ولایت فقیه و حکومت اسلامی از دیدگاه آیات و روایات و نگاهی به پیشینه آن

مشخصات کتاب

سرشناسه : طلاکوب، مرتضی، 1337 -

عنوان و نام پديدآور : ولایت فقیه و حکومت اسلامی از دیدگاه آیات و روایات و نگاهی به پیشینه آن /تحقیق و تالیف مرتضی طلاکوب.

مشخصات نشر : اصفهان. نشر دارخوین 1396.

مشخصات ظاهری : 127 ص.

شابک : 978-600-380-627-6

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

موضوع : ولایت فقیه

Wilayat al-faqih

اسلام و دولت

Islam and state

اسلام و دولت -- احادیث

Islam and state -- Hadiths

اسلام و دولت -- جنبه های قرآنی

Islam and state -- Qur'anic teaching

رده بندی کنگره : BP223/8/ط8و8 1396

رده بندی دیویی : 297/45

شماره کتابشناسی ملی : 5010940

اطلاعات رکورد کتابشناسی : فیپا

خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ص:1

فهرست مطالب

Table of Contents

(فهرست مطالب) 0

پيشگفتار: 4

فصل اول:ولایت فقیه از قر اول تا پانزدهم هجری.. 5

پیشینه ولایت فقیه. 5

فارابی و مدینه فاضله : 7

نظرابوعلی سینا در کتاب شفا: 8

نظر علامه حلی: 8

علامه حلی.. 8

شیخ مفید: 9

توضیحی درخصوص ولایت مطلقه : 10

ابن ادریس حلی.. 10

اثبات نظریه ولایت فقیه بر اساس حدیث مقبوله عمربن حنظله ونقطه های عطف تاریخی : 12

محقق کرکی و شاه طهماسب... 12

شیخ جعفر کاشف الغطاء. 14

محمدحسن نجفی(صاحب جواهر) 15

شیخ مرتضی انصاری.. 16

ملااحمدنراقی.. 18

ولایت فقیه از منظر اما خمینی(رحمة الله) 19

علامه نائینی و مشروطه مشروعه. 20

نتیجه بحث : 22

فصل دوم: ولایت فقیه و حکومت اسلامی.. 24

مبحث اول-لزوم تشكيل حكومت... 24

ص: 1

الف- قانون، ضرورت جامعه. 24

ب- حكومت يك ضرورت اجتماعي.. 24

مبحث دوم-مباني فكري حكومت اسلامي.. 28

حق حاكميت و حكومت از آن كيست؟. 28

چرا خداوند بايد قانون گذار وحاكم باشد ؟. 29

الف- احاطه به همه نیازها 29

قانون گذار بايد به همه نيازهاي.. 29

ب- عدم تاثیر پذیری.. 30

قانون گذار نبايد تحت تاثير. 30

ج-آگاهی به همه مصالح و مفاسد واقعی انسانها 31

مبحث سوم- ولايت پيامبران الهي و امامان معصوم(عليهم السلام) 32

ولايت پيامبران الهي (عليهم السلام) 32

ولايت امام معصوم(علیه السلام) 33

اقسام ولايت تشريعي.. 34

الف- واگذاري تشريع احكام. 34

ب- زعامت سياسي واجتماعي.. 34

ج- مرجعيت در قضاوفصل خصومت: 35

مبحث چهارم-ضرورت تشكيل حكومت در عصر غيبت... 37

جامعه اسلامي پس از پيامبراكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) 37

دوران غيبت... 37

الف- غيبت صغري.. 37

ب- غيبت كبري.. 38

دلايل لزوم تشكيل حكومت اسلامي.. 38

دليل اول- اسلام، دين جهاني جاوداني.. 38

دليل دوم-اسلام دين جامع كامل.. 38

ص: 1

دليل سوم- ضرورت اجراي احكام و قوانين.. 39

قوانين مالي: 39

احكام حقوقي و جزايي: 39

احكام دفاع. 40

احكام عبادي: 40

مبحث پنجم-چگونگي تعيين حاكم اسلامي در عصر غيبت... 42

الف- نظريه انتخابي.. 42

دلايل نظريه انتخابي: 42

نقد دليل اول. 43

نقد دليل دوم: 44

نقد دليل سوم: 45

ب- نظريه انتصابي.. 45

مبحث ششم-دلايل اثبات ولايت فقيه. 47

الف-مرجعيت در فتوا و تبيين احكام. 47

ب- قضاوت وفصل خصومت... 47

ج- رهبري سياسي و اجتماعي.. 48

ج/1-دليل عقلي« ولايت فقيه عادل» 48

ج/2-دليل نقلي« ولايت فقيه عادل» 49

2-روايات مقام وموقعيت دانشمندان ديني.. 49

2-روايات عمربن حنظله. 50

3-روايات وظيفه شيعه در زمان غيبت : 51

4- خطابه امام حسین (علیه السلام) در منی: 53

مبحث هفتم-اهداف حکومت اسلامی.. 54

2- تعلیم و تربیت انسانها 55

3- احیای عدالت... 56

ص: 2

4- استقلال

و آزادی.. 57

مبحث هشتم-شرایط و ویژگیهای حاکم اسلامی.. 58

1- اسلام. 58

2- عقل.. 59

3- حسن تدبير و مديريت... 60

4- علم (فقاهت در دين) 61

5- عدالت... 62

خبرگان منتخب مردم و تعيين رهبر. 64

مبحث نهم- وظايف حاكم اسلامي.. 65

الف- وظايف... 65

آيات و روايات... 66

الف-آيات... 66

ب- روايات... 67

مبحث دهم-اختيارات حاكم اسلامي.. 70

ولايت محدود. 70

ولايت مطلقه: 71

(فهرست منابع و مآخذ) 74

ص: 3

پيشگفتار:

انقلاب اسلامي ايران به عنوان بزرگترين و عميق ترين انقلاب ارزشي و فكري عصر حاضر، با ايجاد تحول فكري و روحي در مردم به پيروزي رسيد و علت بوجود آمدن آن اتحاد سه ركن است كه عبارتند از:(حضور مردم در صحنه- رهبري هاي داهيانه امام امت- و وجود مكتب انسان ساز و تحرك آفرين اسلام ) بديهي است تداوم و گسترش آن نيز به استمرار اين تحول با ارتقاء ، گسترش و تعميق آگاهي ها ميسر خواهد بود يعني دوام و بقاء آن نيز به همين سه چيز بستگي دارد ، به عبارتی علت محدثه و مبقیه انقلاب یکی است ، جزوه حاضر مخاطبان و اندیشمندان عرصه فرهنگی را بايكي از اصولي ترين مباحث انقلاب يعني بحث ولايت فقيه كه ركن ركين انقلاب اسلامي مي باشد آشنا مي نمايد. جا دارد درود خود را نثار آن مرجع بزرگ خمینی بت شکن نمائیم که با اعتقاد به این نظریه سرنوشت ساز توانست با تأسيس يك نظام حكومتي مبتني بر اصول، ارزش ها، احكام و در يك كلمه، انديشه ديني، دوست و دشمن را به حيرت وا دارد. و با تأكيد بر اين شعار كه «حكومت، فلسفه عملي تمام احكام اسلام است» تحولی عظیم را در عصر حاضر برای این نسل بوجود آورد ، و تحیت خود را نثار رهبر معظم انقلاب سکان دار و خلف صالح آن امام نمائیم که این انقلاب را تاکنون از دست دشمنان عنود خارجی و نا اهلان و نامحرمان داخلی از گردنه های صعب العبور به سلامت تا اینجا رسانده است ، به همین بهانه اقدام به تدوين اين نوشتار گرديد، که در دو فصل مطالبی را در اختیار تشنگان تفکر اسلام علوی و ناب محمدی قرار میدهد ، درفصل اول ابتدا به پیشینه بحث ولایت فقیه و در فصل دوم به ضرورت حکومت اسلامی در عصر غیبت از دیدگاه آیات و روایات پرداخته شده است ،اميد است مورد عنايت حضرت ولي عصر(عج) قرار گيرد.انشاءالله.

مرتضي طلاكوب

1396

ص: 4

فصل اول : ولایت فقیه از قرن اول تا پانزدهم هجری

اشاره

بحث ولایت فقیه از زمان غیبت کبری مطرح بوده و آغاز این نظریه به زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می رسد، زیرا از همان صدر اسلام مسلمانان با دو مسئله اساسی روبرو بوده اند: یکی عدم حضور پیامبر در بسیاری از شهرها، دیگری نیاز مبرم مسلمانان به احکام و دستورهای سیاسی و فردی، بنابراین ، پیامبر به افرادی نیاز داشت تا احکام را برای مردم تبیین نمایند،

پیشینه ولایت فقیه

ولایت فقیه موضوعی است که از زمان غیبت کبری مطرح بوده و آغاز این نظریه به زمان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می رسد، زیرا از همان صدر اسلام مسلمانان با دو مسئله اساسی روبرو بوده اند: یکی غیبت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و حضور نداشتن وی در بسیاری از شهرها، دیگری نیاز مبرم مسلمانان به اطلاع از احکام و دستورهای سیاسی و فردی خود، بنابراین ، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به افرادی نیاز داشت تا احکام را برای آنان تبیین نمایند، این مسئله در دوران امامان معصوم (علیه السلام) نیز وجود داشت و آنان همچون پیامبر به فقیهانی نیاز داشند تا بتوانند احکام الهی را از طریق آنها به مسلمانان شهرهای گوناگون ابلاغ نمایند. در این راستا ائمه (علیهم السلام) به تربیت شاگردانی همت گماشتند و افرادی یکی پس از دیگری تربیت شدند که در غیبت صغری و پس از آن منشاء خدماتی به عالم اسلام گردیده و بعنوان نائبان عام امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) رهبری و ولایت بر مردم را به عهده گرفتند ، بدیهی است در هر زمان چندین نفر از این فقیهان وجود داشت که از بین آنان کاملترین آنان در ابعاد مختلف علم و فقاهت و تقوا و مدیریت و شجاعت و مخالفت هوای نفس و اطاعت مطلق از امامان معصوم (علیه السلام) و... به عنوان ولی فقیه شاخص بوده اند که البته خود فقها این را می دانستند، اما از زمان حضرت امام خمینی (رحمة الله) این قضیه برای مردم نیز روشن گردید و امت اسلامی نیز با این مقوله

ص: 5

بیشتر آشنا شدند ، اکثر قریب به اتفاق فقها در طول این تاریخ به بحث ولایت فقیه معتقد بوده اند که مهمترین و شاخص ترین آنها را از قرن اول تا پانزدهم می توان اینگونه نام برد:

قرن یکم:علی ابن ابی رافع ، سلمان فارسی، عبدالله بن ابی رافع، ابورافع، عبدالله بن عباس، ابی بن کعب، عبدالله بن مسعود، سعیدبن جبیر، عروه بن زبیر (ت94)، سعیدبن مسیب (ت 92) .

قرن دوم: حسن بن محبوب، ابی نصر بزنطی، حسین بن سعید، فضل بن شاذان، یونس بن عبدالرحمن

قرن سوم: عبدالعظیم حسنی، عثمان بن سعید (ت 250)

قرن چهارم :حسن بن علی اطروش (ت 304)، محمدبن عثمان (ت304)، حسین بن روح (326)، علی بن محمد سیمری (ت 329)، علی ابن بابویه قمی (ت 341)، فارابی (ت 329)، محمدبن قولویه، ابن ابی عقیل، حعفربن قولویه (ت 367)، ابن جنید اسکافی (381)

قرن پنجم: سید رضی(406)، شیخ مفید(413)، ابن سینا(428)، سید مرتضی(436)، شیخ طوسی(460)، ابن براج(481)

قرن ششم : ابن زهره حسین (ت 598)، ابن ادریس حلی (ت 598)

قرن هفتم:خواجه نصیر طوسی (ت 672)، جعفربن سعید حلی محقق اول (ت 676)

قرن هشتم : حسن بن یوسف علامه حلی (ت 726)، علی ابن هلال جزایری، محمدبن حسن حلی (ت 771)، شمس الدین محمدبن مکی ملقب به شهید اول (ت 786)

قرن نهم : فاضل مقداد(826)، ابن فهد حلی (ت 841)

قرن دهم: محقق یا شیخ کرکی، محقق ثانی (ت 940)، زین الدین علی ابن احمد عاملی ملقب به شهید ثانی (ت 966)، حسین بن عبدالصمد(984)، شیح احمد مقدس اردبیلی (ت 993)

قرن یازدهم: شیخ بهاءالدین محمد عاملی، میر محمد باقر داماد(ت 1042)، محمد تقی مجلسی (ت 1070)، محقق سبزواری (ت 1090)، حاج آقا حسین خوانساری (1098)

قرن دوازدهم: محمد باقر مجلسی (ت 1111)، سید محمد طباطبائی، فاضل هندی(1137)

ص: 6

قرن سیزدهم: وحید بهبهانی(1208)، سید مهدی بحر العلوم، جعفر کاشف الغطاء (1228)، ابوالقاسم قمی (1231)، ملا احمد نراقی(1245)، محمد حسن جواهر (1266)، شیخ مرتضی انصاری(1281)

قرن چهاردهم: میرزای شیرازی(1312)، شیخ فضل الله نئری (ت 1304)، محمد کاظم خراسانی(1329)، محمد کاظم یزدی (ت 1337)، محمد حسین نائینی (ت 1355)، عبدالکریم حائری (ت 1355)، ابوالحسن اصفهانی (ت 1365)، سید حسن مدرس(1358)، ابوالقاسم کاشانی (1371)، محمد حسین کاشف الغطاء (ت 1373)، آیت الله حاج آقا حسین بروجردی

قرن پانزدهم: روح الله موسوی خمینی (ت 1410)، محمد رضا گلپایگانی (1413)، شهاب الدین مرعشی نجفی، محمد علی اراکی ، سید محمد باقر صدر، مرتضی مطهری، سید محمد بهشتی، آیت الله سیدعلی حسینی خامنه ای دام ظله قابل ذکر است که هر گاه این اندیشمندان با مسائل سیاسی زیاد درگیربوده اند، مباحث اندیشه سیاسی گسترش یافته و هرگاه به دلیلی این درگیری کم می شده ، مباحث سیاسی و روند اندیشه پردازی سیاسی کاهش می یافته است ، که در تاریخ 250 ساله پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه (علیهم السلام) این قضیه به وضوح روشن است ، در علماء بعد از ائمه معصومین (علیهم السلام) نیز همینگونه است مثلا اگر به سوابق محقق ثانی ، کاشف الغطاء ، ملا احمد نراقی، میرزای قمی ، شیخ فضل الله نوری، محمد حسین نائینی غروی و بویژه حضرت امام خمینی(رحمة الله) نظر کنیم می بینیم چون درگیر مسائل سیاسی بوده اند کم و بیش پیرامون (نظام سیاسی) و یا بنیانهای آن با صراحت به اندیشه پردازی پرداخته اند و برعکس فقهای دیگری چون شیخ انصاری، صاحب جواهر ، صاحب شرایع، شیخ طوسی ، آیت الله برجردی و دیگرانی که درگیری مستقیمی با مسائل سیاسی نداشته اند، از نظام سیاسی و مسائل مربوط به آن کمتر سخن گفته اند.

عده ای بحث نبوت ، امامت و ولایت را از مباحث مهم کلامی دانسته و تعدادی چون محمد غزالی ، سیف آمدی، سید شریف جرجانی آنرا جزو مباحث فقهی می دانند.

اندیشمندان سیاسی شیعه در بحث اثباتی ولایت نواب عام فقها این بحث را از مباحث کلامی می دانند و به پیروی از این اندیشمندان فلاسفه اسلامی مانند ابوعلی سینا و فارابی آن را به عنوان یک بحث اصولی و عقلی پذیرفته اند.

فارابی و مدینه فاضله :

فارابی در این باره می گوید: رئیس مدینه فاضله یا رئیس اول است یا رئیس ثانی ، اما رئیس اول کسی است که خداوند عزوجل توسط عقل فعال به او وحی می کند و او واضع قوانین است و حکم امور را بیان

ص: 7

می کند شرایع و قوانینی که این رئیس و امثال او وضع کرده اند دارای اعتبار است و باید به آنها عمل کرد، او رئیس اول مدینه است ، اما مدینه چنین رئیس ندارد، رئیس دومی که جانشین او می شود باید بسیاری از صفات او را داشته باشد قوانین سنتها و روشهای رئیس اول را بداند و نگهبان آنها باشد، پس باید دارای چنان اندیشه خوب و قوه استنباطی باشد که بتواند درباره اموری که درجریان حوادث و گذشت روزگار پیش می آید و برای پیشوایان گذشته وجود نداشته ، نظر دهد احکام اینگونه مسائل را بخوبی دریابد و استنباط کند، او باید ببیند علاج و مصلحت مدینه در چیست و همان را مورد توجه قرار دهد(1)

نظرابوعلی سینا در کتاب شفا:

ابوعلی سینا در کتاب شفا می گوید:« سنت گذار باید اطاعت از جانشین خود را واجب کند و تعیین جانشین یا باید از طرف او باشد یا به اجماع اهل سابقه به گونه ای که آشکارا برای عموم مردم ثابت شود که او دارای سیاست مستقل، عقل سلیم و اخلاق نیکویی همچون شجاعت ، عفت ، حسن تدبیر است و احکام شریعت را از همه بهتر می داند و از او کسی دانا تر نیست ، اثبات این صفات برای جانشین باید آشکار و علنی باشد و عموم مردم آنرا بپذیرند ، و بر آن اتفاق نظر داشته باشند و اگر در اثر پیروی از هوا و هوس میان آنها اختلافی ایجاد شد و کس دیگری را که شایستگی و لیاقت جانشین ندارد انتخاب کنند به پروردگار کافر شده اند... تعیین جانشین با نصب بهتر است ، زیرا در این صورت اختلاف و نزاع به وجود نخواهد آمد.»(2)

نظر علامه حلی:

علامه حلی (ت726) که یکی از پایه گذاران تشیع در ایران محسوب می شود ودر فقه استاد خواجه نصیرالدین طوسی و در فلسفه و ریاضیات شاگرد وی بوده ،او در کتابهای خود به مناسبتهای گوناگون شئون مختلف ولایت و امامت را در زمان غیبت حق فقهای شیعه دانسته است، اما از اینکه فقها بحث امامت و شرایط آن را از علم کلام به فقه منتقل نموده اند اظهار نگرانی می کند و می گوید:

«فقها معمولا مبحث امامت و شرایط آن را در باب (قتال باغی) مطرح می کنند تا معلوم شود اطاعت چه کس واجب و خروج بر چه کسی حرام است و باید با چه کسی به جنگ و قتال پراخت ، ولی این مساله از مباحث علم فقه نیست ، بلکه از مسائل علم کلام است (3)

بنا بر این مسئله ولایت فقیه و اثبات آن همچون اثبات ولایت امامان معصوم از جمله مباحث فقهی به شمار نمی رود که فقها فصل منسجمی در مورد آن در کتب فقهی خود بیاورند، بلکه از شئونات آن است که بایستی

ص: 8


1- -ابو نصر فارابی، آراء اهل المدینه الفاضله ص 127-130
2- -شفا، ص 453-ابن سینا
3- -حسن بن یوسف حلی، تذکره الفقهاء ج1، ص 452

پرتوی بر مسائل فقهی بتاباند، که فقهاء ما در ابواب مختلف فقهی مانند امر بمعروف نهی از منکر، قضا،حدود، جهاد، خمس، بیع ، حجر، نکاح، طلاق، صوم، حج، صلاه جمعه، و... موشکافیهایی شایسته ، نسبت به آن داشته اند، همانطور که در مورد حدود ولایت امام(علیه السلام) در فقه بحث نموده اند نه اثبات آن .

شیخ مفید:

شیخ مفید (ت413) از بزرگان و نظریه پردازان نیابت فقیه از امام معصوم(علیه السلام) در آغاز سده نخستین دوره غیبت کبری بوده است، اصولا نظریه پردازان این دوره کوشیده اند یک رهیافت استنباطی در زمینه ولایت فقیه به دست دهند، البته نظریه نیابت فقیه ریشه دراحادیث امامان معصوم دارد. زیرا در اینگونه احادیث از فقها به عنوان نواب عام در زمان غیبت امام معصوم نام برده شده است. شیخ مفید

در مطالبی که در خصوص اصول نظریه ولایت فقیه آورده، آشکارا حکومت بر جامعه را از (سلاطین عرفی) نفی نموده و آن را حق فقهای جامع الشرایط می داند و می گوید:

« اگر برای ولایت در آنچه ذکر کردم سلطان عادل(1)

وجود نداشت باید فقهای عادل ، اهل حق، صاحب نظر، خردمند و با فضیلت، ولایت آنچه را که بر عهده سلطان عادل است بر عهده گیرند»(2)

وی در جای دیگر می گوید:

«کسی که از نظر علم به احکام و یا اداره امور مردم (مدیریت و تدبیر) توانایی لازم را نداشته باشد، تصدی منصب ولایت برای او حرام است و اگر چنین منصبی را پذیرفت گناهکار است، زیرا از جانب کسی که ولایت از آن اوست ماءذون نیست ، از این رو، هر عملی انجام دهد مورد مؤاخذه و حسابرسی است و هر جنایتی مرتکب شود مور بازخواست قرار می گیرد(3) ،

سلطان عادل درگفتار شیخ مفید کسی جز امام معصوم (علیه السلام) نیست ، زیرا به اعتقاد او ولایت جز به علم و فقاهت جواز نمی گیرد. شیخ مفید معتقد است :هر کس از اهل حق از سوی شخص ظالمی به امارت و حکومت بر مردم منصوب شود، در ظاهر از طرف او منصوب شده، اما باید اینگونه تصور کند که در حقیقت از جانب صاحب الامر و با اجازه و تجویز او منصوب شده، نه از سوی آن ظالم سلطه گر گمراه و نافرمان ، بنابراین در حد امکان باید حدود الهی را در مورد محرومان ، گنهکاران و گمراهان غیر شیعه نیز جاری نماید و این از بزرگترین جهادهاست(4)

نکته دیگر اینکه شیخ مفید به ولایت مطلقه فقیه معتقد است زیرا در جمله ای که می گوید :

ص: 9


1- -سلطان عادل در لسان شیخ مفید، امام معصوم (علیه السلام) است
2- - محمدبن محمدبن النعمان(شیخ مفید) المقنعه ص675
3- - همان ص 812
4- - همان ص 812

«آنچه را که بر عهده سلطان عادل است بر عهده گیرند »، و ما آنچه را بر عهده امام معصوم (علیه السلام) می دانیم ، ولایت نه گانه ای است که معمولا در کتب مربوط به ولایت فقیه مذکور است ».

به همین دلیل سید رضی و برادرش سید مرتضی علم الهدی، یکی پس از دیگری به مدت سی سه سال امارت حاجیان و حرمین و نقابت اشراف و منصب قاضی القضاتی را از طرف (القادربالله ) و (بهاءالدین دیلمی) بر عهده داشتند(1)

توضیحی درخصوص ولایت مطلقه :

در مورد واژه (مطلقه) در (ولایت مطلقه فقیه) برخی از نویسندگان به مغلطه می پردازند و آن را با استبداد یکی می پندارند در صورتیکه چنین نیست، قائل به ولایت مطلقه بودن در واقع یعنی قائل شدن به ولایت نه گانه برای فقیه است که برای امامان معصوم (علیه السلام) نیز ثابت شده است ، البته در این مورد اختلاف نظرهایی هم وجود دارد، ولایتهای مذکور عبارتند از : ولایت در پذیرش، ولایت در فتوا، ولایت در اطاعت( موضوعات)، ولایت در قضا، ولایت در اجرای حدود، ولایت در امور حسبیه، ولایت در تصرف (اموال ونفوس) ولایت در زعامت (سیاسی) وولایت در اذن و نظارت .

قائل شدن به ولایتهای یادشده به معنی پذیرش استبداد نیست ، زیرا دراِعمال همه امور فوق ، ملکه عدالت در فقیه جامع الشرایط ، و عصمت در امام معصوم (علیه السلام) از استبداد جلوگیری می کند.(2)

ابن ادریس حلی

یک قرن بعد ، ابن ادریس حلی(598) که از دانشمندان بزرگ شیعه است، بهترین نظر را در مورد نیابت عام فقها ارائه کرد ، وی پس از شیخ طوسی بنای جدیدی را در باب مسائل فقهی پایه ریزی نموده به دنبال فلسفه سیاسی(ولایت) است و بر این اعتقاد است که فلسفه ولایت، اجرا و برقراری دستورات و اوامرالهی است ، زیرا در غیر این صورت دستورات بیهوده خواهد بود. او می گوید: مقصود از احکام تعبدی، اجرای آنهاست ، یعنی چنانچه احکام الهی اجرا نشود لغو است، بنا بر این کسی باید اجرای احکام را بر عهده گیرد، البته از نظر ابن ادریس هرکس صلاحیت اجرای دستورات را ندارد و بجز امام معصوم (علیه السلام) و یا شیعه ای که در زمان غیبت و یا در صورت عدم توانایی معصوم از سوی او منصوب شده، کس دیگری حق تصدی این مقام را ندارد، البته در صورتی کسی از سوی امام معصوم به این مقام منصوب می شود که دارای هفت شرط باشد: (یعنی جامع شرایط علم، عقل، رای، جزم، تحصیل ، بردباری وسیع، بصیرت به مواضع صدور فتوای متعدد، و امکان قیام به آنها ، و عدالت باشد» که هرگاه این شرایط در کسی جمع شود تصدی حکومت به او واگذار می گردد. در اینجا ابن ادریس اندیشه نظریه

ص: 10


1- -حسن بن یوسف حلی رجال العلامه الحلی ص 94- و مجمد علی مدرس ، ریحانه الادب ،ج4 ص 184
2- - توضیح کامل بحث ولایت مطلقه در پایان فصل دوم آمده است

پردازان پیش از خود را مانند شیخ مفید، سیدمرتضی، سید رضی ، ابن براج در مورد تصدی مقامهای سیاسی از سوی سلاطین جور را می پذیرد و معتقد می شود که:

« گرچه ممکن است شخصی با مشخصات یاد شده، ظاهرا از سوی سلطان ستمگر تعیین شده باشد، اما هرگاه مسئولیتی به وی عرضه شود بر اوست که قبول نماید، زیرا این ولایت مصداق امر به معروف و نهی از منکری است که برای او متعین شده است چه اینکه در حقیقت او از جانب ولی امر دارای نیابت می باشدو رد کردن این مقام برای او حرام است و والیان راستین امر ، این اجارزه را به او داده اند . بنا بر این حق رد این مقام را ندارند»(1)

وی در ادامه مراجعه شیعیان به متصدیان سیاست عرفی را غیر مجاز می شمارد و می گوید:

« شیعه نیز موظف است به او مراجعه نماید و حقوق اموال خویش ، نظیر خمس و زکات را به او تحویل دهد و حتی خود را برای اجرای حدود در اختیار وی قرار دهد ، حلال نیست از حکم او عدول کردن زیرا هرکس از حکم او عدول نماید در حقیقت از حکم خدا سرپیچی کرده است و تحاکم نزد طاغوت برده است »(2)

بهترین تایید مطالب بالا را به صورت عملی، خواجه نصیرالدین طوسی (672) که به قول علامه حلی ، بزرگترین فیلسوف و متکلم و فقیه زمان خود بوده ، انجام داده(3)

تاریخ زندگی سیاسی او بهترین گواه بر اعتقاد او به وجود حکومت اسلامی (حاکم عادل) بر جامعه است و اینکه حق حکومت و دخالت در امور سیاسی مادی و معنوی مسلمانان با علمای عادل است (4)

علامه حلی نیز که قبلا ذکر آن گذشت ،گرچه اعتقاد داشت که محل طرح بحث ولایت ، کتب فقهی نیست ، اما به طور مستقیم و غیر مستقیم در کتابهای فقهی خود بر ولایت فقیه صحه گذاشته و فقهای بعد از وی نیز تا دو قرن و اندی بعد همواره بر ولایت عام فقیه جامع الشرایط تاکید داشته و اذعان می کرده اند :

ص: 11


1- - محمدبن ادریس حلی، السرائر ج 3 ص 537تا 539
2- - همان
3- - محمدبن حسن طوسی ملقب به خواجه نصیرالدین طوسی از دانشمندان بزرگ فقه ، فلسفه ریاضی ، نجوم ، حکمت و سیاست در ق 7 ه که مدتی در قلاع اسماعیلیه زندان بود و با تقیه می زیست، به همین خاطر بعضی وی را اسماعیلی مذهب می پنداشتند ، او به هنگام حمله هلاکوخان مغول به ایران با یک آینده نگری دقیق وارد دستگاه هلاکوخان مغول شده و جان بسیاری ازمسلمانان بخصوص شیعیان را نجات داده و با تدبیری خاص از کشتارهای دسته جمعی مردم بوسیله مغولان چلوگیری کرد.
4- - محمد علی مدرس، ج 2 ص 177- محمد تقی مدرس رضوی – احوال و اثار خواجه نصیرالدین طوسی

« دانشمندان و فقهاء امامیه اتفاق نظر دارند بر اینکه فقیه عادل شیعه یعنی فقیهی که از او به مجتهد در احکام شرعی تعبیر می شود، نایب امام معصوم (علیه السلام) در حال غیبت و در تمام آنچه که قابلیت نیابت را دارد می باشد (1)»

اصولا اثبات امامت در کتابهای کلامی را به نوعی می توان اثبات ولایت فقیه هم دانست ، زیرا تمامی نوشته ها و کتابهای کلامی که از زمان محقق ثانی تا کنون به رشته تحریر درآمده، به نوعی به اثبات ولایت فقیه پرداخته و علیرغم اینکه در شرایط تقیه به سر می برده اند ولی درلابلای متون خود نظر خود را بیان کرده اند، بعنوان مثال وقتی شیخ طوسی (رحمة الله) در کتاب مصباح المجتهد ، چهار نفر را لعنت می کند ، به دربار خلیفه عباسی احضار می شود و در بازجویی ضمن تقیه اظهار می کند که « مقصود از اولی قابیل و از دومی پی کننده ناقه صالح، از سوم قاتل حضرت یحی(علیه السلام) و از چهارم عبدالرحمن بن ملجم مرادی می باشد(2)

درچنین شرایطی چگونه می توانستند کتابی مستقل در اثبات حاکمیت فقیه بنگارند و در آن سلطان جور را به محاکمه بکشانند؟ اگر چه بیشتر فقهای ما درکتب فقهی خود با استفاده از ( برهان خلف) چنین کاری را کرده اند. مثلا محقق اول (676) استاد علامه حلی در کتاب شرایع الاسلام و خواهر زاده و شاگردش علامه حلی مهمترین ارکان جامعه ، یعنی فتوا، جهاد، قضا، اقامه حدودو... را حق فقیه دانسته اند(3)

افزون برهمه اینها عموم یا اطلاق کلمات بسیاری از بزرگان فقه و فقاهت در قرون بعد در نیابت فقیه عادل از امام غایب (عج)به قدری واضح است که جای هیچگونه انکاری باقی نمی گذارد وبسیاری ازفقهای معروف و مشهور ، به همین دلیل به مسائل سیاسی می پرداختند.

اثبات نظریه ولایت فقیه بر اساس حدیث مقبوله عمربن حنظله ونقطه های عطف تاریخی :

محقق کرکی و شاه طهماسب

دهه های آغازین قرن دهم را می توان سالهای بیشترین تسلط و نقطه عطف نظریه ولایت فقیه قلمداد کرد، در این سالها محقق کرکی بدنبال عملی ساختن نظریه یاد شده بود، محقق از سال 916 ه-.ق به دربار شاه اسماعیل صفوی راه پیداکرد ودر مدت زمان کوتاهی بر شاه تسلط معنوی یافت و نظر خود را بر ارکان دربار حاکم ساخت و این نفوذ تا اواخر عمر شاه اسماعیل ادامه داشت پس از انتقال حکومت به شاه طهماسب فرزند اسماعیل باز هم احساس تکلیف نموده که به شاه نزدیک شود. او شاه طهماسب را آنچنان مجذوب استدلالهای خود پیرامون ولایت فقیه و ادله آن نمود که باعث شد وی به مقبوله عمربن حنظله پیرامون (ولایت فقیه) معتقد شود و به نوشتن بیانیه ای حکومتی وادار گردد و در آن انتقال قدرت به حق را عملی سازد.

ص: 12


1- -محمد علی مدرس ج 2، ص 177- محمد تقی مدرس رضوی- احوال و آثار خواجه نصیرالدین طوسی
2- -محمد علی مدرس ج 3 ص 328 و قاضی نورالله شوشتری، مجالس المومنین ج1 ص 481
3- -جعفربن حسن حلی (محقق اول) شرایع الاسلام- حسن بن یوسف حلی، مختلف الشیعه

شاه طهماسب صفوی با استناد به مقبوله مذکور می گوید: چون از کلام حقیقت بار حضرت صادق (علیه السلام) که فرمودند : « توجه کنید چه کسی از شما سخن ما را بیان می کند و دقت و مواظبت در مسائل حلال و حرام مادارد و نسبت به احکام ما شناخت دارد ، پس به حکم و فرمان او راضی شوید که به حقیقت من او را حاکم بر شما قرار دادم. بنا بر این اگر موردی فرمان داد و شخص قبول نکرد بداند که نسبت به حکم خداوند مخالفت ورزیده و از فرمان ما سر برتافته و کسی که فرمان را زمین بگذارد مخالفت امر حق کرده است و این خود در حد شرک است » چنین آشکار می شود که سرپیچی از حکم مجتهدین که نگهبانان شریعت سیر پیامبران هستند با شرک در یک درجه است ، بنا بر این اساس هرکس از فرمان خاتم المجتهدین وارث علوم پیامبر اکرم و نایب امامان معصوم (علیه السلام) علی بن عبدالعالی کرکی، که نامش علی است و همچنان سر بلند و عالی مقام باد اطاعت نکند و تسلیم محض اوامر او نباشد در این درگاه مورد لعن و نفرین بوده جایی ندارد وبا تدبیر اساسی و تادیبهای بجا مواخذه خواهد شد(1)

شاید بعضی تصور کنند که محقق کرکی، شیخ الاسلام منصوب شاه بوده و در نتیجه ولایتی بر شاه نداشته است ، از این رو نزدیک شدن وی به دربار خالی از اشکال نیست ، در پاسخ آنها می گوئیم : اولا با توجه به استدلال شیخ مفید، پذیرفتن منصب از سوی غیر معصوم نه تنها اشکال ندارد بلکه گاهی اوقات واجب نیز می باشد، ثانیا چنین نیست که محقق بر شاه ولایت نداشته باشد زیرا شاه به محقق می گفته: « شما به حکومت و تدبیر امور مملکت سزاوارتر از من می باشید ، زیرا شما نایب امام زمان(سلام الله علیه) هستید و من یکی از حکام شما هستم و به امر نهی شما عمل می کنم»(2) وی سپس ریاست عالیه مملکتی را به محقق ثانی( شیخ کرکی) تقدیم نمود و در نامه خود نوشت: « هرکس از دست اندرکاران امور شرعیه در ممالک تحت اختیار از لشکر پیروز این حکومت را (چنانچه شیخ کرکی) عزل نماید، بر کنار خواهد بود و هرکه رامسئول منطقه ای نماید، مسئول خواهد بود و مورد تایید است و در عزل و نصب ایشان احتیاج به سند دیگری نخواهد بود هرکس را ایشان عزل نماید تا هنگامی که از جانب آن عالی منقبت نصب نشود، بر کار نخواهیم گمارد(3)

البته نباید انتظار داشته باشیم که در واقع پس از مدت کمی که تشیع در ایران به وسیله فعالیت صفویه گسترش یافته است، محقق کرکی بر سر انتقال قطعی قدرت به یک « فقیه» باشاه طهماسب به چالش برخیزد، آن هم زمانی که به قول تاریخ نگاران ، مردم از مسائل مذهب حق جعفری و قوانین آن اطلاعی نداشته و شیعیان از دستورات دینی خود بی خبر بوده اند زیرا از کتب فقه امامیه چیزی در دست نبود و فقط کتب فقهی علامه حلی بود که از روی آن تعلیم و تعلم مسائل دینی صورت می گرفت(4) با همه این احوال ، محقق نظر قطعی خود درباه « ولایت مطلقه فقیه» را اعلام داشت که قبلا ذکر گردید.

ص: 13


1- -روضات الجنات، مجمد باقر موسی خوانساری،ج4ص3-362
2- - مفاخر الاسلام – علی دوانی، ج 4 ص 441
3- - ریاض العلماء و حیاض الفضلاء ،ص 451 ،عبدالله افندی الاصفهانی
4- - علی دوانی ، مفاخر الاسلام ، ج4 ص 439-448

تاریخ نگاران در مورد اِعمال ولایت از طرف محقق می گویند: محقق ثانی در فرمانی که شاه برایش نوشت و امور مملکت را به او واگذار نمود، به تمامی نواحی قلمرو صفویه در خصوص نحوه اداره امور مملکت فرمانی صادر کرد، او قبله بسیاری از شهرهای ایران را تغییر داد، زیرا آنها را با قواعد علم هیئت مخالف می دانست ، او در جلوگیری از فحشاء و منکرات و ریشه کن کردن اعمال نامشروع و رواج دادن واجبات الهی و دقت در وقت اقامه نماز جمعه و جماعت و بیان احکام نماز و روزه و دلجویی از علما و دانشمندان و رواج دادن اذان در شهرهای ایران، همچنین قلع و قمع مفسدان و ستمگران کوششهای فراوان و نظارت شدیدی به عمل آورد(1) او شیره کش خانه ها، شراب خانه ها و مراکز فسادو فحشا را ویران کرد و نیز منکرات را از میان برد و آلات لهو و قما را شکست(2)

شیخ جعفر کاشف الغطاء

از دیگر اندیشمندان در سده های اخیر، پیشاپیش آنان شیخ جعفر کاشف الغطاء(1228) را می توان نام برد، او که معاصر فتحعلی شاه قاجاراست در اثر معروف خود می گوید« انه بنصب الفقیه المنصوب من العام بالاذن العام سلطانا او حاکما لاهل الاسلام ولم یکن من حکام الجور»(3)

یعنی هرگاه فقیه منصوب عام که ماذون از طرف امام معصوم (علیه السلام) است . سلطان یا حاکمی را بر جامعه اسلامی نصب نماید از مصادیق حکام جور نخواهد بود.

اندیشمند معاصر او یعنی صاحب قوانین به عبارتی نظر شیخ مفید در مورد حرمت تصدی ولایت جامعه از سوی سلطان عرفی و عقیده ابن ادریس در مورد « غاصب» بودن غیر فقیه را به نحوی به فتحعلی شاه قاجار تفهیم می نماید که اگر افراد دیگر هم دقت کنند خواهند فهمید که او برای سلطان شیعیان هیچ جایگاهی در نظام سیاسی اسلام قائل نیست و او را در ردیف افراد عادی جامعه مسلمانان قلمداد می کند ، او در نامه ای که برای فتحعلی شاه نوشته می گوید:

«000باید دانست که مراد از قول حقتعالی که فرموده است : « اطیعوالله و اطیعوارسول و اولی الامر منکم» به اتفاق شیعه مراد از اولی الامر، ائمه طاهرین صلوات الله علیهم اجمعین است ، و اخبارو احادیثی که در تفسیر آیه وارد شده است ، بر این مطلب از حد بیرون است و امر الهی به وجوب اطاعت مطلق سلطان ، هر چند ظالم و بی معرفت به احکام الهی باشد ، قبیح است ، پس عقل و نقل معاضدند در اینکه کسی را که خدا اطاعت او را واجب کند باید معصوم و عالم به جمیع علوم باشد، مگر درحال اضطرار و عدم امکان وصول به خدمت معصوم که اطاعت «مجتهدعادل» مثلا واجب می شود و اما در صورت انحصار امر در دفع دشمنان دین به « سلطان شیعیان» هرکس خواهد که باشد، پس نه از راه وجوب اطاعت از او، بلکه از راه واجب دفع و اعانت در رفع تسلط اعادی، و نسبت به خود مکلف گاه است که واجب عینی می شود بر او و گاهی کفایی(4)

ص: 14


1- - همان
2- - علی موسوی مدرس بهبهانی، حکیم استرآبادی، میر داماد ص 10-11
3- - جواهر الکلام ج22 ص 156، محمد حسن النجفی
4- - نخستین رویاروییهای اندیشه گران ایران، ص8- 327 ،عبدالهادی حائری

محمدحسن نجفی(صاحب جواهر)

یکی دیگراز اندیشمندان معاصر او، یعنی محمد حسن نجفی معروف به صاحب جواهر(1266) تعجب می کند که چرا بعضی از افراد در مسئله ولایت فقیه « وسوسه» می کنند با وجودی که اگر عموم ولایت فقیه مورد شک قرار گیرد بسیاری از امور متعلق به شیعیان در جامعه معطل خواهد ماند وی با پرخاش به این افراد می گوید: ( گویا از طعم فقه چیزی نچشیده و از گفتار رموز امامان معصوم (علیه السلام) چیزی نفهمیده اند»(1)

البته در نوشته های فقهای پیش از صاحب جواهر، یک نکته مشخص نبود و بعد ها هم حل نشد، این نکته که مورد اعتراض صاحب جواهر نیز قرار گرفت آن بود که در نوشته های فقها به روشنی مشخص نشده است که ولایت فقیه از باب حسبه است یا غیر آن و اگر از باب حسبه است چرا ولایت حاکم بر ولایت مومنین عادل مقدم است ، و اگر از باب حسبه نیست پس آیا خداوند ولایت را برای او انشا کرده و وی را بازبان امام معصوم (علیه السلام) برای این سمت نصب نموده است ، یا به عنوان نیابت و ووکالت از امام معصوم (علیه السلام) متصدی امور است ، اما همانگونه که می فهمیم این مسئله هیچ ضرری به اصل لایت فقیه نمی رساند ، زیرا خود صاحب جواهر در مواردی که به اثبات ولایت فقیه می پردازد هم آن را مطلقه می داند ، هم منصوب از جانب امام معصوم (علیه السلام) (2)،

وی در این مورد می گوید:

« نصب عام در هر چیزی است به طوری که هر آنچه برای امام (علیه السلام) است برای فقیه نیز باشد، چنانکه مقتضی قول امام (علیه السلام) : « فانی قد جعلته حاکما» این است که ولی فقیه متصرف در قضا و غیر آن از قبیل ولایتها و مانند آن می باشد، چنانکه مقتضی قول صاحب الزمان (عج) نیز آن را می رساند: ( در پیش آمدهای روزگار به راویان احادیث ما رجوع کنید، آنان حجت ما بر شما و ما حجت خدا بر آنان هستیم » بدیهی است که مراد این است که فقها حجت من برشما هستد ، در جمیع آنچه که من حجت هستم ، مگر آن چیزهایی که با دلیل خارج شود»(3)

به عبارت دیگر شامل بودن دلالتهای ( حکومت فقیه) خصوصا روایت نصب که از امام زمان عج وارد شده فقیه را منصوب از جانب ( اولی الامر) می داند ، کسانی که خداوند اطاعت ایشان را بر ما واجب کرده است ، البته « از واضحات است که اختصاص آن نصب در چیزی است که چه حکماً و چه موضوعاً در شرع مدخلیت داشته باشد» سپس وی ادعای اختصاص و انحصار ولایت فقیه به احکام شرعی را رد و بیان می کند:

« ادعای اختصاص ولایت فقیه به احکام شرعی در محل خودش ثابت شده است .... فقها همواره ولایت فقیه را در جاهای متعددی ذکر می کنند که دلیلی غیر از ( اطلاق) ندارند(4)

ص: 15


1- - جواهر الکلام ، جلد 21، ص7- 396 ، محمد حسن نجفی
2- -جواهر الکلام محمد حسن نجفی، ج 16، ص 180
3- - همان ج40 ص 18
4- - جواهر الکلام ، محمد حسن نجفی، ج15 ، ص 422

صاحب جواهر سپس به رد ادعای انتخابی بودن فقیه از طرف مردم می پردازد و اعتقاد خود را چنین بیان می دارد:

«ظاهر قول امام (علیه السلام) که فرمود: ( به درستی که من او را بر شما حاکم قرار دادم) این است که نصب از جانب آن حضرت است ،... همانطور که اسحاق بن یعقوب از امام زمان (عج) روایت میکند : « و اما در پیش آمدهای روزگار به راویا ن احادیث ما رجوع کنید ، آنان حجت من بر شما و من حجت خداوند بر آنان هستم» (1)

وی در ادامه به تبیین وجوب و جواز مسئولیتهای جامعه از طرف فقیه پرداخته و می گوید:

« ولایت در قضا ، نظام، سیاست و یا ولایت بر جمع آوری مالیات و ولایت بر ناتوانها همچون اطفال ، دیوانگان و...یا بر همه این موارد، از جانب سلطان عادل و یا نایب آن ، نه تنها جایز است بلکه اولی نیز خواهد بود، زیرا از جمله مصادیق همیاری بر انجام کار نیک و پرهیزکاری است و چه بسا برای برخی از افراد جامعه عینا واجب باشد و چنانچه او را امامی که خداوند اطاعت از وی را اطاعت از خود دانسته تعیین نماید، و یا دفع منکر و امر بمعروف تنها از او برآید ، در این صورت واجب است که ولایت را قبول و یا آن را طلب نماید و برای بدست آوردن آن تلاش کند...(2)

شیخ مرتضی انصاری

شاگرد و جانشین صاحب جواهر ، شیخ مرتضی انصاری در کتاب معروف خودمکاسب، با برشمردن ادله اثبات ولایت فقیه آن را بطور کلی اثبات کرده و می گوید:

« با توجه به آنچه ذکر کردم، آنچه این ادله ( ادله ولایت فقیه) بر آن دلالت دارد این است که ولایت فقیه در اموری ثابت است که مشروعیت ایجاد آن در خارج مسلم باشد، به گونه ای که اگر فقیه نباشد، بر مردم است که بصورت کفایی به آن اقدام کنند.(3)

سوالی که در اینجا مطرح می شود این است که از نظر شیخ انصاری ایجاد چه چیزهایی در خارج به وسیله فقه مشروعیت دارد، پاسخ آن را از خود شیخ می گیریم . شیخ ولایت فقیه در مسائل شرعی (ولایت در فتوا و تعیین موضوعات) را از بدیهیات اسلام می شمارد(4)

نکته دوم و سوم اینکه ولایت در قضا و ولایت در اموری که حکم آن مشتبه است را از مصادیق پیش آمدهای روزگار در دست نوشته امام زمان (عج) برای اسحاق بن یعقوب می داند و

ص: 16


1- - جواهر الکلام، محمد حسن نجفی، ج11، ص 190
2- - همان، ج22ص155
3- -المکاسب، شیخ مرتضی انصاری، ج9 ص 340
4- - همان ص 335

می گوید: نتیجه اینکه ، پیش آمد های روزگار به مواردی که حکم آن مشتبه است و یا صرفا به ولایت در قضا،اختصاص ندارد» (1)

یعنی اموری که امام (علیه السلام) مرجع آن را فقها و راویان احادیث دانسته اند هزاران امور دیگر غیر از این دوتاست.

نکته چهارم اینکه شیخ انصاری با عبارت زیر غیر از مواردی که منوط به اذن امام (علیه السلام) بوده را در عصر غیبت منوط به اذن فقیه می داند(ولایت در اذن وولایت در امور حسبیه):

«هر معروفی که اراده وجود یافتن آن در خارج از نظر شارع لازم باشد، اگر در وظیفه شخصی خاصی تشخیص داده شد و مانند ولایت پدربر مال فرزند صغیرش ، یا گروه خاصی عهده دار آن باشند ، مانند فتوا دادن و قضاوت ، و یا بر عهده همه افرادی که توانایی آن را دارند مانند، امر بمعروف، اشکالی در آن نیست (و در این امور به اذن و اجازه فقیه نیازی نیست) و اگر معلوم نباشد(که این امور بر عهده شخصی یا گروه خاصی یا عموم مردم است) و احتمال داده شود که وجود یا جواز آن مشروط به نظر فقیه است ، رجوع به فقیه در این مورد واجب است ، اگر فقیه با توجه به ادله به این نتیجه برسد که ولایت بر آن امور جایز است ، به این خاطر که ولایت آن مخصوص امام یا نایب خاص او نیست ، ولایت آن امور را مستقیما بر عهده می گیرد و یا در صرت لزوم به وسیله نایب گرفتن آنها را انجام می دهد در غیر اینصورت فقیه فرد را مجاز به ولایت نمی داند و آن را تعطیل کرده و ولایت آن را به عهده نمی گیرد، زیرا اگر آن امر معروف و پسندیده باشد، منافاتی با منوط بودن آن با نظر ویژه امام(علیه السلام) ندارد و محرومیت از آن معروف در دوره غیبت امام (علیه السلام) همانند سایر برکاتی است که خداوند با غیبت از او از ما دریغ داشته است و برگشت این حکم (تعطیل معروف خاص) به شک در این است که آیا مطلوبیت یک امر به لحاظ مطلق وجود آن است و یا اینکه وجودش باید از موجد خاص باشد (2)

البته دیدگاههای شیخ انصاری در کتاب مکاسب با کتابهای دیگر ایشان در زمینه مسائل ولایت براموال تفاوت دارد . به عنوان مثال ، وی در مکاسب پرداختن خمس در صورت مطالبه فقیه را الزامی نمی داند(3)

، اما در کتاب خمس پرداخت آن را بدون مطالبه هم واجب می داند و می گوید:

« چه بسا ممکن است قائل شویم به اینکه واجب است پرداخت خمس به مجتهد، زیرا، آنگونه که از اخبار به دست می آید ، او نایب عام امام (علیه السلام) و حجت او بر رعیت و امین از طرف او وخلیفه اوست(4)

و یا در مورد ولایت فقیه در اخذ زکات می گوید:

ص: 17


1- -همان، ص 235
2- - همان ج9 ص 330
3- همان ج9 ص 328
4- -کتاب الخمس شیخ انصاری، ص 337

«بدون تردید پرداخت زکات به امام (علیه السلام) در زمان حضور و پرداخت آن به فقیه در زمان غیبت مستحب است ... و اگر فقیه آن را مطالبه کرد مقتضای ادله نیابت عامه فقیه ، وجوب پرداخت به اوست: زیرا امتناع از پرداخت به معنای رد اوست و رد فقیه رد خداوند متعال است . همانگونه که در روایت مقبوله عمر بن حنظله آمده است (1)

آیا با مسائل ذکر شده باز هم می توان نیابت عام وولایت فقیه بر بسیاری از امور جامعه را از نظر شیخ انصاری مردود دانست ، و آیا می توان گفت : شیخ انصاری که اعمال ولایت را در بعضی از زمینه ها حتی برای فقیه کاردشواری می داند ، آن را به سلاطین عرفی تفویض نماید؟!!

ملااحمدنراقی

مرحوم ملا احمد نراقی، استاد شیخ انصاری، با صراحت تمام فقیه را در همه زمینه های سیاسی، اجتماعی ، اقتصادی و ... مبسوط الید دانسته و حاکمیتی غیر از حاکمیت فقیه در جامعه به رسمیت نمی شناسد و نظر خود را طوری بیان می دارد که تشکیک برخی ازبزرگان

مانند شیخ انصاری در مورد عدم بسط ید فقیه در مسائل مالی را رد می کند، وی می گوید:

«براستی از بدیهیاتی که هر عامی و عالمی می فهمد و بر آن صحه می گذارد این است که زمانی که پیامبری به کسی موقع مسافرت یا وفات خود بگوید که فلانی وارث من ، مثل من، به منزله من ، خلیفه من ، امین و حجت من ، و حاکم از جانب من برای شما ، مرجع شما در جمیع حوادث شماست ، مجاری امور شماست احکام شما به دست اوست و او متکفل رعیت من می باشد ، چنین می فهمیم که هر آنچه از آن نبی در باره امر رعیت وامت بوده ، برای چنین شخصی نیز بدون شک ثابت خواهد بود. چرا چنین نباشد، در حالیکه اکثرنصوص وارده در حق امامان معصوم (علیه السلام) که بر اساس آن به ولایت و امامت آنان استدلال می شود و متضمن اثبات جمیع اختیارات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای ائمه (علیهم السلام) است بیش از تفاسیری که درباره فقهای غیبت در نصوص آمده چیزی ندارد، بخصوص وقتی که در حق فقها آمده است که آنان بهترین خلق خدا بعد از ائمه (علیهم السلام) و افضل مردم پس از انبیاء (علیه السلام) هستند و فضل علما بر مردم همانند فضل خداوند بر همه اشیاء و یا همانند فضل پیامبر بر پایین ترین رعیت است»(2) .

ص: 18


1- - کتاب الزکات، شیخ مرتضی انصاری، ص-6 354
2- - عوائد الایام ، احمد نراقی، ص 188

ولایت فقیه از منظر اما خمینی (رحمة الله)

امام خمینی (رحمة الله) در این خصوص می فرماید:

«ولایت فقیه از موضوعاتی است که تصور آنها موجب تصدیق می شود و چندان بر برهان احتیاج ندارد به این معنی که هرکس عقاید و احکام اسلام را حتی اجمالا دریافته باشد، چون به ولایت فقیه برسد و آن را به تصور آورد، بی درنگ تصدیق خواهد کرد و آن را ضرور و بدیهی خواهد شناخت(1)

سپس حضرت امام با استناد به حدیث مقبوله عمربن حنظله می فرماید:

«حضرت صادق (علیه السلام) هم چون (ولی امر مطلق) می باشند و بر همه علما، فقها و مردم دنیا حکومت دارد، می تواند برای زمان حیات و مماتش حاکم و قاضی تعیین فرماید و همین کار را هم کرده و این منصب را برای فقها قرار داده است و تعبیربه « حاکماً» فرموده تا خیال نشود که فقط امور قضایی مطرح است و به سایر امور حکومتی ارتباط ندارد...این روایت از واضحات است و در سند و دلالتش وسوسه ای نیست ، جای تردید نیست که امام (علیه السلام) فقها را برای حکومت و قضاوت تعیین فرموده است ، بر عموم مسلمانان لازم است که از این فرمان امام (علیه السلام) اطاعت نمایند»(2)

حضرت امام در ادامه می فرماید:

«و اما دلالت حدیث شریف بر ولایت فقیه نباید جای تردید باشد، زیرا خلافت ، همان جانشین در تمام شئون نبوت است ... و جمله « الذین یاتون من بعدی و یرون حدیثی » معرفی خلفاست نه معنی خلافت زیرا معنی خلافت در صدر اسلام امر مجهولی نبوده است که محتاج به بیان باشدو(سائل) نیز معنی خلافت را نپرسید بلکه اشخاصی را خواست که حضرت معرفی فرماید و حضرت آنها را با این وصف معرفی فرمودند(3)

حضرت امام در توضیح روایت : «لان المومنین الفقها حصون الاسلام کحصن سورالمدینه » (4)

فرمودند:

«اینکه فرموده اند (فقهاحصون اسلام اند) یعنی مکلفند اسلام را حفظ کنند و زمینه ای را فراهم آوردند که بتوانند حافظ اسلام باشند و این از اهم واجبات است»(5)

ص: 19


1- - ولایت فقیه، امام خمینی، ص 5-6
2- همان ، ص 105-123
3- ولایت فقیه، ص 69-70
4- - اصول کافی، ج1ص30
5- -ولایت فقیه، ص 73

و اما در توضیح الفقهاء امناء الرسل... می فرمایند:

«منظور از امناء الرسل کسانی هستند که در امور و شئونی از پیامبران مورد اعتمادند که آن امور قابل انتقال و امانت دادن باشند، واز این رو فقهای عادل در اجرای قوانین و فرماندهی سپاه و اداره جامعه و امور اجتماعی و دفاع از احکام و مملکت اسلامی و قضاوت و ... مورد اعتمادپیامبران هستند و مامور انجام آنها هستند.(1)

حضرت امام درخصوص حکومت ائمه(علیه السلام) و جانشینان آنها می فرماید:

با دقت در ماهیت و کیفیت احکام شرع در مییابیم که اجرای آنها و عمل به آنها مستلزم تشکیل حکومت است و بدون تاسیس یک دستگاه عظیم و پهناور اجراء و اداره نمی توان به وظیفه اجرای احکام الهی عمل کرد(2) 000 نهاد حکومت انقدر اهمیت دارد که نه تنها در اسلام حکومت وجود دارد ؛ بلکه اسلام چیزی جز حکومت نیست(3)

و در جای دیگر درخصوص اختیارات ولی فقیه می فرماید:

«اين توهم كه اختيارات حكومتي رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بيش از حضرت امير(علیه السلام) بوده يا اختيارات حكومتي حضرت امير بيش از فقيه است، باطل و غلط است 000 ولايتي كه براي پيغمبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه(علیه السلام) مي باشد براي فقيه هم ثابت است و در اين مطلب هيچ شكي نيست (4)

قابل ذکر است که نظرات حضرت امام (رحمة الله) چون بصورت مستقل تحت عنوان کتاب ولایت فقیه و حکومت اسلامی به چاپ رسیده بهتر است به اصل کتاب مراجعه شود و این مختصرنیز گوشه ای از بیانات آن بزرگوار بود.

علامه نائینی و مشروطه مشروعه

برخی از علما، مشروطه مشروعه را بعنوان جایگزینی اضطراری در برخی زمانها پذیرفته اند ، یکی از این نظریه پردازان ولایت فقیه ، علامه میرزا محمد حسین نایینی فقیه گرانمایه دوره نهضت مشروطه است ، وی که به غلط در نزد بعضی از مقاله نویسان به عنوان پشتیبان مشروطه مصطلح قلمداد شده در کتابهای «منیته الطالب» و «تنبیه الامه» ولایت فقیه را به عنوان حکومت اصلی جامعه می داند و معتقد است « از جمله قطعیات مذهب ما امامیه این است که در این عصر غیبت ، علی مغیبه الاسلام، آنچه از ولایای نوعیه را که عدم رضای شارع مقدس به اهمال آن، حتی در

ص: 20


1- -ولایت فقیه ،ص79
2- -ولایت فقیه، ص 29
3- - کتاب البیع، ص 472 ج5
4- - ولايت فقيه ص 64 و 172

این زمینه، معلوم باشد، وظایف حسبیه نامیده و نیابت فقهای عصر غیبت را در آن قدر متیقن و ثابت دانستیم حتی با عدم ثبوت نیابت عامه در جمیع مناصب(1)

وی سپس به توضیح علت و فلسفه نیابت فقها از امام معصوم(علیه السلام) پرداخته ، می گوید: « چون عدم رضای شارع مقدس به اختلال نظام و ذهاب بیضه ( کیان) اسلام، بلکه اهمیت وظایف راجع به حفظ نظم ممالک اسلامیه در تمام امور حسبیه از اوضح قطعیات است ، لهذا ثبوت نیابت فقها و نواب عام عصر غیبت در اقامه وظایف مذکوره از قطعیات مذهب خواهد بود(2)

علامه نائینی در جواب کسانی که در محدده ولایت فقیه بحث می کنند، اظهار می دارد که اگر ولایت عامه با فقیه ثابت شود ولایت او در همه زمینه هاست زیرا: « آنچه مهم است اثبات کبراست و آن عبارت است از ثبوت ولایت عامه برای فقیه عصر غیبت، و اگر این مسئله اثبات شود بحث از صغرای مطلب ، امر لغوی خواهد بود، چرا که صغرویات مسئله به هر روی از وظیفه فقیه خواهد بود»(3)

پس تا اینجا علامه نائینی مسئله ولایت فقیه را بصورت مطلقه قبول دارد، اما وی معتقد است که امکان دارد در دوران غیبت کبری مسلمانان به تشکیل یک حکومت مبتنی بر(ولایت) موفق نشوند، پس چه باید کرد، او مطلب را اینگونه بیان می کند«

«در این عصر غیبت که دست امت از دامان عصمت کوتاه و مقام ولایت و نیابت نواب عام در اقامه وظایف مذکوه هم مغصوب، و انتزاعش غیر مقدور است ، آیا ارجاعش(تبدیلش ) از نحوه اولی( استبداد) که ظلم زاید غصب اندر غصب است به نحو ثانیه(مشروطه) و تحدید استیلای جوری ( حرمت استبداد) به قدر ممکن واجب است ، و یا آنکه مغصوبیت ، موجب سقوط این تکلیف است؟(4)

علامه نائینی می گوید : در هر نظام سیاسی غیر ولایی سه نوع ظلم شناسایی می شود، ظلم به مقام اقدس خداوند به خاطر قانونگذاری، ظلم به امام معصوم(علیه السلام) به خاطر غصب مقام رهبری و ظلم به مردم به علت ضایع کردن حق آنان، که در نظام مشروطه فقط ظلم به امام (علیه السلام) باقی می ماند، پس در این صورت مجال شبهه و تشکیک در وجوب تحویل سلطنت جائره غاصبه از نحوه اولی( استبداد) به نحوثانیه( مشروطه که ظلم کمتر است ) باقی نخواهد بود،(5) یعنی واجب است که نظام سلطنت استبدادی را به مشروطه تبدیل نمود، حال که واجب است که نظام سلطنتی استبدادی به مشروطه تبدیل شود می گوید: اگر این مشروطه از طرف کسی( فقیهی) که ماذون ازجانب معصوم (علیه السلام)

ص: 21


1- - تنبیه الامه و تنزیه المله ،محمد حسین نائینی، ص 46
2- - همان
3- - مفیدالطالب ص 325 محمد حسین نائینی
4- - تنبیه الامه و تنزیه المله، محمد حسین نائینی ، ص 41
5- - همان، ص 47-48

است تایید شود ، ظلم به امام (علیه السلام) هم برداشته می شود ، یعنی « با صدور اذن، عمن له الاذن» لباس مشروعیت هم تواند پوشید و از اغتصاب و ظلم به مقام امامت و ولایتهم به وسیله اذن مذکور خارج تواند شد.(1)

نتیجه بحث :

1-حوزه اثبات کتابهای فقه در پیشینه تاریخی آن کلام است نه فقه، بنا بر این ، هریک از کتب کلامی که پیرامون امامت ، رهبری و حدود و ثغور آن بحث کرده اند در واقع کتاب ولایت فقیه نیز هست ، از این رو، بسیاری از فقهای شیعه لازم نمی دانستند که درکتابهای فقهی خود فصل مستقلی را به سیاست ، ولایت و امارت اختصاص دهند، البته این تنها دلیل نیست بلکه عدم بسط ید فقها، عدم ابتلا و تقیه را نیز باید به آن افزود.

2- فقهای نامدار شیعه در طول تاریخ همواره به ولایت فقیه معتقد بوده اند و هرگاه امکانی برای تحقق آن وجود داشته ، بی درنگ به اجرای آن پرداخته اند.

3-ولایت سیاسی برای غیر فقیه ، بویژه سلاطین عرفی، در نزد همه فقها شیعه ، یک نوع (غصب) محسوب می شده ، زیرا سلاطین عرفی را ماذون و منصوب از طرف امام معصوم (علیه السلام) نمی دانستند، و قرار داشتن امور عرفی در دست سلاطین موجب حلیت عمل آنها بدون اجازه فقیه نبوده است

4-تاثیر شرایط زمانی و مکانی در عرضه و ارائه نظریه پیرامون ولایت فقیه یک اصل مسلم است . یعنی زمانی که درگیری فقهای شیعه با مسائل سیاسی زیاد بود، مباحث اندیشه سیاسی گسترش یافته ، و هرگاه به هر دلیلی این درگیری کم میشده ، مباحث سیاسی نیز در میان مسائل مور نظر آنها کمرنگ می گردیده است .

5-ولایت مطلقه فقیه که تصرف در اموال و نفوس وولایت بر تدبیرامور سیاسی نیز در آن قرار دارد، مورد قبول قریب به اتفاق بزرگان فقه و فقاهت در طول تاریخ بوده است که محقق کرکی در مورد آن ادعای اجماع دارد و از طریق اجماعات منقول و محصل نیز قابل اثبات است .

6- فقهای بزرگ شیعه ، فقیه والی را منصوب و ماذون از جانب امام معصوم (علیه السلام) می دانسته اند نه منصوب و ماذون از جانب مردم ، اما این حکومت برای از قوه به فعل در آمدن نیازمند حضور مردم است اما در حقیقت « انتصابی است ازطرف امام زمان عج».

7-با توجه به اینکه محقق کرکی در قرن دهم موفق شد هرچند در مدت کمی نظریه ولایت فقیه را در عمل بیازماید، می توان گفت این مطلب از ابداعات امام خمینی (رحمة الله) نبوده و ایشان نخستین اندیشمندی نبود که توفیق

ص: 22


1- - همان، ص 48و72

یافت نظریه ولایت فقیه را در عمل بیازماید بلکه دیگران هم تلاش کرده اند اما همانند ایشان توفیقات وسیع در تشکیل حکومت منسجم و با ثبات اسلامی نیافته اند .

8- نظریه مشروطه مشروعه یا هر حکومت دیگری که فقهای بزرگ شیعه مطرح نموده اند ، حاکمیت بالاصاله را برای فقیه در بر ندارد و یک جایگزین اضطراری حکومت انتصابی فقیه است ، بنابر این آن را قسیم حکومت انتصابی (ازجانب امام زمان عج) قرار دادن به گونه ای در آمیختن مباحث با یکدیگر است و برداشتهای اشتباهی را موجب می شود .

ص: 23

فصل دوم : ولایت فقیه و حکومت اسلامی

مبحث اول-لزوم تشكيل حكومت

الف- قانون، ضرورت جامعه

قانون مجموعه ای از بايد هاو نبايد هايي است كه شيوه رفتار انسان ها را در زندگي اجتماعي تعيين مي كند. به همین دلیل ضرورت ایجاب می کند جامعه دارای قانون باشد و این امر اگرچه نياز به اثبات ندارد اما دراينجا توضيح مختصری ارائه مي گردد.

اولا : زندگي انسان يك زندگي اجتماعي است . از طرف ديگر عامل عقلاني و اختياري در انتخاب زندگي اجتماعي موثر است ، بدين معني كه انسان چون در زندگي اجتماعي منافعي براي خودش مي بيند ملاحظه مي كند كه نيازهاي مادي و معنوي اش بدون زندگي اجتماعي تامين نمي شود يا به صورت مطلوب و كامل برآورده نمي شود، به زندگي اجتماعي تن مي دهد و شرايط آن را مي پذيرد.

ثانیا: لازمه زندگي اجتماعي ، وجود اصطكاك و برخوردها بين منافع افرادجامعه است، يعني وقتي مردم بخواهند زندگي اجتماعي داشته باشند و بايكديگر همكاري كرده و دستاوردهاي اين همكاري را ميان خود تقسيم و توزيع كنند.بين منافع و خواسته هاي آنان برخوردهايي صورت مي گيرد . كساني مي خواهند سهم بيشتري ببرند و از امكانات و مواهب طبيعي و اجتماعي به صورت فزون تري بهره برداري نمايند،يا شيوه برخورد با انسانهاي ديگر را مطابق با ميلشان تعيين كنند و اين مطلوب ديگران نيست ، بناچار كشمكش هايي در صحنه اجتماع رخ مي دهد كه براي جلوگيري از آن بايد مرزهايي را تعيين كرد و قوانيني را مدون ساخت.زيرا تامين همه خواسته هاي افراد بطور نامحدود، ميسر نيست اگر آدميان بخواهند بطور دسته جمعي زندگي كنند، بايد براي خواسته هاي خود حد و مرز قائل شوند و به دلخواه خود عمل نكنند. اگر مرزها رعايت نشود ، بطور حتم برخوردهايي بروز مي كند كه سبب تزلزل زندگي اجتماعي و فرو پاشي آن خواهد شد. پس براي از بين بردن برخوردها يا كم كردن آنها به « مرزها» و «قانون ها» نيازمنديم . در پرتو تعيين اين حدود و مرزها، رعايت آن از سوي انسانها، زمينه تكامل روز افزون مادي و معنوي براي همه افراد جامعه فراهم شده، غرض از زندگي اجتماعي بطور صحيحي تامين مي شود.

با توجه به مطالب مطرح شده ، به اين نتيجه مي رسيم كه: وجود قانون براي جامعه ضرورت دارد.

ب- حكومت يك ضرورت اجتماعي

1- جامعه نیاز به قانون و وضع قانون نياز به نهاد قانونگذاري دارد.

2- اجراي قانون در سطح جامعه و نظارت بر اجرای مطلوب آن ، دفاع در برابر تجاوز خارجي، برقراري امنيت داخلي ودیگر موارد، نيازمند دستگاه اجرايي است .

ص: 24

1- اجراي عدالت وجلوگيري از تخلفات افراد و گروهها ، مستلزم وجود دستگاه قضايي است .

مجموعه اين قوا و دستگاهها تشکیلات فراگيري به نام حكومت و دولت را مي سازند كه مسئول امور عمومي جامعه از قبيل قانونگذاري، بسط عدالت،حفظ امنيت ، دفاع، بهداشت، عمران عمومي، و آموزش و پرورش و.. است.

اين مطلب اختصاص به ملت یا زمان خاصي ندارد، بلكه همه اجتماعات بشري در همه زمانها احتياج به تشكيلات حكومتي كه جامعه را اداره كند، دارند. آيا مي توان اعلام نمود كه ديگر ضرورتي براي برقراری حكومت اسلامي وجود ندارد؟

امام خمینی(رحمة الله) در این رابطه می فرماید:« هركه اظهار كند كه تشكيل حكومت اسلامي ضرورت ندارد، منكر ضرورت اجراي احكام اسلام شده است و جامعيت احكام و جاودانگي دين مبين اسلام را انكار كرده است »(1)

همچنین ایشان در خصوص این ضرورت در عصر غيبت می فرماید: « اكنون كه شخص معيني از طرف خداي تبارك و تعالي براي احراز امر حكمت در دوره غيبتت تعيين نشده است تكليف چيست؟ آيا بايد اسلام را رها كنيد ؟ ديگر اسلام نمي خواهيم؟ اسلام فقط براي 200 سال بود؟ يا اين كه اسلام تكليف را معين كرده»(2)

اصولاً افرادي كه در اصل نياز جامعه به سرپرست و حاكم ، ترديد می کنند ، يا از لجام گسيختگاني هستند كه خواهان آزادي مطلق بوده و به هيچ حساب و كتابي تن در نمي دهند،كه امروزه به آنها آنارشيست يا (هرج ومرج طلب) مي گويند، يا از كساني هستند كه از حكومتها ستمهاي فراوان ديده اند، يا در زمره اشراري هستند كه از نظم و محاسبه در هراس اند.

در تاريخ اسلام ، خوارج با طرح شعار « لاحكم الا لله» سرپرستي حاكميت جامعه را از غير خدا نفي مي كردند. اميرمومنان علي(علیه السلام) در برابر اين گروه فرمود: « كَلمِةُ حَقّ يُرادُ بها باطِل»(3)

سخن حقي است كه از آن اراده باطل مي شود. يعني اگر منظور آن است كه حاكميت، در اصل از آن خداوند است ، در آن ترديدي نيست، ولي اگر منظور اين است كه كسي غير خدا نمي تواند حاكم مردم باشد، سخني باطل است ، زيرا لازمه اين سخن ، هرج و مرج است . آن گاه فرمود:

ص: 25


1- امام خميني،ولايت فقيه(حكومت اسلامي) ،ص27
2- همان، ص 54
3- نهج البلاغه،خ4

«ِ وَ إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ يَعْمَلُ فِي إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ وَ يَسْتَمْتِعُ فِيهَا الْكَافِرُ وَ يُبَلِّغُ اللَّهُ فِيهَا الْأَجَلَ وَ يُجْمَعُ بِهِ الْفَيْ ءُ وَ يُقَاتَلُ بِهِ الْعَدُوُّ وَ تَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ وَ يُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِيفِ مِنَ الْقَوِيِّ حَتَّى يَسْتَرِيحَ بَرٌّ وَ يُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِر»(1)

ناچار براي مردم اميري لازم است . خواه نيكوكار باشد يا بدكار، مومن درامارت وحكومت اوبه طاعت مشغول شود وكافر بهره خود را يابد وخداوند در زمان او هركه را به اجل مقدر رساند وبه توسط او ماليات جمع گردد وبا دشمن جنگ شود و راهها ايمن گردد، حق ضعيف و ناتوان ، از قوي ستمكار گرفته شود، تا نيكوكار در رفاه و از(شر) بدكار آسودگي پديد آيد.

امام علي(علیه السلام) در اين سخن به چند امر مهم از امورحكومتي اشاره كرده است: که از آنجمله است : جلوگيري از هرج و مرج ،دريافت درآمدهاي عمومي، تضمين امنيت داخلي،جنگيدن با دشمن،اجراي عدالت درجامعه و اينها از ضروري ترين نيازهاي هرجامعه است كه بايد بوسيله دستگاه حكومت برآورده شود.

فضل بن شاذان نيشابوري نقل كرده است كه حضرت امام رضا(علیه السلام) ، در جواب اين سوال كه چرا« اولي الامر» قرار داده شده و مردم بر اطاعت آنان مامور شده اند؟ فرمود: علتهاي بسياري دارد، از جمله:

«َ وَ مِنْهَا أَنَّا لَا نَجِدُ فِرْقَةً مِنَ الْفِرَقِ وَ لَا مِلَّةً مِنَ الْمِلَلِ بَقُوا وَ عَاشُوا إِلَّا بِقَيِّمٍ وَ رَئِيسٍ لِمَا لَا بُدَّ لَهُمْ مِنْهُ فِي أَمْرِ الدِّينِ وَ الدُّنْيَا فَلَمْ يَجُزْ فِي حِكْمَةِ الْحَكِيمِ أَنْ يَتْرُكَ الْخَلْقَ مِمَّا يَعْلَمُ أَنَّهُ لَا بُدَّ لَهُمْ مِنْهُ وَ لَا قِوَامَ لَهُمْ إِلَّا بِهِ فَيُقَاتِلُونَ بِهِ عَدُوَّهُمْ وَ يَقْسِمُونَ بِهِ فَيْئَهُمْ وَ يُقِيمُ لَهُمْ جُمُعَتَهُمْ وَ جَمَاعَتَهُمْ وَ يَمْنَعُ ظَالِمَهُمْ مِنْ مَظْلُومِهِم»(2)

ما هيج فرقه اي از فرقه ها وملتي از ملتها را نمي يابيم كه باقي مانده باشند و زندگي كنند ، مگر بوسيله رئيس و زمامداري، زيرا مردم براي كار دين و دنياي خويش ناگزير به او نيازمندند، پس برحكمت خداي حكيم جايز نبود كه مردم را واگذارد و به امر حكومت مردم توجه نكند، در صورتي كه مي داند اين چيزي است كه مردم چاره از آن ندارند و جامعه پا بر جا نمي ماند، مگر در سايه آن ، تا با رهبري او با دشمنان خود بجنگند و در آمد عمومي را تقسيم كنند، و نماز جمعه و جماعت را براي آنان اقامه كند و شر ظالم را از مظلوم دفع و رفع نمايد.

«أَنَّ الْخَلْقَ لَمَّا وَقَعُوا عَلَى حَدٍّ مَحْدُودٍ وَ أُمِرُوا أَنْ لَا يَتَعَدَّوْا ذَلِكَ الْحَدَّ (تِلْكَ الْحُدُودَ) لِمَا فِيهِ مِنْ فَسَادِهِمْ لَمْ يَكُنْ يَثْبُتُ ذَلِكَ وَ لَا يَقُومُ إِلَّا بِأَنْ يَجْعَلَ عَلَيْهِمْ فِيهِ أَمِيناً يَمْنَعُهُمْ مِنَ التَّعَدِّي وَ الدُّخُولِ فِيمَا حُظِرَ عَلَيْهِمْ لِأَنَّهُ لَوْ لَمْ يَكُنْ ذَلِكَ كَذَلِكَ لَكَانَ أَحَدٌ لَا يَتْرُكُ لَذَّتَهُ وَ مَنْفَعَتَهُ لِفَسَادِ غَيْرِهِ فَجَعَلَ عَلَيْهِمْ قَيِّماً يَمْنَعُهُمْ مِنَ الْفَسَادِ وَ يُقِيمُ فِيهِمُ الْحُدُودَ وَ الْأَحْكَام»(3)

ص: 26


1- نهج البلاغه فيض الاسلام،ص125،خ40
2- عيون أخبار الرضا عليه السلام ، ج 2 ،ص101 ، 34 باب العلل التي ذكر الفضل بن شاذان
3- بحارالانوار،ج6،ص60

براي مردم حدود و قوانيني قرار داده شده و امر شده اند كه اين مرزهارا زير پا نگذاشته و تجاوز نكنند ، زيرا موجب فساد و تباهي آنان مي گردد و اين امرتحقق پيدا نمي كند و پا برجا نمي گردد مگر اينكه فردي امين بر آنان گمارده شود كه آنها را از تعدي و داخل شدن در محدوده ممنوعه ، باز دارد، زيرا اگر چنين كسي نباشد. هيچ كس خواهش ها و منافع خود را رها نمي كند و هركس به دنبال تامين هوسهاي خود و تجاوز به ديگران است . بدين جهت حاكمي قرار داده شده تا آنان را از فساد منع كرده ، حدود و احكام را در ميان جامعه اجرا كند.

با توجه به آنچه گفته شد ، در مي يابيم كه هرجامعه اي براي آنكه بتواند به زندگي اجتماعي خويش ادامه دهد، به هدفهاي والاي انساني دست يابد و به حقوق خويش برسد، در حركت تكاملي خود نيازمند دو اصل است :

1-وجود قانون عادلانه ،محکم و متقني كه پاسخگوي همه نيازهاي مادي و معنوي او باشد.

2-وجود رهبر و نظام حكومتي قدرتمندی كه عهده دار اجراي قانون و هدايت عمومي گرديده و در بين مردم به عدالت، قضاوت كرده و حكومت كند.

ص: 27

مبحث دوم-مباني فكري حكومت اسلامي

حق حاكميت و حكومت از آن كيست؟

پس از بیان دلایل واثبات نياز هر جامعه اي به قانون و حاكم، اكنون ببینیم كه حق حاكميت و حكومت از آن چه كسي است و منشا اين حق از كجاست؟ چگونه افرادي حق حكومت و حاكميت پيدا مي كنند وچرا بايد ديگران دستورهاي آنها را پذيرفته و اطاعت كنند؟ آيا هركسي مي تواند فرمان دهد و آنها اين حق را از كجا آورده اند؟ اين حق از آن همه است ، يا فرد و دسته خاصي چنين حقي دارند؟ دراين رابطه نظرات وديدگاههاي گوناگوني رواج يافته است كه عبارتند از :

1-ديدگاه طرفداران حكومتهاي استبدادي و ديكتاتوري: از نظر اينها حق حاكميت و حكومت از « زور سرچشمه مي گيرد و اگر يك يا چند نفر توانستند به زور بر مقدرات جامعه اي حاكم شوند، وارث تمام حقوق بوده ، قانون گذاري، فرمانروايي و هرگونه مجازات زير دستان براي آنها مشروع است. اين نظر مبناي ديدگاه حكومتهاي« استبدادي و ديكتاتوري» است .

2- ديدگاه طرفداران حكومت توسط طبقات خاص: گروهي مثل متفكران يونان جامعه را به چند طبقه تقسيم كرده ، فقط طبقه اشراف را شايسته حكومت و اداره جامعه مي دانستند . يا كساني كه به حكومت طبقه كارگر معتقدند.

3-طرفداران دموكراسي: برخي از متفكران غربي مانند« روسو»و ديگران اين حق را از فرد خاص طبقه مي گيرند و به فرد عام يا اكثريت مردم – از هر طبقه اي كه باشند مي دهند- مي گويند: حق حاكميت وحكومت از آن فرد فرد مردم است . آنها به قانوني مشروعيت مي دهند كه برخواست عامه مردم مبتني باشد و آن حكومتي را برحق مي دانند كه از راي اكثريت مردم ريشه گرفته باشد.

4- ديدگاه اسلام و نظام اسلامي است که حق حكومت و حاكميت را تنها از آن خداوند می داند ، زيرا انسان بايد از كسي اطاعت كند كه خالق او بوده و هستي خود را از او دريافت كرده است . و چون افراد عادي نه به انسان هستي بخشيده و نه در بقا و ادامۀ هستي او موءثرند . بنا بر اين ، پيروي از راي هيچ كس براي ديگري لازم نيست .. و تنها خداست كه تمام شئون نفس انسان از او سرچشمه گرفته و مالك حقيقي و ولي واقعي است . پس پيروي از دستور خداوند مشروط به اين است كه کسی از طرف ذات اقدس ربوبي تعيين شده باشد .

ص: 28

قرآن در اين باره مي فرمايد:

وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَديرٌ (1)

- مالكيت و فرمانرايي آسمانها زمين از آن خداست و خدا بر همه چيز تواناست.

و نيز مي فرمايد:ٍ

«إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاه(2)-

حكم، جز از آن خدا نيست. دستور داده كه جز او را نپرستيد.

یعنی لازمه اطاعت شدن ، «مالك» بودن وتوانایی برهمه عالم وبدست داشتن همه تدبيرات درعالم است و هیچکس جز خداوند این قدرت را ندارد.و لذا او فقط شایسته فرمانبرداری است

چرا خداوند بايد قانون گذار وحاكم باشد ؟

اشاره

با روشن شدن ديدگاه اسلام در مورد حق حاكميت و حكومت و اينكه اين حق مخصوص خداست، دراینجا به برسي دلايل و اصولي كه اين تفكر بر اساس آنها استوار مي باشد، مي پردازيم.

الف- احاطه به همه نیازها

قانون گذار بايد به همه نيازهاي مادی – معنوی – روحی – جسمی- عاطفی مخلوقات آگاهي داشته باشد : همان گونه که بیان شد قانون مطلوب ، قانوني است كه به تكامل مادي و معنوي تمام افراد جامعه كمك كند همه ابعاد وجودي انسان را در برگيرد، زيرا اگر قانوني براي بخشی از جامه م

ويژگي ديگر قانون مطلوب اين است كه علاوه بر منافع مادي زمينه رشد معنوي را نيز فراهم آرد. زيرا در بينش اسلامي، انسان يك موجود مادي تنها نیست كه در بدن خلاصه شده باشد، بلكه موجودي است با ابعاد مادي و روحي ، جنبه اصلي وجود او همان بعد روحي است و ماده و بدن وسيله اي براي تكامل انسان است .

ص: 29


1- آل عمران،189
2- يوسف،40

پس بايد قوانين اجتماعي انسان به گونه اي تدوين شود كه منافع معنوي وتكامل روحي وي را نيز تامين كند يا حد اقل به گونه اي باشد كه منافاتي با تكامل معنوي و روحي او نداشته باشد. بنا بر اين ، قانون گذار بايد از علم بي نهايت به تمام نیازهای فردي ، اجتماعي، جسمي، روحي ،مادي و معنوي انسان برخوردار باشد تا بتواند قانوني وضع كند كه همه ابعاد وجودي انسان را شامل شود و اين ويژگي تنها در خداي متعال وجود دارد. پس حق قانون گذاري براي زندگي بشر تنها از آن اوست . قرآن كريم مي فرمايد:

قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ يَهْدي لِلْحَقِّ أَ فَمَنْ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلاَّ أَنْ يُهْدى(1)

خداست كه حق را مي داند و به سوي حق دعوت مي كند ، آيا آن كسي كه به حق دعوت مي كند، سزاوار تر است كه پيروي شود يا كساني كه حق را نمي شناسند. مگر اينكه راهنمايي شوند؟

بنا بر اين ، خداست كه اصالتا حق را مي شناسد و بر تمام حقايق مصالح و مفاسد احاطه دارد و هم اوست كه نسبت به بندگان ولايت داشته ، آنها نيز به حكم بنده بودن موظف اند كه از او اطاعت كنند.

ب- عدم تاثیر پذیری

قانون گذار نبايد تحت تاثير عوامل درونی و برونی قرار داشته باشد يعني بايد بي نياز مطلق باشد : ويژگي ديگر قانونگذار و حاكم اين است كه او بايد از خود خواهي و گروه گرايي دور بوده ، قانون را به گونه اي وضع كند كه مطابق حق و عدالت باشد . وگرايشهاي شخصي، خانوادگي يا

« لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميدُ (2)

، هرچه در آسمانها زمين است همه ملك خداست، و خدا ذاتش بي نياز(وهمه اوصافش) پسنديده است.

«وَ قالَ مُوسى إِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَميعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ حَميدٌ (3)، و موسي گفت : اگر شما و همه اهل زمين كافر شويد، پس به تحقيق خدا از همه بي نياز و ستوده است.

ص: 30


1- يونس،35
2- لقمان،26
3- - ابراهيم،8

بنا بر اين ، نفع وضرري از رفتارمردم متوجه خدا نمي شود براي وضع قانون ، تحت تاثير تمايلات فردي و گروهي واقع نمي گردد، بلكه آنچه مقتضاي حق و عدالت است وضع مي كند.

ج-آگاهی به همه مصالح و مفاسد واقعی انسانها

قانون گذار باید به همه مصالح و مفاسد واقعی انسانها آگاهی داشته باشد هیچ کس نمی تواند ادعاکند که به این امر واقف است مگر خداوند متعال که از ضمیر انسانها و آینده آنها آگاهی دارد و لذا غیر از خداوند نمی تواند قانون گذار باشد

ص: 31

مبحث سوم- ولايت پيامبران الهي و امامان معصوم (عليهم السلام)

اشاره

همانگونه كه گذشت حق حاكميت و حكومت در انحصار خداوند بوده و از آنجا كه انسان تمام شئون وهستي خود را از او دريافت مي كند موظف است تنها در برابر خدا تسليم باشد و فقط از او اطاعت كند. پيروي از دستورات غير خدا نيزمشروط بر اين است كه آن فرداز طرف باريتعالي تعيين شده ،و از سوي او مجوزفرمان دادن داشته باشد.

اكنون به معرفي و بررسي دلايل ولايت و حاكميت كساني مي پردازيم كه از طرف خداوند به اين مقام والا دست يافته ، اطاعت آنان واجب شده است

ولايت پيامبران الهي (عليهم السلام)

انبياء كساني هستند كه رسالت آنها با تحدي و اعجاز از طرف خداوند اثبات شده و به پيروي از آنها فرمان داده شده است چون آنان بيانگر و اجرا كننده احكام خدا هستند،اطاعت از آنها ، در واقع به اطاعت از خدا بر مي گردد. قرآن كريم در اين زمينه مي فرمايد:

« وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّه(1)

» و ما هيچ رسولى را نفرستاديم مگر آنكه با اجازه خدا از وى اطاعت شود.

همچنين خطاب به پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مي فرمايد:

«إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِما أَراكَ اللَّهُ وَ لا تَكُنْ لِلْخائِنينَ خَصيماً»(2)

، و همانا ما اين كتاب را بر تو به حق (هدفى والا و عقلانى) فرو فرستاديم تا در ميان مردم به آنچه خدا به تو نمايانده است حكم كنى و مدافع خائنان مباش.

همين طور خداوند با نام بردن از پيامبران بزرگي چون ابراهيم، اسحاق و يعقوب (علیه السلام) ، منصوب شدن آنان را از حانب خويش دانسته مي فرمايد:

«وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إيتاءَ الزَّكاةِ وَ كانُوا لَنا عابِدين(3)،و

آنها را پيشوايانى قرار داديم كه (جامعه را) به دستور ما هدايت مى كردند و به آنها انجام كارهاى خير و برپا داشتن نماز و دادن زكات را وحى كرديم و آنان فقط پرستش كنندگان ما بودند.

ص: 32


1- - نساء،64
2- - نساء،105
3- - انبياء،73

ولايت امام معصوم(علیه السلام)

بنابر اعتقاد شيعه ، پس از پيمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) ائمه معصومين (علیه السلام) عهده دار حكومت و ولايت هستند و اين مقام از سوي خداوند براي آنان ثابت است اطاعت از آنان به حكم خدا و رسول، واجب مي باشد قرآن كريم مي فرمايد:

« إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون(1)

، جز اين نيست كه سرپرست و ولىّ امر شما خدا و فرستاده اوست و كسانى كه ايمان آورده اند، آنها كه نماز را برپا مى دارند و در حالى كه در ركوع اند زكات مى دهند.

چند نكته:

1- در قسمت آغازين آيه، با اينكه سخن از ولايت خداوند ورسول او

وبعضي از مومنان است ، كلمه ولي به صورت مفرد ذكر شده است ، اين امر نشان دهنده آن است كه يك ولايت است كه اصالتا از آن خداست و بطور تبعي يا به شكل ظهور ، از آن رسول خدا يا ائمه هدي (علیه السلام) است.

2- قسمت دوم آيه نظر بر يك جريان تاريخي است ، زيرا در فقه ، صدقه دادن در حال ركوع ، از واجبات و حتي مستحبات نماز نيست ، به همين دليل آيه نمي تواند ناظر به حكمي از احكام اسلام باشد در شان نزول اين آيه چنين آمده است :رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بعد از نزول اين آيه پرسيد: كدام يك از شما درحال ركوع صدقه داده است؟ شخصي كه انگشتر به او رسيده بود، در حالي كه به امير المومنين(علیه السلام) اشاره مي كرد پاسخ داد: آن كس كه نماز مي خواند ، اين انگشتر را به من داد.

پس اين آيه كريمه، شخصي را كه بعد از نبي اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بر مومنان ولايت دارد معرفي مي كند و آن امير المومنين علي (علیه السلام) است(2) امام صادق(علیه السلام) فرمود:

«نَحْنُ قَوْمٌ فَرَضَ اللَّهُ عَزّوَجلّ طَاعَتَنَا(3) ، ما گروهي هستيم كه خداوند عزوجل اطاعت ما را واجب كرده است.

بنا بر اين ، پيامبر ان الهي و ائمه معصومين(علیه السلام) به عنوان گروه برگزيده اي از جانب خداوند هستند كه داراي مقام و منصب ولايت تشريعي به معناي حق سرپرستي و اداره امور اجتماع بوده ، اطاعت از آنان به حكم خداوند بر ديگران واجب است ، همچنان كه ولايت تكويني به معناي حق تصرف در جهان هستي و تدبير امور آفرينش با اذن و اراده پروردگار نيز براي آنان ثابت مي باشد.

ص: 33


1- -مائده،55
2- - علامه طباطبايي،تفسير الميزان،جلد6خلاصه اي از صفحات 4تا8
3- - تفسيربرهان،ج1،ص376- بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج 1،ص 204،10 باب في الأئمة (علیه السلام) أنهم الراسخون في العلم الذي ذكرهم الله تعالى في كتابه ..... ص : 202

اقسام ولايت تشريعي

اشاره

ابعاد ولايت تشريعي پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امام را مي توان در موارد زير خلاصه كرد:

الف- واگذاري تشريع احكام

به اين معنا كه اصل تشريع احكام به دست خداست ، اما در موارد معدودي پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) تشريع يك رشته از احكام را از خداند در خواست نموده و خداوند نيز براي ابراز عظمت و بزرگي آن حضرت آن را پذيرفته است . اين موارد علاوه بر محدود بودن آنها ، تحت نظارت خداوند و با امضاي ا وبوده است .

و نيز ممكن است در موارد جزئي ، جهت تطبيق و اجراي احكام كلي الهي نياز به صدور دستورات ووضع مقررات خاصي باشد كه اختيار تشريع آنها به دست پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده اطاعت از آن حضرت در اين احكام، همانند احكام الهي، لازم وواجب است . قرآن كريم مي فرمايد:

«ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»(1)

، آنچه را فرستاده ما به شما داد (از احكام و معارف و اموال) بگيريد و از آنچه شما را منع و نهى كرد باز ايستيد،

امام صادق ع مي فرمايد : خداوند ده ركعت نماز به صورت دو ركعتي در شبانه روز واجب كرده ، ولي پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر هريك از نمازهاي ظهر و عصر

عشا دو ركعت و در نماز مغرب يك ركعت افزود، خداوند آن را تصويب

كرد... خداوند هر سال روزه ماه رمضان را واجب كرد، ولي رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) روزه ماه شعبان سه روز از هر ماه را به عنوان روزه استحبابي بر آن افزود و خداوند آن را قبول كرد(2)

ب- زعامت سياسي واجتماعي

بعد ديگر ولايت تشريعي رهبري سياسي اجتماعي پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه طاهرين(علیه السلام) است كه از طرف خداوند داراي مقام ولايت و رهبري در تمام شئون سياسي ، اجتماعي اقتصادي و... جامع اسلامي بوده، اطاعت از آنان در اين شئون نيز واجب و مخالفت با آنها حرام است ، اين معنا در آيات و روايات اثبات شده است . قرآن كريم مي فرمايد:

يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَ أَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَ أُوْلىِ الْأَمْرِ مِنكمُ ْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فىِ شىَ ْءٍ فَرُدُّوهُ إِلىَ اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الاَْخِرِ ذَالِكَ خَيرٌْ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلاً(3)

ص: 34


1- حشر،7
2- اصول كافي،ج1،ص باب تفويض الي رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و الي الائمه (علیهم السلام) في امر الدين
3- -نساء،59

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، خدا را اطاعت كنيد و از فرستاده او و صاحبان امرتان (كه جانشينان معصوم پيامبرند) اطاعت نماييد. پس اگر درباره چيزى (از امور دين يا دنيا) نزاع داشتيد آن را به خدا و رسولش برگردانيد (اختلاف در دين را به وسيله فقيه و اختلاف در دنيا را به واسطه قاضى به كتاب و سنّت بازگردانيد) اگر ايمان به خدا و روز واپسين داريد، اين (براى شما) بهتر و خوش عاقبت تر است.

مرحوم صدوق در كتاب كمال الدين از جابر بن عبدالله انصاري نقل نموده كه گويد : هنگامي كه اين آيه مباركه بر رسول خدا نازل شد من به رسول خدا( ص) عرض كردم مقصود از « اولي الامر» كيانند كه اطاعتشان همانند اطاعت خدا و رسول بر ما واجب است ؟

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: اي جابر آنان خلفاي بعد از من و ائمه مسلمين هستند و اول آنان علي بن ابيطالب( ع) است و سپس حسن و حسين و علي بن الحسين... تا آخر سپس فرمود: آخرين آنها «حجه الله في ارضه و بقيه الله في عباده ، ابن الحسن بن علي» خواهد بود و نام او نام من است و كنيه او كنيه من است (1)

همچنين مي فرمايد:

« النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِم»(2)

«پيامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است (اراده پيامبر درباره تصرف در جان و مال آنها بر اراده خودشان مقدم است)

پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در غدير خم هنگام نصب اميرالمومنين علي (علیه السلام) به خلافت و وصايت خود فرمود:

«اَلَستُ اَولي بِكُم مِن اَنفُسَكَم» (3) « آيا من سزاوارتر به شما از خود شما نيستم؟ »

گفتند: آري فرمود:

«مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَليٌّ مَولاهُ(4) « هركس من مولاي او هستم علي( ع) مولاي اوست»

ج- مرجعيت در قضاوفصل خصومت:

يكي از منصبهاي الهي رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه طاهرين(ع ) ولايت در قضا و فصل خصومت است البته اين منصب شاخه اي از زعامت گسترده آنان است كه به عنوان زعيم و رهبر مسلمانان از طرف خداوند سر پرستي اداره امور اجتماع را بر عهده گرفته اند ، مردم موظف اند در مخاصمات و امور حقوقي به آنان مراجعه كرده

ص: 35


1- -كمال الدين ، 1/253
2- -احزاب،6
3- - الغدير،ج1،ص14
4- - همان

بي چون و چرا دستورات و حكم آنان را بپذيرند ، سيره پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و علي (علیه السلام) نيز اين مقام را تاييد مي كند . قرآن كريم مي فرمايد:

«فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا في أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْليما(1)

» پس چنين نيست (كه آنها ايمان داشته باشند)، سوگند به پروردگارت كه آنها ايمان نمى آورند تا آن گاه كه تو را در آنچه ميان خود اختلاف دارند داور سازند، سپس در نفس خويش هيچ تنگى و ناراحتى نسبت به آنچه تو حكم داده اى نيابند و كاملا تسليم گردند.

امام صادق ع فرمود:

«اتَّقُوا الْحُكُومَةَ فَإِنَّ الْحُكُومَةَ إِنَّمَا هِيَ لِلْإِمَامِ الْعَالِمِ بِالْقَضَاءِ الْعَادِلِ فِي الْمُسْلِمِينَ كنَبِيٍ أَوْ وَصِيِّ نَبِيٍّ. (2) »از داوري بپرهيزيد، زيرا حكومت و قضاوت از آن امامي است كه به مسائل قضات ، آگاه و درميان مسلمانان ، عادل باشد، مثل پيامبر يا وصي او.

از آنچه تا كنون بيان شد ، روشن مي شود كه مقام ولايت تشريعي در ابعاد گسترده آن ، از قبيل ولايت در بيان احكام ومعارف ديني، رهبري سياسي- اجتماعي و ولايت در قضاوت و فصل خصومت از سوي خداوند براي پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه معصومين(علیه السلام) قرار داده شده و اطاعت از آنان وقبول سرپرستي آنها در امور ياد شده لازم و مخالفت با آنها حرام است .

ص: 36


1- - نساء،65
2- - في التهذيب- كنبي( هامش المخطوط).وسائل الشيعه،ج18،ص20- (ج27،ص17چاپ جديد)

مبحث چهارم-ضرورت تشكيل حكومت در عصر غيبت

جامعه اسلامي پس از پيامبراكرم (صلی الله علیه و آله و سلم)

در مبحث گذشته ضرورت حركت جامعه اسلامي زير نظر پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه معصومين(علیه السلام) كه از سوي خداوند به اين مقام منصوب شده اند بيان شد.

امت اسلامي ، پس از گذشت دوران پر بركت زندگي پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بجز دوران كوتاه حكومت حضرت علي(علیه السلام) ، از رهبري سياسي امامان معصوم (علیه السلام) و به دست گرفتن حكومت توسط آنان محروم ماند. آن بزرگان در مقام اعمال ولايت الهي و جانشيني پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به انجام ديگر ابعاد رسالت بزرگ خويش پرداخته و با تمام توان در حفظ احكام ، بيان معارف ديني ، نشر حقايق مكتب، مقابله با تحريف ها بدعتها، هدايت معنوي امت، دفاع از كيان اسلام ومسلمانان كوشيدند و به عنوان الگوهاي زيباي اسلام و حجت هاي خدا بر خلق با گفتار، اخلاق و عمل خود، حافظ و بيانگر اسلام در ابعادمختلف آن بودند ، چرا كه آنان مظهر كامل علم، اخلاق ، تقوا، زهد، عبادت ، شجاعت و تمامي صفات نيك و كمالات انساني بودند و در سراسر عمر خود لحظه اي در دفاع از حق مظلومان و مبارزه با ظالمان درنگ نكردند ، تا آنجا كه با تحمل زجر ، تبعيد و زندان سر انجام با شمشير يا با زهر به شهادت رسيدند.

دوران غيبت

اشاره

دوران غيبت و در حجاب قرار گرفتن چهره نوراني خورشيد درخشان امام معصوم (علیه السلام) در اواسط قرن سوم هجري آغاز شد، بر اساس اراده الهي، امت اسلامي كه قدر دان آن مشعلهاي فروزان هدايت نبود، از فيض حضور امام عصر (علیه السلام) در ميان خود و تماس و ارتباط ظاهري با آن بزرگوار محرم شد. آخرين حجت خدا حضرت حجه بن الحسن العسكري از ديده ها غايب گرديد، هرچند فيض وجود آن حضرت ، از پس پرده غيبت در جهان گسترش داشته و تمام ما سوي لله، به بركت وجود او پا بر جاست . اين دوران به دو دوره غيبت صغري كبري تقسيم مي شود.

الف- غيبت صغري:

اين دوران پس از شهادت امام حسن عسكري(علیه السلام) در سال 260 هجري قمري آغاز و به مدت 70 سال ادامه داشت ، در اين مدت چهار نفر به نامهاي: عثمان بن سعيد عمروي، محمدبن عثمان بن سعيد عمروي، حسين بن روح نوبختي، علي بن محمد سمري، يكي پس از ديگري، به عنوان نايب

ص: 37

ب- غيبت كبري:

اين دوره از زمان با درگذشت آخرين نايب خاص امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) آغاز و تا زماني كه اراده خداوند بر ظهور حجت حق ، امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تعلق گيرد تداوم مي يابد. در اين دوران، مقام نيابت عام و جانشيني امام زمان (ع

اكنون با اين مقدمه به برسي « لزوم تشكيل حكومت در عصر غيبت مي پردازيم و بررسي اينكه آيا امت اسلامي بايد در اين زمان به صورت پراكنده

در هرج و مرج زندگي كنند يا به حكومت طاغوت ها ، تن دهند يا آنكه وجود تشكيلات حكومتي رهبري آگاه حاكمي عادل وامين براي امت اسلامي ضروري است ؟

دلايل لزوم تشكيل حكومت اسلامي

دليل اول- اسلام، دين جهاني جاوداني

دين اسلام احكام و قوانين آن محدود و منحصر به زمان ومكان خاصي نيست ، بلكه ديني جهاني و جاداني براي همه نسلها در تمام عصر ها بوده

اختصاص به زمان پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه معصومين (علیه السلام) نداشته و هيچ گاه تعطيل پذير نيست . بنا بر اين ، اجراي قوانين اسلام و نشر معارف دين ، در زمان غيبت امام نيز ضرورت دارد و براي تحقق اين منظور، نياز به حكومت و ضرورت تشكيل آن بوده است .

دليل دوم-اسلام دين جامع كامل

اسلام و قرآن به عنوان آخرين دين و قانون الهي ، كاملترين و جامع ترين ديني است كه از سوي خداوند بر خاتم پيامبران حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شده است اين دين به همه نيازهاي انسان توجه كرده براي يكايك آنها دستور و برنامه دارد

اسلام براي انسان پيش از آنكه نطفه اش بسته شود تا پس از مرگ، دستور دارد علاه بر بعد فردي ، در بعد اجتماعي ، سياسي، اقتصادي، حقوق

حكومتي نيز قوانين خاصي تعيين كرده است بنابر اين نمي شود كتاب

ديني كه خود را پاسخگوي تمام نيازهاي جامعه بشري مي داند پيامبري كه خود را خاتم پيامبران معرفي مي كند، براي اداره جامعه و سيستم حكومت و اجراي قانون ، طرح و برنامه اي نداشته باشد.همچنين جامع وكامل بودن دين اسلام اقتضا مي كند هم براي عصر حاضر معصوم (علیه السلام) حاكم را معين كند و هم براي عصر غيبت معصوم ، حاكمان با كفايت وصلاحيت را مشخص كند ومردم را سرگردان و بلا تكليف نگذارد.

ص: 38

دليل سوم- ضرورت اجراي احكام و قوانين

مجموعه قوانين ونظامات اجتماعي به تنهايي براي اصلاح جامعه كافي نيست . اين اصل در مورد هر قانوني صادق است . به عبارت ديگر هر قانوني به تنهايي و بدون در نظر گرفتن پشتوانه اجرايي براي آن، جهت اصلاح جامعه كافي نيست . چرا كه هر قانوني براي اجرا وضع شده و اگر اجرا نشود وضع وتشريع آن بيهوده و بي ثمر خواهد بود. بنا براين، قانون،درصورت اجرا مي تواند براي فرد و جامعه سودمند باشد . و از سوي ديگر يك بررسي كوتاه و گذرا درباره قوانين اسلام ، ما را به اين حقيقت رهنمون مي سازد كه اسلام داراي احكام و مقرراتي است كه يك نظام اجتماعي خاصي را تشكيل مي دهد، كيفيت آن به گونه اي است كه اجرا و انجام آن در ابعاد گسترده فرهنگي ، حقوقي، سياسي، اجتماعي، اقتصادي، نياز به وجود يك تشكيلات حكومتي قدرتمندي دارد اجراي احكام اسلام ، بدون تحقق حكومت اسلامي امكان ندارد، بلكه با نبود حكومت ، بسياري از احكام اسلام تعطيل مي شود و خداي تبارك و تعالي راضي به تعطيل فرمانهاي خود نيست . بنا بر اين بايد در عصر غيبت، حكومتي بر پا شود تا امكان پياده كردن احكام اسلامي ، فراهم گردد .

اكنون براي مثال به چند نمونه از احكام اسلام ، اشاره مي كنيم .

قوانين مالي:

قوانين مالي اسلام از قبيل خمس، زكات و ساير مالياتهايي كه اختيار آنها به حاكم اسلامي واگذار شده است، يك بودجه كلاني را تشكيل مي دهد . اين امر نمايانگر آن است كه اين بودجه فراوان تنها نيازمنديهاي تعدادي سيد فقير يا تنها براي رفع محروميت از ساير فقرا نيست ، بلكه براي تشكيل حكومت و تامين نيازهاي مالي و مخارج ضروري تشكيلات دولت اسلامي است .

احكام حقوقي و جزايي:

بخش بزرگي از فقه اسلام را احكام حقوقي و جزايي تشكيل مي دهد، از قبيل : احكام مربوط به قضاوت و رفع اختلاف بين نزاع كنندگان، احكام مربوط به اجراي حدود، قصاص و ديات و نيز بعضي از احكام ازدواج و طلاق كه همه موارد ياد شده و بسياري ديگر ، در زمره امور و شئون حكومتي امام وولي امر مسلمين است . و اجراي آنها بايد توسط حاكم اسلامي يا با نظارت او انجام گيرد . اين امور، نياز به دستگاه حكومتي و تشكيلات قضايي منسجم و منظمي دارد تا به موارد لازم رسيدگي و نسبت به صدور حكم و اجراي آن اقدام كند.

ص: 39

احكام دفاع

درشريعت اسلام دستورات و احكامي براي دفاع از حريم دين، تماميت ارضي و استقلال مسلما نان تشريع شده است . مسلمانان وظيفه دارند با تهيه و تدارك نيرو به مبارزه با دشمنان خدا ومتجاوزان به حقوق و سرزمين مسلمانان بپردازند، و از جان ، مال و ناموس خود دفاع كنند. روشن است كه دفاع از وطن ، جان و مال مسلمانان و مقابله با تجاوز ونفوذ دشمنان بدون تشكيل حكومت اسلامي و تجهيز سپاه و تهيه و تدارك امكانات نظامي و دفاعي ووجودفرماندهي لايق وعادل ، ممكن نيست.

احكام عبادي:

در مورد برخي از عبادات از قبيل: نماز، روزه ، حج نيز دستوراتي در متن احكام اسلام آمده كه نشانگر آن است كه اصل ووجوب يا رسيدن به روح و حقيقت آنها بدون وجود حكومت اسلامي و حاكميت رهبر وامام عادل تحقق نخواهد يافت. براي مثال در زمينه نماز جماعت ، جمعه، نماز عيد فطر و قربان، روايتي وارد شده كه علا وه بر تبيين بعد عبادي آنها بيانگر جنبه حكومتي و سياسي و رابطه آنها با حاكم اسلامي است و به عنوان يكي از شئون حكومتي ذكر شده است.

امام علي بن موسي الرضا(علیه السلام) ضمن بر شمردن علل لزوم ولي امر براي مسلمانان مي فرمايد:

«وَ يُقِيمُ لَهُمْ جُمُعَتَهُمْ وَ جَمَاعَتَهُمْ »(1) ولي امر،جمعه و جماعات مسلمانها را بر پا مي كند.

همچنين در باب روزه به مسائلي بر مي خوريم كه مربوط به شئون حكومتي است ، از قبيل : اثبات رويت هلال و حكم به اينكه فردا اول ماه است و بايد روزه گرفت يا اول ماه شوال و عيد فطر است، گرفتن روزه در آن روزحرام است ،

بايد مراسم عيد را بر پا كرد. امام باقر(علیه السلام) در اين باره فرمود:

«إِذَا شَهِدَ عِنْدَ الْإِمَامِ شَاهِدَانِ أَنَّهُمَا رَأَيَا الْهِلَالَ مُنْذُ ثَلَاثِينَ يَوْماً أَمَرَ الْإِمَامُ بِالْإِفْطَارِ وَ صَلَّى فِي ذَلِكَ الْيَوْم (2) » هنگامي كه دو شاهد نزد امام شهادت دهند كه ماه را ديده اند و سي روز از ماه گذشته است ، امام در آن روز به مردم امر مي كند كه افطار كنند.

حج نيز از جمله عباداتي است كه داراي اهداف سياسي و اجتماعي بزرگ مي باشد خداوندآن را وسيله قيام و قوام مردم دانسته است(3)

در اين زمينه احكام و دستوراتي وارد شده كه نشانه آن است كه حج از شئون حكومت اسلامي بوده، تحقق اهداف بلند و روح و حقيقت آن در صورتي است كه زير نظر ولي امر مسلمين برگزار شود.

ص: 40


1- بحارالانوار،ج6،ص60
2- وسائل الشيعه،ج5،ص104
3- ر.ك.سوره مائده ،آيه 97

درپاره اي از روايات آمد ه است اگر مردم در رفتن به حج و زيارت خانه خدا سستي كنند و خانه خدا از زائر خالي شود، بر امام ورهبر مسلمانان لازم است كه مردم را به انجام اين فريضه الهي و رفتن به حج مجبور كند و اگر علت نرفتن به حج ، فقر و عدم تمكن مالي آنان است ، از طريق بيت المال وسائل سفر آنان را فراهم كرده ، به مكه معظمه اعزام كند.(1)

همچنين از روايات ديگري استفاده مي شود كه اعمال حج بايد زير نظر حاكم و ولي امر مسلمين انجام گيرد وكارهاي حج و حركت از مكه به سوي عرفات و از آنجا به مشعر و مني و سپس حركت به سوي مكه و تعيين روز عرفه و عيد قربان ، بايد زير نظر « امير الحاج » كه نمايند ه حاكم و ولي امر مسلمين است ، انجام گرفته و او همه جا حضور داشته باشد.(2)

روايات ديگري نيز نشانگر آن است كه حجاج پس از انجام مراسم حج هنگام بازگشت به وطن بايد با امام و رهبر مسلمانان ملاقات كنند و نسبت به او ابراز وفاداري كرده ، محبت و ياري خود را نسبت به او اعلام كنند(3)

و سپس دستورات لازم در زمينه هاي سياسي، اجتماعي ، نظامي ، اقتصادي و ديني را از امام خود گرفته در بازگشت به وطن براي مردم بازگو كنند و آنان را با نظرات رهبر و پيشواي مسلمانان آشنا نمايند.

بر مبناي سيره پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت علي (علیه السلام) اصل «تشكيل حكومت» جزو مجموعه برنامه هاي اسلام است، زيرا پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) علاوه بر ابلاغ وحي و تبيين احكام، حكومت تشكيل داد وخود درراس تشكيلات اجرايي مسلمانان قرار گرفت، فرماندار و والي به اطراف فرستاد. علاوه بر اينكه خود به قضاوت نشست ، براي بخشها و شهرستانها، قاضي تعيين كرد، قرارداد و معاهده بست و جنگها را فرماندهي نمود. گذشته از اين، براي پس از خود نيز- طبق حديث غدير و دلايل ديگر-خليفه و زمامدار تعيين كرد.اين مطلب بر ضرورت استمرار حكومت در عصر پس از پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) دلالت مي كند. در ضمن، هيچ يك از مسلمانان از آن زمان در لزوم حكومت ترديدي نداشت و اختلاف آنان درباره شخص خليفه و شيوه انتخاب آن بود.

بنا بر اين، اصل ضرورت تشكيل حكومت و تعيين حاكم براي اداره جامعه اسامي جزء سيره عملي پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اميرالمومنين (علیه السلام) بوده است .

ص: 41


1- - وسائل الشيعه،ج8،ص16
2- - همان ، ج10،ص5 و277وج88،ص290
3- - همان ، ج10، ص 252

مبحث پنجم-چگونگي تعيين حاكم اسلامي در عصر غيبت

اشاره

پس از تبيين ضرورت تشكيل حكومت اسلامي درعصر غيبت» اكنون به بررسي چگونگي تعيين حاكم اسلامي و تحقق امامت و رهبري او مي پردازيم كه آيا مقام ولايت امر مسلمانان همانند مقام نبوت و امامت معصوم (علیه السلام) در اختيار خدا و با نصب اوست ؟ يا اينكه مسلمانان مي توانند هركسي را كه واجد شرايط يافتند به زعامت رهبري انتخاب كنند؟ به تعبير ديگر آيا مقام امامت ورهبري در عصر غيبت، انتصابي است يا انتخابي؟ در اين زمينه دو ديدگاه وجود دارد كه به بررسي و تحليل هريك با بيان دلايل آنها مي پردازيم.

الف- نظريه انتخابي

اشاره

بنابر اين ديدگاه، « امامت، به مفهوم كلي ومعناي اعم كه شامل ولايت فقيه نيز مي گردد ، يا به وسيله نصب از مقام بالا منعقد مي گردد و يا به وسيله انتخاب مردم، البته راه دوم در طول راه اول و مقيد و محدود به دو شرط مي باشد يكي درصورت نبودن « نص» بر «نصب امام» ودوم اينكه انتخاب رهبر، با رعايت شرايط تعيين شده باشد . پس با وجود امام منصوب-چنانكه در مورد اميرالمومنين(علیه السلام) و ائمه معصومين (علیه السلام) از فرزندان وي طبق اعتقاد ما اينگونه است- نوبت به انتخاب نمي رسد. در زمان غيبت ، از آن جهت كه امامت به مفهوم عام آن تعطيل نمي شود واقامه دولت بر حق اسلامي در هر عصر و زمان واجب است ، اگر گفته شود كه فقهاي عادل واجد شرايط رهبري، از سوي معصومين براي اين منصب به صورت بالفعل منصوب هستند و اين معنا با دلايل كافي ثابت شود، ديگر نوبت به انتخاب نمي رسد و اگر نصب فقهاء ثابت نشود، ولايت و حاكميت فقيه واجد شرايط، با انتخاب امت ثابت مي گردد. و بر مردم واجب است براي شناختن و شناساندن وي تلاش كنند و با راي مستقيم مردم و يا توسط خبرگان وي را برگزينند.

درهرصورت ، در عصر غيبت ، فقيه واجد شرايط براي تصدي رهبري متعين است، چه با نصب و چه با انتخاب از سوي مردم از آنجا كه بنا بر اين نظر، روايات بر نصب فقيه به عنوان والي و حاكم دلالت ندارد و فقط «تقدم فقيه» بر «غير فقيه» و صلاحيت و بلكه اصلحيت او را نسبت به ديگران ، براي اداره جامعه بيان نموده، پس نوبت به انتخاب مي رسد و اگر مردم از عمل به اين وظيفه مهم سر باز زدند ، بر فقيه است كه شئون ولايت را از «باب حسبه» درحد امكان بر عهده بگيرد.

دلايل نظريه انتخابي:
اشاره

برخي از دلايلي كه براي صحت انعقاد امامت با انتخاب مردم، مورد استنادقرار گرفته، عبارت است از:

دليل اول:سيره عقلا در واگذاري امور به افراد توانمند امين:
اشاره

ص: 42

«در هرزمان وهرجا ، سيره عقلا بر اين استمرار يافته كه برخي براي اعمال خويش نايب مي گيرند و كارهايي را كه خود شخصا نمي توانند انجام دهند به كسي كه توان انجام اآن را دارد واگذار مي كنند. ازجمله اين موارد ، اموري است كه مورد نياز جامعه است و روي سخن در آن متوجه كل جامعه مي باشد. پس والي جامعه گويا سمبل و نماينده آنان در اجراي امور عمومي است. ونايب ووكيل گرفتن نيز يك امر عقلايي است كه در همه اعصار وجود داشته و شرع مقدس نيز آن را امضا فرموده است»

نقد دليل اول

طبق آنچه در مباحث گذشته بيان شد، حق ولايت و حكومت بر انسانها، دراصل، از آن خداوند سبحان است تنها اوست كه بر همه چيز از جمله انسانها ولايت دارد وفقط كساني مي توانند در طول ولايت خداوند بر بندگانش ولايت داشته باشند كه از ناحيه خدا اين مقام براي آنان قرار داده شده باشد كه آنها پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه معصومين(علیه السلام) هستند و طبق ادله نصب كه ( در مباحث گذشته بررسي شد) اين ولايت ، در زمان غيبت براي فقهاي جامع الشرايط قرار داده شده است بنابراين جايي براي طرح نظريه انتخاب باقي نمي ماند.زيرا انتخاب «وكيل يا نايب» وواگذار كردن كار به او درمواردي جايز است كه شخص موكل بتواند خودش بطور مستقيم آن كار را انجام دهد، چرا كه اگر كسي كاري را خود نتواند انجام دهد، نمي تواند براي انجام آن وكيل يا نايب بگيرد. همين طور كسي مي تواند ديگري را « ولي » خود قرار دهد كه داراي حق ولايت باشد. اموري كه « ولي فقيه» حق دخالت درآنها را دارد ، در زمره امور اجتماعي است كه آحاد مردم ، خود حق دخالت و تصرف در آنها را نداشته و از اختيار مردم خارج است وتصميم گيري درباره آنها اختصاص به مقام ولايت دارد. از اين رو، كسي مي تواند متصدي آن شئون باشد كه از سوي ائمه معصمين (علیه السلام) كه صاحب ولايت از سوي خداوند هستند، منصوب شده باشد. پس مردم نمي توانند اين كارها را به او واگذار كنند، وولايت فقها نيز همانند ولايت پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه اطهار(علیه السلام) بايد به نصب باشد، نه به انتخاب.

علاوه بر اينكه در صورت حاكميت پيدا كردن « فقيه » با انتخاب مردم، او«وكيل» مردم مي شود، نه «ولي» آنان، و« ولايت» غير از « وكالت» است .

دليل دوم:
اشاره

آيات و روايات مربوط به مشورت در امر ولايت و حكومت ازقبيل: وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَيْنَهُمْ(1)

(مومنان) كارشان در ميان خودشان به مشاوره برگزار مى گردد،

كلمه « امر» در آيه شريفه و روايات، منصرف به اصل حكومت و يا قدر متيقن از آن است . حضرت علي(علیه السلام) مي فرمايد: « َّ وَ إِنَّمَا الشُّورَى لِلْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ فَإِنِ اجْتَمَعُوا عَلَى رَجُلٍ وَ سَمَّوْهُ إِمَاماً كَانَ ذَلِكَ لِلَّهِ رِضًا(2)

» همانا

ص: 43


1- - شوري،38
2- - نهج البلاغه، فيض الاسلام، خطبه3،ص840

مشورت ، حق مهاجر و انصار است ، پس چون گرد مردي جمع شدند و او را پيشوا ناميدند، خوشنودي خدا در اين كار است .

نقد دليل دوم:

موضوع مشورت درآيه ، امري است كه تصميم گيري در آنها به مومنان واگذار شده است، زيرا كلمه « امر» به «هُم» يعني مردم ، اضافه شده، و رهبري و امامت جزء امرالله است ، نه امر(هُم) مثل احكام الله كه مردم حق دخالت در آن را ندارند (مثلا حجاب امر الله است وبه همين دليل نمي توان به رفراندوم گذاشت و..).

واما سخن حضرت علي(علیه السلام) ، قسمتي ا ز نامه اي است كه آن حضرت ، به معاويه نوشته، و در آن ، در مورد درستي خلافت خود به همان چيزي كه معاويه قبول داشته ، يعني انتخابي بودن ولايت، استدلال كرده است و بطور طبيعي در مقام احتجاج با مخالف، بر مبنا ي مورد قبول او تكيه مي شود وگرنه آن حضرت در خطبه شقشقيه ، مي فرمايد: به خدا سوگند كه فلاني خلافت را مانند پيراهني پوشيد و حال آنكه مي دانست من براي خلافت ( از جهت كمالات ) همچون محور آسيا هستم(1)

پس سخن حضرت در مورد كسي تمام است كه انتصاب او به رهبري مردم ، از طرف خداي متعال يا پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) ثابت نشده باشد، زيرا اجتهاد و اظهار راي مردم در برابر نص ارزش ندارد. البته در صورتي كه براي تعيين امام و ولي امرمسلمانان ، نصي كه نشان دهنده انتصاب وي باشد ثابت نگردد، از اين روايت مي توان انتخابي بودن حاكم اسلامي را اثبات كرد وحال آنكه نصوص زيادي در اين رابطه وجود دارد.

دليل سوم:
اشاره

آيات و روايات بيعت: آياتي در قرآن كريم در رابطه با بيعت مردم با پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در حديبيه(2) ونيز پس از فتح مكه(3)

ذكر گرديده، و نيز رواياتي در مورد بيعت نمودن با آن حضرت(4) ، و همچنين بيعت با امير مومنان(علیه السلام) (5)

امام حسن(علیه السلام)، امام حسين(علیه السلام)(6)وامام

زمان ولي عصر(عج) پس از ظهورآن حضرت(7)

وارد شده است ، كه نشانگر اهتمام خاص شريعت اسلام به امر بيعت و تاثير و نقش آن در تحقق ولايت مي باشد.

ص: 44


1- - نهج البلاغه، فيض الاسلام، خطبه3،ص46
2- - فتح،15و18
3- - ممتحنه،12
4- - مجمع البيان،ج5،ص117،نورالثقلين،ج5،ص307
5- - احتجاج طبرسي،ج1،ص34-41.ارشاد مفيد،ص116
6- - ارشاد مفيد، ص170و186
7- - غيبت نعماني، ص175،176،181

«بيعت » معامعله اي است كه بين افراد جامعه با رهبر و امام خويش انجام مي گيرد بدين وسيله كه با بيعت خود، اموال و امكانات خود را در اختيار رهبر مي گذارند، رهبرنيز متقابلا متعهد مي شود كه امر اجتماعي آنان را مد نظر قرار داده است ومصالح آنان راتامين كند، بيعت،پس از گفتگو و رضايت طرفين وسيله اي براي انشا و ايجاد مسئوليت حكومت است.

پس همانگونه كه رهبري، با نصب خداوند به وجود مي آيد ، با انتخاب امت بيعت آنان نيز متعين مي گردد و اجمالاً «ولايت » با آن تحقق مي يابد

نقد دليل سوم:

با توجه به آنچه درپاسخ دليل اول اين نظريه بيان شد، پاسخ اين استدلال نيز روشن مي گردد. زيرا امر « ولايت و حكومت» از اموري نيست كه با راي مردم قابل انشاء و ايجاد باشد، و با بيعت ، ولايت بر مال وجان و عرض مردم پيدا نمي شود. و بيعتي كه در مورد پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه معصومين (علیه السلام) انجام گرفته ، تاكيد بر « ولايت الهي» آنان بوده است.

علاوه بر اين ، بيعت ، به عنوان يك قرارداد مورد توافق طرفين، مي تواند اختياراتي در محدوده توافق، به حاكم بدهد ، كه همان «وكالت»مي باشد، اما «ولايت» و « ولايت مطلقه» براي «فقيه و حاكم اسلامي» با آن ثابت نمي شود.

ب- نظريه انتصابي

بر اساس اين نظريه در زمان غيبت امام معصوم(علیه السلام) فقهاي واجد شرايط، به نصب عام بر ولايت منصوب شده اند. و هر فقيه واجد شرايط مي تواند تصدي شئون حكومت اسلامي را بر عهده بگيرد و بر مردم هم واجب است كه از وي اطاعت كنند، حتي آنها كه مقلد وي نيستند.

طبق اين ديدگاه، همانگونه كه ائمه معصومين(علیه السلام) از جانب خداوند يا پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) منصوب هستند، و همانگونه كه پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) از جانب خداوند منصوب است، فقها نيز به نصب عام، به صورت بالفعل به ولايت منصوب هستند، زيرا همه ولايتها بايد به خدا منتهي گردد و براي كسي كه ولايت وي به خدا منتهي نگردد، ولايتي نيست.

بنا بر اين هرگاه يكي از فقهاي واجد شرايط پيش قدم شد و متصدي امر حكومت گرديد و دستورات حكومتي صادر نمود، و مردم هم به او روي آوردند، دلايل نصب فقيه نسبت به چنين فقيهي، تنجز يافته و او براي ولايت بر مردم متعين خواهد شد، و هيچ كس حق مزاحمت با او و تخلف از حكم او را ندارد.

ص: 45

اين نظريه به ويژه در زمان مرحوم كاشف الغطاي بزرگ و شاگردان وي بوده، و علمايي همچون ملا احمد نراقي، سيد بحرالعلوم، صاحب جواهرو شيخ انصاري، آن را در كتب خود ذكر كرده اند(1)

امام خميني (قدس سره) ، مساله انتصاب فقها از جانب امام معصوم را چنين بيان مي كند:

«امام صادق(علیه السلام) مي فرمايد: كسي كه اين شرايط را دارا باشد(2)،

از طرف من براي امور حكومتي و قضايي مسلمين ، تعيين شده و مسلمانان حق ندارند به غير او رجوع كنند... اين فرمان كه امام (علیه السلام) صادر فرموده، كلي و عمومي است»(3)

با توجه به تعبيراتي كه در روايات آمده ، از قبيل: « فَلِلْعَوَامِّ أَنْ يُقَلِّدُوه»(4) بر عوام مردم است كه ازاوپيروي و تقليدكنند، « فَإِنِّي قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَيْكُمْ حَاكِما»(5) پس من او را بر شما حاكم قرار دادم و« فانهم حجتي عليكم»(6) آنان حجت من بر شما هستند، استفاده مي گرددكه امامان معصوم(علیه السلام) از جانب خود، فقها را در منصب هاي سه گانه فتوا، قضاوت و رهبري مسلمانان بطور عام، منصوب كرده اند نه اينكه به مردم واگذار كرده باشند كه فقيه را حاكم وقاضي خودقرار دهند و بازگشت چنين انتصابي به نصب از جانب پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و خداوند سبحان مي باشد.ودرشرایط فعلی خبرگان فقط این شرایط را در فقیهان موجودکشف می کند که کدامیک دارای همه صفات 9گانه لازم برای ولایت فقیه را دارا می باشد ولذا با بودن کسی که هر 9 صفت را داشته باشد نوبت به کسی که صفات کمتری را دارا باشد نمی رسد.

در مبحث بعد، دلايل انتصاب فقها، در منصبهاي سه گانه، خواهد آمد.

ص: 46


1- - فقه سياي، عباسعلي عميد زنجاني، ج2،ص108
2- - شرايطي كه براي اين امر در كتب فقهي ذكر گرديده و در قانون اساسي هم آمده عبارتند از ، علم به مباني اسلام، عدالت، تقوا، شجاعت، مديريت، مدبر بودن ، مخالفت با هواي نفس، مطيع امر امام زمان بودن و...
3- - ولايت فقيه و حكومت اسلامي، امام خميني، ص 105،انتشارات آزادي.
4- - وسايل الشيعه،ج18،ص95،حديث20،چاپ بيروت.
5- - همان مدرك، ص99
6- - همان مدرك،ص101

مبحث ششم-دلايل اثبات ولايت فقيه

اشاره

درمبحث گذشته گفتيم، در زمان غيبت امام معصوم(علیه السلام) « فقهاي جامع الشرايط» از سوي ائمه معصومين (علیه السلام) در منصبهاي سه گانه فتوا، قضاوت و رهبري مسلمانان منصوب گرديده اند. اكنون به برسي و بيان دلايل اثبات اين نظريه در هر موردي مي پردازيم.

الف-مرجعيت در فتوا و تبيين احكام

اين مقام بطور مسلم در زمان غيبت ، برعهده فقيهان بوده و طبق فرمان صريح ائمه معصومين (علیه السلام) به آنان واگذار شده است و هيچ كس با آن مخالفتي ندارد.

امام حسن عسكري(علیه السلام) در اين باره فرمود: « فَأَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ، حَافِظاً لِدِينِهِ، مُخَالِفاً لِهَوَاهُ، مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ يُقَلِّدُوهُ.(1)» هريك از فقهاكه نفس خويش را (دربرابر گناه و خواري) حفظ كندحافظ دين خويش بوده، با هواي نفس خود مخالفت ورزد ومطيع امر مولاي خود باشد. بر عوام است كه از او تقليد كنند.

بنا بر اين ، در عصرغيبت، فقها به مقام نايب عام امام معصوم(علیه السلام) منصوب شده اند و امت مسلمان بايد براي شناخت حلال حرام الهي وكسب معارف دين از آنان پيروي كنند. البته اين شان فقيه، شان كشف حكم الهي است از اين جهت فقيه ولايتي بر مقلدان خود ندارد، بلكه مردم موظفندازراي وي در احكام پيروي كنند.

ب- قضاوت وفصل خصومت

منصب قضاوت و فصل خصومت در اصل ازآن پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه طاهرين (علیه السلام) است كه در عصر غيبت به عهده فقها گذارده شده ، آنان از سوي امام معصوم(علیه السلام) به اين مقام منصوب شده ند ومردم موظفند در مخاصمات و امور حقوقي به آنان مراجعه كرده، حكم آنان را كه مطابق با احكام الهي است، بپذيرند، زيرا در اين جهت، « ولايت» براي «فقيه» ثابت است. ابي خديجه مي گويد: امام صادق(علیه السلام) به من ماموريت داد تا به شيعيان اين پيام را برسانم:

إِيَّاكُمْ إِذَا وَقَعَتْ بَيْنَكُمْ خُصُومَةٌ أَوْ تَدَارَى بَيْنَكُمْ فِي شَيْ ءٍ مِنَ الْأَخْذِ وَ الْعَطَاءِ أَنْ تَتَحَاكَمُوا إِلَى أَحَدٍ مِنْ هَؤُلَاءِ الْفُسَّاقِ اجْعَلُوا بَيْنَكُمْ رَجُلًا مِمَّنْ قَدْ عَرَفَ حَلَالَنَا وَ حَرَامَنَا فَإِنِّي قَدْ جَعَلْتُهُ قَاضِياً وَ إِيَّاكُمْ أَنْ يُخَاصِمَ بَعْضُكُمْ بَعْضاً إِلَى السُّلْطَانِ الْجَائِر(2)

ص: 47


1- - تفسير منصوب به امام عسكري، ذيل آيات 78تا79،ص298
2- - تهذيب الاحكام ، شيخ طوسي،ج6،ص303،بيروت

هرگاه در پرداخت و دريافت ها خصومت ونزاعي بين شما رخ داد مبادا نزديك اين گروه فاسق به داوري برويد، بلكه مردي را كه حلال و حرام ما را مي شناسد بين خودتان داور قرار دهيد ، زيرا من او را قاضي قرار دادم و مبادا در مخاصمات خود، به نزد حاكم ستمگر برويد

امام صادق(علیه السلام) در اين حديث « فقيه را به منصب قضاوت نصب كرده شيعيان را از مراجعه به قاضي فاسق و منصوب از ناحيه دستگاه ستمگران نهي كرده است.

ج- رهبري سياسي و اجتماعي

اشاره

از ديگر منصبهاي فقيه ، زعامت سياسي، اجتماعي بر مردم ، تشكيل حكومت اسلام و به دست گرفتن سرپرستي واداره امور جامعه اسلامي در عصر غيبت است، بدين معني كه فقيه همانند پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وامام حق ولايت بر امت و تشكيل حكومت و دخالت و نظارت در تمامي امور مربوط به اداره جامعه اسلامي را داراست. و از ناحيه خدا و پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه هدي(علیه السلام) براي رهبري امت اسلامي منصوب شده است . اكنون به برسي و بيان دلايل اثبات اين بعد مي پردازيم.

ج/1-دليل عقلي« ولايت فقيه عادل»

از آنجا كه در زمان غيبت ، دسترسي به امام معصوم(علیه السلام) امكان پذير نيست ، از سوي ديگر اجراي احكام و تشكيل حكومت نيز ضروري مي باشد ، لازم است فردي عهده دار ولايت و سرپرستي و اداره امور جامعه اسلامي باشد. عقل هر انساني اگر معنا و مفهوم ولايت فقيه عادل را درك كند، بي درنگ حكم مي كند كه غير فقيه و غير عادل ، شايسته ولايت و حكومت نيست، چرا كه فردي مي تواند حكومت اسلامي را تشكيل دهد و آن را در جامعه پياده كند كه به احكام اسلامي آشنا بوده و شيوه اداره حكومت اسلامي را بداند و در عين حال متقي و متعهد نيز باشد تا مصالح كشور را فداي هواي نفساني و اميال شيطاني نكند.علاوه بر اين ، نه تنها در مورد حكومت اسلامي، بلكه در مورد هر حكومتي ، عقل در این رابطه 4 گزینه پیش رو دارد(پذیرفتن حاکم عادل و عالم- پذیرفتن حاکم غیر عادل عالم- پذیرفتن حاکم عادل غیر عالم- پذیرفتن حاکم غیر عادل و غیر عالم )بدیهی است که عقل حكم مي كند جاهلان و جاه طلبان، شايسته زمامداري نيستند. و تنها گزینه عقلی برگزیدن رهبری عادل و عالم است ، بنا بر اين فقيهي كه به احكام اسلامي و اوضاع سياسي-اجتماعي زمان خود آگاه بوده و از تقوا، عدالت، تدبير، مديريت و كمالات لازم ديگر برخوردار باشد، براي تصدي حكومت، شايسته تر از ديگران است.

ص: 48

امام خميني (رحمة الله) در اين زمينه مي فرمايد:

«ولايت فقيه از موضوعاتي است كه تصور آنها موجب تصديق مي شودوچندان به برهان احتياج ندارد . به اين معني كه هركس عقايد و احكام اسلام را حتي اجمالا دريافته باشد، چون به ولايت فقيه برسدوآن را به تصور آورد، بي درنگ تصديق خواهد كردوآن را ضروري و بديهي خواهد شناخت»(1)

ج/2-دليل نقلي« ولايت فقيه عادل»
اشاره

در اين مورد روايات فراواني از پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه معصومين (علیه السلام) نقل شده كه به پاره اي از آنها اشاره مي كنيم :

1- روايات مقام وموقعيت دانشمندان ديني:

رواياتي كه در باره مقام وموقعيت دانشمندان ديني وارد شده و از آنان به عنوان حافظ دين، امين، جانشين و وارث پيامبر يادشده است. اين تعبيرها بيان كننده وظايف و مسئوليتهاي اين گروه است، نه آنكه صرف لقب دادن بدون توجه به حقيقت آن باشد، زيرا چنين امري از شان و مقام پيامبر و امام (علیه السلام) دوراست

اميرمومنان(علیه السلام) مي گويد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) سه مرتبه فرمود: « الهم ارحم خلفايي» خدايا جانشينان مرا رحمت كن،پرسيدند جانشينان شما كيستند ؟ فرمود: «َ الَّذِينَ يَأْتُونَ مِنْ بَعْدِي وَ يَرْوُونَ عَنِّي أَحَادِيثِي وَ سُنَّتِي فَيُعَلِّمُونَهَا النَّاسَ مِنْ بَعْدِي.»(2)

كساني كه بعد از من مي آيند و حديث و سنت مرا نقل مي كنند و آن را پس از من به مردم مي آموزند.

اين حديث شامل افرادي مي شود كه علوم و احكام اسلامي و سنت رسول اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) را باقدرت اجتهاد از قرآن و روايات ، استنباط و استخراج كرده و به مردم آموزش مي دهند، نه اينكه كار آنها تنها نقل حديث و تاريخ اسلام وبيان احكام باشد. كلمه « خليفه » نيز داراي معناي گسترده اي است. از طرف ديگر كسي را جانشين فردي مي گويند كه بتواند به جاي او مسئوليتها و وظايف وي را انجام دهد و مي دانيم كه از وظايف پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) ابلاغ و بيان احكام و اجراي آنها و اداره حكومت وجامعه اسلامي است . پس فقها به جز دريافت و ابلاغ وحي، در تمام شئون پيامبر و از جمله رهبري امت اسلامي ، جانشين آن بزرگوار هستند.

رسول اكرم صلي الله عليه وآله فرمود:«الفقهاء امناء الرسل ما لم يدخلوا في الدنيا قيل يا رسول اللَّه فما دخولهم في الدنيا قال اتباع السلطان فإذا فعلوا ذلك فاحذروهم على أديانكم.»(3)

ص: 49


1- - ولايت فقيه، امام خميني(رحمة الله)ص6،وكتاب البيع ج2،ص467
2- - وسائل الشيعه، ج18،ص101،ج27،ص92
3- - اصول كافي، ج1،ص37،جامع احاديث الشيعه، بروجردي،ج22،ص544

فقها، امانتدار پيامبرانند تا زماني كه در دنيا وارد نشده باشند. پرسيدند: از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ورود آنان به دنيا چگونه است ؟ فرمود: اطاعت از پادشاهان، اگر به اين كار پرداختند، از آنان بر دينتان بترسيد.

در اين روايت ، فقها به عنوان افراد مورد اعتماد و امانتدار پيامبران معرفي شده اند. اين بدان معني است كه فقهاي عادل موظفند كليه اموري راكه بر عهده پيامبران است ، انجام دهند . از اين رو مي توان گفت: فقها در اجراي قوانين، فرماندهي سپاه ، اداره جامعه، دفاع از احكام و مملكت اسلامي، قضاوت و... مورد اعتماد پيامبران بوده و مامور به انجام آن هستند.

علي بن حمزه از امام موسي بن جعفر(علیه السلام) نقل كرده كه آن حضرت ضمن بيان اينكه با مرگ مومن فقيه، شكافي در اسلام پيدا مي شود كه هيچ چيز آن را جبران نمي كند، فرمود: «ٌ لِأَنَّ الْمُؤْمِنِينَ الْفُقَهَاءَ حُصُونُ الْإِسْلَامِ كَحِصْنِ سُورِ الْمَدِينَةِ لَهَا»(1) فقيهان مومن دژهاي حافظ اسلام اند ، به سان حفاظت ديوارهاي شهر.

دراين حديث، امام كاظم (علیه السلام) نگهباني و حفاظت از عقايد و احكام اسلام را يكي از وظايف فقها شمرده و روشن است كه تشكيل حكومت اسلامي و قرار گرفتن فقيه در راس امور جامعه ، بهترين نوع حفاظت از حريم اسلام است . زيرا اگر فقيهي گوشه عزلت نشيند و امور حكومتي را دردست نگيرد و در هيچ يك از امور اجتماعي و قضايي و سياسي مسلمانان مداخله نكند، به او « حافظ اسلام»و«حصن اسلام» نمي گويند

2-روايات عمربن حنظله

سالت ابا عبدالله(علیه السلام) سألت ابا عبد اللَّه «ع» عن رجلين من اصحابنا بينهما منازعة في دين أو ميراث فتحاكما الى السلطان أو الى القضاة، أ يحلّ ذلك؟ قال: من تحاكم اليهم في حقّ أو باطل فانّما تحاكم الى الجبت و الطاغوت المنهيّ عنه .. قلت: فكيف يصنعان و قد اختلفا؟ قال: ينظران من كان منكم، ممّن قد روى حديثنا و نظر في حلالنا و حرامنا و عرف احكامنا، فليرضيا به حكما، فانّي قد جعلته عليكم حاكما؛ فاذا حكم بحكم و لم يقبله منه، فإنّما بحكم اللَّه استخفّ، و علينا ردّ. و الرادّ علينا كالرادّ على اللَّه. و هو على حدّ الشرك بالله

از امام صادق(علیه السلام) پرسيدم : دونفر از شيعيان در مورد قرض يا ارثي اختلاف دارند و براي رفع مخاصمه نزد سلطان يا قاضي جور رفته اند. آيا اين عمل جايزاست؟ آن حضرت فرمود: كسي كه در مورد موضوعي ، حق يا باطل ، نزد آنها به محاكمه رود، بدرستي كه نزد طاغوت به محاكمه رفته و هرچه را به حكم آنان بگيرد حرام است . اگر چه حق مسلم او باشد، زيرا آن را به حكم طاغوت گرفته است . در صورتي كه خدا امر فرموده كه به او كافرشوند .

خداوند فرموده: « مي خواهند محاكمه نزد طاغوت برند در حالي كه خدا امر فرموده كه به او كافر شوند» . گفتم پس اين دو نفر چه كنند؟ امام (علیه السلام) فرمود: به شخصي از خود شما كه حديث ما را روايت مي كند و در حلال و حرام ما نظر افكنده و احكام ما را مي فهمد، نظر كنند و به قضاوت او راضي شوند، همانا من او را حاكم شما قرار

ص: 50


1- - همان،ج1،ص38وص92

دادم ، پس اگر او طبق دستور ما حكم داد و يكي از آنها نپذيرفت، حكم خدا را سبك شمرده ، و ما را رد كرده است و آن كس كه ما را رد كند، خدا را رد كرده است و اين در حد شرك به خداست.

درابتداي اين روايت ، امام صادق(علیه السلام) يك حكم كلي و عمومي را بيان كرده اند كه هركس دعاوي حق يا ناحق خود را نزد قضات و سلاطين جور ببرد، در حقيقت به طاغوت مراجعه كرده و هرچه را به حكم آنها بگيرد، حرام است . اين يك حكم فقهي و سياسي اسلام است كه سبب مي شود مسلمانان از مراجعه به قضات و دستگاههاي دولتي ناروا ، خودداري كنند و در نتيجه، تشكيلات قضايي و حكومتي جور، بي رونق و منزوي شود و راه تحقق تشكيلات قضايي و حكومتي اسلام باز شود چنين كاري را امروز ايجاد دولت در دولت مي نامند. اين حكم در واقع همان حكم مبارزه منفي بر ضد حاكمان جور و نيز دعوت به تشكيلات حكومتي و قضايي مشروع و الهي است . از آنجاكه اين حكم بطور كلي و عمومي بيان شده است ، زمان غيبت معصوم (علیه السلام) را نيز در بر مي گيرد.

در قسمت دوم روايت از امام معصوم(علیه السلام) سوال شده است كه تكليف امت اسلام چيست؟ در باره اختلافات خود به چه مقامي بايد مراجعه كنند؟ آن حضرت در جواب سوال مشخصاتي را بيان كرده اند كه بر مجتهد جامع الشرايط صدق مي كند. پس چنين اشخاصي از سوي ايشان براي قضاوت و حكومت منصوب شده اند.

اين روايت علاوه بر منصب قضاوت ، منصب« ولايت و رهبري فقيه» را نيز ثابت مي كند، زيرا امام معصوم(علیه السلام) بنا بر نقل روايت چنين فرمود:« فَانّي قَد جَعَلتُهُ عَلَيكُم حاكِماً» من چنين فردي ( فقيه جامع الشرايط) را بر شما حاكم كردم. يعني ولايت فقيه جامع الشرايط، يك ولايتي است كه از سوي امام معصوم قرار داده شده است . از اين رو آن حضرت فعل «جعلته» را به كار برده اند. گذشته از اين ، اگر مقصود امام صادق(علیه السلام) تنها منصب قضاوت بود، به جاي كلمه «عليكم» مي فرمود« بينكم»، پس امام مي فرمايد: من فقيه را حاكم بر شما قرار دادم كه هم در كارهاي حكومتي و هم در كارهاي قضايي به او مراجعه كنيد، زيرا وقتي حاكم باشد، قاضي نيز خواهد بود. هرچند موضوع سوال در روايت، نزاع در دين يا ميراث و مساله قضاوت و فصل خصومت مي باشد، اما امام معصوم(علیه السلام) با نفي حكام جور، فقهارا براي ولايت و رهبري و حكومت ، نصب كرده است ، نه فقط براي قضاوت.

3-روايات وظيفه شيعه در زمان غيبت :

رواياتي از ائمه معصومين (علیه السلام) رسيده است كه در آنها وظيفه شيعه در زمان غيبت امام معصوم(علیه السلام)مشخص شده است، از جمله: در توقيع نقل شده ا ز امام زمان (عج) در پاسخ به اسحاق بن يعقوب كه حكم برخي از مسائل را پرسيده بود چنين آمده است :

ص: 51

وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّه عليهم(1)، ودر مورد رویدادهای پدید آمده باید به راویان حدیث ما رجوع کنید آنان حجت من بر شما هسند و من حجت خدا بر آنها هستم

در این روایت وظیفه افراد در زمینه حوادث واقعه مشخص شده و منظور از آن هر پیشامد فردی، اجتماعی ، سیاسی و حکومتی است که برای مسلمانان روی می دهد. امام عصر (عج) دراین مورد فرمود در حوادث و مشکلات به راویان حدیث ما یعنی فقها مراجعه کنید. مرحوم شیخ انصاری می گوید: مراد از حوادث ، ظاهرا مطلق اموری است که مردم در مورد آنها از نظر عرف یا عقل یا شرع چاره ای جز مراجعه کردن به رئیس و حاکم ندارند . اینکه منظور از حوادث واقعه، تنها مسائل شرعی و حلال و حرام باشد، از چندجهت بعیداست :

الف- امام(علیه السلام)، مردم را در اصل حوادث به فقها ارجاع داده، نه در حکم حوادث ، یعنی امام نفرموده مردم در احکام حوادث به فقها مراجعه کنند تا بگوییم فقها در بیان حلال و حرام خدا و صدور فتوا حجت و نماینده امام زمان اند، نه در امور سیاسی و اجتماعی ، بلکه فرمود در نفس حوادث و رویدادها به فقها، مراجعه کنند.

ب- از جمله « فانهم حجتی علیکم »استفاده می شود که فقها در مورد کارهایی که از شئون امامت و رهبری جامعه می باشد از طرف امام زمان (عج) منصوب اند و اگر فقها را تنها برای بیان احکام الهی تعیین و نصب می کرد، مناسب بود که بگوید: «فانْهم حُجَجُ الله» زیرا آنگونه که امام زمان (عج) بیانگر احکام الهی است ،حجه الله نیز هست و فقها نیز از این نظر حجج الله هستند نه حجت امام زمان (عج) ، پس فقها زمانی حجت امام زمان (عج) هستند که کارها و اموری که اگر آن حضرت حاضر و خود،آنها را به دست می گرفت انجام دهند ، و یکی از انها رهبری جامعه اسلامی است.

ج- مراجعه به فقها در مسائل حلال و حرام و تبیین احکام ، یکی از مسائل رایج مسلمانان و از بدیهیات اسلام بوده و چنین مساله روشنی نباید بر شخصی مثل اسحاق بن یعقوب معلوم نباشد، بطوری که بخواهد در ردیف مسائل مشکل از امام زمان (عج) سوال کند، برخلاف مسائل اجتماعی و سیاسی که مربوط به مصالح عموم مسلمانان است و بر او مشکل بوده و از آن حضرت سوال کرده و ایشان نیز امور عامه مسلمانان را به دست علما و فقها داده و دستور مراجعه مردم به آنان را صادر کرده است.(2)

ص: 52


1- - وسائل الشيعه،ج27،ص140
2- - مکاسب ، شیخ انصاری (رحمة الله)، ص154
4- خطابه امام حسین (علیه السلام) در منی:

یکی دیگر از روایاتی که مي توان در زمینه اثبات ولایت فقیه» مورد استناد قرار داد ، حدیثی است که امام حسین (علیه السلام) در خطابه مشهور خود در منی بیان فرمود. امام (علیه السلام) در آن خطبه، علماء را مورد خطاب قرار داده و با سرزنش آنان به خاطر از دست دادن حکومت و واگذاری آن به ستمگران چنین می فرماید:

«َ وَ أَنْتُمْ أَعْظَمُ النَّاسِ مُصِيبَةً لِمَا غُلِبْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ مَنَازِلِ الْعُلَمَاءِ لَوْ كُنْتُمْ تَشْعُرُونَ ذَلِكَ بِأَنَّ مَجَارِيَ الْأُمُورِ وَ الْأَحْكَامِ عَلَى أَيْدِي الْعُلَمَاءِ بِاللَّهِ الْأُمَنَاءِ عَلَى حَلَالِهِ وَ حَرَامِهِ فَأَنْتُمُ الْمَسْلُوبُونَ تِلْكَ الْمَنْزِلَةَ وَ مَا سُلِبْتُمْ ذَلِكَ إِلَّا بِتَفَرُّقِكُمْ عَنِ الْحَقِّ وَ اخْتِلَافِكُمْ فِي السُّنَّةِ بَعْدَ الْبَيِّنَةِ الْوَاضِحَةِ وَ لَوْ صَبَرْتُمْ عَلَى الْأَذَى وَ تَحَمَّلْتُمُ الْمَئُونَةَ فِي ذَاتِ اللَّهِ كَانَتْ أُمُورُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ تَرِدُ وَ عَنْكُمْ تَصْدُرُ وَ إِلَيْكُمْ تَرْجِعُ وَ لَكِنَّكُمْ مَكَّنْتُمُ الظَّلَمَةَ مِنْ مَنْزِلَتِكُمْ وَ اسْتَسْلَمْتُمْ أُمُورَ اللَّهِ فِي أَيْدِيهِمْ يَعْمَلُونَ بِالشُّبُهَاتِ وَ يَسِيرُونَ فِي الشَّهَوَات» (1)

مصیبت شما از همه مردم بزرگتر است زیرا دیگران بر شما چیره شده اند و شما مقام و منزلت بزرگ علما را ازدست داده اید، اگر شما ظرفیت چنین مقامی را می داشتید این بدان سبب است که جريان امور و اجرای احکام به دست دانشمندان الهی است که بر حلال و حرام خدا امین هستند . ولی از شما این مقام گرفته شد و این سلب مقام از شما جز به دلیل فاصله گرفتن شما از حق و اختلاف شما در باره سنت ، با وجود دلیل روشن نیست ، و اگر شما بر آزارها صبر می کردید، و در راه خدا مشکلات را تحمل می نمودید، امور خد بر شما واردمی شد و از سوی شما صادر و اجرا می گردید و به سوی شما باز می گشت ، ولی شما خود ستمگران را به جای خویش قدرت و موقعیت دادید و امور حکومت خدا را به آنها وا گذاشتید، آنان هم به شبهات عمل می کنند و در راه شهوات خویش حرکت می نمايند.

با توجه به صدر و ذیل کلام امام (علیه السلام) معلوم میشود که این خطاب عتاب آمیز متوجه علما می باشد ، و « عالم باالله» یعنی عالم به احکام و قوانین الهی ، مسئولیت بدست گرفتن زمام امور جامعه و رهبری امت را بر عهده داشته و باید از قرار گرفتن حکومت در دست ستمگران جلوگیری نماید. از مجموع روایاتی که ذکر شد، چنین بر می آید که در زمان غیبت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) فقهای جامع الشرایط، به عنوان نمایندگان و جانشینان آن حضرت برای رهبری امت اسلامی منصوب شده اند و رجوع مردم به آنها و اطاعت از آنان واجب است .

ص: 53


1- - تحف العقول، باب في الامر بالمعروف،ص238

مبحث هفتم-اهداف حکومت اسلامی

اشاره

همانگونه كه بيان شد، از آنجا که درحکومت اسلامی ، حاکم به عنوان خلیفه و جانشین پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه اطهار (علیهم السلام) بر مردم حکومت می کند ، بنا بر این اهدافی که در این حکومت باید مورد نظر بوده و تعقیب و اجرا شود، همان اهداف و برنامه هایی است که در رسالت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مورد نظر بوده و در حكومت آن حضرت اجرا شده است ،چنانچه حضرت در فرازي از خطبه سوم مي فرمايد:

خداي تبارك و تعالي از علما تعهد گرفته و آنان را موظف كرده است كه بر پرخوري و بهره مندي ظالمانه ستمگران وگرسنگي جانكاه ستمديدگان سكوت ننمايند(1).

يا مي فرمايد:

اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ يَكُنِ الَّذِي كَانَ مِنَّا مُنَافَسَةً فِي سُلْطَانٍ وَ لَا الْتِمَاسَ شَيْ ءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ(2)

خدايا! تو خوب مي داني كه آنچه از ماسرزده و انجام شده رقابت براي بدست گرفتن قدرت سياسي يا جستجوي چيزي از تمنيات و درآمدهاي زياد نبوده است

... وَ لَكِنْ لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِينِكَ وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِي بِلَادِكَ فَيَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِكَ وَ تُقَامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِك (3) بلكه براي اين بود كه اصول روشن دينت را باز گردانيم وبه تحقق رسانيم و اصلاح را دركشور پديد آوريم تا در نتيجه آن بندگان ستم ديده ات ايمني يابند و قوانين ( يا قانون جزايي ) تعطيل شده و معطل مانده ات به اجرا درآيد(4)

امام خميني در فرازي از وصيتنامه خود مي نويسند:

هدف اساسي اين است كه ما چگونه مي خواهيم اصول محكم فقه را در عمل فرد و جامعه پياده كنيم و بتوانيم براي معضلات جواب داشته باشيم و همه ترس استكبار از همين مساله است كه فقه اجتهاد جنبه عيني و عملي پيدا كند و قدرت برخورد در مسلمانان بوجود آورد.(5)

واينك به برخي از اهداف حكومت اسلامي اشاره مي شود:

1- اجرا كننده دستورات واحكام الهي

یعنی همان گونه که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) مامور بود که احکام و دستورات الهی را در جامعه پیاده کندو به میل و هوا و هوس دیگران توجهی نداشته باشد ، حاکم اسلامی نیز باید اجرا کننده دستورات اسلام و احكام الهی باشد. خداوند سبحان به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:

ص: 54


1- - نهج البلاغه فيض،خطبه3
2- - نهج البلاغه صبحي صالح،ص189،خ131
3- - همان
4- - ولايت فقيه(حكومت اسلامي)ص61-62
5- - فرازي از وصيتنامه امام خميني.15/3/68،ج21/177

وَ أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقّ ِ مُصَدِّقًا لِّمَا بَينْ َ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَ مُهَيْمِنًا عَلَيْهِ

فَاحْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ وَ لَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ عَمَّا جَاءَكَ مِنَ الْحَقّ ِ ... وَ أَنِ احْكُم بَيْنهَُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ وَ لَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَ احْذَرْهُمْ أَن يَفْتِنُوكَ عَن بَعْضِ مَا أَنزَلَ اللَّهُ إِلَيْكَ...(1)

و ما این کتاب را به حق بر تو فرو فرستادیم که تصدیق کنند همه کتابهای آسمانی است که پیش از این بوده و بر انها چیره و مسلط می باشد . پس حکم کن میان آنها به آنچه خدا فرستاده و به جای پیروی از حکم حقی که بر تو نازل شده، از خواهشهای آنان پیروی مکن.. و تو بدانچه خدا فرو فرستاده میان مردم حکم کن و پیروی از خواهش های آنان مکن و بر حذر باش از آنان که مبادا تو را درباره بعضی ا ز آنچه خدا بر تو فرو فرستاده فریب دهند و تقاضای تغییر کنند.

برای شناخت اهداف حکومت اسلامی ، باید به برسی اهداف بعثت و رسالت پیامبران الهی و پیامبر مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بپردازیم.

2- تعلیم و تربیت انسانها

تعلیم در اینجا به معنی آموزش و تبیین و تبلیغ احکام الهی و معارف دینی ، نشر و گسترش آنها در جامعه و آشنا ساختن انسانها به وظایف و مسئولیتهای شرعی و تکالیف الهی ، ومعرفی حلال و حرام خدا می باشد . تربیت نیز به معنی آن است که انسانها از جهت فکری و اخلاقی پرورش یافته ، استعدادهای درونی آنان شکوفا گردد و درجهت رشد فضایل اخلاقی و کمالات انسانی و ارزشهای معنوی در جامعه تلاش شود، تا آنجا که انسانها به اخلاق نیکو خو گرفته و به آداب الهی آراسته گردند و به مقام والای خلیفه خدا در زمین که هدف آفرینش انسان است ، راه یابند . این دو امر اساسی یعنی تعلیم و تزکیه جامعه انسانی از هدفهای بلند بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده و به دنبال آن از هدفهای والای حکومت اسلامی محسوب می شود . قرآن کریم می فرماید:

هُوَ الَّذِى بَعَثَ فىِ الْأُمِّيِّنَ رَسُولًا مِّنهُْمْ يَتْلُواْ عَلَيهِْمْ ءَايَاتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الحِْكْمَةَ وَ إِن كاَنُواْ مِن قَبْلُ لَفِى ضَلَالٍ مُّبِينٍ(2)

» اوست خدایی که در میان مردم امی( که سواد خواندن و نوشتن نداشتند) پیامبری از خود آنان فرستاد، تا آیات خدا را بر آنها تلاوت کرده، آن را ( ازاخلاق زشت) پاک سازد و کتاب و حکمت را به آنان بیاموزد،هرچند پیش از این در گمراهی آشکاربودند.

ونیزمی فرماید:

ص: 55


1- - مائده،48-49
2- - جمعه،2

يَأَيهُّا النَّبىِ ُّ إِنَّا أَرْسَلْنَكَ شَهِدًا وَ مُبَشِّرًا وَ نَذِيرًا ،وَ دَاعِيًا إِلىَ اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِرَاجًا مُّنِيرًا(1)

» ای پیامبر ما تو را فرستادیم تا برمردم گواه باشی و بشارت دهنده( به نعمت و رحمت خدا) بیم دهنده(ازعذاب و قهر خدا) باشی و با اذن خدا( خلق را) به سوی خدا دعوت کنی، و چراغی فروزان ( برای هدایت آنان) باشی.

3- احیای عدالت

یکی دیگر از هدفهای بعثت ، احیای عدالت در میان مردم است . این بدین معناست که پیامبران با حاکمان ظالم و ستمگر در هر زمان مبارزه کرده، یکی از برنامه های آنان رفع هر گونه ظلم و ستم از جامعه ، احیای عالت و احقاق حق مظلومان و ضعیفان از زورگویان و غارتگران بوده است. روشن است که حکومت اسلامی نیز که عهده دار تحقق اهداف پیامبران و پیروی از آن است ، باید در این جهت گام بردارد.

قرآن کریم می فرماید:

«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَ أَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَ الْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ (2)

»ما رسولان خود را فرستادیم و با آنان کتاب و میزان را نازل کردیم ، تا مردم به عدل و قسط قیام کنند.

امیرالمومنین علی(علیه السلام) در آغاز حکومت خود، دلیل پذیرفتن آن مسئولیت بزرگ را گرفتن حق ستمدیده از ستمگر شمرد، که خداوند آن را بر عهده دانشمندان گذارده است.

«أَمَا وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ 133 لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ 134 وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ 135 وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقَارُّوا 136 عَلَى كِظَّةِ 137 ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ 138 مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا (3) » سوگند به آن خدایی که دانه را شکافت و انسان را خلق كرد، اگر این افراد حاضر نمی شدند و به سبب وجود یاران حجت تمام نمی شد و خدا از دانشمندان پیمان نگرفته بود که بر سیری ظالم و گرسنگی مظلوم ، آرام نگیرند ، افسار شتر خلافت را بر کوهان آن می انداختم و رهایش می کردم.

همچنین ابن عباس نقل کرده که بر آن حضرت وارد شدم ، درحالی كه پارگی کفش خود را می دوخت، امام علی (علیه السلام) به من فرمود : این کفش چه مقدار می ارزد؟ گفتم ارزشی ندارد، فرمود: «وَ اللَّهِ لَهِيَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ إِمْرَتِكُمْ إِلَّا أَنْ أُقِيمَ حَقّاً أَوْ أَدْفَعَ بَاطِلًا (4) » به خدا سوگند این کفش نزد من از امارت و حکومت برشما محبوب تر است مگر آنکه در سایه آن حقی را بپا دارم یا باطلی را براندازم.

ص: 56


1- - احزاب،46
2- - حديد،25
3- - نهح البلاغه فيض الاسلام،ص52
4- - همان،ص111

بنا بر این ، تشکیل حکومت در اسلام هدف اصلی نیست ، بلکه احیای عدالت و رسیدگی به حقوق محرومان و دفاع از مظلوان از هدفهاي اساسی حکومت اسلامی است .

4- استقلال و آزادی

برداشتن بارهای گران و زنجیرهای اسارت که به وسیله حاکمان ستمگر پیشین بر دست و پای ملتها بسته شده و حذف قوانین دست و پا گیر و آداب و رسوم جاهلیت و رهانیدن ملت از قید و بند و سلطه ای که موجب ذلت و خواری آنهاست ، رساندن آنان به اوج عزت و شرف، تامین استقلال و آزادی در سایه حاکمت الهي ، از دیگر هدفهای والای پیامبر اسلام و حکومت اسلامی است . قران کريم در مورد معرفی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و بیان اهداف و برنامه های او، می فرماید:

الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبىِ َّ الْأُمِّىَّ الَّذِى يجَِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِندَهُمْ فىِ التَّوْرَئةِ وَ الْانجِيلِ يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنهَْئهُمْ عَنِ الْمُنكَرِ وَ يحُِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَ يحَُرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَئثَ وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلَالَ الَّتىِ كاَنَتْ عَلَيْهِم...(1)

همان كسانى كه از اين فرستاده و پيامبر درس ناخوانده وخط ننوشته، كسى كه (نام و نشانه هاى نبوّت) او را در نزد خود در تورات و انجيل نوشته مى يابند، پيروى مى كنند (پيامبرى) كه آنها را به هر كار پسنديده فرمان مى دهد و از هر كار زشت بازمى دارد و پاكيزه ها (ى مادى و معنوى) را بر آنها حلال مى كند و ناپاك و پليدها (ى مادى و معنوى) را بر آنها حرام مى كند، و بار سنگين و زنجيرهايى را كه بر گردنشان است (رسوم جاهليت و احكام سخت شرايع گذشته را) از دوش آنها برمى دارد. ...

حضرت علی (علیه السلام) در باره روش و برنامه خود در دوران حکومتش فرمود : «وَ لَقَدْ أَحْسَنْتُ جِوَارَكُمْ وَ أَحَطْتُ بِجُهْدِي مِنْ وَرَائِكُمْ وَ أَعْتَقْتُكُمْ مِنْ رِبَقِ الذُّلِّ وَ حَلَقِ الضَّيْم»

من برای شما پناهگاه نیکویی بودم و با کوشش خود شما را از پشت سرحفظ کردم و شما را از یوغ ذلت و خواری و حلقه های ظلم و ستم ، رهایی دادم.

از آنچه تا کنون بیان شد ، اهداف بلند حکومت اسلامی در ابعاد اساسی فرهنگی، حقوق و اقتصادی و سیاسی روشن گردید، زیرا حکومت اسلامی در بعد فرهنگی در پی نشر و گسترش فرهنگ و معارف اسلام و تبلیغ و ترویچ آن ، و نیز تربیت افراد جامعه اسلامی بر اساس اصول ، ارزشها و اخلاق اسلامی است ، و در بعد حقوقي و اقتصادی به منظور اجرای قسط و تحقق عدالت درجامعه و مبارزه با ظلم و ستم و فقر و محرومیت و احقاق حقوق مظلومان و مستضعفان می کوشد و از نظر سیاسی نیز برای حفظ استقلال و آزادی جامعه اسلامی از بین بردن هر نوع سلطه بیگانگان و زور مداران که موجب ذلت و خواری مسلمانان باشد، تلاش می کند.

ص: 57


1- - اعراف،157

مبحث هشتم-شرایط و ویژگیهای حاکم اسلامی

اشاره

در مباحث گذشته ضرورت تشکیل حکومت اسلامی در عصر غیبت به منظور اجرای احکام اسلام و تحقق اهداف پیامبران الهی ، بیان شد و نیز دلایل این موضوع که در دوران غیبت امام زمان (عج) « فقهای جامع الشرایط» از سوی آن حضرت به مقام ولایت و جانشینی منصوب شده، و مسئولیت رهبری و اداره جامعه اسلامی را به عهده دارند ، مورد بررسی قرار گرفت.

اکنون به بیان شرایط و ویژگیهای حاکم اسلامی و ولی امر مسلمین ، می پردازیم. روشن است که از نظر اسلام هر فردی نمی تواند زمام امور مسلمانان را به دست گیرد و بر آنان حکومت کند، بلکه باید لایق ترین فرد جامعه و دارای شرایط لازم بوده ، شایستگی این مقام و مسئولیت خطیر را داشته باشد. البته بعض از شرایط به گونه ای است که در تمام حکومتها، چه مذهبی و چه غیر مذهبی، در نظر گرفته می شود، از قبیل : عقل، علم، قدرت و امانت. مردم این گونه امور را ، حتی برای یک معمار در مورد ساختن یک ساختمان شرط می دانند و این امر را به کسی واگذار می کنند که از تخصص ، امانت و قدرت لازم برخوردار باشد. پس این نوع شرایط، در مورد زمامداری حکومت که از مهمترین کارهای اجتماع است ، بطور مسلم لازم خواهد بود.

ا ز آنجا که حاکم اسلامی ، عهده دار اجرا و تبیین احکام اسلامی است شرایط ویژه و مخصوص نیز دارد. ما در اینجا به بررسی شرایط عمومی و خصوصي وی می پردازیم.

1- اسلام

حاکم حکومت اسلامی ، قبل از هرچيز بايد مسلمان ومومن باشد، يعني علاوه بر عقيده قلبي و اقرار زباني نسبت به اصول و فروع دين ، تعهد و پايبندي عملي به دستورات اسلامي داشته باشد.

ضرورت اين شرط براي حاكم اسلامي ، امري بسيار روشن است ، زيرا از يكسو، حاكم ، ولايت و سرپرستي نسبت به مردم دارد ،؛ و از سوي ديگر براي حفظ نظام جامعه،پيروي از دستوراتش بر همه لازم است، درحالي كه خدا هرگونه سلطه كفار بر مسلمانان را مردود دانسته، مسلمانان را از اطاعات كفار نهي كرده است ، بنا بر اين ، در بينش اسلامي سرپرستي و حاكميت كافر نسبت به مسلمانان قابل پذيرش نيست ووظيفه ملت مسلمان است كه اگر روزي كافري خواست خود را بر آنها تحميل كند، با او از در ستيز و جنگ وارد شوند، قرآن كريم مي فرمايد:

وَ لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرينَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ سَبيلاً...(1)»

هرگز خداوند هيچ سلطه اي براي كافران بر مومنان قرار نداده است ، وَ لا تُطِعِ الْكافِرينَ وَ الْمُنافِقين....(2)

»از كافران و منافقان اطاعت مكن .

ص: 58


1- - نساء،141
2- - احزاب،48

ناگفته نماند كه با توجه به ديدگاه شيعه در مورد ولايت فقيه» در دوران غيبت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شرط« اسلام» براي حاكم اسلامي معناي دقيق تر و خصوصي تري دارد، يعني فقيه بايد پيرو اسلام ناب محمدي، يعني « شيعه اثني عشري» باشد . از اين رو، در روايت عمربن حنظله خوانديم كه امام معصوم«ع» فرمود:

« قال: ينظران من كان منكم، ممّن قد روى حديثنا و نظر في حلالنا و حرامنا و عرف احكامنا، فليرضيا به حكما، فانّي قد جعلته عليكم حاكما؛ فاذا حكم بحكم و لم يقبله منه، فإنّما بحكم اللَّه استخفّ، و علينا ردّ. و الرادّ علينا كالرادّ على اللَّه. و هو على حدّ الشرك بالله» ضمير «كم » در اين عبارت اشاره به شيعه اماميه است.

2- عقل

شرط عقل براي حاكم ، يكي از بديهيات بوده ، نيازي به استدلال ندارد، زيرا عقلا بر حسب فطرت خود به كسي كه فاقد خرد كافي است، كارهاي معمولي خود را محول نمي كنند، تا چه رسد به ولايت و حكومت كه مربوط به جان ومال و آبروي مردم است.

امير المومنين علي (علیه السلام) فرمود:

« يحتاج الامام الي قلب عقول و لسان قؤول و جنان علي اقامه الحق صئوول»(1)

امام( رهبروحاكم جامعه) به قلبي انديشمند، زباني گويا و دلي كه به اقامه حق استوارباشد نيازمند است.

از سوي ديگر ، رهبري و اداره جامعه، يعني تشخيص مصالح و مفاسد يك ملت، نياز به برخورداري از خردي فزونتر از ديگران دارد و با وجود افراد عاقل تر ، كساني كه در سطوح پائين تر عقل هستند، بطور نسبي سفيه اند و چه بسا قادر به تشخيص مصالح و مفاسد خود هم نباشند، پس چگونه مي توانند زمام امور ملتي را به دست گيرند. حضرت علي (علیه السلام) فرمود:

«وَ لَكِنَّنِي آسَى أَنْ يَلِيَ أَمْرَ هَذِهِ الْأُمَّةِ سُفَهَاؤُهَا وَ فُجَّارُهَا...»(2) من بيم آن دارم كه رهبري اين امت را افراد كم خرد و بدكار به دست گيرند، و امام صادق (علیه السلام) فرمود: لا يكون السفيه امام التقي»(3)

شخص سفيه نمي تواند امام و پيشواي مردمان با تقوا باشد.

بنا بر اين مي توان گفت: آنچه براي حاكم اسلامي شرط است برخورداري از عقل كامل و دارا بودن رشد عقل است ، نه صرف داشتن عقل معمولي.

ص: 59


1- - شرح غررودرر، ج6،ص472،دانشگاه تهران
2- - نهج البلاغه،فيض الاسلام،ص1050،نامه به مالك اشتر
3- - اصول كافي، ج1،ص175،و شرح اصول كافي(ملاصدرا) ج2،ص431

3- حسن تدبير و مديريت

يكي ديگر از شرايط رهبري قدرت تدبير و اداره امر جامعه است ، بدين معني كه حاكم اسلامي بايد برخورداري از قدرت جسمي و فكري و معنوي، توانايي مديريت صحيح جامعه اسلامي را در تمام ابعاد آن دارا بوده و با آشنايي نسبت به اصول سياست ومديريت، عالم بودن به مقتضيات زمان ، عاقبت انديشي و آينده نگري، تشخيص دوست از دشمن و شناخت توطئه ها و نيرنگ هاي دشمنان بتواند حركت امت اسلامي را در مسير خير و صلاح و عزت و استقلال آنان هدايت كند.

امير المومنين علي (علیه السلام) در مقام خود داري از بيعت با ابوبكر و اولويت خود براي احراز مقام خلافت و رهبري مسلمانان فضايلي را بيان كرده، مي فرمايد:

«انا اولي برسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) ... و اعلمكم بعواقب الامور و أذربكم لسانا و أثبتكم جنانا ..(1) » من سزاوار تر به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) هستم و آشنا ترين شما به عواقب امور قاطع ترين شما در گفتار و قوي ترين شما در قلب و دل مي باشم

ويا در جاي ديگر آمده:

«أنا أولى برسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله ...و أعرفكم بالكتاب و السنّة و أذربكم لسانا و أثبتكم جنانا(2)» من سزاوار تر به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) هستم و آشنا ترين شما به كتاب و سنت و قاطع ترين شما در گفتار و قوي ترين شما در قلب و دل مي باشم

امام باقر(علیه السلام) از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) چنين نقل كرده است:

لَا تَصْلُحُ الْإِمَامَةُ إِلَّا لِرَجُلٍ فِيهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ وَرَعٌ يَحْجُزُهُ عَنْ مَعَاصِي اللَّهِ وَ حِلْمٌ يَمْلِكُ بِهِ غَضَبَهُ وَ حُسْنُ الْوِلَايَةِ عَلَى مَنْ يَلِي حَتَّى يَكُونَ لَهُمْ كَالْوَالِدِ الرَّحِيمِ. (3) » هيچ كس صلاحيت امامت و رهبري مسلمانان را ندارد مگر آنكه داراي اين سه خصلت باشد: تقوايي كه او را از معصيت الهي باز دارد، حلمي كه در پرتو آن غضب خود را كنترل كند، ولايتي نيكو نسبت به رعيت داشته آنگونه كه براي آنان همچون پدري مهربان باشد.

امام صادق(علیه السلام) به مفضل بن عمر فرمود: اي مفضل!

« َ الْعَالِمُ بِزَمَانِهِ لَا تَهْجُمُ عَلَيْهِ اللَّوَابِسُ (4) » كسي كه به زمان خويش آگاه باشد شبهات بروي هجوم نمي آورد.

ص: 60


1- - احتجاج ، طبرسي،ج1،ص95
2- - منهاج البراعه في شرح نهج البلاغه،ج3،ص8
3- - اصول كافي،ج1،ص336وص407
4- - همان،ص26

بنا بر اين ، حاكم اسلامي براي احراز اين شرط، بايد به مسائل سياسي ، اجتماعي زمان خود آگاه باشد تا بتواند با شناخت كامل نسبت به دوستان و دشمنان ، برنامه ريزي و موضع گيري كند و با پيش بيني ، آينده نگري و قاطعيت ، جامعه اسلامي را از دام نيرنگ ها و گرداب حوادث نجات بخشد.

4- علم (فقاهت در دين)

يكي از شرايط حاكم اسلامي ، برخورداري از بينش وسيع و علم كافي نسبت به مكتب اسلام است . اين بدين معناست كه رهبر اسلامي بايد در زمينه احكام و مقررات الهي به درجه اجتهاد رسيده، شناخت او نسبت به اسلام بر اساس استنباط از احكام الهي باشد

از ديگري تقليد نكند، زيرا فرض بر اين است كه او مي خواهد سرپرست مسلمانان و اجرا كننده احكام و قوانين اسلامي باشد و ديگران از او پيروي كنند. حال اگر رهبر حكومت اسلامي از اين نظر، پيرو و مقلد ديگران باشد، اقتدار و نفوذ حكومت اسلامي شكسته خواهد شد. بنا بر اين كسي كه آگاه به اسلام و مقررات آن نباشد يا آگاهي او به صورت تقليدي باشد ، صحيح نيست.

در اين مورد، علاوه بر آيات و روايات ، عقل سليم نيز حكم مي كند كه عالم، بر جاهل مقدم است ، بخصوص در يك نظام مكتبي عقيدتي كه ملتي اراده مي كندحكومتي مطابق با عقيده و مكتب خود داشته باشد. از نظر عقل ، شخصي كه مي خواهد زمامداري آن حكومت را به عهده گيرد ، بايد از بينش وسيع علم كافي نسبت به احكام ومقررات و اصول آن مكتب برخوردار باشد. اينك به برخي از آيات و رواياتي كه بيانگر ضرورت اين شرط مهم است ، اشاره مي كنيم . قرآن كريم مي فرمايد:

«قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ »(1)

» بگو آيا آنان كه آگاهي دارند با آنان كه نا آگاهند برابرند؟ بدون شك تنها افراد خردمند، متذكر متوجه مي شوند.

حضرت علي(علیه السلام) فرمود:

« أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَحَقَ النَّاسِ بِهَذَا الْأَمْرِ أَقْوَاهُمْ عَلَيْهِ وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ فِيه (2) » اي مردم سزاوار ترين مردم به امر خلافت توانا ترين آنان به آن و داناترين آنها نسبت به دستورات خداوند در امور مربوط به خلافت است.

رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:

«مَا وَلَّتْ أُمَّةٌ قَطُّ أَمْرَهَا رَجُلًا وَ فِيهِمْ أَعْلَمُ مِنْهُ إِلَّا لَمْ يَزَلْ أَمْرُهُمْ يَذْهَبُ سَفَالًا حَتَّى يَرْجِعُوا إِلَى مَا تَرَكُوا(3)» هرگز امتي كار خود را به مردي كه دانا تر از او در بين آنها وجود دارد وا گذار نكرده ، مگر آنكه پيوسته كار آنان رو به پستي و عقب ماندگي رفته است تا آنگاه كه باز گردند به آنچه (ترجيح داناتر) كه ترك كرده بودند.

ص: 61


1- - زمر،9
2- - نهج البلاغه صبحي صالح،ص248
3- - كتاب سليم ابن القيس الهلالي،ج2،ص651

حضرت علي (علیه السلام) در حديثي صفات امام را به تفصيل بيان كرده، چنين فرمود:

« اما آنچه مربوط به صفات ذاتي امام است، اينكه امام واجب است زاهد ترين، دانا ترين ، شجاعترين ، و با كرامت ترين مردم بوده و داراي فضايل ديگري كه نظير آنهاست باشد... اگر امام به تمام واجبات الهي عالم نباشد واجبات را تحريف مي كند ، پس حرام را حلال مي كند و بطور قهري هم خود و هم ديگرن را گمراه مي سازد... شرط دوم اينكه امام بايد دانا ترين مردم به حلال خدا و حرام او و اقسام مختلف احكام الهي و اوامر و نواهي او و هرآنچه كه مردم به آن نيازمندند بوده و خود از ديگران بي نياز باشد(1)

از روايت ياد شده استفاده مي شودكه علم و فقاهت در دين ، بلكه اعلميت در احكام خدا يكي از شرايط ضروري امامت مي باشد، و با تعميم ملاك، ضرورت اين شرط را براي رهبري و نيابت از امام در عصر غيبت نيز مي توان استفاده نمود.

5- عدالت

اشاره

دربحثهاي مربوط به نبوت و امامت اين نكته به اثبات رسيده كه پيامبر و امام ، بايد از مقام «عصمت» برخوردار باشند. از آنجا كه در زمان غيبت امام دسترسي به « معصوم» ممكن نيست ، حكومت اسلامي بايد به شخصي واگذار شود كه در درجه پائين تر از مقام عصمت كبراي معصومين (علیه السلام)، از با لاترين مرتبه صيانت نفس ، مخالفت هوا و پيروي از امر مولا برخوردار باشد اين همان شرط عدالت براي حاكم اسلامي است كه در تعريف آن چنين گفته اند:

عدالت ، ملكه و حالت نفساني است كه موجب تقوا و صيانت نفس مي شود، بطوري كه شخص عادل را از ارتكاب گناهان كبيره و اصرار بر گناهان صغيره، باز مي دارد و نيز مانع ارتكاب اعمالي مي شود كه از نظر عرفي بر بي مبالاتي و بي تفاتي فرد، دلالت دارد(2)

شرط بودن عدالت براي رهبري و حاكم اسلامي، يكي از مسائل بديهي در نظر فقهاي شيعه و بسياري از دانشمندان اهل سنت است كه علاه بر آيات و روايات، عقل سليم نيز بر ضرورت آن تاكيد دارد، زيرا سپردن زمام

امور مسلمانان به دست شخصي كه توانايي خويشتن داري در برابر گناه و ستم ندارد و ممكن است دست به هر كار زشت ناپسندي بزند، از نظر عقل نيز مردود و محكوم است . قرآن كريم مي فرمايد:

1- « وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمين(3) » وآن گاه كه ابراهيم را پروردگارش با كلماتي آزمايش كرد ، پس ابراهيم آنها را به پايان

ص: 62


1- - بحارالانوار،ج93،ص44
2- - اقتباس از عروه الوثقي با حاشيه امام خميني(رحمة الله) ص299 و شرح لمعه،ص150
3- - بقره،124

رساند . پرردگارش گفت: من تو را براي مردم امام قرار دادم ( ابراهيم ) گفت و از فرزندانم نيز؟ (پروردگارش ) گفت : عهد من به ستمكاران نخواهد رسيد.

اين آيه دلالت مي كند كه امامت و رهبري ، عهدي الهي است كه به ستمگر نمي رسد

2- « وَ لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِياءَ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ (1) » وهرگز به ستمگران تكيه نكنيد كه آتش شما را فرا خواهد گرفت.

علي بن ابراهيم در تفسير اين آيه نقل كرده كه امام (علیه السلام) فرمود: تكيه بر ظالمين ، دوستي، نصيحت و رهبري ظالمين را پذيرفتن است .»

امام باقر(علیه السلام) فرمود: خداوند تبارك و تعالي فرموده است:

«عن أبي جعفر عليه السلام قال: قال اللَّه تعالى: لاعذّبنّ كلّ رعيّة دانت بولاية إمام جائر ليس من اللَّه و إن كانت الرعيّة في أعمالها برّة تقيّة،(2)» هر رعيتي را كه در اسلام به ولايت امام ستمگري كه از جانب خدا نيست ، نزديك شود به تحقيق عذاب خواهم كرد اگر چه آن رعيت در اعمال خود نيكو كار و پرهيز كار باشد.

امام حسين (علیه السلام) در نامه اي كه هنگام اعزام مسلم بن عقيل به كوفه نوشت، صفات حاكم مسلمانان را اين گونه بيان فرمود:

«قَالَ الْحُسَيْنُ ع: فَلَعَمْرِي مَا الامَامُ إِلا الْحَاكِمُ بِالْكِتَابِ الْقَائِمُ بِالْقِسْطِ الدَّائِنُ بِدِينِ الْحَقِّ الْحَابِسُ نَفْسَهُ عَلَي ذَاتِ الِلَّه (3) » به جان خودم سوگند! پيشواي جامعه جز آن كس كه بر اساس كتاب خدا حكم كند و به قسط قيام نمايد و متدين به دين خدا باشد و نفسش را وقف ذات حق كند نيست.

بنا بر اين ، شرط عدالت در بالا ترين درجه آن ، يكي از شرايط عمده و اساسي حاكم اسلامي بوده و هرگونه پيروي از احكام ستمگر ، حرام مي باشد، از روايات استفاده مي مشود كه رهبر وولي امر مسلمانان بايد از بعضي

صفات رذيله ، همچون بخل، حرص، طمع، سازشكاري و هر صفت ناپسند ديگري كه با عدالت كامل منافات دارد، پاك و منزه باشد. حضرت علي(علیه السلام) فرمود:

« قَالَ أَمِيرُ الْمُؤمِنِينَ (علیه السلام): وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّهُ لا يَنْبَغِي أَنْ يَكُونَ الْوَالِي عَلَي الْفُرُوجِ وَ الدِّمَاءِ وَ الْمَغَانِمِ وَ الاحْكَامِ وَ إِمَامَةِ الْمُسْلِمِينَ الْبَخِيلُ فَتَكُونَ فِي أَمْوَالِهِمْ نَهْمَتُهُ وَ لا الْجَاهِلُ فَيُضِلَّهُمْ بِجَهْلِهِ وَ لا الْجَافِي فَيَقْطَعَهُمْ بِجَفَائِهِ وَ لا الْحَائِفُ

ص: 63


1- - هود113
2- - الجواهر السنيه في احاديث القدسيه،ص561،باب 12،احاديث در شان اميرالمومنين
3- - ارشاد مفيد،ج2،ص39

لِلدُّوَلِ فَيَتَّخِذَ قَوْماً دُونَ قَوْمٍ وَ لا الْمُرْتَشِي فِي الْحُكْمِ فَيَذْهَبَ بِالْحُقُوقِ وَ يَقِفَ بِهَا دُونَ الْمَقَاطِعِ وَ لا الْمُعَطِّلُ لِلسُّنَّةِ فَيُهْلِكَ الامَّةِ(1).

و شما به خوبي مي دانيد كه جايز نيست براي كسي كه حاكم بر ناموس و جان مال مردم بوده و اموال عمومي و احكام و رهبري آنان را در دست دارد،« بخيل» باشد كه در آن صورت به مال آنان آزمند مي گردد، و نه « ناآگاه وجاهل» كه با ناداني خود آنان را به گمراهي مي كشاند، ونه « جفاكار» كه با جفاي خويش ، رابطه خود را با آنان مي گسلد، و نه « حيف و ميل كننده اموال» كه در آن صورت دسته اي را به خود نزديك كرده دسته ديگري را طرد مي كند ونه «رشوه خوار در قضاوت» كه حقوق را پايمال كرده و حق را در غير جايگاه آن نگه مي دارد، و نه «تعطيل كننده سنت» كه امت را به سوي هلاكت سوق مي دهد.

خبرگان منتخب مردم و تعيين رهبر

در سازوکاری که امام خمینی (رحمة الله) بنیان نهادند ، اینگونه است که : در بين فقهايي كه واجد شرايط هستند، در عمل فقط آن فقيهي عهده دار امر ولايت و رهبري مي شود كه خبرگان منتخب مردم او را به رهبري انتخاب كنند. نقشي كه آراي خبرگان در اين زمينه دارد، تحقق خارجي يافتن رهبري و به فعليت و عينيت رسيدن ولايت براي فقيه جامع شرايط است . كه اين نظريه به نظريه كشف معروف است و برخی بزرگان از علما(2)

در مساله حكومت اسلامي و ولايت فقيه ثابت مي كنند كه كار خبرگان فقط كشف صفاتي است كه از طرف امام معصوم (علیه السلام) براي جانشينان عام اوبيان گرديده و دربين آنها كسي بايد عهده دار امر ولايت باشد كه همه صفات ذكرشده دركلام امام عليه السلام(3)

را داشته باشد.

ص: 64


1- - نهج البلاغه، خطبه 131
2- - آیت الله محمد تقی مصباح یزدی ،کتاب نگاهی گذرا به نظریه ولایت فقیه، صفحه72 و...
3- - عالم به اصول ومباني اسلام،عادل و با تقوا ، آگاه به زمان ، شجاع، مدير و مدبر،مخالف هواي نفس،خويشتن دار،مطيع امر امام زمان و..

مبحث نهم- وظايف حاكم اسلامي

اشاره

قبل از اين گفتيم كه اهداف و برنامه هاي حكومت اسلامي ، همان اهداف بعثت و رسالت پيامبران الهي است و حاكم اسلامي به عنوان خليفه و جانشين پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه اطهار (علیه السلام) ، وظايف و مسئوليتهاي آنان را بر عهده دارد و موظف به اجراي آنهاست . اينك با توجه به اينكه وظايف مزبور در آيات و روايات متعددي ذكر شده و همه در يك آيه يا يك روايت به صورت جمعي بيان نشده است ، ابتدا به ذكر وظايف مي پردازيم، سپس آيات و روايات مربوطه را بيان مي كنيم.

الف- وظايف

اشاره

1. نشر فرهنگ و معارف اسلامي: همان گونه كه پيامر(صلی الله علیه و آله و سلم) و امام معصوم (علیه السلام) مسؤليت تبليغ و بيان احكام و معارف ديني را بر عهده دارد، حاكم اسلامي نيز موظف است زمينه ها و امكانات نشر و گسترش معارف قرآن و سنت پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و آشنايي مردم با حلال و حرام الهي و قوانين و مقررات اسلامي را فراهم سازد و با استفاده از وسائل ارتباط جمعي از قبيل راديو، تلويزيون، مطبوعات ونيز اعزام مبلغان و استادان آشنا به معارف دين تشكيل كلاسها جلسات جامعه اسلامي را با قرآن و دستورات انسان ساز آن آشنا كند.

2. تربيت و تاديب مردم به آداب الهي و اخلاق نيكو: پاك كردن آنان از اخلاق زشت و صفات رذيله ، در اين زمينه ، اخلاق ، گفتار و كردار حاكم ونيز تبيين مسائل خلاقي و آداب نفساني و بيان تذكرات لازم توسط او، نقشي اساسي در سازندگي جامعه دارد.

3. بر پا داشتن واجبات ديني و شعاير مذهبي از قبيل: نماز جمعه و جماعات، روزه،حج، جهاد، زكات، امر به معروف و نهي از منكر...

4. احياء سنتها و ارزشهاي ديني و اسلامي: از بين بردن بدعتها، حفظ شريعت از تغيير و تبديل و تاويل و تحريف، مقابله با افكار انحرافي وهجوم فرهنگي دشمنان اسلام به ارزشها

وباورهاي ديني مردم از راه امر به معرف و نهي از منكر و اجراي حدود الهي در مورد مفاسد اجتماعي.

5. حفاظت از مرزها دفاع از مال، جان، ناموس، سرزمين اسلامي : جهاد عليه دشمنان اسلام از طريق تهيه و تدارك نيرو و تجهيزات لازم دفاعي ، حفظ و تقويت روحيه و آمادگي نيروهاي مسلح و بالا بردن توان رزمي آنان.

6. ايجاد امنيت در شهرها ، روستاها، جاده ها: مقابله با اشرار و مفسدان و كساني كه برهم زننده نظم و امنيت جامعه هستند. امت اسلامي در سايه اين امنيت به كار و تلاش و رشد معنوي و اقتصادي مي پردازد.

1. ايجاد عمران و آبادي در كشور: از راه انجام كارهاي عمومي و عام المنفعه و فراهم كردن زمينه هاي كار و توليد بيشتر، بر قراري روابط سالم داد و ستد در بازار و رفع موانع و مشكلات رشد اقتصادي و رفع نيازمندي هاي مادي به منظور گسترش رفاه در جامعه اسلامي.

ص: 65

2. تحقق عدالت اجتماعي: جلوگيري از ستم قدرتمندان و رفع ستم از محرومان و احقاق حق ضعيفان از زورمندان و غارتگران به وسيله تشكيل دستگاه قضايي سالم و قدرتمند با قضاوت و دادرساني عادل و قاطع. در اين زمينه بازگرداندن اموال عمومي به غارت رفته ، مصادره اموال نامشروع و اجراي عدالت در اموال و نيز اجراي حدود و مجازات هاي اسلامي ، بايد مورد توجه قرار گيرد.

3. ايجاد زمينه هاي كسب وگسترش دانشها و فنون روزكه مورد نياز جامعه اسلامي مي باشد. و تشويق افراد مستعد براي فراگيري آنها.

4. جمع آوري صدقات، ماليات، انفال و اموال عمومي وصرف و تقسيم عادلانه آنها در مصارف عمومي و موارد لازم

5. برقراري روابط حسنه با ملتها و كشورهاي مختلف جهان: انعقاد پيمانها و معاهدات بين المللي با حفظ عزت و استقلال جامعه اسلامي و پرهيز از پيوند و رابطه دوستي با دولتها و قدرتهائي كه با اسلام و مسلمين در گفتار و عمل خود اظهار دشمني نموده و از انجام هر توطئه دريغ ندارند.

آيات و روايات
الف-آيات

آنچه ذكرشد اشاره مختصري به وظائف عمده و اساسي حاكم اسلامي بود.

اينك برخي از آيات و رواياتي كه وظايف مزبور را ياد آور شده اند:

1- الَّذينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ (1)

آنان ( كه خدا را ياري مي كنند) كساني هستند كه اگر در روي زمين به آنان تمكن بخشيده و اقتدار دهيم ، نماز به پا داشته ، زكات مي پردازند ، امر به معرف و نهي از منكر مي كنند و عاقبت كارها به دست خداست

آيه فوق در مقام ستايش بندگان مومن خدا مي فرمايد: اگر به آنان قدرتي دهيم حكومتي تشكيل دهند به سه امر مهم : اقامه نماز، پرداخت زكات و امر به معرف و نهي از منكر مي پردازند . روشن است كه تحقق اين امور در حكومت اسلامي ، در درجه اول از حاكم اسلامي مورد انتظار بوده و از وظايف او به شمار مي رود.

1- وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُمْ وَ آخَرينَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ يَعْلَمُهُمْ...(2)

ص: 66


1- - حج،41
2- - انفال،60

و در برابر آنها آنچه توانستيد از نيرو (ى انسانى، سلاح هاى روز و هزينه نبرد) و اسبان بسته و آماده شده (وسايط نقليه مناسب) آماده سازيد كه بدين وسيله دشمن خدا و دشمن خود و دشمنان ديگرى را غير آنها كه شما آنها را نمى شناسيد وخداوند آنها را مى شناسد، بترسانيد. و هر چيزى كه در راه خدا انفاق كنيد (در روز جزا) به طور كامل به شما داده خواهد شد و...

در اين آيه ، جامعه اسلامي مكلف شده تا انواع نيروهاي نظامي، سياسي، اقتصادي، فرهنگي و... را براي دفاع در برابر دشمن آماده سازد. و با توجه به هدف اين آمادگي كه ايجاد ترس در دل دشمنان و سلب جرئت و جسارت آنها براي هجوم به سرزمينهاي اسلامي مي باشد، بايد كميت و كيفيت تجهيز اين نيرها به گونه اي باشد كه اين هدف را تامين كند نه تنها دشمنان شناخته شده بلكه دشمنان ناشناخته نيز از توانمندي مسلمانان به هراس افتند.

2- يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ لا يَأْلُونَكُمْ خَبالاً وَدُّوا ما عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآياتِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ (1) ، اى كسانى كه ايمان آورده ايد، از غير خود براى خويش دوست ومحرم راز نگيريد، آنها از هيچ فسادى درباره شما كوتاهى نمى كنند، مشقت و رنج شما را دوست دارند، دشمنى از دهن هايشان (سخنانشان) پديدار است، و آنچه سينه هايشان پنهان مى دارد بزرگتر است. ما براى شما نشانه ها (ى حال آنها) را روشن كرديم اگر مى انديشيد.

در اين آيه ، اصول سياست خارجي و روابط بين الملل در حكومت اسلامي بيان شده است ، و روشنگر وظيفه حاكم اسلامي در اين زمينه است ، كه با هر كشوري رابطه دوستي برقرار نسازد.

ب- روايات

پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هنگامي كه معاذبن جبل را در سال دهم هجرت ، به يمن فرستاد به او چنين فرمود:

معاذ! كتاب خدا را به مردم آن سامان بياموز. آنها را با اخلاق شايسته، نيكو تربيت كن. هر كس را از نيك و بد در محل مناسبش جاى ده (خوب و بد در نظرت يكسان نباشد). فرمان خدا را در ميان آنها

اجرا كن. در كار خدا و مال خدا از هيچ كس بيم مدار، كه نه ولايت از آن تو است و نه مال (تا به ميل خود در آن تصرف كنى) امانتهاى آنها را كم يا زياد به ايشان رد كن. شيوه مدارا و گذشت را از دست مده، بدون اينكه حقى را فروگذارى، آنكه مى گويد از حق خدا گذشتم نادان است. در هر كارى كه

ص: 67


1- - آل عمران،118

بيم انتقاد دارى قبلا حكمت و مصلحت كار را براى مردم بيان كن تا ندانسته عيبجوئى نكنند. آداب و سنن جاهليت را بجز آنچه كه اسلام امضا كرده، محو و نابود كن (1).

كوچك و بزرگ مسائل اسلام را آشكار كن، بيشتر همّ خود را صرف نماز كن كه پس از اقرار به اصول دين، سرآمد اركان اسلام است. مردم را متذكر خدا و آخرت كن، از وعظ و نصيحت پيروى كن تا براى كارهاى خدا پسند تقويت شوند. براى نشر تعاليم اسلام معلمينى به هر سوى بفرست، خداوندى را كه بازگشت تو بسوى اوست پرستش كن و در كار خدا از ملامت هيچ كس بيم ندار.(2)

امير المومنين ، علي (علیه السلام) در عهد نامه معروف خود به مالك اشتر چنين مي نويسند:

1- ... هَذَا مَا أَمَرَ بِهِ عَبْدُ اللَّهِ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ مَالِكَ بْنَ الْحَارِثِ الْأَشْتَرَ فِي عَهْدِهِ إِلَيْهِ حِينَ وَلَّاهُ مِصْرَ جِبَايَةَ خَرَاجِهَا وَ جِهَادَ عَدُوِّهَا وَ اسْتِصْلَاحَ أَهْلِهَا وَ عِمَارَةَ بِلَادِهَا

...اين فرمان بنده خدا على امير مؤمنان، به مالك اشتر پسر حارث است، در عهدى كه با او دارد، هنگامى كه او را به فرماندارى مصر بر مى گزيند تا خراج آن ديار را جمع آورد، و با دشمنانش نبرد كند، كار مردم را اصلاح، و شهرهاى مصر را آباد سازد.

2- حضرت علي (علیه السلام) در بيان دلايل پذيرش حكومت فرمود:

وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقَارُّوا إ 136 عَلَى كِظَّةِ إ 137 ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ إ 138 مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا

و اگر نبود عهدى كه خداى عزّ و جلّ از علماء گرفته تا راضى نشوند بر سيرى ظالم از ظلم و گرسنه ماندن مظلوم از ستم او هر آينه ريسمان و مهار شتر خلافت را بر كوهان آن مى انداختم

ص: 68


1- - ( 1) اين دستور يكى از شاهكارهاى مهم اسلام است كه به يك مسائل روانى دقيق توجه كرده و صريحا اعلام داشته در منطقه نفوذ اسلام سنتهاى جاهليت حق حيات ندارند، چه اولا پايه و اساس اين سنن همان زيربناهاى جاهلى يعنى اوهام، خرافات، انديشه هاى غلط، تعصبها و اخلاق نكوهيده است و اسلام جز مبارزه با اين گونه مسائل رسالتى ندارد و چگونه مى تواند نور و ظلمت، پاكى و ناپاكى و حق و باطل هردورا باهم بپذیرد وتحمل كند. و ثانيا اگر اين آداب و رسوم بخواهد در ميان مردمى كه سالها با آن خو گرفته اند و دلبستگى هاى قهرى فراوانى به آن دارند زنده بماند، ممكن است پس از گذشت زمانى كوتاهی اندك اندك عوام جاهل با تحریک خواص مغرض ميراثهاى متعفن پدران را مطالبه كنند و دوباره جاهليت سابق سر از خاك بيرون كشد كه ريشه هايش هنوز نخشكيده و ارتباط مردم با آن قطع نشده و اگر نسل موجود هم امكاناتش اجازه بازگشت ندهد، نسلهاى بعد ممكن است دوباره آن را آبيارى كنند و نهال نوپاى اسلام را به بهانه احياى سنتهاى ديرين از مزرع اجتماع بركنند و يا اگر هم صورت ظاهرى ازاسلام را حفظ كنند، اين انگلهاي خرافه پرست مانع رشد و تكامل صحيح آن گردند، بلكه چهره روشن و زيبايش را چنان بپوشانند كه ديگر تشخيص قيافه اصلى غير ممكن گردد و اسم بى مسمائى بيش نماند. بسكه بر او بسته شده برگ و ساز- گر تو ببينى، نشناسيش باز. درحالی که خداوند به پیامبرش فرمود به مردم بگو: و هذا صراط ربك مستقيما قد فصلنا الايات لقوم يذكرون.
2- - تحف العقول ،ابن شعبه حراني، ص49،ترجمه جنتي،تهران،نشر امير كبير،ق4

1- حضرت علي _(علیه السلام) فرمود:

اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ يَكُنِ الَّذِي كَانَ مِنَّا مُنَافَسَةً فِي سُلْطَانٍ وَ لَا الْتِمَاسَ شَيْ ءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ وَ لَكِنْ لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِينِكَ وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِي بِلَادِكَ فَيَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِكَ وَ تُقَامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِك (1)

بار الها! تو خود مى دانى آنچه از ما برآمده از سر رقابت در سلطنت و ميل به افزودن كالاى دنيا نبوده است بلكه از آن روست كه پرچم دين تو را افراشته بينيم و اصلاح را در كشورت آشكار كنيم و بندگان ستمديده ات را امانى دهيم تا به فرايض و سنّتها و احكامت عمل شود.(2)

2- حضرت علي (علیه السلام) :

أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ لِي عَلَيْكُمْ حَقّاً وَ لَكُمْ عَلَيَّ حَقٌّ فَأَمَّا حَقُّكُمْ عَلَيَّ فَالنَّصِيحَةُ لَكُمْ وَ تَوْفِيرُ فَيْئِكُمْ عَلَيْكُمْ وَ تَعْلِيمُكُمْ كَيْلَا تَجْهَلُوا وَ تَأْدِيبُكُمْ كَيْمَا تَعْلَمُوا

اي مردم مرا بر شما حقى است و شما را نيز بر من حقى است. حقى كه من بر شما دارم يكى اين است كه به بيعتى كه با من كرده ايد وفا كنيد و در حضور و غيبت، نيكخواه من باشيد و چون شما را فرا مى خوانم پاسخم گوييد و چون فرمانتان مى دهم فرمان بريد. و اما حقى كه شما برمن داريد اين است كه تا زمانى كه همراه شمايم نيكخواه شما باشم و وظيفه شما را از بيت المال نيك ادا كنم و تعليمتان دهم تا نادان نمانيد و تأديبتان كنم تا تجربت اندوزيد.

3- حضرت علي (علیه السلام) فرمود:

لَيْسَ عَلَى الْإِمَامِ إِلَّا مَا حُمِّلَ مِنْ أَمْرِ رَبِّهِ الْإِبْلَاغُ فِي الْمَوْعِظَةِ وَ الِاجْتِهَادُ فِي النَّصِيحَةِ وَ الْإِحْيَاءُ لِلسُّنَّةِ وَ إِقَامَةُ الْحُدُودِ عَلَى مُسْتَحِقِّيهَا وَ إِصْدَارُ السُّهْمَانِ 1397 عَلَى أَهْلِهَا

بتحقيق نيست بر امام مگر قيام بآنچه پروردگارش باو امر كرده (و آن پنج چيز است:) ابلاغ موعظه (و فرمايش پيغمبر اكرم) و كوشش نمودن در پند و اندرز دادن، و احياى سنّت (رفتار بر طبق احكام رسول خدا) و اجراى حدود بر آن كس كه سزاوار است، و (از بيت المال) سهم و نصيبها را به اهلش رسانيدن،

از مجموعه آيات و روايات ياد شده و ديگر مواردي كه در اين زمينه موجود است وظايف و مسئوليتهاي حاكم اسلامي روشن مي شود.

ص: 69


1- - نهج البلاغه، صبحي صالح،ص189
2- - ترجمه نهج البلاغه فيض الاسلام،ج2،ص408

مبحث دهم-اختيارات حاكم اسلامي

اشاره

از آنچه در مبحث گذشته ، در مورد وظايف حاكم اسلامي » ذكر شد، مي توان اختيارات حاكم اسلامي را نتيجه گرفت ، يعني وقتي براي كسي وظيفه اي تعيين مي كنند، بطور طبيعي مي بايست، حد اقل ، شرايط انجام آن را برايش فراهم كنند و قدرت قانوني براي اجراي وظايف ، و اختيارات متناسب با آنرا به او بدهند، هرچند اختيارات حاكم اسلامي مطلق بوده و به حدود و وظايف ا و محدودنمي شود. براي مثال، وقتي حاكم اسلامي موظف مي شود امنيت داخلي كشور را تامين كند ، بايد آنچه كه لازمه حفظ امنيت است ، در اختيار داشته باشد و همين طور در مورد دفاع از مرزهاي كشور، و گرنه سپردن مسئوليت بدون دادن اختيارات لازم كار لغو و بي نتيجه است .

اعطاي اختيارات متناسب با وظايف حاكم اسلامي، يك حكم عقل است . آنچه مورد بحث و اختلاف نظر مي باشد اين است كه آيا در زمان غيبت امام زمان (عج) فقهاي جامع الشرايط به عنوان جانشينان امام معصوم (علیه السلام) داراي وظايف و مسئوليتهاي معين و مشخصي هستند و در نتيچه اجازه دخالت و تصرف آنان نيز محدود به همان امور است يا آنكه « ولايت فقيه » در تمامي مواردي كه براي ائمه معصومين (علیه السلام) ثابت شده ، نافذ بوده و فقيه داراي « ولايت مطلقه» مي باشد؟

اكنون به بررسي اين دو نظريه مي پردازيم

ولايت محدود

برخي معتقدند ولايت فقيه مانند ولايت معصوم، عام و همه جانبه نيست ، بلكه فقيه فقط در انجام آن دسته از كارهاي اجتماعي كه مومنان عادل قادر به انجام آن هستند، داراي ولايت بوده و در مرحله اول، وظيفه فقيه است . اين امور، همان « امور حسبيه» است كه در صورت نبود مومن عادل، مسلمان فاسق نيز مي تواند به انجام آن مبادرت ورزد(1)

امور حسبيه به امري اطلاق مي شود كه بايد انجام گيرد و شارع مقدس راضي به ترك آنها نيست ، ولي براي انجام آن شخص خاصي مشخص نشده ، مثل حفظ مال يتيم ، مال مجهول المالك، رسيدگي به مال غايب و قاصر، تجهيز و تدفين ميّتي كه ولي و وصي نداردو...

عده اي ديگر پا را از اين حد فراتر نهاده و گفته اند:چون «مقام قضاوت» براي فقيه جامع الشرايط ، در زمان غيبت كبري تثبيت شده ، لوازم قضاوت نيز ثابت است ، يعني اجراي حكم نيز بر عهده فقيه است .

عده اي ديگر معتقدند در زمان غيبت ، حدود الهي نيز توسط فقيه جامع الشرايط بايد اجرا شود، زيرا اگر فقيه تنها به موعظه و نصيحت بسنده كند، در زمان غيبت تمامي حدود الهي، كه به عنوان مجازات مرتكبين اعمال خلاف

ص: 70


1- - مكاسب شيخ انصاري، ص 154

و حرام نظير شرابخواري، زنا، لواط، قتل ، دزدي، و غيره تعيين شده ، تعطيل خواهد شد و با وجود احتمال طولاني بودن غيبت حضرت ولي عصر(عج) هيچ كس نمي تواند تعطيل شدن حدود الهي ، يا تبليغ و عمل به قوانين غير اسلامي را تجويز كند، چرا كه هيچ گونه دليل و حجتي براي اجراي قوانين غير الهي به منظور جلوگيري از گناه ، فساد و تجاوز به حقوق افراد وجود ندارد(1)

مرحوم صاحب جواهر در كتاب گرانقدر خويش بعد از تثبيت اينكه در زمان غيبت ، حدود الهي را بايد اجرا كرد، نظريه تعطيل حدود را به بعضي از كساني نسبت مي دهد كه نه طعم فقه را چشيده و نه لحن امام معصوم (علیه السلام) را فهميده اند ، كساني كه رازي از رموز ديانت را در نيافته ، و از آنچه كه مراد ائمه (علیهم السلام) است ، بي تامل گذر كرده اند.(2)

به هر حال ، بنا بر نظريه اجازه دخالت فقيه در « امور حسبيه» فقيه در حد ديگر مومنان بوده و با وجود برخي از امتيازات ، تنها حق دخالت در يك سلسله امور محدود و خاصي دارد و بنا بر نظر كساني كه قضاوت و لوازم آن را براي فقيه ثابت دانسته

اجراي حدود و احكام را نيز به عهده او گذارده اند، هرچنددايره اختيارات و ولايت فقيه گسترده تر است، اما بازهم معتقد به « ولايت محدود» هستند.

ولايت مطلقه:

نظريه ديگر عقيده به «ولايت مطلقه فقية» در زمان غيبت امام زمان (عج) است ، يعني ولايت فقيه در جميع مواردي كه براي ائمه معصومين (علیه السلام) ثابت شده ، نافذ مي باشد. و تمام شوون حكومتي كه ائمه اطهار(علیه السلام) مي توانستند تصدي آن را به عهده بگيرند، فقها نيز مي توانند متصدي آن باشند ، مگر مواردي كه با دليل خاص استثنا شده است .

طرفداران اين نظريه، منصوب بودن فقها را براي رهبري جامعه اسلامي بطور مطلق ، از دلايل ولايت فقيه استفاده كرده به « ولايت مطلقه » معتقد شده اند. امام خميني (رحمة الله) مي فرمايد:

«اين توهم كه اختيارات حكومتي رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بيش از حضرت امير (علیه السلام) بوده يا اختيارات حكومتي حضرت امير(علیه السلام) بيش از فقيه است ، باطل و غلط است .... ولايتي كه براي پيغمبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه (علیهم السلام) مي باشد، براي فقيه هم ثابت است ، د ر اين مطلب هيچ شكي نيست (3)

توجه به اين نكته لازم است كه منظور از اين سخن هرگز مقايسه فقيه با پيامبر در زمينه مقامات معنوي نيست ، امام خميني دراين زمينه مي فرمايد:

ص: 71


1- - اين قول را كه فقيه ، در اجراي حدود تعزيرات ، ولايت دارد، شيخ مفيد شيخ طوسي گفته ند و در بين علماء ديگر به عنوان نظر معروف مشهور شده است . كتاب مقنعه شيخ مفيد، 129، چاپ سنگي . النهايه، شيخ طوسي، ص 284 چاپ سنگي
2- - جواهر كلام ، ج21، ص 397
3- - ولايت فقيه، امام خميني قدس سره، ص 64 و 172

وقتي مي گوييم ولايتي را كه رسول اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) ائمه(علیه السلام) داشتند بعد از غيبت ، فقيه عادل دارد، براي هيچ كس اين توهم نبايد پيدا شود كه مقام فقها همان مقام ائمه (علیهم السلام) و رسول اكرم( ) است . زيرا اين جا صحبت از مقام معنوي نيست بلكه صحبت از وظيفه است . ولايت يعني حكومت و اداره كشورو اجراي قوانين شرع مقدس، يك وظيفه سنگين مهم است نه اينكه براي كسي شان مقام غير عادي بوجود آورد و او را از حد عادي بالاتر ببرد.امام خمینی (رحمة الله) همچنين مي فرمايد:

معقول نيست بين وُلات فرق قائل باشيم ، زيرا والي هركس كه باشد( پيغمبر، امام و فقيه) مجري احكام الهي و اقامه كننده حدود خداوندي و گيرنده زكات و ماليات متصرف در آنها طبق مصالح مسلمين است ، مثلا براي حد زنا، پيغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) صد تازيانه مي زند، امام و فقيه نيز اين چنين مي كند و در گرفتن ماليات نيز يكسان عمل مي كند»(1)

بنا بر اين ، مواردي كه حاكم و سرپرست امت اسلامي اجازه دخالت و تصرف در آنها را دارد، اختصاص به امور خاص نداشته ، شامل تمامي مواردي كه در حوزه دخالت و تصرف اشخاص يا جامعه قرار دارد نيز مي باشد و همان ولايت پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه (علیهم السلام) ، برا ي فقيه نيزثابت است ، مگر در مواردي كه دليل خاصي داشته باشيم كه ثابت كند شاني از شئوون مخصوص پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) يا امام معصوم (علیه السلام) است و فقيه حق دخالت در آن را ندارد ، پس فقيه ، به عنوان حاكم اسلامي حق دخالت در امور سياسي ، نظامي ، فرهنگي، اقتصادي... جامعه اسلامي را داشته و مي تواند دستورات لازم حكومتي را صادر كند، فرماندهان عالي نيرهاي نظامي و انتظامي را عزل و نصب كرده ، فرمان جنگ يا صلح بدهد، متصدي قضاوت شود يا قضات را منصوب كند و با صدور حكم، حدود الهي را اجرا كند و مجرمان را كيفر دهد، با دولتهاي ديگر پيمانهاي نظامي ، سياسي و فرهنگي ببندد، ماليات بگيرد و در انفال و بيت المال عمومي تصرف كرده ، آنها را به مصرف لازم برساند، و در امر عبادي مثل اقامه نماز عيد فطر و قربان و نماز جمعه ، حكم صادر كرده ، نسبت به نصب و عزل ائمه جمعه اقدام كند.

امام خميني (رحمة الله) در پاسخ به نامه رئيس جمهور پيرامون اختيارات حكومت اسلامي ، مي فرمايد:

اگر اختيارات حكومت در چهار چوب احكام فرعيه الهيه است ، بايد عرض حكومت الهيه وولايت مطلقه مفوضه به نبي اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) يك پديده بي معنا و بي محتوا باشد. اشاره مي كنم به پيامد هاي آن كه هيچ كس نمي تواند ملتزم به آنها باشد ، مثلا خيابان كشي ها كه مستلزم تصرف در منزلي است يا حريم آن است در چار چوب احكام فرعيه نيست، نظام وظيفه و اعزام الزامي به جبهه ها و جلوگيري از پخش مواد مخدر و منع اعتياد به هر نحو، از مشروبات الكلي، حمل اسلحه به هر نوع كه باشد و صدها امثال آن كه اختيارات دولت است ، بنا بر تفسير شما خارج است و صدها امثال اينها . بايد عرض كنم حكومت كه شعبه اي از ولايت مطلقه رسول الله صلي الله عله آله و سلم است ، يكي از احكام اوليه اسلام است و مقدم بر تمام احكام فرعيه ، حتي نماز و روزه و حج است ، حاكم مي تواند مسجد يا منزلي را كه در مسير خيابان است خراب كند و پول منزل را به صاحبش رد كند ، حاكم مي تواند مساجد را در موقع لزوم تعطيل كند و مسجدي كه ضرار باشد در صورتي كه رفع بدون تخريب نشود ، خراب كند . حكومت مي

ص: 72


1- كتاب البيع، امام خميني، قدس سره، ص 268

تواند قرار دادهاي شرعي را كه خود با مردم بسته است . در موقعي كه آن قرار داد مخالف مصالح كشور و اسلام باشد، يك جانبه لغو كند و مي تواند هر امري را چه عبادي و يا غير عبادي كه جريان آن مخالف مصالح اسلام است ، از آن مادامي كه چنين است جلوگيري كند ، حكومت مي تواند از حج كه از فرايض مهم الهي است در مواقعي كه مخالف صلاح كشور اسلامي دانست موقتا جلوگيري كند....(1)

ص: 73


1- صحيفه نور، ج20،ص170-171

فهرست منابع و مآخذ

1. قرآن كريم

1. نهج البلاغه، محمدبن حسین بن موسی، الشریف رضی(359-406ق)، ترجمه سید علی نقی فیض الاسلام ، تهران،انتشارات فقيه،1379ش

2. آمدي سيف الدين ،غایه المرام فی علم الکلام، (551- 631 ه)،2517 .تحقیق حسن محمود عبداللطیف، قاهره 1971.

3. ابن بابویه، محمدبن علی(ملقب به صدوق)، کمال الدین و تمام النعمه، نشراسلامیه، تهران، 1395ق

4. امینی،عبدالحسین، الغدير، ، چاپ بيروت،1390ق

5. ابن ابی الحدید معتزلی، عزّ الدين عبد الحميد، شرح نهج البلاغه، قم، موسسه اسماعیلیان،بی تا ،و جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ترجمه محمود مهدوی دامغانی ، ج 1،تهران،نی،1379ش.

1. ابن ادریس حلی، محمدبن منصور،(543-598)،السرائر، قم، موسسه نشر اسلامی،1410ق

2. ابن سینا ،حسین بن عبدالله ، شفا(الهیات) ، قم ،نشر کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی،1405

3. انصاری، مرتضی، مکاسب،باتعلیقات سید محمد کلانتر، نجف1396

4. افندی الاصفهانی ، عبدالله،ریاض العلماء و حیاض الفضلاء ، مشهد،نشرآستان قدس،بنیاد پژوهشهای اسلامی، بی تا

5. بحراني، سيد هاشم ،تفسير برهان، قم،انتشارات دارالكتاب علميه ،تهران، نشربنیاد بعثت،1416ه- ق.

6. براج الطرابلسی،عبدالعزیز، المهذب، قم

7. بابویه قمی ، ابی جعفر محمدبن علی، من لا یحضره الفقیه ،قم،ناشر گوناگون،بی تا

8. تميمي آمدي، عبدالواحد بن محمد ،شرح غررالحکم و دررالكلم، چاپ يكم، تحقيق مصطفي درايتي، قم ، نشردفتر تبليغات اسلامي ، 1366ش.

9. تفسير منصوب به امام عسكري، سوره بقره، عربی، کربلا:نشر عتبه العباسیه المقدسه،بی تا

10. جرجانی،علی ابن محمد ،شرح المواقف، قم، نشر شریف رضی،1325

11. حائری، عبدالهادی،نخستین رویاروئیهای اندیشه گران ایران ، تهران ، نشر امیر کبیر،1367چاپ ششم

12. حر عاملی، محمد بن حسن، تفصیل وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، آل البیت، قم، 1409 ق

13. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه ، نشرآل البیت، قم، 1409 ق

14. حرعاملی، محمدبن حسن،الجواهر السنيه في احاديث القدسيه،کلیات حدیث قدسی،(روایی،عربی) نشر موسسه الاعلمی للمطبوعات،بیروت ،مترجم زین العابدین کاظمی خلخالی،نشردهقان،بی جا، 1380

ص: 74

15. حلی ، حسن بن یوسف ،رجال العلامه ، قم،1410ق

16. حلی ، حسن بن یوسف ،مختلف الشیعه، قم،نشر جامعه مدرسین،بی تا

17. حلی ، حسن بن یوسف ،تذکره الفقهاء ، قم،نشر آل البیت ، 1414

18. حلی، جعفربن حسن (محقق اول)، شرایع الاسلام، قم، نشر اسماعیلیان ، 1408

19. خمینی،روح الله،حاشیه برعروه الوثقي، قم، نشرمدرسه الامام علی بن ابیطالب

20. خمینی،روح الله،كتاب البيع، قم، انتشارات اسماعيليان

21. خمینی،روح الله،ولايت فقيه ( حكومت اسلامي) ، انتشارات آزادي

22. خمینی،روح الله،صحیفه نور، نشرسروش،تهران،،1369ش

23. دوانی ،علی،مفاخر الاسلام،قم،نشر بنیادفرهنگی امام رضا،بی تا

1. زین الدین بن علی (معروف به شهیدثانی) ،شرح لمعه فی فقه اهلبیت،،زنجان،نشر موسسه الاسلامیه، 1390ش

2. ستوده، رضا،ترجمه تفسير مجمع البيان، تهران،نشر فراهاني،وانتشارات دانشگاه،1360ش،

3. شعبه حراني، حسن ،تحف العقول، انتشارات كتابفروشي اسلاميه، ترجمه حسن زاده، انتشارات آل علی علیه السلام قم،1382 ش

4. شوشتری ، قاضی نورالله ،مجالس المومنین،

5. صفار قمی، ابن فروخ، بصائرالدرجات فی فضائل آل محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) ، عربی، قم، 1404

6. طباطبائی، محمّد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1417 ق

7. طبرسي،احمدبن علی، احتجاج ،مترجم بهزاد جعفری،تهران،نشردارالکتب الاسلامیه ،1381

8. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، مرتضوی، مشهد، 1403 ق

9. طوسی ابوجعفر محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1407ق

10. طوسی ،محمدبن حسن،تهذيب الاحكام، بیروت،نشر دارالتعارف للمطبوعات،1405ق

11. طوسی ، نصیرالدین ، آداب المتعلّمين، تحقيق سيّد محمّد رضا حسيني جلالي، شيراز، نشر كتابخانه مدرسه علميّه امام مهدي، 1416 ه. ق.

12. طوسی ،محمدبن حسن،النهايه، قم نشر موسسهه مطبوعاتی اسماعیلی،1367

13. طوسی ،محمدبن حسن،التهذیب،قم، نشر دارالتفسیر،1404

14. عميد زنجاني، عباسعلي، فقه سياسي، تهران،نشر امیر کبیر

15. عروسي حويزي، عبدعلي بن جمعه،تفسير نورالثقلين(روايي)،ق11،تحقيق سيد هاشم رسولي محلاتي،،قم،نشر اسماعيليان،1415ش

16. غزالی، محمد بن محمد، الاقتصاد فی الاعتقاد، ،بیروت، نشر دارالکتب العلمیه، 1409

ص: 75

17. فارابی، ابونصر، آراء اهل المدینه الفاضله، بیروت

18. قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران ، چاپ اداره كل قوانين و مقررات كشور

19. قمی، شیخ عباس،منتهي الآمال فی تواریخ النبی والآل ،قم، انتشارات جاويدان علمي1389ش

20. قمی، علي بن ابراهيم، تفسير قمي ، محقق موسوی جزایری(طیب) ،قم،نشر دارالکتب،1363ش

21. کلینی رازی، ابی جعفر محمدابن یعقوب ابن اسحاق، اصول كافي، نشركتابفروشي اسلاميه ،1388ه- ق

22. کلینی رازی، ابی جعفر محمدابن یعقوب ابن اسحاق،فروع كافي، قم، نشرقدس،1388

23. کرکی، علی بن الحسین ، رسائل المحقق، قم، نشرکتابخانه آیت الله مرعشی نجفی،1368

1. مفيد، محمد بن محمد، الإختصاص، عربى، مصحح: غفارى، على اكبر و محرمى زرندى، محمود، ناشر: الموتمر العالمى لالفية الشيخ المفيد و(انتشارات بصيرتي قم )،قم، 1413 ق

2. مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، چاپ بيروت- ،بیروت،مؤسسه الوفاء،1404ه.ق.

3. مازندرانی، محمد صالح ، شرح الکافی الاصول و الروضه، المكتبة الإسلامية، تهران، 1382ق

4. موسوی خلخالی،محمد مهدی ،حاکمیت در اسلام ، تهران،نشر آفاق،1367

5. موسوی خوانساری، محمد باقر، روضات الجنات ،قم،نشردهاقانی(اسماعیلیان)بی تا

6. مدرس، محمد علی ، ریحانه الادب، تهران،نشر خیام،1369

7. مدرس، محمد علی ، و مدرس ، محمد تقی،احوال و اثار خواجه نصیرالدین طوسی، تهران،نشر اساطیر،1370

8. محمدبن نعمان،محمد( شیخ مفید)،المقنعه، قم،نشر جامعه مدرسین،1410

9. موسوی مدرس بهبهانی، علی، حکیم استرآباد میرداماد، تهران،نشر موسسه اطلاعات،1370

10. نعمانی، محمد بن ابراهیم،غيبت نعماني غیبت و ظهور امام دوازدهم،(عربی) نشربیتا، 352ق

11. نجفی، محمد حسن ،جواهر الكلام، قم، نشر دارالكتاب اسلاميه، و نشر بیروت،1362

12. نراقی ، احمد ، عوائد الایام، نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، بی تا

13. نائینی، محمد حسین، تنبیه الامه و تنزیه المله (منیه الطالب) ، قم، نشر دفتر تبلیغات اسلامی قم،1382

14. وصيتنامه امام خميني.15/3/68،

15. هاشمي خويي، ميرزا حبيب الله، منهاج البراعة،مصحح ابراهيم ميانجي،تهران،نشرمكتبه الاسلاميه،1358ش

16. هلالی، سلیم بن قیس،اسرار آل محمد(معروف به کتاب سلیم بن قیس هلالی)،قم،نشرهادی، 1405،

یزدی، محمد کاظم، طباطبایی، العروه الوثقی، الاعلمی بیروت، 1409ق

ص: 76

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109