آثار پیامبر صلی الله علیه و اله و زیارتگاه های اهل بیت علیهم السلام در سوریه

مشخصات کتاب

سرشناسه:خامه یار، احمد، 1358 -

عنوان و نام پديدآور:آثار پیامبر صلی الله علیه و اله و زیارتگاه های اهل بیت علیهم السلام در سوریه [کتاب]/ احمد خامه یار؛ تدوین پژوهشکده حج و زیارت.

مشخصات نشر:تهران: نشر مشعر، 1393.

مشخصات ظاهری:396ص.: مصور (بخشی رنگی).

شابک:130000 ریال: 978-964-540-490-9

وضعیت فهرست نویسی:فاپا

یادداشت:کتابنامه: ص. [381]- 396؛ همچنین به صورت زیرنویس.

موضوع:محمد(ص)، پیامبر اسلام، 53 قبل از هجرت - 11ق.

موضوع:زیارتگاه های اسلامی -- سوریه

موضوع:سوریه -- سیر و سیاحت

شناسه افزوده:حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت

رده بندی کنگره:BP263/6/خ2آ2 1393

رده بندی دیویی:297/765

شماره کتابشناسی ملی: 3418778

خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ص: 1

اشاره

ص: 2

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

ص: 3

ص: 4

فهرست

ديباچه... 11

مقدمه... 13

بخش اول: آثار پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) و زيارتگاه هاى همسران و دختران ايشان و بنى هاشم

فصل اول: آثار پيامبر اعظم ( صلی الله علیه و آله )... 19

1. مسجد «مَبرَك الناقه» يا نشست گاه شتر پيامبر (ص) در شهر «بُصرى»... 20

2. قدمگاه پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) در مسجد جامع قَدَم دمشق... 26

3. تار موى پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) در خانقاه سعديه دمشق... 29

4. تار موى پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) در مسجد مغربى شهر «لاذقيه»... 33

5. آثار منسوب به رسول خدا ( صلی الله علیه و آله ) در مسجد جامع شهر «حلب»... 37

6. قدمگاه منسوب به پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) در مسجد كريميه شهر حلب... 44

7. اثر دست پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) در مسجد بانقوساى شهر حلب... 49

8. مشهد قَرَنبيا (مقرّ الانبياء) در شهر حلب... 52

9. غار جبرئيل (غار اصحاب كهف) در كوه قاسيونِ دمشق... 54

10. اماكن رؤيت پيامبر ( صلی الله علیه و آله )... 59

11. آثار از ميان رفته پيامبر اسلام ( صلی الله علیه و آله ) در سوريه... 61

فصل دوم: زيارتگاه هاى منسوب به همسران و دختران پيامبر ( صلی الله علیه و آله )... 67

1. زيارتگاه منسوب به ام حبيبه در قبرستان باب الصغير دمشق... 68

2. زيارتگاه منسوب به ام سلمه در قبرستان باب الصغير دمشق... 70

ص: 5

3. زيارتگاه منسوب به حفصه در قبرستان باب الصغير دمشق... 71

4. جايگاه منسوب به عايشه در مسجد اموى دمشق... 72

5. مقام هاى منسوب به حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام)... 73

فصل سوم: زيارتگاه هاى بنى هاشم... 75

1. زيارتگاه قثم بن عباس بن عبدالمطلب در شهر «التلّ»... 75

2. زيارتگاه غَيداق بن عبد المطلب در شهر «قَرداحه»... 78

3. زيارتگاه بنى هاشم در كوه جعفر طيار نزديك شهر قرداحه... 79

4. زيارتگاه حمزة بن عبدالمطلب، بين لاذقيه و كَسَب... 83

5. زيارتگاه جعفر طيار، بين لاذقيه و رأس البسيط... 84

6. زيارتگاه جعفر طيار در شهر «صافيتا»... 85

7. زيارتگاه جعفر طيار، بين «طرطوس» و «صافيتا»... 85

8. زيارتگاه جعفر طيار در كوه مَنخَر در استان رقّه... 86

9. زيارتگاه عقيل بن ابى طالب در شهر «باب»... 87

10. قبر منسوب به عبدالله بن جعفر طيار در قبرستان باب الصغير دمشق... 89

11. زيارتگاه فرزندان جعفر طيار در شهر «حمص»... 94

12. قبر حميده دختر مسلم بن عقيل در قبرستان باب الصغير دمشق... 95

13. زيارتگاه هاى از ميان رفته... 95

بخش دوم: زيارتگاه هاى منسوب به ائمه شيعه (عليهم السلام)

فصل اول: زيارتگاه هاى منسوب به حضرت على ( علیه السلام )... 99

1. چشمه و زيارتگاه امام على ( علیه السلام ) در «مَيادين»... 99

2. زيارتگاه امام على ( علیه السلام ) در شهر «بوكمال»... 101

3. مزار (تلّ) امام على ( علیه السلام ) در روستاى «مراط» نزديك شهر «ديرالزور»... 102

4. زيارتگاه امام على ( علیه السلام ) در استان «رقّه»... 103

5. زيارتگاه امام على ( علیه السلام ) در شهر «رقّه»... 104

6. محل جنگ صفين در استان رقّه... 108

ص: 6

7. زيارتگاه و چشمه آبگرم امام على ( علیه السلام ) در «تل ابيض»... 110

8. مَرقَب امام على ( علیه السلام ) در جبل عبدالعزيز در استان «حَسَكه»... 112

9. زيارتگاه امام على ( علیه السلام ) در شمال شهر «مالكيه»... 113

10. مشهد امام على ( علیه السلام ) در شهر «مَعَرَّة مصرين»... 114

11. قدمگاه امام على ( علیه السلام ) در شهر «فوعه»... 116

12. زيارتگاه امام على ( علیه السلام ) در شهرك «طَيبَة الامام» در شمال «حماه»... 117

13. زيارتگاه امام على ( علیه السلام ) در مدرسه فردوس شهر «حلب»... 119

14. مشهد امام على ( علیه السلام ) در مسجد اموى دمشق... 123

15. نيزه امام على ( علیه السلام ) در شهر «بانياس»... 125

16. سنگ آيت الكرسى در منطقه «زَبَدانى»... 126

17. زيارتگاه هاى از ميان رفته... 127

فصل دوم: زيارتگاه هاى رأس الحسين ( علیه السلام )... 137

1. زيارتگاه رأس الحسين ( علیه السلام ) در «مسكنه»... 137

2. زيارتگاه رأس الحسين ( علیه السلام ) در شهر حلب... 139

3. زيارتگاه رأس الحسين ( علیه السلام ) در شهر «معرة النعمان»... 155

4. زيارتگاه رأس الحسين ( علیه السلام ) در شهر «حماه»... 157

5. زيارتگاه رأس الحسين ( علیه السلام ) در مسجد اموى دمشق... 161

6. زيارتگاه هاى از ميان رفته... 165

فصل سوم: زيارتگاه هاى امام زين العابدين ( علیه السلام ) و امام جعفرصادق ( علیه السلام )... 169

1. مقام امام زين العابدين ( علیه السلام ) در مسجد اموى دمشق... 169

2. محراب امام زين العابدين ( علیه السلام ) در قبرستان باب الصغير شهر دمشق... 170

3. زيارتگاه امام زين العابدين ( علیه السلام ) در جبل زين العابدين در شمال حماه... 172

4. زيارتگاه امام زين العابدين ( علیه السلام ) در شمال «بانياس»... 176

5. زيارتگاه امام جعفر صادق ( علیه السلام ) در منطقه «سلميه»... 178

6. ساير زيارتگاه ها... 179

ص: 7

بخش سوم: زيارتگاه هاى فرزندان و نوادگان ائمه (عليهم السلام)

فصل اول: زيارتگاه هاى پسران ائمه (عليهم السلام)... 183

1. زيارتگاه محمد حنفيه در شهر دمشق... 183

2. زيارتگاه محمد حنفيه در روستاى باريشا از توابع «حارِم»... 185

3. زيارتگاه محمد بن على نزديك شهر «تدمر»... 186

4. زيارتگاه محمد ظرافه در دمشق... 189

5. زيارتگاه محمد بن امام حسن ( علیه السلام ) و قاسم بن محمد در دمشق... 190

6. زيارتگاه عبدالله بن امام زين العابدين ( علیه السلام ) در قبرستان باب الصغير دمشق... 191

7. زيارتگاه عبدالله بن امام جعفر صادق ( علیه السلام ) در قبرستان باب الصغير دمشق... 192

8. زيارتگاه سرهاى شهداى كربلا در قبرستان باب الصغير دمشق... 193

9. زيارتگاه محسن بن امام حسين ( علیه السلام ) در شهر حلب... 199

10. زيارتگاه على الجواد فرزند امام محمد باقر ( علیه السلام ) در شهر حلب... 207

11. زيارتگاه هاى از ميان رفته... 209

فصل دوم: زيارتگاه هاى دختران ائمه (عليهم السلام)... 211

1. آستانه حضرت زينب دختر امام على ( علیه السلام ) در شهر دمشق... 211

2. زيارتگاه سكينه دختر امام على ( علیه السلام ) در شهر «دارَيّا»... 230

3. مزار نفيسه دختر امام على ( علیه السلام ) در دمشق... 235

4. آستانه رقيه دختر امام حسين ( علیه السلام ) در دمشق... 237

5. زيارتگاه زينب دختر امام على ( علیه السلام ) و سكينه دختر امام حسين ( علیه السلام ) در قبرستان باب الصغير دمشق... 252

6. زيارتگاه فاطمه دختر امام حسين ( علیه السلام ) در قبرستان باب الصغير دمشق... 259

7. زيارتگاه ام الحسن دختر امام حسن مجتبى ( علیه السلام ) در قبرستان باب الصغير دمشق... 262

8. زيارتگاه ستّى ليلى در دمشق... 264

9. زيارتگاه رقيه در شهر «فوعه»... 265

10. زيارتگاه هاى از ميان رفته... 265

ص: 8

فصل سوم: زيارتگاه هاى نوادگان ائمه (عليهم السلام)... 267

1. زيارتگاه امام اسماعيل (قبر امام عبدالله الرضى) در شهر «سَلَميه»... 267

2. زيارتگاه امام احمد الوفى در شهر «مصياف»... 271

3. زيارتگاه امام حسن بن نزار در شهر «قدموس»... 275

4. زيارتگاه امام رضى الدين بن محمدشاه بن مؤمن شاه در شهر «قدموس»... 276

5. زيارتگاه سيد محمد ابوعابد در شهر «ديرالزور»... 277

6. زيارتگاه هاى از ميان رفته... 278

پيوست اول: اسناد... 287

1. وقف نامه حرم حضرت زينب (عليها السلام)... 289

متن عربى وقف نامه... 289

ترجمه فارسى وقف نامه... 292

2. دست نوشت سيد محسن امين و علامه شرف الدين در تأييد توسعه حرم حضرت زينب و تأييديه علما... 297

الف) متن و ترجمه دست نوشت مرحوم سيد محسن امين... 297

ب) دست نوشت مرحوم علامه شرف الدين... 299

ج) تأييديۀ علما... 300

3. وكالت حاج مهدى بهبهانى از آيت الله العظمى نايينى براى جمع آورى وجوه شرعى... 301

پيوست دوم: طرح ها، نقشه ها و كتيبه ها... 303

پيوست سوم: تصاوير... 315

كتابنامه... 381

ص: 9

ص: 10

ديباچه

سرزمين شام، از مراكز كهن تمدن بشرى و زادگاه بسيارى از پيامبران الهى است. اين سرزمين، چند دهه پس از وفات پيامبر اسلام ( صلی الله علیه و آله ) شاهد حضور خاندان پاك ايشان و حوادث مرتبط با واقعۀ عاشورا بود. در دوره هاى بعد نيز شاهد انتشار گستردۀ تشيع و تشكيل دولت ها و حوزه هاى علميه مهم شيعى بود. بيشتر زيارتگاه هاى اهل بيت (عليهم السلام) كه تا به امروز در اين سرزمين باقى مانده، بازتابى از اين روند تاريخى است.

كشور سوريه كه مرزهاى كنونى آن نتيجه توطئه كشورهاى استعمارگر غربى و تقسيم سرزمين شام به چند پاره است، در مقايسه با ديگر كشورهاى اين منطقه، يعنى لبنان، فلسطين و اردن، بيشترين تعداد زيارتگاه هاى اهل بيت پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) را در خود جاى داده است. لذا در چند دهۀ اخير، به يكى از مقاصد زيارتى مهم شيعيان سراسر جهان تبديل شده است. با وجود كتاب هاى متعدّدى كه تاكنون دربارۀ زيارتگاه هاى اين كشور تأليف و منتشر شده، به نظر مى رسد هنوز ناگفته هاى فراوانى در اين زمينه وجود دارد.

كتابى كه پيشِ رو داريد، نتيجۀ چندين سال تحقيقات ميدانى و كتابخانه اى آقاى احمد خامه يار در طول مدت زمان اقامت و تحصيلات ايشان در دو كشور سوريه و لبنان است. ايشان در اين كتاب موفق به شناسايى و مستندسازى زيارتگاه هايى شده است كه تا پيش از اين در ساير كتاب هاى منتشر شده در همين موضوع در ايران و حتى خارج از ايران، معرفى نشده است.

پژوهشكدۀ حج و زيارت اين فرصت را مغتنم شمرده و در اينجا اعلام مى دارد كه

ص: 11

در ضمن طرح ها و برنامه هاى پژوهشى خود براى آينده، رويكرد تازه اى را در حوزه عتبات عاليات و زيارتگاه هاى اسلامى در پيش گرفته و مصمّم است تا با همكارى پژوهشگران محترم گروه تاريخ و سيره، آثار جديدى را در اين زمينه و در راستاى معرفى زيارتگاه هاى اهل بيت (عليهم السلام) و امامزادگان بزرگوار، صحابه و تابعين رسول خدا ( صلی الله علیه و آله )، و انبيا و اولياى الهى ( عليهم السلام ) در عراق و سوريه و ساير كشورهاى اسلامى توليد كند. انتشار كتاب حاضر را مى توان نخستين گام در راستاى تحقّق اين هدف به شمار آورد.

در پايان، پژوهشكده حج و زيارت از تمام انديشوران حوزه و دانشگاه استدعا دارد تا اين پژوهشكده را از راهنمايى ها و نقطه نظرات خود بهره مند سازند. به اميد آنكه اين اثر مورد توجه فرهيختگان و خوانندگان محترم قرار گيرد.

انه ولى التوفيق

پژوهشكده حج و زيارت

گروه تاريخ و سيره

ص: 12

مقدمه

سوريه، از جمله كشورهايى است كه در نقاط مختلف آن، تعداد قابل توجهى از زيارتگاه هاى اهل بيت پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) وجود دارد و وجود اين مزارات، اين كشور را به يكى از مقاصد زيارتى مهم شيعيان و بلكه مسلمانانِ كشورهاى مختلف تبديل كرده است. تعدادى از اين زيارتگاه ها، مشهور و شناخته شده و داراى زائران فراوان بومى و غير بومى است؛ اما تعداد زيادى نيز ناشناخته بوده و تنها ساكنان محلى از آن آگاهند.

گرچه كتاب هاى متعددى با عنوان راهنماى زيارتى سياحتى سوريه، تأليف و منتشر شده، ولى در بيشتر اين كتاب ها، به معرفى زيارتگاه هاى مشهور و شناخته شده اكتفا شده است و تا زمان نگارش كتاب حاضر، تحقيقات ميدانى كافى و مناسبى براى معرفى زيارتگاه هاى ناشناخته و كمتر شناخته شده، صورت نگرفته است.

كتاب حاضر، حاصل بخشى از تحقيقات ميدانى و كتابخانه اى نگارنده درباره زيارتگاه هاى سوريه است كه آن را در طول اقامت چندين ساله خود در اين كشور، به انجام رسانده ام. اين كتاب در اصل، پايان نامه كارشناسى ارشد نگارنده با عنوان «تاريخ مزارات پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) و اهل بيت (عليهم السلام) در سوريه و عوامل پيدايش آن» به زبان عربى بوده است كه پس از بازنگرى متن آن، اعمال پاره اى اصلاحات، افزودن مطالبى به آن و در نهايت برگردان آن به فارسى، در پيش روى خواننده محترم قرار دارد.

در بررسى هر زيارتگاه، تلاش شده است به موارد زير پرداخته شود:

ص: 13

معرفى موقعيت جغرافيايى و محل وقوع زيارتگاه، زندگى نامه صاحب مزار با استناد به منابع معتبر تاريخى، بررسى و تعيين ميزان اعتبار زيارتگاه و مشخص كردن نوع رابطه آن با صاحب مزار، تاريخچه زيارتگاه و زمان ساخت آن، اشاره به اقوال مورخان و جهانگردان درباره آن و بالاخره توصيف معمارى و وضعيت كنونى ساختمان زيارتگاه.

نگارنده اين سطور، با اعتقاد به اينكه پژوهش درباره زيارتگاه ها بدون تحقيقات ميدانى ناقص خواهد بود، خود را بر آن داشته ام تا از همه زيارتگاه ها بازديد كنم. از اين رو براى تحقّق اين هدف، بارها به مناطق مختلف سوريه سفر كرده ام و حتى الامكان تصاويرى از زيارتگاه ها تهيه كرده ام.

تلاش كرده ام حتى الامكان توصيف دقيقى از آخرين وضعيت هر زيارتگاه ارائه دهم و متن الواح سنگى و كتيبه هاى تاريخى موجود در زيارتگاه ها را به همان صورت، بازخوانى و نقل كنم. تحقيقات ميدانى اين اثر تا نوروز سال 1389 به درازا كشيد؛ اما تحقيقات كتابخانه اى آن تا زمان چاپ ادامه يافت.

در حال حاضر، سوريه صحنه درگيرى هاى داخلى شديدى است كه در جريان آن، تعدادى از زيارتگاه هاى معرفى شده، از جمله دو آستانه حضرت زينب و سكينه دختران امير مؤمنان (علیه السلام )، بارها در معرض ويرانى قرار گرفته است. همچنين چند اثر منسوب به پيامبر اسلام ( صلی الله علیه و آله ) كه در مسجد جامع حلب نگهدارى مى شد، در جريان درگيرى ها به سرقت رفته است. بدون شك اين مسئله اهميت مستندسازى زيارتگاه ها و ضرورت چنين پژوهش هايى را نشان مى دهد و گذشت زمان، شاهدى بر اين موضوع خواهد بود.

در اينجا از همه دوستانى كه با معرفى برخى مزارات، بنده را يارى كردند، به ويژه آقايان حمد الوكّاع و حسن مصرى، و نيز همه عزيزانى كه همواره همراهى ام كرده و مايۀ دلگرمى ام بوده اند، سپاسگزارى مى كنم. همچنين از جناب حجت الاسلام

ص: 14

والمسلمين رمضان محمدى، مدير پيشين گروه «تاريخ و سيره» پژوهشكده حج و زيارت، و جناب حجت الاسلام والمسلمين محمدمهدى فقيه جلالى بحرالعلوم، مدير كنونى همين گروه، بابت راهنمايى هاى علمى و ارزشمندشان، و نيز از ساير مسئولان و دست اندركاران محترم آن پژوهشكده وزين، تشكر و قدردانى مى كنم.

اميد آنكه اين تلاش ناچيز، مورد قبول درگاه حضرت حق و رضايت اهل بيت گرامى رسول خدا ( صلی الله علیه و آله ) واقع گردد.

احمد خامه يار

قم - زمستان 1391

ص: 15

ص: 16

بخش اول : آثار پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) و زيارتگاه هاى همسران و دختران ايشان و بنى هاشم

اشاره

ص: 17

ص: 18

فصل اول: آثار پيامبر اعظم ( صلی الله علیه و آله )

اشاره

آثار پيامبر ( صلی الله علیه و آله )، اصطلاحى است كه بر متعلقات باقى مانده از پيامبر اسلام ( صلی الله علیه و آله ) و اشياى منتسب به ايشان اطلاق مى گردد؛ (1) آثارى همچون تار موى سر و صورت، قدمگاه، لباس و نعلين. البته در برخى منابع تاريخى فارسى، تعبير « آثار رسول » ( صلی الله علیه و آله ) براى دلالت بر تار موهاى پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) كه در نقاطى از ايران وجود داشته، به كار رفته است. (2) آثار پيامبر ( صلی الله علیه و آله )، در جايگاه هاى ويژه اى در بناهاى مذهبى مهم از قبيل مساجد جامع، خانقاه ها و زيارتگاه هاى برخى شهرهاى بزرگ جهان اسلام به ويژه در مناطق تحت نفوذ پادشاهان عثمانى، نگهدارى مى شده و براى مسلمانان تقدّس خاصى داشته است.

در منابع تاريخى، اطلاعاتى درباره تار موهاى منتسب به پيامبر اسلام ( صلی الله علیه و آله ) ارائه شده كه در دوره مملوكى، در تعدادى از شهرهاى جهان اسلام، زيارتگاه و مورد توجه مردم بوده است. اين مسئله در دوره عثمانى، چشمگير بوده است؛ به طورى كه برخى پادشاهان عثمانى، تعدادى از تارهاى موى پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) را در اختيار داشتند كه به ديگران هديه مى دادند. (3) همچنين تعدادى از مشايخ تصوّف و خاندان هاى سادات در جهان اهل سنت، تار موهايى در اختيار دارند كه براى صحت انتساب آنها به پيامبر ( صلی الله علیه و آله )، اسناد و شجره نامه هايى ارائه مى دهند تا ثابت كنند اين آثار از زمان پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) ميان مشايخ و

ص: 19


1- معادل عربى اين اصطلاح، «الآثار النبوية»، و معادل انگليسى آن، relics of Prophet است.
2- براى مثال، ر. ك: تذكره هزار مزار ( ترجمۀ شدّ الازار )، عيسى بن جنيد شيرازى، صص 122 و 178.
3- براى آگاهى بيشتر درباره آثار و اشياى منتسب به پيامبر اسلام ( صلی الله علیه و آله )، ر. ك: الآثار النبوية، احمد تيمور باشا.

اجداد آنان دست به دست گشته تا به آنها رسيده است. (1) تار موى موجود در زاويه سعديه دمشق كه در ادامه معرفى خواهد شد، از آن جمله است.

امروزه در موزه توپ قاپى استانبول، مجموعه درخور توجهى از آثار و اشياى منتسب به پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) به نمايش گذاشته شده است. همچنين در بسيارى از شهرهاى بزرگ واقع در قلمرو خلافت عثمانى، جايگاه هايى براى نگهدارى و زيارت تار موهاى پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) وجود دارد كه از آن جمله مى توان به اين تار موها اشاره كرد: چند تار مو در زيارتگاه رأس الحسين ( علیه السلام ) در قاهره، يك تار مو در خانقاه نقشبنديان در قاهره، دو تار مو در طرابلس غرب (پايتخت ليبى)، يك تار مو در بيت المقدس، (2) دو تار مو در مسجد جزّار در شهر عكا در فلسطين اشغالى، يك تار مو در مسجد جامع شهر نابلس در كرانه باخترى فلسطين، (3) يك تار مو در مسجد جامع منصورى در طرابلس لبنان، (4) دو تار مو در هر يك از مسجد جامع و مسجد حبيب نجار در انطاكيه و تار مويى در مسجدِ مقبره مولوى در قونيه.

در كشور سوريه نيز آثار و مكان هايى منتسب به پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) وجود دارد كه در ادامه، آنها را معرفى و بررسى مى كنيم.

1. مسجد «مَبرَك الناقه» يا نشست گاه شتر پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) در شهر «بُصري»

اين مسجد در شمال شرقى شهر «بُصري» (بُصري الشام) قرار دارد. اين شهر در استان درعا، در فاصله 40 كيلومترى شرق شهر درعا و 140 كيلومترى جنوب شهر دمشق واقع است. اين منطقه در گذشته به «حوران» شهرت داشته است. بصرى از مهم ترين شهرهاى تاريخى سوريه است كه آثار تاريخى فراوانى از دوره هاى مختلف در

ص: 20


1- براى مثال ر. ك: اسرار الآثار النبوية، جميل حليم الحسينى، ص 76.
2- درباره اين تار موها ر. ك: الآثار النبوية، صص 91-98.
3- الهداية الاسلامية، «الشعرات النبوية»، عبدالله مخلص، ج 5، ص 151.
4- . درباره اين تار مو، ر. ك: اسرار الآثار النبوية، صص 71-75.

آن به جا مانده است. مشهورترين اين آثار، سالن آمفى تئاتر باستانى آن است كه از عظيم ترين و سالم ترين سالن هاى تئاتر دوره روم به شمار مى آيد.

درباره سبب پيدايش اين مسجد، دو قول ذكر شده است: براساس يك قول، اين مسجد در محل نشستن شتر حامل نخستين نسخه قرآن، كه در زمان عثمان به سوريه ارسال گرديد، ساخته شده است. (1) اين قول تنها در برخى كتب جديد آمده است و هيچ مدرك تاريخى معتبرى ندارد. اما بنابر قول ديگر كه منابع قديمى تر نيز آن را تأييد مى كند، اين مسجد به سبب ورود پيامبر اسلام ( صلی الله علیه و آله ) به بصرى يا به مناسبت نشستن شتر آن حضرت در اين مكان، ساخته شده است؛ از جمله «على بن ابى بكر هروى» (متوفاى 611 ه. ق) مى گويد: «در بصرى مسجد پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) قرار دارد كه در آنجا نماز خوانده است». (2) ابن بطوطه (متوفاى 779 ه. ق) نيز نوشته است: «در بصرى نشست گاه ناقه او [پيامبر اسلام ( صلی الله علیه و آله )] قرار دارد كه بر آن مسجد عظيمى بنا شده است». (3) همچنين روى سنگى در سمت چپ محراب، عبارت «مسجد رسول الله» به چشم مى خورد.

گفتنى است بنابر نقل برخى مورخان مسلمان، پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) پيش از بعثت خود، دو بار به اين شهر سفر كرده است: بار اول در كودكى يا نوجوانى به همراه عموى خويش ابوطالب بود كه پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) در اين سفر با بحيراى راهب ديدار كرد. بار دوم براى سفرى بازرگانى از طرف خديجه به همراه غلام او ميسره به اين شهر رفت. (4) اما براساس تحقيقات جديد، سفر اول پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) به شام در منابع تاريخى اسلامى ثابت نشده است؛3.

ص: 21


1- ر. ك: بصرى عاصمة الانباط، خليل مقداد، ص 224؛ سورية ارض الحضارة والجمال، على حسن موسى، ص 111؛ سوريا - تاريخ كبير لبلد عريق، سيرغى ميدفيدكو و ديميترى سيبيوف، ص 125.
2- . الاشارات إلى معرفة الزيارات، على بن ابى بكر الهروى، ص 17.
3- رحلة ابن بطوطة، محمد بن عبدالله المغربى (ابن بطوطة)، ص 111.
4- السيرة النبوية، عبدالملك بن هشام الحميرى (ابن هشام)، ج 1، صص 204-205 و 212-213؛ الطبقات الكبرى، محمد بن سعد الزهرى (ابن سعد)، ج 1، صص 120-121 و 129-131؛ تاريخ مدينة دمشق، على ابن الحسن الدمشقى (ابن عساكر)، ج 3، ص 3.

به گونه اى كه حتى برخى پژوهشگران و صاحب نظران، وقوع اين سفر را انكار كرده اند؛ زيرا بيشتر گزارش هاى سفر اول پيامبر ( صلی الله علیه و آله )، با يكديگر تناقض و اختلاف دارند و برخى از جزئيات آنها نيز پذيرفتنى نيست و در ضمن، راويان آنها، غيرثقه يا مجهول الحال اند. (1)

مسجد مورد نظر در زاويه شمال شرقى باروى قديمى شهر بصرى قرار دارد. در جنوب آن شهر، گورستان تاريخى وسيعى به چشم مى خورد. ساختمان مسجد، همانند بيشتر آثار تاريخى موجود در منطقه حوران، از سنگ بازالت سياه رنگ ساخته شده است. نماى كلى مسجد، شامل شبستانى متشكل از دو حجره در سمت جنوب، و صحنى متشكل از دو قسمت در سمت شمال است و در سمت شرق مسجد نيز مدرسه اى تاريخى وجود دارد. (تصوير 1)

حجره غربى مسجد، مربع شكل و طول هر ضلع آن 6/5 متر و ارتفاع ديوارهاى آن 5 متر است. گويا اين حجره، همان برج دفاعى زاويه شمال شرقى باروى شهر بصرى بوده، يا در محل آن ساخته شده است و محرابى نيز به ضلع جنوبى آن افزوده شده است. بالاى محراب، قطعه سنگى حاوى نقش صدف به كار رفته، و در ديوار سمت چپ محراب، كتيبه اى به خط كوفى وجود دارد كه در آن عبارت «مسجد رسول الله» به سختى ديده مى شود. كف زمين، جلوى محراب، قطعه سنگ مربعى وجود دارد كه روى آن فرورفتگى هايى ديده مى شود كه برخى آن ها را اثر زانوى شتر پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) هنگام نشستن دانسته اند. (تصوير 2)

حجره شرقى مسجد كه پس از حجره غربى ساخته شده، به شكل تقريباً مربع به ابعاد 5 * 6/7 مترمربع و ارتفاع 5 متر است كه همانند حجره نخست، در نيمه ضلع

جنوبى آن، محرابى وجود دارد.7.

ص: 22


1- براى آگاهى تفصيلى در اين باره، ر. ك: نقد و بررسى گزارش هاى زندگى پيش از بعثت پيامبر (ص)، رمضان محمدى، صص 124-136 و نيز، ر. ك: دانشنامه جهان اسلام، مدخل «بَحيرا»، افسانه منفرد، ج 2، صص 354-357.

صحن مسجد با يك طاق سنگى به دو نيمه تقسيم شده است كه در واقع ساخت هر قسمت، با ايجاد يكى از حجره ها هم زمان بوده است. ابعاد نيمه غربى صحن، 5/5 * 4/5 مترمربع است و داراى دو ورودى خارجى: يكى در ضلع شمالى و ديگرى در ضلع غربى است. در ضلع جنوبى آن نيز ورودى حجره غربى، شامل طاقى به عرض 1/70 متر و ارتفاع 1/70 متر قرار دارد. بالاى اين طاق، سنگ هايى نقش دار و تزييناتى از دوره روم به چشم مى خورد. نيمه شرقى صحن، به ابعاد 5/20 * 5 مترمربع، با يك طاق سنگى عريض به نيمه ديگر متصل است. كف صحن با بلوك هاى سنگى سنگفرش شده است.

مناره مسجد، خارج از ساختمان و كنار ورودى غربى صحن قرار دارد. مناره مربع شكل است و طول و عرض آن از پايين به بالا كاسته مى شود؛ به گونه اى كه ابعاد آن در قسمت پايين 30/80 * 4/4 مترمربع، و در قسمت بالا 4/5 * 4 مترمربع است. ورودى آن نيز به ابعاد 60 * 80 سانتى متر، در ارتفاع 2/20 مترى از كف مسجد قرار دارد. اين مناره پيش تر فروريخته بود و تنها ديوار شمالى آن باقى مانده بود. اما در دهه 70 ميلادى قرن گذشته بازسازى شد.

سمت شرق مسجد، مدرسه اى دينى وجود دارد كه از قديمى ترين مدارس اسلامى سوريه به حساب مى آيد. به عقيده برخى باستان شناسان، اين مدرسه از معمارى ايرانى تأثير پذيرفته، و از اين نظر، «سوفاجيه» (1) ، باستان شناس فرانسوى، آن را در سوريه منحصر به فرد دانسته است. (2) طرح مدرسه صليبى شكل و به شيوه چهار ايوانى بنا شده است. ميان مدرسه، صحن سنگفرش شده و مربع شكلى به طول 6 متر قرار دارد كه با گنبدى به ارتفاع 12 متر پوشيده شده است. اين گنبد شلجمى شكل، و از خارج سفيدرنگ است. در ضلع جنوبى ايوان جنوبى، شبستان يا نمازخانه مدرسه قرار دارد كه8.

ص: 23


1- Sauvaget.
2- سورية نبع الحضارات، فاطمه جودالله، ص 248.

نماى آن به صورت مستطيلى به ابعاد 6/6 * 7 مترمربع است. در دو طرف شرقى و غربى نمازخانه، اتاق هايى براى سكونت طلاب در دو طبقه وجود دارد كه ارتفاع هر طبقه 3 متر است.

ابعاد مسجد و مدرسه از خارج، در مجموع به طول 33 متر در جهت شرقى - غربى و به عرض 21 متر در جهت شمالى - جنوبى، و مساحت آن 693 متر مربع است.

بالاى يكى از پنجره هاى واقع در نماى شمالى مدرسه، كتيبه اى وجود دارد كه براساس آن، اين مدرسه در سال 530 ه. ق به دستور «امير عزالدين ابومنصور كمشتكين اتابكى»، والى بصرى در دوره سلجوقى، ساخته، و براى تدريس فقه مذهب حنفى وقف شده است. متن كتيبه چنين است:

بسم الله الرحمن الرحيم

امر بعمارة هذه المدرسة المباركة من خالص ماله الامير الاسفهسلار الاجل الكبير المخلص اتابك عزالدين ربيع الاسلام امين الدولة عضدالله سيف الامة شجاع الملوك تاج الامراء شرف الخواص ظهيرالمجاهدين فخرالجيوش ذي العزيمتين ابي منصور الاتابكي معين اميرالمؤمنين وفقه الله وقفاً على الفقهاء والمتفقهة الذين يلازمون درس العلم وتلاوة كتاب الله تعالى على مذهب الامام ابي حنيفة النعمان بن ثابت ابتغاء ثواب الله ورضوانه ورحمته وغفرانه وذلك في شهر رمضان من سنة ثلثين وخمسمائة للهجرة. (1)

اين مكان، اواخر دوره مملوكى يا اوايل دوره عثمانى، متروكه گرديد و بناى آن به ويرانه تبديل شد. اما بين سال هاى 1854 تا 1863 م، به دستور «سعيد پاشا»، حاكم مصر، و با هزينه او بازسازى و مرمت گرديد. در جريان اين بازسازى، گنبد و صحن مدرسه و سنگفرش آن بازسازى شد و ايوان هاى آن مرمت گرديد و ديوارهاى داخلى بنا با لايه اى از تزيينات گچى پوشانيده شد كه امروزه تنها بقاياى بخشى از آن در8.

ص: 24


1- در توصيف بناى مسجد مبرك و مدرسه مجاور آن، افزون بر مشاهدات و تحقيقات ميدانى خود، از اين منبع نيز بهره جسته ايم: بصرى عاصمة الانباط، صص 225-228.

طاق نماى محراب ديده مى شود.

سبب توجه و كوشش سعيد پاشا براى بازسازى اين بنا، آن بود كه برادرزاده او محمد پاشا (متوفاى 1270 ه. ق)، فرزند عباس پاشا، خديوى مصر، در اين مسجد دفن گرديد. وى نزد عرب هاى بدوى ساكن منطقه اى از قبيله عنزه، هنگام آموختن سواركارى، درگذشت. روى سنگ قبر او كه در دوره اخير مفقود شد، متن زير نوشته شده بود:

امسيت ضيف الله في دارالهنا *** وعلی المضیف گرامة الضیفان

تعفو الملوک عن نازل فی سوحهم *** کیف النزیل بساحة الرحمن (1)

هذا قبر محمد باشا ابن المرحوم عباس باشا وصى عرش مصر توفى فى 9 ذى الحجة من عام 1270 ه. ق (2)

سقف بنا در دو يا سه دهه اول قرن 20 ميلادى، در پى حادثه كشته شدن «على الحجى المقداد»، رئيس بصرى در آن زمان، ويران گرديد. پيش از اين حادثه نيز يك بار ديگر وهابيان آن بنا را خراب كرده بودند. (3) در چند دهه اخير، سقف مسجد و گنبد صحن مدرسه، دوباره بازسازى شده است.

گفتنى است در فاصلۀ چند صد مترى جنوب غربى مسجد، كليسايى تاريخى از دوره بيزانس وجود دارد كه امروزه به نام كليساى بحيرا شناخته مى شود و اهالى بصرى آن را محل ديدار بحيراى راهب با حضرت محمد ( صلی الله علیه و آله ) در كودكى ايشان مى دانند. البته مورخان، موقعيت دير بحيرا را در نقاط ديگرى ذكر كرده اند. به گفته «ابن عساكر»، بحيرا در روستايى در شش ميلى بصرى به نام «كَفَر»، كه به دير بحيرا شناخته مى شده،

ص: 25


1- . ترجمه فارسى دو بيت عربى چنين است: من در اين منزل سراى خوشى و سعادت ميهمان خداوند شده ام و ميزبان بايد در تكريم ميهمان بكوشد. پادشاهان كسانى را كه به درگاهشان وارد مى شوند مى بخشند. چطور كسى كه به درگاه الهى وارد شده، بخشيده نشود!
2- بصرى عاصمة الانباط، صص 228 و 229.
3- همان، ص 224.

سكونت داشته است. اما براساس قول ديگر، وى در روستاى «ميفعه»، در نزديكى «زَيزاء» در منطقه بلقاء (اردن امروزى) مى زيسته است. (1) برخى ديگر نيز محل آن را ديرى در جنوب شهر بصرى به نام «دير الباعقى» مشخص كرده اند؛ (2) درحالى كه كليساى مورد نظر، امروزه در نقطه اى در نيمه شرقى و نزديك به مركز شهر باستانى بصرى قرار دارد. (تصوير 3)

2. قدمگاه پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) در مسجد جامع قَدَم دمشق

محله «قَدَم» در حومه جنوبى دمشق، در اصل يكى از روستاهاى «غوطه» دمشق (3) بوده كه امروزه به محله اى در حومه جنوبى شهر تبديل شده است. وجه تسميه آن، وجود چند جاى پاى سنگى در آن بوده است. هنوز يكى از اين جاى پاها در جامع كبير (مسجد جامع) محله قدم باقى مانده است كه امروزه قدمگاه حضرت محمد ( صلی الله علیه و آله ) دانسته مى شود. براساس يك باور محلى، پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) در سفر بازرگانى خود به شام، به اين نقطه رسيد و جاى پايش بر سنگ باقى ماند. اما از اين نقطه فراتر نرفت و وارد دمشق نشد. (4) البته با توجه به اينكه مورخان تأكيد دارند كه پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) در سفر خود، از شهر بصرى فراتر نرفت، (5) نمى توان براى اين باور، ارزش و اعتبار تاريخى قائل شد.

مورخان و جهانگردان مسلمان، كم و بيش از مسجد قدم ياد كرده، و به وجود

ص: 26


1- تاريخ مدينة دمشق، ج 71، ص 338.
2- . الاشارات إلى معرفة الزيارات، ص 17؛ معجم البلدان، ياقوت الحموى، ج 2، ص 499.
3- «غُوطه» نام منطقه پيرامون دمشق در منابع جغرافيايى اسلامى است كه در گذشته سراسر پوشيده از باغ هاى سرسبز بوده است؛ تا جايى كه آن را از سرزمين هاى خوش آب وهوا و يكى از بهشت هاى چهارگانه زمين دانسته اند. ر. ك: معجم البلدان، ج 4، ص 219. امروزه بيشتر اين باغ ها جاى خود را به محلات مسكونى حومه دمشق و روستاهاى توسعه يافته اطراف آن داده است و تنها مساحت نسبتاً محدودى در جنوب شرقى دمشق به اين نام شناخته مى شود.
4- سوريا - تاريخ كبير لبلد عريق، ص 125.
5- الاشارات إلى معرفة الزيارات، ص 16؛ معجم البلدان، ج 5، ص 60.

قبرى منتسب به حضرت موسى ( علیه السلام ) در آن اشاره كرده اند. (1) ابن جبير (متوفاى 614 ه. ق)، بهترين توصيف را از اين مسجد ارائه كرده و درباره آن نوشته است:

از ديگر زيارتگاه هاى مشهور [دمشق]، «مسجد اقدام» است كه در فاصله دو ميل از شهر [دمشق]، از سمت قبله، نزديك جاده اصلى منتهى به سرزمين هاى حجاز و ساحل و مصر قرار دارد. در اين مسجد، اتاق كوچكى و در اين اتاق، سنگى وجود دارد كه بر آن نوشته شده است: يكى از صالحان، پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) را در خواب مى ديد كه به او مى گفت: اينجا قبر برادرم موسى ( علیه السلام ) است. در نزديكى همين مكان، كنار جاده، «كثيب احمر» قرار دارد كه همان طور كه در حديث آمده، ميان دو موضع به نام «عاليه» و «عُوَيله» (2) قرار گرفته است. اين مسجد داراى بركت فراوانى است. گفته شده است محلى كه گويند در آنجا قبر و كتيبه سنگى وجود دارد، هيچ گاه خالى از نور نيست و مسجد داراى اوقاف فراوانى است. اما جاى پاها در سنگ هايى، در راه مسجد قرار دارد كه محل آن علامت گذارى شده است و در هر سنگى جاى پايى ديده مى شود و تعداد آن نُه قدمگاه است كه گويند جاى پاى موسى (علیه السلام ) است و خداوند به حقيقت آن عالم تر است. (3)

با توجه به نوشته ابن جبير، در اين مكان تعداد نُه جاى پا وجود داشته كه به حضرت موسى (علیه السلام ) منسوب بوده است. على بن ابى بكر هروى از اين مكان با نام «مشهد اقدام» (زيارتگاه قدمگاه ها) نام برده و آنها را از پيامبران، بدون اشاره به نام

ص: 27


1- تاريخ مدينة دمشق، ج 2، ص 321؛ معجم البلدان، ج 2، ص 465؛ رحلة ابن بطوطة، صص 99-100.
2- عاليه و عويله نام دو محله نزديك مسجد قدم بوده كه براساس برخى روايات، قبر حضرت موسى ( علیه السلام ) ميان آنها قرار داشته است. ر. ك: تاريخ مدينة دمشق، ج 61، ص 15؛ مرآة الزمان فى تاريخ الاعيان، يوسف بن قُزُغلى بغدادى حنفى (سبط ابن الجوزى)، ج 1، ص 444. در سفرنامه ابن جبير نام اين دو مكان، غاليه و غويليه ذكر شده است. اما در متن نقل شده، ضبط صحيح اين دو كلمه همان گونه كه در ساير منابع آمده است، درج گرديد.
3- رحلة ابن جبير، محمد بن احمد الاندلسى (ابن جبير)، صص 218-219.

آنان، دانسته است. (1)

يوسف بن عبدالهادى (متوفاى 909 ه ق) نيز درباره اين مسجد نوشته است كه گويند در اين مسجد قبر موسى (علیه السلام ) و قدمگاه پيامبر ( صلی الله علیه و آله )، و به قولى قدمگاه موسى (علیه السلام ) قرار دارد؛ و به قول ديگرى موسى (علیه السلام ) در مسجدى در «قبق» (2) (؟) مدفون است . (3) بدين ترتيب مشخص مى شود كه قدمگاه منسوب به حضرت موسى (علیه السلام ) به تدريج به پيامبر اسلام ( صلی الله علیه و آله ) انتساب يافته است.

از ميان نُه جاى پايى كه ابن جبير به آن اشاره كرده، امروزه تنها يك يا دو جاى پا باقى مانده است. در دوره عثمانى يكى از جاى پاهاى موجود در اين روستا، به دستور سلطان عبدالحميد اول به استانبول انتقال يافت و بعداً در مقبره وى در اين شهر قرار داده شد. (4) از سرنوشت ساير قدمگاه ها نيز اطلاعى در دست نيست.

همچنين امروزه در مسجد قدم، قبرى براى حضرت موسى (علیه السلام ) به چشم نمى خورد. اما در قبرستان محله قدم، واقع در سمت شرقى خيابان اصلى، در فاصله چند صد مترى مسجد قدم، مزارى منسوب به حضرت موسى (علیه السلام ) وجود دارد. گويا اين مزار همان نقطه اى است كه يوسف بن عبدالهادى به عنوان قول ديگرى براى قبر حضرت موسى (علیه السلام ) بيان كرده و يا همان جايى است كه ابن جبير با عنوان «كثيب احمر» از آن ياد كرده است. (5) شايد مبناى نامگذارى اين مكان به كثيب احمر، وجود احاديثى است كه اهل سنت از پيامبر اسلام ( صلی الله علیه و آله ) نقل كرده اند كه آن حضرت در شب معراج، حضرت موسى (علیه السلام ) را ديد كه در قبر خويش در كثيب احمر نماز مى خواند. (6)

گفتنى است كه درباره قبر حضرت موسى (علیه السلام )، اقوال ديگرى نيز نقل شده، و قبور4.

ص: 28


1- الاشارات إلى معرفة الزيارات، ص 13.
2- اين كلمه براى مصحح كتاب ثمار المقاصد ناشناخته بوده و لذا كنار آن علامت سؤال گذاشته است.
3- ثمار المقاصد فى ذكر المساجد، يوسف بن حسن عمرى دمشقى (ابن عبدالهادى)، ص 160.
4- آثار الرسول فى جناح الامانات المقدسة فى متحف قصر طوب قابى بإسطنبول، ايدين حلمى، ص 124.
5- رحلة ابن جبير، ص 218.
6- تاريخ مدينة دمشق، ج 61، صص 184 و 185؛ مرآة الزمان فى تاريخ الاعيان، ج 1، صص 443 و 444.

ديگرى هم به آن حضرت منسوب است كه مشهورترين آن، امروزه نزديك شهر «اَريحا» در فلسطين قرار دارد و از زيارتگاه هاى مهم مردم فلسطين به شمار مى آيد.

ساختمان مسجد جامع قدم بارها بازسازى شده كه آخرين آن مربوط به حدود 15 سال گذشته است و در جريان آن، اين مسجد به گونه اى توسعه يافته است كه در ساختمان كنونى آن، به جز سنگ قدمگاه، هر گونه اثر ديگرى كه نشان دهنده قدمت و پيشينه تاريخى آن باشد، به چشم نمى خورد. (1)

ساختمان كنونى مسجد چند طبقه است و نماى خارجى آن با سنگ سفيدرنگ پوشش يافته است. مسجد داراى شبستان وسيع، گنبد بزرگ و دو مناره هشت ضلعى در دو طرف ورودى آن است. در گذشته سنگ قدمگاه منسوب به پيامبر ( صلی الله علیه و آله ): در كنار پنجره اى در ميان محراب و منبر در منبع جنوبى شبستان مسجد قرار داشت. (2) اما پس از توسعۀ اخير مسجد، اين سنگ به اتاقك مخصوصى، خارج از ساختمان مسجد به سمت شمال شرقى آن انتقال يافته است. (تصوير 5)

روى درِ فلزى كوچك اين اتاقك، پنجره كوچكى ايجاد شده است تا بتوان سنگ را از بيرون مشاهده كرد. (تصوير 4)

3. تار موى پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) در خانقاه سعديه دمشق

در زاويه (خانقاه) سعديه، واقع در محله قيمريه، در بافت تاريخى شهر دمشق، يك تار موى منسوب به پيامبر اكرم ( صلی الله علیه و آله ) نگهدارى مى شود. زاويه سعديه، از خانقاه هاى طريقت سعديه (3) در دمشق است و نزد پيروان اين طريق، به مقام (جايگاه) توحيد

ص: 29


1- محمد اسعد طلس توصيف مختصرى از بناى قديمى مسجد قدم را ارائه كرده است. ر. ك: «ذيل ثمار المقاصد»، محمد اسعد طلس، ص 244.
2- «ذيل ثمار المقاصد»، ص 245.
3- طريقت سعديه، منسوب به سعدالدين جباوى، از طرق تصوف رايج در شام است. سعدالدين جباوى در قرن ششم هجرى قمرى زندگى مى كرد و آرامگاه وى امروزه در روستاى «جبا الشام» در نزديكى شهر قنيطره در جنوب غربى سوريه قرار دارد.

شهرت دارد. (تصوير 16)

اين خانقاه در اصل خانه مسكونى يكى از مشايخ طريقت سعديه به نام «محمد سعد الدين بن محمد امين سعدى» بوده است. او در سال 1282 ه. ق خانه خود را وقف مسجد شيخ سعدالدين جباوى كه در جوار خانقاه قرار دارد، نمود و سپس آن را به خانقاه تبديل، و در سال 1284 ه. ق بازسازى كرد. همچنين در سال 1311 ه. ق، فرزند او شيخ ابراهيم سعدى، با دستور سلطان عبدالحميد دوم عثمانى، آن را دوباره بازسازى كرد. (1)

درباره چگونگى رسيدن تار موى منتسب به پيامبر اسلام ( صلی الله علیه و آله ) به اين خانقاه، دو روايت وجود دارد: طبق يك روايت، اين تار مو هديه اى از سوى سلطان عبدالحميد به خانقاه طريقت سعديه بوده است. اما طبق روايت دوم، شيخ ابراهيم سعدى اين تار مو را از پدرش شيخ محمد سعدالدين، و او نيز از پدرش محمدامين و او نيز از اجدادش دريافت كرده است. بزرگان خاندان سعدى جباوى تأكيد دارند كه اين تار مو، تا پيش از انتقال به محل فعلى آن، نزد مشايخ طريقت سعديه در خانقاه ديگر آنان در محله شاغور، در جنوب بافت تاريخى دمشق، قرار داشته، و سپس به مسجد شيخ سعدالدين در محله قيمريه انتقال يافته است. آن گاه شيخ محمدبن امين سعدى آن را به خانقاهى منتقل كرد كه در غرب مسجد مذكور بنا كرده بود. اما پس از وفات وى در سال 1285 ه. ق، فرزندش شيخ امين آن را به خانقاهى ديگر در شمال مسجد، منتقل كرد و تاكنون نيز در محراب آن جايگاه ويژه نگهدارى تار مو باقى مانده است. سرانجام اين تار مو به جايگاه امروزى خود در محراب خانقاه سعديه در غرب مسجد شيخ سعدالدين انتقال يافت. (2) به هرحال اين روايت، مورد قبول مشايخ اين خانقاه است و درباره درستى يا نادرستى آن بايد بررسى دقيق ترى صورت گيرد.2.

ص: 30


1- الطريقة السعدية فى بلاد الشام، محمد غازى حسين آغا، ج 2، ص 157.
2- همان، صص 160-162.

درباره اوقات و چگونگى زيارت تار مو آمده است كه صوفيان خاندان سعديه، مراسم خود را در شب هاى جمعه هر هفته، از ابتداى ماه ربيع الاول تا پايان ماه رمضان هر سال برگزار مى كنند. پس از قرائت اوراد شيخ سعدالدين جباوى، تلاوت قرآن كريم، مداحى پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) و ذكر و تسبيح و خطبه و دعا، جلسه خود را با تبرك به تار موى پيامبر به پايان مى برند؛ بدين ترتيب كه سالمندترين آنان، صندوق تار موى پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) را از محراب خانقاه خارج مى كند و مقابل خود قرار مى دهد. اين صندوق با جلدى از پارچه حريرِ مزيّن به تارهاى طلا و آيات قرآن پوشيده شده است. سپس وى جلد پارچه اى را كنار مى زند و هم زمان حاضران اشعار زير را مى خوانند:

يا زائراً شعر النبي محمد ***کن عند کشفک للغطاء معظما

متادبا متطهرا متطیبا *** و مبارکا و مصلیا و مسلما (1)

سپس بر محمد و آل محمد ( صلی الله علیه و آله ) صلوات مى فرستند و شيخ صوفى، پارچه هايى را كه تار مو ميان آن قرار دارد، يك به يك كنار مى زند. اين پارچه ها از پرده كعبه و تعداد آن 63 (به تعداد سال هاى عمر پيامبر اسلام ( صلی الله علیه و آله ) است. سپس حاضران براى تبرك به تار مو كه در يك استوانه شيشه اى مهر و موم شده قرار دارد، برمى خيزند و به آنجا مى آيند. پس از تبرك حاضران به تار موى پيامبر ( صلی الله علیه و آله )، پارچه ها به دور آن پيچيده و صندوق چوبى حاوى آن نيز با جلد پارچه اى پوشيده مى شود. (2)

زاويه يا خانقاه طريقت سعديه، غرب مسجد شيخ سعدالدين جباوى قرار دارد. ورودى آن نيز سمت جنوب است و بر كتيبه سردر آن، عبارت «يا حضرت الشيخ السلطان السيد سعدالدين الجباوى قدس الله سره العالى» نوشته شده است. البته اين عبارت بر سردر همه خانقاه هاى طريقت سعديه قرار دارد. بالاى كتيبه، طاق نماى

ص: 31


1- ترجمه فارسى اين دو بيت چنين است: اى كسى كه براى زيارت موى پيامبر اكرم ( صلی الله علیه و آله ) آمده اى! وقتى پرده را كنار مى زنى، آن را بزرگ شمار. در برابر آن مؤدب و پاكيزه و خوشبو باش و آن را مبارك بدان و [بر پيامبر ( صلی الله علیه و آله )] درود و سلام بفرست.
2- الطريقة السعدية فى بلاد الشام، ج 2، صص 159 و 160.

كوچكى است كه داخل آن نيز كتيبه اى حاوى طغراى سلطان عبدالحميد دوم عثمانى و دو بيت شعر به تاريخ 1311 ه. ق وجود دارد:

اليك امير المؤمنين مآثر ***بعصر حمیدی یعز مثاله

فمنها لسعد الدین حضرة جدنا *** مقام لذکر الله جل جلاله (1)

1311

ورودى خانقاه به راهرويى طولانى متصل است كه سمت راستش مسجد، و سمت چپش خانقاه قرار دارد. ديوارهاى خانقاه از داخل با سنگ هاى به دو رنگِ متناوب (ابلق) و سقف آن نيز با تيرهاى چوبى پوشيده شده است و فضاى آن نيز به واسطه دو طاق سنگى وسيع به دو بخش تقسيم مى گردد كه از بخش شمالى آن براى سالن استقبال، و از بخش جنوبى آن براى برگزارى مراسم صوفيانه استفاده مى شود.

ميان ضلع جنوبى خانقاه، محرابى به همراه دو ستون سنگى در دو طرف آن وجود دارد كه داراى تزيينات مرمرى زيبايى است. وسط محراب، طاقچه مربع شكل كوچكى ايجاد شده كه محل قرار دادن صندوق ويژه نگهدارى تار موى پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) است. روى طاقچه نيز كتيبه اى از دو بيت از اشعار محمود الحمزاوى، مفتى شام (متوفاى 1305 ه. ق)، به تاريخ 1292 ه. ق به چشم مى خورد كه متن آن چنين است:

شرف المحلّ قدر من قد حلّه *** امر بدیهی الثبوت بلا خفا

و لذالک المحراب فخر شامخ *** اذ حلّ فیه شریف شعر المصطفی (2)

1292

ص: 32


1- ترجمه فارسى اين دو بيت چنين است: اى اميرالمؤمنين تو كارهاى بزرگى انجام دادى، در اين دوره حميدى كه به سختى مى توان مانند آن را يافت. يكى از اين كارها، بارگاه جدّمان سعدالدين است، كه جايگاهى براى ذكر خداوند عزّوجلّ است.
2- ترجمه فارسى اين دو بيت چنين است: ارزش هرجا به ارزش كسى است كه در آن قرار دارد، امر بديهى و آشكارى است. اين محراب نيز جايگاه رفيعى دارد؛ چراكه موى پيامبر اكرم ( صلی الله علیه و آله ) در آنجا قرار دارد.

بالاى محراب نيز كتيبه ديگرى وجود دارد كه آن دو بيت شعرى كه هنگام زيارت تار مو خوانده مى شود، نوشته شده است:

يا زائراً شعر النبي محمد *** کن عند کشفک للغطاء معظّماً

متأدّباً متطهّراً متطیّباً *** و مبارکاً و مصلّیاَ و مسلّماً (1)

دو طرف اين كتيبه، دو لوح كوچك كاشى كارى شده، به چشم مى خورد. گفتنى است در يك دهه اخير، و تا سال 1428 ه. ق - 2007 م بازسازى و مرمّت هايى در خانقاه انجام شد. در زمان بازسازى، صندوق نگهدارى تار مو، به ساختمان وزارت اوقاف سوريه در دمشق منتقل گرديد و پس از پايان بازسازى، به جايگاه خود در محراب خانقاه بازگردانده شد.

4. تار موى پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) در مسجد مغربى شهر «لاذقيه»

در مسجد مغربى، واقع در شهر لاذقيه، از بنادر سوريه در ساحل درياى مديترانه، چند تار موى منسوب به پيامبر اسلام ( صلی الله علیه و آله ) وجود دارد. اين مسجد در بخش جنوبى «تلة القلعه» (تپه قلعه) در نقطه اى مرتفع از مركز شهر لاذقيه قرار دارد. (تصوير 6) علت نامگذارى مسجد به «مغربى»، وجود قبر شيخ محمد مغربى در آن است. البته اين مسجد در گذشته، به مسجد نور نيز شناخته مى شده است. (2)

اين مسجد را شيخ احمد حلبى، دوست و مريد شيخ محمد مغربى، ساخته است؛ به طورى كه تكميل بخش هاى مختلف آن حدود هشت سال طول كشيد. ساخت خود مسجد از سال 1242 ه. ق شروع شد و در سال 1245 ه. ق به پايان رسيد. همچنين در سال 1248 ه. ق مناره مسجد ساخته شد تا آنكه در سال 1250 ه. ق تمام بخش هاى

ص: 33


1- ترجمه فارسى اين دو بيت چنين است: «اى كسى كه براى زيارت موى پيامبر اكرم ( صلی الله علیه و آله ) آمده اى، وقتى پرده را كنار مى زنى آن را بزرگ شمار. در برابر آن مؤدب و پاكيزه و خوشبو باش و آن را مبارك بدان و [بر پيامبر ( صلی الله علیه و آله )] درود و سلام بفرست».
2- الابنية والاماكن الاثرية فى اللاذقية، هاشم عثمان، ص 245.

مسجد تكميل گرديد. اين تاريخ ها در كتيبه هاى موجود در مسجد ثبت شده است. (1)

مى توان گفت مسجد مغربى، زيباترين مسجد تاريخى لاذقيه است. اين مسجد شامل صحنى در شمال، و شبستان و آرامگاهى در جنوب است. صحن مسجد، مستطيل شكل است و حوض آبى وسط آن به چشم مى خورد. در شمال صحن، رواقى مبتنى بر چهار طاق وجود دارد. كنار رواق نيز چند اتاق قرار دارد كه براى اقامت خادم مسجد و كارهاى ديگر استفاده مى شود. ورودى مسجد در غرب صحن قرار دارد. بر سردر آن، لوح مرمرى حاوى پنج بيت شعر وجود دارد كه مادّه تاريخ آن برابر 1244 ه. ق است:

جامع النور جلاء الكرب *** احمدی فیه نیل الارب

قد بناه احمد الفضل الذی *** حاز بالااستاذ اعلا الترب

ومقام القطب فیه اشرقت *** منه انوار الامام المغربی

و به الحاجات تقضی فاسألوا *** کل الخیر و اجهدوا فی الطلب

فالندا ارّخ « اجاد مبشراً *** جامع النور جلاء الکرب » سنة 244 1 (2)

شبستان مسجد شامل سالن وسيعى به شكل مربع است كه روى آن گنبد بزرگى قرار دارد. گنبد مسجد داراى گردن دوازده ضلعى است كه در هر ضلع آن، يك پنجره كوچك وجود دارد. بر سردر ورودى شبستان كه در صحن مسجد واقع است، لوح مرمرى حاوى چهار بيت شعر قرار دارد كه مادّه تاريخ آن برابر 1242 ه. ق و متن آن به

ص: 34


1- الابنية والاماكن الاثرية فى اللاذقية، صص 244 و 245.
2- ترجمه ابيات: مسجد نور غم و غصه ها را مى زدايد، و در اين مسجد احمدى آرزوها برآورده مى شود. اين مسجد را احمد فاضلى ساخته است كه در استادى به بالاترين مراتب رسيد. در اين مسجد، مزار قطبى وجود دارد كه انوار امام مغربى از آن مى تابد و در آن حاجات برآورده مى شود. پس هر امر خيرى را بخواهيد و در خواستن آن كوشا باشيد. هاتفى مادّه تاريخ آن را ندا داد: «به خوبى بشارت داد: مسجد نور غم و غصه ها را مى زدايد».

شرح زير است:

لهذا الجامع المأنوس يممّ *** تجد نوراً بذکر الله عمّه

خصوصاً فی جوار مقام قطب *** سقاه الله سحب رضی و رحمه

بناه خلیفةالاستاذ حقاً *** و أسسه علی تقوی بنعمه

فناداه القبول و قال ارّخ *** بتوفیق « الاله لقد اتّمه » (1)

[= 1242]

شمال غربى شبستان، مناره اى 16 ضلعى وجود دارد كه داراى ورودى كوچكى در صحن مسجد است و بر سردر آن كتيبه اى حاوى سه بيت شعر قرار دارد كه مادّه تاريخ آن برابر 1248 ه. ق است:

منارة بالنور ضاءت *** وبها الحسن تنهاهی

فهی تجلی کعروس *** فانظروا حسن سناها

للرضی ارّخت « قصداً *** احمد الفضل بناها » (2)

[= 1248]

اتاق آرامگاه، غرب شبستان واقع است. شمال آن نيز رواقى با طاق هاى سنگى وجود دارد كه داراى سه طاق نماى متصل به صحن مسجد است. وسط اين رواق، يك حوض آب، و در جنوب آن، ورودى اتاق آرامگاه قرار دارد. گرداگرد اين ورودى، چارچوبى از تزيينات هندسى به چشم مى خورد و روى آن، لوح مرمرى حاوى پنج».

ص: 35


1- ترجمه ابيات: به اين مسجدِ محل انس برو تا ببينى نورى از ذكر خدا آن را دربرگرفته است. به ويژه در جوار جايگاه قطبى كه خداوند با ابرهاى رضايت و رحمت او را سيراب كرد. اين مسجد را كسى كه به حق جانشين استاد بود بنا كرد و آن را به لطف او بر پايه تقوا بنيان نهاد. پس نداى قبولى در تاريخ آن گفت: «آن را با توفيق الهى به پايان رساند».
2- ترجمه ابيات: اين مناره اى است كه با نور روشن است و در آن زيبايى به اوج خود رسيده است. اين مناره چون عروس تجلى كرده است. پس به زيبايى چهره او بنگريد. براى رضايت، تاريخ آن را چنين گفتم: «به قصد: كه انسان فاضلى به نام احمد آن را بنا كرد».

بيت شعر وجود دارد كه مادّه تاريخ آن برابر 1242 ه. ق است:

هذا مقام فيه جبر المنكسر *** و فیه ضریح محمد زوروا منتصر

صدر الشریعة بالطریقة عارف *** شمس المارف بالحقیقة منغمر

قطب الزمان و مظهر الاحسان *** بل فرد الاوان و غوث عصر منکدر

بشری لکم زوّاره حاجاتکم مقضیة *** زر سل واجبر و اختبر

قد فاز فی مقعد صدق ارّخوا *** « بلا امر عند ملیک مقتدر » (1)

سنة 1242

سمت راست ورودى، لوح سنگى جديدى وجود دارد كه در آن زندگى نامه مختصرى از شيخ مغربى آمده است. پايين آن، لوح سنگى ديگرى به چشم مى خورد كه بر اساس آن، اين محل در سال 1424 ه. ق - 2003 م به دست شخصى به نام «فؤاد ظافر الزين» و با نظارت اداره اوقاف لاذقيه، بازسازى شده است. متن كتيبه چنين است: «بعون الله تعالى اعيد ترميم المكان سنة 1424 ه. ق - 2003 م بمبادرة السيد فؤاد ظافر الزين وإشراف مديرية اوقاف اللاذقية».

اتاق آرامگاه، شامل اتاق مربع شكل وسيعى است كه روى آن گنبدى كوچك تر از گنبد شبستان قرار دارد و همانند آن داراى گردنى دوازده ضلعى است كه در هر ضلع آن پنجره اى كوچك وجود دارد. ميان اتاق، قبر شيخ محمد مغربى، و كنار آن، قبر شيخ احمد حلبى، بانى مسجد و مريد شيخ مغربى قرار دارد. روى هر يك از اين دو قبر، صندوقچه چوبى زيبايى كه نقش و تزيين گياهى رنگارنگى دارد، نصب شده است. (تصوير 7)».

ص: 36


1- ترجمه ابيات: اين جايگاهى است كه در آن، شكسته دلان التيام مى يابند و در آن قبر محمد است. پس زيارت كنيد آن مرد پيروز را. آن صدر شريعت و آنكه به طريقت آشنا بود؛ آن خورشيد معارف و آنكه در حقيقت غوطه ور بود؛ آن قطب زمان و مظهر احسان و نيكى، بلكه يگانه زمان و غوث دوره اى تيره وتار بود. اى زائران او! بشارت باد شما را كه حاجت هايتان برآورده شد. زيارت كن. [حاجت] بخواه. [دل خود را] التيام ببخش و امتحان كن. او در بهشت، پيروز و كامياب شد. پس در تاريخ بناى آن گفتند: «بدون دستور، نزد پادشاهى مقتدر »

در ضلع جنوبى اتاق محرابى از سنگ سفيدرنگ وجود دارد كه طاق آن مقرنس كارى شده است. دو طرف محراب، دو ستون سنگى، و گرداگرد آن نيز چارچوبى زيبا از تزيينات هندسى و گياهى وجود دارد. كنار محراب نيز ساعت قديمى آونگ دارى به چشم مى خورد كه از سوى يكى از پادشاهان عثمانى اهدا شده است.

در يكى از زواياى اتاق آرامگاه، طاقچه اى سنگى وجود دارد كه محل نگهدارى آثار پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) است. اين آثار شامل سه تار موى منسوب به آن حضرت است كه گفته مى شود دو تار مو را يكى از پادشاهان عثمانى به اين مسجد اهدا كرده است و تار موى سوم را نيز زمانى كه شيخ مغربى از مكه مكرمه به لاذقيه مهاجرت كرده، با خود آورده است. اين آثار، داخل صندوق چوبى درون طاقچه نگهدارى مى گردد. طاقچه نيز با چارچوبى ساده كه يك قطعه شيشه اى را نگه داشته، مسدود شده است. اين آثار پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) در آخرين روز جمعه ماه رمضان هر سال، از آغاز زمان نماز صبح تا انتهاى زمان نماز عشا، براى عموم به نمايش گذاشته مى شود.

5. آثار منسوب به رسول خدا ( صلی الله علیه و آله ) در مسجد جامع شهر «حلب»

مسجد جامع شهر حلب، معروف به جامع كبير يا مسجد اموى حلب، در مركز بافت قديمى اين شهر قرار دارد و از نخستين مساجد وسيع و بزرگ اسلامى به شمار مى آيد. تاريخ بناى اوليه مسجد به دوره اموى باز مى گردد و در آن زمان، از نظر تزيينات با مسجد اموى دمشق برابرى مى كرده است. گفته شده است كه «سليمان بن عبدالملك» اموى (98 96 ه. ق)، اين مسجد را به منظور رقابت و برابرى با مسجد جامع دمشق، كه از آثار برادرش «وليدبن عبدالملك» (86-96 ه. ق) بود، ساخته است. اما براساس قول ديگرى، بانى اين مسجد نيز وليدبن عبدالملك بوده است. (1)

گويند عباسيان پس از انقراض خلافت اموى، تزيينات، سنگ ها و ابزار موجود در

ص: 37


1- نهر الذهب فى تاريخ حلب، كامل الغزى، ج 2، ص 180.

آن را كندند و به مسجد جامع انبار بردند. در سال 351 ه. ق نيز امپراتور بيزانس « نكفور فوكاس » وارد شهر حلب شد و مسجد را به آتش كشيد. سپس امير سيف الدوله حمدانى (333-356 ه. ق)، بخشى از ويرانى هاى مسجد را اصلاح و بازسازى كرد و پس از وى، فرزندش سعدالدوله حمدانى (356-381 ه. ق) و غلام او «قرعويه»، كار بازسازى مسجد را ادامه دادند. درسال 564 ه. ق، اسماعيليان مسجد را به همراه بازارهاى اطراف آن به آتش كشيدند. سپس سلطان نورالدين محمودبن زنگى (541-569 ه. ق) مسجد را بازسازى كرد و مساحت آن را افزايش داد. (1) معمارى كنونى مسجد، مربوط به اين بازسازى است. (2)

نماى مسجد، شامل شبستانى بزرگ در جنوب، و صحن وسيعى در شمال است. صحن مسجد از سه سمت شمال، شرق و غرب، با رواق هايى احاطه شده است. ميان صحن، يك حوض وضو و يك سقاخانه وجود دارد كه بر فراز هر يك، گنبد كوچكى قرار دارد. (تصوير 8)

شبستان مسجد با دو رديف ستون هاى مربع ضخيم، به سه رواق موازى شرقى - غربى تقسيم شده است. ميان شبستان نيز، محرابى سنگى، و كنار آن، منبر چوبى نفيسى قرار دارد. داخل ديوار جنوبى شبستان مسجد، در فاصله چند مترى از سمت چپ محراب، «مقصوره اى» وجود دارد كه در آن، مزارى منسوب به حضرت زكرياى پيامبر (علیه السلام) به چشم مى خورد. (3) اين مقصوره، شامل ايوانى است كه داخل ديوار جنوبى

ص: 38


1- الجامع الأموى الكبير بحلب: تاريخه ومعالمه الأثرية، محمد كامل فارس، ص 16.
2- براى آگاهى تفصيلى درباره تاريخچه و معمارى مسجد اموى حلب، ر. ك: الجامع الأموى الكبير بحلب: تاريخه ومعالمه الأثرية.
3- اين مزار در اصل منسوب به سر حضرت يحياى پيامبر (علیه السلام ) است كه بنابه روايتى، در سال 435 ه. ق در شهر بعلبك لبنان آشكار شد و از آنجا به حمص و سپس به حلب منتقل شد. ر. ك: تاريخ حلب، محمدبن على العُظَيمى، ص 336. سر حضرت يحيى (علیه السلام ) تا پيش از حمله مغولان در مسجدى در قلعه حلب نگهدارى مى شد. اما پس از آتش سوزى اين محل به دست مغولان، سر را به مسجد جامع حلب منتقل، و در محل حاضر دفن كردند. ر. ك: الاعلاق الخطيرة فى ذكر امراء الشام والجزيرة، ج 1، ص 40 و ج 2، ص 48. اين زيارتگاه در حال حاضر به مزار حضرت زكرياى پيامبر (علیه السلام ) شهرت يافته است.

مسجد ايجاد شده است؛ به طورى كه يك ضلع آن به شبستان مسجد باز مى شود. البته با ضريح يك ضلعى مشبّكى از مس زردرنگ از فضاى شبستان جدا شده است. ديوارهاى آن از داخل و نيز از دو طرف ضريح داخل شبستان، با الواح كاشى زيبايى از دوره عثمانى تزيين يافته است. در قسمت فوقانى ايوان، طاق وسيعى وجود دارد كه از سنگ هايى با دو رنگ زرد و سياه به طور متناوب، پوشيده شده، و دو طرف آن نيز بر دو ستون سنگى صيقل داده شده، استوار است. (تصوير 10)

در زاويۀ شمال غربى صحن مسجد، يك مناره چهار ضلعى مرتفع وجود داشت كه از نظر معمارى بسيار در خور توجه و نمونه اى منحصر به فرد از مناره هاى اسلامى بود. اين مناره در نيمه دوم قرن پنجم هجرى، به دست «ابن خشّاب حلبى» قاضى شيعه مذهب حلب در اوايل دوره سلجوقى ساخته شده بود. (1) روى بدنۀ مناره، كتيبه هاى متعددى به خط كوفى و نيز كتيبه اى به خط ثلث، حاوى صلوات بر چهارده معصوم (عليهم السلام) وجود داشت كه از قديمى ترين كتيبه هاى شيعه به شمار مى آمد. (2)

متأسفانه در جريان جنگ هاى داخلى اخير سوريه، اين مسجد تاريخى و ارزشمند از نيمه هاى سال 2012 ميلادى (1391 شمسى) به پايگاهى براى مسلحان تندرو مخالف نظام سوريه تبديل شد و به دنبال درگيرى هاى پى در پى ميان آنان و ارتش سوريه، آسيب هاى جبران ناپذيرى به مسجد رسيد و بخش هايى از ديوارها، رواق ها و شبستان مسجد دچار آتش سوزى و بخش هاى ديگرى نيز تخريب شد. مناره زيبا و نفيس مسجد نيز در تاريخ 24 آوريل 2013 ميلادى، برابر با 4 ارديبهشت 1392 به طور كامل تخريب شد كه هر يك از مخالفان مسلح نظام سوريه و ارتش اين كشور، يكديگر را به اين اقدام نابخشودنى متهم كردند.

ص: 39


1- الاعلاق الخطيرة فى ذكر امراء الشام والجزيرة، عزالدين محمد بن على الحلبى (ابن شدّاد)، ج 1، صص 33 و 34.
2- براى آگاهى بيشتر درباره اين مناره، ر. ك: پيام بهارستان، «كتيبه هاى شيعى از قرن پنجم هجرى در شمال سوريه»، احمد خامه يار، دوره 2، ش 11، صص 784-786.

آنچه درباره اين مسجد با موضوع اين كتاب ارتباط دارد، آن است كه تا چندى پيش آثارى منسوب به پيامبر اسلام ( صلی الله علیه و آله ) در داخل مقصوره واقع در شبستان مسجد و كنار مزار منسوب به زكرياى پيامبر (علیه السلام ) نگهدارى مى شد كه شامل سه تار مو و قطعه اى از يك دندان منسوب به رسول خدا ( صلی الله علیه و آله ) بود و داخل استوانه هاى شيشه اى، در معرض ديد زائران قرار داشت. متأسفانه اين آثار در زمان جنگ داخلى اخير سوريه و در جريان تبديل شدن مسجد برمبناى گزارش بسيارى از منابع خبرى سوريه، به پايگاه مخالفان نظام سوريه، در نيمه اكتبر سال 2012 ميلادى، برابر با مهر ماه 1391 به سرقت رفت.

از اين آثار، دو تار مو، از دو نقطه ديگر حلب، يعنى مسجد و مدرسه حلويه، و مسجد حاج موسى، به اين مكان منتقل شده بود و تار موى سوم نيز از زمان نامشخصى در همين مسجد نگهدارى مى شد. «محمد ابوالوفاى رفاعى» (1179-1264 ه. ق)، در ابياتى از منظومه خود كه براى زيارتگاه هاى اولياى شهر حلب سروده، به اين تار مو و آداب و اوقات زيارت آن اشاره كرده است. اين ابيات چنين است:

وشعرة من شعر النبي ***جلیلة بقدر ها السنی

قد وضعا لدی ابی الحصور *** شیخ النبیین عظیم النور

هو النبی الذکریا السید *** فی الانبیا له مقام امجد

فی المرقد الشریف نحو القبله *** من الاکایل علیها ظلّه

من االقماش المذهب الابرسیم *** قد طّرزوها بالطراز المعلم

و لم تزل محجوبة عن النظر *** شو قاً و تعظیماً لسید البشر

الا باوقاتٍ تکون فی السنه *** شریفةٍ عند الاله حسنّه

اوّل جمعة تکون فی رجب *** و بعد عشرین و سبع تحتسب

منه و فی نهار نصف شعبان *** و یوم عشریه و سبع رمضان

و لیلة المولد فی ربیع *** فانّها تبرز للجمیع

ص: 40

يرفعها على يديه الحافظ *** و اعین الناس لها تلاحظ

حجابها زجاجها الشفاف *** و العطر و الطیف لها تضاف

و یقف الحافظ فی باب المقام *** یجهر بداً بالصلوة و السلام

علی رسول الله صاحب الاثر *** و من له معجزة و تسلیهات

فیهرع الزوّار للتقبیل *** و اللمس بالتعظیم و التبجیل

و یکثر الجمع و الازدحام *** ما بین باک دمعه انسجام

او فرح بانه قد لمسا *** آثار نوره و منه اقتباس

ثم اذا انتهوا من الزیاره *** یرخی علیها الحافظ الستاره

و منذ یبدیها الی تخفی *** نور الصلاة ابداً لا یطفی

والحمد الله ولی النعمه *** ان خصّنی فضلاًبهذه الخدمه

واننی محمد ابو الوفا *** و الله ربی و هو حسبی و کفی (1)

ص: 41


1- المشرق، «اولياء حلب فى منظومة الشيخ وفاء»، فردينان توتل اليسوعى، السنة الثامنة والثلاثون (1940 م.)، تشرين الأول و كانون الأول، صص 406-408. ترجمه فارسى ابيات چنين است: تار مويى از پيامبر كه بسيار عظيم الشأن و باارزش است. كنار قبر ابى الحصور [لقب حضرت زكريا]، شيخ انبيا و آن انسان نورانى قرار داده شد. او كسى نيست جز حضرت زكريا كه ميان پيامبران جايگاه والايى دارد. در آن مرقد شريف، مقابل قبله قرار داده شده و تاج هايى روى آن سايه انداخته است. با پارچه ابريشمى زربافتى آن را آراسته اند و پارچه را با نقوش بسيار زيبايى گلدوزى كرده اند و [تار مو] همچنان از ديدگان پنهان است و اين كار به خاطر [ايجاد] اشتياق و بزرگداشت سرور بشر است. مگر در اوقاتى از سال كه نزد خداوند شريف و بافضيلت است. اولين جمعه ماه رجب و بيست و هفتم آن، و روز نيمه شعبان و بيست و هفتم رمضان و در شب ميلاد پيامبر در ماه ربيع الاول، اين تار مو در معرض ديدگان مردم قرار مى گيرد. حافظ آن را بالاى سر خود نگه مى دارد؛ درحالى كه مردم به آن مى نگرند. اين تار مو درون محفظه اى شيشه اى و شفاف نگهدارى مى شود و با عطر و بوهاى خوش، خوشبو مى گردد. حافظ كنار درِ مقام مى ايستد و با صداى بلند شروع به صلوات فرستادن مى كند. او به پيامبر كه صاحب اين مو است و داراى معجزه است درود مى فرستد. زائران براى بوسيدن و لمس كردن به سوى آن مى شتابند و آن را بزرگ مى شمارند. جمعيت و ازدحام زياد مى شود؛ درحالى كه برخى از آنان اشك مى ريزند و برخى نيز خوشحال اند؛ به خاطر آنكه آثار نور پيامبر را لمس مى كنند و از آن بهره مى گيرند. وقتى زيارت زائران به پايان مى رسد، حافظ پرده را روى آن مى اندازد. از زمانى كه اين مو در معرض ديد مردم قرار مى گيرد تا زمان مخفى كردن آن، پيوسته صداى صلوات بلند است. خدا را شكر كه خداوند افتخار اين خدمت را به من داد و من محمد ابوالوفا هستم و خدا پروردگار من است و او براى من كافى است.

از ابيات فوق نتيجه گيرى مى شود كه در زمان حيات شاعر، اوقات زيارت تار موى پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) در مسجد جامع حلب، نخستين جمعه ماه رجب، 27 رجب، 15 شعبان، 27 رمضان (يعنى شب قدر نزد اهل سنت) و شب ولادت پيامبر يعنى 12 ربيع الاول (نزد اهل سنت) بوده است. همچنين شاعر در دو بيت آخر اظهار داشته است كه خودش خادم و متولى اثر پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) در مسجد جامع حلب بوده است.

اما مسجد و مدرسه حلويه، كه يكى ديگر از آثار پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) از آنجا به محل كنونى منتقل شده، در غرب مسجد جامع حلب واقع است و ورودى آن، مقابل ورودى غربى مسجد قرار دارد. اين مدرسه و مسجد، در اصل كليساى جامع حلب در دوره بيزانس بوده است و تاريخ ساخت آن به قرن پنجم ميلادى باز مى گردد. (1) پس از اينكه در سال 518 ه. ق، صليبيان شهر حلب را محاصره كردند و مرتكب جنايت ها، غارتگرى ها و تخريب هايى شدند، به دستور ابوالحسن ابن خشّاب، قاضى شيعه مذهب حلب، كه در آن زمان شهر حلب را اداره مى كرد، چهار كليساى شهر به مسجد تبديل شد كه مسجد حلويه نيز يكى از آنها بود. اين مسجد در آغاز به مسجد «سَرّاجين» ناميده مى شد. اما سلطان «نورالدين محمودبن زنگى» در سال 544 ه. ق با ساختن ايوان و حجره هايى، آن را به مدرسه اى براى تدريس فقه شافعى تبديل كرد. (2) از آن پس، اين بنا به مدرسه «حَلاويه» يا «حَلَويه» شهرت يافت.

بخشى از بناى كليسا، شامل ستون هاى جناح غربى آن، هنوز در شبستان واقع در ضلع غربى صحن مدرسه باقى مانده است. محل سابق نگهدارى تار موى پيامبر ( صلی الله علیه و آله )، شامل جايگاه محصور مربع شكلى است كه داراى مساحت بسيار كمى مى باشد و ميان دو ستون از ستون هاى باقى مانده از كليسا قرار دارد. (تصوير 9) اين جايگاه درى به سمت شرق دارد كه بالاى آن كتيبه اى به تاريخ سال 1344 ه. ق و حاوى متن زير وجود

ص: 42


1- سورية المسيحية فى الالف الاول الميلادى، مترى هاجى اثناسيو، ج 1، ص 595.
2- نهر الذهب فى تاريخ حلب، ج 2، ص 168.

دارد: «الصلاة والسلام على صاحب هذا الاثر الشريف المبارك سنة 1344 هجرية».

بالاى اين كتيبه نيز كتيبه ديگرى وجود دارد كه روى آن چنين نوشته شده است:

1. اتحف المدرسة الحلوية بالشعرة الطاهرة النبوية وأنشأ هذه

2. الحجرة لها متولي اوقافها عبدالوهاب ابن الشيخ مصطفى طلس عفى عنهما سنة 1344.

براساس اين كتيبه، اين تار مو در سال 1344 ه. ق در اين محل قرار داده شده، و عبدالوهاب بن مصطفى طلس، متولى موقوفات مدرسه، اين حجره را براى نگهدارى آن ساخته است.

مسجد حاج موسى، محل ديگرى است كه يكى از سه تار موى موجود در مسجد جامع حلب از آنجا منتقل شده است. اين مسجد كه در محله «سويقة على» (بازارچه على) در شمال شرقى مسجد جامع قرار دارد، از مساجد دوره عثمانى در حلب است كه براساس لوح سنگى سردر مسجد، در سال 1176 ه. ق ساخته شده است. اين تاريخ مصادف با دوره پادشاهى سلطان مصطفى سوم عثمانى است. مسجد به نام بانى آن «حاج موسى آغا اميرى» (متوفاى 1177 ه. ق) ناميده شده است. (1)

درباره تاريخچه تار موى موجود در مسجد حاج موسى چنين گفته اند كه يكى از ناظران مسجد به نام «بها بيك اميرى»، پس از آنكه عضو شوراى نمايندگان شد، به استانبول، پايتخت پادشاهان عثمانى، سفر كرد و پس از اينكه در سال 1328 ه. ق، دوره عضويت وى در آن شورا به پايان رسيد، تصميم گرفت به حلب بازگردد. پيش از بازگشت، براى او زمانى تعيين شد تا با سلطان محمد رشاد عثمانى ديدار كند. بدين منظور به كاخ رفت و مورد استقبال رجال دربار قرار گرفت و سپس با شاه ديدار كرد و سلطان عثمانى تار مويى از پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) را به او اهدا كرد.

با رسيدن اين خبر به اهالى شام، گروهى از مردم شهرهاى بزرگ واقع در مسير بازگشت وى به حلب، يعنى بيروت، حمص و حماه، به استقبال او رفتند. در روز ورود3.

ص: 43


1- اعلام النبلاء بتاريخ حلب الشهباء، محمد راغب الطباخ الحلبى، ج 7، ص 33.

او به حلب نيز هزاران تن از اهالى اين شهر از ورود او استقبال كردند. آن گاه تار مو را در صندوقى چوبى و صندوق را در ديوار جنوبى مسجد در سمت راست منبر قرار دادند و در ايام مناسبت هاى دينى، تار مو را براى تبرك بيرون مى آوردند. (1)

همچنين كامل الغزى (متوفاى 1351 ه. ق) اشاره كرده است كه در ربيع الثانى سال 1307 ه. ق شيخ وفا فرزند شيخ بهاءالدين فرزند محمد وفاى رفاعى، يك تار موى پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) را با خود از استانبول به حلب آورد كه آن را يكى از زنان دربار عثمانى به وى داده بود. او در زمان رسيدن، مورد استقبال مردم حلب قرار گرفت و تار مو در زاويۀ «شيخ تراب» قرار داده شد. (2)

افزون بر آثار فوق، چند تار موى منسوب به پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) نيز نزد اشخاصى همچون «شيخ عبداللطيف بادنجكى»، «حاج محمد جمال بادنجكى» و «حاج سليم حاج يوسف حمويه» نگهدارى مى شود كه هريك از آنها نيز اسنادى براى تملك اين آثار در اختيار دارند. همچنين تار موهاى ديگرى نزد «شيخ عمر مكتبى»، «شيخ محمد بطيخ» و «محمد جباره»، از خاندان حربلى، كه خود را از سادات و منسوبان به پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) مى دانند، وجود دارد. شيوه زيارت اين تار موها چنين است كه در مراسم و حلقه هاى ذكر صوفيان، تار موها را داخل پارچه اى مى گذارند و دست به دست مى گردانند تا حاضران بر آنها تبرك جويند. (3)

6. قدمگاه منسوب به پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) در مسجد كريميه شهر حلب

مسجد كريميه، در محله «باب قِنَّسرين» كه از محلّه هاى تاريخى حلب است، قرار دارد نام اين مسجد در گذشته «مسجد مُحَصّب» بوده و گويند در دوره عمر بن خطاب

ص: 44


1- اعلام النبلاء بتاريخ حلب الشهباء، ج 7، صص 34 و 35.
2- نهر الذهب فى تاريخ حلب، ج 3، ص 317. زاويه شيخ تراب، متصل به مدرسه خسرويه (قديمى ترين مدرسه دينى دوره عثمانى در حلب)، از سمت جنوب و غرب آن، واقع است و در آن قبر شيخ تراب عينتابى (متوفاى 1206 ه. ق) از مشايخ طريقت خلوتيه و نقشبنديه در حلب قرار دارد. ر. ك: نهر الذهب فى تاريخ حلب، ج 2، ص 104.
3- الطرق الصوفية: واقع وطموح، عبود العسكرى، صص 131 و 132.

يا عمر بن عبدالعزيز بنا شده است. با استناد به كتيبه تاريخى موجود بر سردر قديمى مسجد، در سال 654 ه. ق، يعنى در دوره حكومت ملك الناصر يوسف بن العزيز محمد (متوفاى 695 ه. ق) كه از احفاد صلاح الدين ايوبى بوده است، اين مسجد را شيخ عبدالرحيم عجمى شافعى بازسازى كرده است. همچنين مناره مسجد را در سال 771 ه. ق، «قاضى بهاءالدين على بن محمد بن ابى سواده» بازسازى كرده است. سپس در سال 855 ه. ق «شيخ عبدالكريم خوافى» (1) ، به بازسازى دوباره مسجد و توسعه آن از سمت شرق اقدام نمود و ضمن ايجاد زاويه اى در آن براى صوفيان، ورودى جديدى در قسمت جنوبى نماى خارجى مسجد احداث كرد. از آن پس، اين مسجد، با انتساب به عبدالكريم خوافى، به مسجد كريميه شهرت يافت. اما به مرور زمان بر اثر بى توجهى، بناى مسجد تخريب شد تا اينكه در سال 1302 ه. ق «جميل پاشا»، والى حلب در دوره سلطان عبدالحميد عثمانى، آن را بازسازى نمود و صحن آن را سنگفرش كرد. (2)

در شبستان مسجد، سنگ زردرنگى وجود دارد كه در آن جاى پايى منسوب به حضرت محمد ( صلی الله علیه و آله ) به چشم مى خورد. براساس داستان رايج مردمى، اين سنگ را براى نخستين بار، شيخ عبدالكريم خوافى در اين مسجد قرار داد. صاحب اعلام النبلاء در اين باره مى نويسد:

شبى شيخ عبدالكريم هاتفى را در خواب ديد كه به او گفت: فردا مردى عجمى (غيرعرب)، از سفر حج باز مى گردد و از جلوى مسجد عبور مى كند. او شترى دارد و در بار شترش سنگى است كه در آن اثر پاى پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) وجود دارد. آن مرد را متوقف كن و سنگ را از او بگير. صبح روز بعد، شيخ بيرون از مسجد به انتظار نشست تا اينكه مرد مورد نظر با شتر خود از آنجا عبور كرد.

ص: 45


1- عبدالكريم بن عبدالله حنفى (متوفاى 844 ه. ق)، از مريدان عارف شهير ايرانى زين الدين ابوبكر محمدبن محمد خوافى هروى (757-838 ه. ق) است. ر. ك: اعلام النبلاء بتاريخ حلب الشهباء، ج 5، ص 286.
2- نهر الذهب فى تاريخ حلب، ج 2، ص 79؛ اعلام النبلاء بتاريخ حلب الشهباء، ج 5، ص 286.

شيخ نيز به آنچه مأمور شده بود عمل كرد و سنگ را از او گرفت و در ديوار جنوبى مسجد قرار داد . (1)

صاحب نهر الذهب نيز اين داستان را با قدرى اختلاف نقل كرده است. (2) شيخ محمد ابوالوفاى رفاعى نيز در منظومه خود آن را چنين به نظم درآورده است:

وفي الكريمية آثار قدم *** یمین طه ذی المقام و القدّم

فی حجر انواره مبیّنه *** سرقه شخصٌ من المدینه

وساقه القضاء للشهباء *** الحکمةٍ عظیمة الانباء

و کان قد رأی الفقیه الحنفی *** عبد الکریم صاحب الفضل الوفی

فی نومه المبعوث بالرساله *** و عرّف الشیخ بتلک الحاله

و عین الشخص و عین الحجر *** فحیث ذاک الشخص بالجامع مرّ

فی غده یحمله علی جمل *** فبرّک البعیر با الحمل و ملّ

فبادر الشیخ و حوّل الحجر *** و حلّ بالسارق انواع العبر

ووضع الحجر فی قبلیّه *** کذا سمعنا هذه القضیّه (3)

البته صاحب اعلام النبلاء اين داستان را ساختگى و بى پايه مى داند و انتساب اين قدمگاه را به پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) بعيد مى شمارد. از جمله دلايل او اين است كه سنگ حاوى جاىم.

ص: 46


1- اعلام النبلاء بتاريخ حلب الشهباء، ج 5، ص 288.
2- نهر الذهب فى تاريخ حلب، ج 2، ص 79.
3- «اولياء حلب فى منظومة الشيخ وفاء»، ص 408. ترجمه ابيات: در كريميه جاى پاى راست طاها (از القاب پيامبر اكرم ( صلی الله علیه و آله ) وجود دارد. انوار آن در سنگ نمايان است و اين سنگ را شخصى از مدينه دزديده است. دستِ سرنوشت آن را به حلب آورد و حكمت بزرگى در پس آن است. عبدالكريم، آن فقيه حنفى و آن انسان بافضيلت، در خواب صاحب رسالت (ص) را ديد كه او را از سرقت سنگ آگاه ساخت و شخص سارق و سنگ (دزديده شده) را براى او مشخص كرد. زمانى كه آن شخص فرداى آن روز از مسجد گذشت و سنگ را بر شترى حمل مى كرد، شتر خسته شد و با بار خود بر زمين نشست. پس شيخ (عبدالكريم) اقدام به جابجايى سنگ كرد، و دزد را به اشكال مختلف تنبيه كرد. او سنگ را در ضلع قبله (جنوبى) مسجد قرار داد. ما اين داستان را به همين صورت شنيديم.

پا، از نوع سنگ هاى زرد اطراف حلب است كه به فراوانى در بافت خانه هاى قديمى، مساجد و مدارس تاريخى اين شهر به كار رفته است. همچنين اگر اين داستان حقيقت داشت، ابن حنبلى كه زندگى نامه و كرامات شيخ عبدالكريم خوافى را نقل كرده است، اين داستان را نيز نقل مى كرد. (1)

نماى خارجى مسجد كريميه، در ضلع غربى آن قرار دارد و داراى دو ورودى است. ورودى قديمى در شمال، و ورودى جديدتر كه آن را شيخ عبدالكريم خوافى ايجاد كرده است، در سمت جنوب قرار دارد. بالاى ورودى شمالى مسجد با مقرنس هاى سنگى زيبايى تزيين يافته است. پايين مقرنس كارى ها، كتيبه اى وجود دارد كه از سمت راست تا چپ سردر امتداد يافته و بازگوكننده بازسازى مسجد در سال 654 ه. ق است.

ورودى جنوبى مسجد با نوارى از سنگ هاى دو رنگ (زرد و سياه) به طور متناوب احاطه شده است. بالاى آن، كتيبه اى با چند بيت شعر تركى وجود دارد كه بيانگر بازسازى مسجد در سال 1302 ه. ق است. سردر جنوبى داراى طاقى نيم دايره اى است. بالاى اين سردر، مناره هشت ضلعى مسجد قرار دارد. (تصوير 11)

نماى كلى مسجد شامل صحن شمالى و شبستان جنوبى است. سقف شبستان با طاق هاى سنگى پوشيده شده، و تنها سقف محراب مسجد داراى گنبد است.

سنگ حاوى جاى پاى منسوب به پيامبر ( صلی الله علیه و آله )، در جايگاه ويژه اى در ديوار جنوبى شبستان در شرق محراب، در ارتفاع حدود دو متر از سطح زمين قرار دارد. اين جايگاه شامل محفظه شيشه اى كوچكى است كه بالاى آن، ماكت كوچكى از گنبد خضراى مسجدالنبى ( صلی الله علیه و آله ) به چشم مى خورد. پشت سنگ قدمگاه، سقاخانه اى نصب شده است تا آب از بالاى آن سرازير گردد و با گذشتن از روى سنگ، در حوضچه كوچك پايين آن جمع شود تا زائران از آن به نيت تبرك آب بنوشند. اطراف سنگ نيز تزيينات سنگى

ص: 47


1- اعلام النبلاء بتاريخ حلب الشهباء، ج 5، صص 288 و 289.

هندسى شكل وجود دارد. بالاى اين جايگاه، آيه زير نوشته شده است: (إِنَّ اللّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً). (1) (تصوير 12 و 13)

در شرق شبستان مسجد، اتاق كوچك گنبددارى قرار دارد كه از ضلع شرقى آن، درى نيز به يك حجره كوچك باز مى شود. كه قبر شيخ عبدالكريم خوافى در آن واقع است.

جلوى شبستان در صحن مسجد، كتيبه اى حاوى چند بيت شعر عربى وجود دارد كه بيانگر مادّه تاريخ بازسازى مسجد در سال 1302 ه. ق است. اين ابيات چنين مى باشد:

بعد الدُثور له اتيحَ تجدُّدُ *** و غدت نظارة حسنه تتوقّدُ

بخلافة المنصور سلطان الوری *** عبد الحمید له الثنا و السوددُ

و بسعی و الینا جمیل من له *** فینا جمیلٌ صنائع لا تنفدُ

و نظارة الندب الهمام العادلی *** مولی المکارم و المفاخر احمدٌ

مذ صح بعد الوهن ارِّخ *** « مدحه بمحرّم قد جدّ هذا المسجد » (2)

1302

در شرق صحن زاويه اى قرار دارد كه مسقف به چهار طاق سنگى است كه بر يك ستون سنگى مربع استوار است. در ضلع جنوبى زاويه، محرابى كوچك وجود دارد و در شرق آن، پنجره اى مشرف به اتاق آرامگاه شيخ عبدالكريم خوافى ايجاد شده است. بالاى پنجره، كتيبه اى در سه سطر وجود دارد كه بيانگر توسعه مسجد در سال 855 ه. ق».

ص: 48


1- (احزاب: 56).
2- ترجمه ابيات: بعد از مهجور و كهنه شدن آن، امكان بازسازى اش فراهم شد و چشم با ديدن زيبايى آن دوباره روشن شد. در دوره خلافت عبدالحميد، آن سلطان پيروز و پادشاه مردم، كه مجد و بزرگى او را باد، و با تلاش والى [شهر] ما، همان كه كارهاى خيرش براى ما تمام شدنى نيست، و با نظارت احمد، آن مأمور همام و عادل و داراى افتخارات و خصلت هاى نيكو. از زمانى كه از اهمال خارج شد، در ستايش آن تاريخ بگذار: «در محرم اين مسجد بازسازى شد».

و متن آن چنين است:

1. أنشأ هذا المكان المبارك بعون الله وحسن توفيقه العبد الفقير إلى الله تعالى الراجي عفو ربه لله...

2. فضله العميم السالك المنهج القويم الفضل والخير الشيخ عبدالكريم ابن عبدالعزيز ابن عبدالله

3. الحنفي مذهباً الخوافي مقتداً متعنا الله ببركته ونفعنا والمسلمين بصالح أدعيته وذلك في سنة خمس وخمسين وثمانمائه.

مسجد كريميه، امروزه جايگاه صوفيان طريقه شاذليه شهر حلب است كه هر هفته، روزهاى جمعه پس از نماز عصر، مراسم و حلقه هاى ذكر خود را در آن برگزار مى كنند.

7. اثر دست پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) در مسجد بانقوساى شهر حلب

مسجد بانقوسا از ديگر مساجد تاريخى شهر حلب، در محله بانقوسا، در شرق ميدان باب الحديد اين شهر واقع است. بانقوسا در اصل، نام كوه كم ارتفاعى بوده كه در گذشته، خارج از شهر حلب قرار داشته است. اما پس از توسعه شهر، ميان بافت هاى شهر قرار گرفته، و محله اى نيز به اين نام معروف گشته است. در برخى منابع جغرافيايى از جمله «معجم البلدان» ياقوت حموى، به اين كوه اشاره شده است . (1) «ابن عديم» (متوفاى 660 ه. ق) نيز درباره آن نوشته است: «كوهى است كم ارتفاع در شرق شهر حلب كه ميان آن و بابلّى قرار دارد و شهر حلب ميان اين كوه و كوه جوشن قرار دارد». (2)

از آنجا كه مسجد بانقوسا، نزديك مسجد قديمى ترى به نام مسجد حدّادين بنا شد، به «جامع جديد» (مسجد نو) شناخته شد. در نتيجه، مسجد حدّادين، به «جامع عتيق»

ص: 49


1- معجم البلدان، ج 1، ص 331.
2- بغية الطلب فى تاريخ حلب، عمربن احمد الحلبى (ابن العديم)، ج 1، ص 415.

(مسجد كهنه) معروف شد. درباره بانى مسجد نيز گفته اند كه شخصى به نام «خاص بك الخواجا»، ساخت مسجد را آغاز كرد؛ اما پيش از اتمام بناى آن درگذشت. بنابراين نيكوكاران ديگرى، ساخت مسجد را به پايان بردند. (1) قدمت مسجد نيز از قرن هشتم هجرى است.

در اين مسجد، سنگى وجود دارد كه در آن، اثر دستى منسوب به پيامبر اكرم ( صلی الله علیه و آله ) ديده مى شود. درباره چگونگى رسيدن و جاى گرفتن اين سنگ در اين محل، داستانى مشابه داستان قرار گرفتن سنگ قدمگاه پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) در مسجد كريميه نقل شده است. (2)

محمد ابوالوفاى رفاعى اين داستان را چنين به نظم درآورده است:

جامع بنقوسا فكفّ المصطفى *** علیه نور فوق نور رفرنا

موثر فی حجر شریف *** لاجل هذا خص بالتشریف

یقال انه شراه کوردی *** من المدینة بأغلا نقد

مراده ینقله للبلده *** و هی داغستان اصل مولده

تبرکاً یکون فیه حرزٌ *** لاکنبها و له فعزُّ

و من هناک شاله علی جمل *** نله البعیر من غیر ملل

قد اتی للبلدة الشهباء *** وصل بانقوسا بلا عناء

و حیث صار فی حدود الجامع *** و کان بلقعاً من البلاقع

فی ساحة واسعة الفناء *** و لیس من عین ولا من ماء

فبرک الحامل بالمحمول *** لان حاله هنا مقبلی

حینئذ شادوا بناء الجامع *** اهل المبرات ذوو الصنایع

ص: 50


1- اعلام النبلاء بتاريخ حلب الشهباء، ج 6، ص 103.
2- همان، ص 105.

ووضعوه في جدار القبله *** یا لیتنی انال منه قُبله

سمعت هذا من اناس عدّه *** بذا علیهم لا علی العهده (1)

از نظر معمارى، بيشتر بخش هاى مسجد از سنگ هاى زرد رنگ ساخته شده است. نماى كلى آن شامل صحنى در نيمه شمالى مسجد، و شبستانى در نيمه جنوبى آن است. مسجد داراى دو ورودى است كه ورودى اول ميان ضلع شمالى صحن، و ورودى دوم در زاويه شمال غربى آن قرار دارد. مناره نسبتاً مرتفعى نيز كنار ورودى شمال غربى مسجد به چشم مى خورد.

ميان ديوار جنوبى شبستان، محرابى از سنگ زرد رنگ وجود دارد كه در ديوار سمت چپ آن، سنگ حاوى اثر دست منسوب به پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) قرار دارد. (تصوير 14) گرداگرد اين سنگ، كتيبه اى در بردارنده اين دو بيت شعر است:

لأصابع المختار في هذا الحجر *** آثار خیرات یقیناً بالبصر

فالثم مواضع کفّه ان کنت من *** اهل المحبّة تنج ُ من کل الضرر (2)

صحن مسجد نيز همانند ساير بخش هاى مسجد، با سنگ هاى زرد رنگ سنگفرشى.

ص: 51


1- «اولياء حلب فى منظومة الشيخ وفاء»، صص 408 و 409. ترجمه ابيات: مسجد بنقوسا و اثر دست مصطفى ( صلی الله علیه و آله )، بر فراز آن نورى بالاى نور پرواز مى كند. از دست چپ او، و اگرچه دست راست هم باشد، اين اعتقاد هر انسان عاقل و متدينى است. [اين اثر دست] بر سنگ شريف و مباركى برجا مانده، و از اين رو مورد توجه قرار گرفته است. گفته مى شود يك شخص كرد آن را به قيمت زيادى از مدينه خريد. نيت او اين بود كه سنگ را براى تبرك به سرزمين خودش يعنى داغستان كه زادگاهش بود، منتقل كند تا مايه حفظ اهالى آن، و براى خودش مايه افتخار باشد. او از مدينه سنگ را روى شترى قرار داد و شتر نيز آن را بدون خستگى نقل كرد. او به حلب آمد و بدون سختى به مسجد بانقوسا رسيد. وقتى به محدوده مسجد، كه جايى خشك و بى آب و علف بود، رسيد، در فضاى وسيعى كه نه چشمه و نه آبى در آن وجود داشت، شتر با بار خود بر زمين نشست و زبان حالش اين بود كه اينجا خانه من است. پس در اين هنگام اهلِ خير از پيشه وران، ساختمان مسجد را بنا كردند و سنگ را در ديوارِ قبله (جنوبى) مسجد قرار دادند. اى كاش بتوانم بوسه اى بر آن بزنم. اين داستان را از افراد متعددى شنيدم. پس درستى آن بر عهده ايشان است و نه بر عهده من.
2- ترجمه ابيات: جاى انگشتان پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) روى اين سنگ آثار نيكويى دارد كه به يقين ديده (اثبات) شده است. اگر از اهل دوستى هستى، پس جاى دست او را ببوس تا از هر آسيبى در امان بمانى .

شده است و ميان آن حوض آبى قرار دارد. در دو ضلع شرقى و غربى و نيمه اى از ضلع شمالى صحن مسجد، رواق هايى با طاق هاى سنگى ايجاد شده است. در انتهاى شمالى رواق غربى صحن مسجد، قبرى متصل به ديوار وجود دارد كه به پيامبرى به نام بانقوسا منسوب مى باشد. (تصوير 15) روى اين قبر كتيبه اى در سه سطر وجود دارد كه متن آن چنين است:

1. يا حضرت نبي الله بنقوسا على نبينا وعليه افضل الصلاة والسلام.

2. قد اخبر بهذا العلامة المحدث الرباني الشيخ مرتضى اليماني شارح الاحياء والقاموس. (1)

3. قال شيخنا العلامة محمد بن التكمجي نزيل مصر ان الشيخ مرتضى امام في علم التاريخ سنة. (2)

صاحب اعلام النبلاء، وجود قبر پيامبرى به نام بانقوسا را در اين مكان ساختگى دانسته است. استدلال او آن است كه سبط ابن العجمى (متوفاى 884 ه. ق)، از مورخان حلب كه هم زمان با بناى مسجد مى زيسته و به ساخت آن اشاره كرده، از وجود چنين قبرى سخن نگفته است. همچنين ساير مورخانى كه از زيارتگاه هاى شهر حلب نام برده اند، از جمله ابن شحنه (متوفاى 890 ه. ق) در تاريخ خود «نزهة النواظر»، على بن ابى بكر هروى و ابن عديم حلبي، به اين قبر اشاره اى نكرده اند. (3)

8. مشهد قَرَنبيا (مقرّ الانبياء) در شهر حلب

«قسيم الدوله آق سنقر» (478-487 ه. ق)، حاكم حلب در دوره سلجوقى و جد سلطان نورالدين محمودبن زنگى، اين زيارتگاه را در نيمه دوم قرن پنجم هجرى ساخته

ص: 52


1- گويا مقصود از شيخ مرتضى يمانى در اين كتيبه، همان سيد مرتضى زبيدى (1145-1205 ه. ق) صاحب فرهنگ لغت مشهور زبان عربى موسوم به «تاج العروس» است.
2- ترجمه كتيبه: اى پيامبر خدا «بانقوسا»! برترين درودها و سلام ها بر پيامبر ما و بر او. علامه و محدث ربانى شيخ مرتضى يمانى، شارح احياء و قاموس، اين را نقل كرده است. شيخ ما علامه محمدبن تكمجى، ساكن مصر گفت: شيخ مرتضى امام علم تاريخ است. سال 1224.
3- اعلام النبلاء بتاريخ حلب الشهباء، ج 6، صص 103 و 104.

است. مورخان حلب از آن به «مشهد قَرَنبيا» ياد كرده، و لفظ قرنبيا را تحريف «مقرّ الانبياء» در زبان عامه مردم دانسته اند. درباره عامل پيدايش و بناى آن، در منابع تاريخى دو روايت آمده است: براساس يك قول، پيامبر اسلام ( صلی الله علیه و آله ) به همراه تعدادى از پيامبران، بارها در اين مكان در حال نماز خواندن [در خواب] ديده شده است. (1) اين قول، مى تواند بيانگر علت نامگذارى آن مكان به مقر الانبياء باشد.

اما براساس قول ديگر، ابن ابى طى حلبى (متوفاى 630 ه. ق)، مورخ شيعه حلب، مى نويسد:

پيرى از اهالى منبج در حلب چند بار [در خواب] ديد كه گويا على بن ابى طالب (علیه السلام ) در آن نماز مى خواند و سپس خطاب به او مى گويد: به آق سنقر بگو در قرنبيا مشهدى بنا كند. پير به على (علیه السلام ) گفت: نشانه آن چيست؟ پاسخ داد: زمين را حفر كنند. در آنجا زمينى مى يابند كه داراى سنگفرش آماده اى از سنگ و مرمر و نيز محرابى پايه ريزى شده و قبرى كنار محراب است كه يكى از فرزندان من در آن دفن شده است. پس از اينكه رؤيا چند بار بر پير تكرار شد، با چند تن از اصحاب خود مشورت كرد و آنها به او گفتند رؤيا را [براى آق سنقر] بازگو كند. سپس با چند نفر به نزد آق سنقر رفتند. او با ديدن آنها، پرده دار خود را به سويشان فرستاد تا از آنها حاجتشان را سؤال كند. آنها رؤياى پير را بازگو كردند. او به وزير خود دستور داد تا آنجا را حفر كند. او نيز آنجا را حفر كرد و نشانه ها را همان گونه كه پير در رؤيا ديده بود، يافت. بدين ترتيب آق سنقر در آنجا بنايى ساخت و اوقافى بر آن وقف كرد و به آنجا رفت وآمد مى كرد. (2)

برخى معتقدند كه منافاتى در تعدد و اختلاف اين رؤيا وجود ندارد و هر دو7.

ص: 53


1- الاعلاق الخطيرة فى ذكر امراء الشام والجزيرة، ج 1، ص 46. ابن عديم حلبى اين قول را چنين بيان كرده است: «پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) در حال نماز در اين مكان رؤيت شد». ر. ك: بغية الطلب فى تاريخ حلب، ج 1، ص 464.
2- الاعلاق الخطيرة فى ذكر امراء الشام والجزيرة، ج 1، صص 46 و 47.

روايت مى تواند هم زمان صحيح باشد. (1) به هر روى، اين زيارتگاه بر مبناى خواب به وجود آمده است.

نگارنده موفق به يافتن مكان اين زيارتگاه نگرديد. اما «محمد اسعد طلس» با اشاره به اينكه اين زيارتگاه هنوز از سوى مردم زيارت مى شود، موقعيت آن را در خارج محله «ضوضو»، در شرق باغ هاى انگور واقع در ميان شهر حلب و روستاى نيرب، مشخص كرده است. (2)

گفتنى است كه امروزه در محله ضوضو، مسجدى به نام مسجد مقرّ الانبياء وجود دارد كه نگارنده از آن بازديد كرده است. اين مسجد را مردى به نام «شمس الدين» در سال 685 ه. ق ساخته است و شبستان آن، حدود سال 1290 ه. ق به دست متولى آن توسعه يافته است. (3)

9. غار جبرئيل (غار اصحاب كهف) در كوه قاسيونِ دمشق

از جمله زيارتگاه هاى مرتبط با پيامبر اسلام ( صلی الله علیه و آله ) در شهر دمشق، غارى است كه در گذشته «كهف جبريل» (غار جبرئيل) نام داشته است. اما امروزه به غار اصحاب كهف شهرت يافته است. اين غار در دامنه كوه قاسيون در شمال دمشق، در بالاترين نقطه محله هاى مسكونى ايجاد شده، و بالاتر از محله شيخ محيى الدين دمشق قرار دارد.

به گفته ابن عساكر، يكى از علماى دمشق به نام «ابوالفرج محمدبن عبدالله» ملقب به ابن معلم (متوفاى 412 ه. ق) در نيمه دوم قرن چهارم هجرى اين زيارتگاه را براساس خواب بنا كرده است. در ضمن، تاريخ آغاز ساخت آن سال 370 ه. ق بوده است. آن عالم، رؤياى خود را چنين شرح داده است:

ص: 54


1- آثار آل محمد ( صلی الله علیه و آله ) فى حلب، ابراهيم نصرالله، ص 145.
2- الآثار الإسلامية والتاريخية فى حلب، محمد اسعد طلس، ص 241.
3- نهر الذهب فى تاريخ حلب، ج 2، ص 271.

جبرئيل (علیه السلام ) را در خواب ديدم كه به من گفت: «خداوند [تبارك و] تعالى به تو دستور مى دهد كه مسجدى بسازى تا در آن براى او نماز گزارده و نام او ذكر شود». گفتم: «محل آن كجاست»؟ آن گاه جبرئيل به اين مكان، كه من آن را كهف جبرئيل ناميدم، آمد. گفتم: «چگونه اين كار را انجام دهم»؟ گفت: «خداوند تبارك و تعالى، تو را به واسطه كسانى كه يارى ات خواهند كرد، موفق خواهد گردانيد». (1)

او همچنين درباره اين مكان و فضايل آن، چنين گفته است:

من آنجا را غار جبرئيل (علیه السلام ) و مسجد محمد ( صلی الله علیه و آله ) ناميدم؛ زيرا آنها را در آنجا خواب ديدم و محلى كه جبرئيل و محمد ( صلی الله علیه و آله ) در آنجا ديده شوند، از بهترين نقاط زمين است و كوه دمشق [قاسيون] نيز چنين است. در آن هيچ درختى نروييده بود و هيچ ميوه اى پديد نيامده بود. از زمانى كه جبرئيل و محمد ( صلی الله علیه و آله ) را [در آنجا] ديدم، خداوند به بركت آن دو، [در اين كوه] درخت رويانيد و ميوه پديد آورد و مردم در آن چيزهايى خوردند كه تا پيش از اين نخورده بودند. اين مكان به مسجدى تبديل شد كه در آن خداوند تبارك و تعالى ذكر مى شود.... پس هر كس حاجتى داشته باشد، غسل كند و لباس پاكيزه بپوشد و به اين غار آيد. پس در آن دو ركعت نماز به جاى آورد و در هر ركعت يك حمد و هفت بار قل هو الله احد بخواند و در پايان نماز، هفت مرتبه بگويد:

«اللهم صلّ على جبريل الروح الامين وعلي محمد خاتم النبيين». پس به سجده برود و بگويد: «اللهم اني اتوسّل اليك بجبريل الروح الامين وبمحمد خاتم النبيين الا قضيت حاجتي». پس خداوند سبحانه و تعالى حاجت او را برآورده خواهد ساخت. ان شاء الله. (2)

ص: 55


1- تاريخ مدينة دمشق، ج 2، ص 337.
2- همان، ص 338.

درباره ابن معلم گفته اند كه وى شيخى عابد، صالح و مستجاب الدعوه بوده است. او در سال 412 ه. ق درگذشت و در اين غار دفن شد. (1)

گويا اين غار پس از مدتى (حدود دو قرن) به كهف (غار) آدم (علیه السلام ) شهرت مى يابد؛ زيرا برخى از جهانگردان كه پس از قرن هفتم به دمشق آمده اند، به وجود غار بالاى كوه قاسيون و وجود ساختمانى بر آن اشاره كرده اند. (2) اين توصيف بر زيارتگاه مورد نظر انطباق پذير است. اما به هرحال، امروزه اين غار نزد اهالى دمشق به «مقام اهل كهف» شناخته مى شود و بنابر باورهاى محلى، همان غار اصحاب كهف است كه قرآن كريم، در آيات 9 تا 26 سوره كهف، به داستان آنها اشاره كرده است.

دقيقاً مشخص نيست چه زمانى غار مورد نظر، به غار اصحاب كهف مشهور شده است. اما داستان زير كه در يكى از منابع متأخر نقل شده است، شايد توضيح دهنده چگونگى شهرت يافتن اين غار به اصحاب كهف باشد. براساس اين داستان، «شيخ عبدالرحمان بن داوود دمشقى»، ساكن صالحيه دمشق، روزى به اين غار رفت و در آنجا با خادم محل و گروهى كه نزد وى حضور داشتند، ديدار كرد. يكى از حاضران به او گفت كه در اين غار چيزى است. آنان تصميم گرفتند تا غار را حفر كنند. او نيز با آنها همراه شد. بنابراين وارد غار شدند و آنجا را حفر كردند. پس به سنگ بزرگى رسيدند و آن را از جا درآوردند. از آنجا پايين رفتند و به غارى به مساحت بيش از پنج ذراع وارد شدند. در شمال اين غار، ايوانى وجود داشت كه در آن پيكر هفت انسان قد بلند در كفن هاى خود بر هيئت اعراب قرار داشت. آنها ترسيدند كه نزديك شوند. پس بازگشتند سنگ را به محل خود بازگرداندند. مسجد روى اين غار قرار دارد و در آن به نشان كسانى كه در آن خفته اند، هفت محراب وجود دارد. (3)

ص: 56


1- تاريخ مدينة دمشق، ج 53، صص 321-323.
2- رحلة ابن جبير، ص 213؛ رحلة ابن بطوطة، ص 102.
3- العقد الثمين فى مقام الاربعين، محمد امين خادم الاربعين، صص 39 و 40.

گفتنى است غارهاى ديگرى نيز به اصحاب كهف منسوب است كه از آن ميان، مى توان به غارى در نزديكى شهر باستانى «اِفِسوس»(1) نزديك شهر «سلجوق» (2) در غرب تركيه، غارى در شهر «طرسوس»(3) در ساحل درياى مديترانه در جنوب تركيه، غارى در فاصله 20 كيلومترى شمال شرقى شهر «نخجوان» در جمهورى آذربايجان، غارى در شمال غربى «ده آهو» در شمال روستاى «كميز» در بخش «داورزن» شهرستان سبزوار در ايران، غارى در روستاى «شننى» در غرب شهر «تطاوين» در تونس و غار «رجيب» در نزديكى شهر عَمان پايتخت اردن اشاره كرد.

«رفيق وفا دجانى»، مسئول نظارت بر كاوش هاى باستان شناسى صورت گرفته در غار رجيب عَمان، معتقد است كه غار رجيب در اردن همان غار اصحاب كهف مذكور در قرآن است و شهرى كه آنها از آن فرار كردند، شهر عَمان بوده كه در دوره روم، فيلادلفيا نام داشته است. بنابراين طاغوت زمان اصحاب كهف نيز تراژان امپراتور روم بوده كه در سال 106 م. شهر فيلادلفيا را اشغال كرده است. (4) گفتنى است «علامه طباطبايى» صاحب تفسير الميزان نيز به اين نظريه تمايل دارد . (5)

بناى قديمى زيارتگاه اصحاب كهف در دمشق، از مسجد وسيعى تشكيل يافته بود كه در حدود نيمه هاى قرن بيستم، سقف آن فرو مى ريزد و از بناى آن، جز ديوارهاى ضخيم و محراب بزرگ آن باقى نمى ماند. (6)

جهانگرد مغربى، «صديق شدادى»، در سال 1357 ه. ق وارد شهر دمشق مى شود و از مسجد اصحاب كهف بازديد مى كند. وى در اين سفر به وجود قبر محمد حنفيه،

ص: 57


1- Efes
2- Sel Ṭ uk
3- .Tarsus
4- براى آگاهى بيشتر در اين باره، ر. ك: اكتشاف كهف اهل الكهف، رفيق وفا الدجانى.
5- الميزان فى تفسير القرآن، السيد محمدحسين الطباطبايى، ج 13، ص 299 .
6- «ذيل ثمار المقاصد»، ص 194.

فرزند امام على (علیه السلام )، در آن مسجد اشاره كرده است. (1) «محمد احمد دهمان» نيز به وجود قبر شخصيت ناشناخته اى در مسجد اشاره كرده كه گويا همين قبر مى باشد. البته وى احتمال داده است كه آن قبر براى ابن معلّم (بانى مسجد) باشد. (2) نگارنده نيز در آخرين بازديد از غار، از خادم زيارتگاه، درباره اين قبر سؤال كرد و او تأكيد كرد كه قبر منسوب به محمد حنفيه در نيمه هاى قرن گذشته از بين رفته، و محل آن، سمت راست ورودى غار است. درباره محمد حنفيه و زيارتگاه هاى منسوب به وى در سوريه، در بخش سوم همين كتاب سخن خواهيم گفت.

گفتنى است «آر. كريس» و «اچ. كريس - هنريخ»، در اثر خود به زبان آلمانى، تصاويرى را از غار اصحاب كهف، مربوط به نيمه قرن بيستم ميلادى، منتشر كرده اند كه جزئياتى را نشان مى دهد كه امروزه از بين رفته است. يكى از اين تصاوير، قبر محمد حنفيه را متصل به ديوار سمت راست فضاى سربسته ساختمان بيرون غار نشان مى دهد. (تصوير 18) تصوير ديگرى نيز دو قبر را در فضاى باز داخل ورودى ساختمان نشان مى دهد كه يكى از آنها منسوب به اصحاب كهف و قبر ديگر منسوب به سگ آنان «قطمير» بوده است.(3)

امروزه از بناى قديمى مسجد چيزى باقى نمانده، و در محل آن، ساختمان بزرگ چند طبقه جديدى ساخته شده است كه به شهر دمشق اشراف دارد. بخشى از اين ساختمان براى دبيرستان استفاده مى شود. ورودى غار، داخل طبقه دوم ساختمان قرار دارد. غار مورد نظر يا دست كم بخشى از آن كه امروزه بازديد مى شود، داراى 6 متر

ص: 58


1- التاريخ العربى، «بلاد الشام فى الذاكرة المغربية»، عبدالكريم كريم، العدد 46، http://www.attarikh-alarabi.ma .
2- القلائد الجوهرية فى تاريخ الصالحية، شمس الدين محمدبن على الصالحى الدمشقى (ابن طولون)، ص 103، پاورقى مصحح.
3- .Volksglaube Im Bereich Des Islam, Band I: Wallfahrt swesen und Heiligen verehrung, R. Kriss und H. Kriss-Heinrich, images 112-114

طول و 1/5 متر عرض است و ديوارهاى آن رنگ آميزى شده است. (تصوير 17) در يك تصوير قديمى از فضاى داخل غار، كه آر. كريس و اچ. كريس - هنريخ منتشر كرده اند، نقش چند محراب بر ديوار غار مشاهده مى شود كه امروزه از بين رفته است. (1)

10. اماكن رؤيت پيامبر ( صلی الله علیه و آله )

افزون بر «كهف جبرئيل» و «مشهد قرنبيا»، در صورتى كه آن را محل رؤيت پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) بدانيم، در گذشته، مكان هاى ديگرى در كشور سوريه وجود داشته است كه گفته اند در آنها حضرت محمد ( صلی الله علیه و آله ) رؤيت شده است؛ از جمله آن نقاط، مى توان به مسجد اطروش در حلب اشاره كرد. تنها آگاهى ما از اين مكان، از طريق محمد ابوالوفاى رفاعى است كه در منظومه خود، در وصف اين مكان ابيات زير را سروده است:

وبقعةٌ في جامع الاطروش *** مشرقةٌ بنورها المرشوش

من قبلةٍ فی جهة للشرق *** سناوها یضیء مثل البرق

روی فیها سید الوجود *** محمد صاحب فیض الجود

و حوله الدرا بزون معقود *** تکرمة لذی المقام المحمود (2)

از اين ابيات مشخص مى شود كه جايگاه رؤيت پيامبر ( صلی الله علیه و آله )، سمت جنوب شرقى مسجد قرار داشته، و محدوده آن با نرده هايى مشخص بوده است.

مسجد اطروش در شرق قلعه حلب، در فاصله حدود 200 متر از برج ورودى آن واقع است. بناى اين مسجد در سال 801 ه. ق به دست «امير آقبغا جمالى» ملقّب به

ص: 59


1- .Volks glaube Im Bereich Des Islam, Band I: Wallfahr tswesen und Heiligenv erehrung, image 111.
2- «اولياء حلب فى منظومة الشيخ وفاء»، ص 409. ترجمه ابيات: جايگاهى در مسجد اطروش است كه با پرتوهاى نورانى روشن شده است. اين جايگاه در سمت شرقى ضلع قبله (جنوبى) قرار دارد و نور آن چون برق مى درخشد. حضرت محمد (ص)، آن سرور عالميان و صاحب فيض بخشندگى، در آنجا مشاهده شده است. براى بزرگداشت آن صاحب مقام محمود، اطراف آن نرده كشيده شده است .

«اطروش» (متوفاى 806 ه. ق) آغاز شد. اما او پنج سال بعد، پيش از تكميل بناى مسجد درگذشت. پس از وى، «امير دمرداش ناصرى»، نايب السلطنه قلعه حلب، با ادامه كار ساختمان مسجد، آن را در سال 811 ه. ق به پايان رساند. اين مسجد از نظر معمارى، از بهترين مساجد دوره مملوكى در حلب به شمار مى آيد و شامل بخش ها و عناصر معمارى مختلفى از جمله نماى خارجى، دو ورودى، مناره، شبستان كه در آن محراب و منبر مرمرين زيبايى وجود دارد، و نيز آرامگاه بانى مسجد، امير آقبغا اطروش است. (1)

همچنين سبط ابن عجمى به مكان ديگرى در نيمه شرقى شبستان مسجد جامع حلب اشاره كرده است كه پيامبر اسلام ( صلی الله علیه و آله ) در آنجا بارها در حال نماز خواندن رؤيت شده، و محل آن به صورت سكويى بالاتر از كف شبستان بوده است. (2)

مورخ دمشقى، ابن طولون صالحى (متوفاى 953 ه. ق) نيز در جايى كه به زيارتگاه هاى منطقه صالحيه دمشق اشاره مى كند، از زيارتگاهى به نام «پنجره پيامبر ( صلی الله علیه و آله )» نام برده و موقعيت آن را غرب دارالخطابه در مسجد مظفّرى (3) بيان كرده است.(4)

آگاهى هاى ديگرى از اين مورخ يا ساير مورخان، درباره اين زيارتگاه يافت نشد. امروزه نيز اهالى محل اطلاعى در اين باره ندارند و در محلى كه ابن طولون در مسجد9.

ص: 60


1- العمارة العربية الإسلامية: خصائصها وآثارها فى سورية، عبدالقادر الريحاوى، ص 212.
2- كنوز الذهب فى تاريخ حلب، احمدبن ابراهيم الحلبى (سبط ابن العجمى)، ج 1، ص 210.
3- مسجد مظفرى كه به مسجد حنابله و مسجد جبل نيز شهرت داشته، امروزه در محله شيخ محيى الدين در منطقه صالحيه دمشق قرار دارد و از جمله مساجد تاريخى بزرگ اين شهر به شمار مى آيد. كار ساخت آن را شيخ ابوعمر محمدبن قدامه مقدسى، با كمك هاى مالى شيخ على الفامى، در سال 598 ه. ق آغاز كرد. اما با پايان رسيدن منابع مالى، كار ساخت مسجد متوقف شد. تا اينكه امير مظفرالدين كوكبورى، حاكم اربل، مبلغ فراوانى براى تكميل بناى مسجد فرستاد. از اين رو، مسجد به جامع مظفرى شهرت يافت. تكميل بناى مسجد، با ساخت منبرى در سال 604 ه. ق به پايان رسيد و در سال 610 ه. ق نيز مناره اى براى آن ساخته شد. ساختمان مسجد در دوره اخير در سال 1408 ه. ق بازسازى گرديد. ر. ك: خطط دمشق، اكرم حسن العلبى، ص 320.
4- . القلائد الجوهرية فى تاريخ الصالحية، ج 2، ص 529.

مشخص كرده، نگارندۀ اين سطور نشانه اى از وجود هرگونه زيارتگاه يا محل مورد احترام نيافته است.

11. آثار از ميان رفته پيامبر اسلام ( صلی الله علیه و آله ) در سوريه

افزون بر آثارى كه در حال حاضر به پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) منسوب است، در منابع تاريخى به ديگر آثار منسوب به آن حضرت ( صلی الله علیه و آله ) در سوريه اشاره شده است كه امروزه اثرى از آنها به چشم نمى خورد؛ از جمله اين آثار، مى توان از جاى پاى پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) در سنگ سياه رنگى در مدرسه مجاهديه دمشق نام برد كه از حوران به اين مكان انتقال داده شده بود. (1)

محمد اسعد طلس به وجود سنگ حاوى قدمگاه پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) در زيارتگاه حضرت رقيه اشاره كرده (2) كه احتمالاً همين سنگ قدمگاهى است كه در مدرسه مجاهديه وجود داشته و در دوره اى نامعلوم به آستانه حضرت رقيه منتقل شده است. اما امروزه اطلاعى از سرنوشت اين قدمگاه در دست نيست.

قدمگاه ديگرى از پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) نيز در سنگ سياه رنگى در روستاى «ديبين»، نزديك شهر بصرى وجود داشت (3) كه نگارنده در تحقيقات ميدانى خود نشانى از آن نيافت. همچنين در روستاى «مَحَجّه»، نزديك شهر «اِزرِع» در جنوب سوريه، سنگى وجود

ص: 61


1- الاشارات إلى معرفة الزيارات، ص 14. اين مدرسه در شمال آستانه حضرت رقيه واقع است و امروزه تنها سردر آن باقى مانده و فضاى داخلى آن به مسجد تبديل شده است و به نام مسجد «سادات مجاهدين» شناخته مى شود. اين مدرسه با استناد كتيبه سردر آن، در سال 538 ه. ق به دست امير مجاهدالدين بزّان بن يامين كردى جلالى (متوفاى 555 ه. ق)، از سرداران لشكر دمشق در اواخر دوره سلجوقى و سپس دوره نورى، ساخته شده است. ر. ك: مشيدات دمشق ذوات الاضرحة وعناصرها الجمالية، قتيبة الشهابى، ص 425. در شهر دمشق مدرسه ديگرى نيز به نام مجاهديه وجود داشته كه در سوق الخياطين (بازار خياطان) دمشق واقع است و امروزه به نام مسجد «قُلْبُقُجيه» شناخته مى شود. اين مدرسه در سال 529 ه. ق به دست امير مجاهدالدين بزّان كردى ساخته شده و در سال 1408 ه. ق به طور كامل بازسازى شده است. ر. ك: خطط دمشق، صص 161 و 162.
2- «ذيل ثمار المقاصد»، صص 229 و 230.
3- الاشارات إلى معرفة الزيارات، ص 17. «ديبين» كه امروزه «ذيبين» تلفظ مى شود، روستاى بزرگى است واقع در 30 كيلومترى جنوب شهر سويدا (مركز استان سويدا در جنوب سوريه).

داشته كه گفته اند پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) بر آن نشسته است. (1) در روستاى مالكيه، از روستاهاى «جبل بنى هلال» نيز قدحى از چوب وجود داشته كه آن را از پيامبر اسلام ( صلی الله علیه و آله ) دانسته بودند. (2)

همچنين در سال هاى حكومت «محمد پاشا العظم» (والى دمشق در دوره عثمانى)، جاى پايى در قلعه بصرى يافت شد، كه دستور داد آن را از جا كنده، به كاخ «اسعد پاشا العظم» در دمشق منتقل كنند. پس از وى، «درويش پاشا»، والى دمشق، از دربار پادشاه عثمانى اجازه خواست تا آن را در ضريح سر حضرت يحيى (علیه السلام ) در مسجد اموى دمشق قرار دهد. اما سلطان عثمانى تشخيص داد كه اين گونه آثار بهتر است در پايتخت خلافت يعنى استانبول نگهدارى شود. از اين رو دستور داد تا آن را به آنجا ببرند. با رسيدن اين جاى پا در رجب 1198 ه. ق، جشن بزرگى برپا گرديد و سنگ قدمگاه در آرامگاه سلطان عبدالحميد اول، در مجاورت كاخ پادشاهان عثمانى قرار داده شد. (3)

از ديگر آثار منتسب به پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) در شهر دمشق مى توان به دو لنگه نعلين يا صندل هاى آن حضرت ( صلی الله علیه و آله ) اشاره كرد. لنگه راست در مدرسه دماغيه (4)، و لنگه چپ در دارالحديث اشرفيه (5) نگهدارى مى شد. از اثر اول، يعنى لنگه راست نعل (صندل)

ص: 62


1- الاشارات الى معرفة الزيارات، ص 16؛ معجم البلدان، ج 5، ص 60. محجه امروزه شهركى است واقع در 10 كيلومترى شمال شهر ازرع، ميان دمشق و شهر درعا (مركز استان درعا در جنوب سوريه).
2- الاشارات الى معرفة الزيارات، ص 17. جبل بنى هلال نام قديمى جبل العرب فعلى، واقع در استان سويداى سوريه است. نگارنده موفق به يافتن موقعيت روستاى مالكيه نشد.
3- اعلام النبلاء بتاريخ حلب الشهباء، ج 5، ص 289.
4- مدرسه دماغيه از مدارس فقه شافعى و حنفى در دمشق بود كه در سال 633 ه. ق به دست عايشه، همسر شجاع الدين محمودبن دماغ (متوفاى 614 ه. ق)، از ياران ملك العادل ابى بكر ايوبى (برادر صلاح الدين ايوبى) ساخته شد. محل آن در جنوب باب الفرج داخلى، از دروازه هاى قديمى دمشق، و در ابتداى غربى بازار عصرونيه دمشق (در شمال بازار حميديه) بود. امروزه اين مكان از بين رفته است و در محل آن ساختمان جديدى وجود دارد. ر. ك: خطط دمشق، صص 117 و 118.
5- دارالحديث اشرفيه، از مدارس تاريخى دمشق است كه در بازار عصرونيه دمشق قرار دارد و در سال 630 ه. ق به دست ملك الاشرف موسى فرزند ملك العادل ابى بكر ايوبى ساخته شده است. در اين مدرسه بسيارى از علماى حديث اهل سنت از قبيل ابن صلاح، ابن خلكان، ابوشامه مقدسى، محيى الدين نووى، تقى الدين سبكى، ابن كثير تدريس كرده اند. ر. ك: خطط دمشق، صص 75 و 76.

پيامبر ( صلی الله علیه و آله )، در منابع تاريخى آگاهى هاى زيادى وجود ندارد. اما درباره لنگه چپ و پيشينه و محل نگهدارى آن در دمشق، آگاهى هاى بيشترى از منابع تاريخى به دست مى آيد. ابن كثير دمشقى (متوفاى 774 ه. ق) در اين باره نوشته است:

در حدود سال ششصد و پس از آن، شايع شد كه نزد مرد بازرگانى به نام ابن ابى الحديد، يك لنگه از نعلينى وجود دارد كه گويند نعل پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) است. ملك الاشرف فرزند ملك العادل ابى بكر ايوبى، آن را بزرگ شمرد و از او گرفت و گرامى داشت. او زمانى كه دارالحديث اشرفيه را در كنار قلعه دمشق بنا كرد، آن را در خزانه اى در آنجا قرار داد. سپس براى آن خادمى تعيين كرد و براى وى چهل درهم حقوق ماهانه در نظر گرفت. اين نعل تاكنون در دارالحديث اشرفيه موجود است. (1)

مقرى (متوفاى 1041 ه. ق)، در اثر خود به نام «فتح المتعال فى مدح النعال» كه در آن اخبار مربوط به نعلين منسوب به پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) را گردآورى كرده، آگاهى هاى بيشترى درباره نعل مزبور ارائه داده است. او چنين نقل كرده است كه نعل شريف پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) از آن حضرت به همسر ايشان ام المؤمنين «ميمونه بنت حارث هلالى» به ارث رسيد؛ از وى نيز به ديگران، و سرانجام به خاندان ابى الحديد رسيد. افراد اين خاندان، آن را براى فرزندان خود به ارث گذاشتند؛ تا اينكه يكى از آنان نعل نبوى را به همراه مبلغ سى هزار درهم براى دو فرزند خود باقى گذاشت. آن دو با هم توافق كردند كه يكى از آنان ثروت پدر، و ديگرى نعل شريف پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) را به ارث برد. صاحب نعل، در مسافرت هايش آن را همراه خود مى برد و پادشاهان به آن تبرك مى جستند. (2)

احمد تيمور پاشا، نام مالك نعل را نظام الدين احمدبن عثمان (560-625 ه. ق) دانسته است كه در منابع تاريخى با عنوان «صاحب اثر شريف» از وى ياد شده است.5.

ص: 63


1- الآثار النبوية، ص 110، به نقل از ابن كثير.
2- فتح المتعال فى مدح النعال، احمدبن محمد التلمسانى (المقرى)، ص 515.

جد اعلاى آنان، سليمان سُلمى معروف به ابوالحديد، از صحابه پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) بود كه اين اثر نبوى از وى به فرزندان و نوادگانش رسيد. پس از وفات آخرين آنان، يعنى احمدبن عثمان، اين اثر به ملك الاشرف موسى (پادشاه ايوبى) رسيد. (1) سبط ابن الجوزى (متوفاى 654 ه. ق) نوشته است كه مالك نعل، يعنى نظام الدين ابن ابى الحديد، پس از ورود به دمشق نزد من ساكن شد تا اينكه از دنيا رفت و وصيت كرد كه نعل به من برسد. ملك الاشرف موسى ايوبى پس از تصرف دمشق، دارالحديث اشرفيه را بنا كرد و نعل را در آنجا قرار داد. (2)

مقرى همچنين از سفرنامه ابن رُشَيد فهرى مغربى (متوفاى 721 ه. ق) نقل كرده است كه او به قصد تبرّك و طلب شفا از بيمارى خود، به زيارت صندل پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) در مدرسه اشرفيه رفت و شفا يافت. اين جهانگرد در توصيف محل نگهدارى اين اثر در مدرسه مزبور چنين نوشته است: (3)

در ضلع قبله (جنوبى) اين مدرسه دو محفظه ساخته شده است: يكى در سمت راست محراب كه درون آن نسخه هايى از قرآن قرار دارد و ديگرى در سمت چپ محراب كه درون آن يك لنگه نعل مبارك نگهدارى مى شود. براى اين محفظه درى با پوششى از جنس برنج گذاشته شده كه گويى ورقه اى از طلاست. روى آن نيز سه پرده از جنس حرير به رنگ هاى سبز، قرمز و زرد آويخته شده است.

نعل مبارك بر يك كرسى از جنس آبنوس قرار گرفته، و روى آن تخته اى از آبنوس قرار داده شده است كه ميان آن هم به اندازه آشكار شدن نعل مبارك سوراخ شده است تا نعل به اندازه اين سوراخ، پايين تر از تخته قرار گيرد. بدون4.

ص: 64


1- الآثار النبوية، صص 111 و 114.
2- همان، ص 111.
3- فتح المتعال فى مدح النعال، صص 513 و 514.

شك زير كناره هاى اين تخته، مقدارى از نعل، به اندازه اى كه زير تخته ثابت گرديده و با ميخ محكم شده، از ديد پنهان مانده است.

دورتادور نعل با ميخ هاى نقره اى تزيين شده است. بخش آشكارش كه اين ميخ ها روى آن كوبيده شده، با عطرهاى مختلف خوشبو شده است؛ تا آنجا كه اگر كسى به آن بوسه زند، دهانش پر از عطر مى شود. اگر كسى بخواهد از اين كفش نمونه بردارى كند، بايد كاغذى بياورد و روى آن سوراخ قرار دهد و با ناخن [كناره هاى آن را] جدا سازد. [به اين ترتيب] نمونه كفش ترسيم مى شود. نگهبانى نيز براى آن گماشته شده است كه آن طور كه به ما گفته شد، حقوقش چهل درهم ناصرى است و وظيفه اش آن است كه روزهاى دوشنبه و پنج شنبه در محفظه را باز كند تا مردم به بوسيدن آن تبرك جويند.

برخى از اعلام، اين اثر منسوب به پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) را زيارت كرده و از رؤيت آن اظهار سرور و سعادت نموده و درباره آن اشعارى سروده اند؛ از جمله ابن رشيد فهرى هنگام زيارت آن چنين سروده است:

هنيئاً لعيني أن رأت نعل أحمد *** فیا سعد جدّی قد ظفرت بمقصد

قبّلتها أشفی الغلیل فزدانی *** فیا عجباً زاد الظماً عند مورد

فالله ذاک اللثم لهو الذّ من *** لما شفةٍ لمیا و خدّ مُورّد

و الله ذاک الیوم عیداً و معلماً *** بتاریخه أرخت مولد أسعد

علیه صلاة نشرها طیِّب کما *** یحب و یرضی ربنا بمحمد (1)

ص: 65


1- فتح المتعال فى مدح النعال، ص 275. ترجمه ابيات: خوشا به حال چشمم كه صندل پيامبر (صلی الله علیه و آله ) را زيارت كرد. خوشا به سعادت بختم كه به مقصد خويش دست يافتم. من آن صندل را بوسيدم تا تشنگى ام را با آن برطرف كنم. ولى تشنگى ام بيشتر شد. شگفتا كه تشنگى كنار آبشخور فزونى مى يابد! چه خوش آن بوسيدن كه لذتش از بوسيدن لبى زيبا و گونه اى سرخ بيشتر است. چه خوش است آن روزى كه عيدى و روزى ماندگار باشد و در مادّه تاريخ آن روز گفتم: «ميلادى باسعادت». درود خدا بر او باد؛ درودى كه بويى خوش دارد، درودى كه پروردگارمان براى محمد (صلی الله علیه و آله ) دوست دارد و مى پسندد.

«محمدبن جابر وادى آشى» نيز در هنگام رؤيت آن سروده است:

دار الحديث الاشرفية لي الشفا *** فیها رات عینای نعل المصطفی

و لثمتها حتی قنعت و قلت یا *** نفسی أنعمی أکفاک قالت لی کفی

الله اوقات وصلت بها المنی *** من بعد طیبة ما أجل و أشرفا (1)

از زمان حمله تيمور لنگ به دمشق در سال 803 ه. ق، از نعلين منسوب به پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) نشانى به دست نيامده، (2) و گويا او در جريان حمله به اين شهر، اين دو اثر را با خود برده است. (3)

ص: 66


1- فتح المتعال فى مدح النعال، صص 350 و 351. ترجمه ابيات: دارالحديث اشرفيه مايه شفاى من است؛ من در آنجا صندل پيامبر مصطفى ( صلی الله علیه و آله ) را ديدم و آن را بوسيدم تا آنكه راضى شدم و گفتم: اى نفس من! از آن لذت ببر. آيا تو را بس است و او گفت: براى من بس است! چه خوش است زمان رسيدن به آرزو؛ آن هم پس از زيارت مدينه، چقدر باعظمت و باشرافت است. اى دمشق تو بر همه سرزمين ها فضيلت دارى. روزهاى عيدتو باصفاست.
2- فتح المتعال فى مدح النعال، ص 524.
3- الدارس فى تاريخ المدارس، عبدالقادر بن محمد النعيمى، ج 1، ص 237.

فصل دوم: زيارتگاه هاى منسوب به همسران و دختران پيامبر ( صلی الله علیه و آله )

اشاره

برخى از مورخان به قبر سه تن از همسران پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) در قبرستان باب الصغير دمشق، بدون ذكر نام آنها، اشاره كرده اند. (1) البته برخى از آنان نيز تنها از قبر «ام حبيبه» ياد كرده اند. (2) اما «شمس الدين ذهبى» (متوفاى 748 ه. ق) از قبر دو تن از همسران پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) يعنى ام حبيبه و ام سلمه ياد كرده است. (3) ديگران به قبور ميمونه، ام سليم و ام حبيبه اشاره كرده اند. (4) «محبّى» (متوفاى 1111 ه. ق) نيز در كتابش از وجود سه گنبد بر قبر دو تن از همسران پيامبر، يعنى ام سلمه و ام حبيبه سخن گفته است. (5)

امروزه در قبرستان باب الصغير، سه زيارتگاه منسوب به همسران پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) يعنى ام سلمه، ام حبيبه و حفصه دختر عمربن خطاب وجود دارد و زيارتگاهى براى ميمونه به چشم نمى خورد؛ حال آن كه مورخان به وجود مزارى براى حفصه در اين قبرستان اشاره نكرده اند.

گفتنى است كه به نوشته مورخان مسلمان، بيشتر همسران رسول خدا ( صلی الله علیه و آله ) در قبرستان بقيع مدينه دفن شده اند (6) ؛ به استثناى ميمونه كه در «سِرف» از توابع

ص: 67


1- الاشارات الى معرفة الزيارات، ص 13؛ معجم البلدان، ج 2، ص 468.
2- تاريخ مدينة دمشق، ج 2، ص 196؛ رحلة ابن بطوطة، ص 97. در چاپ دار صادر، به اشتباه «ام حنيفه» ذكر شده است.
3- سير اعلام النبلاء، محمدبن احمد بن عثمان الدمشقى (شمس الدين الذهبى)، ج 2، صص 220 و 297.
4- نبذة لطيفة فى المزارات الشريفة، ياسين بن مصطفى الفرضى، برگ 25 پ.
5- خلاصة الاثر فى اعيان القرن الحادى عشر، محمد امين المحبى، ج 3، ص 81.
6- الاشارات الى معرفة الزيارات، ص 14؛ خلاصة الاثر فى اعيان القرن الحادى عشر، ج 3، ص 81.

مكه (1)، و خديجه كه در قبرستان معلاّى مكه به خاك سپرده شده است. بنابراين بايد زيارتگاه هاى همسران پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) در باب الصغير را نمادين به شمار آورد.

1. زيارتگاه منسوب به ام حبيبه در قبرستان باب الصغير دمشق

اين زيارتگاه، كنار زيارتگاه منسوب به ام سلمه، در بخش جنوبى قبرستان باب الصغير دمشق واقع شده است. (تصوير 20) ام حبيبه، كه نام او رمله و دختر ابوسفيان است، در آغاز با عبيدالله بن جحش ازدواج كرد. او از همسر نخست خود صاحب دخترى به نام حبيبه گشت و از اين رو به ام حبيبه شهرت يافت. پس از آغاز دعوت پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) به دين اسلام، او و همسرش اسلام آوردند و به حبشه هجرت كردند. همسرش عبيدالله بن جحش در حبشه مرتد شد و به مسيحيت گرويد. اما ام حبيبه بر دين اسلام باقى ماند. (2) او از همسر خود تا زمانى كه مرگ وى فرا رسيد، دورى مى كرد. پس از مرگ همسرش، حضرت پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) فرستاده اى را نزد ام حبيبه فرستاد و از او خواستگارى كرد. نجاشى، پادشاه حبشه نيز تعهد كرد كه ام حبيبه را به عقد پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) درآورد. براى همين منظور، ام حبيبه، خالدبن سعيد بن عاص را موكل كرد و نجاشى 400 دينار به او مهريه داد. بدين ترتيب، ام حبيبه در سن حدود سى سالگى، در سال هفتم هجرى به عقد رسول خدا ( صلی الله علیه و آله ) درآمد. (3) او سرانجام در سال 44 ه. ق در مدينه منوره درگذشت. (4)

براساس اقوال مورخان، كه پيش تر بدان اشاره شد، قبر منسوب به وى در باب الصغير، دست كم از قرن ششم هجرى شناخته شده بود. به نوشته ابن عربشاه، تيمور

ص: 68


1- انساب الاشراف، احمدبن يحيى البلاذرى، تحقيق: محمود الفردوس العظم، ج 1، ص 536؛ خلاصة الاثر فى اعيان القرن الحادى عشر، ج 3، ص 81.
2- الطبقات الكبرى، ج 8، ص 96؛ انساب الاشراف، ج 1، ص 526.
3- الاعلام، خيرالدين الزركلى، ج 3، ص 33.
4- الطبقات الكبرى، ج 8، ص 100؛ انساب الاشراف، ج 1، ص 528؛ الاعلام، ج 3، ص 33.

لنگ در زمان حمله خود به دمشق در سال 803 ه. ق، دو گنبد متصل به يكديگر را روى قبور همسران پيامبر، از جمله قبر ام حبيبه، بنا كرد. (1) گويا پيش از اين تاريخ، هيچ ساختمانى روى اين قبور وجود نداشته است؛ زيرا مطابق آنچه در «بدائع الزهور» ابن اياس آمده است، زمانى كه تيمور لنگ قبر ام حبيبه را زيارت كرد، گفت: «اى اهل شام! آيا چنين قبرى بدون گنبد است؟ من به خواست خدا گنبدى بر آن مى سازم». (2)

به نوشته محبّى، قاضى القضات عبدالله بن محمود عباسى ملقب به محمودزاده، كه در سال 1030 ه. ق منصب قضاوت را در شام برعهده گرفت، گنبدهاى قبور همسران پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) را بازسازى كرد. (3) همچنين براساس لوح سنگ موجود بر سردر مزار، اين بنا در سال 1327 ه. ق، به دستور سلطان عبدالحميد دوم عثمانى بازسازى شده است.

مزار ام حبيبه در حال حاضر درون ضلع شرقى قبرستان باب الصغير قرار دارد و داراى حياط كوچكى از سمت شرق است كه با ديوار، از محوطه قبرستان جدا شده است. اين مزار شامل اتاق كوچكى به شكل مربع است و گنبدى سبزرنگ نيز دارد. قبر، حدود يك متر و نيم از زمين ارتفاع دارد و به علت مساحت بسيار كم اتاق، فضاى كم عرضى اطراف قبر براى رفت وآمد زائران وجود دارد. (تصوير 22)

ورودى بنا در ضلع شرقى اتاق است و بر سردر آن لوح سنگى كوچكى به چشم مى خورد كه حاوى طغراى عثمانى و كتيبه اى است كه گوياى بازسازى مزار در سال 1327 ه. ق به دست سلطان عبدالحميد دوم عثمانى است. متن كتيبه اين است: «هذا ضريح السيدة ام حبيبة زوجة سيدنا محمد صلى الله عليه وسلم جدّد هذا المقام المبارك السلطان الغازي عبد الحميد خان ثاني خلّد الله ملكه 1327»

ص: 69


1- عجائب المقدور فى نوائب تيمور، احمدبن محمد الدمشقى (ابن عربشاه)، ص 271.
2- همان، ص 252، پاورقى از مصحح.
3- خلاصة الاثر فى اعيان القرن الحادى عشر، ج 3، صص 80 و 81.

2. زيارتگاه منسوب به ام سلمه در قبرستان باب الصغير دمشق

اين زيارتگاه كنار مزار ام حبيبه از زاويه جنوب غربى آن واقع است. (تصوير 20) نام او «هند بنت ابى امية بن مغيره مخزومي» و همسر نخست وى «ابوسلمه عبدالله بن عبدالاسود مخزومى» است. آن دو پس از اسلام آوردن، به حبشه هجرت كردند. ام سلمه پس از درگذشت همسرش، در سال 4 ه. ق به عقد رسول خدا ( صلی الله علیه و آله ) درآمد. (1) او تا زمان واقعه عاشورا عمر كرد و زمانى كه خبر شهادت امام حسين (علیه السلام ) را شنيد، بسيار اندوهگين شد و از شدت غصه غش كرد و پس از مدت كوتاهى از دنيا رفت. ام سلمه نزديك به نود سال عمر كرد و آخرين همسر پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) بود كه از دنيا رفت. او در مدينه منوره درگذشت و در قبرستان بقيع به خاك سپرده شد. (2)

«ذهبى»، مورخ بزرگ شام، معتقد است قبر منسوب به ام سلمه در باب الصغير، در واقع قبر ام سلمه اسماء بنت يزيدبن سكن انصارى، دختر عمه معاذبن جبل (از اصحاب پيامبر اسلام ( صلی الله علیه و آله ) است. وى از صحابه زن پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) بود كه با ايشان بيعت نمود و از ايشان نقل حديث كرده است. او در جنگ يرموك شركت داشت و با ستون خيمه خود نُه تن از روميان را به قتل رسانيد. او در شهر دمشق سكونت گزيد. (3)

بنابر آنچه گذشت، تيمور لنگ پس از تصرف دمشق در سال 803 ه. ق، براى اولين بار گنبدى روى اين قبر بنا كرد. (4) سپس قاضى القضات عبدالله بن محمود عباسى كه در سال 1030 ه. ق منصب قضاوت شام را به عهده گرفت، اين گنبد را از اموال خود بازسازى كرد. (5) براساس كتيبه سردر بنا نيز، سلطان عبدالحميد دوم عثمانى در سال

ص: 70


1- الطبقات الكبرى، ج 8، صص 86 و 87؛ انساب الاشراف، ج 1، ص 516؛ سير اعلام النبلاء، ج 2، صص 201 و 202.
2- سير اعلام النبلاء، ج 2، صص 202، 208 و 209.
3- همان، ص 297.
4- عجائب المقدور فى نوائب تيمور، صص 252 و 271.
5- خلاصة الاثر فى اعيان القرن الحادى عشر، ج 3، صص 80 و 81.

1327 ه. ق آن را بازسازى كرد.

نماى مزار ام سلمه شبيه مزار ام حبيبه است و از اتاق مربع شكل با گنبد سبزرنگى تشكيل يافته است و قبر به صورت برجسته از سطح زمين، وسط اتاق قرار دارد. (تصوير 21) بر سردر ورودى بنا كه در ضلع شرقى آن قرار دارد، لوح سنگى حاوى طغراى عثمانى و كتيبه اى است كه حكايت از بازسازى بنا به دست سلطان عبدالحميد دوم عثمانى دارد و متن آن چنين است: «هذا ضريح السيدة ام سلمة زوجة سيدنا محمد صلى الله عليه وسلم جدد هذا المقام المبارك السلطان الغازي عبدالحميد خان ثاني خلّد الله ملكه 1327».

3. زيارتگاه منسوب به حفصه در قبرستان باب الصغير دمشق

اين مزار در بخش شمالى قبرستان باب الصغير كه با خيابان كوچكى از آن جدا مى شود، قرار دارد. حفصه دختر عمربن خطاب، خليفه دوم، از ديگر همسران پيامبر اسلام ( صلی الله علیه و آله ) است. گفته اند وى در سال پنجم پيش از بعثت رسول خدا ( صلی الله علیه و آله ) به دنيا آمد. پيامبر اكرم ( صلی الله علیه و آله ) پس از پايان عدّه او از «خُنَيس بن حُذافه سهمى»، در سال سوم هجرى با وى ازدواج كرد. عايشه درباره حفصه گفته است: «در ميان همسران پيامبر ( صلی الله علیه و آله )، او كسى بود كه با من برابرى مى كرد». (1) حفصه در سال 45 ه. ق در مدينه منوره درگذشت و مروانِ حكم (والى مدينه) بر جنازه او نماز خواند و سپس او را در قبرستان بقيع دفن كردند. (2)

پيش از اين گذشت كه مورخان به وجود زيارتگاه هاى سه تن از همسران پيامبر ( صلی الله علیه و آله )، يعنى ام حبيبه، ام سلمه و ميمونه در قبرستان باب الصغير اشاره كرده اند. اما هيچ يك از آنان قبرى را منسوب به حفصه ندانسته است.

مزار حفصه اتاقى است با نماى مربع شكل كه از بلوك هاى سنگى به دو رنگ سياه

ص: 71


1- سير اعلام النبلاء، ج 2، ص 227.
2- الطبقات الكبرى، ج 8، ص 86؛ انساب الاشراف، ج 1، صص 513 و 514؛ سير اعلام النبلاء، ج 2، ص 229.

و سفيد، به طور متناوب، ساخته شده و داراى گنبدى كوچك با گردن هشت ضلعى است. ورودى بنا در ضلع شمالى مزار مى باشد و در هريك از اضلاع آن، پنجره اى است كه بالاى آن طاق نماى كوچكى قرار دارد. (تصوير 23) بالاى ورودى مزار، كتيبه سنگى كوچكى وجود دارد كه حاوى دوبيتى عربى در مدح حفصه به تاريخ 1345 ه. ق مى باشد. متن اين كتيبه چنين است:

زر ضريحاً فيه حلّت حفصة *** زوجة المختار بل خیر البشر

و هی بنت السید الفاروق من *** ایّد الاسلام بالسیف عمر (1)

سنة 1345

4. جايگاه منسوب به عايشه در مسجد اموى دمشق

افزون بر زيارتگاه هايى كه نام برديم، در برخى منابع به وجود جايگاهى منسوب به عايشه دختر ابوبكر (خليفه اول) و همسر پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) در مسجد اموى دمشق اشاره شده است كه امروزه نشانى از آن به چشم نمى خورد. برخى موقعيت آن را گنبد غربى صحن مسجد، كه به گنبد بيت المال شناخته مى شود، تعيين كرده اند. (2) اما ابن جبير موقعيت آن را زاويه شمال غربى صحن مسجد، در نقطه اتصال دو رواق شمالى و غربى آن مشخص كرده است. (3) او اين جايگاه را چنين توصيف كرده است: «با نصب سايبان پرده اى بالاى اين جايگاه، آن را اكرام كرده اند و جلوى آن نيز پرده اى آويخته است. به گمانِ بيشتر مردم، اينجا جايگاه عايشه است كه در آن حديث روايت مى كرد». (4) گفتنى است از نظر تاريخى، هيچ مدركى مبنى بر حضور عايشه در دمشق وجود ندارد و

ص: 72


1- ترجمه دوبيتى: قبرى را زيارت كن كه حفصه همسر پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) و بلكه سرور بشر در آن جاى دارد. او دختر عمر فاروق است كه اسلام را با شمشير يارى رساند.
2- الاشارات الى معرفة الزيارات، ص 15؛ معجم البلدان، ج 2، ص 469.
3- رحلة ابن جبير، ص 207.
4- همان.

همان گونه كه اشاره شد، بنابر تأكيد مورخان، بيشتر همسران پيامبر ( صلی الله علیه و آله )، از جمله عايشه، در قبرستان بقيع مدينه مدفون شده اند. (1)

5. مقام هاى منسوب به حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام)

افزون بر زيارتگاه هاى منسوب به همسران پيامبر ( صلی الله علیه و آله )، در برخى منابع به وجود مقام هايى منسوب به حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) در سوريه اشاره شده است كه مبناى پيدايش آن خواب بوده است؛ از جمله «ابن شدّاد حلبى»، در جايى كه از زيارتگاه هاى شهر حلب و اطراف آن ياد مى كند، از زيارتگاهى مشهور به «مشهد سرخ» در كوه جوشن حلب نام مى برد و در توصيف آن مى نويسد:

از آن جمله، مشهد سرخ است بالاى كوه جوشن، كه اهل حلب در زمان حاجات و نيازهاى خود به آنجا مى روند و براى رفع گرفتارى هاى خود دعا مى كنند و دعايشان مستجاب مى شود. يكى از صالحان در خواب، فاطمه دختر رسول خدا ( صلی الله علیه و آله ) را در حالت نماز خواندن در اتاق واقع در ضلع جنوبى زيارتگاه رؤيت كرد و اين اتاق محلى است كه مردم آن را زيارت مى كنند. يكى از معاصران من نيز در آن مشهد، گنبد بزرگ و مرتفع و آب انبارى بنا كرد. (2)

در حال حاضر از اين زيارتگاه اثرى باقى نمانده است.

همچنين عبدالغنى نابلسى (متوفاى 1143 ه. ق)، صوفى و فقيه مشهور حنفى، به مقام حضرت فاطمه زهرا ( علیها السلام ) در شهر «نَبَك» (3) اشاره كرده است. او درباره اين مقام نوشته است:

... در روستاى مذكور [نبك]، مسجد كوچكى است كه به مقام فاطمه زهرا

ص: 73


1- الاشارات الى معرفة الزيارات، ص 14؛ معجم البلدان، ج 3، ص 81.
2- الاعلاق الخطيرة فى ذكر امراء الشام والجزيرة، ج 1، صص 52 و 53.
3- شهر نبك در 80 كيلومترى شمال دمشق و كنار جاده اين شهر به شهر حمص واقع است.

شناخته مى شود؛ زيرا [ايشان] در آنجا در خواب ديده شده است. به آنجا رفتيم و زيارت كرديم و تبرك جستيم و به درگاه خداوند دعا نموديم. (1)

نگارنده دو بار در سال هاى 2006 و 2008 ميلادى از شهر نبك بازديد كرده، اما موفق به يافتن محل اين زيارتگاه نشده است .

ص: 74


1- الحقيقة والمجاز فى رحلة بلاد الشام ومصر والحجاز، عبدالغنى النابلسى، ج 1، ص 102.

فصل سوم: زيارتگاه هاى بنى هاشم

اشاره

در سوريه تعدادى زيارتگاه به بنى هاشم و بستگان پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) منسوب است. بيشتر اين زيارتگاه ها در مناطق كوهستانى و ساحلى دو استان «لاذقيه» و «طرطوس»، در غرب كشور سوريه قرار دارد و از اين ميان، زيارتگاه هاى فراوانى به جعفر طيار منتسب مى باشد. گرچه ممكن است حضور جعفر طيار و ديگر نزديكان پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) از بنى هاشم در اين مناطق، از نظر تاريخى اثبات شدنى نباشد، اما آنچه وجود اين زيارتگاه ها را تفسير مى كند، آن است كه بيشتر ساكنان اين مناطق از علويان اند كه به اين شخصيت ها اعتقاد ويژه اى دارند و بنابراين به قصد يادبود و زيارت از راه دور و توسل به آنان، قبور نمادينى ساخته و به آنان نسبت داده اند (1) ؛ چرا كه بيشتر آنها از اين گونه زيارتگاه ها با عنوان «تشريفه» (زيارتگاه نمادين) ياد مى كنند. اين نكته نيز درخور توجه است كه علويان و اهالى منطقه ساحلى سوريه، براى جعفر طيار بيشتر تعبير «المَلَك» (فرشته) را به كار مى برند و از وى با نام «المَلَك جعفر الطيار» ياد مى كنند. در ادامه به مهم ترين زيارتگاه هاى منتسب به شخصيت هاى بنى هاشم در سوريه اشاره مى شود.

1. زيارتگاه قثم بن عباس بن عبدالمطلب در شهر «التلّ»

اين مزار در شهر «التلّ»، به فاصله 10 كيلومترى از شمال شهر دمشق قرار دارد.

ص: 75


1- در اين باره همچنين، ر. ك: هفت آسمان، «بررسى اجمالى مزارات فرق شيعه در شام»، احمد خامه يار، شماره 50، صص 68 و 69.

قثم بن عباس بن عبدالمطلب، پسر عموى پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) و برادر رضاعى امام حسين (علیه السلام ) است. مادر وى ام الفضل لبابه بنت حارث هلالى است كه به گفته كلبى، او پس از حضرت خديجه، دومين زنى بود كه اسلام آورد. قثم بن عباس از صحابه پيامبر اسلام ( صلی الله علیه و آله ) بود.

حضرت على (علیه السلام ) پس از رسيدن به خلافت، قثم را والى شهر مكه كرد و او تا زمان شهادت امام (علیه السلام ) والى اين شهر بود. سپس در زمان معاويه، همراه با «سعيد بن عثمان بن عفان» به سمرقند رفت و در آنجا به شهادت رسيد. (1) امروزه قبر وى در سمرقند در جمهورى ازبكستان، به زيارتگاه وسيعى تبديل شده است كه به «شاهِ زنده» شهرت دارد.

با اين حال، در شهر تل نيز زيارتگاهى براى او وجود دارد كه ميان قبرستانى در جنوب شهر واقع شده است و نزد اهالى محل به «شيخ قُسَيم» يا «سيدى قُسَيم» شناخته مى شود. شايد نخستين كسى كه به اين مزار اشاره كرده، ياسين فُرضى (متوفاى 1095 ه. ق) است كه درباره آن چنين نوشته است:

... و قسيم (رضى الله عنه) نزديك روستاى تل، برخى او را از صحابه و برخى از اوليا دانسته اند. اهالى اين ناحيه به وى اعتقاد فراوانى دارند و قبر او در آنجا در گنبد بزرگى قرار دارد. (2)

عبدالغنى نابلسى نيز در يكى از سفرهاى خود، اين قبر را زيارت كرده و آن را به قثم بن عباس نسبت داده، و در ادامه افزوده است كه يكى از اهالى منطقه به او گفته است كه اينجا قبر قثم بن عبد الله بن عباس است. او در توصيف اين مزار چنين نوشته است:

... از آن دره سرسبز و از ميان آن باغ هاى فرح بخش و پرآب گذشتيم تا به زيارتگاهى رسيديم كه در آنجا به شيخ قُسَيم معروف است. اما تلفظ صحيح آن قُثَم است و مى گويند قثم بن عباس بن عبدالمطلب بن هاشم است.... اما شايد

ص: 76


1- الاستيعاب فى معرفة الاصحاب، يوسف بن عبدالله القرطبى (ابن عبدالبر)، ص 623؛ سير اعلام النبلاء، ج 3، صص 440 و 441.
2- نبذة لطيفة فى المزارات الشريفة، برگ 27 پ.

مدفون در اينجا يكى ديگر از اوليا باشد. كسى نيز به من خبر داد كه او قثم بن عبدالله بن عباس است، نه قثم بن عباس. اهالى روستاهاى اطراف، براى او كراماتى فراوان و خوارق عاداتى ياد مى كنند. (1)

برخى به وجود كتيبه اى در زيارتگاه اشاره كرده اند كه در آن، نام صاحب مزار، قثم ابن عبدالله بن عباس ذكر شده است (2) ؛ درحالى كه در منابع تاريخى، از شخصيتى به اين نام سخن به ميان نيامده است.

بناى زيارتگاه از بلوك هاى سنگى ساخته شده، و نماى كلى آن شامل دو اتاق متصل به يكديگر و يك صحن كوچك در امتداد آن، از غرب به شرق است. هر اتاق داراى گنبدى به رنگ آبى روشن است. گردن گنبد شرقى، دوازده ضلعى و گردن گنبد غربى، استوانه اى است. براى ورود به مزار بايد از صحن عبور كرد كه با ديوار سيمانى جديدى از قبرستان جدا شده است. (تصوير 24)

در ضلع غربى صحن، رواقى تشكيل يافته از سه طاق سنگى است كه داخل آن، ورودى اتاق شرقى مزار قرار دارد. دو طرف اين ورودى، دو پنجره طاقدار، و كنار پنجره شمالى، يك طاقچه وجود دارد. بر سردر ورودى، كتيبه اى سنگى با سه بيت شعر ديده مى شود كه بيانگر بازسازى مزار در سال 1325 ه. ق است و در آن، نام صاحب مزار به صورت «قثام» آمده است. كتيبه سنگى ديگرى بالاى طاقچه به چشم مى خورد كه حاوى سه بيت شعر در دو سطر است و در آن، نام مدفون به صورت «قُسَم» آمده است. بالاتر از اين كتيبه نيز كتيبه سنگى ديگرى در 4 سطر وجود دارد.

اتاق شرقى نسبتاً وسيع و داراى دو پنجره طاقدار در دو ضلع شمالى و جنوبى است. در گوشه شمال غربى آن درى به اتاق غربى مزار باز مى شود كه بالاى آن، كتيبه اى در چهار سطر وجود دارد. اتاق غربى كوچك تر از اتاق اول، و گنبد آن نيز .

ص: 77


1- الحقيقة والمجاز فى رحلة بلاد الشام ومصر والحجاز، ص 86.
2- «اماكن العبادة فى التل»، موقع مدينة التل، http://www.altal.net/mamo/article.php?id \013 .

كوچك تر از گنبد شرقى است. ميان اين اتاق، يك قبر سنگى قديمى با ارتفاع حدود يك متر از كف زمين وجود دارد كه روى هريك از گوشه هاى آن، يك عمامه سنگى قرار دارد.

همان طور كه عبدالغنى نابلسى احتمال داده است، ممكن است اين زيارتگاه، قبر يكى از اوليا و صالحان باشد كه به مرور زمان به قثم بن عباس منسوب شده است. همچنين ممكن است تحريف در انتساب اين مزار، از تشابه اسامى به وجود آمده باشد؛ زيرا معمولاً با شنيدن هر اسمى، مشهورترين شخصيت معروف به آن اسم، در ذهن مردم تداعى مى گردد.

2. زيارتگاه غَيداق بن عبدالمطلب در شهر «قَرداحه»

روستاى كوهستانى «جوبة بُرغال»، در دامنه غربى كوه هاى لاذقيه و در 10 كيلومترى شرق شهر «قَرداحه» قرار دارد. در اين روستا زيارتگاهى منسوب به غيداق بن عبدالمطلب، عموى پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) است. او از بزرگ ترين فرزندان عبدالمطلب مى باشد كه نام اصلى وى «نوفل» و نام مادرش «ممتّعه بنت عمرو بن مالك بن مؤمّل خزاعى» بوده است. او پنج سال پس از وفات پدرش عبدالمطلب درگذشت و نسلى از وى باقى نماند. (1)

مزار منسوب به غيداق، در واقع درخت بلوط تنومند و كهنسالى است كه در محل رويش خود از زمين، دو قسمت شده است. (تصوير 26) قبر نيز كنار دو تنه اصلى درخت قرار گرفته است و حدود 1/5 متر از سطح زمين ارتفاع دارد. قبر با پارچه هاى سبزرنگ پوشيده شده است و روى دو سر آن از هر سمت، دو عمامه وجود دارد. (تصوير 27) گرداگرد درخت ديوارى به ارتفاع حدود 1/5 متر از سنگ هاى كوهستانى ساخته شده، و محيط مربعى را به وجود آورده است. گرداگرد آن نيز ديوار ديگرى به

ص: 78


1- انساب الاشراف، ج 3، ص 354.

همين شكل وجود دارد و فاصله بين دو ديوار كمتر از 5 متر است. روى زواياى هريك از ديوارها، ميل هاى سنگى كوچكى به چشم مى خورد. اين زيارتگاه بدون شك، نمادين و نمونه اى از پديده هاى طبيعى مقدس در منطقه كوهستانى غرب سوريه به شمار مى آيد.

3. زيارتگاه بنى هاشم در كوه جعفر طيار نزديك شهر قرداحه

اشاره

اين زيارتگاه در قله كوه جعفر طيار، در فاصله حدود 20 كيلومترى جنوب شرقى شهر قرداحه قرار دارد. اين كوه كه 1428 متر از سطح دريا ارتفاع دارد، از بلندترين قله هاى كوهستان لاذقيه در غرب سوريه است و از سمت شرق، با شيب شديدى بر جلگه «الغاب» (جلگه رود عاصى) اشراف دارد. اين كوه در قديم «جبل الشعره» نام داشته، و گويا پس از پيدايش اين مزار در آن، به كوه جعفر طيار تغيير نام يافته است. (1) در اين زيارتگاه پنج قبر نمادين منسوب به چند تن از بنى هاشم وجود دارد كه عبارت اند از:

الف) حمزة بن عبدالمطلب: عموى گرامى پيامبر اسلام ( صلی الله علیه و آله ) و از سران قريش در جاهليت و اسلام. ايشان در سال 54 پيش از هجرت در مكه به دنيا آمد. پس از بعثت پيامبر ( صلی الله علیه و آله )، زمانى كه متوجه شد ابوجهل متعرض پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) شد، نزد ابوجهل رفت و او را كتك زد و در پى اين حادثه آشكارا اسلام آورد. او به همراه ساير مسلمانان به مدينه هجرت كرد. (2) پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) بين او و زيدبن حارثه پيمان برادرى بست. حمزه در جنگ بدر شركت نمود و با عتبة بن ربيعة بن عبدشمس مبارزه كرد و او را كشت. اما سرانجام در سال 3 ه. ق، در سن 59 سالگى، در جريان جنگ احد به شهادت رسيد. قاتل او، «وحشى بن حرب» غلام جبير بن مطعم بود.

ص: 79


1- المعجم الجغرافى للقطر العربى السورى، ج 2، ص 678.
2- الاعلام، ج 2، ص 278.

گفته اند هند بنت عتبة بن ربيعه (همسر ابوسفيان) به وحشى وعده داده بود كه اگر حمزه يا على (علیه السلام ) را بكشد، او را آزاد خواهد كرد. حمزه و عبدالله بن جحش (برادر زينب بنت جحش از همسران پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) هر دو در يك قبر در منطقه احد به خاك سپرده شدند. او نخستين شهيد جنگ احد بود كه رسول خدا ( صلی الله علیه و آله ) بر او نماز گزارد. سپس جنازه شهداى ديگر را كنار جنازه حمزه قرار مى دادند و پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) بر آنها نماز مى خواند و بدين ترتيب تعداد نمازهاى پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) بر حمزه به هفتاد بار رسيد.

از پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) احاديث فراوانى در فضايل حمزه نقل شده است؛ از جمله آنكه ايشان ( صلی الله علیه و آله ) پس از جنگ احد فرمود: «ملائكه را ديدم كه حمزه را غسل مى دادند». همچنين روايت شده است: «قسم به آن كس كه جان من در اختيار اوست، در آسمان نوشته شده است كه حمزة بن عبدالمطلب، شير خدا و رسول اوست».(1)

ب) طالب بن ابى طالب:

پسر عموى پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) و برادر حضرت على (علیه السلام ). او بزرگ ترين فرزند ابوطالب بود. اما نسلى از وى برجاى نماند. مورخان گفته اند كه او اسلام نياورد و همراه با مشركان در جنگ بدر شركت نمود. البته برخى حضور وى در اين جنگ را از روى اجبار دانسته اند. درباره زمان وفات وى اختلاف وجود دارد. برخى چنين گفته اند كه او پس از جنگ بدر به مكه بازگشت و پس از مدت كوتاهى درگذشت. اما به گفته برخى ديگر، او به سمت يمن رفت و ميانه راه درگذشت. (2)

ج) عقيل بن ابى طالب:

دومين فرزند ابوطالب پس از طالب. كنيه اش ابويزيد بوده است. بنابر قولى ميان او و جعفر (برادر كوچك ترش) چهار سال فاصله سنى وجود داشته است. اما بنابر قولى ديگر، ميان هريك از فرزندان ابوطالب، ده سال فاصله سنى بوده است. (3) عقيل، داناترين مردان قريش به تاريخ و انساب آنان بود. او در آغاز، اسلام

ص: 80


1- . انساب الاشراف، ج 2، صص 321-329.
2- همان، صص 41 و 42.
3- همان، صص 41 و 71.

نياورد و حتى مشركان قريش، او را به اجبار در جنگ بدر حاضر كردند و به دست مسلمانان اسير گشت. عمويش عباس، او را آزاد كرد و او به مكه بازگشت. عقيل پس از صلح حديبيه اسلام آورد و در سال 8 ه. ق به مدينه هجرت كرد و در دو غزوه «مؤته» و «حنين» نيز شركت نمود. در زمان خلافت امام على (علیه السلام )، مدتى ايشان را رها كرد و به معاويه پيوست. عقيل در آخرين سال هاى عمر، بينايى خود را از دست داد و سرانجام در سال 60 ه. ق در مدينه منوره از دنيا رفت. (1) قبر او در قبرستان بقيع مدينه است.

د) جعفر بن ابى طالب:

سومين فرزند ابوطالب، و برادر گرامى حضرت على (علیه السلام ) است او از امام على (علیه السلام ) ده سال بزرگتر بود و از نخستين كسانى بود كه حتى پيش از دعوت آشكار پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) در خانه «ارقم» ايمان آورد. جعفر در هجرت دوم مسلمانان به حبشه، همراه با همسرش «اسماء بنت عميس» به اين سرزمين هجرت كرد و در آنجا باقى ماند؛ تا اينكه در سال 7 ه. ق هم زمان با جنگ خيبر به مدينه بازگشت. پس از ورودش به مدينه، پيامبر اسلام ( صلی الله علیه و آله ) او را در آغوش كشيد و گفت: «نمى دانم كدام خبر مرا بيشتر خوشحال كرد؟ فتح خيبر يا آمدن جعفر؟».

در سال 8 ه. ق، در غزوه مؤته شركت كرد و پس از قطع شدن دست هايش و با بدنى كه بيش از نود زخم برداشته بود، در سنى كمتر از چهل سال به شهادت رسيد. از پيامبر اسلام ( صلی الله علیه و آله ) روايت شده است: «خداوند به جاى دست هاى بريده جعفر، دو بال به او عطا كرد كه با آن در بهشت پرواز مى كند». ازاين رو جعفر در اسلام به «طيار» معروف شده است. همچنين گفته اند كه پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) درباره او گفته است: «جعفر در خلقت و در اخلاق، شبيه من است». (2) زيارتگاه وى امروزه در روستاى «مزار» نزديك «مؤته»، در منطقه «كَرك» كشور اردن قرار دارد.

ص: 81


1- الاعلام، ج 4، ص 242.
2- ر. ك: انساب الاشراف، ج 2، ص 43؛ الاعلام، ج 2، ص 125.
ه) عبدالملك:

در منابع تاريخى، شخصيتى به اين نام، ميان بنى هاشم ديده نمى شود و حتى متوليان و خادمان مزار نيز درباره او اطلاعات چندانى ندارند. شايد منظور از عبدالملك، غلام جعفر طيار باشد كه اهالى مناطق ساحلى سوريه، از او با تعبير «ملك» (فرشته) ياد مى كنند.

«شيخ خليل بن معروف نُميله» (متوفاى 1231 ه. ق)، از مشهورترين شخصيت هاى فرقه علويان در زمان خود، براساس خواب، مزار بنى هاشم در كوه جعفر طيار را ساخته است. او در خواب، جعفر طيار را مى بيند كه از او مى خواهد تا برايش مزارى بنا كند. او نيز اين زيارتگاه را در قله كوه «شعره» بنا مى كند. (1) گويا اين كوه از آن پس به كوه جعفر طيار مشهور مى شود. متوليان مزار در حال حاضر از مشايخ طايفه «نميلات»، طايفه شيخ خليل نميله، هستند. (2) براساس دو كتيبه سنگى موجود در مزار، بخش هايى از آن در سال هاى 1266 و 1380 ه. ق بازسازى شده است.

ساختمان مزار از سنگ هاى زردرنگ بنا شده و داراى چهار اتاق است كه در راستاى جنوبى - شمالى، در امتداد يكديگر قرار داشته و مسقّف به طاق هاى سنگى اند. سمت شرق اين اتاق ها، حياط طولانى و كم عرضى وجود دارد كه ورودى اتاق ها در آن قرار دارد. ورودى خارجى مزار نيز در ضلع جنوبى حياط قرار گرفته است. ولى در سمت غرب اتاق هاى زيارتگاه، سالنى طولانى در راستاى شمالى - جنوبى وجود دارد كه داراى هشت گنبد شلجمى در امتداد يكديگر است. (تصوير 25)

در اتاق اول (جنوبى) زيارتگاه، سه قبر نمادين منسوب به حمزة بن عبدالمطلب، طالب و عقيل از فرزندان ابوطالب، به ترتيب از شمال به جنوب قرار دارد. هر سه قبر، سنگى و صندوقى شكل و به ارتفاع بيش از يك متر است و با پارچه هاى سبزرنگ پوشيده شده است. بر سردر اتاق، كتيبه اى سنگى وجود دارد كه بيانگر بناى اتاق در

ص: 82


1- تاريخ العلويين وأنسابهم، محمد خونده، ص 148.
2- همان، ص 134.

سال 1266 ه. ق، و متن آن چنين است:

في سنة الف ومائتين وستاً وستين قد عمّر اولاد عبد المطلب الفخام الحقير لله تعالى حبيب عيسى علي معروف النميلة على ترسيم الشيخ خليل فالفضل للسابق جزاهم الله خيراً اجمعين. (1)

در اتاق دوم كه در ضلع شمالى اتاق نخست قرار دارد و به شكل مربع است، صندوق قبر منسوب به جعفر طيار قرار دارد. در اتاق سوم، كه به شكل مستطيل است، قبرى به چشم نمى خورد. اما در سمت غرب اين اتاق درى به سالن گنبددار ضلع غربى زيارتگاه باز مى شود.

در اتاق چهارم (شمالى ترين اتاق مزار)، صندوق قبر منسوب به «عبدالملك» قرار دارد. بر سردر اين اتاق نيز كتيبه اى سنگى وجود دارد كه به بازسازى اين اتاق در سال 1380 ه. ق اشاره دارد و متن آن چنين است:

على ما اسس سيدنا الشيخ خليل بن معروف قدسه الله جدّد بناء هذا المقام الشريف الشيخ كامل سليم معروف وأخوته أجزل الله ثوابهم سنة 1380. (2)

4. زيارتگاه حمزة بن عبدالمطلب، بين لاذقيه و كَسَب

اين مزار بالاى قله كوهى در منطقه «قسطل معاف» (3)، سمت چپ جاده لاذقيه به منطقه «كَسَب» (4) قرار دارد. جاده فرعى بسيار نامناسبى، زيارتگاه را به جاده اصلى متصل

ص: 83


1- ترجمه كتيبه: در سال 1266، حبيب على عيسى معروف النميلة، [ساختمان مزار] فرزندان بزرگوار عبدالمطلب را براساس نقشه شيخ خليل بنا كرد. پس اصل كار را آن كه پيش تر بوده، انجام داده است. خداوند به همه آنها جزاى خير دهد.
2- ترجمه كتيبه: براساس همان چيزى كه سرور ما شيخ خليل بن معروف قدسه الله بنا كرد، شيخ كامل سليم معروف و برادرانش، خداوند به ايشان جزاى خير دهد، ساختمان اين مزار شريف را در سال 1380 ه. ق بازسازى كردند.
3- «قسطل معاف» شهركى است واقع در 35 كيلومترى شمال شرقى شهر لاذقيه و 12 كيلومترى جنوب شهرك كسب. ر. ك: المعجم الجغرافى للقطر العربى السورى، ج 4، ص 577.
4- شهرك «كسب»، واقع در 60 كيلومترى شمال لاذقيه و نزديك مرز تركيه، از زيباترين نقاط سوريه و از مهم ترين گردشگاه هاى طبيعى منطقه لاذقيه به شمار مى آيد.

مى سازد. البته مى توان با پياده روى و طى سربالايى، به مدت نيم ساعت، از جاده اصلى به زيارتگاه رسيد. نقطه اى كه مزار در آنجا واقع شده، چشم انداز طبيعى بسيار زيبايى دارد و از آنجا مناطق دوردستى از قبيل درياى مديترانه، كوه هاى «اَقرَع» و جنگل هاى زيباى «فُرُنلُق» ديده مى شود.

گرچه اين زيارتگاه به حمزه عموى پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) منسوب است، اما نزد اهالى به مزار «النبى حمزه» (حمزه پيامبر) شناخته مى شود. اين مسئله ناشى از آن است كه در منطقه شام (سوريه، لبنان و فلسطين)، زيارتگاه هاى فراوانى منسوب به پيامبران الهى يافت مى شود و از اين رو مردم تعبير پيامبر را براى بسيارى از زيارتگاه هاى ديگرى كه منسوب به پيامبران نيست، به كار مى برند؛ حال آنكه ممكن است زيارتگاه هاى اوليا و صالحان باشد. (1)

زيارتگاه حمزه، از اتاق ساده اى به شكل مربع تشكيل شده، و داراى گنبد كم ارتفاعى است. (تصوير 29) در ضلع جنوبى آن، يك ورودى مى باشد و ميان اتاق نيز قبرى برجسته با پارچه هاى سبزرنگ، به شيوه اى نامنظم پوشيده شده است. (تصوير 28)

5. زيارتگاه جعفر طيار، بين لاذقيه و رأس البسيط

اين مزار بر قله بلندى در سمت چپ جاده لاذقيه به منطقه «رأس البسيط»، در غرب منطقه قسطل معاف قرار دارد. جاده آسفالت مناسبى آن را به جاده اصلى مرتبط مى سازد و البته با ده دقيقه پياده روى از جاده اصلى نيز مى توان به آن رسيد. بيشتر مناطق اطراف مزار، پوشيده از جنگل هاى كاج و داراى چشم انداز طبيعى بسيار زيبايى است. مزار حمزه نيز از همين نقطه ديده مى شود.

بناى زيارتگاه از اتاق كوچكى به شكل مربع و گنبدى نيم كره اى تشكيل شده است كه براى ورود به آن بايد اتاق مستطيل شكل بزرگى را پشت سر گذاشت. (تصوير 30)

ص: 84


1- براى مثال مزار منسوب به هابيل، فرزند آدم در نزديكى دمشق، به مزار «النبى هابيل» شناخته مى شود.

ديوارهاى اتاق مزار از بيرون، با سنگ هاى مرمر سفيد پوشيده شده است. ميان اتاق نيز قبرى برجسته با پارچه هاى سبزرنگ به صورت نامنظم پوشيده شده است.

6. زيارتگاه جعفر طيار در شهر «صافيتا»

اين مزار ابتداى روستاى «ضهر العامودا»، در فاصله يك كيلومترى از شهر «صافيتا» واقع شده است. صافيتا شهر كوچك و زيبايى است كه از شهر «طرطوس»، بندر و شهر مهم ساحلى سوريه، حدود سى كيلومتر فاصله دارد. اين شهر، به برج سنگى عظيم آن شهرت دارد. ارتفاع برج 28 متر، و باقيمانده يكى از قلعه هاى دوره جنگ هاى صليبى است.

ساختمان مزار جعفر طيار، بناى جديدى است كه از اتاق وسيعى به شكل مستطيل و گنبد سفيدرنگ نيم كره اى با گردن هشت ضلعى تشكيل شده است. (تصوير 32) داخل اتاق، قبرى پوشيده شده از سنگ مرمر، با ارتفاع حدود 1/5 متر وجود دارد كه روى آن تاريخ 1419 ه. ق به چشم مى خورد. بر سردر مزار كه در ضلع شمالى بنا قرار دارد، اين عبارت روى سنگ نوشته شده است: «الفاتحة - تشريفة سيدنا الملك جعفر الطيار». (تصوير 33) تعبير «تشريفه» (مزار نمادين) كه در اين كتيبه به كار رفته، مى رساند كه اهالى منطقه، به نمادين بودن اين زيارتگاه اعتقاد دارند.

7. زيارتگاه جعفر طيار، بين «طرطوس» و «صافيتا»

اين زيارتگاه بالاى يك تپه، با فاصله كمى از جاده طرطوس - صافيتا، نزديك روستاى «خربة المعزه» قرار دارد. در مجاورت مزار، درخت هاى فراوانى وجود دارد كه سطح تپه را پوشانيده اند. ساختمان زيارتگاه، جديد و از بلوك هاى سيمانى ساخته شده است. اتاق اصلى مزار به شكل مربع و داراى گنبد سفيدرنگ و نيم كره اى با گردن هشت ضلعى است. (تصوير 31)

بر سردر مزار، كه در ضلع شمالى آن قرار دارد، كتيبه سنگى جديدى به چشم

ص: 85

مى خورد كه متن آن شامل چند بيت شعر است. ميان اتاق، قبر برجسته اى با پارچه هاى سبزرنگ پوشيده شده است. كنار مزار، اتاق ديگرى نيز وجود دارد كه گويا براى آشپزخانه زائران كاربرد دارد. همانند ساير زيارتگاه هاى بنى هاشم در مناطق ساحلى سوريه، اين زيارتگاه را نيز بايد نمادين به شمار آورد.

8. زيارتگاه جعفر طيار در كوه مَنخَر در استان رقّه

اين زيارتگاه بالاى كوه «منخر غربى»، حدود 20 كيلومترى شمال شرقى شهر رقّه، و در شمال غربى منطقه «كرامه» قرار دارد. در شرق رقّه، دو كوه آتشفشانى به نام «منخر» وجود دارد كه نزد اهالى منطقه به كوه هاى منخر غربى و شرقى شناخته مى شود. (1) كوه منخر غربى، آتشفشان خاموشى است كه دهانه آتشفشانى وسيع، و چند قله و تپه نه چندان مرتفع در جنوب دهانه دارد. مزار جعفر طيار نيز، بر قله يكى از كوه هاى جنوب دهانه آتشفشان مى باشد و تنها راه رسيدن به آن كوهنوردى به مدت تقريبى 20 دقيقه است. (تصوير 34)

در منابع تاريخى، اشاره اى به اين مزار نشده است و اطلاعاتى نيز درباره زمان پيدايش آن در دست نيست. اما ميان اهالى منطقه، داستان ها و باورهاى عاميانه اى در اين باره وجود دارد؛ از جمله مى گويند در زمان هاى بسيار دور، كبوترها قبر جعفر طيار را با خود به اينجا آوردند. (2) براساس باورى ديگر، پس از شهادت جعفر طيار در جنگ مؤته، جسد او مدت ها در آسمان پرواز مى كرد، تا اينكه بر كوه منخر فرو آمد. (3) همچنين نگارنده از زبان برخى اهالى شنيده است كه قبر جعفر طيار هيچ ساختمانى را بر خود قبول

ص: 86


1- كوه منخر شرقى در فاصله حدود 10 كيلومترى از شرق منخر غربى قرار دارد. در اين باره، ر. ك: «الظواهر البركانية فى منطقة الجزيرة والرقة: المناخر انموذجاً»، محمد العزو، 2009/12/27، وب سايت «الرقة» ( eRaqqa) http://www.esyria.sy/eraqqa
2- «الظواهر البركانية فى منطقة الجزيرة والرقة: المناخر انموذجاً».
3- «لا كهف فى المناخر!»، محمد جاسم الحميدى، 2007/7/8، وب سايت روزنامه الفرات، http://furat.alwehda.gov.sy/_kuttab_a.asp?FileName \1072706438 2007070 8164433

نمى كند و هرگاه روى آن بنا يا گنبدى ساخته شده، خودبه خود خراب گشته است.

اين مزار از تعدادى سنگ هاى طبيعى كوهستانى و آتشفشانى تشكيل شده است كه به طور نامنظم روى هم چيده شده و قبرى را به شكلى نزديك به ذوزنقه پديد آورده است. گرداگرد قبر نيز ديوار كم ارتفاعى به شكل مربع وجود دارد كه از سنگ هاى كوهستانى ايجاد شده است. بر سر قبر، يك قطعه آهنى بزرگ قرار داده شده است كه شايد كاربرد آن، براى نشان دادن موقعيت مزار از پاى كوه باشد. (تصوير 35)

9. زيارتگاه عقيل بن ابى طالب در شهر «باب»

اين زيارتگاه كه به نام «شيخ عقيل» شناخته مى شود، بالاى تپه بلندى، كنار شهر «باب» قرار دارد. اين تپه به علت وجود مزار، به نام شيخ عقيل شهرت يافته است. شهر باب در استان حلب، در شمال سوريه، و در فاصله 38 كيلومترى شمال شرقى مركز اين استان، يعنى شهر حلب واقع شده است.

پيش تر به زندگى نامه عقيل بن ابى طالب، پسرعموى پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) و برادر امام على (علیه السلام )، اشاره گرديد و بيان شد كه او در سال 60 ه. ق در مدينه منوره درگذشت. اما با اين حال، در اين منطقه نيز مزارى به نام ايشان وجود دارد. «ابوالفداى ايوبى» (متوفاى 732 ه. ق)، مورخ و حاكم شهر «حماه»، در كتاب خود به اين زيارتگاه اشاره كرده است. او در جايى كه از شهر باب سخن مى گويد، نوشته است: «خارج آن، زيارتگاهى است كه در آن، قبر عقيل بن ابى طالب وجود دارد». (1)

پيش تر از وى، ابن عديم به وجود زيارتگاهى در شهر باب اشاره كرده است. البته او نامى از صاحب مزار نبرده است. اما موقعيت جغرافيايى آن، منطبق بر موقعيت مزار كنونى عقيل است. توصيف او درباره مزار چنين است:

در كوه باب بزاعا در غرب باب، كه به كوه «تَيمر» شناخته مى شود، زيارتگاهى

ص: 87


1- تقويم البلدان، عمادالدين اسماعيل بن محمد (ابوالفداى ايوبى)، ص 267.

مشرف بر شهر باب وجود دارد كه [اهالى باب] آن را زيارت مى كنند و بدان تبرك مى جويند و مى گويند كه همه ساله در روز پنجم نيسان (1) ، بسيارى از اين حيوانات سرخ، شبيه كبك در آن جمع مى شوند. در قبرستان ها تعداد زيادى از آنها وجود دارد تا جايى كه بيشتر زمين پيرامون زيارتگاه را پر مى كنند. سپس از اطراف آن پراكنده مى شوند و جز اندكى، چيزى باقى نمى ماند. (2)

امروزه اين زيارتگاه داخل مسجدى قرار گرفته است كه اطراف آن را نيز خانه هاى مسكونى احاطه كرده است. ساختمان اصلى مسجد، قديمى است. اما بخش جديدى نيز به آن افزوده شده است. بناى مسجد، شامل صحن كوچكى در شمال، و شبستانى در جنوب است. البته شبستان جديدى نيز از سمت جنوب، كنار آن ايجاد شده است كه بخش جديد مسجد را شامل مى شود. (تصوير 36)

اطراف صحن مسجد، رواق هايى از سه سمت شرق، شمال و غرب وجود دارد كه هر رواق، از دو طاق سنگى عريض تشكيل شده است. اما بخش هايى از اين رواق ها در دوره اخير بسته شده و تغيير كاربرى داده است. مسجد، داراى دو ورودى قديمى و جديد است كه ورودى قديمى، در ضلع شرقى مسجد قرار دارد و به شبستان قديمى باز مى شود. اما ورودى جديد در ضلع غربى آن قرار دارد و به شبستان جديد باز مى شود. مناره گِرد كم ارتفاعى نيز، گوشه شمال شرقى مسجد به چشم مى خورد.

در غرب شبستان قديمى مسجد، دو اتاق وجود دارد كه در هر اتاق، ضريحى به چشم مى خورد. مزار عقيل بن ابى طالب در اتاق شمالى قرار دارد كه به ديوار جنوبى اتاق متصل است و سطح آن با پارچه هاى سبزرنگى پوشانيده شده و داراى يك حفاظ چوبى است. پرده سبزرنگى نيز جلوى آن از سقف آويزان است. (تصوير 37)

در اتاق جنوبى، مزارى منسوب به حضرت حزقيل پيامبر (علیه السلام ) وجود دارد كه نزد

ص: 88


1- چهارمين ماه از تقويم رومى و مطابق ماه آوريل تقويم ميلادى.
2- بغية الطلب فى تاريخ حلب، ج 1، ص 467.

اهالى، به «النبى عسقيل» شناخته مى شود. اين مزار نيز به ديوار ضلع شمالى اتاق متصل است كه همانند قبر شيخ عقيل، سطح آن با پارچه هاى سبزرنگ پوشانيده شده و پرده سبزرنگى جلوى آن از سقف آويزان است. بدين ترتيب اين دو قبر، كنار يكديگر قرار گرفته اند. اما با ديوار دو اتاق از هم جدا شده اند. اتاق مزار حزقيل داراى محراب ساده اى است كه دو طرف آن، دو طاقچه كوچك به چشم مى خورد. همچنين داراى گنبد نيم كره اى كوچكى است كه از سمت غربى بيرون مسجد نيز ديده مى شود. (تصوير 38) بالاى ورودى اين اتاق، كتيبه اى سنگى در سه سطر وجود دارد كه بيانگر بناى اين مزار در سال 1089 ه. ق مى باشد و متن آن چنين است:

1. أنشأ هذا المكان المبارك الفقير إليه سبحانه

2. شهبار بن عبدالله تابع حضرة فخر الموالي الكرام

3. مولانا مصطفى افندي سنة تسعة وثمانين وألف.

10. قبر منسوب به عبدالله بن جعفر طيار در قبرستان باب الصغير دمشق

قبرى در مجاورت قبر بلال حبشى، مؤذن پيامبر اسلام ( صلی الله علیه و آله )، داخل آرامگاهى در قبرستان باب الصغير شهر دمشق قرار دارد كه به عبدالله بن جعفر، همسر حضرت زينب (عليها السلام) نسبت داده مى شود. پدرش جعفر بن ابى طالب، ملقب به طيار، برادر گرامى امام على (علیه السلام )، و مادرش اسماء بنت عميس است. او نخستين مسلمانى بود كه در حبشه به دنيا آمد. در سال 7 ه. ق همراه با پدرش جعفر بن ابى طالب به مدينه بازگشت.

او از رسول خدا ( صلی الله علیه و آله ) حديث روايت كرده است. بنابراين از صحابه آن حضرت به شمار مى آيد. (1) از امام جعفر صادق (ع) روايت شده است كه پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) جز با وى و با سبطين خود، امام حسن ( علیه السلام ) و امام حسين (علیه السلام )، با كودك ديگرى بيعت ننمود. (2) عبدالله بن

ص: 89


1- الاستيعاب فى معرفة الاصحاب، ص 387.
2- الدرجات الرفيعة فى طبقات الشيعة، السيد على خان الشيرازى، ص 168.

جعفر به جود و بخشش شهرت داشت و روايت شده است كه در كودكى، روزى در حالى كه با خاك بازى مى كرد، پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) از كنار او گذشت و برايش دعا كرد: «خدايا تجارت او را پربركت قرار ده». (1)

براساس منابع تاريخى، او در سن 80 يا 90 سالگى، در سال 80 يا 90 ه. ق در مدينه از دنيا رفت و ابان بن عثمان بن عفان بر جنازه او نماز خواند. (2) قبر او كنار قبر عقيل بن ابى طالب در قبرستان بقيع مدينه است. اما با اين حال در باب الصغير نيز قبرى به وى منسوب است كه نمى توان صحت و اعتبارى براى آن قائل شد.

بيشتر تاريخ نويسان و جهانگردان در گذشته به وجود قبر يا مزارى از عبدالله بن جعفر در باب الصغير اشاره نكرده اند. به نظر مى رسد نخستين كسى كه به اين مزار اشاره كرده، «ياسين فُرضى» است كه البته آن را به جعفر طيار، پدر عبدالله، نسبت داده است. او در اين باره نوشته است: «در قبرستان مذكور، قبرى نزديك قبر بلال حبشى است كه داراى گنبد، و از شكوه و جلال برخوردار است و مى گويند قبر جعفر طيار است». (3)

گفتنى است كه روى قبر، كتيبه اى قديمى از قرن هفتم هجرى وجود دارد كه براساس آن مى توان مدفون واقعى در آن را تعيين كرد. در اين كتيبه، صاحب قبر، «ضياءالدين على بن عقيل بن على بن هبة الله شافعى»، از علماى دمشق معرفى شده است كه مدتى امام جماعت مقام امام زين العابدين (علیه السلام ) در مسجد اموى دمشق بوده و در سال 601 ه. ق درگذشته است. وجود اين كتيبه مدرك انكارناپذيرى است كه مى رساند اين قبر، در دوره تاريخى نامشخص و به دلايل نامعلومى، به عبدالله بن جعفر، و پيش از آن به جعفر طيار نسبت داده شده است. (تصوير 40) متن كامل كتيبه در هفت سطر چنين است:

ص: 90


1- تاريخ مدينة دمشق، ج 27، صص 248 و 260؛ سير اعلام النبلاء، ج 3، صص 456 و 458.
2- ر. ك: الاستيعاب فى معرفة الاصحاب، ص 387؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 27، صص 295-297؛ عمدة الطالب فى انساب آل ابى طالب، احمد بن على (ابن عنبة)، ص 39.
3- نبذة لطيفة فى المزارات الشريفة، برگ 24 پ.

1. بسم الله الرحمن الرحيم لا اله الا الله ومحمد

2. رسول الله (كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ) (1) هذا قبر الشيخ

3. الامام العالم الزاهد ضياء الدين شيخ الاسلام

4. ابي الحسن علي بن عقيل بن علي بن هبة الله

5. الشافعي امام مشهد زين العابدين توفي

6. ليلة الجمعة بعد ان صلاّ المغرب لستّ بقين من رجب

7. سنة احدى و ستمائة وما زال ذاكراً لله إلى ان توفي

البته در ديوار مجاور قبر، سنگ قبر ديگرى از قرن پنجم هجرى به خط كوفى وجود دارد كه متعلق به «ابوبكر محمد بن عقيل بن زيد شهرزورى» (376-453 ه. ق)، از اعلام اهل سنت است و مدفنش در مجاورت قبر بلال در باب الصغير بوده است. (2) متن كامل اين سنگ قبر به شرح زير است:

وحده لا اله الا الله بسم الله الرحمن الرحيم هذا قبر القاضى الامام ابى بكر محمد بن عقيل بن زيد الشهرزورى رضى الله عنه توفى ليلة الخميس الاول من جمادى الاولى سنة ثلث وخمسين واربعمائة رحمه الله ورحم من ترحم عليه.

قبر منسوب به عبدالله بن جعفر، در گوشه جنوب شرقى مقبره واقع است (تصوير 41) و كنار آن قبر بلال حبشى قرار دارد. (3) مقبره بلال در باب الصغير، بسيار قديمى است

ص: 91


1- (آل عمران: 185).
2- درباره ابوبكر شهرزورى بنگريد: تاريخ مدينة دمشق، ج 54، صص 224-226.
3- بلال بن رِباح حبشى كه گاهى با انتساب وى به مادرش، بلال بن حمامه نيز خوانده مى شود، يار مشهور و مؤذن پيامبر اسلام ( صلی الله علیه و آله ) است. او يكى از نخستين مسلمانان و از كسانى بود كه مشركان او را شكنجه كردند. ر. ك: تاريخ مدينة دمشق، ج 10، ص 429؛ سير اعلام النبلاء، ج 1، ص 347. از امام جعفر صادق (علیه السلام ) روايت شده كه بلال اولين كسى است كه براى ورود به بهشت [از ديگران] پيشى مى گيرد؛ زيرا او نخستين كسى بود كه اذان گفت. ر. ك: اعيان الشيعة، السيد محسن الامين، ج 3، ص 601. او پس از وفات رسول خدا ( صلی الله علیه و آله ) به شام هجرت كرد و در سال 20 ه. ق و به قولى 18 يا 21 ه. ق در دمشق درگذشت. ر. ك: الاستيعاب فى معرفة الاصحاب، ص 82؛ اعيان الشيعة، ج 3، ص 601. مورخان در محل دفن وى اختلاف نظر دارند. برخى آن را شهر دارَيا در جنوب دمشق، جايى كه محل سكونت وى بوده، دانسته اند. برخى نيز گفته اند جنازه او را به دمشق حمل كرده و در قبرستان باب الصغير به خاك سپرده اند. ر. ك: تاريخ مدينة دمشق، ج 10، صص 476-480. به هرحال قول مشهور آن است كه قبر وى در باب الصغير دمشق قرار دارد. ر. ك: الطبقات الكبرى، ج 7، ص 386؛ الاستيعاب فى معرفة الاصحاب، ص 82؛ اعيان الشيعة، ج 3، ص 601. ابن كثير دمشقى نيز در اين باره ديدگاه منحصر به فردى دارد. به عقيده او قبر بلال در «داريا» است و قبر منسوب به بلال در قبرستان باب الصغير در واقع، قبر بلال ابن ابى الدرداء (متوفاى 93 ه. ق) است. او والى و قاضى دمشق از سوى خلفاى اموى بود كه عبدالملك بن مروان او را از سمت خود بركنار كرد و ابوادريس خولانى را به جايش گماشت. ر. ك: البداية والنهاية، ج 9، ص 110. گفتنى است كه قبور ديگرى نيز در سوريه، اردن و تركيه به بلال منسوب است و قبر منسوب به بلال در «داريا» نيز تا به امروز در قبرستان «ابومسلم خولانى» اين شهر باقى مانده است.

تقريباً همه مورخان و جهانگردان از آن ياد كرده اند. با استناد به كتيبه هاى موجود در مقبره، بناى آن در سال هاى 625، 1007، 1248 و 1289 ه. ق بازسازى شده است. همچنين در سال 1361 ه. ق دچار آتش سوزى شده، و به دنبال آن، اداره اوقاف اسلامى سوريه بناى آن را بازسازى كرده است. (1)

زيارتگاه بلال از بلوك هاى سنگى به دو رنگ متناوب (سياه و سفيد) ساخته شده است. نماى كلى بنا تقريباً مربع شكل، و از داخل شامل دو بخش است: بخش غربى، اتاق كم عرضى در راستاى شمالى - جنوبى است كه در ضلع شمالى آن، ورودى مزار قرار دارد. (تصوير 39) بر سردر مزار، كتيبه اى سنگى وجود دارد كه براساس آن، ساختمان مزار به مدت هفت روز در ذوالحجه سال 1248 ه. ق بازسازى شده است. داخل اين ورودى، در سمت چپ، ورودى بخش شرقى مزار قرار دارد كه بر سردر آن نيز سه كتيبه سنگى وجود دارد. كتيبه اول، قديمى و داراى پنج سطر است كه حاوى زندگى نامه مختصرى از بلال، و بيانگر بازسازى بناى زيارتگاه در سال 625 ه. ق مى باشد كه متن آن چنين است:

1. بسم الله الرحمن الرحيم (لِمِثْلِ هذا فَلْيَعْمَلِ الْعامِلُونَ) (2) هذا قبر بلال بن رباح

2. مؤذن رسول الله صلى الله عليه وسلم خاتم النبيين وسيد المرسلين

3. وهو مولى ابي بكر الصديق خليفة رسول الله توفي بلال في سنة عشرين).

و در قبرستان باب الصغیر به خاک سپرده اند . ر.ک ؛ تاریخ مدینة دمشق ، ج1 ، صص476 -480 .به هر حال به قول مشهور ان است که قبر وی در باب الصغیر دمشق قرار دارد . ر.ک : الطبقات الکبری ج 7، ص 386 : الاستیعاب فی المعرفة الاصحاب ، ص 82 ؛ اعیان الشیعة ، ج3، ص 601 . ابن کثیر دمشقی نیر در این باره دیدگاه منحصر به فردی دارد . به عقیده او قبر بلال در « داریا » است . قبر منسوب به بلال در قبرستان باب الصغیر در واقع ، قبر بلال ابن ابی الدرداء، ( متوفای 93 ه.ق ) است . او والی و قاضی دمشق از سوی خلفای اموی بود که عبد الملک بن مروان او را از سمت خور برکنار کرد و ابودریس خولانی را به جایش گماشت . ر.ک :البدایة و النهایة ،ج9،ص110.

گفتنی است قبود دیگیری در سوریه ، اردن و ترکیه به بلال منسوب است و بر منسوب به بلال در « داریا » نیز تا به امروز در قبرستان « ابو مسلم خولانی » این شهر باقی مانده است .

ص: 92


1- مشيّدات دمشق ذوات الاضرحة وعناصرها الجمالية، ص 285.
2- (صافات: 61).

4. من الهجرة النبوية وكان مولده للشراة وحين موته كان بعض وستين سنة ودفن في هذه التربة

5. وكان اسم ام بلال حمامة رحمهم الله وجُدّد هذا المكان في سنة خمس وعشرين وستمائة. (1)

براساس كتيبه هاى دوم و سوم كه بالاى كتيبه اول قرار دارند، بناى زيارتگاه در سال 1007 ه. ق به دست عثمان آغا، و در سال 1289 ه. ق به دست سليمان پاشا بازسازى شده است.

بخش شرقى بنا، اتاقى به شكل مستطيل است كه روى آن گنبدى نيم كره اى با گردن دوازده ضلعى قرار دارد. در ضلع جنوبى مزار، كنار قبر عبدالله بن جعفر، محراب ساده اى وجود دارد كه بالاى آن، تزيينات هندسى سنگى زيبايى مى باشد. ميان اين تزيينات، كتيبه اى سنگى به چشم مى خورد كه در آن، بيت شعرى از بلال در مدح پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) به زبان پدرى خود كه حسان بن ثابت نيز آن را ترجمه عربى كرده، نوشته شده است. متن اين كتيبه چنين است:

قال سيدنا بلال:

«اره بره كنكره *** كراي كري مندره».

فأعربه الصحابي سيدنا حسان بن ثابت

«اذا المكارم في آفاقنا ذُكرت *** فانما بك فينا يضرب المثل». (2)

قبر بلال زير گنبد و كنار قبر عبدالله بن جعفر قرار دارد و روى آن نيز صندوق چوبى بزرگى وجود دارد كه با پارچه هاى سبزرنگ پوشيده شده است. در ضلع غربى قبر، كتيبه اى تاريخى به خط كوفى از قرن پنجم هجرى وجود دارد كه متن آن در چهار سطر چنين است: «بسم الله الرحمن الرحيم هذا قبر بلال ابن حمامة مؤذن رسول الله صلى الله عليه ورضي عنه».

ص: 93


1- ترجمه كتيبه: بسم الله الرحمن الرحيم. «پس عمل كنندگان بايد براى مانند اين، عمل كنند». اين قبر بلال بن رباح، مؤذن رسول خدا، درود و سلام خدا بر او باد، خاتم پيامبران و مهتر رسولان است. او غلام ابوبكر صديق، جانشين رسول خدا بود. بلال در سال بيست هجرى وفات كرد. او در شراة به دنيا آمد و به هنگام مرگ شصت و اندى سال داشت و در اين مقبره به خاك سپرده شد. اسم مادر بلال، حمامه بود. خدا ايشان را بيامرزد. اين مكان در سال 625 بازسازى شد.
2- ترجمه بيت عربى: اگر خصلت هاى نيكو در سراسر جهان ذكر شوند، براى همه آنها تو را مثال مى زنند.

افزون بر قبر بلال و عبدالله، قبور ديگرى نيز در اين مقبره وجود دارد كه قبر محمد نظيف پاشا (متوفاى 1307 ه. ق) و ناظم پاشا (متوفاى 1319 ه. ق) از واليان دمشق در اواخر دوره عثمانى، از آن جمله است.

11. زيارتگاه فرزندان جعفر طيار در شهر «حمص»

اين زيارتگاه در شهر حمص، در جنوب شرقى محله باب الدريب، از محله هاى تاريخى اين شهر قرار دارد. شمارى از مورخان با تعبير «قبور اولاد جعفر طيار» از آن ياد كرده اند. (1) ابن حنبلى نيز با تعبير دو فرزند جعفر طيار، از اين مزار ياد كرده است. (2) عبدالغنى نابلسى كه اين مزار را زيارت كرده، نام دفن شدگان در آن را «عبدالله» و «عبدالرحمان»، فرزندان جعفر طيار ذكر كرده است. (3) اما امروزه در تابلوهاى موجود داخل مزار، اسامى آنها «عبدالله» و «عبيدالله» ذكر شده است. (تصوير 43) گويا عبيدالله صحيح نباشد؛ زيرا در منابع انساب براى جعفر طيار فرزندى به نام عبيدالله ذكر نشده است.

ابن عنبة نسّابه (متوفاى 828 ه. ق)، تعداد فرزندان جعفر را هشت تن به اسامى: عبدالله، عون، محمد الاكبر، محمد الاصغر، حميد، حسين، عبدالله الاصغر و عبدالله الاكبر مى داند كه مادرشان اسماء دختر عميس خثعمى بوده است. (4) اين احتمال كه دفن شدگان در اين بقعه، دو عبدالله اكبر و اصغر باشد، دور از ذهن نيست.

بناى اوليه زيارتگاه، قديمى و از دوره ايوبى يا مملوكى، و گنبد آن از داخل ترك دار است. در دوره معاصر، مسجدى كنار مزار، ساخته شده است؛ به گونه اى كه اتاق زيارتگاه، داخل مسجد و در زاويه جنوب شرقى آن قرار گرفته است. (تصوير 42) اين

ص: 94


1- الاشارات الى معرفة الزيارات، ص 9؛ معجم البلدان، ج 2، ص 303.
2- الحبب فى تاريخ اعيان حلب، محمد بن ابراهيم الحلبى (ابن الحنبلى)، ج 1، ص 1031.
3- الحقيقة والمجاز فى رحلة بلاد الشام ومصر والحجاز، ج 1، ص 117.
4- عمدة الطالب فى أنساب آل ابى طالب، ص 37.

مسجد بسيار ساده است و داراى تزيينات و ويژگى هاى معمارى درخور توجهى نيست. در يك دهه اخير نيز مسجد از سمت شمال توسعه يافته و براى آن صحن كوچكى ايجاد شده است كه اطراف آن رواق هايى قرار دارد. در مجاورت مسجد، از دو سمت جنوب و شرق، قبرستان عمومى وجود دارد.

12. قبر حميده دختر مسلم بن عقيل در قبرستان باب الصغير دمشق

قبر منسوب به حميده دختر مسلم بن عقيل، در مجاورت دو قبر ديگرِ منسوب به ام الحسن دختر امام حسن (علیه السلام ) و اسماء بنت عميس، همسر جعفر طيار، واقع شده است؛ به گونه اى كه هر سه قبر داخل يك زيارتگاه قرار گرفته اند. درباره حميده گفته اند كه مادرش رقيه دختر امام على (علیه السلام ) و همسرش عبدالله بن محمد بن عقيل بن ابى طالب بود. (1) درباره وى اطلاعات ديگرى در منابع معتبر به دست نيامد. در بخش سوم، درباره اين زيارتگاه، به تفصيل بيشترى سخن خواهيم گفت.

13. زيارتگاه هاى از ميان رفته

در منابع تاريخى، اشاره چندانى به زيارتگاه هاى از بين رفته منتسب به بنى هاشم نشده است. تنها در يكى از منابع، به وجود مزار جعفر طيار در شهر حمص اشاره شده است. (2) اما واضح نيست كه آيا آن مزار مستقلى بوده، يا بر زيارتگاه فرزندان جعفر طيار اطلاق شده است. همچنين در برخى منابع به قبر دو تن از نوادگان عباس، عموى پيامبر ( صلی الله علیه و آله )، يعنى «على بن عبدالله بن عباس» و فرزند او «سليمان بن على» در قبرستان باب الصغير اشاره شده است (3) كه در بخش سوم به اين موضوع پرداخته خواهد شد.

ص: 95


1- تراجم اعلام النساء، محمد حسين الاعلمى، ج 2، ص 30.
2- تاريخ حمص، محمد المكى بن السيد بن الحاج مكى، صص 231 و 382.
3- الاشارات الى معرفة الزيارات، ص 13؛ معجم البلدان، ج 2، ص 468.

ص: 96

بخش دوم : زيارتگاه هاى منسوب به ائمه شيعه (عليهم السلام)

اشاره

ص: 97

ص: 98

فصل اول: زيارتگاه هاى منسوب به حضرت على (علیه السلام)

1. چشمه و زيارتگاه امام على (علیه السلام ) در «مَيادين»

شهر «مَيادين»، در ساحل غربى رود فرات، در فاصله 45 كيلومترى جنوب شرقى شهر ديرالزور (مركز استان ديرالزور) واقع است. ميادين، شهر كوچك و نسبتاً جديدى است كه در محل تقريبى شهر تاريخى «رحبه» شكل گرفته است. «مالك بن طوق تغلبى» اين شهر را در دوره هارون الرشيد، برپا كرد. از اين رو در منابع تاريخى از آن با نام «رحبة مالك بن طوق» ياد شده است. (1) برخى ويرانه هاى رحبه، از جمله قلعه تاريخى آن، هنوز در ناحيه جنوب غربى ميادين باقى مانده است.

در فاصله حدود 15 كيلومترى جنوب ميادين، چشمه آبى منتسب به امام على (علیه السلام ) وجود دارد كه نزد اهالى منطقه به «عين على» (چشمه على) شناخته مى شود. براساس باورهاى محلى، اين چشمه بر اثر نشستن شتر امام على (علیه السلام )، يا با ضربه سم اسب آن حضرت (علیه السلام) بر زمين به وجود آمده است. اهالى منطقه آن را بسيار مقدس مى دانند و به نيت تبرك از آب آن مى نوشند. كودكان آنان نيز در ماه هاى گرم سال براى تفريح در آن شنا مى كنند. (تصوير 45)

در فاصله چند ده مترى از چشمه، روى تپه، در امتداد ديواره هاى صخره اى مشرف به جلگه رود فرات، بقاياى مسجد و مناره اى تاريخى به چشم مى خورد كه به احتمال

ص: 99


1- ر. ك: المعجم الجغرافى للقطر العربى السورى، ج 5، ص 376.

زياد، مشهد و زيارتگاهى منتسب به امام على (علیه السلام ) بوده است. (تصوير 44) شاهد بر اين موضوع آن است كه در دوره مملوكى، در اين نقطه، روستايى به نام «مشهد» وجود داشته است. (1) در تعدادى از منابع نيز به وجود زيارتگاهى مرتبط با امام على (علیه السلام )، خارج از شهر رحبه، به نام «مشهدالبوق» اشاره شده است. بنابراين با توجه به شهرت اين مكان به «مشهد»، و با توجه به وجود چشمه منتسب به امام على (علیه السلام ) در آن، ويرانه هاى باقى مانده را مى توان مشهدالبوق دانست.

از جمله كسانى كه به اين زيارتگاه اشاره كرده اند، «على بن ابى بكر هروى»، جهانگرد قرن ششم است كه درباره آن گفته است: «خارج از رحبه، مشهدالبوق قرار دارد و آن موضعى است كه على بن ابى طالب (علیه السلام )، زمانى كه به قصد جنگ با معاويه مى رفت، در آنجا توقف كرد». (2)

«ابن شهرآشوب مازندرانى» (متوفاى 588 ه. ق)، در جايى كه از خوارق عادات امام على (علیه السلام ) سخن مى گويد، در وجه تسميه اين زيارتگاه نوشته است:

اصل مشهدالبوق در رحبه شام آن است كه على (علیه السلام )، در آنجا خبر داد كه الآن معاويه با لشكر خود از دمشق خارج شد و بوق و كرناها نواخته شد. امام، صداى آن را از مسافت هجده روز شنيد و اين يك خرق عادت است.

سپس در ادامه، شعر «ابوالعباس ضُبّى» (متوفاى 398 ه. ق)، وزير فخرالدوله ديلمى را درباره اين حادثه نقل كرده است:

وحيال رحبة مالك اصغى الى *** نعرات بوق فی دمشق یقعقع

فاهتز من طرب و قال لصاحبه *** هذا ابن هند للرحیل لمزمع (3)

ص: 100


1- تاريخ دير الزور، احمد شوحان، ص 38.
2- الاشارات الى معرفة الزيارات، ص 67.
3- مناقب آل ابى طالب، محمد بن على سَروى مازندرانى (ابن شهرآشوب)، ج 3، ص 334. ترجمه شعر: در مقابل رحبة مالك ضجّه بوق و كرنايى را شنيد كه در دمشق سر و صدا راه انداخت. با شنيدن اين صداها به اهتزاز درآمد و به يارش گفت: اين [معاويه] پسر هند است كه آماده رفتن مى شود.

هر چند «قطب الدين راوندى» (متوفاى 573 ه. ق) با تفصيل بيشترى از اين حادثه سخن گفته، اما محل دقيق آن را مشخص نكرده است. او در اين باره نوشته است:

امام (علیه السلام ) زمانى كه به سمت صفين مى رفت، در صحرايى كه فاصله آن تا دمشق صد فرسخ و بلكه بيشتر بود، توقف كرد و در آنجا نماز گزارد. پس از پايان نماز، سر از سجده شكر برداشت و گفت: صداى بوق و كرناى معاويه را در دمشق مى شنوم. پس تاريخ آن روز را ثبت كردند؛ ديدند [خروج معاويه از دمشق] در همان تاريخى بود كه امام (علیه السلام ) گفته بود. در آنجا مشهدى ساختند كه آن را مشهد البوق گويند. (1)

گويا مسجد مورد نظر تا كمتر از نيم قرن گذشته پابرجا بوده، (2) اما امروزه تقريباً از بين رفته و تنها مناره آن باقى مانده است كه وضعيت مناسبى هم ندارد. اين مناره، به صورت هشت ضلعى، و از آجر و قلوه سنگ ساخته شده است. ارتفاع بخش باقى مانده آن، 13 متر است و ورودى آن حدود 2 متر از كف آن ارتفاع دارد. (تصوير 46)

نماى خارجى مناره داراى تزييناتى بوده كه تنها اندكى از آن باقى مانده است. اين تزيينات شامل محرابچه هايى گچى است كه مشابه محرابچه هاى به كار رفته در مناره هاى دوره مملوكى در شام است و از عناصر اصلى تزيينات معمارى مناره هاى اين دوره به شمار مى آيد. بر اين اساس، مى توان قدمت مناره را از دوره مملوكى تعيين كرد.

2. زيارتگاه امام على (علیه السلام ) در شهر «بوكمال»

اين زيارتگاه در روستاى «سُوَيعيه»، در ساحل غربى رود فرات، در جنوب شهر «بوكمال» و در فاصله حدود 5 كيلومترى از مرز سوريه و عراق قرار دارد. شهر بوكمال در استان ديرالزور سوريه و در 130 كيلومترى مركز استان (شهر ديرالزور) واقع است.

ص: 101


1- الخرائج والجرائح، سعيد بن هبة الله (قطب الدين راوندى)، ج 2، ص 916.
2- ر. ك: تاريخ ديرالزور، ص 38.

مزار مورد نظر، نزد اهالى به «قبة على» (گنبد على) شناخته مى شود. بناى زيارتگاه ميان محوطه اى محصور با ديوارهايى به ارتفاع حدود 2 متر قرار دارد. ساختمان آن شامل اتاق ساده اى مربع شكل و داراى گنبد كوچكى است. ورودى بنا در ضلع شرقى قرار دارد. (تصوير 47) ميان اتاق نيز قبرى نمادين وجود دارد كه اندكى از سطح زمين برجسته است. (تصوير 48) بر ديوارهاى داخلى اتاق، سه تاقچه كوچك براى روشن كردن شمع به چشم مى خورد. هيچ گونه كتيبه يا تزيينات معمارى در آن به چشم نمى خورد.

نگارنده به جز مشاهدات ميدانى خود، موفق به يافتن اطلاعات ديگرى درباره اين مزار نشد. اما به نظر مى رسد از جمله زيارتگاه هايى است كه به عنوان يادبود حضور امام على (علیه السلام ) در اين منطقه، در مسير بازگشت ايشان از صفين به كوفه، در مناطق مجاور ساحل غربى رود فرات ساخته شده است.

3. مزار (تلّ) امام على (علیه السلام ) در روستاى «مراط» نزديك شهر «ديرالزور»

اين زيارتگاه در روستاى «مَرّاط»، در ساحل شرقى رود فرات، در فاصله حدود 10 كيلومترى جنوب شرقى شهر ديرالزور قرار دارد. براى رسيدن به آن از شهر ديرالزور، بايد از روستاى ديگرى به نام «حَطله» عبور كرد. مرّاط، روستايى بسيار كهن است كه قدمت آن به دوره ديرينه سنگى برمى گردد. كاوش هاى باستان شناسى، وجود شهرى از دوره بيزانس (پيش از اسلام) را در آن نشان داده است. (1)

اين زيارتگاه در واقع تپه تاريخى كوچكى، در امتداد تپه هاى تاريخى ديگرى است كه در لبه شرقى جلگه رود فرات قرار دارد و امروزه سطح آن به قبرستان اهالى روستا در جنوب شرقى آن تبديل شده است. اهالى منطقه، آن را به نام تپه «على ابوحسين» مى شناسند و آن را يكى از نقاط توقف يا اقامت امام على (علیه السلام ) در مسير ايشان از كوفه به

ص: 102


1- المعجم الجغرافى للقطر العربى السورى، ج 5، ص 191.

صفّين مى دانند. (تصوير 51) به گفته تعدادى از اهالى، تا چندى پيش، بالاى تپه مزار، چند سنگ افراشته استوانه اى شكل تاريخى وجود داشت كه سارقان آثار باستانى، آنها را به سرقت بردند.

4. زيارتگاه امام على (علیه السلام ) در استان «رقّه»

اين زيارتگاه در جنوب روستاى «خس دعكور» يا «دَراوشه»، در منطقه «حَوَس» (احوَس)، در ساحل سمت چپ (شرقى) رود فرات، و در فاصله حدود 50 كيلومترى شرق شهر رقّه قرار دارد. اهالى منطقه، آن را «قبة على» (گنبد على) مى نامند و معتقدند اين زيارتگاه، در محل توقف و اقامت امام على (علیه السلام ) ساخته شده است. وجود تپه هاى تاريخى اطراف آن، بيانگر قدمت منطقه است.

درباره اين زيارتگاه، يك داستان عاميانه مردمى وجود دارد كه اگر كسى بخواهد شب هنگام، زمين زيارتگاه را حفارى كند، پرنده بسيار بزرگ سياهى به او حمله مى نمايد و چشمانش را كور مى كند. او نيز ديگر نمى تواند راه برود و چهره ناپسندى پيدا مى كند و به يك موجود مسخ شده بسيار زشت تبديل مى شود. (1) شايد كاركرد اين داستان، حفاظت از مزار، و جلوگيرى از تجاوز و دست درازى دزدها به آن بوده است.

زيارتگاه در جنوب روستا، ميان محوطه اى محصور با ديوارهاى سيمانى به ارتفاع حدود يك متر قرار دارد كه اطراف آن را مزارع پنبه احاطه كرده است. به گفته يكى از اهالى، بناى زيارتگاه تا حدود دو دهه گذشته از اتاقى خشتى و قديمى تشكيل شده بود. اما در حال حاضر با سيمان بازسازى شده و چيزى از ساختمان قديمى به چشم نمى خورد. اين بنا شامل اتاق كوچك مربع شكل و گنبدى سيمانى است. (تصوير 49)

در ضلع شمالى بنا، يك ورودى با درِ آهنى، و در ضلع غربى، پنجره اى كوچك وجود دارد. ميان اتاق نيز قبرى نمادين و اندكى برجسته از زمين به نشانه محل اقامت

ص: 103


1- شهداء معركة صفين، على سويحه، فصل 4، ص 8.

امام ( علیه السلام ) وجود دارد. داخل و خارج بنا، كتيبه اى كه بيانگر هويت آن باشد، به چشم نمى خورد. اما در زمان بازديد نگارنده، روى يكى از پارچه هاى آويزان داخل بنا، نقش ذوالفقار (شمشير امام على ( علیه السلام ) به چشم مى خورد و در كاغذى بر ديوار بنا نيز اسامى «الله، محمد، على، الحسين» نوشته شده بود. (تصوير 50)

بنابر آنچه گذشت مى توان چنين نتيجه گرفت كه اين مزار از زيارتگاه هايى است كه در محل اقامت و توقف امام على ( علیه السلام )، در مسير ايشان از كوفه به صفين ساخته شده است. فاصله اين مكان تا شهر رقّه به گونه اى است كه مى توان آن را يكى از منزلگاه هاى امام ( علیه السلام )، پيش از رسيدن ايشان به صفين دانست. با استناد به منابع تاريخى مى توان چنين نتيجه گيرى كرد كه مسير اميرمؤمنان ( علیه السلام ) به صفين پيش از رسيدن به رقّه، از طريق سرزمين جزيره، و در موازات رود فرات بوده است. (1)

5. زيارتگاه امام على ( علیه السلام ) در شهر «رقّه»

شهر رقّه در شمال سوريه، در ساحل سمت چپ (شمالى) رود فرات و در فاصله 180 كيلومترى شرق حلب و 550 كيلومترى شمال دمشق واقع است. رقّه مركز استانى به همين نام، و از شهرهاى تاريخى و كهن سوريه است.

در دوره باستان، رقّه مجموعه اى از چند شهر نزديك به يكديگر بوده است كه در منابع اسلامى از آنها به نام هاى رقّه بيضاء (سفيد)، رقّه واسط و رقّه سوداء (سياه) ياد شده است. مهم ترين و بزرگ ترين اين شهرها، رقّه بيضاء بوده است.

در دوره اسلامى، و در زمان منصور (136-158 ه. ق)، خليفه عباسى، در غرب اين شهر، بناى شهر جديدى به نام «رافقه» آغاز شد كه در دوره هارون الرشيد (170-193 ه. ق) به پايان رسيد. از اين رو شهر باستانى رقّه اهميت خود را از دست داد و

ص: 104


1- براى آگاهى بيشتر درباره مسير امام على ( علیه السلام ) به صفين، ر. ك: پژوهش نامه علوى، «پژوهشى در مسير امام على ( علیه السلام ) به صفين و محل جنگ صفين»، احمد خامه يار، ش 3، صص 41-72.

به تدريج، رو به ويرانى نهاد و از آن پس، نام رقّه به شهر رافقه اطلاق گرديد. برخى بقاياى شهر رافقه، از جمله برج ها و باروى شهر، مسجد جامع و بيمارستان دوره اسلامى كه نزد اهالى شهر به نام قصر البنات (كاخ دختران) شناخته مى شود، تا به امروز باقى مانده است.

در شهر رقّه، زيارتگاه عظيم و باشكوهى وجود دارد كه دربردارنده قبور چند تن از شهداى صفين، شامل «عمار ياسر»، «اويس قرنى» و «اُبَى بن قيس» است. اين زيارتگاه تا پيش از سه دهه اخير، تنها شامل دو اتاق كوچك روى قبر هريك از عمار ياسر و اويس قرنى بود. اما پس از پيروزى انقلاب اسلامى ايران، با پشتيبانى دولت جمهورى اسلامى ايران، اين زيارتگاه توسعه يافت و ساختمان بنا در سال 1382 ه. ش - 2004 م به طور رسمى افتتاح گرديد.

بيرون از زاويه جنوب شرقى باروى رافقه، و در فاصله حدود پانصد مترى از زيارتگاه شهداى صفين، بقاياى بنايى تاريخى وجود دارد كه امروزه نزد اهالى رقّه، به «باب بغداد» (دروازه بغداد) شناخته مى شود و آن را يكى از دروازه هاى تاريخى شهر رافقه مى دانند. امروزه بيشتر بخش هاى اين بنا از بين رفته است. اما با توجه به بخش باقى مانده، باستان شناسان، آن را از مهم ترين آثار معمارى اسلامى قرون اوليه هجرى در سوريه به شمار آورده اند. (1) «كريزويل»، باستان شناس انگليسى، در اثر مهم خود در زمينه نخستين آثار معمارى اسلامى، به توصيف دقيق بنا و بررسى معمارى آن پرداخته است. (2) بيشتر اين باستان شناسان، با توجه به نام رايج بنا نزد اهالى، يعنى «باب بغداد»، كاربرى بنا را همان دروازه شهر دانسته اند. اما چند تن از پژوهشگران تاريخ رقّه، در تحقيقات جديدترى ثابت كرده اند كه بناى مزبور، نه يك دروازه شهر، بلكه مشهد يا زيارتگاهى

ص: 105


1- سورية: التاريخ والحضارة، عفيف البهنسى، ص 486؛ العمارة العربية الاسلامية: خصائصها وآثارها فى سورية، عبدالقادر الريحاوى، ص 102.
2- .A Short Account of Early Muslim Archite cture, K. A. C. Creswell, pp. 244-247.

منتسب به امام على ( علیه السلام ) بوده است؛ (1) چرا كه در منابع تاريخى نيز، به وجود چند زيارتگاه منتسب به امام على ( علیه السلام ) در شهر رقّه اشاره شده كه مرتبط با زمان حضور ايشان در منطقه براى جنگ صفين بوده است. (2)

پژوهشگرانى كه بناى مورد نظر را زيارتگاه مى دانند، در اينكه كدام يك از زيارتگاه ها، مورد اشاره مورخان است، توافق نظر ندارند. «محمد عبدالحميدالحمد»، آن را مشهد امام على ( علیه السلام )، كه در منابع تاريخى بدان اشاره شده، دانسته است. (3) اما پژوهشگر ديگرى به نام «على سويحه»، با استناد به وقوع بنا در نزديكى زيارتگاه شهداى صفين، آن را «مشهد جنائز»، يعنى محل نماز خواندن امام على ( علیه السلام ) بر اجساد شهداى صفين مى داند. (4)

از جمله شواهد و دلايلى كه نظر اين پژوهشگران، و زيارتگاه بودن بناى مزبور را تأييد مى كند، موارد زير است:

الف) به عقيده الحمد، نامگذارى اين بنا به دروازه بغداد، در دوره اخير صورت گرفته است. (5) به گفته «مقدسى»، شهر رافقه تنها دو دروازه داشته است. (6) با توجه به كاوش هاى باستان شناسى، يكى از اين دروازه ها در شمال شهر بوده و «باب الرها» نام داشته است. دروازه دوم نيز در ضلع شرقى شهر قرار داشته و نام آن «باب السيبال» بوده است ؛ (7) در حالى كه بناى مورد نظر، در زاويه جنوب شرقى باروى شهر قرار دارد.

ص: 106


1- عشائر الرقّة والجزيرة: التاريخ والموروث، محمد عبدالحميد الحمد، ص 23؛ الثقافة الاسلامية، «تقرير عن مؤتمر اصحاب الرسول ( صلی الله علیه و آله ) الراقدين فى الرقة»، العدد 75، صص 254 و 255؛ شهداء معركة صفين، على سويحة، ص 2.
2- ر. ك: بخش پايانى همين فصل (زيارتگاه هاى از ميان رفته).
3- عشائر الرقة والجزيرة: التاريخ والموروث، ص 23.
4- شهداء معركة صفين، همانجا.
5- «تقرير عن مؤتمر اصحاب الرسول ( صلی الله علیه و آله ) الراقدين فى الرقة»، ص 254.
6- احسن التقاسيم فى معرفة الاقاليم، شمس الدين محمد بن احمد (المقدسى)، ص 141.
7- «تقرير عن مؤتمر اصحاب الرسول ( صلی الله علیه و آله ) الراقدين فى الرقة»، صص 254 و 255.

ب) از نظر معمارى، به نظر نمى رسد كه اين بنا كاربرى نظامى داشته باشد؛ زيرا از يك سو، وجود تزيينات فراوان نماى خارجى بنا، با كاربرى نظامى، يعنى دروازه شهر، منافات دارد و از سوى ديگر، با بررسى فضاى داخلى بخش باقى مانده بنا، مى توان نتيجه گرفت كه بنا داراى گنبد بوده و كاربرى مذهبى داشته است؛ (تصوير 54) در حالى كه معمولاً در معمارى دروازه شهرها، به جاى گنبد، راهرويى متصل به باروى شهر وجود دارد تا سربازان و نگهبانان بتوانند در آنجا رفت وآمد داشته باشند. همچنين كاوش هاى باستان شناسى كه در دهه اخير، داخل بنا صورت گرفته، نشان داده است كه اين بنا، با وجود فاصله كمى كه با ديوارهاى شهر داشته، به طور كامل از آن جدا بوده است.

ج) به گفته ابن عديم، پس از كشته شدن «عمادالدين زنگى» در قلعه جعبر در سال 541 ه. ق، اهالى رافقه او را غسل دادند و مقابل مشهد على ( علیه السلام )، كنار قبور صحابه شهيد، دفن كردند و گنبدى روى آن ساختند كه تا زمان وى باقى بوده است . (1) مصحح كتاب، در حاشيه اين قول نوشته است: «اين گنبد، امروزه از بين رفته است. اما كاوش هاى باستان شناسى، مكان آن را نشان داده و مشخص كرده است كه نزديك بناى موسوم به دروازه بغداد قرار داشته است». (2)

برخى، تاريخ بناى زيارتگاه را از دوره «سيف الدوله حمدانى» (3) ، و برخى ديگر از دوره «سعدالدوله حمدانى» (فرزند سيف الدوله) دانسته اند. (4) البته به گفته «ابن قلانسى»، سعدالدوله حمدانى در سال 381 ه. ق در شهر حلب از دنيا رفت و تابوت وى را به رقّه انتقال دادند و در مشهدِ خارج از شهر دفن كردند. (5) بنابراين با توجه به اينكه مشهد

ص: 107


1- زبدة الحلب من تاريخ حلب، ابن عديم، ج 2، ص 472؛ و مشابه همين قول در: بغية الطلب فى تاريخ حلب، ج 8، ص 3855 آمده است.
2- زبدة الحلب من تاريخ حلب، ج 2، ص 472.
3- شهداء معركة صفين، ص 2.
4- عشائر الرقة والجزيرة: التاريخ والموروث، ص 20.
5- تاريخ دمشق (360-555 ه. ق)، حمزة بن اسد (ابن القلانسى)، ص 67.

مورد اشاره وى، همان گونه كه سهيل زكّار نيز معتقد است (1)، احتمالاً همين مشهد امام على ( علیه السلام ) است، دفن شدن سعد الدوله در آن مى تواند قرينه اى باشد كه بانى آن، سعدالدوله بوده است؛ زيرا بسيارى از پادشاهان علاقه مند بودند كه در مكان هايى كه خود بنا مى كردند، دفن شوند.

ساختمان مشهد، بناى آجرى مستطيل شكل به طول 12 متر، از داخل بوده(2) كه امروزه تنها بخشى از نماى شرقى و بخش اندكى از ديوار جنوبى آن باقى مانده است. طول بخش باقى مانده از نماى شرقى بنا 7/5 متر و ارتفاع آن نيز 5/2 متر است. ميان نماى شرقى، يك ورودى به ارتفاع 2/5 متر به چشم مى خورد كه داراى يك طاق شكسته است. دو طرف ورودى، دو طاق نما وجود داشته كه امروزه تنها طاق نماى جنوبى باقى مانده است. در بالاترين نقطه نماى خارجى، نوارى از پنجره هاى تزيينى كوچك در دو رديف وجود دارد كه پنجره هاى رديف پايينى، داراى طاق هاى نيم دايره است. امروزه تعداد هشت پنجره در بخش باقى مانده از نماى بنا وجود دارد. (تصوير 53) اما «على سويحه» معتقد است كه تعداد اين پنجره ها در اصل دوازده پنجره، يعنى به طور نمادين به تعداد ائمه شيعه (عليهم السلام)، بوده است. (3)

6. محل جنگ صفين در استان رقّه

در حال حاضر، باور عموم اهالى رقّه و مناطق مجاور، اين است كه جنگ صفين در نقطه اى نزديك روستاى «عُكَيرشى»، واقع در 20 كيلومترى شرق رقّه رخ داده است. در اين نقطه، بقايايى از قلعه اى قديمى، بر ديوارهاى صخره اى مرتفع مشرف به جلگه رود فرات، وجود دارد كه اهالى منطقه آن را «قلعه صفين» مى نامند.

ص: 108


1- زبدة الحلب من تاريخ حلب، ج 1، ص 166. (پاورقى از سهيل زكار).
2- .A Short Account of Early Muslim Architecture, p. 244.
3- مصاحبه با آقاى على سويحه در تاريخ 2006/1/25.

اما در منابع تاريخى و جغرافيايى اسلامى، منطقه صفين در نقطه ديگرى در غرب رقّه، ميان اين شهر و شهر «بالِس» (1) ، و مقابل «قلعه جَعبَر»، كنار رود فرات تعيين شده است. از ميان جغرافى دانان و مورخانى كه در نوشته هاى خود به تشريح و توصيف موقعيت صفين پرداخته اند، مى توان از اصطخرى، ابن حوقل، ياقوت حموى، ابن عديم، ابن خلكان، ابوالفداء ايوبى، صفى الدين بغدادى و حمدالله مستوفى نام برد. (2)

براساس تحقيقاتى كه گويا براى نخستين بار «الويس موسيل» (3)، جغرافى دان و شرق شناس غربى كشور «چك»، و پس از وى، «عبدالقادر ريحاوى»، باستان شناس سورى، انجام داده اند، صفين منطبق بر روستاى كنونى «ابوهريره» يا كوه معروف به «جبل بنات ابى هريره» است (4) كه امروزه در غرب شهر «الثوره»، در حدود 40 كيلومترى غرب رقّه واقع شده است. كوه بنات ابى هريره، كوه كم ارتفاع مشرف به رود فرات است كه در شمال غربى شهر الثوره، و در نقطه مقابل آن، در ساحل سمت چپ رود فرات، قلعه جعبر قرار دارد. پس از احداث سد عظيم فرات در شمال شهر «الثوره» در سال 1975 م. كه باعث شد بخش هاى وسيعى از اراضى مجاور فرات به زير آب درياچه پشت سد فرو رود، كوه بنات ابى هريره نيز به جزيره اى ميان درياچه تبديل شد كه امروزه به منطقه حفاظت شده طبيعى الثوره تبديل شده، و با جاده ماشين رو باريكى به ساحل شهر الثوره متصل است.

از جمله شواهدى كه انطباق منطقه صفين را بر اين نقطه تأييد مى كند، وجود چند آرامگاه بسيار كهن اسلامى در انتهاى شمال غربى جزيره الثوره يا همان كوه بنات

ص: 109


1- درباره موقعيت كنونى شهر بالِس، به فصل دوم همين بخش مراجعه كنيد.
2- . براى آگاهى از تفصيل اقوال جغرافى دانان و مورخان درباره موقعيت جغرافيايى «صفين»، ر. ك: «پژوهشى در مسير امام على ( علیه السلام ) به صفين و محل جنگ صفين»، صص 56 و 57.
3- Alois Musil
4- ر. ك: الفرات الاوسط، الوا موسيل، ص 513؛ الحوليات الاثرية العربية السورية، «لمحة عن حضارة الجزيرة والفرات فى العهد العربى الاسلامى»، عبدالقادر الريحاوى، ج 19، صص 66 و 67.

ابى هريره است كه قدمت آنها، با توجه به سبك معمارى و تزيينات به كار رفته، از قرن چهارم تا نيمه اول قرن ششم هجرى تخمين زده مى شود. اين آرامگاه ها، به احتمال نزديك به يقين، زيارتگاه هاى صفين است كه در برخى منابع به وجود آنها در منطقه صفين اشاره شده است. اين زيارتگاه ها شامل مشهد يا خيمه گاه امام على ( علیه السلام ) (1) و قبور برخى از شهداى جنگ صفين (2) بوده است.

اين بناها را كه ساكنان محلى در دوره هاى اخير به قبور يا برج هاى دختران ابوهريره نامگذارى كرده اند، در حال حاضر شامل سه مقبره مربع شكل نيمه ويران است كه از وضعيت مناسبى نيز برخوردار نيست و با خطر فرو ريختن مواجه است. يكى از اين سه مقبره كه در سمت غرب قرار دارد، از آجر و سنگ ساخته شده، و داراى يك ورودى در ضلع شمالى و محراب كوچكى در ضلع جنوبى است. گنبد آن نيز فرو ريخته، اما بخش هايى از گردن گنبد، باقى مانده است. (تصوير 52) به عقيده نگارنده، با استناد به توصيف ابن عديم كه محل قبور شهداى صفين را در جنوب و شرق مشهد (خيمه گاه) امام على ( علیه السلام ) مشخص كرده، اين بنا قابل انطباق با زيارتگاهِ خيمه گاه امام على ( علیه السلام ) است.

7. زيارتگاه و چشمه آبگرم امام على ( علیه السلام ) در «تل ابيض»

اين مزار نزديك روستاى «عين العروس»، در 3 كيلومترى جنوب شهر «تل ابيض» در شمال سوريه قرار دارد. تل ابيض در 100 كيلومترى شمال شهر رقّه، در نقطه اى نزديك مرز تركيه و بر سر جاده منتهى به شهر «شانلى اورفا» (3) و ويرانه هاى شهر تاريخى

ص: 110


1- بغية الطلب فى تاريخ حلب، ج 1، ص 280؛ ابن شهرآشوب تعبير «محل اقامت امام در صفين» را براى اين زيارتگاه به كار برده است. مناقب آل ابى طالب، ج 2، ص 227.
2- بغية الطلب فى تاريخ حلب، ج 1، ص 280؛ صورة الارض، محمد بن حوقل النصيبى (ابن حوقل)، ص 204. برخى نيز تنها به وجود قبر عمار ياسر در اين منطقه اشاره كرده اند. رك: المسالك والممالك، ابراهيم بن محمد الفارسى (اصطخرى)، ص 54؛ وفيات الاعيان و انباء ابناء الزمان، احمد بن محمد (ابن خلَّكان)، ج 2، ص 329.
3- ق anl urfa

«حَرّان» در تركيه واقع است.

وجه تسميه روستاى عين العروس، وجود چشمه آبى به همين نام در آن است كه منبع رود «بليخ» به شمار مى آيد. اين رود به سمت جنوب جريان دارد و در نقطه اى در شرق رقّه به رود فرات مى ريزد. در منابع تاريخى، از اين روستا به نام «ذَهبانه» يا «ذهبانيه» ياد شده است. «ابن خردادبه» در جايى كه از رود بليخ سخن مى گويد، نوشته است: «منبع بليخ از چشمه ذهبانه، از توابع حرّان است. اين رود پايين تر از رقّه به فرات مى ريزد». (1) ياقوت حموى از آن به نام ذهبانيه ياد كرده و آن را چنين توصيف كرده است:

موضعى است نزديك رقّه، كه در آن زيارتگاهى است كه زيارت، و براى آن نذر مى شود و داراى اوقافى است. در آنجا چشمه رود بليخ قرار دارد كه در باغ هاى رافقه جارى مى شود . (2)

«على بن ابى بكر هروى» نيز زيارتگاه هاى آن را معرفى كرده و گفته است: «ذهبانه موضعى است كه در آن زادگاه اسماعيل، و مقام ابراهيم ( علیه السلام ) وجود دارد و گويند كه اسماعيل در سرزمين حجاز زاده شده است...». (3) مقام حضرت ابراهيم ( علیه السلام ) كه گويا همان زيارتگاه مورد اشارۀ ياقوت حموى است، تا به امروز در اين روستا باقى مانده و زيارتگاه اهالى است، اما در اواخر ارديبهشت ماه 1392، هدف يك حملۀ تروريستى گروه هاى سلفى قرار گرفت و ساختمان آن منفجر و ويران گرديد.

اما زيارتگاه مورد بحث، يعنى چشمه آبگرم منتسب به امام على ( علیه السلام )، حدود يك كيلومترى شرق روستا، در ساحل سمت چپ رود بليخ واقع است و نزد اهالى منطقه به «حمام على» شناخته مى شود. زيارتگاه شامل سه حوض كوچك تاريخى است كه ديواره هاى آن با قالب هاى سفالى ساخته شده و با كانال هاى كوچكى به يكديگر

ص: 111


1- المسالك والممالك، عبيدالله بن احمد (ابن خردادبه)، ص 175 .
2- معجم البلدان، ج 3، ص 9.
3- الاشارات الى معرفة الزيارات، ص 62.

متصل اند. شكل ظاهرى آن نشان مى دهد كه قدمت آن از دوره روم يا بيزانس است. امروزه آب چشمه، خشك شده است. (تصوير 56)

از ديرباز تاكنون، بسيارى از چشمه هاى طبيعى و چشمه هاى آبگرم معدنى در نقاط متعددى از جهان اسلام، با انتساب به امام على ( علیه السلام )، به نام ايشان شناخته مى شود؛ در حالى كه از نظر تاريخى، حضور امام ( علیه السلام ) در اين سرزمين ها اثبات پذير نيست؛ از جمله اين نقاط، مى توان به چشمه امام على ( علیه السلام ) در كوه غلا ميان دو منطقه سيب و مسقط در كشور عُمان (1) و چشمه هاى موسوم به «چشمه على» در برخى شهرهاى ايران از جمله دامغان، محلات و... اشاره كرد. ياقوت حموى نيز در اثر خود، از چشمه آبگرم ديگرى به نام «حمام على»، ميان موصل و جهينه، نزديك عين القار در غرب دجله خبر داده كه حاوى املاح معدنى مفيد بوده است. (2)

8. مَرقَب امام على ( علیه السلام ) در جبل عبدالعزيز در استان «حَسَكه»

اين زيارتگاه در استان «حَسَكه»، در شمال شرقى سوريه، در بلندترين نقطه «جبل عبدالعزيز» قرار دارد. اين كوه به علت زيارتگاه منسوب به عبدالعزيز بن عبدالقادر گيلانى در روستاى «غرّه» در دامنه شمالى آن، بدين نام شناخته مى شود. اين كوه، در گذشته به نام «جبل المبارك» شناخته مى شده و به نظر مى رسد همان كوه «طور زيتا» است كه ياقوت حموى در معجم البلدان از وجود آن در نزديكى شهر رأس العين خبر داده است. ارتفاع آن از سطح دريا 920 متر است (3) و امروزه به يك منطقه حفاظت شده طبيعى تبديل شده است.

زيارتگاه مورد نظر در فاصله حدود 30 كيلومترى شهر حَسَكه قرار دارد. براى رسيدن به آن، مى توان از مبدأ حسكه به سمت روستاى «مغلوجه» رفت و پس از

ص: 112


1- الموسم، «نبع على ( علیه السلام ) فى غلا (سلطنة عمان)»، العدد 11، ص 840.
2- معجم البلدان، ج 2، ص 299.
3- المعجم الجغرافى للقطر العربى السورى، ج 4، ص 259.

گذشتن از اين روستا، به نقطه نگهبانى منطقه حفاظت شده جبل عبدالعزيز رسيد و از اين نقطه، جاده به سوى زيارتگاه را طى كرد.

مَرقَب در زبان عربى به معناى نقطه مراقبت است و مزار مورد نظر در نقطه اى مرتفع و مشرف به مناطق پيرامون آن قرار دارد. براساس باور محلى، اينجا مكانى است كه امام على ( علیه السلام ) هنگام عبور خود از منطقه، در آن ايستاده و مناطق اطراف را زيرنظر قرار داده است. اما سند تاريخى معتبرى، اين باور را تأييد نمى كند. اين زيارتگاه، شامل حصارى مربع شكل به ارتفاع حدود نيم متر است كه از چيدن و قرار دادن سنگ هاى كوهستانى ناهمگون كنار يكديگر ايجاد شده است. (تصوير 55)

9. زيارتگاه امام على ( علیه السلام ) در شمال شهر «مالكيه»

اين زيارتگاه ميان دشت ها و زمين هاى كشاورزى، در حدود 15 كيلومترى شمال شهر مالكيه، و در جنوب شهر تاريخى «عين ديوار» (نزديك مرز سوريه با تركيه) قرار دارد. شهر مالكيه، در شمال شرقى سوريه، در 100 كيلومترى شرق شهر «قامشلى»، و 800 كيلومترى دمشق واقع است. اين شهر كه در گذشته «ديريك» خوانده مى شد، از توابع استان حسكه است. تاريخ تأسيس آن، به سال 1936 م. برمى گردد كه در اين تاريخ، مركزيت منطقه از شهر عين ديوار به آن انتقال يافت. (1)

مكان زيارتگاه، در گذشته «باغوث» نام داشت. اما تاريخ بناى اوليه آن مشخص نيست. (2) شايد همان «دير باغوث» باشد كه ياقوت حموى بدان اشاره نموده است و آن را دير بزرگى با راهبان فراوان توصيف كرده كه در ساحل رود دجله ميان موصل و جزيره ابن عمر قرار داشته است. (3)

اين زيارتگاه، نزد اهالى منطقه كه از طوايف كرد هستند، به مزار «على شير» شناخته

ص: 113


1- ذاكرة الخابور: الحسكة بين الماضى والحاضر، خلف يونس، ص 274.
2- همان، ص 276.
3- معجم البلدان، ج 2، ص 500.

مى شود. با استناد به لوح سنگى موجود بر سردر بنا، تاريخ ساخت بناى فعلى آن مربوط به سال هاى 1378 تا 1382 ه. ق است. بناى مزار، ميان محوطه محصورى قرار دارد كه ارتفاع ديوارهاى آن حدود 1/5 متر است. ساختمان مزار به شكل مربعى است كه ورودى بنا در ضلع شمالى آن قرار دارد و در سه ضلع ديگر پنجره هاى كوچكى به چشم مى خورد. بنا داراى گنبد بسيار كوچكى است كه بر هشت ستون كوچك استوار است و ترتيب قرار گرفتن آنها، يك گردن مربع شكل را به وجود آورده است. (تصوير 57)

كف زيارتگاه حدود 2 متر پايين تر از كف صحن پيرامون آن است و براى رسيدن به آن بايد از چند پله پايين رفت. داخل اتاق، قبر نمادينى وجود دارد كه با پارچه هايى پوشانده شده است.

در منابع تاريخى، به اين زيارتگاه اشاره نشده است. نگارنده نيز موفق به يافتن اطلاعاتى درباره ماهيت مزار و رابطه آن با امام على ( علیه السلام ) نشده است. تنها يك نويسنده معاصر نوشته است كه يكى از نوادگان امام على ( علیه السلام ) از اين مكان گذشته و در آنجا قدرى استراحت كرده است. (1)

10. مشهد امام على ( علیه السلام ) در شهر «مَعَرَّة مصرين»

«مَعَرّة مِصرين»، شهر كوچكى در 11 كيلومترى شمال «اِدلِب» است. قدمت آن به پيش از اسلام برمى گردد و در سال 16 ه. ق مسلمانان، آن را به فرماندهى ابوعبيدة بن جرّاح (متوفاى 18 ه. ق) فتح كردند . (2) اين شهر در گذشته از شهرهاى شيعه نشين منطقه بوده است. ولى امروزه شيعيان در آن اقليتى بيش نيستند و تعدادشان از چند هزار نفر فراتر نمى رود. در جنوب اين شهر، زيارتگاهى با قدمت هزار ساله وجود دارد كه نزد اهالى منطقه، به «مشهد امام على ( علیه السلام )» شناخته مى شود. اين زيارتگاه ميان قبرستان قديمى

ص: 114


1- ذاكرة الخابور: الحسكة بين الماضى والحاضر، ص 276 .
2- المعجم الجغرافى للقطر العربى السورى، ج 5، ص 304.

كوچكى در محله شيعه نشين شهر قرار دارد كه با ديوارى سيمانى نيز احاطه شده است.

بناى مشهد، داراى ساختمان ساده اى است و از شبستان كوچكى در سمت جنوب، و صحن كوچكى در شمال تشكيل يافته است. شبستان داراى گنبد نيم كره اى است. ورودى بنا، ميان ضلع شمالى صحن قرار دارد. بناى مشهد بيشتر به يك مسجد كوچك و ساده شباهت دارد و با بناى مسجد يا مقام ابراهيم خليل ( علیه السلام ) در قلعه حلب، از آثار دوره «بنى مرداس»، قابل مقايسه است. (تصوير 59)

بر سردر بنا، سنگى وجود دارد كه حاوى نقوش هندسى اسلامى است. بالاى اين نقوش، كتيبه اى در چهار سطر به خط كوفى بدون نقطه وجود دارد كه بازگوكننده آن است كه «سلطان بن ابراهيم بن على» در سال 426 ه. ق آن را ساخته است. (تصوير 60) اين تاريخ، مصادف با دوره حاكميت «امير شبل الدوله نصر بن صالح بن مرداس» (420-429 ه. ق) بر منطقه است. متن كتيبه چنين است:

1. بسم الله الرحمن الرحيم لا اله الا الله محمد رسول

2. الله علي ولي الله صلى الله عليهما هذا مشهد امير

3. المؤمنين علي ابن ابي طالب بناه سلطان بن ابراهيم بن علي

4. في سنة ست وعشرين واربعمائة

در سمت چپ ورودى، كتيبه ديگرى در سه سطر و دو ستون وجود دارد كه براساس آن، «جميل رحّال»، رئيس كميته اوقاف شيعه معره مصرين، اين مشهد را در سال 1378 ه. ق بازسازى كرده است. متن كتيبه چنين است:

بسم الله الرحمن الرحيم *** جدّد هذا المشهد

بتوفیق الله تعالی *** بماعی جمیل رحِال

رئیس الجنة اوقاف الطائفة *** الجعفریة فی معر تمصرین سنة 1378

در منابع تاريخى، به اين زيارتگاه اشاره اى نشده است و امروزه اهالى منطقه از سبب پيدايش و بناى آن و نوع ارتباط آن با حضرت على ( علیه السلام )، اطلاعى ندارند. در منابع

ص: 115

تاريخى نيز از حضور امام على ( علیه السلام ) در اين منطقه سخنى به ميان نيامده است. شايد بتوان گفت كه اين مشهد، بر مبناى خواب ديدن حضرت على ( علیه السلام ) در محل زيارتگاه ايجاد شده است. اين گونه زيارتگاه ها، به طور گسترده در قرون چهارم تا ششم هجرى، به ويژه در شام و مصر، وجود داشته است. (1)

11. قدمگاه امام على ( علیه السلام ) در شهر «فوعه»

«فوعه» شهر كوچكى واقع در 10 كيلومترى شمال شرقى شهر ادلب است. اين شهر از ديرباز، يكى از مراكز تشيع در شمال سوريه بوده و در حال حاضر نيز همه ساكنان آن شيعه دوازده امامى اند. (2) كنار قبرستان قديمى در شرق فوعه، قدمگاهى منسوب به امام على ( علیه السلام ) وجود دارد كه نزد اهالى روستا، به «دُوَيسه» يا «دَعسه» امام على ( علیه السلام ) شناخته مى شود. در منابع تاريخى، از جمله وقفنامه اى از دوره مملوكى كه در آن از مساجد و مزارات فوعه نام برده شده (3)، اشاره اى به اين مزار نشده است.

بنا از اتاق مربعى تشكيل شده كه داراى گنبد نيز مى باشد. اما گنبد بنا، بيشتر از آنكه شكل دايره اى و نيم كره داشته باشد، به شكل هرمى شبيه تر است. (تصوير 58) ورودى بنا در ضلع شمالى قرار دارد و روبه روى آن، در ضلع جنوبى، محراب قرار دارد. در گوشه جنوب شرقى بنا، جايگاه يا اتاقك كوچكى با ديوارهايى به ارتفاع حدود يك متر و نيم وجود دارد كه داراى يك ورودى به ارتفاع نيم متر است. روى اين ورودى، سنگى قرار دارد كه حاوى نقوش ساده اى شبيه صليب است. داخل اين جايگاه

ص: 116


1- على بن ابى بكر هروى به تعدادى از زيارتگاه هاى ايجاد شده بر مبناى رؤيت شخصيت هاى مقدس اسلام به ويژه حضرت على ( علیه السلام ) در مصر اشاره كرده است. ر. ك: الاشارات الى معرفة الزيارات، صص 44-47. ابن شداد حلبى نيز تعدادى از اين گونه زيارتگاه ها را در حلب نام برده است. ر. ك: الاعلاق الخطيرة فى ذكر امراء الشام والجزيرة، ج 1، صص 42-53.
2- براى آگاهى بيشتر درباره فوعه، ر. ك: ولاية الفوعة، فايز قوصره.
3- كتاب وقف السلطان الناصر حسن بن محمد بن قلاوون على مدرسته بالرميلة، ص 122.

نيز سنگى وجود دارد كه روى آن نقش يك كف پاى راست رؤيت مى شود و اين جاى پا، قدمگاه امام على ( علیه السلام ) دانسته شده است.

به گفته پيرمرد سالخورده اى از اهالى منطقه، در قديم، اثر دستى نيز منسوب به امام على ( علیه السلام ) در اين گنبد وجود داشته كه موقعيت آن، بر ديوار سمت راست محراب بوده است. همچنين به گفته يكى ديگر از اهالى، در اين روستا قدمگاه ديگرى منسوب به امام على ( علیه السلام ) وجود داشته كه روى آن گنبدى وجود نداشته است. اين قدمگاه تا مدت نه چندان دورى باقى بوده؛ اما امروزه محل دقيق آن مشخص نيست. همچنين يكى از اهالى روستاى «كَفَريا»، (1) نگارنده را از وجود قدمگاهى در آن روستا باخبر ساخت كه متأسفانه به علت قرار گرفتن در مسير خيابان جديد، از بين رفته است.

12. زيارتگاه امام على ( علیه السلام ) در شهرك «طَيبَة الامام» در شمال «حماه»

اين زيارتگاه در شهرك «طَيبَة الامام»، 13 كيلومترى شمال شهر حماه قرار دارد. با توجه به وقوع اين مزار در آن، اين روستا از «طيبة العلا به طيبة الامام» (طيبة الامام على) تغيير نام داده است. (2)

به نظر مى رسد اين مزار در اصل منتسب به امام على ( علیه السلام ) بوده است؛ زيرا در كتيبه سنگى قديمى موجود بر يكى از ورودى هاى مسجد، چنين آمده است: «مقام حضرة علي ابوالحسين رضي الله عنه، وفيها ابو ريشة و امير محمد ابنه رحمهما الله». گويا مقصود از «على ابوالحسين» همان اميرمؤمنان على ( علیه السلام ) است. همچنين سيف الدوله (فرزند فتحعلى شاه قاجار) در بازگشت از سفر حج در سال 1279 ه. ق اين مزار را زيارت كرده و درباره آن نوشته است: «مى گويند حضرت امير ( علیه السلام ) در اين محل، منزل فرموده اند». (3)

امروزه اين مزار به شخصيت ديگرى به همين نام از نسل امام حسين ( علیه السلام ) نسبت

ص: 117


1- كَفَريا روستايى شيعه نشين است كه حدود 2 كيلومترى فوعه قرار دارد.
2- الحوليات الاثرية العربية السورية، «الترب ومقامات الزيارة فى حماه»، كامل شحادة، ج 25، ص 176.
3- سفرنامه هاى حج قاجارى، «سفرنامه مكه»، سيف الدوله، ج 2، ص 113.

داده مى شود و بر پارچه هاى روى قبر، صاحب مزار چنين معرفى شده است: مزار امام على ( علیه السلام ) كه به امام حسين ( علیه السلام ) نسب مى برد. گفتنى است اهالى منطقه، بين صاحب اين مزار و امام زين العابدين ( علیه السلام ) كه مزار ديگرى بر كوه زين العابدين حماه در چند كيلومترى اين مكان به وى منسوب است، تمايز قائل اند.

«بهاءالدين روّاس رفاعى»، از بزرگان مشايخ طريقه رفاعيه، كه در سابق طريقه او در اين منطقه رواج داشته، ادعا كرده است كه در زمانى كه براى زيارت به اينجا آمده بود، شخصيت مدفون در مزار، از قبر خود برخاست و بر وى ظاهر گشت و به او خبر داد كه اسم او على ( علیه السلام ) و از نسل امام حسين ( علیه السلام ) است و در سال 300 ه. ق از دنيا رفته است. او همچنين به روّاس خبر مى دهد كه اين مكان، پيش از دفن وى نيز پابرجا، و يكى از نقاط قرار دادن سر امام حسين ( علیه السلام ) بوده است. (1) اين داستان، صرف نظر از راست يا دروغ بودن آن، نشان دهنده ديدگاه و عقيده روّاس رفاعى است و حتى ممكن است عبارت پارچه هاى روى قبر نيز با استناد به اين ديدگاه نوشته شده باشد.

در منابع تاريخى معتبر، به اين زيارتگاه و تاريخ بناى آن اشاره اى نشده است. اما براساس كتيبه سنگى موجود در مسجد، اين زيارتگاه را «شيخ جمال الدين بن سيد محمود هندى» با اموال خود در سال 1002 ه. ق در زمان سلطان سليمان عثمانى و وزير وى رستم پاشا ساخته است.

بناى مزار شامل مسجدى قديمى است كه از سنگ هاى كلسيتى ساخته شده است و ميان آن نيز ستون مربع بزرگى وجود دارد. سقف نيمه غربى مسجد شامل دو گنبد سبزرنگ، و سقف نيمه شرقى آن، شامل دو طاق سنگى است. در زاويه شمال شرقى مسجد، قبر صاحب مزار به چشم مى خورد كه درون نرده هاى آهنى قرار گرفته است. (تصوير 62)

در سال هاى اخير، ساختمان مسجد و زيارتگاه از سمت غرب توسعه يافته، و شبستان

ص: 118


1- بوارق الحقائق، محمد مهدى بن على الرفاعى الصيادى (بهاءالدين الرواس الرفاعى)، صص 54 و 55.

جديد و وسيع ترى به آن ملحق شده است. مسجد همچنين از دو سمت شمال و غرب، حياطى دارد كه بيشتر سطح آن را باغچه هايى پوشانده است. داخل حياط، مناره مدورى با يك پايه مربع قرار دارد كه بخش فوقانى آن فرو ريخته است. (تصوير 61)

كتيبه سنگى موجود بر ورودى مسجد، در شش سطر، حاوى نام صاحب مزار، تاريخ بنا و نام بانى آن است. ابعاد اين كتيبه 44 * 60 سانتى متر مربع است و «كامل شحاده» متن آن را چنين بازخوانى كرده است:

1. الحمد لله رب العالمين والصلاة والسلام على محمد سيد المرسلين، هادا مقام حضرة

2. علي ابو الحسين رضي الله عنه، و فيها ابو ريشة و أمير محمد ابنه رحمهما الله

3. بناها الشيخ جمال الدين بن السيد محمود الهندي بماله جميع العمارات مع الجب

4. والجنينة والمأذنة وجامع امير محمد بن ابراهيم المرحوم لله بنيت هادا المقام برضى اهل البلد ورضى الحكام

5. ابتدأ بناءها في زمان السلطان سليمان رحمه الله و وزيره رستم باشا و أوقفت على ذريتي وعلى

6. طائفة الهنود و على مصالح المقام، كتب التاريخ في سنة ثاني بعد الالف. (1)

13. زيارتگاه امام على ( علیه السلام ) در مدرسه فردوس شهر «حلب»

اين مزار در مدرسه فردوس در شهر حلب، كه امروزه به جامع (مسجد) فردوس شناخته مى شود، قرار دارد. اين مدرسه در محله فردوس، از محلات قديمى اين شهر واقع است و از بزرگ ترين مدارس تاريخى حلب مى باشد و از منظر معمارى، از مهم ترين آثار اسلامى اين شهر به شمار مى آيد.

ص: 119


1- ترجمه كتيبه: اينجا مزار حضرت على ابوالحسين (رضى الله عنه) است. در اينجا ابوريشه و امير محمد فرزند او \ نيز دفن شده اند. شيخ جمال الدين بن سيد محمود هندى تمام ساختمان ها را به همراه چاه آب و باغ و مناره و مسجد مرحوم امير محمد بن ابراهيم، با مال خود بنا كرد. اين مزار با رضايت اهالى روستا و رضايت حاكمان بنا شد. ساخت آن در زمان سلطان سليمان \، و وزيرش رستم پاشا آغاز شد و آن را بر نسل من و طايفه هنديان و منافع مزار وقف كردم. اين تاريخ در سال 1002 ه. ق نوشته شد.

براساس كتيبه هاى موجود در مدرسه، «ضيفه خاتون»، دختر ملك العادل ابوبكر ايوبى و همسر ملك الظاهر غازى (فرزند صلاح الدين ايوبى)، در سال 633 ه. ق، آن را به عنوان مدرسه اى براى تدريس فقه شافعى و نيز خانقاه و آرامگاه، بنا كرد و گروهى از قاريان، فقيهان و صوفيان را در آن گماشت. (1) در سال 1965 م، رواق هاى اطراف صحن مدرسه بازسازى شد و ستون هاى شكسته آن تعويض گرديد و سقف بنا نيز با «بتون مسلح» استحكام داده شد. در سال 1989 م. كف تالار غربى مدرسه با بلوك هاى سنگى زردرنگ سنگفرش گرديد و بخشى از تالار غربى به وضوخانه تبديل شد. (2)

ساختمان مدرسه از بلوك هاى سنگى صيقل داده، ساخته شده است. نماى كلى مدرسه به شكل مستطيلى به ابعاد 44 * 55 مترمربع است. سردر بنا در ضلع شرقى آن قرار دارد كه مقرنس هايى نيز بالاى آن قرار گرفته است. همچنين دو طرف سردر، كتيبه اى وجود دارد كه حاوى چند آيه قرآن است و بيانگر ساخته شدن مدرسه به دستور ضيفه خاتون در سال 633 ه. ق، در دوره حكومت «ملك الناصر صلاح الدين يوسف بن ملك العزيز محمد بن ملك الظاهر غازى بن صلاح الدين ايوبى» است. (3)

ميان مدرسه، صحن مربعى وجود دارد كه داراى سنگفرشى از سنگ هاى زرد و سياه رنگ است و وسط صحن نيز يك حوض آب هشت ضلعى به چشم مى خورد. صحن مدرسه از سه سمت، با رواق هايى احاطه شده است. (تصوير 63) اين رواق ها بر ستون هاى سنگى استوار است كه سرستون هاى آن به شكل برخى گياهان تراشيده شده است. بر ديوار رواق شرقى كتيبه اى وجود دارد كه از ابتدا تا انتهاى ديوار امتداد دارد. اين كتيبه نيز بازگوكننده تاريخ ساخت بنا و متن آن شبيه كتيبه سمت چپ سردر

ص: 120


1- الاعلاق الخطيرة فى ذكر امراء الشام والجزيرة، ج 1، ص 108.
2- مدارس حلب الاثرية: تاريخها وعمارتها، لمياء الجاسر، ص 209.
3- معالم حلب الاثرية، عبدالله حجّار، صص 124 و 125؛ براى آگاهى از متن كامل كتيبه، ر. ك: مدارس حلب الاثرية: تاريخها وعمارتها، ص 720.

مدرسه است . (1)

در شمال صحن ايوان بزرگى به سمت صحن وجود دارد كه پشت آن نيز ايوان ديگرى به سمت بيرون بنا ساخته شده است. در دو سمت ايوان، اتاق ها و ايوانچه هاى كوچكى وجود دارد كه دو صحن كوچك ديگر را دربرگرفته است و اين قسمت ها، بخش مدرسه را تشكيل مى دهد. در دو سمت شرقى و غربى صحن، دو تالار مستطيل، در راستاى شمالى - جنوبى، قرار دارد كه بخش خانقاه بنا را تشكيل مى دهد. در جنوب صحن نيز شبستان قرار دارد كه محرابى بسيار زيبا و نفيس دارد. سطح محراب هم شامل الواحى از سنگ يشم، به سه رنگ سفيد و زرد و سياه است كه به شكل هاى هندسى متقاطع، كنار يكديگر قرار گرفته است.

در دو زاويه جنوبى بنا، يعنى در دو طرف غربى و شرقى شبستان، دو اتاق مربع شبيه هم با كاربرى آرامگاه وجود دارد. پوشش سقف شبستان، مقبره ها و خانقاه هاى اطراف صحن، در مجموع شامل يازده گنبد نيم كره اى كم ارتفاع است. گنبد ميانى شبستان، داراى گردن دوازده ضلعى است و ساير گنبدها بدون گردن است.

در دو مقبره واقع در دو طرف شبستان، قبورى وجود دارد كه روى تعدادى از آنها، صندوق هاى چوبى بزرگ پوشيده شده با پارچه هاى سبزرنگ قرار گرفته است. در مقبره شرقى، سه قبر بزرگ به همين شكل وجود دارد كه قبر سمتِ شمال، به امام على ( علیه السلام ) نسبت داده مى شود. اما براى نگارنده مشخص نشد كه قبور ديگر، منسوب به چه شخصيت هايى است. (تصوير 64)

در منابع تاريخى معتبر، به وجود چنين مزارى در شهر حلب اشاره نشده است. «كامل الغزى»، مورخ متأخر حلب در كتاب خود نوشته است كه بر قطعه پارچه اى روى قبر، چنين عبارتى را خوانده است: «اينجا قبر اميرالمؤمنين على بن ابى طالب ( علیه السلام ) است. صندوق آن را سيف الدوله در روزگار حاكميت خود در سال 317 ه. ق از نجف [به

ص: 121


1- ر. ك: مدارس حلب الاثرية: تاريخها وعمارتها، ص 721.

اينجا] منتقل كرد». (1) او در ادامه، تأكيد كرده است كه اين موضوع از نظر تاريخى نمى تواند درست باشد؛ زيرا سيف الدوله در سال 333 ه. ق وارد حلب شد. پس چگونه مى تواند پيش از ورود به حلب، صندوق قبر را از نجف به اين شهر منتقل كند؟ (2) همچنين در هيچ يك از منابع تاريخى، به ويژه تواريخ شهر حلب، به وقوع چنين حادثه اى اشاره نشده است؛ درحالى كه در اين تواريخ به حوادث مشابه ديگرى اشاره شده است؛ براى مثال حادثه پيدا شدن سر حضرت يحيى ( علیه السلام ) در بعلبك و انتقال آن به قلعه حلب در سال 435 ه. ق (3) و حادثه آشكار شدن قبر محسن بن امام حسين ( علیه السلام ) در زمان سيف الدوله. (4) پس چگونه ممكن است مورّخان درباره چنين حادثه مهمى سكوت كرده باشند؟!

گفتنى است كه ابوالوفاى رفاعى، در منظومه خود كه در آن از بيشتر زيارتگاه هاى حلب نام برده است، به مدرسه فردوس نيز اشاره كرده، و از وجود قبر شخصى به نام «على الفراديسى» از نسل پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) در آن سخن گفته است. ابيات او در اين باره چنين است:

ومن هنا فخذ إلى الفردوس *** فیه الفرادیسی علی ذو الکیس

من عصبة النبی و الذرّیة *** اعظم بهذا الانتما مزیة

و معه جماعة اجلاّ *** زرهم و من انوار هم تملاّ (5)

ص: 122


1- متن عربى آن چنين است: «هذا قبر اميرالمؤمنين على بن ابى طالب، نَقَل صندوقه سيف الدولة ايام دولته من النجف سنة 317 ه «. ر. ك: نهر الذهب فى تاريخ حلب، ج 2، ص 219. نگارنده در زمان بازديد خود از اين مكان، چنين عبارتى را بر پارچه هاى روى قبر يا جاى ديگر نيافت.
2- نهر الذهب فى تاريخ حلب، ج 2، ص 219.
3- تاريخ حلب، محمد بن على العُظَيمى، ص 336؛ الاشارات الى معرفة الزيارات، ص 4؛ الاعلاق الخطيرة فى ذكر امراء الشام والجزيرة، ج 2، ص 48.
4- ر. ك: فصل اول از بخش سوم همين كتاب.
5- اولياء حلب فى منظومة الشيخ وفاء»، صص 385 و 386. ترجمه ابيات: از اينجا به فردوس برو، كه در آنجا على فراديسى، آن انسان صاحب كياست [مدفون] است. او از خاندان پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) و ذريه اوست كه چقدر اين نسبت، مايه بزرگى است. كنار او گروهى باجلالت اند. آنها را زيارت كن و خود را از انوارشان بهره مند نما.

شايد تشابه اسمى شخص مدفون در اين مدرسه با امام على ( علیه السلام ) و انتساب آن به ذريه پيامبر اسلام ( صلی الله علیه و آله )، سبب شده است تا در دوره اخير، مردم قبر وى را به حضرت اميرمؤمنان ( علیه السلام ) نسبت دهند.

14. مشهد امام على ( علیه السلام ) در مسجد اموى دمشق

دو طرف صحن و شبستان مسجد اموى دمشق، چهار تالار بزرگ وجود دارد كه از نظر نماى كلى و معمارى مشابه يكديگر است. هريك از اين تالارها، به عنوان «مشهد»، و به نام يكى از خلفاى راشدين نامگذارى شده است؛ به گونه اى كه تالار غربى شبستان «مشهد ابوبكر»، تالار شرقى آن «مشهد عمر»، تالار غربى صحن «مشهد عثمان» و تالار شرقى آن «مشهد على ( علیه السلام )» ناميده شده است. از ميان اين تالارها، تالار موسوم به مشهد امام على ( علیه السلام )، در اصل زيارتگاهى منتسب به آن حضرت بوده است كه تعدادى از جغرافى دانان و مورخان مسلمان به وجود آن زيارتگاه در مسجد اموى دمشق اشاره كرده اند (1)؛ اما هيچ يك از آنان به مشاهد خلفاى ديگر اشاره نكرده اند. نخستين كسى كه به وجود مشاهد چهارگانه در مسجد اموى دمشق اشاره كرده، «ابن فضل الله عمرى» (749 700 ه. ق) است. اين مسئله نشان دهنده آن است كه مشهد امام على ( علیه السلام ) به علت زيارتگاه بودن بدين نام شهرت يافته است. اما سه تالار ديگر در دوره اى پس از آن، شايد از روى رقابت با مشهد امام على ( علیه السلام )، به ساير خلفا نامگذارى شده است.

درباره پيدايش اين مزار و نوع ارتباط آن با امام على ( علیه السلام )، ابن جبير نوشته است كه شيعيان اين مكان را زيارتگاه امام على ( علیه السلام ) مى دانند؛ زيرا مى پندارند كه او در خواب در حال نماز خواندن در اين محل ديده شده است. او اين مزار را از زيارتگاه هاى ساختگى

ص: 123


1- الاشارات الى معرفة الزيارات، ص 15؛ معجم البلدان، ج 2، ص 469؛ رحلة ابن جبير، ص 207؛ رحلة ابن بطوطة، ص 8.

شيعه دانسته است. (1) به هرحال، شيعيان امروز، زيارتگاه بودن اين مكان را فراموش كرده اند.

اين مزار، با استناد به نوشته ابن جبير، از بهترين و زيباترين بخش هاى مسجد اموى بوده است. (2) اما امروزه برخلاف سه تالار (مشهد) ديگر مسجد، از تزيينات درخور توجهى برخوردار نيست و تنها تزيينات موجود در آن، ازاره هاى سنگ مرمر آن تا ارتفاع حدود 4 متر از كف بناست. گفتنى است كه تزيينات مشهد على ( علیه السلام )، براثر آتش سوزى بزرگ مسجد اموى در سال 1311 ه. ق، از بين رفته است . (3)

نماى كلى زيارتگاه، مستطيل شكل و نسبتاً طولانى، در جهت شمالى - جنوبى است. سقف آن از داخل با تيرهاى چوبى، و از بيرون، مثلثى شكل و با صفحات سربى پوشيده شده است. در ضلع جنوبى آن، محراب كوچكى با سنگ مرمر تزيين شده و دو ستون سنگى دو طرف آن قرار گرفته است. (تصوير 68) در ضلع شرقى، مقام امام زين العابدين ( علیه السلام )، و پس از آن، زيارتگاه رأس الحسين ( علیه السلام ) واقع است كه براى ورود به اين دو زيارتگاه بايد از مشهد على ( علیه السلام ) عبور كرد.

ورودى بنا در ضلع غربى آن و داخل رواق شرقى صحن مسجد اموى قرار دارد كه امروزه ورودى زيارتگاه رأس الحسين ( علیه السلام ) به حساب مى آيد. بر سردر ورودى، يك طاق نماى تزيينى نيم دايره وجود دارد كه بالاى آن، كتيبه اى به خط ثلث به چشم مى خورد. متن كتيبه چنين است: «هذا مشهد فيه مرقد رأس سيدنا الإمام أبى عبدالله الحسين رضى الله عنه». (تصوير 81)

مشهد على ( علیه السلام ) از طريق سه ورودى در ديوار شرقى، به مقام امام زين العابدين ( علیه السلام ) متصل است. مقابل اين سه ورودى، سه پنجره بزرگ به سوى صحن مسجد اموى1.

ص: 124


1- رحلة ابن جبير، ص 207.
2- همان.
3- خطط دمشق، اكرم حسن العلبى، ص 291.

وجود دارد. در شمال سردر بنا نيز پنجره چهارمى وجود دارد. بالاى محراب و پنجره هاى مشهد على ( علیه السلام ) و ورودى هاى مقام امام زين العابدين ( علیه السلام )، كتيبه هاى قرآنى به چشم مى خورد.

15. نيزه امام على ( علیه السلام ) در شهر «بانياس»

در نقطه اى از ساحل درياى مديترانه و روبه روى قلعه «مرقب» (1) ، در منطقه «باصيه»، يك كيلومترى جنوب شهر «بانياس»، ستون سنگى كوچكى به چشم مى خورد كه نزد اهالى منطقه به «جَريده» يا «رَمح» (نيزه) امام على ( علیه السلام ) شناخته مى شود. (تصوير 65)

اين ستون سنگى، يا نيزه به باور اهالى منطقه، بر اساس يك داستان عاميانه محلى، با امام على ( علیه السلام ) ارتباط يافته است. خلاصه داستان چنين است كه امام على ( علیه السلام ) در قلعه مرقب كافران را تعقيب مى كرد. آنها از طريق يك تونل مخفى كه تا ساحل دريا امتداد داشت، توانستند از قلعه بگريزند و خود را به اين نقطه برسانند. سپس سوار كشتى خود شدند و خواستند حركت كنند. امام على ( علیه السلام ) اين ستون را برداشت و از قلعه به سوى ساحل دريا پرتاب كرد. ستون با كشتى برخورد كرد و آنها نتوانستند فرار كنند. ستون نيز در محل خود به طور ثابت باقى ماند؛ به طورى كه كسى نمى تواند آن را از جاى خود تكان بدهد. (2)

منطقه اى كه ستون در آن قرار دارد، يك خليج طبيعى كوچك است. با توجه به اين موضوع، به نظر مى رسد كه محل قرار گرفتن اين ستون، لنگرگاه كشتى ها، به ويژه كشتى هاى صليبيانى كه با قلعه مرقب رفت وآمد داشتند، بوده است و خود

ص: 125


1- قلعه مرقب، يا Margat نزد صليبيان، قلعه عظيمى از قرون ميانى است كه در فاصله حدود 6 كيلومترى جنوب شرقى شهر بانياس، روى كوه بلندى مشرف به دريا و مناطق ساحلى، در ارتفاع 500 متر از سطح دريا واقع است. ر. ك: سورية ارض الحضارة والجمال، ص 179؛ سوريا تاريخ كبير لبلد عريق، ص 402.
2- سلسلة الجبال الساحلية، ابراهيم عميرى، ص 265. يكى از اهالى منطقه، اين داستان را با قدرى اختلاف در برخى جزئيات، براى نگارنده نقل كرد.

ستون نيز محل گره زدن ريسمان كشتى ها بوده است. در فاصله كمتر از يك كيلومترى از ستون نيز يكى از برج هاى ديده بانى قلعه مرقب به نام «برج الصبى» (برج كودك) قرار دارد.

درباره چرايى و چگونگى شكل گيرى اين داستان، نمى توان اظهار نظر قطعى كرد. اما بدون شك، شكل گيرى چنين داستان هايى، برگرفته از نوع نگاه مسلمانان و به ويژه علويان منطقه، به امام على ( علیه السلام ) و نقش ويژه ايشان در جنگ هاى صدر اسلام و كارهاى خارق العاده آن حضرت، از قبيل كندن درِ خيبر است.

16. سنگ آيت الكرسى در منطقه «زَبَدانى»

سنگ آيت الكرسى در قله كوهى به همين نام، در ارتفاع 1613 مترى از سطح دريا، حدود 3 كيلومترى جنوب شرقى شهرك «مَضايا»، واقع در منطقه «زَبَدانى» قرار دارد. اين كوه مشرف به دره زَبَدانى و از چشم انداز طبيعى زيبايى برخوردار است. با كوهنوردى از خيابان اصلى شهرك مضايا، مى توان به اين نقطه رسيد.

سنگ آيت الكرسى ميان توده اى از سنگ هاى بزرگ در قله كوه قرار گرفته است و بر اثر تأثيرات جوى، از دور به شكل ويرانه هايى به نظر مى رسد. (1) در لابه لاى اين سنگ ها، شانزده درخت بلوط بزرگ و كهن سال، منظره زيبايى را به وجود آورده است. (تصوير 66) علت نامگذارى اين سنگ به آيت الكرسى، شباهت آن با صندلى است كه در زبان عربى به معناى «كرسى» است. (تصوير 67) گويا كلمه آيت الكرسى، تحريف «قلعة الكرسى» است كه نشان مى دهد در ذهن اهالى منطقه، اين توده سنگى به يك قلعه شباهت داشته است. اهالى منطقه براساس باور عاميانه خود، اين سنگ را با امام على ( علیه السلام ) مرتبط مى دانند؛ براى مثال معتقدند كه امام ( علیه السلام ) با اسب خود به اين مكان آمده، يا با شمشير خود بر سنگ زده و آن را به دو نيم كرده است.

ص: 126


1- المعجم الجغرافى للقطر العربى السورى، ج 2، ص 194.

17. زيارتگاه هاى از ميان رفته

افزون بر مواردى كه نام برديم، زيارتگاه هاى ديگرى نيز در كشور سوريه وجود داشته كه در منابع تاريخى بدان اشاره شده است؛ اما امروزه نشانى از آنها به چشم نمى خورد. در ادامه، به تعدادى از اين زيارتگاه ها اشاره مى شود:

از مهم ترين زيارتگاه هاى از ميان رفته مرتبط با امام على ( علیه السلام ) در دمشق، مى توان به «مسجد الحَجَر» اشاره كرد كه به «مسجد نارنج» نيز معروف بوده است. اين مسجد در محله «ميدان الحصى» يا «ميدان» كنونى، در سمت جنوب شرقى مسجد باب مصلاّى (1) دمشق، و متصل به آن قرار داشته است. (2) «على بن ابى بكر هروى» با عنوان «مشهد نارنج» به اين زيارتگاه اشاره كرده و درباره آن گفته است: «در آنجا سنگى به دو نيم شده وجود دارد كه حكايتى با على بن ابى طالب ( علیه السلام ) دارد». (3) اما به اين حكايت اشاره نكرده است. به نظر مى رسد كه اين زيارتگاه، همان مزارى است كه ابن شهرآشوب، آن را «مشهد صخره در شام»، دانسته است.(4) ابن جبير، جهانگرد مسلمان نيز هنگام اشاره به زيارتگاه اهل بيت (عليهم السلام) دمشق كه به دست شيعيان ساخته شده، از اين زيارتگاه ياد كرده است. او درباره سبب پيدايش آن نوشته است:

از مجلل ترين اين زيارتگاه ها، مشهدى منسوب به على بن ابى طالب (رضى الله عنه) است كه بر آن مسجدى زيبا و باشكوه بنا شده است و مقابل آن بوستانى پر از درخت نارنج وجود دارد كه آب از يك منبع مشخصى در آن جارى است.... در محراب مسجد، سنگ بزرگى وجود دارد كه به دو نيم تقسيم شده است. اين دو نيمه با يكديگر لحيم شده، اما به طور دقيق به يكديگر متصل نشده است.

ص: 127


1- مسجد باب مصلّى از مساجد قديمى دمشق است كه در جهت غرب بافت تاريخى اين شهر، و در شمال ميدان «باب مصلّى» قرار دارد.
2- تاريخ مدينة دمشق، ج 2، ص 321.
3- الاشارات الى معرفة الزيارات، ص 13.
4- . مناقب آل ابى طالب، ج 2، ص 228.

شيعه را گمان بر آن است كه اين سنگ به دست على [( علیه السلام )] به دو نيم شده است، يا با ضربه شمشير او يا به معجزه اى از معجزات الهى. البته هيچ جا ذكر نشده است كه على [( علیه السلام )] وارد اين سرزمين شده است؛ مگر آنكه اين حادثه در خواب اتفاق افتاده باشد. شايد خواب براى آنان چيزى را توجيه كند كه بيدارى توجيه نمى كند و وجود اين سنگ، عامل بناى اين زيارتگاه بوده است . (1)

با استناد به نوشته مقريزى (845 ه. ق)، به نظر مى رسد كه اين سنگ در برخى دوره هاى تاريخى، به قدمگاه حضرت پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) شناخته، و زيارت مى شده است. او در محل اشاره به اختلاف ابن تيميه (2) با اهالى دمشق، ضمن حوادث سال 704 ه. ق نوشته است:

نامه رسان از دمشق خبر آورد كه تقى الدين احمد بن تيميه با اهالى دمشق بر سر سنگ موجود در مسجد نارنج، كنار مصلاى دمشق، و اينكه اثر موجود در آن قدمگاه پيامبر (صلی الله علیه و آله ) است، اختلاف و درگيرى پيدا كرد؛ زيرا وى معتقد است كه تبرك مردم به اين سنگ و بوسيدن آن جايز نيست.

مقريزى در ادامه افزوده است كه ابن تيميه در روز 16 رجب همان سال، با خود تعدادى سنگ بُر (سنگ تراش) آورد تا صخره را ببُرند و اين كار موجب اعتراض مردم شد. (3)

در مجاورت اين مشهد، تعدادى از مشاهير دمشق، به خاك سپرده شده اند كه از آن جمله مى توان به تعدادى از مشايخ طريقت كواكبيه (از طرق تصوف و از شاخه هاى

ص: 128


1- رحلة ابن جبير، صص 216 و 217.
2- تقى الدين ابوالعباس احمد بن عبدالحليم بن عبدالسلام حرانى، معروف به ابن تيميه (حران: 661 ه. ق - دمشق: 728 ه. ق)، از فقها و متكلمان متعصب اهل سنت در دوره مملوكى است كه انديشه ها و عقايد انحرافى وى، اساس و شالوده شكل گيرى عقايد سلفى گرى و وهابيت را فراهم كرد. براى آگاهى بيشتر درباره شخصيت و عقايد وى، ر. ك: سلفى گرى و وهابيت، سيد مهدى على زاده موسوى، ج 1، صص 197-252.
3- السلوك لمعرفة دول الملوك، احمد بن على المقريزى، ج 2، صص 8 و 9.

طريقت قادريه در دمشق در قرن 12 ه. ق)، مانند شيخ عبدالرحمان موصلى (متوفاى 1118 ه. ق) صوفى و شاعر، و فرزندش شيخ احمد، و نوه اش اسعد بن احمد، اشاره كرد. (1)

ابن عساكر، مورخ بزرگ دمشق، به حادثه پيدايش زيارتگاه ديگرى، منسوب به امام على ( علیه السلام )، در شهر دمشق اشاره كرده است. او از دست خط «ابومحمد عبدالمنعم بن على ابن البحترى» نقل كرده است:

مرد بافنده اى از اهل مصر، در «قبة اللحم»، (2) مسجد و مناره كوچكى بنا كرد. او در شب جمعه اى كه دو شب از ماه رمضان همين سال يعنى سال 404 ه. ق باقى مانده بود، گفت: پيامبر (صلی الله علیه و آله ) و على ( علیه السلام ) را [در رؤياى خود] در اين مسجد ديده و به آنها گفته بود: نشانه اى مى خواهم تا مردم سخن مرا باور كنند كه شما به اينجا آمده ايد. اميرمؤمنان على ( علیه السلام ) دست خود را بر ستون سنگى داخل مسجد زد و جاى دست او بر ستون باقى ماند. روز جمعه مردم به مسجد مى شتافتند تا جاى دست را كه در سنگ افتاده بود، ببينند. من چنين شنيدم كه از صاحب رؤيا پرسيدند: «كدام دست بر سنگ گذاشته شده بود»؟ گفت: «دست راست». ديدند كه جاى كف دست چپ بوده است. مى گويند صاحب رؤيا خودش اين اثر را بر سنگ تراشيده بود. والله اعلم. (3)

مكان ديگرى نيز به نام «مسجد نطّه» داخل «باب جيرون» دمشق وجود داشته است كه در منابع تاريخى، به آن اشاره نشده است. اما «واتسينجر» و «ولتسينجر» در كتاب خود از آن ياد كرده و درباره آن نوشته اند كه براساس باور عاميانه مردمى، امام على ( علیه السلام ) از مسجد اموى به محل اين مسجد پريده است. به گفته عبدالقادر ريحاوى، اين مسجد

ص: 129


1- ر. ك: يوميات شامية، محمد بن كنّان الصالحى، صص 105، 187 و 258.
2- نام مكانى در دمشق قديم و موقعيت فعلى آن، كوچه «سُلَمى» در محله «مئذنة الشحم»، در جنوب خيابان مدحت پاشا است. ر. ك: معجم دمشق التاريخى، قتيبة الشهابى، ج 2، ص 291.
3- تاريخ مدينة دمشق، ج 2، صص 339 و 340 .

در دوره اخير، بر اثر آتش سوزى كه بناهاى اطراف باب جيرون را دربرگرفت، از بين رفت. (1)

در شهر حلب نيز چند زيارتگاه مرتبط با امام على ( علیه السلام ) وجود داشته كه امروزه از بين رفته است. از مهم ترين اين زيارتگاه ها، «مسجد غوث» در جنوب قلعه حلب بوده است. در اين مسجد سنگ نوشته اى منسوب به امام على ( علیه السلام ) وجود داشته كه براساس منابع تاريخى، از رقّه به حلب منتقل شده بود. «ابن شداد حلبى»، در اين باره نوشته است:

اتابك عمادالدين زنگى، پس از گرفتن حُدَيثه، در راه بازگشت خود به شام از صفين عبور كرد. در آنجا دچار تب شديدى شد كه آرام و قرار را از او گرفت.... شب هنگام، امام على ( علیه السلام ) را در خواب ديد كه دواى تب را به او گفت و او را به سنگى در آنجا راهنمايى كرد. صبحگاه، از اين سنگ، پرس و جو كرد و مردم او را به محل آن راهنمايى كردند. درباره داستان سنگ نيز به او گفتند زمانى كه على ( علیه السلام ) به رقّه آمد، اهالى آن از زيادى حيوانات درنده و مشكلاتى كه براى مردم ايجاد مى كنند، به ايشان شكايت كردند. او بر اين سنگ چيزى نوشت و آن را بيرون رقّه گذاشت. اتابك زنگى دستور داد سنگ را روى شترى به حلب منتقل كنند. وقتى به حلب رسيدند، تصميم گرفتند سنگ را به قلعه حلب منتقل كنند. شتر را از «باب العراق» وارد كردند، اما شتر نزديك آنجا بر زمين نشست. هرچه تلاش كردند تا شتر را حركت دهند، از جاى خود بلند نشد. پس سنگ را از روى او برداشتند و اتابك دستور داد تا در همانجا مسجدى بسازند و سنگ را در آنجا قرار دهند. اين حادثه در سال 536 ه. ق واقع شد. (2)

ص: 130


1- الآثار الاسلامية فى مدينة دمشق، كارل واتسينجر و كارل ولتسينجر، ص 128.
2- الاعلاق الخطيرة فى ذكر امراء الشام والجزيرة، ج 1، ص 42.

ابن عديم دربارۀ مسجد غوث نوشته است:

در آن قطعه ستونى است كه بر آن كتيبه اى سنگى وجود دارد. مى پندارند كه آن را على ( علیه السلام )، زمانى كه به صفين آمد، با نوك نيزه خود نوشت و گويند اين سنگ از رقّه به حلب منتقل شده است. (1)

خوشبختانه، «ارنست هرتسفلد»، باستان شناس آلمانى، اين سنگ نوشته را استنساخ، و تصوير آن را منتشر كرده است. براساس اين تصوير، عبارت روى سنگ، نام اميرمؤمنان ( علیه السلام ) يعنى «على بن ابى طالب» به خط كوفى ساده بوده است. (2) همچنين در اين مسجد، كتيبه اى وجود داشته كه متن آن بيانگر بازسازى مسجد در زمان ملك الظاهر بوده است و هرزفلد آن را بدين شرح بازخوانى كرده است: «جدد هذا المسجد في ايام مولانا الملك الظاهر خلد الله ملكه بتولي الفقير إلى رحمة الله الحاج حسين بن ابراهيم رحمه الله». (3)

شيخ كامل غزى، از اين مزار با عنوان «غوثيه» نام برده، و مكان دقيق آن را در شرق مدرسه سلطانيه (4) حلب، كمى به سمت جنوب، به گونه اى كه ميان دو بنا خيابان وجود داشته، مشخص كرده است. او در توصيف اين مزار نوشته است:

داراى صحنى است كه در سمت جنوب آن، حجره اى كه مزارى در آن است، وجود دارد. كنار آن، قطعه اى از يك ستون سنگى به طول يك و عرض نيم ذراع وجود دارد كه در آن نام «على» حفر شده است. سمت شرقى اين حجره، شبستان كوچكى است كه در آن محرابى وجود دارد. براى ورود به صحن بايد

ص: 131


1- بغية الطلب فى تاريخ حلب، ج 1، ص 461.
2- ر. ك: مشاهد ومزارات ومقامات آل البيت (عليهم السلام) فى سورية، ص 83. به نقل از هرزفلد.
3- همان.
4- مدرسه سلطانيه از مدارس تاريخى حلب است كه مقابل دروازه قلعه شهر قرار دارد. نام قديمى آن، مدرسه ظاهريه بوده، و الملك الظاهر غازى (متوفاى 613 ه. ق) فرزند صلاح الدين ايوبى در آن دفن شده است. «الملك العزيز محمد» فرزند الملك الظاهر غازى در سال 620 ه. ق آن را براى آرامگاه پدرش و مدرسه اى براى تدريس فقه حنفى و شافعى، ساخته است. ر. ك: العمارة العربية الاسلامية: خصائصها وآثارها فى سورية، ص 160.

از پله هايى بالا رفت كه ورودى آن طاقچه وسيعى است و با يك قطعه سنگ سياه رنگ بسته مى شود. در صحن همچنين دو خلوت وجود دارد كه در آن يك خانواده منتسب به يكى از طرق تصوف سكونت دارند كه اين مكان را ساماندهى كرده و ميان صحن، يك باغچه و حوض كوچك ساخته اند. بدين صورت اينجا به مكان باصفايى تبديل شده است كه در شب هاى تابستان، تعدادى از اهل علم و ادب در آن شب نشينى مى كنند . (1)

متأسفانه حكومت عثمانى، در سال 1332 ه. ق - 1914 م. اين زيارتگاه را تخريب كرد تا در آن يك دارالحكومه بنا كند. اما جنگ جهانى اول آغاز شد و دارالحكومه نيز ساخته نشد. (2)

از ديگر زيارتگاه هاى منتسب به امام على ( علیه السلام ) در حلب، مشهدى خارج باب الجنان (از دروازه هاى شهر حلب) (3) و متصل به آن بوده است كه «ابن ابى طى حلبى»، مورخ شيعه حلب، تاريخ پيدايش آن را سال 522 ه. ق ذكر كرده است. جزئيات آن، كه ابن شداد از ابن ابى طى نقل كرده، چنين است:

محل مشهد، مكانى بود كه در آن شراب مى فروختند. يكى از اهل حلب كه براى مدت طولانى به تب شديد مبتلا بود، شبى در خواب ديد كه گويا در آن مكان ايستاده است و مردى به او مى گويد: از چه درد مى كشى؟ گفت: از تب. آن مرد دستش را به سمت زمين دراز كرد و مشتى از خاك آنجا برداشت و گفت: به خودت بمال كه از بيمارى شفا خواهى يافت و به مردم بگو در اينجا مشهدى بنا كنند. گفت: مولاى من! آنها سخن من را نمى پذيرند. آن مرد گفت:

ص: 132


1- نهر الذهب فى تاريخ حلب، ج 2، ص 99.
2- همان .
3- باب الجنان از دروازه هاى حلب در باروى غربى اين شهر بوده كه حكومت عثمانى در سال 1310 ه. ق با هدف توسعه خيابان، آن را تخريب كرده و امروزه نشانى از آن باقى نمانده است. ر. ك: نهر الذهب فى تاريخ حلب، ج 2، ص 20.

به آنها بگو اينجا را حفر كنند؛ صخره اى مى يابند كه خاك اطراف آن بوى مشك مى دهد. مرد بيمار پرسيد: تو كيستى؟ گفت: من على بن ابى طالبم. آن مرد در حالى كه از تب خود شفا يافته بود، از خواب بيدار شد. سپس اين موضوع را به خانواده خود خبر داد و صبحگاه به آنجا رفت و مردم را از حادثه باخبر ساخت. در حلب «شُقَير سوادى» نامى بود كه مردم را به باغ ها مى برد و در اين هنگام در آنجا حاضر بود. مردم آنجا را حفر كردند و خاكى كه خارج شد بويى مانند مشك داشت و مردم با آن خاك خود را عطرآگين مى كردند. شقير از كارهاى بدى كه انجام مى داد، توبه كرد و بناى زيارتگاه را برعهده گرفت. (1)

على بن ابى بكر هروى نيز به اين مزار و ارتباط آن با رؤيت امام على ( علیه السلام ) در خواب، اشاره كرده است. (2) همچنين ابن شداد به دو زيارتگاه ديگر امام على ( علیه السلام ) در حلب اشاره كرده است:

يكى از آنها در ساحل غربى رود قُوَيق قرار داشت و يكى از فرزندان عُلَيقى، براساس خوابى كه ديده بود، آن را ساخت. (3) ديگرى در سوق الحدّادين (بازار آهنگرها) قرار داشت كه به گفته ابن شداد، بارها [در خواب] امام على ( علیه السلام ) در حالت نماز خواندن در آنجا ديده شده بود و گفته اند دعا در آنجا مستجاب بوده است. (4)

محمد ابوالوفاى رفاعى، در منظومه خود، ضمن اشاره به «مسجد حدّادين» كه امروزه در شمال شرقى بافت تاريخى حلب قرار دارد، گفته كه در اين مكان، بارها امام على ( علیه السلام ) رؤيت شده است. (5) اما كامل غزى، اين مشهد را منطبق بر مسجد كوچكى نزديك «مدرسه حدّاديه» واقع در كوچه حدّادين، جنوب بافت تاريخى اين شهر دانسته

ص: 133


1- الاعلاق الخطيرة فى ذكر امراء الشام والجزيرة، ج 1، صص 47 و 48.
2- الاشارات الى معرفة الزيارات، ص 4.
3- الاعلاق الخطيرة فى ذكر امراء الشام والجزيرة، ج 1، ص 53 .
4- همان، ص 42.
5- المشرق، «اولياء حلب فى منظومة الشيخ وفاء»، ص 402.

است. (1) اين نظر پذيرفتنى تر به نظر مى رسد؛ زيرا منطقه اى كه مسجد حدادين در آن قرار دارد، خارج از بافت تاريخى حلب قرار داشته، و تا زمان ابن شداد (قرن هفتم هجرى) مسكونى نبوده است. اما مدرسه حدّاديه، داخل بافت تاريخى حلب واقع است و كوچه حدّادين منطبق بر بازار آهنگرهاى حلب است.

گفتنى است كه قطب الدين راوندى به وجود اثر شمشير امام على ( علیه السلام ) بر باروى شهر حلب اشاره كرده و در اين باره نوشته است: «باروى حلب از سخت ترين سنگ ها ساخته شده است. على بن ابى طالب ( علیه السلام ) با شمشير خود ضربه اى بر آن زده است و اثر آن از بالاى ديوار تا زمين نمودار است». (2) نگارنده در ساير منابع تاريخى، اشاره ديگرى به اين اثر نيافته است.

پيش تر اشاره شد كه در شهر فوعه و روستاى كَفَريا نيز آثارى منتسب به امام على ( علیه السلام ) از قبيل قدمگاه و پنجه گاه وجود داشته كه در دوره هاى اخير از بين رفته است.

از ديگر زيارتگاه هاى از ميان رفته منتسب به امام على ( علیه السلام ) در سوريه، مى توان به مشهدى در شهر حمص اشاره كرد كه بر ستونى داخل آن، اثر انگشت امام ( علیه السلام ) وجود داشته است. به گفته هروى، مبناى پيدايش اين اثر انگشت، خواب يكى از صالحان بوده و حكايتى داشته است. (3) اما اين حكايت را نقل نكرده است. مشهد ديگرى منتسب به آن حضرت در كوه خزام شهر «بالِس» (4) ، و مشهدى نيز در شهر «قرقيسيا» (5) وجود داشته

ص: 134


1- نهر الذهب فى تاريخ حلب، ج 2، صص 88 و 89.
2- الخرائج والجرائح، ج 2، ص 916.
3- الاشارات الى معرفة الزيارات، ص 8.
4- الاعلاق الخطيرة فى ذكر امراء الشام والجزيرة، ج 1، ص 28؛ و نيز: الاشارات الى معرفة الزيارات، ص 61.
5- قرقيسيا در صدر اسلام از شهرهاى مهم منطقه رود فرات به شمار مى آمد. اما به تدريج اهميت خود را از دست داد و به ويرانه هايى تبديل شد. موقعيت كنونى آن روستاى بصيره در ساحل راست رود خابور، در نقطه تلاقى آن با رود فرات، و در فاصله حدود 40 كيلومترى جنوب شرقى شهر ديرالزور (مركز استان ديرالزور سوريه) است. ر. ك: المعجم الجغرافى للقطر العربى السورى، ج 4، صص 625 و 626. اين شهر از نقاط مسير عبور امام على ( علیه السلام ) به صفين بوده است. ر. ك: وقعة صفين، نصر بن مزاحم منقرى، ص 153.

كه در آن، جاى دست امام على ( علیه السلام ) بوده است. (1)

ابن شهرآشوب در جايى كه از مزارات واقع در مسير امام على ( علیه السلام ) بين كوفه و صفين نام مى برد، به منزلگاه ايشان در «زيلبيا» اشاره كرده است (2) كه گويا تحريف نام «زَلَبيه» (3) است. او همچنين به چند مشهد و زيارتگاه منتسب به اميرمؤمنان ( علیه السلام ) در شهر رقّه اشاره كرده است كه عبارت اند از: محل نماز خواندن امام ( علیه السلام ) در رقّه، مشهد كف، مسجد مجذاف، عرقل و نور. (4)

ابن شهرآشوب درباره مسجد مِجذاف توضيح داده است كه وقتى اميرمؤمنان ( علیه السلام ) از اهل رقّه، قايق هايى خواست تا با آن اجساد شهداى صفين را جابه جا كند، آنها با آوردن بهانه هايى اين كار را نكردند. حضرت نيز آنها را سرزنش و نفرين كرد و سپس تير چوبى بزرگ (مِجذاف) ساخت و شهدا را با آن جابه جا كرد. (5) گويا مجذاف يا مجداف، در عربى به معناى پارو بوده، و به آن «مُردى» نيز گفته مى شده است (6) كه هروى به وجود آن در مشهد جنائز در رقّه اشاره كرده است. بنابراين مى توان احتمال داد كه مسجد مجذاف همان مشهد جنائز است كه پيش تر درباره آن سخن گفته شد.

همچنين ممكن است برخى از زيارتگاه هاى مورد اشاره ابن شهرآشوب، از جمله محل نماز خواندن، نام هاى ديگرى براى مشهد امام على ( علیه السلام ) باشد كه پيش تر بررسى گرديد. نام «مشهد كف» نيز مى تواند دلالت بر اين داشته باشد كه در اين زيارتگاه، اثر

ص: 135


1- الاشارات الى معرفة الزيارات، ص 66.
2- مناقب آل ابى طالب، ج 2، ص 228.
3- زلبيه نام دژ يا شهر كوچكى از دوره بيزانس است كه امروزه ويرانه هاى آن در سمت چپ (ساحل شرقى) رود فرات، در فاصله كمى از ويرانه هاى شهر باستانى «حَلَبيه» ميان دو شهر رقه و ديرالزور باقى مانده است.
4- مناقب آل ابى طالب، ج 2، ص 227.
5- همان، ص 334.
6- لسان العرب، ابن منظور، ج 1، ص 568.

دست منسوب به اميرمؤمنان ( علیه السلام ) وجود داشته است. (1) اصطخرى نيز به موضعى در رقّه اشاره كرده كه محل بيت المال امام على ( علیه السلام ) در ايام جنگ صفين بوده است. (2) اما «ابن حوقل» به وجود همين موضع در صفين اشاره كرده است. (3)

در پايان اين فصل، به زيارتگاه معروف «على ابوالندى» (4) ، بالاى تپه يا كوه ابوالندى در استان قنيطره سوريه اشاره مى كنيم. تپه ابوالندى، كوه آتشفشان كم ارتفاعى است واقع در شمال منطقه جولان و در 2 كيلومترى غرب شهر قنيطره. بلندى آن 246 متر از اراضى مجاور، و 1211 متر از سطح دريا است؛ به طورى كه بر شهر قنيطره اشراف كامل دارد. در سال 1967 م. ارتش رژيم صهيونيستى آن را اشغال كرد و روى آن بناها و ديده بانى هاى نظامى و سكوهاى پرتاب موشك ايجاد كرد. (5)

اين زيارتگاه شامل اتاقى ساخته شده از سنگ هاى بازالتى سياه رنگ بود كه داخل آن قبرى بزرگ، و بر سر قبر نيز عمامه سنگى سبزرنگى قرار داشت. اهالى منطقه، اين مزار را محل تولد امام على ( علیه السلام ) مى دانستند. اما صهيونيست ها آن را تخريب كردند و در اين محل، بناهاى نظامى خود را ساختند. (6) بدون شك و براساس منابع معتبر اسلامى، حضرت اميرمؤمنان ( علیه السلام ) در خانه خدا در مسجدالحرام به دنيا آمده است.

عبدالغنى نابلسى در يكى از سفرهاى خود، اين مزار را زيارت، و با تعبير «گنبد شيخ ابوالندى»، بدون اشاره به ارتباط آن با امام على ( علیه السلام )، از آن ياد كرده است. (7)

ص: 136


1- ابن عديم، رؤياى خادم مشهد امام على ( علیه السلام ) در رقّه را نقل كرده است كه وى در خواب، امام على ( علیه السلام ) و حسنين ( علیهما السلام ) را ديده بود كه در اين مشهد، و در محلى كه گفته مى شود جاى دست است، حضور يافته بودند. ر. ك: بغية الطلب فى تاريخ حلب، ج 8، صص 3855-3857.
2- المسالك والممالك، ابراهيم بن محمد اصطخرى، ص 54.
3- صورة الارض، محمد بن حوقل نصيبى، ص 204.
4- تعبير «ابوالندى» در اينجا به منزله لقبى براى امام على ( علیه السلام ) به كار رفته است.
5- المعجم الجغرافى للقطر العربى السورى، ج 2، ص 47.
6- التأسيس لتاريخ الشيعة فى لبنان وسورية، جعفر المهاجر، ص 41.
7- الحضرة الانسية فى الرحلة القدسية، عبدالغنى النابلسى، ص 51.

فصل دوم: زيارتگاه هاى رأس الحسين ( علیه السلام )

1. زيارتگاه رأس الحسين ( علیه السلام ) در «مسكنه»

اين مزار در ساحل جنوبى درياچه اسد، مجاور ويرانه هاى «بالِس» قرار دارد. بالس از شهرهاى باستانى حاشيه رود فرات است كه ويرانه هاى آن، امروزه در 5 كيلومترى شمال شرقى شهرك مسكنه جديد، ميان جاده اصلى دو شهر رقّه و حلب، در فاصله 90 كيلومترى حلب، به چشم مى خورد.

«ياقوت حموى» درباره بالس نوشته است:

بالس شهرى است در شام، ميان حلب و رقّه، كه به نام «بالس بن روم بن يقَن ابن سام بن نوح ( علیه السلام )» ناميده شده است. اين شهر در ساحل غربى رود فرات بود. اما فرات به تدريج، به سمت شرق تغيير مسير داد؛ به طورى كه در روزگار ما، ميان آنها چهار ميل فاصله است. (1)

تاريخ بالس به هزاره سوم پيش از ميلاد برمى گردد؛ به طورى كه نامش در آن دوره، «ايمار»(2) بوده است. در دوره بيزانس، شهر بزرگ و مهم، و توقفگاه كاروان هاى تجارى مسير بين النهرين تا آسياى صغير و ساحل درياى مديترانه بوده است. (3) اين شهر در صدر اسلام نيز شهر بسيار آبادى بود. (4) اما در دوره عباسى، كم كم از رونق آن كاسته شد و

ص: 137


1- معجم البلدان، ج 1، ص 328.
2- . Emar .
3- . http://www.uni-tuebingen.de/emar/en/history.html
4- بغية الطلب فى تاريخ حلب، ج 1، ص 119.

پس از حمله مغول، اهميت خود را از دست داد. در قرون اخير نيز ساكنان بالس به روستاى مسكنه مهاجرت كردند. پس از تأسيس سد فرات و تشكيل درياچه «اسد»، بيشتر ويرانه هاى اين شهر به زير آب درياچه فرو رفت و تنها بخش اندكى از آن، از آب درياچه بيرون مانده است.

مزار رأس الحسين ( علیه السلام ) در بالس، ميان يك قبرستان قديمى روى تپه اى قرار دارد كه از سه سمت، با آب هاى درياچه اسد احاطه شده است و اطراف آن، برخى ويرانه هاى بالس ديده مى شود. بيشتر قبرهاى موجود در قبرستان، با قطعه سنگ هاى باقى مانده از ويرانه هاى شهر ايجاد شده است. مزار رأس الحسين ( علیه السلام ) نيز به صورت قبرى است كه در واقع از پوشش سنگى شكسته شده از تابوت هاى دوره روم يا بيزانس تشكيل شده است. اين قبر كه در فضاى باز قرار دارد، نزد اهالى منطقه به «مقام حسين» يا «مقام حسن و حسين» شناخته مى شود. (تصوير 69)

«على بن ابى بكر هروى» در كتاب خود به وجود زيارتگاهى به نام «مشهد الحجر» (زيارتگاه سنگ) در بالس اشاره كرده است كه گفته مى شده، سر امام حسين ( علیه السلام ) را هنگام عبور اسراى اهل بيت، روى آن گذاشته اند. (1) به عقيده نگارنده، زيارتگاه مورد اشاره هروى، مى تواند انطباق پذير بر مزار مورد نظر باشد كه تاكنون با وجود متروكه شدن شهر بالس، نزد اهالى منطقه انتساب خود را به امام حسين ( علیه السلام ) حفظ كرده است.

گفتنى است كه در منابع تاريخى، به عبور كاروان اسراى اهل بيت (عليهم السلام) از بالس اشاره نشده است. اما اين مسئله دليل بر نبودن چنين احتمالى نيست. بلكه علت اشاره نكردن منابع تاريخى به اين موضوع، كمبود آگاهى هاى تاريخى درباره مسير كاروان اهل بيت (عليهم السلام) از كوفه تا شام و شهرهاى محل عبور آنهاست. با در نظر گرفتن نقشه تقريبى مسير كاروان اسراى اهل بيت (عليهم السلام) و احتمال عبور آنها از شهرهايى مانند موصل،1.

ص: 138


1- الاشارات الى معرفة الزيارات، ص 61.

سنجار، نصيبين و حلب، و با توجه به اينكه بالس در صدر اسلام يكى از مهم ترين شهرهاى واقع در همين مسير بوده، مى توان احتمال داد كه كاروان اهل بيت (عليهم السلام) از اين شهر عبور كرده اند. وجود زيارتگاه هاى متعدد منتسب به سر امام حسين ( علیه السلام ) و اسراى خاندان اهل بيت (عليهم السلام)، به ويژه امام زين العابدين ( علیه السلام ) كه دست كم از قرن ششم هجرى نزد اهالى اين شهرها شهرت داشته است، مى تواند تأييدى بر اين موضوع باشد.

2. زيارتگاه رأس الحسين ( علیه السلام ) در شهر حلب

اين زيارتگاه كه نزد اهالى حلب به «مشهد الحسين» شناخته مى شود، در محله «جب الجلبى» حلب، ميان بافت مسكونى جديد اين شهر قرار دارد. محلى كه زيارتگاه در آن واقع است، در گذشته كوه كم ارتفاعى در غرب حلب، به نام كوه جوشن بوده است كه امروزه به علت توسعه عمرانى اين شهر، ميان محلات جديد آن قرار گرفته است. در كوه جوشن، افزون بر مشهد الحسين، زيارتگاه ديگرى مرتبط با اهل بيت (عليهم السلام) به نام «مشهد محسن» فرزند امام حسين ( علیه السلام ) وجود دارد كه در بخش سوم اين كتاب بررسى خواهد شد.

براساس منابع تاريخى، كوه جوشن يكى از نقاط عبور و توقفگاه هاى كاروان اسراى اهل بيت (عليهم السلام) از كوفه به شام بوده است. در وجه تسميه آن گفته اند از زمانى كه «شمر بن ذى الجوشن» به همراه اسراى اهل بيت (عليهم السلام) و سرهاى شهداى كربلا، در آن توقف كرد، به كوه جوشن معروف شد. (1)

در قرون نخستين اسلامى، در اين كوه، معدن مس سرخ وجود داشت كه به گفته ابن عديم حلبى، چون اهل حلب از استخراج مس آن سودى نمى بردند، از كار كردن در آن دست كشيدند. (2) «غزى»، مورخ معاصر حلب، از يكى از دوستانش نقل مى كند كه او

ص: 139


1- نهر الذهب فى تاريخ حلب، ج 2، ص 210.
2- بغية الطلب فى تاريخ حلب، ج 1، ص 411.

موفق شده بود مرغوب ترين مس را از اين معدن استخراج كند؛ اما به علت زحمت و خرج فراوان، اين كار برايش سودى نداشته بود. (1) اين مطلب مى تواند تأييدى بر گفته ابن عديم باشد.

در منابع تاريخى، موضوع سود نكردن از استخراج مس كوه جوشن، به حادثه عبور كاروان اهل بيت (عليهم السلام) ربط داده شده است و مورخان علت آن را چنين بيان كرده اند كه اين معدن از زمانى كه كاروان اسراى اهل بيت (عليهم السلام) و زنان و فرزندان امام حسين ( علیه السلام ) از اينجا عبور كردند، متروك گشت؛ زيرا يكى از زنان امام حسين ( علیه السلام ) باردار بود و فرزندش در اين مكان سقط شد و هر چه از كارگرانِ معدن، نان و آب خواست، آنها به او كمك نكردند و ناسزا گفتند. او نيز آنها را نفرين كرد و از آن پس هركس در اين معدن كار مى كند، سودى نمى برد. (2) گفته اند نفرين وى اين بود كه خداوند در تجارت هايتان سودى قرار ندهد! (3)

در اين زيارتگاه، سنگ مقدّسى وجود دارد كه محل گذاشتن سر امام حسين ( علیه السلام ) دانسته شده است و گفته مى شود آثارى از خون امام حسين ( علیه السلام ) روى اين سنگ به جا مانده است. يكى از نام هاى اين زيارتگاه نيز در گذشته «مشهدالنقطه» بوده كه «غزى»، در وجه تسميه آن نوشته است:

كسانى كه سر را حمل مى كردند، زمانى كه به اينجا رسيدند، آن را بر زمين گذاشتند. قطره اى از خون امام حسين ( علیه السلام ) بر سنگى ريخته شد و اهل حلب روى آن، اين زيارتگاه را ساختند. (4)

اما در منابع تاريخى، درباره عامل پيدايش اين زيارتگاه و تاريخ بناى آن، اقوال ديگرى نقل شده است؛ براى مثال ابن عديم، علت بناى زيارتگاه را ديده شدن

ص: 140


1- نهر الذهب فى تاريخ حلب، ج 1، ص 49.
2- بغية الطلب فى تاريخ حلب، ج 1، ص 411؛ معجم البلدان، ج 2، ص 216.
3- بغية الطلب فى تاريخ حلب، ج 1، ص 411.
4- نهر الذهب فى تاريخ حلب، ج 2، ص 212.

امام حسين ( علیه السلام ) در خواب در اين محل دانسته است. (1)

ياقوت حموى نيز نوشته است:

اهل حلب گمان كردند كه حسين بن على ( علیه السلام ) را در خواب ديدند كه در آنجا نماز مى خواند. پس شيعيان آنجا اموالى را جمع كردند و آن را به بهترين و مستحكم ترين شكل بنا كردند. (2)

اما او در جاى ديگرى، سبب بناى زيارتگاه را خواب ديده شدن امام على ( علیه السلام ) در اين محل دانسته است. (3) ابن ابى طى، مورخ شيعه حلب، درباره عامل پيدايش زيارتگاه، داستان مفصلى را بيان كرده است كه براساس آن، چوپانى از اهل حلب به نام عبدالله، هر روز گله خود را به چرا مى برد. او در روز پنجشنبه 20 ذى القعده سال 573 ه. ق، بعد از نماز ظهر خوابيد. در خواب مردى را ديد كه نيمى از بدن خود را از داخل كوه مشرف به محلى كه زيارتگاه در آنجا ساخته شد، بيرون آورد و دستش را به سمت پايين كوه دراز كرد و بزى را از ميان گله او برداشت. چوپان به او گفت: مولاى من براى چه بزى را كه براى تو نيست برداشتى؟ او در پاسخ گفت: به اهل حلب بگو در اين محل زيارتگاهى بسازند و آن را مشهد الحسين بنامند. چوپان گفت: به سخن من توجه نمى كنند. آن مرد گفت: به آنها بگو آنجا را حفر كنند و با دست خود بز را به محلى كه اشاره كرده بود، انداخت.

هنگامى كه چوپان بيدار شد ديد كه پاهاى بز در همانجا فرو رفته است. زمانى كه بز را از آنجا بيرون كشيد، از محل پاهاى آن، آب جوشيد. پس به حلب رفت و در دروازه جنوبى مسجد جامع ايستاد و خواب خود را براى مردم تعريف كرد. پس تعدادى از اهل حلب به آنجا آمدند و نشانه اى را كه گفته بود، ديدند. چشمه را شكافتند؛ پرآب

ص: 141


1- بغية الطلب فى تاريخ حلب، ج 1، ص 412.
2- معجم البلدان، ج 2، ص 531.
3- همان، ص 284.

شد و آب بيشترى از آن جوشيد. پس در آنجا نقشه زيارتگاه را ترسيم كردند و «حاج ابونصر بن طباخ»، ساختن آن را برعهده گرفت.

ملك الصالح اسماعيل (فرزند نورالدين محمود بن زنگى) نيز آنها را در ساخت زيارتگاه يارى كرد. اما آنان ديوار جنوبى را كوتاه ساختند. از اين رو، شيخ ابراهيم بن شداد، از مال خود، بر ارتفاع ديوار افزود. بدين ترتيب، مردم در اين كار همكارى كردند و هر صاحب پيشه اى خود را ملزم مى كرد تا يك روزِ خود را براى ساخت زيارتگاه اختصاص دهد. بازاريان نيز از فروش اجناس، مبالغى را براى هزينه هاى اين كار قرار مى دادند. ايوان بنا را «حاج ابوغانم بن شقويق» از مال خود ساخت. «صفى الدين طارق ابن على بالسى»، رئيس حلب نيز ورودى بنا را خراب كرد و ورودى مرتفع ترى به جاى آن ساخت. سرانجام در سال 585 ه. ق ساخت زيارتگاه پايان يافت. (1)

بنابراين، اقوال مورخان بزرگ حلب، از جمله ابن عديم و ابن ابى طى، دلالت دارد كه زيارتگاه «مشهد الحسين» براساس رؤيت امام حسين ( علیه السلام ) در خواب ساخته شده است.

پيش از بررسى اين اقوال، لازم است به نظريه ديگرى نيز درباره پيدايش اين زيارتگاه اشاره كنيم كه گويا يكى از پژوهشگران معاصر به آن دامن زده است. براساس اين نظريه، مشهد الحسين حلب، دير يك راهب مسيحى بوده است كه سر امام حسين ( علیه السلام ) را در آنجا گذاشتند و براى همين، دير به زيارتگاه تبديل شد. (2) مفاد اين داستان، چنان كه ابن شهرآشوب از «نطنزى» در كتاب «خصائص» خود نقل كرده، چنين است كه هنگام رسيدن سر امام حسين ( علیه السلام ) به «قِنَّسرين» (3) ، راهبى از صومعه خود سربرآورد و نورى را ديد كه از سر امام ( علیه السلام ) به آسمان بالا رفته است. پس مبلغى بهت.

ص: 142


1- الاعلاق الخطيرة فى ذكر امراء الشام والجزيرة، ج 1، صص 50 و 51.
2- ر. ك: آثار آل محمد ( صلی الله علیه و آله ) فى حلب، ابراهيم نصرالله، صص 40-50.
3- قِنَّسرين از شهرهاى مهم دوره بيزانس بوده است كه در دوره اسلامى اهميت خود را از دست داد. محل آن در حال حاضر، روستاى العيسى (شيخ عيس سابق) در 26 كيلومترى جنوب حلب است.

سربازان حامل سر شريف داد و در ازاى آن، براى يك شب سر را به دير خود آورد و سرانجام هم مسلمان شد و صبح گاه سر را برگرداند. (1)

مستند اين پژوهشگر آن است كه در منابع تاريخى، از وجود ديرى به نام «مارَت مروثا» در دامنه كوه جوشن حلب، سخن به ميان آمده است (2) كه به گفته ياقوت حموى، در زمان وى اين دير از بين رفته، و در محل آن زيارتگاه مورد نظر بنا شده است. برخى از شعرا نيز در اشعار خود آن را ستوده اند؛ از جمله «حسين بن على تميمى» در ستايش آن گفته است:

يا دير مارت مروثا *** سُقیت غیثاً مغیثا

فأنت جنة حسن *** قد حزتَ رئضاً أثیثاً (3)

شاعر ديگرى از اهل شام نيز در اين باره سروده است:

بدير مارت مروثا *** الشریف ذی البیعتین

و الراهب المتحلّی *** و القسّ ذی الطمرین

الا ریث لصبٍّ *** مشارف ااحسین

قد شفّه منک هجرُ *** من بعد لوعة بین (4)

اين پژوهشگر، تناقض ميان محل زيارتگاه (حلب) و محل وقوع داستان فوق (قنّسرين) را چنين توجيه كرده است كه مقصود منابع از توقف اسرا، نزديك دير قنّسرين، همان حلب و اين دير است؛ زيرا در اخبار مربوط به حلب در آن دوره،د.

ص: 143


1- تفصيل داستان در: مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 67.
2- بغية الطلب فى تاريخ حلب، ج 1، ص 412؛ معجم البلدان، ج 2، ص 531.
3- معجم البلدان، ج 2، ص 531. ترجمه فارسى: اى دير مروثاى مقدس! با بارانى نجات بخش سيراب شدى. تو بهشت زيبايى هستى، و باغى سرسبز و انبوه را در خود جاى داده اى.
4- عجم البلدان، ج 2، ص 531. ترجمه ابيات: در دير مروثاى مقدس، آن انسان شريف و صاحب دو بيعت، و راهب بافضيلت و كشيش خرقه پوش، فقط براى عاشقى سوگنامه سرودم كه كنار حسين بود. او كه هجران تو، بعد از درد فراق، جانش را خسته كرده بود.

به جاى حلب، از قنّسرين ياد مى شده است. (1) او براى اثبات ديدگاه خود، به قول ابن عديم استناد جسته است:

در صدر اسلام تا پايان دوره بنى اُميه، حلب وابسته به قنّسرين و از توابع آن بوده است و براى همين در اخبار مربوط به آن دوره كمتر ياد شده است. اما به تدريج، حلب آبادتر و قنّسرين خراب تر شد؛ تا جايى كه قنّسرين در دوره بنى عباس به يكى از توابع حلب تبديل شد. (2)

با اين حال، ابن عديم ميان دير و زيارتگاه تمايز قائل شده، و محل دير را در نقطه اى در شمال مشهد الحسين تعيين كرده است. او افزوده است كه در زمان وى، دير به طور كامل خراب شده و اثرى از آن به جاى نمانده است. حتى يكى از بزرگان اهل حلب، محل آن را نيز به او نشان داده است. (3)

گفتنى است داستان راهب قنّسرين، در برخى منابع ضعيف از جمله مقتل منسوب به ابومخنف نيز نقل شده است. اما اين كتاب، محل وقوع داستان را بين بعلبك و دمشق ذكر كرده است. (4)

«محمدعلى سماقيه»، ناظر اداره آثار حلب، با بررسى باستان شناختى و معمارى ساختمان زيارتگاه، چنين نتيجه گرفته است كه برخلاف نظريه ها و اقوال مورخان فوق، تاريخ بناى زيارتگاه، به قرون اوليه اسلامى برمى گردد. سخن او در اين باره چنين است:

با مطالعه تاريخ بنا براساس آنچه مورخان به ويژه ابن ابى طى آورده اند، براى ما چنين تصور مى شود كه قدمت اين ساختمان از دوره ايوبى است؛ زيرا هيچ مورخى از تاريخ زيارتگاه پيش از اين دوره سخن نگفته و يا به وجود بنايى

ص: 144


1- آثار آل محمد ( صلی الله علیه و آله ) فى حلب، ص 42.
2- بغية الطلب فى تاريخ حلب، ج 1، ص 591.
3- همان، صص 412 و 413.
4- مقتل الحسين و مصرع أهل بيته و أصحابه فى كربلاء، لوط بن يحيى (ابومخنف)، ص 189؛ نورالعين فى مشهد الحسين، ابواسحاق ابراهيم بن احمد (اسفراينى)، ص 56.

پيش از آن اشاره نكرده است. اما در نتيجه بررسى بلندمدت و مطالعه علمى بنا در جريان عمليات بازسازى بنا، معتقدم كه دلايل فراوانى وجود دارد كه بخش هايى از بنا، به تاريخى پيش از تاريخ بناى كنونى آن برمى گردد. (1)

«سماقيه» معتقد است كه تاريخ بناى نخستين زيارتگاه، مى تواند از دوره عمر بن عبدالعزيز خليفه اموى (99-101 ه. ق) باشد. اين بنا در آن زمان تنها شامل يك گنبد بوده كه محل آن، امروزه واقع در جنوب صحن داخلى ساختمان زيارتگاه است(2) و سنگ مقدس تا چندى پيش نيز در اين گنبد نگهدارى مى شده است.

پژوهشگر ديگرى نيز با بيان اينكه داستان پيدايش زيارتگاه براساس نقل ابن ابى طى، بيشتر به افسانه شباهت دارد تا واقعيت، كارهاى ساختمانى زيارتگاه را در دوره ملك الصالح اسماعيل (569-577 ه. ق)، ناظر بر توسعه و بازسازى آن، و نه بناى نخستين آن دانسته است. (3)

بنابراين، با توجه به نتايج بررسى سماقيه، بناى زيارتگاه در دوره سيف الدوله حمدانى توسعه يافته است و در اين دوره، شبستان و صحن داخلى بنا، و در دوره ملك الصالح اسماعيل، فرزند نورالدين محمود بن زنگى، ايوان بنا و اتاق هاى پيرامون صحن و رواق شمالى آن ساخته شده است. (4)

براساس منابع تاريخى، صلاح الدين ايوبى (565-589 ه. ق) از اين زيارتگاه بازديد كرد و ده هزار درهم به آن اختصاص داد. سپس فرزند وى ملك الظاهر غازى (582-613 ه. ق) آسيابى را وقف آنجا كرد كه مبلغ درآمد آن ساليانه شش هزار درهم بود و آن را براى خريد انواع شيرينى براى كسانى كه شب هاى جمعه به آنجا مى آمدند،6.

ص: 145


1- براى آگاهى بيشتر از شواهد ارائه شده از سوى وى، ر. ك: الثقافة الاسلامية، «مشهد الامام الحسين بحلب»، محمدعلى سماقيه، ش 14، ص 175.
2- «مشهد الامام الحسين بحلب»، محمد على سماقيه، ص 176.
3- الثقافة الاسلامية، «مشهد الامام الحسين بحلب»، محمد حريثانى، ش 14، ص 184.
4- «مشهد الامام الحسين بحلب،» محمد على سماقيه، ص 176.

اختصاص داد. او «شمس الدين ابوعلى حسين بن زهره حسينى»، نقيب سادات حلب در آن زمان، و «قاضى بهاءالدين ابومحمد حسن بن ابراهيم بن خشّاب حلبى» را متولى و مسئول نظارت بر آن گردانيد. (1) چهار اتاق موجود در شمال زيارتگاه، از آثار ساخته شده در اين دوره است.(2)

در دوره حاكميت ملك العزيز محمد (متوفاى 634 ه. ق) فرزند ملك الظاهر غازى ايوبى، قاضى بهاءالدين ابن خشاب از وى اجازه گرفت تا براى زيارتگاه، صحن ديگر، و اطراف آن نيز اتاق هايى بسازد تا كسانى كه به اين زيارتگاه مى روند، بتوانند در اين اتاق ها اقامت كنند. اما به علت حمله مغولان به حلب (سال 658 ه. ق)، كار اين توسعه ناتمام ماند. مغولان زيارتگاه را خراب كردند و اشياى وقف شده، را مانند حصير، فرش، ظروف مسى، چراغ هاى طلا و نقره و شمعدان هايى كه به شماره نمى آمد، غارت كردند. پس از اين حادثه، «سلطان ملك الظاهر بيبرس مملوكى» (658-676 ه. ق)، زيارتگاه را بازسازى كرد و براى آن امام جماعت و مؤذن و متولى قرار داد. (3)

در دوره عثمانى، مدتى به زيارتگاه، بى توجهى شد. اما از نيمه دوم قرن سيزدهم ه. ق، در ايام عاشورا اهالى مراسمى را برگزار مى كردند و در آن، داستان ولادت پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) را مى خواندند. در اين مراسم ها، خوراك حبوبات و غذاهاى ديگر مى پختند و بر سر سفره هاى آن، رجال حكومتى، علما، بزرگان و اشخاص سرشناس حضور مى يافتند. در ايام 27 رجب نيز داستان معراج پيامبر ( صلی الله علیه و اله ) قرائت، و ميان حاضران، لباس و شيرينى توزيع مى شد. در سال 1302 ه. ق، بخش شمالى شبستان بازسازى گرديد. پس از چند سال سلطان عبدالحميد عثمانى پرده اى را از حرير كه مزيّن به آيات زربافت قرآن بود، به زيارتگاه اهدا كرد و در محراب گذاشته شد. زمين شبستان نيز با فرش هاى

ص: 146


1- الاعلاق الخطيرة فى ذكر امراء الشام والجزيرة، ج 1، ص 51.
2- «مشهد الامام الحسين بحلب»، محمد على سماقيه، ص 176.
3- الاعلاق الخطيرة فى ذكر امراء الشام والجزيرة، ج 1، ق 1، ص 52.

زيبايى پوشانده شد و سنگفرش صحن بازسازى گرديد. براى زيارتگاه، امام جماعت، مؤذن و خادم تعيين شد و كارمندانى نيز موظف بودند هر روز يك جزء از قرآن را تلاوت كنند. تمامى هزينه هاى آن از صندوق املاك سلطان عبدالحميد در حلب تأمين مى شد. اما پس از انقلاب مشروطه عثمانى، همه اين مراسم ها لغو شد. (1)

در زمان جنگ جهانى اول (1914-1918 م.)، مشهد الحسين به انبار سلاح و مهمات جنگى ارتش ترك هاى متحد تبديل شد. (2) در سال 1918 م. نيروهاى انگليس از حلب خارج شدند و نيروهاى فرانسه به فرماندهى «ژنرال گورو» از سمت شمال وارد اين شهر شدند. در اين هنگام، والى حلب از سوى حكومت «ملك فيصل» در حلب حضور نداشت و «ناجى السويدى» جاى او را گرفت. در چنين شرايطى، در تاريخ 20 محرم 1337 ه. ق - 12 اكتبر 1918 م، تعدادى از اراذل و اوباش براى غارت مهمات موجود در زيارتگاه، به آنجا هجوم بردندكه در نتيجه، انفجار بزرگى رخ داد و ساختمان زيارتگاه ويران شد. (3)

غزى، جزئيات حادثه را چنين توصيف كرده است:

نگهبانانى كه از سوى انگليس از آنجا محافظت مى كردند، آنجا را ترك كرده بودند. گروهى از اراذل و اوباش به آنجا هجوم بردند تا اسلحه و مهمات آنجا را غارت كنند. در اين اوضاع، در حالى كه يكى از آنان تلاش مى كرد تا باروت يكى از بمب ها را خارج كند، ناگهان باروت آتش گرفت و بمب منفجر شد و در فاصله يك چشم بر هم زدن، آتش به ساير مواد منفجره جنگى سرايت كرد و همه آنها مانند يك آتشفشان عظيم منفجر شد كه صداى آن از مسافت چند ساعت از آنجا نيز شنيده شد. ما در منازل خود در حلب احساس

ص: 147


1- نهر الذهب فى تاريخ حلب، ج 2، صص 212 و 213.
2- الثقافة الاسلامية، «مشهد الامام الحسين بحلب»، محمد حريثانى، ص 185.
3- آثار آل محمد ( صلی الله علیه و اله ) فى حلب، صص 75 و 76.

كرديم كه انگار زلزله اى با صداى غرش رعد اتفاق افتاد. ساختمان زيارتگاه به جز بخش اندكى از آن ويران شد و لاشه هاى آن در هوا به پرواز درآمد و بر اراذل و اوباشى كه به آنجا رفته بودند، فروريخت و همه آنان، كه تعدادشان حداقل سى نفر برآورد مى شد، كشته شدند. جسد برخى از آنها از زير آوار بيرون آورده شد. اما جسد ساير آنها را از ترس اينكه بعضى از مهمات جنگى هنوز منفجر نشده باشد، در آنجا رها كردند. (1)

«عبدالرحمان كيالى»، كه پس از اين حادثه از زيارتگاه بازديد كرده، درباره وضعيت بنا نوشته است:

انفجار، بيشتر بخش هاى بنا را تخريب كرده است و چيزى جز ديوارهاى فروريخته، گنبدهاى ويران شده و سنگ هاى شكسته پراكنده باقى نمانده است.... بقاياى ديوارهاى تالار و گنبد مرتفع آن، راهروها و اتاق مجاور آن، آشپزخانه، حمام، توالت ها و سنگ هاى بسيارى كه به اطراف زيارتگاه پرتاب شده بود و روى آن كتيبه هايى قديمى وجود داشت نيز به چشم مى خورد. ورودى حرم زيارتگاه و راهرو و اتاق هاى مجاور آن، به طور كامل از بين رفته، و سنگ ها و خاك هاى آن در صحن افتاده است. ستون هاى محراب نيز كه از مرمر سفيد است، آنجا افتاده است. (2)

سنگى كه حاوى آثار خون امام حسين ( علیه السلام ) بود، در اين حادثه آسيبى نديد و پس از آن، به زيارتگاه محسن انتقال يافت و كنار قبر وى قرار داده شد. (3) پس از اين حادثه.

ص: 148


1- نهر الذهب فى تاريخ حلب، ج 2، ص 213.
2- اضواء وآراء، عبدالرحمان الكيالى، ج 2، صص 85 و 86.
3- همان، ص 86. حسينى جلالى نقل كرده است كه در مكه، پيرمرد كهنسالى از اهالى حلب به او گفته بود كه پس از تخريب زيارتگاه، اهالى حلب تصميم گرفتند كه سنگ را به مسجد زكرياى پيامبر (مسجد جامع حلب) منتقل كنند. اما چارپاى حامل سنگ، حاضر به راه رفتن نبود. براى همين، سنگ را به زيارتگاه محسن منتقل كردند. ر. ك: مزارات اهل البيت (عليهم السلام) و تاريخها، محمد حسين الحسينى الجلالى، صص 236 و 237.

زيارتگاه به صورت ويرانه رها گرديد؛ تا اينكه پس از گذشت چند دهه، در سال 1960 م، «شيخ ابراهيم الحاج حسين» كه از روحانيان شيعه حلب بود، جمعيتى را به نام «جمعية الاعمار و الاحسان» (جمعيت سازندگى و نيكوكارى)، به منظور بازسازى بناى زيارتگاه تأسيس كرد. اين جمعيت با پشتيبانى مراجع و علماى شيعه از جمله آيت الله سيد محسن حكيم و سيد حسين مكى عاملى، شروع به جمع آورى تبرعات و كمك هاى مالى نمود. (1) جمعيت اعمار و احسان، در تاريخ 1961/7/27 م، كار بازسازى بناى زيارتگاه را با نظارت اداره آثار حلب، به نمايندگى و مديريت محمدعلى سماقيه آغاز كرد . (2)

سماقيه روند بازسازى بنا را بيان كرده و از جمله نوشته است كه در جريان پاكسازى آوارها، انواع مهمات گرم، از قبيل بمب هاى كروى شكل به قطر 20 سانتى متر و گلوله هايى با انواع و اندازه هاى مختلف به دست آمد كه همه آنها به مقامات نظامى تحويل داده شد. همچنين در آنجا بقاياى اسكلت هاى پوسيده انسان، خرده شيشه چراغ ها و سكه هايى از دوره هاى مختلف تاريخى پيدا شد.(3) كار بازسازى زيارتگاه نزديك به هفت سال طول كشيد و در سال 1967 م. پايان يافت. سپس تا سال 1979 م، ده اتاق در صحن خارجى ساخته شد. (4)

در تاريخ 3 ذى القعده 1410 ه. ق، مصادف با 1990/5/26 م، سنگ مقدس از زيارتگاه محسن به محل اصلى خود يعنى مشهد الحسين بازگردانده شد و بدين ترتيب، اين محل دوباره به زيارتگاهى براى زائران كشورهاى مختلف تبديل شد. (5)

تمام بناى مشهد الحسين از قالب هاى سنگى بزرگ ساخته شده است. نماى آن

ص: 149


1- حلب والتشيع، ابراهيم نصرالله، ص 28.
2- آثار آل محمد ( صلی الله علیه و آله ) فى حلب، صص 93 و 94.
3- . «مشهد الامام الحسين بحلب،» محمد على سماقيه، صص 173 و 174.
4- آثار آل محمد ( صلی الله علیه و آله ) فى حلب، صص 93 و 94.
5- همان، ص 104.

مستطيل شكل و به ابعاد 5 * 38/74 متر است كه داراى دو بخش مى باشد: بخش شرقى بنا، به ابعاد 5 * 36/42 متر، شامل صحنى است كه آن را قاضى بهاءالدين ابن خشّاب حلبى، در دوره ملك العزيز محمد، فرزند ملك الظاهر غازى ايوبى، ساخته است. در چند دهه اخير نيز رواق هايى در دو ضلع جنوبى و شرقى، و اتاق هايى در ضلع شمالى و داخل رواق شرقى آن ساخته شده است. (تصوير 70)

ورودى بنا، در گوشه شمال شرقى صحن قرار دارد و داراى طاق ضربى ساده است. در ضلع غربى صحن نيز سردر كم عرض و مرتفعى وجود دارد كه دربرگيرنده ورودى بخش غربى بناست. بر پيشانى سردر، خطوط هندسى متداخل (به سبك حلبى) وجود دارد كه كتيبه اى به خط ثلث را احاطه كرده است. اين كتيبه، بيانگر بازسازى يا توسعه بنا در سال 596 ه. ق، در دوره ملك الظاهر غازى ايوبى است و متن آن در پنج سطر چنين است:

1. بسم الله الرحمن الرحيم عمّر مشهد مولانا الحسين بن على بن ابى طالب

2. عليهما السلام في ايام دولة مولانا الملك الظاهر العالم العادل سلطان الاسلام

3. والمسلمين سيد الملوك والسلاطين ابي المظفر الغازي بن الملك الناصر يوسف بن ايوب

4. ناصر امير المؤمنين في شهور سنة ست وتسعين

5. وخمس مائة

6. در همين قسمت، در طرفين ورودى، كتيبه اى به خط ثلث حاوى صلوات بر معصومين (عليهم السلام) به چشم مى خورد. متأسفانه بخشى از اين كتيبه، در جريان انفجار محو شده است، اما متن كامل آن، با توجه به بازخوانى غزى پيش از حادثه انفجار، به شرح زير نقل مى گردد:

[سمت راست:]

1. بسم الله الرحمن الرحيم اللهم صلّ على محمد النبي وعلي الوصي والحسن المسموم والحسين

2. الشهيد المظلوم وعلي زين العابدين ومحمد الباقر علم الدين وجعفر الصادق الامين

ص: 150

[سمت چپ:]

1. [وموسى الكاظم الوفي وعلي الطاهر] الرضي ومحمد البر التقي وعلي [الهادي النقي]

2. [والحسن العسكري وصاحب ال -] زمان الحجة المهدي واغفر لمن سعى بهذا المشهد [بنفسه ورأيه وماله]

بالاى شكل هاى هندسى پيشانى سردر، نوارى از تزيينات سنگى به شكل ساقه، برگ و خوشه انگور، و بالاتر از آن، چند رديف مقرنس سنگى بزرگ و كوچك وجود دارد. داخل نخستين رديف از اين مقرنس ها، سه كتيبه وجود دارد كه متن آن چنين است:

1. اللهم صلي على سيدنا محمد وعلى آل محمد وسلم

2. ورضي الله عن ابابكر وعمر وعثمان و علي

3. ورضي الله عن اصحاب رسول الله اجمعين

در نماى بيرونى سردر، بالاتر از مقرنس ها، تزيينات هندسى از سنگ سياه رنگ وجود دارد. در بالاترين بخش سردر، كتيبه اى وجود دارد كه بيانگر بازسازى زيارتگاه از سوى جمعيت اعمار و احسان است.

اما بخش غربى بنا، شامل صحنى است به ابعاد 5 * 15/16 متر، كه در دورۀ اخير سقفى سفالى روى آن نصب شده است. اطراف اين صحن نيز بخش هاى مختلف بنا قرار دارد. سمت چپ ورودى صحن، اتاق كوچكى وجود دارد كه داراى محراب ساده و گنبد نيم كره اى است. اين اتاق، قديمى ترين بخش بنا دانسته شده، و در سابق، سنگ مقدسى كه سر امام حسين (علیه السلام ) بر آن قرار گرفته بوده، در اين اتاق نگهدارى مى شده است. سمت راست ورودى نيز اتاقى به شكل مستطيل است كه طاقى ضربى دارد. اين اتاق، داراى محراب كوچكى است كه دو طرف آن، دو ستون سنگى، و در طاق نماى آن يك سنگِ صدفى شكل وجود دارد. شمال اين اتاق هم، راهرويى وجود دارد كه به يك اتاق كوچك مربع شكل با سقف هرمى شكسته متصل مى شود.

ص: 151

در غرب صحن، روبه روى ورودى، ايوان مرتفعى از دوره ايوبى با طاق ضربى وجود دارد كه دو طرف دهانه آن، دو ستون از سنگ زرد به چشم مى خورد. بر پيشانى ايوان، خطوط هندسى متداخل (به شيوه حلبى) با سنگ هاى دو رنگ به كار رفته است. (تصوير 71) بالاى پيشانى ايوان، كتيبه اى به خط ثلث در دو سطر، حاوى صلوات بر چهارده معصوم (عليهم السلام)، ميان يك چارچوب سنگى تزيينى قرار گرفته كه متن آن چنين است:

1. بسم الله الرحمن الرحيم اللهم صل على محمد المصطفى و علي المرتضى وفاطمة الزهراء والحسن المجتبى والحسين الشهيد وعلي زين العابدين ومحمد الباقر

2. وجعفر الصادق وموسى الكاظم وعلي الرضى ومحمد الجواد وعلي الهادي والحسن العسكري ومولانا محمد بن الحسن القائم بأمر الله تعالى

ميان ايوان، محراب كوچكى وجود دارد كه داخل آن، جايگاه ويژه اى ايجاد شده است و در آن سنگى كه محل گذاشتن سر امام حسين ( علیه السلام ) دانسته شده، قرار دارد. (تصوير 72) روى اين جايگاه، ضريح مشبّك نقره اى با صفحات طلاكوب نصب شده است. (تصوير 74) ضريح فعلى در ايران ساخته، و با ضريح قبلى (تصوير 73) عوض شده است.

در جنوب ايوان اتاقى وجود دارد كه در آن، محراب كوچكى به چشم مى خورد. در شمال ايوان نيز دو اتاق ديگر وجود دارد كه در حال حاضر به كتابخانه اى كوچك تبديل شده است. هريك از اين اتاق ها، داراى گنبدى نيم كره اى است.

شبستان بنا، در جنوب صحن قرار دارد و از تالارى مستطيل شكل، با پنج گنبد در امتداد يكديگر تشكيل يافته است. گنبد ميانى مرتفع تر و داراى گردن هشت ضلعى است. در اين گنبد، انتقال مربع به دايره، با دو رديف مقرنس صورت گرفته است. اما در ساير گنبدها، اضلاع حادّى در زاويه هاى زير گنبد، شكل مربع را به هشت ضلعى، و سپس يك رديف از سنگ، زاويه هاى هشت ضلعى را شكسته و به شانزده ضلعى تبديل كرده است. محراب شبستان، زير گنبد ميانى قرار دارد كه داراى دو ستون سنگى در دو طرف آن

ص: 152

است و كتيبه كوچكى نيز بالاى آن قرار گرفته، كه نام بانى رويش نوشته شده است.

در ضلع شمالى صحن، رواقى وجود دارد كه مقدارى مرتفع تر از صحن است. اين رواق داراى سه طاقگان به سوى صحن است كه بر دو ستون مربع استوار شده است و سقف رواق داراى سه گنبد مشابه گنبدهاى شبستان است.

در گوشه شرقى رواق، يك ورودى كوچك وجود دارد كه صحن را به آشپزخانه متصل مى كند. در گذشته، هنگام برگزارى مراسم هاى دينى مهم، در اين مكان، خوراك و شيرينى پخته، و ميان فقرا و حاضران توزيع مى شده است. در گوشه اى از آشپزخانه، چاه آبى وجود دارد. سقف آن از طاق هايى تشكيل شده است كه با اتصال به يكديگر، شكل مربعى را به وجود مى آورد. در سمت شرقى آشپزخانه، بخش ديگرى وجود دارد كه امروزه به سرويس بهداشتى بنا تبديل شده است.

در گوشه غربى رواق، ورودى ديگرى وجود دارد كه صحن را به فضاى معمارى متمايزى متصل مى كند كه گويا در گذشته، براى سالن تشريفات از آن استفاده مى شده است. اين سالن شامل دو اتاق متصل به يكديگر با دو گنبد مرتفع است. اتاق اول داراى ايوان هايى در چهار سوى آن، و حوض آبى وسط آن است. گنبد آن 5/20 متر قطر و 14 متر ارتفاع دارد و زير گنبد، از دو رديف مقرنس براى انتقال از مربع به دايره استفاده شده است.

كف اتاق دوم، به ميزان ارتفاع ايوان هاى اتاق اول، از كف اتاق اول بالاتر است. در ديوارهاى آن، طاقچه هايى براى قرار دادن كتاب و وسايل ديگر ايجاد شده است. گنبد اين اتاق، بزرگ ترين گنبد مشهد الحسين است و داخل آن، براى انتقال از مربع به دايره، زير گنبد، هشت محرابچه وجود دارد كه بر سر هر كدام از آنها سنگ هاى شبيه به صدف قرار گرفته است و دو طرف محرابچه هاى واقع در زواياى اتاق نيز دو ستون مانند وجود دارد. به نظر مى رسد اين شيوه انتقال از مربع به دايره، در معمارى اسلامى منحصر به فرد است.

ص: 153

در دوره اخير، با تلاش ابراهيم نصرالله متولى فعلى مشهد الحسين، ساختمان جديد و وسيعى از سمت جنوب صحن خارجى زيارتگاه، به ساختمان اصلى بنا ملحق شده است. اين ساختمان سه طبقه و شامل حياطى است كه در اطراف آن رواق ها و در گرداگرد رواق ها، اتاق ها و سالن ها و بخش هاى خدماتى ديگر نظير آشپزخانه، انبار و سرويس بهداشتى وجود دارد. طبقه همكف اين ساختمان براى آموزشگاه علوم دينى و اتاق هاى طبقه اول و دوم آن به منظور اقامت زائران ساخته شده است. (1)

نماى اصلى اين بنا در ضلع شرقى آن قرار دارد. در ميان نماى اصلى، سردر مرتفع بنا قرار دارد كه در ميان جبهۀ آن، سه طاق تو در تو حاوى سه كتيبه وجود دارد. متن اين سه كتيبه شامل صلوات بر چهارده معصوم (عليهم السلام)، آيه 56 سوره احزاب و آيه 33 سوره احزاب (آيه تطهير) است. بر جبهه سردر و طرفين اين طاق ها نيز نقوش هندسى مشابه نقوش موجود بر ايوان داخل زيارتگاه به چشم مى خورد. در بالاترين نقطۀ سردر نيز كتيبه اى در سه سطر به شرح زير وجود دارد:

بسم الله الرحمن الرحيم. معهد الإمام الحسين ( علیه السلام ) للدراسات الإسلامية. أسسه بدعم من الرجعية الدينية العليا ومؤازرة المحسنين سماحة العلامة المجاهد الشيخ إبراهيم نصرالله مؤسس ورئيس جمعية الإعمار والإحسان الإسلامية الجعفرية.

همچنين در جنوب زيارتگاه، قبرستانى تاريخى وجود دارد كه در آن بسيارى از مشاهير و علماى شيعه و غيرشيعه حلب، از جمله ابوالمكارم حمزه حسينى معروف به ابن زهره حلبى، محمد بن على سروى مازندرانى معروف به ابن شهرآشوب، ابن ابى طى مورخ بزرگ حلب، احمد بن منير طرابلسى شاعر شيعه و نصرالله خلخالى شافعى به خاك سپرده شده اند كه اين موضوع اهميت تاريخى زيارتگاه را نزد اهالى حلب نشان مى دهد. امروزه قبور بيشتر مشاهير مدفون در اين قبرستان از بين رفته است و تنها دو

ص: 154


1- براى توصيف و مشخصات كامل بنا، ر. ك: دائرة المعارف الحسينية - تاريخ المراقد الحسين وأهل بيته وأنصاره، محمد صادق محمد الكرباسى، ج 6، صص 194-202.

بخش كوچك از آن باقى مانده است كه آن هم در وضعيت بد و نامناسب، و در معرض نابودى قرار دارد. بيشتر سنگ قبرهاى قديمى اين قبرستان نيز شكسته، و اطراف آنجا پراكنده شده است.

3. زيارتگاه رأس الحسين ( علیه السلام ) در شهر «معرة النعمان»

معرة النعمان، از شهرهاى تاريخى سوريه است كه امروزه تابع استان ادلب و ميان جاده اصلى دو شهر حماه و حلب قرار دارد. فاصله آن از حلب 68 كيلومتر، و از حماه 57 كيلومتر است. در وجه تسميه آن گفته اند كه نعمان بن بشير در صدر اسلام، در اين شهر زندگى مى كرده است. (1) اين شهر زادگاه «ابوالعلاى مَعَرّى» (449 363 ه. ق)، شاعر معروف عرب است كه در همين شهر وفات يافت و آرامگاه وى نيز امروزه در ساختمان مركز فرهنگى عربى اين شهر قرار دارد.

در مركز شهر معرة النعمان، مسجد جامع قديمى و وسيعى وجود دارد كه از نظر تاريخى و معمارى، از مهم ترين مساجد جامع سوريه به شمار مى آيد. (تصوير 75) در اين مسجد جايگاهى وجود دارد كه اهالى، آن را از نقاط محل قرار دادن سر امام حسين ( علیه السلام ) در مسير انتقال آن به دمشق مى دانند.

برخى، تاريخ بناى مسجد جامع معرة النعمان را از دوره عمر بن خطاب دانسته اند و گفته اند كه محل مسجد، پيش از اسلام، كليساى جامع شهر بوده است. اما پس از فتح آن به دست ابوعبيدة بن جرّاح، او با اهالى اين شهر توافق كرد تا كليسا را به مسجد تبديل كند. (2) اين مسجد دو بار آتش گرفته است: بار اول «نكفور فوكاس»، امپراتور بيزانس، در سال 357 ه. ق، و بار دوم صليبيان در سال 492 ه. ق آن را آتش زده اند. (3) ساختمان

ص: 155


1- معجم البلدان، ج 5، ص 156.
2- تاريخ معرة النعمان، محمد سليم الجندى، ج 1، صص 337 و 338.
3- التاريخ الاثرى للأوابد العربية الاسلامية فى محافظة ادلب، فايز قوصرة، ص 140.

كنونى مسجد از آثار دوره ايوبى است (1) و كتيبه هايى نيز در آن وجود دارد كه بيانگر بازسازى بخش هاى مختلف آن در دوره مملوكى است. (2)

نماى كلى مسجد شامل صحن وسيع مركزى، شبستان بزرگ اصلى در جنوب آن و يك شبستان زمستانى كوچك در شمال آن است. دو ورودى اصلى مسجد، در ضلع شرقى و غربى صحن قرار دارد. در زاويه شمال غربى مسجد، مناره مربع مرتفعى وجود دارد كه از نظر معمارى، از مناره مسجد جامع حلب الگو گرفته است. ميان صحن، دو گنبد كوچك وجود دارد كه يكى از آنها، وضوخانه است. شبستان مسجد، داراى هشت ورودى به صحن مسجد است و از داخل با رديفى از ستون هاى سنگى مربع، به دو بخش تقسيم شده است. همچنين شش گنبد در دو رديف، در بخش مركزى آن به چشم مى خورد.

جايگاه منسوب به سر امام حسين ( علیه السلام )، در سمت شرقى ديوار جنوبى صحن، ميان ورودى هفتم و هشتم شبستان مسجد، براساس شمارش آنها از سمت غرب، قرار دارد. اين جايگاه شامل طاقچه كوچكى است كه زير آن، يك حوض سنگى وجود دارد. پيش تر در حوض دو شير آب براى وضو: يكى داخل شبستان، و ديگرى در صحن قرار داشته است. همچنين در گذشته از اين طاقچه، آب به حوض سنگى سرازير مى شده، و سپس به حوض ميان صحن انتقال مى يافته است. (3) در حال حاضر شيرآب ها برداشته، و گويا به منظور جلوگيرى از زيارت اين جايگاه يا روشن كردن شمع در آن، روى طاقچه، يك پنجره مشبّك آهنى كوچك نصب شده است. (تصوير 76)

«محمد سليم جندى» (متوفاى 1375 ه. ق)، صاحب تاريخ معرة النعمان، در انتساب اين جايگاه به امام حسين ( علیه السلام ) ترديد كرده و نوشته است كه گروهى از ايرانيان را ديده2.

ص: 156


1- العمارة العربية الاسلامية: خصائصها وآثارها فى سورية، ص 168.
2- ر. ك: التاريخ الاثرى للأوابد العربية الاسلامية فى محافظة ادلب، صص 141-143 .
3- تاريخ معرة النعمان، ج 1، ص 342.

بود كه اين طاقچه را لمس مى كردند و به آب آن تبرك مى جستند؛ زيرا يكى از اهالى به آنها گفته بود كه اينجا محل گذاشتن سر امام حسين ( علیه السلام ) در مسير آن به شام بوده است. جندى در ادامه مى گويد كه بى شك، آن مرد خواسته آنها را فريب دهد و به اين شيوه، از آنها پول بگيرد. اما برخى از مردم، اين موضوع را پذيرفته اند؛ به طورى كه به يك اعتقاد تبديل شده است. (1)

بدون شك اين سخن جندى، يك اظهار نظر شخصى و بدون مدرك و دليل است. در ردّ اين اظهار نظر، كافى است اشاره كنيم در برخى از سفرنامه هاى حج ايرانيان در دوره قاجار، كه نويسندگانش حتى حدود يك قرن پيش از تأليف كتاب جندى، از معرة النعمان عبور كرده اند، اين جايگاه را مقام رأس الحسين ( علیه السلام ) دانسته و آن را زيارت كرده اند. از آن جمله مى توان به محمدولى ميرزاى قاجار (متوفاى 1281 ه. ق)، كه تاريخ سفر حج وى سال 1260 ه. ق بوده، و حاج على خان اعتماد السلطنه (متوفاى 1285 ه. ق)، كه تاريخ سفر وى سال 1263 ه. ق بوده، اشاره كرد. (2)

البته در منابع تاريخى كهن، به اين جايگاه اشاره اى نشده است و صحت و انتساب قطعى اين جايگاه به سر امام حسين ( علیه السلام )، نيازمند شواهد تاريخى محكم ترى است. با اين حال، معرة النعمان از شهرهايى است كه در مسير كاروان اسراى اهل بيت (عليهم السلام) و سرهاى شهداى كربلا قرار داشته است.

4. زيارتگاه رأس الحسين ( علیه السلام ) در شهر «حماه»

اين زيارتگاه در محله «مدينه» شهر حماه، در پاى قلعه اين شهر قرار دارد. ميان آن و قلعه، عرض خيابان فاصله انداخته است. اين زيارتگاه در واقع مسجدى است كه نزد

ص: 157


1- تاريخ معرة النعمان، ج 1، ص 342.
2- ر. ك: به سوى ام القرى، «سفرنامه حج»، محمدولى ميرزا قاجار، ص 265؛ سفرنامه حاج على خان اعتمادالسلطنه، ميرزا على خان مقدم مراغه اى (اعتماد السلطنه)، ص 82.

اهالى حماه به جامع (مسجد) حسنين شناخته مى شود و تحريف نام قبلى آن يعنى «جامع الحسين» است كه در اسناد دادگاه شرعى حماه، به اين نام ياد شده است. (1) (تصوير 77)

گويند اينجا محل قرار دادن سر امام حسين ( علیه السلام ) در مسير آن از كربلا تا دمشق است. (2) ابن شهرآشوب، در جايى كه از مناقب امام حسين ( علیه السلام ) سخن مى گويد، نوشته است: «از مناقب او معجزاتى است كه از زيارتگاه هاى معروف به مشهد رأس در كربلا تا عسقلان، و شهرهاى ديگر در اين مسير از جمله موصل، نصيبين، حماه، حمص، دمشق و غير آن ظاهر مى گردد» . (3) اين سخن نشان دهنده شهرت زيارتگاه، در آن زمان است.

«نورى پاشا كيلانى» (متوفاى 1908 م.)، در يكى از قصايد خود به نام قصيده قسطنطونيه، از زيارتگاه هاى شهر حماه ياد كرده است. اين قصيده با اين مطلع آغاز مى شود:

دار السعادة هذه وحماها *** فالدار أين غدت وأين حماها (4)

او در اين قصيده از زيارتگاه رأس الحسين ( علیه السلام ) نيز ياد كرده، و ابياتى كه در اين باره سروده، چنين است:

و بتاج فخری من له ختم العبا *** من جده اسنا الخلائق جاها

اعنی الحسین و ذاک موضع رأسه *** لما به قصدوا یزید شقاها

قسماً لحتی الان مسک عابق *** بمکانه فینا یوجج آها (5)

ص: 158


1- الحوليات الاثرية العربية السورية، «مآثر نورالدين محمود زنكى العمرانية فى حماة»، كامل شحادة، المجلد 20، ص 95.
2- تاريخ حماة، احمد الصابونى، ص 183 .
3- مناقب آل ابى طالب، ج 4، صص 89 و 90.
4- ترجمه فارسى: آيا اينجا دارالسعادة و «حماهِ» آن است؟ پس آن دار (خانه) و اطراف آن كجاست؟ !
5- «ترب ومقامات الزيارة فى حماة»، صص 160 و 161. ترجمه ابيات: او تاج افتخار من است؛ همان كه آل عبا به او ختم شد و جدش باعظمت ترين موجودات است. منظورم حسين است، و آنجا مكانى است كه سرش را قرار دادند؛ آن هنگام كه از روى شقاوت و بدبختى، آن را نزد يزيد مى بردند. سوگند كه تاكنون عطر خوشبويى آنجا را پر كرده است و اين موضوع، دل ما را به درد مى آورد.

درباره تاريخ بناى نخستين اين زيارتگاه، نمى توان به طور قطع اظهار نظر كرد. اما در سمت راست بالاى ورودى مسجد، كتيبه اى سنگى به خط ثلث وجود دارد كه براساس آن، پس از اينكه بناى آن بر اثر زلزله ويران گرديد، در سال 552 ه. ق به دستور سلطان نورالدين محمود بن زنگى بازسازى شده است. اين موضوع نشان دهنده آن است كه قدمت آن به سال ها پيش از اين تاريخ برمى گردد. متن كتيبه چنين است:

1. بسم الله الرحمن الرحيم لا اله الا الله

2. محمد رسول الله صلى الله عليه وآله

3. وسلم امر بعمارة هذا المسجد المبارك بعد

4. هدمه في الزلة الجارية سنة اثنتين وخمسين

5. وخمس مائة مولانا الملك العادل المجاهد

6. نورالدين ابو القاسم محمود بن زنكي بن

[بخش پايانى كتيبه از بين رفته است.]

مقابل اين كتيبه، در سمت چپ بالاى ورودى، كتيبه سنگى ديگرى به خط نسخ وجود دارد كه بيانگر بازسازى بناى زيارتگاه در سال 1023 ه. ق است. متن كتيبه چنين است:

1. جدّد المشهد الشهير برأس الحسين الشهير نزهة ابصار

2. احمد آغا المعروف بابن الشرابدار منشئ الخير من سلالة انصار 1023

درخور توجه است كه در اين كتيبه، نام زيارتگاه «مشهد رأس الحسين» ذكر شده است. ورودى بنا، در زاويه جنوب شرقى آن قرار دارد. بالاى ورودى، كتيبه كوچكى وجود دارد كه بيانگر بازسازى آن در سال 1349 ه. ق است.

نماى كلى مسجد شامل صحن مركزى، رواق شمالى و شبستان جنوبى است. رواق

ص: 159

شمالى صحن مسجد از چهار طاقگان تشكيل شده است. داخل صحن، متصل به ديوار شبستان نيز رواق جديدى ساخته شده است كه سقف سيمانى آن بر چهار ستون مربع كوچك استوار شده است.

شبستان مسجد داراى دو گنبد است كه از نظر شكل معمارى متفاوت از يكديگرند. گنبد شرقى بنا، تَرَك دار و داراى گردن دوازده ضلعى است. گنبد دوم ساده و كم خيز است و زير آن نيز محراب مسجد وجود دارد. پوشش سقف شبستان مسجد در سمت غربى آن، شامل دو طاق سنگى است. در اين بخش از شبستان، پنجره اى سنگى رو به صحن وجود دارد.

در شرق صحن مسجد، بناى ديگرى وجود دارد كه شامل يك صحن و دو اتاق است. اين بنا باقيمانده يكى از مدارس دينى حماه، يعنى مدرسه «فريجيه»، است كه به «زين الدين فرج»، وزير دو حاكم ايوبى حماه: «ملك المنصور محمد» و پس از وى «ملك المظفّر محمود»، منتسب بوده است. (1)

در جنوب اين بنا و در سمت راست ورودى مدرسه از سمت داخل، اتاق مربع شكل كوچكى قرار دارد كه داراى يك گنبد نيم كره اى است و در آن مزارى منسوب به حضرت يونس پيامبر ( علیه السلام ) وجود دارد. روى مزار، يك صندوقچه چوبى پوشيده شده با پارچه سبزرنگ، نصب شده است. (تصوير 78) نماى اين اتاق شامل قالب هاى سنگى است كه ميان آن، يك ورودى و دو پنجره كوچك در دو طرف به چشم مى خورد. (تصوير 79) بالاى ورودى، كتيبه اى سنگى در سه سطر حاوى سه بيت شعر وجود دارد كه در آن مادّه تاريخ بناى اتاق، يعنى 1140 ه. ق ثبت شده است. متن كتيبه چنين است:

قد بنا هذا الفنا من ماله *** ابتغاء مرضات وجه الواحد

سوف یأتیه الجزا من یونس *** اعنی ذا النون النبی الماجد

ص: 160


1- «مآثر نورالدين محمود زنكى العمرانية فى حماة»، صص 98 و 99.

ان تسلني من بناه ارخوا *** «فهو عبد الله شاع الراشد» (1)

1140

با توجه به اينكه امروزه مقام يا جايگاهى براى سر امام حسين ( علیه السلام ) در مسجد به چشم نمى خورد، نگارنده احتمال مى دهد كه مزار منسوب به يونس پيامبر، در واقع جايگاه سر امام حسين ( علیه السلام ) بوده است كه به علت ناشناخته اى به حضرت يونس ( علیه السلام ) انتساب يافته است. گفتنى است كه ميان مورخان مشهور است كه قبر حضرت يونس در شهر موصل، در شمال عراق است.

5. زيارتگاه رأس الحسين ( علیه السلام ) در مسجد اموى دمشق

اين زيارتگاه در شرق مسجد جامع اموى دمشق واقع است و براى رسيدن به آن، بايد از تالار واقع در شرق صحن، موسوم به «مشهد على»، و سپس از مقام امام زين العابدين ( علیه السلام ) عبور كرد.

ابن عساكر از اين زيارتگاه با نام «مشهد الرأس» ياد كرده و درباره آن نوشته است: «گويند سر حسين بن على ( علیه السلام ) در زمان آوردن آن به دمشق، در اينجا گذاشته شد». (2) على ابن ابى بكر هروى نيز با عنوان «مشهد حسين و زين العابدين» به آن اشاره كرده است. (3) از نوشته ابن عساكر به دست مى آيد كه اين زيارتگاه، در زمان خود، به محل گذاشتن سر امام ( علیه السلام ) شهرت داشته است. اما امروزه، به محل دفن سر شريف امام ( علیه السلام )، براساس يكى از اقوال موجود در اين رابطه، شهرت يافته است.

به نظر مى رسد چنين باورى در قرون اخير شكل گرفته باشد؛ زيرا شواهد تاريخى

ص: 161


1- ترجمه ابيات: او اين محوطه را با اموال خود بنا كرد تا رضايت و خشنودى خداوند را به دست آورد. يونس ( علیه السلام )، يعنى همان ذوالنون پيامبر بزرگ، پاداش او را خواهد داد. اگر درباره سازنده آن از من بپرسى، مادّه تاريخ آن را مى گويم: «او عبدالله است كه به فهميدگى شهرت يافت».
2- تاريخ مدينة دمشق، ج 2، ص 304.
3- الاشارات الى معرفة الزيارات، ص 15.

نشان مى دهد كه در دمشق، زيارتگاه رأس الحسين ديگرى وجود داشته كه به محل دفن سر امام ( علیه السلام ) شناخته مى شده است و موقعيت آن، آستانه حضرت رقيه بوده است. اما شايد به علت غلبه شهرت اين زيارتگاه به حضرت رقيه و فراموش شدن و از بين رفتن محل منتسب به سر امام حسين ( علیه السلام ) در آنجا، زيارتگاه موجود كنار مسجد اموى، به محل دفن سر امام ( علیه السلام ) شهرت يافته است. اين موضوع، در بخش مربوط به آستانه حضرت رقيه، بيشتر بررسى خواهد شد.

درباره تاريخ بنا و روند بازسازى هاى آن، اطلاعات زيادى در دست نيست. گويا دو مقام امام زين العابدين و رأس الحسين ( علیه السلام ) به علت مجاورت يكديگر، در مراحل تاريخى مختلف، به طور هم زمان بازسازى مى شده است. اما در منابع، گاهى تنها از بازسازى زيارتگاه رأس الحسين ( علیه السلام )، و گاهى از مقام امام زين العابدين ( علیه السلام ) سخن به ميان آمده است.

زيارتگاه در دوره عثمانى، مدتى ويران شده بود. فؤاد پاشا (والى دمشق)، در سال 1278 ه. ق آن را زيارت كرد و از سلطان عبدالعزيز عثمانى براى بازسازى آن موافقت خواست. او در خانه مجاور مزار، تكيه اى ساخت كه در آن هر روز بعد از نماز عصر، غذا پخته مى شد. سلطان عبدالعزيز نيز يك تار موى منتسب به پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) را فرستاد تا در اين زيارتگاه نگهدارى شود. اين تار مو، همه ساله در شب 27 رمضان بيرون آورده مى شد تا مردم بعد از نماز تراويح، آن را زيارت كنند و به آن تبرك جويند . (1) در حال حاضر اين تار مو به ساختمان وزارت اوقاف سوريه انتقال يافته است و مراسم ساليانه زيارت تار موى پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) نيز برگزار نمى شود.

به نوشته «احمد تيمور»، در اين مزار لوحى وجود داشته كه بر آن چند بيت شعر حاوى ماده تاريخ بازسازى آن در زمان فؤاد پاشا، معادل 1278 ه. ق، نوشته شده، و اين

ص: 162


1- الآثار النبوية، صص 92 و 93.

ابيات چنين است:

على قبة الافلاك تشمخ قبة *** من ارکانها نور لنبوة بادی

حوت رأس مولانا الحسین و نجله *** بها عند الباری لنیل مراد

بناها و هی حتی اتی الوقت ارخوا *** « وجددها فضل الوزیر فواد » (1)

[\ 1278]

همچنين «محمدحسين حسينى جلالى» اشاره كرده است كه بر پنجره مسى ضريح، كتيبه اى به زبان تركى به تاريخ سال 1291 ه. ق وجود داشته كه متن آن چنين بوده است:

شهيد كربلا سبط احمد مصطفى دربو *** دو چشم فاطمه فحل علی المرتضی دربو

نادیله زیارت ایله بو بقعه یاکی *** که زیرا موضع رأس حسین مجتبی در بو

كتبه السيد محمد فكر

الحسيني غفر الله له تبركاً لأهل البيت 1291 (2)

در سال 1311 ه. ق، مسجد جامع اموى دچار آتش سوزى بزرگى شد كه در جريان آن، بخشى از اين زيارتگاه نيز آسيب ديد؛ اما پيش از فرا رسيدن ماه رمضان، با تلاش مردم بازسازى شد. (3)

حاج ميرزا على خان امين الدوله، مدتى پس از آتش سوزى از مسجد اموى بازديد مى كند و حادثه اى را در جريان آتش سوزى نقل مى نمايد كه نشان از اعجاز زيارتگاه رأس الحسين ( علیه السلام ) دارد. روايت او از اين حادثه چنين است:

چند سال قبل كه از غفلت عمله تعميرات، به سقف مسجد آتش افتاد، تمامى.

ص: 163


1- الآثار النبوية، ص 93. ترجمه ابيات: بر فراز گنبد فلك، گنبدى سر برافراشته كه نور نبوت از اركان و پايه هاى آن نمايان است. اين گنبد سر مولايمان حسين و فرزندش را دربردارد، و به واسطه آن مى توان نزد خداوند به مراد خود رسيد. آن گنبد فرو ريخت تا آنكه در تاريخ [بازسازى] آن گفتند: «بهترين وزير (فؤاد) آن را بازسازى كرد».
2- مزارات اهل البيت (عليهم السلام) و تاريخها، ص 224.
3- الجامع الاموى فى دمشق، على الطنطاوى.

اطراف يعنى چهار سمت مسجد سوخت. ستون هاى به اين قطر و ارتفاع كه هر يك پانزده ذرع قد و قريب به دو ذرع قطر دارند، همه سوخته و آهك شده از اعجاز باهره و مسلّمه مكان رأس الحسين ( علیه السلام ) كه همان اوقات در اخبار فرنگستان خواندم، اين بود كه به هنگام حريق مسجد و احاطه آتش به اطراف، جمعى دويدند و خدام محل سر مبارك امام مظلوم شهيد ارواح العالمين فداه را خبر دادند كه به سمتى بگريزند. خادم گفته بود من از پناه اينجا نمى گذرم.

گر نگه دار من آنست كه من *** مى دانم در دارين از آتش دورم

همه او را تسفيه و تخطئه كردند و جان خود را به در بردند. پس از فرونشستن دود و دم و شعله و شراره، آمدند كه اگر از اندام خادم زغال و خاكسترى بر جاى باشد، بردارند و به گورستان مسلمانان برسانند. ديدند آتش از حد خود تجاوز نكرده، به مقام رأس الحسين نزديك نيامده، و خادم در بَرْد و سلام است و امروز از ظهور اين معجزه، مردم شام را به جلالت اين مقام، عقيدتى راسخ است. (1)

زيارتگاه رأس الحسين ( علیه السلام )، در ضلع شرقى مقام امام زين العابدين ( علیه السلام ) قرار دارد. اين دو زيارتگاه، به واسطه طاق عريضى به يكديگر متصل است. بناى زيارتگاه شامل اتاقى مربع شكل با ديوارهاى مرتفع و گنبدى كوچك است. (تصوير 80) در ضلع جنوبى اتاق، محرابى به چشم مى خورد كه ديوارهاى آن با رنگ سبز، رنگ آميزى، و شكل هايى از گياهان و اسامى ائمه معصوم (عليهم السلام) نيز بر آن ترسيم شده است. (تصوير 82)

در گوشه شمال شرقى اتاق، جايگاه سر امام حسين ( علیه السلام ) قرار دارد كه با پارچه پوشانيده شده است و بر آن يك ضريح نقره اى به طول 1/5، عرض 1 و ارتفاع 2 متر روى پايه اى از سنگ مرمر، وجود دارد. اين ضريح در سال 1414 ه. ق، به كوشش «محمد برهان الدين»، داعى مطلق فرقه اسماعيليان بهره هند، نصب شده است. شكل5.

ص: 164


1- سفرنامه امين الدوله، حاج ميرزا على خان امين الدوله، ص 345.

ظاهرى آن از معمارى اسلامى هند الگو گرفته است. سطح آن نيز به شكل گياهان و كتيبه هايى به خط كوفى كه بيشتر شامل اشعار عربى است، مزيّن شده است. (1)

6. زيارتگاه هاى از ميان رفته

از جمله زيارتگاه هاى مرتبط با سر امام حسين ( علیه السلام ) در سوريه، كه امروزه از بين رفته است، زيارتگاه رأس الحسين شهر حمص بوده است. اين زيارتگاه در شرق مسجد «الدمل» در خيابان «ابوالهول»، در بافت قديمى شهر قرار داشته، و در دوره اخير به «زاويه حسنويه» شناخته مى شده است. محل آن امروزه زمينى به مساحت بيشتر از سه هزار مترمربع است كه پشت خانه ها و مغازه ها قرار گرفته است. اين زمين از اوقاف خاندان «سباعى» بوده و در حال حاضر در دست خاندان «مهبانى» است.

براساس اقوال رايج ميان اهالى حمص، زاويه حسنويه جايگاهى براى سر امام حسين ( علیه السلام ) در مسير عبور آن بوده است. سپس اين محل به مسجد على و حسين شهرت يافت. (2) فاطميان در زمان تصرف شام، در اين مسجد نماز مى خواندند. اين مسجد داراى مناره بلندى بود كه در گذر زمان، رأس آن فرو ريخت و از آن پس به مناره شكسته شهرت يافت. گفته شده است سلطان سليم عثمانى به منظور محو آثار علويان و فاطميان، تعدادى از بناهاى مرتبط با آنان را در حمص و حماه از بين مى برد. اين مناره را نيز وى ويران كرد. (3)

بقاياى اين مناره تا دوره متأخر باقى بوده، و «محمد كردعلى» درباره آن نوشته است:

هنوز در حمص، بقاياى مناره اى ساخته دست بكجور، كه در سال 367 ه. ق

ص: 165


1- براى توصيف دقيق اين ضريح و زيارتگاه رأس الحسين دمشق ر. ك: دائرة المعارف الحسينية - تاريخ المراقد الحسين و أهل بيته و أنصاره، محمد صادق محمد (الكرباسى)، ج 6، صص 270-292.
2- حمص دراسة وثائقية، نعيم سليم الزهراوى، ج 5، صص 69 و 70.
3- تاريخ حمص، خورى عيسى اسعد، ج 2، ص 179.

حمص را تصرف كرد، باقى مانده است و روى آن كتيبه اى درخور توجه از نظر معمارى وجود دارد. (1)

شهردارى حمص، براى تعريض خيابان، اين مناره را از بين برد و امروزه مقابل آن، مسجد جديدى به نام مسجد حسنين وجود دارد. (2) پيش تر به سخن ابن شهرآشوب اشاره شد كه وى از زيارتگاه هاى رأس الحسين ( علیه السلام ) در شهرهاى مختلف، از جمله شهر حمص، نام برده (3) و نشان دهنده شهرت زيارتگاه در آن زمان بوده است.

زيارتگاه رأس الحسين ( علیه السلام ) ديگرى، نزديك روستاى «تل عاس»، در جنوب غربى شهرك خان شيخون، ميان راه حماه و معرة النعمان وجود داشته، كه بهاءالدين روّاس رفاعى در سفرنامه خود از آن ياد كرده است. (4) «كامل شحاده» نيز براساس شكل معمارى آن، قدمت آن را از دوره ايوبى دانسته است. (5) بنابراين مى توان نتيجه گرفت اين زيارتگاه تا كمتر از نيم قرن گذشته پابرجا بوده است. اما متأسفانه نگارنده در بازديد خود از اين منطقه، با وجود جست وجوى فراوان، موفق به يافتن آن نشد و به نظر مى رسد كه آن مكان از بين رفته باشد. گفتنى است محل اين زيارتگاه، نزديك ويرانه هاى شهر تاريخى «كفرطاب» قرار دارد كه شايد از شهرهاى محل عبور كاروان اسراى اهل بيت (عليهم السلام) بوده است. (6)

همچنين در وقف نامه دوره مملوكى مدرسه سلطان ناصر حسن در قاهره، كه در

ص: 166


1- خطط الشام، محمد كردعلى، ج 6، ص 59.
2- حمص دراسة وثائقية، ج 5، ص 69.
3- مناقب آل ابى طالب، ج 4، صص 89 و 90.
4- بوارق الحقائق، ص 88.
5- «مآثر نورالدين محمود زنكى العمرانية فى حماة»، ص 98.
6- اين مطلب تنها در برخى مقتل هاى نامعتبر از قبيل مقتل منسوب به ابومخنف بيان شده است. اما احتمال وقوع آن در مسير كاروان اهل بيت بعيد نيست. ر. ك: مقتل الحسين، ص 185.

بخشى از آن، اوقاف اين مدرسه در فوعه آمده، به زيارتگاهى به نام «مشهد الحسين» اشاره شده است. (1) البته امروزه زيارتگاهى به اين نام در فوعه وجود ندارد. اما ميان باغ هاى زيتون جنوب غربى آن، ويرانه هاى تاريخى به چشم مى خورد كه نزد اهالى منطقه به «مشهد» شهرت دارد و شايد همان «مشهد الحسين» مذكور در وقف نامه دوره مملوكى بوده است. به گفته اهالى، در دوره اشغال فرانسه، به منظور ساخت يك پادگان نظامى در ادلب، سنگ هاى اين بنا را به اين شهر منتقل كردند. براى همين امروزه جز بخش هايى از ديوارهاى خارجى بنا، چيزى از آن باقى نمانده است. اما همين ويرانه هاى باقى مانده و ضخامت سنگ هاى به كار رفته در آن، نشان دهنده اين است كه بناى بزرگى بوده است. اطراف بنا نيز سنگ قبرهاى قديمى شكسته و پراكنده اى به چشم مى خورد؛ از جمله سنگ قبرى به تاريخ «تسعون و سبعمائه» يعنى 790 ه. ق يافت شده كه نشان مى دهد اين بنا، دست كم از قرن هشتم هجرى مسكونى بوده است. (2)

«ميرزا على اصفهانى»، كه در مسير سفر حج خود در سال 1331 ه. ق وارد شهر ديرالزور شده، به وجود محلى منتسب به رأس الحسين ( علیه السلام ) در مسجد جامع اين شهر موسوم به «مسجد عمرى» اشاره كرده و گفته است: «برخى عجم ها آن را زيارت مى كردند و مى گفتند گاهى از اين محل بوى عطرآگينى برمى خاسته است». (3) اما در هيچ يك از منابع محلى، به وجود اين مزار اشاره نشده است. از نظر تاريخى نيز عبور كاروان اسراى اهل بيت (عليهم السلام) و سرهاى شهداى كربلا از اين مكان، بعيد به نظر مى رسد.

در پايان به زيارتگاهى در شهر رقّه اشاره مى كنيم كه تنها در منابع قرون اوليه هجرى از آن سخن به ميان آمده است و بنابر قولى، محل دفن سر امام حسين ( علیه السلام ) به

ص: 167


1- كتاب وقف السلطان الناصر حسن بن محمد بن قلاوون على مدرسته بالرميلة، ص 122.
2- ولاية الفوعة، ص 75.
3- به سوى ام القرى، «سفرنامه حج»، ميرزا على اصفهانى، ص 171.

شمار مى آمده است. اين قول تنها از «عبدالله بن عمر ورّاق» در كتاب مقتل وى روايت شده كه گفته است:

زمانى كه سر مقدس را نزد يزيد بن معاويه آوردند، گفت: آن را به انتقام سر عثمان، به نزد آل ابى معيط خواهم فرستاد. او سر را براى آنها، كه در آن زمان در رقّه بودند، فرستاد و آنها آن را در يكى از خانه هاى خود دفن كردند. اين خانه بعد از آن، در محدوده مسجد جامع قرار گرفت و اكنون كنار درخت سدرى است. (1)

محل اين زيارتگاه، مسجد جامع رقّه كهن بوده است كه در دوره اخير، به نام مسجد مُنيطر شناخته مى شده است. اما در چند دهه اخير تخريب، و به جاى آن يك مدرسه جديد ساخته شده است.9.

ص: 168


1- تذكرة الخواص، يوسف بن قُزُغلى (سبط ابن الجوزى)، ص 239.

فصل سوم: زيارتگاه هاى امام زين العابدين ( علیه السلام ) وامام جعفرصادق ( علیه السلام )

1. مقام امام زين العابدين ( علیه السلام ) در مسجد اموى دمشق

اين مقام ميان دو زيارتگاه رأس الحسين ( علیه السلام ) و مشهد على ( علیه السلام )، در ضلع شرقى مسجد جامع اموى دمشق قرار دارد. در منابع متعدد تاريخى، از اين زيارتگاه ياد شده است. على بن ابى بكر هروى با عنوان «مشهد حسين وزين العابدين» به آن اشاره كرده است. (1) اين نام گذارى مى رساند كه اين دو مزار در واقع يك زيارتگاه به شمار مى آمده اند. «ابن فضل الله عمرى» نيز با عنوان «زندان» از آن ياد كرده و گفته است: «داخل مشهد على، زيارتگاه كوچكى است كه به زندان شناخته مى شود. گفته شده است كه زين العابدين، در زمانى كه نزد يزيد آورده شد، در آن زندانى گرديد».(2)

درباره تاريخ اوليه بناى زيارتگاه، اطلاعى در دست نيست. در نيمه هاى قرن هفتم هجرى، بناى آن ويران شد. اما در سال 668 ه. ق، به دستور ملك الظاهر بيبرس مملوكى، بازسازى گرديد و در آن ضريحى ساخته شد . (3) اين زيارتگاه در دوره عثمانى، مدتى بسته شد. اما سليمان پاشا آن را بازسازى، و به روى زائران باز كرد. (4) گويا دو مقام

ص: 169


1- الاشارات الى معرفة الزيارات، ص 15.
2- مسالك الابصار فى ممالك الامصار، ج 1، ص 254.
3- الدارس فى تاريخ المدارس، ج 2، ص 408.
4- الجامع الاموى فى دمشق، ص 59.

امام زين العابدين ( علیه السلام ) و رأس الحسين ( علیه السلام ) به سبب مجاورت، در مراحل تاريخى مختلف، به طور هم زمان بازسازى مى شده اند.

بناى مشهد شامل اتاق مستطيلى است كه در ضلع شرقى تالار موسوم به مشهد على ( علیه السلام ) و در ضلع غربى زيارتگاه رأس الحسين ( علیه السلام ) قرار دارد. در ضلع جنوبى اتاق، محرابى وجود دارد كه از قطعات سنگ مرمر پوشيده شده است. در ديوار شرقى آن نيز محراب كوچكى مى باشد كه بالاى آن كتيبه جديدى حاوى اين عبارت وجود دارد: «مجلس مولانا الامام زين العابدين علي بن الحسين رضوان الله عليهم اجمعين». (تصوير 85)

بر همين ديوار، در جنوب محراب، طاقچه مربع كوچكى در ارتفاع نسبتاً كمى از زمين به چشم مى خورد كه داراى پوششى از صفحه هاى نقره اى است. زائران، اين طاقچه را محل قرار دادن سر امام حسين ( علیه السلام ) مى دانند و با وارد كردن سر خود به داخل طاقچه، آن را مى بوسند. (تصوير 84) كنار طاقچه، طاق عريضى وجود دارد كه مقام امام زين العابدين ( علیه السلام ) را به زيارتگاه رأس الحسين ( علیه السلام ) متصل مى سازد.

گفتنى است كه ميان صحن مسجد اموى، مقابل ورودى مشهد على ( علیه السلام )، گنبد كوچكى وجود دارد كه از صفحات سربى پوشيده شده، و بر هشت ستون سنگى كوچك استوار است. اين گنبد كه به نقلى در سال 160 ه. ق در دوره المهدى خليفه عباسى ساخته شده است، امروزه به «قبة الساعات» (گنبد ساعت ها) شناخته مى شود. اما در گذشته، به گنبد زين العابدين ( علیه السلام ) يا گنبد يزيد مشهور بوده است. (1) شايد وجه تسميه اين دو نام، حوادث تاريخى مرتبط با امام زين العابدين ( علیه السلام ) و يزيدبن معاويه در اين مسجد است.

2. محراب امام زين العابدين ( علیه السلام ) در قبرستان باب الصغير شهر دمشق

سمت شرقى زيارتگاهِ سرهاى شهداى كربلا در قبرستان باب الصغير دمشق، مسجد كوچكى قرار دارد كه بالاى محراب آن، عبارت محراب امام زين العابدين ( علیه السلام ) به چشم

ص: 170


1- الجامع الاموى فى دمشق، ص 24.

مى خورد. (تصوير 87) وجود اين عبارت، چنين تصورى را ايجاد مى كند كه ميان اين محراب و امام زين العابدين ( علیه السلام ) ارتباطى وجود دارد. زائران نيز چنين باورى دارند و آن را محل نماز خواندن امام زين العابدين ( علیه السلام ) مى دانند. براى همين بسيارى از آنان، اين محراب را مى بوسند و به قصد تبرك و ثواب، در آن نماز مى خوانند.

«محمد اسعد طلس»، از اين مسجد با عنوان «مسجد شهداى كربلا» ياد كرده، و آن را مسجد تازه تأسيس دانسته است كه در سال 1331 ه. ق، يعنى تقريباً هم زمان با بازسازى بناى زيارتگاه رؤوس الشهداء، ساخته شده است. (1) براساس نوشته اى كه داخل گنبد مسجد ثبت شده، ساختمان مسجد در سال 1411 ه. ق - 1990 م. بازسازى شده است.

نماى كلى مسجد شامل صحنى در شمال و شبستانى در جنوب است. صحن مسجد از سمت غرب به رواق هاى صحن زيارتگاه سرهاى شهداى كربلا متصل است. ميان آن، يك حوض آب كه از يك قطعه سنگ سياه رنگ تراشيده شده، به چشم مى خورد (2) كه بر آن گنبد كوچكى بنا شده است. اين گنبد بر چهار ستون كوچك استوار، و داراى گردن هشت ضلعى است. داخل سقف گنبد، شكل هاى هندسى ساده اى رسم شده كه داخل آنها اسامى شانزده تن از شهداى كربلا ثبت گشته است. اينها شهدايى اند كه زيارتگاه مجاور، مدفن سرهاى آنان دانسته شده است. (تصوير 86)

همچنين داخل صحن، چاه آبى نيز وجود دارد كه دهانه آن با يك قطعه فلز رنگ آميزى شده به رنگ سبز، مسدود است. لبه چاه نيز از سنگ مرمر سفيد پوشيده، و به شكل نقوش گياهى تراشيده شده است. (تصوير 88) تعدادى از زائران به دهانه چاهت.

ص: 171


1- ذيل ثمار المقاصد، ص 232.
2- به نوشته محمد اسعد طلس، مردم عوام معتقدند كه اين حوض سنگى، كاسه اصحاب كهف بوده است! ر. ك: ذيل ثمار المقاصد، ص 232. به نظر نمى رسد كه امروزه اين باور نزد اهالى محل رايج باشد. دست كم نگارنده با آن مواجه نشده است.

دخيل مى بندند و برخى نيز حاجت هاى خود را روى كاغذ مى نويسند و به اميد حاجت گرفتن، آن را داخل چاه مى اندازند.

3. زيارتگاه امام زين العابدين ( علیه السلام ) در جبل زين العابدين در شمال حماه

اين مزار در بلندترين نقطه كوه معروف به «جبل زين العابدين» (1)، حدود 6 كيلومترى شمال شهر حماه واقع است. (2) ميان برخى زائران شيعه مشهور شده كه امام زين العابدين ( علیه السلام )، در مسير كاروان اسراى اهل بيت (عليهم السلام) از كوفه به دمشق، از اينجا گذشته است و اين مزار مى تواند محل توقف امام ( علیه السلام ) يا محل نماز خواندن ايشان باشد. اما برخى شواهد و قرائن تاريخى نشان مى دهد كه اين مزار در واقع قبر شخص ديگرى به نام زين العابدين است؛ از جمله، «ابن جيعان» (متوفاى 902 ه. ق) كه گويا نخستين كسى است كه به اين مزار اشاره كرده، چنين مى نويسد كه ملك الاشرف قايتباى مملوكى در سفر خود مبلغ هزار دينار براى بناى مزار سيّد زين العابدين پدر سيده نفيسه، در نزديكى حماه، اختصاص داد تا آن را ابراهيم بن القَيشانى، از امراى حلب، انجام دهد. (3)

در اينجا ملاحظه مى شود كه «سيد زين العابدين»، با انتساب به دختر خود «سيده نفيسه» معرفى شده است؛ در صورتى كه اگر اين مزار براى امام زين العابدين ( علیه السلام ) بود، نيازى به معرفى ايشان با افزودن عبارت «پدر سيده نفيسه» نبود. به نظر مى رسد سيده نفيسه يك شخصيت دينى مقدس و مردمى در شمال سوريه بوده، و زيارتگاهى نيز براى وى وجود داشته است. (4)

ص: 172


1- اين كوه 632 متر از سطح دريا و 230 متر از زمين هاى اطراف خود ارتفاع دارد. ر. ك: المعجم الجغرافى للقطر العربى السورى، ج 3، ص 586.
2- المعجم الجغرافى للقطر العربى السورى، ج 3، ص 586.
3- القول المستظرف فى سفر مولانا الملك الاشرف، محمد بن يحيى (ابن جيعان)، ص 78.
4- محمد سليم الجندى به وجود مزارى به نام «سيده نفيسه» در معرة النعمان اشاره كرده است. ر. ك: تاريخ معرة النعمان، ج 2، ص 37. يكى از اهالى شهر فوعه، نزديك ادلب، نيز نگارنده را از وجود مزار ديگرى به همين نام در شهر معرة مصرين (در شمال حلب) آگاه ساخت؛ كه البته ظاهراً از بين رفته است.

همچنين در اسناد دينى و وقف نامه هاى موزه حماه، سندى وجود دارد كه در آن تعميرات و بازسازى هاى زيارتگاه در سال 985 ه. ق بيان و در آن، از اين مزار با نام «ولى الله زين العابدين» ياد شده است. سند ديگرى، حاوى هزينه هايى است كه خادم مزار از نقيب سادات حماه «سيد عبدالرزاق بن محمد كيلانى» دريافت كرده است كه در آن، زين العابدين، جد وى معرفى شده است. (1) از اين سند چنين برداشت مى شود كه صاحب مزار، منتسب به يكى از افراد خاندان «كيلانى» حماه است. خاندان كيلانى منتسب به «عبدالقادر گيلانى» و از نسل وى هستند كه خود را از سادات حسنى مى دانند.

اما به عقيده تعدادى از خاندان هاى سادات و تصوف سوريه، از جمله سادات «آل حراكى»، صاحب اين مزار «على بن عبدالله حراكى» است. وى فرزند شيخ عبدالله حراكى (متوفاى 586 ه. ق) جد اعلاى اين خاندان، و از نسل امام زين العابدين ( علیه السلام ) بوده كه نسب ايشان چنين است: على بن عبدالله (ملقب به حراكى) بن محمد بن على ابن حسين بن ابوالقاسم بن ابوالحسن على بن كمال الدين محمد بن حسن بن محمد بن على الزاهد بن محمد الاقساسى بن يحيى ذى الدمعة بن حسين بن زيد بن امام زين العابدين ( علیه السلام ).(2)

محمد راغب طبّاخ حلبى، صاحب اعلام النبلاء، در زندگى نامه شيخ عبدالله حراكى نوشته است:

سيد شريف حسيب، شيخ صالح، جليل اصيل، عريق قدوه، زاهد عابد، ورع ناسك، سالك مسلك، محقق مدقق، پس از مهاجرت از مدينه منوره، در كوه هاى فلسطين به عبادت پرداخت. سپس به روستايى در حوران به نام «حَراك» رفت و بدان منتسب گرديد. سپس در ايام شيخ ارسلان دمشقى، كه شيخ تصوف در شام بود، به آنجا رفت، و مشايخ شام به وى حسد بردند. از او4.

ص: 173


1- «الترب ومقامات الزيارة فى حماة»، ص 163.
2- ر. ك: اعلام النبلاء بتاريخ حلب الشهباء، ج 4، ص 274.

كراماتى، از قبيل كشف حقيقى و الهام ربانى و اتصال نبوى آشكار گرديد كه قابل بيان نيست.

جمع بسيارى به گرد وى درآمدند تا جايى كه او را بر خود بيم آن پديد آمد كه از حال مراقبه باز ماند. از مناقب وى، رحمت خدا بر او باد، آن است كه از شرم خدا، هيچ گاه سرش را به آسمان بلند نكرد. پس زمانى كه مردم زيادى به گرد وى درآمدند، به حمص رفت. در آنجا نيز مردم زيادى به گرد وى جمع شدند و بيشتر اهل آنجا نزد او تلمذ نمودند و كراماتش مشهور گشت. پس او را بيم آن پديد آمد كه توجه مردم، او را از حال مراقبه باز دارد. از آنجا نيز هجرت كرد و به معرة النعمان رفت. مردم اطراف او را گرفتند و او از بيم بازماندن از حال مراقبه، به «غرزل» از روستاهاى معرة النعمان مهاجرت كرد و در آن اقامت گزيد و همانجا ساكن شد. مردم از عراق و اطراف شام به نزد وى مى آمدند و تعداد مريدان وى در شمارش نيايد. در همانجا در سال 586 درگذشت و بر قبر او زيارتگاهى ساختند و در روز وفات او جمعى از مسيحيان، اسلام آوردند. (1)

قبر وى تاكنون در همين روستا كه امروزه به نام «حراكى» شهرت يافته، پابرجا و زيارتگاه است. صاحب اعلام النبلاء در ادامه، درباره فرزند وى على بن عبدالله (صاحب مزار زين العابدين حماه) چنين نوشته است:

از عبدالله فرزندى جز ابوالحسن على نيامد. او در زهد و عبادت و دانش و حال [معنوى]، به پدر خود نزديك بود، خداوند آن دو را بيامرزد، و از نسل وى است طايفه پاك ساكن معرة النعمان؛ و در آن زاويه مشهورى دارند. (2)

نورى پاشا كيلانى، در يكى از ابيات قصيده قسطنطونيه خود كه در آن زيارتگاه هاى

ص: 174


1- اعلام النبلاء بتاريخ حلب الشهباء، ج 4، صص 274 و 275.
2- همان، ص 275.

شهر حماه را نام برده، به اين مزار اشاره كرده، سروده است:

ومقام زين العابدين الذى غدا *** للعابدين مقام زين حلاها (1)

براساس كتيبه موجود در زيارتگاه، تاريخ بنا به سال 883 ه. ق و دوره ملك الاشرف قايتباى مملوكى برمى گردد كه مطابق با نوشته ابن جيعان است. اين زيارتگاه، صحنى جديد با دو ورودى شمالى و شرقى دارد و اطراف صحن نيز اتاق هايى براى اقامت زائران ايجاد شده است. در جنوب صحن، رواق جديدى وجود دارد كه سقف آن بر چهار ستون استوار است. متصل به اين رواق، ساختمان اصلى مزار قرار دارد كه با قالب هاى سنگى از جنس «كلسيت» ساخته شده است. اين ساختمان شامل دو اتاق مجاور يكديگر است كه با يك درِ ساده به يكديگر متصل شده است. هر اتاق داراى گنبدى سفيدرنگ از جنس آجر سفالى، و گنبد غربى بزرگ تر از گنبد شرقى است. هر گنبد، داراى گردن دايره اى است كه ميان آن نيز پنجره هاى كوچكى وجود دارد. (تصوير 89)

هر يك از دو اتاق اصلى مزار، داراى يك ورودى در ضلع شمالى آن است. ميان اتاق شرقى مزار، قبرى برجسته وجود دارد كه با پارچه هاى سبزرنگ مزيّن به آيات قرآن پوشيده شده است. زائران كه بيشتر از فرقه علويان سوريه هستند، اين قبر را مقام يا مزار نمادين امام زين العابدين ( علیه السلام ) مى دانند و آن را زيارت مى كنند. (تصوير 90)

ورودى اتاق غربى، شامل سردر بزرگى است كه دو طرف آن دو سكو به ارتفاع حدود نيم متر وجود دارد. در اين سردر كتيبه اى سنگى به ابعاد 71 * 191 سانتى متر مربع وجود دارد كه حاوى نوشته اى به خط ثلث در دو سطر و بيانگر تاريخ بناى مزار است. (تصوير 91) متن كتيبه چنين است:

1. بسم الله الرحمن الرحيم امر بعمارة هذا المسجد المبارك مولانا السلطان الملك الاشرف ابوالنصر قايتبايت.

ص: 175


1- «الترب ومقامات الزيارة فى حماة»، ص 162. ترجمه بيت: مقام [امام] زين العابدين كه براى عابدان به جايگاه خوبى تبديل شده، آن (شهر حماه) را آراست.

2. خلد الله تعالى ملكه على يد الامير صارم الدين ابراهيم بن القايتباني احد الامراء بحلب في سنة ثلاث وثمانين وثمان مائة.

بالاى اين كتيبه، كتيبه ديگرى به صورت دايره اى و به قطر 40 سانتى متر، در سه سطر وجود دارد كه متن آن چنين است: «ابوالنصر قايتباي، عز لمولانا السلطان الملك الاشرف، عزّ نصره». اين كتيبه، «رنك» (1) رسمى ملك الاشرف قايتباى است.

بناى زيارتگاه زين العابدين، به علت قرار گرفتن بالاى كوه و داشتن دو گنبد سفيدرنگ، از مسافت دور نيز ديده مى شود.

4. زيارتگاه امام زين العابدين ( علیه السلام ) در شمال «بانياس»

اين مزار در روستاى «حَريصون»، حدود 5 كيلومترى شمال شهر بانياس، از شهرهاى ساحلى غرب سوريه قرار دارد. در منابع تاريخى، به وجود اين مزار اشاره اى نشده، و بدون شك زيارتگاه تازه اى است كه تاريخ بناى آن كمتر از يك قرن است. براساس لوح سنگى سردر آن، «شيخ ابراهيم صالح ناصر» آن را در سال 1384 ه. ق، ساخته است. اين زيارتگاه، «تشريفه» يا مزارى نمادين براى امام زين العابدين ( علیه السلام ) است كه با هدف زيارت امام ( علیه السلام ) از راه دور ساخته شده است. ساختمان مزار اتاق مربع شكل نسبتاً وسيعى است كه نماى خارجى آن با بلوك هاى سنگى پوشيده شده است. اتاق، گنبد نيم كره اى سفيدرنگى دارد كه گردن آن هشت ضلعى است. در زاويه شمال شرقى مزار نيز مناره سنگى مدوّرى به چشم مى خورد. (تصوير 92 و 93)

ورودى اتاق، ميان ضلع شمالى آن قرار دارد كه داراى سردرى با سه طاق نماى تودرتو است. هر طاق نما بر دو ستون متصل به ديوار دو طرف ورودى، استوار است.

ص: 176


1- «رنك» در اصطلاح، به معناى نشان هاى ويژه پادشاهان و اميران دوره مملوكى است. رنك پادشاهان مملوكى به شكل دايره اى حاوى نام و القاب پادشاه بوده است. رنك اميران اين دوره نيز دربردارنده شكل هايى بوده كه جايگاه و وظايف رسمى آنها را نشان مى داده است. ر. ك: معجم مصطلحات العمارة والفنون الاسلامية، عاصم محمد رزق، صص 124 و 125.

دو طرف ورودى، تزيينات ساده اى به شكل استوانه هاى سنگى پى درپى به چشم مى خورد. بالاى سردر، كتيبه اى سنگى وجود دارد كه بيانگر بناى مزار در سال 1384 ه. ق است. متن اين كتيبه چنين است:

الفاتحة. هذا مقام سيدنا الامام علي زين العابدين ابن الحسين ابن علي امير المؤمنين وفاطمة الزهراء ابنة رسول الله صلوات الله وسلامه عليهم بناه الفقير لله تعالى ابراهيم صالح ناصر الحكيم حباً بالله تعالى عن روح ولي الله والده قدس الله روحيهما سنة 1384.

همچنين بر ديوار بنا، سمت چپ ورودى، لوح سنگى ديگرى وجود دارد كه حاوى چند بيت شعر و مادّه تاريخ بناست:

يا عملاً من خيرة الاعمال *** لرجل من خیرة الرجال

ویا تراث الفخر للاجیال *** بناه ابراهیم دو الافضال

نجل الحکیم الصالح الفعال *** مسجد صدق باهر الکمال

لابن الحسین بدل الابدال *** لا زال یرقی فلک المعالی

و یجتلی انوار ذی الجلال *** و یهتدی بالمصطفی والال

ويغمر التاريخ «بانشغال» [ \ 1384] (1)

بنى هذا المقام الشريف الشيخ ابراهيم صالح ناصر

الحكيم من ماله الخاصّ اجزل الله له الثواب والمغفرة

ميان اتاق، قبرى وجود دارد كه حدود 1/5 متر از سطح زمين ارتفاع دارد و با پارچه هاى سبزرنگ پوشانده شده است. (تصوير 94) ميان ضلع جنوبى اتاق، محرابى رنگ آميزى شده به رنگ سبز است كه بالاى آن يك طاق نما وجود دارد. ميان اين طاق نما، نقش يك هلال وجود دارد كه يك ستاره پنج پر را دربرگرفته است.د.

ص: 177


1- ترجمه ابيات: اى بهترين كارها از بهترين مردان. اى ميراث افتخارى براى نسل ها كه ابراهيم بافضيلت آن را بنا كرد. همان كه فرزند آن حكيم صالح پركار بود. مسجد راستى و با كمالات درخشنده اى است كه متعلق به فرزند حسين ( علیه السلام )، برترين ابدال است. او پيوسته از آسمان بلندى ها بالا مى رود و به انوار الهى متجلى مى شود و با مصطفى ( صلی الله علیه و آله ) و آل او هدايت مى شود و [مادّه] تاريخ آن، «با پركارى» پر مى شود.

سمت شرقى اتاق مزار، مسجد كوچك و ساده اى به نام امام جعفر صادق ( علیه السلام ) وجود دارد كه براساس كتيبه سنگى سردر آن، در سال 1378 ه. ق، يعنى شش سال قبل از بناى مزار، ساخته شده است. سقف مسجد بر سه رديف ستون سنگى مدوّر كوچك استوار گشته است. ورودى مسجد در ضلع شمال، و محراب آن در ضلع جنوبى واقع است. بر سردر بنا، كتيبه اى سنگى قرار دارد كه متن آن چنين است:

الفاتحة

هذا مسجد الامام جعفر الصادق

عليه السلام

بناء لذكر الله شيد ومسجدٌ *** یحف به التهلیل و الیمن و البّر

فلا زال ابراهیم للخیر بانیاً *** و فی ذمة التاریخ اعماله الغرّ (1)

سنة 1378

5. زيارتگاه امام جعفر صادق ( علیه السلام ) در منطقه «سلميه»

اين مزار در جنوب روستاى «تلدره» يا «تل الدره»، 12 كيلومترى غرب شهر «سلميه»، و 22 كيلومترى جنوب شرقى حماه قرار دارد. بناى آن شامل يك محوطه كوچك بدون سقف، با ورودى ساده اى در ضلع شمالى آن است. ميان آن، قبر برجسته اى وجود دارد كه با پارچه هاى سبزرنگ پوشيده شده است. بر ديوارهاى بنا چند طاقچه كوچك وجود دارد كه در آنها، آثار شمع به چشم مى خورد. (تصوير 96)

محوطه مزار، داخل حياط يا محوطه محصور بزرگ ترى با ديوارهاى سيمانى جديد قرار دارد. سمت شرق مزار، بنايى شبيه يك رواق كوچك وجود دارد كه از سه طاق تشكيل شده است. (تصوير 95)

ص: 178


1- ترجمه ابيات: اين بنايى است كه براى ذكر خدا بنا شده، و مسجدى است كه تهليل و بركت و كار خير آن را دربرگرفته است. ابراهيم همچنان بانى خير است، و اعمال غرورآفرين او در تاريخ، جاودانه خواهد شد.

بناى كنونى مزار به طور كامل جديد است و در آن اثرى كه نشان دهنده قدمت آن باشد، به چشم نمى خورد. همچنين كتيبه يا تابلويى كه حاوى نام مزار يا تاريخ بناى آن باشد، ملاحظه نمى شود. در منابع تاريخى نيز اشاره اى به آن نشده است. با توجه به اينكه امام جعفر صادق ( علیه السلام ) در سال 148 ه. ق در مدينه منوره از دنيا رفته، و در قبرستان بقيع دفن شده است، بنابراين بايد چنين مزارى را نمادين دانست.

6. ساير زيارتگاه ها

در مناطق ساحلى درياى مديترانه در غرب كشور سوريه، زيارتگاه هاى نمادين ديگرى منسوب به امام زين العابدين ( علیه السلام ) همانند مزار واقع در روستاى حريصون در ساحل بانياس وجود دارد كه متأسفانه نگارنده موفق به شناسايى دقيق و بازديد از آنها نشده است. همچنين، ميرزا على خان اعتمادالدوله در سفرنامه حج خود، از سال 1263 ه. ق، به چشمه اى منسوب به امام زين العابدين ( علیه السلام ) در منطقه نبك (ميان دمشق و حمص) اشاره كرده و نوشته است:

... روايت مى كنند كه حضرت امام زين العابدين ( علیه السلام ) را با اسراى كربلا از آن ده عبور مى دادند. آب بسيار كمى داشت، حضرت امر فرمود، يك چشمه از جانب خدا در آن مكان جارى شد. قدر آبش قريب يك سنگ و چنان آب گوارا و لطيف و به حدى سرد است كه البته از آب يخ سردتر و خوش طعم تر است و مكان بسيار خوش آب و هوايى است. (1)

گفتنى است چه در منابع تاريخى معتبر و چه در ساير منابع و كتاب هاى جديد، به اين چشمه اشاره اى نشده است. از نظر تاريخى نيز عبور كاروان اسراى اهل بيت (عليهم السلام) از اين نقطه بسيار بعيد به نظر مى رسد. بنابراين نمى توان انتساب اين چشمه را به امام زين العابدين ( علیه السلام ) صحيح دانست.

ص: 179


1- سفرنامه حاج عليخان اعتمادالسلطنه، صص 86 و 87.

ص: 180

بخش سوم : زيارتگاه هاى فرزندان و نوادگان ائمه (عليهم السلام)

اشاره

ص: 181

ص: 182

فصل اول: زيارتگاه هاى پسران ائمه (عليهم السلام)

1. زيارتگاه محمد حنفيه در شهر دمشق

در محله «مزّة قديم» (1) در شهر دمشق، مزارى منسوب به محمدِ حنفيه، فرزند بزرگوار امام على ( علیه السلام ) وجود دارد. ابوالقاسم محمدبن على بن ابى طالب ( علیه السلام )، در سال 21 ه. ق در مدينه منوره به دنيا آمد. مادر وى، «خوله حنفيه» دختر «جعفر بن قيس» بود. او با انتساب به مادرش، به نام «محمد بن حنفيه» يا محمدِ حنفيه شناخته مى شود. (2)

از رسول خدا ( صلی الله علیه و آله ) روايت شده است كه از جمع كردن بين نام و كنيه خود نهى فرمود. اما به امام على ( علیه السلام ) اجازه داد كه اسم و كنيه فرزندش (محمد) را جمع كند. او در جنگ هاى امام ( علیه السلام ) شركت داشت و امام ( علیه السلام ) در جريان جنگ جمل، پرچم لشكر خود را به دست وى سپرد . (3) پس از امام حسين ( علیه السلام ) گروهى از شيعيان قائل به امامت محمد حنفيه شدند و معتقد بودند كه او نمرده است؛ بلكه زنده مى باشد و در كوه «رضوى» (اطراف مدينه) به سر مى برد. اين گروه در تاريخ به «كيسانيه» شناخته شدند.

محمد حنفيه به قول مشهور، سال 81 ه. ق در مدينه منوره از دنيا رفت و در قبرستان بقيع به خاك سپرده شد. (4) البته اقوال ديگرى نيز درباره محل وفات وى وجود

ص: 183


1- المزّة القديمة.
2- وفيات الاعيان، ج 4، صص 169-172؛ الاعلام، ج 6، ص 270.
3- سر السلسلة العلوية، سهل بن عبدالله (ابونصر بخارى)، صص 123 و 124.
4- همان، ص 124.

دارد؛ از جمله نقل شده است كه او از دست ابن زبير به شهر طائف فرار كرد و در آنجا وفات يافت. همچنين گفته اند وى در شهر «اَيله» (بندر عقبه امروزى در جنوب غربى اردن) درگذشت. (1) اما روايت وفات وى در مدينه مشهور و معتبرتر است.

محله مزّه قديم كه مزار محمد حنفيه در آن قرار دارد، بخشى از منطقه مزّه است كه مساحت وسيعى از غرب شهر دمشق را شامل مى شود. مزّه قديم، نام جديدتر روستاى «مزّه»، از بزرگ ترين روستاهاى دمشق در قرون گذشته است. هر چند امروزه اين روستا، با توسعه شهر در چند دهه اخير، ميان محلات جديد آن قرار گرفته، اما تا حدودى بافت قديمى خود را حفظ كرده است. ياقوت حموى درباره مزّه نوشته است: «روستاى بزرگ و سرسبزى است ميان باغ هاى دمشق. فاصله آن تا دمشق نيم فرسخ است». (2) ابن طولون صالحى، مورخ بزرگ دمشق، درباره مزّه رساله اى با عنوان «المعزّة فيما قيل في المزّة» تأليف كرده است. (3)

پس از فتح دمشق به دست مسلمانان، چند تن از صحابه رسول خدا ( صلی الله علیه و آله )، از جمله دحيه كلبى (متوفاى حدود 45 ه. ق) و اسامة بن زيد (متوفاى 54 ه. ق)، مزّه را براى سكونت خود انتخاب كردند. قبر دحيه كلبى همچنان ميان قبرستان قديمى مزّه قديم باقى مانده است. مسجدى بسيار قديمى نيز به نام اسامة بن زيد در اين محله وجود دارد.

مزار محمد حنفيه، در كوچه اى نزديك خيابان معروف به «شيخ سعد»، در شرق محله مزّه قديم واقع است. اين مزار به صورت اتاق مستطيل شكل كوچكى است كه وسط كوچه قرار گرفته، و داراى گنبد سبزرنگى است كه بيشتر به يك هرم شكسته شباهت دارد. در ضلع شمالى آن يك پنجره، و در ضلع شرقى آن يك درِ كوچك قرارت.

ص: 184


1- ر. ك: وفيات الاعيان، ج 4، صص 169-172.
2- معجم البلدان، ج 5، ص 122.
3- اين رساله به كوشش محمد عمر حمادة، در ضمنِ كتاب «تاريخ المزة وآثارها» تصحيح شده و در سال 1404 ه.. ق - 1983 م از سوى دار قتيبه دمشق منتشر شده است.

دارد. (تصوير 98) كنار درِ ورودى، لوح سنگى جديدى نصب مى باشد كه براساس آن، بناى مزار در سال 1396 ه. ق ساخته شده است. متن كتيبه چنين است:

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم. (إِنَّما يُرِيدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً) (1) هذا ضريح الصحابي الجليل الشيخ محمد ابي الظفاير ابن الحنفية بن الإمام علي رضي الله عنه - لروحهم الفاتحة. شيد بنائه عام 1396 هجرى.

داخل اتاق، قبرى متصل به ديوار شمالى وجود دارد كه نيمى از مساحت اتاق را شامل مى شود. سطح قبر با پارچه هاى سبزرنگ پوشيده شده است و بر سر قبر، لوح سنگى ايستاده اى وجود دارد كه حاوى نام صاحب مزار است. (تصوير 99)

با توجه به اقوالى كه درباره محل وفات و دفن محمد حنفيه بيان شد، انتساب اين قبر يا مزار به محمد حنفيه نمى تواند درست باشد. گفتنى است كه زيارتگاه هاى ديگرى نيز منسوب به محمد حنفيه در سوريه و چند كشور ديگر، از جمله جزيره خارك خليج فارس، كوه شاه محمد حنفيه در ارتفاعات كركبودِ طالقان، روستاى بيورزينِ لوشان در منطقه رودبار گيلان، شهر قره تپه در استان ديالى عراق و ارتفاعات استان آراكان در كشور ميانمار وجود دارد. اما به سبب اينكه قبر وى در مدينه، يا به قولى در طائف است، بيشتر اين زيارتگاه ها از اعتبار تاريخى برخوردار نيست و ممكن است برخى از آنها مدفن شخصيت ديگرى باشد.

2. زيارتگاه محمد حنفيه در روستاى باريشا از توابع «حارِم»

اين مزار در شرق روستاى «باريشا»، 55 كيلومترى غرب حلب، و 15 كيلومترى شرق شهر «حارِم» از شهرهاى استان ادلِب سوريه واقع است. باريشا روستايى قديمى است كه اطراف آن، ويرانه بناهايى از دوره بيزانس باقى مانده است. در منابع تاريخى، اشاره اى به وجود مزار محمد حنفيه در روستاى باريشا نشده است.

ص: 185


1- (احزاب: 33).

مزار، ميان باغ هاى زيتون بيرون روستا قرار دارد. بناى آن شامل اتاق كوچكى مربع شكل و بدون گنبد است. ميان ضلع شرقى مزار درِ آهنى كوچكى به رنگ سبز وجود دارد. اطراف بنا، بقاياى حصارى وجود دارد كه در آن قالب هاى سنگى بزرگى از بقاياى ويرانه هاى تاريخى بازمانده در اين منطقه، به كار رفته است. (تصوير 97) متأسفانه در زمان بازديد نگارنده از مزار، درِِ آن بسته بود و كسى از اهالى نيز اطراف آن حضور نداشت و لذا نگارنده موفق به ورود به زيارتگاه نشد.

3. زيارتگاه محمد بن على نزديك شهر «تدمر»

شهر «تدمر» ميان صحراى سوريه، در فاصله 245 كيلومترى شمال شرقى دمشق واقع است. فاصله آن از شهر حمص، 160 كيلومتر و از شهر ديرالزور 213 كيلومتر است. تدمر از مهم ترين شهرهاى باستانى سوريه است كه در حاشيه نخلستان زيبا و وسيعى، وسط باديه شام ساخته شده است و در گذشته، جاده ابريشم از آن مى گذشته است. يونانيان و روميان باستان، آن را «پالميرا» (1) ، يعنى شهر نخل ها ناميدند و تا به امروز نيز نزد غربى ها به همين نام شناخته مى شود. در اين شهر، آثار باستانى عظيم و باشكوهى از دوره روم وجود دارد كه به آن شهرت جهانى بخشيده است؛ به همين علت جهانگردان بسيارى، به ويژه از كشورهاى غربى، همه ساله از تدمر بازديد مى كنند.

در فاصله 5 كيلومترى شمال شرقى تدمر، كوهى وجود دارد كه بر بلندترين قله آن، مزارى به نام «محمدبن على» وجود دارد. اين كوه با توجه به وجود اين مزار، به نام «جبل محمدبن على» شناخته مى شود. اين نامگذارى، چنين تصورى را ايجاد مى كند كه مزار مورد نظر، به محمد حنفيه، فرزند امام على ( علیه السلام ) منسوب است. اما در منابع خاص اسماعيليان سوريه تأكيد شده است كه اين مزار، قبر مؤسس اين فرقه، يعنى محمد بن

ص: 186


1- Palmyra

اسماعيل بن امام جعفر صادق ( علیه السلام ) است. (1) سليمان بن حيدر (1116-1210 ه. ق)، داعى ارشد اسماعيليان نزارى مؤمن شاهى سوريه در قرن 12 ه. ق، در ابياتى از قصيده حيدريه خود، كه در آن سلسله امامان اسماعيلى مؤمن شاهى را به نظم درآورده، اين موضوع را در قالب شعر بيان كرده است. او پس از ذكر اسماعيل بن امام جعفر صادق ( علیه السلام )، چنين سروده است:

وإبنه محمد الموجود *** صلّی علیه الخالق المعبود

و الضدّ رهط من بنی العباس *** فی ذلک الوقت من الارجاس

و قد اتی من طیبة مبادر *** للقدس فی تقیة مهاجر

حتی انتهی لتدمرالامین *** فعاش فیها بین اهل الدین

مقامه فی رأس اعلی الجبل *** واسمه الکامل محمد بن علی (2)

براساس اين ديدگاه، اين مزار ارتباطى با محمد حنفيه ندارد و با حذف واسطه هاى موجود در نسب محمد بن اسماعيل تا امام على ( علیه السلام ) و انتساب مستقيم وى به اميرمؤمنان ( علیه السلام )، به مزار محمد بن على شهرت يافته است. (3)

براساس منابع اسماعيليان سوريه، محمد بن اسماعيل، در سال 114 يا 132 ه. ق، به اختلاف منابع، در مدينه منوره به دنيا آمد. سپس به كوفه و از آنجا به فرغانه و سپس به نيشابور مسافرت كرد. در آنجا ازدواج كرد و فرزند و جانشين پس از وى، «عبدالله الرضى» به دنيا آمد. سپس به رى، و از آنجا به نهاوند و سپس دماوند مهاجرت كرد و

ص: 187


1- اعلام الاسماعيلية، مصطفى غالب، ص 450؛ الامامة فى الاسلام، عارف تامر، ص 173.
2- مراجعات اسماعيلية، عارف تامر، ص 15. ترجمه ابيات: و فرزند او محمد است كه خالق و پروردگار بر او درود فرستاد، و مخالفان او گروهى از بنى عباس بودند كه در آن زمان در زمره پليدان بودند. او از مدينه آمد و در حال تقيه به قدس مهاجرت كرد؛ تا اينكه به شهر امن تدمر رسيد و در آنجا بين مردمى ديندار زندگى كرد. مزار او بر فراز بلندترين كوه قرار دارد و اسم كامل او محمد بن على است.
3- گفتنى است يكى از نويسندگان علوى سوريه، براى نگارنده چنين ابراز عقيده نمود كه اين مزار، قبر «ابوالحسين محمد بن على الجلّى» (متوفاى حدود 401 ه. ق)، شاگرد «حسين بن حمدان خصيبى»، و از رجال دعوت فرقه نصيريه (علويان فعلى سوريه) است .

در روستايى كه بعدها به نام وى «محمودآباد» ناميده شد، سكونت گزيد. (1) در اين منابع تأكيد شده است كه او در پايان عمر خود، در سال 191 ه. ق به صورت مخفيانه به تدمر رفت و در سال 193 ه. ق در اين شهر از دنيا رفت و در كوه شمال شرقى آنجا به خاك سپرده شد. (2)

البته در اين باره نظرات ديگرى نيز وجود دارد. «فرهاد دفترى»، پژوهشگر تاريخ اسماعيليان، معتقد است گويا محمد بن اسماعيل، بخش آخر زندگى خود را در خوزستان (جنوب غربى ايران) گذرانيده است. (3)

اما در منابع انساب سادات تأكيد شده است كه محمد بن اسماعيل همراه هارون الرشيد به عراق رفت و در بغداد درگذشت (4) و در اين شهر مدفون شد. (5)

محمد بن اسماعيل، نخستين امام مستور اسماعيليان، و ناطق هفتم آنان است. او در عقايد فرقه اسماعيليه، از جايگاه ويژه و منحصر به فردى برخوردار است و دوره امامت وى، آغاز مرحله جديدى در تاريخ دعوت اسماعيليان به شمار مى آيد . (6)

مزار محمد بن على در تدمر، در يك نقطه كوهستانى صعب العبور واقع شده است. براى رسيدن به اين مزار، هيچ جاده اتومبيل رو وجود ندارد و تنها با پياده روى و كوهنوردى طولانى مدت مى توان به آنجا رسيد. اين مزار در محدوده يكى از مناطق نظامى كشور سوريه قرار دارد و بازديد از آن نيازمند دريافت مجوز ويژه است. نگارنده

ص: 188


1- درباره حضور محمد بن اسماعيل در رى نهاوند يا دماوند، در منابع اسماعيلى تناقضات و ابهاماتى وجود دارد و در اصل آن تشكيك شده است. ر. ك: تاريخ تشيع در ايران از آغاز تا طلوع دولت صفوى، رسول جعفريان، ص 323. روستاى منسوب به وى، يعنى محمودآباد، تا به امروز باقى است.
2- ر. ك: اعلام الاسماعيلية، صص 447-450؛ الامامة فى الاسلام، ص 173.
3- تاريخ و عقايد اسماعيليه، فرهاد دفترى، ص 122.
4- سر السلسلة العلوية، سهل بن عبدالله (ابونصر البخارى)، ص 68.
5- المجدى فى انساب الطالبيين، ابوالحسن على بن محمد العلوى العمرى، ص 291؛ عمدة الطالب فى انساب آل ابى طالب، ص 288
6- ر. ك: اعلام الاسماعيلية، ص 450.

با اينكه در تاريخ 2006/11/20 م. به منظور تحقيق ميدانى خود به تدمر رفت، اما متأسفانه موفق به بازديد از آن نشد و كوشش هاى بعدى نيز براى تحقق اين هدف به جايى نرسيد. (1)

4. زيارتگاه محمد ظرافه در دمشق

اين مزار در سمت جنوب شرقى محله مزّه قديم، در فاصله نسبتاً كمى از بزرگراه مزّه قرار دارد. بناى آن شامل محوطه محصور كوچك و بدون سقفى است كه با يك ديوار سيمانى جديد، از كوچه جدا شده است. كف مزار، حدود يك متر و نيم بالاتر از سطح كوچه مجاور است. داخل ديوار مزار، پنجره كوچكى در مقابل قبر وجود دارد. (تصوير 100)

بالاى پنجره، كتيبه اى در سه سطر، با خط بسيار بدى در يك لوح سنگى حفر شده است كه به سختى مى توان آن را خواند. متن سطر اول و دوم كتيبه بدين شرح است: «هذا ضريح الحسيب النسيب الشريف السيد محمد ظرافة من ابناء سيدنا (2) علي رضي الله تعالى عنه». سطر سوم نيز حاوى تاريخ بازسازى مزار است كه نگارنده موفق به تشخيص آن نشد. بر قبر نيز يك لوح سنگى ايستاده وجود دارد كه به علت وجود يك شاخه برگ خشكيده جلوى آن در زمان بازديد ميدانى، امكان خواندن متن آن فراهم نشد.

متأسفانه از طريق منابع مكتوب، آگاهى بيشترى درباره اين مزار و هويت شخص مدفون در آن به دست نيامد.

ص: 189


1- در يكى از انجمن هاى اينترنتى، تصاويرى از مزار منتشر شده است كه براساس آن، نگارنده به توصيف اين مزار مى پردازد. ساختمان مزار، قديمى و از هفت اتاق تشكيل شده كه برخى از آنها به علت قديمى بودن، آسيب ديده است. هر اتاق داراى گنبدى است كه شش گنبد باقى مانده، و گنبد هفتم ويران شده است. در هر اتاق، محرابى وجود دارد و در مجموع هفت محراب در اين مزار به چشم مى خورد. ر. ك: منتدى مصياف العمرانية، به آدرس: http://masyad.ahlamontada.net .
2- اين كلمه به سختى قابل بازخوانى بود. اما از روى قرينه چنين تشخيص داده شد.

5. زيارتگاه محمد بن امام حسن ( علیه السلام ) و قاسم بن محمد در دمشق

اين مزار در شمال محله مزّه قديم، انتهاى كوچه موسوم به «شيخ قاسم» كه از ميدان مواسات دمشق منشعب مى شود، واقع است. گويا وجه تسميه اين كوچه، به سبب وجود اين مزار است.

اين زيارتگاه، شامل يك فضاى بدون سقف محصور و كوچك، به ابعاد تقريبى 5/5 * 4/2 متر است. (تصوير 101) داخل آن، دو قبر ساخته شده از بلوك هاى سيمانى جديد به چشم مى خورد. اين دو قبر، به محمد بن امام حسن ( علیه السلام ) و فرزند وى قاسم بن محمد بن امام حسن ( علیه السلام ) نسبت داده مى شود. روى هر قبر، قطعه سنگى حاوى كتيبه اى قديمى وجود دارد كه در آن نام صاحب قبر ذكر شده است. يكى از اين دو قطعه سنگ، در چند سال اخير، از داخل مزار برداشته، و شايد به جاى ديگرى منتقل شده است. بر سر هر قبر نيز يك عمامه سنگى كوچك به چشم مى خورد.

مزار داراى يك درِ آهنى است كه بالاى آن يك لوح سنگى جديد با كتيبه اى به خط نستعليق وجود دارد. در اين كتيبه، افزون بر نام صاحبان مزار، به احداث بناى مزار به دست احمد بن صالح شعبان در سال 1386 ه. ق اشاره شده است.

در كتب انساب و تراجم، از محمد بن امام حسن ( علیه السلام ) نامى برده نشده است. تنها ابن سعد، دو فرزند به نام محمد (محمد اكبر و محمد اصغر) براى امام حسن ( علیه السلام ) نام برده است. به گفته وى، محمد اكبر برادر حسن مثنى از يك مادر، يعنى «خوله بنت منظور غطفانيه» بود. محمد اصغر نيز در كودكى از دنيا رفت و مادرش «ام كلثوم دختر فضل بن عباس بن عبدالمطلب» بود. (1)

در اين منبع، اشاره اى به وجود فرزندى به نام قاسم براى محمد بن امام حسن ( علیه السلام ) نشده است.

ص: 190


1- ترجمة الامام الحسن ( علیه السلام ) من القسم غير المطبوع من كتاب الطبقات الكبير، محمد بن سعد الزهرى (ابن سعد)، ص 27.

6. زيارتگاه عبدالله بن امام زين العابدين ( علیه السلام ) در قبرستان باب الصغير دمشق

در قبرستان باب الصغير دمشق، زيارتگاهى وجود دارد كه به عبدالله فرزند امام زين العابدين ( علیه السلام ) منسوب است. او برادر امام محمد باقر ( علیه السلام ) از يك مادر، و كنيه اش ابومحمد بود. عبدالله چهره زيبايى داشت و به همين دليل به «باهر» ملقب بود. گويند در هيچ مجلسى نمى نشست، مگر آنكه حاضران در مجلس، از زيبايى چهره وى بُهتشان مى زد. او متولى صدقات رسول خدا ( صلی الله علیه و آله ) و صدقات اميرمؤمنان ( علیه السلام ) بود و در سن 57 سالگى از دنيا رفت.(1)

در منابع تاريخى، درباره محل وفات و دفن وى، سخنى به ميان نيامده است. تنها «ابن طقطقى» (متوفاى 709 ه. ق) به حادثه پيدايش قبرى براى وى در سال 675 ه. ق در «تل الزبيبه» بغداد، و ساختن زيارتگاهى بر اين قبر، اشاره كرده است. اما خود، انتساب اين قبر را به وى رد كرده و گفته است كه او در مدينه وفات يافته و همانجا دفن شده است. (2) در منابع تاريخى مربوط به شام و سوريه، از قبيل تاريخ دمشق ابن عساكر، معجم البلدان ياقوت حموى و اشارات هروى سخنى از وجود قبر وى در باب الصغير ثبت نشده است.

مزار منسوب به عبدالله بن امام زين العابدين ( علیه السلام ) در قبرستان باب الصغير، در حاشيه شرقى قبرستان واقع است. داراى صحن مستقلى است كه با ديوار سيمانى جديدى از محوطه قبرستان جدا شده است. ساختمان مزار، اتاق مربع شكلى است كه ميان صحن قرار گرفته، و از قالب هاى سنگى در دو رنگ سياه و سفيد (ابلق) ساخته شده است. بنا داراى گنبدى كم خيز و سبزرنگ با گردن هشت ضلعى است. در ضلع شمالى بنا، سردر مرتفعى وجود دارد كه در رأس آن يك طاق نما قرار دارد. دو طرف ورودى، دو پنجره فولادى مشبّك به چشم مى خورد. (تصوير 106)

ص: 191


1- عمدة الطالب فى انساب آل ابى طالب، جمال الدين احمد بن على الحسنى (ابن عنبة)، ص 310.
2- الاصيلى فى انساب الطالبين، محمد بن على الحسنى (ابن طقطقى)، ص 223.

بالاى درِ ورودى، كتيبه اى سنگى وجود دارد كه بيانگر نام و نسب صاحب مزار، نام بانى و تاريخ بنا است. براساس اين كتيبه، اين زيارتگاه را در سال 1330 ه. ق، «سيد سليم افندى» فرزند «سيد حسين مرتضى»، متولى زيارتگاه هاى اهل بيت (عليهم السلام) ساخته است. متن كتيبه چنين است:

قبرٌ تضمّن بضعةٌ من احمد *** و حشاشةٌ للبضعة الزهراء

قبرٌ سما شرفاً علی همام السما *** و علا بساکنه علی الجوزاء (1)

هذا مقام سيدنا عبدالله ابن الامام زين العابدين علي ابن الامام الحسين ابن الامام علي بن ابي طالب عليهم السلام. تشيد هذا المقام الشريف بمساعي السيد سليم افندي ابن السيد حسين مرتضى قائم مقام مراقد اهل البيت عليهم السلام سنة 1330.

قبر، ميان اتاق قرار گرفته و بيشتر از يك متر، بالاتر از سطح زمين است. جمهورى اسلامى ايران، در دو دهه اخير روى قبر، ضريح طلا و نقره جديدى را شبيه ضريح هاى معمول امامزادگان ايران، نصب كرده است. (تصوير 107)

7. زيارتگاه عبدالله بن امام جعفر صادق ( علیه السلام ) در قبرستان باب الصغير دمشق

يكى از زيارتگاه هاى قبرستان باب الصغير، مزار عبدالله فرزند امام جعفر صادق ( علیه السلام )، معروف به عبدالله افطح است. او برادر تنى اسماعيل، فرزند ديگر امام جعفر صادق ( علیه السلام )، و مادر آن دو، فاطمه دختر حسين بن امام حسن مجتبى ( علیه السلام ) بوده است. (2) عبدالله در زمان وفات امام جعفر صادق ( علیه السلام )، بزرگ ترين فرزند ايشان بود. او متهم است كه در اعتقادات خود، با پدرش اختلاف نظر داشت. پس از وفات پدرش، ادعاى امامت كرد و به بزرگى سنى خود نسبت به ساير برادران استدلال ورزيد. در آغاز، گروهى از اصحاب امام

ص: 192


1- ترجمه: اينجا قبرى است كه پاره تن احمد و جگرگوشه فاطمه را در خود جاى داده است. اين قبر به واسطه كسى كه در آن جاى گرفته، از بلنداى آسمان نيز بالاتر است و او (صاحب قبر) را تا جوزاء بالا برده (به اوج رسانده) است.
2- الملل والنحل، محمد بن عبدالكريم الشهرستانى، ج 1، ص 148.

جعفر صادق ( علیه السلام ) از وى پيروى كردند. اما بيشتر آنها به امام كاظم ( علیه السلام ) رجوع كردند. پيروان باقى مانده وى به «فطحيه» شهرت يافتند. (1) عبدالله افطح پس از پدر خود، تنها هفتاد روز در اين دنيا زندگى كرد و فرزند پسرى نيز از وى به جا نماند. (2)

در كتب تاريخ و تراجم، درباره محل وفات و دفن عبدالله فرزند امام جعفر صادق ( علیه السلام ) سخن به ميان نيامده است. تنها على بن ابى بكر هروى به وجود قبر وى در «اَبواء» (منطقه اى ميان مكه و مدينه) اشاره كرده است. (3) همچنين در منابعى كه در آن از قبور و زيارتگاه هاى باب الصغير نام برده شده، به وجود قبرى از وى در اين قبرستان اشاره نشده است. اما در برخى منابع، از قبر ام الحسن دختر حمزة بن امام جعفر صادق ( علیه السلام )، (4) يا ام الحسن دختر امام صادق ( علیه السلام )، (5) در اين قبرستان ياد شده است.

اين زيارتگاه، ميان قبرستان، در جنوب مزار بلال حبشى واقع است. نماى كلى مزار، شامل اتاق مربع شكل كوچكى است كه از قالب هاى سنگى به دو رنگ متناوب ساخته شده است. بنا داراى گنبد سبز رنگى با گردن هشت ضلعى است. ورودى مزار در ضلع غربى مى باشد. در اضلاع ديگر بنا نيز پنجره هايى به چشم مى خورد. (تصوير 112) قبر به صورت برجسته ميان اتاق قرار دارد. (تصوير 113)

8. زيارتگاه سرهاى شهداى كربلا در قبرستان باب الصغير دمشق

زيارتگاه سرهاى شهداى كربلا، معروف به زيارتگاه «رؤوس الشهداء»، محل دفن سرهاى بريده شانزده تن از شهداى كربلا دانسته شده است. اين زيارتگاه، شرق قبرستان باب الصغير، ميان زيارتگاه عبدالله بن امام زين العابدين ( علیه السلام ) و زيارتگاه زينب يا

ص: 193


1- كشف الغمّة فى معرفة الائمة، على بن عيسى الاربلى، ج 2، صص 714 و 715.
2- الملل والنحل، ج 1، ص 148.
3- الاشارات الى معرفة الزيارات، ص 89.
4- همان، ص 13.
5- معجم البلدان، ج 2، ص 468 .

ام كلثوم دختر امام على ( علیه السلام ) و سكينه دختر امام حسين ( علیه السلام ) واقع است. البته خيابان كوچكى ميان زيارتگاه و قبرستان، فاصله انداخته است.

مرحوم سيد محسن امين عاملى معتقد است كه در اين محل، تنها سرهاى سه تن از شهدا، يعنى حضرت ابوالفضل عباس، حضرت على اكبر و حبيب بن مظاهر دفن شده است. او براى اثبات ديدگاه خويش، به وجود كتيبه اى در بناى قديمى زيارتگاه استناد كرده و در اين باره نوشته است:

بعد از سال 1321 ه. ق در قبرستان معروف به باب الصغير دمشق زيارتگاهى را ديدم كه بر سردر آن سنگى بود و در آن چنين نوشته شده بود: اينجا محل دفن سر عباس بن على ( علیه السلام ) و سر على اكبر بن حسين ( علیه السلام ) و سر حبيب بن مظاهر است. پس از چند سال، اين زيارتگاه تخريب و بازسازى شد و اين سنگ برداشته شد و داخل زيارتگاه قبرى بنا گرديد كه بر آن اسامى تعدادى از شهداى كربلا نوشته شد. (1)

با اين حال، در منابع تاريخى و جغرافيايى، اشاره اى به وجود زيارتگاه سرهاى شهداى كربلا در باب الصغير نشده است. (2) صرف وجود كتيبه اى كه در آن از سرهاى سه تن از شهداى كربلا ياد شده است، نمى تواند به تنهايى دليلى بر صحت و اعتبار اين انتساب باشد؛ زيرا در منابع تاريخى معتبر و كتاب هاى مقتل امام حسين ( علیه السلام )، درباره سرنوشت سرهاى شهداى كربلا پس از رسيدن به دمشق، هيچ سخنى وجود ندارد. تنها «خواندمير» (متوفاى 942 يا 943 ه. ق)، مورخ معاصر تيموريان، در تاريخ خود «حبيب السِير» نوشته است كه امام زين العابدين ( علیه السلام ) در روز اربعين (20 صفر) سرهاى شهدا رات.

ص: 194


1- اعيان الشيعة، ج 1، ص 627.
2- در منابعى همچون تاريخ دمشق تأليف ابن عساكر، معجم البلدان تأليف ياقوت حموى، الاشارات الى معرفة الزيارات تأليف هروى، الاشارات الى اماكن الزيارات تأليف ابن حورانى و نبذة لطيفة فى المزارات الشريفة تأليف ياسين فُرضى، به تفصيل از زيارتگاه ها و قبور اهل بيت (عليهم السلام) و صحابه پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) در قبرستان باب الصغير ياد شده است و حتى امروزه برخى از زيارتگاه هاى ياد شده در اين منابع نيز از بين رفته است.

به بدن هاى آنان در كربلا ملحق كرد (1) و «مرحوم شيخ عباس قمى» نيز اين مطلب را از او نقل كرده است (2) و برخى از معاصران نيز از وى نقل كرده اند. (3)

به هر حال، اسامى شهدايى كه اين زيارتگاه، محل دفن سرهاى آنان دانسته شده، براساس نوشته ها و تابلوهاى موجود در آن، چنين است:

- جعفر بن عقيل [بن ابى طالب]؛

- جعفر بن [امام] على ( علیه السلام )؛

- حبيب بن مظاهر؛

- حر رياحى؛

- حسين بن عبدالله. به نظر مى رسد كه اين اسم، تحريف نام عبدالله بن امام حسين ( علیه السلام ) است كه به همين صورت در كتاب «منتخبات التواريخ لدمشق» ذكر شده است؛ (4)

- عباس بن [امام] على ( علیه السلام ).؛

- عبدالله بن عقيل [بن ابى طالب]؛

- عبدالله بن [امام] على ( علیه السلام ).؛

- عبدالله بن عون. گويا اين اسم، تحريف نام عون بن عبدالله بن جعفر بن ابى طالب است؛

- عثمان بن [امام] على ( علیه السلام )؛

- على بن ابى بكر. به نظر مى رسد كه اين اسم، تحريف نام ابوبكر بن امام على ( علیه السلام ) است كه به همين صورت در كتاب «منتخبات التواريخ لدمشق» ذكر شده است. (5)

ص: 195


1- تاريخ حبيب السير فى اخبار افراد بشر، غياث الدين بن همام الدين حسينى (خواندمير)، ج 2، ص 60.
2- نفس المهموم، عباس قمى، ص 466.
3- مقتل الحسين، عبدالرزاق المقرّم، ص 362.
4- منتخبات التواريخ لدمشق، محمد اديب آل تقى الدين الحصنى، ج 2، ص 435.
5- همان، ص 435.

- على اكبر بن [امام] حسين ( علیه السلام ).؛

- عمر بن [امام] على ( علیه السلام ).؛

- قاسم بن [امام] حسن ( علیه السلام )؛

- محمد بن [امام] على ( علیه السلام ).؛

- محمد بن مسلم [بن عقيل بن ابى طالب].

البته بسيار درخور توجه است كه عمر بن امام على ( علیه السلام ) از شهداى كربلا نيست و پس از اين واقعه در «ينبع» مدينه به مرگ عادى از دنيا رفته است. (1)

درباره تاريخچه زيارتگاه رؤوس الشهدا، در منابع تاريخى، به تاريخ بناى نخستين آن اشاره اى نشده است. «شيخ فرج آل عمران قطيفى» از «سيد عبدالحسين شرف الدين» نقل كرده است كه او در سال 1307 ه. ق و در سن هفده سالگى، به زيارت اين مكان آمد. مردم زباله هاى خود را اطراف زيارتگاه مى انداختند؛ به طورى كه سطح زباله ها بالاتر از گنبد رسيده بود. پس از گذشت چند سال، «سيد سليم مرتضى» به استانبول مسافرت كرد و از سلطان عبدالحميد [دوم] عثمانى اجازه خواست تا زيارتگاه را بازسازى كند. سلطان با اين درخواست موافقت كرد و سيد سليم نيز اين زيارتگاه و چند زيارتگاه ديگر باب الصغير، از جمله زيارتگاه عبدالله بن امام زين العابدين ( علیه السلام ) و مزار سكينه و ام كلثوم را بازسازى كرد و تا پايان عمر، متولى اين زيارتگاه ها گرديد. (2)

در لوح سنگى سردر زيارتگاه نيز به اين بازسازى در ماه شوال 1330 ه. ق به دست سيد سليم افندى فرزند سيد حسين مرتضى اشاره شده است. گويا اين بازسازى همان است كه به نوشته سيد محسن امين، اسامى تعدادى از سرهاى شهدا افزوده شده است. گفتنى است كه «عارف بك ماردينى» در يكى از قصايد خود، بازسازى فوق را ثبت كرده و براى آن مادّه تاريخ سروده است. «محمد اديب آل تقى الدين حصنى»، متن اين8.

ص: 196


1- سر السلسلة العلوية، ص 142.
2- مزارات اهل البيت (عليهم السلام) و تاريخها، صص 226-228.

قصيده را چنين نقل كرده است:

قف بالمقام تأدباً *** و ارفع أکفک بالدعا

هذا ضریح السادة الشهداء *** من آل العبا

فرووس ستةعشرة *** منهم دفین بدی الخبا

حملت الی الفیحاء من *** ارض الوقیعة کربلا

مع رأس سیدنا الحسین *** بن النبی المجتبی

و أتت دمشقاً من نجین *** بوقعة الحرا فلا

فأقمن فبها مدة هذا حتی *** انتقلنا إلی البقا

کانت قبور هم ثوت *** جهلاً بهم تحت الثرا

فاهتمّ فی انشائها *** شکری و ناظم ابتدا

بدلالة الغر الکرا *** م سیود آل المرتضی

شکر الاله صنیعهم *** و أثابهم خیر الجزا

و لقد اتیت مکملاً *** للسعی حقاً و البنا

تمت بحمد الله ها *** تیک القباب کما تری

یا زائراً آل النبیی *** ابشر فقد نلت المنا

ارّخ « بحسن الفوز فی *** اعلا الجنان لک ارتقا » (1)

ص: 197


1- منتخبات التواريخ لدمشق، ج 2، ص 435. ترجمه ابيات: در اين جايگاه با ادب بايست و دستانت را براى دعا بالا ببر. اين ضريح شهيدان بزرگوارى از آل عباست. سرهاى شانزده تن از ايشان در خيمه گاه به خاك سپرده شده است. اين سرها از زمين كربلا كه جنگ در آن رخ داد، به دمشق آورده شده است؛ به همراه سر سرور ما حسين، فرزند پيامبر برگزيده. زنانى كه از اين واقعه نجات يافتند، به دمشق آمدند و مدتى در آنجا اقامت كردند و سپس به ديار باقى شتافتند. قبور آنها، به سبب جهل درباره ايشان، زير خاك باقى ماند. پس «شكرى» به ساخت اين قبور همت گماشت و «ناظم» ساخت آن را آغاز كرد؛ با راهنمايى سادات كريم و نجيب آل مرتضى. خداوند از اين كار آنها سپاسگزارى كرد و به آنها جزايى نيكو عطا فرمود. من آمدم تا اين تلاش و كوشش واقعى را كامل كنم. شكر خدا، ساختِ اين گنبدها همان طور كه مى بينى به پايان رسيد. اى زائر خاندان پيامبر! بشارت بده كه به آرزوى خود رسيدى. در مادّه تاريخ آن بگو: «با عاقبت به خيرى، در درجات بالاى بهشت ارتقا مى يابى».

معمارى زيارتگاه رؤوس الشهدا با زيارتگاه عبدالله بن امام زين العابدين ( علیه السلام ) قابل مقايسه است. ساختمان مزار ميان صحن مربعى قرار دارد كه در يك دهه اخير، رواق هايى نيز اطراف آن ساخته، و نماى غربى صحن، با سنگ هاى مرمر سفيد پوشيده شده است. ورودى زيارتگاه هم ميان آن قرار دارد. در ضلع شرقى صحن، مسجد امام زين العابدين ( علیه السلام ) وجود دارد كه پيش تر درباره آن توضيح داده شد.

بناى اصلى مزار شامل اتاقى به شكل مربع است كه از قالب هاى سنگى سياه و سفيد (ابلق) ساخته شده است. بنا داراى گنبدى كم خيز و سفيد رنگ با گردن هشت ضلعى است. (تصوير 108) در ضلع شمالى آن، سردر مرتفعى وجود دارد كه در رأس آن يك طاق قرار دارد. (تصوير 109) دو طرف سردر نيز دو پنجره مشبّك آهنى به چشم مى خورد. بالاى درِ ورودى، كتيبه اى سنگى وجود دارد كه بيانگر بازسازى مزار در سال 1330 ه. ق به دست سيد سليم مرتضى است و متن آن چنين است:

وفتيةٌ من بني عدنان ما نظرت *** عین الغزالة اعلی منهم حسبا

من کل جسم بوجه الارض مطّرح *** و کلّ رأس برآس الرمح قد نصبا (1)

هذا مقام رؤوس الشهداء الستة عشر رأساً من اهل العبى الذي استشهدوا يوم طفّ كربلاء مع الامام الحسين ابن الامام علي بن ابي طالب عليهم السلام تشيد هذا المقام المقدّس بمساعي السيد سليم افندي ابن السيد حسين مرتضى قائم مقام مراقد اهل البيت عليهم السلام في شوال سنة 1330.

بالاى اين كتيبه، لوح سنگى جديدترى وجود دارد كه بيانگر نصب ضريح نقره روى قبر در سال 1414 ه. ق - 1993 م، به دست «جوهر محمد برهان الدين»، داعى مطلق اسماعيليان بُهره است. متن كتيبه چنين است:

بتوفيق الله تعالى تم تجديد مقام رؤوس شهداء كربلاء عليهم السلام ووضع المقصورة الفضية من قبل الداعي إلى اهل البيت الفاطمي القائد جوهر محمد برهان الدين سلطان البهرة بمساعيت.

ص: 198


1- ترجمه دوبيتى: و جوانانى از فرزندان عدنان كه تاكنون چشم آهو كسى با اصالت تر از ايشان نديده است. بدن هايشان روى زمين افتاده است و سرهايشان بر سرنيزه ها قرار گرفته است

السيد محمد سليم ابن السيد رضا مرتضى متولى مقامات اهل البيت عليهم السلام 1414 ه 1993 م.

در بالاى اين كتيبه، كتيبه مدوّرى وجود دارد كه حاوى يك بند از مرثية منظومى است كه طاهر سيف الدين - داعى پيشين اسماعيليان بهرة هند و پدر محمد برهان الدين - در رثاى حضرت سيدالشهداء (عليهم السلام) و بيان مصيبت هاى وارده به اهل بيت (عليهم السلام) در كربلا، سروده است. متن كتيبه بدين شرح است:

لله من شهداء *** اطائب سعداء

اکارم فضلاء *** اماثل نبلاء

فی دینهم حنفاء *** و الهفتا یا حسینا

يا سيد الشهداء

همچنين در داخل گنبد بنا، گلچينى از ابيات يك قصيدۀ عربى 40 بيتى كه طاهر سيف الدين در رثاى امام حسين ( علیه السلام ) سروده، به خط طلايى رنگ نبشته شده است. (1)

محل دفن سرهاى شهدا به صورت قبر مربع برجسته اى، ميان اتاق مزار قرار دارد. روى قبر نيز ضريح نقره اى مربع شكلى كه گنبد كوچكى دارد، نصب شده است. اين ضريح در سال 1414 ه. ق به كوشش محمد برهان الدين، داعى كنونى اسماعيليان بُهره در هند، نصب شده، و از نظر شكل ظاهرى از معمارى اسلامى هند و در عين حال معمارى دورۀ فاطمى مصر تأثير گرفته است. (تصوير 110) داخل ضريح، شانزده عمامه پارچه اى كوچك به نشانه سرهاى شهداى كربلا، بر قبر قرار داده شده است.

9. زيارتگاه محسن بن امام حسين ( علیه السلام ) در شهر حلب

اين زيارتگاه، در دامنه كوه جوشن شهر حلب، در فاصله 300 مترى مشهد رأس الحسين ( علیه السلام ) قرار دارد و به محسن، فرزند امام حسين ( علیه السلام )، منتسب مى باشد. درباره

ص: 199


1- متن كامل قصيده در: نزهة البيت المقدس والشام والاردن، ج 2، صص 80-84.

كوه جوشن، در بخش دوم اين كتاب به تفصيل سخن گفتيم. در حال حاضر، نام «جوشن» از ياد مردم حلب رفته است و زيارتگاه نيز نزد اهالى حلب به «شيخ مُحَسِّن» شناخته مى شود. مشهد محسن از مهم ترين زيارتگاه هاى اهل بيت (عليهم السلام) در سوريه و از قديمى ترين آثار تاريخى اسلامى شهر حلب به شمار مى آيد.

مشهد محسن در گذشته به «مشهدالسقط»، «مشهدالطرح» (1) و «مشهدالدكّة» نيز معروف بوده است. علت نامگذارى آن به مشهد السقط و مشهد الطرح، وجود قبر محسن بن امام حسين ( علیه السلام ) در آن بوده كه گفته شده در اين محل سقط شده است. (2)

علت نامگذارى آن به مشهد دكّه نيز، بنا به قولى وجود صخره برجسته اى شبيه دكّه در شمال مشهد بوده است. (3) اما بنا به قول ديگرى، وجه تسميه اش اين بوده كه امير سيف الدوله حمدانى در نقطه اى مشرف به مشهد، دكه اى نصب كرده بود كه در آنجا به تماشاى مسابقات سواركارى محل مجاور مشهد مى نشست . (4)

درباره چگونگى پيدايش و بناى مشهد، ابن ابى طى حلبى نوشته است:

در سال 351 هجرى، سيف الدوله حمدانى شبى از خانه اش، خارج حلب، نورى را ديد كه چند بار از آسمان به محل مشهد پايين آمد. صبح گاه سوار اسب شد و به آن محل رفت و آنجا را حفر كرد و سنگى را يافت كه بر آن نوشته شده بود: اين قبر محسن بن حسين بن على بن ابى طالب است. پس سادات علوى را گرد آورد و از آنها پرسيد: «آيا حسين فرزندى به نام محسن داشته»؟ برخى از آنها گفتند: «چنين چيزى نشنيده ايم. اما شنيده ايم كه فاطمه (عليها السلام) باردار بود و حضرت پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) به او گفت: نام فرزندى كه در شكم دارى محسن است. در روز بيعت، هنگامى كه به در خانه فاطمه هجوم بردند تا على را براى بيعت گرفتن ببرند، فرزند او سقط شد». برخى ديگر گفتند: «شايد وقتى كه كاروان8.

ص: 200


1- نهر الذهب فى تاريخ حلب، ج 2، ص 209
2- از جمله معانى «طرح» در زبان عربى، انداختن و ساقط شدن است.
3- بغية الطلب فى تاريخ حلب، ج 1، صص 411 و 412.
4- الاعلاق الخطيرة فى ذكر امراء الشام والجزيرة، ج 1، ص 48.

اهل بيت امام حسين ( علیه السلام ) از اينجا عبور مى كردند، اين فرزند از يكى از زنان امام حسين ( علیه السلام ) سقط شده باشد؛ چراكه ما از پدران خود شنيده ايم اينجا جوشن ناميده شد؛ زيرا شمر بن ذى الجوشن با اسرا و رئوس شهدا در اينجا توقف كرد و در اين محل معدنى بود كه از آن مس استخراج مى شد. كارگران معدن با ديدن اسرا شادمانى كردند. پس زينب دختر حسين ( علیه السلام ) آنها را نفرين كرد و از آن زمان معدن متروك گشت». برخى ديگر نيز گفتند: «نوشته روى اين سنگ و آثار اين مكان قديمى است و بدن اين فرزند سقط شده، فاسد نشده است و اين خود دليلى است بر اينكه فرزند حسين ( علیه السلام ) است». اين صحبت ها ميان مردم منتشر شد و آنها در آنجا جمع شدند و تصميم گرفتند بنايى بسازند. پس سيف الدوله گفت: «خداوند به من اذن داده تا به نام اهل بيت عمارتى در اينجا بنيان كنم». (1)

ابن ابى طى به وجود كتيبه اى از دوره حمدانى بر سردر بناى مشهد اشاره كرده كه بازگوكننده تاريخ ساخت بنا، و متن آن چنين بوده است:

عمّر هذا المكان المشهد المبارك ابتغاءً لوجه الله وقربة إليه على اسم مولانا المحسن بن الحسين بن علي بن ابي طالب الامير الاجل سيف الدولة ابو الحسن علي بن عبد الله بن حمدان. (2)

در ادامه نيز تاريخ بنا ذكر شده است.

مشهد محسن در طول تاريخ بارها بازسازى شده و حتى توسعه يافته است. ابن شدّاد، روند توسعه و بازسازى مشهد محسن تا دوره مملوكى را به تفصيل بيان كرده است. به نوشته وى، در دوره بنى مرداس (414-471 ه. ق)، آب انبارى در شمال مشهد ايجاد شد. در دوره قسيم الدوله آق سنقر (حاكم حلب در دوره سلجوقى) آب انبارت.

ص: 201


1- الاعلاق الخطيرة فى ذكر امراء الشام والجزيرة، ج 1، ص 48.
2- همان، ص 49. ترجمه فارسى: اين بارگاه مبارك را براى رضاى خدا و تقرب به او و به نام مولايمان محسن ابن حسين بن على بن ابى طالب، امير جليل القدر سيف الدوله ابوالحسن على بن عبدالله بن حمدان بنا كرده است.

ديگرى در جنوب مشهد بنا شد كه نام آق سنقر را بر سردر آن نوشتند. همچنين ديوار جنوبى مشهد كه فرو ريخته بود، بازسازى، و اوقافى نيز براى مشهد در نظر گرفته شد. (1)

صليبيان در سال 518 ه. ق، شهر حلب را محاصره كردند. آنها قبر محسن را نبش كردند. اما چون چيزى نيافتند، آن را آتش زدند. در پى اين حادثه، به دستور ابوالفضل ابن خشّاب، قاضى شيعه حلب، كه در آن زمان متولى اداره اين شهر بود، چند كليسا را در اين شهر به مسجد تبديل كردند . (2)

در نيمه قرن ششم هجرى، به دستور سلطان نورالدين محمود بن زنگى، حوض آب و وضوخانه اى در صحن مشهد ايجاد شد. در دوره ايوبى، صفى الدين طارق بن على بن محمد بالسى، معروف به «ابن طريره»، رئيس حلب، سردر مشهد را كه از دوره سيف الدوله بود، خراب نمود و سردر جديد و مرتفعى براى مشهد بنا كرد. در سال 613 ه. ق، برادرزاده وى، ولى الدين ابوالقاسم بن على از دنيا رفت و او را كنار آب انبار جنوبى دفن كردند. سپس سردر آب انبار را تخريب و بازسازى كردند و نام ابن طريره را بر آن نوشتند. در همين دوره، ديوار جنوبى مشهد فروريخت و به دستور ملك الظاهر غازى (582-615 ه. ق)، فرزند صلاح الدين ايوبي، بازسازى شد. ديوار شمالى بنا نيز كه فرو ريخته بود، در دوره ملك الناصر يوسف ايوبى (634-658 ه. ق) فرزند ملك العزيز محمد بن ملك الظاهر غازى، بازسازى شد.

مغولان پس از اشغال حلب در سال 658 ه. ق، فرش ها، ظروف نقره و اشياى گرانبهاى موجود در مشهد را غارت، و ساختمان آنجا و نيز قبر محسن را تخريب كردند. پس از شكست مغولان و سلطه مماليك بر بلاد شام، به دستور ملك الظاهر بيبَرس (658-676 ه. ق)، پادشاه مقتدر مملوكى، مشهد بازسازى شد و براى آن متولى،

ص: 202


1- الاعلاق الخطيرة فى ذكر امراء الشام والجزيرة، ج 1، ق 1، صص 48 و 49.
2- بغية الطلب فى تاريخ حلب، ج 1، ص 412.

امام جماعت و مؤذن تعيين گرديد. (1)

در منابع تاريخى متأخر حلب، از جمله اعلام النبلاء بتاريخ حلب الشهباء و نهرالذهب فى تاريخ حلب، اشاره اى به بازسازى هاى صورت گرفته در مشهد در دوره هاى بعدى (عثمانى و معاصر) نشده است. در دورۀ اخير، در سال هاى 2009 و 2010 م. بازسازى هايى در مشهد صورت گرفته است.

تمامى بناى مشهد از سنگ، ساخته شده، و در برخى ويژگى هاى معمارى خود، شبيه مشهد الحسين حلب است. نماى كلى بنا عبارت است از يك صحن مركزى كه دورتادور آن با اتاق ها و بخش هاى مختلف از جمله شبستان و رواق، احاطه شده است. ورودى بنا در ضلع شرقى آن قرار دارد و مستقيم به صحن باز مى شود و داراى سردرى مرتفع و مقرنس كارى است. (تصوير 102) بر درِ بنا، كتيبه اى در سه سطر به خط نسخ و به زبان تركى نوشته شده است و بيانگر بازسازى مشهد در سال 1314 ه. ق در دوره سلطان عبدالحميد دوم عثمانى است. متن كتيبه چنين است:

1. آن نيت فزاى مقام معلّاى خلافت اسلاميه و اريكه پيراى سلطنت سنّيه عثمانيه السلطان

2. ابن السلطان السلطان الغازى عبدالحميد خان ثانى حضرتلرى طرفِ

3. اشرفلرندن، اسبق جامع و منيف مرقد، بيل اوچ يوز اون دُرت سنه هجريه سند تعميره ايدلمشدر ذى القعده سنه 1314. (2)

بالاتر از اين كتيبه، كتيبه ديگرى نيز به خط ثلث و در سه سطر وجود دارد كه بازگوكننده بازسازى مشهد در دوره ملك الظاهر غازى، فرزند صلاح الدين ايوبي، در سال 604 ه. ق مى باشد كه متن آن چنين است:

1. بسم الله الرحمن الرحيم جَدّد عمارته في دولة مولانا الملك

2. الظاهر غياث الدنيا والدين غازي ابن الملك الناصر يوسف ابن ايوبد.

ص: 203


1- الاعلاق الخطيرة فى ذكر امراء الشام والجزيرة، ج 1، صص 49 و 50.
2- با تشكر از آقاى يوسف بيگ باباپور كه اين كتيبه را بازخوانى كردند.

3. الفقير الى رحمة الله طارق بن ابي غانم بن الطريرة يرتجي من الله الغفران في سنة أربع وستمائة

در نماى شرقى مشهد نيز كتيبه بزرگى به خط كوفى در دوازده سطر، داخل يك چارچوب مربع قرار دارد. اين كتيبه قديمى ترين كتيبه موجود در مشهد و بيانگر تعميراتى است كه در سال 537 ه. ق در دوره حاكميت عمادالدين زنگى در مشهد محسن انجام شده است(1)؛ اما مورخان بدان اشاره نكرده اند. متن آن چنين است:

1. بسم الله الرحمن الرحيم. في ايام مولانا

2. الامير الاسفهسلار الاجلّ السيد الكبير الما

3. لك العادل العالم المؤيد المنصور المظفر عماد

4. الدين ركن الاسلام ظهير الامام نصير الانام محيي

5. العدل قطب الخلافة قسيم الدولة ناصر الملة

6. جلال الأمة شرف الملوك عدة السلاطين قاهر المتمرّ

7. دين قامع الكفرة والمشركين زعيم المجاهدين معين

8. الجيوش حافظ حوزة المسلمين شمس المعالي

9. ملك امراء المشرق والمغرب شهريار الشام والعراقين

10. بهلوان جهان خسرو ايران آلب غازى آغ ارسلان

11. اينانج قتلغ طغرلتكين اتابك نصير امير المؤمنين

12. اعز الله انصاره، وعمله في المحرم سنة سبع وثلثين [و خمسمائة]

بالاتر از اين كتيبه، در پيشانى شرقى مشهد، كتيبه كوچكى در چهار سطر به خط كوفى به تاريخ 541 ه. ق، يعنى از دوره سلطان نورالدين محمود فرزند عمادالدين زنگى وجود دارد كه متن آن چنين است:

1. لِم المؤيد المنصور المظفر نور الدين3.

ص: 204


1- . در متن كتيبه نام «زنگى» به چشم نمى خورد. اما تاريخ كتيبه مصادف با دوره حاكميت عمادالدين زنگى است و القاب به كار رفته در آن نيز متعلق به وى است كه ابن قلانسى در تاريخ خود، مشابه اين القاب را براى وى ذكر كرده است. ر. ك: تاريخ دمشق (360-555 ه. ق)، ص 443.

2. الملوك عدّة السلاطين قاهر

3. جهان خسرو ايران امير العراقين شهريار الشا [م]

4. ربيع الآخر سنة احدى واربعين وخمسمائة.

عبدالله حجّار متن اين كتيبه را چنين نقل كرده است:

الملك العادل العالم المؤيد المظفر نور الدين... تاج الملوك عدة السلاطين قاهر المتمردين... بهلوان جهان خسرو ايران امير العراقين شهريار الشام اتابك ابوالقاسم محمود بن زنكي بن آقسنقر امير المؤمنين في ربيع الآخر سنة احدى واربعين وخمسمائة. (1)

مقايسه اين دو متن، نشان مى دهد كه اين كتيبه در حال حاضر ناقص و قسمت هايى از آن مفقود شده است.

در سمت چپ (جنوب) ورودى مشهد، اتاقى با دو گنبد وجود دارد كه گنبد شمالى به صحن باز مى شود و گنبد جنوبى به شبستان متصل است. قبر محسن، ميان اتاق جنوبى قرار دارد كه در سال 1428 ه. ق، ضريحى از نقره و طلا، ساخت اصفهان، روى آن نصب شده است. (تصوير 104)

درون ضريح جديد و روى قبر، صندوقچه چوبى قديمى و نفيس وجود دارد كه با پارچه پوشيده شده است. با استناد به توصيف «عبدالرحمان كيالى» و تصويرى كه از آن منتشر كرده، اين صندوقچه داراى نقوش رنگى و محرابچه هايى است كه در هريك از آنها، سوره توحيد نوشته شده است و گرداگرد آن، كتيبه اى به خط كوفى تزيينى وجود دارد. (2) (تصوير 105) با در نظر گرفتن سبك هنرى صندوقچه، و با توجه به وجود نمونه ديگرى شبيه آن(3) ، از زمان ملك الظاهر بيبرس مملوكى، كه پس از ويرانگرى هاى مغولان، اصلاحاتى در مشهد انجام داده است، مى توان تاريخ ساخت آن را در دوره ايند.

ص: 205


1- معالم حلب الاثرية، ص 141.
2- اضواء وآراء، ج 2، ص 93.
3- . منظور صندوقچه چوبى قبر خالد بن وليد در حمص است كه امروزه در موزه ملى دمشق نگهدارى مى شود.

پادشاه تعيين كرد.

شبستان يا نمازخانه مشهد، در ضلع جنوبى صحن قرار دارد و از سه گنبد تشكيل شده كه هر گنبد نيز داراى طاقى به سوى صحن است. در گنبد ميانى، محراب ساده اى وجود دارد. در ضلع شمالى صحن، رواقى وجود دارد كه مانند شبستان از سه گنبد تشكيل شده است كه از هر گنبد، يك طاق به سمت صحن باز مى شود.

روى ديوار جنوبى صحن، كتيبه اى به خط ثلث و در چهار سطر نوشته شده است كه تاريخ آن سال 609 ه. ق، و از دوره ملك الظاهر غازى ايوبى است. متن كتيبه چنين است:

1. بسم الله الرحمن الرحيم امر بعمارة

2. هذا الموضع المبارك مولانا السلطان

3. الملك الظاهر غياث الدنيا والدين ابوالمظفر

4. الغازي بن يوسف خلد الله ملكه في سنة تسع وستمائة.

مقابل اين كتيبه، بر ديوار شمالى صحن، كتيبه ديگرى از دوره ايوبى با تاريخ 632 ه. ق وجود دارد كه حاوى صلوات بر چهارده معصوم (عليهم السلام) است. (تصوير 103) متن اصلى كتيبه در پنج سطر چنين است:

1. اللهم صل على محمد المصطفى وعلي المرتضى وفاطمة الزهراء وخديجة

2. الكبرى والحسن المجتبى والحسين شهيد كربلاء و علي بن الحسين زين

3. العابدين ومحمد بن علي باقر علم الدين وجعفر بن محمد الصادق

4. الامير وموسى بن جعفر الكاظم الحليم وعلي بن موسى الرضا ومحمد

5. بن علي الجواد وعلي بن محمد الهادي والحسن بن علي ومحمد بن الحسن المنتظر

پايين سطر پنجم در حاشيه داخلى كتيبه، عبارت «صلوات الله عليهم اجمعين» با حروف كوچك ترى شده است. همچنين روى حاشيه هاى خارجى كتيبه، آيه بسمله و دو آيه 55 و 56 سوره مائده و تاريخ بازسازى مشهد (632 ه. ق) به ترتيب زير حفر شده است:

ص: 206

[حاشيه بالا:] بسم الله الرحمن الرحيم. (إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ

[حاشيه چپ:] وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ. وَ مَنْ يَتَوَلَّ اللّهَ

[حاشيه راست:] وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغالِبُونَ). (1)

[حاشيه پايين:] جدد في شهور سنة اثنتين و ثلثين و ستمائة.

در زاويه شمال غربى مشهد، اتاقى گنبددار وجود دارد. جنوب آن نيز در ضلع غربى صحن و شبستان، اتاق هايى بدون گنبد وجود دارد كه به نظر مى رسد مانند ساير بخش هاى مشهد، گنبد داشته، اما فرو ريخته و بازسازى نشده است.

در زاويه شمال شرقى مشهد و متصل به آن، بنايى با سقف هرمى شكل، شبيه آب انبار، وجود دارد كه ورود به آن، از راهروى كوچك واقع در شمال ورودى مشهد امكان پذير است. در شرق مشهد، پلكان وسيعى در دامنه كوه ايجاد شده است كه رسيدن به مشهد محسن از سطح خيابان مجاور را آسان كرده است.

10. زيارتگاه على الجواد فرزند امام محمد باقر ( علیه السلام ) در شهر حلب

مدرسه اتابكيه در محله «جُبَيله»، در كوچه «باب الحديد» (از دروازه هاى تاريخى شهر حلب) واقع است. در اين مدرسه، قبرى منسوب به على بن امام محمد باقر ( علیه السلام ) وجود دارد. مدرسه اتابكيه، از مدارس تاريخى حلب است كه در دوره ايوبى، «اتابك طغرل بن عبدالله»، آزادشده ملك الظاهر غازى ايوبى، آن را در سال 620 ه. ق ساخته است. اين تاريخ در كتيبه موجود بر سردر مدرسه ثبت شده است. مجاور مدرسه نيز خانقاهى وجود داشته كه آن را هم اتابك طغرل ساخته بوده است. (2) حدود سال 1320 هق، اداره معارف (آموزش) حلب، ديوار ميان مدرسه و خانقاه را از بين برد و اين

ص: 207


1- (مائده: 55 و 56).
2- اعلام النبلاء بتاريخ حلب الشهباء، ج 2، ص 204.

دو مكان را به يك ساختمان تبديل كرد. سپس در طبقه همكف و اول مدرسه، اتاق هايى براى كلاس درس ساخت و آن را به يك مدرسه ابتدايى به نام «مدرسه نجات» تبديل نمود. (1)

به نوشته «راغب طباخ حلبى»، در سمت راست (بخش غربى) شبستان مدرسه، قبر بانى آن، يعنى اتابك طغرل، وجود داشته است. اما در سال 1286 ه. ق، مردى كه خود را از اهالى مكه با نسب قريشى مى دانست، در اين مدرسه و خانقاه سكونت گزيد و كتيبه موجود بر سردر خانقاه را از بين برد و به جاى آن، كتيبه ديگرى قرار داد. اين كتيبه جديد، به طور خلاصه بيانگر آن بود كه اين بنا به اشاره شيخ محمد بن احمد مكى قرشى از خلفاى شيخ محمد جان نقشبندى، بازسازى شده است. اين مورخ حلب تأكيد كرده است كه اين مرد، از اهالى «مرعش» (2) بوده كه اندكى پيش از تاريخ مذكور به حلب مى آيد و از آنجا به مكه مى رود و مدت كمى در آنجا مى ماند. سپس با لباس اهل مكه و عمامه بر سر، به حلب باز مى گردد و ادعا مى كند كه از اهل مكه و قريشى است. راغب طباخ در ادامه افزوده است كه وى، در سال 1302 ه. ق درِ ورودى شبستان مدرسه را بازسازى كرد و بر ديوار آن نوشت: «اينجا قبر على الجواد فرزند امام باقر (رضى الله عنه) است». اما قبر موجود در شبستان مدرسه، در واقع قبر واقف مدرسه است. (3)

گفتنى است هيچ يك از مورخان و علماى انساب ننوشته اند كه على بن امام محمد باقر ( علیه السلام ) ملقب به «جواد» بوده است. ابن طقطقى درباره وى نوشته است كه او را دخترى به نام فاطمه بود كه به ازدواج امام موسى كاظم ( علیه السلام ) درآمد و در ادامه، محل قبر على بن امام محمد باقر ( علیه السلام ) را روستاى «جعفريه» از توابع بغداد، بيرون از باروى شهر، تعيين كرده است. او از تاريخ ابن نجار، حادثه پيدايش قبر او را در جعفريه نقل كرده5.

ص: 208


1- اعلام النبلاء بتاريخ حلب الشهباء، ج 2، ص 204؛ مدارس حلب الاثرية: تاريخها و عمارتها، ص 632.
2- شهر مرعش امروزه در جنوب تركيه واقع است.
3- اعلام النبلاء بتاريخ حلب الشهباء، ج 2، ص 205.

است كه نام وى بر آن نوشته شده بود و بر آن زيارتگاهى ساخته شد. سپس در ادامه افزوده است كه اين زيارتگاه در زمان وى، به خرابه اى تبديل شده و ممكن است بقاياى آن به طور كامل از بين برود. (1) گفتنى است كه در منطقه «اردهال» ايران نيز كه از توابع كاشان است، مزارى منسوب به على بن امام محمد باقر ( علیه السلام ) وجود دارد كه از ديرباز شهرت فراوانى داشته و زيارتگاه تاريخى بزرگى نيز بر آن ساخته شده است.

متأسفانه نگارنده در مدت اقامت خود در سوريه، موفق به بازديد از مدرسه اتابكيه نشد. اما «لمياء الجاسر» در اثر خود، به معرفى مدرسه و توصيف مفصل معمارى و وضعيت كنونى آن پرداخته، و به وجود قبرى در بخش غربى شبستان مدرسه اشاره كرده است. (2)

11. زيارتگاه هاى از ميان رفته

در بخش اول اين كتاب، در محل سخن از مسجد منسوب به اصحاب كهف در كوه قاسيون دمشق، به وجود قبرى منسوب به محمد حنفيه، فرزند امام على ( علیه السلام )، اشاره شد كه تا نيمه هاى قرن بيستم وجود داشته، اما امروزه از بين رفته است.

همچنين على بن ابى بكر هروى، در كتاب خود، تنها به مزارى در شهر بالس به نام «مشهدالطرح»، اشاره كرده، و هيچ توضيح ديگرى درباره آن، نداده است. (3) اين نامگذارى، يادآور زيارتگاه محسن حلب است كه يكى از نام هاى آن در گذشته، مشهدالطرح بوده است. بنابراين آيا ممكن است كه مشهدالطرح در بالس نيز مزار فرزند ديگرى از امام حسين ( علیه السلام ) باشد كه ميان راه، از يكى از همسران امام ( علیه السلام ) سقط شده است؟ و يا از آنِ يكى از فرزندان زنانِ كاروان حسينى باشد؟!

ص: 209


1- الاصيلى فى انساب الطالبين، ص 147.
2- ر. ك: مدارس حلب الاثرية: تاريخها و عمارتها، صص 632-637.
3- ر. ك: الاشارات الى معرفة الزيارات، ص 61.

ص: 210

فصل دوم: زيارتگاه هاى دختران ائمه (عليهم السلام)

1. آستانه حضرت زينب دختر امام على ( علیه السلام ) در شهر دمشق

اين زيارتگاه، در شهرك «السيده زينب»، 7 كيلومترى جنوب شهر دمشق واقع است. (تصوير 114) اين شهرك در اصل روستايى از روستاهاى «غوطه دمشق»، به نام «راويه» بوده است كه ياقوت حموى در فرهنگ جغرافيايى خود از آن ياد كرده است. (1) اين روستا در دوره هاى متأخر به «قبر الست» ناميده مى شد و تا چندى پيش نيز به همين نام شناخته مى شد. اما در چند دهه اخير، نام آن به «السيده زينب» تغيير يافته است. (2) اين منطقه، به علت وجود آستانه حضرت زينب در آن، كه مهم ترين قطب زيارتى سوريه به شمار مى آيد، از يك روستاى كوچك، به شهرك بزرگ و بااهميتى تبديل شده است.

اين آستان مقدس، به حضرت زينب كبرى، دختر گرامى اميرمؤمنان على ( علیه السلام ) (3)

ص: 211


1- معجم البلدان، ج 3، ص 20.
2- اين شهرك نزد ايرانيان به «زينبيه» شهرت يافته، و حتى در برخى از سفرنامه هاى دوره قاجارى نيز به همين نام ذكر شده است.
3- حضرت زينب كبرى، مادرش فاطمه زهرا (عليها السلام)، و جدش حضرت رسول خدا ( صلی الله علیه و آله ) است. اين بانوى بزرگوار، در زمان حيات پيامبر ( صلی الله علیه و آله )، در سال 5 ه. ق در مدينه منوره به دنيا آمد. پس از بلوغ، به ازدواج پسرعموى خود عبدالله ابن جعفر طيار درآمد و از وى داراى پنج فرزند به نام هاى على، عون اكبر، محمد، عباس و ام كلثوم شد. ايشان در كربلا، كنار برادر خويش امام حسين ( علیه السلام ) حضور يافت و در آنجا، دو فرزند ايشان، عون و محمد، در ركاب امام ( علیه السلام ) به شهادت رسيدند. او پس از واقعه عاشورا، به همراه امام زين العابدين ( علیه السلام ) و اسراى اهل بيت (عليهم السلام)، به كوفه، و از آنجا به شام رفت و سپس به مدينه بازگشت. در مجلس عبيدالله بن زياد در كوفه و در مجلس يزيد ابن معاويه در دمشق، خطبه هاى معروف خود را ايراد نمود. طبرسى در احتجاج روايت كرده است كه امام زين العابدين ( علیه السلام ) در حق وى فرمود: «انت بحمد الله عالمة غير معلَّمة، فهمة غير مفهَّمة»؛ «شكر خدا تو انسان عالمى هستى كه معلم نداشته، و زن فهميده اى هستى كه كسى چيزى را به او نفهمانده است». ر. ك: الاحتجاج، احمد بن على الطبرسى، ج 2، ص 32. حضرت زينب از شدت و فراوانى مصيبت هايى كه در طول حيات خود ديد، سزاوار لقب «ام المصائب» است. در سن كودكى، وفات جد خود حضرت رسول خدا ( صلی الله علیه و آله )، و به فاصله زمانى كمى، از دنيا رفتن مادر خويش، حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام)، و پس از چند دهه نيز شهادت پدرش حضرت اميرمؤمنان ( علیه السلام )، و برادرش حضرت امام حسن مجتبى ( علیه السلام ) را شاهد بود. در حادثه عاشوراى سال 61 ه. ق نيز با چشمان خود، شهادت امام حسين ( علیه السلام ) و تعداد ديگرى از برادران خود و جوانان بنى هاشم را مشاهده كرد. مسير كوفه تا شام را در حالى كه سرهاى شهداى كربلا در جلوى چشمان وى بر سر نيزه ها بود، به حالت اسارت طى كرد و در طول اين مسير، شاهد صحنه هاى دردناك و ظلم هاى لشكريان يزيد بر اسراى اهل بيت (عليهم السلام) بود.

است. اما بايد توجه داشت كه علما و نويسندگان، در تاريخ و محل وفات و مدفن آن حضرت اختلاف نظر دارند. سال وفات ايشان، 62 يا 65 ه. ق گفته شده است. درباره محل وفات و دفن ايشان نيز سه قول وجود دارد كه عبارت است از: قاهره پايتخت مصر، غوطه دمشق (همين جايى كه امروزه آستانه زينبيه قرار دارد) و مدينه منوره. با توجه به اينكه امروزه زيارتگاه بزرگى نيز در شهر قاهره به حضرت زينب كبرى منسوب مى باشد، براى روشن شدن محل دفن اين بانوى بزرگوار، هريك از اين سه نظريه، به طور مختصر بررسى مى شود.

در تمام منابع معتبر تاريخى، به محل وفات و دفن زينب كبرى، بلكه سرنوشت ايشان پس از بازگشت به مدينه، كوچك ترين اشاره اى نشده است. تنها در رساله «اخبارالزينبات»، رواياتى وجود دارد كه براساس آن، حضرت زينب پس از بازگشت به مدينه، به مصر مسافرت كرد و در همانجا وفات يافت و به خاك سپرده شد. (1) اين رساله منسوب به يحيى بن حسن حسينى، معروف به «عُبَيدلى نسّابه» (214-277 ه. ق)، نسب شناس قرن سوم هجرى و از نوادگان امام زين العابدين ( علیه السلام ) (2) است.

رساله اخبار الزينبات، دربردارنده اخبار و رواياتى در زندگى نامه زنانى از

ص: 212


1- السيدة زينب وأخبار الزينبات للعبيدلى النسابة، حسن محمد قاسم، صص 17-19.
2- نسب كامل وى چنين است: يحيى بن حسن بن جعفر بن عبيدالله الاعرج بن حسين الاصغر بن امام زين العابدين ( علیه السلام ).

اهل بيت (عليهم السلام)، صحابه و تابعان است كه نامشان زينب بوده است. اين رساله را براى نخستين بار «حسن محمد قاسم» (متوفاى 1355 ه. ق)، نويسنده مصرى، براساس نسخه اى از آن كه به گفته خود در حلب يافته بود، در سال 1333 ه. ق در ضمن كتاب خود «السيدة زينب» منتشر كرد . (1)

با استناد به روايات موجود در اخبار الزينبات، تعدادى از علما و نويسندگان معاصر كه بعضى از آنها كتاب هايى نيز در زندگانى حضرت زينب كبرى نوشته اند، قائل به وفات و دفن ايشان در قاهره مصر شده اند؛ از جمله آنان مى توان به «شيخ جعفر نقدى» و «سيد محمد كاظم قزوينى» اشاره كرد. (2)

با اين حال، درباره رساله اخبار الزينبات، ابهاماتى وجود دارد كه پذيرش روايات آن را با سختى مواجه مى كند. برخى پژوهشگران نيز، با ارائه شواهد و قرائنى، در اصالت اين اثر و انتساب آن به عبيدلى ترديد نموده و حتى احتمال جعلى بودن آن را مطرح كرده اند؛ از جمله اين شواهد آن است كه نويسندگانى كه به زندگى نامه عبيدلى و معرفى آثار وى پرداخته اند، از جمله «ضامن بن شدقم»، نسب شناس قرن 11 ه. ق كه نسبش به عبيدلى مى رسد، براى وى اثرى به نام اخبار الزينبات ذكر نكرده اند. تنها پس از انتشار اين رساله براى نخستين بار در سال 1333 ه. ق، برخى نويسندگان معاصر آن را به فهرست تأليفات وى افزوده اند. از جمله شواهد ديگر، ابهام در چگونگى يافت شدن نسخه اى است كه حسن محمد قاسم، بدون اينكه نامى از يابنده آن ببرد و درباره8.

ص: 213


1- در دوره اخير، متن اين رساله چند بار ديگر براساس كتاب حسن محمد قاسم منتشر شده است؛ از جمله سيد محمد جواد مرعشى نجفى، آن را با مقدمه آيت الله العظمى مرعشى نجفى در قم به صورت مستقل چاپ كرده است. سپس در مجله الموسم، سال 1410 ه. ق - 1989 م، شماره 4، صص 1142-1155 باز چاپ شده؛ و در سال هاى اخير نيز به كوشش فارس حسون كريم در دفتر شانزدهم «ميراث حديث شيعه» (سال 1386، صص 21، 91) منتشر شده است.
2- ر. ك: حياة السيدة زينب بنت امير المؤمنين على بن ابى طالب ( علیه السلام )، جعفر النقدى، صص 138-142؛ زينب الكبرى ( علیه السلام ) من المهد الى اللحد، السيد محمد كاظم القزوينى، صص 610-618.

مشخصات و محل دقيق نگهدارى آن توضيحى بدهد، به انتشار آن اقدام كرده است. (1)

اشكالاتى نيز به محتواى اخبار الزينبات، و زنجيره اسناد و راويان آن وارد شده است؛ از جمله آنكه، نام برخى راويان مذكور در سند رساله، در منابع رجالى و روايى، و نام برخى ديگر از آنان نه تنها در منابع رجالى، بلكه در هيچ كتابى نيامده است. (2)

همچنين برخى مطالب مطرح شده در اين كتاب، با واقعيت هاى مسلّم تاريخى تناقض و تعارض دارد؛ از جمله آنكه در يكى از روايات مربوط به وفات حضرت زينب در مصر، مسلمة بن مخلد (متوفاى 62 ه. ق)، شخصى دوستدار اهل بيت (عليهم السلام) معرفى شده است كه از زينب كبرى در مصر استقبال كرد و ايشان را به خانه خود برد و حضرت زينب پس از مدتى اقامت در آنجا از دنيا رفت و مسلمه بر جنازه وى نماز خواند و طبق وصيتش، آن حضرت را در همان خانه دفن كرد؛ (3) حال آنكه به گواهى منابع معتبر تاريخى، مسلمه از دشمنان امام على ( علیه السلام ) و والى مصر از سوى معاويه و يزيد بود و پس از مرگ معاويه، براى يزيد در مصر بيعت گرفت. (4)

از سوى ديگر، شواهد تاريخى فراوانى وجود دارد كه اصالت و اعتبار زيارتگاه منسوب به حضرت زينب كبرى در قاهره را زير سؤال مى برد. «محمد حسنين سابقى»، پژوهشگر پاكستانى، در اثر خود «مرقد العقيلة زينب»، كه گسترده ترين تحقيق در زمينه محل دفن حضرت زينب به شمار مى آيد، دلايل و شواهد مفصلى در رد انتساب زيارتگاه قاهره به دختر امام على ( علیه السلام ) ارائه نموده است. او به اين مسئله استناد كرده است كه بسيارى از مورخان مصر تا قرون متأخر اسلامى، در تاريخ مصر و حوادث آن و0.

ص: 214


1- براى آگاهى بيشتر، ر. ك: كتاب هاى اسلامى، «بررسى اعتبار كتاب اخبار الزينبات»، شماره 21، صص 63-75.
2- «بررسى اعتبار كتاب اخبار الزينبات»، ص 67؛ و همچنين، ر. ك: مرقد العقيلة زينب، محمد حسنين السابقى، ص 85.
3- السيدة زينب وأخبار الزينبات للعبيدلى النسابة، صص 18 و 19.
4- «بررسى اعتبار كتاب اخبار الزينبات»، ص 68. براى آگاهى بيشتر درباره اشكالات محتوايى و تاريخى روايات كتاب اخبار الزينبات، ر. ك: مرقد العقيلة زينب، محمد حسنين السابقى، صص 88-100.

زيارتگاه هاى اين سرزمين تأليفاتى داشته و از صحابه و تابعان پيامبر اسلام ( صلی الله علیه و آله ) كه وارد مصر شده اند، نام برده اند؛ اما به موضوع حضور حضرت زينب در مصر و زيارتگاه ايشان در اين سرزمين، كوچك ترين اشاره اى نكرده اند؛ در حالى كه بيشتر آنان، ضمن اشاره به حضور نفيسه دختر حسن بن زيد بن امام حسن مجتبى ( علیه السلام ) در مصر، از زيارتگاه ايشان در قاهره، كه از مهم ترين زيارتگاه هاى اهل بيت (عليهم السلام) در مصر به شمار مى آيد، ياد كرده اند.

استدلال هاى «سابقى» را مى توان به طور خلاصه در سه محور زير بيان كرد: (1)

1. تعدادى از مورخان مصر در قرون نخستين اسلامى، از صحابه و تابعان پيامبر اسلام ( صلی الله علیه و آله ) كه به مصر وارد شده اند، ياد كرده اند. اما به ورود حضرت زينب به مصر و وفات و دفن ايشان در آنجا سخن نگفته اند. از آن جمله اند:

- عبدالرحمان بن عبدالحكم مصرى (متوفاى 257 ه. ق)، صاحب كتاب «منهج السالك فى اخبار مصر والقرى والممالك».

- محمد بن يوسف كندى (متوفاى 354 ه. ق)، صاحب كتاب «ولاة مصر».

- حسن بن ابراهيم ليثى مصرى، معروف به ابن زولاق (متوفاى 387 ه. ق). به گفته وى، نخستين كسى كه از نسل امام على ( علیه السلام ) وارد مصر شد، سكينه دختر امام حسين ( علیه السلام ) است. (2)

- عزالملك محمد بن عبدالله بن احمد حَرّانى مسبحى (متوفاى 420 ه. ق)، صاحب كتاب تاريخ مصر.

- حافظ ابوطاهر احمد بن محمد اصفهانى سلفى (متوفاى 576 ه. ق). او معتقد است كه هيچ يك از فرزندان بلافصل امام على ( علیه السلام ) در مصر از دنيا نرفته اند. (3)

ص: 215


1- براى تفصيل بيشتر، ر. ك: مرقد العقيلة زينب، صص 29-44.
2- مرشد الزوار الى قبور الابرار، موفق الدين بن عثمان، ص 154.
3- مرقد العقيلة زينب، ص 32.

2. تعدادى از جهانگردان مشهور مسلمان كه وارد مصر شده و از بسيارى از زيارتگاه ها و قبور اعلام و مشاهير در آن ياد كرده اند، كوچك ترين اشاره اى به وجود قبر حضرت زينب نكرده اند. مهم ترين اين جهانگردان عبارت اند از:

- على بن ابى بكر هروى (متوفاى 611 ه. ق)، صاحب كتاب «الاشارات الى معرفة الزيارات».

- ابن جبير اندلسى (متوفاى 614 ه. ق)، صاحب سفرنامه معروف.

- ياقوت حموى (متوفاى 626 ه. ق)، صاحب اثر معروف «معجم البلدان».

- ابن بطوطه مغربى (متوفاى 779 ه. ق)، صاحب سفرنامه معروف.

- ابن شاهين زاهرى (متوفاى 873 ه. ق)، صاحب كتاب «زبدة كشف الممالك و بيان الطرق والمسالك».

3. بسيارى از مورخان و مؤلفان مصرى، در زمينه تاريخ، جغرافيا و زيارتگاه هاى مصر تأليفاتى از خود به جاى گذاشته اند كه از جمله منابع مهم تاريخ اين سرزمين در دوره اسلامى به شمار مى آيد. اما هيچ يك از آنان به زيارتگاه حضرت زينب در مصر اشاره نكرده اند. از آن جمله اند:

- قاضى ابوعبدالله محمد بن سلامه قضاعى شافعى (متوفاى 453 ه. ق)، صاحب كتاب «انس الزائرين».

- ابن ميسّر مصرى (متوفاى 677 ه. ق).

- ابن تغرى بردى (متوفاى 704 ه. ق)، صاحب كتاب «النجوم الزاهره فى اخبار ملوك مصر والقاهره».

- ابن دَقماق مصرى (متوفاى 792 ه. ق)، صاحب كتاب «الانتصار لواسطة عقد الامصار».

- شمس الدين ابن زَيّات انصارى (متوفاى 814 ه. ق)، صاحب كتاب «الكواكب السيّارة فى ترتيب الزيارة»، در ذكر زيارتگاه هاى قاهره. او در اين كتاب، از يازده زينب

ص: 216

مدفون در قاهره نام برده، اما به زينب دختر امام على ( علیه السلام ) اشاره اى نكرده است. (1)

- تقى الدين مقريزى (متوفاى 845 ه. ق)، مورخ بزرگ مصر و صاحب كتاب «المواعظ والاعتبار بذكر الخطط والآثار» (معروف به خطط مقريزى).

- ابن ظهيره مصرى (متوفاى 891 ه. ق)، صاحب كتاب «الفضائل الباهره فى محاسن مصر والقاهرة».

- نورالدين سخاوى (زنده در 889 ه. ق)، صاحب كتاب «تحفة الاحباب وبغية الطلاب» در ذكر زيارتگاه هاى قاهره.

- شمس الدين سخاوى (متوفاى 902 ه. ق)، صاحب كتاب «الضوء اللامع فى اعيان القرن التاسع».

- جلال الدين سيوطى (متوفاى 911 ه. ق).

از ميان مورخان مصرى، تنها «مجدالدين ابن ناسخ» مصرى معروف به ابن عين الفضلاء (متوفاى حدود 800 ه. ق)، در اثر خود «مصباح الدياجى وغوث الراجى»، كه درباره زيارتگاه هاى قاهره تأليف كرده، از زيارتگاهى به نام «السيده زينب» در «قناطر السباع»، يعنى موقعيت كنونى زيارتگاه حضرت زينب در قاهره، نام برده است. او درباره صاحب اين مزار توضيحى نداده، و مبناى پيدايش آن را نيز خواب دانسته است. بايد توجه داشت كه عبارت «السيده زينب» لزوماً به معناى زينب دختر امام على ( علیه السلام ) نيست (2)

به نظر مى رسد نخستين كسى كه به صراحت از قبر زينب دختر امام على ( علیه السلام ) در مصر سخن گفته است، عبدالوهاب شعرانى (متوفاى 973 ه. ق)، از صوفيان معروف مصر در قرن 10 ه. ق است. او از شيخ خود «على الخوّاص» نقل كرده است كه زينب مدفون در قناطر السباع، بدون شك دختر امام على ( علیه السلام ) است. (3) اما به جز اين نقل قول، سند ديگرى براى

ص: 217


1- مرقد العقيلة زينب، صص 38 و 39.
2- همان، ص 39.
3- المنن الكبرى، عبدالوهاب بن احمد الشعرانى، ص 477.

اثبات اين سخن نياورده است. شيخ على خوّاص، از مشايخ صوفيه است كه به گفته خود شعرانى، سواد خواندن و نوشتن نداشت و محل كشفيات وى، لوح محفوظ بود! پس از شعرانى، تعدادى از مؤلفان مصرى، از قبيل قليوبى، صبّان، شبلنجى و شبراوى اين ادعا را از وى نقل كرده اند. (1) به باور نگارنده، همين عامل، سبب شهرتِ انتساب زيارتگاه موجود در قناطر السباع قاهره به حضرت زينب دختر امام على ( علیه السلام ) شده است.

در اينجا، اين سؤال مطرح مى شود كه اگر براساس رساله اخبار الزينبات، بر فرض صحت انتساب آن به عبيدلى، حضرت زينب كبرى به مصر سفر كرده و در آنجا وفات يافته باشد، چرا به اين موضوع در ساير منابع تراجم و رجال شيعه و اهل سنت اشاره نشده است؟ و اگر قبر ايشان در قاهره بوده، چرا در فاصله قرون اول تا دهم ه. ق، از ديد مورخان مصرى و جهانگردان پنهان مانده است؟

گفتنى است درباره نظريه وفات و دفن حضرت زينب در غوطه دمشق، همانند نظريه قاهره، در منابع تاريخى كهن اسلامى، اشاره اى به اين مسئله نشده است. شايد نخستين كسى كه به وفات حضرت زينب در شام اشاره كرده، «ابوبكر موصلى»، از صوفيان دمشق در قرن 8 ه. ق است. او در كتاب خود «فتوح الرحمان» گفته است كه زينب كبرى در پى محنت برادر خود، در غوطه دمشق درگذشت و در روستايى از توابع دمشق به نام راويه به خاك سپرده شد. (2)

در برخى كتاب هاى دوره متأخر شيعه نيز داستانى رواج يافته است مبنى بر اينكه حضرت زينب با همسرش عبدالله بن جعفر طيار در سالى كه در مدينه قطحى شد، به شام مهاجرت كرد و در طى اين هجرت، از دنيا رفت و در زمينى از املاك همسرش در روستاى راويه به خاك سپرده شد. (3) اين داستان در منابع تاريخى و معتبر نيامده و بدون

ص: 218


1- ر. ك: مرقد العقيلة زينب، ص 67.
2- ر. ك: همان، ص 177.
3- مرحوم سيد محسن امين، روايت مفصلى از اين داستان را نقل، وخود، آن را رد كرده است. ر. ك: اعيان الشيعة، ج 7، صص 140 و 141.

سند و مدرك است. برخى از علما از جمله سيد محسن امين و شيخ جعفر نقدى نيز آن را رد كرده اند. (1)

با اين حال، برخلاف زيارتگاه قاهره كه از قرن دهم هجرى به مدفن زينب دختر امام على ( علیه السلام ) شهرت يافته است، منابع تاريخى مختلف از قرن ششم و هفتم هجرى، از جمله تاريخ دمشق ابن عساكر، الاشارات هروى، معجم البلدان ياقوت حموى، سفرنامه هاى ابن جبير و ابن بطوطه، به زيارتگاه شام اشاره كرده اند. البته در اين منابع، از اين زيارتگاه، با عنوان قبر ام كلثوم ياد شده است.

ابن عساكر، مورخ بزرگ دمشق در قرن 6 ه. ق، به مسجد ام كلثوم در روستاى راويه اشاره كرده و درباره آن نوشته است:

مسجد راويه، بر [قبر] ام كلثوم ايجاد شده است. اين ام كلثوم دختر رسول خدا ( صلی الله علیه و آله ) كه همسر عثمان بوده، نيست؛ زيرا او در زمان حيات پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) درگذشت و در مدينه دفن شد. ام كلثوم دختر على [ ( علیه السلام )] از فاطمه زهرا [ ( علیه السلام )] نيز، كه به ازدواج عمر درآمد، نيست؛ زيرا او و فرزندش زيد بن عمر در يك روز در مدينه از دنيا رفتند و در بقيع دفن شدند. بلكه [مدفون در اين مزار] زنى از اهل بيت است كه به اين نام، ناميده شده اما نسب آن شناخته شده نيست. اين مسجد را مردى قرقوبى (2) از اهالى حلب ساخته است. (3)

على بن ابى بكر هروى، ياقوت حموى و ابن شدّاد حلبى به اين زيارتگاه، با عنوان «قبر ام كلثوم» اشاره كرده اند. (4) ابن جبير نيز آن را چنين توصيف كرده است:

از زيارتگاه هاى اهل بيت (رضى الله عنهم)، مشهد ام كلثوم دختر على بن ابى طالب (رضى الله عنه)2.

ص: 219


1- ر. ك: اعيان الشيعة، ج 7، صص 140 و 141؛ حياة السيدة زينب بنت اميرالمؤمنين على بن ابى طالب ( علیه السلام )، ص 139.
2- قرقوب نام روستايى ميان شهرهاى واسط، بصره و اهواز بوده است. ر. ك: معجم البلدان، ج 4، ص 373.
3- تاريخ مدينة دمشق، ج 2، ص 309.
4- الاشارات الى معرفة الزيارات، ص 12؛ معجم البلدان، ج 3، ص 20؛ الاعلاق الخطيرة فى ذكر امراء الشام والجزيرة، ج 2، صص 134 و 182.

است كه به او زينب صغرى نيز گفته مى شود. ام كلثوم كنيه اى است كه پيامبر ( صلی الله علیه و آله )، به سبب تشابه او با دخترش ام كلثوم، بر او گذاشت. زيارتگاه متبرك او در روستايى در جنوب شهر [دمشق] به فاصله يك فرسخ، به نام راويه است. روى قبر، مسجدى بزرگ، و بيرون آن خانه هايى وجود دارد و داراى اوقافى است و اهالى اين مناطق، آن را به نام قبر بانو ام كلثوم مى شناسند. (1)

توصيف ابن بطوطه از اين زيارتگاه نيز مشابه توصيف ابن جبير است. وى چنين مى نويسد:

در روستايى در جنوب شهر [دمشق] به فاصله يك فرسخ، زيارتگاه ام كلثوم دختر على بن ابى طالب [ ( علیه السلام )] از فاطمه [(عليها السلام)] است. گويند نامش زينب است و پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) به سبب شباهت او با خاله اش ام كلثوم، دختر رسول خدا ( صلی الله علیه و آله )، كنيه ام كلثوم را بر وى نهاده است. روى قبر، مسجدى بزرگ، و اطراف آن خانه هايى وجود دارد و داراى اوقافى است و اهل دمشق آن را قبر بانو ام كلثوم مى نامند. (2)

آنچه اقوال مورخان و جهانگردان فوق را تأييد مى كند و بلكه از اين اقوال اهميت بيشترى نيز دارد، وجود سنگ نوشته كهنى بر قبر است كه در آن، نام و نسب صاحب مزار معرفى شده است. اين سنگ قبر، به همراه سنگ ديگرى، در جريان تعمير قبر شريف در سال 1317 ه. ق به دست آمده است و خوشبختانه ميرزا على خان امين الدوله، تصويرى از آن را در سفرنامه خود منتشر كرده است. (3) براساس اين تصوير، و با استناد7.

ص: 220


1- رحلة ابن جبير، ص 218.
2- رحلة ابن بطوطة، ص 75.
3- امين الدوله در ذيل اين تصوير نوشته است: «صبح پنجشنبه چهارم ربيع الاول 1317 در شام به زيارت زينبيه مشرف شدم. كليددار بقعه متبركه گفت زمانى كه در ضريح و صندوق مبارك مشغول تعمير شديم، دو قطعه سنگ از خاك مقبره به دست آمد. يكى از آنها به شهر شام فرستاده شده است، و اين را در ضريح نگه داشته ايم. صورت آن را در بقعه شريفه نقش كردم». متوليان زينبيه، سنگ نوشته دوم را به حرم حضرت رقيه فرستاده بودند كه امين الدوله، تصوير آن را نيز ضميمه سفرنامه خود كرده است. اما به نوشته مصحح كتاب، متأسفانه اين تصوير امروز ضميمه نسخه خطى سفرنامه نيست و مفقود شده است. ر. ك: سفرنامه امين الدوله، صص 341 و 347.

به شكل ظاهرى كتيبه و نوع خط آن، مى توان قدمت آن را از قرن پنجم يا ششم ه. ق برآورد كرد. متن كامل كتيبه چنين است: «هذا قبر زينب الصغرى المكناة بأم كلثوم ابنت علي بن ابي طالب امها فاطمة البتول سيدة نساء العالمين ابنت سيد المرسلين محمد خاتم النبيين صلى الله عليه وسلم». (1)

عبارت روى قبر، قابل مقايسه با عبارت شيخ مفيد در بيان اسامى فرزندان امام على ( علیه السلام ) است كه آنها را چنين ياد كرده است: «الحسن والحسين وزينب الكبرى وزينب الصغرى المكنّاة ام كلثوم، امهم فاطمة البتول سيدة نساء العالمين بنت سيد المرسلين محمد خاتم النبيين صلى الله عليه وآله». (2)

متن كتيبه روى قبر، و اقوال مورخان و جهانگردان كه بدان اشاره شد، نشان دهنده انتساب اين قبر به زينب صغرى، مكنّا به ام كلثوم، در گذشته بوده است. ازاين رو، برخى از صاحب نظران، از جمله سيد محسن امين، انتساب اين آستانه را به زينب صغرى يا ام كلثوم دختر امام على ( علیه السلام ) از فاطمه زهرا (عليها السلام) و خواهر حضرت زينب كبرى، ترجيح داده اند. (3)

درباره همسر، فرزندان و تاريخ وفات حضرت ام كلثوم، در منابع تاريخى اقوال و روايات متعددى نقل شده است كه به شدت با يكديگر تناقض دارد؛ به گونه اى كه براساس برخى اقوال، ايشان به ازدواج عمر درآمده، و از وى صاحب فرزندى به نام زيد شده و در همان زمان از دنيا رفته است. اما براساس اقوال ديگر، ايشان تا زمان7.

ص: 221


1- ترجمه فارسى: اينجا قبر زينب صغرى ملقّب به ام كلثوم دختر على بن ابى طالب است. مادر او فاطمه بتول، سرور زنان جهان، دختر مهتر رسولان، محمد خاتم پيامبران، درود و سلام خداوند بر او، است.
2- الارشاد فى معرفة حجج الله على العباد، محمد بن محمد بن نعمان (شيخ مفيد)، ج 1، ص 354. به عقيده نگارنده، با توجه به مقايسه بين نوشته روى قبر و عبارت شيخ مفيد، مى توان احتمال داد كه بانيان مزار، در تهيه متن كتيبه، عبارت شيخ مفيد را در نظر داشته اند. اين احتمال آنجا تقويت مى شود كه ابن عساكر، بانى مسجد را مردى با اصالت قرقوبى (در جنوب عراق)، از اهالى حلب دانسته و اين مناطق در آن دوره، از مناطق نفوذ شيعيان بوده است. اما شايد از روى تقيه، و شايد از آنجايى كه حجّار مذهب تسنن داشته، عبارت «صلى الله عليه وآله»، جاى خود را به عبارت «صلى الله عليه وسلّم» داده است.
3- اعيان الشيعة، ج 7، صص 136 و 137.

وفات خواهرش زينب نيز زنده بوده است. (1) به هر حال، برخى شواهد تاريخى نشان دهنده آن است كه حضرت ام كلثوم، تا زمان شهادت امام حسين ( علیه السلام ) زنده بوده، و كنار حضرت زينب كبرى، در كربلا و حوادث پس از آن حضور فعال و تأثيرگذارى داشته است. ابن طيفور (متوفاى 280 ه. ق)، خطبه اى منسوب به وى را در كوفه، پس از واقعه عاشورا، نقل كرده است (2) كه با خطبه حضرت زينب كه «سيد بن طاووس» نقل كرده است، اختلاف دارد. ضمن آنكه سيد بن طاووس، خود خطبه ديگرى براى ام كلثوم در كوفه روايت كرده است. (3)

درباره زمان وفات ام كلثوم، نمى توان اظهار نظر قطعى نمود. تنها كسى كه به وفات ام كلثوم در شام اشاره كرده، عمادالدين طبرى (زنده در 698 ه. ق) است كه در عبارت بسيار مختصرى نوشته است: «روايت آمد كه ام كلثوم، خواهر امام حسين ( علیه السلام )، در دمشق متوفا شد». (4)

به هرحال، امروزه نقل مشهور در ميان شيعيان آن است كه آستانه زينبيه شام، مدفن حضرت زينب كبرى است و بسيارى از علماى شيعه در چند قرن اخير اين مسئله را پذيرفته اند. (5) گويا انتساب اين بارگاه به زينب كبرى، از قرن 8 ه. ق به وجود آمده است. در وقف نامه اى به تاريخ 768 ه. ق، از صاحب مزار با تعبير زينب كبرى، دختر امام على ( علیه السلام ) ياد شده است. (6)

ص: 222


1- براى آگاهى بيشتر درباره موضوع ازدواج ام كلثوم با عمر، و اقوال متعدد درباره زمان وفات ايشان، ر. ك: ظلامة ام كلثوم، السيد جعفر مرتضى العاملى.
2- بلاغات النساء، احمد بن ابى طاهر (ابن طيفور)، صص 23-25.
3- اللهوف فى قتلى الطفوف، رضى الدين على بن موسى حسنى حلّى (سيد بن طاووس)، صص 61، 62 و 65.
4- كامل بهايى، حسن بن على (عمادالدين طبرى)، ص 302.
5- محمد حسنين سابقى، فهرستى از علماى شيعه كه آستانه زينبيه دمشق را محل دفن حضرت زينب كبرى (عليها السلام) دانسته اند، گردآورى كرده است. ر. ك: مرقد العقيلة زينب، صص 183-215.
6- اصل اين وقف نامه، كه در سال 1010 ه. ق به تأييد دادگاه شرعى دمشق نيز رسيده است، نزد متوليان آستانه زينبيه نگهدارى مى شود و متن كامل آن را محمد حسنين سابقى از دست نويس سيد عبدالرزاق مقرّم نقل كرده است. ر. ك: مرقد العقيلة زينب، صص 145-150.

با توجه به نبود شواهد تاريخى كافى براى انتساب اين دو زيارتگاه (دمشق و قاهره)، به زينب كبرى، برخى پژوهشگران و صاحب نظران گفته اند كه ممكن است ايشان در مدينه منوره از دنيا رفته و در همانجا دفن شده باشد؛ گرچه منابع تاريخى نيز، تأييدى براى اين قول ندارد. (1) مرحوم سيد محسن امين، كه از جمله قائلان به اين نظريه است، درباره محل دفن حضرت زينب كبرى نوشته است: «بايد قبر او در مدينه منوّره باشد؛ زيرا ثابت نشده است كه او بعد از بازگشت به مدينه، از آن خارج شده باشد». (2)

با استناد به آنچه گذشت، نگارنده احتمال انتساب آستانه زينبيه دمشق را به زينب صغرى يا ام كلثوم، دختر دوم امام على ( علیه السلام ) از حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام)، بر ساير احتمالات ترجيح مى دهد. با اين حال معتقد است كه اظهار نظر قطعى و نهايى در اين زمينه، نيازمند يافتن آگاهى هاى تاريخى جديدى است.

درباره تاريخچه بناى زيارتگاه، پيش تر از ابن عساكر نقل شد كه در زمان وى (قرن 6 ه. ق)، مسجدى در مكان قبر وجود داشته كه آن را يكى از اهالى حلب ساخته بود. (3) اما جزئيات ديگرى درباره آن ذكر نشده است. ابن جبير و ابن بطوطه نيز به وجود اوقافى براى مزار و خانه هاى اطراف آن اشاره كرده اند. (4)

در سال 768 ه. ق، «سيد حسين بن موسوى حسينى»، نقيب سادات دمشق و جد سادات آل مرتضى در شام، ساختمان مزار را بازسازى كرد و همه زمين ها و باغ هايى كه در مالكيت خود داشت، وقف آن نمود. او وقف نامه اى براى اين موضوع نوشت كه هفت تن از قاضيان دمشق آن را امضا كردند. در اين وقف نامه، از صاحب مزار با نام «زينب كبرى» ياد شده است. (5)

ص: 223


1- «مرقد حضرت زينب (عليها السلام)، كنكاشى دوباره»، صص 72 و 73.
2- اعيان الشيعة، ج 7، ص 140.
3- تاريخ مدينة دمشق، ج 2، ص 309.
4- رحلة ابن جبير، ص 218؛ رحلة ابن بطوطة، ص 75.
5- مرقد العقيلة زينب، ص 146.

در سال 1165 ه. ق، اسعد پاشا العظم، والى دمشق، بنا را بازسازى كرد و داخل آن بخش هايى ايجاد كرد. همچنين پسرعموى وى، «مصطفى بيك» ديوارها و سقف آستانه را تزيين نمود. (1)

بناى زيارتگاه در گذشته، اتاقى گلى بود كه قبر حضرت زينب، ميان آن قرار داشت. در سال 1256 ه. ق، «سيد موسى مرتضى»، جد متوليان فعلى آستانه، بناى قديمى را توسعه داد. نماى كلى اين بنا، مربعى به ابعاد 26 متر، و ارتفاع و عرض ديوارهاى آن به ترتيب 6 و 1/5 متر بود. گنبد آجرى بنا روى يك چهارطاقى استوار بود. (2)

در سال 1287 ه. ق / 1870 م، سقف حرم به علت باران فراوان فرو ريخت. متولى وقت آستانه، به نام «سيد سليم مرتضى»، سقف بنا را با سفال، و گنبد را با صفحات سربى پوشانيد. (3) (تصوير 115)

در تعدادى از سفرنامه هاى حج دوره قاجار، آگاهى هاى فراوانى از زيارتگاه حضرت زينب در آن دوره به دست مى آيد. «ميرزا داوود وزير وظايف»، كه حدود سال 1322 ه. ق وارد دمشق شده، توصيف مفصلى از بناى آستانه زينبيه در آن زمان ارائه كرده است كه بخش هايى از آن نقل مى گردد:

ديگرى، بقعه مطهره زينب (عليها السلام) است كه در دو فرسخى شام واقع است، و با درشكه يك ساعت و نيم راه است و تمام راه باغات است، كه اغلب اشجار زيتون و گردو و زردآلو و انجير است. نزديك زينبيه، زراعت هم هست، كه در ميان اشجار كاشته اند. خود زينبيه، قنات است؛ قريب دو سنگ آب دارد. دهى بزرگ است، حمامى قشنگ و بزرگ به وضع حمام هاى شهر شام دارد. بقعه مطهره در كنار راه اول ده واقع است. در يك طرف صحن كوچك

ص: 224


1- حوادث دمشق اليومية، احمد البديرى الحلاّق، ص 169.
2- الموسم، «تاريخ البناء فى مقام السيدة زينب عليها السلام»، محمدرضا مرتضى، ش 25، ص 137.
3- «تاريخ البناء فى مقام السيدة زينب عليها السلام»، ص 141.

مختصرى، حيات مانند دارد، و حوض آب جارى.

اما بقعه مطهره، مربع، چهار ستون در چهار ستون، هر ستونى تا ستون ديگر هفت ذرع، ستون ها از سنگ است. در وسط شبستان، چهار پايه از سنگ و گچ گذارده اند و دو پله از زمين مرتفع است، بالاى آن، گنبد از كاشى سبز دارد و اين چهار پايه را شبكه آهنين مطلا كرده اند. وسط اين چهار پايه، ضريح مطهر آن مخدّره است كه طولانى واقع شده؛ چهار دهنه طول و سه دهنه عرض دارد. در هر دهنه، يك ذرع ضريح هم شبكه آهن مطلا، صندوق و صندوق پوش مخمل سياه مفتول دوزى، روى صندوق، دو جار سه شاخه بلور، دو جفت لاله پايه بلور بود. فرش قالى، قاليچه هاى تبريزى خوب هم بر ديوار نصب كرده بودند. لوحه هاى زيارت به خط نستعليق خوب نوشته اند، و در يكى از آن ها «السلام عليك يا ابنة حسن»، نص به فى «يوم الغدير»، نوشته بودند. زيارت وارث هم بود، در جلو در نوشته اند به خط ثلث به سنگ بالاى دربِ حجازى:

زينب بنت حيدر *** معدن الجود و الهدا

هذه باب حطة *** فادخلوا الباب سجدا (1)

تمام فرش شبستان از سنگ هاى خيلى خوب و همچنين صحن حيات حكايت است.... آب جارى هم كه دو پله گود است، در ميان شبستان در طرف بالاى سر دارد، و ميان بقعه هم دو چهل چراغ بود، و دوازده شاخه و پانزده بيت زيتى و نفتى آويخته اند. (2)

در سال 1354 ه. ق، چند تن از سادات آل نظام شام، ورودى غربى آستانه را كه در خيابان اصلى واقع است، بنا كردند و نماى آن را با قالب هاى بزرگ از سنگ بازالت، سنگ كارى نمودند. اين ورودى تاكنون به همين شكل باقى مانده، و تاريخ و نام بانيان،

ص: 225


1- ترجمه دوبيتى: زينب دختر حيدر، معدن بخشش و هدايت است. اين «باب حطّه» (دروازه آمرزش) است. پس سجده كنان از اين در وارد شويد.
2- سفرنامه ميرزا داوود وزير وظايف، داوود بن علينقى حسينى (وزير وظايف)، صص 188 و 189.

در كتيبه اى سنگى، بالاى آن، ثبت شده است.

در سال 1370 ه. ق، مرحوم سيد محسن امين، كميته اى از بزرگان و تاجران را تشكيل دادند تا براى توسعه بناى زيارتگاه، كمك هاى مالى جمع آورى كنند. (1) «مهندس سيد محمدرضا مرتضى»، از اعضاى كميته نظارت بر بازسازى حرم، براى اين منظور نقشه معمارى طراحى كرد تا با فراهم شدن امكانات مالى، مرحله به مرحله اجرا گردد. (2)

در سال 1374 ه. ق، با كمك و پشتيبانى تاجر ايرانى، «حاج مهدى بهبهانى»، مرحله اول طرح توسعه آستانه، يعنى اجراى نقشه كنونى آن، كه از سال 1370 ه ق آغاز شده بود، به پايان رسيد. (تصوير 117) شاعر و خطيب عراقى «محمد على يعقوبى نجفى» (متوفاى 1385 ه. ق)، در ابيات زير مادّه تاريخ آن را به نظم كشيد:

سعى المهدي في تشييد قبر *** بأستار الجلالة قد تحجب

یضیم کریمة الحسنین من قد *** غدت فی مجد ها الامثال تضرب

عقیلة آل بیت فاز عبد *** توسّل فی و لاهم او تقرّب

فقل بشری لزائره و أرخ *** « تشید مرقد الحوراء زینب » (3)

[= 1374]

در سال 1370 ه. ق، «محمدعلى حبيب»، تاجر پاكستانى و مؤسس بانك «حبيب بنك» پاكستان، ضريحى نقره اى به وزن دوازده تُن براى نصب روى قبر، به آستانه اهدا نمود. (تصوير 118) گفته اند او فرزندى فلج داشت كه پزشكان از درمانش عاجز بودند. از اين رو در سال 1370 ه. ق به زيارت حرم حضرت زينب آمد و به ايشان توسل جست و پس از».

ص: 226


1- مرقد العقيلة زينب، ص 227؛ «تاريخ البناء فى مقام السيدة زينب عليها السلام»، ص 137.
2- «تاريخ البناء فى مقام السيدة زينب عليها السلام»، ص 141.
3- مرقد العقيلة زينب، ص 232. ترجمه ابيات: مهدى در بناى قبرى تلاش كرد، كه با پرده هاى شكوه پوشيده شده است. اين قبر خواهر حسنين را دربرگرفته كه در بزرگوارى به او مثال ها زده مى شود. او عقيله اهل بيت است. بنده اى كه به ولايت ايشان متوسل شود يا تقرب جويد، رستگار است. پس زائر او را بشارت بده و در تاريخ آن بگو: «مرقد زينب حوراء ساخته شد».

بازگشت به پاكستان، با فرزند سالم خود مواجه شد كه شفا يافته بود. براى همين، اين ضريح را به حرم حضرت زينب اهدا كرد. در روز نصب ضريح، جشن باشكوهى برگزار شد كه در آن مقامات بلندپايه و سفراى كشورهاى اسلامى در دمشق حضور يافتند. «شيخ على بازى نجفى»، شاعر و خطيب عراقى، در دو بيت زير مادّه تاريخ آن را سرود:

هذا ضريح زينب قف عنده *** و استغفر الله لکل مذنب

تری الملا طرّاً وأملاک السما *** ارّخ « وقوفاً فی ضریح زینب » (1)

[= 1370]

در سال 1373 ه. ق، گروهى از تاجران ايرانى، صندوقچه چوبى خاتم كارى نفيسى را براى نصب بر قبر شريف، به حرم اهدا نمودند. اين صندوقچه، ساخته دست هنرمند ايرانى، «استاد محمد صنيع خاتم» بود كه براى ساخت آن سى ماه زمان صرف كرده بود. (تصوير 116) در روز نصب آن، جشن باشكوهى در صحن آستانه برگزار شد كه در آن شخصيت هايى همچون «عبدالحسين شرف الدين»، عالم بزرگ تشيع، حضور داشتند. «صبرى العسلى»، نخست وزير وقت سوريه صندوقچه را پرده بردارى كرد. شاعر عراقى، «سيد محمد بن حسين حلى» نيز در ابيات زير مادّه تاريخ آن را سرود:

صندوق زينب قد بدت *** للفین فیه علائم

صنعته ایدی المخلصین *** فحار فیه العالم

حیث احتوی جثمانها *** ارخت « راق الخاتم » (2)

[= 1373]».

ص: 227


1- مرقد العقيلة زينب، ص 230. ترجمه دوبيتى: اين ضريح زينب است. كنارش بايست و براى همه گناهكاران درخواست آمرزش نما. همه مردم و فرشتگان آسمان را مى بينى، در تاريخ آن بگو: «ايستادن در زيارتگاه زينب».
2- مرقد العقيلة زينب، ص 231. ترجمه ابيات: صندوق قبر زينب نمايان شد؛ نشانه هايى از هنر در آن وجود دارد. دست هاى با اخلاصى آن را ساخته، و جهانيان از آن شگفت زده اند. [اين صندوق] بدن مطهرش را در بر گرفته، در تاريخ آن گفتم: «خاتم درخشيد».

گويا مرحوم جلال الدين همايى (متخلّص به سنا) نيز مادّه تاريخ ساخت اين صندوقچه را در دو بيت زير به نظم كشيده است:

ز دُرج عصمت حق گوهرى بُودَ زينب *** که پیش در گه او جبهه سا بُوَد عیوق

« سنا » نوشت به تاریخ صنه صندوقش *** « نهفتع سرّ الهی بود در این صندوق » (1)

[= 1373]

در سال 1412 ه. ق، ضريح نقره اى جديد طلاكوب و ميناكارى كه ساخته دست هنرمندان اصفهانى بود، به كوشش «شيخ محمد حسين مؤيد»، با ضريح نقره اى سابق تعويض، و روى قبر شريف نصب گرديد. (تصوير 120)

در سال 1380 ه. ق، جمعى از تاجران ايرانى درِ طلاكوب حرم را به آستانه تقديم كردند كه درِ ورودى غربى حرم نصب شد. (2) درهاى طلاكوب و ميناكارى ديگرى نيز در فاصله هاى زمانى مختلف در ساير ورودى هاى حرم نصب شد.

مساحت بناى آستانه، به ابعاد 190 * 150 متر است كه حرم و صحن اصلى پيرامون آن، مساحت 90 * 90 متر را دربرگرفته است. (تصوير 119) صحن داراى 4 ورودى اصلى مى باشد كه ميان هريك از اضلاع چهارگانه آن واقع شده است. ورودى غربى حرم، با راهرويى به خيابان اصلى متصل است كه در ضلع شمالى راهرو، سالن تشريفات و در ضلع جنوبى آن، اتاقى حاوى قبر مرحوم علامه سيد محسن امين عاملى و سيد حسين يوسف مكى، از علماى شيعه شام، به چشم مى خورد.

عرض صحن، 15 متر مى باشد و كف آن از سنگ مرمر سياه پوشيده شده است. گرداگرد صحن، رواق هايى به عرض 4 متر قرار دارد. نماى رواق ها شامل 11 طاقگان آجرى در هر ضلع است كه دهانه طاقگان ميانى بزرگ تر است. سطح طاقگان ها كاشى كارى شده و داراى نقوش اسليمى و كتيبه قرآنى سراسرى است. داخل رواق هاى1.

ص: 228


1- سيماى دمشق، محمد صحتى سردرودى، ص 92.
2- مرقد العقيلة زينب، ص 231.

اطراف صحن، هفتاد اتاق وجود دارد كه به تأثير از خانه هاى تاريخى دمشق، نماى خارجى آن داراى پوششى از سنگ هاى بازالتى سياه رنگ است.

نماى كلى حرم، مربعى به ابعاد 28 * 28 متر است و به طور كامل، ميان صحن قرار دارد. گرداگرد حرم نيز رواق هايى به عرض 4 متر وجود دارد كه نماى آن شامل 11 طاقگان در هر ضلع است كه دهانه طاقگان ميانى بزرگ تر است و نماهاى داخلى و خارجى آن كاشى كارى شده است. در هر ضلع حرم، يك ورودى ديگر، مقابل ورودى صحن وجود دارد.

ارتفاع سقف حرم به صورت پله اى از 6 متر در نقطه ديوارهاى خارجى آغاز، و به 8 متر و سپس 10 متر، كنار گنبد افزايش مى يابد. در نقاط افزايش ارتفاع سقف، پنجره هايى براى جريان هوا و تأمين نور مورد نياز حرم تعبيه شده است. ازاره هاى حرم، با سنگ مرمر سفيدرنگ پوشيده، و بخش هاى فوقانى ديوارها و سقف آن از داخل آينه كارى شده است.

قبر، ميان حرم و داخل ضريح جديد قرار دارد. روى قبر، گنبدى به قطر 10 متر و ارتفاع 20 متر از كف حرم وجود دارد كه بر هشت ستون مربع كاشى كارى شده، استوار است. گردن مدوّر گنبد، حاوى پنجره هاى كوچك و يك كتيبه قرآنى سراسرى است. سطح داخلى گنبد، كاشى كارى مى باشد و سطح خارجى آن از صفحات مسى آب طلاكارى شده، پوشيده است. طلاكارى گنبد در 1413 ه. ق - 1992 م اجرا شده است.

در دو زاويه جنوب شرقى و غربى صحن، دو مناره مرتفع به قطر 2/5 متر وجود دارد كه در سال 1980 م با بتن مسلح ساخته، و به عمق 25 متر پى ريزى شده است. پايه مناره ها داراى پوشش گرانيت و بدنه آن كاشى كارى شده است كه اين كاشى ها حاوى نقوش اسليمى و گياهى و كتيبه هاى قرآنى و اسماءالله الحسنى است.

شرق صحن اصلى، حياط نسبتاً طولانى در جهت شمالى - جنوبى وجود دارد كه به

ص: 229

صحن كوچك ديگرى متصل است. اين صحن داراى رواق هايى متشكل از طاقگان هايى است كه نماهاى آن كاشى كارى شده است. در ضلع جنوبى آن، نمازخانه وسيعى براى اقامه نمازهاى جمعه و جماعت وجود دارد كه با تلاش مرحوم «سيد احمد فهرى»، نماينده امام خمينى \ در سوريه ساخته شده است.

در ضلع شمالى آستانه، صحن جديد ديگرى وجود دارد كه ساخت آن از 1426 ه. ق - 2005 م آغاز شده و در سال 2009 م به بهره بردارى رسيده است. اطراف اين صحن نيز رواق هايى وجود دارد كه نماهاى آن با سنگ هاى سفيدرنگ و كاشى پوشيده شده است.

2. زيارتگاه سكينه دختر امام على ( علیه السلام ) در شهر «دارَيّا»

اين زيارتگاه در مركز شهر دارَيّا، جنوب شهر دمشق و در فاصله كمتر از 10 كيلومتر از آن واقع است و به يكى از دختران امام على ( علیه السلام ) به نام سكينه منسوب مى باشد. اين بانو تا پيش از شهرت يافتن اين زيارتگاه، شخصيت ناشناخته اى بود؛ زيرا كتب انساب و زندگى نامه ائمه (عليهم السلام)، دخترى به نام سكينه را در شمار فرزندان امام على ( علیه السلام ) ذكر نكرده، و در بيشتر منابع تاريخى و رجالى شيعه نيز نامى از وى برده نشده است. تنها در سلسله سند يك روايت، و در متن دو روايت ديگر، نام اين بانو به چشم مى خورد كه شايد بتوان با استناد به اين سه روايت، شخصيت تاريخى وى را ثابت كرد.

روايتى كه نام سكينه دختر امام على ( علیه السلام ) در سلسله سند آن آمده است، در كتاب «دلائل الامامه» منسوب به «طبرى» وجود دارد كه به نقل از همين منبع، در «بحارالانوار» و «مستدرك وسائل الشيعه» نيز آمده است. اين روايت و سند آن چنين است: (1)

عن الحسين بن ابراهيم القمي، عن علي بن محمد العسكري، عن صعصعة بن

ص: 230


1- دلائل الامامة، محمد بن جرير بن رستم طبرى، ص 52؛ بحارالانوار، ج 78، ص 112؛ مستدرك الوسائل، ميرزا حسين النورى، ج 2، ص 37.

ناجية، عن زيد بن موسى، عن ابيه، عن جده جعفر بن محمد، عن ابيه، عن عمه زيد ابن علي، عن ابيه، عن سكينة وزينب ابنتي علي عليه السلام، عن علي، قال: قال رسول الله: إن فاطمة خلقت حورية في صورة انسية، وإن بنات الانبياء لا يحضن.

از حسين بن ابراهيم قمى، از امام على نقى، از صعصعة بن ناجيه، از زيد بن موسى كاظم، از پدرش، از جدش امام جعفر صادق، از پدرش امام محمد باقر، از عمويش زيد بن على (امام سجاد)، از پدرش، از سكينه و زينب دختران على ( علیه السلام ) از ايشان نقل شده است كه گفت: رسول خدا ( صلی الله علیه و آله ) فرمود: فاطمه، حوريه اى (بانويى بهشتى) است كه به صورت انسان آفريده شده است و دختران پيامبران حيض نمى شوند.

درباره دو روايتى كه نام سكينه در متن آنها به چشم مى خورد، روايت نخست در امالى شيخ طوسى آمده است و به نقل از همين منبع، علامه مجلسى آن را در بحارالانوار و شيخ حر عاملى در وسائل الشيعه آورده است. اين روايت چنين است كه شيخ طوسى با سند خود از امام حسين ( علیه السلام ) روايت كرده است كه ايشان فرمود:

ادخِلَ على اختي سكينة بنت علي خادمٌ، فغطّت رأسها منه، فقيل لها: انه خادم، فقالت: هو رجلٌ مُنِعَ من شهوته. (1)

برده اى نزد خواهرم سكينه دختر على برده شد. سكينه موى سرش را از او پوشانيد. يكى از حاضران به او گفت: او برده (خواجه) است! سكينه فرمود: «او مردى است كه شهوتش از او گرفته شده است».

اما روايت دوم كه نام سكينه در متن آن آمده، روايتى طولانى است كه علامه مجلسى در بحارالانوار آورده است. در اين روايت، فضه كنيز حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام)، چگونگى وفات آن حضرت و كفن و دفن ايشان را از زبان امام على ( علیه السلام ) براى ورقة بن

ص: 231


1- الامالى، ابوجعفر محمد بن حسن (شيخ طوسى)، صص 366-367؛ وسائل الشيعة، ج 20، ص 227؛ بحارالانوار، ج 101، ص 45.

عبدالله ازدى بازگو كرده است. در بخشى از اين روايت آمده است:

فقال علي: والله لقد اخذت في امرها وغسّلتها في قميصها ولم اكشفه عنها، فوالله لقد كانت ميمونة طاهرة مطهرة، ثم حنطتها من فضلة حنوط رسول الله وكفنتها وأدرجتها في اكفانه، فلما هممتُ ان اعقد الرداء ناديت يا ام كلثوم يا زينب يا سكينة يا فضة يا حسن يا حسين. هلمّوا تزوّدوا من امكم فهذا الفراق، واللقاء في الجنة... (1)

على ( علیه السلام ) فرمود: به خدا سوگند كه خودم كارهاى او را انجام دادم و او را در پيراهنش غسل دادم و آن را از بدنش بيرون نياوردم. به خدا او زنى فرخنده و پاك بود. سپس او را با باقيمانده حنوط رسول خدا حنوط كردم و كفن كردم و درون كفن هاى پيامبر قرار دادم. پس هنگامى كه تصميم گرفتم بند كفن او را ببندم، صدا زدم: اى ام كلثوم! اى زينب! اى سكينه! اى فضه! اى حسن! اى حسين! به پيش آييد و از مادرتان زاد و توشه برگيريد كه اكنون وقت فراق است و ملاقات با او در بهشت خواهد بود.

برخى به متن اين روايت استدلال كرده اند كه بانوى مورد نظر، يعنى سكينه، كنار ام كلثوم و زينب، دختر امام ( علیه السلام ) از فاطمه زهرا (عليها السلام) بوده است؛ در حالى كه علامه مجلسى كه خودش اين روايت را نقل كرده، درباره آن گفته است: «در كتابى، خبرى را در وفات ايشان [فاطمه زهرا] ديدم و علاقه مند شدم آن را در اينجا بياورم؛ اگرچه منبعى كه خبر را از آن نقل كرده ام، قابل اعتماد نيست». (2)

افزون بر روايات فوق كه در منابع شيعه نقل شده، در سند روايتى، در برخى منابع اهل سنت نيز از سكينه دختر امام على ( علیه السلام ) ياد شده است؛ از جمله اين منابع، مى توان به «تاريخ كبير» امام بخارى (3) ، و «جرح و تعديل» رازى (4) اشاره كرد.

ص: 232


1- بحار الانوار، ج 43، ص 179.
2- همان، ص 174.
3- التاريخ الكبير، محمد بن اسماعيل البخارى، ج 2، صص 110 و 111.
4- الجرح و التعديل، عبدالرحمن بن محمد الرازى، (ابن ابى حاتم)، ج 2، ص 191.

در دوره اخير، پس از شناسايى و شهرت يافتن قبر منسوب به سكينه دختر اميرمؤمنان ( علیه السلام ) در شهر دارَيا، دست كم شش كتاب در معرفى اين بانو و اثبات شخصيت تاريخى وى تأليف شده است. (1)

گفتنى است كه در منابع معتبر تاريخى، اشاره اى به وجود اين زيارتگاه در داريا نشده است؛ به ويژه آنكه تاكنون دو منبع تاريخى درباره شهر داريا، به نام هاى «تاريخ داريا ومن نزل بها من الصحابة والتابعين وتابعى التابعين»، تأليف قاضى عبدالجبار خولانى (زنده در 365 ه. ق)، و «الروضة الريا فيمن دفن بداريا»، تأليف عبدالرحمان بن محمد عمادى (متوفاى 1051 ه. ق)، تصحيح و چاپ شده است. اين دو منبع، به معرفى شخصيت هايى كه در داريا زندگى كرده اند و در اين شهر وفات يافته يا دفن شده اند، اختصاص دارد. همچنين در آنها از زيارتگاه هاى ديگر داريا كه تاكنون پابرجاست، از قبيل مزار منسوب به حزقيل پيامبر، مزار ابوسليمان دارانى و قبر ابومسلم خولانى ياد شده است. اما در هيچ كدام از آنها به سكينه دختر امام على ( علیه السلام ) و مزار او اشاره نشده است.

البته در برخى ادارات دولتى شهر داريا، سه سند قديمى از نيمه اول قرن بيستم ميلادى وجود دارد كه در آنها، از اين مزار ياد شده، و اوقاف يا محدوده ملكى آن مشخص گرديده است. تاريخ اين اسناد، از سال هاى 1337 ه. ق - 1919 م، 1357 ه. ق - 1938 م و 1364 ه. ق - 1945 م است. (2)

زيارتگاه سيده سكينه تا پيش از سال 1410 ه. ق - 1989 م، به جز براى اهالى6.

ص: 233


1- مهم ترين اين تأليفات به دو زبان عربى و فارسى، به ترتيب تاريخ انتشار، عبارت است از: السيدة سكينة بنت على ( علیه السلام )، تأليف سيد احمد حسينى اشكورى؛ السيدة سكينة بنت اميرالمؤمنين على بن ابى طالب (عليهما السلام) و مقامها فى داريا، تأليف شيخ جعفر مهاجر؛ سكينه (عليها السلام) دختر امام على ( علیه السلام ) و مرقد او در شام، تأليف محمد محمدى اشتهاردى؛ سكينة بنت على ( علیه السلام ) تحقيق ودراسة، تأليف عباس شومان و على مرتضى؛ از تبار محدّثان: سكينه دخت اميرمؤمنان ( علیه السلام )، تأليف على اكبر مهدى پور؛ بانوى ناشناخته سكينه (عليها السلام) دختر امام اميرالمؤمنين على ( علیه السلام )، سيد محمد رضا واحدى.
2- از تبار محدّثان: سكينه دختر اميرمؤمنان ( علیه السلام )، على اكبر مهدى پور، ص 66.

منطقه، چندان مشهور و شناخته شده نبود. در اين سال شهردارى داريا، به منظور توسعه خيابان، تصميم گرفت تا اين زيارتگاه را خراب كند اما پيش از تخريب قبر، اهالى منطقه تلاش كردند تا از اين كار جلوگيرى كنند. از اين رو با آگاهى يافتن مسئولان منطقه، «سرتيپ على زَيّود»، استاندار حومه دمشق، از تخريب قبر جلوگيرى كرد. سپس حجت الاسلام والمسلمين سيد احمد واحدى، از علماى ايرانى مقيم زينبيه با بررسى موضوع و شناسايى رواياتى كه در آن از سكينه، دختر امام على ( علیه السلام ) نام برده شده است، اتاق موقت كوچكى بر قبر ساخت. در سال 1412 ه. ق - 1991 م، كميته اى رسمى براى بازسازى و توسعه زيارتگاه تشكيل شد. (1)

براى اين منظور، زمينى به مساحت 5000 مترمربع از خانه هاى مسكونى اطراف مزار، به دستور استاندار اختصاص يافت و با تلاش حجت الاسلام واحدى و همكارى ساير مؤمنان و دست اندركاران، اين زمين خريدارى شد و بازسازى بناى آستانه آغاز گرديد. در جلسه رسمى 1997/5/14 م برابر 7 محرم 1418 ه. ق، «سيد عدنان محمد شرف» به رياست ستاد بازسازى حرم سكينه تعيين شد. در ابتدا، ساختمان وسيع و ساده اى به شكل يك نمازخانه روى قبر ساخته شد تا به طور موقت پذيراى زائران باشد. ورودى بنا در ضلع شمالى آن قرار داشت و ميان سقف آن نيز گنبد فلزى بسيار كوچكى وجود داشت. در گوشه جنوب شرقى بنا، اتاق بزرگى ايجاد شده بود كه قبر، داخل آن قرار داشت. روى قبر، ضريح چوبى مشبّك ساده اى نصب شده بود كه تاكنون نيز باقى مانده است. (تصوير 122)

«شيخ محمد مهدى السويج»، شاعر عراقى، در قصيده اى مادّه تاريخ اين بنا را برابر 1417 ه. ق دانسته كه بيت حاوى مادّه تاريخ چنين است:7.

ص: 234


1- السيدة سكينة بنت على ( علیه السلام )، السيد احمد الحسينى، ص 21؛ از تبار محدّثان: سكينه دخت اميرمؤمنان ( علیه السلام )، صص 66 و 67.

سكينة بضعة للمرتضى نورها *** في الشام ارخت «من داريها ظهرا» (1)

[= 1417]

پس از درگذشت نخستين رئيس ستاد بازسازى، در جلسه رسمى به تاريخ 2002/3/14 م برابر 29 ذى الحجه 1422 ه. ق، حجت الاسلام واحدى به رياست ستاد، و توليت زيارتگاه انتخاب شد. در سال 1424 ه. ق - 2003 م، با پشتيبانى رئيس جمهور وقتِ جمهورى اسلامى ايران، سنگ بناى ساختمان جديد زيارتگاه گذاشته، و تا تاريخ 1427 ه. ق - 2006 م، اسكلت بنا به طور كامل ساخته شد. اين بنا شامل ساختمان بزرگى در چند طبقه، و داراى گنبد مرتفع است. در ضلع شمالى آن، ايوان بزرگى است كه داخل آن، ورودى بنا قرار دارد. دو طرف ايوان، دو گلدسته وجود دارد. اتاق قبر نيز ميان بنا مى باشد. (تصوير 121)

زيارتگاه سكينه دختر امام على ( علیه السلام ) در يك دهۀ اخير به دومين زيارتگاه بزرگ اهل بيت (عليهم السلام) در مناطق اطراف دمشق پس از آستانه حضرت زينب تبديل شد و بيشتر زائران زيارتگاه هاى اهل بيت (عليهم السلام) در سوريه، اين آستانه را نيز زيارت مى كردند. اما در جريان جنگ داخلى سوريه، اين زيارتگاه به صحنۀ درگيرى ميان ارتش سوريه و مخالفان مسلّح نظام اين كشور تبديل شد و گنبد و ساختمان آن دچار آسيب هايى شده است.

3. مزار نفيسه دختر امام على ( علیه السلام ) در دمشق

اين مزار در روستاى بسيار كوچكى به نام «حَديثَة الجَرش»، كه در لهجه محلى «حَتيتَة الجرش» تلفظ مى شود، در منطقه غوطه دمشق واقع است. اين روستا، در فاصله يك كيلومترى روستاى «زبدين» و 10 كيلومترى جنوب شرقى دمشق قرار دارد. از نظر ادارى نيز تابع منطقه «مَليحه» حومه دمشق است.

در گذشته، اين زيارتگاه نزد اهالى منطقه به مزار نفيسه، دختر امام على ( علیه السلام ) شناخته

ص: 235


1- ترجمه فارسى: سكينه پاره تن مرتضى ( علیه السلام ) است كه نور او در شام است. در تاريخ آن گفتم: «[اين نور] از دارَيا آشكار شد».

مى شده است. تقريباً همه مورخان و زندگى نامه نويسان، از فرزندى به نام نفيسه براى اميرمؤمنان ( علیه السلام ) نام برده اند كه مادرش ام ولد بوده است. (1) به گفته طبرسى، كنيه وى ام كلثوم بوده، و به ازدواج «عبدالله اكبر بن عقيل» درآمده، و از وى داراى فرزندى به نام «اُم عقيل» شده است. (2)

از تاريخ 2006/3/3 م، انتساب اين زيارتگاه از نفيسه دختر امام على ( علیه السلام )، به «صفيه» تغيير يافت؛ زيرا در تاريخ مذكور، يك پيرزن پاكستانى مقيم كويت، چون در خواب ديده بود زيارتگاه صفيه دختر امام على ( علیه السلام ) را در سوريه زيارت مى كند، در جست وجوى آن مزار برآمد تا اينكه به اينجا رسيد و ادعا كرد كه مزار نفيسه، شبيه ترين مكان به جايى است كه در خواب ديده است. سپس چون در مزار، تابلو يا كتيبه اى وجود نداشت، به كليددار مزار، معروف به «ابوالشيخ»، مبلغى داد تا تابلويى براى نصب در زيارتگاه تهيه كند كه در آن، نام زيارتگاه، صفيه دختر امام على ( علیه السلام ) ذكر شود؛ حال آنكه در منابع تاريخى، براى اميرمؤمنان ( علیه السلام ) دخترى به نام صفيه ذكر نشده است؛ بلكه براى آن حضرت ( علیه السلام ) به وجود دخترى به نام نفيسه اشاره شده است. به منظور رفع ابهام درباره ماجراى فوق، تأكيد مى شود كه در زمان وقوع آن، نگارنده در آنجا حضور داشته، و جزئيات ماجرا را با استناد به مشاهدات خود نقل كرده است.

اين مزار، در واقع اتاق بسيار كوچكى است كه كنار خانه اى قديمى ميان روستا قرار دارد. طول اتاق حدود 3 متر، و عرض آن كمتر از 2 متر است. (تصوير 123) داخل اتاق، صورت قبرى مثلثى شكل وجود دارد كه با پارچه هاى سبزرنگ پوشيده شده است. (تصوير 124) اين قبر تقريباً تمام مساحت اتاق را فراگرفته و تنها دو طرف آن، فضاى بسيار كمى براى ايستادن باقى گذاشته است. اتاق مزار و قبر، از كاه گل مى باشد و در سقف مزار از تيرهاى چوبى استفاده شده است.7.

ص: 236


1- الطبقات الكبرى، ج 3، ص 20؛ تاريخ الامم والملوك، ج 4، ص 119؛ اعلام الورى بأعلام الهدى، ج 1، ص 396.
2- اعلام الورى بأعلام الهدى، ج 1، صص 396 و 397.

داخل اتاق، لوح سنگى جديدى وجود دارد كه به قبر تكيه داده شده است. اين لوح سنگى را همان طور كه گفتيم كليددار مزار تهيه كرده، و در مزار گذاشته است؛ زيرا وى، نام صفيه دختر امام على ( علیه السلام ) را در آن ذكر نموده و در پايان نيز نام خود را ثبت كرده است. متن كتيبه چنين است:

بسم الله الرحمن الرحيم

(إِنَّما يُرِيدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً) (1)

اللهم صلى على محمد وعلى آل محمد

مقام السيدة صفية بنت الامام علي بن ابي طالب

عُرفت 2006/3/3

تقدمة احمد بن حسن الجنبي ابوالشيخ

4. آستانه رقيه دختر امام حسين ( علیه السلام ) در دمشق

اين آستانه در يكى از بازارهاى قديمى دمشق قديم به نام «سوق العماره»، و در فاصله كمى از «باب الفراديس» (از دروازه هاى تاريخى دمشق) قرار دارد. در فاصله كمى از آن، مسجد اموى دمشق و بازار حميديه واقع است.

پيش از پرداختن به شخصيت حضرت رقيه و بررسى امكان داشتن دفن در اين محل، درخور توجه است كه براساس شواهد متعدد و محكم تاريخى، اين زيارتگاه در اصل زيارتگاه رأس الحسين ( علیه السلام ) در دمشق بوده است كه بنابه قولى، محل دفن سر شريف آن حضرت دانسته شده است. بايد توجه داشت كه در منابع تاريخى، تمايز واضحى بين اين زيارتگاه و زيارتگاه رأس الحسين مسجد اموى، وجود دارد و زيارتگاه مسجد اموى، كه در فاصله كمى از همين محل قرار دارد، تنها محل قرار دادن سر شريف به شمار مى آمده است.

ص: 237


1- (احزاب: 33).

از جمله شواهد اين موضوع آن است كه على بن ابى بكر هروى، به زيارتگاه رأس الحسين ( علیه السلام ) در باب الفراديس (1) ، و به زيارتگاه امام حسين ( علیه السلام ) و امام زين العابدين ( علیه السلام ) در شرق مسجد اموى اشاره كرده است. (2) «ابن فضل الله عمرى» نيز درباره زيارتگاه باب الفراديس نوشته است: «براى او [امام حسين ( علیه السلام )] زيارتگاه معروفى داخل باب الفراديس وجود دارد كه به گفته آنها، خارج از آن، جايگاه سر قرار دارد». (3) شمس الدين ذهبى، ابن كثير و ابن طولون (سه مورخ بزرگ دمشقى) از اين زيارتگاه با نام «مسجد الرأس» ياد كرده اند. (4)

ابن كثير در جايى كه اقوال مختلف محل دفن سر امام حسين ( علیه السلام ) را ذكر مى كند، نوشته است: «سر، در خزانه يزيد بن معاويه باقى ماند تا اينكه او درگذشت. پس آن را از خزانه درآوردند و كفن كردند و داخل باب الفراديس دمشق دفن كردند». (5)

«ابن نماى حلى» نيز روايت كرده است كه «منصور بن جمهور» داخل خزانه يزيد ابن معاويه شد. زمانى كه آن را باز كرد، در آن دلو قرمزرنگى يافت. پس به غلام خود سليم گفت: «اين دلو را نگه دار كه در آن گنجى از گنج هاى بنى اُميه است». وقتى آن را باز كرد، در آن سر حسين ( علیه السلام ) را يافت كه با رنگ سياه خضاب شده بود. به غلام خود گفت: «براى من پارچه اى بياور». غلام پارچه را آورد و او سر را در آن پيچيد و سپس در باب الفراديس، نزديك برج سوم از سمت شرق، دفن كرد. (6)

افزون بر اقوال مورخان، چند كتيبه سنگى، داخل زيارتگاه وجود داشته كه محمد

ص: 238


1- الاشارات الى معرفة الزيارات، ص 16.
2- همان، ص 15.
3- مسالك الابصار فى ممالك الامصار، ج 1، ص 281.
4- تاريخ الاسلام ووفيات المشاهير والأعلام، محمد بن احمد بن عثمان الدمشقى (شمس الدين الذهبى)، ج 48، ص 367؛ البداية والنهاية، ج 8، ص 222؛ اعلام الورى بمن ولى نائباٌ من الاتراك بدمشق الشام الكبرى، محمد ابن على صالحى دمشقى (ابن طولون)، ص 85.
5- البداية والنهاية، ج 8، ص 222.
6- مثير الاحزان، جعفر بن محمد الحلى (ابن نما)، صص 106 و 107.

اسعد طلس متن آنها را بازخوانى كرده و براساس آن، اين زيارتگاه به امام حسين ( علیه السلام ) منتسب بوده است. در يكى از اين كتيبه ها، عبارت «مشهد حسينى در باب الفراديس» براى زيارتگاه به كار رفته است. متن اين كتيبه براساس بازخوانى طلس چنين است:

هذا المكان المبارك فيه مدفون كافل السلطان الشهيد الغازي المجاهد المرابط في سبيل الله الملك الكامل ناصر الدين محمد بن جمال الدين صاحب ساقان قنبر قدس الله روحه ونوّر ضريحه دفن في هذا المشهد الحسيني بباب الفراديس في يوم الاحد السابع والعشرين من شهر رمضان سنة ثمان وثمانمائة. (1)

اين مكان مبارك محل دفن سرپرست سلطان شهيد جنگجوى مجاهد در راه خدا، ملك الكامل ناصرالدين محمد بن جمال الدين يار صاحب ساقان قنبر است؛ خداوند روح او را مقدس و قبر او را نورانى گرداند. او در روز يكشنبه بيست و هفتم ماه رمضان سال 808 در اين مشهد حسينى در باب الفراديس به خاك سپرده شد.

صرف نظر از اينكه كدام يك از اقوال مربوط به محل دفن سر امام حسين ( علیه السلام )، از اعتبار بيشترى برخوردار است و سر شريف در اين زيارتگاه دفن شده است يا در محل ديگرى، داستانى در يكى از كتاب ها نقل شده است كه براساس آن، در دوره عثمانى، محل دفن سر را باز كرده، اما آن را خالى يافته بودند. «عثمان مدوخ» در كتاب خود «العدل الشاهد فى تحقيق المشاهد»، اين داستان را چنين نقل كرده است:

يكى از علما شروع به تخريب يك مكان قديمى نزديك باب الفراديس نمود تا آن را به كتابخانه تبديل كند. در حين انجام كار، طاقچه را در ديوار پيدا كرد كه با يك سنگ محكم بسته شده بود. روى اين سنگ، عبارتى نوشته شده بود كه از آن فهميدند كه اين محل، زيارتگاه سر امام حسين است. اين موضوع را به اطلاع والى شام رساندند. او به آنجا رفت تا خود از نزديك ببيند؛ و به آنها9.

ص: 239


1- ذيل ثمار المقاصد، ص 229.

دستور داد تا در آنجا كارى نكنند. سپس موضوع را به اطلاع سلطان عبدالمجيد خان فرزند سلطان محمود خان [عثمانى] رساند. او دستور داد تا در حضور تعدادى از علما و امرا و شخصيت ها، آنجا را باز كنند. پس از رسيدن نامه سلطان به شام، محلى را كه كتيبه در آنجا قرار داشت، باز كردند و آنجا را فضايى خالى يافتند [كه چيزى در داخل آن نبود]. بعد از اينكه حاضران آن را ديدند، والى دستور داد تا آن را كمافى السابق ببندند. سپس موضوع را به اطلاع سلطان عبدالمجيد خان رساندند. او فرمانى صادر كرد كه اطراف سنگ را قابى از نقره بگيرند. من مقدار وزن نقره را مى دانستم و به گمانم، معادل هفت هزار درهم بود. خداوند به حقيقت آگاه تر است. (1)

در بسيارى از منابع مربوط به دوره عثمانى، اين زيارتگاه، به مزار حضرت رقيه معرفى شده است. البته در تعدادى از همين منابع، افزون بر قبر حضرت رقيه، به وجود جايگاه سر امام حسين ( علیه السلام ) در آن نيز اشاره شده است (2) ؛ با اين تفاوت كه رقيه در منابع قديمى تر، دختر امام على ( علیه السلام ) (3) ، و در منابع جديدتر، دختر امام حسين ( علیه السلام ) معرفى شده است. (4) همچنين در كتيبه اى سنگى به تاريخ 1125 ه. ق كه در گذشته كنار محراب زيارتگاه قرار داشته، از آن به مزار رقيه دختر امام على ( علیه السلام ) و جايگاه رأس الحسين ( علیه السلام ) ياد شده است. متن اين كتيبه براساس بازخوانى محمد اسعد طلس چنين است:

بسملة. قد صار التوفيق جناب الميرزا بابا المستوفي الكيلاني في عمارة البقعة المشهورة بمقام ستنا رقية بنت سيدنا علي وموضع رأس الحسين. ووقف الدكان... بين

ص: 240


1- مساجد مصر واولياؤه الصالحون، سعاد ماهر، ج 1، ص 366.
2- نبذة لطيفة فى المزارات الشريفة، برگ 23 پ و 24 ر؛ سفرنامه مكه، سلطان مراد ميرزا حسام السلطنه، ص 197.
3- نبذة لطيفة فى المزارات الشريفة، برگ 24 ر؛ نور الابصار فى مناقب آل بيت النبى المختار، مؤمن الشبلنجى، ص 195؛ «بلاد الشام فى الذاكرة المغربية»، http://www.attarikh-alarabi.ma ؛ مفتاح الجنات، السيد محسن الامين، ج 1، ص 503.
4- سفرنامه ميرزا داوود وزير وظايف، ص 183؛ منتخب التواريخ، ميرزا محمد هاشم خراسانى، ص 340؛ اعيان الشيعة، ج 7، ص 34.

النطّاعين من الحاج محمد بن الحبوب العصيري الجلالاتي في سوق الجابرية بصف بعضهم لتصرف نفقتها في هذه البقعة الاهم لعن الله من بدّله بعد ما سمعه حرره المنلا احمد القراجداعي سنة 1125. (1)

بسمله. جناب ميرزا بابا مستوفى گيلانى توفيق يافت تا ساختمان بارگاه معروف به مزار خانم رقيه دختر مولاى ما على و جايگاه رأس الحسين را بنا كند. و وقف نمود دكان... ميان نطّاعين از سوى حاج محمد بن حبوب عصيرى جلالاتى در بازار جابريه در راستاى يكديگر، تا درآمدهاى حاصل از آن در اين بارگاه مهم هزينه شود. خداوند لعنت كند كسى را كه در اين اوقاف بعد از شنيدن آن، تغيير و تصرف كند. تحرير كرد آن را ملا احمد قراجداعى در سال 1125.

در برخى منابع دو قرن اخير، به حادثه آشكار شدن بدن حضرت رقيه اشاره شده است كه نشان مى دهد صاحب مزار، دخترى خردسال بوده است. اين حادثه را دست كم سه نفر، اما با اختلافاتى در برخى جزئيات آن نقل كرده اند. نخستين آنان، مؤمن شبلنجى (زنده در 1308 ه. ق)، از علماى مصرى است كه اين حادثه را به صورت مختصر، چنين روايت كرده است:

يكى از شاميان به من گفت كه رقيه دختر امام على قبرى در دمشق دارد. ديوارهاى قبر آسيب ديده بود؛ لذا تصميم گرفتند بدن او را از آنجا بيرون بياورند تا قبر را بازسازى كنند. اما كسى جرأت نكرد وارد قبر شود. شخصى از اهل بيت به نام سيد بن مرتضى حاضر شد و وارد قبر شد و پارچه اى به دور جسد پيچيد و آن را بيرون آورد. ديدند كه دختر كوچكى است كه به سن بلوغ نرسيده است. اين را براى يكى از فضلا گفتم و او نيز آن را از شيوخ خود براى من نقل كرد. (2)

ص: 241


1- ذيل ثمار المقاصد، ص 229.
2- نور الابصار فى مناقب آل بيت النبى المختار، ص 195.

ميرزا هاشم خراسانى (متوفاى 1352 ه. ق)، حادثه را با تفصيل بيشترى نقل كرده و تاريخ وقوع آن را سال 1280 ه. ق دانسته است. وى چنين مى گويد:

عالم جليل شيخ محمد شامى كه از جمله علما و مصلحين نجف اشرف است به حقير فرمود كه: جد امى بلاواسطه من جناب آقا سيد ابراهيم دمشقى كه نسبش منتهى مى شود به سيد مرتضى علم الهدى و سن شريفش علاوه بر نود بود و بسيار شريف و محترم بود، سه دختر داشتند و اولاد ذكور نداشتند. شبى دختر بزرگشان در خواب ديد جناب رقيه بنت الحسين ( علیه السلام ) را كه فرمود: «به پدرت بگو به والى بگويد آب افتاده ميان قبر و لحد من و بدن من در اذيت است. بگو بيايد و قبر و لحد مرا تعمير كند».

دخترش به سيد عرض كرد. سيد از ترس حضرات اهل تسنن، به خواب اثرى مترتب ننمود. شب دوم دختر وسطى سيد همين خواب را ديد. باز به پدر گفت، ترتيب اثرى نداد. شب سوم دختر صغير سيد همين خواب را ديد و به پدر گفت و ايضاً ترتيب اثرى نداد. شب چهارم، خود سيد مخدّره رقيه را در خواب ديد كه به طريق عتاب فرمودند: «چرا والى را خبردار نكردى؟» سيد بيدار شد رفت نزد والى شام و خوابش را به جهت والى شام نقل كرد. والى امر كرد علماء و صلحاء شام از سنى و شيعه بروند و غسل كنند و لباس هاى نظيف دربركنند؛ به دست هركس قفل دربِ حرم مخدره باز شد، همان كس برود و قبر مقدس او را نبش كند و جسد مطهره او را بيرون بياورد تا قبر مطهر را تعمير نمايد.

بزرگان و صلحا از شيعه و سنى در كمال آداب غسل كردند و لباس نظيف دربركردند، قفل به دست هيچ يك باز نشد مگر به دست مرحوم سيد. بعد كه مشرف ميان حرم شدند، معوّل هيچ يك به زمين اثر نكرد مگر معول سيد ابراهيم. بعد حرم را خلوت كردند و لحد را شكافتند ديدند بدن نازنين مخدره ميان لحد و كفن آن مخدره مكرمه صحيح و سالم است؛ لكن آب زيادى ميان

ص: 242

لحد جمع شده. پس سيد بدن شريف مخدره را از ميان لحد بيرون آورد و روى زانوى خود نهاد و سه روز همين قسم بالاى زانوى خود نگه داشت و متصل گريه مى كرد تا آنكه لحد مخدره را از بنياد تعمير كردند. اوقات نماز كه مى شد سيد بدن مخدره را بر بالاى شىء نظيفى مى گذاشت، بعد از فراغ باز برمى داشت و بر زانو مى نهاد تا آنكه از تعمير قبر و لحد فارغ شدند، سيد بدن مخدره را دفن كرد. و از معجزه اين مخدره در اين سه روز، سيد نه محتاج به غذا شد، نه محتاج به آب و نه محتاج به تجديد وضو. بعد كه خواست مخدره را دفن كند سيد دعا كرد كه خداوند پسرى به او مرحمت فرمايد. دعاى سيد مستجاب شد و در اين پيرى خداوند به او پسرى مرحمت فرمود مسما به سيد مصطفى. بعد والى تفصيل را به سلطان عبدالمجيد نوشت. او هم توليت زينبيه و مرقد شريف رقيه و مرقد شريف ام كلثوم و سكينه را به او واگذار نمود و فعلاً هم آقاى سيد عباس پسر آقا سيد مصطفى پسر آقا سيد ابراهيم سابق الذكر متصدى توليت اين اماكن شريفه است. انتهى. گويا اين قضيه در حدود سنه هزار و دويست و هشتاد بوده . (1)

ميرزا على خان امين الدوله، كه در سال 1316 ه. ق از شام بازديد نموده، به اين حادثه اشاره كرده، اما گويا آن را مربوط به حضرت زينب دانسته است. متن سخن او چنين است:

متولى زينبيه آمد. با سيد ابوالحسن كه پيرمردى نورانى و روحانى است، اثرالنجابه، ساطع البرهان. حضرت سيد در زينبيه اگرچه توليت و خدمت مخصوص ندارد، لكن به حكم خوابى كه متولى ديده بوده است، اين بزرگوار را در آن بقعه شريف اختصاصى هست. خلاصه خواب كه البته رؤياى صادقه است، اينكه بقعه متبركه و مضجع مطهر محتاج به مرمت كليه شده، سطح مزار به سبب1.

ص: 243


1- منتخب التواريخ، صص 340 و 341.

خرابى سرداب درهم شكسته بود. والى اسبق شام به حكم نذر، مصمم تعميرات شد و از اهل خير و برّ مدد جست. وجهى فراهم و اسباب ترميم و تجديد ابنيه را آماده گرديد. كسى را جسارت نبود كه به سردابه وارد و قبر بضعه احمدى، عليها و على ابيها و امّها و جدها الصلوات و تحيات، را دست زند. در اين كار حيران ماندند و بنّايى معطل ماند. متولى و يكى از مقدسين و موثّقين شام شريف در خواب ديدند كه از آن خاك پاك، ندا مى رسد و سيد را به نام، نشان مى دهند و مى فرمايند، فرزند من و محرم خاندان است. بيايد و به دست خود قبر مرا تنقيح و تعمير كند. سيماى اين سيد جليل خود گواه است كه نور محمدى در او تجلّى دارد. وعده كردم كه فردا به زيارت آستان زينبيه مشرف مى شوم. (1)

در منابع تاريخى، به حضور و وفات رقيه دختر امام على ( علیه السلام ) در شام اشاره اى نشده است؛ به ويژه اگر با استناد به اين داستان، مدفون در مزار را دخترى خردسال بدانيم، به طور قطع از نظر تاريخى امكان حضور وى در شام وجود نداشته است. اما مرحوم شيخ عباس قمى، از كتاب كامل بهايى، تأليف عمادالدين طبرى، حادثه وفات دختر چهار ساله اى از امام حسين ( علیه السلام ) را، بدون ذكر نام وى، در خرابه شام نقل كرده است كه مفاد آن چنين است:

زنان خاندان نبوت در حالت اسيرى، حال مردانى را كه در كربلا شهيد شده بودند، بر پسران و دختران ايشان پوشيده مى داشتند و هر كودكى را وعده مى دادند كه پدر تو به فلان سفر رفته است و باز مى آيد؛ تا ايشان را به خانه يزيد آوردند. دختركى بود چهار ساله، شبى از خواب بيدار شد گفت: پدر من حسين ( علیه السلام ) كجاست؟ اين ساعت او را به خواب ديدم؛ سخت پريشان بود. زنان و كودكان جمله در گريه افتادند و فغان از ايشان برخاست. يزيد خفته بود. از خواب بيدار شد و حال تفحّص كرد. خبر بردند كه حال چنين است. آن لعين

ص: 244


1- سفرنامه امين الدوله، صص 333 و 334.

در حال گفت كه بروند و سر پدر را بياورند و كنار او نهند. پس آن سر مقدّس را بياوردند و كنار آن دختر چهار ساله نهادند. پرسيد اين چيست؟ گفتند سر پدر تو است، آن دختر بترسيد و فرياد برآورد و رنجور شد و در آن چند روز جان به حق تسليم كرد . (1)

اين حادثه در برخى منابع دوره اخير، از جمله منتخب فخرالدين طُريحى (متوفاى 1085 ه. ق) با تفصيل بيشتر، و در برخى منابع از جمله اسرار الشهاده دربندى (متوفاى 1286 ه. ق) به نقل از كامل بهايى آورده شده است. به عقيده نگارنده، تغيير انتساب مزار از رقيه دختر امام على ( علیه السلام ) به رقيه دختر امام حسين ( علیه السلام )، گويا با در نظر گرفتن دو حادثه مذكور، يعنى وفات دختر خردسال امام حسين ( علیه السلام ) در شام، و آشكار شدن جسد مدفون در مزار، صورت گرفته است.

البته در بيشتر منابع، به وجود دخترى به نام رقيه، براى امام حسين ( علیه السلام ) اشاره نشده و براى آن حضرت تنها دو دختر، يعنى فاطمه و سكينه ذكر شده است كه به طور كامل شناخته شده اند و اصحاب تراجم به تفصيل از آنها سخن گفته اند. (2) در برخى منابع نيز براى آن حضرت دختر سومى به نام زينب ذكر شده است. (3)

گويا تنها كسى كه به وجود دخترى به نام رقيه براى امام حسين ( علیه السلام ) اشاره كرده، ابوالحسن بيهقى (متوفاى 565 ه. ق) است كه البته هيچ جزئياتى از زندگى وى ارائه نداده است. (4) پژوهشگرى احتمال داده است كه رقيه، لقب زينب باشد و اينكه برخلاف فاطمه و سكينه، براى زينب نقش مؤثر و فعالى در كربلا گزارش نشده است، مى تواند5.

ص: 245


1- منتهى الآمال، شيخ عباس قمى، ج 1، صص 807 و 808.
2- ر. ك: ترجمة الامام الحسين ( علیه السلام ) ومقتله من القسم غير المطبوع من كتاب الطبقات الكبير لابن سعد، ص 18؛ الارشاد فى معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص 135؛ اعلام الورى باَعلام الهدى، ج 1، ص 478؛ الشجرة المباركة فى انساب الطالبية، صص 72 و 73؛ كشف الغمة فى معرفة الائمة، ج 2، ص 249.
3- الهداية الكبرى، ص 202؛ دلائل الامامة، ص 74؛ مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 85؛ تاريخ اهل البيت (عليهم السلام)، ص 102.
4- لباب الانساب، ابوالحسن على بن ابى القاسم بن زيد البيهقى (ابن فندق)، ج 1، ص 355.

ناشى از آن باشد كه وى كودكى بيش نبوده است . (1)

آگاهى هاى زيادى درباره بناى نخستين زيارتگاه و روند بازسازى و توسعه آن تا پيش از قرن نهم ه. ق در دست نيست. به نوشته ابن طولون دمشقى، در نيمه دوم اين قرن، امير بردبك ظاهرى كه در سال 871 ه. ق منصب نيابت دمشق را از سوى پادشاه مملوكى بر عهده گرفت، ساختمان مزار را بازسازى كرد. (2)

براساس يكى از كتيبه هاى سنگى كه در مزار وجود داشته و پيش تر متن آن نقل گرديد، «ميرزا بابا مستوفى گيلانى»، در سال 1125 ه. ق بناى آن را بازسازى كرد. (3) سپس در اواخر دوره عثمانى، «ميرزا على اصغر خان اتابك»، صدر اعظم دربار قاجار، بناى مزار را در سال 1323 ه. ق بازسازى كرد. (4) «مرحوم سيد محسن امين» مادّه تاريخ آن را، كه بر سردر بنا نيز ثبت گرديد، چنين به نظم كشيد:

تمسّك بالولاء لآل طه *** بحبهم غداً فی الخلد تسعد

و هذا باب حطة فادخلوه *** و أنتم رکّع الله سجّد

له ذو الرتبة العلیا علی *** وزیر الصدر فی ایران جدّد

لأسنی بقعة طهرت و کانت *** بأزکی حضرة وبخیر مرقد

فزرها و اسأل البار ی ففیها *** یماط الذنب و الحسنات تصعد

و قد ارختها « تزهو سناءً *** بقبر رقیة من آل احمد » (5)

ص: 246


1- تاريخ و اماكن سياحتى و زيارتى سوريه، اصغر قائدان، ص 70.
2- اعلام الورى بمن ولى نائباً من الاتراك بدمشق الشام الكبرى، ص 85.
3- ر. ك: ذيل ثمار المقاصد، ص 229.
4- اعيان الشيعة، ج 7، ص 34.
5- الموسم، «مشهد السيدة رقية فى دمشق»، العدد 4، ص 1077؛ مزارات اهل البيت (عليهم السلام) وتاريخها، ص 225. ترجمه ابيات: به ولايت خاندان پيامبر چنگ بزن، تا فرداى قيامت با دوستى ايشان سعادتمند شوى و اين «باب حطّه» (دروازه آمرزش) است. پس در حال ركوع و سجده براى خداوند از آن در وارد شويد. على، صدر اعظم ايران و آن مرد بلندمرتبه، نورانى ترين بقعه مطهرى را كه وجود داشته و پاك ترين بارگاه و بهترين مرقد را بازسازى كرد. پس آنجا را زيارت كن و از خداوند حاجت بخواه؛ زيرا در آنجا گناهان پاك مى شود و حسنات بالا مى رود. در تاريخ آن گفتم: «تزهو سناءً بقبر رقية من آل احمد»؛ «[اين بارگاه] به وجود قبر رقيه از آل احمد مى درخشد».

همچنين «داوود بن ابراهيم صندوق»، شاعر شيعه دمشقى نيز قصيده اى در اين باره سروده است كه بيت حاوى مادّه تاريخ آن چنين است:

مقامهم في العلى نادى مؤرخه *** «العرش ارجاه والكرسي معلمه» (1)

در سال 1343 ه. ق، كامل و محمدعلى آل نظام، از شيعيان دمشق، بناى زيارتگاه را با هزينه خود بازسازى كردند. (2)

بناى زيارتگاه حضرت رقيه (عليها السلام) در گذشته، شامل اتاقى بوده كه قبر ميان آن قرار داشته است. (تصوير 129) مسجد كوچكى نيز در مجاورت آن وجود داشته و مساحت بنا در مجموع از 60 مترمربع فراتر نمى رفته است. (3)

در بسيارى از سفرنامه هاى حج ايرانيان در دوره قاجار، توصيف خوبى از زيارتگاه حضرت رقيه ارائه شده است. البته در تعدادى از اين سفرنامه ها به وجود قبور ديگرى داخل زيارتگاه، همچون محل دفن دست هاى حضرت ابوالفضل عباس (4) و قبر فرد فرنگى كه در مجلس يزيد كشته شده (5)، اشاره گرديده كه در منابع محلى شام و سوريه، اعم از قديم يا جديد، هيچ گونه اشاره اى به اين قبور نشده است و در حال حاضر نيز نشانى از آنها يافت نمى شود. به عقيده نگارنده، شايد چنين باورهايى، تنها ميان ايرانيان يا شيعيان آن دوره رواج داشته است.

همچنين محمد اسعد طلس به وجود سنگ حاوى قدمگاه پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) در اين زيارتگاه اشاره كرده است (6) كه گويا از «مدرسۀ مجاهديه» (واقع در شمال آن) به اينجا منتقل شده

ص: 247


1- براى آگاهى از متن كامل قصيده، ر. ك: «مشهد السيدة رقية فى دمشق»، العدد 4، ص 1077. ترجمه بيت: مقام ايشان در بلندى است. شاعر در تاريخ آن ندا سر داد: «عرش پهنه آن و كرسى نشانه آن است».
2- مفتاح الجنات، ج 1، ص 503.
3- «مشهد السيدة رقية فى دمشق»، ص 1076.
4- سفرنامه مكه، سلطان مراد ميرزا حسام السلطنه، ص 197؛ سفرنامه ميرزا داوود وزير وظايف، ص 183.
5- سفرنامه مكه، سلطان مراد ميرزا حسام السلطنه، ص 197.
6- «ذيل ثمار المقاصد»، ص 230.

بود. (1) اما امروزه از سرنوشت اين سنگ نيز اطلاعى در دست نيست.

«سلطان مراد ميرزا حسام السلطنه»، كه در ماه صفر 1298 ه. ق از دمشق بازديد كرده، آشكارا از وجود ضريحى براى سر امام حسين ( علیه السلام ) در داخل زيارتگاه حضرت رقيه سخن گفته است. او در توصيف زيارتگاه نوشته است:

از در كه داخل مى شوند، دالان مختصرى دارد. بعد از آن فضاى مسقّفى كه حوضچه در ميان آن است، و بعد از آن مسجدى است كه تقريباً شش ذرع طول و پنج ذرع عرض آن است. از در كه داخل مسجد مى شوند، در سمت يمين آن كه سمت جنوب است، ضريح مستطيلى است كه از چوب ساخته اند و متصل به ديوار است. تقريباً دو ذرع طول و يك ذرع عرض آن است. گويند اين مسجد، همان خرابه اى بوده است كه اهل بيت را در آنجا جا داده اند و اين ضريح، در محلى است كه سر مبارك حضرت سيدالشهدا ( علیه السلام ) را به خرابه آورده، در آنجا گذارده اند و بالاتر از ضريح محراب است و بالاتر از محراب منفذ مربّعى است. گويند قبر فرنگى كه در مجلس يزيد بوده و كشته شده است، در آنجاست و در سمت شرقى مسجد، سكويى است كه در عرض مسجد واقع است و در زاويه سمت شمالى درى است كه از آن در، داخل بقعه مباركه مى شوند. بقعه مربعى است، چندان وسيع نيست. بر ضريح مبارك جامه زرى زمينه گلى پوشانيده اند و در آن طرف ضريح قبرى است، روى آن جامه ماهوت سياه پوشانيده اند. اعتقاد اهل آنجا اين است كه دست هاى مبارك حضرت عباس ( علیه السلام ) در آنجا مدفون است. (2)

ميرزا على خان امين الدوله، در سفرنامه خود از سال 1316 ه. ق، در شرح زيارت خود از حضرت رقيه، چنين مى نويسد:

ص: 248


1- ر. ك: مبحث «آثار از ميان رفته پيامبر اسلام ( صلی الله علیه و آله )» از نخستين فصل كتاب حاضر.
2- سفرنامه مكه، سلطان مراد ميرزا حسام السلطنه، ص 197.

از آنجا [مسجد اموى] به زيارت حضرت رقيه عليها سلام رفتيم. اين مدفن مطهر كه در خرابه معروف بوده، امروز در مجموعه آبادى و در كوچه تنگى است. بناى وسيع و مرتفع و لايقى ندارد، اما چنان محزون و غمناك است كه اگر سنگ آنجا داخل شود، مى گريد. در روضه مطهره نذوراتى كه آورده و آويخته اند، همه لباس و اسباب بچه گانه و بر روى ضريح همه قسم اسباب بازيچه كودكانه ريخته اند. مشاهده اين خبر و اين اسباب و آنچه از اسيرى و وفات اين لمعه نور فاطمى، عليها سلام، به خاطر داشتم، كبابم كرد و اشكم بى اختيار فرو ريخت. زيارت و طواف كرده بيرون آمدم و به خانه برگشتم. (1)

ميرزا داوود وزير وظايف نيز كه در جريان سفر حج خود در سال 1322 ه. ق، وارد دمشق شد، در توصيف آن نوشت:

مقابر مشهور در شام، يكى خرابه شام است، كه قبر حضرت رقيه بنت الحسين سلام الله عليهما است، و قبر ديگرى هم كوچك تر در او هست كه خادم آنجا مى گفت: دست هاى حضرت ابوالفضل در اينجا مدفون است. زير بازارچه، حياطى كوچك است و اطاقى مستطيلى پشت سر هم كه عرض هر كدام چهار ذرع و طول هفت ذرع است، سقف چوبى و تخته ديوارها سنگ، تا ازاره فرش هاى قالى مفروش، پرده هاى خوب، آب جارى، در حياط آن حوض خوشگل، جاى خوبى است. (2)

در اوايل دهه 70 قرن بيستم ميلادى، با توجه به اينكه ساختمان قديمى زيارتگاه حضرت رقيه، گنجايش زائرانى را كه در حال افزايش بودند، نداشت، تعدادى از بزرگان و شخصيت هاى شيعه گرد هم آمدند و كميته اى را با هدف توسعه زيارتگاه حضرت رقيه تشكيل دادند. «شيخ نصرالله خلخالى» و «امام موسى صدر»، از جمله اعضاى اين3.

ص: 249


1- سفرنامه امين الدوله، ص 346.
2- سفرنامه ميرزا داوود وزير وظايف، ص 183.

كميته بودند. آنها براى اين منظور، تعدادى از خانه ها و مغازه هاى مجاور را خريدارى كردند. كار توسعه بنا در سال 1404 ه. ق - 1984 م آغاز شد و بخش عمده آن در سال 1410 ه. ق به پايان رسيد. «شيخ نبيل حلباوى»، از علماى شيعه دمشق، قصيده اى در اين باره سرود كه بيت حاوى مادّه تاريخ آن چنين است:

يا ألق المكان قل مؤرخاً *** «النور من كوى رقية انهمر» (1)

آستانه حضرت رقيه امروزه از ساختمان وسيع و زيبايى تشكيل شده است كه آميخته اى از هنر و معمارى اسلامى محلى و ايرانى است. مصالح و تزئينات به كار رفته در بنا، آن را از ساير آثار معمارى و دينى دمشق متمايز ساخته است. (تصوير 126) نماهاى خارجى آستانه با قالب هاى سنگى بزرگ سفيدرنگ پوشيده شده است. در بالاترين قسمت نما، يك كتيبه نوارى از آيات قرآن با رنگ طلايى بر زمينه سبزرنگ به چشم مى خورد. بنا داراى چند ورودى است كه مهم ترين آن، ورودى جنوب غربى است. سردر اين ورودى داراى طاقى است كه در آن مقرنس هايى پوشيده شده با كاشى، و بالاى آن اين عبارت به چشم مى خورد: «هذا مقام السيدة رقية بنت الحسين الشهيد بكربلاء». بالاى اين سردر، مناره اى به ارتفاع 34 متر از كف زمين قرار دارد. (تصوير 125)

اين ورودى، متصل به صحن اصلى بناست كه به شكل مستطيل مى باشد و گرداگرد آن نيز رواق هايى وجود دارد. اين رواق ها با سنگ هاى سفيدرنگ پوشيده شده است و نماى آنها شامل طاق هاى بزرگ و كوچك متوالى است؛ به گونه اى كه هر طاق بزرگ، ميان دو طاق كوچك قرار دارد. بالاى طاق هاى كوچك، اسامى ائمه معصوم (عليهم السلام) درون قاب هاى مدوّرى نقش بسته است. در بالاترين بخش نماى رواق ها، نوارى از آيات قرآن با رنگ طلايى بر زمينه سبزرنگ به چشم مى خورد. سقف رواق ها از داخل، با نقوش گياهى زيبا، تزيين يافته است.».

ص: 250


1- السيدة رقية بنت الحسين ( علیه السلام ) و مقامها فى دمشق، عامر الحلو، ص 72؛ ترجمه: اى مكان درخشنده در تاريخ آن بگو: «از روزنه رقيه نور مى بارد».

متصل به اين صحن از ضلع شرقى آن، صحن كوچك ترى به شكل مربع وجود دارد كه از نظر معمارى، شبيه صحن غربى است و گرداگرد آن را رواق هايى فرا گرفته است. اين صحن در سال 1427 ه. ق - 2006 م احداث شده است. در ضلع جنوبى صحن و در شرق ورودى اصلى بنا، شبستانى وجود دارد كه سقف آن بر ستون هايى استوار گشته، و داراى چندين گنبد نيم كره اى كوچك است.

در ضلع شمالى دو صحن، بخش اصلى بنا قرار دارد كه شامل حرم اصلى در غرب، و دو شبستان وسيع در مركز و شرق است كه هر بخش نيز داراى يك ورودى در رواق هاى شمالى صحن مى باشد. ورودى حرم، مقابل رواق غربى صحن قرار دارد. گرداگرد حرم رواق هايى با سقف آينه كارى شده وجود دارد كه رواق واقع در شرق حرم، آن را از شبستان ميانى جدا مى كند. سقف حرم با كاشى كارى هاى زيبا پوشيده، و بخش هايى از آن مقرنس كارى شده است. (تصوير 131) ميان كاشى كارى ها، نوشته هايى از آيات قرآن و احاديثى در فضايل اهل بيت (عليهم السلام) به چشم مى خورد.

قبر حضرت رقيه ميان حرم قرار گرفته است و روى آن نيز يك صندوقچه چوبى پوشيده از پارچه هاى سبزرنگ و حاوى آيات قرآن وجود دارد. روى قبر يك ضريح نقره اى به ابعاد حدود 1 * 2 متر وجود دارد كه در سال 1376 ه. ق - 1956 م از سوى مجمع بنى زهراى تهران، به حرم حضرت رقيه اهدا شده است. اين ضريح، ميان ضريح نقره و طلاكوب جديد و بزرگ ترى قرار گرفته كه در اصفهان ساخته، و در سال 1414 هق - 1994 م نصب شده است. (1) (تصوير 128)

بالاى ضريح، گنبد اصلى حرم به ارتفاع 14 متر از كف زمين قرار دارد كه سطح خارجى آن با تزيينات هندسى پوشيده شده است. (تصوير 127) سطح داخلى آن نيز به شيوه زيبايى مقرنس كارى و آينه كارى شده است. (تصوير 130) گنبد داراى گردن مدوّرى حاوى شانزده پنجره كوچك است و گرداگرد آن، بالاى پنجره ها، كتيبه اى از2.

ص: 251


1- السيدة رقية بنت الحسين ( علیه السلام ) و مقامها فى دمشق، صص 68 و 72.

آيات قرآنى وجود دارد.

دو شبستان ميانى و شرقى نيز مربع شكل مى باشد و رواق هايى نيز اطراف آن است. سقف هريك از گنبدها، از داخل به صورت گنبد كم خيز، و از بيرون به صورت پشت بام صاف است؛ به طورى كه حالت گنبدى آن مشخص نيست. شكل هاى گياهى ظريف و زيبا و نيز اسامى ائمه معصوم (عليهم السلام)، آذين بخش ديوارها و سقف اين دو شبستان از داخل است. ساختمان شبستان شرقى، هم زمان با صحن شرقى آستانه تكميل و افتتاح شده است. بخش جنوب شرقى آستانه به صورت دو طبقه ايجاد، و طبقه دوم براى دانشكده مطالعات اسلامى در نظر گرفته شده است.

5. زيارتگاه زينب دختر امام على ( علیه السلام ) و سكينه دختر امام حسين ( علیه السلام ) در قبرستان باب الصغير دمشق

زيارتگاه منسوب به زينب صغرى يا ام كلثوم دختر امام على ( علیه السلام )، و سكينه دختر امام حسين ( علیه السلام )، از مهم ترين زيارتگاه هاى قبرستان باب الصغير دمشق به شمار مى آيد و مورد توجه زائران شيعه از كشورهاى مختلف است.

پيش تر درباره زينب صغرى توضيح داده شد كه لقب وى ام كلثوم، و آستانه زينبيه دمشق، با استناد به اقوال مورخان و كتيبه روى قبر، منتسب به اين بانو بوده است. در اينجا اين توضيح افزوده مى شود كه برخى مورخان و اصحاب تراجم، ميان زينب صغرى و ام كلثوم صغرى تمايز قائل شده اند. (1) شيخ طبرسى نيز ام كلثوم صغرى را كنيه نفيسه دختر امام على ( علیه السلام ) دانسته است. (2)

گويا انتساب اين قبر به زينب يا ام كلثوم، دختر امام على ( علیه السلام )، در دوره اخير به وجود

ص: 252


1- ر. ك: تاريخ الامم والملوك، ج 4، ص 119؛ تذكرة الخواص، يوسف بن قُزُغلى بغدادى حنفى (سبط ابن الجوزى)، ص 57.
2- اعلام الورى باعلام الهدى، ج 1، ص 397.

آمده است. با استناد به آنچه شمس الدين ذهبى در تاريخ خود نقل كرده است، مى توان نتيجه گرفت كه اين قبر در واقع منتسب به زينب دختر امام زين العابدين ( علیه السلام ) است. ذهبى درباره شيخ جمال الدين ساوجى (متوفاى بعد از 620 ه. ق)، از مشايخ طريقت قلندريه، نوشته است كه وى براى مدتى در باب الصغير، نزديك قبر زينب دختر امام زين العابدين ( علیه السلام ) اقامت كرد . (1)

با توجه به آنكه خانقاه طريقت قلندريه در محل اقامت ساوجى ساخته شده است و آرامگاه باقى مانده از آن، امروزه متصل به زيارتگاه زينب قرار دارد، واضح است كه اين زيارتگاه در آن زمان منتسب به زينب دختر امام زين العابدين ( علیه السلام ) بوده است؛ حال آنكه بيشتر اصحاب تراجم و علماى انساب، فرزندى به نام زينب براى امام زين العابدين ( علیه السلام ) ذكر نكرده اند. تنها در كتاب «الشجرة المباركة» منسوب به «فخرالدين رازى» آمده است: «دختران زين العابدين ( علیه السلام ) هفت تن، و گفته شده هشت تن هستند،... نام دختر هشتم، زينب است». (2) همچنين در رساله اخبار الزينبات منسوب به عبيدلى درباره زينب دختر امام زين العابدين ( علیه السلام ) آمده است كه مادر وى ام ولد بوده و در مدينه از دنيا رفته است. (3)

به عقيده نگارنده، قبر منتسب به زينب يا ام كلثوم، با توجه به اشتهار آن به زينب دختر امام زين العابدين ( علیه السلام ) در گذشته، مى تواند قبر خديجه دختر امام زين العابدين ( علیه السلام ) باشد كه در منابع تاريخى، به وجود قبر وى و قبر همسرش محمد بن عمر بن امام على ( علیه السلام ) در باب الصغير اشاره شده است. (4) خديجه، خواهر على اصغر بن زين العابدين ( علیه السلام ) از يك مادر مى باشند (5) و از همسر خود، محمد بن عمر بن

ص: 253


1- تاريخ الاسلام ووفيات المشاهير والاعلام، ج 45، ص 423.
2- الشجرة المباركة فى انساب الطالبية، محمد بن عمر (فخرالدين الرازى)، ص 74.
3- السيدة زينب وأخبار الزينبات للعبيدلى النسابة، ص 20.
4- ر. ك: الاشارات الى معرفة الزيارات، ص 13؛ معجم البلدان، ج 2، ص 468.
5- الارشاد فى معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص 155؛ اعلام الورى باعلام الهدى، ج 1، ص 493.

اميرالمؤمنين ( علیه السلام )، داراى دو فرزند به نام هاى عبدالله و عبيدالله بوده است. (1)

سكينه دختر بزرگوار امام حسين ( علیه السلام )، نامش آمنه يا اميمه، و مادرش رباب دختر امرئ القيس بن عدى قضاعى بود. سكينه نام يا لقبى بود كه مادرش رباب، او را بدين نام مى خواند. امام حسين ( علیه السلام ) درباره سكينه و رباب سروده است:

لعمرك انني احب داراً *** تکون بها السکینة و الرباب

و احبّهما و ابذل جلّ مالی *** و لیس لعاتب عندی عتاب (2)

سكينه خواهر عبدالله رضيع (نوزاد شهيد امام حسين ( علیه السلام ) در كربلا (3) بود. او قرار بود با پسر عمويش قاسم بن حسن ( علیه السلام ) كه در كربلا به شهادت رسيد، ازدواج كند. (4) او به همراه پدرش در كربلا حضور يافت و در روز عاشورا شاهد شهادت ايشان بود. سپس به همراه ساير اسراى اهل بيت (عليهم السلام) و سرهاى شهداى كربلا، به كوفه و از آنجا به شام برده شد و سرانجام با برادر بزرگوار خود امام زين العابدين ( علیه السلام ) به مدينه منوره بازگشت. (5) به گواهى بيشتر منابع، اين بانوى بزرگوار سرانجام در سال 117 ه. ق در مدينه منوره درگذشت. (6)

افزون بر باب الصغير، زيارتگاه هاى ديگرى نيز در ساير نقاط، از جمله در شهر قاهره، پايتخت مصر، و در شهر «طَبَريه» فلسطين، به سكينه دختر امام حسين ( علیه السلام ) منسوب است. اما با توجه به وفات ايشان در مدينه، نمى توان براى هيچ يك از اين6.

ص: 254


1- الشجرة المباركة فى انساب الطالبية، ص 74.
2- ترجمه دوبيتى: به خودت سوگند من خانه اى را دوست دارم كه سكينه و رباب در آن قرار دارند. من اين دو را دوست دارم و همه مالم را [برايشان] خرج مى كنم و سرزنش هيچ كسى را گوش نمى كنم .
3- عبدالله رضيع نزد ايرانيان به نام على اصغر شناخته مى شود. ر. ك: تاريخ در آينه پژوهش، «پژوهشى درباره نام، سن و كيفيت شهادت طفل شيرخوار امام حسين ( علیه السلام )»، محسن رنجبر، شماره 12، ص 86.
4- اعيان الشيعة، ج 3، ص 492.
5- تذكرة الخواص، ص 251.
6- انساب الاشراف، ج 2، ص 141؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 69، ص 218؛ وفيات الاعيان، ج 2، صص 396 و 397؛ الاعلام، ج 3، ص 106.

زيارتگاه ها، اعتبار و سند تاريخى قائل شد.

با اين حال، قبر منسوب به سكينه در باب الصغير، از گذشته معروف و شناخته شده بوده است و مورخان و جهانگردان، از آن ياد كرده اند. (1) سيد محسن امين، با استناد به اينكه شيخ عباس قمى، نام صاحب مزار را در كتيبه اى به خط كوفى در صندوقچه روى قبر، «سكينه بنت الملك» خوانده است، اين مزار را قبر دختر يكى از پادشاهان دانسته است. (2) اما اين نظريه نمى تواند درست باشد؛ زيرا در كتيبه روى قبر، كه متن كامل آن نقل خواهد شد، نام صاحب مزار سكينه دختر امام حسين ( علیه السلام ) ذكر شده است.

محمد حسنين سابقى نيز صاحب اين قبر را سكينه دختر حسين ذى الدمعه (متوفاى 135 ه. ق)، فرزند زيد شهيد فرزند امام زين العابدين ( علیه السلام ) مى داند و معتقد است كه او و خواهرش فاطمه به همراه مادر خود خديجه، دختر عمر بن امام زين العابدين ( علیه السلام ) و جد خود عمر بن زين العابدين ( علیه السلام )، در يك مقبره به خاك سپرده شده اند؛ اما به مرور زمان اين قبر به سكينه دختر امام حسين ( علیه السلام ) شهرت يافته است. (3) اما متأسفانه براى تأييد نظريه خود، به هيچ منبعى استناد نكرده، و نگارنده نيز با وجود تلاش فراوان، موفق به يافتن مدركى براى اين قول نشده است.

بناى زيارتگاه، همانند ساير زيارتگاه هاى باب الصغير، با سنگ هاى دو رنگ ساخته شده است. اين بنا شامل دو مقبره متصل به يكديگر است كه هريك داراى گنبد سبزرنگى است. مقبره جنوبى، زيارتگاه منتسب به زينب يا ام كلثوم است و مقبره شمالى، مزار منتسب به سكينه دختر امام حسين ( علیه السلام ) است. (تصوير 132) در شرق بنا، حياط كوچكى وجود دارد كه با ديوار، از فضاى قبرستان جدا شده است. اين حياط داراى يك ورودى به شكل طاق سنگى است.3.

ص: 255


1- تاريخ مدينة دمشق، ج 2، ص 197؛ الاشارات الى معرفة الزيارات، ص 13؛ معجم البلدان، ج 2، ص 468؛ رحلة ابن جبير، ص 218؛ رحلة ابن بطوطة، ص 75.
2- اعيان الشيعة، ج 3، ص 492.
3- مرقد العقيلة زينب، ص 73.

ورودى اصلى بنا، در ضلع شرقى زيارتگاه زينب يا ام كلثوم قرار دارد و داراى طاق مرتفعى است. بر سردر بنا، لوح سنگى حاوى نام زيارتگاه و تاريخ بازسازى آن در سال 1330 ه. ق وجود دارد كه متن كتيبۀ آن چنين است:

يا آل بيت رسول الله حبكم *** فرض من الله بالقرآن انزله

کفاکم من عظیم الفخر انکم *** من لم یصلّ علیکم لا صلاة له (1)

هذا مقام السيدة سكينة كريمة الامام الحسين شهيد كربلا عليهما السلام ومقام السيدة زينب الملقبة بأم كلثوم كريمة الامام علي بن ابي طالب عليهما السلام تشيدت هذه المقامات المقدّسة بمساعي السيد سليم افندي ابن السيد حسين افندي مرتضى قائم مقام مراقد اهل البيت عليهم السلام سنة 1330.

پيش از اين بيان شد كه عارف بك ماردينى، در قصيده اى مادّه تاريخ بازسازى زيارتگاه هاى اهل بيت (عليهم السلام) در باب الصغير را به نظم درآورده است كه بيت آخر آن چنين است:

ارّخ «بحسن الفوز في *** اعلا الجنان لك ارتقا»

داخل هر مقبره، يك ضريح نقره اى طلاكوب، به شيوه ضريح هاى معمول امامزادگان ايران وجود دارد كه در اصفهان ساخته شده است. (تصوير 134) البته اين دو ضريح، جنبه نمادين دارند؛ زيرا قبور اصلى در زيرزمين بنا قرار دارند كه براى رفتن به آن بايد از چند پله پايين رفت. زيرزمين بنا از دو اتاق بسيار كوچك تشكيل شده است كه بين آنها يك راهرو وجود دارد. ميان هر اتاق، قبرى برجسته وجود دارد كه روى آن، صندوقچه چوبى نصب شده است و بدين ترتيب فضاى كم عرضى براى حركت، اطراف قبر باقى مانده است.

صندوقچه قبر زينب يا ام كلثوم، نسبتاً جديد و داراى تزيينات هندسى ساده اىت.

ص: 256


1- ترجمه دوبيتى: اى اهل بيت رسول خدا! دوستى شما را خداوند واجب نموده، و آن را در قرآن نيز بيان كرده است. اين افتخار براى شما بس است كه هركس در نماز بر شما درود نفرستد، گويى نماز نخوانده است.

است. (تصوير 133) اما صندوقچه قبر منسوب به سكينه، بسيار قديمى و نفيس است و داراى كتيبه هايى به خط كوفى تزيينى است. (تصوير 135) «عبدالقادر ريحاوى»، باستان شناس سورى، با توجه به شيوه خط كتيبه ها و تزيينات آن، قدمت آن را از دوره سلجوقى، يعنى نيمه اول قرن ششم ه. ق دانسته است. (1)

طول صندوقچه 3 متر، عرض آن 1/5 متر و ارتفاع آن يك متر است و داراى سه كتيبه نوارى در گرداگرد آن است. دو كتيبه بالايى و ميانى حاوى آيات قرآن، و كتيبه پايينى حاوى نام و نسب صاحب قبر است. متن كامل كتيبه ها چنين است: (2)

كتيبه بالايى:

[ضلع جنوبى:] (اللّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاّ بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ

[ضلع غربى:] ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يُحِيطُونَ بِشَيْ ءٍ مِنْ عِلْمِهِ

[ضلع شمالى:] إِلاّ بِما شاءَ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لا يَؤُدُهُ حِفْظُهُما وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ) (3)

هذا عمل محمد بن احمد بن عبد الله رحمه الله

[ضلع شرقى:] (يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً وَ داعِياً إِلَى اللّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِيراً) (4)

كتيبه ميانى:

[ضلع جنوبى:] (إِنَّما يُرِيدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ

[ضلع غربى:] اَلْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً) (5)

ص: 257


1- العمارة العربية الاسلامية: خصائصها وآثارها فى سورية، ص 114.
2- .Inscriptions Arabes De Damas, Les St ف les Fun ق raires, I. Cimeti ف re DAl-B ع b Al-Sa گ r, Khaled Moaz Solange Ory, pp 122-123.
3- (بقره: 255).
4- (احزاب: 45 و 46).
5- (احزاب: 33)

[ضلع شمالى:] (ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ

[ضلع شرقى:] وَ كانَ اللّهُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيماً) (1)

كتيبه پايينى:

[ضلع جنوبى:] بسم الله الرحمن الرحيم هذ

[ضلع غربى:] اقبر سكينة بنت الحسين بن

[ضلع شمالى:] علي بن ابي طالب صلوات الله عليهم

[ضلع شرقى:] اجمعين وعلى آلهم الطاهرين

در ضلع جنوبى زيارتگاه، اتاقى وجود دارد كه دفتر متولى زيارتگاه هاى باب الصغير به حساب مى آيد. در شرق اين اتاق، يعنى در سمت جنوب شرقى زيارتگاه، مقبره ديگرى وجود دارد كه تنها بخش باقى مانده از خانقاه طريقه قلندريه است. اين خانقاه كه در محل اقامت شيخ جمال الدين ساوجى، مؤسس اين طريقه ساخته شده (2) ، امروزه از بين رفته و تنها، مقبره آن كه محل دفن تعدادى از مشاهير دمشق بوده، باقى مانده است. (3)

مقبره مورد نظر، اتاق مربعى است كه با قالب هاى سنگى ساخته شده، و داراى گنبدى با گردن هشت ضلعى است. ورودى آن در ضلع شمالى آن، يعنى در حياط كوچك شرق زيارتگاه قرار دارد. بالاى ورودى، كتيبه اى تاريخى وجود دارد كه متن آن چنين است: «السلطان الملك الظاهر بيبرص (4) الصالحي». دو طرف ورودى، در ارتفاع كمى از سطح زمين، دو سنگ مربع وجود دارد كه حاوى نقش يك يوزپلنگ و در واقع رنك رسمى ملك الظاهر بيبرس است . (5)

ص: 258


1- (احزاب: 40).
2- تاريخ الاسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج 45، ص 423.
3- مشيدات دمشق ذوات الاضرحة وعناصرها الجمالية، ص 505.
4- نام «بيبرص»، پادشاه مملوكى، در اين كتيبه به اشتباه حجارى شده و صورت صحيح آن، «بيبرس» است.
5- مشيدات دمشق ذوات الاضرحة وعناصرها الجمالية، ص 508.

6. زيارتگاه فاطمه دختر امام حسين ( علیه السلام ) در قبرستان باب الصغير دمشق

اين زيارتگاه در قبرستان باب الصغير دمشق، در فاصله كمى از زيارتگاه قبلى، از سمت جنوب غربى آن قرار دارد.

فاطمه دختر گرامى امام حسين ( علیه السلام )، مادرش ام اسحاق بنت طلحة بن عبيدالله تميمى بوده است. (1) روايت شده است كه حسن مثنى، فرزند امام حسن مجتبى ( علیه السلام )، از عمويش امام حسين ( علیه السلام )، يكى از دو دختر ايشان (فاطمه و سكينه) را خواستگارى كرد. امام حسين ( علیه السلام ) دختر خود فاطمه را، به علت شباهتى كه با حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) داشت، براى او انتخاب كرد. گويند پس از وفات حسن مثنى، فاطمه بر قبرش خيمه اى زد و در آن شب ها را به قيام، و روزها را به روزه مى گذارند. (2) او در سال 117 ه. ق در مدينه منوره درگذشت. (3)

در منابع تاريخى به وجود مزار فاطمه دختر امام حسين ( علیه السلام ) در باب الصغير اشاره نشده است. اما صاحب «منتخبات التواريخ لدمشق»، از مزارى منتسب به فاطمه دختر امام على ( علیه السلام ) در باب الصغير سخن گفته است (4) كه به احتمال زياد قابل تطبيق بر همين مزار است و شايد در آن دوره به دختر اميرمؤمنان ( علیه السلام ) منسوب بوده است؛ درحالى كه كتيبه اى قديمى از قرن پنجم هجرى روى قبر وجود دارد كه شخصيت مدفون در آن را زنى به نام فاطمه بنت احمد بن حسين بن سبطى معرفى مى كند كه در سال 439 ه. ق، در زمان حكومت فاطميان بر دمشق، درگذشته است.

با استناد به نوشته ابن طولون صالحى در يكى از كتاب هاى خود، چنين برداشت مى شود كه گويا تا پيش از قرن نهم ه. ق، اين زيارتگاه بخشى از خانقاه طريقه قلندريه بوده است كه در سال 899 ه. ق قبر فاطمه بنت احمد بن حسين در زمين آن شناسايى،

ص: 259


1- الارشاد فى معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص 135.
2- همان، صص 25 و 26.
3- تذكرة الخواص، صص 251 و 252.
4- منتخبات التواريخ لدمشق، ج 2، ص 433.

اما به يكى از نوادگان ائمه ( علیه السلام ) منسوب شد. متن سخن ابن طولون چنين است:

وفي يوم الاحد مستهلّ ذي القعدة منها، حفر في الزاوية القلندرية، جوار القبة الظاهرية التي بمقبرة باب الصغير، قبلي بلال رضي الله عنه، عن ناووس حجر، فإذا مكتوب عليه اسم فاطمة بنت احمد بن الحسين بن علي بن ابي طالب، وقد احكم بناؤه عليها، وبجوارها نصيبة عليها مكتوب انه قبر الحافظ ثقة الدين ابي القاسم علي ابن العساكر، مؤرّخ الشام، توفي سنة احدى وسبعين وخمسمائة. (1)

در روز يكشنبه آغاز ذى القعده اين سال [899 ه. ق]، پس از كندن زمين در زاويه قلندريه در مجاورت گنبد ظاهريه كه در مقبره باب الصغير در جنوب قبر بلال واقع است، يك تابوت سنگى آشكار شد كه روى آن نام «فاطمه بنت احمد بن حسين بن على بن ابى طالب» نوشته شده بود؛ و بناى آن محكم گرديده بود. در كنار آن نيز لوحى بود كه برروى آن نوشته شده بود كه اينجا قبر حافظ ثقة الدين ابوالقاسم على بن عساكر، مورخ شام و درگذشتۀ سال 571 ه. ق است.

واضح است كه معرفى صاحب قبر به عنوان «فاطمه بنت احمد بن حسين بن على ابن ابى طالب»، احتمالاً ناشى از اشتباه در خواندن نوشته روى قبر و يا اشتباه در تشخيص و شناسايى صاحب قبر و در نتيجه منشأ انتساب آن به فاطمه دختر امام حسين ( علیه السلام ) در دوره هاى بعد بوده است. مى دانيم كه امام حسين ( علیه السلام ) فرزندى به نام «احمد» نداشته است و تصور برخى از پژوهشگران مبنى بر اينكه قبر فوق متعلق به يكى از نوادگان امام حسين ( علیه السلام ) است (2) ، به طور قطع درست نيست و با توجه به نام شخصيت صاحب قبر و تاريخ وفات وى يعنى 439 ه. ق، نبايد ميان اين زيارتگاه با هيچ يك از فرزندان يا نوادگان ائمه (عليهم السلام) ارتباطى قائل شد.

ص: 260


1- مفاكهة الخلان فى حوادث الزمان، صص 130 و 131.
2- ر. ك: تاريخ و اماكن زيارتى و سياحتى سوريه، ص 138.

در ضمن گنبد ظاهريه كه در متن فوق بدان اشاره شده، همان گنبد و آرامگاه باقى مانده از خانقاه قلندريه در مجاورت زيارتگاه سكينه دختر امام حسين ( علیه السلام ) است كه پيش تر معرفى شد. همچنين متن فوق نشان مى دهد كه در اين زيارتگاه، قبر ابن عساكر دمشقى، مورخ بزرگ مسلمان و صاحب كتاب «تاريخ مدينۀ دمشق» نيز وجود داشته است.

زيارتگاه از قالب هاى سنگى به دو رنگ سياه و سفيد ساخته شده است. نماى كلى آن مستطيل، و داراى گنبد سبزرنگى روى يك گردن هشت ضلعى است. (تصوير 136) ورودى بنا در ضلع غربى آن قرار دارد و بر سردر آن كتيبه اى سنگى به چشم مى خورد كه بيانگر نام زيارتگاه و تاريخ بازسازى آن، يعنى سال 1330 ه. ق است. متن كتيبه چنين است: «هذا ضريح السيدة فاطمة الصغرى كريمة سيد الشهداء الامام الحسين شهيد كربلاء عليهما السلام تشيد هذا المقام الشريف سنة 1330 ه. ق».

همانند زيارتگاه سكينه و زينب، اين زيارتگاه داراى زيرزمين است كه نشان دهنده قدمت آن است. در طبقه همكف، يك قبر نمادين وجود دارد كه حدود نيم متر از زمين برجسته است و با پارچه پوشانيده شده است. داخل ورودى بنا، پلكانى وجود دارد كه همكف را به زيرزمين متصل مى سازد. قبر اصلى كه در زيرزمين قرار دارد، به شكل يك قبر صندوقى است كه بيش از يك متر از كف زمين ارتفاع دارد. (تصوير 137) اطراف بدنه قبر، كتيبه هاى زيبايى به خط كوفى تزيينى از نيمه اول قرن 5 ه. ق، يعنى از دوره حكومت خلفاى فاطمى مصر وجود دارد. (تصوير 138) كتيبه هاى اضلاع شمالى، شرقى و جنوبى در دو سطر و حاوى آيت الكرسى است. اما كتيبه ضلع غربى، در چهار سطر، صاحب قبر و تاريخ درگذشت او را، كه بدان اشاره شد، معرفى مى كند. متن اين كتيبه چنين است:

1. هذا قبر فاطمة ابنة احمد

2. بن الحسين بن السبطي توفيت

ص: 261

3. رضي الله عنها في رجب سنة

4. تسع وثلثين وأربع مائة

گفتنى است كه افزون بر باب الصغير، زيارتگاه هاى ديگرى نيز براى فاطمه دختر امام حسين ( علیه السلام )، از جمله در موصل عراق و روستاى بنى نعيم از توابع شهر الخليل فلسطين وجود دارد. اما همان طور كه بيان شد، ايشان در مدينه منوره از دنيا رفته است و هيچ يك از اين زيارتگاه ها، از اعتبار تاريخى برخوردار نيست.

7. زيارتگاه ام الحسن دختر امام حسن مجتبى ( علیه السلام ) در قبرستان باب الصغير دمشق

اين مزار، كنار زيارتگاه بلال حبشى، در قبرستان باب الصغير دمشق قرار دارد و حاوى قبور منسوب به سه شخصيت زير است:

الف) ام الحسن (براساس لوح سنگى روى قبر) يا ميمونه (براساس لوح سنگى سردر بنا)، دختر امام حسن مجتبى ( علیه السلام ). در منابع، از دخترى به نام ميمونه براى امام حسن ( علیه السلام ) سخنى به ميان نيامده است؛ اما براى آن حضرت از دخترى به نام ام الحسن ياد شده است. با اين حال جزئيات زيادى درباره زندگى او بيان نشده و تنها در برخى منابع آمده است كه مادر وى، ام بشير دختر «ابومسعود عقبة بن عمرو انصارى خزرجى» بوده است. (1) «سيد جعفر اعرجى» نيز افزوده است كه او خواهر تنى زيد بن حسن ( علیه السلام ) و همسر عبدالله بن زبير بود و همراه او در مكه سكونت داشت. پس از كشته شدن ابن زبير، برادرش زيد او را به مدينه بازگرداند. (2)

ب) حميده دختر مسلم بن عقيل، كه به زندگى نامه وى در فصل سوم از بخش اول اين كتاب اشاره شد.

ص: 262


1- الارشاد فى معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص 20؛ اعلام الورى باعلام الهدى، ج 1، ص 416؛ تذكرة لخواص، ص 194.
2- السيد جعفر الاعرجى النجفى الحسينى، مناهل الضرب فى انساب العرب، ص 91.

ج) اسماء بنت عُمَيس، همسر گرامى جعفر طيار (پسر عموى پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) و برادر اميرمؤمنان ( علیه السلام ). او خواهر ميمونه همسر رسول خدا ( صلی الله علیه و آله )، و ام الفضل لبابه همسر عباس، عموى پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) بوده است. اسماء و همسر وى جعفر طيار، در سال هاى آغازين اسلام، به حبشه مهاجرت كردند و پس از چندين سال، هم زمان با جنگ خيبر، به مدينه بازگشتند. پس از شهادت جعفر در جنگ مؤته، اسماء به ازدواج ابوبكر درآمد و از او صاحب فرزندى به نام محمد بن ابى بكر شد كه از ياران باوفاى امام على ( علیه السلام ) به شمار مى آيد. پس از مرگ ابوبكر، به ازدواج اميرمؤمنان ( علیه السلام ) درآمد و از ايشان صاحب فرزندى به نام «يحيى» شد. (1) در منابع، درباره تاريخ و محل وفات اسماء، سخنى به ميان نيامده است. اما قبر ديگرى به وى در منطقۀ هاشميه در عراق منسوب است. (2) با اين حال دربارۀ صحت و اعتبار هر يك از دو قبر منسوب به اسماء در عراق و سوريه نمى توان به قطع اظهار نظر كرد.

در منابع تاريخى، از وجود قبر يا مزارى منتسب به اين سه شخصيت، در قبرستان باب الصغير، سخنى نيست. اما در برخى منابع، به وجود قبر ام الحسن دختر جعفر بن حسن بن امام حسن ( علیه السلام ) اشاره شده است. نگارنده احتمال مى دهد كه وى، با حذف واسطه هاى موجود در نسبش تا امام حسن ( علیه السلام )، به مرور زمان به ام الحسن دختر امام حسن ( علیه السلام ) انتساب يافته باشد. بنابراين، زيارتگاه مورد نظر، آرامگاه سه شخصيت تاريخى، يعنى على بن عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب (3)، سليمان بن على بن

ص: 263


1- الاستيعاب فى معرفة الاصحاب، ص 872.
2- مراقد المعارف، محمد حرز الدين، ج 1، ص 141.
3- ابومحمد على بن عبدالله بن عباس، كوچك ترين فرزند عبدالله بن عباس، از اصحاب امام على ( علیه السلام ) بوده است. او در شب شهادت امام على ( علیه السلام ) در سال 40 ه. ق به دنيا آمد و براى همين على ناميده شد. او در هر شبانه روز هزار ركعت نماز مى خواند و گفته شده است كه هزار بار سجده مى كرد و از آن رو به «سجاد» نيز ملقب بوده است. او در منطقه شراة از توابع بلقاء (واقع در اردن امروزى) اقامت نمود. سپس به دمشق آمد و در اين شهر خانه اى داشت. سرانجام در سال 117 يا 118 ه. ق در شام درگذشت. ر. ك: انساب الاشراف، ج 3، ص 78؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 43، صص 37-41.

عبدالله (1) و همسر وى ام الحسن دختر جعفر بن حسن بن حسن ( علیه السلام ) است كه مورخان به وجود قبور آنان در باب الصغير اشاره كرده اند. (2)

بناى زيارتگاه شامل اتاقى مربع شكل مى باشد كه با قالب هاى سنگى دو رنگ ساخته شده، و داراى گنبد نيم كره اى و سبزرنگ با گردن هشت ضلعى است. (تصوير 139) ورودى آن در ضلع غربى قرار دارد و بر سردر آن يك لوح سنگى وجود دارد كه در آن اسامى دفن شدگان در مزار و تاريخ بازسازى آن، يعنى سال 1330 ه. ق، ذكر شده است. اين زيارتگاه مانند دو زيارتگاه قبلى، داراى زيرزمين است كه قدمت و اصالت آن را مى رساند. ميان طبقه همكف، قبرى كوچك و نمادين وجود دارد. همكف با پلكانى داخل ورودى بنا، به زيرزمين متصل مى شود. ميان زيرزمين، سه قبر متصل به يكديگر وجود دارد كه حدود يك متر از كف زمين ارتفاع دارد. براساس كتيبه هاى نسبتاً جديد موجود روى هريك از اين قبور، قبر شمالى به ام الحسن دختر امام حسن مجتبى ( علیه السلام )، قبر ميانى به اسماء بنت عميس و قبر جنوبى به حميده بنت مسلم بن عقيل منسوب است. (تصوير 140)

8. زيارتگاه ستّى ليلى در دمشق

اين مزار در محله «سويقه»، از محلات قديمى شهر دمشق، واقع در شمال ميدان باب مصلّى قرار دارد. نزد اهالى مشهور است كه صاحب اين مزار، زنى است كه نسبش به اهل بيت (عليهم السلام) مى رسد. اما در لوح سنگ بالاى پنجره مزار، صاحب اين مزار بانوى عارفى به نام ليلا معرفى شده است.

ص: 264


1- ابوايوب سليمان بن على بن عبدالله بن عباس، نزد دو برادر خود سفاح و منصور، نخستين خلفاى عباسى، از احترام برخوردار بود. از سوى منصور، ولايت مناطق بصره، اهواز، بحرين و عمان را عهده دار شد. درباره او نوشته اند كه غلامان زيادى را آزاد كرد؛ از جمله در هر شب عرفه صد نفر را آزاد مى كرد. در سال 142 ه. ق، در سن 63 سالگى درگذشت. ر. ك: انساب الاشراف، ج 3، صص 98 و 103.
2- الاشارات الى معرفة الزيارات، ص 13؛ معجم البلدان، ج 2، ص 468.

اين مزار، ميان خانه هاى قديمى قرار گرفته و تنها از سمت شرق، نمايى به كوچه مجاور دارد. بناى آن، شامل حجره كوچكى با گنبد سفيدرنگ است. در نماى خارجى بنا، پنجره اى وجود دارد كه با يك صفحه مشبّك فلزى ساده مسدود شده است. تنها معمارى تزيين بخش نما، نوارى از قالب هاى سنگى سياه و سفيدِ اطراف پنجره است. هيچ گونه ورودى در آن ديده نمى شود. متن لوح سنگى بالاى پنجره چنين است: «مقام العارفة بالله ستّى ليلى». (تصوير 142)

9. زيارتگاه رقيه در شهر «فوعه»

اين مزار در غرب شهر فوعه در استان ادلِب و كنار جاده منتهى به باغ هاى زيتون خارج از شهر، واقع شده است و نزد اهالى به مزار «الستّ رقيه» (بانو رقيه) شهرت دارد. اين زيارتگاه شامل بناى بسيار كوچكى است كه بيشتر به يك گنبد مخروطى يا هرمى شباهت دارد و ارتفاع آن كمترل از 2 متر است. داراى ورودى كوچك و كم ارتفاعى است كه مردم در آن شمع روشن مى كنند. ماهيت اصلى اين مزار، به درستى مشخص نيست. (تصوير 141) اما گويا بر مبناى ديده شدن يكى از زنان اهل بيت (عليهم السلام) در خواب، (احتمالاً رقيه دختر امام حسين ( علیه السلام ) در اين مكان، ساخته شده است.

10. زيارتگاه هاى از ميان رفته

افزون بر اين زيارتگاه ها، ابن عساكر به وجود قبر «بريهه» دختر امام حسن ( علیه السلام ) در قبرستان باب الصغير اشاره كرده كه گنبدى نيز روى آن وجود داشته است؛ (1) در حالى كه علماى انساب و رجال، در شمار فرزندان آن حضرت، از دخترى به نام بريهه ياد نكرده اند. به هرحال، امروزه در قبرستان باب الصغير، مزارى به اين نام به چشم نمى خورد.

ص: 265


1- تاريخ مدينة دمشق، ج 2، ص 197.

ص: 266

فصل سوم: زيارتگاه هاى نوادگان ائمه (عليهم السلام)

1. زيارتگاه امام اسماعيل (قبر امام عبدالله الرضى) در شهر «سَلَميه»

اين زيارتگاه، داخل مسجد تاريخى بزرگى ميان شهر سلميه، در فاصله 30 كيلومترى جنوب شرقى حماه قرار دارد. سلميه از شهرهاى تاريخى شام است كه نخستين امامان مستور فرقه شيعيان اسماعيلى در آن مى زيستند. نامگذارى اين زيارتگاه به امام اسماعيل، جديد است و تنها به سبب وجود قبر امام يا امامان فرقه اسماعيليه در آن است.

مسجدى كه زيارتگاه را دربرگرفته است، حدود 200 مترى جنوب ميدان مركزى شهر قرار دارد. در منابع تاريخى، از آن با نام «مسجد هفت محراب» ياد شده است. على ابن ابى بكر هروى به اين مسجد اشاره كرده و درباره آن نوشته است: «... در آنجا (سلميه)، [مسجد] هفت محراب قرار دارد و گفته مى شود زير آن، قبور برخى از تابعان وجود دارد». (1)

درباره نام و تعداد امامان اسماعيلى مدفون در اين زيارتگاه، ميان پژوهشگران اسماعيلى اختلاف نظر وجود دارد. به عقيده «مصطفى غالب»، امام مدفون در اين زيارتگاه، حسين بن عبدالله ملقب به عبدالله الرضى يا رضى الدين عبدالله است كه پس از احمد الوفى و محمد التقى، امام سوم از نسل محمد بن اسماعيل بن جعفر صادق ( علیه السلام )

ص: 267


1- الاشارات الى معرفة الزيارات، ص 8.

است. او در سال 212 ه. ق در سلميه به دنيا آمد و پس از وفات پدرش در سال 229 ه. ق، امامت اسماعيليه را برعهده گرفت. او تا پايان عمر خود در سلميه زندگى كرد و در سال 289 ه. ق از دنيا رفت. (1) اين تاريخ بر لوح سنگى جديد روى قبر ثبت شده است.

اما به عقيده «عارف تامر»، اين مسجد مدفن دو امام اسماعيليان است كه نخستين آنها عبدالله، ملقب به «الرضى»، فرزند محمد بن اسماعيل بن جعفر صادق ( علیه السلام ) است. او در سال 179 ه. ق در نيشابور به دنيا آمد و پس از مسافرت به مناطق نهاوند و اهواز و طبرستان، به معرة النعمان آمد و سپس در سلميه اقامت گزيد و در سال 212 ه. ق در اين شهر از دنيا رفت. (2) دومين امام مدفون حسين بن احمد بن عبدالله بن محمد بن اسماعيل، ملقب به «حسين اهوازى»، چهارمين امام مستور اسماعيليان است. او در سال 219 ه. ق در «مصياف» به دنيا آمد و در سلميه سكونت گزيد. در سال 265 ه. ق در اين شهر از دنيا رفت و كنار جد خود عبدالله الرضى به خاك سپرده شد. (3)

عارف تامر در جاى ديگرى ابراز عقيده كرده است كه در سلميه قبر هيچ يك از امامان اسماعيلى وجود ندارد؛ زيرا قبور آنان در معرض خطر بوده و احتمال داشته است كه خلفاى عباسى قبر آنان را نبش كنند و رفات (استخوان هاى) آنان را بسوزانند. از اين رو پيروانشان رفات آنان را مخفيانه به «جبل القاهر»، نزديك شهر مصياف منتقل نمودند و در آنجا دفن كردند و امروزه از ميان اين قبور، تنها قبر امام احمد الوفى شناخته شده است . (4) اما به نظر مى رسد كه اين نظريه از اعتبار چندانى برخوردار نيست و شواهد تاريخى آن را تأييد نمى كند.

در لوح سنگى جديد نصب شده در مسجد كه بيانگر بازسازى هاى جديد مسجد از6.

ص: 268


1- اعلام الاسماعيلية، صص 264 و 265.
2- الامامة فى الاسلام، صص 174 و 175.
3- همان، صص 175 و 176.
4- مراجعات اسماعيلية، صص 6، 15 و 16.

سوى داعى مطلق فرقه بهره (اسماعيليان مستعلوى) است، اين زيارتگاه محل دفن دو امام عبدالله و احمد دانسته شده است.

مسجد هفت محراب داراى پيشينه اى طولانى است. محل مسجد در دوره «هلنيستى»، معبدى براى پرستش زئوس، از خدايان يونان باستان بود. در دوره روم به معبد ژوپيتر (خداى خدايان روميان باستان) و در دوره بيزانس، به كليساى جامع مسيحيان تبديل شد. در دوره حضور اسماعيليان نخستين در شهر سلميه، در اواخر قرن دوم يا قرن سوم هجرى، به مسجد تبديل شد. (1) هنوز هم روى برخى از ستون هاى سنگى موجود در مسجد، نقوش صليب كه از آثار دوره مسيحيت بوده، باقى مانده است.

براساس كتيبه قديمى سردر زيارتگاه، در سال 481 ه. ق، امير خلف بن ملاعَب (متوفاى 499 ه. ق) بر قبر امام يا امامان مدفون در اين مكان، در غرب مسجد، گنبدى بنا كرد. گفته شده كه اين گنبد در آن زمان، داراى پوششى از طلاى خالص بوده است؛ به طورى كه در هنگام غروب آفتاب، از قله كوه «بلعاس» (2) نيز قابل رؤيت بوده است. (3)

در قرون اخير به مسجد هفت محراب، بى توجهى شد تا اينكه به ويرانه تبديل گرديد. اما با تلاش محمد برهان الدين، داعى مطلق فرقه اسماعيليان بهره، و پس از موافقت دولت سوريه و با همكارى وزارت اوقاف و نظارت مديريت آثار اين كشور، مسجد و زيارتگاه بازسازى، و در سال 1414 ه. ق افتتاح شد. اين موضوع در كتيبه سنگى ديوار مسجد، ثبت شده است.4.

ص: 269


1- سورية ارض الحضارة والجمال، ص 166.
2- كوه بلعاس در جنوب شرقى استان حماه، در 55 كيلومترى شرق شهر سلميه قرار دارد و امروزه به يك منطقه حفاظت شده طبيعى تبديل گشته است.
3- مشاهد و مزارات و مقامات آل البيت (عليهم السلام) فى سورية، ص 94.

مسجد و زيارتگاه مورد نظر، با قالب هاى سنگ بازالت ساخته شده است. اين مسجد از چند بخش، شامل شبستان، مقبره و چند زاويه تشكيل شده است. شبستان مسجد مستطيل شكل و به طول 30 متر، در جهت شرقى - غربى، و عرض 20 متر است. اين شبستان داراى سه ورودى در ضلع شمالى است و فضاى داخلى، به واسطه دو رديف از طاق ها و ستون هاى سنگى، به سه رواق موازى تقسيم شده است. در هر رديف، پنج طاق وجود دارد كه بر چهار ستون استوار شده است. در ديوار جنوبى مسجد، تعدادى پنجره سنگى قديمى مزيّن به شكل هاى هندسى به چشم مى خورد كه اطراف آن، كتيبه هايى از آيات قرآن كريم به خط كوفى وجود دارد. در گذشته، ميان سقف آن گنبدى وجود داشته است. (1) مناره مرتفع مربعى نيز در زاويه شمال غربى آن وجود دارد. (تصوير 144)

مقبره شامل اتاق مربع وسيعى است كه در ضلع غربى شبستان قرار دارد. ورودى مقبره در ضلع شمالى آن است و داراى سردر مرتفعى است. روى اين سردر، سنگى وجود دارد كه درون آن كتيبه اى به خط كوفى در دو سطر حك شده است. اين كتيبه بيانگر بناى زيارتگاه به دست امير خلف بن ملاعب در سال 481 ه. ق، و متن آن چنين است:

1. بسم الله الرحمن الرحيم عمل هذا المشهد المباركة العابد الاجل ابوالحسن بن حرمل

2. صانعه الامير الاجل سيف الدولة خلف بن ملاعب ادام الله علوه سنة احدى وثمانين واربعمائة

بالاى اين كتيبه، سنگ هايى حاوى نقوشى شبيه ستاره است كه برخى از آنها ميان هلال هايى قرار گرفته است. گنبد مرتفعى بر مقبره وجود دارد كه داراى گردن دوازده ضلعى است و ميان هر ضلع آن، پنجره اى كوچك قرار دارد. منطقه انتقالى گنبد از داخل، حاوى مقرنس هايى به شيوه معمارى دوره فاطمى است. در ضلع جنوبى مقبره،

ص: 270


1- بنو مُلاعب فى التاريخ، محمود حسين امين، ص 119.

محرابى وجود دارد و كنار ديوار شمالى مقبره، قبر امام اسماعيلى مى باشد كه روى آن سايبانى بر چهار ستون مرمر كوچك ساخته شده است. (تصوير 143) اين سايبان در بازسازى اخير زيارتگاه، به دست بُهره هاى هند ساخته شده، و شيوه معمارى اسلامى هندى در آن مشهود است. روى قبر، لوحِ سنگى جديدى وجود دارد كه صاحب اين قبر را «امام رضى الدين عبدالله»، در گذشته 289 ه. ق معرفى كرده است. تا چند سال پيش، در ديوار مجاور قبر، قطعه سنگى قديمى حاوى نقش برجسته يك طاووس وجود داشت. اما نگارنده در آخرين بازديد خود از اين زيارتگاه، متوجه شد كه اين سنگ از آنجا برداشته شده يا از بين رفته است.

مسجد داراى پنج زاويه است كه سه زاويه در سمت غربى و دو زاويه ديگر، در سمت شرقى آن قرار دارد كه در هر يك، محرابى نيز تعبيه شده است. بنابراين با احتساب دو محراب موجود در شبستان و مقبره، تعداد محراب هاى مسجد به هفت عدد مى رسد كه وجه تسميه بنا به مسجد هفت محراب را مى رساند . (1)

2. زيارتگاه امام احمد الوفى در شهر «مصياف»

اين مزار بر كوه نسبتاً مرتفعى، در فاصله كمتر از 5 كيلومترى غرب شهر مصياف قرار دارد. اين كوه در گذشته به «جبل القاهر» شناخته مى شده است. اما امروزه با توجه به وجود مزار احمد الوفى در آن، به «جبل المشهد» شهرت يافته است. اين مزار به نام «مشهد عالى» نيز شهرت دارد و در زبان عامه مردم، مشهد على گفته مى شود. شهر مصياف كه در 45 كيلومترى غرب شهر حماه قرار دارد. در گذشته، از مراكز مهم اسماعيليان در شام، و پايتخت «راشدالدين سنان»، رهبر اسماعيليان شام در قرن ششم ه. ق، بوده است.

درباره امام يا ائمه مدفون در اين مزار، همانند مزار امام اسماعيل در سلميه، ميان

ص: 271


1- بنو ملاعب فى التاريخ، ص 123.

پژوهشگران اسماعيلى اختلاف نظر وجود دارد. عارف تامر معتقد است كه اين مزار، قبر امام احمد، ملقب به «الوفى»، فرزند عبدالله بن محمد بن اسماعيل بن جعفر صادق ( علیه السلام )، و سومين امام مستور اسماعيليان است. او در سال 198 ه. ق در سلميه به دنيا آمد و براى تبليغ انديشه هاى اسماعيلى، به كوفه و ديلم (گيلان امروزى) مسافرت هايى داشت. او در سال 265 ه. ق در مصياف درگذشت. (1)

پيش تر اشاره شد كه عارف تامر در نظريه ديگرى ابراز عقيده نموده است كه رفات دو امام ديگر اسماعيليه كه در سلميه دفن شده اند، بعدها به اين مكان انتقال يافته. (2)

اما به عقيده مصطفى غالب، اين مزار محل دفن دو امام يعنى عبدالله بن محمد بن اسماعيل بن جعفر صادق ( علیه السلام )، ملقب به «احمد الوفى»، و فرزند وى احمد بن عبدالله بن محمد بن اسماعيل، ملقب به «محمد التقى» است. براساس اين ديدگاه، احمد الوفى دومين امام مستور است كه در سال 179 ه. ق در عسكر مكرم به دنيا آمد. سپس به صورت مخفيانه به «زامهر» و از آنجا به ديلم رفت و سرانجام در سلميه اقامت گزيد. او در سال 212 ه. ق در مصياف درگذشت . (3) فرزند وى محمد التقى نيز در سال 198 ه. ق در سلميه به دنيا آمد و پس از وفات پدرش، در سال 212 ه. ق عهده دار امامت اسماعيليه شد. او در سال 229 ه. ق در مصياف درگذشت و در كوه مشهد به خاك سپرده شد. (4)

همان طور كه ملاحظه شد، پژوهشگران اسماعيلى در انتساب اين مزار به احمد الوفى اتفاق نظر دارند. اما در اينكه نام يا لقب كدام امام و ترتيب قرار گرفتن وى در سلسله ائمه چگونه بوده است، با يكديگر اختلاف نظر دارند. پژوهشگران اسماعيلى،0.

ص: 272


1- الامامة فى الاسلام، ص 175.
2- مراجعات اسماعيلية، صص 15 و 16.
3- اعلام الاسماعيلية، صص 342 و 344.
4- همان، صص 109 و 110.

احمد الوفى را مؤلف رسائل فلسفى معروف «اخوان الصفا وخلاّن الوفا» مى دانند. (1)

در مزار احمد الوفى، قبرى منتسب به راشدالدين سنان نيز وجود دارد. سنان بن سليمان بن محمد، اصالتاً از بصره بود؛ اما خانوادۀ پدرى خود را رها كرد و به «الموت» رفت. پس از چندى «حسن بن كيا محمد» او را به عنوان نمايندۀ خود به شام فرستاد و سنان اسماعيليان اين سرزمين را به اطاعت خود درآورد. (2)

او از بزرگ ترين شخصيت هاى تاريخ اسماعيليان به شمار مى آيد. در دوره وى، اسماعيليان شام به اوج قدرت سياسى - نظامى خود رسيدند. آنها در كوهستان هاى مناطق ساحلى شام، دوازده قلعه مستحكم نظامى داشتند و با صليبيان در اين منطقه مقابله مى كردند . (3)

راشدالدين سنان، همچون حسن صباح ملقّب به شيخ الجبل است و همانند وى فدائيانى داشت كه با چاقوهاى مسموم، مخالفان خود را مى كشتند. از جمله بزرگ ترين قربانيان آنها مى توان از «ريموند دوم» (4) (متوفاى 574 ه. ق - 1152 م)، امير طرابلس، و «كونراد مونتفرات» (5) (متوفاى 588 ه. ق - 1192 م)، پادشاه اورشليم (بيت المقدس) نام برد. آنها همچنين تلاش كردند يك بار سطان نورالدين محمود بن زنگى و دو بار صلاح الدين ايوبى را ترور كنند؛ اما موفق نشدند. (6) درباره جايگاه دينى راشدالدين سنان، اختلاف نظر وجود دارد. برخى او را يكى از امامان اسماعيلى الموت دانسته اند كه با اين

ص: 273


1- اعلام الاسماعيلية، ص 342. عارف تامر معتقد است كه امام عبدالله الرضى تأليف رسائل اخوان الصفا را شروع كرد؛ اما پيش از پايان تأليف آن درگذشت و پس از وى فرزندش احمد الوفى آن را تكميل كرد. ر. ك: الامامة فى الاسلام، ص 175.
2- ر. ك: تاريخ الاسلام ووفيات المشاهير والاعلام، حوادث ووفيات 581-590، ص 330 (به نقل از ابن عديم حلبى).
3- الحشاشون حكام الموت، رحاب عكاوى، صص 187-194.
4- .Raymond II of Tripoli.
5- .Conrad of Montferrat.
6- تاريخ العرب، فيليب حتّى و جرجى ادورد و جبرائيل جبّور، ص 521.

اسم فعاليت مى كرد. (1) برخى نيز او را امامى دانسته اند كه با امامان اسماعيلى الموت ارتباطى نداشته است. اما ديگران معتقدند كه او تنها نماينده امام و حجت وى بوده، و با امامان اسماعيلى در ايران ارتباط داشته است. (2)

راشدالدين سنان در سال 588 ه. ق درگذشت. پژوهشگران اسماعيلى سوريه معتقدند كه او در كوه مشهد (همين مزار) دفن شده است. اما به نوشته فرهاد دفترى، او در قلعه كهف (3) از دنيا رفته است (4) و وجود مقبره ديگرى منسوب به وى نزديك همين قلعه (5)، احتمال دوم را تقويت مى كند.

زيارتگاه امام احمد الوفى، بنايى هشت ضلعى است كه گنبدى نيم كره اى و سفيدرنگ دارد. نماى بنا، با سنگ مرمر سفيد پوشانيده شده است. (تصوير 145) ورودى مقام در ضلع شرقى آن قرار دارد. داخل بنا، دو قبر بزرگ، به طول 4 متر، و دو قبر كوچك، به طول 2 متر، به چشم مى خورد. يكى از آن دو قبر بزرگ، براى راشدالدين سنان است كه در نيمه شمالى بنا قرار دارد.

قبر ديگر، براى احمد الوفى است كه ميان مزار قرار دارد. اما دو قبر كوچك، كنار قبر احمد الوفى در نيمه جنوبى بنا مى باشد و به دو امام محمد التقى و عبدالله الرضى منسوب است. اما به نظر مى رسد كه اين دو قبر، تنها جنبه نمادين دارد. همه اين قبور با پارچه هاى سبزرنگ يا سجاده و قاليچه پوشيده شده است. (تصوير 146)3.

ص: 274


1- اين نظريه، ديدگاه فرقه اسماعيليان نزارى مؤمن شاهى است كه راشدالدين سنان را همان امام محمد بن حسن ابن نزار بن المستنصر بالله فاطمى مى دانند. ر. ك: الامامة فى الاسلام، ص 186.
2- اعلام الاسماعيلية، ص 303.
3- قلعه كهف، نخستين پايگاه راشدالدين سنان و از مهم ترين قلعه هاى تاريخى اسماعيليان شام است كه امروزه در منقطه دورافتاده و بسيار زيبايى در قلب كوهستان هاى غرب سوريه، در جنوب شهر قدموس واقع است. براى آگاهى بيشتر، ر. ك: آشيانه عقاب، پيتر ويلى، صص 318-323.
4- تاريخ و عقايد اسماعيليه، ص 459.
5- آشيانه عقاب، پيتر ويلى، ص 323.

3. زيارتگاه امام حسن بن نزار در شهر «قدموس»

اين زيارتگاه به مزار «مولى حسن» شناخته مى شود و بالاى كوهى به همين نام، به ارتفاع 1146 متر از سطح دريا، در شمال شرقى شهر «قَدموس» واقع است. قدموس، شهركى است واقع در كوهستان هاى لاذقيه، 26 كيلومترى جنوب شرقى بانياس كه پيرامون قلعه تاريخى قدموس ساخته شده است. قلعه قدموس از مهم ترين قلعه هاى اسماعيليان در كوهستان هاى غرب سوريه است كه از سال 537 ه. ق آن را تصرف كردند و از اين نقطه، ساير قلعه ها و مناطق اطراف را به سيطره خود درآوردند. (1)

درباره شخصيت مدفون در اين مزار، دو قول ميان اسماعيليان سوريه وجود دارد. براساس قول اول، اين مزار منتسب به امام حسن بن نزار فرزند المستنصر بالله (خليفه فاطمى) است كه براساس ديدگاه فرقه نزاريان مؤمن شاهى، نخستين امام اسماعيلى مقيم الموت، پس از انتقال امامت از مصر به الموت، به شمار مى آيد. اين امام نزد فرقه نزاريان آقاخانى، به نام على، و با لقب هادى شناخته مى شود. او در سال 470 ه. ق در قاهره به دنيا آمد و پس از قتل امام نزار در اسكندريه، حسن صباح او را به قلعه الموت منتقل، و در آنجا او را امام نزاريان اعلام كرد. او در سال 530 يا 534 ه. ق در قلعه «لمبسر» ايران درگذشت. اما به روايتى، به سرزمين شام آمد و در قدموس درگذشت و در اينجا به خاك سپرده شد. اما اين روايت اعتبار تاريخى ندارد. (2) براساس قول دوم، اين مزار، مدفن «جلال الدين حسن»، فرزند شيخ الجبل راشدالدين سنان، است كه ذكر وى گذشت.

ساختمان مزار، به شكل مستطيل و با قالب هاى سنگى ساخته شده، و از سه اتاق كنار هم تشكيل شده است. (تصوير 148) اتاق ميانى، داراى ايوان كوچكى از سمت شمال است كه در آن، ورودى مزار قرار دارد. (تصوير 149) روى ورودى، كتيبه اى به

ص: 275


1- تاريخ و عقايد اسماعيليه، ص 433.
2- الامامة فى الاسلام، ص 186.

خط بسيار بد وجود دارد كه گويا يك بيت شعر بر آن نوشته، و در انتهاى آن، تاريخ بازسازى مزار، يعنى 1319 ه. ق، ثبت شده است. ميان اين اتاق، قبرى وجود دارد كه ارتفاع آن از كف زمين بيش از 1/5 متر مى باشد و با پارچه هاى سبزرنگ پوشانيده شده است.

4. زيارتگاه امام رضى الدين بن محمدشاه بن مؤمن شاه در شهر «قدموس»

اين مزار در روستاى «جمّاسة قبلية»، 5 كيلومترى جنوب قدموس قرار دارد و نزد اسماعيليان منطقه به مزار «مولى رضى الدين» شناخته مى شود. اين مزار به يكى از امامان فرقه نزارى مؤمن شاهى، يعنى «رضى الدين بن محمدشاه بن مؤمن شاه بن شمس الدين محمد بن ركن الدين محمود بن علاءالدين محمد بن جلال الدين حسن بن محمد بن حسن بن نزار بن المستنصربالله فاطمى»، منسوب است. (1)

اين امام در سال 787 ه. ق در شهر سلطانيه ايران به دنيا آمد. در دوره وى، آشوب ها و اختلافاتى ميان داعيان اسماعيلى ايران به وجود آمد كه باعث شد اين امام، آنها را ترك كند و به شام بيايد و از قلعه هاى اسماعيلى شام، به امور پيروان خود رسيدگى كند و سرانجام در سال 838 ه. ق از دنيا رفت. (2)

گفتنى است در لوح سنگى سردر مزار، صاحب مزار به نام «شيخ محمد عراقى» معرفى شده است. متن اين كتيبه چنين است:

هذا المقام المبارك للشيخ محمد العراقي رحمة الله عليه عمّره احمد ابن الشيخ شاكر ابن محمد ابن الشيخ عبدالله الذي توفي سنة 1165 اعانه الله بصنيعه، ورقمه صالح عيسى سويقات راجياً الثواب.

ساختمان مزار، سيمانى و به صورت مستطيل مى باشد و نماى شمالى آن سنگ كارى

ص: 276


1- درباره اين نسب، ر. ك: تاريخ و عقايد اسماعيليه، ص 630.
2- الامامة فى الاسلام، ص 193.

شده است. (تصوير 147) اين بنا از دو اتاق متصل به يكديگر تشكيل شده است كه گويا اتاق شرقى آن براى آشپزخانه استفاده مى شود. ميان اتاق غربى نيز صورت قبر برجسته اى وجود دارد كه با پارچه هاى سبزرنگ پوشانيده شده است.

5. زيارتگاه سيد محمد ابوعابد در شهر «ديرالزور»

اين مزار در محله «ابوعابد»، ميان بازارهاى شهر ديرالزور، واقع در 450 كيلومترى شمال شرقى دمشق قرار دارد. درباره شخص مدفون اين مزار، دو ديدگاه مطرح است:

در برخى از كتاب هاى انساب دوره اخير آمده است كه محمد حائرى يا خابورى، فرزند ابراهيم مجاب بن محمد عابد بن موسى كاظم ( علیه السلام )، در «دير الخابور» يعنى شهر ديرالزور كنونى دفن شده است (1) كه منطبق با اين مزار است. اما اين نظريه با اقوال برخى از علماى انساب در تناقض است. از جمله صاحب الشجرة المباركة گفته است كه همه فرزندان ابراهيم مجاب، يعنى محمد، على، موسى و احمد، در سيرجان بوده اند (2) ؛ و ابوطالب مروزى (زنده در 614 ه. ق) اشاره كرده است كه محمد بن ابراهيم مجاب پس از سكونت در «ارجان» (بهبهان كنونى)، در كرمان ساكن شده است. (3)

«سلطان العلماى شيرازى» و «سيد شهاب الدين مرعشى نجفى» نيز قائل به دفن سيد محمد حائرى در شهر كرمان اند كه امروزه بقعه منسوب به وى در خيابان 17 شهريور اين شهر قرار دارد . (4)

ص: 277


1- جامع الدرر البهية لانساب القرشيين فى البلاد الشامية، كمال الحوت، ص 243؛ معالم انساب الطالبيين فى شرح كتاب «سر الانساب العلوية» لابى نصر البخارى، عبدالجواد الكليدار آل طعمة، ص 159. به نقل از صحاح الاخبار فى نسب السادة الفاطمية الاخيار، محمد سراج الدين رفاعى.
2- الشجرة المباركة فى انساب الطالبية، ص 103.
3- الفخرى فى انساب الطالبية، ص 16.
4- هزار مزار ايران - استان كرمان، محمد مهدى فقيه بحر العلوم، ص 112؛ براى آگاهى بيشتر ر. ك: امامزاده محمد و سيد ابوالوفاء كوهدشت، محمد مهدى فقيه بحرالعلوم، صص 71-77.

براساس ديدگاه دوم، مدفون در اين مزار، محمد الهادى مكنا به ابوعابد، فرزند عبدالله بن محمد البركدى بن احمد بن محمد اصغر بن محمد بن امام على نقى ( علیه السلام ) است كه در سال 486 ه. ق در ديرالزور درگذشته است. (1) همين نسب بر تابلوى جديد داخل مزار، ثبت شده و پذيرفتنى تر به نظر مى رسد.

سيد محمد ابوعابد، جد قبيله بَقّاره (2) است. بقاره نام قبيله بزرگى است كه به ويژه در مناطق حاشيه رود فرات، اطراف شهر ديرالزور، و نيز در محدوده جغرافيايى وسيعى از حلب تا رأس العين و حسكه (در شمال سوريه) حضور دارند. (3)

اين زيارتگاه از سمت شرق و شمال، با يك ساختمان مسكونى جديد احاطه شده است. در سمت غربى آن نيز مسجدى به نام «ابوعابد» وجود دارد. (4) بناى آن شامل اتاق بزرگ مربعى است كه ورودى آن در ضلع شمالى قرار گرفته، و داراى گنبدى سبزرنگ است. (تصوير 150) داخل مزار، سه قبر برجسته به ارتفاع حدود يك متر، كنار يكديگر وجود دارد كه روى آنها صندوقچه هاى چوبى قرار گرفته، و با پارچه هاى سبزرنگ پوشانيده شده است. قبر جنوبى، قبر سيد محمد ابوعابد است و دو قبر ديگر، از برخى فرزندان يا نوادگان وى دانسته شده است. (تصوير 151)

6. زيارتگاه هاى از ميان رفته

در منابع تاريخى، به قبور و زيارتگاه هاى ديگرى كه منسوب به برخى نوادگان ائمه (عليهم السلام) مى باشد، اشاره شده است. اما امروزه نشانى از آنها به چشم نمى خورد. تعداد درخور توجهى از اين زيارتگاه ها در شهر دمشق بوده است؛ از آن جمله مى توان به قبر

ص: 278


1- جامع الدرر البهية لانساب القرشيين فى البلاد الشامية، صص 144 و 145.
2- در لهجه اعراب منطقه جزيره، «بَگّاره» تلفظ مى شود .
3- قبيلة البگارة الكبرى، انور عبدالحميد العسكر، صص 28، 68 و 69.
4- براى رسيدن به مزار، بايد از خيابانى كه مسجد ابوعابد در آن قرار دارد، وارد راهرويى شد كه از ميان ساختمان مسكونى مجاور مزار مى گذرد. اين راهرو به محوطه اى متصل مى شود كه مزار در آنجا قرار دارد.

محمد بن عمر بن على ( علیه السلام ) در قبرستان باب الصغير دمشق اشاره كرد. (1)

وى همسر خديجه دختر امام زين العابدين ( علیه السلام ) بوده كه او نيز در باب الصغير دفن شده است. مادر وى، اسماء بنت عقيل بن ابى طالب بوده است. (2) محمد بن عمر، نزد دو خليفه اموى، يعنى «عمر بن عبدالعزيز» و «هشام بن عبدالملك» حضور يافت. او از پدر و جد خود، عموى خود محمد حنفيه و از امام زين العابدين ( علیه السلام ) روايت كرده است. (3)

محمد بن عمر از مردان بنى هاشم است كه عقل، نجابت و دين او را ستوده اند. روزى در مجلس پسرعموى خود، امام زين العابدين ( علیه السلام ) حضور يافت و در آنجا سخنانى گفت. امام ( علیه السلام ) فضل او را پسنديد و دختر خود، خديجه را به ازدواجش درآورد. او در سن 63 سالگى از دنيا رفت. (4)

همچنين از وجود قبرى براى ام الحسن، دختر حمزة بن امام جعفر صادق ( علیه السلام ) در قبرستان باب الصغير سخن به ميان آمده است (5) كه نگارنده نامى از وى در ساير منابع تاريخى نيافته است.

از ديگر زيارتگاه هاى نوادگان ائمه (عليهم السلام) در دمشق، مى توان به قبر محمد بن عبدالله ابن حسين بن احمد بن اسماعيل بن جعفر صادق ( علیه السلام ) واقع در نزديكى مشهد يا زيارتگاه خضر ( علیه السلام ) در قبرستان باب الفراديس اشاره كرد. اين قبرستان كه امروزه به نام قبرستان «دحداح» شناخته مى شود، در خيابان بغدادِ دمشق واقع است. على بن ابى بكر هروى ضمن اشاره به اين قبر، نوشته روى قبر را بازخوانى كرده كه ترجمه فارسى آن چنين است:

ص: 279


1- الاشارات الى معرفة الزيارات، ص 13 .
2- سر السلسلة العلوية، ص 142.
3- تاريخ مدينة دمشق، ج 54، ص 412.
4- المجدى فى انساب الطالبيين، ص 244.
5- الاشارات الى معرفة الزيارات، ص 13.

قاضى خطيب ابوالحسين بن عبدالرحمان بن عبدالله بن حسين بن احمد بن ابى الحديد و فقيه ابوالحسن على بن احمد بن حسين از ابوالحسن بن ماسا و شيخ ابوالقاسم حسين بن على بن حسن روايت كردند و ديگران نيز از شيخ ابوالحسن بن ماسا نقل كردند كه او [در خواب] پيامبر ( صلی الله علیه و آله ) را رؤيت كرد كه در گنبد ويرانه اى كه در آن قبر شريفِ عابد است، راه مى رفت و مى گفت: هركس مى خواهد مرا زيارت كند، اما نمى تواند، پس قبر فرزند من محمد بن عبدالله نامبرده را زيارت كند. (1)

به عقيده هاشم عثمان (2) ، صاحب اين مزار «محمد بن على بن حسين بن احمد بن اسماعيل بن محمد بن اسماعيل بن امام جعفر صادق ( علیه السلام )» است كه ملقّب به «شريف عابد» بود و ابن عساكر در تاريخ خود از وى ياد كرده است. او از سادات مقيم دمشق در قرن چهارم ه. ق بود كه به زهد و عبادت و صلاح شهرت داشت و در سال 398 ه. ق در دمشق از دنيا رفت. (3)

همچنين در فاصله قرون هفتم تا نهم هجرى، زيارتگاهى منسوب به «ملكه»، زنى از نسل امام على ( علیه السلام )، در دمشق به وجود آمده است كه ابن طولون صالحى، مورخ بزرگ دمشق، روند پيدايش و از بين رفتن آن را به تفصيل نقل كرده است. بر اين اساس، اين مزار در سال 636 ه. ق بر مبناى خواب، در منطقه «باب جيرون» در شرق مسجد اموى دمشق به وجود آمد و پس از يك دوره از ويرانى و بازسازى، سرانجام در سال 892 ه. ق به فتواى علماى اهل سنت و به دستور ملك الاشرف قايتباى، پادشاه مملوكى، به طور كامل از بين رفت. (4)

از جمله زيارتگاه هاى از ميان رفته اهل بيت (عليهم السلام) در شهر رقّه، قبر يحيى بن عبدالله

ص: 280


1- الاشارات الى معرفة الزيارات، ص 14.
2- مشاهد و مزارات و مقامات آل البيت (عليهم السلام) فى سورية، ص 41
3- تاريخ مدينة دمشق، ج 54، ص 307.
4- قرة العيون فى اخبار باب جيرون، محمد بن على الصالحى الدمشقى (ابن طولون)، صص 12-23.

محض بن حسن مثنى بن حسن مجتبى ( علیه السلام ) بوده است. (1) يحيى، با اينكه فرزند عبدالله محض بود، اما تربيت يافته امام جعفر صادق ( علیه السلام ) بود. از امام ( علیه السلام ) با عبارت «حبيب من» ياد مى كرد و براى روايت از ايشان مى گفت: «حبيب من، جعفر بن محمد مرا گفت» و آن گاه حديث را نقل مى كرد. او از امام صادق ( علیه السلام ) بسيار روايت نقل كرده است و از جمله كسانى بود كه امام ( علیه السلام ) هنگام فرارسيدن وفات، به آنها وصيت نمود و او پس از آن، متولى ارث امام ( علیه السلام ) و سرپرست فرزندان خردسال ايشان بود.

يحيى بن عبدالله محض در واقعه «فخ» شركت داشت؛ اما در آن كشته نشد. پس از آن، به همراه گروهى از كوفيان، مخفيانه به بلاد ديلم (گيلان امروزى) رفت. اين خبر به هارون الرشيد رسيد و او به فضل بن يحيى برمكى دستور داد كه به مقابله با يحيى رود و او را مجاب كند تا عليه خليفه نشورد. فضل با يحيى مكاتبه كرد و او را امان داد. يحيى براى خود شروطى نوشت و شاهدانى تعيين كرد و نامه خود را به فضل فرستاد. فضل، نامه را براى هارون فرستاد و او طبق شروطى كه يحيى تعيين كرده بود، به او امان نامه داد. سپس برخى از حجازيان، از جمله «عبدالله بن مصعب زبيرى» و «ابوالبخترى وهب بن وهب»، از يحيى نزد هارون سعايت كردند. هارون نيز او را در سردابى زندانى كرد؛ تا اينكه يحيى از دنيا رفت. درباره علت وفات او اختلاف نظر وجود دارد. قول بهتر و پذيرفتنى تر آن است كه او از گرسنگى و تشنگى در زندان درگذشت. (2)

البته درباره محل وفات وى اختلاف نظر وجود دارد: به قولى در بغدادد.

ص: 281


1- الاصيلى فى انساب الطالبيين، ص 111. ابن شداد آن را به نام يحيى بن عبدالله بن حسن ( علیه السلام )، و على بن ابى بكر هروى به نام يحيى بن عبدالله بن حسين ( علیه السلام )، ذكر كرده است كه به يقين، اين اشتباه، ناشى از تحريف كاتبان يا آشنايى نداشتن با انساب سادات است. ر. ك: الاعلاق الخطيرة فى ذكر امراء الشام والجزيرة، ج 3، ص 72؛ الاشارات الى معرفة الزيارات، ص 63.
2- مقاتل الطالبيين، على بن الحسين بن محمد (ابوالفرج الاصفهانى)، صص 388-403. به گفته ابوالفرج، به قول ديگرى، هارون او را مسموم كرد.

درگذشت (1) و به قول ديگرى، در رافقه (رقّه كنونى) روى او، در حالى كه زنده بود، ستونى ساخته شد. (2)

محل قبر منسوب به يحيى بن عبدالله محض در رقّه، شمال رقّه باستانى، و در زاويه شمال شرقى منطقه «رَبَض» شهر رافقه قرار داشته است. در فاصله كمى از غرب اين نقطه، ويرانه هاى كاخ هاى عباسى واقع است. «ملا صالح حمود حليبى موسوى حسينى»، در توصيف مقبره وى نوشته است كه قبر يحيى بن عبدالله، در زمين نسبتاً مرتفعى قرار داشته، و داراى مقبره ساده اى از دوره فاطمى يا دوره سيف الدوله بوده است. بناى مقبره از آجر و سفال با پوششى از گچ، و داراى گنبدى بوده كه بالاى آن چند پنجره وجود داشته است. ورودى بنا در شرق آن قرار داشته و داراى محرابى نيز بوده است. كتيبه اى كه نام صاحب مزار در آن ذكر شده باشد، وجود ندارد. اما اين مقبره ميان اهالى رقّه به «يحيى الغريب» شناخته مى شود؛ تا از «يحيى برمكى» كه در سال 190 ه. ق در رقّه به قتل رسيد، تمايز داده شود. همان طور كه در منابع تاريخى ذكر شده است، با حفارى زمين روى قبر، ستونى يافت شد كه روى بدن يحيى ساخته شده بود. (3)

مقبره يحيى بن عبدالله در دوره اخير از بين رفته است. البته كمتر از يك دهه اخير، در جريان ساختن مدرسه دينى جديد در رقّه، ويرانه هاى مقبره آشكار گرديد و به همين علت، ساختمان مدرسه در فاصله كمى از اين مكان ساخته شد. اما متأسفانه اداره اوقاف رقّه به اعتبار اينكه محل قبر، از زمين هاى اوقاف اسلامى به شمار مى آيد، آنجا را تصرف كرد و ويرانه هاى گنبد را كه آشكار شده بود، به طور كامل از بين برد و بدين ترتيب هيچ گونه اثرى از قبر يحيى بن عبدالله محض باقى نماند. (4)

از جمله قبور نوادگان ائمه (عليهم السلام) در شهر حلب، مى توان به قبر «سيد ابوابراهيمه.

ص: 282


1- سر الانساب العلوية، ص 88.
2- مقاتل الطالبيين، ص 403.
3- شهداء معركة صفين، ص 12.
4- تحقيقات و مشاهدات ميدانى نگارنده.

حرانى» اشاره كرد كه «ابن شحنه» قبر وى را در دامنه كوه جوشن حلب، نزديك زيارتگاه محسن ديده است. (1) او، محمد بن احمد بن محمد بن حسين بن اسحاق بن جعفر صادق ( علیه السلام ) است كه به ابوابراهيم عُرَيضى نيز شناخته مى شود. او فقيه و شاعرى بود كه از حران به حلب مهاجرت كرد و در اين شهر، فرزندان و نوادگان بسيارى از خود برجاى گذاشت كه بسيارى از آنان مناصبى چون نقابت سادات و قضاوت شهر حلب را برعهده گرفتند؛ از جمله، يكى از فرزندانش احمد، عالم، شاعر و قاضى حلب، فرزند ديگرش جعفر، شاعر و نقيب و نوه اش ابوالفوارس موسى بن جعفر نقيب حلب بود. (2) او براى ابوالعلاى معرّى (شاعر معروف عرب) قصيده اى فرستاد كه ابوالعلا به آن پاسخ داد. پس از درگذشت وى نيز ابوالعلا قصيده زيبايى در مدح او سرود. (3)

ابوابراهيم حرانى، جد خاندان بنى زهره است كه از خاندان هاى مهم سادات حلب و سوريه به شمار مى آيد و علما و نقباى بسيارى از اين خاندان برخاسته اند كه از آن جمله مى توان به شريف عزالدين ابوالمكارم حمزة بن على بن زهره حلبى، معروف به ابن زهره (585 511 ه. ق)، عبدالله بن على بن زهره، شريف احمد حسينى اسحاقى و شريف احمد بن عبدالله اسحاقى اشاره كرد. بيشتر مشاهير اين خاندان، در دامنه كوه جوشن، جنوب زيارتگاه رأس الحسين ( علیه السلام ) به خاك سپرده شده اند كه قبور برخى از آنان تا به امروز باقى مانده است.

گفتنى است كه در سوريه، زيارتگاه هاى فراوانى منسوب به سادات وجود دارد كه بررسى ميدانى همه آنها، نيازمند فرصت و مجال مستقل ديگرى است. زيارتگاه هايى كه در اين فصل بررسى شد، قبور سادات و امامزادگانى است كه نسب آنها با واسطه هاى نسبتاً كمى به ائمه (عليهم السلام) مى رسيد و در نظر مسلمانان مى توان آنها را از اهل بيت پيامبر ( صلی الله علیه و آله )9.

ص: 283


1- الدر المنتخب فى تاريخ مملكة حلب، محمد بن محمد الحلبى (ابن الشحنة)، صص 86 و 87.
2- الشجرة المباركة فى انساب الطالبية، ص 109.
3- حلب والتشيع، ص 109.

به شمار آورد؛ نه اينكه عنوان كلى شريف يا سيد را بر آنان اطلاق كرد.

بسيارى از زيارتگاه هاى منتسب به سادات در سوريه، با توجه به اينكه بيشتر آنان از مشايخ يا اقطاب طرق تصوف بوده اند، نزد عامه مردم با عنوان «شيخ» شناخته مى شوند. در ادامه، تنها فهرست مختصرى از تعدادى از زيارتگاه هاى مهم منتسب به اين قبيل سادات در سوريه ذكر مى گردد:

- مزار شيخ سعدالدين جباوى (1) مؤسس طريقه سعديه (از طرق تصوف) در روستاى «جبا» نزديك شهر قنيطره.

- مزار شيخ حسن جباوى (از نوادگان شيخ سعدالدين جباوى) در محله سويقه در دمشق.

- مزار شيخ جندل منينى (متوفاى 675 ه. ق) (2) در روستاى منين در شمال شهر التل در حومه دمشق.

- مزار شيخ على قصير نبكى در شهر نبك.

- مزار شيخ عزالدين ابوحمرا (3) در روستاى عزالدين در شمال شرقى حمص.

- مزار شيخ فرج ابوحيه (4) نزديك شهر سلميه.

- مزار عزالدين احمد رفاعى ملقب به صياد (متوفاى 670 ه. ق) (5) ، در روستاى صياد شمال كفرزيتا، واقع در جنوب خان زيتون، ميان حماه و معرة النعمان.

- مزار ابن قضيب البان در غرب كفرزيتا.

- مزار شيخ يونس صيادى رفاعى در غرب خان شيخون.

ص: 284


1- درباره نسب وى، ر. ك: جامع الدرر البهية لانساب القرشيين فى البلاد الشامية، صص 80-83.
2- همان، صص 158 و 159.
3- همان، ص 147.
4- همان.
5- براى آگاهى از زندگى نامه وى، ر. ك: قلادة الجواهر فى ذكر الغوث الرفاعى وأتباعه الاكابر، محمد بن حسن الرفاعى (ابوالهدى الصيادى)، صص 340-348؛ تاريخ معرة النعمان، ج 2، صص 237-243.

- مزار شيخ رجب صيادى رفاعى در روستاى كفرسجنه، جنوب معرة النعمان.

- مزار شيخ على خزام صيادى رفاعى در روستاى حيش، جنوب معرة النعمان.

- مزار شيخ اسماعيل كيال رفاعى (متوفاى 685 ه. ق) (1) در روستاى ترنبه نزديك شهرك سراقب در شرق ادلب.

- مزار شهاب الدين كيالى از نوادگان اسماعيل كيال رفاعى، در شهرك سُرمين در شرق ادلب.

- مزار شيخ ابوبكر وفايى (2) در شهر حلب.

- مزار شيخ اويس ابوطاسه (3) در مدرسه طرنطاييه، از مدارس تاريخى حلب در محله باب النيرب حلب.

- مزار شيخ حيد ر (4) در مسجد شيخ حيدر محله باب النيرب حلب.

- مزار ابويحيى كواكبى (متوفاى 897 ه. ق) در مسجد كواكبى محله جلّوم حلب.

- مزار محمد بن احمد مهمازى (متوفاى 926 ه. ق) (5) در جنوب محله باب المقام حلب.

- مزارات منسوب به شيخ احمد بدوى (6) در دمشق، حماه و....

- مزارات متعدد منسوب به عبدالقادر گيلانى و فرزندان وى، از جمله مزار احمد بن

ص: 285


1- براى آگاهى از زندگى نامه وى، ر. ك: قلادة الجواهر فى ذكر الغوث الرفاعى وأتباعه الاكابر، ص 368.
2- درباره نسب وى، ر. ك: جامع الدرر البهية لانساب القرشيين فى البلاد الشامية، ص 323.
3- درباره نسب وى، ر. ك: الدرر البهية فى الانساب الحيدرية والأويسية، محمد ويس الحيدرى، صص 112 و 113.
4- براى آگاهى از زندگى نامه وى، ر. ك: الدرر البهية فى الانساب الحيدرية والأويسية، صص 114-117.
5- براى آگاهى از زندگى نامه وى، ر. ك: اعلام النبلاء بتاريخ حلب الشهباء، ج 5، صص 112 و 113.
6- ابوالعباس احمد بن على بن ابراهيم بدوى حسينى، مؤسس طريقت بدويه، از مشهورترين طرق تصوف در مصر، در سال 596 ه. ق در شهر فاس مغرب به دنيا آمد. پس از سفر در شهرهاى مختلف، در روزگار ملك الظاهر بيبرس مملوكى وارد مصر شد و در آنجا مورد توجه قرار گرفت و مردم بسيارى پيرو طريقت او شدند. او در سال 675 ه. ق در شهر طنطا درگذشت. ر. ك: الاعلام، ج 1، ص 175. نسب وى را چنين ذكر كرده اند: احمد ابن على بن ابراهيم بن محمد بن ابى بكر بن اسماعيل بن عمر بن على بن محمد بن حسن بن جعفر بن امام على هادى ( علیه السلام ). ر. ك: الدرر البهية فى الانساب الحيدرية والأويسية، ص 75.

عبدالقادر گيلانى در روستاى «الشيخ احمد» از توابع شهر «زربه» در جنوب حلب، مزار عيسى بن عبدالقادر گيلانى در روستاى «الشيخ عيسى» از توابع شهر «اعزاز» در شمال استان حلب، مزار صالح بن عبدالقادر گيلانى در منطقه حمراء در شرق شهر رقّه، مزار عبدالعزيز بن عبدالقادر گيلانى در جبل عبدالعزيز در استان حسكه و غيره.

در منطقه ساحلى سوريه نيز زيارتگاه هاى تعدادى از مشايخ طايفه علويان وجود دارد كه از نسل ائمه (عليهم السلام) دانسته شده اند. نسب بيشتر آنها به امير محرز بن محمد، ملقب به عصمت الدوله، فرزند المعز لدين الله (خليفه فاطمى مصر) مى رسد كه صاحب قلعه قدموس و از امراى دوره فاطمى بوده است. بررسى زيارتگاه هاى اين مشايخ و انساب آنان نيز به پژوهش مستقلى نيازمند است كه خارج از موضوع و حوصله اين كتاب مى باشد. از زيارتگاه هاى مهم اين مشايخ، در مناطق كوهستانى دو استان لاذقيه و طرطوس، مى توان به اين موارد اشاره كرد:

- مزار شيخ محمد حداد در روستاى عين الكروم در شمال مصياف.

- مزار شيخ بدر غُفَير در شهر شيخ بدر، استان طرطوس.

- مزار شيخ حيدر الضهر در روستاى معرّين نزديك شهرك داليه در منطقه جبله.

- مزار شيخ محمود قصير در قله كوهى در شرق قدموس، كنار جاده مصياف.

- مزار امير علم الدوله يوسف محرزى، معروف به مزار «النبى يوسف»، در روستاى عين الفوار نزديك شهرك شين، در منطقه تلكلخ.

ص: 286

پيوست اول : اسناد

اشاره

ص: 287

ص: 288

1. وقف نامه حرم حضرت زينب (عليها السلام)

متن عربى وقف نامه

متن عربى وقف نامه (1)

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله رب العالمين وصلى الله على سيدنا محمد.

وبعد، كان المتقرب إلى الله بهذا المعروف الذي لا يضاهي والعمل الذي اجوره ومثوباته لا تتناهي مولانا وسيدنا ورابط عقد السيادة السرمدية ذو الحسب الباهي الظاهر والنسب الزاهي الباهر شيخ العلماء والاصوليين علم النحاة والمعربين شيخ الاسلام مفتي الفرض والانام صدر مكة والمدينة والشام مولانا الشريف حسين بن المرحوم شيخ الاسلام علم الائمة الاعلام السيد الشريف موسى ابن شيخ الاسلام قدوة الفقهاء السيد علي الحسيني الشافعي النقيب على السادة الاشراف وشيخ الفتوى بمدينة بعلبك، سارع إلى ايقاف ماله وأشهد على نفسه وهو بحال الصحة لدى العلامة قاضي القضاة مصطفى الموقع في صدر اعلى الكتاب انه وقف وأبّد ما هو جارٍ في ملكه وذلك جميع البستان الكبير الكائن بقرية راوية المشتمل على قسمين شرقي وغربي تفصل بينهما الساقية العرضية الآخذة إلى جهة القبلة المشتمل كل فيه على اشجار فواكه مختلفة الانواع:

أ - يحدهما من القبلة مزار حضرة السيدة الجليلة زينب الكبرى رضي الله تعالى عنها وتمامه الطريق السلطاني ومن المشرق الطريق وأرض الخطيب ومن الشمال نهر قناة القرية ومن المغرب الطريق إلى القرية وإلى المزار الشريف.

ب - وأوقف جميع البستان المعروف بجنينة الورد بالقرب من ذلك، يحده من القبلة بستان الحاج

ص: 289


1- مرقد العقيلة زينب، صص 145-150.

تقي وإخوته ومن الشمال قناة مجرى الماء للقرية المزبورة والمغرب كذلك.

ج - وأوقف جميع الأرض شرقي قناة البحدلية يحدّهما قبلة مجرى ماء عين كيل وشرقاً قناة البحدلية وأراضي قرية عقربا ومن الشمال اراضي قرية راوية المزبورة المعروفة بشرقي وغربي قناة البحدلية.

د - وأوقف جميع الارض الكائنة غربي القرية المزبورة يحدها قبلة مجمع الطريق وشرقاً الطريق ايضاً وشمالاً ارض بني حمود وغرباً الطريق.

ه - وأوقف الارض المعروفة بحقل التوت وتابع الارض المذكورة يحدها قبلة النهر الفاصل بينها وبين جنينة الورد وروضة سياق الماء للحضرة المنورة والمصنع ومسكرة التوثة.

و - وأوقف الارض الواسعة المعروفة بشكارة يحدها قبلة قناة توبل وشرقاً الطريق وغرباً الطريق.

ز - وأوقف الارض الكائنة شمال القرية تعرف بالماذنة ولها في مكانها تغني عن التحديد وشرب ذلك كله من ماء قرية راوية المزبورة في كل اسبوع عدنان جميع ماء النهر قادة يوماً بتمامه وفي النوبة الثانية الليل بتمامه وذلك على انواب اهله المتعارف بينهم بالطريق الشرعي وجميع ما اشتملت عليه البساتين المذكورة والاراضي المذكورة والغراس والحدود لذلك كله وأحاطت به اقطاره؛

وقفاً صحيحاً شرعياً قاطعاً ماضياً مرضياً وحبساً دائماً سرمدياً ومعروفاً مؤكداً وسبيلاً خالصاً لوجه الله تعالى ولمستحقيه على الدوام مرصداً محرماً بحرمات الله العظيمة ابتغاء لوجهه الكريم وطلباً لثوابه العميم يوم يجزي الله المتصدقين ولا يضيع اجر المحسنين.

ولا يباع شيء منه ولا من حقوقه ومرافقه ولا يرهن ولا يملك ولا يناقل به ولا بشيء منه ولا يحل عقد من عقوده ولا يرجع امره لغير اهله ولا يقايض به ولا يستبدل ولا يدخل ولا يتلف بوجه تلف ولا يبطله تقادم دهر ولا يوهنه اختلاف عصر ابد الآبدين ودهر الداهرين إلى ان يرث الله الارض ومن عليها وهو خير الوارثين، وجعل وقفه على الشروط الآتي ذكرها:

مصرف الوقف:

وجعل الواقف جميع غلال ذلك وأجوره وربحه ومنافعه يصرف على مصالح التربة المنورة التي بها قبر السيدة الجليلة صاحبة الفضل والفضيلة الصديقة الطاهرة الزكية الفاخرة الزاهدة العابدة

ص: 290

الراكعة الساجدة التي شرفت بقبرها قرية راوية شقيقة السبطين وبضعة البضعة المحمدية والجوهرة الاحمدية الفاطمية العلوية ورابطة عقد التولية السرمدية من خصها الله تعالى بالكرامة الابدية السيدة الجليلة ام كلثوم زينب الكبرى بنت اسد الله الغالب الامام الجليل امير المؤمنين ابي الحسنين علي بن ابي طالب كرم الله تعالى وجهه ورضي الله عز وجل عنهما وعن اصحاب رسول الله اجمعين. ويصرف على عمارة اماكنها وتنوير قريتها ثم على تنوير المسجد والمزار والمنارة المعمورين بذكر الله تعالى الذين جددهما الواقف المومى إليه ثم على خدام ذلك وأرباب شعائره ثم على المتولي والناظر الآتي ذكره ان يقبض ربع الوقف ويصرفه على عمارته وإصلاحه وما فيه سبب النماء والمزيد لأجوره وفي الجهات المعينة بحسب الحال على ما يرى الناظر في ذلك الوقف ولا يدخل عقد على عقد حتى ينقضي العقد الاول ولا يؤجر ذلك من مفلس ولا متشدد وشرط الوقف ان له ان يغير ما شاء من الادخال والاخراج والزيادة والنقصان والاعطاء والحرمان بما يراه وأن يقرر فيه من يشاء ويخرج من يشاء كل ذلك راجع إلى رأيه ولأولاده وذريته من بعده على الترتيب الآتي ذكره:

وإن خاس الوقف في سنة من السنين عن المعروفات المذكورة فليستدين المتولي المزبور على المستقبل ويصرف بحسب ما يراه وهذا الوقف لا يداخله حاكم ولا محاسب في توجيه وظيفة او في محاسبة بل المفوض هو الناظر والمتولي من ذرية الواقف، وسلم الواقف وقفه المشار إليه إلى ولده الشريف على المزبور بعد ما جعله شريكاً له في امر التولية والنظر ليتم امر التسجيل فتسلمه من والده التسليم الشرعي.

وبعد أن تم هذا الوقف بشروطه لدي قاضي القضاة مصطفى افندي بن المرحوم مصطفى افندي بشهادة شهوده وصريح اعتراف الواقف ثبوتاً شرعياً اراد الواقف المومى اليه ان يرجع وقفه المذكور ويرده إلى ملكه متمسكاً بعدم لزوم الوقف على قول الامام ابي حنيفة نعمان بن ثابت الكوفي فعارضه المتولي المشار اليه متمسكاً بصحة الوقف ولزومه على رأي ابي يوسف ومحمد وترافعا إلى قاضي القضاة المومى اليه فنظر في ذلك ورأي الرجحان إلى جانب المتولي فاستخار الله كثيراً واتخذه هادياً ونصيراً وحكم بصحة الوقف ولزومه والعمل بشرائطه ونفذه على قول الامامين عالماً بالخلاف والاختلاف بين الائمة الاسلاف حكماً شرعياً مسؤولاً فيه مستوفياً بشرائطه الشرعية وكان ذلك في آخر ربيع الاول سنة ثمان وستين وسبعمائة سنة 768 ه - وكتب بأعلى كتاب الوقف المذكور شهادات

ص: 291

القضاة والأعلام وإليك اسماؤهم:

أ - تعلق به نظر الفقير إلى الله تعالى مصطفى القاضي بدمشق.

ب - تعلق به نظر الفقير إلى الله تعالى ابراهيم القاضي.

ج - تعلق به نظر الفقير إلى الله تعالى محمد عجلان الحسيني المولى بدمشق الشام.

د - تعلق به نظر الفقير إلى الله تعالى علي بن ناجي المولى بالنظر في هذه القضية بالعسكر المنصورة من قبل من له الامر وقال هذه الابيات:

كتاب جرى وقفاً صحيحاً مسجلاً *** بأحکام أحکام الکرام الکرام مکملاً

حکمت به حکماً متیناً اساسه *** و علمی محیط با الکتاب مفصلا

و أصبح وقفاً لیس یمکن نقضه *** و ما دامت الایام لن تتبدلا

ه -- تعلق به نظر الفقير إلى الله خليل بن ابراهيم القاضي في بعلبك، وشهد السيد يونس بن نورالدين الحسيني والشيخ محمد بن شيخ الاسلام عز الدين الحنبلي بأنه ثبت لديهما ما ثبت عند قاضي القضاة بدمشق مصطفى افندي بن المرحوم مصطفى افندي على الوجه المشروح فيه ثبوته شرعياً.

ترجمه فارسى وقف نامه

ترجمه فارسى وقف نامه (1)

به نام خداوند بخشنده و مهربان

سپاس خداى پروردگار جهانيان را، و درود خدا بر سرور ما محمد ( صلی الله علیه و آله ).

و بعد، كسى كه به قصد تقرب به خدا، اين احسان كم نظير و داراى اجر و پاداش بى پايان را انجام داد، آقا و سرور ما و ادامه دهنده سيادت دائمى، داراى تبار شكوهمند و نسب روشن و فروزان، استاد دانشمندان و اصوليان و شاخص علم نحو عربى، شيخ الاسلام و مفتى مردم و صدر مكه و مدينه و شام، مولانا شريف حسين بن مرحوم شيخ الاسلام على الائمه الاعلام، سيد شريف موسى بن شيخ الاسلام قدوة الفقهاء سيد على حسينى شافعى نقيب و سرپرست سادات اشراف و استاد فتوا در شهر بعلبك،

ص: 292


1- در ترجمه فارسى وقف نامه حرم حضرت زينب، از ترجمه فارسى كتاب «مرقد العقيلة زينب» بهره جسته ايم.

پيشدستى نمود به وقف دارايى خود در حال تندرستى، و حاضر شد نزد علامه قاضى القضات مصطفى، كه بالاى نامه مهر و امضايش هست، و وقف ابدى نمود، هرچه در تملك و مالكيت اوست و آن باغ بزرگى است واقع در آبادى راويه كه شرقى و غربى است و از وسطش آب آبادى جريان دارد و به سوى قبله و جنوب سرازير است و داراى درختان گوناگون ميوه مى باشد:

الف) از سوى قبله، حد آن بارگاه حضرت بانوى بزرگوار زينب كبرى، خداى متعال از او خشنود باد، و همه جاده سلطانى را متصل است و از سوى مشرق راه عموم و زمين خطيب و حد شمالى آن، نهر چشمه آبادى و از سوى مغرب، راه آبادى و بارگاه شريف.

ب) و همه بستان و باغ معروف به «جنينة الورد» نزديك باغ قبلى، حدود آن از سوى قبله مرز باغ حاج تقى و برادرانش و از شمال نهر آبادى و از مغرب هم همين طور.

ج) و وقف كرد تمام زمين شرق آب بحدليه كه حد جنوبى اش راه آب «عين كيل» و از شرق، چشمه بحدليه و زمين هاى روستاى عقربا و از شمال، زمين هاى روستاى راويه معروف به شرق و غرب چشمه بحدليه.

د) و وقف كرد همه زمين هاى طرف غرب آبادى مذكور را از جنوب مجمع الطريق، از شرق به راه راويه، از شمال به زمين بنى محمود و از غرب به راه آبادى انضياً.

ه -) و وقف كرد زمين معروف به «حقل التوت» كه تابع زمين ياد شده است از جنوب نهر ميان آن و جنينة الورد و باغ جريان آب براى بارگاه نورانى، كارخانه و شكرسازى توت.

و) و وقف كرد زمين وسيعى را كه معروف به شكاره است در محدوده اى از جنوب چشمه توبل و از شرق راه و از غرب نيز راه.

ز) و وقف كرد زمينى را كه در شمال روستاى راويه واقع شده و به مأذنه معروف است و از تحديد بى نياز است و حق آبيارى آن را از آب آبادى راويه در هر هفته دو نوبت: يك بار تمام روز، ديگر تمام يك شب؛ به گونه اى كه ميان اهل آبادى از راه شرعى معمول است، با تمامى لواحق باغ ها و زمين هاى مذكور.

ص: 293

وقف صحيح شرعى قطعى با رضايت كامل و حبس دائمى هميشگى شناخته شده مؤكّد و سبيل خالص خدا براى نيازمندان. به اميد پاداش فراگير روزى كه خداوند پاداش صدقه دهندگان را مى دهد و مزد نيكوكاران را تباه نمى كند.

و چيزى از آن فروخته نمى شود و گرو گذاشته نمى شود و تمليك و انتقال نمى پذيرد و هيچ جزئى از آن جدا نمى شود و به غيراهلش واگذار نمى شود و با چيزى معاوضه نمى شود و نبايد به گونه اى تلف بشود، و پيشرفت روزگار آن را باطل نمى كند و تغيير زمان هيچ گاه آن را كم ارزش نمى سازد تا خداوند وارث زمين را برساند و بهترين وارثان، خداوند است، و اين وقف را منوط به شرطهاى ذيل قرار داد:

مورد مصرف وقف:

واقف، همه محصول و بهره و منافع آن را قرار داد براى صرف در مصالح تربت پاك سيده جليله، صاحب فضل و فضيلت، صديقه طاهره، زكيه فاخره، زاهده عابده، راكعه ساجده، بانويى كه آبادى راويه به بركت قبرش شرافت پيدا كرده، خواهر سبطين و جگرگوشه جگرگوشه محمد ( صلی الله علیه و آله ) و گوهر احمديه فاطميه علويه، و رابطه توليت هميشگى، كسى كه خدا او را كرامت ابدى داده، سيده جليله ام كلثوم زينب كبرى دخت اسدالله الغالب، امام بزرگوار اميرالمؤمنين ابى الحسنين على بن ابى طالب كرم الله وجهه و رضى الله عزوجل عنهما وعن اصحاب رسول الله اجمعين.

پس موقوفات، اولاً صرف شود در آبادى اماكن بارگاه و روشنايى روستا و شهرك راويه و روشنايى مسجد و بارگاه و مناره حرم كه هر دو را واقف مشاراليه، تجديد ساختمان كرده است و سپس به خادمان آن بارگاه، و نيازهاى آنان هزينه گردد.

متولى و ناظر بارگاه بايد يك چهارم وقف را بگيرد و براى تعمير و اصلاح بارگاه صرف كند و آنچه سبب رشد و فزونى عايدات مى شود، در راه هاى مناسب، با صلاحديد ناظر وقف صرف نمايد. همچنين سعى كند كه پيش از تمام شدن قرارداد، قرارداد ديگرى نبندد و به شخص ندار و سفت اجاره ندهد.

ص: 294

شرط وقف اين است كه هر تغييرى كه بخواهد در اختيار او باشد، از آوردن كسى، يا بيرون كردن كس ديگرى، كم و زياد نمودن حقوق و بخشيدن و ديگرى را محروم كردن، در هر تصميم گيرى، آزاد و اختياردار باشد. خود او و پس از خود، فرزندان و نسل بعد از نسل، به قرارى كه خواهد آمد.

واقف، توليت و نظارت را در طول زندگى اش براى خود نگه دارد و پس از درگذشت، براى فرزندش سليل السّادة الاشراف سيد على بن سيدنا الواقف و بعد از او، براى فرزندان وى و فرزندان فرزندانش و اعقاب و انسابش تا هستند، ارشد آنان، سمت واقف را داشته باشند؛ تا هنگامى كه خداوند وارث زمين و آنچه در آن هست، مى باشد.

اگر در موارد معيّن شده و محل مصرف، امكان پذير نشد، براى فقرا و مسكينان و سادات شريف حسينى صرف گردد، و اگر بعد امكان پذير شد، باز به همان محل هاى معيّن شده برسد و چيزى بر آن وظايف گفته شده، اضافه نشود و مورد جديدى پيدا نكند. آن وظايف عبارت است از: امام، مؤذن، سرپرست، نگهبان، حسابدار، متولّى و ناظر. براى هريك از مناصب، فردى را برمى گزيند و به صلاحديد خود وقف را صرف مى كند و به اين موارد اضافه نكند و اگر مقدارى از موارد مصرف زيادى مانده باشد، به متولى و ناظر از تبار واقف مشاراليه داده شود.

و اگر سالى از سال ها، وقف، كمبود و كسرى داشته باشد، بايد متولى مزبور، قرض كند و به حساب سال آينده، در موارد مشخص شده، هزينه كند. در اين وقف نبايد كسى دخالت كند، حاكم باشد يا حسابرسى كند و همه كارها بايد در دست ناظر و متولى باشد.

واقف هم وقف را به فرزند خويش على تسليم كند. پس از آنكه او را در امر توليت، شريك خود قرار داده است؛ چنان كه در نظارت هم او را شركت دهد تا كار ثبت و تسجيل وقف درست باشد. او هم از پدرش، به طور شرعى تحويل گيرد.

پس از آنكه، اين وقف با تمام شرايط، نزد قاضى القضات مصطفى افندى، فرزند مرحوم مصطفى افندى، با گواهى گواهان و صريح اقرار واقف، از نظر شرعى ثابت شد، واقف

ص: 295

مشاراليه خواست كه از وقف خود برگردد و آن را به ملكيت خود برگرداند؛ زيرا امام ابوحنيفه نعمان بن ثابت كوفى وقف را صيغه لازم نمى داند، ولى متولى مشاراليه به نظر ابويوسف و محمد متمسك شد. مرافعه را پيش قاضى القضات مشاراليه بردند، او بررسى كرد و ديدگاه متولى را ترجيح داد و از خدا طلب خير كرد و از او راهنمايى و كمك خواست و به صحيح و لازم بودن وقف، حكم كرد و عمل به شرايط و نافذ بودن آن را به حسب فتواى دو امام (ابويوسف و محمد) لازم دانست. با توجه به خلاف و اختلاف ميان گذشتگان امت، حكم شرعى را صادر كرد. اين در آخر ربيع الاول سال 788 ه. ق واقع شد و بالاى وقف نامه ياد شده، گواهى قضات و دانشمندان نوشته شده است و اين است نام آنان:

يك - گواهى فقير نيازمند به خدا، مصطفى القاضى بدمشق.

دو - گواهى فقير نيازمند به خدا، ابراهيم القاضى.

سه - گواهى نيازمند به خدا، محمد عجلال الحسينى المولى در دمشق شام.

چهار - گواهى نيازمند به خدا، على بن ناجى المولى با بررسى در اين رويداد در پادگان منصوره از طرف من له الامر، و اين ابيات را سروده است:

نوشته است وقف صحيح جارى و ثبت شده

با احكام حكم هاى بزرگان كامل شده

من هم با آن حكم كردم، حكمى كه پايه استوارى دارد

و دانش من به اين نوشته تفصيلاً احاطه دارد

و اين وقفى است كه شكستن آن امكان ندارد

تا روزگار هست، تغييرپذير نيست

پنج - گواهى نيازمند به خدا، خليل بن ابراهيم قاضى در بعلبك.

گواهى مى نمايد سيد يونس بن نورالدين حسينى و شيخ محمد بن شيخ الاسلام عزالدين حنبلى كه ثابت شده است نزد ما آنچه نزد قاضى القضات دمشق مصطفى افندى ابن مرحوم مصطفى افندى به طور مشروح و مشروع، ثابت است.

ص: 296

2. دست نوشت سيد محسن امين و علامه شرف الدين در تأييد توسعه حرم حضرت زينب و تأييديۀ علما

الف) متن و ترجمه دست نوشت مرحوم سيد محسن امين

الف) متن و ترجمه دست نوشت مرحوم سيد محسن امين (1)

بسم الله الرحمن الرحيم

إن المشهد المنسوب إلى مولاتنا السيدة زينب بنت أمير المؤمنين عليها وعلى أبيها أفضل التحية والسلام، الموجود بجوار دمشق هو مزار الشيعة الوحيد في هذه الديار والأثر الخالد من آثار أهل البيت عليهم السلام ليس للشيعة في مواسم زياراته وغيرها مقصد في هذه البلاد سواه، وتوليته من قديم الزمان بيد السادة الأجلاء العظام آل المرتضى الموسويون الكرام حتى انتهت النوبة إلى متوليه وكليداره في هذا الزمان الحسيب النسيب السيد عباس مرتضى الموسوي ووقره الشيب فكلف النجيب حامل هذه الورقة السيد محسن أمره، ومع أن هذا المشهد هو المزار الوحيد للشيعة وغيرهم في هذه البلاد فإنه محتاج إلى التعميرات الكثيرة وليس فيه أماكن لمنازل الزوار مع احتياجهم إلى ذلك صيفاً وشتاءً، وقد عزم جناب الكليدار المذكور عزماً أكيداً على تعميره وإصلاحه وإنشاء الغرف والحجر الكافية للزوار، ووضع خريطة لذلك معتمداً بعد الله تعالى على همة أهل الخير من محبي أهل البيت عليهم السلام، وقد أرسل ولده المذكور لهذه الغاية فالمأمون منهم أحسن الله إليهم مدّ يد

ص: 297


1- متن عربى دست نوشته ها از اين مأخذ نقل شده است: الموسم، العدد 25، صص 34 و 35.

المساعدة إلى هذا المشروع الخيري الذي فيه تأييد كلمة الشيعة ورفع منار مشاهد أهل البيت الطاهر عليهم السلام وإحياء آثارهم. والله لا يضيع أجر المحسنين.

تحريراً في 24 ربيع الثاني في سنة 1352

حرّره الأقل محسن الأمين الحسيني

به نام خداوند بخشنده مهربان

بارگاه منسوب به مولايمان بانو زينب، دختر اميرمؤمنان كه بهترين درود و سلام بر او و پدرش باد، كنار دمشق، تنها زيارتگاه شيعيان در اين ديار و اثرى جاويدان از آثار اهل بيت (عليهم السلام) است كه در فصول زيارت و غيره، شيعيان در اين سرزمين مقصدى به جز آن ندارند. توليت آن نيز از قديم به دست سادات موسوى جليل القدر و گرامى از آل مرتضى بوده؛ تا اينكه توليت آن در اين زمان به «سيد عباس مرتضى موسوى» رسيده است كه به علت افزايش سن، سيد محسن صاحب اين ورقه را جانشين خود قرار داد.

گرچه اين بارگاه، تنها زيارتگاه شيعيان در اين سرزمين است، ولى به تعميرات زيادى نياز دارد و با وجود نياز زائران به مكان هايى براى سكونت در تابستان و زمستان، فاقد آن است و جناب كليددار مذكور تصميم جدى دارد اين مكان را تعمير و بازسازى و اتاق هايى را به تعداد كافى براى زائران بنا كند. او براى اين كار نقشه اى را تهيه كرده است تا پس از خداى متعال به همت اهل خير و محبان اهل بيت (عليهم السلام) آن را اجرا كند و براى اين منظور پسر خود را نيز روانه كرد. پس انسان امينى از ميان ايشان، احسن الله اليهم، دست يارى را براى اجراى اين طرح خير دراز كرد. اين طرح مايه تأييد كلمه شيعه و برپايى مناره زيارتگاه هاى اهل بيت (عليهم السلام) و احياى آثار آنان است. به يقين، خداوند پاداش نيكوكاران را ضايع نمى كند.

24 ربيع الثانى سال 1352، اين جملات را بنده حقير، محسن امين حسينى نگاشت.

ص: 298

ب) دست نوشت مرحوم علامه شرف الدين

بسم الله الرحمن الرحيم

ما أشرف هذه الغاية وما أعظم خطرها عند الله عزوجل ورسوله والمؤمنين. (ذلِكَ وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ) (1) ، وما أشد حاجتنا إلى هذا العمل المقدس، وطوبى لمن رفع منار أهل البيت عليهم السلام، ولا سيما في عاصمة الأمويين، وهنيئاً لمن أحال هذه [الخدمة] بيده ولسانه. وفق الله الشريف العباس وولده الشريف المحسن الموسوي سادني المشهد الزينبي لهذا العمل المبرور المشكور، والسلام على من أعانهما عليه ورحمة الله وبركاته.

25 ربيع الثاني 1352

الأقل الأحقر عبد الحسين شرف الدين الموسوي

به نام خداوند بخشنده مهربان

اين هدف چه بسيار شرافتمندانه است و اين كار نزد خداوند و پيامبر او و مؤمنان چه بسيار عظيم است. «آرى كسى كه شعائر خدا را بزرگ مى شمارد، نشانه پرهيزكارى دل هاست». و چه بسيار به اين كار مقدس نيازمنديم و خوشا به حال كسى كه مناره اهل بيت (عليهم السلام) را برپا نمايد؛ به ويژه در پايتخت امويان، و خوشا به حال كسى كه اين خدمت را با دست و زبان خود انجام دهد. خداوند شريف عباس و فرزندش شريف محسن موسوى، متوليان بارگاه حضرت زينب را در انجام دادن اين عمل مبارك، موفق بدارد و سلام بر كسانى كه اين دو را در اين كار يارى رسانند و رحمت خدا و بركات او بر آنها باد.

25 ربيع الثانى 1352، كمترين، بنده عبدالحسين شرف الدين موسوى.

ص: 299


1- (حج: 32).

ج) تأييديۀ علما

بسم الله الرحمن الرحيم

نعم أوافق تمام الموافقة وأصدّق كمال التصديق بما كتبه العلامتان السيدان دامت بركاتهما.

17 محرم 1353

حرّره الراجي محمد مهدي الصدر

علي بن السيد حسن صدر الدين الموسوي الكاظمي

بسم الله الرحمن الرحيم

طوبى لمن شملته العناية الإلهية وأدرك هذه الموفقية وبذل ما أمكنه في هذا السبيل.

غرة صفر 1353

الأحقر علي الحسيني الشيرازي

محمد الحسين آل كاشف الغطاء

الأحقر حسين بن محمود الطباطبائي القمي

الأحقر محمد حسين الغروي النائيني

الأحقر عبد الكريم الحائري

الأحقر أبو الحسن الموسوي الاصفهاني

به نام خداوند بخشنده مهربان

آرى به طور كامل با آنچه دو علامه سيد بزرگوار [سيدمحسن امين و علامه شرف الدين] نوشته اند، كه بركاتشان مستدام باد، موافقت مى كنم و آن را قبول دارم.

17 محرم 1353، اين جملات را محمد مهدى صدر و على بن سيد حسن صدرالدين موسوى كاظمى نگاشتند.

به نام خداوند بخشنده مهربان

خوشا به حال كسى كه اين عنايت الهى، شامل حالش شود و اين توفيق را به دست آورد و در حد توان خود در اين راه بخشش كند.

غره صفر 1353، كمترين بنده، على حسينى شيرازى، محمد حسين آل كاشف الغطاء، كمترين بنده، حسين بن محمود طباطبايى قمى، كمترين بنده، محمد حسين غروى نايينى، كمترين بنده، عبدالكريم حائرى، كمترين بنده، ابوالحسن موسوى اصفهانى.

ص: 300

3. وكالت حاج مهدى بهبهانى از آيت الله العظمى نايينى براى جمع آورى وجوه شرعى

بسم الله الرحمن الرحيم

مخفى نماند آنكه جناب مستطاب عمدة الاعاظم و الاجلّة، صفوة التجار الكرام حاج مهدى صاحب تاجر بهبهانى دام تأييده از جانب احقر وكيلند كه در مدت غياب احقر از نجف اشرف، وجوه شرعيه را از قبيل حق امام ارواحنا له الفداء.... مظالم و مال مجهول المالك و وجوه راجعه به فقراء از زكات و نذور و مطلق صدقات و نذور و كفارات و اجرت عبادات و ساير آنچه راجع به احقر است، قبض نمايند؛ مادامى كه احقر از نجف اشرف غايبم، ايشان در قبض جميع وجوه مذكوره وكيل احقرند؛ يد ايشان يد احقر، و قبض ايشان قبض احقر است. عموم اخوان مؤمنين از حجاج و زوّار و مجاورين دامت توفيقاتهم ذمه خود را به تسليم وجوه مذكوره به ايشان برى دانند. ان شاء الله تعالى.

حرّر فى 15 شوال 1353

الاحقر محمد حسين الغروى النائينى

ص: 301

ص: 302

پيوست دوم : طرح ها، نقشه ها و كتيبه ها

ص: 303

ص: 304

تصویر

ترسيم تخيلى از نماى خارجى مشهد امام على ( علیه السلام ) در شهر رقه

(از آرشيو شخصى آقاى على سويحه)

ص: 305

تصویر

نقشه مدرسه فردوس حلب

(به نقل از: مدارس حلب الأثرية: تاريخها وعمارتها، ص 210)

ص: 306

تصویر

ص: 307

تصویر

پلان آستانه زينبيه در نخستين مراحل توسعه آن

ص: 308

تصویر

پلان آستانه زينبيه در سال 1993 ميلادى

(به نقل از الموسم، العدد 25، سنة 1996 م، ص 140)

ص: 309

تصوير كتيبه هاى صندوقچه چوبى قبر منسوب به سكينه دختر امام حسين ( علیه السلام )

در قبرستان باب الصغير دمشق

(به نقل از: Moaz, Khaled Ory, Solange: Inscriptions Arabes De Damas, Les St ف les Fun ق raires, I. Cimeti ف re DAl-B ع b Al-Sa r, pp. 122-123)

تصویر

ص: 310

تصویر

ص: 311

تصوير كتيبه هاى صندوقچه چوبى قبر منسوب به سكينه دختر امام حسين ( علیه السلام )

در قبرستان باب الصغير دمشق

(به نقل از: Moaz, Khaled Ory, Solange: Inscriptions Arabes De Damas, Les St ف les Fun ق raires, I. Cimeti ف re DAl-B ع b Al-Sa گ r, pp. 122-123)

تصویر

ص: 312

تصویر

ص: 313

تصویر

ص: 314

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109