الله عليه و آله را ملاقات نکرده، و از آن حضرت حدیثی نشنیده بود، و علمش به وراثت می باشد یعنی از پدر و پدر از جدش و جدش از رسول الله صلى الله علیه و آله اخذ نموده بود، در حالی که امیرالمؤمنین و حضرت فاطمه و حسنین علیهم السلام را مردم در حالات و زمان هایی پیوسته با رسول خدا صلى الله علیه و آله مشاهده کرده بودند، لذا هرگاه یکی از این حضرات را می دیدند یاد حال او با رسول خدا صلى الله عليه و آله افتاده، و سخن حضرتش را با او و در باره او به یاد می آوردند، و وقتی آنان از دنیا رفتند مردم از مشاهده عزیزان خداوند عزوجل محروم شدند، و در فقدان هیچ يك فقدان همه آنان نبود مگر در مورد حضرت امام حسین عليه السلام چه آن که بعد همه آنان از دنیا رفت، فلذا روز شهادت آن حضرت از حيث مصیبت بزرگترین روزها است.

عبد الله بن فضل هاشمی گوید: به حضرت عرض کردم: ای پسر رسول الله ! پس چرا عامه روز عاشورا را روز برکت نامیدند؟ حضرت گریه کرد و فرمود:

«لَمَّا قُتِلَ اَلْحُسَيْنُ عَلِيَّ اَلسَّلاَمُ تَقَرَّبَ النَّاسُ بِالشَّامِ إِلَى يَزِيدَ فَوَضَعُوا لَهُ اَلْأَخْبَارَ وَ أَخَذُوا عَلَيَّ الْجَوَائِزَ مِنَ اَلْأَمْوَالِ فَكَانَ مِمَّا وَضَعُوا لَهُ أَمْرَ هَذَا اَلْيَوْمِ وَ أَنَّهُ يَوْمُ بَرَكَةٍ لِيَعْدِلَ النَّاسُ فِيهِ مِنَ الْجَزَعِ وَ الْبُكاءِ وَ اَلْمُصِيبَةِ وَ الْحُزْنِ اِلَيَّ الْفَرَحُ وَ السُّرُورُ وَالتَّبَرُّكُ وَ

ص: 278

الإسْتعدَادُ فيهِ حُكَمُ اللَّهُ ما بَيْنَنا وَ بَيْنَهُم».

هنگامی که امام حسین علیه السلام کشته شدند مردم در شام خود را به يزيد تقرب جستند، و از اخبار كربلاء حکایت می کردند، و بابت آن جوائز مالی دریافت نمودند، و از جمله اخباری که برای او جعل و وضع نمودند وقایع در این روز بوده، و این که این روز روز برکت است، و این اسم را به خاطر آن انتخاب کردند تا مردم از جزع و گریه و مصیبت و حزن به فرح وسرور و تبرك عدول نمایند، خداوند در آن چه بین ما و ایشان است حکم کند.

سپس امام علیه السلام فرمودند:

«يَا ابْنَ عَمِّ وَ انَّ ذلِكَ لاقُلَّ ضَرَراً عَلَيَّ الاسْلَامَ وَ اَهْلَهُ وَضَعَهُ قَوْمٌ اِنْتَحَلُوا مَوَدَّتَنَا وَ زَعَمُوا اَنَّهُمْ يَدِينُونَ بِمُوَالاَتِنَا وَ يَقُولُونَ بامامتنا زَعَمُوا اَنَّ اَلْحُسَيْنَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ لَمْ يُقْتَلْ وَ اِنْهَ شُبِّهَ لِلنَّاسِ اَمْرُهُ كَعِيسَي ابْنِ مَرْيَمَ فَلاَ لاَئِمَةَ اذن عَلَيَّ بَنِي امية وَ لاَ عَتْبَ عَلَيَّ زَعْمُهُمْ»

ای پسر عمو! حرکات و آن چه این قوم انجام دادند ضررش بر اسلام و اهل اسلام به مراتب کمتر است از آن چه را که گروهی دیگر جعل و وضع نمودند، این گروه مودت و محبت ما را آئین خود قرار داده، و چنین پنداشتند که به موالات ما اهل بیت متدین، و به امامت ما قائل اند، پنداشته اند که امام حسين عليه السلام کشته نشده، و امر آن حضرت همچون عیسی بن مریم بر مردم مشتبه گردید، در نتیجه به عقیده ایشان سرزنش و ملامتی بربنی امیه نیست.

«يَا ابْنَ عَمِّ مَنْ زَعَمَ ان الْحُسينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ لَمْ يُقْتَلْ فَقَدْ كَذَّبَ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّي اَللَّهُ عليه وَالِهِ وَ عَلِيّاً وَ كَذَّبَ مَنْ بَعْدَهُ اَلاَئِمَةَ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ فِي اخبارهِم بِقَتْلِهِ وَ مَنْ كَذَّبَهُمْ فَهُوَ كَافِرٌ بِاللَّهِ عَظِيمٌ وَ دَمُهُ مُبَاحٌ لِكُلِّ مَنْ سَمِعَ ذَلِكَ مِنْه»

ص: 279

ای پسر عمو! کسی که گمان کند همانا امام حسين عليه السلام کشته نشده قطعا رسول الله صلى الله عليه و آله و على را تکذیب کرده و ائته بعد ایشان عليهم السلام را نیز تکذیب نموده است، زیرا این حضرات جملگی خبر از کشته شدن و شهادت آن بزرگوار داده اند و کسی که ایشان را تکذیب کند به خدای بزرگ کفر ورزیده، و خونش بر هرکسی که آن را بشنود مباح و حلال است.

عبد الله بن فضل می گوید: محضر مبارك امام عرض کردم: ای پسر رسول الله ! چه می فرمایید در باره گروهی از شیعیانتان که به این گفتار قائلند؟

حضرت فرمودند:

«مَا هَؤُلاءِ مِنْ شِيعَتِي و إِنِّي بَرِيءٌ مِنهُم كَذا وَكَذا وَكَذا وكَذا إِبْطَالَ القُرآنِ وَ الجَنَّةُ والنَّار».

این گروه از شیعیان من نیستند، و من از آنها بیزارم چنان و چنان و چنان و چنان (این اعتقاد باطل آنان سبب) باطل نمودن قرآن و بهشت و آتش (جهنم) است.

... سپس امام علیه السلام فرمودند:

«لَعَنَ اَللَّهُ الغلاة وَ اَلْمُفَوِّضَةَ فَانَّهُمْ صَغَّرُوا عِصْيَانَ اللَّهِ وَ كَفَرُوا بِهِ وَأشرَكُوا وَ ضَلُّوا وأَضَلُّوا فِرَاراً مِن إِقَامَةِ الْفَرَائِضِ وَ أَدَاءِ الحُقُوقِ».(1)

خداوند غالیان و مفوضه را لعنت کند، همانا اینان نافرمانی خدا را کوچک شمردند، و به او کفر ورزیدند، و شرك آورده، و گمراه شده، و دیگران را نیز گمراه نمودند، و بدین ترتیب از اقامه واجبات و پرداخت حقوق فرار نمودند.

ابوصلت هروی گوید: به امام علی بن موسی الرضا عليه السلام عرض کردم: ای پسر رسول الله ! در اطراف شهر کوفه مردمی عقیده دارند که:... حسین کشته نشد و خداوند حنظلة بن اسعد شبامی (یکی از شهداء كربلاء) را شبیه او در آورد و او کشته شد و حسين بن على

ص: 280


1- علل الشرائع: ج1 ص 227 ب162 ح 1- حدثنا محمد بن علي بن بشار القزويني رضي الله عنه قال: حدثنا أبو الفرج المظفر بن أحمد القزويني قال: حدثنا محمد بن جعفر الكوفي الأسدي قال: حدثنا سهل بن زياد الآدمي قال: حدثنا سليمان بن عبد الله الخراز الكوفي قال: حدثنا عبد الله بن الفضل الهاشمي قال: قلت لأبي عبد الله جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام: یا ابن رسول الله ! كيف صار يوم عاشوراء يوم مصيبة و غم و جزع و بکاء دون اليوم الذي قبض فيه رسول الله صلى الله عليه و آله و اليوم الذي ماتت فيه فاطمة عليها السلام و اليوم الذي قتل فيه أمير المؤمنين عليه السلام و اليوم الذي قتل فيه الحسن عليه السلام بالشم؟ فقال:. از آن: إثبات الهداة: ج5 ص 383 فصل 8 ح 39 و بحار الأنوار: ج4 ص 268 ب32 ح 1.

عليهما السلام به آسمان بالا برده شد همچنان که عیسی به آسمان بالا برده شد، و به این آیه از قرآن هم استدلال می کنند:

«وَ لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً»(1)

خداوند برای کافران برمؤمنان راهی قرار نداده است.

فرمود:

«كَذَبُوا عَلَيهِم غَضَبَ اللَّهِ ولَعْنَتُهُ وَ كَفَرُوا تَكْذِيبَهُمْ لِنَبِيِّ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي إِخْبَارِهِ بِأَنَّ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُه سيقتل وَ اَللَّهِ لَقَدْ قُتِلَ اَلْحُسَيْنُ علي السَّلامُ وقَتِلَ مَن كانَ خَيْراً مِنَ الْحُسَيْنِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ و الْحَسَنُ بنُ عَلِيٍ عَلَيهِ السَّلامُ ومَا مِنَّا إِلاَّ مَقْتُولٌ وإِنِّي واللَّهِ لَمَقْتولٌ بِالسَّمِّ بِاغْتِيَالِ مَن يغْتالُنِي أَعْرِفُ ذَلِكَ بِعَهْدٍ مَعْهُودٍ إلى مِنْ رَسُولِ اَللَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَخْبَرَهُ بِهِ جَبْرَئِيلُ عَن رَبِّ الْعَالَمِينَ عَزَّ و جلَّ وأمَّا قَوْلُ اللَّهِ عزَّ و جَل: «وَلَنْ يَجعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى اَلْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاَفَانِهِ يَقُولُ لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِكَافِرٍ عَلَى مُؤْمِنٍ حُجَّةً ولقد أخبَرَ اللّهُ عز و جَلَّ عَن كُفَّارٍ قَتَلُوا النَّبِيّينَ بِغَيرِ الحَقِّ وَمَعَ قَتْلِهِمْ إيَّاهُم لن يَجْعَلَ اَللَّهُ لَهُمْ عَلَى أَنْبِيَائِهِ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ سَبِيلاً مِنْ طَرِيقِ اَلْحُجَّة».(2)

دروغ گفته اند، غضب الهي و لعنت او برایشان باد! و آنان کافرگشتند به تکذیبی که رسول خدا صلى الله علیه و آله را می نمایند در خبر دادنش به قتل و شهادت حسين بن على عليهما السلام و فرمود: حتما حسین کشته می شود. قسم به الله بدون تردید حسين عليه السلام کشته شده، و کسانی که از حسین بهتر بودند؛ امیر مؤمنان و حسن بن على عليهما السلام کشته شدند، و از ما (اهل بیت) کسی نیست مگر این که کشته می شود، و من نیز با سم کشته خواهم شد به دست نامردی فریب کار، این را می دانم از آن عهد معهودی که از جانب رسول خدا صلى الله عليه و آله به ما رسیده، و او را بدان

ص: 281


1- سوره (4) النساء آیه 142.
2- عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص203 ب46 ح5 - حدثنا تميم بن عبد الله بن تميم القرشي قال: حدثني أبي، عن أحمد بن علي الأنصاري، عن أبي الصلت الهروي قال: قلت للرضا عليه السلام: یا ابن رسول الله! إن في سواد الكوفة قومة ... و فيهم قوما يزعمون أن الحسين بن علي عليهما السلام لم يقتل و أنه ألقي شبهه على حنظلة بن أسعد الشامي و أنه رفع إلى السماء كما رفع عيسى ابن مريم عليهما السلام و يحتجون بهذه الآية: « لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً». فقال: كَذَبُوا عَلَيْهِمْ غَضَبُ اللَّهِ وَ لَعْنَتُهُ، .... از آن: بحار الأنوار: ج 44 ص 271 ب32 ح4 و ج49 ص 285ب 19 ح5.

مطلب جبرئیل از جانب رب العالمين خداوند عزوجل خبر داده، و اما آیه مبارکه ای که فرموده: «وَ لَنْ يَجْعَلَ اَللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى اَلْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً» این در مقام حجت است، یعنی خداوند حجتی برای هیچ کافری بر علیه مؤمن قرار نداده ، شگی نیست که خداوند خبر داده است از کار که انبیاء الهی را به ناحق به قتل رسانیدند، (بدون هیچ حجت و دلیلی که در دست داشته باشند)، و با این که آنان را کشتند (باز آیه درست و به جا است و خداوند برای ایشان راهی و دلیلی بر کشتن انبیائش عليهم السلام نگذاشته است که حجت و بهانه آنان باشد)، و با آن دلیل و برهان بتوانند اثبات حقانیت خود بر عليه انبياء عليهم السلام یا مؤمنان کنند.بزرگان از اعلام فقهاء و محدثين طائفه حقه امامیه؛ ثقة الإسلام كلينى متوفای 329 و شیخ صدوق 381 در کمال الدين و شيخ الطائفة طوسی460 در الغيبة واحمد بن على بن ابي طالب طبرسی قرن 6 در الإحتجاج و امين الإسلام فضل بن الحسن طبرسی قرن 6 در إعلام الوری و دیگران تغمدهم الله برحمته الخاصة توقيع شریفی را از حضرت صاحب الأمر ولی عصر و زمان حجة الله على الخلق اجمعين حجة بن الحسن المهدی سلام الله عليه و عجل الله فرجه الشريف در جواب سؤال اسحاق بن يعقوب ضمن جواب به سؤالات دیگر او نقل کرده اند که چنین مرقوم فرمودند:

« أَمَّا مَا سَأَلْتَ عَنْهُ أَرْشَدَكَ اللَّهُ وَ ثَبَّتَكَ . . وَ أَمَّا قَوْلُ مَنْ زَعَمَ أَنَّ الْحُسَيْنَ عَلَيْهِ السَّلَامُ لَمْ یقتل ، فکفر وَ تَكْذِيبُ وَ ضَلَالُ، ..».(1)

و اما آن چه را که سؤال از آن کردی، الله تو را ارشاد (و هدایت) کند و ثابت (قدم) دارد ... واما قول کسی که اعتقاد کند که هرگز امام حسین علیه السلام کشته نشده است، (این اعتقاد) کفر است و تکذیب (خدا و رسول و امامان) و گمراهی (از حقیقت دینی و واقعیت تاریخی) است، ...

ص: 282


1- كمال الدين و تمام النعمة: ج2 ص 484 ب45 ح4- حدثنا محمد بن محمد بن عصام الكليني رضي الله عنه قال: حدثنا محمد بن يعقوب الكليني، عن إسحاق بن يعقوب قال: سألت محمد بن عثمان العمري رضي الله عنه أن يوصل لي كتابا قد سألت فيه عن مسائل أشكلت علي فوردت في التوقيع بخظ مولانا صاحب الزمان عجل الله فرجه: أَمَّا مَا سَأَلْتَ عَنْهُ أَرْشَدَكَ اَللَّهُ وَ ثَبَّتَكَ ... وَ أَمَّا قَوْلُ مَنْ زَعَمَ أَنَّ اَلْحُسَيْنَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ لَمْ يُقْتَلْ فكفرو تَكْذِيبٌ وَ ضَلاَل، .... و الغيبة، الطوسي: ص291 فصل4 - و أخبرني جماعة، عن جعفر بن محمد بن قولويه و أبي غالب الزراري و غيرهما، عن محمد بن يعقوب الكليني، عن إسحاق بن يعقوب قال: سألت محمد بن عثمان العمري رحمه الله أن يوصل لي كتاب قد سألت فيه عن مسائل أشكلت علي، فورد التوقيع بخط مولانا صاحب الدار عليه السلام: أمَّا ما سَأَلتَ عَنهُ أرشَد أرشَدَكَ اللَّهُ وَ ثَبَّتَكَ وَأمَّا قَولُ مَن زَعَمَ أَنَّ اَلْحُسَيْنَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ لَمْ يُقْتَلْ فكفرو تَكْذِيبٌ وَ ضَلاَل، .... و إعلام الوری بأعلام الهدی: ص 452 فصل 3- محمد بن يعقوب الكليني، عن إسحاق بن يعقوب قال: سألت محمد بن عثمان العمري رحمه الله : ... وَ أَمَّا قَوْلُ مَنْ زَعَمَ أَنْ الحُسَينَ لَم يُقتَل فَكُفرو تَكذيبٌ وَ ضَلالَ، .... و الإحتجاج على أهل اللجاج: ج2 ص470 محمد بن يعقوب الكليني، عن إسحاق بن يعقوب قال: سألت محمد بن عثمان العمري رحمه الله أن يوصل لي كتابا ... وأما قول من زعم أن الحسين لم يقتل، فکفرو تكذيب وضلال، ... . و کشف الغمة في معرفة الأئمة: ج2 ص531 فصل 3 - إسحاق بن يعقوب قال: سألت محمد بن عثمان العمري رضي الله عنه أن يوصل لي كتاب ... وَ أَمَّا قَوْلُ مَنْ يَزْعُمُ أَيْنَ الْحُسَيْنِ عَلَيَّ السَّلَامُ لَمْ يُقْتَلْ ، فكفرو تَكْذِيبُ وَ ضَلَالٍ، .... و الخرائج و الجرائح: ج3ص1114 ح30از شیخ صدوق در کمال الدين. و منتخب الأنوار المضيئة في ذكر القائم الحجة عليه السلام: ص 122 فصل9 از شیخ صدوق در کمال الدين. و علامه جلیل مجلسی در بحار الأنوار: ج 53 ص181 ب31 ح10 - از الإحتجاج و الغيبة و كمال الدين، و درج 44 ص 271 ب 32 ح 3 از الإحتجاج.

جنایت شمر لعین به اختیار بود یا جبر؟

سؤال - آیا شمر لعنة الله عليه اختیار در قتل سید الشهداء امام حسین علیه السلام داشت با این که امام خبر به شهادت خود داد و خود به مقتل رفتند، یا اختیار نداشت ؟.

جواب- مجرد علم امام و خبردادن او به واقعه ای پیش از وقوع آن به معنی جبر و فقدان اختیار

از فاعل آن نیست، و امام حسين عليه السلام به امرالهی پس از اتمام حجت بر دشمن و جنگ با آنان در نهایت به امرالهی با علم تمام به آن و اختیارونه جبر می توانست دفع نماید،

از امام جعفرصادق عليه السلام است که فرمود: شنیدم پدرم امام محمدباقر عليه السلام می فرمود:

«لَمَّا الْتَقَى الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ لَعَنَهُ اللَّهُ ، وَ قَامَتِ الْحَرْبِ ، أَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى النَّصْرَ حتی رَفْرَفَ عَلَى رَأْسِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ ، ثُمَّ خیر بَيْنَ النَّصْرَ عَلَى أَعْدَائِهِ وَ بَيْنَ لِقَاءِ اللَّهِ ، فَاخْتَارَ لِقَاءَ اللَّهِ».(1)

هنگامی که حسين عليه السلام با عمر بن سعد ملعون روبرو شد، و جنگ برپا گردید، الله تعالی مدد غیبی فرو فرستاد تا آن جا که بال های خود را بالای سر حسين عليه السلام گشود، سپس حضرتش مخیر گردید که بر دشمنانش پیروز گردد و با خداوند را ملاقات نماید، و آن حضرت ملاقات خداوند (و شهادت) را برگزید.

و در ظاهر نیز به جنگ با آنان پرداخت و دفاع فرمود، و در نهایت با کمال شجاعت و مظلومیت تمام به دست شمر لعين شقی ترین خلق در آن روز که از خوارج بود به شهادت رسید، و شمر لعنه الله نیز با اختیار و اتمام حجت براو به آن جنایت عظیم و بی نظیر دست زد، مشیت و اراده الله تعالی بر این بود که حسين عليه السلام کشته گردد و اهل بیت آن حضرت اسیر شوند به جهت حکمت هایی بس عظیم چنان که رسول الله به او فرموده بود:

ص: 283


1- اللهوف على قتلى الظفوف: ص101- فروي عن مولانا الصادق عليه السلام أنه قال: سمعت أبي يقول: لَمَّا التَقى الحُسَينُ عليه السَّلامُ وعمَرُ بنِ سَعْدٍ لَعَنَهُ اَللَّهُ وَ قَامَتِ اَلْحَرْبُ اِنزلَ اَللَّهُ تَعَالِي اَلنَّصْرَ حتي رَفْرَفَ عَلَي رَاس الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلامُ ثُمَّ خُيِّرَ بَيْنَ اَلنَّصْرِ عَلِيَّ اَعْدَائِهِ وَ بَيْنَ لِقَاءِ اَللَّهِ فَاخْتَارَ لِقَاءَ اَللَّهِ.رواها أبو طاهر محمد بن الحسين الترسي في كتاب معالم الدين . از آن: بحار الأنوار: ج 45 ص 12 ب37. 415 - اللهوف على قتلى الطفوف: ص 63 - و رویت من كتاب أصل الأحمد بن الحسين بن عمربن بريدة الثقة و على الأصل أنه كان لمحمد بن داود القمي بالإسناد عن أبي عبد الله عليه السلام قال: سَارَ مُحَمَّدِ بْنِ الحنفیة الی الحسین علیه السَّلَامُ فی اللیلة التی أَرَادَ الْخُرُوجَ صبیحتها عَنْ مکة فَقَالَ : یا اخی ! انَّ أَهْلِ الکوفة مَنْ قَدْ عَرَفْتَ غدرهم بابیک ، وَ اخیک ، وَ قَدْ خِفْتُ انَّ یکون حالک کحال مِنْ مضی فَانٍ رایت انَّ تقیم فانک أَعَزُّ مِنَ فی الْحَرَمِ وَ امنعة . فَقَالَ : یا اخی ! قَدْ خِفْتُ انَّ یغتالنی یزید بْنِ معاویة فی الْحَرَمِ ، فاکون الذی یستباح بِهِ حُرْمَةِ هَذَا البیت . فَقَالَ لَهُ ابْنُ الحنفیة : فَانٍ خِفْتَ ذلک فَصِرْ الی الیمن ، أَوْ بَعْضَ نواحی الْبِرِّ ، فَانَّكَ أَمْنَعُ النَّاسِ بِهِ ولا يَقْدِرُ عَلَيكَ فَقَالَ أَنْظُرُ فِيمَا قُلْتَ فَلَمَّا كَانَ فِي السحرارتحل اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَبَلَغَ ذَلِكَ اِبْنَ الحَنَفية فَاتَاةً فَأَخَذَ زِمَامَ نَاقَتِهِ اَلَّتِي رَكِبَهَا فَقَالَ لَهُ يَا أَخِي ا لَمْ تَعِدْنِي اَلنَّظَرَ فِيمَا سَالَتْكَ قَالَ بَلَى قَالَ فَمَا حَدَاكَ عَلَى اَلْخُرُوجِ عَاجِلاً فَقَالَ أَتَانِي رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بَعْدَ مَا فَارَقْتُكَ فَقَالَ يَا حُسَيْنُ أَخْرُجْ فَإِنَّ اَللَّهَ قَدْ شاءَ أَنْ يَراكَ قَتيلاً فَقالَ لَهُ ابْنُ الْحَنَفِيَّةِ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ فَمَا مَعْنَى حملك هَؤُلاَءِ اَلنِّسَاءَ مَعَكَ وَ أَنْتَ تَخْرُجُ عَلَى مِثْلِ هَذِهِ اَلْحَالِ قَالَ فَقَالَ لَهُ قَدْ قَالَ لِي إِنَّ اَللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاهُنَّ سَبَايَا وَ سَلَّمَ عَلَيْهِ وَ مَضَى. از آن: بحار الأنوار: ج 44 ص 364 ب 37.

«يَا حُسَيْنُ اُخْرُجْ فَاِنَّ اَللَّهَ قَدْ شاءَ اَنْ يَراكَ قَتِيلاً »

ای حسین! خارج شو، همانا خداوند مشیت فرموده تا تو را کشته ببیند.

و درباره اهل بیتش فرمود: رسول الله درباره آنها فرمود:

«إِنَّ اَللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاهُنَ سَبَايَا»(1)

همانا خداوند خواسته تا این که آنان را اسیر ببیند.

و کسی چون شمر و دیگر قاتلان امام حسین که اختیار باطل کردند، هرچند اظهار نکردند، خدای تعالی از همه ظاهر و باطن آن ها آگاه است، علم آن را به ولی معصوم می دهد، وولی معصوم برای کسانی اظهار می نماید، این به معنی جبروسلب اختیارنیست، وگرنه اشخاصی چون شمر لعنه الله استحقاق عقاب و لعنت پیدا نمی کردند، حتی خودشان اعتراف داشتند که با اختیار دست به چنین کارهایی زدند و جبری در کار نبوده است.

* * *

آیا دلیل خاص براقامه شعيره عزاداری فاطمه به صورت عام وجود دارد؟

سؤال - گفته شده: راجع به اقامه عزای حضرت زهرا سلام الله عليها، دلیل خاص نداریم و این امر مربوط به خود اهل بیت علیهم السلام و خواص بوده است، نه این که مثل عاشورا عمومی و همگانی باشد. پاسخ این شبهه چیست؟

جواب - شبهه این بود که برای اقامه عزای فاطمیه دلیل ورودی نداریم.

برای اثبات وجود اقامه عزای فاطمیه، دو دسته دلیل داریم؛

1- دلائل خاص که احادیثی بر این امر دلالت دارند

2- دلائل عام بر احیاء ذکر اهل بیت علیهم السلام، ذکر مقامات و فضائل و مراتب آنان و همچنین ظلم هایی که بر آنان رفته است.

اما پیش از این که وارد جواب بشویم لازم است مطالبی را از احادیث ذکر کنیم:

مطلب اول حديث شریفی که کتاب دلائل الإمامة صفحه 106 از امام محمدباقر عليه الصلوة و

ص: 284


1- اللهوف على قتلى الطفوف: ص 63 - و رویت من كتاب أصل الأحمد بن الحسين بن عمربن بريدة الثقة و على الأصل أنه كان لمحمد بن داود القمي بالإسناد عن أبي عبد الله عليه السلام قال: سَارَ مُحَمَّدِ بْنِ الحنفیة الی الحسین علیه السَّلَامُ فی اللیلة التی أَرَادَ الْخُرُوجَ صبیحتها عَنْ مکة فَقَالَ : یا اخی ! انَّ أَهْلِ الکوفة مَنْ قَدْ عَرَفْتَ غدرهم بابیک ، وَ اخیک ، وَ قَدْ خِفْتُ انَّ یکون حالک کحال مِنْ مضی فَانٍ رایت انَّ تقیم فانک أَعَزُّ مِنَ فی الْحَرَمِ وَ امنعة . فَقَالَ : یا اخی ! قَدْ خِفْتُ انَّ یغتالنی یزید بْنِ معاویة فی الْحَرَمِ ، فاکون الذی یستباح بِهِ حُرْمَةِ هَذَا البیت . فَقَالَ لَهُ ابْنُ الحنفیة : فَانٍ خِفْتَ ذلک فَصِرْ الی الیمن ، أَوْ بَعْضَ نواحی الْبِرِّ ، فَانَّكَ أَمْنَعُ النَّاسِ بِهِ ولا يَقْدِرُ عَلَيكَ فَقَالَ أَنْظُرُ فِيمَا قُلْتَ فَلَمَّا كَانَ فِي السحرارتحل اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَبَلَغَ ذَلِكَ اِبْنَ الحَنَفية فَاتَاةً فَأَخَذَ زِمَامَ نَاقَتِهِ اَلَّتِي رَكِبَهَا فَقَالَ لَهُ يَا أَخِي ا لَمْ تَعِدْنِي اَلنَّظَرَ فِيمَا سَالَتْكَ قَالَ بَلَى قَالَ فَمَا حَدَاكَ عَلَى اَلْخُرُوجِ عَاجِلاً فَقَالَ أَتَانِي رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بَعْدَ مَا فَارَقْتُكَ فَقَالَ يَا حُسَيْنُ أَخْرُجْ فَإِنَّ اَللَّهَ قَدْ شاءَ أَنْ يَراكَ قَتيلاً فَقالَ لَهُ ابْنُ الْحَنَفِيَّةِ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ فَمَا مَعْنَى حملك هَؤُلاَءِ اَلنِّسَاءَ مَعَكَ وَ أَنْتَ تَخْرُجُ عَلَى مِثْلِ هَذِهِ اَلْحَالِ قَالَ فَقَالَ لَهُ قَدْ قَالَ لِي إِنَّ اَللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاهُنَّ سَبَايَا وَ سَلَّمَ عَلَيْهِ وَ مَضَى. از آن: بحار الأنوار: ج 44 ص 364 ب 37.

السلام نقل می کند که حضرت در ضمن فرمایشی فرمودند:

«وَلَقَدْ كَانَتْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهَا طَاعَتُهَا مَفْرُوضَةٌ عَلَى جَمِيعِ مَنْ خَلَقَ اَللَّهُ مِنَ الجِنِّ وَ الإنسِ وَ الطَّيرِ وَالبَهائِمِ وَالأنبياءِ وَالمَلائِكَةِ»

به تحقیق چنین بوده است که اطاعت از حضرت زهرا صلوات الله عليها از گذشته واجب بوده است بر همه آن چه خداوند تبارک و تعالى خلق فرموده از جن و انس و پرندگان و چهارپایان و انبیاء و فرشتگان.(1)

این حديث شريف دلالت می کند بر این که اطاعت صدیقه طاهره بر همه واجب است. این مقام و جایگاه ایشان است.

مطلب دوم در بحارالأنوار جلد 27 صفحه 55 باب 1 حدیث 11 از ثواب الأعمال به سند خود از جابراز امام محمد باقر عليه السلام نقل است که فرمودند:

«مَنْ لَمْ يَعْرِفْ سُوءَ مَا أُوتِيَ إِلَيْنَا مِنْ ظُلْمِنَا وَ ذَهابِ حَقِّنا وَ ما نُكِبنا بِهِ فَهُوَ شَرِيكُ مَنْ أُتِيَ إِلَيْنَا فِيمَا ؤُلِينَا بِهِ». هر کس معرفت نداشته باشد از بدی آن چه که بر ما رسیده، از ظلم هایی که به ما شده است، و حق گشی هایی که در حق ما صورت گرفته و آن گرفتاری هایی که به ما رسیده، او هم شریک کسانی است که آن ظلم ها را بر ما را روا داشته اند.

با توجه به این حدیث شریف؛ اگر بنا باشد عزای فاطمیه برگزار نشود، چگونه افراد متوجه شوند که چه ظلمهایی در حق این خاندان شده است؟ و اصلا در مجالس فاطمیه چه چیزهایی گفته می شود؟ ظلم هایی که بر این خاندان رفته ستم هایی که در حق ایشان صورت گرفته جنایاتی که بر این ها رفته است و حق کشی هایی که از این بزرگواران انجام گرفته است، اینها بیان می شود. لذا اقامه مجالس عزای صدیقه طاهره سلام الله عليها عمل به این حدیث شریف است و گرنه ما هم شریک کسانی خواهیم بود که این ظلم ها را بر آن حضرت

ص: 285


1- در کتاب عوالم العلوم: ج11 ص 172 حياة حضرت زهراء عليها السلام قسمت اول این حديث شريف و در صفحه 836 قسمت دوم آن نقل شده است.

روا داشته اند .

اضافه بر اینها صدیقه طاهره سلام الله علیها درصدد اختفای این مطالب جز برای اشخاص خاص نبوده، ایشان از بکائین و یکی از پنج گریه کننده هستند و در حدیث است که بعد از شهادت رسول الله ، به قدری گریه می کردند که اهل مدینه به امیرالمؤمنین سلام الله عليه شكوه کردند که از گریه فاطمه زهرا، زن های ما در آرامش نیستند.

و در خبر است:

ما زالت بعد أبيها معصبة الرأس، ناحلة الجسم، منهدة الركن، باكية العين، محترقة القلب، يغشى عليها ساعة بعد ساعة.

ایشان همیشه عصابه (عزا) به سر مطهر بستند و همیشه در حال گریه سوزناک بودند به گونه ای که ساعتی پس از ساعتی حالت غشوه برایشان دست می داد.

واول ظالم درنامه اش به معاویه لعنه الله شکوه های حضرت را چنین روایت نموده است:

فركلت الباب و قد ألصقت أحشاءها بالباب تترسه، و سمعتها و قد صرخت صرخة حسبتها قد جعلت أعلى المدينة أسفلها، وقالت:

«يَا أَبَتَاهْ ! یا رَسُولَ اللَّهِ ! هَكَذَا كَانَ يَفْعَلُ بحبيبتك وَ ابْنَتِكَ ، آهِ یا فِضَّةً ! إليک قخذيني فَقَدْ وَ اللَّهِ قُتِلَ مَا فِي أَحْشَائِي مَنْ حَمَلُ، ...»(1)

ای پدر! ای رسول خدا! با دختر محبوبت چنین باید میشد، آه ای فضه ! مرا به خودت بگیر پس به خدا قسم باری که در شکم و درونم داشتم کشته شد، ...

اینها چیست؟ اینها اعلان نیست؟ این ها اعلان این که چه ظلم هایی بر آن حضرت رفت نیست؟ آیا فاطمیه و برگزاری مجالس عزای حضرت زهراء و اعلان مصیبت های حضرت در مجالس عام جزاین است؟

همین طور مولا امیرالمؤمنین سلام الله عليه نزد قبر رسول الله صلى الله عليه و آله در محضر

ص: 286


1- بحار الأنوار: ج3 ص294 ب20.

غاصبين لعنهم الله و عموم مردم چنین فرمودند:

«وَا جَعْفَراهْ وَلا جَعْفَرَ لِي اليَوْمَ وا حَمْزَتاه وَ لا حَمْزَةَ لِي اليَوْم».(1)

ای وای جعفر! و امروز جعفری برایم نیست، ای وای حمزه ! و مرا امروز حمزه ای نیست . این تأوه و استنصار حضرت را می رساند که در چه ظلم ها و ستمهایی، جای یاران راستین خالی بوده است.

و در زیارت عاشوراء لعن بر ظالمين آل محمد صلى الله عليهم أجمعين را و لعن به آن پنج نفر را می خوانیم که در رأس ظلم ها آن که بر صدیقه طاهره سلام الله عليها روا داشته شد و می شود . وقتی خبر شهادت صدیقه طاهره سلام الله علیها از طريق حسنين به گوش امیرالمؤمنین سلام الله عليه رسید، حضرت با صورت روی زمین افتادند و می فرمودند:

«بِمَنِ اَلْعَزْءُ يَا بِنْتَ مُحَمَّد؟»(2)

ای دختر محمد به چه کسی تعزیت (و درد دل خود را) بگویم.

یا این که امیرالمؤمنين هنگام دفن صدیقه طاهره، به رسول الله اظهار حزن فرمود:

«قُلْ يَا رَسُولَ اَللَّهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِي وَ ضَعُفَ عَنْ سَيِّدَةِ اَلنِّسَاءِ تَجَلُّدِي اما حُزْنِي فسرمد و اما لَيْلِي فَمسدٌ لاَ يَبْرَحُ اَلْحُزْنُ مِنْ قَلْبِي ...»(3)

شکیبائیم از فراق (دختر یگانه و) برگزیده ات کم شده، و خود داریم از سرور زنان جهان ضعیف شده ، ... اما اندوهم همیشگی باشد، و اما شبم در بیخوابی گذرد، و غمم پیوسته در دلست، ...

اضافه بر اینها احادیثی است که عمومیت دارد بر این که امر اهل بیت باید احیا شود. یا احادیثی که در باب تعظيم شعائر است، شعائر اهل بیت علیهم السلام، اعظم شعائر است، از آن جا که اینها آل الله هستند و حضرت زهراء ركن امیرالمؤمنين هستند. اینها باز مؤید این مطلب است.

ص: 287


1- بحار الأنوار: ج 29 ص 624 از شرح نهج البلاغة ابن أبي الحديد: ج11 ص111.
2- بحار الأنوار: ج43 ص 187 ب7.
3- الكافي: ج1 ص 458 باب مولد الزهراء ...ح 3 و کشف الغمة : ج1 ص475.

و اما در زیارات: یک زیارت و دو زیارت نیست که مظلومیت حضرت، مقتوله و شهیده بودن ایشان را اعلام می کند.

« السَّلَامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْمَمْنُوعَةُ حَقُّهَا»(1)

سلام بر تو باد ای ستم دیده ای که از حقت بازداشته شده ای.

«السَّلاَمُ عَلَي أَيَّتُهَا الْبَتُولُ الشَّهِيدَةُ اَلطَّاهِرَةُ لَعَنَ اللَّهُ مانِعَكِ إِرْثَكِ وَ دَافِعَكِ عَنْ حَقِّكِ وَ اَلرَّادُّ عَلَيْكِ قَوْلَكِ لَعَنَ اللّه اشياعَهم و اتباعهم و الحقهم بِدركِ الجحِيم»(2)

سلام بر تو باد ای بتول شهيد و پاکیزه، لعنت خدا بر کسانی که تو را از ارثت منع کردند، و تو را از حقت دفع نمودند، و بر آنانی که سخن تو را قبول نکردند و) رد کردند، و لعنت خدا بر شیعیان و پیروان آنان، و آنان را به پایین ترین جای آتش (جهنم) ملحق نماید.

«اللَّهُمَّ صَلِّ علی الصدیقة فَاطِمَةَ الزَّكِيَّةِ . . . اللَّهُمَّ کن الطَّالِبُ لَهَا مِمَّنْ ظُلِمَهَا وَ اسْتَخَفَّ بِحَقِّهَا وَ کن الثَّائِرُ بِدَمِ أَوْلَادِهَا»(3)

بارالها! بر صديقه فاطمه پاکیزه صلوات فرست، ... بار الها! تو انتقام گیرنده او از کسانی باش که بر او ستم نمودند، و حق او را سبک شمردند، و انتقام گیرنده خون فرزندان او نیز باش.

این جا سخن از استخفاف و ظلمی که در حق حضرت شده و همین طور کشته شدن فرزندان ایشان و طلب ثار(خون خواهی) آنان است و این که خداوند انتقام بگیرد.

«السَّلاَمُ عَلَى الْبَتُولَةِ الشَّهِيدَةِ ابْنَةِ نَبيِّ الرَّحْمَةِ السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ اَلصَّابِرَةُ لَعَنَ اَللَّهُ مَنْ مَنَعَكِ حَقَّكِ وَ دَفعَكِ عَنْ ارثِكِ وَ لَعَنَ مَنْ كَذَّبَكِ وَ اعنتَكَ وَ غَصَّصَكِ بِرِيقِكِ وَ اُدْخُلِ اَلذُّلَّ بَيْتَكِ لَعَنَ اَللَّهُ مَنْ رَضِيَ بِذَلِكَ وَ شايَعَ فِيهِ وَ اخْتارَهُ وَ اَعانَ عَلَيْهِ وَ الْحَقْهُمْ بِدَرْكِ الْجَحِيكِ اِنِّي اَتَّقَرَّبُ اِلَيَّ اَللَّهُ سُبْحانَهُ بِوَلايَتِكُمْ

ص: 288


1- بحار الأنوار: ج100 ص 199.
2- بحار الأنوار: ج100 ص197.
3- مصباح المتهجد: ص410 و جمال الأسبوع: ص 486.

أَهْلَ الْبَيْتِ وَ الْبَرَاءَةِ مِنْ أَعْدَائِكُمْ مِنَ اَلْجِنِّ وَ اَلْإِنْسِ وَصَلَّى اَللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ اله اَلطَّاهِرِينَ» .(1)

سلام بر حضرت بتول شهيده، سلام بر دختر پیامبر رحمت، ... سلام بر تو ای بانوی ستم دیده شکیبا، خدا لعنت کند هر کس که تو را تکذیب کرد، و تو را به مشقت انداخت، و بغض در گلویت انداخت، و خواری را داخل خانه ات کرد، خدا لعنت کند کسانی را که به این همه مصیبت کشیدن تو راضی شدند، و در آن ها به ستم گر کمک کردند، و آن را پسندیدند، و بر ضد تواقدام کردند، خدا آنان را به پست ترین درکه جهنم برساند. من به درگاه خداوند سبحان با ولایت شما اهل بیت و بیزاری از دشمنانتان تقرب می جویم، و صلوات خدا بر محمد و آل طاهرين او باد.

«السَّلام عليك ايتها الصديقة اَلشَّهيدَةُ أَشهَدُ أَنَّكِ مَضَيْتِ عَلَيَّ بَيِّنَةً مِن رَبِّكَ وَ ان مَن سَرَّكِ فَقَدْ سَرَّ رَسُولَ اَللَّهِ وَ مَنْ جَفَاكِ فَقَدْ جَفَا رَسُولَ اَللَّهِ وَ مَنْ قَطَعَكِ فَقَدْ قَطَعَ رَسُولُ اَللَّهِ لاَنك بَضْعَةٌ مِنْهاشهد اَللَّهُ رَسُولُهُ وَ مَلائِكَتُهُ اَنِّي راضٍ عَمَّن رَضيتِ عَنْهُ ساخِطٌ عَمَّنْ سَخِطْتِ عَلَيْهِ مُتَبَرِّي مِمَّنْ تَبِرَّاتِ مِنْهُ مُوالٍ لِمَنْ والَيْتَ مُعادٍ لِمَنْ عادَيْتِ مُبْغِضٌ لِمَن ابْغَضْتِ مُحِبٌ لِمَنْ اَحْبَبْت...»(2)

سلام بر تو ای صدیقه شهیده ... شهادت می دهم که تو بر اساس برهانی از سوی پروردگارت زندگی کردی و شهادت می دهم که هرکس تو را خوشنود ساخت پیامبر صلی الله علیه و آله را خوشنود ساخته و هرکس به تو جفا کرد به پیامبر صلی الله علیه و آله جفا کرد و هرکس صله اش را با تو قطع کرده با پیامبر قطع صله نموده است چرا که تو پاره ای از او جان میان دو پهلوی او هستی . حدا و رسولش و فرشتگانش را گواه می گیرم که من راضی هستم از هرکس که تو راضی باشی و ناراضیم از هرکس که تو از او ناراضی باشی بیزارم از هر کس که تو بیزار باشی و روی دوست دارم با هرکس که تو روی

ص: 289


1- المزار الكبير ابن المشهدي: ص82.
2- المزار الكبير: ص80 و من لا يحضره الفقيه: ج2 ص 573 و تهذیب الأحکام: ج6 ص10 و إقبال الأعمال چاپ جدید: ج3 ص164 والمزار شهید اول: ص 22 و البلد الأمين: ص287.

دوستی با او داشته باشی، دشمنم با هرکس که دشمنى نمایی، و بغض دارم نسبت به هرکس که تو بغض داشته باشی، و دوست هستم با هرکه تو دوست داشته باشی، ...

«السَّلَامُ عَلَى البتولة الطَّاهِرَةِ ، . . . اللهک إِنَّهَا خَرَجَتْ مِنْ دنیاها مَظْلُومَةُ مغشومة ، قَدْ مُلِئَتْ دَاءٍ وَ حَسْرَةً وَ کمدا وَ غُصَّةُ تشکو الیک وَ الی ابیها مَا فَعَلَ بِهَا . اللَّهُمَّ انْتَقِمْ لَهَا . خُذْ لَهَا بِحَقِّهَا...»(1)

سلام بر بتول طاهره، ... خدايا او از زندگی دنیای خود بیرون رفت در حالی که ستم کشیده بود، و از بیماری و حسرت و غصه پر شده بود، و به درگاه تو و پدرش شکایت می کرد از آنچه نسبت به او روا داشته بودند. بارالها برایش انتقام بگیرو حق او را بستان ...

«اَلسَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا اِيَّتِهَا اَلصِّدِّيقَةِ اَلشَّهِيدَا... اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ اِيتُها اَلْمَعْصُومَةُ اَلْمَظْلُومَةُ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكِ اِيتِها المضطَهَدَةُ الْمَغْضُوبَةُ... اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَيَّ مُحَمَّد وَ اَهْلِ الْبَيْتِهِ وَ صَلِّ عَلَيَّ الْبَتُولِ الطّاهِرَةِ... الْمَظْلُومَةِ الْمَقْهُورَةِ الْمَغْصُوبَةِ حَقُّهَا الْمَمْنُوعَةِ ارْثُها الْمَكْسُورُ ضِلْعُهَا الْمَظْلُومِ بَعْلُهَا الْمَقْتُولُ وَلَدُهَا ...»(2)

سلام بر تو ای صدیقه شهیذه، ... سلام بر توای معصومه مظلومه (ستمديده،، ... سلام بر تو ای بانوی به فشار افتاده ای که (حقش) غصب شده ، ... بارالها بر محمد و اهل بیت او صلوات فرست، و بربتول طاهره (پاکیزه نیز) درود (ی خاص) فرست، ... او که ظلم شده و به غلبه (حقش گرفته شده) و غصب گردیده، و از ارثش بازداشته شد، و پهلویش شکسته شد، و شوهرش مظلوم و ستمدیده گردید، و پسرش کشته شد،...

«... اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى السَّيِّدَةُ المفقودة ، الْكَرِيمَةِ الْمَحْمُودَةِ ، الشَّهِيدَةُ الْعَالِيَةِ الرَّشِيدَةِ ، أَمِ الْأَئِمَّةِ . . وَ انْتَقِمْ لَهَا مِنْ عَدُوِّهَا ، وَ ضَاعِفِ الْعَذَابَ عَلَى مَنْ ظُلِمَهَا ، وَ النَّقِمَةُ عَلَى مِنْ

ص: 290


1- المزار الكبير: ص 78 ب3 زیارت اول و المزار شهید اول: ص20 و بحارالأنوار: ج 97 ص197 ب5.
2- إقبال الأعمال: ج3 ص164 و بحارالأنوار: ج100 و یا 97 ص200.

غَصَبَهَا وَ خُذْ لَهَا يَارِبٌ بِحَقِّهَا، ..».(1)

بارالها بر (بانو) و سیده از دست رفته، و گرامی و ستایش شده، آن شهیده بلند مرتبه و کامله، مادر ائته درود فرست، ... و از دشمنش انتقام بگیر، و عذاب را بر هرکه به او ستم کرد، و حقش را غصب نمود دو چندان کن، و پروردگارا حقش را برایش بستان، ...

«... اَلسَّلاَمُ عَلَى اَلطَّاهِرَةِ اَلْحَمِيدَةِ ، . . .وَ أُمُّ شَهِيدٍ فَاطِمَةُ اَلْإِنْفِطَامُ، ...»(2)

... سلام بر طاهره حمیده (ستوده)، ... و مادر شهیدت فاطمه بریده (و جدا از هر بدی)،...

«اَللَّهُمَّ وَ صَلِّ عَلَيَّ الطَّاهِرَةَ الْبَتُولِ... الْقادِمَةِ عَلَيْكَ مُتَالَمَةً مِنْ مُصَابِهَا بَابِيهَا مُتَظَلِّمَةً مِمَّا حَلَّ بِها مِنْ غاصِبِيها ساخِطَةً عَلَيَّ اُمَّةٌ لَمْ تَرْعَ حَقَّكَ فِي نُصْرَتِها بِذَلِيلِ ذَفْنِهَا لَيْلاً فِي حُفْرَتِهَا الْمُغْتَصِبُهُ حَقَّهَا وَ اَلْمُغَصَّصَةَ بِرِيقِهَا ...وَ خُذْ لَهَا اَلْحَقَّ مِنْ ظَالِمِيهَا»(3)

بارالها و بر طاهره بتول صلوات فرست، ... آن که از دنیا نزد تو آمد در حالی که از مصیبت پدرش دردمند بود، و از آنچه از غاصبين حقش به او رسیده بود شکایت داشت، و از امتی که حق الهی او در پاریش را مراعات نکرده بودند ناراضی بود، به دلیل آن که شبانه به خاک سپرده شد، همان بانویی که حقش غصب شد و غصه گلوگیرش گردید. ... و حقش را برایش از ستمگرانش بگیر، ...

«... اللَّهُمَّ وَ صَلِّ عَلَى السَّيِّدَةُ الْجَلِيلَةِ ، . . . ذَاتَ الْمُدَّةِ الْقَلِيلَةُ ، وَ الْأَحْزَانِ الطَّوِيلَةِ ، المدفونة سِرّاً ، الْمَجْهُولَةِ قَدْراً ، الْمَغْصُوبَةُ جَهْراً ...»(4)

... بارالها و برسیده (و بانوی) با عظمت صلوات فرست، ... دارنده مدت (عمر) كم، و غم های طولانی، که در پنهانی به خاک سپرده شد، و قدر او ناشناخته مان، و آشکارا حقش غصب گردید، ....

ص: 291


1- بحارالأنوار: ج 99 ص220 ضمن حديثا از کتاب فلاح السائل از کتاب شیخ محمد بن على طرازی.
2- المزار الكبير: ص 104 ب 12 و مصباح الزائر. از هردو: بحارالأنوار: ج 99 ص 192 و 194.
3- المزار الكبير: ص560 و بحارالأنوار: ج 99 ص180 ب8.
4- المصباح، الكفعمي: ص817.

«... اَللَّهُمَّ صَلِّ وَ سَلِّمْ وَ زِدْ وَبَارَكَ عَلَى السَّيِّدَةِ الجَلِيلَةِ المَعصُومَةِ الْمَظْلُومَةُ الْمَكْرُوبُ الْعَلِيلَةُ ذَاتُ اَلْأَحْزَانِ اَلطَّوِيلَةِ فِي اَلْمُدَّةِ اَلْقَلِيلَةِ اَلْمَغْضُوبَةِ جَهْراً، ..».(1)

... بارالها صلوات و سلام فرست و زیادت نما و مبارک کن بر سيده (و بانوی) باعظمت، ... معصومه ستمدیده، ... مصیبت کشید و از پای افتاد، بانویی که غم های طولانی، در مدت کم، ... همان که حقش را علنا غصب کردند، ..

در ضمن لعن هایی که آمده نیز اظهار ظلم هایی است که به حضرت شده است و این از خصوصی بودن و ذکر در مجالس خصوصی می تواند خارج باشد.

رسول الله صلى الله عليه و آله فرمود:

«لَعَنَ اللَّهُ قاتِلَكَ وَلَعَنَ اللَّهُ الآمِرَ وَ الرَّاضِيَ والْمُعِينُ وَ المُظاهِرِ عَلَيكِ وَ ظالِمُ بَعلِكِ وَ ابنَيكِ».(2)

لعنت خدا بر کشندگانت ، و لعنت خدا بر آن که فرمان (به قتلت) داد و آن که راضی به آن و کمک کننده به آن و هرکه پشتیبان آن ظالمان باشد، و خدا لعنت کند ظلم کننده به شوهر و دو فرزندت را.

و فرمود:

«اللَّهُمَّ العَن مَن ظَلَمَها وَ عَاقَبَ مِنْ غَضَبِها وَذَلِّل مَنْ أَذَلَّهَا وَ خَلَّدَ في النَّارِ مَن ضَرَبَ جَنبَيها حَتَّى ألقَتْ وَلَدَها».(3)

بارالها لعنت کن هرکه را که به او ظلم کرد، و عقوبت نما کسی را که غصب حقش نمود، و خوارکننده اش را خوار گردان، و آن که را به دو پهلویش زد تا این که فرزندش را انداخت در آتش جاودانه گردان. حضرت زهراء سلام الله علیها، از مصداق و اصل واتم ظالمين و آزاردهندگان به حضرتش در

ص: 292


1- مهج الدعوات: ص554.
2- کتاب سليم: ص 117.
3- بحارالأنوار: ج 28 ص 39.

حضور خود آنها بیزاری جستند، خطاب به ابوبکر فرمودند:

«فَإِنِّي أُشْهِدُ اللَّهَ وَمَلائِكَتَهُ اَنَّكُما أَسْخَطْتُمَانِي وَ مَا ارْضَيْتُمَانِي وَ لَئِنْ لَقِيثَ النَّبِيُّ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَالِهٍ لاَشْكُونَكُمَا إلَيهِ واللَّهِ لَأَدعُوَنَّ اللَّهَ عَلَيكَ في كُلِّ صَلاةٍ أُصَلِّيها».(1)

پس همانا خدا و فرشتگانش را گواه می گیرم! به درستی که شما مرا خشمگین کرده و خشنود ننمودید، و چون پیامبر (صلی الله عليه و آله) را ملاقات کنم حتما شکایت شما را نزد او خواهم برد، به خدا سوگند! در هر نماز که به پا می دارم، تو را نفرین می کنم. شما مرا اذیت کردید، به خدا سوگند درهرنماز شما را نفرین خواهم کرد:

«اَللّهُمَّ اِنِّي اُشْهِدُكَ فَاشْهَدُوا يا مَنْ حَضَرَنِي اَنَّهُما قَدْ اَذَيَانِي فِي حَيَاتِي وَ عِنْدَ مَوْتِي وَ اَللَّهِ لاَ اُكْلمُكُمَا مِنْ رَاسِي كَلِمَةِ حَتِّي الْقَيِّ رَبِّي فَاشْكُوكُمَا بِمَا صَنَعْتُمَا بِي وَ اِرْتَكَبْتُمَا مُنِي»(2)

خدایا! من تو را گواه می گیرم وای کسانی که در این جا حضور دارید شما هم گواه باشید که این دو نفر مرا در زندگی و در حال مرگ اذیت کردند، و به خدا سوگند که هیچ سخنی با شما نخواهم گفت تا پروردگارم را ملاقات کنم و از شما به سبب کارها (و ستم هایی) که بر من روا داشته اید شکایت کنم.

این فرمایش حضرت مدارک دیگری نیز دارد.

و فرمود:

« اللَّهُ إِنَّهُمَا ظُلْماً إبنة نَبِيِّكَ حَقَّهَا ، فَاشْدُدْ وَطْأَتَكَ عَلَيْهِمَا ».(3)

بارالها آن دو نفر ظلم کردند به دختر پیامبرت حقش را، پس برخورد شدید خود را به آنان نشان ده.

و در دعائی می خوانیم:

«اللَّهُمَّ صلی علی فَاطِمَةَ بِنْتِ نبیک مُحَمَّدٍ وَ الْعَنْ مَنْ اذی نبیک فیها . اللَّهُمَّ وَالِ مِنْ

ص: 293


1- مدارک از کتاب های شیعیان: الشافي في الإمامة: ج4 ص 85، تلخیص الشافي: ج3 ص152، الصراط المستقيم: ج2 ص293، مناقب أهل البيت عليهم السلام، الملا حيدر الشيرواني: ص 402، بحارالأنوار: ج 28 ص 357 و ج29 ص 328 ح 1 و ص376، أعيان الشيعة: ج1 ص 318 الغدير: ج 7 ص 229-230، مأساة الزهراء عليها السلام، السيد جعفر مرتضی: ج1 ص255، الهجوم على بيت فاطمة عليها السلام، عبدالرهراء مهدي: ص 139، موسوعة شهادة المعصومين عليهم السلام: ج1 ص 179 ح289-55، النص على أميرالمؤمنين عليه السلام، السيد علي عاشور: ص250. و از منابع عامه: السقيفة و فدك ، الجوهري : ص 104، الإمامة و السياسة، ابن قتيبة الدينوري: ج1 ص13 چاپ الفتوح الأدبية . مصر سال 1344ه، و ج1 ص18-19 تحقیق دکتر طه الزيني چاپ الحلبي . القاهرة سال 1378ه، أنساب الأشراف، البلاذري: ج10 ص79 چاپ دارالفكر، الرسائل السياسية، الجاحظ: ص 467 چاپ مكتبة دارالهلال، شرح نهج البلاغة، ابن أبي الحديد: ج16 ص214 نامه 45 به عثمان بن الأحنف، أعلام التساء، عمر رضا کحالة: ج3 ص1214.
2- علل الشرائع: ج1 ص185-187 ب 149 ح2- حدثنا علي بن أحمد قال: حدثنا أبو العباس أحمد بن محمد بن يحيى، عن عمرو بن أبي المقدام و زیاد بن عبد الله قال: أتى رجل أبا عبد الله عليه السلام ...
3- بحار الأنوار: ج 29 ص 189.

وَالاَهَا وَ عَادِ مَنْ عَادَاهَا وَضَاعِفِ اَلْعَذَابَ عَلَى مَنْ ظَلَمَهَا».(1)

بارالها برفاطمه دختر پیامبرت محمد صلوات فرست، و لعنت کن هرآن که را پیامبرت را درباره او اذیت کرده است. خدایا دوست بدار هر که ولایتش را دارد، و دشمن باش با هرکس که با او دشمنی کند، و عذاب خودت را مضاعف فرما بر کسی که به او ظلم نمود.

و خدمت حضرتش چنین سلام عرض می کنیم

«السَّلامُ عَلَيْكِ يَا أُمَّ اَلْحَسَنِ وَ اَلْحُسَيْنِ لَعَنَ اَللَّهُ أَم غصبتكِ حقَّكِ وَ مَنَعَتْكِ ما جَعَلَهُ اللّهُ لَكِ حَلالاً اَنَا بَرِيءٌ اِلَيْكِ مِنْهُمْ وَ مِنْ شِيعَتِهِمْ»(2)

ای مادر حسن و حسین ! برتوسلام، خدا لعنت کند امتی را که حقت را غصب نمود، و از آنچه که خداوند برایت حلال نمود از آن منعت کرد، من از آنان و پیروانشان به درگاه تو بیزاری می جویم.

امام على الرضا عليه السلام فرمودند:

«مَنْ تَذَكَّرَ مُصابَنا وَ بَكِّي لِمَا ارْتَكَبَ مِنَّا كانَ مَعَنَا فِي دَرَجَتِنَا يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ وَ مَنْ ذُكِّرَ بِمصابِنا فَبكي وَ اِبْكِي لَمْ تَبْكِ عَيْنُهُ يَوْمَ تَبْكِي الْعُيُونُ وَ مَنْ جَلَسَ مَجْلِساً يُحْيَا فِيهِ اَمْرُنَا لَمْ يَمُتْ قَلْبُهُ يَوْمَ تَمُوتُ الْقُلُوب ... »(3)

هرکه یاد مصیبت ما کند، و بگرید بدان چه با ما کردند، روز قیامت با ما در درجه ما است، و هرکه یاد مصیبت ما کند و بگرید و بگریاند، دیده اش گریان نشود روزی که همه دیده ها گریانست، و هر که بنشیند در مجلسی که امرما در آن زنده می شود، دلش نمیرد روزی که دل ها بمیرد، ...

ابان بن تغلب گوید: امام جعفرصادق عليه السلام فرمودند:

«ننَفَسُ الْمَهْمُومِ لِظُلْمِنَا تَسْبِيحٌ وَ همُّهُ لَنَا عِبَادَةٌ وَ كِتْمَانُ سِرِّنَا جِهَادٌ فِي سَبِيلِ اللَّه»

نفس زدن شخص اندوهگین برای ظلم و ستمی که به ما روی آورده تسبیح و اندوه او

ص: 294


1- حار الأنوار: ج 98 ص 108.
2- مستدرك الوسائل: ج.1 ص 369.
3- و در الأمالى، الصدوق: ص 73 مجلس 17 ح4 و در عیون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص 294 ب28 ح 48 حضرت امام رضا عليه السلام فرمودند: مَن تَذَكُرَ مُصَابَنَا فَبَكَى وَ أبْكِي لَمْ تَبْكِ يَوْمَ تَبْكِي الْعُيُونُ ومَن جَلَسَ مَجْلِساً يَحْيَا فِي أَمْرِنَا لَمْ يَمُتْ قَلْبُهُ يَؤُمُّ تَمُوتُ اَلْقَلْبِ.

برای ما عبادت و بندگی، و پوشیدن سرو راز ما جهاد و پیکار در راه خدا است .

سپس فرمودند:

« يَجِبُ اَنْ يُكْتَبَ هَذَا اَلْحَدِيثُ بِالذَّهَبِ»(1)

بایسته است که این حدیث با آب طلا نوشته شود.

اضافه بر این ها سیره شیعه اقامه مجالس عزای حضرت زهرا سلام الله علیها بوده است هر چند در بعضی دوران ها در غایت تقیه بوده ، حتی خود اهل بیت هراز چند گاهی ذکر مصیبت ها را به افراد می فرمودند و یا در مجالسی که چه بسا چند نفر از شیعیان بودند، ظلم هایی که بر حضرت رفته ذکر می کردند، می رساند که اهل بیت هم درصدد احیاء نام حضرت زهراء سلام الله عليها و بیان این ظلمها بوده اند لكن ظروف تقیه نمی گذاشته.

بنابراین هیچ دلیلی ندارد که کسی بگوید مصائب حضرت زهراء و عزای حضرت زهراء باید در مجلس خصوصی باشد. وقتی شرایط مقتضی تقیه نباشد، عزای ایشان باید احیا بشود و ذکر ظلم هایی که بر حضرت رفته است باید به صورت علنی انجام شود.

بنابر آیه مودت

«... قُلْ لاَ اِسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ اجْراً اِلاّ اَلمَودَّة في اَلْقُرْبِيِّ ...»(2)

... (ای پیامبر!) بگو پاداشی (برای رسالت) از شما درخواست نمی کنم، جز آن که مودت (و دوستی ژرف) ذی القربا (یم که واجب است).

محبت و اظهار آن به خاندان وحی فریضه است، و اقامه مجالس عزای آنان از جمله آن است، و توضیح آن در روایاتی است که حکایت می کند رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم در عقبه دوم از انصار در اول اسلامشان عهد گرفتند که نسبت به اهل بیت ایشان بیش از خانه خود توجه کنند به مدينه، و اهل بیت را حتی بر جان و مال و اهل خود مقدم بدارند و به آنان فرمود:

«... وَ أَشْتَرِطُ لِنَفْسِي أَنْ تَمْنَعُونَی مِمَّا تَمْنَعُونَ أَنْفُسَكُمْ وَ تَمْنَعُونَ أَهْلِي مِمَّا تَمْنَعُونَ

ص: 295


1- الأمالي، الشيخ المفيد: ص 338 المجلس40 ح3. الأمالي، الشيخ الطوسي: ص 115 مجلس 4ح178 - 32 از شیخ مفید مثل آن، و بشارة المصطفى: جزء 2 صفحه105 و 257 به سندش از شیخ طوسی مانند آن.
2- سوره (42) الشوری آیه 24.

اَهالِیَکُم وَ اَولادَکُم ...»(1)

... و برای جانم شرط می کنم که هر آن چه را که از جان خودتان منع می کنید بر جان من نیز همان کنید (از جانم دفاع نمایید) و منع نمایید از جان خاندان من هر آن چه را که از خاندان و فرزندانتان می کنید (از جان خاندانم دفاع نمایید) ...

و معمول ملل است که برای مصائبی که بر عزیزانشان وارد می شود اقامه عزا نمایند، و این از خواسته های رسول الله از انصار نیز بوده است و به تحقیق از همه مسلمانان.

و این که گفته شده دلیل خاص براقامه مجالس عزای حضرت زهراء سلام الله عليها وارد نشده است؛ باید گفت ورود دلیل خاص در امری است که ابهامی وجود دارد، و در همه احکام فرعی فقه نیز دلیل خاص نداریم.

* * *

آیا آیه 26 سوره نور دلالت برپاکی و نیکویی زنان پیامبر می کند

سؤال - برخی نادانان از پیروان ظالمین به آل محمد صلى الله علیهم اجمعین در شبکه ماهواره ای کلمه شبهه ای را نشر داده اند و چنین ادعا کرده اند که آیه 26 از سوره 24 النور «الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ ۖ وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ ۚ أُولَٰئِكَ مُبَرَّءُونَ مِمَّا يَقُولُونَ ۖ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ» درباره زنان پیامبر است و برپاکی و نیکویی همه آنها دلالت می کند. البته مقصود آنان عایشه و حفصه می باشد ...

جواب- امام علی بن الحسين زين العابدين عليهما السلام فرموده اند:

« الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَ أَعْدَائِنَا مِنِ الْحَمْقَاءِ».

سپاس خدای راست که دشمنان ما را از احمق ها قرار داد.

اینان همسران پیامبر را هم تراز ایشان می دانند. لکن این آیه بدان معنا نیست که زوجین از همه جهات مثل هم باشند. هم در جامعه و هم در تاریخ دیده شده است که یکی از زوجین، خوب، مؤمن و مستحق بهشت ولی دیگری بد، کافر، فاسق و مستحق آتش بوده است.

ص: 296


1- إعلام الوری: ج1 ص 141 فصل 7 و بحار الانوار، ج19 ص 12 ب5 از تفسیر قمی و ج19 ص 25 و 26 ب5 ح51 از المناقب و ج19 ص47 ب6 ح8 از إعلام الوری و قصص الأنبياء و تفسير قمی.

همسران نوح شيخ الأنبياء و لوط نبب مثالی براین مدعا هستند. چنانچه خداوند در آیات سوره تحریم می فرماید:

«ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ کفروا امرات نُوحٍ وَ امرات لُوطٍ كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ يُغْنِيا عَنْهُما ...»

خدا برای بیان حال کافران مثل زده، زن نوح و زن لوط را که تحت نکاح دو نفر از بندگان صالح ما بودند، به آن دو خیانت کردند، ...

این دو زن شوهران خود را قبول نداشتند و به آن ها خیانت می کردند، البته خیانت زن نوح پیغمبر مخالفت با رسالت وی و بدگویی از آن حضرت بوده است و به مردم می گفت: چون من همیشه با او هستم از حالات او باخبرم و او دیوانه است و فریب وی را نخورید. زن لوط نبی نیز قوم لوط را از وجود افراد تازه وارد باخبر می ساخت و اسرار خانه همسرش را به دشمنان آن حضرت می داد و موجب فتنه و فساد می شد. قرآن مجید صراحتا کلمه «خانتاهما» را درباره آنان به کار برده است.

اما برعکس آنان، آسیه زن فرعون جزو بهترین زنان دنیا است. شوهرش مستحق آتش و جهنم بود، ولى خود آسیه در زمره چهار زنی است که در قرآن از آنان نام برده شده و مستحق بهشت رضوان است. بنابراین، معنای آیه مذکور چنین است:

زنان ناپاك شایسته مردان ناپاك و مردان ناپاك نیز راغب به آنها هستند. زنان پاك لایق مردان پاك و مردان پاك نیز تمایل به آن ها دارند»

در حقیقت این آیه تفسیر آیه دیگری از همین سوره است که می فرماید:

«الزَّانِي لا يَنْكِحُ إِلَّا زانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَ الزَّانِيَةُ لا يَنْكِحُها إِلَّا زانٍ أَوْ مُشْرِكُ»

مرد زناکار جز با زن زناکار و مشرك، و زن زناکار جز با مرد زناکار و مشرك ازدواج

ص: 297

نمی کند، (این دو فرقه متمایل به هم می باشند).

بنابراین اگر برخی از زنان پیامبر هم برخلاف ایشان حرکت کرده اند یا تمرد نموده اند، خلاف نص آیات فوق نمی باشد.

الميزان و بیضاوی آنها را مردان و زنان گرفته اند چون این آیه پس از آیات زنا و لعان و افک واقع شده و می شود گفت زنان پاک مخصوص مردان پاک اند ... ولى «وَ اِوْلاَدَكُمْ أُولَئِكَ مَبِرُّونَ مِمَّا يَقُولُون» چنانکه در الميزان آمده قرینه مراد بودن مردان و زنان است که در صورت اول اگر مراد از «مَبِرُّونَ» مردان پاک باشند دیگر به تبرئه زنان پاک محلی نمی ماند چون «مَبِرُّونَ» همچنين خبيثون و طيبون شامل مردان و زنان است و مقصود از آیه عموم است و جریان افک و لعان یکی از مصادیق آن می باشد. در بحار الأنوار:84/88 ب20 ضمن جریان بحث حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام با معاویه و یارانش نقل شده که آن حضرت فرمود:

«الْخبيثَات اَلْخَبِيثِينَ وَ اَلْخَبِيثُونَ لِلخبيثات هُمْ وَاللَّهِ يَا مُعَاوِيَةُ أَنْتَ وَ أَصْحَابُكَ هَؤُلاَءِ وَ شِيعَتُكَ وَ الطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَ اَلطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ أُولَئِكَ مبرون مِمَّا يَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ هُم عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ وَأصحابُهُ وَ شِيعَتُهُ».

به خدا قسم ای معاویه «الْخبيثَات اَلْخَبِيثِينَ وَ اَلْخَبِيثُونَ لِلخبيثات» توو یاران و شیعیان تواند، «وَ الطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَ اَلطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ» على بن ابى طالب و یاران و شیعیان اویند.

اینان آیاتی از قرآن را که درباره افترا بستن آن ها به همسر طاهره پیامبر، حضرت ماریه است، فراموش کرده اند و این که کسی اگر سیب و یا حتی نسب با پیامبری نسبتی داشته باشد و از خانواده وی باشد، برای وی عدالت و شرافتی به بار می آورد، با توجه به آیاتی که ذکر می شود و خطاب های قرآن کریم به زنان پیامبر و تفسیر این آیات از اهل بیت نبوت و رسالت و شأن نزول این آیات معلوم می شود که تنها اگر به شرط «اَنِ اِتَّقَيْتَنَّ» عمل نمایند شرافت «أمومة

ص: 298

المؤمنین» را پیدا می کنند:

سوره (33) الأحزاب آیه 29:

«يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا فَتَعَالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَأُسَرِّحْكُنَّ سَرَاحًا جَمِيلًا»

ای پیامبر به زنان خود بگو: اگر زندگی دنیا و زیور آن را می خواهید بیائید به شما متاع بدهم و به زیبایی طلاقتان گویم.

سوره (33) الأحزاب آیه30:

«وَإِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالدَّارَ الْآخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنَاتِ مِنْكُنَّ أَجْرًا عَظِيمًا»

و اگر خدا و رسولش و قیامت را می خواهید، خدا برای نیکوکاران شما پاداش بزرگی آماده کرده است. سوره (33) الأحزاب آیه 31:

«يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَيْنِ ۚ وَكَانَ ذَٰلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرًا»

ای زنان پیامبر هر که از شما گناه آشکاری بکند، عذاب، دو برابر برای او اضافه می شود و این برخدا آسان است.

سوره (33) الأحزاب آیه 32:

«وَمَنْ يَقْنُتْ مِنْكُنَّ لِلَّهِ وَرَسُولِهِ وَتَعْمَلْ صَالِحًا نُؤْتِهَا أَجْرَهَا مَرَّتَيْنِ وَأَعْتَدْنَا لَهَا رِزْقًا كَرِيمًا»

و هر که از شما خدا و رسولش را اطاعت کند، و عمل صالح انجام دهد، پاداش او را دو برابر می دهیم و برای او روزی گوارا آماده کرده ایم.

ص: 299

سوره (33) الأحزاب آیه 33:

«يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ ۚ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفًا»

ای زنان پیامبر، اگر متقی باشید مانند دیگر زنان نیستید، صدای خویش را نازك نکنید تا بیماردل در شما طمع کند سخن به متعارف گوئید.

توجه شود به شرط آیه: «اَنِ اِتَّقَيْتَنَّ»

سوره (33) الأحزاب آیه 34:

«وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَىٰ ۖ وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ ۚ»

حال آن که عایشه برامام و خلیفه به حق رسول الله خروج نمود و بنابر گفته يعقوبي و نجمی و ابن الأثير30000 نفر کشته شدند که تمامی کشته های پنجاه غزوه و جنگ های فتح عراق و فارس و آذربایجان و مصر10000نفر بوده است.

این آیه نیز درباره آن دو زن پیامبر می باشد که خداوند آنان را امربه توبه می نماید به جهت مخالفت با رسول الله و خیانت به آن حضرت:

سوره (66) التحريم آيه 4:

«إِنْ تَتُوبَا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَا ۖ وَإِنْ تَظَاهَرَا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَجِبْرِيلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ ۖ وَالْمَلَائِكَةُ بَعْدَ ذَٰلِكَ ظَهِيرٌ»

اگر به خدا توبه کنید بایسته است که قلوب شما از حق منحرف شده و اگر بر علیه پیامبر همکاری کنید، بدانید که خدا حامی اوست و جبرئیل و نکو کار مؤمنان و فرشتگان بعد از آن ها كمك او هستند.

در این آیه مثال دو زن نوح و لوط را می فرماید:

ص: 300

سوره (66) التحريم آیه 10:

«ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَامْرَأَتَ لُوطٍ ۖ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَيْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ يُغْنِيَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَيْئًا وَقِيلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ»

خدا برای بیان حال کافران مثل زده، زن نوح و زن لوط را که تحت نکاح دو نفر از بندگان صالح ما بودند، به آن دو خیانت کردند، آن دو پیامبر چیزی از عذاب خدا را از آن دو زن کفایت نکردند، به آن دو گفته شد داخل آتش شوید با داخل شوندگان .

و درباره عموی پیامبر می فرماید: سوره (111) المسد آیه 2 -6:

«تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ*مَا أَغْنَىٰ عَنْهُ مَالُهُ وَمَا كَسَبَ*سَيَصْلَىٰ نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ*وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ*فِي جِيدِهَا حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ»

بریده باد هر دو دست ابي لهب و بریده گردید* ثروت و کسبش از هلاکت او کفایت نکرد* حتما به زودی در آتش شعله ور داخل می شود* زنش که هیزمکش است (نیز داخل آتش می شود)* و ریسمانی از لیف خرما به گردن دارد.

برخی از کارهای عایشه که شیعه و مخالفين به آن معترفند:

او در تمام دوران عمر خود آرام نبوده و همواره اعمالی را مرتکب می شده که سایر زنان پیغمبر حتى حفصه - چنین اعمالی را مرتکب نشده اند. بنابراین، اعمال عایشه که در کتاب های پیروان اصحاب سقیفه ملعونه هم فراوان به چشم می خورد، تاریخ زندگی او را لکه دار نموده است.

شیعیان، عایشه را نه فقط به خاطر مخالفت هایش با امام علی و امام حسن و اهل بیت طهارت علیهم السلام بلکه به دلیل آزار و اذیتی که حتی به خود پیغمبر میکرد، مورد انتقاد قرار می دهند. او بارها از دستورات رسول الله صلى الله عليه و آله سرپیچی کرد و علی رغم

ص: 301

آگاهی از آیه شریفه:

«إنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا والآخِرَةِ وأعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِيناً»

آنان که خدا و رسول او را آزار و اذیت کنند خدا آنان را در دنیا و آخرت لعنت کرده و برای آنان عذاب بزرگی مهیا ساخته است.

موجبات ناراحتی پیامبر را فراهم می نمود.

برای مثال غزالی در جزء دوم إحیاء العلوم، و ملا علی هندی در جلد هفتم کنزالعمال، ابویعلی در مسند و ابوالشيخ در کتاب امثال آورده اند که:

روزی ابوبکر به ملاقات دخترش عایشه رفت. بین پیغمبر و عایشه ناراحتی پیش آمده بود، لذا پیغمبر ابوبکر را به قضاوت طلبید. عایشه در وقت سخن گفتن: اهانت می کرد و به پیغمبر می گفت: «در گفتار و کردارت عدالت پیشه کن!» این کلمات اهانت آمیز چنان در ابوبکر تاثیر گذاشت که بلافاصله سیلی محکمی بر صورت دخترش نواخت و خون بر جامه اش سرازیر گشت.

غزالی نیز در همان کتاب نقل نموده که:

وقتی ابوبکر وارد منزل دخترش عایشه شد، دریافت که رسول الله صلى الله علیه و آله از عایشه ناراحت است. لذا خواست تا میان آنها قضاوت کند. پیغمبر خطاب به عایشه گفت: تو می گویی یا من بگویم؟ عایشه در پاسخ گفت: شما بگویید. لکن به جز حرف راست و سخن حق چیزی نگویید!!. سپس در جمله دیگری گفت: تو همان کسی هستی که فکر می کنی پیغمبر خدایی!؟.

اگر کتب غزالی، تاریخ طبری، مسعودی، ابن اعثم کوفی و سایر پیروان آنان مطالعه شود، ملاحظه می شود که عایشه را متمرد اوامر خدا و رسولش خوانده اند. مگر در سوره احزاب خطاب به تمام زنان پیغمبر نیامده است که:

ص: 302

«وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى».

در خانه هایتان نشسته و آرام گیرید و بدون ضرورت و حاجت بیرون نروید و مانند زمان جاهلیت خودآرایی و آرایش نکنید.

به همین دلیل تمامی همسران رسول الله دستور قرآن را اطاعت نمودند و به غیر از موارد ضروری، از خانه بیرون نرفتند. برای مثال وقتی که از سوده پرسیدند که چرا حج عمره نمی روی؟ گفت يك بار حج بر من واجب بوده که به جای آورده ام و از این به بعد باید اطاعت امر حق «وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ» را بکنم. ایشان تا زنده بود همین کار را انجام داد.

قرآن مجید شرط فضيلت زنان پیغمبر را تقوای آنان دانسته و می فرماید:

«يَا نِسَاءَ اَلنَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَاحِد مِنَ اَلنِّسَاءِ إِنِ اِتَّقَيْتَنَّ».

ای زنان پیامبر مانند دیگر زنان نیستید و از آنان برترید، اگر متقی وخداترس باشید.

در میان همسران پیامبر، عایشه و حفصه مستثنی بودند و از آیات شریفه قرآن تمزد می کردند و عایشه بیشتر.

عایشه بازیچه دست طلحه و زبیر شد و به جای نشستن در خانه، به بصره رفته دستور داد تا موهای سر و صورت و ابروان عثمان بن حنیف - والی منصوب امام على علیه السلام- را در بصره کندند و پس از ضرب و شتم، او را با تازیانه اخراج نمودند و بیش از یک صد نفر از مردم بي دفاع آن سامان را به قتل رساندند که چهل نفر آن ها در مسجد کشته شدند- به نقل از ابن اثیر، مسعودی، طبری و ابن ابی الحدید - آن گاه خود با پوست پلنگ و زره پوش، همانند یک مرد جنگی زمان جاهلیت برشتری که عسکر نام داشت سوار شد و به میدان آمد. در صورتی که همان طلحه و زبیر و دیگران ، زنان خود را در خانه نشاندند ولی زوجه پیامبر خدا را با اوصاف فوق به میدان کارزار و نبرد با على علیه السلام فرستادند. همان امیرالمؤمنینی - على عليه السلام- که سه جلد از کتاب صد جلدی حافظ ابن عساکر، در مناقب وی می باشد.

ص: 303

در این کارزار که به دلیل حرکت عایشه اتفاق افتاد- خون سی هزار نفر ريخته شد.

و جنگ عایشه با على عليه السلام روی عداوت و دشمنی با وی بوده و پیامبر خدا صلى الله علیه و آله یکی از نشانه های کفر و نفاق را بغض و جنگ با على عليه السلام بیان نموده است. میر سید علی - فقیه همدانی شافعی- در جلد سوم مودة القربی از خود عایشه نقل میکند که پیامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

خداوند با من عهد نموده که هر کس بر على خروج کند کافر است و جایگاهش در آتش می باشد.

نکته جالب توجه آن است که علی رغم پاسخ عایشه، وقتی از خود عایشه پرسیدند که چرا با شنیدن چنین حدیثی برعلى علیه السلام خروج کردی؟ گفت:

این حدیث را فراموش کرده بودم تا آنکه در بصره به یاد آوردم.

تاریخ درباره این حرکت عایشه چنین می نویسد: روزی که از مکه به قصد چنین نبردی حرکت نمود، تمامی دوستانش و حتی زنان پاك رسول الله صلى الله عليه و آله او را از انجام چنین حرکتی منع کردند، و یاد آوری نمودند که مخالفت با علی، مخالفت با پیغمبر است. مورخین عامه نقل میکنند که پیامبر خدا صلى الله علیه و آله به عایشه فرمود:

بترس از آن راهی که سگ های حواب برتو پارس کنند.

زمانی که عازم بصره بود، اول شب به آب بنی کلاب رسید. سگ ها اطراف محمل او را گرفته و پارس نمودند.

عایشه نام این محل را پرسید، گفتند: «حوأب» است ولی در عین حال باز هم اسیر توطئه طلحه و زبیر بود و به راه خود ادامه داد.

پس از شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام نیز سوار قاطر شد و راه را بر جنازه سبط اکبر پیغمبر، یعنی بر جنازه امام حسن علیه السلام بست و اجازه نداد تا امام حسن علیه السلام را

ص: 304

کنار قبر پیغمبر دفن کنند. مردان بنی هاشم شمشیرها را کشیدند تا او را از سر راه دور کنند، اما امام حسین علیه السلام جلوگیری نموده و فرمود:

برادرم وصیت نموده که راضی نیست به اندازه سرسوزنی در پی جنازه اش خون بریزد.

لذا جنازه را برگرداندند و در قبرستان بقیع به خاك سپردند. مطالب فوق را یوسف سبط بن جوزی در تذکرة الخواص، مسعودی در مروج الذهب، ابن ابی الحدید در جلد چهارم شرح نهج البلاغه، محمد خواوند شاه در روضة الصفا، احمد بن محمد حنفي در ترجمه تاریخ اعثم کوفی و نیز ابن شحنه در روضة المناظر آورده اند. مخصوصا مسعودی از قول ابن عباس روایت می کند که خطاب به عایشه گفت:

آیا روز جمل تو را بس نیست تا این که امروز سوار قاطر شوی و راه را بر جنازه پسر پیامبر خدا ببندی؟ گاهی سوار شتر، گاهی سوار قاطر و اگر زنده بمانی سوار فیل نیز خواهی شد کنایه از این که به جنگ خدا نیز خواهی رفت.

و محمد ابن جریر طبری و ابوالفرج اصفهانی در مقاتل الطالبيين آورده اند:

چون خبر شهادت امام على علیه السلام به گوش عایشه رسید، سجده شکر به جای آورد و اظهار شادمانی و سرور کرد!!. زینب دختر ام سلمه که در آن جا حاضر بود از عایشه پرسید: آیا سزاوار است که از کشته شدن على عليه السلام این گونه به وجد آیی، شادمانی کنی و سرود بخوانی؟ عایشه که می خواست کار خود را توجیه نماید گفت: سهوا از روی فراموشی این طور شد و به حال خودم نبودم، اگر دوباره این

حالت به من دست داد یادآوری نمایید تا نگویم!.

علاوه براین ابن ابی الحدید در جلد دوم شرح نهج البلاغه، مسعودی در أخبار الزمان وسبط ابن جوزی در تذکرة الخواص و دیگران نقل می کنند که:

عایشه همواره از عثمان بدگویی می کرد تا جایی که فریاد زد «این پیر خرفت را که

ص: 305

کافر شده بکشید» ولی به محض کشته شدن عثمان، بهانه ای پیدا کرد تا با امام على عليه السلام مخالفت ورزد، و او را قاتل عثمان بخواند.

در پاسخ به عده ای از طرفداران متعصب که معتقدند او توبه کرده و خداوند اشتباهاتش را عفونموده است، باید یادآوری نمود: ابن قتیبه در المعارف، حاکم نیشابوری در المستدرك، محمد بن يوسف زرندی در کتاب اعلام سيرة التي و ابن البيع نیشابوری نقل کرده اند که:

عایشه به عبدالله زبير وصیت کرد که: مرا پهلوی پیغمبر دفن نکنید و در بقیع نزد خواهرانم دفن کنید، چون که می دانم بعد از پیامبر خدا چه کارهایی انجام داده ام.

عایشه نه فقط پیامبر خدا، امیرالمؤمنين و اولادش را اذیت می کرد، بلکه به سراغ سایر همسران رسول الله صلى الله عليه و آله می رفت تا آن ها را بفریبد و در این قضایا همراه و هم داستان خود سازد، اما خوشبختانه هرگز موفق نشد. واقعه زیررا ابن ابی الحدید از تاریخ ابي مخنف لوط بن يحيی درباره عایشه نقل می کند:

ام سلمه هم برای انجام حج مشرف شده بود. چون شنید که عایشه به خون خواهی عثمان برخاسته و عازم بصره است، بسیار متأثر شد و در مجالس به بیان فضایل امام على علیه السلام می پرداخت. عایشه به ملاقات او شتافت تا او را بفریبد و هم دست خود ساخته و به بصره برد. ام سلمه گفت: تا دیروز آن همه دشنام به عثمان می داد و او را پیر خرفت می نامیدی و قتلش را واجب می شمردی. حالا خونش را بهانه کرده ای و در مقابل على علیه السلام می ایستی!! به یادت می آورم روزی را که من و پیامبر خدا به خانه تو آمدیم، در آن میان علی علیه السلام نیز وارد شد و با پیغمبر صلى الله عليه و آله نجوا نمود، نجوای آنان طول کشید، تو خواستی بر آن حضرت هجوم بری و من ممانعت کردم، اما گوش ندادی و بر آن بزرگوار حمله بردی و اعتراض کردی که هرنه روز یک روز نوبت من می شود، آن هم تو آمدهای و پیغمبر را

ص: 306

مشغول نموده ای. پیغمبر صلى الله عليه و آله غضبناک و صورت مبارکش سرخگون شد و به تو گفت: کنار برو، به خدا سوگند که احدی از اهل بیت من با علی دشمنی ننماید، مگر آن که از ایمان بیرون رفته باشد. سپس تو نادم و پشیمان برگشتی. عایشه گفت: آری به خاطر دارم. ام سلمه ادامه داد: روزی تو مشغول شستشوی سر مبارك پیامبر بودی، من غذای حیس تهیه می کردم. آن حضرت فرمود: کدامیک از شما صاحب شتر گنه کاری هستید که سگ های حواب بر او پارس نمایند و در پل صراط به روافتد. من گفتم یا رسول الله ! به خدا و رسولش پناه می برم. آن گاه حضرت دست بر پشت تو زد و فرمود: بپرهیز از این که آن شخص تو باشی. سپس عایشه تأیید کرد که آری به خاطر دارم. مجددا ام سلمه گفت: در یکی از سفرها من و تو همراه پیغمبر بودیم و امام على عليه السلام کفش های ایشان را می دوخت، و ما در سایه درختی نشسته بودیم. پدر تو ابوبکر و عمر آمدند، وقتی اجازه ورود خواستند من و تو به پشت پرده رفتیم. پس از مدتی گفتگو با رسول الله صلى الله عليه و آله پرسیدند: یا رسول الله! ما قدر مصاحبت تو را نمی دانیم پس ما را تعلیم ده و بفرمایید چه کسی خلیفه و جانشین شما بر ما باشد تا بعد از شما پناهگاه ما باشد. پیغمبر فرمود: من مرتبه، مقام و مكان او را می شناسم ولی اگر او را معرفی کنم، همان طور که بنی اسرائیل از اطراف هارون متفرق شدند، شما نیز او را تنها خواهید گذاشت. سپس ابوبکر و عمر سکوت اختیار کرده و بیرون رفتند. پس از آن ما از پشت پرده بیرون آمدیم. من از ایشان سؤال کردم: یا رسول الله! چه کسی بر آنها خليفه می باشد؟ ایشان فرمود: همان کسی که کفش های پاره مرا می دوزد. گفتم: یا رسول الله! به جز على عليه السلام کسی کفش شما را نمی دوزد. رسول الله صلى الله عليه و آله فرمود: همان على خلیفه است. عایشه مجددا آن را نیز تأیید کرد. سپس ام سلمه به عایشه

ص: 307

گفت: با وجود این که همه این احادیث را می دانی، پس عازم کجا هستی؟ ولی او گفت برای اصلاح بين مردم می روم!!

آیا بازهم می توان گفت: عایشه فریب خورده بود یا فراموشی بر او غلبه کرده بود ؟!!

* * *

آیا اهل بیت اطهار شبیه دیگر مخلوقاتند؟

سؤال - قال امیرالمؤمنین علیه السلام اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلدَّالِّ عَلَى وَجُو بِخَلْقِهِ وَ بمحدَثِ خَلْقِهِ عَلَى اِزَلِيَّتِهِ وَ بِاشْتِبَاهِهِمْ عَلَى أَنْ لاَ شَبَّةَ لَهُ... یعنی ستایش خداوندی را که با آفرینش بندگان به هستی خود راهنمایی فرمود و آفرینش پدیده های نو، به ازلی بودن او گواه است و شباهت داشتن مخلوقات به یکدیگر دلیل بر بی همتایی اوست (نهج البلاغه خطبه 152). آیا می توان گفت اهل بیت شبیه مخلوقات هستند تا دلیل بر بی همتایی خدا باشد؟

جواب- بله می توان چنین گفت ولی تنها در یک مورد: «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ» يعنى في الخلق إنه مثلهم مخلوق. معصومین علیهم السلام، فقط و فقط در خلق شدن، مانند سایر مخلوقات، آفریده شده هستند اما در هر چیزی جز این، هیچ وجه اشتراکی با غیر خویش ندارند. و مخلوق بودن ایشان، دلالت بر وجود خالق ایشان و بی همتایی او دارد: كل مخلوق يدل على خالقه.

آیا اهل بیت اطهار که قبل از مکان خلق شدند کیفیت دارند؟

سؤال امام رضا عليه السلام می فرمایند: او "مکان" را مکان نمود و او بود در حالی که مکان وجود نداشت. او "کیفیت" را کیفیت فرمود و او بود در حالی که کیفیت وجود نداشت. پس او را متصف به کیفیت و مکان نمی توان شناخت. با هیچ حسی ادراک نمی شود و با هیچ چیزی مقایسه و سنجیده نمی گردد (چون هیچ چیز مانند او نیست).

اهل بیت نیز قبل از مکان بوده اند پس دارای کیفیت نداشته و شبیه خدا هستند. درست است؟

جواب- خداوند در هیچ چیز با هیچ یک از مخلوقات خویش مقایسه نمی شود تا سخن از وجه

ص: 308

تشابه به میان آید. و آنچه مسلم است این که الله تعالى خالق و آفریننده است و غیر او، همه مخلوق هستند و در این اصل، فرقی میان معصومین علیهم السلام و غیر ایشان نیست. نور حضرات محمد و آل محمد صلى الله عليهم قبل از زمان و مکان خلق شده اند، ضمن این که مکان داشتن ، «یکی» از کیفیات مخلوقات است، از کجا ثابت کردید اگر چیزی در مکان نباشد، به این معناست که سایر کیفیت ها نیز از او مرفوع است؟

* * *

آیا در ذات اهل بیت اجزاء وجود دارد ... ؟

سؤال - امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: او آن است که در ذاتش اجزای گوناگون وجود ندارد، و کمالش تجزیه عددی و شمارشی نمی پذیرد. کافی،18/8 ، التوحید، 73؛ بحارالانوار، 4/ 221.

و هر کس او را دارای اجزا بداند موصوفش دانسته، و هر کس او را وصف کند نسبت به او الحاد ورزیده است. التوحید، 34؛ عيون الاخبار،1/149؛ تحف العقول، 161؛ بحارالانوار،229/4.

و هرکس دارای اجزایش بداند او را نشناخته است. نهج البلاغه، خطبه اول.

آیا در ذات اهل بیت اجزا وجود دارد که بتوان برای شبیه نبودن اهل بیت به خدا از این موارد استفاده کرد؟

جواب - هیچ یک از مخلوقات (به طور عام و مطلق) هیچ وجه تشابهی با ذات حق تعالی ندارند، وحضرات اهل بیت علیهم السلام نیز مراتب و اجزاء از جسم و روح و ... دارند.

* * *

آیا اهل بیت کم و کیف دارند و پذیرای جزء و قسمت می شوند؟

سؤال - امام جواد عليه السلام می فرمایند: هر چیزی جز خداوند یگانه، قسمت پذیر است. خداوند یکتایی است که نه در تصور قابل انقسام است و نه جزء بردار و نه در وهم به کمی و زیادت وصف شود. چرا که هر چیزی که پذیرای قسمت و جزء باشد، یا در تصور کمی و زیادی را بپذیرد، مخلوق است و دلالت دارد که او را خالقی می باشد. التوحید، ص193 ، بحار الأنوار: ج4 ص 153.

ص: 309

آیا اهل بیت هم کم و کیف دارند و پذیرای جزء و قسمت می شوند؟

جواب- البته که وجود گرامی حضرات معصومین علیهم السلام، كم و كيف دارد و پذیرای جزء و قسمت است. آنان جسم دارند، و پنج روح و کیفیت دارند.

سؤال - جزء داشتن و قسمت پذیرفتن را به ذات او راه نیست. بحارالانوار، 4 / 319؛ نهج البلاغه، خطبه 85 در این مورد آیا اهل بیت قسمت پذیرند و یا جزء دارند؟

جواب- جسم آنان مرکب است.

* * *

ازلی بودن ذات الله تعالی

سؤال - امام کاظم علیه السلام: تنها او ازلی است، و جزاو همه اشیا حادث و مخلوقند، فراتر است از داشتن صفات مخلوقات و همانندی با آنها؛ فراتری بزرگی التوحید، 38، باب التوحيد ونفي التشبيه.

امام کاظم علیه السلام: اوست خداوند غیر قابل شناخت آگاه شنوای بینای یکتای یگانه بی مانندی که هیچ چیز از او صادر نشده و او خود نیز از چیزی پدید نیامده، و هیچ چیزی مانند او نیست. آفریننده اشیا، و خالق اجسام، و پدید آورنده صور است. اگر چنان بود که ایشان می پندارند، خالق و مخلوق و آفریننده و آفریده شده تفاوتی نداشتند، در حالی که او آفریننده و خالق است. فرق است بین او و اجسام و صوری که او آنها را آفریده است، زیرا هیچ چیزی مانند او نیست، و او نیز مانند هیچ چیزی نمی باشد بحارالانوار،230/4 ؛ التوحید، 40.

در حدیثی داریم که پیامبر فرمودند: خداوند فرمود: یا محمد! إن فضلك على جميع الأنبياء و المرسلين و الملائكة المقربين كفضلي- و أنا رب العزة - على سائر الخلق أجمعين؛ ای محمد! همانا فضیلت و برتری تو بر تمام پیامبران و فرستادگان و فرشتگان، مانند برتری من بر سایر آفریدگان است. ولی در این جا همانندی ندارد؟

جواب- حديث مذکور بیانی است برای تقریب معنا به ذهن مخلوق به قصد تفهيم عظمت جایگاه و اهمیت شناخت پیامبر اکرم صلى الله عليه و آله دقت کنید «همانا فضیلت تو بر تمام پیامبران و فرستادگان و فرشتگان، به منزله فضیلت من بر سایر آفریدگان است» این فقط

ص: 310

یک تشبیه در نسبت برای تقریب معنا به ذهن مخاطب است و نه بیان شباهت یا عینیت ذات رسول الله با ذات احدیت .

* * *

قدیم بودن اهل بیت به چه معنی است؟

سؤال - در توحید صدوق ص 472 وقتی به خدا قدیم می گوییم برای این است که خبر می دهیم او بر همه چیز مقدم است و آفریده ها قدیم نیستند چون آغاز و پایانی دارند. آیا منظور از آفریده ها اهل بیت هم هستند چون آنها آغاز دارند ولی پایان ندارند؟

جواب- اهل بیت علیهم السلام نسبت به تمامی مخلوقات قديم هستند به این معنا که پیشینه دارند ولی نسبت به ذات باری تعالی، هرگز. درباره باقی بودن وجه الله و پایان نداشتن اهل بیت عليهم السلام نیز اراده خداوند بر این موضوع تعلق یافته است تا ایشان پایانی نداشته و باق به اراده خداوند باشند.

* * *

آیا با خدا کسی بود؟

اشاره

سؤال - امام رضا علیه السلام فرمودند:... چیزی با خدا نیست و نبوده است در بقاء او و باطل است قول کسی که گمان کرده است که پیش از خدا یا با خدا چیزی بود. اهل زاویه می گویند که منظور از چیزی با خدا نبوده، همه مخلوقات است نه اهل بیت مانند بسیاری دیگر از سخنان اهل بیت که مخلوقات را از اهل بیت جدا می کنند از شریفیان یکی بود یکی نبود غیر از خدا کسی نبود را پرسیده اند گفته یعنی یکی بود و چهارده تا بود. توضیح بفرمایید؟

جواب- اگر مراد آنان این باشد که تا خالق بوده آنان نیز بوده اند پس با او قديم و ازلی بوده اند که تعدد قدماء می آید که باطل و کفر است.

* * *

گویند:اگر وحدت وجود نباشد وجود حق محدود خواهد بود

سؤال - فلسفه و عرفان می گوید: از عجایب امور این که بسیاری از اهل قشر این همه آیات و

ص: 311

احادیث و مخصوصا کلام امیرالمؤمنین علیه السلام را می بینند که صریح در وحدت وجود است و خودشان می گویند وجود حق نامحدود است، آن گاه قائل به وحدت وجود نمی شوند! و اگر وحدت وجود صحیح نباشد، باید حق تعالی محدود باشد کتاب انه الحق" ... ص46.

آیا این سخن درست است؟

جواب- آشکار است که مراجعه و مطالعه متونی از این دست، تنها در صورتی جایز است که منحصر به منظور مبارزه و احتجاج بر پیروان آن صورت گیرد و در غیر این صورت، چنان چه کسی نتواند درستی یا نادرستی این متون را دریابد، مراجعه به آن ها برای وی حرام شمرده شده و گناه بسیار بزرگی است.

اما درباره اندیشه بیان شده، خداوند خود مکان ها و کیفیات را آفریده است و هرگز ذات حق

جل جلاله به مخلوقات خویش (یعنی زمان و مکان داشتن، کیفیت داشتن یا حتی کیفیت نداشتن) توصیف نمی شود؛ و چون نویسنده می دانسته اگر از جانب خودش، با این صراحت چنین کفر عظیمی را بر مبنای چنان ادعای عظیمی بیان کند، مطرود خواهد بود (هرچند خود را در منجلاب تشبیه بلکه عینیت غرق ساخته است)، به همین دلیل اندیشه اش را به طرزی موذیانه به فلسفه و عرفان نسبت می دهد تا در مقام مخاصمه، کلمات نقضى داشته باشد و بتواند دم خویش را از درگیری با تله، نگه دارد.

این اندیشه و بیان، عین کفرو کفر عینی و در تناقض با خیل عظیمی از آیات و احادیث بوده ضمن این که مستقیما و مکررا از جانب حضرت حق جل و على، و پیشوایان هدایت گری منقضی و مطرود اعلام شده است (به آیاتی که بر مخلوق بودن عالم دلالت می کند، مراجعه بفرمایید)؛ و اندیشه هایی از این دست، جز قیاس های شرک آلود شیطانی منشأ دیگری ندارد و گرنه چرا تفاوت میان شیطان و رحمان در این اندیشه ها نقض می شود؟ و این دقیقا عکس آن چیزی است که جلوه داده شده است، موجودیت قائل بودن برای غیر خدا، نقض وجود الام نیست بلکه همه را عين او خواندن، عاجز اعلام نمودن او از خلق موجودات است. یعنی این

ص: 312

کلام نیازی به پاسخ ندارد بلکه بطلان خویش را در خود دارد.

* * *

آیا خالق درون و داخل دارد؟

سؤال - پیامبر فرمودند رب زدني تحيرا فیک مناقب العارفین ص 526 به نقل از صدری نیا. از امام حسین علیه السلام در حدیث است که خدا درون ندارد ولی می بینیم که رسول الله اینجا کلمه فیک را به کار برده اند؟

جواب- «في» در زبان عربي، الزاما به معنای درون نیست (بلکه معانی متعددی دارد مثلا درباره درون، در میان و ...) به خصوص زمانی که درباره ذات حق جلت عظمته به کار رود (مانند جهاد في الله، حب و بغض في الله) و چنان چه صحت اسناد و صدور حدیث مذکور را بپذیریم، باز هم بسیار سطحی نگری است که هر «في» را درون معنا کنیم، آن هم وقتی با یادآوری فرمایش سیدالشهداء عليه السلام، احتجاج بر خویش کنیم.

* * *

امام رب الأرض است یعنی ...؟

سؤال - انی قوم امیرالمؤمنین علیه السلام فقالوا: السلام علیک یا ربنا فاستتابهم فلم يتوبوا... کافی ج7 ص257 در حالی که در احادیث داریم «رب الأرض»، امام الارض هستند. چگونه با هم جمع می شود؟ آیا به اندازه ظرفیت افراد گفته اند مثل احادیثی که بعضا در حال تقیه یا نسبت به ظرفیت بیان می کنند؟ پس در حدیثی که صحبت از هوگفتن است، آن جا هم ظرفیت نبوده است؟

جواب۔ چنان چه احادیث مذکور درباره «رب» خواندن مولانا امیرالمؤمنين عليه السلام را به طور کامل مورد مطالعه و بررسی قرار دهید متوجه می شوید که مقصود آن افراد از «رب»، خالق احد بوده است و گرنه مولانا يعسوب الدين براساس کدامین حق و عدل، کسانی را که ظرفیت درک مقام شامخ ایشان را نداشتند، محکوم به حکم اعدام نموده و معدوم نمودند؟ وما مولا امیرالمؤمنين علي عليه السلام را عادل می دانیم، آنچه وهابیون را وهابی ساخته (مقصود

ص: 313

اقشار خاص آنان نیستند بلکه مقصود عوام ایشان است) و آنچه غالیان را اهل غلق نموده است و نیز بسیاری دیگر از پیروان مکاتب انحرافی که خود را بسته به دین اسلام و ولایت مولانا امیرالمؤمنين عليه السلام می دانند، همین سطحی نگری و تفسیر به رأی کلام الله و کلام آل الله عليهم السلام است. بسیار در این وادی باید مراقب بود که روی آوردن به آیات و احادیث و تفسیر به رأی یا تکیه به ظاهر آنها، راه خطای رفته ایست که آینه عبرتش در برابر دیدگان ما قرار دارد.

در ضمن قیاس پایانی صورت گرفته نیز بسیار بی جا بوده و هیچ وجهی در آیات و احادیث ندارد زیرا در اعتقاد به توحید هیچ تقیه ای نیست چه رسد اعتقاد به شرک و شریک قائل شدن برای پروردگار متعال که در غیر این صورت، این همه کلام و نامه از معصومین درست و لعن و مطرود ساختن غلات صادر نمی شد. سخن بسیار است و مجال کوتاه ، فافهم.

* * *

اگرغالی دوستدار اهل بیت باشد بخشوده است؟

سؤال - در بحث با گروه زاویه قضیه حضرت نوح را بیان کردیم که خدا قوم و خویشی با کسی ندارد و گفت یا نوح انه ليس من اهلک. به ما گفته اند که فرزند نوح دوست دار بت پرستان و کفار بود و پدرش را قبول نداشت ما که اهل بیت را دوست داریم و با قاتلین ایشان هم بد هستیم و لعن می کنیم همان هایی را که اهل بیت دستور لعن داده اند و اگر سراغ آثار سنی ها هم برویم خودشان ما را می بخشند چون قبل از خلقت ما خدا عهد کرده که دوست دار فاطمه علیها السلام را ببخشد. بفرمایید ما چه جوابی بدهیم در حالی که واقعا پسر نوح دوست دار و پیرو دشمنان پدرش بوده ولی اینها غاصبان و قاتلان اهل بیت را دوست ندارند؟

جواب- این حدیث شریف، سخن را در این باب تمام می نماید امام محمدباقر عليه السلام فرمودند:

«يا معْشرَ الشيعة شِيعَة ال مُحَمَّدٍ! ... وَ اَللَّهِ مَا مَعَنَا مِنَ اَللَّهِ بَرَاءَةٌ وَ لاَ بَيْنَنَا وَ بَيْنَ اَللَّه

ص: 314

قُرَّابَهُ وَ لاَ لَنَا عَلَى اَللَّهِ حُجَّةٌ وَ لا نَتَقَرَّبُ اِليَّ اللّه اِلاّ بِالطَّاعَةِ فَمَن كَانَ مِنْكُمْ مُطِيعاً لِلَّهِ تَنْفَعُهُ وَلاَيَتُنَا وَ مَنْ كَانَ مِنْكُمْ عَاصِياً لِلَّهِ لَمْ تَنْفَعْهُ وَلاَيَتُنَا وَيْحَكُمْ لاَ تَغْتَرُّوا وَيْحَكُمْ لاَ تَغْتَرُّوا».(1)

ای گروه شیعه، شیعیان آل محمد! ... به خدا سوگند، برگ رهایی (از آتش و عذاب الهی) نزد ما نیست، و میان ما و الله خویشاوندی نیست، و بر خدا حجتی نداریم، و جز با فرمان برداری به خدا تقرب نمی جوییم. بنابراین هرکس از میان شما که فرمان بردار الله باشد ولایت ما اهل بیت او را سود می بخشد، و هرکس از میان شما سرپیچاننده از فرمان الهی باشد ولایت ما او را سودی نمی بخشد. وای بر شما، مغرور نشوید.وای بر شما، مغرور نشوید.

چنان چه می بینید مخاطب کلام امام شیعیان آل محمد هستند.

اما درباره این که آقایان اظهار می کنند که ما اهل بیت را دوست داریم و قاتلان ایشان را لعنت می کنیم، در باب دوستی اهل بیت علیهم السلام، حديث افتراق امت حجت را تمام می سازد که از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم، مولانا امیرالمؤمنين و امام باقر عليه الصلوة والسلام وارد شده است که به یک مورد اشاره می شود: مولانا امیرالمؤمنین سلام الله علیه دربارهی تفرقه در میان امت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم به بزرگ یهودیان فرمودند:

بر چند فرقه متفرق شده اید؟

گفت: فلان تعداد فرقه. امیرالمؤمنين عليه السلام فرمودند:

دروغ گفتی.

سپس رو به مردم کردند و فرمودند:

«وَ اَللَّهِ لَوْ ثُنِيَتْ لِيَ الوِسادَةُ لَقَضَيْتُ بَيْنَ أهلِ التَّوْراةِ بِتَوْرَاتِهِم وبَيْنَ أَهْلِ الإِنْجِيلِ بِإِنْجِيلِهِم وَ بَيْنَ أَهْلِ الزَّبور بِزَبُورِهِمْ وَ بَيْنَ أَهْلِ اَلْقُرْآنِ بُقرَانُهُمْ اِفْتَرَقَتِ اَلْيَهُودُ عَلَى

ص: 315


1- الكافي: ج2 ص 75 باب الطاعة والتقوى ... ح6.

إِحْدَى وَ سَبْعِينَ فِرْقَةً سَبْعُونَ مِنْهَا فِي النَّارِ وَ وَاحِدَةٌ نَاجِيَةٌ فِي الْجَنَّةِ وَ هِيَ اَلَّتِي اِتَّبَعَتْ يُوشَعَ بْنَ نُونٍ وصِيَّ مُوسَى عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَافْتَرَقَتِ النَّصَارَى عَلَى اثْنَتَيْنِ وسَبْعِينَ فِرْقَةً إِحْدَى وسَبْعُونَ فِرْقَةً فِي النَّارِ وَ وَاحِدَةٌ بِالْجَنَّةِ وَهِيَ اَلَّتِي اِتَّبَعَتْ شَمْعونَ اَلصَّفَا وَصِيَّ عِيسَى عَلَيَّ اَلسَّلاَمُ وَ تَفْتَرِقُ هَذِهِ اَلْأُمَّةُ على ثَلاثٍ وسَبْعِينَ فِرْقَةً اثْنَتَانِ وسَبْعُونَ فِرْقَةً في النَّارِ وَ وَاحِدَةٌ فِي الْجَنَّةِ وهِيَ الَّتي اتَّبعَت وصيَّ محمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ . و ضرب بيده على صدره . ثُمَّ قَالَ : ثَلَاثَةَ عَشَرَ فِرْقَةُ مِنَ الثَّلَاثِ وَ سَبْعِينَ فِرْقَةً کلها تَنْتَحِلُ مَوَدَّتِي وَ حُبِّي وَاحِدَةٍ مِنْهَا فِي الْجَنَّةِ وَ هِيَ النَّمَطُ الْأَوْسَطِ وَ اثْنَتَا عَشْرَةَ فِي النَّارِ» .(1)

به خدا سوگند! اگر برای من (برای حکم کردن) جایگاه خاص نهاده می شد، به يقين حکم می کردم در میان اهل تورات به تورات آنان، و میان اهل انجیل به انجيل آنان و بين اهل زبور به زبور آنان و بين اهل قرآن به قرآن آنان. يهود بر هفتادویک فرقه متفرق شدند که هفتادتای آن ها در آتش و یکی نجات یافته و در بهشت است و آن فرقه ای است که يوشع بن نون، وصی حضرت موسی علیه السلام را متابعت کرد. و مسیحیان به هفتاد و دو فرقه متفرق شدند، هفتاد و یک فرقه در آتش و یک فرقه در بهشت است و آن فرقه ای است که از شمعون الصفا وصی حضرت عیسی علیه السلام پیروی نمود. و این امت بر هفتاد و سه فرقه متفرق خواهند شد، هفتاد و دو فرقه در آتش و یکی در بهشت است و آن فرقه ای است که از وصی حضرت محمد صلى الله عليه و آله پیروی نمود . و در این حال با دست بر سینه ی مبارک خود، زدند . سپس فرمودند: سیزده فرقه از هفتاد و دو فرقه، همگی خود را بسته به دوستی و محبت من می دانند، یکی از آنها در بهشت است و اوست راه وسط و دوازده تای دیگر در آتش اند.

بنابراین صرف إظهار محبت نسبت به اهل بیت علیهم السلام، وسیله رفتن به بهشت نیست.

ص: 316


1- الأمالي، الشيخ الطوسي: ص523-524 ح1159/66 ، بشارة المصطفى صلى الله عليه و آله: ص334 ح 22، الإحتجاج: ج1 ص391 - 392 با اختلاف کمی نسبت به یکدیگر حدیث را نقل کرده اند.

درباره این که آقایان اظهار می کنند که با دشمنان اهل بیت، دشمن هستند و آنان را لعنت می کنند، این آقایان با ترویج عقائد باطل فلاسفه و صوفیه، حق اهل بیت را به دیگری داده اند و به جای روان شدن در پی کلام حق معصومین علیهم السلام، در پی کفریات فلاسفه و صوفیه راه افتاده اند و کلام وحی را با آن تبیین می کنند نه چنان که اهل بیت علیهم السلام فرموده اند، این نه تنها دشمنی با ظالمان و غاصبان حقوق ائمه اطهار نیست بلکه نوعی غصب بالمباشرة و ظلم به اهل بیت است.

* * *

غالی و تالی ونمرقه وسطی

سؤال - گروهی از بنی هاشم و دیگران خدمت امام باقر عليه السلام اجتماع کردند فرمود: بپرهیزید از شیعیان آل محمد و فرش وسط باشید که زیاده رو و غالی به شما برگردد و عقب مانده نیز به شما برسد. عرض کردند غالی کیست؟ فرمود کسی که در باره ما مقامی را معتقد است که ما خود آن مقام را برای خویش قائل نیستیم. گفتند: عقب مانده و تالی کیست؟ فرمود: کسی است که به دنبال خیر و نیکی است، این پیگیری او برایش موجب افزایش خیر می شود.

آیا این شیعیان آل محمد، شیعیانی هستند که به خطا رفته اند و گمراه شده اند؟

چرا از لغت فرش استفاده کرده اند؟

و نفرمودند کسانی که جلو افتاده اند کافر هستند؟

و نمی فرمایند غالیان را رها کنید و می فرمایند به شما برمی گردند. توضیح دهید.

جواب- متن حديث چنين است:

«اتَّقُوا اللَّهَ شِيعَةِ آلِ مُحَمَّدٍ وَ کونوا النُّمْرُقَةُ الْوُسْطَى يَرْجِعُ إليکم الْغَالِي وَ يَلْحَقْ بکم التَّالِي».

ای شیعیان آل محمد! تقوای الهی پیشه سازید و فرش وسط باشید تا غلوکننده به شما باز گردد و دور مانده به شما بپیوندد.

به امام گفتند: غلوکننده به چه معناست؟ فرمود:

ص: 317

«وَ الَّذِي يَقُولُ فِينَا مَا لَا نَقُولُهُ فِي أَنْفُسِنَا»۔

کسی است که درباره ما اهل بیت چیزی می گوید که ما درباره خودمان نمی گوییم.

گفتند: و تالی به چه معناست؟ فرمود:

«اَلَّذِي يَطْلُبُ اَلْخَيْرَ فَيَزِيدُ بِهِ خَيْراً إِنَّهُ وَ اَللَّهِ مَا بَيْنَنَا وَ بَيْنَ اَللَّهِ مِنْ قَرَابَةٍ وَ لاَ لَنَا عَلَيْهِ حُجَّةٌ وَ لاَ يُتَقَرَّبُ إِلَى اَللَّهِ إِلاَّ بِالطَّاعَةِ فَمَنْ كَانَ مِنْكُمْ مُطيعاً لَهُ يَعْمَلُ بِطَاعَتِهِ نَفْعَتُهُ وَ لَايَتِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ مَنْ كَانَ مِنْكُمْ عَاصِياً لِلَّهِ يَعْمَلُ بِمَعَاصِيهِ لَمْ تَنْفَعْهُ وَلاَيَتُنَا وَيْحَكُمْ لاَ تَغْتَرُّوا».(1)

کسی که جویای حق است و به سبب آن، خیر را برای خودش زیاد می کند. همانا به خدا سوگند میان ما و الله، خویشاوندی نیست و بر او حجتی نداریم و جز به فرمان برداری، نزدیکی به الله محقق نشود. بنابراین هرکس از میان شما، فرمان بردار الله باشد، براساس اطاعت از او عمل می کند، ولایت ما اهل بیت، او را سود می رساند و هرکس از میان شما، نافرمان از دستورات الهی باشد، گناهان را انجام می دهد، ولایت ما

او را سود نمی رساند، وای بر شما، مغرور نشوید.

و ترجمه ای که شما آورده اید با آنچه در حديث آمده، تفاوت بلکه تضاد دارد. «شیعیان آل محمد، تقوای خدا پیشه کنید» نه این که «بپرهیزید از شیعیان آل محمد».

درباره این که فرمودند: «کونوا النمرقة الوسطی» در حدیث دیگری همين سؤال از محضر امام عليه السلام پرسیده می شود و حضرت جواب می دهند:

« أَلاَّ تَرَوْنَ أَهْلاً تَاتونَ أَنْ تَجْعَلُوا لِلنَّمَطِ اَلْأَوْسَطِ فَضْلَه؟» .(2)

آیا نمی بینید که وقتی به خانه ای میروید راه میانه را بهتر میدانید؟.

همچنين در حدیث دیگری مولانا امیرالمؤمنين صلوات الله به مردی می فرمایند:

«هَلْ فِي بَلَدِكَ قَوْمٌ شَهَرُوا أَنْفُسَهُمْ بِالْخَيْرِ فَلاَ يُعْرَفُونَ إِلاَّ بِهِ؟» .

ص: 318


1- بحار الأنوار: ج75 ص 189 ب 22 ح 45.
2- مشكاة الأنوار: ص60 الفصل الأول في ذكر صفات الشيعة ...

آیا در شهر تو، گروهی هستند که خود را به خوبی مشهور نموده اند و بدین جهت، جزبه نیکی شناخته نمی شوند؟

عرض کرد: بله. فرمود:

« فَهَلْ فِي بلدک قَوْمُ شَهَرُوا أَنْفُسَهُمْ بِالشَّرِّ فَلَا يُعْرَفُونَ إِلَّا بِهِ ؟».

آیا در شهر تو گروهی هستند که خود را به بدی مشهور نموده باشند و در نتیجه جزبه بدی شناخته نشوند؟ گفت: بله. فرمود:

«فَفِيهَا بَيْنَ ذَلِكَ قَوْمُ یجترحون السَّيِّئَاتِ وَ يَعْمَلُونَ الْحَسَنَاتِ يَخْلِطُونَ ذَا بِذَا؟».

در شهر تو، در میان آن (دو گروه)، کسانی هستند که کارهای زشت انجام میدهند و خوبی ها را به دست می آورند و این را به آن می آمیزند؟

عرض کرد: آری. امام علیه السلام فرمود:

«تِلكَ خِيَارُ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَي وَ آلِهِ تِلْكَ اَلنُّمْرُقَةُ اَلْوُسْطَى يَرْجِعُ إِلَيْهِمُ اَلْغَالِي وَ يَنْتَهِي إِلَيْهِمْ اَلْمُقَصِّرُ»(1)

آن گروه، بهترین امت محمد صلى الله عليه و آله هستند. فرش وسط آن است که غالي بدان بازمی گردد و مقصر به آن منتهی می شود.

درباره دو قسمت پایانی پرسش باید گفت در این حدیث شریف، معصوم علیه السلام غالى را به هیچ عنوان نمی پذیرند و آن را کسی اعلام می کنند که زیاده روی نموده و درباره اهل بیت چیزی می گوید، که خودشان نفرموده اند. امام درصدد هستند بیرون شدگان از عقیده تشیع را دسته بندی نمایند و برای این کار، شیعیان واقعی را اصل قرار داده اند. اگر در این حدیث، مردود بودن عقیده غلات صراحت بیان نشده، به معنای صحت یا قبول عقیده آنان نیست.

* * *

ص: 319


1- الجعفريات (الأشعثيات): ص 232 باب البر و... فضائل أمير المؤمنين عليه السلام، ابن عقدة الكوفي: ص 114 ب1ح108 با اندک اختلافي.

محب على لغزش کند، پای دیگرش استوار است ؟!

سؤال - در بحار حدیث است که وقتی خدا دوستي على علیه السلام را در قلب کسی جای داد دیگر پایش به گناه نمی لغزد مگر اینکه خدا او را نگه می دارد پس چگونه است که افرادی دوست دار على علیه السلام هستند و به عشق على عليه السلام کار می کنند در دنیا و برای دوستانشان و برای مجالس اهل البيت ولی به دنبال فلسفه رفته اند و یا غالی یا صوفی شده اند؟

جواب ۔ حدیث مذکور بدین شرح است: امام محمدباقر عليه السلام فرمودند:

«مَا ثَبَّتَ اَللَّهُ حُبَّ عَلِيٍ فِي قَلْبِ احدٍ فزلت لَهُ قدم الاّ ثَبَّتَها اللَّهُ وَ ثَبتَ لَهُ قَدَمَ اخرِي»(1)

الله تعالى، دوستي على را در قلب هیچ کس محکم و پایدار نکند سپس او در گامی بلغزد، جز این که خداوند آن گام را استوار گرداند و گام دیگر را نیز برای او استوار نماید .

بنابراین ذکر کلیاتی که از حدیث در ذهن باقیست نمی تواند شما را مجاز به نتیجه گیری کند بلکه باید عین کلام معصوم علیه السلام را بیاورید و براساس آن بحث کنید و بپرسید.

درباره متن حدیث شریف، اولا در این جا الله فاعل است ثانية ثابت نمودن به معنای جای دادن یا قرار دادن نیست بلکه به معنی پایداری است.

* * *

حب اهل بیت، فلسفه و فسق ؟

سؤال - با توجه به آیه 41 سوره آل عمران اگرحب دارید تبعیت کنید. حب عملی است یا قلبی ؟ این مطلب را با حدیث بفرمایید. ثانیا این آیه با این حدیث ضدیت دارد. فاسق از آل محمد را دوست بدارید. چون حب است و عمل، ولی فاسق بدون عمل است.

آیا علمای فلسفی که اهل بیت را دوست دارند، جزو فاسقین محسوب می شوند؟

جواب- آیه کریمه بدین مضمون است:

«قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اَللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اَللَّهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ اَللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ»(2)

ص: 320


1- بحار الأنوار: ج 39 ص 257 ب87.
2- سوره (3) آل عمران آیه 31.

(ای پیامبر) بگو: اگر خدا را دوست می دارید، از من پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد وگناهانتان را برایتان ببخشد، و خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است.

حدیث مذکور نیز بنابر فرمایش مولا امام باقر عليه السلام، در «کتاب مولا امیرالمؤمنين على صلوات الله عليه» است و ترجمه آن به این صورت است:

«أَحْبِبْ حَبِيبَ آلِي مُحَمَّدٍ وَ إِنْ كَانَ فَاسِقاً زَانِياً...»(1)

دوست دار آل محمد را دوست بدار هرچند فاسق و زانی باشد ...

چنانچه آیه شریفه را به طور کامل مورد مطالعه قرار دهید می یابید که خداوند بلافاصه پس از بیان شرط حب که پیروی است می فرماید: «که در این صورت الله شما را دوست می دارد و گناهانتان را برایتان می بخشد» بنابراین نه تنها ضدیتی وجود ندارد بلکه موید یکدیگر هستند.

اما گروندگان به فلسفه؛ که اصل را فلسفه بدانند از جرگه اسلام بیرون هستند، فلسفه و تصوف چیزی نیست که از جانب الله يا رسول الله يا آل الله به دست ما رسیده باشد، فرمودند:

« فَمَنْ لَمْ يَكُنْ مَعَنَا فَلَيْسَ مِنَ الْإِسْلَامِ فِي شَيْء»

هرکه همراه با ما نباشد پس در چیزی از اسلام نیست (بهره ای از اسلام ندارد).

دقت کنید که فرمودند: .... َلَيْسَ مِنَ الْإِسْلَامِ فِي شَيْء». و این معیت، معنایی بسیار عظیم و ارزشمند دارد(البته همین معیت درجات دارد و هرکس به درجه ای از آن دست می یابد).

و امام محمدباقر عليه السلام فرمودند: مولا علی بن ابی طالب عليهما السلام فرمودند:

«لاَ يَجْتَمِعُ حُبُّنَا وَ حُبُّ عَدوِّنَا فِي جَوْفِ انسانِ ان اللَّهَ لَمْ يَجْعَلْ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ فَيُحِبُّ هَذَا وَ يُبْغِضُ هَذَا فاما مُحِبُّنَا فَيُخْلِصُ اَلْحُبَّ لَنَا كَمَا يَخْلُصُ الذَّهَبُ بِالنَّارِ لا كَدَرَ فيهِ فَمَن ارادَ ان يَعلَمَ حُبَّنا فَليَمتَحِن قَلبَهُ فَانٍ شَارَكَهُ فِي حُبِّنَا حُبَّ عَدوِّنَا فَلَيْسَ مِنَّا وَ لَسْنَا مِنْهُ وَ اَللَّهُ عَدُوُّهُمْ وَ جَبْرَئِيلُ وَ مِيكَائِيلُ وَ اَللَّهُ عَدُوّ

ص: 321


1- الأمالي، الشيخ الطوسي: ص 405المجلس 14 ح 909 - 57.

لِلْكافِرِينَ».(1)

دوستی ما اهل بیت با دوستی دشمنان ما در قلب یک انسان گرد نمی آید. همانا خداوند دو قلب برای یک تن قرار نداده تا (به وسیله یکی) این را دوست بدارد و (به وسیله دیگری) آن را دوست بدارد، محبت ما اهل بیت، محبت را برای ما خالص می گرداند چنان چه طلا با آتش صاف و خالص می شود. بنابراین هرکس خواست از دوستی ما آگاهی یابد، باید قلبش را بیازمایید که اگر در محبت ما، دوستی دشمنان ما را شریک داشته است، او از ما نیست و ما از او نیستیم، و خداوند و جبرئیل و میکائیل دشمنان آنان هستند و خداوند دشمن کافران است.

وما میدانیم که سران صوفیه و فلاسفه، همانطور که اهل بیت علیهم السلام در احادیثی چند فرموده اند و می توانید بسیاری از آن ها را در کتاب هایی مانند الإثناعشرية صاحب وسائل الشيعة و حلاج مرتدی به دار آویخته و ... ببینید، و بنابر فرمایش مولانا علی علیه السلام که ذکر شد، پیروان ایشان مخالف بلکه دشمن اهل بیت هستند.

* * *

آیا اهل بیت اطهار غلات و صوفیه را برای زیارت دعوت می کنند؟

سؤال - غلات و صوفیه که به زیارت اهل بیت می روند، می گویند خود اهل بیت خواسته اند و ما را طلبیده اند و این شعر را زمزمه می کنند تا بار که را خواهد و میلش به که باشد. با توجه به نارضایتی اهل بیت نسبت به این گروهها، پس به چه صورت است؟

جواب۔ چنان چه خودتان اذعان دارید «غلات و صوفیه» چنین و چنان می کنند، سخن و باور آنان به هیچ عنوان وجهی ندارد که اگر در آیات و احادیث، وجهی بر آن می یافتند، چشم عالم را کور و گوش فلک را کر می کردند که ببینید براین اساس، چون چنین است، چنان است در حالی که در بحث های زیارت جامعه، در باب معنای زیارت و چیستی و ماهیت آن سخن رفته است و صرف این که جسم کسی حتی در کنار بدن مطهر معصوم قرار گیرد، فضیلت نیست

ص: 322


1- تفسير القمي: ج2 ص171 سوره (33) الأحزاب الآية 4 و5.

که اگر چنین نباشد، هارون قاتل امام موسی کاظم عليه السلام در کنار مرقد مطهر امام على بن موسی الرضا دفن شده و ... ولی در قعر جهنم، مکین و معذبند.

* * *

اگر غالی و منحرف سبب آشنایی مردم با مجالس روضه اهل بیت شود...؟

سؤال - کسانی هستند که با علی و نام على آشنا شدنشان و گریه کردن بر اباعبدالله را از ... یاد گرفتند و می گویند ما مدیون او هستیم و گریه بلد نبودیم و چیزهایی از این قبیل و ثواب این آشنا کردن ما با اهل بیت و گریه بر مصائب برای ... است. جواب چیست؟

جواب- از شما می پرسم: به راستی امام حسینی که ... از او سخن می گوید، همان است که بوده؟ ... نه تنها به مریدان و پامنبری ها معرفت امام حسين عليه السلام را نداده ، بلکه راه رسیدن آنان به امام حسين عليه السلام، امام حق از جانب الله تبارک و تعالی را چنان مسدود ساخته که حتی در مقام ارشاد ایشان نیز باید بسیار تلاش کنیم چه رسد که درصدد نشان دادن راه هدایت به ایشان باشيم.

ضمن این که هیچ کس نمی تواند بگوید چون فلان جا، برای امام حسین (خیالی و واهی و دست ساز) اشک ریخته می شود، پس شرکت می کنم، من برای امام حسین اشک میریزم، زیرا حتی اگر هم چنین باشد، به هیچ عنوان، هدف، وسیله را توجیه نمی کند و شرکت در مجالسی از این دست، جائز نیست.

اما درباره گریه، عمربن سعد لعنه الله نیز گریه کرد و دستور داد تا سرمقدس امام علیه السلام را از تن مطهرش جدا کنند، و حضرت زینب سلام الله عليها خطاب به اهل کوفه فرمودند: آیا می گریید؟ آری به خدا سوگند که باید بسیار بگریید و کم بخندید، و این به دلیل دست داشتن ایشان در قتل سیدالشهداء عليه السلام بود، معنای دیگری نیز دارد: هر اشکی، مقدس نیست، قابل احترام نیست، به معنای تأثریا همراهی نیست.

* * *

ص: 323

با کدامیک از دشمنان باید دوستی کنیم؟

سؤال - سورة المجادله آیه 14، آیا ننگری به آنان که دوستی کنند با مردمی که خشم کرده خدا امید است خدا میان شما و کسانی که دشمنی دارید با آنها دوستی افکند و خدا توانا است و خدا پر آمرزنده و مهربانست. آداب معاشرت (ترجمه بحار الأنوار، ج2 . منظور از دشمنان چه کسانی هستند که ما باید دوستی کنیم و چرا؟

جواب- سورة المجادلة آیه 14 (طبق مصحف مشهور) چنین است:

«أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ تَوَلَّوْا قَوْمًا غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مَا هُمْ مِنْكُمْ وَلَا مِنْهُمْ وَيَحْلِفُونَ عَلَى الْكَذِبِ وَهُمْ يَعْلَمُونَ»

متن نقل شده در منبع چنین است:

امید است خدا میان شما و کسانی که با آن ها دشمنی دارید دوستی افکند و خدا توانا است و خدا پر آمرزنده و مهربانست . (آداب معاشرت: ج 2 ص 249) که مربوط به این آیه می باشد:

«عَسَى اللَّهُ أَنْ يَجْعَلَ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ الَّذِينَ عَادَيْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً ۚ وَاللَّهُ قَدِيرٌ ۚ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ». سوره (60) الممتحنة آیه 8.

پیش از مطرح نمودن سؤالات، از صحت آنها اطمینان حاصل کنید .

اما درباره این آیه، براساس فرمایش امام محمد باقر علیه السلام:

«فانّ اللّه امر نبيَّه صلّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ اله وَ اَلْمُومِنِينَ بِالْبَرَاءَةِ مِنْ قَوْمِهِمْ مَا دَامُوا كُفَّاراً. فَقالَ:« قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ في إِبْرَاهِيمَ والَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِم إِنَّا بَرَاوا مِنْكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اَللَّهِ وَاللَّهُ قَدِيرٌ وَ اَللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ» قَطَعَ اللَّهُ عز و جلَّ وِلايَةَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُمْ وأَظْهَرُوا لَهُمُ الْعَدَاوَةَ فَقالَ:« عَسَى اللَّهُ أَن يَجْعَلَ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ اَلَّذِينَ عَادَيْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةَ» فَلَمَّا أَسْلَمَ أَهْلُ مَكَّةَ خَالَطَهُمْ اِصْحَابُ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ نَاكَحُوهُمْ وَ تَزَوَّجَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أُمَّ حَبِيبٍ بِنْتَ أُبِي

ص: 324

سَفیان بْنِ حَرْبٍ ثُمَّ قَالَ : « لا يُنهاکُمُ اللَّهُ » إِلَى آخِرِ الْآيَتَيْنِ»(1)

خداوند به پیامبرش صلى الله عليه و آله و مؤمنان دستور داده بود تا از قوم خویش بیزاری بجویند تا زمانی که آنان کافر هستند سپس به آنان فرمود: «به راستی برای شما اسوه ای در ابراهیم و همراهان او بود که به قوم خویش گفتند ما از شما و از آن چه به جای الله می پرستید، بیزار هستیم...» (و بدین وسیله) پیوند سرپرستی و دوستی مؤمنان را از ایشان برید و دشمنی را برایشان آشکار نمود. سپس فرمود: «امید است خداوند میان شما و کسانی از آنان که با ایشان دشمنی کردید، پیوند مودت برقرار نماید» در نتیجه هنگامی که اهل مکه اسلام آوردند، اصحاب رسول الله صلى الله عليه و آله با آنان آمیختند و آنان را به نکاح درآوردند و رسول الله صلى الله عليه و آله، ام حبیب دختر ابی سفیان بن حرب را به تزویج درآورد.

جواب در حديث شريف روشن است.

* * *

خداوند بر چه علمی ثواب می دهد؟

سؤال - پیامبر اکرم صلی الله عليه و آله فرمودند: مردم بدانید اگر کسی به دنبال علم و دانش باشد برابر با هر قدمی برای علم بر می دارد در کارنامه اعمالش ثواب یک سال عبادت نوشته می شود. فرشتگان بال هایشان را زیر پای او می گسترانند و زمین زیر پای او برایش آمرزش می طلبد. پس در کشورهای مثل چین که پر از فساد است و دین ندارند و بیشتر اختراعات و علوم از آنجاست شامل حال این حدیث میشوند و بی تقوایی آنان حساب نمی شود؟

جواب- وقتی وجود گرامی رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم سخن از «علم» به میان می آورند، باید معنای علم را از شخص ایشان طلب نمود و هنگامی که مقام جوینده آن این چنین بیان می شود، باید دید درباره کسب کدامین علم، فضیلتی این چنینی نصیب جوینده می شود. که با مراجعه به احادیث درربار ائمه معصومين عليهم الصلاة و السلام،

ص: 325


1- تفسير القمي: ج2 ص 362.

طالب علم دین، جوینده علوم اهل بيت عليهم الصلوة والسلام چنین جایگاهی دارد نه کسی که به دنبال نوع علم باشد.

اما کافرانی که با تلاش خویش به پرده برداری از برخی حقایق موجود در عالم خلقت دست می یابند و اصطلاحا كشف علم می کنند (و نه اختراع علم)، اگر مستحق پاداش باشند، خداوند پاداش آن ها را در همین دنیا از شهرت و اعتبار نزد افراد مانند خودشان، قرار می دهد و در آخرت هیچ طلبی از هیچ کس نداشته و استحقاق جزاء ندارند.

دارید.

* * *

روح نماز و...اهل بیت اطهار و فحشاء و منکرو...دشمن اهل بیت یعنی ...؟

سؤال - امام صادق علیه السلام فرمودند: نماز و حج و ماه حرام و سرزمین حرام و خانه کعبه و قبله خدا و وجه الله ما هستیم پس هرجا رو کنید آنجا رو به خداست. و دشمنان ما در قرآن فحشا و منکر و بغی و خمر و قمار و انصاب و ازلام و و بتها و جبت و طاغوت و مرده و خون و گوشت خوک هستند.

یعنی وقتی ما نماز می خوانیم اهل بیت نمازند و یا وقتی در ماه محرم هستیم در اهل بیت هستیم؟

و منظور از خون آیا خون در بدن ماست که دشمن اهل بیت است؟

و آیا اگر کسی سمت یکی از نام برده ها شود، دشمن اهل بیت به حساب می آید؟

جواب- فرمایش امام را به طور کامل و با دقت و تأمل بخوانید تا مقصود را دریابید، در جواب به داود بن کثیر فرمودند:

«یا داؤد ! نَحْنُ الصَّلَاةِ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ، وَ نَحْنُ الزَّكَاةُ وَ نَحْنُ الصیام وَ نَحْنُ الْحَجَّ وَ نَحْنُ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ نَحْنُ الْبَلَدِ الْحَرَامِ ، وَ نَحْنُ کعبة اللَّهِ وَ نَحْنُ قِبْلَةً اللَّهُ ، وَ نَحْنُ وَجْهُ اللَّهِ قَالَ اللَّهُ تعالی : فاینما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ وَ نَحْنُ الایات ، وَ نَحْنُ الْبَيِّنَاتِ . وَ عَدُوَّنَا فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ، الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ البغی ، وَ الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرِ ، وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ ، وَ الْأَصْنَامِ وَ الْأَوْثَانِ ، وَ الجبب وَ الطَّاغُوتِ ، وَ الْمَيْتَةَ وَ الدَّمِ وَ لَحْمِ

ص: 326

اَلْخِنْزِيرِ.

يا دَاؤُدُ إنَّ اللَّهَ خَلَقَنا فَأكرَمَ خَلقَنا وَفَضَّلَنا وَجَعَلَنا أُمَناءَهُ وَ حَفَظَتَهُ وَ خُزَّانَهُ عَلَيَّ مَا فِي اَلسَّمَاوَاتِ وَ مَا اَلاَرْضُ وَ جَعَلَ لَنَا اِضْدَاداً وَ اِعْدَاءً فَسَمَّانَا فِي كِتَابِهِ وَ كُنِّي عَنِ اسْمَائِنَا باحسن اَلاِسْماءِ وَ احْبِهَا اليه تَكْنِيَةً عَنِ اَلْعَدُوِّ وَ سُمِّيَ اضدادنا وَ اِعْدَاءَنَا فِي كِتَابِهِ وَ كُنِّيَ عَنِ اسْمَائِهِمْ و ضَرَبَ لَهُمُ الاِمْثالَ فِي كِتابِهِ فِي اَبْغَضِ الاِسْماءِ اِلَيْهِ وَ اَلِيُّ عِبادِهِ الْمُتَّقِينَ»(1)

ای داود! نماز در کتاب الله عزوجل ما (اهل بیت اطهار)، هستيم، (همچنین در کتاب الله) زکات و روزه و حج و ماه حرام و سرزمین حرام ما هستیم، کعبة الله و قبلة الله ما هستیم . ما وجه الله در قول الله تعالی که فرمود: «فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ » ما هستیم، آیات و بنات (در قرآن ما هستیم. و دشمن ما در کتاب الله عزوجل که فرمود؛ فحشاء و منکرو بغی و خمرو میسر (قمار) و انصاب و ازلام و اصنام و بتها و جبت و طاغوت و مردار و خون و گوشت خوک آنانند.

ای داود! همانا الله ما را آفرید، و گرامی داشت و ما را برتری داد و ما را امینان و حافظان (اسرار) و خزانه داران خودش در آسمان ها و زمین قرار داد. برای ما دشمنان و مخالفانی قرار داد؛ در کتابش از ما نام برد و با بهترین نام ها و دوست داشتنی آن ها نزد خود، برای ما کنایه آورد، تا بر دشمنان، مخفي و پوشیده نماند. دشمنان ما را در کتابش نام برد و با مبغوض ترین نام ها در نزد خودش و بندگان پرهیزگارش، از نام آه ها کنایه آورد و درباره آنان مثل زد.

چنان چه مشاهده می کنید امام در ادامه مقصود را بیان فرموده اند که خداوند نیکوترین نام ها و محبوب ترین آن ها را به جای اسامی اهل بیت و به عنوان کنیه اهل بیت ، در قرآن آورده است و این در مقابله و برای بیان ضدیت با دشمنان ائمه علیهم السلام به کار برده شده است،

ص: 327


1- تأويل الآيات الظاهرة: ص 21- و يؤيد هذا ما رواه الشيخ أبو جعفر الطوسي بإسناده إلى الفضل بن شاذان، عن داود بن كثير قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: أنتم الصلاة في كتاب الله عزوجل و أنتم الزكاة وأنتم الصيام وأنتم الحج؟ فقال.. والبرهان في تفسير القرآن: ج1 ص52 ح181. بحار الأنوار: ج 24 ص 303 ب66 ح14 از کنز جامع الفوائد و تأويل الآيات.

چنان چه مخالفان و دشمنان اهل بیت را در کتاب خویش، نام گذاری فرموده و به جای نام، برای ایشان کنیه آورده است و «در کتاب خویش برای آنان مثال زده است در مبغوض ترین نام ها نزد خودش و نیز نزد بندگان پرهیزکارش». پس اینها کنیه و ممل است و در معنای کنایه و مثال آورده شده است.

* * *

آن که با اهل بیت اطهار است به شاخه غیر آنها چنگ نمی زند

سؤال - امام صادق علیه السلام در حدیث دیگری فرمودند: کسی که به شاخه ای غیر از ما وابسته است اگر بگوید با ماست دروغ گفته است. از کجا بدانیم شاخه غیر از شاخه اهل بیت است؟

جواب- این فرمایش را نیز به طور کامل بررسی کنید تا مقصود را دریابید:

امام جعفرصادق عليه السلام فرمود:

« نَحْنُ اصِلُ كُلِّ خَيْرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا كُلَّ بِرٍ فَمِنَ الْبِرِّ التَّوْحِيدُ وَ اَلصَّلاَةُ وَ الصِّيَامُ وَ كَظْمُ الْغَيْظِ وَ الْعَفْوُ عَنِ اَلْمُسِيءِ وَ رَحْمَةُ الْفَقِيرِ وَ تَعَهُّدُ الْجارِ وَ الاَقْرارُ بِالْفَضْلِ لاَهلَهُو عَدُوُّنا اصِلُ كُلِّ شَرٍ وَ مِن فُرُوعِهِمْ كُلُّ قَبِيحٍ وَ فاحِشَةٍ فَمِنْهُمُ اَلْكَذِبُ وَ الْبُخْلُ وَ اَلنَّمِيمَةُ وَ الْقَطِيعَةُ وَ اَكْلُ اَلرِّبَا وَ اَكْلُ مَا الْيَتِيمِ بِغَيْرِ حَقِّهِ وَ تَعَدِّي الْحُدُودِ اَلَّتِي اَمْرُ اَللَّهِ وَ رُكُوبُ اَلْفَوَاحِشِ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ مَا بَطَنَ وَ الزِّنا وَ اَلسَّرِقَةُ وَ كُلُّ مَا وافَقَ ذلِكَ مِنَ اَلْقَبِيحِ فَكَذَبَ مَنْ زَعَمَ اِنَّهُ مَعَنَا وَ هُوَ مُتعَلِّق بفروع غَيْرنَا»(1)

ما ریشه و بن هر خیر و خوبی هستیم، و همه نیکیها از شاخه های ماست، و از جمله نیکی هاست؛ یکتاپرستی، و نماز و روزه، و فرو خوردن خشم، و چشم پوشی از تبهکار، و مهربانی به فقیر، و دل جویی از همسایه، و اقرار به فضیلت اهل فضل. و دشمنان مایند ریشه هر شر، و از شاخه آن هاست زشتی و هرزگی. از آنهاست؛ دروغ، و بخل، و سخن چینی، و بریدن از خویشاوندان، و رباخواری، و به ناحق خوردن مال يتيم، و تجاوز به حقوقی که خداوند تعیین کرده، و ارتکاب کارهای پنهان و پیدای پلید، و زنا، و دزدی، و

ص: 328


1- الكافي: ج 8 ص 242 ح 336 - علي بن محمد بن عبد الله، عن إبراهيم بن إسحاق، عن عبد الله بن حماد، عن ابن مسکان، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: . و شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار علیهم السلام: ج3 ص 9 ح930- عبد الله بن مسکان ، عن أبي عبد الله عليه السلام، أنه قال: نَحْنُ أَصْلُ كُلِّ خَيْرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا كُلَّ بِرٍ وَ مِنَ البِرِّ التَّوحيدُ وَ الصَّلاةُ وَالصِّيَامِ وَ كَظْمِ الغَيظِ وَ الْعَفْوُ عَنِ اَلْمُسِيءِ وَ رَحِمُهُ الْفَقِيرُ و تَعَاهُدُ الْجَارِ وَ الإِقْرارُ بِالْفَضْلِ لاَهَلَهُ و عَدُوُّنا اصِلُ الشَّرِّ وَ مِنْ فُرُوعِهِمْ كُلُّ قَبِيحٍ وَ مِنَ اَلْقَبِيحِ اَلتَّشْبِيهُ وَ الْكَذِبُ وَ الْبُخْلُ وَ اَلنَّمِيمَةُ وَ اَلْقَطِيعَةُ وَ اَكْلُ اَلرِّبَا وَ اَكْلُ مالِ الْيَتِيمِ بِغَيْرِ حَقِّهِ وَ تَعَدِّي الْحُدُودِ الَّتِي أَمَرَ اَللَّهُ تَعَالَى بِهَا وَ رُكُوبُ اَلْفَوَاحِشِ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَ الزِّنَا وَ السَّرِقَةُ وَ كُلُّ ما وافَقَ ذلِكَ مِنَ اَلْقَبِيحِ وَكَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ مَعَنَا وَ هُوَ مُتعلِّقٌ بفروعِ غَيْرنَا. و تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة: ص 22 مقدمة المؤلف: و يؤيد هذا ما رواه أيضا عن الفضل بن شاذان بإسناده ، عن أبي عبد الله عليه السلام أنه قال: نَحْنُ اصَلُ كُلِّ خَيْرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا كُلُّ بِرٍ وَ مِنَ البِرِّ التَّوْحِيدُ وَ الصَّلَاةُ وَ الصِّيَامُ وَ كَظْمُ اَلْغَيْظِ وَ اَلْعَفْوُ عَنِ اَلْمُسِيءِ وَ رَحْمَةُ الفقيرو تَعَاهُدُ اَلْجَارِ وَ الْقَرارُ بِالْفَضْلِ لاَهِلَه.وَ عَدُوُّنا اَصِلُ كُلِّ شَرٍ وَ مِنْ فُزُوعِهِمْ كُلَّ قَبِيحٍ وَ فاحِشَةٍ فَمِنْهُمُ اَلْكَذِبُ وَ النَّمِيمَةُ وَ الْبُخْلُ وَ الْقَطِيعَةُ وَ اَكْلُ الرِّبا وَ اَكْلُ مَالِ الْيَتِيمِ بِغَيْرِ حَقِّهِ وَ تَعَدِّي اَلْحُدُودِ اَلَّتِي اَمَرُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جلو رُكُوبَ اَلْفَوَاحِشِ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ مَا بَطَنَ مِنَ اَلزِّنَا وَ اَلسَّرِقَةِ وَ كُلُّ مَا وَافَقَ ذَلِكَ مِنَ اَلْقَبِيحِ وَ كَذَبَ مَنْ قَال انه مَعَنَا وَ هُوَ مُتَعَلِّقٌ بِفَرْعِ غَيْرِنَا. از آن: البرهان في تفسير القرآن : ج1 ص 53 ح 182 و بحار الأنوار: ج24 ص 303 ب 66 ح15.

کارهای زشتی مانند اینها. ولذا دروغ می گوید هر که گمان می کند که با ماست ليكن به شاخه های غیرما چنگ می زند.

معنا واضح است، منشأ تمام نیکویی ها اهل بیت علیهم السلام هستند و سرچشمه همه زشتی ها و بدی ها، دشمنان اهل بیت علیهم السلام هستند. کسی که خود را به یکی از شاخه های دشمنان اهل بیت بیاویزد، یعنی عمل حرام را انجام دهد و پیوسته به آن ملتزم باشد، اگر بگوید «من با اهل بیت هستم»، دروغ گفته است زیرا به دنبال زشتی ها روان است .

تكلم الله در معراج به صدای علی ...؟

سؤال - در حدیث از عمربن ابراهيم الاوسی است که وقتی پیامبر به معراج رفتند خداوند با صدای حضرت علی علیه السلام با ایشان صحبت کرد. آیا این حدیث صحیح است؟

آیا حضرت على همان لحظه از این گفتگو با خبر بوده اند و می شنیدند؟

و آیا این صدا، خلق صوت بوده است؟

جواب - حدیث مذکور در مدينة المعاجز و تفسير البرهان و ذکر منبع نفرموده بدین شرح است: عمربن ابراهيم الأوسی گوید: از رسول الله صلى الله عليه و آله روایت شده که فرمود:

«لَمَّا كَانَتِ اَللَّيْلَةُ اَلَّتِي أُسْرِيَ بِي إِلَى السَّمَاءِ وَقَفَ جَبْرَئِيلُ فِي مُقَامَةٍ و غِبْتُ عَنْ تَحِيَّةِ كُلِّ مَلَكٍ وَ كَلامَهُ وَ صِرْتُ بِمَقَامٍ اِنْقَطَعَ عَنِّي فِيهِ الاَصْواتُ وَ تُساوِي عِنْدِي الاِحْياءَ وَ الاَمْواتُ اِضْطَرَبَ قَلْبِي وَ تَضَاعَفَ كَرْبِي فَسَمِعْتُ مُنَادِياً يُنَادِي بلُغةِ عَلِيِّ ابْنِ أَبِي طَالِبٍ: قِفْ يَا مُحَمَّدُ ! فَانٍ ربک یصلی . قِلَّةُ : كَيْفَ يُصَلِّي وَ هُوَ غَنِيُّ عَنِ الصَّلَاةِ الْأَحَدِ ؟ وَ کیف بَلَغَ عَلَيَّ هَذَا الْمَقَامِ ؟ فَقَالَ اللَّهُ تَعَالَى . إقرأ يَا مُحَمَّدُ: «اَلْخِنْزِيرِ هُوَ الَّذي يُصَلِّي عَلَيكُم وَمَلائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِهِ» وَ صَلاَتِي رَحِمُهُ لَكَ وَلاَمَتُكَ فَأَمَّا سَمَاعُكَ صَوْتَ عَلِيٍ فَإِ أَخَاكَ موسي بْنَ عِمْرَانَ لَمَّا جَاءَ جَبَلَ الطُّورِ وَ عَايَنَ مَا عَايَنَ مِنْ عَظِيمِ الْأُمُورِ أذهَلَهُ ما رَآهُ عَمَّا يُلْقى إِلَيْهِ فَشَغَلْتَهُ عَنِ اَلْهَيْبَةِ بِذِكْرِ ال أَحَب اَلْأَشْيَاءِ إِلَيْه

ص: 329

وَ هِيَ الْعَصَا اذ قُلْتُ لَهُ «ومَا تِلْكَ بِيَمْبِينِكَ يَا مُوسي» وَ لَمَّا كانَ عَلِيٌ اَحِبَّ النَّاسَ اِلَيْكَ نادَيناكَ بِلُغَّتِهِ وَ كَلاَمِهِ لِيَسْكُنَ مَا بِقَلْبِكَ مِنَ اَلرُّعْبِ وَ لِتَفْهَمَ مَا يُلْقِي اِلْيْكَ ...»(1)

چون فرا رسید آن شبی که به آسمان سیر داده شدم، جبرئیل در جایگاه خویش ماند و از سلام و سخن هر فرشته ای غایب شدم و به جایگاهی رسیدم که صداها از من قطع شد و زندگان و مردگان نزد من برابر شدند، قلبم پریشان گشت و غمم چندان شد، ندادهنده ای را شنیدم که به لغت على بن ابی طالب ندا می دهد: ای محمد بایست! که پروردگارت صلوة می کند. گفتم: چگونه صلوة می کند حال آن که از صلوة برای احدی بی نیاز است؟ و چطور علی به این مقام رسیده است؟ پس الله تعالی فرمود: بخوان ای محمد! «هُوَ الَّذي يُصَلِّي عَلَيكُم وَمَلائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إلَى النُّورِ» و صلاة من، رحمت برای تو و امت توست. اما این که صدای علی را شنیدی، همانا برادرت موسی بن عمران، چون به کوه طور آمد و دید آن چه از امور شگفت دید، آن چه دید غافلش ساخت از توجه به آن چه بر او القا میشد (وحی میشد)؛ در نتیجه دوست داشتنی ترین چیز نزد او که عصا بود، او را مشغول کرد از بزرگداشت و ترس به ذکرالله، به او گفتم: آن چیست که در دست راست توست، ای موسی؟ و چون على، محبوب ترین مردم نزد توست، تو را به لغت و کلام او صدا نمودیم تا آن چه از ترس بر قلب توست، آرام گیرد و آن چه را به توالقا می شود (وحی می شود) بفهمی ...

و در کتب ما روایتی به سند متصل از امیرالمؤمنين عليه السلام روایت شده که فرمود:

شنیدم رسول الله صلى الله علیه و آله در حالی که از ایشان پرسیده شده بود: در شب معراج پروردگارت به کدام لغتي شما را خطاب نمود؟ می فرمود:

«خَاطَبَنِي بِلِسانِ عَلِيٍ فَأَلْهَمَنِي أَنْ قُلْتُ يَا رَبِّ! خَاطَبْتَنِي أَمْ عَلِيٌ؟ فَقَالَ يَا أَحْمَدُ! أَنَا

ص: 330


1- البرهان في تفسير القرآن: ج3 ص760 ح7002.

شَيْءٍ لَيْسَ كَالْأَشْيَاءِ لا أُقَاسُ بِالنَّاسِ ولا أُوصَفُ بِالشُّبُهَاتِ خَلَقْتُكَ مِن نُورِي وَ خَلَقْتُ عَلِيّاً مِنْ نُورِكَ فَاطَّلَعْتُ عَلى سَرائِرِ قَلبِكَ فَلَمْ أَجِدْ في قَلبِكَ أَحَبَّ مِنْ عَلِيِّ بْنِ أبي طالِبٍ فَخاطَبْتُكَ بِلِسانِهِ كَيما يَطْمَئِنَّ قَلبُكَ»(1)

با زبان على مرا خطاب نمود، و به من الهام فرمود: که گفتم: خداوندا! تو مرا خطاب می فرمایی یا على؟ فرمود: ای احمد! من چیزی مانند دیگر اشیاء نیستم، با مردم مقایسه نمی شوم، و به مشابه ها وصف نمی شوم. تو را من از نور خود خلق کردم، و على را هم از نور تو آفریدم، پس به اسرار قلبت آگاه شدم در قلب تو کسی را محبوب تر از على نیافتم این بود که من با زبان او تورا خطاب کردم تا قلبت آرام بگیرد.

آیا این حدیث صحیح است؟

روایتی که شما از آن نقل کردید نه منبع آن معلوم است و نه سند دارد لكن شبیه به این حديث شریف در کتب عامه به دو طریق روایت شده است و از مجموع همه این روایات علم اجمالی به صحت صدور آن حاصل می گردد.

آیا این صدا خلق صوت بوده است؟

بنابر آن چه در متن روایت مذکور به صراحت آمده معلوم می شود که خالق تعالى خلق صوت در خطاب به پیامبرش به لسان على علیه السلام می فرماید.

آیا حضرت على علیه السلام همان لحظه از این گفتگو آگاه بودند؟

بنابر نقل امیر المؤمنين از رسول الله صلى الله عليهما و آلهما که فرمودند: ای علی! آنچه را از وحی می شنوم می شنوی و آن چه را که می بینم می بینی لکن تو پیامبر نیستی و تووزیری. و این که هردو اتحاد نوری دارند امیرالمؤمنین نیز غافل نبوده، و الله العالم .

شفاعت اهل بیت اطهار واذن الله، کی؟ و چه کسی را؟

سؤال - آیا اهل بیت علیهم السلام می توانند هر کسی را شفاعت کنند؟ شفاعت شامل حال چه

ص: 331


1- رياض السالكين في شرح صحيفة سيد الساجدين: ج1 ص31- و بعد: فيقول الفقير إلى ربه الغتي على صدر الدين بن أحمد نظام الدين الحسيني الحسني أنا لهما الله من فضله الشني: حدثنا والدي السيد الأجل أحمد نظام الدين، عن والده السيد الجليل محمد معصوم، عن شيخه المحقق المولى محمد أمين الأسترابادي، عن شيخه طراز المحدثين الميرزا محمد الأسترابادي، عن السيد أبي محمد محسن، قال: حدثني أبي علي شرف الآباء، عن أبيه منصور غیاث الدین استاد البشر، عن أبيه محمد صدر الحقيقة، عن أبيه منصور غیاث الدین، عن أبيه محمد صدر الدين، عن أبيه إبراهيم شرف الملة، عن أبيه محمد صدر الدين، عن أبيه إسحاق عز الدين، عن أبيه علي ضياء الدين، عن أبيه عربشاه زين الدين، عن أبيه أبي الحسن أمير أنبه نجيب الدين، عن أبيه أميري خطير الذبين، عن أبيه أبي علي الحسن جمال الدين، عن أبيه أبي جعفر الحسين العزيزي، عن أبيه أبي سعيد علي، عن أبيه أبي إبراهيم زيد الأعشم، عن أبيه أبي شجاع علي، عن أبيه أبي عبد الله محمد، عن أبيه علي، عن أبيه أبي عبد الله جعفر، عن أبيه أحمد السكين، عن أبيه جعفر، عن أبيه أبي جعفر محمد، عن أبيه زید الشهيد، عن أبيه علي زين العابدين، عن أبيه الحسين سيد الشهداء، عن أبيه أمير المؤمنين علي بن أبي طالب عليهم السلام قال:سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَقُولُ وَ قَدْ سُئِلَ بِأَيِّ لُغَةٍ خَاطَبَكَ رَبُّكَ لَيْلَةَ اَلْمِعْرَاجِ؟ قال: خاطبني بِلِسَانٍ عَلِيِّ فَأَلْهَمَنِي أَنْ قِلَّةٍ : یا رَبِّ ! خاطبتني أَمْ عَلَيَّ ؟ فَقَالَ : يَا أَحْمَدَ ! أَنَا شَيْ ءٍ لَيْسَ کالأشياء ، لَا أَ قَاسَ بِالنَّاسِ وَ لَا أَ وَصَفَ بِالشُّبُهَاتِ ، خلقتک مِنْ نُورِي ، وَ خَلَقْتُ عَلِيّاً مِنْ نُورُكَ ، فَاطَّلَعَتْ عَلَى سَرَائِرِ قلبک فَلَمْ أَجِدْ فِي قَلْبِكَ أَحَبَّ مِنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فخاطبتك بِلِسَانِهِ كیما يَطْمَئِنَّ قَلْبِكَ. و مناقب على بن أبي طالب عليه السلام، الخوارزمي: ص 36 - 37 و مقتل الحسين عليه السلام: ص 42 - أنبأني مهذب الأمة أبو المظفر عبد الملك بن علي بن محمد الهمداني ، أخبرني أبو القاسم نصر بن محمد بن زيرك (دیرك) المقرئ، أخبرني والدي أبو عبد الله محمد، حدثني أبوعلي عبد الرحمان بن محمد (أحمد) النيسابوري، حدثني أحمد بن محمد بن عبد الله النانجي البغدادي من حفظه بدینور، حدثني محمد ابن جرير الطبري، حدثني محمد بن حميد التازي، حدثني العلاء بن الحسين الهمداني، حدثني أبو مخنف لوط بن يحيى الأزدي، عن عبد الله بن عمر قال: سئل رسول الله صلى الله عليه و آله: بأي لغة خاطبك ربك ليلة المعراج؟ فقال: خاطبني بلقة عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَأَلْهَمَنِي أَنْ قِلَّةٍ : يَا رَبِّ ! خاطبتني أَنْتَ أَمْ عَلَيَّ ؟ فَقَالَ : يَا أَحْمَدَ ؛ أَنَا شَيْ ءٍ لَا کالأشياء ، لَا أَ قَاسَ بِالنَّاسِ ، وَ لَا أَ وَصَفَ بِالشُّبُهَاتِ ، خلقتک مِنْ نُورِي ، وَ خَلَقْتُ عَلِيّاً مِنْ نُورُكَ ، فَاطَّلَعَتْ علی سَرَائِرِ قَلْبِكَ ، فَلَمْ أَجِدْ فِي قَلْبِكَ أَحَبُّ إِلَيْكَ مِنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ، فخاطبتک بِلِسَانِهِ كیما يَطْمَئِنَّ قَلْبِكَ. از آن: الظرائف في معرفة مذاهب الطوائف: ج1 ص155 و کشف الغنية في معرفة الأئمة: ج1 ص106 و کشف اليقين في فضائل أمير المؤمنين عليه السلام: ص 229 المبحث6 و إرشاد القلوب: ج2 ص 233 و الصراط المستقيم إلى مستحقي التقديم: ج1 ص207 الفصل 17 و الجواهر السنية في الأحاديث القدسية: ص 578 و ينابيع المودة: 83. از الطرائف: الجواهر السنية في الأحاديث القدسية: ص 578. بحار الأنوار: ج 18 ص386 ب3 از المناقب، و بحار الأنوار: ج 38 ص 312 ب67 ح14 از الطرائف و کشف الغمة. و مدينة معاجز الأئمة الإثني عشر: ج2 ص402 ح 626 - ابن شهرآشوب: عن ابن جرير الطبري بإسناده ، عن أبي مخنف، عن ابن عمر، قال : سمعت رسول الله صلى الله عليه و آله و قد سئل بأي لغة خاطبك ربك ليلة المعراج؟ فقال: خاطبني بلغة علي بن أبي طالب فالهمني أن قلت: يا رب، خاطبتني أم علي؟ فقال: يا أحمد! أنا شيء لا کالأشياء، لا أقاس بالناس، ولا أوصف بالشبهات، خلقتك من نوري، وخلقت عليا من نورك، فاطلعت على سرائر قلبك فلم أجد إلى قلبك أحب من حب علي بن أبي طالب خاطبتك بلسانه كيما يطمئن قلبك. و البرهان في تفسير القرآن: ج3 ص76. ح7002 و ج4 ص 477 ح8665 و مدينة معاجز الأئمة الإثني عشر: ج2 ص402 ح627- عمر بن إبراهيم الأوسي قال: روي عن رسول الله صلى الله عليه و آله قال: لَمَّا كَانَتِ اَللَّيْلَةُ اَلَّتِي أُسْرِيَ بِي إِلَى اَلسَّمَاءِ وَقَفَ جَبْرَئِيلُ فِي مَقَامِهِ وَ غبت عَبت الْمَدِينَةَ عَنْ تَحِيَّةِ كُلِّ مَلَكٍ وَ كَلامَهُ و صِرْتُ بِمَقامٍ انقَطَعَ عَنّي فِيهِ الأَصْوَاتُ وتُسَاوِئُ عِنْدِي الأَحْيَاءَ وَالأَمْوَاتُ إِضْطَرَبَ قَلبِي وَتَضاعَفَ كَربِي فَسَمِعْتُ مُنَادِي يُنَادِي بِلُغَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ قِف يا مُحَمدِفانِ رَبُّكَ يُصَلِّي قُلتُ كَيفَ يُصَلِّي وَهُوَ غَنِيٌ عَنِ الصَّلاةِ لاَحَدٌ وَ كَيْفَ بَلَغَ عَلَى هَذَا اَلْمَقَامِ فَقَالَ اللّه تعالى إِقْرَأ يَا مُحَمَّدُ هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيكُم وَ مَلاَئِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ صَلاَتِي رَحْمَةٌ لَكَ وَ لاَمَتُكَ فَأَمَّا سماعُك صَوْتَ عَلِيٍ فَإِنَّ أَخَاكَ مُوسَى لَمَّا جَاءَ جَبَلَ الطُّورِ وَ عَايَنَ مَا عَايَنَ مِنْ عَظِيمِ الأُمُورِ أذهَلَهُ ما رَآهُ عَمَّا يُلْقي إلَيهِ فشغَلتهُ عَنِ الهَيْبَةِ بِذِكْرِ اللَّهِ حُبُّ الأشْياءِ إِلَيْهِ وَهِيَ العَصا إِذْ قُلْتَ لَهُ ومَا تِلْكَ بِيَمِينِكَ يا موسى وَلَمَّا كانَ عَلِيّاً أحَبُّ النَّاسِ إِلَيَّ نَادَيْنَاكَ بِلُغَتِهِ وَ كَلامِهِ لِيَسْكُنَ مَا بِقَلْبِكَ مِنَ اَلرُّعْبِ وَ لِتَفْهَمَ مَايُلقی إِلَيْكَ.

کسانی می شود؟ آیا اهل بیت برای شفاعت از خدا اذن می گیرند یا قبل از خلقت آدم به ایشان اذن داده شده و دیگر نیازی به اذن نیست؟

جواب- اهل بیت اطهار گناه کاران از امت مرحومه را شفاعت می کنند، و نه کافر و مشرک و ناصبی و غالى و بدعت گذار را. و آنان مأذون از الله تعالی هستند.

بزرگ مفسر اماميه على بن ابراهیم قمی عقیده صحیح را چنین بیان می کند:

لا يشفع أحد من أنبياء الله و رسله يوم القيامة حتى يأذن الله له إلا رسول الله صلى الله علیه و آله فإن الله قد أذن له في الشفاعة من قبل يوم القيامة ، و الشفاعة له و للأئمة من ولده، ثم بعد ذلك للأنبياء عليهم السلام.(1)

* * *

ذات ذوات و هر موجودی و ...همان (هو) است ؟ آيا على است؟

سؤال - کتاب مشارق ص85: از امیرالمؤمنین سوال شد، آیا در دنیا مردی را دیده ای؟ فرمود مردی را دیدم ولی تا الان درباره او سوال می کنم. وقتی او را دیدم به او گفتم تو کیستی؟ گفت من گل هستم. گفتم از کجایی؟ گفت از گل. گفتم کجا می روی ؟ گفت به سوی گل. گفتم من کیستم؟ گفت ابوتراب. گفتم آیا من تو هستم؟ گفت هرگز هرگز این یعنی دین در دین، من من هستم و من من هستم و من ذات ذاتها هستم. من ذات برون ذاتهای ذات هستم. گفت شناختی؟ گفتم بله. گفت دیگر نپرس.

آیا این روایت صحیح است؟ اگر صحیح است، آن را توضیح دهید؟

صاحب کتاب مشارق در صفحه 86 می گوید: ذات ذاتها همان اسم اعظم خداست و ذات هر موجودی است ... و همان هو است. آیا توضیح او صحیح است؟

جواب- روایت مذکور در کتاب مشارق أنواراليقين: ص 46 مؤلف آن حافظ رجب البرسي، که به زبان عربی نگاشته شده است، بدین شرح آمده:

عن أمير المؤمنين عليه السلام أنه سئل: هل رأيت في الدنيا رجلا ؟ فقال: رأيت رجلا و أنا إلى الآن أسأل عنه. فقلت له: من أنت؟ فقال: أنا الظين. فقلت: من أين؟ فقال:

ص: 332


1- تفسير القمي: ج 2 ص 201.

من الطين. فقلت: إلى أين؟ فقال: إلى الطين. فقلت: من أنا؟ فقال: أبو تراب. فقلت: أنا أنت. فقال: حاشاك، حاشاك، هذا من الذين في الدين، أنا أنا، و أنا أنا، أنا ذات الذوات، و الذات في الذوات الذات، فقال: عرفت. فقلت نعم. فقال: فامسك.

از امیرالمؤمنین پرسیده شد: آیا در دنیا مردی را دیده ای؟ فرمود: مردی را دیدم و تاکنون از او می پرسم. به او گفتم: کیستی؟ گفت: من گل هستم. گفتم: از کجایی؟ گفت: از گل . گفتم: کجا می روی؟ گفت: به سوی گل. گفتم: من کیستم؟ گفت: ابوتراب . گفتم: من تو هستم؟ گفت: هرگز هرگز این از دین در دین است، من منم و من منم، من ذات ذاتها هستم و ذات درون ذات های ذات هستم. سپس گفت: شناختی؟ گفتم: بله.

گفت: دیگر نپرس.

سوای این که کتاب مشارق تنها کتاب متضمن این روایت است و سوای نقل این متن بدون ذکر هیچ سند و منبعی، آشفتگی و ابهام متن، قابل چشم پوشی نیست. (حتی اگر بپذیریم که خاک در هیئت مردی درآید و با امیرالمؤمنین سلام الله علیه سخن بگوید، عبد مولاست یا امام ایشان؟ چرا باید مولا را به انجام کاری امر کند؟ و بر کدامين وجه امام موظف به اطاعت از وی هستند؟ چرا می گوید من منم، سپس می گوید من ذات ذاتها هستم؟ و اینها جدای از خطاهای دستوری موجود در متن روایت است و از آن هاست «الذات في الدوات الذات» که واژه «ذوات» مضاف است و مضاف، «ال» نمی پذیرد و ...)

اما توضیحی که در ضمن روایت نقل نموده اید، در کتاب مشارق انوار اليقين، چنین است:

ثم إن الله سبحانه أوحى إلى نبيه صلى الله عليه و آله: أن عليا معه في السر المودع في فواتح السور، والاسم الأكبر الأعظم الموحى إلى الرسل من السر، والسر المكتوب على وجه الشمس و القمر و الماء و الحجر، و أنه ذات الذوات، و الذات في الذات، في الذات للذات، لأن أحدية الباري متنزهة عن الأسماء و الصفات، متعالية عن

ص: 333

النعوت و الإشارات، و أنه هو الإسم الذي إليه ترجع الحروف و العبارات، و الكلمة المتضرع بها إلى الله سائر البريات ....

* * *

مردم را بر شانه های ما سوار نکنید ...؟

سؤال - بحار الأنوار ج2 ص236 حدیثی از امام باقر علیه السلام به این مضمون آمده است: «وَلا تَحْمِلوا النَّاسَ على أغْناقِنا- مردم را بر شانه های ما سوار نکنید». یعنی چه؟

جواب- عبارت مذکور، تعبیری کنایی است و معنایی دارد نظیر عبارت های:

«لاَ تَحْمِلُوا اَلنَّاسَ عَلَيْنَا».

مردم را برما سوار نکنید.

«لَا تَحْمِلُوا النَّاسَ عَلَى رِقَابِنَا - أَعْنَاقَنَا ».

مردم را بر گردن ما سوار نکنید. حدیث مذکور نیز بدین شرح است: جابر گوید: بر امام محمد باقر عليه السلام داخل شدم در حالی که همگی، مناسک (حج) را به جا نیاورده بودیم. عرض کردم: ای فرزند رسول الله ! به ما سفارش کنید. امام علیه السلام فرمود:

«ليعِنْ قويكم ضَعِيفَكُمْ وَ لْيَعْطِفْ غَنِيُّكُم عَلَيَّ فَقيرَكُم وَ لْيَنْصَحِ الرَّجُلُ اخَاهُ كَنَصِيحَتِهِ لِنَفْسِهِ وَ اُكْتُمُوا اِسْرَارَكُمْ وَ لاَ تَحْمِلُوا النَّاسَ عَلَيَّ رِقَابَنَا وَ اُنْظُرُوا وَ اُمِرْنَا وَ مَا جَاءَكُمْ عَنَّا فَانْ وَجَدْتُمُوهُ مُوَافِقاً لِلْقِرَانِ فَهُوَ مِنْ قَوْلِنَا وَ مَا لَمْ يَكُنْ لِلْقِرانِ مُوافِقاً فَقِفُوا عِنْدَهُ وَ رُدُّوهُ اَلْيَنَا حُتِّي نَشْرَحْ لَكُمْ مَا شُرِحَ لَنَا»(1)

باید نیرومند شما ناتوانتان را یاری کند، و باید که دارای شما نسبت به نادار شما عطوفت ورزد، و بایسته است که مرد برادرش را نصیحت کند چنان که خویش را نصیحت می کند. و رازهایتان را بپوشانید، و مردم را بر گردن ما سوار نکنید، و در امر ما و نیز آنچه

ص: 334


1- نزهة التاظرو تنبيه الخاطر: ص 102.

از ما برایتان آمده نظر بیاندازید اگر آن را موافق قرآن یافتید بدانید آن از سخن ماست، و درباره آنچه موافق قرآن نیست توقف نمایید (و آن را مردود اعلام نکنید)، و آن را به ما بازگردانید تا برایتان شرح دهیم آنچه برای ما مشروح شده است.

در فرمایش دیگری از امام محمدباقر عليه السلام می خوانیم:

«هُمَا أَوَّلُ مَنِ اُنْتُزِيَ عَلَى حَقِّنَا وَ حَمَلاَ اَلنَّاسَ عَلَى أَعْنَاقِنَا وَ أَكْتَافِنَا وَ اِدْخَلاَ اَلذُّلَّ بُيُوتَنَا».(1)

آن دو نفر نخست کسانی بودند که مردم را بر گردن ها و شانه های ما سوار کردند، و خواری را داخل خانه هایمان کردند.

و چنان چه می دانیم، آن دو نخستین کسانی بودند که کلام معصومین علیهم السلام را رد کردند.

در کلام امام مجتبی سلام الله علیه می خوانیم

«فَاللَّهُ بَيْنَنا وَبَيْنَ مَن ظَلَمَنا حَقَّنا ونَزَلَ على رِقابِنا وَ حَمَلَ النَّاسَ عَلَى أَكْتافِنا»(2)

خدا میان ما و آن کس که به ظلم روا داشت و بر گردن های ما سوار شد و مردم را بر دوش ما سوار نمود، حکم کند.

در زیارات ائمه هدی علیهم السلام نیز می خوانیم:

« اللَّهُ الْعَنِ الَّذِينَ . . . وَ حَمَلُوا النَّاسَ عَلَى أَكْتَافِ آلِ مُحَمَّدٍ».(3)

خداوندا لعنت کن کسانی را که ... و مردم را بر شانه های آل محمد سوار نمودند.

با توجه به سیاق احادیث، مقصود ائته از چنین بیانی، نهی از مردود شمردن احادیث ائمته معصومین علیهم السلام است، و غصب حق زعامت آنان، و عدم تقیه از ذکر احادیث آنان نزد نا اهلان که عموم ناس باشند.

* * *

ص: 335


1- تقريب المعارف، ص245.
2- الأمالي، الشيخ الطوسي: ص 566 مجلس21.
3- کامل الزيارات: ص 313 ب102.

وجه الله کیست و یعنی چه؟ زیارت الله یعنی چه؟

سؤال - در حدیث است که امام رضا عليه السلام می فرمایند هرکس فکر کند که چهره خداوند شبیه به چهره های دیگر است کافر شده است. اصحاب زاویه می گویند بله چهره خدا مثل چهره های ما نیست و اهل بیت چهره ما را منظور داشته اند چهره خودشان را که نگفته اند و چهره اهل بیت با چهره ما فرق دارد. چه جوابی بدهیم؟

جواب- چنان چه متن حدیث را کامل مطالعه بفرمایید و صدر و ذیل کلام مولا را مورد بررسی قرار دهید، به هیچ عنوان مجالی برای طرح چنین مباحثی نیست. تمام حديث بدین شرح است: عبدالسلام بن صالح الهروی گوید: به علی بن موسی الرضا عليه السلام عرض کردم: ای فرزند رسول الله، چه می فرمایید درباره حدیثی که اهل حدیث روایت می کنند که: مؤمنين از جایگاه های خویش در بهشت، پروردگارشان را زیارت می کنند؟ امام علیه السلام فرمود:

«يا أَبا الصَّلتِ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وتَعالى فَضَّلَ نَبِيَّهُ مُحَمَّداً صلى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَلى جَميعِ خَلقِهِ مِنَ النَّبيّينَ وَ المَلائِكَةِ وَجَعَلَ طاعَتَهُ طاعَتَهُ وَمُتابَعَتَهُ مُتابَعَتَهُ وَ زِيارَتَهُ فِي الدُّنيَا والآخِرَةِ زِيَارَتَهُ فَقالَ عز وَ جَلَّ مَن يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اَللَّهَ وَقالَ إِنَّ اَلَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اَللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ وقالَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مَنْ زَارَنِي فِي حَيَاتِي أو بَعدَ مُؤْتِي قَدْ زارَ اللَّهَ جَلَّ جَلالُهُ وَدَرَجَةَ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي الجَنَّةِ أرفَعُ الدَّرَجاتِ فَمَن زَارَة إِلَى دَرَجَتِهِ فِي اَلْجَنَّةِ مِنْ مَنْزِلِهِ فَقَدْ زَارَ اَللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى».

ای اباصلت! همانا الله تبارک و تعالی، پیامبرش محمد صلى الله عليه و آله را بر تمام آفریدگانش - از پیامبران و فرشتگان به برتری داده است و اطاعت از او را اطاعت از خویش و پیروی از او را پیروی از خویش و زیارت او را زیارت خویش قرار داده است، بدین جهت خداوند عزوجل می فرماید: «هرکس از پیامبراطاعت کند، به راستی از الله اطاعت کرده است و می فرماید: «همانا کسانی که با تو بیعت می کنند، به راستی با

ص: 336

الله بیعت می کنند، دست خدا بالای دست های ایشان است و پیامبر صلى الله عليه و آله می فرماید: «هرکس در دوران زندگانی ام یا پس از مرگ، مرا زیارت کند، به راستي الله جل جلاله را زیارت کرده است» و درجه پیامبر صلى الله عليه و آله در بهشت، بالاترین درجات است، بنابراین هرکس از جایگاهش او را به درجه اش در بهشت زیارت کند، به راستی که الله تبارک و تعالی را زیارت کرده است.

اباصلت گوید: به ایشان عرض کردم: ای فرزند رسول الله ! معنای خبری که روایت می کنند مبنی بر این که ثواب «لا اله الا الله»، نظر کردن به چهره خداوند است؟ امام عليه السلام فرمود:

«يَا أَبَا الصَّلْتِ مَنْ وَصَفَ اللَّهَ بِوَجْهٍ كَالوُجودِ فَقَد كَفَرَ وَلكِنَّ وَجَّهَ اللَّهِ أَنبِياؤُهُ وَ رُسُلُهُ وَ حُجَجُهُ صلوات اللَّهِ عَلَيهِم هُمُ الَّذِينَ بِهِم يُتَوَجَّهُ إلى اللَّهِ وَإلى دينِهِ ومَعْرِفَتِهِ وَ قالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ الاّ وَجهَهُ فالنظر الي اِنْبِيَاءُ اَللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ حُجَجِهِ عليهِمُ السَّلامُ فِي دَرَجَاتِهِمْ ثَوَابٌ عَظِيم لِلْمُومنِينَ يَوْمَ اَلْقِيَامَة، وقد قَالَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مَنْ أبْغَضَ أَهْلَ بَيْتِي و عِتْرِي لَمْ يَرَنِي وَلِم يَوْمَ الْقِيَامَةِ وقالَ إِنَّ فِيكُمْ مَنْ لاَ يَرَانِي بَعْدَ أَنْ يُفَارِقَنِي يَا أَبَا اَلصَّلْتِ إِنَّ اللَّهَ تَبارَكَ وَتَعالى لا يُوصَفُ بِمَكانٍ ولا يُدْرَكُ بِالأبْصَارِ والأَوْهَامُ»(1)

ای اباصلت ! هرکس الله را به چهره ای مانند سایر چهره ها توصیف کند به يقين کافر شده است، و لكن (معنای صحیح چنین است که) وجه الله پیامبرانش و فرستادگانش و حجت های او صلوات الله عليهم هستند، آنان هستند کسانی که به وسیله ایشان به سوی خدا و دین او و معرفت او «توجه» می شود (یعنی روی آورده می شود)، و خداوند عزوجل می فرماید: «هرچه روی زمین است، فانی است در حالی که وجه پروردگارت باقیست»، و حضرتش عزوجل می فرماید: «همه چیز هلاک است جز وجه او».

ص: 337


1- الأمالي، الصدوق: 460 المجلس 70 ح 7، رک: التوحيد: ص 117 ب8 ح 21، عیون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص 115 ب11 ح3.

بنابراین نگاه به سوی پیامبران الهی و فرستادگان و حجتهای او علیهم السلام در درجات ایشان ثواب عظیمی است برای مؤمنین در روز قیامت. و به راستی که پیامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند: «هرکس بغض من و عترتم را داشته باشد، روز قیامت مرا نمی بیند و او را نمی بینم» و فرمود: «در میان شما کسی هست که چون از من جدا شود (یعنی از دنیا برود)، مرا نمی بیند». ای اباصلت! همانا الله تبارک و تعالی به مکان وصف نشود، و به دیدگان و وهم ها درک نگردد.

بنابراین زیارت الله، به معنای زیارت رسول الله صلى الله علیه و آله است به جهت رفعت منزلت و جایگاه پیامبر نزد الله و قرارداد الهی بر این که زیارت رسول الله، زیارت الله است نه در معنای عینیت خدا با پیامبرش، همچنین وجه الله .

* * *

أنا و علي أبوا هذه الأمة

سؤال - آیا مردی می تواند مادر باشد؟ البرهان ج 7 ص358- معصوم علیه السلام در تفسیر آیه 36 سوره نسا می فرماید منظور از والدان پیامبر و امیرالمؤمنین هستند، یعنی پدر و مادر؟

جواب- در زبان عربی، «والدان»، مثنای «والد» در معنای «پدر و مادر» یا «دو پدر» به کار می رود، بنابراین می تواند بر دو مرد نیز اطلاق شود.

اسم فاعل مجرد از فعل ولد، بدین سیاق صرف می شود: والد، والدان - والدين، والدون - والدين، والدة، والدتان - والدتين، والدات.

و مقصود حضرت دو پدر این امت است مانند این که فرمود: « أَنَا وَ عَلِيُّ أَبَوْا هَذِهِ الْأُمَّةُ».

* * *

آیا رسول الله پدر امت است یا نه؟

سؤال - در قرآن می خوانیم که رسول الله صلى الله علیه و آله پدر شما نیست ولی در حديث می خوانیم که پدر شما است، علت این تضاد چیست؟

ص: 338

جواب- تضادی در کار نیست و اگر آیه و حديث را چنان چه هست بررسی کنید و با مسلمات ذهن خودتان ، صغری کبری نچینید، مفهوم واضح است. قرآن کریم می فرماید:

«مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَٰكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ»(1)

محمد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست لکن پیامبر خدا و آخرین و برترین پیامبران است ...

این آیه شأن نزول خاصی دارد و آنچه در این آیه، مردود اعلام شده «پدر نسبي» است و البته مسلم است تمام کسانی که در امت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم بوده، هستند و خواهند بود، از سلاله ایشان نیستند. در این باره می توان به سلمان و مقداد و ابوذر و عمار و بسیاری دیگر اشاره نمود که هیچ یک از نسل پیامبر و امیرمؤمنان صلوات الله عليهما و آلهما، نبودند ولی مولانا رسول الله و مولانا امیرالمؤمنين ، والدین ایشان هستند، بنابراین آنچه در آن جا بیان می شود، «پدر دینی و معنوی» است و تأويل خاصی دارد.

مولانا امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب سلام الله عليهما فرمودند: شنیدم رسول الله صلى الله علیه و آله می فرمود:

«اَنَا وَعَلِيٌ ابوا هذِهِ الامَّةِ وَ لَحَقُّنَا عَلَيْهِم اَعْظَمُ مِن حَقِّ اَبَوَيْ وِلادَتِهِمْ فَاِنَّا نُنْقِذُهُمْ اَنْ اَطَّاعُونا مِنَ اَلنَّارِ اِلَيَّ دارِ اَلْقَرارِ وَ نُلْحِقُهُمْ مِنَ اَلْعُبُودِيَّةِ بِخِيارِ الاحْرار»(2)

من و على، دو پدر این امت هستیم، و به يقين حق ما بر آنان، عظیم تراز حق دو پدر نسبی شان است زیرا ما، آنان را از آتش به دار القرار رهایی می بخشیم اگر ما را پیروی کنند و آنان را از بندگی به جمع نیکوترین آزادگان ، پیوند می دهیم.

در این حدیث شریف نیز نکته دیگری یادآوری می شود و آن این که رسول الله و امیرالمؤمنين صلوات الله عليهما و آلهما، پدری را تمام و کمال به جا آورده و از پیروان خویش در برابر عذاب و گرفتاری محافظت می نمایند و بدین صورت امت اسلام را نجات می بخشند. پدر هستند

ص: 339


1- سوره (33) الأحزاب آیه 41.
2- التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن الزكي العسكري عليه السلام: ص330 ح190. ر.ک: ح191 و 192.

بدین معنا که حصن حصین و عامل نجات اند. البته این نسبت و تسمیه، وجه دیگری نیز دارد: می دانیم که حق والدین، عظيم است ولی حق والدين دینی، عظیم تر است.

بنابر روایتی که در تفسیر منسوب به امام حسن زکی عسکری از حضرت زهرا سلام الله عليهما آمده به برخی از زنان فرمودند:

«أَرْضِي أَبَوَيْ دِينِكَ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيّاً بِسَخَطِ أبَوَيْ نَسَبِكِ ولا تُرْضِي أَبَوَيْ نَسَبِك بِسَخَطِ أَبَوَيْ دِينِكَ فَإِنَّ أَبَوَيْ نَسَبِكَ إِنْ سخطا اِرْضَاهُمَا مُحَمَّدٌ وَ عَلِيٌ عَلَيهِما وَ إِلَهِمَا اَلسَّلامُ بِثَوَابٍ لِجُزْءٍ مِنْ أَلْفِ أَلْفِ جُزْءٍ مِنْ سَاعَةٍ مِنْ طَاعَاتِهِمَا وَ إِنَّ أَبَوَيْ دِينِكَ مُحَمَّداً وَ عَلِيّاً إِنْ سَخِطَا لَمْ يَقْدِرْ أَبَوَا نَسَبِكَ أَنْ يُرْضِيَاهُمَا لِأَنَّ ثَوَابَ طَاعَاتِ أَهْلِ اَلدُّنْيَا كُلِّهِمْ لاَ يَفِي بِسَخَطِهما».(1)

دو پدر دینیات، محمد و علی را در ازای خشم و غضب والدین نسبی ات راضی و خشنود ساز، ولى والدین نسبی ات را به قیمت خشم و غضب دو پدر دینیات، راضی نکن، زیرا اگر والدین نسبی ات، خشمگین و غضب ناک شوند، محمد و على عليهما و آلهما السلام، آنان را راضی می سازند به پاداش یک جزء از هزار هزار جزء از یک لحظه از طاعات هر دو آنها، ولى همانا دو پدر دینیات، محمد و على اگر خشمگین و غضب ناک شوند، والدین نی ات قادر نیستند آنان را راضی کنند زیرا ثواب طاعات همه اهل دنیا، خشم و غضب ایشان را می برد.

و بنابر روایتی که در تفسیر منسوب به امام حسن زکی عسکری است امام حسن مجتبی صلوات الله عليه فرمودند:

«عَلَيْكَ بِالْإِحْسَانِ إِلَى قَرَابَاتِ أَبَوَيْ دِينِكَ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍ وَ إِن أَضَعْتَ قَرَابَاتِ أَبَوَيْ نَسَبِكَ وَ إِيَّاكَ وإِضَاعَةَ قَرَابَاتِ أَبَوَيْ دِينِك بِتَلاَفِي قَرَابَاتِ أَبَوَيْ نَسَبِكَ فَان شُكْرَ هؤلاءِ إِلَى أَبَوَيْ دِينِكَ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍ عَلَيْهِمَا وَ آلِهِمَا اَلسَّلاَمُ أَثْمَرَ مَلَكٌ مِنْ شُكْرِ هَؤُلاَءِ إِلَى

ص: 340


1- همان: ص334 ح 203. ر.ک: ح205.

أَبَوَيْ نَسَبِكَ إِنَّ قَرَاباتِ أَبَوَيْ دِينِكَ إِذَا شَكَرُوكَ عِنْدَهُما بِأَقَلِّ قَلِيلِ نَظَرِهِما لَكَ يَحُطُّ عَنْكَ ذُنُوبَك وَ لَوْ كَانَتْ مِلءَ مَا بَيْنَ الثَّرَى إِلَى اَلْعَرْشِ وإِنَّ قَرَابَاتِ أَبَوَيْ نَسَبِكَ إِنْ شَكَرُوكَ عِنْدَهُما وَ قَدْ ضَيَّعْتَ قَراباتِ أَبَوَيْ دِينِكَ لَمْ يُغْنِيا عَنْكَ فَتيلاً».(1)

بر تو باد احسان کردن درباره (ادا نمودن حق) خویشاوندان دو پدر دینیات: محمد و على هرچند حق خویشاوندان والدین نسبی ات را ضایع نموده باشی. و بترس و برکنار باش از ضایع نمودن حق خویشاوندان دو پدر دینیات برای ادای حق خویشاوندان والدین نسبیات، همانا خویشاوندان دو پدر دینیات، چون تو را نزد ایشان (یعنی محمد و على عليهما و آلهما السلام) سپاس گویند، کمترین نگاه کم آن دو به تو، گناهانت را از تو می ریزد هرچند به اندازه زمین تا عرش باشد و همانا خویشاوندان والدین نسبی ات ، اگر نزد ایشان تو را سپاس گویند در حالی که حق خویشاوندان دو پدر دینی ات را ضایع نموده باشی، به کمترین مقداری نمی توانند برای توسودی داشته باشند.

وامام على السجاد عليه السلام فرمودند:

«إِنْ كَانَ اَلْأَبَوَانِ إِنَّمَا عَظُمَ حَقُّهُمَا عَلَى أَوْلاَدِهِمَا لإحسانهما إِلَيْهِمْ فَإِحْسَانُ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍ عليهما وَآلِهِما السَّلامُ إِلَى هَذِهِ الأُمَّةِ اجَلٌ وأعْظَمُ فَهُما بِأَنْ يَكُونَا أَبَوَيْهِم أَحَقُّ» (2)

اگر چنین است که پدر و مادر، حقشان بر فرزندانشان بزرگ داشته شده، به خاطر احسانی که نسبت به آنان می کنند، احسان محمد و على عليهما و آلهما الصلوة و السلام بر این امت، والاتر و عظیم تر است، بنابراین آن دو برای این که پدر ایشان باشند، سزاوارتر هستند.

بنابراین مقصود از این که مولانا رسول الله ومولانا امیرالمؤمنين صلوات الله عليهما و آلهما، پدران این امت هستند، بیان حق است که از جانب ایشان بر عهده امت اسلام است.

* * *

ص: 341


1- همان: ص334 ح 204.
2- همان: ص330 ح194.

آیا رسول الله پدر امت است و یا پدر شیعیان؟

سؤال - آیا رسول الله پدر همه کسانی هستند که خودشان را از امت رسول الله می دانند یا فقط پدر شیعیان و محبین اهل بیت هستند؟

جواب - بنابر فرمایش رسول الله صلى الله عليه و آله:

«أَنَا وَ عَلِيُّ أَبَوْا هَذِهِ الْأُمَّةُ».

من و على دو پدر این امتيم.

و به امیرالمؤمنين عليه السلام فرمودند:

«ثُمَّ اَنَّا وانَت مُوَلِّي الْمُومِنِينَ وَ انَا وَ اَنْتَ ابَوا الْمُومِنِينَ».(1)

سپس من و تو مولای مؤمنان هستیم، و من و تو دو پدر مؤمنان هستیم.

رسول الله و امیر المؤمنين صلوات الله وسلامه عليهما و آلهما دو پدر این امت، امت مسلمة موحدة هستند، و امام معصوم نیز پدر شفیق است، پدر هستند در علت خلق و بقاء ونماء و عقل و هدایت آن ها، اگرهدایت و طاعت را اختیار کنند و گرنه عاق می گردند. اینان بهترین مهربانی ها و حمایت ها را از فرزندان خود که از فاضل شعاع آنانند می کنند. و ولایت مطلقه و کلیه و حقوقی خاص را بر فرزندان دارند.

* * *

آیا عقائد سند می خواهد؟

سؤال - گفته شده: عقائد سلسله سند نمی خواهد بلکه خودش سند خودش است.

چه جواب دندان شکن می توان داد؟

جواب- «عقائد» پایه و اساس دین است و احکام و اخلاق به آن بر می گردد و چنان که دین از جانب الله است، اصل و فرع آن، اصل و شاخه و ساقه آن نیز از جانب الله است. پاسخ واضح است زیرا ما خودمان با الله رابطه نداریم، پل ارتباطی میان ما و او، پیامبران و فرستادگان و حجت های الهی هستند و اکنون که در زمان غیبت به سر می بریم و دستمان از دامان سلاله

ص: 342


1- تفسيرفرات الكوفي: ص393.

رسول الله کوتاه است، به اخبار و آثار ایشان تمشک می جوییم و عقائد، احکام و اخلاق را دریافت می کنیم.

حال آیا می شود بگوییم هیچ نیازی به سند و منبع نیست؟ با این که می دانیم رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم، در زمان خویش از کسانی که به ایشان دروغ می بستند، بیزاری جستند؟ و با وجود این که عنصر كبرو حسد در وجود دشمنان آل الله ، همواره موجب شده برای بستن درب بيت آل الله، عقائد و باورهای خود را حق جلوه داده و ترویج نمایند، آن هم به نام ائمه هدی عليهم الصلاة و السلام؟ و با این که می دانیم در مواردی، متون نسبت داده شده به ائمه هدی علیهم السلام، به امام زمان علیه السلام عرضه می شود و امام از قائلان و معتقدان به آن بیزاری می جویند، و با وجود این که می دانیم متون جعل شده ای وجود دارد که گاه اهل بیت را هم سطح مردم معمولی (و گاه از یک فرد معمولی هم پایین تر) جلوه می دهد.عقل نیز نمی پذیرد که شما استوانه باورهایتان را از محتوایی پر کنید که هیچ ضمانتی بر راستی و درستی آن ندارید در حالی که تأیید عقل در این جا لازم است. با این همه، آیا باز هم اهمیتی ندارد که اصل و اساس دین را از کدامین طریق دریافت کنیم؟

* * *

چرا نام بعضی از اصحاب کلب است مانند دحیه کلبی؟

سؤال - كلب به معنای سگ است. پس چطور است که نام بعضی از اصحاب یا پاران اهل بیت کلب است. مثل دحیہ کلبی و...

جواب- تعابیری نظیر آنچه شما یادآور شده اید، نام فرد یا افراد نیست بلکه نشان گر قبیله افراد مذکور است که مربوط به قبیله «بنی کلب» هستند و دلیل این نام گذاری، انتساب قبيله مزبور به فردی است که «کلب» نام داشته و این ، به هیچ عنوان برای مشروع جلوه دادن نسبت «لب» به شیعیان و محبین اهل بیت علیهم السلام، نمی تواند محل استفاده باشد.

* * *

ص: 343

برقبر خواجه نصير: و کلبهم باسط ذراعيه بالوصید؟

سؤال - خواجه نصیرالدین طوسی (قدس سره) از علمای برجسته تاریخ که اهل علم از کتابهای او استفاده می کنند و در صحن کاظمین دفن شدند وصیت کرده بودند که بر روی قبر ایشان آیه (وَ کلبُهُم باسِطُ ذِراعَيْهِ بِالْوَصِيدِ) را بنویسند.

جواب- اجمالا بدانید که حجت شرعی، آن است که شما را به درگاه الهی معذور دارد و اهل بیت عصمت، کسانی هستند که از گناه و خطا مبا و قول و فعل و تقریر ایشان، حجت شرعی است و لاغیر و هرکس، دیگری را در هریک از مراتب یا منازل یا شئون، با اهل بیت عصمت عليهم السلام، شریک یا هم تراز تلقی کند، به گناهی عظیم با نام «شرک» مبتلا شده است.

* * *

طینت شیعه، طینت محب اهل بیت، و جواز گفتن سگ...

سؤال - در احادیث بیان شده است که طینت شیعه از طینت اهل بیت است و در حدیث است که شیعه مانند کلب نمی شود ولی سخنی از محب نیست، چون طینت شیعه از اهل بیت است نه طینت محب؟

جواب- دلیل مردود بودن نسبت دادن واژه «کلب» به پیروان و دوست داران (شیعیان و محبين) اهل بیت علیهم السلام، تنها به موضوع طینت بازمی گردد بلکه وجوه بسیاری دارد که انشاءالله در کتاب بیان خواهد شد ضمن این که طینت محبین ائمه اطهار علیهم السلام نیز اختصاصاتی دارد که در جای خویش بحث آن ارائه شده و انشاء الله ارائه خواهد شد.(1)

* * *

کفرجحود و كفرنعمت و ... آیا صوفی و غالی کا فراست؟

سؤال - هیچ چیز مانع قبول انفاق آنها نشد جز این که نسبت به خدا و رسول کافر شدند توبه 85.

منظور از این کافر شدن کدام نوع کفر است؟کفر جحود یا كفرنعمت یا کفر...؟

و آیا صوفی و غالی بودن حتی از روی نادانی نیز کفر محسوب می شود؟

جواب- طبق معمول، آدرس آیه مذكور غلط است.

ص: 344


1- لازم به ذکر است که مؤلف عالیقدر کتاب مفصلی در این باره به نام «فضل طینت نور» تالیف کرده اند و چاپ گردیده.

«وَمَا مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقَاتُهُمْ إِلَّا أَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَبِرَسُولِهِ وَلَا يَأْتُونَ الصَّلَاةَ إِلَّا وَهُمْ كُسَالَىٰ وَلَا يُنْفِقُونَ إِلَّا وَهُمْ كَارِهُونَ»(1)

هیچ چیز آنان را از این که نفقه هایشان پذیرفته شود، بازداشت جز این که نسبت به الله و فرستاده اش کافر شدند و به سوی نماز نمی آیند جز این که در حال کسالت و خستگی هستند و انفاق نمی کنند مگر این که اکراه دارند.

این آیه کریمه درباره عده خاصی از اصحاب است که بر ظاهر اسلام و در باطن منافق بودند، و کفر آنان براساس جحد است.

* * *

آیا پیامبر در ائمه حلول کرده؟

سؤال - «أولنا محمد أوسطنا محمد آخرنا محمد» نشان دهنده حلول پیامبر در ائمه نیست؟

جواب-کلام معصومين عليهم الصلوة والسلام، وحی است و بیان شأن نزول و معنا و تأويل آن، بر عهده حضرات معصومین است و ائمه اطهار عليهم الصلاة و السلام، چنين تأویلی به ما ارائه ننموده اند. و معنی صحیح این که همه ما ستوده الله هستیم و معصوم و علم همه ما از یک منبع است، و فرمان ما و قول و فعل همه ما مورد تایید اوست، در علم و عصمت و وحدت نوری یکی هستیم.

سؤال - اول ما خلق الله، نور رسول الله است و نور سایر ائمه هدی علیهم السلام، از نور پیامبر است. آیا این نشان از حلول پیامبر در ائمه نیست؟

جواب- وقتی بیان می شود که نور اهل بیت علیهم السلام، از نور رسول الله است، یکی بودن به معنای سنخیت است و نه یکی بودن در معنای عینیت شخصی. اگر ما بگوییم همه بنی آدم از جان بهره مند هستند، به این معناست که جان همه آنها، از یک سنخ است و همه از سنخ روح بهره مند هستند نه به معنای عینیت و در این معنا که همه یک روح باشند و این بدیهی شرع و عقل است و جای پرسش ندارد.

ص: 345


1- سوره (9) التوبه آیه 54.

سؤال - اصول کافی باب خدا و رسول بودن با ائمه را واجب دانست اند. حدیث پیامبر به امیرمؤمنان می گویند روح تو در امامان بعد از توست و روح تو از جانب خدا در تو دمیده شده است گوشت و پوست و خون آنها از سرشت توست! این که وحدت وجود و حلول است، توضیح بفرمایید؟

جواب ۔ حدیث مذکور در کتاب اصول کافی، بدین شرح است: ابوحمزه ثمالی گوید: شنیدم اباجعفر امام محمدباقر عليه السلام می فرمود: رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: همانا الله تبارک و تعالی می فرماید:

«... فَإنَّ فَضلَكَ فَضلُهُم وَطاعَتَكَ طاعَتُهُم وَحَقَّكَ حَقُّهُم وَمَعصِيَتُكَ مَعصِيَتُهُم وَ هُمُ اَلْأُمَّةُ اَلْهُداةُ مِنْ بَعْدِكَ جَرَى فِيهِمْ رُوحُكَ وَ رُوحُكَ مَا جَرَى فِيك مِن رَبِّكَ وهُم عِتْرَتُك مِن طِينَتِك و لَحْمِك ودَمِك، .....».(1)

...که به راستی فضیلت تو، فضيلت آنان است و فرمان برداری از تو، فرمان برداری از آنان است و حق تو، حق آنان است و سرپیچی از تو، سرپیچی از آنان است و آنان امامان هدایت پس از تو هستند، روح تو در آنان جریان یافته و روح تو، آن چیزی است که از جانب پروردگارت در تو جریان یافته است. و آنان عترت تو هستند، از سرشت توو گوشت توو خون تو...

بنابراین و با توجه به روال معمول، ترجمه ارائه شده، غلط است ، حدیث از امام باقر علیه السلام به نقل از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم، از ذات قدوس باری تعالی است و مخاطب در بیان، ذات مقدس رسول الله هستند.

محل شبهه در بیان: «جَرَى فِيهِم رُوحُكَ وَ رُوحُكَ مَا جَرَى فِيكَ مِن رَبِّك».

محل دیگری که از آن شبهه اتحاد و حلول رفته است، فراز: «وهُم عِتْرَتُك مِن طِينَتِك و لَحْمِك ودَمِك» است که به دلیل ارائه ترجمه غلط، در فهم معنا دچار اشکال شده اید و چنان چه ترجمه فراز مذکور را به دقت مطالعه بفرمایید، محلی برای شبهه باقی نیست. (توضیح این که از

ص: 346


1- الكافي: ج1 ص208 باب ما فرض الله عزوجل و... ح4.

سرشت و گوشت و خون رسول الله بودن، به معنای یکی بودن با ایشان یا حلول ایشان در فرد فرد ائمه اطهار نیست چنان چه یکی بودن طینت قلوب شیعیان با سرشت جسم مطهر ائمته معصومين عليهم الصلاة والسلام، به معنای یکی بودن با ایشان با حلول ایشان نیست).

اهل بیت اطهار صفت فعل ذات احدیت

سؤال - الله مستمجع صفات کمال و جمال و جلال است مگر اهل بیت صفات خدا نیستند؟

جواب- حضرات اهل بيت عليهم الصلاة والسلام، صفات فعل الله تبارک و تعالی هستند و نه صفات ذات باری تعالی.

* * *

ادای دین محب اهل بیت اطهار... برعهده کیست؟

سؤال - در تفسیر البرهان ج 7 ص 355 آمده است که در آیه «النبي أولى بالمؤمنين من أنفسهم و أزواجه أمهاتهم» منظور کسانی هستند که پیامبر میان آنان پیمان برادری بستند. پس هر کسی از شما بمیرد و دینی به گردن او باشد، پرداخت آن به عهده من است.

منظور از برادری چیست؟ و آیا اگر کسی بدهی مال یا آبرویی به گردن یکی از محبین داشته باشد و به هر دلیلی نتواند آن را پرداخت کند، آیا پیامبر دین او را می پردازند یا به گردن اوست و متحمل عذاب خواهد شد؟

جواب- این حدیث از ابن عباس نقل شده .(1)

و مقصود برادری در امان است که در محضر پیامبر میان افراد همتراز ایمانی عقد برادری بستند که در عالم ذر نیز برادر بوده اند. و بنابر فرمایش رسول الله صلى الله عليه و آله اگر کسی از مؤمنين که مدیون است به ناچاری نتوانست دین خود را اداء نماید به عهده ولی معصوم است و او معذب نخواهد بود. والله العالم.

* * *

ص: 347


1- مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: ج2 ص 187- تفسير القظان و تفسير وكيع: عن سفيان، عن الأعمش، عن أبي صالح، عن ابن عباس: إن الناس كانوا يتوارثون بالأخوة فلما نزل قوله تعالى: النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ . . . وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بغضهم أَوْلَى بِبُغْضِ فِي كِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُهاجِرِينَ، وهم الذين آخى بينهم النبي. ثم قال النبي صلى الله علیه و آله: مَنْ مَاتَ مِنْكُمْ وَ عَلَيْهِ دَيْنُ فَإِلَى قَضَاؤُهُ ، وَ مَنْ مَاتَ وَ تَرَكَ مَالًا فَلِوَرَثَتِهِ . فَنُسِخَ هَذَا الْأَوَّلِ فَصَارَتِ الْمَوَارِيثِ للقرابات الأذني فَالْأَدْنَى . ثُمَّ قَالَ : إِلاَّ أَنْ تَفْعَلُوا إِلى أوليائکم مَعْرُوفاً الوصیة مِنْ ثُلُثِ مَالِ الْيَتِيمِ. فقال النبي عند نزولها: أَ لَسْتَ أَوْلَى بِكُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ نَفْسِهِ ؟ قالُوا بلی یا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ : أَلَا مَنْ کنت مَوْلَاهُ فَهَذَا وَلِيُّ اللَّهِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ مؤلاه . اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ . أَلَا مَنْ تَرَكَ دَيْناً أَوْ ضَيْعَةً فَإِلَيَّ وَ مَنْ تَرَكَ مَالًا فَلِوَرَثَتِهِ.

توجیهی برای تطهیر علوم خبيثه

سؤال - اصحاب زاویه در توجیه فلسفه گفته اند هر علمی که در آن از اهل بیت گفته شود و به آنها ختم شود حق است چون آنها هرجا که باشند حق همان جاست و چون آنها پاک اند و پاک کننده پس این علم را هم اگر ناپاک باشد، پاک می کنند. راهنمایی بفرمایید؟

جواب- به ایشان بگویید: پس چرا آن 12 فرقه که همگی ادعای ولایت و محبت اهل بیت عليهم السلام را دارند در آتش اند؟ احادیث در این باره بسیار است که یکی پیش از این به نقل از مولا امیرالمؤمنین سلام الله عليه گذشت، این مورد نیز از امام باقر عليه السلام است:

«... وتَفْتَرِقَتْ هَذهِ الأُمَّةُ بَعْدَ نَبِيِّهَا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ اله علَى ثَلاثٍ وسَبْعِينَ فِرْقَةً اثْنَتَانِ وسَبْعونَ فِرْقَةً في النَّارِ وفِرْقَةٌ فِي الجَنَّةِ وَمِنَ الثَّلاثِ وَسَبْعِينَ فِرْقَةً ثَلاثَ عَشرَةَ فِرْقَةً تَنتَحِلُ وَلايَتَنا و مَوَدَّتَنا اثْنَتَا عَشْرَةَ فِرقَةً مِنها في النَّارِ وفِرْقَةٌ فِي الجَنَّةِ وَ سِتُّونَ فِرْقَةً مِن سَائِرِ النَّاسِ فِي النَّارِ».(1)

... و این امت پس از پیامبر صلى الله عليه و آله و سلم هفتاد و سه فرقه شدند، که هفتاد و دو فرقه در آتش، و يك فرقه در بهشتند، و از این هفتاد و سه فرقه سیزده فرقه دوستی و پیروی از ما را با خود دارند، که دوازده فرقه آن ها در دوزخ، ويك فرقه در بهشت جای دارند، و شصت فرقه از دیگر مردم دوزخی خواهند بود.

ملاک پذیرش ولایت و محبت اهل بیت علیهم السلام این است که ایشان این ولایت و ولایت را بپذیرند و کدام ظلم بالاتر از این که بخواهیم مکتب اسلام را به مکتب کفر و شرک بزنیم؟ آیا اسلام، آیا مکتب و فرهنگ اهل بیت عصمت عليهم السلام، نقصی دارد؟ یا به اندازه ای که تا همیشه تاریخ را بی نیاز و سعادت مند گرداند، غنا ندارند که بخواهیم چنین و چنان کنیم؟ و آیا این ها توجیهات نفسانی و شیطانی نیست؟ مکتب اماميه نقصی که ندارد بلکه کامل ترین مكتب است، و رفتن جای دیگر و اخذ علومی معارفي از غیر اولیاء معصوم طعن بر دین و اهل بیت عصمت عليهم السلام است.

ص: 348


1- الكافي: ج8 ص 224 حديث يأجوج ومأجوج... ح283.

* * *

آیا اهل بیت اطهار در دشمنانشان، ابن عربی و مولوی و... به ظهور می آیند؟

سؤال - گروهی در توجیه سخنان ابن عربی و... در مورد اهل بیت می گویند خود اهل بیت در ابن عربی و مولوی و... به ظهور آمده اند که آنها فضائل اهل بیت را به زبان بیاورند. و هرطور که باشد خودشان را حتی به کفار نشان می دهند. آیا این اعتقاد صحیح است؟

جواب- وقتی کسی چنین بگوید، امکان تعمیم نیز دارد و می تواند بگوید اهل بیت علیهم السلام در فرد فرد دشمنان خویش، به ظهور در آمده اند و موجب شده اند که آن ها، زبان به یاد و ستایش اهل بیت بگشایند. می توانید به کتاب هایی که در این زمینه تألیف شده است ، مراجعه کنید و شاخص ترین این موارد، کلام عمر بن الخطاب است که بیش از 60 مرتبه گفت: «لولا علي، لهلك عمر». حضرات اهل بیت طهارت علیهم السلام برای اتمام حجت بالغه الهیه بر همه مخلوقات ظاهر و غالب می گردند و آنان به اعتراف زبان می گشایند و نه این که دلالت بر صدق نیت و اقرار آنها باشد. و سخنی که ذکر کردید بوی حلول که کفر است می دهد.

* * *

اخذ حکمت از اهل بیت اطهار و یا از منافق؟

سؤال - اهل بیت علیهم السلام می فرمایند: لا تأخذ إلا عنا تكن منا. پس حکمت را هم باید از اهل بیت گرفت نه این که از منافق گرفته شود در حالی که در حدیث دیگری می فرمایند: خذ الحكمة ولو من منافق؟

جواب- «خُذِ الْحِكْمَةِ وَ لؤ مِنْ مُنَافِقٍ» دليل مأخذ قرار گرفتن شخص منافق نیست، بلکه حکمتی است که نزد اوست، یعنی حکمتی از جانب اهل بیت علیهم السلام در دست اوست ونه این که خودش، به خودی خود اصالت، معدن و خزانه حکمت باشد.

و از امیرالمؤمنین علیه السلام است:

ص: 349

«خُذِ الكُمَّةَ انِّي كانَتْ فَانَّ الحِكْمَةَ تَكُونُ فِي صَدْرِ الْمُنَافِقِ فَتَلَجْلَجُ فِي ثَدْرِهِ حَتَّي تَخْرُجَ فَتَسْكُنَ الي صَواحِبَها فِي صَدْرِ الْمُومِن»(1)

حکمت را فرا گیر هر جا باشد، که حکمت در سینه منافق هم هست و در آن جا در اضطراب و نگرانی است تا (از زبان او) بیرون آید و در سینه صاحب مؤمن جاگیرد.

* * *

خدا به اهل بیت و یا به عقل شناخته و پرستیده می شود؟

سؤال - در حدیث است که رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم فرمودند: إِن اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْعَقْلَ فَقَالَ الرَّبُّ تَبَارَكَ وَ تَعَالي وَ عِزَّتِي وَ جَلالِي مَا خَلَقْتُ خَلْقاً أَحْسَنَ مِنْكَ وَ لاَ أَطْوَعَ لِي مِنْكَ وَ لاَ أَرْفَعَ مِنْكَ وَ لاَ أَشْرَفَ مِنْكَ وَ لاَ أَعَزَّ مِنْكَ بِكَ أوالخذُ وَ بِكَ أُعْطِي وَ بِكَ أُوحَّدُ وَ بِكَ أُعْبَدُ وَ بِكَ أَدْعي وَ بِكَ أَرْتَجِي وَ بِكَ أَبْتَغِي وَ بِكَ أُخَافُ وَ بِكَ أُحْذَرُ وَ بِكَ اَلثَّوَابُ وَ بِكَ اَلْعِقَابُ الى آخر الحديث. (الخصال: ج2 ص 427ح4)

ولی در احادیث دیگر اهل بیت می فرمایند: خداوند به وسیله ما پرستیده می شود، خداوند به وسیله ما به وحدانیت شناخته می شود، خداوند به وسیله ما شناخته می شود و اگر ما نبودیم خدا شناخته نمی شد، پرستیده نمی شد، به یگانگی شناخته نمی شد.

بالاخره خدا به واسطه اهل بیت شناخته می شود یا به واسطه عقل ؟ یا منظور از این عقل، اهل بیت هستند؟

جواب- بنابر نص عقل رسول باطنى الله تعالی است برای فهم و علم به حقائق، وولی معصوم که عقل کامل است عقل جزئی خلق را بالفعل کرده و هدایت می نماید، و مراد از عقلی که محبوب رب جلیل است عقل معصوم است که کامل است و آن شأنی از شؤون معصوم است.

* * *

آیا معصوم در چهارماهگی نماز می خواند؟

سؤال - آیا امام در سن 4 یا 5 ماهگی که توان نشستن یا ایستادن ندارد، نماز می خواند؟

جواب- آیا شما نمی دانید که امام با هیچ کس مقایسه نمی شود؟ و آیا نمیدانید که ائمه اطهار

ص: 350


1- نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص481 الحكمة77 و خصائص الأئمة عليهم السلام : ص94 و نزهة الناظر: ص 42 ح2.

عليهم افضل الصلوة و السلام، به گواهی احادیث بسیار، پس از ولادت، به سجده رفته و شهادات می گوید؟ و آیا نمی دانید که ائمه اطهار علیهم السلام ، در شکم مادر، با ایشان سخن می گویند؟ و به گواهی احادیث بسیار، در گهواره سخن می گویند؟ و از ابتدای خلقتشان عارف به الله و موحد و مسبح و عابد بوده اند و معلم ملکوتیان و کروبیان بوده اند. و آنچه را که در بیان ناتوانی امام از نشستن یا ایستادن ذکر نمودید، مردود بوده و هیچ پشتوانه ای در آیات، احادیث یا حتی تاریخ ندارد.

* * *

چگونه امام معصوم در حال نماز مغيث خلق است؟

سؤال - امام معصوم در حال خواندن نماز واجب است. در گوشه ای از این دنیا مؤمنی برای حل مشکلش امام را صدا می زند. امامی که در حال اقامه نماز واجب است، چگونه به او توجه می کند و مشکل او را برطرف می کند؟

جواب- همان گونه که مولانا امیرالمؤمنين صلوات الله علیه، در حال نماز، ناله مسكين را شنیدند و او را پاسخ گفتند. و لازم نیست که امام عليه السلام برای وساطت در اجابت حاجت خلق از توجه به الله تعالی باز بماند، همانطور که اقبال به رب دارد به امررت به خلق نیز توجه دارد که آن هم توجه به رب است لکن کیفیت آن را ما نمی دانیم.

* * *

مقصود از یگانگی در ذات و معنا در حدیث چیست؟

سؤال - در کتاب التوحید صفحه 182 جریان زندیقی آمده است که خدمت امام صادق می آید و درباره خداوند می پرسد... حضرت در آخر می فرمایند: وَ لَيْسَ مَرْجِعِي فِي ذَلِكَ إِلاَّ إِلَى أَنَّهُ اَلسَّمِيعُ الْبَصِيرُ الْعَالِمُ الْخَبِيرُ بِلا اختِلافِ الذّاتِ ولا اختِلافِ المَعنيِّ... مقصود از این یگانگی در ذات و معنا چیست؟

جواب- مقصود آن است که وقتی می گوییم او شنوا است و بینا است نه این که او دارای

ص: 351

اعضایی چون مخلوقات است که در آنها اختلاف است و از آن ها اختلاف در ذات و در معنی بلکه شنوا بودن از ذاتیات اوست و همانطور که ذات او شنوا است ذات او بصیر نیز هست نه این چنین که به مخلوقات اطلاق می شود و یا فقط به غیر وسیله و به غیرعضو باشد بلکه به معنای حقیقی است که هريك از صفات عين ذات کبریائی هستند از نظر این که وجود حقيقي کبریائی او عين مبدء هريك از صفات کمال می باشد.

* * *

الله و هو، از اسماء الله است، و اهل بیت اسماء الله هستند، ...؟

سؤال - آيا الله از اسماء الله است؟ آیا هو از اسماء الله است؟ اسماء الله که اهل بیت هستند، یعنی می توانیم به اهل بیت بگوییم هويا الله؟

جواب- «الله» اسم ذات مقدس خالق تبارک و تعالی است و «هو» ضمیر اشاره به ذات حضرتش می باشد و نه اسماء صفات و افعال او و حضرات اهل بیت عصمت و طهارت اسماء حسنای اویند به این معنی که آنچه را ذات مقدس الله جل جلاله اراده بفرمایید که بشود به سبب شرافت آنان اراده می فرماید و قلوب آنان چنانکه فرموده اند: «وکر ارادة الله» هستند و محل ظهور اسماء افعال و صفات او هستند، و اعظم آثار و دلائل و آیات الله، و نه اسم ذات او

* * *

آیا رسول الله و اهل بیت اطهار خدا را حق معرفتش شناختند یا نه؟

سؤال - حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله می فرمایند «مَا عَرَفْنَاكَ حَقَّ مَعرِفَتِكَ یعنی خدایا ما نشناختیم تو را، حق معرفت»، ولی در جای دیگری می فرمایند: «یاعلی إنه لا يعرف الله عزوجل حق معرفته إلا أنا و أنت، یا علی! جز من و تو خدا را، حق معرفت نمی شناسد».

بالاخره کدام صحیح است؟

جواب- هر دو متن صحیح اند؛ در اولى مراد حق معرفت ذات مقدس الله تبارک و تعالی می باشد که جز برای ذات احدیت امکان ندارد علم و معرفت إحاطی بر آن، و در متن دوم حق

ص: 352

معرفت و حق ادای معرفت اسماء و صفات الله است و نه ذات مقدس که تمامی معارف را به جز اسم مستأثر حضرت خاتم الأنبياء وخاتم الأوصياء و حضرات صاحب مقام عصمت کبری دارا می باشند و نه دیگری.

***

مادر امام زمان...

شهادتین یا شهادات کدام صحیح است؟

آیا مادر امام زمان نعوذ بالله مشرکه بوده؟

سؤال - بنابر نقل شیخ عباس قمی رحمه الله راجع به اسلام آوردن مادر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف دو سؤال پیش آمده است: ایشان شهادتین گفتند نه شهادات این چگونه قابل توجیه است؟ و حضرت زهراء سلام الله علیها به ایشان میفرمایند: حال از شرک پاک شدی؟ این چگونه است؟

جواب- خبری را که از آن سخن گفتید، محدث قمی رحمة الله علیه در کتاب منتهی الآمال جلد3 صفحه1960 آورده و چنین نوشته است: ابن بابویه و شیخ طوسی به سندهای معتبر روایت کرده اند از بشر بن سلیمان برده فروش که از فرزندان أبو أيوب انصاری بود و از شیعیان خاص امام علی نقی علیه السلام و امام حسن عسکری علیه السلام و همسایه ایشان در شهر سرمن رأی بود ...

می گویم: شیخ صدوق به نقل از محمد بن بجر شیبانی که روایت خود را به بشر بن سليمان ناس منسوب می داند موضوع نسب و پیشینه حضرت نرجس خاتون عليها السلام را ذکر کرده است. طبق این خبر، او شخصی مسیحی مذهب و از روم بوده که توسط نیروهای اسلامی به اسارت در آمد و به صورت کنیز در معرض فروش قرار گرفت و نخاس وی را از بازار برده فروشان بغداد خرید و به محضر امام دهم حضرت على هادی علیه السلام در سامراء فرستاد. مادر امام دوازدهم را ملیکہ بنت یشوع، نوه دختری قیصر روم ذکر می کند، و مادرش

ص: 353

از اعقاب شمعون حواری عیسی علیه السلام بوده است. زمانی ملیکه در کاخ جدش مريم، مادر عيسي و حضرت فاطمه علیهما السلام، دختر پیامبر اسلام را در عالم رؤیا می بیند. حضرت فاطمه علیها السلام در عالم رؤيا او را به اسلام دعوت میکند و وی را متقاعد می سازد تا خود را به اسارت لشکریان اسلام در آورد ...

توثیق این روایت از جهت سند و متن محل اشکال است. و از محدث قمی رحمه الله انتظار این نبود که چنین مرقوم کنند: ابن بابویه و شیخ طوسی به سندهای معتبر روایت کرده اند ...

این در حالی است که روایت مزبور اشکال هایی غیر قابل جبران را دارا می باشد و ما برخی از اشکال ها را ذکر می کنیم:

1- در طريق شیخ صدوق و شیخ طوسی و طبری صاحب دلائل الإمامة، محمد بن بجرشیبانی(1)می باشد که بنابر نظر صریح رجالی معاصر وی کشی صاحب کتاب اختیار معرفة الناقلين (رجال کشی) محمد بن بجرشيباني غالی می باشد (2)و نجاشی و طوسی هردو نقل نموده اند که وی متهم به غلو می باشد.(3)

و همچنین برخی دیگر از راویان مجهول در طریق سند صدوق و طوسی می باشند.

و دلیلی بر توثيق بشیر بن سلیمان نیز وجود ندارد.

2- نویسندگان متقدم شیعه بویژه على بن ابراهیم قمی، نوبختی، شیخ کلینی و مسعودی که معاصر شیبانی (راوی حدیث) بوده اند در آثار خود از این خبر یاد نکرده اند.

اضافه بر آن این که علی بن حسین مسعودی متوفای 346 قمری قدیمی ترین عالم شیعه است که درباره مادر امام دوازدهم در کتاب خود إثبات الوصية صفحه 257 روایت ضعیف مورد نظر را روایت ننموده بلکه چنین خبر می دهد:

روى لنا الثقات من مشايخنا أن بعض أخوات أبي الحسن علي بن محمد عليه السلام كانت لها جارية ولدت في بيتها و ربتها تسمى نرجس ...

ص: 354


1- كمال الدين و تمام النعمة: ج2 ص 417 ب 41 ح 1- حدثنا محمد بن علي بن حاتم التوفلي قال: حدثنا أبو العباس أحمد بن عيسى الوشاء البغدادي قال: حدثنا أحمد بن طاهر القمي قال: حدثنا أبو الحسين محمد بن بحر الشيباني قال: .... و دلائل الإمامة: ص 4894 ح92/88- حدثنا أبو المفضل محمد بن عبد الله بن المطلب الشيباني سنة خمس وثمانين و ثلاثمائة قال: حدثنا أبو الحسين محمد بن بحر الرهي الشيباني .... و الغيبة، الشيخ الطوسي: ص208۔ أخبرني جماعة، عن أبي المفضل الشيباني، عن أبي الحسين محمد بن نجر بن سهل الشيباني التهني قال: قال بشر بن سليمان الناس و هو من ولد أبي أيوب الأنصاري أحد موالي أبي الحسن و أبي محمد عليهما السلام و جارهما بسر من رأى: .... روضة الواعظين: ج1 ص567 ح554-1- قال بشر بن سليمان الناس من ولد أبي أيوب الأنصاري أحد موالي أبي الحسن و أبي محمد عليهما السلام: ...
2- رجال الكشي: ص 147 ح235- حدثني أبو الحسن محمد بن بحر الكرماني الدهني النرماشيري قال: وكان من الغلاة الحنقين ... قال الكشي: محمد بن بجرهذا غال ...
3- إختيار معرفة الناقلين، رجال الكشي: ص 147 و 148، رجال التجاشي: ص 298، رجال ابن داود: ص 541.

برای ما اشخاص مورد وثوق روایت نموده اند که: بعضی از خواهران ابي الحسن علی بن محمد (امام هادی علیه السلام را کنیزی بوده است که در خانه او به دنیا آمده است و او را تربیت نموده است که نرجس نامیده می شده ...

وی مادر امام زمان را کنیزی از کنیزان خواهر امام هادی علیه السلام می داند که در خانه وی به دنیا آمده و تربیت شده است ...

و حسین بن عبد الوهاب(1)از محدثان شیعه در قرن پنجم در کتاب شریف عيون المعجزات چنین می نگارد:

كانت ولادة نرجس في بيت حكيمة بنت الجواد علیه السلام قرأت في كتب كثيرة بروايات كثيرة صحيحة، إنه كان لحكيمة بنت أبي جعفر محمد بن علي عليهما السلام جارية ولدت في بيتها و ربتها، و كانت تسمى نرجس، فلما كبرت دخل أبو محمد فنظر إليها فقالت له عمته حكيمة: أراك يا سيدي تنظر إليها؟ فقال عليه السلام: إِنِّي مَا نَظَرْتُ إِلَيْهَا مُتَعَجِّباً أَمَا إنَّ المَوْلودَ اَلْكَرِيمَ عَلَى اَللَّهِ يَكونُ مِنها. ثم أمرها أن تستأذن أبا الحسن أباه عليه السلام في دفعها إليه ، ففعلت فأمرها بذلك .(2)

ولادت نرجس در خانه حکیمه دختر امام جواد علیه السلام بوده است ، در کتاب های بسیاری به روایت های صحیح بسیاری خوانده ام که از برای حکیمه دختر امام محمد بن على علیه السلام کنیری بوده است که در خانه اش به دنیا آمده و تربیت یافته است، و نرجس نامیده می شده است، ... (و این که عاقبت به همسری حضرت امام حسن زکی عسکری علیه السلام در آمدند و افتخار و شرافت مادری حضرت امام

حجة ابن الحسن المهدي ارواحنا فداه و عجل الله فرجه الشريف را پیدا نمودند).

و روایت دیگری حضرت نرجس را کنیزی «ام ولد» - یعنی کسی که در میان عرب به دنیا آمده - از کنیزان حضرت امام على هادی علیه السلام می داند. و روایت دیگری ایشان را کنیز

ص: 355


1- شیخ عبد الله افندی شاگرد علامه محمد باقر مجلسی در کتاب ریاض العلماء از وی یاد کرده و او را عالمی جلیل و آگاه به اخبار و ناقد حديث و همچنین فقیه و شاعرذکر کرده است.
2- عيون المعجزات: 138.

حضرت حکیمه خاتون فرزند امام محمد جواد علیه السلام عنوان می کند. و روایت دیگری ایشان را کنیز حضرت امام حسن زکی عسکری علیه السلام می داند. و روایت است که ایشان کنیز بعضی از خواهران حضرت امام على هادی علیه السلام بوده اند. و کلینی و نعمانی و صدوق روایاتی نقل میکنند که حضرت نرجس عليها السلام را نیز می شمارند. و شیخ مفید در الإرشاد: ج2 ص 339 و شيخ يوسف بن حاتم الشامي المشغري العاملي در کتاب الدر النظيم: ص 753 و على بن أبي الفتح الإربلی در کتاب کشف الغمة في معرفة الأئمة: ج3 ص 243 آن حضرت را کنیزی دانسته اند به نام های سوسن و نرجس.

و به نظر عده ای ، مادر امام زمان علیه السلام مریم دختر زيد العلوية خواهر حسن و محمد فرزندان زید حسینی داعی طبرستان بوده است چنانکه خصیبی در کتاب الهداية الكبرى: ص 328 و فقیه بزرگوار اماميه شهيد اول شیخ محمد بن مگی متوفای 786 قمری قدس سره در کتاب الدروس الشرعية في فقه الإمامية: ج2 ص 16 نقل نموده اند.(1)

اضافه بر اشکال در سند، متن روایت نیز دچار مشکل است:

1- پس از سال 242 جنگ عمدهای بین عباسیان و رومیان وجود نداشته و هیچ دلیلی هم در مآخذ دیده نمی شود که امپراطور روم از عباسیان تقاضای آزادی نواده دختری خود را کرده باشد.(2)

2- بنابر صریح احادیث از اهل بیت علیهم السلام پدران و مادران حضرات معصومین علیهم الصلوة والسلام طاهراند نسبة، و از شرک و کفر و جهل و معاصی نیز طاهراند، و در متن این روایت تصریح دارد بر شرک ایشان پیش از اسلام آوردنشان.

3- در احادیث بسیاری است که افراد، حتی یهودیانی که مشرف به اسلام می گردیده اند شهادات را بر زبان جاری می نموده اند و متن این روایت مخالف آن روایات می باشد.

و این خبر و محتویات آن واحداند، و در روایت و خبردیگری نیامده اند.

ص: 356


1- بحار الأنوار: ج 51 ص 28.
2- برای اطلاع بیشتر به تاریخ طبری جلد3 صفحه 1434 مراجعه کنید.

نتیجه این که: این روایتی که ذکر نمودید هرچند که در کمال الدين و غیبت طوسی و دلائل الإمامة و دیگر منابع ذکر شده آمده است با ملاحظه این نکات مردود و فاقد اعتبار است.

و در مقابل روایت حکایت حضرت حکیمه خاتون عليها السلام فرزند حضرت امام محمد جواد عليه السلام تولد حضرت بقية الله عليه السلام را می باشد، و خود ایشان اشراف بر آن داشته اند به تفصیل از حضرت نرجس خاتون گفته شده است، و این که ایشان از کنیزان و تربیت شدگان حکیمه خاتون بوده اند و روایت ایشان اشکال های خبر بشر را ندارد، بلکه حاوی مطالب ارزشمندی می باشد و بایسته است که به آن مراجعه شود، و ما در این جا تمامی آن روایت را می آوریم.

محمد بن عبد الله طهوی گوید: پس از درگذشت ابو محمد امام حسن زکی عسکری عليه السلام به نزد حکیمه خاتون دختر امام محمد جواد علیه السلام رفتم تا در موضوع حجت و اختلاف مردم و حيرت آن ها در باره او پرسش کنم. گفت: بنشين، و من نشستم، سپس گفت: ای محمد! خدای تعالی زمین را از حجتی ناطق و یا صامت خالی نمی گذارد و آن را پس از حسن و حسين عليهما السلام در دو برادر ننهاده است، و این شرافت را مخصوص حسن و حسین ساخته برای آن ها عديل و نظیری در روی زمین قرار نداده است جز این که خدای تعالی فرزندان حسین را بر فرزندان حسن علیهما السلام برتری داده، همچنان که فرزندان هارون را بر فرزندان موسی به فضل نبوت برتری داد، گرچه موسی حجت بر هارون بود، ولى فضل نبوت تا روز قیامت در اولاد هارون است و به ناچار بایستی امت يك سرگردانی و امتحانی داشته باشند تا مبطلان از مخلصان جدا شوند، و از برای مردم بر خداوند حجتی نباشد، و اکنون پس از وفات امام حسن عسکری علیه السلام دوره حیرت فرا رسیده است. گفتم: ای بانوی من ! آیا از برای امام حسن علیه السلام فرزندی بود؟ تبسمی کرد و گفت: اگر امام حسن عليه السلام فرزندی نداشت پس امام پس از وی کیست؟ با آن که تو را گفتم که

ص: 357

امامت پس از حسن و حسین علیهما السلام در دو برادر نباشد. گفتم: ای بانوی من ! ولادت و غیبت مولایم علیه السلام را برایم بازگو. گفت: آری، کنیزی داشتم که بدو نرجس میگفتند، برادر زاده ام به دیدارم آمد و به او نيك نظر کرد، بدو گفتم: ای آقای من! دوستش داری او را به نزدت بفرستم؟ فرمود:

«لا یا عَمَّةٍ وَ لَكِنِّي أَتَعَجَّبُ مِنْهَا».

نه عمه جان ! اما از او در شگفتم! گفتم: شگفتی شما از چیست؟ فرمود:

«سَيَخْرُجُ مِنْهَا ولَدٌ گريه عَلَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ اَلَّذِي يملا اللَّهُ بِهِ الأَرْضَ عَدْلاً وَ قِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً». به زودی فرزندی از وی پدید آید که نزد خدای تعالی گرامی است و خداوند به واسطه او زمین را از عدل و داد پر سازد، همچنان که پر از ظلم و جور شده باشد.

گفتم: ای آقای من! آیا او را به نزد شما بفرستم؟ فرمود:

« إِسْتَأْذِنِي فِي ذَلِكَ أَبِي عَلِي السَّلاَم»

از پدرم در این باره کسب اجازه کن.

گوید: جامه پوشیدم و به منزل امام هادی علیه السلام درآمدم، سلام کردم و نشستم و او خود آغاز سخن فرمود و گفت:

«يا حَكِيمَةً ! إبعثي نَرْجِسُ إِلَى إبني أَبِي مُحَمَّدٍ»..

ای حکیمه! نرجس را نزد فرزندم ابي محمد بفرست.

گوید: گفتم: ای آقای من! بدین منظور خدمت شما رسیدم که در این باره کسب اجازه کنم، فرمود:

«يَا مُبَارَكاً إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَحَبَّ أَنْ يُشْرَكَكَ فِي اَلْأَجْرِ وَ يَجْعَلَ لَكَ فِي اَلْخَيْرِ اَلنَّصِيبا».

ص: 358

ای مبارکه! خدای تعالی دوست دارد که تو را در پاداش این کار شريك کند و بهره ای از خیر برای تو قرار دهد.

حکیمی گوید: بی درنگ به منزل برگشتم و نرجس را آراستم و در اختیار ابو محمد قرار دادم و پیوند آن ها را در منزل خود برقرار کردم و چند روزی نزد من بود سپس به نزد پدرش (امام على الهادي عليه السلام) رفت و او (نرجس خاتون) را نیز همراهش روانه کردم. حکیمه گوید: امام هادی علیه السلام درگذشت و ابو محمد برجای پدر نشست و من همچنان که به دیدار پدرش می رفتم به دیدار او نیز می رفتم. يك روز نرجس آمد تا کفش مرا بگیرد و گفت: ای بانوی من کفش خود را به من ده! گفتم: بلکه توسرور و بانوی منی، به خدا سوگند که کفش خود را به تو نمیدهم تا آن را برگیری و اجازه نمی دهم که مرا خدمت کنی، بلکه من به روی چشم تو را خدمت می کنم. ابو محمد عليه السلام این سخن را شنید و گفت:

«جَزَاكَ اللَّهُ يَا عَمَّةٍ خیرا».

ای عمه ! خدا به تو جزای خیر دهد.

و تا هنگام غروب آفتاب نزد امام نشستم و به آن جاریه (کنیز) بانگ زدم که لباسم را بیاورتا بازگردم ! امام می فرمود:

«لاَ يَا عَمَّتَاهْ بيتي اَللَّيْلَةَ عِندَنا فَإِنَّهُ سَيُولَدُ اللَّيْلَةَ الْمَوْلُودُ اَلْكَرِيمُ على اللّه عَزَّ وَ جَلَّ اَلَّذِي يُحْيِي اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ اَلْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا».

خیر، ای عمه جان ! امشب را نزد ما باش که امشب آن مولودی که نزد خدای تعالی گرامی است و خداوند به واسطه او زمين را پس از مردنش زنده می کند متولد می شود .

گفتم: ای سرورم! از چه کسی متولد می شود و من در نرجس آثار بارداری نمی بینم. فرمود:

«بَعْدَ مَوْتِهَا مِنْ نَرْجِسَ لاَ مِنْ غَيْرِهَا»

از نرجس نه از دیگری.

ص: 359

حکیمه گوید: به نزد او رفتم و پشت و شکم او را وارسی کردم و آثار بارداری در او ندیدم، به نزد امام برگشتم و کار خود را به او گزارش دادم ، تبسمی نمود و فرمود:

«إذا كانَ وَقتُ الفَجْرِ يَظهَر لَكِ بِهَا اَلْحَبَلُ لِأَنَّ مَثَلَها مَثَلُ أُمِّ مُوسَى عَلَيهِ السَّلاَمُ لَمْ يَظْهَرْ بِهَا الْحَبْلُ ولَمْ يَعْلَم بِها أحَدٌ إِلَى وَقْتِ وِلاَدَتِهَا لِأَنَّ فِرْعَوْنَ كَانَ يَشُقُّ بُطُونَ اَلْحُبَالِي فِي طَلَبِ مُوسَى عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَهَذَا نَظِيرُ مُوسَى عَلَيْهِ السَّلاَمُ».

در هنگام فجر آثار بارداری برایت نمودار خواهد گردید، زیرا مثل او مثل مادر موسی عليه السلام است که آثار بارداری در او ظاهر نگردید و کسی تا وقت ولادتش از آن آگاه نشد، زیرا فرعون در جستجوی موسی، شکم زنان باردار را می شکافت و این نیز نظیر موسی علیه السلام است.

حکیمی گوید: به نزد نرجس برگشتم و گفتار امام را به او گفتم و از حالش پرسش کردم، گفت: ای بانوی من ! در خود چیزی از آن نمی بینم، حکیمه گوید: تا طلوع فجر مراقب او بودم و او پیش روی من خوابیده بود و از این پهلو به آن پهلو نمی رفت تا چون آخرشب و هنگام طلوع فجر فرارسید هراسان از جا جست و او را در آغوش گرفتم و بدو «اسم الله» می خواندم ، ابو محمد عليه السلام بانگ برآورد و فرمود: سوره « إنا أنزلناه» بر او برخوان ! و من بدان آغاز کردم و گفتم: حالت چون است؟ گفت: امری که مولایم خبرداد در من نمایان شده است و من همچنان که فرموده بود بر او می خواندم و جنین در شکم به من پاسخ داد و مانند من قرائت کرد و بر من سلام نمود. حکیمه گوید: من از آنچه شنیدم هراسان شدم و ابو محمد عليه السلام بانگ برآورد:

«لاَتَجْبِي مِن أَمْرِ اللَّهِ عَزَّ و جلَّ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وتَعَالى يُنْطِقُنا بِالحِكْمَةِ صِغاراً وَيَجعَلُنا حُجَّةً في أَرضِهِ كِبَاراً».

از امر خدای تعالی در شگفت مباش، خدای تعالی ما را در خردی به سخن درآورد و در

ص: 360

بزرگی حجت خود در زمین قرار دهد.

و هنوز سخن او تمام نشده بود که نرجس از دیدگانم نهان شد و او را ندیدم گویا پردهای بین من و او افتاده بود و فریاد کنان به نزد ابو محمد عليه السلام دویدم، فرمود:

« إِرْجَعِي يَا عَمَّةِ فَاِنَّكِ سَتَجِدِيهَا فِي مَكَانِهَا».

ای عمه ! برگرد، او را در مکان خود خواهی یافت.

گوید: بازگشتم و طولی نکشید که پرده ای که بین ما بود برداشته شد و دیدم نوری نرجس را فراگرفته است که توان دیدن آن را ندارم و آن كودك عليه السلام را دیدم که روی به سجده نهاده است و دو زانو بر زمین نهاده است و دو انگشت سبابه خود را بلند کرده و می گوید:

«أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ جَدِّي مُحَمَّداً رَسُولُ اَللَّهِ وَ أَنَّ أَبِي أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِين ...»

سپس امامان را يكايك برشمرد تا به خودش رسید، سپس فرمود:

«اَللّهُمَّ اَنْجِزْ لِي ما وَعَدْتَنِي وَ اَتْمِمْ لِي اَمْرِي وَ ثَبِّتْ وَ طاتِي وَ اَمِلاَّ الاَرْضَ بِي عَدْلاً وَقِسْطاً»

بارالها! آنچه به من وعده فرمودی به جای آر، و کار مرا به انجام رسان و گامم را استوار ساز و زمين را به واسطه من پر از عدل و داد گردان .

ابو محمد عليه السلام بانگ برآورد و فرمود:

«يَا عَمَّةِ تَنَاوَلِيهِ وَ هَاتِيهِ»

ای عمه! او را بیاور و به من برسان.

او را برگرفتم و به جانب او بردم، و چون او در میان دو دست من بود و مقابل او قرار گرفتم بر پدر خود سلام کرد و امام حسن علیه السلام او را از من گرفت و زبان خود در دهان او گذاشت و او از آن نوشید، سپس فرمود:

« إِمْضِي بِهِ إِلَى أُمِّهِ لِتُرْضِعَهُ وَ رُدِّيهِ إِلَي»

ص: 361

او را به نزد مادرش ببر تا بدو شیردهد، آن گاه به نزد من بازگردان.

و او را به مادرش رسانیدم و بدو شیرداد بعد از آن او را به ابو محمد عليه السلام بازگردانیدم در حالی که پرندگان بر بالای سرش در طیران بودند، به یکی از آنها بانگ برآورد و گفت:

«احْمِلْهُ وَ احْفَظْهُ وَ رُدَّهُ الْيَنَا فِي كُلِّ ارْبَعِينَ يَوْماً»

او را برگیر و نگاهدار و هر چهل روز يك بار به نزد ما بازگردان.

و آن پرنده او را برگرفت و به آسمان برد و پرندگان دیگر نیز به دنبال او بودند، شنیدم که ابو محمد علیہ السلام می فرمود:

«اِسْتَوْدَعَكَ اَللَّهُ اَلَّذِي اَوْدَعْتْهُ امُّ موسي مُوسَي»

تو را به خدایی سپردم که مادر موسی موسی را سپرد.

آن گاه نرجس گریست و امام بدو فرمود:

«أُسكُتي ؟ فَانِ الرَّضَاعِ مُحْرِمُ علیه الَّا مِنْ ثدیک وَ سیعاد الیک کما رَدَّ موسی الی أَمَةً وَ ذلک قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ : « فَرَدَدْناهُ الی أُمِّهِ کی تَقَرُّ عینها وَ لا تَحْزَنْ».

سکوت کن! که بر او شیر خوردن جز از سینه تو حرام است، و به زودی نزد تو بازگردد همچنان که موسی به مادرش بازگردانیده شد، و این قول خدای تعالی است که :

«فَرَدَدْنَاهُ إِلَى أُمِّهِ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَ لَاتَحْزَنْ»

حکیمه گوید: گفتم: این پرنده چه بود؟ فرمود:

«هَذا رُوحُ القُدُسِ المُوَكَّلُ بِالأئِمَّةِ عليه السَّلامُ يُوَفِّقُهُم وَيُسَدِّدُهُم وَ يُرَبِّيهِمْ بِالْعِلْمِ»

این روح القدس است که برائته عليهم السلام گمارده شده است، آنان را موفق و مسدد می دارد و به علم پرورش دهد.

حکیمی گوید: پس از چهل روز آن كودك برگردانیده شد و برادر زاده ام به دنبال من کسی را فرستاد و مرا فراخواند و بر او وارد شدم و به ناگاه دیدم که همان کودک است که مقابل او راه

ص: 362

می رود. گفتم: ای آقای من! آیا این کودک دو ساله نیست؟ تبسمی کرد و فرمود:

«إِنَّ أَوْلادَ الْأَنْبِيَاءِ وَ اَلْأَوْصِيَاءِ إِذَا كَانُوا أئِمَّةً يَنْشَونَ بِخِلافِ مَا يَنْشَأُ غَيْرُهُمْ وإِنَّ الصَّبِيَّ مَا إِذَا كَانَ أَتَى عَلَيْهِ شَهْرٌ كانَ كَمَن أتيَ عَلَيَّ سُنَّةً وَإنَّ الصَّبِيَّ مِنَّا لَيَتَكَلَّمُ في بَطْنِ أُمِّهِ وَ يَقرَأُ القُرآنَ وَ يَعبُدُ رَبَّهُ عز و جلَّ وَعِندَ الرَّضَاعِ تُطِيعُهُ الْمَلائِكَةُ وَ تَنْزِلُ عَلَيْهِ صَبَاحاً ومَسَاءً».

فرزندان انبیاء و اوصیاء اگر امام باشند به خلاف دیگران نشوونما کنند، و كودك يك ماهه ما به مانند کودك يك ساله باشد، و كودك ما در رحم مادرش سخن گوید و قرآن تلاوت کند و خدای تعالی را عبادت کند، و هنگام شیرخوارگی فرشتگان او را فرمان برند و صبح و شام بروی فرود آیند.

حکیمه گوید: پیوسته آن كودك را چهل روز يك بار میدیدم تا آن که چند روز پیش از درگذشت ابو محمد عليه السلام او را دیدم که مردی بود و او را نشناختم و به برادر زاده ام گفتم: این مردی که فرمان می دهی در مقابل او بنشینم کیست؟ فرمود:

«هَذَا ابْنُ نَرْجِسَ وهَذَا خَلِيفَتِي مِن بَعْدِي وعَنْ قَلِيلٍ تَفْقِدُونِي فَاسْمَعِي لَهُ وأَطِيعِي».(1)

این پسر نرجس است و این جانشین پس از من است و به زودی مرا از دست می دهید پس بدو گوش فرادار و فرمانش ببر.

حکیمه گوید: پس از چند روز ابو محمد عليه السلام درگذشت و مردم چنان که می بینی پراکنده شدند و به خدا سوگند که من هر صبح و شام او را می بینم و مرا از آن چه می پرسید آگاه می کند و من نیز شما را مطلع می کنم و به خدا سوگند که گاهی می خواهم از او پرسشی کنم و او نپرسیده پاسخ می دهد و گاهی امری بر من وارد می شود و همان ساعت پرسش نکرده از ناحیه او جوابش صادر می شود. شب گذشته مرا از آمدن تو باخبر ساخت و فرمود: تو را از حق خبردار سازم.

ص: 363


1- كمال الدين: ج2 ص426 ب42 ح 2- حدثنا الحسين بن أحمد بن إدريس رضي الله عنه قال: حدثنا أبي قال: حدثنا محمد بن إسماعيل قال: حدثني محمد بن إبراهيم الكوفي قال: حدثنا محمد بن عبد الله ال هوي قال: قصدت حكيمة بنت محمد عليه السلام بعد مضي أبو محمد عليه السلام أسألها عن الحجة و ما قد اختلف فيه الناس من الحيرة التي هم فيها فقالت لي: إجلس فجلست، ثم قالت: يا محمد! إن الله تبارك وتعالى لا يخلي الأرض من حجة ناطقة أو صامتة، ولم يجعلها في أخوين بعد الحسن والحسين عليهما السلام تفضيلا للحسن والحسين و تنزيهة لهما أن يكون في الأرض عديلهما، إلا أن الله تبارك و تعالی خض ولد الحسين بالفضل على ولد الحسن عليهما السلام كما خص ولد هارون على ولد موسى عليه السلام وإن كان موسى حجة على هارون ، و الفضل لولده إلى يوم القيامة، و لابد للأمة من حيرة يرتاب فيها المبطلون و يخلص فيها المحقون ، کیلا يكون للخلق على الله حجة، وإن الحيرة لا بد واقعة بعد مضي أبي محمد الحسن عليه السلام، فقلت: یا مولاتي هل كان للحسن عليه السلام ولد؟ فتبسمت ثم قالت: إذا لم يكن للحسن عليه السلام عقب فمن الحجة من بعده وقد أخبرتك أنه لا إمامة لأخوين بعد الحسن والحسين عليهما السلام ؟ فقلت: يا سيدتي ! حدثيني بولادة و غيبته عليه السلام. قالت: نعم كانت لي جارية يقال لها: نرجس فزارني ابن أخي فأقبل يحدق النظر إليها، فقلت له: يا سيدي ! لعلك هويتها فأرسلها إليك؟ فقال لها: لا يا عَمَّةُ وَ لَكِنِّي أَتَعَجَّبُ مِنْهَا. فقلت: وما أعجبك (منها)؟ فقال عليه السلام: سَيَخْرُجُ مِنْهَا وَلَدُ کريم عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الَّذِي يَمْلَأُ اللَّهُ بِهِ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ جؤرا وَ ظُلْماً. فقلت: فأرسلها إليك يا سيدي؟ فقال: إستأذني في ذلك أبي عليه السلام. قالت: فلبست ثيابي و أتيت منزل أبي الحسن عليه السلام فسلمت و جلست فبدأني عليه السلام و قال: ا حَكِيمَةً ! إبعثي نَرْجِسُ إِلَى إبني أَبِي مُحَمَّدٍ. قالت: فقلت: يا سيدي ! على هذا قصدتك على أن أستأذنك في ذلك، فقال لي: يَا مُبَارِكَهُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وتَعالى أَحَبَّ أن يُشرَكَك فِي الأَجرِ وَ يَجعَلَ لَكَ في الخَيْرِ نَصِيباً . قالت حكيمة: فلم ألبث أن رجعت إلى منزلي و زينتها و وهبتها لأبي محمد عليه السلام و جمعت بينه و بينها في منزلي فأقام عندي أياما، ثم مضى إلى والده عليهما السلام، ووجهت بها معه. قالت حكيمة: فضي أبو الحسن عليه السلام و جلس أبو محمد عليه السلام مكان والده و كنت أزوره كما كنت أزور والده، فجاءتني نرجس يوما تخلع ختي، فقالت: يا مولاتي! ناوليني خقك، فقلت: بل أنت سيدتي و مولاتي والله لا أدفع إليك ختي لتخلعيه ولا لتخدميني، بل أنا أخدمك على بصري، فسمع أبو محمد عليه السلام ذلك فقال: جَزَاكَ اللَّهُ یا عَمَّةٍ خیرا. فجلست عنده إلى وقت غروب الشمس فصحت بالمجارية و قلت: ناوليني ثيابي لأنصرف. فقال عليه السلام: اَ يَا عَمَّتَاهْ بيتي اَللَّيْلَةَ عِندَنا فَإِنَّهُ سَيُولَدُ اللَّيْلَةَ الْمَوْلُودُ اَلْكَرِيمُ على اللّه عَزَّ وَ جَلَّ اَلَّذِي يُحْيِي اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ اَلْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا. فقلت: من یا سیدي ولست أرى بنرجس شيئا من أثر الحبل ؟ فقال: من ترجت لا من غيرها. قالت: فوثبت إليها فقلبتها ظهرة لبطن فلم أر بها أثر حبل، فعدت إليه عليه السلام فأخبرته بما فعلت فتبسم ثم قال لي: إذا كان وَقتُ الفَجْرِ يَظهَر لَكِ بِهَا اَلْحَبْلُ لاَنَ مثلُهَا مَثَلُ أُمِّ مُوسَى عَلَيهِ السَّلاَمُ لَمْ يَظْهَرْ بِهَا الْحَبْلُ ولَمْ يَعْلَمْ بِهَا أَحَدٌ إِلَى وَقْتِ وِلاَدَتِهَا لاَنَ فِرْعَوْنُ كَانَ يَشُقُّ بُطُونَ اَلْحَبَالَى فِي طَلَبِ مُوسَى عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ هَذَا نَظِيرُ مُوسِي عليه السلام. قالت حكيمة: فعدت إليها فأخبرتها بما قال و سألتها عن حالها فقالت: یا مولاتي ! ما أري بي شيئا من هذا. قالت حكيمة: فلم أزل أرقبها إلى وقت طلوع الفجر وهي نائمة بين يدي لا تقلب جنبا إلى جنب حتى إذا كان آخر الليل وقت طلوع الفجر وثبت فزعة فضممتها إلى صدري و ستميت عليها فصاح [إلي] أبو محمد عليه السلام وقال: إِقرَئي عَلَيْهَا " إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ" فأقبلت أقرأ عليها و قلت لها: ما حالك؟ قالت: ظهر[بي] الأمر الذي أخبرك به مولاي. فأقبلت أقرأ عليها كما أمرني، فأجابني الجنين من بطنها يقرأ مثل ما أقرأ و سلم علي. قالت حكيمة: ففزعت لما سمعت، فصاح بي أبو محمد عليه السلام: لاَ تَعْجَبِي مِنْ أَمْرِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جلَّ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالى يُنْطِقُنا بِالحِكْمَةِ صِغاراً وَ يَجْعَلُنا حُجَّةً فِي أَرْضِهِ كِبَارَا. فلم ستتم الكلام حتى غيبت عتي نرجس فلم أرها كأنه ضرب بيني و بينها حجاب فعدوت نحو أبي محمد عليه السلام و أنا صارخة، فقال لي: إِرْجِعِي يَا عَمَّةِ فَإِنَّكِ سَتَجِدِيهَا فِي مَكَانِهَا. قالت: فرجعت فلم ألبث أن كشف الغطاء الذي كان بيني و بينها وإذا أنا بها و عليها من أثر النور ما غشی بصري و إذا أنا بالصبي عليه السلام ساجدا لوجهه، جاثيا على ركبتيه، رافعا سبابتيه، وهو يقول: أَشهَدُ أَن لا إلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَحدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ وَأَنَّ جَدّي مُحَمَّداً رَسولُ اللّهِ وَ أَنَّ أَبِي أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ ثمَّ عد إماما إِمَاماً إِلَى أَنْ بَلَغَ إِلَى نَفْسِهِ ثمّ قال اَللَّهُمَّ أَنْجِزِلِي مَا وَعَدْتَنِي وَ أَتْمِمْ لِي أَمْرِي وَ ثَبِّتْ وَطْأَتِي وامِلاً الأَرْضَ بِي عَلا وَ قِسْطاً. فصاح بي أبو محمد عليه السلام فقال: يَا عَمَّةِ تَنَاوَلِيهِ وَ هَاتِيهِ. فتناولته و أتيت به نحوه ، فلما مثلت بين يدي أبيه و هو على يدي سلم على أبيه فتناوله الحسن عليه السلام متى [و الطير ترفرف على رأسه] و ناوله لسانه فشرب منه، ثم قال: إِمْضِي بِهِ إِلَى أُمِّهِ لِتُرْضِعَهُ و رديه اِلْي.قالت: فتناولته أمه فأرضعته، فرددته إلى أبي محمد عليه السلام و الطير ترفرف على رأسه فصاح بطير منها فقال له: لَهُ وَاحْفَظْهُ وَ رُدَّ إِلَيْنَا فِي كُلِّ أرْبَعِينَ يَوْماً . فتناوله الطير وطار به في جو السماء وأتبعه سائر الطير، فسمعت أبا محمد عليه السلام يقول: أَسْتَوْدِعُكَ اَللَّهَ اَلَّذِي أُؤْدَعَتْهُ أُمُّ موسي مُوسي. فبكت نرجس فقال لها: أسكِتي فَانَّ الرَّضاعَ مُحَرَّمٌ عَلَيْهِ إِلاَّ مِنْ ثَدْيِكِ وَ سَيُعَادُ إِلَيْكِ كَمَا رُدَّ مُوسَى إِلَى أُمِّهِ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اَللَّهِ عَزَّوَ جَلَّ فَرَدَدْنَاهُ إِلَى اُمِّهِ كَيْ تَقَرَّهَا عَيْنُهَا لاَ تَحْزَنَ. قالت حكيمة: فقلت: وما هذا الطير؟ قال: هَذَا رُوحُ اَلْقُدُسِ اَلْمُوَكَّلُ بِالْأَئِمَّةِ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ يُوَفِّقُهُمْ و يُسَدِّدُهُمْ و يُرَبِّيهِمْ بِالْعِلْم. قالت حكيمة: فلما كان بعد أربعين يوما رد الغلام و وجه إلى ابن أخي عليه السلام فدعاني، فدخلت عليه فإذا أنا بالضبي متحرك يمشي بين يديه، فقلت: يا سيدي هذا ابن سنتين ؟! فتبسم عليه السلام، ثم قال: إِنَّ أَوْلادَ الْأَنْبِيَاءِ و اوْصِيَاءَ إِذَا كَانُوا أئِمة ينشونَ بِخِلاَفِ مَا يَنْشَأُ غَيْرُهُمْ وَ إنَّ الصَّبِيَّ مِنَّا إِذَا كَانَ أَتَى عَلَيْهِ شَهْرٌ كَانَ كَمَن أَتى عَلَيهِ سَنَةٌ وَ إِنَّ الصَّبِيَّ مِنَّا لَيَتَكَلَّمُ في بَطْنِ أُمِّهِ وَ يَقرَأُ الْقُرْآنَ وَ يَعْبُدُ رَبَّهُ عَزَّ و جلَّ وَ عِندَ الرَّضاعِ تُطيعُهُ المَلائِكَتُهُ وَ تَنْزِلُ عَلَيْهِ صَباحاً وَ مَساءً. قالت حكيمة: فلم أزل أرى ذلك الصبي في كل أربعين يوما إلى أن رأيته رجلا قبل مضي أبي محمد عليه السلام بأيام قلائل فلم أعرفه، فقلت لابن أخي عليه السلام: من هذا الذي تأمرني أن أجلس بين يديه ؟ فقال لي: هَذَا اِبْنُ نرجِس وَ هَذَا خَلِيفَتِي مِنْ بَعْدِي وَ عَنْ قَلِيلٍ تَفْقِدُونِّي فَاسْمَعِي لَهُ وَ أَطِيعِي. قالت حكيمة: فمضى أبو محمد عليه السلام بعد ذلك بأيام قلائل، و افترق الناس كما ترى و والله إني لأراه صباح و مساء، وإنه لينبئني عما تسألون عنه فأخبركم، و والله إني لأريد أن أسأله عن الشيء فيبدأني به، وإنه ليرد علي الأمر فيخرج إلي منه جوابه من ساعته من غير مسألتي. و قد أخبرني البارحة بمجيئك إلي و أمرني أن أخبرك بالحق. قال محمد بن عبد الله : فوالله لقد أخبرتني حكيمة بأشياء لم يطلع عليها أحد إلا الله عزوجل، فعلمت أن ذلك صدق و عدل من الله عزوجل، لأن الله عزوجل قد أطلعه على ما لم يطلع عليه أحدا من خلقه. و در کتاب الغيبة شیخ طوسی: ص 147 چنین است: قال: وروي أن بعض أخوات الحسن عليه السلام كانت لها جارية ربتها تستی نرجس، فلما كبرت دخل أبو محمد عليه السلام فنظر إليها فقالت له: أراك يا سيدي تنظر إليها؟ فقال: إِنِّي مَا نَظَرْتُ إِلَيْهَا إِلَّا مُتَعَجِّباً أَمَا إنَّ المؤلود الْكَرِيمَ على اللّه تعالى يكون منها. ثم أمرها أن تستأذن أبا الحسن عليه السلام في دفعها إليه، ففعلت فأمرها بذلك. و در عيون المعجزات: ص 138 بعضی از آن مرسلا، و در آن است: إنه كان الحكيمة بنت أبي جعفر محمد بن علي جارية ولدت في بيتها و ربتها. و در روضة الواعظين: ج2 ص 257 مانند کمال الذين به تفاوتی اندک و مرسل. و در ثاقب المناقب: 84 ب 2 بعضی از آن و مانند کمال الدين و مرسل. و در العدد القوية: ص 72ح 116 مرسل و از قولش: رأيته ساجدا - تا قولش: و أتمم أمري. و در الصراط المستقيم: ج2 ص 234 ب11 و 3 بعضی از آن از شیخ أبو جعفر محمد بن علي (صدوق) - و در آن است: المطهري. و إثبات الهداة: ج 3 ص365 ب 29 ف 2 ح 18 و در: ص 409 ب 31 ف1ح 39 از کمال الدین، مختصر. و در ص 414 ب31ف2ح53 از کتاب غیبت شیخ طوسی و در ص666 ب33 ف1ح 33 از کمال الدين. و در حلية الأبرار: ج2 ص524ب3 و در مدينة المعاجز ص586 ح3 مانند کمال الدین با تفاوتی اندک از ابن بابویه. و در بحار الأنوان: ج51، ص11 ب1 ح 14 از کمال الدين و در صفحه 22 ب1 ح29 از کتاب غیبت شیخ طوسی. و تفسیر نور الثقلين : ج4 ص 112 ح20 از او و در ص 173 ح21 و درج5 ص616 ح 19 از كمال الدين مختصر. و در ینابیع المودة: ص450 ب79 مختصر، از کتاب الغيبة شيخ محمد بن علي بن الحسين. و در کتاب دلائل الإمامة: ص 269- و أخبرني أبو الحسين محمد بن هارون ، قال: حدثني أبي، قال حدثنا أبو علي بن همام قال: حدثنا جعفر بن محمد قال: حدثنا محمد بن جعفر، عن أبي نعيم، عن محمد بن القاسم العلوي قال: دخلنا جماعة من العلوية على حکيمة بنت محمد بن علي بن موسى فقالت: جئتم تسألون عن ميلاد ولي الله ؟ قلنا بلى و الله، قالت: كان عندي البارحة و أخبرني بذلك، وإنه كانت عندي صبية يقال لها نرجس، و كنت أرتيها من بين الجواري ولا يلي تربيتها غيري، إذ دخل أبو محمد علي ذات يوم فبقي يلح النظر إليها فقلت: يا سيدي ! هل لك فيها من حاجة؟ فقال: إِنَّا مَعْشَرَ الْأَوْصِياءِ لَسْنا نَنْظُرُ تَعَجُّباً ان اَلْمَوْلُودَ اَلْكَرِيمَ عَلَيَّ اَللَّهُ يَكونُ مِنْهَا.قالت: قلت: يا سيدي ! فأروح بها إليك؟ قال: إسْتاذنِي أَبِي فِي ذَلِكَ. فصرت إلى أخي فلما دخلت عليه تبسم ضاحك و قال: يَا حَكِيمَةُ جِئْتِ تَسْتَاذِنِينِي فِي أَمْرِ اَلصَّبِيَّةِ إبْعثي بِهَا إِلَى أَبِي مُحَمَّدٍ فَإِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَجِل يَجِبُ أَنْ يَشركَك في هذا اَلْأَمْر. فزينتها و بعثت بها إلى أبي محمد فكنت بعد ذلك إذا دخلت عليها تقوم فتقبل رأسي و تقبل يدي و أقبل رجلها تمد يدها إلى خفي لتنزعه فأمنعها من ذلك فأقبل يدها إجلالا وإكراما للمحل الذي أحله الله فيها فمكثت بعد ذلك إلى أن مضى أخي أبو الحسن فدخلت على أبي محمد ذات يوم فقال: يَا عمَّتَاةُ إِنَّ المَوْلُودَ اَلْكَرِيمَ عَلَى اَللَّهِ وَ رَسُولِهِ سَيُولَدُ لَيْلَتَنَا هذِهِ. فقلت: يا سيدي في ليلتنا هذه؟ قال: نعم. فقمت إلى الجارية فقلبتها ظهرة لبطن فلم أر بها حم؟ فقلت: يا سيدي؟ ليس بها حمل. فتبسم ضاحكة و قال: يَا عَمَّتَاةُ إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَوْصِيَاءِ لَيْسَ يُحْمَلُ بِنَا فِي اَلْبُطُونِ وَ لَكِنَّا نُحْمَلُ فِي اَلْجَنُوبِ. فلما جن الليل صرت إليه فأخذ أبومحمد محرابه فأخذت محرابها فلم يزالا يحييان الليل و عجزت عن ذلك فكنت مرة أنام ومرة أصلي إلى آخر الليل فسمعتها آخر الليل لمتا انفتلت من الوتر مسلمة صاحت: يا جارية ! الظست. فجاءت بالطست فقدمته إليها فوضعت صبيا كأنه فلقة قمر على ذراعه الأيمن مکتوب: جَاءَ الْحَقُّ وزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقاً. و ناغاه ساعة حتى استهل و عطس و ذكر الأوصياء قبله حتى بلغ إلى نفسه ودعا لأوليائه على يده بالفرج ثم وقعت ظلمة بيني و بين أبي محمد فلم أره . فقلت: يا سيدي ! أين الكريم على الله ؟! قال: أَخَذَهُ مَن هُوَ أَحَقُّ بِهِ مِنكَ. فقمت و انصرفت إلى منزلي فلم أره و بعد أربعين يوما دخلت دار أبي محمد فإذا أنا بصبي يدرج في الدار فلم أر وجه أحسن من وجهه ولا لغة أفصح من لغته ولا نغمة أطيب من نغمته. فقلت: يا سيدي؟ من هذا الصبي؟ ما رأيت أصبح وجها ولا أفصح لغة منه ولا أطيب نغمة منه ؟! قال: هَذَا الْمَوْلُودِ الْكَرِيمِ عَلَى اللَّهِ. قلت: يا سيدي ! وله أربعون يوما وأنا لا أرى من أمره هذا. قالت: فتبسم ضاحكا وقال: يَا عَمَّتاهْ أَمَا عَلِمْتَ أَنَّا مَعْشَرَ الْأَوْصِيَاءِ نَنْشَأُ فِي اَلشَّهْرِ مَا يَنْشَأُ غَيْرُنَا فِي اَلسَّنَةِ؟ فقمت فقبلت رأسه و انصرفت إلى منزلي، ثم عدت فلم أره فقلت: يا سيدي يا أبا محمد! لست أرى المولود الكريم على الله ؟! قال: اِسْتَوْدَعْنَاهُ مَنِ اِسْتَؤْدَعَتْهُ أُمُّ مُوسَى مُوسَى. و انصرفت و ما كنت أراه إلا كل أربعين يوما. و كان الليلة التي ولد فيها ليلة جمعة لثمان ليال خلون من شعبان سنة سبع وخمسين ومائتين من الهجرة، و يروى ليلة الجمعة النصف من شعبان سنة سبع. و در حلية الأبرار: ج2 ص534 ب6 و مدينة المعاجز ص590 ح8 وتبصرة الولي: ص760 از أبو جعفر طبری در مسند فاطمة عليها السلام از دلائل الإمامة با تفاوتی اندک است.

محمد بن عبد الله راوی حدیث گوید: به خدا سوگند حکیمه اموری را به من خبر داد که جز خدای تعالی کسی بر آن مطلع نیست و دانستم که آن صدق و عدل و از جانب خدای تعالی است، زیرا خدای تعالی او را به اموری آگاه کرده است که هیچ يك از خلایق را بر آنها آگاه نکرده است .

* * *

دلیل لزوم برخواستن هنگام شنیدن و یا گفتن نام قائم؟

سؤال - دلیل قیام کردن و ایستاده در مقابل نام خاص حضرت بقية الله الأعظم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) چیست و چرا برای بقیه ائمه صلوات الله عليهم این کار مرسوم نیست؟

جواب- امام محمد باقر عليه السلام در پاسخ به حکم بن أبي نعيم که از حضرت پرسید: آیا شما قائم هستید؟ فرمود: ای حکم! همه ما قائم به امرالله هستیم. عرضه داشت: آیا شما مهدی هستید؟ فرمود: همه ما هادی و مهدی به الله هستیم. گفت: پس آیا شما صاحب شمشیر هستید؟ حضرت فرمود: همه ما صاحب شمشیر (ذو الفقار) و وارث شمشیر هستیم. گفت: که گفتم: پس آیا شما هستید که دشمنان الله را می کشید و حضرت الله به وسیله شما اولیاء الله را عزت بدهد و به وسیله او دين الله را تطهیر نماید؟ فرمود: ای حکم؟ چگونه من او هستم؟ با این که به چهل و پنج سالگی رسیده ام و به راستی که صاحب این امر (قائم به امر خاص الهی برای انتقام از دشمنان الله و دیگر ماموریت های خاص الهی) به دوران شیرخوارگی از من نزديك تر، و بر پشت زین از من چالاكتراست .(1)

از این حدیث شریف استفاده می شود که: همه امامان معصوم قائم به اوامرالهی و هادی و صاحب شمشیرو انفاذ احکام الهی اند و لكن قائم به اوامر خاض الهی برای تطهیر دین و دنیا شخص خاص اعلی حضرت قائم آل محمد صلوات الله عليهم اجمعین می باشد، و بدین جهت است که این لقب برای ایشان قرار گرفته است همانطور که همه امامان معصوم باقرو صادق و کاظم و رضا و جواد وتق ونقي و هادی و مهدی قائم به امر الله می باشند.

ص: 364


1- الكافي: ج1 ص 536 باب أن الأئمة عليهم السلام كلهم قامون بأمر الله تعالى هادون إليه ح1 - ... عن الحكم بن أبي نعيم قال: أتيت أبا جعفر عليه السلام وهو بالمدينة فقلت له: علي نذر بين الركن والمقام إن أنا لقيتك أن لا أخرج من المدينة حتى أعلم أنك قائم آل محمد أم لا ... فقال: يَا حُكْمٍ ! کلنا قَائِمُ بِأَمْرِ اللَّهِ. قلت: فأنت المهدي ؟ قال: کلنا تَهْدِي إِلَى اللَّهِ. قلت: فأنت صاحب السيف؟ قال: کلنا صَاحِبُ السَّيْفِ وَ وَارِثَ السَّيْفِ. قلت: فأنت الذي تقتل أعداء الله ويعزبك أولياء الله و يظهرك دين الله ؟ فقال : يَا حُكْمٍ ! كَيْفَ أَكُونَ أَنَا وَ قَدْ بَلَغَتْ خَمْساً وَ أَرْبَعِينَ سَنَةً ؟ ! وَ إِنْ صَاحِبَ هَذَا الْأَمْرِ أَقْرَبُ عَهْداً اللَّهِ مِنِّي وَ أَخَفَّ عَلَى ظَهْرِ الذابة.

و در حدیث شریف از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم است که فرمود: حضرت الله تعالى در معراج به من فرمود: ... تا این که فرمود:

سر خود را بالا کن و نور حضرت علی و فاطمه و امامان را دیدم و حضرت (م...) را (القائم) ایستاده در میان آنان چونان ستاره ای درخشان دیدم پس فرمود: اینان امامان هستند و این القائم ایستاده همان که حلال مرا حلال و حرام مرا حرام نماید و به وسیله او انتقام از دشمنانم می گیرم ...(1)

و در حدیث شریف دیگری از امام جعفر صادق عليه السلام است که فرمود:

«لَمَّا كَانَ مِنْ أَمْرِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ مَا كَانَ ضَجَّتِ اَلْمَلاَئِكَةُ إِلَى اَللَّهِ بِالْبُكَاءِ وَ قَالَتْ يُفْعَلُ هَذَا بِالْحُسَيْنِ صَفِيِّكَ وَ اِبْنِ نَبِيِّك؟! قَالَ فَأَقَامَ اَللَّهُ لَهُمْ ظِلَّ اَلْقَائِمِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ وَقَالَ بِهَذَا أَنْتَقِمُ لِهَذَا».(2)

چون کار حسین چنان شد که شد (اصحاب و جوان هایش کشته شدند و خودش تنها ماند) فرشتگان به سوی حضرت الله شیون و گریه برداشتند و گفتند: با حسین برگزیده و پسر پیغمبرت چنین رفتار کنند؟! پس حضرتش شبح و سایه حضرت قائم عليه السلام را به آن ها نمود و فرمود: با این (قائم - ایستاده) انتقام او را می گیرم.

و علامه بزرگوار امینی قدس سره نقل می فرماید از کتاب مشكاة الأنوار تأليف الشيخ محمد بن عبد الجبار البحراني، و از کتاب مؤجج الأحزان تأليف الشيخ عبد الرضا بن محمد الأوالي البحراني:

روي أنه لما قرأ دعبل قصيدته على الرضا عليه السلام و ذکر الحجة عجل الله فرجه بقوله:

فلولا الذي أرجوه في اليوم أو غد *** تقطع نفسي إثرهم حسرات

خروج إمام لا محالة خارج *** يقوم على اسم الله و البركات

ص: 365


1- كمال الدين و تمام النعمة: ج1 ص252 ح2- ... عن المفضل بن عمرو، عن الصادق جعفر بن محمد، عن أبيه، عن آبائه عن أميرالمؤمنين عليهم السلام قال: قال رسول الله صلى الله علیه و آله: لَمَّا أُسْرِيَ بِي إِلَى اَلسَّمَاءِ أَوْحَى إِلَيَّ رَبِّي جَلَّ جلاَلُهُ فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ إِنِّي اطَّلَعْتُ عَلَى الأَرضِ اطِّلاعةً فَاخْتَرْتُ مِنْهَا فَجَعَلْتُكَ نَبِيّاً وَ شَقَقْتُ لَكَ مِنْ اسْمِي إِسْما فَأَنَا المَحْمُودُ وَ أَنْتَ مُحَمَّدٌ ثُمَّ اطَّلَعْتُ الثَّانِيَةَ فَاخْتَرْتُ مِنها عَليّاً و جَعَلْتُهُ وَصِيَّكَ وَخَليفَتَكَ وَ زَوجَ ابْنَتِكَ و أَبَا ذُرِّيَّتِكَ وَ شَقَقْتُ لَهُ اِسْماً مِنْ اسْمائِي فَاِنَّا الْعَلِيُّ الاِعْلِيُّ وَ هُوَ عَلِيٌ و خَلَقْتُ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ اَلْحُسَيْنَ مِنْ نُورِكُمَا ثُمَّ عَرَضْتُ ولايَتَهُمْ عَلَيَّ اَلْمَلاَئِكَةُ فَمَنْ قَبِلَهَا كانَ عِنْدِي مِنَ الْمُقَرَّبِينَ يا مُحَمدِلُو ان عَبْداً عَبَدَنِي حَتِّي يَنْقَطِعُ وَ يَصِيرُ كالشَّنِّ اَلْبَالِي ثُمَّ اتاني جَاحِداً لِوَلاَيَتِهِمْ فَمَااَسْكَنْتُهُ جَنَّتيء وَ لا اَظْلَلْتُهُ تَحْتَ عَرْشِي. يا مُحَمَّد! تُحِبُّ انْ تَراهُمْ؟ قُلْتُ نَعَمْ يَا رَبِّ. فَقَالَ عَزَّ و جَلَّ ارْفَعْ رَاسِك فَرَفَعْتُ راسي و اذا انا بِانوارِ عَلِيٍ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ و الْحُسَيْنِ و عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍ وَ جَعْفَرِ بنِ محمد و موسي بْنِ جَعْفَرٍ وَ عَلِيِّ بن موسي وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍ وَ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍ وَ م ح م د بْنُ اَلْحَسَنِ اَلْقَائِمُ فِي وَسْطِهِمْ كَانَهُ كَوْكَبٌ دُرَيْفِلُتُ يَا رَب! وَ مِنْ هَوْلاَءَ قَالَهُولاَءُ اَلاَئِمَةِ وَ هَذَا اَلَّذِي يُشْفِي قُلُوبَ شِيعَتِكَ مِنَ الظَّالِمِينَ وَ اَلْجَاحِدِينَ وَ الْكَافِرِينَ فَيُخْرِجُ اللاَّتَ وَ اَلْعِزَّي طَرِيَّينِ فيحرقهمَا فلَفِتنَةُ اَلنَّاسِ يومَئذٍ بِهِمَا اُشْدُّ مِنْ فِتْنَةِ اَلْعِجْلِ وَ اَلسَّامِرِي.
2- الكافي: ج1 ص465 ح6 - أحمد بن محمد، عن محمد بن الحسن، عن محمد بن عیسی بن عبيد، عن علي بن أسباط، عن سيف بن عميرة، عن محمد بن حمران قال: قال أبو عبد الله عليه السلام:.

وضع الرضا عليه السلام يده على رأسه، و تواضع قائمة و دعا له بالفرج.(1)

روایت شده است هنگامی که دعبل خزاعی شاعر، قصیده تائیه خود را خدمت امام رضا عليه السلام قرائت نمود و به این دو بیت از شعر خود که درباره حضرت حجة ابن الحسن المهدي صلوات الله عليه و عجل الله فرجه الشريف رسید، حضرت امام رضا عليه السلام دست مبارک خودشان را بر سر خود گذاشتند و ایستاده تواضع فرمودند و برای فرج آن حضرت دعا کردند.

لذا بایسته است که در این عمل به حضرت امام علی بن موسی الرضا صلوات الله عليه اقتدا کنیم و با خواندن و یا شنیدن نام مقدس آن حضرت برخیزیم و امان خواسته و متواضعانه دست بر سر بگذاریم و یاد و نام او را بزرگ بشماریم و دعاگویان بایستیم و نام حضرتش را تعظیم و احترام نماییم. و خم شدن به جهت تواضع و تکریم و تعظيم حضرات معصومین صلوات الله علیهم اجمعین که خالی از معنی عبودیت باشد، از مصادیق تعظیم شعائرالهی است.

مهدی خلف صالح است، جامع فضائل انبیاء و ائمه

سؤال - یکی از القاب خاص مربوط به امام زمان روحی له الفداء «خلف صالح» که ظاهرا به معنی دارا بودن تمام خصوصیات تمام انبیاء پیشین و حضرات ائمه قبل از خود می باشند. لطفا تعدادی از این خصوصیات را بیان نموده و چند نمونه از انبیا را که ویژگی بارز موجود در حضرت را مرقوم نمایید. جواب- خلف به معنی بازمانده و فرزند و وارث و جانشین و خلیفه است، و در چند حدیث از حضرات امام صادق و امام رضا عليهما السلام از آن حضرت به خلف صالح یاد نموده اند، به این معنی است که: آن حضرت بازمانده از امامان و جانشین صالح و شایسته آنان است.

و همان طور که در شرح زیارت شریفه جامعه کبیره ذکر نموده ایم حضرات محمد و آل محمد

ص: 366


1-

صلوات الله وسلامه عليهم مصدر همه فضائل و مناقب هستند، همه ريزه خوار سفره آنان هستند: « بِيُمْنِهِ رُزِقَ اَلْوَرِيَّ وَ...»و هر فضیلتی به ایمان و اقرار و طاعت آنان فضیلت می شود، و معلم همه از جمله انبیای الهی نیز آن حضرات می باشند، و بایسته است که گفته شود: درجه ای از خصائص آنان در انبیاء ظهور یافته است، و از آن ها صبر آن حضرت است که اندیشه در آن سهم بالایی در خود سازی ما دارد. * * *

چه تشابهی مهدی به «ماء» و «ماء معين» دارد؟

سؤال - چرا به حضرت صاحب الزمان عجل الله فرجه الشریف «ماء معین» در آیات و روایات گفته شده است؟ و موارد تشابه «ماء» و «ماء معین» یعنی اعلیحضرت امام زمان عجل الله فرجه الشريف را به طور مفصل بیان نمایید.

جواب- قرآن کریم می فرماید:

«وَجَعَلنا مِنَ الماءِ كُلَّ شَيءٍ حَيٍ». (1)

و از آب هر چیز زنده را قرار دادیم.

و رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:

«أَوَّلُ مَا خَلَقَ اَللَّهُ نُورِي». .

اولین چیزی که خدا آفريد نورمن بود .

و به جابر فرمودند:

أَوَّلَ مَا خَلَقَ اَللَّهُ نُورُ نَبِيِّكَ يَا جَابِرُ ...

ای جابر! اولین چیزی که خدا آفريد نور پیامبرت بود ....

و از اهل بیت است که فرمودند:

... أُولُ مَا خَلَقَ اَللَّهُ خَلْقَ أَرْوَاحِنَا...

...اولین چیزی که خدا آفرید روح ما (اهل بیت اطهار) را آفرید ....

ص: 367


1- سوره (21) الأنبياء (عليهم السلام) آیه 31: «أَوَلَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا ۖ وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ ۖ أَفَلَا يُؤْمِنُونَ».

گویای آن است که: تمامی مخلوقات معلول آب اند و آب گوارای سبب حیات همه مخلوقات محمد و آل محمد صلوات الله وسلامه عليهم می باشند، آنان اول مخلوق اند و سبب خلقت همه اند و واسطه و حجاب الله الأكبراند و تمامی فیوضات و الطاف الهی به واسطه آنان است و علت خلق و نماء و بقاء می باشند، لذا بنابر فرمایش اهل بیت از آن ها در قرآن کریم تعبیر به ماء معين شده است، و همانطور که آب سبب حیات و ادامه آن است امامان معصوم نیز سبب حیات مادی و معنوی می باشند، و حیات و هدایت منحصرا از آنان است چنان که حیات مادی موجودات حي وابسته به آب است والله العالم.

* * *

آیا غیبت مهدی به خاطر ترس از ... است؟

سؤال - اگر غیبت امام زمان عجل الله فرجه الشريف به خاطر ترس و خوف از کشته شدن باشد بعضی از روایات دارد که این مطلب برای اجدادش هم بوده بلکه بدتر هم بوده مانند امام حسین علیه السلام است جوابش چیست؟

جواب- حکمت پنهان زیستی حضرت مهدی علیه السلام، در امان ماندن آن حضرت از گزند بدخواهان است. و امام صادق عليه السلام فرمود:

همانا برای قائم پیش از آنکه قیام فرماید غیبتی است؛ چرا که در هراس است - و حضرت اشاره به شکم خود کرد، یعنی بیم کشته شدن دارد.(1)

البته این نه به آن معناست که آن حضرت از شهادت و کشته شدن در راه خدا هراس دارد؛ بلکه چون واپسین ذخیره الهی در زمین است و آن حاکمیت فراگیر و جهانی که در تمام ادیان وعده داده شده، فقط به دست او تحقق می یابد؛ و حکمت الهی نیز بر پنهان زیستی او تعلق گرفته است تا فرا رسیدن روز موعود صحیح و سالم بماند. و این پنهان زیستی با ویژگی های خاص خود، درباره برخی از پیامبران هنگامی که بر جان خویش بیم داشتند اتفاق افتاده بود .

خداوند در قرآن کریم حضرت موسی علیه السلام را که از پیامبران اولوا العزم است خائف

ص: 368


1- الكافي: ج1 ص340 باب في الغيبة ...ح18 ...عن زرارة قال: سمعت أبا عبد الله عليه السلام يقول: إِنَّ لِلْقَائِمِ غیبة قَبْلَ أَنْ يَقُومَ إِنَّهُ يَخَافُ - و أومأ بيده إلى بطنه يعني القتل -.

وصف کرده و می فرماید:

«فَأَصْبَحَ فِي الْمَدِينَةِ خائِفاً يَتَرَقَّبُ ...»(1)

پس موسی در شهر ترسان و نگران شب را به روز آورد...

و آن گاه که آن پیامبر بزرگ الهی قوم خود را مورد خطاب قرار داده می فرماید:

«فَفَرت مِنْكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكْماً وجَعَلَنِي مِنَ المُرْسَلِينَ».(2)

و هنگامی که از شما ترسیدم، از دست شما گریختم پس پروردگارم به من حکمت بخشید و مرا از مرسلین قرار داد.

و ترسان بودن ایشان منافاتی با نبوت و عصمتش ندارد. و پنهان شدن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در برخی زمان ها و در هجرت از مدینه نمونه دیگری از ترس بر جان از برای انجام ماموریت الهی است.(3)

و در برخی از روایات آمده است که حضرت مهدی علیه السلام نیز هنگام ظهور خطاب به مردم همین آیه را تلاوت خواهد فرمود.(4)او در روایاتی چند از خوف حضرت مهدی علیه السلام یاد شده است و این که او را سئتی از حضرت موسی نبی علیه السلام است(5) و آن خفای مولد و غیبتش از قوم خویش است.(6)

و در روایاتی از خوف در نزدیکی ظهورش از این که گرفتار لشکر سفیانی گردد سخن گفته شده است و این که عاقبت لشکری که در پی حضرت روانه می شوند جز سه نفر از آنان به ندای منادی حق در سرزمین بیداء در زمین فرو رفته و هلاک می شوند و حضرت تا زمان ظهور سالم می ماند.(7)

از آن جایی که حضرت موسی علیه السلام نیز بنابر آیه کریمه:

«فَأَصْبَحَ فِي الْمَدِينَةِ خَائِفاً يَتَرَقَّبُ فَإِذَا اَلَّذِي اِسْتَنْصَرَهُ بِالْأَمْسِ يَسْتَصْرِخُهُ قَالَ لَهُ مُوسي إِنَّكَ لَغَوِيٌ مُبِينٌ»(8)

ص: 369


1- سوره (28) القصص آیه 19.
2- سوره (26) الشعراء آیه 22. تفسير القمي: ج2 ص135 ...عن محمد بن مسلم، عن أبي جعفر عليه السلام قال: ... وَ بَلَغَ فِرْعَوْنَ خَبَرُ قَتْلِ موسي اَلرَّجُلِ فَطَلَبَهُ لِيَقْتُلَهُ فَبَعَثَ المومِنُ اليَّ مُوسي:« اِن الملا ياتَمِرُونَ بِك لِيَقْتُلُوكَ* فَاخْرُجْ اِنِّي لَكَ مِنَ اَلنَّاصِحِينَ فَخَرَجَ مِنْهَا» كَمَا حُكِيَ اَللَّهُ:« خائِفاً يَتَرَقَّبُ» قَالَ يَلْتَفِتُ عَنْ يَمْنَةٍ وَ يَسْرَةٍ وَ يَقُولْ:«رَبَ نَجِّنِي مِنَ اَلْقَوْمِ اَلظَّالِمِين ...»
3- سوره (9) التوبة آيه40.كمال الدين و تمام النعمة: ج1 ص 328 ح 9- ...عن محمد بن مسلم قال: قال أبو جعفر عليه السلام: مَا أَجَابَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَحَدٌ قَبْلَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ خَدِيجَةَ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ ولقد مكث رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِمَكَّةَ ثَلاثَ سِنينَ مُختَفِياً خائِفاً يَتَرَقَّبُ وَ يَخافُ قَومَهُ وَ النَّاس.
4- الغيبة، العماني: ص174-10- ... عن المفضل بن عمر، عن أبي عبد الله عليه السلام أنه قال: إِنَّ لِصَاحِبِ هَذَا اَلْأَمْرِ غَيْبَةً يقولُ فيها فَفَرَرْتُ مِنْكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكْماً وَ جَعَلَنِي مِنَ اَلْمُرْسَلِينَ».
5- الإمامة و التبصرة من الحيرة: ص 93 ح84- ... عن أبي بصير، قال: سمعت أبا جعفر عليه السلام يقول: فِي صَاحِبِ هَذَا اَلْأَمْرِ أَربعِظ سُنَنٍ مِنِ اِرْبَعَةٍ اِنْبِيَاءَسِنَّةٌ مِنْ مُوسَي وَ سُنَّةٌ مِنْ عِيسِي وَ سُنَّةٌ مِنْ يُوسُفَ وَ سُنَّةً مِنْ مُحَمَّدٍ صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَالْهُفَاماً مِنْ مُوسيفَخَائِفَ يَتَرَقَّبُ... كمال الدين و تمام النعمة: ج1 ص28- فقد روي عن الصادق جعفر بن محمد عليه السلام أنه قال: فِي الْقَائِمِ سُنَّةٌ مِنْ مُوسَى وَ سُنَّةٌ مِنْ يُوسُفَ و سُنَّةٌ مِنْ عِيسَى وَ سُنَّةٌ مِنْ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَأَمَّا سُنَّةُ موسي فَخَائِفٌ يَتَرَقَّبُ .... کمال الدین و تمام النعمة: ج1 ص152 ح16 و ص 326 ح 6- حدثنا أبي و محمد بن الحسن رضي الله عنهما قالا حدثنا عبد الله بن جعفر الحميري، عن محمد بن عيسى، عن سليمان بن داود ، عن أبي بصير قال: سمعت أبا جعفر عليه السلام يقول: فِي صَاحِبِ هَذَا اَلْأَمْرِ أَرْبَعُ سُنَنٍ مِنْ أَرْبَعَةِ أَنبِياءَ سُنَّةٌ مِنْ مُوسَى وَ سُنَّةٌ مِن عِيسَى وسُنَّةٌ مِن يُوسُفَ و سُنَّةٌ مِنْ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَأَمَّا مِنْ موسي فَخَائِفٌ يَتَرَقَّبُ .... و كمال الدين و تمام النعمة: ج1 ص 327- ص 329 ح 11-به سند دیگری از أبو بصير مانند آن. و كمال الدين و تمام النعمة: ج2 ص350 ح 46- به سند دیگری از أبو بصير مانند آن. و الغيبة، الشيخ الطوسي: ص60 - ... عن أبي بصير، عن أبي جعفر عليه السلام مانند آن. و الغيبة، الشيخ الطوسي: ص424 - به سند دیگری از ابوبصیر مانند آن. و إعلام الوری: ص 628 از أبو بصير. و إثبات الوصية: ص 267 و تقريب المعارف: ص431 مانند آن. و الخرائج والجرائح: ج2 ص936- وقد قال أبو عبد الله عليه السلام: إِنَّ فِي صَاحِبِ هَذَا اَلْأَمْرِ سِنَناً مِنَ الاِنْبِيَاءِ عَلَي نَبِيُّنا عَلَيْهِمُ اَلسَّلاَمُ وَ سُنَّةٌ مِنْ مُوسَى لَمَّا كَانَ خَائِفٌ يَتَرَقَّبُ ...
6- الإمامة و التبصرة من الحيرة: ص 109 ح 95 - ... عن عبد الله بن سنان، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: سمعته يقول: فِي الْقَائِمِ عَلَيْهِ السَّلَامُ سُنَّةُ مِنْ موسی بْنِ عِمْرَانَ علیه السَّلَامُ.فقلت: وما سنته من موسی بن عمران ؟ قال: خَفَاءُ مَوْلِدِهِ ، وَ غِيبَتُهُ عَنْ قَوْمِهِ. فقلت: و کم غاب موسى عن أهله و قومه؟ فقال: ثماني و عشرين سنة. از آن: كمال الدين و تمام النعمة: ج1 ص152 ب6 ح14 - حدثنا أبي رضي الله عنه قال: حدثنا سعد بن عبد الله قال: حدثنا المعلى بن محمد البصري، عن محمد بن جمهور و غیره، عن عبد الله بن سنان .... و ج2 ص340 ب33 ح 18 - حدثنا أبي و محمد بن الحسن رضي الله عنهما قالا: حدثنا سعد بن عبد الله قال: حدثنا المعلى بن محمد البصري، عن محمد بن جمهور و غیره، عن محمد بن أبي عمير، عن عبد الله بن سنان، عن أبي عبد الله عليه السلام قال سمعته يقول: فِي الْقَائِمِ سُنَّةُ مِنْ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ عَلَيْهِ السَّلَامُ. فقلت: وما سنة موسی بن عمران ؟ فقال: خَفَاءُ مَوْلِدِهِ ، وَ غِيبَتُهُ عَنْ قَوْمِهِ،فقلت: وكم غاب موسی بن عمران علیه السلام عن قومه وأهله ؟ فقال : ثماني و عشرين سنة. والخرائج و الجرائح: ج2 ص934 - وعن الصادق عليه السلام: أَنَّ موسي بْنَ عِمْرَانَ عَلَى نَبِيِّنَا وَ آلِهِ وَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ لَمْ يَخْرُجْ حَتَّي خَرَجَ ثَمَانُونَ كَذَّاباً وَفِي الْقَائِمِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ مِنَّا سُنَّةٌ مِنْ موسي بْنِ عِمْرَانَ وَ هُو خَفَاءُ مَوْلِدِهِ، وَ غِيبَتُهُ عَنْ قَوْمِهِ،.... و کشف الغمة: ج2 ص 523 ف 2 - وعن محمد بن مسلم قال: دخلت على أبي جعفر عليه السلام و أنا أريد أن أسأله عن القائم من آل محمد عليهم السلام فقال مبتدئا: يَا مُحَمَّدَ بْنَ مُسْلِمٍ إِنَّ فِي القَائِمِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ شَبَهاً مِنْ خَمْسَةٍ مِنَ الرُّسُلِ يُونُسَ بْنِ مَتِّي وَ يُوسُفَ بْنِ يَعْقُوبَ وَ مُوسِي وَ عِيسِي وَ مُحَمَّدٌ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ وَ أَمَّا شَبَهُهُ مِنْ موسي عَلِيمِ اَلسَّلاَمِ فَهُوَ دَوَامُ خَوْفِهِ وَ طُولُ غَيْبَتِهِ وَ خَفَاءُ مُؤَلَّدِهِ عَلَى عدوِّهِ حَيْرُه وَ شيعِيه مِن بَعْدُ مِمَّا لَقُوا مِنَ الأَذْيِ وَالْهَوَانِ إلى أَن يَأْذَنَ اللَّهُ في ظُهُورِهِ و أَيَّدَهُ عَلَى عَدُوِّه ...
7- تفسير العياشي: ج1 ص64 ح 117 و ص244 ح 147- عن جابر الجعفي قال: قال لي أبو جعفر عليه السلام في حديث له طويل: يَا جَابِرُ!... ويَبْعَثُ السُّفْيَانِيُّ بَعْثاً إلى المَدِينَةِ فَيَفِرُّ الْمَهي عَلَيْهِ السَّلاَمُ مِنْهَا إِلَى مَكَّةَ فَيَبْلُغُ أَمِيرَ جَيْشِ اَلسُّفْيَانِيِّ أَنَّ اَلْمَهْدِيَّ قَدْ خَرَجَ مِنَ اَلْمَدِينَةِ فَيَبْعَثُ جَيْشاً عَلَى أَثَرِهِ فَلا يُدْرِكُهُ حَتَّى يَدْخُلَ مَكَّةَ خَائِفاً يَتَرَقَّبُ عَلَى بْنِ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ قَالَ وَ يَنْزِلُ جَيْشُ أَمِيرِ السُّفْيَانِيِّ الْبَيْدَاءَ فَيُنَادِي مُنَادٍ مِنَ اَلسَّمَاءِ يَا بَيْدَاءُ! أَبِيدِي بِالْقَوْمِ فَيَخْسِفُ بِهِمُ البَيْدَاءُ فَلاَ يُفْلِتُ مِنْهُمْ إِلاَّ ثَلاَثَةُ نَفَرٍ يُحَوِّلُ اللَّهُ وُجُوهَهُم في أَقْفِيَتِهِم وَهُم مِن كَلب، .... الغيبة، التعماني: ص279 ح67 - ... عن جابر بن یزید الجعي قال: قال أبو جعفر محمد بن علي الباقر عليه السلام: يَا جَابِرُ وَ يَبْعَثُ السُّفْيَانِيُّ بَعْثا الي المَدِينَةَ فَيُنَفِّرَا اَلْمَهْدِيُّ مِنْهَا اَلِيَ مَكَّةَ فَيَبْلُغُ اميرَ جَيْشِ السُّفْيَانِيِّ اِنَّ المَهْدِيَّ قَدْ خَرَجَ الي مَكَّةَ فَيَبعَثُ جَيشاً عَلَيَّ اثرهُ فَلا يُدرِكُهُ حَتِّي يَدْخُلُ مَكَّةَ خَائِفاً يَتَرَقَّبُ عَلَيَّ سُنَّةَ موسي بْنِ عِمْرَانَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ.قال: فَيَنْزِلُ امير جَيْشِ اَلسُّفْيَانِيِّ اَلْبَيْدَاءَ فَيُنَادِي مُنَادٍ مِنَ اَلسَّمَاءَيَا بيْداء ابيدي اَلْقَوْمِ فَيُخْسَفُ بِهِمْ فَلاَ يُفْلِتُ مِنهُمُ الاّ ثَلاثَةُ نَفَرٍ يَحُولُ اَللَّهُ وُجُوهَهُم الي اقفيتهم وَ هُمْ مِن كَلْب.... والإختصاص: ص 255 - ... عن جابر الجعي.
8- سوره (28) القصص آیه 19.

موسی در شهر ترسان و نگران شب را به روز آورد که ناگاه همان کسی که روز قبل از او یاری خواسته بود، باز كمك خواست. موسی به او گفت: به راستی که تو سخت گمراهی.

و فرموده:

«فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا يَتَرَقَّبُ ۖ قَالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ»(1)

موسی از آن شهر، ترسان و نگران خارج شد و گفت: پروردگارا! مرا از دست این قوم ستمگر رهایی ده.ترس حضرت مهدی عجل الله فرجه الشريف از این است که مأموریتی بسیار عظیم و بی نظیر بردوش دارد و باید که زنده بماند و جان شريفش را حفظ کند تا فرا رسیدن وعده الهی تا انجام وظیفه کند(2)و این نه به این معنی است که از کشته شدن در راه رضای الهی بیمناک است، آن حضرت همانند پدران گرامش بیمناک از این است که مبادا در انجام امراهی کوتاهی شود و در امرالهی خللی حاصل گردد. و دشمنان خداوند تعالی پیش از به دنیا آمدن حضرت مهدی عليه السلام و تا کنون در پی یافتن حضرت و نابودی وی بوده و هستند تا این که برامرالهی غالب گردند.

و حضرت امام حسين عليه السلام نیز ترسان از شهر مدینه و مکه خارج گشت و آیه «فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً يَتَرَقَّبُ قال رَبِّ نَجِّنِي مِنَ القَوِيِّ الظَّالِمِينَ»(3) را تلاوت فرمود(4) تا این که مبادا به اهداف الهی خویش و مأموریتی که داشتند آسیبی وارد شود و نه از ترس جان شریفش همچون دیگران.

و از اسرار حکمت های الهی از غیبت امام زمان علیه السلام جدا شدن خبیث از طيب است که باید تحقق پیدا کند. و امام که «قَائِمُ بامر اللَّهُ» میان اصحاب شمال ويمين است در خوف از جان خود است که باید آن را حفظ نماید تا این که برزخ میان آن دو باشد و تا این که امرالهی که

ص: 370


1- سوره (28) القصص آیه 22.
2- منتخب الأنوار المضيئة: ص 189 و 190 ف 12- ... سماعة، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: كَأَنِّي بِالْقَائِمِ بَيْنَ ذَوِي ذِي طُوًى قَائِماً عَلَى رِجْلَيْهِ خَائِفاً يَتَرَقَّبُ عَلَى سُنَّةِ مُوسَى حَتَّى يَأْتِيَ اَلْمَقَامَ فَيَدْعُو. و بحارالأنوار: ج 52 ص 385 ب 27 ح 196.
3- سوره (28) القصص آیه 22.
4- الإرشاد: ج2 ص35- ... فسار الحسين عليه السلام إلى مكة و هو يقرأ: فَخَرَجَ مِنْهَا خائِفاً يترقب قال رَبِّ نَجِّنِي مِنَ اَلْقَوْمِ اَلظَّالِمِينَ ، و لزم الطريق الأعظم ...

تطهیر کل عالم از کفر و شرک و ظلم است برسد. اگرآسیبی برجان مطهرش برسد عالم تکوین و تشریع که شدیدا وابسته به آن حضرت است دگرگون می گردد و غرض الهی که به وسیله امام محقق می گردد نافرجام می ماند هرچند که امام يد الله تعالی است. آن حضرت همانند جدا گرامش که از خوف مشرکان هجرت فرمود عمل نموده و می نماید. این در حالی است که ظرف زمان قابل فرانرسیده است و اشخاص قابل هنوز جمع نشده اند و شرائط ظهور فراهم نشده است.

* * *

مهدی نامیده شد تا به امرخفی هدایت کند، آن امرخفی چیست؟

سؤال - حدیث «إنما سمي المهدي عجل الله فرجه لأنه يهدي إلى أمر خفي چیست؟» (عقد الدرر)

جواب- در کتاب شریف الغيبة نعمانی قدس سره به سند متصل از جابر بن یزید آمده است که امام محمد باقر عليه السلام فرمودند:

«... وَ انما سمی المهدی مهدیَا لَانَهُ یهدی الی اِمْرِ خفی وَ یستخرج التَّوْرَاةَ وَ سَائِرُ کتب اللهَ عِزٍّ وَ جَلُّ بانطاکیة وَ یحکم بین اهْل التَّوْرَاةَ بِالتَّوْرَاةِ وَ بین اهْل الانجیل بالانجیل وَ بین اهْل الزَّبورَ بِالزَّبورِ وَ بین اهْل الْقَرَّانِ بِالْقِرَانِ وَ تَجَمُّعُ الیه اموال الدنیا مِنْ بَطْنِ الارض وَ ظُهْرُهَا ...»(1)

...و مهدی برای این مهدی نامیده شده که به امری پنهان هدایت می کند، و تورات و سایر کتب آسمانی) خدای عزوجل را از غاری در انطاکیه بیرون می آورد، و میان اهل تورات (یهود) با تورات، و میان اهل انجيل با انجيل، و بين اهل زبور با زبور، و میان مسلمانان با قرآن حکم می کند، و اموال از داخل و خارج زمین نزد او گرد آمده و انباشته می شود، ...

و در عقد الدرر نیز مانند آن آمده است. (2)ودر روایات دیگری از امام محمد باقر عليه السلام

ص: 371


1- الغيبة، التعماني: ص 237 ب13 ح 26- ... عن جابر قال: دخل رجل على أبي جعفر الباقر عليه السلام فقال له: عافاك الله إقبض مني هذه الخمسمائة درهم فإنها زكاة مالي. فقال له أبو جعفر عليه السلام: خُذْهَا أنتَ فَضَعْها في جِيرانِكَ مِنْ أهْلِ الإِسْلامِ والمَساكِينِ مِن إخْوَانِك المُؤْمِنِينَ. ثُمَّ قَالَ إِذَا قَامَ قَائِمُ أَهْلِ اَلْبَيْتِ قَسَمَ بِالسَّوِيَّةِ وَ عَدَلَ فِي الرَّعِيَّةِ فَمَنْ أَطَاعَهُ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَمَنْ عَصَاهُ فَقَدْ عَصَى اللَّهَ وَ إِنَّمَا سُمِّيَ الْمَهْدِيُّ مَهْدِيّاً لاِنَّهُ يَهدي اِلاّ اَمرَ خَفِيٌ وَ يَستَخرِجُ اَلتَّوْرَاةَ وَ سَائِرَ كُتُبِ اَللَّهِ عَزْوَ جَلَّ مِنْ غارٍ بِانطَاكِيَة و يَحْكُمُ بَيْنَ أهْلِ التَّوْرَاةِ بِالتَّوْرَاةِ وبَيْنَ أَهْلِ الإِنْجيلِ بِالإِنْجيلِ وَبَيْنَ أَهْلِ اَلزَّبُورِ بالزبور وَ بَيْنَ أَهْلِ اَلْقُرْآنِ بِالْقُرْآنِ وَ تُجْمَعُ إِلَيْهِ أَمْوَالُ الدُّنْيَا مِنْ بَطْنِ اَلْأَرْضِ وَ ظَهْرِهَا فَيَقُولُ لِلنَّاسِ تَعَالَوْا إِلَى مَا قَطَعْتُمْ فِي الْأَرْحَامِ وَ سَفَكْتُمْ فِيهِ الْمَاءَ الْحَرَامَ وَ رَكِبْتُمْ فِيهِ مَا حَرَّمَ اَللَّهُ عزَّ وَ جَلَّ فَيُعْطِي شَيْئاً لَمْ يُعطِهِ أَحَدٌ كَانَ قَبْلَهُ وَ يَمْلا اَلْأَرْضَ عَدْلاً وَ قِسْطاً وَ نُوراً كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جُؤْراً وَ شِرَا.
2- عقد الدرر في أخبار المنتظر: ص 67 ب 3- وعن جابر بن عبد الله رضي الله عنه، قال: دخل رجل على أبي جعفر محمد بن علي الباقر عليهما السلام، فقال له: إقبض متي هذه الخمسمائة درهم؛ فإنها زكاة مالي. فقال له أبو جعفر عليه السلام: خذها أنت فضعها في جيرانك من أهل الإسلام، والمساكين من إخوانك المسلمين . ثم قال : إذا قام مهدينا أهل البيت قسم بالسوية، و عدل في الرعية، فمن أطاعه فقد أطاع الله، ومن عصاه فقد عصى الله.

آن امر خفي را به اجمال فرموده اند.(1) موارد ذکر شده در احادیث از امر خفي عبارتند از: استخراج تورات و کتب الهي تحريف نشده، و عصای موسی نبی، و خاتم سليمان عليهما السلام از غار انطاکیه، و حکم نمودن بين اهل تورات و انجیل و زبور و قرآن به همان کتاب های تحریف نشده ایشان، و اجرای حکم گناه کاری که گناهش از مردم مخفی است، و اخبار به وسیله وحی به او می رسد، تمامی گنج های زمین برایش جمع می گردد.

و دو حرف از تمامی بیست و هفت حرف علم که نزد مردم است بقیه را تعلیم میدهد(2) و به آن چه ذکر گردید و دیگر اموری که به واسطه وحی به ایشان می رسد مقامات و شؤونات حضرات اهل بیت نبوت علیهم صلوات الله تعالى از غیب به ظهور می رسد، والله العالم.

* * *

شباهت در تعداد یاران مهدی علیه السلام و اصحاب بدر ...؟

سؤال - در روایاتی وارد شده است که تعداد یاران حضرت ولی عصر علیه السلام 313 نفر به تعداد اصحاب رسول الله صلى الله علیه و آله در بدر می رسد، با اینکه می دانیم در بین اصحاب بدر فاجر و فاسق و کافر نیز حضور داشته اند، لكن تشبیه این دو عدد به یکدیگر در مقام بیان حسن صفات همگی افراد بدر را به ذهن متبادر می سازد، لطفا پیرامون این تشبیه توضیح فرمایید.

جواب- لازم نیست تمامی صفات در تشبیه به مشبه به مطابقت داشته باشد، اضافه بر آن در حديث از سید الشهداء از رسول الله صلى الله عليه و آله در شرح صفات یاران امام زمان عجل الله فرجه الشريف که تنها شباهتشان با اهل بدر در عدد است چنین آمده است:

« وَ لَهُ کنوز لَا ذَهَبَ وَ لَا فِضَّةِ الَّا خیول مطهمة وَ رِجَالُ مُسَوَّمَةً یجمع اللَّهِ تعالی لَهُ مِنْ اقاصی الْبِلَادِ علی عُذْتُ أَهْلِ بَدْرٍ ثَلَاثُمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا مَعَهُ صحیفة مَخْتُومَةُ فیها عَدَدِ أَصْحَابِهِ باسمائهم وَ أَنْسَابِهِمْ وَ بُلْدَانِهِمْ وَ طبائهم وَ حَلَّاهُمْ وَ کناهم وَ کدادون مجدون فی طَاعَتُهُ ...»(3)

و از برای مهدی (علیه السلام) گنج هایی است، نه از طلا و نقره بلکه از اسب هایی تام الخلق و

ص: 372


1- سرور أهل الإيمان: ص111- و من ذلك يرفعه إلى جابر، عن أبي جعفر عليه السلام، قال: أَوَّلُ مَا يَبْدَأُ اَلْقَائِمُ بأنطاكية فَيَسْتَخْرِجُ اَلتَّوْرَاةَ مِنْ غَارٍ فِيهِ عَصَا مُوسَى وَ خَاتَمُ سُلَيْمَانَ قَالَ وَ أَسْعَدُ النَّاسِ بهِ أهْلُ الكُوفَةِ وَ إنَّما سُمِّيَ المَهْدِيَّ لانَّه يَهدي إلى أَمرٍ خَفِيّ. و سرور أهل الإيمان: ص112- و من ذلك يرفعه إلى جابر، عن أبي جعفر عليه السلام، قال: إِنَّمَا سُمِّيَ اَلْمَهْدِيُّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ لاَنَّهُ يَهْدِي إِلَى أمرخفي حُتي اِنَّهُ يبعَثُ الي رَجُلٌ لا يَعْلَمُ اَلنَّاسُ بِهِ وَ أَهلِ الكوفَةِ أنَّ لَهُ ذَنباً فَيَقتُلُهُ حَتَّى أَنَّ أحَدَهُم يَتَكَلَّمُ في بَيتِهِ فَيَخافُ أَن يَشهَدَ عَلَيَّ الجِدارُ. و سرور أهل الإيمان: ص 113- و عنه عليه السلام، قال: يَمْلِكُ اَلْقَائِمُ تلاثمائَةِ سَنَةٍ وَ يَزْدَادُ تِسْعاً كَمَا لَبِثَ أَهْلُ الْكَهْفِ فِي كَهْفِهِمْ وَيَمَلاَّ الْأَرْضَ عَدْلاً و قِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً يَفْتَحُ اللَّهُ لَهُ شَرْقَ الأَرْضِ وَ غَرْبِها ويَقْتُلُ النّاسَ حَتَّى لا يُبْقِي إِلاَّ دِينُ مُحَمَّدٍ صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْهِ واله يَسِيرُ بِسِيرَةِ سُلَيْمَانَ بْنِ داوودَ وَ يَدْعُو الشَّمْسَ وَ القَمَرَ فَيُجيبانِهِ وَ تَطُوئُ لَهُ الأَرْضُ ويُوحَى إلَيْهِ فَيَعْمَلُ بِالْوَحْيِ بِأَمْرِ اللَّهِ تَبَارَكَ وتَعَالى. و علل الشرائع: ج1 ص 161 ب 129 ح3- ... عن جابر قال: أقبل رجل إلى أبي جعفر عليه السلام و أنا حاضر فقال: رحمك الله إقبض هذه الخمسمائة درهم فضعها في موضعها فإنها زكاة مالي. فقال له أبو جعفر عليه السلام: بَلْ خُذْهَا أَنتَ فَضَعْهَا فِي جِيرَانِكَ وَ الأَيْتَامِ والْمَسَاكِينِ وَ فِي إِخْوَانِكَ مِنَ اَلْمُسْلِمِينَ إِنَّمَا يَكُونُ هَذَا إِذَا قَامَ قَائِمُنَا فاِنَّهُ يَقْسِمُ بِالسَّوِيَّةِ وَ يَعْدِلُ فِي خَلْقِ الرحمانِ اَلْبَرِّ مِنْهُمْ وَ الْفَاجِرِ فَمَنْ أَطَاعَهُ فَقِذ أَطَاعَ اللَّهَ ومَنْ عَصَاهُ فَقَدْ عَصَى اَللَّهَ فَإِنَّمَا سُمِّيَ اَلْمَهْدِيُّ ئه يَهدِي لِأَنَّهُ يَهْدِي لاَمرٍ خَفِيٍ يَسْتَخْرِجُ اَلتَّوْرَاةَ وَ سَائِرَ كُتُبِ اَللَّهِ مِنْ غَارٍ بِانْطَاكِيَةَ فَيَحْكُمُ بَيْنَ اَهْلِ التَّوْراةِ بِالتَّوْراةِ وَ بَيْنَ اهلِ الانجِيلِ بِالاِنْجِيلِ وبَيْنَ أَهْلِ الزَّبُورِ بالزَّبور وَبَيْنَ أَهْلِ الفرقان بِالْفُرْقانِ وَ تُجْمَعُ إِلَيْهِ أَمْوَالُ اَلدُّنْيَا كُلُّهَا مَا فِي بَطْنِ اَلْأَرْضِ وَ ظَهْرِهَا فَيَقُولُ النَّاسُ تَعَالَوْا إِلَى مَا قَطَعْتُمْ فِي الْأَرْحَامِ وسَفَكْتُمْ فِيهِ الدِّماءَ وَ رَكِبْتُم فِيهِ مَحَارِمَ اَللَّهِ فَيُعْطَى شَيْئاً لَمْ يُعْطَ أَحَدٌ كَانَ قَبْلَهُ.قال وَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم وَ هُوَ رَجُلٌ مِنِّي اسْمُهُ كاسْمِي يَحْفَظُنِي اللَّهُ فِيهِ ويَعْمَلُ بِسُنَّتِي يَمَلا اَلْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً وَ نُوراً بَعْدَ مَا تُمْتَلَى ظُلْماً وَ جَوْراً وَ سُوءآ. و دلائل الإمامة: ص466- ... حدثنا محمد بن علي السلمي، عن أبي جعفر محمد بن علي عليه السلام، قال: إنَّما سُمِّيَ المَهدِيُّ مَهْدِيّاً لاِنَّهُ لامْرٍ خَفِيٍ يَهدي لِما فِي صُدُورِ اَلنَّاسِ يَبْعَثُ اَليَ اَلرَّجُلَ فَيَقتُلُهُ لا يَدْرِي فِي اَيِّ شَيْءٍ قَتَلَهُ وَ يَبْعَثُ ثَلاَثَةَ رَاكِبٍ قَالَ هِيَ بِلْغَةٍ غطفانركبَانِ أَمَّا رَاكِبٌ فَيَاخِذُ مَا فِي ايدي اَهْلِ اَلذِّمَّةِ مِنْ رَقِيقِ اَلْمُسْلِمِينَ فَيُعْتِقُهُمْ. وَ أَمَّا راکب فیظهر الْبَرَاءَةِ مِنْهُمَا - یغوث وَ یعوق - فی الارض الْعَرَبِ . وَ راکب يَخْرُجُ التَّوْرَاةِ مَنْ مغارة بأنطاكية ، وَ يُعْطَى حکم سلیمان عَلَيْهِ السَّلَامُ . و الخرائج و الجرائح: ج2 ص 862 ح 78- ... عن جابر بن يزيد قلت لأبي جعفر عليه السلام: لأي شيء سمي المهدي؟ قال: لإنه يَهْدِي لِأَمْرِ خَفِيَ يَبْعَثُ إِلَى الرَّجُلِ مِنْ أَصْحَابِهِ لَا يَعْرِفُ لَهُ ذَنْبُ فَيَقْتُلُهُ.
2- الخرائج و الجرائح: ج2 ص841 ح 59 - عن موسی بن عمر بن يزيد الضيقل، عن الحسن بن محبوب، عن صالح بن حمزة، عن أبان، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: الْعِلْمُ سَبْعَةُ وَ عِشْرُونَ جُزْءاً ( حَرْفاً - المختصرو السُّرُورِ ) ، فَجَمِيعُ مَا جَاءَتْ بِهِ الرُّسُلُ جُزْءَانِ ( حَرْفَانِ - المختصرو السُّرُورِ ) ، فَلَمْ يَعْرِفُ النَّاسِ حَتَّى الْيَوْمَ غَيْرِ الجزءین ( الحرفین - المختصرو السرورو الْمُنْتَخَبِ ) ، فَإِذَا قَامَ الْقَائِمُ أَخْرَجَ الْخَمْسَةِ وَ الْعِشْرِينَ جُزْءاً ( حَرْفاً - الْمُخْتَصَرِ وَ السرورو الْمُنْتَخَبِ ) فبثها فِي النَّاسِ ، وَ ضُمَّ إِلَيْهَا الْجُزْءَيْنِ ( الحرفين - الْمُخْتَصَرِ وَ الشرورو الْمُنْتَخَبِ ) حَتَّى يَبُثُّهَا سَبْعَةٍ وَ عِشْرِينَ جزءأ ( حَرْفاً - المختصرو الشرورو المنتخب). از آن: مختصر البصائر: ص320 ح 35/346 و سرور أهل الإيمان: ص 77 و منتخب الأنوار المضيئة: ص201 الفصل 12.
3- عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص63ب6 ح29- حدثنا أبو الحسن علي بن ثابت الدواليني رضي الله عنه بمدينة السلام سنة اثنتين وخمسين و ثلاثمائة قال: حدثنا محمد بن علي بن عبد الصمد الكوفي قال: حدثنا علي بن عاصم ، عن محمد بن علي بن موسى، عن أبيه علي بن موسى، عن أبيه موسی بن جعفر، عن أبيه جعفر بن محمد، عن أبيه محمد بن علي، عن أبيه علي بن الحسين، عن أبيه الحسين بن علي بن أبي طالب عليهم السلام قال: ... وَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بِ فِي صُلْبِ الْحَسَنِ نُطْفَةً مبارکة زکیة طیبة طَاهِرَةُ مُطَهَّرَةُ یرضی بِهَا کل مومن مِمَّنْ قَدْ اخُذَ اللَّهِ تعالی میثاقه فی الولایة وَ یکفر بِهَا کل جَاحِدُ فَهُوَ أَمَامَ تقی نقی سَارَ مرضی هادی هَادٍ مهدی یحکم بِالْعَدْلِ وَ يَأْمُرُ بِهِ ، یصدق اللَّهُ تَعَالَى وَ یصدق اللَّهُ تَعَالَى فِي قؤله، يَخْرُجُ مِنْ تِهَامَةَ حِينَ تَظْهَرُ الدَّلَائِلِ وَ الْعَلَامَاتِ ، وَ لَهُ کنوز لَا ذَهَبٍ وَ لَا فِضَّةٍ ، الَّا خیول مطهمة وَ رِجَالُ مُسَوَّمَةً یجمع اللَّهِ تعالی لَهُ مِنْ اقاصی البلادعلی عِدَّةُ أَهْلِ بَدْرٍ ثَلَاثُمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا ، مَعَهُ صَحِيفَةُ مَخْتُومَةً فِيهَا عَدَدَ أَصْحَابِهِ بِأَسْمَائِهِمْ وَ أَنْسَابِهِمْ وَ بُلْدَانِهِمْ وَ طَبَائِعِهِمْ وَ حَلَّاهُمْ وَ کناهم ، کدادون مجدون فِي طَاعَتُهُ، ....

قوی (بسیار زیبا) و مردانی با علامت های مشخص. الله تعالی از دورترین شهرها (سیصد و سیزده نفر) به تعداد أهل بدر برای او سپاه گرد آورد. او نوشته ای در دست دارد مهر شده که در آن تعداد و نام اصحاب او و نیز نسب و شهرهای آنها و خلق و خوی، وضع ظاهری، چهره و کنیه آنان ثبت شده است. آنان جنگاور و در اطاعت از او کوشا هستند و به جد عمل میکنند.

* * *

آیا امام زمان عجل الله فرجه شهید می گردد؟

سؤال - در برخی روایات وارد شده است که حضرت ولی عصر به مرگ طبیعی از دنیا می رود و حال این که برخی روایات دیگر بیانگر این است که همگی اهل بیت یا به قتل می رسند و یا مسموم می شوند: (ما منا إلا مسموم أو مقتول). از طرف دیگر مگر بعد از حکومت حضرت عليه السلام ظلم و جوری وجود دارد که ایشان توسط پیرزن یهودی به قتل می رسد؟

جواب- در دولت اول حضرت صاحب الأمر عجل الله فرجه که عدل و داد برپا می شود به این معنا نیست که هیچ خطا و اشتباهی از مردم رخ ندهد، و مردم در انجام کارهای درست و نادرست اختیار دارند، و اگر کسی مرتکب کاری که خلاف امرالهی است، بشود، توسط امام به کیفر خود می رسد؛ بنابراین اگر کسی مرتکب این جنایت شد، توسط امام بعد، مجازات می شود. ضمن این که دنیا محل ابتلاء و امتحان است و مردم زمان ظهور نیز امتحان می شوند چه بسا امتحانی سخت تر از قبل.

و درباره قتل و مسموم شدن حضرت صاحب الأمر عجل الله فرجه الشريف دلائل بر دو قسم است عام و خاص؛ دلیل عام آن احادیثی از رسول الله و امام حسن مجتبی و جعفر صادق و على الرضا صلوات الله وسلامه عليهم اجمعین است که همه حضرات معصومین به شهادت می رسند، و به مرگ عادی از دنیا نمی روند.

امام حسن مجتبی علیه السلام فرمود:

ص: 373

«لَقَدْ حَدَثَنی جَدی انَّ الاَمَر یَملِکُهُ اثْنَا عَشَرَ أَمَاماً مِنْ أَهْلِ بیته وَ صَفوَتِهِ مَا مِنَّا الَّا مَقْتُولُ أَوْ مَسْمُومُ»(1)

همانا جدم به من فرمود: همانا امر (امامت) را دوازده تن از اهل بیت و پاکان خاندانش مالک می گردند، از ما (اهل بیت) نیست مگر این که کشته و یا مسموم می گردد.

و فرمایش امام جعفرصادق عليه السلام (2)و امام على الرضا عليه السلام (3)که فرمودند:

«وَ اللَّهِ مَا مِنَّا إِلَّا مَقْتُولُ شَهِيدُ»

به خدا قسم که از ما نیست مگر این که کشته شده و شهید گردد.

و دلیل خاص آن را شیخ علی یزدی حائری متوفای 1333 هجری قمری در کتاب إلزام التاصب في إثبات الحجة الغائب از کتاب «تفريج الكربة في إثبات الرجعة» تالیف سال 1079 عالم معاصر شیخ حر عاملی، سید محمود بن فتح الله کاظمی(4)، متوفای1085 نقل می کند که او چنین نوشته:

و مما ينبغي اعتقاد رجعة محمد و أهل بيته: إذا كانت السنة التي يظهر فيها قائم آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم وقع قحط شديد ... فإذا تمت السبعون الشنة أتى الحجة الموت فتقتله امرأة من بني تميم اسمها سعيدة و لها لحية كلحية الرجل بهاون صخر من فوق سطح و هو متجاوز في الطريق فإذا مات تولى تجهيزه الحسین عليه السلام ... (5)

و از چیزهایی را که باید معتقد بود از رجعت محمد و امامان از خاندان آن حضرت این که: سالی که قائم آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم فرا رسد قحطی شدیدی واقع گردد ... هنگامی که سال هفتاد به پایان آید و مرگ حضرت فرارسد، زنی به نام سعیده از طایفه بنی تمیم، ایشان را به شهادت می رساند. او مانند مردها ریش دارد، او از بالای بام به هنگامی که حضرت در حال عبور است، هاونی سنگی به سوی ایشان پرتاب

ص: 374


1- كفاية الأثر: ص 162 و بحار الأنوار: ج 27 ص217 ح 18.
2- إعلام الوری بأعلام الهدی: ج2 ص132 ف 1- روي عن الصادق عليه السلام من قوله: وَ اللَّهِ مَا مِنَّا إِلَّا مَقْتُولُ شَهِيدُ. و مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: ج2 ص 209- بقول الصادق عليه السلام: وَ اللَّهِ مَا مِنَّا إِلَّا مَقْتُولُ شَهِيدُ.
3- من لا يحضره الفقيه: ج2 ص585 ح3192 - وروي عن أبي الصلت عبد السلام بن صالح الهروي قال: سمعت الرضا عليه السلام يقول: والله ما منا إلا قول شهيد. و الأمالي : ص 63 مجلس 15 ح8- حدثنا محمد بن موسی بن المتوكل رحمه الله قال: حدثنا علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن أبي الصلت عبد السلام بن صالح الهروي قال: سمعت الرضا عليه السلام يقول: وَ اللَّهِ مَا مِنَّا إِلَّا مَقْتُولُ شَهِيدُ. عیون أخبار الرضا عليه السلام : ج2 ص 256 ب 66 ح9 - سند و متن مانند الأمالي -. و روضة الواعظين: ج1 ص 233 و جامع الأخبار: ص 32 ف14.
4- الذريعة إلى تصانيف الشيعة: ج2 ص 193 الرقم 736- أصول الدين للسيد محمود بن فتح الله الكاظمي. مؤلف تفريج الكربة في إثبات الرجعة الذي ألفه باسم الشيخ علي خان إعتماد الدولة في عصر شاه سلیمان الصفوي الذي مات سنة 1105 و كان معاصر الشيخ الحرلم يصرح فيه باسم المؤلف. لكنه يظهر من خاتمته. فإنه رتبه على خمسة أبواب. في كل باب عدة فصول. عناوينها. فصل يجب على كل مكلف أن يعتقد. و في بعضها أن يعرف. و بعد الباب الخامس في المعاد عقد خاتمة قال فيها: (و مما ينبغي اعتقاده رجعة محمد و أهل بيته أجمعين على نحو ما ذكرناه في كتابنا الموضوع للرجعة و مختصرة أنه إذا كانت السنة التي يظهر فيها قائم آل محمد صلى الله عليهم) و ذكر في هذا المختصر الذي أورده في الخاتمة كثير من الغرائب المستبعدة التي أشار الشيخ الحر إليها في أول كتابه إيقاظ الهجعة بقوله (قد جمع بعض السادات المعاصرين رسالة في إثبات الرجعة - إلى قوله - وفيها أشياء غريبة مستبعدة لم يعلم من أين نقلها) و مراده من السيد المعاصر هو السيد محمود صاحب تفريج الكرية الذي أحال إليه في هذا الكتاب الذي رأيت نسخته عند السيد محمد باقر حفيد الآية الطباطبائي اليزدي. و هي ضمن مجموعة بخط العالم الكامل الفاضل المولى محمد الجاوجاني في يوم العشرين من المحرم سنة 1244. و رأيت أوصاف الكاتب كذلك بخ العالم الجليل الشيخ خضر بن شلال العفكاوي التجني. كتبه على ظهر جنة الخلد الذي ألفه و أهداه إلى الجاوجاني هذا. و ذكرت في الكرام البررة ترجمته و بعض تصانيفه. ثم إن المؤلف بعد ذكره في الخاتمة رجعة سائر الأئمة عليهم السلام واحد بعد واحد على نحو الإرسال قال: (ما ذكرناه هنا ملتقط من روايات الأئمة عليهم السلام) و اعتقاد رجعتهم إلى الدنيا في أحاديثهم واجب. و إنما قلنا ينبغي اتقاء من خلاف بعض العلماء. بظن أن المراد بالرجعة قيام القائم عجل الله فرجه و الحق أن رجعتهم حق بنص الأخبار ولا يسمع دعوى إنها آحاد بعد ظاهر القرآن و نص نحو خمس مائة حديث (ولولم يكن إلا إنكار المخالفين لكفي) ثم إنه ذکرفصلا في الآجال و الأسعار و به ختم الكتاب. والذريعة إلى تصانيف الشيعة: ج4 ص 230 - (تفريج الكربة عن المنتقم لهم في الرجعة) مرإجمالا بعنوان إثبات الرجعة (في ج1- ص 94) ذكر في أوله إسم المؤلف وإله محمود بن فتح الله الحسيني نسبا الكاظمي مولد النجفي مسكنة و قد آلفه في التجف باسم اعتماد الدولة الشيخ علي خان في عصر شاه سلیمان الصفوي الذي جلس للملك في (1078- 1105) و رتبه على مقدمه و خمسة أبواب و خاتمة أوله: الحمد لله ملهم الصواب و من إليه المرجع والمآب و فهرس أبوابه (1) في وجوب الرجعة بالآيات الشريفة و ذكر خمس عشرة آية (2) في وجوبها في الستة و ذكر أحاديث كثيرة (3) في الإجماع (4) في دليل العقل (5) في بيان من يرجع إلى الدنيا من أفراد البشر والخاتمة في رد المنكرين للرجعة، و ذكر في آخر الكتاب مصادره، و منها كتاب سيرة المهدي عجل الله فرجه للحسين بن حمدان ، يوجد منه نسخه في التجف عند الشيخ محمد صالح ابن الشيخ هادي الجزائري و رأيت منه نسخه أخرى في طهران في مكتبة المرحوم الشيخ جعفر سلطان العلماء معها بعض رسالات هذا المؤلف، منها رسالة عدم صعود جثث الأئمة عليهم السلام و بقائهم في قبورهم (آلفها سنة 1079)، و منها رسالة في تقسيم الخمس التي ذكر في آخرها مشايخه الثلاثة (1) الفاضل الجواد و هو الشيخ جواد بن سعد الدين الكاظمي تلميذ الشيخ البهائي (2) الشيخ حسام الدين الحلي و هو أيضا تلميذ الشيخ البهائي (3) الشيخ فخر الدين الطريحي التجني (المتوفى سنة 1085). ریاض العلماء: ج5 ص 204 السيد الجليل محمود بن فتح الله الحسيني الكاظمي ثم النجني فاضل صالح معاصر، و مات سنة خمس وثمانين و ألف تقریبا. الف: تفريج الكربة عن المنتقم لهم في الرجعة وإثبات وجود الأنبياء و الأوصياء في قبورهم أمته في التجف سنة 1079 هو وجوب الخمس حال إستتار الإمام. معجم رجال الحدیث، ج19 ص 98 الرقم12170- محمود بن فتح الله: قال الشيخ الحرفي تذكرة المتبحرین (965): «السيد الجليل محمود بن فتح الله الحسيني الكاظمي، ثم التجني، فاضل، صالح، معاصر، له رسالة [في الرجعة)، و رسالة في أن [أبدان الأئمة عليهم السلام في قبورهم]». أمل الآمل - الحر العاملي وفات : 1104: ج2 ص316 الرقم 965 - السيد الجليل محمود بن فتح الله الحسيني الكاظمي ثم التجني. فاضل صالح معاصر، له رسالة [في الرجعة، و رسالة) (2) في أن أبدان الأئمة عليهم السلام في قبورهم. الإيقاظ من الهجعة بالبرهان على الرجعة، الحر العاملي متوفای 1104: ص 8 الرقم 15 إثبات الرجعة: للسيد محمود بن فتح الله الحسيني الكاظمي.
5- إلزام التاصب في إثبات الحجة الغائب عليه السلام تألیف شیخ علی بن زین العابدین حائری یزدی متوفای 1333 قمری: ج2 ص 139 فرع 2- فاكهة: ملخص الإعتقاد في الغيبة و الظهور و رجعة الأئمة لبعض العلماء (و هو السيد محمود بن فتح الله الكاظمي) في كتابه:تفريج الكربة في إثبات الرجعة ... 512 - شرح الزيارة الجامعة تألیف شیخ أحمد الإحسائي متوفای 1241 قمری: ج3 ص 53 - ... إلى أن تمضي إحدى عشرة سنة تمام مدة ملك الحجة عليه السلام، فيقتل، تقتله إمرأة من بني تميم لها الحية كلحية الرجل يقال لها: سعيدة، لعنها الله ! و ذلك أنه يتجاوز في الطريق، و هي على سطحها، وتضربه بجاون صخر على أم رأسه فتقتله، و يتولى أمر تجهيزه الحسين عليه السلام و يقوم بالأمر بعده إلى أن تمضي ثمان سنين .... و رسائل آل طوق القطيفي، تأليف أحمد بن الشيخ صالح آل طوق القطيفي متوفای بعد از 1245: ج1 ص153- فإذا قتل القائم قيل: تقتله امرأة من بني تميم لها لحية و اسمها سعيدة: لعنها الله تعالى، يتجاوز عليه السلام في الطريق و هي فوق سطح، فترميه بجاون من صخر على أم رأسه فتقتله، فإذا مات غله الحسين عليه السلام: و کنه و صلى عليه و دفنه، و قام بالأمر من بعده.

می کند و آن حضرت را به شهادت می رساند، چون حضرت رحلت کند، امام حسین عليه السلام عهده دار تجهیز (غسل، کفن و دفن آن حضرت) می شود.

و مانند آن را برخی از متاخرین نیز نقل نموده اند(1) و الله تعالى العالم.

* * *

آیا هر امامی از وصی خویش افضل است؟

سؤال - در روایات نظیر روایت ذیل وارد شده است که... وَ يُكمله اِثْنَيْ عَشَرَ إِمَاماً مِنْ وُلْدِ اَلْحُسَيْنِ تاسعُهمْ باطِنُهُم وَ هُوَ ظاهِرُهُم وَ هُوَ أفضَلُهُم وَهُوَ قائِمُهُم...(الغيبة نعمانی ص67). و مقصود این که امام دوازدهم عليه السلام بعد از امام حسین علیه السلام افضل از دیگر ائمه علیهم السلام اجمعین هستند. ولیکن بنابر روایت کتاب سلیم هر امامی از وصی خویش افضل است: ... مِنْهُمْ الْمَهْدِيِّ [ وَ الَّذِي قَبْلَهُ أَفْضَلُ مِنْهُ الْأَوَّلِ خیر الْآخَرُ لِأَنَّهُ إِمَامُهُ وَ الْآخَرُ وَصِيُّ الْأَوَّلِ ]... (کتاب سلیم ج2ص568) نظر حضرت عالی در این باره چیست؟

جواب- این فراز از کتاب سلیم از یکی از نسخه های خطی آن است، لكن روایات افضلیت مطلقه حضرت صاحب الأمر عجل الله فرجه الشريف برهشت امام پیش از خودشان بسیارند؛ از رسول الله صلى الله عليه و آله و غیر ایشان از امامان معصوم علیهم السلام .(2)

* * *

پیمان اخوت میان ابوذر و سلمان

و روایت (...لَؤْ عَلِمَ أَبُوذَرٍ وَ مَا فِي قَلْبِ سَلْمَانَ لِقَتلِهِ...) همخوانی ندارد

سؤال - پیمان اخوتی که رسول الله صلى الله علیه و آله بین افراد برقرار کرد بر اساس قرابت رتبه و مواردی که از این قبیل بوده است با توجه به این مطلب ایشان بین سلمان و اباذر عهد اخوت برقرار نمودند ولی در روایت (...لَؤْ عَلِمَ أَبُوذَرٍ وَ مَا فِي قَلْبِ سَلْمَانَ لِقَتلِهِ...) این قرابت رتبه و همتایی طرفین محل مناقشه قرار می گیرد. زیرا اخؤت با برادر کشی همخوانی ندارد. لطفا توضیحی مرحمت فرمایید.

جواب- برادری سلمان و ابوذر در اصل ایمان است و نه در درجات آن، قرآن کریم می فرماید:

ص: 375


1- شرح الزيارة الجامعة تألیف شیخ أحمد الإحسائي متوفای 1241 قمری: ج3 ص 53 - ... إلى أن تمضي إحدى عشرة سنة تمام مدة ملك الحجة عليه السلام، فيقتل، تقتله إمرأة من بني تميم لها الحية كلحية الرجل يقال لها: سعيدة، لعنها الله ! و ذلك أنه يتجاوز في الطريق، و هي على سطحها، وتضربه بجاون صخر على أم رأسه فتقتله، و يتولى أمر تجهيزه الحسين عليه السلام و يقوم بالأمر بعده إلى أن تمضي ثمان سنين .... و رسائل آل طوق القطيفي، تأليف أحمد بن الشيخ صالح آل طوق القطيفي متوفای بعد از 1245: ج1 ص153- فإذا قتل القائم قيل: تقتله امرأة من بني تميم لها لحية و اسمها سعيدة: لعنها الله تعالى، يتجاوز عليه السلام في الطريق و هي فوق سطح، فترميه بجاون من صخر على أم رأسه فتقتله، فإذا مات غله الحسين عليه السلام: و کنه و صلى عليه و دفنه، و قام بالأمر من بعده.
2- الكافي: ج1 ص450 ح34 - محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن ابن فضال، عن الحسين بن علوان الكلبي، عن علي بن الحزور الغنوي، عن أصبغ بن نباتة الحنظلي قال: رأيت أمير المؤمنين عليه السلام يوم افتتح البصرة و ركب بغلة رسول الله صلى الله عليه و آله ثم قال: أَيُّهَا النَّاسُ ! أَلَا أخبرکم بخیر الْخَلْقِ یوم یجمعهم اللَّهُ ؟ فقام إليه أبو أيوب الأنصاري فقال: بلى يا أمير المؤمنين ! حدثنا فإنك كنت تشهد و نغيب. فقال: إِنَّ خَيْرِ الْخَلْقِ يَؤُمُّ يَجْمَعُهُمْ اللَّهِ سَبْعَةُ مِنْ وُلْدِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ لَا يُنْكَرُ فَضْلُهُمْ إِلَّا كَافِرُ وَ لَا یجحد بِهِ إِلَّا جَاحِدُ . فقام عمار بن یاسر رحمه الله فقال: يا أمير المؤمنين ! سمهم لنا لنعرفهم. فقال: إِنَّ الْخَلْقُ يَوْمَ يَجْمَعُهُمْ اللَّهُ الرُّسْلِ، وَ إِنَّ أَفْضَلَ اَلرُّسُلِ مُحَمَّدٌ صلى الله عليه وَ آله وَ إِنَّ أَفْضَلَ كُلِّ أُمَّةٍ بَعدَ نَبِيِّها وَصِيُّ نَبِيِّهَا حَتَّى يُدْرِكَهُ نَبِيٌ أَلا وَإنَّ أفضَلَ الأوْصِيَاءِ وَصِيُّ مُحَمَّدٍ عَلَيهِ و آلهِ السَّلامُ ألا وَإِنَّ أَفْضَلَ الْخَلْقِ بَعْدَ الأوصِياءِ الشُّهَداءُ ألا وَإِنَّ أفضَلَ الشُّهَداءِ حَمزَةُ بنُ عَبْدِ اَلْمُطَّلِبِ وَ جَعْفَرُ بْنُ أَبِي طَالِبٍ لَهُ جَنَاحَانِ خَضِيبَانِ يَطِيرُ بِهِمَا فِي اَلْجَنَّةِ لَمْ أَحَدٌ مِنْ هَذِهِ الامة جَنَاحَانِ غَيْرُهُ شَيْءٌ كَرَّمَ اَللَّهُ بِهِ مُحَمَّداً صلى الله عَليهِ وَ آلِهِ وَ شَرَّفَهُ وَالسّبطانِ الحَسَنُ وَ الْحُسَينُ وَ اَلْمَهْدِيُّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَجْعَلُهُ اَللَّهُ مَنْ شَاءَ مِنَّا أَهْلَ اَلْبَيْتِ . ثُمَّ تلا هذهِ الآيةَ ومَن يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِكَ معَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِم مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ والشُّهَدَاءِ والصَّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولَئِك رَفِيقاً ذَلِكَ اَلْفَضْلُ مِنَ اَللَّهِ وَكْفَى بِاللَّهِ عَلِيماً. و شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار علیهم السلام: ج1 ص124 ح 54- و بآخر يرفعه الى الأصبغ بن نباتة، قال: كنا مع علي عليه السلام بالبصرة و هو راكب على بغلة رسول الله صلى الله عليه و آله. فقال لنا: أ لا أخبرکم بأفضل الخلق عند الله يؤم يجمع الله الخلق ؟ فقال أبو أيوب الأنصاري: أخبرنا يا أمير المؤمنين ! فقال: أَفْضَلُ اَلخَلْقِ عندَ اللّهِ يؤم يَجْمَعُ اَللَّهُ الخَلقَ الرّسل عليهم السّلام وَ أَفْضَلُ اَلرُّسُلِ نَبِيُّنَا مُحَمَّدٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ أَفْضَلُ الْخَلْقِ بَعْدَ الرُّسُلِ الْأَوْصِياءُ وَ أَفْضَلُ الْأَوْصِيَاءِ وَصِيُّ نَبِيِّنَا عَلَيْهِمُ السَّلام وَ أَفْضَلُ الْخَلْقِ بَعْدَ الأَوْصِياءِ الأَسْباطُ وَ أَفْضَلُ الأَسْباطِ سِبطَا نَبِيِّكُم - يعني الحسن و الحسين عليهما السلام - وَ أَفْضَلُ الْخَلْقِ تُعَدُّ الأسباطُ اَلشُّهَدَاءُ وَ أَفْضَلُ الشُّهَداءِ حَمْزَةُ بْنُ عَبْدِ اَلْمُطَّلِبِ وَ جعفر بن ابي طَالِبٍ ذُو اَلجناحَيْنِ المُخْضبين هذه تُكرِمُهُ خَصَّ اَللَّهُ بِهَا مُحَمَّداً نَبِيَّكُمْ صَلّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ اله وَ المهدي اَلْمُنْتَظَرُ فِي اخِرِ اَلزَّمانِ لَمْ يَكُنْ فِي اُمَّةٍ مِنَ اَلاَمَمِ مَهْدِيٌ يُنْتَظَرُ غَيْرُه.و کمال الدین و تمام النعمة: ج1 ص264 ب24 ح10- حدثنا محمد بن الحسن بن أحمد بن الوليد رضي الله عنه قال: حدثنا محمد بن الحسن الصفار، عن يعقوب بن يزيد، عن حماد بن عيسى، عن عمر بن أذينة، عن أبان بن أبي عياش، عن إبراهيم بن عمر اليماني، عن سليم بن قيس الهلالي قال: سمعت سلمان الفارسي رضي الله عنه يقول: كنت جالسا بين يدي رسول الله صلى الله عليه و آله في مرضته التي قبض فيها فدخلت فاطمة عليها السلام فلما رأت ما بأبيها من الضعف بكت حتى جرت دموعها على خديها فقال لها رسول الله صلى الله عليه و آله: مَا يُبْكِيكِ يَا فَاطِمَهُ؟ قَالَتْ يَا رَسُولَ اَللَّهِ أَخْشَى عَلَى نَفْسِي وَ وُلْدِي اَلضَّيْعَةَ بَعْدَك. فاغرورقت عينا رسول الله صلى الله عليه و آله بالبكاء ثم قال: يا فاطمه ! أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّا أَهْلُ بَيْتِ اخْتَارَ اللَّهُ هَزَّ وَ جَلَّ لَنَا الْآخِرِ عَلَى الدُّنْيَا . . . یا بِنِيَّةٍ ! إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ أَعْطَانَا اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ سِتَّ خِصَالٍ لَمْ يُعْطِهَا أَحَداً مِنَ اَلْأَوَّلِينَ كَانَ قَبْلَكُمْ وَ لَمْ يُعْطِهَا أَحَداً مِنَ اَلْآخِرِينَ غَيْرناء نَبِيِّنا سَيِّدُ الْأَنْبِيَاءِ وَ اَلْمُرْسَلِينَ و هُوَ أَبُوكَ و وَصِيُّنَا سَيِّدُ الْأَوْصِياءِ وَ هُوَ بَعْلُكِ وَ شَهِيدُنا سَيِّدُ الشُّهَداءِ وَ هُوَ حَمْزَةُ بْنُ عَبْدِ اَلْمُطَّلِبِ عَمُّ أَبِيكِ قَالَتْ يَا رَسُولَ اَللَّهِ هُوَ سَيِّدُ اَلشُّهَدَاءِ اَلَّذِينَ قُتِلُوا مَعَهُ؟ قَالَ لاَ بَلْ سَيِّدُ شُهَدَاءِ الْأَوَّلِينَ وَالآخِرِينَ مَا خَلا اَلْأَنْبِيَاءَ وَ اَوْصِيَاءَ وَ جعفَر بْنُ أَبِي طَالِبٍ ذُو اَلْجَنَاحَيْنِ الطَّيَّارُ فِي الْجَنَّةِ مَعَ الْمَلَائِكَةِ و اِبْنَاكِ حَسَنٌ وَ حسينٌ سِبْطَا أُمَّتِي وَ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ وَ مِنَّا والَّذِي نَفْسي بِيَدِهِ مَهدِيُّ هذهِ الأُمَّةِ الَّذِي يَمَلاَّ الأَرضَ قِسْطاً وَعَدْلاً كَما مُلِئَت جُؤراً وَ ظُلماً قالت وَأَيُّ هَؤُلاءِ الَّذينَ سَمِّيهُتُم أفضَل؟ قَالَ عَلِيٌ بَعْدِي أَفْضَلُ أُمَّتِي وَ حَمْزَةُ و جَعفَر أَفضَلُ أَهْلِ بَيْتِي بَعْدَ عَلِيٍ وَ بَعْدَكِ وَ بَعْدَ ابْنَيَّ وَ سِبْطَيَّ حَسَنٍ وَ حُسَيْنٍ وبَعْدَ الأوصِياءِ مِن وُلْدِ اِبْنِي هَذَا -وَ أَشَارَ إِلَى اَلْحُسَيْنِ- مِنْهُمُ المَهْدِيُّ إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ اخْتَارَ اللَّهُ لَنَا اَلْآخِرَةَ عَلَى اَلدُّنْيا .... و دلائل الإمامة: ص 479 ح 74/470- و أخبرني أبو الحسين محمد بن هارون قال: حدثنا أبي هارون بن موسی رضي الله عنه قال: حدثنا محمد بن جرير الطبري قال: حدثنا عيسى بن عبد الرحمان قال: أخبرنا الحسن بن الحسين العريني قال: حدثنا يحيى بن يعلى الأسلمي و علي بن القاسم الكندي و يحيي بن المساور، عن علي بن المساور، عن علي ابن الحزور، عن الأصبغ بن نباتة قال: كنا مع علي عليه السلام بالبصرة، و هو على بغلة رسول الله صلى الله علیه و آله، وقد اجتمع حوله أصحاب محمد صلى الله عليه و آله، فقال: أَلَا أُخْبِرُكُمْ بِأَفْضَلِ خَلَقَ اللَّهِ عِنْدَ اللَّهِ يَؤُمُّ يَجْمَعُ الرُّسْلِ ؟ قلنا: بلى يا أمير المؤمنين ! قال: أَفْضَلُ الرُّسُلِ مُحَمَّدٍ ، وَ إِنْ أَفْضَلُ الْخَلْقِ بَعْدَهُمْ الْأَوْصِياءُ وَ أَفْضَلُ الْأَوْصِيَاءِ أَنَا وَ أَفْضَلُ النَّاسِ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ اَلْأَوْصِيَاءِ اَلْأَسْبَاطُ وَ إِنَّ خَيْرَ اسباط سِبْطَا نَبِيِّكُمْ - يعني الحسن و الحسين - وَ إنَّ أَفضَلَ الخَلقِ بَعدَ الْأَسْبَاطِ الشُّهَدَاءُ وإِنَّ أَفْضَلَ الشُّهَداءِ حَمزَةُ بْنُ عَبْدِ اَلْمُطَّلِبِ قَالَ ذَلِك اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ جَعْفَرُ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ اَلْجَنَاحَيْنِ مُخْتَصَّانِ بِكَرَامَةٍ خَصَّ اَللَّهُ عزوجل بِهَا نَبيكُمْ وَ الْمَهْدِيُّ مِنَّا فِي آخِرِ الرُّمَّانِ لَم يَكُن في أُمَّةٍ مِنَ الأُمَمِ مَهدِيّاً يُنتَظَرُ غَيرُهُ. و كنز الفوائد: ج1 ص 246 و (يجب أن يعتقد- معلق) يعتقد أن أفضل الأئمة عليهم السلام أمير المؤمنين علي بن أبي طالب، و أنه لا يجوز أن يستي بأمير المؤمنين أحد سواه . و أن بقية الأئمة صلوات الله عليهم يقال لهم : الأئمة والخلفاء والأوصياء والحجج، وإن كانوا في الحقيقة أمراء المؤمنين فإنهم لم يمنعوا من هذا الإسم لأجل معناه لأنه حاصل لهم على الإستحقاق وإنما منعوا من لفظه حشمة الأمير المؤمنين عليه السلام. وأن أفضل الأئمة بعد أمير المؤمنين ولده الحسن ثم الحسين و أفضل الباقين بعد الحسين إمام الزمان المهدي صلوات الله عليه ثم بقية الأئمة بعده على ما جاء به الأثرو ثبت في النظر.

«وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلَائِفَ الارضِ وَ رَفَعَ بَعْضِكُمْ فَوْقَ بَعْض دَرَجاتٍ لِيَبْلُوَكُمْ فِيمَا اتَّاكُم...»(1)

و اوست که شما را جانشینان این زمین کرده و بعضی را بر بعضی دیگر مرتبه هایی برتری داده تا شما را در آنچه داده است بیازماید، ...

«أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ دَرَجاتُ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَةُ وَ رِزْقُ کریم»(2)

آن ها براستی مؤمنند، برای آن هاست مرتبه هایی نزد پروردگارشان و آمرزش و رزق گوارا.

«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا . . . . . يَرْفَعُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنکُمْ وَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرُ»(3)

ای کسانی که ایمان آوردید! ... خدا از شما آنان را که ایمان آورده و علم داده شده اند درجاتی بالا می برد، و خدا به آنچه می کنید داناست.

عبد العزيز قراطيسی می گوید: برامام جعفرصادق عليه السلام داخل شدم و از امور شیعیان و گفتار آنان چیزهایی عرضه داشتم، پس حضرت فرمود:

«يَا عَبْدَ الْعَزِيزِ ! الْإِيمَانَ عَشْرُ دَرَجَاتٍ بِمَنْزِلَةِ السُّلَّمِ لَهُ عَشْرَ مَرَاقِي ، وَ ترتقى مِنْهُ مِرْقَاةً بَعْدَ مرقاۃ ، فَلَا يَقُولَنَّ صَاحِبُ الْوَاحِدَةِ لِصَاحِبِ الثَّانِيَةِ لَسْتَ عَلَى شَيْ ءٍ ، وَ لَا يَقُولَنَّ صَاحِبُ الثَّانِيَةِ لصاجب الثَّالِثَةِ لَسْتَ عَلَى شَيْ ءٍ، حَتَّى انْتَهَى إِلَى الْعَاشِرَةِ . قَالَ : وَ كَانَ سَلْمَانُ فِي الْعَاشِرَةِ ، وَ أَبُو ذَرٍّ فِي التَّاسِعَةِ ، وَ الْمِقْدَادُ فِي الثَّامِنَةِ . يَا عَبْدَ الْعَزِيزِ! لاَ تُسْقِطْ مَنْ هُوَ دُونَكَ فَيُسْقِطَكَ مَنْ هُوَ فَوْقَكَ اِذا رايَتِ الَّذِي هُوَ دُونَكَ فَقَدَرْتَ اَنْ تَرْفَعَهُ اِلَيَّ دَرَجَتَكَ رَفْعاً رَفِيقاً فَافْعَلْ وَ لاَ تَحْمِلَنَّ عَلَيهِ ما لا يُطيقُهُ فَتَكْسِرُهُ فَاِنَّهُ مَنْ كَسَرَ مُومِناً فَعَلَيهِ جَبْرُهُ لانَكَ اِذَا ذَهَبْتَ تَحْمِلُ الْفَصِيلَ حَمْلَ الْبَازِلِ فَسَخْتْه»(4)

اي عبد العزيز! امان مانند نردبانی که ده پله داشته باشد ده درجه دارد، که می بایست پله پله از آن بالا رفت، پس آن که دارای يك درجه است نبایست به آن که در درجه دوم

ص: 376


1- سوره (6) الأنعام آیه 166.
2- سوره (8) الأنفال آیه5.
3- سوره (58) المجادلة آیه 12.
4- الخصال: ج2 ص 448 ح 49 - حدثنا محمد بن الحسن رضي الله عنه قال: حدثنا محمد بن الحسن الصفار، عن الحسن بن معاوية، عن محمد بن حماد أخي يوسف بن حماد الخراز، عن عبد العزيز القراطيسي قال: دخلت على أبي عبد الله عليه السلام فذكرت له شيئا من أمر الشيعة و من أقاويلهم، فقال:.

است بگوید تو ایمان درستی نداری، و آن که در دومی است به آن که در سومی است نباید بگوید تو ایمان نداری، و همین طور تا رسید به دهمی، و فرمود: که سلمان در درجه دهم بود، و ابوذر در درجه نهم، و مقداد در درجه هشتم. ای عبد العزيز! آن را که از تو پائین تر است ساقط مپندار که (اگر چنین باشد) آن که در درجه بالاتر از تواست تو را ساقط از ایمان پندارد، هرگاه کسی را که از تو پائین تر است دیدی و توانستی او را با نرمی به درجه خویش بالا ببری همین کار بکن، و (مراقب باش) که چیز طاقت فرسائی براو بار نکنی که (کمرش را) خواهی شکست. و به راستی کسی که مؤمنی را بشکند براو لازم است که جبرانش کند، زیرا اگر توبار شتر نه ساله را به شتری که تازه از شیر باز گرفته شده قرار دهی کمرش را خواهی شکست.

بنابراین ایمان و علم نیز درجات دارد، و درجه ابوذر 9 و سلمان 10 بوده و میان آنان یک درجه فاصله بوده، و هردو از ارکان اربعه هستند، و از اول در عوالم ذر قرابت ایمانی داشته اند، و إظهار آن در عالم دنیا به وسیله رسول الله صلى الله عليه و آله انجام گرفت. در موئقه مسعدة بن صدقه ، امام محمد باقر عليه السلام فرمود:

روزی نزد پدرم علی بن الحسين عليهما السلام ذكر تقيه شد، حضرت فرمود:

«وَاللَّهِ لَوْ عَلِمَ أَبُو ذَرٍ مَا فِي قَلْبِ سَلْمَانَ لقَتلَهُ ولقَدْ آخَى رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بَيْنَهُمَا فَمَا ظَنُّكُمْ بِسَائِرِ اَلْخَلْق؟! إِنْ عِلْمِ الْعَالِمُ ( الْعُلَمَاءُ ) صَعْبُ مُسْتَصْعَبُ ، لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا نَبِيُّ مُرْسَلٍ ، أَوْ مَلَكُ مُقَرَّبُ ، أَوْ عَبْدُ مُؤْمِنُ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ. قَالَ : وَ إِنَّمَا صَارَ سَلْمَانُ مِنَ الْعُلَمَاءِ لِأَنَّهُ امْرُؤُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ فَلِذَلِكَ نَسَبُهُ إِلَيْنَا ( نِسْبَتِهِ إِلَى الْعُلَمَاءِ )»(1)

به خدا قسم! اگر ابو ذر می دانست آنچه را که در دل سلمان بود، او را می کشت، در صورتی که پیغمبر صلی الله عليه و آله میان آن دو برادری برقرار کرد، پس درباره مردم

ص: 377


1- بصائر الدرجات: ج1 ص25 ب11 ح 21- حدثنا عمران بن موسى، عن محمد بن علي و غيره، عن هارون بن مسلم، عن مسعدة بن صدقة، عن جعفر، عن أبيه قال: ذَكَرْتَ التَّقِيَّةَيُومَا عِنْدَ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ فَقَال:. والكافي: ج1 ص401 ح2- أحمد بن إدريس، عن عمران بن موسى، عن هارون بن مسلم، - بقیه سند و متن مانند البصائر.

دیگر چه گمان دارید؟ همانا علم علماء صعب (سخت و دشواری) و مستصعب (سختی خواه) است، جز پیغمبر مرسل، یا فرشته مقرب، یا بنده مؤمنی که خدا دلش را به ایمان آزمودہ طاقت تحمل آن را ندارد. سپس فرمود: و سلمان از این رو از جمله علماء شد که او مردیست از ما خاندان و از این جهت او را در به (علماء و) خودمان نسبت دادم.

امر حق و امر خاندان وحی و امر تکوین و تشريع همه دارای علوم و اسراریست که تنها اشخاصی قابلیت حمل آن ها را دارند و باید از آن ها محافظت نمایند و به افراد ناقابل که ظرفیت حمل آنها را ندارند عرضه ننمایند که ظلم به علم و سبب هلاکت آنان می شود.

امام جعفر صادق عليه السلام فرمود:

«انَّ امرَنا سِر فِي سِرٍ مُسْتَسِرٍ وَ سِرٌ لا يُفِيدُ الاّ سِرُّ وَ سِرٌ عَلَيَّ سِرٌ وَ سِرٌ مُقَنَّعٌ بِسِرْ»(1)

همان امر ما (اهل بیت وحی) سر (نهان) است، و رازیست رازجو، و رازیست که او را سودی جز رازجویی نیست، و رازیست بر رازی دیگر، و رازیست سرپوشیده به رازی دیگر.

و فرمود:

«إِنَّ أَمْرَنَا هُوَ الْحَقُّ وَحَقُّ الحَقِّ وَهُوَ الظّاهِرُ وَ باطِنُ الباطِنِ وَ هُوَ السِّرُّ وَ سِرُّ السِّرِّ وَ سِرُّ المُستَسِر وَسْرٌ مُقَنَّعٌ بِالسُّر».(2)

بدرستی که امر ما (اهل بیت نبوت) حق است، و حق حق است، و او ظاهر است، و باطن باطن است، و او سراست، و راز رازیست، و رازیست رازجو، و رازیست سرپوشیده به رازی دیگر.

اهل بیت نبوت و بسیاری از کسانی که ظرف قابلی برای حمل اسرار و رازهای ثقلين (قرآن و وحی و عترت) بوده اند مانند؛ رشید هجری، میثم تمار، حبیب بن مظاهر، جابر بن یزید جعفی،

ص: 378


1- بصائر الدرجات: ص 28 ح 1- حدثنا محمد بن الحسين، عن محمد بن سنان، عن عمار بن مروان، عن جابر ، عن أبي عبد الله عليه السلام قال:.
2- بصائر الدرجات: ص 29 ح 4- و روي عن ابن أبي محبوب، عن مرازم قال: قال أبو عبد الله عليه السلام:.

محمد بن مسلم و فضیل بن يسار و ... مأمور به کتمان آن اسرار از اشخاصی بوده اند که عقل و قلب قابل حمل آن ها را نداشته اند، و باید از اشخاصی که از ظرفیت کمتری برخوردار بوده اند تقیه و کتمان می کردند تا این که متهم نگردند و آنان که در درجه معرفتی پایین تری قرار داشته اند اتهام نزنند و به خود براثر عدم توانایی کشش لازم و یا به آن که درجه معرفتي بالاتری دارد آسیبی نرسانند که در آن صورت کافر می گردند.

امیر المؤمنين علي عليه السلام فرمود:

«...بَلِ انْدَمَجَتْ عَلَيَّ مَكْنُونُ عِلْمٍ لَوْ بُحْتُ بِهِ لاضْطَرَبْتُمْ اضْطِرَابَ الارْشِيَّةِ فِي الطَّوِيِّ الْبَعِيدَةِ»(1)

...سکوتم محض اسراری است که در سینه دارم که اگر بگویم همه شما مردم، همچون لرزه ریسمان های بسته به دلو در اعماق چاه به لرزه خواهید آمد.

مولی الموحدین علی بن ابی طالب عليه السلام به کمیل بن زیاد فرمود:

« یا کمیل ! . . . ( هَاهْ هَاهْ ) انَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جُمّاً - وَ أَمَّا الی صَدْرِهِ بیده - لَمْ أُصِبْ ( بو أَصَبْتَ ) لَهُ حَمَلَةُ ( خَزَنَةً )...»(2)

ای کمیل!... (اه اه)همانا در این جا دانشی فراوان نهفته است - و با دست اشاره به سینه اش فرمود- (اگر) افرادی شایسته (و نگهدارنده) فرا گرفتن آن نمی یابم (می یافتم)...

امیرالمؤمنين عليه السلام سه روز قبل از شهادتش در جواب سؤالات کسی بیان فرمودند:

«... وَ إنَّ هاهُنا لَعِلْماً جَمّاً وَأشارَ إلى صَدْرِهِ وَ لَكِنْ طُلاَّبُهُ يَسِيرَةٌ وَ عَنْ قَلِيلٍ يَنْدَمُونَ لَوْ قَدْ يَفْقِدُونِّي ...»(3)

...در این مکان علم بسیاری هست - آن گاه اشاره به سینه مبارك خود نمود و فرمود: و لیکن خواهان آن اندك هستند، و به زودی پشیمان شوند چون مرا نخواهند یافت ....

ص: 379


1- نهج البلاغة: ص 52 الخطبة: 5- و من (کلام) خطبة له عليه السلام لما قبض رسول الله صلى الله عليه و آله و خاطبه العباس و أبو سفيان بن حرب في أن يبايعا له بالخلافة (و ذلك بعد أن تمت البيعة لأبي بكر في السقيفة، و فيها ينهى عن الفتنة و يبين عن خلقه و علمه) النهي عن الفتنة:.ونزهة الناظرو تنبيه الخاط: ص 56.
2- الغارات (چاپ قديم): ج1 ص90 و تحف العقول، ص 170 و الأمالي شیخ مفید: ص 249 مجلس 29 و نزهة الناظر و تنبيه الخاطر: ص57 و عيون الحكم و المواعظ: ص 159 فصل 2 ح3431 و غرر الحكم: ص245 الكلمة 281 و مناقب آل أبي طالب عليهم السلام : ج2 ص 38 وكشف اليقين: ص 74 و ص 185 مبحث 6 و إرشاد القلوب إلى الصواب: ج2 ص 212. و كمال الدين: ج1 ص 291 ب26 ح 2 به پنج سند از کمیل. و نهج البلاغة: ص 496 الحكمة147، و خصائص الأئمة عليهم السلام: ص105 به یک سند از کمیل.
3- علل الشرائع: ج1 ص 40 ب 38 ح 1.

و در حدیث دیگری از آن حضرت آمده است:

«إِنَّ فِي صدرِي هذَا لَعِلْماً جَمّاً عَلَّمَنِيهِ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لَوْ أَجِدُ لَهُ حَفَظَةً يَرْعَوْنَهُ حَقَّ رِعايَتِهِ وَ يَرْوُونَهُ عَنِّي ما يَسْمَعُونَهُ مِنِّي إِذَا أَودَعْتُهُم بَعْضَهُ فَيَعْلَمُ بِهِ كَثِيراً مِنَ الْعِلْمِ إِنَّ العِلْمَ مِفْتَاحُ كُلِّ بَابٍ وَ كُلُّ بَابٍ يَفْتَحُ ألفَ باب».(1)

در این سینه من دانش انباشته ای هست ، رسول الله صلى الله عليه و آله آن را به من آموخته است، و اگر کسانی را می یافتم که حافظ آن باشند و حق آن را به شایستگی رعایت می کردند، و به همان نحو که از من می شنوند باز گو می کردند، آن گاه برخی از آن دانش را به دست آنان می سپردم، تا بسیاری از دانش با همان دانسته می شد، همانا دانش کلید هربابی است، و هربابی هزار باب می گشاید.

وامام جعفر صادق عليه السلام فرمود:

«... ولم يَجِدْ جَدِّي أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ حَمَلَةً لِعِلْمِهِ حَتَّى كانَ يَتَنَفَّسُ الصُّعَدَاءَ ويَقُولُ عَلَى الْمِنْبَرِ سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَإِنَّ بَيْنَ اَلْجَوَانِحِ مِنِّي عِلْماً جَمّاً هَاهْ هَاهْ أَلاَ لا أَجِدُ مَن يَحْمِلُهُ ألا وإنِّي عَلَيْكُم مِنَ اللَّهِ الحُجَّةُ البَالِغَةُ...».(2)

...و جدم اميرالمؤمنين عليه السلام حاملانی را از برای علم خویش نیافت، حتی آن که چنان بود که آه سرد از سینه پردرد بر می کشید و بر سر منبر می فرمود: از من بپرسید پیش از آن که مرا از دست دهید، پس به درستی که در میان دنده های من علم بسیاریست، آه آه آگاه باشید که کسی را نمی یابم که آن را حمل کند، و آگاه باشید که من بر شما از جانب الله حجت رسايم ...

و احتمال امر اهل بیت نبوت عليهم السلام تنها به قبول و تصدیق نیست بلکه حفظ و نگاهبانی آن از نااهلان است.

عبد الأعلى بن أعين گوید: شنیدم امام جعفر صادق عليه السلام می فرمود:

ص: 380


1- بصائر الدرجات، ص305 ب16ح 12. والخصال: ج2 ص645 ح 29 و الإختصاص: ص 283- مانند البصائر -.
2- التوحيد: ص 93 ب4 ح6 قال وهب بن وهب القرشی:سمعت الصادق علیه السلام:.

«إِنَّهُ لَيْسَ مِنِ احْتِمَالِ أَمْرِنَا التَّصْدِيقُ لَهُ وَ اَلْقَبُولُ فَقَطْ مِنِ اِحْتِمَالِ أَمْرِنَا سَتْرَهُ و صِيانَتُهُ مِن غَيْرِ أَهْلِهِ فأقرئهم السّلامَ وقُلْ لَهُمْ رَحِمَ اَللَّهُ عَبْداً اِجْتَرْمُودَةُ اَلنَّاسِ إِلَى نَفْسِهِ حَدِّثُوهُمْ بِمَا يَعْرِفُونَ وَ اُسْتُرُوا عَنْهُمْ مَا يُنْكِرُونَ...»(1)

همانا احتمال امر ما تنها به تصديق و پذیرفتن آن نیست، از جمله احتمال امرما پنهان داری و نگه داشتن آن از ناهلش می باشد. به شیعیان ما سلام برسان و به آنها بگو: خدا رحمت کند بنده ئی را که دوستی مردم (و مخالفين ما) را به سوی خود کشاند، آنچه را می فهمند به آنها بگوئید، و آنچه را نمی پذیرند از آنهابپوشانید،....

و به مدرک فرمود:

«یا مُدْرِكٍ ! رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً اجْتَرَّ مَوَدَّةَ النَّاسِ إِلَى نَفْسِهِ فَحَدَّثَهُمْ بِمَا يَعْرِفُونَ وَتْرَكَ مَا ینکرون».(2)

ای مدرک ! خداوند رحمت کند بنده ای را که محبت مردم را به خود جلب کند و نقل کند برای آنها آنچه را می فهمند و واگذارد آن چه را منکر شوند.

و به مدرك بن زهير فرمود:

«یا مُدْرِكٍ ! إ أَمْرِنَا لَيْسَ بِقَبُولِ ؛ فَقَطْ ، وَ لَكِنْ بِصِيَانَتِهِ وَ کتمانه عَنْ غَيْرِ أَهْلِهِ ، إقرأ أَصْحَابَنَا السَّلَامَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتِهِ وَ قُلْ لَهُمْ : رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً اجترمودة النَّاسِ إِلَيْنَا ، فَحَدَّثَهُمْ بِمَا يَعْرِفُونَ وَتْرَكَ مَا يُنْكِرُونَ»(3)

ای مدرک ! همانا امر ما اهل بیت تنها به پذیرفتن آن نیست، و لكن به حفاظت از آن و پنهان نمودن از نااهلان آن است، به اصحاب ما سلاممان را برسان و رحمت الله و برکت هایش را و به آنان بگو: رحمت خداوند بر آن مردی که محبت مردم (و مخالفين) را به ما بکشاند، و به آنچه اعتراف دارند آنان را حديث کند و آنچه را انکار کنند از آنان ترک نماید.

ص: 381


1- الکافی: ج2 ص222 ح 5-عنه (محمد بن یحیی)، عن أحمد بن محمد، عن محمد بن سنان، عن عبد الأعلى قال: سمعت أبا عبد الله عليه السلام يقول:. و الغيبة، العماني: ص35 ب1 ح5 - و أخبرنا عبد الواحد بن عبد الله بن يونس الموصلي قال: حدثنا محمد بن جعفر القرشي قال: حدثني محمد بن الحسين بن أبي الخطاب قال: حدثنا محمد بن غیاث، عن عبد الأعلى بن أعين قال: قال أبو عبد الله جعفر بن محمد عليه السلام: إِنَّ احْتِمَالَ أَمْرِنَا لَيْسَ هُوَ التَّصْدِيقَ بِهِ وَ الْقَبُولَ لَهُ فَقَطْ إِنَّ مِنِ احْتِمَالِ أَمْرِنَا سَتْرُهُ وَ صِيَانَتَهُ عَنْ غیر أَهْلِ فاقرئهم السَّلَامُ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ يَعْنِي الشِّيعَةَ وَ قُلْ لَهُمْ : يَقُولُ لَكُمْ: رَحِمَ اَللَّهُ عَبْداً اجترمُودة اَلنَّاسِ إِلَيَّ وَ إِلَى نَفْسِهِ يُحَدِّثُهُمْ بِمَا يَعْرِفُونَ و يَسْتَرْعِنُهُمْ مَا يُنْكِرُونَ ثُمَّ قَالَ لِي وَاللَّهِ مَا اَلنَّاصِبُهُ كُنَّا حَرْباً أَشَدَّ مَئُونَةً عَلَيْنَا مِنَ اَلنَّاطِقِ عَلَيْنَا بِمَا نَكْرَهُهُ.... و دعائم الإسلام: ج1 ص 61 - وعن أبي عبد الله عليه السلام أنه قال لرجل قدم عليه من الكوفة فسأله عن شيعته فأخبره عن حالهم فقال أبو عبد الله: لَيْسَ احْتِمَالُ أَمْرِنَا بِالتَّصْدِيقِ وَ القَبُولِ فَقَطْ إِنَّ احْتِمَالَ أَمْرِنَا سَتْرُهُ وَ صِيانَتَهُ عَنْ غَيْرِ أَهْلِهِ فَأَقْرِئْهُمُ اَلسَّلاَمَ وَ قُلْ لَهُمْ: رَحِمَ اَللَّهُ عَبْداً اِجْتَرَّ مَوَدَّةَ اَلنَّاسِ إِلَيْنَا وَ إِلَى نفسِهِ فحدَّثهم بِمَا يَعْرِفُونَ وَ سَتَرَ عَنْهُمْ مَا يُنْكِرُونَ ثُمَّ قَال: وَ اَللَّهِ مَا اَلنَّاصِبُ لَنَا حَرْباً بِأَشَدَّ عَلَيْنَا مَئُونَةً مِنَ النَّاطِقِ عَنَّا بِمَا نَكْرَهُ وَ لَوْ كَانُوا يَقُولُونَ عَنِّي مَا أَقُولُ مَا عَبَأْتُ بِقَوْلِهِمْ و لَكَانُوا أَصْحَابِي حَقّا. ر.ک. شرح الأخبار: ج 3 ص 507.
2- الأمالي، الشيخ الصدوق: ص 99 ح7- حدثنا علي بن الحسين بن شاذويه المؤدب قال: حدثنا محمد بن عبد الله بن جعفر بن جامع الحميري قال: حدثنا أحمد بن محمد، عن أبيه، عن محمد بن أبي عمير، عن سيف بن عميرة، عن مدرك بن الهزاز قال: قال الصادق جعفر بن محمد عليه السلام:. و الخصال: ج1 ص25 ح 89- حدثنا أبي رضي الله عنه قال: حدثنا سعد بن عبد الله ، عن أيوب بن نوح، عن ابن أبي عمير- مانند الأمالي-.
3- الأمالي، الشيخ الطوسي: ص86 ح 131- 40- أخبرنا أبو عبد الله محمد بن محمد بن النعمان، قال: أخبرنا أبو القاسم جعفر بن محمد بن قولویه، قال: حدثنا أبو علي محمد بن همام الإسكافي، قال: حدثنا عبد الله بن جعفر الحميري، قال: حدثنا أحمد بن محمد بن عيسى، قال: حدثنا الحسين بن سعيد الأهوازي، قال: حدثنا علي بن حديد، عن سيف بن عميرة، عن مدرك بن زهير، قال: قال أبو عبد الله جعفر بن محمد عليه السلام:. از آن: بشارة المصطفي: ص 15.

و ابو جعفر بصری گوید: با يونس بن عبد الرحمان نزد امام على الرضا عليه السلام رفتيم، يونس از بدگویی یارانش پشت سريك دیگر گلایه نمود. امام علیه السلام فرمود:

«دَارِهِمْ فَانٍ عُقُولَهُمْ لَا تَبْلُغُ»(1)

با آنان مدارا کن همانا که عقلشان نمی رسد.

و جابر بن یزید جعفی گوید: امام محمدباقر عليه السلام مرا هفتاد هزار حدیث فرمود که هرگز به هیچ کسی حدیث نکرده ام، به امام عرض کردم: فدایت گردم! همانا شما بر من بار بسیار بزرگی از علم را بار نموده ای از آنچه را که به من از اسرارتان حديث نموده ای که به هیچ کسی نگفته ام، و بسا که سینه ام چنان به جوش می آید که حالتی شبیه جنون به من دست می دهد. حضرت فرمود:

«يَا جَابِرُ فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ فَاخْرُجْ إِلَى اَلْجَبَّانِ فَاحْفِرْ حفيرة وَ دُلِّ رَأسَكَ فيها ثُمَّ قُل حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بنُ عَلِيٍ بِكَذَا وكَذَا».(2)

ای جابرا هر وقت چنین شد برو به طرف گورستان و گودالی حفر کن و سرت را درون آن گودال قرار بده سپس بگو: محمد بن على مرا چنین و چنان حدیث گفت.

وجابرگوید: برامام محمدباقر علیه السلام داخل شدم، حضرت به من کتابی را داد و فرمود:

«إِنْ أَنْتَ حَدَّثْتَ بِهِ حَتَّى تَهْلِكَ وَ أمية فَعَلَيْكَ لَعْنَتِي لَعْنَةُ آبَائِي وَ إِذا أَنْتَ كَتَمْتَ مِنْهُ شَيْئاً بَعْدَ هَلاكِ بَنِي أُمَيَّةَ فَعَلَيْكَ لَعْنَتِي وَ لَعَنَهُ آبَائِي -ثُمَّ دَفَعَ إِلَى كِتَابٍا آخَرَ ثُمَّ قَالَ:- وَ هاكَ هذا فَإن حَدَّثْتَ بِشَيءٍ مِنهُ أَبَداً فَعَلَيْكَ لَعْنَتي ولَعَنَةُ آبائِي».(3)

اگر از این کتاب برای کسی تا قبل از هلاکت (و سرنگونی) بنی امیه حدیثی را روایت کردی پس لعنت من و لعنت پدرانم بر تو باد، و اگر چیزی از آن پس از هلاکت بنی امیه کتمان (و پنهان نمودی پس لعنت من و لعنت پدرانم بر تو باد. سپس کتاب دیگری را به من دادند و فرمودند: و بگیر این کتاب را، پس اگر چیزی از آن را برای همیشه نقل

ص: 382


1- رجال الكتي: ص 488 ح 929- علي بن محمد القتيبي، قال: حدثني أبو محمد الفضل بن شاذان، قال: حدثني أبو جعفر البصري، و كان ثقة فاضلا صالحا، قال: دخلت مع يونس بن عبد الرحمان على الرضا عليه السلام فشكا إليه ما يلقي من أصحابه من الوقيعة ! فقال الرضا عليه السلام:.
2- رجال الكلي: ص 194 ح343 - جبريل بن أحمد، حدثني محمد بن عيسى، عن إسماعیل بن مهران، عن أبي جميلة المفضل بن صالح، عن جابر بن یزید الجعفي، قال: حدثني أبو جعفر عليه السلام بسبعين ألف حديث لم أحدث بها أحدا قط ولا أحدث بها أحدا أبدا، قال جابر: فقلت لأبي جعفر عليه السلام: جعلت فداك ! إنك قد حملتني وقرة عظيمة بما حدثتني به من سركم الذي لا أحدث به أحدا، فربما جاش في صدري حتى يأخذني منه شبه الجنون ! قال:. و الإختصاص: ص 66 حدثني محمد بن الحسن، عن محمد بن الحسن الصفار، عن محمد بن عيسى، عن إسماعيل بن مهران - بقیه سند و متن مانند رجال کشی -. و الكافي: ج 8 157 ح149 - عدة من أصحابنا، عن صالح بن أبي حماد، عن إسماعيل بن مهران، عمن حدثه، عن جابر بن يزيد قال: حدثني محمد بن علي عليه السلام سبعين حديثا لم أحدث بها أحدا قط، ولا أحدث بها أحدا أبدا، فلما مضى محمد بن علي عليه السلام ثقلت على عنقي و ضاق بها صدري، فأتيت أبا عبد الله عليه السلام فقلت: جعلت فداك إن أباك حدثني سبعين حديثا لم يخرج مني شيء منها ولا يخرج شيء منها إلى أحد، و أمرني بسترها، وقد ثقلت على عنقي، و ضاق بها صدري، فما تأمرني؟ فقال: يَا جَابِرُ ! إِذَا ضَاقَ بِكَ مِنْ ذَلِكَ شَيْ ءُ فَاخْرُجْ إِلَى الْجَبَّانَةِ وَاحتفِر حَفِيرَةً دَلَّ رَأْسَكَ فِيها وَ قُلْ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بنُ عَلِيٍ بِكَذا وَ كَذا ثُمَّ طُمَّهُ فَإِنَّ الأَرضَ تَسْتُرُ عَلَيك. قال جابر: ففعلت ذلك فخف عني ما كنت أجده. و رجال الكشي: ص194 ح342 علي بن محمد قال: حدثني محمد بن أحمد، عن يعقوب بن يزيد، عن عمرو بن عثمان، عن أبي جميلة، عن جابر، قال رویت خمسين ألف حديث ما سمعه أحد متي.
3- رجال الكشي: ص 192 ح 339 - جبريل بن أحمد، حدثني الشجاعي، عن محمد بن الحسين ، عن أحمدين التضر، عن عمروبن شمر، عن جابر، قال: دخلت على أبي جعفر عليه السلام و أنا شات، فقال: مَنْ أَنْتَ ؟ قلت: من أهل الكوفة، قال: مِمَن؟ قلت: من جعفي، قال: مَا أَقْدَمَكَ إِلَى هَاهُنَا؟ قلت: طلب العلم. قال: ممن؟ قلت: منك. قال: فَإِذَا سألک أَحَدُ مِنْ أَيْنَ أَنْتَ فَقَلَّ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ. قال: قلت: أسألك قبل كل شيء عن هذا، أ يحل لي أن أكذب ؟ قال : لَيْسَ هَذَا بِكَذِبٍ مَنْ كَانَ فِي مَدِينَةٍ فَهُوَ مِنْ اَهْلِهَا حتي يَخْرُجُ.قال : ودفع إلى كتاب و قال لي:.

کردی پس لعنت من و لعنت پدرانم بر تو باد.

از احادیث و روایات و اخباری که ذکر گردید معلوم شد که علوم و اسراری از دین و زمامداران معصوم آن وجود دارند که همه شایستگی حمل و احتمال آن را ندارند و از دشمنان و حتی از مؤمنان ضعیف باید پوشیده گردند، و اگر ابوذر علم پیدا می کرد به آن چه در قلب سلمان است که ابوذر قادر بر کتمان آن نباشد و نزد نااهلان اظهار کند سبب قتل ابوذر می گردید، زیرا اکثر مردم قابلیت حمل آن ها را ندارند و او را تکفیر می کردند و ریختن خون او را روا می دانستند، همان طور که برخی علماء رجال برخی از محدثين و راویان بعضی از اخبار معارفي از فضائل و مناقب و مراتب و منازل اهل بیت عصمت و طهارت را نقل نموده اند و متهم به غلو و ارتفاع شده اند، زیرا امامان معصوم اسراری را از علومشان را بر آن ها القاء نمودند که بر دیگر شیعیان حديث نکردند، پس آن شیعیان بنابر این که از دیگران آن احادیث را نشنیده بودند آن احادیث را استغراب می کردند زیرا موافق احادیثی که از دیگران شنیده بودند نبود، و آن ها را به این سبب مورد طعن خود قرار می دادند، و چه بسا که منجر به قتل آنان می گردید، و این به جهت عدم قابلیت حمل آن معارف بوده است و نه این که از روی علم و حس باشد بلکه از روی حدس و اجتهاد خود و مبنایی که برای معرفت امام قبول داشته اند بوده است، دیگر چه رسد به مردم عادی، و سران و حکام ظالم که همه گی دشمنان سرسخت خاندان عصمت و طهارت بوده اند. پس سلمان جهت دل سوزی به او آن اسرار و علوم را به ابوذر نمی گفت تا این که مورد آزار و قتل او نگردد. و در احادیث خاندان عصمت و طهارت صلوات الله عليهم موارد بسیاریست که می فرمایند ما حاملان قابلی برای علوم و اسرار خودمان نمی یابیم، و یا این چنین اشخاصی بسیار کم هستند.

در واقعه مصاحبت حضرت موسی پیامبر و حضرت خضر عليهما السلام خداوند تبارک و تعالی علوم و اسراری را به خضر داده بودند که موسی از آن ها بی بهره بود به همین خاطر مکرر به

ص: 383

او اعتراض می کرد، و از جهت علمی که موسی داشت با او بود و از جهت علمی که خضر داشت با او بود، هرچند که موسی خود را ملزم به سکوت و تسلیم نمود و لكن در هر سه مورد صبر از دست داد و سکوت خود را شکست و اعتراض نمود، حال آن که هردو پیامبر بودند. چه رسد به سلمان و ابوذر.

و بایسته است که بدانیم سلمان و ابوذر از کسانی بودند که: رسول الله صلى الله عليه و آله درباره ایشان فرمودند: الله تعالی مرا امر فرموده است به دوست داشتن چهار نفر. اصحاب پرسیدند آنان کیانند؟ فرمود على بن ابى طالب و مقداد بن الأسود و ابوذر غفاری و سلمان فارسی. (1)امیرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

«ضاقَت اَلْأَرْضُ بِسَبْعَةٍ بِهِمْ يُرْزَقُونَ وَ بِهِمْ تُنْصَرُونَ وَ بِهِمْ تُمْطَرُونَ مِنْهُم سَلْمَانُ الفارسيُّ وَ المقْدادُ وأبُو ذَرٍ و عَمَّارٌ وَ حُذَيْفَةُ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ وَ كانَ عَلِيٌ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَقُولُ وَأَنَا إِمامُهُم وهُم الَّذينَ صَلَّوا على فاطِمَةَ عليها السَّلامُ»(2)

به (خاطر بزرگی) هفت نفر زمین تنگ شد؛ به (سبب) آنان روزی داده می شوید، و یاری می شوید، و بر شما باران می بارد؛ از آنهایند: سلمان فارسی و مقداد و ابوذروعمارو حذيفه رحمة الله عليهم، و حضرت على علیه السلام می فرمود: و من امام آنهايم، و هم آنان بودند که برفاطمه علیها السلام نماز گزاردند.

و امام موسی کاظم فرمود:

«إِذَا كَانَ يَوْمُ اَلْقِيَامَةِ نادَى منادٍ أين حَوَارِيُّ مُحَمَّدِ بنِ عَبْدِ اَللَّهِ رَسُولِ اَللَّهِ اَلَّذِينَ لَمْ يَنْقُضُوا الْعَهْدَ و مَضَوْا عَلَيْهِ فَيَقُومُ سَلْمَانُ وَ اَلْمِقْدَادُ وَ ابو ذَرٍ»(3)

روز قیامت منادی (حق) ندا می دهد: حواریون از اصحاب محمد بن عبد الله رسول الله صلى الله عليه و آله که پیمان نشکستند و بر آن ثابت ماندند کجایند؟ پس سلمان، مقداد و ابوذربر می خیزند.

ص: 384


1- رجال الكي: ص10 21 - جبريل بن أحمد قال: حدثني محمد بن عيسى، عن ابن أبي نجران، عن صفوان بن مهران الجمال، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلى الله عليه وآله إِنَّ اَللَّهَ تَعَالَى أَمَرَنِي بِحُبِّ أَرْبَعَةٍ قَالُوا وَ مَنْ هُمْ يَا رَسُولَ اَللَّهِ؟ قَالَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ثُمَّ سَكَتَ ثُمَّ قَالَ إِنَّ اَللَّهَ أَمَرَنِي بِحُبِّ أَرْبَعَةٍ قَالُوا وَ مَنْ هُمْ يَا رَسُولَ اَللَّه؟ قَالَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ وَ اَلْمِقْدَادُ بنُ الأَسْوَدِ وَ أبُو ذَرٍ الغِفَارِيُّ وسَلْمانُ الفارِسي.
2- رجال الكتي: ص 6 ح13- جبريل بن أحمد الفارابي البرناني قال: حدثني الحسن بن خرزاد قال: حدثني ابن فضال، عن ثعلبة بن میمون، عن زرارة، عن أبي جعفر عليه السلام عن أبيه، عن جده عن علي بن أبي طالب عليهم السلام، قال:.
3- رجال الكلي: ص 9 ح20 - محمد بن قولويه قال: حدثني سعد بن عبد الله بن أبي خلف قال: حدثني علي بن سليمان بن داود الرازي قال: حدثنا علي بن أسباط ، عن أبيه أسباط بن سالم قال: قال أبو الحسن موسی بن جعفر عليه السلام:.

و بنا بر فرمایش رسول الله صلى الله علیه و آله:

همانا بهشت مشتاق سه شخص است؛ امیرالمؤمنين و سلمان و عمار.(1)

فضل بن شاذان بزرگ صحابی جلیل امامان عليهم السلام گوید:

در اسلام کسی فقیه تر از سلمان و يونس بن عبد الرحمان به وجود نیامده است. (2)و علم امامان عليهم السلام منتهی گشت به سلمان، جابر، سید (حمیری) و یونس بن عبد الرحمان.(3)

و بدانیم که تنها سلمان و ابوذرو مقداد این سه تن بودند که هرگز مرتد نشدند، و در سه روزي در پی موهای سرشان را چون امیر المؤمنين عليه السلام و به فرمان ایشان تراشیدند و در وعده گاه برای جهاد با اهل سقیفه حاضر شدند.(4)

و برای تنها این سه نفر هدایای بهشتی به وسیله سه کنیزک بهشتی به حضرت فاطمه سلام الله علیها آورده شد.(5)

ولكن سلمان از ابوذر بسیار بالاتر است از جهت ایمانی که امریست عقلى قلبي فطری، و او از اهل بیت اطهار است (أشد است عصارة و شعاعا) از ابوذر، نزد امام محمد باقر عليه السلام سلمان را سلمان فارسی ذکر نمودند، امام فرمود:

«مَهْ لا تَقُولُوا سَلْمَانَ الْفَارِسِيَّ ولكِنْ قُولُوا سَلْمَانَ المُحَمَّديَّ ذَلِك رَجُلٌ مِنَّا أهْلَ البَيْتِ».(6)

باز ایستید ، نگویید سلمان فارسی، و لكن بگویید سلمان محمدی، آن مرد از ما اهل بیت است.

و در حدیث صحیح ابوبصیر از امام جعفر صادق عليه السلام است که فرمود:

« كَانَ عَلِيُّ عَلَيْهِ السَّلَامُ مُحْدِثاً ، وَ كَانَ سَلْمَانُ مُحْدِثاً».

حضرت امام على علیه السلام محدث بودند، و سلمان محدث بود.

ص: 385


1- رجال الكشي: ص30 ح 58 - حمدويه و إبراهيم قالا: حدثني أيوب بن نوح، عن صفوان ، عن عاصم بن حميد، عن فضيل الترسان، قال سمعت أبا داود و هو يقول: حدثني بريدة الأسلمي قال: سمعت رسول الله صلى الله عليه و آله يقول: إِنَّ الْجَنَّةَ تَشْتَاقُ إِلَى ثَلَاثَةٍ. قال: فجاء أبو بكر، فقيل له: يا أبا بكر! أنت الصديق و أنت ثاني اثنين إذ هما في الغار، فلو سألت رسول الله صلى الله عليه و آله من هؤلاء الثلاثة؟ قال: إني أخاف أن أسأله فلا أكون منهم فتعيرني بذلك بنوتيم. قال: ثم جاء عمرفقيل له: يا أبا حفص ! إن رسول الله صلي الله عليه و آله قال: إِنَّ الْجَنَّةَ تَشْتَاقُ إِلَى ثَلَاثَةٍ، وأنت الفاروق الذي ينطق الملك على لسانك فلوسألت رسول الله من هؤلاء الثلاثة؟ فقال: إني أخاف أن أسأله فلا أكون منهم فتغيرني بذلك بنوعدي. ثم جاء علي عليه السلام فقيل له: يا أبا الحسن ! إن رسول الله صلى الله عليه و آله قال: إِنَّ الْجَنَّةَ تَشْتَاقُ إِلَى ثَلَاثَةٍ. فلو سألته من هؤلاء الثلاثة؟ فقال: اسالهُ ان كُنتَ مِنْهُمْ حَمِدْتَ اَللَّهَ وَ اِنْ لَمْ اَكُنْ مِنْهُمْ حَمِدْتَ بِاللَّهِ. قال: فقال علي عليه السلام: یا رَسُولَ اللَّهِ ! إِنَّكَ قُلْتُ إِنَّ الْجَنَّةَ لَتَشْتَاقُ إِلَى ثَلَاثَةِ فَمَنْ هَؤُلَاءِ الثَّلَاثَةِ؟ قال: أَنْتَ مِنْهُمْ وَ أَنْتَ أَوَّلُهُمْ وَ سَلْمانُ الفارسي فانهُ قَلِيلُ الْكِبْرِ وَ هُوَ لَكَ ناصِحٌ فَاتَّخِذْهُ لِنَفْسِك وعَمَّارُبنَ ياسِرٌ شَهِدَ مَعَك مَشَاهِدَ غَيْرَ وَاحِدَةٍ لَيْسَ مِنْهَا إِلاَّ وَ هُوَ فِيهَا كَثِيرٌ خَيْرُهُ ضَوِيٌ نُورُهُ عَظِيمٌ أَجْرُهُ. و الصراط المستقيم إلى مستحقي التقديم: ج1 ص245 الفصل 25- وأسند ابن قرطة في كتابه مراصد العرفان إلى أنس قول النبي صلى الله عليه و آله: الْجَنَّةَ مُشْتَاقَةُ إِلَى أَرْبَعَةِ مِنْ أُمَّتِي. قال أنس: فهممت أن أسأله عنهم فجئت إلى أبي بكر ثم إلى عمر ثم إلى عثمان فأخبرتهم وطلبت منهم سؤاله فكل يقول: أخاف أن أسأله فلا أكون منهم فيعيرني قومي. فأخبرت علي عليه السلام فقال: واللَّهِ لأَسأَلُهُ فَإِنْ كُنْتُ مِنْهُمْ حَمِدْتَ اَللَّهَ إِذْ جَعَلَنِي مِنْهُمْ وَ إِنْ لَمْ أَكُنْ مِنْهُمْ سَأَلْتُ اَللَّهَ أَنْ يجعَلني مِنْهُمْ. فأتيت معه إلى النبي صلى الله علیه و آله فوجدت رأسه في حجر دحية الكلبي فقام و سلم عليه فقال: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ! خُذْ رَأْسِ أَبِي عمک فَأَنْتَ أَوْلَى بِهِ منی. فلما انتبه النبي صلى الله عليه و آله أعلمه أنه كان جبرائیل . فقال: يَا رَسُولَ اللَّهِ ! أعملنی أَنَسِ أَنَّكَ قِلَّةٍ : الْجَنَّةَ مُشْتَاقَةُ إِلَى أَرْبَعَةِ مِنْ أُمَّتِي فَمَنْ هُمْ ؟ فأومیء إليه بيده و قال: وَ اللَّهُ أَنْتَ أَوَّلُهُمْ ثَلَاثاً. قلت: فمن الباقي ؟ قال: صلى الله عليه و آله: الْمِقْدَادُ وَ سَلْمَانَ وَ أبوذر.
2- رجال الكشي: ص 484 ح914 - جعفر بن معروف، قال: حدثني سهل بن بجر، قال: سمعت الفضل بن شاذان يقول، ما نشأ في الإسلام رجل من سائر الناس كان أفقه من سلمان الفارسي، ولا نشأ رجل بعده أفقه من يونس بن عبد الرحمان رحمه الله.
3- رجال الكشي: ص 485 ح 917 - وجدت بخط محمد بن شاذان بن نعيم في كتابه، سمعت أبا محمد القناص الحسن بن علوية الثقة يقول: سمعت الفضل بن شاذان يقول: حج يونس بن عبد الرحمان أربعا و خمسين حجة، و اعتمر أربعا و خمسين عمرة، و ألف ألف جلد ردا على المخالفين. و يقال: انتهى علم الأئمة عليهم السلام إلى أربعة نفر؛ أولهم سلمان الفارسي والثاني جابرو الثالث السيد والرابع يونس بن عبدالرحمان.
4- رجال الكشي: ص 8 ح 18- محمد بن إسماعيل قال: حدثني الفضل بن شاذان، عن ابن أبي عمير، عن وهيب بن حفص، عن أبي بصير، عن أبي جعفر عليه السلام قال: جَاءَ اَلْمُهَاجِرُونَ وَ اَلْأَنْصَارُ وَ غَيْرُهُمْ بَعْدَ ذَلِكَ إِلَى عَلِيٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقَالُوا لَهُ أَنْتَ والله أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ أَنْتَ وَ اَللَّهِ أَحَقُّ اَلنَّاسِ وَ أَوْلَاهُمْ بِالنَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ هَلُمَّ يَدَكَ نُبَايِعْكَ فَوَ اَللَّهِ لَنَمُوتَنَّ قُدَّامَكَ فَقَالَ عَلِيٌ عَلَيْهِ السَّلاَم: إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ فَاغْدُوا غَداً عَلَيَّ مُحَلِّقِينَ فَحَلَقَ عَلِيٌ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ حَلَقَ سَلْمَانُ وَ حَلَقَ مِقْدَادٌ وَ حَلَقَ أَبُو ذَرٍ وَ لَمْ يَحْلِقْ غَيْرُهُمْ ثُمَّ اِنْصَرَفُوا فَجَاءُوا مَرَّةً أُخْرَى بَعْدَ ذَلِكَ فَقَالُوا لَه: أَنْتَ وَ اَللَّهِ أَميرُ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ أَنْتَ أَحَقُّ النَّاسِ وَ أَوْلادُهُمْ بِالنَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ هَلُمَّ يَدَكَ نُبَايِعْكَ وَ حَلَفُوا فَقَالَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ فَاغْدُوا عَلَى مُحَلِّقِين ! فَمَا حَلَقَ إِلَّا هَؤُلَاءِ الثَّلَاثَةِ . قلت: فما كان فيهم عمار؟ فقال: لا. قلت: فعمار من أهل الردة؟ فقال: إِنَّ عَمَّاراً قَدْ قَائِلُ مَعَ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ بَعْدُ.
5- رجال الكشي: ص 9ح 19- روی جعفر غلام عبد الله بن بکیر، عن عبد الله بن محمد بن نهيك، عن النصيبي، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: قَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يَا سَلْمَانُ إِذْهَبْ إِلَى فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلاَمُ فَقُلْ لَهَا تُتْحِفُكِ مِنْ تُحَفِ اَلْجَنَّةِ فَذَهَبَ إِلَيْهَا سَلْمَانُ فَإِذَا بَيْنَ يَدَيْهَا ثَلاَثُ سِلاَلٍ فَقَالَ لَهَا يَا بِنْتَ رَسُولِ اَللَّهِ أَتْحِفِينِي قَالَتْ هَذِهِ ثَلاَثُ سِلاَلٍ جَاءَتْنِي بِهَا ثَلاَثُ وَصَائِفَ فَسَأَلْتُهُنَّ عَنْ أسْمَائِهِنَّ فَقالَتْ وَاحِدَةٌ أَنَا سِلْمِي لِسَلْمَانَ وقَالَتِ الأُخْرى: أَنَا ذرَّة لِأَبِي ذَرٍ وَ قَالَتِ اَلْأُخْرَى أَنَا مقدودة لِلْمِقْدَادِ ثُمَّ قَبَضْتُ فَنَاوَلَتْنِي فَمَا مَرَرْتُ بِمَلاَّ اِلاّ مُلِئُوا طِيباً لِرِيحِهَا. و روضة الواعظين: ج2 ص282- قال أبو عبد الله عليه السلام: قَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يَا سَلْمَانُ إِذْهَبْ إِلَى فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلاَمُ فَقُلْ لَهَا أَ تَتَحَفِيتِي مِنْ تُحَفِ اَلْجَنَّةِ؟ فَذَهَبَ إِلَيْهَا سَلْمَانُ فَإِذَا بَيْنَ يَدَيْهَا ثَلَاثَ سِلَالُ فَقَالَ لَهَا : يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ ! أَ فَتُتَحَفِينِي؟ قَال هَذِهِ سِلاَلٌ جَاءَنِي بِهِنَّ ثَلاَثُ وَصَائِفَ فَسَأَلْتُهُنَّ عَنْ أَسْمَاهُنَّ فَقَالَتْ وَاحِدَةٌ أَنَا سِلْمِي لِسَلْمَانَ وَقَالَ الْأُخْرَى أَنَا ذَرَّةُ لاَبِي ذَرٍ وَ قَالَتِ اَلْأُخْرَى أَنَا مَقْدُودَةُ لِمِقْدَاد ثُمَّ قَبَضْتُ قَبْضَةً فَنَاوَلَتْنِي فَمَا مَمَرْتُ بِمَلاَ اِلاّ مُلِئُوا طِيباً لِرِيحِهَا. و الخرائج و الجرائح، ج2، ص: 533 ح 9 - و منها: أين سلمان قال: خرجت إلى فاطمة فقالت: جَفَوْتُمُونِي بَعْدَ وَفَاةِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آله. ثم قالت: إجلس فَجَلَسْتُ فَحَدَّثَنِي أَنَّهَا كَانَتْ جَالِسَةً أَمْسِ وَ بَابُ اَلدَّارِ مُغْلَقٌ قَالَتْ وَ أَنَا أَتَفَكَّرُ فِي اِنْقِطَاعِ الْوَحْيِ عَنَّا وَ انْصِرَافِ اَلْمَلاَئِكَةِ عَنْ مَنْزِلِنَا بِوَفَاةِ رَسُولِ اَللَّهِ صلى الله عليه وآله إِذِ اِنْفَتَحَ اَلْبَابُ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَفْتَحَهُ مِنَّا أَحَدٌ فَدَخَلَتْ عَلَيَّ ثَلاثُ جَوَارٍ مِنَ اَلْحُورِ اَلْعِينِ مِنْ دَارِ اَلسَّلامِ وَ قُلْن: نَحْنُ مِنَ الْحُورِ الْعِينِ مِنْ دارِ السَّلامِ أَرْسَلَنَا إِلَيْكِ رَبُّ اَلْعَالَمِينَ يا ابنةَ مُحَمَّدٍ كُنَّا مُشْتَاقَاتٍ إِلَيْكَ فَقُلْتُ لِوَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ أَظُنُّ أَنَّهَا أَكْبَرُهُنَّ سِنّاً مَا اِسْمُكَ؟ قَالَتْ : أَنَا مقدودة خَلَقْتُ لِلْمِقْدَادِ بْنِ الْأَسْوَدِ ، وَ قُلْتَ لِلثَّانِيَةِ : مَا اِسْمُكَ ؟ قَالَ : ذَرَّةٍ خَلَقْتُ لِأَبِي ذَرٍّ . وَ قُلْتَ لِلثَّالِثَةِ : مَا اِسْمُكَ؟ قَالَتْ سَلْمَى خُلِقْتُ لسلمان الفارسي ثُمَّ قَالَتْ فَاطِمَةُ أَخْرِجَنَ لَنَا طَبَقاً عَلَيَّ رُطَبٌ أَمْثَالُ الخشكنانك اَلْكِبَارِ أَشَدُّ بَيَاضاً مِنَ اَلثَّلْجِ وَ أَذْكَى رِيحاً مِنَ اَلْمِسْكِ الْأَذْفَرُو قَدْ أحرزت تُصِيبُكَ لانكَ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ فَأَفْطِرْ عَلَيْهِ وَ إِذَا كَانَ غَداً فَأْتِينِي بِنَوَاةٍ. قال سلمان: فأخذت الرطب فما مررت بجماعة إلا قالوا: معك مسك! فأفطرت عليه فلم أجد له نواة، فغدوت إليها و قلت: يا ابنة رسول الله! لم أجد له عجما! قالت: یا سَلْمَانَ ! إِنَّمَا هُوَ نَخْلُ غَرَسَهُ اللَّهِ لی فی دارالسلام بکلام علمنیه رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله ، قَالَ لِي : إِنَّ سرک أَنْ لَا تُمْسِكْ الْحُمَّى فِي دَارِ الدُّنْيَا فواظبي عَلَيْهِ وَ قَوْلِي : بِسْمِ اللَّهِ نُورَ النُّورِ . بِسْمِ اللَّهِ نُورُ عَلَى نُورٍ . بِسْمِ اللَّهِ الَّذِي هُوَ مُدْبِرُ اَلاُمُورِ. بِسْمِ اللَّهِ اَلَّذِي خَلَقَ اَلنُّورَ الْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي أَنْزَلَ اَلنُّورَ عَلَى اَلطُّورِ فِي كِتَابٍ مَسْطُورٍ بِقَدَرِ مَقْدُورٍ عَلَى نَبِيٍ محبو اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي هُوَ بِالْعِزِّ مَذْكُورٌ وَ بِالْفَخْرِ مَشْهُورٌ وَ عَلَى اَلسَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ مَشْكُور. قال سلمان: فتعلمته و علمته أكثر من ألف إنسان من به الحمى فكلهم برءوا بإذن الله. و مهج الدعوات: ص 5- حرز آخر لمولاتنا فاطمة عليها السلام عن الشيخ علي بن عبد الصمد قال: أخبرنا الشيخ جدي قال: أخبرنا الفقيه أبو الحسن رحمه الله قال: حدثنا السيد الشيخ العالم أبو البركات علي بن الحسين الحسني الجوزي قال: حدثنا الشيخ أبو جعفر محمد بن علي بن الحسين بن موسی بن بابويه القمي الفقيه قدس الله روحه قال: حدثنا الحسن بن محمد بن سعيد الكوفي قال: حدثنا فرات بن إبراهيم قال : حدثنا جعفر بن محمد بن بشرويه القطان قال: حدثنا محمد بن إدريس بن سعيد الأنصاري قال: حدثنا داود بن رشيد و الوليد بن شجاع بن مروان، عن عاصم، عن عبد الله بن سلمان الفارسي، عن أبيه قال: خرجت من منزلي يوما بعد وفاة رسول الله صلى الله عليه و آله بعشرة أيام فلقيني علي بن أبي طالب عليه السلام ابن عم الرسول صلى الله عليه و آله فقال لي: يَا سَلْمَانَ ! جفوتنا بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ. فقلت: حبيبي أبا الحسن ! مثلكم لا يجف، غير أن حزني على رسول الله صلى الله عليه و آله طال، فهو الذي منعني من زيارتكم. فقال عليه السلام لي: يَا سَلْمَانَ ! ایت مَنْزِلِ فَاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَإِنَّهَا إِلَيْكَ مُشْتَاقَةً تُرِيدُ أَنْ تتحفک بتحقة قَدْ أَ تُحْفَةِ بِهَا مِنَ الْجَنَّةِ. قلت لعلي عليه السلام: قد أتحفت فاطمة عليها السلام بشيء من الجنة بعد وفاة رسول الله صلى الله عليه و آله؟! قال: نعم بالأمسي. قال سلمان الفارسي: فهرولت إلى منزل فاطمة عليها السلام بنت محمد صلى الله عليه و آله فإذا هي جالسة و عليها قطعة عباء إذا خترت رأسها انجلى ساقها وإذا غظت ساقها انکشف رأسها فلما نظرت إلى اعتجرت ثم قالت: یا سَلْمَانَ ! جَفَوْتَنِي بَعْدَ وَفَاةِ أَبِي صَلَّى اللَّهُ علیه وَ آلِهِ !. قلت: حبيبتي! لم أجنكم. قالت: فَمَهُ ؟ إجلس وَ اعْقِلْ مَا أَقُولُ لَكَ ! إِنِّي کنت جَالِسَةُ بِالْأَمْسِ فِي هَذَا الْمَجْلِسِ ، وَ بَابِ الدَّارِ مُغْلَقُ ، وَ أَنَّا أَ تَفَكَّرْ فِي انْقِطَاعِ الْوَحْيُ عَنَّا ، وَ انْصِرَافِ الملائکة عَنْ منزلنا ، فَإِذَا انفتح الْبَابُ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَفْتَحَهُ أَحَدُ ، فَدَخَلَ عَلِيُّ ثَلَاثَ جَوَارٍ لَمْ يَرَ الرَّاءُونَ بجسنهن وَ لَا کهیئتهن وَ لَا نَضَارَةُ وُجُوهِهِنَّ وَ لَا أَزْكَى مِنْ رِيحُهُنَّ ، فَلَمَّا رأيتهن قُمْتَ الیهن مستنکره لَهُنَّ فَقُلْتُ : بِأَبِي أَنتنَّ مِنْ أَهْلِ مَكَّةَ أم من أهل المَدينَةِ فَقُلْنَ يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ لَسْنَا مِمَّنْ أهلُ مَكَّةَ ولا مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ وَلا مِنْ أَهْلِ الأرضِ جَمِيعاً غَيْرَ أَنَّنَا جَوَارٍ مِنَ اَلْحُورِ الْعِينِ مِنْ دار السَّلام أَرْسَلَنَا رَبُّ اَلْعِزَّةِ إِلَيْكِ يا بِنْتَ مُحَمَّد ! إِنَّا إِلَيْكَ مشتاقاتٌ فَقُلتُ لِلَّتِي أَظُنُّ أَنَّهَا أَكْبَرُ سِنّاً مَا اسْمُكِ قَالَتْ اِسْمِي مَقْدُودَةُ قُلْتُ وَ لِمَ سُمِّيت مقدودَة؟ قَالَتْ خُلِقْتُ لِلْمِقْدَادِ بْنِ اَلْأَسْوَدِ اَلْكِنْدِيِّ صَاحِبِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقُلْتُ لِلثَّانِيَةِ مَا اِسْمُكِ قَالَتْ ذَرَّةُ قُلْتُ وَ لِمَ سُمِّيتِ ذَرَّةَ وَ أَنْتِ فِي عَيْنِي نَبِيلَة ؟ قَالَتْ خُلِقْتُ لِأَبِي ذرٍ اَلْغِفَارِيِّ صَاحِبِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقُلْتُ اَلثَّالِثَةُ مَا اِسْمُكِ قَالَتْ سَلْمَى قُلْتُ وَ لِمَ سُمِّيتِ سِلَمِي؟ قَالَتْ أَنَا لِسَلْمَانَ اَلْفَارِسِيِّ مَوْلَى أَبِيكِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَتْ فَاطِمَةُ ثُمَّ أَخْرَجْنَ لِي رُطَباً أَزْرَقَ كَأَمْثَالِ الخشكنانجِ اَلْكِبَارِ أَبْيَضَ مِنَ الثَّلْجِ وَ أَزْكَى رِيحاً مِنَ اَلْمِسْكِ اَلاِذْفِرِ فَقَالَتْ لِي يَا سَلْمَانُ ! أَفْطِرْ عَلَيْهِ عَشِيَّتَكَ إِذَا كَانَ غَداً فَجِئْني بِنَوَاهُ أَوْ قَالَتْ عَجَمهِ قَالَ سَلْمَانُ فَأَخَذْتُ اَلتُّطَبَ فَمَا مَرَرْتُ بِجَمْعٍ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِلاَّ قَالُوا يَا سَلْمَانُ ! أَ مَعَكَ مِسْكٍ ؟ قِلَّةُ : نَعَمْ ، فَلَمَّا كَانَ وَقْتُ الْإِفْطَارِ أَفْطَرْتَ عَلَيْهِ فَلَمْ أَجِدْ لَهُ عجما وَ لَا نوئ ، فَمَضَيْتُ إِلَى بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآله في اليوم الثاني فقلت لها عليها السلام: إني أفطرت على ما أتحفتني به فما وجدت له عجما و لا نوئ ! قالت: يَا سَلْمَانَ ! وَ لَنْ يَكُنْ لَهُ عَجَمَ وَ لَا نوئ ، وَ إِنَّمَا هُوَ مِنْ نَخْلٍ غَرَسَهُ اللَّهُ فِي دَارِ السَّلَامِ ، أَ لَا أعلمک بِكَلَامٍ عَلَّمَنِيهِ أَبِي مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ کنت أَقُولُهُ غُدْوَةً وَ عشیة؟ قال سلمان: قلت: علميني الكلام يا سيدتي. فقالت: إِنْ سَرَّكَ أَنْ لاَ يَمَسَّكَ أَذَى اَلْحِمَى مَا عِشْتَ فِي دَارِ اَلدُّنْيا فَوَاظِبْ عَلَيْهِ . ثم قال سلمان: علميني هذا الحرز. قالت: بِسْمِ اَللَّهِ اَلرَّحْمَنِ اَلرَّحِيمِ بسْمِ اَللَّهِ اَلنُّورِ بِسْمِ اَللَّهِ نُورِ اَلنُّورِ بِسْمِ اَللَّهِ نُورُ عَلِيٍ نُورٌ بِسْمِ اللَّهِ الَّذِي هُوَ مُذْبِّرُ الاُمُورِ بِسْمِ اللَّهِ الَّذي خَلَقَ النُّورَ مِنَ اَلنُّورَالِحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي خَلَقَ اَلنُّورَمَنَ اَلنُّورَ وَ أُنْزَلَ اَلنُّورَعَلَى اَلطُّورَ فِي كِتَابٍ مَسْطُورٍ فِي رَقٍ منشور بقَدر مَقْدُور علَى نبِيٍ مَحْبورٍ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هُوَ بِالْعِزِّ مَذْكُورٌ وَ بِالفَخْرِ مَشْهُورٌ وَ عَلِيٌ اَلسَّرَّاءُ وَ الضَّرّاء مَشْكُورٌ وَ صَلَّي اَللَّهُ عَلَيَّ سَيِّدُنَا مُحَمَّدٍ وَ اله اَلطَّاهِرِينَ. قال سلمان: فتعلمتهن، فوالله ولقد علمته أكثر من ألف نفس من أهل المدينة و مكة ممن بهم علل الحمى فكل برأ من مرضه بإذن الله تعالى.
6- رجال الكشي: ص 12 ح 26- جبريل بن أحمد قال: حدثني الحسن بن خرزاذ قال: حدثني محمد بن علي و علي بن أسباط قالا: حدثنا الحكم بن مسکین ، عن الحسن بن صهيب، عن أبي جعفر عليه السلام قال: ذكر عنده سلمان الفارسي، فقال أبو جعفر عليه السلام:. و روضة الواعظين: ج2 ص 283- ذكر سلمان الفارسي عند أبي جعفر عليه السلام قال أبو جعفر: مهْ لاَ تَقُولُوا سَلْمَانَ اَلْفَارِسِيَّ وَ لَكِنْ قُولُوا سَلْمَانَ المحمدي ذَاكَ رَجُلٌ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ جَلَسَ عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اَللَّهِ صلى الله عليه وآله يَنْتَسِبُونَ وَ فِيهِمْ سلمان الفارسيُّ وَ إِنَّ عُمَرَ سَأَلَهُ عَنْ نَسَبِهِ وَ أَصْلِهِ؟ فَقَالَ أَنَا سَلْمَانُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ كُنْتُ ضَالاً فَهَدَانِي اَللَّهُ بِمُحَمَّدٍ وَ كُنْتُ مَمْلُوكاً فَأَعْتَقَنِي اَللَّهُ بِمُحَمَّدٍ هَذَا حَسَبِي و نَسَبِي ثُمَّ خَرَجَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلهِ فَحَدَّثَهُ سَلْمَانُ و شَكَا إِلَيْهِ مَا لَقِيَ مِنَ الْقَوْمِ ومَا قالَ لَهُمْ فَقَالَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَا مَعْشَرَ قُرَيْشٍ إِلَى حَسَبِ اَلرَّجُلِ دِينُهُ وَ مُرُوَّتُهُ خُلُقُهُ وَ أَصْلَهُ عَقْلُهُ قَالَ اَللَّه تَعالى إنَّا خَلَقْناكُم مِن ذَكَرٍ وأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوباً وقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اَللَّهِ أَتْقَاكُمْ يَا سَلْمَانُ لاَ لِأَحَدٍ مِنْ هَؤُلاَءِ عَلَيْكَ فَضْلٌ إِلاَّ بِتَقْوَى اَللَّهِ فَإِنْ كَانَ اَلتَّقْوِي لَكَ عَلَيْهِمْ فَأَنْتَ أَفْضَل.

عرضه داشتم: نشانه محدث چیست؟ فرمود:

«يَاتِيهِ مَلَكٌ فَيَنْكُتُ فِي قَلْبِهِ كَيْتَ وَ كَيْتَ»(1)

فرشته ای او را می آید و بردل او القا می کند چنین و چنان.

و امام محمد باقر عليه السلام فرمود:

«كَانَ سَلْمَانُ مِنَ الْمُتَوَسِّلِينَ»(2)

سلمان از نشانه شناسان بود. او از کسانی است که به نور الله نظری نافذ و حقیقت نگر دارند، و از آنان معصومین اند، البته برای سلمان که از فاضل نور آنان است و در باره اش فرموده اند: «سلمان منا أهل البيت» از فاضل فضائل آنان دارد به قدر و منزلت فاضليتش که بالاتراز ابوذراست.

و امام جعفر صادق عليه السلام فرمود:

« اِنَّ سَلْمَانَ عَلِمَ الِاسْمَ الاَعْظَم»(3)

همانا سلمان اسم اعظم را دانست.

و از امام جعفرصادق عليه السلام روایت شده که رسول الله صلى الله عليه و آله فرمود:

«يا سَلْمانُ لَوْ عُرِضَ عِلْمُكَ عَلَيَّ مِقْدادٌ لكُفَرَ يا مِقدادُ لَوْ عُرِضَ عِلْمُكَ عَلَيَّ سَلْمَانُ لَكَفَر».(4)

ای سلمان! اگر علم تو بر مقداد عرضه می شد هرآینه کافر می گشت. ای مقداد؛ اگر علم تو بر سلمان عرضه می شد هرآینه کافر می گشت.

و در روایتی از امیر المؤمنين عليه السلام درباره ابوذرپرسیدند حضرت در جواب فرمودند:

«علمَ الْعِلْمِ ثُمَّ اوكاهُ وَ رَبَطَ عَلَيْهِ رَبْطاً شَدِيداً»

دانش آموخت و آن را انباشت و استوار و محکم بست.

و از سلمان پرسیدند، چنين فرمود:

ص: 386


1- بصائر الدرجات: ص322 ب6 ح4 - حدثنا أحمد بن محمد، عن العباس بن معروف و الحسين بن سعيد، عن حماد بن عيسى، عن الحسين بن المختار، عن أبي بصير، عن أبي عبد الله عليه السلام قال:. و الأمالي، الشيخ الطوسي: ص 407 مجلس 14 ح 914 – 62 - إبراهيم الأحمري قال: حدثني العباس بن معروف و أحمد بن محمد بن عيسى، عن الحسين بن سعيد، عن حماد بن عيسى- بقیه سند و متن حديث مانند البصائر-. و الخرائج و الجرائح: ج2 ص830 ح 46- و عن أبي بصير. و رجال الكشي: ص 15 ح 36 - حمدويه بن نصير، قال: حدثنا محمد بن عیسی العبيدي، عن يونس بن عبد الرحمان و محمد بن سنان، عن الحسين بن المختار، عن أبي بصير، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: كَانَ وَ اللَّهِ عَلَى مُحْدِثاً ، وَ كَانَ سَلْمَانُ مُحْدِثاً . قلت إشرح لي ! قال: يَبْعَثُ اللَّهُ إِلَيْهِ مَلَكاً يَنْقُرُ فِي أُذُنِهِ يَقُولُ کیت وَ کیت. و رجال الكشي: ص 12 ح 27 جبريل بن أحمد قال: حدثني الحسن بن خرزاذ قال: حدثني الحسن بن علي بن فضال، عن ثعلبة بن میمون، عن زرارة، عن أبي جعفر عليه السلام قال: كَانَ عَلِيُّ عَلَيْهِ السَّلَامُ مُحْدِثاً ، وَ كَانَ سَلْمَانُ مُحْدِثاً. و رجال الكشي: ص 19 ح44 - نصر بن صباح البلخي أبو القاسم قال: حدثني إسحاق بن محمد البصري قال: حدثني محمد بن عبد الله بن مهران، عن محمد بن سنان، عن الحسن بن منصور، قال: قلت للصادق عليه السلام: أكان سلمان محدثا؟ قال: نعم.
2- رجال الكشي: ص 12 ح 28- محمد بن مسعود قال: حدثني أحمد بن منصور الخزاعي، عن أحمد بن الفضل الخزاعي، عن محمد بن زیاد، عن حماد بن عثمان، عن عبد الرحمان بن أعين، قال: سمعت أبا جعفر عليه السلام يقول:.
3- الإختصاص: ص 11- حدثنا أحمد بن محمد بن يحيى، عن أبيه، عن محمد بن الحسين بن أبي الخطاب، عن وهيب بن حفص، عن أبي بصير، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: سمعته يقول:. و رجال الكشي: ص 13 ح 29 - جبريل بن أحمد قال: حدثني الحسن بن خرزاذ قال: حدثني إسماعيل بن مهران، عن علي بن أبي حمزة، عن أبي بصير، قال سمعت أبا عبد الله عليه السلام يقول : سَلْمَانُ عَلِمَ الإسم الْأَعْظَمُ .
4- رجال الكتي: ص 11 ح 23 - طاهر بن عيسى الوراق، رفعه إلى محمد بن سفيان ، عن محمد بن سليمان الديلمي، عن علي بن أبي حمزة، عن أبي بصير، قال سمعت أبا عبد الله عليه السلام يقول: قال رسول الله صلى الله عليه و آله:.

«أدرَكَ العِلمَ الأَوَّلَ والآخِرَ وَهُوَ بَحرٌ لا يُنزَحُ وَ هُوَ مِنَّا أهلَ البَيتِ»(1)

دانش اول و آخر را درک کرد، و دریایی (بی کران است که آب آن را نتوان کشید، و او از ما اهل بیت (وحی) است.

دقت شود که آن چه را که ابوذر داشت کجا و آن چه را که سلمان داشت کجا! سلمان را دریایی که نمی توان تمامی آب آن را کشید فرموده اند و ...، و ابوذر علمی داشت و ...

امام محمدباقر عليه السلام در بیان فرمایش امير المؤمنين عليه السلام به بزرگ صحابی خود فضيل بن يسار فرمود:

مقصود؛ علم رسول الله صلى الله عليه و آله و علم امیر المؤمنين عليه السلام، و امر رسول الله و امرعلى صلى الله عليهما و آلهما می باشد.(2)

و ابوذرو و بسیاری از مردم بعضی از علم دین و ظاهر آن را داشتند و بسیاری از آن ها هم اکنون از بسیاری از احکام ظاهريه شرعيه نیز بی خبرند، چه رسد به حقائق باطن و کنه دین و رهبران معصوم آن. و از آن جایی که سلمان بهره بزرگی از دریای عمیق علوم نبوی و ولوی برده و نوشیده بود و به معراج اسراری که باید آنها را حفظ می نمود رسیده بود، چنانکه درباره او در حديث بود که محدث بوده و فرشته بر او القاءات می نموده است و ابوذر علمش منحصر در زاویه علوم ظاهری بوده و نسبت او مانند موسی به خضر است اگر از علوم حقیقی و باطنی که نزد سلمان به ودیعت بود پی می برد او را کافر دانسته و خونش را مباح می شمرد، و یا خودش که تاب تحمل حقیقت آن را نداشت هلاک می گردید.

امام جعفر صادق از پدرش از پدرانش علیهم السلام نقل فرمودند:

سلمان فارسی رحمه الله سه روز پس از خاک سپاری رسول الله صلى الله علیه و آله در خطبه ای که ایراد کرد چنین گفت:

«أَلاَ أَيُّهَا اَلنَّاسُ إِسْمَعُوا عَنِّي حَدِيثِي ثُمَّ اعْقِلُوهُ عَنِّي ألاَ وَإِنِّي أُوتِيتُ عِلْماً كَثِيراً فَلَوْ

ص: 387


1- روضة الواعظين: ج2 ص281- قيل لأمير المؤمنين عليه السلام: حدثنا عن أصحاب محمد صلى الله علیه و آله، حدثنا عن أبي ذر؟ قال: عَلَّمَ الْعِلْمَ ثُمَّ أؤكاه وَ رَبَطَ عَلِيِّ رُبِطَتْ شَدِيداً. فقالوا: فعن حذيفة؟ قال: تَعْلَمُ أَسْمَاءِ الْمُنَافِقِينَ . قالوا: فعن عمار بن یاسر؟ قال: مُؤْمِنُ مَلِيُّ مشاشة إِيمَاناً نَسِيَ إِذَا ذَكَرَ ذکر . قيل: فعن عبد الله بن مسعود؟ قال: قَرَأَ الْقُرْآنَ فَنَزَلَ عِنْدَهُ. قالوا: فحدثنا عن سلمان؟ قال: أَدْرَكَ الْعِلْمِ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرِ ، وَ هُوَ بَحْرُ لَا يُنْزَحُ ، وَ هُوَ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ. قالوا: فحدثنا عنك يا أمير المؤمنين ؟ قال : كُنْتَ إِذَا سَأَلَ أُعْطِيتُ وَ إِذَا سَكَتُّ اُبْتُدِئْتُ. ومهج الدعوات: ص313 - و من ذلك دعاء سلمان الفارسي رضوان الله عليه الذي علمه النبي صلى الله عليه و آله ويروي: أَنَّ سَلْمَانَ كَانَ مِنْ بَقَايَا أَوْصِيَاءِ عِيسَى عَلَيْهِ السَّلاَمُ. روي عن أحد الأئمة صلوات الله عليهم: أَنَّ سَلْمَانَ أَدْرَكَ الْعِلْمِ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرِ. وجدته في أصل عتیق تاریخ کتابته ربيع الآخر سنة أربع عشرة و ثلاثمائة.
2- رجال الكشي: ص 16 ح 37 - جبريل بن أحمد، حدثني محمد بن عيسى، عن حماد بن عيسى، عن حريز، عن الفضيل بن يسار، عن أبي جعفر عليه السلام قال: قال لي: تَرْوِي مَا يَرْوِي النَّاسُ أَنَّ عَلِيّاً عَلَيَّ السَّلَامُ قَالَ فِي سَلْمَانَ : أدرک عَلِمَ الأولي وَ عَلِمَ الْآخَرِ؟ قلت: نعم. قال فهل تدري ما عني؟ قلت: يعني علم بني إسرائيل و علم النبي صلى الله عليه و آله. فقال: لَيْسَ هَذَا يَعْنِي وَ لَكِنْ عِلْمَ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ عِلْمِ عَلِيٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ أَمْرِ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و أمرعلي عَليه السّلام.

حَدَّثْتُكُم بِكُلِّ مَا اعْلَمُ مِنْ فَضَائِلِ اميرالمومنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ لَقَالَتْ طَائِفَةٌ مِنْكُمْ هُوَ مَجْنُونٌ وَ قالَتْ طائِفَةٌ اُخْرِي اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِقاتِلِ سَلْمَانَ اِلاّ اَنَّ لَكُمْ مَنَايَا تَتْبَعُهَا بَلاَيَا ...»(1)

ای مردم! سخنی از من گوش کرده سپس تعقل کنید، آگاه باشید که علم بسیاری دارم که اگر تمام آن چه را در فضائل على بن ابی طالب میدانم بگویم گروهی از شما خواهند گفت: او دیوانه است، و گروهی دیگر گویند: بار خدایا کشنده سلمان را ببخش، بدانید که شما را تقديراتی است که پیش آمدهای گوناگونی در پی آن می آید، ...

از امام حسن کی عسکری علیه السلام روایت شده که شخصی به نام موسی بن مهدی جوهری از حضرتش پرسید: ای مولای من! امسال سال دویست و پنجاه و پنج است و همانا ما را خبر دادید به ولادت مهدی ما در این سال پس آیا برای آن که ما بدانیم وقتی گذاشته می شود؟ فرمود:

«أَ لَسْنَا قَدْ قُلْنَا لَكُمْ لاَ تَسْأَلُونَا عَنْ عِلْمِ اَلْغَيْبِ فَنُخْرِجَ مَا عَلِمْنَا مِنْهُ إِلَيْكَ فَيَسْمَعَهُ مَنْ لاَ يُطِيقُ اِسْتِمَاعَهُ فَيَكْفُر؟! ... »(2)

آیا ما به شما نگفته ایم: از ما از علم غیب سؤال نکنید پس ما برای شما از آن چه از غیب است خارج نموده پس آن که طاقت شنیدنش را ندارد شنیده وكفر می ورزد؟! ....

و امیر المؤمنين عليه السلام فرمود:

«... خَالِطُوا النَّاسَ بِمَا يَعْرِفُونَ وَ دَعُوهُمْ مِمَّا يُنْكِرُونَ وَلاَ تَحْمِلُولَهُمْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ وَ عَلَيْنَا إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُستَصعَبٌ لا يَحْتَمِلُهُ إِلاَّ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ قَدِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلإيمان، ..».(3)

با مردمان به آنچه دریافته و می پذیرند (سخن گویید و) آمیزش کنید، از آن چه را که نمی پذیرند واگذاريد، و آنان را بر جانتان و بر ما حمل ننمایید، همانا امر ما سخت و

ص: 388


1- الإحتجاج: ج1 ص110- عن جعفر بن محمد، عن أبيه، عن آبائه عليهم السلام قال:. از آن: بحار الأنوار: ج 29 ص 79 ب8 ح 8 ح 1. و رجال الكشي: ص20 ح 47 - محمد بن مسعود قال: حدثنا أبو عبد الله الحسين بن إشكيب قال: أخبرني الحسن بن خرزاذ القمي قال: أخبرنا محمد بن حماد الشاسي، عن صالح بن فرج، عن زيد بن المعدل، عن عبد الله بن سنان ، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: خطب سلمان فقال: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدَانِي لِدِينِهِ أَيُّهَا النَّاسُ اِسْمَعُوا مِنْ حَدِيثِي ثُمَّ اعْقِلُوهُ عَنِّي قَدْ أُوتِيتُ الْعِلْمَ كَثِيراً وَ لَوْ أَخْبَرُكُمْ بِكُلِّ مَا أَعْلَمُ لَقَالَتْ طَائِفَةٌ مجنُونٌ وَ قَالَتْ طَائِفَةٌ أُخْرَى اَللَّهُمَّ اِغْفِرْ لِقَاتِلِ سَلْمَانَ أَلاَ إِنَّ لَكُمْ مَنَايَا تَتْبَعُهَا بَلايَا فَإِنَّ عَنْ عَلِيٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عِلْمَ الْمَنَايَا وَعِلْمَ الْوَصَايا وَ فَصْلَ الخِطَابِ عَلَى مِنْهَاجِ هارُونَ بنِ عِمْرَانَ ....
2- الهداية الكبرى: ص 334 ب13- و عنه (الحسين بن حمدان)، عن موسى بن مهدي الجوهري قال: دخلت على مولاي أبي محمد الحسن عليه السلام بالعسكر فقلت له: يا مولاي ! هذه سنة خمس وخمسين وقد أخبرتنا بولادة مهدينا فهل يوقت لها وقت نعلمه؟ قال:.
3- الخصال: ج2 ص126 ح10- حديث الأربعمائة: حدثنا أبي رضي الله عنه قال: حدثنا سعد بن عبد الله قال: حدثني محمد بن عيسى بن عبيد اليقطيني، عن القاسم بن يحيى، عن جده الحسن بن راشد، عن أبي بصير و محمد بن مسلم، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: قال أمير المؤمنين عليه السلام: ... خَالِطُوا النَّاسَ بِمَا يَعْرِفُونَ وَدِّعُوهُمْ مِمَّا يُنْكِرُونَ ولا تَحْمِلُوهُمْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ وَعَلَيْنا إنَّ أمرَنا صَعبٌ مُستَصعَبٌ لا يَحْتَمِلُهُ إِلاَّ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ قَدِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلإيمان ، .... و بصائر الدرجات: ص 26 ب 12 ح2- حدثنا سلمة بن الخطاب، عن القاسم بن يحيى، عن جده، عن أبي بصير و محمد بن مسلم، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: خَالِطُوا النَّاسَ بِمَا يَعْرِفُونَ وَدِّعُوهُمْ مِمَّا يُنْكِرُونَ ولا تَحْمِلُوهُمْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ وَعَلَيْنا إنَّ أمرَنا صَعبٌ مُستَصعَبٌ لا يَحْتَمِلُهُ إِلاَّ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ قَدِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلإيمان

دشواری طلب است، کار ما را در نیابد مگر فرشته نزديك به خداوند، یا پیامبر مرسل، یا بنده یی که دل وی را خداوند به ایمان آزموده باشد.

و امام جعفر صادق فرمود:

«رَحِمَكُمُ اَللَّهُ لاَ تُذِيعُوا اَمْرَنَا وَ لا تُحَدِّثُوا بِهِ اِلاّ اَهْلَهُ فَاِنَّ الْمُذِيعَ عَلَيْنا سِرَّنا اشْد عَلَيْنَا مُونَةً مِنْ عَدُوِّنَا اِنْصَرِفُوا رَحِمَكُمُ اَللَّهُ وَ لاَ تُذِيعُوا سِرَّنَا»(1)

خداوند شما را رحمت نماید امر ما اهل بیت را (نزد هر کسی) نشر ندهید، و به آن سخن ترانید مگر نزد اهلش، همانا شائع کننده آن برما سرما را، سختی و سنگینی ای شدیدتر از دشمنانمان برما می آورد، بروید خداوند رحمتتان نماید و راز ما را پخش ننمایید.

توضیح این که: حقانیت امامت و خلافت و معجزات و غرائب احوال ما را نزد مخالفين و بلکه ضعفاء از مؤمنين شائع ننمایید که سبب کفر آنان و تکفیر شیعیان می گردد.

در زمان رسول الله صلى الله علیه و آله همه قابل نبودند تا این که رسول الله به کنه عقل خود با آنان سخن بگويد(2) و علوم خود را بیان فرماید، بدین خاطر آن ها را در هزار باب که تا ما شاء الله تعالى ابواب علوم از آنها باز می گشت به خاندان مطهرش و از آنها امیر المؤمنين عليهم السلام داد، و در میان اصحاب آن حضرت بودند کسان اندکی که قابلیت درک برخی از آن علوم ظاهری و یا حقیقی باطنی را داشتند، و همچنین در زمان امامان معصوم اندک کسانی بودند، و نه همه اصحاب، و آنانی که به اسلام گرویدند نیز با هزاران اذیت بر رسول و خاندانش بود چه رسد به این که از او علوم ومعارف را یاد بگیرند و باور داشته باشند، او را تهمت جنون و سحر و غیر آنها می زدند، چه بسا برخی از اسرار خود و خاندان مطهرش و این که در عالم نور و گرداگرد عرش بودند و این که او پیامبر بود و سرشت آدم آفریده نشده بود و برخی از مراتب و شؤوناتشان و غیر آنها را برای عموم نیز می فرمود و لکن برخی نمی پذیرفتند و عده بسیار کمی از حقائق می پرسیدند و ایشان به قدر تحمل آن ها بیان می فرمود.

ص: 389


1- المحاسن: ج1 ص 256 ب31 ح 287 - البرقي، عن ابن الديلمي، عن داود الرقي و مفضل و فضيل قال: كتا جماعة عند أبي عبد الله عليه السلام في منزله يحدثنا في أشياء فلما انصرفنا وقف على باب منزله قبل أن يدخل ثم أقبل علينا فقال:. والخرائج و الجرائح: ج1 ص 299 ب7 حه - روي عن داود بن كثير الرقي قال: كنت عند الصادق عليه السلام أنا و أبو الخطاب و المفضل و أبو عبد الله البلخي إذ دخل علينا كثير التواء... ثم قال الصادق عليه السلام: لا تُذِيعُوا سِرَّنا وَ لا تُحَدِّثُوا بِهِ عِنْدَ غَيْرِ اَهْلِهِ فَاِنَّ الْمُذِيعَ سِرَّنا اَشَدَّ عَلَيْنا مِنْ عَدُوِّنا.
2- الكافي: ج1 ص23 ح 15 و ج8 ص 268 ح 394 - جماعة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن الحسن بن علي بن فضال، عن بعض أصحابنا، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: مَا کلم رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ الْعِبَادِ بکنه عَقْلِهِ قَطُّ.و قال : قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِنَّا مَعَاشِرَ الأَنبِياءِ أُمِرْنَا أَن نُكَلِّمَ النَّاسَ عَلى قَدرِ عُقولِهِم. والأمالي، الشيخ الصدوق: ص 419 مجلس 65ح6- حدثنا علي بن أحمد بن موسی رضوان الله عليه قال: حدثنا محمد بن يعقوب قال: حدثني علي بن محمد بن عبد الله، عن إبراهيم بن إسحاق الأحمر، عن محمد بن سليمان الديلمي، عن أبيه قال: قلت لأبي عبد الله الصادق عليه السلام: فلان من عبادته و دینه و فضله كذا و كذا. قال: فقال: كَيْفَ عَقْلُهُ؟ فقلت: لا أدري. فقال: إِنَّ اَلثَّوَابَ عَلَى قَدْرِ اَلْعَقْلِ إِنَّ رَجُلاً مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ كَانَ يَعْبُدُ اَللَّهَ عَزَّوَجَلَّ فِي جَزيرَةٍ مِن جَزائِرِ البَحْرِ خَضْرَاءَ نَضِرَةٍ كَثِيرَةِ اَلشَّجَرِ طَاهِرَةِ الْمَاءِ و إِنَّ مَلَكاً مِنَ اَلْمَلاَئِكَةِ مَرَّ بِهِ فَقَالَ يَا رَبِّ أَرِنِي ثَوَابَ عَبدك هذا فَأَرَادَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ذَلِكَ فَاسْتَقَلَّهُ اَلْمَلَكُ فَأَوْحَى اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إلَيْهِ أَيِ اصْحَبْهُ فَاتَاةَ اَلْمَلِكِ فِي صُورَةِ إِنْسِيٍ فَقَالَ لَهُ مَنْ أَنْت؟ قَالَ أَنَا رَجُلٌ عَابِدٌ بَلَغَنَا مَكَانُك وعِبَادَتُكبِهذا المَكانِ فَجِئتُ لاعَبُدُ اللَّهِ مَعَكَ كَانَ معَهُ يؤمه ذلِكَ فَلَمَّا أَصْبَحَ قَالَ لَهُ المَلَكُ إِنَّ مَكَانَكَ لَنَزِهَةٌ قَالَ لَيْتَ لِرَبِّنَا بَهِيمَةً فَلَوْ كَانَ لِرَبِّنَا حِمَارٌ لَرَعَيْنَاهُ فِي هَذَا اَلْمَوْضِعِ فَإِنَّ هذا الحَشِيشَ يَضِيعُ فَقَالَ لَهُ اَلْمَلَكُ وَمَا لِرَبِّكَ حِمَارٌ فَقَالَ لَوْ كَانَ لَهُ حِمَارٌ مَا كَانَ يَضِيعُ مِثْلُ هَذَا اَلْحَشِيش. فَأَوْحَى اَللَّه عزوجل إِلَى اَلْمَلَكِ إِنَّمَا أُثِيبُهُ عَلَى قَدْرِ عَقْلِهِ وَ قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ مَا كَلَّمَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ الْعِبَادَ بِكُنْهِ عَقْلِهِ قَطُّ قَالَ وَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِنَّا مَعَاشِرَ الأَنبِياءِ أُمِرْنَا أَن نُكَلِّمَ النَّاسَ عَلى قَدرِ عُقولِهِم.

و مقصود آن علمی است که طاقتش را نداشت و او را می کشت. زیرا سینه ابوذر ظرف قابلي نبود برای آنچه از اسرار ایمان و حقائق خداوند رحمان و مراتب معرفة الله و معرفة التي و الأوصياء و اهل البيت الأطهار صلوات الله وسلامه عليهم در قلب سلمان بود، و اگر سلمان چیزی از آنها را اظهار می نمود ابوذ رتوان حمل آن را نداشت و چه بسا حمل بر دروغ می کرد و او را نسبت ارتداد می داد و یا اگر او از علوم غریبه و آثار عجیبه اظهار می نمود ابوذر آن ها را حمل بر سحر می نمود پس او را می کشت و یا این که آن ها را افشاء می نمود و برای مردم اظهار می کرد نتیجه این که سبب کشته شدن سلمان می گشت بر هر دو وجه، و گفته شده است: ضمير مرفوع به علم برمی گردد و منصوب به ابوذريعنی این که هرآینه آن علم میکشت و هلاک می کرد ابوذر را که توان حمل آن را نداشت. و از رسول الله روایت شده است که فرمود:

« أَعْرِفْكُمْ بِاللَّهِ سَلْمَانَ».

سلمان عارفترین شماست به الله .

زیرا که مراتب ایمان که ده رتبه است، و سلمان تا رتبه دهم بالا رفته بود، و صاحب رتبه پایین تر خبراز رتبه بالاتر را ندارد و نمی تواند به آن برسد، زیرا تحمل آن را ندارد و اگر بر او بار کنند هلاک می شود، و غایت غایات غیر معصومین معرفت مقام ولایت حضرات معصومین عليهم صلوات الله است، و ابوذر حامل اثر ظاهر بود و سلمان عارف به باطن بود، و ظرف ظاهر توانایی و طاقت حمل باطن را ندارد.

و در نهایت جواب به این سؤال شما لازم به ذکر است که سبب صدور این حدیث شریف درباره سلمان و ابوذر رضی الله عنهما آن است که مؤمنین به ولایت امیرالمؤمنين و اهل بیت معصومین ایشان صلوات الله وسلامه عليهم بدانند که از علوم و اسرار اهل بیت علیهم السلام را باید از نا اهلان و دشمنان پوشیده داشت خاصه در زمان ما تا این که ضرری به مؤمنان ضعیف نرسد واتهامی به حاملان اسرار و علوم حقيقيه وارد نشود و از جانب دشمنان به طائفه حقه آسیبی

ص: 390

نرسد، و «قَدْ عَلِمَ کل أَنَا مَشْرَبِهِمْ»(1)والله العالم .

* * *

معصومین و امتحان و علم آنان، قیاس امتحان دیگران با ائمه هدی... ؟

سؤال می شود. اگر انبیاء و ائمه هدی (صلواة الله عليهم) موقع امتحان می دانند که این قضیه امتحان است. احادیثی مثل حديث معراج یا احادیثی که ائمه هدی (صلواة الله عليهم) می فرمایند علوم ما روز به روز جدید می شود. فلان مطلب نمی دانیم تا ملک برای ما بیاورد؟ ضمن این که انسانی که ناگهانی امتحان می شود و موفق از امتحان بیرون می آید درجه بیشتر دارد نسبت به کسی که وقت امتحان از آن آگاه است و مثل بقیه نیست که وقت گناه چیزی از آن شرایط نمی دانند و از امتحان موفق بیرون می آیند.

جواب- مسلم است که خداوند تبارک و تعالی یک حرف از علم را (که علم به ذات قدوس باری تعالی است از تمامی ما خلق، پوشیده داشته ولی بقیه حروف علم را به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام، داده و میدهد. خلق علم تمام نشده بلکه «كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ»، ذات الله تبارک و تعالی، در رکود و خمودی نیست بلکه هر روز به کاری است و علومی را که خلق می فرماید، همه را آن به آن به ائمه هدی سلام الله عليهم اجمعین میدهد بنابراین علم اهل بيت عليهم الصلاة و السلام، ضمن این که همواره در کمال است، همواره علم آنان رو به رشد و ترقی هم است.

اما درباره امتحان، محض تقریب به ذهن بیان می شود: ارزش گزاری نتایج آزمون ها، حتی میان افراد نوع بشر، براساس یک ملاک نیست و مؤلفه ها نتایج را تعیین می کنند و نه تنها یک مؤلفه . چه رسد به خالق متعال که حکیم است و حکمت ها پس پرده دارد، نتایج امتحان های الهي، صرفا با در نظر گرفتن علم و نتایج تنها با ملاک قرار دادن علم ارزش گزاری نمی شود. ضمن این که حضرات معصومین علیهم السلام، همراه با علم، قدرت دفع بلا را نیز دارند و این است که تسلیم بودن ایشان در برابر اوامر الهی را بسیار بسیار ارزشمند می سازد، در حدی که تمام

ص: 391


1- سوره (2) آیه 61: «وَإِذِ اسْتَسْقَى مُوسَى لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصَاكَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْنًا قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ كُلُوا وَاشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ اللَّهِ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ». سوره (7) الأعراف آیه 161: «وَقَطَّعْنَاهُمُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ أَسْبَاطًا أُمَمًا وَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى إِذِ اسْتَسْقَاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِبْ بِعَصَاكَ الْحَجَرَ فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْنًا قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ وَظَلَّلْنَا عَلَيْهِمُ الْغَمَامَ وَأَنْزَلْنَا عَلَيْهِمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَى كُلُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ».

واژگان و اذهان بشر از درک آن عاجز است. پس این دانستن امتحان و اشراف به نتیجه آن، مقام والاتری برای تسلیم می طلبد و تسلیم در برابر اراده الهی، مقام عظیم تری برای ایشان به ارمغان می آورد.

ضمن این که، ما کجا و معصومين ؟؟؟ امتحان از ما وجوهی دارد که برای امامان هدایت، بي معناست. امتحان از ما برای سنجش میزان ایمان و تسليم ماست. برای سنجش میزان ثبوت ما در ایمان بر اثر نزول بلایا است. در حالی که امتحان از ذوات مقدسه معصومين عليهم الصلاة والسلام، برای نمایش درجه رضا و تسلیم ایشان است.

وقتی سیدالشهداء صلوات الله وسلامه عليه میداند خود و خاندانش را خواهند کشت و خانواده اش را به اسیری خواهند برد، در این صورت حرکت او و قیام او نمایش اوج تسلیم و فرمان برداری ایشان از ذات قدوس است ولی این چیزی از دردها و مصیبت ها نمی کاهد بلکه مصیبت را افزون می سازد که در شب عاشورا زیرلب زمزمه کنند:

«یا دَهْرٍ أُفٍّ لک مِنْ خَلِيلٍ...»

یا پس از روانه ساختن وجود گرامی علی اکبر صلوات الله عليه ، دست زیر محاسن مبارک برده و سر به آسمان برآورند ... یا بارها و بارها الله تبارک و تعالی را گواه گیرند (دقت کنید) این مورد آخر در مواضع مختلف از کام قدسی تک تک اهل بیت عصمت عليهم الصلاة و السلام، بیرون آمده است.

رهرو آن است که درنگ را حتی در ذهن خویش راه ندهد و برای کمترین و کمترین زمان ، ائمته هدی را با غیرایشان مقایسه نکند زیرا فرمودند:

«... يَا جَابِرُ إِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ لايُقَاسُ بِنَا أحَدٌ مَن قاسَ بِنا أحَدٌ مِنَ البَشَرِ فَقَدْكَفَر...».(1)

* * *

ص: 392


1- نوادر المعجزات في مناقب الأئمة الهداة عليهم السلام: ص 267.

حضرت عباس علیه السلام و عصمت او

سؤال - آیا آیه شریفه: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ ».(1)حضرت ابالفضل العباس عليه السلام را نیز شامل می شود یا خیر؟ عصمت حضرت عباس علیه السلام از چه نوعی است؟ جواب- آیه کریمه ذکر شده سوره 49 الحجرات آیه 2

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمَالُكُمْ وَأَنْتُمْ لَا تَشْعُرُونَ»

ای ایمان آوردگان! صداهای خویش را بر صدای پیغمبر بلند نکنید، و با او سخن بلند مگویید چون بلند سخن گفتن بعضتان با بعضی، مبادا که اعمالتان باطل شود در حالی که نمی دانید.

این آیه کریمه رسول الله و خاندان مطهر ایشان چهارده معصوم را شامل می شود، و از آن جایی که مقام معنوی حضرت ابا الفضل العباس عليه السلام چنان والا می باشد که تربیت یافته چند امام معصوم و حضرت زینب کبری و حضرت ام البنين عليهم السلام است و در زیارت ایشان که صادر شده از امام جعفر صادق علیه السلام است آمده:

«سَلامُ اللَّهِ وَسَلامُ مَلائِكَةِ المُقَرَّبينَ وَ أنبيائِهِ المُرسَلينَ وَعِبادِهِ الصَّالِحينَ وَجَميعِ الشُّهَداءِ وَالصّدّيقينَ وَ الزّاكِياتِ الطَّيِّبَاتِ فِيما تَعْتَدِي وتَرَوِّحُ عَلَيكَ يا ابنَ أَميرِ المُؤمِنينَ أشهَدُ لَك بِالتَّسْلِيمِ والتَّصديقِ وَ الْوَفاءِ وَالنَّصِيحَةِ لِخَلَفِ النَّبِيِّ المُرسَلِ وَالسَّبطِ المُنتَجَبِ، وَ الدَّليلِ العالِمِ وَالوَصِيِّ المُبَلِّغِ وَالمَظلومِ المُهتَضَمِ فَجَزَاكَ اللَّهُ عَن رَسُولِهِ وَعَن أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَعَنِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَينِ صَلواتُ اللَّهِ عَلَيْهِم أفضَلَ الجَزاءِ بِما صَبَرْتَ وَ احتَسَبْتَ وأعنتَ فَيَعْنَمُ عَقِبي النَّار، ...

سلام خدا و سلام فرشتگان مقرب، و انبیاء مرسلش، و بندگان نیکوکارش، و تمام شهداء وصديقين، و پاکان و پاکیزگان، در صبح و شام بر تو ای فرزند امیر المؤمنين ،

ص: 393


1- سوره (49) الحجرات آیه 3.

شهادت می دهم که تو تسلیم فرزند نبی مرسل، و سبط برگزیده پیامبر، و راهنما و عالم، و وصى مبلغ، و ستمدیده بوده و او را تصدیق داشته، و در مقام وفاء و خیر خواهی او بودی، پس خدا از طرف رسولش، و امیر المؤمنين، و حسن و حسین صلوات الله عليهم اجمعين، بالاترین پاداش ها را به تو داده، و به واسطه صبر و بردباری که در این راه نمودی، و امتحانی که دادی، و رنج و مشقتی را که متحمل شدی، عالی ترین اجرها را نصیب ، تونماید ، ...

السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ الْمُطِيعُ لِلَّهِ وَلِرَسولِهِ وَ لِأَميرِ المُؤمِنينَ وَالحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِمُ السَّلامُ السَّلامُ عَلَيكَ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ وَرِضوانُهُ وَعَلَى رُوحِكَ وَ بَدَنِكَ أَشْهَدُ وَ أُشْهِدُ اَللَّهَ أَنَّكَ مَضَيْتَ عَلَى مَا مَضَى عَلِيٌ اَلْبَدْرِيُّونَ وَ الْمُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اَللَّهِ اَلْمُنَاصِحُونَ لَهُ فِي جِهادِ أَعْدَائِهِ اَلْمُبَالِغُونَ فِي نَصْرِهِ أَوْلِيَائَهُ اَلذَّابُّونَ عَنْ أَحِبَّائِهِ فَجَزَاكَ اللَّهُ أَفضَلَ الجَزاءِ وَأَكْثَرَ الْجَزَاءِ وَ أوْفَرَ اَلْجَزَاءِ وَ أُوفِيَ جَزَاءَ أَحَدٍ مِمَّنْ وُفِيَ بِبَيْعَتِهِ، وَ اسْتَجابَ لَهُ دَعوَتَهُ وَ أَطَاعَ وُلاةَ أَمْرِهِ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ بَالَغْتَ فِي النَّصِيحَةِ وأعْطَيْتَ غايَةَ الْمَجْهُودِ فَبَعَثَكَ اَللَّهُ فِي الشُّهَداءِ وَ جَعَلَ رُوحَكَ مَعَ أَرْواحِ اَلشُّهَدَاءِ وَ اَعْطاكَ مِنْ جِنانِهِ أَفْسَحَها مَنْزِلاً وَ أَفْضَلَها غُرَفاً، وَ رَفَعَ ذِكرَكَ في عِلِّيِّينَ وَحَشَرَكَ مَعَ النَّبيّينَ وَالصّدّيقينَ وَالشُّهَدَاءِ والصَّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقاً أَشْهَدُ أَنَّكَ لَم تَهِن وَلَم تَنكُلْ وَأنَّكَ مَضَيتَ على بَصيرَةٍ مِنْ أَمْرِكَ مُقْتَدِياً بِالصَّالِحِينَ وَ مُتَّبِعاً لِلنَّبِيِّينَ،...)(1)

سلام برتوای بنده نیکوکار، فرمان بردار خدا و رسولش و امیر المؤمنين و حسن و حسین عليهم السلام. سلام و رحمت و برکات و بهشت خدا برای تو باد، و بر جان و جسد تو باشد. و خدا را شاهد میگیرم که تو همان راهی را رفتی که اصحاب بدر رفتند همان کسانی که در راه خدا جهاد کرده، و در جهاد با دشمنان خدا زبان به پند و نصیحت

ص: 394


1- کامل الزيارات: ص 256 ب53.

گشوده و خالص آن را به جا آوردند، در نصرت دوستان خدا سعی بلیغ نموده، و از دوستان و محبين حق تعالی دشمنان را دفع کردند، پس خدا برترین و با فضیلت ترین و بیشترین جزاءها و پاداش ها را به تو عطاء فرماید، و نیز وافرو وافرترین پاداش کسی که به بیعتش وفاء نموده و خدا دعایش را مستجاب کرده و همچنین نیك ترین پاداش کسی که از والیان امر اطاعت نموده است را به تو عنایت فرماید، شهادت می دهم که تو در نصیحت و خیرخواهی مبالغه کرده و نهایت کوشش و جهد خود را نمودی، پس خدا تورا در شهداء برانگیزد، و روحت را با ارواح شهداء قرين گرداند، و از بهشتش وسیع ترین منزل و با فضیلت ترین غرفه را اعطاء نماید، و ذکر تو را در عليين بالا ببرد، و با انبیاء و صديقين و شهداء، و صلحاء محشورت کند، و ایشان نیکو رفقائی هستند، شهادت میدهم که تو از خود سستی نشان نداده و عقبگرد نکردی، و نیز شهادت می دهم که توبر بصیرت مشی نموده و به صالحين اقتداء کرده و از انبیاء پیروی نمودی،

اینها برایمان قوی و تسلیم محض بودن و وفای بی نظیر آن حضرت به مقام شامخ امامت و ولایت حضرات معصومين دلالت می کند و گویای عصمت ذاتیه آن حضرت است لکن نه تمام آن عصمتی که در امام مفترض الطاعة می باشد. همچنین بر بصیرت والاى آن حضرت و چنانچه حضرت زین العابدین علی بن الحسين عليهما السلام فرمودند: ایشان در بهشت چنان مقامی دارند که تمامی شهداء برآن غبطه می خورند. لذا سزاوار است چنان که رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند: «سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ» و قرآن کریم فرموده است: «فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي»، ایشان نیز از رسول الله صلى الله عليه و آله می باشند، و همانطور که نقل شده است که حضرت زهراء مرضية سلام الله علیها در کنار علقمه به ایشان خطاب فرموده اند: «پسرم»، و بنابر فرمایش رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم:

«مِنْ اِذِي شَعْرَةٍ مِنِّي فَقَدْ اذانِي وَ مَنْ اِذَّي فَقَدْ اِذي اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَن اذي جلَّ وَ عَز

ص: 395

لَعَنَهُ اللَّهُ مِلْ ءَ السَّمَاءِ وَ مِلْ ءَ الْأَرْضِ» .(1)

هرکس مویی از مرا بیازارد به تحقیق مرا آزرده است، و هرکس مرا بیازارد به تحقیق خداوند عزوجل را آزرده است، و هرکس که خداوند را بیازارد به قدر آسمان و زمين خداوند وی را بیازارد.

به يقين در حرم مطهر ایشان که مزار انبیاء و ائمته و حضرت زهراء و حضرت صاحب الأمر عليهم السلام و شعبه ای از حرم الله الأكبر است رعایت ادب حضور لازم است و نزاع و گفتگو در آن حرم مقدس سبب رنجش آن حضرت می شود. و الله العالم.

ص: 396


1- الأمالي، الشيخ الصدوق: ص330 المجلس 53 ح10 و عیون أخبار الرضا عليه السلام: ج 1 ص 250 ب25 ح 3، و دلائل الإمامة: ص135 ح44/ 44، و الأمالي، الشيخ الطوسي: ص 451 المجلس 16 ح 1006 - 12، و روضة الواعظين: ج2 ص 273، و کشف الغمة في معرفة الأئمة: ج2 ص121.

پی نوشت ها

1-سوره(8)الانفال ایه61.

2- بحار الأنوار، ج19 ص 153 ... « عَدُوُّ اَللَّهِ وَ عَدُوُّكُم» يعني مشركي مكة و كفار العرب ...

3- سوره (2) آیه 98.

4 - سوره (2) آیه 99.

5 - سوره (9) التوبة آیه 114.

6- سوره (20) طه (صلى الله علیه و آله) آیه40.

7- سوره (28) القصص آیه 16.

8- سوره (35) فاطر آیه 7.

9- سوره (18) الكهف آیه50.

10 - سوره (6) الأنعام آیه 113.

11 - سوره (25) الفرقان آیه 32.

12 - سوره (41) فصلت آیه 29.

13 - سوره (41) فصلت آیه 20.

14 - سوره (63) المنافقون آیه 5.

15 - سوره (5) المائده آیه 83.

16 - سوره (28) القصص آیه 20.

17- سوره (60) الممتحنه آیه 2.

18 - الكافي: ج3 ص 189 ح4- علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن ابن أبي عمير، عن حماد، عن الحلبي، عن أبي عبد الله عليه السلام قال:.

19 - كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر: ص286.

ص: 397

20 - من لا يحضره الفقيه: ج 1 ص 220 ح 661.

21 - الأمالي، الصدوق: ص 148 ح19 و عیون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص95 ب8 ح 1.

22 - الأمالي، الصدوق: ص605ح8 و صفات الشيعة: ص 9 ح15 و روضة الواعظين: ج2 ص 417. 23 - مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: ج2 ص281- وفي حديث الرماح بن عدي و صعصعة بن صوحان أن أمير المؤمنين عليه السلام اختصم إليه خصمان فحكم لأحدهما على الآخر فقال المحكوم عليه: ما حكمت بالسوية، ولا عدلت في الرعية، ولا قضيتك عند الله بالمرضية. فقال أمير المؤمنين عليه السلام: إخسا یا کلب. وكان في الحال يعوي.

24 - خصائص الأئمة عليهم السلام (خصائص أمير المؤمنين عليه السلام): ص 46- روي أن أمير المؤمنين علي عليه السلام كان جالسا في المسجد إذ دخل عليه رجلان فاختصما إليه و كان أحدهما من الخوارج فتوجه الحكم إلى الخارجي فحكم عليه أمير المؤمنين عليه السلام فقال له الخارجي، و الله ما حکمت بالشوية ولا عدلت في القضية و ما قضيتك عند الله تعالى بمرضية . فقال له أمير المؤمنين عليه السلام- وأومأ إليه -: إخأ عدو الله . فقال من حضره: فو الله لقد رأينا ثيابه تطاير عنه في الهواء و جعل يبصبص لأمير المؤمنين عليه السلام و دمعت عيناه في وجهه و رأينا أمير المؤمنين عليه السلام وقد رق فلحظ السماء و حرك شفتيه بكلام لم نسمعه فوالله لقد رأيناه و قد عاد إلى حال الإنسانية و تراجعت ثيابه من الهواء حتى سقطت على كتفيه فرأيناه و قد خرج من المسجد و أن رجليه لتضطربان نبهتنا ننظر إلى أمير المؤمنين عليه السلام فقال لنا: ما لَكُمْ تَنْظُرُونَ وَ تَعْجَبُونَ؟ فقلنا: يا أمير المؤمنين ! كيف لا نتعجب و قد صنعت ما صنعت؟! فقال: أَ مَا تَعْلَمُونَ أَنَّ آصَفُ بْنُ برخیا وَصِيُّ سُلَيْمَانَ بْنِ داؤد عَلَيْهِ السَّلَامُ قَدْ صَنَعَ مَا هُوَ قَرِيبُ مِنْ هَذَا الْأَمْرِ فَقَصَّ اللَّهِ جَلَّ اسْمُهُ قِصَّتَهُ حَيْثُ يَقُولُ : أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ یاتونی مُسْلِمِينَ ؟ قالَ عِفْرِيتُ مِنَ الْجِنِّ : أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ

ص: 398

وَ إِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيُّ أَمِينُ قَالَ الَّذِي عِنْدَ عِلْمُ مِنَ الْكِتَابِ : أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طرفک فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عَنْهُ قَالَ : هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي ليبوني أَ اشکر أَمْ أکفر . . . فأیما أَكْرَمُ عَلَى اللَّهِ نبیکم أُمِّ سُلَيْمَانَ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ ؟ . فَقالُوا : بَلْ نَبِيِّنَا صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَكْرَمَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ . قَالَ : فوصي نبیکم أَكْرَمُ مَنْ وَصِيُّ سُلَيْمَانَ وَ إِنَّمَا كَانَ عِنْدَ وَصِيُّ سُلَيْمَانَ عَلَيْهِ السَّلَامُ مِنِ اسْمِ اللَّهِ الاعظم حَرْفُ وَاحِدُ فَسَأَلَ اللَّهِ جَلَّ اسْمُهُ فَخُسِفَ لَهُ الْأَرْضِ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ سَرِيرِ بِلْقِيسَ فَتَنَاوَلَهُ فِي أَقَلَّ مِنْ طَرْفِ الْعَيْنِ وَ عِنْدَنَا مِنِ اسْمِ اللَّهِ الاعظم اثْنَانِ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً وَ حَرْفُ عِنْدَ اللَّهِ تعالی استاثر بِهِ دُونَ خَلْقِي . فَقَالُوا لَهُ : يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ! فَإِذَا كَانَ هَذَا عِنْدَكَ فَمَا حَاجَتُكَ إِلَى الْأَنْصَارِ فِي قِتَالِ مُعَاوِيَةَ وَ غَيْرِهِ وَ استنفارك النَّاسِ إِلَى حَرْبِهِ ثَانِيَةً ؟ ! فَقَالَ : بَلْ عِبادُ مکرمون لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ إِنَّمَا أَدْعُو هَؤُلَاءِ الْقَوْمُ إِلَى قِتَالِهِ لثبوت الحجۃ وَ کمال الْمِحْنَةِ وَ لَوْ أَذِنَ لِي فِي إهلاكه لِمَا تاخر لکن اللَّهُ تَعَالَى يُمْتَحَنُ خَلْقِهِ بِمَا شَاءَ . قالُوا : فنهضنا مِنْ حَوْلِهِ وَ نَحْنُ نُعَظِّمُ مَا أَتَى بِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ

25– إرشاد القلوب إلى الصواب: ج1 ص 194 و عن رسول الله صلى الله عليه و آله:.

26 - الخصال: ج2 ص 507 ح4.

27 - عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص 235 ب58 ح6 ... عن الحسن بن الجهم قال کنت عند الرضا عليه السلام و عنده زید بن موسى أخوه وهو يقول: ...

28 - صفات الشيعة: ص 3 ح5 و فضائل الأشهر الثلاثة: ص105 ح 95 - أبي رحمه الله قال: حدثني

عبد الله بن جعفر ، عن أحمد بن محمد، عن ابن أبي نجران قال: سمعت أبا الحسن عليه السلام يقول:.

29 - کامل الزيارات: ص 41 ب 11 ح2- حدثني محمد بن الحسن بن الوليد رحمه الله فيما ذكر من كتابه الذي سماه کتاب الجامع روي عن أبي الحسن عليه السلام أنه كان يقول عند قبر أمير المؤمنين عليه السلام: السلام عليك يا ولي الله ...

ص: 399

و عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص 276. و من لا يحضره الفقيه: ج2 ص 589ح 3197 و کتاب المزار مناسك المزار الشيخ المفيد: ص80 ب 43 و تهذیب الأحکام: ج6 ص 26 ب8 ح53-1 و مصباح المتهجد و سلاح المتعبد: ج2 ص 743 و المزار الكبير، ابن المشهدي: ص 187 ب 12 ح6 و فرحة الغري في تعيين قبر أمير المؤمنين علي بن أبي طالب عليه السلام في التجف: ص82 ب6 و المزار الشهيد الأول: ص 104 الزيارة 14 و البلد الأمين و الدرع الحصين:ص293 والمصباح، الشيخ الكفعمي: ص 477.

30 - الكافي: ج1 ص 429ح83.

31 - السرائر الحاوي لتحرير الفتاوي (و المستطرفات): ج3 ص583- ... محمد بن أحمد بن زیاد و

موسی بن محمد بن علي بن عيسى قال: كتبت إلى الشيخ أعزه الله وأيده أسأله...عن الناصب هل أحتاج في إمتحانه إلى أكثر من تقديمه الجبت و الطاغوت و إعتقاد إمامتهما؟ فرجع الجواب:.

32 - بحار الأنوار: ج 2 ص 303 ح14 : کنز جامع الفوائد و تأويل الآيات الظاهرة : روى الشيخ

أبوجعفر الطوسي رحمه الله بإسناده إلى الفضل بن شاذان، عن داود بن كثير قال: قلت لأبي عبد

الله عليه السلام: أنتم الصلاة في كتاب الله عزوجل وأنتم الزكاة وأنتم الحج؟ فقال:.

33 - بحار الأنوار: ج 97 ص 278 أقول: ... والجبت هو بالكسر الصنم والكاهن و الساحر و كل ما

عبد من دون الله و الظاغوت الشيطان و كل رئيس في الضلالة وقد يطلق على الصنم أيضا و المراد بالجوابيت و الطواغيت و الفراعنة أو جميع خلفاء الجور و بائلات و القرى والجبت و الطاغوت صنما قریش خا بالذكر للتأكيد و التنصيص لشدة شقاوتهما و التت المثل قوله: و كل محدث أي كل مبتدع في الدين و في بعض الكتب: وكل ملحد مفتر.

34 -إثبات الوصية: ص 195- و روی التاري، عن محمد بن الفضيل، عن داود الرقي قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: حدثني عن القوم. فقال: الْحَدِيثَ أَحَبُّ إِلَيْكَ أَوِ الْمُعَايَنَةِ؟

ص: 400

قلت: المعاينة. فقال لأبي الحسن موسى عليه السلام: إِنْطَلِقٌ فَائِنِي بِالْقَضِيبِ. فمضى فأحضره وأمره فضرب به الأرض ضربة فانشقت عن بحر أسود، ثم ضرب البحر بالقضيب فانفلق عن صخرة سوداء، فضرب الصخرة فانفتح فيها باب، فاذا بالقوم جميعا لا يحصون كثرة ... وجوههم مسودة و أعينهم مزرقة، و كل واحد منهم مصفود مشدود إلى جانب من الصخرة. موكل بكل واحد منهم ملك و هم ينادون: يا محمد! و الربانية تضرب وجوههم و تقول لهم: كذبتم ليس محمد لكم ولا أنتم له. فقلت له: جعلت فداك من هؤلاء؟ فقال لي: ذاك الجبن و الطاغو، و ذاك الترجش (قرمان)، و ذاك اللعين ابن اللعين، ولم يزل يعدهم بأسمائهم كلهم من أولهم إلى آخرهم حتى أتى على أصحاب السقيفة و بني الأزرق والأوزاع من آل أبي سفيان و آل مروان جدد الله عليهم العذاب بكرة و أصيلا ثم قال للصخرة: إنطبقي عليهم إلى الوقت المعلوم.

و عيون المعجزات: ص 96 – روي عن محمد بن الفضل، عن داود الرقي قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: حدثني عن أعداء أمير المؤمنين عليه السلام و أهل بيت النبوة صلوات الله عليهم . فقال: الحديث أحب إليك أم المعايته ؟ قلت: المعاينة، فقال لأبي ابراهيم موسى عليه السلام: إتني بالقضيب. فمضى و احضره إياه فقال له: يا موسى! إضرب به الأرض و أرهم أغداء أمير المؤمنين عليه السلام و أعداءنا. فضرب به الأرض ضربة فانشقت الأرض عن بجر أسود، ثم ضرب البحر بالقضيب فانطلق عن صخرة سوداء، فضرب الصخرة فانفتح منها باب، فإذا بالقوم جميعا لا يحصون لكثرتهم و وجوههم مسودة و أعينهم زرق، كل واحد منهم مصقد مشدود في جانب من الصخرة و هم ينادون: يا محمداه! و الزبانية تضرب وجوههم و يقولون لهم : كذبتم ليس محمد لكم ولا أنتم له. فقلت له: جعلت فداك من هؤلاء ؟ فقال : المجبت و الظاغوث و الترجش و العين من العين. ولم يزل يعددهم كلهم من أولهم إلى آخرهم حتى أتى على أصحاب السقيفة و أصحاب الفتنة و بني الأزرق و الأوزاغ و بني أمية جده الله عليهم

ص: 401

العذاب بكرة وأصيلا. ثم قال عليه السلام للصخرة: إِنْطَبَقِي عَلَيْهِمْ إِلَى اَلْوَقْتِ اَلْمَعْلُومِ. و دلائل الإمامة: ص 299 ح 88/252و نوادر المعجزات في مناقب الأئمة الهداة عليهم السلام : ص 148 ح 16 و چاپ دیگری ص304 - أخبرني أبو الحسين محمد بن هارون، عن أبيه، قال: حدثني أبو علي محمد بن همام قال: حدثني أحمد بن الحسين المعروف بابن أبي القاسم، قال: حدثني أبي، عن الحسن بن علي الحراني، عن محمد بن حمران، عن داود بن کثیر الرقي، قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: حدثني عن القوم. فقال: الحديث أحب إليك أم المعايته ؟ فقلت: المعاينة. فقال لأبي الحسن موسى عليه السلام: انطلق قائتني بالقصبة. فأتي بها، فضرب بها الأرض ضربة، فانشقت عن بحر أسود، فضربها، فانفتحت عن باب، فإذا بهم و وجوههم مسودة، و أعينهم مزرقة، و كل واحد منهم مشدود إلى جنب صخرة، موكل بكل واحد منهم ملك، و هم ينادون، و الملائكة تضرب وجوههم، و يقولون: كذبتم ليس لكم محمد. فقلت: جعلت فداك، من هؤلاء؟ فقال: ابن الجمل و زفر و نعثل و اللعين. ثم قال: انطبق عليهم إلى الوقت

35-بحار الانوار:ج98ص149.

36-بحار الانوار:ج98ص182

37-بحار الانوار:ج98ص375

38-بحار الانوار:ج98ص142

39-سوره(17)الاسراء ایه65.

40-من لایحضره الفقيه : ج4 ص 417 ح 5909، الخصال: ج1 ص 216 ح40، معاني الأخبار: ص400،باب التوادر ح60، روضة الواعظين: ج2 ص 462، الإختصاص: ص 219 بعضی از آن.

41-تفسيرالعياشي: ج2 ص300 ح 108. از آن: بحارالأنوار: ج100 ص294 ب8 ح 48 و تفسيرالعياشي: ج2 ص 299 ح 102. از آن: بحارالأنوار: ج 101 ص 136 ب8 ح5 وج57 ص 342

ص: 402

ب41ح25.

42- الكافي: ج5 ص 501 باب القول عند دخول الرجل بأهله ... ح از امام محمدباقر علیه السلام.

43- ثواب الأعمال: ص 263، المحاسن: ج1 ص107 ح95. ر.ک: تفسير العياشي: ج 2 ص 299

ح104 و ج2 ص 299 ح 102 و ج2 ص300 ح 108.

44- الكافي: ج5 ص 503 باب القول عند الباه و... ح6 ، تفسير العياشي: ج2 ص300 ح 108، عوالي اللآلي: ج3 ص 306 ح 117.

45- سوره (16) النحل آیه100.

46- سوره (7) الأعراف آیه 173.

47- الكافي: ج1 ص132 باب العرش والكرسي ... ح7 وج412/1 باب نادر ... ح42 و ....

48- سوره (13) الرعد آیات20-22.

49 - تأويل الآيات: ص 238، بحارالأنوار: ج 2 ص 401 ب67 ح130.

50- سوره (2) آیه 186.

51- تفسيرالعياشي: ج1 ص82 ح191. از آن: بحارالأنوار: ج36 ص 99 ب 39 ح 41. ر.ک: المناقب:

ج3 ص 103.

52- سوره (72) الجن آیه 17.

53 - تفسيرالقمي: ج2 ص391 ب72. از آن: مختصر البصائر: ص 198 و بحارالأنوار: ج 5 ص 234

ب10 ح 9، تفسيرفرات: ص 509 ح 509 - 665 ، نور الثقلين : ج5 ص 438 ح 31.

54- علل الشرائع: ج1 ص142 ب120 ح 7، بحارالأنوار: ج 18 ص 88 ب9 ح6 و ج39 ص174

ب83 ح16 و ج 27 ص 101 ب5 ح20 وج60 ص 236 ب 3 ح80.

55- المحاسن: ج2 ص332 ح 97. از آن: بحارالأنوار: ج 18 ص 88 ب9 ح5 و ج39 ص166

ب 83 ح5 وج60 ص215 ب3 ح50.

ص: 403

56-تفسيرفرات الكوفي: ص 147 ح 147- 185. از آن: بحارالأنوار: ج60 ص 208 ب3 ح43، المناقب: ج2 ص 248. از آن: بحارالأنوار: ج 39 ص 178 ب 83 ح 21

57-تفسيرفرات الكوفي: ص 242 ح 242-328 ، از مخالفين: شواهد التنزيل: ج1 ص 451 ح478.

58-الفضائل: ص 155.

59-بحارالأنوار: ج 39 ص 171 ب 83 ح10 از کشف الیقین از کتاب الأربعين ابن أبي الفارس.

60-المناقب، ج2 ص 249 - تاريخ الخطيب و کتاب التطنزي بإسنادهما عن ابن جريح، عن مجاهد، عن ابن عباس و بإسناد الخطيب عن الأعمش، عن أبي وائل، عن أبي عبد الله، عن علي بن أبي طالب عليه السلام و في إبانة الحركوشي بإسناده عن الضحاك، عن ابن عباس وقد رواه القاضي أبو الحسن الأشناني عن إسحاق الأحمر و روی من أصحابنا جماعة منهم أبو جعفر بن بابویه في الإمتحان ولفظ الحديث للخرگوشي: .... از آن: بحارالأنوار: ج 39 ص179 ب 83 ح 22.

61-شواهد التنزيل: ج1 ص 449 ح476.

62-سوره (43) الزخرف آیه 37 و 38.

63-الكافي: ج1 ص 201 باب نادر جامع في فضل الإمام ... ح 1، الإحتجاج: ج2 ص435 ،الغيبة، النعماني: ص 221 ب13 ح6، كمال الدين: ج2 ص 678 ب58 ح32، الأمالي، الصدوق: ص 667 المجلس 97 ج1، معاني الأخبار: ص 98 2، عیون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص220 ب20 ح1.

64-سوره (5) النساء آیات 117-119.

65-سوره (15) الحجر آیه40، سوره (38) ص آیه 83.

66-سوره (7) الأعراف آیه 31.

67-سوره (34) سبأ آیه 15.

68-سوره (8) الأنفال آیه 12.

ص: 404

69-تفسيرفرات: ص 153 ح190. از آن: بحارالأنوار: ج 36 ص 176 ب 39 ح 167.

70-تفسيرالعياشي: ج2 ص50ح25. از آن: بحارالأنوار: ج36 ص 176 ب 39 ح168.

71-الكافي: ج1 ص 158 باب الجبر و القدر و... ح5.

72-الكافي: ج2 ص 323 باب البذاء ح3. ر.ک: الرهد: ص7 باب الصمت إلا بخير ... ح12، تفسيرالعياشي: ج2 ص 299 ح 105، تحف العقول، ص 44.

73-من لایحضره الفقيه: ج4 ص 417 ح 5909، الخصال: ج1 ص 216 ح40، معاني الأخبار: ص400ح60، الإختصاص: ص 219، بعضی از آن در روضة الواعظين: ج2 ص 462.

74-تحف العقول، ص174. از آن: بحارالأنوار: ج 74 ص417 ب15 ح 38، بشارة المصطفى:ص28. از آن: بحارالأنوار: ج 74 ص 274 ب11 ح1.

75-سوره (6) الأنعام آیه 28 و 29.

76-سوره (30) الروم آیه20.

77-سوره (42) الشوری آیه 53.

78-سوره (69) الحاقة آیه 45.

79-سوره (93) الضحی آیه 7-9.

80-يَقُولُ: أَغَنَّاكَ بِأَنَّ جَعَلَ دُعَاءُكَ مُسْتَجَابًا»(1)

81-تفسير القمي: ج 3 ص 427 به سند خود از زراره .

82-سوره (10) یونس عليه السلام آیه 95.

83-در تفسير العياشي آمده: نبيه.

84-سوره (3) آل عمران آیه 62.

85-تفسير العياشي: ج2 ص 128، علل الشرائع: ج1 ص 129 ب107 ح1 به سند خود از امام جواد عليه السلام در تفسیر آیه مانند فرمایش امام هادی علیه السلام در حديث قبل را نقل

ص: 405


1- الإحتجاج على أهل اللجاج: ج2 ص 429.

کرده. تفسير شريف البرهان: ج4 ص 831 ح9545/{3} از کتاب الإختصاص شیخ مفید به سندش از امام هادی علیه السلام با اختلافی روایت نموده .

86-سوره (10) يونس عليه السلام آیه 96.

87-بحارالأنوار: ج 17 ص 82 ب 15 ح6 وج36 ص94 ب 39 ح 25 و تأويل الآيات الظاهرة: ص 226، از تفسیر شریف القمي: ج1 ص316 به سندش از امام جعفر صادق عليه السلام.

88-سوره (65) الطلاق ایه2.

89-سوره (11) هود عليه السلام آیه50.

90-علل الشرائع: ج1 ص 179 ح4 به سندش از امام محمدباقر عليه السلام. از آن: بحارالأنوار: ج43 ص 13 ب2 ح9علامه مجلسی گوید: مانند این روایت را شيخ هاشم در مصباح الأنوار نقل کرده.

91-سوره (55) الرحمان آیه30.

92-بحارالأنوار: ج 27 ص 29 ب13 ح1 از بصائرالدرجات.

93-بحارالأنوار: ج 26 ص91ب3 ح14 از دوکتاب شریف بصائرالدرجات و الإختصاص

94-الكافي: ج1 ص255 ح 3.

95-الكافي: ج1 ص255 ح4.

96-بحارالأنوار ج26 ص91 ب3 ح 10 از بصائر الدرجات.

97-بحارالأنوار: ج 26 ص 94 ب 3 ح 28 از بصائرالدرجات به دو سند .

98-بحارالأنوار: ج 26 ص91 ب 3 ح10 از بصائر الدرجات

99-همان.

100-الكافي: ج1 ص 254 ح1، بحارالأنوار: ج 26 ص91 ب3 ح 8 از بصائر الدرجات مانند آن .

101-الكافي: ج1 ص254 ح 2، بحارالأنوار: ج26 ص89 ب 3 ح6 از بصائرالدرجات مانند ان.

ص: 406

102-الكافي: ج1 ص 254 ح 2.بحارالأنوار: ج 26 ص89 ب3 ح 6 از بصائرالدرجات.

103-الكافي: ج1 ص 254 ح 3.

104-بحارالأنوار: ج 26 ص91 ب 3 ح7 از بصائرالدرجات.

105-بحارالأنوار: ج 26 ص91 ب 3 ح9 از بصائرالدرجات.

106-بحارالأنوار: ج 26 ص 97 ب3 ح 36 از بصائرالدرجات .

107-سوره (44) الدخان آیه 5.

108-الكافي: ج1 ص 248 ح 3، تفسیر نورالثقلين: ج4 ص 215 ح90، بحارالأنوار: ج25 ص 79 ب3 ح 66.

109-در احادیث بسیاری از علم مستأثر خدای تعالی سخن گفته شده و ما در این جا به ذکر دو حديث از آن ها بسنده می کنیم در الكافي: ج1 ص230 باب ما أعطي الأئمة عليهم السلام من إسم الله الأعظم... ح1 به سندش از امام محمدباقر عليه السلام نقل می کند که حضرت فرمودند: إِنَّ اِسْمَ اَللَّهِ اَلْأَعْظَمَ عَلَى ثَلاَثٍ وسَبْعِينَ حَرْفاً وَ إِنَّمَا كَانَ عِنْدَ آصَفَ مِنْهَا وَاحِدٌ فَتَكَلَّمَ بهِ فَخُسِفَ بِالْأَرْضِ مَا بَيْنَهُ وبَيْن سَرِيرِ بِلْقِيسَ حَتَّى تَنَاوَلَ اَلسَّرِيرَ بِيَدِهِ ثُمَّ عَادَتِ الْأَرْضُ كَمَا كَانَتْ أَسْرَعَ مِنْ طَرْفَةِ عَيْنٍ وَ نَحْنُ عِنْدَنَا مِنَ الإِسْمِ الأَعْظَمِ اِثْنَانِ وسَبْعُونَ حَرْفاً وَ حَرْفٌ وَاحِدٌ عِنْدَ اَللَّهِ تَعَالَي اسْتَاثَرَ بِهِ فِي عِلمِ الغَيبِ عِندَهُ ولا حَولَ ولا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ العَلِيِّ العَظِيمِ. به راستی نام اعظم خدا، هفتاد و سه حرف است و همانا یک حرف از آن را آصف داشت و آن را به زبان آورد و زمین میان او و تخت بلقيس (از بیت المقدس تا صنعاء یمن، در حدود دو ماه راه) فرو رفت و به هم درنوردید تا آن تخت به دستش رسید و سپس زمین به حال خود برگشت، این کار در کمتر از یک چشم بر هم زدن انجام شد. هفتاد و دو حرف از اسم اعطم نزد ما است و یک حرف از آن مخصوص خدا است که برای خویش در علم غیب برگزیده ولا حول ولا قوة

ص: 407

الا بالله العلى العظيم و در همان کتاب حدیث 3 به سند خود از امام على الهادی علیه السلام نقل می کند که حضرت فرمودند: اِسْمَ اَللَّهِ اَلْأَعْظَمُ ثَلاَثَةٌ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً كَانَ عِنْدَ آصَفَ حَرْفٌ فتكلم بهِ فَانْخَرَقَتْ لَهُ الْأَرْضُ فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ سَبَإٍ فَتَنَاوَلَ عَرْشَ بِلْقِيسَ حَتَّى صَيَّرَهُ إِلَى سُلَيْمَانَ ثُمَّ انْبَسَطَتِ اَلْأَرْضُ فِي أَقَلَّ مِنْ طَرْفَةِ عَيْنٍ وَ عِنْدَنَا مِنْهُ اِثْنَانِ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً وَ حَرْفٌ عِنْدَ اَللَّهِ مُسْتَاثربهُ فِي عِلْمِ اَلْغَيْب. اسم اعظم خدا هفتاد و سه حرف است. آصف یک حرف داشت و آن یک حرف را به زبان آورد و زمین میان او تا سبأ (در يمن) شکافت و تخت بلقیس را در بر گرفت و به سلیمان رسانید و سپس در کمتر از یک چشم به هم زدن ، زمین باز شد و به حال خود برگشت. هفتاد و دو حرف آن نزد ما است و یک حرف مخصوص خداست که در علم غیب آن را ویژه خود ساخته. وبحارالأنوار: ج5 ص 176 ب 3 ح10 از کشف الغمة از کتاب الدلائل حمیری آورده است.

110-سوره (17) الإسراء آیه 75.

111-تفسیر نورالثقلين : ج 3 ص 198 ح362.

112-کمال الدین و تمام النعمة: ج2 ص 409 ب38 ح 8 به سند خود از موسی بن جعفر بن وهب بغدادی از امام حسن زکی عسکری علیه السلام.

113-الكافي: ج3 ص 317 باب قراءة القرآن ... ح 28 به سند خود از ابن مسلم.

114-تهذیب الأحکام: ج2 ص 146ب9 ح31 به سند خود از ابن مسلم.

115-سوره (1) فاتحة الكتاب آیه 6.

116-مستدرك الوسائل: ج4 ص 221 ب50 ح4543-4.

117-بحارالأنوار: ج 89 ص 252 ب29 از تفسير الإمام .

118-سوره (66) التحريم آیه 2.

ص: 408

119-سوره (66) التحريم آیه 3.

120-سوره (9) التوبه آیه 43.

121-سوره (16) التحريم آيه94.

122-سوره (3) آل عمران آیه 94.

123-سوره (5) المائده آیه 68.

124-سوره (3) آل عمران آیه 45.

125-رجال النجاشی:(تحقیق السید موسی الشبیری قم)ص322،ش879.

126-كذا. و في مورد آخر: کتاب خبر غدیر خم و شرح أمره، تصنيفه. فهرسة كتب الشيعة و اصولها، تحقيق السيد عبد العزيز الطباطبائي، قم، 1420، ص424، ش 655

127-عمدة عيون صحاح الأخبار، ص 157 (قم، 1412).

128-المنقذ من الضلال: ص 106 ش 715.

129-بناء المقالة الفاطمية في نقض الرسالة العثمانية، (چاپ موسسة آل البيت، قم، 1411)، صص 299-300.

130-اليقين، ص 215.

131-إقبال الاعمال: ج2 ص248.

132-همان: ج2 ص 248.

133-الطرائف: ص 142 و بنگرید: ص 154 (قم، 1400).

134-تذكرة الحفاظ ، (چاپ بیروت دارالکتب العلمية): ج2 ص 713.

135-طرق حديث من کنت ...: ص 62 ش 61.

136-البداية والنهاية: ج11-12، ص167، ذیل حوادث سال 310.

137-تهذیب الکمال:ج20ص484.

ص: 409

138-در فتح الباري: ج 7 ص 61 - بدون اشاره به کتاب طبری می نویسد: و أوعب من جمعه مناقبه(يعني عليا) من الأحاديث الجياد النسائي في كتاب الخصائص؛ وأما حديث من كنت مولاه فعلي مولاه، فقد أخرجه الترمذي و التائي و هو كثير الطرق جدا، وقد استودعها ابن عقدة في كتاب مفرد؛ و كثير من أسانيدها صحاح و حسان.

139-تهذيب التهذيب: ج 7 ص297 (بیروت، دارالفکر). نسخه ای از کتاب ابن عقده تحت عنوان «جمع طرق حديث الغدير» در اختیار ابن حجر بوده است. بنگرید: مقالات تاریخی، دفتر ششم، مقاله منابع تاریخ ابن حجردر الإصابة: ص 363.

140-بحارالأنوار: ج 11 ص187ح 42 از تفسیر العياشي.

141-بحارالأنوار: ج 24 ص 351 ح 65 از الكافي الشريف.

142-عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص306 ب28 ح67 به سند خود از عبدالسلام بن صالح الهروي. معاني الأخبار: ص 124 باب معنى الشجرة التي أكل منها آدم و حواء ... حديث1 به سند خود مانند العيون . از هردو: بحارالأنوار: ج11 ص 164 ب3 ح 9.

143-بحارالأنوار: ج 11 ص 164.

144-عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص 306 ب28 ح 67 به سند خود از عبد السلام بن صالح الهروي. و معاني الأخبار: ص124 باب معنى الشجرة التي أكل منها آدم و حواء ... حديث1 به سند خود مانند العيون. از هردو: بحار الأنوار: ج 11 ص 164 ب 3 ح9.

145-التبيان في تفسير القرآن : ج1 ص158- وروي عن علي عليه السلام أنه قال: شجرة الكافور. و مجمع البيان في تفسير القرآن: ج1 ص195 و نهج البيان عن كشف معاني القرآن: ج1 ص 124 و ج2 ص324. و الكشف و البيان عن تفسير القرآن: ج1 ص182 و معالم التنزيل في تفسير القرآن: ج1 ص 105 و زاد المسير في علم التفسير: ج1 ص55 و البحر المحيط في التفسين جا ص 256.

ص: 410

146-بحار الانوار:ج11 ص164.

147-بحار الأنوار: ج 11 ص 172 ب3 ح 19 از معاني الأخبار: أحمد بن الهيثم، عن ابن زكريا القطان،عن ابن حبيب، عن ابن بهلول، عن أبيه، عن محمد بن سنان، عن المفضل قال: قال أبو عبد الله عليه السلام:.

148-بحار الأنوار: ج11 ص78 ب4 ح8 از عیون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص195 ب15 ح1- تميم القرشي، عن أبيه، عن حمدان بن سليمان، عن علي بن محمد بن الجهم، قال: حضرت مجلس المأمون و عنده الرضا علي بن موسى عليهما السلام فقال له المأمون: يا بن رسول الله ! أليس من قولك أن الأنبياء معصومون ؟ قال: بلى. قال: فما معنى قول الله عزوجل: «وَ عُصِيَ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوِيَ»؟ فقال عليه السلام:.

149-بحار الأنوار: ج14 ص401 ب 26 ح 15 و ج46 ص 39 ب3 ضمن حديث 34 و ج61 ص52 ب1 ح31 از مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: ج4 ص 138- وفي حديث أبي حمزة الثمالي قال: دخل عبد الله بن عمر علی زین العابدين عليه السلام وقال: يا ابن الحسين! أنت الذي تقول:.

150-بحار الأنوار: ج 26 ص 333 ب7 ح16 از تفسیر فرات بن إبراهيم: ص 264 ح 359 - محمد بن أحمد بن إبراهيم الكوفي معنعنا، عن جعفر بن محمد، عن أبيه، عن جده، عن آبائه عليهم السلام، قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله:.

151-سوره (7) الأعراف آیه 23.

152-سوره (2) آیه 37.

153-سوره (7) الأعراف آیه 21.

154-سوره (20) آیه 121.

155-سوره (2) آیه 39: «وَقُلْنَا يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلَا مِنْهَا رَغَدًا حَيْثُ شِئْتُمَا

ص: 411

وَلَا تَقْرَبَا هَٰذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ»ص: 410سوره (7) الأعراف آیه 20: «وَيَا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ فَكُلَا مِنْ حَيْثُ شِئْتُمَا وَلَا تَقْرَبَا هَٰذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ» . سوره (7) الأعراف آیه 23: «فَدَلَّاهُمَا بِغُرُورٍ ۚ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ ۖ وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَكُمَا عَنْ تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُلْ لَكُمَا إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمَا عَدُوٌّ مُبِينٌ»..

156-سوره (7) الأعراف آیه 23.

157-تفسير القمي: ج1 ص225- حدثنا أحمد بن إدريس، أخبرنا أحمد بن محمد، عن ابن أبي عمير،عن بعض أصحابه، عن أبي عبد الله عليه السلام. و تفسير العياشي: ج2 ص 11 12- عن بعض أصحابنا، عن أبي عبد الله عليه السلام في قول الله : « فَبَدَّتْ لَهُمَا سُوَاتُهُمَا » قَالَ: كانَت سُوَاتُهُمَا لَا تَبْدُو لَهُمَا فَبَدَتْ، يَعْنِي كَانَ مِنْ دَاخِلِيٍّ. البرهان في تفسير القرآن: ج2 ص524 ح3805 و بحار الأنوار: ج 11 ص160 ب3 ح1 از تفسير القمي. البرهان في تفسير القرآن: ج 2 ص525 ح 3811 و بحار الأنوار: ج 11 ص 189 ب 3 ح46 از تفسير العياشي.

158-سورہ (46) الأحقاف آیه 16.

159-الإختصاص: ص 264- محمد بن جعفر المؤدب، عن أحمد بن أبي عبد الله، عن أبيه، عن الحسن بن علي بن فضال، عن عمر بن أبان، عن بعضهم، قال:.

160-ثواب الأعمال و عقاب الأعمال: ص 85- ... عن الحسين بن محمد القتي، عن أبي الحسن الرضا عليه السلام قال:.

161-بحار الأنوار: ج 25 ص 16 ب1 ح30 من کتاب ریاض الجنان، لفضل الله بن محمود الفارسي بحذف الأسانيد، عن أنس بن مالك قال: بينا رسول الله صلى الله عليه و آله صلى صلاة الفجر ثم استوى في محرابه کالبدر في تمامه فقلنا: یا رسول الله ! إن رأيت أن تفسر لنا هذه

ص: 412

الآية قوله تعالى: «فاولئكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مّنَ النَّبِيّينَ وَالصّدّيقينَ وَالشُّهَداءِ وَ الصّالِحينَ» فقال النبي صلى الله عليه و آله: أَمَّا اَلنَّبِيُّونَ فَأَنَا وَ أَمَّا اَلصِّدِّيقُونَ فَعَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ أَمَّا اَلشُّهَدَاءُ فَعَمِّي حَمْزَةُ وَ أَمَّا اَلصَّالِحُونَ فابتنِي فَاطْمُهِ. فَنَهَضَ اَلْعَبَّاسُ مِنْ زاوِيَةِ اَلْمَسْجِدِ إلى بَيْنِ يَدَيْهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَقَالَ يَا رَسولَ اللَّهِ أَلِسْتُ أَنَا وأَنْتَ وعَلِيٌ وفَاطِمَةُ والحَسَنُ وَالحُسَيْنُ مِن يَنْبُوعٍ وَاحِدٍ قَالَ صلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَمَا وَرَاءَ ذَلِكَ يَا عَمَّاهْ قَالَ لِأنَّكَ لَم تَذكُرني حينَ ذَكَرْتَهُم وَلَم تُشَرِّفني حِينَ شَرَّفْتَهُم فَقَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَا عَمَّاهْ أَمَّا قَوْلُكَ أَنَا وأَنْتَ وَ عَلِيٌ وَ الحَسَنُ والحُسَيْنُ مِن يَنْبُوعٍ وَاحِدٍ فَصَدَقْتَ وَ لَكِنْ خَلَقَنا اللَّهُ نَحْنُ حَيْثُ لا سَمَاءَ مَبْنِيَّةٌ ولا أَرْضٌ مَدْحِيَّةٌ وَ لا عَرْشٍ ولا جَتَّةٍ ولا نَارِكَنَا نُسَبِّحُهُ حِينَ لاَ تَسْبِيحَ وَ نُقَدِّسُهُ حِينَ لاَ تقديس فَلَمَّا أَرَادَ اَللَّهُ بَدْءَ اَلصَّنْعَةِ فَتَقَ نُورِي فَخَلَقَ مِنْهُ اَلْعَرْشَ فَنُورُ اَلْعَرْشِ مِنْ نُورِي وَ نُورِي مِنْ نُورِ اللَّهِ وَ أَنَا أَفْضَلُ مِنَ العَرْشِ ثُمَّ فَتَقَ وابنُ أبي طالِبٍ فَخَلَقَ مِنْهُ الْمَلائِكَةَ فَنُورُ اَلْمَلائِكَةِ مِنْ نُورِ ابْنِ أَبِي طَالِبٍ فَنُورُ اَلْمَلاَئِكَةِ مِنِ اِبْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ نُورَابَنُ أَبِي طَالِبٍ مِنْ نُورِ اَللَّهِ وَ نُورُ اِبْنِ أَبِي طَالِبٍ أَفْضَلُ مِنَ اَلْمَلاَئِكَةِ وَ فَتَقَ نُور ابتني فَاطِمَةَ مِنْهُ فَخَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْض وَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ مِنْ نُورِ اِبْنَتِي فَاطِمَةَ وَ نُورُ فَاطِمَةَ مِنْ نُورِ اَللَّهِ وَ فَاطِمُهُ أَفْضَلُ مِنَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ ثُمَّ فَتَقَ نُورَالْحَسَنَ فَخَلَقَ مِنْهُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ فَنُورُ الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ مِن نُورِ الحُسَينِ مِن نُورِ اللَّهِ وَالحُسَينِ أَفْضَلُ مِنَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ ، ثُمَّ فَتَقَ نُورِ الْحُسَيْنِ فَخَلَقَ مِنْهُ الْجَنَّةِ وَ الْحُورِ الْعِينِ فَنُورُ الْجَنَّةِ وَ الْحُورِ الْعِينِ مِنَ نُورِ الْحُسَيْنِ وَ نُورُ الْحُسَيْنِ مِنْ نُورِ اللَّهِ وَ الْحُسَيْنِ أَفْضَلَ مِنَ الْجَنَّةِ وَ الْحُورِ الْعِينِ ، ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الظَّلَمَةِ بِالْقُدْرَةِ فَارْسُلْهَا فِي سَحَائِبِ الْبَصَرِ فَقَالَ اَلْمَلاَئِكَهُ سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّنَا مُد عَرَفْنَا هَذِهِ اَلأَشباحَ مَا رَأَيْنَا سُوءاً فَبِحُرْمَتِهِمْ إِلاَّ كَشَفْتَ مَا نَزَلَ بِنَا فَهُنَالِكَ خَلَقَ اَللَّهُ تَعالَى قَنَادِيلَ اَلرَّحْمَةِ وعَلَّقَها عَلَى سُرَادِقِ اَلْعَرْشِ فَقَالَ إِلَهَنَا لِمَنْ هَذِهِ الفضيله وَ هَذِهِ الْأَنْوَارِ ؟ فَقَالَ : هَذَا نُورُ أُمَّتِي فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ فَلِذَلِكَ سمیت أُمَّتِي الزَّهْرَاءِ لِأَنَّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِينَ بِنُورِهَا ظَهَرْتَ وَ هِيَ ابْنَةُ

ص: 413

نَبِيٍّ وَ زَوَّجَهُ وَصِيِّي وَ حُجَّتِي عَلَى خَلْقِي أُشْهِدُكُمْ یا مَلَائِكَتِي أَنِّي قَدْ جَعَلَهُ ثَوَابِ تسبیحکم وَ تقديسکم لِهَذِهِ الْمَرْأَةِ وَ شيعتها إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ. فَعِنْدَ ذَلِكَ نَهَضَ الْعَبَّاسُ إِلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ قَبَّلَ مَا بَيْنَ عَيْنَيْهِ وَ قَالَ : يَا عَلِيُّ ! لَقَدْ جَعَلَكَ اللَّهِ حُجَّةُ بَالِغَةً عَلَى الْعِبَادُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ.

162-در کتاب های مخالفین:تاريخ الأمم و الملوک طبری: ج5 ص 446 و 447: قال أبو مخنف: حدثني سليمان بن أبي راشد، عن حميد بن مسلم الأزدي، قال: ... و كأني أنظر إلى امرأة خرجت مسرعة، كأنها الشمس الظالعة، تنادي: يا أخیاه! و یا ابن أخیاه! قال: فسألت عليها. فقيل: هذه زینب ابنة فاطمة ابنة رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم، فجاءت حتى أكبت عليه، فجاءها الحسين فأخذ بيدها فردها إلى الفسطاط، و أقبل الحسين إلى ابنه، و أقبل فتيانه إليه، فقال: إحملوا أخا ، فحملوه من مصرعه حتى وضعوه بين يدي الفسطاط الذي كانوا يقاتلون أمامه. مقاتل الطالبيين أبو الفرج الأموي: ص 76 و 77: ثم قال حميد: و كأني أنظر إلى امرأة خرجت مسرعة كأنها الشمس الطالعة تنادي: يا حبيباه ! يا ابن أخاه! فسألت عنها، فقالوا: هذه زينب بنت علي بن أبي طالب. ثم جاءت حتى انكبت عليه، فجاءها الحسين، فأخذ بيدها إلى الفسطاط .... از آن: البحار: ج 45 ص 45، العوالم : ج 17 ص 287 و 288. مقتل الحسين عليه السلام، الخوارزمي: ج2 ص31: قال حميد بن مسلم: لكأني أنظر إلى امرأة خرجت مسرعة كأنها الشمس طالعة تنادي بالويل والثبور، تصيح: وا حبيباه! وا ثمرة فؤاداه! وا نور عيناه ! فسألت عنها، فقيل: هي زينب بنت علي. ثم جاءت حتى انكبت عليه، فجاء إليها الحسين حتى أخذ بيدها و ردها إلى الفسطاط .... المنتظم، ابن الجوزي: ج5 ص.34: و خرجت زینب بنت فاطمة تنادي: یا أخاه ! يا ابن أخاه! وأكبت عليه، فأخذ بيدها الحسين، فردها إلى الفسطاط .و در کتب شیعه:

ص: 414

الإرشاد: ج2 ص 107: و خرجت زینب أخت الحسين عليه السلام مسرعة تنادي: يا أخاه ! وابن أختاه! وجاءت حتى أكبت عليه، فأخذ الحسين عليه السلام برأسها، فردها إلى الفسطاط .... از آن: إعلام الوری: ص 242 و نفس المهموم، ص 312 و تظلم الزهراء عليها السلام: ص 195 . اللهوف: ص 114 و 115 - قال الراوي: و خرجت زینب بنت علي عليه السلام تنادي: يا حبيباه ، يا ابن أخاه وجاءت فأكبت عليه، فجاء الحسين عليه السلام، فأخذها و ردها إلى النساء .... و مانند آن: تظلم الزهراء: ص195. مثير الأحزان: ص36- و خرجت زینب أخت الحسين تنادي: يا حبيباه! وجاءت و أكبت عليه، فأخذها الحسين، فردها إلى الفسطاط .... تسلية المجالس: ج2 ص 310- و قال حميد بن مسلم: فكأني أنظر إلى امرأة خرجت مسرعة كأنها الشمس الطالعة، تنادي بالويل والثبور، وتقول: يا حبيباه! یا ثمرة فؤاداه ! يا نور عيناه ! فسألت عنها، فقيل: هي زینب بنت علي عليها السلام، و جاءت، وانكبت عليه، فجاء الحسين عليه السلام، و أخذ بيدها، فردها إلى الفسطاط .... از آن: بحارالأنوار: ج 45 ص 42 - 45 و عوالم العلوم: ج 17 ص285 – 287 والدمعة الساكبة: ج4 ص 329 - 332.

163-تسلية المجالس و زينة المجالس (مقتل الحسين عليه السلام للسيد محمد بن أبي طالب الحسيني الموسوي): ج2 ص331 - قال: ثم إن عمر بن سعد لعنه الله سرح برأس الحسين عليه السلام يوم عاشوراء يوم قتل فيه عليه السلام مع خولی بن يزيد الأصبحي و حمید بن مسلم الأسدي إلى ابن زیاد، ثم أمر برءوس الباقين من أهل بيته وأصحابه فقطعت و سرح بها مع شمر بن ذي الجوشن و قیس بن الأشعث و عمرو بن الحجاج لعنهم الله إلى الكوفة ....

164-الإحتجاج على أهل اللجاج: ج 2 ص 308.

165-سوره (26) الشعراء آیه 220.تفسير القمي: ج2 ص125- حدثني محمد بن الوليد، عن محمد بن الفرات، عن أبي جعفر عليه السلام قال: الَّذِي يَرَاكَ حِينَ تَقُومُ فِي اَلنُّبُوَّةِ وَ تَقَلُّبَكَ فِي اَلسَّاجِدِينَ قَالَ فِي أَصْلاَبِ

ص: 415

اَلنَّبِيِّينَ تَصْحِيحِ إعتقادات اَلْإِمَامِيَّةِ: ص139- فصل في أن آباء النبي صلى الله عليه و آله كانوا موحدین: قال أبو جعفر: في آباء النبي صلى الله عليه و آله: اعتقادنا فيهم أنهم مسلمون . قال الشيخ المفيد: آباء النبي صلى الله عليه و آله إلى آدم عليه السلام كانوا موحدين على الإيمان بالله حسب ما ذكره أبوجعفر رحمه الله و عليه إجماع عصابة الحق. قال الله تعالى: الذي يراك حين تقوم وتقلب في الساجدين، یرید به تنقله في أصلاب الموحدين. و قال نبيه صلى الله عليه و آله: ما زلت أتنقل من أصلاب الظاهرين إلى أرحام المطهرات حتى أخرجني الله تعالى في عالمكم هذا. فدل على أن آباءه كلهم كانوا مؤمنين إذ لو كان فيهم کافر لما استحق الوصف بالظهارة لقول الله تعالى: إما المشركون جش، فحكم على الكقار بالتجاسة فلما قضى رسول الله صلى الله عليه و آله بطهارة آبائه كلهم ووصفهم بذلك دل على أنهم كانوا مؤمنين. تأويل الآيات الظاهرة : ص 393 - روی محمد بن العباس رحمه الله، عن الحسين بن هارون، عن إبراهيم بن مهزیار، عن أخيه، عن علي بن أسباط، عن عبد الرحمان بن حماد المقري، عن أبي الجارود، قال: سألت أبا جعفر عليه السلام عن قول الله عزوجل: وَ تَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدينَ قالَ يُرئ تَقَلُّبَهُ فِي أَصلابِ اَلنَّبِيِّينَ مِنْ نَبِيٍ إِلَى نَبِيٍ حَتَّى أَخْرَجَهُ مِنْ صُلْبِ أَبِيهِ مِنْ نِكَاحٍ غَيْرِ سِفَاحٍ مِنْ لَدُنْ آدَمَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ.

166-الكافي: ج1 ص 441 باب مولد النبي صلى الله عليه و آله و وفاته... ح9- أحمد بن إدريس، عن الحسين بن عبد الله الصغير، عن محمد بن إبراهيم الجعفري، عن أحمد بن علي بن محمد بن عبد الله بن عمر بن علي بن أبي طالب، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: إنَّ اللَّهَ كانَ إذ لا كَانَ فَخَلَقَ الكَانَ والمَكانَ وَ خَلَقَ نُورَ الأَنْوَارِ الَّذِي نُوِّرَتْ مِنْهُ الأَنْوارُ وَ أَجْرى فِيهِ مِنْ نُورِهِ الَّذِي نُوِّرَتْ مِنْهُ الأنوارُ وَ هُوَ اَلنُّورُ اَلَّذِي خَلَقَ مِنْهُ مُحَمَّداً وَ عَلِيّاً فَلَمْ يَزَالاَ نُورَيْنِ أَوَّلَين إِذْ لاَ شَيْءَ كُوِّنَ قَبْلَهُمَا فَلَمْ يَزَالاَ يَجْرِيَانِ طَاهِرَيْنِ مُطَهَّرَيْنِ فِي الأصلابِ الطَّاهِرَةِ حَتَّى اِفْتَرَقَا فِي أَطْهَرَ طاهِرين فِي عَبْدِ اَللَّهِ وَ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِمَا اَلسَّلاَمُ . إثبات الوصية: ص 133- روي عن

ص: 416

سیدنا رسول الله صلى الله عليه و آله أنه قال: كُنْتُ أَنَا وَ عَلَى نُورَةٍ فِي جَبْهَةِ آدَمَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَانْتَقَلْنَا مِنَ الطلاَّبِ الطّاهِرَةِ إِلَى الأَرْحام الْمُطَهَّرَةِ الزَّاكِيَةِ حَتَّى صِرْنَا فِي صُلْبِ عَبْدِ اَلْمُطَّلِبِ قانقسم اَلنُّورُ قِسمينِ فَصَارَ قِسمٌ فِي عَبْدِ اَللَّهِ و قسمَ فِي أبي طَالِبٍ فَتَخَرَّجتُ مِن عَبْدِ اللَّهِ وَ خَرَجَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وهُوَ قَولُ اللّه جلّ وَ عَزَّ الَّذي خَلَقَ مِنَ الماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَصِهراً وَكانَ رَبُّكَ قَديراً. كنز الفوائد: ج1 ص164 فصل في ذكر مولد سيدنا رسول الله صلى الله عليه و آله و وصف شيء من فضله .... و جاء في الحديث عن النبي صلى الله عليه و آله أنه قال: قل بين الأضلاب الظارة إلى الأرحام الظاهرة، نکاحة لا يفاحة. إثبات الوصية: ص 93 - 115 مولد سيدنا محمد صلى الله عليه و آله و سلم... - روی الخاصة والعامة أن الله جل وعلا تا أراد أن يخلق سيدنا محمد أمر جبرئيل عليه السلام ... به تفصیل پدران و مادران حضرت ختمی مرتبت صلى الله عليه و آله و سلم ذکر شده اند و این که آنان همه گی مود و طاهر بوده اند. الأنوار في مولد النبي المختار صلى الله عليه و آله: ص16 الجزء الأول: و روي عن الصادق عليه السلام قال: كانت الروح في رأس آدم مائة عام و ... روایت طولانی است و مانند روایت إثبات الوصية ، پدران و مادران حضرت ختمی مرتبت صلى الله عليه و آله و سلم ذکر شده اند و این که آنان همگی موحد و طاهر بوده اند. جامع الأخبار: ص15 فصل6 في فضائل أصلاب و أرحام التبي و علي صلى الله عليهما و آلهما: روي بإسناد صحيح عن علي بن الحسين بن موسی بن بابويه القمي، قال: حدثني أبو عبد الله جعفر التجار الدوريستي، قال: حدثني أبي محمد بن أحمد، قال: حدثني الشيخ أبو جعفر محمد بن علي بن الحسين بن موسی بن بابويه القتي، و حدثني يحيى بن أحمد بن يحيى، قال: حدثني عبد العزيز بن عبد الصمد، قال: حدثني مسلم بن خالي المكي، قال: حدثني جابر بن عبد الله، قال: سألت رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم عن ميلاد أمير المؤمنين عليه السلام فقال صلى الله عليه و آله و سلم: لَقَدْ سَأَلْتَنِي عَنْ خَيْرِ مَوْلُودٍ وُلِدَ بَعْدِي عَلَى سُنَّة اَلْمَسِيحِ إِنَّ اَللَّهَ خَلَقَنِي وَ عَلِيّاً مِنْ نُورٍ وَاحِدٍ كُنْتُ

ص: 417

فِي جَنْبِ آدَمَ اَلْأَيْمَنِ وَ عَلِيٌ فِي جَنْبِهِ الْأَيْسَرِ نُسَبِّحُ اَللَّهَ وَ نُقَدِّسُهُ إِلَى أَنْ تَقُلْنَا مِنْ صُلْبِهِ إلى الأصْلابِ الطَّاهِرَةِ وَ الْأَرْحامِ الطَّيِّبَةِ إِلَى أَنْ أَوْدَعَنِي فِي صُلْبِ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ عَبْدِ اَلْمُطَّلِبِ وَ خَيرِ رَحِمٍ وَهيَ آمِنَةُ بِنتُ وَهْبٍ وَ أُؤَدِّعُ عَلِيّاً فِي صُلْبِ أَبِي طَالِبٍ وَ رَحِمِ فَاطِمَةَ بِنْتِ أَسَد .... الفضائل، ابن شاذان القمي: ص59 - 59 مولد الإمام علي عليه السلام: أخبرنا الشيخ الإمام العالم الورع الناقل ضیاء الدین شیخ الإسلام أبو العلاء الحسن بن أحمد بن يحيى العطار الهمداني ره في همدان في مسجده في الثاني و العشرين من شعبان سنة ثلاين و ثلاثين وستمائة قال: حدثنا الإمام ركن الدين أحمد بن محمد بن إسماعيل الفارسي قال: حدثنا عمر بن روق الخظابي قال: حدثنا الحجاج بن منهال، عن الحسن بن عمران، عن شاذان بن العلاء قال: حدثنا عبد العزيز عن عبد الصمد، عن سالم، عن خالد بن السري، عن جابر بن عبد الله الأنصاري، قال: سألت رسول الله صلى الله عليه و آله عن ميلاد علي بن أبي طالب عليه السلام فقال: آهِ آهِ سَأَلْتَ عَجَباً يَا جَابِرُ عَنْ خَيْرِ مَوْلُودٍ وُلِدَ بَعْدِي عَلَى سُنَّةِ المَسيحِ إنَّ اللَّهَ تَعَالَى خَلَقَهُ نُورًاً مِنْ نُورِي وَخَلَقَني نُوراً مِن نُورِهِ وَ كِلانا مِن نُورٍ واحِدٍ، ... ثُمَّ إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ نَقَلَنَا مِنْ صُلْبِ آدَمَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِي الْأَصْلَابِ الطَّاهِرَةِ فَمَا نَقَلَنِي مِن صُلْبٍ إِلاَّ تَقل عليّاً مَعِي فَلَمْ نَزَلْ كَذَلِكَ حَتَّى أَطْلَعَنَا اَللَّهُ تَعَالَى مِنْ ظَهْرٍ طَاهِرٍ وَ هُوَ ظَهْرُ عبدالمطلب ثُمَّ نَقَلَنِي مِنْ ظَهْرٍ طَاهِرٍ وَ هُوَ ظَهْرُ عَبْدِ اَللَّه، وَ استَوْدَعَني خَيرَ رَحِمٍ وهي آمِنُهُ فَلَمَّا ظَهَرْتُ ارْتَجَّتِ اَلمَلاَئِكهُ وَ ضَجَّتْ وَقالَتْ إِلَهَنا وَ سَيِّدَنا ما بَالُ وَلِيِّكَ عَلِيٍ لاَ نَراهُ مَعَ النُّورِ اَلْأَزْهَرِ؟ يَعنُونَ بِذلكَ مُحَمَّداً فَقَالَ اَللَّهُ عزّ و جَلَّ إِنِّي أَعْلَمُ بِوَلِيِّي وَ أَشْفَقُ عَلَيْهِ مِنْكُمْ فَاطَّلَعَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلِيّاً مِنْ ظَهْرٍ طَاهِرٍ مِنْ بَنِي هَاشِم، .... إيمان أبي طالب (الحجة على الذاهب إلى كفر أبي طالب عليه السلام): ص 56 - و من ذلك الحديث الذي نقله الثقات و تظافرت به الروايات و هو قول النبي صلى الله عليه و آله: نَقَلْنَا بَيْنَ اَلْأَصْلاَبِ اَلطَّاهِرَةِ إِلَى اَلْأَرْحَامُ اَلزَّكِيَّةُ. و لاشتهار هذا الحديث و كثرة الطرق التي نرويه بهالم نذكر له إسناد و قد يروى عنه عليه السلام بلفظ آخرو هو قوله صلى الله عليه و آله: لَمْ أَزَلْ

ص: 418

أَنْقُلُ مِنْ أصْلابِ الطَّاهِرِينَ إِلَى أَرْحَامِ اَلطَّاهِرَاتِ حَتَّى أُسْكِنْتُ فِي صُلْبِ عَبْدِ اَللَّهِ وَرَحِمٌ آمَنُهُ بَيْتَ وَهْبٍ. و روي عنه أيضا بلفظ آخرو هوقوله صلى الله عليه و آله: يلي الله تعالى يقلني بين أضلاب الظاهرين إلى أزحام المطهرات، حتى أخرجني إلى عاليكم هذا. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج 7 ص 93 - وقوله صلى الله عليه و آله و سلم: نقلنا من الأصلاب الظاهرة إلى الأرحام الزكية. وقوله عليه السلام: إن الله تعالى لم يمسسني بسفاح في أرومتي منذ إسماعيل بن إبراهيم إلى عبد الله بن عبد المطلب. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج14 ص65 - قد نقل التاس کاقة عن رسول الله صلى الله عليه و آله أنه قال: نقلنا من الأصلاب الظاهرة إلى الأرحام التركية. فوجب بهذا أن يكون آباؤه كلهم منهين عن الشرك لأنهم لو كانوا عبدة أصنام لما كانوا طاهرين. الصراط المستقيم: ج1 ص341- عن أبي عمر الزاهد منهم (أي من العامة) في کتاب الياقوت، بلفظ: لم أزل أنا و أنت نركض في الأصلاب الظاهرة ، إلى عبد الله و أبي طالب لم تدسنا الجاهلية بأرجاسها و سفاحها. غرر الأخبار: ص 360 فصل 33 - و روی أبو عمر الزاهد في كتاب الیواقیت و هو من جلائل الكتب عندهم و أفاضلها: إن النبي صلى الله علیه و آله قال: يا علي! لم أزل و أنت نرتكض من الأصلاب الظاهرة المطهرة و الأرحام الحافظة المحفوظة من ظهر آدم إلى بطن حواء صلی الله عليهما، وإلى ظهر عبد الله و بطن آمنة، و ظهر أبي طالب و بطن فاطمة، لم تدسنا الجاهلية بأرجاسها في جهلها و سفهاءها. و قال الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام عقيب رواية هذا الحديث: وَ كُفِيَ بِذَلِكَ لَنَا شَرَفاً وَ فَخْراً وَ سؤددا. روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه (چاپ قدیم): ج01 ص105- و روي عن صفوان، عن أبي بكر الحضرمي في الحسن کالصحیح: الشيخ يفتري على رجل من جاهلية العرب من آباء رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم والحال أنه ورد الروايات المتواترة أنه صلى الله عليه و آله وسلم كان ينقل من الأصلاب الظاهرة إلى الأرحام المطهرة ....

167-الغيبة، التعماني: ص 85 ب4 ح16 - أخبرنا علي بن الحسين قال: حدثنا محمد بن يحيى

ص: 419

العطار بقم قال: حدثنا محمد بن حسان الرازي قال: حدثنا محمد بن علي الكوفي قال: حدثنا إبراهيم بن محمد بن يوسف قال: حدثنا محمد بن عيسى، عن عبد الرزاق، عن زيد الشام، عن أبي عبد الله عليه السلام، و قال محمد بن حسان الرازي: وحدثنا به محمد بن علي الكوفي، عن محمد بن سنان، عن زيد الشام قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: أيهما أفضل الحسن أو الحسين؟ قال: إِنَّ فَضْلَ أَوَّلُنَا يَلْحَقُ فَضْلِ آخِرَنَا ، وَ فَضْلِ آخِرَنَا يَلْحَقُ فَضْلِ أَوَّلِنَا ، فَكُلْ لَهُ فَضْلٍ. قال: فقلت له: جعلت فداك وشع علي في الجواب و الله ما أسألك إلا مرتاد . فقال : *نَحْنُ مِنْ شَجَرَةٍ برأنا اللَّهُ مِنْ طِينَةِ وَاحِدَةً ، فَضَّلَنَا مِنَ اللَّهِ ، وَ عَلَّمَنَا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ، وَ نَحْنُ أُمَنَاءُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ ، وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِينِهِ ، وَ الْحِجَابُ فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ خَلْقِهِ ، أَزِيدُكَ یا زِیدَ؟ قلت: نعم. فقال : خَلَقْنَا وَاحِدٍ ، وَ عَلَّمَنَا وَاحِدٍ ، وَ فَضَّلَنَا وَاحِدٍ ، وَ کلنا وَاحِدُ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ . فقلت: أخبرني بعدتكم. فقال: نَحْنُ إِثْنَا عَشَرَ هَكَذَا حُؤْلُ عَرْشِ رَبِّنَا جَلَّ وَ عَزَّ فِي مُبْتدا خُلِقْنا اَوْلَنا مُحَمَّدٌ وَ اَوْسَطْنا مُحَمَّدٌ وَ اَخَّرْنا مُحَمَّد. بحارالأنوار: ج 25 ص 363 ب 12 ح 23 از المحتضر مانند الغيبة .

168-بحارالأنوار: ج 23 ص 117 ب7 ح32 از نهج البلاغة: قال أمير المؤمنين عليه السلام في خطبته عند ذكر آل النبي صلى الله عليه و آله و سلم : هم موضع سره، ... لَا يُقَاسُ بَالَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَحَدُ ، وَ لَا يُسَوَّى بِهِمْ مَنْ جَرَتْ نِعْمَتُهُمْ عَلَيْهِ أَبَداً، .... و المسترشد في إمامة علي بن أبي طالب عليه السلام: ص399 ح 133- و قال عليه السلام أيضا في خطبة: هلک مِنْ قَارِنٍ حَسَداً ، وَ قَالَ بَاطِلًا ، وَ وَالَى عَلَى عَدَاوَتُنَا أَوْ شَكَّ فِي فَضَّلَنَا ، إِنَّهُ لَا يُقَاسُ بِنَا آلِ مُحَمَّدٍ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَحَدُ ، وَ لَا يُسَوَّى بِنَا مَنْ جَرَتْ نعمتنا عَلَيْهِمْ ، نَحْنُ أَطْوَلَ النَّاسِ أَ غِرَاساً ، وَ نَحْنُ أَفْضَلُ النَّاسِ أَنْفَاساً، .... و کشف الغمة: ج1 ص30- قال علي عليه السلام على منبر الجماعة: نحن أهل بيتي لا يقاس بنا أحد. وعلل الشرائع: ج1 ص 177 ب141 ح22- حدثنا أحمد بن الحسن القطان قال: حدثنا الحسن بن علي بن الحسين السكري قال: حدثنا محمد بن زكريا الجوهري الغلابي البصري قال: حدثنا عثمان بن عمران

ص: 420

قال: حدثنا عباد بن صهيب قال: قلت للصادق جعفر بن محمد عليهما السلام: أخبرني عن أبي ذرأ هو أفضل أم أنتم أهل البيت؟ فقال: يَا ابْنَ صُهَيْبٍ ! كَمْ شُهُورُ السنۃ؟ فقلت: إثني عشر شهرة؟ فقال: و کم الحرم منها؟ قلت: أربعة أشهر. قال: فشهر رمضان منها؟ قلت: لا. قال: فَشَهْرُ رَمَضَانَ أَفْضَلُ أَمِ أَشْهُراً الْحَرَمِ ؟ فقلت: بل شهر رمضان؟ قال: فذلك نحن أهل البيت لا يقاش بنا أحد. و معاني الأخبار: ص 179 ح2- حدثنا أبي رضي الله عنه قال: حدثنا محمد بن يحيى العطار، عن محمد بن أحمد بن يحيى بن عمران الأشعري، عن حمدان بن سليمان، عن أيوب بن نوح، عن إسماعيل الفراء، عن رجل، قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: أليس قال رسول الله صلى الله علیه و آله في أبي ذر رحمة الله عليه: ما أظلت الخضراء ولا أقلي الغبراء على ذي مج أصدق يرث أبي ؟ قال: بلى. قال: قلت: فأين رسول الله و أمير المؤمنين و أين الحسن والحسين ؟ قال : فقال لي: كم الممته شهرة. قال: قلت: إثنا عشر شهرا. قال: كم منها حرم؟ قال: قلت: أربعة أشهر. قال: فشهر رمضان منها؟ قال: قلت: لا. قال: إِنَّ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ لَيْلِهِ أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ ، إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ لَا يُقَاسُ بِنَا أَحَدُ، .... و الإختصاص: ص 12- وعنه ، عن سعد بن عبد الله عن أيوب بن نوح، عن أحمد بن إسماعيل الفراء ، عن رجل قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم في أبي ذر: مَا أَظَلَّتْ الْخَضْرَاءِ وَ مَا أَقَلَّتْ الغبراء أَصْدَقُ لَهْجَةً مِنْ أَبِي ذَرٍّ؟ قال: بلى. قلت: فأين رسول الله و أمير المؤمنين و الحسن و الحسين عليهم السلام؟ قال: فقال لي: كم في الشته شهرة؟ قلت: إثنا عشر شهرا. قال: كَمْ مِنْهَا حَرَامُ؟ قِلَّةُ : أَرْبَعَةُ أَشْهُرٍ . قَالَ : شَهْرُ رَمَضانَ مِنْهَا؟ قِلَّةُ : لَا . قَالَ : إِنَّ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ لَيْلَةً الْعَمَلُ فِيهَا أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ ، إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ لَا يُقَاسُ بِنَا أَحَدُ، ...

169-کامل الزيارات: ص222 ح 17- حدثني أبو عبد الرحمان محمد بن أحمد بن الحسين العسكري و محمد بن الحسن جمیعة، عن الحسن بن علي بن مهزیار، عن أبيه علي بن مهزیار، عن محمد بن أبي عمير، عن محمد بن مروان، عن أبي حمزة الثمالي قال: قال الصادق عليه

ص: 421

السلام: إِذَا أَرَدْتَ اَلْمَسِيرَ إِلَى قَبْرِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السلام أَشْهَدُ أَنَّكَ طُهْرٌ طاهِرٌ مُطَهَّرٌ مِنْ طُهْرٍ طاهِرٍ مُطَهَّرٍ طَهُرَتَ وَ طَهُرَتْ أَرْضٌ أَنْتَ بِها وطَهر حَرَمَكَ، .... من لا يحضره الفقيه: ج2 ص 587 ح3197 - و تقول عند أمير المؤمنين عليه السلام: ... وَ أَشْهَدُ أَنَّ طُهْرٍ طَاهِرٍ مُطَهِّرُ ، مِنْ طُهْرٍ طَاهِرٍ مُطَهِّرُ .... تهذیب الأحکام: ج6 ص 25 ب8 ح 53 - 1- محمد بن أحمد بن داود، عن أحمد بن محمد بن سعيد قال: أخبرنا أحمد بن الحسين بن عبد الملك الأودي قال: حدثنا ذبيان بن حكيم قال: حدثني يونس بن ظبيان، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: إِذَا أَرَدْتَ زِيَارَةَ قَبْرِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ . . . یا مَوْلَايَ ! صَلَّى اللَّهُ عَلَى رُوحِكَ وَ بَدَنِكَ ، طُهْرٍ طَاهِرٍ مُطَهِّرُ ، مِنْ طُهْرٍ طَاهِرٍ مُطَهِّرُ، ....

170-کامل الزيارات: ص 222 ح 17- حدثني أبو عبد الرحمان محمد بن أحمد بن الحسين العسكري ومحمد بن الحسن جمیع، عن الحسن بن علي بن مهزیار، عن أبيه علي بن مهزیار، عن محمد بن أبي عمير، عن محمد بن مروان ، عن أبي حمزة الثمالي قال: قال الصادق عليه السلام: إِذَا أَرَدْتَ الْمَسِيرَ إِلَى قَبْرِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ . . . . . . کنت نُوراً فِي الْأَصْلَابِ الشَّامِخَةِ ، وَ نُوراً فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ ، وَ نُوراً فِي الْهَوَاءِ ، وَ نُوراً فِي السَّمَاوَاتِ الْعُلى ، کنت فِيهَا نُوراً سَاطِعاً لَا يطفا ، وَ أَنْتَ النَّاطِقِ بِالْهُدَى، .... تهذیب الأحکام: ج6ص 113 زيارة الأربعين ...ح201- 17- أخبرنا جماعة من أصحابنا، عن أبي محمد هارون بن موسی بن أحمد التلعکبري، قال: حدثنا محمد بن علي بن معمر، قال: حدثني أبو الحسن علي بن محمد بن مسعدة و الحسن بن علي بن فضال، عن سعدان بن مسلم، عن صفوان بن مهران الجمال، قال: قال لي مولاي الصادق صلوات الله عليه: فِي زِيَارَةِ الْأَرْبَعِينَ تَزُورُ عِنْدَ ارْتِفَاعِ النَّهَارِ وَ تَقُولُ : السَّلَامُ عَلَى وَلِيِّ اللَّهِ . . . أَشْهَدُ أَنَّكَ کنت نُوراً فِي الْأَصْلَابِ الشَّامِخَةِ ، وَ الْأَرْحَامِ الطَّاهِرَةِ ، لَمْ تُنَجِّسْكَ الْجَاهِلِيَّةُ بِأَنْجَاسِهَا ، وَ لَمْ تُلْبِسْكَ الْمُدْلَهِمَّاتُ مِنْ ثِيَابِهَا ، ....

171-سوره (33) الأحزاب آیه 51: «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَحْلَلْنَا لَكَ أَزْوَاجَكَ اللَّاتِي آتَيْتَ أُجُورَهُنَّ وَ

ص: 422

مَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَيْكَ وَبَنَاتِ عَمِّكَ وَبَنَاتِ عَمَّاتِكَ وَبَنَاتِ خَالِكَ وَبَنَاتِ خَالَاتِكَ اللَّاتِي هَاجَرْنَ مَعَكَ وَامْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِيِّ إِنْ أَرَادَ النَّبِيُّ أَنْ يَسْتَنْكِحَهَا خَالِصَةً لَكَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ ۗ قَدْ عَلِمْنَا مَا فَرَضْنَا عَلَيْهِمْ فِي أَزْوَاجِهِمْ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ لِكَيْلَا يَكُونَ عَلَيْكَ حَرَجٌ ۗ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا».

172-بحار الأنوار: ج19 ص301 ب 11: «لاَ أَمْلِكُ إِنَفْسِي نَفْعاً وَ لَا ضَرّاً»، أي جلب نفع ولا دفع ضرر و هوإظهار للعبودية و التبري من ادعاء العلم بالغيوب من قبل نفسه إلا ما شاء الله من ذلك فيلهمني إياه و يوفقني له و لون أعلم الغيب أي لوكنت أعلمه لخالفت حالي ما هي عليه من استكثار المنافع و اجتناب المضار حتى لا يمتني سوء. ويحتمل أن يكون المعنى لو كنت أعلم الغيب من قبل نفسي بغير وحي من الله لكنت أستعمله في جلب المنافع و دفع المضارو لكتي تا كنت أعلمه بالوحي لا جرم أتي راض بقضائه تعالى ولا أسعى في دفع ما أعلم وقوعه علي من المصائب بقضائه تعالى فلا ينافي ما سيأتي أنهم عليهم السلام كانوا يعلمون ما كان وما يكون إلى يوم القيامة.

173-سوره (72) الجن آیه 27 و 28.

174-سوره (18) الكهف آیه 64.

175-سوره (19) آیه100.

176-بصائر الدرجات: ص 422 ب1 ح13 - أحمد بن محمد و محمد بن الحسين، عن الحسن بن محبوب ، عن علي بن رئاب، عن زياد الكناسي، عن أبي جعفر عليه السلام قال: «لَمَّا كَانَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم فِي اَلْغَارِ ومَعَهُ أبوالفَصِيلِ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ إِلَيَّ لاُنْظُرِ اَلْآنَ إِلَى جَعْفَرٍ وَ أَصْحَابِ اَلسَّاعَةِ تَعُومُ بَيْنَهُمْ سَفِينَتُهُمْ فِي اَلْبَحْرِ وَ إِنِّي لَأَنْظُرُ إِلَى رَهْطٍ مِنَ اَلْأَنْصَارِ فِي مَجَالِسِهِمْ مُخْبِتِينَ مُحْتَبِينَ بِأَفْنِيَتِهِمْ فَقَالَ لَهُ أبُو الفَصيلِ أَ تَرَاهُمْ يَا رَسُولَ اَللَّهِ اَلسَّاعَةَ قَالَ نَعَمْ قَالَ فَأَرِنِيهِمْ قَالَ فَمَسَحَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ

ص: 423

عَلَى عَيْنَيْهِ . ثُمَّ قَالَ : انْظُرْ فَنَظَرَ فراهم . فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ : أَ رایتهم ؟ قَالَ : نَعَمْ ، وَ أسرفی فِي نَفْسِهِ أَنَّهُ سَاحِرُ». و بصائر الدرجات: ص 422 ب1 ح14 - حدثنا موسی بن عمر، عن عثمان بن عيسى، عن خالد بن نجيح قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: جعلت فداك ! ستمی رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم أبا بكر الصديق؟ قال: نعم. قال: فكيف؟؟ قال: «حِينَ كَانَ مَعَهُ فِي الْغارِ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيَّ وَ آلِ وَ سَلَّمَ : إِنِّي لَأَرَى سَفِينَةٍ جَعْفَرِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ تَضْطَرِبُ فِي الْبَحْرِ ضَالَّةُ . قَالَ : يَا رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ! وَ إِنَّكَ لتراها ؟ ! قَالَ : نَعَمْ . قَالَ : فتقدر أَنْ ترينيها ؟ قَالَ : أَدْنِ مِنِّي . قَالَ : فَدَنَا ميه فَمَسَحَ عَلَى عَيْنَيْهِ ، ثُمَّ قَالَ : أَنْظُرُ . فَنَظَرَ أَبُو بَكْرٍ فراي السَّفِينَةِ وَ هِيَ تَضْطَرِبُ فِي اَلْبَحْرِ ثُمَّ نَظَرَ إِلَى قُصُورِ أَهْلِ اَلْمَدِينَةِ فَقَالَ فِي نَفسِهِ اَلْآنَ صَدَّقْتُ أَنَّكَ سَاحِرٌ فَقَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صلى اللهُ علي وآل وَسلَمَ اَلصِّدِّيقُ أَنْتَ. و تفسير القمي: ج1 ص290- فإنه حدثني أبي، عن بعض رجاله رفعه إلى أبي عبد الله عليه السلام قال: لَمَّا کان رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي الْغارِ قَالَ لِفُلَانٍ : كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى سفینة جَعْفَرٍ فِي أَصْحَابِهِ - يَقُومُ فِي الْبَحْرِ - وَ أَنْظُرُ إِلَى الْأَنْصَارُ محتسبین فِي أَفْنِيَتِهِمْ - فَقَالَ فُلَانٍ : وَ تَراهُمْ یا رَسُولَ اللَّهِ ؟ ! قَالَ : نَعَمْ - قَالَ : فأَرنيهَمُ ، فَمَسَحَ عَلَى عَيْنَيْهِ فراهم فَقَالَ فِي نَفْسِهِ : الْآنَ صَدَقَةَ أنک سَاحِرُ . فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ : أَنْتَ الصَّدِيقَ.

177-نفس الرحمان: ص 352-354.

178-الكافي: ج2 ص 83 ح 3.

179-بحارالأنوار: ج 67 ص 253.

180-روضة الواعظين: ج2 ص 282.

181-بحارالأنوار: ج41 ص295.

182-تحف العقول، ص 323؛ بحارالأنوار: ج 75 ص 235؛ عشق در این روایت مسلما ممدوح است و ظاهرا به اطلاقش عشق غيرشهوانی را نیز شامل می شود.

ص: 424

183-عوارف المعارف: ج2 ص 14؛ ورک الرسالة القشيرية: ص 335.

184-قرة العيون: ص 366 والكلمات المكنونة: ص80.

185-مجله نور الصادق عليه السلام شماره 12 ص 9 الی 11. رک. شرح الزيارة الجامعة الكبيرة ،الشيخ أحمد الأحسائي: ج1 ص 216، ذیل فقره «التَّامِّينَ فِي مَحَبَّةِ اللَّهِ».

186-بحار الأنوار: ج 9 ص 148.

187-معادشناسی: ج3 ص210 به نقل از حاشیه بر شرح منظومه: ص180.

188-شرح دعای سمات: ص60 و 61.

189-إختيار معرفة الرجال: ص585. و نظیر آن در قرب الإسناد: ص 364 آمده است.

190-الكافي: ج2 ص 83 ح 3- علي بن إبراهيم، عن محمد بن عيسى ، عن يونس، عن عمرو بن جميع، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله: أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبادَةَ فَعانَقَها وَ أَحَبَّها بِقَلْبِهِ وَ بَاشَرَهَا بِجَسَدِهِ وَ تَفَرَّغَ لها فَهُوَ لاَ يُبَالِي عَلَى مَا أَصْبَحَ مِنَ اَلدُّنْيَا عَلَى عُسْرٍ أَمْ عَلَى يُسْر. و الجعفريات (الأشعثات): ص 232 - بإسناده عن جعفر بن محمد، عن أبيه، عن جده علي بن الحسين، عن أبيه، عن علي بن أبي طالب عليهم السلام قال: أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبادَةَ فَعانَقَها وَ أَحَبَّها بِقَلْبِهِ وَ بَاشَرَهَا بِجَسَدِهِ وَ تَفَرَّغَ لها فَهُوَ لاَ يُبَالِي عَلَى مَا أَصْبَحَ مِنَ اَلدُّنْيَا أَمْ عَلَى غَيْر. و مشكاة الأنوار: ص112 الفصل 2- قال رسول الله صلى الله عليه و آله: أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبادَةَ فَعانَقَها وَ أَحَبَّها بِقَلْبِهِ وَ بَاشَرَهَا بِجَسَدِهِ وَ تَفَرَّغَ لها فَهُوَ لاَ يُبَالِي عَلَى مَا أَصْبَحَ مِنَ اَلدُّنْيَا عَلَى يُسْرٍ أَمْ عَلَى عُسْر. و مجموعة ورام ج2 37 الجزء 2- قال رسول الله صلى الله عليه و آله: أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبادَةَ فَعانَقَها بِنَفسِهِ وَ بَاشَرَهَا بِجَسَدِهِ وَ تَفَرَّغَ لها فَهُوَ لاَ يُبَالِي عَلَى مَا أَصْبَحَ مِنَ اَلدُّنْيَا عَلَى عُسْرٍ أَوْ يُسْرِ.

191-روضة الواعظين: ج2 ص282 قال رسول الله صلى الله عليه و آله:. از او بحار الأنوار:

ص: 425

ج22 ص341 ب10 ضمن ح 52. و مستدرك الوسائل: ج1 ص120ح148 از الجعفريات وح149 از الغايات مانند آن .

192 -کامل الزيارات: ص270 ب88 ح 12- حدثني أبي و محمد بن الحسن رحمهما الله، عن الحسن بن متیل، عن سهل بن زیاد، عن علي بن أسباط، عن محمد بن سنان، عمن حدثه، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: خَرَجَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَسِيرُ بِالنَّاسِ حَتَّى إِذَا كَانَ مِنْ كَرْبَلاَءَ عَلَى مَسِيرَةِ مِيلٍ أَوْ مِيلَيْنِ تَقَدَّمَ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ حَتَّى صَارَ بِمَصَارِعِ اَلشُّهَدَاءِ ثُمَّ قَال: قُبِضَ فِيهَا مِائَتَا نَبِيٍ وَ مِائَتَا وَصِيٍ و مِائَتَا سِبْطٍ كُلُّهُمْ شُهَدَاءُ بِأَتْبَاعِهِمْ فَطَافَ بِهَا عَلَى بَغْلَتِهِ خَارِجاً رِجْلُهُ مِنَ اَلرِّكَابِ فأنشأَ يَقُول: مُنَاخُ رِكَابٍ وَمَصَارِعُ الشُّهَداءِ لا يَسْبِقُهُمْ مَنْ كانَ قَبْلَهُم وَلا يَلْحَقُهُم مَن أتى بَعْدَهُم. و تهذیب الأحکام: ج6 ص 72 ب 22 وعنه (محمد بن أحمد بن داود)، عن الحسن بن محمد، عن حمید بن زیاد قال: حدثنا محمد بن أيوب، عن علي بن أسباط، عن محمد بن سنان، عمن حدثه، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: خَرَجَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَسِيرُ بِالنَّاسِ حَتَّى إِذَا كَانَ مِنْ كربَلاءَ عَلَى مَسِيرَةِ مِيلٍ أَوْ مِيلَيْنِ فَتَقَدَّمَ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ حَتَّى إِذَا صَارَ بِمَصَارِعِ اَلشُّهَدَاءِ قَالَ قُبِضَ فِيهَا مِائَتَا نَبِي، ومِائَتَا وَصِيٍ و مِائَتا سِبْطٍ شُهَدَاءَ بِأَتْبَاعِهِمْ فَطَافَ بِهَا عَلَى بَغْلَتِهِ خَارِجاً رِجْلَيْهِ مِنَ الرِّكَابِ وَ أَنْشَأَ يَقُولُ مُنَاخُ رِكَابٍ ومَصَارِعُ شُهَدَاءَ لا يَسْبِقُهُم مَن كانَ قَبْلَهُم وَلا يَلْحَقُهُم مَن كانَ بَعدَهُم. والخرائج و الجرائح: ج1 ص 183 ب2 ح 16- روي عن جعفر، عن أبيه عليهما السلام قال: مَرَّ عَلِيٌ عَلَيْهِ السَّلاَمُ بِكَرْبَلَاءَ فَقَالَ لَمَّا مَرَّ بِهِ أَصْحَابُهُ وَ قَدِ اغْرَوْرَقَتْ عَيْنَاهُ يَنْكِي: هَذَا مُنَاخُ رِكَابِهِمْ هَذَا مُلْقِي رِحَالِهِمْ هَاهُنَا مُرَاقُ دِمَائِهِمْ طُوبَى لَكِ مِنْ تُرْبَةٍ عَلَيْهَا تُرَاقُ دِمَاءُ اَلْأَحِبَّةِ. و قال الباقر عليه السلام: خَرَجَ عَلِيٌ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَسِيرُ بِالنَّاسِ حَتَّى إِذَا كَانَ مِن كربلاءَ عَلَى مِيلَيْنِ أَوْ مِيلٍ تَقَدَّمَ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ حَتَّى طَافَ بِمَكَانٍ يُقَالُ لَهُ اَلْمَقْذَفَانُ، فَقَالَ : قُتِلَ فِيهَا مِائَتَا نَبِيٍّ ، وَ مِائَتَا سِبْطٍ ، کلهم شُهَدَاءَ ، مُنَاخُ رِكَابٍ ، وَ مَصَارِعُ شُهَدَاءَ ، لَا يَسْبِقُهُمْ مَنْ كَانَ قَبْلَهُمْ ، وَ لَا يَلْحَقُهُمْ

ص: 426

مَنْ بَعْدِهِمْ . و در بحار الأنوار: ج41 ص295 ب114 ح18 از الخرائج و الجرائح: روي عن أبي جعفر، عن أبيه عليهما السلام قال: مَرَّ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ بِكَرْبَلَاءَ ... فَقَالَ : قُتِلَ فِيهَا مِائَتَا نَبِيٍّ وَ مِائَتَا سِبْطٍ کلهم شُهَدَاءَ ، وَ مُنَاخُ رِكَابٍ ، وَ مَصَارِعُ عشاق شُهَدَاءَ ، لَا يَسْبِقُهُمْ مَنْ كَانَ قَبْلَهُمْ ، وَ لَا يَلْحَقُهُمْ مَنْ بَعْدِهِمْ. و المنتخب، فخر الدين الطريحي: ج1 ص 87- روي عن الإمام جعفر الصادق عليه السلام، قال: مر أمير المؤمنين عليه السلام بكربلاء، فبکی حتی اغرورقت عيناه بالدموع وقال: هذا مناخ رکابهم، هذا ملقي رحالهم، ها هنا تراق دماؤهم، طوبی لک من تربة عليها تراق دم الأحبة. مناخ رکاب، و منازل شهداء، لا يسبقهم من كان قبلهم ، ولا يلحقهم من كان بعدهم. بقیه مصادر: قرب الإسناد، ص 26ح 87- و عنه (عبد الله بن جعفر الحميري)، عن عبد الله بن میمون القداح، عن جعفر بن محمد، عن أبيه عليهما السلام قال: مَرَّ عَلِيُّ بِكَرْبَلَاءَ فِي اثْنَيْنِ مِنْ أَصْحَابِهِ . قَالَ : فَلَمَّا مَرَّ بِهَا ترقرقت عیناه للبكاء ، ثُمَّ قَالَ : هَذَا مُنَاخُ رُكَّابَهُمْ ، وَ هَذَا ملقي رِحَالُهُمْ ، وَ هَاهُنَا تُهَرَاقُ دِمَاؤُهُمْ . طوبي لَكَ مِنْ تُرْبَةِ عليک تُهَرَاقُ دِمَاءَ الْأَحِبَّةِ . وقعة صفين: ص142- نصر، سعید بن حكيم العبسي، عن الحسن بن كثير، عن أبيه: أن عليا أتى كربلاء فوقف بها فقيل: يا أمير المؤمنين ! هذه کربلاء. قال: ذات کرب و بلاء. ثم أومأ بيده إلى مكان فقال: هَاهُنَا مَوْضِعٍ رِحَالُهُمْ ، وَ مُنَاخِ رُكَّابَهُمْ . وَ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى مَوْضِعِ آخَرَ فَقَالَ : هَاهُنَا مهراق دِمَائِهِمْ. وخصائص الأئمة عليهم السلام: ص 47 - الحميري، عن أحمد بن محمد، عن جعفر بن محمد بن عبيد الله، عن عبد الله بن میمون، عن جعفر بن محمد، عن أبيه ، عن آبائه عليهم السلام قال: مَرَّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي نَاسٍ مِنْ أَصْحَابِهِ بِكَرْبَلَاءَ فَلَمَّا مَرَّ بِهَا اغْرَوْرَقَتْ عَيْنَاهُ بِالْبُكَاءِ ثُمَّ قَالَ : هَذَا مُنَاخُ رُكَّابَهُمْ ، وَ هَذَا ملقی رِحَالُهُمْ ، وَ هَاهُنَا تُهَرَاقُ دِمَاؤُهُمْ ، طوبي لک مِنْ تُرْبَةِ ، عَلَيْها تُهَرَاقُ دِمَاءَ الْأَحِبَّةِ. و الإرشاد: ج1 ص332 - و من ذلك ما رواه عثمان بن

ص: 427

عيسى العامري، عن جابر بن الحر، عن جويرية بن مسهر العبدي قال: تا توجهنا مع أمير المؤمنين علي بن أبي طالب إلى صفين فبلغنا طفوف كربلاء وقف عليه السلام ناحية من العسكر ثم نظريمينا وشمالا واستعبر ثم قال: هَذا وَ اللَّهِ مُناخُ رِكابِهِم وَمَوضِعُ مَنِيَتِهِم . فقيل له: يا أمير المؤمنين ! ما هذا الموضع؟ قال: هَذَا کربلاء يُقْتَلُ فِي قَوْمٍ « يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ يُرْزَقُونَ فِيها بِغَيْرِ حِسابٍ ». ثم سار فكان الناس لا يعرفون تأويل ما قال حتى كان من أمر أبي عبد الله الحسين بن علي عليه السلام و أصحابه بالطف ما كان فعرف حينئذ من سمع مقاله مصداق الخبر فيما أنبأهم به. و کشف الغمة في معرفة الأئمة: ج1 ص 279- و من ذلك أنه وقف في کربلاء في بعض أسفاره ناحية من عسكره فنظر يمينا وشمالا و استعبر باكية ثم قال : هذا و الله مناخ کابهم، وموضع ميتهم. فقلنا: يا أمير المؤمنين ! ما هذا الموضع؟ قال: هني؛ كربلاء، يقتل فيه قؤم يتخلون الجنة ... بغير حساب. ثم سار ولم يعرف الناس تأويل قوله حتى كان من أمر الحسين عليه السلام ما كان. و کشف الغمة في معرفة الأئمة: ج2 ص 54- و عن الأصبغ بن نباتة، عن علي عليه السلام قال: أتينا معه موضع قبر الحسين فقال علي عليه السلام: هَاهُنَا مُنَاخُ رُكَّابَهُمْ ، وَ مَوْضِعُ رِحَالُهُمْ ، هَاهُنَا مهراق دِمَائِهِمْ ، فيتية مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِمْ ، يَقْتُلُونَ بِهَذِهِ الْعَرْصَةِ ، تَبْكِي عَلَيْهِمُ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ . وكشف اليقين في فضائل أمير المؤمنين عليه السلام: ص80 المبحث 3- ومن ذلك: ما رواه جويرية بن مسهر العبدي قال: تا توجهنا إلى صقين مع أمير المؤمنين عليه السلام فبلغنا طفوف کربلاء وقف عليه السلام ناحية من العسكر ثم نظر يمينا وشمالا واستعبر ثم قال: هَذَا وَ اَللَّهِ مُنَاخُ رُكَّابِهِمْ وَ مَوْضِعُ مَنِيَّتِهِمْ فَقِيلَ لَهُ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ ! مَا هَذَا اَلْمَوْضِعُ؟ فَقَالَ : هَذَا کربلاء ، يُقْتَلُ فِيهِ قَوْمُ يذلون الْجَنَّةِ ... بِغَيْرِ حِسابٍ . ثم سار و كان الناس لا يعلمون تأويل ما قال، حتى كان من أمر الحسين عليه السلام ما كان. و نهج الحق وكشف الصدق: ص 243- ولما اجتاز بكربلاء في وقعة صقين یکی و قال: هَذَا وَ اللَّهِ مُنَاخُ رُكَّابَهُمْ ، وَ مَوْضِعُ قَتْلَهُمْ . وَ أَشَارَ إِلَى وُلْدِهِ الْحُسَيْنِ وَ أَصْحَابِهِ. وبحار الأنوار

ص: 428

ج17 ص255 - 258 - و روی حمزة بن عمر الأسلمي قال: نفرنا مع رسول الله صلى الله عليه و آله في ليلة ظلماء فأضاءت أصابعه لنا فانكشفت الظلمة ... و إن عيسى عليه السلام مر بكربلاء فرأى ظباء فدعاها فقال: هاهنا لا ماء ولا مرعی فلم مقامك فيها؟ قالت: يا روح الله ! إن الله ألهمنا أن هذه البقعة حرم الحسين عليه السلام فأوينا إليها فدعا الله عيسى عليه السلام أن يبقي أثر يعلم به آل محمد أن عيسی کان مساعدا لهم في مصيبتهم فلما مر علي بن أبي طالب عليه السلام بها جعل يقول: هاهنا مناخ ركابهم، وهاهنا مهراق دمائهم . فسأله ابن عباس عنه فأخبره بقتل الحسين عليه السلام فيها وأن عيسى عليه السلام كان هاهنا و دعا و من قصته کیت و کیت فاطلب بعرات تلك الظباء فإنها باقية، فوجدوا كثيرة من البعرقد صار مثل الزعفران ....در کتب عامه: الملا الموصلي في الوسيلة: 6 ق : ج2 ص24. از آن: الصواعق المحرقة في الرد على أهل البدع و الزندقة، أحمد بن حجر الهيتمي المكي: ص 115 و في طبع آخرص 193- و روى الملا أن عليا مر بقبر الحسين فقال: ههنا مناخ ركابهم، وههنا موضع رحالهم، وههنا مهراق دمائهم، فتیة من آل محمد، يقتلون بهذه العصبي، تبكي عليهم السماء والأر. و ينابيع المودة: ص 216 چاپ استانبول و چاپ دیگری: ج2 ص 186 و چاپ جدید: ج3 ص13 ب60- عن الأصبغ قال : أتينا مع علي [فمررنا بموضع قبر الحسين ] بكربلاء، فنزل و بکی و قال: هاهنا مناخ ركابهم، و هاهنا موضع رحالهم، و هاهنا مهراق دمائهم، فتية من آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم يقتلون بهذه العرصة، تبكي عليهم السماء و الأرض. و جوهرة الكلام، قره غولي: ص 118 و الصراط السوي، الشيخاني: ص 94 و ابن كثير في الوسيلة و جواهر العقدين، السمهودي: ج 3 ص 356. و ذخائر العقبی، محب الطبري: ص 97 ط مكتبة القدسي بمصر- عن الأصبغ قال : أتينا مع علي فمررنا بموضع قبر الحسين فقال علي: هَهُنَا مُنَاخُ رُكَّابَهُمْ ، وَ هَهُنَا مَوْضِعٍ رِحَالُهُمْ ، وَ

ص: 429

هَهُنَا مُهَرَاقُ دِمَائِهِمْ فِتْيَةٌ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ يُقتَلُونَ بِهذِهِ الْعَرصَةِ تَبكي عَلَيهِمُ السَّماءُ وَالأرضُ. و تذكرة الخواص، سبط بن الجوزي: ص 225- وقد روى الحسن بن كثير و عبد خير قالا: لما وصل علي عليه السلام إلى كربلا وقف و بکی و قال: بِأَبِيهِ أُغَيْلِمَةٌ يَقْتُلُونَ هَا هُنا هذا مِنَّا رِكَابُهُمْ هَذَا مَوْضِعُ رِحَالِهِمْ هَذَا مَصْرَعُ اَلرَّجُل. ثم ازداد بكاؤه. ملحقات إحقاق الحق: ج27 ص 299 از التبر المذاب، أحمد بن محمد الحسيني الشافعي الخوافي [الحافي]: ص 79 المخطوط - مانند تذکرة الخواص-. و معالم العترة الظاهرة، الحافظ عبد العزيز بن الأخضر الجنايني: از آن: ابن الصباغ در الفصول المهمة: ص 154 ط الغري و ط جدید ج2 ص791- و روی الحافظ عبد العزيز بن الأخضر الجنابذي في كتابه معالم العترة الظاهرة مرفوعة، عن الأصبغ بن نباتة ، عن علي عليه السلام: قال: أتينا مع علي بن أبي طالب فمررنا بأرض كربلاء [نزل و بکی و قال علي عليه السلام: هَهُنَا مُنَاخُ رِكَابِهِمْ وَ هَهُنَا مَوْضِعُ رِحَالِهِمْ وَ ههنا مُهَرَاق دِمَائِهِمْ فِتْيَةٌ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أجمعينَ يَقْتُلُونَ هَذِهِ الْعَرْصَةَ تَبْكِي عَلَيْهِمُ السَّمَاءُ والأَرْضُ. و کشف الغمة في معرفة الأئمة: ج2 ص 12 و مفتاح النجا، البدخشي: ص 135 مخطوط، و نور الأبصار، الشبلنجي: ص 117 چاپ العامرة مصر و چاپ دیگری: ص 255 و الصراط السوي ، الشيخاني: ص 94 و جواهر العقدين، السمهودي: ج3 ص 356. و فضائل الثقلين، الشافعي الإنيجي: ص351 ب37 ح 961- وعن الأصبغ رضي الله عنه ...- مانند معالم العترة -. و دلائل النبوة: ص 509چاپ حیدرآباد الدكن و چاپ دیگری: ج2 ص581 ح530 - قال: حدثنا محمد بن عمر بن سلم، ثنا علي بن العباس ، ثنا جعفر بن محمد بن حسين ، ثنا حسين العربي، عن ابن سلام، عن سعد بن ظریف، عن أصبغ بن نباتة، عن علي رضي الله عنه قال: أتينا معه موضع قبر الحسين رضي الله عنه، فقال: هَاهُنَا مُنَاخُ رِكَابِهِمْ وَ مَوْضِعُ رِحَالِهِمْ وهَاهُنَا مُهَرَاقُ دِمَائِهِمْ فِتْيَةٌ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ يُقْتَلُونَ بِهَذِهِ اَلْعَرْصَةِ تَبْكِي عَلَيْهِمُ اَلسَّمَاءُ وَ اَلْأَرْض. از آن: أرجح المطالب، الأمرتسري: ص 683 چاپ لاهور و الرياض النضرة: ج2 ص295

ص: 430

چاپ محمد أمين الخانجي مصر و چاپ دیگری: ج 2 ص 222. و المناقب المرتضوية، الكشفي: ص 251 چاپ بمبئی از شواهد التبوة: إن عليا عليه السلام تا مربكربلاء نظر إلى يمينه و يساره فبکی و قال: هُنَا وَ اللَّهُ مُنَاخُ رُكَّابَهُمْ ، وَ مهراق دِمَائِهِمْ ، فسألوه عن ذلك الموضع؟ فقال: هُنَا أَرْضَ كَرْبَلَاءُ ، وَهْناً يُقْتَلُ فَوْجُ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ بِغَيْرِ حِسَابٍ . فلما قتل الحسين هناك ظهر مراده عليه السلام. و كفاية الطالب اللبيب في خصائص الحبيب (الخصائص الکبری)، جلال الدين السيوطي: ج 2 ص 126 چاپ حیدرآباد: وأخرج أبو نعيم، عن أصبغ بن نباتة ... مانند دلائل النبوة -. از آن: أحمد حسین بهادر خان البريانوي الحنفي الهندي در تاريخ الأحمدي: ص 188 چاپ بیروت از اصبغ مانند آن. و جواهر المطالب في مناقب الإمام أبي الحسنين علي بن أبي طالب، شمس الدين أبو البركات محمد الباعوني الشافعي: ص 37 نسخه کتاب خانه آستان قدس رضوی عليه السلام و چاپ شده: ج 1 ص 263 ب42 مانند الخصائص و در آن است: محط رحالهم. و مرآة المؤمنين، ولي الله اللكهنوي الهندي: ص 232 مانند الخصائص. و مناقب العشرة، النقشبندي: ص 27 از نسخه کتاب خانه الظاهرية دمشق: روي عن الأصبغ قال: أتينا مع علي رضي الله عنه فمررنا بموضع قبر الحسين رضي الله عنه، فقال علي رضي الله عنه: هَاهُنَا مُنَاخُ رُكَّابَهُمْ ، وَ هَاهُنَا مَوْضِعٍ رِحَالُهُمْ ، وَ هَاهُنَا مهراق دِمَائِهِمْ ، فتیة مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيَّ ؛ ( وَ آلِهِ ) وَ سَلَّمَ ، يَقْتُلُونَ هَذِهِ الْعَرْصَةِ . فبکی. مانند آن: وسيلة النجاة، محمد مبين الهندي: ص 171 چاپ لکنهو، و وسيلة المال، باكثير الحضرمي: ص 136 نسخه کتاب خانه الظاهرية دمشق، و مرآة المؤمنين في مناقب أهل بيت سيد المرسلين، ولي الله اللکنهوي: ص 77 چاپ هند- و در آخر آن است: يُصْلِبُونَ بِهَذِهِ اَلْعَرْصَةِ تَبْكِي عَلَيْهِمُ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ. و سبل الهدى والرشاد، الصالحي الدمشقي: ج11 ص 75 التاسع: و روی ابن سعد وغيره عن علي رضي الله تعالى عنه، أنه مزبكربلاء، و هو ذاهب إلى صفين، فسأل عن اسمها، فقيل: كربلاء، فنزل فصلى عند شجرة هنالك، فقال: يُقْتَلُ هَا هُنَا شُهَدَاءَ ، وَ هُمْ خَيْرٍ

ص: 431

الشُّهَدَاءُ ، يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ بِغَيْرِ حِسَابٍ، وأشار إلى مكان فعلموه بشيء، فقتل فيه الحسين رضي الله تعالى عنه. والبداية والنهاية: ج8 ص 199- قد روی محمد بن سعد و غيره من غير وجه عن علي بن أبي طالب .... و المطالب العالية بزوائد المسانيد الثمانية، ابن حجر العسقلاني: ص 1433 الرقم460 - قال إسحاق: أنا المغيرة بن سلمة المخزومي، حدثنا مهدي بن میمون ، عن واصل مولى أبي عيينة، عن يحيى بن عقيل، عن أبي يحيى، عن رجل من بني ضبة، قال: شهدت علي رضي الله عنه حين نزل کربلاء، فانطلق فقام في ناحية، فأومأ بيده، فقال: مُنَاخُ رُكَّابَهُمْ أَمَامَهُ ، وَ مَوْضِعُ رِحَالِهِمْ عَنْ يَسَارِهِ، فضرب رضي الله عنه بيده الأرض، فأخذ من الأرض قبض فشتها، فقال: واها، واحبذا الدماء تسفك فيه، ثم جاء الحسين رضي الله عنه، فنزل کربلاء، قال الضبي: فكنت في الخيل الذي بعثها ابن زیاد إلى الحسين رضي الله عنه، فلما قدمت، فكأنما نظرت إلى مقام علي رضي الله عنه و أشار بيده، فقلبت فرسي، ثم انصرفت إلى الحسين بن علي رضي الله عنهما فسلمت عليه، و قلت له: إن أباك رضي الله عنه كان أعلم الناس، وإني شهدته في زمن كذا و كذا، قال: كذا و كذا، إنك والله المقتول الساعة، فقال: ما تريد أن تصنع أنت، أتلحق بنا، أم تلحق بأهلك؟ قلت: والله إن علي لدينا، وإن لي لعياط، وما أظتني إلا سألحق بأهلي، قال: أما لا، فخذ من هذا المال حاجتك، وإذا مال، موضوع، بين يديه ، قبل أن يحرم عليك، ثم التجا، فوالله لا يسمع الداعية أحد، ولا يرى البارقة أحد، ولا يعيننا إلا كان ملعونا على لسان محمد صلى الله عليه و آله و سلم، قلت: والله لا أجمع اليوم أمري: آخذ مالك، و أخذلك، فانصرف و ترکه. وإتحاف الخيرة المهرة بزوائد المسانيد العشرة - البوصيري: ص 2841 - عن رجل من بني ضبة ، قال: شهدت عليا ... - مانند المطالب العالية -. وأسد الغابة : ج 4 ص 169 و چاپ دیگری: ج 4 ص 37 الرقم 4167 - غرفة الأزدي، يقال: له صحبة، وهو معدود في الكوفيين. روى عنه أبو صادق قال: وكان من أصحاب النبي صلى الله عليه و آله وسلم، و من أصحاب الصقة، وهو الذي دعا له النبي صلى الله عليه و آله و سلم أن يبارك

ص: 432

له في صفقته. قال: دخلنى شك من شأن علی، فخرجت معه على شاطئ الفرات، فعدل عن الطريق و وقف و وقفنا حوله، فقال بيده: هَذَا مَوْضِعُ رَوَاحِلَهُمْ ، وَ مُنَاخِ رُكَّابَهُمْ ، وَ مهراق دِمَائِهِمْ ، بِأَبِي مَنْ لَا نَاصِرَ لَهُ فِي الْأَرْضِ وَ لَا فِي السَّمَاءِ إِلَّا اللَّهُ ! فلما قتل الحسين خرجت حتى أتيت المكان الذي قتلوه فيه، فإذا هو كما قال، ما أخطأ شيئا، قال: فاستغفرت الله ما كان مني من الشك، و علمت أن علي رضي الله عنه لم يقدم إلا بما عهد إليه فيه. أخرجه ابن الدباغ مستدرك على أبي عمر. و بغية الطلب في تاريخ حلب: ج6 ص 2625... قال الحسين: وما اسم هذا المكان ؟ قيل له: كربلاء، قال: ذات کرب و بلاء، ولقد مر أبي بهذا المكان عند مسيره إلى صقين، وأنا معه، فوقف، فسأل عنه، فأخبر باسمه، فقال: هَاهُنَا مَحَطُّ رِكَابِهِمْ وهاهنا مُهَرَاقُ دِمَائِهِمْ فَسُئِلَ عَنْ ذَلِكَ فَقَالَ ثقلٌ لاَل بَيْتُ مُحَمَّدٍ يَنْزِلُونَ هَا هُنَا....

193-تحت العقول:ص323 و من کلام الامام جعفر بن محمد الصادق علیه السلام سماه بعض الشیعة نثر الدرر...:.از ان:بحار الانوار:ج75ص237ب22ح107.

194-نهج البلاغة(صبحی صالح):ص160.

195-الأمالي، الشيخ الصدوق: ص668 المجلس95 ح3- حدثنا محمد بن الحسن رضوان الله عليه قال: حدثنا الحسن بن المتيل الدقاق قال: حدثنا محمد بن الحسين بن أبي الخطاب، عن محمد بن سنان، عن مفضل بن عمر قال: سألت أبا عبد الله عليه السلام عن العشق؟ قال:. و علل الشرائع: ج1 ص140 ب118 ح11- حدثنا محمد بن علي ماجيلويه رضي الله عنه قال: حدثنا عمي محمد بن أبي القاسم، عن محمد بن علي الكوفي، عن محمد بن سنان - مانند آن - .

196-عيون المعجزات: ص 54- و روي عن حارثة بن قدامة قال: حدثني سلمان الفارسي قال: حدثني عمار و قال: أخبرك عجبا، قلت: حدثني يا عمار، قال: نعم، شهدت علي بن أبي طالب عليه السلام وقد ولج على فاطمة عليها السلام فلما بصرت به نادت: أَدْنِ لاَحَدَّثَكَ بِمَا كَانَ وَ بِمَا هُوَ كَائِنٌ وَ بِمَا لَمْ يَكُنْ إِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ حِينَ تَقُومُ اَلسَّاعَةُ. قال: فرأيت امیر المؤمنين عليه

ص: 433

السلام يرجع القهقرى فرجعت برجوعه، إذ دخل على النبي صلى الله عليه و آله و سلم فقال له: أَدْنِ يَا أَبَا اَلْحَسَنِ. فدنا فلما اطمأن به المجلس قال له: تُحَدِّثُنِي أَمْ أُحَدِّثُكَ ؟ قال: الْحَدِيثَ مِنْكَ أَحْسَنَ یا رَسُولَ اللَّهِ . فقال : كَأَنِّي بِكِ وَقَدْ دَخَلْتُ عَلَى فَاطِمَةَ وَ قَالَتْ لَكَ كَيْتَ وَكَيْتُ فَرَجَعْتُ . فقال علي عليه السلام: نُورُ فَاطِمَةَ مِنْ نُورَنا ؟ فقال صلى الله عليه و آله و سلم: أ و لا تعلم ؟ فسجد علي شكرا لله تعالى. قال عمار: فخرج امیر المؤمنين و خرجت بخروجه فولج على فاطمة عليها السلام و ولجت معه، فقالت: كَانَك رَجَعْتَ إِلَى أَبِي صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِي وَ سَلَّمَ فَاخْبَرْتُهُ بِمَا قَتَلَهُ لَكَ قَالَ كَانَ كَذَلِكِ يَا فاطمه فَقَالَتْ إِعْلَمُ يَا أَبَا اَلْحَسَنِ ! أَنَّ اَللَّهَ تَعَالَى خَلَقَ نُورِي وَ كَانَ يسبّح اللّه جلَّ جلالُهُ ثُمَّ أَوْدَعَهُ شَجَرَةً مِنْ شَجَرِ اَلْجَنَّةِ فأضاءت فَلَمَّا دَخَلَ أَبِي اَلْجَنَّةَ أَوْحَى اَللَّهُ تَعَالَى إليه إلهاماً أَيِ اِقْتَطَفَ الثَّمَرَةَ مِنْ تِلْكَ اَلشَّجَرَةِ وَ أَدِرْهَا فِي لَهَوَاتِكَ فَفَعَلَ فَاوْدَعْنِي اَللَّهُ سُبْحَانَهُ صُلْبَ أَبِي صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلّم ثُمَّ أوْدَعَنِي خَدِيجَةَ بِنْتَ خُوَيْلِدٍ فَوَضَعَتْنِي وأنَا مِنْ ذَلِكَ النُّورِ أعلَمُ ما كانَ وَما يَكونُ وَما لَم يَكُن يا أبا الحَسَنِ ! اَلْمُؤْمِنُ يَنْظُرُ بِنُورِ اَللَّهِ تَعَالَى. از آن: بحار الأنوار: ج 43 ص 8 با ح 11.

197-کمال الدین و تمام النعمة: ج2 ص 502 ب 45 ح 31 - حدثنا أبو جعفر محمد بن علي الأسود

رضي الله عنه قال: سألني علي بن الحسين بن موسی بن بابویه رضي الله عنه بعد موت محمد بن عثمان العمري رضي الله عنه أن أسأل أبا القاسم الروحي أن يسأل مولانا صاحب الزمان عليه السلام أن يدعو الله عزوجل أن يرزقه ولد ذكر قال: فسألته فأنهى ذلك ثم أخبرني بعد ذلك بثلاثة أيام أنه قد دعا لعلي بن الحسين و « أَنَّهُ سَيُولَدُ لَهُ وَلَدُ مُبَارَكُ يَنْفَعُ اللَّهُ بِهِ وَ بَعْدَهُ أَوْلَادُ». قال أبو جعفر محمد بن علي الأسود رضي الله عنه: وسألته في أمر نفسي أن يدعو الله لي أن يرزقني ولدا ذكرا فلم يجبني إليه وقال: «لَيْسَ إِلَى هَذَا سَبِيلُ». قال فولد لعلي بن الحسين رضي الله عنه (تلك السنة ابنه) محمد بن علي و بعده أولاد ولم يولد لي شيء.و الغيبة، الشيخ الطوسي: ص 320 - و أخبرنا جماعة، عن أبي جعفر محمد بن علي بن الحسين بن

ص: 434

موسی بن بابویه و أبي عبد الله الحسين بن علي أخيه قالا: حدثنا أبو جعفر محمد بن علي الأسود رحمه الله قال: سألني علي بن الحسين بن موسی بن بابویه رضي الله عنه بعد موت محمد بن عثمان العمري قدس سره أن أسأل أبا القاسم التوحی قدس الله روحه أن يسأل مولانا صاحب الزمان علیه السلام أن يدعو الله أن يرزقه ولدا (ذكرا). قال: فسألته فأنهى ذلك ثم أخبرني بعد ذلك بثلاثة أيام: أنه قد دعا لعلي بن الحسين رحمه الله فَأَنَّهُ سَيُولَدُ لَهُ وَلَدُ مُبَارَكُ يَنْفَعُ اللَّهُ بِهِ وَ بَعْدَهُ أَوْلَادُ. قال أبو جعفر محمد بن علي الأسود. و سألته في أمر نفسي أن يدعولي أن أرزق ولد (ذکرا) فلم يجبني إليه وقال لي: لَيْسَ إِلَى هَذَا سَبِيلُ. قال: فولد لعلي بن الحسين رضي الله عنه تلك السنة لابنه محمد بن علي و بعده أولاد ولم يولد لي. قال أبو جعفر بن بابویه: و كان أبو جعفر محمد بن علي الأسود كثيرا ما يقول لي إذا رآني أختلف إلى مجلس شيخنا محمد بن الحسن بن الوليد رضي الله عنه و أرغب في كتب العلم و حفظه: ليس بعجب أن تكون لك هذه الرغبة في العلم وأنت ولدت بدعاء الإمام عليه السلام. إعلام الوری بأعلام الهدی: ص450 و جدید: ج2 ص 299 الفصل 2 و الثاقب في المناقب: ص 416 الفصل5 و الخرائج و الجرائح: ج3 ص 1124 ح42 و منتخب الأنوار المضيئة في ذكر القائم الحجة عليه السلام: ص 113 الفصل 8 و مدينة معاجز الأئمة الإثني عشر: ج 8 ص 143 و بحار الأنوار: ج51 ص 336 ب15 ح61 از کمال الدين.

198 - الغيبة، الشيخ الطوسي: ص 308 - قال ابن نوح: و حدثني أبو عبد الله الحسين محمد بن

سورة القمي رحمه الله حين قدم علينا حاجة قال: حدثني علي بن الحسن بن يوسف الصائغ القمي و محمد بن أحمد بن محمد الصيرفي المعروف بابن الدلال وغيرهما من مشايخ أهل قم: أن علي بن الحسين بن موسی بن بابویه كانت تحته بنت عمه محمد بن موسی بن بابویه فلم يرزق منها ولدا. فكتب إلى الشيخ أبي القاسم الحسين بن روح رضي الله عنه أن يسأل الحضرة أن يدعو الله أن يرزقه أولاد فقهاء، فجاء الجواب. «إنَّكَ لا تُرزَقُ مَن هذِهِ وسَتَملِكُ جارِيَةً دَيلَمِيَّةً وَ تُرْزَقُ مِنها ولَدَيْنِ فَقِيهَينِ». قال: و قال لي أبو عبد الله بن سورة حفظه الله : و لأبي الحسن بن

ص: 435

بابویه رحمه الله ثلاثة أولاد، محمد و الحسين فقیهان ماهران في الحفظ، و يحفظان ما لا يحفظ غيرهما من أهل قم، و لهما أخ اسمه الحسن و هو الأوسط مشتغل بالعبادة و الزهد لا يختلط بالناس ولا فقه له. قال ابن سورة: كلما روى أبو جعفر و أبو عبد الله ابنا علي بن الحسين شيئ يتعجب الناس من حفظهما و يقولون لهما: هذا الشأن خصوصية لكما بدعوة الإمام لكما، وهذا أمر مستفيض في أهل قم. از آن: الخرائج و الجرائح: ج2 ص790ح113 و تبصرة الولي: ح 57 و بحارالأنوار: ج 51، ص 324 و إثبات الهداة: ج3 ص 689 ح 104 و ص 697 ح 130. و فرج المهموم في تاريخ علماء النجوم: ص 258 از الخرائج.

199-انیس الموحدین:ص213.

200-کشف المراد:ص388و389.

201-الکافی.

202-بصائر الدرجات: 485ب 10ح3- حدثنا محمد بن عيسى، عن ابن أبي عمير، عن علي بن أبي

حمزة، عن أبي بصير، عن أبي عبد الله عليه السلام قال:. و الكافي: ج1 ص 178 6- محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن الحسين بن سعيد، عن القاسم بن محمد، عن علي بن أبي حمزة، عن أبي بصير، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: إِنَّ اللَّهَ أَجَلُّ وَ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ يَتْرُكَ الْأَرْضَ بِغَيْرِ إِمَامٍ عَادِلٍ . كمال الدين و تمام النعمة: ج1 ص229 ب22 ح 26- حدثنا محمد بن موسی بن المتوكل رضي الله عنه قال: حدثنا عبد الله بن جعفر الحميري، عن محمد بن عيسى، عن الحسن بن محبوب، عن علي بن أبي حمزة، عن أبي بصير، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: إِنَّ اللَّهَ أَجَلُّ وَ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ يَتْرُكَ الْأَرْضَ بِغَيْرِ إِمَامٍ عَادِلٍ . و كمال الدين و تمام النعمة: ج1 ص 234 ب22 ح 43 - حدثنا أبي رضي الله عنه قال: حدثنا عبد الله بن جعفر الحميري قال: ... .

203-الکافی:ج1 ص136و137.

ص: 436

204-سوره(44)الدخان ایه38.

205-بحارالانوار:ج61ص65ح51.

206-الکافی:ج1ص177ح4.

207-الکافی:ج1ص179ح1.

208-سوره(55)الرحمان ایه32.

209-اراء اهل المدینة الفاضلة:ص89.

210-بحث حول المهدی:ص109.

211-نهج البلاغة الخطبة3.

212-الکافی:ج1ص249ح6.

213-الکافی ج1 ص252 ح 9.

214-الکافی:ج1 ص247ح2.

215-الكافي: ج1 ص 533ح12- و بهذا الإسناد (محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد بن عیسی

ومحمد بن أبي عبد الله و محمد بن الحسن، عن سهل بن زیاد جميعا، عن الحسن بن العباس بن الحربش، عن أبي جعفر الثاني عليه السلام) قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله لأصحابه: «آمِنُوا بِلَيْلَةِ الْقَدْرِ إِنَّهَا تَكُونُ لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ لِوُلْدِ الْأَحَدَ عَشَرَ مِنْ بَعْدِي». و الخصال: ج2 ص480 ح48- و بهذا الإسناد (حدثنا محمد بن موسی بن المتوكل رضي الله عنه قال: حدثنا محمد بن يحيى العطار، عن أحمد بن محمد بن عيسى قال : حدثنا الحسن بن العباس بن الحريش الرازي، عن أبي جعفر محمد بن علي الثاني عليه السلام) قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله لأصحابه:. و كمال الدين و تمام النعمة: ج1 ص 281 ب24 ح 30 - حدثنا محمد بن الحسن رضي الله عنه قا: حدثنا محمد بن يحيى العطار، عن سهل بن زیاد و أحمد بن محمد بن عیسی قالا: حدثنا الحسن بن العباس بن حريش الرازي، عن أبي جعفر الثاني، عن أبيه، عن آبائه

ص: 437

عليهم السلام أن أمير المؤمنين صلوات الله عليه قال: سمعت رسول الله صلى الله عليه و آله يقول لأصحابه:. و تقريب المعارف، ص425. و الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج2 ص 346 أخبرني أبو القاسم جعفر بن محمد، عن محمد بن يعقوب، عن محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد بن عیسی و محمد بن أبي عبد الله و محمد بن الحسين ، عن سهل بن زیاد جميعا؛ عن الحسن بن العباس، عن أبي جعفر الثاني، عن آبائه، عن أمير المؤمنين عليهم السلام قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله لأصحابه: آمِنُوا بِلَيْلَةِ الْقَدْرِ، فَإِنَّهُ يَنْزِلُ فِيهَا أَمْرُ السُّنَّةِ، وَ إِنْ لِذَلِكَ وُلَاةِ مِنْ بَعْدِي؛ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ أَحَدَ عَشَرَ مِنْ وَلَدِهِ. و روضة الواعظين: ج2 ص 261 مانند الإشاد.

216-سوره(17)الاسراء ایه 72.

217-الکافی:ج2ص19ح6.

218-الدرر المنثور:ج4ص194.

219-بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم: ص 33 ب 16 ح1- حدثنا أحمد بن

محمد، عن الحسن بن محبوب، عن عبد الله بن غالب، عن جابر، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: لَا نَزَلَتْ لِهَذِهِ الْآيَةَ: «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ» قال: فَقَالَ الْمُسْلِمُونَ : یا رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : أَ لَسْتَ إِمَامَ النَّاسِ كُلِّهِمْ أَجْمَعِينَ ؟ فَقَالَ : أَنَا رَسُولُ اللَّهِ إِلَى النَّاسِ أَجْمَعِينَ ، وَ لَكِنَّ سَيَكُونُ بَعْدِي أَئِمَّةُ عَلَى النَّاسِ مِنَ اللَّهِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي ، يَقُومُونَ فِي النَّاسِ فَيُكَذَّبُونَ ، وَ يَظْلِمُهُمْ أَئِمَّةُ الْكُفْرِ وَ الضَّلَالِ وَ أَشْيَاعُهُمْ ، أَلَا وَ مَنْ وَالَاهُمْ ، وَ اتَّبَعَهُمْ ، وَ صَدَّقَهُمْ فَهُوَ منی ، وَ مَعِي ، وَ سَيَلْقَانِي ، أَلَا وَ مَنْ ظَلَمَهُمْ ، وَ أَعَانَ عَلى ظُلْمِهِمْ وَ کذبهم ، فَلَيْسَ مِنِّي ، وَ لَا مَعِي ، وَ أَنَا مِنْهُ بَرِي ءُ. و تفسير العياشي: ج2 ص 304 ح 121- عن جابر، عن أبي جعفر عليه السلام: لما نزلت هذه الآية «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ» قال المسلمون: یا رسول الله! أ لست إمام المسلمين أجمعين؟ قال: فقال: أنا رسول الله إلى الناس أجمعين، و لكن سيكون

ص: 438

بعدي أئمة على الناس من الله من أهل بيتي، يقومون في الناس فَيُكَذَّبُونَ و يُظْلَمُونَ، ألا فمن تولاهم فهو مني ومعي و سيلقاني ، ألا ومن ظلمهم أو أعان على ظلمهم و كذبهم فليس مني و لا معي، وأنا منه بريء. و الكافي: ج1 ص215 ح1 - محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن الحسن بن محبوب، عن عبد الله بن غالب، عن جابر، عن أبي جعفر عليه السلام قال: قال: لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةِ: «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ» قَالَ الْمُسْلِمُونَ : یا رَسُولَ اللَّهِ ! أَ لَسْتَ إِمَامَ النَّاسِ کلهم أَجْمَعِينَ؟ قَالَ : فَقَالَ رَسُولُ اللہ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : أَنَا رَسُولُ اللَّهِ إِلَى النَّاسِ أَجْمَعِينَ وَ لکن سَيَكُونُ مِنْ بعدی أَئِمَّةُ عَلَى النَّاسِ مِنَ اللَّهِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي يَقُومُونَ فِي النَّاسِ فَيُكَذَّبُونَ وَ يَظْلِمُهُمْ أَئِمَّةُ الْكُفْرِ وَ الضَّلَالِ وَ أَشْيَاعُهُمْ فَمَنْ وَالَاهُمْ وَ اتَّبَعَهُمْ وَ صَدَّقَهُمْ فَهُوَ مِنِّي وَ معی سَيَلْقَانِي أَلَا وَ مَنْ ظَلَمَهُمْ وَ كَذَّبَهُمْ فلیس مِنِّي وَ لَا مَعِي وَ أَنَا مِنْهُ بَرِي ءُ.

220-الامالی الصدوق:ص153 المجلس30ح1.از او بحارالانوار:ج44ص313ب37ح1.

221-سوره(13)الرعد ایه8.

222-جامع البیان:ج13ص142.

223-مستدرک الصحیحین:ج3ص129.

224-بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم: ص 29 ب13 ح1 - حدثنا يعقوب

بن يزيد، عن ابن أبي عمير، عن ابن أذينة، عن بريد العجلي، عن أبي جعفر عليه السلام في قول الله : «إِنَّما أَنْتَ منذرو لکل قَوْمٍ هادٍ» قال: رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ الْمُنْذِرِ ، وَ فِي كُلِّ زَمَانٍ مِنَّا هَادِياً ( هادٍ ) يَهْدِيهِمْ إِلَى مَا جَاءَ بِهِ نَبِيُّ اللَّهِ ، ثُمَّ الْهُدَاةُ مِنْ بَعْدِ عَلِيُّ ثُمَّ الْأَوْصِيَاءُ وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ. و الكافي: ج1 ص 191 ح 2- علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن محمد بن أبي عمير، عن ابن أذينة، عن بريد العجلي، عن أبي جعفر عليه السلام في قول الله عزوجل: «إِنَّما أَنْتَ منذرو لکل قَوْمٍ هادٍ» فقال: رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ الْمُنْذِرِ، وَ لِكُلِّ زَمَانٍ مِنَّا هَادٍ يَهْدِيهِمْ إِلَى مَا جَاءَ بِهِ نَبِيُّ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ، ثُمَّ الْهُدَاةُ مِنْ بَعْدِهِ عَلِيُّ ثُمَّ الْأَوْصِيَاءُ وَاحِدُ بَعْدَ وَاحِدٍ . وَ الْإِمَامَةِ وَ

ص: 439

التبصرة من الحيرة: ص 132 ب 35 ح- سعد بن عبد الله قال: حدثنا أحمد بن محمد بن عیسی، عن أبيه، عن ابن أبي عمير، عن عمر بن أذينة، عن برید بن معاوية العجلي قال: قلت لأبي جعفر عليه السلام: ما معنى «إِنَّما أَنْتَ منذرو لِکُلِ قَوْمٍ هادٍ»؟ فقال: الْمُنْذِرِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، وَ عَلِيُّ الْهَادِي ، وفي کل وقت و زمان إمام منا یهدیهم إلى ما جاء به رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ. و کمال الدین و تمام النعمة: ج2 ص 667 ب58 ح10- حدثنا أبي رضي الله عنه قال: حدثنا سعد بن عبد الله - مانند الإمامة والتبصرة -. رک. دعائم الإسلام .ج1 ص22 و بشارة المصطفى لشيعة المرتضى: ص195 و مجموعة وام: ج2 ص 269. و تفسير القمي: ج1 ص 359 - فإنه حدثني أبي، عن حماد، عن أبي بصير، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: الْمُنْذِرِرَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، وَ الْهَادِي أميرَالمُؤمِنينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ ، وَ بَعْدَهُ الائمة عَلَيْهِمُ السَّلَامُ .

225 - الكافي: ج1 ص 192 ح4 - محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن الحسين بن سعيد، عن

صفوان، عن منصور، عن عبد الرحيم القصير، عن أبي جعفر عليه السلام في قول الله تبارك و تعالى: «إِنَّما أَنْتَ منذرو لِکُلِ قَوْمٍ هادٍ» فقال: رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ الْمُنْذِرِ، وَ عَلِيُّ الْهَادِي، أَمَا وَ اللَّهِ مَا ذَهَبَتْ مِنَّا وَ مَا زَالَتْ فِينَا إِلَى السَّاعَةِ. و الغيبة، النعماني: ص111 ح40 أخبرنا أحمد بن محمد بن سعيد بن عبد الرحمان ابن عقدة قال: حدثنا محمد بن سالم بن عبد الرحمان الأزدي في شوال سنة إحدى وستين و مائتين قال: حدثنا علي بن الحسن بن رباط، عن منصور بن حازم، عن عبد الرحيم القصير، عن أبي جعفر الباقر عليه السلام في قول الله تعالى: «إِنَّما أَنْتَ منذرو لِکُلِ قَوْمٍ هادٍ» قال: رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ الْمُنْذِرِ وَ عَلِيُّ الْهَادِي ، أَمَا وَ اللَّهِ مَا ذَهَبَتْ مِنَّا وَ مَا زَالَتْ فِينَا إِلَى السَّاعَةِ. وتفسير العياشي: ج 2 ص 204ح8-عن برید بن معاوية، عن أبي جعفر عليه السلام في قول الله : «إِنَّما أَنْتَ منذرو لِکُلِ قَوْمٍ هادٍ» فقال: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ علیه واله السَّلَامُ: أَنَا مُنْذِرِو فِي كُلِّ زَمَانٍ إِمَامٌ مِنَّا يَهْدِيهِمْ إِلَى مَا جَاءَ بِهِ نَبِيُّ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ و اله وَ الْهُداةُ مِن بَعدِهِ عَلِيٌ ثُمَّ الأوصِياءُ مِن بَعْدِهِ واحِدٌ بَعدَ واحِد،

ص: 440

أَمَا وَاللَّهِ مَا ذَهَبَتْ مِنَّا وَلاَ زَالَتْ فِينَا إلَى اَلسَّاعَةِ رَسُولُ اَللَّهِ اَلْمُنْذِرُ وَ بِعَلِيٍ يَهْتَدي المهْتَدُون .

226-سوره (4)النساء ایه42.

227-سوره(16)النحل ایه85.

228-سوره(16)النحل ایه90.

229-سوره(28)القصص ایه76.

230-تفسیر رازی:ج25ص12.

231-سوره(16)النحل ایه85.

232-سوره(2)ایه144.

233-تفسیر رازی:ج20 ص98.

234-سوره(13)الرعد ایه44.

235-سوره(35)الفاطر ایه25.

236-تفسیرقمی:ج2 ص209.

237-سوره(7)الاعراف ایه 182.

238-تفسیر رازی:ج15ص72.

239-تفسیر کنز الدقائق:ج3ص657.

240-الکافی:ج1ص414.

241-سوره(9)التوبة ایه119.

242- بصائر الدرجات: ص 31 ب14 ح1 - حدثنا الحسين بن محمد، عن الحسن بن علي، عن أحمد بن عائذ، عن ابن أذينة، عن بريد العجلي قال: سألت أبا جعفر عليه السلام عن قول الله تعالى: « يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصادِقینَ»؟ قال: إيانا عني. و الكافي: ج1 ص208 ح 1 - الحسين بن محمد، عن معلی بن محمد، عن الوشاء، عن أحمد بن عائذ، عن ابن

ص: 441

أذينة، عن برید بن معاوية العجلي قال:.

243-الكافي: ج1 ص208 ح 2- محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن ابن أبي نصر، عن أبي الحسن الرضا عليه السلام قال: سألته عن قول الله عزوجل: « يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کونوا مَعَ الصادِقينَ» ؟ قال: الصَّادِقُونَ هُمُ الْأَئِمَّةُ ، وَ الصِّدِّيقُونَ بِطَاعَتِهِمْ .

244-شواهد التنزيل: ج1 ص 345.

245-تذکرة الخواص: ص 16.

246-سوره (4) النساء آیه 60.

247-المهدي: ص 149-151.

248-مسند احمد حنبل: ج5 ص 181.

249-الصواعق المحرقة: ص90.

250-الصواعق المحرقة: ص150.

251-الصواعق المحرقة: ص234.

252-فتح الباري: ج6 ص 385.

253-بصائر الدرجات: 447 ب 14 ح3- حدثنا عبد الله بن محمد، عن إبراهيم بن محمد، أخبرنا يحيى بن صالح، حدثنا محمد بن خالد الأسدي، عن الحسن بن جهم، عن أبي عبد الله جعفر بن محمد عليه السلام قال: فِي الْأَنْبِيَاءِ وَ الْأَوْصِيَاءِ خَمْسَةُ أَرْواحٍ رُوحُ الْبَدَنِ وَ رُوحُ اَلْقُدُسِ وَ رُوحُ الْقُوَّةِ وَ رُوحُ الشَّهْوَةِ وَ رُوحُ الْإِيمَانِ وفي الْمُؤْمِنِينَ أَرْبَعَةُ أَرْوَاحٍ أَفْقَدُهَا رُوحُ الْقُدُسِ وَ رُوحُ الْبَدَنِ وَ رُوحُ اَلشَّهْوَةِ وَ رُوحُ الْإِيمَانِ وَ فِي الْكُفَّارِ ثَلاثَةُ أَرْواحٍ رُوحُ الْبَدَنِ وَ رُوحُ الْقُوَّةِ وَ رُوحُ الشَّهْوَةِ ثُمَّ قَالَ رُوحُ الْإِيمَانِ يُلاَزِمُ اَلْجَسَدَ مَا لَمْ يَعْمَلْ بِكَبِيرَةٍ اَبَداً فَإِذَا عَمِلَ بِكَبِيرَةٍ فَارَقَهُ اَلرُّوحُ وَ رُوحُ اَلْقُدُسِ مَنْ سَكَنَ فِيهِ فَاِنَّهُ لاَ يَعْمَلُ كَبِيرَةً أَبَداً. و بصائر الدرجات: 447 ب 14 ح 4- حدثنا بعض أصحابنا، عن محمد بن عمر، عن ابن سنان، عن عمار

ص: 442

بن مروان، عن المنخل، عن جابر، عن أبي جعفر عليه السلام قال: سألته عن علم العالم؟ فقال: یا جَابِرٍ ! إِنَّ فِي الْأَنْبِيَاءِ وَ الْأَوْصِيَاءِ خَمْسَةَ أَرْوَاحٍ : رُوحُ الْقُدْسِ ، وَ رُوحَ الْإِيمَانِ ، وَ رُوحَ الْحَيَّاتِ ، وَ رُوحَ الْقُوتِ ، وَ رُوحَ الشَّهْوَةَ ، فَبِرُوحِ الْقُدُسِ يَا جَابِرُ عَلِمْنا مَا تَحْتَ الْعَرْشِ إِلَى مَا تَحْتَ الثَّرَى . ثُمَّ قَالَ : يَا جَابِرُ ! إِنَّ هذِهِ الْأَرْوَاحِ يُصِيبُهُ الْحَدَثَانُ إِلَّا أَنْ رُوحُ الْقُدُسِ لَا يَلْهُو وَ لَا يَلْعَبُ. و بصائر الدرجات: 447 ب 14 ح 5- حدثنا عمران بن موسی بن جعفر، عن علي بن معبد، عن عبد الله بن عبد الله الواسطي، عن درست بن أبي منصور، عمن ذكره، عن جابر قال: سألت أبا جعفر عليه السلام عن الروح؟ قال: يَا جَابِرُ ! إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْخَلْقَ عَلَى ثَلَاثِ طَبَقَاتٍ وَ أَنْزَلَهُمْ ثَلَاثَ مَنَازِلَ وَ بَيَّنَ ذَلِكَ فِي كِتَابِهِ حَيْثُ قَالَ : فَأَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ ما أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ ، فاما مَا ذکر مِنَ السَّابِقِينَ فَهُمْ أَنْبِيَاءُ مُرْسَلُونَ وَ غَيْرُ مُرْسَلِينَ ، جَعَلَ اللَّهُ فِيهِمْ خَمْسَةَ أَرْوَاحٍ ؛ رُوحُ الْقُدْسِ ، وَ رُوحَ الْإِيمَانِ ، وَ رُوحَ الْقُوتِ ، وَ رُوحَ الشَّهْوَةَ ، وَ رُوحَ الْبَدَنِ ، وَ بَيَّنَ ذَلِكَ فِي كِتَابِهِ حَيْثُ قَالَ : تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ وَ آتَيْنا عِيسَى ابْنَ مریم البینات وَ أیدناه بِرُوحِ الْقُدُسِ ، ثُمَّ قَالَ فِي جَمِيعِهِمْ : وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ ، فَبِرُوحِ الْقُدُسِ بُعِثُوا أَنْبِيَاءَ مُرْسَلِينَ وَ غَيْرَ مُرْسَلِينَ ، وَ بِرُوحِ الْقُدُسِ عَلِمُوا جَمِيعِ الْأَشْيَاءِ ، وَ بِرُوحِ الْإِيمَانِ عَبَدُوا اللَّهَ وَ لَمْ يشرکوا بِهِ شَيْئاً ، وَ بِرُوحِ الْقُوَّةِ جَاهَدُوا عَدُوَّهُمْ ، وَ عَالَجُوا مَعَايِشِهِمْ ، وَ بِرُوحِ الشَّهْوَةِ أَصَابُوا لَذَّةَ الطَّعَامِ ، وَ نَكَحُوا الْحَلَالَ مِنِ النِّسَاءِ ، وَ بِرُوحِ الْبَدَنِ يَدِبُّ وَ يَدْرُجُ ، وَ أَمَّا مَا ذَكَرْتِ مِنَ أَصْحَابِ المیمنة فَهُمْ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً ، جَعَلَ فِيهِمْ أَرْبَعَةَ أَرْوَاحٍ : رُوحُ الْإِيمَانِ ، وَ رُوحَ الْقُوتِ ، وَ رُوحَ الشَّهْوَةَ ، وَ رُوحَ الْبَدَنِ ، وَ لَا يَزَالُ الْعَبْدُ مُسْتَعْمِلًا بِهَذِهِ الْأَرْوَاحَ الْأَرْبَعَةَ حَتَّى يَهُمُّ بِالْخَطِيئَةِ ، فَإِذا هُمْ بِالْخَطِيئَةِ زُيِّنَ لَهُ رُوحُ الشَّهْوَةَ ، وَ شجعه رُوحَ الْقُوتِ ، وَ قَادَهُ رُوحُ الْبَدَنِ ، حَتَّى يُوقِعَهُ فِي تِلْكَ الْخَطِيئَةِ ، فَإِذَا لَامَسَ الْخَطِيئَةَ انْتَقَصَ مِنَ الْإِيمَانِ ، وَ انْتَقَضَ الْإِيمَانِ مِنْهُ ، فَإِنْ تَابَ تَابَ اللَّهُ عَلَيْهِ ، وَ قَدْ يَأْتِي عَلَى الْعَبْدِ تَارَاتُ يَنْقُضُ مِنْهُ بَعْضِ هَذِهِ الْأَرْبَعَةِ ، وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى : وَ

ص: 443

مِنکُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْ لا يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَيْئاً ، فتنتقض وَ الْقُوَّةِ ، وَ لَا يَسْتَطِيعُ مُجَاهَدَةَ الْعَدُوِّ ، وَ لَا مُعَالَجَةِ الْمَعِيشَةِ ، وَ يَنْتَقِضُ مِنْهُ رُوحُ الشَّهْوَةَ ، فَلَوْ مَرَّتْ بِهِ أَحْسَنَ بَنَاتِ آدَمَ لَمْ يَحِنَّ إِلَيْهَا ، وَ تَبْقَى فِيهِ رُوحُ الْإِيمَانِ ، وَ رُوحَ الْبَدَنِ ، فَبِرُوحِ الْإِيمَانِ يُعْبَدَ اللَّهُ ، وَ بِرُوحِ الْبَدَنِ يَدِبُّ وَ يَدْرُجُ ، حَتَّى يَأْتِيَهُ مَلَكُ الْمَوْتِ ، وَ أَمَّا مَا ذَكَرْتَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ فَمِنْهُمْ أَهْلِ الْكِتَابِ قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى : الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَرِيقاً مِنْهُمْ ليکتمون الْحَقِّ وَهْمُ يَعْلَمُونَ الْحَقُّ مِنْ ربک فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ ، عَرَفُوا رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيَّ وَ آليه وَ سَلِّمْ وَ الْوَصِيُّ مِنْ بَعْدِهِ ، وَ کتموا مَا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ بَغْياً وَ حَسَداً ، فیسلبهم رُوحُ الْإِيمَانِ ، وَ جَعَلَ لَهُمْ ثَلَاثَةَ أَرْوَاحٍ : رُوحَ الْقُوتِ ، وَ رُوحَ الشَّهْوَةَ ، وَ رُوحَ الْبَدَنِ ، ثُمَّ أَضَافَهُمْ إِلَى الْأَنْعَامِ فَقَالَ : إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا ، لَانَ الدَّابَّةَ إِنَّمَا تَحْمِلُ بِرُوحِ الْقُوَّةِ ، وَ تَعْتَلِفُ بِرُوحِ الشَّهْوَةِ ، وَ تَسِيرُ بِرُوحِ الْبَدَنِ . و بصائر الدرجات: 449 ب 14 ح6 - حدثنا أحمد بن محمد، عن الحسين بن سعيد، عن محمد بن داود، عن ابن هارون العبدي، عن محمد، عن الأصبغ بن نباتة قال: أتى رجل أمير المؤمنين عليه السلام فقال: أناس يزعمون أن العبد لا يزني وهو مؤمن ولا يسرق و هو مؤمن ولا يشرب الخمر و هو مؤمن ولا يأكل الربا و هو مؤمن ولا يسفك الدم الحرام و هو مؤمن فقد كبرهذا على و جرح منه صدري حتى زعم أن هذا العبد الذي يصلي إلى قبلتي و يدعو دعوتي و يناكحني و أناکحه و وارثني و أوارثه فأخرجه من الإيمان من أجل ذنب يسير أصابه؟ فقال له علي عليه السلام: صَدَّقَكَ أَخُوكَ إِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى الله علي وآل وَسَلَمَ وَ هُوَ يَقُولُ خَلَقَ اَللَّهُ اَلْخَلْقَ وَ هُوَ عَلَى ثَلاَثَةِ طَبَقَاتٍ وَ أنزلَهُمْ ثَلاَثَ مَنَازِلَ فَذَلِكَ قَوْلُهُ تَعَالَى فِي اَلْكِتابِ أَصْحَابُ اَلْمَيْمَنَةِ وَ أَصْحَابُ اَلْمَشْئَمِ وَ السَّابِقون السَّابِقُونَ أُولَئِكَ اَلْمُقَرَّبُونَ فَأَمَّا مَا ذَكَرْتَ مِنَ اَلسَّابِقِينَ فَأنْبِيَاءُ مرسلونَ وَ غَيْرُ مُرْسَلِينَ جَعَلَ اَللَّهُ فِيهِمْ خَمْسَةَ أَرْوَاحٍ رُوحَ اَلْقُدُسِ وَ رُوحَ اَلْإِيمَانِ وَ رُوحَ الْقُوَّةِ وَ رُوحَ اَلشَّهْوَةِ وَ رُوحَ الْبَدَنِ فَبِرُوحِ الْقُدُسِ بُعِثُوا أَنْبِيَاءَ مُرْسَلِينَ وَ غَيْرَ مُرْسَلِينَ وَ بِرُوحِ اَلْإِيمَانِ عَبَدُوا اَللَّهَ وَ لَمْ يُشْرِكُوا بِهِ شَيْئا، وَ

ص: 444

بِرُوحِ الْقُوَّةِ جَاهَدُوا عَدُوَّهُمْ وَ عَالَجُوا مَعَايِشَهُمْ وَ بِرُوحِ اَلشَّهْوَةِ أَصَابُوا اللَّذِيذَ مِنَ اَلطَّعَامِ وَ نَكَحُوا الْحَلَالَ مِنْ شَبَابِ اَلنِّسَاءِ وَ بِرُوحِ اَلْبَدَنِ دَبُّوا وَ دَرَجُوا. ثم قال: تلك الرّسل فضّلنا بعضهم عليّ بَعْضٌ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اَللَّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ وَ اتَّيْنَا عِيسِي ابْنَ مَرْيَمَ اَلْبَيِّنَاتِ وَ ايدنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ ثُمَّ قال في جماعتهم وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ يَقُولُ أَكْرَمَهُمْ بِهَا وَ فَضَّلَهُمْ عَلَى مَنْ سِوَاهُمْ وَ أَمَّا مَا ذَكَرْتَ مِنْ أَصْحَابِ الْمَيْمَنَةِ فَهُمُ الْمُومِنُونَ حَقّا بِأَعْيَانِهِمْ فَجَعَلَ فِيهِمْ أَرْبَعَةَ أَرْوَاحٍ رُوحَ الْإِيمَانِ وَ رُوحَ القُوَّةِ وَ رُوحَ الشَّهْوَةِ وَ روحَ البَدَنِ وَلا يَزَالُ الْعَبْدُ يَسْتَكْمِلُ بِهذِهِ الأرْواحِ الأرْبَعِ حَتَّى تَأتِيَ حالاتُ. قال: و ما لهذه الحالات؟ فقال علي عليه السلام: أمّا أولهنّ فهو كما قال اللّه وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ اَلْعُمُرِ لِكَيْ لاَ يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَيْئاً فَهَذَا ينقضُ مِنْهُ جَمِيعُ اَلْأَرْوَاحِ وَ لَيْسَ مِنَ اَلَّذِي يَخْرُجُ مِنْ دِينِ اَللَّهِ لاَن اَللَّهُ اَلْفَاعِلُ ذَلِكَ بِهِ ردَّهُ إِلَى أَرْذَلِ عُمُرِهِ فَهُوَ لا يَعْرِفُ لِلصَّلاةِ وَقْتاً ولا يَسْتَطِيعُ التَّهَجُّدَ بِاللَّيْلِ وَ لاَ الصِّيَامَ بِالنَّهَارِ وَ لاَ اَلْقِيَامَ فِي صَفٍ مِنَ النَّاسِ فَهَذَا نُقْصَانٌ مِنْ رُوحِ اَلْإِيمَانِ فَلَيْسَ يَضُرُّهُ شَيءٌ إِنْ شاءَ اَللَّهُ وَ يَنقُضُ مِنهُ روحُ اَلْقُوَّةِ فَلاَ يَسْتَطِيعُ جِهَادَ عَدُوِّهِ وَ لاَ يَسْتَطِيعُ طَلَبَ اَلْمَعِيشَةِ وَ يَنْتَقِصُ مِنْهُ رُوحِ اَلشَّهْوَةِ فَلَوْ مَرَّتْ بِهِ أَصْبَحُ بَنَاتِ آدَمَ لَمْ يَحِنَّ إِلَيها وَ لَم يَقُم و يُبْقِي رُوحَ اَلْبَدَنِ فَهُوَ يَدِبُّ وَ يَدْرُجُ حَتِّي مَلَكُ اَلْمَوْتِ فَهَذَا حَالُ خَيْرٍ لاَنَ اَللَّهُ فَعَلَ ذَلِكَ بِهِ وَ قَدْ تَأْتِي عَلَيْهِ حَالاتٌ فِي قُوَّتِهِ وَ شَبابِهِ يَهُمُّ بِالخَطيئَةِ فَتُشَجِّعُهُ روحُ القُوَّةِ وَ تُزَيِّنُ لَهُ رُوحُ اَلشَّهْوَةِ وَ تَقُودُهُ رُوحُ اَلْبَدَنِ حَتَّى تُوقِعَهُ فِي الْخَطِيئَةِ فَإِذَا مَسَّهَا انْتَقَصَ مِنَ الْإِيمَانِ وَ نُقْصَانُهُ مِنْ الْإِيمَانِ لَيْسَ بِعَائِد فِيهِ أبْدَأُ أَوْ يَتُوبَ فَإِنْ تَابَ وَ عَرَفَ اَلْوَلاَيَةَ تَابَ اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ إِنْ عَادَ وَ هُوَ تَارِكُ الوَلاَيَةِ أَدْخَلَهُ اَللَّهُ نَارَ جَهَنَّمَ وَ أَمَّا أَصْحَابُ الْمَشْئَمَةِ فَهُمُ اَلْيَهُودُ وَالنَّصَارَى قَوْلُ اَللَّهِ تَعَالَى الَّذِي آتَيْنَاهُمُ اَلْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءُ هُمْ فِي مَنَازِلِهِمْ وَ إِنَّ فَرِيقاً مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ اَلْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ اَلرَّسُولُ مِنَ اللّهِ إلَيْهِم بِالْحَقِّ فَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ اَلْمُمْتَرِينَ فَلَمَّا حَجِدُوا مَا عَرَفُوا اِبْتَلاَهُمُ اَللَّهُ بِذَلِكَ اَلذَّمِّ فَيَسْلُبُهُمْ رُوحَ اَلْإِيمَانِ وَ أَسكَنَ أَبْدانَهُم ثَلاثَةَ أرواحٍ روحَ القُوَّةِ وَ روحَ الشَّهوَةِ و

ص: 445

رُوحِ البَدَنِ ثُمَّ أَضَافَهُمْ إِلَى اَلْأَنْعَامِ فَقَالَ إِنْ هُمْ إِلاَّ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُم أَضَلُّ سَبِيلاً لانَ اَلدَّابَّةُ اِنَما بِرُوحِ اَلْقُوَّةِ وَ تَعْلَتِفُ بِرُوحِ اَلشَّهْوَةِ وَ تَسِيرُ بِرُوحِ اَلْبَدَنِ . فقال له السائل: أحييت قلبي بإذن الله تعالى. و بصائر الدرجات: 453 ب15 ح12 - حدثنا بعض أصحابنا، عن موسی بن عمر، عن محمد بن بشار، عن عقاربن مروان، عن جابر قال: قال أبو جعفر عليه السلام: إِنَّ اَللَّهَ خَلَقَ اَلْأَنْبِيَاءَ وَ اَلْأَئِمَّةَ عَلَى خَمْسَةِ أَرْوَاحٍ رُوحِ الْقُوَّةِ وَ رُوحَ الْإِيمَانِ وَ رُوحِ اَلْحَيَاةِ وَ رُوحِ اَلشَّهْوَةِ وَ رُوحِ اَلْقُدُسِ فَرُوحُ اَلْقُدُسِ مِنَ اَللَّهِ وَ سَائِرُ هَذِهِ اَلْأَرْوَاحِ يُصِيبُهَا اَلْحَدَثَانُ فَرُوحُ الْقُدُسِ لاَ يَلْهُو وَ لاَ يَتَغَيَّرُو لاَ يَلْعَبُ وَ بِرُوحِ اَلْقُدُسِ عَلِمُوا يَا جَابِرَمَا دُونَ اَلْعَرْشِ إِلَى مَا تَحْتَ اَلثَّرَى. و بصائر الدرجات: 454 ب 15 ح13- حدثنا الحسين بن محمد بن عامر، عن معلی بن محمد، حدثني أبو الفضل عبد الله بن إدريس، عن محمد بن سنان ، عن المفضل بن عمر قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام سألته: عن علم الإمام بما في أقطار الأرض وهو في بيته مرخی عليه ستره؟ فقال: يَا مُفَضَّلُ إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى جَعَلَ اَلنَّبِيَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وسَلَّمَ خَمْسَةَ أَرْوَاحٍ رُوحَ اَلْحَيَاةِ فَبِهِ دَبَّ وَ دَرَجَ وَ رُوحَ الْقُوَّةِ فَبِهِ نَهَضَ وَ جَاهَدَ وَ رُوحَ الشَّهْوَةِ فَبِهِ أَكَلَ وَ شَرِبَ وَ أَتَى اَلنِّسَاءَ مِنَ اَلْحَلاَلِ وَ رُوحَ الْإِيمَانِ فبِهِ امرو عَدَلَ وَ رُوحَ الْقُدُسِ فَبِهِ حَمَلَ النُّبُوَّةَ فَاِذا قُبِضَ اَلنَّبِيُّ صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَالِهِ وسلم اِنْتَقَلَ رُوحُ اَلْقُدُسِ فَصَارَ فِي اَلاَمَامِ وَ رُوحُ اَلْقُدُسِ ثَابِتٌ يُرِي بِهِ مَا فِي شَرْقِ الاَرْضِ وَ غَرْبِهَا وَ بَرِّهَا وَ بَحْرِها. قلت : جعلت فداك؟ يتناول الإمام ما ببغداد بیده؟ قال: نَعَمْ وَ مَا دُونَ اَلْعَرْشِ. و بصائر الدرجات: 462 ب18 ح9 -حدثنا إبراهيم بن هاشم، عن يحيى بن أبي عمران ، عن يونس، عن ابن مسکان، عن أبي بصير قال: سألت أبا عبد الله عليه السلام عن قوله عزوجل: يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي ؟ قَالَ : خَلْقُ أَعْظَمُ مِنْ جبرئیل وَ میکائیل ، كَانَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ، وَ هُوَ مَعَ الْأَئِمَّةِ ، وَ هُوَ مِنَ المَلَکُوتِ.

ص: 446

254-...حَرْبُكَ حَرْبِي - مَن قَتَلَكَ فَقَد قَتَلَني وَمَن أبغَضَكَ فَقَد أبْغَضَنِي وَ مَن سَبَّكَ فَقَد سَبَّنِي لاِنَكَ مِنِّي كَنَفْسِي، رُوحُكَ مِنْ رُوحِي وَ طِينَتَكَ مِنْ طِينَتِي وَ اَنَّ اَللَّهَ خَلَقَنِي وَ خَلَقَكَ مِنْ نُورِهِ، ... فَمَنِ اِنْكَرَ امامَتَكَ فَقَدِ اِنْكَرَ نُبُوَّتِي، ...اَمْرُكَ اَمْرِي وَ نَهْيُكَ نَهْيِي ... خَلَقْتُ اَنا وَ عَلِيٌ مِنْ نُورٍ واحِدٍ اَنَا وَ عَلِيٌ مِنْ شَجَرَةٍ واحِدَة عَلِي مِنِّي وَ اَنَا مِنَّ عَلِي...

255-ر.ک: کتاب تفضيل الأئمة عليهم السلام.

256-عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص225 21 ح 3 - به دو سند از حسین بن خالد از امام على الرضا از پدران گرامش از رسول الله صلى الله عليه و آله از جبرئیل از الله تعالى.

257-الأمالي، الشيخ الصدوق: ص125 ح 7-... عن الحسن بن زیاد العطار قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام:.

258-معاني الأخبار: ص 107 ح1. و در کتاب دلائل الإمامة: ص 149 ح 58- ... عن المفضل بن عمر، قال: قلت لأبي عبدالله عليه السلام: أخبرني عن قول رسول الله صلى الله عليه و آله في فاطمة أنها سيدة نساء العالمين أهي سيدة نساء عالمها؟ فقال: «تِلْكَ مَرْيَمَ كَانَتْ سَيِّدَةَ نِسَاءِ عَالَمِهَا وَ فاطِمُهُ سَيِّدُهُ نِسَاءُ العَالَمِينَ مِنَ الأَوَّلِينَ وَالآخِرِينَ». و روضة الواعظين و بصيرة المتعظين: ج1 ص148- وقيل لأبي عبد الله عليه السلام: قول رسول الله صلى الله عليه و آله: « فاطِمَة سَيِّدِهِ نِسَاءِ أَهْلِ الجَنَۃِ وَ آسِیَةُ سَيِّدَةِ نِسَاءِ عَالِمُهَا؟» قال: ذَاكَ مریم ، وَ فَاطِمَةَ سَيِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ».

259-علل الشرائع: ج1 ص182 ب146 ح1- حدثنا أحمد بن الحسن القطان قال: حدثنا الحسن بن علي السكري، عن محمد بن زکریا الجوهري قال: حدثنا شعیب بن واقد قال: حدثني إسحاق بن جعفر بن محمد بن عیسی بن زید بن علي قال: سمعت أبا عبد الله عليه السلام يقول:. و دلائل الإمامة: ص80 ح20 و ص152 ح 66- أخبرني أبو الحسين محمد بن هارون بن موسى التلعکبري قال: أخبرني أبو جعفر محمد بن علي بن الحسين بن موسى قال : حدثنا أحمد

ص: 447

بن الحسن القطان قال: حدثنا الحسن بن علي الشكري، عن محمد بن زكريا الجوهري قال: حدثني شعیب بن واقد قال: حدثني إسحاق بن جعفر بن محمد، عن عیسی ابن زید بن علي قال: سمعت أبا عبد الله عليه السلام يقول: سُمِّيَتْ فَاطِمَةُ مُحَدَّثَةً لان اَلْمَلاَئِكَةُ كَانَ تَهْبِطُ مِنَ السَّمَاءِ فَتُنَادِيهَا كَمَا كَانَتْ تُنَادِي مَرْيَمَ بِنْتَ عِمْرَانَ فَتَقُولُ يَا فَاطِمُهْ! إِنَّ اللَّهَ اِصْطَفَاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اِصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ اَلْعَالَمِينَ يَا فَاطِمُهُ اقنُتِي لِرَبِّكِ وَ تُحَدِّثُهُمْ ويُحَدِّثُونَهَا فَقالَت لَهُم ذَاتَ لَيْلَةٍ أَ لَيْسَتِ الْمُفَضَّلَةُ عَلَيَّ نِسَاءَ اَلْعَالَمِينَ مَرْيَمَ بِنْتَ عِمْرَانَ فَقَالُوا إِنَّ مَرْيَمَ كَانَتْ سَيِّدَةَ نِسَاءِ عَالَمهَا، وَ إنَّ اللَّهَ جَعَلَكِ سَيِّدَةَ عالَمُكِ وَسَيدَةُ نِساءِ الاوُلِينَ وَالآخِرِينَ. و کتاب الدر النظيم في مناقب الأئمة اللهاميم: ص 456- به سند خود از عیسی ابن زید بن على مانند روایت علل الشرائع را با اختلاف اندک آورده. و العدد القوية: ص 226 از کتاب الدرو کتاب مواليد الأئمة عليهم السلام نیز مانند آن را نقل کرده است.

260-بشارة المصطفى لشيعة المرتضی: جزء2 ص 69.

261-الأمالي، الصدوق: ص486 المجلس 73 ح18- حدثنا أحمد بن زیاد بن جعفر الهمداني رحمه الله قال: حدثنا علي بن إبراهيم بن هاشم قال: حدثنا جعفر بن سلمة الأهوازي قال: حدثنا إبراهيم بن محمد الثقفي عن إبراهيم بن موسی ابن أخت الواقدي قال: حدثنا أبو قتادة الحراني، عن عبد الرحمان بن العلاء الحضرمي، عن سعيد بن المسيب، عن ابن عباس قال: إن رسول الله صلى الله عليه و آله كان جالسا ذات يوم و عنده علی و فاطمة والحسن و الحسين عليهم السلام فقال:. و بشارة المصطفى لشيعة المرتضی: جزء2 صفحه 177.

262-مناقب آل أبي طالب عليهم السلام : ج3 ص 323 از حلية الأولياء وكتاب الشيرازي.

263-مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: ج4 ص 2 فصل في المقدمات - الشيرازي في كتابه بالإسناد عن الهذيل، عن مقاتل، عن محمد بن الحنفية ، عن الحسن بن علي عليه السلام قال:.

264-تاج المواليد فضل بن الحسن الطبرسي: ص 79 الفصل الأول في اسمها و کنیتها و لقبها

ص: 448

عليها السلام - روي عن الصادق عليه السلام أنه قال: ... وهذا مما تميزت به أمهات أئمتنا عليهم السلام من سائر التساء، لأنه لم يصح في واحدة من جميع التساء حصول الولادة مع ارتفاع الحيض عنها سواه، تخصيصا لهت لمكان أولادهن المعصومين صلوات الله عليهم أجمعين.

265-بحار الأنوار: ج51، ص25 از کتاب الهداية الكبرى: ص 355 ب14- از مشایخ مورد وثوق

خود از حکیمه خاتون دخت گرامی امام محمد جواد علیه السلام ....

266-بحار الأنوار: ج 51، ص 16 ب1 ح20 از کمال الدين و تمام النعمة: ج2 ص 433 ب42 ح14

به سند خود از دومین سفیر خاص صاحب الرمان عليه السلام که فرمود:.

267-الكافي: ج1 ص469 ح1- به سند خود از ابوالصباح .... و کتاب الدعوات / سلوة الحزين، قطب الدین راوندی: ص 68ح165 مانند متن الكافي، بحارالأنوار: ج46 ص215 از الدعوات.

268-من لا يحضره الفقيه: ج1 ص 142 ح399. و مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: ج3 ص 364- از کتاب الأحكام الشرعية شيخ فقيه أبوالحسن خراز قتی مانند روایت من لا يحضره الفقیه را آورده است.

269-عيون المعجزات: ص 58.

270-بحارالأنوار: ج 43، ص291 ب12 ح 54 از مناقب آل أبي طالب عليهم السلام - و رواه

الخدري و ابن مسعود و جابر الأنصاري و أبو جحيفة و أبو هريرة و عمر بن الخطاب و حذيفة و عبد الله بن عمرو أم سلمة و مسلم بن يسار و الزبرقان بن أظلم الحميري و رواد الأعمش عن إبراهيم، عن علقمة، عن عبد الله، و في حلية الأولياء و اعتقاد أهل السنة و مسند الأنصار عن أحمد بالإسناد عن حذيفة قال النبي صلى الله عليه و آله و سلم في خبر: « أَ مَا رَأَيْتَ الْعَارِضِ الَّذِي عَرَضَ لِي ؟» قلت: بلى. قال: « ذَاكَ مَلَكٍ يَهْبِطُ إِلَى الْأَرْضِ قَبْلَ السَّاعَةِ ، فَاسْتَأْذَنَ اللَّهُ

ص: 449

تَعالى أن يُسَلِّمَ عَلَيَّ وَ يُبَشِّرُني أنَّ الحَسَنَ وَالحُسَينَ سَيِّدَا شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ وَ أنَّ فاطِمَةَ سَيِّدُهُ نِساءُ أهلِ الجَنَّةِ». . و از کتب مخالفین ملحقات إحقاق الحق: ج10 ص 69 إلى 80- از صحیح ترمذی و مسند احمد و مستدرک حاکم و بسیاری از کتب مخالفين و در جلد19 ص31- از کنز العمال و دیگر کتب مخالفين و در جلد 25 ص 77 إلى 84- از فضائل الصحابة نسائی و دیگر کتب آنان به سند خودشان از حذيفه مانند آن را با اختلافی ذکر کرده اند.

271-الکافی.

272-الكافي: ج1 ص458 باب مولد الزهراء فاطمة ... ح3- أحمد بن مهران رحمه الله رفعه و أحمد بن إدريس، عن محمد بن عبد الجبار الشيباني قال: حدثني القاسم بن محمد الرازي قال: حدثنا علي بن محمد الهرمزاني، عن أبي عبد الله الحسين بن علي عليهما السلام قال: لَمَّا قُبِضَتْ فاطمه عَلَيْهَا السَّلاَمُ دَفَنَهَا أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ سِرّاً وَ عَفَا عَلَى مَوْضِعِ قَبْرها ثُمَّ قَامَ فَحَوَّلَ وَجْهَهُ إِلَى قَبْرِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ و آله وسلم فَقَالَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ عَنِّي وَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ عَنِّي اِبْنَتَكَ وَ زَائِرَتَكَ وَ اَلْبَائِتَةِ فِي اَلثَّرَى بِبُقْعَتِكَ وَ اَلْمُخْتَارِ اَللَّهُ لَهُمَا سُرْعَةَ اَللَّحَاقِ بِكَ قَلْ يَا رَسُولَ اَللَّهِ عَنْ صَفِيَّتِك صَبْرِي و عَفا عَنْ سَيِّدَةِ نِسَاءِ العالَمِينَ تَجَلُّدي، ....

273-الأمالي، الشيخ الطوسي: ص332 مجلس 12 ح 667- 7- أخبرنا أحمد بن محمد بن الصلت، قال: أخبرنا أحمد بن محمد بن سعيد إجازة، قال: حدثنا علي بن محمد بن حبيبة الكندي، قال: حدثنا حسن بن حسين، قال: حدثنا أبو غيلان سعد بن طالب الشيباني، عن إسحاق، عن أبي الطفيل، قال: «أَنْشُدُكُمْ بِاللَّهِ جَمِيعاً أَ فِيكُمْ أَحَدٌ لَهُ صلِّي اَلْقِبْلَتَيْنِ مَعَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ غَيْرِی ؟» قَالُوا اَللَّهُمَّ لاَ... قَالَ : « أَنْشُدُكُمْ بِاللَّهِ هَلْ فِيكُمْ أَحَدُ لَهُ زَوْجَةُ مِثْلَ زَوْجَتِي فَاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ ؟» قالوا: اللهم لا، .... و الأمالي، الشيخ الطوسي:

ص: 450

ص545 مجلس 20 ح 1168- 4 أخبرنا جماعة، عن أبي المفضل، قال: حدثنا الحسن بن علي بن زكريا العاصمي، قال حدثنا أحمد بن عبيد الله العدلي، قال: حدثنا الربيع بن يسار، قال: حدثنا الأعمش، عن سالم بن أبي الجعد، يرفعه إلى أبي ذر رضي الله عنه أن عليا عليه السلام و عثمان و طلحة و الزبير و عبد الرحمان بن عوف و سعد بن أبي وقاص، أمرهم عمر بن الخطاب أن يدخلوا بيتا و يغلقوا عليهم بابه، و يتشاوروا في أمرهم، و أجلهم ثلاثة أيام، فإن توافق خمسة على قول واحد و أبي رجل منهم، قتل ذلك الرجل، و إن توافق أربعة و أبي اثنان قتل الإثنان، فلما توافقوا جميعا على رأي واحد، قال لهم علي بن أبي طالب عليه السلام:«إِنِّي أُحِبُّ أَنْ تَسْمَعُوا مِنِّي مَا أَقُولُ فَإِنْ يَكُنْ حَقّاً فَاقْبَلُوهُ وَ إِنْ يَكُنْ بَاطِلاً فَانْكِرُوهُ». قَالُوا قُلْ. قَالَ أَنْشُدُكُمْ بِاللَّهِ أَوْ قَالَ أَسْأَلُكُمْ بِاللَّهِ اَلَّذِي يَعْلَمُ سَرَائِرَكُمْ وَ يَعْلَمُ صِدْقَكُمْ إِنْ صَدَقْتُمْ وَ يَعْلَمُ كَذِبَكُمْ إِنْ كَذَبْتُمْ هَلْ فِيكُمْ أَحَدٌ آمَنَ بِاللَّهِ وَ رَسُولٍ وَ صَلَّى الْقِبْلَتَيْنِ قَبْلِي قَالُوا اللَّهُمَّ لَاقَالَ فَهَلْ فِيكُم أَحَدٌ زَوْجَتَةٌ سَيِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ غَيْرِي؟ قَالُوا اَللَّهُمَّ لاَ... بشارة المصطفى: جزء 2 ص 243 حدثنا الحسن بن الحسين قال: حدثنا أبو عيلان سعد بن طالب الشيباني، عن أبي إسحاق، عن أبي الطفيل قال: كنت في البيت يوم الشورى فسمعت عليا عليه السلام يقول: أَنْشُدُكُمُ اللَّهِ جَمِيعاً أَ فِيكُمْ أَحَدُ صَلَّى الْقِبْلَتَيْنِ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص غَيْرِي ؟ قالُوا : اللَّهُمَّ لَا . . . قَالَ : أَنْشُدُكُمْ بِاللَّهِ هَلْ فِيكُمْ أَحَدُ لَهُ زَوْجَةُ مِثْلَ زَوْجَتِي فَاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ غَيْرِي » قالُوا : اللَّهُمَّ لَا ... و نهج الحق و کشف الصدق، ص391- روی الخوارزمي و جماعة الجمهور و اشتهر بينهم حديث المناشدة عن عامر بن واثلة قال كنا مع علي عليه السلام يوم الشوری و سمعته يقول: لَأَحْتَجَّنَّ بِمَا لاَ يَسْتَطِيعُ عَرَبِيُّكُمْ وَ لاَ عجميكُمْ بِغَيْرِ ذلكثم قَالَفَانَشَدَكُمُ اَللَّهُ اَيُّها اَلنَّفَرُ جَمِيعاً ا فِيكُمْ اَحَدٌ وَحَّدَ اَللَّهَ قَبْليقَالُوااللَّهُمَّ لاقالَ فَأَنْشُدُكُمْ بِاللَّهِ هَلْ فِيكُمْ أَحَدٌ لَهُ زَوجةٌ مِثْلُ زَوْجَتِي فَاطِمَةَ بِنْتِ مُحَمَّدٍ سَيِّدَةِ نِسَاءِ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ غَيْرِي قَالُوا اَللَّهُمَّ لاَ... و إرشاد القلوب إلى الصواب: ج2 ص 259 في احتجاجه يوم

ص: 451

الشوری... - و روي عن أبي المفضل بسناده، عن أبي ذررضي الله عنه أن عليا عليه السلام و عثمان و طلحة و الزبير و عبد الرحمان بن عوف و سعد بن أبي وقاص، أمرهم عمر بن الخطاب أن يدخلوا بيت و يغلقوا بابه، و يتشاوروا في أمرهم، وأجلهم ثلاثة أيام، فإن توافق خمسة على قول واحد و أبي رجل منهم، قتل ذلك الرجل، فإن توافق أربعة و أبي اثنان قتل الإثنان، فلما توافقوا جميعا على رأي واحد، قال لهم علي بن أبي طالب عليه السلام: إِنِّي أُحِبُّ أَنْ تَسْمَعُوا مِنِّي مَا أَقُولُ لَكُمْ فَإِنْ يَكُنْ حَقّاً فَاقْبَلُوهُ وَ إِنْ يکن بَاطِلًا فأنکروه . قالُوا : قَدْ قَالَ : أَنْشُدُكُمُ اللَّهِ أَوْ قَالَ أَسْأَلُكُمْ بِاللَّهِ الَّذِي يَعْلَمُ سرائرکم وَ يَعْلَمُ صَدَّقَكُمْ إِنْ صَدَقْتُمْ وَ یعلم کذبتم قَالَ : هَلْ فِيكُمْ أَحَدُ مِنْ قَبْلِي بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ صَلَّى الْقِبْلَتَيْنِ قَبْلِي ؟ قالُوا : اللَّهُمَّ لَا . . . قَالَ : فَهَلْ فِي أَحَدِ زَوْجَةُ سَيِّدَةِ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ غَيْرِي ؟ قالُوا : اللَّهُمَّ لَا .... و کشف اليقين في فضائل أمير المؤمنين عليه السلام: ص421 مبحث 23 - من الأخبار المشهورة المنقولة عن الخاصة والعامة البالغة حد التواترخبر المناشدة و قد رواه الخوارزمي و غيره عن عامر بن واثلة قال: كنت مع علي عليه السلام في البيت يوم الشورى فسمعت علي عليه السلام يقول لهم: لاَحْتَجنَ عَلَيْكُمْ بِمَا لاَ يَسْتَطِيعُ عَرَبِيُّكُمْ وَ لاَ عجميكُم يُغَيِّر ذَلِكَ ثُمَّ قَالَ اُنْشُدُكُمْ بِاللَّهِ اَيُّهَا اَلْقَوْمُ جَمِيعاً ا فِيكُمْ اَحَدٌ وَحَّدَ اَللَّهَ تَعَالَي قَبْلِي قَالُوااللَّهُمَّ لاقالفانشدكم بِاللَّهِ هَلْ فِيكُم احِدٌ لَهُ زَوجةٌ مِثْلُ زَوْجَتِي بِنتِ مُحَمَّدٍ سَيِّدَةُ نِسَاءِ اَهْلِ الْجَنَّةِ غَيْرِيقَالُوااللّهُمَّ لا

274-روضة الواعظين: ج1 ص148- و قيل لأبي عبد الله عليه السلام قول رسول الله صلى الله

عليه و آله و سلم: فَاطِمُهُ سَيِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ وَ آسِيهِ سَيِّدَةُ نِسَاءِ عَالَمِهَا قَالَ ذَاكَ لِمَرْيَمَ وَ فَاطِمُهُ سَيِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ الجَنَّةِ مِنَ الأَوَّلِينَ وَالآخِرِينَ.

275-کامل الزيارات: ص 308 ب2 ح 2- و روي عن بعضهم قال: إِذَا أَتَيْتَ قَبْرَ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى اَلرِّضَا بِطُوسَ فَاغْتَسِلْ عِنْدَ خُرُوجِكَ مِن مَنزِلِكَ وَ قُلْ حِينَ تَغْتَسِلُ اَللّهُمَّ طَهِّرْنِي وَ طَهِّرْ لِي قَلْبِي .... و من لا يحضره الفقيه: ج2 ص602ح3210 و عیون اخبار الرضا عليه السلام :

ص: 452

ج2 ص 267 ب68 ح1 و تهذیب الأحکام: ج6 ص86 ب35 ح 171. و کتاب المزار الكبير ابن المشهدي: ص 647 ب1- أخبرني بهذه الزيارة الشيخ الفقيه أبو محمد عبد الله الدوريستي رضي الله عنه، عن جده، عن أبيه، عن الشيخ أبي جعفر محمد بن علي بن الحسين بن بابویه، قال: ذکر بهذه الزيارة شيخنا محمد بن الحسن في جامعه فقال: إِذَا أَرَدْتَ زِيَارَةَ الرِّضَا عَلَيْهِ السَّلَامُ بِطُوسَ . . . وَ سِرْ حَتَّى تَقِفَ عَلَى قَبْرِهِ وَ تَسْتَقْبِلَ وَجْهَهُ بِوَجْهِكَ وَ اجْعَلِ الْقِبْلَةَ بَيْنَ كَتِفَيْكَ وَ قُلْ :... .

276 - سوره (3) آل عمران آية 43.

277 - بحار الأنوار.

278 - الكافي: ج1 ص469 ح1. و الهداية الكبرى: ص240 - و از عالم عليه السلام روایت

شده است که: ابو محمد على بن الحسين با ام عبد الله دختر امام حسن مجتبی که مادر امام محمد باقر عليهم السلام است ازدواج کرد و او را «صديقه» می نامید و می فرمود: لَمْ يُدْرِكْ فِي آلِ الْحَسَنِ امْرَأَةٍ مِثْلِهَا. و روایت شده که امام محمد باقر علیه السلام فرمود: كَانَتْ أُمِّي أُمَّ عَبْدِ اللَّهِ بِنْتُ الْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ جَالِسَةُ عِنْدَ جِدَارِ فتصدع الْجِدَارَ فَقَالَ بِيَدِهَا : لَا وَ حَقِّ الْمُصْطَفَى ، مَا أَذِنَ لَكَ اللَّهِ فِي السُّقُوطِ حَتَّى أَقُومُ ، فَبَقِيَ مُعَلَّقاً حَتَّى قَامَةً وَ بَعُدَتْ ثُمَّ سَقَطَ ، فَتَصَدَّقْ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ بِمِائَةِ دِينَارٍ». و در

ص: 453

اثبات الوصية: ص176 - از عالم عليه السلام روایت است که فرمود: أَنَّهُ تَزَوَّجَ أَبُو مُحَمَّدٍ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَلَيَّ السَّلَامَ بِأُمِّ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ عَمَّةٍ ، وَ هِيَ أُمُّ جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلَامَ وَ كَانَ يُسَمِّيهَا الصِّدِّيقَةِ ، وَ يَقُولُ : لَمْ يُدْرِكْ فِي آلِ الْحَسَنِ امْرَأَةٍ مِثْلِهَا . و در کتاب إثبات الوصية: ص 176- از امام محمدباقر عليه السلام روایت می کند که فرمود: كَانَتْ أُمِّي أُمَّ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ جَالِسَةُ عِنْدَ جِدَارِ فتصدع الْجِدَارِ فَقَالَتْ بیدها : لَا وَ حتي المصطفی ، مَا أَذِنَ اللَّهُ جَلَّ وعزلك فِي السُّقُوطِ حَتَّى أَقُومُ . فَبَقِيَ مُعَلَّقاً حَتَّى قَامَةً وَ بَعُدَتْ ثُمَّ سَقَطَ ، فَتَصَدَّقْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِمِائَةِ دِينَارٍ. و در دلائل الإمامة: ص 217 - و يروي: أَنَّهُ تَزَوَّجُ [ أَبُو مُحَمَّدٍ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ ] بِأُمِّ عَبْدِ اللَّهِ بِنْتُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ ، وَ هِيَ أُمُّ أَبِي جَعْفَرٍ وَ كَانَ يُسَمِّيهَا الصِّدِّيقَةِ . وَ يُقَالُ : إِنَّهُ لَمْ یدرک فِي آلِ الْحَسَنِ امْرَأَةٍ مِثْلِهَا. والدعوات، قطب الدين الراوندي: ص68 ح- و روایت شده است از امام محمدباقر عليه السلام که فرمود: كَانَتْ أُمِّي قَاعِدَةً عِنْدَ جدَار فَتَصَدَّعَ الجِدَارُ وَ سَمِعْنَا هَدَّةً شَدِيدَةً فقالثَ بِيَدِهَا لاَ وَ حَقِّ اَلْمُصْطَفِي مَا أَذِنَ اَللَّهُ لَكَ فِي اَلسُّقُوطِ فَبَقِيَ مُعَلَّقاً حتي جَازَتْهُ فَتَصَدَّقَ عَنْهَا أَبِي عَلَيْهِ السَّلاَمُ بِمِائَةِ دِينَار. و ذكرها الصادق عليه السلام يوما فقال: كَانَتْ صِدِّيقَةً ، لَمْ يُدْرِكْ فِي آلِ الْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ امْرَأَةٍ مِثْلِهَا. و دلائل الإمامة: ص 218- روایت شده: أَنَّهَا كَانَتْ عِنْدَ جِدَارِ فتصدع الْجِدَارِ فقالث بیدها : لَا وَ حَقِّ الْمُصْطَفَى ، مَا أَذِنَ اللَّهُ لَكَ فِي السُّقُوطِ ، فَبَقِيَ مُعَلَّقاً فِي الْجَوِّ حتی جَازَتْ ، فَتَصَدَّقْ عَنْهَا عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ بِمِائَةِ دِينَارٍ .

279 - إثبات الوصية: ص189- و روي عن جابر أنه قال: قال لي أبو جعفر عليه السلام: قَدْ قَدِمَ رَجُلُ مِنَ الْمَغْرِبِ مَعَ رَقِيقُ . و وصف لي جارية و أمرني بابتياعها بصرة دفعها . فمضيت الى الرجل. فعرض علي ما كان عنده من الرقيق. فقلت له: بقي عندك غير ما عرضت علي. قال لي: بقيت جارية عليلة. فقلت: أعرضها علي. فعرض علي حميدة. فقلت: بكم تبيعها؟ فقال لي: بسبعين دينارا. فأخرجت الصرة إليه. فقال لي النحاس: لا إله إلا الله . رأيت والله البارحة في التوم رسول الله صلى الله عليه و آله قد ابتاع متي هذه الجارية بهذه الصرة. فبعتها منه، ثم تناول الضرة و تسلمت الجارية. و كان في الصرة سبعون دینارة. و صرت بها إليه. فسألها عن اسمها. فقالت: حميدة. فقال: حَمِيدٌ فِي اَلدُّنْيَا مَحْمُودٌ فِي الْآخِرَةِ. ثم سألها عن خبرها فعرفته أنها بکرما مسها رجل. فقال لها: أَنَّى يَكُونُ ذَلِكَ وَ أَنْتَ جَارِيَةً كَبِيرَةً؟ فقالت: كان لي مولى اذا أراد أن يقربني أتاه رجل في صورة حسنة أراه دونه و لا يراه فيمنعه من أن يصل إلي، و يدفعه، و يصده عني. فقال أبو جعفر: الحمد لله . ودفعها إلى أبي عبد الله عليه السلام وقال له: يا أبا عبداَللَّهِ

ص: 454

حَمِيدَةُ سَيِّدَةُ الاماءِ مُهذَّبَة مُصَفَّاةً مِنَ الارجاس كَسَبِيكَةِ اَلذَّهَبِ مَا زالَتِ الامْلاكُ تَحْرُسُها لَكَ حَتِّي ادَّيَتِ اِلَيْكَ كَرامَةً مِنَ اللَّهِ جَلَّ جَلاَلَةً وَ عَلاَ. و دلائل الإمامة: ص 307 ح 3/260- و حدثنا أبو المفضل محمد بن عبد الله، قال: حدثني أبو التجم بدر ابن عمار الطبرستاني قال: حدثني أبو جعفر محمد بن علي الشلمغاني، رفعه إلى جابر قال: قال لي أبو جعفر عليه السلام: ...- مانند إثبات الوصية با اختلافي اندک - . و در کتاب الدرالنظيم: ص 649 از جابر بن یزید الجعفي... - مانند إثبات الوصية با اختلافي اندک -.

280 - الكافي: ج1 ص 477 ح2- محمد بن يحيى، عن محمد بن أحمد، عن عبد الله بن أحمد، عن علي بن الحسين، عن ابن سنان، عن سابق بن الوليد، عن المعلى بن خنيس: أن أبا عبد الله عليه السلام قال:.

281 - عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج1 ص 14 ب2 ح 2- حدثنا الحاكم أبو علي الحسين بن

أحمد البيهقي قال: حدثنا الصولي قال: حدثني عون بن محمد الكندي قال: سمعت أبي [أبا] الحسن علي بن میثم يقول و ما رأيت أحدا قط أعرف بأمور الأئمة عليهم السلام و أخبارهم و مناكحهم منه قال: اشترت حميدة المصفاة و هي أم أبي الحسن موسی بن جعفر و کانت من أشراف العجم جارية مولدة و اسمها تكتم وكانت من أفضل النساء في عقلها و دینها و إعظامها المولاتها حميدة المصفاة حتى أنها ما جلست بين يديها منذ ملكتها إجلالا لها فقالت لابنها موسى عليه السلام: يا بَنِي ! إِنَّ تَكْتُمَ جَارِيَةً مَا رَأَيْتُ جَارِيَةً أَفْضَلَ مِنْهَا وَ لَسْتُ أَشُكُّ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى سَيَظْهَرُ لَهَا إِنْ كَانَ لَهَا نَسْلُ وَ قَدْ وَهَبَهَا لَكَ فاستؤص خَيْراً بِهَا . فلما ولدت له الرضا عليه السلام سماها الظاهرة. قال: و كان الرضا عليه السلام يرتضع كثيرا و كان تام الخلق فقالت: أعينوني بمرضع فقيل لها: أنقص الدر؟ فقالت: مَا أَكْذِبُ وَ اَللَّهِ مَا نَقَصَ اَلدرْوُ لَكِنَّ عَلَيَّ وِرْدٌ مِنْ صَلاَتِي وَ تَسْبِيحِي وَ قَدْ تَقُصُّ مُنْذُ وَلَدْتُ. از آن: إعلام الوری بأعلام الهدی: ج2 ص40 الفصل1 و کشف الغمة في معرفة الأتمتة: ج2 ص311 و بحار الأنوار: ج49 ص 5 ب 1 ح 7.

ص: 455

و در کتاب عیون اخبار الرضا عليه السلام" ج1 ص 16 ب2 ح 3- به سند خود از علی بن میثم از پدرش آورده است که گفت: تا اشترت الحميدة أم موسی بن جعفر عليه السلام أم الرضا نجمة، ذكرت حميدة أنها رأت في المنام رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم يقول لها: يا حميد هَبِي نَجْمَة لِإِبنِكَ موسى فَإِنَّهُ لَهُ سَيُولَدُ لَهُ مِنْهَا وَلَدٌ خَيْرُ أَهْلِ اَلْأَرْضِ. فوهبتها له، فلما ولدت له الرضا عليه السلام سماها الظاهرة، و كانت لها أسماء، منها: نجمة، و أرون، و سکن، و سمان اشمانة، وتكتم، و هو آخر أسمائها. قال علي بن میثم: سمعت أبي يقول: سمعت أمي تقول: كانت نجمة بكرة لمتا اشترتها حميدة. و در کتاب الإختصاص: ص 169- به سند خود از علی بن میثم از پدرش، مانند روایت را نقل کرده است. در إعلام الوری: ص 314 فصلا نیز آمده است. مناقب آل أبي طالب عليهم السلام : ج4 ص 367- از شیخ صدوق: ...ولما ولدت الرضا سماها الظاهرة .... کشف الغمة: ج2 ص312- از علی بن میثم از پدرش مانند آن آمده است. حلية الأبرارن ج4 ص 336 ح 3 و مدينة المعاجز: ج 7 ص 9 ح3/2105 و جلد7 ص 11 و بحار الأنوار: ج 49 ص 7ب 1 ح 7 و جلد49 ص 7 ب1 ح8 از العيون، و بحار الأنوار: ج49 ص10 با ح21 از المناقب. والكافي: ج1 ص 486 ح 1- به سند خود از هشام بن احمر آورده است که گفت: قال لي أبو الحسن الأول : هَلْ عَلِمْتُ أَحَداً مِنْ أَهْلِ الْمَغْرِبِ قَدَمٍ؟ قلت: لا. قال: بَلَى ! قَدْ قَدِمَ رَجُلُ فَانْطَلِقْ بِنَا. فركب و ركبت معه حتى انتهينا إلى الرجل فإذا رجل من أهل المدينة معه رقيق. فقلت له: أعرض علينا فعرض علينا سبع جوار كل ذلك يقول أبو الحسن عليه السلام: لا حاجة لي فيها. ثم قال: أعرض علينا. فقال: ما عندي إلا جارية مريضة. فقال له: ما عليك أن تعرضها؟ فأبى عليه فانصرف ثم أرسلني من الغد فقال: قُلْ لَهُ كَمْ كَانَ غايك فِيهَا ؟ فَإِذَا قَالَ : كَذَا وَ كَذَا ، فَقُلْ : قَدْ أَخْذُهَا . فأتيته فقال: ما كنت أريد أن أنقصها من كذا وكذا. فقلت: قد أخذتها. فقال: هي لك و لكن أخبرني من الرجل الذي كان معك بالأمس؟ فقلت: رجل من بني هاشم. قال: من أي بني هاشم ؟ فقلت: ما عندي أكثر من هذا. فقال: أخبرك عن هذه

ص: 456

الوصيفة، إني اشتريتها من أقصى المغرب، فلقيتني امرأة من أهل الكتاب فقالت: ما هذه الوصيفة معك؟ قلت: اشتريتها لنفسي. فقالت: ما يكون ينبغي أن تكون هذه عند مثلك، إن هذه الجارية ينبغي أن تكون عند خير أهل الأرض، فلا تلبث عنده إلا قليلا حتى تلد منه غلاما ما يولد بشرق الأرض ولا غربها مثله. قال فأتيته بها فلم تلبث عنده إلا قليلا حتى ولدت الرضا عليه السلام. و عیون اخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص 17 ب2 ح4 - به دو سند و در کتاب مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: ج4 ص 362- از هشام بن احمد مانند الكافي با اختلافی آمده است. و الإرشاد: ج2 ص 254- به سند خود از صحابي جليل هشام بن احمر مانند روایت الكافي با اختلافي آورده است. روضة الواعظين: ج1 ص530 ح 526 - 30 و کشف الغمة: ج2 ص796- نیز از هشام بن احمر مانند آن را با اختلافی آورده اند.

282 - الكافي: ج1 ص 322 باب الإشارة و النص على أبي جعفر الثاني عليه السلام... حدیث 14-به سند خود از علی بن جعفر در حدیثی از امام على الرضا عليه السلام روایت نمود که فرمود: یا عَمُّ ! أَ لَمْ تَسْمَعْ أَبِي وَ هُوَ يَقُولُ : قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ لَهُ وَ سَلَّمَ : بِأَبِي انَّ خیرة الْإِمَاءِ ابْنُ النُّوبِيَّةِ ، الطَّيِّبَةُ الْفَمَ ، الْمُنْتِجَةُ الرَّحِمِ ...؟!. و الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد: ج2 ص 274 فصل في النص على إمامة الجواد عليه السلام... - به سند خود از زکریا بن يحيى بن النعمان که گفت: شنیدم على فرزند امام جعفرصادق با حسن بن حسين بن على بن الحسين سخن می گفت ... تا این که نقل می کند امام علی بن موسی الرضا عليهما السلام فرمود: یا عَمُّ ! أَ لَمْ تَسْمَعْ أَبِي وَ هُوَ يَقُولُ : قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ : بِأَبِي ابْنُ خِيَرَةِ الْإِمَاءِ ، النُّوبِيَّةِ الطَّيِّبَةُ ، یکون مِنْ وُلْدِهِ الطرید الشَّرِيدِ ، المؤتور بابیه وَ جِدَّهُ ، صَاحِبُ الْغَيْبَةِ ، فَيُقَالُ : مَاتَ ، أَوْ هَلَكَ ، أَيُّ وَادٍ لَكَ ؟!. فقلت: صدقت جعلت فداك. و در کتاب إعلام الوری بأعلام الهدی: ص 345 فصل 2 و در کتاب کشف الغمة: ج2 ص351 و مدينة المعاجز ج7 ص 261 ح 2311/ 3 از کافی آورده شده است.

ص: 457

283 - البهجة: - .

286 - حلية الأبرار: ج4 ص 525 ب1 ح4 و بهجة النظر: ص 122 فصل 12 ح 22 و بحارالأنوار: ج50ب1 ح19 از کتاب عیون المعجزات - از عبدالرحمان بن محمد، از کلثم بن عمران در روایتی از امام علي الرضا عليه السلام درباره حضرت امام محمد جواد عليه السلام و والده مکرمه اش فرمود: قَدْ وُلِدَ لِي شَبِيهُ موسی بْنِ عِمْرَانَ فَالِقِ الْبِحَارُ ، وَ شَبِيهُ عِيسَى ابْنُ مریم قُدِّسَتْ أُمَّ وَلَدِهِ ، قَدْ خَلَقْتُ طَاهِرَةُ مُطَهَّرَةً . و إثبات الوصية: ص 216 آمده است: و روي أنه ولد عليه السلام ليلة الجمعة لإحدى عشر ليلة بقيت من شهر رمضان سنة خمس وتسعين ومائة فلما ولد قال أبو الحسن عليه السلام لأصحابه في تلك الليلة: قَدْ وُلِدَ لِي شَبِيهُ موسی بْنِ عِمْرَانَ عَلَيْهِ السَّلَامُ فالي الْبِحَارُ ، قُدِّسَتْ أَمْ وَلَدَتْهُ ، فَلَقَدْ خَلَقْتُ طَاهِرَةُ مُطَهَّرَةً ....

285 - الدلائل والدرو المدينه.

289 - الدلائل والدروالمدينه.

287 - إثبات الوصية: ص228 و دلائل الإمامة: ص410 ح2/369و الدر التنظيم في مناقب الأئمة التهاميم: ص721- و روی محمد بن الفرج و علي بن مهزیار، عن أبي الحسن عليه السلام أنه قال: أُمِّي عارفه بِحَقِّي ، وَ هِيَ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ ، لَا يَقْرَبُهَا شَيْطانٍ مارِدٍ ، وَ لَا يَنَالُهَا کيد جَبَّارٍ عَنِيدٍ ، وَ هِيَ مکلوءة بِعَيْنِ اللَّهِ الَّتِي لَا تَنَامُ ، وَ لَا تَتَخَلَّفَ عَنْ أُمَّهَاتِ الصِّدِّيقِينَ وَ الصَّالِحِينَ . مدينة معاجز الأئمة الإثني عشر: ج 7 ص 420 ح2/2422 از دلائل الإمامه.

288 - إثبات الوصية: ص 44 2- وروي عن العالم عليه السلام أنه قال: لما دخلت سليل ام اَبي مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عَلَي ابي عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ سَلِيلٌ مَسْلُولَةٌ مِنَ اَلاِفَاتِ وَ اَلْعَاهَاتِ وَ اَلاِرْجَاسِ وَ اَلاِنْجَاسِ.

289 - الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج2 ص382 و الغيبة، الطوسي: ص470 فصل 8

به سند خود از عمرو بن شمر مانند الإرشاد. والغيبة، الشيخ الطوسي: ص470 فصل 8 - به سند

ص: 458

خود از عمرو بن شمر مانند الإرشاد. و در کتاب روضة الواعظين: ج2 ص 269- مرسل از امام محمدباقر عليه السلام مانند الإرشاد با اختلافي اندک. و در کتاب إعلام الوری: ص 465 فصل و الصراط المستقيم: ج2 ص 253- مرسل از عمرو بن شمر مانند الإرشاد با اختلافی اندک. و در کتاب الخرائج و الجرائح: ج3 ص1152 و منتخب الأنوار المضيئة: ص 29 - مرسل از امام محمدباقر عليه السلام مانند الإرشاد با اختلافی اندک. و در کتاب کشف الغمة: ج2 ص464 از جابر جعفی مانند الإرشاد.

290 - الغيبة، العماني: ص228 ح 9- به سند خود از عبد الرحيم القصیر که گفت: به امام محمدباقر عليه السلام درباره سخن امیرمؤمنان علیه السلام پرسیدم که فرموده بود: بِأَبِي اِبْنُ خِيرَةِ الإمَاءِ أَ هِيَ فَاطِمَةُ عَلَيْهَا السَّلاَمُ فَقَالَ إِنَّ فَاطِمَةَ خِيَرَةُ الحرائِرِ ذاك الْمُبْدحُ بَطْنُهُ اَلْمُشْرَبُ حُمْرَةً رَحِمَ اَللَّهُ فُلاَناً.

291 - الغيبة، العماني: ص 229 ح11- به سند خود از حارث همدانی گفت: امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: بِأَبِي اِبْنُ خِيَرَةِ اَلْمَاءِ يَعْنِي الْقَائِمَ مِنْ وُلْدِهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَسُومُهُمْ خَسْفاً وَ يَسْقِسُهُمْ بِكَاسٍ مُصَبَّرَةٍ وَ لاَ يُعطِيهم الاّ اَلسَّيْفَ هَرْجاً فَعِنْدَ ذَلِكَ تَتَمَنَّي فَجَرَةُ قُرَيْشٍ لَوْ انَّ لَهَا مُفَادَاةً مِنَ الدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا لِيُغْفَرَ لَهَا لاَنَكُفُّ عَنْهُمْ حَتِّي يُرْضِي اَللَّهُ.

292- کمال الدین و تمام النعمة: ج2 ص345 ب33 ح 31 - به سند خود از ابوبصیر گفت: شنیدم امام جعفرصادق عليه السلام می فرمود: « إِنْ سُنَنَ حَادِثَةٌ فِي الْقَائِمِ مِنَّا اَهْلَ الْبَيْتِ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ وَ الْقُذَّةِ بِالْقُذَّةِ. قال أبو بصير فقلت: يا ابن رسول الله ! و من القائم منكم أهل البيت؟ فقال: يَا أَبَا بَصِيرٍ هوالخَامِسُ مِنْ وُلْدِ اِبْنِي موسَى ذَلِكَ اِبْنُ سَيِّدَةِ اَلْإِمَاءِ يَغِيبُ غَيْبَةً يَرْتَابُ فِيهَا اَلْمُبْطِلُونَ ثُمَّ يُظْهِرُهُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَيَفْتَحُ اَللَّهُ عَلَى يَدِهِ مَشَارِقَ اَلْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا وَ يَنْزِلُ رُوحُ اَللَّهِ عِيسَى اِبْنُ مَرْيَمَ عَلَيْهِ السلام فَيُصَلِّي خَلْقَهُ وَ تُشْرِقُ اَلْأَرْضُ بِنُورٍ بِهَا وَ لاَ تَبْقَى فِي اَلْأَرْضِ بُقْعَةٌ عِنْدَ فِيهَا غَيْرُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ

ص: 459

إِلَّا عَبْدُ اللَّهِ فِيهَا ، وَ يَكُونُ الدین کُلُهُ للِهَ ، وَ لؤ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ .

293 - كمال الدين و تمام النعمة: ج2 ص368 ب34 ح1 - به سند خود از ابواحمد محمد بن زیاد ازدی که گفت: از سرورم امام موسی بن جعفر عليه السلام درباره سخن خداوند عزوجل در آیه: «وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَ بَاطِنَة» پرسیدم حضرت فرمود: النِّعْمَةُ الظَّاهِرَةُ الْإِمَامِ الظَّاهِرُ ، وَ الْبَاطِنَةَ الْإِمَامِ الْغَائِبَ. فقلت له: و يكون في الأمة من يغيب ؟ قال : نَعَمْ يَغِيبُ عَنْ أَنْصَارِ اَلنَّاسِ شَخْصُهُ وَ لاَ يَغِيبُ عَنْ قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ وَ هُوَ اَلثَّانِي عَشَرَ مِنَّا يُسَهِّلُ اللَّهُ لَهُ كُلَّ عَسِيرٍ وَ يُذَلِّلُ لَهُ كُلَّ صَعبٍ وَ ظَهَرَ لَهُ كُنُوزُ الأَرضِ وَ يُقَرِّبُ لَهُ كُلَّ بَعِيدٍ وَ يُبِيرُ بِهِ كُلَّ جَبّارٍ عَنِيدٍ وَ يُهْلِكُ عَلَى يَدِهِ كُلَّ شَيْطَانٍ مَرِيدٍ ذَلِكَ ابْنُ سَيِّدَةِ اَلْإِمَاءِ اَلَّذِي تُخْفِي عَلَى اَلنَّاسِ وِلاَدَتُهُ وَ لاَ يَحِلُّ لَهُمْ تَسمِيَتُهُ حتّى يُظهره اللّه عزّ و جلّ فَيَملأَ اَلْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْما.

294 - كمال الدين و تمام النعمة: ج2 ص371 ب53 ح5- حدثنا أحمد بن زياد بن جعفر الهمداني رضي الله عنه قال: حدثنا علي بن إبراهيم بن هاشم ، عن أبيه، عن علي بن معبد، عن الحسين بن خالد قال: قال علي بن موسى الرضا عليه السلام: لاَ دِينَ لِمَنْ لاَ وَرَعَ لَهُ وَ لا إيمانَ لِمن لا تقِيَّةَ لَهُ إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عند اللّه أعمَلُكم بالتَّقيّة . فقيل له: يا ابن رسول الله ! إلى متى؟ قال: لاَ دِينَ لِمَنْ لاَ وَرَعَ لَهُ وَ لا إيمانَ لِمَنْ لاَ تَقِيَّةَ لَهُ إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَعْمَلُكُمْ بِالتَّقيةِإ لى يَوْمِ اَلْمَعْلُومِ وَ هُوَ يَوْمُ خُرُوجِ قَائِمِنَا أَهْلَ اَلْبَيْتِ فَمَنْ تَرَكَ التَّقِيَّةَ قَبْلَ خُرُوجِ قَائِمِنَا فَلَيْسَ مِنَّا. فقيل له: يا ابن رسول الله ! و من القائم منكم أهل البيت؟ قال: الرَّابِعُ مِنْ وُلْدِي اِبْنُ سَيِّدَةِ اَلإِماءِ يُطَهِّرُ اللَّهُ بِهِ الأَرضَ مِن كُلِّ جَورٍ وَ يُقَدِّسُها مِن كُلِّ ظُلْمٍ و هُوَ الَّذِي يَشُكُّ النَّاسُ فِي وِلَادَتِهِ وَ هُوَ صَاحِبُ الْغَيْبَةِ قَبْلَ خُرُوجِهِ فَإِذَا خَرَجَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِهِ وَ وَضَعَ مِيزَانَ الْعَدْلِ بَيْنَ اَلنَّاسِ فَلاَ يَظْلِمُ أَحَدٌ أحَداً وَ هُوَ الَّذِي تُطوى لَهُ الْأَرْضُ ولا يَكونَ لَهُ ظِلٌ وَ هُوَ الَّذِي يُنَادِي مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ يَسْمَعُهُ جَمِيعُ أَهْلِ الْأَرْضِ بِالدُّعَاءِ إِلَيْهِ يَقُولُ أَلاَ إِنَّ حُجَّةَ اَللَّهِ قَدْ ظَهَرَ عِنْدَ بَيْتِ اللَّهِ فَاتَّبِعُوهُ فَانّ اَلْحَقَّ مَعَهُ وَ فِيهِ وَ هُوَ قَوْلُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ اَنْ نَشّا نُنَزِل

ص: 460

عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ آيَةً فَظَلَّتْ أغناقهم لَها خاضِعِينَ. و كفاية الأثر: ص 274 - از شیخ صدوق مانند کمال الدين با اختلافي اندک. مشكاة الأنوار: ص 42 فصل 11- از الكفاية. با اختلافي اندک. إعلام الوری: ص 434 فصل 2- از علی بن ابراهیم مانند کمال الدين با اختلاف اندک. کشف الغمة: ج2 ص524 فصل 2- از حسین بن خالد مانند کمال الدین با اختلافي اندک .

295 - كمال الدين و تمام النعمة: ج1 ص315 ح 2- حدثنا المظفر بن جعفر بن المظفر العلوي

السمرقندي رضي الله عنه قال : حدثنا جعفر بن محمد بن مسعود، عن أبيه قال: حدثنا جبرئیل بن أحمد، عن موسی بن جعفر البغدادي قال: حدثني الحسن بن محمد الصيرفي، عن حنان بن سدير، عن أبيه سدیربن حكيم، عن أبيه، عن أبي سعيد عقیصا قال: تا صالح الحسن بن علي عليهما السلام معاوية بن أبي سفيان دخل عليه الناس فلامه بعضهم على بيعته فقال عليه السلام: وَ يَحْكُمُ مَا تَدْرُونَ مَا عَمِلْتَ ، وَ اللَّهُ الَّذِي عَمِلْتِ خیر لِشِيعَتِي مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ أَوْ غُرْبَةُ . أَ لَا تَعْلَمُونَ أَنَّنِي إمامکم مُفْتَرَضُ الطاعۃ عَلَيْكُمْ ، وَ أَحَدُ سَيِّدَيْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ بِنَصٍّ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ عَلَيَّ ؟ قالُوا : بَلَى . قَالَ : أَمَّا عَلِمْتُمْ أَنَّ الْخُضَرَ لِمَا خُرْقُ اَلسَّفِينَةِ وَ اِقَامَ اَلْجِدَارُو قَتْلَ اَلْغُلاَمِ كَانَ ذَلِكَ سَخَطاً لموسي بْنِ عِمْرَانَ اذ خَفِيَ عَلَيْهِ وَجْهُ اَلْحِكْمَةِ فِي ذَلِكَ وَ كَانَ ذَلِكَ وَ كَانَ ذَلِكَ عِنْدَ اَللَّهِ تَعَالِي ذِكْرُهُ حِكْمَةً وَ صَوَاباًاً مَا عَلِمْتُم انَّهُ مَا مِنَّا اَحَدٌ اِلاّ وَ يَقَعُ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ لِطَاغِيَةِ زَمَانِهِ اِلاّ اَلْقَائِمُ اَلَّذِي يُصَلِّي رُوحُ اَللَّهِ عيسي اِبْنُ مَرْيَمَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ خَلْفَهَفَانُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ يُخْفِي وِلادَتَهُ وَ يُغيِّبُ شَخصَهُ لِئَلاَّ يَكونَ لاحِدٌ في عُنُقِهِ بَيعَةٌ اذا خَرَجَ ذَلِكَ اَلتَّاسِعُ مِنْ وُلْدِ اخي اَلْحُسَيْنِ اِبْنُ سَيِّدَةِ الاماء يُطيلُ اللَّهُ عُمُرَهُ فِي غَيْبَتِهِ ثُمَّ يُظْهِرُهُ بِقُدْرَتِهِ فِي صُوَرٍ شَابٍ دُونَ ارْبَعِينَ سَنَةً ذَلِكَ لِيَعْلَمَ اَنَّ اللَّهَ عَلَي كُلَّ شَيٍ قَدِيرٌ. و كفاية الأثر: ص224 - از شیخ صدوق مانند کمال الدين با اختلافی اندک. و کتاب الإحتجاج: ج2 ص 289- قال: وعن حنان بن سدير .... مانند کمال الدین با اختلافي اندک .. و إعلام الوری: ص 426 فصل 2- از حنان بن سدير.... مانند کمال الدین با اختلافي اندک . و کشف

ص: 461

الغمة: ج2 ص521 فصل 2- و مما جاء فيه عن الحسن بن علي بن أبي طالب عليهما السلام لما صالح الحسن بن علي معاوية دخل الناس عليه و لامه بعض الشيعة على بيعته . مانند الإحتجاج با اندک اختلافي .

296 - مقتضب الأثر: ص 31 جزء 2- به سند خود از ابن أبي جحيفة السوائي . از سواءة بن عامر. و

حرث بن عبد الله الحارثي الهمداني و الحرث بن شرب؛ همگی گفتند که نزد امیر المؤمنين عليه السلام بودیم که هر وقت امام حسن علیه السلام می آمد به او می فرمود: مَرْحَباً يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ، و هرگاه که امام حسين عليه السلام می آمد به او می فرمود: بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا أَبَا أَبِي خَيْرُ الْإِمَاءِ . به ایشان گفته شد: يا أمير المؤمنين ! ما بالك تقول هذا للحسن و تقول هذا للحسين ؟ و من ابن خيرة الإماء؟ فقال: ذلِكَ الفقيد الطَّرِيدُ الشَّرِيدُ : . . . بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ موسي بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ هَذَا . و وضع يده على رأس الحسين عليه السلام .... إثبات الهداة: ج5 ص240 فصل 9 ح 128 و بحار الأنوار: ج5 ص110 ب2 ح4 از المقتضب.

297 - مصباح المتهجد: ص 409 - از یونس بن عبد الرحمان: این که امام رضا عليه السلام امر

می فرمودند به این دعاء برای حضرت صاحب الأمر عجل الله فرجه الشريف. وجمال الأسبوع: ص 506 و512 و البلد الأمين: ص81 و المصباح کفعمی: ص 548 فصل 44، بحارالأنوار، ج92 ص330 و 332 ب115 ح4 و 5 و ج 99 ص112 ب7.

298 - سوره (5) المائدة آيه 56.

299 - سوره (4) النساء آیه60.

300 - سوره (56) الواقعة آیه80.

301 - سوره (33) الأحزاب آیه 7.

302 - سوره (33) الأحزاب آیه 76.

ص: 462

303 - سوره (33) الأحزاب آیه 22.

302 - سوره (59) الحشر آیه8.

305-كفاية الأثر: ص91 و بحارالأنوار: ج36 ص 317 ح 165 به سند از عمربن الخطاب.

306 - كفاية الأثر: ص171 و بحارالأنوار: ج 36 ص 341 ح 207.

307 - كفاية الأثر: ص156 و بحارالأنوار: ج 36 ص 336 ح1.

308 - الإمامة و التبصرة: ص 177 ح 29 و علل الشرائع: ص 205 ح 2 و بحارالأنوار: ج 25 ص 255 ح15.

309 - سوره (8) الأنفال آیه 76.

310 - توضيح الدلائل (از کتب مخالفين): ص 197 و جناب سید میر حامد حسين هندي لکهنوی قدس سره در عبقات الأنوار قسمت حديث سفينه: ج2 ص12 و در چاپ دیگری: ج2 ص 249 از او نقل کرده است. 311 - اصل کتاب سلیم چاپ بیروت: 139 و کتاب الغيبة، العماني: ص82.

312 - الغيبة، العماني: ص 142 ب10 ح3.

313 - كفاية الأثر: ص 155.

316 - الغيبة، النعماني و کتاب سليم : ص 516 و بحار الأنوار: ج 8 ص 331 از الروضة في الفضائل. 315 - الغيبة، العماني: ص92 ب4 ح23- أخبرنا محمد بن همام قال: حدثنا أبو علي الحسن بن علي بن عيسى القوهستاني قال: حدثنا بدر بن إسحاق بن بدر الأنماطي في سوق الليل بمكة وكان شیخا نفيسا من إخواننا الفاضلين و كان من أهل قزوين في سنة خمس وستين ومائتين قال: حدثني أبي إسحاق بن بدر قال: حدثني جدي بدر بن عيسى قال: سألت أبي عیسی بن موسی و كان رجلا مهيبة فقلت له: من أدركت من التابعين ؟ فقال: ما أدري ما تقول لي، ولكني

ص: 463

كنت بالكوفة فسمعت شيخا في جامعها يتحدث عن عبد خير قال: سمعت أمير المؤمنين علي بن أبي طالب صلوات الله عليه يقول: قَالَ لِي رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : يَا عَلِيُّ ! الْأَئِمَّةُ الرَّاشِدُونَ الْمُهْتَدُونَ الْمَعْصُومُونَ مِنْ وُلْدِكَ أَحَدُ عَشَرَ إِمَاماً ، وَ أَنْتَ أَوَّلُهُمْ ، وَ آخِرُهُمْ اسْمُهُ إسمي ، يَخْرُجُ فيملا الْأَرْضَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جؤرا وَ ظُلْماً يَأْتِيَ الرَّجُلُ وَ الْمَالِ کدس فَيَقُولُ : يا مَهْدِيٍّ ! أَعْطِنِي فَيَقُولُ خُذْ. از آن: بحار الأنوار: ج36ص281.

319 - بحارالأنوار: ج36 ح335 از کفاية الأثر: ص20.

317 - كفاية الأثر: ص 21 و بحار الأنوار: ج36 ص 337.

318 - بحار الأنوار: ج 33 ص 267 ب20 ح 534.

319 - عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص 62 با ح29 و كمال الدين و تمام النعمة: ج1 ص 267 ب24 ح 11- به سند از علی بن عاصم از امام محمد جواد عليه السلام.... و بحارالأنوار: ج 52، ص 309 از کتاب العيون .

320 - بحارالأنوار: ج 8 ص 516 از الغيبة، العماني: ص71. و بحار الأنوار: ج 8 ص 512 از کتاب

321 - إحقاق الحق: ج13 ص60 از فرائد السمطين و ينابيع المودة و از سید علی همدانی در المودة

القربي: ص 95. و در بحارالأنوار: ج36 ص 286 از قصص الأنبياء شیخ صدوق و از کفاية الأثر. و مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: ج1 ص 109. و بحارالأنوار: ج 25 ص 201 از کمال الدين:

ص 163 و از عیون أخبار الرضا عليه السلام: ص38.

322 - كفاية الأثر: ص 25 و بحارالأنوار: ج36 ص 345.

323 - كفاية الأثر: ص24 و بحار الأنوار: ج 3 ص 346.

324 - سوره (2) آیه 186.

325 - سوره (36) يس (صلى الله علیه و آله) آیه 83.

ص: 464

326 - به معالم الزلفي: ص 32 ب 43 و ملحقات إحقاق الحق نقل از کتب مخالفين: ج 6 ص 97 مراجعه شود.

327 - بحار الأنوار: ج 63 ص 288 ب1 ح13 و ج 27 ص 456 ب91 ح33 و مستدرك الوسائل:

ج16 ص355 ب 26 ح 20152 - 2 از الدعوات ، قطب الدين الراوندي: ص 141 ح 359.

328 – وسائل الشيعة: ج24 ص405 ب 95 ح30904 - 10 و بحار الأنوار: ج63 ص397 ب13 ح 11 از کتاب المحاسن: ج2 ص 592 ب19 ح 106.

329 - سوره (98) البينة آیه 3.

330 - سوره (4) النساء آیه 58.

331 - تصریح به این معنا هم در لغت آمده است می توانید به کتاب العين و کتاب قاموس اللغة مراجعه کنید.

332 - کتاب آية التطهير في أحاديث الفريقين : ج2 ص251 الی 276 آنها را احصاء نموده است.

333 - ر.ک: معاني الأخبار: ص94 ح3.

334 - بحار الأنوار: ج25 ص 201 به ح12 از عیون أخبار الرضا عليه السلام و کمال الدين نقل

کرده. و ملحقات إحقاق الحق: ج13 ص90 - از فرائد السمطين حمويني و ينابيع المودة و مودة القربی آورده است.

335 - سوره (76) الواقعة آیه 76 الي 80.

336 - سوره (16) الكهف آیه 16.

337 - سوره (72) الجن آیه 27 و 28.

338 - سوره (3) آل عمران آیه 180.

339 - سوره (3) آل عمران آیه 65.

340 - سوره (3) آل عمران آیه 80 و 81.

ص: 465

341- إثبات الهداة: ج5 ص394 فصل 18 ح70 و مشارق أنوار اليقين: ص 105 عنهم عليهم السلام أنهم قالوا:. و کشف الغمة: ج2 ص 408 - عن عبدالعزيز الفزاز قال: كنت أقول فيهم بالربوبية فدخلت على أبي عبدالله عليه السلام . إلى أن قال : فقال: يَا عَبْدَ اَلْعَزِيزِ لاَ تَحْمِلْ عَلَى البِناءِ فَوْقَ طَاقَتِهِ فينهم إِنَّا عَبِيدٌ مَخْلُوقُون. عبد العزيز قزاز گوید: من درباره ایشان (اهل بیت) قائل به ربوبیت بودم، روزی به خدمت أبي عبد الله امام جعفرصادق عليه السلام رفتم. حضرت به من فرمود: ... ای عبدالعزيز؛ بربنا (ساختمان) بیش از آنچه ظرفیت اوست حمل نکن که در این صورت ویران می شود. ما بندگانی هستیم که آفریده شده ایم.

362- سوره (14) إبراهيم عليه السلام آیه 12: «قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ يَمُنُّ عَلَىٰ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ ۖ وَمَا كَانَ لَنَا أَنْ نَأْتِيَكُمْ بِسُلْطَانٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ ۚ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ».سوره (18) الكهف آیه 111: «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَىٰ إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَٰهُكُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ ۖ فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا».سوره (21) الأنبياء عليهم السلام آیه 3: «لَاهِيَةً قُلُوبُهُمْ ۗ وَأَسَرُّوا النَّجْوَى الَّذِينَ ظَلَمُوا هَلْ هَٰذَا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ ۖ أَفَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَأَنْتُمْ تُبْصِرُونَ». . سوره (23) المؤمنون آیه 25: «فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مَا هَٰذَا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُرِيدُ أَنْ يَتَفَضَّلَ عَلَيْكُمْ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَأَنْزَلَ مَلَائِكَةً مَا سَمِعْنَا بِهَٰذَا فِي آبَائِنَا الْأَوَّلِينَ». . سوره (23) المؤمنون آیه 34: «وَقَالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِلِقَاءِ الْآخِرَةِ وَأَتْرَفْنَاهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا مَا هَٰذَا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يَأْكُلُ مِمَّا تَأْكُلُونَ مِنْهُ وَيَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ».سوره (91) فصلت آیه 7: «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَىٰ إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَٰهُكُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ فَاسْتَقِيمُوا إِلَيْهِ وَاسْتَغْفِرُوهُ ۗ وَوَيْلٌ لِلْمُشْرِكِينَ»..

ص: 466

343- عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص 66 ب31 ح 297- عن علي عليه السلام قال: نَحْنُ اَهْلَ اَلْبَيْتِ لاَ يُقَاسُ بِنَا احِدٌ فِينَا نَزَلَ اَلْقُرَانُ وَ فِينَا مَعْدِنُ اَلرِّسَالَةِ. جعابی از امیرالمؤمنين عليه السلام روایت کرد که آن حضرت فرمود: هیچ کس با ما اهل بیت پیامبر قابل مقایسه نیست، زیرا در خانه ما قرآن نازل شده و گنجینه رسالت و نبوت در خاندان ماست. علل الشرائع: ج 1 ص 177 ح 2 و معاني الأخبار: ص 179ح2 و الإختصاص: ص 12- عن أبي عبد الله عليه السلام في حديث قال: ... إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ لَا يُقَاسُ بِنَا أَحَدُ. از امام جعفرصادق عليه السلام: همانا ما خاندانی هستیم که هیچ کس با ما قیاس و سنجیده نگردد. کشف اليقين: ص 191 و کشف الغمة: ج1 ص30- قال علي عليه السلام على منبر الجماعة: إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ لَا يُقَاسُ بِنَا أَحَدُ. امام على علیه السلام بر منبر جماعت فرمود: ما خانواده ای هستیم که هیچ کس با ما قیاس نشود . نوادر المعجزات في مناقب الأئمة الهداة عليهم السلام: ص 267- في حديث الخيط عن الإمام الباقر عليه السلام: یا جَابِرٍ ! إِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ لَا يُقَاسُ بِنَا أَحَدُ ، مَنْ قَاسَ بِنَا أَحَداً مِنَ الْبِشْرِ فَقَدْ كَفَرَ، .... در حدیث مشهور به حديث خيط از امام محمدباقر عليه السلام : ای جابر! ما خاندانی هستیم که هیچ کس با ما قیاس نمی شود. هرکس شخصی از بشر را با ما قیاس کند به يقين کافر شده است ...

344 - سوره (21) الأنبياء عليهم السلام آیه 27 و 28: «بَلْ عِبَادٌ مُكْرَمُونَ*لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ»

345 - مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: ج1 ص 263- عن الأصبغ بن نباتة، قال

ص: 467

أميرالمؤمنين عليه السلام: اَللَّهُمَّ إِنِّي بَرِيءٌ مِنَ الغلاة كبراء عيسي اِبْنِ مَرْيَمَ مِنَ النَّصارِئِ اللّهُمَّ اخذُلْهُم أبَداً وَلا تَنْصُرِمَنَّهُم أحَد. حضرت امیرالمؤمنين عليه السلام فرمودند: بار خدایا! من از غالیان بیزارم مانند عیسی بن مریم که از نصاری بیزار بود. خدایا! آن ها را برای همیشه خوار گردان و هیچ کدام از ایشان را یاری مفرما. بحار الأنوار: ج 25 ص265 ب10 ح6 عن أمالي الشيخ الطوسي رحمه الله: ... قال الصادق عليه السلام: إِخْذَرُوا عَلَى شَبَابِكُمُ اَلْغُلاَةَ لاَ يُفْسِدُوهُمْ فَإِنَّ الغلاة شَرُّ خَلْقٍ يُصَغِّرُونَ عَظَمَةَ اَللَّهِ وَ يَدَّعُونَ اَلرُّبُوبِيَّةَ لِعِبَادِ اَللَّهِ وَ اَللَّهِ إِنَّ الْغُلاةَ لَشَرٌ مِنَ اليَهُودِ والنَّصَارَى وَ الْمَجُوسِ وَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا. امام جعفرصادق عليه السلام فرمود: درباره جوانانتان غالیان را بر حذر باشید، که آنها را گمراه نکنند. غالیان شرورترین خلق خدا هستند. به مقام عظمت پروردگار اهانت می نمایند و برای بندگان خدا ادعای خدایی می کنند. به خدا سوگند! غلات از یهود و نصاری و مجوس و مشرکان بدترند. ثم قال عليه السلام: إِلَيْنَا يَرْجِعُ الْغَالِي فَلَا تَقْبَلْهُ ، وَ بِنَا یلحق الْمُقَصِّرُ فَتَقَبَّلْهُ . فقيل له: كيف ذلك يا ابن رسول الله ؟! قال: اَلْغَالِي قَدِ اِعْتَادَ تَرْكَ اَلصَّلاَةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الصِّيَامِ وَالحَجِّ فَلا يَقدِرُ عَلى تَرْكِ عَادَتِهِ وَ عَلَى الرُّجُوعِ إِلَى طَاعَةِ اللَّهِ عز وَ جل أَبَداً وَإنَّ المُقَصِّرَ اذَّ عَرَفَ عَمِلَ وَ اطّاعَ.سپس فرمود: بازگشت غالی به ماست، اما ما او را نخواهیم پذیرفت، و کسی که در باره ما کوتاهی کرده است، به ما می پیوندد و او را می پذیریم. عرض کردند: آقا این مطلب چگونه است؟ فرمود: غالی به ترك نماز و زكات و روزه و حج عادت کرده و هرگز نمی تواند عادت خود را ترك كرده و به سوی بندگی خدا بازگشت نماید ولی مقصر وقتی عارف شد، عمل میکند و

ص: 468

اطاعت می نماید. بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم: ص 507 ب18 ح8 و مختصر البصائر ص 187 ح8/168 ... عن كامل التمار، عن الإمام الصادق عليه السلام قال: يَا كَامِلُ إِجْعَلُوا لَنَا رَبّاً نَئُوبُ إِلَيْهِ وَ قُولُوا فِينَا مَا شِئْتُمُ. قال: فقلت: نجعل لكم ربا تئوبون إليه و نقول فيكم ما شئنا؟ قال: فاستوى جالسا، فقال: مَا عَسَى أَنْ تَقُولُوا؟! وَ اللَّهِ مَا خَرَجَ إِلَيْكُمْ مَنَّ عَلَيْنَا إِلَّا أَلْفاً غَيْرَ مَعْطُوفَةٍ. کامل تمار گفت: روزی خدمت امام جعفر صادق عليه السلام بودم به من فرمود: ای کامل! برای ما خدایی قرار دهید که به سوی او روی می آوریم آنگاه از فضل ما هر چه مایلی بگو. عرض کردم: برای شما خدایی بپذیریم که به سوی او روی می آورید آن گاه هر چه مایلیم در فضل شما بگوييم؟! امام عليه السلام خود را جابجا نموده راست نشست آن گاه فرمود: از علم و دانش ما به اندازه ی نصف حرف (از حروف هجا) برای شما گفته نشده است (یعنی مقدار بسیار کمی از دانش ما به شما رسیده است). الخصال: ج1 ص 72 ح 109 - ... قال أبو عبد الله جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام: أُدنِي مَا يَخْرُجُ بِهِ اَلرَّجُلُ مِنَ اَلْإِيمَانِ أَن يَجْلِسَ إِلَى غَالٍ فَيَسْتَمِعَ إِلَى حديثه وَ يُصَدِّقُهُ عَلَى قوله إِنَّ أَبِي حَدَّثَنِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ أَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وآله وسَلم قَالَ صِنْفَانِ مِنْ أُمَّتِي لاَ نَصِيبَ لَهُمَا فِي اَلْإِسْلاَمِ اَلغُلاةُ وَ اَلْقَدَرِيَّة. امام جعفرصادق عليه السلام فرمود: کمترین چیز که فرد را از حریم ایمان به در آورد این است که نزد مرد غالی بنشیند و به گفتار او گوش فرا داده و تصدیقش نماید که پدرم از پدرش و او از جدش روایت کرد که رسول خدا فرمود: دو طایفه از امت مرا بهره ای از اسلام نیست؛ غالیان و قدریه. وسائل الشيعة: ج18 ص 334 ب6 ح34891 - 1 عن الكافي و تفسير القمي و أمالي الطوسي:

ص: 469

... عن أبي عبد الله عليه السلام قال: أَتَى قَؤُمٌ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقَالُوا اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا رَبَّنَافَاسْتَتَابَهُمْ فَلَمْ يَتُوبُوا فَخَرَ لَهُمْ حَفِيرَةً وَ أَوْقَدَ فِيهَا نَاراً وَ حَفَرَ حَفِيرَةً إلى جَانِبِهَا أُخْرَى وأَفْضَى بَيْهِمَا فَلَمَّا لَمْ يَتُوبُوا أَلْقَاهُمْ فِي اَلْحَفِيرَةِ وَ أَوْقَدَ فِي الحفيرة اَلْأُخْرَى حَتَّى مَاتُوا. امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند: گروهی نزد امیرالمؤمنين عليه السلام آمدند سپس گفتند: سلام بر تو ای پروردگار ما. آن حضرت از آنان خواستند که توبه کنند، پس توبه ننمودند. پس آن حضرت گودالی برای آنان حفر نمودند و در آن آتش افروختند و گودالی دیگر در کنار آن حفر نمودند و میان آن دو گودال راهی قرار دادند، پس آن گاه که توبه ننمودند آنها را در گودالی انداختند و در گودال دیگر آتش افروختند تا این که همگی مردند. قال الشيخ محمد بن الحسن الحر: أقول: حمله الشيخ على المرتد عن ملة لما مر. شیخ حر عاملی صاحب وسائل الشيعه فرمود: شیخ طوسی این خبر را حمل بر این نموده است که این گروه از غلات مرتد ملی می باشند و جزای آنان جز مرگ نیست. الخصال: ج2 ص610ح10 - ... عن أبي عبد الله عليه السلام قال: حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ جَدِّي عَنْ آبائِهِ عليهم السَّلاَمُ أَيْنَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عَلَّمَ أَصْحَابَهُ فِي مَجْلِسٍ واحِدٍ أرْبَعَمِائَةِ بَابٍ مِمَّا يَصْلُحُ لِلْمُسْلِمِ فِي دِينِهِ وَ دُنْيَاهُ قَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِيَّاكُمْ وَ اَلْغُلُوَّ فِينَا قُولُوا إِنَّا عَبِيدٌ مَرْبُوبُونَ وَ قُولُوا فِي فَضْلِنَا مَا شِئْتُمْ مَنْ أَحَبَّنا فَليَعمَل بِعَمَلِنا وَ لْيَسْتَعِنْ بِالْوَرَعِ فَإِنَّهُ أفضَلُ ما يُسْتَعانُ بِهِ في أَمْرِ الدُّنيا وَالآخِرَةِ ، .... امام جعفرصادق از پدران بزرگوارشان عليهم السلام نقل نموده اند که امیرالمؤمنين عليه السلام در سخنانی که حاوی چهارصد باب مطالبی بود که جهت صلاح دنیا و دین مسلمان است به اصحاب خود فرمودند: ... مبادا درباره ما غلو و زیاده روی کنید، بگویید (معتقد باشید) ما بندگان پروریده خدا هستیم و آنچه در فضل ما می خواهید بگویید. هرکس دوستدار ما باشد باید رفتار ما را داشته و از پرهیزکاری یاری بجوید که ورع و پرهیزکاری بهترین چیزی است که

ص: 470

بدان در کار دنیا و آخرت استعانت می شود .... مشارق أنوار اليقين في أسرار أميرالمؤمنين عليه السلام: ص5- وقد جاء عن مولانا أميرالمؤمنين عليه السلام قوله: إِيَّاكُمْ وَ اَلْغُلُوَّ فِينَا قُولُوا إِنَّا عَبِيدٌ مَرْبُوبُونَ وَ قُولُوا فِي فَضْلِينَا مَا شِئْتُم. وقال الإمام الصادق عليه السلام: إِجْعَلُوا لَنَا رَبِّ نَئُوِّبُ إِلَيْهِ وَ قُولُوا فِينَا مَا شِئْتُمْ وَ قَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِجْعَلُونَا مَخْلُوقِينَ وَ قُولُوا فِينَا مَا شِئْتُمْ فَلَنْ تَبْلُغُوا. و امام جعفرصادق عليه السلام فرمود: ما را مخلوق و آفریده شده بدانید و درباره ما آنچه می خواهید بگویید که هرگز به حقیقت (جایگاه و قضیلت) ما پی می برید. عيون أخبارالرضا عليه السلام: ج2 ص201 ح 17- عن الإمام الرضا عليه السلام، عن آبائه ، عن رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم قال: اَتَرْفَعُونِي فَوْقَ حَقِّي فَإِنَّ اللَّهَ تبارك وَ تعالي اِتَّخَذَنِي عَبْداً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَنِي نَبِيّاً قَالَ اَللَّهُ تَبَارَكَ وتَعالى مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتَابَ وَ الحُكْمَ والنُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولُ لِلنَّاسِ كُونُوا عِبَاداً لِي مِنْ دُونِ اَللَّهِ وَ لَكِنْ كُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِمَا كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ اَلْكِتَابَ وَ بِمَا كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ وَ لا يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا اَلْمَلائِكَةَ و النَّبيّينَ أَرْبَاباً أَ يَأْمُرُكُمْ بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ وَ قَالَ عَلِيٌ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَهْلِكُ فيَّ اِثْنَانِ وَ لاَ ذَنْبَ لِي مُحِبٌ مُفْرِطٌ وَ مُبْغِضٌ مُفْرِطٌ وَ إِنَّا لَنُبْراً إِلَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِمَّنْ يَغْلُو فِينَا فَيَرْفَعُنَا فَوْقَ حَدِّنَا كَبَرَاءَةِ عِيسَى اِبْنِ مَرْيَمَ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ مِنَ اَلنَّصَارَى فَمَنِ ادَّعَى لِلانبِياءِ رُبوبِيَّةً أو ادَّعَى لِلائِمَةِ رُبُوبِيَّةً أَوْ نُبُوَّة أَو لِغَيْرِ الأَئِمَّة إِمَامُهُ فَنَحْنُ بِرَاءٌ مِنْهُ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ. امام رضا از پدران خود علیهم السلام از رسول الله نقل کردند که فرمودند: مرا از آنچه حق و حد من است بالاتر نبرید، زیرا خداوند تبارك و تعالی مرا عبد قرار داده است پیش از آن که مرا رسول قرار دهد، و در کتاب خود فرموده است: هیچ بشری را که خداوند بر او کتاب و حکمت فرستاده است و او را به نبوت برگزیده، نمی رسد که پس از آن به مردم بگوید: بندگان من باشید و مرا پرستش کنید نه خداوند را، بلکه پیامبران بنابر وظیفه خود به مردم میگویند خدا را

ص: 471

بپرستید و کامل در آموختن بکوشید و عمل کنید و آنچه را که آموخته اید از کتاب، به دیگران بیاموزید، و امر نمی کنند شما را که فرشتگان و انبیاء را پروردگار خود بدانید، چگونه ممکن است آنان شما را به کفر بخوانند پس از آن که به خدای یگانه ایمان آورده اید. و حضرت على علیه السلام فرموده است: دو طایفه درباره من خود را هلاك کرده اند و مرا گناهی نیست؛ یکی دوست تجاوزگر و افراط کار که رعایت حدود اشخاص را نمی کند، و دیگری دشمنی که دشمني را از حد گذرانده، و ما بیزاری می جوییم و به خداوند تبارک و تعالی پناه می بریم از کسی که درباره ما غلو کند، و ما را از حد بندگی خدا بالاتر برد، همان طور که عیسی بن مريم عليهما السلام از نصاری به خداوند پناه برد، ... پس هرکس برای پیمبران، قائل به خدایی باشد و یا برای امامان مدعی ربوبیت گردد یا نبوت ایشان را معتقد شود یا پیشوایی و امامت را در حق غیرایشان قائل گردد، ما از او بیزاریم هم در دنیا و هم در آخرت.... وسائل الشيعة: ج28 ص352 ب10 ح34944- 41 و إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات: ج 5 ص 400 فصل 23ح93 عن رجال الكشي: ص 297 ح 527- ... عن مرازم، قال: قال أبو عبد الله عليه السلام: قُلْ لِلْغَالِيَةِ تُوبُوا إِلَى اَللَّهِ فَاِنَّكُمْ فُسَّاقٌ كُفَّارٌ مُشْرِكُونَ.امام جعفرصادق عليه السلام به مرازم فرمودند: به غالیان بگو: به سوی خدا توبه کنید زیرا که همانا شما بسیار فاسق (بزهکار) و بسیار کافر و مشرک هستید. رجال الكشي: ص 297 ح 525 - ... عن المفضل بن زيد، قال: قال أبو عبد الله عليه السلام و ذكر أصحاب أبي الخطاب و الغلاة فقال لي: يَا مُفَضَّلُ لاَ تُقَاعِدُوهُمْ وَ لاَ تُوَاكِلُوهُمْ وَ لاَ تُشَارِبُوهُمْ وَ لاَ تُصَافِحُوهُمْ وَ لاَ تُوَارِثُوهُمْ.امام جعفرصادق عليه السلام در حالی که از اصحاب ابي الخطاب و غالیان یاد نمودند، به مفضل فرمودند: ای مفضل! با آنان همنشین نشده و هم غذا نشوید و با آنان نوشیدنی ننوشید و دست ندهید و به آن ها ارث ندهید.

ص: 472

346 - این حدیث به سندهای بسیارودرکتاب های شیعیان و مخالفين آمده است.

347 - دلائل الإمامة چاپ جدید: ص 157 ح1/70 و نوادر المعجزات في مناقب الأئمة الهداة عليهم

السلام: ص191ح 1/43عن رسول الله صلى الله عليه و آله:. و بحار الأنوار: ج 15 ص7 ب1 ح7

از علل الشرائع.

348 - كفاية الأثر في النص على الأمة الإثني عشر: ص110 باب ما جاء عن واثلة بن الأسفع، عن

النبي صلى الله عليه وآله.

349 - الغيبة، النعماني: ص 93 ب4 ح24. و عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص 58 ب6ح27. و كمال الدين و تمام النعمة: ج1 ص252 ب23ح 2.

350 - المناقب، العلوي / الكتاب العتيق: ص 75 ذکر معرفة أميرالمؤمنين بالنورانية . و بحار الأنوار

ج26 ص 1 ب 14 ح1.

351 - الأمالي، ابن بابويه الصدوق: ص 235 المجلس 41 ح8- ... عن إسحاق بن راهويه، قال: لما

وافي أبوالحسن الرضا عليه السلام نیسابور و أراد أن يرحل منها إلى المأمون اجتمع إليه أصحاب الحديث فقالوا له: يا ابن رسول الله ! ترحل عنا ولا تحدثنا بحديث فنستفيده منك؟! وقد كان قعد في العمارية فأطلع رأسه وقال: سمعت أبي موسى بن جعفریقول: سمعت أبي جعفر بن محمد يقول : سمعت أبي محمد بن علي يقول: سمعت أبي علي بن الحسين يقول: سمعت أبي الحسين بن علي يقول: سمعت أبي أمير المؤمنين علي بن أبي طالب عليهم السلام يقول: سمعت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم يقول: سمعت جبرئيل يقول: سمعت الله عزوجل يقول: «لا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي ، فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَنَّ مِنْ عَذَابِي. فلما مرت الراحلة نادانا: بِشُرُوطِهَا ، وَ أَنَّا مِنْ شُرُوطِهَا. امام على الرضا عليه السلام در شهر نیشابور برای مردم پس از درخواست آنان از پدران گرام خود از رسول الله از جبرئيل عليهم الصلوة والسلام نقل فرمودند که خداوند تعالی فرمود: لا اله

ص: 473

الا الله دژ استوار من است، پس هرکه داخل قلعه من شود از عذاب من در امان است. پس از این که مرکب امام رضا عليه السلام گذر کرد، حضرت چنين ندا دادند: (البته داخل شدن در پناه محکم خداوند) شرط هایی دارد، و من (ولایت معصوم) از شرط های (اساسي) آن هستم التوحيد: ص25 ب1 ح23 و ثواب الأعمال و عقاب الأعمال: 6 باب ثواب من قال: لا إله إلا الله بشروطها، و عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص135 ب37 ح4، و معاني الأخبار: ص370 باب معنى حصن الله عزوجل... ح1، و روضة الواعظين و بصيرة المتعظين: ج1 ص2 و بشارة المصطفى لشيعة المرتضی: ج2 ص 269.

352 - بحارالأنوار: ج32 ص9 ب1 ح3 عن الإرشاد للشيخ المفيد رحمه الله قال: روت الخاصة و

العامة عن أميرالمؤمنين صلوات الله عليه و ذكر ذلك أبو عبيدة معمر بن المثنى و غیره متن لايتهمه خصوم الشيعة في روايته أن أميرالمؤمنين عليه السلام قال في أول خطبة خطبها بعد بيعة التاس له على الأمر وذلك بعد قتل عثمان بن عفان: ... وَ بِنَا فَتَحَ اَللَّهُ لاَ بِكُمْ وَ بِنَا يَخْتِمُ لاَ بِكُمْ ....و خداوند (به سبب و وسیله) ما اهل بیت (تکوین و تشریع را) باز نمود و نه به شما، و به ما ختم نمود و نه به شما .... و بحارالأنوار: ج23 ص313 ب18 عن تفسيرفرات الكوفي: قال علي بن الحسين عليه السلام: ... وَ مَنْ لَمْ يَكُنْ مَعَنَا فَلَيْسَ مِنَ اَلإِسْلاَمِ فِي شَيْءٍ بِنَا فَتَحَ اَللَّهُ اَلدِّينَ وَ بِنَا يَخْتِمُهُ وَ بِنَا أَطْعَمَكُمُ اَللَّهُ عُشْبَ اَلْأَرْضِ وَ بِنا أَزَل اللَّهُ عَلَيْكُمْ قَطْرَ اَلسَّماءِ وَ بِنَا آمَنَكُمُ اَللَّهُ مِنَ اَلْغَرَقِ فِي بَحْرِكُمْ وَ مِنَ اَلْخَسْفِ فِي بَرِّكُمْ وَ بِنَا نَفَعَكُمُ اَللَّهُ فِي حَيَاتِكُمْ وَ فِي قُبُورِكُمْ وَ فِي مَحْشَرِكُمْ و عِنْدَ الصِّرَاطِ وَ عِنْدَ الْمِيزَانِ وَ عِنْدَ دُخُولِكُمُ الْجِنان، .... امام سجاد عليه السلام فرمودند: ... آن کس که با ما (اهل بیت نباشد، در اسلام هیچ جایی ندارد. خداوند دین را به سبب و وسیله ما گشود و به ما آن را پایان می دهد. خداوند شما را به ما از روییدنی های زمين بهره مند کرد و به واسطه ما باران آسمان را بر شما می بارد، و خدا به واسطه ما شما را

ص: 474

از غرق در دریایتان و فرو رفتن در بیابانتان نگاه می دارد، و خداوند به واسطه ما شما را در قبرهایتان و محشرتان و هنگام صراط و میزان و موقع داخل شدنتان در بهشت سود می بخشد،. و در بحارالأنوار: ج 26 ص 259 ب5 ح 37: ... عن أبي عبد الله عليه السلام قال:نَحنُ جَنْبُ اَللَّهِ وَ وَ بِنَا فَتَحَ اَللَّهُ وَ بِنَا خَتَمَ اَللَّهُ وَ نَحْنُ اَلْأَوَّلُونَ وَ نَحْنُ الْآخِرُونَ وَ نَحْنُ أَخْيَارُ الدَّهْرِ و نَوَامِيسُ الْعَصْرِ وَ نَحْنُ سَادَةُ العِبادِ وَ ساسَةُ الْبِلادِ ونَحْنُ النَّهْجُ الْقَوِيمُ وَالصِّراطُ المُستَقيمُ وَ نَحْنُ عِلَّةُ اَلْوُجُودِ وَ حُجَّةُ اَلْمَعْبُودِ لاَ يُقْبَلُ اَللَّهُ عَمَلَ عَامِلٍ جَهِلَ حَقَّنَا و نَحْنُ قَنَادِيلُ النُّبُوَّةِ وَمَصَابِيحُ الرِّسالَةِ وَ نَحنُ نُورُ الانْوَارِ وَ كَلَّمَهُ الْجَبَّارُ ونَحْنُ رَايَةُ الْحَقِّ الَّتي مَن تبِعَها نجا وَ مَنْ تَأَخَّرَ عَنْهَا هوِيَ وَ نَحنُ أئِمَّةُ الدِّينِ وَ قائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلينَ ونَحْنُ مَعْدِنُ النُّبُوَّةِ وَ مَوْضِعُ الرِّسالَةِ وَ إِلَيْنا تَخْتَلِفُ الْمَلائِكَةُ ونَحْنُ سِرَاجٌ لِمَنِ استَضاءَ وَ السَّبِيلُ لِمَنِ اهتَدى وَنَحْنُ الْقَادَةُ إِلَى الجَنَّةِ ونَحْنُ الجُسُورُ وَ القَنَاطِرُ وَ نَحنُ السَّنَامُ الاَعْظَمُ وَ بِنا يُنَزِلُ الغَيثُ وَبِناً يَنزِلُ الرَّحمَةَ وَ بِنا يُدفَعُ العَذابُ وَ النَّقِمَةُ فَمَنْ سَمِعَ هَذَا اَلْهُدَى فَلْيَتَفَقَّد فِي قَلْبِهِ حُبَّنَا فَإِنْ وَجَدَ فِيهِ اَلْبَعْضَ لَنَا وَ الْإِنْكَارِلَفِضُنَا فَقَدْ ضَلَّ عَنْ سَوَاءِ السَّبِيلِ لَانَا حُجَّةُ الْمَعْبُودِ وَ تَرْجُمانُ وَحْيِهِ وَ عَيْبَةُ عِلْمِهِ وَ مِيزَانُ قِسْطِهِ وَ نَحْنُ فروعُ الزَّيْتونَةِ و .... محمد بن سنان از امام جعفر صادق عليه السلام نقل کرد که فرمود: ما خاندان جنب الله (نزدیک ترین به خدا) هستیم ... خدا به واسطه ما گشود و به ما ختم کرد. ما اولین و آخرین هستیم. ما بهترین جهانیان و نوامیس زمان و سرور بندگان و رهبر دنیا و راه استوار و صراط مستقیم هستیم. ما علت وجود و حجت معبودیم. خداوند عمل هیچ عمل کننده ای را که نسبت به حق ما جاهل باشد، نمی پذیرد. ما چراغدان نبوت و چراغ های رسالت و نور نورها و كلمة الله هستیم. ما هستیم پرچم حقی که هرکس به دنبال آن رود نجات یابد و هر که از آن

ص: 475

تخلف ورزد گمراه شود. ما پیشوایان دین و رهبران سفید چهرگان از وضو و معدن نبوت و پایگاه رسالت هستیم. فرشتگان نزد ما در رفت و آمدند. ما چراغ روشنگر برای کسی باشیم که نور می طلبد، و راه هدایت هستیم برای کسی که هدایت می طلبد، و ما هستیم پیشوایان(هدایت کننده) به سوی بهشت، و پل بر روی گذرگاه ها و کوهان بزرگ. به واسطه ما باران می بارد و رحمت نازل می شود، و از عذاب و بلا جلوگیری می شود. هر که این (کلام) هدایت را شنید، در قلب خود در جستجوی محبت ما باشد. اگر در آن بغض و انکار فضل ما را دید بداند که از راه راست منحرف شده، زیرا ما حجت معبود، و مترجم وحی او، و خزینه دانش او، و میزان دادگری خدا هستیم، و ما هستیم شاخه های درخت زیتون، و ...»و در الكافي: ج 4 ص 575 باب زيارة قبر أبي عبد الله الحسين عليه السلام ح2- عن أبي عبد الله عليه السلام: ... مَنْ أَرَادَ اَللَّهَ بدأَ بِكُمْ بِكُم يُبَيِّنُ اللَّهُ الكَذِبَ وَبَكَمٌ يُبَاعِدُ اَللَّهُ الزمان اَلْكَلِبَ وَ بِكُمْ فَتَحَ اَللَّهُ وَ بِكُمْ يَخْتِمُ اَللَّهُ وَ بِكُمْ يَمْحُو ما يَشاءُ وَ بِكُمْ يُثْبِثُ وَ بِكُم يَفُكُّ الذُّلَّ مِن رِقَابِنَا وَ بِكُمْ يُدْرِكُ اَللَّهُ تِرَةَ كُلِّ مُؤْمِنٍ يُطْلَبُ بِهَا وَ بِكُمْ تُثْبَتُ اَلْأَرْضُ أَشْجَارَهَا وَ بِكُمْ تُخْرِجُ الأَشْجَارُ أثْمَارَها وَ بِكُم تُنْزِلُ السَّماءُ قَطْرَهَا ورِزْقُهَا.... امام جعفرصادق عليه السلام در زیارت امام حسين عليه السلام فرمودند: ... کسی که خدا را اراده کند، به شما آغاز می کند، به واسطه شما خداوند دروغ ها را آشکار می کنند، و توسط شما شداید و سختی ها را دور می نماید. خداوند به سبب و وسیله شما می گشاید و تمام می نماید، و به واسطه شما آنچه را که بخواهد محو کرده و ثابت می نماید. به واسطه شما ذلت و خواری را از گردن های ما برمی دارد و به واسطه شما خون خواهی خون هر مؤمنی را میکند که استحقاق خون خواهی داشته باشد. زمین به واسطه شما درختانش را می رویاند، درختان به سبب و وسیله شما میوه می دهند. آسمان به واسطه شما باران و روزی اش را می بارد .... و من لایحضره الفقيه: ج2 ص615 الزيارة الجامعة لجميع الأئمة عليهم السلام ح3213 - عن

ص: 476

الإمام علي بن محمد الهادي النقي عليهما السلام: ... بِكُمْ فَتَحَ اَللَّهُ وَ بِكُمْ يَخْتِمُ وَ بِكُمْ يُنْزِلُ الْغَيْتُ وَ بِكُمْ يُمْسِكُ السَّماءَ اَنْ تَقَعَ عَلَيَّ الاَرْضُ اِلاّ بِاِذْنِهِ وَ بِكُمْ يُنَفِّسُ الْهَمَّ وَ يَكْشِفُ الضُّر، ... .

353 - بحارالأنوار: ج 47 ص 323 ب10ح17 از رجال الكلي: ص 206ح363 به سند خود از امام

جعفر صادق عليه السلام.

356 - الكافي: ج1 ص 426 ح 71 به سند خود از امام جعفر صادق عليه السلام. از آن: بحارالأنوار:

ج22 ص125 ب37 ح 96 و ج23 ص 379 ب21ح67 و تأويل الآيات الظاهرة: ص585. و تفسير شريف على بن ابراهیم قمی: ج2 ص319. از آن: بحارالأنوار: ج30 ص 171 ب20 ح 28 و جلد 35ص 336 ب13 ح1. و در کتاب مناقب آل أبي طالب (عليهم السلام): ج3 ص94 نیز مانند آن آمده است.

355 - تفسير العياشي: ج 2 ص 2967ح60- به سند خود از امام جعفر صادق علیه السلام.

356 - تفسیر شریف العياشي: ج 2 ص 267 ح 59 - به سند خود از امام محمدباقر. از آن: بحارالأنوار:

ج23 ص268 ب15ح15 و ج24 ص190 ب52 ح14 وج36 ص180 ب39 .و در تفسیر شریف العياشي: ج2 ص268 ح 63 مانند آن آمده است.

357- بحارالأنوار: ج 24 ص 188 ب 52ح 7 و تأويل الآيات الظاهرة : ص264 هردو از کتاب شریف

إرشاد القلوب واعظ دیلمی به سند خود از امام محمد باقر عليه السلام.

308 - تفسير شريف على بن ابراهیم قمی: ج1 ص 388. از آن: بحارالأنوار: ج 24 ص 188 ب52ح6 و ج30 ص 171 ب20 ح 26 و ج 36 ص 179 ب 39 ح 172. و تفسیر شریف العياشي: ج2 ص 267 ح 62 به سندش از امام باقر علیه السلام مانند آن را آورده است. از آن: بحارالأنوار: ج36 ص180 ب 39 ح 173.

359 - تفسير العياشي: ج2 ص 223 ح 8 .... از آن: تفسير البرهان: ج3 ص 295 ح4/5708 و

ص: 477

تفسیر نورالثقلين : ج2 ص534 ح48 و بحارالأنوار: ج30 ص 232 ب20 ح 98.

360 - الإختصاص: ص 108.

361 - بحارالأنوار: ج30ص 408 ب21 ح 4و5 از کتاب ثواب الأعمال و کتاب الخصال.

362- تفسير العياشي: ج2 ص 301 ح 111- عن جعفر بن محمد الخزاعي، عن أبيه قال: سمعت أبا عبد الله عليه السلام يذكر في حديث غديرخم أنه:.

363 - الكافي: ج8 ص 344 ح 542- محمد بن يحيى، عن أحمد بن سليمان، عن عبد الله بن محمد اليماني، عن مسمع بن الحجاج، عن صباح الحذاء، عن صباح المزني، عن جابر، عن أبي جعفر عليه السلام قال:. تأويل الآيات: 464 و بحار الأنوار: ج 28 ص 256 ح40 از الكافي، و بحارالأنوار: ج 37 ص164 ب 52 ح41 وج60ص 256 ب3 ح 125 از تفسير العياشي.

364 - تفسيرالقمي: ج2 ص201- حدثني أبي، عن ابن أبي عمير، عن ابن سنان، عن أبي عبد الله عليه السلام قال:. از آن: تأويل الآيات الظاهرة: ص 463 و بحارالأنوار: ج 37 ص119 ب 52 ح9

وج60 ص185 ب3.

365 - السرائر: ج3 ص640 - و قيل للصادق عليه السلام: إن فلانا يواليكم إلا أنه يضعف عن البراءة من عدوكم . فقال: هَيْهاتَ کذب مَنِ ادَّعَى مَحَبَّتِنَا وَ لَمْ يَتَبَرَّأُ مِنْ عَدُوِّنَا. از آن: بحار الأنوار: ج2 ص 58 با وجوب موالاة أوليائهم ومعاداة أعدائهم ح18. و السرائر: ج 3 ص 639 از كتاب أنس العالم للصفواني قال: إن رجلا قدم على أمير المؤمنين عليه السلام فقال: يا أمير المؤمنين ! إني أحبك و أحب فلانا و سمى بعض أعدائه -. فقال عليه السلام: أَمَّا الْآنَ فَأَنْتَ أَعْوَرَ إِمَّا أَنْ تَعْمَى وَ إِمَّا أَنْ تُبْصِرُ. از آن: بحار الأنوار: ج 2 ص 58 با ح17.

366 - تفسیر فرات الكوفي: ص 259 ح 354 - حدثني جعفر بن محمد الفزاري معنعنا، عن أبي جعفر عليه السلام قال: إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ جَمَعَ اللَّهُ النَّاسَ فِي صَعِيدٍ وَاحِدٍ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ عَرَاءً حُفَاةً فَيَقِفُونَ عَلَى طَرِيقِ الْمَحْشَرِ حَتَّى يعرقوا عَرَقاً شَدِيداً وَ تَشْتَدُّ أَنْفَاسِهِمْ

ص: 478

فَيَمْكُثُونَ بِذَلِكَ فِي ذَلِكَ مِقْدَارَ خَمْسِينَ عَاماً. قال: فقال أبو جعفر عليه السلام: فَثَمَّ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى : « فَلا تَسْمَعُ إِلاَّ هَمْساً » . قَالَ : ثُمَّ يُنَادِي مُنَادٍ مِنْ تِلْقَاءِ الْعَرْشِ : أَيْنَ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ ؟ قَالَ : فَيَقُولُ النَّاسِ : قَدْ أَسْمَعْتَ فَسَمِّ بِاسْمِهِ . قَالَ : فَيُنَادِي : أَيْنَ نَبِيِّ الرَّحْمَةِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأُمِّيِّ؟ قال: فَتَقَدَّمَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَمَامَ النَّاسِ كُلِّهِم حَتَّى يَنْتَهِيَ إِلَى اَلْحَوْضِ طُولُهُ مَا بَيْنَ أَيْلَةَ إِلَى صَنْعَاءَ فِيهِ عَلَيْهِ ثُمَّ يُنادِي بِصاحِبِكُم فَيَتَقَدَّمُ أَمَامَ النَّاسِ فَيَقِفُ مَعَهُ ثُمَّ يُؤْذِنُ اَلنَّاسَ وَ يَمُرُّونَ (لِلنَّاسِ فَيَمُرُّونَ). قال أبو جعفر عليه السلام: فَبَيْنَ وَارِدٍ لِلْحَوْضِ يَوْمَئِذٍ وَ بَيْنَ مَصْرُوفٍ عَنْهُ فَإِذَا رَأَى رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مَنْ يُصْرَفُ عَنْهُ مِنْ محِبِّينا بكى وَقَالَ يَا رَبِّ شِيعَةُ عَلِيٍ فَيَبْعَثُ اَللَّهُ إِلَيْهِ مَلَكاً يَقُولُ لَهُ مَا يُبْكِيكَ يَا مُحَمَّدُ؟ فَيَقُولُ : أَبْكِي لِأُنَاسٍ مِنْ شِيعَةِ عَلِيٍّ أَرَاهُمْ قَدْ صرفوا تِلْقاءَ أَصْحابِ ( النَّارُ ) وَ مَنَعُوا عَنْ ( وُرُودُ ) الْحَوْضَ . قَالَ : فَيَقُولُ لَهُ الْمَلَكِ : إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ لَكَ : قَدْ وهبتهم لَكَ يَا مُحَمَّدُ ، وَ صَفْحَةَ لَكَ عَنْ ذُنُوبِهِمْ ، وَ أَ لَحِقْتُهُمْ بِكَ وَ بِمَنْ کانوا يَتَوَلَّوْنَ ( مِنْ ذریتک ) ، وَ جَعَلْتَهُمْ فِي زُمرَتِكَ ، وَ أورَدتُهُم عَلَى حَؤضِكَ. فقال أبو جعفر عليه السلام: فَكَمْ مِنْ باک ( يَبْكِي بكي ) يؤمئذ وَ بَاكِيَةُ يُنَادُونَ [ ینادي ] : يا محمداه ! إِذا رَأَوْا ذَلِكَ . قَالَ : فَلَا يَبْقَى أَحَدُ يؤمئذ كَانَ یحبنا وَ یتولانا وَ يتبرا مِنْ عَدُوِّنَا وَ يُبْغِضُهُمُ إِلَّا كَانَ فِي حيزنا ( حزبنا ) وَ وَرَدَ حؤضنا وَ قَدْ خابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً. بحار الأنوار: ج 65 ص 98 ح3 از الأمالی شیخ طوسي- عن المفيد، عن ابن قولویه، عن محمد بن الحسين بن محمد بن عامر، عن المعلى بن محمد، عن محمد بن جمهور، عن ابن محبوب، عن أبي محمد الوابشي، عن أبي الورد، قال: سمعت أبا جعفر عليه السلام يقول: إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ .... و حدیث را مانند تفسیر فرات با اختلاف اندک آورده. و تفسير القمي: ج2 ص 65 ح5- فإنه حدثني أبي، عن الحسن بن محبوب، عن أبي محمد الوابشي، عن أبي الورد، عن أبي جعفر عليه السلام قال:.

367 - إختيار معرفة الرجال، الكشي: ص206 ح 363 به سند خود از امام جعفرصادق عليه

ص: 479

السلام. از آن: بحارالأنوار: ج 47 ص 323 ب10ح17.

368 - الإحتجاج: ص270 و شرح نهج البلاغة: ج6 ص290-291.

369 - تاريخ الطبري: ج 8 ص 357، الإحتجاج: ص 274، وقعة صفين: ص 220، شرح نهج البلاغة:

ج 6 ص 289 ، تطهير الجنان: ص 55، معاني الأخبار: ص 345.

370 - مستدرک الصحيحين: ج4 ص 479 هو الوزغ بن الوزغ الملعون بن الملعون.

371 - مستدرک الصحيحين: ج4 ص 481.

372 - الخلاف، ج1 ص374- و روى الزهري، عن أبي سلمة، عن أبي هريرة، ان النبي صلى الله علیه و آله و سلم تا رفع رأسه من الركعة الأخيرة من الفجر قال: رَبَّنا وَ لَكَ الْحَمْدُ اَللَّهُمَّ أَنْجِ الْوَلِيدَ بْنَ الْوَليدِ وَ سَلَمَةُ بْنِ هِشَامٍ وَ عَيَّاشِ بْنِ رَبِيعَةَ وَالمُستَضعَفِينَ مِنَ المُؤمِنينَ وَ في بَعْضِها وَ الْمُسْتَضْعَفِينَ بِمَكَّةَ وَ اشدُدْ وَ طَأْتُكَ عَلَى مُضَرَ وَ رِعْلٍ وَ ذَكْوَانَ وَ اِجْعَلْ عَلَيْهِمْ سِنِينَ كَسِنِي يُوسُف، و عليه إجماع الصحابة، لأنه روي عن علي عليه الصلاة و السلام أته دعا في قنوته على قوم بأعيانهم وأسمائهم. و المعتبر في شرح المختصر: ج2 ص 239 - و رووا عن علي عليه السلام أنه قنت في صلاة المغرب على أناس وأشياعهم، وقنت النبي صلى الله عليه و آله في صلاة الصبح فقال: اللهم أنج الوليد بن الوليد و .... شیخ شهيد اول قدس سره در الذكرى فرموده: يجوز الدعاء فيه للمؤمنين بأسمائهم، و الدعاء على الكفرة و المنافقين، لأن النبي صلى الله عليه و آله دعا في قنوته لقوم بأعيانهم و على آخرين بأعيانهم، كما روي أنه قال: اللهم أنج الولید بن الوليد، و سلمة بن هشام، و عياش بن ربيعة، و المستضعفين من المؤمنين، واشدد وطأتك على مضرو رعل و ذكوان. و قنت أمير المؤمنين عليه السلام في صلاة الغداة فدعا على أبي موسى و عمرو بن العاص و معاوية وأبي الأعور و أشياعهم. قاله ابن أبي عقيل . وروى عبد الله بن سنان، عن أبي عبد الله عليه السلام: تَدْعُوا فِي اَلْوَتْرِ عَلَى اَلْعَدُوِّ وَ إِنْ شِئْتَ. السرائر الحاوي لتحرير الفتاوي: ج1 ص228 باب كيفية فعل الصلاة على

ص: 480

سبيل الكمال المشتمل على الفرض و النفل ... و الذي ينبغي أن يكون في القنوت على الجملة حمد الله، ... و يدعو على أعداء الدين، و الظلمة، و الكافرين، و يستيهم بأسمائهم، فإن الرسول صلى الله عليه و آله، قنت و دعا على قوم من الكافرين، و ساهم بأسمائهم، فروي أنه قال: اللهم انج الوليد بن الوليد، و سلمة بن هشام، (و عياش بن أبي ربيعة) و المستضعفين من المؤمنين، و في بعضها و المستضعفين بمكة، و اشدد وطأتك على مضر، و رعل، و ذكوان . الأصول الستة عشر: ص262-263- حدثنا الشيخ أبو محمد هارون بن موسی بن أحمد التلعکبري أيده الله قال: حدثنا محمد بن همام، قال: حدثنا حمید بن زیاد الدهقان، قال: حدثنا أبو جعفر أحمد بن زید بن جعفر الأزدي البراز، قال: حدثنا محمد بن المثنى بن القاسم الحضرمي، قال : حدثنا جعفر بن محمد بن شريح الحضرمي، عن ذريح، قال ذریح: قال له الحارث بن المغيرة التصري: إن أبا معقل المزني حدثني، عن أمير المؤمنين عليه السلام: أَنَّهُ صَلَّى بِالنَّاسِ اَلْمَغْرِبَ فَقَنَتَ فِي اَلرَّكْعَةِ الثَّانِيَةِ وَ لَعَنَ مُعَاوِيَةَ وَ عَمْرَو بْنَ اَلْعَاصِ وَ أَبَا مُوسَى اَلْأَشْعَرِيَّ وَ أَبَا اَلْأَعْوَرِ اَلسُّلَمِيَّ، قال عليه السلام: الشَّيْخُ صَدَقَ ، فَالْعَنْهُمْ . الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة: ج8 ص 370 از بحار الأنوار از کتاب محمد بن المثنى. جامع المقاصد في شرح القواعد: ج2 ص335 - و قنت أمير المؤمنين عليه السلام في صلاة الغداة فدعا على أبي موسى الأشعري، و عمرو بن العاص، و معاوية، وأبي الأعور و أشياعهم. و روي: أنه لعن الأربعة في قنوته.

373 - تذكرة الخواص: ص 101.

374- کتاب شریف تقريب المعارف: ص 254 تأليف فقیه بزرگ شیعه از قدمای اصحاب ما، متوفای قرن پنجم است که فرمود: و رووا عن محمد بن فرات قال: حدثتني فاطمة الحنفية ، عن فاطمة بنت الحسين عليهما السلام : أنها كانت تبغض أبابکروعمرو تستهما.

375 - مهج الدعوات: ص257- به سند خود از سعد بن عبدالله در کتاب فضل الدعاء چنين نقل نموده: و قال أبوجعفر، عن محمد بن اسماعیل بن بزيع، عن الرضا عليه السلام، و بکیر بن

ص: 481

صالح، عن سليمان بن جعفر، عن الرضا عليه السلام قال: دخلنا عليه وهو ساجد في سجدة الشكر، فأطال في سجوده ثم رفع رأسه فقلنا: أطلت السجود؟ فقال: مَنْ دَعَا فِي سَجْدَةِ الشُّكْرِ هَذَا الدُّعَاءِ كَانَ کالرامي مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَوْمَ بَدْرٍ ( فِي بَدْرٍ وَ أُحُدٍ وَ حُنَيْنٍ بِأَلْفِ أَلْفِ سَهْمٍ). قالا: قلنا: فنكتبه؟ قال: أكتُبا إِذَا أَنتُمَا سَجَدْتُمَا سجْدةَ الشُّكرِ فَتَقولا اللَّهُمَّ العَنِ اللَّذَينِ بَدَّلا دِينَكَ وَ غَيَّرا نِعْمَتَكَ وَ اتَّهَمَا رَسُولَكَ وَ خالَفا مِلَّتَكَ وَ صَدَّا عَنْ سَبِيلِكَ وَ كَفَرَا آلاَءَكَ وَ رَدَّا عَلَيْكَ كَلامَكَ وَ اسْتَهزَءا بِرَسولِكَ وَ قَتَلا اِبْنَ نَبِيِّكَ وَ حَرَّفَا كِتابَكَ وَ حَجَدَا آيَاتِكَ وَ سَخِرَا بِآيَاتِكَ وَ اسْتَكْبَرَا عَن عِبَادَتِكَ وقَتَلا اَوْلِيَاءَكَ و جَلَسَا فِي مَجْلِسٍ لَمْ يَكُنْ لَهُمَا بِحَقٍ وَ حَمَلاَ اَلنَّاسَ عَلَى أَكْتَافِ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِمُ اَلصَّلَوَاتُ وَ اَلسَّلاَمُ ....

376- کامل الزيارات: ص 222 - 229ح17- حدثني أبو عبد الرحمان محمد بن أحمد بن الحسين

العسكري و محمد بن الحسن جميعا، عن الحسن بن علي بن مهزیار، عن أبيه علي بن مهزیار، عن محمد بن أبي عمير، عن محمد بن مروان، عن أبي حمزة الثمالي، قال: قال الصادق عليه السلام: إِذَا أَرَدْتَ الْمَسِيرَ إِلَى قَبْرِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ . . . لَعَنَ اللَّهُ قَاتِلِي ولډ رَسُولُكَ ، وَ ضَاعَفَ علیهم الْعَذَابِ اَلاليمِ... .

377 - الكافي: ج4 ص 572-573 باب زيارة قبر أبي عبد الله الحسين بن علي عليهما السلام ... ح1 - عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد، عن الحسين بن سعيد، عن فضالة بن أيوب، عن نعيم بن الوليد، عن يونس الكناسي، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: إِذَا أَتَيْتَ قَبْرَ الْحُسَيْنِ عليه السَّلامُ ثُمَّ تقول اَللَّهُمَّ العَنِ الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَكَ وَ خالَفُوا مِلَّتَكَ وَ رَغِبُوا عَنْ اَمْرِكَ وَ اتَّهَمُوا رَسُولَكَ وَ صَدُّوا عَنْ سَبِيلِكَ اَللَّهُمَّ اُحْشُ قُبُورَهُمْ نَاراً وَ اجْوافَهُمْ نَاراً وَ احْشُرْهُمْ وَ اشياعَهُم الَيَّ جَهَنَّمَ زُرْقاً اللّهُمَّ اِلْعَنهُمْ لَعناً يَلعَنُهُم بِهِ كُلُّ مَلَكٍ مُقَرَّبٍ وَ كُلُّ نَبِيٍ مُرسَلٍ وَ كُلُّ عَبْدٍ مُومِنٍ امنَجَنَتَ قَلبَهُ لِلايمانِ اَللّهُمَّ اِلْعَنْهُمْ فِي مُسْتَسِرِّ السِّرِّ في ظاهِرِ اَلْعَلاَنِيَة اَللَّهُمَّ اِلْعَنْ جوابيتَ اَلاَمَةِ وَ اِلْعَنْ طَوَاغِيتَهَا وَ اِلْعَنْ فَرْعَنَتَهَا وَ اِلْعَنْ قَتَلَةَ امِير

ص: 482

اَلْمُؤْمِنِينَ وَ اِلْعَنْ قَتَلَةَ اَلْحُسَيْنِ وَ عَذِّبْهُم عَذاباً لا تُعَذِّبُ بِهِ أَحَداً بَينَ العالَمين .... و کامل الزيارات: ص201 ح 3 - حدثني أبي و محمد بن الحسن، عن الحسين بن الحسن بن أبان، عن الحسين بن سعيد، عن فضالة بن أيوب، عن نعيم بن الوليد، عن يوسف الكناسي مثله. من لا يحضره الفقيه: ج 2 ص 587 -590 زيارة قبر امیرالمؤمنین صلوات الله عليه ...ح3197 - وَتَقُولُ عِنْدَ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَيْضاً اَللَّهُمَّ الْعَنِ الْجَوَابِيتَ وَ اَلطَّوَاغِيتَ وَ الْفَراعِنَةَ وَ اللَّاتَ وَ العزّى وَ الجِبتَ وَ كُلَّ نِدٍ يَدَّعي مِن دُونِ اَللَّهِ وَ كُلَّ مُفْتَرٍ اَللّهُمَّ الْعَنْهُمْ وَ أَشْياعَهُمْ وَ أَتْبَاعَهُمْ وَ أَوْلِياءَهُمْ وَ أَعْوانَهُمْ وَمُحِبِّيهِمْ لَعناً كَثِيراً اللّهُمَّ الْعَنْ قَتَلةَ أمير اَلْمُؤْمِنِينَ ثَلاَثَةً اللّهُمَّ الْعَنْ قَتَلَةَ الحَسَنِ وَالحُسَينِ ثَلاثَةً اللّهُمَّ العَن قَتَلَةَ الائِمَةِ ثَلاثَةَ. اللّهُمَّ عَذِّبْهُمْ عَذاباً لا تُعَذِّبُهُ أَحَداً مِنَ الْعَالَمِينَ وضَاعِفْ عَلَيْهِمْ عَذَابَكَ كَمَا شَاقُّوا وُلاةَ أَمْرِكَ وَ أَعِدَّ لَهُمْ عَذاباً لَم تُحِلَّهُ بَاحِدٍ مِنْ خَلْقِكَ اللّهُمَّ وَ أَدْخِلْ عَلَى قَتَلَةِ أَنْصَارِ رَسُولِكَ وَ قَتَلَةِ أَنْصَارِ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ عَلَى قَتَلَةِ أَنْصَارِ اَلْحَسَنِ وَ اَلْحُسَيْنِ وَ عَلَى قَتَلَةِ مَنْ قُتِلَ فِي وَلايَةِ آلِ مُحَمَّدٍ أَجْمَعِينَ عذاباً مُضَاعَفاً فِي أَسْفَلِ دَرْكٍ مِنَ الجَحِيمِ لاَ يُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذَابِهَا وَ هُمْ فِيهَا مُبْلِسُونَ مَلْعُونُونَ نَاكِسُوا رُؤُسِهِمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ قَدْ عَايَنُوا النَّدَامَةَ وَ الْخِزْيَ اَلطَّوِيلَ لِقَتْلِهِمْ عِتْرَةَ أَنْبِيائِكَ وَ رُسُلِكَ وَ أَتْباعَهُمْ مِنْ عِبادِكَ الصَّالِحِينَ. اللَّهُمَّ الْعَنْهُمْ فِي مُسْتَسِرِّ السِّرِّ وَ ظَاهِرِ الْعَلَانِيَةِ ، فِي سَمائِکَ وَ أَرْضُكَ . . . .

378 - بحارالأنوار: ج 27 ص 57 ح16 از تفسير العياشي - قال أبو جعفر عليه السلام: يا أبا حَمْزَةَ ! إِنَّمَا يَعْبُدُ اللَّهَ مَنْ عَرَفَ اللَّهُ ، وَ أَمَّا مَنْ لَا يَعْرِفِ اللَّهَ كَأَنَّمَا يَعْبُدُ غَيْرَهُ هَكَذَا ضَالّاً. قلت: أصلحك الله و ما معرفة الله؟ قال: يصدق الله، وَ يُصَدِّقُ مُحَمَّداً رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي موالاۃ عَلَيَّ ، وَ الإیتمام بِهِ وَ بِأَئِمَّةِ الْهُدَى مِنْ بَعْدِهِ ، وَ الْبَرَاءَةُ إِلَى اللَّهِ مِنْ عَدُوِّهِمْ ، وَ كَذَلِكَ عِرْفَانَ اللَّهُ . قال: قلت: أصلحك الله أي شيء إذا عملته أنا استكملت حقيقة الإيمان ؟ قال : تَوَالِي أَوْلِيَاءِ اللَّهُ ، وَ تُعَادِيَ أَعْدَاءِ اللَّهِ ، وَ تَكُونُ مَعَ الصَّادِقِينَ كَمَا أمرک اللَّهُ. قال: قلت: و من أولياء الله ؟ فقال :

ص: 483

اوْلِيَاءَ اللَّهُ ، مُحَمَّدُ رَسُولُ اللَّهِ ، وَ عَلَيَّ ، وَ الْحَسَنِ ، وَ الْحُسَيْنُ ، وَ عَلِيَّ بْنِ الْحُسَيْنِ ، ثُمَّ انْتَهَى الْأَمْرُ إِلَيْنَا ثُمَّ ابْنَيْ جَعْفَرٍ . و أومأ إلى جعفر و هو جالس . فَمَنْ وَالَى هؤُلاءِ فَقَدْ وَالَى أَوْلِيَاءَ اللَّهِ وَ كَانَ مَعَ الصاقين كَمَا أَمَرَهُ اللَّهُ. قلت: و من أعداء الله أصلحك الله؟ قال: الْأَوْثَانِ الْأَرْبَعَةِ. قال: قلت: من هم؟ قال: أَبُو الْفَصِيلِ ، وَ رُمَعُ ، وَ نعثل ، ومعاويه ، وَ مَنْ دَانَ دِينِهِمْ ، فَمَنْ عَادَى هؤُلاءِ فَقَدْ عادئ أَعْدَاءِ اللَّهِ .

379 - الكافي: ج3 ص342 باب التعقيب بعد الصلاة و الدعاء ...ح10- محمد بن يحيى، عن محمد بن الحسين، عن محمد بن إسماعيل بن بزیع، عن الخيبري، عن الحسين بن ثوير و أبي سلمة السراج، قالا: سمعنا أبا عبد الله عليه السلام و هو يلعن في دبر كل مکتوبة أربعة من الرجال و أربعة من النساء : فُلَانُ وَ فُلَانُ وَ فُلَانٍ وَ معاویة وَ يُسَمِّيهِمْ ، وَ فُلَانَةَ وَ فُلَانَةَ وَ هِنْدَ وَ أُمَّ الْحَكَمِ أُخْتَ مُعَاوِيَةَ . تهذیب الأحکام: ج2 ص321 ب15 ح 1313- 169 عن الكافي مثله و أسقط الخيبري، و فيه: ... التَّيْمِيَّ وَ الْعَدَوِيَّ وَ فُعْلَانَ وَ مُعَاوِيَةَ وَ يُسَمِّيهِمْ ، وَ فُلَانَةَ وَ فُلَانَةَ وَ هِنْدَ وَ أُتِمُّ أُمَّ الْحَكَمِ أُخْتَ مُعَاوِيَةَ. وسائل الشيعة: ج6 ص 462 ب19 ح8449-1 و بحار الأنوار: ج83 ص58 ح63 از الكافي و التهذيب، بحار الأنوار: ج 22 ص 128 ب37 ح 101 از الكافي، بحار الأنوار، ج30، ص397 ب20 ح170 از التهذيب ، مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول: ج15 ص 175 از الكافي و می گوید: و الكنايات الأول عبارة عن الثلاثة بترتيبهم و الكنائتان الأخيرتان عن عائشة وحفصة.

380- بحار الأنوار: ج31 ص 432 - 443 ح2 از الخصال: ج2 ص572-579 أبواب السبعين و

ما فوقه - الأمير المؤمنين عليه السلام سبعون منقبة لم يشركه فيها أحد من الأئمة عليهم السلام ح1 - حدثنا أحمد بن الحسن القطان و محمد بن أحمد السناني و علي بن موسى الدقاق و الحسين بن إبراهيم بن أحمد بن هشام المكتب وعلي بن عبد الله الوراق رضي الله عنهم، قالوا: حدثنا أبو العباس أحمد بن يحيى بن زكريا القطان، قال: حدثنا بكربن عبد الله بن حبيب، قال: حدثنا تميم

ص: 484

بن بهلول، قال: حدثنا سليمان بن حكيم، عن نور بن يزيد، عن مكحول، قال: قال أمير المؤمنين علي بن أبي طالب عليه السلام:.

381 - سوره (7) الأنعام آیه 161.

382 - تفسير العياشي: ج1 ص 416 ح140. از آن: البرهان في تفسير القرآن: ج2 ص 506 ح3761 و

بحار الأنوار: ج3 ص 223 ب20 ح 91.

383- مدارک فرمایش حضرت فاطمه علیها السلام از برخی کتاب های شیعیان:الشافي في الإمامة: ج4 ص85، تلخيص الشافي: ج3 ص152، الصراط المستقيم: ج2 ص293، مناقب أهل البيت عليهم السلام، الملا حيدر الشيرواني: ص 402، بحارالأنوار: ج 28 ص 357 و جلد29 ص 328 ح 1 و صفحه 376، أعيان الشيعة: ج1 ص 318 الغدير: ج 7 ص 229-230، مأساة الزهراء عليها السلام: ج1 ص255، الهجوم على بيت فاطمة عليها السلام: ص 139، موسوعة شهادة المعصومين عليهم السلام: ج1 ص 179 ح 289 - 55، التين على أميرالمؤمنين عليه السلام، السيد علي عاشور: ص250. و از برخی از کتابهای پیروان اصحاب سقیفه ملعونه: السقيفة و فدك، الجوهري: صفحه 104، الإمامة و السياسة، ابن قتيبة الدينوري: ج1 ص13 چاپ الفتوح الأدبية - مصر سال 1344ه و جلد1 صفحه18-19 تحقیق دکتر طه الزيني چاپ الحلبي . القاهرة سال 1378 ه أنساب الأشراف: ج1 ص79 چاپ دارالفكر، الرسائل السياسية، الجاحظ: ص 467 چاپ مکتبة دارالهلال، شرح نهج البلاغة، ابن أبي الحديد: ج16

ص214 نامه 45 به عثمان بن الأحنف ، أعلام النساء، عمررضا کحالة: ج3 ص1214.

384 - سوره (2) آیه 160.

385 - بحارالأنوار: ج 47 ص 323 ب10ح17 از إختيار معرفة الرجال ص:206ح363 به سند خود از

امام جعفرصادق عليه السلام.

ص: 485

386 - الكافي: ج 8 ص 246 ح 343 - (علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن حنان بن سدير و محمد بن

يحيى، عن أحمد بن محمد، عن محمد بن إسماعيل، عن حنان بن سدير)، عن أبيه، عن أبي جعفر عليه السلام قال: قلت له: ما كان ولد يعقوب أنبياء؟ قال: لا ولكِنَّهُمْ كَانُوا أَسْبَاطَ أَوَّلا الأَنْبِيَاءِ ولَمْ يَكُنْ يُفَارِقُوا الدُّنْيَا إِلاَّ سُعَدَاءَ تَابُوا وَ تَذَكَّرُوا مَا صَنَعُوا وَ إِنَّ الشَّيْخَيْنِ فارَقَا الدُّنيا وَلَمْ يَتوبَا وَلَم يَتَذَكَّرَا ما صَنَعا بِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَعَلَيْهِمَا لَعْنَةُ اَللَّهِ وَ اَلْمَلاَئِكَةِ وَ اَلنَّاسِ اِجْمَعِينَ.

387- در وسائل الشيعة: ج6 ص462 ب19 ح8450 و بحار الأنوار: ج 83 ص 58 ح64 از تهذیب الأحکام: ج2 ص 109 ب8 ح 179 و ج2 ص321 ب15 ح168- محمد بن علي بن محبوب ، عن محمد بن الحسين ، عن محمد بن سنان، عن عمار بن مروان ، عن المنځل بن جمیل، عن جابر، عن أبي جعفر عليه السلام قال: إِذَا اِنْحَرَفْتَ عَنْ صَلاةٍ مَكتوبَةٍ قَلا تَنْحَرِفُ إِلاَّ بِانْصِرَافِ لَعْنِ بَنِي اُميَّةَ.

388 - المزار الكبير ابن المشهدي: ص 322. الإقبال بالأعمال الحسنة چاپ جدید: ج2 ص 279:

اَللّهُمَّ إِنَّا نُشْهِدُكَ أَنَّا نَدِينُ بِما دانَ بِهِ مُحَمَّدٌ وَ آلُ مُحَمَّدٍ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمْ وَ قُؤْلُنَا مَا قَالُوا وَ دِينُنَا مَا دَانُوا بِهِ مَا قَالُوا بِهِ قُلْنَا وَ مَا دَانوا بِهِ دِنَّا وَ مَا أَنْكَرُوا انْكَرْنَا وَمَنْ وَالَؤُا وَالَيْنَا وَ مَنْ عَادَوْا عَادَيْنَا وَ مَنْ لَعَنُوا لَعَنَّا وَ مَنْ تَبَرَّءُوا مِنْهُ تَبْرّاناً مِنْهُ وَ مَنْ تَرَحَّمُوا عَلَيْهِ تَرَحَّمْنا عَلَيْهِ آمَنَّا وَ سَلَّمْنا رَضِينا. بحار الأنوار: ج 95 ص 299 ب4 ح 5/13، زاد المعاد: ص215.

389 - بحار الأنوار: ج3 ص 321 - 326 ح 153 از کتاب سليم بن قيس الهلالي: ج2 ص 696 _702 ح15- أبان، عن سليم قال: سمعت علي بن أبي طالب عليه السلام يقول قبل وقعة صفين :.

390 - بحارالأنوار: ج25 ص 318 ب10 ح85 از إختيار معرفة الرجال: ص 528 ح1012 به

ص: 486

سندش از امام جواد علیه السلام.

391 - سوره (24) النور آیه 8.

392 - جامع الشتات خواجويي: ص193.

393 - سوره (2) آیه 137: «قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْنَا وَمَا أُنْزِلَ إِلَىٰ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِيَ مُوسَىٰ وَعِيسَىٰ وَمَا أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ» . سوره (3) آل عمران آیه 85: «قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ عَلَيْنَا وَمَا أُنْزِلَ عَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِيَ مُوسَىٰ وَعِيسَىٰ وَالنَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ».

394 - سوره (2) آیه 286: «آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ ۚ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ ۚ وَقَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا ۖ غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ» .

395 - بحار الأنوار: ج 2 ص 93 ب14 ح 27 - من کتاب زید الزاد، قال : سمعت أبا عبد الله عليه

السلام يقول: «أَ طَلَبُوا الْعِلْمَ مِنْ مَعْدِنِ الْعِلْمِ ، وَ إِيَّاكُمْ وَ الْوَلَائِجَ فِيهِمْ ، الصَّدَّادُونَ عَنِ اللَّهِ . ثُمَّ قَالَ : ذَهَبَ الْعِلْمِ ، وَ بَقِيَ غُبَّرَاتُ الْعِلْمِ فِي أَوْعِيَةِ سَوْءٍ ، فَاحْذَرُوا بَاطِنَهَا ، فَإِنَّ فِي بَاطِنِهَا الْهَلَاكَ ، وَ عَلَيْكُمْ بِظَاهِرِهَا ، فَإِنَّ فِي ظَاهِرِهَا النَّجَاةَ».

396 - سوره (31) لقمان (عليه السلام) آیه 13.

397 - سوره (24) النور آیه 39: «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ ۖ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ ۖ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ ۚ نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ ۗ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ ۚ وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ ۗ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ».

ص: 487

398 - سوره (76) الإنسان آیه : « إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا».

399 - سوره (28) القصص آیه 57.

400– بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم: ص60 باب نادر من الباب...ح2 حدثنا موسی بن جعفر قال: وجدت بخط أبي رواية عن محمد بن عيسى الأشعري، عن محمد بن سليمان الديلمي مولى عبد الله عن سليمان، قال: سألت أبا عبد الله عليه السلام عن قول الله تعالى: «سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى ، وَ قَوْلِهِ : أَصْلُها ثابِتُ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ ؟» فقال:.

401 - سوره (16) النحل آیه 44: «وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ ۚ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ». . سوره (21) الأنبياء (عليهم السلام) آیه 8: «وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ ۖ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ».

402- سوره (67) الملك آیه 31: «قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْرًا فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِمَاءٍ مَعِينٍ».

403 - سوره (6) الأنعام آیه 71: «وَذَرِ الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَعِبًا وَلَهْوًا وَغَرَّتْهُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا ۚ وَذَكِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِمَا كَسَبَتْ لَيْسَ لَهَا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيٌّ وَلَا شَفِيعٌ وَإِنْ تَعْدِلْ كُلَّ عَدْلٍ لَا يُؤْخَذْ مِنْهَا ۗ أُولَٰئِكَ الَّذِينَ أُبْسِلُوا بِمَا كَسَبُوا ۖ لَهُمْ شَرَابٌ مِنْ حَمِيمٍ وَعَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْفُرُونَ».. سوره (10) یونس (عليه السلام) آیه5: «إِلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا ۖ وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا ۚ إِنَّهُ يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ بِالْقِسْطِ ۚ وَالَّذِينَ كَفَرُوا لَهُمْ شَرَابٌ مِنْ حَمِيمٍ وَعَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْفُرُونَ». . سوره (37) الصافات آیه 68: «ثُمَّ إِنَّ لَهُمْ عَلَيْهَا لَشَوْبًا مِنْ حَمِيمٍ». سوره (40) غافر آیه 19: «وَأَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْآزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَنَاجِرِ كَاظِمِينَ ۚ مَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ حَمِيمٍ وَلَا شَفِيعٍ يُطَاعُ».سوره (56) الواقعة آیه 94: «فَنُزُلٌ مِنْ حَمِيمٍ».

ص: 488

404- سوره (37) الصافات آیه 63: «أَذَٰلِكَ خَيْرٌ نُزُلًا أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ». سوره (44) الدخان آیه 44: «إإِنَّ شَجَرَتَ الزَّقُّومِ». سوره (56) الواقعة آیه 53: «لَآكِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ».

405 - سوره (21) الأنبياء (عليهم السلام) آیه 28.

406 - المحاسن: ج 1 ص 143 ب11 ح41 - البرقي، عن ابن محبوب، عن عمرو بن أبي المقدام، عن

مالك بن أعين الجهني قال: أقبل إلي أبو عبد الله عليه السلام فقال: يَا مَالِكَ ! أَنْتُمْ وَ اللَّهِ شيعنا حَقّاً . يَا مَالِكَ ! تَرَاكَ قَدْ أَ فَرَّطْتُ فِي الْقَوْلُ فِي فَضَّلَنَا ؟ ! إِنَّهُ لَيْسَ يَقْدِرُ أَحَدُ عَلَى صِفَةِ اللَّهِ وَ کنه قُدْرَتِهِ وَ عَظَمَتِهِ فکما لَا یقدر أَحَدُ علی کنه صِفَةِ اللَّهِ وَ کنه قُدْرَتِهِ وَ عَظَمَتِهِ ...الكافي: ج 1 ص 102 باب النهي عن الضفة بغير ما وصف به نفسه تعالى ...ح6 - سهل، عن محمد بن عيسى، عن إبراهيم، عن محمد بن حكيم قال:كتب أبو الحسن موسی بن جعفر عليه السلام إلى أبي: أَنَّ اللَّهَ أَعْلَى وَ أَجَلُّ وَ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ يُبْلَغَ کنه صفیه ، فَصِفُوهُ بِمَا وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ ، وَ کفوا عَمَّا سِوَى ذَلِكَ. إقبال الأعمال، چاپ قدیم: ج1 ص 38 «... فَلَا تَصُفُّ [ لَا تَصُفُّ ] الْأَلْسُنُ کنه جَلَالُهُ وَ عِزُّهُ، .... مصباح المتهجد: ص311 و جمال الأسبوع: ص 295 و البلد الأمين: ص150 و المصباح، الكفعمي: ص 408 - روى المفضل بن عمر ، عن أبي عبد الله عليه السلام : ... وَ أنَّى لِخَليقَتِكَ كُنهُ مَعرِفَةِ مَجدِكَ ...؟.... مصباح المتهجد: ص490 و البلد الأمين: ص70 دعاء ليلة الجمعة: بسم اللّهِ الرَّحمان الرَّحِيمِ اَللَّهُمَّ رَبَّنا كُنْتَ وَ لَمْ يَكُنْ قَبْلَكَ شَيْءٌ وَ أَنْتَ تَكُونُ حِينَ لاَ يَكُونُ غَيْرَكَ شَيْءٌ لاَ يَعْلَمُ اُحَدٌ كُنْهَ عِزَّتِكَ ...»

407 - مشارق أنوار اليقين في أسرار أمير المؤمنين عليه السلام: ص 259 - و من خطبة له عليه السلام، بعد انصرافه من قتل الخوارج، فقال فيها بعد حمد الله و الصلوات على محمد صلى الله علیه و آله: أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ أَنَا أَوَّلُ الْمُصَلِّينَ أَنَا أَوَّلُ اَلصَّائِمِينَ أَنَا أَوَّلُ اَلْمُجَاهِدِينَ.

ص: 489

408 - سوره (53) النجم آیه 4و5.

409 - الأصول الستة عشر: ص 25 اصل عاصم بن حميد الحناط: وعنه، عن کامل قال: قال لي ابو جعفر عليه السلام: يَا كَامِلُ قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمنُونَ المسَلّمُون يا كَامِلُ إِلَى اَلْمُسَلِّمِينَ هُمُ النُّجَبَاءُ يَا كَامِلُ إِنَّ النَّاسَ أَشْبَاهُ الْغَنَمِ إِلاَّ قَلِيلٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ والْمُؤْمُونَ قَلِيلٌ. و المحاسن: ج1 ص272 ب37 ح 366 - عن محمد بن عبد الحميد الكوفي، عن حماد بن عیسی و منصور بن يونس بزرج، عن بشیر الدهان، عن كامل التمار قال: قال أبو جعفر عليه السلام: قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ ، أَ تَدْرِي مَنْ هُمْ؟ قلت: أنت أعلم. قال: قَدْ أَفْلَحَ المومنون الْمُسْلِمُونَ ، إِنَّ الْمُسْلِمِينَ هُمُ النُّجَبَاءُ ، وَ الْمُؤْمِنُ غَرِيبٍ ، وَ الْمُؤْمِنُ غَرِيبٍ . ثُمَّ قَالَ : طُوبَى لِلْغُرَبَاءِ. والمحاسن: ج1 ص272 ب37 ح 367 - عن أبيه، عن علي بن النعمان، عن عبد الله بن مسکان، عن كامل التمار قال: قال أبو جعفر عليه السلام: يا كامِلُ الْمُؤْمِنُ غَرِيبُ الْمُؤْمِنُ غَرِيبٌ. ثم قال: اَ تَدری مَا قَوْلُ اللَّهِ قَدْ أَفْلَحَ اَلْمُومِنُون؟ قلت: قد أفلحوا و فازوا و دخلوا الجنة. فقال: قد أَفْلَحَ الْمُؤْمونَ اَلْمُسَلِّمُونَ إِنَّ اَلْمُسَلِّمِينَ هُمُ اَلنُّجَبَاءُ. و بصائر الدرجات: ص520 ب20 ح 1- حدثنا الحسن بن علي بن النعمان، عن عبد الله بن مسكان، عن كامل التتار قال: قال أبو جعفر عليه السلام:. و احادیث بسیار دیگر.

410 - علل الشرائع: ج1 ص 227 ب162 ح 1- حدثنا محمد بن علي بن بشار القزويني رضي الله

عنه قال: حدثنا أبو الفرج المظفر بن أحمد القزويني قال: حدثنا محمد بن جعفر الكوفي الأسدي قال: حدثنا سهل بن زياد الآدمي قال: حدثنا سليمان بن عبد الله الخراز الكوفي قال: حدثنا عبد الله بن الفضل الهاشمي قال: قلت لأبي عبد الله جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام: یا ابن رسول الله ! كيف صار يوم عاشوراء يوم مصيبة و غم و جزع و بکاء دون اليوم الذي قبض فيه رسول الله صلى الله عليه و آله و اليوم الذي ماتت فيه فاطمة عليها السلام و اليوم الذي قتل فيه أمير المؤمنين عليه السلام و اليوم الذي قتل فيه الحسن عليه السلام بالسم؟ فقال:. از

ص: 490

آن: إثبات الهداة: ج5 ص 383 فصل 8 ح 39 و بحار الأنوار: ج4 ص 268 ب32 ح 1.

411 - سوره (4) النساء آیه 142.

412 - عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص203 ب46 ح5 - حدثنا تميم بن عبد الله بن تميم القرشي قال: حدثني أبي، عن أحمد بن علي الأنصاري، عن أبي الصلت الهروي قال: قلت للرضا عليه السلام: یا ابن رسول الله! إن في سواد الكوفة قومة ... و فيهم قوما يزعمون أن الحسين بن علي عليهما السلام لم يقتل و أنه ألقي شبهه على حنظلة بن أسعد الشامي و أنه رفع إلى السماء كما رفع عيسى ابن مريم عليهما السلام و يحتجون بهذه الآية: « لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً». فقال: كَذَبُوا عَلَيْهِمْ غَضَبُ اللَّهِ وَ لَعْنَتُهُ، .... از آن: بحار الأنوار: ج 44 ص 271 ب32 ح4 و ج49 ص 285ب 19 ح5.

413 - كمال الدين و تمام النعمة: ج2 ص 484 ب45 ح4- حدثنا محمد بن محمد بن عصام الكليني رضي الله عنه قال: حدثنا محمد بن يعقوب الكليني، عن إسحاق بن يعقوب قال: سألت محمد بن عثمان العمري رضي الله عنه أن يوصل لي كتابا قد سألت فيه عن مسائل أشكلت علي فوردت في التوقيع بخظ مولانا صاحب الزمان عجل الله فرجه: أَمَّا مَا سَأَلْتَ عَنْهُ أَرْشَدَكَ اَللَّهُ وَ ثَبَّتَكَ ... وَ أَمَّا قَوْلُ مَنْ زَعَمَ أَنّ

ص: 491

اَلْحُسَيْنَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ لَمْ يُقْتَلْ فكفرو تَكْذِيبٌ وَ ضَلاَل، .... و الغيبة، الطوسي: ص291 فصل4 - و أخبرني جماعة، عن جعفر بن محمد بن قولويه و أبي غالب الزراري و غيرهما، عن محمد بن يعقوب الكليني، عن إسحاق بن يعقوب قال: سألت محمد بن عثمان العمري رحمه الله أن يوصل لي كتاب قد سألت فيه عن مسائل أشكلت علي، فورد التوقيع بخط مولانا صاحب الدار عليه السلام: أمَّا ما سَأَلتَ عَنهُ أرشَد أرشَدَكَ اللَّهُ وَ ثَبَّتَكَ وَأمَّا قَولُ مَن زَعَمَ أَنَّ اَلْحُسَيْنَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ لَمْ يُقْتَلْ فكفرو تَكْذِيبٌ وَ ضَلاَل، .... و إعلام الوری بأعلام الهدی: ص 452 فصل 3- محمد بن يعقوب الكليني، عن إسحاق بن يعقوب قال: سألت محمد بن عثمان العمري رحمه الله : ... وَ أَمَّا قَوْلُ مَنْ زَعَمَ أَنْ الحُسَينَ لَم يُقتَل فَكُفرو تَكذيبٌ وَ ضَلالَ، .... و الإحتجاج على أهل اللجاج: ج2 ص470 محمد بن يعقوب الكليني، عن إسحاق بن يعقوب قال: سألت محمد بن عثمان العمري رحمه الله أن يوصل لي كتابا ... وأما قول من زعم أن الحسين لم يقتل، فکفرو تكذيب وضلال، ... . و کشف الغمة في معرفة الأئمة: ج2 ص531 فصل 3 - إسحاق بن يعقوب قال: سألت محمد بن عثمان العمري رضي الله عنه أن يوصل لي كتاب ... وَ أَمَّا قَوْلُ مَنْ يَزْعُمُ أَيْنَ الْحُسَيْنِ عَلَيَّ السَّلَامُ لَمْ يُقْتَلْ ، فكفرو تَكْذِيبُ وَ ضَلَالٍ، .... و الخرائج و الجرائح: ج3ص1114 ح30از شیخ صدوق در کمال الدين. و منتخب الأنوار المضيئة في ذكر القائم الحجة عليه السلام: ص 122 فصل9 از شیخ صدوق در کمال الدين. و علامه جلیل مجلسی در بحار الأنوار: ج 53 ص181 ب31 ح10 - از الإحتجاج و الغيبة و كمال الدين، و درج 44 ص 271 ب 32 ح 3 از الإحتجاج.

414 - اللهوف على قتلى الظفوف: ص101- فروي عن مولانا الصادق عليه السلام أنه قال: سمعت أبي يقول: لَمَّا التَقى الحُسَينُ عليه السَّلامُ وعمَرُ بنِ سَعْدٍ لَعَنَهُ اَللَّهُ وَ قَامَتِ اَلْحَرْبُ اِنزلَ اَللَّهُ تَعَالِي اَلنَّصْرَ حتي رَفْرَفَ عَلَي رَاس الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلامُ ثُمَّ خُيِّرَ بَيْنَ اَلنَّصْرِ عَلِيَّ اَعْدَائِهِ وَ بَيْنَ لِقَاءِ اَللَّهِ فَاخْتَارَ لِقَاءَ اَللَّهِ.رواها أبو طاهر محمد بن الحسين الترسي في كتاب معالم الدين . از آن: بحار الأنوار: ج 45 ص 12 ب37.

415 - اللهوف على قتلى الطفوف: ص 63 - و رویت من كتاب أصل الأحمد بن الحسين بن عمربن بريدة الثقة و على الأصل أنه كان لمحمد بن داود القمي بالإسناد عن أبي عبد الله عليه السلام قال: سَارَ مُحَمَّدِ بْنِ الحنفیة الی الحسین علیه السَّلَامُ فی اللیلة التی أَرَادَ الْخُرُوجَ صبیحتها عَنْ مکة فَقَالَ : یا اخی ! انَّ أَهْلِ الکوفة مَنْ قَدْ عَرَفْتَ غدرهم بابیک ، وَ اخیک ، وَ قَدْ خِفْتُ انَّ یکون حالک کحال مِنْ مضی فَانٍ رایت انَّ تقیم فانک أَعَزُّ مِنَ فی الْحَرَمِ وَ امنعة . فَقَالَ : یا اخی ! قَدْ خِفْتُ انَّ یغتالنی یزید بْنِ معاویة فی الْحَرَمِ ، فاکون الذی یستباح بِهِ حُرْمَةِ هَذَا البیت . فَقَالَ لَهُ ابْنُ الحنفیة : فَانٍ خِفْتَ ذلک فَصِرْ الی الیمن ، أَوْ بَعْضَ نواحی الْبِرِّ ، فَانَّكَ

ص: 492

أَمْنَعُ النَّاسِ بِهِ ولا يَقْدِرُ عَلَيكَ فَقَالَ أَنْظُرُ فِيمَا قُلْتَ فَلَمَّا كَانَ فِي السحرارتحل اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَبَلَغَ ذَلِكَ اِبْنَ الحَنَفية فَاتَاةً فَأَخَذَ زِمَامَ نَاقَتِهِ اَلَّتِي رَكِبَهَا فَقَالَ لَهُ يَا أَخِي ا لَمْ تَعِدْنِي اَلنَّظَرَ فِيمَا سَالَتْكَ قَالَ بَلَى قَالَ فَمَا حَدَاكَ عَلَى اَلْخُرُوجِ عَاجِلاً فَقَالَ أَتَانِي رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بَعْدَ مَا فَارَقْتُكَ فَقَالَ يَا حُسَيْنُ أَخْرُجْ فَإِنَّ اَللَّهَ قَدْ شاءَ أَنْ يَراكَ قَتيلاً فَقالَ لَهُ ابْنُ الْحَنَفِيَّةِ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ فَمَا مَعْنَى حملك هَؤُلاَءِ اَلنِّسَاءَ مَعَكَ وَ أَنْتَ تَخْرُجُ عَلَى مِثْلِ هَذِهِ اَلْحَالِ قَالَ فَقَالَ لَهُ قَدْ قَالَ لِي إِنَّ اَللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاهُنَّ سَبَايَا وَ سَلَّمَ عَلَيْهِ وَ مَضَى. از آن: بحار الأنوار: ج 44 ص 364 ب 37.

416 - در کتاب عوالم العلوم: ج11 ص 172 حياة حضرت زهراء عليها السلام قسمت اول این حديث شريف و در صفحه 836 قسمت دوم آن نقل شده است.

417- بحار الأنوار: ج3 ص294 ب20.

418 - بحار الأنوار: ج 29 ص 624 از شرح نهج البلاغة ابن أبي الحديد: ج11 ص111.

419- بحار الأنوار: ج43 ص 187 ب7.

420 - الكافي: ج1 ص 458 باب مولد الزهراء ...ح 3 و کشف الغمة : ج1 ص475.

421 - بحار الأنوار: ج100 ص 199.

422 - بحار الأنوار: ج100 ص197.

423 - مصباح المتهجد: ص410 و جمال الأسبوع: ص 486.

426 - المزار الكبير ابن المشهدي: ص82.

425 - المزار الكبير: ص80 و من لا يحضره الفقيه: ج2 ص 573 و تهذیب الأحکام: ج6 ص10 و

إقبال الأعمال چاپ جدید: ج3 ص164 والمزار شهید اول: ص 22 و البلد الأمين: ص287.

626 - المزار الكبير: ص 78 ب3 زیارت اول و المزار شهید اول: ص20 و بحارالأنوار: ج 97 ص197 ب5.

ص: 493

427 - إقبال الأعمال: ج3 ص164 و بحارالأنوار: ج100 و یا 97 ص200.

428 - بحارالأنوار: ج 99 ص220 ضمن حديثا از کتاب فلاح السائل از کتاب شیخ محمد بن على

طرازی.

429 - المزار الكبير: ص 104 ب 12 و مصباح الزائر. از هردو: بحارالأنوار: ج 99 ص 192 و 194. 430 - المزار الكبير: ص560 و بحارالأنوار: ج 99 ص180 ب8.

431 - المصباح، الكفعمي: ص817.

432 - مهج الدعوات: ص554.

433 - کتاب سليم: ص 117.

434 - بحارالأنوار: ج 28 ص 39.

635- مدارک از کتاب های شیعیان: الشافي في الإمامة: ج4 ص 85، تلخیص الشافي: ج3 ص152، الصراط المستقيم: ج2 ص293، مناقب أهل البيت عليهم السلام، الملا حيدر الشيرواني: ص 402، بحارالأنوار: ج 28 ص 357 و ج29 ص 328 ح 1 و ص376، أعيان الشيعة: ج1 ص 318 الغدير: ج 7 ص 229-230، مأساة الزهراء عليها السلام، السيد جعفر مرتضی: ج1 ص255، الهجوم على بيت فاطمة عليها السلام، عبدالرهراء مهدي: ص 139، موسوعة شهادة المعصومين عليهم السلام: ج1 ص 179 ح289-55، النص على أميرالمؤمنين عليه السلام، السيد علي عاشور: ص250. و از منابع عامه: السقيفة و فدك ، الجوهري : ص 104، الإمامة و السياسة، ابن قتيبة الدينوري: ج1 ص13 چاپ الفتوح الأدبية . مصر سال 1344ه، و ج1 ص18-19 تحقیق دکتر طه الزيني چاپ الحلبي . القاهرة سال 1378ه، أنساب الأشراف، البلاذري: ج10 ص79 چاپ دارالفكر، الرسائل السياسية، الجاحظ: ص 467 چاپ مكتبة دارالهلال، شرح نهج البلاغة، ابن أبي الحديد: ج16

ص: 494

ص214 نامه 45 به عثمان بن الأحنف، أعلام التساء، عمر رضا کحالة: ج3 ص1214.

636- علل الشرائع: ج1 ص185-187 ب 149 ح2- حدثنا علي بن أحمد قال: حدثنا أبو العباس أحمد بن محمد بن يحيى، عن عمرو بن أبي المقدام و زیاد بن عبد الله قال: أتى رجل أبا عبد الله عليه السلام ...

637 - بحار الأنوار: ج 29 ص 189.

638 - بحار الأنوار: ج 98 ص 108.

639 - مستدرك الوسائل: ج.1 ص 369.

440- و در الأمالى، الصدوق: ص 73 مجلس 17 ح4 و در عیون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص 294 ب28 ح 48 حضرت امام رضا عليه السلام فرمودند: مَن تَذَكُرَ مُصَابَنَا فَبَكَى وَ أبْكِي لَمْ تَبْكِ يَوْمَ تَبْكِي الْعُيُونُ ومَن جَلَسَ مَجْلِساً يَحْيَا فِي أَمْرِنَا لَمْ يَمُتْ قَلْبُهُ يَؤُمُّ تَمُوتُ اَلْقَلْبِ.

441 - الأمالي، الشيخ المفيد: ص 338 المجلس40 ح3. الأمالي، الشيخ الطوسي: ص 115 مجلس 4ح178 - 32 از شیخ مفید مثل آن، و بشارة المصطفى: جزء 2 صفحه105 و 257 به سندش از شیخ طوسی مانند آن.

442 - سوره (42) الشوری آیه 24.

443 - إعلام الوری: ج1 ص 141 فصل 7 و بحار الانوار، ج19 ص 12 ب5 از تفسیر قمی و ج19

ص 25 و 26 ب5 ح51 از المناقب و ج19 ص47 ب6 ح8 از إعلام الوری و قصص الأنبياء و

تفسير قمی.

444 - الكافي: ج2 ص 75 باب الطاعة والتقوى ... ح6.

445 - الأمالي، الشيخ الطوسي: ص523-524 ح1159/66 ، بشارة المصطفى صلى الله عليه و

آله: ص334 ح 22، الإحتجاج: ج1 ص391 - 392 با اختلاف کمی نسبت به یکدیگر حدیث

ص: 495

را نقل کرده اند.

446 - بحار الأنوار: ج75 ص 189 ب 22 ح 45.

447 – مشكاة الأنوار: ص60 الفصل الأول في ذكر صفات الشيعة ...

448 - الجعفريات (الأشعثيات): ص 232 باب البر و... فضائل أمير المؤمنين عليه السلام، ابن عقدة الكوفي: ص 114 ب1ح108 با اندک اختلافي.

449 - بحار الأنوار: ج 39 ص 257 ب87.

450 - سوره (3) آل عمران آیه 31.

451 - الأمالي، الشيخ الطوسي: ص 405المجلس 14 ح 909 - 57.

452 - تفسير القمي: ج2 ص171 سوره (33) الأحزاب الآية 4 و5.

453 - تفسير القمي: ج2 ص 362.

454 - تأويل الآيات الظاهرة: ص 21- و يؤيد هذا ما رواه الشيخ أبو جعفر الطوسي بإسناده إلى

الفضل بن شاذان، عن داود بن كثير قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: أنتم الصلاة في كتاب الله عزوجل و أنتم الزكاة وأنتم الصيام وأنتم الحج؟ فقال.. والبرهان في تفسير القرآن: ج1 ص52 ح181. بحار الأنوار: ج 24 ص 303 ب66 ح14 از کنز جامع الفوائد و تأويل الآيات.

455 - الكافي: ج 8 ص 242 ح 336 - علي بن محمد بن عبد الله، عن إبراهيم بن إسحاق، عن

عبد الله بن حماد، عن ابن مسکان، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: . و شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار علیهم السلام: ج3 ص 9 ح930- عبد الله بن مسکان ، عن أبي عبد الله عليه السلام، أنه قال: نَحْنُ أَصْلُ كُلِّ خَيْرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا كُلَّ بِرٍ وَ مِنَ البِرِّ التَّوحيدُ وَ الصَّلاةُ وَالصِّيَامِ وَ كَظْمِ الغَيظِ وَ الْعَفْوُ عَنِ اَلْمُسِيءِ وَ رَحِمُهُ الْفَقِيرُ و تَعَاهُدُ الْجَارِ وَ الإِقْرارُ بِالْفَضْلِ لاَهَلَهُو عَدُوُّنا اصِلُ الشَّرِّ وَ مِنْ فُرُوعِهِمْ كُلُّ قَبِيحٍ وَ مِنَ اَلْقَبِيحِ اَلتَّشْبِيهُ وَ الْكَذِبُ وَ الْبُخْلُ وَ اَلنَّمِيمَةُ وَ اَلْقَطِيعَةُ وَ اَكْلُ اَلرِّبَا وَ اَكْلُ مالِ الْيَتِيمِ بِغَيْرِ حَقِّهِ وَ تَعَدِّي الْحُدُودِ الَّتِي

ص: 496

امَرَ اَللَّهُ تَعَالَى بِهَا وَ رُكُوبُ اَلْفَوَاحِشِ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَ الزِّنَا وَ السَّرِقَةُ وَ كُلُّ ما وافَقَ ذلِكَ مِنَ اَلْقَبِيحِ وَكَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ مَعَنَا وَ هُوَ مُتعلِّقٌ بفروعِ غَيْرنَا. و تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة: ص 22 مقدمة المؤلف: و يؤيد هذا ما رواه أيضا عن الفضل بن شاذان بإسناده ، عن أبي عبد الله عليه السلام أنه قال: نَحْنُ اصَلُ كُلِّ خَيْرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا كُلُّ بِرٍ وَ مِنَ البِرِّ التَّوْحِيدُ وَ الصَّلَاةُ وَ الصِّيَامُ وَ كَظْمُ اَلْغَيْظِ وَ اَلْعَفْوُ عَنِ اَلْمُسِيءِ وَ رَحْمَةُ الفقيرو تَعَاهُدُ اَلْجَارِ وَ الْقَرارُ بِالْفَضْلِ لاَهِلَه.وَ عَدُوُّنا اَصِلُ كُلِّ شَرٍ وَ مِنْ فُزُوعِهِمْ كُلَّ قَبِيحٍ وَ فاحِشَةٍ فَمِنْهُمُ اَلْكَذِبُ وَ النَّمِيمَةُ وَ الْبُخْلُ وَ الْقَطِيعَةُ وَ اَكْلُ الرِّبا وَ اَكْلُ مَالِ الْيَتِيمِ بِغَيْرِ حَقِّهِ وَ تَعَدِّي اَلْحُدُودِ اَلَّتِي اَمَرُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جلو رُكُوبَ اَلْفَوَاحِشِ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ مَا بَطَنَ مِنَ اَلزِّنَا وَ اَلسَّرِقَةِ وَ كُلُّ مَا وَافَقَ ذَلِكَ مِنَ اَلْقَبِيحِ وَ كَذَبَ مَنْ قَال انه مَعَنَا وَ هُوَ مُتَعَلِّقٌ بِفَرْعِ غَيْرِنَا. از آن: البرهان في تفسير القرآن : ج1 ص 53 ح 182 و بحار الأنوار: ج24 ص 303 ب 66 ح15.

456 - البرهان في تفسير القرآن: ج3 ص760 ح7002.

457 - رياض السالكين في شرح صحيفة سيد الساجدين: ج1 ص31- و بعد: فيقول الفقير إلى ربه الغتي على صدر الدين بن أحمد نظام الدين الحسيني الحسني أنا لهما الله من فضله الشني: حدثنا والدي السيد الأجل أحمد نظام الدين، عن والده السيد الجليل محمد معصوم، عن شيخه المحقق المولى محمد أمين الأسترابادي، عن شيخه طراز المحدثين الميرزا محمد الأسترابادي، عن السيد أبي محمد محسن، قال: حدثني أبي علي شرف الآباء، عن أبيه منصور غیاث الدین استاد البشر، عن أبيه محمد صدر الحقيقة، عن أبيه منصور غیاث الدین، عن أبيه محمد صدر الدين، عن أبيه إبراهيم شرف الملة، عن أبيه محمد صدر الدين، عن أبيه إسحاق عز الدين، عن أبيه علي ضياء الدين، عن أبيه عربشاه زين الدين، عن أبيه أبي الحسن أمير أنبه نجيب الدين، عن أبيه أميري خطير الذبين، عن أبيه أبي علي الحسن جمال

ص: 497

الدين، عن أبيه أبي جعفر الحسين العزيزي، عن أبيه أبي سعيد علي، عن أبيه أبي إبراهيم زيد الأعشم، عن أبيه أبي شجاع علي، عن أبيه أبي عبد الله محمد، عن أبيه علي، عن أبيه أبي عبد الله جعفر، عن أبيه أحمد السكين، عن أبيه جعفر، عن أبيه أبي جعفر محمد، عن أبيه زید الشهيد، عن أبيه علي زين العابدين، عن أبيه الحسين سيد الشهداء، عن أبيه أمير المؤمنين علي بن أبي طالب عليهم السلام قال:سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَقُولُ وَ قَدْ سُئِلَ بِأَيِّ لُغَةٍ خَاطَبَكَ رَبُّكَ لَيْلَةَ اَلْمِعْرَاجِ؟ قال: خاطبني بِلِسَانٍ عَلِيِّ فَأَلْهَمَنِي أَنْ قِلَّةٍ : یا رَبِّ ! خاطبتني أَمْ عَلَيَّ ؟ فَقَالَ : يَا أَحْمَدَ ! أَنَا شَيْ ءٍ لَيْسَ کالأشياء ، لَا أَ قَاسَ بِالنَّاسِ وَ لَا أَ وَصَفَ بِالشُّبُهَاتِ ، خلقتک مِنْ نُورِي ، وَ خَلَقْتُ عَلِيّاً مِنْ نُورُكَ ، فَاطَّلَعَتْ عَلَى سَرَائِرِ قلبک فَلَمْ أَجِدْ فِي قَلْبِكَ أَحَبَّ مِنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فخاطبتك بِلِسَانِهِ كیما يَطْمَئِنَّ قَلْبِكَ. و مناقب على بن أبي طالب عليه السلام، الخوارزمي: ص 36 - 37 و مقتل الحسين عليه السلام: ص 42 - أنبأني مهذب الأمة أبو المظفر عبد الملك بن علي بن محمد الهمداني ، أخبرني أبو القاسم نصر بن محمد بن زيرك (دیرك) المقرئ، أخبرني والدي أبو عبد الله محمد، حدثني أبوعلي عبد الرحمان بن محمد (أحمد) النيسابوري، حدثني أحمد بن محمد بن عبد الله النانجي البغدادي من حفظه بدینور، حدثني محمد ابن جرير الطبري، حدثني محمد بن حميد التازي، حدثني العلاء بن الحسين الهمداني، حدثني أبو مخنف لوط بن يحيى الأزدي، عن عبد الله بن عمر قال: سئل رسول الله صلى الله عليه و آله: بأي لغة خاطبك ربك ليلة المعراج؟ فقال: خاطبني بلقة عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَأَلْهَمَنِي أَنْ قِلَّةٍ : يَا رَبِّ ! خاطبتني أَنْتَ أَمْ عَلَيَّ ؟ فَقَالَ : يَا أَحْمَدَ ؛ أَنَا شَيْ ءٍ لَا کالأشياء ، لَا أَ قَاسَ بِالنَّاسِ ، وَ لَا أَ وَصَفَ بِالشُّبُهَاتِ ، خلقتک مِنْ نُورِي ، وَ خَلَقْتُ عَلِيّاً مِنْ نُورُكَ ، فَاطَّلَعَتْ علی سَرَائِرِ قَلْبِكَ ، فَلَمْ أَجِدْ فِي قَلْبِكَ أَحَبُّ إِلَيْكَ مِنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ، فخاطبتک بِلِسَانِهِ كیما يَطْمَئِنَّ قَلْبِكَ. از آن: الظرائف في معرفة مذاهب الطوائف: ج1 ص155 و کشف الغنية في معرفة الأئمة: ج1 ص106 و کشف اليقين في فضائل أمير المؤمنين عليه السلام:

ص: 498

ص 229 المبحث6 و إرشاد القلوب: ج2 ص 233 و الصراط المستقيم إلى مستحقي التقديم: ج1 ص207 الفصل 17 و الجواهر السنية في الأحاديث القدسية: ص 578 و ينابيع المودة: 83. از الطرائف: الجواهر السنية في الأحاديث القدسية: ص 578. بحار الأنوار: ج 18 ص386 ب3 از المناقب، و بحار الأنوار: ج 38 ص 312 ب67 ح14 از الطرائف و کشف الغمة. و مدينة معاجز الأئمة الإثني عشر: ج2 ص402 ح 626 - ابن شهرآشوب: عن ابن جرير الطبري بإسناده ، عن أبي مخنف، عن ابن عمر، قال : سمعت رسول الله صلى الله عليه و آله و قد سئل بأي لغة خاطبك ربك ليلة المعراج؟ فقال: خاطبني بلغة علي بن أبي طالب فالهمني أن قلت: يا رب، خاطبتني أم علي؟ فقال: يا أحمد! أنا شيء لا کالأشياء، لا أقاس بالناس، ولا أوصف بالشبهات، خلقتك من نوري، وخلقت عليا من نورك، فاطلعت على سرائر قلبك فلم أجد إلى قلبك أحب من حب علي بن أبي طالب خاطبتك بلسانه كيما يطمئن قلبك. و البرهان في تفسير القرآن: ج3 ص76. ح7002 و ج4 ص 477 ح8665 و مدينة معاجز الأئمة الإثني عشر: ج2 ص402 ح627- عمر بن إبراهيم الأوسي قال: روي عن رسول الله صلى الله عليه و آله قال: لَمَّا كَانَتِ اَللَّيْلَةُ اَلَّتِي أُسْرِيَ بِي إِلَى اَلسَّمَاءِ وَقَفَ جَبْرَئِيلُ فِي مَقَامِهِ وَ غبت عَبت الْمَدِينَةَ عَنْ تَحِيَّةِ كُلِّ مَلَكٍ وَ كَلامَهُ و صِرْتُ بِمَقامٍ انقَطَعَ عَنّي فِيهِ الأَصْوَاتُ وتُسَاوِئُ عِنْدِي الأَحْيَاءَ وَالأَمْوَاتُ إِضْطَرَبَ قَلبِي وَتَضاعَفَ كَربِي فَسَمِعْتُ مُنَادِي يُنَادِي بِلُغَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ قِف يا مُحَمدِفانِ رَبُّكَ يُصَلِّي قُلتُ كَيفَ يُصَلِّي وَهُوَ غَنِيٌ عَنِ الصَّلاةِ لاَحَدٌ وَ كَيْفَ بَلَغَ عَلَى هَذَا اَلْمَقَامِ فَقَالَ اللّه تعالى إِقْرَأ يَا مُحَمَّدُ هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيكُم وَ مَلاَئِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ صَلاَتِي رَحْمَةٌ لَكَ وَ لاَمَتُكَ فَأَمَّا سماعُك صَوْتَ عَلِيٍ فَإِنَّ أَخَاكَ مُوسَى لَمَّا جَاءَ جَبَلَ الطُّورِ وَ عَايَنَ مَا عَايَنَ مِنْ عَظِيمِ الأُمُورِ أذهَلَهُ ما رَآهُ عَمَّا يُلْقي إلَيهِ فشغَلتهُ عَنِ الهَيْبَةِ بِذِكْرِ اللَّهِ حُبُّ الأشْياءِ إِلَيْهِ وَهِيَ العَصا إِذْ قُلْتَ لَهُ ومَا تِلْكَ بِيَمِينِكَ يا موسى وَلَمَّا كانَ عَلِيّاً أحَبُّ النَّاسِ إِلَيَّ نَادَيْنَاكَ بِلُغَتِهِ وَ كَلامِهِ لِيَسْكُنَ مَا بِقَلْبِكَ مِنَ اَلرُّعْبِ وَ لِتَفْهَمَ مَا

ص: 499

يُلقی إِلَيْكَ.

458 - تفسير القمي: ج 2 ص 201.

459 - نزهة التاظرو تنبيه الخاطر: ص 102.

460 - تقريب المعارف، ص245.

461 - الأمالي، الشيخ الطوسي: ص 566 مجلس21.

462 - کامل الزيارات: ص 313 ب102.

463 - الأمالي، الصدوق: 460 المجلس 70 ح 7، رک: التوحيد: ص 117 ب8 ح 21، عیون أخبار

الرضا عليه السلام: ج1 ص 115 ب11 ح3.

464 - سوره (33) الأحزاب آیه 41.

465 - التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن الزكي العسكري عليه السلام: ص330 ح190. ر.ک: ح191 و 192.

466 - همان: ص334 ح 203. ر.ک: ح205.

467 - همان: ص334 ح 204.

468 - همان: ص330 ح194.

469 - تفسيرفرات الكوفي: ص393.

470 - لازم به ذکر است که مؤلف عالیقدر کتاب مفصلی در این باره به نام «فضل طینت نور» تالیف کرده اند و چاپ گردیده.

471 - سوره (9) التوبه آیه 54.

472 - الكافي: ج1 ص208 باب ما فرض الله عزوجل و... ح4.

473 - مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: ج2 ص 187- تفسير القظان و تفسير وكيع: عن سفيان، عن الأعمش، عن أبي صالح، عن ابن عباس: إن الناس كانوا يتوارثون بالأخوة فلما

ص: 500

نزل قوله تعالى: النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ . . . وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بغضهم أَوْلَى بِبُغْضِ فِي كِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُهاجِرِينَ، وهم الذين آخى بينهم النبي. ثم قال النبي صلى الله علیه و آله: مَنْ مَاتَ مِنْكُمْ وَ عَلَيْهِ دَيْنُ فَإِلَى قَضَاؤُهُ ، وَ مَنْ مَاتَ وَ تَرَكَ مَالًا فَلِوَرَثَتِهِ . فَنُسِخَ هَذَا الْأَوَّلِ فَصَارَتِ الْمَوَارِيثِ للقرابات الأذني فَالْأَدْنَى . ثُمَّ قَالَ : إِلاَّ أَنْ تَفْعَلُوا إِلى أوليائکم مَعْرُوفاً الوصیة مِنْ ثُلُثِ مَالِ الْيَتِيمِ. فقال النبي عند نزولها: أَ لَسْتَ أَوْلَى بِكُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ نَفْسِهِ ؟ قالُوا بلی یا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ : أَلَا مَنْ کنت مَوْلَاهُ فَهَذَا وَلِيُّ اللَّهِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ مؤلاه . اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ . أَلَا مَنْ تَرَكَ دَيْناً أَوْ ضَيْعَةً فَإِلَيَّ وَ مَنْ تَرَكَ مَالًا فَلِوَرَثَتِهِ.

474 - الكافي: ج8 ص 224 حديث يأجوج ومأجوج... ح283.

475 - نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص481 الحكمة77 و خصائص الأئمة عليهم السلام : ص94 و نزهة الناظر: ص 42 ح2.

476 - كمال الدين و تمام النعمة: ج2 ص 417 ب 41 ح 1- حدثنا محمد بن علي بن حاتم التوفلي

قال: حدثنا أبو العباس أحمد بن عيسى الوشاء البغدادي قال: حدثنا أحمد بن طاهر القمي قال: حدثنا أبو الحسين محمد بن بحر الشيباني قال: .... و دلائل الإمامة: ص 4894 ح92/88- حدثنا أبو المفضل محمد بن عبد الله بن المطلب الشيباني سنة خمس وثمانين و ثلاثمائة قال: حدثنا أبو الحسين محمد بن بحر الرهي الشيباني .... و الغيبة، الشيخ الطوسي: ص208۔ أخبرني جماعة، عن أبي المفضل الشيباني، عن أبي الحسين محمد بن نجر بن سهل الشيباني التهني قال: قال بشر بن سليمان الناس و هو من ولد أبي أيوب الأنصاري أحد موالي أبي الحسن و أبي محمد عليهما السلام و جارهما بسر من رأى: .... روضة الواعظين: ج1 ص567 ح554-1- قال بشر بن سليمان الناس من ولد أبي أيوب الأنصاري أحد موالي أبي الحسن و أبي محمد عليهما السلام: ... 477 - رجال الكشي: ص 147 ح235- حدثني أبو الحسن محمد بن بحر الكرماني الدهني

ص: 501

النرماشيري قال: وكان من الغلاة الحنقين ... قال الكشي: محمد بن بجرهذا غال ...

478 - إختيار معرفة الناقلين، رجال الكشي: ص 147 و 148، رجال التجاشي: ص 298، رجال ابن

داود: ص 541.

479 - شیخ عبد الله افندی شاگرد علامه محمد باقر مجلسی در کتاب ریاض العلماء از وی یاد کرده و او را عالمی جلیل و آگاه به اخبار و ناقد حديث و همچنین فقیه و شاعرذکر کرده است.

480 - عيون المعجزات: 138.

481 - بحار الأنوار: ج 51 ص 28.

482 - برای اطلاع بیشتر به تاریخ طبری جلد3 صفحه 1434 مراجعه کنید.

483 - كمال الدين: ج2 ص426 ب42 ح 2- حدثنا الحسين بن أحمد بن إدريس رضي الله عنه قال: حدثنا أبي قال: حدثنا محمد بن إسماعيل قال: حدثني محمد بن إبراهيم الكوفي قال: حدثنا محمد بن عبد الله ال هوي قال: قصدت حكيمة بنت محمد عليه السلام بعد مضي أبو محمد عليه السلام أسألها عن الحجة و ما قد اختلف فيه الناس من الحيرة التي هم فيها فقالت لي: إجلس فجلست، ثم قالت: يا محمد! إن الله تبارك وتعالى لا يخلي الأرض من حجة ناطقة أو صامتة، ولم يجعلها في أخوين بعد الحسن والحسين عليهما السلام تفضيلا للحسن والحسين و تنزيهة لهما أن يكون في الأرض عديلهما، إلا أن الله تبارك و تعالی خض ولد الحسين بالفضل على ولد الحسن عليهما السلام كما خص ولد هارون على ولد موسى عليه السلام وإن كان موسى حجة على هارون ، و الفضل لولده إلى يوم القيامة، و لابد للأمة من حيرة يرتاب فيها المبطلون و يخلص فيها المحقون ، کیلا يكون للخلق على الله حجة، وإن الحيرة لا بد واقعة بعد مضي أبي محمد الحسن عليه السلام، فقلت: یا مولاتي هل كان للحسن عليه السلام ولد؟ فتبسمت ثم قالت: إذا لم يكن للحسن عليه السلام عقب فمن الحجة من بعده وقد أخبرتك أنه لا إمامة لأخوين بعد الحسن والحسين عليهما السلام ؟ فقلت: يا سيدتي ! حدثيني بولادة

ص: 502

و غيبته عليه السلام. قالت: نعم كانت لي جارية يقال لها: نرجس فزارني ابن أخي فأقبل يحدق النظر إليها، فقلت له: يا سيدي ! لعلك هويتها فأرسلها إليك؟ فقال لها: لا يا عَمَّةُ وَ لَكِنِّي أَتَعَجَّبُ مِنْهَا. فقلت: وما أعجبك (منها)؟ فقال عليه السلام: سَيَخْرُجُ مِنْهَا وَلَدُ کريم عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الَّذِي يَمْلَأُ اللَّهُ بِهِ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ جؤرا وَ ظُلْماً. فقلت: فأرسلها إليك يا سيدي؟ فقال: إستأذني في ذلك أبي عليه السلام. قالت: فلبست ثيابي و أتيت منزل أبي الحسن عليه السلام فسلمت و جلست فبدأني عليه السلام و قال: ا حَكِيمَةً ! إبعثي نَرْجِسُ إِلَى إبني أَبِي مُحَمَّدٍ. قالت: فقلت: يا سيدي ! على هذا قصدتك على أن أستأذنك في ذلك، فقال لي: يَا مُبَارِكَهُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وتَعالى أَحَبَّ أن يُشرَكَك فِي الأَجرِ وَ يَجعَلَ لَكَ في الخَيْرِ نَصِيباً . قالت حكيمة: فلم ألبث أن رجعت إلى منزلي و زينتها و وهبتها لأبي محمد عليه السلام و جمعت بينه و بينها في منزلي فأقام عندي أياما، ثم مضى إلى والده عليهما السلام، ووجهت بها معه. قالت حكيمة: فضي أبو الحسن عليه السلام و جلس أبو محمد عليه السلام مكان والده و كنت أزوره كما كنت أزور والده، فجاءتني نرجس يوما تخلع ختي، فقالت: يا مولاتي! ناوليني خقك، فقلت: بل أنت سيدتي و مولاتي والله لا أدفع إليك ختي لتخلعيه ولا لتخدميني، بل أنا أخدمك على بصري، فسمع أبو محمد عليه السلام ذلك فقال: جَزَاكَ اللَّهُ یا عَمَّةٍ خیرا. فجلست عنده إلى وقت غروب الشمس فصحت بالمجارية و قلت: ناوليني ثيابي لأنصرف. فقال عليه السلام: اَ يَا عَمَّتَاهْ بيتي اَللَّيْلَةَ عِندَنا فَإِنَّهُ سَيُولَدُ اللَّيْلَةَ الْمَوْلُودُ اَلْكَرِيمُ على اللّه عَزَّ وَ جَلَّ اَلَّذِي يُحْيِي اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ اَلْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا. فقلت: من یا سیدي ولست أرى بنرجس شيئا من أثر الحبل ؟ فقال: من ترجت لا من غيرها. قالت: فوثبت إليها فقلبتها ظهرة لبطن فلم أر بها أثر حبل، فعدت إليه عليه السلام فأخبرته بما فعلت فتبسم ثم قال لي: إذا كان وَقتُ الفَجْرِ يَظهَر لَكِ بِهَا اَلْحَبْلُ لاَنَ مثلُهَا مَثَلُ أُمِّ مُوسَى عَلَيهِ السَّلاَمُ لَمْ يَظْهَرْ بِهَا الْحَبْلُ ولَمْ يَعْلَمْ بِهَا أَحَدٌ إِلَى وَقْتِ وِلاَدَتِهَا لاَنَ فِرْعَوْنُ كَانَ يَشُقُّ بُطُونَ اَلْحَبَالَى فِي طَلَبِ مُوسَى عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ هَذَا نَظِيرُ مُوسِي

ص: 503

عليه السلام. قالت حكيمة: فعدت إليها فأخبرتها بما قال و سألتها عن حالها فقالت: یا مولاتي ! ما أري بي شيئا من هذا. قالت حكيمة: فلم أزل أرقبها إلى وقت طلوع الفجر وهي نائمة بين يدي لا تقلب جنبا إلى جنب حتى إذا كان آخر الليل وقت طلوع الفجر وثبت فزعة فضممتها إلى صدري و ستميت عليها فصاح [إلي] أبو محمد عليه السلام وقال: إِقرَئي عَلَيْهَا " إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ" فأقبلت أقرأ عليها و قلت لها: ما حالك؟ قالت: ظهر[بي] الأمر الذي أخبرك به مولاي. فأقبلت أقرأ عليها كما أمرني، فأجابني الجنين من بطنها يقرأ مثل ما أقرأ و سلم علي. قالت حكيمة: ففزعت لما سمعت، فصاح بي أبو محمد عليه السلام: لاَ تَعْجَبِي مِنْ أَمْرِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جلَّ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالى يُنْطِقُنا بِالحِكْمَةِ صِغاراً وَ يَجْعَلُنا حُجَّةً فِي أَرْضِهِ كِبَارَا. فلم ستتم الكلام حتى غيبت عتي نرجس فلم أرها كأنه ضرب بيني و بينها حجاب فعدوت نحو أبي محمد عليه السلام و أنا صارخة، فقال لي: إِرْجِعِي يَا عَمَّةِ فَإِنَّكِ سَتَجِدِيهَا فِي مَكَانِهَا. قالت: فرجعت فلم ألبث أن كشف الغطاء الذي كان بيني و بينها وإذا أنا بها و عليها من أثر النور ما غشی بصري و إذا أنا بالصبي عليه السلام ساجدا لوجهه، جاثيا على ركبتيه، رافعا سبابتيه، وهو يقول: أَشهَدُ أَن لا إلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَحدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ وَأَنَّ جَدّي مُحَمَّداً رَسولُ اللّهِ وَ أَنَّ أَبِي أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ ثمَّ عد إماما إِمَاماً إِلَى أَنْ بَلَغَ إِلَى نَفْسِهِ ثمّ قال اَللَّهُمَّ أَنْجِزِلِي مَا وَعَدْتَنِي وَ أَتْمِمْ لِي أَمْرِي وَ ثَبِّتْ وَطْأَتِي وامِلاً الأَرْضَ بِي عَلا وَ قِسْطاً. فصاح بي أبو محمد عليه السلام فقال: يَا عَمَّةِ تَنَاوَلِيهِ وَ هَاتِيهِ. فتناولته و أتيت به نحوه ، فلما مثلت بين يدي أبيه و هو على يدي سلم على أبيه فتناوله الحسن عليه السلام متى [و الطير ترفرف على رأسه] و ناوله لسانه فشرب منه، ثم قال: إِمْضِي بِهِ إِلَى أُمِّهِ لِتُرْضِعَهُ و رديه اِلْي.قالت: فتناولته أمه فأرضعته، فرددته إلى أبي محمد عليه السلام و الطير ترفرف على رأسه فصاح بطير منها فقال له: لَهُ وَاحْفَظْهُ وَ رُدَّ إِلَيْنَا فِي كُلِّ أرْبَعِينَ يَوْماً . فتناوله الطير وطار به في جو السماء وأتبعه سائر الطير، فسمعت أبا محمد عليه السلام يقول: أَسْتَوْدِعُكَ اَللَّهَ اَلَّذِي أُؤْدَعَتْهُ أُمُّ موسي مُوسي.

ص: 504

فبكت نرجس فقال لها: أسكِتي فَانَّ الرَّضاعَ مُحَرَّمٌ عَلَيْهِ إِلاَّ مِنْ ثَدْيِكِ وَ سَيُعَادُ إِلَيْكِ كَمَا رُدَّ مُوسَى إِلَى أُمِّهِ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اَللَّهِ عَزَّوَ جَلَّ فَرَدَدْنَاهُ إِلَى اُمِّهِ كَيْ تَقَرَّهَا عَيْنُهَا لاَ تَحْزَنَ. قالت حكيمة: فقلت: وما هذا الطير؟ قال: هَذَا رُوحُ اَلْقُدُسِ اَلْمُوَكَّلُ بِالْأَئِمَّةِ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ يُوَفِّقُهُمْ و يُسَدِّدُهُمْ و يُرَبِّيهِمْ بِالْعِلْم. قالت حكيمة: فلما كان بعد أربعين يوما رد الغلام و وجه إلى ابن أخي عليه السلام فدعاني، فدخلت عليه فإذا أنا بالضبي متحرك يمشي بين يديه، فقلت: يا سيدي هذا ابن سنتين ؟! فتبسم عليه السلام، ثم قال: إِنَّ أَوْلادَ الْأَنْبِيَاءِ و اوْصِيَاءَ إِذَا كَانُوا أئِمة ينشونَ بِخِلاَفِ مَا يَنْشَأُ غَيْرُهُمْ وَ إنَّ الصَّبِيَّ مِنَّا إِذَا كَانَ أَتَى عَلَيْهِ شَهْرٌ كَانَ كَمَن أَتى عَلَيهِ سَنَةٌ وَ إِنَّ الصَّبِيَّ مِنَّا لَيَتَكَلَّمُ في بَطْنِ أُمِّهِ وَ يَقرَأُ الْقُرْآنَ وَ يَعْبُدُ رَبَّهُ عَزَّ و جلَّ وَ عِندَ الرَّضاعِ تُطيعُهُ المَلائِكَتُهُ وَ تَنْزِلُ عَلَيْهِ صَباحاً وَ مَساءً. قالت حكيمة: فلم أزل أرى ذلك الصبي في كل أربعين يوما إلى أن رأيته رجلا قبل مضي أبي محمد عليه السلام بأيام قلائل فلم أعرفه، فقلت لابن أخي عليه السلام: من هذا الذي تأمرني أن أجلس بين يديه ؟ فقال لي: هَذَا اِبْنُ نرجِس وَ هَذَا خَلِيفَتِي مِنْ بَعْدِي وَ عَنْ قَلِيلٍ تَفْقِدُونِّي فَاسْمَعِي لَهُ وَ أَطِيعِي. قالت حكيمة: فمضى أبو محمد عليه السلام بعد ذلك بأيام قلائل، و افترق الناس كما ترى و والله إني لأراه صباح و مساء، وإنه لينبئني عما تسألون عنه فأخبركم، و والله إني لأريد أن أسأله عن الشيء فيبدأني به، وإنه ليرد علي الأمر فيخرج إلي منه جوابه من ساعته من غير مسألتي. و قد أخبرني البارحة بمجيئك إلي و أمرني أن أخبرك بالحق. قال محمد بن عبد الله : فوالله لقد أخبرتني حكيمة بأشياء لم يطلع عليها أحد إلا الله عزوجل، فعلمت أن ذلك صدق و عدل من الله عزوجل، لأن الله عزوجل قد أطلعه على ما لم يطلع عليه أحدا من خلقه. و در کتاب الغيبة شیخ طوسی: ص 147 چنین است: قال: وروي أن بعض أخوات الحسن عليه السلام كانت لها جارية ربتها تستی نرجس، فلما كبرت دخل أبو محمد عليه السلام فنظر إليها فقالت له: أراك يا سيدي تنظر إليها؟ فقال: إِنِّي مَا نَظَرْتُ إِلَيْهَا إِلَّا مُتَعَجِّباً أَمَا إنَّ المؤلود الْكَرِيمَ على اللّه تعالى

ص: 505

يكون منها. ثم أمرها أن تستأذن أبا الحسن عليه السلام في دفعها إليه، ففعلت فأمرها بذلك. و در عيون المعجزات: ص 138 بعضی از آن مرسلا، و در آن است: إنه كان الحكيمة بنت أبي جعفر محمد بن علي جارية ولدت في بيتها و ربتها. و در روضة الواعظين: ج2 ص 257 مانند کمال الذين به تفاوتی اندک و مرسل. و در ثاقب المناقب: 84 ب 2 بعضی از آن و مانند کمال الدين و مرسل. و در العدد القوية: ص 72ح 116 مرسل و از قولش: رأيته ساجدا - تا قولش: و أتمم أمري. و در الصراط المستقيم: ج2 ص 234 ب11 و 3 بعضی از آن از شیخ أبو جعفر محمد بن علي (صدوق) - و در آن است: المطهري. و إثبات الهداة: ج 3 ص365 ب 29 ف 2 ح 18 و در: ص 409 ب 31 ف1ح 39 از کمال الدین، مختصر. و در ص 414 ب31ف2ح53 از کتاب غیبت شیخ طوسی و در ص666 ب33 ف1ح 33 از کمال الدين. و در حلية الأبرار: ج2 ص524ب3 و در مدينة المعاجز ص586 ح3 مانند کمال الدین با تفاوتی اندک از ابن بابویه. و در بحار الأنوان: ج51، ص11 ب1 ح 14 از کمال الدين و در صفحه 22 ب1 ح29 از کتاب غیبت شیخ طوسی. و تفسیر نور الثقلين : ج4 ص 112 ح20 از او و در ص 173 ح21 و درج5 ص616 ح 19 از كمال الدين مختصر. و در ینابیع المودة: ص450 ب79 مختصر، از کتاب الغيبة شيخ محمد بن علي بن الحسين. و در کتاب دلائل الإمامة: ص 269- و أخبرني أبو الحسين محمد بن هارون ، قال: حدثني أبي، قال حدثنا أبو علي بن همام قال: حدثنا جعفر بن محمد قال: حدثنا محمد بن جعفر، عن أبي نعيم، عن محمد بن القاسم العلوي قال: دخلنا جماعة من العلوية على حکيمة بنت محمد بن علي بن موسى فقالت: جئتم تسألون عن ميلاد ولي الله ؟ قلنا بلى و الله، قالت: كان عندي البارحة و أخبرني بذلك، وإنه كانت عندي صبية يقال لها نرجس، و كنت أرتيها من بين الجواري ولا يلي تربيتها غيري، إذ دخل أبو محمد علي ذات يوم فبقي يلح النظر إليها فقلت: يا سيدي ! هل لك فيها من حاجة؟ فقال: إِنَّا مَعْشَرَ الْأَوْصِياءِ لَسْنا نَنْظُرُ تَعَجُّباً ان اَلْمَوْلُودَ اَلْكَرِيمَ عَلَيَّ اَللَّهُ يَكونُ مِنْهَا.قالت: قلت: يا سيدي ! فأروح بها

ص: 506

إليك؟ قال: إسْتاذنِي أَبِي فِي ذَلِكَ. فصرت إلى أخي فلما دخلت عليه تبسم ضاحك و قال: يَا حَكِيمَةُ جِئْتِ تَسْتَاذِنِينِي فِي أَمْرِ اَلصَّبِيَّةِ إبْعثي بِهَا إِلَى أَبِي مُحَمَّدٍ فَإِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَجِل يَجِبُ أَنْ يَشركَك في هذا اَلْأَمْر. فزينتها و بعثت بها إلى أبي محمد فكنت بعد ذلك إذا دخلت عليها تقوم فتقبل رأسي و تقبل يدي و أقبل رجلها تمد يدها إلى خفي لتنزعه فأمنعها من ذلك فأقبل يدها إجلالا وإكراما للمحل الذي أحله الله فيها فمكثت بعد ذلك إلى أن مضى أخي أبو الحسن فدخلت على أبي محمد ذات يوم فقال: يَا عمَّتَاةُ إِنَّ المَوْلُودَ اَلْكَرِيمَ عَلَى اَللَّهِ وَ رَسُولِهِ سَيُولَدُ لَيْلَتَنَا هذِهِ. فقلت: يا سيدي في ليلتنا هذه؟ قال: نعم. فقمت إلى الجارية فقلبتها ظهرة لبطن فلم أر بها حم؟ فقلت: يا سيدي؟ ليس بها حمل. فتبسم ضاحكة و قال: يَا عَمَّتَاةُ إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَوْصِيَاءِ لَيْسَ يُحْمَلُ بِنَا فِي اَلْبُطُونِ وَ لَكِنَّا نُحْمَلُ فِي اَلْجَنُوبِ. فلما جن الليل صرت إليه فأخذ أبومحمد محرابه فأخذت محرابها فلم يزالا يحييان الليل و عجزت عن ذلك فكنت مرة أنام ومرة أصلي إلى آخر الليل فسمعتها آخر الليل لمتا انفتلت من الوتر مسلمة صاحت: يا جارية ! الظست. فجاءت بالطست فقدمته إليها فوضعت صبيا كأنه فلقة قمر على ذراعه الأيمن مکتوب: جَاءَ الْحَقُّ وزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقاً. و ناغاه ساعة حتى استهل و عطس و ذكر الأوصياء قبله حتى بلغ إلى نفسه ودعا لأوليائه على يده بالفرج ثم وقعت ظلمة بيني و بين أبي محمد فلم أره . فقلت: يا سيدي ! أين الكريم على الله ؟! قال: أَخَذَهُ مَن هُوَ أَحَقُّ بِهِ مِنكَ. فقمت و انصرفت إلى منزلي فلم أره و بعد أربعين يوما دخلت دار أبي محمد فإذا أنا بصبي يدرج في الدار فلم أر وجه أحسن من وجهه ولا لغة أفصح من لغته ولا نغمة أطيب من نغمته. فقلت: يا سيدي؟ من هذا الصبي؟ ما رأيت أصبح وجها ولا أفصح لغة منه ولا أطيب نغمة منه ؟! قال: هَذَا الْمَوْلُودِ الْكَرِيمِ عَلَى اللَّهِ. قلت: يا سيدي ! وله أربعون يوما وأنا لا أرى من أمره هذا. قالت: فتبسم ضاحكا وقال: يَا عَمَّتاهْ أَمَا عَلِمْتَ أَنَّا مَعْشَرَ الْأَوْصِيَاءِ نَنْشَأُ فِي اَلشَّهْرِ مَا يَنْشَأُ غَيْرُنَا فِي اَلسَّنَةِ؟ فقمت فقبلت رأسه و انصرفت إلى منزلي، ثم عدت فلم أره فقلت: يا

ص: 507

سيدي يا أبا محمد! لست أرى المولود الكريم على الله ؟! قال: اِسْتَوْدَعْنَاهُ مَنِ اِسْتَؤْدَعَتْهُ أُمُّ مُوسَى مُوسَى. و انصرفت و ما كنت أراه إلا كل أربعين يوما. و كان الليلة التي ولد فيها ليلة جمعة لثمان ليال خلون من شعبان سنة سبع وخمسين ومائتين من الهجرة، و يروى ليلة الجمعة النصف من شعبان سنة سبع. و در حلية الأبرار: ج2 ص534 ب6 و مدينة المعاجز ص590 ح8 وتبصرة الولي: ص760 از أبو جعفر طبری در مسند فاطمة عليها السلام از دلائل الإمامة با تفاوتی اندک است.

484 - الكافي: ج1 ص 536 باب أن الأئمة عليهم السلام كلهم قامون بأمر الله تعالى هادون إليه ح1 - ... عن الحكم بن أبي نعيم قال: أتيت أبا جعفر عليه السلام وهو بالمدينة فقلت له: علي نذر بين الركن والمقام إن أنا لقيتك أن لا أخرج من المدينة حتى أعلم أنك قائم آل محمد أم لا ... فقال: يَا حُكْمٍ ! کلنا قَائِمُ بِأَمْرِ اللَّهِ. قلت: فأنت المهدي ؟ قال: کلنا تَهْدِي إِلَى اللَّهِ. قلت: فأنت صاحب السيف؟ قال: کلنا صَاحِبُ السَّيْفِ وَ وَارِثَ السَّيْفِ. قلت: فأنت الذي تقتل أعداء الله ويعزبك أولياء الله و يظهرك دين الله ؟ فقال : يَا حُكْمٍ ! كَيْفَ أَكُونَ أَنَا وَ قَدْ بَلَغَتْ خَمْساً وَ أَرْبَعِينَ سَنَةً ؟ ! وَ إِنْ صَاحِبَ هَذَا الْأَمْرِ أَقْرَبُ عَهْداً اللَّهِ مِنِّي وَ أَخَفَّ عَلَى ظَهْرِ الذابة.

485 - كمال الدين و تمام النعمة: ج1 ص252 ح2- ... عن المفضل بن عمرو، عن الصادق جعفر بن محمد، عن أبيه، عن آبائه عن أميرالمؤمنين عليهم السلام قال: قال رسول الله صلى الله علیه و آله: لَمَّا أُسْرِيَ بِي إِلَى اَلسَّمَاءِ أَوْحَى إِلَيَّ رَبِّي جَلَّ جلاَلُهُ فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ إِنِّي اطَّلَعْتُ عَلَى الأَرضِ اطِّلاعةً فَاخْتَرْتُ مِنْهَا فَجَعَلْتُكَ نَبِيّاً وَ شَقَقْتُ لَكَ مِنْ اسْمِي إِسْما فَأَنَا المَحْمُودُ وَ أَنْتَ مُحَمَّدٌ ثُمَّ اطَّلَعْتُ الثَّانِيَةَ فَاخْتَرْتُ مِنها عَليّاً و جَعَلْتُهُ وَصِيَّكَ وَخَليفَتَكَ وَ زَوجَ ابْنَتِكَ و أَبَا ذُرِّيَّتِكَ وَ شَقَقْتُ لَهُ اِسْماً مِنْ اسْمائِي فَاِنَّا الْعَلِيُّ الاِعْلِيُّ وَ هُوَ عَلِيٌ و خَلَقْتُ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ اَلْحُسَيْنَ مِنْ نُورِكُمَا ثُمَّ عَرَضْتُ ولايَتَهُمْ عَلَيَّ اَلْمَلاَئِكَةُ فَمَنْ قَبِلَهَا كانَ عِنْدِي مِنَ الْمُقَرَّبِينَ يا مُحَمدِلُو ان عَبْداً عَبَدَنِي حَتِّي يَنْقَطِعُ وَ يَصِيرُ كالشَّنِّ اَلْبَالِي ثُمَّ اتاني جَاحِداً لِوَلاَيَتِهِمْ فَمَا

ص: 508

َسْكَنْتُهُ جَنَّتيء وَ لا اَظْلَلْتُهُ تَحْتَ عَرْشِي. يا مُحَمَّد! تُحِبُّ انْ تَراهُمْ؟ قُلْتُ نَعَمْ يَا رَبِّ. فَقَالَ عَزَّ و جَلَّ ارْفَعْ رَاسِك فَرَفَعْتُ راسي و اذا انا بِانوارِ عَلِيٍ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ و الْحُسَيْنِ و عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍ وَ جَعْفَرِ بنِ محمد و موسي بْنِ جَعْفَرٍ وَ عَلِيِّ بن موسي وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍ وَ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍ وَ م ح م د بْنُ اَلْحَسَنِ اَلْقَائِمُ فِي وَسْطِهِمْ كَانَهُ كَوْكَبٌ دُرَيْفِلُتُ يَا رَب! وَ مِنْ هَوْلاَءَ قَالَهُولاَءُ اَلاَئِمَةِ وَ هَذَا اَلَّذِي يُشْفِي قُلُوبَ شِيعَتِكَ مِنَ الظَّالِمِينَ وَ اَلْجَاحِدِينَ وَ الْكَافِرِينَ فَيُخْرِجُ اللاَّتَ وَ اَلْعِزَّي طَرِيَّينِ فيحرقهمَا فلَفِتنَةُ اَلنَّاسِ يومَئذٍ بِهِمَا اُشْدُّ مِنْ فِتْنَةِ اَلْعِجْلِ وَ اَلسَّامِرِي.

486 - الكافي: ج1 ص465 ح6 - أحمد بن محمد، عن محمد بن الحسن، عن محمد بن عیسی بن عبيد، عن علي بن أسباط، عن سيف بن عميرة، عن محمد بن حمران قال: قال أبو عبد الله عليه السلام:.

487 - الغدير في الكتاب و السنة و الأدب طبع جدید: ج2 ص511:... و حكاه عن المشكاة صاحب الدمعة الساكبة: ج 7 ص 365 و غیره.

688 - سوره (21) الأنبياء (عليهم السلام) آیه 31: «أَوَلَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا ۖ وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ ۖ أَفَلَا يُؤْمِنُونَ».

489 - الكافي: ج1 ص340 باب في الغيبة ...ح18 ...عن زرارة قال: سمعت أبا عبد الله عليه السلام يقول: إِنَّ لِلْقَائِمِ غیبة قَبْلَ أَنْ يَقُومَ إِنَّهُ يَخَافُ - و أومأ بيده إلى بطنه يعني القتل -.

490 - سوره (28) القصص آیه 19.

491 - سوره (26) الشعراء آیه 22. تفسير القمي: ج2 ص135 ...عن محمد بن مسلم، عن أبي جعفر عليه السلام قال: ... وَ بَلَغَ فِرْعَوْنَ خَبَرُ قَتْلِ موسي اَلرَّجُلِ فَطَلَبَهُ لِيَقْتُلَهُ فَبَعَثَ المومِنُ اليَّ مُوسي:« اِن الملا ياتَمِرُونَ بِك

ص: 509

لِيَقْتُلُوكَ* فَاخْرُجْ اِنِّي لَكَ مِنَ اَلنَّاصِحِينَ فَخَرَجَ مِنْهَا» كَمَا حُكِيَ اَللَّهُ:« خائِفاً يَتَرَقَّبُ» قَالَ يَلْتَفِتُ عَنْ يَمْنَةٍ وَ يَسْرَةٍ وَ يَقُولْ:«رَبَ نَجِّنِي مِنَ اَلْقَوْمِ اَلظَّالِمِين ...»

492 - سوره (9) التوبة آيه40.كمال الدين و تمام النعمة: ج1 ص 328 ح 9- ...عن محمد بن مسلم قال: قال أبو جعفر عليه السلام: مَا أَجَابَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَحَدٌ قَبْلَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ خَدِيجَةَ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ ولقد مكث رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِمَكَّةَ ثَلاثَ سِنينَ مُختَفِياً خائِفاً يَتَرَقَّبُ وَ يَخافُ قَومَهُ وَ النَّاس.

493 - الغيبة، العماني: ص174-10- ... عن المفضل بن عمر، عن أبي عبد الله عليه السلام أنه قال: إِنَّ لِصَاحِبِ هَذَا اَلْأَمْرِ غَيْبَةً يقولُ فيها فَفَرَرْتُ مِنْكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكْماً وَ جَعَلَنِي مِنَ اَلْمُرْسَلِينَ».

494 - الإمامة و التبصرة من الحيرة: ص 93 ح84- ... عن أبي بصير، قال: سمعت أبا جعفر عليه السلام يقول: فِي صَاحِبِ هَذَا اَلْأَمْرِ أَربعِظ سُنَنٍ مِنِ اِرْبَعَةٍ اِنْبِيَاءَسِنَّةٌ مِنْ مُوسَي وَ سُنَّةٌ مِنْ عِيسِي وَ سُنَّةٌ مِنْ يُوسُفَ وَ سُنَّةً مِنْ مُحَمَّدٍ صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَالْهُفَاماً مِنْ مُوسيفَخَائِفَ يَتَرَقَّبُ... كمال الدين و تمام النعمة: ج1 ص28- فقد روي عن الصادق جعفر بن محمد عليه السلام أنه قال: فِي الْقَائِمِ سُنَّةٌ مِنْ مُوسَى وَ سُنَّةٌ مِنْ يُوسُفَ و سُنَّةٌ مِنْ عِيسَى وَ سُنَّةٌ مِنْ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَأَمَّا سُنَّةُ موسي فَخَائِفٌ يَتَرَقَّبُ .... کمال الدین و تمام النعمة: ج1 ص152 ح16 و ص 326 ح 6- حدثنا أبي و محمد بن الحسن رضي الله عنهما قالا حدثنا عبد الله بن جعفر الحميري، عن محمد بن عيسى، عن سليمان بن داود ، عن أبي بصير قال: سمعت أبا جعفر عليه السلام يقول: فِي صَاحِبِ هَذَا اَلْأَمْرِ أَرْبَعُ سُنَنٍ مِنْ أَرْبَعَةِ أَنبِياءَ سُنَّةٌ مِنْ مُوسَى وَ سُنَّةٌ مِن عِيسَى وسُنَّةٌ مِن يُوسُفَ و سُنَّةٌ مِنْ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَأَمَّا مِنْ موسي فَخَائِفٌ يَتَرَقَّبُ .... و كمال الدين و تمام النعمة: ج1 ص 327- ص 329 ح 11-به

ص: 510

سند دیگری از أبو بصير مانند آن. و كمال الدين و تمام النعمة: ج2 ص350 ح 46- به سند دیگری از أبو بصير مانند آن. و الغيبة، الشيخ الطوسي: ص60 - ... عن أبي بصير، عن أبي جعفر عليه السلام مانند آن. و الغيبة، الشيخ الطوسي: ص424 - به سند دیگری از ابوبصیر مانند آن. و إعلام الوری: ص 628 از أبو بصير. و إثبات الوصية: ص 267 و تقريب المعارف: ص431 مانند آن. و الخرائج والجرائح: ج2 ص936- وقد قال أبو عبد الله عليه السلام: إِنَّ فِي صَاحِبِ هَذَا اَلْأَمْرِ سِنَناً مِنَ الاِنْبِيَاءِ عَلَي نَبِيُّنا عَلَيْهِمُ اَلسَّلاَمُ وَ سُنَّةٌ مِنْ مُوسَى لَمَّا كَانَ خَائِفٌ يَتَرَقَّبُ ...

695 - الإمامة و التبصرة من الحيرة: ص 109 ح 95 - ... عن عبد الله بن سنان، عن أبي عبد الله

عليه السلام قال: سمعته يقول: فِي الْقَائِمِ عَلَيْهِ السَّلَامُ سُنَّةُ مِنْ موسی بْنِ عِمْرَانَ علیه السَّلَامُ.فقلت: وما سنته من موسی بن عمران ؟ قال: خَفَاءُ مَوْلِدِهِ ، وَ غِيبَتُهُ عَنْ قَوْمِهِ. فقلت: و کم غاب موسى عن أهله و قومه؟ فقال: ثماني و عشرين سنة. از آن: كمال الدين و تمام النعمة: ج1 ص152 ب6 ح14 - حدثنا أبي رضي الله عنه قال: حدثنا سعد بن عبد الله قال: حدثنا المعلى بن محمد البصري، عن محمد بن جمهور و غیره، عن عبد الله بن سنان .... و ج2 ص340 ب33 ح 18 - حدثنا أبي و محمد بن الحسن رضي الله عنهما قالا: حدثنا سعد بن عبد الله قال: حدثنا المعلى بن محمد البصري، عن محمد بن جمهور و غیره، عن محمد بن أبي عمير، عن عبد الله بن سنان، عن أبي عبد الله عليه السلام قال سمعته يقول: فِي الْقَائِمِ سُنَّةُ مِنْ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ عَلَيْهِ السَّلَامُ. فقلت: وما سنة موسی بن عمران ؟ فقال: خَفَاءُ مَوْلِدِهِ ، وَ غِيبَتُهُ عَنْ قَوْمِهِ،فقلت: وكم غاب موسی بن عمران علیه السلام عن قومه وأهله ؟ فقال : ثماني و عشرين سنة. والخرائج و الجرائح: ج2 ص934 - وعن الصادق عليه السلام: أَنَّ موسي بْنَ عِمْرَانَ عَلَى نَبِيِّنَا وَ آلِهِ وَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ لَمْ يَخْرُجْ حَتَّي خَرَجَ ثَمَانُونَ كَذَّاباً وَفِي الْقَائِمِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ مِنَّا سُنَّةٌ مِنْ موسي بْنِ عِمْرَانَ وَ هُو خَفَاءُ مَوْلِدِهِ، وَ غِيبَتُهُ عَنْ قَوْمِهِ،.... و کشف الغمة: ج2 ص 523 ف 2 - وعن

ص: 511

محمد بن مسلم قال: دخلت على أبي جعفر عليه السلام و أنا أريد أن أسأله عن القائم من آل محمد عليهم السلام فقال مبتدئا: يَا مُحَمَّدَ بْنَ مُسْلِمٍ إِنَّ فِي القَائِمِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ شَبَهاً مِنْ خَمْسَةٍ مِنَ الرُّسُلِ يُونُسَ بْنِ مَتِّي وَ يُوسُفَ بْنِ يَعْقُوبَ وَ مُوسِي وَ عِيسِي وَ مُحَمَّدٌ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ وَ أَمَّا شَبَهُهُ مِنْ موسي عَلِيمِ اَلسَّلاَمِ فَهُوَ دَوَامُ خَوْفِهِ وَ طُولُ غَيْبَتِهِ وَ خَفَاءُ مُؤَلَّدِهِ عَلَى عدوِّهِ حَيْرُه وَ شيعِيه مِن بَعْدُ مِمَّا لَقُوا مِنَ الأَذْيِ وَالْهَوَانِ إلى أَن يَأْذَنَ اللَّهُ في ظُهُورِهِ و أَيَّدَهُ عَلَى عَدُوِّه ...

496 - تفسير العياشي: ج1 ص64 ح 117 و ص244 ح 147- عن جابر الجعفي قال: قال لي أبو جعفر

عليه السلام في حديث له طويل: يَا جَابِرُ!... ويَبْعَثُ السُّفْيَانِيُّ بَعْثاً إلى المَدِينَةِ فَيَفِرُّ الْمَهي عَلَيْهِ السَّلاَمُ مِنْهَا إِلَى مَكَّةَ فَيَبْلُغُ أَمِيرَ جَيْشِ اَلسُّفْيَانِيِّ أَنَّ اَلْمَهْدِيَّ قَدْ خَرَجَ مِنَ اَلْمَدِينَةِ فَيَبْعَثُ جَيْشاً عَلَى أَثَرِهِ فَلا يُدْرِكُهُ حَتَّى يَدْخُلَ مَكَّةَ خَائِفاً يَتَرَقَّبُ عَلَى بْنِ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ قَالَ وَ يَنْزِلُ جَيْشُ أَمِيرِ السُّفْيَانِيِّ الْبَيْدَاءَ فَيُنَادِي مُنَادٍ مِنَ اَلسَّمَاءِ يَا بَيْدَاءُ! أَبِيدِي بِالْقَوْمِ فَيَخْسِفُ بِهِمُ البَيْدَاءُ فَلاَ يُفْلِتُ مِنْهُمْ إِلاَّ ثَلاَثَةُ نَفَرٍ يُحَوِّلُ اللَّهُ وُجُوهَهُم في أَقْفِيَتِهِم وَهُم مِن كَلب، .... الغيبة، التعماني: ص279 ح67 - ... عن جابر بن یزید الجعي قال: قال أبو جعفر محمد بن علي الباقر عليه السلام: يَا جَابِرُ وَ يَبْعَثُ السُّفْيَانِيُّ بَعْثا الي المَدِينَةَ فَيُنَفِّرَا اَلْمَهْدِيُّ مِنْهَا اَلِيَ مَكَّةَ فَيَبْلُغُ اميرَ جَيْشِ السُّفْيَانِيِّ اِنَّ المَهْدِيَّ قَدْ خَرَجَ الي مَكَّةَ فَيَبعَثُ جَيشاً عَلَيَّ اثرهُ فَلا يُدرِكُهُ حَتِّي يَدْخُلُ مَكَّةَ خَائِفاً يَتَرَقَّبُ عَلَيَّ سُنَّةَ موسي بْنِ عِمْرَانَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ.قال: فَيَنْزِلُ امير جَيْشِ اَلسُّفْيَانِيِّ اَلْبَيْدَاءَ فَيُنَادِي مُنَادٍ مِنَ اَلسَّمَاءَيَا بيْداء ابيدي اَلْقَوْمِ فَيُخْسَفُ بِهِمْ فَلاَ يُفْلِتُ مِنهُمُ الاّ ثَلاثَةُ نَفَرٍ يَحُولُ اَللَّهُ وُجُوهَهُم الي اقفيتهم وَ هُمْ مِن كَلْب.... والإختصاص: ص 255 - ... عن جابر الجعي.

497 - سوره (28) القصص آیه 19.

498 - سوره (28) القصص آیه 22.

ص: 512

499 - منتخب الأنوار المضيئة: ص 189 و 190 ف 12- ... سماعة، عن أبي عبد الله عليه السلام

قال: كَأَنِّي بِالْقَائِمِ بَيْنَ ذَوِي ذِي طُوًى قَائِماً عَلَى رِجْلَيْهِ خَائِفاً يَتَرَقَّبُ عَلَى سُنَّةِ مُوسَى حَتَّى يَأْتِيَ اَلْمَقَامَ فَيَدْعُو. و بحارالأنوار: ج 52 ص 385 ب 27 ح 196.

500 - سوره (28) القصص آیه 22.

501 - الإرشاد: ج2 ص35- ... فسار الحسين عليه السلام إلى مكة و هو يقرأ: فَخَرَجَ مِنْهَا خائِفاً يترقب قال رَبِّ نَجِّنِي مِنَ اَلْقَوْمِ اَلظَّالِمِينَ ، و لزم الطريق الأعظم ...

502 - الغيبة، التعماني: ص 237 ب13 ح 26- ... عن جابر قال: دخل رجل على أبي جعفر الباقر

عليه السلام فقال له: عافاك الله إقبض مني هذه الخمسمائة درهم فإنها زكاة مالي. فقال له أبو جعفر عليه السلام: خُذْهَا أنتَ فَضَعْها في جِيرانِكَ مِنْ أهْلِ الإِسْلامِ والمَساكِينِ مِن إخْوَانِك المُؤْمِنِينَ. ثُمَّ قَالَ إِذَا قَامَ قَائِمُ أَهْلِ اَلْبَيْتِ قَسَمَ بِالسَّوِيَّةِ وَ عَدَلَ فِي الرَّعِيَّةِ فَمَنْ أَطَاعَهُ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَمَنْ عَصَاهُ فَقَدْ عَصَى اللَّهَ وَ إِنَّمَا سُمِّيَ الْمَهْدِيُّ مَهْدِيّاً لاِنَّهُ يَهدي اِلاّ اَمرَ خَفِيٌ وَ يَستَخرِجُ اَلتَّوْرَاةَ وَ سَائِرَ كُتُبِ اَللَّهِ عَزْوَ جَلَّ مِنْ غارٍ بِانطَاكِيَة و يَحْكُمُ بَيْنَ أهْلِ التَّوْرَاةِ بِالتَّوْرَاةِ وبَيْنَ أَهْلِ الإِنْجيلِ بِالإِنْجيلِ وَبَيْنَ أَهْلِ اَلزَّبُورِ بالزبور وَ بَيْنَ أَهْلِ اَلْقُرْآنِ بِالْقُرْآنِ وَ تُجْمَعُ إِلَيْهِ أَمْوَالُ الدُّنْيَا مِنْ بَطْنِ اَلْأَرْضِ وَ ظَهْرِهَا فَيَقُولُ لِلنَّاسِ تَعَالَوْا إِلَى مَا قَطَعْتُمْ فِي الْأَرْحَامِ وَ سَفَكْتُمْ فِيهِ الْمَاءَ الْحَرَامَ وَ رَكِبْتُمْ فِيهِ مَا حَرَّمَ اَللَّهُ عزَّ وَ جَلَّ فَيُعْطِي شَيْئاً لَمْ يُعطِهِ أَحَدٌ كَانَ قَبْلَهُ وَ يَمْلا اَلْأَرْضَ عَدْلاً وَ قِسْطاً وَ نُوراً كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جُؤْراً وَ شِرَا.

503 - عقد الدرر في أخبار المنتظر: ص 67 ب 3- وعن جابر بن عبد الله رضي الله عنه، قال: دخل

رجل على أبي جعفر محمد بن علي الباقر عليهما السلام، فقال له: إقبض متي هذه الخمسمائة درهم؛ فإنها زكاة مالي. فقال له أبو جعفر عليه السلام: خذها أنت فضعها في جيرانك من أهل الإسلام، والمساكين من إخوانك المسلمين . ثم قال : إذا قام مهدينا أهل البيت قسم بالسوية، و عدل في الرعية، فمن أطاعه فقد أطاع الله، ومن عصاه فقد عصى الله.

ص: 513

504 - سرور أهل الإيمان: ص111- و من ذلك يرفعه إلى جابر، عن أبي جعفر عليه السلام، قال:

أَوَّلُ مَا يَبْدَأُ اَلْقَائِمُ بأنطاكية فَيَسْتَخْرِجُ اَلتَّوْرَاةَ مِنْ غَارٍ فِيهِ عَصَا مُوسَى وَ خَاتَمُ سُلَيْمَانَ قَالَ وَ أَسْعَدُ النَّاسِ بهِ أهْلُ الكُوفَةِ وَ إنَّما سُمِّيَ المَهْدِيَّ لانَّه يَهدي إلى أَمرٍ خَفِيّ. و سرور أهل الإيمان: ص112- و من ذلك يرفعه إلى جابر، عن أبي جعفر عليه السلام، قال: إِنَّمَا سُمِّيَ اَلْمَهْدِيُّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ لاَنَّهُ يَهْدِي إِلَى أمرخفي حُتي اِنَّهُ يبعَثُ الي رَجُلٌ لا يَعْلَمُ اَلنَّاسُ بِهِ وَ أَهلِ الكوفَةِ أنَّ لَهُ ذَنباً فَيَقتُلُهُ حَتَّى أَنَّ أحَدَهُم يَتَكَلَّمُ في بَيتِهِ فَيَخافُ أَن يَشهَدَ عَلَيَّ الجِدارُ. و سرور أهل الإيمان: ص 113- و عنه عليه السلام، قال: يَمْلِكُ اَلْقَائِمُ تلاثمائَةِ سَنَةٍ وَ يَزْدَادُ تِسْعاً كَمَا لَبِثَ أَهْلُ الْكَهْفِ فِي كَهْفِهِمْ وَيَمَلاَّ الْأَرْضَ عَدْلاً و قِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً يَفْتَحُ اللَّهُ لَهُ شَرْقَ الأَرْضِ وَ غَرْبِها ويَقْتُلُ النّاسَ حَتَّى لا يُبْقِي إِلاَّ دِينُ مُحَمَّدٍ صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْهِ واله يَسِيرُ بِسِيرَةِ سُلَيْمَانَ بْنِ داوودَ وَ يَدْعُو الشَّمْسَ وَ القَمَرَ فَيُجيبانِهِ وَ تَطُوئُ لَهُ الأَرْضُ ويُوحَى إلَيْهِ فَيَعْمَلُ بِالْوَحْيِ بِأَمْرِ اللَّهِ تَبَارَكَ وتَعَالى. و علل الشرائع: ج1 ص 161 ب 129 ح3- ... عن جابر قال: أقبل رجل إلى أبي جعفر عليه السلام و أنا حاضر فقال: رحمك الله إقبض هذه الخمسمائة درهم فضعها في موضعها فإنها زكاة مالي. فقال له أبو جعفر عليه السلام: بَلْ خُذْهَا أَنتَ فَضَعْهَا فِي جِيرَانِكَ وَ الأَيْتَامِ والْمَسَاكِينِ وَ فِي إِخْوَانِكَ مِنَ اَلْمُسْلِمِينَ إِنَّمَا يَكُونُ هَذَا إِذَا قَامَ قَائِمُنَا فاِنَّهُ يَقْسِمُ بِالسَّوِيَّةِ وَ يَعْدِلُ فِي خَلْقِ الرحمانِ اَلْبَرِّ مِنْهُمْ وَ الْفَاجِرِ فَمَنْ أَطَاعَهُ فَقِذ أَطَاعَ اللَّهَ ومَنْ عَصَاهُ فَقَدْ عَصَى اَللَّهَ فَإِنَّمَا سُمِّيَ اَلْمَهْدِيُّ ئه يَهدِي لِأَنَّهُ يَهْدِي لاَمرٍ خَفِيٍ يَسْتَخْرِجُ اَلتَّوْرَاةَ وَ سَائِرَ كُتُبِ اَللَّهِ مِنْ غَارٍ بِانْطَاكِيَةَ فَيَحْكُمُ بَيْنَ اَهْلِ التَّوْراةِ بِالتَّوْراةِ وَ بَيْنَ اهلِ الانجِيلِ بِالاِنْجِيلِ وبَيْنَ أَهْلِ الزَّبُورِ بالزَّبور وَبَيْنَ أَهْلِ الفرقان بِالْفُرْقانِ وَ تُجْمَعُ إِلَيْهِ أَمْوَالُ اَلدُّنْيَا كُلُّهَا مَا فِي بَطْنِ اَلْأَرْضِ وَ ظَهْرِهَا فَيَقُولُ النَّاسُ تَعَالَوْا إِلَى مَا قَطَعْتُمْ فِي الْأَرْحَامِ وسَفَكْتُمْ فِيهِ الدِّماءَ وَ رَكِبْتُم فِيهِ مَحَارِمَ اَللَّهِ فَيُعْطَى شَيْئاً لَمْ يُعْطَ أَحَدٌ كَانَ قَبْلَهُ.قال وَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم وَ هُوَ رَجُلٌ مِنِّي اسْمُهُ كاسْمِي يَحْفَظُنِي اللَّهُ فِيهِ ويَعْمَلُ بِسُنَّتِي يَمَلا

ص: 514

اَلْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً وَ نُوراً بَعْدَ مَا تُمْتَلَى ظُلْماً وَ جَوْراً وَ سُوءآ. و دلائل الإمامة: ص466- ... حدثنا محمد بن علي السلمي، عن أبي جعفر محمد بن علي عليه السلام، قال: إنَّما سُمِّيَ المَهدِيُّ مَهْدِيّاً لاِنَّهُ لامْرٍ خَفِيٍ يَهدي لِما فِي صُدُورِ اَلنَّاسِ يَبْعَثُ اَليَ اَلرَّجُلَ فَيَقتُلُهُ لا يَدْرِي فِي اَيِّ شَيْءٍ قَتَلَهُ وَ يَبْعَثُ ثَلاَثَةَ رَاكِبٍ قَالَ هِيَ بِلْغَةٍ غطفانركبَانِ أَمَّا رَاكِبٌ فَيَاخِذُ مَا فِي ايدي اَهْلِ اَلذِّمَّةِ مِنْ رَقِيقِ اَلْمُسْلِمِينَ فَيُعْتِقُهُمْ. وَ أَمَّا راکب فیظهر الْبَرَاءَةِ مِنْهُمَا - یغوث وَ یعوق - فی الارض الْعَرَبِ . وَ راکب يَخْرُجُ التَّوْرَاةِ مَنْ مغارة بأنطاكية ، وَ يُعْطَى حکم سلیمان عَلَيْهِ السَّلَامُ . و الخرائج و الجرائح: ج2 ص 862 ح 78- ... عن جابر بن يزيد قلت لأبي جعفر عليه السلام: لأي شيء سمي المهدي؟ قال: لإنه يَهْدِي لِأَمْرِ خَفِيَ يَبْعَثُ إِلَى الرَّجُلِ مِنْ أَصْحَابِهِ لَا يَعْرِفُ لَهُ ذَنْبُ فَيَقْتُلُهُ.

505 - الخرائج و الجرائح: ج2 ص841 ح 59 - عن موسی بن عمر بن يزيد الضيقل، عن الحسن بن

محبوب، عن صالح بن حمزة، عن أبان، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: الْعِلْمُ سَبْعَةُ وَ عِشْرُونَ جُزْءاً ( حَرْفاً - المختصرو السُّرُورِ ) ، فَجَمِيعُ مَا جَاءَتْ بِهِ الرُّسُلُ جُزْءَانِ ( حَرْفَانِ - المختصرو السُّرُورِ ) ، فَلَمْ يَعْرِفُ النَّاسِ حَتَّى الْيَوْمَ غَيْرِ الجزءین ( الحرفین - المختصرو السرورو الْمُنْتَخَبِ ) ، فَإِذَا قَامَ الْقَائِمُ أَخْرَجَ الْخَمْسَةِ وَ الْعِشْرِينَ جُزْءاً ( حَرْفاً - الْمُخْتَصَرِ وَ السرورو الْمُنْتَخَبِ ) فبثها فِي النَّاسِ ، وَ ضُمَّ إِلَيْهَا الْجُزْءَيْنِ ( الحرفين - الْمُخْتَصَرِ وَ الشرورو الْمُنْتَخَبِ ) حَتَّى يَبُثُّهَا سَبْعَةٍ وَ عِشْرِينَ جزءأ ( حَرْفاً - المختصرو الشرورو المنتخب). از آن: مختصر البصائر: ص320 ح 35/346 و سرور أهل الإيمان: ص 77 و منتخب الأنوار المضيئة: ص201 الفصل 12.

506 - عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص63ب6 ح29- حدثنا أبو الحسن علي بن ثابت الدواليني رضي الله عنه بمدينة السلام سنة اثنتين وخمسين و ثلاثمائة قال: حدثنا محمد بن علي بن عبد الصمد الكوفي قال: حدثنا علي بن عاصم ، عن محمد بن علي بن موسى، عن أبيه

ص: 515

علي بن موسى، عن أبيه موسی بن جعفر، عن أبيه جعفر بن محمد، عن أبيه محمد بن علي، عن أبيه علي بن الحسين، عن أبيه الحسين بن علي بن أبي طالب عليهم السلام قال: ... وَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بِ فِي صُلْبِ الْحَسَنِ نُطْفَةً مبارکة زکیة طیبة طَاهِرَةُ مُطَهَّرَةُ یرضی بِهَا کل مومن مِمَّنْ قَدْ اخُذَ اللَّهِ تعالی میثاقه فی الولایة وَ یکفر بِهَا کل جَاحِدُ فَهُوَ أَمَامَ تقی نقی سَارَ مرضی هادی هَادٍ مهدی یحکم بِالْعَدْلِ وَ يَأْمُرُ بِهِ ، یصدق اللَّهُ تَعَالَى وَ یصدق اللَّهُ تَعَالَى فِي قؤله، يَخْرُجُ مِنْ تِهَامَةَ حِينَ تَظْهَرُ الدَّلَائِلِ وَ الْعَلَامَاتِ ، وَ لَهُ کنوز لَا ذَهَبٍ وَ لَا فِضَّةٍ ، الَّا خیول مطهمة وَ رِجَالُ مُسَوَّمَةً یجمع اللَّهِ تعالی لَهُ مِنْ اقاصی البلادعلی عِدَّةُ أَهْلِ بَدْرٍ ثَلَاثُمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا ، مَعَهُ صَحِيفَةُ مَخْتُومَةً فِيهَا عَدَدَ أَصْحَابِهِ بِأَسْمَائِهِمْ وَ أَنْسَابِهِمْ وَ بُلْدَانِهِمْ وَ طَبَائِعِهِمْ وَ حَلَّاهُمْ وَ کناهم ، کدادون مجدون فِي طَاعَتُهُ، ....

507 - كفاية الأثر: ص 162 و بحار الأنوار: ج 27 ص217 ح 18.

508 - إعلام الوری بأعلام الهدی: ج2 ص132 ف 1- روي عن الصادق عليه السلام من قوله: وَ اللَّهِ مَا مِنَّا إِلَّا مَقْتُولُ شَهِيدُ. و مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: ج2 ص 209- بقول الصادق عليه السلام: وَ اللَّهِ مَا مِنَّا إِلَّا مَقْتُولُ شَهِيدُ.

509 - من لا يحضره الفقيه: ج2 ص585 ح3192 - وروي عن أبي الصلت عبد السلام بن صالح

الهروي قال: سمعت الرضا عليه السلام يقول: والله ما منا إلا قول شهيد. و الأمالي : ص 63 مجلس 15 ح8- حدثنا محمد بن موسی بن المتوكل رحمه الله قال: حدثنا علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن أبي الصلت عبد السلام بن صالح الهروي قال: سمعت الرضا عليه السلام يقول: وَ اللَّهِ مَا مِنَّا إِلَّا مَقْتُولُ شَهِيدُ. عیون أخبار الرضا عليه السلام : ج2 ص 256 ب 66 ح9 - سند و متن مانند الأمالي -. و روضة الواعظين: ج1 ص 233 و جامع الأخبار: ص 32 ف14.

510 - الذريعة إلى تصانيف الشيعة: ج2 ص 193 الرقم 736- أصول الدين للسيد محمود بن

فتح الله الكاظمي. مؤلف تفريج الكربة في إثبات الرجعة الذي ألفه باسم الشيخ علي خان إعتماد الدولة في عصر شاه سلیمان الصفوي الذي مات سنة 1105 و كان معاصر الشيخ الحر.

ص: 516

لم يصرح فيه باسم المؤلف. لكنه يظهر من خاتمته. فإنه رتبه على خمسة أبواب. في كل باب عدة فصول. عناوينها. فصل يجب على كل مكلف أن يعتقد. و في بعضها أن يعرف. و بعد الباب الخامس في المعاد عقد خاتمة قال فيها: (و مما ينبغي اعتقاده رجعة محمد و أهل بيته أجمعين على نحو ما ذكرناه في كتابنا الموضوع للرجعة و مختصرة أنه إذا كانت السنة التي يظهر فيها قائم آل محمد صلى الله عليهم) و ذكر في هذا المختصر الذي أورده في الخاتمة كثير من الغرائب المستبعدة التي أشار الشيخ الحر إليها في أول كتابه إيقاظ الهجعة بقوله (قد جمع بعض السادات المعاصرين رسالة في إثبات الرجعة - إلى قوله - وفيها أشياء غريبة مستبعدة لم يعلم من أين نقلها) و مراده من السيد المعاصر هو السيد محمود صاحب تفريج الكرية الذي أحال إليه في هذا الكتاب الذي رأيت نسخته عند السيد محمد باقر حفيد الآية الطباطبائي اليزدي. و هي ضمن مجموعة بخط العالم الكامل الفاضل المولى محمد الجاوجاني في يوم العشرين من المحرم سنة 1244. و رأيت أوصاف الكاتب كذلك بخ العالم الجليل الشيخ خضر بن شلال العفكاوي التجني. كتبه على ظهر جنة الخلد الذي ألفه و أهداه إلى الجاوجاني هذا. و ذكرت في الكرام البررة ترجمته و بعض تصانيفه. ثم إن المؤلف بعد ذكره في الخاتمة رجعة سائر الأئمة عليهم السلام واحد بعد واحد على نحو الإرسال قال: (ما ذكرناه هنا ملتقط من روايات الأئمة عليهم السلام) و اعتقاد رجعتهم إلى الدنيا في أحاديثهم واجب. و إنما قلنا ينبغي اتقاء من خلاف بعض العلماء. بظن أن المراد بالرجعة قيام القائم عجل الله فرجه و الحق أن رجعتهم حق بنص الأخبار ولا يسمع دعوى إنها آحاد بعد ظاهر القرآن و نص نحو خمس مائة حديث (ولولم يكن إلا إنكار المخالفين لكفي) ثم إنه ذکرفصلا في الآجال و الأسعار و به ختم الكتاب. والذريعة إلى تصانيف الشيعة: ج4 ص 230 - (تفريج الكربة عن المنتقم لهم في الرجعة) مرإجمالا بعنوان إثبات الرجعة (في ج1- ص 94) ذكر في أوله إسم المؤلف وإله محمود بن فتح الله الحسيني نسبا الكاظمي مولد النجفي مسكنة و قد آلفه في التجف باسم اعتماد الدولة الشيخ علي خان في

ص: 517

عصر شاه سلیمان الصفوي الذي جلس للملك في (1078- 1105) و رتبه على مقدمه و خمسة أبواب و خاتمة أوله: الحمد لله ملهم الصواب و من إليه المرجع والمآب و فهرس أبوابه (1) في وجوب الرجعة بالآيات الشريفة و ذكر خمس عشرة آية (2) في وجوبها في الستة و ذكر أحاديث كثيرة (3) في الإجماع (4) في دليل العقل (5) في بيان من يرجع إلى الدنيا من أفراد البشر والخاتمة في رد المنكرين للرجعة، و ذكر في آخر الكتاب مصادره، و منها كتاب سيرة المهدي عجل الله فرجه للحسين بن حمدان ، يوجد منه نسخه في التجف عند الشيخ محمد صالح ابن الشيخ هادي الجزائري و رأيت منه نسخه أخرى في طهران في مكتبة المرحوم الشيخ جعفر سلطان العلماء معها بعض رسالات هذا المؤلف، منها رسالة عدم صعود جثث الأئمة عليهم السلام و بقائهم في قبورهم (آلفها سنة 1079)، و منها رسالة في تقسيم الخمس التي ذكر في آخرها مشايخه الثلاثة (1) الفاضل الجواد و هو الشيخ جواد بن سعد الدين الكاظمي تلميذ الشيخ البهائي (2) الشيخ حسام الدين الحلي و هو أيضا تلميذ الشيخ البهائي (3) الشيخ فخر الدين الطريحي التجني (المتوفى سنة 1085). ریاض العلماء: ج5 ص 204 السيد الجليل محمود بن فتح الله الحسيني الكاظمي ثم النجني فاضل صالح معاصر، و مات سنة خمس وثمانين و ألف تقریبا. الف: تفريج الكربة عن المنتقم لهم في الرجعة وإثبات وجود الأنبياء و الأوصياء في قبورهم أمته في التجف سنة 1079 هو وجوب الخمس حال إستتار الإمام. معجم رجال الحدیث، ج19 ص 98 الرقم12170- محمود بن فتح الله: قال الشيخ الحرفي تذكرة المتبحرین (965): «السيد الجليل محمود بن فتح الله الحسيني الكاظمي، ثم التجني، فاضل، صالح، معاصر، له رسالة [في الرجعة)، و رسالة في أن [أبدان الأئمة عليهم السلام في قبورهم]». أمل الآمل - الحر العاملي وفات : 1104: ج2 ص316 الرقم 965 - السيد الجليل محمود بن فتح الله الحسيني الكاظمي ثم التجني. فاضل صالح معاصر، له رسالة [في الرجعة، و رسالة) (2) في أن أبدان الأئمة عليهم السلام في قبورهم. الإيقاظ من الهجعة بالبرهان على الرجعة، الحر العاملي متوفای 1104: ص 8

ص: 518

الرقم 15 إثبات الرجعة: للسيد محمود بن فتح الله الحسيني الكاظمي.

511 - إلزام التاصب في إثبات الحجة الغائب عليه السلام تألیف شیخ علی بن زین العابدین حائری یزدی متوفای 1333 قمری: ج2 ص 139 فرع 2- فاكهة: ملخص الإعتقاد في الغيبة و الظهور و رجعة الأئمة لبعض العلماء (و هو السيد محمود بن فتح الله الكاظمي) في كتابه:تفريج الكربة في إثبات الرجعة ...

512 - شرح الزيارة الجامعة تألیف شیخ أحمد الإحسائي متوفای 1241 قمری: ج3 ص 53 - ... إلى أن

تمضي إحدى عشرة سنة تمام مدة ملك الحجة عليه السلام، فيقتل، تقتله إمرأة من بني تميم لها الحية كلحية الرجل يقال لها: سعيدة، لعنها الله ! و ذلك أنه يتجاوز في الطريق، و هي على سطحها، وتضربه بجاون صخر على أم رأسه فتقتله، و يتولى أمر تجهيزه الحسين عليه السلام و يقوم بالأمر بعده إلى أن تمضي ثمان سنين .... و رسائل آل طوق القطيفي، تأليف أحمد بن الشيخ صالح آل طوق القطيفي متوفای بعد از 1245: ج1 ص153- فإذا قتل القائم قيل: تقتله امرأة من بني تميم لها لحية و اسمها سعيدة: لعنها الله تعالى، يتجاوز عليه السلام في الطريق و هي فوق سطح، فترميه بجاون من صخر على أم رأسه فتقتله، فإذا مات غله الحسين عليه السلام: و کنه و صلى عليه و دفنه، و قام بالأمر من بعده.

513 - الكافي: ج1 ص450 ح34 - محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن ابن فضال، عن

الحسين بن علوان الكلبي، عن علي بن الحزور الغنوي، عن أصبغ بن نباتة الحنظلي قال: رأيت أمير المؤمنين عليه السلام يوم افتتح البصرة و ركب بغلة رسول الله صلى الله عليه و آله ثم قال: أَيُّهَا النَّاسُ ! أَلَا أخبرکم بخیر الْخَلْقِ یوم یجمعهم اللَّهُ ؟ فقام إليه أبو أيوب الأنصاري فقال: بلى يا أمير المؤمنين ! حدثنا فإنك كنت تشهد و نغيب. فقال: إِنَّ خَيْرِ الْخَلْقِ يَؤُمُّ يَجْمَعُهُمْ اللَّهِ سَبْعَةُ مِنْ وُلْدِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ لَا يُنْكَرُ فَضْلُهُمْ إِلَّا كَافِرُ وَ لَا یجحد بِهِ إِلَّا جَاحِدُ . فقام عمار بن یاسر رحمه الله فقال: يا أمير المؤمنين ! سمهم لنا لنعرفهم. فقال: إِنَّ الْخَلْقُ يَوْمَ يَجْمَعُهُمْ اللَّهُ الرُّسْلِ،

ص: 519

وَ إِنَّ أَفْضَلَ اَلرُّسُلِ مُحَمَّدٌ صلى الله عليه وَ آله وَ إِنَّ أَفْضَلَ كُلِّ أُمَّةٍ بَعدَ نَبِيِّها وَصِيُّ نَبِيِّهَا حَتَّى يُدْرِكَهُ نَبِيٌ أَلا وَإنَّ أفضَلَ الأوْصِيَاءِ وَصِيُّ مُحَمَّدٍ عَلَيهِ و آلهِ السَّلامُ ألا وَإِنَّ أَفْضَلَ الْخَلْقِ بَعْدَ الأوصِياءِ الشُّهَداءُ ألا وَإِنَّ أفضَلَ الشُّهَداءِ حَمزَةُ بنُ عَبْدِ اَلْمُطَّلِبِ وَ جَعْفَرُ بْنُ أَبِي طَالِبٍ لَهُ جَنَاحَانِ خَضِيبَانِ يَطِيرُ بِهِمَا فِي اَلْجَنَّةِ لَمْ أَحَدٌ مِنْ هَذِهِ الامة جَنَاحَانِ غَيْرُهُ شَيْءٌ كَرَّمَ اَللَّهُ بِهِ مُحَمَّداً صلى الله عَليهِ وَ آلِهِ وَ شَرَّفَهُ وَالسّبطانِ الحَسَنُ وَ الْحُسَينُ وَ اَلْمَهْدِيُّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَجْعَلُهُ اَللَّهُ مَنْ شَاءَ مِنَّا أَهْلَ اَلْبَيْتِ . ثُمَّ تلا هذهِ الآيةَ ومَن يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِكَ معَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِم مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ والشُّهَدَاءِ والصَّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولَئِك رَفِيقاً ذَلِكَ اَلْفَضْلُ مِنَ اَللَّهِ وَكْفَى بِاللَّهِ عَلِيماً. و شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار علیهم السلام: ج1 ص124 ح 54- و بآخر يرفعه الى الأصبغ بن نباتة، قال: كنا مع علي عليه السلام بالبصرة و هو راكب على بغلة رسول الله صلى الله عليه و آله. فقال لنا: أ لا أخبرکم بأفضل الخلق عند الله يؤم يجمع الله الخلق ؟ فقال أبو أيوب الأنصاري: أخبرنا يا أمير المؤمنين ! فقال: أَفْضَلُ اَلخَلْقِ عندَ اللّهِ يؤم يَجْمَعُ اَللَّهُ الخَلقَ الرّسل عليهم السّلام وَ أَفْضَلُ اَلرُّسُلِ نَبِيُّنَا مُحَمَّدٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ أَفْضَلُ الْخَلْقِ بَعْدَ الرُّسُلِ الْأَوْصِياءُ وَ أَفْضَلُ الْأَوْصِيَاءِ وَصِيُّ نَبِيِّنَا عَلَيْهِمُ السَّلام وَ أَفْضَلُ الْخَلْقِ بَعْدَ الأَوْصِياءِ الأَسْباطُ وَ أَفْضَلُ الأَسْباطِ سِبطَا نَبِيِّكُم - يعني الحسن و الحسين عليهما السلام - وَ أَفْضَلُ الْخَلْقِ تُعَدُّ الأسباطُ اَلشُّهَدَاءُ وَ أَفْضَلُ الشُّهَداءِ حَمْزَةُ بْنُ عَبْدِ اَلْمُطَّلِبِ وَ جعفر بن ابي طَالِبٍ ذُو اَلجناحَيْنِ المُخْضبين هذه تُكرِمُهُ خَصَّ اَللَّهُ بِهَا مُحَمَّداً نَبِيَّكُمْ صَلّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ اله وَ المهدي اَلْمُنْتَظَرُ فِي اخِرِ اَلزَّمانِ لَمْ يَكُنْ فِي اُمَّةٍ مِنَ اَلاَمَمِ مَهْدِيٌ يُنْتَظَرُ غَيْرُه.و کمال الدین و تمام النعمة: ج1 ص264 ب24 ح10- حدثنا محمد بن الحسن بن أحمد بن الوليد رضي الله عنه قال: حدثنا محمد بن الحسن الصفار، عن يعقوب بن يزيد، عن حماد بن عيسى، عن عمر بن أذينة، عن أبان بن أبي عياش، عن إبراهيم بن عمر اليماني، عن سليم بن قيس الهلالي قال: سمعت سلمان الفارسي رضي الله عنه يقول: كنت جالسا بين يدي رسول الله

ص: 520

صلى الله عليه و آله في مرضته التي قبض فيها فدخلت فاطمة عليها السلام فلما رأت ما بأبيها من الضعف بكت حتى جرت دموعها على خديها فقال لها رسول الله صلى الله عليه و آله: مَا يُبْكِيكِ يَا فَاطِمَهُ؟ قَالَتْ يَا رَسُولَ اَللَّهِ أَخْشَى عَلَى نَفْسِي وَ وُلْدِي اَلضَّيْعَةَ بَعْدَك. فاغرورقت عينا رسول الله صلى الله عليه و آله بالبكاء ثم قال: يا فاطمه ! أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّا أَهْلُ بَيْتِ اخْتَارَ اللَّهُ هَزَّ وَ جَلَّ لَنَا الْآخِرِ عَلَى الدُّنْيَا . . . یا بِنِيَّةٍ ! إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ أَعْطَانَا اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ سِتَّ خِصَالٍ لَمْ يُعْطِهَا أَحَداً مِنَ اَلْأَوَّلِينَ كَانَ قَبْلَكُمْ وَ لَمْ يُعْطِهَا أَحَداً مِنَ اَلْآخِرِينَ غَيْرناء نَبِيِّنا سَيِّدُ الْأَنْبِيَاءِ وَ اَلْمُرْسَلِينَ و هُوَ أَبُوكَ و وَصِيُّنَا سَيِّدُ الْأَوْصِياءِ وَ هُوَ بَعْلُكِ وَ شَهِيدُنا سَيِّدُ الشُّهَداءِ وَ هُوَ حَمْزَةُ بْنُ عَبْدِ اَلْمُطَّلِبِ عَمُّ أَبِيكِ قَالَتْ يَا رَسُولَ اَللَّهِ هُوَ سَيِّدُ اَلشُّهَدَاءِ اَلَّذِينَ قُتِلُوا مَعَهُ؟ قَالَ لاَ بَلْ سَيِّدُ شُهَدَاءِ الْأَوَّلِينَ وَالآخِرِينَ مَا خَلا اَلْأَنْبِيَاءَ وَ اَوْصِيَاءَ وَ جعفَر بْنُ أَبِي طَالِبٍ ذُو اَلْجَنَاحَيْنِ الطَّيَّارُ فِي الْجَنَّةِ مَعَ الْمَلَائِكَةِ و اِبْنَاكِ حَسَنٌ وَ حسينٌ سِبْطَا أُمَّتِي وَ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ وَ مِنَّا والَّذِي نَفْسي بِيَدِهِ مَهدِيُّ هذهِ الأُمَّةِ الَّذِي يَمَلاَّ الأَرضَ قِسْطاً وَعَدْلاً كَما مُلِئَت جُؤراً وَ ظُلماً قالت وَأَيُّ هَؤُلاءِ الَّذينَ سَمِّيهُتُم أفضَل؟ قَالَ عَلِيٌ بَعْدِي أَفْضَلُ أُمَّتِي وَ حَمْزَةُ و جَعفَر أَفضَلُ أَهْلِ بَيْتِي بَعْدَ عَلِيٍ وَ بَعْدَكِ وَ بَعْدَ ابْنَيَّ وَ سِبْطَيَّ حَسَنٍ وَ حُسَيْنٍ وبَعْدَ الأوصِياءِ مِن وُلْدِ اِبْنِي هَذَا -وَ أَشَارَ إِلَى اَلْحُسَيْنِ- مِنْهُمُ المَهْدِيُّ إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ اخْتَارَ اللَّهُ لَنَا اَلْآخِرَةَ عَلَى اَلدُّنْيا .... و دلائل الإمامة: ص 479 ح 74/470- و أخبرني أبو الحسين محمد بن هارون قال: حدثنا أبي هارون بن موسی رضي الله عنه قال: حدثنا محمد بن جرير الطبري قال: حدثنا عيسى بن عبد الرحمان قال: أخبرنا الحسن بن الحسين العريني قال: حدثنا يحيى بن يعلى الأسلمي و علي بن القاسم الكندي و يحيي بن المساور، عن علي بن المساور، عن علي ابن الحزور، عن الأصبغ بن نباتة قال: كنا مع علي عليه السلام بالبصرة، و هو على بغلة رسول الله صلى الله علیه و آله، وقد اجتمع حوله أصحاب محمد صلى الله عليه و آله، فقال: أَلَا أُخْبِرُكُمْ بِأَفْضَلِ خَلَقَ اللَّهِ عِنْدَ اللَّهِ يَؤُمُّ يَجْمَعُ الرُّسْلِ ؟ قلنا: بلى يا أمير المؤمنين ! قال: أَفْضَلُ الرُّسُلِ مُحَمَّدٍ ، وَ إِنْ

ص: 521

أَفْضَلُ الْخَلْقِ بَعْدَهُمْ الْأَوْصِياءُ وَ أَفْضَلُ الْأَوْصِيَاءِ أَنَا وَ أَفْضَلُ النَّاسِ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ اَلْأَوْصِيَاءِ اَلْأَسْبَاطُ وَ إِنَّ خَيْرَ اسباط سِبْطَا نَبِيِّكُمْ - يعني الحسن و الحسين - وَ إنَّ أَفضَلَ الخَلقِ بَعدَ الْأَسْبَاطِ الشُّهَدَاءُ وإِنَّ أَفْضَلَ الشُّهَداءِ حَمزَةُ بْنُ عَبْدِ اَلْمُطَّلِبِ قَالَ ذَلِك اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ جَعْفَرُ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ اَلْجَنَاحَيْنِ مُخْتَصَّانِ بِكَرَامَةٍ خَصَّ اَللَّهُ عزوجل بِهَا نَبيكُمْ وَ الْمَهْدِيُّ مِنَّا فِي آخِرِ الرُّمَّانِ لَم يَكُن في أُمَّةٍ مِنَ الأُمَمِ مَهدِيّاً يُنتَظَرُ غَيرُهُ. و كنز الفوائد: ج1 ص 246 و (يجب أن يعتقد- معلق) يعتقد أن أفضل الأئمة عليهم السلام أمير المؤمنين علي بن أبي طالب، و أنه لا يجوز أن يستي بأمير المؤمنين أحد سواه . و أن بقية الأئمة صلوات الله عليهم يقال لهم : الأئمة والخلفاء والأوصياء والحجج، وإن كانوا في الحقيقة أمراء المؤمنين فإنهم لم يمنعوا من هذا الإسم لأجل معناه لأنه حاصل لهم على الإستحقاق وإنما منعوا من لفظه حشمة الأمير المؤمنين عليه السلام. وأن أفضل الأئمة بعد أمير المؤمنين ولده الحسن ثم الحسين و أفضل الباقين بعد الحسين إمام الزمان المهدي صلوات الله عليه ثم بقية الأئمة بعده على ما جاء به الأثرو ثبت في النظر.

516 - سوره (6) الأنعام آیه 166.

510 - سوره (8) الأنفال آیه5.

516 - سوره (58) المجادلة آیه 12.

517 - الخصال: ج2 ص 448 ح 49 - حدثنا محمد بن الحسن رضي الله عنه قال: حدثنا محمد بن

الحسن الصفار، عن الحسن بن معاوية، عن محمد بن حماد أخي يوسف بن حماد الخراز، عن عبد العزيز القراطيسي قال: دخلت على أبي عبد الله عليه السلام فذكرت له شيئا من أمر الشيعة و من أقاويلهم، فقال:.

518 - بصائر الدرجات: ج1 ص25 ب11 ح 21- حدثنا عمران بن موسى، عن محمد بن علي و غيره، عن هارون بن مسلم، عن مسعدة بن صدقة، عن جعفر، عن أبيه قال: ذَكَرْتَ التَّقِيَّةَ

ص: 522

يُومَا عِنْدَ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ فَقَال:. والكافي: ج1 ص401 ح2- أحمد بن إدريس، عن عمران بن موسى، عن هارون بن مسلم، - بقیه سند و متن مانند البصائر.

519 - بصائر الدرجات: ص 28 ح 1- حدثنا محمد بن الحسين، عن محمد بن سنان، عن عمار بن مروان، عن جابر ، عن أبي عبد الله عليه السلام قال:.

520 – بصائر الدرجات: ص 29 ح 4- و روي عن ابن أبي محبوب، عن مرازم قال: قال أبو عبد الله

عليه السلام:.

521- نهج البلاغة: ص 52 الخطبة: 5- و من (کلام) خطبة له عليه السلام لما قبض رسول الله صلى الله عليه و آله و خاطبه العباس و أبو سفيان بن حرب في أن يبايعا له بالخلافة (و ذلك بعد أن تمت البيعة لأبي بكر في السقيفة، و فيها ينهى عن الفتنة و يبين عن خلقه و علمه) النهي عن الفتنة:.ونزهة الناظرو تنبيه الخاط: ص 56.

522 - الغارات (چاپ قديم): ج1 ص90 و تحف العقول، ص 170 و الأمالي شیخ مفید: ص 249

مجلس 29 و نزهة الناظر و تنبيه الخاطر: ص57 و عيون الحكم و المواعظ: ص 159 فصل 2 ح3431 و غرر الحكم: ص245 الكلمة 281 و مناقب آل أبي طالب عليهم السلام : ج2 ص 38 وكشف اليقين: ص 74 و ص 185 مبحث 6 و إرشاد القلوب إلى الصواب: ج2 ص 212. و كمال الدين: ج1 ص 291 ب26 ح 2 به پنج سند از کمیل. و نهج البلاغة: ص 496 الحكمة147، و خصائص الأئمة عليهم السلام: ص105 به یک سند از کمیل.

523 - علل الشرائع: ج1 ص 40 ب 38 ح 1.

524 – بصائر الدرجات، ص305 ب16ح 12. والخصال: ج2 ص645 ح 29 و الإختصاص: ص 283- مانند البصائر -.

525 - التوحيد: ص 93 ب4 ح6 قال وهب بن وهب القرشی:سمعت الصادق علیه السلام یقول:.

ص: 523

526-الکافی: ج2 ص222 ح 5-عنه (محمد بن یحیی)، عن أحمد بن محمد، عن محمد بن سنان، عن عبد الأعلى قال: سمعت أبا عبد الله عليه السلام يقول:. و الغيبة، العماني: ص35 ب1 ح5 - و أخبرنا عبد الواحد بن عبد الله بن يونس الموصلي قال: حدثنا محمد بن جعفر القرشي قال: حدثني محمد بن الحسين بن أبي الخطاب قال: حدثنا محمد بن غیاث، عن عبد الأعلى بن أعين قال: قال أبو عبد الله جعفر بن محمد عليه السلام: إِنَّ احْتِمَالَ أَمْرِنَا لَيْسَ هُوَ التَّصْدِيقَ بِهِ وَ الْقَبُولَ لَهُ فَقَطْ إِنَّ مِنِ احْتِمَالِ أَمْرِنَا سَتْرُهُ وَ صِيَانَتَهُ عَنْ غیر أَهْلِ فاقرئهم السَّلَامُ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ يَعْنِي الشِّيعَةَ وَ قُلْ لَهُمْ : يَقُولُ لَكُمْ: رَحِمَ اَللَّهُ عَبْداً اجترمُودة اَلنَّاسِ إِلَيَّ وَ إِلَى نَفْسِهِ يُحَدِّثُهُمْ بِمَا يَعْرِفُونَ و يَسْتَرْعِنُهُمْ مَا يُنْكِرُونَ ثُمَّ قَالَ لِي وَاللَّهِ مَا اَلنَّاصِبُهُ كُنَّا حَرْباً أَشَدَّ مَئُونَةً عَلَيْنَا مِنَ اَلنَّاطِقِ عَلَيْنَا بِمَا نَكْرَهُهُ.... و دعائم الإسلام: ج1 ص 61 - وعن أبي عبد الله عليه السلام أنه قال لرجل قدم عليه من الكوفة فسأله عن شيعته فأخبره عن حالهم فقال أبو عبد الله: لَيْسَ احْتِمَالُ أَمْرِنَا بِالتَّصْدِيقِ وَ القَبُولِ فَقَطْ إِنَّ احْتِمَالَ أَمْرِنَا سَتْرُهُ وَ صِيانَتَهُ عَنْ غَيْرِ أَهْلِهِ فَأَقْرِئْهُمُ اَلسَّلاَمَ وَ قُلْ لَهُمْ: رَحِمَ اَللَّهُ عَبْداً اِجْتَرَّ مَوَدَّةَ اَلنَّاسِ إِلَيْنَا وَ إِلَى نفسِهِ فحدَّثهم بِمَا يَعْرِفُونَ وَ سَتَرَ عَنْهُمْ مَا يُنْكِرُونَ ثُمَّ قَال: وَ اَللَّهِ مَا اَلنَّاصِبُ لَنَا حَرْباً بِأَشَدَّ عَلَيْنَا مَئُونَةً مِنَ النَّاطِقِ عَنَّا بِمَا نَكْرَهُ وَ لَوْ كَانُوا يَقُولُونَ عَنِّي مَا أَقُولُ مَا عَبَأْتُ بِقَوْلِهِمْ و لَكَانُوا أَصْحَابِي حَقّا. ر.ک. شرح الأخبار: ج 3 ص 507.

527 - الأمالي، الشيخ الصدوق: ص 99 ح7- حدثنا علي بن الحسين بن شاذويه المؤدب قال: حدثنا محمد بن عبد الله بن جعفر بن جامع الحميري قال: حدثنا أحمد بن محمد، عن أبيه، عن محمد بن أبي عمير، عن سيف بن عميرة، عن مدرك بن الهزاز قال: قال الصادق جعفر بن محمد عليه السلام:. و الخصال: ج1 ص25 ح 89- حدثنا أبي رضي الله عنه قال: حدثنا سعد بن عبد الله ، عن أيوب بن نوح، عن ابن أبي عمير- مانند الأمالي-.

528 - الأمالي، الشيخ الطوسي: ص86 ح 131- 40- أخبرنا أبو عبد الله محمد بن محمد بن

ص: 524

النعمان، قال: أخبرنا أبو القاسم جعفر بن محمد بن قولویه، قال: حدثنا أبو علي محمد بن همام الإسكافي، قال: حدثنا عبد الله بن جعفر الحميري، قال: حدثنا أحمد بن محمد بن عيسى، قال: حدثنا الحسين بن سعيد الأهوازي، قال: حدثنا علي بن حديد، عن سيف بن عميرة، عن مدرك بن زهير، قال: قال أبو عبد الله جعفر بن محمد عليه السلام:. از آن: بشارة المصطفي: ص 15.

529 - رجال الكتي: ص 488 ح 929- علي بن محمد القتيبي، قال: حدثني أبو محمد الفضل بن شاذان، قال: حدثني أبو جعفر البصري، و كان ثقة فاضلا صالحا، قال: دخلت مع يونس بن عبد الرحمان على الرضا عليه السلام فشكا إليه ما يلقي من أصحابه من الوقيعة ! فقال الرضا عليه السلام:.

530 - رجال الكلي: ص 194 ح343 - جبريل بن أحمد، حدثني محمد بن عيسى، عن إسماعیل بن

مهران، عن أبي جميلة المفضل بن صالح، عن جابر بن یزید الجعفي، قال: حدثني أبو جعفر عليه السلام بسبعين ألف حديث لم أحدث بها أحدا قط ولا أحدث بها أحدا أبدا، قال جابر: فقلت لأبي جعفر عليه السلام: جعلت فداك ! إنك قد حملتني وقرة عظيمة بما حدثتني به من سركم الذي لا أحدث به أحدا، فربما جاش في صدري حتى يأخذني منه شبه الجنون ! قال:. و الإختصاص: ص 66 حدثني محمد بن الحسن، عن محمد بن الحسن الصفار، عن محمد بن عيسى، عن إسماعيل بن مهران - بقیه سند و متن مانند رجال کشی -. و الكافي: ج 8 157 ح149 - عدة من أصحابنا، عن صالح بن أبي حماد، عن إسماعيل بن مهران، عمن حدثه، عن جابر بن يزيد قال: حدثني محمد بن علي عليه السلام سبعين حديثا لم أحدث بها أحدا قط، ولا أحدث بها أحدا أبدا، فلما مضى محمد بن علي عليه السلام ثقلت على عنقي و ضاق بها صدري، فأتيت أبا عبد الله عليه السلام فقلت: جعلت فداك إن أباك حدثني سبعين حديثا لم يخرج مني شيء منها ولا يخرج شيء منها إلى أحد، و أمرني بسترها، وقد ثقلت على عنقي، و ضاق بها صدري، فما تأمرني؟ فقال: يَا جَابِرُ ! إِذَا ضَاقَ بِكَ مِنْ ذَلِكَ شَيْ ءُ فَاخْرُجْ إِلَى الْجَبَّانَةِ وَ

ص: 525

احتفِر حَفِيرَةً دَلَّ رَأْسَكَ فِيها وَ قُلْ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بنُ عَلِيٍ بِكَذا وَ كَذا ثُمَّ طُمَّهُ فَإِنَّ الأَرضَ تَسْتُرُ عَلَيك. قال جابر: ففعلت ذلك فخف عني ما كنت أجده. و رجال الكشي: ص194 ح342 علي بن محمد قال: حدثني محمد بن أحمد، عن يعقوب بن يزيد، عن عمرو بن عثمان، عن أبي جميلة، عن جابر، قال رویت خمسين ألف حديث ما سمعه أحد متي.

531 - رجال الكشي: ص 192 ح 339 - جبريل بن أحمد، حدثني الشجاعي، عن محمد بن الحسين ،

عن أحمدين التضر، عن عمروبن شمر، عن جابر، قال: دخلت على أبي جعفر عليه السلام و أنا شات، فقال: مَنْ أَنْتَ ؟ قلت: من أهل الكوفة، قال: مِمَن؟ قلت: من جعفي، قال: مَا أَقْدَمَكَ إِلَى هَاهُنَا؟ قلت: طلب العلم. قال: ممن؟ قلت: منك. قال: فَإِذَا سألک أَحَدُ مِنْ أَيْنَ أَنْتَ فَقَلَّ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ. قال: قلت: أسألك قبل كل شيء عن هذا، أ يحل لي أن أكذب ؟ قال : لَيْسَ هَذَا بِكَذِبٍ مَنْ كَانَ فِي مَدِينَةٍ فَهُوَ مِنْ اَهْلِهَا حتي يَخْرُجُ.قال : ودفع إلى كتاب و قال لي:.

532 - رجال الكي: ص10 21 - جبريل بن أحمد قال: حدثني محمد بن عيسى، عن ابن أبي نجران، عن صفوان بن مهران الجمال، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلى الله عليه وآله إِنَّ اَللَّهَ تَعَالَى أَمَرَنِي بِحُبِّ أَرْبَعَةٍ قَالُوا وَ مَنْ هُمْ يَا رَسُولَ اَللَّهِ؟ قَالَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ثُمَّ سَكَتَ ثُمَّ قَالَ إِنَّ اَللَّهَ أَمَرَنِي بِحُبِّ أَرْبَعَةٍ قَالُوا وَ مَنْ هُمْ يَا رَسُولَ اَللَّه؟ قَالَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ وَ اَلْمِقْدَادُ بنُ الأَسْوَدِ وَ أبُو ذَرٍ الغِفَارِيُّ وسَلْمانُ الفارِسي.

533 - رجال الكتي: ص 6 ح13- جبريل بن أحمد الفارابي البرناني قال: حدثني الحسن بن خرزاد

قال: حدثني ابن فضال، عن ثعلبة بن میمون، عن زرارة، عن أبي جعفر عليه السلام عن أبيه، عن جده عن علي بن أبي طالب عليهم السلام، قال:.

534 - رجال الكلي: ص 9 ح20 - محمد بن قولويه قال: حدثني سعد بن عبد الله بن أبي خلف قال: حدثني علي بن سليمان بن داود الرازي قال: حدثنا علي بن أسباط ، عن أبيه أسباط بن سالم قال: قال أبو الحسن موسی بن جعفر عليه السلام:.

ص: 526

535 - رجال الكشي: ص30 ح 58 - حمدويه و إبراهيم قالا: حدثني أيوب بن نوح، عن صفوان ،

عن عاصم بن حميد، عن فضيل الترسان، قال سمعت أبا داود و هو يقول: حدثني بريدة الأسلمي قال: سمعت رسول الله صلى الله عليه و آله يقول: إِنَّ الْجَنَّةَ تَشْتَاقُ إِلَى ثَلَاثَةٍ. قال: فجاء أبو بكر، فقيل له: يا أبا بكر! أنت الصديق و أنت ثاني اثنين إذ هما في الغار، فلو سألت رسول الله صلى الله عليه و آله من هؤلاء الثلاثة؟ قال: إني أخاف أن أسأله فلا أكون منهم فتعيرني بذلك بنوتيم. قال: ثم جاء عمرفقيل له: يا أبا حفص ! إن رسول الله صلي الله عليه و آله قال: إِنَّ الْجَنَّةَ تَشْتَاقُ إِلَى ثَلَاثَةٍ، وأنت الفاروق الذي ينطق الملك على لسانك فلوسألت رسول الله من هؤلاء الثلاثة؟ فقال: إني أخاف أن أسأله فلا أكون منهم فتغيرني بذلك بنوعدي. ثم جاء علي عليه السلام فقيل له: يا أبا الحسن ! إن رسول الله صلى الله عليه و آله قال: إِنَّ الْجَنَّةَ تَشْتَاقُ إِلَى ثَلَاثَةٍ. فلو سألته من هؤلاء الثلاثة؟ فقال: اسالهُ ان كُنتَ مِنْهُمْ حَمِدْتَ اَللَّهَ وَ اِنْ لَمْ اَكُنْ مِنْهُمْ حَمِدْتَ بِاللَّهِ. قال: فقال علي عليه السلام: یا رَسُولَ اللَّهِ ! إِنَّكَ قُلْتُ إِنَّ الْجَنَّةَ لَتَشْتَاقُ إِلَى ثَلَاثَةِ فَمَنْ هَؤُلَاءِ الثَّلَاثَةِ؟ قال: أَنْتَ مِنْهُمْ وَ أَنْتَ أَوَّلُهُمْ وَ سَلْمانُ الفارسي فانهُ قَلِيلُ الْكِبْرِ وَ هُوَ لَكَ ناصِحٌ فَاتَّخِذْهُ لِنَفْسِك وعَمَّارُبنَ ياسِرٌ شَهِدَ مَعَك مَشَاهِدَ غَيْرَ وَاحِدَةٍ لَيْسَ مِنْهَا إِلاَّ وَ هُوَ فِيهَا كَثِيرٌ خَيْرُهُ ضَوِيٌ نُورُهُ عَظِيمٌ أَجْرُهُ. و الصراط المستقيم إلى مستحقي التقديم: ج1 ص245 الفصل 25- وأسند ابن قرطة في كتابه مراصد العرفان إلى أنس قول النبي صلى الله عليه و آله: الْجَنَّةَ مُشْتَاقَةُ إِلَى أَرْبَعَةِ مِنْ أُمَّتِي. قال أنس: فهممت أن أسأله عنهم فجئت إلى أبي بكر ثم إلى عمر ثم إلى عثمان فأخبرتهم وطلبت منهم سؤاله فكل يقول: أخاف أن أسأله فلا أكون منهم فيعيرني قومي. فأخبرت علي عليه السلام فقال: واللَّهِ لأَسأَلُهُ فَإِنْ كُنْتُ مِنْهُمْ حَمِدْتَ اَللَّهَ إِذْ جَعَلَنِي مِنْهُمْ وَ إِنْ لَمْ أَكُنْ مِنْهُمْ سَأَلْتُ اَللَّهَ أَنْ يجعَلني مِنْهُمْ. فأتيت معه إلى النبي صلى الله علیه و آله فوجدت رأسه في حجر دحية الكلبي فقام و سلم عليه فقال: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ! خُذْ رَأْسِ أَبِي عمک فَأَنْتَ أَوْلَى بِهِ منی. فلما انتبه النبي صلى الله عليه و آله أعلمه أنه كان

ص: 527

جبرائیل . فقال: يَا رَسُولَ اللَّهِ ! أعملنی أَنَسِ أَنَّكَ قِلَّةٍ : الْجَنَّةَ مُشْتَاقَةُ إِلَى أَرْبَعَةِ مِنْ أُمَّتِي فَمَنْ هُمْ ؟ فأومیء إليه بيده و قال: وَ اللَّهُ أَنْتَ أَوَّلُهُمْ ثَلَاثاً. قلت: فمن الباقي ؟ قال: صلى الله عليه و

آله: الْمِقْدَادُ وَ سَلْمَانَ وَ أبوذر.

536 - رجال الكشي: ص 484 ح914 - جعفر بن معروف، قال: حدثني سهل بن بجر، قال: سمعت

الفضل بن شاذان يقول، ما نشأ في الإسلام رجل من سائر الناس كان أفقه من سلمان الفارسي، ولا نشأ رجل بعده أفقه من يونس بن عبد الرحمان رحمه الله.

537 - رجال الكشي: ص 485 ح 917 - وجدت بخط محمد بن شاذان بن نعيم في كتابه، سمعت أبا

محمد القناص الحسن بن علوية الثقة يقول: سمعت الفضل بن شاذان يقول: حج يونس بن عبد الرحمان أربعا و خمسين حجة، و اعتمر أربعا و خمسين عمرة، و ألف ألف جلد ردا على المخالفين. و يقال: انتهى علم الأئمة عليهم السلام إلى أربعة نفر؛ أولهم سلمان الفارسي والثاني جابرو الثالث السيد والرابع يونس بن عبدالرحمان.

538 - رجال الكشي: ص 8 ح 18- محمد بن إسماعيل قال: حدثني الفضل بن شاذان، عن ابن أبي

عمير، عن وهيب بن حفص، عن أبي بصير، عن أبي جعفر عليه السلام قال: جَاءَ اَلْمُهَاجِرُونَ وَ اَلْأَنْصَارُ وَ غَيْرُهُمْ بَعْدَ ذَلِكَ إِلَى عَلِيٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقَالُوا لَهُ أَنْتَ والله أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ أَنْتَ وَ اَللَّهِ أَحَقُّ اَلنَّاسِ وَ أَوْلَاهُمْ بِالنَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ هَلُمَّ يَدَكَ نُبَايِعْكَ فَوَ اَللَّهِ لَنَمُوتَنَّ قُدَّامَكَ فَقَالَ عَلِيٌ عَلَيْهِ السَّلاَم: إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ فَاغْدُوا غَداً عَلَيَّ مُحَلِّقِينَ فَحَلَقَ عَلِيٌ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ حَلَقَ سَلْمَانُ وَ حَلَقَ مِقْدَادٌ وَ حَلَقَ أَبُو ذَرٍ وَ لَمْ يَحْلِقْ غَيْرُهُمْ ثُمَّ اِنْصَرَفُوا فَجَاءُوا مَرَّةً أُخْرَى بَعْدَ ذَلِكَ فَقَالُوا لَه: أَنْتَ وَ اَللَّهِ أَميرُ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ أَنْتَ أَحَقُّ النَّاسِ وَ أَوْلادُهُمْ بِالنَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ هَلُمَّ يَدَكَ نُبَايِعْكَ وَ حَلَفُوا فَقَالَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ فَاغْدُوا عَلَى مُحَلِّقِين ! فَمَا حَلَقَ إِلَّا هَؤُلَاءِ الثَّلَاثَةِ . قلت: فما كان فيهم عمار؟ فقال: لا. قلت: فعمار من أهل الردة؟ فقال: إِنَّ عَمَّاراً قَدْ قَائِلُ مَعَ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ بَعْدُ.

ص: 528

539- رجال الكشي: ص 9ح 19- روی جعفر غلام عبد الله بن بکیر، عن عبد الله بن محمد بن نهيك، عن النصيبي، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: قَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يَا سَلْمَانُ إِذْهَبْ إِلَى فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلاَمُ فَقُلْ لَهَا تُتْحِفُكِ مِنْ تُحَفِ اَلْجَنَّةِ فَذَهَبَ إِلَيْهَا سَلْمَانُ فَإِذَا بَيْنَ يَدَيْهَا ثَلاَثُ سِلاَلٍ فَقَالَ لَهَا يَا بِنْتَ رَسُولِ اَللَّهِ أَتْحِفِينِي قَالَتْ هَذِهِ ثَلاَثُ سِلاَلٍ جَاءَتْنِي بِهَا ثَلاَثُ وَصَائِفَ فَسَأَلْتُهُنَّ عَنْ أسْمَائِهِنَّ فَقالَتْ وَاحِدَةٌ أَنَا سِلْمِي لِسَلْمَانَ وقَالَتِ الأُخْرى: أَنَا ذرَّة لِأَبِي ذَرٍ وَ قَالَتِ اَلْأُخْرَى أَنَا مقدودة لِلْمِقْدَادِ ثُمَّ قَبَضْتُ فَنَاوَلَتْنِي فَمَا مَرَرْتُ بِمَلاَّ اِلاّ مُلِئُوا طِيباً لِرِيحِهَا. و روضة الواعظين: ج2 ص282- قال أبو عبد الله عليه السلام: قَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يَا سَلْمَانُ إِذْهَبْ إِلَى فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلاَمُ فَقُلْ لَهَا أَ تَتَحَفِيتِي مِنْ تُحَفِ اَلْجَنَّةِ؟ فَذَهَبَ إِلَيْهَا سَلْمَانُ فَإِذَا بَيْنَ يَدَيْهَا ثَلَاثَ سِلَالُ فَقَالَ لَهَا : يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ ! أَ فَتُتَحَفِينِي؟ قَال هَذِهِ سِلاَلٌ جَاءَنِي بِهِنَّ ثَلاَثُ وَصَائِفَ فَسَأَلْتُهُنَّ عَنْ أَسْمَاهُنَّ فَقَالَتْ وَاحِدَةٌ أَنَا سِلْمِي لِسَلْمَانَ وَقَالَ الْأُخْرَى أَنَا ذَرَّةُ لاَبِي ذَرٍ وَ قَالَتِ اَلْأُخْرَى أَنَا مَقْدُودَةُ لِمِقْدَاد ثُمَّ قَبَضْتُ قَبْضَةً فَنَاوَلَتْنِي فَمَا مَمَرْتُ بِمَلاَ اِلاّ مُلِئُوا طِيباً لِرِيحِهَا. و الخرائج و الجرائح، ج2، ص: 533 ح 9 - و منها: أين سلمان قال: خرجت إلى فاطمة فقالت: جَفَوْتُمُونِي بَعْدَ وَفَاةِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آله. ثم قالت: إجلس فَجَلَسْتُ فَحَدَّثَنِي أَنَّهَا كَانَتْ جَالِسَةً أَمْسِ وَ بَابُ اَلدَّارِ مُغْلَقٌ قَالَتْ وَ أَنَا أَتَفَكَّرُ فِي اِنْقِطَاعِ الْوَحْيِ عَنَّا وَ انْصِرَافِ اَلْمَلاَئِكَةِ عَنْ مَنْزِلِنَا بِوَفَاةِ رَسُولِ اَللَّهِ صلى الله عليه وآله إِذِ اِنْفَتَحَ اَلْبَابُ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَفْتَحَهُ مِنَّا أَحَدٌ فَدَخَلَتْ عَلَيَّ ثَلاثُ جَوَارٍ مِنَ اَلْحُورِ اَلْعِينِ مِنْ دَارِ اَلسَّلامِ وَ قُلْن: نَحْنُ مِنَ الْحُورِ الْعِينِ مِنْ دارِ السَّلامِ أَرْسَلَنَا إِلَيْكِ رَبُّ اَلْعَالَمِينَ يا ابنةَ مُحَمَّدٍ كُنَّا مُشْتَاقَاتٍ إِلَيْكَ فَقُلْتُ لِوَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ أَظُنُّ أَنَّهَا أَكْبَرُهُنَّ سِنّاً مَا اِسْمُكَ؟ قَالَتْ : أَنَا مقدودة خَلَقْتُ لِلْمِقْدَادِ بْنِ الْأَسْوَدِ ، وَ قُلْتَ لِلثَّانِيَةِ : مَا اِسْمُكَ ؟ قَالَ : ذَرَّةٍ خَلَقْتُ لِأَبِي ذَرٍّ . وَ قُلْتَ لِلثَّالِثَةِ : مَا اِسْمُكَ؟ قَالَتْ سَلْمَى خُلِقْتُ لسلمان الفارسي ثُمَّ قَالَتْ فَاطِمَةُ أَخْرِجَنَ لَنَا طَبَقاً عَلَيَّ رُطَبٌ أَمْثَالُ الخشكنانك اَلْكِبَارِ أَشَدُّ بَيَاضاً مِنَ اَلثَّلْجِ وَ أَذْكَى

ص: 529

رِيحاً مِنَ اَلْمِسْكِ الْأَذْفَرُو قَدْ أحرزت تُصِيبُكَ لانكَ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ فَأَفْطِرْ عَلَيْهِ وَ إِذَا كَانَ غَداً فَأْتِينِي بِنَوَاةٍ. قال سلمان: فأخذت الرطب فما مررت بجماعة إلا قالوا: معك مسك! فأفطرت عليه فلم أجد له نواة، فغدوت إليها و قلت: يا ابنة رسول الله! لم أجد له عجما! قالت: یا سَلْمَانَ ! إِنَّمَا هُوَ نَخْلُ غَرَسَهُ اللَّهِ لی فی دارالسلام بکلام علمنیه رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله ، قَالَ لِي : إِنَّ سرک أَنْ لَا تُمْسِكْ الْحُمَّى فِي دَارِ الدُّنْيَا فواظبي عَلَيْهِ وَ قَوْلِي : بِسْمِ اللَّهِ نُورَ النُّورِ . بِسْمِ اللَّهِ نُورُ عَلَى نُورٍ . بِسْمِ اللَّهِ الَّذِي هُوَ مُدْبِرُ اَلاُمُورِ. بِسْمِ اللَّهِ اَلَّذِي خَلَقَ اَلنُّورَ الْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي أَنْزَلَ اَلنُّورَ عَلَى اَلطُّورِ فِي كِتَابٍ مَسْطُورٍ بِقَدَرِ مَقْدُورٍ عَلَى نَبِيٍ محبو اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي هُوَ بِالْعِزِّ مَذْكُورٌ وَ بِالْفَخْرِ مَشْهُورٌ وَ عَلَى اَلسَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ مَشْكُور. قال سلمان: فتعلمته و علمته أكثر من ألف إنسان من به الحمى فكلهم برءوا بإذن الله. و مهج الدعوات: ص 5- حرز آخر لمولاتنا فاطمة عليها السلام عن الشيخ علي بن عبد الصمد قال: أخبرنا الشيخ جدي قال: أخبرنا الفقيه أبو الحسن رحمه الله قال: حدثنا السيد الشيخ العالم أبو البركات علي بن الحسين الحسني الجوزي قال: حدثنا الشيخ أبو جعفر محمد بن علي بن الحسين بن موسی بن بابويه القمي الفقيه قدس الله روحه قال: حدثنا الحسن بن محمد بن سعيد الكوفي قال: حدثنا فرات بن إبراهيم قال : حدثنا جعفر بن محمد بن بشرويه القطان قال: حدثنا محمد بن إدريس بن سعيد الأنصاري قال: حدثنا داود بن رشيد و الوليد بن شجاع بن مروان، عن عاصم، عن عبد الله بن سلمان الفارسي، عن أبيه قال: خرجت من منزلي يوما بعد وفاة رسول الله صلى الله عليه و آله بعشرة أيام فلقيني علي بن أبي طالب عليه السلام ابن عم الرسول صلى الله عليه و آله فقال لي: يَا سَلْمَانَ ! جفوتنا بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ. فقلت: حبيبي أبا الحسن ! مثلكم لا يجف، غير أن حزني على رسول الله صلى الله عليه و آله طال، فهو الذي منعني من زيارتكم. فقال عليه السلام لي: يَا سَلْمَانَ ! ایت مَنْزِلِ فَاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَإِنَّهَا إِلَيْكَ مُشْتَاقَةً تُرِيدُ أَنْ تتحفک بتحقة قَدْ أَ تُحْفَةِ بِهَا مِنَ الْجَنَّةِ. قلت لعلي عليه السلام: قد أتحفت

ص: 530

فاطمة عليها السلام بشيء من الجنة بعد وفاة رسول الله صلى الله عليه و آله؟! قال: نعم بالأمسي. قال سلمان الفارسي: فهرولت إلى منزل فاطمة عليها السلام بنت محمد صلى الله عليه و آله فإذا هي جالسة و عليها قطعة عباء إذا خترت رأسها انجلى ساقها وإذا غظت ساقها انکشف رأسها فلما نظرت إلى اعتجرت ثم قالت: یا سَلْمَانَ ! جَفَوْتَنِي بَعْدَ وَفَاةِ أَبِي صَلَّى اللَّهُ علیه وَ آلِهِ !. قلت: حبيبتي! لم أجنكم. قالت: فَمَهُ ؟ إجلس وَ اعْقِلْ مَا أَقُولُ لَكَ ! إِنِّي کنت جَالِسَةُ بِالْأَمْسِ فِي هَذَا الْمَجْلِسِ ، وَ بَابِ الدَّارِ مُغْلَقُ ، وَ أَنَّا أَ تَفَكَّرْ فِي انْقِطَاعِ الْوَحْيُ عَنَّا ، وَ انْصِرَافِ الملائکة عَنْ منزلنا ، فَإِذَا انفتح الْبَابُ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَفْتَحَهُ أَحَدُ ، فَدَخَلَ عَلِيُّ ثَلَاثَ جَوَارٍ لَمْ يَرَ الرَّاءُونَ بجسنهن وَ لَا کهیئتهن وَ لَا نَضَارَةُ وُجُوهِهِنَّ وَ لَا أَزْكَى مِنْ رِيحُهُنَّ ، فَلَمَّا رأيتهن قُمْتَ الیهن مستنکره لَهُنَّ فَقُلْتُ : بِأَبِي أَنتنَّ مِنْ أَهْلِ مَكَّةَ أم من أهل المَدينَةِ فَقُلْنَ يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ لَسْنَا مِمَّنْ أهلُ مَكَّةَ ولا مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ وَلا مِنْ أَهْلِ الأرضِ جَمِيعاً غَيْرَ أَنَّنَا جَوَارٍ مِنَ اَلْحُورِ الْعِينِ مِنْ دار السَّلام أَرْسَلَنَا رَبُّ اَلْعِزَّةِ إِلَيْكِ يا بِنْتَ مُحَمَّد ! إِنَّا إِلَيْكَ مشتاقاتٌ فَقُلتُ لِلَّتِي أَظُنُّ أَنَّهَا أَكْبَرُ سِنّاً مَا اسْمُكِ قَالَتْ اِسْمِي مَقْدُودَةُ قُلْتُ وَ لِمَ سُمِّيت مقدودَة؟ قَالَتْ خُلِقْتُ لِلْمِقْدَادِ بْنِ اَلْأَسْوَدِ اَلْكِنْدِيِّ صَاحِبِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقُلْتُ لِلثَّانِيَةِ مَا اِسْمُكِ قَالَتْ ذَرَّةُ قُلْتُ وَ لِمَ سُمِّيتِ ذَرَّةَ وَ أَنْتِ فِي عَيْنِي نَبِيلَة ؟ قَالَتْ خُلِقْتُ لِأَبِي ذرٍ اَلْغِفَارِيِّ صَاحِبِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقُلْتُ اَلثَّالِثَةُ مَا اِسْمُكِ قَالَتْ سَلْمَى قُلْتُ وَ لِمَ سُمِّيتِ سِلَمِي؟ قَالَتْ أَنَا لِسَلْمَانَ اَلْفَارِسِيِّ مَوْلَى أَبِيكِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَتْ فَاطِمَةُ ثُمَّ أَخْرَجْنَ لِي رُطَباً أَزْرَقَ كَأَمْثَالِ الخشكنانجِ اَلْكِبَارِ أَبْيَضَ مِنَ الثَّلْجِ وَ أَزْكَى رِيحاً مِنَ اَلْمِسْكِ اَلاِذْفِرِ فَقَالَتْ لِي يَا سَلْمَانُ ! أَفْطِرْ عَلَيْهِ عَشِيَّتَكَ إِذَا كَانَ غَداً فَجِئْني بِنَوَاهُ أَوْ قَالَتْ عَجَمهِ قَالَ سَلْمَانُ فَأَخَذْتُ اَلتُّطَبَ فَمَا مَرَرْتُ بِجَمْعٍ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِلاَّ قَالُوا يَا سَلْمَانُ ! أَ مَعَكَ مِسْكٍ ؟ قِلَّةُ : نَعَمْ ، فَلَمَّا كَانَ وَقْتُ الْإِفْطَارِ أَفْطَرْتَ عَلَيْهِ فَلَمْ أَجِدْ لَهُ عجما وَ لَا نوئ ، فَمَضَيْتُ إِلَى بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ

ص: 531

آله في اليوم الثاني فقلت لها عليها السلام: إني أفطرت على ما أتحفتني به فما وجدت له عجما و لا نوئ ! قالت: يَا سَلْمَانَ ! وَ لَنْ يَكُنْ لَهُ عَجَمَ وَ لَا نوئ ، وَ إِنَّمَا هُوَ مِنْ نَخْلٍ غَرَسَهُ اللَّهُ فِي دَارِ السَّلَامِ ، أَ لَا أعلمک بِكَلَامٍ عَلَّمَنِيهِ أَبِي مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ کنت أَقُولُهُ غُدْوَةً وَ عشیة؟ قال سلمان: قلت: علميني الكلام يا سيدتي. فقالت: إِنْ سَرَّكَ أَنْ لاَ يَمَسَّكَ أَذَى اَلْحِمَى مَا عِشْتَ فِي دَارِ اَلدُّنْيا فَوَاظِبْ عَلَيْهِ . ثم قال سلمان: علميني هذا الحرز. قالت: بِسْمِ اَللَّهِ اَلرَّحْمَنِ اَلرَّحِيمِ بسْمِ اَللَّهِ اَلنُّورِ بِسْمِ اَللَّهِ نُورِ اَلنُّورِ بِسْمِ اَللَّهِ نُورُ عَلِيٍ نُورٌ بِسْمِ اللَّهِ الَّذِي هُوَ مُذْبِّرُ الاُمُورِ بِسْمِ اللَّهِ الَّذي خَلَقَ النُّورَ مِنَ اَلنُّورَالِحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي خَلَقَ اَلنُّورَمَنَ اَلنُّورَ وَ أُنْزَلَ اَلنُّورَعَلَى اَلطُّورَ فِي كِتَابٍ مَسْطُورٍ فِي رَقٍ منشور بقَدر مَقْدُور علَى نبِيٍ مَحْبورٍ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هُوَ بِالْعِزِّ مَذْكُورٌ وَ بِالفَخْرِ مَشْهُورٌ وَ عَلِيٌ اَلسَّرَّاءُ وَ الضَّرّاء مَشْكُورٌ وَ صَلَّي اَللَّهُ عَلَيَّ سَيِّدُنَا مُحَمَّدٍ وَ اله اَلطَّاهِرِينَ. قال سلمان: فتعلمتهن، فوالله ولقد علمته أكثر من ألف نفس من أهل المدينة و مكة ممن بهم علل الحمى فكل برأ من مرضه بإذن الله تعالى.

540- رجال الكشي: ص 12 ح 26- جبريل بن أحمد قال: حدثني الحسن بن خرزاذ قال: حدثني

محمد بن علي و علي بن أسباط قالا: حدثنا الحكم بن مسکین ، عن الحسن بن صهيب، عن أبي جعفر عليه السلام قال: ذكر عنده سلمان الفارسي، فقال أبو جعفر عليه السلام:. و روضة الواعظين: ج2 ص 283- ذكر سلمان الفارسي عند أبي جعفر عليه السلام قال أبو جعفر: مهْ لاَ تَقُولُوا سَلْمَانَ اَلْفَارِسِيَّ وَ لَكِنْ قُولُوا سَلْمَانَ المحمدي ذَاكَ رَجُلٌ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ جَلَسَ عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اَللَّهِ صلى الله عليه وآله يَنْتَسِبُونَ وَ فِيهِمْ سلمان الفارسيُّ وَ إِنَّ عُمَرَ سَأَلَهُ عَنْ نَسَبِهِ وَ أَصْلِهِ؟ فَقَالَ أَنَا سَلْمَانُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ كُنْتُ ضَالاً فَهَدَانِي اَللَّهُ بِمُحَمَّدٍ وَ كُنْتُ مَمْلُوكاً فَأَعْتَقَنِي اَللَّهُ بِمُحَمَّدٍ هَذَا حَسَبِي و نَسَبِي ثُمَّ خَرَجَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلهِ فَحَدَّثَهُ سَلْمَانُ و شَكَا إِلَيْهِ مَا لَقِيَ مِنَ الْقَوْمِ ومَا قالَ لَهُمْ فَقَالَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَا مَعْشَرَ قُرَيْشٍ إِلَى حَسَبِ اَلرَّجُلِ دِينُهُ وَ مُرُوَّتُهُ خُلُقُهُ وَ أَصْلَهُ عَقْلُهُ قَالَ اَللَّه

ص: 532

تَعالى إنَّا خَلَقْناكُم مِن ذَكَرٍ وأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوباً وقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اَللَّهِ أَتْقَاكُمْ يَا سَلْمَانُ لاَ لِأَحَدٍ مِنْ هَؤُلاَءِ عَلَيْكَ فَضْلٌ إِلاَّ بِتَقْوَى اَللَّهِ فَإِنْ كَانَ اَلتَّقْوِي لَكَ عَلَيْهِمْ فَأَنْتَ أَفْضَل.

541 - بصائر الدرجات: ص322 ب6 ح4 - حدثنا أحمد بن محمد، عن العباس بن معروف و الحسين بن سعيد، عن حماد بن عيسى، عن الحسين بن المختار، عن أبي بصير، عن أبي عبد الله عليه السلام قال:. و الأمالي، الشيخ الطوسي: ص 407 مجلس 14 ح 914 – 62 - إبراهيم الأحمري قال: حدثني العباس بن معروف و أحمد بن محمد بن عيسى، عن الحسين بن سعيد، عن حماد بن عيسى- بقیه سند و متن حديث مانند البصائر-. و الخرائج و الجرائح: ج2 ص830 ح 46- و عن أبي بصير. و رجال الكشي: ص 15 ح 36 - حمدويه بن نصير، قال: حدثنا محمد بن عیسی العبيدي، عن يونس بن عبد الرحمان و محمد بن سنان، عن الحسين بن المختار، عن أبي بصير، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: كَانَ وَ اللَّهِ عَلَى مُحْدِثاً ، وَ كَانَ سَلْمَانُ مُحْدِثاً . قلت إشرح لي ! قال: يَبْعَثُ اللَّهُ إِلَيْهِ مَلَكاً يَنْقُرُ فِي أُذُنِهِ يَقُولُ کیت وَ کیت. و رجال الكشي: ص 12 ح 27 جبريل بن أحمد قال: حدثني الحسن بن خرزاذ قال: حدثني الحسن بن علي بن فضال، عن ثعلبة بن میمون، عن زرارة، عن أبي جعفر عليه السلام قال: كَانَ عَلِيُّ عَلَيْهِ السَّلَامُ مُحْدِثاً ، وَ كَانَ سَلْمَانُ مُحْدِثاً. و رجال الكشي: ص 19 ح44 - نصر بن صباح البلخي أبو القاسم قال: حدثني إسحاق بن محمد البصري قال: حدثني محمد بن عبد الله بن مهران، عن محمد بن سنان، عن الحسن بن منصور، قال: قلت للصادق عليه السلام: أكان سلمان محدثا؟ قال: نعم.

542 - رجال الكشي: ص 12 ح 28- محمد بن مسعود قال: حدثني أحمد بن منصور الخزاعي، عن أحمد بن الفضل الخزاعي، عن محمد بن زیاد، عن حماد بن عثمان، عن عبد الرحمان بن أعين، قال: سمعت أبا جعفر عليه السلام يقول:.

543 - الإختصاص: ص 11- حدثنا أحمد بن محمد بن يحيى، عن أبيه، عن محمد بن الحسين بن

ص: 533

أبي الخطاب، عن وهيب بن حفص، عن أبي بصير، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: سمعته يقول:. و رجال الكشي: ص 13 ح 29 - جبريل بن أحمد قال: حدثني الحسن بن خرزاذ قال: حدثني إسماعيل بن مهران، عن علي بن أبي حمزة، عن أبي بصير، قال سمعت أبا عبد الله عليه السلام يقول : سَلْمَانُ عَلِمَ الإسم الْأَعْظَمُ .

544 - رجال الكتي: ص 11 ح 23 - طاهر بن عيسى الوراق، رفعه إلى محمد بن سفيان ، عن محمد بن

سليمان الديلمي، عن علي بن أبي حمزة، عن أبي بصير، قال سمعت أبا عبد الله عليه السلام يقول: قال رسول الله صلى الله عليه و آله:.

545 - روضة الواعظين: ج2 ص281- قيل لأمير المؤمنين عليه السلام: حدثنا عن أصحاب محمد صلى الله علیه و آله، حدثنا عن أبي ذر؟ قال: عَلَّمَ الْعِلْمَ ثُمَّ أؤكاه وَ رَبَطَ عَلِيِّ رُبِطَتْ شَدِيداً. فقالوا: فعن حذيفة؟ قال: تَعْلَمُ أَسْمَاءِ الْمُنَافِقِينَ . قالوا: فعن عمار بن یاسر؟ قال: مُؤْمِنُ مَلِيُّ مشاشة إِيمَاناً نَسِيَ إِذَا ذَكَرَ ذکر . قيل: فعن عبد الله بن مسعود؟ قال: قَرَأَ الْقُرْآنَ فَنَزَلَ عِنْدَهُ. قالوا: فحدثنا عن سلمان؟ قال: أَدْرَكَ الْعِلْمِ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرِ ، وَ هُوَ بَحْرُ لَا يُنْزَحُ ، وَ هُوَ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ. قالوا: فحدثنا عنك يا أمير المؤمنين ؟ قال : كُنْتَ إِذَا سَأَلَ أُعْطِيتُ وَ إِذَا سَكَتُّ اُبْتُدِئْتُ. ومهج الدعوات: ص313 - و من ذلك دعاء سلمان الفارسي رضوان الله عليه الذي علمه النبي صلى الله عليه و آله ويروي: أَنَّ سَلْمَانَ كَانَ مِنْ بَقَايَا أَوْصِيَاءِ عِيسَى عَلَيْهِ السَّلاَمُ. روي عن أحد الأئمة صلوات الله عليهم: أَنَّ سَلْمَانَ أَدْرَكَ الْعِلْمِ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرِ. وجدته في أصل عتیق تاریخ کتابته ربيع الآخر سنة أربع عشرة و ثلاثمائة.

546 - رجال الكشي: ص 16 ح 37 - جبريل بن أحمد، حدثني محمد بن عيسى، عن حماد بن عيسى، عن حريز، عن الفضيل بن يسار، عن أبي جعفر عليه السلام قال: قال لي: تَرْوِي مَا يَرْوِي النَّاسُ أَنَّ عَلِيّاً عَلَيَّ السَّلَامُ قَالَ فِي سَلْمَانَ : أدرک عَلِمَ الأولي وَ عَلِمَ الْآخَرِ؟ قلت: نعم. قال فهل تدري ما عني؟ قلت: يعني علم بني إسرائيل و علم النبي صلى الله عليه و آله. فقال:

ص: 534

لَيْسَ هَذَا يَعْنِي وَ لَكِنْ عِلْمَ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ عِلْمِ عَلِيٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ أَمْرِ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و أمرعلي عَليه السّلام.

547 - الإحتجاج: ج1 ص110- عن جعفر بن محمد، عن أبيه، عن آبائه عليهم السلام قال:. از آن:

بحار الأنوار: ج 29 ص 79 ب8 ح 8 ح 1. و رجال الكشي: ص20 ح 47 - محمد بن مسعود قال: حدثنا أبو عبد الله الحسين بن إشكيب قال: أخبرني الحسن بن خرزاذ القمي قال: أخبرنا محمد بن حماد الشاسي، عن صالح بن فرج، عن زيد بن المعدل، عن عبد الله بن سنان ، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: خطب سلمان فقال: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدَانِي لِدِينِهِ أَيُّهَا النَّاسُ اِسْمَعُوا مِنْ حَدِيثِي ثُمَّ اعْقِلُوهُ عَنِّي قَدْ أُوتِيتُ الْعِلْمَ كَثِيراً وَ لَوْ أَخْبَرُكُمْ بِكُلِّ مَا أَعْلَمُ لَقَالَتْ طَائِفَةٌ مجنُونٌ وَ قَالَتْ طَائِفَةٌ أُخْرَى اَللَّهُمَّ اِغْفِرْ لِقَاتِلِ سَلْمَانَ أَلاَ إِنَّ لَكُمْ مَنَايَا تَتْبَعُهَا بَلايَا فَإِنَّ عَنْ عَلِيٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عِلْمَ الْمَنَايَا وَعِلْمَ الْوَصَايا وَ فَصْلَ الخِطَابِ عَلَى مِنْهَاجِ هارُونَ بنِ عِمْرَانَ ....

548-الهداية الكبرى: ص 334 ب13- و عنه (الحسين بن حمدان)، عن موسى بن مهدي الجوهري قال: دخلت على مولاي أبي محمد الحسن عليه السلام بالعسكر فقلت له: يا مولاي ! هذه سنة خمس وخمسين وقد أخبرتنا بولادة مهدينا فهل يوقت لها وقت نعلمه؟ قال:.

549- الخصال: ج2 ص126 ح10- حديث الأربعمائة: حدثنا أبي رضي الله عنه قال: حدثنا

سعد بن عبد الله قال: حدثني محمد بن عيسى بن عبيد اليقطيني، عن القاسم بن يحيى، عن جده الحسن بن راشد، عن أبي بصير و محمد بن مسلم، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: قال أمير المؤمنين عليه السلام: ... خَالِطُوا النَّاسَ بِمَا يَعْرِفُونَ وَدِّعُوهُمْ مِمَّا يُنْكِرُونَ ولا تَحْمِلُوهُمْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ وَعَلَيْنا إنَّ أمرَنا صَعبٌ مُستَصعَبٌ لا يَحْتَمِلُهُ إِلاَّ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ قَدِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلإيمان ، .... و بصائر الدرجات: ص 26 ب 12 ح2- حدثنا سلمة بن الخطاب، عن القاسم بن يحيى، عن جده، عن أبي بصير و محمد بن مسلم، عن أبي عبد الله

ص: 535

عليه السلام قال: خَالِطُوا النَّاسَ بِمَا يَعْرِفُونَ وَدِّعُوهُمْ مِمَّا يُنْكِرُونَ ولا تَحْمِلُوهُمْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ وَعَلَيْنا إنَّ أمرَنا صَعبٌ مُستَصعَبٌ لا يَحْتَمِلُهُ إِلاَّ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ قَدِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلإيمان

550 - المحاسن: ج1 ص 256 ب31 ح 287 - البرقي، عن ابن الديلمي، عن داود الرقي و مفضل و

فضيل قال: كتا جماعة عند أبي عبد الله عليه السلام في منزله يحدثنا في أشياء فلما انصرفنا وقف على باب منزله قبل أن يدخل ثم أقبل علينا فقال:. والخرائج و الجرائح: ج1 ص 299 ب7 حه - روي عن داود بن كثير الرقي قال: كنت عند الصادق عليه السلام أنا و أبو الخطاب و المفضل و أبو عبد الله البلخي إذ دخل علينا كثير التواء... ثم قال الصادق عليه السلام: لا تُذِيعُوا سِرَّنا وَ لا تُحَدِّثُوا بِهِ عِنْدَ غَيْرِ اَهْلِهِ فَاِنَّ الْمُذِيعَ سِرَّنا اَشَدَّ عَلَيْنا مِنْ عَدُوِّنا.

551 - الكافي: ج1 ص23 ح 15 و ج8 ص 268 ح 394 - جماعة من أصحابنا، عن أحمد بن

محمد بن عيسى، عن الحسن بن علي بن فضال، عن بعض أصحابنا، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: مَا کلم رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ الْعِبَادِ بکنه عَقْلِهِ قَطُّ.و قال : قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِنَّا مَعَاشِرَ الأَنبِياءِ أُمِرْنَا أَن نُكَلِّمَ النَّاسَ عَلى قَدرِ عُقولِهِم. والأمالي، الشيخ الصدوق: ص 419 مجلس 65ح6- حدثنا علي بن أحمد بن موسی رضوان الله عليه قال: حدثنا محمد بن يعقوب قال: حدثني علي بن محمد بن عبد الله، عن إبراهيم بن إسحاق الأحمر، عن محمد بن سليمان الديلمي، عن أبيه قال: قلت لأبي عبد الله الصادق عليه السلام: فلان من عبادته و دینه و فضله كذا و كذا. قال: فقال: كَيْفَ عَقْلُهُ؟ فقلت: لا أدري. فقال: إِنَّ اَلثَّوَابَ عَلَى قَدْرِ اَلْعَقْلِ إِنَّ رَجُلاً مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ كَانَ يَعْبُدُ اَللَّهَ عَزَّوَجَلَّ فِي جَزيرَةٍ مِن جَزائِرِ البَحْرِ خَضْرَاءَ نَضِرَةٍ كَثِيرَةِ اَلشَّجَرِ طَاهِرَةِ الْمَاءِ و إِنَّ مَلَكاً مِنَ اَلْمَلاَئِكَةِ مَرَّ بِهِ فَقَالَ يَا رَبِّ أَرِنِي ثَوَابَ عَبدك هذا فَأَرَادَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ذَلِكَ فَاسْتَقَلَّهُ اَلْمَلَكُ فَأَوْحَى اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إلَيْهِ أَيِ اصْحَبْهُ فَاتَاةَ اَلْمَلِكِ فِي صُورَةِ إِنْسِيٍ فَقَالَ لَهُ مَنْ أَنْت؟ قَالَ أَنَا رَجُلٌ عَابِدٌ بَلَغَنَا مَكَانُك وعِبَادَتُك

ص: 536

بِهذا المَكانِ فَجِئتُ لاعَبُدُ اللَّهِ مَعَكَ كَانَ معَهُ يؤمه ذلِكَ فَلَمَّا أَصْبَحَ قَالَ لَهُ المَلَكُ إِنَّ مَكَانَكَ لَنَزِهَةٌ قَالَ لَيْتَ لِرَبِّنَا بَهِيمَةً فَلَوْ كَانَ لِرَبِّنَا حِمَارٌ لَرَعَيْنَاهُ فِي هَذَا اَلْمَوْضِعِ فَإِنَّ هذا الحَشِيشَ يَضِيعُ فَقَالَ لَهُ اَلْمَلَكُ وَمَا لِرَبِّكَ حِمَارٌ فَقَالَ لَوْ كَانَ لَهُ حِمَارٌ مَا كَانَ يَضِيعُ مِثْلُ هَذَا اَلْحَشِيش. فَأَوْحَى اَللَّه عزوجل إِلَى اَلْمَلَكِ إِنَّمَا أُثِيبُهُ عَلَى قَدْرِ عَقْلِهِ وَ قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ مَا كَلَّمَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ الْعِبَادَ بِكُنْهِ عَقْلِهِ قَطُّ قَالَ وَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِنَّا مَعَاشِرَ الأَنبِياءِ أُمِرْنَا أَن نُكَلِّمَ النَّاسَ عَلى قَدرِ عُقولِهِم.

552- سوره (2) آیه 61: «وَإِذِ اسْتَسْقَى مُوسَى لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصَاكَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْنًا قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ كُلُوا وَاشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ اللَّهِ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ». سوره (7) الأعراف آیه 161: «وَقَطَّعْنَاهُمُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ أَسْبَاطًا أُمَمًا وَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى إِذِ اسْتَسْقَاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِبْ بِعَصَاكَ الْحَجَرَ فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْنًا قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ وَظَلَّلْنَا عَلَيْهِمُ الْغَمَامَ وَأَنْزَلْنَا عَلَيْهِمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَى كُلُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ».

553 - نوادر المعجزات في مناقب الأئمة الهداة عليهم السلام: ص 267.

554 - سوره (49) الحجرات آیه 3.

555 - کامل الزيارات: ص 256 ب53.

556 - الأمالي، الشيخ الصدوق: ص330 المجلس 53 ح10 و عیون أخبار الرضا عليه السلام:

ج 1 ص 250 ب25 ح 3، و دلائل الإمامة: ص135 ح44/ 44، و الأمالي، الشيخ الطوسي: ص 451 المجلس 16 ح 1006 - 12، و روضة الواعظين: ج2 ص 273، و کشف الغمة في معرفة الأئمة: ج2 ص121.

ص: 537

ص: 538

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109